انوار درخشان، ج‌13، ص: 2

مشخصات کتاب

سرشناسه :حسینی همدانی، محمد
عنوان و نام پدیدآور : انوار درخشان در تفسیر قرآن/ تالیف محمد الحسینی الهمدانی
مشخصات نشر : تهران.
وضعیت فهرست نویسی :فهرستنویسی قبلی
یادداشت :فهرستنویسی براساس جلد پنجم، ۱۳۸۰ق = ۱۳۳۹
شماره کتابشناسی ملی : ۴۵۲۲۳

جلد سیزدهم

سوره سجده .... ص : 2

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

[سوره السجده (32): آیات 1 تا 14] .... ص : 2

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الم (1) تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (4)
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (6) الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (9)
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12) وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 4

شرح .... ص : 4

تَنْزِیلُ الْکِتابِ:
تنزیل اسم مصدر بمعنای مفعول و اضافه بموصوف شده و الکتاب الف و لام آن عهد و مراد آیات قرآنی است که از جانب پروردگار شرف صدور یافته.
لا رَیْبَ فِیهِ:
وصف آنست از نظر اینکه آیات هر یک توأم با اعجاز از هر لحاظ است و هیچگونه تردید و شک در آن راه ندارد و از نظر وضوح صفت قرار داده شده مانند اینکه گفته شود کتابی است که بطور بداهت و حتم از ساحت کبریائی شرف صدور یافته است.
مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ:
متعلق به کلمه تنزیل است و رب صفت مشبهه و مصدر آن ربوبیت بمعنای صاحب و مالک و مدبر که از شئون و لوازم خلق و آفرینش است.
الْعالَمِینَ: تصریح بآنستکه آفریدگار همه عوالم را آفریده و پیوسته آنها را تدبیر مینماید و بسوی غرضی که از خلقت هر یک از موجودات است سوق میدهد و شاهد آنستکه واسطه‌ای میان آفریدگار و مخلوق و آفریده شده نیست هم چنانکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 5
آغاز آنها را آفریده باید پیوسته آنها را از فیض هستی بهرمند سازد تا خلقت و پرورش و آفرینش تحقق یابد.
و نیز مبنی بر ردّ پنداشت بیگانگان است که آفریدگار را رب الارباب خوانند نه رب العالمین بلکه معبود و خدایان خیالی خود را هر یک را رب قسمتی میدانند مانند رب السماء و رب الارض و رب الجبال و رب البحار و در نتیجه آفریدگار جهان را رب الارباب و رب الالهة معرفی مینمایند.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ:
بیان آنستکه بیگانگان از نظر عناد و خود ستائی صدور آیات را از ساحت پروردگار تکذیب می‌نمایند.
بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ:
مبنی بر اثبات و شهادت پروردگار است به این که آیات قرآنی بطور حق و ثابت و بدون شک از ساحت پروردگار شرف صدور یافته.
بر این اساس حق ظلی و دلیل هر امر است و از نظر تشریف صفت رب را بضمیر خطاب اضافه نموده که از شئون ربوبیت پروردگار آنستکه آیات قرآنی را نازل فرموده است.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ:
بیان غرض از نزول آیات کریمه است و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که بمنظور اینکه قوم و مردمی که رسولی برای آنها اعزام نشده و آنان را از شرک و کفر و عناد تهدید نمائی.
مِنْ قَبْلِکَ:
پیش از اعزام رسول صلّی اللّه علیه و آله در آن سرزمین پهناور رسولی اعزام نشده ولی وظیفه مردم بطور عموم پیروی از دین عیسی مسیح علیه السّلام بوده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 6
لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ:
باشد که مردم تهدید تو را بپذیرند و از شرک و کفر تبری نموده هدایت یابند و بدین اسلام در آیند و سعادت یابند و حرف لعل که بمعنای رجاء و امید است از نظر جهل و نادانی بعاقبت امر اظهار تردید و امید نموده بلحاظ مورد و قابلیت مردم است نه بلحاظ تردید در احاطه کبریائی است.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ:
آیه بیان توحید افعالی است که پروردگار کرات بیکران و بی‌شمار و زمین پهناور و آنچه از انواع بی‌شمار موجودات است در چندین مراحل آنها را آفریده و پدید آورده و نظام آنها را انتظام داده است.
آیه نظر پیروان مکتب عالی را بخلقت جهان و نظام حیرت انگیزی که در سرتاسر آن فرمانروا است معطوف میدارد و بمطالعه آفاق و کرات و ستارگان جلب مینماید.
زیرا بشر بر حسب طبع از جهان و صحنه پهناور آفرینش که همواره از هر سو نظر او را بخود جلب مینماید هرگز نمیتواند غفلت و از عجائب خلقت چشم بپوشد و نظام واحدی که از دورترین کهکشانها تا کوچکترین ذره که اجزاء جهان پهناور را تشکیل میدهند نادیده بگیرد با اینکه در هر یک نظام خاصی نیز فرمانرواست.
و بالاتر از آنها نظامهای عمومی جهان است که اجزاء بیرون از شمار آنرا بهمدیگری ربط میدهد و نظامهای جزئی را بهم می‌پیوندد و این طریق عمومی است که قرآن کریم برای تعلیم و تربیت بشر اتخاذ نموده و نظر بجهان خلقت را سرلوحه خداشناسی قرار داده است.
و محتمل است مراد از کلمه السماوات عوالم علوی و مجرد آن و قدسیان باشد بلحاظ اینکه سمو نیز بمعنای علو و رفعت معنوی است زیرا ساحت انوار درخشان، ج‌13، ص: 7
ربوبی بر حسب نظام اشرف انوار قدسیه و فرشتگان را آفریده و آنها را واسطه همه گونه فیوضات نسبت بعوالم دیگر قرار داده است.
و جمله (ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ) نیز با این معنی سازش و تناسب دارد یعنی عوالم قدس وسائط اجراء تدبیر پروردگارند و وسیله ارتباط عوالم ماده و جهان طبع یا ساحت کبریائی هستند.
وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ:
ایام جمع یوم بمعنای روز و قسمتی از زمان است بدیهی است قبل از خلقت کرات آسمان و خورشید و زمین و ماه زمان که عبارت از مقدار حرکت وضعی و انتقالی زمین باشد پدید نیامده و قطعات زمان یعنی سال و ماه و هفته و روز نبوده است برای شرح و تفسیر این آیه ناگزیر آیات کریمه چندی که چگونگی خلقت آسمان و زمین را بطور خلاصه بیان نموده ذکر و ترجمه میشود.
از جمله آیه (قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ 41- 9) و آیه و (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها 41- 10).
مبنی بر توبیخ است چگونه میتوان آفریدگاری را انکار نمود که زمین را در دو روز یعنی دو مرحله آفرید و سپس در آن کوهها قرار داد.
آغاز خلقت زمین از کتم عدم و یا از خورشید بوده آن مرحله را پیموده است نخستین مرحله آن عبارت از خلقت مواد اولیه بصورت گاز و غیر آن بوده مرحله دوم عبارت از پدید آوردن و گسترش صحنه پهناور زمین و سایر اجزاء آنست مانند کوهها و دریاها و جلگه‌ها و خلاصه مفاد (خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ) آنستکه از آغاز خلقت زمین دو مرحله گذشته تا بدینصورت در آمده است.
و دیگر آیه (ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ 41- 12) (و آیه فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ) مبنی بر اینکه نخستین مرحله خلقت کرات آسمان آن بوده که مواد اصلی آنها را بصورت گاز از کتم عدم آفرید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 8
در مرحله دوم اجزاء بی‌شمار هر یک از کرات را بهم پیوسته و بنظام مخصوص در آورده و ترکیب نمود و در جوّ ناپیدا برای هر یک از کرات مدار مخصوص قرار داده با نیروی جاذبه و دافعه و گریز از مرکزی که در هر یک نهاده آنها را بحرکت و سیر در آورده است.
و نیز مانند آیه (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ 11- 41) بیان آنستکه در مرحله دوم خلقت زمین کوهها را بر فراز آن پدید آورده و برافراشت و مرحله دیگر نیروی رشد و نمو بخصوص در زمین نهاد که در اثر این تدبیر قوت و روزی و نیازهای موجودات روی زمین را مانند نباتات و درختان و حیوانات و بشر در چهار یوم چهار مرحله و فصل تامین مینماید.
نتیجه آنستکه از مجموع سه آیه استفاده می‌شود که کره زمین از آغاز خلقت شش دوره و مرحله را پیموده است دو مرحله آن عبارت از نخستین دوره و آغاز خلقت آن بوده و مرحله دوم دوره ترکیب و گسترش و نصب کوهها و ایجاد دریاها و جلگه‌ها بوده و این دو مرحله دو یوم تکرار پذیر نخواهد بود.
و چهار مرحله دوره دیگر برای تدبیر و انتظام زندگی موجودات مانند نباتات و درختان و حیوانات و بشر مقرر فرموده است و بطور بداهت این چهار مرحله و دوره عبارت از فصول چهارگانه سال است که از حرکت و سیر وضعی و انتقالی زمین و تمایل آن بسوی جنوب و شمال صورت میگیرد و نیروی رشد و نمو آن بعرصه ظهور در میآید.
و از توجه بمفاد این آیات کریمه استفاده می‌شود که مفاد آیه (الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ) نیز آنستکه غرض آیه بیان چگونگی خلقت خصوص زمین است که از آغاز خلقت دو دوره و مرحله را پشت سر نهاده که تکرار پذیر نیست.
چهار دوره دیگر چون بمنظور انتظام زندگی موجودات مانند نباتات انوار درخشان، ج‌13، ص: 9
و حیوانات و بشر بخصوص است همیشگی و از حرکت وضعی و انتقالی زمین پدید میآید و بخصوص با توجه بذیل آیه (وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ 41- 11) که تامین وسایل زندگی بمنظور اجابت درخواست نیازمندان و سایلان مانند نبات و حیوانات و بشر کت برای بقاء و کمال خود خواستار روزی هستند پس در این آیه بچگونگی خلقت کرات آسمان توجه نفرموده زیرا چنانچه چگونگی آفرینش آنها نیز منظور بود زیاده بر شش روز و دوره می‌شد و جمله فی ستة ایام قرینه آنستکه مراد از کلمه و الارض خصوص زمین است هم چنین کلمه و ما بینهما نیز قرینه آنستکه مراد موجودات و انواع بیشمار موجودات زمین است.
ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ:
صفت فعل پروردگار است پس از خلقت عوالم علوی فرشتگان و نیز خلقت کرات آسمان آنگاه پروردگار همه آن عوالم را بسوی کمال سوق میدهد زیرا تدبیر و استیلا عبارت از بکار بردن آفریده و سوق آن بسوی مقصدی که غرض از آفرینش آنست بدین نظر تدبیر و سوق بسوی کمال فرع خلقت از شئون ادامه آفرینش است.
زیرا خلقت بلحاظ آغاز آفرینش گفته می‌شود و تدبیر و سوق آن بسوی غرض بآنستکه عوالم مجردات و فرشتگان را واسطه فیض و اجرای تدبیر قرار دهد به این که دستورات صادر را در باره مراتب نازل و از جمله عالم طبع است اجراء نمایند بدین جهت جمله بحرف (ثم) که بمعنای تأخیر و تراخی و نتیجه است بیان نموده.
عرش عبارت از شعار قدرت و نفوذ و تدبیر است که تعبیر بصفت فعل و توحید افعالی می‌شود و عبارت از وجود اطلاقی و گسترش نعمت هستی است که پیوسته سرتاسر عوالم خلقت را فرا گرفته است مانند شعاعی که از آغاز انوار درخشان، ج‌13، ص: 10
بر صحنه و عوالم امکان تابیده و پرتوی نیز که از عوالم علوی و مجردات گذشته بمراتب نازل و بعالم طبع بتابد و افاضه شود و آنرا سرابی لرزان تا ابد نمایش دهد و استقراری که در این صحنه پهناور دیده و بچشم میخورد دلیل گویایی است که همه عوالم پیوسته بیکدیگر بواقعیتی ثابت تکیه داده و استناد دارند.
بالاخره استیلاء پروردگار بر عرش امکانی عبارت از تدبیر و دستوراتی است که از ساحت کبریائی صادر و از طریق عوالم قدس بعوالم دیگر بالاخره در جهان طبع تنزّل نموده بموقع اجراء گذارده میشود.
بعبارت دیگر عرش عبارت از جاذبه تدبیر پروردگار است که عوالم و سلسله نظام امکانی را بهیئت جمعی بسوی مقصد ابدی که غرض از خلقت آنها است سوق میدهد و قوام وجود سلسله عوالم وابسته بتدبیر ساحت او است و بطور تمثل پرتو و شعاعی است که آغاز از نظر شرافت بر انوار قدسیه و عوالم علوی و سپس از طریق فرشتگان بر سایر عوالم تنزل نموده پرتو افکنده.
و از جمله این جهت و تا ابد نظام سلسله امکان را ارائه میدهد و صفات جمال لا یزالی را بقدر ظرفیت نمایش میدهد از جمله مراتب نازل عرش و تدبیر پروردگار جهان پهناوری است که از کرات بیکران و زمین و اجزاء و ذرات بی‌نهایت ریز و کلان آنها صورت گرفته است.
این جهان پهناوری که زیاد بر تصور است و هرگز بشر آغاز و نهایت آنرا ندیده و بآن پی نبرده هر یک از اجزاء بی‌شمار آن و همچنین مجموع آنها پیوسته در معرض تغییر و حرکت هستند و هر لحظه تحت تاثیر نیروی غیبی پی‌درپی از هستی بهره‌مند می‌شوند و لباس تازه هستی در بر نموده بشکل تازه و بی‌سابقه ای در میآیند و از دورترین کرات و کهکشانها تا کوچکترین ذره نادیدنی که اجزاء جهان را تشکیل میدهند در هر یک نظامی بخصوص فرمانروا است و هر موجودی شعاع و نیروی عملی خود را از پست‌ترین وضع بسوی کاملترین حالات سوق انوار درخشان، ج‌13، ص: 11
میدهد و با تکاپو بهدف میرساند.
بالاتر از نظامهای بی‌شمار خصوصی نظام‌های عمومی‌تر و بالاخره نظام عمومی جهانی که سرتاسر اجزاء بی‌شمار عوالم را بهمدیگر ربط میدهد و نظامهای جزئی بی‌حد و حساب آنها را بهم می‌پیوندد همه آنها آفریده پروردگاری است که با علم و قدرت و احاطه قیومیه خود همه را باراده واحد پدید آورده و نیروی غیبی و اراده قاهره او سرتاسر عوالم علوی و جهان طبع را فرا گرفته و هر ذره و موجودی از آنرا بسوی هدف مشخص سوق میدهد و هم چنین بر سایر عوالم و نشئات احاطه دارد و تدبیر مینماید.
و ذکر جمله (ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ) پس از جمله خلق السماوات و الارض از نظر آنستکه کلام در باره اختصاص صفت ربوبیت و الوهیت بآفریدگار جهان است و مجرد استناد خلق و آفرینش پروردگار سبب ابطال قول بت پرستان نمی‌شود زیرا آنها تصدیق دارند که خلقت اختصاص بآفریدگار دارد و آنچه مورد انکار آنان است تدبیر و پرورش و صفت ربوبیت را مستند بخدایان و معبودان خیالی خود می‌پندارند و صفت الوهیت و معبودیت و شایستگی پرستش اختصاص بخدایان خیالی آنها دارد و اینکه پروردگار رب الارباب است نه رب عالمیان.
احتجاج برای ابطال مرام و آئین بت پرستان بآنستکه امر خلقت آمیخته با تدبیر است و هم‌چنین پرورش از تجدد خلق انفکاک‌پذیر نخواهد بود.
بالاخره نتیجه آنستکه آفریدگار همان مدبر و پرورش دهنده است و رب جهان و اله و معبود و شایسته پرستش و مستحق و شایسته آفریدگار یکتا و بی‌همتا خواهد بود.
ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ:
عقد سلبی و مبنی بر اینکه جز آفریدگار هرگز موجود و مخلوقی ولایت بر تدبیر و پرورش مخلوقی مانند خود را ندارد و همانطور که پروردگار آنرا آفریده انوار درخشان، ج‌13، ص: 12
بهمین منوال آنرا تدبیر مینماید و پرورش میدهد.
خلاصه ولایت از شئون و لوازم آفرینش و تدبیر و پرورش است ولایت حقیقی از آفرینش انفکاک ندارد هم چنانکه ولایت کبریائی بر بشر از نظر آفرینش و صفت ربوبیت و تدبیر و هدایت است بر حسب آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) ولایت پروردگار بر بشر از دو نظر است ولایت تکوینی و دیگر تشریعی یعنی ولایت هدایت و رهبری است.
شفیع نیز مانند ولی از اسماء حسنی است از نظر اینکه اسماء مظاهر و وسائط فیوضات بر صحنه امکان است ولایت و شفاعت از لوازم خلقت و تدبیر و پرورش است.
شرایط و امکانات از جمله علل و اسبابی است که وسیله قابلیت و قبول فیض وجود و متمم قابلیت مورد برای موهبت فیض وجود است زیرا فاعلیت ساحت کبریائی تام و فوق تمام است و شفاعت و وساطت از نظر قصور و نقصی است که در مورد فیض می‌باشد.
أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ:
مبنی بر توبیخ است چگونه بیگانگان در امر بدیهی تردید می‌نمایند از نظر اینکه عالم طبع بر اساس حرکت است و هرگز موجود تام و کامل بوجود نمیآید بلکه هر موجودی از نیروی و استعداد و از مبادی بوجود میاید مثلا میوه‌ها و مواد خواربار آغاز شکوفه است بهمین قیاس حیوانات و بدین جهت خلقت و پیدایش هر یک عبارت از افاضه وجود پی در پی بآن پدیده است تا بحد رشد و کمال برسد.
و بر تقدیر که خلقت یا تدبیر انفکاک پذیر باشد خلق مفهوم ندارد.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ:
آیه بیان تدبیر و استیلاء ساحت کبریائی بر تدبیر و نظم امور جهان است انوار درخشان، ج‌13، ص: 13
که از مقام ربوبی دستور هر پدیده و موجود و حادثه‌ای صادر میشود و بسوی زمین نازل و بموقع اجراء گذارده می‌شود و کلمه الامر ایجاد و آفرینش موجود عالم طبع است و امر الهی که در عالم طبع اجراء می‌شود خلق و آفرینش موجودات و حدوث حوادث که حامل آنها فرشتگان مقرب هستند از ساحت پروردگار مأموریت می‌یابند و هنگام نزول از طریق فرشتگان مقرب از نزد آنها و بنظر آنها میرسد تا اینکه در عالم طبع بمرحله اجراء در آید و سماء مقام عالی و مجرد فرشتگان است و مبدء صدور امر و نزول آن بسوی زمین است.
و بر حسب آیه (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ بیان آنستکه امر و دستور ایجاد از ساحت کبریائی صادر می‌شود و تنزل می‌یابد از مقامات فرشتگان مقرب از مقامی بمقامات دیگر تا برسد بزمین و بموقع اجراء گذارده شود.
و هم چنین مفاد آیه (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِینَ) بیان آنستکه مقامات مقرب فرشتگان مقامی است برای سلوک و نزول امر الهی و سلوک فرشتگان مقرب که حامل امر و دستور الهی هستند بسوی زمین که بموقع اجراء گذارند و از طریق وحی از ساحت پروردگار بفرشتگان اعلام و تحمیل می‌شود.
هم چنانکه بر حسب آیه (وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها) از طریق وحی بهر یک از مقامات فرشتگان و ساکنان آن مقام از قرب اعلام می‌شود.
آیه بیان آنستکه آنچه در نظام جهان است مسطوره از علم و تدبیر پروردگار است و آنچه از آثار و افعال که صحنه هستی را فرا گرفته مستند بساحت پروردگار است و اختلاف حقایق و انواع آنها مسطوره‌ای از مقام احدیت است و نظام جهان که بر اساس تدریج و تدبیر پی در پی و حدوث و فناء و تحول نهاده شده از نظام ثابت و مستقر ربوبی سر چشمه میگیرد و هرگز در این صحنه پهناور هستی موجودی خود رو و مستقل و بی‌سابقه نخواهد بود تفاوت بآنستکه آنچه انوار درخشان، ج‌13، ص: 14
رابطه با نظام ثابت دارد وجود و شعاع است ولی تزلزل لازم لا ینفک شعاع می‌باشد.
بلکه از مقام ربوبی سر چشمه گرفته و در آن باره تدبیر بکار رفته است و یا گوئی صحنه جهان آئینه‌ای است که هر لحظه نظام تدبیر آن حسن نظام تدبیر ربوبی را ارائه میدهد با تفاوت اینکه آنچه در ساحت کبریائی است ثابت و مستقر و ازلی است و آنچه دستورات که در این نظام و صحنه هستی تحقق پذیرد و بموقع اجراء درآید مقرون بحد وجودی و محکوم بتحول است ولی انکار و یا انقلاب پذیر نیست از نظر اینکه حرکت و تبدل لازم ذاتی موجود مادی است وجود مجعول نیست.
بالاخره نظام این جهان اشعه‌ای است که از تدبیر و فرمانروائی کبریائی باین صحنه می‌تابد و تا پایان جهان که نظام متحرک و متبدل آن گسیخته شود بدینمنوال ادامه خواهد یافت و بنظام ثابت و مستقر دیگر خواهد درآمد.
ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ:
ثم حرف تراخی و بیان فاصله رتبی و زمان و ذاتی است و بیان آنستکه هر لحظه از آغاز خلقت تا پایان آن از مقام شامخ ربوبی پی در پی اوامر و دستورات صادره شده و حوادثی رخ داده و مقامات فرشتگان مأموریت اجراء آنها را داشته و بموقع اجراء گذارده شده ناگزیر بسوی ساحت کبریائی او باز خواهد گشت.
فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ:
بیان چگونگی عروج و رجوع مجموع نظام جهان است بسوی ساحت پروردگار از نظر اینکه اوامر و دستورات که از آن مقام شرف صدور یافته و باجراء گذارده شده بر حسب قاعده کلی بساحت کبریائی باز خواهد گشت.
و محتمل است که مجموع نظام جهان نیز در عالم قیامت هنگام رجوع آن انوار درخشان، ج‌13، ص: 15
بساحت کبریائی باشد و مدت آنرا یکهزار سال که بشر بآن آشنا است معرفی فرموده باشد بفرض که در دنیا واقعه رخ دهد مدت آن یکهزار سال خواهد بود.
از نظر اینکه عالم قیامت هنگام ظهور سقوط وسائل و قطع اسباب و ارتفاع روابط آنها و قطع رابطه اسباب از مسببات و لوازم آنها است و فرشتگان نیز وسائط و موکل بر امور عوالم و حوادث کون هستند و چنانچه رابطه اسباب از مسببات در قیامت قطع شود پروردگار میان آنها فاصله و جدائی افکنده فرشتگان و همه بسوی کبریائی او باز گردند و رجوع (کل الی اللّه) خواهد بود.
برای پروردگار معارجی از ملکوت است فرشتگان مقرب از نظر علو و شرافت مقاماتی متفاوت دارند و مقامات آنان حقیقی و ذاتی است نه وهمی و اعتباری و پیوسته چون عرش کبریائی هستند.
و گفته شده مفاد آیه آنستکه فرشتگان مقرب دستورات و حوادث و تقدیرات را که از ساحت کبریائی صادر شده بسوی زمین نازل می‌نمایند سپس صعود نموده عروج مینمایند و بهمان مقام باز خواهند گشت و عروج فرشتگان مانند ذهاب و توجه ابراهیم خلیل علیه السّلام است که فرمود (إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ) یعنی بسوی سرزمین شام توجه خواهم نمود هم چنانکه پروردگار مرا بآن امر فرمود.
و هم چنین آیه مبارکه (وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) که بسوی مدینه هجرت نماید در صورتی که ساحت کبریائی نه در شام بود نه در مدینه و از نظر تشریف کبریائی خواهد بود.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ:
بیان آنستکه خالق و آفریدگار عوالم و از جمله دنیا و کرات بی‌شمار و زمین و موجودات سرتاسر و انواع بی‌شمار آنها و هم چنین عالم فرشتگان قدس که مأمور اجرای تدبیر و دستورات از مقام شامخ ربوبی هستند و در اینجهان مأموریت انوار درخشان، ج‌13، ص: 16
خود را اجراء می‌نمایند که عالم غیب و شهود را تشکیل میدهند همه ظهوری از فعل و اثر ساحت پروردگارند.
(الغیب و الشهادة) تعبیر بغیب محتمل است بلحاظ جهان طبع باشد که فقط محدودی از آن مورد شهود و ظهور است و اسرار نامحدودی از آن غیب و نهان است و هر دو بلحاظ محدود بودن نظر و فکر و اندیشه بشر است.
و نیز محتمل است مراد عالم دنیا که سیرت آن غیب و پنهان است و عوالم شهود و ظهور کامل و کاملتر خواهد بود و بقیاس ساحت کبریائی غیب و پنهان مفهوم ندارد بلکه عوالم امکانی ظهوری از فعل و صفت قیومیت او بقیاس آنها یکسانند.
(العزیز الرحیم) ذکر دو صفت فعل و اعلام قدرت و نفوذ اراده کبریائی است بطور اطلاق و هیچ شرط و مانع برای آن تصور نمیرود و هر چه را اراده فرماید بظهور میرسد و صفت قدرت او نیز مانند صفات کمال او واجب و بدون مانند است.
و رحیم نیز بیان سعه رحمت و اطلاق نعمت هستی است که عوالم را فرا گرفته و در آن شائبه نقص و عیب نخواهد بود بالاخره عوالم امکانی ظهوری از قدرت و رحمت بی‌دریغ کبریائی او هستند.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ:
صفت و معرف دو صفت عزیز و رحیم است که در باره فعل و اثر او جز حسن و اتقان تدبیر نمیتوان تصور نمود و ظهور فعل و اثر او خلق به بهترین طور است و رابطه آفریدگار با عوالم رابطه حقیقی و ناگسستنی است و همه قائم باو و در حیطه قدرت و شهود علمی اویند و هیچ آفریده‌ای از حیطه و قیومیت او خارج نخواهند بود.
و هر چه را آفریده نیکو بوده و آنرا نیکو تدبیر نموده و موجودات جهان انوار درخشان، ج‌13، ص: 17
پهناور مرکب از اجزاء و ذرات بی‌شمار متناسب آفریده و اثری نیکو در تدبیر و پرورش آن بکار برده و قرار داده و فائده و ثمره‌ای مناسب بر آن مترتب فرموده که با نظام زندگی بشر مناسب باشد و خلقت بشر که غرض از نظام خلقت است بهترین نقشه را در آن طرح نموده است.
بشر را فضیلت بخشیده و نیروی تعقل و اندیشه و ادراک جزئیات و کلیات باو موهبت فرموده و او را مجهز بفضائل نموده و در سلسله موجودات مثل و مانند نداشته بر این اساس او را غرض از خلقت معرفی نموده و همه انواع و اقسام موجودات را بتناسب حاجت بشر آفریده است.
سرتاسر جهان را برای او مسخر نموده که هر چه بتواند بنفع خود استفاده نماید و حسن تدبیر زیاده بر این تصور نمیرود که جهان پهناور و زیاده از تصور آفریده به بهترین وجه و نظامی یکنواخت در آنها اجراء فرموده و بشر را فضیلت بخشیده یگانه مسطوره ساحت کبریائی خود قرار داده.
موجودات را مسطوره وحدانیت و بی‌همتائی و یکتائی خود آفریده و مشخصات برای آن طرح نموده بی‌نظیر که نه سابقه داشته و نه لاحقه و برای هر یک نظامی مشخص که از مجموع نظامهای بی‌شمار نظامی عمومی قرار داده و از همه آنها نظام عام و کاملتری که از همه نظامها پیوسته است مقرر فرموده و از جمله علامت و نشانه حسن فعل اینکه هر موجود و آفریده‌ای را نمونه‌ای از حسن و جمال کبریائی خود قرار داده هر یک بقدر سعه وجودی خود حسن و زیبائی او را حکایت می‌نماید.
آنچه از حق تعالی افاضه می‌شود همان وجود و هستی است که رابطه مستقیم با موجودات جهان دارد و نظر به این که وجود که فیض آفریدگار است از نظر معلولیت دارای نقص و قوه است حد وجودی نامیده و نیز ماهیت گفته می‌شود و نسبت بوجود و عدم یکسان است بحکم فطرت فیض و رابطه آفریدگار با موجودات انوار درخشان، ج‌13، ص: 18
امکانی دارای حسن ذاتی است بر این اساس هر موجودی که از بهره هستی بهره برده بهمان قدر دارای حسن ذاتی است.
خلاصه آنچه از ساحت پروردگار شرف صدور می‌یابد وجود و هستی است که خلق و آفرینش نامیده می‌شود و از نظر اینکه توأم با قوه و نقص است آن نقص ماهیت نامیده و نیز حد وجودی گفته می‌شود که بتبع وجود در خارج حد وجودی آن نیز تحقق می‌یابد مثلا وجود و هستی که پرتو فیض آفریدگار است از نظر اینکه نقص دارد و دارای قوه است لامحاله بصورت انسان و یا حیوان تحقق می‌یابد.
بر این اساس فیض و پرتو کبریائی توأم با حسن ذاتی خواهد بود همچنانکه وجودی که آمیخته بقوه و نقص امکانی نباشد وجود حقیقی و حق بطور اطلاق است و ماهیت یعنی حد وجودی ندارد بلکه نامحدود و وجود واجب است.
و مفاد آیه (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ) از جمله صفت فعل پروردگار آنستکه هر موجود و پدیده‌ای که جزء نظام جهان است آنرا پروردگار آفریده و ایجاد نموده و نیز خلق و فعل خود را نیکو قرار داده و زینت بخشیده و بدینوسیله صحنه امکانی را زینت و نورانیت بخشیده و مسطوره‌ای از صفات کامل خود قرار داده بر این اساس هر موجودی که در نظام در آید و از هستی گسترده و از فیض کبریائی بهره‌مند گردد بطور حتم خیر و دارای حسن ذاتی خواهد بود.
نتیجه آنکه خلق و فعل و وجود و هستی و فیض و رابطه مستقیم پروردگار با موجودات امکانی دارای حسن ذاتی است و هر وجودی عین حسن و خیر و فیض پروردگار است که بر موجودات پرتو افکنده و صحنه را صفاء و نورانیت بخشیده است.
و ممکن است وجود بطور تصادف مقرون با امر عدمی گردد و قبح عارض آن شود مثلا حرکت و سیر انسانی امر وجودی و کمال نیروی است و در صورتی انوار درخشان، ج‌13، ص: 19
که حرکت مقرون و توأم با تضییع حق دیگری و در مکان غصبی باشد لامحاله قبح عارض آن خواهد شد.
هم چنین عمل زناشوئی حرکت و امر وجودی و بکار بردن نیرو است چنانچه با بانوی شوهردار باشد حرام و تضییع حق شوهر و جنایت معرفی شده عمل زنا و قبیح نامیده می‌شود.
خلاصه حسن و خیر لازم ذاتی وجود و هستی است که پروردگار بموجودات جهان افاضه فرموده و آنها را نمونه و مسطوره‌ای از صفات کامله خود ارائه داده است و بطور بداهت فیض وجود پروردگار مانند اشعه خورشید بر اساس تجدد است و بحسن نظام موجودات امکانی حسن ذاتی نظام شریف کبریائی خود را بمعرض نمایش قرار داده است.
از این بیان استفاده شد که هر عمل نکوهیده و قبیح امر عدمی و بهره‌ای از وجود و حسن نخواهد داشت.
وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ:
از جمله آثار فعل پروردگار آنست که آغاز خلقت سلسله بشر از آب و گل بوده و نخستین فرد بشر آدم علیه السّلام و همسرش حوا را پروردگار از گل آفریده است و صریح آنست که نخستین فرد بشر از طریق توالد و تناسل نیست هم چنانکه گفته شده است.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ:
بیان آنست که طبقه دوم یعنی فرزند آدم أبو البشر را پروردگار از طریق توالد و تناسل آفریده است و سلاله بمعنای ماده تناسلی است که از صلب مرد ریزش می‌نماید و مهین اسم مفعول از ماده هون گرفته شده بمعنای پستی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 20
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ:
ثم حرف تراخی و از آغاز انتقال ماده تناسلی برحم زن مدّت زمانی بطول خواهد انجامید تا اینکه دوره علقه و مضغه (مانند گوشت جویده) را بپیماید و آماده و مستعد شود که به نیروی نباتی روح یعنی نیروی عاقله بآن دمیده و افاضه شود آنگاه روح نیروی نباتی را تسخیر و تدبیر خواهد نمود و بر آن احاطه خواهد یافت.
طبق نظریه بعض زیست شناسان آیه (وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ) 11- اعراف.
مبنی بر شرح و تفسیر آیه (الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ) است مفاد آیه آنست که آغاز نوع بشر را پروردگار آفریده و پس از مدتی به بشر عقل و سیرت انسانی ارزانی نموده آنگاه فرشتگان را امر نمود بآدم سجده نمایند.
و نیز آیه (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ 32- 8) نظر بدوره متوسط خلقت نوع بشر است.
در فاصله طولانی که زمان سیر و تکامل انواع جانوران بوده هر نوعی بتدریج از ناقص تبدیل بنوع کامل شده و سپس بصورت نوع کاملتری در آمده است تا آنجا که بشکل انسان فاقد فکر و شعور در آمده و افراد آن نوع نیز در فاصله طولانی دارای صفات مشابه انسان شده تا اینکه اولین فرد انسان متفکر با شعور از نسل آنها بوجود آمده است.
و آیات کریمه خلاف آنچه نظر زیست شناسان است بیان می‌نماید صریح آیات آنستکه سلسله بشر بآدم منتهی می‌شود و ظاهر جمله (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ) سجده آنستکه آغاز خلقت بشر آدم از آب و گل بوده است.
و مفاد جمله (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ (سُلالَةٍ مِنْ) ماءٍ مَهِینٍ) بیان خلقت طبقه دوم بشر یعنی انوار درخشان، ج‌13، ص: 21
نسل و فرزندان آدم است که بطریق تناسل از او پدید آمده‌اند و ضمیر نسله راجع بآدم است.
و چنانچه طبق نظریه زیست شناسان مراد آن بود که آدم نیز از طریق تناسل بوده باید آیه اینطور باشد (ثم جعله سلالة من ماء مهین) یعنی سپس آدم از طریق توالد بوجود آمده است.
و جمله (ثُمَّ سَوَّاهُ) بیان ساختمان اعضاء و جوارح آدم است که اعضاء او از آب و گل آفریده شده (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ) آنگاه پروردگار روح را که صورت و سیرت بشری است بوی موهبت فرمود.
و نیز آیه (إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ 59- 3) در باره پاسخ احتجاج مسیحیان است مبنی بر اینکه چون عیسی (ع) بدون پدر از مادرش مریم بوجود آمده ناگزیر فرزند آفریدگار می‌باشد و آیه احتجاج آنان را نقض نموده.
یعنی همانطور که پروردگار آدم را از خاک آفریده و مسیحیان او را فرزند آفریدگار نمیدانند خلقت عیسی (ع) نیز چنین است و او را نباید فرزند پروردگار دانست.
و مفاد آیه صریح در آنستکه آدم از خاک آفریده شده تا اینکه احتجاج مسیحیان را نقض نموده باشد و چنانچه آدم مانند سایر افراد بطریق تناسل آفریده شده بود ولی بمناسبت گفته شده که از خاک پدید آمده است هرگز نقض بر احتجاج مسیحیان نبود.
نظریه زیست شناسان در باره تطور انواع و ظهور نوع کامل که از لحاظ اعضاء و جوارح حیاتی از نوع ناقص پدید آمده مبنی شواهد و قرائنی است.
از جمله آنها مشاهده فسیلها و آثار حیوانات دوران گذشته عمر زمین است و از این شواهد که هر نوع از موجود زنده از سلول حیاتی شروع نموده تا در انوار درخشان، ج‌13، ص: 22
اثر تکسیر بصورت کامل نوع در آید.
و اما این نظریه که نوع کامل انسان از نوع ناقص آن بطریق تناسل بوجود آمده هرگز ثابت نمی‌شود.
وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ:
آیه مبنی بر توبیخ است در اثر دمیدن روح عاقله پروردگار نیروی شنوایی و بینایی و نیروی تعقل و تفکر و ادراک امور جزئیه و کلیه را باو موهبت فرمود بدیهی است نیروی شنوائی اختصاص بصدا و نوسان و شنیدنی‌ها دارد و امور دیدنی‌ها از حیطه آن نیرو خارج است و هم چنین نیروی بینائی بر خصوص اجسام و دیدنی‌ها است و سایر امور از حیطه قدرت آن خارج است.
و الافئدة: جمع و مفرد آن فؤاد بمعنای قلب و نیروی عاقله و ادراک کلیات است که بر همه نیروهای ظاهری مانند بینائی و دیدنی و هم چنین بر نیروهای باطنی و جزئی مانند نیروی خیال و حافظه و واهمه احاطه دارد و همه نیروها از قوا و عوامل روح هستند و یا از مقام و مرتبه نازل آن می‌باشد.
قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ:
مبنی بر توبیخ است با توجه بنعمتهای پروردگار چه بسیار چه کم افرادی در مقام سپاسگزاری بر میآیند.
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ:
از جمله ناسپاسی آنستکه گویند هنگامی که اجساد مادر قبور بهیئت خاک در آیند بطوریکه هیچگونه امتیازی نداشته باشد امکان ندارد که بار دیگر خاک بصورت اعضاء و جوارح ما در آید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 23
بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ:
از نظر عناد حضور خود را در صحنه قیامت انکار می‌نمایند نه از نظر انکار قدرت پروردگار است بلکه از نظر اینکه خود را از مسئولیت اعمال و کارها ناسزا رهائی بخشند.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله مبنی بر تعلیم پاسخ از اعتراضی است که بیگانگان گفته‌اند به این که بشر مرکب از اعضاء و جوارح نیست و چنانچه بصورت خاک در آید نابود می‌شود بلکه روح عاقله است ملک الموت ارواح مردم را قبض می‌نماید و در حیطه قدرت خود دارد و حقیقت انسان نیز همان روح مجرد است نه اعضاء و جوارح که بصورت خاک در آمده و امتیازات آنها زائل شده است.
توفی: بمعنای فیض و اخذ برای همیشه است که تحت نظر و احاطه قابض باشد تا روز قیامت.
و از جمله (الذی و کل بکم) بهئیت ماضی استفاده می‌شود که ارواح بشری برای همیشه تحت نظارت ملک الموت هستند و اختصاص به پس از مرگ ندارد بلکه همیشه این چنین است نهایت پس از قبض ملک الموت ارواح بشر را بولایت و سرپرستی خود ادامه میدهد تا صحنه قیامت.
از آیه میتوان چند امر استفاده نمود.
1- ملک الموت بر همه افراد بشر در زندگی و هم چنین در برزخ تا آستانه صحنه قیامت ولایت و نظارت و سرپرستی دارد هم چنانکه در روایات اهل بیت علیهما السّلام رسیده که هر روز چند بار عزرائیل علیه السّلام بهر یک از افراد بشر نظارت می‌نماید 2- بشر دارای دو نیرو و مرکب از روح و دیگر جسم و بدن عنصری است و هر دو تحت نظر و حیطه و ولایت او است ولی بدن عنصری بتبع و در پرتو روح انوار درخشان، ج‌13، ص: 24
تحت نظر عزرائیل علیه السّلام و اعوان او خواهد بود.
3- روح پس از قطع علاقه تدبیر طبیعی از بدن عنصری خود بر حسب آیه نامبرده با روح قدسیه الهی و عزرائیل و اعوان او اتصال و ارتباط خواهد داشت زیرا نفوس جزئی بشری از پرتو و قوای نفس کلیه الهیه است و پیوسته با آن ارتباط دارند و هنگامی که علاقه روح از بدن عنصری قطع شود بعالم نفس کلیه الهیه در نظام کلی اتصال و ارتباط خواهد یافت و از نظر نظارت و ولایت که عزرائیل علیه السّلام بر او دارد لازم آنستکه ارواح اهل ایمان و تقوی متنعم بسرور و بنعمتهای روانی خواهند بود.
4- در روایات متواتر اهل بیت (ع) رسیده است که قبور اهل ایمان بستانی از بستانهای بهشت است و قبور بیگانگان حفره و گودالی از گودالهای آتشین خواهد بود.
و استفاده می‌شود که ارواح از نظر تجرد و ارتباط با نفوس قدسیه ملک الموت و اعوان او ارتباط خاصی با بدن عنصری خود و یا خاک بدن خود خواهند داشت ارواح اهل ایمان در سعه و سرور و نعمتهای مثالی بسر میبرند و ارواح پلید کفار در ضیق و آتش حسرت روانی خواهند بود.
ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ:
ثم حرف تراخی است که در عالم برزخ ارواح اهل ایمان و هم چنین ارواح پلید بیگانگان تحت نظارت و ولایت ملک الموت و اعوان او خواهند بود هنگام که عالم قیامت گسترده می‌شود ذرات خاک اعضاء و جوارح هر فردی بصورت همان عضو که سابق بود خواهند در آمد و روح نیز در اثر رابطه و تدبیر که بر بدن خود داشته باذن پروردگار بر آن احاطه تدبیری خواهد نمود.
حشر افراد بشر در صحنه قیامت بر اساس ارتباط ذاتی خاک اعضاء هر یک انوار درخشان، ج‌13، ص: 25
از افراد بشر است با روح خود او ارتباط ذاتی میان روح و بدن عنصری هر فردی باقی و ناگسستنی است و در اثر رابطه جوهری که بدن عنصری و هم چنین خاک آن با روح خود دارد رابطه ذاتی است.
تدبیر روح نسبت باعضاء و جوارح خود بافعال اختیاری است که سیر و سلوک جوهری او است و ایجاب و تدبیر روح نیز وابسته بقبول و انقیاد جوارح است.
بالاخره در اثر ایجاب روح و اعداد بدن آثار و ودائی از افعال اختیاری هر فردی نسبت ببدن عنصری خود دارد و هرگز حرکات و افعال اختیاری شخصی در روح و روان شخص دیگر این رابطه ذاتی را نخواهد داشت تأثیر و کمال و یا ملکه‌ای را در آن ایجاد نخواهد نمود.
بر این اساس چنانچه اعضاء و جوارح بدن هر یک از افراد بهیئت خاک در آید لامحاله همان امتیازی را که اعضاء و جوارح افراد از یکدیگر دارند خاک هر یک از اعضاء آنان نیز همان امتیاز را از خاک بدن افراد دیگر خواهد داشت و همین خصوصیات و آثار و ودائع سبب تخصص و رابطه ذاتی اعضاء بدن هر فردی نسبت بروح همان شخص خواهد بود.
وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ:
از نظر تشریف خطاب برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است که بیگانگان را چنانچه در صحنه قیامت مشاهده نمائی که سر افکنده با سیرت ننگین به پیشگاه کبریائی حضور یافته همان حقیقتی را که در دنیا تکذیب و انکار می‌نمودند مشاهده خواهند نمود.
رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا:
با سر افکندگی اظهار ایمان و تصدیق خواهند نمود که آنچه را که انکار انوار درخشان، ج‌13، ص: 26
می‌نمودند بعیان مشاهده نمودند غافل از اینکه ایمان و تصدیق بعالم قیامت در آن عالم سودی ندارد و ایمان اختیاری نیست زیرا در جهان اختیار ایمان باصول اسلام اثر خواهد داشت و پایه سعادت و سبب قرب رحمت پروردگار می‌شود ولی گمان کنند که ایمان شهودی آنان در آن حال بعالم قیامت اثری خواهد داشت.
فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً:
باین گمان درخواست بازگشت بدنیا را بنمایند که اعمال صالح بجا آورند و سعادت خود را تأمین نمایند با اینکه بطور شهود میدانند که بازگشت آنان بدنیا محال است ولی از نظر اینکه درخواست آنان بر پایه صحیح نیست این چنین درخواست می‌نمایند.
إِنَّا مُوقِنُونَ:
بیگانگان هم چنانکه در دنیا حضور به پیشگاه پروردگار را تکذیب می‌نمودند و بآن اصرار میورزیدند سیرت آن آنستکه به پیشگاه کبریائی که حضور یافتند اظهار ایمان و تصدیق نمایند همان حقیقتی را تکذیب می‌نمودند بدون اینکه اینگونه ایمان و تصدیق کوچکترین اثری داشته باشد.
وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها:
لو حرف شرط در مورد امر محال بکار میرود و آیه بیان توحید افعالی پروردگار است چنانکه حکمت اقتضاء کند پروردگار هر یک از نفوس بشری را هدایت فرماید و آنان را بطریقه اطاعت و انقیاد سوق دهد می‌تواند.
هم چنانکه نیکان و اهل ایمان را هدایت فرموده و بطریق مستقیم رهبری نموده چه آنکه نیروی اختیار بر پایه تصور و تصدیق و داوری است پروردگار بر قلوب بیگانگان دلایل توحید و دین اسلام را ارائه میدهد و قلوب آنان را انوار درخشان، ج‌13، ص: 27
درخشندگی می‌بخشد تا اینکه با میل و اختیار خود ایمان خواهند آورد از نظر اینکه بقلب آنان دلایل توحید القاء نموده و پذیرفته‌اند.
وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ:
ولی با توجه به قضاء حتم و حکم سابق رتبی که سوگند یاد نموده که دوزخ را از معاندان و پیروان ابلیس مملو نماید بر این اساس هرگز حکمت اقتضاء ندارد که اخطار و الهام بیشتری را به بیگانگان اعمال فرماید و بر جریان عادی آنان را متوجه سازد و بالاخره مقدمات بیشتری را برای انقیاد بیگانگان بخصوص آماده فرماید که تخلف ننمایند.
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ:
جن نیروی پلید و مجرد و تیره است وظیفه آنان فقط ایمان و اعتقاد باصول توحید و دین اسلام و نزول قرآن است و در باره آنان احکام و وظایف جوارحی مانند بشر مفهوم ندارد.
بنابراین افراد بیشمار از جن که در مقام انکار اصول توحید و ارکان دین اسلام بر آیند و در عالم قیامت محکوم بعقوبت دوزخ خواهد شد.
لازم ذاتی عقوبت جن در دوزخ آنستکه خصوص آتش حسرت روانی باشد که عقوبت آن زیاده از سوز گداز اعضاء و جوارح خواهد بود.
فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا:
جمله تفریع و خطاب تکوینی مبنی بر اجرای عقوبت بر بیگانگان است که بازگشت بدنیا را درخواست می‌نمودند.
پاسخ آنان اجراء عقوبت است باستناد اینکه در دنیا معاد و زندگی بار انوار درخشان، ج‌13، ص: 28
دیگر و عالم حشر را فراموش نموده با اینکه رسول گرامی صلی پیوسته اصول توحید و ارکان دین اسلام را یادآوری نموده از جمله عالم قیامت که بشر باید به پیشگاه ساحت پروردگار حضور یابد ولی بیگانگان از نظر عدم اعتناء و خود ستائی آنرا تکذیب و در مقام مبارزه بر آمده‌اند.
و آیه تعبیر به نسیان نموده از نظر اینکه بحکم خرد و فطرت تصدیق نموده ولی از نظر عدم اعتناء بدعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و حضور به پیشگاه پروردگار بطور کنایه تعبیر به نسیان نموده که عالم قیامت را فراموش نموده و سیرت آن آنستکه پروردگار نیز در عالم قیامت آنان را اعتناء نفرماید و اساس حرمان ابدی از رحمت خواهد بود.
إِنَّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ:
ساحت پروردگار عالم مردم بیگانه را از نظر رحمت دور افکنده و بآنها اعتناء و توجه نخواهد فرمود و سیرت عدم اعتناء و عدم توجه بحضور پروردگار سیرت آن استحقاق آنستکه از رحمت پروردگار بطور حتم محروم گردد و شایسته شود که در باره او دستور اجرای عقوبت بر او صادر شود و استفاده می‌شود که عقوبت خلد امتیاز ذاتی دارد از عذاب دیگر که محکوم بخلود نباشد.
بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ:
جمله بهیئت ناقص بیان آنستکه با اعلام رسول صلّی اللّه علیه و آله اصول دین اسلام را از جمله اینکه در عالم قیامت همه افراد بشر به پیشگاه پروردگار احضار خواهند شد و از نظر عدم اعتناء بآن گوش فرا نداده مانند اینکه آنرا فراموش نموده و این سبب شد که در عالم قیامت نیز پروردگار بآنان توجه نفرماید و در نتیجه محکوم بخلود در عقوبت دوزخ خواهند بود انوار درخشان، ج‌13، ص: 29
در کتاب در منثور بسندی از علی امیر مومنان علیه السّلام روایت نموده فرمود عزائم سجده آیات قرآنی (الم تَنْزِیلُ سجده و حم تَنْزِیلٌ. سجده وَ النَّجْمِ و اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ) است.
در کتاب خصال از امام صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود سوره‌ای که سجده واجب دارد چهار است (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ) (و النجم) (و حم تَنْزِیلٌ السجد) (و حم سجده).
در کتاب من لا یحضر از امام صادق علیه السّلام سؤال شد از مفاد آیه (اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها) و از آیه (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ) و از آیه (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ) و از آیه (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا) و از آیه (وَ لَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ) چه بسا در لحظه‌ای در همه اقطار جهان گروهی بیشمار که بمیرند چگونه می‌شود.
امام فرمود پروردگار برای ملک الموت اعوان بسیاری از فرشتگان مقرر فرموده که آنان ارواح بشر را قبض می‌نمایند مانند صاحب منصب شرطه و انتظامی که اعوان بسیاری در اختیار داشته باشد که آنان را مأمور اجرای دستور نماید در این صورت فرشتگان که اعوان قابض ارواح هستند ارواح افراد بشر را قبض می‌نمایند و سپس ملک الموت ارواح قبض شده را از فرشتگان مأمور می‌پذیرد و سپس ساحت پروردگار نیز از ملک الموت ارواح قبض شده مردم را می‌پذیرد.
در کتاب در منثور بسندی از امام أبی جعفر محمد بن علی علیهما السّلام روایت نموده که امام فرمود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بر شخصی از انصار بعنوان عیادت وارد شد ناگهان حضرت ملک الموت در بالای سر انصاری بود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود ای ملک الموت با این شخص برفق و مدارا رفتار نما او از دوستان و یاران من و مؤمن است عرض نمود مژده باد تو را که با همه اهل ایمان رفیق هستم.
ای رسول گرامی بدان که من روح بشر را قبض می‌نمایم اهل و خانواده انوار درخشان، ج‌13، ص: 30
او فریاد می‌کشند و من بآنها خواهم گفت بخدا سوگند تقصیری ندارم و بدرستیکه پیوسته همه وقت بمردم نظارت دارم و پی‌درپی بآنان مراجعه می‌نمایم آنان را تهدید می‌نمایم و خانواده‌ای نیست و نه مدر و نه شعر و وبر در بیابانها و یا دریاها جز اینکه با آنها تماس خواهم گرفت در شبانه روز پنج بار بطوریکه هر یک از آنها را من کاملا می‌شناسم بزرگ و کوچک آنها را بهتر میدانم.
بخدا سوگند ای رسول صلّی اللّه علیه و آله من هرگز توانائی قبض روح بعوضه و مگسی را ندارم جز آنکه ساحت پروردگار امر فرماید بقبض آن.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 31

[سوره السجده (32): آیات 15 تا 30] .... ص : 31

اشاره

إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15) تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17) أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19)
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20) وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (21) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (22) و لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24)
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (25) أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (28) قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (29)
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 33

شرح .... ص : 33

إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً:
آیه مبنی بر توصیف و تعریف اهل ایمان بطور حصر است. بیان آنستکه فقط گروهی از مردم از جمله اهل ایمان بشمار می‌آیند که چنانچه برای آنان آیات قرآنی خوانده شود بیدرنگ ایمان قلبی و اعتقاد درونی خود را اظهار می‌نمایند و بشکر و سپاس این نعمت بیمانند که پروردگار نصیب آنان فرموده و آیه قرآنی را شنیده بسجده میروند و خضوع قلبی و ظاهری خود را اظهار می‌نمایند سجده‌ای که برای غیر آفریدگار جایز نیست و سبب کفر و شرک و ارتداد می‌شود.
و نظر به این که سجده را پس از شنیدن آیات قرآنی و یا خواندن آن علامت ایمان معرفی نموده سجده واجب است و از جمله سوره عزائم است.
وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ:
از جمله اظهار ایمان قلبی آنان آنستکه در مقام تسبیح و تنزیه ساحت پروردگار بر آمده و او را از هر نقص و امکان و حاجت تنزیه می‌نمایند و هر موجودی را نمونه از فعل او معرفی می‌نمایند که آنچه از وجود دارد نمونه ای از نعمت هستی است که پروردگار بآن ارزانی فرموده و هر نقض دارد پروردگار را از هر نقض تنزیه می‌نمایند و چنانچه ساحت او نیز نقض می‌داشت، مانند خود مخلوق بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 34
وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ:
عقد سلبی مبنی بر تأکید است هرگز نسبت بساحت پروردگار اظهار تمرد و خود ستائی نمی‌نمایند، و نسبت بمقام ربوبیت و الوهیت پروردگار اظهار خضوع نموده در مقام سپاس از نعمت بر میآیند.
تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً:
از جمله نشانه‌های اهل ایمان آنستکه پاسی از شب از بستر خواب پهلو تهی نمایند پروردگار را از نظر خوف و طمع میخوانند و بر حسب روایات مراد تهجد و قیام بنماز، شب هنگام است که بر حسب طبع مردم بخواب فرو رفته افراد خاصی از اهل ایمان از بستر خواب پهلو تهی نموده و برخاسته قیام بتهجد و بنماز شب اشتغال میورزند.
و استفاده می‌شود که تجافی و برخاستن آخر شب از بستر رجحان ذاتی دارد و بمنظور تهجد و قیام بنماز حسن بیشتری خواهد داشت.
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً:
جمله بهیئت مضارع دلالت بر دوام دارد پاسی از شب را بتهجد و قیام بنماز شب بسر میبرند و پیوسته بدعاء اشتغال میورزند با خوف و هراس از غضب پروردگار که منجر بیأس و ناامیدی نشوند و نیز طمع بثواب و پاداش اجر که ایمن از خطر بوده رد نشوند.
خلاصه باید در دعا شؤن عبودیت را رعایت نمایند بطوریکه نه خوف بر رجاء و نه رجاء بر خوف افزایش داشته باشد.
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ:
از جمله نشانه اهل ایمان آنستکه از آنچه پروردگار بآنان ارزانی فرموده انوار درخشان، ج‌13، ص: 35
مقداری از آنرا بزیردستان و نیازمندان انفاق نمایند که رکن انتظام زندگی جامعه اسلام بر آن استوار خواهد بود.
بدیهی است در صورتی که برای رضایت پروردگار باشد رکن اصلاحی زندگی جامعه است.
و در صورتی که بدین منظور نباشد جز اظهار فخر و برتری و اختلاف طبقاتی و اختلال نظم عمومی نتیجه‌ای نخواهد داشت.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ:
حرف فاء تفریع و آیه مبنی بر منت و نتیجه ایمان و التزام بعلائم و خلوص و ملازمت بتهجد و قیام بنماز شب است که پروردگار ثواب و پاداش اهل ایمان را از نعمتهای جاودان زیاده بر تصور و اینکه دیده هر ناظری را سرور بخشد آماده فرموده است و اجر و پاداش آنان را در نظر خلوص پنهان نموده و بر حسب روایت صحیح پروردگار فرمود برای بندگان صالح خود نعمتهائی را آماده نموده که نه دیده‌ای مشاهده نموده و نه گوش شنونده‌ای شنیده و نه در خاطر کسی خطور نموده است.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده فرمود هر یک از اعمال حسنه و صالح اجر و ثوابی مشخص برای آن مقرر شده جز تهجد و قیام بنماز شب که پروردگار برای آن ثواب مشخص نفرموده در اثر عظمت آن.
جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ:
از نظر دشواری قیام بتهجد و اداء نماز و خفاء و پنهان بودن عمل از انظار مردم جهات قرب بیشتری در آنست بدین نظر اجر و پاداش آنرا زیاده بر تصور و نیز زیاده بر هر ناظر و شنونده مقرر فرموده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 36
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ:
استفهام انکاریست آیا تصور میرود که اهل ایمان که توحید و خدا پرستی قلب او را فراگرفته و صفاء و نورانیت بخشیده مانند افرادی فرومایه است که قلوب آنان جز از شرک و الحاد و خود ستائی بهره‌ای ندارند و از فضایل انسانی و مقامات معنوی هیچ بهره‌ای نداشته هم چه نور و ظلمت هرگز یکسان نخواهد بود.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلًا:
بیان تفاوت و مغایرت اهل ایمان پرهیزگار از بیگانه است اهل ایمان که ملتزم بوظائف دینی و اعمال صالحه هستند برای آنان منازلی در بهشت و مأوی و جایگاهها آماده شده که بر آنها نازل و وارد شوند و سیرت ایمان و انقیاد آنان در دنیا آنستکه در عالم قیامت منازلی مرفه داشته و از هر ناگواری و زوال نعمت ایمن خواهند بود.
بِما کانُوا یَعْمَلُونَ:
بیان سبب نعمتهای جاودان است نظر به این که اهل ایمان شعار آنان انقیاد و پرهیز از گناهان بوده در عالم آخرت نیز زندگی سرور و سعادتمندانه داشته با اراده‌ای که هر چه بخواهند بیدرنگ بوجود بیاید.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ:
و آنان که از طریقه خداشناسی اعراض نموده و با دعوت رسولخدا صلّی اللّه علیه و آله مبارزه نموده، مأوی و جایگاه همیشگی آنان دوزخ، و آتش سوزان آن خواهد بود کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها:
از نظر اقتضاء ذاتی که کافر و بیگانه دارد و عناد با ساحت پروردگار با روح انوار درخشان، ج‌13، ص: 37
پلید او آمیخته و مورد غضب کبریائی قرار گرفته و شعله‌های آتشین از درون و بیرون او زبانه می‌کشد بر این اساس تناسب ذاتی با آتش دارد ولی از نظر جنبه بشریت که مغایرت و تضاد با آتش دارد و پیوسته زیاده بر تصور در عقوبت است در مقام دفاع و رهائی از آن محیط برمی‌آید ولی اقتضاء ذاتی که با عقوبت دارد اقدامات او بی‌فائده بوده بار دیگر بمنزل اصلی که دارد بازمی‌گردد.
و از نظر اقتضاء ذاتی بیگانگان و حرمان ابدی از زحمت و تناسبی که با آتش و مسطوره غضب کبریائی دارند از یک سو و جنبه بشریت و لطافت اعضاء و- جوارح آنان که فرمود: «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها» از سوی دیگر سرگذشت کافران و معاندان تا ابد این چنین خواهد بود که هر لحظه در مقام دفاع و رهائی خود از آن محیط برمی‌آیند.
از نظر اینکه بیگانه و کافر در حیطه دو نیرو و جاذبه قرار گرفته جاذبه شقاوت ذاتی و استحقاق عقوبت ابدی که او را بدرون دوزخ جذب می‌نماید و نیز جاذبه بشریت و لازم آن و لطافت بدن که هر لحظه او را بخروج و بیرون از دوزخ سوق میدهد و بالاخره او را بدان مقام ذاتی باز می‌گرداند و این عقوبت نیز زیاده بر تصور است.
وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ:
و نیز عقوبت دیگر که پیوسته بکافران و معاندان رو می‌آورد آنستکه چه از نظر تکوین و اجراء عقوبت و چه از نظر توبیخ بهر یک خطاب می‌شود که عذاب آتشین را بچشید و این سیرت مبارزه با دعوت رسول گرامی است که عقوبت تکذیب و مبارزه با ساحت کبریائی را نیز خواهید چشید.
استفاده می‌شود که اجراء عقوبت ذاتی بر بیگانگان نیز از طریق تجدد امثال و پی در پی خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 38
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ:
آیه سوگند یاد نموده که بر حسب حکمت بیگانگان و معاندان را بعقوبتهای گوناگون دنیوی گرفتار خواهیم نمود، قبل از اینکه به عقوبتهای همیشگی عالم قیامت محکوم شوند و در باره آنان اجرا شود، این بمنظور آنستکه شاید متنبه و متوجه گشته بسوی پروردگار رجوع نمایند از نظر اینکه دنیا بر اساس نظام اختیار است و اجرای عقوبت دنیوی به آنان سبب ندامت و پشیمانی گشته از کفر و عناد خود باز گردند.
و تعبیر بحرف لعل و رجاء و امید از نظر اقتضاء مورد است که با اجرای عقوبت دنیوی بر آنان سبب ندامت و رجوع آنان گردد.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ:
آیه مبنی بر تهدید بیگانگان است که آیات کریمه قرآنی برای آنان خوانده می‌شود و آنها می‌شنوند و سپس اعراض نموده گوش فرا نمیدهند هرگز ستم زیاده بر این تصور نمیرود که با کفر و ارتداد روانی از آیات قرآنی نیز هتک نموده از شنیدن آن نیز مضایقه و دریغ دارند.
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ:
از جمله صفات فعل پروردگار منتقم است از نظر اینکه مورد شایسته نقمت و غضب است و صفت مجرم شعار او باشد و بسوء اختیار اهلیت عقوبت را کسب نموده پروردگار نیز بر حسب درخواست روانی و اقتضاء ذاتی باو پاسخ می‌دهد و خواسته او را اجراء می‌نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 39
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ:
ظاهر آنستکه مفاد آیه آن باشد که پروردگار در تورات کتاب آسمانی را بر موسی کلیم نازل فرموده در توریة نیز تذکر داده شده که رکنی از اصول توحید عالم قیامت و حضور به پیشگاه کبریائی می‌باشد و جمله (فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ) حرف فاء تفریع قریه آنستکه معاد و قیامت در توریة تذکر داده شده و جمله خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است مبنی بر تأکید اینکه رکنی از اصول توحید عالم قیامت هم چنانکه در توریة یادآوری شده.
در این آیه نیز تصریح می‌شود که ای رسول گرامی هرگز در باره عالم قیامت و حضور به پیشگاه کبریائی شک و تردید در قلب خود راه مده زیرا عالم قیامت بطور حتم است و ظاهر از جمله لقائه بمناسبت آیات گذشته لقاء اللّه و عالم قیامت رجوع حقیقی و حضور به پیشگاه ساحت پروردگار می‌باشد.
و نیز گفته شده که ظاهر از کلمه من لقائه ضمیر راجع بموسی است از نظر اعلام به این که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در شب معراج موسی کلیم علیه السّلام را ملاقات نموده و یا خواهد نمود در صورتی که نزول سوره قبل از واقعه معراج باشد و اخبار و وعده‌ای است برسول صلّی اللّه علیه و آله بمعراج او و ملاقات با موسی علیه السّلام.
وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ:
مبنی بر اینکه توریة آسمانی برنامه هدایت و رهبری بنی اسرائیل است.
و محتمل است از مقام استفاده شود از نظر اینکه در توریة نیز عالم قیامت اعلام شده و رکنی از اصول توحید معرفی شده است.
و از آیه استفاده می‌شود که توریة کتاب آسمانی صلاحیت هدایت بشر را بطور اطلاق ندارد از نظر نواقصی که در احکام آنست و بمنزله برنامه دبیرستانی است و اختصاص بمردم آن زمان دارد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 40
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا:
ائمه جمع، و مفرد آن امام از ماده‌ام یأم گرفته شده بمعنای پیشوا و جمله یهدون بامرنا بهیئت مضارع دلالت بر وصف و دوام دارد یعنی منصب الهی است مانند نبوت و رسالت و خاتمیت چه توأم با منصب رسالت باشد مانند ابراهیم خلیل و اسحاق و یعقوب علیهم السّلام و یا نباشد.
از جمله لوازم مقام امامت وساطت در باره فیوضات تکوینی و نیز فیوضات تشریعی است یعنی هدایت معنوی و رهبری باطنی و از طریق عالم امر است که جز با نیروی غیبی و روح قدسی میسر نخواهد شد و زیاده بر تبلیغ و احکام ظاهر الهی پیروان مکتب خود را بقرب مقام کبریائی میرساند از نظر شهود و احاطه‌ای که بر عقاید ایمان و شرک و اعمال نیک و بد صالح و طالح مردم زمان خود دارد و فقط در اثر ارتباط با عالم امر و ملکوت میسر خواهد بود.
آیه مبنی بر اعلام بآنستکه پروردگار گروهی از بنی اسرائیل را بسمت رسالت و امامت بسوی جامعه بشر اعزام فرمود که در باره فیوضات تکوینی و تشریعی و رهبری جامعه بشر بسوی ایمان و سعادت وساطت داشته‌اند و زیاده بر منصب رسالت و قیام بدعوت جامعه بشر بحق و بتوحید منصب امامت را نیز حایز بوده‌اند که بر مردم پیروان مکتب خود و عموم مردم زمان و عصر خود سمت پیشوائی و شهادت داشته‌اند و بر ایمان و شرک و یا کفر و اعتقادات قلبی و اعمال جوارحی مردم زمان خود بصیرت و آگهی داشته‌اند.
هم چنانکه عیسی مسیح علیه السّلام بر مردم همه عصر و زمان خود سمت ولایت و شهادت داشته بر حسب آیه «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ 5- 119) استفاده می‌شود که منصب ولایت و شهادت رسولان اختصاص بمردم زمان خود دارد.
منصب امامت عبارت از جنبه پیشوائی و تبلیغ احکام الهی و وظائف دینی انوار درخشان، ج‌13، ص: 41
است چه با منصب رسالت توأم باشد و از طریق ظاهر به این که جامعه بشر را بتوحید و خدا پرستی و به پیروی از برنامه و وظائف دعوت نماید و نیز از طریق باطن که با نیروی غیبی و تصرف معنوی واسطه در فیوضات پروردگار باشد و بر عقیده و ایمان و کفر و اعمال هر یک از مردم زمان خود آگاه بوده و نظارت داشته و واسطه در تقرب پیروان خود به ساحت پروردگار باشد.
هم چنانکه در آیه 2- 124 و 2- 143 شرح آن گذشت که منصب امامت عبارت از شهود باطنی و تصرف معنوی است که با نیروی غیبی و روح قدس بر عقاید و اخلاق و بر سیرت اعمال مردم آگاه بوده و پیروان مکتب خود را بسوی سعادت و قرب کبریائی سوق دهد و برساند.
زیرا عقیده ایمان و کفر و اعمال جوارحی و رفتار مردم مانند سایر موجودات دارای جنبه ملکوتی است مانند جنبه صفت نفسانی آن و یا حرکت خارجی که از مقوله فعل اختیاری است و بر حسب آیه رسولان هر یک امام و پیشوا و بر عقیده و ملکوت اعمال و اقوال مردم کاملا بصیرت و نظارت دارند از این نظر عموم مردم آن زمان باید از اقوال و تعلیمات آنان پیروی نمایند و اعمال و وظایف دینی را بر تعلیمات آنان تطبیق دهند و در عالم قیامت نیز به پیشگاه کبریائی در باره ایمان و کفر و اعمال صالح و طالح مردم بشهادت قیام می‌نمایند و شهادت رسول و امام محور قبول ایمان و تقوای پیروان مکتب توحید خواهد بود.
لَمَّا صَبَرُوا:
بیان سبب نیل بمقام و منصب ولایت و امامت است در اثر نیروی صبر و بردباری در مقام عبودیت و خلوص و قیام بدعوت جامعه بشر بتوحید بکار برده و نیز مبارزه با دنیای شرک و کفر نموده از نظر اینکه نیروی صبر اساس هر فضیلت و کمال است و بدون بکار بردن نیروی صبر هرگز فضیلت و کمالی میسر نخواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 42
وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ:
بیان فضیلت دیگر که بآیات و دلایل توحید و صفات کامله کبریائی بطور شهود و یقین بر عوالم و ملکوت آگهی داشته و در اثر این فضایل شایسته نیل بمقام امامت و پیشوائی جامعه بشر گردیدند.
خلاصه منصب امامت و پیشوائی مانند منصب نبوت و رسالت از جمله مناصب الهی است یعنی دعوت ظاهری جامعه بشر بمکتب توحید توأم با تأثیر باطنی و معنوی است به این که امام و پیشوا هم چنانکه مردم را بتوحید دعوت می‌نماید بر طبق تأثیر باطنی و رهبری معنوی نیز پیروان خود را بمقصد و قرب ساحت پروردگار میرساند.
و لازم دیگر منصب امام آنستکه اختصاص بزمان حیات وی و تصدی امور دین و دنیای جامعه دارد بخلاف منصب نبوت و رسالت یعنی چنانکه امام فقط در زمان حیات خود قیام بدعوت مردم بتوحید و نیز قیام به تصدی امور دین و دنیای مردم مینماید تأثیر معنوی و هدایت باطنی او نیز در باره پیروان خود اختصاص بزمان حیات او دارد.
پس از رحلت وی هم چنانچه تصدی امور زعامت دین و دنیای مردم بامام دیگر محول میشود هم چنین تاثیر معنوی و هدایت باطنی مردم نیز از شؤن امام دیگر خواهد بود و تفاوت منصب امامت با سمت نبوت و رسالت همین است زیرا منصب نبوت و رسالت در محور تعلیم معارف و تبلیغ احکام الهی دور میزند و این منصب وابسته بحیات پیامبر و رسول نخواهد بود آثار تعلیمی آنان در جامعه بشر باقی و نافذ خواهد بود.
ولی تصدی و ولایت بر امور دین و دنیای مردم و هدایت معنوی و تاثیر باطنی در باره پیروان مکتب خود اختصاص بزمان حیات دارد و قید حیات در باره تصدی امامت و شهادت در باره عقاید و اعمال مردم از آیات کریمه و روایات اهل بیت انوار درخشان، ج‌13، ص: 43
علیهم السلام بطور صراحت استفاده میشود که بدان اشاره شد.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ:
بیان آنستکه عقیده شرک و کفر و ایمان و هم چنین اعمال اختیاری نیک و بد صالح و طالح هر یک از افراد بشر سبب امتیاز ذاتی او از دیگران می‌شود و در حقیقت فصل حقیقی هر فردی از بشر همانا عقیده قلبی ایمان و شرک و کفر و اعمال صالح و طالح و خلق نیکو و نکوهیده او میباشد زیرا عقیده و افعال اختیاری بشر حرکت جوهری و امتیاز ذاتی و سیر وجودی او است.
و در عالم قیامت هر فردی سیر تکاملی خود را پیموده بنهایت ظهور خواهد رسید و مرتبه شقاوت بیگانه و تخلف او از طریقه حق و حرمان از رحمت نیز آشکار خواهد شد.
و از جمله صفات عالم قیامت یوم فصل یعنی جدائی و امتیاز ذاتی هر یک از افراد بشر است به این که صورت حقیقی و بسیرت باطنی هر یک از افراد ظاهر می‌شود و ساحت کبریائی بهر یک فصل حقیقی که صورت و امتیاز ذاتی او است بوی موهبت میفرماید و بسیرت درخشان ایمان و یا رخسار تیره و پلید کفر و شرک در میاورد.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ:
آیه مبنی بر تهدید بیگانگان است چگونه از تاریخ و سرگذشت اقوام گذشته و ملت‌های از پیشینیان آگهی ندارند که با کمال نیرو و قدرت در منازل خودشان سرگرم و در حرکت و تکاپو بوده ناگهان آنان را بهلاکت افکندیم إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ:
در تاریخ اقوام گذشته بسیاری از این قبیل حوادث سر زبانها و در جهان انوار درخشان، ج‌13، ص: 44
طنین انداز است چگونه این مردم از خود بی‌خبر گوش فرا نداده و یا شنیده عبرت نگرفته‌اند.
بدیهی است سرگذشت و تاریخ اقوام پیشین از جمله شنیدنیها است و در آیه تعبیر بسماع شده است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ:
از جمله آثار توحید افعالی پروردگار که بطور عیان انتظار زندگی حیوانات و نباتات و بشر بر آن استوار است فرو باریدن باران بر اراضی خشک و سوزان میباشد که سبب روئیدن مزارع و کشتزارها و سبزی و خرمی مراتع و کوهها می‌شود أَ فَلا یُبْصِرُونَ:
مبنی بر توبیخ است بیگانگان چگونه نمی‌اندیشند و دیده بهم می‌نهند آثار حسن تدبیر کبریائی آفریدگار را نمی‌بینند با اینکه ریزش آب و فرو باریدن قطرات در سرزمینهای دور از دریا بوسیله ابرهای سنگین و باردار صورت میگیرد آیه از نظر توحید افعالی و جلب بصیرت بشر سیراب شدن سرزمینها را به پروردگار نسبت میدهد.
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ:
از جمله اعتراضات بیگانگان که بطور سرزنش و تکذیب گویند: آنستکه آنچه ما را بعقوبتهای قیامت تهدید می‌نمائی و تیره‌گی روان بت پرستان در آن هنگام آشکار خواهد شد چنانچه حقیقت داشت بموقع اجراء گذارده می‌شد و تأخیر آن شاهد آنستکه سخنان تهدید آمیز رسول جز افسانه سرائی نیست. انوار درخشان، ج‌13، ص: 45
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ:
ای رسول گرامی باین گروه معاندان پاسخ بگو و اعلام بنما که در صحنه قیامت که حقایق آشکار میشود و تیره‌گی و روان پلید بت پرستان بظهور میرسد نظر به این که بطور شهود ایمان خواهند آورد و صحت دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را خواهند تصدیق نمود ولی ایمان آنان در آن هنگام برای آنان سودی نخواهد داشت زیرا ایمان آنها بمنظور فرار از عقوبت است و بانان مهلت داده نمی‌شود و عقوبت در باره آنان اجراء خواهد شد و نظر به این که زندگی بشر در دنیا بمنظور آزمایش آنان از اولین و آخرین است در باره صحنه قیامت نباید شتاب کرد.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ:
خطاب تسلیت‌آمیز برسول گرامی است که از مشرکان اعراض بنما و در انتظار موافقت و پذیرش آنان مباش زیرا سخنان تهدیدآمیز تو در قلوب بت‌پرستان هیچگونه اثری ننموده و از آنان مأیوس باش در انتظار انتشار دعوت خود در جهان باش هم چنانکه بت پرستان و منافقان در انتظار رحلت و یا کشته شدن تو هستند که دعوت تو و آثار آن قطع شود و پایان یابد.
در کتاب کافی بسندی از سلیمان بن خالد از امام ابی جعفر امام باقر علیه السّلام روایت نموده فرمود آیا بتو خبر دهم از اصل و فرع اسلام و نیروی آن راوی گفت بلی بفدای تو فرمود اما اصل آن نماز یومیه است و فرع آن زکات و نیرو و قدرت آن جهاد است.
و سپس فرمود بتو خبر دهم ابواب خیر را راوی عرض نمود بلی بفدای تو امام فرمود امساک ماه رمضان سپری از آتش است و صدقه گناه را زایل مینماید و قیام آخر شب برای ذکر پروردگار و اداء نماز شب و سپس قرائت فرمود:
(تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ). انوار درخشان، ج‌13، ص: 46
در کتاب در منثور بسندی از مجاهد روایت نموده گفت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود و یاد نماز شب بود که دیدگان مبارک او گریان شد و اشک ریخت و فرمود (تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).
در تفسیر مجمع است که از امام صادق علیه السّلام روایت شده فرمود برای هر عمل خیر در قرآن ثواب مشخص تعیین شده جز برای نماز شب که پروردگار برای آن ثوابی تعیین نفرموده از نظر عظمت آن که فرمود (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ).
در تفسیر قمی گفت بسندی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود هر یک از اعمال خیر که مؤمن بجا آورد ناگزیر ثوابی برای آن مقرر فرموده جز نماز شب که پروردگار برای آن ثوابی مقرر نفرموده در اثر عظمت آن، و آیه فرمود (تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
سپس امام فرمود پروردگار در باره بندگان مؤمن کرامتی رعایت فرماید در هر روز جمعه‌ای به این که فرشته‌ای را بفرستد با او دو لباس بهشتی باشد چون بدرب بهشت برسد بگوید برای من کسب اجازه نمائید از فلان مؤمن و باو گویند که فرشته رسول پروردگار درب بهشت، ترا میخواهد مؤمن بازواج خود بگوید چه چیز مرا بهتر زینت میدهد ازواج مؤمن باو گویند بحق آنکه این دو لباس را فرستاده لباسی بهتر از این ندیده‌ایم و مؤمن یک پیراهن آنرا به بدن مینماید و هم چنین آن دیگر را می‌پوشد و عبود نمی‌نماید از مکانی جز اینکه روشنائی می‌بخشد او را.
و چون گرد هم آیند پروردگار بر آنان رحمت و تجلی فرماید و چنانچه بآن نظر کنند بسجده در آیند ساحت پروردگار بفرماید از سجده برخیزید در این مکان محل سجده و هم چنین عبادت از شما برداشته شده.
آنگاه گویند بار پروردگارا کدامیک از آنها که بما موهبت فرمودی افضل انوار درخشان، ج‌13، ص: 47
است و بهشت جوار رحمت را نصیب ما فرمودی پروردگار بفرماید برای شما باد نعمتها هفتاد مانند آنچه دارید.
پس بهر یک از اهل ایمان در هر جمعه‌ای هفتاد برابر نعمتهای او افزوده میشود هم چنانکه فرمود (و لدینا مزید) و آن روز جمعه است که شب آن درخشان و روز آن نیز درخشان‌تر است پس شایسته است که اهل ایمان در روز و شب جمعه زیاده به تسبیح و ذکر و تهلیل و تکبیر اشتغال ورزند و نیز زیاده صلوات برسول صلّی اللّه علیه و آله بفرستند.
و نیز امام فرمود که مؤمن از جائی عبور نمی‌نماید جز اینکه برای او درخشان شود تا اینکه به نزد ازواج خود بیاید و باو بگویند بحق آن خدا که بهشت را نصیب ما فرمود ما هرگز ترا بهتر از این ساعت ندیده بودیم مؤمن بگوید بنور پروردگار نظاره نمودم.
راوی باز گفت فدای تو شوم زیاده فرما امام فرمود پروردگار بهشت را بقدرت خود آفرید و کسی آنرا ندیده و هرگز کسی بآن مطلع نشده و هر صباح بهشت را می‌گشاید و می‌فرماید بآن بوی خوش و پاکیزه‌ات زیاده باشد و آنستکه مفاد آیه (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
در تفسیر قمی است در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السّلام در آیه (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ) فرمود علی بن ابی طالب علیه السّلام با ولید بن عقبة بن ابی معیط مشاجره نمودند ولید فاسق گفت بخدا سوگند من از تو بهتر هستم از لحاظ سخن و شمشیر من نیز حدت آن بیشتر از شمشیر تو است و آنگاه علی علیه السّلام باو فرمود ای ولید ساکت باش و بدرستیکه تو فاسق هستی و آیه فرمود (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ).
در کتاب احتجاج در طی حدیثی روایت نموده که امام حسن بن علی علیه السّلام در مجلس معاویه با گروهی احتجاج میفرمود و فرمود اما تو ای ولید بن عقبه من ترا انوار درخشان، ج‌13، ص: 48
ملامت نمیدهم که با علی علیه السّلام دشمن هستی زیرا ترا هشتاد تازیانه زده برای مشروب خواری تو و نیز پدر تو را در جنگ بدر بقتل رسانید و چگونه تو علی را سب مینمائی در صورتی که در ده آیه قرآن علی را مؤمن معرفی نموده و ترا نیز در این آیه فاسق خوانده (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ).
و الحمد للّه زنة عرشه
انوار درخشان، ج‌13، ص: 49

سوره احزاب .... ص : 49

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

[سوره الأحزاب (33): آیات 1 تا 8] .... ص : 49

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (1) وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (2) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ (4)
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (5) النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6) وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (7) لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً (8)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 51

