انوار درخشان، ج‌4، ص: 3

مشخصات کتاب

سرشناسه :حسینی همدانی، محمد
عنوان و نام پدیدآور : انوار درخشان در تفسیر قرآن/ تالیف محمد الحسینی الهمدانی
مشخصات نشر : تهران.
وضعیت فهرست نویسی :فهرستنویسی قبلی
یادداشت :فهرستنویسی براساس جلد پنجم، ۱۳۸۰ق = ۱۳۳۹
شماره کتابشناسی ملی : ۴۵۲۲۳

جلد چهارم

[ادامه سوره نساء] .... ص : 3

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

[سوره النساء (4): آیات 19 تا 22] .... ص : 3

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً (19) وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (20) وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (21) وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً (22)

خلاصه .... ص : 3

ای اهل ایمان بر شما جایز نیست که زوجة متوفی را بوراثت بگیرید و بهمسری خود اختیار نمائید (چنانکه در آئین جاهلیّت هر کس بمیرد همسر او را بارث میبردند) و نیز بهمسران خود بهانه جوئی نکنید برای اینکه قسمتی از صداق خود را واگذار نموده در خواست طلاق نمایند مگر آنکه رابطه نامشروع با مرد اجنبیّ از آنان آشکار شود. و با آنها در زندگی با انصاف و خوشرفتار باشید. و چنانکه دلپسند شما نباشد، اظهار کراهت نکنید. چه بسا چیزها ناپسند شما است و حال انوار درخشان، ج‌4، ص: 4
آنکه خدا در آن خیر بسیاری برای شما مقدّر فرموده است.
اگر خواستید همسر خود را طلاق داده و دیگری را بجای او اختیار کنید، و مال بسیاری را صداق او نموده‌اید، نباید از مهر او چیزی بازستانید. چگونه از او میستانید؟ که ستمی حیرت‌آور و گناهی بس آشکار است. 21
چگونه مقداری از مهر و کابین را از آنان خواهید گرفت در صورتی که همبستر با او بوده‌اید. و هنگام عقد ازدواج نیز در باره صداق پیمان محکم از شما گرفته‌اند. 22
همسر پدر را نباید بنکاح خود در آورد جز آنچه بآئین جاهلیت فرزندانی از تزویج زن پدر بوجود آمده‌اند، رابطه فرزندی آنان محفوظ است. زیرا این عمل (همبستری با زن پدر) زشت و مبغوض پروردگار و ناروا است. 23

شرح .... ص : 4

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً». «1»
بر حسب تاریخ آئین و سیرة اعراب جاهلیت چنان بوده، که زوجة متوفّی را از جمله ترکه میّت میشمردند. بعضی از ورثه غیر فرزند جامه‌ای بر سر زوجه متوفّی نهاده، و او را سهم خود قرار می‌داد برای اینکه او را بهمسری خود انتخاب نماید و یا بدیگری شوهر دهد، از مهر او استفاده کند.
آیة از این آئین ناپسند اکیدا منع نموده است به این که همسر متوفّی عضو خانواده و از جمله ورثه شوهرش میباشد. و سهم ثابت بدون کم و کاست برای او مقرّر شده است و نباید از او مانند کالا استفاده نمود. و انسان (که با نیروی ارادة و کراهت است) هرگز نمیخواهد که اختیار از او سلب شود، در زندگی تابع خواسته دیگران گردد. و چنین نیروی خدا داده‌ای را بکار نبندد.
__________________________________________________
(1) «لا یحل» یعنی فاسد است «کرها» یعنی بر خلاف فطرت و خرد است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 5
«وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ». «1»
و نیز بشوهران توصیة فرموده که هرگز بهمسران خود در زندگی سخت نگیرید و آنها را نیازارید. بمنظور اینکه در اثر زندگی نکبت بار در خواست طلاق نمایند، از مهر خود مقداری را واگذار کنند که از قید زوجیّت رهائی یابند.
جز در موردیکه با مرد اجنبی و یا زن بد کاره رابطه نامشروع برقرار نموده باشند.
در این صورت سختگیری در نفقه آنان پسندیده است، که برای رهائی از نکبت در زندگی قسمتی از مهر خود را واگذار نموده تا اینکه از قید زوجیت رهائی یابند.
«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و نیز با همسران خود حسن سلوک داشته، و خوشرفتار باشید و همواره با گفتار نیک و گشاده روئی با آنها زندگی نمائید. آنها در تشکیل خانواده و بقاء نسل عضویّت دارند. و مخصوصا نقش مؤثری که در پرورش فرزندان دارند، هرگز آنانرا نباید نادیده گرفت، و حریّت و آزادی خدا داده را از آنان نباید سلب کرد.
زیرا بانوان نیز مانند مردان دارای نیروی ارادة و اختیار هستند، و حقوق بسیاری که شوهر بر همسرش دارد، مانند آن نیز حقوقی برای زوجة بر شوهرش در نظر گرفته شده، و انتظام خانواده برعایت آنها استوار است. و نیز بانوان میتوانند در اموال خود تصرّف نمایند.
و در باره اعمال و رفتار خود نیز آزادی دارند هر چه بخواهند انجام دهند، مادامی که بحقوق شوهر ضرر نرسد.
«فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً»
__________________________________________________
(1) «عضل» بمعنای سختگیری است «بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ» رابطه نامشروع و رفتار زشت است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 6
بمنظور ترغیب بحسن معاشرت با همسران، آیة نکته‌ئی را یادآوری نموده.
به این که بشر بر حسب طبع میل و رغبت او بچیزی و هم چنین نفرت و کراهت او از نظر مآل اندیشی نیست، که صلاح همیشگی و آینده درخشان خود را با دقّت در نظر بگیرد و نیز تخلّف پذیر نباشد.
بلکه غالب آنچه مورد علاقه و یا کراهت مردم است، بر پایه هوی و هوس و یا بر عصبیّت استوار است.
در این صورت چنانچه در اثر پیش آمدی از همسر خود رنجشی در خاطر پدید (آمده و رسوخ نموده باشد، بطوریکه چاره پذیر نیست، باین پند باید توجّه نمود.)
اکثریّت کراهت طبع و رنجش خاطر بر اساس صحیح و مآل اندیشی نیست و با اظهار رغبت بهمزیستی آنان ادامه دهید، و آنرا گوارا دانسته در خود هضم نمائید. زیرا امکان دارد چنانچه همسر دیگری را اختیار نمائید همین رنجش خاطر پیش آید، و امید است که نو نهالانی از ادامه همزیستی با او بوجود آیند، و این همسر (که مورد علاقه نیست) بهترین پرورش و تربیت را در باره آنان معمول دارد. و علاقة همزیستی با او تحکیم گردد، و آینده درخشانی برای خود و فرزندان در انتظار داشته باشید.
«وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ ...» «1»
باز در باره همسران سفارش نموده است چنانچه در اثر کراهت طبع از همسر خود، نا چار بودید از اینکه برای همزیستی خود زوجه دیگری اختیار کنید، و همسر سابق خود را از قید زوجیّت رها کنید، باید تمام مهر او را بدهید گرچه
__________________________________________________
(1) «استبدال» تغییر است «زوج» همسر است «زوجه» لغت فصیح نیست «قنطار» کیسه سیم و زر است. «بهتان» رفتار ناپسند حیرت انگیز است «إِثْماً مُبِیناً» بی‌انصافی و گناهی است که ستمدیده هرگز آنرا فراموش نکند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 7
بسیار (باندازه کیسه سیم و زر) باشد، و از آن چیزی گرچه اندک باشد باز نستایند، که خارج از انصاف و رفتاری بس ناجوانمردانه است.
زیرا فقط در مورد خلع که طلاق بدر خواست زوجة است، شوهر میتواند مقداری از مهر را باز بستاند آنگاه طلاق دهد.
«وَ کَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضی بَعْضُکُمْ إِلی بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» «1» با اینکه شوهر همسر را بعضویّت و برای همبستری و تن آسائی خود او را برگزیده و خون خود را با وی آمیخته و پاره‌ئی از تن و روان خود قرار داده، و هنگام تزویج مهریّه او را بعهده گرفته است، چنانچه از همزیستی او کراهت دارد و بخواهد او را طلاق دهد، هرگز منصفانه نیست که مقداری از صداق او را بازستاند و سپس او را طلاق گوید.
«وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلًا» «2» از جمله محرّمات نکاح که در اسلام از نظر رعایت احترام در باره آن منع اکید شده، و در دیانتهای گذشته رعایت نشده است، تزویج زن پدر است. برای رعایت احترام پدر نمیتوان هیچ گاه با همسران او ازدواج نمود. و آیه آنرا عمل شنیع و رفتاری زشت معرّفی نموده است. هم چنانکه طبعا مورد نفرت خردمندان است.
ولی در باره فرزندانی که در زمان جاهلیّت قبل از نزول آیه از این نکاح (تزویج همسر پدر) فرزندانی بوجود آمده‌اند، بطلان سرایت نمی‌کند.
__________________________________________________
(1) «کیف» برای انکار است «افضی» گشودن کنایه از همبستری است. «بعضکم» جزء و پاره تن شما است «میثاق» پیمان خلل ناپذیر است.
(2) «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» یعنی جز فرزندانی که از این نکاح بوجود آمده‌اند «مقتا» حرمت و قبح است. «ساءَ سَبِیلًا» رفتار قبیح و زشت نزد خردمند است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 8
و نسبت فرزندی آنها با پدر و مادرشان از نظر جریان طبیعی محفوظ است و اسلام نیز آنرا امضاء نموده است.
در تفسیر قمی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده در باره نزول آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً» آنستکه آئین جاهلیت و نیز در آغاز ظهور اسلام چنین بوده که شخصی که فوت میکرد، و همسری داشت هم پیمان وی بر سر زوجة میت جامه‌ای میفکند و نکاح او را بوراثت میبرد بدون اینکه رضایت او را جلب نموده و یا بوی صداق بدهد. مانند اموال و ترکه میت که تقسیم می‌نمودند.
از جمله ابو قیس بن اسلت فوت کرد محصن فرزند قیس بر سر همسر پدر خود که بنام کبیشه دختر معمر بن معبد بود، جامه‌ای بر سر او افکند، و همسری او را بوراثت برد، سپس او را وا گذشت و از پرداخت هزینه و مخارج بوی خودداری کرد، کبیشه شکایت نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برد، حضرت فرمود: بمنزل خود بازگرد، چنانچه پروردگار در این باره حکمی بفرماید بتو اعلام مینمایم، آیة «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ» نازل شد و کبیشه نزد خویشان خود رفت، و در مدینه کسانی بودند که همسری زوجة متوفی را بوراثت داشتند، و در باره منع آنان آیه نازل شد.
در کتاب درّ منثور از عبد اللّه بن مصعب روایت شده که عمر در زمان خلافت حکم کرد که مسلمانان برای نکاح زوجه خود زیاده بر قیمت چهل چارک گندم صداق قرار ندهند و زیاده بر آن بسود بیت المال خواهد بود. در آن هنگام که عمر این حکم را اعلام میکرد، بانوئی فریاد برآورد، و زبان اعتراض گشود و گفت:
ای خلیفه چنین حکمی در قدرت تو نیست، زیرا آیة میفرماید چنانچه کابین همسران خود را همیان زر و سیم قرار دهید صحیح است.
عمر گفت: بانوئی حکم خدا را فهمید، و مردی همانند عمر در آن باره بخطاء رفت.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 9

[سوره النساء (4): آیه 23] .... ص : 9

اشاره

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (23)

خلاصه .... ص : 9

«1» برای مردان حرام (باطل) است از ازدواج با مادر و دختر خود و خواهر و عمّه و خالة و دختر برادر و دختر خواهر و مادر رضاعی (دایه) و خواهر رضاعی و مادر زن و دختر همسری که در کنار شما تربیت شده، در صورتی که با آن هم بستر شده‌اید، و چنانچه قبل از معاشرت، آن زن را طلاق دهید باکی نیست که با دختر او (ربیبة) ازدواج کنید، و نیز حرام (باطل) است نکاح همسر فرزند صلبیّ نه زن پسر خوانده، و نه همسر فرزند رضاعی.
و نیز حرام (باطل) است ازدواج با دو خواهر در یک زمان، مگر آنچه در زمان گذشته پیش از نزول این حکم و یا پیش از قبول دین اسلام از ازدواج با خویشان نزدیک فرزندانی بوجود آمده، نسبت آنها بپدر و مادرشان صحیح و محفوظ است. 23

شرح .... ص : 9

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ ...
در بیان محرّمات نکاح است، از جملة مادر و جدّه پدری و مادری که اصول
__________________________________________________
(1) (حرمت) بهیئت مجهول بیان حکم بطلان است که در باره مردان ازدواج با خویشان نزدیک خود (عناوین هفتگانه) باطل است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 10
و ریشه بوجود آمدن فرزند است، نکاح آنان با فرزند خود حرام و باطل است.
«بناتکم» دختران و نواده‌های پسری و دختری که فروع و شاخه‌های شخص هستند.
«و اخوانکم» خواهران که همزاد و از یک اصل پدید آمده‌اند، و دختران نیز ثمره و شاخه بین همزاد خود میباشند.
«وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ» عمّه و خاله حاشیه پدر و مادر و از یک اصل بوجود آمده‌اند و در طبقه سوم قرار گرفته‌اند.
این عناوین هفتگانه بستگی و رحمیّت نزدیک با یکدیگر دارند، از این جهت شایسته نیست که بار دیگر رابطه تناسل برقرار کنند، چه از نظر قبح فطریّ آن و نیز بلحاظ اینکه سبب ضعف و انقراض نسل بشر خواهد شد.
حرمت نکاح طبقات نسبی و سببی «1» فطرت بشر را متوجّه قبح ذاتی آن نموده، که افراد خانواده با نظر مخصوص بیکدیگر بنگرند و احترام خاصّی قائل شوند، که با کثرت معاشرت و تماسّ در شئون زندگی در خاطر آنان رفتار عشق‌آمیز خطور نکند، و از آن نفرت داشته و قبح آنرا بدیهی بدانند، و چنانچه میان خویشان نزدیک حریم اخلاقی رعایت نشود، هرگز خانواده‌ئی ایمن از فساد و آمیزشهای پنهان نبوده، سبب انقراض نسل خواهد شد.
آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ» در باره منع از نکاح خویشان خطاب بخصوص مردان نموده، نظر به این که خواستگاری و اختیار همسر باقتضاء نیروی تولید و ذکورت است، هم چنانکه قبول نیروی تولید (انوثت و پذیرش) در نهاد زوجة است.
«وَ أُمَّهاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ» از نظر اینکه دین اسلام پاینده و دعوت آن جهانی است، مصالح بشر را کاملا تامین نموده، و از کوچکترین موضوعی صرف نظر ننموده است.
__________________________________________________
(1) سببی مانند رضاع یعنی شیر آشامیدن کودک از دایه و مانند آن،
انوار درخشان، ج‌4، ص: 11
مثلا در باره نکاح، آنچه بر حسب فطرت مانع از زناشوئی است مانند نکاح دایة و خواهر رضاعی از آنها منع نموده است، ولی دینهای آسمانی نکاح دایة و خواهر رضاعی را تجویز نموده‌اند.
در صورتی که مانند نکاح مادر و خواهر نسبی بر خلاف فطرت و حکم خرد است.
آیه در بیان آنستکه از جملة وسیله خویشاوندی که مانع از نکاح میشود رضاع است.
چنانچه کودک از دایه‌ئی شیر بیاشامد، در صورتی که خون و گوشت و استخوان او استحکام یابد، سبب نشر حرمت میشود، یعنی شیر خوار جزء آن خانواده شده، دایة بمنزله مادر نسبّی و شوهر دایة پدر رضاعی کودک میشود، و دختران نسبّی و رضاعی دایه «و شوهرش» نیز خواهران رضاعی کودک هستند.
بالاخره عناوین هفتگانه خویشان نسبّی نیز در باره کودک و اعضاء خانواده رضاعی او جاریست، بدین لحاظ از دایه بمادر رضاعی تعبیر نموده است.
هم چنانکه بر حسب روایات متواتر از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسیده است، «الرضاع لحمة کلحمة النسب» یعنی تاثیر رضاع (آشامیدن شیر از دایه) در نشر حرمت مانند رابطه رحمیّت است، که شیر خوار را ملحق بآن خانواده نموده، و قرابت او باعضاء آن خانواده رعایت میشود.
«وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ» «1» از جملة سبب نشر حرمت مصاهرة است، یعنی ازدواج با دختری سبب میشود که مادر و جدّ او بر دامادش برای همیشه حرام شود، چه مادر و یا جدّة نسبی باشد
__________________________________________________
(1) امهات- بمعنای مادر و جده پدری و مادری است، و اضافه نساء بضمیر برای اختصاص و بمعنای همسران است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 12
یا رضاعی «1».
«وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» از جملة سبب نشر حرمت، تزویج بانوئی است که دختر از شوهر سابق خود دارد، در صورت زناشوئی با آن زوجة دختر او (که ربیبة است) بر آن شوهر برای همیشه حرام میشود، چه آن دختر در کنار شوهر مادرش باشد یا نه و هم چنین نواده آن زوجة حکم ربیبه را دارد، و چنانچه با آن همسر زناشوئی ننموده او را طلاق گوید با آن ربیبة میتواند ازدواج کند.
«وَ حَلائِلُ «2» أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ» از جملة محرّمات نکاح، همسر فرزند نسبّی و نواده است، که برای پدر و جدّ حرام است، و فرزند رضاعی را شامل نمیشود.
«وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» از جملة محرّمات نکاح، تزویج دو خواهر است و چنانچه با یکی از دو خواهر ازدواج نمود، خواهر دیگر را نمیتواند بعقد خود در آورد، جز آنکه او را طلاق دهد، و مدّت عدّه او سر آید آنگاه با خواهر دیگر میتواند ازدواج نماید.
و چنانچه از نکاح دو خواهر در زمان گذشته (قبل از نزول آیه) و یا
__________________________________________________
(1) خواهر رضاعی- چند صورت دارد: از جمله مادر شخصی چنانچه دختری را شیر دهد آن دختر خواهر رضاعی این شخص خواهد شد. و نیز مادر زید مثلا چنانچه شوهری اختیار نموده از او فرزندی بیاورد، و سپس بدختری شیر دهد آن دختر خواهر رضاعی زید خواهد شد و نیز زن پدر شخصی چنانچه در آن هنگام بدختری شیر بدهد آن دختر خواهر رضاعی این شخص خواهد شد.
(2) حلیله- از حلول گرفته شده بمعنای زوجة و همبستر است المحصنات بهیئت مفعول از حصن گرفته شده بانوانی که در حریم شوهر هستند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 13
پیش از قبول دین اسلام فرزندانی بوجود آمده‌اند، بر حسب طبع نسبت آنها با پدر و مادرشان صحیح و مورد امضاء است.
حکم جواز در باره رفتار زناشوئی پیش از نزول آیه نیست زیرا حکم جواز و یا حرمت نسبت بعمل انجام شده بی‌مورد است.
و نیز حکم جواز در باره نکاح هر دو خواهری نیست، که زمان نزول آیه در حباله نکاح شخص مسلمان باشند، زیرا نزول آیه سبب شده که نکاح هر دو خواهر صحیح نباشد، بلکه فقط بلحاظ نسبت فرزندان بپدر و مادرشان است.
نکاح هر قوم و ملتی بر حسب آئین خودشان، در اسلام امضاء شده است، چنانچه بیگانه‌ئی با دو خواهر نکاح نموده، سپس اسلام آورد نکاح هر دو باقی نخواهد بود.
و جملة «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ» ممکن است استثناء از همه محرّمات نکاح باشد.
و مفادش آنستکه هر یک از اقوام و ملل که بر طبق آئین خود ازدواج نماید نکاح آنان صحیح است، گرچه با خویشان نزدیک باشد، و فرزندانی که از آنان بوجود آمده نسبت و قرابت آنان مورد امضاء است.
و چنانچه افرادی از آنان دین اسلام را بپذیرند. باید رعایت خویشاوندی خود را در باره ادامه نکاح با آنان بنمایند.
مثلا شخص مجوسی چنانچه خواهر و یا زن پدر خود را تزویج نموده است، هنگام قبول دین اسلام نکاح آنان باطل میشود، ولی چنانچه فرزندی از آنان بوجود آمده است، نسبت و قرابت فرزند بپدر و مادرش محفوظ است.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً» پروردگار بمنظور طهارت ولادت و انتظام نسل بشر، آنچه بر حسب فطرت مانع از نکاح است بیان نموده.
و موردی را فرو گذار نکرده، که گروهی از دانشمندان اعتراض نکنند چگونه اسلام از تزویج بعض خویشان منع ننموده. انوار درخشان، ج‌4، ص: 14
مثلا از تحریم نکاح دایه و خواهر رضاعی صرف نظر کرده، در صورتی که رضاع نیز مانند ولادت سبب قرابت و انشعاب خون میشود، از این رو ازدواج فرزند با دایه خود و یا دختر او پیوند با خویشان بوده و جایز نیست.
و نیز قبل از نزول آیة مردم جاهلیت آنچه بوسیله ازدواج با خویشان خود فرزندانی از آنان بوجود آمده است نسبت آنها را بپدر و مادرشان صحیح دانسته است.
بالاخرة برای انتظام نسل بشر نکاح هر قومی را نیز بر طبق آئین خودشان امضاء نموده است.
مفسّر گوید هر یک از عناوین و اقسام قرابت نسبّی باید مورد امضاء شرع باشد، تا حرمت نکاح بر آن مترتّب شود.
از این جهت قرابت طبیعی که شارع آنرا امضاء ننموده است حکمی نیز بر آن مترتّب نمیشود، مثلا نسبت فرزند از زنا با پدر و مادر و برادر و خواهر، گرچه بر حسب ولادت طبیعیّ است، ولی از نظر اینکه شارع، زناشوئی آندو را امضاء ننموده، بر فرزندی که از آنان بوجود آید حکمی مترتّب نمیشود، از قبیل حرمت نکاح و وراثت و ولایت و نیز وجوب اطاعت و لزوم نفقه و مانند آنها و رابطه طبیعی آن فرزند با پدر و مادر و برادر و خواهر و سایرین، در نظر اسلام ملغی است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 15

[سوره النساء (4): آیه 24] .... ص : 15

اشاره

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً (24)

خلاصة .... ص : 15

و نیز حرام است بر شما مردان نکاح بانوان شوهر دار مگر آن زمان که در جنگ با کفّار بحکم خدا بانوانی را دستگیر نمائید، بر شما است که در امر نکاح پیرو احکام پروردگار باشید، و با آنها که نامبرده شد ازدواج نکنید و هر زنی که غیر از آنها باشد جایز است که بمال خود با آنها پیمان بسته همبستر شوید، ولی نه بطور زنا و چنانچه از زناشوئی با آنان بهره‌مند شدید، آن مهر معیّن که مزد آنها است بآنان پردازید، و باکی نیست بر شما، پس از پایان مدت بار دیگر با هم تراضی کنید و بدانید که پروردگار دانا و بحقایق امور عالم و آگاه است. 25.

شرح .... ص : 15

وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ از جملة محرّمات نکاح بانوان شوهر دار است که در حریم قرار گرفته‌اند، با آنان نمیتوان ازدواج نمود، جز هنگامی که از شوهر خود طلاق گرفته، و عدّة آنها بپایان رسد، آنگاه میتوان با آنان ازدواج نمود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 16
«إِلَّا ما «1» مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ «2»» استثناء از حرمت نکاح بانوان شوهر دار است، یعنی کنیزانی را که خود شوهر داده‌اید، و در حریم قرار گرفته‌اند میتوان از شوهرشان بازستاند و پس از پایان عدّه با آنان زناشوئی نمود.
«کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» پروردگار برای انتظام نسل مسلمانان آنها را از نکاح با خویشان نزدیک منع نموده است، زیرا در اثر احمّیت و قرابت، خون آنان مختلط و بهم آمیخته است، و اعضاء خانواده از یک سلول انشعاب یافته‌اند.
«فرمان پروردگار» عبارت از سیره متقن «3» است که تدبیر و نظم جهان بر آن استوار است.
احکام اسلام نیز ارشاد بآن سنّت درخشان است، مثلا حرمت نکاح با خویشان نزدیک، از نظر انشعاب و تکسیر «4» آنان از یک هسته حیاتی است، چنانچه اعضاء یک خانواده با هم وصلت کنند، منتهی بانقراض نسل آنان خواهد شد، از این رو حرمت نکاح خویشان نیز بر حسب سنّت و تدبیر پروردگار تغییر و استثناء پذیر نخواهد بود.
«وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ»
__________________________________________________
(1) «ما» موصول مبهم شامل بانوان و کنیزان میشود.
(2) ایمان جمع یمین از یمن گرفته شده، که بمعنای قدرت و نیرو است، و کنایه از قدرتی است، که افراد لشکر اسلام بر اسیر جنگی دارند، که هنگام دفاع از کشور اسلام افرادی از سپاه دشمن و یا زنان آنها چه سیاهپوست و یا غیر آن دستگیر شده، و یا او را خریداری نموده باشند، این قبیل اسراء که کنیزه نامیده میشود، چنانچه بشوهر داده شوند، مالک میتواند از شوهرش استرداد کند، و پس از پایان عده با وی زناشوئی نماید.
(3) مراد از سیره مستقن همان قراعت و اختلاط خون است.
(4) تکسیر یعنی تقسیم از راه شکسته شدن. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 17
باستثنای محرّمات نسبّی و رضاعی و سببی که بیست عنوان محرّم میشود، برای مردان جایز است، با سایر بانوان ازدواج نمایند، به این که از مال خود برای مهر و نکاح همسر صرف نموده، و یا برای ملک یمین یعنی کنیزی را بهمسری اختیار کند، و بدین وسیله بطور مشروع غریزة جنسی را بکار برند.
«مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ» حال است از ضمیر لکم و احصان ضدّ سفاح و عبارت از پرهیز از انحراف جنسی و بکار بردن غریزة بطور مشروع است، و سفاح بمعنای زنا و هوسرانی است.
و کلمه «غَیْرَ مُسافِحِینَ» قید احترازیست برای جملة محصنین یعنی هرگز غریزه جنسی را بغیر مشروع بکار نبرند، که سبب بیماریها و انقراض نسل خواهد شد.
و از جمله «محصنین» استفاده میشود که اختیار همسر و یا کنیز و ارضاء غریزه امریست بس مطلوب و پسندیده و سبب مصونیّت از انحراف جنسی و انقراض نسل میباشد.
و نیز گفته شده که مفاد آیة (أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ) «1» تجویز نکاح دائم است، که مردان هر که را بخواهند از بانوان که قرابت نزدیک با او ندارند، بهمسری و زوجیّت دائم خود اختیار نمایند، بمنظور تولید فرزند و تشکیل خانواده، بقرینه سفاح (ضدّ احصان) که بمعنای بکار بردن غریزه جنسی است بغیر منظور بقاء نسل.
باین قرینه در مقام تجویز خصوص نکاح دائم است، که وسیله بقاء نسل و تأمین غرض از ازدواج میشود، و از بکار بردن غریزه بغیر منظور تولید و بقاء نسل
__________________________________________________
(1)- «احل» بهیئت مجهول بیان حلیت و تجویز نکاح و مباشرت است (ما وراء) بطور ابهام بمعنای غیر خویشان نزدیک از بانوان هر که باشد و هر چه باشد، و تقدیر جمله و احل لکم نکاح ما وراء ذلکم میباشد، و بر حسب روایات از جمله محارم سببی نکاح زیاده بر چهار زوجة است، و نیز تزویج دختر به آنها بر تقدیر اینکه عمة و یا خاله دختر در حیاله نکاح او باشد جز با زن آنها.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 18
منع اکید نموده است. «1»
از بیان گذشته پاسخ این گفتار معلوم میشود، زیرا سفاح در لغت بمعنای زنا و عمل شنیع است که بر اساس پیمان همزیستی نباشد.
مقابل آن احصان بمعنای پرهیز از انحراف جنسی است، که بوسیله تزویج همسر و یا اختیار کنیز بطور مشروع غریزه جنسی خود را بکار بندد و ایمن از هرزه گرائی گردد، و منظور تولید فرزند نباشد.
بقاء نسل که غرض از تجویز نکاح است هرگز جزء مفهوم کلمه احصان در جملة محصنین نیست تا اینکه گفته شود اختصاص بنکاح دایم دارد.
و نیز انتخاب کنیز برای مباشرت، در آیة (إِلَّا ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ) مانند نکاح، تجویز شده است، در صورتی که بطور غالب غرض از مباشرت با کنیز تشکیل خانواده و بقاء نسل نیست.
بعبارت دیگر ظاهر (جملة محصنین) و مفاد احصان ایمن بودن از هرزه گرائی بوسیله ارضاء غریزه جنسی بطریق مشروع است، و اختصاص بنکاح دائم ندارد.
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ «2» بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً» تفریع بر جملة و احلّ لکم ما وراء ذلکم است و کلمة (ما) محتمل است در
__________________________________________________
(1)- «أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ» یعنی بوسیله صرف مال بمقصدی که ارضاء غریزه جنسی است، بطور مشروع نائل شوند.
«محصنین» بهیبئت فاعل و احصان از حصن گرفته شده، یعنی در اثر بکار بردن غریزه جنسی در حریم قرار گرفته، و ایمن از هرزه گرائی باشید.
«غیر مسافحین» یعنی در اثر ارضاء نیروی جنسی بطریق مشروع، هرگز اقدام بعمل منافی عفت ننمائید.
(2)- «فما استمتعتم» یعنی استمتاع بعقد و نکاح متعه «فاتوهن» یعنی دینی است که بعهدة شوهر تعلق یافته است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 19
جمله موصول باشد.
(یعنی چنانکه هر یک از بانوان را بعقد خود در آوردید) و یا کلمة (ما) زمانیه باشد.
(یعنی هنگامی که بانوئی را بهمسری خود در آورید) کلمة (به) حرف با سببیه و متعلق بجمله فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ است، و ضمیر آن راجع بعقد و نکاح متعه است.
جملة (فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) جزاء است یعنی نکاح متعه بدون شرط سبب میشود که اجرت بعهدة زوج تعلّق یابد.
«حرف فا» در جمله (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ) بیان عقد نکاح است، و تفریع آن بر نکاح دائم و بر ملک یمین، قرینه نکاح متعة است.
«اجورهنّ» تعبیر از عوض باجرت در موردیست که استفاده از عمل در زمان معیّن رکن عقد قرار داده شود.
باستناد قرینه لفظیّ مفاد آیه بیان حکم جواز نکاح متعه است در مقابل نکاح دائم که زوجه نصف مهر را هنگام عقد مستحق میشود و نصف دیگر را پس از زناشوئی.
و نیز بعوض در نکاح دائم صداق گفته شده.
در آیه «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً 4- 4» و در نکاح متعة اجرت گفته میشود بمناسبت اینکه نکاح متعة بر اساس استیفاء در زمان معیّن است و غیر از نکاح، دائم است که بر زوجین استوار میباشد.
و نیز گفته شده که جمله: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» بیان لازم نکاح دائم است مانند خواستگاری و ایجاد علقه زناشوئی که لذّت بخش است.
و مفاد جزاء «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» نیز تاکید در باره مهر است و آنرا دینی معرّفی نموده که باید بزوجه خود بپردازد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 20
پاسخ این گفتار آنستکه باستناد این آیه نکاح متعة در اسلام جایز شده است و سیره‌ئی که بطور مسلّم در زمان رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله بوده نیز مستند باین آیه است.
و نیز حرف باء در کلمه (به) سببیّه و ضمیر آن راجع بعقد نکاح است و جمله بمنزله «فما استمتعتم بالعقد» و بیان جواز عقد متعه است.
از این گذشته این نظر با جمله جزاء «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» سازش ندارد زیرا لازمه آن آنستکه خواستگاری و نیز ایجاد علقه زناشوئی سبب شود که زوجه مستحق صداق گردد. در صورتی که بر حسب آیه «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ 239- 2» در نکاح دائم پس از مباشرت زوجه میتواند تمام مهر را مطالبه کند.
در تفسیر صافی از کافی شریف از حضرت صادق (ع) روایت شده که: آیه فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمّی فآتوهنّ اجورهن فریضه این طور نازل شده است.
و نیز در تفسیر عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که حضرت آیة را این طور قرائت می‌نمود (الی اجل مسمی).
مفسّر گوید محتمل است جبرئیل امین علیه السّلام هنگام نزول آیه آنرا باین جمله (الی اجل مسمی) تفسیر نموده است که جزء آیه نباشد، و نیز جماعتی از صحابه از جمله آنها ابیّ بن کعب و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن مسعود نقل شده که مراد از آیه فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ نکاح متعه است.
و نیز تفسیر ثعلبی از حبیب بن ثابت نقل نموده که ابن عبّاس قرآنی بمن داد و گفت این بر حسب قرائت ابیّ بن کعب است و در آن آیه فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمّی بود.
و نیز در مستدرک حاکم منقول است که ابی ضره گفت: از ابن عبّاس سؤال نمودم از حکم نکاح متعه در پاسخ فرمود مگر که سوره نساء آیه فما استمتعتم به منهنّ الی اجل مسمّی را نخوانده‌ای؟ گفتم: آیه را این طور نخوانده بودم. انوار درخشان، ج‌4، ص: 21
ابن عبّاس سه بار سوگند یاد نمود که آیه این طور نازل شده است.
و نیز در کتاب درّ منثور نقل شده که ابیّ بن کعب آیه را فما استمتعتم به منهن الی اجل مسمّی میخواند.
و نیز از شعبة بن الحکم بن عتبه نقل شده که گفت سؤال نمودم از علیّ (ع) که آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» آیا نسخ شده است؟ فرمود چنانچه عمر از نکاح متعه منع نمی‌کرد، هرگز کسی مرتکب زنا نمی‌شد جز مردم بد سرشت.
در کتاب کافی از حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمود: در باره نکاح متعه آیه نازل شده و نیز رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله باباحه آن حکم فرموده ولی عمر از آن منع مینمود و میگفت: دو متعه در زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله جائز و معمول بود و من از آندو منع کرده و عقوبت مینمایم. متعه حجّ و نیز نکاح متعه است. و نیز عمر می‌گفت که سه چیز در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله جایز بود. من از آنها منع نمودم تمتّع در حجّ و نکاح متعه و گفتن حیّ علی خیر العمل در اذان.
بعض از علماء تفسیر از اهل سنّت گفته‌اند که جمله «فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ» پاسخ جمله «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» میباشد یعنی پس از نزول آیه و مشروعیّت متعه که در اسلام نکاح صحیح شناخته شده و بموقع اجراء گذارده شده بود آیه «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» و جمله فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (9- 23) آنرا عمل منافی عفّت معرفی نموده و آنرا نسخ کرده است.
پاسخ این گفتار آنستکه آیه فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ از سوره المؤمنون است و در مکّه نازل شده و آیه فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ از سورة نساء است که در سال دوّم یا سوم هجرت در مدینه نازل شده و ممکن نیست آیاتی که قبلا نازل شده احکامی را که در آیات بعد نازل شود، نسخ کند زیرا نسخ حکم عبارت از رفع اعتبار و انتهاء زمان حکم منسوخ است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 22
بلکه این آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» کلمه ازواج را که در آیه «إِلَّا عَلی أَزْواجِهِمْ» است تفسیر نموده یعنی عقد نکاح در اسلام بر دو قسم است: نکاح دائم و دیگر نکاح متعه و باین جهت از آیات محکم بوده و نسخ نشده است.
بعض از مفسّرین عامة گفته‌اند که احصان در جمله (محصنین) بمعنای حصن و داشتن همسر دائم است زیرا شخص زنا کار که زوجه دائم دارد عقوبت او رجم (سنگسار) است باین قرینه جمله (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ) مراد نکاح متعه نیست و بآن احصان گفته نمیشود زیرا شخص زنا کار که فقط زوجه متعه داشته باشد کیفر او سنگسار نیست و در حریم همسر قرار نگرفته بلکه عقوبت او یکصد تازیانه است.
پاسخ آنستکه احصان بمعنای حصن و حریم است و در آیات قرآنی در مورد حریم و پرهیز از عمل شنیع تعبیر شده است مانند (مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ).
و نیز بمعنای حریم و داشتن همسر دائم است مانند (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ) 24- 4 که مراد بانوان شوهر دار است.
و نیز از اسلام تعبیر شده مانند «فَإِذا أُحْصِنَّ 27- 4) یعنی چنانچه بانوان در حریم اسلام قرار گیرند و اسلام را بپذیرند.
در این آیه بقرینه سفاح که زنا و هرزه گرائی است مراد از احصان ضدّ آن که پرهیز از عمل شنیع است چه بوسیله زوجة دائم باشد و یا متعه و یا ملک یمین زیرا بهر سه تقدیر در حریم قرار گرفته و غریزه جنسی را میتواند بکار ببرد و از رفتار منافی عفّت بپرهیزد و غرض از ترغیب بنکاح نیز همین است.
و امّا عقوبت شخص زنا کار که زوجه دائم در اختیار دارد سنگسار است چون این عقوبت در دین توریة بوده و در اسلام نیز بر حسب سنّت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در خصوص زنا کاری که زوجه دایم دارد تنفیذ شده است.
در تفسیر طبریّ از مجاهد نقل نموده که مفاد آیه (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ) اباحة نکاح متعه است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 23
و نیز از سدیّ نقل نموده که مفاد این آیه جواز نکاح متعه است به این که شخص بانوئی را برای مدّت معیّن تزویج نماید و چنانچه مدّت بپایان رسد نکاح خاتمه یافته از یکدیگر جدا میشوند و زوجه باید عدّه نگهدارد و از یکدیگر ارث نمیبرند.
در تفسیر «المنار» در باره آیه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ» گفته است:
خلاصه و فشرده آن در جمله محصنین کلمه احصان بمعنای نکاح و اختیار همسر دائم است که خود و همسرش در حریم یکدیگر قرار گرفته، از رفتار منافی عفّت باز مانند.
و جمله فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ تفسیر و بیان لازم احصان است که غریزه جنسی را بکار بندند.
و جمله (فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ) نیز تاکید در باره اداء مهر و اینکه دینی است بعهده زوج باید بهمسر خود بپردازد.
و آیه (الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلی أَزْواجِهِمْ 23- 7) و نیز آیه متّصله بآن (فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ 23- 9) زناشوئی در زمینه غیر نکاح دائم را تجاوز از حدود الهی و منافی عفّت معرّفی نموده است. در این صورت دلیلی از آیات قرآنی در باره جواز نکاح متعه در اسلام نیست.
و یگانه دلیل بر مشروعیت آن (نکاح متعه) که در صدر اسلام مقرّر و مورد عمل صحابه و مسلمانان قرار میگرفت، همانا ترخیص رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بود که نظر باقتضاء موقع و ضرورت در باره افراد تازه مسلمان جنگجو تجویز فرمود و مدتی نیز این ترخیص بموقع اجراء گذارده میشد و بر طبق روایات در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مکرّر بر حسب مقتضیات تجویز شده و سپس مورد نهی قرار میگرفت تا آنکه بالاخره برای همیشه از آن نهی شد.
و خلیفه دوم نیز در خطبه‌ئی که بتواتر از وی رسیده است، می‌گفت: دو متعه در عصر رسول گرامی اسلام جایز و معمول بود ولی من از آندو منع مینمایم، انوار درخشان، ج‌4، ص: 24
و هر که مرتکب شود او را عقوبت خواهیم نمود.
آندو متعه در حج و نکاح متعه است.
این خطبه مبنی بر اعلام منع از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بوده است.
مفسر گوید در باره مفاد آیه آنچه بیان نموده است، پاسخ آن از آنچه مکرّر بحث شد، استفاده میشود.
و در باره این گفتار که یگانه دلیل مشروعیّت نکاح متعه ترخیض رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بوده است، (پاسخ آنست که بر تقدیر اینکه آیه (فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ 23- 9) از غیر نکاح دائم که از آن جمله نکاح متعه است، منع نموده و آنرا زنا و تجاوز از حدود عفّت معرّفی نموده باشد.
چگونه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آنرا برای رفع ضرورت مسلمانان ترخیض فرموده یعنی زنای در زمینه نکاح متعه را تجویز نماید؟
از این نظر ناگزیر باید معتقد بود که ترخیص پیامبر اسلام بمنظور تبلیغ حکم پروردگار و تنفیذ مفاد آیه است که دلالت بر مشروعیت نکاح متعه دارد.
خلاصه تقریر و ترخیص رسول خدا و معمول به بودن آن در صدر اسلام شاهد قطعی است که مفاد آیه (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ) در باره تجویز نکاح متعه است.
و خطبه عمر نیز مبنی بر تصدیق به این است که نکاح متعه در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مشروع و تا آن هنگام در میان مسلمانان دایر بوده و خود او از نظر تصدی خلافت از آن نهی نموده و آنرا عمل نامشروع مقرر داشته است و بر حسب آنچه در کتاب درّ منثور نقل نموده در ضمن خطبه‌ای می‌گفت هر که بآن اقدام کند او را سنگسار «1» خواهم نمود.
از جمله اعتراضاتی که بر نکاح متعه شده آنستکه ارث و نفقه و طلاق و
__________________________________________________
(1) کیفر در باره زنا کاری که همسر دائم در اختیار دارد سنگسار است نه هر زنا کاری
انوار درخشان، ج‌4، ص: 25
عدد «1» که از جمله احکام نکاح دائم است در باره متعه جاری نیست.
یعنی زوجه متعه حق نفقه از شوهر خود ندارد و نیز از یکدیگر ارث نمیبرند و پس از پایان مدت بدون طلاق از شوهر خود جدا میشود و نیز زیاده بر چهار متعه میتوان بهمسری خود در آورد.
پاسخ اعتراض آنستکه هر یک از ارث و نفقه و طلاق و عدد با وجود شرائطی از احکام نکاح دائم است و در صورت فقدان شرایط از آن سلب میشود.
مثلا زوجه دائم در صورتی که تمکین نکند، و باطاعت شوهر نباشد مستحقّ نفقه نخواهد بود و چنانچه مرتدّ شود بدون طلاق از شوهر خود جدا شده و ارث نخواهد برد.
روایاتی که در باره نکاح متعه وارد است، اطلاق آیات ارث و طلاق را تقیید مینمایند. یعنی اینگونه احکام اختصاص بنکاح دائم خواهد داشت.
مثلا آیه «وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ» در اثر ورود سنّت در باره اینکه نکاح متعه سبب توارث از یکدیگر نیست مفاد آیه «وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ» اختصاص بزوجه دائم خواهد داشت و تقیید اطلاق و یا تخصیص عموم آیات قرآنی بواسطه سنّت مانعی ندارد.
در صحیح مسلم از عطاء روایت شده که جابر بن عبد اللّه برای عمره بمکه آمد و ما بمنزل او رفتیم در آن مجلس سؤالاتی از او شد از جمله آنها از حکم متعه بود.
گفت در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله ما بوسیله متعه ازدواج می‌نمودیم و هم چنین در زمان ابی بکر تا اواخر زمان عمر.
در کتاب سنن بیهقی از عبد اللّه بن عمر روایت شده که از وی حکم نکاح متعه سؤال شد گفت حرام است عمر بن خطّاب چنانچه می‌فهمید کسی مرتکب شده او را سنگسار میکرد.
__________________________________________________
(1) یعنی زیاده بر چهار همسر دائم جایز نیست.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 26
در کتاب اصابه روایت شده که سلمه بن امیّة جمحی بانوئی بنام سلمی کنیز حکیم بن امیّه اسلمی را بنکاح متعه در آورد و از وی فرزندی بوجود آمد سلمة آن نوزاد را انکار کرد عمر از جریان با خبر شد از این جهت از نکاح متعه نهی میکرد.
در کتاب درّ منثور بسندی از بیهقی روایت نموده، که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نهی فرمود از نکاح متعه و فقط برای کسانی جایز است که دسترسی بهمسر خود نداشته و هنگامی که آیات نکاح و طلاق و عدد و میراث نازل شد حکم جواز متعه نیز نسخ شد.
مفسّر گوید آیه جواز نکاح متعه از سورة نساء است و آیات طلاق وارث و عدد از آیات سوره بقره‌اند که قبل از سورة نساء نازل شده است.
و نیز آیات نکاح پیش از این آیه نازل شده و هرگز آیاتی که قبلا نازل شده است حکم متعه‌ئی را که هنوز تشریع نشده چگونه نسخ مینماید.
در کتاب درّ منثور روایت شده که از عبد اللّه بن عمر سؤال شد از حکم متعه گفت حرام است. بوی گفته شد که ابن عبّاس فتوی میدهد بجواز و باباحه آن عبد اللّه گفت پس چرا چنین فتوائی را در زمان عمر نمی‌گفت.
در کتاب صحیح مسلم از سلم القریّ روایت شده گفت از ابن عبّاس سؤال نمودم از حکم نکاح متعه آنرا تجویز نمود بوی گفتم عبد اللّه زبیر حرام میداند ابن عباس فرمود از مادر عبد اللّه (دختر ابی بکر) سؤال نمائید.
سپس بنزد اسماء (مادر عبد اللّه زبیر) رفتیم او را بانوئی قویّ بنیه و نابینا یافته از او پرسیدیم.
در پاسخ گفت: رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نکاح متعه را تجویز می‌نمود.
در کتاب محاضرات نقل شده که عبد اللّه زبیر ملامت می‌نمود عبد اللّه بن عبّاس را از اینکه فتوی بجواز نکاح متعه میدهد. ابن عبّاس در پاسخ گفت: از مادرت بپرس که چگونه با پدرت زناشوئی داشت و چون سؤال نمود از مادرش گفت بوسیله انوار درخشان، ج‌4، ص: 27
نکاح متعه بوده است.
در کتاب کافی از زرارة روایت شده که عبد اللّه بن عمیر لیثی حضور حضرت باقر علیه السّلام شرفیاب شد. عرض کرد چه میفرمائید در باره نکاح متعه؟ حضرت فرمود:
آیات قرآن آنرا تجویز نموده و سنّت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نیز آنرا حلال و جایز دانسته از این جهت تا روز قیامت جایز است.
ابن عمیر لیثی عرض کرد چگونه شما آنرا جایز میدانی در حالی که عمر آنرا حرام کرده است؟
حضرت فرمود تو بگفتار عمر باش و من نیز بسنّت رسول صلّی اللّه علیه و آله معتقد خواهم بود. عرض نمود پناه میبرم بپروردگار از اینکه فتوی باباحه چیزی بدهی که عمر آنرا حرام نموده است.
حضرت فرمود ممکن است در این باره بیکدیگر نفرین کنیم که حقّ سنّت و گفتار رسول است و گفتار عمر باطل و بدعت است ابن عمیر گفت آیا رضایت داری که بستگان و دختر عموهای تو چنین کنند حضرت از او روی بگردانید.
در کافی نیز روایت شده که ابو حنیفه از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمود که در باره نکاح متعه چه میفرمائید. حضرت فرمود جایز است.
ابو حنیفه گفت: پس چگونه خویشان خود را بنکاح متعه امر نمی‌فرمائی؟
حضرت فرمود: هر کار جایزی را نباید بجا آورد هر یک از طبقات مردم قدر و منزلت و شأنی دارند.
ای ابو حنیفه چه میگوئی در باره آب انگور جوشیده عرض کرد حلال و و جایز است.
حضرت فرمود چگونه بستگان خود را امر نمی‌کنی که آب انگور جوشیده بفروشند و کسب کنند؟
ابو حنیفه گفت این اعتراض در برابر اعتراضی است که من نمودم.
و نیز در کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که عبد الرحمن گفت شنیدم انوار درخشان، ج‌4، ص: 28
که ابو حنیفه سؤال نمود از حضرت صادق علیه السّلام که آیا نکاح متعه صحیح است،؟
حضرت بوی فرمود آیه (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً) را نخوانده‌ئی؟ عرض کرد: بخدا سوگند این نکته را متوجه نشده بودم.
و نیز در تفسیر عیاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که جابر بن عبد اللّه گفت گروهی از مسلمانان در یکی از جنگها در حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله بودند حضرت نکاح متعه را تجویز نمود و هرگز آنرا حرام نکرده است. علی علیه السّلام نیز میفرمود چنانچه عمر از آن منع نمیکرد کسی مرتکب زنا نمیشد جز مردم شقی و بد سرشت.
در کتاب صحیح مسلم از جابر بن عبد اللّه روایت شده که گفت: بوسیله نکاح متعه ازدواج می‌نمودیم بعوض مقداری خرما و مانند آن چه در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و چه در زمان ابی بکر تا آنکه در زمان عمر چون عمرو بن حریث فرزند خود را که از متعه بود انکار نمود، سبب شد که عمر جدّا از نکاح متعه منع کند.
در کتاب درّ منثور روایت شده که از ابن عباس سؤال شد از نکاح متعه که آیا جایز است؟ ابن عباس در پاسخ گفت: نه زنا است و نه نکاح.
راوی سؤال کرد. پس چیست؟ ابن عبّاس گفت متعه است و پس از پایان مدّت باید یک عده حیض نگهدارد و از یکدیگر نیز ارث نمیبرند.
«وَ لا جُناحَ «1» عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ».
بیان تسهیلی است که در نکاح متعه رعایت شده، که چنانچه مدّت عقد و زناشوئی سر آید و طرفین باز بادامه همزیستی تمایل داشته باشند میتوانند بار دیگر با تعیین اجرت و مدّت بتجدید پیمان تراضی نمایند بدون اینکه هیچ قید و شرطی آنان را از همزیستی بازدارد.
بعض مفسرین از اهل سنّت نیز مفاد این جمله را تاکید در باره نکاح دائم
__________________________________________________
(1) لا جناح یعنی انحراف از طریقه دین و فطرت نیست بلکه جایز است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 29
دانسته‌اند یعنی چنانچه تمام مهر بعهده زوج تعلق یابد میتوانند در مقدار و چگونگی پرداخت آن تراضی نمایند.
ولی این نظر بر خلاف ظاهر است زیرا با تاکیدی که در آیات گذشته در باره اداء مهر شده این جمله تناسب ندارد.
و نیز تراضی در باره اقدام بعملی است که وابسته بطرفین باشد مانند پیمان عقد و از آن جمله همزیستی است که با رضایت طرفین در باره مدت و اجرت بتجدید پیمان اقدام می‌نمایند.
و در باره مهر تعبیر بابراء میشود که زوجه مقداری از آنرا بشوهرش ببخشد و صرف نظر کند و یا حق مطالبه خود را ساقط نماید.
و نیز کلمه «مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ» ظاهر است در اینکه اجرت و مدت در قرار داد سابق بوده و از میان رفته است و پس از آن اقدام بتجدید نکاح نموده که با اجرت دیگر و تعیین مدت دیگر تراضی نمایند.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً» بیان آنستکه جواز نکاح متعه بر وفق حکمت است.
چه آنکه پروردگار عالم است بمصالح مردم از این رو نیازهای همه جانبه طبقات را تدبیر نموده و نیروهای متضادی در نهاد آنان سپرده شده، بوسایلی تعدیل فرموده و احکام و برنامه‌ئی که انتظام معیشت طبقات را برای همیشه تضمین کند، تشریع فرموده و در دسترس آنان نهاده بطوریکه هر گونه نیازی برای بشر پیش بینی شده باشد و از نظر ابهام برنامه خطر گوشه و کنار اجتماعات اسلامی را تهدید ننماید.
از جمله طبقات نازل اجتماع نیز بتوانند با عفّت نفس و آسایش خاطر از هرزه گرائی و طغیان بپرهیزند و در سختی و تنگدستی غریزه جنسی و نیروی شهوت خود را بطور خردمندانه بر اساس پیمان بکار برده، و بسهولت ارضاء نمایند. و چنانچه در اثر آمیزش نیز فرزندی از آنان بوجود آید پدر و مادر بر اساس پیمان و فطرت انوار درخشان، ج‌4، ص: 30
بشری عهده دار تربیت او خواهند بود.
زیرا تمایل جنسی پایه بقاء نسل و حساسترین لذایذ مادی و سکونت روانی است. چنانچه تسهیلاتی در باره آن نشود طبقات نازل مردم از پیمودن هدف بازمانده دچار نگرانی خاطر و هرزه گرائی خواهند شد.
آنگاه عوائقی خواه ناخواه افراد را از سعی و کوشش بازمی‌دارد و اختلال نظم زندگی آنان را پی ریزی نموده فساد اخلاق و بیماریهای گوناگون نسل بشر را تهدید می‌نماید.
در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده فرمود: چنانچه مدت نکاح متعه پایان یابد شوهر میتواند بار دیگر پیمان همزیستی را تجدید نموده بر اجرت بیفزاید و زوجه نیز مدت را تجدید نماید. ولی در باره شخص دیگر جایز نیست جز آنکه عده وی که دو حیض است پایان پذیرد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 31

[سوره النساء (4): آیات 25 تا 28] .... ص : 31

اشاره

وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (25) یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (26) وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلاً عَظِیماً (27) یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً (28)

خلاصه .... ص : 31

هر که را قدرت و توانائی آن نباشد، که بانوی پارسای با ایمان را بهمسری خود اختیار کند پس از کنیزان با ایمان (که زر خرید مسلمانند) ازدواج کنید خدا آگاهتر است بایمان شما و آنها و همه مومنان از مرد و زن عضو یکدیگر انوار درخشان، ج‌4، ص: 32
هستید. پس با کنیزان با ایمان باذن سر پرست (و مالکش) بدون هیچ نگرانی خاطر ازدواج کنید و مهر آنها را بدهید. کنیزانی که پاکدامن باشند نه زنا کار و یا در نهان با یاری رابطه داشته باشند. کنیزان چنانچه اسلام آورند، و عمل زشتی از آنان سر زند نیمی از عقوبت سایر زنان بر آنان اجراء میشود (پنجاه تازیانه). و جواز نکاح کنیزان در باره کسی است که بترسد از اینکه بمنافی عفت و آستانه خطر در آید و چنانچه صبر کنید تا قدرت مالی بیابید و زنی پارسا بهمسری اختیار کنید برای نظم زندگی شما بهتر است پروردگار بخشنده و مهربان است
26.
خدا میخواهد بوسیله این احکام راه سعادت را برای جامعه بشر بیان کند و مردم را بآداب نیکو و اخلاق ستوده تربیت کند و بروش گذشتگان نیز خبر دهد، و بر شما از لطف و کرم ببخشاید. پروردگار بحقایق امور و حکمتها آگاه است
27.
خدا میخواهد باین وسیله (بیان محرّمات نکاح) شما را بسعادت سوق دهد و بسوی خود بپذیرد. ولی مردم بیگانه هوا پرست، میخواهند که شما مسلمانان را از راه حق و از رحمت پروردگار بازدارند
28.
پروردگار باین وسیله میخواهد که پایه همسری و همزیستی را که آسایش و بقاء نوع بر آن استوار است، برای مسلمانان آسان گرداند.
زیرا افراد مرد و زن در برابر نیروی تولید و توالد ضعیف و زبون هستند
29.
«وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ» «1» از نظر اینکه ارضاء غریزه جنسی و بقاء نسل بشر وابسته باختیار همسر است در باره آن زیاده تسهیل شده که طبقه تهیدست از اجتماع نیز از تاسیس منزل و تشکیل خانواده و سر و سامان دادن بزندگی خود بی‌بهره نمانند.
__________________________________________________
(1) (طولا) تمییز بمعنای قدرت مالی است (المحصنات) بانوان محترمه است (مما ملکت ایمانکم) کنایه از کنیزان و اسیران جنگی است. «فتیات» دختران و کنیزان است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 33
و چنانچه فرد مسلمان نتواند و قدرت مالی او اجازه ندهد که مهریه و هزینه طاقت فرسائی که برای تشکیل خانواده لازم است. آماده کند، و یا در اثر موانع دیگر نتواند بطور دائم برای زندگی خود همسری برگزیند، میتواند با کنیزک برادران مسلمان ازدواج کند و او را بهمسری خود برگزیند.
برای ترغیب طبقه تهیدست که بتوانند مهریه تزویج و وسایل ساده زندگی برای خود تهیه نمایند، و وسیله سکونت خاطر خود را فراهم سازند و در اثر فقر بمعرض خطر در نیایند، آیه نکاح با کنیزان را بنام تهیدستان تجویز نموده است.
و گر نه برای توانگران نیز جایز است و در صورتی که کنیزک مملوک خود او باشد، بدون عقد میتواند با او زناشوئی کند.
«وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمانِکُمْ» از جمله شرایط جواز نکاح آنستکه همسر باید مسلمان و معتقد باصول اسلام باشد از این جهت از آزادی مطلق و بدون قید در این امر مهمّ اجتماعی و خانوادگی کاسته است و تنها بدین وسیله طهارت و تناسب روحی و خلقی در تشکیل خانواده تامین میشود.
و از طرفی ایمان بهترین فضیلت بشر و دارای مراتب بیشمار است. از این رو جز پروردگار بر کنه و اسرار مردم هرگز آگاه نخواهد بود. بدین نظر دعوی اسلام و التزام کنیزک بوظایف دینی کافی است برای اینکه بتوان با او ازدواج نمود.
«بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» هرگز فرد مسلمان نپندارد که چگونه میتوان با کنیزک که دارای خسّت طبع و پستی شأن و فرومایه است، ازدواج نمود و از آنها همسر اختیار کرد در صورتی که معاشرت و همزیستی سبب اختلاط خون و گوشت خواهد بود.
جمله «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» به این توهمات بی‌پایه پاسخ داده که کنیزان نیز از جمله افراد بشر و دارای شعور و اراده و معتقد باصول اسلام هستند هنگامی که فرد مسلمان باطفاء نایره و ارضاء غریزه نیازمند باشد، هرگز نباید از اختیار همسر و تشکیل خانواده خودداری کند و خود را بخطر افکند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 34
«فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» «1» در باره نکاح کنیزان شرط است که باذن و اجازه سر پرست آنان باشد و تعبیر بکلمه اهل بمناسبت آنستکه مهریه نیز از منافع او محسوبست و بسرپرست وی باید داده شود.
«مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ» «2» در باره خوی کنیزک و عفت طبع او باید کاملا بررسی نمود که دامن عفت او آلوده نشده و رفتار او ننگ آور نباشد.
«فَإِذا أُحْصِنَّ «3» فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ.»
چنانچه کنیزک مسلمان بسوء اختیار خود اقدام بعمل شنیع کند کیفر او پنجاه تازیانه و نصف عقوبت سایر بانوان میباشد.
گروهی از خوارج از جمله «نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ» استفاده نموده‌اند که سنگسار در اسلام تشریع نشده زیرا قابل تنصیف نیست. و در آیات قرآنی نامی نیز از آن برده نشده.
و آیه قرینه آنستکه عقوبت بانوان شوهر دار نیز که مرتکب زنا شوند یکصد تازیانه است مانند بانوان بی‌شوهر.
این نظر صحیح نیست زیرا اجراء عقوبت سنگسار در زمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از وقایع تاریخی است.
و بر حسب روایات عامه و خاصّه مکرر در باره زنا کاران اجراء شده است.
__________________________________________________
(1) (آتوهن) بیان حکم وضعی است که مهریه بنام اجرت بعهده شوهر است.
(بالمعروف) بروش عقلاء باشد.
(2) محصنات بهیئت فاعل کنیز با عفت و پاکدامن است «غَیْرَ مُسافِحاتٍ» یعنی متهم بزنا و ننگین نباشد «وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ» و نیز در نهان متهم برفتار زشت نباشد.
(3) «فَإِذا أُحْصِنَّ» فتح همزه یعنی چنانچه اسلام را بپذیرند و در حریم اسلام باشند
انوار درخشان، ج‌4، ص: 35
از جمله آنها در باره ما عز بن مالک اسلمی است.
در کتاب وسائل روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود شخصی حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله بنام ما عزین مالک اسلمی آمده بعمل زشت خود اقرار کرد حضرت از او رو بگردانید او از طرف دیگر متوجه شده بار دیگر اقرار نموده باز حضرت از او رو بگردانید باز از طرف دیگر آمده بار سوم اقرار کرده گفت عقوبت در دنیا بر من آسانتر است از آتش دوزخ.
حضرت بحاضرین فرمود مگر که این شخص دیوانه شده عرض کردند نه مشاعر او صحیح است بار چهارم اقرار کرد.
حضرت فرمود او را سنگسار کنند برای اجراء آن مردم گودالی کندند چون سنگ از همه جانب بر بدن او آمد فرار کرد زبیر بن عوام استخوانی بر او پرتاب کرد مردم او را دستگیر نموده کشتند برسول اکرم جریان عرض شد.
حضرت فرمود چرا او را رها نکردید؟ زیرا خود او اقرار کرده بود و چنانچه گناه خود را پنهان میکرد توبه و پشیمان میشد برای او بهتر بود.
مفسر گوید از نهی حضرت استفاده میشود زنا کاری که فرار نموده فرار او از عقوبت بمنزله انکار عملی است و عقوبت از او رفع میشود.
«ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ» «1».
جواز نکاح کنیزک و همزیستی با او بمنظور رفاه حال کسی است که از فوران نیروی جنسی بخطر افتاده و مقاومت و پایداری خود را در برابر سر کشی آن از دست داده و از تهیدستی چاره‌ای جز فرونشانیدن و همزیستی با کنیزکی نمکین نمی‌بیند در این صورت بحکم ضرورت واجب میشود ولی باز چنانچه صبر پیشه کند، و از همسری با او خودداری نماید گرچه اختیار همسر بوسیله نکاح متعه باشد بهتر است.
__________________________________________________
(1) (خشی) بمعنای بیم و هراس است (العنت) یعنی نیروی صبر پایان پذیرد و خطر گریبانگیر او شود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 36
زیرا کنیزان با اینکه بنکاح دائم بهمسری کسی در آیند باز مالک میتواند در هر حال خدماتی بآنها رجوع نماید و چنانچه بسفر رود، بهمراه خود او را برای خدمت ببرد.
خلاصه زوجه و همسری را اختیار نموده که بفرمان دیگری است جز در صورتی که مالک همه گونه حقوق خود را بشوهر او واگذار کند.
در حدیث رسیده است نکاح بانوان صلاح و آسایش زندگی است و همزیستی کنیزان گرفتاری و خواری است.
«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» از جمله رحمت پروردگار در باره مسلمانان گسترش وسائل همزیستی و بکار بردن غریزه جنسی است که با رعایت عفت و پاکدامنی تامین شود و در اجتماعات اسلامی فردی که این نیرو در او تقویت یافته مقاومت خود را از دست ندهد و بخطر اخلاقی و بیماری و فساد نسل دچار نشود.
«یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ «1» الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» نواقصی که دیانتهای آسمانی در باره رابطه نژادی و زناشوئی در برداشته دین اسلام آنها را رفع نموده و تکمیل کرده است زیرا دیانتهای آسمانی بمنظور تعلیم و تربیت بمناسبت رشد فکری بشر آن روز بوده است.
مثلا برنامه زناشوئی و همزیستی در نخستین دوره بشر بسیار محدود بوده و تنها رابطه نسبی طبقه اوّل در آن رعایت شده است.
در دین توریه و انجیل مختصر گسترش یافت ولی بطور کامل بیان نشده و بموقع اجراء گذارده نشده است.
برنامه اسلام مصالح همه جانبه و نیازهای بشر را تامین نموده و کوچکترین موردی را از نظر دور نداشته است.
از جمله خویشاوندی و اختلاط خون را در مورد تناسل رعایت نموده و بطور
__________________________________________________
(1) (سنن) جمع سنت بمعنای روش همزیستی و تشکیل خانواده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 37
مشروح فطرت بشر را بنکات و اسرار آن رهبری نموده است.
مثلا شیر آشامیدن کودک از پستان دایه بحکم خرد و فطرت سبب اختلاط خون و گوشت و پیوستگی جوارح افراد آن خانواده میشود.
برنامه دیانتهای گذشته چنین رابطه و آمیختگی را رعایت ننموده و فرزند رضاعی میتوانست با دایه و خواهر رضاعی خود ازدواج کند و آنان را بهمسری اختیار نماید.
از جمله نکاح متعه در باره بکار بردن نیروی جنسی تسهیلی است که اسلام پیشنهاد نموده و سدی است که در سر راه افراد مبتذل نهاده که جامعه را از انحراف و خطر بیماریها و فناء نسل ایمن بدارد.
«وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» پروردگار بر حسب حکمت دین اسلام را از هر لحاظ تکمیل نموده که بنیازهای مردم پاسخ دهد و از نظر تعلیم و تربیت بشر را باوج کمال برساند.
یگانه برنامه‌ئی که در جامعه بشر حکومت کند و از هر خلل و ابهام ایمن باشد همانا دین اسلام است.
«وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» «1» اراده پروردگار بمناسبت مقام عبارت از تشریع محرمات نسبی و سببی و برنامه انتظام نسل بشری است که باسرار فطرت رهبری نموده، و شالوده بدنی و روانی مسلمانان را پی ریزی مینماید.
«وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً» «2»
__________________________________________________
(1) «یَتُوبَ عَلَیْکُمْ» یعنی جامعه اسلام را رهبری نموده و بسعادت سوق میدهد.
(2) (میلا عظیما) یعنی از طریقه فطرت و عفت منحرف شده و در آستانه زنا در آئید که سبب فساد اجتماع و اختلال نسل میشود. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 38
بیگانگان «1» که از نیروی جنسی خدا داده جز هوسرانی نظری ندارند باین نکات فطرت توجه ننموده و با محارم و بستگان خود ازدواج مینمایند در نتیجه زندگی آنان بر محور بی‌بند و باری و ارضاء تمایلات جنسی دور میزند.
مسلمانان را نیز ترغیب می‌کنند که بوسیله معاشرت بی‌بند و بار و بی‌قید شوند و منافیات عفت و رابطه نامشروع در آنان شیوع یابد و تأثیر بسزائی نیز در اختلال زندگی آنان خواهد داشت.
«یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» آیه در مقام امتنان بجامعه اسلام است که غرض از بیان محرمات نکاح خویشان آنستکه شالوده جسمانی و روانی افراد مسلمان با طهارت مولد و پاکیزگی نسل پی ریزی شود که در نیروی بدنی و سعادت افراد و صفاء خلق تأثیر بسزائی خواهد داشت.
نیروی جنسی جزء غریزه انسان و بقاء نوع نیز بر آن استوار است و ضمن رشد جسمانی افراد نیروی شهوت در آنان سهم بیشتری خواهد داشت از این رو مردم باقتضاء طبع بجز ارضاء غریزه و اطفاء این نائره حقیقتی را درک نمی‌کنند.
و در آیه ضعف نیروی خرد را در برابر این نیرو بافراد بشر نسبت داده از نظر اینکه هر چه مردم بر حسب طبع و رشد بدنی از نیروی شهوت تقویت نمایند، از مقاومت نیروی خرد کاسته شده تا آنجا که بر نیروها و اندیشه غلبه یابد، در این هنگام چنانچه وسیله مشروع توسعه نداشته باشد ناگزیر زمام اختیار را بدست
__________________________________________________
(1) مجوس مانند نخستین دوره بشر ازدواج با خواهر صلبی و نیز نکاح دختر برادر و دختر خواهر را تجویز مینمایند.
یهود نیز جواز نکاح خواهر را بتوریه نسبت میدهند (تفسیر مقتنیات الدرر).
گروهی از مجوس نکاح دختر برادر را قیاس بدختر عمه نموده گفته‌اند همانطور که نکاح دختر عمه جایز است ازدواج با دختر برادر و یا دختر خواهر نیز جایز خواهد بود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 39
می‌گیرد و بآستانه خطر در خواهد آمد.
دین اسلام بلحاظ اینکه برنامه‌ئی است که بتناسب افکار مردم باید برای همیشه در جامعه بشریت حکومت کند، در باره این مرز خطر نیز تسهیلاتی قائل شده و آنچه حرج ایجاب کند و یا افراد را از پیمودن راه سعادت بازدارد که هرگز اضطرار گریبانگیر کسی نشود، نکاح متعه را تجویز نموده و ازدواج با کنیزان را تنفیذ فرموده که طبقات مردم بسهولت بتوانند بزنگ خطر از این نیرو با وسایل مشروع پاسخ داده و خواسته آنرا بر آورند.
بخصوص برای طبقه تهیدست که از بسیاری از لذائذ بی‌بهره‌اند و در گوشه و کنار اجتماع زندگی مینمایند، بتوانند بدون تکلف، با هزینه ساده خانواده‌ئی تشکیل داده مانند توانگران از این نعمت همزیستی که سر آمد لذتهای احساسی است برخوردار شوند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 40