شرح .... ص : 51

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ:
آیه مبنی بر اعلام و ارشاد رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است که پیشنهادی که کفار قریش و منافقان از تو نمایند از آنها نه پذیر و از قبول در خواست آنان امتناع نما و در هر حال تقوی را پیشه خود نما.
بر حسب تفسیر مجمع شأن نزول آیه آنستکه ابو سفیان بن حرب و عکرمة بن ابی جهل و ابی الاعور سلمی بسوی مدینه آمده و وارد بر منافق عبد اللّه بن ابی شدند پس از جنگ احد با درخواستی که از رسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که آنان را امان دهد و حضورا درخواستی از رسول صلّی اللّه علیه و آله بنمایند.
ابو سفیان و عکرمه بهمراهی منافقان عبد اللّه بن ابی و عبد اللّه بن سعید بن ابی سرح و طعمة ابن ابیرق وارد بر رسول صلّی اللّه علیه و آله شدند و درخواست نمودند که رسول اکرم از ذکر نام بتها مانند لات و عزی و منات خود داری بنماید بلکه بگوید برای آنان شفاعت خواهد بود و برسول گفتند خود داری خواهیم نمود.
این درخواست بر رسول صلّی اللّه علیه و آله دشوار آمد عمر بن خطاب حضور داشت گفت یا رسول اللّه اجازه بده آنان را بقتل برسانیم. انوار درخشان، ج‌13، ص: 52
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود من بآنها امان داده‌ام دستور فرمود آنها را از مدینه بیرون نمایند.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً:
دو صفت فعل پروردگار است که تمرد از درخواست کافران و منافقان بر صلاح و حکمت و نظام اجتماع مسلمانان است.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ:
عقد ایجابی و مبنی بر تاکید اعراض از درخواست کافران است که فقط از آنچه از دستورات الهی و الهامات غیبی است باید پیروی نمائی إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً:
بیان سبب پیروی از دستورات و الهامات غیبی است که ساحت پروردگار بر آنچه خواسته‌اید و یا رفتار نموده خبرویت و احاطه کامل دارد و بر او چیزی و خاطره‌ای پنهان نخواهد بود.
وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ:
ارشاد برسول صلّی اللّه علیه و آله است که در باره مبارزه با بت پرستان و رد خواسته آنان باید بساحت پروردگار اعتماد نمائی و هر لحظه از کبریائی او استمداد نمائی وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا:
تکرار لفظ جلاله یادآوری عظمت کبریائی است که او یگانه ولی بر دعوت و قیام تو بمبارزه با کفار است و از غیر پروردگار غنی و بی‌نیاز خواهی بود.
و با توکل و اعتماد بساحت پروردگار انجام مأموریت و قیام بدعوت جهانیان و مبارزه با دنیای شرک و کفر بس سهل آسان خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 53
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ:
بیان سبب است چنانچه در باره قیام بوظایف رسالت بساحت پروردگار توکل نمائی و استمداد کنی هرگز در برابر دنیای شرک و کفر انقیاد و پذیرش نخواهی داشت زیرا قلبی که با عظمت کبریائی آمیخته هرگز تزلزلی از مرز خاطر او گذر نخواهد نمود برای زندگی بشر یک قلب لازم است تا امور و انتظام یابد و با دو قلب نمی‌توان زندگی بشر انتظام یابد چگونه نظام جهان تحقق پذیرد در صورتی که دو اله و یا دو معبود باشد.
وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ:
بر حسب آئین جاهلیت چنانچه کسی همسر خود را تشبیه بمادر خود نموده بطور انشا میگفت پشت تو پشتت بمن مانند ظهر مادرم است و آنرا ظهار مینمامیدند و سبب بینونت و جدائی همسر از شوهرش میگشت آیه بیان آنستکه این سخن و تشبیه ظهر همسر خود بمادرش سخنی است بیهوده و همسر مانند مادر نمیشود و حرمت و طلاقی بر آن مترتب نخواهد شد.
وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ:
هم چنین فرزند دیگری را فرزند خود خواندن و او را بفرزندی خود بگزیدن اثری نخواهد داشت و سبب نمی‌شود که بحقیقت فرزند باشد و اثری بر آن مترتب نمی‌شود و رابطه نسبی میان شخص و آن فرزند پدید نمیاید و سبب وراثت و حرمت ازدواج نمی‌شود.
ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ:
بیان آنستکه این سخن گرچه با قصد انشاء ظهار باشد و تصمیم قلبی و اعتقادی داشته باشد لغو و بیهوده مانند لقلقه زبان است هم چنین فرزند دیگری را فرزند خود بخواند و بحقیقت بدان تصمیم داشته که فرزند او است آن نیز انوار درخشان، ج‌13، ص: 54
لغو و بیهوده است یعنی این فرض و اعتبار را دین اسلام نمی‌پذیرد.
وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ:
مبنی بر حصر است آنچه را که دین اسلام و احکام آن از انشائات مقرر نماید بر اساس صحیح و ثابت است نه هر چه را مردم بنظر خود انشاء نمایند و بنا گذارند.
وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ:
مبنی بر حصر است پروردگار باید طریقه روابط اعتباری و اموری که نظام اجتماع بر آنها استوار است هدایت و ارشاد نماید.
مفاد آیه آنستکه احکام اسلام رابطه اسباب و مسببات اعتباری را از شؤن تشریع و از وظایف ربوبیت معرفی نموده یعنی امور اعتباری و التزامات و عهود و عقود و ایقاعات از جمله احکامی است که باید شارع اسلام تشریع و یا امضاء نماید و گرچه بر اساس اعتبار و نظر عرف و عقلاء میباشد ولی باید بر اساس صحیح استوار باشد نه بطور گزاف.
مثلا عقد ازدواج و رابطه زناشوئی که بنظر عرف و عقلاء است یعنی التزام شوهر و همسر بازدواج با یکدیگر اینگونه زناشوئی را طبق نظر عقلاء با شرایطی امضاء فرموده هم چنین التزام شوهر بطلاق همسر خود با امکانات و شرایط خاص تشریع و امضاء فرموده هم چنین خرید و فرش و معاملات و التزامات و داد و ستد و تعهدات را طبق نظر عرف و عقلاء امضاء فرموده است.
ولی رابطه فرزندی فقط از طریق تکوین و توالد و تناسل است نه از طریق فرض و اعتبار و بناگذاری هم چنین تشبیه نمودن ظهر همسر به مادر خود سبب نمی‌شود که همسر مادر باشد و آثار بینونت و طلاق تحقق بیابد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 55
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ:
بیان آنستکه اموری که پایه اصیل و حقیقت دارد نمیتوان از طریق اعتبار و بناگذاری آنرا تحقق بخشید مثلا فرزندان را باید رابطه‌ای که با پدر خود دارند که رابطه حقیقی و توالد است رعایت نمود و بخواندن و اعلام اینکه فرزند دیگری را فرزند خود قرار دادم اثری ندارد هیچگونه اثر رابطه توالدی را مانند توارث و ازدواج نخواهد داشت.
و از ذکر مثال در آیه استفاده میشود که امور و حقایق خارجی که بر پایه اصیل و تکوین نهاده شده نمیتوان بفرض و اعتبار آنرا تحقق بخشد مانند فرزند دیگری را نمیتوان بخواندن و اعلام به این که آنرا فرزند خود قرار دادم فرزند او نخواهد شد و فقط در مورد التزامات و عهود و عقود و ایقاعات که اساس آن بر فرض و اعتبار عقلاء نهاده شده صحیح است مانند رابطه مالکیت شخصی یا ملک و خانه خود فقط از طریق فرض و بناء عقلاء است که از طریق خرید و یا صلح و یا وراثت صورت میگیرد.
هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ:
رعایت فرزند از طریق توالد و تناسل بپدر خود او طبق نظام تکوینی و حقیقت است و تخلف از آن سبب اختلاط روابط نسبی و سببی و نژادی می‌شود.
فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ:
چنانچه در مواردی که پدران افراد را نمیدانید و آنان را بخوانند و معرفی نمایند شعار دیگر او را در نظر بگیرید و او را برادر و دوست ایمانی و دینی و اسلامی خود بخوانید هم چنانکه بر طبق واقع است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 56
وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ:
در صورتی که بخطاء و اشتباه کسی را فرزند خود و یا فرزند دیگری بخوانید پروردگار عفو فرموده است.
وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ:
بلکه خواندن کسی را فرزند دیگری است او را بطور عمد فرزند خود بخواند گناه است زیرا برخلاف واقع نسبت ولادت کسی را بخود و یا بغیر پدر او داده است.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً:
ذکر دو صفت فعل مبنی بر اینکه خواندن و معرفی کسی را بنام فرزند غیر پدر او اقتضاء عقوبت در آن نیز میباشد ولی از نظر رحمت پروردگار از خطا و نسیان و یا اشتباه آن عفو فرموده است.
النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ:
بیان ولایت رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است و بر حسب اطلاق آیه آنستکه رسول صلّی اللّه علیه و آله ولایت بر شئون زندگی اهل ایمان دارد آنچه را که خود بخواهد برای رسول صلّی اللّه علیه و آله باید بخواهد و جانب رسول را مقدم بدارد بر خود و بر سایر افراد مسلمان بدیهی است این از شئون ولایت بطور اطلاق است که پروردگار در آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) بر همه مسلمانان مقرر فرموده و او را اولی و ولی علی الاطلاق معرفی فرموده و چنانچه دایر شود میان امری برای خود و یا او باید جانب رسول صلّی اللّه علیه و آله را رعایت نماید و جانب رسول را در همه شئون زندگی رجحان دهد و او را از خود و از سایر افراد مقدم بدارد و او را دوست داشته باو اظهار علاقه نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 57
و چنانچه ضرر و خطری بر رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله رو آورد باید در مقام دفع و دفاع از او بر آید و اگر کسی در مقام مبارزه با دعوت رسول برآید باید از او دفاع نماید و چنانچه خود امری را بخواهد و رسول صلّی اللّه علیه و آله امر دیگری را از او بخواهد بطور حتم جانب رسول را رعایت نماید بهر حال در همه شئون زندگی جانب رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله را بر خود و بر سایر افراد مقدم بدارد ولایت رسول بر مسلمانان حکم وضعی و مستلزم احکام تکلیفی بسیاری است.
وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ:
از نظر تشریف مقام رسول صلّی اللّه علیه و آله زوجات و همسران او را از نظر احترام و رعایت شئون ادب در زندگی آنان را ما در مسلمانان معرفی فرموده و اختصاص باموری دارد که رعایت ادب و شرافت آنان باشد و سایر لوازم مادری بر آنان مترتب نخواهد بود مانند وراثت و حرمت ازدواج با دختران آنها و با برادران و خواهران آنها خال و یا خاله مسلمانان نخواهند بود.
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ:
آیه در مقام تشریع حق وراثت و توارث است که رابطه نسبی و نژادی و نیز رابطه سببی فقط اساس توارث میان مسلمانان خواهد بود.
و استفاده میشود که در صدر اسلام از نظر تحکیم رابطه افراد تازه مسلمان با یکدیگر رابطه مواخات و عقد برادری و برابری میان افراد مسلمان مقرر شده بود که هر که میخواست هم پیمان و برادری برای خود معین و مشخص نموده اعلام مینمود و مسلمانان نیز آن دو را وارث و هم پیمان یکدیگر می‌شناختند که چنانچه در جنگ و یا بحال عادی هر یک فوت شود دیگری را وارث اموال و ولی امور خود معرفی نموده و قرار میداد.
از جمله دیون او را بپردازد و ضمنا وارث اموال او باشد در صدر اسلام این انوار درخشان، ج‌13، ص: 58
قانون مواخات و عقد برادری و توارث در مسلمانان مقرر بود از نظر اینکه بسیاری از مسلمانان تنها از خانواده‌ها ایمان آورده بودند و اسلام در بسیاری از خانواده‌های آنان سرایت ننموده بود، لذا رابطه توارث و مواخات و پیمان برادری از نظر تحکیم رابطه افراد با یکدیگر مقرر فرمود.
ولی پس از نشر دین اسلام در خانواده‌ها این حکم مواخات و پیمان برادری که بطور موقت تشریع شده بود بر حسب آیه نسخ و حکم رابطه نسبی و نژادی و سببی برای همیشه تشریع شده است هم چنانکه از آیه (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ) همین معنا استفاده می‌شود.
و مفاد اولوا الارحام عبارت از گروهی است که رابطه رحمیت میان آنان برقرار بوده و بیک رحم منتهی می‌شود مانند فرزند بمادر و پدر و برادر و خواهر با یکدیگر و برادر زاده و خواهر زاده بیکدیگر.
و بالاخره در طبقات دیگر جد و جده و عمو و عمه و خال و خاله و هر یک که اقرب بمتوفی باشد چه یک نفر باشد و یا متعدد وارث خواهد بود و خویش دیگر که فاقد اقربیت است از وراثت بی‌بهره خواهد بود.
إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً:
استثناء از وراثت و انتقال مال وتر که متوفی وصیت نموده بغیر ورثه خود چه از خویشان باشد و یا اجنبی از متروکات خود مقداری را باو واگذارده باشد صحیح و نافذ است و بر حسب حکم شرعی در صورتی است که زیاد بر ثلث متروکات متوفی نباشد و در صورتی که زیاده بر ثلث متروکات باشد منوط باذن و اجازه ورثه خواهد بود.
کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً:
بیان آنستکه نفوذ وصیت متوفی در باره متروکات خود که بطور معروف انوار درخشان، ج‌13، ص: 59
و مشروع بǘԘϠدر قرآن کریم مقرر و تنفیذ شده است.
وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ:
روی سخن و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است مبنی بر اعلام و امتنان است به این که در عالم قبل از خلقت بشر در صحنه‌ای که ساحت کبریائی از بشر پیمان عبودیت و اقرار بربوبیت ساحت قدس گرفته و ضمنا بجامعه اسلام اعلام مینماید که از رسولان صاحب دین و کتاب عهد و پیمان مؤکد گرفته شده به این که آفریدگار را بوحدانیت و بی‌همتائی و بصفات کامل شناخته و اقرار نمایند بعبودیت او قیام نمایند و نیز سمت تعلیم و تربیت بشر را بعهده گرفته مکتب توحید را در جهان بنا گذارند و مردم را به پیروی از برنامه آن دعوت نمایند.
از جمله رسولان که پیمان مؤکد و عهد نموده رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است از نظر فضیلت و خاتمیت و سبقت ذاتی و رتبی مقدم داشته شده و هم چنین نوح و ابراهیم خلیل و موسی کلیم و عیسی بن مریم علیهم السّلام هر یک پذیرفته و اقرار بربوبیت ساحت کبریائی نموده و نیز به عبودیت ذاتی و وجودی خود اقرار نموده‌اند.
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً:
محتمل است مراد آن باشد که از هر یک از رسولان دیگر تصدیق و اقرار برسالت و خاتمیت رسول مکرم صلّی اللّه علیه و آله نیز قید و اخذ شده است.
و میثاق و پیمان مؤکد از نظر اهمیت و کرامت وجودی آنان است که غرض از خلقت جهان با مساعی طاقت فرسای آنان تحقق می‌پذیرد و بدون مساعی و نهضت آنان گسترش جهان آفرینش بیهوده خواهد بود.
و نیز تأکید عهد و پیمان رسولان از نظر تصدی رهبری و بناگذاری مکتب توحید است که پرچم خدا پرستی را در جهان یکی پس از دیگری باهتزاز درآورند و با دنیای شرک و کفر مبارزه نمایند و پیوسته کاروان توحید را براه انداخته و هر یک انوار درخشان، ج‌13، ص: 60
پیروان مکتب خود را به پیشگاه کبریائی معرفی نمایند.
و بالاخره در مقام وفاء بعهد و پیمان خود نظام امکانی را مسطوره صفات کبریائی ارائه داده و ابدیت بخشند و صحنه پهناور امکان تا ابد درخشان و پرتوی از خورشید جهان آفرین گردد.
لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ:
بیان غرض از خلقت جهان و اخذ عهد و پیمان مؤکد از رسولان است که ساحت کبریائی هر یک از آنان را بمعرض آزمایش و عبودیت قرار دهد و صدق وفاء بعهد و صفاء ذاتی و نورانیت و کرامت وجودی آنان را ظاهر سازد و از طریق مساعی آنان مکتب توحید و تعلیم و تربیت سلسله بشر را در جهان بنا گذارند و بشر را از اولین و آخرین بسوی کبریائی او سوق دهند و با دنیای شرک مبارزه نمایند و شعار پیروان مکتب آنان عبودیت و صدق باشد.
این خلاصه‌ای از سؤال و پرستش ساحت کبریائی است که رسولان را بوفاء بعهد و پیمان مؤکد خود بمعرض آزمایش درآورد.
و پاسخ عملی و انقیاد آنان عبارت از پیروان مکتب خود و کاروان توحید از آغاز خلقت تا پایان جهان است.
از این بیان استفاده شد که در جمله لیسئل ساحت کبریائی را سائل معرفی نموده زیرا این سمت اختصاص بآفریدگار دارد و هرگز موجودی سمت سؤال از رسولان که محور نظام خلقت هستند ندارد.
و از جمله پاسخ عملی رسولان و صدق وفاء آنان بعهد و پیمان خود که از سیاق و ذیل آیه استفاده می‌شود همانا معرفی پیروان مکتب خود کاروان توحید که هر یک براه انداخته و به پیشگاه کبریائی معرفی نموده‌اند.
و هم چنین نظام عالم قیامت که از ساکنان جوار رحمت پروردگار صورت می‌گیرد همه و همه پاسخ وجودی و آثار و مساعی صدق وفاء بعهد رسولان است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 61
از این بیان استفاده شد که عهد و پیمان رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله با عهد و پیمان سایر رسولان صاحب دین و کتاب آسمانی چگونه است که همه آنها مقدمه بوده که رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله در جهان قیام بدعوت بشر و جهان بشریت تا پایان جهان نماید.
و هم چنین مکتبی هم چه مکتب قرآن دانشگاه عالی بشریت بنا گذارد که تا پایان جهان طنین دعوت رسول را اقطار جهان فرا بگیرد و آیات قرآنی را نشر و انتشار دهد و پیوسته اهل ایمان پیروان مکتب قرآن را نوید سعادت در دو جهان میدهد و اساس شرک و کفر را در جهان متزلزل و پیروان آنرا بانقراض تهدید می‌نماید و بشقاوت و تیره بختی سوق میدهد:
پیروان مکتب توحید در جهان بشریت شاهد و گواه بر صدق دعوت و وفاء بعهد رسولان می‌باشند هم چنین جامعه اسلامی و دانشجویان مکتب قرآن شاهد درخشان بر صدق دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء علیهم السّلام می‌باشند از آیه چند امر می‌توان استفاده نمود.
1- حرف لام در جمله لیسئل برای نتیجه و غرض است.
2- ضمیر جمله لیسئل راجع بپروردگار است که رسولان را بمعرض پرستش و آزمایش قرار میدهد.
3- صادقین مراد رسولان است که واجد مقام صدق ذاتی و خلقی و حائز موهبت صدق و صفاء بطور اطلاق است که در آن شائبه کذب و تیره‌گی خیانت نباشد.
4- صدقهم: صدق ذاتی و خلقی موهوبی خود را اظهار نمایند به این که خود در مقام اداء وظایف عبودیت بر آیند و هم چنین جامعه بشر را بتوحید و صفای در عبودیت دعوت نمایند و با دنیای شرک و کفر مبارزه نمایند و بالاخره شعار عبودیت و صفا و خدا پرستی را در جامعه بشر تحقق بخشند.
5- زمان اعتبار دین هر یک از رسولان سابق موقت و محدود بوده و پیروان انوار درخشان، ج‌13، ص: 62
مکتب هر یک از آنان نیز معدود و انگشت شمار خواهند بود.
6- مکتب قرآن و رسالت رسول اسلام صلّی اللّه علیه و آله تا پایان جهان ثابت است ناگزیر رسول اکرم بغیر قیاس زیاده مورد پرستش و آزمایش قرار میگیرد و بهترین پاسخ از سؤال پروردگار و معرض آزمایش پرورش دانشجویانی است که از برنامه مکتب عالی قرآن پیروی مینماید که در اثر مساعی رسول صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء علیهم السلام تحقق یافته است.
7- جامعه اسلام و پیروان مکتب قرآن تا پایان جهان همه شاهد و گواه صدق دعوت رسول و اوصیاء او علیه السّلام می‌باشند.
8- و از نظر اینکه جامعه اسلامی به رسالت رسولان نیز ایمان دارند و تصدیق مینمایند و رکن ایمان بشمار میآید بر این اساس جامعه اسلام تا پایان جهان شاهد و گواه بر صحت دعوت رسولان و قیام آنان بدعوت بشر می‌باشند.
9- نتیجه آنستکه پیروان مکتب قرآن پیروان درخشان همه مکتب‌های الهی و پیروان رسولان می‌باشند و نتایج دعوت رسولان و آثار مساعی آنان در اداء وظایف رسالت می‌باشند.
وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً:
آیه بیان آنستکه گروهی بسیار که از دعوت رسولان سرباز زده و تمرد نموده‌اند و بساحت کبریائی مبارزه نمایند از رحمت پروردگار محروم و بی‌بهره بوده مسطوره انتقام و غضب کبریائی خواهند بود و خود را حزب شیطان معرفی نموده و هم آئین او خواهند بود.
در کتاب کافی بسندی از جعفر بن أبی طالب علیه السّلام روایت نموده گفت شنیدم از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرمود من اولی هستم بمؤمنان از خود آنها و فرمود هنگامی که علی بن أبی طالب حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله بود فرمود هر که من ولی او و اولی هستم باو از خود او، پس تو یا علی اولی هستی باو از خود او بخودش. انوار درخشان، ج‌13، ص: 63
در کتاب احتجاج از عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب در حدیثی روایت نموده گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود من اولی هستم باهل ایمان از خود آنها و هر که من مولای او هستم پس ای علی تو نیز اولی هستی باو از خود او بخودش.
در کتاب کافی بسندی از حنان روایت نموده گفت سؤال نمودم از امام صادق علیه السّلام چه چیز برای غیر ورثه خواهد بود از مال متوفی فرمود از متروکات متوفی حقی ندارند جز آنچه را پروردگار مقرر فرموده است و در آیه فرمود:
(إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً) یعنی جز آنچه را که بطریق مشروع و احسان بکسی واگذارده باید حق وی اداء شود.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 64

[سوره الأحزاب (33): آیات 9 تا 27] .... ص : 64

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً (9) إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً (11) وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاَّ فِراراً (13)
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسِیراً (14) وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (16) قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (17) قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِیلاً (18)
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (19) یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِیلاً (20) لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (21) وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (23)
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً (25) وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً (26) وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیراً (27)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 66

شرح .... ص : 66

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ:
آیه خطاب بمسلمانان و مبنی بر منت است که بیاد آورید نعمت پروردگار را هنگامیکه در جنگ خندق لشکر کفار و بت پرستان از هر سو بسوی مدینه هجوم آورده یورش بردند بنا داشتند که مدینه را تصرف نمایند و لشکر کفر عبارت بود از قریش و غطفان و بنو قریظه و بنو نضیر از همه اطراف و جوانب متوجه مدینه شدند از سوی مشرق طایفه بنی قریظه و بنی نضیر و غطفان هجوم آوردند و از سوی مغرب و سمت مکه ابو سفیان و قبیله کنانه و هم پیمان آنها.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها:
جمله تفریع در نتیجه پروردگار نیز بر کفار باد تندی بسیار سردی را بر آنان مسلط فرموده وزیدن گرفت و هم چنین لشگر غیبی پروردگار از فرشتگان و غیر آنها که مشرکان آنها را نمیدیدند و در دلها و قلوب کفار رعب و وحشت افکند و بمذلت و خواری کشانید و بالاخره کفار همه مغلوب و کشته و برخی فرار نمودند.
وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً:
مبنی بر تسلیت خاطر مسلمانان است که پروردگار بر آنچه رفتار نمودید انوار درخشان، ج‌13، ص: 67
کاملا آگاه و بصیرت دارد.
إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ:
در جنگ خندق بسیاری از کفار از هر سو و جوانب رو بمدینه آوردند از سمت بالا و جانب مشرق غطفان و قبایل یهود بنی قریظه و بنی نضیر بودند و قبایل دیگر که از جانب غربی رو بمدینه آوردند قریش و ابو سفیان و قبیله کنانه و گروهی از حبشی‌ها بودند.
وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ:
در آن هنگام از وحشت و دهشت و ترس دیدگان از نظاره دشمن بازمانده مسلمانان نمیتوانستند بصفوف دشمنان نظر افکنند و هم چنین از وحشت در قلوب و دلها آنان خفقانی پدید آمده بود.
از ابو سعید خدری روایت شده گفت در جنگ خندق هنگام سختی و وحشت بحضور رسول صلّی اللّه علیه و آله رفته عرض نمودم به چه ذکر و دعاء توسل نمائیم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود بگوئید اللهم استر عوراتنا و آمن روعاتنا این دعا را خوانده ناگهان باد تندی وزید که بسر و رخسار دشمنان میخورد ناگزیر از آن صحنه نبرد فرار کردند.
وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا:
مبنی بر توبیخ بعض از لشکر اسلام و منافقان است که گمانهای بیهوده و بی‌اساس دلهای آنان را متزلزل نموده برخی میگفتند کفار و مشرکان بر مسلمانان غلبه خواهند نمود و وارد مدینه خواهند شد و بعضی دیگر می‌پنداشتند دین اسلام محو و نابود خواهد شد و جاهلیت شرک و بت پرستی باز خواهد گشت و بعضی می‌گفتند که پروردگار و رسول او مردم را مغرور نموده و ظفر و غلبه دین اسلام را بر شرک و کفر پیوسته نوید میدادند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 68
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً:
در آن هنگام که لشکر کفر و شرک از هر سو از جانب شرق و غرب بسوی مدینه رو آورده بودند که لغزش و لرزشی در قلب و اعضاء و جوارح بعض از لشگر که در وصف مسلمانان صف آرائی نموده عارض شد و خوف و اضطراب دلهای مسلمانان را سخت رنج می‌داد.
وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً:
منافق گروهی بودند که کفر و شرک دلهای آنها را فرا گرفته و نظر بمصلحت بظاهر اظهار اسلام مینمودند و ناچار خود را از جمله مسلمانان معرفی مینمودند و گروهی که قلب و دل آنان بیمار و علاقه قلبی بفرزند و بمال و منال داشته در صورتی که خطری بمسلمانان متوجه می‌شد دل خود را باخته از اقدامی باز می‌ماندند و بالاخره چنین می‌پنداشتند که وعده‌های رسول از جانب پروردگار مبنی بر غرور و فریفتن مردم است که دین اسلام بر جهان فرمانروا خواهد شد و کشور ایران بعض کشورها را فتح خواهد نمود.
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا:
بعض منافقان مانند عبد اللّه بن ابی و پیروان او مسلمانان را تهدید نموده که در صحنه جنگ توقف ننمائید و بوطن خود مدینه باز گردید.
وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ:
و گروه دیگر از افراد مسلمانان درخواست مینمودند که بمدینه و منزل خود بازگردند از نظر اینکه منازل آنان خالی است از مرد و معرض دزدی و سرقت قرار خواهد گرفت و ایمن نیستیم از خطر. انوار درخشان، ج‌13، ص: 69
وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً:
پروردگار گفتار آنانرا تکذیب فرموده که غرض آنان فرار از صحنه جنگ است و گر نه منازل آنان ایمن از خطر سرقت و دزدی است از نظر اینکه در حصن است و دیوار دارد.
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها:
جمله لو دخلت علیهم شرط و به هیئت مجهول بیان آنستکه چنانچه کفار و مشرکان بطور پنهانی بتوانند از اطراف مدینه و خانه‌ها بر منافقان و ضعفاء لشکر مسلمانان وارد شوند و سپس از آنان درخواست نمایند و آنان را به شرک دیرین دعوت نمایند هر آینه منافقان بیدرنگ خواسته آنانرا بپذیرند و به شرک دیرین باز گردند.
وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً:
آیه مبنی بر تهدید است منافقان و ضعفاء از اهل اسلام که بیدرنگ خواسته کفار را پذیرفته‌اند بآنان بطور تهدید اعلام می‌شود که هرگز پس از امتناع از شرکت و حضور در جنگ زندگی آنان بطول نخواهند انجامید و مرگ آنان بتأخیر نخواهد افتاد و فقط اندک زمانی زندگی خواهند نمود.
وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا:
آیه سوگند یاد نموده که بر طبق اسلام و پیمان که برسول بسته‌اند و بر حسب التزام باحکام آن آنستکه در برابر بت پرستان و کفار باید استقامت نمایند و در مبارزه رسول صلّی اللّه علیه و آله با دنیای کفر و شرک شرکت نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 70
قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا:
ای رسول گرامی باین گروه منافق و آنان که ایمان آنان بر پایه صحیح و استقامت ننهاده‌اند بگو بطور تهدید که فرار از صحنه جنگ هرگز سبب زندگی طولانی شما نخواهد شد زیرا هر فردی از بشر زمان معین برای زندگی او مقرر شده خواه ناخواه در همانوقت مقرر در آستانه مرگ خواهد در آمد بفرض که در صحنه جنگ شرکت ننمائید و از سعادت بی‌بهره شوید بر طول زندگی آنان هرگز افزوده نخواهد شد.
قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً:
آیه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نموده که بگروه منافق و مانند آنها بطور تهدید بگو چنانچه پروردگار برای هر یک از شما ضرر و خطری را بخواهد که عمل و سوء اختیار شما آنرا مقتضی است آیا کسی قدرت آنرا دارد که مانع شود و از ضرر و عقوبت پروردگار شما را ایمن بدارد و رهائی بخشد و چنانچه در شرکت در جنگ از نظر توحید افعالی که خیر و سعادت نصیب هر یک فرماید آیا کسی از آن میتواند جلوگیری نماید.
وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً:
بر حسب خرد و ارشادات دینی بطور بداهت تصدیق خواهند نمود که آفریدگار که زمام تدبیر جهان در حیطه قدرت او است هرگز نیروی و قدرتی بر آنان جز ولایت و خواست پروردگار تأثیری نخواهد داشت. انوار درخشان، ج‌13، ص: 71
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلِینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا:
پروردگار عالم بطور شهود احاطه دارد بر گروهی که دوستان خود را منع می‌نمودند از شرکت در جنگ لشکر اسلام با مشرکان و کفار و آنان را بازمیداشتند از توجه بجنگ با کفار و چنین گمان داشتند که قریش و ابو سفیان و هم پیمان او از یهود بطور حتم غلبه خواهند یافت بر مسلمانان و ببرادران منافق و ضعفاء از مسلمانان می‌گفتند از لشکر اسلام اعراض نمائید و بسوی ما بیائید.
ای رسول گرامی این گروه از ظاهر مسلمان که رفاقت و دوستی با مشرکان دارند هرگز در جنگ شرکت نخواهند نمود جز اندک زمانی بمنظور ریاء و خود نمائی که در نفع جنگ شرکت داشته باشند زیرا قلوب و دلهای آنان با بت پرستان است.
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ:
این گروه بظاهر مسلمان از هر گونه کمک و یاری از رسول اکرم و شرکت در جنگ و یا کمک مالی مضایقه خواهند نمود.
فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ:
بیان حال وحشت و اضطراب این گروه است چنانچه در جنگ خطری متوجه مسلمانان شود با کمال وحشت و هراس برسول توجه نموده دیدگان آنها بدور چشم آنان می‌چرخد و بحرکت در میآید مانند کسیکه در آستانه مرگ درآید و کسی را نمی‌بیند و تشخیص نمیدهد که جز اظهار عجز و شکست برای لشکر اسلام نتیجه‌ای ندارد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 72
فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ:
و هنگامی که از خطر جنگ ایمن شوند و غنیمت جنگی بدست آورند زبان بدگوئی بگشایند و سرزنش گویند و سهم بیشتری از غنیمت درخواست نمایند.
أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ:
این گروه بظاهر مسلمان از هر خیر و کار نیک رو گردانند و امتناع می‌ورزند.
أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا:
آنان بظاهر دعوی اسلام مینمایند بمنظور اینکه از خطر ایمن باشند و از مصالح نیز بهره‌مند گردند و هرگز بحقیقت ایمان نیاورده‌اند.
فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ:
چنانچه اعمال خیر و کار نیک نیز از آنان سرزند از نظر اینکه بر پایه عقیده ثابت و ایمان نیست اعمال آنان بیهوده خواهد بود.
وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً:
نفاق و دوروئی این گروه از مسلمانان خطر بزرگی برای اسلام و مسلمانان دارد زیرا اختلاف داخلی است که سبب تفرقه و پراکندگی جامعه اسلامی می‌شوند از نظر اینکه بظاهر دعوی اسلام مینمایند و در اثر معاشرت با مردم نکات ضعف را بدست آورده بصورت دوست در مقام عیب جوئی و تفرقه مسلمانان بر میآیند و از سوی دیگر در اثر علاقه قلبی و رفاقت با کفار و معاشرت آنانرا از جریان امور داخلی آگاه مینماید بر این اساس آیه کریمه مبنی بر تذکر و خطری است که از گروه منافق و ضعیف الایمان بر جامعه اسلام و مسلمانان متوجه خواهد بود و آیه از نظر توحید افعالی ضرر و خطر آنانرا که باسلام و بر جامعه مسلمانان انوار درخشان، ج‌13، ص: 73
وارد نمایند ساحت او دفع خطر آنان را بعهده گرفته و بر ساحت کبریائی او ناچیز است.
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا:
این گروه منافق و ضعیف الایمان هرگز نخواهند پذیرفت که دشمنان اسلام و لشکر کفر و شرک مغلوب گشته و صحنه جنگ را واگذارده فرار نموده‌اند و از نظر بیم و هراسی که از حضور در صحنه جنگ و نبرد دارند هرگز تصدیق نخواهند نمود که لشکر اسلام و بمشیت حق تعالی بر لشکر شرک و کفر غلبه نموده‌اند.
وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ:
و چنانچه بفرض دشمنان اسلام بار دیگر بصحنه جنگ با مسلمان بازگردند این گروه منافق که در جنگ شرکت نمی‌نمایند سهل است بلکه تصمیم دارند که از محیط و صحنه جنگ بدور رفته خوف از اینکه خطری بآنان متوجه شود و فقط از خارج از جریان و سرنوشت جنگ استحضار یابند.
وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا:
این گروه چنانچه بطور تصادف در صحنه جنگ حضور یابند نه بقصد دفاع از حریم اسلام است بلکه فقط بمنظور اینکه از مخالفت و اعتراض مسلمانان ایمن گردند.
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ:
آیه مبنی بر تاکید در باره شرکت در جنگ و پیروی از سیره و روش رسول صلّی اللّه علیه و آله و استقامت و صبر در برابر حوادث است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 74
آیه خطاب بجامعه اهل ایمان است که مقتضای ایمان و تصدیق رسالت رسول آنستکه مسلمانان از سیره و روش رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله پیروی و تأسی نمایند که سیره حسنه و برنامه صحیح و کامل است و در آن شائبه نقص نخواهد بود.
و پیوسته در همه حالات و تحولات و رزم و جنگ و حوادث و رویدادهای باو اقتداء نموده و بهمرهی او در جنگ شرکت نموده صبر و بردباری را در مواطن جنگ پیشه خود نموده هم چنانکه در جنگ احد که دشمن متوجه رسول صلّی اللّه علیه و آله شده دندان مبارک او شکسته شده از پیشانی درخشان او خون جاری گشت عم بزرگوار او حمزه سید الشهداء بقتل رسید مسلمانان نیز باید از سیره و روش او پیروی نموده هر حادثه‌ای را بآغوش کشند و در مواطن مبارزه با دنیای شرک و کفر با او شرکت نمایند شهادت را فوز و فضل پروردگار و رستگاری بطور حتم بدانند.
لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ:
بیان اوصاف اهل ایمان است که پیروی و تأسی از سیره رسول صلّی اللّه علیه و آله اختصاص بخواص اهل ایمان دارد به این که در انتظار رحمت پروردگار بوده پیوسته بوظائف دینی رفتار نموده بروز قیامت معتقد و از ذکر و تسبیح و حمد و ثناء پروردگار غفلت ننموده از اقوال و گفتار و رفتار او پیروی نمایند.
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ:
بیان حال خواص از اهل ایمان است از منظره هولناک هجوم قبایل چندی از یهود بنی قریظه و بنی نضیر و غطفان و کنانه و ابو سفیان و کفار قریش لشکر اسلام با کمال توجه نیروی ایمان و صبر را ناگزیر بکار برده با قدرت از ثبات متذکر وعده ساحت پروردگار شده که در آیات کریمه نیل بمقامات عالیه از ایمان و سعادات را انوار درخشان، ج‌13، ص: 75
وابسته بمجاهدات و مبارزه با دنیای شرک نموده که اساس کفر و شرک را در جهان ریشه کن نماید.
و هم چنین وعده رسول (ص) که فرمود استقرار دین اسلام بآنستکه مسلمانان در مبارزه با بت پرستان و یهود کمال استقامت را باید بنماید و از سوی دیگر شرکت و همرهی با رسول صلّی اللّه علیه و آله در جنگ‌ها و زد و خورد و مبارزه با دنیای شرک و کفر بهترین فضیلت و سبب قرب بساحت کبریائی معرفی فرموده است.
و فضیلت برای اهل ایمان زیاده بر این تصور نمی‌رود که در صف رسول صلّی اللّه علیه و آله در برابر دنیای کفر و شرک استقامت و پایداری نموده و وظیفه رزمی و رسالت رسول را در این امر مهم بعهده بگیرد و از اسلام و رسول مکرم دفاع نماید.
بدیهی است اهل ایمان از تذکر این نعمت‌ها که پروردگار بفضل خود نصیب آنان فرموده خرسند و مسرور بوده در مقام شکر و تصدیق و تجدید عهد با پروردگار و با رسول گرامی بر آمده و با جدیت و فداکاری در مقام مبارزه با انبوه لشکر در آن صحنه هولناک قدم نهاده‌اند.
وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ:
گواهی و شهادت دهند که طریقه سخت پرفراز و نشیب بهشت جوار رحمت را بطور عیان مشاهده نموده با صمیم قلب و اعتماد به نیروی غیبی با دشمن مصاف داده‌اند.
وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً:
حضور در آن صحنه هولناک از انبوه لشکر شرک و کفر و شرکت در انجام وظیفه رسول (ص) سبب توجه قلب و ثبات ایمان و تسلیم بخواست پروردگار بوده و بآنچه در باره هر یک تقدیر فرموده از نیل بسعادت حقیقی و نیل بشهادت و یا ظفر و غلبه بر شرک و کفر با تأسف این که در آن صحنه از لقاء کبریائی بی‌بهره گشته‌اند انوار درخشان، ج‌13، ص: 76
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ:
بیان صفت و فضیلت رزمندگان اسلام در صحنه هولناک و خونین خندق است که لشکر اسلام با انبوهی از لشکر شرک و کفر بمبارزه برخاسته در مقام توصیف برخی از آنان فرمود رادمردانی هستند که از نظر خلوص ایمان و صدق وفاء بعهد که با پروردگار پیمان بسته با دشمن مبارزه نمایند.
و همچنین بعهدی که با رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله برقرار نموده که او را در هر حادثه و رویدادی نصرت و یاری و مدد دهند و از حریم اسلام و رسول گرامی او با کمال قدرت و صرف نیرو که در اختیار دارند دفاع نمایند و هنگام مقابله با دشمن ثبات و استقامت نموده از دشمن رو برنگردانند و نبرد و زد و خورد را ادامه داده تا دشمن را بکشند و یا کشته شوند.
ضد اهل نفاق از لشکر که از وحشت و بیم از دشمن نیروی مقاومت را از دست داده بدشمن پشت نموده فرار می‌نمودند و عهد و پیمانی را که به پروردگار داده نقض مینمایند.
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ:
بعض افراد لشکر از نظر خلوص نیت بعهد و پیمان خود وفا نموده در حال مبارزه با دشمن از پا بدرآمده بخاک خون کشیده شده بقتل رسید و بلقاء اللّه نائل گردید.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ:
بعض دیگر بمقابله و زد و خورد با دشمن تا آخرین لحظات ادامه داده جنگ پایان یافته ناگزیر بانتظار شهادت در صحنه‌های رزمی دیگر خواهند بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 77
وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا:
بدین تصمیم که بعهد و پیمان خود ادامه دهند و آماده حضور در صحنه جنگ باشند، و از عهد خود لحظه‌ای تزلزل بخاطر آنان خطور نمی‌نماید.
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ:
در نتیجه مقاومت در صحنه جنگ و مبارزه با دشمنان در اثر صدق عمل و پایداری افراد مؤمن خالص از لشکر را سعادت و جزاء خیر ارزانی خواهد فرمود.
وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ:
افراد لشکر که از حضور در صحنه خودداری نموده و یا حضور یافته بمنظور اینکه بظاهر با مسلمانان باشند و از ملامت و سرزنش آنان ایمن گردند بالاخره طبق وظیفه رفتار ننموده و در مقام توبه برنیایند پروردگار آنان را عقوبت خواهد فرمود.
أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ:
در صورتی که در مقام عذر خواهی برآیند و توبه نمایند و پذیرفته شود بفضل پروردگار از تقصیر آنان صرف نظر فرماید و مورد عفو قرار گیرند.
إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً:
هر دو صفت فعل پروردگار است مغفرت و غفران بمعنای ستر گناه است که نادیده گرفته شود آنگاه بفضل پروردگار تیره‌گی از روان آنان زایل شده استحقاق رحمت خواهد یافت.
از نظر اینکه گناه و تمرد از وظیفه سبب تیره‌گی قلب و بعد و محرومیت میشود بر این اساس استحقاق عقوبت خواهد یافت و چنانچه در مقام توبه برآید و با آتش انوار درخشان، ج‌13، ص: 78
ندامت و پشیمانی تیره‌گی قلب و بعد و محرومیت خود را بتواند تدارک نماید بفضل پروردگار تیره‌گی قلب و بعد روح او از رحمت نیز برطرف شده در اثر فضل و آمرزش پروردگار صفاء و نورانیت روح و روان خود را باز خواهد یافت آنگاه شایسته رحمت و فضل بیشتر پروردگار قرار خواهد گرفت.
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً:
بیان جریان پیش آمد در جنگ است به این که ابو سفیان و لشکر قریش و قبیله غطفان و سایر قبایل که بهمراه آنان بوده در اثر غم و اندوه که بر آنان رو آورد که با مقدماتی همه آن قبایل هم عهد و پیمان شدند و از همه جوانب بسوی مدینه رو آورده هجوم نمودند ولی آرزوی آنان مبدل بیأس و بصورت ناامیدی درآمد باد تندی بر مشرکان و سایر قبائل وزیدن گرفت همه عاجز شدند و وحشت و رعب در دلهای آنان پدید آورد و هم چنین نیروی غیبی فرشتگان قلوب پلید مشرکان را متزلزل نمود.
و بر حسب روایتی که نقل می‌شود عمرو بن عبد ود که با علی بن أبی طالب علیه السّلام مصاف داد و در نتیجه بقتل رسید همه آن قبایل از وحشت و رعب از صحنه جنگ فرار نمودند.
لَمْ یَنالُوا خَیْراً:
مشرکان با قبایل چند از یهود که بسوی مدینه آمدند بمنظور اینکه بر مسلمانان غلبه نمایند و چون مغلوب شده از صحنه فرار نمودند بآرزوی خود نرسیدند.
وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ:
بیان منت است بر لشکر اسلام و لفظ جلاله نیز ذکر شده در اثر پیش آمد خارق عادت که رخ داد و سبب یأس و فرار مشرکان گردید از جمله باد تندی در انوار درخشان، ج‌13، ص: 79
بیابان وزید و نیز فرشتگان رعب و ترس در دلهای مشرکان و همرهان آنان افکنده سبب پراکندگی آنان گشت.
وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً:
صفت فعل پروردگار است که با نیروی غیبی کفار و مشرکان را از ادامه جنگ منصرف نمود به کشته شدن عمرو بن عبد ود خوف و هراسی در دلهای آنان راه یافت که سبب هزیمت آنان شد.
وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ:
آیه بیان سرگذشت جنگ خندق است که قبیله بنی قریظه که بهمرهی و کمک ابو سفیان و مشرکان بجنگ آمده بودند در قلعه‌های خودشان متحصن شده بودند در اثر محاصره قلعه‌ها مورد تهدید قرار گرفته بطوریکه بر پشت بامها و دیوارهای قلعه بالا رفته و صحنه جنگ و زد و خورد را مشاهده مینمودند پروردگار در دلهای آنان رعب و ترسی پدید آورد که خواه ناخواه از ترس از قلعه‌ها پائین آمده تن بمرگ و کشته شدن دادند که خودشان یعنی افراد قبیله بنی قریظه تسلیم مرگ شدند و فرزندان و بانوان آنان باسارت در آیند.
وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً:
در اثر رعب و ترس که دلهای قبیله بنی قریظه پدید آمد لشگر اسلام توانستند مردان آنها را بقتل برسانند و بانوان و فرزندان آنان را باسارت خود درآورند بدون اینکه لشکر اسلام بطور عموم یا مشرکان و همرهان آنها بصحنه جنگ وارد شوند فتح و پیروزی نصیب لشکر اسلام گردید.
وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها:
پس از اینکه مردان قبیله بنی قریظه تسلیم شده و بقتل رسیدند و فرزندان انوار درخشان، ج‌13، ص: 80
و بانوان آنها باسارت در آمدند آیه در مقام منت دیگری است که اراضی و زمینهای مزروعی و هم چنین خانه‌های مسکونی و اموال منقول آنها و اراضی که برای بدست آوردن آنها مسلمانان جنگ ننمودند و همه این اموال بوراثت در اختیار مسلمانان در آمد.
وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیراً:
قدیر صفت فعل پروردگار است که بر هر چه امکان پذیرد و خواسته در نظام باشد پروردگار بر آن بدون شرط قدرت دارد و هر چه شرط و قید باشد از لوازم خواسته است.
در تفسیر مجمع است محمد بن کعب قرظی و غیر او از اصحاب سیر گفته‌اند از جمله سرگذشت جنگ خندق آنستکه گروهی از یهود از جمله سلام بن ابی الحقیق و حی بن اخطب با گروهی از افراد قبیله بنی نضیر که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آنان را از نواحی مدینه اخراج نموده بسوی قریش ساکنان مکه آمدند و آنها را ترغیب بجنگ با رسول صلّی اللّه علیه و آله نمودند و گفتند که از شما در این جنگ کمک و یاری و شرکت خواهیم نمود.
قریش بآنها گفتند که شما اهل کتاب توریة هستید آیا دین ما بهتر است و یا دین محمد گفتند بلکه دین شما بهتر است و شما اولی هستید بحق هم چنانکه آیه در باره یهود گفته است (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا) قریش از اظهار مساعدت یهود بآنها مسرور شدند و وعده و پیمان انجام یافت سپس گروه یهود نزد قبیله غطفان رفته آنان را نیز ترغیب بجنگ نمودند و بآنها خبر دادند که با آنها مساعدت خواهند نمود و با قریش نیز بیعت نموده‌اند سپس ابو سفیان بن حرب قائد قریش از مکه خارج شده و هم چنین قبیله غطفان انوار درخشان، ج‌13، ص: 81
قائد آنها عیینة بن حصین بن حذیفة بن بدر و حارث بن عوف از قبیله بنی مره و مسعر بن جیله اشجعی با گروهی از قبیله او و بحلفا و هم پیمان خود از بنی اسد خبر دادند و طلیحه و گروهی از بنی اسد که هم پیمان با قبیله اسد و غطفان بودند هم چنین قریش بگروهی از قبیله بنی سلیم خبر دادند و ابو الاعور سلمی و پیروان او بکمک قریش آمدند.
چون برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خبر جریان همدستی کفار با قریش رسید دستور فرمود که در اطراف مدینه خندق حفر نمایند و سلمان فارسی بدین دستور مبادرت نمود و نخستین صحنه جنگ است که سلمان با لشگر اسلام شرکت مینماید و گفت برسول صلّی اللّه علیه و آله که در ایران هنگام که مورد محاصره دشمن قرار میگرفتیم خندق در اطراف شهر میکندیم این دستور را لشکر اسلام اجرا نمودند.
از جمله وقایع که بطور اعجاز در حفر خندق رخ داد آنستکه ابو عبد اللّه حافظ بسندی از کثیر بن عبد اللّه بن عمرو بن عوف مزنی که از پدرش نقل نمود گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله برای حفر خندق خطی کشید و هر چهل ذراع را به ده نفر واگذارد.
مهاجر و انصار در باره رفاقت سلمان با آنها اختلاف نموده هر یک میخواستند که سلمان با آنها شرکت کند از نظر اینکه سلمان مرد نیرومندی بود و رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود سلمان از ما اهل بیت است.
و عمرو بن عوف گفت که من و سلمان و حذیفة بن یمان و نعمان بن مقرن و شش نفر دیگر از انصار چهل ذراع از خندق را کندیم تا بزمین اصلی رسیدیم ناگهان از درون خندق سنگ سفیدی نمایان و کلنگ ما شکسته شد و بر ما دشوار شد.
به سلمان گفتیم که جریان را برسول صلّی اللّه علیه و آله خبر دهد که آنرا واگذاریم سلمان جریان را برسول صلّی اللّه علیه و آله خبر داد و رسول صلّی اللّه علیه و آله در آنمحل تشریف آورد در انوار درخشان، ج‌13، ص: 82
حالی که قبه و سقفی بر آن زده بودند عرض نمودند که در خندق سنگ بزرگ سفیدی نمایان شده که دشوار است نمیتوانیم آنرا بشکنیم.
رسول صلّی اللّه علیه و آله با سلمان وارد خندق شده کلنگ را بدست گرفت بکنار سنگ کوبید شعله‌ای و جرقه‌ای برخاست که آن صحنه را روشن کرد مانند چراغ در شب تیره و تاریک رسول صلّی اللّه علیه و آله تکبیر فرمود و مسلمانان نیز تکبیر گفتند بار دیگر که با کلنگ بآن سنگ زدند باز جرقه‌ای جهید که آن صحنه را روشن نمود بار سوم نیز هم چنین.
سلمان سؤال نمود پدر و مادرم بفدای تو یا رسول اللّه چه است این جرقه‌ها حضرت فرمود بار اول شاهد آنستکه پروردگار بر ما یمن را فتح خواهد فرمود بار دوم شاهد آنستکه شام را بر ما فتح خواهد فرمود بار سوم شاهد آنستکه پروردگار مشرق را برای ما فتح خواهد فرمود مسلمانان نیز مسرور شدند و گفتند الحمد للّه موعد صادق است.
گفت ناگهان لشکر احزاب از دور نمایان شدند لشکر اسلام گفتند (هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ) و منافقان بیکدیگر می‌گفتند بسیار عجب است رسول وعده باطل میدهد و خبر میدهد از یثرب که قصور حیره و مداین کسری را مشاهده مینماید و همه آنها برای شما فتح می‌شوند در حالی که سرگرم حفر خندق هستند و نمیتوانند که قضاء حاجت نمایند.
و از جمله خارق عادت آنستکه ابو عبد اللّه حافظ بسندی از عبد الواحد بن ایمن مخزومی نقل نموده گفت ایمن مخزومی که شنیدم جابر بن عبد اللّه می‌گفت در روز جنگ خندق مشغول کندن خندق بودیم ناگهان سنگی مانند کوه ظاهر شد.
برسول صلّی اللّه علیه و آله جریان عرض شد فرمود آب بآن بپاشید و رسول بآن مکان تشریف آورده در حالی که بر شکم خود سنگ بسته بود کلنگ را بدست گرفته چند بار به سنگ کوبید بصورت رمل درآمد جابر برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله عرض نمود اجازه فرمائید بمنزل خود انوار درخشان، ج‌13، ص: 83
بروم، رفت به همسر خود گفت آیا غذا چیزی حاضر داری پاسخ گفت صاع از جو و بزغاله داریم جو را آسیاب کرد و پخت و بزغاله را ذبح کرد و به همسر خود داد که طبخ نماید و سپس جابر بسوی خندق آمده پس از ساعتی بار دیگر بمنزل آمده دید که نان و غذا حاضر است باز بسوی رسول صلّی اللّه علیه و آله باز گشت عرض نمود غذا حاضر است با دو نفر از اصحاب و لشگر برای صرف غذا بمنزل ما تشریف بیاورید.
فرمود غذا چقدر است عرض نمود یک صاع جو و یک بزغاله رسول دستور فرمود که همه آن لشگر بمنزل جابر برای صرف غذا و ناهار حاضر شوند جابر بمنزل آمده به همسر خود خبر داد که رسول صلّی اللّه علیه و آله با مردم بسیاری برای صرف غذا بمنزل ما میآیند جابر گفت اندک غذا سبب خجلت است که همه این لشگر میآیند برای صرف غذا همسر جابر سؤال نمود آیا گفتی که مقدار غذا چقدر است جابر گفت بلی خبر دادم از قدر غذا همسر جابر گفت پروردگار و رسول صلّی اللّه علیه و آله عالم است.
در آن میان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سایر مردم وارد منزل جابر شدند.
فرمود نان و غذا را بیاور، رسول نان و آب و گوشت را ترید مینمود و گوشت را هم تکه‌تکه مینمود و به مردم میداد بدین منوال غذا را تقسیم می‌نمود تا همه آن مردم از غذا سیر شدند و دیک و غذا بار دیگر در تنور نهاده شد.
رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود هر یک از افراد لشگر غذا بخورند و بروند دیگران را بفرستند که از غذا همه افراد لشگر سیر شدند.
پس از اینکه لشگر اسلام از کندن خندق فراغت یافتند قریش و لشگریان نزدیک مدینه وارد شده در حالی که ده هزار نفر جنگجو از بنی کنانه و اهل تهامه بهمراه آنان بود هم چنین قبیله غطفان و گروهی از اهل نجد بود و در اطراف کوه احد نازل شدند.
رسول صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان نیز از مدینه خارج شده نزدیکی کوه سلع نزول انوار درخشان، ج‌13، ص: 84
نموده و سه هزار نفر شماره مسلمانان بود و در آن محل خندق فاصله بود با کفار و مهاجمان.
وحی ابن اخطب نضیری بملاقات کعب بن اسد قرظی بزرگ قبیله بنی قریظه آمد در حالی که با رسول صلّی اللّه علیه و آله عهد و پیمان بسته بود هنگام که گفت صدای حی ابن اخطب را شنید او را بقلعه خود راه نداد و گفت من با رسول عهد و پیمان بسته و هرگز عهد خود را نقض نخواهم نمود زیرا که از او جز وفاء و صدق ندیده‌ام.
بالاخره با اصرار حی بن اخطب را پذیرفت و با او در این باره گفتگو نمود حی گفت که من وسیله عزت را برای تو آماده نمودم و دریا لشگر برای تو آورده‌ام قریش با همه عظمت و همچنین قبیله غطفان را حاضر نموده که تا مسلمانان را مستاصل ننمایند از جنگ باز نگردند.
کعب پاسخ گفت بخدا سوگند سبب مذلت و خواری ما خواهد بود و نتیجه‌ای برای ما نخواهد داشت مانند ابری که رعد و برق دارد ولی باران ندارد و خشک است و من از محمد جز صدق و وفاء بعهد ندیده‌ام مرا واگذارید و با محمد سازش مینمائیم.
حی ابن اخطب زیاده اصرار نمود تا اینکه کعب را حاضر کند که پیمان خود را با محمد نقض کند و نیز حی گفت که من در قلعه شما بطور رهن خواهم بود چنانچه قریش و غطفان از مبارزه با مسلمانان منصرف شدند و بازگشتند در آن حال هر خطری متوجه شود از مسلمانان من نیز معرض خطر خواهم قرار گرفت چون خبر برسول صلّی اللّه علیه و آله رسید سعد بن معاذ بن نعمان که بزرگ خزرج بود بهمراهی آنان عبد اللّه بن رواحه و خوات بن جبیر را فرستاد تا جریان را دست آورند و از مشرکان و تصمیم آنان آگاهی بیابند چنانچه کعب و بنی قریظه بعهد خود وفا دارند بمردم اعلام شود و چنانچه عهد خود را با مسلمانان نقض نموده‌اند لشکر اسلام آماده بسیج بصحنه جنگ شوند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 85
پس از سؤال پاسخ گفتند کعب و قبیله بنی قریظه پیمان خود را با رسول صلّی اللّه علیه و آله نقض نموده‌اند و سعد بن عباده به بنی قریظه فحش داد و سعد بن معاذ گفت رابطه ما تیره است و فحش اثری ندارد.
پس از اینکه خبر نقض عهد و پیمان قبیله بنی قریظه را برسول صلّی اللّه علیه و آله اعلام نمودند رسول چند بار تکبیر گفت و خطاب به عموم لشگر نموده فرمود بشارت باد شما را بمقابله با دشمنان.
در آن هنگام بر مسلمانان سخت و دشواری آمد زیرا کفار از هر سو بآن سرزمین رو آوردند و از طرفی منافقان نیز نفاق خود را آشکار نمودند.
رسول صلّی اللّه علیه و آله و لشگر اسلام قریب بیست هشت شبانه‌روز آماده جنگ بودند ولی شروع نشده بود فقط پاره‌ای از اوقات تیرهائی رها می‌نمودند ولی چند نفر از لشکر قریش مانند عمرو بن عبد ود و عکرمة ابن ابی جهل و ضرار بن خطاب و هبیرة ابن ابی وهب و نوفل بن عبد اللّه آماده جنگ شده و به بنی کنانه نیز خبر دادند که بصحنه جنگ حضور یابند.
و سپس عمرو بن عبد ود و همرهان وی رو بمدینه آمده و نزدیک خندق توقف نموده گفتند این مکر و حیله‌ای است که عرب بآن پی نبرده و در مقام جولان اسبهای خود برآمدند و میدان فاصله خندق و کوه سلع را جولانگاه قرار داده.
آنگاه علی بن أبی طالب علیه السّلام بهمرهی چند نفر از لشکر اسلام از خندق خارج شده که راه بر کفار ببندند.
و عمرو بن عبد ود از قبیله قریش که در جنگ بدر شرکت نموده و مجروح شده بود و در جنگ احد مجروح بود نتوانست حضور یابد و در جنگ خندق حضور یافت که نیرومندی خود را اعلام نماید و او را فارس یلیل می‌نامیدند و به شجاعت معروف بود.
ابن اسحاق نوشته است که عمرو بن عبد ود در آن صحنه جولانگاه فریاد نمود انوار درخشان، ج‌13، ص: 86
و مبارز می‌طلبید در آن حال علی بن أبی طالب علیه السّلام که برخسار خود قناع افکنده بود عرض کرد و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که اجازه فرما بمبارزه او بروم رسول (ص) فرمود منشین.
دگر بار عمرو بن عبد ود فریاد زد و زبان توبیخ گشود می‌گفت کجا است بهشت که میگوئید هر که کشته شود داخل بهشت می‌شود آنگاه علی بن أبی طالب برخاسته گفت ای رسول صلّی اللّه علیه و آله اجازه میدهی بمبارزه او بروم و بار سوم که عمرو فریاد بر آورد و اشعار چندی را خواند.
در آن حال علی بن أبی طالب برخاسته اجازه خواست که بجنگ عمرو برود رسول صلّی اللّه علیه و آله اجازه فرمود علی علیه السّلام قدم بصحنه جنگ نهاد و اشعاری چند انشاء نمود و خواند.
عمرو بن عبد ود سؤال نمود تو کیستی فرمود علی بن أبی طالب هستم عمرو گفت مبارزی غیر تو نبود که سن او بیشتر از تو باشد و من کراهت دارم از اینکه تو را بقتل برسانم.
علی بن أبی طالب فرمود بخدا سوگند که من هرگز کراهت ندارم اینکه تو را بقتل برسانم عمرو سخت خشمگین شد از اسب خود فرود آمد و شمشیر او مانند شعله آتش بود بسوی علی هجوم کرد و علی با سپر خود جلو ضربت او را گرفت و عمرو شمشیر خود را فرود آورد سپر علی را پاره کرد و بر سر علی علیه السّلام جرح وارد شد علی نیز بر گردن عمرو ضربه‌ای وارد نمود که بزمین افتاد.
و بر حسب روایت حذیفه گفت که علی بن أبی طالب با شمشیر هر دو پای عمرو را قطع نمود و به پشت بزمین افتاد ناگهان علی تکبیر گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود علی عمرو را بخدا سوگند بقتل رسانید و عمر بن خطاب بسوی او شتافت که صحنه را مشاهده نماید، عمر گفت یا رسول اللّه عمرو کشته شد در حالی علی سر عمرو را از بدن جدا نموده نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله میآورد و رخسار او میدرخشید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 87
حذیفه گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله هنگام که علی را مشاهده نمود که سر عمرو را نزد او آورد فرمود بشارت باد تو را یا علی چنانچه عمل و غلبه تو را بر عمرو موازنه نمایند با اعمال صالح همه امت اسلام هر آینه عمل تو بر همه رجحان خواهد داشت زیرا هیچ خانه‌ای از مشرکان نیست که در اثر قتل عمرو مذلت و خواری در آن خانه پدید نیاید و هیچ خانه‌ای از مسلمانان نیست جز اینکه در اثر قتل عمرو عزت و قدرتی بدست نیاوردند.
و نیز از حاکم ابی القاسم بسندی از سفیان ثوری از زبید ثانی از مره از عبد اللّه بن مسعود نقل نمود که آیه را قرائت می‌نمود (و کفی اللّه المؤمنین القتال بعلی).
در آن میان پس از قتل عمرو لشکر قریش پراکنده شده و اسبهای آنها در اطراف خندق بودند لشکر اسلام نیز مشرکان و قریش را تعقیب می‌نمودند و نوفل ابن عبد العزی را در خندق مشاهده نمودند و بر او سنگ پرتاب می‌کردند نوفل می‌گفت بیائید پائین خندق، بجنگ بپردازیم در آنهنگام زبیر بن عوام او را بقتل رسانید.
و گفته شده که سبب قتل نوفل آن بود که علی بن ابی طالب با نیزه بر گردن او زد او را در خندق بقتل رسانید و مشرکان بنزد رسول صلّی اللّه علیه و آله فرستادند که جسد نوفل را بده هزار درهم خریده تحویل بگیرند رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود جسد او را ببرید، ما هرگز در قبال اجساد مردگان ثمن نخواهیم پذیرفت.
ابن اسحاق گفته که حنان بن قیس بن عرفه با تیر سعد بن معاذ را مجروح نمود و باو گفت من فرزند عرفه هستم و سعد گفت پروردگار تو را در آتش بیفکند سعد بن معاذ می‌گفت بار الها چنانچه از حرب قریش باقی مانده مرا نگهدار و من دوست دارم که با گروهی جنگ نمایم که رسول تو را اذیت نموده و او را از وطن آواره نمودند و چنانچه جنگ پایان یافته این جرح و جراحت را سبب انوار درخشان، ج‌13، ص: 88
شهادت من قرار بده و زنده باشم که انقراض و اسارت بنی قریظه را ببینم و مسرور شوم.
گفته شده که نعیم بن مسعود اشجعی بحضور رسول صلّی اللّه علیه و آله آمد عرض نمود من اسلام را پذیرفته‌ام و از قبیله من کسی باسلام من آگاه نیست و هر چه امر میفرمائی طاعت می‌نمایم.
رسول صلّی اللّه علیه و آله بوی فرمود: هر چه می‌توانی با دشمنان مکر و خدعه بکار ببر و آنانرا فریب بده جنگ بر اساس مکر و خدعه و نیرنگ است.
نعیم بن مسعود بنزد قبیله بنی قریظه رفت بآنان گفت که من صدیق و دوست شما هستم قبیله بنی قریظه در حومه مدینه زندگی می‌نماید و این شهر مدینه ارتباط بآنان دارد و اموال و اراضی دارند ولی قریش و غطفان سرزمین آنان دور است و باین محل آمده که چنانچه فرصت باشد بکمک شما با مسلمانان بجنگند و چنانچه مساعد نباشد بدیار و سرزمین خودشان خواهند بازگشت و شما را مبتلی به مسلمانان می‌نمایند در صورتی که طاقت مقاومت با لشکر اسلام را ندارید.
بر این اساس وارد جنگ با مسلمانان نشوید جز در صورتی که از بزرگان قریش افرادی را بطور رهن و وثیقه از آنان بگیرید که تخلف از پیمان خود نه‌نمایند قبیله بنی قریظه این سخنان و پیشنهاد نعیم بن مسعود را پذیرفتند.
سپس نعیم بنزد ابو سفیان و بزرگان قریش آمده گفت شما میدانید دوستی مرا با طایفه قریش و هرگز با محمد و دین او موافقت ننموده‌ام ولی بمنظور نصیحت آمده‌ام و اینرا پنهان نمائید.
ابو سفیان و قریش گفتند که هر چه را پیشنهاد نمائی می‌پذیریم و رفتار خواهیم نمود.
نعیم گفت شما میدانید که بنی قریظه با مخالفت محمد و مسلمانان پشیمان شده و به محمد پیشنهاد نموده که ما افرادی را از قریش بعنوان رهن و وثیقه خواهیم انوار درخشان، ج‌13، ص: 89
گرفت و آنها را بشما تحویل می‌دهیم و آنها را بقتل برسان و سپس ما با تو هم دست خواهیم شد و قریش را از مدینه و این سرزمین بیرون خواهیم راند.
بدین جهت چنانچه بنی قریظه درخواست نمودند که از قریش گروگان بگیرند خود داری نمائید این چنین قصد سوئی دارند.
سپس نعیم بنزد بزرگان قبیله غطفان آمده و آنچه را که بقریش پیشنهاد نموده بود بآنان نیز تکرار نمود و آنانرا متقاعد کرد چون صبح شد و آنروز شنبه از ماه شوال سال پنجم هجرت بود أبو سفیان چند نفر از قریش را بسوی قبیله بنی قریظه فرستاد عکرمه فرزند ابو جهل و چند نفر دیگر را و پیام داد که ابو سفیان می‌گوید ای طایفه یهود ما نمی‌توانیم در این مکان زیاده توقف نمائیم و چنانچه میخواهید وارد صحنه جنگ شوید و ما نیز کمک خواهیم نمود.
یهود بپاسخ ابو سفیان گفتند امروز شنبه است ما استراحت داریم ولی ما هرگز وارد جنگ نخواهیم شد جز اینکه چند نفر وثیقه و رهن بما بدهید و گر نه ما وارد جنگ بشویم ما را تنها بگذارید فرار کنید.
ابو سفیان پس از شنیدن پاسخ یهود گفت این نصیحتی است که نعیم اظهار کرد و ما هرگز وثیقه و رهن نخواهیم داد چنانچه میخواهید با محمد جنگ نموده و یا صلح کنید.
بر این اساس پروردگار میان قریش و یهود تفرقه افکند و از سوی دیگر شبها در آن سرزمین سرمای شدید و بادهای تند میوزید که قریش سخت در خطر قرار گرفتند.
محمد بن کعب نقل نمود که حذیفة بن یمان گفت بخدا سوگند در جنگ خندق بطرزی در سختی و گرسنگی و خوف قرار گرفتیم و رسول صلّی اللّه علیه و آله شبها را بیدار مشغول نماز و تهجد بود دستور فرمود هر که برود در تاریکی شب بسوی قریش و جریان مذاکرات آنانرا بشنود خبر بیاورد رفیق من در بهشت خواهد بود انوار درخشان، ج‌13، ص: 90
حذیفه گفت مرا رسول صلّی اللّه علیه و آله احضار فرمود و بدان سو اعزام نمود گفتم لبیک یا رسول اللّه فرمود برو بسوی قریش ولی کاری نکن تا هنگام باز گردی.
حذیفه گفت من رفتم بسوی قریش ناگهان ابو سفیان برخاسته گفت هر یک از قریش از رفیق خود پرسش کند که مبادا از مسلمانان میان ما برای جاسوسی آمده باشند.
حذیفه گفت که من فوری از کسی که در تاریکی شب نزد من بود پرسیدم تو کیستی تا اینکه نگذاشتم کسی از من سؤال کند.
آنگاه ابو سفیان سخنانی گفت در آنهنگام بادهای تند از هر سو میوزید و همه را عاجز نموده بود از جمله سخنان ابو سفیان این بود گفت که یهود از عهد خود تخلف نمودند و این باد ما را پریشان کرده و سپس شتر خود را پیش از اینکه پابند آنرا باز کند سوار شد و پابند شتر را گشوده براه افتاد که بسوی مکه روانه شود.
حذیفه گفت از جریان آگاه شدم خواستم با تیری که در قوس نهادم ابو سفیان را در تاریکی شب بقتل برسانم بخاطرم رسید سفارش رسول صلّی اللّه علیه و آله که کاری را انجام مده سپس باز گشتم در حالی که رسول صلّی اللّه علیه و آله بنماز اشتغال داشت پس از فراغت از نماز فرمود چه خبر داری جریان امر و سخنان ابو سفیان را نقل نمودم.
از سلیمان بن صرد نقل شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله هنگامی که احزاب از جنگ منصرف شده باز گشتند فرمود پس از این واقعه هرگز قریش بجنگ ما نخواهند آمد و ما آنها را بجنگ وارد نخواهیم نمود.
بر این اساس بود که از آن تاریخ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و لشکر اسلام با قریش جنگ نمودند تا منتهی بفتح مکه گشت.
در تفسیر مجمع است که زهری از عبد الرحمن بن کعب از پدرش نقل نمود انوار درخشان، ج‌13، ص: 91
که گفت هنگام که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از جنگ خندق منصرف و قریش و همرهان وی بمکه بازگشتند رسول صلّی اللّه علیه و آله غسل نمود و بدن خود را شستشو داد ناگهان جبرئیل نازل شد و گفت از دشمن و جنگ با او آسوده شدی ولی هنوز جنگ و بسیج در پیش است.
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله اعلام نمود به لشکر که نماز عصر را بخوانند بسوی قلعه‌های بنی قریظه بشتابند و لشکر سلاح خود را آماده نمود و غروب آفتاب بود که همه به نزدیکی قلعه‌های بنی قریظه گرد آمدند.
و نیز عروه گفت که رسول صلّی اللّه علیه و آله علی را بمقدم لشکر فرستاد و پرچم را بوی داد و دستور فرمود که بیدرنگ بسوی بنی قریظه بسیج شوند و رسول صلّی اللّه علیه و آله نیز بدنبال آنان حرکت نمود در اثناء راه بگروهی از انصار در قبیله بنی غنم رسید که در انتظار ورود رسول صلّی اللّه علیه و آله بودند پس از ورود رسول صلّی اللّه علیه و آله گمان نمودند که فرمود آیا شخص اسب سوار بسوی شما آمد پاسخ گفتند که دحیة کلبی بر اسب شهباء و قطیفه دیباج بر اسب او بود آمد و رفت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود او جبرئیل بود برای اینکه در دلهای مردم قبیله بنی قریظه وحشت و تزلزل ایجاد نماید آمده است گفته شده که علی وارد صحنه و نزدیک قلعه بنی قریظه رسید شنید که سخنان زشت نسبت برسول صلّی اللّه علیه و آله می‌گویند علی بازگشت و رسول را در اثناء راه ملاقات نمود جریان را عرض نمود که بسوی قلعه بنی قریظه نیایند از نظر سخنان ناروا که میگویند رسول فرمود مرا ببینند بسخنان خود پایان دهند.
هنگام که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بنزد قلعه بنی قریظه رسید فرمود ای برادران میمون و خنزیر پروردگار شما را ذلیل و زبون فرماید و بر شما غضب نماید.
آنگاه رسول صلّی اللّه علیه و آله و لشکر اسلام بیست و پنج شبانه روز بنی قریظه را محاصره نمودند که در سختی قرار گرفته بودند پروردگار در دلهای آنان رعب و ترس افکند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 92
وحی ابن اخطب نضیری هنگامی که ابو سفیان و قریش از صحنه جنگ باز گشتند وارد بر قلعه بنی قریظه شده بود هنگام محاصره قلعه حی بن اخطب نیز مورد محاصره قرار گرفت.
پس از چند روز از محاصره قلعه کعب بن اسد بزرگ قبیله بنی قریظه به یهود گفت من سه پیشنهاد می‌نمایم یکی از آن سه امر را باید بپذیرید همه مردم آن قبیله پذیرفتند.
کعب گفت اول اینکه همه ما افراد قبیله باید ایمان آوریم برسول مکرم اسلام تا در نتیجه خون و مال و بانوان و فرزندان ما از خطر ایمن بنمائیم زیرا در کتاب آسمانی خود دیده‌ایم صحت دعوی رسالت او را.
پاسخ گفتند که ما از دین توریة هرگز بیرون نمیرویم و دین اسلام را نمی‌پذیریم.
سخنان دوم کعب آن بود چنانچه اسلام را نمی‌پذیرید امشب شنبه است مسلمانان بگمان اینکه اقدامی نمی‌نمائیم از قلعه خارج شده بآنها حمله نمائیم پس از اینکه بانوان و فرزندان خود را بقتل رسانیم چنانچه کشته شویم ایمن هستیم از اسارت بانوان و فرزندان خود و چنانچه غلبه نمودیم بانو و فرزند را میتوان بدست آورد.
پاسخ گفتند پس از قتل فرزندان و بانوان زندگی لذت بخش نخواهد بود.
سخنان دیگر کعب بن اسید این بود امشب شنبه است و محمد و اصحاب او گمان دارند که ما حرکت و اقدامی نخواهیم نمود از قلعه خارج شده شاید بتوانیم آنانرا بخطر افکنیم و اموال آنانرا بغارت بدست آوریم.
یهود پاسخ گفتند شنبه خود را فاسد نموده رفتاری نمائیم مانند نیاکان خود که محکوم و مسخ شدند ما نیز چنین شویم.
کعب گفت در زندگی دیگر یک شب آسایش نخواهید داشت. ار درخشان، ج‌13، ص: 93
زهری گفته است پس از اینکه یهود بنی قریظه محاصره شدند سر تسلیم فرود آورده درخواست نمودند که یکی از اصحاب رسول اکرم در باره آنان داوری و حکمیت نماید رسول (ص) فرمود هر که را خواهید تعیین نمائید.
یهود سعد بن معاذ را بسمت حکمیت پذیرفتند رسول (ص) دستور فرمود که سعد در باره آنان نظر دهد در حالی که از همه افراد یهود سلاح خود را کنار نهاده تسلیم نموده بودند و در خانه اسامة بن زید تحت نظر و بزندان بودند.
بدستور رسول صلّی اللّه علیه و آله سعد بن معاذ را احضار نمودند او در باره یهود این چنین حکم کرد که جنگجویان آنها کشته شوند و فرزندان و بانوان آنان به غنیمت درآیند و احوال آنان نیز از آن مسلمانان باشد و اراضی آنان نیز بمهاجرین اختصاص یابد.
زیرا انصار مالک زمین و عقار هستند ولی مهاجرین فاقد زمین می‌باشند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از حکمیت سعد بن معاذ تکبیر گفت و فرمود ای سعد بتحقیق در باره یهود طبق حکم پروردگار حکم و حکمیت نمودی آنگاه جنگجویان یهود کشته شدند و گفته شده که شش صد نفر بودند و نیز گفته شده که چهارصد و پنجاه نفر از آنان بقتل رسیدند.
و نیز روایت شده که یهود از کعب بن اسید سؤال می‌نمودند که رسول صلّی اللّه علیه و آله در باره ما چه تصمیم دارد کعب در پاسخ گفت نمی‌بینید هر که را ببرند باز نمیگردد بخدا سوگند حکم قتل را اجرا می‌نماید.
از جمله حی بن اخطب که در قلعه بنی قریظه آمده و متحصن بود او را بنزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آوردند پیراهن فاخر در برداشت که آنرا پاره پاره نموده بود چون رسول صلّی اللّه علیه و آله را مشاهده نمود گفت بخدا سوگند من خودم را ملامت و سرزنش نمی‌نمایم از اینکه با تو دشمن هستم ولی هر که را خدا ذلیل و زبون کند ذلیل است آنگاه گفت بر بنی اسرائیل این سرنوشت نوشته شده است و سپس کشته شد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 94
سپس فرزندان و بانوان یهود بنی قریظه به غنیمت بمسلمان واگذار شد و آنها را بسوی نجد برده فروخته شد و سلاح و وسائل و تجهیزات جنگ و اسب خریده شد.
و چون جریان محاصره و دستگیری بنی قریظه پایان یافت در اثر جراحتی که سعد بن معاذ در جنگ خندق بر او وارد شده بیماری و جراحت وی شدت یافت و به فوت سعد منتهی شد و جابر بن عبد اللّه گفت که جبریل بحضور رسول صلّی اللّه علیه و آله عرض نمود کیست این عبد صالح که فوت شد در حالی که ابواب سماء بروی او گشوده شد و عرش بلرزه درآمد و چون رسول (ص) او را عیادت نمود سعد فوت شده بود.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 95

[سوره الأحزاب (33): آیات 28 تا 35] .... ص : 95

اشاره

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (28) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً (29) یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (30) وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً (31) یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (33) وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً (35)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 97

شرح .... ص : 97

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا:
شأن نزول آیه آنستکه زوجات رسول (ص) پس از جنگ خیبر که رسول صلّی اللّه علیه و آله باموال و ثروت کلان آل ابی الحقیق دست یافتند و به غنیمت گرفتند زوجات رسول (ص) درخواست نمودند که از ثروت و غنائم بسیار که بدست آورده سهم و نصیبی نیز بما موهبت فرمایید بدین جهت نفقه زیادتری از رسول برای معیشت درخواست نمودند رسول (ص) ابا و امتناع فرمود آیه تخییر در باره زوجات رسول نازل شد یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ:
در آن هنگام زوجات رسول هفت نفر بودند 1- عایشه 2- حفصه 3- ام حبیبه بنت ابی سفیان 4- سوده بنت زمعه 5- ام سلمة بنت ابی امیه از قریش بودند 6- صفیه بنت حی ابن اخطب خیبریه 7- میمونة بنت حارث هلالیة 8- زینب بنت جحش اسدی و جویریة بنت حارث مصطلقیة.
رسول (ص) در پاسخ آنان فرمود اموال و غنائم را بمسلمانان تقسیم نمودم بعضی آنان گفتند چنانچه ما را رها نمائی ما دیگر همسر شایسته از قبیله خود نخواهیم داشت نه چنین است پروردگار برسول (ص) دستور فرمود که از آنها عزلت جوید انوار درخشان، ج‌13، ص: 98
و کناره گیری نماید و رسول (ص) در غرفه‌ام ابراهیم بیست و نه شبانه روز سکونت فرمود تا این که آنها حائض شده و سپس طاهر شدند سپس آیه نازل شد و آیه را برای زوجات خود قرائت فرمود.
و نخستین زوجه از زوجات رسول که گفت که من با اطاعت و ایمان پروردگار زوجیت رسول (ص) را اختیار می‌نمایم ام سلمه بود و سپس سایر زوجات نیز رسول گرامی را اختیار نمودند و صرف نظر از درخواست خود نمودند.
و نیز آیه تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ نازل شد که ای رسول هر یک را که خواهی از آنان باز پس ده و رها بنما و هر یک را خواهی نزد خود جای ده.
از امام باقر علیه السّلام سؤال شد کسی که زوجه و همسر خود را مخیر نموده که بزوجیت او باقی باشد و یا خواهد که آزاد باشد آیا سبب بینونت و رهائی زوجه می‌شود؟
امام فرمود خیر سبب بینونت و طلاق نمی‌شود و این حکم اختصاص برسول اکرم (ص) داشت مأمور شد از جانب پروردگار و اجراء فرمود و همه زوجات وی او را اختیار نمودند و چنانچه هر یک از زوجات او خود را اختیار می‌نمودند رها می‌شدند إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا:
آیه بیان آنستکه ای رسول گرامی بهر یک از زوجات خود بگو چنانچه سعه معیشت و کثرت مال و منال را خواهانی من مهریه زیادی بهر یک میدهم و بدون هیچ گونه تأثر خاطر و خصومتی رها خواهید بود.
رسول اکرم (ص) مخیر فرماید هر یک را بزندگی و وفور نعمت و کثرت مال و منال و زینت در معیشت و میان اینکه بزوجیت رسول باقی نماند بهمین روش زندگی و ضیق معیشت.
از این تخییر استفاده می‌شود که جمع میان سعه معیشت و صفاء زندگی انوار درخشان، ج‌13، ص: 99
آلایش با زوجیت رسول (ص) امکان پذیر نخواهد بود.
خلاصه بقا و افتخار زوجیت رسول (ص) مستلزم معیشت ضیق و ترک تمتع و آلایش زندگی است و لازم سعة معیشت و تمتع در زندگی مستلزم حرمان از زوجیت رسول (ص) خواهد بود.
استفاده می‌شود چنانچه سعه معیشت و تمتع و آلایش زندگی را برگزیند و از زوجیت رسول (ص) محروم و بی‌بهره گردد در این صورت چنانچه بوظائف الهی رفتار نماید تقوی و پرهیز از گناهان را پیشه خود کند سعادت نائل خواهد آمد و در صورت حرمان از ادامه زوجیت سبب شقاوت ذاتی او نخواهد بود و محرومیت او از زوجیت بطور همیشگی است.
وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً:
و چنانچه هر یک از زوجات رسول (ص) اطاعت پروردگار و رسول و سعادت آخرت را برگزیند و کنایه از اینکه بافتخار زوجیت رسول ادامه دهد و نیز با ضیق معیشت و ترک تمتعات و آلایش زندگی رضایت داشته و خشنود باشد در این صورت نیز پروردگار وعده فرموده برای خصوص هر یک از زوجات رسول که متصف باحسان و تقوی و عفاف در زندگی باشد اجر و ثواب زیادتر آماده خواهد فرمود و از جمله اعد للمحسنات منکن اجرا عظیما استفاده می‌شود هر یک از زوجات رسول که افتخار زوجیت رسول (ص) را برگزیند و بآن ادامه دهد و بضیق معیشت رضایت داشته در صورتی سبب سعادت و مستحق اجر و ثواب عظیم در آخرت خواهد بود که متصف بصفت احسان و پرهیزکاری از گناهان و نیک نامی در تمام دوره زندگی تا پایان عمر خود باشد.
زوجیت رسول (ص) محدود بزمان حیات درخشان رسول گرامی (ص) انوار درخشان، ج‌13، ص: 100
است و وعده اجر عظیم در باره خصوص افرادی از زوجات او است که تا آخر دوره زندگی هر یک محسنه و متصف احسان و نیک نامی در تمام دوره زندگی گردد و موصوف بعفت و عفاف بطور اطلاق باشد.
خلاصه افتخار زوجیت رسول (ص) نعمت بیمانند و فضیلت است و در صورتی که با احسان و تقوی و عفت و نیک نامی در زندگی توأم گردد استحقاق اجر و ثواب عظیم و زیان را خواهد داشت و بدون اتصاف بفضیلت احسان و عفاف مورد اجر و ثواب نخواهد بود.
یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ:
آیه خطاب بزوجات رسول (ص) نموده مبنی بر تهدید و تاکید در باره رعایت وظایف دینی است هم چنانکه زوجات رسول در صورت احسان و اتصاف بفضیلت تقوی در دوره زندگی مستحق اجر و ثواب عظیم خواهد بود به همین قیاس در صورت تخلف و اقدام بگناه کبیره و اقدام بامری که مناسب با زوجیت رسول صلّی اللّه علیه و آله نباشد مورد تهدید بعقوبت بیشتری خواهند بود و از آن قبیل است افتراء و غیبت و اذیت رسول گرامی و محتمل است از قید فاحشه مبینة استفاده شود چنانچه گناهانی در نهان مرتکب شوند مانند سایر افراد خواهند بود و سبب عقوبت زیادتری برای آنان نخواهد بود.
یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ:
تهدید عقوبت دو برابر است بقرینه آیه بعد و بقیاس التزام باحسان و پرهیز از گناهان که تصریح شده در جمله نؤتها اجرها مرتین که بایمان و اعمال صالح هر یک از زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله نیز دو برابر اجر و ثواب آماده خواهد بود انوار درخشان، ج‌13، ص: 101
وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً:
تصریح بآنستکه چنانچه هر یک از زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله مرتکب گناه علنی شود و سبب هتک احترام رسول گردد مستحق عقوبت بیشتری خواهد بود و افتخار بادامه زوجیت رسول در این صورت اثری نداشته و در پیشگاه کبریائی رعایت نخواهد بود.
و بطور تلویح بیان آنستکه میزان در قرب بساحت پروردگار ایمان و التزام باعمال صالحه و پرهیز از گناهان است که از شؤن وجودی و اکتسابی و صورت اعتقادی و فضائل خلقی است که برنج بدست آورده و از نظر اینکه مزیتها و فضائل نسبی و نژادی و یا رابطه سببی عاریتی است در صورتی افتخار و فضیلت شناخته می‌شود و مورد رعایت و نظر قرار میگیرد که توأم با ایمان و تقوی بیشتری گردد و بهمین قیاس در صورت تخلف از وظیفه که منافی با آن مزیت و فضیلت عاریتی است جز نکبت و مذلت و سر افکندگی ببار نخواهد آورد.
وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ:
از نظر شرافت عاریتی و سمت زوجیت رسول صلّی اللّه علیه و آله هر یک از زوجات او که طریقه تقوی و پرهیزگاری را پیشه کند و باعمال صالحه ملتزم شود پروردگار از فضل خود بآنان دو برابر اجر و پاداش موهبت خواهد فرمود وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً:
برای آنان نیز مقام کرامت و بهشت جوار رحمت و فضل آماده خواهیم نمود و تعبیر بهشت متکلم مع الغیر در جمله و اعتدنا و نؤتها از نظر شرافت و کرامت است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 102
کریما: صفت رازق است رزق و روزی در دنیا بخودی خود بانسان نمیرسد بلکه مسخر است و از طریق وسایل باید برسد ولی رزق در آخرت از مقوله جزاء و ثواب و نعمت بتمام معنا است بخودی خود بر حسب اراده مطلقه بدون وسایل پدید می‌آید و نعمتی است که از آفت و نقض مصون خواهد بود.
یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ:
رابطه زوجیت با رسول صلّی اللّه علیه و آله در صورتی مزیت و فضیلت شناخته شده و زیاده مورد کرامت و اجر قرار خواهد گرفت که توأم با تقوی باشد و زیاده از گناهان پرهیز نمایند.
و استفاده می‌شود که رابطه سببی و عاریتی است و مجرد رابطه بدون صفت تقوی تأثیر در شرافت و فضیلت نخواهد داشت بلکه سبب نکبت و سر افکندگی خواهد بود.
فلا تخضعن: بدین لحاظ در باره اجتناب از گناهان عمومی و علنی تاکید نموده و همچنین وقار و سکینت را در سخنان خود با عموم رعایت نمایند و از بذله- گوئی و سخنان با افرادی که خاطرات آنان سنخیت با وسوسه شیطانی دارد جدا باید بپرهیزند و معرض ریبه قرار نگیرند که منافی با وقار و سکینت و عظمت روحی آنان باشد و بر حریم آنان خاطره سوئی متوجه شود.
و شرافت رابطه سببی و زوجیت باید سبب زیادی عفت و رعایت عفاف آنان گردد و زیاده از سایر بانوان رعایت وقار و سکینت خود را بنمایند و در اداء وظایف دینی احتیاط بیشتری را معمول دارند.
وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً:
در باره سخن و گفتار آنان که زیاده تماس با عموم دارد از دو جهت در نظر انوار درخشان، ج‌13، ص: 103
گرفته و تذکر داده شده و شعار وقار و سکینت معرفی شده است یکی در باره چگونگی سخن که سبب ریبه و جلب توجه و خاطره سوئی نشود و دیگر در باره مواد سخن و موضوعاتی که مطرح نماید انقلابی و تهییج آمیز نباشد.
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی:
و تبرج به آنستکه سرپوش خود را بسر بیفکند ولی گوشواره و زینت او آشکار گردد از جمله شعار وقار و سکینت آنان آنستکه در منازل و حرم اختصاصی خود یا کمال عفت بسر برند و در معرکه‌ها و مجامع عمومی و انقلابی شرکت ننمایند که بر حسب طبع سبب هتک حریم و قدس آنان خواهد شد.
وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ:
از نظر شرافت حریم آنان در باره اقامه فرایض پنجگانه و اداء زکوة و احسان بزیردستان نیز یادآوری شده و همه شاهد بر رفعت مقام آنان میباشد و هم چنین بطور کلی در باره اطاعت اوامر الهی و پرهیز از گناهان نیز تأکید شده است.
خلاصه از نظر اینکه پیامبر اسلام و صادع آن حائز مقام ولایت عمومی بر مسلمانان است افرادی که بطور عاریتی وابسته باین مقام بوده‌اند برای همیشه قدس حریم خود را باید رعایت نمایند که بر ساحت رسول صلّی اللّه علیه و آله غباری توجه ننماید.
از این روی در باره زوجات رسول ص تقوای و نیروی پرهیز از گناهان بیشتری مقرر شده هم چنانکه در برابر اعمال صالحه آنان اجر و پاداش زیاده و ضعف و در برابر گناهان آنان عقوبت زیاده و ضعف مقرر فرموده است.
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ:
کلمه انما حصر است و جمله یرید بهیئت مضارع صفت فعل پروردگار و دلالت بر دوام و استمرار دارد و اراده پروردگار بقرینه مقام ارادة تکوینی یعنی مبنی انوار درخشان، ج‌13، ص: 104
بر موهبت نیروی وجودی و روانی است و جمله بمنزله انشاء و کن ایجاد است زیرا اراده پروردگار همان تحقق مراد و خواسته در خارج است که زوال و تزلزل و یا تحول پذیر نخواهد بود.
اللّه اسم ساحت کبریائی است که مستجمع صفات واجبه میباشد قرینه آنستکه اراده طهارت وجودی بطور اطلاق از مظاهر پروردگار و پرتوی از همه صفات واجب او می‌باشد و اختصاص بصفتی دون صفت دیگر ندارد مانند آمرزش گناهان اهل ایمان که ظهور صفت غفار و غفور می‌باشد.
لیذهب عنکم: لام حرف غائب و نتیجه است و جمله خطاب برسول (ص) و وابستگان باو است و جمله یذهب نیز صفت فعل پروردگار و کلمه عنکم نیز خطاب برسول (ص) و وابستگان باو می‌باشد و مبنی بر منت است.
و کلمه رجس اسم مصدر بمعنای قذارت باطنی و پلیدی معنوی و روانی است مانند تخلیه با خاء که خالی نمودن روح و روان است از نواقص و بدیها و شائبه خاطرات آمیخته به تیره‌گی مخالفت و از اله رجس بمعنای رفع هر گونه نقص و قذارت باطنی و پلیدی روانی است که از اندیشه باطل و گناه پاک و ایمن گردد.
بدینوسیله زمینه آماده شود برای موهبت امر وجودی دیگری مانند کفر بطاغوت که مقدمه برای ایمان و صورت اعتقادی بتوحید است و کفر بطاغوت رکن ایمان حقیقی بتوحید است و انفکاک پذیر از آن نخواهد بود.
هم چنین اذهاب رجس و ازاله رجس و رفع قذارت و پلیدی باطنی از روح و روان مقدمه و رکن طهارت وجودی است و نظر به این که جمله (لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ بطور اطلاق است مفاد آن آنستکه ازاله رجس و رفع قذارت بطور کلی است و دیگر شائبه نقص و قذارت در روح و تمایل بگناه نخواهد داشت و غیر قابل زوال و تبدل است و دیگر قذارتی در روح و روان نخواهد بود و کاملا آماده برای موهبت امر وجودی و ذاتی و عصمت بطور اطلاق است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 105
اهل البیت اهل وابستگان نزدیک است و مراد از بیت مهبط وحی و رسالت و مراد رسول مکرم (ص) و وابستگان باو از لحاظ هبوط وحی و رسالت خواهد بود و آن نیز بر حسب آیه مباهله و دلائل قطعی دیگر که بی‌نیاز از ذکر است مراد علی بن أبی طالب علیه السّلام که سمت او متمم رسالت رسول (ص) است و نیز مخدره زهراء مرضیه سلام اللّه علیها و حسنین علیهما سلام اللّه می‌باشند.
وَ یُطَهِّرَکُمْ:
و نیز خطاب برسول و وابستگان و اهل بیت او و صفت فعل پروردگار است و طهارت که محصول فعل و تطهیر است عبارت از صفای روح و پاکیزه‌گی از نقص اعتقادی و از تیره‌گی خلقی است و دارای مراتب و درجات بی‌شمار است و طهارت بطور اطلاق اعلی درجه آنست و امر وجودی و موهبت ذاتی و خلقی است که توأم با صدق وجودی و ذاتی است که در آن شائبه تیره‌گی کفران نعمت نباشد.
تَطْهِیراً:
مفعول مطلق تأکید در اطلاق طهارت ذاتی است که قابل زوال و تزلزل نخواهد بود.
و پس از رفع قذارت معنوی و روانی از روح و روان آماده می‌شود که آراسته بطهارت ذاتی و وجودی و موصوف بصدق بطور اطلاق گردد و از آن تعبیر به نیروی عصمت و قدس روح و طهارت ذاتی می‌شود.
با توجه به این که طهارت ذاتی و موهبت وجودی اکتسابی نیست یعنی متاخر و وابسته باداء وظایف و سیر و سلوک نیست از نظر اینکه بر حسب مشیت و حکمت پروردگار مورد را صالح دانسته و با صدق و صفاء مقرر فرموده و عصمت ذاتی و طهارت وجودی و اعتقادی باو موهبت فرموده بدون اینکه ذاتا متأخر از حرکت عبودی و سیر و سلوک عملی و جوارحی باشد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 106
و بعبارت دیگر رسولان و پیامبران و اوصیاء علیهم السّلام شاگردان مکتب قدس ربوبی هستند و پیوسته از الهامات و تعلیمات و اشارات غیبی و سروشهای هاتف و غیر آنها استفاده می‌نمایند بر این اساس صورت اعتقادی آنان بتوحید کبریائی بطور موهبت است و متأخر از حرکت و اداء وظایف الهی نخواهد بود.
مانند عیسی مسیح علیه السلام هنگام نوزادگی مکرر اعلام می‌نمود (إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ) رسالت و عصمت وجودی و صدق ذاتی و طهارت اعتقادی خود را در نوزادگی اعلام مینمود و هنوز اقدام باداء وظایف عملی و اعمال صالحه ننموده معذلک بمقام طهارت ذاتی و عصمت نائل آمده بود این نمونه و مسطوره‌ای از رسولان و پیامبران و اوصیاء علیهم السّلام می‌باشد.
خلاصه رسولان و پیامبران و ارواح قدسیه ایمان و طهارت وجودی آنان با اختلاف بسیاری که دارند بطور موهبت است و متاخر از وظایف عبودیت و وابسته بسیر و سلوک و قیام بوظایف الهی نمی‌باشد بلکه ارواح را مقدس آفریده از ازل و شایسته مقام رسالت و پیامبری بوده و قدس و عصمت و طهارت بآنان موهبت فرموده است و لحظه‌ای خاطرات بد و یا تمایل بگناه روح درخشان آنان را تیره نخواهد نمود.
ولی ایمان و تقوای سایر طبقات اهل ایمان اکتسابی و پیروان مکتب توحید از صفر شروع میشود و هر لحظه عقیده و ایمان آنان باید با نیروی حرکت و اعمال صالحه و قیام بوظائف بمقام بالاتری از ایمان نائل شوند و ارتقاء یابند.
بعبارت دیگر ایمان اکتسابی آغاز آن صفر و بتدریج بصورت اندیشه و اعتقاد در آمده و هر لحظه وابسته به نیروی تقوی و اداء وظایف است و هر دو نیروی ایمان قلبی و نیروی تقوی و خویشتنداری از گناهان و قیام باداء وظایف وابسته بیکدیگرند مانند فرسی رهان انفکاک پذیر نیستند.
پس ایمان موهوبی ارواح قدسیه عبارت از صورت اعتقادی و شهودی است انوار درخشان، ج‌13، ص: 107
بطور ثابت که لحظه‌ای شائبه اندیشه‌ای آنرا تیره نخواهد نمود و سبقت ذاتی بر قیام بوظایف الهی دارد ولی ایمان سایر طبقات بی‌شمار اهل ایمان پیروان مکتب توحید و قرآن هر درجه از آن توأم با درجه‌ای از تقوی و قیام بوظایف می‌باشد و در اثر استمداد دو نیروی روانی و جوارحی از یکدیگر بسیر و تکامل ادامه خواهند داد.
از این مقدمه استفاده شد که سنخ صلاحیت و طهارت وجودی رسولان و ارواح قدسیه عبارت از طهارت و عصمت بطور اطلاق و توأم با صدق وجودی و خلقی و جوارحی است و هرگز تبدل و تزلزل پذیر نخواهد بود و سبقت رتبی بر اداء وظایف و اعمال صالحه دارد.
و خطاب آیه کریمه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ) رسول صلّی اللّه علیه و آله که اصیل و صاحب بیت وحی و رسالت است نمیتوان ازاله رجس و تیره و طهارت ذاتی و عصمت وجودی که پروردگار انشاء و موهبت فرموده فردی از سایر طبقات اهل ایمان در آن خطاب شرکت داشته باشند زیرا مفاد آیه حصر اراده کبریائی در موهبت طهارت باهل بیت است و نیز حصر طهارت بخصوص رسول و وابستگان او بلحاظ وحی و رسالت است با توجه به این که ازاله قذارت و تیرگی وجودی و قلبی و موهبت طهارت در آیه بطور اطلاق است و طهارت ذاتی که ملازم با عصمت و قدس ذات و خلق و عمل است وابسته بقیام بوظایف نیست از نظر سبقت رتبی که بر عمل جوارحی دارد هم چنانکه طهارت ذاتی و عصمت وجودی عیسی مسیح علیه السّلام وابسته و توأم با تحقق عمل در خارج نبوده است از بیان گذشته بطور صریح استفاده می‌شود که آیه حائز چند قرینه لفظی و معنوی است که خطاب اختصاص برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و وابستگان سمت رسالت او دارد با توجه به این که تاریخ نزول آیات در باره تخییر زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله پس انوار درخشان، ج‌13، ص: 108
از جنگ خندق سال پنجم هجرت بوده و بر حسب روایات که اشاره شد رسول صلّی اللّه علیه و آله از هنگام ازدواج علی و فاطمه علیهما السّلام که قبل از سال پنجم هجرت بوده هنگام توجه بمسجد مکرر برای اداء فریضه بدرب منزل علی و فاطمه علیهما السّلام آمده آیه تطهیر را قرائت میفرمود و طبق دلایل قطعی وابستگان و اهل بیت رسول صلّی اللّه علیه و آله بر حسب آیه مباهله و نظایر آنها از جمله روایات نامبرده عبارتند از علی بن أبی طالب و فاطمه زهراء و حسنین علیهم السّلام وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ:
آیه مبنی بر تأکید بزوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله که پیوسته بیاد داشته باشند هر یک مکانی را که در آن سکونت دارند مهبط وحی و نزول آیات و قرائت آیات کریمه است از اینرو شرافتی دارد که سایر اماکن فاقد آن شرافت میباشند و تلویحا اشاره به این که شرافت هر یک از زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله از نظر عاریت و بلحاظ سکونت در اماکنی است که شرافت و فضیلت دارند و از آن فضیلت عاریتی هرگز غفلت ننمایند إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً:
صفت فعل پروردگار است که لطایف امور را رعایت فرموده و از نظر دور نداشته و با کمال خبرویت آن لطایف را بکار میبرد از جمله تأکید در باره رعایت شرافت و فضیلت مکانها است که مقام رسالت آیات قرآنی را قرائت نموده و از آن مکانها در اقطار جهان طنین افکنده است إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ:
آیه بیان آنستکه از نظر مقام عبودیت و فضیلت ایمان مردان و بانوان در پیشگاه کبریائی یکسانند و تنها فضیلت بشدت نیروی ایمان و استقامت در اداء وظایف است و هر که نیروی اعتقاد و انقیاد او نسبت بساحت پروردگار زیاده باشد گرامی‌تر خواهد انوار درخشان، ج‌13، ص: 109
بود هم‌چنانکه مفاد آیه (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ) هر که نیروی معرفت صفات کبریائی او زیاده و هم‌چنین نیروی اطاعت و انقیاد او زیاده باشد در پیشگاه کبریائی گرامی‌تر خواهد بود.
و اسلام عبارت از تسلیم و انقیاد جوارحی و عمل باحکام و بوظایف الهی است و ایمان از امن گرفته شده عبارت از اعتقاد قلبی باصول توحید و نیز تسلیم و انقیاد نسبت باحکام اسلام است.
و ایمان عبارت از انقیاد نسبت بوسایط فیوضات تشریعی است که سبب تحکیم رابطه اهل ایمان و دانشجویان مکتب قرآن با پروردگار میباشد در اثر اعتقاد و رابط باطنی و تصرف معنوی که امام بر عقاید و اعمال مردم دارند یعنی منصب شهادت بر اعمال قلبی و جوارحی مردم که امام دارد سبب تحکیم رابطه قلبی اهل ایمان به پروردگار می‌باشد هم چنانکه در آیه (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ) ایمان را تفسیر نموده برابطه قلبی و اعتقاد به این که عقیده و اعمال مردم تحت نظر و شهادت وسائط است و رسول (ص) و اوصیاء علیهم السّلام بر آنها نظارت دارند و با تصرف معنوی و نیروی غیبی پیروان مکتب خود را بسوی قرب پروردگار سوق میدهند و شهادت آنان در پیشگاه کبریائی اساس ایمان و صحت و نفوذ آنست.
و نیز بر حسب آیه (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ) ریب و ارتیابی در ایمان آنان رخ ندهد و ایمان و اعتقاد آنان مشوب بانکار نباشد بدیهی است ریب بقرینه سیاق نسبت بمقام شهادت بر اعمال است که مورد انکار است و بر حسب آیه کریمه از جمله لوازم رسالت و وصایت و امة وسط است و هرگز مقام رسالت و وصایت از مقام شهادت و تأثیر معنوی و تصرف غیبی انفکاک پذیر نخواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 110
وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ:
قنوت التزام بطاعت و انقیاد با حال فروتنی است.
وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ:
صدق مطابقت عمل و گفتار است با واقع صدق در دعوی و صدق در گفتار و صدق در وعده شامل همه قسم صدق اکتسابی می‌شود.
وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ:
در اداء واجبات و وظایف دینی صبر و بردباری بکار برد و هم چنین در برابر پرهیز از گناهان استقامت نمایند و نیز در برابر حوادث و رویدادهای ناگوار بردبار و شکیبا باشد.
وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ:
خشوع و فروتنی قلب و روح است و خضوع فروتنی اعضاء و جوارح است.
وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ:
تصدق بمعنای اداء و انفاق صدقه واجب بفقراء و تهیدستان است.
وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ:
صوم امساک و روزه داری است صوم واجب را انجام دهند.
وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ:
از مباشرت با غیر همسر خود اجتناب نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 111
وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ:
مردان و بانوان که بسیار در مقام یاد پروردگارند و فرائض پنجگانه را اداء می‌نمایند.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً:
مبنی بر منت به پیروان مکتب قرآن است چه مرد باشد یا زن میزان در قرب رحمت پروردگار التزام بصفاتی است که ذکر شد پروردگار وعده فرموده که از گناهان و نواقص اعمال آنان در صورت توبه عفو فرماید و اجر و پاداش زیاده بر تصور از نعمتهای جاودان برای هر یک از آنان آماده فرماید.
در تفسیر قمی در باره آیه یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ فرمود سبب و شأن نزول آیه آنستکه هنگام که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از غزوه خیبر بازگشت و بثروت و اموال زیاد آل ابی الحقیق دست یافت و بغنیمت گرفت بعض زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله عرض نمود که بما نیز مقداری از غنیمت بده.
رسول مکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود آنچه را که بغنیمت بدست آمده همه را طبق دستور پروردگار میان مسلمانان تقسیم نمودم بعض از زوجات رسول در غضب شده و عرض نمودند گمان نموده‌اید که چنانچه ما را طلاق دهی ما هرگز همسری هم کفو نخواهیم داشت که با او ازدواج نمائیم.
ساحت پروردگار در باره رسول اظهار تأثر فرمود و امر نمود که از همه آنان عزلت و کناره‌گیری نماید و رسول صلّی اللّه علیه و آله بیست و نه شبانه روز عزلت فرمود تا اینکه زوجات او حیض دیده و نیز طاهر شدند.
سپس آیه تخییر نازل شده (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ) تا آخر آیه را برای زوجات خود قرائت نمود ام سلمه نخستین زوجه رسول صلّی اللّه علیه و آله بود که برخاست عرض نمود یا رسول اللّه همسری ترا اختیار می‌نمایم و امر پروردگار و رسول او انوار درخشان، ج‌13، ص: 112
را می‌پذیرم و سایر زوجات نیز بهمین منوال سخن گفتند و با رسول صلّی اللّه علیه و آله معانقه نمودند.
در کتاب کافی بسندی از عیص بن قاسم از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که سؤال نمودم از امام شخصی همسر خود را مخیر نمود زوجه خود را اختیار نمود سبب جدائی و رهائی زوجه و طلاق او می‌شود امام فرمود نه این حکم اختصاص دارد برسول صلّی اللّه علیه و آله و انجام داد و چنانچه زوجات او خود را اختیار می‌نمودند طلاق و رهائی یافته بودند این است مفاد آیه (قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).
در کتاب کافی بسندی از داود بن سرحان از امام صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود زینب دختر جحش گفته بود رسول صلّی اللّه علیه و آله گمان می‌برد که چنانچه ما را از زوجیت رها نماید ما نمی‌توانیم شوهری بیابیم.
بدین جهت رسول صلّی اللّه علیه و آله از زوجات خود بیست و نه شبانه روز عزلت نمود از نظر سخنی که زینب گفته بود پروردگار جبرئیل امین را نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله فرستاد فرمود قل لازواجک دو آیه که در اینباره نازل شده سپس همه زوجات او گفتند که ما پروردگار و رسول و آخرت را اختیار می‌نمائیم.
در تفسیر مجمع بیان است بسندی از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت نموده که می‌گفت رسول (ص) با حفصه نشسته بودند مشاجره و سخنانی گفته شد.
رسول (ص) فرمود می‌خواهی یک نفر را تعیین نمایم میان من و تو اظهار- نظر نماید.
حفصه گفت بلی.
رسول (ص) دستور فرمود عمر حاضر شد فرمود بحفصه هر سخنی داری بگو عرض نمود شما سخنی داری بگو ولی جز حقیقت را نگو عمر با دست خود برخسار حفصه زد و سپس بار دیگر زد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 113
رسول (ص) فرمود دست بدار عمر بحفصه گفت ای دشمن خدا رسول (ص) هرگز سخنی نمی‌گوید جز آنچه حق و حقیقت است بخدا سوگند که او را بحق برسالت فرستاده چنانچه حضور او نبود از تو دست برنمی‌داشتم تا اینکه بمیری.
آنگاه رسول (ص) از آن اتاق برخاسته باتاق دیگر وارد شده و این چنین یک ماه از همه زوجات خود عزلت اختیار نمود در همان مکان ناهار و شام تناول می‌نمود و آنگاه آیه نازل شد.
در تفسیر مجمع است در مورد آیه (مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ) محمد بن ابی عمیر از ابراهیم بن عبد الحمید از علی بن عبد اللّه بن الحسین از پدرش از امام علɠبن الحسین علیهما السلام روایت نموده که شخصی گفت بامام که شما اهل بیت هستید که مورد مغفرت پروردگار قرار گرفته‌اید.
امام در غضب شده فرمود ما اهل بیت بالاتر هستیم از اینکه در باره ما پروردگار اجراء فرماید آنچه را که در باره ازواج رسول مقرر فرمود و ما هرگز این چنین نخواهیم بود هم چنانکه میگوئی که برای نیکان ما ضعف اجرا باشد و برای تبه کار ما دو برابر عقوبت مقرر فرماید.
در کتاب در منثور بسندی طبرانی از ام سلمه روایت نموده گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله بفاطمه زهرا سلام اللّه علیها فرمود که علی و دو فرزند خود را بیاور سپس فاطمه آنها را حاضر نمود آنگاه رسول صلّی اللّه علیه و آله کساء فدکی بر آنها افکند و دست خود را بر آنان نهاد عرض نمود بار الها این افراد آل محمد هستند پس صلوات و درود و رحمت و برکات خود را بر آل محمد قرار بده هم چنانکه بر آل ابراهیم اهداء فرموده‌ای (انک حمید مجید) ام سلمه گفت من کسا را بکنار زدم که در زیر کسا بروم رسول صلّی اللّه علیه و آله آنرا از دست من گرفت و فرمود تو بر خیر و سعادت خواهی بود.
در کتاب در منثور بسندی از ام سلمه روایت نموده گفت آیه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ انوار درخشان، ج‌13، ص: 114
لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)
در منزل من بر رسول صلّی اللّه علیه و آله نازل شد در حالی در حجره من هفت نفر بودند جبرئیل و میکائیل و علی و فاطمه و حسن و حسین در حالی که من به درب منزل ایستاده بودم عرض نمودم یا رسول اللّه آیا من از اهل بیت نیستم فرمود تو بخیر و سعادت هستی و تو از زوجات نبی هستی.
در کتاب در منثور بسندی از ابی سعید خدری روایت نموده که ام المؤمنین ام سلمه گفت جبرئیل نازل شد حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله و آیه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).
ابو سعید گفت که رسول صلّی اللّه علیه و آله حسن و حسین و فاطمه و علی را خواند و آنان را بخود چسبانید و ثوب و لباس را به روی آنان نهاد و پرده افکند و ام سلمه پشت پرده بود سپس رسول (ص) گفت بار الها اینها اهل بیت من هستند بار الها آنان را از رجس و قذارت پاک و پاکیزه فرما و ام سلمه گفت من نیز گفتم یا رسول اللّه از آنان هستم رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود تو مکان و مقام خود هستی و بخیر و سعادت خواهی بود.
و نیز در کتاب در منثور ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی از ابی سعید خدری روایت نموده که گفت رسول (ص) میفرمود آیه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) در باره من و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است.
و نیز در کتاب در منثور باسناد چندی از ام سلمه روایت نموده گفت آیه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ) در منزل من بر رسول (ص) نازل شد، در حالی که فاطمه و علی و حسن و حسین در منزل من بودند آنگاه رسول (ص) کسائی بر آنان افکند سپس عرض نمود اینها اهل بیت من هستند بار الها از آنان رجس را زائل فرما و آنان را طهارت موهبت فرما.
در کتاب در منثور بسندی از ابی سعید خدری روایت نموده گفت هنگام انوار درخشان، ج‌13، ص: 115
که علی با فاطمه ازدواج نموده رسول (ص) چهل روز صبح بدرب خانه فاطمه آمده فریاد میزد السلام علیکم اهل البیت و رحمة اللّه و برکاته الصلوة رحمکم اللّه (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) با هر که با او حرب نمائید من نیز چنان هستم و هم چنین سلم هستم با هر که شما سلم باشید در کتاب در منثور بسندی از ابن عباس روایت نموده گفت مشاهده نمودیم رسول صلّی اللّه علیه و آله نه ماه هر روز در وقت هر فریضه‌ای بدرب منزل علی بن ابی طالب آمده می‌فرمود السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته اهل البیت (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).
و نیز طبرانی از ابی الحمراء روایت نموده گفت دیدم رسول (ص) را که بدرب منزل علی و فاطمه می‌آمد شش ماه و می‌فرمود (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).
در تفسیر مجمع است که مقاتل بن حیان گفت هنگامی که اسماء بنت عمیس با شوهر خود جعفر بن ابی طالب از حبشه بمدینه بازگشتند اسماء بنزد زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله آمده سؤال نمود آیا در آیات قرآن در باره ما آیه‌ای نازل شده است پاسخ گفتند نه.
بحضور رسول (ص) آمده عرض نمود یا رسول اللّه (ص) آیا بانوان بی‌بهره‌اند؟ رسول فرمود از چه نظر.
اسماء عرض نمود از نظر اینکه نامی بخیر از آنان در آیات نیامده است هم چنانکه در باره مردان نام برده شده است آیه نازل شد «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ» الی آخر آیه.
مفسر گوید: کتاب غایة المرام و تفسیر برهان از طریق سنت و امامیه روایات بسیاری بحد استفاضه نقل نموده و آیه تطهیر به تنهائی نازل شده و هیچگونه ارتباطی با آیات تخییر ازواج نبی ندارد و بسیاری نیز از روایات حکایت دارد از اینکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 116
در خانه ام سلمه آیه نازل شده و رسول صلّی اللّه علیه و آله نیز علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر کساء برده و اهل بیت خود معرفی نموده و ام سلمه را خارج از اهل بیت معرفی نموده خیر و سعادت را باو بشارت فرموده است.
و روایات چندی نیز حکایت دارد که رسول (ص) مکرر بدرب خانه علی و فاطمه آمده و آیه تطهیر را خوانده و بآنان خطاب نموده و بآنان سلام و درود فرموده است و بر حسب تواریخ ازدواج علی و فاطمه علیهما سلام اللّه قبل از سال پنجم بوده که آیات تخییر ازواج رسول (ص) نازل شده است.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 117

[سوره الأحزاب (33): آیات 36 تا 40] .... ص : 117

اشاره

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً (39) ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (40)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 118

شرح .... ص : 118

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ:
شأن نزول آیه در باره زینب دختر جحش و دختر امیمه و امیمه دختر عبد المطلب و عمه رسول و زینب دختر عمه رسول صلّی اللّه علیه و آله است رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله او را برای زید بن حارثه مولای خود خطبه نمود زینب گمان کرد که برای خودش او را خطبه مینماید پس از اینکه فهمید که برای زید بن حارثه است امتناع نموده و گفت من دختر عمه رسول صلّی اللّه علیه و آله هستم و چون آیه (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ) نازل شد زینب اظهار رضایت نمود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله زینب را بنکاح زید بن حارثه درآورد و رسول صلّی اللّه علیه و آله ده دینار مهر و یک لحاف و درع و زره و پیراهن و پنجاه صاع طعام و سی صاع خرما برای آنان فرستاد.
آیه در باره تشریع ولایت عامه برای رسول صلّی اللّه علیه و آله در باره امور دین و دنیای اهل ایمان است ولایت حقیقی پروردگار از نظر خلقت و ایجاد است و لازم آن نیز ولایت بر تشریع است از نظر صفت ربوبیت که بشر را بسوی کمال و سعادت، هدایت رهبری نماید و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در اثر سمت رسالت لازم آن ولایت و تصرف در شؤن زندگی و امور مسلمانان است.
هم چنانکه در آیه (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) گذشت و ولایت رسول انوار درخشان، ج‌13، ص: 119
صلّی اللّه علیه و آله و تصرف در امور مسلمانان از شؤن ولایت حقیقی ساحت پروردگار است.
و لازم ولایت و حق تصرف رسول (ص) در امور و شؤن زندگی مردم آنستکه بر حسب تشریع اختیار مردم در باره امور خود آنان در حدی است که مزاحم با ولایت رسول (ص) نباشد و چنانچه در موردی رسول تصمیم اتخاذ نماید از آن شخص اختیار سلب می‌شود و حق ندارد که در آن باره جز آنچه را که رسول (ص) تصمیم اتخاذ فرموده اتخاذ نماید و جمله نافیه دلالت بر عموم مسلمانان دارد.
خلاصه آیه بیان حق ولایت و تصرف برای رسول (ص) است که در باره امور و شؤن مسلمانان چنانچه حق خود را اعمال فرماید در اینصورت اختیار از آنشخص در آن مورد بخصوص سلب خواهد شد و نمیتواند تصمیم دیگری داشته باشد جز تنفیذ آنچه رسول (ص) برای او اتخاذ فرموده است.
و این حق ولایت و اولی بتصرف از شؤن رسالت و در آیات قرآنی نیز اعلام شده است و ذکر ولایت عامه رسول (ص) در این آیه مقدمه برای آیه آینده است که بعض فرومایگان بعمل و تصمیم رسول (ص) اعتراض نموده‌اند.
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً:
مبنی بر تأکید و نفوذ ولایت و تصرف رسول (ص) است که تمرد از آن عصیان و مخالفت پروردگار و تضییع حق رسول صلّی اللّه علیه و آله است و نتیجه آن ضلالت و گمرهی و حرمان از سعادت خواهد بود.
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ:
بیان واقعه زید بن حارثه است که پروردگار بر او منت نهاد بقبول دین اسلام و نیز در جنگ باسارت لشکر اسلام در آمد و او را رسول (ص) خریداری انوار درخشان، ج‌13، ص: 120
نموده و سپس او را آزاد نموده و منت دیگر آنکه مورد محبت رسول (ص) قرار گرفته و او را پسر خود خواند رسول (ص) زینب دختر عمه خود را برای او تزویج نمود.
آیه بیان پاسخ است که رسول (ص) بزید فرمود در برابر اظهار و مشورت او که تصمیم دارد همسر خود زینب دختر عمه رسول را طلاق دهد رسول (ص) در پاسخ دستور فرمود و او را نصیحت و پند داده که زینب را بزوجیت خود باقی بدارد و از این تصمیم که در باره او اتخاذ نموده منصرف شود و اقدام بطلاق او ننماید و از جمله (و اتق اللّه) نیز استفاده میشود که زید بن حارثه در باره تصمیم خود اصرار داشت.
وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ:
روی سخن با رسول (ص) است که آنچه در خاطر و روان خود احراز نموده آنرا پنهان نمودی ولی پروردگار آنچه را که تقدیر فرموده در باره رسول بموقع اجراء خواهد گذارد که از جمله زوجات رسول زینب دختر جحش خواهد بود از نظر اینکه زید بن حارثه پسر خوانده رسول بوده و در زمان جاهلیت از جمله آئین این بود که زوجه پسرخوانده نیز مانند فرزند صلبی است و بر شخص حرام است.
این حکم جاهلیت باید صریحا مورد نسخ و اعتراض قرار بگیرد و عملا اعلام شود که فرزند خوانده سبب نمیشود که زوجه او بر کسیکه او را فرزند خود خوانده اثری گذارد و سبب نشر حرمت ذاتی او گردد و آنچه مورد حرمت و طبق حکم فطرت است فرزند صلبی است که از نظر نژاد و توالد نمیتوان زوجه فرزند صلبی خود را تزویج نمود ولی پسر خوانده جز خیال و نام گذاری و فرض نیست از اینرو هیچ اثری ندارد و شخص زوجه پسرخوانده خود را می‌تواند تزویج نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 121
محتمل است بر حسب آیه (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ) این باشد که رسول (ص) بر حسب احراز غیبی احراز نموده بود که فرزند خوانده سبب نشر حرمت نمی‌شود که زوجه فرزند خوانده بر پدر خوانده نشر حرمت نماید.
این امر نظری را رسول (ص) بر حسب دستور زمینه چینی نموده که زید ابن حارثه که پدرش از او تبری نمود رسول (ص) او را بفرزندی خود معرفی نمود و سپس دختر عمه خود زینب را بحباله نکاح زید بن حارثه درآورد در صورتی که آغاز زینب رضایت نداشت ولی پس از تذکر آیه ولایت عامه رسول را اظهار رضایت نمود.
و هم چنین زید بن حارثه در مقام طلاق زینب بر آمد و بطور مشورت با رسول صلّی اللّه علیه و آله در میان گذارد و رسول پس از پند و نصیحت او را از طلاق زینب منع فرمود.
و بر حسب جمله (و اتق اللّه) او را امر فرمود که از طلاق همسر خود بپرهیزد و نشانه آنستکه در تصمیم خود اصرار داشته است.
بر حسب حکمت زمینه‌ای برای اثبات بطلاق آئین خرافی جاهلیت و نقض آن پیش میآمد و رسول (ص) نیز این جریان را در روان خود اخفاء مینمود ولی پروردگار از نظر حکمت حوادثی پیش میآورد که منتهی شود به این که زید بن حارثه همسر خود زینب دختر جحش را طلاق دهد و بر حسب آیه (زَوَّجْناکَها) پروردگار او را بحباله نکاح رسول (ص) درآورد.
بلکه از آیه استفاده میشود که نیاز باجرای عقد نبوده و بر حسب اعلام آیه (زَوَّجْناکَها) ساحت کبریائی، زینب را بحباله نکاح رسول گرامی در آورده هم چنانکه زینب این نکته را متوجه بوده در مقام اظهار فخر بر سایر زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله میگفت که من با رسول گرامی قرابت نسبی نزدیک دارم و فخر دیگر آنکه پروردگار مرا بحباله نکاح رسول (ص) در آورده واسطه و سفیر نیز جبرئیل علیه السّلام بوده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 122
وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ:
جمله حال و خطاب برسول (ص) است آنچه در خاطر در این باره احراز نموده بمنظور رفع اعتراض مردم منافق پنهان میداشت و آیه در مقام تسلیت رسول است که از اعتراض مردم نباید بیم و هراسان گشت فقط از عظمت پروردگار باید هراسان بود این جمله نیز شاهد آنستکه رسول (ص) احراز نموده بود که پروردگار مقرر فرموده که زینب دختر جحش را بحباله نکاح او در آورد بمنظور اینکه این حکم جاهلیت مورد نقض قرار بگیرد و عار و ننگ که در نظر جاهلیت داشته برطرف گردد.
فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها:
جمله تفریع بیان آنستکه آنچه در اینباره حوادثی پیش آمد در نتیجه آنها ازدواج زید بن حارثه و زینب دختر جحش و طلاق او انجام یافت آنگاه پروردگار زینب را بحباله نکاح رسول (ص) در آورد و ظاهر آیه تزویج را استناد بساحت پروردگار داده که از نظر ولایت حقیقی که بر رسول و بر زینب دارد آنرا مقرر فرموده است و تصریح بآنستکه استناد به پروردگار دارد.
لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً:
بیان علت و سبب برای جمله متصله (زوجناکها) میباشد بمنظور اینکه آئین جاهلیت از خاطرات مردم محو و زایل شود و حرج و ننگ که در بر دارد از خاطرات مردم برطرف گردد و امر عادی معرفی شود و اقدام رسول (ص) باین امر یگانه وسیله‌ای است که عیب و ننگ آن رفع شود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 123
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا:
مبنی بر تأکید است که هر چه را پروردگار تقدیر فرماید و لازم وجود فردی قرار دهد بطور حتم بموقع اجراء گذارده خواهد شد و لازم آن تأمین صلاح و حکمت نظام است.
و استفاده می‌شود که ازدواج رسول (ص) با زینب دختر عمه او از اموری است که پروردگار در آن باره حکم فرموده و تخلف پذیر نبوده زیرا هر چه را اراده فرماید علل و اسباب طبیعی آنرا در مسیر نظام فراهم خواهد آورد.
و در روایات رسیده است که رسول (ص) در باره هیچیک از زوجات خود صدمه‌ای مانند صدمه‌ای که در باره زینب رخ داده وارد نشد و رسول (ص) گوسفندی را قربانی نموده و بمردم اطعام فرمود بنان و گوشت.
ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ:
مبنی بر منت و تسلیت است که آنچه ساحت پروردگار در باره رسول و از شئون زندگی او مقرر فرماید نقص و ننگ نخواهد داشت و بقرینه مقام مراد فرض و تقدیر زوجات رسول (ص) و خصوصیات و تعداد آنها است.
سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً:
مبنی بر تأکید است تقدیری که در باره رسول (ص) شرف صدور یافته هم چنان در باره هر یک از رسولان گذشته است و هر امر و خواسته کبریائی که در این نظام صورت بگیرد و تحقق بیابد لا محاله حدود و مشخصات بی‌شمار خواهد داشت و آیه مبنی بر اتقان تدبیر و حسن تقدیر ساحت پروردگار در نظام جهان است الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ:
بیان و تفسیر جمله (الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ) می‌باشد آیه بیان فضایل رسولان انوار درخشان، ج‌13، ص: 124
و پیامبران است که شعار آنان تبلیغ رسالت و بیان احکام الهی است و همه شئون و آثار وجودی آنان از رفتار و گفتار و حالات ظهوری از رسالت و اداء وظیفه و تعلیم و تربیت جامعه بشر است و در هیچیک از شئون و آثار زندگی خود بیم و هراسی از مخلوقی نخواهند داشت.
و فقط از نظر علم و شهود عظمت کبریائی پیوسته ساحت کبریائی او را حاضر و ناظر بر خاطرات و منویات قلبی و اعمال و رفتار و گفتار خود میدانند ترسان و لرزان خواهند بود و این صفت و فضیلت نیز هرگز از آنان محو و زائل نخواهد شد.
و در برابر نیروی معرفت و شهودی که پروردگار نصیب هر یک از آنان فرموده عهد و پیمان مؤکد از آنان گرفته و در باره اداء وظایف رسالت و مأموریت که بآنان محول میشود لحظه‌ای قصور ننموده و عذری نیز از آنان پذیرفته نخواهد شد گرچه تبلیغ و اداء وظیفه رسالت آنان را محکوم بسوختن در صحنه آتشین نمرودیان بنماید.
و از استدلال آیه استفاده می‌شود که همه شئون زندگی رسولان و آثار وجودی آنان تبلیغ و اداء وظیفه رسالت و از مقوله تعلیم و تربیت جامعه بشر است و بر حسب سیاق آیه از جمله اقدام رسول (ص) بازدواج با زینب از این مقوله خواهد بود.
وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً:
صفت فعل و احاطه قیومیة ساحت کبریائی است و بیان سبب برای خشیت رسولان بطور دائم است که از لوازم معرفت و شهود آنان است.
و در باره محاسبه و مراقبت دقیق پروردگار در باره رسولان و پیامبران و غیر آنها شایسته است که رسولان از نظر نیروی روح و قدس روان و خاطرات آنان از هیچ مخلوقی بیمناک و ترسان نباشند جز پیوسته و هر لحظه از عظمت و مراقبت انوار درخشان، ج‌13، ص: 125
و احاطه قیومیت کبریائی او بر خاطرات قلبی رسولان بطور دائم و شهود و ترسان باشند و لحظه‌ای غبار غفلت بر حریم خاطر آنان ننشیند.
و ادراک و فهم صفت حسبیت و احاطه قیومیت پروردگار و شهود علمی آن اختصاص بمقام رسولان و رجال الهی دارد و غیر آنان از این مقوله معارف و شهود عظمت کبریائی بی‌بهره‌اند.
بعبارت دیگر خشیة بمعنای تاثر قلب و تزلزل روح و خاطر است و این معنا فقط نسبت بعظمت ساحت کبریائی ممدوح و کمال است و لازم ذاتی قدس روح می‌باشد از نظر اینکه خطور عظمت غیر کبریائی بر قلب نورانی آنان لحظه‌ای سایه نمی‌افکند.
بر این اساس آیه (وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ) که بهترین و ارجدارترین مقام قدس و قدرت روحی است در باره رسولان گواهی نموده است.
و پیروان مکتب توحید و هم چنین دانشجویان دانشگاه عالی از درک صفت خشیت بی‌بهره‌اند و کمال آنان صفت خوف از عقوبت کبریائی می‌باشد.
زیرا صفت و مقام خشیت که از مقامات صدیقین است قوام آن بدو عقد سلبی و ایجابی است به این که از فردی از بشر بیم و لحظه‌ای هراس نداشته فقط از عظمت کبریائی لرزان باشد.
ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ:
آیه بیان آنست که محمد رسول اسلام صلّی اللّه علیه و آله فرزند پسری ندارد که از زمره مردان باشد و سبب شود که در باره زوجه او نشر حرمت نماید.
و آیه مبنی بر دفع اعتراض منافقان است به این که محمد (ص) زوجه فرزند خود را بحباله نکاح خود در آورده است و پسر خوانده نیز مانند فرزند صلبی است.
و آیه مبنی بر دفع آنست که رسول (ص) پدر صلبی زید ین حارثه نیست انوار درخشان، ج‌13، ص: 126
بلکه او را بفرزندی خود نام نهاده است زیرا بر اساس فرض فرزند خوانده شده و هم چنین فرزندی از رجال این زمان ندارد که زوجه او را پس از طلاق بحباله نکاح خود در آورده باشد و بالاخره پدر صلبی هیچیک از مردان در این زمان نیست تا اینکه فرزندش که زوجه خود را طلاق داده رسول (ص) زوجه او را بحباله نکاح خود در آورده باشد و فرزندانی که رسول (ص) داشته مانند ابو القاسم و طاهر و طیب و ابراهیم کودک بوده و فوت نموده‌اند و نسبت بدو فرزند گرامی حسن و حسین علیهما السّلام در آن زمان طفل و کودک بوده‌اند بلکه زمان رحلت رسول (ص) نیز این چنین بوده‌اند.
وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ:
بیان آنستکه محمد رسول و از جانب ساحت پروردگار بسوی جهان بشریت اعزام شده و پیروی از دعوت او بر جهانیان بحکم فطرت واجب و لازم است و از جمله از احکام که بیان نموده آنستکه فرزند خوانده جز نامگذاری و فرض چیز دیگری نیست و حقیقت ندارد.
بنابراین تزویج با زوجه پسرخوانده خود در اسلام جایز است و پروردگار مقرر فرمود که رسول (ص) زینب دختر عمه خود را بحباله نکاح خود در آورد بمنظور حکمت و نقض آئین خرافی جاهلیت است و عمل و رفتار رسول مانند گفتار و دعوت او بر همه مردم نافذ است باید تزویج همسر پسر خوانده خود را جایز بدانند و بآن اعتراض ننمایند که بدعت در دین و انکار حکم اسلامی است.
وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ:
و نیز خاتم پیامبران و غرض از اعزام رسولان است از نظر این که دین اسلام دانشگاه عالی توحید خالص و برای جهان بشریت بطور همیشه بنا نهاده شده است و احکام و برنامه آن قرآن کریم عالی‌ترین احکام آسمانی است و همه احکام آن انوار درخشان، ج‌13، ص: 127
بر اساس عقل و خرد و مصون از هر نقص می‌باشد.
و نواقص بی‌شماری که در احکام کتابهای آسمانی گذشته مانند توریة و انجیل در برداشته همه را یکی پس از دیگری رفع نموده از جمله و نمونه آن امر رضاع است که در دیانت‌های گذشته مورد توجه قرار نگرفته در نتیجه فرزند رضاعی میتوانست مادر و دایه خود را و هم‌چنین دختران و خواهران و نواده‌های او را بحباله نکاح خود در آورد و این برخلاف بداهت و مبادی علمی و فطری است.
بدین نظر دین حنیف اسلام مقرر فرمود «الرضاع لحمة کلحمة النسب» شیرخوارگی را با شرایطی سبب نشر حرمت اعلام نمود که فرزند رضاعی را عضو خانواده دایه خود معرفی فرمود هم چنانکه بر حسب رابطه نسبی و نژادی جزء و عضو خانواده تولیدی خود می‌باشد.
و چنانچه بفرض این نقص از احکام آسمانی برطرف نشده بود جهان بشریت که پیوسته رو بارتقاء و تکامل است زبان نقض خواهد گشود که رضاع بحکم خرد و فطرت و اساس علمی سبب نشر حرمت میان فرزند و دایه و خانواده او می‌شود چگونه دیانتهای آسمانی از جمله دین حنیف اسلام که کاملترین دیانتهای است متعرض این نکته فطری نشده و نادیده گرفته است.
هم چنین در مورد نشر حرمت بسبب فرزند خوانده امر خرافی است و بر اساس نامگذاری و فرض بوده اثری نخواهد داشت و چنانچه بفرض در احکام اسلامی نیز این نقص خرافی اعلام نمی‌شد و بآئین جاهلیت توجه نمی‌شد و عادت مردم جریان می‌یافت نقص بزرگی بود ولی دین اسلام باستناد حکم طبیعت و خرد اعلام نمود و آن را خرافی مقرر فرمود بلکه دستور فرمود که رسول (ص) عملا این امر خرافی را اعلام نماید و ننگ و حرج آنرا که در دل‌های مردم فرومایه است رفع نماید انوار درخشان، ج‌13، ص: 128
وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً:
بیان صفت علم و احاطه شهودی بهمه شؤن وجودی جهان هستی است و چیزی بر او پنهان نخواهد بود.
و بقرینه سیاق نسبت باحکام اسلامی نیز ساحت کبریائی بر همه رموز فطرت بشری احاطه بطور قیومیت دارد و بر این اساس نقض خرافی که در آئین جاهلیت در باره فرزند خوانده رایج و دایر بوده بدان اعلام فرموده و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نیز برفع ننگ و جرح آن اقدام نموده است و در نتیجه احکام اسلامی و برنامه مکتب قرآن را ایمن و مصون از هر نقص اعلام فرموده است.
در کتاب در منثور بسندی از ابن عباس روایت نموده گفت رسول (ص) زینب دختر جحش را برای زید بن حارثه خطبه نمود زینب امتناع نمود پاسخ گفت که من از نظر حسب خانوادگی شرافت بر او دارم زیرا زینب دارای حدت و برتری بود و آیه نازل شد (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ).
در تفسیر مجمع در باره آیه (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ) گفته شده که آنچه رسول صلّی اللّه علیه و آله در خاطر خود پنهان داشته آن بود که از طریق الهامات غیبی پروردگار بوی اعلام فرموده بود که زینب دختر جحش از جمله زوجات او خواهد بود و نیز اعلام به این که زید بن حارثه زوجه خود زینب را طلاق خواهد داد و هنگام که زید بن حارثه بطور شکایت برسول (ص) عرض نمود که تصمیم دارد زینب را طلاق دهد.
رسول فرمود (امسک علیک زوجک) و پروردگار فرمود چگونه باو پاسخ گفت که (امسک علیک زوجک) با اینکه پروردگار باو اعلام فرموده بود که از جمله زوجات او زینب خواهد بود و این روایت از علی بن الحسین علیهما السّلام است.
در کتاب در منثور باسنادی از انس روایت نموده گفت زید بن حارثه بنزد رسول صلّی اللّه علیه و آله آمده و از زینب شکایت نمود و رسول (ص) در پاسخ فرمود (اتق اللّه انوار درخشان، ج‌13، ص: 129
و امسک علیک زوجک) و آیه نازل شد (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ).
انس گفت چنانچه رسول (ص) مطلبی را پنهان می‌نمود این آیه را پنهان می‌داشت و سپس رسول (ص) زینب را بحباله نکاح خود در آورد.
در تفسیر مجمع است در باره آیه (وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ) از جابر بن عبد اللّه از رسول (ص) روایت نمود فرمود مثل من در میان رسولان مانند کسی است که خانه‌ای بنا گذارد و آنرا نیکو و کامل نماید جز مکان یک آجر چنانچه کسی وارد خانه شود و بآن نظر افکند بگوید چه بسیار عمارت زیبائی است جز آن یک آجر که باید تکمیل شود و من همان موضع را از رسولان دارم روایت در صحیح بخاری و مسلم آمده است.
در کتاب عیون در باره مجلس امام رضا علیه السّلام و حضور مأمون با صاحبان ملل که از مسائلی که علی بن جهم در باره عصمت پیامبران پاسخ میفرمود از جمله آیه کریمه (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
فرمود پروردگار برسول گرامی (ص) معرفی نمود نام زوجات او را در دنیا و همچنین نام زوجات او را در آخرت و اینکه آنها مادران اهل ایمان هستند و یکی از زوجات او در دنیا زینب بنت جحش است در آن هنگام بحباله نکاح زید بن حارثه بود و این امر را رسول در خاطر خود پنهان می‌نمود از نظر اعتراض یکی از منافقان که بگوید در باره زوجه دیگری که او را بحباله نکاح خود خواهد در آورد و از جمله مادران اهل ایمان خواهد بود آیه فرمود (تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ) یعنی خشیت از عظمت کبریائی در قلب تو رسوخ داشته باشد شایسته‌تر است.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 130

[سوره الأحزاب (33): آیات 41 تا 48] .... ص : 130

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً (42) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (43) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (44) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (45)
وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبِیراً (47) وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (48)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 131

شرح .... ص : 131

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً:
آیه بر ارشاد اهل ایمان است که بساحت پروردگار زیاده با قلب توجه نماید و در خاطر صفات کامله او را بیاد آورد و قلب خود را بدین طریق نورانیت بخشد و ذکر ضد غفلت و نسیان است و غفلت و نسیان پروردگار سبب ظلمت و تیره‌گی قلب می‌شود و هنگام اقدام بگناه لا محاله بر اساس غفلت از احاطه شهودی پروردگار و فراموشی کبریائی او است.
و ذکر کثیر کثرت عددی و توجه پی در پی و نیز کثرت معنوی و شدت و دوام خاطر و نیز دوام یاد صفات کریمه و تشبه بخاطر و خلق است.
و از جمله تذکر تلفظ بحمد و سپاس و شکر نعمت با توجه قلبی است و هم چنین تلفظ به تسبیح و تنزیه کبریائی از نقص است و از جمله ذکر کثیر قرائت آیات قرآنی است که قلب بدان توجه داشته که ذکر قلب است و نیز دیدگان بعبارت آیات نظر افکند ذکر نیروی بینائی است.
هم چنین شنیدن آیات کریمه با توجه قلب نیز ذکر نیروی شنوائی است هم چنین نوشتن آیات کریمه اشتغال و بکار بردن نیروی جوارح است بالاخره ذکر مراتب و درجات بیشمار دارد و ریشه و اساس آن یا دو توجه قلب بساحت کبریائی و صفات و مظاهر او است و هر چه ادامه بیابد مشمول رحمت زیاده انوار درخشان، ج‌13، ص: 132
خواهد شد زیرا ذکر ملازم با افاضه رحمت است.
خلاصه از اضافه ذکر در آیه (اذْکُرُوا اللَّهَ) ذکر و تذکر بمعنای حضور معنا در نفس است و حضور مراتب و درجات شدت و ضعف بیشمار دارد و درجه عالی آنها ذکر و تذکر ساحت کبریائی است از نظر اینکه ذکر صفت نفسانی و حضور صورة معلوم و یا مفهوم در ذهن عالم و ذاکر است.
بدیهی است این درجه از تذکر و علم ملازم با تحدید و توصیف معلوم است و استفاده می‌شود از جمله (اذْکُرُوا اللَّهَ) که انسان دارای سنخ دیگری از علم و تذکر می‌باشد غیر از علم و تذکر و صورت موقت حاصله از شی‌ء و موجود در ذهن و آن شهود وجودی و ذاتی است که زوال پذیر نیست مانند شهود شعاع نسبت بخورشید است که دارای شدت و ضعف می‌باشد ولی انفکاک و زوال پذیر نخواهد بود هم چنین انسان بطور شهود ذاتی و ظلی خود را می‌یابد که پرتوی از اشعه کبریائی است.
وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا:
و نیز ارشاد به تسبیح و تنزیه قدس ساحت ربوبی از نقص و امکان است و قید بکرة و اصیل محتمل است از نظر توجه بتحولاتی باشد که در جهان از صبحگاه و شامگاه پدید میآید که آنها را ظهوری از عظمت و کبریائی بداند و اینکه بر چه اساس است و وابسته بسایر کرات و حرکت و سیر هر یک از کرات بیشمار است و بالاخره حرکت و تحول در همه شؤن جهان هستی فرمانروا است و هر موجود ریز و کلان محکوم بتحول و حرکت بسوی مقصد و کمال است.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ:
بیان صفت فعل و افاضه رحمت بر اهل ایمان است و هم چنین صلاة فرشتگان دعا و درخواست رحمت در باره اهل ایمان است و لازم نزول رحمت رفع ظلمت و تیره‌گی غفلت و جهل است از نظر اینکه مورد قابلیت می‌باید که نور معرفت انوار درخشان، ج‌13، ص: 133
و خدا شناسی زیاده بر قلب بتابد و بپذیرد و در نتیجه صفاء و نورانیت بیابد در این حال قلب محکوم بظلمت نبوده تیره‌گی غفلت و نسیان ساحت کبریائی قلب را فرانخواهد گرفت.
وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً:
پس از تابش نور معرفت و رفع ظلمت جهل و غفلت که شعار ایمان باصول توحید است شایسته‌اند که مورد رحمت و هدایت قرار بگیرند و هر لحظه رحمت متوجه آنان شده بسعادت نائل می‌شوند.
خلاصه تذکر و یاد خدا بودن عبارت از آمادگی برای کسب فیض و قبول رحمت است و ضد آن غفلت و نسیان عبارت از عدم قابلیت و عدم قبول فیض و رحمت است از نظر تیره‌گی که او را فرا گرفته و پرده‌ای بر قلب خود افکنده است.
و محتمل است مفاد آیه این باشد که در اثر بذل رحمت از ساحت پروردگار بر اهل ایمان قلب مؤمن متوجه و بیاد پروردگار خواهد درآمد و هم‌چنین با مساعدت و درخواست فرشتگان آنگاه قلب اهل ایمان در اثر تابش اشعه رحمت صفاء و نورانیت می‌یابد و متذکر ساحت او می‌شود و لازم آن خروج ظلمت و غفلت و رفع غبار فراموشی از قلب مؤمن است آنگاه مورد و مشمول رحمت بیشتر و هدایت می‌گردد از نظر اینکه رحمت و فضل پروردگار مراتب و درجات بیشمار دارد و هر چه بیشتر توجه داشته قبول فیض و شمول رحمت باو زیاده خواهد بود.
بهمین قیاس غفلت و نسیان که بر قلب عارض شود و ادامه بیابد و هر لحظه بر او بگذرد و آنرا تثبیت نماید چه بسا غفلت و نسیان قلب را تیره و کدر و بصورت طبع و ملکه در آورد و صفاء فطری خود را از دست داده آنگاه خطرناکترین مراحل انوار درخشان، ج‌13، ص: 134
سیر و سلوک به پرتگاه نیستی و شقاوت را می‌پیماید.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً:
مژده فضل بر اهل ایمان است از نظر اینکه با صفاء و نورانیت و توجه بساحت کبریائی قلب خود را درخشان نموده این چنین راد مردانی هنگام که به پیشگاه قدس حضور یابند که سخت‌ترین عقبات است که بشر باید بپیماید و بیابد تحیت و شاد باش و سلام از هر سو آنان را فرا بگیرد و اجر و پاداش زیاده بر تصور از کرامت وجودی و اراده مطلقه که نمونه و مسطوره‌ای از شعاع قدرت کبریائی است در اختیار آنان نهاده میشود.
و حضوری که برای بررسی به عقیده و مسؤلیت بشر است بصورت حضور مجلس سلامت و مصونیت و کرامت خواهد بود.
گفته شده که جمله (یلقونه) اضافه بضمیر شده شاهد انس و جوار رحمت و فضل است.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً:
آیه مبنی بر اعلام صفت شهادت و نیز صفت تبشیر و انذار برسول گرامی (ص) است صفت شهادت عبارت از نیروی غیبی است که بر عقاید و خاطرات و اعمال جوارحی مردم آگاه است بدیهی است از طریق ملکوت بر حرکات وجودی و سیر و سلوک عموم مردم آگهی و شهود دارد نه از طریق حواس و بطور انفعال هم‌چنانکه در آیه (جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً) 2- 113 شرح آن گذشت که قوام منصب رسالت و دعوت جامعه بشر بسوی توحید و خداشناسی و تعلیم و تربیت مقتضی است که بظاهر بشر را دعوت نماید و با نیروی معنوی و تأثیر باطنی نیز مردم را بسوی قرب پروردگار سوق دهد و رهبری نماید تا آنجا که به پیشگاه کبریائی معرفی نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 135
زیرا عقیده ایمان و شرک و کفر و هم چنین حرکات و افعال اختیاری بشر مانند سایر موجودات دارای جنبه ملکوتی است غیر از جنبه صفت نفسانی و یا حرکت خارجی که از مقوله فعل اختیاری است.
و بمنطق آیه رسول گرامی (ص) بر همه آنها از نظر اینکه حرکت وجودی و سیر و سلوک ذاتی است بصیرت معنوی و نظارت باطنی دارد و از شئون و لوازم مقام رسالت کبری و وساطت در فیوضات تشریعی است که آن نیز از شئون فیوضات تکوینی است که پروردگار از ازل باو موهبت فرموده است که در صحنه خطاب (الست بربکم) سبقت ذاتی و رتبی بر ما سوا خود داشته و بطور اصالت و نیابت مبادرت بپاسخ نموده در مقامی که هنوز غیر او خطاب را تلقی ننموده بود.
وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً:
لازم قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله بدعوت بشر بتوحید و خداشناسی آنستکه بپیروان مکتب خود مژده فیوضات و سعادت دهد و سبب رغبت و بصیرت آنان به راه عبودیت گردد و بشر را متوجه سازد که پروردگار چه نیروی گرانبهائی در کمون او نهاده که چنانچه آنرا بکار بندد بهترین مسطوره و نمونه ساحت کبریائی خواهد شد و مژده و بشارتی زیاده بر این تصور نمیرود که بشر در اثر پیروی از مکتب توحید و برنامه آن بچه مقامی از فضیلت خواهد نائل شد که با شاگردان مکتب ربوبی و لطایف غیبی در جوار رحمت هم نشین خواهد گردید.
و نذیرا: لازم دیگر قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله بدعوت جامعه بشر نصیحت و پند و تهدید است به این که گروهی که در مقام انکار و مبارزه با دعوت رسولان بر آیند زیاده از حرمان از نعمتها که برای پیروان مکتب خدا پرستی مقرر شده و از فضائل و مقامات معنوی انسانیت بی‌بهره گشته بشقاوت و تیره‌بختی ابدی و عقوبتها چه در زندگی در دنیا و چه در عوالم دیگر خواهند محکوم گشت.
بدیهی است که صفت انذار رسول تأثیر بسزائی در روح بشر خواهد داشت انوار درخشان، ج‌13، ص: 136
ولی در آیه صفت تبشیر رسول صلّی اللّه علیه و آله مقدم داشته شده از نظر اینکه قیام و دعوت او مسطوره فضل و رحمت اوست و دعوت جامعه بشر باستحقاق و پیروی از برنامه‌ای است که سبب توجه فضل و رحمت کبریائی است و پیروان مکتب عالی قرآن را فراخواهد گرفت و غرض اصیل از قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله و دعوت جهان بشریت همین است ولی صفت انذار و تهدید او ضمنی و تبعی است و از نظری مبنی بر تکمیل صفت تبشیر اوست.
و نیز بمنظور دفاع و جلوگیری از دعوت اهریمنی شیطانی است که بشر را هشدار دهد و قیام بدعوت خود را جنبه مثبت و منفی دهد و همه جانبه نماید.
وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ:
از جمله سمت رسول (ص) دعوت جامعه بشر بپیروی از مکتب عالی قرآن است در اثر پیروی از برنامه اعتقادی و عملی آن دانشجویان آن مکتب را بکمال و سعادت برساند از نظر اینکه پروردگار در کمون روح و روان بشر نیروی زیاده بر تصور نهاده ولی آغاز قوه و نیروی محض است باید در اثر آموزش و پیروی از برنامه مکتب قرآن بمقاماتی از کمال و ایمان نائل شوند.
بالاخره رکن نظام خلقت بشر قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله و دعوت جامعه بشر پیروی از اصول اعتقادی و احکام و وظایف عملی مکتب قرآن است.
بِإِذْنِهِ:
بیان توحید افعالی پروردگار است که قیام رسول صلّی اللّه علیه و آله بدعوت جامعه بشر باذن و خواست و اعزام پروردگار خواهد بود و نظر به این که قوام دعوت رسول وابسته بقبول و یا رداء گروهی از مردم است بر این اساس قبول دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله همچنین پیروی هر یک از افراد بشر باذن و خواست پروردگار خواهد بود و هم چنین رد و انکار هر یک از بیگانگان نیز از نظر توحید افعالی وابسته باذن پروردگار خواهد بود بطوری که متناسب با قدس ربوبی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 137
وَ سِراجاً مُنِیراً:
وسیله اضائه و روشنائی جهان بشریت است که طریق هدایت و رهبری بشر را بسوی مقام انسانیت و فضیلت را سهل و آسان می‌نماید و در دسترس بشر می‌گذارد و خود رهبر و هادی و پیشوای کاروان توحید خواهد بود و تعلیم آیات قرآنی و احکام اسلامی و روش و سنت‌ها که دانشجویان مکتب قرآن استفاده نموده‌اند همه وسائل هدایت و آشنائی با طریق سعادت و همه چراغ درخشانی است که در جهان بشریت با مساعی خود بجا نهاده و دسترس بشر بودیعت سپرده است.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً:
خطاب برسول گرامی (ص) است که وظیفه دعوت خود را اجراء بنماید به این که پیروان مکتب قرآن را بشارت دهد که دعوت رسول و نزول آیات قرآنی و تأسیس مکتب عالی قرآن در جهان فضل زیاده بر تصور است که اهل ایمان و پیروان برنامه آن را فراگرفته و بحکم خرد باید از این نعمت بیمانند و فضل پروردگار سپاس گذارند و اجر و پاداشی که برای آنان مقرر فرموده بطور حتم نایل خواهند شد و از نعمتهای بیشمار که بشر بهره‌مند می‌شوند و پروردگار برایگان در دسترس آنان نهاده است.
و از جمله بعثت رسول (ص) و قیام او بدعوت بشر و از جمله نزول آیات قرآنی و بناگذاری مکتب عالی در جهان همه و همه نعمتهائی است که متوجه باهل ایمان می‌شود و از نظر فضل و رحمت و سوق آنان بسعادت است و جز فضل و ظهور رحمت که اهل ایمان را فرا بگیرد غرضی نیست.
و از نظر نیل بسعادت و بمقامی از انسانیت و خلود در نعمتهای که باهل ایمان و پیروان مکتب عالی قرآن مقرر و آماده شده فضل بی‌نهایت و زیاده بر تصور انوار درخشان، ج‌13، ص: 138
است و لازم ذاتی و نتیجه سعی و انقیاد آنان مقرر شده که انفکاک و پایان پذیر نباشد همه ظهوری از فضل پروردگار است که اهل ایمان و تقوی را فرا گرفته و خواهد گرفت.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ:
عقد سلبی از جمله وظایف رسول (ص) مخالفت با مرام و آئین کافران و منافقان است و از آنان هرگز پیشنهادی را نپذیرد زیرا غرض آنان اخلال نظام دعوت اسلامی است درخواست و پیشنهاد آنها مبنی بر تحمیل و خیانت برسول و بر مسلمانان است.
بالاخص منافقان که خیانت و فتنه‌انگیزی آنان زیاده است بلحاظ اینکه خود را بظاهر در زمره مسلمانان معرفی می‌نماید و از اسرار و حوادث و جریان امور داخلی مسلمانان آگاه هستند و بنکات حساس و پیش آمدها و رویدادها آگهی دارند از پیشنهاد آنها بپرهیزد و هم چنین از نصیحت آنان که غرضی جز اغفال و خیانت ندارند اعراض نماید.
وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ:
از جمله وظایف ارشادی رسول صلّی اللّه علیه و آله آنستکه آزار و اذیت کافران و منافقان را که مرام آئین آنان است به خود آنان واگذارد و از آنان و هم چنین از کارهای آنان اعراض بنماید و دفع آنان و تبعات خطرهای آنان را بر طبق نیروی توکل بساحت پروردگار واگذارد و بقدرت و حسن تدبیر کبریائی او اعتماد بنماید.
وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا:
صفت فعل پروردگار است باحاطه و حسن تدبیر پروردگار در باره دفع خطر دشمنان اعتماد بنماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 139
در کتاب کافی بسندی از ابی القداح از امام صادق علیه السّلام روایت نمود فرمود هر یک از عبادات برای آن حدی است بآن پایان می‌یابد جز ذکر پروردگار که حدی ندارد که بآن پایان بیابد.
مثلا فرائض واجب هر که آنها را بجا آورد پایان یافته صوم ماه رمضان چنانچه امساک نماید همان حد آنست و حج نیز چنانست جز ذکر پروردگار که بقلیل آن اکتفا نفرموده و حدی و مقداری برای آن تعیین نفرموده که بآن تمام شود و پایان بیابد و آیه را (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا) را خواند.
امام فرمود برای ذکر حد و مقداری تعیین نفرموده که پایان بیابد.
امام فرمود پدر بزرگوارم بسیار ذکر میگفت بسیار بود که با او راه میرفتم او ذکر میفرمود و یا با او غذا میخوردم او مشغول ذکر بود و بسیار بود که با مردم گفتگو می‌فرمود و ضمنا ذکر می‌گفت و پیوسته میدیدم که چونه و زبان او حرکت می‌نمود و ذکر (لا اللّه الا اللّه) می‌فرمود.
امام فرمود همه خانواده را پدرم جمع می‌نمود و مشغول بذکر می‌شدیم تا طلوع آفتاب و ما را امر میفرمود بخواندن آیات قرآنی و هرکه نمی‌توانست آیات را بخواند میفرمود که بذکر مشغول شویم و خانه‌ای که در آن قرآن خوانده شود و نیز ذکر پروردگار گفته شود برکت آن خانه زیاد است و فرشتگان حضور می‌یابند و شیاطین از آن منزل دور میروند و برای فرشتگان آن خانه درخشان است همچنانکه ستارگان برای اهل زمین درخشندگی دارند و خانه‌ای که در آن بسیار قرآن خوانده شود برکت آن زیاده است و فرشتگان در آن خانه حاضرند و شیاطین از آن دور می‌شوند و خانه‌ای که در آن آیات قرآن خوانده نشود و نیز ذکر خدا در آن نشود برکت آن کم است و شیاطین در آن حضور دارند.
و نیز فرمود که رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود آیا خبر دهم به بهترین اعمال و بالاترین انوار درخشان، ج‌13، ص: 140
درجات نزد پروردگار و بهتر از دینار و درهم برای شما فائده دارد و بهتر از نبرد با دشمنان که آنها را بقتل رسانید و یا شما را بقتل برسانند گفتند بلی چیست امام فرمود ذکر پروردگار بسیار است.
و نیز فرمود که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله هر که زبان ذاکر داشته باشد خیر دنیا و آخرت خواهد داشت.
و نیز فرمود آیه (وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ) یعنی آنچه عمل خیر بجا آوردی بسیار بشمار.
در کتاب کافی بسندی از ابی المغرا و بسندی گفت امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود هر که پروردگار را در نهان ذکر گوید بتحقیق ذکر بسیار گفته است و منافقان در علن و آشکارا ذکر خدا را می‌گویند ولی در نهانی خدا را بیاد نمیآورند و آیه فرمود (یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا)
.در کتاب در منثور بسندی از ابی سعید خدری روایت نموده گفت از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله سؤال شد کدام یک از اهل ایمان فضیلت آنان در قیامت زیاده از دیگران است رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود کسانی که ذکر خدا را بسیار گویند راوی عرض نمود کیست جنگجو در راه خدا فرمود چنانچه با شمشیر با کفار و مشرکین جنگ نماید تا اینکه شمشیر او بشکند و بخون خود رنگین شود هر آینه ذاکران پروردگار از لحاظ درجه افضل از آنان خواهند بود.
در کتاب خصال از زید شحام روایت شده گفت امام صادق علیه السّلام فرمود از جمله خصال که اهل ایمان بآن دچار می‌شود سه امر است. راوی سؤال نمود کدام است؟
امام فرمود: مواسات با مردم در آنچه در اختیار دارد و نیز با مردم انصاف نماید و پیوسته ذکر خدا را بگوید و نام پروردگار را یاد کند و بزبان بگوید.
و من نمی‌گویم که (سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر) گرچه انوار درخشان، ج‌13، ص: 141
این نیز ذکر پروردگار است ولی ذکر پروردگار و بیاد خدا باشد هنگام که حلال پیش بیاید و هنگامی که حرامی پیش بیاید.
در تفسیر قمی در مورد آیه (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ و آیة وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا) آیه در مکه نازل شده پیش از هجرت به پنج سال.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 143

[سوره الأحزاب (33): آیات 49 تا 62] .... ص : 143

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (49) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتِی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (50) تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (51) لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ رَقِیباً (52) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً (53)
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (54) لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (56) إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً (57) وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (58)
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (59) لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاَّ قَلِیلاً (60) مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (62)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 144

شرح .... ص : 144

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا:
آیه خطاب بمسلمانان است چنانچه با بانوی مسلمانی ازدواج نموده و سپس قبل از تماس و همسری با او تصمیم گرفتید که او را طلاق گفته و از زوجیت خود رها نمائید عده بعهده بانوی مطلقه نخواهد بود زیرا رعایت عده از نظر حمل که چنانچه بعقد دیگری در آید سبب اختلاط ماده تناسلی خواهد شد.
در این صورت قبل از تماس چنانچه بخواهند او را از زوجیت رها نمایند باید مبلغی از مال مهر او را بدهید که مورد رضایت و خشنودی او گردد.
و بر حسب آیه (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ 2- 238) باید هنگام طلاق نصف مهریه‌ای را که معین نموده باو بدهند و در صورت عدم تعیین مهر نیز همین امر را رعایت نمود که آنچه مهر المثل است نصف آن بزوجه مطلقه داده شود.
و از قید صفت ایمان در زوجه استفاده می‌شود که شرط ایمان بر حسب ارشاد آیه لازم است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 145
و نیز استفاده می‌شود که عده و پرهیز از ازدواج با شخص حق شوهر است بر همسری که او را از قید زوجیت رها نموده است.
فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا:
جمله تفریع تمتع بمعنای آماده نمودن وسایل و آسایش زندگی است و کنایه از پرداخت مهریه است که بتواند اعاشه کند تسریح نیز رها نمودن از قید زوجیت است که بطور مهر و دوستانه باشد و سبب خشم و دشمنی و کینه نگردد.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است بیان حکم وضعی و صحت عقد نکاح در باره هفت صنف از بانوان است از جمله بانوانی که اجرت و مهریه آنان را تأدیه نماید بدیهی است این قید توضیحی است چه اداء نماید و یا بتأخیر افتد و نیز تعیین مهر جز عقد نکاح نیست.
وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ:
از جمله بانوانی که باسارت لشکر اسلام در آمده و از غنائم و انفال معرفی و شناخته شده مانند ماریه قبطیه که از غنائم بود و صفیه و جویریه از انفال بود که رسول (ص) آنان را آزاد نموده و سپس آنان را تزویج نمود.
و قید (مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ) نیز قید توضیحی است گرچه کنیز را خریداری نموده و یا باو واگذار شود.
وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ.
از جمله دختران عمو و عمه زاده که از قریش هستند: انوار درخشان، ج‌13، ص: 146
وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ:
از جمله دختران خال و دائی و دختران خاله که از بانوان بنی زهره هستند و این قید هجرت برای تحلیل نسخ و اسقاط شد و حکم جواز بطور عموم گردید.
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ:
از جمله بانوانی اهل ایمان که خود را هبه نماید برای رسول (ص) و رسول صلّی اللّه علیه و آله نیز بپذیرد و بغیر صداق باشد و عقد بصیغه هبه است و نیاز بعقد نکاح نخواهد داشت و این حکم جواز اختصاص برسول صلّی اللّه علیه و آله دارد و در باره سایر افراد مسلمان جایز نیست.
در کتاب کافی از امام باقر علیه السّلام روایت شده فرمود بانوای از انصار آمد حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله در حالیکه در منزل حفصه بود عرض نمود یا رسول اللّه هرگز زن شوهر خود را خطبه نمی‌نماید و من بانوای بینوائی هستم نه شوهر دارم و نه فرزند آیا مرا می‌پذیری و من خود را بتو هبه می‌نمایم چنانچه مرا قبول نمائی.
رسول صلّی اللّه علیه و آله باو دعا نموده فرمود ای خواهر انصاری خدا بتو جزای خیر بدهد مردان انصار مرا یاری نموده و می‌نمایند و بانوان آنان بزندگی با من رغبت می‌نمایند حفصه ببانو گفت چه بسیار حیای تو کم است رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود او را واگذار و رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود بمنزل خود بازگرد خدا تو را رحمت فرماید از نظر رغبت و اظهار محبت تو بمن و پاسخ من بتو خواهد رسید و آیه نازل شد.
قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ:
حکم جواز و هبه که بانو خود را برسول صلّی اللّه علیه و آله هبه نماید و مهر درخواست ننماید اختصاص برسول صلّی اللّه علیه و آله دارد و در باره اهل ایمان حکم آنان را اعلام انوار درخشان، ج‌13، ص: 147
خواهیم نمود و این قید بمنظور آنستکه اهل ایمان در باره خود نیز این چنین گمان نکنند زیرا در باره رسول (ص) اختصاصاتی است که سایر اهل ایمان در آنها شرکت نخواهند داشت از جمله در باره عدد زوجات و مهر و هبه و ملک یمین و بسیار امور و اختصاصات دیگر.
لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً:
حکم اختصاصی برای اینکه برسول صلّی اللّه علیه و آله توسعه داده شود چه بسیار بانوان بی‌سرپرست و یا دارای فرزند کودک یتیم که خود آنان پیشنهاد نموده و رسول صلّی اللّه علیه و آله نیز شایسته است که درخواست آنان را بپذیرد و با نظر بمصالح دیگر و جلب نظر طایفه و اقوامی هم چنانکه بر حسب تاریخ بانوان و زوجات رسول این چنین بوده‌اند.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً:
هر دو صفت فعل پروردگار است محتمل است که صفت غفور بلحاظ آن باشد که احکام اختصاصی رسول (ص) سبب رفع بسیاری از نواقص اجتماعی و جلب نظر اقوامی خواهد شد که مصالح اسلام و مسلمانان بدین وسائل تأمین میگردد و مانند انفال و غنائم جنگ که چنانچه در اختیار رسول (ص) درآید نیازهای اجتماعی بهتر تامین خواهد شد و مانند امر بنی المصطلق و نظایر آنها بسیار است.
تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ:
خطاب برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است که خود را هبه می‌نمایند و درخواست ازدواج بدون مهر می‌نمایند هر که را خواهی رد بنما و هر که را خواهی بپذیر و بمنزل خود جا بده. انوار درخشان، ج‌13، ص: 148
وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ:
و چنانچه بانوانی که خود را هبه نموده و آنها را رد نموده‌ای می‌توانی پس از رد او را بزوجیت بطور هبه بپذیری در حالیکه مهر خود را هبه نموده‌اند.
و محتمل است مراد آیه آن باشد هنگامی که بعض زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله درخواست زیادی نفقه نموده و رسول از آنان یک ماه کناره‌گیری نمود و سپس آیه تخییر نازل شد و هر یک از زوجات مخیر باشند میان اینکه زندگی و آسایش در دنیا را اختیار نمایند و یا آخرت و زندگی با رسول را بشرط اینکه مادر مؤمنان باشند و هرگز با دیگری ازدواج ننمایند و نیز بشرط اینکه هر که را رسول صلّی اللّه علیه و آله برگزید و یا رد نمود رضایت داشته و نیز بشرط اینکه رضایت داشته بآنچه رسول برای آنان قسمت و سهم معاشرت تعیین نماید و یا ننماید و بعضی را بر بعض دیگر در نفقه بیشتر باو انفاق نماید و در همه این امور وابسته بخواست رسول و تصمیم او است و این از خصائص رسول صلّی اللّه علیه و آله است و همه زوجات او زندگی با رسول را پذیرفتند.
ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ:
دستور رخصت و اختیار برسول صلّی اللّه علیه و آله از جانب پروردگار سبب سرور زوجات او خواهد بود و بآنچه رسول صلّی اللّه علیه و آله در باره آنان از لحاظ قسمت و تسویه و یا فضیلت بعضی بر بعض دیگر تصمیم اتخاذ نماید رضایت خواهند داشت از نظر اینکه اطمینان دارند که مقرون بثواب و پاداش آخرت خواهد بود.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ:
بیان احاطه علمی پروردگار است بقلوب هر یک از لحاظ قسمتی که برای او مقرر میشود از سرور که باو رخ میدهد و اینکه پس از رد رسول نیز می‌تواند انوار درخشان، ج‌13، ص: 149
بپذیرد و درخواست زوجیت او را که رد نموده قبول کند و بمنزل خود جا بدهد.
وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً:
صفت علم و احاطه پروردگار بمصالح امور و هم چنین عالم بمصالح جامعه اسلامی است که در باره رسول صلّی اللّه علیه و آله مزیتها و اختصاصاتی مقرر فرماید.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ:
در باره مفاد آیه احتمالات چندی است و بر حسب روایت حلبی از امام صادق علیه السّلام که روایت نموده سؤال نمودم از آیه «لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ) امام فرمود برای رسول صلّی اللّه علیه و آله جایز بود که هر یک از دختر عم و دختر عمه و دختر خال و دختر خاله خود را بزوجیت اختیار نماید.
و هم چنین زوجاتی که هجرت نمایند با او بمدینه و هم چنین جایز بود برای او تزویج بانوان که مهر نخواسته و خود را هبه می‌نماید برای او و نکاح بر اساس هبه برای غیر رسول صلّی اللّه علیه و آله جایز نیست و برای دیگران نکاح جایز نیست جز با مهر تا آخر روایت.
و از جمله احتمالات مفاد آیه آنستکه غیر از بانوانی که بر حسب آیه تخییر قبول زوجیت رسول صلّی اللّه علیه و آله را نموده و بلوازم آن ملتزم شده‌اند بانوان دیگری برای رسول صلّی اللّه علیه و آله جایز نباشد که آنها را تزویج نماید و هم چنین هر یک از آنانرا تبدیل نماید و تغییر دهد.
و از جمله مفاد آیه آن باشد که مربوط به آیه «إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ» و غیر از شش مورد که در آیه ذکر شده تزویج بانوان دیگر جایز نباشد.
و از جمله مفاد آیه بر حسب روایت کافی بسندی از حضرمی از امام ابو جعفر امام باقر علیه السّلام در باره آیه «لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ» امام فرمود مراد آیه تحریم انوار درخشان، ج‌13، ص: 150
تزویج بانوان است که در آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ» است و چنانچه مفاد آن بود که مردم گمان نموده‌اند لازم آن امر فاسدی است که بانوانی برای مردم تزویج آنها جایز باشد و بر رسول صلّی اللّه علیه و آله جایز نباشد زیرا که مردم می‌توانند زوجات خود را تبدیل نموده رها نمایند و بانوان دیگری را بحباله نکاح خود درآورند.
و مفاد آیه این نیست که پندارند بلکه مراد آنستکه رسول صلّی اللّه علیه و آله هر یک از بانوان را می‌تواند بحباله نکاح خود در آورد جز مورد آیه که محرمات ذاتی و نسبی است.
إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ:
در باره کنیزان که در ملک و اختیار درآمده بعموم خود باقی است و مشمول «لا یحل» نمی‌باشد.
وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ رَقِیباً:
صفت فعل پروردگار است که در اثر احاطه شهودی بر امور مراقبت کامل از آنها دارد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ:
آیه در مقام تأدیب مسلمانان است که در باره ورود بمنزل رسول (ص) ادب و آسایش او را باید رعایت نمود و بدون کسب اجازه بمنزل او وارد نشوید جز در موردیکه برای اطعام دعوت نماید در اینصورت بمنزل او وارد شوید بشرط اینکه قبل از وقت طعام نباشد که زیاده در انتظار آماده شدن غذا باشید و مزاحمت با وقت او خواهد بود و مفاد جمله غیر ناظرین اناه آنستکه زیاده در انتظار نضج انوار درخشان، ج‌13، ص: 151
و آماده شدن غذا نباشید.
وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا:
و چنانچه هر یک را دعوت نمود هنگام صرف غذا با اجازه وارد منزل بشوید و پس از صرف غذا برخاسته از منزل او خارج شوید و بصحبت و گفتگو و انس نپردازید.
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ:
توقف مردم در منزل رسول صلّی اللّه علیه و آله زیاده از وقت طعام و صرف غذا و سرگرم شدن مردم بگفتگو با یکدیگر سبب تضییع وقت عزیز او می‌شود و از تدبیر امور مسلمانان باز می‌ماند.
وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ:
پروردگار بحق و رعایت ادب توصیه می‌فرماید و هرگز خود داری از ارشاد بآنچه وفق صلاح و ادب و خیر است دریغ نخواهد فرمود از جمله اعلام بآنستکه رسول از توقف مردم زیاده در منزل او و سرگرم شدن بگفتگوی با یکدیگر رنج میبرد و آزرده خاطر می‌شود و اظهار نمی‌نماید.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ:
دستور درخواست از زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله است چنانچه از آنان درخواست حاجتی دارند باید از پس پرده ایستاده حاجت خود را اعلام نمائید و در انتظار پاسخ باشید.
ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ:
بیان صلاح و رعایت ادب و اظهار حاجت به زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله است که انوار درخشان، ج‌13، ص: 152
گفتگو از پس پرده ایمن از هر خاطره سوء خواهد بود.
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ:
مبنی بر تهدید مسلمانان است که هرگز نباید اقدام به عملی نمایند که سبب اذیت و آزردگی و تأثر خاطر رسول صلّی اللّه علیه و آله گردد، چه در باره زوجات او و چه در موارد دیگر.
وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً:
همچنین مسلمانان باید از ازدواج با هر یک از زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله خودداری نمایند و از جمله محرمات نکاح برای آنهاست، از نظر اینکه عدم رعایت حریم رسول صلّی اللّه علیه و آله را مقام کبریائی گناه بزرگ معرفی می‌نماید و هتک به حریم قدس او اعلام می‌فرماید.
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً:
مبنی بر تهدید است که هر چه از خاطره سوئی اظهار و یا پنهان نمایند، پروردگار بر آن احاطه دارد، استفاده می‌شود که بعض افراد منافق در باره زوجات و عدم رعایت حریم رسول صلّی اللّه علیه و آله سخنانی گفته‌اند.
در کتاب در منثور در مورد آیه (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ) به سندی از سدی روایت نموده گفت، خبر بما رسید که طلحة بن عبید اللّه گفته است چگونه رسول ما را منع می‌نماید از ازدواج با دختران عم خود، ولی او زوجات ما را پس از مرگ ما بحباله نکاح خود درمی‌آورد و چنانچه به او حادثه‌ای رخ دهد ما پس از او بطور حتم با زوجات او ازدواج خواهیم نمود و آیه نازل شد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 153
لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ:
آیه بیان موارد استثناء از حکم حجاب است و از نظر تشریف حکم آغاز توجه به زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله دارد ولی حکم بطور عموم است به این که زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله باکی نیست خود را معرض قرار دهد و از نظر نمودن پدران خود و فرزندان خود و پسران برادر و فرزندان خواهر خود به آنان پرهیز ننمایند.
این جواز نظر برادرزاده و خواهرزاده به آنان، جواز نظر به عمو و خاله نیز استفاده می‌شود، زیرا در صورتی که عمه بر پسر برادر و همچنین خاله به فرزند خواهر محرم بوده و نظر جایز باشد دختر برادر نیز به عموی خود و همچنین دختر خواهر به خاله و دائی خود محرم بوده و نظر جائز خواهد بود.
وَ لا نِسائِهِنَّ:
از جمله استثناء نظر افکندن زوجات رسول (ص) به بانوان اسلام و ایمان است و گفته شده به همه بانوان گرچه مسلمان نباشند.
وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ:
همچنین نظر به برده و غلامان خود بدیهی است، هر مورد که نظر جایز باشد برای طرف دیگر نیز خواهد بود.
وَ اتَّقِینَ اللَّهَ:
تأکید و مبنی بر تشریف جرائم زوجات رسول (ص) است که باید از نظر اجانب به آنها بپرهیزند و خودشان را معرض قرار ندهند و همچنین تأکید به زوجات رسول است و منع از اینکه به اجانب نظر افکنند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 154
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیداً:
شهود و احاطه ساحت کبریائی را یادآوری نموده مبنی بر اینکه زوجات رسول (ص) حریم خود را زیاده رعایت نمایند و سهل انگاری ننمایند.
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً:
آیه مبنی بر نزول رحمت و فضل و منت برسول (ص) است که بطور دائم رحمت و بذل توجه ساحت کبریائی به رسول معطوف فرموده از نظر اینکه پیروان مکتب عالی قرآن اقطار جهانرا فرا گرفته و شعار آنان عبودیت و سپاس پروردگار است و نتیجه مساعی رسول (ص) و مبنی بر آغاز وعده‌ای است که در آیه مبارکه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» به رسول فرموده به این که آنچه رسالت و مساعی رسول نواقصی داشته ترمیم خواهد فرمود.
از نظر اینکه نشر دین اسلام در اقطار جهان امر تدریجی است و بتدریج قرون و سالها انتشار بیابد و مردم جهان را به پیروی از مکتب قرآن دعوت نماید و بتدریج نیز مردم بپذیرند و انعکاس مساعی رسول صلّی اللّه علیه و آله آنستکه هر لحظه و بطور دوام ساحت کبریائی رحمت بی‌حد و فضل خود را به او معطوف فرماید همچنین فرشتگان که قوا و عوامل ترغیب و تأیید اهل ایمان هستند در خواست رحمت و فضل بر رسول صلّی اللّه علیه و آله می‌نمایند و صلاة و رحمت فرشتگان همان رحمت و اجرای دستور پروردگار است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً:
آیه مبنی بر امر و الزام به پیروان مکتب قرآن است که آنان نیز در اثر پیروی از مقام کبریائی طلب رحمت نمایند و بخصوص در اداء فرائض این وظیفه انوار درخشان، ج‌13، ص: 155
سپاسگزاری از مساعی رسول صلّی اللّه علیه و آله را رعایت نمایند و بدین وسیله اهل ایمان نیز مستوجب رحمت و بذل توجه پروردگار گردند و در نتیجه هدایت و ایمان اعتقادی و اعمال صالحه که ظهوری از رحمت پروردگار است هر یک از آنان را فرا بگیرد.
وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً:
مبنی بر تاکید باطاعت و پیروی از دعوت او و بذل جهد و انقیاد از اوامر و نواحی او است و همچنین اظهار سلام به سپاس از مساعی او که در جهان آثار وجودی و تبلیغی او درخشان است.
از انس بن مالک از ابی طلحه روایت نموده گفت وارد شدم بحضور رسول صلّی اللّه علیه و آله بسیار او را مسرور دیدم هرگز او را چنین ندیده بودم عرض نمودم من هیچ وقت وجود مقدس تو را این چنین خرسند ندیده بودم حضرت فرمود جبرئیل امین از نزد من الساعه رفت و مرا بشارت داد که پروردگار فرمود هر که صلوات بفرستد و طلب رحمت برای تو نماید پروردگار به او ده بار صلوات و رحمت فرماید و ده گناه از نامه عمل او محو خواهد فرمود.
در کتاب محاسن از امام صادق علیه السّلام روایت شده سؤال شد از این آیه فرمود حمد و ثنا گوئید و سلام و سپاس گوئید بولایت عامه رسول صلّی اللّه علیه و آله.
در کتاب عیون از جمله احتجاجات امام رضا علیه السّلام در مجلس مأمون خلیفه عباسی آنستکه گفت که معاندان تصدیق دارند که این آیه به رسول (ص) نازل شده گفته شد ای رسول خدا فهمیدیم تسلیم بر تو را و چگونه است صلوات بر تو رسول (ص) فرمود بگوئید (اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت و بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید) آیا در این آیه مردم تردید نموده و اظهار مخالفت می‌نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 156
مأمون گفت: خلافی در این امر نیست، بلکه اجماع امت اسلام بر صحت و صدق آنست.
مأمون گفت: آیا در باره آل رسول در آیات قرآنی دلیلی هست آشکارتر از این.
امام فرمود: بلی مرا خبر ده از آیه مبارکه (یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) مراد از کلمه (یس) کی است.
مأمون خلیفه گفت: علما گفته‌اند که مراد از کلمه (یس) محمد صلّی اللّه علیه و آله است و کسی نیز در آن شک و تردید ندارد.
امام فرمود: بدرستیکه پروردگار به رسول و به آل او فضیلت مقرر فرموده که هرگز کسی آن فضل را درک ننموده جز آنکه آنرا تعقل نموده و یافته است و پروردگار به آن هیچیک از رسولان سلام اعلام نفرموده است و فرمود (سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ و قال سَلامٌ عَلی إِبْراهِیمَ و قال سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ) و سلام نفرموده به جمله (سلام علی آل نوح) و نفرموده (سلام علی آل ابراهیم) و نفرمود (سلام علی آل موسی و هرون) بلکه فرمود (سلام علی آل یس) یعنی علی آل محمد.
و از امام صادق علیه السّلام است صلوات بر رسول صلّی اللّه علیه و آله واجب است هر وقت نام شریف او ذکر شود.
در کتاب احتجاج از امیر مؤمنان علی علیه السّلام روایت نموده برای آیه (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ) ظاهر و باطن است و ظاهر آن عبارت از (صلوا علیه) است و باطن آن عبارت از (سلموا تسلیما) یعنی اهل ایمان باید تسلیم شوند در برابر آنکسیکه رسول صلّی اللّه علیه و آله او را وصی معرفی نموده و آنچه بعهده او نهاده است و این از علومی است که بتو خبر دادم و تأویل آنرا کسی نمی‌فهمد جز آنکه ذهن و روان او دارای صفا و خلوص ایمان است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 157
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ:
آیه بیان حال کافران و منافقان است و کسانیکه پروردگار را توصیف نمایند بامری که ساحت او مقدس و منزه است از آن و نیز دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را تکذیب نمایند.
و محتمل است نسبت ایذاء بساحت قدس پروردگار از نظر تشریف رسول صلّی اللّه علیه و آله باشند که آزار و ایذاء او از جنبه مقام رسالت او است و استناد به پروردگار دارد و سبب کفر و ارتداد و مبارزه با پروردگار خواهد بود و نفی آنان در دنیا به معنای طرد آنان از رحمت و سعادت است.
زیرا عناد قلبی آنان با پروردگار و با رسول لازم ذاتی آن محرومیت از ایمان و عدم انقیاد است و در قطب مخالفت و از رحمت پروردگار قرار گرفته و در آخرت سیرت ننگین آنان کفر و عناد است و همچنین لازم ذاتی آن شعله‌های عناد از درون آنان اعضاء و جوارح آنان را برای همیشه فرا خواهد گرفت.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً:
سیرت تیره کسی که در دنیا در مقام کفران نعمت برآید و نعمت رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله که خلاصه و محصول همه نعمتها است، انکار نماید و در مقام آزردگی خاطر او برآید، در عالم آخرت بصورت شعله‌های آتش و خار کننده‌ای ظهور خواهد نمود که همیشگی و در معرض عموم قرار خواهد گرفت.
وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً:
از جمله محرمات و گناهان کبیره بهتان به مسلمان است که سبب اذیت و آزار او گردد و از طریق نسبت عمل و یا گفتار بکذب بشخصی است که از ارتکاب آن انوار درخشان، ج‌13، ص: 158
امتناع دارد و سبب اذیت و آزار او گردد، گرچه عمل جایز باشد ولی از نظر نسبت دروغ به او که سبب اذیت و آزار او گردد، عمل بهتان شناخته شده است.
بالاخره بهتان عبارت از اذیت و آزار بدون جهت از طریق نسبت دادن عمل و یا گفتار بدروغ به کسی است که امتناع دارد از آن عمل، گرچه جایز باشد.
و جمله بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا یعنی گناهی مرتکب نشده که مستحق اذیت و آزار و هتک باشد.
إِثْماً مُبِیناً:
بدیهی است افتراء و همچنین بهتان از گناهان بزرگ و ایذاء مسلمان است و مستحق عقوبت خواهد بود.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ:
زمان جاهلیت و قبل از بعثت رسول (ص) بانوان آزاد و همچنین کنیزان بدون روپوش رخسار آنان باز و گشوده از منزل بیرون می‌آمدند، جوانان بذله گو آنانرا دنبال مینمودند، آیه خطاب به رسول (ص) نمود که به زوجات و دختران خود و همچنین ببانوان مسلمان بگو روپوش به رخسار و چهره خود بیفکنند که موهای سر و سینه آنان از ناظران پنهان بماند.
ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ:
روپوش افکندن به رخسار و سینه بهترین شاهد عفت بانوان است که مورد ایذاء و آزار و هتک قرار نگیرند و افراد بذله گو نتوانند به آنها از نظر ریبه توجه نمایند و حریم آنان را هتک نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 159
لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا:
آیه مبنی بر تهدید است، منافقان گروهی هستند که بظاهر دعوی اسلام نمایند و در باطن کفر و شرک در دلهای آنان رسوخ دارد و پیوسته در مقام کارشکنی و القاء تفرقه میان مسلمانان هستند.
وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ:
گروه افراد مسلمانان ضعیف الایمان هستند که در امور اجتماعی و سیاسی منحرف و هم آئین و هم مرام با اهل نفاق شده‌اند.
وَ الْمُرْجِفُونَ:
گروهی هستند که پیوسته در صددند که در اثر نشر اخبار کاذبه مسلمانانرا بوحشت افکنده، فتنه القاء نموده، اجتماعات اسلامی را متفرق نمایند و بکفر بازگردانیده و نظام آنانرا مختل نمایند.
آیه سوگند یاد نمود چنانچه این چند حزب اهل نفاق و مخالف از فتنه- انگیزی در جامعه مسلمانان خودداری ننمایند، هر آینه پروردگار و رسول گرامی مسلمانانرا بر آنها مسلط خواهد فرمود، در آنهنگام نتوانند در جامعه مسلمانان توقف نموده، زیست و معاشرت نمایند، جز اندک زمانی که دستور قتل آنان صادر و بموقع اجراء گذارده شود.
مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا:
آیه مبنی بر اعلام کفر و ارتداد این گروه و احزاب است و نیز دستور دستگیری آنان و اجرای حکم قتل در باره آنان از نظر جلوگیری از فساد و فتنه انگیزی و تفرقه در اجتماعات اسلامی خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 160
سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ:
آیه بیان سنت و روش و تدبیری است که در آیه گذشته نیز در جامعه اسلام باید بموقع اجراء گذارده شود و اساس انتظام بشر بر آن استوار است همچنانکه در امتهای گذشته نیز جاری و فرمانروا بوده است.
دین اسلام نیز که کاملترین دیانتهای آسمانی و همیشگی است این سنت و روش محکم و درخشان را بر حسب حکم خرد و ضرورت در دین اسلام و اجتماعات مسلمانان باید بموقع اجراء گذارده شود و هرگز تغییر پذیر نخواهد بود.
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا:
بیان آنستکه هرگز سنت و روش پروردگار و برنامه‌ای که اساس انتظامات بشری را بر آن استوار نموده تغییر پذیر نخواهد بود.
و سنت الهی عبارت از روش و دستوری است که زندگی اجتماعات اسلامی را پایه گذاری می‌نماید و محیط امن و جو سالم برای مسلمانان پدید می‌آورد.
بعبارت دیگر آیه در مقام تأمین محیط زندگی اجتماعات اسلامی از اهل نفاق و از فتنه‌جویان است که از طریق نشر اخبار دروغ و القاء وحشت در دلهای مسلمانان و القاء فتنه سبب تفرقه مسلمانان و بی‌انتظامی محیط زندگی آنان می‌شوند بالاخره از هر طریق میسر باشد تزلزلی در دلهای مسلمانان ایجاد نمایند و سبب تفرقه و تشتت مسلمانان گردند و نیروهای تجهیزاتی و تسلیحاتی جنگی آنان را متفرق نمایند و اختلال در نظام زندگی مسلمانان ایجاد نمایند و سبب ضعف و تفرقه و پراکندگی اجتماعات اسلامی گردد و در نتیجه دولتهای کفر و ستمگران جهانی بتواند در کشور اسلامی راه یابند و بر مسلمانان استیلاء و سلطه یابند.
آیه بطور صریح منافقان و گروه مسلمانان که عقیده آنان انحرافی و فریب خورده قدرتهای جهانخواران و در جامعه اسلام فتنه جو هستند تهدید نموده و سوگند انوار درخشان، ج‌13، ص: 161
یاد نموده چنانچه از القاء فتنه و بهر طریق از کارشکنی و اخلال نظام عمومی مسلمانان دست برندارند مورد پیگیری و عقوبت قرار خواهند گرفت از آیه چند امر استفاده میشود.
1- منافقان عبارت از گروهی است که به ظاهر دعوی اسلام می‌نمایند ولی در باطن و در دل مخالف اسلامند و نظر به این که سیاق آیه مبنی بر امر سیاسی و انتظامی و امنیت عمومی اجتماعات اسلامی است مراد از اهل نفاق گروهی است از مسلمانان که بظاهر اظهار مسالمت با روش و نظام مسلمانان می‌نمایند ولی در باطن و در دل مخالف سیاست داخلی جامعه اسلامی هستند.
بدیهی است اینگونه اختلافات از نظر ارتباط با کشورهای قدرتمند غیر اسلامی است و در نتیجه منافقان و همکاران آنها عمّال اجانب و کشورهای غیر اسلامی هستند و پیوسته به نفع اجانب کارشکنی می‌نمایند.
2- (الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) و نیز بر حسب سیاق آیه گروهی هستند که بطور صریح مخالف با نظام و سیاست داخلی کشور نیستند ولی از نظر کوتاه نظری فریفته نظر و تبلیغات منافقان شده‌اند و در نهان با منافقان در القاء فتنه و کار شکنی هم آئین و هم آهنگ هستند.
3- (و المرجفون) گروهی هستند که در اثر نشر اخبار کاذبه و اقداماتی، جامعه مسلمانان را بوحشت افکنده و موجبات تهدید و ارعاب آنان را فراهم آورند 4- در نتیجه این سه حزب مرام مشترک دارند و آن ارتباط با کشورهای غیر اسلامی است و پیوسته در مقام کار شکنی و اخلال در نظام عمومی مسلمانان برمی‌آیند بهر طریق که میسر گردد و از تبلیغات بضرر اسلام و مسلمانان دریغ نخواهند نمود.
5- (لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ) خطاب به رسول صلّی اللّه علیه و آله و سوگند یاد نموده که پروردگار رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله را به این سه گروه مسلط خواهد فرمود و حکم دستگیری آنانرا انوار درخشان، ج‌13، ص: 162
صادر فرمود و جمله انشاء و مبنی بر صدور حکم است.
6- (ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا) پس از صدور حکم دستگیری آنان جز اندک زمانی در جوار رسول زندگی نخواهند نمود از نظر اینکه باید به جرائم آنان رسیدگی نموده کارشکنی و اقداماتی که علیه انتظامات اسلامی نموده احراز نموده در باره هر یک از آنان حکم شایسته اجراء شود.
7- جمله (لنغرینک) خطاب به رسول صلّی اللّه علیه و آله مبنی بر ولایتی است که پروردگار به رسول گرامی موهبت میفرماید بمنظور تأمین اجتماعات اسلامی از خطر و ضرر افراد منافق و فتنه جو که در اثر ارتباط مرموز که با کشورهای غیر اسلامی دارند در صدد هستند اخلال بنظام عمومی مسلمانان را فراهم آورند در نتیجه رسول صلّی اللّه علیه و آله از نظر ولایتی که بر حسب آیه از جانب پروردگار دارد مأمور است که در مقام دفع منافقان و عناصر مضرّ به اسلام و جامعه اسلامی و افراد خائن برآید و آنان را سرکوب نماید.
و از نظر اینکه خطاب به رسول صلّی اللّه علیه و آله است کشور اسلامی چنانچه تحت نظر و تدبیر حکومت اسلام بوده و بر اساس جور و ظلم نباشد و همچنین احکام جاری در کشور احکام صریح اسلامی باشد در اینصورت حکومت اسلامی این چنین ولایتی از جانب پروردگار دارد که منافقان و عناصر مضر را پیگیری نموده در تعقیب آنان برآمده و آنان را مجازات نماید.
و اما کشورهای اسلامی که حکومت آنها بر اساس جور و ظلم و احکام آنها نیز بر اساس قوانین جهانی و غیر اسلامی است این چنین ولایتی را که آیه برای رسول صلّی اللّه علیه و آله مقرر فرموده نخواهند داشت.
خلاصه از توجه خطاب جمله (لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ) به رسول استفاده عموم می‌شود همانطور که رسول صلّی اللّه علیه و آله در عصر خود بمنظور تأمین اجتماعات اسلامی و امنیت داخلی از عناصر منافق که با کفار و مشرکان ارتباط سیاسی داشته و پیوسته در مقام انوار درخشان، ج‌13، ص: 163
اخلال در نظام مسلمانان بودند، آنانرا دستگیر نموده بکیفر برساند و محیط زندگی مسلمانانرا از عناصر وابسته به کفار و مشرکان پاک نماید و بدین وسیله جوّ سالم و محیط امن برای مسلمانان آماده نماید.
و نظر به اینکه این دستور سیاسی به رسول صلّی اللّه علیه و آله دستور عمومی و برای عموم اجتماعات و کشورهای اسلامی است، بشرط اینکه حکومت اسلامی و بر طبق قوانین اسلامی صد در صد باشد و بر اساس ظلم و جور و یا وراثت نباشد.
در کتاب کافی بسندی از حلبی از امام صادق (ع) روایت نموده سؤال شد از امام در باره کسی که همسر خود را طلاق بگوید. قبل از اینکه با او همبستر شود. امام فرمود باید نصف مهر را به او بدهد، چنانچه مهر برای او معین نموده و چنانچه مهر او را معین ننموده باید وسائل زندگی او را از اداء مال فراهم آورد که سایر بانوان مهر از شوهر خود مطالبه می‌نمایند.
در کتاب فقیه به سندی از عمرو بن شمر از جابر از امام باقر (ع) روایت نموده در مورد آیه (ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها) فرمود یعنی وسائل زندگی آنان بقدری که توان دارند، برای آنان آماده نمایند زیرا که طلاق آنان سبب نگرانی خاطر و اندوه زیاد و شماتت دشمنان برای آنان می‌باشد، پروردگار کریم است، دوست دارد. اهل حیاء را و گرامی‌ترین افراد نزد او کسانی هستند که با همسران کرامت نمایند.
در کتاب در منثور به سندی از حبیب بن ثابت روایت نموده گفت: کسی آمد حضور علی بن الحسین (ع) سؤال نمود از کسی که بگوید، چنانچه من تزویج نمایم فلانه را او طالق باشد امام فرمود: صحیح نیست، پروردگار نکاح را قبل از طلاق مقرر فرموده (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ).
در کتاب کافی به سندی از حلبی از امام صادق (ع) روایت نموده گفت: انوار درخشان، ج‌13، ص: 164
سؤال نمودم از امام از آیه (لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ) امام فرمود برای رسول صلّی اللّه علیه و آله جایز بود بحباله نکاح خود در آورد از دختران عم و دختران عمه و دختران خال و دختران خاله خود را و زوجاتی که هجرت نمایند با او و نیز جایز بود برای او از مؤمنات که خود را عرضه نموده بدون مهر و آن هبه است و هرگز هبه در نکاح جایز نیست جز برای رسول صلّی اللّه علیه و آله و اما در باره غیر رسول هرگز شایسته نیست نکاح جز به مهر و این است مفاد آیه (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ).
در تفسیر مجمع است گفته شده هنگامی که بعضی از بانوان خود را برای رسول صلّی اللّه علیه و آله هبه نموده عایشه به رسول صلّی اللّه علیه و آله عرض نمود چه شده که بانوان خود را بذل مینمایند، بدون مهر.
سپس آیه نازل شد، عایشه گفت: نیست جز اینکه پروردگار نیز بمیل تو است، رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود: تو نیز چنانچه به اطاعت پروردگار بودی در باره میل تو نیز موافقت و سرعت میفرمود.
در تفسیر مجمع است در باره آیه (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ) امام باقر و نیز امام صادق علیهما السّلام فرمود هر که را رد می‌نمود بحباله نکاح خود در نمیآورد و هر که را میخواست و جا میداد، بنکاح خود در می‌آورد.
در تفسیر قمی در باره آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ) هنگامی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله زینب بنت جحش را بحباله نکاح خود درآورد، ولیمه و اطعام نمود و اصحاب را برای صرف طعام دعوت فرمود و پس از صرف غذا میخواستند که نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله بنشینند و او دوست نمیداشت.
آیه نازل شد (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ) چون بعض اصحاب بدون اجازه وارد می‌شدند آیه فرمود (إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ).
در کتاب در منثور است که ابن سعد از صالح بن کیسان روایت نموده گفت: انوار درخشان، ج‌13، ص: 165
که حجاب زوجات رسول صلّی اللّه علیه و آله در ذی قعده سال پنجم هجرت نازل شده است.
در کتاب ثواب الاعمال از ابی مغرا از امام ابو الحسن علیه السّلام در طی حدیث راوی سؤال نمود از معنی صلاة پروردگار و صلاة فرشتگان و صلاة اهل ایمان بر رسول صلّی اللّه علیه و آله امام فرمود صلاة پروردگار رحمت او است و صلاة فرشتگان درخواست رفعت درجه برای او است و صلاة اهل ایمان درخواست رحمت برای او است.
در کتاب در منثور به سندی چند از کعب بن عجره روایت نمود شخصی سؤال نمود که یا رسول اللّه سلام بر تو را فهمیدیم و چگونه است صلاة بر تو، رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود (اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی آل ابراهیم انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید) در تفسیر قمی در باره آیه (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ) گفته سبب نزول آیه این بود که بانوان به مسجد میرفتند برای اینکه به جماعت با رسول (ص) فریضه مغرب را بخوانند و چون شب تاریک می‌شد، جوانان می‌نشستند در سر راه‌ها و متعرض بانوان می‌شدند آیه نازل شد.
در تفسیر قمی در مورد آیه (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ) گفت آیه در باره منافقان که در مدینه سکونت داشتند. نازل شده هنگامیکه رسول (ص) به بعض غزوات و جنگها میرفت منافقان می‌گفتند که رسول (ص) کشته شد و به اسارت درآمد.
از این نظر مسلمانان بسیار غمگین بودند و شکایت به رسول صلّی اللّه علیه و آله نمودند، آیه نازل شد. در این باره (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ) یعنی امر می‌نمائیم که رسول صلّی اللّه علیه و آله آنانرا از مدینه اخراج بنماید.
و در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السّلام که فرمود (ملعونین اینما ثقفوا) لعنت پروردگار بر آنان باد لعنت پس از لعنت.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 166