[سوره النساء (4): آیات 29 تا 30] .... ص : 40

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (29) وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (30)

خلاصه .... ص : 40

ای اهل ایمان مال و کالای یکدیگر را بباطل (کلاهبرداری) مانند ربا خواری و قمار) تصرف نکنید بلکه بوسیله داد و ستد و مانند آن که از روی رضا و خرد است بتصرف در آورید و نیز خود و دیگری را بخطر و هلاکت نیفکنید پروردگار بهمه شما مهربان است و هرگز بظلم در باره یکدیگر چه در امور مالی و یا بدنی راضی نیست (29).
و هر کس چنین کند و یعنی وسیله خردمندانه (بباطل بر مال مردم دست یابد و یا جان خود و یا دیگری را بخطر افکند او را به آتش دوزخ در آوریم و انتقام از ستمگران برای پروردگار توانا سهل و آسان است (30).
انوار درخشان، ج‌4، ص: 41

شرح .... ص : 41

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» اکل بمعنای خوردن و بقرینه کنایه از تصرّف و استیلاء بر مال است که آنرا بخود اختصاص دهد و دیگران نتوانند در آن تصرّف نمایند.
و مفاد (لا تَأْکُلُوا) بطلان هر گونه تصرّف در اموال است که بغیر طریق عقلائی انجام یابد.
این آیه حدود تصرّف در اموال و کالا را بیان نموده است بلحاظ اینکه مورد نیاز مردم و انتظام زندگی بر آنها استوار است اموال ارتباط بعموم مردم دارد گرچه بجهتی بشخص مالک تعلّق یابد ولی نمیتواند آن مال را تفریط نموده و به هدر دهد.
زیرا حق اجتماع را تضییع نموده است.
جمله «أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ» همه اموال و کالا را بعموم مردم نسبت داده و در دسترس همه قرار میگیرد و نمیتوان بوسایلی که سبب اختلال نظم زندگی است در آنها تصرّف نمود و بخود اختصاص داد مثلا بوسیله کلاهبرداری و ربا خواری نمیتوان بر مالی استیلاء یافت و آیه آنرا تصرّف باطل و سبب اختلال زندگی و اختلاف طبقاتی معرّفی نموده است.
«إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ» بلکه باید بدست آوردن اموال و کالا بوسیله عقلائی باشد که سبب انتظام زندگی و تعاون بیکدیگر است مانند تجارت و داد و ستد که بر مبنای رضایت دو طرف است بر مالی دست یابند و بتصرف خود در آورند.
و جمله «إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً» استثناء منقطع است از جمله لا تاکلوا یعنی تجارت و داد و ستد و سایر معاملات که طریق عقلائی است از جمله وسایل باطل مانند کلاهبرداری و ربا خواری و قمار نیست. انوار درخشان، ج‌4، ص: 42
«وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» بیان حکم خرد است که هرگز شخص عاقل نباید خود را بمعرض خطر در آورد و بهلاکت افکند و یا بدیگری خطری وارد کند که بقتل او منتهی شود.
آیه از نظر اهتمام بوحدت عقیده و مرام دینی هر یک از مسلمانان را عضوی از اجتماع معرّفی نموده که از آنها جامعه اسلامی تشکیل میشود از این رو چنانچه فرد مسلمان خود را بخطر افکند و یا بر دیگری خیانت وارد کند اجتماعی را بهلاکت افکنده است.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» دستور انتظام امور مالی است که بطور کلّی اموال بطریق عقلائی باید در دسترس عموم قرار گیرد هم چنین مراقبت هر یک از افراد در رفتار و گفتار که خود را از خطر ایمن بدارد و دیگری را نیز بهلاکت نیفکند نمونه‌ئی از رحمت پروردگار است که انتظام جامعه اسلامی بر رعایت این دستور استوار خواهد بود.
«وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً» آیه مبنی بر تهدید است هر فرد مسلمان که اموال دیگران را بطریق باطل بدست آورد اجتماعی را تهدید نموده و بفساد و اختلاف سوق داده است و یا بطور عمد خود و یا مسلمانی را بخطر افکند او را بآتش دوزخ عقوبت خواهیم نمود آشکار نمودن سیرت چنین جنایتکاری بلکه هر امر ممکنی در برابر قدرت بی‌نهایت پروردگار بس ناچیز است.
چنانکه از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسیده است که ضرر رسانیدن بمسلمانان حرام است خون و مال و عرض مسلمان محترم است و هرگز تصرّف در اموال مردم جایز نیست جز بطیب خاطر آنان.
در تفسیر عیاشی روایت شده که راوی نزد حضرت صادق علیه السّلام بود شخصی سؤال نمود از مفاد آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» حضرت فرمود مراد از باطل قمار است و مفاد جمله «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» آنستکه انوار درخشان، ج‌4، ص: 43
شخص مسلمان چنانچه با بت پرستان ستیز نموده و بتنهائی بر منزل آنان وارد شده آنگاه کشته شود آیه از آن نهی نموده است.
و نیز در تفسیر عیاشی بسندی از حسن بن زید از حضرت سجاد از حضرت علی بن أبی طالب علیهما السّلام روایت شده حضرت فرمود از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سؤال نمودم چنانچه تخته جبیره‌ئی بدست شکسته نهاده شود چگونه باید وضوء گرفت و چنانچه جنابت بر او رخ دهد چگونه غسل کند.
حضرت فرمود کافی است هنگام غسل و وضوء بر آن عضو مسح کند و آیه وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ را قرائت نمود.
در کتاب فقیه روایت شده که حضرت صادق علیه السّلام فرمود کسی که باختیار انتحار نموده خود کشی کند در دوزخ برای همیشه عقوبت خواهد شد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 44

[سوره النساء (4): آیه 31] .... ص : 44

اشاره

إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً (31)

خلاصه .... ص : 44

چنانکه از گناهان بزرگ که اکیدا از آنها نهی شده است برای همیشه دوری و اجتناب کنید از گناهان کوچک شما در گذریم و آنها را بحساب نیاوریم شما را در دو عالم بمقامی نیکو رسانیم (31)

شرح .... ص : 44

«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» اجتناب بمعنای کناره گیری از عملی است که بان قدرت دارد گرچه در دسترس او نباشد.
«کبائر» جمع کبیره یعنی گناهان بزرگ که در آن باره تهدید شده است مقابل گناهان کوچک و عنوان بزرگی و کوچکی هر دو معنای اضافی است که بقیاس بیکدیگر گناه بزرگ و کوچک گفته میشود ولی نسبت بساحت پروردگار هر گونه مخالفت گناه بزرگ شمرده میشود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 45
«ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» جمله موصول و صله بهیئت مجهول عبارت از گناهان بزرگ است که در آیات و روایات از آنها منع شده و مرتکب آنها مورد تهدید قرار گرفته است.
«نُکَفِّرْ عَنْکُمْ» از آنست کفران بمعنای ستر مانند کفاره که سبب تدارک و آمرزش گناه و صفای روان میشود.
«سَیِّئاتِکُمْ» جمع سیئه بمعنای گناهان کوچک است که در باره آنها تهدید بعقوبت نشده است.
آیه مبنی بر امتنان باهل ایمان است که هر که در برابر گناهان بزرگ برای همیشه خودداری نماید و استقامت ورزد در اثر نیروی تقوی پروردگار بفضل خود از گناهان کوچک او در گذرد و آنها را بحساب نیاورد.
هم چنانکه بر حسب آیه «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ 27- 3» توبه و پشیمانی خاطر از گناه بزرگ یعنی آتش حسرت درونی سبب میشود که پروردگار بفضل خود بهمان آتش روانی اکتفاء فرماید و از گناه بزرگ او صرف نظر نموده و هرگز نامی از آن نبرد.
خلاصه همانطور که توبه و آتش روانی و پشیمانی از گناه بزرگ تیره‌گی قلب را بر طرف مینماید و بر روان انسانی صفاء می‌بخشد هم چنین نیروی اجتناب از گناهان بزرگ تیرگی و غبار از گناهان کوچک که بر آینه دل نشسته آنرا بر طرف نموده و روان انسانی را صفاء می‌بخشد.
و نیز بر حسب آیه «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ هود 118) مداومت باداء وظایف دینی و التزام بکارهای نیک گناهان کوچک را که مرتکب شده محو و نابود می‌کند و تیرگی که از ارتکاب آنها بر صفحه قلب پدید آورده زائل مینماید.
«وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً» نیروی (ملکه) اجتناب از گناهان انسانی را در این جهان دارای فضیلت و مقامی بلند مینماید و در رستاخیز نیز بقرب رحمت پروردگار میرساند و از نعمتهای انوار درخشان، ج‌4، ص: 46
جاوید برخوردار خواهد شد.
در کتاب فقیه از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود گناهان بزرگ عبارتند از آنچه پروردگار تهدید بآتش نموده است.
در کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده هر مؤمنی از گناهان بزرگ که پروردگار بآنها تهدید بعقوبت فرموده پرهیز کند پروردگار گناهان کوچک او را بیامرزد و بنعمتهای جاوید او را متنعّم فرماید.
گناهان بزرگ هفتگانه عبارتند:
(1) قتل نفس محترم (2) عقوق والدین (3) ربا خواری (4) ارتداد و از دین اسلام برگشتن (5) بزن شوهر دار بهتان و نسبت ناروا دادن (6) خوردن مال یتیم (7) فرار از صحنه جنگ بر حسب آیات قرآنی و روایات اهل بیت طهارت علیهم السّلام تعداد گناهان کبیره بسیار است و در باره بعضی از آنها در آیات قرآنی تهدید بعقوبت شده است.
سعید بن جبیر نقل نموده که شخصی از ابن عبّاس سؤال کرد از تعداد گناهان کبیره که آیا هفت است ابن عباس گفت گناهان بزرگ بهفتصد نزدیکتر است تا بهفت گناه جز آنکه با توبه و پشیمانی گناه کبیره‌ئی نیست و با اصرار بگناه هرگز کوچک شمرده نمیشود.
بر حسب عقوبتی که برای هر یک از گناهان مقرّر شده استفاده میشود که دارای مراتب بسیارند که سختر از همه شرک بساحت پروردگار و کفر و انکار دین اسلام و دیگر قتل نفس محترم است که سبب خلود در شقاوت خواهد بود و سایر گناهان بزرگ نیز باختلاف سبب استحقاق عقوبت هستند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 47

[سوره النساء (4): آیات 32 تا 35] .... ص : 47

اشاره

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً (32) وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیداً (33) الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً (34) وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً (35)

خلاصه .... ص : 47

هرگز در باره نعمتی که پروردگار بدیگری ارزانی داشته آرزوی بیهوده نکنید (اموریکه موهبت خدائی است) و حسد نورزیده، و هر که از مرد و زن آنچه را کسب کند بهرمند میشود و از فضل خدا هر چه بخواهید مسئلت نمائید انوار درخشان، ج‌4، ص: 48
اجابت میفرماید زیرا بهمه چیز و بهر پدیده‌ای احاطه دارد (32).
برای هر متوفّی وارثی قرار داده‌ایم از آنچه فرزندان و خویشان نزدیک و همسران از ترکه بجا گذارده‌اند (ترتیب تقدّم ورّاث و مقدار ارث هر یک را بیان نموده‌ایم) و سهم ارث هر یک را بدهید که پروردگار بر هر چیز گواه است (33)
مردان را بر بانوان تسلّط و حق سرپرستی است در اثر برتری و تدبیر که خدا بمردان بر زنان ارزانی فرموده است و نیز بواسطه آنکه مردان از احوال خود بهمسران اتفاق می‌کنند پس بانوان شایسته مطیع بوده و در غیبت شوهران خود حافظ حقوق و اموال آنان هستند و هر چه را که خدا بحفظ آن امر فرموده است همسرانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بیمناک هستید نخست آنها را موعظه کنند اگر مطیع نشدند در بستر از آنها رو بگردانید چنانچه باز مطیع و فرمانبر نشدند آنها را بوسیله زدن تادیب کنید چنانچه اطاعت کردند دیگر بر آنها حق هیچ گونه ستم ندارید پروردگار عظیم الشأن است و از ستمگران انتقام خواهد گرفت (34)
چنانچه بیم آن دارید که اختلاف سخت میان شوهر و همسرش پدید آید از خویشان مرد و نیز از بستگان زن داوری برگزینید چنانچه مقصود آنان اصلاح باشد خدا آنها را با یکدیگر وفق بخشد نیز ترا پروردگار بهمه چیز عالم و از اسرار آگاه است (36).

شرح .... ص : 48

«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ».
تمنّی حالت روانی و عبارت از آرزوی داشتن مزیّتی است که دیگری واجد آنست.
آیه مبنی بر دستور اخلاقی و پرهیز از این خوی ناپسند است که افراد مسلمان نباید مزیّتی که دیگری بجهتی چه بر حسب خلقت و یا در اثر سعی و کوشش واجد انوار درخشان، ج‌4، ص: 49
آن شده تمنّا و آرزو کند که ای کاش آن نعمت و مزیّت را واجد بوده با اینکه میداند که هرگز آرزوی او بر آورده نمیشود و نتیجه‌ئی نخواهد داشت.
نهی آیه بلحاظ آنستکه تمنّی و آرزوی بیهوده سبب نگرانی خاطر و تشتّت فکر است و چه بسا افزایش یابد و بصورت حسد و نیز شک در آید و بدشمنی و فساد منتهی گردد.
«ما فَضَّلَ اللَّهُ».
هر گونه فضیلت و مزیّت که افراد بشر دارند بپروردگار نسبت داده شده چه آن مزیّت بر حسب خلقت باشد مانند قدرت و نیروی روانی و بدنی که نوع مردان بر بانوان دارند و یا از اثر آن باشد مانند زیادی سهم ارث مردان که آن نیز در اثر تفاوت موهبت آفرینش است و چه آن مزیّت که در اثر سعی و کوشش بدست آید مانند نیروی صنعت و حرفه و ثروت و شهرت و ریاست در اجتماع که هر یک بموقع خود نعمت و از جمله بهره‌های زندگی است که پروردگار بر حسب حکمت در مورد سعی و کوشش و تناسب روانی ببعضی از افراد ارزانی میفرماید.
«بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ».
برای تسلیت خاطر مردم هر یک از مسلمانان را بعض اجتماع معرّفی نموده و هر یک را بمنزلة عضوی در تشکیل هیئت جامعة اسلامی قرار داده و بر حسب نظام جهان ناگزیر افراد در مزایای اخلاقی و روانی و موهبتهای زندگی تفاوت خواهند داشت و چنانچه اساس جهان بر تحوّل و تکامل نباشد نقض غرض است.
«لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ».
اکتساب بمعنای بهره و مزیّتی است که انسان در زندگی برخوردار می‌شود.
پروردگار بر حسب حکمت کامله آفریده‌های جهان را بهم آمیخته و زوج قرار داده و در اثر فعل و انفعال همواره اجزاء جهان در تحوّل و تبدّل هستند و بدین وسیله نظم جهان پایدار می‌ماند از جمله نوع بشر را از دو نیروی ذکورت و انوثت قرار داده است ناگزیر لازمه هر یک از آندو نیرو چه بر حسب خلقت یعنی نیروی روانی انوار درخشان، ج‌4، ص: 50
و جسمانی و چه بر حسب آثار طبیعیّ و اجتماعی آن متفاوت است.
از این رو مردان چه از نظر موهبت آفرینش و یا در اثر سعی و کوشش بهره و نصیبی خواهند داشت هم چنین بانوان دارای ارگانیسم حیاتی و آثار و لوازم دیگری میباشند پس نظم زندگی بشر بر محور این دو نوع ارگانیسم استوار است.
از جمله آثار آن تفاوت در سهم ارث مردان با بانوان است و نیز نفقه و هزینه زوجه بعهده شوهر او است.
از این رو هرگز خردمند نباید بر مزیّتهای زندگی و بهره‌هائی که نصیب دیگران شده حسرت ببرد و تمنّا و آرزوی بیهوده نماید.
«وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ».
بلکه باید از وسایل طبیعیّ که پروردگار در دسترس عموم برایگان نهاده است استمداد جوید و در باره حاجت و خواسته خود سعی و کوشش نموده با اعتماد بنیروی غیبی از پروردگار مسئلت کند چنانچه خواسته بصلاح او باشد از فضل خود او را بهره‌مند فرماید و حاجت او را و زیاده برآورد.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً» نظم جهان نمونه‌ئی از احاطه پروردگار بنیازهای هر پدیده‌ئی است و بر حسب حکمت پاره‌ئی از موهبتهای بیشمار خود را بر افراد ارزانی فرموده است.
«وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ» «1» «موالی» جمع مولی صفت مشبّهه بمعنای ولیّ و سرپرست و عبارت از وارث اموال و ترکه متوفّی است.
__________________________________________________
(1) «لکل» تنوین عوض از کلمه واحد منکم است «الاقربون» یعنی نزدیکترین خویشان نسبی بمتوفی «الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ» یعنی با کسیکه پیمان زناشوئی و همزیستی بسته‌اید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 51
آیه در مقام امتنان است که احکام ارث در اسلام همه فرضها را در بر دارد و هرگز موردی را نادیده نگرفته است.
زیرا هر متوفّی چنانچه پدر و یا مادر باشد فرزندان و یا نواده‌ای بجا نهاده که بر متروکات آنان ولایت داشته و ارث آنها خواهند بود.
و در صورتی که فرزند نداشته لا محاله طبقه دوم و یا سوم نسبیّ و یا فرزندان آنها که اقرب و نزدیکتر بمتوفّی هستند وارث او خواهند بود.
هم چنین طبقه وارث سببی که بوسیله عقد ازدواج رابطه همسری با یکدیگر برقرار نموده هر یک سهم خود را از ترکه همسر خود میبرد.
بالاخرة موردی نیست که حکم اموال و ترکه متوفّی بلاتکلیف بماند در این صورت بهر یک از ورثه سهمی که در آیات تعیین شده باید بپردازند و سهم هر یک از ورثه نسبیّ و یا سببی بطور حکم و تغییر پذیر نیست یعنی قبول و یا ردّ وارث نیز در آن تأثیری نخواهد داشت.
در ذیل آیة پروردگار صفت احاطه خود را یادآوری فرموده که هرگز پدیده و یا عملی از او پنهان نخواهد بود.
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بیان آنستکه پروردگار نوع مردان را از لحاظ موهبت آفرینش برتری داده و نیروی تعقّل و تدبیر را بآنان زیاده بر نوع بانوان ارزانی فرموده است یعنی مردان چه از لحاظ نیروی عاقلة و چه از نظر قوای جسمانی از بانوان نیرومندترند و در اثر این مزیّت است که وظائف مردان بطور کلّی از لحاظ مصالح اجتماع زیاده است.
زیرا بیشتر ثروت و نیروی اقتصاد را در اختیار دارند و با بکار بردن حرفه و قدرت اختراع و تولید ثروت بحکم فطرت تأمین احتیاجات عمومی بعهدة آنان نهاده شده است.
مثلا از وظایفی که تنها مردان میتوانند عهده‌دار شوند دفاع از خطر عمومی است که چنانچه بلاد مسلمانان مورد تهدید قرار بگیرد چون دفاع از دشمن وابسته انوار درخشان، ج‌4، ص: 52
بقدرت جسمانی و نیروی تدبیر است بحکم فطرت این وظیفه را مردان باید انجام دهند.
هم چنین تهیّه وسایل دفاعی که آن نیز نیازمند تدبیر و بذل مال است بجز مردان نمیتوانند عهده دار شوند.
«وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ».
از جمله ارگانیسم حیاتی از ذکورت تشکیل خانواده و تدبیر آسایش یعنی نیروی زندگی است که همسری را اختیار نموده صداق و کابین او را بپردازد و وسایل زندگی اعضاء خانواده را تأمین نماید.
زوجة نیز بر حسب نیروی پذیرش که در نهاد او است پیمان همزیستی و سرپرستی شوهر خود را می‌پذیرد که رضایت او را جلب نموده و بتدبیر و زناشوئی وی بزندگی ادامه دهد.
«فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ».
اوصاف بانوان که همزیستی و عضویت خانواده‌ئی را پذیرفته آنستکه درستکار و خود را بصلاح آراسته و همواره خشنودی شوهر را جلب نمایند و وظایف شوهر داری مانند رنج حمل و زایش را متحمّل شوند و با ضربان قلب مهر خود را در روان فرزند بودیعت گذارند و با رغبت و محبت تربیت کودکان را بعهده بگیرند و در غیاب شوهرش اموال و عرض او را از خیانت اجنبی حفظ کند و اسرار خانواده را پنهان بدارد و همواره در کفالت و مهر شوهر خود بسر ببرد و نسبت بشیر دادن طفل نوزاد و یا خدمت در خانه و امثال آن آزاد هستند نمیتوان آنان را اجبار کرد.
هم چنین از جهات دیگر حریّت دارند چه نسبت بتصرف در اموال خود و یا صنعت و حرفه مشروعی که دارند بکار ببرند بطوریکه با حقوق شوهر مزاحمت نداشته باشد.
در کتاب کافی از حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام روایت شده که فرمود جهاد المرئة حسن التبعّل بهترین رفتار بانوان که مانند جهاد با دشمن در صحنه جنگ انوار درخشان، ج‌4، ص: 53
شمرده شده آنستکه نیکو شوهر داری کنند.
«وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا» «1» بیان کیفر همسرانی است که در مقام عصیان و تضییع حقوق شوهر خود بر آیند.
در آغاز تمرّد آنها را موعظه نموده پند دهند شاید از رفتار ناپسند خود پشیمان شوند و چنانچه زیاده در مقام عصیان بر آیند با اظهار نفرت آنان را تأدیب نموده در بستر از آنها رو بگردانند.
اگر آن نیز سودی نداشت آنها را آزار داده تأدیب نمایند.
چنانچه در اثر پند و یا تهدید از تمرّد منصرف شده در مقام اطاعت بر آیند آنگاه برای نافرمانی گذشته نباید آنان را آزرده خاطر نمود.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» یادآوری ساحت کبریائی مبنی بر تهدید است که بمختصر خطائی که از همسران سر زده مؤاخذه ننمایند و بر آنان ستم روا ندارند.
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما».
چنانچه اختلاف دو همسر سبب کدورت خاطر از یکدیگر شده نتوانند راه صلح و سازش پیش گیرند و مادّه اختلاف را رفع نمایند.
هر یک از آندو بعض از خویشان خود را که بخصوصیّات زندگی طرفین کاملا آشنا بوده یک نفر حکم تعیین کنند و مادّة نزاع را بررسی نموده راه حلّی که بنظر آنان میرسد پیشنهاد نمایند.
__________________________________________________
(1) «نشوز» بمعنای تمرد و مخالفت است «فعظوهن» مصدر آن موعظه است «اهجروهن» یعنی از آنان رو بگردانند «مضاجع» بستر و خوابگاه است «فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ» یعنی بر آنان ستم نکنید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 54
چنانچه منظور آندو همسر از ارجاع بحکم اصلاح و رفع اختلاف باشد پروردگار نیز دلهای آندو را بیکدیگر وفق دهد و التیام بخشد و در اثر خیر اندیشی راه حلّی که پیشنهاد نموده بپذیرند آنگاه با محبّت و صفاء بهمزیستی ادامه دهند.
و چنانچه نظر حکم آن باشد که نفرت طبع و تباین خوی آندو چاره پذیر نیست نظر خود را بتفرقه اعلام مینمایند.
در آیه صورت تفرقه را نظر به این که مبغوض است تصریح ننموده و نیز موافقت و التیام آندو را بپروردگار نسبت داده و تدبیر حکم را نادیده گرفته و بسبب حقیقتی که خواست پروردگار است نسبت داده است.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً» علم و احاطه پروردگار را برازهای مردم یادآوری نموده که اختلاف دو همسر که خون آنان آمیخته بهم است در اثر پیش آمدهای ناگواریست که اشخاص خیر اندیش بآسانی میتوانند بآنها پی برده راه حلّی پیشنهاد کنند و بطور غالب اختلاف و کدورت آندو اساسی و ریشه دار نیست از این رو وسیله‌ئی برای التیام و صفای آندو جز تدبیر حکم نیست.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 55

[سوره النساء (4): آیات 36 تا 42] .... ص : 55

اشاره

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (36) الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (37) وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً (38) وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً (39) إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً (40)
فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً (41) یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً (42)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 56

خلاصه .... ص : 56

خدای بیهمتا را بپرستید و شریکی برای او نگیرید و در باره پدر و مادر و خویشان و کودکان بی پدر و بینوایان و همسایگان و دوستان و رهگذران و بندگان در حق همه آنها نیکی و مهربانی کنید خدا مردم خود پسند را دوست نمیدارد (36)
آن گروه مردم (یهود و مسیحیان) که بخل میورزند و مردم را نیز ببخل و حرص ترغیب مینمایند و آنچه از آیات و احکام آسمانی بآنها بودیعت سپرده‌ایم پنهان کنند (بکیفر خود خواهند رسید) پروردگار برای بیگانگان عذابی خوار کننده آماده فرموده است (37)
آنان که اموال خود را بمنظور خود نمائی بدیگران می‌بخشند هرگز بخدا و روز قیامت ایمان نیاورده و نمی‌گروند آنها هم کیش شیطانند و هر که را شیطان یار او است بسیار یار بدی خواهد داشت (38)
چه ضرر و زیانی برای آنان خواهد داشت بآفریدگار و روز رستاخیز ایمان آورند و از بهره اموال که خدا بآنها داده ببینوایان انفاق کنند و حال آنکه پروردگار براز دلهای آنان آگاه است (39)
پروردگار هرگز بکسی بقدر ذرّه‌ئی ستم نکند و هر عمل نیک و شایسته نیکان را از نعمتهای همیشگی پاداش دهد (40)
چگونه است حال مردمی که هنگام رستاخیز (نیکان سر فراز و تبهکاران شرمنه‌اند) از هر طایفه‌ئی گواهی آوریم و تو را ای رسول گرامی بر همه مردم بگواهی بخواهیم (41)
در آن روز (قیامت) آنان که راه کفر و عناد پیموده و نافرمانی کردند آرزو کنند که ای کاش بدنیا نیامده و با خاک یکسان بودند و حشری برای آنها نبود و از خدا هرگز چیزی را از اسرار و اعمال خود نتوانند پنهان کنند (42)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 57

شرح .... ص : 57

«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً».
این آیات در آغاز بسپاس گذاری آفریدگار توصیه نموده است.
پرستش پروردگار یا در اثر خوف و بیم از عقوبت مخالفت او است و یا از نظر رجاء و امید پاداش و ثوابی است که وعده فرموده و یا بمنظور استحقاق و شایستگی او است که تنها پروردگار شایسته پرستش میباشد و قوام ایمان خودداری از هر گونه شرک است.
از جمله آنکه بداند هرگز آفریده‌ئی بطور استقلال تأثیری ندارد و همه نیازمند هستند و هر نعمت که برایگان در دسترس او است و از آن برخوردار شده از موهبت پروردگار بداند و از آن سپاسگزارد و هر عمل خیر را برای جلب رضایت و خشنودی او بجا آورد تا آنکه آن عمل در اثر ارتباط بپروردگار و داشتن شعار بندگی زنده بوده و سیرت آن در نشئه رستاخیز بصورت نعمت در آید.
چنانچه نعمتی را از غیر پروردگار پندارد بساحت او کفران نموده و یا عمل نیک را بمنظور خود نمائی و اظهار برتری بر دیگران بجا آورد برای پروردگار شریک قرار داده و بمنزله آنستکه نعمتهائی را که برایگان در دسترس دارد انکار نموده است.
«وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً».
از جملة سپاس از نعمتها رعایت حقوق پدر و مادر است در آیات بسیاری احسان بوالدین را مقرون بایمان و از لوازم ستایش پروردگار قرار داده است.
این آیه نیز در باره حسن معاشرت و اداء حقوق آنها در همه حال توصیه نموده و بمنظور بزرگداشت احسان بآنها را برای همیشه از جمله سپاس خود قرار داده است حقوق پدر و مادر بر فرزند بحکم فطرت تدارک پذیر نیست جز بوسیله نیکی بآنها برای خشنودی پروردگار و نیز هرگز از آنان اظهار تاثر ننماید و تامین آسایش انوار درخشان، ج‌4، ص: 58
آنان نیز جزء اداء وظیفه و سپاس از زحمات آنها محسوب است.
فرزند از نظر اینکه ثمره پدر و مادر خود بوده در پیشگاه آفریدگار باید زبان عذر خواه آندو باشد و نیز طلب آمرزش و اداء حقوقی که بعهده فرزند است برای خشنودی روان آنان از جمله احسان و رعایت پاره‌ئی از حقوق آنان شمرده شده است.
«وَ بِذِی الْقُرْبی».
هم چنین احسان و نیکی بخویشان نزدیک «وَ الْیَتامی» کودکان یتیم و بی سرپرست «وَ الْمَساکِینِ» کسانیکه در اثر مسکنت و نقص عضو پریشان حال هستند.
«وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی». همسایگان نزدیک.
«وَ الْجارِ الْجُنُبِ» همسایگان با فاصلة.
«وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» رفیق و همراه در سفر.
«وَ ابْنِ السَّبِیلِ». کسانی که در سفر تهیدست شده و بوطن و خویشان خود دسترسی ندارند.
«وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» بردگان و کنیزان که بسرپرستی و کفالت دیگران زندگی مینمایند و احسان در باره هر یک از این طبقات و رفع احتیاجات آنها بر حسب اقتضاء اشخاص و زمان و سایر خصوصیّات تفاوت خواهد نمود.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً» «مختال» بهیئت فاعل از خیال گرفته شده بمعنای خودستا است.
«فخور» از فخر گرفته شده کسی است که بر دیگران اظهار برتری کند آیه مبنی بر تهدید است که پروردگار دشمن دارد کسانی که نعمتها را که در دسترس آنان نهاده شده کفران کنند و همواره در مقام خود ستائی بر آیند و بخویشان و زیر دستان توجهی نداشته اظهار برتری کنند و حقوق طبقات بینوایان را رعایت نکرده از کمک و رفع نیازهای آنان خودداری نمایند.
این گروه در زندگی جز ثروت اندوزی و اظهار فخر بر سایر اقران منظوری انوار درخشان، ج‌4، ص: 59
ندارند و سعادت و کامیابی خود را در آن پندارند که در باره نیازمندان بخل ورزند.
«الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً».
تفسیر کلمه مختال و بیان رفتار ناپسند این گروه است که از اداء حقوق واجبة و بر آوردن حاجت بینوایان بخل ورزند و مردم را نیز ببخل ترغیب کنند ثروت و مکنت خود را از انظار محتاجان پنهان دارند و نعمتهای پروردگار را سبک شمرده کفران کنند و بنیازمندان بنظر حقارت بنگرند در نشئه رستاخیز نیز سیرت خودستائی و کفر آنان آشکار شده و به عذابی که برای کافران آماده نموده این گروه را نیز در صفت آنان عقوبت مینمائیم.
«وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً» تفسیر کلمه فخور و بیان تبعات آنست کسانی که پاره‌ئی از اموال خود را برای خشنودی مردم و اظهار فخر و برتری بذل کنند و هرگز نظری باصلاح عمومی و خشنودی پروردگار ندارند این گروه هم کیش شیطانند و فریفته و شیفته خود هستند.
زیرا انسان بر حسب فطرت همواره سعادت خود را در آن میداند که در جستجوی حقیقت باشد و از آن پیروی کند.
و چنانچه حق بر او آشکار باشد ولی از نظر اینکه با میل و خودنمائی وی وفق نمیدهد از آن اعراض نموده و آنچه مورد رغبت او است رفتار کند بر حسب عمل شرک بساحت پروردگار نموده و روز جزاء را نیز تکذیب مینماید گمراهی و ضلالت همین است که این گروه با شیطان قرین و هم کیش هستند یعنی از فطرت خدا داده منحرف شده ضلالت را سعادت و گمراهی را حقیقت پنداشته و بآن متقائد «1»
__________________________________________________
(1) متقائد با همزه است و با قائد همریشه میباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 60
شوند.
و آیات قرآنی این گروه را تهدید نموده که پروردگار بر دیدگان آنان پرده افکند و ادراک و خرد را از آنان سلب کند زیرا جز نمایش و خودستائی از انفاق مال نظری ندارند و راهی را که برگزیده و بدان سو رهسپارند پروردگار آنان را سوق دهد و بمقصدشان میرساند و هنگام رستاخیز نیز با سیرت شیطانی محشور خواهند شد.
«وَ ما ذا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً».
آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش این دو گروه مختال و فخور است چه ضرر و زیانی بآنان دارد که از نعمتهای سرشار که پروردگار برایگان در دسترس آنان نهاده قدردانی کنند و بحقیقت ایمان آورده سر تسلیم فرود آورند و بروز رستاخیز و ظهور سرایر معتقد شوند و هرگز منظور آنان از بذل مال فخر و ستایش نباشد بلکه برای خشنودی پروردگار حقوق واجب را بنیازمندان داده و برای مصالح عمومی صرف کنند و بدانند که پروردگار براز دلها و ایمان و کفر مردم بینا و آگاه است و هرگز عمل نیک و مالی را که برای خشنودی پروردگار بذل نموده بیهوده و بی‌پاداش نخواهد گذارد.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً».
در باره پروردگار هرگز ستم تصوّر نمیرود گرچه ناچیز باشد که بوهم و حسّ نیاید مانند ذرّه غبار که در هوا پراکنده است و چنانچه بر کسی کوچکترین ستم روا بدارد، ظلم از او بسیار خواهد بود زیرا سنّت و روش او تغییر پذیر نیست.
از این رو هرگز عمل نیک که برای خشنودی پروردگار باشد از کسی بیهوده نشمرد و از فضل خود بر آن بیفزاید و سیرت آنرا پرورش دهد و هنگام رستاخیز بصورت نعمت جاوید در آورد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 61
و بر حسب آیه: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً 50- 18» همه اعمال و رفتار نیک و بد مردم که در صحایف نفوس آنان ضبط بوده رشد خواهد نمود و هنگام رستاخیز بصورت مناسب ملایم و یا متنافر ظهور نموده تجسّم خواهد یافت و سبب نعمت و یا عقوبت آنان خواهد بود.
مثلا خلود کفّار در عقوبت در اثر تیره‌گی نفوس و گناهان است که از آنها هرگز زایل نخواهد شد و چون عقوبت تبهکاران از خارج نیست پس ظلم و ستم تصوّر نمیشود بلکه صورت نفوس و سیرت گناهان آنان ظهور مینماید و سبب عقوبت آنها برای همیشه خواهد شد.
«فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً» هر قوم و گروهی با امام و پیشوای خود که در جهان تکلیف از او پیروی نموده هنگام رستاخیز نیز با او احضار خواهد شد زیرا زندگی این جهان با عالم قیامت تطابق دارد و امام و پیشوا چه حقّ باشد و یا باطل با پیروان خود محشور شده و معرّف آنان بوده و آنها را بمقصد میرساند.
و بر حسب آیه «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» پیامبران نیز پیروان خود را که بسوی خدا پرستی و سعادت رهبری مینمایند از نظر آنستکه از جانب پروردگار زیاده بر نبوّت دارای مقام امامت و پیشوائی نیز هستند مانند ابراهیم خلیل علیه السّلام.
پیشوائی رسولان نه از نظر مقام نبوّت و رسالت آنان است زیرا وظیفه نبوّت تعلیم معارف و تبلیغ احکام الهی است.
بلکه هدایت و رهبری مردم از شئون امامت و پیشوائی آنها است که از جانب پروردگار دارند و همواره در ملکوت اعمال و رفتار بشر تصرّف معنوی مینمایند و مردم را باذن پروردگار با تصرّف ملکوتی بسوی سعادت سوق میدهند و بر حسب ایمان و عمل نیک هر فردی را آنچه مقتضی است بمقام قرب و همّت ابدیّ میرسانند و معرّف و شفیع آنان در پیشگاه پروردگار خواهند بود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 62
و حقیقت هدایت و نیل بسعادت از جانب پروردگار بواسطه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء علیه السّلام باهل ایمان موهبت و افاضه میشود.
و آیه «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» بیان نموده است که ای رسول گرامی کسانی را که بخواهی هدایت نمیتوانی نمود زیرا حقیقت هدایت از پروردگار است که در باره هر که شایسته بداند از سعادت نصیب او فرماید.
و بر حسب آیه «جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ».
از جمله آثار امامت و پیشوائی جامعة بشر مقام شهادت است که رسول اکرم و اوصیاء علیهم السلام بر اعمال نیک و بد افراد بشر آگاه و گواه هستند بطوریکه گواهی آنان در پیشگاه پروردگار میزان ایمان و کفر و استحقاق ثواب و عقاب آنان خواهد بود و چنین احاطه‌ئی بر عقیده و اعمال و صحایف اوراق و لحظات زندگی مردم امکان ناپذیر است جز بموهبت پروردگار.
و آیه «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ» مبنی بر تهدید است که چگونه است حال این مردم خود خواه و خود پرست (مُخْتالٍ فَخُورٍ) در رستاخیز که هر قوم و گروهی را با پیشوایان آنها احضار مینمائیم ای رسول گرامی تو را برای خصومت و عدل خواهی بر این گروه بخوانیم.
«یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی «1» بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً».
در این صحنه شهود با احاطه پروردگار و ظهور سیرت مردم گروهی که با رسول گرامی لجاج نموده و از فرمان او تخلّف کرده تمنّا کنند ای کاش بهره‌ئی
__________________________________________________
(1) لو تسوی بهیبت مجهول یعنی ای کاش با خاک یکسان بوده و بدنیا نیامده بودیم تا آنکه برای همیشه دچار سیرت خرد شویم.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 63
از زندگی در دنیا نبرده بودیم و بستایش خود سرگرم نمی‌شدیم این گروه در پیشگاه عدل پروردگار کوچکترین رفتار ناپسند خود را نتوانند پنهان کنند زیرا سیرت و اعمال زشت آنان تجسم یافته و جوارح که وسیله تمرّد بوده و نیز فرشتگان که گواه بر خاطرات و رفتار آنان بوده گواهند پروردگار نیز بر همه آنها احاطه دارد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 64

[سوره النساء (4): آیه 43] .... ص : 64

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً (43)

خلاصه .... ص : 64

ای اهل ایمان هرگز در حال مستی بنماز نایستید تا هنگامی که بدانید چه میگوئید و چه میآورید و نه در حال جنابت مگر آنکه در سفر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار و یا در سفر باشید و یا به قضاء حاجت رفته و یا با همسران مباشرت نموده و آب برای غسل نیافتید در این صورت با خاک تیمّم کنید (کف دو دست را بر خاک زده سپس بپیشانی و بدستها مسح کنید) که پروردگار آمرزنده و مهربان است (43)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 65

شرح .... ص : 65

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» قیام بفرائض و اداء نمازهای پنجگانه عبارت از توجّه بساحت پروردگار و سپاس و تنزیه او از نقص است و هرگز شایسته نیست با حال مستی که شعور شخص بجا نیست بفریضه قیام نماید و نماز گزارد و پروردگار را حمد و ثنا گوید.
«حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» تخلّف از این دستور نشانه نفاق است زیرا کسی که در اثر مستی که شعور و ادراک خود را از دست داده جز رفتار بیهوده و یاوه گوئی از او برنمیاید نمیتواند بساحت پروردگار خضوع نموده بعبادت قیام کند و مدح و ثناء گوید.
و نیز گفته شده که مراد از کلمه (و انتم سکاری) کسالت و گیجی خوابست.
در تفسیر عیّاشی از زرارة از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود هرگز در حال گیجی و کسالت بنمازهای پنجگانه قیام ننمائید زیرا که نشانه نفاق است پروردگار اهل ایمان را نهی نموده است از اینکه بنماز قیام نمایند در حالی که کسل و خواب آلوده باشند.
«وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی تَغْتَسِلُوا» کلمه الصلوة بطور استخدام در دو معنا بکار رفته در جمله اوّل «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ» مراد نمازهای پنجگانه باشد بقرینه (حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ) یعنی آشامیدن شراب سبب میشود که شخص نتواند فریضه و نماز واجب را بجا آورد و بفهمد که در حال نماز چه میگوید.
و در جمله «وَ لا جُنُباً» تقدیر آنستکه «و لا تقربوا الصلاة جنبا» و بقرینه «إِلَّا عابِرِی سَبِیلٍ» مراد از کلمه الصلوة مسجد است متناسب اینکه محلّ بپا داشتن نماز جمعه بخصوص و فرایض پنجگانه مسجد است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 66
و مفاد آیه نهی از ورود بمسجد است در حال جنابت و تا هنگامی که غسل ننموده حرام است وارد مسجد شود جز برای عبور از آن و نیز شخص جنب چنانچه بتواند باید غسل کند سپس نمازهای پنجگانه را بجا آورد و یا وارد مسجد شود.
«وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ» بیان وظیفه نماز گزار است شخص بیمار که از بکار بردن آب برای وضوء و غسل معذور است و یا در سفر دسترسی بآب نداشته و نتواند برای اداء فریضه وضوء بسازد و یا غسل کند.
«أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ» «1» کنایه از قضاء حاجت مانند خواب است.
«أَوْ لامَسْتُمُ «2» النِّساءَ» کنایه از حالت جنابت است.
«فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» یعنی بیماری و سفر بطور مثال است و غرض عدم قدرت و یا ضرر داشتن استعمال آب برای وضوء و غسل است.
مفسّر گوید مفاد فَلَمْ تَجِدُوا آنستکه وضوء و غسل در صورتی شرط صحت نماز است که بآب دسترسی داشته و بتواند بکار ببرد و بر فرض ضرر چنانچه بوضوء و غسل اقدام نماید نمازش باطل است زیرا مقتضای منّت و پذیرفتن عذر آنستکه در حال عجز شرط صحت نماز فقط تیمّم است یعنی وضوء و غسل بطور غریمت ساقط و بی‌مورد است.
«فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً «3» طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ» جمله جزاء و بیان وظیفه نماز گزار است هنگامی که بجهتی نتواند وضوء بسازد و یا جنب است نتواند غسل نماید برای اداء نمازهای پنجگانه بر خاک تیمّم کند و از حرف باء در کلمه بوجوهکم استفاده میشود که مسح بقسمتی از رخسار
__________________________________________________
(1) «الغایط» مکان پست و کنایه از مدفوع است.
(2) «لا مستم» یعنی لمس لذت‌بخش با یکدیگر است.
(3) صعیدا از صعود گرفته شده کنایه از سطح زمین از خاک و ریگ است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 67
(پیشانی) باید انجام شود.
و نیز بر پشت دو دست مسح کند و در حدث اصغر (خواب و مانند آن) تیمّم بجای وضوء است و در مورد حدث اکبر (جنابت) تیمّم بدل از غسل خواهد بود.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً» مبنی بر امتنان است که پروردگار بیماری و خرج و هم چنین عذر نماز گزار را می‌پذیرد و برای اداء نمازهای پنجگانه بجای وضوء و یا غسل اکتفاء تیمّم نموده و آنرا مانند وضوء و غسل طهارت و پاکیزگی معنوی معرّفی نموده است.
در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که زرارة گفت: از حضرت سؤال نمودم از چگونگی تیمم حضرت دو دست خود را یکمرتبه بر زمین زد و سپس پیشانی و پشت دو دست خود را مسح نمود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 68

[سوره النساء (4): آیات 44 تا 58] .... ص : 68

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ (44) وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً (45) مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (46) یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (47) إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْماً عَظِیماً (48)
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً (49) انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً (50) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً (51) أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً (52) أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً (53)
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً (54) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً (55) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً (56) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً (57) إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً (58)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 69

خلاصه .... ص : 69

آیا ندیدی حال آنان که اندک بهره‌ئی از علم کتابهای آسمانی یافته‌اند (دانشمندان یهود و مسیحیّت) که خریدار گمراهی هستند همی خواهند که شما اهل ایمان را نیز گمراه کنند (44)
خدا داناتر است بدشمنان شما و سرپرستی پروردگار و حفظ او شما را از شرّ و آزار آنها کفایت خواهد نمود (45)
دانشمندان یهود کتاب آسمانی را تغییر داده گویند فرمان خدا را شنیده و مخالفت مینمائیم و نیز گویند کلام ما را بشنو که ناشنوا باشی و بزبان جسارت گویند گفتارشان بد گوئی بدین است و اگر باحترام سخن گویند که ما فرمان خدا را شنیده و تو را اطاعت مینمائیم و سخن ما را بشنو و بما توجه فرما هر آینه برای آنان نیکوتر و بصواب نزدیکتر است ولی چون عناد دارند پروردگار آنان را از رحمت انوار درخشان، ج‌4، ص: 70
خود بی‌بهره نمود، جز اندکی از آنان که قابل رحمت شده و ایمان آورده‌اند (46)
ای اهل کتاب بقرآن که بپیامبر اسلام فرستادیم ایمان آورید زیرا توریة و انجیل کتاب آسمانی را تصدیق مینماید پیش از آنکه بر شما عقوبت نازل نموده و گونه‌های شما را واژگون کنیم مانند قوم سبت (یهودانی که در کنار دریا بوده روزهای شنبه برای شکار ماهی حیله میکردند) آنچنین شما را نیز لعنت و عقوبت نمائیم قضا و خواست خدا واقع شدنی است (47)
محقّقا خدا هر که باو شرک آورد نخواهد بخشید و جز گناه شرک هر که را که بخواهد و شایسته بداند می‌بخشد و هر که بآفریدگار شرک آورد بر خلاف فطرت عناد نموده و گناهی بزرگ مرتکب شده است (48)
آیا نمی‌بینی آنان را که دعوی فرزندی شرافتی و دوستی با پروردگار مینمایند چه قدر پلید هستند بلکه خدا هر که را قابل بداند از کفر و رذائل خلقی پاک و منزّه دارد و بقدر پوست نازک هسته خرما بکسی ظلم و ستم نخواهد شد (49)
بنگر چگونه بر خدا نسبت دروغ گویند همین افتراء بساحت او نشانه پلیدی روان آنها است (50)
آیا عجب نداشتی از حال آنان که بهره‌ئی از کتاب آسمانی دارند (دانشمندان یهود) چگونه به بتها جبت و طاغوت گرویده‌اند و با بت پرستان هم پیمان شده و بآنها میگویند بت پرستی شما بصواب نزدیکتر است از دین اسلام که مسلمانان بآن گرویده‌اند (51)
این گروهند که خدا آنان را از رحمت خود رانده است و هرگز کسی یاری و کمک از آنان نمی‌نماید (52)
آیا آنان که بقدر هسته خرمائی از نیکی بمردم بخل میورزند بهره‌ئی از سلطنت و نفوذ خواهند یافت (53)
آیا یهود حسد میورزند با پیامبر اسلام چون آنها را خدا بفضل خود برخوردار انوار درخشان، ج‌4، ص: 71
نمود و بر رسول گرامی که آل ابراهیم است قرآن و احکام فرستادیم و بآنها ملک و نفوذی بسیار موهبت نمودیم (54)
آنگاه برخی از مردم بوی گرویدند و بعضی دیگر مانع شدند از اینکه مردم باو بگروند و آتش افروخته دوزخ برای کیفر آنان بس است (55)
آنان که بقرآن و بدین اسلام کافر شوند بزودی آنها را در آتش دوزخ در افکنیم که هر چه پوست تن آنها بسوزد و گداخته شود بپوست دیگری مبدّل نمائیم برای اینکه همیشه عقوبت را بچشند که همانا پروردگار قادر و مجازات او از روی حکمت است (56)
آنان که ایمان آورده و نیکو کار شدند بزودی در بهشتی در آوریم که نهرها از هر سو زیر درختانش روان است برای همیشه در آن زندگی کنند و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است و آنها را در سایه رحمت و خشنودی ابدیّ خود در آوریم (57)
خدا بشما میفرماید که آنچه نزد شما امانت سپرده شده بصاحبش باز دهید و چنانچه دو نفر که اختلاف دارند شما را بحکمیّت برگزیدند بعدالت داوری نمائید همانا خدا شما را پند نیکو دهد که بهر چیز آگاه و بر او چیزی پنهان نیست (58)