[سوره الأحزاب (33): آیات 63 تا 73] .... ص : 166

اشاره

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (64) خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (65) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا (67)
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً (68) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً (69) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72)
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (73)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 167

شرح .... ص : 167

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ:
آیه بیان سؤالی است که دانشجویان مکتب عالی قرآن از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مکرر نموده‌اند.
السَّاعَةِ:
الف و لام آن عهد و این کلمه هر مورد در آیات کریمه بکار رفته مراد عالم قیامت و رستاخیز است و ساعة از سعة گرفته شده و محتمل است بعالم قیامت گفته می‌شود از نظر آنستکه سعه آن از هر لحاظ بطور اطلاق است و مسطوره‌ای از ظهور سعه قدرت و ابدیت آن است و در آن شائبه نارسائی و ضیق و زوال و تحول نخواهد بود از هر لحاظ مظاهر امکانی را فرا میگیرد و یگانه صحنه امکانی است که آنچه در عوالم سابق نقص و قوه و نهفته بوده بظهور میرسد و بطور اطلاق سعه امکانی و وسعت مظاهر آنرا به معرض نمایش می‌گذارد.
و اشعه‌ای است تابان و بی‌نهایت و بی‌پایان از نور وحدت و شعاع قدس کبریائی که صحنه پهناور امکانی را تا ابد فرا گرفته و نظامی است درخشان و مثالی است از نظام شریف ربوبی.
و یا گوئی صحنه سرابی است که اشعه لا یزالی را بطور تجدد و ابدیت ارائه انوار درخشان، ج‌13، ص: 168
میدهد و صحنه درخشان کثرت بی‌نهایت است که نور وحدت حقیقی و احدیت را مانند آینه در خود گرد آورده بنمایش می‌گذارد.
قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ:
خطاب به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نموده که در پاسخ سؤال از عالم قیامت بگو علم و احاطه به هنگام قیامت و چگونگی و تفصیل آن اختصاص به ساحت پروردگار دارد و از پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب پنهان نموده و پرده از چهره آن برنداشته از نظر اینکه مخلوق ظرفیت درک آنرا ندارد.
و از کلمه عند اللّه استفاده می‌شود که از حمله علوم غیبی و مفاتیح غیب بالذات است که نیروئی توان درک و احاطه آنرا ندارد و بر حسب آیات کریمه نظام کرات جهان و حرکت و سیر آنها بپایان میرسد و هر یک از مدار مخصوص بخود خارج شده در اثر تصادم بیکدیگر پراکنده و متلاشی می‌شوند، ناگزیر در اثر گسیختن نظام جهان وقت و زمان که محصول آنها است پایان می‌یابد و تشکیل و گسترش صحنه پهناور قیامت بطور ابهام پس از انقضاء نظام این جهان خواهد بود.
در این صورت سؤال از تعیین وقت و سایر خصوصیات آن مفهوم ندارد، فقط می‌توان گفت: هنگامی است که نظام جهان گسیخته شده، جهان دیگر و نظام دیگری که زیاده بر تصور است سعه آن از هر لحاظ گسترده خواهد شد.
و گسترش صحنه قیامت عبارت از فناء این عالم و گسیختن و انقراض نظام جهان و زوال نظام اسباب و طبیعت است. همه از تأثیر باز مانده و محکوم به فناء شده همچنین عالم مجردات و قدسیان و جن زوال پذیرفته‌اند.
عالم قیامت محصول تحولاتی است که بر بشر رخ داده و نتیجه عوالم و نشئآتی است که از آنها گذر نموده و پشت سر نهاده و در اثر سعی و افعال ارادی سیرت خود را کسب نموده و امتیاز وجودی یافته و سیر و سلوک خود را به پایان رسانیده است، هنگام حضور به پیشگاه عدل و فضل کبریائی و بررسی به اعمال انوار درخشان، ج‌13، ص: 169
قلبی و جوارحی فرا خواهد رسید و سختترین عقباتی است که هر یک از افراد بشر با آن رو برو خواهند شد.
و نظر به این که عالم قیامت عبارت از محصول عوالم و نشئآتی است که بعض آنها باقی است مانند عالم ذرّ و بعض دیگر فانی و زوال پذیرفته است مانند عالم طبع که محصول آن عالم قیامت است، ناگهان به اراده قاهره از کتم عدم پدید آمده نظام دیگری که کاملترین نظام امکانی و ابدی است بر سرتاسر آن صحنه فرمانروا خواهد بود.
عالم قیامت یگانه عالم حیات جاودان است که صفات کامله و قدرت بی‌نهایت ساحت کبریائی در آن از هر سو ظهور می‌نماید و نمونه ابدیت و مسطوره نظام شریف ربوبی را ارائه میدهد.
وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً:
بیان آنستکه رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نیز مثل و مانند سایر مردم است در اینکه از هنگام وقوع آن آگهی نخواهد داشت بسیاری از مردم چنین پندارند که علم بهنگام قیامت مانند سایر علوم است چنانچه از آن سؤال نمایند پاسخ گفته می‌شود و ظرفیت فهم آنرا دارند، جهالت و قصور آنان از امتناع از پاسخ و ابهام جوابست.
و بر حسب منطق آیات کریمه پس از انقراض نظام جهان و همچنین عوالم علوی و سفلی محکوم به فناء و زوال شده و تیره‌گی فناء سرتاسر صحنه امکانرا فرا گرفته و بر آن فرمانروا خواهد بود و جز ذات احدیت و ساحت کبریائی او موجودی نخواهد بود.
ناگهان به اراده قاهره صحنه درخشان قیامت پدید خواهد آمد و نظام خورشید آرای آن عرصه امکانرا تا ابد روشنائی خواهد بخشید.
پس از قرون بی‌شمار که بشر نیروی تفکر و آزمایش خود را بکار برده انوار درخشان، ج‌13، ص: 170
باسرار نهانی یک موجود پی نبرده و از آن بی‌خبر است، چگونه با فکر کوتاه خود از محیط تیره جهان طبع میتواند بعالم درخشانی که قیاس آن با سایر عوالم مانند خورشید تابان است، پرتو افکند و بآن احاطه بیابد در صورتی که شعاع نظام ابدی فکر و دیده را خیره می‌نماید و از افق تصور و اندیشه بشر بالاتر است امکان ندارد بتواند در محور نظام خورشید آرای آن دور بزند و حقیقت و صفات و چگونگی آنرا درک نماید.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً:
بیگانگان که عالم قیامت و جزاء را انکار می‌نماید با ساحت پروردگار به مبارزه برخاسته و خود را از هدایت و رحمت بی‌بهره نموده در عالم قیامت سیرت آنشعله‌های آتش دوزخ است.
خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً:
نظر به اینکه انکار روز قیامت مستلزم انکار اصول توحید است و اینکه خلقت جهان بیهوده و پایان پذیر است بشر که این چنین اندیشه‌ای را در روان خود پرورانیده در تیره‌بختی و شقاوت غوطه‌ور است در عالم قیامت نیز در شقاوت خلود خواهد داشت و هرگز ولی و سرپرستی و یا ناصر و کمک نخواهد داشت که او را از تبعات شقاوت ذاتی خود برهاند و از عقوبت ایمن نماید.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا:
بیان سرگذشت بیگانگان است که عالم قیامت را انکار می‌نمایند که در شعله‌های آتشین غوطه‌ور خواهند بود، همچنانکه در دنیا بکفران نعمت اصرار داشته و هرگز در مقام انقیاد نبوده و پیوسته بمبارزه با ساحت پروردگار بر آمده انوار درخشان، ج‌13، ص: 171
و نسبت به دعوت رسول اظهار انقیاد نمی‌نمودند در عالم قیامت نیز در آتش حسرت و پشیمانی تا ابد خواهند زیست.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا:
بیگانگان در مقام عذر خواهی بر آمده گویند، بار پروردگارا ما از پیشوایان که بدین امور خود را به آنان واگذارده و همچنین از مرام نیاکان خود پیروی نموده و ما را بضلالت و گمرهی دعوت می‌نمودند.
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً:
عذر خواهی خود را بیهوده دانسته در مقام انتقام برمی‌آیند گویند بار پروردگارا پیشوایان و نیاکان ما را به عقوبت بیشتری محکوم فرما و آنانرا نیز از رحمت خود بی‌بهره نما که هرگز شائبه‌ای از رحمت تو را احساس ننمایند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً:
مبنی بر تهدید اهل ایمان است که هرگز در مقام اذیت و آزار رسول صلّی اللّه علیه و آله برنیائید و نسبت ناروا بساحت او ندهید همچنانکه بنی اسرائیل نسبت ناروا به موسی کلیم علیه السّلام داده و او را آزرده خاطر نموده پروردگار نیز موسی کلیم را از اتهام و نسبت ناشایسته تبرئه فرمود.
در تفسیر مجمع است در باره نسبت ناروا و اتهام به موسی علیه السّلام اقوالی چند گفته شده است:
از جمله آنستکه موسی و هرون علیهما السّلام هر دو بکوه بالا رفته، هرون در آنهنگام فوت نمود، موسی که بازگشت بنی اسرائیل او را بقتل هرون متهم نمودند، پروردگار به فرشتگان امر فرمود که جسد هرون را به بنی اسرائیل ارائه دهند انوار درخشان، ج‌13، ص: 172
و شهادت دهند که هرون باجل خود فوت نموده و بدین طریق پروردگار موسی کلیم علیه السّلام را از اتهام بقتل برادر خود تبرئه فرمود.
و نیز گفته شده اتهام موسی کلیم علیه السّلام عبارت از آنستکه قارون ترغیب نمود زن فاحشه‌ای را که نسبت زنا در حضور موسی به او بدهد، پروردگار قلب فاحشه را از این بهتان منصرف نمود، حقیقت را اظهار نمود که به تحریک قارون بوده است و وجوه دیگر نیز گفته شده است.
و گفته شده محتمل است غرض از نهی اهل ایمان از افتراء مشابه بنی اسرائیل اشاره به قضیه زید بن الحارث و زینب بنت جحش باشد، بلکه آیه مبنی بر قدس ساحت رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله است که غرض اجزاء آنچه پروردگار در باره او از زوجات مقرر و مقدر فرموده بود گذشته از اینکه عملا اعلام نماید که چنانچه کسی فردی از بشر را فرزند خود بخواند فرزند نسبی و نژادی او نخواهد شد و رابطه نژادی میان آندو ایجاد نخواهد نمود.
وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً:
بیان کرامت مقام موسی کلیم علیه السّلام به پیشگاه کبریائی است که ارجمند بوده و هرگز حاجت و نیازی سؤال نمی‌نمود جز اینکه پروردگار اجابت میفرمود، بهترین شاهد وجاهت او آنستکه ساحت قدس پروردگار او را بمخاطبه و سخن انتخاب نموده بود و به او سمت کلیم اللّه موهبت فرمود.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً:
آیه مبنی بر ارشاد به رعایت نیروی تقوی و خویشتن داری از گناهان است و دیگر رعایت صدق گفتار و اتقان سخن است که بیهوده نباشد و فساد و زیانی در بر نداشته باشد و سخن در آنهنگام بسیار سهل است ولی چه بسا مخاطراتی دربرداشته باشد که نتوان آنرا ترمیم نمود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 173
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً:
بیان آثار رعایت تقوی در سخن و گفتار است و چنانچه انسان در سخنان خود که با دیگران تماس دارد، تقوی را بکار ببرد، سبب می‌شود که سایر اعمال و رفتار خصوصی خود را کنترل نماید و تقوی را در آنها رعایت نماید.
با توجه به این که بسیاری از جنایتها و گناهان بزرگ و فتنه انگیزی و فساد از سخنان ناروا و عدم رعایت تقوی از گفتار سر چشمه میگیرد.
و نیز شاهد بر تقوی و وقار و سکینت اهل ایمان همانا تقوی و صدق گفتار او است که گواه صدق نیت و صدق عمل و صحت رفتار او خواهد بود و آیه نیز صلاح و صدق گفتار را محور صلاح و اتقان عمل معرفی نموده و شاهد بر صحت و صدق سیر و سلوک و افعال ارادی اهل ایمان خواهد بود.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً:
آیه تأکید در باره رعایت تقوی در تمام شئون زندگی است و بهترین شاهد آن رعایت تقوی و پرهیز در گفتار و سخن است که سبب فوز عظیم و نیل بفضائل خلقی و کمال انسانی خواهد بود و نیز وسیله ظهور تقوی و خویشتنداری در تمام اعمال او خواهد بود.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ:
در باره امانت که ساحت کبریائی آنرا بعوالم قدس و جهان طبع عرضه فرموده بحث بسیار شده است.
و ظاهر آنستکه بر حسب آیات کریمه مانند آیه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) مراد از امانت که به همه عوالم عرضه شده و صلاحیت پذیرش آنرا نداشته و فقط انوار درخشان، ج‌13، ص: 174
بشر یگانه مخلوقی است که با صغر جسم و زبونی و عجز آنرا با آغوش باز پذیرفته است عبارت از روح و روان است که آغاز تعلق آن بعالم ماده هنگام دمیدن بجنین است که قوه محض و قوه ادراک و شعور بوده بدون اینکه صورت ادراکی و شعوری داشته باشد.
هیچیک از طبقات موجودات ریز و کلان جهان صلاحیت آنرا نداشته است و نظر به این که صلاحیت را آغاز پروردگار در بشر نهاد روح و روان که کمالات زیاده بر تصور در آن بودیعت نهاده آنگاه به بشر روح و روان را افاضه فرمود و یگانه موجود علوی و قدسی است که از عالم امر تنزل داده شده و بعالم طبع تعلق یافته و غرض از نظام خلقت آنرا میتوان معرفی نمود و بخلقت و تعلق آن باین جهان نظام عالم ابد پی‌ریزی میشود زیرا این جهان و هم چنین عوالم دیگر بمنظور سیر و تکامل بشر است.
بالاخره خلقت اینجهان و عوالم برزخ و قیامت مقدمه برای زندگی ابدی بشر است و حقیقت او نیز قائم بروح و روان است و بدن عنصری و اعضاء و جوارح قوا و نیروها عامل و آماده برای تدبیر و فرمانروائی روح هستند.
روح و روان بشر یگانه موهبت و امانت الهی است که صحنه امکان را روشنائی می‌بخشد و یگانه موهبت پروردگار است که صلاحیت دارد نمونه صفات کامله کبریائی خود را در این صحنه بمعرض ارائه و نمایش در آورد و روح بشر را نمایشگر قرار دهد.
بر این اساس جهان طبع و عوالم دیگر را بطور مقدمه برای زندگی و تعلیم و تربیت بشر آماده فرماید و او را در نتیجه سوق بسوی کمال یگانه مسطوره صفات واجب قرار دهد هم چنین لا یزالی و ابدیت خود را در صحنه امکان بمعرض نمایش در آورد.
با توجه به این که نظام این جهان بر اساس سیر و حرکت و تکامل است و آغاز انوار درخشان، ج‌13، ص: 175
هر موجود و پدیده‌ای از صفر و قوه محض آفریده شده و در نتیجه سیر و حرکت هر موجودی بر حسب اقتضاء بمرتبه‌ای از کمال مناسب خواهد رسید و گر نه نقض غرض از سیر و حرکت است که نظام جهان بر آن استوار است.
و غرض از امانت روح و روان است که فطرت و اقتضاء ذاتی آن بر اساس خداشناسی است و رابطه ذاتی خود را با آفریدگار در نهاد دارد.
بر این اساس در آیه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) استناد بطور تشریف و بطور رابطه ذاتی آنرا با آفریدگار اعلام نموده است و حفظ امانت بآنستکه روح و نیروی خداشناسی را بکار بندد و آنرا تقویت نماید و مسطوره کمال واجب گردد و خیانت بآنستکه رابطه ذاتی خود را با آفریدگار انکار نماید و در مقام تمرد و کفران نعمت برآید و از رعایت امانت تعبیر بایمان توحید و نیروی تقوی می‌شود و از خیانت بامانت تعبیر بکفران نعمت و شرک و کفر و مخالفت و انکار می‌شود.
روح و روان که پروردگار به بشر عرضه فرموده و آنرا پذیرفته عبارت از روح و قوه ادراک است که بجنین دمیده میشود که موهوبی بتمام معنا است و وابسته بکسب و اکتساب نمیباشد.
ولی ایمان و کفر صورت اندیشه و هر دو اکتسابی است بشر که غرض از خلقت جهان است و حقیقت آن روح و روان و از عالم امر و ماوراء جهان است هنگام آفرینش قوه محض و استعداد ادراک و شعور بوده بجنین تعلق یافته و هرگز آغاز خلقت فعلیت ادراک و شعور نداشته و بصورت تصور و تصدیق و تعقل و تفکر نبوده است و گر نه نقض غرض از حرکت و سیر و تکاملی است که در جهان باید بآن نائل گردد و نظام جهان آزمایش بر آن استوار است.
و گفته شده مراد از امانت که پروردگار بجهانیان عرضه فرموده هیچ موجودی آنرا نپذیرفته جز بشر که آنرا پذیرفته و مراد از امانت ایمان و اعتقاد بحق و باصول توحید و یا اعتقاد بحق و انقیاد عملی و با کمالی که از آنها پدید میآید و محصول انوار درخشان، ج‌13، ص: 176
آنها ولایت الهیه و صفت عبودیت است.
این نظر مورد انتقاد است از نظر اینکه امانتی که پروردگار به بشر آغاز خلقت موهبت فرموده اکتسابی نیست بدیهی است که ایمان و نیروی تقوی امور اعتقادی و عملی و فقط از طریق کسب و اکتساب حاصل می‌شود.
گذشته از اینکه نیروی ایمان و تقوی و قبول آن اختصاص بدانشجویان مکتب عالی قرآن دارد و سایر طبقات مردم از آن موهبت بی‌بهره‌اند.
و نیز امانت الهی که پروردگار دسترس بشر نهاده بمنظور اینکه او را مورد امتحان و آزمایش قرار دهد ناگزیر باید بطور قوه و استعداد باشد نه بطور فعلیت و کمال بلکه پس از آزمایش صورت فعلیت بیابد.
بدیهی است که بهترین کمال انسانی نیروی ایمان و تقوی که سبب ولایت الهیه بر او می‌شود و اختصاص بدانشجویان مکتب الهی دارد.
و نیز گفته شده که مراد از امانت احکام الهی و تکالیف واجب و حرام است.
پاسخ آنستکه توجه تکلیف باید مسبوق بصلاحیت باشد که آنرا بپذیرد و آن نیروی روح و روان است که صلاحیت پذیرش تکلیف امر و نهی را دارد و قطع نظر از روح و روان توجه تکلیف مفهوم ندارد.
و نیز گفته شده که مراد عقل است.
پاسخ آنستکه آنچه آغاز پروردگار به بشر عرضه فرموده روح بالقوه است که قوه محض بوده و مرتبه کامل آن اکتسابی است بدیهی است عقل همان روح است که بمعرض آزمایش درآمده و حقایقی کسب نموده و بعبارت دیگر روح چنانچه بکمال برسد از آن تعبیر بعقل نظری و عملی میشود.
و نیز گفته شده مراد از امانت نیروی شنوائی و بینائی و سایر حواس دیگر است.
پاسخ آنستکه نیروهای ظاهری قوای عامل نیروی روح و روان هستند انوار درخشان، ج‌13، ص: 177
آنچه اصیل است روح است که از وسایل و قوای خود از جهان خارج استفاده مینماید و بمرتبه‌ای از عقل و خرد و کمال روح میرسد.
و نیز گفته شده که مراد از امانت معرفت و شناخت پروردگار است.
پاسخ آنستکه معرفت پروردگار ظهور و کمال روح و روان است که به ظهور رسیده و آنچه پروردگار آغاز موهبت فرموده روح است که در آن معرفت پروردگار بطور قوه در کمون آن نهاده شده است.
مفسر گوید: ظاهر سیاق آیه آنستکه عرضه امانت بسلسله موجودات امکانی و اباء همه آنها جز قبول و پذیرش بشر از جریان عالم ذرّ است در آن صحنه ساحت کبریائی امانت و ودیعت خود را بمعرض عوالم امکانی نهاد هیچیک صلاحیت پذیرش آنرا نداشته تنها بشر است که در مقام پاسخ و انقیاد و اظهار عبودیت برآمد در صورتی که در آن صحنه نه بشری بود و نه آسمان و زمین ولی بوجود نوری ظلی هر یک امتناع و پذیرش خود را اظهار نمودند.
در این نشئه نوری نقشه عوالم صورت گرفته مانند شجریت شجر و حجریت حجر هم چنین بشریت بشر بروح مقرر گشت و همه این نقشه‌ها در جهان طبع پیاده شده و می‌شود هم چنین در باره بشر دمیدن روح هنگام جنین صورت میگیرد با توجه به این که از نظر اهمیت بشر عرضه روح را یادآوری نموده است از این بیان استفاده شد که عالم عرضه و دنیا از شئون و لوازم نشئه (الست بربکم) میباشد و هرگز فعلیت نداشته یعنی روح ایمان کامل نخواهد بود زیرا روح ایمان بر اساس کسب و اکتساب است و پس از سالها مجاهدت صورت میگیرد و آنچه پروردگار به سلسله بشر عرضه فرموده فقط نیروی ادراک و شعور بالقوه است بدون اینکه صورت ادراکی داشته باشد.
هم چنانکه بسلسله رسولان و پیامبران و اوصیاء علیهم السّلام روح کامل موهبت فرموده بدون اینکه نیاز بسعی و کوشش داشته باشد همچنانکه عیسی مسیح علیه السّلام هنگام نوازدگی دعوی رسالت و نزول کتاب آسمانی مینمود در صورتی که رنج و مشقتی را انوار درخشان، ج‌13، ص: 178
متحمل نشده است پس روح قدسی بر رسولان در ازل مقرر شده بطور موهبت و کامل مکمل می‌باشد ولی نیروی ادراک و تفکر که به سلسله بشر عرضه شده صرف اقتضاء و نیروی بالقوه تفکر بوده و روح ایمان کامل ناگزیر از طریق کسب و اکتساب خواهد بود نه بطور عرضه.
خلاصه نشئه عرضه از شئون عالم ذرّ و بطور تقریر است و روح آنان بر اساس کسب و اکتساب خواهد بود.
عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ:
ظاهر آنستکه مراد از کلمه سماوات فرشتگان و قدسیان باشد زیرا فرشتگان روح مجرد کامل هستند و روح که بطور امانت به بشر عرضه شده و پذیرفته است از مقام تجرد تنزل داده شده و بمرحله تعلق تنزل یافته و آمیخته بعالم ماده شده و از آن ظهور و بروز نموده یعنی قوه‌ای است الهی که در نیروی ماده تناسلی نهاده شده که نیروی حیاتی نباتی آن بحد رشد برسد افاضه روح بجنین صورت میگیرد و این اختصاص به بشر دارد و اما فرشتگان روح مجرد و کامل هستند بدون اینکه بعالم ماده تنزل نموده و ببدن عنصری تعلق بیابد و مقام آنان بالاتر و مأمور اجرای تدبیر جهانند.
مفسر گوید: ظاهر از امانت که ساحت کبریائی به بشر موهبت فرموده مقام عالی آن روح قدس رسولان و پیامبران است که سمت خلافت و نمایندگی از جانب پروردگار برای اهل زمین نیز از آن مقوله و موهبت است.
و الارض: مراد عالم جسم است که ظرفیت پذیرش نیروی روح و روان را ندارند و بشر که روح را پذیرفته از نظر اینکه مرکب از عالم ملک و ملکوت و جسم و روح می‌باشد ولی آغاز روح بجنین دمیده شده که نیروی نباتی بوده و صلاحیت موهبت روح را یافت یعنی نیروی نباتی بود و بصورت نیروی ادراکی بالقوه درآمد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 179
فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها:
از نظر عدم صلاحیت عوالم ماده از قبول آن شانه تهی نموده و اظهار عجز نمودند.
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ:
بشر که لطیفه‌ای از عالم ماده است بسمت نیروی عامل برای روح آماده است و روح نیز جنبه تدبیر و احاطه را بعهده گرفته است و جز از طریق اعضاء و جوارح در این جهان هیچگونه دخالت و تصرف نمی‌نماید و از طریق اعضاء و جوارح میتواند از اقطار جهان استفاده نماید.
و تعبیر تجمل نموده از نظر اینکه بشر بار سنگینی را عهده دار شده و بدین طریق غرض از نظام خلقت خود را معرفی نمود و هم چنین از نظر اینکه ارتباط مستقیم با عالم ماده و نیز با عالم ماوراء طبع دارد شایستگی و صلاحیت بیمانندی را کسب نمود.
پروردگار نیز جهانرا برای او مسخر نمود و محور عوالم گشت پروردگار نیز جهان طبع و برزخ و قیامت را مقدمه و زمینه آماده‌ای برای زندگی ابدی او قرار داد و مسطوره صفات جمال و جلال خود را از نوع بشر قرار داد و برگزید و افراد بی‌شماری از بشر از اوج عظمت باقصی درجه کمال و قدرت امکانی نائل آمده که فرشتگان مقرب از درک آن عاجزند.
إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا:
از نظر اینکه بشر دارای جنبه مادی و دیگر روحی و روانی است شایسته دو سنخ رهبری و هدایت میباشد و جنبه هدایت مادی او مانند سایر موجودات جهان وابسته بتأثیر عوامل و علل طبیعی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 180
و جنبه هدایت معنوی و نیل بمقامات انسانی او نیازمند بتعلیم و تربیت است که پروردگار از طریق اعزام رسولان و بناگذاری مکتب توحید و اعلام برنامه و دعوت به پیروی از برنامه آن بشر را بسوی سعادت و فضایل انسانی سوق دهد و طریق مستقیم عبودیت را اعلام نماید و از طریق رسولان بشر را مژده سعادت و نعمت‌های جاودان دهد چنانچه بدعوت رسولان پاسخ مثبت دهند و طریق مستقیم عبودیت و سپاسگزاری را به پیمایند و هم چنین رسولان بشر را تهدید بعقوبت و شقاوت نمایند چنانچه در مقام مبارزه با دعوت رسولان برآیند و به نیرنگهای شیطانی گوش فرا دهند.
ولی بشر از نظر غفلت و عدم توجه بموقعیت خود همه مزیت‌ها که پروردگار برای او مقرر فرموده نادیده گرفته سرگرم زندگی و آسایش آن گشته و از نظر سنخیتی که خاطرات او با نیرنگهای شیطانی دارد هرگز بیاد عواقب وخیمی که در پیش دارد نخواهد برآمد گویا که هرگز از این سرای رحمت رخت نخواهد بربست ناگهان بآستانه مرگ درآید و سیرت ننگین خود را مشاهده نماید که آنچه از نعمت‌ها که برای او مقرر بوده بصورت نقمت و غضب پروردگار درآمده‌اند.
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ:
بیان غایت و نتیجه قبول و پذیرش روح است که انسان خواه ناخواه خود را معرض خطیری قرار داد زیرا رعایت وظیفه امانت و اداء حقوق و سپاس نعمت بس دشوار است زیرا طبع تمایل دارد بر طبق تمایلات خود رفتار نماید و خودستائی را شیوه زندگی خود سازد و نفاق و دوروئی و خودپرستی را شعار خود نماید و لازم آن مبارزه با دعوت رسولان خواهد بود.
وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ:
و گروه مردان و بانوان که دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را پذیرفته و از برنامه مکتب انوار درخشان، ج‌13، ص: 181
قرآن پیروی نموده و بسوی رحمت و فضل پروردگار رو آورند مشمول رحمت گشته ایمان آنان پذیرفته خواهد شد.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً:
هر دو صفت فعل پروردگار است چنانچه انسان بدعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله گوش فرادهد و پیوسته بوظایف سپاس نعمت قیام نماید مشمول مغفرت و آمرزش قرار میگیرد و قصور و یا تقصیری نموده مورد عفو و آمرزش قرار گرفته شایسته فضل و رحمت خواهد شد و نواقص خلقی او رفع و مورد ولایت پروردگار قرار خواهد گرفت.
در کتاب کافی بسندی از اسحاق بن عمار از شخصی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که در باره إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ فرمود مراد ولایت امیر مؤمنان علیه السّلام است.
مفسر گوید: روح نیروی غیبی الهی است آغاز فاقد صورت ادراکی است و در اثر تنزل از عالم بالا بجنین و بدن عنصری شروع باستفاده و کسب صورت ادراکی نموده و از نیروهای شنوائی و بینائی و غیر آن که بمنزله روزنه‌ئی است که روح مجرد با خارج ارتباط و تماس می‌یابد و روح بتدریج بصورت ادراکی درآمده و در کمون و فطرت آن نیروی خداشناسی نهاده شده چنانچه بر وفق فطرت رشد نماید و صورت ادراکی آن ظهور آنچه در کمون دارد. فطرت ظهور نموده برشد و کمال میرسد و از آن تعبیر بایمان باصول توحید و ارکان آن میشود.
از جمله وصایت اوصیاء علیهم السّلام که متمم رسالت رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است و آیه بطور منت روح را به بشر بامانت سپرده و اهداء نموده و چنانچه از طریق فطرت خارج شده طریقه عناد و بر خلاف حکم خرد صورت ادراکی و اعتقادی انوار درخشان، ج‌13، ص: 182
آن مخالف فطرت باشد آیه آنرا (کانَ ظَلُوماً جَهُولًا) معرفی نموده یعنی آغاز موهبت روح بر اساس منت و نعمت و فضیلت بوده ولی انسان بسوء اختیار آنرا بصورت نقمت درآورده خواهد گفت (یا لیتنی کنت ترابا) ای کاش روح لطیفه الهی را نپذیرفته و بعالم خاکی باقی مانده بودم باین سرنوشت شوم محکوم نبودم.
و الحمد للّه زنة عرشه
انوار درخشان، ج‌13، ص: 183

سوره سباء .... ص : 183

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

[سوره سبإ (34): آیات 1 تا 9] .... ص : 183

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (1) یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (2) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (4)
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (5) وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ (8) أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (9)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 185

شرح .... ص : 185

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ:
آیه بیان حمد و سپاس پروردگار است آنچه در کرات بیکران و زمین پهناور است آفریده کبریائی او و تحت ملک و حیطه قیومیه اوست و هر گونه تصرف و تدبیر نماید در ملک حقیقی خود نموده است.
نظام واحدی که در سرتاسر جهان و کرات فرمانروا است شاهد وحدت و حسن تدبیری است که پروردگار در آنها اجراء نموده است و همه ذرات ریز و کلان آنها شاهد و گواه احدیت کبریائی او هستند و هم چنین نظام کامل و کاملتری که در عالم قیامت و شهود براساس ابد فرمانروا است محصول نظام عوالم دیگر است.
وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ:
هر دو صفت فعل است بیان آنستکه نظام جاری در این جهان کمال ارتباط و وابستگی بنظام آخرت دارد از نظر اینکه غرض از نظام زندگی بشر سیر و تکامل او در اینجهان است و نظام که براساس سیر و تکامل و آزمایش باشد لا محاله محدود و موقت خواهد بود و نظام دیگری را کاملتر دربرخواهد داشت که آنچه بشر در جهان در سیر وجودی و حرکات ذاتی خود بدست آورده و در کمون خود انباشته انوار درخشان، ج‌13، ص: 186
و آماده نموده در جهان دیگر در نظام کاملتری بظهور رسد. و صفت خبیر پروردگار از نظر آنستکه بطور کامل احاطه بطور قیومیه بر سرایر حرکات ارادی و سیر وجودی هر یک از افراد بشر دارد و هرگز سریره‌ای از بشر بر ساحت او پنهان نخواهد بود و هر یک از حرکات ارادی و افعال اختیاری و خاطرات بشر سبب سیر و سلوک در طریقی است که برگزیده و هدف و مقصدی که در نظر گرفته است.
در نتیجه اختلاف ذاتی حرکات ارادی و افعال اختیاری بشر سبب امتیاز ذاتی و تباین وجودی افراد بشر می‌شود بطوریکه جامع مشترک حقیقی میان دو فرد از افراد بشر نخواهد بود زیرا آنچه در کرات بالا و زمین پهناور از موجودات است مقدمه و زمینه برای زندگی بشر خواهد بود.
و بالاخره محصول نظام اینجهان سیر و سلوک وجودی و صدور افعال اختیاری و حرکات ذاتی بشر است که در صحنه آزمایش سعی و کوشش خود را بکار بندد و هدف و مقصدی را که در نظر گرفته بدان نائل گردد و هیچیک از انواع موجودات این چنین برنامه و نقشه فکری و عملی ندارد.
بر این اساس هیچیک از طبقات و انواع موجودات ابعاد بی‌نهایت و شعاع قدرت زیاده بر تصور ندارد و در نتیجه سیر و سلوک بشر تباین وجودی و مغایرت خلقی و اعتقادی از یکدیگر دربرخواهند داشت و بهترین نمونه و مسطوره صفت حکیم و خبیر ساحت پروردگار خواهند بود زیرا جز آفریدگار بر کمون ذاتی و وجودی بشر احاطه کامل نخواهد داشت.
و نیز هیچیک از انواع موجودات غرض و محصول از خلقت جهان نیستند فقط بشر است که غرض از خلقت معرفی می‌شوند و چنانچه نظام جهان منهای زندگی و سیر و سلوک بشر باشد نظام پهناور و زیاده بر تصور عوالم و این جهان بیهوده خواهد بود.
نتیجه آنکه بهترین و آشکارترین مسطوره حمد و ثناء کبریائی و ارجدارترین نمونه صفت حکیم و خبیر پروردگار بشر است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 187
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها:
آیه بیان آنستکه نظام این جهان بر حرکت و تحول و تبدل نهاده شده و هر ذره بحرکت وجودی خود ادامه میدهد و هرگز دو لحظه موجودی از ریز و کلان حالت ثبات و استقرار نخواهند داشت و پیوسته در حرکت ذاتی هستند.
بر این اساس از جمله صفت پروردگار احاطه قیومیه و حسن تدبیر در نظام حرکات موجودات بی‌شمار میباشد از جمله آنچه در زمین فرو میرود جز اینکه سیر تکاملی خود را پیموده بپایان رسیده و هنگام بازگشت آن بصورت خاک است مانند اجساد اموات و آبها و قطرات باران که سیر و تحولات آنها پایان یافته و با فرو رفتن هسته‌ها و مانند آنها در زمین که در معرض حرکت و تحوّل قرار گیرند.
وَ ما یَخْرُجُ مِنْها:
از جمله احاطه قیومیه پروردگار در باره آنچه از زمین و اقطار جهان سر برون آرد و شروع بحرکت نموده و مقصدی را که برای آن مقرر شده در پیش گیرد و بدانسو رهسپار گردد و از طریقه و روش خود نیز لحظه‌ای تخلف نخواهد نمود و از جمله مواد خواربار و مواد غذائی بشر است که چه مسیر طولانی و زیاده بر تصور خواهد داشت و بر همه آنها و تحولاتی که بآنها رخ میدهد ساحت پروردگار بر آنها احاطه قیومیه دارد و از آن تعبیر برزق و رفع نیاز و سوق بکمال می‌شود.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ:
از جمله آثار حرکت در جهان فرو باریدن قطرات باران که اساس زندگی نباتات و حیوانات بر آن استوار است و هم چنین تابش اشعه نور بخش خورشید انوار درخشان، ج‌13، ص: 188
و حیات بخش آنست که سرتاسر موجودات و طبقات و انواع آنها را فرا میگیرد و تأثیرات بسزائی نیز در اعماق زمین و ایجاد معادن و ذخائر طبیعی خواهد داشت و بر تقدیر اینکه مراد از کلمه سماوات بر قدسیان باشد همه گونه حوادث و رویدادها و تحولاتی که در موجودات جهان پدید می‌آید که زیاده از تصور و اندیشه بشر است همه ظهوری از آثار و برکات حسن تدبیری است که فرشتگان قدس مأمور اجرای آنها هستند.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها:
از جمله آثار حرکت و تحولاتی که در نتیجه سیر و سلوک و افعال اختیاری بشر پدید میآید صعود و عروج فرشتگان که حامل مقدرات بشر و هم چنین حامل اعمال و حرکات وجودی هر یک از افراد هستند و مانند آن وظایفی است که فرشتگان بعهده دارند و زیاده از نصاب فکر و اندیشه است همه این تحولات که در شؤن جهان از روحانیات و جسمانیات و طبیعیات رخ میدهد همه ظهوری از علم و احاطه قیومیه کبریائی است.
وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ:
ذکر دو صفت بطور حصر بمنظور آنستکه این نظام پهناور که زیاده از حدود فکر بشر است همه مسطوره‌ای از رحمت گسترده است و نیز نمونه‌ای از مغفرت و ستر نواقص و سوق بکمال است که در باره اهل ایمان بهتر آشکار می‌شود در صورتی که در سرتاسر جهان بطور طفیلی نیز بتناسب ظهوری برای پیروان مکتب توحید دارد.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ:
بیگانگان بر خلاف حکم خرد و از نظر لجاج گویند هرگز بشر بسرنوشت انوار درخشان، ج‌13، ص: 189
زندگی بار دیگر محکوم نخواهد بود.
قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است که در مقام احتجاج با آنان بگو و سوگند بآفریدگار که جهانرا از کتم عدم آفریده و پدید آورده بطور حتم سرنوشت بشر آنستکه در صحنه قیامت بار دیگر زنده شده و حضور خواهد یافت و به سیرت ننگین و خیانتهای آنان بررسی خواهد شد.
عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ:
انکار بت پرستان از نظر آنستکه گویند بشر که بمرگ پس از اندک زمانی از اعضاء و جوارح او پراکنده شده از او چیزی باقی نمانده و امتیازی برای او تصور نمیرود چگونه بار دیگر زنده شده و بزندگی خود نیز ادامه خواهد داد.
ای رسول گرامی علم و احاطه ساحت پروردگار را یادآوری بنما و هیچ موجود و پدیده‌ای که از بهره هستی برخوردار است از حیطه علمی او خارج نخواهد بود و بقیاس احاطه شهودی او غیب و پنهان مفهوم ندارد.
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ:
عقد سلبی مبنی بر احاطه علمی پروردگار است که هر ذره و هر موجود ریز و کلان ظهوری از خواسته و بهره‌ای از هستی است که جهانرا فرا گرفته مانند شعاعی که بر صحنه پهناور جهان بتابد.
از آیه مقاماتی برای علم پروردگار بلحاظ معلوم‌ها استفاده میشود.
از جمله صفت عالم الغیب صفت فعل است و ظاهر از کلمه غیب بمعنای غائب بطور اطلاق است و عبارت از علم و مفاتح غیب و خزائنی است که از شؤن ربوبی ازلی و ابدی بوده و غیر مقدر و غیر محدود میباشد و فاقد حدود انوار درخشان، ج‌13، ص: 190
زمانی و مکانی و سایر قیود امکانی است.
و بدین لحاظ اختصاص بساحت کبریائی دارد و مخلوقی صلاحیت آگهی و احاطه بآنها را ندارد و خزائن غیبی اصل ثابت است که از آن نسبت بعوالم امکانی استمداد میشود و از نظری میتوان این سنخ علم را صفت ذات کبریائی تعریف نمود.
لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ:
عقد سلبی و بیان احاطه علمی پروردگار بموجودات جهان هستی است که هر یک محدود و مقدر و معین و مشخص عند اللّه میباشد و عبارت از کتاب و مقامی است از نیروی غیبی که حاوی دقایق حدود اشیاء و حوادث کلی و جزئی است و چنانچه گوئی نیروی غیبی فرشته و غیر او است که همه حوادث و آفریده‌ها را ضبط مینماید و بوجود خود آنها را ضبط و حفظ مینماید.
پس از تنزل از خزائن ربوبی که محدود و موقت چه قبل از بلوغ و تحقق در این نظام و چه پس از تحقق و انقضاء همه مقامی از علم و احاطه کبریائی است باعیان اشیاء و بموجودات و بحوادث که در این نظام تحقق یافته و چه بسا بعض آنها نیز مشهود بشر بطور اجمال گردد.
خلاصه هیچ آفریده و پدیده‌ای در جهان هستی نیست جز اینکه برای آن از خزائن غیب بطور کلی اصل ثابتی است که از آن استمداد می‌شود و فاقد حدود امکانی و زمانی است و نیز هیچ موجود و آفریده‌ای در صحنه هستی نیست جز اینکه در کتاب مبین دستور صدور و اجرای آن داده شده و کتاب مبین نیز آنرا احصاء نموده چه قبل از تحقق وقوع آن و چه هنگام وقوع آن.
و آیه (وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ) اشاره بقسم اول میباشد.
و آیه (وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) اشاره بقسم دوم است و اطلاق قدر همه- گونه اقدار و تشخصات را شامل می‌شود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 191
و مراد از کتاب مبین مقامی است که نسبت آن با اشیاء و موجودات و حوادث نسبت برنامه عمل است که سبب نوعی از تقدیر و تحدید اشیاء و حوادث می‌شود چه قبل از تحقق و چه در آنهنگام و پس از تحقق است و مقامی از علم و احاطه است که در آن جهل و انحراف و ضلال و اشتباه و فراموشی نخواهد بود.
و محتمل است مراد از کتاب مبین مقامی از علم باشد که واقعیت اشیاء و تحقق خارجی آنها را صورت می‌بخشد که دیگر تغییر و تحول‌پذیر نخواهد بود زیرا هر موجودی ممکن است قبل از تحقق تغییر و تحول پذیرد جز آنچه واقع و تحقق یافته قابل تغییر و تبدل نخواهد بود و واقع انقلاب و یا انکارپذیر نخواهد بود.
و لازم تنزل و ظهور هر پدیده و موجود و حادثه‌ای در این نظام آنستکه بآن قیود زمانی و مکانی و قدر و حد ملحق شود و از لوازم وجودی و مشخصات آن شناخته می‌شود و با همه این خصوصیات ذاتی ضبط میگردد.
و بر حسب آیات کریمه غیر ساحت پروردگار بر کتاب مبین و مقامی از علم و احاطه بآنرا رسولان واجد هستند بطور موهبت و تعلیمات غیبی ولی نسبت بخزائن غیبی و مفاتح غیب مقام علم غیر متناهی و غیر انفعالی از معلوم است و اختصاص بساحت قدس دارد و هیچ مخلوقی ظرفیت آگهی و صلاحیت آنرا ندارد.
فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ:
از کثرت بی‌نهایت ذرات و اجزاء جهان هستی هرگز بعض آنها از بعض دیگر امتیاز نمی‌یابد و هم چنین هر ذره و جزئی چگونه معرض عوارض و حوادث قرار میگیرند.
خلاصه آنچه در عالم خلقت است از (ما کان و ما یکون و ما هو کائن) همه را انوار درخشان، ج‌13، ص: 192
کتاب مبین ثبت و ضبط نموده بدون اینکه چیزی از آن ساقط و یا فراموش شده باشد و شامل همه اشیاء یا همه حدود و قیود و مشخصات هر یک می‌شود که هر یک از جزء دیگر امتیاز ذاتی می‌یابند گرچه برای بشر آگهی بآنها مفهوم نداشته باشد از نظر اینکه زیاده بر تصور است.
إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ:
نظر به این که جهان براساس تحول و تبدل و حدوث و زوال نهاده شده هر موجودی پیوسته در حرکت وجودی خواهد بود و بعبارت دیگر وجود اطلاقی که پروردگار در این صحنه پهناور هستی گسترده پیوسته در تبدل و تجدد امثال میباشد مانند نور خورشید که هر لحظه پس از تابش نور دیگری پدید آمده فضا را فرا میگیرد گرچه نور واحد و ممتد بنظر میرسد.
از این رو هیچ موجود طبیعی دو لحظه برقرار نخواهد ماند هم چنانکه نور خورشید دو لحظه بقاء و ثبات نخواهد داشت و بر این اساس برای هر موجودی هر لحظه اجل و مدت خاص و مشخصات مخصوصی در نظر گرفته شده و نیز حکم مخصوصی و قدر و اندازه خاصی از ساحت کبریائی در باره آن صادر میشود.
و ظاهر اطلاق آیه شامل همه مراتب موجودات جهان و حد وجودی آنها می‌شود که بر اساس تحول و محو و اثبات و حدوث و زوال نهاده شده می‌شود و هر موجودی چه از قبیل اجسام باشد و یا از مقوله اعراض و حرکات افعال اختیاری بشر که آن نیز از مقوله حرکت جوهری است و یا غیر اختیاری همه بر حسب مشیت پروردگار محکوم بحرکت و تحول و حدوث و زوال می‌باشد.
و اینحکم جهانرا متزلزل و مقرون بحدوث و تجدد نموده و تحولاتی که در کمون وجود آنها نهاده شده مستند بمشیت پروردگار است نه بر حسب اقتضاء ذاتی و حد وجودی آنها است.
هم چنانکه در آیه (یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ) این حقیقت انوار درخشان، ج‌13، ص: 193
را بیان نموده است که هر موجودی چنانچه دو زمان از وجود آن بیکدیگر قیاس شود تبدل در ذات و محو صفات و آثار و مشخصات وجودی آن پدید آمده آشکار می‌شود.
این همان صفت تدبیر و محو و اثباتی است که پروردگار در جهان و در سراسر آن اجراء مینماید و در اثر اتصال تدبیر و تجدد وجود پی در پی بنظر میرسد که موجودات ممتدی بطور محدود در نظام خارج تحقق یافته و یا حوادثی رخ داده است.
مثلا هر یک از افعال اختیاری بشر که بتدریج صورت میگیرد مرکب از هر لحظه حرکت زایل و حدوث حرکت دیگر چه برای فاعل مختار و چه برای فعل اختیاری و چه بلحاظ شرایط و امکانات بی‌شمار آن و پس از پدید آمدن حرکات پی در پی و فیوضات دیگر از جمله اتصال و تجدد خطور و اراده است که فاعل میتواند فعل و حرکت خود را باختیار ایجاد نماید و نظر به این که حرکات خارجی وابسته بحرکت روانی و اراده است حرکت وجودی و جوهری نیز خواهد بود.
همچنین از اطلاق آیه (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ) استفاده میشود که اشیاء و پدیده‌ها و موجودات هر چه باشند نحو ثبوتی در مقام و کتاب مبین خواهد داشت بطور غیر قابل تغییر و تبدل گرچه رسوم آنها از صحنه کون و صحنه جهان محو و نابود شده باشد.
مبین از بینونت گرفته شده مبنی بر توصیف کتاب و تعریف مقام علمی و پاره‌ای از احاطه کبریائی است که بر جهان و بر موجودات و حوادث و هر گونه رویدادها را در برداشته و بر آنها احاطه دارد و بطور آشکار ادامه می‌دهد بدون این که در هر یک از معلومات ابهام و یا اختلاط و اشتباهی در آنها رخ داده باشد.
تعریف کتاب بصفت مبین بیان احاطه علمی پروردگار است انوار درخشان، ج‌13، ص: 194
بموجودات جهان و حوادثی که رخ داده و یا رخ میدهد و بر طبق اراده قاهره اجراء می‌شود بدون اینکه در آن اشتباه و یا خلط رخ دهد.
و یا عبارت از مقامی است که تدبیر رویدادها و حوادث و وقایع جهان و خصوصیات و مشخصات هر یک از آنها در آن درج شده و هنوز بنظام خارج نرسیده است.
با توجه به این که کتاب مبین صحیفه و برنامه خارجی نیست که محدود باشد بلکه صحنه مثالی و مقام و مسطوره علم کبریائی است که رجال الهی چنانچه بخواهند و بقدر موهبت وجودی خود بآن توجه نمایند بر سراسر حوادث جهان گذشته و آینده با حدود خصوصیات هر یک از آنها باذن پروردگار بدون الهام و خلط آگاه خواهند شد.
خلاصه کتاب مبین عبارت از صحیفه و مسطوره علمی است که آنچه در نظام وجود و جهان هستی پدید آمده و یا بوجود خواهد آمد در آن بطور خاصی ثبت و ضبط است.
و نظر به این که استدلال بمنظور احتجاج با بت پرستان و انکار روز جزاء است مبنی بر اینکه پس از اینکه اجزاء و اعضاء و جوارح مردگان پوسیده و بصورت خاک در آمده حقیقت انسانی فانی و نابود گشته و آثار و مشخصاتی از آنها نمانده در اینصورت اعاده آن بهیئت اول امکان ناپذیر است.
پاسخ بشرحی است که گذشت که همه ذرات و موجودات در دفاتر مربوطه و کتابهای مخصوصی ثابت و برقرار است.
و اضافه بر آن می‌شود که افعال اختیاری بشر نیز از مقوله موجودات و حرکات و سیر وجودی آنان می‌باشد و همه آنها در دفاتر وجودی و نیز در کتاب مخصوص بهر یک از افراد بشر محفوظ است و آنچه سبب تشخص هر یک از افراد بطور دقیق می‌شود و از سایر افراد امتیاز می‌یابد همان حرکات ارادی و جوارحی انوار درخشان، ج‌13، ص: 195
او است و این تشخصات که حد وجودی افراد است نزد پروردگار محفوظ خواهد بود و همه از شؤن روح است که حقیقت انسانی شناخته می‌شود.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ:
بیان آنستکه قوام زندگی بشر بصدور افعال اختیاری است که خواه ناخواه بدان اقدام مینماید و نیروی روانی و اندیشه و تفکر خود را بآن صرف نموده و از این طریق در دوره زندگی بسیر و تکامل خود ادامه میدهد.
از نظر اینکه آنچه در جهان از آثار و تحولات و حوادث پدید میآید محصول اقدامات و بکار بردن نیروی اندیشه و جوارح بشر است و هر کار خیر و شر و صلاح و فساد و نیک و بد رخ دهد محصول زحمات و نتیجه حرکات ارادی و عملی بشر است بنابراین آثار و حرکات که در سراسر جهان پدید میآید ظهوری از خواسته بشر است ناگزیر در روح و روان و شخصیات افراد تأثیر دارد و سبب امتیاز هر یک از افراد از یکدیگر می‌شود.
مفسر گوید: نظر به این که سیرت اعمال صالحه و عبادات و فرایض یومیه مثلا در اینجهان برای مردم مجهول است و گذشته از اینکه قابل ظهور نیست بدینجهت نمیتوان عمل فریضه پنجگانه را قیاس بعملی نمود.
بنابراین ایمان و تقوی و اداء وظایف دینی سیرت آنها مجهول است هم چنین کفر و گناهان سیرت آنها مبهم است و در این جهان هرگز آشکار نخواهد شد بر این اساس تباین ذاتی که میان ایمان و کفر است و هم چنین تباین ذاتی که میان اعمال صالحه و گناهان است سیرت تباین آنها که سبب امتیاز ذاتی فاعل آنها از یکدیگر است در اینجهان مبهم است ولی در عالم قیامت آشکار خواهد شد.
بعبارت دیگر کمال انسانی باعتقاد باصول دین اسلام و اعمال صالحه و اداء وظایف دینی است که صلاح فرد و اجتماع در آنست با کفار که عقیده آنان فاسد انوار درخشان، ج‌13، ص: 196
و بر خلاف حقیقت و عمل آنان طالح و فاقد مقامی از انسانیت هستند و مقتضای این کمال و نقص روانی آنستکه بازاء کمال حیات سعادت و معیشت طیب و گوارا داشته باشد.
نظر به این که زندگی اینجهان برای اهل ایمان و کافر براساس علل و اسباب طبیعی است و نسبت بهمه علی السواء میباشد و چنانچه برای کافر و مشرک اساس زندگی آماده باشد زندگی او گوارا خواهد بود در صورتی که اهل ایمان که فاقد وسایل زندگی باشد زندگی او سخت و دشوار خواهد بود.
بر این اساس چنانچه زندگی بشر منحصر باین جهان باشد که نسبت بهر دو علی السواء است لازم میآید که در باره اهل ایمان حق او اداء نشده باشد و عنایت الهیه هرگز ذی حقی را بی‌بهره از حق خود نخواهد فرمود ناگزیر جهان دیگری باید باشد که اهل ایمان بحق و پاداش خود برسد.
بعبارت دیگر تسویه و مساوات اهل ایمان و صلاح باهل کفر و فساد در زندگی خلاف عدل ساحت کبریائی است.
بنابراین آیه برسول گرامی مقرر نموده که نظر بت پرستان را باین نکته جلب نماید که غرض اصلی از عالم قیامت آنستکه بشر در دنیا از افعال اختیاری و حرکات ارادی و کار خیر و شر و نیک و بد انجام داده هم چنانکه در خارج آثاری از خود ارائه داده و در جهان بجا نهاده همچنین در روح و روان خود همان آثار را ذخیره نموده و انباشته و سیرت روان خود را بدان صورت در آورده و افراد در اثر اختلاف روحیات آنان صالح و طالح و نیکو کار و تبه کار از یکدیگر بطور بداهت امتیاز یافته‌اند در نشئه قیامت همین امتیاز ذاتی هر یک بظهور خواهد رسید.
آنان که بحکم فطرت و خرد دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را پذیرفته و ببرنامه مکتب الهی رفتار نموده از این طریق در جهان آثار خیر و صلاح از خود ارائه داده انوار درخشان، ج‌13، ص: 197
و بسپاس نعمت پروردگار قیام نموده و خود را عضو صالح اجتماع معرفی نموده از این رهگذر اهل ایمان که آثار خیر و صلاح در روان خود ذخیره نموده و انباشته و بطور بداهت از سایر افراد امتیاز ذاتی کسب نموده در عالم قیامت مورد پاداش رحمت و نعمت جاودان قرار خواهد گرفت.
أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ:
حرف لام برای اختصاص و استحقاق است آیه بیان سیرت قیام بسپاس نعمت و ایمان باصول اسلام و اداء وظایف است و اینکه ملازمت بکارهای خیر و صلاح سبب می‌شود که پروردگار اهل ایمانرا مورد مغفرت قرار دهد و نواقص اعتقادی و خلقی آنانرا رفع و از نعمتهای جاودان بهره‌مند خواهد فرمود.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ:
گروهی سعی و کوشش دارند که در مقام انکار دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله برآیند و بمبارزه با ساحت پروردگار ادامه دهند و ایمان بروز قیامت که رکنی از اصول دین و اساس خداشناسی است انکار نمایند آنان از طریق خرد و فطرت اعراض نموده خود را بضلالت افکنده‌اند.
أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ:
بیان سیرت کفران نعمت و ناسپاسی است نظر به این که بیگانگان در این جهان در قطب مخالف راه پیموده و دلایل آشکار خداپرستی را انکار نموده‌اند و عناد با ساحت کبریائی را در روان خود پرورانیده و بدان خو گرفته‌اند سیرت این رذیله در قیامت آتش دردناک است که از درون آنان ظهور نموده اعضاء و جوارح آنانرا فرا خواهد گرفت. انوار درخشان، ج‌13، ص: 198
وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ:
بیان آنستکه گروه خردمند که بهره وافری از علم اصول توحید و ارکان داشته و تصدیق دارند که قرآن کریم که بر رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نازل شده حق و ثابت است و آنچه را که اعلام نموده حق و صحیح و غیر قابل انکار میباشد و روز قیامت که آنرا رکنی از اصول توحید معرفی مینماید حق و صحیح است.
وَ یَهْدِی إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ:
و هم چنین تصدیق می‌نمایند که قرآن کریم بشر را هدایت و رهبری مینماید بطریق عبودیت به این که یگانه طریق سعادت بشر معرفت ذات و صفات کامله پروردگار است که آیات قرآنی و همچنین بناگذاری مکتب عالی در جهان بشریت مسطوره از نظام متقن کبریائی است که طریق سعادت بشر را هموار و استوار نموده که چنانچه از برنامه قرآن پیروی نماید بانتظام زندگی و سعادت همیشگی نائل خواهند شد.
الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ: دو صفت فعل پروردگار است که نزول آیات قرآنی بر رسول صلی اللّه علیه و آله و بناگذاری مکتب قرآن در جهان بشریت شاهد بر صفت ربوبیت و حسن تدبیر پروردگار است که بدین طریق جهان بشریت را مهد علم و معرفت قرار داده و قابل حمد و ستایش است.
چنانچه نزول آیات قرآنی بر رسول صلّی اللّه علیه و آله وسیله‌ای برای تعلیم و تربیت بشر نبود و بر خلقت بشر کمال و غرض مترتب نمی‌شد بناگذاری مکتب قرآن و دانشگاه عالی است که بشر را بکمالات و بمقاماتی از انسانیت میرساند و جهانرا مهد علم و قدرت می‌نماید.
بالاخره نزول آیات قرآن بر رسول صلّی اللّه علیه و آله ظهوری از صفت حمید و شایسته حمد و سپاسگزاری است که جهانرا تا ابد درخشان و مهد فضیلت قرار داده و پلیدی انوار درخشان، ج‌13، ص: 199
و تیره‌گی شرک و بت پرستی را از قلوب بشر زائل نموده و بشر را بفضائل اخلاق آراسته و زینت و حیات ابد بخشیده است و دانشجویان مکتب قرآن را مسطوره صفات ربوبی معرفی نماید.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ:
سخنان مسخره آمیز بیگانگان است که بیکدیگر می‌گفتند و اشاره برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که شخصی را معرفی نمایم که از جمله سخنانش آنستکه چنانچه بشر بمیرد اعضاء و جوارح بدن او پوسیده و پراکنده شده بار دیگر زنده شده بزندگی خود ادامه خواهد داد.
أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ.
استفهام تعجب است که بطور عمد این چنین سخنانی را بآفریدگار نسبت میدهد که بشر پس از مرگ و نابودی او بار دیگر زنده شده بزندگی خود ادامه میدهد و یا اینکه سخنان او بر پایه عقل و خرد و فکر مستقیم نمی‌باشد.
بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ:
در مقام رد اعتراض بیگانگان است مبنی بر اینکه سخنان رسول صلّی اللّه علیه و آله حق و صحیح و بیان رکن توحید است و هرگز افتراء و نسبت ناروا نیست بلکه بیگانگان از نظر عناد از حق و حقیقت بدور مانده و از درک آن بی‌بهره‌اند و هرگز بآن ایمان نخواهند آورد بدین جهت در قیامت آتش عناد از درون اعضاء آنانرا فرا خواهد گرفت. انوار درخشان، ج‌13، ص: 200
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ:
آیه مبنی بر تعجیز است چگونه بیگانگان نمی‌اندیشند که از هر سو آسمان و زمین پهناور آنانرا فراگرفته و نمیتوانند از حیطه آسمان خارج شوند و یا از زمین بدر روند باید بقدرت آفریدگار پی ببرند که میتواند کوچکترین لحظه آنانرا بهلاکت افکند و یا اینکه آنان بزمین فرو روند هم چنانکه در باره قارون این عقوبت اجراء شد و یا اینکه قطعه‌ای از قطعات شهاب بر آنان فرو ریزد و آنانرا بهلاکت افکند کفار با این عجز چگونه در مقام مبارزه با دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و انکار روز قیامت بر میآیند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ:
تذکر آیات عظمت پروردگار برای اهل ایمان است که به پروردگار پی در پی توجه نموده و از گناهان خود پشیمانند ولی گروه مردم بیگانه که از حقیقت بی‌بهره‌اند هرگز از انکار و لجاج خود منصرف نخواهند شد.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 201

[سوره سبإ (34): آیات 10 تا 21] .... ص : 201

اشاره

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (11) وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ (12) یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (13) فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ (14)
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ (16) ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلاَّ الْکَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19)
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (20) وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَفِیظٌ (21)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 203

شرح .... ص : 203

وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ:
آیه بیان منت بر داود پیامبر علیه السّلام است که بر او منت نهاد و فضیلت باو ارزانی فرمود و بکوه‌ها امر فرمود که با تسبیح و ذکر داود هم آهنگ شوید امر تکوینی که در باره کوهها از ساحت پروردگار صادر گشت اظهار انقیاد نموده و هنگام که داود پیامبر در بیابان بذکر و تسبیح سرگرم میگشت و بآفریدگار انابه مینمود کوهها نیز با او هم آهنگ شده ذکر تسبیح آنان را نیز داود علیهما السّلام با قلب درخشان خود می‌شنید و بهیئت اجتماع بذکر و ناله او کوهها نیز همرهی و هم ناله و هم آهنگ بودند و این فضیلت اختصاص بداود پیامبر علیه السّلام داشته و چنانچه شخص دیگری در آن بیابان همره داود علیه السّلام بود هرگز چیزی نمی‌فهمید و نمی‌شنید زیرا با قلب نورانی و روح قدسی میتوان این حقایق را درک نمود نه با گوش حسی وَ الطَّیْرَ:
از جمله نعمت‌ها و خصیصه که پروردگار بداود پیامبر علیه السّلام موهبت فرمود آنستکه هنگامی که در بیابان بذکر و تسبیح پروردگار اشتغال داشت و او را از نقص و امکان تنزیه مینمود کوهها نیز با او همرهی نموده با او هم‌آهنگ می‌شدند هم انوار درخشان، ج‌13، ص: 204
چنین پرندگان بطور دسته جمعی گرد او آمده با تسبیح او هم نوا بودند.
و بر حسب آیه (وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ) 19- 38 پروردگار پرندگان را مسخر فرمود که بهئیت دسته جمعی گردد او آمده با نغمه داودی هم‌آهنگ میشدند تسخیر کوهها بهم آهنگ بودن با تسبیح داود بآنستکه ساحت پروردگار نیروی قلب و روح قدس داود علیه السّلام را آنچنان تقویت نموده هم چنانکه با قلب نورانی و نیروی شنوائی و زبان گویای خود با تمام توجه نیروی باطنی و ظاهری خود بذکر کبریائی اشتغال ورزیده و سرگرم و از خود بی‌خبر بود نیروی و قلب او نیز تسبیح وجودی کوهها و سنگ ریزه‌ها را باذن پروردگار از نزدیک مییافت و می‌شنید هم چنین نوای دلربای ذکر و ثنای پرندگان را با قلب قدس و شنوای خود می‌شنید و با سراسر وجود خود فرا می‌گرفت.
و محتمل است ذکر پرندگان جداگانه و عطف بر او از نظر امتیاز وجودی است که پرندگان از کوهها دارند که سبب امتیاز تسبیح آنها میباشد.
و از جمله (یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ) استفاده می‌شود که امر تکوینی بکوهها که در تسبیح و ذکر پروردگار با داود علیه السّلام همرهی و هم آهنگ باشند بلحاظ آنستکه پیروی از او بنمایند و گر نه اصل تسبیح کوهها از جمله لازم ذاتی همه موجودات است که هر موجودی بقدر سعه وجودی خود و همان قدر که از وجود و هستی بهره دارد و خود یاب است تسبیح و حمد و ثنای پروردگار را می‌نماید.
تسبیح بمعنای تنزیه ساحت پروردگار از نقص و امکان است و حمد نیز ثناء و مدح است که پروردگار حاجت نیازمندان را بر میاورد و فیاض علی الاطلاق است تسبیح و هم چنین حمد امر قصدی است و توأم با علم و ادراک می‌باشد در صورتی که موجودات عالم ماده از خود بی‌خبرند چگونه پروردگار را تسبیح و ثناء گویند.
پاسخ آنستکه وجود و هستی که پروردگار بر هر ذره و پدیده‌ای نهاده آنرا خودیاب نموده زیرا هر موجودی بحد وجودی خود را مییابد و نیاز خود را اظهار انوار درخشان، ج‌13، ص: 205
مینماید و در مقام قبول حاجت خود بر میاید ناگزیر به پیشگاه آفریدگار اظهار حاجت خواهد نمود و حاجت آن رزق و ادامه بهره هستی و فیض وجود است و آنرا بسوی کمال که غرض از خلقت آنست سوق دهد.
بطور تجدد فیض بآن آنرا بکمال برساند و باظهار وجودی خود مسطوره‌ای از صفات کامله آفریدگار را ارائه میدهد و از نظر نقص وجودی که دارد آفریدگار را از هر نقص تنزیه مینماید زیرا چنانچه در ساحت او نقص و امکان راه میداشت هر آینه مخلوق و نیازمند بود.
موجودات جهان و انواع بی‌شمار ریز و کلان آنها در پیشگاه کبریائی نهایت انقیاد و پذیرش داشته و هر یک محکوم بنظامی است که در باره آن مقرر شده و با نیروی خود یابی بمدح و ثنای آفریدگار اشتغال میورزند رسولان و ارواح قدسیه که وسائط فیوضات و غرض از خلقت هستند و بجهان و موجودات با نظر قدس و نیروی ملکوتی می‌نگرند ثناء و سپاس و خضوع آنها را پیشگاه آفریدگار با قلب ملکوتی مشاهده مینمایند و می‌یابند.
گفته شده بر حسب آیه از جمله اختصاصات داود پیامبر علیه السّلام آن بود در تیره‌گی و تاریکی شب که فضا و جو بیابان را فرا گرفته و با ساحت کبریائی خلوت مینمود هنگام که وجد حضور او را فرا میگرفت با نیروی و قلب ملکوتی بحمد و تسبیح و ثنای آفریدگار اشتغال میورزید و طنین تسبیح او فضاء و کوهها را از هر سو فرا میگرفت.
از نظر صفای و قدس روح ندای تسبیح و ثنای کوهها و سنگ ریزه‌ها را با گوش ملکوتی خود می‌شنید و می‌یافت که در اثر امر پروردگار از تسبیح و ثنای او هم چنین پیروی مینمایند و با او هم آهنگ هستند.
و بر حسب آیه (وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ) آنستکه اهل ایمان و دانشجویان مکتب توحید از نظر توحید بوجود اشیاء و موجودات جهان نظر افکند فقط انوار درخشان، ج‌13، ص: 206
دلالت هر یک از آنها را بوحدانیت پروردگار و وحدت نظام تصدیق مینمایند و بر آنان سیرت اشیاء و رازهای موجودات پنهان است بلکه فقط دلالت هر یک از آنها را بوحدانیت پروردگار تصدیق مینمایند و آنموجود را مخلوق و دلیل و آیت از توحید افعالی پروردگار میدانند.
و بر آنان سیرت و راز موجودات پنهان است که زیاده بر این موجودات در جهان چه نقش مؤثری در اظهار وجود و اعلام توحید و شهادت بوحدانیت و صفات واجب پروردگار دارند هم چنانکه آیه آنانرا مانند صاحبان عقل و خرد خوانده.
ولی رسولان و قدسیان که با نیروی ملکوتی بموجودات جهان نظاره کنند و با قلب درخشان خود باعماق موجودات نظر افکنند خواهند سطرهای چند از نواها و راز دلهای آنانرا یافت و با شراشر وجودی خود آنها را شنید و فهمید و یافت و آنانرا با خود هم نوا و هم آهنگ در تسبیح و ثناء کبریائی پیرو خود خواهند مشاهده نمود.
وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ:
از جمله هدیه و موهبت پروردگار به داود پیامبر علیه السّلام آنستکه آهن را برای او مانند شمع نرم نموده و از آن زره آهنی می‌بافت و از ثمن آن اعاشه مینمود و محتاج بارتزاق از بیت المال نبود.
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ:
ارشاد بداود علیه السّلام است از رشته‌ها زره ببافد و در هنگام جنگ برای پوشیدن مورد استفاده قرار میگیرد.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده میفرمود پروردگار وحی فرمود بداود پیامبر علیه السّلام که تو بنده شاکر هستی ولی از بیت المال ارتزاق مینمائی داود علیه السّلام چهل روز گریست پروردگار برای اعاشه او آهن را بدست وی نرم نمود و هر روز انوار درخشان، ج‌13، ص: 207
یک زره آهنی می‌بافت و میفروخت و از استفاده از بیت المال بی‌نیاز گشت.
وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ:
مبنی بر ارشاد است که رشته‌های آهن را مناسب و همه حلقه‌ها بتناسب بافته شود که نه سنگینی باشد که بر بدن دشوار گردد و نه نازک که رشته‌ها گسیخته شوند.
نقل شده نخستین بار که داود ببافتن زره اشتغال داشت لقمان بحضور داود علیه السّلام بود در آن عمل داود نظاره نمود نفهمید بچه منظور است و سؤال نیز نمی‌نمود تا هنگام که داود علیه السّلام از بافتن زره فراغت یافت زره را بر تن خود نمود که آنرا آزمایش نماید فرمود بسیار وسیله مناسبی است در جنگ لقمان فرمود: صمت و سکوت شاهد حکمت است و کمتر کسی بدان رفتار مینماید.
وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ:
مبنی بر ارشاد، تشکر و سپاس از نعمتهائی است که پروردگار به داود پیامبر علیه السّلام از فضل موهبت فرموده که بقوم خود نیز اعلام نماید.
وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ:
از جمله فضل که پروردگار به سلیمان بن داود علیه السّلام موهبت فرمود آنستکه باد را برای او تسخیر نموده بر بساط خود می‌نشست و هر که در حضور او بود باد بساط را برداشته از صبح تا بظهر مسافت یک ماه می‌پیمود و از ظهر تا به عصر نیز مسافت یک ماه و در نتیجه روزی دو ماه، راه می‌پیمود.
وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ:
از جمله فضل پروردگار بر سلیمان علیه السّلام آنستکه پروردگار از اعماق زمین انوار درخشان، ج‌13، ص: 208
مایع قطر را به جریان آورده مورد استفاده قرار میگرفت و ظاهر آنستکه چاه قیر و نفت سیاه باشد.
وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ:
از جمله نعمتها که پروردگار به فضل خود به سلیمان علیه السّلام ارزانی داشته آنستکه بعض افراد جن را مسخر نموده که در خدمت او بوده و اوامر و دستورات او را بموقع اجراء می‌گذاردند.
وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ:
و هر یک از افراد جن که از اجرای دستور او تمرد می‌نمود او را بعقوبت دردناک دچار می‌نمود.
از نظر اینکه جن نیروی پلید است، نمی‌تواند بعالم طبع تصرفاتی بنماید و در اثر تسخیر پروردگار بعضی آنها را بخدمت سلیمان گمارده و نیروی زیاده نیز بهر یک داده که بتوانند دستورات سلیمان علیه السّلام را اجراء نمایند.
یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ:
گروهی از جن بر حسب دستور سلیمان (ع) محراب و مسجد برای عبادت بنا نهادند و همچنین تمثال و مجسمه اشیاء و ظروف طعام و حوضهای بزرگ و ظرفها برای طبخ غذا که در زمین بکار نهاده شده بود.
اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً:
آیه خطاب بخانواده و اهل بیت داود (ع) و از جمله سلیمان پیامبر (ع) است که بشکر و سپاس پروردگار قیام نمائید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 209
وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ:
شکور صفت مشبهه که پیوسته متذکر نعمتهای پروردگار بوده و در مقام سپاس از نعمت بر آید و غفلت نورزد آیه مبنی بر مدح اهل شکر که بسیار کم است و سپاسگزاران اوحدی است که پیوسته در مقام شکرگزاری از نعمتهای پروردگار برمی‌آید.
فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ:
پس از اینکه دوره تبلیغات سلیمان علیه السّلام پایان یافت و هنگام فوت و رحلت او فرا رسید و بموقع اجراء نهاده شد از نظر عظمت مقام سلیمان علیه السّلام کسی بر فوت او آگهی نیافت و بر حسب روایات قریب یک سال به همان منوال حال رحلت بدن مقدس او بجا بوده و باقی ماند و برای اعلام وفات رسول پروردگار ارضه مور را مقرر فرمود که عصائی که سلیمان به آن تکیه زده بود خورد جسد مقدس سلیمان پس از مدتی که از زمان رحلت او گذشته بود به زمین سقوط نمود.
و بر حسب آیه و نیز روایات پس از رحلت سلیمان پیامبر علیه السّلام همانطور که در حال حیات به عصای دست تکیه زده بود بجا مانده باقی بود و از عظمت سلیمان نیز کسی جرئت نداشته که نزد او رفته از رحلت او آگهی بیابد.
فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ:
پس از اینکه از عصای دست سلیمان کاسته شد جسد مقدس وی به رو بر زمین افتاد افرادی از جن که به امور ساختمانی در این مدت اشتغال داشتند فهمیدند که سلیمان رحلت نموده و چنانچه پیش از آن میدانستند و از رحلت او آگهی میداشتند هرگز در این مدت خود را در عذاب خار کننده بسر نمی‌بردند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 210
گفته شده چون سلیمان علیه السّلام در مسجد بیت المقدس یک ماه و دو ماه و زیاده بعبادت و اعتکاف قیام می‌نمود و هنگام که خسته می‌شد بعصای خود تکیه نموده و بعبادت ادامه میداد و از مسجد بیرون نمی‌آمد و برای او غذا و آب حاضر می‌نمودند.
آصف وزیر سلیمان علیه السّلام امور کشور را اداره می‌نمود.
سلیمان علیه السّلام سفارش نمود هنگامی که رحلت او نزدیک بود که خبر فوت او را از جن پنهان نمائید برای اینکه مردم بدانند که جن از غیب خبر ندارد و از بنائی که دستور داده مقداری از ساختمان باقی مانده بود سفارش نمود که به جن خبر فوت او را ندهند تا هنگامی که ساختمان پایان یابد.
سلیمان داخل محراب عبادت خود شد و قیام بعبادت می‌نمود و سپس بپا خاسته به عصای خود تکیه زد ناگهان فوت نمود و یک سال به همان حال باقی بود و بناء ساختمان پایان یافت سپس پروردگار مور را بر عصای سلیمان مسلط نمود عصا را خورد.
ناگهان سلیمان علیه السّلام بصورت به روی زمین سقوط نمود آنگاه جن از فوت او آگهی یافتند و چون دیده بودند که سلیمان زیاده قیام می‌نماید گمان داشتند که در این مدت زنده است پس از سقوط سلیمان بزمین فهمیدند که رحلت نموده است.
و نیز روایت شده که پروردگار به سلیمان علیه السّلام اعلام و الهام فرمود که رحلت او فرا رسیده سلیمان علیه السّلام نیز غسل نمود و حنوط نمود و کفن در تن نمود در حالیکه جن بکار خود مشغول بودند.
و نیز روایت شده که ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام روایت نموده که سلیمان امر نمود به شیاطین که قبه‌ای از آینه بنا گذارد در آن هنگام که در معبد خود بپا ایستاده و به عصای خود تکیه زده و نگاه به جن می‌نمود ناگهان شخصی را در آن مکان مشاهده نمود فرمود تو کی هستی: انوار درخشان، ج‌13، ص: 211
پاسخ گفت من هرگز از پادشاهان بیم ندارم و رشوه نمی‌پذیرم در همان حال روح سلیمان علیه السّلام را قبض نمود و یک سال جسد مقدس او بدان منوال باقی ماند تا هنگامیکه پروردگار مور را مسلط نمود و عصا را خورد در حالیکه بنا پایان یافته بود.
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ:
بیان حال قوم سباء و سوء عاقبت آنها است سباء پدر قوم عرب است که در یمن سکونت گزیده‌اند.
در تفسیر مجمع در حدیث است که فروه گفت سؤال نمودم از رسول صلّی اللّه علیه و آله از سباء آیا مرد بوده یا نام زن است.
حضرت فرمود او شخصی از عرب بود که ده فرزند داشت که شش فرزند او در یمن سکونت نمودند بنام ازد و کنده و مذجح و اشعرون و انماز و حمیر و فرزندانی که بسوی شام رفته سکونت نمودند عافله و جذام و لخم و غسان بود.
و قوم سبا فرزندان سباء بن یشحب بن یعرب بن قحطان بن هود بوده است در اطراف و جوانب سرزمین قوم سبا از دو طرف و جانب راست و جانب دیگر دو بستان بزرگ بود که بهم پیوسته مانند اینکه یکی بوده‌اند از زیادی وفور نعمت باید شکر نمایند و بسپاس نعمت پروردگار قیام نمایند و از نظر اینکه این سرزمین شایسته برای سکونت وفور نعمت پروردگار نیز مغفرت و رحمت خود را بر اهل سباء بسط داده و گسترده بود.
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ:
در اثر کفران نعمت قوم سباء پروردگار نیز بستانهای پر نعمت آنان را بصورت دو بستان در آورد که ثمره و میوه گوارا نداشته باشد از جمله ثمره آنها انوار درخشان، ج‌13، ص: 212
خمط و اراک بود که آن بربر است و گفته شده که خمط درختی است که خار دارد و اثل طرفاء است و بسیاری از درختان سدر و میوه‌های آنها نبق و بلوط است.
ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ:
مبنی بر تهدید است در اثر کفران نعمت که قوم سباء مرتکب شدند پروردگار نیز آنها را مجازات فرمود و هرگز قومی را دچار عقوبت نخواهد فرمود جز آنانکه در مقام تمرد و کفران نعمت بر آید و به آن نیز اصرار ورزند.
وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً:
میان سرزمین سباء و شام قریه‌ها و بستانها پیوسته بیکدیگر بود بطوریکه برای تجارت و داد و ستد و خرید کالا از سباء سفر می‌نمود تا هنگامیکه بشام وارد می‌شد نیاز بزاد و راحله و توشه و غذا نبود و شب را به بعض از قریه‌ها مسافر وارد می‌شد و فردا به قریه دیگر با سهولت و امن راه را می‌پیمود و از هر یک از قریه‌ها قریه دیگر دیده می‌شد.
وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ:
از هر قریه بقریه دیگر به یک بعد مسافت بود که از هر منزل نصف روز بمنزل و قریه دیگر میرسید و از نظر امنیت مسافت روز و یا شب یکسان بود و از لحاظ غذا و سائر احتیاجات در سفر و نیز از لحاظ ایمن بودن از خطر درندگان و یا راهزنان بالاخره همه گونه نعمت وافر و دسترس اهل سباء بود.
فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ:
اهل سباء از نظر کفران نعمت درخواست نمودند که نعمت وفور نعمت و امنیت از آنان سلب شود و از سرزمین سباء بشام منازلی باشد که بسختی سفر نمایند و کفران نعمت مسئلت عملی است که سلب نعمت را خواستار می‌شوند، انوار درخشان، ج‌13، ص: 213
همچنانکه بنی اسرائیل با اینکه به نعمت من و سلوی متنعّم و بهره‌مند بودند از نظر لجاج و بهانه جوئی این نعمت را کفران نموده از موسی علیه السّلام درخواست پیاز و سیر می‌نمودند.
فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ:
پروردگار قوم سباء را پراکنده نمود، همچنین آثار آنانرا محو و نابود نموده و از آنان باقی نماند جز قصه و سرگذشت تیره و ننگین و نام بدون مسمی و بدون حقیقت و با سابقه عمران آنسرزمین و معیشت گوارا و وفور نعمت در نتیجه تمرد و کفران زندگی قوم سباء مانند افسانه‌ای گشت که بآن مثل زده شده و گفته می‌شد از لحاظ تفرقه و نابود شدن قوم سباء و نابود شدن آثار و محو آنها.
پروردگار قوم سباء با عظمت را در اثر تمرد و کفران نعمت در بلاد متفرق نمود، بطوریکه نام و نشانی از آنان نیز در بلاد باقی نمانده و در سایر طوائف و قبائل مندک شده‌اند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ:
توجه و یاد سرگذشت قوم سباء سبب پند و عبرت اهل ایمان می‌شود که در برابر حوادث شکیبا و بردبار هستند و به نعمتهای پروردگار سپاسگزارند و ضرر و خطر تمرد و کفران نعمت را متوجه هستند.
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ:
از کفران نعمت قوم سباء و پیروی از نیرنگهای شیطانی بطور شهود ابلیس تصدیق نمود که دعوت او چه تأثیری در روان مردم کوتاه فکر دارد و در برابر ساحت کبریائی دعوی نمود.
(لَأُغْوِیَنَّهُمْ و لَأُضِلَّنَّهُمْ) و این دعوی و سخنان او براساس جرئت و شقاوت انوار درخشان، ج‌13، ص: 214
ذاتی او بود ولی با مشاهده نیروی قوم سباء و امثال آنها که چگونه بدعوت و ترغیب ابلیس گوش فرا داده در اثر تمرد و کفران خود را از سعادت و رحمت بی‌بهره نموده‌اند، بطور جد تصدیق نمود که بشر در اثر پیروی از دعوت ابلیس چه سرنوشت خطرناکی خواهند داشت و در اثر سنخیتی که دعوت شیطان با تمایلات مردم دارد چگونه در اثر پیروی و تمایل مردم در حیطه جاذبه دعوت او درمی‌آیند و بالاخره ابلیس از نظر شقاوت ذاتی خود چنین دعوی نمود و اضلال همه افراد بشر را جز قدسیان بخود نسبت داده و این دعوی بطور عموم مورد تکذیب ساحت پروردگار قرار گرفت جز گروهی که خود آنها پیروی از دعوت شیطان نموده و تلقی بقبول نمایند.
بعبارت دیگر دعوت و ترغیب ابلیس در باره همه افراد بشر یکسان است و از نیروئی که در اختیار دارد هرگز در باره فردی دریغ نخواهد نمود و همه را با یک نیرو و نیرنگهای بیشمار دعوت می‌نمایند و تفاوت در قابلیت و تبعیت افراد است، چنانچه در مقام پذیرش برآیند دعوت او تقویت شده به همانقدر به آنان تسلط و نفوذ خواهد یافت و در باره اهل ایمان پرهیزکار از نظر اینکه نیروی ثبات و استقامت داشته، دعوت ابلیس بخاطر آنان خطور نخواهد نمود و از نظر صفا و نورانیت روح و روان آنان تیره‌گی خاطرات شیطانی بر روان آنان هرگز سایه نخواهد افکند.
همچنانکه در مقام احتجاج به پیروان، برای برائت خود در پیشگاه کبریائی استناد نموده احتجاج می‌نماید.
(وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی).
من هرگز بر بیگانگان سلطه و فرمانروائی نداشته و ندارم، فقط نیروی من دعوت است که نسبت به همه افراد یکسان است، تفاوت فقط از ناحیه مردم است آنانکه بدعوت من گوش فرا داده آنرا در روان خود پرورانیده و پذیرفتند خود انوار درخشان، ج‌13، ص: 215
را در بند شبکه و اسارت من درآوردند و لازم پذیرش آنان تأثیر دعوت من در قلوب آنان خواهد بود.
إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ:
جز اهل ایمان که هرگز به دعوت و ترغیب و نیرنگهای شیطانی توجه ننموده بخاطر خود دعوت او را نخواهند پذیرفت، زیرا اهل ایمان بطور ثابت باصول توحید معتقدند و صورت اعتقادی آنان اطاعت و انقیاد است، گرچه تخلف پذیر باشد.
وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ:
هرگز شیطان بر افراد بشر تسلط و فرمانروائی ندارد ولی در اثر ضعف عقیده به اصول توحید و شک در روز قیامت تمایل به پیروی از دعوت شیطانی بنمایند و قبول دعوت و پیروی از خواسته ابلیس شاهد بر تردید و شک در باره قیامت است، پس شک و تزلزل در ایمان سبب قبول دعوت شیطان است، در نتیجه پیروی از خواسته و پیشنهاد ابلیس اثر عملی ضعف ایمان و اقتضای روانی و درونی فاعل است.
وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَفِیظٌ:
صفت فعل پروردگار است و احاطه علمی دارد به این که تمرد و مخالفت مردم نسبت به اوامر و نواهی پروردگار از نظر استقلال در نیروی اختیار است، که افراد بشر بکار میبرند و دعوت و نیرنگ شیطانی جزئی از وسائل مخالفت پروردگار است، مانند سایر علل و معدات دیگر که قدرت و نیروی اختیار بشر را پی‌ریزی می‌نمایند بدون اینکه رابطه مستقیمی بافعل و حرکت جوهری فاعل مختار داشته باشد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 216
و نیز بر هر یک از افعال اختیاری بشر احاطه علمی دارد و هر پدیده‌ای ظهوری از علم و احاطه او است و هیچ یک از افعال اختیاری بشر که سیر و سلوک ذاتی است از حیطه علمی او خارج نخواهد بود.
در کمال الدین به سندی از هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت نموده در ضمن حدیث که قصه داود پیامبر علیه السّلام را ذکر نموده میفرمود، هنگامیکه داود در بیابان زبور را قرائت می‌نمود، کوه و سنگ و پرنده‌ای نبود جز اینکه با او هم آهنگ بودند.
در تفسیر قمی در مورد آیه (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ) فرمود مراد درع و زره است (و قدر فی السرد) مراد تناسب حلقه‌های زره است (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ) فرمود باد بساط سلیمان را حمل می‌نمود و قبل از ظهر مسافت یک ماه می‌پیمود و بعد از ظهر مسافت یک ماه.
در کتاب کافی به سندی از داود بن حصین و از ابان بن عثمان از فضل از ابی العباس روایت نموده. راوی گفت: سؤال نمودم از امام باقر علیه السّلام از آیه (یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ) امام فرمود تماثیل مردان و بانوان نبوده بلکه تمثال درخت و مانند آن بوده است.
و در کتاب کافی از بعضی اصحاب از هشام بن حکم روایت نموده که امام ابو الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام فرمود: ای هشام پروردگار مدح فرمود (قلة) را و آیه فرمود (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ).
در علل به سندی از امام ابو جعفر علیه السّلام روایت نموده فرمود سلیمان بن داود امر فرمود، به افرادی از جن به این که برای او قبّه و اتاقی از آینه بنا گذارند و سلیمان تکیه بعصای خود نموده نظر به اعمال و کارهای جن می‌نمود، ناگهان متوجه شد که در نزد او شخصی حضور یافت، فرمود: تو کی هستی، پاسخ گفت:
من کسی هستم که رشوه نمی‌پذیرم و از سلاطین بیم و هراسی ندارم، من عزرائیل انوار درخشان، ج‌13، ص: 217
ملک الموت هستم، در همانحال که سلیمان ایستاده بود روح مقدس او را قبض نمود، در حالیکه افراد جن به او نظر می‌نمودند.
امام فرمود: بدین حال یک سال جسد سلیمان باقی بود و افراد جن به اجرای دستور او اشتغال میورزیدند پس از آنمدت پروردگار مور را مسلط فرمود و عصای سلیمان را خورد و شکست او بزمین افتاد و جن فهمیدند که چنانچه در این مدت از رحلت سلیمان آگهی میداشتند در اجرای دستور او خود را به عذاب و خاری نمی‌افکندند.
در کتاب کافی به سندی از سدیر روایت نموده گفت: شخصی از امام صادق علیه السّلام سؤال نمود از آیه (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
امام فرمود آنان قومی بودند که قریه‌ها متصل بیکدیگر داشتند که از بعض قریه‌ها قریه دیگر دیده می‌شد و نهرها جاری داشتند برای آنان اموال و ثروت بسیار بود و به نعمت پروردگار کفران نمودند و نعمتهای و عافیت و زندگی گوارای خود را تغییر دادند پروردگار نیز نعمتهائی را از آنان سلب فرمود پروردگار هرگز نعمتی را از قومی سلب نفرماید جز اینکه خود آنان در مقام سلب نعمت بر آیند پروردگار سیل را برد یار آنان مسلط فرمود و قریه‌های آنان را خراب و پراکنده نمود و اموال و ثروت آنان تضییع و تلف گشت در عوض بستانهای آنان در بستانی که دارای درخت اراک و درخت سدر بود به آنان داد و فرمود:
ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ:
انوار درخشان، ج‌13، ص: 218

[سوره سبإ (34): آیات 22 تا 30] .... ص : 218

اشاره

قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26)
قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (29) قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 219

شرح .... ص : 219

قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ:
آیه امر بر رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نموده است که در مقام اثبات بطلان خدایان خیالی احتجاج بنما به این که چنانچه از آنها خواسته شود که حاجت را بر آورند، هرگز پاسخ نخواهند داد گذشته از اینکه فاقد نیروی شنوائی و شعور هستند و عاجزند از اینکه عملی را انجام دهند و چنانچه قدرت داشتند پاسخ میدادند.
زیرا اقوام الوهیت و معبودیت بآنستکه پاسخ و خواسته نیازمندان را بر آورند و شایسته پرستش شوند و چنانچه پاسخ درخواست نیازمند را ندهد، شاهد عجز آنها است و استحقاق الوهیت و پرستش را ندارند.
وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ:
همچنین هیچ یک از خدایان بطور شرکت در نظام جهان تأثیری ندارند به این که با آفریدگار در نظام جهان شرکت نمایند چه بطور اشاعه و چه بطور افراز که تدبیر پروردگار اختصاص بقسمتی مشخص و یا غیر مشخص داشته و خدایان در قسمت دیگر بالاخره قسمتی از نظام جهان مستند به نیروی تدبیر خدایان باشد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 220
آئین شرک و بت پرستی بر آنستکه هر یک از خدایان و یا فرشتگان قسمتی از تدبیر و نوعی از نظام جهان را بعهده دارند، مثلا تدبیر نظام بیابانها و بعضی دیگر نظام دریاها و کوهها و بعض دیگر تدبیر نباتات و درختان را عهده دارند.
وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ:
همچنین هیچیک از خدایان و فرشتگان نسبت بتدبیر پروردگار کمک و یاری نخواهند نمود از نظر اینکه فاقد قدرت هستند.
خلاصه از نظر عجز خدایان و فرشتگان از اینکه در نظام قسمتی از جهان دخالت مستقیم و تأثیر داشته باشد نه بطور شرکت و اشاعه و نه بطور کمک.
وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ:
فرشتگان هرگز در پیشگاه پروردگار شفاعت و درخواست عفو نخواهند نمود، جز در باره اهل ایمان که عقیده قلبی آنان مورد خشنودی و رضایت پروردگار باشد از نظر اینکه شفاعت در باره کسانیکه رابطه قلبی و ایمان به پروردگار ندارند و ارتباط فطری خود را از پروردگار گسسته‌اند، لغو و بیهوده و مورد قبول نخواهد شد و فرشتگان که محض عبودیت‌اند تا هنگام که به آنان اجازه داده نشده در باره کسی شفاعت و درخواست عفو از عقوبت نخواهند نمود، بدیهی است فرشتگان در باره بیگانگان که به اصول توحید معتقد نیستند، اقدام بشفاعت نخواهند نمود.
حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ:
بیان آنستکه فرشتگان از نظر انقیاد وجودی پیوسته در مقام صدور امر و دستور از ساحت پروردگارند و از توجه بخود منصرفند و فرشتگان موجودات شریف و گرامی هستند و از جنبه مادیت و لوازم آن بری و منزه‌اند و وسائط اجرای تدبیر در جهانند و هرگز حادثه کوچک و یا بزرگ رخ نمیدهد جز اینکه فرشتگان عهده‌دار اجرای آنها هستند و از اراده و دستور پروردگار تخلف نمی‌نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 221
زیرا شخصیت و اراده در برابر پروردگار ندارند بلکه ظهوری از اراده و قدرت اویند و امری را خواستار نیستند، غیر آنچه پروردگار از آنان بخواهد و استقلال در اراده و عمل ندارند، بدین نظر تمرد در باره آنان مفهوم ندارد.
قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ:
بیان حال فرشتگان است که در باره اجرای ماموریت خود پیوسته در انتظار آنند که به آنها از مقام عالی دستور و فرمان الهی برسد و در مقام اجرای آن برآیند، زیرا فرشتگان نیروهای غیبی بیشمار و زیاده بر تصورند که بطور تسلسل و ارتباط با یکدیگرند و هر یک مقام معین و مشخصی دارند و نمی‌توانند از آن کناره‌گیری نموده به دیگری واگذارند و مقام عالی فرشتگان ارتباط نزدیکتری بساحت پروردگار دارند و واسطه رسانیدن امر و دستورات هستند، بلکه پیوسته در مقام انقیاد و سؤال از دستورند بدیهی است مسئول آگهی به وظیفه‌ای که مورد پرسش است دارد و بدون تأخیر بموقع اجراء خواهند گذارد.
قالُوا الْحَقَّ:
پاسخ گویند که دستور ثابت و غیر قابل بطلان و تبدل است و بیدرنگ باید بموقع اجراء گذارده شود.
فرشتگان مقرب وسائط میان آفریدگار و عالم مشهود جهان طبع هستند و هرگز حادثه‌ای رخ نمیدهد کوچک و یا بزرگ و مهم، جز اینکه بوسیله آنان اجراء خواهد شد و فرشته و یا گروهی از آنان در اجرای آن حادثه مأموریت دارند.
و همچنین فرشتگان هرگز در مقام تمرد برنمی‌آیند از نظر اینکه استقلال وجودی ندارند که بتوانند اعمال نفوذ و اراده در اجرای امری بنمایند و غیر آنچه پروردگار از آنان خواسته اقدام نخواهند نمود و آنچه را که مأموریت دارند، بدون تحریف و یا تغییر و تأخیر انجام خواهند داد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 222
و فرشتگان از نظر کثرت عددی و همچنین بلحاظ اینکه نیروهای زیاده بر تصورند، دارای مراتب مختلف و بطور تسلسل و متصل هستند و مقام عالی آنان آمر به امر پروردگار نسبت به مراتب دانی و پائین هستند و همه مأمور به امر پروردگارند و مطیع اوامر اویند و از خود اراده مستقل ندارند و همه مظاهر و منازل قدرت و اراده پروردگارند از این رو هرگز در اجرای مأموریت خود مواجه با مانع نشده سبب عجز و یا مغلوبیت آنان گردد، همچنانکه در کمترین لحظه‌ای سرزمین لوط را واژگون نمود.
وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ:
دو صفت ذاتی است از نظر علو ذاتی و وجوب وجود کبریائی سلسله فرشتگان نهایت انقیاد و مذلت وجودی را نسبت به ساحت پروردگار اظهار می‌نمایند و پیوسته در مقام تلقی امر و اخذ دستورند که بموقع اجراء گذارند، بدون اینکه استقلال وجودی داشته و یا رأی و اراده داشته و آنرا بکار برند. فرشتگان با نیروی غیبی زیاده بر تصور که دارند اینگونه در مقام اطاعت و انقیادند، چگونه بیگانگان در باره آنان ربوبیت و اجرای تدبیر در نظام جهان پندارند و با آفریدگار معارضه می‌نمایند.
از نظر اینکه خدایان خیالی اصنام و بتهائی هستند که معبود آنها بوده در صورتی که اجسام بی‌خبر از خود و فاقد علم و قدرت‌اند و فرشتگان که اصنام و بتها تماثیل آنهایند واجد علم و حیات و قدرتند ولی حیات و شئون وجودی آنان عاریتی و از ساحت پروردگار به آنها پی در پی افاضه میشود و هرگز استقلال وجودی ندارند و در آثار و افعال خود بطریق اولی استقلال نخواهند داشت.
بر این اساس استقلال وجودی و یا در تدبیر در باره مخلوقی مانند خود که بت پرستان پندارند مفهوم ندارد و وجود واجب بکمال نامتناهی مانع است از اینکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 223
مخلوقی در باره تدبیر مخلوق دیگری در تدبیر و صفات با او شرکت نماید و با ساحت او معارضه نماید.
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که از طریق دیگر با بت پرستان احتجاج بنما، از جمله سؤال از تهیه مواد غذائی و خواربار که بیشتر مورد نظر است و بمنظور آسایش و وفور نعمت جلب نؘѠبتها و خدایان خیالی خود را می‌نمائید تا اینکه هر یک از نوع نیازها و مواد غذائی و خواربار موجود و آفریده است چگونه امتناع می‌ورزید از اینکه تدبیر امور و زندگی بشر را که وابسته به مواد غذائی و خواربار است به آفریدگار نسبت دهید.
وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ:
مرام توحید و آئین خدا پرستان مبنی بر اینکه نعمت وجود و هستی که سرتاسر موجودات را فرا گرفته ظهوری از فعل و تدبیر پروردگار است که بطور تجدد این نیرو موجودات را بسوی کمال سوق میدهد.
و دیگر مرام و آئین بت پرستان است مبنی بر اینکه تدبیر و سوق موجودات بسوی کمال به موجودات شریف واگذار شده و آنها عهده‌دار تدبیر پاره‌ای از نظام جهان هستند و این دو مرام نظر به این که براساس اثبات و نفی است یکی از آندو صحیح و نافذ خواهد بود.
بدیهی است با این دلایل آشکار مبنی بر اینکه نعمت وجود و گسترش هستی که موجودات و ریز و کلان را فرا گرفته و بطور پی در پی بآنها افاضه می‌شود، همان تدبیر نظام سرتاسر جهان است که ظهور صفت ربوبیت پروردگار میباشد.
و در مورد هدایت بکلمه علی تعبیر شده از نظر ظهور دلایل بر پیروی از طریقه هدایت است و در مورد ضلالت بکلمه فی تعبیر شد، از نظر اینکه پیروان انوار درخشان، ج‌13، ص: 224
ضلالت در تیره‌گی فرو رفته‌اند.
قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ:
خطاب به رسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که به بیگانگان اعلام بنما حرکات آزادی و افعال اختیاری از شئون وجودی فاعل است و تبعات گناه و اعمال قبیح نیز از شؤن وجودی فاعل خواهد بود و به غیر فاعل هرگز ضرر و زیان عمل قبیح ارتباط نخواهد داشت.
بر این اساس کیفر و عقوبت اعمال قبیح که چنانچه مرتکب شویم گریبانگیر ما خواهد بود و همچنین ما هرگز مسؤل اعمال قبیح و ناسزای بت پرستان نخواهیم بود.
قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ:
آیه خطاب برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نموده مبنی بر اینکه به بت پرستان اعلام بنما که پروردگار از آغاز خلقت بشر که روح به جنین میدمد و او را آماده مینماید که به دنیا آمده حرکت و سیر و سلوک خود را آغاز نماید و دوره زندگی نوزادگی و کودکی و جوانی و سایر ادوار زندگی خود را بپایان رساند و بمنظور کسب ذات و ذاتیات خود شروع بحرکت و صدور افعال اختیاری می‌نماید.
از نظر اینکه در روان بشر دو نیروی متضاد نهاده شده نیروی عقل و خرد که رشد فطرت است و دیگر نیروی شهوت و غضب، ناگزیر بشر نسبت بکار بردن این دو سنخ نیروی هر یک طریقی را اتخاذ خواهند نمود.
بالاخره در اثر اینکه حقیقت و روان انسان از دو نیروی متضاد صورت گرفته ناگزیر در چگونگی سیر و سلوک و صدور افعال اختیاری و عقیده و صورت علمی او نیز دو طریق متضاد خواهد برگزید، گروهی نیروی خرد و فطرت و رابطه ذاتی خود را با آفریدگار تعقیب می‌نماید و گروه دیگر در قطب مخالف و طبق انوار درخشان، ج‌13، ص: 225
تمایلات ذات و ذاتیات خود را کسب می‌نماید.
بدیهی است زندگی بشر در دنیا براساس آزمایش و زندگی اجتماعی و وابسته به یکدیگر است.
و مفاد جمله یجمع بیننا بیان زندگی بشر در دنیا است که بر اساس اجتماع و آزمایش و محدود و موقت خواهد بود از نظر اینکه بشر ناگزیر است از طریق عقیده و افعال اختیاری مرام و مقصدی را برگزیند و حقیقت و ذات و ذاتیات خود را کسب کند.
زیرا افعال اختیاری سیر و سلوک ذاتی و بر اساس بکار بردن دو نیروی روانی و اعتقادی و دیگر نیروی جوارحی است و هر یک از دو طریق را بپیماید ذات و ذاتیات خود را کسب نموده است و ذات و سیرت هر یک از افراد بشر در این جهان پنهان است از نظر اینکه افعال اختیاری سبب امتیاز ذاتی هر یک از افراد بشر از دیگران خواهد بود.
این خلاصه‌ای از جریان زندگی بشر در دنیا و نظام تکلیف و آزمایش است که در نتیجه هر یک از افراد بشر در اثر حرکات ارادی امتیازاتی کسب می‌نماید که سیرت آنها پنهان است و هنگامیکه زندگی بشر پایان پذیرد و دوره آزمایش او بنصاب برسد و در آستانه مرگ درآید هنگام ظهور و بروز و شهود سیرت عقیده و سیر و سلوک اختیاری و کمال وجودی او خواهد بود.
ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ:
حرف ثم برای تراخی و عبارت از پیمودن زندگی آزمایشی در دنیا است هنگامیکه در آستانه مرگ در آید سیرت عقیده و افعال اختیاری که سیر وجودی اوست آشکار میشود و امتیازات ذاتی هر یک از افراد بشر ظاهر میشود بطوریکه امکان ندارد دو فرد مانند یکدیگر و فاقد امتیاز از یکدیگر باشند.
و مفاد جمله ثم یفتح بیننا آنستکه سیرت افراد بشر بظهور میرسد و امتیازات انوار درخشان، ج‌13، ص: 226
ذاتی و وجودی هر یک آشکار میشود و فتح گشودن ذات و ذاتیات افراد و ظهور سیرت آنهاست.
بالحق متعلق بجمله یفتح و عبارت از ظهور ذات و صفات و سیرت و حقیقت انسان است که قابل تغییر و تبدل نخواهد بود.
وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ:
هر دو صفت فعل است از نظر اینکه موجودات جهان را هر لحظه هستی بخشد و بسوی کمال سوق دهد. و در اثر آن هر موجودی تشخصاتی بیابد و سبب امتیازات آن از سایر موجودات گردد.
از جمله بشر که غرض از نظام خلقت است در اثر موهبت هستی و سوق او بسوی کمال از طریق عقیده و افعال اختیاری امتیازات وجودی خود را کسب نماید و در نتیجه سیرت او گشوده و ظاهر شود و آنچه در کمون داشته و پرورانیده بعرصه ظهور در آید و به فعلیت برسد.
العلیم هر یک از مراتب موجودات که لوازم تشخص و امتیازاتی می‌یابند همه ظهوری از علم و احاطه ساحت ربوبی است و در پیشگاه او حد وجودی و امتیازات و تشخصات ذاتی هر یک از موجودات آشکار است بخصوص امتیازاتی که بشر در اثر عقیده قلبی شرک و ایمان و صدور افعال اختیاری ذات و ذاتیات خود را کسب می‌نماید امتیازات ذاتی و حد وجودی هر یک از افراد بشر سیر کمالی او مورد شهود و حیطه علمی پروردگار خواهد بود.
قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ:
و نیز خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که به بت پرستان از نظر تنجز اعلام بنما که خدایان خیالی را ارائه دهند که آیا در آنان صفات کمالی که لازم الوهیت و پرستش است واجد هستند، مانند حیات و علم و قدرت و احاطه. انوار درخشان، ج‌13، ص: 227
کلا: ساحت پروردگار از آن پاسخ فرموده هرگز خدایان خیالی آنان واجد صفات کمال نیستند زیرا بتها فاقد علم و حیات بوده و از خود بی‌خبرند.
و اما فرشتگان که بت پرستان آنها را پرستش می‌نمایند صفات کمال آنان از حیات و علم و قدرت پرتو و شعاعی از موهبت پروردگار است که آنان را موجودات شریف آفریده و مأمور اجرای تدبیر و دستوراتی در جهان هستند و منزه‌اند از عبادت و پرستش بیگانگان.
بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ:
آیه مبنی بر استدراک و حصر است و دو صفت فعل پروردگار است اثر عزت و قدرت پروردگار که موجودات ریز و کلان را هستی فرا گرفته مانع است از اینکه مخلوقی در تدبیر امور و یا در نظام جهان شرکت داشته با ساحت کبریائی معارضه نماید و نظام یکنواخت که در سرتاسر جهان فرمانروا است و نمونه‌ای از صفت حکمت و حسن تدبیر پروردگار است ارجدارتر از آنستکه مخلوقی در حسن تدبیر نظام جهان شرکت و دخالت داشته باشد.
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ:
آیه مبنی بر اعلام سمت رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله بطور اطلاق است که بر جهان بشریت سمت ولایت و رسالت دارد و تا پایان جهان دوام و استمرار خواهد داشت.
و کافه از کف گرفته شده که جهان بشریت را فرا گرفته و پس از او رسولی بسوی بشر اعزام نخواهد شد.
و نظر به این که رسالت رسول از لوازم صفت ربوبیت و تعلیم و تربیت بشر است و اعزام رسول صلّی اللّه علیه و آله بسوی جهان بشریت شاهد آنستکه جهان و هم چنین سلسله بشر که غرض از خلقت است مخلوق جهان آفرین هستند و نیز شاهد آنستکه نه اجتماعاتی از بشر و نه قسمتی از جهان مخلوق و حیطه تدبیر آفریدگار دیگر انوار درخشان، ج‌13، ص: 228
نخواهد بود.
خلاصه عموم رسالت صلّی اللّه علیه و آله بر سلسله بشر و بر جهان بطور اطلاق شاهد آنستکه آفریدگار جهان بطور اطلاق است و سلسله بشر جز جهان آفرین پروردگاری ندارد.
در تفسیر مجمع از ابن عباس روایت شده که رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود پروردگار بر من پنج نعمت موهبت فرمود نه از نظر فخر میگویم یکی آنکه مبعوث بر جامعه بشر سیاه و سرخ هستم، و نیز زمین برای من وسیله طهارت و نیز مسجد قرار داده شده است، و نیز غنایم برای من حلال است و برای احدی از رسولان نبوده است و دیگر رعب و عظمت من و لشکر اسلام بمسافت در قلوب کفار اثر میگذارد، و نیز سمت شفاعت بمن موهبت فرمود و آنرا برای امت خود در روز قیامت ذخیره نموده‌ام.
بَشِیراً وَ نَذِیراً:
دو صفت حال است مبنی بر اینکه اعزام رسول بسوی بشر بمنظور دعوت بتوحید بارکان آن است و از جمله تأکید در باره رکنی از اصول توحید و قیامت و اینکه زندگی بشر ابدی است و دعوت بشر بتوحید برای تأمین سعادت در زندگی هر دو جهان است.
قوام دعوت جامعه بشر نیز بر اساس تبشیر است که به پیروان مکتب توحید مژده سعادت و نعمت‌های جاودان دهد از نظر اینکه بشر بر حسب طبع زندگی گوارا و سعادت را برای خود خواهان است و نیز رکن دیگر دعوت بتوحید و بمکتب عالی تهدید گروهی است که از دعوت رسول تمرد نمایند و طریقه خودستائی و لجاج پیشه کنند و چنانچه رسول صلّی اللّه علیه و آله سمت تبشیر و انذار خود را بکار نبرد بر دعوت و مساعی او نتیجه مثبت مترتب نخواهد شد.
و بعبارت دیگر هم چنانکه عقیده به عالم قیامت رکن اصول توحید است و فقط اعتقاد برکن توحید و نبوت بشر را بسوی کمال و سعادت سوق نمیدهد بلکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 229
یگانه سبب اطاعت و انقیاد بشر طمع به نعمتهای عالم آخرت و نیز خوف از عقوبت پروردگار است هم چنین قوام اعتقاد بعالم قیامت مژده به پیروان مکتب توحید است و هم چنین تهدید آنان که از دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله تمرد می‌نمایند.
استفاده شد که رکن صفت رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله صفت بشیر و نذیر او است و ضامن اجرائی و تأثیر دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله بر بشارت و تهدید است.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ:
بیان آنستکه اعلام رسالت رسول بر سلسله بشر و در جهان بطور اطلاق زیاده بر اینکه اعلام رسالت و ولایت رسول صلّی اللّه علیه و آله بر جهان بشریت است و نیز دلیل بر توحید است و اینکه سلسله بشر که محصول و غرض از خلقت است نیز مخلوق جهان آفرین است و گر نه رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله عمومیت نمی‌داشت و جهان بشریت را فرانمیگرفت.
و هم چنین اکثر مردم فرومایه نیز تصدیق نمی‌نمایند رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و نزول آیات قرآنی را و اینکه چه نعمتها که آماده شده برای پیروان دعوت رسول و هم چنین غافل هستند از عقوبتها که لازم کفر و عناد آنها است و انکار دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله و مبارزه با ساحت کبریائی چه عواقب وخیمی در برخواهد داشت.
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ:
بیگانگان از نظر تعجیز و انکار گویند روز قیامت که بآن ما را تهدید می‌نمائی چنانچه سخن و وعده صحیح باشد چه وقت خواهد بود.
قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ:
ای رسول گرامی به بیگانگان که چنین اعتراض نمایند اعلام بنما روز قیامت بطور حتم بوقوع خواهد پیوست و لحظه‌ای تأخیر و تغییر پذیر نیست و هنگام آن انوار درخشان، ج‌13، ص: 230
باید پنهان و مستور بماند و جز ساحت پروردگار بر آن احاطه و آگهی نخواهد داشت در تفسیر قمی در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السّلام در مورد آیه فرمود (حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) نظر به این که فرشتگان قدس پس از بعثت و رسالت عیسی مسیح بن مریم علیه السّلام تا هنگام بعثت و رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله وحی را نشنیده بودند و چون پروردگار جبرئیل امین را بنزد رسول اعزام و وحی بر او نازل فرمود فرشتگان وحی را شنیده و مانند سقوط آهن بر کوه صفا صدا کرد ناگهان فرشتگان بناله در آمدند.
و پس از آنکه نزول جبرئیل و وحی بانان پذیرفت جبرئیل که بهر یک از فرشتگان می‌گذشت از آنان فزع را رفع می‌نمود و بعض فرشتگان ببعض دیگر می‌گفتند ماذا قال ربکم پروردگار چه وحی فرمود پاسخ گویند که الحق و هو العلی الکبیر.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 231

[سوره سبإ (34): آیات 31 تا 54] .... ص : 231

اشاره

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ (32) وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35)
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (39) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40)
قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (43) وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ (44) وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (45)
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (48) قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (50)
وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (51) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (52) وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (53) وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ (54)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 234

شرح .... ص : 234

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ:
در نتیجه اعزام رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و نزول آیات قرآنی و بنا گذاری مکتب عالی توحید کفار قریش در مقام انکار دعوت رسول برآمده گویند آیات قرآنی و هم چنین به کتابهای آسمانی توریة و انجیل هرگز ایمان نخواهیم آورد.
وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده چنانچه بحال پریشان بیگانگان بنگری چگونه سر افکنده در پیشگاه کبریائی حضور یافته و بیکدیگر ملامت و سرزنش می‌نمایند پیروان ضلالت گویند و به پیشوایان خود اعتراض نمایند چنانچه شما نبودید و ما را بضلالت دعوت نمی‌نمودید ما بر حسب دعوت رسول ایمان آورده باو میگرویدیم و ما را بدعوت خود و تشویق بشرک بضلالت افکندید.
قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ:
پیشوایان ضلالت در پاسخ پیروان خود گویند چگونه ما شما را بضلالت انوار درخشان، ج‌13، ص: 235
افکنده و از قبول دعوت رسول جلوگیری مینمودیم در صورتی که هر یک از شما بآئین شرک گرائیده و در مقام انکار دعوت رسول برمیامدند و نزول آیات قرآنی را انکار مینمودند و ما از گمراه نمودن شما بری هستیم.
وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ:
پیروان به پیشوایان ضلالت خواهند اعتراض نمود که با نیرنگ پی در پی خود شما و حوادث و رویدادهای روزگار ما را بضلالت افکند و ما را بشرک و کفر دعوت مینمودید و پیوسته نقشه طرح مینمودید که بر ما استیلا یافته و فرمانروائی نمائید و با این زمینه‌ها مجبور مینمودید که از آئین شرک و پیشنهاد شما پیروی نمائیم وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ:
در صحنه قیامت که سیرت ننگین و هم چنین عذاب که برای آنان آماده شده مشاهده نمایند پشیمانی و تأثر خاطره آنان را فرا می‌گیرد ولی از نظر اینکه بیگانگان در دنیا هرگز اظهار ندامت و پشیمانی از ضلالت و گمرهی خود ننموده و بدان توجه نداشتند این رذیله خودستائی را در عالم قیامت نیز بکار میبرند.
وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ:
اندیشه‌های باطل و تبه کاریها و گناهان که در روان خود ذخیره نموده و انباشته‌اند و از شئون وجودی آنان بوده مانند زنجیر گریبانگیر آنان خواهد شد زیرا حقیقت انسان همانا اندیشه‌های روانی و حرکات ارادی است که آنچه را از هدف برگزیده بدان رهسپار است و آنرا می‌یابد و آنچه را که در روان خود پرورانیده بدان نائل خواهد شد و در عالم قیامت سیرت شرک و اعمال آنان که آمیخته بکفر انوار درخشان، ج‌13، ص: 236
است بظهور میرسد و بصورت عقوبت در میاید.
وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ:
بیان سیره گروهی که از آسایش زندگی متنعم و برخوردارند که پیوسته در مقام مبارزه با رسولان بر آمده‌اند و تلویحا مبنی بر تسلیت خاطر رسول صلّی اللّه علیه و آله است که از انکار و مبارزه کفار قریش افسرده خاطر مباش که اینان فریفته لذتهای زندگی هستند و بحقایق و هدف از زندگی هرگز توجه ندارند و سعادت را در آسایش و خود ستائی و برسیدن آرزوهای دامنه‌دار خود می‌پندارند.
وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ:
سعادت را در رفاه زندگی و کثرت مال و منال و فرزند و داشتن کمک می‌پندارند و حقیقت شقاوت و تیره بختی بشر را نیز در فقر و حاجت و تهیدستی پندارند و محتمل است بدین نظر باشد که گمان کنند که زیادی مال و ثروت و وسایل زندگی شاهد آنستکه مورد کرامت و رأفت پروردگار قرار گرفته بر این اساس هرگز مورد عقوبت و کیفر قرار نخواهند گرفت چنانچه عقوبتی در کار باشد.
بعبارت دیگر از نظر غرور برای خود کرامت و شایستگی پندارند که استحقاق هر خیری را دارند و در خاطر خود چنین خلجان دارد که از هر گونه نعمت و آسایش برخوردار است چنانچه از جانب پروردگار باشد در اثر کرامت وجودی خود میباشد و در اثر اعجاب بنفس و خود پرستی سرگرم زندگی مرفه بوده و هر حقیقت را فراموش خواهد نمود و چنین پندارد که کسی نمیتواند او را از نعمت باز دارد و یا از او مؤاخذه نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 237
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است که بانان اعلام بنما که رزق و رفع نیاز هر فردی از بشر از شئون وجودی او است که هر لحظه آفریدگار بدرخواست او پاسخ میدهد نهایت از طریق اسباب طبیعی و بر حسب حکمت نیاز و خواسته او را بر او می‌گذارد.
از جمله سعه روزی و وفور نعمت و زیادی مال و وسایل زندگی و کثرت فرزند و عشیره است که همه وابسته بمشیت پروردگار است نه از نظر مشیت و خواست بشر است و نه از نظر کرامتی است که نزد پروردگار پندارد بلکه از شئون تدبیر پروردگار در باره هر فردی است زیرا بطور بداهت چه بسا فاسق و یا کافر که پروردگار وسایل سعه رزق و وفور نعمت مادی را برای او آماده فرماید و چه بسا بر مؤمن نیکوکار که بر حسب حکمت دچار تهیدستی و یا مصیبت و زندگی ناگوار گردد و سبب رفعت مقام ایمان او گردد.
خلاصه نه سعه رزق و زندگی گوارا در دنیا شاهده سعادت است و نه دلیل کرامت نزد پروردگار و نه فقر و تهیدستی لازم شقاوت و تیره بختی است.
با توجه به این که در آیه رب را اضافه بضمیر متکلم نموده از نظر تکذیب بیگانگان است که روزی و رفع نیاز را از شئون خدایان خیالی و معبودان خود پندارند وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ:
ولی بیگانگان از نظر قصور فکر سعه رزق و کثرت مال و وفور نعمت را در اثر لیاقت و شایستگی و حسن تدبیر پندارند هم چنانکه فقر و تهیدستی را در اثر فقدان وسایل معیشت معرفی نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 238
وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی:
زیادی مال و منال و سعه رزق و فرزند و کثرت خویشان و عشیره سبب قرب به پیشگاه پروردگار نبوده و هم چنین وسیله دفع عقوبت از بیگانگان نخواهد بود و آنرا هرگز سبب سعادت و کمال انسانی نباید شمرد زیرا ارتباط مال و منال بمالک بر اساس فرض و عاری از حقیقت است.
إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً:
جز گروهی از اهل ایمان که از نعمت سعه رزق و کثرت مال و منال بهره‌مند هستند و وسیله اعمال خیر و انفاق بزیردستان و کمک به بینوایان و تهیدستان گردد که اتصاف بایمان و امکان مالی و قدرت از جمله نعمت و فضل پروردگار است که به بعضی از افراد اهل ایمان ارزانی فرموده و آنانرا رکن انتظام معیشت مسلمانان و کمک نیازمندان قرار داده است و در اجتماعات مسلمانان این گروه اخیار و نیکوکاران سهم بسزائی در رفاه جامعه و ائتلاف طبقات ثروتمند با مستضعفان خواهند داشت.
فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ:
اهل ایمان که از نعمت مال و منال و سعه رزق بهره‌مند هستند و در اثر امکان مالی کمک بزندگی تهیدستان و بینوایان می‌نمایند و حسن رفتار آنان در زندگی اجتماعی الگو و مسطوره است که سایر طبقات نیز از روش آنان پیروی نمایند در قیامت اعمال اصلاحی و هم چنین اعمال صالحه آنان چند برابر اجر و پاداش خواهند داشت زیرا که خود از نعمت و آسایش بهره‌مند گشته و هدایت یافته و بطبقات زیر دست نیز کمک نموده و حسن تدبیر آنان در زندگی فردی و اجتماعی الگو و مسطوره‌ای است برای دیگران و آثار اصلاحی آنان در جامعه پیوسته بچشم میخورد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 239
وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ:
هم چنانکه در جهان آزمایش اهل ایمان که با امکانات مالی با طبقات پائین مواسات مینمایند و در انتظام و ائتلاف طبقات ثروتمند با بینوایان نقش مؤثری دارد در جهان دیگر سیرت همین فضیلت بظهور خواهد رسید که در غرفات و منازل عالی سکونت داشته با کمال اطمینان خاطر در مهد امن خواهند بود.
هم چنانکه در دنیا در اثر فضیلت و امتیازی که داشتند ایمن خواهند بود از خطر غوغا و نهضت بینوایان و مستضعفان که علیه مستکبران دارند از نظر اینکه یگانه خطری که اجتماعات بشری را تهدید مینماید نهضت و قیام بینوایان علیه مستکبران است و این طبقه از اهل ایمان که با امکانات مالی خود در اصلاح جامعه و ائتلاف طبقات با یکدیگر می‌کوشند ایمن از خطر هرگونه نهضت‌ها خواهند بود قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ:
آیه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله و مبنی بر اعلام توحید افعالی پروردگار است که رزق و رفع هر گونه نیاز بشر از شؤن تدبیر پروردگار است که بر طبق مصلحت و حکمت گروهی را از سعة رزق و زندگی گوارا بهره‌مند میفرماید و نیز گروهی را از تنگی معیشت و اندازه‌گیری در رفع نیاز تقدیر فرماید.
و هرگز سعة رزق و وفور نعمت استناد به لیاقت و حسن تدبیر افراد ندارد و هم چنین فقر و بینوائی مردم مستند بعجز و قصور فکری آنان نخواهند بود.
و آیه مبنی بر پند و اعلام حقیقت است و اهل ایمانرا تهدید مینماید از اینکه در باره بدست آوردن مال و منال و وسایل آسایش زیاده صرف وقت ننمایند که بیهوده است و آنچه ساحت پروردگار بر طبق حکمت و نظام عمومی برای هر که مقدر فرموده دسترس او گذارده خواهد شد و از طریق وسائل عادی نیز بموقع انوار درخشان، ج‌13، ص: 240
اجراء قرار خواهد گرفت بدیهی است تهیه وسایل نیز خارج از حیز قدرت و ظهوری از خواست پروردگار میباشد.
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ:
مبنی بر ترغیب اهل ایمان بانفاق مال بزیردستان است که آنچه را از مال خود انفاق نموده دسترس نیازمندان گذارند پروردگار بر مال و ثروت و قدرت اهل ایمان خواهد افزود و انفاق مال و احسان بمردم سبب اتلاف مال و ثروت نخواهد بود بلکه وسیله و زمینه زیادی ثروت و رفاه و وفور نعمت خواهد شد.
زیرا انفاق مال بزیردستان و کمک به بینوایان سبب جلب نظر و توجه مردم بانفاق کننده میشود و در نتیجه از آسایش زندگی و نفوذ بهره بیشتری خواهد داشت زیرا در اثر انفاق مال به نیازمندان رابطه اجتماع را تحکیم نموده و مفاسدی که از تنگدستی طبقات پائین در جامعه پدید میآید ترمیم مینماید و مانع میشود که در جامعه نگرانی رخ دهد و نهضت علیه ثروتمندان صورت بگیرد.
خلاصه انفاق مال بطبقات بینوایان صلاح فردی و اجتماعی را پی‌ریزی مینماید و از عناد و انتقام طبقه بینوا از ثروتمندان باید در حذر بود و یگانه وسیله خاموش نمودن نائره دشمنی همانا احسان و انفاق مال بزیردستان است که در نتیجه سرمایه داران در آسایش بوده و ایمن از خطر دشمنی مردم تهیدست خواهند بود و نیز از خدمتگذاری مردم بینوا بیشتر میتوانند استفاده نمایند و مردم تهیدست نیز زیاده در مقام اطاعت و فرمایزی خواهند برآید.
وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ:
صفت فعل و مبنی بر حصر و اثبات توحید افعالی پروردگار است که هر گونه رزق و انواع نیازها از شئون تدبیر زندگی بشر است و بر حسب نظام اسباب بر اساس علل و عوامل خواهد بود و بطور مجاز میتوان نسبت رزق و رفع نیاز را انوار درخشان، ج‌13، ص: 241
بواسطه داد ولی حقیقت آن استناد بساحت پروردگار دارد زیرا از لوازم ربوبیت آنستکه حاجت و خواسته‌های نیازمندان را برآورد پس صفت رازق بطور اطلاق در باره پروردگار است.
زیرا رزق و هر گونه نیاز از مقوله موجود است که رابطه مستقیم با آفریدگار و صفت ایجاد او دارد ولی سوق آن و دسترس محتاج و نیازمند قرار گیرد وابسته بوسایطی است بطور مجاز میتوان نسبت رزق را بآنها داد و حقیقت رازق فقط ساحت پروردگار است که رزق و مرزوق را از نعمت گسترده بهره‌مند فرموده است و هر دو را بر طبق مصلحت در نظام خارج پدید آورده بلکه موجودات را را بطور رایگان دسترس بشر نهاده که نیازهای بی‌شمار خود را هر لحظه رفع نمایند و ظهوری از صفت رازق و جواد و رب می‌باشد.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ:
بیان آنستکه بیگانگان که فرشتگان را پرستش نموده و هم چنین فرشتگان که معبود آنها بوده در صحنه قیامت به پیشگاه کبریائی حضور خواهند یافت و از مصدر جلال بفرشتگان خطاب میشود آیا بر طبق رضایت و خواسته شما بوده به این که مردم فرومایه شما را پرستش نموده‌اند.
قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ:
فرشتگان در پاسخ ساحت پروردگار را از نقص و امکان تنزیه خواهند نمود و از اینکه برای او شریک و مانند تصور رود پروردگار با شریک مورد عبادت و پرستش بیگانگان قرار گیرد بلکه معبودیت و صفت ولایت بر تدبیر اختصاص بساحت پروردگار دارد و هرگز فرشتگان رابطه معبودیت و ولایت بر تدبیر امور و بر مردم نداشته‌اند و از این نسبت ناروا تبری مینمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 242
أَنْتَ وَلِیُّنا:
عقد ایجابی و مبنی بر اقرار و قصر ولایت بر تدبیر و معبودیت بآفریدگار است و اینکه فرشتگان و جن استحقاق معبودیت و ولایت ندارند و فرشتگان و جن و بشر باید آفریدگار را پرستش و عبادت نمایند:
مِنْ دُونِهِمْ:
عقد سلبی مبنی بر نفی استحقاق معبودیت و ولایت از فرشتگان و از جن و از هر مخلوقی است و لازم آن نفی رضایت است از اینکه مورد پرستش بیگانگان قرار گرفته‌اند و نیز اقرار به این که فرشتگان و جن بر بیگانگان ولایت بر تدبیر امور آنان و صلاحیت معبودیت و ولایت بر تدبیر امور بطور اطلاق اختصاص بساحت کبریائی دارد.
بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ:
پس از تبری فرشتگان از پرستش بیگانگان به پیشگاه پروردگار اعلام مینمایند به این که مردم فرومایه از نظر خیانت و پلیدی و سنخیتی که با جن و پلیدی آنان دارند جن را پرستش مینمودند و نوع جن را مستحق عبودیت و شایسته معبودیت میدانستند و جن نیز خود را شایسته معبودیت معرفی نموده و بآن رضایت داشته و اظهار رضایت نموده‌اند.
أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ:
بسیاری از مردم فرومایه چنین پنداشته‌اند که جن از نظر قدرت و پلیدی که دارند پیوسته در مقام ضرر رسانیدن و به خطر افکندن بشر هستند و همه شرور و بدیها را مستند بجن میدانستند ناگزیر مردم باید از ضرر آنان در حذر باشند و بمنظور انوار درخشان، ج‌13، ص: 243
جلب نظر جن هر یک از این افراد فرومایه جن را پرستش مینمودند که ایمن از ضرر رسانیدن آنان گردند هم چنانکه فرشتگان قدس را منشأ هر خیر و نیکی و رفاه و آسایش و سرور پنداشته‌اند.
فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ:
در نتیجه تبری فرشتگان از عبادت بیگانگان در صحنه قیامت اعلام میشود هیچیک از معبودها و هم چنین هیچ یک از پرستش کننده‌ها قدرت بر شفاعت و یا قدرت بر اجرای عقوبت ندارند.
بلکه به بیگانگان خطاب میشود که بچشند عقوبت آتش دوزخ که آنرا تکذیب مینمودند و عبادت و پرستش را که بفرشتگان نمودند بخود بیگانگان باز می‌گردد و فرشتگان از پرستش آنان تبری خواهند نمود بازاء اینکه گمان داشتند که از شما شفاعت نمایند زیرا در صحنه قیامت سرایر و حقایق امور آشکار میشود و از نظر اینکه در این جهان آزمایش بوظیفه سپاسگزاری و شکر نعمت قیام ننموده و پیوسته با رسولان به مبارزه برخاسته‌اند سیرت این کفران بعد از رحمت و حرمان همیشگی خواهد بود.
در حقیقت هم آئین بودن بت پرستان بمنظور حفظ قومیت است که وحدت و قومیت خود را تحکیم نمایند و نیازها و شؤن همه جانبه زندگی خود را تأمین کنند و وحدت و اتحاد و همبستگی میان آنان پدید آید و سیرت این چنین علاقه قلبی بیکدیگر در عالم قیامت بغض و اظهار دشمنی با یکدیگر و تبری از دیگران و از مرام و آئین آنان خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 244
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ:
آیه مبنی بر توبیخ و بیان عناد کفار قریش است چنانچه آیات قرآنی برای آنان خوانده شود از نظر عناد گویند که این رسول غرض از دعوت او آنستکه مردم را از پیروی آئین نیاکان خودشان باز دارد و این سبب اصرار آنان به پیروی از آئین بت پرستی خواهد شد.
وَ قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَریً:
و نیز در باره آیات قرآنی گویند سخنان رسول است که بآفریدگار نسبت میدهد.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ.
بیگانگان هنگام که آیات قرآنی برای آنان خوانده می‌شود از نظر عناد گویند سخنان سحر آمیز و افسانه سرائی آشکاری است.
وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ:
جمله حال و مبنی بر توبیخ کفار قریش است با اینکه آیات قرآنی معجزه آسا است و صریح حق و دلیل هر حقیقت است از نظر لجاج آنرا سحر و افسانه خوانند و کتاب آسمانی دیگری قبل از این برای قریش فرستاده نشده بود تا اینکه حق را امتیاز دهند از باطل و با دلیل در مقام انکار برآیند و هم چنین رسولی که آنانرا از بت پرستی تهدید نماید قبل از رسول گرامی اسلام اعزام نشده از این رو انکار دعوت رسول نه از نظر آنستکه بر طبق کتاب آسمانی است بلکه از نظر جهل و عناد است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 245
بعبارت دیگر کتاب آسمانی بسوی کفار قریش قبل از قرآن فرستاده نشده هم چنین رسولی پیش از رسول گرامی اعزام نشده بود تا اینکه انکار و تکذیب کفار قریش مستند بدلیل باشد از این رو انکار آنان آیات قرآنی را جز از جهل و عناد نخواهد بود.
وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ:
هم چنین اقوام گذشته در مقام انکار و تکذیب رسولان برآمدند و حال آنکه کفار قریش یک عشر قدرت اقوام گذشته را ندارند و در صورتی که اجتماعات گذشته نیرومند مانند قوم عاد و ثمود در مقابل انکار رسولان بر آمده‌اند ما آنها را بهلاکت افکندیم تا چه رسد باجرای عقوبت در باره کفار قریش که فاقد قدرت و عظمت‌اند اینان را نیز بر طبق سیره بهلاکت خواهیم افکند.
و محتمل است مفاد آیه آن باشد که اقوام گذشته را که در اثر تکذیب رسولان بهلاکت افکندیم یک عشر از دلایل و براهین که برای قوم بر کفار قریش بیان نموده برای اقوام گذشته ذکر ننمودیم و آنها را در اثر تکذیب با کمی دلائل بهلاکت افکندیم و کفار قریش با این همه دلایل و آیات قرآنی معجزه آسا آنان را نیز بطریق اولی بهلاکت خواهیم افکند.
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ:
آیه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده و بیان ارکان اصول توحید است اینکه به پیروان مکتب قرآن جامعه اهل ایمان کلمه واحده‌ای تذکّر بده و یادآوری بنما و بطور وصیت و سفارش در آن باره تأکید بنما به این که برای اداء وظیفه الهی و سپاس از نعمت بهیئت اجتماع و هم چنین فرادی قیام نمائید و بمنظور اعلاء کلمه توحید انوار درخشان، ج‌13، ص: 246
و شعار خداپرستی استقامت نمائید.
این جمله مبنی بر التزام بایمان و توحید ذات و صفات و فعل پروردگار است و مراد از قیام نظر و تعقل و درک حق و حقیقت است و سایر ارکان توحید نیز لازم آنست زیرا که اعتقاد صحیح بتوحید مستلزم ایمان برسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و نزول وحی و آیات قرآنی است و مفاد جمله اعظکم بواحدة آنست که آغاز سفارش بتوحید مینمایم زیرا که اساس است هم چنانکه هنگام بعثت آغاز اعلام نمود (قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا) سر لوحه دعوت خود را آغاز نمود و سپس بشرح آن قیام نمود.
ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ:
و یا با یکدیگر در اینباره تفکر نمایند و بیندیشند آیا بر وفق خرد و عقل است به این که رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله را دوره کودکی و جوانی و رشد پیوسته مورد آزمایش قرار داده در اثر معاشرت هرگز از او سخن ناروا و خلاف حقیقت شنیده نشده و رفتاری که از طریقه عقل و خرد دور باشد از او مشاهده ننموده و در اثر اتقان عمل و گفتار او را امین خوانده و شناخته‌اند چگونه کوتاه فکران نسبت ناروا بساحت او گویند.
در کتاب احتجاج از امیر مؤمنان علیه السّلام در طی حدیثی روایت شده فرمود پروردگار جل اسمه اصول و عزایم شرایع و آیات و فرایض را بتدریج و در اوقات مختلف نازل فرمود هم چنانکه کرات آسمان و زمین را شش مرحله آفرید و چنانچه مشیت او تعلق مییافت هر آینه همه را کمترین لحظه‌ای بوجود میآورد.
ولی از نظر تعلیم به پیامبران و تربیت بشر آغاز آنان را ملتزم باقرار بوحدانیت پروردگار نمود سپس آنان را باقرار برسالت رسول ارشاد فرمود و پس از انقیاد باصول بر آنان فرایض پنجگانه و صوم و حج و سپس جهاد و زکوة و صدقات را بیان فرمود و هم چنین سایر احکام از فی‌ء. انوار درخشان، ج‌13، ص: 247
آنگاه منافقان گفتند آیا وظیفه دیگری باقی است که پروردگار تحمیل نماید جز احکام ذکر شده برای اطمینان خاطر ما که دیگر وظیفه‌ای را بعهده ما ننهاده و سپس نازل فرمود آیه (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ) یعنی امر ولایت را اعلام فرمود.
مفسر گوید: چنانچه اهل ایمان با دقت توجه کنند تصدیق خواهد نمود هر که معتقد بولایت علی بن أبی طالب علیه السّلام باشد بتمام اصول دین بحقیقت معتقد است و لازم آن نیز التزام باداء وظایف و احکام الهی است و جحد و انکار جزئی مستلزم انکار مرموز و تزلزل اعتقاد در اصول و در رسالت و ادامه آن میباشد.
إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ:
بیان سمت تهدید و انذار رسول صلّی اللّه علیه و آله است که رکن دیگر از اصول توحید را اعلام مینماید و جامعه بشر را مخالفت و عصیان و ناسپاسی نعمت آفرینش تهدید مینماید و باستناد آیات کریمه معجزه آسا که از قدرت هر ذی قدرت و همه دانشمندان بغیر قیاس بالاتر است همه افراد و جوامع بشری را از تمرد و ناسپاسی ساحت کبریائی تهدید مینماید و عقوبت و عذاب همیشگی و ابدی را بآنان پیوسته تذکر میدهد.
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ:
برسول صلّی اللّه علیه و آله وظیفه دیگری را اعلام نموده که به پیروان مکتب بی‌نیازی خود را تذکر داده که نیازی باجرت و پاداش رسالت ندارم و آنچه را فرض کنند بسود خودتان باشد فقط سؤال و درخواست من قبول و پذیرش دعوت باصول توحید و پیروی کامل از برنامه مکتب عالی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 248
إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ:
از نظر غنی و بی‌نیازی از عموم مردم و نیز بحکم خرد این چنین وظیفه رسالت که سمت تعلیم و تربیت جوامع بشری را بعهده گرفته غرض مهمی را در نظر دارد که اداء آن از عهده بشر خارج است و ضمنا اظهار حاجت وجودی خود را بساحت کبریائی اعلام نموده که اجر و پاداش اداء وظیفه طاقت فرسا که احدی از رسولان قدرت انجام آنرا ندارد و ساحت او بعهده‌ام نهاده و بآن وعده فرموده و تخلف ناپذیر است.
وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ:
بیان صفت احاطه قیومیه ساحت کبریائی است و شی‌ء صفت مشبهه از مشیت گرفته شده بمعنای موجود در صحنه پهناور است و هر چه را که در نظام امکانی جزء و خواسته شده ظهوری از شهود و مقامی نازل از علم پروردگار را ارائه میدهد فقط ساحت کبریائی او احاطه بارزش قیام باداء رسالت و بنا گذاری مکتب قرآن دارد که نظام خلقت را بدین طریق ابدیت بخشیده و مسطوره نظام شریف ربوبی معرفی نموده است.
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ:
آیه برسول صلّی اللّه علیه و آله خطاب نموده به کفار قریش و بت پرستان اعلام بنماید که آفریدگار آیات قرآنی را بر او نازل نموده و حقایق و اسرار آفرینش را در آن درج و بیان نموده بمنظور تعلیم و تربیت بشر و بنا گذاری مکتب توحید و نزول آیات قرآنی بطلان شرک و کفر جهانی را آشکار میسازد و از قلوب بشر تیره‌گی و کدورت شرک و کفر را رفع مینماید و در اقطار جهان خدا پرستی و حق و حقیقت را بیان و منتشر خواهد نمود و شرک و کفر و نفاق را سرکوب و نابود و جهان بشریت را انوار درخشان، ج‌13، ص: 249
روح أبد میدمد و بنظام خلقت صفاء و نورانیت و ابدیت می‌بخشد و آنرا بحد کمال زیاده بر تصور میرساند.
و چنانچه نزول آیات قرآنی نبود نتیجه‌ای بر خلقت جهان مترتب نبود توحید خالص و خدا پرستی را در جهان منتشر خواهد نمود و طنین دعوت آن اقطار جهان را فرا خواهد گرفت.
و نظر به این که جمله یقذف بهیئت مضارع ذکر شده بیان آنستکه نظام جهان بر حرکت و تأثیر و قذف باطل و تبدل در سرتاسر جهان استوار است و صحنه تنازع و زد و خورد میان حق و باطل و نور و ظلمت و صلاح و فساد و خیر و شر و نیک و بد و زشت و زیبا برای همیشه گسترده صحنه ای است که همه اقطار و جوانب و ابعاد آن بر نیروی قذف باطل استوار است.
نظام حرکت که اساس آن بر سوق بکمال نهاده شده بر مبارزه حق و سرکوبی باطل استوار است و نمونه بارز آن پس از اینکه بشر بحرکت و سیر ارادی و جوارحی خود بسوی قطب انحراف و بطلان گرائید ناگزیر بر حسب نظام نیروی حق او را سرکوب خواهد نمود زیرا از بی‌راهه رفته و پرتگاه دیر یا زود خواهد رسید.
هم چنانکه تاریخ و سر گذشت اقوام و امتهای پیشین نشان میدهد که پس از اعزام رسولان بسوی آنان و بنا گذاری مکتب توحید عموم مردم را به پیروی از برنامه مکتب توحید دعوت نموده گروهی پذیرفته و در پرتو دعوت بحق و حقیقت بسیر خود ادامه داده بحیات و سعادت همیشگی نائل آمده و گروه دیگر قطب مخالف از نظر اینکه راه باطل پیموده و با دعوت بحق مبارزه نموده بر طبق حکمت پس از اینکه دوره آزمایش آنها پایان پذیرد پروردگار از نظر اصلاح نظام باطل را از صحنه هستی برای همیشه بدور افکنده و نابود ساخته است.
بالاخره صحنه جهان نمونه‌ای از قذف باطل و ظهور حق و حقیقت بوده و هنگام که دوره تکامل تعلیم و تربیت بشر فرا رسیده و آیات قرآنی بدین منظور بر رسول صلّی اللّه علیه و آله نازل شده که مکتب عالی توحید را بنا گذارد و جامعه بشر را به پیروی انوار درخشان، ج‌13، ص: 250
از مواد و برنامه اعتقادی و اخلاقی و عملی آن دعوت نماید و در صحنه جهان حق و خدا پرستی را نشر و گسترش دهد شرک و کفر و نفاق را از قلوب بشر زائل و نابود کند و گروه متمرد را در اثر مبارزه با حق بهلاکت افکند و جهان را مهد علم و دانش نماید.
خلاصه آیه تهدید به بت پرستان و بیگانگان است که حق و حقیقت ثابت و برقرار گشت و توحید و خدا پرستی در جهان بظهور رسید و باطل و شرک زایل و نابود گشت و هرگز دعوت بتوحید و قیام بمبارزه با شرک و کفر تزلزل پذیر نخواهد بود و دعوت به پیروی از برنامه مکتب عالی قرآن تا پایان جهان ادامه خواهد یافت بیگانگان و آئین شرک منکوب و سرکوب خواهند گشت.
عَلَّامُ الْغُیُوبِ:
صفت و خبر دوم است نزول آیات قرآنی نمونه و مسطوره‌ای از حقایق و اسرار آفرینش است که بمعرض آموزش و تعلیم در آمده و دانشجویان مکتب قرآن را باقصی مرتبه کمال برساند و نهفته‌ها که در کمون بشر بودیعت نهاده شده بظهور برسد و پیروان مکتب عالی بمقاماتی از انسانیت نائل آیند.
قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ:
خطاب دیگری برسول صلّی اللّه علیه و آله است که بجامعه بشر و بت پرستان اعلام و آنان را تهدید نماید به این که هنگام ظهور حق و خدا پرستی در جهان فرا رسیده و آیات قرآنی برنامه‌ای است که بشر را تا پایان جهان بمعرض آزمایش قرار میدهد و حقایق و اسرار آفرینش که در کمون نشر نهاده شده بظهور میرساند و برای معرض آزمایش نهادن گنجینه‌های روح و روان بشر برنامه‌ای عالی‌تر از برنامه مکتب قرآن نخواهد بود.
هم چنین نیروی غیبی ارزشمندتر از روح و روان بشر نیست از نظر اینکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 251
نظام خلقت سرتاسر جهان بمنظور کشف سرایر و گنجینه‌های روح و روان بشر است و نهفته‌ترین نمونه و مسطوره صفات جمال و جلال ربوبی است و هیچیک از سلسله موجودات مانند روح و روان بشر دارای نهفته‌ها و نهانیها نیست از نظر اینکه مرتبه‌ای از ظهور صفات کامله خبیر و بصیر و سمیع و علام الغیوب در آیات قرآنی معرفی شده است.
خلاصه از اطلاق جمله جاء الحق استفاده میشود که یگانه برنامه سیر و سلوک بشر و ظهور صفات حق کبریائی در نظام امکان آیات قرآنی است که حق و حقیقت طریقه عبودیت و صراط مستقیم انسانیت را بمعرض آموزش و تعلیم در میآورد و ضمنا بشارت دهنده آنستکه دین اسلام و برنامه مکتب عالی قرآن در جهان ثابت و ابدی است و نسخ پذیر نخواهد بود و آثار درخشانی در جهان بجا خواهد گذارد از جمله روح و روان و حیات و سعادت ابدی را بر پیروان مکتب قرآن خواهد دمید و جهان بشریت را مسطوره حق معرفی نمود و عالم قیامت را پایه گذاری نمود.
وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ:
عقد سلبی و از جمله صفات آیات قرآنی آنست که ظهور حق و حقیقت و نمونه و مسطوره نازلی از صفات ربوبی صحنه جهان را فرا میگیرد که هرگز شرک و کفر و باطل ظهوری نخواهد داشت و قلوب و ارواح پیروان مکتب قرآن صفاء و نورانیت کسب نموده و غبار شرک و کفر بر قلوب درخشان آنان لحظه‌ای سایه نخواهد افکند.
وَ ما یُعِیدُ:
عقد سلبی از جمله صفات آیات قرآنی است که حق و حقیقت توحید و معیار انسانیت و عبودیت را بمعرض تعلیم و آموزش در آورده که هرگز شرک و کفر در جهان ظهوری نخواهد داشت با اینکه نظام سیر و سلوک بشر بر تحول و حرکت انوار درخشان، ج‌13، ص: 252
بسوی مقصد و هدفی است که خود برگزیده و از نظر وضوح دلایل توحید و بداهت آن اساس شرک و کفر را از قلوب مردم محو و نابود نموده است و پیروی از آئین شرک و کفر جز از نظر لجاج و عناد با حق و حقیقت نخواهد بود.
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ:
خطاب دیگری برسول صلّی اللّه علیه و آله در باره تأکید نزول آیات قرآنی از ساحت کبریائی است بفرض که ضلالت دامنگیر بشر گردد از نظر نقصان ذاتی او است که بر حسب طبع دارد و هدایت او از نظر تعلیمات و الهامات ربوبی است که بشر را از فیوضات غیبی بهره‌مند فرموده و ارتباط با ما وراء عالم یافته است و هرگز در الهامات غیبی و تعلیمات ربوبی نقص و بطلان راه ندارد و عین حق و حقیقت و شهود است و جز هدایت و افاضه حق بطور شهود نخواهد بود.
و نزول آیات قرآنی از نظر اینکه بر اساس وحی و تعلیمات غیبی است و از ساحت ربوبی شرف صدور یافته و بطور شهود بوساطت امین وحی نازل شده و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نیز آیات را تلقی وجودی نموده و با تمام نیرو و ظرفیت که باو موهبت شده آیات را با قلب درخشان خود یافته است و شهود عین حق و حقیقت است در آن شائبه بطلان نخواهد بود و یگانه برنامه‌ای است که جهان بشریت را بهترین مسطوره صفات کمال و جلال ربوبی معرفی مینماید برنامه‌ای است که اساس شرک و کفر و نفاق را ریشه کن خواهد نمود بطوریکه خردمندی اندیشه شرک و کفر در روان و خاطرات او خلجان نخواهد نمود و صورت اعتقادی در روان او بشرک و کفر استقرار نخواهد یافت.
و از نظر اینکه قدرت بشر و نیروی اعتقادی باصول توحید در بشر نهفته و با فطرت او آمیخته چنانچه از برنامه مکتب عالی قرآن پیروی نماید باقصی مقام عبودیت و انسانیت و شهود خشیت کبریائی برسد فرشتگان مقرب و جن پلید همانند انوار درخشان، ج‌13، ص: 253
بشر نیروی خلوص در عبودیت در کمون خود ندارد فرشتگان هر مقامی از قرب دارند فعلیت است و در کمون ندارند و در انتظار مقامی بالاتر نیستند تنها بشر است که روح و روان و صفاء آن پیچیده‌ترین و نهفته‌ترین گنجینه‌های اسرار آفرینش و نمونه‌هائی از پرتو انوار ربوبی است و پیوسته در حرکت طولی بوده و انتظار مقام بالاتر و مرتبه دیگری را دارند که جز آفریدگار بر کنه هر یک از آنان احاطه نخواهد داشت.
و شاهد این دعوی آنستکه پروردگار صحنه جهان پهناور را گسترده و زمینه برای طرح آزمایش بشر قرار داده و گسترده و او را در رهگذر زندگی پر فراز و نشیب دنیا با نیروی تفکر و تعقل و با نیروی اختیار او را مجهز نموده که در صحنه آزمایش هر لحظه آنرا بکار بندد و از طریق حرکت ارادی سیرت و کمون خود را کسب نماید و جوهر وجودی خود را در معارضه با نیروی هوای مخالف بیابد سیرت و کمون خود را هم چه ابراهیم خلیل علیه السّلام آشکار نماید و یا سیرت نکبت‌بار خود را مانند نمرود بظهور رساند.
برای هیچیک از فرشتگان مقرب صحنه آزمایش و این چنین زمینه آماده‌ای گسترده نشده سیرت نهفته بشر نیز بطور کامل در این جهان آشکار نخواهد شد بلکه باید از دنیا و هم چنین از عالم برزخ بگذرد و بتدریج نهفته‌ها رشد نموده بظهور برسد و در آستانه قیامت در آید و نهفته‌ها بصورت حقیقی در آید و سبب امتیاز ذاتی او از سایر افراد گردد.
از این بیان استفاده شد که هیچ موجود و پدیده‌ای نهفته‌تر از بشر نخواهد بود زیرا بشر است که در اثر نجاح در صحنه آزمایش بهترین مسطوره صفات ربوبی آنرا معرفی فرموده است.
بدین نظر است که ساحت کبریائی صفت علام الغیوب و صفت خبیر و بصیر و سمیع و مانند آنها را در باره بشر تذکر داده که بهترین مسطوره صفات ربوبی انوار درخشان، ج‌13، ص: 254
همانا روح و روان بشر است و انوار درخشانی هم چه ابراهیم خلیل و عیسی مسیح و موسی کلیم علیهم السّلام و مقام رسالت و خاتمیت صلّی اللّه علیه و آله صحنه امکانرا فضیلت بخشیده و نظام آنرا مسطوره نظام شریف ربوبی ارائه میدهد.
وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده چنانچه مشاهده نمائی هنگامی که بیگانگان در آستانه مرگ در آیند و سیرت نکبت بار خود را بیابند ناگزیر در مقام فزع و زاری برآیند در حیطه قدرت و غضب فرشتگان غلاظ و شداد قرار گرفته نیروئی که نزدیکتر از خود انسان است بر او احاطه دارد.
وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ:
پروردگار حائل است میان انسان و قلب و روح او و شاهد آنستکه هر یک از وجود و اعضاء و قلب و روح او ربط محض بآفریدگارند و ارتباط هر یک به پروردگار بیشتر و نزدیکتر از ارتباط انسان بقلب و روح خود او و هم چنین ارتباط روح بخود انسان است و مالک حقیقی قلب و متصرف در آن قبل از انسان آفریدگار است.
با این احاطه پروردگار و فرشتگان که مأمور اجرای تدبیر و دستورات او هستند چگونه تصور میرود انسان خود را از حیطه قدرت آنان خارج نماید در حالی که نزدیکترند بخود انسان و تعبیر بمکان از نظر تشبیه و بر حسب تصور بشر است که الیف حس و احساس است و انس بامور مادی دارد.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ:
در صحنه بیگانگان بطور شهود ایمان خواهند آورد و اقرار هم خواهند نمود ولی در باره آنان سودی نخواهد داشت زیرا اقرار آنان از نظر عجز و فرار از عقوبت و اضطراری است و فقط ایمان اختیاری سبب قرب میشود و آن نیز انوار درخشان، ج‌13، ص: 255
اختصاص بحال زندگی در دنیا دارد که هنگام عمل و آزمایش است و عقیده و حرکات ارادی او سیر و سلوک بسوی هدفی است که در نظر گرفته باشد و میان زندگی بشر در دنیا و زندگی او در آخرت تضاد است و زندگی بشر در این جهان سبقت رتبی دارد و پایه گذاری زندگی در قیامت است.
چنانچه صورت اعتقادی و حرکات ارادی بشر در دنیا بر اساس شرک و کفر باشد و تا هنگام که بآستانه مرگ در آید آنرا تثبیت و ابرام نموده صورت و سیرت حقیقی او شرک و کفر خواهد بود و غیر قابل تحول و تبدل است و امتیاز ذاتی است که خود کسب نموده.
تضاد دیگر زندگی بشر در دنیا با زندگی در آخرت آنستکه زندگی در دنیا بر اساس غیب است عقیده و عمل و حرکات ارادی بشر پنهان و بر پایه تحول و تبدل است پاره‌ای از چگونگی‌ها مورد شهود قرار میگیرند ولی زندگی در قیامت بطور شهود است سیرت عقیده و افعال اختیاری خود را مییابد بطوریکه خارج از تصور او بوده است.
وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ:
در حالی که بیگانگان در دنیا نزول آیات قرآنی و هم چنین عالم قیامت را انکار مینمودند و افسانه می‌پنداشتند.
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ:
مرگ آنان سبب شد که از خواسته‌های خود بی‌بهره شوند زیرا تمایلات و خواسته انسانی سیرت و حقیقت و فعلیت او است و مردم فرومایه جز تمایلات حیوانی خواسته‌ای ندارند و در روان تیره و پلید آنان جز خاطرات هوی و خودستائی هرگز خطور و خلجان نخواهد نمود این سیره و نظامی است که در باره اقوام انوار درخشان، ج‌13، ص: 256
پیشین نیز جاری بوده است.
از نظر اینکه اتیان فاقد روح و عقیده و سیر و حرکت بوده و حقیقتی را کسب ننموده و مقام انسانیت و فضیلت را درک ننموده زندگی و فرصت خود را در حال شک و ابهام نسبت بحقایق بسر برده و از اشعه و انوار معارف و اسرار آفرینش بی‌بهره بوده چه آنکه خود را نشناخته تا هدفی برای سیر و حرکات خود برگزیند و مانند چهارپایان جز خاطرات محدودی نداشته که در خوردن و تبعات آن دور میزند و لطیف‌ترین تعبیر شقاوت ذاتی در این کلمه جمع است که بیگانگان صورت اعتقادی و سیر حرکت کمالی نداشته و بخاطرات ابهامی و اندیشه‌های بی‌پایه آزمایش خود را گذرانیده‌اند.
و الحمد للّه زنة عرشه
انوار درخشان، ج‌13، ص: 257

سوره فاطر ..... ص : 257

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

[سوره فاطر (35): آیه 1] .... ص : 257

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (1)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 258

شرح .... ص : 258

الْحَمْدُ لِلَّهِ:
بیان آثار و خلقت کرات بیکران آسمان و زمین پهناور است لام حرف اختصاص که لازم آفرینش است.
فاطِرِ السَّماواتِ:
بیان صفت فعل پروردگار است و از ماده فطر گرفته شده بمعنای ایجاد پدیده در اثر طرد عدم و ایجاد اجزاء مادی آن است و اینکه صورت بآن داده و کرات بی‌شمار و زمین پهناور را از کتم عدم و نیستی بوجود آورد و ذرات اجزاء آنها را خلق نموده و بهم پیوسته است و واقعیت ثابت ازلی است که جهان هستی پرتو واقعیت او است.
جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ:
صفت فعل پروردگار است به این که فرشتگان و ارواح مقدس را آفرید و بطور جعل بسیط آنها را نیروی زیاده بر تصور موهبت فرموده و آنها را مسطوره‌ای از قدرت و اراده قاهره کبریائی معرفی نموده و وسائط اجرای تدبیر در جهان مقرر فرموده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 259
أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ:
بیان عظمت و قدرت زیاده بر تصور هر یک از فرشتگان مقرب است و جناح بمعنای بال پرندگان است که وسیله قدرت و حرکت و پرواز از مکانی بمکان دیگر است و از نظر تنزل امر معقول بمحسوس قدرت و احاطه معنوی فرشتگان مقرب را بصورت جناح معرفی نموده.
در صورتی که فرشتگان موجودات مجرد و گرامی هستند و اراده و قدرت آنان ظهوری از اراده و قدرت کبریائی است و از نظر احاطه و قدرت و نیروی زیاده بر تصوری که دارند برای اجرای مأموریت او امر و دستورات پروردگار محتاج بحرکت از مکانی بمکانی دیگر نیستند بلکه لازم وجود تجرد و نیروی غیبی آنان آنستکه احاطه وجودی بر جهان و جهانیان دارند مانند قطره و یا ذره ناچیزی که هر گونه بخواهند تصرف نمایند میتوانند هم چنانکه اشعه خورشید سطح جهان را یکباره فرا گرفته و برای تابش نور نیاز بحرکت ندارد.
از این بیان استفاده شد که تنزل امر معقول بمحسوس و قدرت زیاده بر تصور هر یک از فرشتگان مقرب به این که دارای بالهای متعددند کنایه از قدرت بعض آنها بر بعض دیگر است که بعض آمر و دیگران مأمور اجرای هستند و هر چه مقام آنان بساحت کبریائی نزدیکتر و ظهوری زیادتر از قدرت پروردگار باشند جناح آنان زیاده بوده یعنی قدرت آنان زیاده و وسائط هستند میان پروردگار سایر طبقات فرشتگان.
یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ:
صفت فعل پروردگار است چنانچه حکمت اقتضاء کند قدرت بی‌نهایت پروردگار هر چه را بخواهد از هستی گسترده بهره‌مند میفرماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 260
إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ:
صفت قدرت بطور اطلاق پروردگار است بآنچه مورد مشیت قرار گرفته و جزء نظام باشد بدون قید پروردگار آنرا میآفریند و از نعمت هستی بهره‌مند میفرماید در کتاب بحار از اختصاص بسندی از معلی بن محمد که سند بامام صادق علیه السّلام رسیده فرمود پروردگار فرشتگان را از نور آفریده است.
مفسر گوید: مراد از نور موجود مجرد است که خیر محض و آثار و برکت وجودی آنان جهان را بهره‌مند نموده است بدون اینکه در وجود آنان تیره‌گی و ظلمت تمرد باشد.
در تفسیر قمی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که میفرمود پروردگار فرشتگان را مختلف آفریده است از جمله جبرئیل امین بحضور رسول صلّی اللّه علیه و آله آمده در حالی که ششصد جناح و بال داشته و بر ساق او درّ مانند قطره‌ای بر پرک بود و حال آنکه جبرئیل آسمان و زمین را فرا گرفته بود و فرمود هنگامی که پروردگار امر فرماید که میکائیل بزمین هبوط کند یک پای او در آسمان هفتم است و پای دیگر در زمین طبقه هفتم است و برای پروردگار فرشتگانی است که نیمه آنان از یخ و نیم دیگر از آتش است گویند بار پروردگارا که میان یخ و آتش ائتلاف و تناسب افکنده‌ای قلوب ما را بطاعت خود ثابت بدار.
و نیز فرمود پروردگار فرشتگانی را آفریده است که فاصله پیه گوش آنان با دیدگان آنان پنجاه سال فاصله است بپرواز پرندگان.
و نیز فرمود فرشتگان غذا نمیخورند و آب نمیآشامند و نیاز بنکاح و ازدواج ندارند بلکه معیشت آنان و غذای آنان نسیم رحمت عرش است و فرشتگان را پروردگار آفریده است که برکوع هستند تا روز قیامت و نیز برای پروردگار فرشتگانی است که آنان را آفریده و در حال سجده خواهند بود تا روز قیامت.
خلاصه در نتیجه اینگونه تنزلات و تشبیه‌ها قدرت زیاده بر تصور و احاطه انوار درخشان، ج‌13، ص: 261
آنان را بجهان ارائه میدهند و هرگز صعود و نزول مکانی ندارند بلکه مراد صعود و نزول معنوی است که از ساحت کبریائی نزول معنوی باین جهان نموده و مأموریت خود را اجراء نمایند.
مفسّر گوید: هر یک از این تنزلات مانند میکائیل بزمین هبوط کند یک پای او در آسمان هفتم است و پای دیگر در زمین طبقه هفتم است بمنظور ارائه حیطه قدرت نسبت بجهان است و اینکه برای اجرای مأموریت هرگز نیاز بحرکت از مکان بمکان دیگر ندارد که با تجرّد و نیروی غیبی زیاده بر تصوّر مخالف است بلکه بر همه اماکن احاطه دارند.
و هم چنین فرشتگانی که نیم آنان از یخ و نیم آنان از آتش است غرض آنستکه تضادی که در عالم طبع است و لازم لا ینفک آنست فرشتگان قدس از اینگونه تضاد مصون هستند و هم چنین لازم تجرد آنان آنستکه نیاز بغذا و آشامیدنی و ازدواج و سکونت ندارند.
و نیز امام صادق علیه السّلام فرمود به این که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرمود هیچ موجودی نیست از مخلوقات پروردگار زیاده بر تعداد فرشتگان و هر روزی و در هر شب هفتاد هزار از فرشتگان به مسجد الحرام نازل میشوند و بآن طواف مینمایند و سپس به نزد رسول صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شده و سپس نزد امیر مؤمنان علیه السّلام و باو سلام میگویند و سپس بزیارت امام حسین علیه السّلام میآیند و تا سحر به نزد او توقف می‌نمایند و سپس بآسمان عروج خواهند نمود باز نخواهند گشت.
و امام باقر علیه السّلام میفرمود پروردگار خلق فرمود اسرائیل و جبرئیل و میکائیل را از یک تسبیح و برای آنان قرار داد نیروی شنوائی و بینائی و جودت (عقل و سرعت فهم).
مفسر گوید: لازم وجود مجرد و روح قدس احاطه بطور اطلاق است.
در کتاب خصال بسندی از محمد بن طلحة که برسول صلّی اللّه علیه و آله رسانیده انوار درخشان، ج‌13، ص: 262
فرمود: فرشتگان دارای سه جزء هستند یک جزء آنان دارای دو جناح است و بعض دیگر سه جناح است و بعض دیگر دارای چهار جناح هستند.
مفسر گوید: در باره فرشتگان مقرب روایات بسیاری وارد شده.
خلاصه آنها آیه کریمه (عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) و آیه (لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ) است به این که فرشتگان موجودات مجرد و منزه از نقص مادیت و جسمانیت‌اند و معرض زوال و فساد و تغییر و خستگی و یا معرض استکمال تدریجی قرار نخواهند گرفت و هر چه از نیرو زیاده بر تصور واجد باشند بطور موهبت و کرامت وجودی بآنان هدیه شده و هیچ جنبه کمال اکتسابی ندارند و ظهور نازلی از قدرت و اراده نامتناهی و اراده قاهره مقام کبریائی هستند.
و در اجرای وظایف و مأموریت هر یک از آنان مانع و عایق تصور نمیرود بطوریکه از اجرای مأموریت خود بی‌بهره گردند و وسائط اجرای همه گونه نعمتها به بشر هستند و آنچه از نیروی غیبی و سعه وجودی که بهر یک از فرشتگان موهبت شده جز آنچه بآنان اعطاء شده کمالی در انتظار ندارد و هیچ حادثه کوچک و بزرگ و بزرگتر در جهان رخ نخواهد داد جز اینکه به نیروی فرشتگان اجراء میشود و برای حوادث فرشتگانی بخصوص موکل اجراء آن هستند وظیفه‌ای جز اجرای تدبیر و دستور پروردگار را ندارند.
هرگز لحظه‌ای بمعصیت و تخلف اقدام ننموده و در روان آنان هم خطور نخواهد نمود از نظر اینکه در اراده و قدرت استقلال ندارد و امری را اجراء نخواهند نمود جز آنچه را در باره آنان دستور صادر شده باشد و در اجرای مأموریت و دستورات هرگز تصرف و یا تحریف و یا زیاده و یا تغییری نخواهند داد.
فرشتگان مقرب با کثرت زیاده بر تصور ارتباط خاصی در اجرای وظایف دارند و پیوسته سلسله و ارتباط را رعایت مینمایند و نیروهای غیبی بطور سلسله و منتظم هستند مقام بعض آنان بالاتر از بعض دیگر است و جنبه آمریت نسبت انوار درخشان، ج‌13، ص: 263
بفرشتگان نازلتر دارند و هر یک از آنان مقام قرب معلوم و وظایف خاصه دارند.
مثلا ملک الموت قابض ارواح علیه السّلام و اعوان او وظیفه اجرای دستوراتی مخصوص در باره قبض ارواح افراد را عهده دارند و وظایف دیگری بآنان محول نمی‌شود و برای اجرای نیروی غیبی و انجام مأموریت خود قید و شرطی را رعایت ننموده بیدرنگ انجام میدهند هم چنانکه در کمترین لحظه‌ای سرزمین قوم لوط را واژگون کردند.
و در باره اجرای وظیفه بر ساحت پروردگار هرگز سبقت نجویند زیرا نه در اراده و نه در اجرای آن و نه در باره قدرت غیبی از خود استقلال ندارند و در همه شؤن وجودی ظهور نازلی از اراده و قدرت کبریائی هستند بر این اساس پیوسته در اراده و عمل پیرو اراده و دستور پروردگارند.
فرشتگان با نیروهای غیبی زیاده بر تصوری که دارند نیروی اراده و قدرت خود را فقط در اجرای اوامر و دستورات پروردگار بکار میبرند و فرشتگان مورد نهی قرار نمیگیرند زیرا نهی فرع امکان عصیان و جواز اتیان فعل مورد نهی است و فرشتگان اراده و عملی ندارند جز اینکه اوامر و دستورات وجودی پروردگار را اجراء نمایند یعنی اطاعت فرشتگان بر حسب اراده تکوینی اختصاص بامر وجودی و اجرای دستور دارد و منع از عملی در باره فرشتگان تصور نمیرود همچنانکه آیه (لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ) دلالت دارد به این که هر آنچه پروردگار بآنان امر فرماید هرگز تمرد نخواهند نمود.
بعبارت دیگر انقیاد و اطاعت بشر براساس اختیار است به این که هر لحظه جانب اطاعت را بر تمرد و معصیت غلبه دهد ولی انقیاد فرشتگان فقط در مورد امر وجودی بر طبق انقیاد ذاتی و وجودی آنها است و اطاعت نسبت بخویشتن داری از گناه در باره فرشتگان مفهوم ندارد.
و در باره بشر دو طریق برای اطاعت او تصور میرود یکی اطاعت از امر انوار درخشان، ج‌13، ص: 264
و اتیان واجبات و دیگر اطاعت از نهی و خویشتنداری از گناهان است.
و از نظر دیگر عمل فرشتگان و اجرای دستور پروردگار متحد با اراده آنها بوده مغایرت و تعدد ندارند بدینجهت ظهور اراده و قدرت پروردگارند ولی اطاعت عملی بشر و حرکات جوارحی آنان مغایر باراده قلبی فاعل مختار و فرع آنست.
از این بیان استفاده میشود ارجمندی مقام رسولان و اوصیاء علیهم السّلام از مقامات قدس فرشتگان مقرب از نظر کرامت وجودی است که پروردگار بفرشتگان مقرب از آغاز خلقت بآنها موهبت فرموده و حد وجودی آنان قرار داده و قابل ارتقاء و استکمال زیاده بر آن نخواهد بود.
ولی کرامت وجودی که ساحت پروردگار بهر یک از رسولان و اوصیاء علیهم السّلام موهبت فرموده با اینکه کامل و مکمل هستند هر لحظه در طریق استکمال بوده و مقاماتی را از طهارت و قدس روحی در انتظار دارند.
قدس ذاتی و کرامت وجودی فرشتگان براساس موهبت است بدون اینکه وابسته به کسب و عمل بوده و اختیار در آن دخالت و یا ارتباط داشته باشد.
ولی قدس ذاتی و کرامت وجودی رسولان و قدسیان از بشر بطور موهبت و بغیر قیاس در اثر شایستگی ذاتی و اختیاری است که بتجدد فیض پی‌درپی ادامه مییابد زیرا هر لحظه براساس اختیار نهاده شده و آمیخته بدوام شعار عبودیت محض است و چنانچه لحظه‌ای بفرض محال تیرگی شرک و یا غبار کفر بر روان تابناک آنان سایه افکند سبب انحطاط مقام و حبط عمل گذشته آنان خواهد شد بر طبق آیه (لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ).
تفاوتی که نیروی اختیار بشر با اختیار و اراده فرشتگان دارد از نظر آن استکه اختیار بشر براساس نیروی اراده و دیگر حرکت جوارحی نهاده شده و اراده نیز بر مبنای تصور و تصدیق عمل و علم بصلاح آنست که از خارج استفاده نموده باشد و در آن باره قضاوت نموده آنرا برگزیند و با حرکت جوارحی اقدام بعمل نماید و با این دو نیرو آنچه در کمون او نهفته و پرورانیده بعرصه ظهور و فعلیت انوار درخشان، ج‌13، ص: 265
خواهد درآورد و با حرکت جوهر وجود خود را کسب کند و بیابد.
ولی اختیار و اراده فرشتگان عبارت از اجرای دستور که ظهوری از اراده و قدرت پروردگار است بدون اینکه براساس استفاده از خارج باشد یا در باره صلاح عمل ارزیابی کند و در آن باره قضاوت و اظهار نظر نموده آنرا برگزیند.
تکلیف فرشتگان سنخ دیگر غیر از تکلیف معهودیه بشر است زیرا تکلیف به بشر براساس اراده و اختیار مکلف است به این که در روان خود قضاوت و داوری نماید و امکان طاعت و تمرد داشته باشد ولی فرشتگان مخلوق نوری و طاهرند هرگز اراده‌ای ندارند جز آنچه را که پروردگار از آنان بخواهد.
بدین جهت ثواب و پاداش برای آنان نخواهد بود و مکلف فقط تکلیف تکوینی هستند و تشریع در باره آنان مفهوم ندارد از نظر اینکه مقام بالاتری را انتظار ندارند و دارای درجات و مقامات بطور ثابت بی‌شمار هستند و رابطه آنان با یکدیگر براساس اطاعت وجودی و انقیاد ذاتی است.
فرشتگان دارای روح قدس و به پیشگاه پروردگار مقرب هستند با توجه به این که موهبت و عاریت است و هر لحظه براساس فیض مجدد و تجدد امثال است و چنانچه بفرض اراده فرماید که روح قدس از آنان باز میستاند و هر چه را پروردگار موهبت فرماید تملیک بطور عاریت است مانند روح قدس و نیروی عصمت و طهارت ذاتی که بر رسولان و یا حکم بخلود در سعادت و سکونت در جوار رحمت همه و همه بطور موهبت و عاریت و تکرار فضل است و از حیطه کبریائی هرگز خارج نخواهد شد.
و هم‌چنین ارواح قدسیه رسولان و اوصیاء علیهم السّلام تا چه رسد بافراد بشر در هیچیک از هدایا و موهبت‌ها که از ساحت پروردگار یافته‌اند استقلال نخواهند داشت و همه با شؤن وجودی خود قائم باویند و هر لحظه ربط محض بساحت او خواهند بود.
لازم انقیاد ذاتی فرشتگان خوف و خشیت آنان از عظمت پروردگار انوار درخشان، ج‌13، ص: 266
است خوف بمعنای بیم و هراس از توجه ضرر و حالت روانی است از خطر و ضرری که بر انسان رخ میدهد مانند خطر و خوف بشر از عقوبت پروردگار در اثر گناه و تقصیری که از او سر زده و قوام حالت خوف روانی بتوجه و یاد خطر و عقوبت است و هنگام نسیان و فراموشی و یا غفلت و عدم توجه حالت خوف روانی بصورت آرامش خاطر درمیآید.
ولی خوف فرشتگان سنخ دیگر و از حالات روانی نیست بلکه خوف آنان لازم ذاتی و نتیجه معرفت و انقیاد وجودی آنها است و هرگز بر آنان حالت غفلت و نسیان رخ نمیدهد به این که خوف وجودی آنان بصورت ایمنی و استقلال درآید و خوف بشر از عقوبت در اثر گناه و تمرد است نه از قصور ذاتی و معرفت پروردگار و خوف قدسیان از قصور ذاتی و معرفت مقام کبریائی است زیرا فرشتگان موجودات شریف و نزد پروردگار گرامی هستند و از جنبه مادیت و لوازم آن بری و منزه‌اند و وسائط اجرای تدبیر در جهانند.
و از نظر قدرت زیاده بر تصور آنان چنانچه حکمت اقتضاء کند بطور تمثل خود را به بشر ارائه دهند و در ظرف ادراک و مشاهده قلبی وی بصورت انسان درآیند و بر حسب حقیقت موجود مجرد بوده و تغییر و یا انقلابی بر آنان رخ نداده باشد هم چنانکه جبرئیل امین علیه السّلام بر روح و شهود قلبی مریم صدیقه علیهما السّلام تصرف نمود خود را بصورت بشر بوی ارائه داد و یا او سخن گفت مژده و بشارت باو داد.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 267