شرح .... ص : 71

«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ یُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللَّهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللَّهِ نَصِیراً»
آیه یهود را پیرو قسمتی از تورات معرّفی نموده بلحاظ اینکه بسیاری از معارف و احکام توریة را تحریف نموده و یا بلحاظ اینکه یهود الواح توریة را ضبط ننموده و نسخه‌های بسیاری از آن ننوشته بودند که چنانچه الواح از میان میرفت نسخه‌های ذخیره در دسترس باشد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 72
زیرا بر حسب تاریخ در نزد یهود از الواح توریة فقط یک نسخه بوده که بخطّ موسی کلیم علیه السّلام بوده است و آن نیز در اثر هجوم بخت النصر و لشکریان وی باورشلیم و قتل عامّ یهود از میان رفت.
آیه مبنی بر پند مسلمانان است که یهود با مسلمانان اظهار دوستی مینمایند برای اینکه آنان را فریب دهند که از بذل مال و کوشش برای پیشرفت دین اسلام خودداری نمایند و غرض یهود جز گمراهی و تفرقه مسلمانان چیز دیگری نیست از این جهت پیروان اسلام نبایستی با آنان طرح دوستی نموده گفتار آنها را بپذیرند پروردگار بر اسرار آنان بینا و آگاه است و هرگز مسلمانان بظاهر گفتار آنان فریب نخورند و بدانند که پروردگار آنان را بخیر و صلاح رهبری نموده و از ضرر و خطر دشمنان ایمن میدارد.
«مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ» از جمله نشانه دشمنی یهود با مسلمانان آنستکه گروهی که با رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله گفتگو کنند بکنایه کلماتی را بکار میبرند که مفاد آن اظهار دشمنی و بد گوئی است مثلا برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خطاب نموده می‌گویند گفتار تو را شنیده و از آن تمرّد مینمائیم.
و نیز جمله «اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ» را بکار میبرند که معنای آن نفرین است یعنی گفتار ما را بشنو و هرگز نشنوی (و همواره ناشنوا باشی).
و نیز جمله «راعنا» میگویند که بهیئت امر و از رعایت گرفته شده در صورتی که لفظ راعنا بهیئت فاعل را از رعونت گرفته‌اند و بمعنای سبّ و بدگوئی است (حماقت).
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ» چنانچه یهود دین اسلام را بپذیرند و اظهار اطاعت و انقیاد نمایند و خطاب انوار درخشان، ج‌4، ص: 73
برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نموده بگویند که اوامر تو را شنیده و می‌پذیریم و بسؤال ما توجه فرما برای آنان بهتر است ولی هرگز این پند را نخواهند پذیرفت از این جهت جمله (وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا) با حرف لو ذکر شده که در باره محال بکار میرود.
«وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» جمله مبنی بر استدراک (یعنی پند در آنان اثری نخواهد گذاشت) و نفرین بر جامعه یهود است از نظر کفر و لجاج که در آنان رسوخ دارد هرگز در مقام قبول دعوت حق نیستند و فطرت خدا داده را از دست داده و میدهند بدین جهت همواره مورد نقمت و غضب هستند و از رحمت پروردگار بی‌بهره و رانده خواهند بود.
«فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا» بجز گروهی از یهود که پند را پذیرفته و بدین اسلام گرویده و افراد کمی هستند.
بدیهیّ است بر حسب فطرت چنانچه جامعه‌ئی را فساد فرا گیرد گروهی بسلامت طبع خود باقی خواهند بود که روش خیر و صلاح را در پیش گیرند.
گفته شده که مفاد جمله (وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ) آنستکه پروردگار همه افراد یهود را از رحمت خود رانده است. دیگر موردی برای استثناء در جمله «إِلَّا قَلِیلًا» که بعض افراد را استثناء نموده نخواهد بود.
از این جهت مراد از جمله إِلَّا قَلِیلًا قلت و ضعف ایمان است یعنی هرگز افراد یهود ایمان نخواهند آورد و رانده از رحمت هستند جز بعضی از آنان که دارای ایمان ضعیف و آمیخته بکفر و عناد است همان افراد نیز مورد لعن خواهند بود.
پاسخ آنستکه در جمله «وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» سبب لعن افراد یهود کفر و عقیده آنها است نه همه افراد آنها و چه بسا گروهی از کفر تبرّی جویند و بدین اسلام در آیند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 74
و مفاد آیه آنستکه هر یک از یهود که معاند باشند از رحمت پروردگار رانده میشوند ولی افرادی از آنان که ایمان آورند مشمول رحمت پروردگار شده و بسیار کم هستند پروردگار بجهت کفر یهود آنها را طرد نموده و چنانچه بعضی از آنان ایمان آورند مشمول رحمت خواهند شد.
پاسخ دیگر آنکه ایمان صفت روانی و قابل نیست کم و یا زیاد شود یعنی قلّت و کثرت از عوارض اعداد است نه از عوارض صفت نفسانی بلکه ایمان قابل شدت و ضعف و دارای درجات بیشمار است پس نمیتوان کلمه (قلیلا) را صفت ایمان گرفت یعنی تقدیر آن «الّا ایمانا قلیلا» باشد.
بلکه صحیح آنستکه آنچه در جمله «فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا» در تقدیر گرفته میشود کلمه اناسا است «الّا اناسا قلیلا» یعنی جز گروه معدودی از آنان که ایمان آورند.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها» آیه یهود و مسیحیّان را پیرو کتاب آسمانی معرّفی نموده و بر حسب مژده‌های توریة و انجیل باید دین اسلام را بپذیرند و از قرآن کریم پیروی نمایند زیرا قرآن آندو کتاب آسمانی را تصدیق نموده و مقصد آنها را دنبال مینماید و ارکان اسلام نیز بر اساس یگانگی پروردگار و توحید صفات و افعال او است و کتابهای آسمانی و پیامبران نیز جامعه بشر را بهمان مقصد دعوت نموده‌اند و در دیانتهای الهی هرگز اختلاف اساسی وجود ندارد جز از نظر برنامه سعادت و وظایف عملی که مقتضای سیر تدریجی بشر است.
آیه مبنی بر تهدید اهل کتاب است که چنانچه دین اسلام را نپذیرند پروردگار نیز آنان را از سعادت برای همیشه بی‌بهره می‌نماید و هر طریقی را برای تأمین آسایش و انتظام زندگی خود اتخاذ نمایند با خسران و زیان مواجه می‌شوند.
چنانچه بشر خودستائی را پیش بگیرد و از درک حقایق و اسرار آفرینش انوار درخشان، ج‌4، ص: 75
و معرفت پروردگار خود را محروم کند از پیمودن راه سعادت و رستگاری بی‌بهره خواهد بود پروردگار بیگانگان را عقوبت فرماید و نور فطرت را در آنان خاموش کند بطوریکه در زندگی دامنه دار اجتماعات آنان هر چه در جستجوی سعادت و کامیابی بر آیند هرگز نخواهند یافت.
«أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ» عقوبت دیگری که در باره بیگانگان اجراء فرماید آنستکه سیرت و روان آنان را تغییر دهد چنانکه گروهی از یهود که در کنار دریا زندگی میکردند و بشکار ماهی روزگار میگذرانیدند پروردگار آنها را از شکار ماهی در روز شنبه نهی فرمود ولی بحیله و نیرنگ شکار میکردند پروردگار آن گروه را بهیئت بوزینه در آورد.
هم چنین بیگانگان در اثر اینکه بی‌بند و باری و نیرنگ شئون زندگی آنان را فرا گرفته پروردگار آنها را از رحمت خود طرد کند و اندیشه‌های بی‌پایه و رذائل در آنان رواج می‌یابد و فضیلت و عفّت در انظار آنان ناپسند میآید و هر جامعه‌ئی که بمنظور غلبه بر اجتماع دیگری در کمین بر آید خود نیز از خطر دشمن همواره بحال آماده باش باید بسر ببرد.
«وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» پروردگار بوسیله شبکه‌های حیله و مکر که اجتماعات برای یکدیگر میگسترانند آنان را عقوبت خواهد فرمود زیرا بر حسب نظام جهان خواسته پروردگار از طریق علل طبیعیّ بظهور میرسد.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» این آیه نیز یهود و مسیحیّان را تهدید نموده است که چنانچه دین اسلام را که پروردگار برای عبودیّت و طریقة انقیاد افراد بشر معرّفی نموده انکار نمایند بمنزله آنستکه یگانگی پروردگار را تکذیب نموده و هرگز قابل عفو و آمرزش نخواهند بود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 76
مغفرت و آمرزش معصیت افراد نیز مانند سایر نعمتهای پروردگار بر اساس قابلیّت مورد است و هرگز عملی که بر خلاف حکمت باشد از پروردگار صادر نخواهد شد.
از این رو گروهی که شعار خود را خدا پرستی قرار داده ولی از طریقه عبودیّت منحرفند پروردگار چنانچه آنها را در صف اهل ایمان و تقوی مشمول رحمت فرماید بر خلاف حکمت است و بر نیکان نیز ستم خواهد بود.
«وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ» بجز کفر و شرک بآفریدگار هر معصیت و گناهی قابل عفو و آمرزش است یعنی افراد مسلمان از نظر اینکه عقیده خود را بپروردگار پیوسته و تحکیم نموده گناهان آنان نیز قابل توبه و آمرزش است و بالاخره پروردگار بوسیله شفاعت پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء علیهم السّلام از عقوبت آنان در گذرد و در صف پرهیز کاران آنها را مشمول رحمت ابدیّ فرماید.
«لِمَنْ یَشاءُ» یگانه نعمتی که از ساحت پروردگار بر ممکن پرتو میافکند همانا مشیّت و خواست او است از این رو سبب مغفرت از قبیل ایمان و توبه و شفاعت جزء مقتضی است و نیرو که در ایمان و همه اسباب و عوامل حیات میدمد و هر یک را برای تاثیر خاصی مسخّر می‌نماید همانا مشیّت او است.
از این نظر اهل ایمان جز از فضل پروردگار نباید انتظار داشته باشند هم چنانکه شعار پیامبران آن بوده که جز از فضل بی‌حدّ مسئلت نمی‌نمودند.
بالاخره فضل پروردگار است که بصورت هر پدیده صحنه امکان را فرا گرفته و مسئلت و حاجت آنها را آشکار نموده است.
و آنان که شعار خود را ایمان قرار داده و از پیروان خاندان وحی میدانند و بهمین اکتفاء نموده از اخلاق پسندیده و اعمال شایسته بی‌بهره‌اند چنانچه امید نجاح و سعادت داشته باشند از سفهیّ و بیخردیست زیرا ایمان آنها صرف خطور است و در روان آنان رسوخ ننموده بلکه تمرّد و مخالفت صورت علمی آنان شده انوار درخشان، ج‌4، ص: 77
و فریفته آرزوها و هوی و هوس خود هستند ایمان این گروه مردم عاریتی و بنا گذاری و در خطر زوال است.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ» «1» آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش یهود و مسیحیان است.
ای رسول گرامی بسخنان این دو گروه بنگر چگونه هر یک برای پیشرفت مرام و آئین خود بر خلاف حقیقت اندیشه‌ها و سخنانی در باره هم کیش خود گفته و امتیازاتی قائل شده‌اند.
از جمله سخنان آنها آنستکه هر یک از دو گروه هم کیش خود را دوستان و فرزندان پروردگار پندارند و نیز هنگام رستاخیز در دوزخ عقوبت نخواهند شد جز اندک زمانی.
باین اندیشه‌ها خود را مغرور نموده و همواره در مقام لجاج با حق و عناد با دین اسلام هستند از این رو پروردگار آنان را برای همیشه از رحمت خود طرد نموده و از سعادت محروم هستند.
«بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ» آیه سخنان آنها را تکذیب نموده تزکیه بمعنای موهبت کمال نفسانی و فضیلت خلقی است از این رو از شئون ربوبیّ و تدبیر پروردگار است.
هم چنانکه آیه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی» آنرا تفسیر نموده و رستگاری و سعادت بشر را بفضیلت ایمان و تقوی معرّفی نموده که غرض از آفرینش است به این که در باره تحصیل کمال نفسانی و خدا شناسی کوشش کنند و همواره موافقت وسائل را برای رسیدن بمقصد و موفقیّت خود را از پروردگار مسئلت نمایند.
زیرا تکمیل نفوس و سوق بشر بسوی سعادت صفت فعل پروردگار و تدبیر
__________________________________________________
(1) یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ یعنی سخنان آنان بر اساس غرور و فخر است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 78
او است که هر یک از افراد چنانچه در مقام تحصیل مرتبه‌ئی از فضیلت بر آیند و سعی و کوشش نمایند پروردگار بر حسب حکمت سهمی از آن کمال بر آنان ارزانی فرماید.
از جمله شرائط فضیلت آنستکه بامتیازی که نصیب او شده هرگز خود را نستاید و اظهار فخر و برتری ننماید که بخود مغرور گشته و فضیلت را برایگان از دست خواهد داد.
و آیه «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» از این رذیله خود ستائی اکیدا منع نموده و آنرا قبیح معرّفی نموده است که فضیلت بصورت خود پرستی و شرک در خواهد آمد.
از جمله تزکیه کمالاتی است فوق تصوّر که پروردگار در آغاز بپیامبران موهبت فرموده و در آیات قرآنی از آنان مدح و ثناء گفته و بطهارت و عصمت آنان گواهی داده است و بجامعه بشر نیز اعلام نموده و از مساعی طاقت فرسای آنان در نشر خدا پرستی تقدیر فرموده است بمنظور اینکه بشر برای رستگاری خود از آنان پیروی کنند و حقیقت را بیابند و بسعادت نائل گردند.
و بر حسب منطق آیه فضیلت و کمال انسانی در محور خدا شناسی و یکتا پرستی است و مرتبه‌ئی از تزکیه که بر اهل ایمان ارزانی فرماید آنستکه اعمال صالحه آنان را بپذیرد و از لغزشهای آنان عفو نماید و از نعمتهای جاوید نصیب آنان فرماید.
و سایر علوم مانند علم طبیعیّ و ریاضیّ و فلسفه و هیئت که بشر بکوششهای بسیار بپاره‌ئی از اسرار نامتناهی آفرینش پی برده حرفه و پیشه‌ئی است که تنها برای نظم زندگی بشر و رفع نیازهای آنان بکار میرود در صورتی که این علوم سبب خدا شناسی گردد واجد سهم از فضیلت بوده وسیله رستگاری و نیل بسعادت جاوید نیز خواهد بود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 79
«وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا» «1» رستگاری افراد بشر از فضل پروردگار و یا حرمان آنان در اثر اختلاف قابلیّت و لیاقت اشخاص است پروردگار در افاضه نعمت و موهبت کمال هرگز بخل نمی‌ورزد و هر که بقدر سعی و همّت خود میتواند از خوان فضیلت برخوردار شود از این رو هرگز بقدر ذرّه‌ئی بر کسی ظلم و ستم نخواهد شد.
«انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی بِهِ إِثْماً مُبِیناً» ای رسول گرامی چگونه اهل کتاب بمنظور بزرگداشت هم کیش خود در اجتماعات بشر بر خلاف وجدان در باره خود امتیازات شرک‌آمیزی قائل شده فخر و اظهار برتری مینمایند این افتراء و نسبت ناروا که بساحت پروردگار داده‌اند از گناهان بزرگ و نابخشودنی است.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» «2» ای رسول گرامی این گروه (یهود و مسیحیّان) با اینکه خود را خدا پرست و پیرو قسمتی از کتاب آسمانی میدانند از آئین بت پرستی پیروی نموده از آن پشتیبانی مینمایند و چنانچه مشرکین در باره دین اسلام از آنان سؤال کنند از نظر عناد در مقام حکمیّت گویند آئین بت پرستان که خدا و رسول را تکذیب می‌نماید بحقیقت نزدیکتر است از آئین مسلمانان که یگانه پرست هستند.
«أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ «3» اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً»
__________________________________________________
(1) «فتیلا» بمعنای پوست نازک که در فاصله هسته خرما است.
(2) «أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ» یعنی با اینکه شعار آنان خدا پرستی است آئین بت- پرستی را بر آن ترجیح میدهند «بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» عبارت است از آنچه که به غیر از پروردگار مورد پرستش قرار گیرد.
(3) «لعن» بیگانگان در دنیا سلب توفیق و سر گرمی و غفلت است و در آخرت اجرای عقوبت.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 80
این گروه که از نظر عناد این چنین حکمیّت کنند پروردگار آنان را از رحمت خود برای همیشه طرد کرده و هرگز رستگار نمیشوند و از عقوبتها که برای آنان آماده شده هرگز رهائی نخواهند یافت.
«فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً» شفاعت تنها در باره تبهکاران از اهل ایمان است که در اثر تیره‌گی که از گناهان بر سیرت آنان عارض شده بشفاعت پیامبر و اوصیاء علیهم السّلام صفاء می‌یابند و مشمول عفو و رحمت پروردگار قرار می‌گیرند.
ولی بیگانگان که رابطه خود را از پروردگار و از پیامبر گسسته‌اند هرگز قابل شفاعت و یا عفو نیستند و رحمت و وساطت در باره آنان بصورت عقوبت خواهد بود.
«أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً» «1» ای رسول گرامی این گروه حق حکمیّت و داوری ندارند که در باره دین اسلام اظهار نظر و حکمیّت نمایند و آئین بت پرستی را بر آن ترجیح دهند.
هم چنین بهره‌ئی از قدرت و ثروت ندارند بر فرض که میداشتند هرگز از دنائت طبع بزیر دستان بقدر خردلی انفاق نمی‌کردند.
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» مراد از کلمه الناس که مورد حسد قرار گرفته رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله است هم چنانکه در آیه (قالَ لَهُمُ النَّاسُ 3- 174) مراد از کلمه الناس تنها نعیم بن مسعود اشجعی است.
آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش یهود است که از نظر نخوت و غرور آنان برسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله رشک برده با او عناد و دشمنی مینمایند و با بت پرستان مکّه همدست و همآهنگ شده بطور حکمیّت آئین شرک را بر دین اسلام ترجیح میدهند.
__________________________________________________
(1) «نصیب» بمعنای سهم است «الملک» بمعنای قدرت و ثروت است «نقیر» بمعنای ذره‌ای استکه از سنگ کنده شود و باندازه خردل باشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 81
مفاد آیه آنستکه چگونه برسول گرامی که بسمت پیامبری بر جهان بشریّت معرّفی شده و قرآن کریم نیز که عهده دار سعادت بشر است پروردگار بر او نازل نموده رهبری مردم جهان را بعهده وی نهاده که بر قلوب مردم فرمانروائی کند و یکتا پرستی را در عالم نشر دهد یهود از نظر نخوت و غرور بر مقام وی حسد ورزیده رشک میبرند.
«فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» ولی باید بدانند که عناد و دشمنی آنان بیهوده است ضرر و زیانی بوی نخواهند رسانید زیرا پروردگار بر وی منّت نهاده او را از فرزندان ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح علیهما السّلام و فخر آنان قرار داده است و برنامه سعادت بشر را بر او نازل نموده و برای همیشه بر قلوب مردم نفوذ و فرمانروائی مینماید و دین اسلام و آثار سعی او نیز در جهان پاینده خواهد ماند.
گفته شده که مراد از آل ابراهیم پیامبران بنی اسرائیل مانند موسی و عیسی و داود و سلیمان علیهم السّلام است که دارای مقام نبوّت و نفوذ و فرمانروائی بوده‌اند.
ولی این نظر با حسد و رشک که یهود بسنّت بپیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بکار میزند مناسبت ندارد.
در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده ضمن حدیث فرمود مراد از کلمه الناس در آیة «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» رسول اکرم و اوصیاء او علیهم السّلام هستند.
در کتاب امالی شیخ از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده در تفسیر آیة أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ مراد از کلمه الناس رسول اکرم و اوصیاء اویند.
«فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً» گروهی از یهود دین اسلام را پذیرفته برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله گرویدند و بسیاری از آنان زیاده به این که انکار و لجاج نموده آتش فتنه و اختلاف را نیز دامن زده با انوار درخشان، ج‌4، ص: 82
بت پرستان بمخالفت رسول گرامی و مسلمانان قیام مینمایند و از نشر و پیشرفت اسلام جلوگیری مینمایند.
آتش فتنه‌ئی که در دنیا برای همیشه افروخته‌اند هنگام رستاخیز بصورت شعله‌های آتشین آنها را فرا خواهد گرفت.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ «1» ناراً» بشر بحکم فطرت خدا شناس است ولی چه بسیار که از نظر لجاج از طریقه بندگی منحرف شده و برنامه آسمانی که برای سعادت همیشگی بشر مقرّر شده بکنار گذارد و بآن توجّه نکند و از انسانیّت و نعمت بی‌بهره بماند.
سیرت این لجاج و کفران نعمت پروردگار در رستاخیز شعله‌های آتشین است که از درون آنان افروخته خواهد شد و هر چه اعضاء بدن آنان سوخته و گداخته شود بار دیگر بهمان صورت بازگردد و برای همیشه در سوز و گداز خواهند بود.
__________________________________________________
(1) «نصلیهم» یعنی آنها را با آتش بریان نمائیم. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 83

تغییر در نظام طبیعت .... ص : 83

انسان مرکّب از روح (روان) و بدن است و در اثر علاقه و احاطه‌ئی که روح بر بدن خود دارد در باره همه ذرّات و سلولهای بیشمار آن همواره تدبیر مینماید و آنچه از سلولها در اثر فعالیّت و مرور زمان تحلیل رفته و تجزیه شده سلولهای دیگری مانند آنها پدید آمده جایگزین آنها خواهند شد.
بالاخرة نظام طبیعت بطور کلّی بر تجزیه و زوال ترکیب اجسام است از جمله سلولهای بدن انسان نیز هرگز بقاء نخواهند داشت ولی شخصیّت هر فرد انسان برای همیشه باقی و تغییر ناپذیر است زیرا حقیقت انسان روح است که ببدن علاقه تدبیر دارد و از هرگونه عوارض جسمانیّ مصون میباشد.
از این رو اجزاء بدن انسانی همواره در تحلیل و تجزیه است و در هر زمان بدن غیر از بدن زمان سابق است بلکه مانند آن خواهد بود نه عین آن و در همه تحوّلات پی در پی که بر سلولها و اعضاء بدن انسان رخ میدهد شخصیّت انسان که وابسته بروح است ثابت و باقی خواهد ماند.
بعبارت دیگر در نظام طبیعت اجسام معدنی و آلی همواره با شرایط خاصّی ترکیب دیگری بخود میگیرند و هر یک صورت نوعی و ترکیب خود را از دست داده و قسمتی از آنها بنیرو تبدیل میشود و آنچه باقی بماند بقایای ترکیبات عناصر همان جسم است.
بالاخره در نظام آفرینش مقدار جرم و انرژی بطور ثابت است و هرگز از آن کم و کاسته نمیشود و نیز افزایش نمی‌یابد.
و بر حسب آیه «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ» و هر ذرّه آفریده‌ئی که از نعمت هستی برخوردار شده فناء پذیر نیست بلکه با شرائطی بیکدیگر تبدیل شده بسوی کمال رهسپارند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 84
هم چنانکه مجموع جهان آفرینش نیز فناء پذیر نبوده و بیهوده آفریده نشده است بلکه ابدیّ و محکوم بنظام دیگری بغیر از نظام طبیعت خواهد شد، «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها» بر حسب منطق آیه نظامی که هنگام رستاخیز فرمانروا خواهد بود چنانست.
بیگانگان که سیرت عناد آنان با پروردگار بظهور رسیده جوارح و بدن آنان بشعله‌های آتشین گداخته و سوخته میشود آنگاه هر یک از جوارح آنان بدون تجزیه بار دیگر بصورت اولیّه در خواهد آمد و مثل جوارح سابق خواهد بود و لیکن عین آنها نیست.
زیرا کوچکترین تغییر و یا تحلیل که در جسم رخ دهد سبب میشود که آن جسم نیز تغییر یابد مانند قطعه آهن چون عنصر بسیط است چنانچه ذوب شود سپس بصورت سابق درآید هیئت اجزاء و ذرّات آن تغییر یافته و عین آن نیست بلکه شبیه بآنست «تفاوت نظام طبع با نظام ابدی است» نظامی که در جهان طبیعت فرمانروا است و استثناء پذیر نخواهد بود آنستکه اجسام همواره محکوم بتبدّل و تجزیه‌اند.
مثلا بدن انسان با شرائط خاصّی صورت نوعی و ترکیب آن تغییر یافته و تجزیه میشود و سلولهای دیگری جایگزین آنها خواهند شد ولی شخصیّت انسان که بنیروی عاقله است ثابت میباشد.
چنانچه در دنیا بدن و جوارح انسانی سوخته شود قسمتی از آن تبدیل بنیرو و انرژی شده بقیّه بصورت خاکستر که بقایای عناصر همان بدن است در خواهد آمد ولی ذرّه‌ئی از آن نابود نمی‌شود و فناء پذیر نخواهد بود.
بر حسب منطق آیه نظامی که در رستاخیز فرمانروا است عدم تجزیه است.
مثلا بدن انسانی پس از گداخته شدن تجزیه نخواهد شد بلکه با تغییری که در آن رخ میدهد بدون تجزیه باز بهمان صورت اولیّه خود در خواهد آمد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 85
پس نظام طبیعت بر اساس تحوّل و تجزیه اجسام است ولی نظامی که بطور ابد جاریست عبارت از ترکیب اجزاء برای همیشه است.
«لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً» بیان نتیجه نظام خاصّی است که پروردگار برای عالم جزاء مقرّر فرموده است از نظر اینکه روان پلید و سیرت بیگانگان آمیخته با عناد و کفران بساحت آفریدگار است و بوسیله نیروی جسمانی و قوای عامله خود اظهار نخوت و تمرّد نموده‌اند و با تمایلات ارتباط مستقیم دارند در عالم جزاء زیاده بر آتش حسرت روانی نیروی جسمانی آنان نیز برای همیشه وسیله اجراء عقوبت آنها خواهد بود.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً» عالم جزاء نتیجه و محصول سایر عوالم و نهایت سیر موجودات امکانی است که همواره رو بتکاملند و نظام آن بهترین مسطوره صفات پروردگار میباشد و زیاده بر تصوّر ظرفیّت نمایش آنرا دارد.
از این نظر بیگانگان که نعمتهای پروردگار را نادیده گرفته و نسبت بساحت آفریدگار عناد ورزیده و تمرّد نموده‌اند خواستار آن بوده که مورد قهر و خشم قرار گیرند چنانچه نیروی جسمانی آنان زوال و تجزیه پذیر باشد بر خلاف حکمت است زیرا یاد و نیروی روانی و بدنی تمرّد نموده‌اند و براهی که باد و نیرو رهسپار بوده رهبری نشده‌اند و هرگز آفریده‌ئی بی‌پاسخ و بیهوده نخواهد بود.
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا» اهل ایمان و تقوی در قطب مخالف بیگانگان قرار گرفته و بسعادت که بدان سو رهسپار بوده نائل میشوند و در بهشت که از هر سو نهرها در آن روان است از نعمتها برخوردارند با همسرانی که از خوی ناپسند دور و از حالات نفرت‌آمیز پاک و پاکیزه‌اند و همواره در پرتو رحمت و خشنودی پروردگار مسرورند و هر چه را بخواهند بدون وسیله خواسته آنان پدید میآید زیرا مشیّت آنها نمونه‌ئی از انوار درخشان، ج‌4، ص: 86
قدرت آفریدگار است و از هر ناگواری خاطر و گزند ایمن خواهند بود.
نیروی جسمانی آنها زیاده بر تصوّر و ابدان ظاهرة آنان نیز از لحاظ هیئت برای همیشه ثابت است و بر آنها تغییری رخ نمیدهد.
در تفسیر قمی روایت شده ابو العوجاء از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمود هنگامی که منصور خلیفه عبّاسی نیز حضور داشت از تفسیر آیه «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها» و گفت بر فرض که پوست بدن کفّار که مرتکب گناه بوده عقوبت میشود ولی جرم پوست دیگری که بجای آن روئیده می‌شود چیست.
حضرت فرمود پوست بدن کفّار پس از سوختن همان پوست اوّل است و از نظری غیر آنست.
ابو العوجاء گفت نفهمیدم توضیح دهید.
حضرت فرمود چنانچه کسی خشت خامی را خرد کند سپس بر آن آب بیفشاند و بار دیگر آنرا بصورت خشت در آورد همان خشت اوّل است و بنظری غیر آنست.
ابو العوجاء گفت بلی چنانست پروردگار مردم را از تعلیمات تو بهره‌مند فرماید.
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» بمناسبت اینکه یهود بکتاب آسمانی که در نزد آنان بودیعت نهاده شده خیانت نموده آنرا تحریف کرده و نیز در مقام حکمیّت آئین بت پرستان را بر دین اسلام ترجیح داده‌اند پروردگار نیز در این آیه دستوری که نظم عمومی بشر بر آن استوار است بجامعة اسلام تعلیم فرموده آنستکه هر که بامانت داری کسی اعتماد کند و با اطمینان خاطر چیزی را بوی بسپارد باید بآن خیانت نکند و بصاحبش بازگرداند.
مهمترین امانت که پروردگار بوسیله پیامبر اسلام بمسلمانان سپرده قرآن انوار درخشان، ج‌4، ص: 87
کریم و دیگر اوصیاء حافظ قرآن‌اند و بر حسب روایت متواتر که از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسیده است فرمود دو امانت بزرگ قرآن و اوصیاء (جانشینان) خود را بمسلمانان سپرده‌ام و هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند.
قرآن را ثقل اکبر (امانت با ارزش بزرگتر) و عترت خود را ثقل اصغر معرّفی نموده است آموختن احکام قرآن و انجام وظائف دینی و هم چنین ارشاد جاهل و تعلیم مردم و امر بمعروف و نهی از منکر از جمله اداء امانت است و هر که در باره وظایف دینی تقصیر کند و یا از بیان حکمی که مورد لزوم است خود داری نماید بامانت پروردگار خیانت نموده است.
و آیه شامل هرگونه ودیعه و امانت میشود چه مال باشد و یا غیر آن که شخص امین باید آنرا حفظ نموده و حق آنرا اداء کند و هم چنین از اداء شهادت در باره حق دیگری امتناع ننماید.
«وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ» از جمله اداء امانت و رعایت حقوق مردم آنست چنانچه دو نفر از شخص ثالث بخواهند که در باره اختلاف آنان داوری کند در صورتی که درخواست آنها را بپذیرد باید بعدالت رأی دهد.
بدیهی است حکمیّت بعدل دارای دو شرط است.
1- با کمال دقّت بمورد دعوی توجّه نموده و مادّه اختلاف را بیابد بطوریکه از حقیقت امر چیزی بر او پنهان نماند.
2- بطور عدل و میانه روی اظهار نظر کند و طرفی را بر دیگری ترجیح ندهد و چنانچه با تخلّف از این دستور حکمیّت کند بر خود و بر طرفین اختلاف ستم نموده زیرا حق طرف را تضییع کرده و آنرا بناحق بدیگری داده است و در باره وظیفه‌ئی که باو واگذار شده و بنظر وی اعتماد داشته‌اند خیانت نموده چنانچه این تخلّف عمومی شود از آن اجتماع اطمینان سلب میشود و فساد و اختلال نظم زندگی انوار درخشان، ج‌4، ص: 88
بر آنان فرمانروا خواهد شد.
در ذیل آیه باز در باره رعایت این دو وظیفه تاکید نموده و اداء امانت و حکمیّت بعدل را اساس انتظام جامعه اسلام معرّفی نموده است.
از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت شده که فرمود جامعه اسلام تا هنگامی سر فراز و بسعادت خواهند زیست که راست گفتار باشند.
و نیز بعدل داوری نمایند و چنانچه کسی از آنان حاجتی بخواهد از کمک به وی دریغ ندارند.
ذکر صفت (سمیع و بصیر) بمنظور تهدید است که پروردگار بر گفتار و کردار مردم خائن و هم چنین بر خاطرات و رازهای آنان آگاه و بر او چیزی پنهان نیست و خیانت و امانت بر او مشتبه نخواهد شد.
در تفسیر برهان از زرارة از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که راوی سؤال نمود از تفسیر آیة «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ» حضرت فرمود پروردگار امر فرمود بهر یک از اوصیاء رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله که وصیّ و جانشین خود را بمردم اعلام نموده او را معرّفی نماید و از تعیین وصیّ خودداری نکند.
و نیز شیخ در تهذیب بسندی روایت نموده از حضرت صادق علیه السّلام در پاسخ از تفسیر آیة «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» فرمود وظیفه امام از آل محمّد است که از ودائع هر چه نزد او است بامام بعد از خود بسپارد و بآنها امر شده که بعدل رفتار نمایند و مردم نیز از آنان پیروی کنند.
مفسّر گوید ودائعی که بامام سپرده شده عبارت از علوم مکنونه آیات قرآنی و احکام (سنّت رسول) و در سرلوحه آنها تعیین وصیّ و جانشین خود میباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 89

[سوره النساء (4): آیات 59 تا 70] .... ص : 89

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (59) أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً (60) وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً (61) فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً (62) أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً (63)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً (64) فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً (65) وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (66) وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً (67) وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً (68)
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (69) ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً (70)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 90

خلاصه .... ص : 90

ای اهل ایمان امر پروردگار را اطاعت نمائید و هم چنین از فرمان پیامبر اسلام و فرمانروایان از جانب خدا پیروی کنید و چنانچه در باره پیش آمدی بگفتگو و نزاع کشد بحکم خدا و رسول بازگردید اگر به پروردگار و روز قیامت ایمان دارید رجوع بحکم خدا و رسول از هر چه تصوّر کنید برای شما بهتر و خوش عاقبت‌تر خواهد بود (59)
آیا عجب نداری از حال آنان که بگمان و دعوی خود بقرآن کریم و هم چنین بکتابهای آسمانی که قبل از تو فرستاده شده ایمان آورده‌اند چگونه بازمیخواهند مردم گمراه را حاکم خود قرار دهند در صورتی که مأمور هستند که باین گروه مردم نگروند زیرا شیطان خواهد که باین وسیله آنان را گمراه کند و از سعادت و آسایش بی‌بهره نماید (60)
چون بآنها گفته شد که بحکم خدا و رسول بازآئید و از آن پیروی کنید گروه منافق سخت از قبول حکم تو منع مینمایند (61)
پس چگونه خواهد بود حال آنها چون مصیبت و رسوائی از نفاق و رفتار ناسزای خود بآنها رسد آنگاه نزد تو آیند و بخدا سوگند یاد کنند که ما جز موافقت با خصم و سازش غرضی نداشتیم (62)
اینان گروهی منافقند که خدا از قلب ناپاک و روان پلید آنها آگاه است انوار درخشان، ج‌4، ص: 91
پس ای رسول گرامی تو از آنان روی بگردان ولی با سخنان دلپذیر و مؤثّر بآنان پند ده (63)
ما هرگز رسول و پیامبری را نفرستادیم جز برای اینکه مردم از او باذن خدا اطاعت کنند و هدایت یابند و چنانچه این گروه منافق که بر خود ستم نموده از کردار خویش پشیمان شده توبه کنند و رسول گرامی نیز توبه و عذر خواهی آنان را بپذیرد در این صورت خواهند یافت که پروردگار پذیرنده توبه و مهربان است (64)
بخدا سوگند چنین نیست که اینان بحقیقت ایمان آورده باشند جز هنگامی که در اختلاف و نزاعشان تنها تو را بحکمیّت برگزینند آنگاه هر حکمی که فرمائی چه بسود و یا زیان آنها باشد بپذیرند و اعتراضی در دل نداشته و از جان و دل تسلیم حکم و فرمان تو باشند (65)
و چنانچه بآنها حکم میکردیم که خود و یکدیگر را بکشید و یا از دیار و وطن خود برای جهاد بیرون روید بجز اندکی از آنان که مؤمن کاملند نمی‌پذیرفتند اگر این گروه بحکم حق و بآنچه بآنها نصیحت میدهند عمل میکردند هر آینه برای آنان نیکوتر و کاری محکم و آسانتر بود (66)
محقّقا در این صورت بآنها مزد و پاداش بسیار با ارزش موهبت میکردیم (67)
و آنان را براه راست و دین اسلام رهبری نموده بسعادت میرسانیدیم (68)
آنان که خدا و رسول را اطاعت کنند البتّه با کسانی که پروردگار بآنها نعمت بیمانند (خدا شناسی را) بآنان ارزانی فرموده یعنی با پیامبران و صدّیقان و شهداء (گواهان بر اعمال مردم) و نیکان محشور خواهند شد و اینان رفقاء و هم نشینان بسیار نیکو هستند (69)
رفاقت و هم نشینی با پیامبران بهترین نعمت است و بجز پروردگار از منویّات و راز دلها آگاه نیست (70)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 92

شرح .... ص : 92

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» برنامه دین اسلام که دعوت آن جهانی و همیشگی است اساس آن 1- ایمان بیگانگی آفریدگار 2- اطاعت و پیروی از رسول اکرم پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله 3- پیروی و اطاعت اولی الامر است.
1- ارکان اسلام- عبارت از ایمان بیگانگی پروردگار و اطاعت او لازمه آفرینش است زیرا شخص عاقل بحکم فطرت باید از منعم و جهان آفرین سپاسگزارد و به بیهمتائی ذات و صفات و افعال او معتقد باشد و حکم و فرمان او را بپذیرد و از غیر پروردگار حکمی نافذ نخواهد بود.
«وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» طاعت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را از شئون سپاس پروردگار قرار داده که در باره شرح آیات قرآنی آنچه بوی وحی و تعلیم شده در دسترس مسلمانان گذارد و از آنها تعبیر بسنّت رسول میشود.
آیه طاعت رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله را بلا قید و شرط بر عموم مردم جهان بدون استثناء واجب دانسته و آنرا رکن اسلام معرّفی نموده است (کلمه الرسول) عنوان مطلق (کلّی) است بمعنای فرستاده پروردگار بر جامعه بشر ولی بقرینه مراد خصوص پیامبر اسلام است که معرّفی او بمنصب رسالت خود شهادت بعصمت و بصحّت تبلیغات او است که از هر گونه خطا در فهمیدن وحی و تبلیغ احکام ایمن میباشد و اطاعت او را بر جامعه بشر بدون قید و شرط واجب نموده است.
منصب رسالت از جانب پروردگار دارای آثار و لوازمی است از جمله آن تعلیم آیات قرآنی و تبلیغ احکام الهی است و آنچه از تفسیر آیات بوی وحی و تعلیم شده آنها را بتدریج بمردم بفهماند و مکتب قرآن را بنا گذارد و مردم ار درخشان، ج‌4، ص: 93
جهان را بسوی آن دعوت کند.
2- ولایت و زعامت- یعنی نمایندگی که وی از جانب پروردگار بر جامعه بشر دارد از قبیل تدبیر مصالح عمومی و حوادثی که بر مسلمانان رخ میدهد مانند صلح و یا جنگ با دشمنان و معاهده با بیگانگان و پیمان شکنی در صورت تخلّف آنان از قرار داد و یا نصب حکّام و فرمانروایان و تعیین قضات است و مردم از نظر و رأی او نیز بدون قید و شرط باید پیروی نمایند.
پس بر طبق آیه «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» طاعت پیامبر اسلام چه از نظر رسالت و تبلیغ احکام الهی بر همه مردم واجب است.
و هم چنین از لحاظ ولایت و سر پرستی که از جانب پروردگار بر عموم بشر دارد پیروی از نظر و رأی او در باره حوادث تامین مصالح مردم بدون قید و شرط نیز واجب است.
بهمین مناسبت کلمه و اطیعوا در جمله أَطِیعُوا الرَّسُولَ تکرار شده است.
«وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» کلمه اولی الامر اسم جمع بمعنای صاحبان نظر و رأی (فرمانروایان) بر جامعه بشر است که از جانب پروردگار تعیین شده‌اند.
و مفاد کلمه «منکم» در جملة (وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) آنستکه اولی الامر از نوع شما مردم هستند هم چنانکه در آیه (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ 130- 2) ابراهیم خلیل علیه السّلام در خواست مینماید بار پروردگارا پیامبری را از همین مردم بفرست که آیات قرآنی را برای آنان بخواند.
(نظر به این که کلمة اولی الامر بجملة (وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ) عطف شده صریح در آنستکه اطاعت اولی الامر بمنزلة طاعت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله معرّفی شده است بدون اینکه قید و یا شرطی برای اطاعت آنها در آیه ذکر شده باشد.
(بر طبق مفاد آیة) پس از رحلت پیامبر اسلام پروردگار اولی الامر را تالی تلو رسول گرامی معرّفی نموده و بعصمت آنان شهادت داده است یعنی دو سمت که انوار درخشان، ج‌4، ص: 94
از شئون پیامبر اسلام است یکی سمت رسالت (ارتباط با وحی) و تشریح و تبلیغ احکام الهی است که بشخص رسول اکرم اختصاص دارد.
دیگر سمت ولایت عامة و سر پرستی که بر جامعة بشر عموما و بر مسلمانان بخصوص دارد (أُولِی الْأَمْرِ) این سمت ولایت عمومی را بر همه مردم دارند و از جانب پروردگار پیروی از نظر و رأی اولی الامر بدون قید و شرط واجب است.
زیرا پروردگار آنان را بر عموم مردم فرمانروا خوانده و بعصمت و صحت نظر و رأی آنان شهادت داده است هم چنانکه پیامبر اسلام را بر جامعة بشر رسول معرّفی نموده و طاعت او را بدون قید و شرط واجب فرموده است.
کلمة (أُولِی الْأَمْرِ) اسم جمع (و عنوان کلی) و قابل انطباق 1- بر افراد مخصوص و مشخص است 2- بر افراد مبهم که در هر عصر و زمان بسمت اولی الامر خوانده شوند میتوان تطبیق نمود مانند پادشاهان اسلام «1».
3- بر گروه و جماعتی از دانشمندان در هر زمان که بر حسب مقتضیات بسمت هیئت حاکمه و زمامداری جامعة معرّفی شوند و مردم آنها را باین سمت بشناسند نیز میتوان تطبیق کرد مراد از کلمه «أُولِی الْأَمْرِ» که در آیة بمنزلة رسول اکرم معرّفی شده افراد مشخصی هستند که در خاندان وحی و نزول قرآن تربیت یافته و در تفسیر آیات و سنت رسول بصیرت کامل داشته که هیچ گاه مردم در اثر پیروی از نظر وی آنان در باره فهم احکام محتاج بقیاس و استحسان نمیشوند.
اشخاص ممتازند که آراء و اعمال آنها بر محور آیات قرآنی و سنت رسول دور میزند و هر یک از آنان که در هر عصر و زمان باشند با آراء و اعمال دیگران موافق بوده و هرگز کوچکترین مخالفتی با سنت رسول نداشته باشند و چنانچه یکی از اشخاص اولی الامر حکمی از احکام دیگران (أُولِی الْأَمْرِ) را نقض کند لا محاله یکی از آن دو حکم باطل خواهد بود و ساحت پروردگار منزّه است از
__________________________________________________
(1) بین «اسلام» و «پادشاهان» هیچگونه وجه اشتراکی نیست. بدیهی است در اینجا مقصود از «پادشاهان اسلام» رهبرانی استکه پیش از «پادشاه» بودن «پیرو قرآن» باشند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 95
اینکه بعصمت حاکم جور و یا بصحّت حکم باطل شهادت دهد و آنرا لازم الاطاعه معرّفی نموده و بر مردم تحمیل کند.
باین بیان عنوان اولی الامر را بر افراد مبهم در هر عصر و زمان و یا بر هیئت حاکمة و اهل حل و عقد در هر زمان نمیتوان تطبیق کرد.
زیرا بر حسب صریح آیه پروردگار بعصمت اولی الامر شهادت داده و آراء و اعمال آنان را تصویب فرموده و بمنزله تبلیغ پیامبر اسلام معرّفی نموده است.
عصمت عبارت از روح قدسی و موهبت مخصوص الهی است که فقط پیامبران و اوصیای آنها ارزانی فرموده که اشخاص معینی هستند و بعصمت و بصحت آراء و اعمال آنها شهادت داده و آن اشخاص را در جامعة بشر و یا وصی پیامبر معرّفی نموده و پیشوایان کاروان توحید و خدا پرستی قرار داده است.
«فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» بمنظور تحکیم وحدت جامعه مسلمانان که هیچ گاه کوچکترین اختلاف که سبب تشتت و تفرقه آنان میشود رخ ندهد آیه مقرّر داشته چنانچه در مورد صفات پروردگار و یا در باره حکمی از احکام اختلاف رخ دهد.
با اینکه در اثر قصور فهم مردم است و برای رفع شبهة بآیات و سنّت رسول رجوع نمایند و در اثر پیروی از نظر و رأی اولی الامر بطور حتم شبهة آنان رفع خواهد شد.
و جملة «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ» خطاب باهل ایمان است و اولی الامر از محور اختلاف خارج هستند زیرا پروردگار آنها را فرمانروا معرّفی نموده از این رو نظر و رأی نافذ است و از آن بدون شرط باید پیروی نمود.
و نیز خطاب باولی الامر نیست زیرا آنها در فهم آیات و سنت رسول چه معارف و یا احکام هرگز اختلاف نخواهند داشت.
از نظر اینکه در صورت اختلاف لا محالة یکی از آندو بر خلاف واقع بوده انوار درخشان، ج‌4، ص: 96
پروردگار هرگز حاکم جور و با رأی باطل را تصویب نفرموده و بر مردم تحمیل نمی‌نماید.
بلکه خطاب بپیروان مکتب قرآن است چنانچه در مفاد آیة و یا سنّت نبوی و یا در اثر فقدان سنت در باره توحید و یا احکام الهی بآیات قرآنی و بسنّت نبوی مراجعه کنند زیرا معارف و احکام الهی از محور آیات و سنت هرگز خارج نخواهد بود.
از جملة رجوع بآیات و سنت رسول استفاده از نظر و رأی اولی الامر است که در مکتب وحی تربیت یافته‌اند.
بهر یک از طریق سنت و شیعه بتواتر رسیده است که در حجة الوداع آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ نازل شده است و برای اجراء دستور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله را که در بیابان غدیر خم نزول اجلال نموده در خطبه غدیریه قریب هفتاد مرتبه بمسلمانان خطاب نموده و علیّ بن أبی طالب را بولایت بر مردم معرّفی نمود و او را تالی تلو خود خوانده و مکرر می‌فرمود هر که مرا بپیامبری می‌پذیرد ولایت علیّ بن أبی طالب را نیز باید بپذیرد و از او اطاعت کند.
و نیز بر حسب آیة «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» مباهله برای انجام رسالت و قیام بدعوت مسیحیان بدین اسلام که در صورت لجاج مراسم نفرین را اجراء نمایند.
بتواتر از طریق اهل سنّت و شیعه رسیده است که در آن صحنه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله علی بن أبی طالب و فاطمة و حسن و حسین را بهمراه خود آورده آنها را اهل بیت خود معرّفی نمود و کلمه انفسنا را بر علیّ بن أبی طالب تطبیق کرد که پروردگار او را بمنزلة رسول اکرم خوانده است و فضیلتی برای کسی زیاده بر آن تصور نمیشود.
و نیز بر حسب روایات ثقلین که بتواتر رسیده که پیامبر اسلام میفرمود دو امانت گرانبها نزد مسلمانان بودیعت میسپارم 1- قرآن کریم 2- اهل بیت خود آندو انوار درخشان، ج‌4، ص: 97
برای همیشه قرین یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد.
و نیز بر طبق آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» پروردگار بطهارت و عصمت گروهی از خاندان پیامبر اسلام شهادت داده از جمله علیّ بن أبی طالب است.
با توجّه به این که نشر معارف قرآن و تبلیغ احکام آن در مدینه آغاز شده است و در آن مدت کوتاه (ده سال) بیش از هشتاد جنگ برای پیامبر اسلام و و مسلمانان رخ داد و از طرفی علوم قرآن باید در جهان مورد استفاده علمی و عملی عموم مردم و بخصوص دانشمندان قرار گیرد و بصورت اعجاز آمیزی افکار آنان را تسخیر کند چگونه گروهی با ظرفیّت محدود معارف الهی و احکام بیشماری را از محضر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله استفاده نموده‌اند.
و بر حسب آیه «لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ- واقعه» تفسیر آیات و هم چنین سنّت نبویّ در خاندان وحی بودیعت نهاده شده است بمنظور اینکه دانشجویان اسلام در مدّت ممتدّی معارف قرآن و احکام آنرا بطور مبسوط از اهل بیت طهارت بیاموزند.
بعض از مفسّرین و علماء سنّت از جمله فخر رازی در باره تطبیق کلمه اولی الامر بخصوص امام معصوم چند اشکال نموده است.
1- اطاعت اولی الامر مشروط بمعرفت آنان و دسترسی بآنها است و چنانچه اطاعت آنان پس از شناخت آنها باشد تکلیف مشروط بوده در صورتی که ظاهر «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ» پیروی از اولی الامر بطور اطلاق است مانند اطاعت از رسول و قرینه آنستکه مراد امام معصوم نیست.
2- کلمه اولی الامر جمع است و بعقیده شیعه در هر عصر و زمانی جز یک امام نیست و حمل لفظ جمع بر مفرد خلاف ظاهر است.
3- در جمله «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 98
برای رفع اختلاف مردم فقط قرآن و سنّت نبویّ را معرّفی نموده است چنانچه مراد از اولی الامر امام معصوم باشد گفته میشود فردّوه الی اولی الامر.
پاسخ ایراد اوّل آنستکه عنوان رسول نیز مطلق و قابل انطباق بر افرادی است و اطاعت شخص وی در صورت معرفت او است یعنی بحکم فطرت باید بدلایل قطعیّ او را شناخت سپس از او پیروی نمود.
هم چنین هر یک از اشخاص اولی الامر را بوسیله تعیین رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله باید شناخت و از نظر و رأی آنها پیروی نمود.
پس اطاعت اولی الامر نیز مانند اطاعت رسول مطلق است.
خلاصه ایراد دوّم آنستکه چون در این عصر مردم بامام معصوم دسترسی ندارند نمیتوان او را اولی الامر خواند.
پاسخ آنستکه محروم بودن مردم از ملاقات امام مستند بخود آنها است که بر او طغیان نمایند و در صدد قتل او بر آیند هم چنانکه سایر اوصیاء رسول صلّی اللّه علیه و آله در معرض خطر بودند و مکتب تعلیم و آموزش بتصدّی آنان تا سال 260 هجریّ دائر بود و هزاران دانشجو در جهان اسلام تربیت نمودند.
پاسخ ایراد 3 آنستکه خطاب «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ» متوجّه بمسلمانان است و مرجع در باره احکام تنها قرآن و سنّت نبویّ است و اولی الامر هرگز حکمی را از خود تشریع و یا نسخ نمی‌نمایند بلکه بطریق استفاده از قرآن کریم و سنت است که بآنان سپرده شده است.
و مراد از رجوع اولی الامر بسنّت نبویّ رجوع بروایاتی که صحابه از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل نموده‌اند نیست زیرا مقام امام معصوم بالاتر از آنستکه سنّت نبویّ را از صحابه استفاده نماید بلکه سنّتی است که پیامبر اسلام بآنان تعلیم فرموده.
و بآنان سپرده است.
هم چنانکه سیرة پیامبران نیز چنان بوده مثلا عیسی علیه السّلام که پیرو احکام انوار درخشان، ج‌4، ص: 99
توریة بوده در فهم آن هرگز احتیاج بغیر نداشته است.
مفسّرین و علماء سنّت در قرون اخیر عنوان اولی الامر را بر فقهاء و صاحبان منصب و اولیاء امور و زمامداران تطبیق مینمایند.
در تفسیر المنار گفته است:
خلاصة آراء و نظر علماء در باره کلمه اولی الامر که در آیة «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» است بر گروهی از اهل حلّ و عقد میتوان تطبیق نمود که زمام تدبیر و تامین مصالح جامعه مسلمانان را بعهده دارند از قبیل فرمانداران و بازرگانان و رؤساء احزاب و روزنامه نگاران گرچه بسیاری از آنان نیز اهل فسق و فجور باشند.
ولی از نظر اینکه هیئت اجتماع آنان بر اساس صلاح و سداد و حفظ مصالح اجتماع است کمتر قانونی را تصویب و یا بموقع اجراء گذارند که بضرر و زیان مسلمانان باشد.
خلاصة آنکه رأی و نظر اهل حلّ و عقد از جامعه‌ئی که در مکتب اسلام تربیت یافته‌اند بر حسب طبع ایمن از مخالفت با احکام الهی است و بر فرض مخالفت چون صلاح اجتماع مقتضی است برای حفظ وحدت اسلام چنانچه از مصلحت واقع نیز تخلّف شود تدارک خواهد شد.
این نظر از جهاتی مورد انتقاد است.
1- از آیه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ استفاده عصمت برای پیامبر اسلام میشود در باره اولی الامر نیز استفاده خواهد شد.
یعنی هم چنانکه پروردگار اطاعت رسول گرامی را واجب نموده و او را فرمانروای جامعه بشر خوانده اولی الامر را نیز برای همیشه واجب الاطاعة و فرمانروا معرّفی نموده است.
در این صورت آیا میتوان گفت که بر حسب مفاد آیة در هر عصر و زمانی انوار درخشان، ج‌4، ص: 100
پروردگار بطور ابهام افرادی را بطور تناوب و با هر گروه و جماعتی از اهل حلّ و عقد را اولی الامر و فرمانروای مسلمانان بخواند گرچه مفاسدی بر تصدّی آنان مترتّب شود و افرادی از آنان نیز اهل فسق و فجور باشند.
2- پس از آنکه دین اسلام گسترش یافته و مسلمانان در اقطار جهان منتشر شده‌اند آیا در هر زمان باید یک فرد و یا گروه مخصوص اهل حلّ و عقد را اولی- الامر دانست و بر آنان این عنوان را منطبق کرد و اطاعت آنان بر مسلمانان جهان بدون استثناء واجب است.
و یا آنکه در هر کشور جماعت خاصّی از اهل حلّ و عقد و زمامداران همان کشور را باید اولی الامر دانست و اوامر و نواهی آنان بر خصوص مردم آن مرز و بوم لازم است و برای مردم کشورهای دیگر مخالفت آنان جایز میباشد.
3- با اینکه آیه انتظام زندگی و سعادت مسلمانان را در محور اطاعت از سنّت رسول و پیروی از اولی الامر قرار داده نباید در مفاد اولی الامر و هم چنین در تشخیص آنها ابهام باشد ولی بر این مبنا کلمه مبهمی است و تشخیص آنها نیز بعهده مردم هر زمان نهاده شده و از لحاظ تأثیر اصلاحی چگونه ردیف قرآن کریم و پیامبر اسلام قرار داده شده است.
خلاصه انتقاد آنستکه از کلمه اولی الامر استفاده نمیشود جز سیرة و روشی که همه اجتماعات بشر بر آنند که بر حسب طبع گروهی از زمامداران عهده دار تأمین مصالح خودشان هستند.
و تا یک قرن پیش عنوان اولی الامر در غالب کشورهای اسلامی بر پادشاهان منطبق بود و اطاعت آنان را واجب دانسته با اینکه اساس زمامداری آنان بر استبداد رأی بوده است.
و پس از آنکه فرمانروائی بطور خود مختاری از جهان عموما و از کشورهای اسلامی بخصوص رخت بر بست آنگاه عنوان اولی الامر را بر گروهی از اهل حلّ انوار درخشان، ج‌4، ص: 101
و عقد تطبیق نمودند در صورتی که مفاسدی که بر مسلمانان رو آورده از تصدّی زمامدارانی بوده که اولی الامر خوانده میشدند.
«إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» اطاعت اولی الامر را مانند اطاعت رسول رکن توحید و معاد معرّفی نموده و تخلّف از اولی الامر نیز ثمره نفاق و انکار رستاخیز میباشد.
«ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا» «1».
هرگز امکان ندارد که پروردگار برنامه‌ئی را برای تأمین زندگی بشر مقرّر نموده آنرا یگانه راه سعادت در دو جهان معرّفی نماید و پس از بکار بردن آن نتیجه مثبتی نداشته تفرقه و تشتّت در جامعه مسلمانان راه یابد.
و چنانچه مکتب تعلیم و تربیتی را که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بناء نهاده بود پس از رحلت او نیز ادامه می‌یافت عدل و داد جهان را فرا میگرفت ولی ابرهای اختلاف جهان اسلام را تیره نمود و در اعماق دلها نفوذ یافت و تفرقه و تشتّت در جامعه مسلمانان راه یافت هم چنانکه تاریخ گواه است و اهل بصیرت نیز معترفند که خلافت بنی امیّه شعار اسلام را بکنار نهاده و حکومت خود مختاری آنان بصورت وراثت در آمد و فساد رو بافزایش نهاد.
دوره استیلاء آل عبّاس نیز بدین منوال ادامه داشت گرچه بذرهای افشانده زمان تصدّی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله تا اندازه‌ئی رشد و نما کرده وصیت عظمت اسلام اقطار جهان را فرا گرفت ولی برنامه زندگی و مسیر اجتماعات اسلامی از محور قرآن کریم و سنّت رسول خارج گشته فقط اکتفاء بنامی شده بود.
شیخ صدوق بسند معتبر از جابر جعفی از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت نمود هنگامی که آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»
__________________________________________________
(1) «و احسن تأویلا» وحدت کلمه اجتماعات اسلامی و گسترش عدل و داد در جهان بر اطاعت اولی الامر استوار است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 102
نازل شد عرض کردم یا رسول اللّه آفریدگار و هم چنین پیامبر اسلام را شناختیم و مراد از کلمه اولی الامر کیانند که پروردگار پیروی از آنان را قرین طاعت تو قرار داده است.
حضرت فرمود آنان اوصیاء من و پیشوایان مردم هستند بعد از من اوّل آنها علی بن أبی طالب و سپس حسن و سپس حسین و پس از او علیّ بن الحسین و پس از او محمّد بن علی که در توریة باقر خوانده شده و تو زمان او را درک خواهی نمود چنانچه او را دیدی سلام مرا باو برسان و پس از او صادق جعفر بن محمّد و سپس موسی بن جعفر و سپس علیّ بن موسی و پس از او محمّد بن علی پس از او علی بن محمّد و سپس حسن بن علی و پس از وی همنام من محمّد و هم کنیه من حجة اللّه فی الارض و بقیّة اللّه فی عباده فرزند حسن بن علی کسی است که پروردگار بدست او فتح خواهد نمود مشرق و مغرب زمین را و غایب خواهد شد از شیعیان و پیروان خود باندازه‌ئی که بامامت او قائل نشود مگر کسی که پروردگار قلب او را امتحان فرماید برای ایمان.
جابر گفت سؤال نمودم از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آیا شیعیان و پیروان او انتفاعی خواهند داشت از غیبت او.
حضرت فرمود بخدا سوگند که مرا بپیامبری فرستاده پیروان او از پرتو ولایت او بهره‌مند میشوند مانند بهره مردم از آفتاب که در اثر ابرها پنهان گردد ای جابر این از جمله اسرار و ودائع پروردگار است پنهان نما آنرا جز از اهل آن.
شیخ صدوق از ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده در تفسیر آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» فرمود مراد امامان از فرزند علیّ و فاطمه علیهما السّلام تا روز قیامت هستند.
در کتاب کافی از ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» در باره علیّ بن أبی طالب علیه السّلام انوار درخشان، ج‌4، ص: 103
نازل شده عرض کردم مردم میگویند بچه جهت از علیّ و فرزندان او نامی در قرآن برده نشده است.
حضرت فرمود بآنان بگو پروردگار در آیات قرآنی نماز را واجب نمود و ذکر نفرمود سه است یا چهار تا اینکه رسول خدا آنرا بیان نمود.
هم چنین آیه حج نازل شد در آن وجوب طواف که هفت است بیان ننموده پیامبر اسلام آنرا بیان فرمود و نیز آیه «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» در شأن علیّ و حسن و حسین نازل شد در باره علیّ فرمود هر که من ولیّ و سر پرست او هستم علیّ نیز ولیّ او است و نیز پیامبر اسلام فرمود: بمسلمانان سفارش مینمایم بقرآن کریم و باوصیاء خود و از پروردگار مسئلت نمودم که هرگز میان آندو جدائی نیفکند تا اینکه نزد حوض بر من وارد شوند پروردگار خواسته مرا اجابت فرمود تا آخر حدیث.
و نیز عیاشی از عبد اللّه بن عجلان از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده در باره آیة «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» فرمود در شأن علیّ و امامان از فرزندان او نازل شده پروردگار آنها را بمنزله پیامبران قرار داده جز آنکه هرگز چیزی را حلال ننموده و یا چیزی حرام نخواهند کرد.
در کتاب کافی روایت شده که راوی سؤال نمود از حضرت صادق علیه السّلام از اموری که اساس دین اسلام بر آنها است چنانچه بآنها ملتزم شوم اعمال من نیکو گردد و جهل بسایر امور بمن ضرر نرساند.
حضرت فرمود شهادت بیگانگی پروردگار و نیز برسالت رسول و تصدیق بآنچه برسول اکرم نازل شده و دیگر اداء زکوة مالی و نیز ولایت و پیروی آل محمّد است که پروردگار بآن امر فرموده زیرا پیامبر اسلام فرمود هر که بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناسد مردن او بجاهلیّت است و آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» در باره علیّ علیه السّلام است و سپس حسن و پس از او حسین انوار درخشان، ج‌4، ص: 104
و پس از او علیّ بن الحسین و سپس محمّد بن علی هم چنین تا آخر امامان زیرا قرار زمین بواسطه امام است و هر که امام خود را نشناسد مرگ او در حال جاهلیت است و بیشترین چیزی که مردم بآن حاجت دارند هنگام احتضار است با دست اشاره نمود که جان بسینه میرسد در صورت التزام باین امور طریقه نیکو خواهی داشت.
در تفسیر مجاهد نقل نموده که آیه وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ در شأن علیّ علیه السّلام نازل شده هنگامی که پیامبر اسلام او را در مدینه بجای خود گذارد عرض کرد یا رسول اللّه آیا مرا سرپرست بانوان و کودکان نموده‌ئی.
حضرت فرمود یا علیّ آیا نمیخواهی نسبت تو بمن مانند منزله هارون بموسی باشد که بوی گفت بجای من باش «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ».
و در آیة وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ پروردگار ولایت عموم مسلمانان را بعلیّ بن أبی طالب واگذارده و رسول اکرم نیز هنگامی که او را در مدینه بجای خود گذارد فرمود که پروردگار امر فرمود که مردم از علیّ بن أبی طالب اطاعت نمایند.
در تفسیر عیاشی از ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» در باره علیّ بن أبی طالب علیه السّلام وارد شده است راوی عرض کرد مردم میگویند چگونه در آیات قرآن نامی از علیّ و فرزندان او برده نشده است.
حضرت فرمود: بمردم بگو پروردگار نماز را بر پیامبر اسلام نازل نمود و بیان نفرمود که سه فریضه است یا چهار تا اینکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آنرا تفسیر نموده و چگونگی آنها را برای مردم بیان فرمود.
هم چنین حجّ را واجب کرده و نفرمود که طواف آن واجب و هفت شوط است تا اینکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آنرا برای مردم شرح داده و بیان نموده است آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نیز در شأن علیّ و حسن و حسین علیهم السّلام نازل شده است زیرا رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در باره علیّ بن أبی طالب فرمود «من انوار درخشان، ج‌4، ص: 105
کنت مولاه فعلیّ مولاه» هر که مرا بپیامبری قبول نماید و بدین اسلام بگردد باید ولایت علیّ را نیز بپذیرد (و نیز فرمود) بمسلمانان سفارش مینمایم بکتاب الهی (قرآن کریم) و باهل بیت خود و از پروردگار مسئلت نموده‌ام که آنها را از یکدیگر جدا ننماید تا هنگامی که نزد حوض کوثر بر من وارد شوند پروردگار نیز درخواست مرا اجابت فرمود.
و نیز رسول اکرم میفرمود که باهل بیت من مطلبی را تعلیم نکنید زیرا که آنها از همه مردم عالمترند و پیروی از آنان سبب هدایت میشود و هرگز سبب گمراهی نخواهد شد.
چنانچه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در باره آیه «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» تفسیر نمی‌فرمود و باسماء آنها تصریح نمی‌کرد هر آینه آل عبّاس و آل عقیل و دیگران این چنین دعوائی می‌کردند.
ولی پروردگار در آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً 35- احزاب مراد از اهل بیت علیّ بن أبی طالب و حسن و حسین و فاطمه علیهم السّلام هستند زیرا هنگامی که رسول اکرم و علیّ و فاطمه و حسن و حسین صلوات اللّه علیهم در خانه امّ سلمه بودند رسول خدا آنها را در زیر کساء قرار داده عرض کرد: بار پروردگارا برای هر پیامبر و رسولی اهلی است و این گروه اهل بیت و فرزندان من هستند امّ سلمه عرض کرد یا رسول اللّه آیا من از اهل تو نیستم؟
حضرت فرمود تو بخیر و سعادت هستی ولی این گروه اهل بیت (خاندان عصمت) و فرزندان من هستند تا آخر حدیث.
روایات متواتر در باره تفسیر آیه نیز از اهل بیت طهارت رسیده است.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ» آیه گروهی را توبیخ و سرزنش نموده که بظاهر دعوی اسلام دارند و خود انوار درخشان، ج‌4، ص: 106
را پیرو قرآن کریم پنداشته در مقام مخالفت با رسول پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بر آمده‌اند.
غرض این گروه منافق رسیدن بخواسته‌های خود و تضییع حقوق دیگران است و در باره اختلاف با خصم خود برای حلّ و فصل آن بحکمیّت فرمانروای باطل (طاغوت) رجوع کرده و از حکم پیامبر اسلام اعراض نمودند تا بتوانند بخواسته خود نائل شده حق دیگران را پایمال کنند و حال آنکه بر حسب آیات قرآنی رکن ایمان تبرّی از حکم و رأی طاغوت است.
«وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِیداً» شیطان در اثر سنخیّت رابطه مستقیم با نفوس بشر دارد و همواره هدف او آنستکه از راه تمایلات با خاطرات آدمی تماس بگیرد مانند جاذبه مغناطیسی که فلزّی را بسوی خود جذب مینماید و در محور نیروی خود بحرکت در میآورد.
باین مناسبت در آیه رفتار نفاق‌آمیز این گروه را در باره رجوع بحکمیّت طاغوت مثالی از دسیسه شیطان معرّفی نموده که دلهای مردم منافق را فریفته و بسوی باطل میرباید و از حق رو گردان و منزجر مینماید هرگز در باره این گروه منافق امید هدایت و نیکبختی نیست.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً» مردمی که از حکم قرآن و داوری پیامبر اسلام اعراض نموده برای رسیدن بخواسته‌های خود و علاقه‌ئی که بباطل دارند تنها برای حلّ اختلاف با خصم خود بحکمیّت طاغوت اعتماد مینمایند.
این گروه بظاهر دعوی اسلام نموده و خود را پیرو قرآن خوانند ولی در اثر کفر نهانی از فرمان رسول اکرم سرپیچی می‌کنند از این رو بدعوی و تظاهر آنها بایمان هرگز اعتماد نباید کرد.
«فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا انوار درخشان، ج‌4، ص: 107
إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً» بسی جای تعجّب و شگفت‌آور است رفتار گروهی که در اثر رجوع بحکمیّت فرمانروای باطل خبث باطن و فطرت پلید خود را اظهار نموده و در انظار مسلمانان فضیحت دامنگیر آنان شده و مورد نفرت و سرزنش قرار گرفته‌اند و بمنظور اعاده حیثیّت و حفظ موقعیّت خود در مقام اعتذار بر آمده و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله عذر- خواهی مینمایند بعذرهائی که هرگز پذیرفته نیست و سوگند یاد می‌کنند که غرض جز موافقت و سازش با خصم در باره حلّ اختلاف نبوده است (از جملǩ عذرها آنستکه طرح اختلاف در حضور رسول گرامی مستلزم تصدیع خاطر او است.
«أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً» آیه نفاق این گروه را اعلام نموده است آفریدگار بر مکر آنان و هم چنین بضرر و زیان آنها بر مسلمانان آگاه است ای رسول گرامی در باره خدعه و مکری که با پروردگار بکار برده‌اند آنها را توبیخ و سرزنش بنما و در عین حال با سخنان حکمت‌آمیز از نصیحت آنان دریغ مدار پروردگار بپاره‌ئی از ضرر که از رفتار کفرآمیز آنها بر مسلمانان وارد شده خبر میدهد و بوسیله یادآوری روز رستاخیز آنها را تهدید بنما که نفاق و کفر آنان بصورت عقوبت در خواهد آمد.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ ... یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ» آیه نیز اندیشه مردم منافق را تکذیب نموده است هرگز گمان نکنند که غرض از وجوب اطاعت پیامبران عموما و پیامبر اسلام بخصوص همانا تأمین مصالح مردم است و بس چنانچه بدون پیروی از فرمان رسول مصالح آنان تأمین شود اطاعت پیامبر بر مردم لازم و واجب نیست بگمان اینکه شرک بپروردگار میباشد.
بلکه پروردگار پیروی رسول گرامی اسلام را بدون قید و شرط برای همیشه انوار درخشان، ج‌4، ص: 108
واجب نموده زیرا بحکم فطرت ستایش آفریدگار بجز از طریق پیروی پیامبر گرامی هرگز میسّر نیست از این نظر اطاعت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله شرک بآفریدگار نخواهد بود.
در این صورت این گروه منافق که از حکمیّت پیامبر اسلام امتناع نموده و بر خلاف حقیقت عذر آورده و سوگند یاد کرده‌اند چنانچه پشیمان شوند و بسوی پروردگار بازگردند و از مخالفت رسول گرامی بحقیقت عذر بخواهند بطوریکه توبه آنان را بپذیرد و از نفاق آنان در گذرد پروردگار نیز گناهانشان را عفو فرماید و بایمان رهبری نموده آنان را مورد رحمت و فضل خود قرار می‌دهد.
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً» آیه برسول گرامی خطاب و سوگند یاد نموده که ایمان این گروه مردم پذیرفته نیست جز هنگامی که بحکمیّت تو تن در دهند و تسلیم فرمان تو شوند.
در ضمن اطاعت و پیروی از رسول گرامی را حقیقت ایمان قرار داده است که هر مسلمان بر حسب عقیده و عمل باید پیرو فرمان پیامبر باشد و هر حکم که از پروردگار شرف صدور یابد ناگزیر بصورت فرمان پیامبر در می‌آید و بآن باید تسلیم شد.
چنانچه کسی از حکمیّت او امتناع ورزد و یا بر نظر و رأی او اعتراض کند رسالت او را انکار نموده از حریم اسلام خارج خواهد شد.
در این صورت دعوی ایمان و بظاهر رسالت پیامبر را پذیرفتن ایمان و تسلیم محسوب نیست زیرا ایمان صفت نفسانی است که در روان انسان رسوخ یابد و در عقیده و انقیاد ثبات داشته و در آن شائبه تکذیب نباشد و با میل و رغبت بفرمان پیامبر اسلام گردن نهد.
بلکه هر چه را که پروردگار بخواهد و هر تکلیفی را متوجّه مردم کند باید انوار درخشان، ج‌4، ص: 109
تسلیم شوند و اعتراض بر خواسته پروردگار و یا تمرّد از فرمان رسول اکرم را نمیتوان جز کفر و نفاق معرّفی نمود.
«وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ» چنانچه بمنظور آزمایش این گروه که از حکمیّت پیامبر اسلام امتناع نموده مورد عقوبت و کیفر قرار داده بآنان فرمان دهیم که یکدیگر را بکشند هم چنانکه گروهی از یهود که گوساله پرست بودند همین کیفر را در باره آنان اجراء کردیم و یا از وطن خود بیرون شده خانه‌های خود را ترک کنند این گروه در اثر نفاق آزمایش را نخواهند پذیرفت جز افراد کمی که در ایمان استقامت دارند گفته شده این گروه عبارت از عبد اللّه بن مسعود و عمّار و ثابت بن قیس و مانند آنها هستند.
از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسیده است که فرمود در امّت من راد مردانی هستند که ایمان در دلهای آنان ثابتتر است از کوههای پیوسته بیکدیگر.
در کتاب درّ المنثور و دلائل از ابی هریره روایت شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آیه «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ» را قرائت نموده عرض کردم یا رسول اللّه این گروه کیانند که چنانچه ما دین اسلام را قبول ننمائیم پروردگار آنها را بجای ما قرار دهد رسول اکرم با دست بر کتف سلمان نهاد و فرمود قوم او است بخدا سوگند که جان من در ید قدرت او است چنانچه ایمان وابسته بثریّا باشد مردانی از فارس بآن دست خواهند یافت.
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً» چنانچه این گروه آزمایش و کیفری که برای آنان مقرّر نموده می‌پذیرفتند بصلاح زندگی و وسیله سعادت آنان در دو جهان خواهد بود.
مفاد جمله «یُوعَظُونَ بِهِ» آنستکه فرمان پروردگار باین عقوبت برای آزمایش و موعظه است که در ایمان استقامت یابند و در دو جهان بسعادت نایل شوند و حرف انوار درخشان، ج‌4، ص: 110
«لو» در ابتدای آیه قرینه آنستکه گروه منافق این موعظه را نمی‌پذیرند و بسعادت دو جهان نیز نائل نخواهند شد.
«وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِیماً» هنگامی که موعظه را پذیرفتند و در ایمان ثبات و استقامت ورزیدند آنها را از آسایش و سعادت دو جهان و نعمتهای ابدیّ بهره‌مند مینمائیم.
«وَ لَهَدَیْناهُمْ «1» صِراطاً مُسْتَقِیماً» و نیز از ایمان و پرستش پروردگار سهم بسزائی که شائبه تمرّد در آن نباشد نصیب آنان خواهیم نمود.
فضیلت ایمان و تقوای اکتسابی دارای مراتب بیشمار است و هر فرد از اهل ایمان بقدر استعداد و ظرفیّت خود میتواند از آن بهره بر دارد از این نظر است که درجات ایمان بشما شماره مؤمنان میباشد و هر مرتبه‌ئی از آن رزق آسمانی (زندگی جاوید) و موهبت الهی است و از این جهت کلمه صراط مستقیم بهیئت نکره ذکر شده است.
در این آیه اتّصاف بفضیلت ایمان و تقوی را از جمله آثار کسب سعادت قرار داده که در آیه گذشته ذکر شده است و استقامت در ایمان و ثبات در طریقه عبودیّت بالاترین درجات سعادت و فضیلت است.
«مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» بیان مرتبه کامل از اهل ایمان و تقوی است کسانیکه در مقام اطاعت پروردگار و پیروی از حکم و فرمان پیامبر اسلام بر آیند و در عقیده و خوی پسندیده استقامت داشته و شائبه تخلّف در آنان نباشد در اثر سعی و کوشش بمرتبه کامل از ایمان نائل شده و ملحق بپیامبران خواهند بود.
__________________________________________________
(1) «لهدیناهم» هدایت پروردگار عبارت از موهبت نیروی ایمان کامل و سعادت است که تخلف پذیر نباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 111
از جمله آثار آن آنستکه هنگام رستاخیز در پیشگاه پروردگار نیازمند بمعرّفی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء علیهم السّلام بوده و چون مشمول رحمت هستند بشفاعت آنان نیاز نخواهند داشت.
«مِنَ النَّبِیِّینَ» مراد از جمله «الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» پیامبران که دارای روح قدسی هستند پروردگار نعمت ایمان و معرفت را بآنان موهبت فرموده در نتیجه از تزلزل در عقیده ایمن هستند یعنی صورت علمی آنان همواره انقیاد و عبودیّت است و هیچ گاه قلوب تابناک آنان بانحراف از طریقه بندگی تیره نخواهد شد و در اثر دعوت بشر بسوی خدا پرستی و سعی در باره اعمال صالحه همواره برحمت پروردگار نزدیکتر و مقام قرب آنان رو بافزایش خواهد بود.
روح قدسی نیروی عصمت دارای درجات بسیار بشماره افراد پیامبران و اوصیاء است زیرا ارتباط با وحی و سروشهای غیبی چه از لحاظ آنچه وحی میشود و یا چگونه وحی می‌شود بسیار متفاوت است.
از جمله مقامات روح قدّسی و نیروی غیبی منصب امامت و شهادت بر اعمال روانی و جوارحی مردم است که هنگام رستاخیز میزان سنجش عقیده و اعمال مردم خواهد بود.
«وَ الصِّدِّیقِینَ» صدّیق صفت مشبّهه مبالغه در صدق کسی است که در عقیده و خوی و رفتار و گفتارش شائبه کذب و خودستائی نباشد و در طریقه بندگی انحراف و لغزش نداشته باشد پیامبران و اوصیاء دارای صدق و صفائی هستند که با روان پاک آنان آمیخته است و هرگز اندیشه باطل و خودستائی آنرا تیره نمی‌نماید.
«وَ الشُّهَداءِ» ارواح قدسی است که شاهد و گواه بر اعمال پیروان خود هستند.
«وَ الصَّالِحِینَ» گروهی از پیامبران و اوصیاء هستند که تعلیم و تربیت آنان تأثیر بسزائی در خدا پرستی و صلاح زندگی بشر دارد و انتظام امور مردم مرهون انوار درخشان، ج‌4، ص: 112
سیره و روش زندگی آنان در اجتماع میباشد.
«وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً» «1» پیامبران هم نشین و هم صحبت نیک و مناسبی هستند برای پرهیز کاران از اهل ایمان که از هر نعمت و لذّت گواراتر است.
«ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً» رفاقت و هم نشینی با پیامبران و اوصیاء علیهم السّلام بالاترین فضل و موهبت پروردگار بر اهل ایمان و تقوی است و هرگز کسی بجز آنان از این نعمت بهره‌ئی نخواهد داشت باین نظر از شئون علم پروردگار است که بر سیرت مردم احاطه دارد.
در کتاب کافی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود اهل ایمان دو قسم‌اند گروهی که ایمان آنان کامل و بآن عمل می‌کنند این گروه ملحق بپیامبران و صدّیقین و شهداء خواهند بود و از زمرة شفاعت کنندگان هستند و خود آنها نیازمند بشفاعت نمیباشند و از بیم و هراس ناگواریهای دنیا و از خطر و وحشت روز جزاء ایمن خواهند بود.
گروه دیگر از اهل ایمان که در رفتار انحراف و لغزش داشته مانند ساقه گیاهانی که بادهای تند آنها را بلرزه در آورد، میباشند.
این گروه در بیم و هراس از ناگواریهای دنیا بسر میبرند و پس از مرگ نیز از بررسی هنگام رستاخیز بیمناک هستند و از آنان بالاخره شفاعت میشود و بخیر و عافیت خواهند بود.
در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده فرمود: در باره پرهیز از گناهان از ما پیروی نمائید هر که پروردگار را با تقوی ملاقات کند (بمیرد) برای همیشه مسرور خواهد بود.
و آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» را قرائت نموده فرمود رسول و هم چنین
__________________________________________________
(1) رفیقا صفت مشبهه از رفاقت و انس است و تمیز برای جمله میباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 113
صدّیق از ما است و نیز شهداء «1» و صالحین از ما آل محمّد هستند.
در تفسیر برهان بسندی از انس بن مالک از ابن عبّاس روایت نموده در تفسیر آیه «مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» یعنی محمّد و صدّیقین یعنی علیّ اوّلین کسی است که برسالت پیامبر اسلام ایمان آورده و شهداء یعنی علیّ و جعفر و حمزة و حسن و حسین علیهم السّلام.
مفسّر گوید ابن عبّاس کلمه شهداء را بر کشته شدگان (مجاهدین) در راه اسلام تطبیق نموده است.
__________________________________________________
(1) و در آیة «إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً» شهادت در اینجا بمعنای حضور در صحنه جنگ است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 114

[سوره النساء (4): آیات 71 تا 76] .... ص : 114

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً (71) وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (72) وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (73) فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (74) وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (75)
الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً (76)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 115

خلاصه .... ص : 115

ای اهل ایمان سلاح جنگ بر گیرید دسته دسته و یا همه یکبار بجنگ دشمن بشتابید (71)
همانا گروهی از شما منافق که بظاهر مسلمان و در باطن بیگانه و دشمن هستند به خبرهای هول انگیز شما را بیمناک ساخته از شرکت در جنگ باز میدارند و چنانچه بشما حادثه ناگواری روی آورد آن گروه منافق بطور سرزنش گویند خدا ما را مورد لطف قرار داد که در این صحنه شرکت نکردیم (72)
و در صورتی که فضل خدا بپیروزی شامل حال شما گردد گوئی میان شما و آنها دوستی نبوده و با تاسّف گویند ای کاش با جنگجویان در آن صحنه شرکت نموده بودیم تا آنکه غنیمت بسیاری که از پیروزی نصیب آنها شده ما نیز بهره فراوانی میبردیم (73).
ای اهل ایمان که زندگی دنیا را بسعادت همیشگی داده‌اید باید در راه دین اسلام با دشمنان جنگ کنید و هر که در صحنه جنگ کشته شود و یا بر دشمن پیروز آمده بسلامت باز گردد باشد که او را پاداش بسیار و زیاده بر تصوّر دهیم (74)
چرا در راه اسلام با کفّار قریش جهاد نمی‌کنید در صورتی که گروهی ناتوان از مرد و زن و کودک از شما در مکّه اسیر بت پرستان هستند دائم مسئلت مینمایند بار الها ما را از این دیار که مردمش ستمکارند بیرون آور و از فضل خود برای ما اسیران یاور و کمک بفرست که ما را از اسارت برهاند (75)
اهل ایمان برای نشر خدا پرستی و کفّار در قطب مخالف آن در راه شیطان جهاد می‌کنند و بت پرستی را تبلیغ مینمایند پس شما مسلمانان با پیروان شیطان بجنگید و از آنها هرگز بیم و هراس نداشته باشید زیرا نیرنگ شیطان بسیار ضعیف است (76)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 116

شرح .... ص : 116

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً. «1»
آیه مسلمانان را بجهاد ترغیب نموده که برای نشر دین اسلام و دفع کفّار و مشرکین آماده شوند زیرا یگانه وسیله تقویت مسلمانان و گسترش دین اسلام وابسته بهمدستی و کمک در دفع کفّار است که مانع از پیشرفت اسلام هستند.
برای دفاع با اسلحه آماده شده بسوی صحنه جنگ بشتابید چنانچه تعداد دشمن کم و ناچیز است گروهی از مسلمانان پس از گروه دیگر در جنگ شرکت کنند و در صورتی که تعداد دشمن بسیار است همه افراد جنگجوی بسوی صحنه جنگ روانه شوند.
«وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً» «2» در میان مسلمانان گروهی منافق هستند که در باره جهاد با دشمنان کوتاهی نموده خودداری مینمایند و اگر در جنگ بر مسلمانان خطری متوجّه شود مانند اینکه کشته و یا مجروح شوند و یا هزیمت نمایند خواهند گفت: خدا بر ما منّت نهاد، که در جنگ شرکت نکردیم و اگر با جنگجویان بودیم ما نیز دچار این خطر میشدیم.
در تفسیر قمی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که چنانچه اهل آسمان و
__________________________________________________
(1) «حذر» بمعنای سلاح جنگ است «فانفروا» نفر بمعنای سرعت و شتاب است «ثبات» جمع ثبه گروهی در پی گروه دیگر است.
(2) لیبطئن لام قسم و بهیئت مضارع و نون تأکید از بطوء گرفته شده بمعنای کندی است مفاد جمله آنستکه بخدا سوگند که این گروه از مسلمانان در باره جنگ با دشمنان تعلل میورزند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 117
زمین این جمله را بگویند که چه نعمتی است که بهمرهی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نبوده و در جنگ حضور نداشتیم همه آنها در زمرة کفّار خواهند بود.
مفسّر گوید مراد خطور کفر و ناسپاسی از نعمت است.
«وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» «1» چنانچه سپاه اسلام با پیروزی و غنیمت از جنگ باز گردند این گروه خواهند گفت: مانند اینکه از زمرة مسلمانان نبوده و از اسلام اجنبی هستند ای کاش ما با مسلمانان در جنگ کفّار شرکت کرده از اموال و غنایم جنگی سهمی نصیب ما میشد این تمنّا و آرزو نشانه آنستکه این گروه از مسلمانان چنان در امر دین سست عنصر هستند که مردم دلیر و جنگجو از شرکت آنها در جنگ مأیوس میباشند.
زیرا هدف این گروه از مسلمانان جز رسیدن بآرزوهای خود چیز دیگری نیست و چنین پندارند که غرض از جنگ با کفّار بدست آوردن مال و غنیمت از آنها است و آنرا رستگاری در جنگ می‌پندارند.
بعض مفسّرین گفته‌اند مراد از جمله «وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ» مردم منافق است که با مسلمانان معاشرت دارند و بظاهر دعوی اسلام مینمایند پروردگار سوگند یاد فرموده که این مردم منافق در اثر اینکه با کفّار و مشرکین همدست و هم کیش هستند بهانه جوئی مینمایند و هرگز بکمک مسلمانان در جنگ با کفّار شرکت نمیکنند.
مفسر گوید بقرینه اینکه جمله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا روی خطاب بمسلمانان است در مقام سرزنش به گروهی از آنان که در ایمان ضعیف هستند بر آمده که بهانه جوئی آنها از جنگ سبب سستی و مسامحه سایرین نشود.
__________________________________________________
(1) «فضل» یعنی نتیجه و بهره‌ئی است که پروردگار ارزانی فرموده «لیقولن» لام قسم و نون تأکید و بهیئت مضارع و مفرد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 118
پروردگار اهل نفاق را گرچه بظاهر دعوی اسلام مینمایند هرگز اهل ایمان نمیخواند.
«فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ» «1» نظر به این که در آیة گذشته مسلمانان سست عنصر را توبیخ نموده.
اینک مردم دلیر و جنگجو را بدفاع از شرک ترغیب نموده و جهاد در راه اسلام را بافرادی دلیر اختصاص داده که زندگی دو روزه این جهان را بگرانترین بهاء فروخته و از دست داده و زندگی با سعادت جاوید را خریداری مینمایند.
و هر که در راه نشر دین اسلام در صحنه جنگ شرکت کند چه در صورتی که کشته و بخون آغشته شود و یا بر دشمن چیره شده او را از پای در آورد و بسلامت بوطن بازگردد پروردگار اجر و پاداش زیاده بر تصوّر برای او آماده فرموده است.
در جمله «فیقتل» کشته شدن را مقدّم داشته بر غلبه بر دشمن.
او یغلب از نظر اینکه در صورت کشته شدن بطور حتم باجر و سعادت جاوید نائل شده‌اند.
ولی آنان که بر دشمن چیره شده و حریف را از پای در آورده‌اند گرچه از جنگ بهره برده و پاداش آنان ذخیره شده ولی ممکن است در آینده خطا و تخلّفاتی از آنان سر زند و کوشش‌های خود را خنثی و بیهوده نمایند و اجر و پاداش ذخیره شده خود را برایگان از دست بدهند.
بعبارت دیگر گروهی که در جنگ در رکاب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله کشته می‌شوند بطور حتم سعادت ابدیّ زیاده بر تصوّر نائل میشوند ولی آنان که پس از پایان جنگ بسلامت باز گشته پاداش آنان ذخیره شده است باین شرط که با ایمان و حسن عاقبت زندگی خود را بپایان رسانند آنگاه باجر و پاداشی که برای آنان
__________________________________________________
(1) «یشرون» مصدر آن شراء بمعنای فروش است و اشتراء بمعنای خریداری است.
«بالاخره» یعنی بعوض زندگی ابدی میفروشند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 119
ذخیره شده نائل خواهند شد.
زیرا ملازمت رکاب رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و جهاد در راه اسلام مانند سایر عبادات جزء مقتضی برای سعادت ابدیّ است و مشروط باین است که با ایمان زندگی خود را بپایان رسانند.
«وَ ما لَکُمْ «1» لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ».
تأکید در باره جهاد مسلمانان با کفّار قریش است که عذری از آنان پذیرفته نیست زیرا افراد چندی تازه مسلمان از مردان و بانوان و برده‌ها که در اثر قبول دین اسلام در سیطره کفّار مکّه قرار گرفته و نمیتوانند از وطن خود مکّه هجرت کنند جهاد با کفّار قریش سبب نجات و رهائی این گروه از شکنجه‌های دشمن خواهد شد.
برای ترغیب و جلب توجّه مردم عاطفه بشریّت و نوعدوستی را در آن راد مردان بیدار نمود تا بجنگ با کفّار قریش اقدام نمایند.
جهاد با قریش نوعی از عظمت و بزرگداشت اسلام و حفظ خون و حمایت از عقیده مقدّس مسلمانان است. که در شکنجه قریش بودند مانند سلمه بن هشام و ولید بن الولید و عیاض بن ابی ربیعة و ابو جندب بن سهل.
«الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها» این گروه تازه مسلمان برای رهائی خود از آزار و اذیّت کفّار بخویشان و هموطنان و یا بمسلمانان استغاثه نکرده و نجات خود را از آنان نمی‌خواستند بلکه نیروی خدا شناسی در آنان چنان رسوخ نموده و فطرت پاک آنان را بیدار کرده که جز بآفریدگار توانا توجّه نداشته و همواره مسئلت می‌نمودند بار پروردگارا ما را از سیطره کفّار مکّه برهان که از هر گونه آزار و اذیّت بر ما دریغ نمی‌نمایند.
__________________________________________________
(1) «ما لَکُمْ» موصول و استفهام انکاری است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 120
«وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً» «1» و نیز از پروردگار مسئلت می‌نمودند که بر حسب وسایل طبیعیّ رسول گرامی اسلام بر کفّار قریش و بر مکّه استیلاء یابد و ما را نیز از شکنجه آنان برهاند.
درخواست این گروه برنامه خدا شناسی و تعلیم بمسلمانان است که هر چه را بخواهند از آفریدگار مسئلت نمایند و بر حسب حکمت خواسته‌های مردم را از طریق جریان طبیعیّ بر آورد.
پروردگار نیز بر حسب سیرة درخشان و نظام اسباب دعای آنها را بهدف اجابت رسانیده رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نیز در اثر لشکر کشی بدون تلفات بطور غیر مترقّب بفتح مکّه معظّمه نائل گشت و بر کفّار و بت پرستان استیلاء یافت.
در آغاز امر ابو سفیان را که دشمن دیرین او بوده و هر که بوی پناه برده بود آزاد فرمود هم چنین سایر مردم آن سرزمین حرم امن پروردگار را از قید اسارت رهانید این گروه مسلمان که در شکنجه بسر میبردند نیز بعزّت آزاد شده رهائی یافتند.
«الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» بیان هدف هر یک از لشکر اسلام و کفر است.
اهل ایمان بر اساس عقیده و نشر توحید و گسترش عدل در جهان با کفّار می‌جنگند که عناصر ناپاک را از صفحه گیتی بر اندازند و آثار شرک و کفر را محو کنند تا آنکه خدا پرستی و عدل در جامعه بشر حکومت کند و افراد بشر یکتا پرست شوند و جهان بصورت مدینه فاضله در آید و همه اجزاء آن متناسب و در گوشه و کنار آن تیره‌گی ظلم و ستم دیده نشود.
بالاخره لشکر اسلام برای سعادت خود و اجتماع بشر جانبازی می‌کنند پروردگار نیز بر حسب نظام آفرینش و سوق بشر بسوی کمال ولیّ و سر پرست آنان
__________________________________________________
(1) «مِنْ لَدُنْکَ» یعنی از خزینه غیب که مرتبه ظاهر آن عوامل طبیعی و از جمله لشکر کشی پیامبر اسلام برای فتح مکه است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 121
بوده و آنها را تالی تلو پیامبر اسلام و پرتوی از مظاهر رحمت خود قرار داده و از استقامت آنان در عقیده سپاسگزارده و نشر خدا پرستی را در جهان مرهون فداکاری و بحساب آنان آورده است و آثار زندگی آنان را در جهان پاینده میدارد.
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً» کفّار و مشرکین در قطب مخالف قرار گرفته نور فطرت را در خود خاموش نموده و نعمتهای بیشمار پروردگار را نادیده گرفته و از خود و غرض آفرینش جهان بی‌خبرند و جز فساد و گمرهی مردم هدفی از جنگ ندارند.
بحکم خرد برای انتظام زندگی بشر و سوق آنان بسعادت که غرض از آفرینش است باید زمین را از این عناصر فاسد پاک نمود و آثار نکبت بار و ریشه فساد را از جهان بر انداخت تا اینکه در راه سعادت بشر عائقی نباشد.
پروردگار این مردم فاسد را پیروان شیطان معرفی نموده از نظر اینکه نیرنگهای شیطان بوسیله این عوامل بظهور میرسد و از حلقوم و نای این افراد بصورت سخنان گمراه کننده در میآید و نیز خواسته‌های پلید شیطان است که بوسیله اعضاء و جوارح این مردم جامه عمل پوشیده بصورت خارج در میآید و فساد جهان را فرا میگیرد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 122

[سوره النساء (4): آیات 77 تا 80] .... ص : 122

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً (77) أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (78) ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (79) مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (80)

خلاصه .... ص : 122

آیا عجب نداری از حال آن مردمی که در مکّه می‌گفتند بما اجازه جنگ با دشمنان بده بآنها گفته میشد اکنون باید از جنگ خودداری کرد (دستور جنگ نرسیده است) بلکه بوظایف نماز و اداء زکوة قیام نمائید ولی آنگاه که بر آنها انوار درخشان، ج‌4، ص: 123
در حادثه بدر جهاد مقرّر شد گروهی از آنان بیش از آن اندازه که از خدا بترسند از دشمنان خود ترسیده گفتند پروردگارا چرا بر ما جهاد را واجب نمودی که عمر ما را تا بهنگام مرگ طبیعیّ بتأخیر نیفکنی ای رسول گرامی باین مردم سست عنصر بگو زندگی در دنیا بس اندک است و زندگی در جهان دیگر همیشگی و برای اهل ایمان بسیار بهتر است از زندگی در دنیا و این مردمی که اعتراض کنند بی‌بهره از سعادت گشته و باندازه پوست هسته خرما بآنان ستم نخواهد شد (77)
هر کجا باشید گرچه در کاخهای عالی و محکم مرگ شما را فرا میرسد و این گروه منافق چنانچه آسایش و نعمتی بآنان رسد گویند از جانب پروردگار است و اگر ناگواری بآنان روی آورد بتو نسبت میدهند ای رسول گرامی باین مردم جاهل بگو هر چه در جهان از نیک و بد و هر حادثه‌ئی پدید آید همه از جانب پروردگار است ولی این مردم نادان اینگونه سخنان را نمی‌فهمند (78)
هر چه از ناگواریها بتو رسد از جانب پروردگار است و هر بدی و زشتی رسد نتیجه اندیشه و کردار تو است ای رسول گرامی ما تو را برسالت برای رهبری بشر فرستادیم و برای دعوی پیامبری تو گواهی پروردگار کافی است (79)
هر که پیامبر اسلام را اطاعت کند خدا را پرستش نموده و هر که از فرمان رسول سر نپیچد او را عقوبت مینمائیم ای رسول گرامی تو را برای نگهبانی آنان نفرستادیم و فقط برای راهنمائی بشر فرستاده‌ایم (80)

شرح .... ص : 123

«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا «1» أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ» «شأن نزول آیه» گروهی از مسلمانان مانند عبد الرحمن بن عوف زهریّ و مقداد بن اسود
__________________________________________________
(1) «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» بهیئت امر یعنی از جنگ و بکار بردن سلاح خودداری نمائید
انوار درخشان، ج‌4، ص: 124
کندیّ و قدّامة بن مظعون و سعد بن ابی وقّاص و دیگران که در مکّه بدین اسلام وارد شده بودند از کفّار بسیار اذیّت و آزار بآنان میرسید شکایت نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بردند که اجازه فرماید از خود در مقابل مشرکینی که بآنها آزار میدهند دفاع کنند و بجنگ بپردازند.
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در پاسخ آنان را بصبر و شکیبائی سفارش نموده فرمود مأمور نیستم با کفّار بجنگ بپردازم.
آیه در مقام توبیخ و سرزنش این گروه است.
ای رسول گرامی باین مردم سست عنصر بنگر چگونه در مکّه سرزمین شرک این گروه برای دفاع از اذیّت و آزاری که بآنان میرسید از تو کسب اجازه میکردند که با کفّار جنگ نموده از خود دفاع کنند در پاسخ آنان را بصبر سفارش نموده که در این حال فقط وظیفه شما مسلمانان آنستکه بپاره‌ئی از احکام اسلام که نازل شده است اکتفاء نمائید از قبیل مراقبت بنمازهای پنجگانه و اداء زکوة.
ولی پس از آنکه این گروه از مکّه هجرت نموده و بمدینه آمدند و بسیاری از ساکنان مدینه و اطراف آن نیز دین اسلام را پذیرفته انصار و یاوران اسلام بسیار شد آنگاه بآن گروه مردم مانند عبد الرحمن بن عوف امر نمودیم که برای نشر دین اسلام با مشرکین جنگ نمایند.
«فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً ... «1» قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ» دستور جنگ باین گروه آنچنان سخت و طاقت فرسا آمده که بیشتر از مرگ از آن میهراسند بطوریکه تدبیر و دل خود را باخته و اختیار از کف آنان ربوده است از این جهت در مقام تمرّد و اعتراض بر آمده گویند: بار پروردگارا چگونه
__________________________________________________
(1) «خشیت» بمعنای بیم و هراسی است که دل را باخته و تدبیر و چاره جوئی را از کف برباید ولی خوف زنگ خطر است که در مقام چاره جوئی بر آید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 125
بر ما قتال با کفّار را واجب نمودی و از زندگی طبیعی ما را بی‌بهره نمودی؟
«قُلْ مَتاعُ «1» الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی» ای رسول گرامی باین مردم سست عنصر که از جنگ با کفّار در بیم و هراسند بگو زندگی این جهان بس اندک است چنانچه با راد مردان (سپاه) اسلام در جنگ شرکت کنید، بسعادت نائل شده از نعمتهای ابدیّ نصیب خواهید داشت.
«وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا» «2» این مردم هرگز مپندارند چنانچه در جنگ شرکت کنند از زندگی بی‌بهره شده‌اند.
بلکه چنانچه در جنگ کشته شوند بطور ختم بسعادت جاوید نائل خواهند شد و اگر بسلامت بوطن بازگردند اجر و پاداش زیاده بر تصوّر برای آنان آماده و ذخیره میشود پروردگار اجر و پاداش کسی را که کمترین سعی و کوشش در راه اسلام نماید هرگز تضییع نخواهد فرمود.
«أَیْنَما تَکُونُوا «3» یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ «4» وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» آیه در مقام توبیخ این گروه سست عقیده است که عارف بلوازم توحید نیستند و در مقام اعتراض بحکم قتال با کفّار بر آمده‌اند.
و آیه برای تعلیم آنان و نیز آموزش جامعه بشر حقایقی را از اسرار آفرینش بیان نموده است.
از جمله آنکه بشر دارای روح و بدن جسمانی است و در اثر نیروئی که در روان نهاده شده بوسیله تدبیر و علاقه ببدن خود که عوامل آن هستند بعالم طبع
__________________________________________________
(1) «متاع» یعنی آسایش. [.....]
(2) «فتیلا» کنایه از شی ناچیز است مانند آنچه انگشت دست از چرک بدن بگیرد.
(3)َیْنَ ما تَکُونُوا» یعنی هر جا باشید و بهر کجا روید و هر اندازه از قدرت و نیروی روانی و بدنی که دارید.
(4) «یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ» یعنی بشر از چنگال مرگ هرگز رهائی نخواهد یافت.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 126
ارتباط می‌یابد و بتدریج از محسوسات و بدیهیّات و سپس باسراری از آفرینش راه می‌یابد و این سیر آموزشی چه بنفع و فضیلت باشد و یا بزیان از هر جهت محدود است ناگزیر روزی خواهد رسید که روان انسانی استقلال یابد و آنچه از مکتب جهان آموخته خواه ناخواه علاقه آن از بدن و ارتباط آن از این عالم قطع خواهد شد زیرا برای هر حرکت سکونی است و برای هر ترکیبی تفرقه و پراکندگی است.
هم چنین بدن که در اثر احاطه روح نیروی حیاتی و نباتی را در هر ذرّه و سلولی از آن منتشر مینماید و بدین وسیله سلولهای بیشمار پی در پی تکسیر یافته در نتیجه آن اعضاء و جوارح انسان تغییر می‌یابد و عضوی مانند آنها جایگزین آنها خواهد شد و برای تکسیر و ترکیب آنها نیز زمانی فرا میرسد که بتفرقه و فساد آنها منتهی شوند.
بالاخره ساختمان بدن انسانی و علاقه روح نسبت ببدن بر حسب تقدیر پروردگار تجزیه و تفرقه پذیر است.
و نیروی حیاتی و نباتی از سلولها جدا شده بدن بصورت جماد در میآید.
و محتمل است جمله «وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ» اشاره باین نکته باشد.
حقیقت انسان همانا روح موهبت الهی است که نیروی حیاتی و نباتی را در سلولهای بدن میپروراند و بوسیله آن عوامل در این جهان فرمانروائی میکند و از نتایج زندگی و لذائذ آن بهره‌مند میگردد.
در این صورت چه بدن دارای سلولهای قویّ مانند قلعه محکم باشد و یا فرسوده و چه در جنگ شرکت کند و یا امتناع ورزد نسبت بادامه زندگی و پیوستگی روح با بدن هرگز تأثیری نخواهد داشت.
«إِنْ تُصِبْهُمْ «1» حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ
__________________________________________________
(1) «إِنْ تُصِبْهُمْ» مصدر آن اصابت بمعنای رسیدن بهدف است «حسنة» صفت مشبهه بقرینه سیاق عبارت از پیش آمد گوارا که با طبع سازش دارد «سیئة» نیز بمعنای ناگوار که با طبع سازش ندارد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 127
عِنْدِکَ».
این گروه چنین پندارند که هر چیز و آسایش در زندگی که بآنان رخ دهد مانند ایتلاف قبایل (اوس و خزرج) و رفع کینه‌های دیرین و فتح و پیروزی و صحّت و آسایش و عافیت و غنیمت که از دشمن بدست آورند همه و همه از جانب پروردگار است که بآنان ارزانی فرموده و اساس آنها دین اسلام و برکات بیشمار آنست که بهرمند شده‌اند.
در این ضمن چنانچه از جنگ و شکست و یا قتل و هر گونه ناگواری بآنان رو آورد و یا خطری از دشمن آنها را تهدید کند از سوء تدبیر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله می‌پندارند که آنان را بجنگ با کفّار ترغیب مینماید.
«قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» «1» ای رسول گرامی بمنظور تعلیم این گروه و آموزش جامعه بشر (بگو) سر لوحه خدا شناسی آنستکه پروردگار حوادث جهان را بر اساس تأثیر عوامل طبیعت نهاده و مشیّت و تدبیر خود را بر حسب نظام جهان از پس پرده‌های عوامل آشکارا و دیگر علل مرموز عکس العمل افعال و کردار فرد و اجتماع بشر است هر پدیده‌ئی را بر اساس حکمت بظهور میرساند و نظام جهان را که بر اساس آزمایش بشر نهاده بر این دو سلسله عوامل طبیعیّ استوار نموده است.
و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله در باره تدبیر نظام جهان هیچ گونه تأثیری بطور استقلال ندارد و مانند سایر افراد بشر محکوم تدبیری است که در عالم جاری و فرمانروا است.
__________________________________________________
(1) «قل» روی سخن و تعلیم با رسول گرامی است «کل» بمعنای هر گونه پیش آمد گوارا و یا ناگوار و هر حادثه و خطری بالاخرة هر پدیده‌ئی است «مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» یعنی همه حوادث و پدیده‌ها باراده و مشیت جهان آفرین است که از خزائن غیبی پیوست با علل مرموزی در نظام آزمایش تنزل نموده بصورت حوادث خود نمائی مینماید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 128
«فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» «1» این گروه و سایر مردم که چنین می‌پندارند دوره دبستانی معارف و تعلیمات اسلامی را می‌پیمایند و نیروی درک اسرار آفرینش را ندارند.
از جمله آنستکه تخلّفاتی که از دستورات رسول گرامی پیشوای خود مینمایند بضرر جبران ناپذیر آنها دچار خواهند شد و از کوتاه نظری آنها را از سوء تدبیر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دانسته از این رو اعتراضاتی بساحت او نموده و از نعمت تعلیم و تربیت وی ناسپاسی مینمایند و حال آنکه وجود او خیر محض و سبب همه آثار خیر است.
مفسّر گوید آیات قرآنی مسطوره‌ئی از معارف الهی است از جمله آیاتی که مبنی بر مدح و یا بر مذمّت و توبیخ است نظری بافراد و یا گروهی بخصوص ندارد جز آنکه سبب نزول آیه میباشند.
بطور مثال مانند آفتابی است که برای همیشه بر جهان تابانست و هرگز تیرگی و تاریکی برای آن مفهوم ندارد جز موردی که از پرتو آن محروم گردد.
خلاصه آیات بیان قواعد کلّی بطور قضیه حقیقیه است که همواره زنده و پاینده‌اند و با اجتماعات و طبقات بشر برای همیشه در خطاب و عتاب و نصح و تهدید است.
«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» از نظر بزرگداشت روی سخن برسول گرامی نموده که آنچه از نعمت بیشمار تو را فرا گرفته از پرتو فضل پروردگار است.
زیرا هر پدیده‌ئی در جهان خیر و نیکو است و هرگز چیزی که از هستی
__________________________________________________
(1) هؤلاء اسم اشاره بجمع دور افتاده است و بقرینه سیاق مراد گروهی از مردم است که از درک حقایق دور هستند «لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ» تأکید در نفی است یعنی هرگز صلاحیت و نیروی درک و احاطه این اسرار را ندارند «حدیثا» مراد تعلیمی است که پروردگار روی سخن را برسول (ص) نموده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 129
بهره نبرده پدید نخواهد آمد و هر موجودی مناسب با نظام جهان و فرآورده و معلول یک سلسله عوامل میباشد.
باین نظر هر حادثه و هر موجودی در حدّ خود نیکو و جزء نظام است و هم چنین بلحاظ عواملی که آنرا پدید آورده نیکو ثمره‌ای است.
نتیجه آنکه هر نعمت که بفردی رو آورد مستلزم نعمتهای بیشماری است که در هر لحظه قسمتی از آسایش او را تأمین مینماید.
و سر آمد هر نعمت ظرفیّت و حاجت بفضل پروردگار است.
«فَمِنَ اللَّهِ» یعنی هر نعمت و پدیده‌ئی از خزائن غیب پروردگار و نیز از پس پرده‌های عوامل بیشمار بظهور میرسد و بطور فضل خواه ناخواه در دسترس مردم که غرض از آفرینش جهان هستند قرار میگیرد و هر که ظرفیّت و حاجت او بفضل پروردگار زیاده باشد از موهبت هستی سهم بیشتری خواهد داشت.
«وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» اصابت بمعنای پیش آمدی است بر انسان چه ملایم طبع باشد و یا منافر بدین مناسبت که انسان هدف هر حادثه نیک و بد قرار میگیرد.
«حسبة» صفت مشبّهه و عبارت از اثر خیر و پیش آمد ملایم طبع و گوارا است مانند صحّت و سلامت و عافیت و امن.
«سیّئة» نیز صفت مشبّهه و عبارت از اثر ناگوار و منافر طبع است مانند بیماری و فقر و خواری و پریشانی.
آیه از نظر تشریف برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خطاب و حقیقتی را بیان نموده که بر همه افراد بشر نیز منطبق است.
که هر چه از نعمت بافراد بشر رو آورد از جانب پروردگار ارزانی شده و هر ناگواری و فقدان نعمت که بانسانها رو آورد بسوء اختیار آنها بوده و خود را از آن نعمت بی‌بهره نموده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 130
توضیح آن بذکر چند مطلب است:
1- هر پدیده‌ئی که از نعمت هستی برخوردار شده بهمان اندازه که بهره برده خیر و نیک است زیرا نمونه‌ای از تدبیر پروردگار و مناسب با نظام و محصول علل و عوامل جهان است از این رو در سلسله نظام وجود پدیده و جزئی که ناشایسته باشد وجود ندارد زیرا خلف فرض و مخلّ با نظام هستی است.
2- هر چه از خوان هستی برخوردار است خیر و شایسته و امر وجودیّ است مانند صحّت و سلامت و عافیت و امنیّت که موافق طبع بوده و وسیله سعادت و آسایش برای فرد و اجتماع است.
و هر پیش آمد ناگوار و حادثه‌ئی که منافر طبع و مخالف با آسایش فرد و اجتماع باشد فقدان نعمت و امر عدمیّ است مانند بیماری و تهیدستی و خواری و پریشانی.
3- نظام جهان بر حرکت موجودات از نقص بسوی کمال نهاده شده است ناگزیر در اثر اختلاف ظرفیّت بهره هر یک از خوان هستی حقیقت و حدود آنها نیز متفاوت خواهد بود و هر موجودی که از هستی بهرمند شده در حدّ خود خیر و نیک است در این صورت تضادّ و مزاحمت بعض موجودات با یکدیگر در اثر اختلاف حدود و یا در اثر خصوصیّات دیگر است که بطور اتّفاق با یکدیگر تضادّ داشته و بصورت زیان آور در میآیند.
مثلا غذا و موادّ خوار بار جزء نظام زندگی بشر است چنانچه شخصی که گرسنه و سالم باشد صرف غذای گوارا برای او خیر و شایسته است ولی در باره بیمار و یا شخص بی میل صرف غذا برای او مضرّ و زیان آور است و چنانچه ضرر ببیند بسوء اختیار خود بوده و رعایت شرایط آنرا ننموده است.
چنانکه ممکن است موجودی و یا حادثه‌ئی برای فرد و یا گروهی ملایم طبع و نعمت باشد ولی همان موجود و حادثه در باره دیگران مضرّ و منافر طبع گردد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 131
مثلا نزول باران با اینکه برای تامین نیازهای عموم و زراعت مفید است در باره احشام و اغنامی که در بیابان بچرا هستند چه بسا وسیله خطر و سبب خسارت گروهی مردم دیگر گردد.
پس خیر و صلاح و نفع و ضرر و سود و زیان هر موجودی را باید نسبت بدیگری سنجید زیرا در اثر اصطکاک و برخورد بیکدیگر سود و زیان آنها نسبت بیکدیگر صورت میگیرد و گر نه در هیچ یک از پدیده‌های جهان در حدّ خود شائبه فساد و زیان نخواهد بود.
4- پروردگار در فطرت بشر نیروی اختیار نهاده و او را بزیور خرد آراسته و سعادت و بد بختی را بعهده خود او نهاده است که بتواند بوسیله بکار بردن نیروی اختیار راه سعادت بپیماید و در محور نیکبختی دور بزند و در باره عمل و رفتار خویش از نیروی خرد استمداد جوید و بصلاح و خیر خود قضاوت و پیش بینی کنند و از کارهای ناپسند بپرهیزد و از خطر و زیان گناهان خود را ایمن بدارد آنگاه بنتایج افعال نیک خود برسد و در زندگی کامران و سعادتمند گردد در این صورت از نعمتهای بیشمار که در هر لحظه بشر را فرا گرفته استفاده نموده و در کسب سعادت بکار برده است.
و چنانچه در اعمال و کردار خود از نیروی خرد استمداد ننماید و از تمایلات خود پیروی کند نعمتهای بیشماری را که پروردگار در دسترس او نهاده کفران نموده و بضرر خود بکار برده و بوسیله اعمال ناشایسته زیان خود را درخواست نموده است.
و در مورد حوادث ناگوار که خواه ناخواه در جهان رخ میدهد و اجتماعات بشر را بخطر تهدید مینماید و اختصاص بافراد و یا طائفه‌ئی ندارد آن نیز وابسته بسوء اعمال و کردار بشر است بدیهی است انحراف جامعه‌ئی از طریقه عبودیت و عدم رعایت حقوق و شیوع اعمال ناشایسته از آنان سبب ظهور فساد و اختلال نظم زندگی عموم شده طبقات نیک و بد را یکسان فرا خواهد گرفت.
جامعه‌ئی چنانچه از طریقه فطرت و خرد منحرف گردد ناگزیر دچار اختلال انوار درخشان، ج‌4، ص: 132
زندگی شده از سعادت بازخواهد ماند و نیز سبب اختلال زندگی سایر اجتماعات که با آنها ارتباط دارند خواهد شد و آثار شوم فساد بآنها نیز سرایت خواهم نمود در این صورت اختلاف در اجتماعات آنان آشکار شده روابط آنها با یکدیگر تیره میگردد و عواطف بشریّت از میان آنان رخت برمی‌بندد و بلیّات و مخاطرات از هر سو بآنها رو میآورد.
و آیه ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا 30- 41 بیان نموده چنانچه گناهان و ستمگریها جامعه‌ئی را فرا گیرد سبب ناامنی و فساد بیابانها و دریاها خواهد شد زیرا زندگی بشر وابسته بسایر اجزاء جهان است از این رو اعمال و رفتار آنان نهایت ارتباط و وابستگی با نظام سایر اجزاء عالم دارد چنانچه صالح و شایسته باشد اجزاء دیگر نیز بتناسب آنها منتظم خواهند بود و گر نه فساد عالم را فرا گرفته بشر زیاده از سایر موجودات در معرض خطر قرار خواهد گرفت زیرا ضعیف و زبونتر از همه پدیده‌های جهان است.
اهل ایمان و تقوی میتوانند در برابر حوادث ناگوار نیروی صبر و بردباری را بکار برده از آن رهگذر خطر سعادت خود را تأمین نمایند هم چنانکه در باره اولیاء و نیکان چنین است بوسیله اینگونه حوادث نیروی انقیاد خود را تقویت مینماید تا آنجا که اراده خود را در محور خواست پروردگار قرار داده و با نیروی تزلزل ناپذیری هر گونه پیش آمد ناگواری را گوارا و از نعمتی هرگز خود را بی‌بهره نمی‌نمایند.
«وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً» پروردگار هر یک از انواع آفریده‌های جهان را بوسیله عوامل طبیعت بسوی کمال مناسب سوق میدهد هم چنین بشر که بهترین موجودات جهان است سهم بسزائی از این بهره دارد بلکه سایر انواع موجودات برای تأمین آسایش بشر است که بر آفریده‌های دیگر فضیلت و برتری غیر قابل قیاسی دارد و از نظر اینکه زندگی او بنیروی عقل و اختیار آراسته زندگی و حیات او همیشگی است و امتیازات انوار درخشان، ج‌4، ص: 133
خاصّی از سایر موجودات دارد.
از جمله زندگی بشر بطور اجتماع و بکمک یکدیگر باید وسایل آسایش را فراهم سازند و از نظر تزاحمی که در برخورد آنان با یکدیگر پیش میآید همواره باید بر آنان دستور و برنامه‌ئی فرمانروا باشد که حدود هر یک از افراد تعیین و مشخّص گردد و هرج و اختلال در نظم زندگی آنان لازم نباید.
از جمله برای انتظام زندگی در این جهان سعادت همیشگی آنان پیامبرانی برانگیخته که رهبر آنها بسوی سعادت باشد و غرض از آفرینش و اعزام پیامبران تأسیس مکتب خدا پرستی است از این رو در آیه بجامعه بشر منّت نهاده و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله را بسمت رسالت و رهنمائی بشر معرّفی نموده و با دلائل معجزه آسا برسالت او شهادت داده و حجّت را بر آنان آشکار نموده است.
و نیز ساحت پیامبر را تنزیه نموده است از سخنانی که در باره او گفته و حوادثی که در جنگ برای مسلمانان رخ داده از سوء تدبیر او پنداشته و یا از شئامت او دانسته‌اند.
زیرا رسول گرامی نیز مانند سایر افراد در باره حوادث هیچ گونه تأثیری و یا تدبیری بطور استقلال ندارد و خود او نیز محکوم تدبیر جهان آفرین است.
«وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً» تدبیر امور و حوادث جهان از شئون پروردگار است و از جمله در باره تعلیم و تربیت بشر که غرض از افزایش است و آن منصب را پایان جهان و ساحت پروردگار نیز در این باره شاهد و گواه و منزّه است از اینکه برای اثبات رسالت رسول گرامی نیاز بشهادت غیر داشته باشد.
«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» ایمان و اطاعت پروردگار تنها از افرادی پذیرفته است که از دستور و فرمان رسول صلّی اللّه علیه و آله بدون قید و شرط پیروی نمایند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 134
«وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً» تولّی بمعنای اعراض و مخالفت است اطاعت پروردگار و کسب سعادت امر قصدیّ و بر اساس اختیار است و هرگز آمیخته باجبار و اکراه نخواهد بود از این روی پیامبر گرامی اسلام مانند سایر پیامبران رهبر بشر بسوی خدا پرستی و سعادت است که بوسیله آیات قرآن و تبلیغ احکام مردم را بسوی دین اسلام برای همیشه دعوت نماید هر که خواهد از او پیروی نموده بسعادت نائل شود و چنانچه بسوء اختیار تمرّد کند شقاوت ابدیّ گریبانگیر او خواهد شد و هرگز رسول گرامی عهده دار سعادت مردم نخواهد بود.
در کتاب کافی و تفسیر عیّاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده فرمود:
حقیقت ایمان و خشنودی پروردگار در معرفت امام و اطاعت از او است زیرا مفاد آیه «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» آنستکه هرگاه کسی همه شب را بنماز برگزارد و روزها امساک کند و اموال خود را در راه خدا ببینوایان بدهد و بزیارت کعبه رود لیکن نشناسد ولیّ امر را و از او پیروی نکند و عبادتهای او بتعلیم وی نباشد بهره‌ئی از اعمال خود نزد پروردگار نخواهد داشت و در صف اهل ایمان نیست پروردگار نیکان از اهل ایمان را بفضل خود از نعمتهای جاوید برخوردار می‌فرماید.
مفسّر گوید اطاعت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله عبارت از پیروی از احکام و دستوراتی است که جزء برنامه تعلیم و تربیت میباشد و از جمله در باره وصایت است که گروهی را بسمت تعلیم و تصدّی مکتب قرآن معرّفی نموده و ادامه تبلیغ در ادوار بشریّت بآن گروه استوار میباشد.
در کتاب درّ منثور از عبد اللّه بن عمر روایت شده که با گروهی از صحابه حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بودیم حضرت فرمود: ای مردم میدانید که پروردگار مرا برسالت فرستاده عرض کردند بلی یا رسول اللّه حضرت فرمود آیا میدانید که پروردگار انوار درخشان، ج‌4، ص: 135
در آیات قرآنی اطاعت مرا واجب نموده و شرط قبول ایمان قرار داده است عرض کردند بلی حضرت فرمود: از جمله اطاعت من آنستکه از امامان و پیشوایان خود پیروی نمائید چنانچه نشسته نماز گذارند شما نیز چنین کنید.
مفسّر گوید مفاد روایت آنستکه وجوب اطاعت امامان برای همیشه است و در آیه بنام اولی الامر ذکر شده و شرح آن گذشت که باید تعیین شوند و ابهام پذیر نیست.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 136

[سوره النساء (4): آیات 81 تا 84] .... ص : 136

اشاره

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (81) أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً (82) وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلِیلاً (83) فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً (84)

خلاصه .... ص : 136

منافقان در نزد تو اظهار ایمان و اطاعت کنند چون از حضور تو بیرون شوند شبگاه در بستر آرمیده و اندیشه نموده بخلاف گفته تو تصمیم بگیرند پروردگار بر اندیشه‌های آنان آگاه است و ثبت مینماید پس ای رسول گرامی از آنان رو بگردان و بخدا اعتماد بنما که تنها پروردگار یاور و نگهبان تو است (81)
آیا این گروه منافق در آیات قرآنی فکر و تدبّر نمی‌کنند (بفهمند که انوار درخشان، ج‌4، ص: 137
زیاده بر تصوّر بشر است) تا بدانند چنانچه از جانب غیر خدا بود در آنها اختلاف بیشمار دیده میشد (82)
چرا بعض مسلمانان بر اسرار جنگی که آگاه میشوند از اخبار وحشت اثر و غیر آن آنها را فاش می‌کنند تا دشمنان نیز آگاه شوند و اگر با رسول گرامی و فرمانروای مسلمانان.
(أُولِی الْأَمْرِ) آن اسرار را بمیان گذارند همانا در آن حادثه چاره جوئی و صلاح اندیشی میکردند و چنانچه فضل خدا شامل حال شما نبود بجز اندکی همه از شیطان پیروی میکردند (83)
پس ای رسول گرامی تو خود در راه خدا بجنگ و کارزار برخیز که جز شخص تو بر آن مکلّف نیست و گروندگان را ترغیب کن باشد که پروردگار شما را از خطر و آسیب کفّار ایمن بدارد و عقوبت پروردگار زیاده بر تصوّر و انتقامش بی‌نهایت سخت خواهد بود (84)

شرح .... ص : 137

«وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ» «1» آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش گروهی از مردم منافق است ای رسول گرامی هنگامی که آنان را بجهاد با کفّار دعوت مینمائی با کمال حرارت اظهار میل و رغبت مینمایند گویند: وظیفه ما فرمانبری و پیشبرد دین اسلام است و پس از آنکه از حضور تو رفتند شب هنگام استراحت با فراغت در این باره فکر نموده میاندیشند
__________________________________________________
(1) «طاعة» یعنی وظیفه ما همیشه اطاعت و فرمانبری است «بیت» از بیتوبه گرفته شده یعنی شب هنگام فراغت در باره امری فکر و اندیشه کند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 138
که با فرمان تو مخالفت کنند و آنچه بنا گذارند و از تو پنهان نمایند ما بتو خیر میدهیم پروردگار آنرا در صحایف اعمال آنان ثبت مینماید.
ای رسول گرامی نامی از این گروه مبر و انتظار کمک و اطاعت از آنان نداشته باش و با اقدام در باره پیشرفت دین اسلام تنها بپروردگار اعتماد بنما و بهترین و کیل است با کمال قدرت از تو پشتیبانی مینماید.
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً» ای رسول گرامی چنانچه این گروه در باره قرآن کریم با دقت تفکّر کنند و بیندیشند بحکم فطرت تصدیق مینمایند که بهترین گواه برای دعوی رسالت تو است از نظر بلاغت اعجازآمیز که از آغاز همه آیات آن بر یک منهج است و هرگز تفاوت و اختلاف در آنها راه ندارد.
با اینکه قرآن کریم مسطوره‌ئی از معارف الهی و اخلاق پسندیده و بیان احکام و ما یحتاج نوع بشر است و برنامه‌ئی است.
که همه شئون زندگی و سعادت بشر را در بر دارد و هرگز کوچکترین امری را از نظر دور نداشته و بطور کافی در باره معارف الهی و روز رستاخیز و قوانین فردی و اجتماعی و سر گذشت پیامبران و امّتهای گذشته و مواعظ و پند سخن گفته که همواره زنده و پاینده و رهبر بشر بسوی سعادت است.
با توجّه به این که در مدّت بیست و سه سال بر حسب مقتضیات و حالات گوناگون از سفر و حضر و رفاه و سختی و سلامت و جنگ آیات قرآن نازل شده هیچ تفاوت از لحاظ سلاست بیان و اتقان معانی در آنها نیست و همه آیات آن شبیه بهم و مشابه هستند و در مفاد آنها نیز تناقض و یا تضاد نیست و هر یک از آیات نه از نظر بلاغت و یا فصاحت تنها اعجازآمیز است بلکه از همه لحاظ معانی و مقاصد قرآن که مسطوره‌ئی از معارف و رهبر بشر بسوی سعادت معرّفی شده از نظر اعجاز یکسانند خلاصه از نظر اینکه حقایقی که در آیات قرآنی ذکر شده پیوسته بهم و تفسیر انوار درخشان، ج‌4، ص: 139
یکدیگرند و در محور معرفت آفریدگار و یکتا پرستی دور میزنند و زیاده بر حدود افکار بشر است.
بحکم خرد شاهد گویائی است که بطور حتم از ساحت پروردگار شرف صدور یافته و از هر نقص و اختلاف منزّه است.
و چنانچه قرآن کریم از غیر مقام ربوبی صادر بود تفاوت و اختلاف بسیار در برداشت و همه جانب آنرا اختلاف فرا میگرفت چنانکه بطور افتراء برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نسبت داده شده است.
ولی بدیهی است که موجودات جهان از جمله بشر محکوم بحرکت و تغییر و تحوّل‌اند هرگز در باره فردی از بشر و سایر پدیده‌ها این قانون استثناء پذیر نیست.
انسان همواره محکوم باختلاف و تغییر رأی و تفاوت حال است هم چنین مطالب و سخنانی که از افکار دانشمندی برشته تحریر و نظم در آیند هرگز از این حکم مستثنی نخواهد بود.
مثلا چنانچه دانشمند در فنّی کتابی تألیف کند که تمام نیروی فکری خود را بکار برد چه در باره سلاست عبارت و جمله بندی و چه در باره مطالبی که منظور است هرگز بدون تبادل فکری و تغییر در عبارت بتألیف آن اقدام نمی‌کند گذشته از اینکه از هر جهت محدود و دارای نواقصی است و پائین‌تر از سطح افکار بسیاری از افراد خواهد بود.
«وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ» آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش گروهی از مسلمانان است که بمجرّد شنیدن خبر نیرنگ سیاسی از گروه منافق که وسیله اجراء منویّات مشرکین هستند آن خبر وحشت زا را نسنجیده می‌پذیرند و در میان مسلمانان نشر میدهند.
انتشار اینگونه اخبار مفاسد بیشماری در بر دارد از نظر اینکه سعی و کوشش انوار درخشان، ج‌4، ص: 140
مسلمانان را بیهوده نموده تأثیر بسزائی در تزلزل افکار آنان در پیکار جنگ مینماید.
«وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ».
اخبار سوء و تبلیغات سیاسی را پس از شنیدن از افراد منافق نباید نشر داد بلکه برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و یا باولی الامر مراجعه نمود زیرا آنها بصیرتر و بجریان اوضاع دشمن آشناتر هستند از این رو صحّت و سقم اخبار را تمیز خواهند داد چنانچه اساس صحیح داشته باشد متوجّه خطر دشمن شده در صدد چاره بر آیند و اگر بی‌اصل باشد از نشر آن جلوگیری نموده آنرا تکذیب مینمایند.
آیه مبنی بر آموزش دستورات جنگی برای همیشه بجامعه مسلمانان است که اخبار وحشت زا که از حلقوم دشمنان خارج شده و بوسیله گروه منافق انتشار می‌یابد نسنجیده نباید تصدیق کرد و آنرا نباید نشر داد.
«أُولِی الْأَمْرِ» نیز افرادی هستند که در آیه «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» پروردگار آنان را بسر پرستی و زعامت جامعه مسلمانان تعیین فرموده چه در باره تبلیغ احکام الهی و چه در مورد حوادث در هر عصر و زمانی بجای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله منصوب و بر اجتماعات اسلامی ولایت دارند و از جمله وظائف آنان نیز نظارت در باره حوادث است که عهده‌دار دفاع از دشمنان هستند.
در آیه «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ» بقرآن کریم ارجاع نشده زیرا سنجش صحّت و سقم اخبار و نظارت بر اوضاع و احوال و دفاع از خطر دشمن از شئون تبلیغ احکام الهی نیست و فقط از شئون ولایت عمومیّ است که برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و به اولی الامر واگذار شده که بر حوادث و پیش آمدهای مسلمانان نظارت دارند و دستورات آنان بدون قید و شرط لازم الاجراء است.
چنانچه مراد از کلمه «أُولِی الْأَمْرِ» گروهی از اهل حلّ و عقد و زمامداران در هر عصر و زمان باشد این محظور پیش خواهد آمد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 141
که چگونه پروردگار گروهی مبهم را که در هر زمان زمامدار مسلمانان میشوند فرمانروای بدون قید و شرط آنان قرار دهد یعنی هم چنانکه ولایت و زعامت اجتماعات اسلامی را برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در آن عصر واگذارده است در سایر اعصار نیز بگروهی نامعلوم واگذار فرماید و آراء و فرامین آنها را بر مسلمانان امضاء و تحمیل نماید.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا» آیه دستور بسیج روز بعد از جنگ احد را یادآوری نموده است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود: افرادی که روز گذشته در جنگ احد شرکت داشته با اینکه مجروح بودند در تعقیب قریش بر آیند.
عبد اللّه بن سلول و یاران او مسلمانان را از تعقیب قریش باز میداشتند و در آیه 3- 175 شرح آن گذشت.
و یا آیه در باره جنگ بدر کوچک است که یک سال پس از جنگ احد اتفاق افتاد و بر حسب وعده‌ئی که ابو سفیان نموده بود برای مبارزه بسرزمینی بنام مرّ الظهران با لشکری آمده در آن هنگام نعیم بن مسعود از مدینه برای زیارت خانه کعبه بسوی مکّه روانه بود ابو سفیان خواست که نعیم بهمراهی چند تن از قبیله بنی عبد قیس بمدینه باز گردند و مسلمانان را از جنگ باز دارند.
هنگامی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دستور بسیج داده این مردم منافق وارد مدینه شدند در اثر تبلیغات تهدیدآمیز تزلزلی در افکار بسیاری از مسلمانان پدید آوردند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من بجنگ قریش خواهم رفت گرچه کسی بهمراه من نیاید.
حضرت با هفتاد تن از مسلمانان بسوی سپاه قریش شتافت و منتهی بجنگ و زد خورد نشد.
آیه این واقعه را از گروه مسلمانان یادآوری نموده که چنانچه فضل و رحمت انوار درخشان، ج‌4، ص: 142
پروردگار شامل آنان نمیشد هر آینه گروهی از آنان در اثر تهدید مردم منافق از دستور بسیج تخلّف می‌نمودند ولی پروردگار بر آنان منّت نهاد و تصمیم گرفتند که از دستور پیامبر اسلام پیروی نمایند.
مفسّر گوید در آیه از بعض اهل نفاق تعبیر بشیطان شده از نظر نیروی اغواء و وسوسه است که میتوانند در قلوب مردمی که در عقیده و ایمان ضعیف هستند تزلزل ایجاد نموده و بر آنان فرمانروائی کنند و از اطاعت و پیروی رسول گرامی آنان را باز دارند.
در تفسیر عیّاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود مراد از فضل پروردگار در این آیه «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ» رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و مراد از رحمت امامان (اهل بیت وحی) هستند.
مفسّر گوید جمله بنحو عموم (و قضیّه حقیقیه) است و بر جامعه ایمان منّت نهاده که فضل پروردگار است بوسیله پیامبر اسلام و اوصیاء او علیهم السّلام هر فردی را از نیرنگهای شیطانی و شبکه‌های او ایمن میدارد.
«فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ»»
آیة برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خطاب نموده چنانچه این گروه از مسلمانان از جنگ با کفّار امتناع دارند و تبلیغات سوء مردم منافق در دلهای آنان تأثیر نموده و از جنگ با ابو سفیان ترسانند باکی بر تو نیست افسرده خاطر مباش از اینکه این گروه سست عقیده از اجراء دستور و از شرکت با تو در دفاع از بت پرستان کوتاهی می‌کنند.
«لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ و حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ» «2»
__________________________________________________
(1) لا تکلف بهیئت مجهول و خطاب است و تقدیر آن «لا تکلف الا فعل نفسک» میباشد.
(2) یعنی تو هرگز وظیفه‌ئی نداری جز آنکه تکلیف خود را انجام دهی و نیز دیگران را بر جنگ ترغیب کنی.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 143
ای رسول گرامی دعوت جامعه بشر بدین اسلام بعهده تو نهاده شده و دفاع از کفّار و مشرکین نیز وظیفه شخص تو است وظیفه دیگر تو نیز تبلیغ است که مردم را برای دفع شرّ کفّار دعوت نمائی که با تو در جنگ شرکت کنند هر که خواهد بپذیرد و یا خواهد تخلّف کند هرگز بر تو مسئولیّتی متوجّه نیست و استفاده میشود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نیرومندترین و آشناترین افراد بشر است برموز جنگی زیرا پروردگار بکسی چنین تکلیفی نفرموده که برابر دنیای شرک و کفر قیام نماید.
«عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» عسی بمعنای رجاء و امید و از حالات نفسانی است مانند یأس و ناامیدی و از نظر اینکه بشر بآینده احاطه ندارد پروردگار برسول گرامی و بمسلمانان خطاب فرموده بامید آن باشید که خطر دشمنان را از تو و از مسلمانان بوسایل عادی دفع نماید و دین اسلام را برای همیشه در جهان گسترش دهد.
بر حسب روایات ابو سفیان هنگامی که از جنگ احد بسوی مکّه باز می‌گشت فریاد بر آورد ای محمّد نبرد و ستیز من و تو در سال آینده در بیابان بدر است.
حضرت فرمود انشاء اللّه تعالی و چون موعد فرا رسید رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مسلمانان را بجنگ ترغیب می‌نمود ولی گروه منافق مانند نعیم بن مسعود اشجعیّ و یاران او مردم را تهدید نموده و از شرکت در جنگ میترسانیدند.
حضرت بر حسب دستور آیه سوگند یاد نمود که بجنگ با دشمنان خواهم رفت گرچه یک تن باشم حضرت با هفتاد نفر از مسلمانان در آن بیابان که وعده گاه بود حاضر شده هشت روز در انتظار ابو سفیان بودند پروردگار در دلهای قریش بیم و هراسی افکند و در آن موعد برای جنگ حاضر نشدند.
ابو سفیان نیز بوسیله نعیم بن مسعود بمدینه برای پیامبر اسلام پیام فرستاد که چون هنگام خشک سالی است برای ما وسایل غذا و خواربار فراهم نیست جنگ را بتأخیر افکند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 144
در آن نزدیک بیابانی بود بنام فاطمه که هر سال چند روز در آنجا بازاری تشکیل میشد مسلمانان نیز در نتیجه فروش و خرید کالا از آن بازار سود بسیاری نصیب آنان شد و بدون اینکه دشمن حاضر شود و جنگ رخ دهد بمدینه باز گشتند.
«وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا» «بأس» عقوبتی است که سبب بینوائی شود و تنکیل کیفری است که سبب نکبت و رسوائی گردد.
دو صفت فعل پروردگار است که بر حسب حکمت کفّار را بسخترین وسیله‌ئی در دنیا عقوبت مینماید و بوظیفه انذار و تهدید پیامبران نیز کمک میفرماید زیرا انسان بر حسب طبع تا هنگامی که نعمت او را فرا گرفته و در آسایش است توجه بآفریدگار نخواهد نمود که بوی نعمتهای بیشمار ارزانی فرموده چنانچه نعمتی را از او سلب نماید آنگاه مذلّت و مسکنت بر او رو میآورد برای اینکه فطرت خدا داده او بیدار گشته در مقام انقیاد بر آید.
در تفسیر عیّاشی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده در تفسیر آیه «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ» فرمود مراد امامان (از اهل بیت وحی) هستند.
در کتاب کافی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده فرمود: آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» و هم چنین در آیه «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» پروردگار وقایع و حوادثی که بر اجتماعات اسلامی رخ میدهد بفرمانروای آنان در هر زمان ارجاع نموده و قبول نظر و پیروی از رأی آنها را بر مردم واجب فرموده است.
مفسّر گوید کلمه اولی الامر بمعنای صاحبان نظر و رأی است که اطاعت فرمان آنها بدون قید و شرط بر مردم از جانب پروردگار واجب است مانند رأی و فرمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و افراد مشخّصی در هر عصر و زمان هستند که بسمت وصایت از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله تعیین شده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 145
و نیز عیّاشی از حضرت رضا علیه السّلام در ضمن روایت مفصلّی که در جواب نامه سائل بوده فرمود: پروردگار بر مردم واجب نمود که هنگام حیرت توقّف نموده و از شخص عالمی که احکام الهی را استنباط کند سؤال نمایند و آیه «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» مراد آل محمّد هستند که میتوانند از قرآن کریم احکام الهی و حوادث را استنباط کنند و هر یک از آنها حجّت پروردگار بر جامعه بشر هستند.
مفسّر گوید هم چنانکه احکام الهی از قرآن استفاده میشود هم چنین حوادث و رایی که در باره هر یک از آنها اولی الامر (فرمانروا) باید صادر کند از قرآن استفاده میشود.
زیرا قرآن کریم را تبیان کلّ شی‌ء معرّفی نموده یعنی هر چه در نظام هستی پدید آید تحت نظام کلّی است و جریان حادثه و حکم آنرا نیز بیان نموده است و بر حسب آیه (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) 80- 56 حقایق مرموز نظام هستی از افق افکار مردم پنهان است جز از اهل بیت طهارت و وحی.
در کتاب کافی بسند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود پروردگار برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله تکلیفی نمود که هرگز بکسی چنین امری نفرموده است زیرا پیامبر اسلام امر نمود که در برابر دنیای شرک و کفر قیام کند گرچه سپاهی نداشته باشد که او را کمک کند بر حسب آیه (فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ).
سپس فرمود پروردگار برای هر کار نیک ده برابر ثواب قرار داده و نیز برای درود و صلوات بر رسول خدا نیز ده اجر و ثواب قرار داده است.
در تفسیر عیّاشی نیز روایت شده که راوی از حضرت صادق علیه السّلام در مورد آیه سؤال نمود مردم در باره علیّ علیه السّلام میگویند چنانچه خلافت حق او بود پس چه مانع شد از اینکه حق خود را مطالبه نکرد.
حضرت فرمود پروردگار هرگز چنین تکلیفی بکسی نفرموده جز برسول اکرم انوار درخشان، ج‌4، ص: 146
صلّی اللّه علیه و آله که فرمود «فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ» این تکلیف فقط برای رسول گرامی بوده است و در باره دیگران فرمود (إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ) «1» علیّ علیه السّلام در زمان خود گروهی کافی پیرو نداشت که بتواند حق خود را مطالبه کند.
در تفسیر عیّاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده فرمود هرگز از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله چیزی خواسته نمیشد که بفرماید ندارم چنانچه داشت میداد و اگر نزد او چیزی نبود میفرمود انشاء اللّه میدهم و هرگز در برابر بد رفتاری کسی مانند آن با او رفتار نمیکرد.
و از وقتی که آیه (فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ) نازل شد هرگز سپاهی را بسوی صحنه جنگ اعزام و سوق نمی‌داد جز آنکه خود پیشاهنگ آنان بود.
__________________________________________________
(1) «أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ» یعنی از برابری دشمن هرگز روی نگرداند جز بمنظور آنکه گروهی را بکمک خود بخواند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 147