[سوره فاطر (35): آیات 2 تا 8] .... ص : 267

اشاره

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3) وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4) یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ (6)
الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (7) أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (8)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 268

شرح .... ص : 268

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها:
آیه بیان قدرت بطور اطلاق پروردگار است چنانچه از نعمت و رزق و رفع نیاز ارزانی بفرماید هرگز موجودی از موهبت و رفع حاجت او نمیتواند مانع شود و جلوگیری نماید و تعبیر بفتح و گشودن نموده از نظر اینکه فتح با خزائن رحمت متناسب است و نیاز بمقدمه دیگر ندارد و نیز از تعبیر برحمت استفاده میشود که رزق و رفع حاجت از مقوله رحمت عمومی است که پروردگار موهبت میفرماید و غرض نفع ندارد و فقط رفع حاجت و فیض و رحمت بمحتاج است بدون اینکه خود استفاده نماید.
وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ:
و چنانچه در موردی از نظر حکمت از بذل نعمت و رزق امتناع فرماید موجودی نمیتواند آن رزق و نعمت را باو اهداء نماید.
مِنْ بَعْدِهِ:
بیان تأخر ذاتی هر نیرومند است از آفریدگار چنانچه از نعمتی بهره‌مند نشود نمیتواند بدیگری افاضه نماید.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ:
دو صفت فعل پروردگار است که چنانچه از نعمت و رحمت بموردی موهبت انوار درخشان، ج‌13، ص: 269
فرماید نیروئی نمیتواند از آن جلوگیری نماید و چنانچه از نعمت و رحمت در موردی امتناع نماید نیروئی نمی‌تواند بآن مورد رحمت را ارزانی و موهبت نماید و هر مورد که رحمت و نعمتی را موهبت فرماید طبق حکمت است و هم‌چنین هر مورد از بذل نعمت امتناع فرماید طبق حکمت است خلاصه هر گونه نعمت و رحمت از فیوضات و ظهوری از صفت عزیز است و بر طبق حکمت نیز افاضه فرموده است.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ:
بر حسب آیه گذشته هرگونه نعمت و رحمت از فیوضات پروردگار است و باید بسپاس آنها قیام نمود و از فضل پروردگار شکرگزاری نمود.
آیه مبنی بر احتجاج با بت‌پرستان است هرگونه رزق و رحمت بمنظور رفع نیاز بشر است و از شؤن تدبیر و ظهور صفت ربوبیت پروردگار معرفی فرموده است.
هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ:
استفهام انکار است که هر چه از رزق و رفع نیاز که پروردگار از طریق علل و اسباب طبیعی دسترس بشر میگذارد همه را پروردگار آفریده است و محصول نظام واحدی است که جهان را فراگرفته و خلق و ایجاد موجودات و نباتات و مواد خواربار که برای رفع حاجت بکار میرود از شئون تدبیر پروردگار در باره بشر است پس صفت ربوبیت و تدبیر پروردگار عین صفت خالقیت و آفرینش او است و هم چنین نظام واحدی که سرتاسر جهان فرمانروا است از لوازم تدبیر و شؤن صفت ربوبیت پروردگار است.
رابطه پروردگار با موجودات فقط رابطه خلق آفرینش است و بلحاظ رفع نیاز و رزق بشر از شؤن تدبیر و صفت ربوبیت پروردگار است پس همچنانکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 270
صفت خلق و آفرینش اختصاص بساحت پروردگار دارد بهمین قیاس صفت تدبیر و ربوبیت نیز بساحت پروردگار اختصاص خواهد داشت.
زیرا قوام صفت تدبیر و ربوبیت پروردگار وابسته بصفت خلق و آفرینش او است هم‌چنین صفت خلق و ایجاد او وابسته بتدبیر و بافاضه وجود پی‌درپی است که آنرا بسوی کمال که غرض از خلقت آنست تحقق پذیرد پس هرگز خلق و ایجاد پدیده‌ای از تدبیر و افاضه وجود بآن پی‌درپی انفکاک‌پذیر نخواهد بود و هرگونه نعمت و رزق از موجودات و نباتات بر حسب نظام علل و اسباب ایجاد نماید و بیافریند بقیاس بشر رزق و رفع حاجت او خواهد بود پس خلقت و ایجاد مواد رزق و رفع حاجت برای بشر تدبیر و صفت ربوبیت پروردگار معرفی می‌شود و طبقات موجودات صحنه جهانرا پروردگار آفریده و آنها را برای بشر مسخر نموده که مورد استفاده قرار گیرند و نیازهای خود را برآورند.
لا اله الا هو:
مبنی بر حصر صفت الوهیت بآفریدگار است و موجود و آفریده‌ای شایسته و مستحق عبودیت و پرستش نیست جز آفریدگار جهان.
و اله:
بمعنای مألوه از ماده اله گرفته شده بمعنای الوهیت و معبودیت و شایسته پرستش است و جمله (لا اله الا هو مستثنی و مستثنی منه) یعنی معبود بحق و شایان پرستش نیست جز او که جهان آفرین است و الوهیت و معبودیت مورد نفی است و لازم آنستکه صفت معبودیت باو اختصاص دارد.
در جمله (لا اله) صفت ربوبیت و خالقیت و آفرینش اختصاص بآفریدگار دارد و عاقل و خردمند در باره اینکه صفت خلقت و ایجاد از شؤن آفریدگار است و مخلوقی در آن شرکت ندارد تردید نخواهد داشت و آنچه در دیانت‌های انوار درخشان، ج‌13، ص: 271
آسمانی عموما و در مکتب عالی توحید خصوصا مورد ارشاد و دعوت قرار گرفته فقط صفت معبودیت و شایستگی پرستش است که آنرا بآفریدگار اختصاص داده است بر این اساس دعوت رسولان فقط به یکتا پرستی و توحید است نه اعتقاد بوجود صانع جهان.
و لازم معبودیت ساحت پروردگار عبودیت ذاتی و وجودی و ارادی است همچنانکه بشر بر حسب خلقت عبودیت ذاتی و وجودی دارد و خواه ناخواه محکوم نظام خلقت و تدبیر پروردگار بوده و هست بدون اینکه از خود اراده بکار ببرد مانند سایر موجودات.
و قسم دیگر عبودیت ارادی و اختیاری است که اختصاص بقدسیان و بشر دارد و در اثر نعمت وجود که برایگان پروردگار دسترس آنان نهاده بحکم خرد بسپاس آن باید قیام نمایند و با تمام نیروی وجودی که از آن بهره‌مند هستند بر حسب عقیده و عمل از آن سپاسگزاری نمایند و وظیفه عبودیت ارادی بشر در اثر حاجت ذاتی و وجودی است که پیوسته بساحت پروردگار دارند و هر لحظه محتاج باویند که بهدایت و رهبری او از طریق افعال اختیاری و اداء وظایف دینی بسعادت که در انتظار آنند نائل آیند و جوهر وجودی خود را بیابند.
در جمله لا اله الا هو به نفی ابدی صفت معبودیت برای هر مخلوقی توجه شده و استحقاق معبودیت ذاتی و ارادی را بساحت آفریدگار اختصاص داده است که فقط ساحت کبریائی مستحق ابدی و ارادی قدسیان و بشر است و جز او مستحق و شایسته هیچگونه عبادت ذاتی و ارادی نخواهد بود.
و مستحق عبادت و پرستش آفریدگاری است که پیوسته بر بشر نعمت رزق و رفع نیاز آنان را ارزانی داشته و دسترس آنان نهاده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 272
فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ:
جمله تفریع با اینکه تصدیق مینمائید که همه موجودات را پروردگار آفریده در صورتی که آنها را در باره تربیت و تدبیر و رفع نیاز بشر بکار برند آنرا مستند بخدایان خیالی خود میدانند و آنها را رازق معرفی مینمایند.
پاسخ آنستکه آفریدگاری که مواد غذائی و خواربار و هرگونه نیازها را پدید آورده و از طریق عوامل طبیعی آفریده است خالق آنها میباشد پس خلق و هم چنین تدبیر و تربیت بطور اطلاق صفت فعل پروردگار است.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ:
مبنی بر تسلیت خاطر رسول (ص) است با این دلایل آشکار بر توحید افعالی پروردگار چنانچه انکار نموده و در مقام مبارزه برآیند باکی نیست افسرده خاطر مباش این سیره و روش گروه فرومایه‌ای است که با پیامبران گذشته نیز این چنین رفتار مینمودند.
وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ:
مبارزه با رسولان ضرر بدعوت آنان نداشته هم چنانکه مبارزه کفار قریش با دعوت رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله مانع نیست از اینکه دعوت او در جهان انتشار یابد و جهانیانرا بدین اسلام دعوت نماید چنانچه کفار خود را از نظر لجاج از رحمت و سعادت بی‌بهره نموده و شقاوت ذاتی که برای خود کسب نموده آنانرا بعقوبت همیشگی دچار خواهد نمود.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ:
مبنی بر اعلام و تأکید در باره آنستکه بشر پس از پایان زندگی وی در این جهان زندگی دیگری در عالم قیامت خواهد داشت زیرا بشر در نتیجه افعال اختیاری انوار درخشان، ج‌13، ص: 273
و عقیده که ظهور سیرت و ظهور جوهر وجودی او است باید در نظام دیگری که کاملتر از نظام جهان است بظهور برسد و هر یک از افراد بشر که امتیازی بخصوص کسب نموده باید بعرصه ظهور درآید و با این امتیازات افراد بشر بلحاظ عقیده و حرکات ارادی در دنیا امتیازی از یکدیگر ندارند و سیرت هر یک پنهان است در عالم قیامت باید امتیاز هر یک بظهور برسد و اهل ایمان از کفار امتیاز یابند و سیرت نورانی و درخشان اهل ایمان ظاهر شود هم‌چنین سیرت ننگین بیگانگان نیز آشکار گردد در صورتی که دنیا اقتضاء و ظرفیت ظهور حقایق را ندارد ناگزیر در نظام دیگری که محصول عوالم است بظهور خواهد رسید.
فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا:
مبنی بر تهدید است که لذت زندگی دنیا سبب غفلت از عقوبتها که لازم ذاتی شرک و کفر است نشود بلکه نعمت آفرینش که آفریدگار دسترس بشر نهاده بسپاس آن و سایر نعمتها که او را از هر سو فراگرفته قیام نماید و یگانه خطری که بشر با آن مواجه است آنستکه از نعمت‌های بی‌شمار بهره‌مند گردد ولی در مقام معرفت منعم و سپاس او برنیاید و مقامی را از انسانیت درک ننموده باشد.
وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ:
غرور بفتح صفت مشبهه از غرور گرفته شده بمعنای شیطان است از نظر سنخیتی که نیرنگهای او با خاطرات و تمایلات بشر دارد و از نظر شقاوت و دشمنی که با بشر دارد با تمام نیرو که در اختیار دارد بکار میبرد و از طریق الهام با خاطرات بشر تماس میگیرد و او را مغرور نموده فریب میدهد و حقایق را بر او پنهان مینماید و سرگرم هوی و تمایلات نموده از جمله نیرنگ او القاء و پیشنهاد آنستکه بیگانگان که پابند بخاطرات و افسانه‌ها نیستند در زندگی آشناتر و همت خود را صرف خواسته‌های خود مینمایند و آسایش بیشتری در زندگی دارند بدون اینکه ضرر و زیانی انوار درخشان، ج‌13، ص: 274
بآنان متوجه باشند.
و در باره زندگی عالم دیگر بر پایه‌ای استوار نیست که صحت داشته باشد هر که از اینجهان رفته بازنگشته است بفرض که جهانی باشد مانند دنیا نعمت‌ها بشر را فرا خواهد گرفت زیرا غرض از زندگی بشر انتقام از او نیست هم چنانکه پروردگار در اینجهان بفضل خود با بشر رفتار نموده در آنعالم نیز وسایل زندگی بشر را فراهم آورده است و از هر خطر بشر را ایمن خواهد نمود.
بخصوص با توجه به این که مردمی که پابند بعقیده‌ای نیستند در دنیا مورد کیفر و عقوبت قرار نگرفته‌اند تا چه رسد بزندگی دیگر بشر و با این خاطرات بیهوده و بی‌پایه پیوسته گروهی بسیار را بضلالت و گمرهی میافکند و سرگرم مینماید ناگهان فرصت و زندگی بشر پایان می‌یابد و بآستانه مرگ در میآید در حالی که روان پلید او از درک هر حقیقت بی‌بهره است.
إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ:
شیطان نظر به این که از آغاز خلقت در صف فرشتگان میزیست و بر حسب ایمان و رابطه عبودیت مانند سایر فرشتگان در قرب رحمت بوده و نسبت بساحت پروردگار انقیاد داشت ولی در اثر خلقت آدم چون نظام دیگری در عبودیت اجراء شد و بواسطه اظهار غرور و امتناع از اجرای آن دستور و تمرد او از فرمان پروردگار از مقام قرب و عبودیت سقوط کرد و در قطب مخالف قرار گرفت ساحت پروردگار نیز او را طرد نمود و از صفت پاکان و فرشتگان قدس بیرون رفته و اخراج شد.
شیطان موجود مجرد و نیروی پلیدی است بلکه اخگریست که خرمن سعادت بشر را بآتش میکشد و از نظر خودستائی و مبارزه با ساحت پروردگار از رحمت برای همیشه رانده شد.
در اثر امر پروردگار که فرشتگان بآدم علیه السّلام سجده نمایند و بفضیلت او و اینکه انوار درخشان، ج‌13، ص: 275
خلیفه در تمام عوالم است اقرار نمایند فرشتگان فرمان را پذیرفتند ولی ابلیس از سجده بوی و اقرار بفضیلت آدم تمرد کرد صفوف فرشتگان دو دسته شدند گروهی که از آغاز خلقت انقیاد وجودی خود را اظهار مینمودند امر پروردگار را پذیرفته بآدم سجده نمودند بمقام قرب رحمت استقرار یافتند و در نظام تعلیم و تربیت بشر که بوسیله آدم و رسولان اجراء فرموده وسائط اجرای تدبیر و هدایت شدند بدین نظر مقام آنان ارتقاء یافت و از وسائط تعلیم و تربیت سلسله بشر و بناگذاری مکتب توحید قرار گرفتند زیرا فرشتگان موجودات مجرد و مکرم و وسائط تدبیر پروردگارند که از عالم غیب در اینجهان دستورات و اوامر پروردگار را اجراء می‌نمایند.
ولی ابلیس از نظر تمرد از دستور پروردگار و امتناع از سجده و از اقرار بفضیلت آدم از مقام قرب رانده شد.
بدیهی است سجده فرشتگان عبارت از اقرار بفضیلت آدم و اینکه او را واسطه فیوضات پروردگار در عوالم بدانند و او را شایسته مقام و منصب خلافت تصدیق نمایند و آیه از این حقیقت بطور تمثل تعبیر بسجده بآدم نموده بمنظور انقیاد بالاصاله به پیشگاه کبریائی است.
براین اساس بمقام و فضیلت آدم و رسولان رشک برده و اظهار عداوت و دشمنی با آدم و سلسله بشر نمود و به پیشگاه کبریائی سوگند یاد نمود که پیوسته نیروهای مرموز که در اختیار دارد برای به ضلالت افکندن افراد بشر بکار خواهد برد شیطان نیروی مغناطیسی و جاذبه مرموزی است که با اندیشه و تمایلات مردم که نیروی شهوت و خودستائی و غضب آنها است تماس میگیرد و از همان طریق آنان را بسوی خطر ترغیب مینماید.
شیطان در برابر ساحت کبریائی زبان و روان پلید خود را بمخاصمه گشود و گفت در اثر تمرد از فرمان و امتناع از سجده بآدم و اقرار بخلافت آدم مرا از انوار درخشان، ج‌13، ص: 276
قرب رحمت خود طرد فرمودی و آتش غضب همیشگی تو مرا از هر سو فرا گرفت و بمنظور اینکه انتقام خود را از بشر بگیرم و آتش کینه خود را فرو نشانم خرمن سعادت او را بآتش خواهم کشید.
هر لحظه از زندگی هر یک از آنان با تمام نیرو مراقبت خواهم نمود که از طریق عبودیت آنان را نسبت بساحت پروردگار منحرف نمایم و بضلالت و گمرهی افکنم و با تمام نیرو و نیرنگ که در اختیارم نهاده مردم را از طریق مستقیم عبودیت و انسانیت خارج نمایم و در قطب مخالف همه را بهمرهی خود رهبری کنم تا در عناد و مبارزه با کبریائی هم‌آهنگ شویم و بشقاوت ابدی همه را سوق دهم و بر آنها غضب فرمائی همچنانکه بر من خشم فرموده و مرا طرد نموده من و پیروانم را نمونه‌ای از قهر خود قرار دهی.
فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا:
جمله تفریع در صورتی که شیطان بصراحت اظهار عناد و عداوت با بشر مینماید و خود را وسیله ضلالت و گمرهی بشر معرفی مینماید لازم است که بشر بالقائات و نیرنگهای او گوش فرا ندهد و فریفته تمایلات خود که رابطه با الهام شیطانی است نشود.
إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ:
شیطان از نظر شقاوت و پلیدی که در خود پدید آورد و از نظر حسد و رشک بر بشر در مقام اضلال هر یک از افراد برآمد و خود را شبکه فراراه بشر قرار داد که مانع شود از اینکه هدایت یابد و طریق عبودیت را بپیماید و با تمام نیرو که دارد از هر طریق نیرنگ که میسر شود افراد بشر را از حزب و هم آئین خود معرفی نماید و به پیروی از خود آنانرا در دوزخ غضب پروردگار رهبری نماید و در آتش گداخته هم‌نشین خود گرداند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 277
الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ:
بیان و عده‌ای است که در آیه گذشته ذکر شد و حرف لام برای اختصاص است که سیرت کفران نعمت و مبارزه با رسول صلّی اللّه علیه و آله و تکذیب آیات قرآنی عقوبت دردناک زیاده بر تصور و بطور خلود است.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ:
هم‌چنین سیرت ایمان و اعتقاد باصول توحید و اداء وظایف و انقیاد مغفرت و آمرزش و رفع نواقصی است که داشته و مغفرت بمعنای ستر است و گناهان در اثر التزام بایمان و ملکات فاضله محو و نادیده گرفته شود و هر عمل اختیاری صادر شود انقلاب پذیر نیست بلکه از فضل پروردگار نادیده گرفته و تیرگی آن از روان برطرف می‌شود.
وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ:
آغاز مغفرت شامل اهل ایمان شده و روح و روان اهل ایمان صفاء و نورانیت اولیه را باز یافته آنگاه اجر و پاداش باو موهبت می‌شود و در جوار رحمت و فضل پروردگار سکونت خواهد گزید.
أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً:
استفهام انکاری است بیان تباین ذاتی میان عمل قبیح و عمل صالح است که سبب تباین کسی است که عمل قبیح را صالح و هم‌چنین عمل طالح را شایسته پندارد با کسی که بحکم خرد عمل قبیح را طالح و هم‌چنین عمل صالح و شایسته را نیز طبق واقع صالح بداند.
از نظر اینکه قوام شخصیت انسان و صلاح او بحسن عقیده است و چنانچه عمل قبیح را صالح پندارد از حکم خرد تخلف نموده و ضلالتی است که بآن انوار درخشان، ج‌13، ص: 278
اقدام نموده و پرده‌ای بر عقل و خرد خود افکنده و ضلالتی است هرگز هدایت پذیر نخواهد بود و کسیکه عمل قبیح را که بجا آورد آنرا قبیح و ناسزا بداند قابل هدایت است که بضرر و زیان آن متوجه شده از آن خودداری نماید ولی کسیکه به عقیده او عمل قبیح عمل صالح و شایسته است اصلاح و هدایت‌پذیر نخواهد بود.
فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ:
اضلال در صورتی استناد بآفریدگار دارد که فاعل مختار بسوء اختیار و فساد عقیده خود اصرار داشته و برخلاف حکم و رهبری خرد در عقیده فاسد خود استقامت داشته باشد بدیهی است که احراز حسن و قبح اعمال بکمک رهبری خرد و عرف بس سهل و آسان است.
در حقیقت در این عقیده بی‌پایه خود را از طریقه عقلاء خارج معرفی نموده و محکوم بحکم ضلالت قرار داده است و بسوء اختیار به کیفر و عقوبت عقیده فاسد و به عمل طالح خود اقدام نموده است و هرگز اصلاح و هدایت‌پذیر نخواهد بود.
وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ:
پروردگار کسی را هدایت فرماید و بسعادت رساند که با کمک خرد در مقام پذیرش برآید و از طریقه لجاج روی گرداند و بر طبق حکم خرد و عقیده صحیح رفتار نماید در اثر قابلیت مورد پروردگار مر او را رهبری فرموده و او را بمقصد میرساند.
فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ:
خطاب تسلیت برسول صلّی اللّه علیه و آله است در باره اینگونه مردمی که در مقام انقیاد نیستند و از حکم خرد تخلف نموده عمل قبیح را صالح و شایسته پندارند اینان انوار درخشان، ج‌13، ص: 279
تمرد و مخالفت و ضلالت خود را اعلام نموده و نباید در باره هدایت آنان جز اعلام و نصیحت صرف وقت نموده و در باره ضلالت و گمرهی آنان نیز نباید افسرده خاطر شد زیرا اینان از خود سلب صلاحیت و هدایت نموده‌اند و با دلایل قطعی دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله را نمی‌پذیرد و نزول آیات قرآنی را از ساحت پروردگار انکار مینمایند.
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ:
صفت علم و احاطه پروردگار است که بر اعمال زشت و عقیده فاسد بیگانگان آگهی دارد که خود را در اثر فساد عقیده بضلالت و هلاکت افکنده‌اند و این گروه قابل اصلاح و هدایت نخواهند بود و بسوء اختیار خود عقوبت و خلود در شقاوت را پذیرفته‌اند.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 280

[سوره فاطر (35): آیات 9 تا 14] .... ص : 280

اشاره

وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ (9) مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10) وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (11) وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12) یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (13)
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (14)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 281

شرح .... ص : 281

وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ:
آیه بیان توحید فعل پروردگار است از جمله آثار فعل وی آنستکه بادهای تند را در فضا بحرکت درمیآورد بمنظور اینکه ابرهای سنگین و باردار را سوق دهد و در فضای جهان از سوئی بسوی دیگر براند و ابرهای سنگین و باردار را در اثر فشار و اصطکاک بیکدیگر قطرات باران را در سرزمینهای خشگ و سوزان و مرده فرو ریزد.
فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها:
در نتیجه فرو باریدن قطرات باران زمین که خشک و مرده بوده و هم‌چنین هسته‌ها که در درون زمین و اعماق آن پنهان است و فاقد حس و حیات بوده زنده شده بحرکت درآیند و زندگی را آغاز نمایند و نیروی تولید مثل و تغذیه و نمو بآنها دمیده میشود.
کَذلِکَ النُّشُورُ:
بیان آنستکه پروردگار در صحنه جهان فصل بهار این چنین بعث و برانگیختنی را ارائه میدهد و زمین و آنچه در دل و اعماق آن از هسته‌ها نهان است شروع بحرکت و رشد مینمایند هم چنین صحنه‌ای را پروردگار در روز قیامت انوار درخشان، ج‌13، ص: 282
ارائه خواهد داد به این که زمین که درون و اعماق آن خاک و اعضاء بدنهای بشر از اولین و آخرین پنهان است آنها را حیات تازه بخشیده و بیرون از قبور افکنده و بهر یک از اعضاء و جوارح بدن هر یک از افراد از اولین و آخرین بحالت اول درمیآیند و روح بآنها دمیده می‌شود و بصحنه قیامت قدم خواهند گذارد.
نظر به این که غرض اصلی از نظام خلقت زندگی بشر است هرگونه نظام چه آشکارا و یا بطور مرموز که بر انواع موجودات و هم‌چنین بر عوالم اجراء میشود بطور حتم در باره سلسله بشر نیز اجراء خواهد شد و از جمله آنچه در زمین و تحولات آن بطور محسوس فرمانروا است که نمونه و الگوئی است از نظام تحول بشر و غرض از دمیدن نیروی حیات در هر سال فصل بهار نباتات و درختان پدید آمدن ثمره و محصول آنها است که نظام زندگی بشر بر آن استوار گردد بهمین قیاس غرض از زندگی سلسله بشر در این جهان تکلیف و آزمایش همانا سیر و حرکت جوهری است و از طریق حرکات اختیاری بشر خود را بیابد و در نظام دیگری که محصول و سیرت این جهان است محصول مساعی و صورت حقیقی و اکتسابی او بظهور برسد.
نظامهای گوناگون که از شئون تدبیر پروردگار در جهان است در آیات قرآنی بیان نموده و در خارج نیز آنها را اجراء فرموده برای اینکه دانشجویان مکتب عالی حقایقی را از نظام آفرینش درک نمایند و متوجه شوند که غرض تعلیم و تربیت و سوق آنان بسعادت و سپاسگزاری است از جمله نظامی که در سرتاسر جهان فرمانروا است در باره بشر بصورت بهتر نیز اجراء خواهد شد.
غرض آیه قیاس حیات حقیقی و زندگی ابدی بشر است بزندگی عالم نباتات زیرا غرض از نباتات میوه و محصول آنها است هم‌چنین غرض اصلی در زندگی سلسله بشر در اینجهان محصول سیر و حرکات آنها از صورت حقیقی و سیرت روانی است که کسب نموده و در عالم دیگر بظهور میرسد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 283
و دمیدن نیروی حیات بزمین و به نباتات و درختان همه سال فصل بهار مثال و الگوئی است از عالم دیگر یعنی حشر کلی عالم و از دمیدن روح و حیات باجساد پراکنده بشر و هم چنین غرض از حیات زمین و نباتات ظهور محصول و مواد خواربار است برای بشر غرض از زندگی بشر در این جهان نیز ظهور سیرت روان وی که مسطوره صفات کبریائی است.
غرض از یادآوری سیر و تحولات عوامل جهان که ظهوری از تدبیر پروردگارند از جمله فرو باریدن باران و دمیدن روح بزمین آنستکه قدرت ساحت ربوبی نسبت بهمه تحولات یکسان است.
آفریدگاری که بطور محسوس محشر و جنبشی هر سال فصل بهار پدید میاورد و ذرات و اجزاء پراکنده در اقطار جهانرا مانند اشعه نور خورشید و ذرات خاک و آب و هوا را بهم می‌پیوندد و نیروی حیات تولید مثل بدانه‌ها و تغذیه و نمو از مراتب حیات بانها میدمد و نظام جهان را که مقدمه و زمینه آماده برای زندگی بشر است انتظام می‌بخشد و او را به نیروی اختیار مجهز نموده که آنچه در سیرت خود نهفته دارد و آنچه را پرورانیده بظهور برساند.
ناگزیر برای این منظور که غرض اصلی و نهائی از خلقت است محشر عمومی و جهانی و نظامی کاملتر از نظام اینجهان تشکیل خواهد داد.
این صحنه محشر که پروردگار برای خاک و حبوبات و آب و هوا و نور خورشید قرار داده که یکدوره زندگی حیات بخشی را همه سال تجدید نموده و بوجود میاورد هر خردمندی با مختصر توجه میفهمد و می‌یابد که برای سیر و سلوک ارادی و اختیاری بشر نیز این چنین صحنه‌ای را در نظر گرفته بنام محشر عمومی جهان و غرض اصلی دمیدن حیات تازه باجساد بشر از اولین و آخرین است که همه اجزاء بدن عنصری هر یک را که قرون زیاده بر تصور در معرض تحولات گوناگون قرار گرفته و در اقطار جهان پراکنده‌اند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 284
هنگام رستاخیز پروردگار همه آنها را گرد هم آورده و بهم خواهد پیوست و نیروی روح که جزء و رکن اصیل و مدبر است بآن نیروی جاذبه مخصوص میدهد مانند نیروی مغناطیسی همه اجزاء و ذرات بدن عنصری خود را در کمترین لحظه‌ای از اقطار جهان جذب مینماید مانند جاذبه شاخص که سایه را بهر سو میکشاند روح نیز بدن خود را در محور و فرمان خود درمیاورد باذن و خواست پروردگار و سپس قدم بصحنه قیامت خواهد گذارد.
هم چنانکه نیروهای بی‌شماری از عوامل طبیعت پیوسته و هر لحظه بصورت تجدد امثال به نباتات و درختان میرسد تا آنجا که در اثر رشد و نمو بصورت میوه و ثمره که غرض از نباتات است خودنمائی می‌نماید چنانچه بشر با تمام نیروی عملی و وسایل فنی بخواهد بفهمد که کدام ذرات و نیروها و اشعه که بدرختان رسیده بصورت میوه و مواد غذائی درآمده و نیروی تغذیه و با تولید مثل بآنها دمیده شده امکان‌ناپذیر است.
هم‌چنین زندگی بشر در این جهان که هر لحظه پروردگار بصورت تجدد امثال بوی نیروی حیات تازه میدمد و هر لحظه حیات جدید و لباس دیگری در بر او مینماید مانند نور اشعه خورشید که پیوسته فانی و نابود میشود تا هنگام که دوره آزمایش بشر سپری گردد در جهان دیگر محصول زندگی بشر که عبارت از صورت حقیقی و سیرت روانی او است پس از فناء این جهان بظهور میرسد و در حقیقت غرض اصلی از خلقت بشر و زندگی او که براساس تحول و تجدد فیض نهاده شده و از نظر اتصال فیض بنظر ثابت و مستقر میرسد همانا تکامل بشر است که بصورت حقیقی و سیرت که کسب نموده ظهور نماید.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً:
آیه بیان آنستکه قدرت و ظهور هر اثر در نظام امکانی پرتوی از قدرت و قهر کبریائی است و هر موجود و آفریده‌ای فقر محض و اظهار حاجت وجودی انوار درخشان، ج‌13، ص: 285
با آفریدگار مینماید.
آیه مبنی بر اعلام و ترغیب دانشجویان مکتب قرآن است به این که بیگانگان پندارند که در اثر داشتن مال و منال و عزت و جاه و انصار و فرزند واجد عزت و قدرت خواهند گشت.
آیه کریمه خلاف آنرا اعلام نموده فرمود (فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً) در صورتی که ارتباط مال و منال و فرزند بشخص بطریق عاریت است و آنچه عزت وجود و قدرت میدهد رابط عبودیت با پروردگار است که نیروی روانی است و بطور شهود بفقر و حاجت خود بآفریدگار آگهی دارد و در مقام تحکیم رابطه خود با آفریدگار برمیآید و از طریق ایمان و اعتقاد قلبی و اعمال صالحه نیرو و عزت و قدرت را کسب مینماید و در برابر حوادث ناگوار پایداری و استقامت از خود بظهور میرساند و قدرت زیاده بر این تصور نمیرود که خود را مسطوره کبریائی نماید.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ:
آیه بیان آنستکه یگانه سخن که ظهوری از ایمان و عقیده قلبی باشد و مورد قبول و پذیرش پروردگار قرار گیرد همانا کلمه و شهادت بارکان توحید یعنی شهادت بوحدانیت کبریائی او و نیز شهادت و اقرار برسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله و بسایر ارکان آنست.
کلم: جمع کلمه است بمعنای سخن و گفتار براساس عقیده است و تعبیر بکلم شده از نظر اینکه شهادت بارکان توحید شامل چند جمله است و همه آنها مربوط بیکدیگرند و چنانچه یک جمله آن ساقط شود اقرار باصول توحید فاسد و ناقص خواهد بود و نیز تعبیر بکلم بلحاظ آنستکه سخن و گفتار و شهادت ظهوری از عقیده قلبی است که اظهار و شهادت نیز جزء تحقق عقیده قلبی است.
نتیجه آنکه ایمان قلبی و نهائی بدون گفتن و اقرار لفظی اسلام و ایمان تلقی نمیشود بلکه قوام اعتقاد باصول توحید عبارت از عقیده قلبی و دیگر اقرار و شهادت انوار درخشان، ج‌13، ص: 286
بارکان توحید و صحت رسالت عامه و خاصه است و دیگر اقرار و شهادت بمعاد است.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ:
مبنی بر حصر است و یگانه رابطه بشر و اهل ایمان با ساحت پروردگار که مورد قبول و پذیرش قرار میگیرد و صعود می‌نماید همانا شهادت لفظی عقیده باصول توحید است و این رابطه فقط میان اهل ایمان با ساحت کبریائی و اختصاصی است و رابطه عبودیت فقط میان آفریدگار و اهل ایمان خواهد بود و تعبیر بصعود به تناسب آنستکه شهادت لفظی و اعتقادی باصول توحید رشد و ظهوری بی‌نهایت دارد و نیز بسوی کبریائی متوجه است.
و یگانه رابطه که سبب صعود و ارتقاء اهل ایمان و تقرب بساحت پروردگار باشد همانا شهادت باصول توحید است و سایر اعمال و اظهار حاجت و دعاء که به پروردگار ارتباط بیابد و مورد قبول و اجابت قرار گیرد از فروع شهادت و اعتقاد باصول توحید است چنانچه هر یک از اعمال صالحه و اظهار حاجت و دعاء و سیر و سلوک بسوی قرب پروردگار براساس شهادت باصول توحید نباشد بیهوده و هباء منثورا خواهد بود.
و بعبارت دیگر هر عمل اختیاری و دعاء که شعار عبودیت نداشته باشد پذیرفته نخواهد شد.
پس عقیده صحیح و هم‌چنین عمل صالح که حرکت جوهری و سیر و تقرب بپروردگار است همانا توحید و اظهار عملی و جوارحی توحید است و جز این عقیده و عمل صالح که براساس توحید است رابطه تقرب بشر بآفریدگار نخواهد بود و یگانه وسیله صعود و ارتباط اهل ایمان بساحت کبریائی که دارای درجات بی‌شمار است همانا دو نیروی ایمان قلبی و شهادت لفظی است و ظهور دیگر آن اعمال جوارحی و قیام باداء وظایف الهی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 287
الطیب.
صفت مشبهه برای کلم و مذکر و مؤنث آن یکسان است و بمعنای رائحه خوش برحسب طبع انتشارپذیر است و سبب جلب توجه بوده و محیط را نیکو و لذیذ و گوارا مینماید و باقطار جهان آثار نیک و نوسان و طنین آن انتشار یافت و رائحه و نسیم فرح‌بخش آن جهان را فرا خواهد گرفت و عدل عدالت را در جهان بسط و منتشر خواهد ساخت.
وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ:
عمل صالح و اداء وظایف و قیام بسپاس نعمت پروردگار ظهور ایمان در خارج و حرکت و سیر جوهری به ثبات و استقرار ایمان و رسوخ آن در قلب و روان است و بتمام معنا عمل صالح و اداء وظایف دینی سبب رفعت و رشد و کمال اعتقاد قلبی است.
و نیز سبب نشر رائحه خوش ایمان در جامعه اسلامی و در جهان خواهد شد و هم‌چنین سبب تحکیم رابطه اعتقادی با ساحت پروردگار خواهد بود که ایمان قلبی مورد قبول و شاهد صدق و ثبات ایمان است.
در حقیقت قیام بوظایف دینی اظهار توحید و اعلام عملی و نصاب ایمان قلبی است و تخطی یک بار از وظیفه شاهد آنستکه در آن شائبه انحطاط و تزلزل است و ایمان ثبات ندارد و رسوخ در قلب ننموده است بلکه گناه تکذیب عملی اعتقاد قلبی است و بفرض که گناه مورد مغفرت و آمرزش قرار نگیرد از سرعت و رفعت ایمان کاسته شده و از سرعت و انبساط نور بطیران پرندگان تنزل خواهد نمود.
پس از آلودگی به گناه صفا و نورانیت فطری خود را از دست داده و چنانچه شایسته منصبی از مناصب الهی بوده در اثر ارتکاب گناه از صلاحیت ساقط خواهد شد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 288
و در آیه (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ) حقیقت کلمه توحید را بعالم نباتات تشبیه نموده مانند درخت بهره دار و ریشه‌های آن درون و اعماق زمین فرو رفته و ساق و شاخه‌های آن در فضای آزاد سر بفلک کشیده و ثمره و میوه‌های خود را در هر وقت و فصل مناسب عرضه نموده برایگان دسترس بشر میگذارد.
کلمه طیبه و اعتقاد باصول توحید و ایمان و نیروی تقوی نیز حقیقت و واقعیت خلل ناپذیر است با اصول فطرت و خرد آمیخته است چنانچه انسان این حقیقت را درک نماید و بطور شهود بیابد و صورت علمی و اعتقادی خود قرار دهد اصل و ریشه آن آمیخته با فطرت و روان انسانی است و بطور بداهت در اعماق قلب جا دارد و فروع و شاخه‌ها و آثار و ثمره آن بصورت فضائل خلقی و اعمال صالحه ظهور مینماید که انتظام زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی بشر بر آنها استوار است:
و از جمله آثار و میوهای لذیذ و گوارای آن خلود در سعادت است از نظر اینکه صورت علمی و اعتقادی و عملی از علوم و فنون و یا صنایع دیگر هیچیک مانند اعتقاد باصول توحید و ایمان حقیقت ثابت و ثمره پرفایده و دائم ندارد که رائحه خوش آن در جامعه اسلامی و در جهان انتشار یابد.
در تفسیر قمی گفته است که کلمه اخلاص و اقرار بآنچه رسول صلّی اللّه علیه و آله از فرایض از جانب پروردگار آورده است و هم‌چنین ولایت عمل صالح را بسوی پروردگار میبرد.
مفسر گوید: یعنی روح عمل جوارحی عقیده است.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده فرمود مراد از کلمه طیب قول و شهادت (لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه، علی ولی اللّه و خلیفة رسول اللّه) و عمل صالح اعتقاد قلبی بآنستکه این شهادت حق و از جانب پروردگار است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 289
در کتاب کافی از امام صادق علیه السّلام روایت شده در باره آیه فرمود مراد ولایت اهل بیت رسول صلّی اللّه علیه و آله است و با دست اشاره بخود نموده فرمود پس هر که معتقد بولایت ما نباشد پروردگار عملی را از او قبول نخواهد فرمود.
و از امام باقر علیه السّلام روایت شده فرمود رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود برای هر قول و گفتاری شاهد صدق و یا کذب آنست و چنانچه انسان عقیده‌ای را اظهار نماید و عمل آنرا تصدیق کند گفتار و عمل او بسوی پروردگار بالا برده می‌شود و چنانچه عمل یا قول او مخالف باشد قول و عقیده او رد می‌شود با عمل تباه او و او را بآتش خواهند افکند.
وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ:
بیان توبیخ گروهی از کفار قریش است که در دار الندوة گرد هم آمده، در باره نیرنگ و قصد سوء برسول صلّی اللّه علیه و آله گفتگو نموده گروهی پیشنهاد نموده او را حبس نموده مردم باو دسترسی نداشته باشند و گروهی دیگر پیشنهاد نمودند که او را باید بقتل رسانیده و گروه دیگر گفتند او را باید از وطن مألوف خود اخراج نمود بمنظور اینکه با آئین بت‌پرستی مبارزه مینماید پروردگار برای این گروه عذاب سخت آماده فرموده است.
وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ:
نیرنگها که برای او پیشنهاد نمودند همه نقش بر آب و خنثی گشت پروردگار نیز توطئه و نیرنگ را در باره کفار قریش اجراء فرمود و همه آنها در جنگ بدر شرکت نموده گروهی کشته شده و گروهی باسارت اسلام درآمدند.
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً:
از جمله آثار توحید افعالی پروردگار خلقت بشر است که آغاز آدم را از خاک آفریده و سپس نسل و فرزندان او را از طریق تناسل و توالد آفرید و نیز انوار درخشان، ج‌13، ص: 290
بعض فرزندان را پسر و بعض دیگر را دختر آفرید که در اثر ازدواج با یکدیگر نسل بشر در جهان باقی بماند.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ:
بیان علم و احاطه آفریدگار است بهر مادری که حامله می‌شود و هم چنین بهر نوزاد که از مادر زائیده و بوجود میآید.
وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ:
و نیز بیان علم و احاطه شهودی بزندگی هر لحظه از افراد بشر است که بطور تجدد امثال بوی حیات موهبت میشود و همچنین بهر یک از افراد که از مدت زندگی او کسر و کاسته می‌شود همه در کتاب تکوینی ثبت و ضبط است.
إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ:
از نظر اینکه رابطه آفریدگار با موجودات عموما و با سلسله بشر بخصوص فقط رابطه آفرینش است و آنچه را اراده فرماید بیدرنگ و بدون وابستگی پدید آمده و آفریده خواهد شد در اینصورت نظام آفرینش و هم‌چنین چگونگی عمر و زندگی هر یک از افراد بشر که ظهور و مرتبه نازل از علم ربوبی است هرگز بر ساحت کبریائی دشوار نخواهد بود.
وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ:
هرگز دو دریا و اقیانوس که یکی آب شیرین و گوارا و دیگر آب آن شور و تلخ است یکسان نخواهند بود بلکه تباین ذاتی با یکدیگر دارند.
گفته شده غرض آیه تباین ذاتی و امتیاز اهل ایمان از بت‌پرستان است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 291
وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها الایة:
بیان آنستکه امتیاز ذاتی کافر از اهل اسلام قابل قیاس به تباین دریای شیرین و شور و تلخ نیست از نظر اینکه دریای شور نیز مانند دریای شیرین فوائد و محصول بسیار خواهد داشت از جمله گوشت ماهیان و پرندگان لذیذ و گوارا است که در هر دو قسم دریای شیرین و شور بوجود میآید و در این نفع و سود مهم اقتصادی مانند یکدیگرند.
و هم‌چنین گوهر لؤلؤ و مرجان که وسیله زینت و فایده اقتصادی دارد در هر دو قسم دریا بوجود میآید و نیز کشتی‌ها در هر دو دریا با کمال سرعت اقطار جهان را می‌پیماید بالاخره هر دو دریا شیرین و شور از لحاظ فائده اقتصادی و سیاسی یکسان و مانند یکدیگرند.
و آیه مبنی بر تباین ذاتی مؤمن با کافر است از جمله مباینت آندو آنستکه مؤمن بنور فطرت خدا داده صفاء و نورانیت دارد و برحسب عقیده و عمل جوارحی نیز پیوسته بر صفاء و نورانیت او افزوده شده و هرگز امتیاز ذاتی افراد بشر مانند سعادت و شقاوت نیست که آنچه را که اهل ایمان واجد است از فضایل اعتقادی و خلقی و عملی کافر فاقد آنست.
بر این اساس مؤمن و کافر در دو قطب مخالف از فضیلت و رذیلت و انسانیت و همجیّت هستند و هیچ جامع مشترکی ندارند حتی در نیروی حیوانیت نیز تباین دارند زیرا نیروهای حیوانی که در اهل ایمان است کمال روح و سبب فضیلت و قدرت اهل ایمان بشمار میاید و از شئون و نیروی عامل روح اهل ایمان میباشد و رکنی از دو رکن و قوام انسان است.
ولی نیروهای حیوانی کافران زمام تدبیر را بدست گرفته و از مقام انسانیت بهره‌ای ندارند.
خلاصه مؤمن و کافر مباینت ذاتی و اعتقادی و خلقی با یکدیگر دارند و در انوار درخشان، ج‌13، ص: 292
دو قطب مخالف در سیر و سلوک بوده و منتها سیر آنان نیز در دو نقطه ممتاز بهشت خلد و خلود در سعادت و دیگر دوزخ و خلود در شقاوت و تیره‌بختی است.
خلاصه دریا و اقیانوس با کمال تباین آنها از لحاظ شیرین و شور بودن آب آنها ولی از لحاظ اینکه هر دو از جمله نعمتهای پروردگار است که در فوائد اقتصادی و سیاسی و ارتباط جوامع بشری در اقطار جهان یکسانند و اهل ایمان باید از این نعمت سپاس گذارند.
و اهل ایمان در اجتماعات بشری نور و صلاح محض و خیر بتمام معنا هستند ولی کافر و مشرک، شر آنان غالب است که بر وجود آنان نیز آثاری در جهان مترتب شده که چه بسا اهل ایمان نیز بهره‌مند شوند گرچه ضرر و خطرهای آنان برای اسلام و مسلمانان باصلاح آنها قابل قیاس نخواهد بود.
و بالاخره اهل ایمان از مظاهر رحمت و فضل پروردگار در جهانند ولی کافر و مشرک از مظاهر نقمت و غضب پروردگار در جهانند و چه بسیار وسیله آزمایش اخیار از اهل ایمان گردند از نظر ظلم و ستم که سیره آنان است و از نظر ظلمت و تیره‌گی که در جهان با نور پیوسته در نبرد ستیزند.
و نیز اهل ایمان دانشجویان مکتب عالی قرآن غرض اصلی از خلقت جهان و نیز غرض از بناگذاری مکتب قرآن هستند و کافران و بیگانگان بطور تبعی در نظام خلقت عضویت دارند از نظر اینکه نظام جهان براساس آزمایش است و قوام آن بآنستکه گروهی ناجح و سعادتمند معرفی و شناخته شوند و محصول مساعی طاقت فرسای رسول صلّی اللّه علیه و آله خواهند بود و بطور ضمنی و تبعی نیز گروهی فرومایه و مبتذل معرفی گردند.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ:
از جمله آثار توحیدی افعال پروردگار آنستکه در اثر تسخیر کره زمین از حرکت وضعی آن روز و شب پدید میآید و از حرکت انتقالی آن بسمت جنوب انوار درخشان، ج‌13، ص: 293
و شمال فصول چهارگانه سال پدید میآید و نظر باستمرار اختلاف در ظرف سال جمله یولج بهیئت مضارع تعبیر شده است.
وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی:
در اثر سیر و حرکت کره خورشید و زمین و ماه در مدار مخصوص بهر یک از جمله آثار آنها حرکت وضعی و انتقالی زمین صورت میگیرد و در نتیجه روز و شب از حرکت وضعی و فصول چهارگانه از حرکت انتقالی آن پدید میآید و بلندی و کوتاهی روز و شب در اثر آنستکه مقداری از شب جزء روز می‌شود مانند روزهای بهار و تابستان و هم‌چنین در فصل پائیز و زمستان مقداری از روز بر شب افزوده می‌شود و در هر سال بمسیر مشخص هر یک از خورشید و کره زمین بلندی و کوتاهی روز و شب بطور منظم و حساب شده‌ای صورت میگیرد و هرگز اختلاف‌پذیر نخواهد بود و از نظر اینکه حالت تسخیر خورشید و کره ماه بطور ثابت و تغییر ناپذیر بوده جمله بهیئت ماضی تعبیر شده است.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ:
پروردگار از طریق عوامل طبیعی که آفریده است نیازهای بشر را تأمین می‌نماید.
وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ:
مبنی بر احتجاج با بت‌پرستان است معبود خدایان خیالی و با ارباب انواع و قدسیان که آنان را پرستش مینمایند و برای رفع نیازهای خود از آنها درخواست می‌نمایند هرگز کمترین تأثیری بقدر قطمیر ندارند و قطمیر پوست نازک بر هسته خرما است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 294
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ:
چنانچه هر یک از آنها را بخوانید و اظهار حاجت نمائید از نظر اینکه فاقد نیروی شنوائی هستند درخواست شما را نمی‌شنوند و نمی‌فهمند و اظهار حاجت بآنان بیهوده است و نسبت بقدسیان از نظر اینکه کمال عبودیت و انقیاد را نسبت بآفریدگار دارند منزهند از اینکه دعوت را بپذیرند.
وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ:
در صحنه قیامت که عالم شهود است از جمله غرض از حشر بررسی باندیشه بی‌پایه بت‌پرستان و جریان عبادت و معبودیت خدایان خیالی آنها است از نظر اینکه بطور شهود می‌یابند که جز نام‌ها که بی‌حقیقت و مفهومها که مطابق خارجی ندارد و پرستش بت‌ها بیهوده است و رابطه عبودیت با بتها نداشته‌اند زیرا عبادت در صورتی صادق است که معبود درک نماید و درخواست عابد را بفهمد و خود را در مقام معبودیت درآورد در صورتی که از خود دفاع خواهند نمود به این که ما هرگز در مقام معبودیت و شرکت با آفریدگار برنیامده‌ایم بر این اساس هرگز معبود خیالی خود را پرستش ننموده و نیازهای خود را نخواسته‌اند.
و چنانچه معبود فاقد ادراک و شعور باشد و یا به عبادت و اظهار حاجت عابد جاهل بوده و یا امتناع داشته و یا غافل باشد در اینصورت عبادت عابد هیئت عبادت بوده و خیال عبادت است بر این اساس انکار و دفاع معبودها از خود صحیح است و اندیشه و عمل بت پرستان شرک و نابخشودنی است.
وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ:
خطاب از نظر تشریف برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و اعلام توحید افعالی است که اعلام این حقایق در اینجهان و هم چنین کشف آنها در صحنه قیامت از شئون انوار درخشان، ج‌13، ص: 295
صفت ربوبیت کبریائی است که قابل انکار نخواهد بود.
و خیبر صفت فعل پروردگار است که از راز و منویات و خاطرات افراد آگهی دارد و بر او چیزی و خاطره‌ای پنهان نخواهد بود و بت پرستان از اینگونه درک امور بدیهی بی‌بهره‌اند تا چه رسد بمعارف.
در تفسیر قمی در مورد آیه کَذلِکَ النُّشُورُ از پدرش ابراهیم از ابن ابی عمیر از جمیل بن دراج از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود هنگام که پروردگار اراده فرماید که عالم محشر را بگستراند و بشر را بار دیگر احیاء نماید چهل روز باران زمین را فرا خواهد گرفت آنگاه اعضاء و جوارح بدنهای افراد بشر از اولین و آخرین روئیده می‌شوند و بهم می‌پیوندند.
در کتاب فقیه بسندی از زید بن علی از امام سجاد علیه السّلام در ضمن حدیثی روایت نموده که برای پروردگار بقاع و مقاماتی است از ملکوت و عالم قدس هر که بآنها عروج نماید بآن مقام نائل گردد هم چنانکه آیه فرمود (تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ) و هم چنین در باره عیسی بن مریم علیهما السّلام فرمود (بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ) و هم چنین در آیه فرمود (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ).
انوار درخشان، ج‌13، ص: 296

[سوره فاطر (35): آیات 15 تا 26] .... ص : 296

اشاره

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (15) إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (16) وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ (17) وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‌ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (18) وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ (19)
وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ (20) وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ (21) وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِیرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (24)
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (26)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 297

شرح .... ص : 297

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ:
آیه مبنی بر اظهار منت و تعجیز بشر است از نظر اینکه بشر واجد روح و نیروی عاقله است شعاع وجودی او زیاده بر تصور است و زیاده بر نیاز سایر طبقات موجودات نسبت بپروردگار خواهد بود از نظر اینکه بشر خلاصه و محصول نظام خلقت است و زندگی او وابسته بمجموع ارکان نظام خلقت است.
چنانچه بعض از طبقات موجودات نباشد نظام زندگی بشر مختل خواهد بود و همه طبقات و سلسله موجودات جزء و رکن زندگی بشرند ولی سایر طبقات موجودات چه بسا وابسته بوجود بعض موجودات نباشد مثلا زندگی حیوانات وابسته بزندگی بشر نیست ولی حیوانات و نباتات و معادن همه و همه رکن زندگی بشرند.
بر این اساس آیه، فقر و نیاز محض را اختصاص به بشر معرفی نموده از نظر اینکه شعاع قدرت و حرکت جوهری و ارادی بشر زیاده بر تصور است و هیچیک از انواع مخلوقات مانند بشر شعاع حاجت و نیاز او توسعه ندارد بلکه نیاز و حاجت هر یک از طبقات موجودات بسیار محدود است و از نظر اینکه بشر دارای نیروی روح عاقله و تعقل و حرکت جوهری است نیاز او نیز بفضل و موهبت پروردگار زیاده بر تصور خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 298
بر این اساس نظام خلقت بر طبق نیازهای نامحدود بشر است این نظر بلحاظ زندگی فردی و اجتماعی و انتظامی بشر است یعنی از نظر نیازهای طبیعی و جسمانی او است و بلحاظ رابطه عبودیت او نسبت بپروردگار نیز زیاده بر تصور است خلاصه یگانه سلسله بشر است که نیاز بمکتب آموزش و تعلیم و تربیت دارد و از برنامه آن پیروی نماید، در نتیجه زندگی او انتظام می‌یابد و در اثر سیر و سلوک کمون خود را آشکار می‌نمایند و یگانه موجودی است که حرکت جوهری دارد.
وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ:
با تأکیدی که دارد بیان صفت فعل و حصر آنست به این که ساحت کبریائی غنی و بی‌نیاز بطور اطلاق است و همه اقسام حاجت و نیاز بشر را تأمین نموده و نظام پهناور خلقت را دسترس بشر نهاده و او را خلاصه و محصول خلقت جهان قرار داده بشر نیز در تمام شئون زندگی نیازمند بآفریدگار است و فقر محض باویند و شائبه بی‌نیازی از رحمت پروردگار در آنان نخواهد بود.
الْحَمِیدُ:
صفت فعل پروردگار است که خلقت و آفرینش جهان نمونه و مسطوره‌ای از صفات کامله است که خلقت بشر را غرض اصلی از نظام آفرینش معرفی نموده و او را بالاصاله نمونه صفات ربوبی قرار داده است و از نظر اینکه فقر و حاجت بشر بساحت پروردگار فخر و از نظر امتیاز و بهره وجودی است که باو داده او را فقر محض به پروردگار معرفی نموده هم چنانچه رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود فقر و حاجت بساحت کبریائی فخر من است.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ:
آیه مبنی بر اظهار قدرت کبریائی و ضمنا اعلام غنی و بی‌نیازی ساحت پروردگار از بشر و از عبودیت است و چنانچه مشیت او تعلق بیابد بشر را نابود کند هرگز انوار درخشان، ج‌13، ص: 299
ضرر و زیانی برای کبریائی او نخواهد بود و اجتماعات دیگری را از بشر بوجود آورد که نمونه و مسطوره صفات کمال او باشند هم چنانکه بر حسب نظام تدبیر زندگی اقوام و اجتماعات گذشته را بپایان رسانیده و مردم حاضر را از نسل آنان بوجود آورده است پروردگار غنی و بی‌نیاز بطور اطلاق است و حاجت در حریم کبریائی او تصور نمیرود.
فقر و حاجت بشر بپروردگار از نظر آنستکه بشر مخلوق و آفریده و زمام تدبیر او در حیطه قدرت آفریدگار است و بشر عین ربط و محض حاجت و قائم بکبریائی او است چنانچه اراده او تعلق بیابد بشر را نابود مینماید شاهد آنستکه قوام بشر هر لحظه بفیض و گسترش وجود بطور تجدد باو است و لحظه‌ای دریغ فرماید محو و نابود خواهد شد.
بعبارت دیگر فقر محض و حاجت بشر بآفریدگار زیاده بر نیازهای طبیعی او از نظر آنستکه اساس زندگی او بر سیر و سلوک و حرکات ارادی و جوهری است که نیاز آن قابل قیاس به نیازهای طبیعی او نخواهد بود از جمله آنکه نیاز او ابدی است.
وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ:
پروردگار خالق و مالک حقیقی موجودات امکانی است چه در حال شهود آنها که در سلک نظام هستی درآمده و مشهود باشند و یا اینکه در کمون نهفته و مستور بوده و هنوز بمرحله هستی قدم نگذارده باشند پروردگار بر همه آنها یکسان احاطه حقیقی دارد و شهود بطور انفعال و غیب نسبت به پروردگار مفهوم ندارد زیرا موجودات جهان پرتوی از ساحت پروردگار و ظهوری از خواسته او است هم‌چنین طبقات بشر و فرزندان آنها که بتدریج و سالهای متمادی در سلک نظام بوجود خواهند آمد همه یکسان در برابر اراده و احاطه پروردگار حاضرند غیب و شهود آنها فقط بلحاظ سلسله تدریجی نظام هستی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 300
بدین نظر وعد و وعید و تهدید پروردگار تحقق در آینده است که بطور حتم بظهور میرسد و هر گونه تدبیر در باره بشر و هم چنین تدبیر در باره سوق آنان بسعادت برای پروردگار سهل و آسان و از شئون ربوبیت او است.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری:
آیه مبنی بر اعلام عدل در باره حکم پروردگار است و نیز تکذیب گفتار پیشوایان ضلالت و گمرهی است که چنانچه از مرام ما پیروی نمائید خطاها و گناهان شما را بعهده خواهیم گرفت.
آیه بیان آنستکه هرگز شخصی گناه و عقوبت گناهکار دیگری را بعهده نخواهد گرفت بلکه هر شخصی بعقوبت گناه خود محکوم خواهد گشت زیرا اقدام بعمل اختیاری ظهور سیرت و روان انسانی است و اقدام بگناه اقدام بقبول عقوبت که لازم عمل گناه است و از او انفکاک پذیر نخواهد بود.
وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‌ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی:
چنانچه کسی که مرتکب گناه شده بخواهد از خویشان خود که عقوبت گناه او را بعهده بگیرد هرگز از او نخواهد پذیرفت و عقوبت لازم وجود و سیرت عمل گناه است و گریبانگیر گناهکار خواهد شد و قابل حمل و نقل و انتقال بغیر نخواهد بود.
إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ:
از نظر تشریف خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده که دعوت و تهدید تو در باره گروهی است که ایمان داشته و از عقوبت گناهان خود در دوزخ خائف باشند و از جمله نشانه خوف آنان آنستکه پیوسته ملتزم باداء فرائض پنجگانه باشند.
و آیه صفت انذار رسول صلّی اللّه علیه و آله را ذکر نموده و هدایت و یا ضلالت مردم بخود آنان استناد دارد و انذار و تهدید نیز زیاده از تبشیر تأثیر دارد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 301
وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ:
آیه بیان آنستکه ایمان بارکان دین از جمله اعتقاد بعالم قیامت و بررسی باعمال و نیز التزام بپاداشتن فرائض سبب تزکیه و کمال روح میشود و از شائبه شرک و شک در باره بررسی باعمال صالح و طالح به پیشگاه پروردگار مصون خواهد بود زیرا غرض از دعوت و تهدید بمخالفت پروردگار آنستکه از عقوبت خائف شود و او را باطاعت ترغیب نموده و التزام نماید و این تزکیه نفس و کمال و انقیاد روانی است.
بدیهی است که دعوت به پیروی از برنامه مکتب قرآن و هم چنین تهدید و انذار متخلفان بمنظور سوق آنان باطاعت و سعادت است و لازم قهری آن ایمن بودن از عقوبت و نیل به ثواب و نعمت‌های جاودان است و این در صورتی است که بپذیرند و از دعوت باداء وظایف و تهدید استفاده نمایند و روح و روان خود را بانقیاد آرایش داده صفا و نورانیت بخشد.
وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ:
مبنی بر تهدید است که رجوع و بازگشت افراد بشر و هم چنین اعمال صالح و طالح و نیک و بد هر یک از آنان بسوی پروردگار است و غرض از نظام تکلیف نیز آزمایش بشر است و منتها سیر آنان نیز بسوی ساحت پروردگار خواهد بود آنان که دعوت را پذیرفته روح و روان خود را تزکیه نموده صفاء و نورانیت بخشیده و بساحت پروردگار تقرب یافته بنعمت‌های جاودان متنعم خواهند گشت.
هم چنین گروهی که در مقام تمرد برآیند بر تیره‌گی روح و روان خود افزوده زیاده از اینکه از نعمت‌های بی‌بهره گشته بعقوبتها و حسرت روانی نیز محکوم خواهند شد.
از آیه استفاده میشود که غرض از بناگذاری مکتب عالی قرآن و دعوت جامعه انوار درخشان، ج‌13، ص: 302
بشر به پیروی از برنامه اعتقادی و عملی آن همانا تزکیه روان و صفاء روح است به این که از طریق بکار بردن دو نیروی روانی و جوارحی واجد تزکیه روح و شعار عبودیت گردد و در حقیقت هر سه نیرو توأم با یکدیگر سعادت بشر را پایه‌گذاری مینماید و بقرب رحمت کبریائی میرساند و چنانچه تزلزلی در یکی از سه رکن پدید آید پایه‌های سعادت بشر متزلزل و فرو خواهد ریخت.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ:
بیان تباین و امتیاز شخص که فاقد نیروی بینائی است از کسیکه واجد و بینا است هم چنین کافر امتیاز ذاتی و اعتقادی با شخص مؤمن دارد و در دو قطب مخالف یکدیگر در سیر و سلوک بوده و دو مقصد مخالف یکدیگر در پیش گرفته‌اند و هر لحظه بر تباین و امتیاز آن دو از یکدیگر افزوده خواهد شد.
وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ:
هم چنین اوهام و ظلمت جهل و شرک که زیاده و بی‌شمار است از نور معرفت و شناخت حقایق و معارف که وجدان و صفاء و نورانیت است امتیاز ذاتی دارند و در مقصد نیز تباین ذاتی ضلالت و تیره بختی با سعادت و سرور محفوظ خواهد بود.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ:
بیان آنستکه کفر و ایمان مراتب بعد و تباین آن دو بسیار است مانند محیط سالم و آرام بقیاس محیط مسموم و خطرناک.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ:
هرگز افرادی که دارای نیروی حیات و زنده هستند و آثاری نیکو از آنان صادر و آشکار می‌شود یکسان نخواهند بود با مردگان که فاقد نیروی حیات بوده و اثری از آنان بظهور نخواهد رسید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 303
و امتیاز اهل ایمان با پیروان آئین شرک و کفر نیز امتیاز ذاتی است در اثر اینکه اعتقاد باصول توحید حقایقی را برای اهل ایمان آشکار مینماید و چه آثار درخشان بر خلق نیکو و حرکات جوارحی آنان میگذارد صلاح و انتظام جامعه را پایه‌گذاری مینماید.
بهمین قیاس شرک و کفر سبب تیره‌گی و کدورت و ظلمت روح خواهد بود و هم‌چنین آثار رذالت اخلاقی و خودخواهی از آنان در اجتماع بظهور خواهد پیوست که اساس فتنه و اختلال نظام را پی ریزی خواهند نمود.
إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ:
صفت فعل پروردگار است هر که را قابل و شایسته بداند و نیروی پذیرش در او باشد او را نیروی شنوائی موهبت فرماید و صورت اعتقادی و حرکات ارادی و جوارحی او را ظهوری از حقایق قرار میدهد و روح ایمان و نیروی تقوی باو موهبت میفرماید.
وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ:
عقد سلبی و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است که تو هرگز نمیتوانی افرادی که قلب آنان مرده و بضلالت و عناد دچار گشته و نیروی حیات و پذیرش را از دست داده آنان را حیات ایمان بخشی هم چنانکه اموات که در قبور سکونت دارند هرگز نمیتوانی بار دیگر نیروی حیات و روح را بآنان باز گردانی.
إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ:
بیان آنستکه سمت رسالت عبارت از تبلیغ و دعوت بحق است بدون اینکه زیاده بر آن تأثیر داشته باشد و لازم قیام بدعوت تبشیر و انذار است و بتناسب مورد آیه فقط سمت انذار را بیان نموده است زیرا هدایت عبارت از موهبت روح انوار درخشان، ج‌13، ص: 304
ایمان و صورت اعتقادی باصول توحید و نیروی اطاعت و انقیاد است و آن از مقوله آفرینش است و اختصاص بساحت پروردگار دارد.
إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً:
آیه مبنی بر اعلام رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله است و رسالت بحق و ثابت و زوال پذیر نخواهد بود و لازم قیام بدعوت جامعه بشر باصول توحید اعلام بشارت نسبت بگروهی که دعوت او را بپذیرند و هم چنین تهدید گروهی که در مقام انکار برآیند و با دعوت او مبارزه نمایند.
وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ:
بیان سنت درخشانی است که پیوسته در اجتماعات بشری اجراء فرموده است با اینکه پروردگار در فطرت بشر خداشناسی را نهاده و شایسته است که پروردگار به بیگانگان باستناد حکم فطرت آنان احتجاج فرماید و بدان اکتفاء نماید ولی از نظر فضل هرگز بدان اکتفاء نفرموده بلکه پیوسته برای دعوت اجتماعات بشری رسولانی اعزام فرموده و مکتب خدا پرستی بنا نهاده و برنامه اعتقادی و خلقی و جوارحی توحید را دسترس آنان نهاده و بمنظور تأکید سمت تبشیر و انذار خود را نیز جزء برنامه اعلام نموده‌اند و چون تهدید و انذار زیاده در قلوب مردم اثر میگذارد و در مقام احتجاج با بیگانگان نیز جنبه تهدید و انذار وسیله اتمام حجت است بر این اساس فقط صفت انذار رسولان را یادآوری فرموده و آنرا از سنن جاریه معرفی نموده است.
و بطور تلویح اینکه پروردگار پیوسته با فضل با بیگانگان و متمردان که با دعوت رسولان بمبارزه برخاسته رفتار فرموده و پس از اعزام رسولان که آنان را با کمک حکم خرد و فطرت بخداپرستی دعوت نموده و نیز در باره متمردان زیاده تهدید نموده‌اند آنگاه با گروهی که دعوت رسولان بآنان اعلام شده و تهدید انوار درخشان، ج‌13، ص: 305
را نیز نپذیرفته‌اند پروردگار در مقام احتجاج آنان بر آمده و شایسته عقوبت معرفی فرموده است.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ:
آیه مبنی بر تسلیت خاطر رسول صلّی اللّه علیه و آله است از کفار قریش که در مقام انکار دعوت و رسالت تو بر میآیند افسرده خاطر مباش و عادت رذیله و سیره مردم فرومایه چنین است در گذشته نیز اقوام و ملتها با دعوت رسولان بمبارزه برخاسته با اینکه کتابهای آسمانی مانند صحف ابراهیم و زبور داود و توریة و انجیل را بهمراه داشته و بمردم ارائه داده باز در مقام تکذیب بر آمده و در نتیجه پروردگار آنان را بکیفر اعمال خودشان رسانید.
ای رسول گرامی مجازات و کیفر مخالفت و مبارزه با ساحت کبریائی چگونه دردناک خواهد بود در حالی که یار و یا واسطه و شفیعی نخواهد داشت که آنان را از اجرای عقوبت رهائی بخشد.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 306

[سوره فاطر (35): آیات 27 تا 38] .... ص : 306

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ (27) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28) إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30) وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (33) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34) الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (35) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (36)
وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (37) إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 308

شرح .... ص : 308

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها:
از نظر تشریف خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده و بیان صفت توحید افعالی است که از فضا و جوّ قطرات باران فرو میبارد و در نتیجه میوه‌های مختلف و گوناگون میرویاند و شاهد بر تدبیر پروردگار در باره آنها است که از تأثیر عوامل طبیعت مانند قطرات باران و هوا و نور خورشید و خاک و سایر عوامل و هم چنین با تأثیر اختلاف عناصر و درختان و هسته‌ها دلیل گوناگونی بر نیروی غیبی است که از فعل و انفعال و تأثیر و تأثر آنها محصولات متفاوت بلحاظ طعم و رائحه و انواع و اقسام مختلف میآفریند و بوجود میآورد.
وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ:
از جمله آثار توحید افعالی آنستکه کوهها از اجزاء سنگ و خاک مختلف و گوناگون آفریده در نتیجه جاده‌ها روشن و یا سرخ که در اثر عبور و گذر جاده‌ها باشکال و الوان مختلف خودنمائی مینمایند و غرابیب سود یعنی بعض جاده‌ها نیز سیاه بچشم میخورند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 309
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ:
از جمله آثار توحید فعل کبریائی آنستکه بشر را از اصناف مختلف و گوناگون و اخلاق و عادات متفاوت آفریده و هم چنین در باره حیوانات و جنبندگان و چهارپایان پرفایده که همه آنها دارای اصناف و اقسام مختلف و رنگهای گوناگون هستند و شاهد قطعی است که مستند بحسن تدبیر الهی است.
کَذلِکَ:
تقدیر آن الامر کذلک می‌باشد که نظام خلقت این چنین مقتضی است که اختلاف و تحول در سرتاسر موجودات فرمانروا باشد که در هر نوع مخصوص تدبیر خاصی بکار رفته است.
إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ:
بیان آنستکه اختلافات بی‌شماری که در سرتاسر جهان خلقت ساری و فرمانروا است سبب معرفت زیاده و خوف از عظمت پروردگار در باره عالمان و دانشمندان می‌شود که آثار اختلاف و حسن تدبیر در موجودات جهان آشکار و شاهد بر عظمت ساحت کبریائی است و از نظر توجه اهل ایمان خالص بمقام عالم باللّه نائل شوند و سایر طبقات دانشجویان مکتب قرآن از این مقام کامل و معرفت بی‌بهره خواهند بود.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود مراد بعلماء کسانی است که فعل و عمل او قول او را تصدیق نماید و هر که تصدیق ننماید عمل او قول و گفتار او را عالم شناخته نمی‌شود.
و محتمل است مراد افراد عالم باللّه و بصفات کبریائی که بطور موهبت است میباشد و یا نظر ملکوتی باسرار آفرینش پی برده خشیت و عظمت ساحت پروردگار قلوب آنان را فرا گرفته و سبب خشوع و هم چنین خضوع و فروتنی از شراشر انوار درخشان، ج‌13، ص: 310
وجود آنان ظاهر و آشکار میباشد.
إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ:
هر دو صفت فعل است که عارفان و دانشمندان عزت و قهر کبریائی را میفهمند و مییابند بدینجهت خشیت و عظمت پروردگار قلوب آنان را فرا میگیرد و در اثر صفت مغفرت و رفع نواقص بشر و توجه بآن سبب تقرب بپروردگار میشود که به لقاء قدس او نائل شوند و مشمول فضل پروردگار گردند.
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ:
آیه مبنی بر تأکید بقرائت و خواندن آیات قرآنی است و هم چنین التزام باداء فرائض پنجگانه و نیز انفاق و بذل مال بفقراء و تهیدستان است چه بطور نهانی که مصون از شرک و شائبه و ریاء باشد و یا بطور علنی و آشکارا که سبب ترغیب دیگران گردد.
التزام باین سه وظیفه که سبب زیادی معرفت و فهم آیات کریمه است و نیز اقامه فرائض که یگانه شعار عبودیت و خلوص به پیشگاه پروردگار است هم چنین انفاق و کمک بزیردستان سبب ائتلاف طبقات نیازمند با سرمایه‌داران است یگانه طریقه تجارت و نیل بمقامی از معارف الهی و نیز رسیدن باجر و ثواب زیاده بر تصور است که هرگز ضرر و زیان در بر نخواهد داشت.
لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ:
بیان نتیجه است که اجر و پاداش هر سه عمل صالح که زیاده بر تصور و همیشگی است استفاده نمایند و به نعمت‌های جاودان برای همیشه متنعم شوند و نیز پروردگار از فضل خود زیاده بر آنچه وعده فرموده که آن نیز زیاده بر تصور است موهبت فرماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 311
از عبد اللّه بن عمر لیثی روایت شده گفت شخصی از رسول صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمود برای چه من دوست ندارم که بمیرم حضرت فرمود آیا مال داری عرض نمود بلی حضرت فرمود آنرا صدقه بده عرض نمود نمیتوانم.
رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود قلب شخص علاقه بمال خود دارد چنانچه آنرا صدقه دهد میخواهد که بآن ملحق شود و چنانچه مال را داشته و بتأخیر افکند میخواهد که با آن باشد.
محتمل است مراد از فضل اراده مطلقه باشد بر حسب آیه (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ق- 35) که آنچه را که بخواهد بیدرنگ بوجود آید.
إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ:
صفت فعل پروردگار است از جمله فضل پروردگار آنستکه گناهان و لغزشهای اهل ایمان را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد و به نعمتهای همیشگی و زیاده بر تصور آنان را متنعم فرماید.
وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ:
بیان آنستکه آنچه از آیات قرآنی برسول صلّی اللّه علیه و آله نازل نموده و فرو فرستاده کتاب الهی ثابت و مستقر است و برنامه مکتب توحید خالص است و هرگز شائبه بطلان در آن نیست و مورد نسخ قرار نخواهد گرفت از جمله آثار آن کتاب آسمانی توریة و انجیل را تصدیق و پشتیبانی مینماید و چنانچه گواهی آیات قرآنی نبود صحت توریة و انجیل مستند بدلیل نبود.
إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ:
نزول آیات قرآنی بر رسول صلّی اللّه علیه و آله بمنظور بنا گذاری مکتب توحید خالص است که برنامه اعتقادی و وظایف عملی آنرا نیز دسترس جامعه بشر گذارد انوار درخشان، ج‌13، ص: 312
و جهانیان را به پیروی از آن دعوت نماید ناگزیر در هر عصر و زمان گروهی بی‌شماری بدعوت رسول پاسخ گفته و بمواد برنامه آن کاملا رفتار نموده و گروهی نیز خود را از دانشجویان و پیروان مکتب قرآن معرفی نموده هم‌چنین گروه بی‌شماری با اینکه طنین دعوت رسول و آیات قرآنی را شنیده بدان توجه ننموده‌اند لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ:
صفت فعل پروردگار است از نظر اینکه آیات قرآنی برنامه اعتقادی و خلقی و جوارحی است که چنانچه دانشجویان مکتب قرآنی بطور کامل بمواد اعتقادی و وظایف عملی آن رفتار نمایند باوج فضیلت و سعادت نائل خواهند شد.
و از نظر اینکه آیات قرآنی یگانه وسیله تعلیم و تربیت جهان بشریت است و میتواند آنچه در کمون و فطرت افراد بشر نهفته است بظهور برساند و یگانه وسیله آزمایش است که هر یک از افراد بشر را بطور دقیق معرض آزمایش قرار دهد که چیزی از کمون او پنهان و نهفته نماند و معیاری است که اعمال صالح و طالح و نیک و بد و خیر و شر و صحیح و باطل بشر را میتوان با آن تطبیق نمود بطوریکه ابهامی در چگونگی اعمال و افعال اختیاری بشر نباشد و در نتیجه سیر و سلوک هر یک از افراد را تشخیص دهد.
بالاخره آیات قرآنی برنامه‌ای است وسیع و دامنه‌دار که مقاصد و اهداف بشر را تشخیص میدهد بدون اینکه در آن باره ابهامی داشته و یا حکم موردی را از نظر دور داشته باشد.
با توجه به این که در کمون و فطرت افراد بشر نیروی زیاده بر تصور بودیعت نهاده شده که هر چه آنرا بکار بندد کسب فضیلت خواهد نمود و هر چه از برنامه اعتقادی و عملی مکتب قرآن پیروی نماید بهره‌ای محدود از فضیلت استفاده نموده از نظر اینکه برنامه مکتب قرآن بی‌نهایت عالی و دقیق و زیاده از افق افکار بشر است و از طرفی نیز نیروی تفکر و تعقل که در کمون بشر نهاده زیاده بر تصور است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 313
با توجه به این که سیرت افعال اختیاری بشر سیر و سلوک و حرکت جوهری است و فاعل مختار کمون خود را بظهور و کمال میرساند و حد وجودی خود را می‌یابد در اینصورت هر یک از افراد بشر مؤمن و یا کافر ناگزیر سیر وجودی مخصوص بخود خواهد داشت و اسراری از کمون خود از سعادت و یا شقاوت آشکار خواهد نمود و هر یک امتیاز ذاتی از سایر افراد کسب نموده درون خود اسراری نهان دارد و پس از سیر و تکامل در نشئه برزخ و قیامت بعرصه ظهور و کمال خواهد رسید.
بر این اساس ظهور صفت خبیر و بصیر پروردگار نیز همان امتیازات و حد وجودی هر یک از افراد بشر است و امتیازات آنان از یکدیگر بتعدد افراد خواهد بود در این زمینه یگانه نمونه و مسطوره صفت خبیر و بصیر کبریائی همانا سرایر افراد بشر خواهد بود و جز ساحت کبریائی بر سیرت و حد وجودی افراد هرگز احاطه و آگاهی نخواهد یافت.
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا:
ثم حرف تراخی است پس از نزول آیات قرآنی که بتدریج در زمان رسالت و تبلیغ رسول صلّی اللّه علیه و آله تحقق یافته است آنگاه قرآن کریم را توسط رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله بجامعه مسلمانان بطور امانت و ودیعت سپرده شد به این که از مکتب عالی قرآن و از برنامه آن پیروی نمایند.
و ظاهر از کلمه الکتاب قرآن کریم است بقرینه آیه متصله که صریح و حق و ثابت است و از شائبه بطلان و یا نسخ مصون می‌باشد.
و ظاهر از جمله اصطفینا محتمل است جامعه اسلام باشد بلحاظ اینکه آنان را برای بناگذاری مکتب قرآن پذیرفته و بسمت تعلم و آموزش شناخته و معرفی نموده و این امتیاز بسزائی است برای جامعه اسلام در همه ادوار بشریت که آنان را بنام دانشجو و پیروان مکتب قرآن شناخته و پذیرفته و بجهانیان اعلام نموده است و بآنان امتیازاتی داده و غرض از خلقت آنان را نیز تعلم و آموزش و پیروی انوار درخشان، ج‌13، ص: 314
از برنامه مکتب قرآن معرفی نموده است.
و ظاهر آنستکه جمله اصطفینا اصطفاء و برگزیدن افراد ممتاز از جامعه پیروان مکتب قرآن باشد از نظر اینکه اصطفاء عبارت از انتخاب و برگزیدن صفوه و خلاصه از جامعه مسلمانان و نیکان باشد که سابق رتبی و تعلیمی بر جامعه مسلمانان دارند که آنان نیز صفوه و دارای صفاء ذاتی و نورانیت هستند بالاخره جامعه مسلمانان در همه ادوار بشریت دارای صفاء و نورانیت هستند مقابل اهل کتاب و بیگانگان اهل ضلالت و گمرهی خواهند بود.
بر این اساس مراد از موصول وصله الذین اصطفینا افراد خاصی در ادوار بشریت هستند که هر یک از آنان را پروردگار در هر یک از ادوار بشریت انتخاب فرموده و برگزیده و آنان را بسمت سابق رتبی و تعلیمی بجامعه مسلمانان در همه ادوار معرفی فرموده و پیروان مکتب را لاحق و تابع و دانشجو معرفی نموده است.
مِنْ عِبادِنا:
ظاهر بر حسب سیاق مراد جامعه اسلام و مسلمانان باشد که از نظر تشریف شعار عبودیت آنان را پذیرفته و منحصر بجامعه اسلام و پیروان مکتب قرآن است که آنان را عباد خود خوانده و معرفی فرموده است.
و اما سایر ملل اهل کتاب و بیگانگان عبودیت آنان هرگز مورد قبول و پذیرش نخواهد بود و این نیز قرینه آنستکه مراد از جمله موصول وصله خصوص افرادی سابق رتبی و تعلیمی از جامعه مسلمانان باشد.
فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ:
بیان آنستکه پیروان و دانشجویان مکتب قرآن بعض آنها از نعمت هدایت و فضیلت خود را بی‌بهره نموده چه برحسب عقیده و یا بر حسب عمل و پیروی از برنامه مکتب قرآن مانند آنان که در باره ولایت و وصایت از رسول صلّی اللّه علیه و آله توقف نموده در نتیجه انوار درخشان، ج‌13، ص: 315
نظارت آنان را بر مکتب قرآن انکار نموده و خود را از تعلیمات آنان بی‌بهره نموده‌اند و یا بر حسب عمل بوظایف دینی و برنامه مکتب قرآن تقصیر نموده و مرتکب گناهان شده و بخود ظلم و ستم روا داشته و بی‌بهره از سعادت بدون قید و شرط معرفی نموده‌اند.
وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ:
بعض از دانشجویان مکتب قرآن و پیروان برنامه آن گروهی بوده و هستند که از برنامه اعتقادی و اصول توحید و هم چنین از برنامه عملی و وظایف دینی پیروی نموده که از آن تعبیر باهل ایمان پرهیزکار می‌شود که بطریق اقتصاد و میانه روی و طبق وظیفه رفتار نموده بواجبات عمل نموده و از گناهان پرهیز نموده‌اند.
وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ:
از جمله جامعه اسلام بعض افرادی هستند که سبقت باعمال صالحه وظایف عملی دارند به این که جنبه و سمت آنان تعلیم و تربیت نسبت بدانشجویان مکتب قرآن میباشد و هر چه از خیرات و صلاح اعمال است بتعلیم و تربیت و تشویق این گروه سابق میباشد و در همه شئون وجودی نیز سابق خواهند بود.
و جمله (باذن اللّه) متعلق بکلمه سابق است که سبقت آنان برحسب تشریع پروردگار میباشد و عبارت از سبقت شرافت ذاتی و موهوبی است که پروردگار بآنان موهبت فرموده و معلومات آنان لدنی و از جانب پروردگار است این افراد خاص بسمت تعلیم و تربیت دانشجویان مکتب قرآن معرفی شده‌اند.
بدیهی است گروهی که سابق بالخیرات باذن اللّه معرفی شده‌اند باید بطور اطلاق در ادوار بشریت سمت تعلیم و تربیت مکتب قرآن را دارا باشند هم چنانکه هر مکتب دینی و یا فنی و یا صنعتی و غیر آن که بنا گذارده میشود قائم بفردی معلم و یا گروهی معلم و استاد است و گر نه بناگذاری مکتب و دانشگاه لغو و نقض غرض خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 316
و بعبارت دیگر هر یک از این سه صفت دانشجویان و پیروان مکتب قرآن در همه ادوار خواهند بود و همانطور که مکتب عالی قرآن جهانی و همیشگی است لا محاله در همه ادوار نیز دانشجویان آن مکتب از این سه صنف تشکیل خواهد شد و همانطور که در هر عصر گروهی از مسلمانان گناهکار خواهند بود و بعض دیگر پیروان مکتب از اهل ایمان با تقوی تشکیل میشود لازم مکتب قرآن در جهان آنستکه در هر عصری نیز فردی و یا افرادی سابق بالخیرات باشند که قوام تعلیم و تربیت بطور دائم و همیشه نسبت بهمه افراد مسلمانان جریان داشته باشد.
ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ:
اشاره بتأسیس مکتب قرآن و بوراثت و توریت آن در جامعه اسلامی است به این که پس از رسول صلّی اللّه علیه و آله قرآن کریم و مکتب عالی و برنامه آن بطور ایراث و وراثت دسترس جامعه اسلامی نهاده شد و این فضل پروردگار زیاده بر تصور و بیان است که جامعه مسلمانان را در ادوار جهان فراگرفته و برای همیشه نیز فرا خواهد گرفت.
و از جمله استفاده حصر میشود و بیان آنستکه یگانه فضل پروردگار که در جامعه اسلامی، بطور دائم، و بطور اطلاق، مقرر شده، و دسترس همه طبقات اهل اسلام نهاده شده همان مکتب عالی قرآن است که هر زمان معلم بر آن نظارت دارد و بسمت تعلیم و تربیت پیروان مکتب و دانشجویان جریان و ادامه دارد.
و نیز از حصر استفاده میشود چنانچه نزول آیات قرآنی و بناگذاری مکتب عالی قرآن در جهان نبود جهان بشریت از فضل پروردگار بی‌بهره بوده و بالاخره غرض مهمی بر خلقت بشر مترتب نبود در نتیجه بناگذاری مکتب قرآن محصول جهان خلقت است.
با توجه به این که دو صنف اول که ظالم لنفسه و منهم مقتصد باشد بر حسب طبع انوار درخشان، ج‌13، ص: 317
از لوازم تأسیس دانشگاه عالی قرآن است که در ادوار جهان گروهی دانشجو و پیرو مکتب که از پاره‌ای از لوازم اعتقادی آن تخلف نموده و یا از پاره‌ای از وظایف عملی آن تقصیر نموده‌اند.
هم چنین لازم تأسیس دانشگاه آنستکه گروهی دانشجو که کاملا از مواد برنامه اعتقادی و هم چنین از مواد برنامه عملی آن کاملا اطاعت مینمایند و بطور اقتصاد و میانه روی در مقام اداء وظایف برمیآیند این تقسیم بر حسب طبع لازم بنا گذاری مکتب قرآن در جهان است ولی جمله و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه سنخ دیگر و بیان آنستکه رکن بناگذاری و بقاء مکتب قرآن در جامعه اسلامی بآنستکه در هر عصر و زمان فردی و یا افرادی سابق بالخیرات باذن اللّه باشد که رکن بقاء بوده و ادامه مکتب قرآن بر او استوار باشد و بدون این جزء بقاء مکتب در جهان لغو و بیهوده خواهد بود هم چنانکه دانشگاهی بنا گذارده و در جامعه باقی و دائر باشد ولی در تحت نظارت و تعلیم و تربیت فردی سابق و استاد و یا افرادی استاد نباشد لغو و بیهوده خواهد بود.
بعبارت دیگر مفاد سابق بالخیرات باذن اللّه بطور اطلاق عبارت از داعیان بحق است و سایر طبقات جامعه اسلام پیروان مکتب قرآن هستند پس فرق آنستکه افراد سابق بالخیرات داعی بحق و استاد و معلم مکتب هستند ولی دانشجویان و پیروان مکتب قرآن شاگردان داعیان بحق و پیروان افراد سابق بالخیرات و تابع آنان خواهند بود و صفت سبقت بخیرات از شئون و لوازم سبقت ذاتی یعنی وساطت در باره فیوضات الهی می‌باشد از این بیان استفاده شد که فرق است میان توریث و وراثت دو طبقه جامعه پیروان مکتب قرآن و میان وراثت سابق بالخیرات زیرا وراثت دو طبقه جامعه پیروان فقط وراثت استفاده و آموزش است و مکتب قرآن دسترس آنان نهاده شده که حضور یابند و آموزش بیابند.
بهمین قیاس وراثت افراد سابق بالخیرات آنستکه صفت و سمت خود را انوار درخشان، ج‌13، ص: 318
یعنی داعی بحق باشند و مردم را به پیروی از مکتب قرآن دعوت نمایند و سمت داعی بحق و سابق بالخیرات خود را در باره تعلیم شاگردان و دانشجویان مکتب قرآن بکار برند و بآنان تعلیم نمایند.
پس وراثت افراد سابق بالخیرات عبارت از اعمال سمت ولایت و نظارت و تعلیم در مکتب است ولی دو طبقه دیگر آنان قبول دعوت داعیان بحق و تابع و پیروی از سابق بالخیرات میباشد.
این است مفاد روایت نبوی صلّی اللّه علیه و آله که بتواتر رسیده فرمود (انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض) بر حسب دستور آیه شریفه قرآن کریم که بر من از جانب پروردگار نازل شده آنرا بجامعه اسلام بودیعت می‌سپارم با قید اینکه گروهی نیز افرادی را سابق بالخیرات باذن اللّه معرفی مینمایم و این سمت که مرادف با داعیان بحق است همانا عترت من اهل بیت وحی و عصمت هستند.
در نتیجه آنکه رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله طبق آیه قرآن را بجامعه اسلام بودیعت سپرده با قید اینکه عترت طاهره او را بنام سابق بالخیرات باذن اللّه شناخته و نسبت به هر دو قرآن و عترت اظهار قبول و انقیاد نمایند و تصدیق نمایند که بر حسب اعلام آیه افراد سابق بالخیرات را پروردگار بر حسب نظام تشریع و تتمیم مکتب قرآن تشریع و اعلام فرموده.
رسول صلّی اللّه علیه و آله فقط عنوان کلی سابق بالخیرات را تشخیص داده و فرموده که مراد از عنوان سابق بالخیرات یعنی داعیان بحق و معلمان مکتب قرآن عبارت از اهل بیت و عترت طاهره اویند که در ادوار جهان همانطور که دو طبقه پیروان مکتب یعنی ظالم لنفسه و دیگر مقتصدند هم چنان در همه اعصار نیز سابق بالخیرات بخواست پروردگار نیز جزء اصیل بقاء و ادامه مکتب قرآن خواهند بود.
هم چنانکه قریب دو قرن و نیم افرادی از اهل بیت علیهم السّلام مباشر دعوت بحق انوار درخشان، ج‌13، ص: 319
و تعلیم و تربیت دانشجویان مکتب قرآن بودند و هم چنین پس از دو قرن و نیم نیز مکتب قرآن تحت نظارت و ولایت امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه در آمده است.
با توجه باین نکته وراثت دانشجویان مکتب قرآن در محور تعلیم و استفاده است ولی وراثت افراد سابق بالخیرات نظارت و ولایت بر مکتب و تعلیم دانشجویان است.
بعبارت دیگر مفاد جمله ثم اورثنا در باره طبقات جامعه پیروان مکتب قرآن وراثت تعلم و آموزش معارف و اصول و احکام الهی است در باره افراد سابق بالخیرات وراثت ولایت بر مکتب و نظارت و تعلیم معارف الهی و احکام قرآن بدانشجویان است.
و خلاصه مفاد ثم اورثنا دو سنخ وراثت است یکی وراثت تعلم و آموزش و دیگری وراثت تعلیم و استادی و نظارت بر مکتب و بر دانشجویان باذن پروردگار میباشد به این که بافراد سابق بالخیرات سمت داعی بحق و تعلیم قرآن را بآنان هدیه فرموده است.
از این رو سبقت و فضیلت ذاتی از هر لحاظ بر پیروان مکتب قرآن دارند چه از لحاظ وراثت زیرا وراثت آنان بخصوص ولایت بر مکتب است و سمت تعلیم و استاد مکتب عالی قرآن و داعی بحق است و سبقت ذاتی در تدبیر امور مکتب و تعلیم بر دانشجویان دارند ولی وراثت مسلمانان همانا تعلم و عضویت در جامعه دانشجویان مکتب قرآن می‌باشد که پیرو و تابع هستند.
باذن اللّه: متعلق بکلمه سابق است و بیان آنستکه بر حسب مشیت پروردگار آنان را سابق بخیرات بطور موهبت قرار داده و از مناصب الهی است مانند امامت که همان منصب سابق بخیرات است و نبوت و رسالت و وصایت و خلافت و وراثت بخصوص از جانب پروردگار می‌باشد.
و بعبارت واضحتر هر یک از عنوان ظالم لنفسه و مقتصد عنوان کلی بطور انوار درخشان، ج‌13، ص: 320
قضیه حقیقیه است تا آخر جهان هر دو عنوان بر مسلمانان منطبق خواهد بود ولی عنوان سابق بالخیرات عنوان وجودی خاص و بموهبت پروردگار بطور قضیه خارجی است و شرح و تفسیر افراد این عنوان محول ببیان رسول صلّی اللّه علیه و آله است که هر یک از آنان را مشخص فرماید و بجامعه مسلمانان اعلام نماید و هر یک پس از دیگری رکن اساس تعلیم در مکتب قرآن را در همه اعصار جهان بعهده خواهند داشت.
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ:
آیه بیان و تفسیر فضل زیاده بر تصور است و ضمنا بیان سیرت پیروی از مکتب قرآن و تعلم و استفاده از تعلیمات افراد سابق بالخیرات یعنی معلمان مکتب اوصیاء علیهم السّلام است.
اجر و پاداش اهل ایمان پیروان مکتب قرآن سکونت در بهشت است که بطور خلود بوده و زینت آنان دستواره از طلا و لؤلؤ و از لباس حریر است.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ:
ظاهر آنستکه هر دو صنف اهل ایمان ظالم لنفسه و هم چنین مقتصد زبان بحمد کبریائی گشایند که حزن و اندوه را از ما زایل نمود و ما را به نعمت ورود در بهشت مسرور فرمود و حزن و اندوه فی الجمله لازم ایمان در دنیا و در عالم برزخ است از نظر شهود سیرت اعمال خود که بحالت انتظار اهل ایمان بسر می‌برند هم چنانکه در دنیا حالت رجاء و خوف بر آنان رخ میداد در عالم برزخ نیز حالت حزن و اندوه بر آنان رخ میدهد و هر لحظه بانتظار ظهور نهائی سیرت و اعمال خود میباشند از جمله شمول شفاعت در باره آنها است.
محتمل است که اهل ایمان و تقوی حمد و سپاس آنان از نظر آن باشد که در عالم برزخ از نظر شهود مسرور بوده حزن و اندوه هرگز بآنان رخ نداده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 321
بدیهی است که افراد سابق بالخیرات که سمت آنان دعوت بحق و تعلیم معارف و معالم قرآنی است و سایط فیوضات الهی در همه عوالم هستند از جمله فیض تعلیم و دعوت بحق در دنیا است ناگزیر از حزن و اندوه مصون هستند.
إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ:
ذکر دو صفت فعل پروردگار است و در مقام شکر و سپاس صفت مغفرت و نیز صفت شکر پروردگار را یادآوری مینمایند شاهد آنستکه ورود اهل ایمان به بهشت براساس فضل و مغفرت است به این که لغزشها و پاره‌ای از خطایا و گناهان آنها نادیده گرفته شده کدورت آنان زایل گشته آنگاه مشمول نعمت و فضل خواهد شد.
الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ:
بیان صفت شکور است که پس از مغفرت و رفع کدورت روح و صفای آن ساحت کبریائی از فضل خود اهل ایمان را در بهشت اسکان نموده و محل اقامت همیشگی آنان قرار خواهد داد.
لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ:
بیان لازم ذاتی سکونت در جوار رحمت و فضل است که هرگز تعب و مشقت و خستگی بر آنان رخ نخواهد داد و برای تأمین معیشت هرگز دچار خستگی نخواهد گشت.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ:
بیان حال بیگانگان است که بدعوت داعیان بحق و بنداء و طنین دعوت قرآن که اقطار جهان را فرا گرفته گوش فرا نداده سیرت کفر و تمرد آنان خلود در شقاوت است و لازم آن خلود در شعله‌های دوزخ خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 322
لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا
:از نظر اینکه سیرت شقاوت ذاتی روح آنان است لازم آن نیز خلود در دوزخ بوده و مقابل زوال و فناء و مرگ نخواهند بود.
مراد از فناء و موت زوال رحمت اطلاقی و نیستی محض است که در هیچیک از عوالم، امکان‌ناپذیر است تا چه رسد بعالم قیامت که محصول و ظهور همه عوالم است.
وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ:
از نظر اینکه هر درجه از شقاوت و هم چنین عقوبت که لازم آن درجه از شقاوت است حد وجودی و منتها سیر و حرکت جوهری هر یک از افراد بیگانه است هرگز قابل تغییر و یا تخفیف نخواهد بود.
بعبارت دیگر درجات شقاوت اکتسابی افراد بیگانه نیز گوناگون و بی‌شمار است و هر یک حد جوهری مخصوص بخود دارد که ذاتی و غیر قابل تغییر و یا تخفیف خواهد بود و چنانچه حد وجودی شقاوت ذاتی و غیر قابل تغییر باشد لازم آن خلود در حد عقوبت نیز غیر قابل تغییر خواهد بود و درکات دوزخ و عقوبت آن نیز مراتب بی‌شمار خواهد داشت بتبع مراتب شقاوت ساکنان آن.
وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ:
بیان حال پریشان بیگانگان در دوزخ است پیوسته فریاد بر آورند بار پروردگارا ما را از دوزخ رهائی بخش اعمال صالح غیر آنچه مرتکب بودیم رفتار خواهیم نمود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 323
أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ:
پاسخ آنان مبنی بر توبیخ است مگر که بهر یک از عمر و زندگی داده نشد که در باره مسیر خود بیندیشید و عبرت گرفته و عاقبت خود را متذکر شوید با اینکه رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله مردم را دعوت بخداپرستی مینمود هم چنین مکتب قرآن بنا نهاده که طنین دعوت آن نیز جهانیان را فرا گرفته بود بندای آن توجه ننموده گوش فرا نداده و کفران نعمت و ناسپاسی نموده اینک که شقاوت گریبانگیر هر یک از شما است ناگزیر محکوم بحسرت جانگداز و عقوبتهای دردناک هستید و هرگز ناصر و یاری نیز از شفیعان از شما شفاعت و وساطت نخواهد نمود زیرا با هیچیک رابطه‌ای نداشته‌اید.
إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ
:بیان احاطه علمی و شهودی پروردگار به جهان خلقت است از جمله آنها اعمال قلوب و صفات فاضله و یا رذیله نفسانی از موجودات و شئون انسانی است و از طریق جوارح بظهور میرسند و از موجودات خارجی بشمار میایند بالاخره آنچه در نفوس بشر از ملکات و صفات نهفته است.
و هم چنین از طریق اعضاء و جوارح ظهور نمایند و یا بظهور نرسند در حیطه علمی پروردگار و مورد محاسبه و مؤاخذه قرار خواهند گرفت و خاطرات نفسانی که استقرار نداشته و از شئون و حالات روانی شناخته نمی‌شود مورد مؤاخذه قرار نخواهند گرفت.
در کتاب کافی بسندی از احمد بن عمر روایت نموده گفت سؤال نمودم از امام ابو الحسن الرضا علیه السّلام از تفسیر آیه (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا) فرمود فرزندان فاطمه علیها السّلام هستند و سابق بالخیرات امام است و مقتصد عارف انوار درخشان، ج‌13، ص: 324
بامام است و ظالم لنفسه کسی است که عارف بحق امام نباشد.
در کتاب معانی الاخبار بسندی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده در مورد آیه فرمود ظالم باطراف خود میچرخد و دور میزند و مقتصد در اطراف قلب و عقیده و ایمان خود میچرخد و سابق بالخیرات در اطراف وظیفه و جلب رضایت پروردگار میچرخد و دور میزند و همت میگمارد.
در کتاب العیون از امام رضا علیه السّلام روایت نموده که فرمود که مراد آیه فقط عترت طاهره است و چنانچه امت اسلام بود هر آینه همه مسلمانان به بهشت وارد می‌شدند بدلیل آیه فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ و سپس فرمود همه را در بهشت سکونت دهد و این چنین نخواهد بود از اینرو وراثت کتاب اختصاص به عترت طاهره دارد و بغیر آنان ارتباطی ندارد.
و نیز از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود از نظر عظمت حرمت فاطمه به پیشگاه پروردگار تحریم فرمود آتش را بر ذریه او و در باره آنان نازل شد ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا.
در کتاب احتجاج از امام صادق (ع) روایت نموده که سؤال شده و گفته شد که آیه در باره ذریه فاطمه علیها السّلام و اختصاص بانان دارد.
از امام فرمود کسانیکه شمشیر کشیده و مردم را بسوی خود خوانده و بضلالت افکنده و از فرزندان و ذریه فاطمه است داخل آیه نخواهد بود.
از امام سؤال شد پس چه کسی داخل آیه است فرمود ظالم بخود باشد که مردم را بسوی خود دعوت ننموده نه بطریق ضلالت دعوت نموده و نه مردم را بطریق هدایت دعوت نموده باشد.
و مقتصد از ما اهل بیت است که عارف بحق امام باشد و مراد از سابق بالخیرات امام بحق است.
در کتاب معانی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که از امام سؤال شد از انوار درخشان، ج‌13، ص: 325
آیه فرمود آیه در باره ما اهل بیت نازل شده سؤال شد مفاد ظالم لنفسه کی است.
فرمود کسی است که حسنات و اعمال صالح او مساوی با گناهان او باشد و از پیروان ما اهل بیت باشد او ظالم لنفسه میباشد.
سؤال شد مقتصد کی است.
فرمود شخص اهل ایمان که در هر حال بوظایف و عبادت خود اقدام نماید سؤال شد سابق بالخیرات از شما کی است امام فرمود کسی است که مردم را بسوی دین اسلام دعوت نماید و بمعروف امر نماید و از منکر نهی نماید و هرگز کمک و یار گمرهان و دشمن خائفان و بینوایان نباشد و راضی بحکم فاسقان نشود جز کسی که بخطر افتاده و از جان و دین خود امان ندارد و کمک نیز برای او نباشد.
و مروی از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام آنستکه آیه اختصاص باهل بیت رسول دارد و فرموده که آیه ما را اراده نموده است.
در کتاب در منثور بسندی از ابی الدرداء روایت نموده گفت شنیدم از رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود آیه (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ) اما کسانی که سبقت نموده آنان بغیر حساب وارد بهشت خواهند شد.
و اما گروهی که اقتصاد نموده کسانی هستند مورد حساب مختصری قرار خواهند گرفت.
و اما گروهی که بخود ظلم نموده آنان در مدت طولانی محشر حبس خواهند شد و سپس پروردگار بر آنان رحمت فرماید و به لقاء پروردگار در آیند و خواهند گفت (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
تفسیر مجمع از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت نموده در نهج البلاغه فرمود عمر و انوار درخشان، ج‌13، ص: 326
مدت زندگی بشر که دیگر عذر او پذیرفته نیست شصت سال است.
و نیز کتاب در منثور بسندی از ابن عباس روایت نموده که رسول صلی اللّه علیه و آله میفرمود در روز قیامت گفته میشود کجایند کسانیکه شصت ساله هستند و مراد از معجز که آیه فرموده (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ) آنان هستند.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 327

[سوره فاطر (35): آیات 39 تا 45] .... ص : 327

اشاره

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40) إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (41) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42) اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (43)
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (44) وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (45)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 328

شرح .... ص : 328

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ:
آیه مبنی بر توحید افعالی است به این که نظام خلقت بشر را براساس تناسل استوار نموده به این که هر نسلی از نسل گذشته بوجود میآید در نتیجه آغاز خلقت بشر و دمیدن روح بجنین وابسته بآنستکه جنین بوجود بیاید و دوره نوزادگی و طفولیت را پشت سر گذارد و دوره جوانی و رشد او فرا رسد و از او فرزند بوجود بیابد و نسل از او بجا بماند و نظام خلقت بشر براساس خلافت هر طبقه از طبقه سابق استوار است.
و بطور تلویح وجود هر فردی از بشر وابسته به بقاء او است که بحد رشد برسد و فرزند و نسل از او بوجود بیاید و بالاخره خلقت بشر آمیخته ببقاء و رسیدن بحد رشد است که نوع از او باقی بماند و این شاهد قطعی است که خلقت بشر را نمیتوان از بقاء او جدا نمود یعنی خلقت بشر بطور بداهت مرکب از ایجاد و ابقاء او است که ثمره و بدلی از او بوجود بیاید.
پس خلقت بشر وابسته بتمام مدت زندگی بشر خواهد بود و نمیتوان آنرا تفکیک نمود ایجاد و آغاز خلقت و دمیدن روح بجنین را خلق معرفی نمود که مستند بآفریدگار است و دوام زندگی را مستند بتدبیر خدایان و معبودان خیالی و با قدسیان پنداشت. انوار درخشان، ج‌13، ص: 329
خلاصه آیه بیان آنستکه از جمله دلایل توحید افعالی آنستکه نوع خلقت بشر و چگونگی آن براساس خلافت و ارتباط با وجود نسل سابق خود میباشد و بالاخره وجود هر فردی وابسته ببقاء وجود سابق و اصل و ریشه مخصوص بخود میباشد و نمیتوان آغاز خلقت هر فردی را از بقاء او جدا معرفی نمود و آنرا بغیر آفریدگار استناد داد زیرا نظام خلقت بشر امر تدریجی است آغاز آن هنگام دمیدن روح بجنین است و پایان آن فوت و یا وابستگی بفردی است از نوع خود که باقی بماند.
از نظر تشریف خطاب به بشر اختصاص داده شده در صورتی که لازم وجود طبیعی و موجودات مادی براساس استخلاف است یعنی هر موجود نباتی و حیوانی نیز بطور استخلاف بوده و ارتباط باصل و ریشه مخصوص بخود دارد.
بالاخره قانون استخلاف و اشتقاق در سرتاسر موجودات جهان فرمانروا است و موجود مادی بطور کلی از این حکم استثناء پذیر نخواهد بود.
مثلا موجود نباتی حدوث و آغاز آن از هسته و ریشه‌ای پدید آمده که پس از رشد تا هنگام بوجود آمدن ثمره هسته آن خلقت و بقاء آن ادامه خواهد یافت و هرگز موجود نباتی و یا درخت خودرو نبوده و بدون اصل و هسته و ریشه نخواهد بود.
و از اطلاق جمله خلائف فی الارض نیز استفاده میشود که حکم استخلاف و اشتقاق بشر اختصاص به سلف و اصل (پدر) خود ندارد بلکه حکم استخلاف بشر بطور کلی است و از همه موجودات طبع صورت میگیرد.
یعنی وجود بشر از همه طبقات موجودات مادی اشتقاقی یافته بالاخره موجود مرکبی است از سایر طبقات موجودات مادی مانند نباتات و حیوانات و جمادات و هم چنین از نور خورشید و آب و هوا و خاک عناصر اشتقاق یافته و هر فردی از بشر سهم بسزائی از سایر طبقات موجودات مادی دارد و از مجموع آنها تشکیل انوار درخشان، ج‌13، ص: 330
یافته و صورت گرفته و وجود او استخلافی و اشتقاقی از سایر طبقات مادی میباشد.
نتیجه آنکه بر حسب تحلیل همه طبقات موجودات جهان بهم آمیخته‌اند از جمله بشر که محصول و مجموع مرکب از سایر طبقات موجودات است و هر لحظه نیز در اثر تحلیل و بدل ما یتحلل از سایر طبقات موجودات صورت میگرد چگونه میتوان آغاز خلقت او را با بقاء او که هر لحظه براساس تحلیل و بدل ما یتحلل نهاده شده جدا از یکدیگر معرفی نمود.
و غرض آیه اثبات آنستکه بطور بداهت نظام خلقت موجودات جهان آمیخته بتدبیر آنها است و از اختلاط مواد و طبقات موجودات بیکدیگر صورت میگیرد و بخصوص بشر مجموعه مرکب از عناصر و سایر طبقات موجودات است و در اثر تحلیل پی در پی هر لحظه از موجودات و عناصر اشتقاق مییابد.
خلاصه زندگی هر فردی از بشر نه فقط براساس اشتقاق و استخلاف از اصل و پدر خود میباشد بلکه از همه طبقات موجودات بطور ارتباط و اتصال خلف به سلف صورت میگیرد.
فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ:
مبنی بر تهدید است بیگانه که آمیختگی نظام خلقت را انکار مینماید و آغاز خلقت و بقاء هر موجودی را دو حقیقت می‌پندارد و بقاء و سوق آنرا بکمال به معبودان خیالی نسبت میدهد نعمت آفرینش را کفران نموده بحکم خرد خود را از درک حقیقت بی‌بهره نموده و بمبارزه با ساحت کبریائی برخاسته است.
وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً:
کافر و بیگانگان در اثر اندیشه کفر و عناد که صورت روان پلید او است و در حیطه قدرت آفریدگار قرار گرفته جز غضب و عقوبت او را فرا نخواهد گرفت انوار درخشان، ج‌13، ص: 331
زیرا انکار نعمت ظهور لجاج و عناد قلبی است که مستلزم هتک و غضب کبریائی خواهد بود.
وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً:
صورت اعتقادی صحیح و یا باطل فعلیت روح و ظهور آنست چنانچه طبق حقیقت باشد رشد و کمال آنست که در کمون و فطرت داشته و مرتبه‌ای از سعادت را پیموده است و چنانچه خلاف حقیقت و واقع صورت اعتقادی و تفکر قرار گیرد روح انحطاط یافته از درک حقیقت بی‌بهره گشته و نیز زیان دیده ایمان که ظهور رابطه تکوینی با آفریدگار است و صورت اندیشه او تیره‌گی و پلید و جریان از رحمت پروردگار خواهد بود که ضرر و زیانی زیاده بر آن تصور نمیرود.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ:
آیه مبنی بر تعلیم طریق احتجاج برسول صلّی اللّه علیه و آله است به این که معبودان بباطل هرگز نیروی تدبیر و تأثیر و آفرینش ندارند و فاقد صلاحیت پرستش می‌باشند و چنانچه ارباب بوده و دارای نیروی تدبیر و آفرینش بودند هر آینه آثاری از تدبیر آنها بظهور میرسد و لا محاله خالق پاره‌ای از موجودات بودند زیرا خلق و تدبیر متحدند و تدبیر ادامه فیض وجود است که موجود را بکمال و غرضی که از خلقت آنست سوق دهد و خلق آن بیهوده و بیفایده نباشد و هرگز دلیلی نیست که معبود آن بباطل موجودی را آفریده و سپس پی در پی بآن وجود را افاضه نموده باشند.
أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ:
احتجاج به این که آنچه را که از موجودات آفریده‌اند ارائه دهند و نظر به این که پاسخ آنان منفی است دلیل بر کذب دعوی بت پرستان خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 332
أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ:
و یا در باره خلقت کرات آسمان که زیاده بر تصور است با ساحت کبریائی شرکت داشته در صورتی که اثری از موجودات و مخلوقات نبوده و از جمله آنها معبودان بباطل است.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ:
از جمله احتجاج با بت‌پرستان آنستکه آیا دلیل و کتاب آسمانی گواهی میدهد که آفریدگار نیروی خلق و تدبیر بمعبودان بباطل آنان موهبت نموده و جزء حد وجودی آنان قرار داده که بطور استقلال در پاره ای از موجودات تصرف نموده آنها را بیافرینند و تدبیر نمانید.
بدیهی است پاسخ این احتجاج نیز منفی خواهد بود زیرا با تصدیق اینکه پروردگار معبودان بباطل آنان را آفریده ولی دلیلی ندارند که پروردگار این چنین نیروی خلق و آفرینش و تدبیری بآنها موهبت فرموده باشد و این چنین دعوی هم ندارند.
بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً:
آئین بت‌پرستی براساس حجت و دلیل نیست از نظر اینکه دلایل آشکار توحید قابل انکار نیست جز از نظر لجاج بدینجهت اساس بت‌پرستی بر- گزافگویی گروهی پیشوایان است که پیروان خود را ترغیب نموده به این که معبودان به پیشگاه آفریدگار وساطت و شفاعت خواهند نمود و بدین وسایل پیروان خود را فریفته‌اند.
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا:
آیه بیان طریق دیگری از احتجاج با بت پرستان است به این که بطور بداهت انوار درخشان، ج‌13، ص: 333
پروردگار کرات بی‌شمار آسمان و زمین را آفریده و هر یک را در مدار مخصوص در سیر و حرکت در آورده به این که هر لحظه بآنها وجود و هستی افاضه فرموده و انتظام آنها را بپا داشته.
و استفاده میشود که خلقت هر یک از آنها آمیخته ببقاء آنها است و هم چنانکه حدوث و خلقت آنها نیاز بفیض وجود دارد هر لحظه بقاء آنها نیز بافاضه وجود و تابش هستی نیاز دارد که آنها را فرا بگیرد و نظام آنها را برقرار نماید و بدین وسیله در اثر حرکت بمقصد نائل آید.
بالاخره خلقت کرات از کتم عدم وابسته بافاضه وجود بآنها است هم‌چنین هر لحظه بقاء و نظام آنها وابسته بافاضه و تجدد وجود بآنها است و همانطور که وجود ربط محض بآفریدگار است هم چنین ادامه وجود براساس تجدید ربط و ادامه آنست زیرا وجود و هستی موجودات مادی بعد از عدم غیر از وجود بعد از وجود آنها است و لازم لا ینفک آن حرکت بسوی کمال است.
در آیات دیگر تعبیر بخلق سماوات نموده و در این آیه خلق را تشریح نموده که عبارت از آفرینش و امساک است که بفیض وجود ادامه دهد و آنرا از فناء محض و نابودی باز دارد استفاده می‌شود که خلق و قوام آن بامساک و افاضه وجود پی در پی است غرضی که از خلقت آنست بر آن مترتب گردد.
وجود گسترده که جهان را فرا گرفته مانند اشعه خورشید است که پی در پی باید ادامه بیابد تا غرضی که از آنست بظهور برسد و چنانچه لحظه از تابش نور دریغ نماید تیره‌گی و تاریکی جهان را فراخواهد گرفت پس روشنائی جهان محصول تابش نور و ادامه آن هر لحظه است هم چنین قوام جهان بحدوث وجود و نیز بقاء آنست یعنی وجود پس از وجود و تابش نور بار دیگر و استمرار آنست و لازم ذاتی دوام فیض حرکت و سیر و توجه بکمال است.
از این بیان استفاده شد که قوام موجودات ریز و کلان جهان بر افاضه وجود انوار درخشان، ج‌13، ص: 334
و بقاء و ادامه آنست تا هنگام که غرض از موجود بظهور برسد و از آن تعبیر بامساک وجود و افاضه وجود بعد از وجود و نیز ادامه فیض وجود می‌شود.
بدیهی است که تدبیر و ظهور فائده و غرض از موجود لازم بقاء وجود است که در اثر حرکت هنگام بقاء و استمرار وجود اثر بر آن مترتب شود بدون اینکه مراد از تدبیر امری جز بقاء وجود باشد.
و اساس شرک که بیگانگان پنداشته‌اند مغایرت و جدائی وجود از تدبیر است و قوام موجودات ریز و کلان جهان را بر آندو پنداشته‌اند در صورتی که تدبیر اثر بقاء وجود است نه حقیقت دیگر غیر از وجود، هم چنانکه اشعه خورشید که موجودات ریز و کلان جهان را روشنائی می‌بخشد اثر تربیت و رشد آن وابسته بتابش پی در پی نور است بدون اینکه تدșʘѠمفهوم داشته باشد.
و همانطور که وجود ماهیات را فرا بگیرد حقایقی از موجودات ریز و کلان بوجود آمده هم چنین بقاء وجود در هر موجودی یک حقیقت خواهد بود.
بر این اساس وجود و موهبت هستی تشکیک پذیر است و مراتب بی‌شمار خواهد داشت ولی اختلاف پذیر نخواهد بود.
بهمین قیاس وجود نسبت بموجودات ریز و کلان جهان دارای مراتب بی شمار و شدّت و ضعف بلحاظ دوام و بقاء خواهد داشت و در مورد هر موجودی بقاء و دوام آن از شئون و مراتب وجود بوده یعنی از مراتب تشکیک وجود خواهد بود.
پس آنچه از ساحت پروردگار هر لحظه افاضه شده و میشود وجود و گسترش هستی است که همه طبقات موجودات ریز و کلان را فرا میگیرد و همانطور که وجود در هر پدیده‌ای قوت و ضعف خواهد داشت و مراتب بی‌شمار دارد.
هم چنین از لحاظ بقاء و دوام و گسترش وجود بلحاظ بعد و امتداد زمان مراتب بی‌شمار خواهد داشت و بقاء وجود کرات آسمان مثلا برای همیشه و تا انوار درخشان، ج‌13، ص: 335
پایان جهان خواهد بود که قوام آن بابقاء وجود و امساک آنها است در مدت زیاده بر تصوری از اینکه نابود گردند و لازم ذاتی و لا ینفک و از شئون وجودی آنها بقاء و استمرار آنها است.
وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ:
و چنانچه بفرض از تابش وجود بکرات دریغ شود همان لحظه همه نابود خواهد گشت و از نظر اینکه فیض وجود از مظاهر فعل و اثر کبریائی است و باو اختصاص دارد و هرگز موجودی نمی‌تواند موجودی را نگهدارد از اینکه نابود گردد از جمله کرات آسمان چنانچه از فیض وجود و تابش نور هستی بی‌بهره گردند همان لحظه نابود گشته و نیرویی نمیتواند آنها را بپا بدارد و نظام جهان را انتظام بخشد.
و قید من بعده بمنظور آنستکه هر چه تصور رود مقام آن معلول و مخلوق و آفریده پروردگار بوده و هرگز مخلوق در مرتبه خالق نخواهد بود و هرگز باخواسته او معارضه نتوان نمود.
خلاصه مفاد آیه اثبات آنستکه نظام وجود و هستی جهان پهناور بر گسترش وجود و دوام آن است که هر ذره از ریز و کلان مشمول گسترش وجود اطلاقی است و صدور آن برحسب حکم و سنت پروردگار توأم با بقاء و دوام و اطلاق است که هرگز ذره‌ای از این جهان پهناور نابودشدنی و فناءپذیر نخواهد بود و منافات ندارد که هر ذره پیوسته در سیر و حرکت بوده و از صورتی بصورت دیگر در آید ولی محکوم بفناء و نابودی نخواهد بود.
و نمونه و مسطوره فعل پروردگار نور بخشی خورشید است که در اثر تداوم اشعه و نور افشانی همه ذرات و پدیده را ارائه میدهد و از نظر اتصال و استمرار و تداوم شعاعها مانند آنستکه شعاع واحد متصل ذرات جهان را فرا گرفته و ارائه میدهد در صورتی که هر لحظه افاضه و نور افشانی دیگری است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 336
بالاخره تابش اشعه پی در پی خورشید مسطوره از ارائه نظام خلقت جهان است و نظام وجود گسترده در جهان توأم با بقاء بطور محدود است.
إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً:
هر دو صفت فعل پروردگار است و نظام جهان نمونه و مسطوره‌ای از صفت حلم و بقاء و افاضه وجود پی در پی که صحنه جهان را فرا میگیرد و نیز سیر و حرکت و تحولاتی که در ذرات موجودات جاری و فرمانروا است نمونه‌ای از مغفرت و سوق بکمال و حرکت جهان بسوی هدف است که هر ذره هر لحظه نواقص آن رفع شده رشد نماید و بکمال برسد و نظام جهان استوار گردد.
در کتاب اکمال از امام رضا علیه السّلام در طی حدیث روایت نموده پروردگار بوساطت ما اهل بیت کرات آسمان و زمین را امساک نموده و باز میدارد از اینکه نابود شوند.
و نیز از اهل بیت علیهم السّلام بطور استفاضه رسیده است چنانچه از اهل بیت فردی نبود هر آینه زمین اهل خود را بدرون خود فرو میبرد.
در کتاب کافی از امیر مؤمنان (ع) سؤال شد آیا پروردگار حامل عرش است و یا عرش حامل او است.
حضرت فرمود پروردگار حامل عرش و کرات آسمان و زمین و آنچه در آنها است بدلیل آیه إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً:
کفار مکه و قریش قبل از بعثت رسول صلّی اللّه علیه و آله از اهل کتاب یهود و نصاری شنیده بودند که آنان رسولان که از جانب پروردگار بسوی آنان فرستاده شده تکذیب نموده‌اند در مقام لعن آنان بر آمده می‌گفتند چنانچه رسولی از جانب انوار درخشان، ج‌13، ص: 337
پروردگار بسوی ما فرستاده شود خواهیم او را تصدیق نمود و از جمله امتها باشیم که برسول خود گرویده‌اند نه مانند یهود و نصاری.
ولی پس از اینکه رسول مکرم صلّی اللّه علیه و آله با آیات کریمه اعجاز آمیز بسوی آنان فرستاده شد سبب نفرت آنان گردید و در مقام مبارزه با او برآمدند.
و صفت نذیر رسول را ذکر نموده زیرا انذار و تهدید زیاده بر مژده تأثیر خواهد داشت.
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ:
بیان سبب نفرت و انکار دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله است از نظر خودستائی و اینکه سجده برای پروردگار بر آنان دشوار میامد و نیز از نظر حیله و نیرنگ که با رسول بکار ببرند و هرگز حیله با ساحت پروردگار و رسول صلّی اللّه علیه و آله ضرر و زیانی جز برای آنان نخواهد داشت.
فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا:
کفار قریش از اجراء حیله انتظاری نباید داشته باشند جز عقوبت، هم چنانکه اقوام و ملت‌های گذشته نیز در اثر تکذیب مورد عقوبت قرار گرفته‌اند و کفار قریش در انتظار اجرای عقوبت باشند هم چنانکه در جنگ بدر همه آنها بقتل رسیدند زیرا سیره جاریه در باره امت‌های گذشته که در مقام تکذیب رسولان بر میامدند عقوبت بر آنان اجراء میشد.
و سنت و اجرای عقوبت در باره متمردان نه قابل تبدیل است به این که عقوبت در موردی بصورت نعمت و رفاه در آید و نه قابل تحویل است به این که از مستحق عقوبت بدیگران که استحقاق ندارند انتقال بیابد.
و محتمل است مراد آن باشد که اقوام و ملتی که مورد عقوبت قرار بگیرند سنت و حکمت بر آن بوده که نوزادان و یا آنان که در اصلاب و یا در ارحام آنان انوار درخشان، ج‌13، ص: 338
فرزندانی بوده که ایمان خواهند آورد، پروردگار در باره آنان عقوبت اجراء نخواهد فرمود هم چنانکه در باره قوم نوح پیامبر علیه السّلام چهل سال نسل آنان قطع شده بود که هنگام اجرای عقوبت کودک و قاصر در میان آنان نبود و کمتر از چهل سال کودک و قاصر معرفی شده است.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً:
آیه مبنی بر تهدید کفار و بت پرستان مکه است مگر بسرزمین‌های اقوام و ملت‌های گذشته مانند سرزمین عاد و ثمود گذر ننموده تا از نزدیک بنگرند که عاقبت اقوام که در مقام انکار دعوت رسولان بر آمده و بمبارزه با ساحت پروردگار برخاسته با اینکه کثرت جمعیت آنان زیاده و نیرومندتر از کفار قریش و بت پرستان مکه بوده همه آنها را بهلاکت افکنده و آثاری از آنان بچشم نمیخورد جز ویرانی محل سکونت آنان.
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ:
آیه عقد سلبی و مبنی بر احاطه قیومیه پروردگار و قدرت بی‌نهایت او بر جهان هستی است که از خواسته او نیرویی نمیتواند مانع شود و هر نیروای در جهان باشد ظهوری از مشیت و خواسته او است.
إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً:
هر دو صفت فعل پروردگار است از نظر احاطه که بر امور دارد هرگز از انکار قلبی و مبارزه کفار غفلت نخواهد ورزید و یا از حیله و مکر که بیگانگان بکار برده هرگز فریب نخواهد خورد هم چنین قدرت و توان او بی‌نهایت است و نیروای نمیتواند از خواسته او جلوگیری نماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 339
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ:
آیه مبنی بر تهدید است چنانچه پروردگار هر یک از افراد بشر را چه از نظر گناهان انفرادی و مباشری مانند شرک و چه از نظر گناهان اجتماعی و همگانی مورد مؤاخذه و پیگیر قرار دهد هر آینه نظام زندگی بشر مختل خواهد شد و سلسله بشر بسوء اختیار خود بهلاکت محکوم خواهد گشت و کلمه الناس افراد و اجتماع را شامل می‌شود و چنانچه افراد در اثر شرک و کفران نعمت مورد عقوبت و مؤاخذه قرار گیرند و این جریان ادامه بیابد اندک زمانی نسل بشر منقرض خواهد شد و نقض غرض از نظام خلقت و آزمایش سلسله بشر از اولین و آخرین است.
ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ:
مبنی بر منت و تفضل است چنانچه فضل پروردگار در باره سلسله بشر نبود و مقرر بود که افراد در اثر کفران نعمت و ناسپاسی بدون تأخیر مورد مؤاخذه قرار بگیرند مانند زلزله و بیماریهای همگانی و طاعون و مجازاتها که حکمت اقتضاء میگیرد هر آینه نظام آزمایش و مهلت مختل میگشت و سلسله بشر منقرض میشد و چون غرض اصلی از خلقت بشر و بناگذاری مکتب عالی قرآن همانا مهلت و آزمایش است که تحقق بیابد و ظهوری از صفت ربوبیت و رحمت و مغفرت پروردگار معرفی شود.
پس بقاء نسل بشر و اجرای غرض اصلی و آزمایش همه افراد بر اساس تفضل است و در باره اهل ایمان فضل حقیقی است که نسل بشر از اولین و آخرین بدنیا بیایند و در اثر بکار بردن نیروی اختیار مورد آزمایش قرار بگیرند و گروه بسیاری در اثر انقیاد بمقاماتی از سعادت و انسانیت نائل شوند در باره اینان فضل حقیقی است و در مورد بیگانگان که از نسل آینده بوجود بیایند و مورد آزمایش قرار بگیرند آغاز فضل است ولی در اثر شرک و ارتکاب گناهان فضل پروردگار انوار درخشان، ج‌13، ص: 340
بسوء اختیار خودشان بصورت نقمت و عقوبت در میآورند.
و کلمه دابه هر جانداری که نیروی خود را بکار بندد شامل میشود و از نظر اینکه حیوانات اهلی بهره‌دار چنانچه خللی در زندگی بشر رخ دهد سبب اختلال زندگی آنها خواهد شد زیرا حیوانات بهره‌دار بکمک بشر میتوانند بزندگی خود ادامه دهند و حیوانات درنده وجود آنها طفیلی است بطبع منقرض خواهند شد.
وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ:
از نظر نظام کامل و اجرای آزمایش و سوق افراد بشر بسوی آنچه خود برگزیند که ظهوری از فضل پروردگار است ناگزیر باید مدتی بهر یک از افراد مهلت داده شود تا بتواند با نیروی اختیار هر هدف و مقصدی را که میخواهد با سعی و کوشش بدان سو رهسپار گردد و با حرکت ارادی خود جوهر وجود خود را بیابد ناگزیر برای هر فردی و یا جامعه‌ای مدت مشخص و اجل معین مقرر خواهد فرمود بدیهی است اجل و مدتی را که پروردگار بر حسب نظام عمومی جهان برای فرد و یا اجتماع مقرر فرماید هرگز لحظه‌ای تخلف‌پذیر نخواهد بود.
فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً:
بیان علم و احاطه پروردگار بر عقاید قلبی و خاطرات بشر و بر حرکات ارادی او است که چیزی از نهانی‌ها و راز درونی بشر بر او پنهان نخواهد بود.
بِعِبادِهِ بَصِیراً:
تعبیر از بشر بعباد از نظر رابطه عبودیت ذاتی است با اینکه ربط محض و آفریده پروردگار است چگونه بر او شأنی از شئون وجودی مخلوق پنهان باشد و ذکر صفت بصیر نیز از نظر آنستکه در کمون بشر نیروای نهاده که حد آن زیاده بر تصور است و در اثر بکار بردن نیروی اختیار و حرکات ارادی میتواند انوار درخشان، ج‌13، ص: 341
کمون خود را آشکار نماید و به سیر وجودی خود ادامه دهد و با سراری دست بیابد و حد وجودی خود قرار دهد که هرگز قدسیان و فرشتگان بآنها راه نیابند و برای آنان پنهان باشد بر این اساس بشر است که فقط پروردگار بر او احاطه و بر کمون او آگهی دارد و هیچ موجود و پدیده‌ای مانند بشر نمونه و مسطوره صفت خبیر و بصیر کبریائی نخواهد بود.
با توجه به این که فرارسیدن مرگ و اجل هر یک از افراد منتها سیر تکاملی است که پروردگار برای او از ازل مقرر فرموده و ظهور سیرت و حرکت وجودی او بنصاب رسیده است و هیچیک از تحولاتی که به بشر رخ میدهد و در اثر سیر و حرکات اختیاری سرایر خود را آشکار می‌نماید و بظهور و فعلیت در میآورد تأثیری در صفت احاطه کبریائی و بصیرت بر کمون بشر نخواهد داشت به این که در نتیجه معرض عوارض قرار بگیرد بلکه علم و احاطه و بصیرت کبریائی او از شؤن خواسته او است که در این نظام تحقق یافته و صفت بصیر گرچه صفت فعل است ولی بصیرت صفت ذاتی و ازلی کبریائی او است.
در تفسیر قمی بسندی از امام صادق که از امام باقر ابو جعفر علیهم السّلام روایت نموده که رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود (سبق العلم) یعنی بر سرتاسر جهان خلقت علم و احاطه پروردگار سبقت ذاتی دارد همه مسطوره و از شئون علم ربوبی و آفریده اویند (و جف القلم) آنچه را که ضبط نمود جهان هستی بر آن قرار گرفت و آنچه ثبت نشده هرگز بوقوع نخواهد پیوست (و مضی القضاء) فقط بهر چه در باره آن حکم صادر شده بطور حتم بوقوع پیوسته و اجراء خواهد شد (و تم القدر) هم چنین قدر و اندازه‌گیری هر پدیده‌ای در نظام جهان پایان یافت که تحول پذیر باشد.
(بتحقیق الکتاب) شهادت کتاب تکوینی و لوح که بوجود نوری در آنها ضبط و ثبت شده است (و تصدیق الرسل) وظیفه رسولان نیز گواهی و اعلام همین معارف و حقایق است (و بالسعادة من اللّه لمن آمن و اتقی). انوار درخشان، ج‌13، ص: 342
از جمله آنچه حکم از ساحت کبریائی شرف صدور یافته و تخلل و تخلف‌ناپذیر است آنستکه سعادت و تقرب بساحت کبریائی نصیب کسی است که باصول توحید معتقد باشد و رابطه اعتقادی او و هم چنین نیروی تقوی و انقیاد در روان او ثابت و برقرار باشد (بالشقاء لمن کذب و کفر).
و نیز شقاوت و پلیدی و تیره‌بختی از آن کسی است که نعمت آفرینش و یکتائی کبریائی را تکذیب نماید و دلایل توحید ذات و صفات و آثار او که جهان را فرا گرفته انکار نماید (و بالولایة من اللّه عزّ و جلّ للمؤمنین) از جمله حکم صادر تخلف ناپذیر آنستکه پروردگار به اهل ایمان پرهیزکار ولایت دارد و زمام امور آنان را بعهده گرفته و در حیطه مهر و رأفت او پیوسته زیست مینمایند (و بالبراءة منه للمشرکین) از نظر اینکه بیگانگان خود را بی‌بهره از معرفت پروردگار نموده برائت ساحت خود را از آنان اعلام فرموده است.
و الحمد للّه زنة عرشه:
انوار درخشان، ج‌13، ص: 343

سوره یس ..... ص : 343

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

[سوره یس (36): آیات 1 تا 12] .... ص : 343

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (2) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3) عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (9)
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (10) إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ (12)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 345

شرح .... ص : 345

یس:
بر حسب روایتی که از امیر مؤمنان علیه السّلام و نیز از امام باقر علیه السّلام روایت شده مراد از کلمه یس ندا و خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ:
سوگند یاد نموده بقرآن که حکمت در آن مستقر و مظهر حکمت بطور اطلاق است و حاوی و مظهر معارف و حقایق و احکام و فضایل اخلاقی و مواعظ است و در محور توحید خالص دور میزند.
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ:
با تأکید که دربردارد مبنی بر اعلام رسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله است.
عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ:
خبر بعد از خبر است مبنی بر اعلام به این که رسول صلّی اللّه علیه و آله آخرین معلّم و رهبر است بطور اطلاق و جامعه بشر را بسوی سعادت و کمال انسانیت و فضیلت هدایت نموده و در نتیجه بقرب رحمت پروردگار آنان را می‌رساند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 346
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ:
بیان آیات قرآنی است که از مقام کبریائی شرف صدور یافته و دو صفت فعل پروردگار است آنچه را اراده فرماید تحقق پذیرد و عوالم وجود مسطوره‌ای از عزت و قدرت بی‌نهایت و سعه رحمت بطور اطلاق او است و نزول آیات قرآنی بر رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله بمنظور هدایت عموم مردم و بناگذاری مکتب توحید خالص در جهان است.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ:
بیان علت و سبب نزول آیات قرآنی بر رسول (ص) است بمنظور اینکه اقوام و ملت‌هائی را دعوت بتوحید نماید که در زمان فترت میزیسته و مدت مدیدی رسول بسوی آنان از جانب پروردگار اعزام نشده است زیرا از زمان رفعت عیسی مسیح علیه السّلام رسول و پیامبری از جانب پروردگار بسوی بشر اعزام نشده است.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ:
سوگند یاد نموده که اکثر مردم زمان فترت و جاهلیت مستحق عقوبت بوده و هستند از نظر اینکه در مقام انکار اصول توحید بر آمده و از طریقه رسول عیسی مسیح علیه السّلام که تا هنگام بعثت رسول و نزول قرآن اعتبار داشته تمرد مینمودند و بت پرستی در اکثر اقوام و ملت‌ها دائر بوده است.
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ:
بیان نمونه‌ای از عقوبت بیگانگان است که بر گردن آنان زنجیرهای آتشین نهاده خواهد شد بطوریکه آنان را فرا بگیرد و نتوانند سر خود را پائین آورند و راه خود را بفهمند و تمیز دهند این سیرت عناد و لجاجی است که بیگانگان انوار درخشان، ج‌13، ص: 347
در دنیا در روان خود پرورانیده‌اند:
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ و سد حاجز و پرده مانعی در جلو و هم چنین سد و پرده مانعی از دنبال و از عقب آنان نصب میشود که نتوانند نه جلو خود را مشاهده نموده و نه دنبال و سمت عقب خود را نخواهند مشاهده نمود از نظر اینکه در دنیا بعلایم و نشانه توحید و یگانگی آفریدگار توجه ننموده و هم چنین بعلایم و دلایل آفاقی که جهان را فرا گرفته بود نظاره ننموده و خود را بی‌بهره از درک و اندیشه خداپرستی نموده‌اند.
آیه مبنی بر مسلک تجسم اعمال قلبی و جوارحی است که حقیقت و سیرت کفر و عناد بر حسب باطن آنستکه از دلایل توحید چشم پوشیده‌اند و در قیامت نیز در محیط سد قرار میگیرند.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ:
روی سخن با رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است که این اقوام بیگانه را که از نظر لجاج در مقام انکار بر آمده چه آنان را تهدید بعقوبت نمائی و یا از تهدید آنان خود داری نمائی هرگز ایمان نخواهند آورد.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ:
ای رسول گرامی فقط کسی را میتوانی انذار و تهدید نمائی که بقرآن کریم ایمان آورده و تصدیق دارند و نیز از تهدید و عقوبت پروردگار خائف هستند و در آن شائبه رجاء و امید باشد کنایه از اینکه خوف و خشیت آنان بر اساس عبودیت باشد که نه آنچنان بر خود اعتماد داشته که ایمن از خطر و تزلزل بوده و نه آنچنان که از رحمت و فضل پروردگار ناامید گردند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 348
فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ:
به گروهی که بایات قرآنی ایمان آورده و از عقوبت و تهدید پروردگار خائف هستند بآنان مژده مغفرت بده که پروردگار نواقص اعتقادی و عملی اهل ایمان را رفع فرماید و صفا و نورانیت بروح و روان آنان بخشد و آنان را شایسته نعمتهای جاودان فرماید و اراده مطلقه و سکونت در جوار رحمت نصیب آنان خواهد فرمود إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتی وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ:
آیه مبنی بر تاکید در باره عالم قیامت است از جمله صفات فعل پروردگار احیاء مردگان است از نظر اینکه زندگی بشر زندگی و حیات تعقل و تفکر است و آنچه را از حقایق و معارف و بر امور و معلومات احاطه یافته حد وجودی و روانی او شناخته می‌شود و هرگز فناء و زوال پذیر نخواهد بود بر این اساس حیات بشر همیشگی و زوال ناپذیر خواهد بود.
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا:
از نظر اینکه لازم زندگی و حیات بشر حرکت ارادی و افعال اختیاری بسوی مقصدی است که برگزیند و بکمال مقصود نائل شود و هر لحظه حرکات ارادی وی سیر و سلوک بسوی جوهر وجودی خود میباشد لا محاله در روان باقی میماند و زیاده بر ثبت و استقرار در روان در صحیفه عمل هر فاعل مختاری نیز ثبت و ضبط خواهد شد.
وَ آثارَهُمْ:
هم چنین آثار افعال و حرکات ارادی هر فردی از بشر پس از مرگ که بتدریج بظهور میرسد آن نیز از شئون وجودی و جوهر ذات فاعل مختار است.
بالاخره هر لحظه حرکات ارادی هر فردی از بشر از نظر اینکه بر پایه اندیشه ار درخشان، ج‌13، ص: 349
و عمل اختیاری و جوارحی استوار است در صحیفه عمل وجودی هر فردی ثبت و ضبط خواهد شد و هرگز حرکت ارادی و سیر وجودی فردی نادیده نخواهد ماند و بهدر نخواهد رفت و همچنین آثار وجودی نیک و بد صالح و یا طالح خیر و یا شر که بر افعال اختیاری و در حقیقت بر حد وجودی هر شخص مترتب است آنها نیز پس از مرگ از شئون و لوازم ذاتی فاعل بوده محفوظ و در صحیفه وجودی او ثابت و برقرار است هم چنین در صحیفه دیگر ثبت و ضبط خواهد شد.
وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ:
بیان آنستکه زیاده بر اینکه حرکات ارادی هر فردی از بشر در صحیفه عمل او ثبت و ضبط است بلکه هر موجود و پدیده‌ای که در نظام وجود با حساب و سنجیده شده بوجود میآید در مقامات عالی و نیروهای غیبی نیز وجود نوری آنها ثبت و ضبط می‌شود و هرگز پدیده و یا حادثه‌ای که در نظام وجود در آید اثر آن فناء پذیر نبوده و در صحایف مربوطه ثبت و ضبط خواهد شد.
فِی إِمامٍ مُبِینٍ:
محتمل است از سیاق آیات کریمه استفاده شود که نیروهای غیبی و فرشتگانی باشند که فهرست و صورت موجودات و حوادث جهان بوجود نوری آنها را ضبط نمایند و حاوی آنها باشند بطوریکه هر که باذن ساحت پروردگار حدت نظر و بینش داشته و با روح قدس خود نظر افکند بر او حوادث تا اندازه‌ای آشکار گردد.
و نیز با توجه به این که تعبیر بحرف فی شده با تناسب و سنخیت مظروف با ظرف و اعتبار نیز این چنین مقتضی است.
و آیه (هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در صحنه قیامت به پیشگاه کبریائی بهر یک از افراد بشر اعلام و اتمام حجت انوار درخشان، ج‌13، ص: 350
میشود که اینصورت اعمال قلبی و جوارحی و سیر وجودی هر یک از افراد بشر است که علیه هر یک گواهی میدهد.
(إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
این صحائف اعمال اعتقادی و جوارحی است و سیر وجودی و حرکت جوهری هر یک را از صحائف نفوس خود شما نسخه‌ای برداشته و ارائه میدهیم از نظر اینکه افعال اختیاری و حرکات ارادی بشر تدریجی و از مقوله فعل است و نیروهای غیبی و فرشتگان هرگز از طریق انفعال و حصول بر اعمال و حرکات تدریجی بشر تماس نخواهند داشت بلکه از نظر احاطه شهودی که دارند از طریق ملکوت و صحائف نفوس بشر نسخه و صورت اعمال آنان را استنساخ نموده در صحنه قیامت ارائه خواهند داشت.
بهمین قیاس شهداء بر اعمال مردم که شهادت و احاطه آنان از شئون و لازم مقام نبوت و امامت آنان و از نظر تصرف معنوی و باطنی است آن نیز از طریق ملکوت اعمال پیروان مکتب خود بوده و هم چنین بر افراد بیگانه هم عصر و زمان خود احاطه شهودی دارند نه از طریق انفعال و حصول است بلکه از نظر تصرف معنوی و آگهی باطنی به صحائف اعمال پلید و تیره بیگانگان می‌باشد.
در تفسیر قمی در مورد آیه (وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) یعنی در کتاب محکم و ابن عباس از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت نموده که میفرمود بخدا سوگند امام مبین من هستم که حق را از باطل جدا و بیان مینمایم و از رسول صلّی اللّه علیه و آله آموخته‌ام و در کتاب معانی الاخبار بسندی از ابی الجارود از امام ابی جعفر از پدرش و از جد بزرگوارش علیهم السّلام از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت نموده در طی حدیثی که در باره علی امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود او امام بحق است که پروردگار در او علم هر چیزی را نهاده است.
مفسر گوید روح قدس او را آنچنان نیرو موهبت فرموده که هر چه از امر کلی انوار درخشان، ج‌13، ص: 351
و یا جزئی اراده نماید باذن پروردگار بر آن آگهی می‌یابد.
در کتاب معانی بسندی از امام باقر علیه السّلام از پدر بزرگوارش از جدش (ع) روایت نموده فرمود آیه بر رسول صلّی اللّه علیه و آله نازل شد (وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ) ابو بکر و عمر سؤال نمودند که امام مبین توریة است رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود نه گفتند انجیل است فرمود نه گفتند قرآن است فرمود نه سؤال نمودند پس چیست در آن هنگام امیر مؤمنان علیه السّلام آمد رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود این است امام مبین که پروردگار در او علم هر چیزی را احصاء فرموده است.
در کتاب احتجاج از رسول صلّی اللّه علیه و آله در ضمن حدیثی روایت نموده که فرمود ای مسلمانان نیست علمی جز اینکه پروردگار مرا تعلیم فرمود و مرا آموخت من نیز آنرا بعلی تعلیم نمودم بتحقیق همه آنها را در من احصاء فرمود و هم چنین هر علمی که بمن تعلیم فرموده بتحقیق احصاء نموده‌ام در امام متقیان علمی نیست جز اینکه بعلی تعلیم نمودم آنها را.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 352

[سوره یس (36): آیات 13 تا 32] .... ص : 352

اشاره

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (14) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ (15) قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (17)
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (18) قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20) اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21) وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ (23) إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (24) إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (26) بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (27)
وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ (28) إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29) یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (30) أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (32)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 354

شرح .... ص : 354

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ:
آیه خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله نموده مبنی بر اینکه بکفار قریش سر گذشت ساکنان قریه انطاکیه را یادآوری بنما که دو رسول بسوی آنان اعزام نمودیم و نظر به این که مردم آن سرزمین دو رسول را تکذیب نموده و بزندان افکنده بار دیگر رسول ثالثی در تعقیب آنان فرستادیم که آن دو را تأیید نمایند و از حبس رهائی بخشد.
و بر حسب روایت از ابن عباس مبنی بر اینکه پادشاه آن سرزمین آن دو رسول را در حبس افکندند آنگاه رسول دیگری بسوی اهل انطاکیه اعزام شد که آن دو را تقویت نمایند و از حبس رهائی بخشد.
و گفته شده نام آن دو رسول شمعون و یوحنا بوده و نام سومی یونس بوده است.
و نیز از ابن عباس روایت شده که اسم آن دو رسول اول صادق و صدوق بوده و نام سومی شلوم بوده است و آنان را حضرت عیسی مسیح علیه السّلام بسوی شهر انطاکیه فرستاد و آیه استناد به پروردگار داده از نظر این که بدستور پروردگار بوده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 355
فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ:
آن دو رسول در شهر انطاکیه قیام بدعوت مردم بخدا پرستی نمودند.
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‌ءٍ:
ساکنان شهر انطاکیه در مقام انکار دعوت آن دو رسول بر آمدند به این که بشر صلاحیت رسالت از جانب پروردگار را ندارد زیرا ارتباط با عالم ما وراء طبع اختصاص بقدسیان و فرشتگان دارد و بشر که آلوده قذارت هوی بوده و محکوم نظام طبع است بی‌بهره از این فضیلت خواهد بود هم چنانکه ما از ارتباط با عالم ماوراء طبع بی‌بهره هستیم بالاخره بشر از این سمت محروم است و هرگز مورد وحی غیبی قرار نمی‌گیرد.
إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ:
بر این اساس دعوی رسالت شما از جانب پروردگار بی‌پایه و مورد تکذیب و انکار است.
قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ:
رسولان برای اثبات صحت رسالت خود استناد بعلم و آگاهی پروردگار نموده و بآن سوگند یاد نمودند.
وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ:
رسولان در مقام احتجاج و سخنان خود گفتند آنچه وظیفه و بعهده ما نهاده شده اعلام و دعوت مردم بتوحید و خدا پرستی است و آنان را از پیروی آئین شرک نهی نمائیم و در برابر رد و انکار مردم هیچگونه مسئولیت متوجه ما نخواهد بود.
آیه زیاده بر این احتجاج رسولان را اعلام ننموده هم چنانکه سایر رسولان انوار درخشان، ج‌13، ص: 356
در مقام رد انکار مردم اعلام مینمودند که بشر دارای نیروی روح زیاده بر تصوّر است ممکن است بعض افراد از بشر از نظر قدس و ارتباط با عالم ما وراء طبع شایسته باشد که مورد وحی و الهامات غیبی و تعلیمات ربوبی قرار بگیرد.
بالاخره بشر همه افراد آن یکسان نخواهند بود و بطور بداهت افراد بشر متفاوت هستند از نظر اینکه حقیقت انسان براساس سعی و کوشش و معرفت اسرار آفرینش است و پروردگار بر بعض افراد منت نهاده و حقایقی را بآنان تعلیم فرموده است رسولان در مقام احتجاج فقط استناد بعلم و آگاهی پروردگار نمودند و بآن سوگند یاد نمودند.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ:
اهل انطاکیه در مقام انکار دعوت رسولان بر آمده گفتند که دعوی شما سبب شئامت و تیره بختی خواهد بود و آنان را تهدید بقتل نمودند که چنانچه از دعوت خودداری نمائید و بمرام و رسالت و دعوت مردم بتوحید ادامه دهید هر یک از شما را سنگسار خواهیم نمود و مورد عذاب و عقوبت سخت و دردناک قرار خواهند گرفت.
و تطیر: بمعنای فال بد و نکوهیده است مبنی بر اینکه ما دعوی رسالت شما را از جانب پروردگار تکذیب مینمائیم و نیز سبب تیره‌بختی و حادثه ناگواری تلقی خواهیم نمود و سبب محرومیت از خیر و سعادت ما خواهد شد.
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ:
رسولان در مقام پاسخ از این اعتراض گفتند که شئامت و تیره بختی از انکار و ردّ دعوت رسالت است باین که از قبول حق و حقیقت خودداری می‌نمائید و خود را بی‌بهره از فضیلت و سعادت مینمائید و از قبول خدا پرستی امتناع مینمائید انوار درخشان، ج‌13، ص: 357
و بشرک و کفر اظهار علاقه نموده و بآن میگروید.
أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ:
شئامت و تیره بختی شما از این نظر است که چنانچه شما را بخدا پرستی دعوت نمائیم در مقام انکار بر میآئید در صورتی که فطرت و خرد هر خردمند و عاقل متوجه بآفریدگار جهان است که نعمت آفرینش را از او میداند و به سپاس آن باید قیام نماید تا بمقامی از انسانیت و فضیلت نائل شود و انکار نعمت آفرینش پروردگار سبب هر گونه تیره بختی و شقاوت و محرومیت خواهد بود.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ:
و شما در اثر انکار حق و حقیقت بی‌بهره از فضیلت و سعادت خواهید گشت و حقیقت شئامت و تیره بختی همین است که از قبول معرفت پروردگار و سپاس نعمت آفرینش امتناع نمائید و بخودستائی و افسانه‌پرستی سرگرم گردید.
و نیز محتمل است مراد از تذکر آن باشد که دعوی ما را تکذیب نموده و ما را تهدید بقتل می‌نمائید گرچه صدق دعوی رسالت ما آشکار شود و باجراء معجزه آنرا اثبات نمائیم.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی:
از ابن عباس روایت شده که شخصی که بمنظور کمک و تأیید رسولان آمده نام او حبیب نجار بوده قبل از آنکه رسولان وارد شهر شوند بآن دو ایمان آورده و برسالت آنان تصدیق نمود و نظر به این که از مردم شنیده بود که پادشاه رسولان را تهدید بقتل نموده با کمال شتاب از آخر شهر بسوی رسولان آمد که آنها را کمک و یاری دهد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 358
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ:
در مقام کمک رسولان بمردم می‌گفت که از گفتار رسولان پیروی نمائید و دعوت آنان را بخداپرستی بپذیرید زیرا پروردگار آنان را بمنظور دعوت شما مردم فرستاده و باید بسپاس نعمت پروردگار دعوت آنان را بپذیرید و آفریدگار جهان را پرستش نمائید از نظر اینکه در دعوت رسالت و دعوت آنان اجر و پاداشی درخواست نمی‌نمائید زیرا سیره رسولان که پروردگار بسوی مردم اعزام نموده آنستکه اعلام مینمایند که از مردم اجر و پاداشی نخواهیم پذیرفت و پاداش ما را پروردگار از نعمت‌های جاودان وعده فرموده است.
و جریان قضیه آن بوده که عیسی مسیح علیه السّلام دو رسول و پیامبر را بسوی شهر انطاکیه فرستاد که مردم را بتوحید و خداپرستی دعوت نمایند چون دو رسول نزدیک شهر رسیدند مشاهده نمودند که پیرمردی گوسفندانی را شبان است و نام او برحسب نقل حبیب نجار بوده بر او سلام گفتند پس از پاسخ سلام از آن دو رسول سؤال نمود از هویت و غرض آنان از سفر بانطاکیه چیست.
پاسخ گفتند ما فرستاده عیسی مسیح علیه السّلام هستیم که مردم این سرزمین را بخدا پرستی دعوت نمائیم و از شرک باز داریم سؤال نمود آیا دلیل و معجزه‌ای طبق دعوی خود دارید گفتند بلی ما باذن پروردگار بیماران را شفاء و بهبودی می‌بخشم و بیماری برص را عافیت میدهیم.
آن شخص که بنام حبیب نجار بود گفت فرزند من سالها بیمار و بستری است رسولان گفتند که ما را بمنزل خود رهنمائی کن از حال فرزندت آگاه شویم.
چون رسولان فرزند بیمار را مشاهده نمودند با دست مبارک خودشان او را مسح نمودند ناگهان باذن پروردگار از بستر برخاست و بیماری او بهبودی یافت و این خبر در شهر انطاکیه انتشار یافت پروردگار نیز بوسیله آن دو رسول بسیاری از بیماران را بهبودی و عافیت بخشید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 359
پادشاه شهر انطاکیه بت پرست بود خبر آثار معجزه‌آسای رسولان را شنید آنان را احضار نمود و از آن دو سؤالاتی نمود.
پاسخ گفتند که ما فرستاده عیسی مسیح علیه السّلام هستیم که تو و اهل شهر را بخدا پرستی دعوت نمائیم و از بت‌پرستی و پرستش معبودان باز داریم زیرا فاقد نیروی شنوائی و بینائی هستند و مردم را بآفریدگاریکه عالم و با بصیرت است دعوت نمائیم و به پرستش جهان آفرین مردم را بخوانیم.
پادشاه سؤال نمود مگر ما پروردگاری جز معبودان که پرستش مینمائیم داریم رسولان پاسخ گفتند بلی آفریدگاری که ترا و هم چنین معبودان ترا آفریده است.
پادشاه گفت برخیزید تا اینکه در باره عقوبت شما تفکر نمایم و مردم آن شهر هر دو رسول را بسیار زدند.
و وهب بن منبه گفت عیسی علیه السّلام دو رسول بسوی انطاکیه فرستاد هر دو بآن شهر وارد شده مدتی در آن شهر توقف نموده بپادشاه دسترسی نداشتند روزی که پادشاه از دربار خود بیرون میرفت دو رسول باو رسیده بلند تکبیر گفتند و نام پروردگار را یاد نمودند پادشاه شنید بخشم در آمد دستور داد که آن دو را هر یک یکصد تازیانه بزنند و نیز آن دو را بزندان افکند.
چون این خبر را عیسی علیه السّلام شنید رأس حواریین شمعون صفا را در تعقیب آن دو رسول فرستاد شمعون وارد آن شهر شد با درباریان پادشاه معاشرت داشت با اینکه او را شناخته و خبر ورود او را بپادشاه رسانیدند پادشاه شمعون صفا را پذیرفت او را گرامی داشت.
شمعون پس از مدتی که معاشرت داشت از پادشاه سؤال نمود شنیده‌ام که تو دو نفر را بزندان افکنده‌ای و آنان را تازیانه زده‌ای از نظر اینکه تو را از بت پرستی نهی مینمودند آیا گفتار آنان را فهمیدی که غرض آنان چه بوده. انوار درخشان، ج‌13، ص: 360
پادشاه پاسخ گفت هنگامی سخنانی گفتند در غضب شده آنان را بزندان افکندم.
شمعون از پادشاه درخواست نمود که آن دو را بحضور بپذیرد پس از حضور شمعون از آن دو رسول سؤال نمود کی شما را باین شهر فرستاد پاسخ گفتند آفریدگار جهان که همه موجودات را آفریده و شریک ندارد.
شمعون از آن دو سؤال نمود پروردگار شما چه دلیل و معجزه‌ای در اختیار شما نهاده گفتند هر چه را بخواهید باذن پروردگار اجراء مینمائیم.
پادشاه دستور داد که بیماری که نابینای مادر زاد بود آوردند آن دو رسولان از پروردگار دعا و درخواست نمودند تا اینکه آن بیمار و نابینا بصیر و بینا گشت.
پادشاه در شگفت شد شمعون باو گفت آیا چنانچه از معبود خود درخواست نمائی که او نیز اینچنین معجزه‌ای را اجراء نماید میتواند تا شرافت داشته باشد.
پادشاه گفت از تو سرّی پنهان نمینمایم معبود من فاقد نیروی شنوائی و بینائی است و ضرر و زیانی از او بظهور نمیرسد.
پادشاه برسولان گفت آفریدگار شما میتواند مرده‌ای را زنده کند چنانچه قدرت آنرا داشته باشد و مرده‌ای را زنده کند و حیات بخشد ایمان خواهم آورد رسولان گفتند پروردگار ما قادر است.
پادشاه گفت شخصی که هفت روز است فوت نموده او را دفن ننموده تا اینکه پدر او که غائب بوده از سفر بازگردد جسد آن مرده را آوردند رسولان بطور علنی دعا نمودند شمعون بطور پنهان دعا مینمود از پروردگار خواستار بود ناگهان میت زنده شده برخاست گفت که هفت روز شد که پس از مرگ در وادی‌های آتشین مرا افکندند و من شما را تهدید مینمایم از شرک و کفر و بت‌پرستی که آئین شماها است و باید بخدای جهان آفرین ایمان آورید پادشاه از این منظره در عجب شد شمعون مشاهده نمود که دعوت در قلب او اثر گذارده او را بخداپرستی انوار درخشان، ج‌13، ص: 361
دعوت نمود و خود پادشاه و بسیاری از اهل انطاکیه ایمان آوردند و بعض دیگر بشرک باقی ماندند.
و نیز در تفسیر مجمع روایت نموده که عیاشی نیز بسندی از ثمالی و غیر او از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام مانند آنرا روایت نموده و در بعض روایات آنستکه پروردگار دو رسول را بسوی شهر انطاکیه فرستاد و سپس ثالثی را در تعقیب آنان اعزام فرمود و در بعض روایات ذکر شده که به عیسی علیه السّلام وحی فرمود که دو رسول را اعزام نماید و سپس شمعون را فرستاد که آن دو رهائی بخشد و آن میت که پروردگار او را احیاء نمود بدعای دو رسول، فرزند پادشاه بود و آن فرزند از قبر خارج شده در حالی که از خاک را از سر خود دور میکرد پادشاه باو گفت ای فرزند چگونه بود سرگذشت تو.
پاسخ گفت مرده بودم ناگهان دیدم دو نفر در حال سجده از پروردگار درخواست می‌نمایند که مرا احیاء فرماید پادشاه گفت آن دو را میشناسی گفت بلی دستور داد که مردم بصحرا روند و یکایک افراد را باو ارائه میدادند پس از اینکه گروهی گذر نمود یکی از آن دو رسول عبور کرد فرزند پادشاه گفت این یک نفر بود و سپس دیگری عبور کرد گفت او نیز رفیق او بود سپس پادشاه و اهل آن سرزمین ایمان آوردند.
ابن اسحاق گفت در نتیجه دعوت رسولان پادشاه تصمیم گرفت هم چنین اهل آن شهر که رسولان را بقتل رسانند این خبر به حبیب نجار رسید و او در آخر شهر سکونت داشت بسرعت بدر بار پادشاه آمد و مردم را بپیروی از دعوت رسولان ترغیب نمود.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ:
بیان گفتار و سخنان شخصی است که از آخر شهر انطاکیه بکمک و یاری رسولان بدربار پادشاه آمده و بمردم اعلام مینمود که بدعوت رسولان گوش فرا انوار درخشان، ج‌13، ص: 362
دهید و بسپاس نعمت پروردگار قیام نمائید و سیره و شعار رسولان از جانب پروردگار آنستکه اعلام مینمائید که در برابر دعوت بخداپرستی هرگز اجرت و پاداش نمی‌پذیرند و پاداش آنان از نعمت‌های جاودان است که پروردگار وعده فرموده است.
گفته شده که چون در مقام تصدیق رسالت رسولان این چنین سخنان میگفت مردم او را دستگیر نموده نزد پادشاه بردند از او پرسش نمود چگونه تو مرام و دعوت رسولان را پذیرفته‌ای.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی:
در مقام احتجاج توحید و خداپرستی بر آمده و اینکه از دعوت رسولان پیروی نموده به این که چگونه عاقل از نعمت آفرینش میتوان صرف نظر کند و حال آنکه آفریدگار او را از کتم عدم و نیستی آفریده و پدید آورده است و همه افراد بشر نیز این چنین باید در مقام سپاسگزاری از نعمت آفرینش بر آیند زیرا همه شئون وجودی بشر بموهبت پروردگار و در حیطه قدرت او است و شعار انسان محض عبودیت است.
از گفتار و سخنان این شخص استفاده می‌شود که لزوم عبادت خود را از نظر آفرینش معرفی نموده و اینکه ساحت پروردگار را اهل ستایش و پرستش خوانده و توجه به نعمت‌های جاودان نداشته که پروردگار در باره اهل ایمان مقرر فرموده است و خلوص در ایمان نیز همین است که طمع باجر و پاداش و نعمت‌های آخرت نداشته باشد و این شعار رسولان و پیامبران و راد مردان و رجال الهی است که عبادت آنان محض عبودیت است بدون اینکه در آن شائبه خود ستائی و یا طمع اجر و پاداش از جانب نعمت‌های پروردگار باشد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 363
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ:
و نیز در مقام تهدید پادشاه و مردم که در مقام انکار و مبارزه با دعوت رسولان بر آمده میگفت که همه بسوی آفریدگار خواهند باز گشت و به پیشگاه کبریائی او احضار خواهند شد و بر این اساس باید از شرک و کفران نعمتها که پروردگار دسترس هر یک نهاده در حذر باشد که بعقوبت همیشگی محکوم خواهد گشت.
آیه در مقام احتجاج بخدا پرستی و نقض آئین بت پرستی است از نظر اینکه بطور بداهت و حکم خرد آفریدگار بشر را آفریده و نیروی خرد در او نهاده بهمین صفت فعل پروردگار باید قیام سپاسگزاری از نعمت آفرینش بنماید گرچه احاطه و درک کبریائی امکان ناپذیر باشد ولی همین قدر که از نعمت آفرینش برخوردار است باید بحکم خرد اداء شکر منعم را بنماید و این حجت بدیهی را نمیتوان انکار نمود.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ:
استفهام انکاریست هرگز سزاوار نیست معبودی را پرستش نمایم که خود آنرا برگزیده‌ام و چنانچه خالق و آفریدگار جهان بخواهد ضرری متوجه من نماید و مرا فرا بگیرد هرگز نمیتوان از آن دفاع نمود و تعبیر بکلمه دون نموده از نظر اینکه هر چه تصور رود مخلوق و در حیطه تدبیر و نظام جهان میباشد.
و نیز صفت الرحمن را نیز ذکر نموده از نظر اینکه جهان پهناور مسطوره از رحمت گسترده او است و همه نعمت‌ها و حسن تدبیر و نظام یکنواخت که در جهان فرمانروا است از شئون رحمت عمومی است بر این اساس چنانچه به قدسیان نیروی شفاعت و تأثیر موهبت نماید بمنظور اجرای تدبیری است که بآنان محول میشود و از وسائط فیوضات و اجرای تدبیر در نظام جهان خواهند بود و اراده‌ای جز اجرای وظیفه که بآنان محول شده نخواهد داشت.
هر گونه وساطت و هر مرتبه‌ای از شفاعت و تأثیر مملوک و مخلوق پروردگار انوار درخشان، ج‌13، ص: 364
است و او مالک علی الاطلاق هر صفت و حد وجودی است که بهر یک از اسباب و عوامل طبیعی موهبت فرموده هم چنین صفت شفاعت و وساطت که برای شفیعان و رسولان قرار داده بطور اذن تشریع است که مردم را دعوت بخدا پرستی نموده و آنان را بقرب پروردگار برسانند.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ:
چنانچه بخواست خود معبودی را پرستش نمایم و نیازهای خود را از او بخواهم بضلالت آشکار محکوم خواهم بود:
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ:
در مقام احتجاج و ترغیب مردم به پیروی از دعوت رسولان اعتقاد قلبی و ایمان خود را اعلام نموده و نیز کسب شهادت مینماید.
و محتمل است روی سخن برسولان باشد که زیاده بر اقرار و شهادت بارکان توحید آنستکه به پیشگاه کبریائی نیز قیام باداء شهادت نمایند و محتمل است خطاب بمردم مبنی بر تأکید باشد که از من این دعوت و درخواست را بپزیرید و از گفتار رسولان پیروی نمائید.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ:
بیان نتیجه سخنان و دعوت مردم است به پیروی از رسولان که بکمک و پشتیبانی آنان مردم را دعوت بقبول رسالت و پیروی از سخنان آنان نمود و خطاب تکوینی و هاتف غیبی مبنی بر مژده دخول در بهشت را باو داده و در باره او حکم خلود در سعادت صادر و اجراء گردید و کنایه از اجرای حکم قتل در باره او است که لازم ذاتی آن ورود بعالم برزخ و بهشت آن نشئه مثالی است که از سرور زیاده بر تصور و شهود نمونه و مثالی از نعمتهای بی‌شمار برای همیشه متنعم خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 365
با توجه به این که اهل ایمان کامل که وارد صحنه عالم برزخ شوند باید در باره آنان بررسی شود و بحال انتظار مدتی بسر خواهند برد تا اینکه بر حسب مقامات ایمان در باره آنان تصمیمی اتخاذ شود از جمله فریضه نماز میت و دعاء مسلمانان و سؤال قبر و مراحل دیگر است که باید بانتظار بگذرانند.
ولی در باره مقتولین و کشته‌شدگان در راه خدا از حالت انتظار معاف بوده و هنگام اجرای قتل در باره آنان همان فعلیت سعادت و ظهور رحمت و دخول در بهشت عالم برزخ خواهد بود.
همچنانکه آیه (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) استفاده میشود هنگام کشته شدن بیدرنگ شهود و حیات بهتر بآنان موهبت میشود و سرور زیاده بر تصور و نعمتهای متناسب با عالم برزخ دسترس آنان نهاده خواهد شد و سایر طبقات اهل ایمان از آن مرتبه از حیات و شهود و رزق بی‌بهره خواهند بود.
قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی:
پس از دخول در بهشت و استقرار در آن بقوم خود و حاضران اعلام نمود ای کاش مردم مشاهده مینمودند چگونه رحمت پروردگار و مغفرت بیدرنگ او مرا فراگرفت و از نعمتهای زیاده بر تصور متنعم فرمود.
وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ:
و نیز پروردگار مرا از زمره نیکان و صالحان معرفی نمود و مرا گرامی فرمود.
و استفاده میشود این شخص که بنام حبیب نجار معرفی شده از اهل ایمان خالص بوده و به دو رسول فرستاده عیسی مسیح علیه السّلام ایمان آورده و پس از شنیدن اینکه مورد تهدید پادشاه و مردم آن سرزمین قرار گرفته‌اند شتابان بکمک و پشتیبانی از رسولان بر آمده و در اثر تأیید و جانبداری از آنان و اظهار پیروی از دعوت آنان انوار درخشان، ج‌13، ص: 366
او نیز معرض خطر قتل قرار گرفت.
و آیه بطور صریح سرگذشت رسولان را تذکر نداده و بکنایه قتل این شخص گواه بنام حبیب نجار را یادآوری و اعلام نموده و استفاده می‌شود که غرض اعلام مقام او است از نظر اینکه در مقام تصدیق دعوت رسولان بر آمده و به پشتیبانی آنان سخنانی تهدید و پند آمیز بیان نموده سر انجام محکوم بقتل شده و در باره او بموقع اجرا گذارده شد.
و نکته قابل توجه اینکه آیه تصریح بقتل او ننموده بلکه از هاتف غیبی که باو مژده سعادت ابدی و دخول در بهشت داده تلویحا اشاره بقتل او در راه اعلاء کلمه توحید نموده و در اثر نصرت و پشتیبانی از رسولان و هوا خواهی از آنان در راه خدا بقتل رسیده است و پس از فوت و شهادت نیز بمردم سرگذشت و سعادت حتمی خود را اعلام نمود به این که فضل کبریائی او را از زمره مکرمین قرار داده است.
ظاهر آنستکه بر حسب آیه که آغاز دو نفر رسول بآن شهر اعزام شده و سپس رسول ثالث آن دو را تأیید و پشتیبانی نموده هر سه از رسولان پروردگار بوده گر چه بدستور عیسی مسیح علیه السّلام اعزام شده باشند بر این اساس مقام قدس آنان محرز است و آیه زیاده بر این بیان ننموده.
و آنچه غرض آیه است کمک و پشتیبانی شخص گواه و نتایج آن از قتل فی سبیل اللّه است و اینکه بمقام شهادت نائل آمده و حایز حیات ابدی گشته و بیدرنگ و بدون انتظار وارد بهشت عالم برزخ گردیده است.
و نیز بیدرنگ پس از شهادت سرگذشت نجاح و سعادت ابدی خود را بمردم اعلام نمود و اینکه فضل کبریائی از جمله باو کرامت وجودی و عالی مرتبه سعادت ابدی موهبت فرموده و او را از جمله مکرمین معرفی نموده و ملحق برسولان و همنشین آنان قرار داده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 367
و از جمله شاهد بر کرامت وجودی او آنستکه پس از مرگ و شهادت سخن گفته است هم‌چنانکه در زمان حیات و زندگی خود مردم را بخدا پرستی و پیروی از رسولان دعوت نموده پس از مرگ نیز به نصیحت ادامه داده است.
و از آیه استفاده میشود که عالم برزخ و عالم شهود و آغاز کشف سرایر است و برای اهل ایمان با اختلاف مقامات آنان از نعمت‌های متناسب با عالم برزخ و سرور زیاده بر تصور در بهشت متنعم خواهند بود و پیوسته بطور شهود بر اعمال صالحه خود احاطه داشته و سبب سرور زیاده بر وصف آنان بوده و اعمال صالحه آنان پیوسته متمثل گشته و زیاده سبب سرور آنان خواهد بود.
هم چنانکه آیه (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً) همین حقیقت را بیان نموده است.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ:
بیان آنستکه پس از قتل آن شخص گواه و اعلام بشارت بمردم به این که پروردگار همان لحظه قتل مرا از مکرمین مقرر و به نعمت‌های متنعم فرمود پروردگار آن قوم ستمگر را در کمترین لحظه‌ای بهلاکت افکند و بدون اجرای وسیله‌ای در باره آنان اجراء فرمود.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ:
وسیله ای برای اجرای هلاکت آنان نبود جز صیحه و صدای مهیب که قلوب آنان را پاره نمود و همه به هیئت اجساد بی‌حرکت بزمین افتادند.
یا حَسْرَةً عَلَی الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ:
ساحت کبریائی در باره افراد ستمگر از بشر اظهار حسرت فرموده که نعمت اعزام رسولان را نادیده گرفته و بمبارزه با آنان برخاسته خود را از سعادت و فضیلت انوار درخشان، ج‌13، ص: 368
بی‌بهره نموده سهل است بشقاوت ابدی و خلود بعقوبت نیز محکوم خواهند گشت.
أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ:
مبنی بر توبیخ و تهدید است که این گروه مردم فرومایه چگونه از سرگذشت اقوام پیشین عبرت نمیگیرند که در اثر کفران نعمت و انکار رسولان بهلاکت افتاده و نتوانستند زیاده با ساحت کبریائی بمبارزه برخیزند.
وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ:
مبنی بر تهدید است نظام واحد که سرتاسر جهان فرمانروا است و همه اجزاء و ذرات و حرکات و پدیده‌ها و از جمله بشر و اعمال و حرکات آنها که غرض اصلی است و از اعمال صالحه و جنایت‌ها و فتنه انگیزی و فساد صورت گرفته بطور جمعی و بهم پیوسته رو بصحنه قیامت سوق میدهد و به نظام کاملتری که در آن عالم فرمانروا است محکوم مینماید و عالم برزخ که اختصاص به سلسله بشر دارد بانتظار اخذ نتیجه و استفاده کامل از آنچه در اثر سعی و کوشش در جهان آثاری نیک یا بد صالح و یا طالح فتنه و یا جنایت بجا نهاده بسر میبرند و تا هنگام که نظام حرکت و سیر در این جهان ادامه دارد عالم برزخ نیز برای سلسله بشر به حالت انتظار و آماده باش خواهد بود.
هنگام که نظام حرکت جهان بپایان میرسد و رابطه کرات پراکنده میشود آثار نیک و بد و صالح و طالح و فتنه و جنایت افراد بشر بپایان میرسد و سیر و تکامل هر یک از افراد بشر اهل ایمان و کفر صالح و طالح و جنایتکار بصورت فعلیت در میایند.
ناگهان بفرمان کبریائی همه عوالم و نشئات وارد مرحله نهائی شده و بصورت بهترین نظام امکانی که محصول و ثمره نظامها است در خواهد آمد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 369
بدیهی است همه این عوالم از جمله قیامت طفیلی است و غرض اصلی همانا ظهور مقامات و کمالات انسانی و قرب جوار رحمت کبریائی است و غرض تبعی نیز ظهور بعد و حرمان گروهی از رحمت است که مسطوره نظام ربوبی و صفات جلال کبریائی است.
آیه بدین نکته تصریح نموده که غرض اصلی حشر و گرد آمدن سلسله بشر از اولین و آخرین که صحنه جهان آزمایش را ارائه میدهد و صالح و طالح و مؤمن و مشرک ستمگر و ستمدیده و قاتل و مقتول همه و همه به پیشگاه کبریائی حضور خواهند یافت از نظر اینکه نظام عالم جزاء مولود و زائیده نظام عمل و اختیار بوده و از هر لحاظ عالم جزاء تابع نظام عمل و چگونگی آنست که هر فردی در عالم عمل و اختیار آنچه را از جوهر وجودی کسب نموده از سعادت و شقاوت بظهور میرسد زندگی آزمایشی بشر براساس اجتماع است که هر یک بطور دقیق هر لحظه مورد آزمایش قرار گیرد چنانچه بفرض زندگی بشر انفرادی بود رعایت حقوق دیگران و تجاوز بر حقوق مردم و جنایت و قتل مفهوم نداشت.
و چنانچه فرعون نبود موسی کلیم علیه السّلام بوادی طور دعوت نمی‌شد و قدم در آن مقام قدس نمیگذارد هم چنین ابراهیم خلیل علیه السّلام معارضه نمرودیان نبود بمقام خلت نائل نشده صحنه آتشین برای او گلستان نبود این چنین زندگی هنگام بررسی بسرائر مرموز هر یک از افراد ناگزیر بطور اجتماع از اولین و آخرین به پیشگاه کبریائی حضور یابند که صحنه مخاصمه و محاکمه و داوری قدس کبریائی صورت گیرد و تحقق یابد.
در تفسیر مجمع از تفسیر ثعلبی بسندی از عبد الرحمن بن ابی لیلی از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت نموده که میفرمود سابقین از امت‌ها سه نفر بودند که هرگز طرفة عینی شرک به پروردگار نیاورده آنان علی بن أبی طالب و صاحب یس و مؤمن آل فرعون و آنان هر سه صدیق هستند و علی افضل از آنها می‌باشد انوار درخشان، ج‌13، ص: 370
در کتاب در منثور بسندی از ابی لیلی روایت نموده که گفت رسول صلّی اللّه علیه و آله میفرمود صدیقان سه نفر بودند حبیب نجار مؤمن آل یس که گفت (یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ) و حزقیل مؤمن آل فرعون که گفت (أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ) و علی بن أبی طالب که افضل از آنها است و نیز از بخاری در تاریخ خود از ابن عباس از رسول صلّی اللّه علیه و آله روایت نموده و لفظ آن آنستکه صدیقان سه نفر بودند حزقیل مؤمن آل فرعون و حبیب نجار صاحب آل یس و علی بن أبی طالب.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 372