[سوره النساء (4): آیات 85 تا 91] .... ص : 147

اشاره

مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقِیتاً (85) وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً (86) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (87) فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (88) وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (89)
إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً (90) سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (91)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 148

خلاصه .... ص : 148

هر که سبب انجام کار نیک شود نصیبی از فائده آن خواهد برد و هر که وسیله عمل ناسزا گردد سهمی از زیان آن خواهد یافت خدا بر همه نیک و بد اعمال مردم آگاه و مراقب است (85)
هر که شما را ستایش کند و سلام گوید شما نیز بهتر از آن ستایش نموده پاسخ دهید و یا مانند آن پروردگار بهر نیک و بد پاداش میدهد (86)
آفریدگار یگانه‌ئی که شایسته پرستش باشد جز او نیست همه مردم را روز رستاخیز که شک و تردیدی در آن نیست گرد هم آورد کیست که راست‌تر از پروردگار سخن بگوید (87)
چرا شما در باره گروه منافقان دو فرقه شده‌اید گروهی آنان را مسلمان و گروهی آنها را کافر میدانید پروردگار آنها را دچار کیفر اعمالشان نماید آیا میخواهید آنان که بد اندیشه و اهل نفاقند هدایت نمائید و کسانی را که پروردگار در اثر نفاق گمراه کند هرگز راهی بسعادت نخواهند یافت (88)
کفّار و منافقان بر شما مسلمانان رشک برند و آرزو کنند که شما نیز مانند آنان کافر شوید و در کفر و شرک برابر و مانند هم باشید پس تا هنگامی که برای حفظ دین خود از مکه هجرت نکنید آنها را دوست نگیرید و چنانچه مخالفت کردند هر کجا آنان را یافتید بقتل رسانید و آنها را بیاوری و دوستی اختیار ننمائید (89)
مگر آنان که بقومی که با آنها عهد و پیمان بسته‌اید و یا از نظر کمی افراد پیمان دهند که از جنگ با مسلمانان خودداری نمایند با این دو طایفه از کافران که در حقیقت بشما پناهنده شده نباید جنگ کنید و اگر خدا بخواهد آنها را بر شما چیره و مسلّط می‌نمود تا با شما قتال میکردند پس هر گاه از قتال با شما خودداری انوار درخشان، ج‌4، ص: 149
نموده و بشما تسلیم شوند در این صورت پروردگار اجازه نفرموده است که با آنها جنگ نمائید (90)
طایفه دیگری را خواهند یافت که فقط میخواهند از شما ایمن شوند و قوم خود را نیز ایمن بدارند هر گاه راه فساد و خیانت برای آنان گشوده شود قیام کنند پس اگر از فتنه و نفاق با شما خودداری نکردند و از خیانت با شما دست بر نداشتند در این صورت آنها را هر کجا یافتید بقتل برسانید پروردگار شما را بر نفوس و اموال آنان مسلّط نموده است (91)

شرح .... ص : 149

اشاره

«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها» «1» در آیة گذشته پروردگار وظیفه طاقت فرسای مبارزه و قتال با کفّار را بعهده رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نهاده و شخص او را بمقاومت با آئین شرک و کفر امر فرموده است.
و نیز بوی دستور داده که مسلمانان را بجنگ با کفّار ترغیب نماید خواه بپذیرند و یا نپذیرند از این رو گروهی در مقام شفاعت بر آمده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله عذر خواهی بعضی از مردم را از شرکت در جنگ بپذیرد و آنان را از حضور در آن صحنه عفو فرماید.
و نیز برخی دیگر در باره جماعت و قبیله‌ئی توسّط نموده که رسول گرامی از جنگ و قتال با آنان که متظاهر باسلام بوده صرف نظر فرماید.
__________________________________________________
(1) شفاعت بمعنای عذر خواهی از گناه و همدوش شدن با تبهکار است که از کیفر او را برهاند «کفل» از کفالت گرفته شده بمعنای نکبت و عقوبتی است که دامنگیر انسان گردد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 150
خلاصه در اثر شفاعت در باره جماعتی که از پیش متظاهر باسلام بوده ولی بسوی قبیله خود و بآئین شرک باز گشته بودند اختلاف نظر میان مسلمانان پدید آمد و بعضی اظهار تمرّد از فرمان رسول اکرم می‌نمودند.
آیه مبنی بر توبیخ این گروه و بیان دستور کلّی در باره شفاعت و توسّط نسبت بهر امری است.
شفاعت و توسّط چنانچه در باره امر شایسته‌ئی باشد مانند اصلاح میان مسلمانان و یا سبب تأمین حقوق فرد و یا اجتماع شود و یا در مورد دفع ضرر از فرد و یا اجتماع توسّط و سفارش کند و در نتیجه خطری را از مردم دفع کرده خاطر آنان را ایمن بدارد بسیار عمل نیکو و پسندیده‌ای است و سفارش کننده نیز بهره‌ئی از آثار نیک آن عمل خیر در این جهان و نیز سهمی از اجر و ثواب آن عمل برای روز رستاخیز او ذخیره خواهد شد.
و چنانچه شفاعت در باره منع از انجام وظیفه و یا تضییع حق فرد و یا اجتماع باشد مانند فتنه و القاء نفاق میان مسلمانان امری ناپسند است و نیز توسّط نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در باره جماعتی از اهل نفاق که از جنگ با آنان صرف نظر فرماید خود تمرّد از فرمان او است.
«وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقِیتاً» مقیت بهیئت فاعل صفت فعل و از قوت گرفته شده که بمعنای نیرو است است و نصیب و بهره سعی هر که را بتناسب قصد او میدهد.
«وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» از جمله آداب معاشرت در اسلام است چنانچه کسی اظهار سلم و سازش نموده و سبقت بتحیّت کرد بجمله سلام علیک از او بپذیرید و زیاده با او اقبال نموده بجمله علیک السلام و رحمة اللّه پاسخ دهید و یا مانند آن و نیز شخص بیگانه و ناشناسی اظهار و یا دعوی اسلام نمود از او بپذیرید. انوار درخشان، ج‌4، ص: 151
و بر حسب آیات قرآنی از جمله تعلیمات پروردگار بپیامبران آنستکه فرشتگان قبل از وحی بگفتن سلام مبادرت میکردند و از جمله قبل از سخن با ابراهیم خلیل علیه السّلام بتحیّت و گفتن سلام سبقت می‌نمودند از این رو از جمله آداب معاشرت در دین حنیف او سلام گفتن و پاسخ آنست.
تحیّت اسم مصدر مانند تسمیه از حیات گرفته شده و مراد جمله حیّاک اللّه بوده یعنی پروردگار تو را زنده بدارد و بر حسب آیه فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ 45- 6 مراد از تحیّت گفتن جمله سلام علیک است یعنی پروردگار تو را زنده و بعافیّت بدارد.
«إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً» پروردگار در اثر آداب معاشرت زندگی اجتماعات اسلامی را انتظام بخشیده و گفتن نام پروردگار (سلام) و وحدت هدف که نشانه انسانیّت است آنرا برای پیروان مکتب قرآن شعار قرار داده است.
«اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ» 1- سعادت بشر بر دو رکن استوار است معرفت و شناخت آفریدگار منعم حقیقی که اساس فطرت و روان را نهاده و شالوده انسانیّت را پی ریزی نموده از این رو بحکم خرد یگانگی پروردگار انکار پذیر نخواهد بود.
2- هدف شناسی است یعنی در حیات بشر زندگی ابدیّ او نهفته است.
و در جمله (لَیَجْمَعَنَّکُمْ) در باره آن سوگند یاد فرموده که منتهای سیر کاروان بشریّت صحنه رستاخیز است که برای خردمند هرگز قابل تردید نیست لا رَیْبَ فِیهِ و چنانچه زندگی بشر فانی و زوال پذیر بود بساحت کبریائی او نقص و امکان راه می‌یافت.
ولی خردمند با توجّه بنیروی اختیاریکه پروردگار در بشر بودیعت نهاده تصدیق خواهد نمود که او را مسطوره‌ئی از صفات لا یزالی قرار داده است مانند انوار درخشان، ج‌4، ص: 152
سایه‌ئی که در محور شاخص تا ابد ثابت و پاینده خواهد بود.
«وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً» استفهام تقریریّ است یعنی که خردمندان بصحّت گفتار و سوگند او سر تسلیم فرود آورند.
از نظر توجه آنان بنظام و تدبیر یکنواخت که در همه ذرّات و آفریده‌ها فرمانروا است که شاهد گویائی است بر کمال صفات و صدق فعل و گفتار او و باین وسیله بشر را تهدید نموده که هیچ گاه از سیر و هدف خود غفلت ننماید.
«فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» «1»

«شأن نزول آیه» .... ص : 152

گروهی از مشرکین مکّه بسوی مدینه هجرت نموده و بظاهر دعوی اسلام می‌کردند پس از اندک زمانی بوطن خود باز گشتند بعذر اینکه آب و هوای مدینه با آنها سازش ندارد و بآئین شرک باز گشتند و سپس با مال التجاره بسوی یمامه روانه میشدند بعضی از مسلمانان بجنگ آنان برخاسته بعض دیگر خودداری نمودند چون این گروه در گذشته دعوی اسلام می‌نمودند.
آیه خطاب تهدیدآمیز بگروهی از مسلمانان نموده چه شده است که در باره جنگ و قتال با این جماعت اهل نفاق دو دسته شده‌اید گروهی بشفاعت و هوا خواهی آنان برخاسته و از پیامبر اسلام در خواست مینمایند که از جنگ با آنان صرف نظر نماید و حال آنکه این گروه در زمان گذشته گرچه بظاهر دعوی اسلام می‌نمودند ولی بعدا بوطن و قبیله خود پیوسته بآئین شرک باز گشته و با مشرکین هم پیمان شدند چنانچه در باره دفاع از خطر آنان سهل انگاری و یا صرف نظر شود ضرر و زیان جبران ناپذیری در آینده نزدیک برای مسلمانان خواهند داشت.
«أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا»
__________________________________________________
(1) «فئتین» تثنیه فئه که بمعنای گروه است ارکسهم یعنی آنها را بگمراهی افکنند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 153
استفهام انکاری و توبیخ است چگونه مردم این گروه منافق را مسلمان می‌پندارید و حال آنکه در اثر هجرت از اسلام و اعمال ناشایسته بکفر دیرین باز گشته‌اند.
هر که بسوء اختیار از پیروی اسلام سر بپیچد و از هجرت بمدینه منصرف شده با مشرکین هم آهنگ شود پروردگار بارتداد او حکم فرماید در این صورت شفاعت در باره این گروه تمرّد از فرمان پیامبر اسلام است در آیه نسبت اضلال را بپروردگار داده از نظر اینکه نفاق و رفتار کفرآمیز این گروه سبب شده که پروردگار بآنان مهلت داده بسوی کفر و عناد آنها را سوق دهد دیگر امید ببازگشت و سعادت در باره آنان نخواهد بود.
«وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ این مردم منافق از مدینه هجرت نموده و بآئین شرک باز گشته سهل است شما را نیز ترغیب مینماید که بکفر باز گردید و مانند آنها در صف مشرکین و در قطب مخالف گردانید بآنان تکلیف نمائید که هجرت نموده بدین اسلام باز گردند.
چنانچه بکفر خود اصرار دارند نظر به این که عنصر مضرّ و رشته فساد هستند آنها را بقتل رسانید تا شرک و بت پرستی از دلهای مردم رخت بر بندد.
«إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ» آیه دو طایفه از کفّار و بت پرستان را از حکم قتال استثناء نموده است.
1- کسانی که در پناه قومی در آیند که با مسلمانان قرار صلح و سازش منعقد نموده‌اند این گروه نیز تابع و در حکم آنان خواهند بود.
بر حسب تاریخ مانند هلال بن عویمر اسلمی که از جانب قبیله خود با رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله پیمان بست که چنانچه افرادی از قبیله آنان بسوی مدینه بیایند و بدین اسلام بگروند هرگز متعرّض آنها نشوند و نیز هر که در پناه آن قوم باشد مسلمانان متعرّض او نشوند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 154
«أَوْ جاؤُکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقاتِلُوکُمْ» 2- اقوام و قبائل چندی بودند که از نظر کمی جمعیّت و یا جهات دیگر سر تسلیم فرود آورده نه به مسلمانان کمک کنند و نه علیه آنان با مشرکین در جنگ شرکت نمایند مانند گروهی که هفتصد نفر بودند و پیشوای آنان مسعود بن رجیله بود بسوی مدینه آمده رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نیز چند بار خرما برای پذیرائی آنها فرستاد.
مسعود برای رسول گرامی پیام فرستاد.
در اثر اینکه من و قبیله‌ام در نزدیک مدینه سکونت داریم با مسلمانان جنگ نخواهیم نمود و بآنان نیز کمک نمی‌نمائیم باین قرار داد در مقام مسالمت بر آمده حضرت نیز از آنان پیمان مسالمت را پذیرفت دستور فرمود که این گروه در امان هستند آنها نیز آسوده خاطر بسرزمین خود باز گشتند.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» آیه از نظر تعلیم اصول یکتا پرستی بمسلمانان منّت نهاده و یادآوری نموده است که هرگز مسلمانان باسباب و عوامل ظاهری تکیه ننموده همواره بآفریدگار اعتماد داشته باشند عافیت و توفیق خود را در باره نشر دین اسلام از پروردگار مسئلت نمایند.
چنانچه هر قوم و قبیله‌ئی از اذیّت و آزار مسلمانان خودداری نموده و مخالفت ننمایند و در مقام مسالمت بر آیند پروردگار بآنها امان داده و از حکم قتال و جنگ آنها را استثناء فرموده است.
«سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیها» انوار درخشان، ج‌4، ص: 155

«شأن نزول آیه» .... ص : 155

بعض از مردم نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمده بظاهر دین اسلام را می‌پذیرفتند و با کفّار قریش نیز ارتباط داشته و در کفر و بت پرستی باقی بوده و غرض آنان از اظهار اسلام آن بود که خود و قبیله آنها از تعرّض مسلمانان ایمن بمانند.
و بر حسب نقل سدّی مانند نعیم بن مسعود اشجعیّ که در اثر تماسّ و معاشرت با مسلمانان جریان امور و حوادث را بکفّار قریش گزارش میداد.
و بر حسب نقل مقاتل نزول آیه در باره قبیله اسد و غطفان است و نیز گفته از آن قبیل است عینیّة بن حصین الفزاری که چون خشک سالی پیش آمده بود حضور رسول صلّی اللّه علیه و آله شرفیاب شده در خواست نمود که قبیله او که در بیابان بطن نخلة سکونت دارند مسلمانان متعرّض آنها نشوند.
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در باره او فرمود شخصی احمق است که رئیس و فرمانروای قبیله خود میباشد.
آیه از جریان قبائل و اقوامی خبر داده که غرض آنان از قبول اسلام نفاق و ایمن داشتن خود از تعرّض مسلمانان است.
«فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً» آیه در باره این قبیل مردم منافق دستور داده است که مسلمانان از آنان در حذر باشند چنانچه مشاهده نمائید که با کفّار و بت پرستان در نظر و رأی شرکت داشته و در خفاء از کمک با کفّار نیز خودداری نمی‌نمایند در باره آنان حکم قتال جاریست هر کجا باین قبیل مردم دست یافتید آنها را بقتل برسانید پروردگار احترام را از خون و عرض و اموال آنان برداشته است.
در کتاب تهذیب بسند معتبر از محمّد بن مسلم که گفت وارد شدم بر حضرت باقر علیه السّلام در حالی که نماز میخواند گفتم (السلام علیک) فرمود: (السلام انوار درخشان، ج‌4، ص: 156
علیک) عرض کردم صبح شما بخیر حضرت جواب نفرمود پس از آنکه نماز را تمام کرد عرض کردم آیا در حال نماز جواب سلام را باید گفت حضرت فرمود بلی مثل آنچه سلام گفته است.
در کتاب کافی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده فرمود امیر مؤمنان علیّ علیه السّلام هنگام عبور بجماعتی سلام فرمود آنها نیز در جواب گفتند و علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه.
حضرت فرمود شما بما اهل بیت بگوئید مثل آنچه فرشتگان بجدّ ما ابراهیم خلیل گفته‌اند در آیه رحمة اللّه و برکاته علیکم اهل البیت.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 157

[سوره النساء (4): آیات 92 تا 94] .... ص : 157

اشاره

وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (92) وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً (93) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (94)

خلاصه .... ص : 157

هرگز مؤمن نباید مسلمانی را بقتل برساند مگر آنکه باشتباه و خطأ اتفاق افتد و در صورتی که بخطأ مسلمانی را کشت باید برای کفّاره قتل خطائی برده مؤمنی را برای رضایت پروردگار آزاد کند و نیز خوبیهای او را توریه مقتول بدهد مگر انوار درخشان، ج‌4، ص: 158
آنکه ورثه دیه را بقاتل نبخشند و اگر مقتول با اینکه مسلمان است ولی ورثه او دشمن و محاربند در این صورت دیه ندارد فقط باید بنده‌ئی را آزاد کند و چنانچه ورثه مقتول از طائفه‌ئی باشند که با مسلمانان عهد و پیمان برقرار نموده‌اند پس خونبهای مقتول را باید بورثه‌اش بدهد و بنده مسلمانی را نیز آزاد کند و اگر بنده نیابند باید دو ماه پی در پی روزه بدارد این توبه ایست که از جانب خدا پذیرفته و میتوان صفای روان را باز یافت پروردگار براز دلها و اعمال مردم (عمد و خطاء) آگاه است و بر وفق حکمت کیفر آنها را مقرّر فرموده است (92)
هر کس مسلمانی را بعمد بکشد مجازات او آتش دوزخ است که در آن برای همیشه عقوبت می‌شود خدا بر او خشم و غضب فرماید و از رحمت خود بر آندو برای او عذابی بسیار سخت آماده نموده است (93)
ای اهل ایمان چنانچه در راه خدا و نشر دین اسلام از وطن بیرون روید در باره عقیده دشمن جستجو کنید و هر که بشما اظهار مسلمانی کند و سر تسلیم فرود آورد اسلام او را قبول کنید و نسبت کفر باو ندهید برای اینکه بر مال و جانش مسلّط شوید و از اموال او چیزی را بغنیمت نبرید که غنیمت‌ها نزد پروردگار است اسلام هر یک از شما نیز چنین بوده که در آغاز ظهور اسلام بیش نبود تا وقتی که پروردگار بر هر یک از شما منّت نهاد و از ظاهر اسلام بحقیقت آن رسیدید پس باید در باره عقیده دشمن تحقیق کنند پروردگار بهر چه بجا آورید آگاه است (94)

شرح .... ص : 157

اشاره

«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً» بیان حرمت ارتکاب جنایت است برای شخص مسلمان که در حریم اسلام قرار گرفته هرگز شایسته نیست که فرد مسلمانی را بطور عمد بقتل برساند و چنانچه مرتکب شود از حریم اسلام عملا خارج شده و مستوجب عقوبت و قصاص خواهد شد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 159
«إِلَّا خَطَأً» جز هنگامی که بدون توجّه و بطور تصادف باشد مثلا تیری که رها نموده بشخصی اصابت کند و کشته شود در این صورت چون عمل شخص بر اساس عمد و توجّه نبوده جنایت صدق نمی‌کند و خطاب حرمت نیز باو متوجّه نخواهد بود باین جهت استثناء متّصل است.
«وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ» «1» بیان حکم مجازات و کیفر کسی است که بطور تصادف و بدون توجّه مسلمانی را بقتل برساند.
1- تدارک حق اجتماع است یعنی بجای شخصی که کشته است یک برده را خریداری نموده در راه پروردگار آزاد کند و باین وسیله در اجتماع فردی جایگزین مقتول خواهد شد.
2- تدارک و جبران حق ورثه است باید دیه‌ئی که در فقه اسلام مقرّر است بورثه مقتول بدهد و چون حقّ شخص است میتوانند از تمام دیه و یا از مقداری از آن صرف نظر کنند.
دیة عبارت از مقداری از طلا است که معادل با منافع افراد متعارف از مردم است که بوسیله پرداخت دیة ضرری که بر ورثه مقتول وارد شده تدارک میشود.
«فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» در صورتی که کسی که بخطاء کشته شده مسلمان باشد ولی ورثه او دشمن اسلام و محارب باشند کیفر چنین خطا کاری آنستکه برده‌ئی را خریداری نموده در راه خدا آزاد کند و چون مقتول وارث مسلمان ندارد حق مطالبه دیه از او ندارند.
«وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ».
__________________________________________________
(1) مسلمه یعنی دیه باید تمام باشد و بمنظور صفا. و رفع تیره‌گی خاطر ورثه است از خطا کار و خویشان او.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 160
در این فرض کسی که بخطاء کشته شده مسلمان باشد ولی ورثه او از جمله کسانی باشند که در پناه اسلام هستند باید دیة را بورثه او بدهند و نیز برده مسلمانی را آزاد کند.
در آیه دیه را مقدّم داشته از نظر کمال رعایت در باره حقوق کسانی است که در پناه اسلام هستند.
«فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ» کسی که بخطا مسلمانی را بکشد چنانچه فقیر و بینوا باشد و عائله نداشته باشد باید دو ماه پی در پی روزه بدارد و امساک کند.
«تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» حکم اداء کفّارة عقوبتی است در باره خطا کار که فقط پشیمانی و توبه او در پیشگاه پروردگار در این صورت پذیرفته میشود و صفای فطری خود را باین وسیله باز می‌یابد و نیز سبب توجّه بیشتری میشود که همواره مظانّ خطر را زیاده رعایت کند.
«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً» در قتل عمد و تحقّق جنایت چند شرط لازم است.
1- هنگام عمل متوجّه باشد.
2- وسیله از جمله آلات و ابزاری باشد که ممکن است قتل بر آن مترتب شود.
3- عمل نیز بر حسب عادت سبب قتل شود.
چنانچه این شرایط محقّق نشود جنایت صورت نمی‌گیرد مثلا اگر پرتاب کردن چاقو و یا سنگ بسوی کسی بطور تصادف بعضو حساسی از او اصابت کند و بمیرد قتل عمد محسوب نیست هم چنین ضربه‌ئی بوسیله عصا بر بدن شخصی که منتهی بمرگ او شود قتل عمد محسوب نیست ولی چند ضربه با عصا بر سر و گیجگاه انوار درخشان، ج‌4، ص: 161
که منتهی بمرگ شود قتل عمد است.
هم چنین تیری رها کند و پرنده‌ئی را هدف قرار دهد و بانسانی اصابت کند قتل عمد شمرده نمیشود.
آیه اقدام بقتل مسلمان را مقتضی خلود در دوزخ معرّفی نموده است. هم چنانکه عبارت (آتش سوزاننده است) مفادش اینستکه در آتش اقتضاء سوزانیدن است ولی ممکن است موانعی اثر آنرا خنثی نماید.
بهمین ترتیب در باره قتل عمدیّ اقتضاء خلود در عقوبت میباشد ولی ممکن است جنایتکار در مقام توبه و تدارک بر آید به این که خود را در معرض قصاص قرار دهد و یا ترضیه خاطر ورثه مقتول را فراهم آورد و دیة و کفاره دهد و بحقیقت از جنایت خود پشیمان و نادم شود و صفای فطریّ خود را باز یابد آنگاه مورد عفو و یا شفاعت قرار می‌گیرد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً».

«شأن نزول آیه» .... ص : 161

آنستکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله محلم بن جثامه را بسوی قبیله‌ئی از یهود فرستاد در میان راه بعامر بن اضبط اشجعیّ برخورد که با او سوء سابقه‌ئی داشت عامر بمحلم برسم اسلام سلام گفت محلم تیری بسوی او رها کرد او را کشت پس از آنکه حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمد از حضرت در خواست نمود برای او از پروردگار طلب عفو و آمرزش نماید حضرت فرمود پروردگار هرگز تو را نیامرزد او هم گریان از نزد حضرت بیرون رفت و پس از هفت روز محلم فوت کرد چون او را دفن کردند زمین او را بیرون افکند حضرت فرمود زمین شقیّ‌تر از او را در برمیگیرد تا آخر حدیث.
و نیز بر حسب تفسیر قمی شأن نزول آیه در باره اسامة بن زید است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله او را بسوی بعضی یهود ساکنان اطراف فدک فرستاد برای اینکه آنها را انوار درخشان، ج‌4، ص: 162
بدین اسلام دعوت کند شخصی بنام مرداس بن نهیک در آن اطراف بود چون شنید که از جانب پیامبر اسلام آمده‌اند خانواده و اموال خود را در ناحیه‌ئی از کوه گرد آورده پیش آمد و شهادت بیگانگی پروردگار و رسالت پیامبر اسلام گفت اسامة بن زید او را کشت هنگامی که نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله باز گشت جریان را عرض کرد.
حضرت فرمود کسی که اظهار مسلمانی میکرد و بیگانگی پروردگار و برسالت پیامبر اسلام شهادت میداد به چه جهت او را کشتی او را کشتی اسامة عرض کرد اظهار اسلام او برای فرار از قتل بود.
حضرت فرمود تو که بر قلب او آگاه نبودی چرا شهادت او را نپذیرفتی از این جهت اسامة سوگند یاد کرد که هر که بیگانگی پروردگار و برسالت رسول گرامی شهادت دهد او را نکشد از این جهت از پیروی و همراهی امیر مؤمنان علیّ علیه السّلام در جنگهای آن حضرت تخلّف می‌نمود.
آیة در باره آداب دعوت مشرکین و کفّار است بدین اسلام که تنها در صورت امتناع و لجاج میتوان با آنها جهاد نمود.
هر که اظهار اسلام نماید از او باید پذیرفت و گفتار او را شاهد بر عقیده قلبیّ او دانست و تصدیق کرد و بعذر اینکه دعوی اسلام از کسی بطور تقیّه و خوف از قتل است نباید او را ممتنع و منکر تلقّی نمود و بقتل رسانید و اموال او را بیغما و غارت ربود هم چنانکه سیره جاهلیّت غارت اموال مردم بوده است پروردگار بر مسلمانان منّت نهاد و بدین اسلام آنها را رهبری و هدایت فرمود که بفضل و نعمتهای پروردگار نظر داشته و هرگز توجّه باموال مردم نداشته باشند.
و از آیه بقرینه توبیخ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله استفاده میشود که قتل در مورد آیة بطور خطاء از نظر شبهة بوده است.
یعنی مسلمان قاتل (اسامة بن زید و مانند او) از ظاهر حال آن مشرک مقتول فهمیده است که دعوی اسلام او از نظر خوف از قتل است و برای صحت گفتار و دعوی اسلام خود شاهدی نداشته که اثبات کند بحقیقت مسلمان است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 163
و آیة از ارتکاب چنین قتلی توبیخ نموده که پس از اظهار مقتول که دین اسلام را پذیرفته است کافی بود برای تصدیق عقیده قلبی او وثوق لازم نیست.
خلاصه مجرّد احتمال اینکه قبول اسلام و یا دعوی آن از مقتول از نظر تقیّه و خوف است جایز نبود او را بقتل برساند بلکه باید اسلام او را می‌پذیرفت.
«فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» تأکید در باره رعایت احترام نفوس و اموال مسلمانان است و دعوی و اظهار اسلام بهترین شاهد بر عقیده و تسلیم قلبی است و نباید آنرا تکذیب کرد.
زیرا اسلام باستناد ظاهر در هر مورد حکم مینماید و احاطه بحقایق و اسرار از شئون پروردگار است که برفتار مردم و راز دلها آگاه است و هرگز عذر غیر موجّه بر او پنهان نبوده و نخواهد پذیرفت.
در تفسیر عیاشی روایت شده که از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام سؤال شد چگونه اسلام کسی را باید تصدیق نمود فرمود: بفطرت.
مفسّر گوید یعنی صرف اظهار اسلام پذیرفته است زیرا طبق فطرتست.
در کتاب فقیه روایت شده که از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد در باره کفّارة مسلمانی که در بلاد شرک بوده و مسلمانان او را کشتند سپس بامام خبر دادند حضرت فرمود یک برده بجای او در راه خدا آزاد کنند بر حسب آیه (فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ).
مفسّر گوید خریداری برده و آزاد نمودن او در راه خدا عقوبت مالیّ است برای جرم قتل خطائی در این مورد که بیشتر رعایت خطر را بنمایند و هزینه آن از بیت المال است.
و نیز در اثر قتل از تعداد مردم مسلمان کاسته شده برده‌ئی مسلمان جایگزین او گردد.
در کتاب کافی روایت شده از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد در باره شخص مسلمانی که بطور عمد مسلمانی را بکشد آیا توبه او پذیرفته میشود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 164
حضرت فرمود چنانچه قتل بجهت آن بوده که مقتول مسلمان است هرگز توبه او پذیرفته نیست و اگر در اثر غضب و خشم و یا برای امور دنیا بوده توبه قاتل بآنستکه قصاص شود.
و چنانچه ورثه مقتول نمیدانند قاتل باید نزد آنان بجنایت خود اقرار کند اگر او را عفو نموده بخشیدند باید دیة بآنها بدهد و یک برده در راه خدا آزاد کند و دو ماه پی در پی روزه بدارد و امساک کند و شصت فقیر را طعام بدهد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 165

[سوره النساء (4): آیات 95 تا 100] .... ص : 165

اشاره

لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً (95) دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (96) إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً (97) إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً (98) فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (99)
وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (100)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 166

خلاصه .... ص : 166

مؤمنانی که بدون عذر مانند بیماری و نابینائی و فلج از جهاد و کار زار باز مانند با گروهی که بجان و مال خود در راه خدا کوشش کنند در ایمان و اجر هرگز یکسان نخواهند بود پروردگار مجاهدان را چه در بذل مال و چه در باره فداکاری بر باز نشستگان از جنگ تفاوت و برتری بخشیده است و بهمه اهل ایمان مژده نیکو و خلود در سعادت و بهشت فرموده و مجاهدان را بر باز نشستگان بسعادت غیر قابل قیاس و ثواب بیشمار برتری داده است (95)
مراتب بیشمار ایمان و سعادت از نظر فضل و رحمت پروردگار بر حسب اقتضاء مورد است که شامل آنان میشود (96)
آنان که هنگام مرگ، ظالم و ستمگر بمیرند فرشتگان از آنها پرسند که زندگی خود را در چه بسر بردید (چرا تیره‌بخت هستید) پاسخ دهند که ما در زندگی مردمی ضعیف و ناتوان و کوتاه فکر بودیم فرشتگان گویند مگر زمین خدا پهناور نبود که در آن سفر کنید و از سرزمین ظلم و کفر بیرون روید و ببلاد مسلمانان بشتابید و معارف اسلام را بیاموزید از این رو عذر آنان هرگز پذیرفته نخواهد بود جایگاه آنان آتش دوزخ که بسیار بد جایگاهی است (97)
مگر آن گروه از مردان و بانوان و کودکان که براستی کوتاه فکر و عاجز بودند و راه گریز و چاره‌ای برای آنها نبود که از سرزمین کفر بیرون روند (98)
آنها امیدوار بعفو و آمرزش پروردگار باشند که خدا گناهان آنها را می‌بخشد زیرا پروردگار بخشنده و آمرزنده بندگانست (99)
هر کس که برای آموزش معارف اسلام از وطن خود هجرت کند در زمین پهناور خدا برای آسایش و گشایش امور خود جایگاه بسیار خواهد یافت و هر گاه کسی از منزل و یا وطن خود برای هجرت بسوی خدا و رسول بیرون آید آنگاه انوار درخشان، ج‌4، ص: 167
مرگ او را فرا رسد پاداش چنین افراد با آفریدگار است و هرگز از وعده خود تخلّف نفرماید پروردگار همواره آمرزنده و مهربان است (100)

شرح .... ص : 167

«لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» «1» آیه در باره ترغیب مسلمانان بدعوت کفّار و مشرکین است بدین اسلام و بیان فضیلت و افزایشی است که هر یک از اهل ایمان در اثر شرکت در قیام بدعوت و نشر دین اسلام بر سایر اهل ایمان دارند.
بدیهی است افرادی که برای نشر دین اسلام و قطع ریشه شرک و فساد از جهان با وظیفه پیامبر اسلام شرکت نموده جهاد کنند نسبت بمسلمانانی که از این فیض محروم هستند تفاوت غیر قابل قیاسیّ خواهند داشت مانند امتیاز عالم از جاهل و شخص زنده با مرده زیرا از جهاد کنندگان چه بوسیله بذل مال و یا شرکت در جنگ آثار درخشانی در جهان برای همیشه باقی خواهد ماند و سایر اهل ایمان فاقد آن آثار بوده بلکه از پرتو مساعی آنان رهبری میشوند.
«الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» افراد مسلمانی هستند که با انقیاد و اطاعت از بذل مال و یا از حضور در جنگ محروم شده‌اند از نظر اینکه دیگران سبقت نموده دیگر حاجتی ببذل مال و یا بحضور آنان در جنگ نیست.
اولی الضرر افرادی هستند که از بذل مال محروم هستند مانند فقراء و بینوایان و یا از حضور و شرکت در جنگ بی‌بهره‌اند مانند فالج و نابینا و بیمار سخت.
__________________________________________________
(1) قاعد بقرینه سیاق یعنی جنبشی در باره بذل مال و یا حضور در جنگ از خود نشان نداده و فرصت را از دست داده‌اند. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 168
«وَ الْمُجاهِدُونَ» کسانی هستند که از لحاظ شرکت در بذل مال و یا حضور در جنگ سهم بسزائی در تشکیل این نهضت اصلاحی دارند و بکمک مالی سرمایه داران و فداکاری افراد نیرومند صحنه دعوت و جنگ تشکیل شده و خاتمه می‌یابد.
«فِی سَبِیلِ اللَّهِ» این قید برای آنستکه فقط بسر پرستی و دستور پیامبر اسلام و اوصیاء علیهم السّلام میتوان بجهاد قیام نمود و دنیای شرک و کفر را بدین اسلام دعوت نمود و غیر معصوم شایسته چنین منصب ارجمندی نیست و نیز نباید برای اغراض دنیوی باشد.
و دفاع از کفّار که ببلاد اسلام هجوم نمایند و بنظارت حاکم شرع باشد آنرا نیز شامل میشود.
«بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» کلمه (باموالهم) مقدّم داشته شده است بر کلمه (انفسهم) از نظر اینکه اوّلا: بذل مال برای تشکیل نهضت اصلاحیّ تأثیر بسزائی در پیشبرد مرام دارد زیرا وظیفه عمومیّ و همیشگی طبقات مردم است و اختصاصی بافراد جنگجو و هنگام جنگ ندارد.
بدیهیّ است برای آماده بودن تجهیزات و سلاح جنگی بر حسب اقتضاء صنعت در هر زمان هزینه بسیاری لازم است.
و بر حسب آیة «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ 8- 64» بطوری باید تجهیزات جنگی و دفاعی را آماده نمود که از سلاح کفّار فزونتر و نیرومندتر و همواره دشمن از آمادگی مسلمانان در بیم و هراس بسر برند.
پس جهاد بوسیله بذل مال از جهاتی مؤثّرتر است در تشکیل این نهضت از شرکت افراد در جنگ و چه بسا بر حسب مقتضیات زمان و نظر امام علیه السّلام سپاه و لشکری همیشه برای حفظ ثغور و مرزهای کشور اسلام و نگهبانی از سر حدّها انوار درخشان، ج‌4، ص: 169
باید آماده باشند که چاره‌ئی جز از بذل مال نیست.
ثانیا جهاد مانند هر عمل نمونه دیگر از مبارزه با نفس و دارای درجات و مراتبی است و هر که مرحله اوّل را طیّ ننموده هرگز نمیتواند گام فراتر نهد که قرین ناکامی خواهد شد تنها کسی که از ثروت و تجمّلات صرف نظر کند میتواند ببذل جان و جهاد با نفس بپردازد.
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَةً» «1» تفسیر جمله گذشته است پروردگار از فضل بی‌نهایت خود کسانی را که مال بذل کنند و یا در صحنه جنگ شرکت نمایند فضیلت و افزایش داده است بر گروهی که بی‌بهره از هر دو فیض شده‌اند.
بدیهیّ است ابهام در باره فضیلت نظر بمقدار مال و چگونگی فدا کاری و شرکت در جنگ است هم چنانکه افرادی که در آن صحنه کشته شوند بطور حتم سعادتمند و مورد فضل بی‌نهایت پروردگار خواهند بود زیرا در انجام وظیفه پیامبر اسلام و یا وصیّ او شرکت نموده‌اند.
ولی افرادی که از صحنه جنگ باز گردند گرچه مجروح شده‌اند برای هر یک ثواب و فضیلت ذخیره شده است یعنی مشروط بادامه سعادت تا آخرین لحظات زندگی آنان خواهد بود.
«وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی» این سه طبقه از مسلمانان:
1- افراد جنگجو که در صحنه جنگ شرکت نموده‌اند.
2- گروهی از سرمایه داران که در بذل مال بقدر لازم و توانائی خود شرکت نموده‌اند.
__________________________________________________
(1) «درجة» عبارت از مرتبه‌ئی از قرب و خشنودی پروردگار است و لازمه آن آنستکه هر چه را بخواهد بوجود آید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 170
3- افرادی که انقیاد دارند ولی از نظر عجز بدنیّ و یا فقر وظیفه‌ئی نداشته‌اند پروردگار بفضل بی‌نهایت خود هر یک از افراد این سه طبقه را بقدر استحقاق که جز او کسی بر آن آگاه نیست بهره‌مند می‌فرماید.
«وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً» تفسیر مراتب قرب برحمت و رضوان است پروردگار هر یک از دو گروه مجاهد را بطور نامحدود فضیلت و برتری داده است بر آن اجتماعاتی که از این دو فیض محروم شده‌اند و در اثر سهل انگاری این سعادت تا ابد از آنان فوت شده است و سبب قرب پروردگار مجاهدت و کوششی است که در باره نشر دین اسلام بکار برده‌اند و بصورت پاداش و خشنودی پروردگار در میآید.
«دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً» مراتب رحمت و خشنودی پروردگار بی‌نهایت باقتضاء قابلیّت افراد است از این نظر همه افراد مجاهد در طریقه سعادت و خشنودی پروردگار برای همیشه (در هر دو جهان) در سیر و حرکت و تکامل هستند و هر مرتبه‌ئی از قرب برحمت وسیله آمادگی برای نیل بدرجة بالاتر خواهد بود و بسایر نعمتها که لازمه مشیّت مطلقه است (یعنی هر چه را از نعمت مادی بخواهند بی‌درنگ آماده می‌شود) توجّه نشده است.
بلکه نفوس بشر همواره در سیر و حرکت و لحظه‌ئی از سیر باز نخواهند ماند زیرا هر خطور و اندیشه و یا عملی را ذخیره نموده بآن وسیله حرکت مینمایند و هرگز دو فرد از نفوس نیکان در یک صف از قرب پروردگار نخواهند بود و درجات کمال و قرب نفوس بشر بتعداد آنها متفاوت خواهند بود هم چنین است تفاوت نفوس اشقیاء که در قطب مخالف سیر مینمایند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 171

سخنی در باره ایمان و درجات آن .... ص : 171

ایمان عبارت از عقیده بیگانگی پروردگار و تصدیق بسایر ارکان اسلام است و التزام عملی به این که بوظایف دینی رفتار نماید و تصدیق بارکان اسلام بتنهائی که همواره با عصیان برگزار شود ایمان محسوب نیست زیرا مخالفت و گناه تمرّد و تکذیب است پس مجرّد عقیده بارکان اسلام برای حصول ایمان کفایت نمی‌کند و باید بوظایف دینی نیز عمل نماید و چنانچه شخصی که معتقد بارکان اسلام باشد و از وظایف خود همیشه تخلّف کند مؤمن محسوب نیست.
پس ایمان مجموع دو نیروی تصدیق قلبی و دیگر نیروی انقیاد جوارحی بوظایف است که هر یک از آن دو نیز قابل شدّت و ضعف میباشد زیرا ایمان بهترین فضیلت انسانی و مرکّب از صفت نفسانی و عمل جوارحی است و دارای درجات بیشمار میباشد.
گروهی از دانشمندان از جمله ابو حنیفه و امام الحرمین بر آنند که ایمان عبارت از تصدیق و جزم بارکان اسلام است و عقیده قابل شدّت و ضعف نیست و درجات زیاد نخواهد داشت.
زیرا عقیده قلبی از حالات و عوارض نفسانی است مانند سرور و اندوه که بقای آن در نفس بلحاظ تجدّد امثال آنست یعنی چنانچه شخص بواقعه‌ئی که سبب سرور و یا اندوه میشود پی در پی توجه و التفات کند و بخاطر آورد حالت سرور و یا اندوه بر او عارض میشود و چنانچه بآن حادثه که سبب سرور و یا اندوه است اندک زمانی توجّه نکند و یا برای همیشه از خاطر فراموش کند سرور و یا اندوه او زائل خواهد شد.
و یا مانند حواسّ ظاهر بینائی و شنوائی است که پی در پی بر نیروی حاسّة عارض میشود مثلا نگاه کردن بموجود خارجی سبب دیدن شی‌ء خارجی است و یا انوار درخشان، ج‌4، ص: 172
شنیدن صدا که بتدریج نوسان هوا را درک مینماید بطور تجدّد امثال و پی در پی است که چنانچه لحظه‌ئی دیدگان را بر هم گذارد موجود خارجی را نخواهد دید و هم چنین لحظه‌ئی صدا قطع شود دیگر ارتعاشات هوا را نخواهد شنید.
و آیات قرآن مانند آیه (لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ) 4- 48 که دلالت بر افزایش ایمان و یا نقص و ضعف ایمان دارد از دو نظر است.
1- ایمان حالت نفسانی است و بقای عرض روانی بتجدّد امثال است که هرگز شبهه و انکاری بر قلب عارض نشود و همواره در عقیده استقامت داشته باشد و نقص ایمان بتزلزل عقیده و شبهه‌ئی است که بر قلب عارض میشود یعنی چنانچه همیشه بر عقیده قلبی خود ثابت باشد و شبهه‌ئی در خاطر او رخ ندهد ایمان افزایش خواهد داشت و چنانچه بر عقیده تزلزل رخ دهد ایمان نقص خواهد یافت و اطاعت و معصیت هرگز تأثیری در شدت و ضعف ایمان ندارد.
2- افزایش و نقص ایمان بلحاظ کثرت معارف و احکام است کسی پس از آموختن بهر یک از آنها ایمان آورد و تصدیق نماید ایمان وی افزایش یافته و بر معلومات دینی او افزوده خواهد شد و نقص ایمان بلحاظ جهل بهر یک از احکام است.
این نظر بچند جهت مورد انتقاد است.
1- ایمان مرکب از دو نیروی عقیده و عمل است و تنها عقیده بارکان اسلام نیست بلکه عقیده باید ضمیمه با اطاعت و اداء وظایف دینی شود زیرا عصیان و گناه تکذیب و ضدّ ایمان است.
2- ایمان (خدا شناسی و خدا پرستی) بهترین فضیلت انسانی است و کمال هر موجودی عین همان موجود است و هرگز از آن جدا نخواهد بود و تفاوت درجات افراد بشر نیز بر اساس تفاوت ایمان آنها است.
پس دعوی اینکه ایمان یعنی خدا شناسی و خدا پرستی از حالات سرور انوار درخشان، ج‌4، ص: 173
و یا اندوه که از حوادث اتفاقی است و بر روان انسانی عارض میشود بر خلاف حکم خرد است.
زیرا خدا شناسی در فطرت بشر نهاده و بآن آمیخته شده و غرض آفرینش است که در زندگی دامنه دار خود پی در پی حقایقی را از مشاهده آثار صنع آفرینش بیابد و بصورت علمی خود در آورد و بدان وسیله ارتقاء یابد و بسعادت جاوید نایل گردد.
3- اطاعت و معصیت فعل اختیاری است ناگزیر از عقیده بوظیفه دینی ناشی میشود و ریشه میگیرد یعنی اطاعت پروردگار ظهور عقیده و ایمان است هم چنانکه معصیت و تخلف از وظیفه انکار و تکذیب است بدین جهت عقیده و عمل وابسته و توأم یکدیگرند و بوسیله مراقبت باطاعت ایمان آشکار شده و استقامت می‌یابد هم چنانکه بسبب اصرار بگناه و مخالفت وظیفه دینی از نیروی ایمان کاسته شده و بصورت انکار و کفر در میاید.
4- از جمله لازمه فاسد این دعوی (که ایمان حالت نفسانی است) آنستکه شخص مسلمان که اقدام بمعصیت کند کافر خواهد شد از این نظر برای همیشه دارای دو صفت متضاد کفر و ایمان خواهد بود.
5- و نیز معلوم شد ایمان (صفت نفسانی) فقط قابل شدّت و ضعف است و قابل کثرت و قلّت نیست زیرا کثرت و قلّت یعنی زیادی و کم و کاست از عوارض اعداد (کم منفصل) است و عوارض نفسانی فقط قابل شدت و ضعف (کم متصل) است.
6- انتقاد در باره اینکه افزایش و نقص ایمان از نظر آموختن احکام اسلام و جهل بآنها است زیرا باین تقدیر کثرت و افزایش در حقیقت صفت معارف و احکام خواهد بود نه صفت ایمان و عقیده بلکه قوت و شدّت ایمان عبارت از ثبات عقیده و نیروی شهود است هم چنانکه ضعف ایمان عبارت از تزلزل در عقیده است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 174
«وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» «1» صفت کاملة پروردگار در باره افراد مجاهد که در انجام وظیفه طاقت فرسای پیامبر اسلام و یا وصیّ او شرکت نموده‌اند تا ابد بعرصه ظهور میرسد و مورد خشنودی پروردگار قرار میگیرند.
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ» «2» آیه مبنی بر تهدید کفار و مشرکین است به این که از بلاد کفر هجرت نموده ببلاد اسلام آیند بمنظور اینکه مبانی توحید و اصول اسلام را آموخته و بوظایف دینی رفتار نمایند.
توفّی از وفاء گرفته شده بمعنای گرفتن و نگاهداشتن است و چون کلمه توفّی در آیه بطور اطلاق ذکر شده و مدّتی برای آن تعیین نشده است ناگزیر برای همیشه تا هنگام رستاخیز و روز قیامت خواهد بود.
مفاد آیة آنستکه کافران و بیگانگان گروهی هستند که فرشتگان ارواح آنان را باذن پروردگار قبض می‌کنند.
بدیهی است آنچه را که فرشتگان از بشر هنگام فرا رسیدن مرگ قبض مینمایند روح و روان که حقیقت انسانی است و بدن و اعضاء و جوارح آن شخص مردار پست که در این جهان باقی مانده و مورد حوادث قرار میگیرد.
این آیه از آیاتی است که بطور صریح دلالت دارد به این که حقیقت انسان همانا روح و روان است که فرشتگان آنرا قبض مینمایند و در عالم برزخ نیکان
__________________________________________________
(1) «دَرَجاتٍ مِنْهُ» تفسیر جمله «أَجْراً عَظِیماً» میباشد یعنی مراتب نامتناهی قرب و خشنودی پروردگار بهترین پاداش است بطوریکه توجهی بسایر نعمتها نمیشود.
(2) «توفیهم» توفی بطور اطلاق بمعنای باز ستاندن برای همیشه است کنایة از اینکه ارواح پلید بیگانگان هنگام مرگ فرشتگان غصب جان هر یک را باز میستاند و تا هنگام رستاخیز در قبضه قدرت آنان میباشند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 175
تحت نظر و تدبیر فرشتگان متنعّم و مسرور خواهند بود و ارواح پلید کافران تحت تدبیر فرشتگان مورد عقوبت قرار گرفته و در آتش حسرت بسر خواهند برد و بدن بمنزله قوای عاقله برای روح و روان است هم چنین که حواسّ ظاهره مانند نیروی بینائی و شنوائی و چشائی همه آنها روزنه‌هائی هستند که روح راهی باین جهان گشوده و بدان وسایل استفاده مینماید.
و از نظر ارتباط و وحدتی که روح با بدن دارد ببدن نیز نام شخص گفته میشود و گر نه نام اشخاص بنظر دقیق برای نفوس و روان آنها است نه برای ابدان آنها زیرا بدن و اعضاء همواره در تبدّل و تغییرند و چه بسا در مدّت چند سال تمام اعضاء و سلولهای ترکیب بدن انسان تغییر یابند و اعضاء و سلولهای دیگری جایگزین آنها شوند.
مثلا نام شخص زید چنانچه بلحاظ بدن هنگام ولادت و نوزادگی او باشد در سنّ کهولت و پیری نام او زید نخواهد بود زیرا همه اجزاء بدن او تغییر یافته است و هم چنین شخص جوان جنایتکاری را نباید در سنّ کهولت عقوبت نمود زیرا همه اعضاء بدن او تغییر یافته و جنایتکاری در میان نیست از این دلایل بطور قطع استفاده میشود که حقیقت انسان همانا روح و روان است.
از نظر اینکه دعوت اسلام و برنامه قرآن جهانی است وصیت آن اقطار جهان را فرا گرفته و طنین آن زنگ خطری است که ساکنان بلاد کفر را پی در پی تهدید مینماید از این رو هر یک در پیشگاه قضاوت خرد مقصّرند یعنی وجدان و فطرتشان آنان را سرزنش مینماید.
و در آیه بطور تمثّل احتجاج فرشتگان را با روح و روان هر بیگانه‌ای بیان نموده است و همان احتجاجی را که در زندگی فطرت و وجدان با شخص بیگانه داشته و او گوش فرا نمیداد در برزخ پس از مرگ فرشتگان همان احتجاج را با روح و روان هر بیگانه‌ای خواهند نمود.
و در اخبار اهل بیت علیهم السّلام تعبیر بسؤال قبر شده است یعنی پس از قطع علاقه انوار درخشان، ج‌4، ص: 176
تدبیر روح از بدن روح که حقیقت انسان است مورد پرستش و باز جوئی فرشتگان قرار میگیرد و از عقیده و اندیشه که حقیقت روح است سؤال میشود.
ارواح بیگانگان بحکم فطرت چون صیت اسلام را شنیده نمیتوانند انکار نمایند و در پاسخ بمقام عذر خواهی بر آیند به این که گرچه نام اسلام و برنامه قرآن را شنیده‌ایم ولی از نظر اینکه در بلاد کفر سکونت داشته نمیتوانستیم اصول اسلام و احکام آنرا بیاموزیم از این جهت معذور هستیم.
«قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها» فرشتگان در مقام ردّ احتجاج ارواح کفّار خواهند گفت چرا میتوانستید از بلاد کفر هجرت نموده در بلاد اسلام اصول توحید و احکام آنرا آموخته و بوظایف دینی رفتار میکردید.
و در آیه جمله (ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ) بیگانگان را منکر دین اسلام و مقصّر معرّفی نموده بدین جهت عذر آنان به این که دسترسی باصول اسلام نداشته‌اند پذیرفته نخواهد بود.
و نیز در جمله «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً» در مقام تکذیب عذر خواهی کفّار است که پروردگار در زمین پهناور برای سیر و سلوک بشر بسوی سعادت نعمتهای بیشمار معنویّ و مادّی در آن گسترده است که هر کس بقدر همّت خود بهرمند گردد.
«فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً» اولئک اسم اشاره ببعید است از نظر دوری و محرومیّت از رحمت پروردگار و مأوی بمعنای جایگاه است بیگانگان پس از مرگ و قطع علاقه روح از بدن آنها در برزخ بحسرتهای روانی و هنگام رستاخیز در دوزخ کیفر خواهند شد و چه بد جایگاهی است.
«إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ» «1»
__________________________________________________
(1) «مستضعف» بمعنای زبون است که معذور باشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 177
از نظر اینکه دین اسلام بر اساس فطرت است گروهی را استثناء نموده است و عذر آنان را در عقیده کفر پذیرفته است.
1- مردان و بانوانی که از نظر ضعف و قصور فکری و یا عجز بدنی توجه نداشته و هم چنین کودکانی که بدعوت دین اسلام پاسخ نداده‌اند عذر آنان پذیرفته است.
«لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» «1» تفسیر جمله مستثنی است کلمه (مستضعف) شامل افرادی میشود که در اثر قصور فکری و یا نقص بدنی معذور هستند.
و نیز شامل کسانی است که نمیتوانند برای هجرت از بلاد کفر بیندیشند و چاره جوئی کنند که بحکم فطرت عاجز هستند آیه این دو گروه را معذور تلقّی نموده است.
این دو آیه کفّار و بیگانگان را دو دسته نموده است.
1- افراد اجتماعاتی که دعوت اسلام را شنیده و از نظر سهل انگاری بآن توجّه ننموده و در مقام آموزش و تعلّم اصول اسلام برنمیآیند گرچه بوسیله هجرت ببلاد مسلمانان باشد این قبیل مردم عذر آنها در پیشگاه پروردگار هرگز پذیرفته نبوده و دچار شقاوت همیشگی خواهند بود.
2- گروهی که بحکم فطرت قاصرند چه از نظر فکر و شعور و چه از لحاظ اینکه در باره هجرت از بلاد کفر بهیچ وجه چاره جوئی ندارند عذر این دو گروه پذیرفته است.
«فَأُولئِکَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً» پروردگار از فضل بی‌نهایت خود عذر این دو گروه را پذیرفته و وعده عفو و آمرزش فرموده است که هر یک از آنها را بهمان فطرت و نور خدا داده که بر محور یکتا پرستی دور میزند بنعمتهای همیشگی بهره‌مند فرماید.
__________________________________________________
(1) «حیله» اسم مصدر بمعنای بکار بردن نیرنگ است که از خطر خود را برهاند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 178
«عسی» بمعنای رجاء و امید است و از پروردگار جز مژده فضل نیست بلکه امید بلحاظ آنستکه عاقبت کسانی که هجرت کنند و ندای پیامبر اسلام را بپذیرند مشروط بما بقی زندگی آنها است که همواره بهجرت و اداء وظایف خود ادامه دهند از این نظر وعده و بشارت را آمیخته برجاء و امید فرموده است.
«وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً» «1» توبیخ افراد بیگانه است که در بلاد کفر سکونت مینمایند و در باره هجرت آنان بسوی بلاد اسلام تأکید نموده است برای اینکه اصول دین اسلام را بیاموزند نا گزیر بیکی از بلاد اسلام رهسپار شوند با کسب معیشت میتوانند زندگی کنند و از خطر معاش و ناامنی نیز ایمن باشند.
«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ» «بیته» بیت بمعنای خانه و منزل است و کنایة از اینکه بمنظور آموختن اصول دین و انجام وظیفه از منزل در آید ناگهان مرگ او فرا رسد پروردگار قصد او را انجام شده می‌پذیرد تا چه رسد به این که از سرزمین و از وطن خود هجرت کند.
«مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ» از نظر تأکید بطور تمثل هجرت از وطن را رهسپار بودن بسوی رحمت و فضل پروردگار و استفاده از تعلیمات پیامبر اسلام معرفی نموده است.
«یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ» یعنی مرگ همواره در تعقیب بشر است ناگهان او را فرا میرسد «أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ» پاداش او را پروردگار بعهده گرفته و هرگز تخلّف نخواهد فرمود آیه مبنی بر بشارت و مژده بمردم ساکنان بلاد کفر است که بنداء و دعوت اسلام توجّه نموده و بمنظور پاسخ بآن هجرت کرده و از وطن خود اعراض نموده
__________________________________________________
(1) «مُراغَماً کَثِیراً» بهیئت مفعول یعنی گرچه با دشواریها رو برو شوند ولی نظر به این که پروردگار در اقطار جهان وسایل سعادت و نعمتهای روحانی و جسمانی گسترده است پاره‌ئی از آنها برخوردار گردند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 179
و ببلاد مسلمانان رو آورده‌اند ولی عمر آنان وفاء نکرده است که در مقام تعلّم و آموزش بر آیند و در صف پیروان مکتب قرآن در آیند ناگهان مرگ آنان فرا رسیده پروردگار از فضل خود باین مردم از اینکه بدعوت اسلام لبّیک گفته و بدان سو حرکت کرده‌اند که در صف پیروان قرآن در آیند وعده آمرزش فرموده است و آنها را رهسپار رحمت و قرب به پروردگار خوانده و هجرت و پیمودن راه را از آنان ایمان و تقوی تلقّی فرموده است و آنانرا پیرو کاروان سعادت قرار داده است.
«وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» آمرزش پروردگار عبارت از رفع نقص و زوال تیرگی کفر (از روان) است که مرتبه‌ئی از رحمت و نیز وسیله‌ئی است که بدرجة بالاتر نائل شوند پروردگار هجرت این گروه را از وطن خود ایمان و نیل برحمت تلقّی فرموده زیرا ندای قرآن و دعوت پیامبر را اجابت نموده‌اند.
در کتاب درّ منثور در باره نزول آیه از ابن عبّاس روایت نموده گروهی از اهل مکّه مسلمان شده بودند ولی دین اسلام را سبک میشمردند و قریش آنها را در جنگ بدر بهمراه خود آوردند بعضی از آنها کشته شده و برخی باسارت در آمدند بعضی از مسلمانان می‌گفتند این گروه مسلمان بودند و باجبار قریش آنها را در جنگ بهمراه آورده‌اند آیه «الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» نازل شد و سپس حضرت بمسلمانان که در مکّه باقی مانده بودند پیام فرستاد که عذر شما در سکونت مکه پذیرفته نیست از این جهت این گروه از مکّه خارج شدند و کفّار قریش در تعقیب آنان بر آمده آنها را تهدید نموده و بسوی مکه باز گردانیدند و مجددا مسلمانان بآن گروه پیام فرستادند که از مکّه خارج شوید و بسوی مدینه هجرت کنید بار دیگر هنگامی که از مکّه خارج شدند مشرکین در تعقیب آنها بر آمده با آنها جنگ کردند بعضی دیگر رها شده بمدینه وارد شدند.
در کتاب کافی از زرارة روایت نموده که سؤال کردم از حضرت باقر علیه السّلام انوار درخشان، ج‌4، ص: 180
مستضعف کیست فرمود کسی است که از قصور فکر نمیتواند دین اسلام را انکار نماید و یا تصدیق کند مانند کودکان و مردان و بانوان که عقل و شعور آنان نیز مانند کودکان است و تکلیف از آنان برداشته شده است.
و نیز در کتاب کافی از اسماعیل جعفی روایت شده که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال نمودم از اصول دین اسلام که هر مسلمانی باید بآن معتقد باشد حضرت فرمود التزام بدین اسلام سهل و آسان است ولی گروهی از خوارج از نظر جهل بر خود دشوار کرده‌اند.
راوی عرض کرد من اصول و ارکان دینی خود را بشما میگویم حضرت فرمود بگو عرض کرد شهادت میدهم بیگانگی پروردگار و اینکه محمّد رسول صلّی اللّه علیه و آله پیامبر است و نیز تصدیق مینمایم باحکام و بآنچه از جانب پروردگار آورده است شما اهل بیت را دوست دارم و از گفتار شما پیروی مینمایم و از دشمنان شما بری‌ء هستم و هم چنین از هر که علیه شما قیام نموده و بشما ستم کند.
حضرت فرمود بخدا سوگند چیزی را از دین اسلام فرو گذار ننمودی این دینی است که ما نیز بآن معتقد هستیم.
راوی عرض کرد کسی که باین اصول معتقد نباشد آیا عقیده او صحیح است حضرت فرمود به جز آنان که از قصور فکر جاهل باشند مانند بانوان و کودکان سپس حضرت فرمود آیا امّ ایمن را دیده‌ئی من شهادت میدهم که او از اهل بهشت است و حال آنکه آنچه شما میدانید او نمیدانسته است.
در کتاب خصال از حضرت صادق از پدر بزرگوارش از علیّ امیر مؤمنان علیهم السّلام روایت نموده که فرمود برای بهشت هشت دربست دربی پیامبران و صدّیقان از آن وارد بهشت میشوند و دربی شهداء و صالحان وارد میشوند و پنج درب دیگر شیعیان ما از آنها وارد بهشت میشوند تا آنکه فرمود دیگر دربی است که سایر مسلمانان که بیگانگی پروردگار شهادت میدهند از آن وارد میشوند در حالی که ذرّه‌ئی از انوار درخشان، ج‌4، ص: 181
بغض و دشمنی ما اهل بیت در دلهای آنان نباشد.
در کتاب درّ منثور از ابن عبّاس روایت نموده که در مکه شخصی بنام ضمرة بن بنی بکر بیمار بود بفرزندان خود گفت: که مرا از مکّه بیرون ببرید من در خود حرارت زیادی می‌یابم باو گفتند بکدام طرف تو را ببریم با دست اشاره کرد بسوی مدینه فوری او را از مکه بیرون بردند دو میلی از مکّه رسیدند ضمرة فوت کرد این آیه نازل شد «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ».
عیاشی از محمّد بن ابی عمیر از محمّد بن حکیم روایت نموده که زرارة بن اعین فرزند خود عبید را بسوی مدینه فرستاد برای اینکه از حال موسی بن جعفر علیهم السّلام بپرسد و بر گردد پیش از اینکه باز گردد عبید فوت کرد سپس جریان را نزد حضرت عرض کردم که زرارة فرزند خود عبید را بسوی مدینه فرستاد حضرت فرمود: امید است از کسانی باشد که پروردگار در باره آنان فرمود وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 182