[سوره یس (36): آیات 33 تا 47] .... ص : 372

اشاره

وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (35) سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (36) وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37)
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (39) لا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40) وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ (42)
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (43) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ (44) وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (46) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (47)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 373

شرح .... ص : 373

وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ:
پس از ذکر قصه اصحاب قریه انطاکیه که در مقام تکذیب و انکار رسولان بر آمده و سپس پروردگار آنانرا تهدید به عقوبت فرمود.
آیه در مقام توحید افعالی پروردگار است از جمله آیات و نشانه آنستکه در فصل بهار هر سال و فرو باریدن باران زمین که در فصل زمستان مردار و خشک بوده بار دیگر بآن نیروی حیات و جنبش میدمد و درون آن حبوبات و هسته‌ها که نهفته بودند به حرکت و جنبش در آمده و نیروی بآنها دمیده میشود و در نتیجه رشد و نمو آنها مواد خواربار و نیازها و مواد غذائی تأمین میشود مانند گندم و لوبیا و عدس و برنج.
وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ:
از جمله آثار توحید افعالی پروردگار آنستکه در اثر حیات و حرکت و رشد باغها و بستانها درختان از خرما و تاک در زمین قرار داده و آفریده است و نیز از آبهای باران که در اعماق زمین ذخیره نموده از چشمه سارها فوران نموده آب خارج شده در سطح زمین جریان مییابد بستانها و درختان و نباتات را سیراب مینماید. انوار درخشان، ج‌13، ص: 374
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ:
بمنظور تأمین زندگی و نیازها و تهیه مواد خواربار و مواد غذائی برای بشر و ضمیر من ثمره راجع بمحصول درختان است.
وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ:
مبنی بر عدم شرکت بشر در باره بوجود آمدن محصول‌ها است به این که در باره خلق و آفرینش محصول‌ها هیچگونه بشر شرکت نخواهند داشت و آنچه که بشر مباشرت نماید مانند حفر قنات و آبیاری درختان از جمله علل اعدادی و مباشری است که ساحت آفریدگار منزه از آنها است.
خلاصه در خلقت و رشد و نمو درختان که از شکوفه آغاز میشود و تا هنگام که بصورت میوه در میآید هیچگونه بشر شرکت نخواهد داشت و حراست از درختان از طریق سمپاشی و مانند آنها از علل اعدادی و دفع آفات است.
أَ فَلا یَشْکُرُونَ:
مبنی بر تهدید است مردم فرومایه باین آیات و نشانه‌های توحید توجه نمی‌نمایند و چنین پندارند که خود بخود در فصل بهار هر سال سرزمینهای خشک و ویران در اثر فرو باریدن باران بحرکت در میآیند و در اندک زمانی سبز و خرم میشوند بدون اینکه نیروی حیات غیبی بآنها دمیده شود و این فیض ادامه بیابد تا هنگام که لوازم زندگی و نیازهای بشر و تأمین مواد خواربار برای آنان آماده گردد و سپس در فصل زمستان حیات و جنبش نباتات و زمین پایان یابد و بهیئت ویران و خرابه‌هائی در آیند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 375
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ:
آیه مبنی بر تنزیه ساحت کبریائی از نقض و امکان است و از جمله آثار توحید افعالی چگونگی خلقت موجودات جهان است که وجود آنها آمیخته بنقض و وابسته بوجود دیگری است.
و بالاخره عالم طبع بر اساس فعل و انفعال و تأثیر و تأثر و بر اسباب و علل استوار است و هر موجودی ثمره و مولود موجود دیگری است و هرگز موجودی خودرو و بی‌سابقه و غیر مرتبط بوجود علت و وجود شرط نخواهد بود.
بلکه هر موجودی نتیجه وابستگی نوع خود می‌باشد مثلا درختان و نباتات در اثر تلقیح و آمیزش نیروی ذکورت و انوثت بثمره و میوه می‌نشیند و هم چنین حیوانات که ثمره آنها بعض دارای نیروی ذکورت و بعض دیگر انوثت خواهند بود وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ:
موجودات که در اعماق دریا و یا در درون و اعماق زمین هستند در اثر تاثیر و تاثر و وابستگی نوع آنها باقی میماند.
بالاخره نظام جهان بر اساس تقابل و تأثیر و تأثر و فاعل و منفعل و نیروی ذکورت و انوثت و کرات آسمان و زمین و تیره‌گی شب و روشنائی روز و دریا و بیابان.
و خلاصه نظام وجود بر وابستگی و زوجیت و ارتباط و آمیختگی به یکدیگر استوار است و شاهد آنستکه آفریدگار منزه از نقص و شرکت است.
بعبارت دیگر پدید آمدن هر موجود و حادثه‌ای وابسته بنظام جاری است که از علت تامه و معلومات ضروری صورت میگیرد.
و در اثر وحدت تدبیر که قائم بوحدت مدبر آنها است یا آمیختگی آنها و نیز در اثر اینکه همه در نظام واحد و مستمر و بدون آثار قدرت و حکمت آفریدگارند این اختلاف و ائتلاف و وابستگی سرتاسر موجودات منتهی بخالق و مدبر یکتا و بی همتا خواهد بود. انوار درخشان، ج‌13، ص: 376
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ:
از جمله آیات توحید افعالی پروردگار آنستکه تیره‌گی و تاریکی شب را بر قسمتی از سطح زمین مسلط مینماید که روشنی روز را فرا میگیرد و تاریکی بر فضای جهان حاکم و فرمانروا میشود و در اثر حرکت وضعی زمین قسمتی از سطح آن که محروم از تابش خورشید قرار میگیرد و تاریکی مخروطی شکل در فضا پدید میآورد و از غروب آفتاب تیرگی در فضا بتدریج پدید میآید تا سپیده دم که بار دیگر بتدریج اشعه خورشید از سمت مشرق میتابد و در نتیجه روشنی روز بر تاریکی شب غالب و هوا و سطح جهان بار دیگر آنرا روشنائی خورشید فرا میگیرد.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ:
از جمله آثار توحید افعالی پروردگار آنستکه خورشید از جمله کرات آسمان را آفریده و نیروی نور افشانی بآن موهبت نموده و آنرا در مدار محدود و مخصوص پیوسته در سیر و حرکت در آورده مانند سایر کرات تا اینکه دوره سیر و حرکت آن مانند سایر کرات پایان یابد و نظام جهان گسیخته و پراکنده شود آنگاه از حرکت مخصوص باز ایستاده استقرار خواهد یافت.
ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ:
نمونه و مسطوره‌ای از قدرت و احاطه کبریائی همانا تدبیری است که در باره خورشید اجراء فرموده که حرارت و اشعه آن جهان را نیرو می‌بخشد و هرگز از نور افشانی دریغ ننموده و چنانچه لحظه‌ای امتناع نماید تاریکی و فناء جهان را خواهد گرفت.
و ظاهر مفاد آیه آنستکه از جمله آثار توحیدی فعل پروردگار آنستکه کره خورشید را نور بخش و حرارت افروز آفرید و کرات و ستارگان که تحت تأثیر و جاذبه مخصوص آن قرار گرفته و منظومه شمسی نامیده میشود پیوسته در مدار مخصوص در حرکت است و هیچیک از کرات لحظه‌ای از حرکت باز نخواهند انوار درخشان، ج‌13، ص: 377
ایستاد بدیهی است جریان خورشید عبارت از تأثیر و جاذبیت نسبت بمنظومه خود میباشد و در عین حال در مکان و مدار مخصوص بخود ثابت و مستقر خواهد بود ولی ستارگان منظومه شمسی در حول آن تحت تأثیر و جاذبیت آن پیوسته در حرکت خواهند بود.
و از جمله کرات منظومه شمسی زمین پهناور است که در نتیجه جاذبیت خورشید و نیروی دفع و گریز زمین دارای حرکات مانند حرکت وضعی خواهد بود و لازمه آن روشنائی و تاریکی روز و شب است در قسمتی از هوا و سطح زمین پدید میآید و از جمله لازم جاذبیت خورشید حرکات انتقالی و تمایل زمین بسمت جنوب و شمال است که فصول چهارگانه از آن بوجود میآید.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ:
هم چنین کره ماه را آفریده و در مدار مخصوص و محدود آنرا در سیر و حرکت در آورده و در منازل مشخص خود پیوسته در حرکت است و در بیست و هشت شبانه روز آن منازل را یکی پس از دیگری می‌پیماید و سپس منزل محاق آن فرا میرسد که زمین میان آن و خورشید فاصله می‌شود و سپس ماه از سمت مغرب بطور هلال ظاهر می‌شود و بطور قوسی از محاق خارج شده از حیلوله و سایه زمین بیرون میاید و از آن ماه هلالی تعبیر می‌شود و یگانه وسیله تقدیر و اندازه‌گیری زمان و امتیاز قطعات آنست و بدین وسیله زندگی بشر و انتظام آن استوار خواهد شد بدیهی است تشخیص زمان و امتیاز قطعات آن از یکدیگر اساس انتظام زندگی و صحت قرار دادها و پایه نفوذ و معاملات و داد و ستدها است و اساس آن تحولات و هیئت‌های مختلف و گوناگون که بر ماه رخ میدهد و وسیله شناخت هر روز و شب در یک ماه است و آغاز آن هلال و پایان هر ماه آخرین شب محاق است انوار درخشان، ج‌13، ص: 378
قَدَّرْناهُ مَنازِلَ:
از نظر اینکه کره ماه مانند کره زمین تیره و تاریک و از اشعه خورشید کسب روشنی می‌نماید و از جمله منظومه شمسی تحت تأثیر و جاذبیت خورشید و کره زمین است و در مدار مخصوص پیوسته در سیر و حرکت خواهد بود و پیوسته نصف سطح کره ماه در وضع روشنی و نصف دیگر آن در تاریکی است و از نظر اینکه برای اهل زمین قسمتی بطور هلال از گوشه کره ماه دیده می‌شود و تا چهارده شب روشنائی آن رو بافزایش نهاده که تمام نیمه سطح کره ماه که برابر خورشید قرار گرفته اهل زمین آنرا می‌بینند و سپس از شب پانزدهم نقص در روشنائی در قسمتی از سطح کره ماه پدید میاید و بتدریج تیره‌گی رو به تزاید نهاده و هنگام محاق فرا میرسد که جانب تیره ماه بسمت زمین است و این منازل کره ماه شناخته میشوند:
و اختلاف که در سطح کره ماه در بیست و هشت شب از تزاید روشنائی قسمتی از سطح ماه و کاهش روشنائی از قسمتی از آن و هم چنین دوره محاق آن یک ماه هلالی صورت میگیرد و بر آن تشخیص اوقات و امتیاز قطعات زمان از لحاظ هفته و ماه و فصول و سال استوار خواهد بود.
حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ:
برای سیر و حرکت کره ماه منازلی مقرر شده که در ظرف بیست و هشت شب دیده می‌شود و اختلاف قسمت روشنائی آن چه دوره تزاید و افزایش نور که تا شب چهاردهم ادامه مییابد و هم چنین از شب پانزدهم تا شب بیست و هشتم ماه که دوره کاهش نور قسمتی از سطح ماه است تشخیص و امتیاز قطعات زمان و امتیاز هر روز و شب ماه و روزهای دیگر کاملا شناخته میشوند.
هلال تشبیه عرجون قدیم شده از نظر اینکه ساق خوشه رطب که شش ماه انوار درخشان، ج‌13، ص: 379
بگذرد در اثر سنگینی خوشه رو بتمایل نهاده مانند قوس و کمان این چنین شکل را ارائه میدهد.
علی بن ابراهیم بسندی روایت نموده گفت ابو سعید مکاری واقفی وارد شد بحضور امام علی بن موسی علیهما السّلام عرض نمود مقام تو بکجا رسیده که مدعی آن هستی که پدرت مدعی بود.
امام پاسخ فرمود چه شده ترا خدا نور ترا خاموش نماید و فقر و تیره بختی را بر تو مسلط فرماید آیا نمیدانی پروردگار وحی فرمود به عمران که به تو فرزندی پسر کرامت نمایم که بیماران را بهبودی بخشد و بیماری برص را عافیت دهد در نتیجه مریم را باو موهبت فرمود و نیز عیسی را بمریم موهبت نمود پس عیسی از مریم است و مریم از عیسی و مریم و عیسی هر دو بمنزله واحد هستند هم چنین من از پدر بزرگوار خود هم چنین پدرم از من است ابو سعید گفت از تو مسئله‌ای را سؤال بنمایم امام فرمود سؤال بنما باکی ندارم که از من به پذیری و نیستی از حزب من.
ابو سعید گفت چه میفرمائی در باره کسیکه هنگام فوت خود بگوید هر مملوک قدیم من در راه خدا آزاد شود.
امام ابو الحسن علیه السّلام فرمود آنچه از برده و غلام که شش ماه در ملکیت او بوده آزاد خواهد بود.
ابو سعید گفت بچه دلیل.
امام فرمود آیه (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ) ساق خوشه رطب و خرما پس از شش ماه قوسی شکل میشود پروردگار آنرا قدیم تسمیه فرموده است.
ابو سعید از حضور امام برخاسته رفت و نیروی بینائی خود را نیز از دست داده و نابینا گردید از فقر دست بسؤال گشود تا هنگامی که مرد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 380
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ:
کره ماه از جمله منظومه شمسی است بواسطه زمین و در شعاع نیرو و جاذبیت خورشید و زمین در حرکت است و هر ماه منازل خود را می‌پیماید و از نظر صغر کره ماه مسیر و مدار آن نیز مردود بوده و قابل قیاس به سیر و حرکت خورشید در مدار وسیع آن نمیباشد و از کوتاه نظری سیر خورشید بسیار بطی‌ء و کند بنظر میرسد در صورتی که بر حسب دقت چنین نیست و فصول چهارگانه سال در اثر سیر و حرکت زمین است که در شعاع جاذبیت خورشید بجانب جنوب و شمال متمایل میشود.
خلاصه هر یک از خورشید و ماه مدار مخصوصی برای آن مقرر است که هرگز تخلف پذیر نخواهد بود و هم چنین در نتیجه حرکت وضعی زمین که نصف آن برابر خورشید قرار گرفته معرض تابش نور و حرارت بوده و از آن روز صورت میگیرد و لازم انتظام حرکت زمین آنستکه پس از پایان روز بلافاصله این قسمت از سطح زمین را تیره‌گی شب فرا بگیرد و محال است که بار دیگر تیره‌گی و تاریکی شب هوا و فضا و همان قسمت از سطح زمین را فرا بگیرد و ادامه دهد.
و آیه بیان ملازمت خورشید با کره زمین و کره ماه منظومه آنست که هرگز از مدار مخصوص بخود خارج نخواهند شد و بر حرکت منتظم هر یک آثاری بخصوص ظاهر میشود و انتظام زندگی بشر نیز بر آنها استوار خواهد بود.
وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ:
هر یک از خورشید و کره زمین و ماه و هم چنین سایر کرات که منظومه شمسی را تشکیل میدهند و یا خارج از منظومه شمسی هستند در مدارهای مخصوص بهر یک در سیر و حرکت هستند.
و آیه آنها را تشبیه به کشتی‌های بی‌شمار نموده که در اقیانوس بیکران هر یک با امواج خروشان آن در حرکت است معذلک هیچیک از مدار مخصوص انوار درخشان، ج‌13، ص: 381
بخود خارج نخواهند شد بشر نه بر فضا و جوّ زیاده بر تصور آن و نه بر تعداد و شماره کرات احاطه نیافته و نخواهد یافت.
و از نظر توحید افعالی پروردگار حرکت و سیر کرات در فضا را حرکت ارادی معرفی نموده و آنها را صاحبان ادراک و خرد خوانده اشاره بانقیاد و انتظام آنها است که هیچیک از کرات بی‌شمار در فضاء زیاده بر تصور کوچکترین انحرافی در حرکت آنان رخ نخواهد داد در صورتی که فاصله بسیاری از آنها از یکدیگر با سرعت نور و سال نوری سنجیده میشود.
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ:
از جمله آثار صفت توحید افعالی پروردگار آنستکه بشر را در کشتیهای مملو از جمعیت و از کالا در سطح دریاها در سیر و حرکت در میآورد و بسواحل اقطار میرساند و با کمال سهولت باقطار جهان از طریق دریاهای عمیق و ژرف انتقال می‌یابند گرچه بر حسب ظاهر و جریان طبیعی کشتی از چوب و یا از سایر مواد و فلزات با خلقت آب سازش و تناسب دارد که در سطح دریا در حرکت درآیند همچنین بوسیله نیروی برق و کهرباء بسرعت آن بغیر قیاس افزایش مییابد.
و محتمل است تعبیر نموده از نظر رحمت و رأفت پروردگار و نیز از لحاظ تدبیر بشر باشد که آنچه را از وسایل طبیعی و یا فنی بکار برد به سرّی از اسرار نهفته در موجودات دست یافته و آنرا بکار برده و همچنین نیروی تفکر خود را در آن صرف نموده همه اشعه‌ای از نور غیبی و حامل آنها ساحت قدس کبریائی است این وسائط علل اعدادی و وسایل طبیعی هستند حامل حقیقی و حافظ و نگهبان همانا اراده کبریائی است.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ:
از نظر توحید افعالی پروردگار هر گونه صنایع و ساخت و تصرف در اسباب انوار درخشان، ج‌13، ص: 382
طبیعی که بشر اختراع نماید و بکار برد استناد بشئون آفرینش دارد که در آن این خصیصه نهفته است و بشر با بکار بردن نیروی خدا داده خود پس از سالهای متمادی بدان پی برده مثلا با کشتی در اعماق دریاها راه می‌پیماید و همچنین سفینه‌های فضائی اختراع نماید پرواز نموده بکرات بالا سفر کند.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ:
بیان توحید افعالی است که همه وسایل طبیعی که بشر بکار بندد علل اعدادی است و آنچه روح بخش و نیرو به صنع بشر میدمد همانا مشیت پروردگار است که چنانچه با همه وسایل مشیت او تعلق بیابد که غرض بآنها مترتب نشود هیچ وسیله‌ای نتوان بشر را از خطر و هلاکت مصون دارد و بسلامت او را بسر منزل مقصود برساند و چنانچه حکمت اقتضاء کند که وسایل را از تأثیر باز دارد هرگز یار و فریاد رسی نخواهد بود که آنان را از هلاکت نجات بخشد و از خطر غرق رهائی دهد.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ:
تأکید در باره توحید است بشر بر حسب جریان طبیعی وسایلی بکار بندد و بتکاپو درآید و بمقصد برسد همه از نظر رحمت عمومی و گسترده است که در بر هر ذره‌ای نهاده و او را بسوی غرض و کمال سوق میدهد از جمله بشر که غرض از نظام خلقت است بر او منت نهد و باو توحید را بیاموزد تا به سپاس آن قیام نماید.
و منظور دیگر آنکه بر حسب حکم ازل ساحت کبریائی صحنه جهان را آماده برای آزمایش دقیق در باره هر یک از افراد بشر قرار داده و این حکم نافذ و مقتضی است که پیوسته او را حفظ و حراست فرماید و از خطرهای زیاده بر تصور و انتظار رهائی بخشد و او را هر لحظه مهلت دهد تا اینکه دوره فرصت و آزمایش یابد و هر لحظه در اثر حوادث و حرکات ارادی او را معرض امتحان دقیق قرار دهد و فرشتگان و نیروهای غیبی بر او انوار درخشان، ج‌13، ص: 383
بگمارد که او را بمقصد و هر سو که خواهد برساند تا سر و نهفته‌ای از او پنهان نماید همه ظهوری از مشیت کبریائی است که در باره هر یک معمول خواهد فرمود.
زیرا نظام اسباب چنین مقتضی است که بشر آنچه وسیله دارد بکار بندد تا بمقصد راه یابد و بدون وسیله هرگز حرکت صورت نگیرد ولی همه وسایل اعدادی هستند و روح و نیروی غیبی باسباب و علل تأثیر بخشد و به نتیجه برساند تنها مشیت قاهره است و همه وسایل درونی و ظاهری ظهوری از مشیت پروردگارند نه آنکه مشیت او تابع وجود وسایل باشد بلکه آنچه را که مشیت بآن تعلق یافته بر حسب نظام اسباب و علل آن هر یک پس از دیگری تحقق مییابد معلول نیز بطور حتم و بر حسب نظام تحقق خواهد یافت کوتاه نظران معلول و اثر را پدیده علل و اسباب پندارند و اهل نظر آنرا ظهوری از معیشت پروردگار دانند که از پس پرده علل و اسباب خود نمائی نموده است وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ:
اهل ایمان بطور نصیحت و تهدید به کفار و بیگانگان گویند که از آئین شرک و کفر بپرهیزید و از مبارزه با دعوت رسول صلّی اللّه علیه و آله خودداری نمائید و نیز بترسید از عقوبتی که پروردگار برای بیگانگان آماده فرموده و چنانچه هدایت و نصیحت را بپذیرند مورد رحمت و مغفرت قرار خواهید گرفت و رحمت و مغفرت پروردگار هر یک از شما را فرا خواهد گرفت.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ:
بیگانگان از نظر عناد پاسخ نداده هر یک از دلایل محسوس یگانگی پروردگار را مشاهده نمایند بدان توجه ننموده نادیده گرفته هم چنانکه آیات کریمه قرآنی که برای آنان خوانده می‌شود از نظر انس بفصاحت اعجاز آنرا تصدیق دارند ولی از نظر عناد از تصدیق و اقرار بآن امتناع میورزند با این عناد روانی بطور حتم مستحق عقوبت و خلود در شقاوت خواهید بود و پیوسته از رحمت و مغفرت پروردگار بی‌بهره بوده و محکوم بخلود در شقاوت خواهند گشت. انوار درخشان، ج‌13، ص: 384
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ:
هم چنین بهر یک از بیگانگان گفته شود که پروردگار از آنچه بشما از نعمت و آسایش ارزانی فرموده به نیازمندان و تهیدستان انفاق نمائید زیرا پروردگار نعمتهای بسیاری را بطور امانت دسترس هر یک نهاده که خود بقدر حاجت استفاده نموده و قسمتی را به سایر افراد که نیاز دارند بدهید و از اداء حقوق نیازمندان امتناع میورزید.
قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ:
بیگانگان در پاسخ اهل ایمان گویند چگونه ما اطعام نمائیم و نیاز تهیدستان را برآوریم در صورتی که پروردگار چنانچه میخواست که رفع نیاز و حاجت آنها را بنماید خود بآنها ارزانی میداشت و از مال و ثروت مقداری دسترس آنان میگذارد که اظهار حاجت دیگران ننمایند و نظر به این که پروردگار نخواسته و آنان را فقیر و تهیدست خواسته ما نیز از رفع حاجت آنان امتناع خواهیم نمود زیرا اراده پروردگار تخلف ناپذیر است چون رفع نیاز تهیدستان را نخواسته و گر نه مانند ما آنها را غنی و بی‌نیاز قرار میداد بر این اساس ما نیز نمیتوانیم آنان را اطعام نمائیم و نیازهای آنها را بر آوریم.
بعبارت دیگر از جمله (أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ) استفهام انکاری استفاده میشود پاسخ آنان که ما هرگز نمیتوانیم تهیدستان را اطعام نمائیم زیرا چنانچه پروردگار غنا و بی‌نیازی آنان را خواسته بود خود آنان را بی‌نیاز مینمود و چون فقیر و نیازمند نموده ما نمیتوانیم آنان را بی‌نیاز نمائیم.
خلاصه برهان باطل و دلیل بی‌پایه بیگانگان آنستکه پروردگار در باره اعمال و افعال بشر دستوری از امر و یا نهی ندارد و تصمیمی اتخاذ ننموده و چنانچه تصمیم اتخاذ نموده بود بطور ضرورت آنچه میخواست تحقق مییافت از جمله غنا و بی‌نیازی انوار درخشان، ج‌13، ص: 385
فقراء و تهیدستان است.
و غرض از این استدلال باطل آنستکه از جانب پروردگار رسولی اعزام نشده و بسوی بشر هرگز پیامبر و رسولی نفرستاده است و دین و شریعت و آئین و جانب پروردگار نسبت به بشر پیشنهاد نشده است.
پاسخ نظریه بیگانگان آنستکه پروردگار از نظر امتیاز وجودی که به بشر داده و باو روح دمیده و نیروی عاقله موهبت فرموده و زندگی او را بر اساس تعقل و تفکر و اندیشه قرار داده زندگی آنان را بر اساس اجتماع و تعاون و کمک و شرکت با یک دیگر نهاده است و لازم قطعی زندگی بر اساس تعقل ابدیت است.
از اینرو حساب جداگانه و سیره و روش جالب توجه در باره بشر اتخاذ فرموده و زیاده بر اراده تکوینی که پایه نظام یکنواخت جهان بر آن استوار است سنخ دیگری از اراده در باره بشر اتخاذ فرموده بنام اراده رهبری و ارشاد که بتوانند نظام زندگی خود را بر پایه اعلام و ارشادهای حکیمانه پروردگار بگذارد و گر نه زندگی اجتماع و تعقل و اندیشه آنان متزلزل و منقرض و رو بفساد خواهد گذارد و زندگی بشر پس از مرگ نیز بر اساس شقاوت و محرومیت از هر گونه نعمت و رحمت خواهد بود.
و خصوص اراده تشریعی و ارشادی است از نظر اینکه وابسته باختیار و خواست بشر است تخلف پذیر خواهد بود و اراده تشریعی و رهبری پروردگار با تمرد رو برو خواهد گشت هم چنانکه اهل ایمان فرمان پروردگار را بر حسب آیه به بیگانگان رسانیده با انکار و اعتذار رو برو شده‌اند بعذر و سخن بی‌پایه ای که چنانچه پروردگار رفع حاجت نیازمندان را خواسته بود خود بآن اقدام مینمود و چون نخواسته ما نیز نمیتوانیم نیازهای آنان را برآوریم.
خلاصه اراده پروردگار دو قسم است اراده نسبت بایجاد و آفرینش که بطور انوار درخشان، ج‌13، ص: 386
حتم و بدون قید و شرط است و هر قید و شرطی باشد از شئون خواسته و تشخصات آن شناخته میشود.
و قسم دیگر اراده تشریعی در باره هدایت و رهبری و سوق بشر بسوی کمال حقیقی است و برنامه سیر سلوک و حرکت جوهری است که نهفته و آنچه در فطرت و کمون او نهاده شده بعرصه ظهور در آورد بدون اینکه الزام و یا اجباری در میان باشد.
از این نظر براساس خواسته و اختیار بشر اراده پروردگار اطاعت و یا عصیان پذیر میباشد.
إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ:
با اینکه اهل ایمان سخنان مبنی بر ارشاد به بیگانگان گفته که قسمتی از مال خود را به بینوایان بدهند و نیاز آنان را رفع نمایند بمنظور جلب نظر آنان که اصلاح و ائتلاف طبقات تهیدستان با سرمایه داران پایه گذاری شود بیگانگان این نصیحت را ضلالت و گمراهی پنداشته این چنین روح پلید هرگز اصلاح پذیر نبوده و سیرت آن غضب پروردگار و آتش دوزخ است و هرگز صفاء نخواهد یافت از نظر اینکه انقلاب و محال است.
در تفسیر مجمع است از امام علی بن الحسین زین العابدین و امام ابی جعفر و جعفر الصادق علیهم السّلام روایت شده که آیه (لمستقر لها) را لا مستقر لها بنصب راء خوانده‌اند.
در کتاب در منثور باسنادی چند از ابی ذر روایت نموده که سؤال نمودم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از آیه و الشمس تجری لمستقر لها فرمود مقر و مستقر آن زیر عرش است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 387
در کتاب کافی بسندی از سلام بن مستنیر از امام ابی جعفر علیه السّلام روایت نموده فرمود پروردگار خورشید را قبل از کره ماه آفرید و نیز نور را قبل از ظلمت خلق نموده است.
در تفسیر مجمع در باره آیه وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ حلبی روایت نموده از امام صادق علیه السّلام فرمود مفاد آیه آنستکه به پرهیزید از گناهان که بجا آورده‌اید و از عقوبت آنها که در انتظار شما است.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 388

[سوره یس (36): آیات 48 تا 65] .... ص : 388

اشاره

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (48) ما یَنْظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (51) قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52)
إِنْ کانَتْ إِلاَّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ (55) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (56) لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (57)
سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (58) وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (60) وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (61) وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62)
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (64) الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (65)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 390

شرح .... ص : 390

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ:
بیگانگان پیوسته در مقام تکذیب عالم قیامت گویند چه وقت اجراء خواهد شد و چنانچه رسول صلّی اللّه علیه و آله در دعوی خود صادق بود به آنچه ما را به آن تهدید می‌نماید بموقع اجراء می‌گذارد و ما را عقوبت فرا می‌گرفت.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ:
پاسخ و مبنی بر تهدید بت پرستان است که در انتظار آن باشند که لحظه‌ای یک صیحه آسمانی پدید آید آنان را بهلاکت افکند در حالی که در باره امور دنیا سرگرم مخاصمه و زد و خورد با یکدیگر باشند، کنایه از اینکه هلاکت آنان لحظه‌ای است که در آستانه مرگ در آیند و یخصمون در اصل یختصمون است.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ:
جمله تفریع است در انتظار آنند که عقوبت آنچنان آنان را فرا بگیرد که فرصت آنرا نداشته که در باره امور دنیا بخویشان خود توصیه و سفارش نمایند، همچنین بمنازل خودشان باز گردند، بلکه ناگهان عقوبت پروردگار همه آنان را یکباره فرا بگیرد و لحظه‌ای به آنان مهلت نخواهد داد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 391
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ:
بیان پایان عالم برزخ است که چنانچه نفخه صور بار اول پدید آمد ناگهان همه آنان از قبورشان با شتاب برخاسته با وحشت بسوی آفریدگار سوق داده و رهسپار شوند.
قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا:
از نظر اینکه بیگانگان عالم قیامت را در دنیا تکذیب می‌نمودند و در روان آنان رسوخ نموده، هنگامیکه از قبور برخیزند با کمال ترس و وحشت گویند کی ما را برانگیخت و بسوی عقوبت دوزخ سوق میدهد با اینکه در عالم برزخ نیز دچار عقوبتهای مثالی بوده که کوه‌ها نیز توان آنها را ندارد و زیاده بر تصور است.
هنگامیکه سر از قبر آورند گویند کی ما را از خواب برانگیخت، این گفتار وحشت آمیز از نظر آنستکه از عقوبتهای مثالی بعالم محشر سوق داده می‌شوند که عقوبتهای آن قابل قیاس بعالم برزخ و مثال نیست بلکه از نزدیک دوزخ را مشاهده می‌نمایند.
بدین جهت عقوبتهای گذشته بنظر آنان آسانتر آمده قدم به صحنه شهود نهاده زیاده عقوبتها را می‌چشند.
هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ:
بیگانگان با مشاهده دوزخ نیروی خود را از دست داده از نظر تملق در مقام تصدیق برآیند، گویند این قیامت است که پروردگار ما را به آن تهدید می‌فرمود و تعبیر به صفت رحمن نیز شاهد آنستکه این سخن را از نظر تملق گویند با اینکه بطور حتم و شهود مأیوس از رحمت و آمرزش هستند و فقط از نظر اظهار مذلت و خواری نیروی عناد درونی خود را پنهان داشته‌اند ولی اظهار ایمان و تصدیق انوار درخشان، ج‌13، ص: 392
در آن عالم سودی برای آنان نخواهد داشت زیرا ایمان در عالم دنیا که زمان فرصت و آزمایش و عمل و اختیار است فائده دارد و در عالم قیامت هنگام جزاء و ظهور سیرت کفر و قبایح اعمال آنها است و ایمان در آن عالم که بطور شهود است بمنظور فرار از عقوبت بوده سودی نخواهد داشت.
وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ:
با اینکه در عالم دنیا پیوسته در مقام انکار دعوت رسولان بوده و در روان آنان نیز رسوخ داشته ولی از نظر اظهار مذلت و خواری انکار و عناد درونی خود را با رسولان پنهان نموده بظاهر اظهار ایمان می‌نمایند و دعوت و سخن رسولان را تصدیق خواهند نمود در صورتی که به حقیقت مکر و حیله ای است که بکار می‌برند از نظر اینکه رذیله مکر و حیله نیز در قلوب آنان در دنیا رسوخ داشته، در این عالم که سرایر آشکار است، آنرا بکار میبرند.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ:
از هنگامی که کافران و بیگانگان از قبور برانگیخته شوند تا اینکه به پیشگاه کبریائی سوق داده و جلب شوند مانند صیحه‌ای ماند که مهیب و وحشت را زیاده بر تصور ولی اندک زمان بطول می‌انجامد و بطور ناگهانی به آنان رخ میدهد.
بدیهی است در باره کفار و بیگانگان بطور دسته جمعی برای حضور به پیشگاه کبریائی بطور ناگهانی با وحشت زیاده بر تصور رخ میدهد و سخترین مقاماتی است که برای آنان رو آورده است.
و تعبیر بکلمه لدینا نیز شاهد آنستکه مواجه با غضب کبریائی خواهند بود فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً:
جمله تفریع و بیان آنستکه صحنه قیامت عالم شهود و عدل است و هرگز ظلم و ستم بر کفار و حکم محکومیت زیاده بر استحقاق آنان امکان ناپذیر است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 393
وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ:
بیان و تفسیر نظام عدل است از نظر اینکه انکار قلبی و کفر بیگانگان آشکار شده و همچنین گناهان و اعمال آنان که بر پایه شرک و کفر و عناد از آنان صادر شده بدینوسیله سیرت تیره و ظلمانی خود را کسب نموده در عالم قیامت همه آنها بظهور میرسد و در عالم برزخ نیز کفر و انکار قلبی و ناسپاسی آنان و همچنین گناهان بطور تمثیل ظهور داشته و در عالم قیامت بظهور حقیقی خواهد رسید و سیرت کفر آنان شعله‌های آتشین است که از درون آنان اعضاء و جوارح آنان را فراخواهد گرفت.
همچنین سیرت هر یک از اعمال آنان که بر پایه کفر و شرک بوده بطور تجسم و وحشت‌زا و بصورت عقوبت ظهور می‌نماید.
و بعبارت دیگر از نظر اینکه عمل اختیاری حرکت جوهری است که سیرت و کمون و خواسته خود را آشکار می‌نماید و در نظام خارج آنرا بمرحله کمال و رشد میرساند و روح پلید و روان خود را در جهت بعد از رحمت به نصاب و کمال میرساند بر این اساس همه اعمال اختیاری بیگانه اظهار عناد و ناسپاسی نسبت به نعمتهای بی‌شمار کبریائی خواهد بود.
و هر لحظه زندگی خود را بر اساس کفران نعمت و عناد با ساحت پروردگار بسر برده و روح معاند خود را به مرحله ظهور و نصاب رسانیده و آتش عناد در روح او نسبت به آفریدگار بطور پنهان هر لحظه شعله‌ور است این چنین روح پلید که سیرت آن در عالم قیامت بنصاب رسد، بصورت آتش دوزخ از درون او ظاهر شده اعضاء و جوارح او را فرا خواهد گرفت، همچنانکه در دنیا عناد و ناسپاسی او همه اعضاء و جوارح او را فرا گرفته و به اعمال اختیاری تمرد و مبارزه خود را با ساحت پروردگار آشکار می‌نمود.
و بعبارت دیگر نظر به اینکه عمل اختیاری بشر که حرکت ذاتی و ظهور کمون انوار درخشان، ج‌13، ص: 394
است با جزاء و رشد عمل تناسب ذاتی دارند، یعنی جزاء در عالم قیامت رشد و کمال عمل جوارحی است مانند ساق درخت و ثمره آن و یا مانند مثال و حقیقت آن از این رو در باره وحدت و اتحاد آندو شک و تردید نخواهد بود، و همچنین لازم ذاتی عناد و مبارزه با پروردگار محرومیت ذاتی و آتش روانی است که اعضاء و جوارح را در قیامت فرا میگیرد، همچنانکه در دنیا عناد و مبارزه قلبی اعضاء را فرا گرفته با جوارح خود نیز بمبارزه برخاسته است.
گفته شده ظاهر آیه (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) نفس اعمال نکوهیده و گناهان بیگانگان در قیامت سبب جزاء و کیفر آنان خواهد بود.
پاسخ آنستکه اعمال نکوهیده در دنیا عبارت از حرکات ارادی و سیر وجودی و ذاتی است از زمان صدور تا عالم قیامت که عوالمی را پشت سر نهاده لا محاله رشد نموده و صورت و سیرت قبیح تری یافته و محال است بطور استثناء از نظام حرکت و رشد خارج باشد ولی از نظر تناسب ذاتی که میان عمل اختیاری گناه یا کیفر و عقوبت وجود دارد، گفته می‌شود نفس اعمال نکوهیده بیگانگان سبب کیفر و عقوبت آنان در قیامت خواهد بود.
خلاصه شرک و کفر و عمل نکوهیده که شعار آن شرک است پس از صدور از بیگانه رو به رشد و ظهور خواهد گذارد و بصورت نکوهیده‌تری در قیامت ظهور خواهد داشت ولی از نظر وحدت و اتحاد حقیقی آندو با یکدیگر گفته می‌شود که نفس اعمال و گناهان بصورت جزاء و کیفر خواهد درآمد.
با توجه به اینکه گناهان و اعمال اختیاری بیگانگان سیر وجودی و محرومیت ذاتی از رحمت است چگونه از حرکت و رشد بی‌بهره خواهد بود.
گفته شده آیه (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) بیان جزاء اشقیاء و سعداء است و هر دو را شامل می‌شود مبنی بر اینکه بر عقوبت اشقیاء افزوده نخواهد شد همچنین از اجر و ثواب سعداء نیز کسر و کاسته نخواهد شد.
و ظاهر آنستکه آیه (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) نظر به چگونگی انوار درخشان، ج‌13، ص: 395
عقوبت اشقیاء دارد به این که وسیله کیفر همان گناهان است، در این صورت ظلم و ستم مفهوم ندارد.
إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ:
ظاهر آیه در باره سعداء است که نظری به صحنه قیامت ندارد و استفاده می‌شود از صحنه قیامت با اطمینان خاطر بفضل پروردگار گذر نموده و به مقصد رسیده‌اند، این نیز شاهد آنستکه آیه متصله اختصاص به اشقیاء دارد و نظری به سعداء ندارد.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ:
اهل ایمان پرهیزکار با همسران خود چه بر حسب روایات همسران در دنیا و با آنان که از حور عین برای آنان مقرر شده بر اریکه‌ها تکیه زده در سایه درختان متنعم خواهند بود.
لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ:
برای آنان از هرگونه میوه‌ها و وسائل لذت و آسایش آماده خواهد بود و نیز برای آنان از آنچه خواسته و تمنّا نمایند فراهم خواهد بود و محتمل است مفاد آیه مانند آیه لهم ما یشاؤون که اراده مطلقه باشد که هر چه را بخواهند و اراده نمایند آماده شده و پدید بیاید.
سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ:
تقدیر جمله سلام علیکم مبنی بر صدور اعلام سلام از ساحت کبریائی است و قولا مفعول مطلق برای فعل مقدر است.
و صدور اسلام مبنی بر انشاء و موهبت سلم و صفاء از هر ناگواری است و ذکر دو صفت نیز مبنی بر اعلام رحمت و امن بطور دائم است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 396
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ:
خطاب توبیخ آمیز صادر میشود مبنی بر اینکه اشقیاء و بیگانگان از صف سعداء و اهل ایمان بیرون روند، همچنانکه بر حسب سیر امتیاز ذاتی دارند.
محتمل است خطاب تکوینی باشد که صحنه قیامت هنگامی است که سیرت تیره و پلید اشقیاء بظهور میرسد و امتیاز ذاتی و وجودی از سعداء و اهل ایمان خواهند داشت.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ:
آیه مبنی بر توبیخ اشقیاء و بیگانگان است که از طریق رسولان بهر یک از شما اعلام نمودیم که از خواسته شیطان پیروی ننمائید و خطاب به بنی آدم از نظر آنستکه در اثر امر پروردگار که فرشتگان برای آدم سجده نمایند که تمثلی از اقرار بفضیلت آدم ابو البشر و رسولان از فرشتگان می‌باشد.
و نیز نظر به اینکه شیطان از سجده به آدم تمرد نمود و رانده از رحمت پروردگار گردید و در مقام مبارزه و احتجاج با ساحت کبریائی برآمد و سوگند یاد نمود که آنچه نیرو در اختیار دارد بکار بندد، افراد بشر را هم آئین خود نماید از این نظر بشر باید از القائات و نیرنگهای شیطانی احتراز نماید زیرا همه به ضرر و زیان او خواهد بود.
عهد و پیمان پروردگار با هر یک از افراد بشر در هر یک از عوالم صورت گرفته و به اقتضاء همان عالم بوده که آغاز آن عالم ذر و صدور خطاب (أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی) باشد و از جمله از طریق خود و اعلام رسولان است که پیوسته یادآوری می‌نمودند.
وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ:
بیان و شرح عهد و پیمان است که از بشر گرفته شده که تنها ساحت کبریائی انوار درخشان، ج‌13، ص: 397
مستحق پرستش است از نظر اینکه همه موجودات را او آفریده و در باره هر یک از ریز و کلان آنها تدبیر می‌نماید و آنها را بکمال منظور میرساند و سوق میدهد و از نظر اینکه بشر را آفریده و طریق سعادت و هدایت را به او تعلیم نموده، شایسته پرستش است و بشر به سپاس نعمتهای پروردگار باید قیام نماید و همانطور که بشر عبودیت تکوینی و ذاتی دارد بر طبق آن نیز باید قیام بسپاس و اظهار عبودیت ارادی بنماید و طریق سیر و سلوک بشر که بسعادت رسد و در کمون او آنچه بودیعت نهاده شده بعرصه ظهور و فعلیت در آورد و بکمال برسد باید قیام بوظائف سپاسگزاری نماید.
بعبارت دیگر از صحنه ازل و صدور خطاب (الست بربکم) ساحت کبریائی تصمیم گرفت که سلسله بشر را بطور کاروان بسیر و حرکت در آورد و عوالمی را وارد شده بگذراند و پشت سر گذارد و همه افراد از اولین و آخرین را در صلب آدم (ع) نهاد و از طریق اصلاب و ارحام کاروان بشریت را براه انداخت و در طول مدت لحظه‌ای جز انقیاد نسبت بخواست کبریائی شعاری نداشته و پیوسته محض عبودیت و انقیاد ذاتی خود را ارائه داده و عوالمی را بدین منوال پیموده و با حسن تدبیر پروردگار بصحنه آزمایش قدم نهاده.
شایسته است که طبق انقیاد ذاتی و اطاعت وجودی این صحنه که یکی از منازلی است که هر یک از افراد سهم بسزائی از شخصیت و سرنوشت ساز داشته بگذارند تا انقیاد ارادی این صحنه آزمایش را بپایان رساند و طریقه فطرت که در کمون او بودیعت نهاده آنرا بظهور در آورد و مقامی از انسانیت که صراط مستقیم است بپیماید و در نتیجه با حرکات روانی و جوارحی خود سیرت و ذات و ذاتیات خود را بعرصه ظهور در آورد و مسطوره‌ای از صفات کبریائی گردد و خود را نمونه‌ای از قدرت لا یزالی بر حسب آیه (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ) برای همیشه ارائه دهد.
جهان هستی بر حسب نظام حرکت و تحول رهگذری است که بشر در اثر انوار درخشان، ج‌13، ص: 398
سیر کمالی خود از طریق عقیده و خوی و کردار آنچه در کمون و فطرت او نهاده شده بظهور و فعلیت در آورد و بمقامی از انسانیت نائل شود بساحت کبریائی و صفات او تشبیه یابد آنگاه بجهان دیگر و کاملتر انتقال خواهد یافت و اتقان تدبیر پروردگار به تفصیل و تغییر است به این که سرتاسر جهان پهناور هستی را سوق دهد و بصورت جهان ثابت و مستقر در آورد.
و چنانچه تفصیل بر همه اجزاء و مجموع جهان فرمانروا باشد بطریق اولی در باره بشر که غرض اصلی از خلقت‌اند شرح و تفصیل و تفریقی مقرر خواهد داشت به این که نهایت سیر تعالی و ارتقاء بشر بآنستکه به لقاء کبریائی و به پیشگاه او حضور یابد و در جوار رحمت و فضل بی‌دریغ کبریائی او برای همیشه سکونت گزیند.
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ:
آیه مبنی بر توبیخ افراد فرومایه است با این عهد و پیمان پی در پی که هر لحظه‌ای یادآوری شده که از القائات شیطانی فریفته نشوید زیرا بر اساس اظهار دشمنی است که در باره بشر بکار میبرد و بر نیروی تعقل و خرد پیروان خود پرده می‌افکند باز گروهی بیشمار از نظر سنخیتی که خود با القائات و نیرنگهای شیطانی دارند پذیرفته و محکوم خواسته او شده‌اند.
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ:
از نظر اینکه آیات در مقام بیان سرگذشت بیگانگان در صحنه قیامت است که اشاره بدوزخ می‌شود که پیوسته وسیله تهدید بوده و آنرا انکار می‌نمودند و در حقیقت از مسئولیت خود بر خلاف خود سرباز زده و حسن و قبح و نیک و بد و زشت و زیبای اعمال و رفتار خود را نادیده گرفته و انکار می‌نمودند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 399
اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ:
خطاب به بیگانگان است که نتیجه شرک و عناد با پروردگار و انکار مسئولیت و سیرت ناسپاسی در برابر نعمتها ملازمت و خلود در دوزخ خواهد بود و محتمل است خطاب تکوین باشد و بموقع اجراء گذارده شود.
بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ:
با حرف سببیه و جمله موصول و ناقص شاهد بر کفران نعمت بطور دائم است که کفر و شرک در روان آنان رسوخ داشته و سیرت آن خلود در شقاوت و دوزخ خواهد بود.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ:
عالم قیامت صحنه‌ای است که بشر به پیشگاه ساحت کبریائی احضار میشوند از جمله در باره بیگانگان که در دنیا به سخنان دروغ و بیهوده خوی گرفته‌اند باید بگفتار و سخنان آنها پایان داده شود زیرا نمی‌توانند از کذب و مغالطه که به آن خوی گرفته تغییر دهند و اعضاء و جوارح آنان که در دنیا کارهائی را انجام داده به شهادت بآنها قیام می‌نمایند و هر یک از اعضاء و جوارح کافران نیروی حس و ادراک آنان بظهور رسیده و هر یک قیام باداء شهادت و بصدق گفتار اقدام می‌نمایند و هر حرکت و عملی را که در دنیا انجام داده بطور تمثل و تجسم آنرا ارائه میدهند.
و از جمله یکسبون که تعبیر بکسب نموده و نیز به فاعل صاحب ادراک و خرد نسبت داده استفاده می‌شود. هر یک از اعضاء و جوارح که اعمال و حرکات و کارهائی را انجام داده با نیروی حس بوده و بیاد دارد و زائل و نابود نشده، بلکه هر عضوی حرکات و اعمال خود را ذخیره نموده و واجد آنها می‌باشد و از طریق انوار درخشان، ج‌13، ص: 400
آن حرکات و اعمال خود را یافته‌اند و بالاخره عمل اختیاری صادر از هر یک از اعضاء حد وجودی عضو و نیز سیر وجود هر وجودی فاعل مختار می‌باشد.
همانطور که روح در باره انجام عمل اختیاری نیروی تدبیر و احاطه خود را بکار میبرد و هر یک از اعضاء خود را بحرکت درمی‌آورد مانند شعاعی که بهر یک بتابد، بر این اساس هر عضوی در اجراء عمل و حرکت خود سهمی از اراده و تدبیر خواهد داشت.
و نیز از نظر اتحاد حقیقی که میان روح و اعضاء و جوارح نیروی عمل است لازمه آن آنستکه روح مجرد بمرتبه هر یک از حواس ظاهری تنزل نموده و ظاهر شده بر این اساس فعل صادر از هر عضوی مستند بروح و نیز به آن عضو خواهد بود و نسبت روح با بدن بطور ایجاب و قهر است و بدن نیز بطور اعداد خواهد بود. از این رو بر حسب تحلیل هر عضو نسبت به حرکت و عمل خود، دارای ادراک و احساس بوده و در صحنه قیامت نیز رشد و ظهور بیشتری خواهد نمود.
با توجه به اینکه هر یک از نیروی ظاهری محدود و مباین با نیروی دیگری است مثلا نیروی شنوائی هرگز از بینائی استفاده نتوان نمود، فقط روح است که سر چشمه نیروها است و از طریق هر عضوی می‌تواند استفاده مخصوص داشته باشد.
و نیز با توجه به این که در آیه تکلم و گفتار دست‌ها و همچنین شهادت ارجل را بر ضرر بیگانگان ذکر نموده بر حسب نظام کامل همان نشئه و همان محضر است و از مقوله سخن و گفتار و شهادت در دنیا نخواهد بود، زیرا سخن و اظهار ما فی ضمیر بوسیله گفتار از خصایص بشر در این نظام است و در عوالم دیگر بصورت و مرتبه کاملتری خواهد بود که متناسب همان نشئه میباشد.
بدیهی است هر یک از اعضاء و جوارح بیگانگان در صحنه قیامت در باره اقرار و اداء شهادت بکار خود بطور اجبار و الجاء می‌باشد و منافاتی با نفوذ شهادت و اقرار انوار درخشان، ج‌13، ص: 401
آنان نخواهد داشت زیرا بحقیقت اقرار و شهادت است و بر آن ستره نبوده و پنهان نخواهد بود.
در تفسیر قمی در مورد آیه (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً) فرمود این جریان در آخر زمان است، صحنه‌ای پدید می‌آید در حالیکه مردم در بازارها مشغول مخاصمه و زد و خورد هستند ناگهان همه آنها میمیرند و هیچیک از آنان بمنزل خود برنمیگردند و وصیت نیز نمی‌توانند بنمایند، این است مفاد آیه (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
در تفسیر مجمع در حدیث است قیامت گسترده و بر پا می‌شود در حالیکه مردم لباس خودشان را پوشیده مشغول خرید و فروش هستند ناگهان قیامت گسترده می‌شود چه بسا مردم لقمه را خواهند بدهان گذارد و چه بسا شخصی حوض خود را از آب مملو نموده که حیوانات خود را سیر آب نماید، ناگهان قیامت برپا شود.
در تفسیر قمی در مورد آیه (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ) فرمود از قبور.
در روایت ابی الجارود از امام ابی جعفر علیه السّلام در باره آیه (یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا) فرموده مردم در قبور هستند هنگامیکه برخیزند گمان کنند که خواب بوده‌اند گویند (یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا) فرشتگان گویند این همان وعده پروردگار و نیز رسولان راست گفته‌اند.
در کتاب کافی بسندی از ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود أبو ذر رحمة اللّه می‌گفت در ضمن خطبه‌ای به این که میان موت و قیامت جز خوابی نیست که انسان بخوابد و سپس بیدار گردد.
در تفسیر قمی است در مورد آیه (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ) فرمود با همسران خود ملاعبه می‌نمایند.
در روایت ابی الجارود از امام ابی جعفر علیه السّلام در مورد آیه (فِی ظِلالٍ عَلَی الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ) فرمود ارائک سریرها است که در اتاقها می‌باشد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 402
در تفسیر قمی است در باره آیه (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ) فرمود سلام از پروردگار همانا امان است و آیه (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ) فرمود هنگامی که پروردگار همه خلایق را در صحنه قیامت احضار فرماید، مردم بر پا ایستاده تا اینکه عرق آنها را فرا می‌گیرد، ندا کنند بار پروردگار را به نامه اعمال ما رسیدگی فرما، گرچه ما را بسوی دوزخ بفرستی.
فرمود آنگاه پروردگار بادهائی را پدید آورد و میان آنان فاصله شود و منادی ندا کند (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ) سپس امتیاز می‌یابند و گناهکاران و کفار در دوزخ میروند و هر که در قلب او ایمان ثابت باشد بسوی بهشت روانه می‌شود.
در کتاب کافی بسندی از محمد بن سالم از امام باقر ابی جعفر علیه السّلام در حدیثی فرمود هرگز جوارح به ضرر مؤمنی شهادت نمی‌دهد بلکه فقط جوارح اهل کفر که مستحق عقوبت هستند بضرر بیگانگان گواهی میدهند.
و اما مؤمن کتاب او بدست راست او داده می‌شود و آیه فرمود (فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا).
در تفسیر عیاشی از مسعدة بن صدقه از امام جعفر بن محمد از جد بزرگوارش سلام اللّه علیهم فرمود که امیر مؤمنان علیه السّلام در خطبه‌ای هول و اضطراب روز قیامت را بیان می‌نمود فرمود پروردگار بر دهانها لگام می‌گذارد و هرگز نمی‌توانند سخن بگویند و دست‌ها به سخن میآیند و ارجل و پاها نیز گواهی میدهند و جلود و پوست بدن و بشره نیز به آنچه رفتار نموده گواهی میدهد و دیگر هیچ سرگذشتی را نمی‌توانند پنهان نمایند.
انوار درخشان، ج‌13، ص: 403

[سوره یس (36): آیات 66 تا 83] .... ص : 403

اشاره

وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ (66) وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (67) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (69) لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ (70)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (74) لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (76) أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (78) قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (79) الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِیمُ (81) إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (83)
انوار درخشان، ج‌13، ص: 405

شرح .... ص : 405

وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّی یُبْصِرُونَ:
آیه مبنی بر تهدید بیگانگان است که نزول آیات قرآنی را از ساحت پروردگار تکذیب و انکار می‌نمایند که چنانچه بفرض مشیت تعلق بیابد هر آینه نیروی بینائی را از آنان سلب خواهیم نمود و چنانچه سبقت نمایند که طریقه خدا پرستی را بیابند و بدست آورند نتوانند از نظر اقتضاء ذاتی و خبث باطنی آنان از هدایت محروم و بی‌بهره نموده چنانچه در مقام طلب حق بر آیند نتوانند حق را بیابند با اینکه بینائی قلب از آنان سلب شده هرگز حق و حقیقت را امتیاز نداده و هدایت نخواهند یافت.
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلی مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ:
و نیز مبنی بر تهدید بیگانگان است چنانچه مشیت پروردگار تعلق بیابد که که آنان را مسخ نماید و صورت و هیئت آنان را تغییر دهد و نوع دیگری از عقوبت در باره آنان اجراء نماید مانند اینکه آنان را بصورت میمون و خوک در آوردیم همچنانکه در باره بعضی دیگر اجراء نمودیم نتوانند بمبارزه خود ادامه دهند و نیز نتوانند بصورت اولیه خود باز گردند.
و جمله علی مکانتهم بیان آنستکه بدون اینکه نیاز به تغییر مکان داشته باشد انوار درخشان، ج‌13، ص: 406
همان لحظه صورت و سیرت آنان را تغییر داده و بصورت حیوانی مهیب و کریه المنظر آنان را درآوردیم.
و محتمل است مفاد آن باشد نتوانند با صورت مسخ شده بسوی مقاصد خود روانه شده و بکار خود ادامه دهند و نیز نتوانند بمنازل خود باز گردند زیرا از صورت بشریت خارج شده‌اند.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ:
هر که را عمر و زندگی زیاده بر متعارف دهد قوای بدنی او کاسته شده و چنانچه از طریق طول عمر در خلقت بشر نواقص رخ دهد و آنچه را که پروردگار به او داده بتدریج در اثر طول عمر از او بستاند همچنین می‌تواند کمترین لحظه‌ای او را مسخ نماید و بصورت منکر و یا حیوان عجیب الخلقه در آورد! أَ فَلا یَعْقِلُونَ:
مبنی بر تهدید است چگونه در باره قدرت پروردگار تفکر ننموده و نمی- اندیشند.
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ:
آیه در مقام اظهار منت بر رسول صلّی اللّه علیه و آله است و نیز به ساحت او از آنچه بیگانگان نسبت ناسزا دهند پروردگار هرگز باو افسانه سرائی نیاموخته به این که معانی چندی را بصورت افسانه و تخیل در آورد که مورد پسند کوتاه نظران گردد و همچنین مقام رسول منزه از آنستکه سخنان او بر اساس افسانه باشد و کلام شعری مبنی بر تکلیف و نظر بوزن و قافیه دارد گرچه از نظر حقیقت بر اساس متکی نباشد.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ:
آنچه از آیات کریمه قرآنی به او آموخته بطور موهبت وجودی است و او انوار درخشان، ج‌13، ص: 407
حقایق و معارف الهی را فهمیده و یافته است و آیات قرآنی را بوسیله آئین وحی باو نازل نموده و شاهد بر اعجاز آنست.
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ:
غرض از نزول آیات قرآنی آنستکه کسانیکه حیات و نیروی تعقل و تفکر دارند آنان را بتوحید دعوت نماید زیرا در اثر نیروی خرد اقتضاء پذیرش را دارند و در اثر انقیاد به آنان حیات حقیقی میدمد و گروهی که در مقام انکار برمی‌آیند آنان را از عقوبت پروردگار تهدید نماید و حجت را بر هر یک از آنان تمام نموده با اینکه نمی‌خواهند حقایق را بفهمند و در نتیجه اجرای عقوبت بر آنان شایسته خواهد بود.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ:
از جمله آثار فعل توحید پروردگار آنستکه بفضل خود حیوانات بهره دار را آفریده بدون اینکه بشر در باره آفرینش آنها وساطت و یا دخالت و یا شرکت داشته باشند و از نظر حفظ نظام حیوانات بهره دار را در حیطه تصرف و ملک مردم در آورده و سبب حشمت و جاه آنان قرار داده و از جمله مال و منال و ثروت وسائل زندگی عموم شمرده میشوند.
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ:
از جمله آثار توحید فعل آنستکه حیوانات بهره دار را بر حسب خلقت ذلیل و منقاد آفریده و آنها را برای بشر مسخر قرار داده و هرگز در برابر بشر تمرد نداشته و از خود استقلالی نخواهند داشت و نیز هر گونه عوائد و نفع داشته باشند بشر بتواند از آنها استفاده نمایند از جمله سواری و حمل اثقال و باربری و همچنین از فصیل و از زاده و از شیر و گوشت آنها برای غذای لذیذ مصرف نمایند از جمله منافع آنها پشم و کرک و مو و گوشت و شیر و پوست است که قسمتی از اقتصاد عمومی را پایه گذاری می‌نمایند. انوار درخشان، ج‌13، ص: 408
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا یَشْکُرُونَ:
برای حیوانات منافع و عوائدی بر حسب آفرینش قرار داده و غرض اصلی استفاده و آسایش بشر است و در سهولت زندگی آنان نهایت تأثیر را خواهند داشت.
أَ فَلا یَشْکُرُونَ:
مبنی بر توبیخ است چگونه نعمتها که پروردگار دسترس بشر نهاده نادیده گرفته و به آنها توجه ننموده و به سپاس آنها قیام نمی‌نماید زیرا خلقت حیوانات بهره‌دار اهلی رکنی از آسایش بشر را تأمین می‌نماید.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ:
بیگانگان از نظر عدم توجه به نعمتها که پروردگار به رایگان دسترس آنان نهاده و بسپاس آنها قیام نمی‌نمایند از جمله استفاده از حیوانات بهره‌دار است و از نظر کفران نعمت معبود خیالی انتخاب می‌نمایند که آنان را در زندگی کمک و یاری دهند چنین پندارند که هر چه را بسمت معبودیت برگزینند می‌توان از طریق عبادت و پرستش آنها منافعی را بدست آورند و ضررهائی را از خود دفع نمایند.
در صورتی که سخت در اشتباهند زیرا معبودی که فاقد حس و شعور است اثری بر آنان مترتب نخواهد بود و اظهار حاجت و انقیاد و پرستش مردم را نیز ادراک نمی‌نمایند.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ:
معبود خیالی هرگز قدرت کمک و یاری ندارند بلکه مردم خود را پیرو و از جمله سپاه معبود خود معرفی می‌نمایند ناگزیر به پیشگاه کبریائی احضار شده انوار درخشان، ج‌13، ص: 409
و مورد مؤاخذه و عقوبت قرار خواهند گرفت.
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ:
جمله تفریع روی سخن با رسول صلّی اللّه علیه و آله است و مبنی بر تسلیت خاطر او است که از رفتار و سخنان کفر آمیز بیگانگان افسرده خاطر مباش زیرا آنچه را که پرستش نمایند و بسمت معبود خود قرار دهند بیهوده است و هرگز اثر و فائده‌ای بر آنها مترتب نخواهد شد جز اینکه خودشان را پیرو و سپاه معبود خود معرفی می‌نمایند پروردگار هرگز از اندیشه و عناد آنان غافل نخواهد بود و آنان را با معبود و خدایان خیالی خودشان احضار فرموده بعقوبت دائم محکوم خواهد فرمود.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ:
آیه مبنی بر احتجاج بآنستکه خلقت بشر و تحولاتی که بر او رخ میدهد مقتضی آنستکه در عالم قیامت نیز بار دیگر حیات به او افاضه شود.
آیه استفهام تقدیر و تعجب است و رؤیت بمعنای علم و شهود است به این که انسان در اثر آمیزش ماده تناسلی مرد بنام (نطفه) که به رحم زن انتقال می‌یابد تحولاتی بر آن رخ میدهد از صورت نطفه منتقل به علقه خون بسته می‌شود و سپس بصورت مضغه مانند گوشت جویده و سپس بصورت استخوان و پس از این که هیکل اعضاء و جوارح صورت گرفته نیروی روح به آن دمیده شده و متحد با نیروی نباتی اعضاء و جوارح می‌شود.
فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ:
جمله تفریع با تذکر اینکه انسان از ماده قذر بطور بداهت آفریده شده ولی از نظر نخوت و خودستائی قذارت و پستی خود را فراموش نموده در مقام انکار توحید فعل پروردگار برمی‌آید و بمبارزه برخاسته بنای مجادله را می‌گذارد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 410
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ:
در مقام اعتراض برآمده و تهدید رسول صلّی اللّه علیه و آله و اخبار آیات قرآنی را بی- اساس و افسانه خوانده از نظر اینکه خلقت خود را فراموش نموده که از ماده تناسلی قذر در رحم پدید آمده و آفریده شده و بطور بداهت هر خردمند این حقیقت را تصدیق دارد و قابل انکار نیست در صورتی که پروردگار از ماده تناسلی بشر را بیافریند چگونه خردمند در باره خلق و ایجاد بشر بار دیگر در صحنه قیامت می‌تواند انکار نماید.
قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ:
بیگانه در مقام اعتراض برآمده گوید چگونه استخوانهای پوسیده را میتوان بار دیگر حیات دمید و زنده نمود.
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ:
خطاب برسول صلّی اللّه علیه و آله است در پاسخ اعتراض آنان بگو، اولین بار پروردگار استخوان و سایر اعضاء و جوارح بشر را در دوره جنین می‌آفریند و ماده تناسلی قدر و کثیف را بتدریج بصورت اسکلت و اعضاء درونی و بیرونی در می‌آورد می‌تواند به همین قیاس خاک بدن و استخوان و هر یک از اعضاء را بار دیگر بیافریند و نسبت به خلقت چنین تعبیر بانشاء نموده.
از نظر اینکه بی‌سابقه بوده و آغاز خلقت استخوان و اعضای جنین است و در صحنه قیامت تعبیر باحیاء نموده از نظر اینکه همه اعضاء و جوارح و استخوان بشر مرده و خاک آنها دارای مرتبه‌ای از حیات بوده و همه اعضاء و جوارح در صحنه قیامت دارای ادراک و شعور خواهند بود.
همچنانکه آیه فرمود (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ) پایه جهان آخرت انوار درخشان، ج‌13، ص: 411
بر حیات و ادراک نهاده شده و کمال و رشد هستی است.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده فرمود قائل این مثل و اعتراض مبنی بر انکار روز قیامت أبی بن خلف بوده است.
و نیز گفته شده عاص بن وائل سهمی است. و نیز گفته شده امیة بن خلف بوده که اولین بار اعتراض نموده پروردگار نیز پاسخ آنرا فرموده است.
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ:
بیان توحید فعل است که پروردگار احاطه علمی و شهودی دارد به آنچه می‌آفریند و موجود خارجی مقامی از علم و شهود پروردگار است همه اعضاء و جوارح مردگان که بصورت خاک در آمده صورت اصلی آنها به نزد کبریائی حاضر است در آستانه قیامت پروردگار ذرات خاک بدن هر یک از اموات از اولین و آخرین را گرد آورده و از اقطار جهان همه اجزاء بدن هر یک از مردگان با جاذبه روح خاک بدن عنصری خود را جذب می‌نماید، باذن پروردگار بار دیگر بهر یک از ذرات خاک بدن هر یک بصورت امثال اعضاء سابق و جوارح خواهند در آمد.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ:
آیه بیان صفت فعل پروردگار مبنی بر ذکر مثال و رفع استبعاد و تقریب بذهن است باینکه چگونه خاک بدن و اعضاء و جوارح هر یک از افراد بشر را که در اقطار جهان پراکنده بار دیگر گرد هم آورده بآنها حیات میدمد هم چنانکه از چوب درخت سبز که رطوبت دارد از برخورد بیکدیگر آتش بر میخیزد و می‌جهد.
گفته شده مراد از درخت مرح و عفار است که از اصطکاک بیکدیگر آتش میجهد هم چنین حصول موجود حی و زنده از موجود مردار مانند بر افروختن آتش از آن دو درخت نامبرده است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 412
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ:
بیان صفت فعل و آفرینش کرات بیکران و زمین پهناور است و موجودات و انواع و اقسام بی‌شمار و بی‌نهایت آنها است که آغاز مواد و عناصر آنها را از کتم عدم بوجود آورده و هر موجودی از ریز و کلان نظام خاصی در آن اجزاء فرموده و از مجموع نظامهای بی‌شمار آنها نظام واحد کلی در جهان فرمانروا است.
این چنین قدرت لا یزالی و بی‌نهایت چگونه میتوان گفت که نمیتواند خاک پراکنده اعضاء و جوارح بدن هر یک از افراد بشر را از اولین و آخرین بار دیگر گرد آورده و آنها را مانند اعضاء و جوارح سابق نماید بدیهی است که اعضاء که در صحنه قیامت بار دوم زنده شوند مانند اعضاء سابق خواهند بود زیرا در باره مرکب از اجزاء چنانچه تغییراتی رخ دهد آن موجود مرکب و هیئت آن تغییر یافته لا محاله مثل و مانند موجود سابق خواهد شد.
بدن انسان مانند سایر موجودات جهان مرکب از اعضاء و جوارح درونی و بیرونی است هر لحظه در آنها تغییر و تبدلی عارض می‌شود.
بر این اساس هر زمان مجموع اعضاء و جوارح مثل و مانند اعضاء زمان سابق خواهند بود نه عین آنها و چنانچه روح بلحاظ بدن عنصری که مورد تغییر قرار میگیرد وحدت حقیقی آن روح محفوظ است زیرا روح نیروی مجرد هر چه حرکت و سیر کمالی و یا انحطاطی بنماید وحدت حقیقی آن محفوظ است و در آیه مثلهم تعبیر نموده بلحاظ و بقیاس خلق و آفرینش سماوات است که آنرا قیاس بخلق ثانوی اعضاء و جوارح انسان نموده است.
مثلا هر لحظه تغییر و تحول و بدل ما یتحلل در اعضاء و جوارح درونی و بیرونی انوار درخشان، ج‌13، ص: 413
انسان رخ دهد سبب اختلاف بدن لاحق با بدن سابق میشود ولی وحدت روح در کودکی و جوانی و رشد و پیری و فرسودگی وحدت حقیقی آن محفوظ است.
پس بلحاظ اینکه خاک اعضاء و جوارح که بصورت اعضاء سابق در آیند بدن لاحق که در صحنه قیامت قدم گذارد مثل و مانند اعضاء و جوارح همان شخص در دنیا خواهد بود ولی بلحاظ وحدت روح او گرچه اعضاء و جوارح او تحول یافته و بار دیگر آفریده شده عین همان شخص است که در دنیا میزیسته است و روح او ثابت و مستقر بوده و هرگز معرض تبدل و زوال نخواهد بود.
نتیجه آنکه بدن و اعضاء انسانی که هر لحظه معرض تحول و تغییر قرار میگیرد و یا پس از مرگ بصورت خاک در میآید بار دیگر چنانچه بصورت اعضاء در آید مثل و مانند اعضاء سابق است ولی بلحاظ روح که قوام و شخصیت بدن عنصری بآن است عین همان روح شخص انسان است که دارای اعضاء درونی و بیرونی میباشد.
و سؤال و اعتراض بت پرستان در جمله (مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ) اعتراض در باره خلقت عظام و استخوانها و اعضاء انسانی است در اینصورت گرد آوردن خاک استخوان و اعضاء و احیاء آنها که از آنها بدن تشکیل میشود مثل و مانند همان اعضاء و جوارح است که در دنیا نیز پیوسته در تحول بوده است از این نظر آیه فرمود (عَلی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ) و نفرمود علی ان یخلقهم.
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ:
آیه بیان چگونگی خلقت و آفرینش است به این که پروردگار در باره ایجاد و آفرینش آنچه را بخواهد و اراده فرماید محتاج به صفت اراده و یا وجود شرط و یا فقدان مانع نیست که او را کمک و یاری دهد بلکه در آفرینش ذات کبریائی است و موجود خارجی هم چنانکه بشر از نظر نقص وجودی چنانچه بخواهد انوار درخشان، ج‌13، ص: 414
عملی را انجام دهد محتاج بشرایط و امکانات بسیاری است از جمله تحقق اراده نفسانی که وجود آن عمل را بخواهد از نظر اینکه نقص خود را ترمیم نماید و جمله انما قولنا بیان شأن ایجاد و چگونگی آفرینش است که هرگز محتاج به سخن و تلفظ و یا خرق هوا و یا نوسان نخواهد بود بلکه قول پروردگار قاهریت او است.
و شی‌ء صفت مشبهه بمعنای مفعول و خواسته است و مصدر آن مشیت و بآنچه در نظام جهان باشد شی‌ء گفته میشود یعنی آن موجود در نظام خارج وجود آن خواسته شده است و آنچه را پروردگار بخواهد و مشیت قاهر او بدان تعلق بیابد آنرا ایجاد می‌نماید و نیازمند به هیچ شرطی نیست زیرا کبریائی او واجب و فاعلیت او نیز تام و فوق تمام است.
إِذا أَرادَ شَیْئاً:
بیان هنگام آفرینش است که اراده پروردگار بآن تعلق بیابد و این قید زمانی نیست بلکه از نظر تقریب بذهن است زیرا اراده و مشیت پروردگار عبارت از همان موجود و مراد خارجی است و عقل آنرا از تحقق موجود خارجی می‌فهمد و تحلیل می‌نماید بآفرینش و موجود خارجی که وابسته بحرکت و تدریج و لا ینفک این است أَنْ یَقُولَ لَهُ:
جمله خبر برای امره میباشد بیان چگونگی ایجاد است که تنزل داده شده و از نظر تقریب مانند سخن بوده باش به این که بآن خواسته خطاب تکوینی بنماید که بوده باش و در آن میان نه سخن وجود دارد و نه مخاطب که باو خطاب نماید زیرا تسلسل و خلف لازم میاید از نظر اینکه چنانچه سخن را ایجاد نماید آن سخن نیز وابسته به سخن خواهد بود و نیز مخاطب وجود ندارد زیرا خلف فرض است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 415
کُنْ فَیَکُونُ:
بیان حقیقت آفرینش و افاضه و ایجاد است که جز آفریدگار و آن موجود خارجی ثالثی در میان نیست بلکه ذات یگانه کبریائی و صدور خواسته در خارج است بدون اینکه صفت اراده پروردگار دخالت داشته باشد.
و چنانچه اراده در تحقق مراد و موجود خارجی دخالت داشته باشد لازم آن محال است زیرا موجود وابسته بصفت اراده بوده و ذات کبریائی جزء سبب خواهد بود.
2- پروردگار محل عوارض و حدوث صفت اراده قرار میگیرد.
3- شاهد بر نقص است که برای ایجاد نیازمند بآنستکه صفت اراده در او بنصاب برسد آنگاه فاعلیت او تام گردد و خواسته خود را بوجود آورد بلکه عقل از موجود خارجی صفات فعل را می‌فهمد مانند اراده و تدبیر و صلاح و حکمت و اتقان که همه آنها بر فعل پروردگار و موجود خارجی مترتب می‌شوند.
و نیز چیزی و فعلی از پروردگار منفصل و تحقق نمی‌یابد که ایجاد باشد و بخواسته ضمیمه شود و آن موجود گردد بلکه ذات واجب پروردگار است و دیگر موجود خارجی.
و مفاد جمله (کن) انشاء و ایجاد و آفرینش است که بلحاظ صدور از پروردگار ایجاد گفته می‌شود زیرا فعل صادر و قائم بساحت او است و عبارت از رابطه هر موجود خواسته است که مستقیما با منبع فیض ارتباط می‌یابد و واسط دیگری ندارد مانند حرف که ربط محض است و دو رکن قضیه تصدیقیه را بهم می‌پیوندد و بدون آن حرف مفهوم ندارد.
همین فعل صادر و ربط محض بساحت پروردگار است و بلحاظ خارج و خواسته و معنای اسم مصدری بآن موجود و خواسته گفته می‌شود هم چنین خلق انوار درخشان، ج‌13، ص: 416
و اراده نسبت آن به پروردگار و مخلوق است و مراد بلحاظ خروج و خواسته است و اسم مصدر و محصول فعل گفته می‌شود و اراده و مراد متحدند.
فیکون بیان نتیجه قاهریت و ایجاد بدون قید است یعنی اخبار بتحقق خواسته است و بلحاظ خارج بآن موجود و مراد و مخلوق و آفریده گفته می‌شود.
با توجه به این که آنچه از پروردگار افاضه و صادر می‌شود دفعی و آنی و غیر قابل تحول است و آنچه بطور تدریج و تحول و تراخی پدید میآید در جهت موجود مخلوق است زیرا فعل صادر از ساحت ربوبی بطور اطلاق و از عالم امر و انشاء و فوق زمان و زمانیات است و هر قید و محدودیت بی‌شمار که متصور است از ناحیه تعقل و تنزل آن فیض بعالم طبع است مانند شعاع و تابش نور بطور اطلاق است و لازم تماس بموجود طبیعی تنزل و محدودیت و حرکت و تدریج خواهد بود.
و نیز به فعل صادر ملکوت گفته می‌شود بلحاظ اینکه در حیطه قدرت و قبضه و قهر او است و حق و ثابت و تخلف ناپذیر است و غرض از ذکر نفوز قول و مشیت قاهره در آیه آنستکه ملکوت و رابطه مستقیم آفریده‌ها با کبریائی در حیطه قدرت او است و نیز تنزیه مقام ربوبی است از سخنان بت پرستان که گویند چگونه بشر پس از مرگ و پذیرش فناء زنده می‌شود.
و به فعل صادر قول گفته می‌شود تمثل و تنزل امر معقول بمحسوس است و بیان چگونگی صدور فیض وجود است که وابسته به شرط و فقدان مانع نخواهد بود مانند انشاء بقیاس سخن اخبار است زیرا انشاء وابسته بواقعیتی نیست که از آن نظر کذب و صدق داشته باشد بلکه وابسته و قائم بمنشی است یعنی انشاء و ایجاد فعل صادر از عالم امر است و تحقق وجود واقعیت در خارج بطور تدریج خواهد بود زیرا تدریج و حرکت لازم لا ینفک موجود خارجی است. انوار درخشان، ج‌13، ص: 417
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ:
آیه مبنی بر تنزیه ساحت پروردگار است از اعتراض بیگانگان به این که زندگی بشر بار دیگر پس از مرگ که استخوان و اعضاء او بصورت خاک در آمده و نابود شده امری است فرضی و امکان ناپذیر.
پاسخ از این اعتراض آنستکه زمان تدبیر هر موجود و آفریده‌ای هر لحظه در حیطه قدرت آفریدگار است و از آن تعبیر بملکوت میشود و عبارت از رابطه هر موجود و آفریده است بآفریدگار که از عالم امر صدور می‌یابد و دفعی است و وابسته بشرط نخواهد بود بلکه انشاء و تحقق در خارج است و هر موجودی ناگزیر رابطه‌ای با آفریدگار دارد بآن ملکوت و ایجاد گفته میشود و آنچه در خارج تحقق مییابد و وابسته بشرط بوده و تدریجی است موجود و بآن ملک گفته میشود و صفت تدریج و حرکت موجود لازم ذاتی و مورد خلق و آفرینش قرار نمیگیرد.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ:
خطاب بجامعه بشر است از نظر اینکه همه موجودات بسوی ساحت کبریائی متوجه بوده و باز میگردند و خلاصه موجودات که در شؤن وجودی بیمانند است بخصوص بجامعه بشر خطاب فرموده چه آنکه هنگام دمیدن روح بجنین که نیروی محض و قوه تعقل و تفکر محض بوده و زیاده بر تصور نیرو و احاطه در آن بودیعت نهاده شده شروع بحرکت نموده از روزنه‌ها و نیروهای ظاهری و باطنی درونی و احساسی پیوسته از جهان هر لحظه استفاده مینماید و با حرکت و افعال ارادی سیر و سلوک ذاتی خود بسوی پروردگار متوجه است.
و از جمله منازل که باید بپیماید جهان تکلیف و آزمایش است و سپس بعالم برزخ وارد شده شهود بیشتری را از رجوع خود بسوی آفریدگار خواهد داشت و سپس در صحنه قیامت به پیشگاه کبریائی حضور مییابد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 418
و نظر به این که سلسله بشر محصول جهان خلقت است هر یک از افراد بخصوص برای همیشه بسوی پروردگار رجوع نموده و باز خواهد گشت و سایر افراد انواع و اصناف موجودات قابلیت رجوع شخصی بسوی آفریدگار را نخواهند داشت.
در تفسیر قمی است (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی) کفار قریش سخنان ناسزا گویند که آنچه را محمد از آیات میخواند شعر است و پروردگار گفتار آنان را تکذیب نموده فرمود (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ) و رسول صلّی اللّه علیه و آله هرگز سخنان شعری و افسانه‌ای نفرموده است.
در تفسیر مجمع در مورد آیه (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا) مراد از آیه کسانی است که خردمند و عاقل باشند و از علی علیه السّلام این چنین روایت شده است.
در تفسیر قمی در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السّلام در باره آیه (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ) فرمود هرگز معبودان خیالی آنان را کمک و یاری نخواهند نمود بلکه آنان از جنود و پیروان معبودان خود معرفی شده و احضار خواهند شد.
در تفسیر عیاشی از حلبی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود ابی بن خلف استخوان پوسیده‌ای از دیوار گرفته گفت چنانچه استخوانهای ما پوسیده شود چگونه میشود بار دیگر زنده شویم آیه نازل شده (قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ) در کتاب احتجاج در باره احتجاج امام صادق علیه السّلام فرمود در پاسخ مسائل که سؤال مینمود آیا روح پس از مرگ و خروج از بدن متلاشی میشود و یا اینکه باقی میماند.
امام فرمود بلکه روح مجرد و باقی بالذات است تا زمانی که صور بدمد در آن هنگام همه پدیده‌ها باطل و نابود خواهند شد نه احساسی ماند و نه محسوسی و سپس همه موجودات اعاده شوند هم چنانکه مدبر آفریدگار آنها را تدبیر فرمود انوار درخشان، ج‌13، ص: 419
و آن هنگام چهار صد سال خلق به سکوت محض بسر میبرند و این میان دو نفخه صور است.
سائل سؤال نمود چگونه برانگیخته خواهد شد در حالی که اعضاء بدن همه پوسیده و پراکنده شده هر عضوی در مکانی چه بسا سباع و درندگان عضو کسی را خورده باشد و عضو دیگر او را جانوران نابود نموده و عضوی بصورت خاک در آمده و در دیوارها بکار رفته باشد.
امام فرمود آفریدگاری که آغاز از نیستی او را خلق نموده و آفریده است و نیز او را بصورت انسان و عضو او درآورده بدون سابقه قدرت آنرا دارد که بار دیگر هر یک از اعضاء آن بدن را ایجاد نماید.
سائل عرض نمود این حقیقت را برای من شرح دهید.
امام فرمود روح هر یک از افراد بشر در عالم برزخ ثابت است روح لطیف اهل ایمان نیکوکار در نورانیت و صفا و سرور است و روح پلید گناهکاران در سختی و تنگی و تیره‌گی خواهد بود و هر یک از اعضاء بدن نیز بصورت خاک در آمده هم چنانکه آغاز خاک بوده.
آنچه از سباع و جانوران که از آن بدن خورده‌اند همه آنها بصورت خاک محفوظ هستند در حیطه علمی و شهودی آفریدگاری که ذره‌ای در ظلمات و تاریکی های اعماق زمین بر او پنهان نخواهد بود و بر عدد و امتیازات هر یک از آفریده‌ها احاطه و قیومیت دارد و بر اوصاف آنها آگاه است و نیز خاک اعضاء نیکان مانند طلا در خاک امتیاز ذاتی دارد و هرگز مورد خلط و اشتباه نخواهد بود.
و هنگام که صحنه قیامت باید گسترده شود باران زمین را فرا میگیرد و رو برشد میگذارد و سپس بهم میخورند مانند کره آنگاه خاک هر یک از ابدان بشر مانند طلا از خاک جدا شده امتیاز می‌یابد در نتیجه خاک هر یک از ابدان افراد بشر از اقطار گرد هم آمده و هر یک از اعضاء و جوارح بقالب نهاده میشوند و بصورت انوار درخشان، ج‌13، ص: 420
و هیئت اعضاء سابق در میآیند و روح نیز بهمان بدن خود انتقال می‌یابد و بهمان صورت اعضاء جوارح در میآید و روح هر یک از افراد بشر نیز به بدن و جوارح خود که بصورت بدن سابق باشد در آمده و آنرا تدبیر خواهد نمود.
و چون روح هر یک از افراد بشر به بدن خود انتقال بیابد هیچ چیزی را که بخاطر داشته فراموش ننموده و انکار نخواهد نمود.
در کتاب کافی بسندی از صفوان بن یحیی روایت نموده گفت سؤال نمودم از امام ابی الحسن علیه السّلام که مرا خبر ده از اراده پروردگار و اراده مردم.
امام فرموده اراده مردم ضمیر و خطور درونی است و نیز آنچه پس از آن افعال اختیاری که از بشر صادر میشود.
و اما اراده پروردگار پس اراده او همان امر موجود خارجی است و جز آن چیزی نیست زیرا پروردگار تروی و اندیشه و همت ندارد و همه اینگونه صفات از ساحت پروردگار منفی و سلب می‌شود بلکه اینها صفات مخلوق می‌باشند.
نتیجه آنکه اراده پروردگار همان فعل صادر است و جز آن نیست میگوید بآن موجود (کن) یعنی بوده باش در نتیجه خواهد بود و آفریده خواهد شد بدون اینکه لفظ و سخنانی با زبان و یا وسیله دیگر تحقق پذیرد و بدون اینکه همّت و یا تفکر در ساحت پروردگار عارض شود و پدید بیابد و برای آن چگونگی نخواهد بود هم چنانکه برای ساحت قدس او چگونگی نخواهد بود.
مفسر گوید: اراده و قدرت و حکمت صفت فعل پروردگار است بدین معنی که عقل و خرد از موجود خارجی اراده و صلاح و قدرت و حکمت پروردگار را احراز مینماید نه آنستکه قدرت و اراده بطور سبب صفت فعل باشد که ناگزیر پس از حدوث اراده برای ساحت قدس او آن موجود را بیافریند و ایجاد نماید.
زیرا لازم این نظر عجز است که پروردگار با قید عروض صفت اراده و قدرت نیرو و توان ایجاد و آفرینش را بیابد و با این صفت اراده فاعلیت او تام و تمام انوار درخشان، ج‌13، ص: 421
شود ساحت پروردگار منزه از عروض صفت و عجز و امکان است.
و صفت قدرت مانند سایر صفات واجبه عین ذات و از شئون پروردگار است و قدرت در باره امر خارج صفت فعل است.
بعبارت دیگر اراده و حکمت و صلاح ظهور فعل و از شئون واجب تعالی و بطور اطلاق و فوق زمان و زمانیات است بر این اساس هر چه را ایجاد فرماید واسطه‌ای نداشته.
بلکه ذات کبریائی است از هر سو و موجود خارجی است از سوی دیگر و هیچیک از صفات مانند اراده و حکمت و صلاح در ایجاد و صدور فعل وساطت و تأثیر نخواهند داشت و تعلق صفت اراده و قدرت کبریائی بایجاد عالم قیامت نیز از نظر آنستکه مجموع نظام جهان که از کرات آسمان و زمین و انواع بی‌شمار موجودات صورت گرفته و میگیرد بطور جمعی متعلق اراده و قدرت قرار گرفته و اراده و قدرت صفت فعل و فوق زمان است و ظهور آن وجود مجموع نظام خلقت است که دارای اجزاء و عوالم بی‌شمار و صحنه هائی است از جمله خلقت سلسله بشر که غرض اصلی است و نظر به این که مجموع عوالم فعل آفریدگار است باید ابدی و فنا ناپذیر باشد و گر نه خلقت جهان بیهوده خواهد بود.
و نیز از نظر اینکه سلسله بشر و افراد آن در اثر امتیاز ذاتی و امانتی که بوی سپرده شده باید ابدی و همیشگی باشد در نتیجه چگونگی زندگی بشر با سایر طبقات موجودات امتیاز ذاتی و اختلاف حقیقی خواهند داشت و در همه عوالم و نشئات که خواهد پیمود امتیاز و برنامه خاصی برای او مقرر شده از جمله زندگی او در این جهان مقدمی و آزمایشی و غرض اصلی از آن زندگی اخروی و ابدی او خواهد بود.
و از جمله رجوع او بسوی ساحت قدس حقیقی است و در باره هر یک از افراد مقرر و اجراء خواهد شد. انوار درخشان، ج‌13، ص: 422
و غرض از سایر طبقات موجودات تبعی و بمنظور آسایش و آزمایش بشر است نه رجوع حقیقی هر یک از آفریده‌ها می‌باشد هم چنین عالم قیامت بطور طفیلی و منتها سیر نظام جهان آزمایش بشری است و غرض اصلی از آن حشر افراد بشر و رجوع آنان بسوی ساحت کبریائی است در نظامی که کاملترین نظام امکانی است و همه ظهور همان اراده و قدرت قاهرة است که به مجموع نظام تعلق یافته است و الحمد للّه زنة عرشه

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».