[سوره النساء (4): آیات 101 تا 104] .... ص : 182

اشاره

وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِیناً (101) وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضی أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (102) فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً (103) وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (104)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 183

خلاصه .... ص : 183

هنگامی که بسفر میروید نماز را کوتاه بجا آرید (چهار رکعت را دو رکعت) هر گاه بیم آن دارید که کافران شما را بخطر افکنند زیرا کفار دشمن سر سخت مسلمانان هستند (101)
و هر گاه در سفرهای جهاد شخص تو (و یا فرمانروایان از طرف تو) در میان سپاه باشی نماز با آنان بجاآوری باید گروهی با سلاح خودشان با تو بنماز بایستند و چون سجدة نماز بجای آورند رکعت دیگر را فرادی خوانده و سپس برای نگهبانی رفته و گروهی دیگر که نماز نخوانده‌اند بنماز آیند با لباس جنگ و اسلحه خود زیرا کفّار همواره در انتظار آنند که شما از سلاح خود غفلت نموده ناگهان بر شما حمله ور شوند و چنانچه باران و یا بیماری شما را از بر گرفتن سلاح برنج اندازد باکی نیست که سلاح را فرو گذارید ولی باید از دشمن کاملا بر حذر باشید و نیز بوعده پروردگار بر فتح و پیروزی خود مطمئن باشید و آفریدگار برای کفار عذابی بس دشوار و خوار کننده آماده فرموده است (102)
پس آنگاه که از نماز فراغت یافتید (بخصوص در نماز قصر) باز در هر حال ایستاده و نشسته و بر پهلو و بهر طور که توانید نماز گذارده بیاد پروردگار باشید سپس که از خطر دشمن ایمن شدید در آن حال نماز تمام بجا آورید زیرا نماز برای اهل ایمان واجب و هرگز سقوط پذیر نیست (103)
هرگز در باره دفاع از دشمن سستی نکنید چنانچه شما از آنان رنج برده آنها نیز از دست شما رنج کشیده‌اند با این تفاوت که شما برحمت پروردگار امیدوارید ولی آنها چون بآفریدگار ایمان نیاورده امید و پناهی ندارند پروردگار قادر و توانا است اهل ایمان را از رحمت خود بی‌بهره نخواهد فرمود (104)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 184

شرح .... ص : 184

«وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ»
.آیه در بیان حکم نماز هنگام خوف و خطر از دشمن است که چنانچه در صحنه جنگ برابر دشمن باشید آنگاه وقت نماز فرا رسد باید از نماز چهار رکعتی ظهر و عصر و عشاء دو رکعت کاسته و اکتفاء بدو رکعت نمائید.
زیرا بیم آن میرود که دشمنان بر شما حمله کنند کفّار همواره دشمن دارند که مسلمانان بشعار خدا پرستی قیام مینمایند.
آیه بیان چگونگی نماز خوف در صحنه جنگ است و مفاد لا جناح عزیمت و لزوم است زیرا در مورد تشریع و بیان حکم چنانچه گفته شود باکی نیست نماز قصر خوانده شود قرینه تعیین و لزوم آنست و در آیه حج نیز نظیر دارد.
بر حسب روایات اهل بیت علیهم السّلام در سفر شرعی نیز نماز قصر میشود و بدو رکعت باید اکتفاء نمود گرچه خطر و مشقّت نیز در میان نباشد.
مفسّر گوید استفاده میشود که خوف از خطر دشمن حکمت تشریع حکم قصر است نه علّت آن.
«وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْری لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ» «1» در بیان چگونگی بجا آوردن نماز خوف با جماعت است.
آیه از نظر تشریف خطاب برسول گرامی نموده است که چنانچه در صحنه جنگ سپاه بهمراه تو بودند خواستند نماز را بجماعت بخوانند و نیز بمنظور تأکید
__________________________________________________
(1) «حذر» از حذر گرفته شده کنایه از وسایل دفاعی است که رعایت خطر را بنمایند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 185
در باره آنست که در صحنه جنگ نیز نماز جماعت خوانده شود.
گروهی از سپاه بتو اقتداء کنند و سلاح را نیز بهمراه داشته باشند پس از سجده فوری هر یک تنها نماز را بپایان رسانند و گروه دیگر که نماز نخوانده‌اند در رکعت دوّم بنماز تو اقتداء کنند و سلاح را بهمراه داشته باشند زیرا دشمنان در صحنه جنگ در صدد هستند بهر وسیله شما مسلمانان را غافلگیر کنند و دسته جمعی بشما هجوم آورند.
ولی در صورتی که افراد سپاه مجروح شده و یا باران تند آنان را بمشقّت در آورد جایز است هر یک سلاح خود را هنگام نماز بهمراه بر ندارند.
پروردگار برای کفّار عقوبت دردناکی زیاده بر تصوّر آماده نموده است.
«فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُمْ» پس از اینکه نماز خوف را بجا آوردید هرگز از یاد نعمتهای پروردگار غفلت ننمائید در حال ایستاده و نشسته و یا در حالی که در بستر آرمیده‌اید باشد که پروردگار شما را یاری کند و بر دشمنان غلبه دهد.
و گفته شده که در حال قدرت و صحت ایستاده نماز بگذارید و هنگام مرض و بیماری نشسته و یا در بستر بیک طرف نماز فریضه را بجا آورند.
«فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» پس از آنکه بوطن خود با اطمینان خاطر باز گشتید نماز فریضه را چهار رکعت بجا آورید زیرا فریضه‌ئی است که وابسته بوقت و همیشگی است و در هر- هنگام بر اهل ایمان وظیفه‌ئی است که تغییر پذیر نیست و هرگز عمل خیر و عبادتی جایگزین آن نخواهد شد و عذر از کسی پذیرفته نیست جز آنکه بجا آورد.
چنانکه از اهل بیت علیهم السّلام رسیده است که نماز فریضه وظیفه‌ئی است که هرگز از کسی ساقط نمیشود.
«وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا یَرْجُونَ) انوار درخشان، ج‌4، ص: 186
آیه در مقام تسلیت خاطر راد مردان صحنه خونین جنگ است که هرگز در باره پیروزی و غلبه بر دشمن سست عنصر نباشید با ثبات اراده و پا فشاری در برابر کفّار مقاومت کنید چنانچه در عرصه نبرد رنج برده و جراحتها بشما اصابت کنند دشمنان شما نیز چنین هستند آنها هم چنین رنجها برده و جراحتها بر آنان وارد شده و بدنهای آنان را فرا گرفته است.
فرق جنگجویان مسلمان با کفّار در آنستکه راد مردان مسلمان باعتماد پروردگار توانا قدم بعرصه جنگ نهاده‌اند و در انجام وظیفه اصلاحی پیامبر اسلام شرکت نموده چنانچه کشته شوید بطور حتم مورد خشنودی پروردگار خواهید بود و اگر بسلامت بوطن باز گشتید بعزّت و افتخار زندگی مینمائید و فطرت خدا شناسی را در دلهای مردم زنده نموده یکتا پرستی را در جهان انتشار داده‌اید. در اثر فدا کاری این راد مردان ساحت قدس پروردگار و هم چنین نام رسول پیامبر اسلام را برای همیشه مردم جهان بعظمت یاد خواهند نمود.
«وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» از نظر حکمت و اتقان نظام پروردگار جهان را صحنه آزمایش بشر قرار داده و هرگز خالی از اکثریّت مردم فاسد و عناصر مضرّ و خود پرست نبوده و نخواهد بود و برای اینکه فطرت یکتا پرستی در دلهای مردم زنده شود و بر این اساس بشر بسوی سعادت رهبری گردد شرک و خود پرستی که اساس فساد جهان و جهانیان است ریشه کن شود.
نا گزیر این وظیفه سنگین را بعهده یگانه راد مرد آفرینش نهاده او را با برنامه اصلاح جهانی بسمت پیامبر اسلام بجهانیان معرّفی نموده که با اعتماد بآفریدگار علیه دنیای شرک و خود پرستی قیام کند پروردگار توانا بر حسب نظام آزمایش از پس شبکه‌های اسباب و عوامل طبیعیّ خواسته خود را بظهور میرساند.
در کتاب فقیه از زرارة و محمّد بن مسلم روایت شده که هر دو سؤال نمودند از انوار درخشان، ج‌4، ص: 187
حضرت باقر علیه السّلام که چه میفرمائید در باره نماز در حال سفر چگونه و چند رکعت است.
حضرت فرمود آیة «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» بیان نموده است که فریضه نماز در حال سفر دو رکعت است هم چنین که در حضر (وطن) نماز چهار رکعت واجب است.
بار دیگر هر دو راوی از حضرت سؤال نمودند که آیة میفرماید فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ و نفرمود بطور لزوم نماز را دو رکعت بجا آورید در این صورت در سفر چگونه دو رکعت واجب است هم چنین که در وطن چهار رکعت واجب است.
حضرت فرمود در آیه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما 2- 158» طواف در مراسم حج واجب و فرض است پروردگار آنرا در قرآن کریم بیان نموده و رسول اکرم نیز آنرا بجا آورده است هم چنین نماز در سفر دو رکعت میشود فریضه‌یی است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در سفر دو رکعت بجا آورد و آیة کریمة نیز بیان فرموده است.
بار دیگر هر دو از حضرت سؤال نمودند چنانچه کسی در سفر فریضه را چهار رکعت بخواند آیا باطل است.
حضرت فرمود چنانچه حکم نماز در سفر که دو رکعت است شنیده باشد نماز را در سفر چهار رکعت بخواند باطل است و در صورتی که نشنیده که دو رکعت است و فریضه را چهار رکعت بخواند صحیح است.
برای همیشه نماز چهار رکعتی در حال سفر دو رکعت است و نماز مغرب نیز برای همیشه در وطن و یا در سفر سه رکعت است و از آن کاسته نمیشود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نماز مغرب را در حضر و در سفر سه رکعت بجا آورده است.
در کتاب درّ منثور از امیّة بن عبد اللّه بن عمر سؤال نمودم آیا در سفر نماز دو رکعت است در صورتی که در آیات قرآنی ندیده‌ایم فقط نامی از قصر در باره انوار درخشان، ج‌4، ص: 188
نماز خوف است عبد اللّه بن عمر در پاسخ گفت پروردگار محمّد پیامبر اسلام را فرستاد در حالی که چیزی نمیدانستیم. باید آنچنان رفتار نمائیم که رسول اکرم رفتار نموده است و قصر نماز در سفر حکمی است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرموده است.
در کتاب درّ منثور از ابن عبّاس روایت شده که می‌گفت ما در سفر میان مکّه و مدینه بهمراه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بودیم در حالی که ایمن از هر خطر بودیم نماز را دو رکعت بجا آوردیم.
در تفسیر قمی در باره شأن نزول آیه «وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ» گفته است هنگامی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از مدینه خارج و بسوی حدیبیّه روانه بود این خبر منتشر شد کفّار قریش خالد بن ولید را با دویست جنگجو برای جلوگیری از رسول اکرم فرستادند خالد در کوهها از مسلمانان جلوگیری میکرد هنگام نماز ظهر شد بلال اذان گفت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بنماز ایستاد خالد بن ولید بهمرهان خود گفت چنانچه هنگام نماز بمسلمانان هجوم آوریم بآنها غلبه خواهیم نمود زیرا نماز خود را قطع نمی‌کنند ولی نماز دیگری دارند که از دیدگان نزد آنان محبوبتر است چون بنماز عصر وارد شدند جبرائیل نازل شده حکم نماز خوف را آورد روز بعد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و همراهان وی در بیابان حدیبیّه فرود آمدند پیامبر اسلام در بین راه مردم بادیه نشین را دعوت میکرد که با او همراهی کنند ولی کسی نمی‌پذیرفت می‌گفتند:
که محمّد صلّی اللّه علیه و آله با سپاه خود میخواهد وارد مکّه شود و حال آنکه قریش در بیابان نزدیک مدینه با آنها جنگید و بآنها غلبه کرد باین جهت هرگز محمّد و مسلمانان بسوی مدینه نخواهند باز گشت تا آخر حدیث.
در تفسیر عیّاشی از محمّد بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده که در ضمن روایت فرمود در جنگ صفّین از آنستکه امیر مؤمنان علیه السّلام نماز ظهر و عصر و انوار درخشان، ج‌4، ص: 189
مغرب و عشاء فوت شد حضرت وقت هر نماز دستور فرمود بلشکری که در صحنه جنگ بودند بگفتن اللّه اکبر و لا اله الّا اللّه و سبحان اللّه و الحمد للّه چه افراد پیاده و چه سواره باین طور هر یک نماز خواندند بر حسب آیة «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً»
انوار درخشان، ج‌4، ص: 190

[سوره النساء (4): آیات 105 تا 113] .... ص : 190

اشاره

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً (105) وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (106) وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً (107) یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً (108) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (109)
وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً (110) وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (111) وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (112) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‌ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً (113)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 191

خلاصه .... ص : 191

ای پیامبر گرامی ما قرآن را بسوی تو فرستادیم برای اینکه آنچه را که بتو تعلیم نمودیم میان مردم حکم کنی و بنفع خیانتکاران با مؤمنان و بی‌تقصیران بخصومت بر نخیزی (105)
ای رسول گرامی از پروردگار آمرزش بطلب و از او سپاسگزار که آمرزنده و مهربان است (106)
ای رسول گرامی برای خاطر مردمی که در باره خود خیانت می‌کنند با اهل ایمان و مردم بی‌تقصیر جدال مکن خداوند هرگز جنایتکار و ستمگر را دوست نمیدارد (107)
مردم خیانت پیشه در کار خیانت از خلق شرم می‌کنند ولی از پروردگار که همواره بر آنان آگاه است حیاء نمی‌کنند شبانگاه خاطرات بی‌پایه در دل خود در باره مردم میاندیشند خداوند نیز بهر چه کنند آگاه است (108)
بفرض که شما بتوانید برای آسایش در دنیا از آنها دفاع کنید ولی چه کسی میتواند از آنها در قیامت جانبداری نموده از عقوبت پروردگار آنها را رهائی بخشد و کفالت کند (109)
هر که عمل زشتی از او سر زند و یا بخود ستم کند سپس پشیمان شده از پروردگار آمرزش و عفو بخواهد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت (110)
هر که گناهی کند تنها بخود ضرر و زیان رسانیده است پروردگار در باره اعمال و کردار ناپسند مردم بر وفق حکمت عقوبت فرماید (111)
هر کس خطا و گناهی از او سر زند و بدیگری نسبت دهد گناه بزرگتری را نیز مرتکب شده است (112)
اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمی‌بود گروهی از منافقان همت بر انوار درخشان، ج‌4، ص: 192
آن گماشته‌اند که تو را از راه صواب منحرف سازند ولی آنها خود را از پیمودن راه حقیقت دور نموده و بتو هیچ زیانی نمیرسانند و خدا بتو قرآن و حکمت و مقام پیامبری موهبت فرمود و آنچه را که نمیدانستی بوسیله الهامات غیبی بتو آموخت که خدا را با تو لطف بیشمار و بیحدّ است (113)

شرح .... ص : 192

اشاره

«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ» نزول آیه در باره منافقی است بنام (ابی طعمه) که مرتکب سرقت از خانه بعض انصار شده و خویشان وی میخواستند شخص دیگری را متّهم نموده و در حضور پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله سارق را تبرئه نمایند و روایات و شرح واقعه ذکر خواهد شد.
آیه مبنی بر ترغیب بعدل در باره قضاوت و داوری است که هرگز قاضی از طریق میانه روی و عدالت بیرون نرود و بیک طرف دعوی تمایل نکند ناگزیر در حکمیّت ظلم و ستم نموده و حق صاحب حقّی را تضییع خواهد نمود.
پروردگار برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله منّت نهاده که قرآن را بر او فرستاده و احکام الهی را بوسیله وحی تعلیم نموده و بوی آموخته است برای اینکه حدود و حقوق مردم را بیان نماید و در مورد اختلاف آنان بررسی نموده برای رفع اختلاف قواعد کلّی را بکار بندد و بر هر مورد از دعاوی مردم تطبیق نموده قضاوت کند و خصومت و اختلاف آنان را فصل نموده حقّ ذی حقّ را تشخیص دهد.
«بِما أَراکَ اللَّهُ» در مورد اختلاف مردم با یکدیگر قواعد کلی را تطبیق نموده باستناد دلائلی که مدّعی اقامه مینماید حاکم بنظر خود اختلاف را حلّ و فصل کند و حکمیّت بر اساس دلایلی که بعهده مدّعی است مستلزم کشف واقع و حقیقت امر نیست بلکه بر طبق حکایت دلیل است از این جهت چنانچه حکم بر طبق قواعد ولی بر خلاف انوار درخشان، ج‌4، ص: 193
واقع باشد مانعی ندارد و بحق قضاوت نموده است و در صورت مخالفت حکم با واقع مستند بقصور مدّعی است که نتوانسته دعوی خود را بر طبق دلایل صحیح اثبات کند.
آیه قضاوت و داوری را بر دو پایه نهاده است 1- تعلّم احکام و حقوق و شرح و بسط آنها 2- تطبیق قواعد کلّی برخورد اختلاف که فقط با رعایت این دو شرط حق را میتوان تشخیص داده و بحق قضاوت نمود.
«وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً» داور هنگام بررسی بدلائل طرفین هرگز بیک طرف تمایل نکند تا آنکه نا حقی را محق تشخیص دهد و حق صاحب حق را تضییع نماید و در نتیجه با خائن و ستمگر در ظلم و ستم هماهنگ گردد.
آیه خطاب برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله است که هرگز یار و کمک ستمگران مباش با اینکه رسول گرامی معصوم و ساحت او مصون از هر گونه خطور ناروا و انحراف است ولی منافات ندارد که پروردگار او را امر و نهی فرماید مانند سایر پیامبران و از نظر اینکه بشر دارای نیروی اختیار است گرچه صدور انحراف از وی امکان پذیر باشد ولی وقوع آن از نظر عصمت محال خواهد بود.
«وَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً» از جمله تعلیمات بپیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله که مسلمانان نیز از آن باید پیروی نمایند آنستکه همواره از پروردگار مسئلت نماید که از فضل خود او را حفظ کند از اینکه در باره حقوق مردم سهل انگاری نموده حق کسی تضییع شود زیرا که پروردگار در خواست و مسئلت نیازمندان را می‌پذیرد و از رحمت خود اجابت میفرماید و در خواست مغفرت در باره رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله سپاسگزاری از نعمت بیمانندیست که بوی موهبت فرموده و همواره افزایش می‌یابد.
پروردگار بپیامبر اسلام نیروی عصمت ارزانی فرموده و او را از هر خطاء و انوار درخشان، ج‌4، ص: 194
لغزش ایمن داشته و عظمت ساحت پروردگار قلب او را آن چنان فرا گرفته است که یعنی او توجه نمی‌نماید این فضل مقتضی است که همواره در مقام سپاس از آن بر آید و لحظه‌ئی را فرو گذار ننماید و بطور دوام عافیت خود را از آفریدگار بخواهد.
و در مورد قضاوت در باره اختلاف مردم باستناد دلائل ظاهریّ دعوی را باید حلّ و فصل نمود.
چنانکه از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بتواتر رسیده است که قوانین قضا و داوری باستناد دلائل ظاهری است که مدّعی باید دلیل اقامه کند و در صورت نداشتن دلیل منکر میتواند بوسیله سوگند دعوی را ردّ نماید.
«وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً»
از جمله تعلیمات اسلام آنستکه هرگز نباید از جنایتکار دفاع نموده جانبداری کرد زیرا که بخود خیانت نموده رذیله و خوی نکوهیده را در خود تقویت کرده حق دیگری و اجتماع را تضییع و موقعیّت جامعه را ننگین کرده است پروردگار نیز خیانت را دشمن دارد هم چنین خیانتکار را از رحمت خود بی‌بهره مینماید بدین جهت بوسیله اجراء کیفر بر خیانتکار در اصلاح اجتماع باید کوشید که ضرر و زیانی که بر عموم وارد شده جبران شود و نقصی که بر آنان رخ داده ترمیم گردد.
خوّان مبالغه خیانت و اثیم نیز صفت مشبّهه و اثم گناه نکبت بار است.
خیانت ضدّ امانت و عبارت از عدم رعایت حقوق و شکستن پیمان است و از جمله آن مخالفت وظیفه و تمرّد از احکام الهی و از سنّت رسول گرامی است زیرا احکام نزد جامعه اسلام بودیعت نهاده شده و باید بر حسب عقیده و عمل آنها را رعایت نموده و در مقام خیانت و تمرّد بر نیایند.
و از جمله خیانت در باره شئون و اعراض اموال مردم است بهر نحو که باشد و از آن جمله سرقت و نیز نسبت دزدی بدیگری است که از آن جرم و خیانت بری‌ء باشد که هتک حرمت و بر عرض او نیز خیانت است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 195
و بر حسب نزول آیه مراد ابا طغمه است که شبانگاه زرهی را از خانه ز حاتمه بن زید انصاری سرقت نموده و بمنظور اینکه خود را از سرقت تبرئه کند زره را بخانه دیگری افکنده که او را متّهم و رسوا کند.
و از نظر اینکه فعل پروردگار ظهوری از صفات او در این عالم است ناگزیر بر صراط مستقیم و میزان حکمت میباشد و هرگز اختلاف و تخلّف پذیر نخواهد بود.
چنانچه بغرض در موردی خیانت و تصنیع حقوق و پیمانشکنی را دوست بدارد لازم آن آنستکه در همه موارد دوست بدارد و هم چنانکه از خیانت کم نهی فرموده از خیانت زیاد نیز نهی نموده است.
و بفرض چنانچه بر کسی ظلم و ستم روا بدارد لازم آن آنستکه بهمه مردم ظلم روا و جایز بداند پروردگار منزّه است از اینکه ستم و یا خیانت را تجویز فرماید و یا در روش و تدبیر متقن او اختلاف و تغییری رخ دهد.
«یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ»
آیة مبنی بر توبیخ و سرزنش از خویشان ابا طغمه است برای اینکه جنایتکاری را از سرقت تبرئه نموده و شخص دیگری را بدون جهت متّهم و رسوا کنند شبانگاه گفتگو و تبادل افکار نموده بناء گذاردند که زره دزدیده شده را بخانه شخص دیگری بنام لبید بن سهل افکنند و نسبت سرقت را بوی دهند.
پروردگار آنان را توبیخ نموده که از مردم خجلت دارند از اینکه سرقتی که مرتکب شده‌اند نزد مردم آشکار شده رسوا شوند ولی از ساحت پروردگار توانا خجلت ندارند که مرتکب سرقت شده پنهان می‌کنند و نیز خیانت و سرقت را بدیگری نسبت میدهند که افتراء و هتک عرض او است و حیثیّت شخص مسلمانی را بخطر افکنده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 196
«وَ کانَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطاً»
پروردگار براز دلها و آنچه رفتار نموده و بنا گذارند احاطه دارد.
علم و احاطه آفریدگار بر خاطرات و کردار مردم بطور انفعال و حصولی نیست که در اثر وقوع آگهی یابد بلکه ظهور و پرتوی از علم ذاتی و احاطه او است که در این صحنه تابیده و تا ابد نیز تابناک و فروزان خواهد بود.
«ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا فَمَنْ یُجادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ»
آیه مبنی بر توبیخ خویشان ابا طعمه بنام اسد بن عروة و چند تن دیگر است که بمنظور تبرئه او حضور پیامبر اسلام آمده بر خلاف حقیقت سخنانی گفته و از سرقت او دفاع نموده بلکه سرقت را بدیگری نسبت داده‌اند.
این گروه غافلند از اینکه در این جهان که حقایق پوشیده و سرایر پنهان است و راز دلها نهفته است شبانگاه با مشورت یکدیگر بنا گذارند که از سرقت ابا طعمه دفاع نموده و او را تبرئه کنند ولی در پیشگاه عدل پروردگار برای برائت وی شاهد و دلیلی نیست.
و از آیه استفاده میشود که دفاع از خیانت و ظلم گناهی بزرگ است زیرا به ظالم و ستمگر کمک نموده و اطمینان خاطر را از مردم سلب نموده است.
«أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا»
هنگام رستاخیز در پیشگاه عدل پروردگار هرگز کسی از ستمگران دفاع نخواهد نمود پروردگار سیرت تیره تبهکاران را آشکار نموده مورد قهر و غضب او قرار خواهند گرفت.
«وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً»
آیه مبنی بر ترغیب تبهکارانی است که بخود ستم نموده و گناهانی را مرتکب شده و یا بدیگران خیانتها روا داشته‌اند شایسته است که بخود آیند و بصحیفه تیره و تاریک روان خود بنگرند که چگونه وجدان آنها ننگین و شرمنده است آنگاه در مقام ندامت و پشیمانی بر آیند و بآتش حسرت خود را شکنجه دهند و گناهانی انوار درخشان، ج‌4، ص: 197
را که در صحایف روان خود ذخیره نموده تدارک کنند و بسوی پروردگار برای همیشه باز گردند و بدعوت او پاسخ دهند خدای مهربان نیز وعده فرموده که عذر- خواهی آنان را بپذیرد و از جرم و گناهان آنها در گذرد و نادیده بگیرد و روان آنان را صفاء بخشد و پاک و پاکیزه نماید و مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد.
«یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً»
آنگاه فطرت خود را باز یابند و صفائی در روان خود مشاهده کنند که پس از آن هرگز توجّه و رغبت بگناهی ننمایند و صحیفه تابناک قلب خود را از غبار خاطرات تیره مصون بدارند.
«وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِهِ»
هر که گناهی مرتکب شود تیره‌گی در صفحه قلب خود پدید آورده زیرا بخواست خود بجا آورده و ظهور خواسته او است که بوسیله جوارح در این نظام خود نمائی کرده و سپس آنرا نیز در روان خود ذخیره خواهد نمود.
شخص مختار هرگز عملی را بجا نیاورد جز هنگامی که در باره آن قضاوت کند و آنرا صلاح و شایسته خود بداند و تجدید نظر کند پس هر گناه که از روان تبهکار سر چشمه گرفته و پدید آمده است در آن نیز باز گشته و استقرار خواهد یافت زیرا اختیار نیرو و رشد انسانی است که بثمر می‌نشیند و نیز بهره و هسته‌ئی است که آن شجره را پایدار و بارور مینماید.
«وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً»
پروردگار نیز بر حسب حکمت و سوق بشر بسوی سعادت تبهکاران را تهدید نموده که آنچه را مرتکب شوند در روان آنان ذخیره شده مانند هسته‌ها که در زمین آماده بیفشاند و برای همیشه رشد و نما خواهد داشت آنگاه روز رستاخیز بحدّ رشد میرسد و بصورت عقوبتهای دردناک از درون آنان ظهور خواهد نمود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 198
«وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً»
«1» «خطیئه» بمعنای خطاء و گناهی است که نباید آنرا بجا آورد.
«اثم» عبارت از جرم و گناه بزرگی است مانند سرقت و قتل نفس و قمار که انسانی را از کارهای نیک باز میدارد و در انظار مردم ننگین و از اعتبار ساقط مینماید.
آیه در باره نهی از بهتان است هر که گناه کوچک و یا بزرگ که ضرر فردی و اجتماعی در بر دارد بشخص دیگری که از آن گناه بری‌ء است نسبت دهد مانند تیری است که بسوی او پرتاب نموده او را در انظار مردم ننگین و از اعتبار ساقط کند و گناهی بس بزرگ مرتکب شده و مستوجب عقوبت خواهد بود و از نظر اینکه حیثیّت و موقعیّت او را بخطر افکنده گناه نابخشودنی است جز آنکه رضایت او را جلب کند.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‌ءٍ»
آیه در باره خویشان ابا طعمه متّهم است که شبانگاه از خانه رفاعة بن زید
__________________________________________________
(1) «کسب» بمعنای بکار بردن نیروی روانی و جوارحی است که بخواسته خود جامه عمل بپوشاند و در روان خود نیز آنرا ذخیره کند.
«یَرْمِ بِهِ» مجزوم و فعل شرط یعنی تیر خطری را بسوی کسی پرتاب نموده و بوی اصابت کند.
«احْتَمَلَ بُهْتاناً» یعنی بار سنگین‌تری را بعهده گرفته و جنایت بزرگتری را مرتکب شده است.
«إِثْماً مُبِیناً» یعنی بحکم خرد گناهی را مرتکب شده و موقعیت کسی را بخطر افکنده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 199
انصاری زرهی را بسرقت برده و اسید بن عروه و چند نفر از خویشان او حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمده که از اتّهام ابا طعمه دفاع کنند و جرم سرقت او را بشخص دیگری (لبید بن سهل) نسبت دهند.
آیه بر پیامبر اسلام منّت نهاده که فضل پروردگار همواره تو را فرا گرفته است گروهی از مردم خیانتکار از ظلم و ستم پشتوانی مینمایند و سخنانی در این باره می‌گویند برای اینکه نظر تو را جلب نموده که از آنان بپذیری و متّهم را تبرئه نمائی و نسبت سرقت را بدیگری می‌دهند ولی هرگز باین سخنان نمیتوانند امری را بر تو مشتبه کنند و ضرر و زیانی بتو رسانند زیرا پروردگار روح قدسی (نیروی عصمت) بتو موهبت فرموده و هرگز نیروئی آنرا خنثی نخواهد نمود و بوسیله سروش غیبی تو را از حوادث آگاه میسازد و از لغزش خاطر باز میدارد.
و در آیه از نظر تأکید تعبیر بهمّت شده که از فضل پروردگار هرگز خیانتکاران نمیتوانند همّت گمارند و در صدد اغفال تو بر آیند چه رسد به این که امری را بر تو مشتبه کنند جز آنکه خود آنان در نتیجه این سخنان شخص دیگری را متّهم نموده و گناه بزرگتری را مرتکب شده‌اند.
«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»
«1» آیه مبنی بر امتنان و تفسیر فضل است که پروردگار برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله موهبت فرموده و او را از خطای در مورد حکمیّت و از هر لغزش ایمن فرموده است و از آن تعبیر بروح قدّسی و نیروی عصمت میشود و طهارت ذاتی و روان درخشان بوی موهبت فرموده و او را یگانه مسطورة جمال خود قرار داده است.
«وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ»
جمله حال است یعنی آیات قرآنی را بر حسب مقتضیات و هم چنین احکام
__________________________________________________
(1) «نزول» بمناسبت تعلیماتی است که از مقام ربوبی بقلب رسول صلّی اللّه علیه و آله افاضه میشود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 200
الهی را بوسیله جبرئیل امین بقلب رسول گرامی وحی و القاء نموده و باوّلین نقطه امکانی افاضه نمودیم.
و الحکمة حکمت عبارت از آراء و اندیشه‌های صحیح و خلل ناپذیری است که وسیله معرفت خیر و صلاح گردد و در محور خدا شناسی دور میزند و خیر و شرّ و سود و زیان خود را تشخیص دهد و بکار بندد و همواره باعتدال و میانه روی رفتار نموده افراط و تفریط ننماید.
بعبارت دیگر نیروی حیات بخشی است که فطرت و خرد را رشد دهد و باسرار نهفته آن متوجه سازد از جملة در حدود حاجت بتأمین وسایل زندگی اشتغال یابد و هیچ یک را بطور استقلال مؤثّر نداند بلکه ظهوری از مشیّت پروردگار بداند و غرض از خلقت و آفرینش خود را فراموش نکند و در کسب فضیلت و تأمین سعادت بکوشد و بطور بداهت بداند که زندگی این جهان پایان پذیر و زندگی ابدیّ در پیش دارد.
و حکمت علمیّ و عملی مبتنی بر آراء و اندیشه‌های صحیح و نیز معرفت وظیفه است که پس از تشخیص آنرا بکار بندد و دارای مراتب بیشمار است مرتبه‌ئی بطور موهبت و از شئون نبوّت و از الهامات غیبی استمداد میجوید و مرتبه اکتسابی آن از لوازم ایمان و تقوی است و در آیه «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ 2- 270» آنرا محور موفقیّت و اساس سعادت در دو جهان معرّفی نموده که اختصاص بخردمندان دارد.
«وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»
«1» الهام نظر صحیح در باره تطبیق قواعد کلّی بر موارد جزئی است از جمله در مورد اختلاف مردم بر اساس صحیح حکمیّت کند و از خطاء ایمن بماند پس فضل
__________________________________________________
(1) «علمک» تعلیم پروردگار برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله عبارت از سوق نیروی قدسی او است که بوسیله الهامات مرموز پی در پی از کمال بسوی کاملتر رهبری میشود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 201
پروردگار بر رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله عبارت از نیروی عصمت و روح قدسیّ است که قابلیّت موهبتهائی را دارد که در آیه (فَضْلٍ عَظِیمٍ) معرّفی شده است.
اقصی مرتبه آن نیروی قدسیّ است که بتواند تعلیمات ربوبیّ و معارف الهی را تلقّی نماید بطوریکه احدی ظرفیّت فهم و توانائی درک آنها را ندارد.
و نیز لازما روح قدسیّ موهبت فضایل خلقی و خوی پسندیده بطور تحقّق است که هرگز در آن شائبه خلق ناپسند نمیباشد.
و لازمه دیگر الهام نظر صحیح در باره تطبیق قواعد است بر مواردی که تعبیر باجتهاد و حکمیّت میشود و هرگز با نیروی عصمت خدا داده لغزش و خطائی از مرز آن گذر نتوان کرد.
«وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً»
ای رسول گرامی نعمتهای بیشمار بتو موهبت نمودیم و چنین ظرفیّت و لیاقتی هرگز در دسترس موجودی ننهاده جز برای تو تا آنجا که گوی سبقت را در صحنه امکان از قدسیان و پیامبران ربودی و تو را محور صنع و آفرینش قرار دادیم.

بحث در باره علم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله .... ص : 201

مفاد آیه (وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ)
آنستکه ای رسول گرامی آنچه بر حسب نیروی بشریّت برای تو امکان ندارد که بآن احاطه بیابی پروردگارت بر تو منّت نهاد و بتو تعلیم فرمود و بآنها آگاهت نمود و این چنین موهبت اختصاص برسول گرامی اسلام دارد زیرا اطلاق تعلیم مقتضی آنستکه آنچه در ظرفیّت امکانی است پروردگار بوی تعلیم فرموده و آموخته است زیرا که نخستین نقطه امکانی است و آنچه که استثناء پذیر بوده از ظرفیّت امکانی خارج است و علم آن از شئون ربوبیّ است مانند علم بروز قیامت.
و نیز مفاد آیة إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ و آیه إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ انوار درخشان، ج‌4، ص: 202
9- 46» تصدیق بآنستکه همواره در گفتار و رفتار و بکار بردن نیروی خود بخواست پروردگار است و از دستور پی در پی او نیرو گرفته و از اشعّه فیوضات و تعلیمات ربوبی استفاده مینماید.
خلاصه مفاد آیات آنستکه پروردگار بوسیله وحی آنچه ممکن است که تحت احاطه علمی و حفظ قدرت رسول گرامی در آید او را آگاه فرموده و از جمله آنها حوادث جهان است هم چنانکه معجزات و خوارق عادت که از وی صادر میشود بموهبت و اذن پروردگار بوده و هرگز رسول اکرم از خود نیروئی بکار نبرده است.
بر این مبنا شبهه‌ئی بنظر میرسد و آن آنستکه آنچه از سیرة و روش رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسیده آنستکه در مدّت حیات و دوره زندگی خود مانند سایر مردم از طریق اسباب برای مقصد و خواسته خود سعی و کوشش میکرد و چه بسا بمقصد نائل شده و یا بنتیجه‌ئی نمیرسید و چنانچه رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله عالم بمرتبه‌ئی از غیب و هم چنین بآینده و حوادث جهان آگاه بود هرگز سعی و کوشش وی از مقصد تخلّف نمیکرد زیرا هرگز عاقل با اینکه بیقین میداند که در آینده چه پیش خواهد آمد بضرر خود اقدام نخواهد نمود.
از جمله برای رسول گرامی حوادث ناگواری رخ داده که هرگز شایسته نیست در باره کسی که بحادثه‌ای آگاه است خود را بمهلکه بیفکند.
مثلا در جنگ احد که دوّمین بار نهضت مسلمانان در برابر دنیای شرک بود چنانچه بوی اعلام و یا وحی شده بود که آن نهضت بشکست مسلمانان خاتمه خواهد یافت رسول گرامی هرگز بآن اقدام نمی‌نمود و خود بشخصه برای پیش بینی صحنه جنگ روز قبل آن محلّ را باز دید ننموده و هدف گیری نمیکرد و این شاهد آنستکه بحقیقت امر یعنی بحادثه آینده و شکست مسلمانان در آن صحنه اطلاع نداشته است باین جهت کاملا بوسایل دفاعی و دستورات جنگی اقدام فرمود که مسلمانان بر دشمن ظفر یابند ولی در اثر علل و پیش آمدهای غیر منتظر نتیجه نرسیده و بشکست مسلمانان خاتمه یافت. انوار درخشان، ج‌4، ص: 203
پاسخ آنستکه بر حسب آیه پروردگار بر رسول اکرم منّت نهاده و او را از حقایق امور آگاه فرموده و بر او حوادث جهان را آشکار ساخته است و منافات ندارد که رسول گرامی در بسیاری از موارد تربیت اثر بر آن علم الهامی و احاطه موهبتی ندهد بلکه بر حسب جریان عوامل و اسباب خارجی رفتار نماید.
چنانکه در موارد دعاوی که در خواست حکمیّت از وی میشد بر اساس دلائل ظاهری قضاوت میفرمود هم چنین در باره حوادث خارجی که پروردگار بوی تعلیم و الهام فرموده بر آن ترتیب اثر نداده بر وفق حکمت و نظام اسباب اقدام می‌فرمود.
توضیح آنستکه افعال اختیاری بشر بر اساس علل و شرایط مادّی و زمانی و مکانیّ بیشماریست که چنانچه همه آن عوامل پدید آیند و ارادة و خواست فاعل مختار نیز بآنها پیوسته شود آن فعل واجب میشود زیرا هرگز معلول از علّت تامه تخلّف نخواهد داشت.
و نسبت فعل اختیاری بعلت تامّه آن بطور ضرورت و وجوب است مانند سایر حوادث نسبت بمجموع علل و اسباب آنها ولی همیشه نسبت فعل بخصوص ارادة فاعل مختار بطور جواز و امکان است.
چنانچه هر یک از حوادث که از جمله آنها افعال اختیاری بشر است علل و اسباب تامة آنها تحقّق یابد در این فرض محال است که معلول از علت تامّه تخلّف نماید بنابراین حوادث جهان و از جملة آنها افعال اختیاری است بطور تسلسل و پیوسته بیکدیگر بطور وجوب تحقّق خواهند یافت یعنی فاعل مختار نیز در آن ظرف باقتضاء همان موقع خواسته خود را اختیار مینماید اختیار و داوری از هر چه پدید آید و بهر چه تعلق یابد نافذ است زیرا ظهور نیروی عاقله و روان در خارج است.
در این صورت کسی که عالم بآینده باشد علم او بخطر و زیان آن نظر باقتضاء موقع هرگز تأثیری نخواهد داشت که از آن عمل باختیار خودداری کند بلکه فرض آنستکه علل و اسباب آن واقعه که از جمله فعل اختیاری است که آنرا انوار درخشان، ج‌4، ص: 204
باقتضاء همان موقع برگزیده واجب خواهد بود.
با توجّه باین چند مثال حقیقت روشن میشود.
کسی که عادت باستعمال موادّ مخدّره دارد اقتضاء موقع در باره او آنستکه مادّه مخدره را بکار ببرد با اینکه میداند در آینده نزدیک در معرض خطر قرار میگیرد ولی چون علل و موجبات آن در خارج تحقّق یافته ناگزیر در آن موقع باختیار آنرا استعمال مینماید و علم بضرر آن هرگز تأثیری در ترک آن نخواهد داشت.
کسی که میداند هتک احترام ستمگری که بوی ظلم نموده سبب قتل او خواهد شد ولی بمنظور عناد و انتقام بهتک او اقدام مینماید و علم او بخطر مانع نمیشود که از انتقام خودداری کند.
پاسخ حلّی و برهان آنستکه اساس فعل اختیاری مبنی بر دو نیروی روانی است 1- علم (دانستن نفع و یا ضرر) 2- ارادة (خواستن) به این که نفع آن کار را جلب کند و یا از ضرر آن جلوگیری نماید چنانچه این دو شرط تحقّق یابد فعل اختیاری صادر میشود و یا از آن عمل زیاندار باختیار دوری مینماید و اختیار عبارت از برگزیدن خیر و صلاح است بهر چه و بهر حال پدید آید نقش مؤثری دارد.
و در صورتی که بداند که عملی نفع و مصلحت دارد ولی بجهتی نمیخواهد که آن نفع را بدست آورد در این صورت چون اراده ندارد آن فعل را ترک مینماید.
هم چنین در صورتی که میداند کاری ضرر دارد ولی بجهتی میخواهد که بآن اقدام کند باختیار بآن فعل زیاندار مبادرت مینماید.
خلاصه علم بنفع و یا علم بضرر غیر از خواستن و غیر از پرهیز از آنست و این دو نیرو ملازمة با یکدیگر ندارند یعنی ممکن است در موردی با علم به این که عملی مصلحت و نفع دارد خواستار آن نباشد و بتحصیل آن اقدام نکند و هم چنین در موردی با علم بضرر ممکن است که از خطر آن جلوگیری نکند و بآن عمل زیان دار اقدام نماید و در معرض خطر قرار گیرد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 205
علم رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله بحوادثی که پروردگار بوی اعلام و وحی فرموده از جمله واقعه جنگ احد بود پیامبر اسلام میدانست که مسلمانان در اثر پیش آمدهائی از قبیل تفرقه و تشتّت عقیده و طمع بغنیمت جنگ و حیله دشمن در باره محاصره سپاه اسلام و علل دیگر شکست نصیب مسلمانان خواهد شد.
ولی نظر به این که خواست رسول اکرم و ارادة او تابع خواست و ارادة پروردگار است و هرگز از خود اراده‌ئی ندارد و بر حسب وظیفه ظاهر نیز از هجوم دشمن بمدینه باید دفاع کند و برای پیش بینی روز قبل صحنه جنگ را نیز معاینه فرموده و نقشه آنرا طرح و مواقع دفاعی را بیان نموده و افراد سپاه که مأموریت کمین گاه را داشتند تعیین فرمود.
و در هیچ یک از غزوات و جنگهای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله چنین نقشه‌ئی با این دقّت طرح نفرموده است برای اینکه کاملا آشکار باشد که تقصیر از مسلمانان خواهد بود که از دستور و طرح نقشه او تخلّف مینمایند و هرگز ورود مسلمانان بآن جنگ مبهم نباشد و از قصور تدبیر پیامبر اسلام نیندازند بلکه آشکار باشد که موجبات شکست از ناحیه سپاه بوده که برسول گرامی خیانت نموده و صحنه جنگ که بپیروزی آغاز و در آستانه ظفر حتمی بود ناگهان آن صحنه را بدشمن تسلیم نمودند و علم پیامبر اسلام بپیش آمدها و آینده آن جنگ هرگز مانع نمیشود که از تشکیل آن صحنه خودداری فرماید.
بعبارت دیگر علم بآن واقعه را پروردگار بر حسب حکمت برسول گرامی الهام فرموده و بر وفق حکمت نیز پیامبر اسلام آنرا بکار نمی‌بندد و گر نه نقض غرض خواهد بود.
هم چنین در باره اوصیاء علیهم السّلام بر حسب برهان و صریح روایات نبویّ که از تعلیمات رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله کاملا بهرمند بوده و از جمله ودائع امامت است که بسر گذشت خودشان نیز بخصوص آگاه بوده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 206
ولی بر حسب نظام عوامل و اسباب که در همان موقع رخ میدهد از علم خود بآن حادثه بر طبق حکمت صرف نظر نموده و بخواست پروردگار که بصورت علل طبیعیّ پی در پی خود نمائی مینماید سر تسلیم فرود آورده و هرگز از خطر گریزان نبوده‌اند زیرا برای غیر پروردگار هرگز استقلالی در تأثیر نمی‌بینند.
مثلا امیر مؤمنان علی علیه السّلام با اینکه بر حسب تاریخ و آثار کاملا میدانست و قاتل خود را میشناخت و هم چنین بزبان و محلّ آن حادثه خونین آشنا بود ولی بر حسب مقتضیات بیشمار که در ظرف خلافت او پی در پی بوقوع می‌پیوست تا آنجا که خوارج جنایتکاری را بگمارند که باین جنایت اقدام کند.
امیر مؤمنان علیّ علیه السّلام نیز سحر گاه با کمال شهامت و قوّت قلب و نیروی جسمانی بدون اینکه کوچکترین تغییری در برنامه خود در آن روز بدهد و از آن پرتگاه بهراسد برای اداء فریضه صبح بمسجد کوفه تشریف بیاورد و بوسیله اذان مردم را اعلام نماید و بحضور و شرکت در جماعت بخواند و بخواست پروردگار سر تسلیم و رضا فرود آورد و در نتیجه بآن مقام نایل شود.
یگانه راد مردی که در بهترین نقاط زمین خانه کعبه دیده درخشان بدرون آن گشوده و در بهترین ایّام و شریفترین نقاط در محراب مسجد کوفه هنگام نماز سپیده دم و روزه داری با سخترین ضربه‌ئی بحسّاسترین عضوی دیده خونین از جهان تیره بر بست و تا آخرین لحظات زندگی از اظهار حقیقت دریغ ننمود تا آنکه سوگند یاد نموده بصاحب خانه زادگاهم که برای آنچه مرا آفرید رستگارم فرمود در صورتی که هیچ یک از پیامبران چنین موقعیّتی را نیافته و این سهم از سعادت را نداشته و از صحنه آزمایش این چنین گوی شهامت بر بوده‌اند.

«شأن نزول آیات» .... ص : 206

در تفسیر قمی در باره نزول آیات گفته است سه نفر از طایفه بنی ایرق از انصار که بعض آنها منافق بودند بنام بشر و یشیر و مبشّر بشر شبانگاه بخانه رفاعة انوار درخشان، ج‌4، ص: 207
بن زید عموی قتاده بن نعمان بسرقت رفته مقداری خوار بار که برای آذوقه ذخیرة نموده بود و نیز شمشیر و زرهی را بسرقت برده.
قتاده برادر زاده رفاعه بشکایت حضور پیامبر اسلام آمده عرض کرد بعضی از طایفه بنی ابیرق (بشر ابا طعمه) بمنزل عموی من شبانه رفته مقداری خوار بار و نیز شمشیر و زرهی را بسرقت برده است.
وقتی که قتاده در باره سرقت جستجو میکرد بنو ابرق باو گفتند که شخصی بنام لبید بن سهل بخانه رفاعه بسرقت رفته است چون لبید این نسبت و افتراء را شنید با شمشیر خود آمد که از خود دفاع کند و گفت ای بنو ابیرق شما بسرقت اولی هستید و شما شخص منافق و پیامبر اسلام و مسلمانان را هجو مینمائید و نسبت آنرا بقریش میدهید.
بنو ابیرق (ابا طعمه) بعض از خویشان خود بنام اسید بن عروة را نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرستاده شکایت کند به این که قتاده بن نعمان ببعض از خویشان ما بنو ابیرق (ابا طعمة) نسبت سرقت داده است رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از گفتار اسید بن عروة غمگین شد در آن هنگام قتاده بن نعمان حضور پیامبر شرفیاب شد حضرت باو فرمود چگونه بمردمی که با حسب و نسب هستند بدون دلیل نسبت سرقت میدهی قتاده از این واقعه غمگین شد و بسوی رفاعة باز گشت گفت ای کاش مرده بودم و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بمن عتاب نمی‌فرمود آیات نازل شدند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 208

[سوره النساء (4): آیات 114 تا 126] .... ص : 208

اشاره

لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاَّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (114) وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً (115) إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (116) إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطاناً مَرِیداً (117) لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً (118)
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً (119) یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (120) أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً (121) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً (122) لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (123)
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً (124) وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً (125) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطاً (126)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 209

خلاصه .... ص : 209

هرگز فائده و خیری در سخنان سرّی آنها نیست جز هنگامی که در باره کمک بینوایان و یا کار خیر و یا اصلاح میان مردم سخن سرّی گویند و هر که برای خشنودی پروردگار چنین کند خدا بوی اجر و پاداش بیشمار موهبت فرماید (114)
هر کس که پس از آشکار شدن صحّت دین اسلام بر او با رسول خدا بمخالفت بر خیزد و راهی جز طریق اهل ایمان پیش گیرد بهمان راه ضلالت و گمرهی که بدان توجه نموده واگذاریم و او را در دوزخ افکنیم که چه بسیار بد جایگاهی است (115)
پروردگار هر که را که باو شرک آورد هرگز نخواهد بخشید و گناهان دیگر را چنانچه اراده فرماید و مشیّت او بآن تعلق یابد می‌بخشد و هر که بخدا شرک آرد سخت گمراه شده و از سعادت بی‌بهره خواهد بود (116)
مشرکان غیر آفریدگار جهان هر چه را خدا بخوانند بتهائی است که فرآورده خودشان میباشد و پرستش ننموده‌اند جز شیطان پلید را (117)
پروردگار نیز شیطان را از درگاه رحمت خود براند زیرا بمجادله گفت که من از بندگان تو گروه بیشماری را بسوی خود جلب کنم (118)
بتو سوگند که این گروه مردم را سخت گمراه کنم و بآرزوهای دور و دراز سرگرم نمایم و بآنها دستور دهم که گوش حیوانات را برای نشانه ببرند و ببتها انوار درخشان، ج‌4، ص: 210
اختصاص دهند و از غیر طریق طبیعیّ غریزه جنسی را بکار برند و هر که از شیطان پیروی کند زیان خواهد برد زیانی که بر خردمندان آشکار است (119)
شیطان برای گمراه نمودن بسیاری از مردم بآنها وعده بیهوده دهد و بآرزوهای بی‌پایه سرگرم کند وعده شیطان جز غرور و فریب مردم چیز دیگری نیست (120)
منزلگاه این گروه مردم پیروان دلباخته شیطان دوزخ است و برای آنان گریز گاهی نخواهد بود (121)
آنان که بدین اسلام گرویده و اعمال شایسته بجا آرند آنها را در بهشت جای دهیم که زیر درختانش از هر سو نهرها روانست تا منزلگاه همیشگی آنها باشد وعده پروردگار حق و تخلف ناپذیر است و هرگز کسی راستگوتر از آفریدگار نخواهد بود (122)
هرگز عاقبت کارها وابسته بآرزوهای منافقان و یهود و نصاری نیست زیرا هر که کار بد کند هر که باشد بکیفر آن گرفتار خواهد شد و هرگز جز آفریدگار را یار و کمک نتوان یافت (123)
هر که از مرد و زن با ایمان و تقوی که همواره کارهای شایسته کند در بهشت در آید و باندازه پوست هسته خرمائی بوی ستم نخواهد شد (124)
در جهان کدام دین بهتر از آنستکه مردم بآفریدگار تسلیم شده و فرمانبر حکم خدا شوند و نیکو کار باشند و نیز پیرو آئین حنیف ابراهیم گردند پروردگار ابراهیم را بمقام خلّت و دوستی خود برگزید (125)
هر چه در آسمان و زمین است ملک و آفریده خدا است و او بهمه چیز احاطه دارد و آگاه است (126)

شرح .... ص : 210

«لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ انوار درخشان، ج‌4، ص: 211
النَّاسِ» «1» از نظر اینکه بر حسب طبع فتنه و نیرنگهای شیطانی در آغاز از حلقوم مردم منافق بطور خفیه و نجوی سر میزند و طنین آن در فضاء و کم کمک در دلهای اینگونه افراد راه می‌یابد و منتشر میشود و مردم مبتذل را گرد هم آورده و باین وسیله از طبقه مردم فتنه جو فساد بر خواهد خاسʮ
باین نظر آیه از گفتگوی بطور نجوی (تو گوشی) مردم مبتذل اکیدا منع نموده است جز اینکه بر اساس خیر و اصلاح امور مردم باشد که لا محالة از وساوس و القائات شیطانی بر کنار خواهد بود.
«وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً» در صورتی که سخن برای اصلاح امور مردم و رفع نیازهای عمومیّ باشد هم چنانکه غالب مصالح و امور خیر نیز باین وسیله آغاز شده و گروهی از مردم خیر اندیش در انجام آن شرکت می‌نمایند این افراد مورد خشنودی پروردگار بوده و برای هر یک پاداش زیاده بر تصوّر از نعمتها آماده می‌فرماید.
«وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی» «2» هر که سخنانی برای مخالفت با فرمان پیامبر اسلام آغاز کند با آنکه بحکم فطرت و خرد از وی باید انقیاد نمود و در اثر القائات مسموم بخواهند مسلمانان را پراکنده نموده که از فرمان رسول گرامی تخلّف کنند این گروه از مرز اسلام خارج و مرتدّ خواهند شد.
__________________________________________________
(1) «نجوی» بمعنای سخنی است که آهسته و تو گوشی بیکدیگر گفته شود.
«إِلَّا مَنْ أَمَرَ» استثناء منقطع است زیرا نجوی برای اصلاح جامعه است.
(2) «مَنْ یُشاقِقِ» یعنی هر که راه مخالفت و تفرقه بپیماید و از طریقه مسلمانان بدر رود.
«تولی» بسوی خطر و بد بختی رهسپار بودن است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 212
آنگاه پروردگار بر حسب نظام آزمایش هر یک از آنان را بخودشان وا گذارد و بوسیله آن فتنه مورد امتحان قرار خواهند گرفت.
«نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً» «1» گروهی که باین سخنان بخواهند فتنه و فساد در اجتماع مسلمانان ایجاد کنند و از خود بیادگار گذارند آنها را بدان سو که رهسپارند سوق میدهیم و پس از آنکه از هدایت رو گردانیده بگمرهی متوجّه شده‌اند بمقصدشان میرسانیم و مسیر آنها دوزخ و عقوبتها است و چه بد جایگاهی است.
آیه باین نکته دقیق اشاره نموده که پروردگار در صورتی آن مردم منافق را بسوی دوزخ سوق میدهد که خود آنها با حالت لذّت بخش آنرا برگزیده و در هر لحظه باختیار بدان سو رهسپارند و با قضاوت خود و تجدید نظر بآن ادامه میدهند.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً» «2» آیة مبنی بر تهدید کسانی است که در مقام مخالفت و مبارزة با رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بر آیند مرتدّ شده از دین اسلام خارج میشوند این گناه بزرگ از نظر اینکه رابطة بندگی را از آفریدگار گسسته قابل عفو و آمرزش نخواهد بود و سایر گناهان بزرگ از اهل ایمان چنانچه مشیّت پروردگار تعلّق یابد در اثر توبه و یا شفاعت قابل عفو است و هر که با رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مبارزه کند یگانگی آفریدگار را انکار کرده و نور فطرت را در خود خاموش نموده در آستانه خطر قرار گرفته و
__________________________________________________
(1) «نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی» یعنی بدان سو که بسوء اختیار رهسپارند آنان را رهبری نموده و بخودشان واگذاریم.
(2) «غفران» بمعنای رفع تیره‌گی گناه است «لِمَنْ یَشاءُ» مشیت و خواست پروردگار هرگز گزاف نبوده و در مورد قابل است.
«ضَلالًا بَعِیداً» یعنی فطرت خدا داده را در خود خاموش نموده و برای همیشه از رحمت و سعادت بی‌بهره خواهد بود. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 213
امید سعادت و نیک بختی در او نخواهد بود.
«إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً» «1» بیان عقیده و اندیشه باطل اهل شرک است کسانی که در اثر مبارزه با رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله با دین اسلام عناد ورزند آئین آنها این چنین است.
مانند بت پرستان سنگ و آفریده‌ئی را که از خود بی‌خبر و فاقد حسّ و شعور است پرستش مینمایند که معرض هر گونه عوارض قرار میگیرد و ضرر و زیانی را از خود نمیتواند دفع کند در این صورت افراد بیخرد چگونه از آن ستایش نموده و حاجت خود را از آن در خواست مینمایند.
در حقیقت شیطان را پرستش نموده و از او نیازهای خود را در خواست مینمایند که هرگز خیر و نفعی از او بر خاسته نیست.
«لَعَنَهُ اللَّهُ» شیطان موجود مجرّدیست که در اثر خود ستائی پروردگار او را از رحمت خود برای همیشه رانده است بدین جهت نیروی خود را جز در باره ضلالت و گمرهی افراد بشر بکار نمیبرد و نیروی جاذبه‌ئی است که بشر را از طریق تمایلات و هوی و هوس بسوی بد بختی و شقاوت میکشاند و آنان را مانند خود برای همیشه از رحمت پروردگار بی‌بهره مینماید.
«وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً» «2» نظر به این که شیطان در اثر خود ستائی و تمرّد از رحمت پروردگار برای همیشه مطرود و رانده شد برابر ساحت قدس آفریدگار اظهار عناد نموده سوگند یاد کرد که تمام نیروی خود را در باره اضلال و گمراهی افراد بشر صرف مینمایم
__________________________________________________
(1) «اناث» جمع انثی کنایه از پدیده‌ئی است که فاقد حس و شعور باشد و معرض تغییر قرار گیرد و نتواند از خود دفاع کند.
«دعاء و دعوت» بمعنای ستایش و اظهار بندگی و حاجت است که خود را مورد توجه قرار دهد (مرید و مارد) کسی است که سر پیچی نماید.
(2) «مِنْ عِبادِکَ» یعنی از بندگان آفریده تو «مَفْرُوضاً» یعنی معلوم و نشانه دار.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 214
و بسیاری از بندگان تو را از طریقه بندگی منحرف و بسوی غضب تو جلب نموده آنها را مانند خود معاند و از رحمت تو بی‌بهره خواهم نمود.
شیطان با اینکه اظهار عناد نموده بعبودیت اقرار داشته خود و هم چنین افراد بشر را مخلوق و آفریده پروردگار خوانده و نسبت تدبیر آنها را بجهان آفرین داده است.
«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ» «1» شیطان در برابر عظمت آفریدگار در قطب مخالف قرار گرفته پی در پی سوگند یاد نمود که تمام نیروی خود را در باره تهیّه وسایل و شبکه‌هائی بکار ببرم که بشر را بگمراهی و تمرّد کشانم و آنها را مانند خود در صف دشمنان تو در آورم.
«وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ» بمعنای تمنّا و آرزو است یعنی بشر را در زندگی آنچنان سرگرم آرزوهای دور و دراز و تمایلات نمایم که دلهای آنان شیفته زینت و آسایش زندگی گردد و هرگز بیاد مرگ نباشند.
«وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ» «2» بدعتها بآنان اتقاء نمایم که خود را از نعمت مال و آسایش بی‌بهره کنند.
از جمله خرافات آنکه گوش حیوانات اهلی بهره دار خودشان را برای نشانه پاره نموده که بخدایان و بتها اختصاص داشته و آنها را محترم و مقدّس شمرند بطوریکه از شیر و گوشت و سایر بهره‌های آنها خود را محروم کنند در حالی که در فقر و گرسنگی و فلاکت بسر میبرند.
__________________________________________________
(1) «لا منینهم» لام سوگند و مصدر آن تمنیه یعنی آرزوهای پی در پی در دلهای آنان پدید آورم.
(2) «فلیبتکن تبتیک» بمعنای پاره کردن برای علامت و نشانه است.
«آذان» یعنی گوشها «الانعام» بمعنای حیوانات اهلی بهره دار مانند شتر است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 215
«وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ» «1» و نیز خرافاتی بآنها القاء نمایم که دلهای آنان را فرا گیرد.
از جمله نیروی جنسی و آمیزش را از غیر طریق بکار بندند زنا و لواط و مساحقه در آنان شایع و مبتذل گردد و در نتیجه بیماریها خطر قطع نسل آنها را تهدید کند.
و نیز رابطه زناشوئی و همسری آنان هرج و اختلال یابد.
و نیز در اثر نیروی خشم و انتقام خونریزی و جنایت در آنان رواج یابد.
از جمله از پدیده‌ها و عوامل طبیعت استفاده بیخردانه نموده آفتاب و ماه و ستارگان را خدایان خوانند و دست تضرّع و حاجت بسوی آنها دراز نمایند و یا سنگ و اشیائی را که خود ساخته ستایش کنند و در برابر آنها خاضع و زبون گردند.
نور فطرت و خود را در آنان خاموش نمایم و نظم جهان و آفریده‌ها را بیخردی بنگرند و به تهدید هیچ خطر و حادثه‌ئی گوش فرا ندهند و هرگز زنگ خطری آنها را بیدار و متوجّه ننماید.
«وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً» «2» آیه اظهار دشمنی و تهدید شیطان را در باره افراد بشر یادآوری و باز گو نموده بمنظور اینکه بشر را زیاده تهدید نماید که دشمن درونی خود را شناخته همواره از آن در حذر باشند در این صورت هر که از طریق خرد و فطرت خدا داده منحرف گردد و از دعوت پروردگار تمرّد کند و فریفته نیرنگهای شیطان شود و از او پیروی نموده و او را بسرپرستی برگزیند خود را در آستانه خطر و هلاکت
__________________________________________________
(1) «تغیر خلق» یعنی بر وفق فطرت و خرد و جریان طبیعت رفتار ننمایند.
(2) «مِنْ دُونِ اللَّهِ» یعنی تدبیر امور با آفریدگار جهان است و خود را بسر پرستی شیطان در آورد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 216
در آورده خطری که هرگز جبران پذیر نخواهد بود.
و در جمله «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» باین نکته حسّاس اشاره نموده که شیطان هرگز بر کسی ولایت و فرمانروائی ندارد بلکه بشر در صورت پیروی از تمایلات خود با القائات و نیرنگهای شیطانی سنخیّت یافته از او می‌پذیرد و بجان یافته از او می‌پذیرد و بجان و دل از الهامات پی در پی او استفاده مینماید آنچنان فریفته و دل را باخته که خود را فراموش نموده و از هدف و مسیر خود بدور میافتد «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً» بیان نیرنگها و شبکه‌های شیطانی است که مردم مبتذل را چگونه میرباید چه ضرر و زیانی زیاده برای این مردم تصوّر میرود که سرمایه عمر خود را در تکاپوی آرزوهای دامنه دار از دست دهد و سرگرم نویدهای فریبنده شیطان شده از کسب سعادت باز ماند.
وعده شیطان جز مژده‌های بی‌پایه و نویدهای فریبنده نیست که انسانی را سرگرم و بخیالات لذت بخش مغرور کند تا بدین منوال عمر گرانمایه بهدر رود و دوران فرصت به بیخبری سپری گردد.
«أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً» «1» این گروه مردم دلباخته که پیرو تمایلات بوده و شیفته آرزوها با شیطان هم آهنگ گشته و نعمتهای بیشمار آفریدگار را نادیده گرفته بسوی دوزخ رهسپارند تا که خشم آنان فزونتر گردد و هرگز از آن رهائی نخواهند یافت.
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا» «2» آیات گذشته بیان حال تیره بختان است که فریفته نویدها و افسانه‌های
__________________________________________________
(1) «مأوی» منزل و جایگاه است «محیصا» بمعنای چاره جوئی است.
(2) «سندخلهم» تعبیر بضمیر متکلم برای اظهار تقرب و خشنودی پروردگار از اهل ایمان و تقوی است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 217
شیطانی شده عمر گرانبهای خود را برایگان از دست داده و برای همیشه از سعادت بی‌بهره شده‌اند.
در قطب دیگر کاروان سعادتمندانند که در اثر ایمان بآفریدگار و پیروی از مکتب عالی اسلام مراقب خود بوده و از تمایلات پرهیز داشته و در حد امکان از مسیر خود انحراف نمی‌یافتند و همواره بنعمتهای پی در پی پروردگار توجه داشته که بسپاس آنها قیام نمایند بدین وسیله سعة صدر یافته و نیروی نهفته آنان ظهور و رشد نموده و در اثر صفای روان آنان انس و رابطه خاصی با پروردگار بر قرار نموده‌اند که بجز او اعتماد نداشته آنگاه که فرصت آموزش و انقیاد آنان پایان یابد بقرب رحمت و خشنودی پروردگار نائل شوند و سپس در بهشت که نهرها از هر سو در آن جاریست برای همیشه سکونت خواهند نمود.
«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا» وعد پروردگار صفت فعل و ظهور آن در آینده است بدین نظر ثابت و حتم خواهد بود (قیل) نیز مانند قول بمعنای سخن است و عبارت از اراده پروردگار و ظهور خواسته او است که آنچه را وعده فرماید از فضل بی‌نهایت او است و هرگز مانند آفریدگار توانا کسی براستی سخن نگوید و هر چه را وعده فرماید بآن وفاء کند زیرا خلف وعده از حاجت و فقر است و ساحت پروردگار منزّه از نقص و امکان است.
«لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ» «1» شأن نزول آیه بمناسبت آیات گذشته در باره اتّهام ابا طعمه بسرقت است با وجود قرینه‌ئی که در باره اتّهام او بسرقت زره از خانه رفاعة بن زید انصاری بود بعضی از خویشان او مانند اسید بن عروة و چند نفر دیگر در اثر اینکه دین اسلام را پذیرفته بودند در خواست بی‌موردی از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله نمودند که ابا طعمة «بنی ابرق» را از اتّهام به سرقت تبرئه فرماید.
__________________________________________________
(1) «لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ» یعنی احکام الهی هرگز بر وفق آمال و آرزوهای مردم نیست
انوار درخشان، ج‌4، ص: 218
آیه مبنی بر توبیخ و سرزنش این گروه مردم است که در اثر گرویدن بدین اسلام منّت بر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله نهاده و برای خود امتیازی نسبت بسایر افراد مردم قائل شده‌اند برای اینکه حکم اسلام در باره آنان بطور استثناء تغییر بپذیرد.
امتیازی که این گروه از مسلمانان بطور استثناء برای خود قائل هستند مشابه با امتیاز و یاوه گوئی یهود است که در باره نژاد اسرائیل می‌پندارند.
از جمله آنکه خودشان را فرزندان شرافتی و دوستداران پروردگار میدانند.
2- و نیز گمان برند که پروردگار آنان را عقوبت نخواهد فرمود جز اندک زمانی که نیاکان آنان گوساله پرستش نموده‌اند.
3- و نیز نژاد سامی هرگز بر نژاد اسرائیل حقّی نخواهد یافت بلکه احترام عرض و مال در باره افراد یهود است نسبت بیکدیگر این خیالهای بی‌پایه از غرور و رذیله خودستائی است و در برابر احکام الهی هرگز تفاوت میان افراد مردم نخواهد بود.
«مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» بحکم فطرت و دین اسلام هر که عمل ناشایسته و یا جنایتی مرتکب شود باید مورد کیفر قرار گیرد تا اینکه نیروی غصب و شهوت افراد بدین وسیله تعدیل یابد و انتظام زندگی و احترام اعراض و اموال مردم تأمین گردد و حقوق همه افراد بطور تساوی رعایت شود خواه ناخواه جنایت دامنگیر ستمگر شده او را شکنجه دهد.
مثلا از جمله احکام کیفر در اسلام آنستکه هر که مرتکب قتل عمدیّ شود قصاص خواهد شد و هر که از حریم سرقت کند انگشتان دست او باید قطع شود و هر که مرتکب زنای محصنة شود کیفر او برجم و سنگسار است.
«وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» در برابر حکم مجازات در دین اسلام همه افراد جنایتکار یکسان هستند و هرگز مانع و عایقی نخواهد بود که بطور استثناء شخصی مورد عفو قرار گیرد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 219
قیامت در پیشگاه عدل پروردگار نیز چنین است جز آنان که باذن خدا مورد شفاعت واقع شوند.
«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» آیه مبنیّ بر وعد و مژده باهل ایمان و تقوی است که سعادت بشر بر دو رکن استوار است.
1- اعمال صالحة و خوی پسندیده 2- ایمان بیگانگی پروردگار و تصدیق بارکان دین اسلام و نتیجه این دو رکن آنستکه انقیاد و ایمان قلبیّ را باید بمعرض آزمایش در آورد و جامه عمل بپوشانید و گر نه اندیشه‌ئی است بظهور نرسیده و قوه‌ئی است که رشد و نما نکرده و بفعلیّت نرسیده است بلکه تقصیر در اداء وظیفه کفر عملی است.
و هو مومن جملة حال است برای موصول «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ» از نظر اینکه ایمان صورت عقیده و مجرّد است و وابسته بزمان و قیود زمانی نیست و از طرفی اعمال صالحه عبارت از حرکات جوارحی و زمانی است و بنظر مسامحة میتوان گفت که حرکات و اعمال صالحه منتهی بفعلیّت و ظهور ایمان میشود پس از این جهت ایمان با اعمال صالحه نسبت سابق و لاحق بر حسب زمان نخواهند داشت زیرا ایمان غیر زمانی و اعمال صالحه حرکات زمانی است و میان مجرّد و زمانی نسبت سابق و لاحق فرض ندارد.
و منافات ندارد که در عین حال میان آندو بطور دایم رابطه تأثیر و علیّت برقرار باشد یعنی در آغاز ایمان ضعیف سبب التزام باعمال صالحه می‌شود و ملازمت باعمال نیک و اداء وظایف دینی نیز سبب تقویت و استقرار صفت ایمان میگردد و این نسبت متقابل میان آندو برای همیشه برقرار میباشد.
بعبارت دیگر با اینکه نسبت سبق و لحوق میان ایمان و اعمال صالحه نیست ولی نسبت تأثیر و علیّت هر یک در دیگری برای همیشه ثابت و برقرار میباشد از انوار درخشان، ج‌4، ص: 220
این نظر گفته میشود که رکن ایمان همانا اعمال صالحه و پرهیز از گناهان است.
بدین قیاس نمیتوان فعل پروردگار و رابطه واجب را با ممکن درک کرد مانند اینکه نسبت حوادث را بآفریدگار داده میگوئیم که خدای تعالی مثلا زید را در سال فلان آفرید و با ولادت زید بعد از آن حادثه مخصوص بوده است و فعل پروردگار را فقط با قید زمان و سایر قیود و حوادث میتوان درک نمود و شناخت در صورتی که بنظر مسامحه چنین است که فقط بآن حادثه و یا بهر یک از حوادث جهان با قید زمان و سایر قیود آنها توجّه نموده که منتهی بوجود آمدن آن حادثه مخصوص شده است و بدون زمان و قیود نمیتوان وقایع را از یکدیگر تشخیص داد و شناخت ولی حقیقت امر چنین نیست زیرا پروردگار خالق و آفریدگار مجموع زمان و همه حوادث و زمانیّات است و نظام و ارادة واحد در مجموع عالم هستی فرمانروا است یعنی در سلسله موجودات ارتباط و وابستگی ناگسستنی قرار داده شده که همه آنها در شئون وجودی پیوسته بهم هستند و هر ذرّه‌ئی موقعیّت خاصّی در این نظام دارد باین نظر است که نظام امکان فعل پروردگار و ظهوری از صفات ربوبیّ است که صحنه امکان را پدید آورده و شعاعی بر آن تا ابد تابنده است پس قوام موجودات بپیوستگی است و نظام واحد بر آنها فرمانروا است و همه از نعمت گسترده بهرمند هستند و بجز بآفریدگار و مشیّت او نیازی ندارند و ارادة پروردگار بطور اطلاق و بدون قید و شرط است و هر قید و وابستگی از شئون موجودات است.
عمل خیر هنگامی شایسته است که صلاح فرد و اجتماع در آن منظور بوده و برای خشنودی پروردگار انجام یابد تا اینکه بساحت او ارتباط یافته نیز وی حیات همیشگی در آن دمیده تا ابد رشد و نما کند و در قیامت بصورت نعمت جاوید در آید.
چنانچه عمل نیک برای فرد و اجتماع مسلمانان فائده داشته ولی رضایت پروردگار در آن منظور نباشد مانند جسد بی روح است زیرا فاعل آن عمل خیر از انوار درخشان، ج‌4، ص: 221
پروردگار پاداشی نخواسته و چنین انتظاری نیز از فضل او نداشته بلکه غرض او فقط تامین مصلحت زود گذری بوده که بر حسب جریان علل طبیعیّ بر آن مترتب شده و ارتباط با پروردگار نداشته تا اینکه تا ابد بارور گردد.
یگانه فضیلت که پروردگار بیشتر موهبت فرموده و بر سایر موجودات جهان او را برتری داده که بدان وسیله بتواند راه سعادت بپیماید نیروی عاقله است که حسن و قبح و خیر و شرّ و نیک و بد کارها را درک کند و تمییز دهد و در مورد عمل و رفتار خود آنرا بکار بندد و در نیک یا بد آن بیندیشد و قضاوت کند و سپس آنرا اختیار نموده برگزینند.
و بحکم فطرت و منطق قرآن فضیلت بشر تنها بایمان و برگزیدن کارهای نیک و پرهیز از رفتار ناشایسته است و تفاوتی میان مرد و زن از این جهت نیست.
از این رو پاداش و نعمتهای جاوید اختصاص بمردم با تقوی دارد و هرگز از اجر و پاداش آنان کم و کسر نمیشود و بکسی بقدر ذرّه‌ئی ستم نخواهد شد.
«وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً» نقیر از نقر گرفته شده بمعنای کوبیدن و از آنست منقار پرندگان.
جمله نیز مبنی بر فضل بی‌نهایت باهل تقوی است که هرگز از نعمت جاوید آنان کم و کاسته نخواهد شد.
پروردگار بر حسب این آیه حقی بعهده خود برای نیکان مقرّر فرموده که هرگز از اجراء آن دریغ نخواهد فرمود.
ظلم عبارت از تجاوز از حد و انجام کاریست که بحقوق دیگری تجاوز شود (ضدّ) عدل که بمعنای میانه روی و انجام کار شایسته‌ئی است که زیان نداشته باشد.
پروردگار مالک بطور اطلاق است و معنای آن (ملک اطلاقی) آفرینش جهان است که همه آفریده‌ها و آثار و معلولهای آنها از شئون ملکیت پروردگار است که برای نظم جهان پدیده‌ها و عوامل طبیعت را آفریده و بطور موهبت آثار انوار درخشان، ج‌4، ص: 222
مخصوصی در هر یک از آنها نهاده است و بدین وسیله هر یک از علل و اسباب مالک اثر و معلول خود هستند.
زیرا وجود هر یک از عوامل و آثار آنها محتاج بشرایط چندیست مثلا آتش و هم چنین سوزانیدن هنگامی است که شرایط چندی تحقّق یابد از قبیل اتصال و خشک بودن چوب و با فقدان یکی از شرایط وقوع آن امکان ناپذیر است.
و خلاصه‌ترین صفت مالکیّت پروردگار خلقت بشر است از نظر اینکه او نیروی اختیار و خرد آراسته که بوسیله قوای عامله و جوارح چنانچه بخواهد نیروی خود را بکار بندد عملی را انجام می‌دهد و اگر نخواهد ترک میکند و دستگاه اختیار از حواسّ باطنه و ظاهره و نیروی عاقله تشکیل یافته است.
و بمنظور اینکه زندگی اجتماعی بشر انتظام یابد و هر یک از افراد حرّیت خود را در بکار بردن نیروی اختیار محدود نمایند که بر حقوق دیگران تجاوز نشود پروردگار برنامه و قوانین آسمانی مقرّر فرموده و مکتب خدا پرستی را در ادوار بشریّت بطور محدود بنا نهاده و سپس مکتب و برنامه قرآن را برای همیشه در جهان تأسیس نموده و حدود اختیارات افراد را بطور مشخّص بیان کرده و برای ترغیب پیروان آن مکتب عالی ثواب و نعمتها وعده فرموده و متمرّدان را تهدید بعقوبت نموده و چنانچه گناهکار از تمرّد خود باز گردد و توبه نماید بوی وعده عفو و آمرزش داده و از آنچه وعده فرموده تخلّف نخواهد نمود.
پس اساس خلقت بر مالکیّت بطور اطلاق است که نوری بر عالم امکان تابنده و درخشندگی تا ابد بآن بخشیده است.
باین نظر گروهی بر آنند که در باره ساحت پروردگار هرگز ظلم و ستم تصوّر نمیرود چنانچه بزیان کسی باشد رفتار بعدل است زیرا بر حسب تکوین برای آفریده حقّی تصوّر نمیشود که پروردگار آنرا تضییع فرماید و بر تقدیر که تصوّر شود صدور آن از ساحت کبریائی محال است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 223
بلکه عالم امکان و شئون آفریده‌ها عموما و خلقت بشر بخصوص بر موهبت است پروردگار از فضل بی‌نهایت برای اهل ایمان و تقوی حقّی بعهده خود مقرّر فرموده زندگی سعادتمندانه و خلود در نعمتها را بآنان ارزانی داشته تا آنجا که تصریح فرموده بقدر ذرّه‌ئی از فضل بآنان کم و کاست نمیشود تا آنکه از وعده تخلّف نموده و ستم روا آید.
«وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا»»
بحکم فطرت و خرد بشر باید از آفریدگار منعم حقیقی سپاسگزارد و نعمتهای بیشمار آفرینش را از او بداند.
و در مقام انقیاد قلبی و جوارحی از او برآید و از طریقه‌ئی که پروردگار برای سپاسگزاری مقرّر فرموده از رهبران پیروی کند تا بوظیفه رفتار نموده راه سعادت بپیماید.
از جمله دانشمندان مکتب توحید و پیشوایان کاروان یکتا پرستی ابراهیم خلیل است که در اثر کمال خلوص بمقام خلّت نائل شده پروردگار او را خلیل نام نهاد و خلعت خلّت را بر قامت رسای او پوشانید.
بلحاظ اینکه خواسته‌ئی نداشته جز آنچه را که پروردگار بفضل خود برای او برگزیند پروردگاری که از خلّت و دوستی خلیل خود بی‌نیاز است ولی ابراهیم نهایت نیازمند بآن موهبت است زیرا هرگز حاجتی به غیر او نداشته تا اینکه از غیر او تقاضائی نماید و یا حاجتی را بجز از او نخواهد.
«وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطاً» «2»
__________________________________________________
(1) «دین» بمعنای التزام و عقیده و عمل است.
(2) للّه لام بمعنای ملک که لازمه آفرینش است شی‌ء از مشیت گرفته شده بمعنای خواسته و آفریده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 224
آنچه از کرات بیکران آسمان و پدیده‌ها که زمین را فرا گرفته همه و همه آفریده پروردگارند و نظام واحد و یکنواخت که در سراسر جهان آفرینش تا ابد فرمانروا است در هر ذرّه‌ئی نیز بصورت نظام مخصوص درآید هم چنانکه مجموع جهان را برای همیشه بسوی کمال سوق میدهد.
بدین جهت سعادتی برای بشر جز معرفت و ستایش پروردگار نیست و جز از او و درخواست حاجتی روا نخواهد بود.
«وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطاً» علم پروردگار بعالم امکان و جهان هستی صفت ذات و از شئون واجب است و چنانچه پرتوی از علم او بصحنه امکان بتابد بمرحله ظهور میرسد و در نظام امکان در میآید که مرتبه نازلی از علم و احاطه پروردگار است و بآن صفت فعل گفته میشود که عبارت از تدبیر و دیگر سوق هر پدیده‌ای بسوی کمال مناسب آنست که بخواسته هر یک جداگانه پاسخ میدهد یعنی برای هر موجودی تقدیر خاصّی مقرّر فرماید و نظام مخصوصی در آن فرمانروا می‌باشد بدون اینکه هرگز بدانند که هدف و مسیر آنها چیست پروردگار بر همه آنها احاطه دارد و از آنها بی‌نیاز است باین مناسبت هر پدیده‌ای را عالم و جهانی است بی‌سابقه و ننمایند و حکایت از صفت بدیع آفریدگار نموده و عوالم نامتناهی صنع و آفرینش را که در کلمه رب العالمین نهفته است بیشتر معرّفی مینماید.
در تفسیر عیّاشی از احد الصادقین علیهما السّلام روایت شده هنگامی که امیر مؤمنان علیّ علیه السّلام در کوفه بر مسند خلافت بود گروهی از مردم تقاضا کردند که امام و پیشوائی برای اداء نماز آنان تعیین فرماید که در ماه رمضان با او فرایض پنجگانه را بجا آورند حضرت مائل نبود که آن مردم خود سر گرد هم آیند هنگام شب بهیئت اجتماع فریاد برآوردند که در باره ماه رمضان باید گریست حارث اعور با گروهی حضور حضرت آمده که مردم از دستور شما نگرانند و اجتماعاتی دارند انوار درخشان، ج‌4، ص: 225
حضرت فرمود: مردم هر که را میخواهند تعیین کنند و نماز خود را با او بخوانند و سپس آیه را قرائت نمود «وَ مَنْ ... یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی».
و نیز در تفسیر عیاشی از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده در تفسیر آیه فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ فرمود مراد دین توحید و خدا پرستی است.
در عیون اخبار از حضرت ابی الحسن الرضا علیه السّلام روایت شد. راوی گفت:
شنیدم از حضرت که میفرمود پدر بزرگوارم از جدّ بزرگوارم نقل فرمود پروردگار ابراهیم علیه السّلام را خلیل خود برگزید بجهت اینکه هرگز حاجت کسی را ردّ نمیکرد و نیز بجز از پروردگار از کسی حاجت نمیخواست.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 226

[سوره النساء (4): آیات 127 تا 134] .... ص : 226

اشاره

وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللاَّتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً (127) وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (128) وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (129) وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً (130) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً (131)
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (132) إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً (133) مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً (134)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 227

خلاصه .... ص : 227

ای رسول گرامی در باره حقوق بانوان از تو فتوی پرسند بگو پروردگار در آیات قرآنی در باره زنان و دختران بی‌پدر حکم فرموده چگونه مهر و حقوق آنها را اداء نمی‌کنید و آنها را شوهر نمیدهید و نیز در باره کودکان یتیم فرموده که بعدالت رفتار نمائید و هر کار خیر بجا آورید پروردگار بر آنها آگاه است (127)
اگر زنی بیم آن داشت که شوهرش با وی بد سلوکی کند و یا از وی دوری گزیند لازم است دو تن از خویشان برای سازش آندو بخوانند زیرا که صلح و سازش بهتر است از نزاع و نفوس بشر را بخل و حرص فرا گرفته است چنانچه در باره یکدیگر نیکوئی نموده و پرهیزکار باشید بپاداش نیکوکاری خود برسند زیرا هر چه کنند پروردگار آگاه است (128)
شما هرگز نمیتوانید بهمسران خود یکسان علاقه قلبی داشته باشید هر چه مراقب عدالت و درستی باشید پس بیک همسر زیاده اظهار محبت ننمائید و آندیگری را بی‌بهره نموده بلا تکلیف گذارید و چنانچه با همه سازش نموده پرهیزکار باشید خدا بخشنده و مهربان است (129)
چنانچه شوهر و همسرش بوسیله طلاق از یکدیگر جدا شوند پروردگار هر یک را از رحمت بی‌پایان خود بی‌نیاز فرماید زیرا رحمت خدا بی‌نهایت و در تدبیر امور دانا است (130)
هر آنچه در آسمان و زمین است ملک و آفریده خدا است ما باهل کتاب که پیش از شما بوده و نیز بشما سفارش اکید نمودیم که با ایمان و پرهیزکار باشید و چنانچه همه مردم راه عناد و کفر پیش گیرند آفریدگار جهان هرگز حاجت بساحت او راه ندارد او غنیّ و بی‌نیاز و ستوده است (131)
هر چه در آسمان و زمین است آفریده و ملک پروردگار است تنها خدا به- انوار درخشان، ج‌4، ص: 228
نگهبانی خلق کافی است (132)
ای مردم خدا اگر بخواهد میتواند همه شما را از دنیا ببرد و قومی دیگر را بیاورد پروردگار قادر و توانا است (مردم در برابر قدرت او مقهورند) (133)
هر که در جستجوی آسایش در دنیا باشد از خدا بخواهد زیرا که نعمت در دنیا و پاداش آخرت هر دو نزد پروردگار است و خدا بخواسته‌های مردم شنوا و باحوال آنها آگاه است (134)

شرح .... ص : 228

«وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ» استفتاء بمعنای سؤال از حکم و حقی است که افراد بر یکدیگر دارند و افتاء نیز پاسخ آنست از جمله آنها تعیین حق و سهم ارثی است که بانوان از متروکات و اموال پدر و مادر و برادر متوفّای خود دارند.
و از جمله تعیین حقوقی است که برای بانوان بعهدة شوهران مقرّر شده است «قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ» برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خطاب نموده که در پاسخ سؤال مردم بگو تشریع احکام و حقوقی که افراد بشر نسبت بیکدیگر و یا بر اموال دارند از شئون تدبیر و ولایت پروردگار است در باره آنان و بر این اساس زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان انتظام می‌یابد.
و وظیفه پیامبر اسلام فقط تبلیغ و رسانیدن احکام الهی است بمردم نه تشریع احکام و حقوق.
در آیات گذشته از سوره نساء بطور مشروح احکام و حقوق بانوان بیان شده است.
از جمله برای بانوان چه صغیر باشند و یا بزرگسال سهم مخصوصی از متروکات پدر و مادر و برادر متوفّای خود مقرّر شده است و نباید آنان را از سهم ارثی که انوار درخشان، ج‌4، ص: 229
از متروکات مورّث خود دارند محروم کرد.
و در آیه از جمله کسانی را تهدید نموده که دختران را از سهم ارثی که پروردگار برای آنان معیّن فرموده منع کنند و سهم ارث و اموال آنان را حیف و میل نمایند مانند آنستکه آتشی را بدرون خود فرو برده هنگام رستاخیز نیز بآتش دوزخ ظهور خواهد نمود.
و هم چنین در باره نکاح و تزویج بانوان حقوقی بعهده شوهران مقرّر شده که باید رعایت کنند و نیز اولیاء در باره تزویج و اختیار شوهر برای دختران بی‌پدر که بحدّ رشد رسیده‌اند وظائفی دارند که در آیات بیان شده است.
«وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فِی یَتامَی النِّساءِ اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ» «1».
بیان وظائفی است که برای اولیاء در باره دختران بی‌پدر مقرر شده دخترانی که در زمان جاهلیّت برای آنها هیچ گونه حقّی قائل نبوده می‌گفتند تنها کسی از متروکات پدر و خویشان متوفّای خود ارث میبرد که بتواند بجنگ برود بدین جهت کودکان و دختران را از ارث بی‌بهره میکردند دین اسلام با این گفتار جاهلانه سخت مبارزه نموده است.
از جمله برای آنان مانند فرزندان بزرگسال سهمی از متروکات مورّث خودشان قرار داده است و اولیاء باید اموال آنان را حفظ کنند.
از جمله وظایف اولیاء در باره دختران بی‌پدر آنستکه نباید سوء استفاده کنند و شئون آنها و خانوادگی آنان را پایمال نموده آنها را تیره بخت و بی‌تربیت بار آورند و هنگامی که بحدّ رشد و بلوغ رسیدند باید برای آنها مانند دختران خود شوهری انتخاب نمایند.
__________________________________________________
(1) «ما کُتِبَ لَهُنَّ» یعنی پروردگار نیروی انوثت و پذیرش جنسی را در دختران نهاده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 230
«وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ» از جمله روش جاهلانه در باره دختران بی‌پدر آن بوده که آنان را بشوهر نمیدادند که دادخواه نداشته باشند و اموال آنان را از ولیّ مطالبه نکنند از این رو دختران را از استفاده از غریزه جنسی و نیروی خدا داده بی‌بهره مینمودند که عمری را بتیره بختی بگذرانند و اموال آنان را نیز حیف و میل میکردند.
«وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ» از جمله سفارش در باره کودکان بی‌پدر است باولیاء آنها که باید در باره تعلیم و تربیت آنها سعی و کوشش نمایند و نیروهای کودکان را تضییع نکنند تا در آینده بتوانند در زندگی وارد اجتماع شده و موقعیّتی برای خود بدست آورند.
«وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ» مجدّدا در باره رعایت حقوق و تربیت کودکان بی‌پدر چه پسر و یا دختر سفارش نموده است که اولیاء باید با آنان حسن معاشرت داشته و در باره آموزش و تربیت و حفظ اموال آنان کمال مراقبت را بنمایند و کوچکترین مسامحة و سهل- انگاری را در باره آنها روا ندارند.
«وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً» در باره رعایت حقوق و حسن تربیت کودکان بی‌پدر چه پسر و یا دختر تأکید فرموده و آنرا خیر و صلاح افراد و اجتماع مسلمانان معرّفی نموده است زیرا جامعه مسلمان آینده از تربیت کودکان پسر و دختر تشکیل میشود اولیاء باید افرادی صالح و ممتاز تحویل اجتماع دهند.
پروردگار بحسن تربیتی که اولیاء در باره کودکان معمول دارند آگاه است و از سعادت دو جهان نصیب آنان خواهد فرمود و چنانچه ستمی بر آنها روا بدارند هرگز از کیفر آنان غافل نخواهد بود.
«فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً» علیم صفت پروردگار است یعنی بهمه موجودات و آفریده‌های جهان هستی انوار درخشان، ج‌4، ص: 231
علم حضوری دارد و هیچ ذرّه‌ئی که امکان پذیر است از احاطه علمی او خارج نیست و این علم عین ذات و از شئون صفات پروردگار است و مرتبه نازل از علم حضوری پروردگار عبارت از ظهور معلومات او در نظام هستی است که هنگام ظهور در این صحنة از آن تعبیر بصفت فعل میشود برای اینکه ساحت پروردگار منزّه است از نقص و عروض.
«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ» «1».
آیه مبنیّ بر موعظه و پند ببانوئی است که از شوهر خود نگرانی خاطر احساس کند شایسته است که سبقت نموده در مقام دلجوئی او برآید و بصراحت از بعض حقوق خود صرف نظر کند و خشنودی همسرش را فراهم سازد زیرا صلح و سازش و صرف نظر زوجه از استفاده از بعض حقوق خود بهتر و مناسبتر است از اینکه تمرّد و نگرانی خاطر شوهر او تقویت و ادامه یابد و یا خاطر هر دو از یکدیگر منزجر شود که جز بتفرقه چاره پذیر نباشد.
«وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ» «2» در طبع بشر غریزه جلب نفع و استفاده از حق خود نهاده شده و نمیخواهد صرف نظر کند ولی در این مورد در باره زوجه شایسته است برای جلب رغبت شوهرش از استفاده بعض حقوق خود صرف نظر کند و برای شوهر نیز شایسته است انتظاری که همسرش از او دارد آنرا برآورد.
«وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً»
__________________________________________________
(1) «بعل» بمعنای شوهر است «نشوز» و اعراض شوهر از همسرش بآنستکه بوی توجه ننماید و از خواسته او تمرد کند.
(2) «احضرت الانفس» یعنی در طبع بشر استفاده از حق خود آمیخته شده است «الشح» یعنی نمیخواهد از حق خود بگذرد. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 232
بشوهران نیز توصیه و سفارش فرموده که در صورت انزجار خاطر از همسران خود شایسته است که با آنها نیکو رفتار نمایند و در اثر از خود گذشتگی و نیروی جاذبه‌ئی که همسر شما بکار برده آنرا بپذیرد و بوی رغبت کنید و باحسان او پاسخ مثبت دهید.
و چنانچه همسری برای جلب خاطر شوهرش از بعض حقوق خود صرف نظر کند شوهر نیز از طریقه تقوی و عدالت خارج نشود و حقوق همسرش را تضییع ننماید بداند که پروردگار براز دلها آگاه است و هرگز اعمال و رفتار نیک آنان را بی‌اجر و پاداش نخواهد گذارد.
«وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» «1» آیه تفسیر عدالتی است که در آیه «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً 4- 4» ذکر شده است که بر حسب طبع عدالت حقیقی از لحاظ علاقه قلبی بد و یا چند همسر خارج از قدرت و حدّی از مردم است تا چه رسد بعموم طبقات آنان و هر چه همّت بگمارند نمیتوانند برای همیشه بچند همسر خود یکنواخت و بیک اندازه محبّت و علاقه قلبی داشته باشند زیرا در اثر حوادث و پیش‌آمدهای خانوادگی لا محاله محبّت و علاقه قلبی شخص بهمسران خود تغییر خواهد یافت.
و آیه «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً 4- 4» میزان استفاده از جواز تعدّد زوجات را تعیین نموده است که فقط در صورتی مردان میتوانند دو یا زیاده همسر اختیار کنند که اطمینان داشته باشند هرگز از طریق عدالت و میانه‌روی خارج نشده چه از لحاظ علاقه قلبی و چه از نظر تأمین وسائل آسایش میان هیچ یک از آنان تفاوتی قائل نشوند از این رو جواز اختیار دو یا چند همسر اختصاص بمردمی
__________________________________________________
(1) «لَنْ تَسْتَطِیعُوا» نفی ابد است یعنی عدالت در علاقه قلبی برای همیشه بچند همسر محال است.
«وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» یعنی بفرض که همت بگمارید میسر نخواهد شد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 233
سرمایه دار و با همّت دارد که برای همیشه بتوانند طریقه عدالت و میانه روی را از هر جهت در نظر بگیرند.
«فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ» «1» تصریح بآنستکه مراد از عدالت علاقه قلبی یکسان بچند همسر که خارج از قدرت باشد نیست بلکه مراد فقط عدالت در انتظام خانوادگی و میانه‌روی در باره تأمین وسایل زندگی هر یک از همسران است که در باره هیچ یک از آنها از حدّ عدالت خارج نشود به این که اظهار بی‌علاقه‌گی باو نماید و از تأمین وسایل آسایش او خودداری کند و در نتیجه او را باسارت و بلا تکلیف بگذارد یعنی نه همسری است که همه گونه انس و وسائل زندگی او فراهم باشد و نه آزاد و بی‌شوهر است که چنانچه بخواهد برای تأمین آسایش خود شوهری اختیار کند.
«وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً» خطاب بشوهران است که با همسران خود زیاده عذاب را رعایت بنمائید که از تفاوت سلوک شما با آنها اختلاف ایجاد نشود و همواره در باره انتظام خانواده بکوشید تا اینکه مواسات و صفاء در شئون خانواده فرمانروا شود پروردگار نیز افراد آن خانواده را قرین سعادت و مشمول رحمت خواهد فرمود.
در باره آیه «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا» گفته شده که تفسیر عدالتی است که در آیه «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا» ذکر شده و شرط برای جواز تعدّد زوجات قرار داده شده است و مراد عدالت از لحاظ علاقه قلبی یکسان بچند همسر است که این شرط امکان ناپذیر است زیرا هرگز کسی نمیتواند بدو یا چند همسر خود یک اندازه علاقه قلبی داشته باشد بطوریکه قابل تغییر و کم و کاست نباشد و نتیجه ضمیمه هر دو آیه بیکدیگر آنست چون شرط اختیار چند همسر (یعنی عدالت در باره
__________________________________________________
(1) «میل» بمعنای سوء رفتار و انحراف از حد وسط است (فتذروها) یعنی همسر خود را بلاتکلیف نگذارید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 234
محبّت بچند همسر) برای کسی میسّر نیست تجویز زوجات متعدّد در اسلام الغاء شده است.
انتقاد در باره این گفتار آنستکه جمله «فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ» صریح است در اینکه غرض از اجرای عدالت در باره همسران فقط انتقام زندگی خانواده است که در اثر داشتن چند زوجه حقّ ندارد از بعضی آنها اعراض کند و از اداء حقوق و تأمین وسایل آسایش وی خودداری نماید.
«وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ» آیه مبنی بر امتنان است که چنانچه همزیستی شوهر و همسرش منتهی بطلاق و جدائی از یکدیگر شود بر هیچ یک باکی نیست پروردگار هر یک را از طریق وسایل طبیعیّ بی‌نیاز خواهد فرمود زیرا هر یک میتوانند همسری برای همزیستی که با طبع خود وفق دهد انتخاب نموده برگزینند.
«وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً» پروردگار بر وفق حکمت طلاق را برای زوجین مقرّر فرموده که بتوانند از قید یکدیگر آسوده و رها شوند و نیز بمنظور انتظام خانواده غریزة جنسی را بر اساس تمایل دو طرف استوار نموده که هر یک بسلیقه و بر وفق طبع خود همسری را برگزیند.
«وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً» در آغاز آیه احاطه و تدبیر پروردگار را در باره آفریده‌های جهان یادآوری فرموده که نظام هستی در هر ذرّه‌ئی نیز فرمانروا است هم چنین دین اسلام که انتظام خانوادگی و اجتماعی بشر را برای همیشه عهده‌دار است آن نیز نمونه‌ای از حکمت پروردگار است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 235
«وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» پروردگار بپیروان توراة و انجیل و نیز بمسلمانان توصیه فرموده که یگانه وسیله سعادت و انتظام زندگی و نیکبختی بشر همانا خدا شناسی و خویشتن داری است.
دین اسلام نیز یگانه برنامه سعادت است که در باره شئون زندگی و نیازهای بشر اظهار نظر نموده و در گوشه و کنار آن چیزی را فرو گذار ننموده.
از جمله آنها تشریع طلاق است و عبارت از تجدید نظر در باره ادامه تشکیل خانواده است که پس از آزمایش چنانچه همزیستی شوهر و همسرش با خواسته طبع آندو وفق نمیدهد و نیروی هر یک در قطب مخالف بکار میرود بتوانند از شکنجه همزیستی و از کشش یکدیگر خود را رها کنند.
زیرا ازدواج در دین اسلام و فطرت بشری بر پیمانی است که وفق خواسته و علاقه قلبی هر دو باشد و هر یک وسیله انس و آسایش دیگری بوده تا در اثر توافق جاذبیّت پیوسته بیکدیگر شده بارور شده بثمره نشیند.
و بر خلاف فطرت هرگز پیمان همسری بر اساس قید و بندی نیست که نتوان از آن رهائی یافت و تا پایان عمر دو همسر در شکنجه و نفرت بسر ببرند و خود را نتوانند از آن رها کنند.
در آئین مسیحیّت که اساس آنرا بر سه گانه پرستی نهاده‌اند از این نعمت تجدید نظر در باره ادامه همزیستی که اساس نیکبختی و انتظام زندگی است اعراض نموده کفران مینمایند ولی بساحت کبریائی هرگز ضرر و زیانی نخواهند داشت.
«فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» در پایان آیه نیز برای اینکه غنا و بی‌نیازی آفریدگار را با دلیل آشکار اثبات کند تدبیر و نظم جهان که فرآورده او است یادآوری نموده که جهان هستی با هر یک از ذرّات نامتناهی آن تا ابد در هر لحظه دست حاجت بسوی رحمت او انوار درخشان، ج‌4، ص: 236
گشوده‌اند و او یگانه آفریدگاری است که بخواسته هر پدیده‌ئی جداگانه پاسخ میدهد.
«وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً» و نیز پروردگار بی‌نیاز است از اینکه مردم بوظائف دینی و اجتماعی رفتار کنند و از برنامه سعادت و نیکبختی پیروی نمایند و یا تمرّد کنند بلکه احکام درخشان اسلام برای انتظام زندگی جهان بشریّت است که تا ابد آنان را بسعادت سوق دهد و در اثر چنین موهبتی پروردگار شایسته ستایش است.
«وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ».
آیه مبنی بر تهدید است که پروردگار یگانه و کیل و سرپرستی است که بشئون آفریده‌ها قیام مینماید و هرگز نیازمند بکمک و شرکت در تدبیر آفریده‌ئی نیست از جمله تدبیر در باره سوق بشر بسوی سعادت که غرض از جهان آفرینش است چنانچه بخواهد در عوض مردم تبهکاری که در مقام تمرّد برمیآیند اقوام دیگری را بجای آنها بیافریند که خدا پرست و پرهیزکار باشند.
«وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا» پروردگار و کیل که مفاد آن توحید افعالی است و عبارت از نفوذ ارادة و تدبیر پروردگار در باره نظم جهان است.
و از لوازم ایمان و تصدیق بصفات پروردگار توکّل است به این که اهل ایمان در باره تدبیر امور زندگی خود بپروردگار اعتماد داشته و بوی واگذار نمایند و او را و کیل و زمامدار مصالح خود بدانند و احتیاجات خودشان را از او درخواست نمایند و هرگز حاجتی را از غیر او نخواهند.
و این نیرو از لوازم خداشناسی و دارای تأثیر طبیعیّ است از نظر اینکه تصمیم شخص توأم با سعی و کوشش گردد و بر حسب نظم جهان خواسته خود را از انوار درخشان، ج‌4، ص: 237
طریق اسباب بدست آورد و مانع آنرا برطرف کند و برای رسیدن بمقاصد شخصی و یا عمومی که بوسایل طبیعیّ اقدام مینماید نیروی حیات و تأثیر هر یک از علل را در معلولها از پروردگار بداند.
یعنی اعتقاد و ایمان به این که تدبیر امور بر محور ارادة و مشیّت پروردگار است و هیچ یک از موجودات بطور استقلال مؤثّر نخواهند بود بلکه تأثیر آنها ظهوری از مشیّت پروردگار است.
و نیز دارای تأثیر روانی است بلحاظ اینکه تصمیم و کوشش خود را پرتوی از خواست پروردگار بداند و به پشتوانی او خود را برای رسیدن بمقاصد مجهّز کند و چنانچه نیروی توکّل در انسان استقرار یابد خواسته او که ظهوری از مشیّت و تدبیر پروردگار در باره امور او است بطور حتم تحقق خواهد یافت و بر حسب آیه «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 3- 65» وعده فرموده که هر که تدبیر و زمام امور خود را بآفریدگار واگذار کند مصالح او را تأمین خواهد فرمود.
«وَ کانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً» قدیر نیز صفت فعل پروردگار است یعنی آفرینش موجودات جهان بچیزی توقّف ندارد جز بمشیّت پروردگار و هرگز چیزی که امکان پذیر است از حیطه قدرت او خارج نخواهد بود و ادامه فیض وجود بهر آفریده‌ئی مسطوره قدرت و مشیّت او است که چنانچه بخواهد امساک مینماید و از نفوذ اراده در باره تدبیر نظم جهان انتزاع قدرت بطور اطلاق برای ساحت او میشود.
باین بیان اشکالی بنظر میرسد و آن آنستکه بطور محسوس و بداهت وجود هر پدیده‌ئی مشروط بوجود علل و عوامل طبیعیّ بسیاریست مثلا وجود زید در خارج وابسته بوجود پدر و مادر و زمان و مکان و شرایط و معدّات بسیاریست پس قدرت پروردگار در باره آفرینش زید و هم چنین نسبت بهمه موجودات جهان مشروط بوده و بطور اطلاق نخواهد بود مانند قدرت و ارادة بشر که هر یک از افعال اختیاری انوار درخشان، ج‌4، ص: 238
او مشروط بشرایط و از جمله آنها اراده فاعل مختار است.
پاسخ باین اشکال آنستکه علل و عوامل موجودات از جمله مشخّصات و لوازم تشخص آنها است مثلا علل وجود زید از قبیل پدر و مادر و زمان و مکان از شئون وجودی زید و مشخصات او است که انفکاک آنها از زید امکان ناپذیر و خلف فرض است و در صورت فقدان یکی از آن شرایط وجود زید محال خواهد بود.
باین نظر هر یک از موجودات بیشمار جهان دارای مشخّصات مخصوص بخود هستند و هیچ یک از پدیده‌ها مشخّصات مشترک نخواهند داشت یعنی نه در وجود و نه در لوازم وجود نظیر و مانند برای آنها نیست و هر موجودی بیمانند و نشانه‌ای از صفت بدیع میباشد.
نتیجه آنستکه هر یک از موجودات با مشخّصات آنها جزء نظام جهان هستند و نمیتوان جزئی را عاری از لوازم و بدون مشخّصات در نظر گرفت و وجود او را نسبت بآفریدگار داد زیرا با این فرض وجود او خلف است.
مانند آنستکه گفته شود پروردگار دست زید را آفرید در صورتی که وجود و حیات آن عضو وابسته بسایر اعضاء و لوازم وجود زید میباشد.
پس مجموع جهان آفریده و مسطوره‌ای از قدرت و مشیّت پروردگار است و هر یک از اجزاء بیشمار آن لوازم و مشخّصاتی دارند که بر حسب نظر دقیق عبارت از مجموع جهان است هم چنانکه در نظم و انتظام هر موجودی ذرّات نادیدنی و ملکولها شرکت دارند و همه موجودات از پیوستگی آنها صورت میگیرند.
فقط صادر اوّل نخستین نقطه امکانی است که بدون قید و لوازم تشخّص بمشیّت پروردگار نسبت داده می‌شود.
باین مبنا از اطلاق قدرت پروردگار که مشروط بقیدی نیست در باره علم حضوری آفریدگار اشکال وارد میشود که افعال و اعمال بشر که مورد علم و احاطه پروردگار باید بطور اضطرار از فاعل صادر شوند هم چنانکه بقدرت پروردگار بدون قید پدید انوار درخشان، ج‌4، ص: 239
میآیند یعنی فعل از فاعل آن خواه ناخواه تحقّق مییابد در این صورت صدور فعل از بشر بطور اختیار مفهوم نخواهد داشت.
پاسخ این اشکال آنستکه آنچه در ازل در علم ربوبیّ و صفت ذات بوده صدور فعل از فاعل مخصوص با همه مشخّصات آن از زمان و مکان و خصوصیّات است که از جمله آنها صدور فعل خاصّ بنیروی اختیار فاعل بوده است در این صورت که علم ذاتی و حضوری پروردگار بمرتبه امکان تنزّل نموده و در این نظام بظهور میرسد ناگزیر با همان مشخّصات خواهد بود یعنی فعل مخصوص از شخص فاعل با لوازم آن از زمان و مکان و از جمله اختیار فاعل صادر خواهد شد و چنانچه بفرض در خارج آن فعل بطور اضطرار از فاعل صادر شود از علم و احاطه پروردگار تخلّف نموده محال خواهد بود.
در تفسیر بیضاوی روایت شده هنگامی که آیه «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ» نازل شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دست بر دوش سلیمان نهاده فرمود مردانی از این قبیل هستند.
در کتاب مجمع روایت شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آیه و آخرین لمّا یلحقوا بهم را قرائت نمود سؤال شد: اینان چه کسانی هستند حضرت دست خود را بر دوش سلمان نهاده فرمود: چنانچه ایمان در ثریّا باشد راد مردانی از این قبیل بآن خواهند رسید.
و نیز در کتاب درّ منثور از صحیح بخاری از ابی هریره روایت شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله دست خود را بر سر سلمان فارسی نهاده فرمود سوگند بآفریدگاری که جان من در قبضه قدرت او است چنانچه علم در ثریّا باشد هر آینه مردانی از این قبیل بآن خواهند رسید.
«مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» در باره وصیّت و دستور زندگی است که خرد و فطرت نیز بر آن گواه است.
هر که سعادت و آسایش زندگی در این جهان را بخواهد باید از طریق دین انوار درخشان، ج‌4، ص: 240
و تقوی که پروردگار جامعه بشر را بآن سفارش فرموده پیروی نماید.
زیرا دین عبارت از برنامه‌ای است که بر محور خداشناسی و خلق پسندیده و عمل نیکو دور میزند و یگانه راه کمال انسانیت نیز همین است زیرا یگانه فضیلت که بشر را بر سایر موجودات ارجدارتر نموده نیروی خرد و اختیار است که بوی موهبت شده و مسیر زندگی او را از هر جهت از سایر موجودات جهان جدا نموده است.
بر این اساس چنانچه استفاده از لذائذ مادّی و بکار بردن نیروی شهوت و غضب را بر طبق برنامه دین قرار دهد حدّ اعتدال را در ارضاء تمایلات خود رعایت نموده است و همواره میتواند از لذائذ مادّی و جسمانی حدّ اکثر استفاده را بنماید و راه سعادت بپیماید و ضرر و زیانی بر او متوجّه نشود.
و چنانچه در باره استفاده از لذائذ مادّی از دستور دین و تقوی تخلّف ورزد و از هوی و هوس پیروی کند بضرر و زیان روانی و بدنی خود اقدام نموده و چون همواره با خطر رو برو است از لذایذ مادّی نیز جز اندک زمانی استفاده نخواهد نمود.
زندگی بشر در اثر نیروی عقل و اختیار همیشگی است و اختصاص باین جهان ندارد ناگزیر سعادت ابدیّ او نیز وابسته و توأم با سعادت زندگی در این جهان است و از آن سر چشمه میگیرد.
نتیجه آنستکه هر که در این جهان از طریقه تقوی و دین برکنار رود گذشته از اینکه در هر لحظه با خطر پیری و از هوی و هوس رو برو میشود و از لذایذ مادّی استفاده ننموده از سعادت نیز بهره‌ئی نخواهد داشت.
«وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً» از نظر احاطه‌ئی که پروردگار بمنویّات و راز دلها دارد آنان که طریق تقوی را پیش گیرند از لذایذ مادّی آنها را بهرمند فرماید و سعادت همیشگی را نیز در دنبال خواهد داشت و آنان که از هوی و هوس پیروی کنند و از تقوی بر کنار انوار درخشان، ج‌4، ص: 241
روند همواره با خطر برابر بوده از لذائذ جسمانی و روانی نیز نصیب نخواهند داشت.
پروردگار هر که را بر طبق اندیشه و عمل آنچه خواستار است خواسته او را برآورد و بسوی هدف که برگزیده او را سوق میدهد.
در کتاب کافی روایت شده که ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم سؤال کرد آیا پروردگار حکیم است هشام در پاسخ گفت: بلی احکم الحاکمین است.
سائل گفت: مفاد آیه «فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» این فرض ممکن است هشام، گفت بلی سائل گفت پس مفاد این آیه با آیه «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» هرگز سازش ندارد کدام حکیم چنین کلامی میگوید.
هشام پاسخ آنرا ندانست و بمدینه آمده نزد حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شد حضرت فرمود نه موسم حجّ است و نه هنگام عمره.
هشام عرض کرد ابن ابی العوجاء سؤالی از من نموده پاسخ آنرا ندانستم جریان سؤال را عرض کرد.
حضرت فرمود آیه «فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» در باره نفقه چند همسر است و آیه «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» در باره محبّت و علاقه قلبی بچند همسر است.
هشام هنگامی که این جواب را بابن ابی العوجاء بیان کرد او گفت بخدا سوگند این جواب از تو نیست.
در تفسیر عیاشی از هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که در تفسیر آیه «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» فرمود مراد عدالت و علاقه قلبی بچند همسر است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 242

[سوره النساء (4): آیه 135] .... ص : 242

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (135)

خلاصه .... ص : 242

ای اهل ایمان همواره عدالت را بپا دارید و بر طبق حکم خدا شهادت دهید هر چند بر ضرر خود و یا پدر و مادر و خویشان شما باشد و برای هر که شهادت دهید چه بینوا باشد و یا غنیّ نباید در حکم و شهادت طرفدار یک جانب باشید و و از حق صرف نظر کنید که خدا برعایت آنها اولی است و در حکم و گواهی هرگز پیروی از هوا و هوس خود نکنید تا عدالت نگاهدارید و چنانچه هنگام شهادت پیچیده و ابهام گوئی نموده و یا از اظهار حقیقت خودداری کنید خدا بر آن آگاه است (135)

شرح .... ص : 242

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ» «1» از جمله برنامه و دستور اصلاحی بجامعه مسلمان صدق رفتار و گفتار است که
__________________________________________________
(1) «کونوا» بهیئت امر یعنی شعار خود قرار دهید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 243
فرد مسلمان باید همواره ملتزم بصدق رفتار و راست گفتار باشد و هرگز برخلاف حقیقت عملی را انجام ندهد و سخنی نگوید و شهادتی بر خلاف واقع ندهد.
«کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ» قوّامین جمع قوّام مبالغه است یعنی همواره هوا خواه و جانبدار عدالت باشید و قسط بمعنای عدالت و میانه روی است.
جمله به نسبت ناقصه و هیئت مبالغه ذکر شده دلالت بر دوام دارد یعنی شعار مسلمان بصدق رفتار و صدق گفتار است و هرگز برای پیروی از هوی و هوس عملی را انجام ندهد و بر خلاف واقع سخنی و یا خبری نگوید و یا در اثر بیم و یا از نظر طمع بناحق شهادت ندهد و حق کسی را پایمال نکند.
«شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» کلمه للّه حرف لام برای غرض است که تنها برای خشنودی پروردگار گواهی دهید زیرا اساس اصلاح جامعه همانا نیروی انقیاد است که در روان افراد مسلمان رسوخ نماید و سایر غرضها بی‌اساس و تزلزل پذیر است.
آیه تأکید در باره آنستکه برای اجراء عدالت در جامعه و اعتماد مردم بیکدیگر که مورد خشنودی پروردگار است بحق شهادت دهید تا آنکه در جامعه حقّ کسی تضییع نشود گرچه شهادت بضرر و زیان خود و یا پدر و خویشان شما باشد و چنانچه کسی بر شما و یا بر بستگان نزدیک شما حقی دارد و مطالبه مینماید دعوی او را تصدیق نموده و در مقام اداء آن برآئید.
«إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما» همواره برای خشنودی پروردگار و اجراء عدالت بحق شهادت دهید غنا و توانگری یکی از دو طرف دعوی سبب نشود نظر بانتقام از وی حق او را کتمان کنید و بضرر او شهادت دهید هم چنین در موردی که طرف دعوی فقیر و بینوا است از نظر عاطفه باو بر خلاف واقع بنفع او شهادت داده او را ذی حق معرّفی کنید.
زیرا قیام بعدل و صدق اداء شهادت امر اصلاحی است که اساس انتظام جامعه انوار درخشان، ج‌4، ص: 244
اسلام بر آن استوار است و اداء شهادت بر خلاف حقیقت این اساس را متزلزل و اعتماد مردم را به یکدیگر سلب مینماید در نتیجه حقوق آنان پایمال میشود و فساد و هرج و مرج در جامعه فرمانروا خواهد شد.
پروردگار بمنظور ارتباط مردم با یکدیگر انتظام معیشت آنان از پس شبکه عوامل طبعیّ از جمله سعی و کوشش افراد و علل بیشمار دیگر چه آشکارا و یا مرموز گروهی را توانگر و گروه دیگری را بی‌نیاز و یا تهیدست قرار داده است.
این سبب نمیشود که مسلمانان باین عذرهای غیر موجّه انتظام امور را متزلزل نمایند و اعتماد مردم را از یکدیگر سلب کنند و بر خلاف حقیقت بضرر توانگر و یا بنفع بینوا شهادت دهند و یا بلحاظ توقیر غنّی و یا تحقیر تهیدست از اداء شهادت خودداری کنند.
«فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً» هوی اسم مصدر بمعنای سقوط و کنایه از خواسته و تمایلات است در اداء شهادت هرگز از هوی و اندیشه بیهوده پیروی ننمائید که از طریق عدالت بکنار رفته و اختلال نظم و تضییع حقوق جایگزین آن خواهد شد.
چنانچه در مقام اداء شهادت پیچیده و بطور ابهام سخن بگوئید و یا حقیقت را پنهان نموده اظهار بی‌اطلاعی کنید پروردگار بمنویّات و راز دلها آگاه است صدق و کذب گفتار و خاطرات مردم هرگز بر او پنهان نخواهد بود هر که را بر طبق اندیشه و کردار او پاداش میدهد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 245

[سوره النساء (4): آیات 136 تا 147] .... ص : 245

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً (136) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً (137) بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (138) الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً (139) وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (140)
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (141) إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (142) مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (143) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً (144) إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (145)
إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (146) ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً (147)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 246

خلاصه .... ص : 246

ای اهل ایمان بحقیقت بدین اسلام بگروید و نیز برسول گرامی و بقرآن که بپیامبر اسلام فرستاده شده و هم چنین بکتابهای آسمانی که قبل بر آن فرستاده است ایمان آورید و هر که پروردگار و فرشتگان و بکتابهای آسمانی و بپیامبران و بروز قیامت منکر شود سخت در گمرهی است و از سعادت برای همیشه بی‌بهره خواهد بود (136)
آنان که نخست بدین اسلام بگروند و سپس از دین بدر روند بر کفر و عناد خود فزودند پروردگار اینان را هرگز نخواهد بخشید و بسعادت رهبری و نائل نخواهد فرمود (137)
ای رسول گرامی اهل نفاق را تهدید نما و ترسان که بر آنان عقوبتهای دردناک زیاده بر تصوّر خواهد بود (138)
گروهی که مؤمنان را ترک گفته و بیگانگان را دوست و هم نشین خود قرار داده و بدین وسیله در جستجوی عزّت و توانائی بر آمده سخت بخطاء رفته زیرا عزّت و قدرت نزد پروردگار است (139)
این حکم در باره شما مسلمانان نازل شده است که چنانچه منافقان آیات انوار درخشان، ج‌4، ص: 247
قرآنی را شنیده و بآن استهزاء کنند پس شما مسلمانان باید با این گروه مجالست کنید تا هنگامی که گفتگوی دیگری نمایند و اگر آیات قرآنی را استهزاء کنند در آن حال با آنها هم نشین باشید شما نیز بحقیقت مانند آن منافقان خواهید بود پروردگار اهل نفاق و عناد را در دوزخ گرد هم خواهد آورد (140)
منافقان آنها هستند که همواره مراقبت و نظارت بحال مسلمانان دارند چنانچه برای شما مسلمانان فتح و پیروزی روی دهد برای بدست آوردن غنیمت گویند ما نیز از زمره مسلمانان بوده و سهیم هستیم و اگر دشمنان را فاتح و پیروز بینند بآنها گویند که ما شما را باحوال و اسرار مسلمانان آگاه نموده و شما را از خطر و آسیب نگاه داشتیم پروردگار در قیامت میان شما و آن گروه منافق حکم فرماید و حقیقت را آشکار نماید خدا هرگز برای کافران نسبت باهل ایمان راه غلبه و پیروزی باز نخواهد نمود (141)
منافقان با خدا مکر می‌کنند در حالی که پروردگار نیز با آنها مکر کند و زیان حمله آنها را بخودشان باز گرداند و چنانچه بنماز ایستند با کسالت و بی میلی و بقصد ریا باشد و در یاد خدا نخواهند بود جز اندک زمانی آن هم بقصد ریاء و نمایش (142)
منافقان همواره دو دل و در حال تردید بسر می‌برند نه بسوی مسلمانان یکدل می‌شوند و نه بجانب بیگانگان و هر که را پروردگار در اثر نفاق درونی گمراه کند هرگز او را براه هدایت و سعادت نخواهی یافت (143)
ای اهل ایمان مبادا با بیگانگان دوست و هم نشین شده و از مسلمانان رو بگردانید آیا میخواهید که پروردگار شما را از سعادت بدور افکند (144)
البته منافقان در دوزخ در سختترین جایگاه زیست خواهند نمود و هرگز برای آنان یار و کمک نخواهی یافت (145)
مگر آن گروهی که توبه نموده و تبهکاری خود را اصلاح کنند و از بیگانگان انوار درخشان، ج‌4، ص: 248
تبرّی جویند و بحقیقت بدین اسلام بگروند و عقیده و اعمال خود را برای خدا خالص کنند پس این گروه در صف مؤمنان در آیند پروردگار برای اهل ایمان و تقوی نعمتهای زیاده بر تصوّر آماده فرموده است (146)
ای مردم چنانچه از نعمتهای خدا سپاسگزارند به این که ایمان آورده و بوظائف خود رفتار کنید هرگز پروردگار شما را عقوبت نخواهد فرمود زیرا او سپاسگزار و براز دلها آگاه است (147)

شرح .... ص : 248

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ» آیه در بیان ارکان و عناصر ایمان و اصول دین اسلام است که فطرت و خرد نیز بر اصول توحید گواه است.
1- اقرار بیگانگی آفریدگار:
2- تصدیق برسالت رسول صلّی اللّه علیه و آله که برای تعلیم و رهبری جهان بشریت فرستاده شده است.
3- تصدیق قرآن کریم که برنامه اعتقادی و عملیّ و رهنمای جهان بشریت فرستاده شده است.
4- تصدیق کتابهای آسمانی مانند توراة و انجیل که آنها نیز برنامه خدا- شناسی و عملیّ بطور محدود بوده و بوسیله پیامبران برای بنیانگذاری مکتب خدا پرستی فرستاده شده‌اند.
«وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً».
اقرار بیگانگی آفریدگار گرچه فطریّ بشر است و قابل انکار نخواهد بود انوار درخشان، ج‌4، ص: 249
ولی وابسته بتصدیق ارکان توحید و بلوازم خدا پرستی است که از جمله آنها ایمان بهمه پیامبران است.
و نیز ایمان و تصدیق قلبی دارای دو عقد است یکی عقد اثباتی که بهمه ارکان توحید و بلوازم آن معتقد باشد و تصدیق کند و دیگر عقد سلبی است که اصول توحید و یا یکی از احکام آنرا انکار ننماید و چنانچه در باره بعض آنها تردید کند بیگانه از اسلام معرفی شده است و اگر بظاهر و بر حسب گفتار باصول و احکام اسلام ملتزم باشد ولی بر حسب عقیده پاره‌ئی از آنها را تکذیب نماید این عمل کفر و نفاق معرّفی شده است.
و از جمله ایمان بروز جزاء است در این باره تأکید شده که هر که بررسی باعمال و یا یکی از اصول دین اسلام را تکذیب کند بر خلاف فطرت و خرد یگانگی آفریدگار را انکار نموده و طریقه عناد و خود ستائی را می‌پیماید.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا» ایمان عبارت از عقیده و عمل بر طبق آنست 1- عقیده بمعنای عقد قلب و تصدیق بامریست با التزام عملی بلوازم آن و چون در فطرت بشر شناخت و معرفت پروردگار نهاده شده و بآن آمیخته است از این جهت نخستین حقیقتی که مورد تعلّق قلب است تصدیق بوجود آفریدگار و اقرار بوحدانیت ذات و صفات او است و نیز جهان هستی پرتو و ظهوری از اراده و مشیّت او است و از جمله اجزاء آن بشر است که محصول و غرض از آفرینش جهان میباشد و بشر بحکم فطرت باید در مقام سپاس از منعم برآید و بوظایف شکر گذاری قیام کند.
2- تصدیق به این که پروردگار برای تعلیم و رهبری بشر پیامبرانی فرستاده است تا مردم طریقه سپاسگزاری را از آنان بیاموزند و زندگی اجتماعی و فردی آنان انتظام یابد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 250
3- پس از پایان زندگی و هنگام رستاخیز همه افراد بشر در باره آنچه از رهگذر زندگی در این جهان از عقیده و خلق و عمل ذخیره نموده و سیرت خود قرار داده‌اند آشکار شده و مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
و از نظر اینکه ارکان دین اسلام بر وفق فطرت و مقرون بدلایل آشکاری است گروهی که بدعوت آن پاسخ دهند و بظاهر ایمان آورند و سپس در نتیجه معاشرت با کفّار شبهاتی در باره دین اسلام بآنان تزریق نمایند و از خبث سریره و بد سرشتی خود آنها را تلقّی نموده بپذیرند و در دلهای آنان رسوخ کند و بآئین دیرین خود باز گردند چون نور فطرت را در خود خاموش نموده و بر خلاف حکم خرد تکذیب کرده دیگر لیاقت و پذیرش آنرا ندارند که پروردگار آنها را از طریقه گمرهی باز گرداند و بدین اسلام هدایت فرماید.
«بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً» ای رسول گرامی بمنظور تهدید بمردم منافق بگو که پس از بررسی بدلایل آشکار بر حسب ظاهر دین اسلام را پذیرفتند ولی در اثر خبث سیرت و شبهاتی که بشما القاء شده بکفر دیرین باز گشته‌اید پروردگار عقوبتهای دردناکی زیاده بر تصوّر برای شما آماده فرموده است.
«الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» ای رسول گرامی باین مردم منافق که بظاهر دعوی اسلام نموده و بسیرت کافرند تهدید نموده و بآنان بگو بمنظور اینکه قدرت و نفوذی در انظار مردم بدست آورید با کفّار هم آئین شده و از مرام آنان پیروی مینمائید سخت در اشتباهید زیرا تنها قدرت از آن آفریدگار است که جهان آفرینش مسطوره‌ئی از توانائی او است عزّت و نفوذی که افراد نسبت بیکدیگر و یا موقعیّتی که در اجتماع دارند آن نیز بهره‌ئی است خدا داده از این رو پروردگار بمؤمنان در اثر حسن عقیده و نفوذی انوار درخشان، ج‌4، ص: 251
در جامعه موهبت فرماید تا آنکه اجراء عدالت و انتظام زندگی بشر بر آن استوار گردد و منافقان از نظر سوء سریره و خود ستائی که مرام آنها است لیاقت چنین بهره‌ئی را در جامعه نداشته و هرگز مورد اعتماد نخواهند بود.
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها» ای رسول گرامی باین مردم منافق بگو در آیات قرآنی که در دسترس عموم است بطور پند و تهدید یادآوری نموده‌ایم اینک تذکّر بار دیگر است که مسلمانان در حذر باشند و از معاشرت با بیگانگان و هم چنین از شنیدن سخنان و تبلیغات سوء آنان بپرهیزند و هرگز با آنان رفاقت و طرح دوستی ننموده هم نشین آنها نشوند زیرا عقیده و گفتار بشر بر هم نشین اولا محاله تأثیر مینماید و نیروی روان او را بسوی هدف و عقیده خود جذب نموده بر اندیشه و رفتار او حکومت خواهد نمود و چنانچه بطور تصادف با آنان هم نشین و هم سخن شده هنگامی که سخنان مسموم آنان آغاز شود از آن مجلس برخاسته از گفتار آنان اعراض کنید.
چنانچه با آنان هم نشین شوید ناگزیر اندیشه‌های آنان بوسیله گفتار و سخنان دلپذیر مانند تیر آهنین بر روان شما خواهد نشست در عاقبت بر روح و روان پاک شما نیز غبار انکار نشسته نورانیّت و صفای آنرا بتیره‌گی و شقاوت مبدّل خواهد نمود.
پروردگار نیز بر حسب تدبیر متقن که تخلّف ناپذیر است معاندان را بهمان هدف و مقصدی که خود و پیروان آنان رهسپارند سوق میدهد منافقان را نیز در دوزخ هم نشین آنان قرار داده و در سوز و گداز یکسان خواهند بود.
«الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» «1» از جمله نشانه خیانت مردم منافق آنستکه همواره در انتظار خیانت بمسلمانان
__________________________________________________
(1) «یتربصون» همواره در انتظار بسر میبرند «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ» یعنی مگر ما هم مرام با جنگ شما با کفار نبودیم.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 252
هستند چنانچه در اثر استقامت در برابر دشمنان فتح و پیروزی را پروردگار نصیب مسلمانان فرماید گروه منافق بآنها خواهند گفت در باره نهضت در برابر کفّار ما نیز هم آئین شما بوده و از زمرة مسلمانان هستیم قسمتی از غنیمت نیز سهم ما مسلمانان میباشد، در آیه فتح و پیروزی مسلمانان را بپروردگار نسبت داده از نظر امتنان بر آنان که طبق صلاح نظام است.
«وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» چنانچه کفّار در جنگ با مسلمانان پیشرفت نموده فائده و غنیمت بدست آورند این مردم منافق بر آنان منّت نهاده خواهند گفت: ما در اثر کمک مرموز و گزارشهای سرّی که از جریان داخلی و وضع سیاسی مسلمانان بشما گفته و برنامه‌ئی را تنظیم نموده پیروزی نصیب «1» شما شد.
«فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» پروردگار هنگام رستاخیز در باره خیانتهائی که این مردم منافق در مورد مسلمانان بکار میبرند حکمیّت خواهد فرمود بافراد مسلمانی که بآنان خیانت شده پاداش و جزاء نیک موهبت فرماید و اندیشه خیانت پیشه و سیرت پلید منافقان را نیز در آن صحنه آشکار خواهد فرمود.
«وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» هرگز پروردگار بر حسب حکمت و نظام کامل کفّار را بر مسلمانان مسلّط و پیروز نخواهد فرمود مادامی که جامعه مسلمانان و یا اکثریّت آنان بوظایف و برنامه دینی رفتار نمایند اتّحاد و عدالت در اجتماعات آنان حکومت کند و نیز از معاشرت با بیگانگان و از هم نشینی با مردم خیانت پیشه بپرهیزند.
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»
__________________________________________________
(1) در آیه پیروزی کفّار را نصیب تعبیر نموده از نظر اینکه بهره بی‌ارزشی است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 253
بیان خوی نکوهیده منافقان است نفاق عبارت از حیله و نیرنگ است که شخص دارای سیرت کفر و خودستائی باشد ولی برای اینکه از خطر دعوت بدین اسلام و تهدید مسلمانان ایمن گردد اظهار اسلام و دعوی مسلمانی مینماید و نیز از معاشرت و هم نشینی با مسلمانان بهرمند شده از وضع جریان امور اجتماعی و سیاسی آنان مستحضر و آگاه شود و در مورد لزوم گزارش آنها را در دسترس دشمنان گذارد.
بدیهیّ است خطر این دسته مردم پلید برای اسلام و مسلمانان زیاده از نهضت کفّار است علیه مسلمانان.
از نظر اینکه دشمن داخلیّ و خیانت کاری هستند که در صفّ دوستان قرار گرفته و هیچ سرّی از اسرار اجتماعی و سیاسی را نمیتوان از آنان پنهان داشت.
در عین حال که باین وسایل با آفریدگار و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان حیله و مکر می‌کنند خود را فریب داده پروردگار با مکری که بکار میبرند شبکه امتحان را سر راه آنها نهاده منظور آزمایش و تدبیر مرموز را در باره آنان اجراء مینماید از جمله آنستکه غفلت و از خود بی‌خبری آنها را فرا می‌گیرد و بخیانتها که در باره مسلمانان بکار میبرند خشنود و سرگرم می‌شوند غافل از اینکه بهمین وسایل پروردگار آنها را بسوی خطر سوق میدهد.
«وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ»
از جمله نشانه نفاق و سیرت کفر آنان آنستکه هنگام اداء فرایض در جماعت مسلمانان شرکت می‌کنند چون از نیروی ایمان و عقیده نیست بکسالت و خونسردی در صفّ مسلمانان بوظایف دینی قیام مینمایند بمنظور اینکه اغراض فاسد خود را باین وسیله اجراء نمایند.
«وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا»
چون مردم منافق در اجتماعات دینی و اخلاقی با مسلمانان تماسّ دارند انوار درخشان، ج‌4، ص: 254
بر حسب طبع عادات و اخلاق مسلمانان نیز در آنان اثر خواهد گذارد.
مثلا عادت بر آن خواهند داشت هنگام صرف غذا نام پروردگار را بعظمت یاد کنند و نیز موقع برخورد و ملاقات بیکدیگر تحیّت و سلام گویند و بنام پروردگار سوگند یاد کنند بالاخره چون منافق از صمیم قلب در یاد پروردگار نیست توجه او نیز ارزشی نخواهد داشت.
«مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ» «1» بیان خوی نکوهیده مردم منافق است مذبذب بهیئت مفعول بمعنای طرد و رانده شده است و یا کسی که بحیرت و گم گشتگی راه پیموده است از نظر اینکه شخص منافق اسرار مسلمانان را که در اثر هم نشینی بدست آورده در مورد لزوم بکفار گزارش میدهد.
بر حسب طبع کفّار نیز از او بیمناک بوده از نظر اینکه چه بسا بنفع خویش بهم کیش خود نیز خیانت کند و اسراری را از آنان در دسترس مسلمانان گذارد بالاخره شخص خیانتکار هرگز مورد اعتماد خردمندان نخواهد بود و در هیچ اجتماعی به عضویّت پذیرفته نیست.
و نیز محتمل است بتناسب آن باشد که شخص منافق نه مانند کافر است که بتواند عقیده و کفر خود را اظهار کند و نه مانند فرد مسلمان است که آنچه میگوید و اظهار می‌کند بآن معتقد باشد.
هم چنانکه در کتاب درّ منثور از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله رسیده است مثل منافق مانند گوسفندی است که در فاصله دو گله راه می‌پیماید گاهی پیرو این و گاهی پیرو آن گله میشود.
«وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» هر که در زندگی آزمایشی خود با جدیّت در جستجوی حقیقت بر نیاید تا
__________________________________________________
(1) «مذبذب» از ماده ذب گرفته شده که بمعنای پرتاب نمودن است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 255
بتواند بشبهاتی که در روان او پدید میآید پاسخ روشن دهد و ابهام و تیره‌گی روان خود را بنور حقیقت صفاء بخشد و قصور فطرت خود را با توجّه بدلایل بیشمار خداشناسی نما و رشد دهد و نیروی خدا داده را تقویت کند و بدین منوال در حیرت بسر برد و بر اساس بیخبری از حقیقت فریفته خودستائی گردد و اندیشه‌های پریشان او از نوسان باز ایستد، بصورت عناد و انکار در خواهد آمد.
پروردگار نیز بر حسب تدبیر متقن که تخلّف ناپذیر است او را بهمان انکار و محرومیّت که در مسیر آزمایشی خود برگزیده و هدف زندگی خود قرار داده او را سوق میدهد و وسائل ادامه و پیشرفت او را آماده می‌سازد و بالاخره تا پایان فرصت و آزمایش او را بهمان مقصدی که خود سرانه رهسپار است میرساند آنگاه در لحظات آخرین روزنه‌ئی بسعادت و بهره‌ئی از نور حقیقت نخواهد داشت.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ» «1» آیه مبنی بر تهدید و بر حذر داشتن اجتماعات اسلامی از خطر است به این که ریشه نفاق و تزلزل در عقیده که سبب تفرقه و تشتّت اجتماعات مسلمانان بخصوص در نسل جوان میشود آنستکه مسلمانان با بیگانگان دوستی و رفاقت نموده هم نشین آنها شوند ناگزیر معاشرت و رفاقت در هم نشین اثر خواهد گذارد زیرا رفاقت افق فکر دو هم نشین را بیکدیگر نزدیک می‌کند و چون بر حسب طبع بشر همواره بخود سری تمایل دارد چنانچه فرد مسلمان رفیق و هم نشین بیگانه شود از تیره‌گی روان و بی‌خبری او از غرض آفرینش بوی سرایت نموده افق فکر فرد مسلمان را نیز تیره مینماید و ابرهای کفر و عناد نور فطری مسلمان را خاموش نموده ثبات و استقامت او را در ایمان و التزام او را بوظایف اخلاقی و عملی زائل خواهد نمود.
از این رو مسلمانان باید از معاشرت و رفاقت بیگانگان در حذر باشند و از مداخله بیگانگان در امور زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان جلوگیری کنند.
__________________________________________________
(1) «اولیاء» جمع ولی بقرینه بمعنای رفیق و هم نشین است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 256
و در صورتی که فردی از شرکت در مجامع دینی و آموزشی نیز خودداری کند آنگاه دچار محیط مسموم و خطرناکی شده که هرگز جان بعافیت و سلامت نخواهد برد.
«مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» شرکت ننمودن در اجتماعات مسلمانان نیز سبب میشود که فرد مسلمان از استفاده علمی و برنامه اخلاقی اسلام محروم گردد زیرا هم نشینی و معاشرت با نیکان و شرکت در مجامع دینی سبب ثبات عقیده و بصیرت در دین خواهد بود و چنانچه فردی با بیگانه رفاقت و هم نشینی داشته و از شرکت در اجتماعات دینی مسلمانان نیز خودداری کند بطور حتم از محور دین خارج شده مانند صیدی که بآسانی دستگیر و یا در دام صیّاد افتد خواهد بود.
«أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً» معاشرت با بیگانگان و خودداری از شرکت در مجامع دینی مسلمانان اعراض از دین اسلام و گرائیدن بکفر و عناد است پروردگار نیز بر حسب نظام آزمایش او را فرصت و مهلت دهد که بخواسته خود از طریقه خرد منحرف گردد و بسرزنش وجدان خود توجّه ننماید و نور فطرت خدا داده را در خود خاموش کند آنگاه کفر و شقاوت در او رسوخ نموده دیگر امید سعادت در او نخواهد بود.
هم چنین واگذاردن شئون زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان به بیگانگان این عمل را نفاق و خروج از مرز اسلام معرّفی نموده است زیرا مستلزم آنستکه قلوب مسلمانان شیفته بیگانگان شده بدین نظر اهل ایمان باید از هم نشینی و معاشرت آنان بپرهیزند.
«إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» نفاق عبارت از شقاوت روانی است و دارای مراتب بیشمار بتعداد نفوس منافقان است هم چنین درکات دوزخ بیشمار و از نظر شدّت سختی آن نیز متفاوت است و انوار درخشان، ج‌4، ص: 257
هر یک از منافقان بر حسب سیرت عناد خود در مرتبه‌ئی از درکات دوزخ برای همیشه عقوبت خواهند شد و هرگز برای آنان کمک و یا وسیله‌ئی که در باره آنها شفاعت کند و یا سبب تخفیف و یا تأخیر در اجراء عقوبت گردد نخواهد بود.
«إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» نظام جهان تکلیف بر اساس آزمایش هر یک از افراد بشر است در هر لحظه میتوان در باره عقیده و مسیر خود تجدید نظر نموده و بدان ادامه و یا مسیر خود را تغییر داد و چنانچه بیگانه و اهل نفاق از مسیر خود پشیمان شده و بنداء فطرت و بدعوت اسلام توجه نموده توبه نماید و بسوی بندگی و طریقه اسلام باز گردد پروردگار نیز بر حسب حکمت با شرایط چندی که فطرت نیز بر آن گواه است توبه و رجوع او را بسوی ایمان خواهد پذیرفت.
«الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا» توبه و پشیمانی خاطر آنان بطوری باشد که برای همیشه در عقیده و خلق و رفتار آنان اثر گذارد و بروان آنان عزّت و صفاء بخشد و آنان را کنترل و اصلاح کند و شبهه و تیره‌گی را که در خاطر آنها خلجان داشته و بسوی تمرّد سوق میداد رفع کنند و ضرر و زیانی که بر افراد و یا در باره شعایر اسلام سخنان ناروا در مجامع گفته تدارک و ترمیم کنند.
«وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ» برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و اوصیاء وی تمسّک جویند و بارکان و عناصر دین ملتزم شوند زیرا یگانه وسیله ارتباطی است که بشر را بسعادت میرساند.
«وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ» پس از توبه و بازگشت آثار نفاق را از خود برطرف کنند و روان خود را صفاء بخشند و از آلایشها تجرّد یابند و در طریقه مسلمانی بطور خالص که بر اساس ایمان و تقوی است راه پیمایند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 258
«فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً» این گروه پس از قبول توبه چون دوره آموزشی آنان آغاز میشود ملحق باهل ایمان و تقوی خواهند شد و نخستین بار از جمله نیکان و در صف آنان نخواهند بود زیرا روزگاری بغیر طریقه خرد پیموده و در اثر نقص آموزشی و عقب ماندگی هرگز بحکم خرد مانند گروهی نخواهند بود که پیوسته در مکتب ایمان و تقوی شرکت نموده و مراتبی از کمال پیموده و از طریقه نیکان هرگز منحرف نشده‌اند.
چنانچه این گروه در بقیّه عمر باداء وظایف دینی ادامه دهند و بمرتبه‌ئی از کمال نائل شوند صفاء و عزّت بنفس یابند پروردگار برای آنان مانند سایر اهل ایمان و تقوی اجر و پاداش از لذّت روانی و اطمینان خاطر و نعمتهای جاوید زیاده بر تصوّر ارزانی می‌فرماید.
«ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً» ای رسول گرامی بگروندگان و بهمه مردم بگو که آفریدگار جهان غنیّ و بی‌نیاز است و هرگز حاجت ندارد به این که کسی را عقوبت فرماید بلکه یگانه سبب همانا استحقاق مردم و خواسته آنها است که نعمتهای بیشماری که برایگان در دسترس آنان نهاده شده نادیده گرفته و از غرض آفرینش خود و خلقت جهان بی‌خبرند و هدف آنان در زندگی خودستائی است و بر خلاف خرد تا آخرین لحظات بمخالفت برخاسته و خود را از سعادت بی‌بهره نموده‌اند.
«وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً» هر دو صفت فعل پروردگار و مبنی بر حصر است که یگانه شاکر و سپاس گزار همانا آفریدگار است زیرا بشر هرگز نمیتواند یکی از نعمتهای بیشمار و پی در پی که او را فرا گرفته شکر گزاری کند و بهر وسیله‌ئی که بخواهد از یک نعمت مثلا با سخن شکر گویند باز با نظر تجزیه سپاس او مرکّب از نعمتهای بیشماریست که هر یک جداگانه شایسته شکر است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 259
چنانچه بشر بحکم فطرت از منعم خود سپاسگزارد و بیگانگی او گواهی دهد و راه سعادت بپیماید تنها بخود احسان نموده پروردگار از او بی‌نهایت سپاس می‌گزارد و اعمال نیک او را با اینکه هر یک نعمتی است که بوی ارزانی فرموده باز بشکرانه نعمتها از او میپذیرد و برای همیشه از او پذیرائی میفرماید.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 260

[سوره النساء (4): آیات 148 تا 149] .... ص : 260

اشاره

لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً (148) إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً (149)

خلاصه .... ص : 260

خدا هرگز دوست نمیدارد کسی بگفتار ناسزا و عیب مردم سخن بگوید مگر هنگامی که بوی ستم رسیده و دادخواهی کند خدا شنوا و باحوال مردم و راز دلها آگاه است (148)
اگر در باره مردم بآشکارا و در نهان نیکی کنید و یا از ستم دیگران درگذرید بسیار پسندیده است پروردگار نیز از بدیها درگذرد با اینکه بانتقام تبهکاران قادر و توانا است (149)

شرح .... ص : 260

«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» آیه مبنی بر نهی از گفتار ناسزا در باره مردم است که مسلمان هرگز در باره دیگران نباید بدگوئی کند و کسی را در انظار مردم هتک نموده سبک بشمرد و از رفتار ناپسند دیگری پرده دری کند تا چه رسد بعیب و نقصی که در او نباشد زیرا انوار درخشان، ج‌4، ص: 261
شخص بذله‌گو که در باره مردم بدگوئی می‌کند خود را نیز سبک و بی‌ارزش معرّفی نموده و اعتماد مردم را در باره خود سلب کرده و نیز اشاعه فحشاء نموده و اینگونه رفتار ناپسند و بازگوئی بوسیله سخنان ناروا در میان مردم رواج خواهد یافت و بر حسب طبع مردم بر اسرار و عیوب یکدیگر آگاه شده اطمینان خاطر و اعتماد آنان از یکدیگر سلب شده و نظام اجتماع گسیخته میشود و نیز شخصی که هتک احترام دیگری را نموده ناگزیر اشخاصی با او دشمن شوند و در معرض هتک و انتقام آنان قرار می‌گیرد.
«إِلَّا مَنْ ظُلِمَ» فقط ستمدیده میتواند در نزد مردم از کسی که بوی ستم نموده بوسیله بد- گوئی و اظهار ستم حق خود را از ظالم مطالبه کند و مردم را بستمی که در باره او نموده آگاه کند و او را معرّفی کرده در مقام دادخواهی و انتقام از او برآید.
محبّت و بغض هر دو حالت روانی و صفت نفسانی است محبّت عبارت از علاقه قلبی بامری است که از نیرو و کمالی که در آنست استفاده کند و نقص خود را رفع نماید.
بغض عبارت از نفرت خاطر از چیزی است که در اثر ضرر و زیانی که در آنست از آن دوری کند.
و ساحت پروردگار منزّه از نقص و امکان است از این نظر عدم محبّت پروردگار از گفتار ناسزا در باره مردم کنایه از حرمت و تأکید در منع از آنست.
«وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً» مبنی بر تهدید است که پروردگار براز دلها و بر غرض از سخنان ناروا و هتک احترام مردم آگاه است و بر او چیزی پنهان نیست و رفتار و گفتار کسی بر او مشتبه نخواهد شد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 262
«إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ» «1» آیه مبنی بر ترغیب و التزام مسلمانان بکارهای خیر و پسندیده و تأمین مصالح عمومی است بهر طور که اƘ̘ǙŠدهند نیکو است.
چنانچه اهل ایمان هر عمل نیک را از قبیل انفاق بزیردستان و یا برآوردن حاجت نیازمندان و یا هر کار چیزی از مصالح عمومی و غیر آن چنانچه آشکارا انجام دهند بسیار نیکو است و علاوه بر عمل چیزی که خود انجام داده سبب انتشار و کثرت کارهای خیر از مردم نیز خواهد شد.
زیرا اقدام بکارهای نیک از مردم نیکوکار تأثیر بسزائی در روحیّه و جلب نظر سایر مردم دارد که وسیله تشویق و ترغیب عموم مردم است به کارهای خیر و تأمین مصالح اجتماعی از جمله آنستکه از کسی که باو و یا بدیگران احسان نموده و یا کار خیر عمومی انجام داده سپاسگزاری کنند و عمل خیر او را بمردم بگویند و از او قدردانی کنند.
«أَوْ تُخْفُوهُ» چه آنکه مسلمانان عمل خیری را که بجا آورند پنهان کنند بطوریکه کسی نفهمد مثل اینکه بزیردستان انفاق نمایند و هم چنین حاجت نیازمندان را برآورند بدون اینکه آن شخص بفهمد این نیز بسیار نیکو است زیرا بخلوص نزدیکتر است.
«أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ» و یا از ظلم و ستمی که بر آنان شده نزد مردم از آن ظالم شکایت نکنند و آنرا هضم نمایند تا چه رسد به این که از تقصیر او صرف نظر کنند و از حق خود در گذرند و در مقام تدارک و انتقام از او برنیایند اینها اقسام اعمال خیر است که
__________________________________________________
(1) ان تبدوا جمله شرط و ابداء بمعنای اظهار است که عمل نیک بطور آشکارا بجا آورده شود.
«أَوْ تُخْفُوهُ» اخفاء بمعنای پنهان داشتن است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 263
مسلمانان شایسته است بآنها ملتزم شوند و شعار خود قرار دهند.
«فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً» آنگاه سیرة و شعار مسلمانان نیز مانند احسان و فضل پروردگار خواهد بود زیرا جمله‌ئی از نعمتهای بیشمار او بطور علنی و آشکارا در دسترس مردم قرار گرفته است و نعمتهای بیشمار دیگری که بطور مرموز و از مردم پنهان است و بآنها هرگز توجّه نخواهند داشت و هم چنین از نواقص اعمال خیر و لغزشهای اهل ایمان که آنها را نادیده میگیرد و بفضل خود کارهای نیک را میپذیرد و از عقوبت گناهکاران با اینکه قدرت دارد بر اساس حکمت عفو میفرماید و هرگز از پاداش و اجر نیکوکاران دریغ ندارد و هر گونه عمل خیری که از اهل ایمان صادر شود چه بطور آشکارا و یا نهان آنها را می‌پذیرد و پاداش می‌دهد.
در کتاب کافی از ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که شخصی حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمد عرض کرد مرا وصیّت و نصیحت فرما از جمله سفارشها آن بود فرمود هرگز بمردم بد گوئی منما که سبب عداوت و دشمنی آنان با تو خواهد شد.
و نیز در کافی از ابی بصیر از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله میفرمود بدگوئی در باره مؤمن حرام است و هم چنین جنگ با او کفر و غیبت و بدگوئی باو گناه است و احترام مال مؤمن مانند احترام خود او است.
در کتاب مجمع از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود پروردگار دوست ندارد نهی فرموده است از دشنام گفتن و سخنان ناروا در باره کسی مگر ستم کشیده که میتواند بوسیله شکایت از تعدّی ستمکار حق مشروع خود را از او مطالبه کند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 264

[سوره النساء (4): آیات 150 تا 152] .... ص : 264

اشاره

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (150) أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (151) وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (152)

خلاصه .... ص : 264

آنان که به پروردگار و پیامبران او کافر شوند به این که میان او و رسولان جدائی اندازند و بعضی از پیامبران را انکار نمایند گویند که برخی از رسولان ایمان آورده و ببعضی دیگر ایمان نمیآوریم و خواهند میان کفر و ایمان آئینی اختیار کنند (150)
بحقیقت کافر اینهایند و ما برای کافران و معاندان عذابی خوار کننده آماده نموده‌ایم (151)
آنان که بپروردگار و همه پیامبران ایمان آورده و هیچ یک از رسولان را انکار نمی‌کنند بزودی نعمتهای دایم بآنان عطا مینمائیم پروردگار در باره بندگان بخشنده و مهربان است (152)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 265

شرح .... ص : 265

«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ» آیه بیان آنستکه ایمان بیگانگی پروردگار توأم و پیوسته با تصدیق همه پیامبران است و بشر بدون پیروی از مکتب توحید و وساطت پیامبران هرگز طریقه عبودیّت و سعادت نپیموده و نخواهد پیمود زیرا مکتب توحید و خدا پرستی که از پیدایش بشر در جهان بناگذاری و پرچم آن برافراشته شده ادواری را باقتضاء رشد فکری بشر گذرانیده است و پس از گذشتن دوره کودکستانی و دبستانی بصورت دبیرستان (دوره متوسّطه) مکتب توراة و انجیل در آمده و سپس بدوره عالی قدم نهاده بصورت مدرسه عالی اسلام و برنامه قرآن تعالی و ارتقاء یافته است.
بر این اساس چنانچه گروهی از مردم یکی از پیامبران و مربّیان بشر را انکار نمایند پروردگار و نیز مکتب توحید را تکذیب نموده و کافر شده‌اند و بر این تقدیر رسالت همه پیامبران از جانب پروردگار پیوسته بیکدیگر است.
پس یهود که بابراهیم خلیل و موسی کلیم علیهما السّلام ایمان آورده ولی عیسی مسیح و رسول اکرم پیامبر اسلام را تکذیب مینمایند و هم چنین مسیحیان که بموسی کلیم و بعیسی مسیح علیهما السّلام ایمان آورده ولی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را تکذیب مینمایند بر حسب مفاد آیه پروردگار هر دو آن گروه را کافر و بیگانه از مکتب توحید معرّفی نموده است و هر دو آئین را بر اساس تفرقه و جدائی میان ایمان بپروردگار و تصدیق مکتب پیامبران تعریف نموده است.
«وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» هر یک از این دو گروه خود سرانه گمان می‌کنند که دین آنان آئین خدا پرستی است زیرا رسول صاحب کتاب و دین آسمانی را تصدیق نموده و از او پیروی مینمایند و فقط بعض از پیامبران را تکذیب می‌کنید ولی غافل از اینکه ایمان بیگانگی انوار درخشان، ج‌4، ص: 266
پروردگار و پیروی از مکتب خدا پرستی توأم و پیوسته بتصدیق همه پیامبران است زیرا رسول پروردگار برای دعوت بشر بسوی خدا پرستی است و تکذیب یکی از رسولان لا محاله تکذیب و کفر بآفریدگار است.
«وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» یهود و مسیحیّان از نظر خود ستائی طریقه جداگانه و آئین دیگری را اتّخاذ نموده با اینکه در اثر انکار پیامبر اسلام پروردگار را تکذیب نموده و بر این تقدیر تصدیق رسالت موسی کلیم و یا عیسی مسیح مورد ندارد بلکه تصدیق آنان بهر یک از دو آئین در حقیقت پرستش شخص موسی کلیم و یا عیسی مسیح میباشد و این شرک است و پیروی از مکتب توحید و تصدیق رسالت هر یک از آندو نیست.
«أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً» «1» پس از اثبات اینکه بحکم خرد پیروان هر یک از دو آئین توراة و انجیل کافر و منکر آفریدگار جهانند و آندو آئین شرک و قطب مخالف خدا پرستی است.
هر دو گروه را تهدید نموده است که از نظر سیرت شرک آنان پروردگار و عناد آنان با مکتب خدا پرستی عقوبتهای خوار کننده‌ئی برای آنان آماده نموده‌ایم که هرگز از آن رهائی نخواهند یافت.
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» پس از بیان اینکه انکار و تکذیب یکی از پیامبران سبب کفر و شرک است در این آیه اصول توحید و ارکان اسلام را بیان نموده است که عبارت باشد از ایمان به این که صفت تدبیر پروردگار در باره جهان مانند صفت آفرینش او هرگز شرکت پذیر نیست.
و نیز تصدیق همه پیامبران که هرگز فرستاده‌ئی را تکذیب نمایند.
«أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ»
__________________________________________________
(1) «مهیناً» بمعنای عقوبت خوار کننده است محتمل است بمناسبت آن باشد که دین اسلام را خوار پنداشته‌اند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 267
اولئک ضمیر اشاره نظر بسپاس و بزرگداشت مقام آنان است پیروان مکتب توحید چنانچه بر طبق برنامه قرآن و احکام اسلام (سنّت رسول) رفتار نمایند و از گناهان بپرهیزند پروردگار بآنها پاداش موهبت می‌فرماید.
«وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً» هر دو صفت فعل پروردگار است که تنها این گروه شایسته‌اند که آنها را بوسیله دین اسلام رهبری فرماید و کارهای نیک آنان را بپذیرد و از گناهان آنها درگذرد.
تعبیر با جور شاهد آنستکه سبب شایستگی مردم برای مغفرت و رحمت پروردگار آنستکه زیاده بر ایمان بوظایف دینی نیز رفتار نمایند و نعمتها و پاداش فقط در برابر اعمال صالحه و پرهیز از گناهان است.
غفور و رحیم دو صفت فعل پروردگار است بتناسب اینکه اهل ایمان بر حسب اعتقاد و مسیر عملی و خاطرات درونی همواره از پروردگار خواستار رحمتند در صورتی که او براز دلها و منویّات و خاطرات مردم بطور شهود احاطه دارد و آگاه است (نه بطور انفعال).
هر یک از صفات کامله نامحدود است یعنی صفات واجبه بر حسب مفهوم با یکدیگر مرادف و متحدند هم چنانکه همه صفات عین ذات اویند و زاید بر ذات نیستند و اگر صفات کامله در مورد پروردگار مغایر باشند هم چنانکه در ممکن مباین و مغایرند لازم میآید که صفات پروردگار محدود و مقرون فقدان و نیز مغایر با موصوف و زاید بر ذات باشند هم چنین در مورد صفات فعل او چنانچه حکایت کند از یک صفت در صورتی که از سایر صفات واجبه حکایت نکند این محدودیّت و فقدان است پروردگار منزّه از نقص است هم چنین صفات فعل او.
مثلا صفت غفور و رحیم اختصاص بآمرزش و عفو از گناهان ندارد بلکه معنای وسیع و عام آن منظور است که عبارت باشد از اینکه حاجت نیازمندان را برآورد و خواسته آنها را بپذیرد از آن جمله درخواست عفو و گذشت از گناه و لغزش انوار درخشان، ج‌4، ص: 268
و هم مرتبه از قصور است که نیازمند مشمول رحمت بیشتر و فضل زیادتری گردد بر این اساس پیامبران زیاده شایسته مغفرت و فضل هستند.
هم چنانکه صفت سمیع و علیم نیز عبارت از معنای وسیع آن که احاطه بخواسته‌ها و پذیرش نیازها است مثلا خواسته‌های گوناگون موجودات بیشمار که دارای حقایق مختلف هستند در ساحت کبریائی یکسانند و همه از صفت قیومیه پروردگار مسئلت نموده و از نعمت گسترده بهرمند میشوند.
پس از نظر نامحدود بودن هر یک از صفات پروردگار ناگزیر بر حسب مفهوم واحد و متحد هستند چنانکه بر حسب مصداق یکتا و بیهمتا است.
در مورد صفات فعل نیز چنین است که جهان هستی نمونه‌ئی از کمال و ظهوری از مشیّت اوست چنانکه سلسله بشر شعاعی از صفات ازلی و ابدیّ اویند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 269

[سوره النساء (4): آیات 153 تا 162] .... ص : 269

اشاره

یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً (153) وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (154) فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (155) وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً (156) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً (157)
بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (158) وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (159) فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً (160) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (161) لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (162)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 270

خلاصه .... ص : 269

ای رسول گرامی یهودان از تو درخواست کنند که از آسمان کتابی بر آنان فرود آوری هم چنین که از موسی سؤال جاهلانه دیگری نمودند و گفتند خدا را آشکارا بنما که او را ببینیم پس در اثر این سؤال جاهلانه صاعقه سوزان آنها را فراگرفت و پس از آنکه آیات و مفجراتی که موسی پایان نمود باز گوساله را پرستش نمودند ما از این کار زشت آنان درگذشتیم و بموسی کلیم نشانه و معجزات بسیاری در دسترس او گذاردیم (153).
از جمله کوه طور را بر فراز سر آنها بلند گردانیدیم و بآنها دستور دادیم که در حال سجده باین درگاه درآیید و بآنها نیز گفتیم که از فرمان روز شنبه (در باره شکار ماهی) تخلّف نکنید و از آنان پیمان سخت و محکم گرفتیم (154).
پس چون پیمان شکستند و بمقرات پروردگار که موسی بآنها نمود کافر شدند و پیامبران را بناحق کشتند و گفتند دلهای ما در پرده است پروردگار بسبب کفر و عناد آنها پرده بر قلوب آنان آویخت و جز اندکی از آنها ایمان نیاوردند (155)
و نیز بواسطه کفر و بهتان ننگ آور بمریم صدیقه (منزّه از هر زشتی) (156)
و در اثر سخنان آنها که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشتیم و حال آنکه او را هرگز نکشته و بدار نیاویختند بلکه امر عیسی بر آنان مشتبه گشت و هر که در باره او اندیشه کند بیهوده سخن گفته و از پی گمان خود رفته و بطور یقین یهود عیسی مسیح را نکشتند (157)
. انوار درخشان، ج‌4، ص: 271
بلکه حقیقت اینستکه پروردگار او را بسوی مقام قرب خود بالا برد پروردگار قادر و توانا است بآنچه اراده کند تحقّق می‌یابد و عین حکمت است (158)
هیچ کس از اهل کتاب نیست جز آنکه هنگام مرگ بعیسی مسیح ایمان آورد و روز رستاخیز نیز بر اعمال و کردار آنان شاهد و گواه خواهد بود (159)
. پس در اثر ظلم و ستمی که یهود در باره پیامبران روا داشتند و بسیاری از مردم از نیروی دین توحید باز داشتند ما نعمتهای گوارا و پاکیزه را که بر آنان حلال بود حرام کردیم (160)
و نیز در اثر اینکه یهود رباخوار بودند و حال آنکه آنها را از آن نهی کرده بودیم و نیز اموال مردم را بباطل و رشوه و خیانت میگرفتند و ما برای کافران از آنها عذابی بس دردناک زیاده بر تصوّر مهیّا نموده‌ایم (161)
لیکن گروهی از آنان که در معرفت و خدا شناسی نظری دقیق دارند و بقرآن کریم و بکتابهای آسمانی ایمان آورده و نماز را بپا میدارند و زکوة میدهند و بدین اسلام گرویده‌اند پروردگار برای آنان اجر و نعمتهای بسیار زیاد عطا خواهد فرمود (162)

شرح .... ص : 271

«یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ» آیات گذشته در باره اهل کتاب بود که آئین آنان را شرک و ضدّ خدا پرستی معرّفی نموده است در این چند آیه پاره‌ئی از اندیشه‌های شرک‌آمیز آنها را یادآوری نموده که سیره اهل کتاب بخصوص یهود بر لجاج و اعراض از حق است از جمله بطور صراحت نزول قرآن کریم را از پروردگار انکار نموده و از پیامبر گرامی درخواست مینمایند که برای اثبات رسالت خود کتاب آسمانی فرود انوار درخشان، ج‌4، ص: 272
آورد تا اینکه دعوت او را قبول نموده دین اسلام را بپذیرند و غرض آنها استهزاء و بهانه جوئی است.
زیرا سوره‌های بسیاری از قرآن قبل از هجرت در مکّه و نیز سوره‌های چندی در مدینه تا این تاریخ (آیه از سوره نساء) نازل شده بود و همه آنها در دسترس مسلمانان قرار گرفته و یهود و مسیحیّان نیز شنیده و بآنها اطّلاع داشتند و رسول اکرم نیز بوسیله خواندن آیات قرآنی مردم را بدین اسلام دعوت می‌نمود.
از جمله آیاتی از سوره بقره که نخستین بار در مدینه نازل و برای عموم مردم خوانده شده آیه 2- 22 از این سوره است «1» و بطور اعجاز آمیزی بجامعه بشر خطاب و آنان را بمبارزه دعوت نموده که چنانچه در باره نزول قرآن شکّ و تردید دارید که از آفریدگار شرف صدور یافته و برسول گرامی اسلام نازل شده همه مردم بکمک فکری یکدیگر یک سوره‌ای مانند آن بیاورید (و برای همیشه نیز بشر را برای مبارزه دعوت مینماید).
ولی یهود و نصاری با اینکه این دعوت را شنیده و بحکم فطرت اعجاز آیات قرآنی را تصدیق داشتند در مقام انکار بر آمده و آنرا نادیده گرفته و برای بهانه جوئی از قبول دین اسلام معجزه دیگری از رسول گرامی درخواست نمودند بدیهی است در این زمینه قبول درخواست آنان مورد ندارد.
«فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» ای رسول گرامی از بهانه جوئی یهود آزرده خاطر مباش که آنان را با آیات قرآنی بدین اسلام و خدا پرستی دعوت مینمائی و آنها نمی‌پذیرند.
زیرا خردمندان از نیاکان آنها که موسی کلیم از قوم خود آنان را برگزید و بهمراه خود بکوه طور آورد برای اینکه هنگامی که توراة بر او نازل میشود مشاهده کنند و بآن ایمان آورند و او را تکذیب ننمایند.
__________________________________________________
(1) و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائکم من دون اللّه 2- 22
انوار درخشان، ج‌4، ص: 273
پس از مشاهده نزول توراة همه آن گروهی که بطور آمده در مقام تکذیب موسی کلیم برآمدند و برای بهانه جوئی درخواست شرک آمیزی نموده از او خواستند که پروردگار را بآنها نشان دهد که او را بطور آشکارا ببینند آنگاه گفتار او را تصدیق نموده دعوت او را بپذیرند.
«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ» «1» پروردگار چنین نعمت بیمانندی را که باین گروه همرهان موسی ارزانی فرمود یعنی نزول توراة را مشاهده نموده و سخنان پروردگار با کلیم خود آنها را فرا گرفت و با دلهای تیره خود یافته و شنیدند ولی چون در مقام انکار برآمدند نعمت بصورت غضب درآمد ناگهان صدا و غرّش آسمانی آنچنان آنها را فرا گرفت که دلهای لرزان خود را از دست داده بهلاکت افتادند.
«ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ» از جمله جنایتهای بنی اسرائیل آن بود هنگامی که بر حسب دعوت پروردگار موسی کلیم علیه السّلام بکوه طور رفت و چهل شبانه روز بطول انجامید سامریّ هیئت گوساله‌ئی را ترتیب داد و در آن خاک مخصوصی نهاد آنگاه گوساله بصدا آمده مردم را به پرستش خود میخواند بنی اسرائیل فریفته شده حدود هفتاد هزار از آنان بسجده درآمده گوساله را پرستش نمودند و سپس پروردگار امر فرمود که این گروه توبه کنند به این که یکدیگر را بکشند و پس از اجرای کیفر گروهی که کشته نشده بودند مورد عفو پروردگار قرار گرفتند.
«وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطاناً مُبِیناً» موسی کلیم علیه السّلام دارای معجزات و خارق عادت بسیاری بود که در مورد مقتضی بکار میبرد و پس از بازگشت از طور چون مشاهده نمود که قوم او گوساله پرست شده‌اند آنها را بامر پروردگار عقوبت نمود و گوساله را نیز سوزانید و شرح هر یک از این وقایع در جزء اوّل از سوره بقره نگاشته شده است.
__________________________________________________
(1) «اخذ» بمعنای فرا گرفتن عقوبت است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 274
«وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ» از جمله تمرّد بنی اسرائیل آن بود هنگامی که الواح و توراة بر موسی علیه السّلام نازل شده بود آنرا در دسترس بنی اسرائیل نهاد از قبول و پذیرش آن خودداری نمودند بدستور پروردگار جبرئیل علیه السّلام قسمتی از کوه طور را بر فراز سر بنی اسرائیل گرفت پس از مشاهده آن خارق عادت توراة را پذیرفتند.
«وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» از جمله لجاج و تمرّد بنی اسرائیل آن بود در اثر عناد و سرپیچی از موسی و هارون علیهما السّلام چندین سال به بیابان گردی بسر بردند و از ورد به بیت المقدس محروم بوده برای اینکه بتدریج خوی بت پرستی و گوساله پرستی از آنان زائل شود و هنگام ورود بآن شهر دستور داده شد که بسپاس از این نعمت بسجده درآیند بنی اسرائیل از شکرانه این موهبت خودداری کردند.
«وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً» بوسیله موسی کلیم علیه السّلام از بنی اسرائیل مکرّر عهد و پیمان گرفته شده بود همواره پیمانشکنی میکردند.
از جمله آن بود گروهی از آنان که در کنار دریا سکونت داشته و بشکار ماهی معیشت و زندگی میکردند پروردگار بآنان نهی فرمود از اینکه روزهای شنبه بشکار ماهی نپردازند در این باره حیله بکار برده در مقام تمرّد برآمدند پروردگار آنها را بهیئت بوزینه درآورد و بهلاکت افکند.
«فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ» عادت و سیرة نژاد یهود پیمانشکنی و کفران نعمت پروردگار است از جمله پیامبرانی که در زمان گذشتگان آنها بوده و بخدا پرستی و وفاء بعهد توصیه میکردند آنها را بقتل رسانیده‌اند مانند زکریّا و یحیی علیهما السّلام.
«وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 275
گروهی از یهود که عصر درخشان و پر افتخار پیامبر اسلام را درک نموده شقاوت بیشتری از نیاکان خود نشان داده زیرا در برابر دعوت رسول گرامی که تا ابد روح بکالبد بشر دمیده و طنین آن برای همیشه اقطار عالم را فرا گرفته و قرائت آیات قرآنی او دلهای مرده را زنده نموده و نیز بصورت صحایف قرآنی تجسّم یافته در اطراف جهان برای همیشه منتشر است.
ولی در دلهای آهنین این مردم کوچکترین اثری نگذاشت جز اینکه در پاسخ می‌گفتند دلهای ما هرگز دعوت تو را نخواهد پذیرفت و زیاده دشمنی تو در قلوب ما جا خواهد داشت هم چنانکه دلهای نیاکان ما بگوساله پرستی آمیخته بود ما نیز کینه تو را در نسل خود بوراثت خواهیم سپرد.
«بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا» آمیخته‌گی دلهای یهود بدشمنی با رسول گرامی که بطور حتم شقاوت و محرومیّت است ظهور عداوت نیاکان آنها است که در باره پیامبران بکار میبردند و بوراثت با نسل آنان نیز آمیخته است از این رو همواره غضب پروردگار آنان را فراگرفته است.
و از نظر اینکه ممکن است موجود زنده از مردار پدید بیاید افراد معدودی نیز با اینکه از نسل ناپاک بوده و در دامن آلوده نیز تربیت یافته‌اند چه بسا نور اسلام بر دلهای آنان بتابد و صفاء یابند و دعوت اسلام آنها را بسوی خدا پرستی جلب کند ولی این افراد بسیار کم هستند.
«وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً» عناد زیاده بر این تصوّر نمیرود که یهود در باره مریم صدّیقه دختر عمران سخنان ناروا می‌گویند.
با اینکه همه مردم آن سرزمین بخصوص بنی اسرائیل بطور عیان مشاهده میکردند که مریم دختر عمران از نوزادگی در کفالت زکریّا پیامبر بوده و سپس انوار درخشان، ج‌4، ص: 276
در حجره فوقانی از بیت المقدس بسر میبرد و هرگز کسی بوی دسترسی نداشته است جز زکریّا شوهر خاله او که برای کفالت وی از او دیدن میکرد گذشته از اینکه پروردگار بمریم صدّیقه فرزندی بی‌نظیر هم چه عیسی کرامت فرمود که در روز ولادت برای اثبات پاکدامنی مادرش با مردم گفتگو میکرد و بیگانگی پروردگار شهادت میداد و رسالت و پیامبری خود را اعلام میکرد و وقایع خارق عادت او نیز در دسترس عموم مردم بود گذشته از معجزات بیشمار که از عیسی سر میزد از جمله مرده‌ها را زنده میکرد با این سوابق درخشان که در باره مریم صدّیقه و عیسی مسیح میدیدند معذلک از نظر لجاج چه نسبت ناروا بمریم صدیقه داده که در آیه قرآنی از نظر تعلیم ادب بجامعه اسلام بطور مرموز آنرا بهتان بزرگ نامبرده است.
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» از جمله دشمنی یهود با عیسی مسیح گفتار انتقام‌آمیز آنها در باره قتل او است که ما او را دستگیر نموده و بدار آویخته بقتل رسانیدیم.
و در آیه برای تصریح به این که غرض یهود از اجرای انتقام در باره مسیح فرزند مریم کسی است که شعار او رسول بر بنی اسرائیل بوده تعبیر برسول اللّه فرموده است و گر نه یهود او را بپیامبری هرگز معرّفی نمی‌کنند.
ولی یهود در باره قتل عیسی بن مریم سخت در اشتباهند زیرا پروردگار عیسی مسیح را از خطر دشمنی یهود ایمن فرمود و بوی دست نیافتند و او را نکشته و بدار نیاویختند بلکه پروردگار امر را بر آن گروه مشتبه نمود که شخصی را بگمان اینکه عیسی مسیح است دستگیر نموده و بدار آویختند و اینگونه اشتباه‌ها در موقع انقلاب و هجوم دشمن برای اجراء امری بسیار رخ میدهد زیرا مأمورین دستگیری و اجرای کیفر بر متّهم عادتا مردم مبتذل هستند و چه بسا کاملا بر مشخّصات عیسی آگاه نبوده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 277
و نیز از آیه «وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» که بهیئت مجهول گفته شده استفاده میشود برای حفظ عیسی مسیح از خطر دستگیری وی پروردگار امر را بر همه آن مردم که در آن انقلاب و هجوم شرکت داشتند، مشتبه فرموده و شخص دیگری را بگمان اینکه عیسی مسیح است دستگیر نموده و بدار آویختند و بطور حتم چنین واقعه و حادثه‌ئی برای جلب عیسی رخ داده و کسی در آن باره شکّ و تردیدی ننموده ولی از نظر تطبیق آن شخص به عیسی مسیح آن مردمی که ناظر واقعه بوده سخت در اشتباه بوده‌اند.
اشتباه حسی امریست بسیار دایر که در غالب شنیدنی‌ها و دیدنیها در آغاز بطور مبهم در خاطر القاء میشود و سپس در اثر توجّه کامل ابهام برطرف خواهد شد خصوصا در باره اجرای قتل و آویختن بدار که بطور حتم متّهم تغییر چهره و هیئت داده و بسیاری از امتیازات روانی و بدنی اشخاص در چنین لحظاتی از میان خواهد رفت.
«وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً» و نیز بمنظور اینکه مردم در باره بدار آویختن عیسی مسیح و قتل او سخت در اشتباه بوده و هستند تأکید فرموده که هر که در واقعه عیسی عقیده و اندیشه‌ئی اظهار مینماید بر اساس گمان بوده و حقیقت امر همانستکه پروردگار میفرماید که هرگز کسی بر عیسی دست نیافته و او را بقتل نرسانیده‌اند.
«بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ» حقیقت امر در باره توفّی و رفعت عیسی مسیح علیه السّلام آنستکه بهمان حال که در قید حیات و زندگی طبیعیّ بود و روح قدّسی او با بدن جسمانی او ارتباط داشت پروردگار او را بحکم آیه استثناء از فرمانروائی و نظام طبع بالا برد و مراد از رفعت او بسوی آفریدگار بالا بردن وی بسوی آسمان نیست که فرار آن بقیاس انوار درخشان، ج‌4، ص: 278
زمین بفرض باشد بلکه تقرّب معنویّ او بساحت قدس پروردگار و زندگی خاصّی است که بآن اختصاص یافت و در ذیل آیه 55 آل عمران در جزء سوّم تفسیر شرح آن نگاشته شد.
«وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» قدرت بیمانند و حکمت کامله پروردگار را در باره رفعت عیسی مسیح علیه السّلام یادآوری نموده و بدان استناد فرموده استفاده میشود که آن نیز سرگذشت خارق عادتی است در باره او.
هم چنانکه ولادت عیسی مسیح از مریم صدّیقه بجهاتی خارق طبع بشریّ بوده و هنگامی که جبرئیل امین بمریم بشارت میداد که پروردگار بتو فرزند پسری موهبت فرماید این مژده ظهور مشیّت پروردگار و کلمه کن ایجاد بوده که عیسی در درون مریم بوجود آمد و از آن بکلمه فیکون تغییر شده است و پس از اندک زمانی که مریم توانست شتابان از بیت المقدس خارج شود عیسی بدنیا آمد.
کلمه «کن» ایجاد همان فعل و خواسته پروردگار است که هرگز نیازمند باسباب نخواهد بود و آن روح ملکوتی و ابدیّ است و از عالم امر و فوق نظام مادّه و زمان است و نظر بجهتی که وابسته بعلل و محکوم زمان و مکان است جمله فیکون اخبار از وقوع آنست.
و نیز از هنگامی که عیسی مسیح بوجود آمد رسالت او بطور خارق آغاز شده پیامبری خود را بمردم اعلام نموده و آنان را بخدا پرستی دعوت میکرد.
هم چنین پایان مدّت تبلیغ وی (توفّی و رفعت او) خارق عادت دیگری در باره او است.
بر حسب مفاد آیات مربوط بسرگذشت عیسی مسیح علیه السّلام پروردگار بوی دو زندگی ارزانی فرموده است.
1- ولادت طبیعیّ او از مریم مادرش که قیام او نیز برسالت آغاز شده و تا انوار درخشان، ج‌4، ص: 279
سنّ کهولت ادامه داشت (33 سال).
2- توفّی و رفعت او که بحکم استثناء بزندگی بالاتری اختصاص یافت و بر حسب اطلاق آیه (بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ) با هنگامی که پروردگار مقرّر فرماید بدان حال در قید حیات خواهد بود.
و بر حسب روایات اهل بیت طهارت علیهم السّلام هنگام ظهور حضرت بقیّه اللّه عجل اللّه تعالی فرجه شریف حضور می‌یابد و با وی بنماز خواهد ایستاد.
مفسّر گوید جریان زندگی خاصّی که پروردگار بعیسی علیه السّلام ارزانی فرموده نمونه‌ئی است که زندگی و غیبت قائم آل محمّد علیه السّلام را از جهاتی بتوان بآن تشبیه نمود.
«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» آیه در مقام تهدید است که هر یک از یهود و نصاری هنگامی که در آستانه مرگ قرار گیرند از روزنه آن بعالم شهود دیده بصیرت خواهند گشود و حقیقت و سیرت اندیشه و کردار خود را مشاهده مینمایند و میفهمند که از آئین ضلالت و گمرهی پیروی نموده و بتیره‌گی سیرت و شقاوت گرفتار شده و غضب پروردگار آنان را فرا گرفته است.
زیرا مرام و سفارش عیسی علیه السّلام آنستکه پس از ظهور دین اسلام جامعه بشر باید از آن پیروی نمایند از این نظر یهود و نصاری کافر بعیسی و منکر شفارش او هستند و فقط هنگام مرگ بطور شهود خواهند یافت که پیروی از دین مسیح شرک و کفر است «ایمان» بارکان توحید در باره شخص مختار عبارت از عقیده‌ئی است که بر مبنای فکر باشد و اساس سعادت و شقاوت بشر نیز آنستکه باختیار و فکر ایمان بیاورد و یا انکار کند و طریق عناد بپیماید.
ولی هنگام مرگ که مشاعر انسان سلب شده و دیده بصیرت او بعالم برزخ و سیرت خود گشوده میشود سیرت درخشان و یا تیره خود را می‌یابد در آن حال انوار درخشان، ج‌4، ص: 280
بیگانگان نیز خواه ناخواه بارکان توحید بصیرت خواهند یافت و سیرت تیره و شقاوت خود را می‌یابند ولی سودی برای آنان نخواهد داشت از نظر اینکه باختیار نیست.
از این بیان استفاده شد که ایمان یهود و نصاری بعیسی مسیح علیه السّلام هنگامی که مرگ هر یک فرا میرسد عبارت از آنستکه شقاوت خود را می‌یابند که هرگز رابطه‌ئی با عیسی مسیح و موسی کلیم ندارند و از نور تابناک آنان نمیتوانند استفاده کنند هم چنانکه در زندگی از آنها پیروی ننموده‌اند آنگاه خواهند فهمید که از دین مسیح و یا از توراة نباید پیروی کرد زیرا زمان اعتبار دین و احکام آندو پایان یافته است.
و مفاد جمله «لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» آنستکه ایمان هنگام مرگ عبارت از شهود حقیقت است یعنی هر یک از یهود و نصاری هنگام مرگ حقیقت را می‌یابند که عیسی مسیح صاحب دین و کتاب آسمانی نیست و دین او نسخ شده ازین جهت پیرو او نبوده و چنین گمان میکردند که پیرو اویند و عیسی نیز از آنان تبرّی میجوید.
و ایمان هنگام مرگ غیر از ایمان در حال اختیار است که عبارت از عقیده و تصدیق فکری است.
یهود و نصاری با دین اسلام عناد میورزند و نیز مسیحیان سفارش و مژده عیسی مسیح را در باره دین اسلام انکار مینمایند از این رو کافر بعیسی علیه السّلام و منکر مرام او هستند و هنگام مرگ خواهند یافت که پیروی از دین او کفر و شرک است.
فقط مسلمانان مرام عیسی را پیروی نموده و سفارش او را در باره اسلام پذیرفته و باصول توحید و بقرآن معتقد هستند و هنگام مرگ بطور شهود می‌یابند که از مکتب عالی خدا پرستی پیروی میکرده‌اند.
«وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» انوار درخشان، ج‌4، ص: 281
پیامبران صاحب دین و کتاب آسمانی تا هنگامی که دین آنان اعتبار دارد خود آنان نیز سمت امامت و شهادت را بر جامعه بشر دارند چه بر پیروان خود و یا بر بیگانگان.
ولی چنانچه مدّت رسالت موسی کلیم علیه السّلام مثلا خاتمه یابد سمت رسالت و امامت او بر مردم بعیسی مسیح علیهما السّلام واگذار میشود ولی موسی علیه السّلام باز هم بر اعمال و کردار مردم احاطه دارد.
روز رستاخیز در پیشگاه عدل الهی رسول تا هنگامی که منصب رسالت بر جامعه بشر دارد شهادت او نیز میزان سنجش ایمان و کفر مردم همان زمان خواهد بود.
باین بیان عیسی علیه السّلام نیز بر حسب آیه «وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ 5- 118» احاطه او بر سرایر اعمال مردم برای همیشه یکسان است ولی پس از اینکه اعتبار دین انجیل و سمت امامت او پایان یافته مقام شهادت او بر جامعه بشر در پیشگاه عدل الهی بپیامبر اسلام واگذار شده است.
بدین مناسبت عرض می‌کند بار الها تا مادامی که دارای مقام پیشوائی بر مردم بودم و با آنان تماسّ داشتم بر آنان شاهد و گواه بوده و هستم و از آن هنگام که مرا از دسترس مردم خارج فرمودی خودت یگانه مراقب بر سرایر آنان بوده و هستی.
در این صورت بدیهیّ است که عیسی علیه السّلام از پیروان آئین مسیحیّت تا چه رسد بپیروان توراة در پیشگاه عدل پروردگار تبرّی می‌نماید و هر یک از آنها را بکفر و ضلالت معرّفی خواهد نمود زیرا بحکم فطرت انکار یکی از پیامبران تا چه رسد بتکذیب پیامبر اسلام شرک بآفریدگار و مخالفت با مکتب خدا پرستی است.
«فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 282
در اثر جنایتها که یهود روا داشته و مرتکب میشدند پروردگار بر آنان بعض غذاهای گوارا و لذیذ را حرام نمود و از خوردن آنها منع فرمود و نیز بواسطه پیمانشکنی‌های پی در پی از دین توحید خارج میشدند.
«وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً» با اینکه آیات قرآن مبنی بر اعجاز است و همواره بشر را بمبارزه با آن دعوت مینماید و توراة را نیز تصدیق دارد ولی این مردم که هرگز پیرو حق و حقیقت نبوده و روان آنان آمیخته بشرک است بهانه جوئی نموده و از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله کتاب دیگری از آسمان درخواست مینمایند که فرود آورد و غرض آنان جز عناد و استهزاء نیست و خواست آنان هرگز پذیرفته نخواهد بود.
«وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ» در باره توبیخ و سرزنش یهود است که زیاده بر اینکه با موسی کلیم علیه السّلام لجاج مینمودند و همواره از فرمان او سر پیچی داشتند بافراد اجتماع و بزیر دستان خود نیز ظلم و ستم میکردند زیرا با اینکه توراة صریحا آنان را از ربا خواری منع نموده در میان آنان رواج داشت و بدین وسیله اموال مردم را میربودند و نیز برای به این که توراة را تحریف نمایند و احکام و مژده‌های آنرا تغییر دهند از پیروان خود سوء استفاده مینمودند.
«وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً» در اثر لجاج و جنایتهائی که یهود مرتکب بودند پروردگار آنها را عقوبت نموده از بعض غذاهای لذیذ آنها را منع کرده و این کیفر را بجامعه بشر اعلام فرموده است.
در باره کفّار و بیگانگان از دین موسی که از مکتب توحید پیروی نکردند و یا از ایمان بدین انجیل خودداری نمودند و هم چنین پس از ظهور دین اسلام با آن عناد ورزیده و از آئین کفر دیرین پیروی نموده و مینمایند برای آنان عقوبتهای انوار درخشان، ج‌4، ص: 283
دردناک زیاده بر تصوّر آماده است.
«لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ» آیه در باره سپاس از گروهی از یهود است که در مقام انقیاد و قبول دین اسلام برآمده و معارف الهی در دلهای آنان رسوخ نموده و بقرآن کریم و کتابهای آسمانی ایمان دارند.
«وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاةَ» جمله منصوب است نظر بسپاس از حال آنها که همواره در پنج وقت نماز را بپا میدارند و باداء فریضه قیام مینمایند.
«وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ» صدقه اموال خود را بنیازمندان و بزیر دستان انفاق مینمایند و بصدق و راستی بدین اسلام گرویده و وظایف دینی و اجتماعی را کاملا رعایت مینمایند.
«وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً» «1» در باره سپاس از این گروه است که بیگانگی آفریدگار و ارکان اسلام معتقد شده و بصفات فاضله و خوی پسندیده آراسته و همواره در یاد روز رستاخیز هستند پروردگار نیز بپاداش فضایل خلقی و اعمال صالحه آنان نعمتهای جاودان برای آنها آماده خواهد فرمود.
و از کلمه اجر استفاده میشود که نعمتهای همیشگی سیرت اخلاق پسندیده و اعمال شایسته و اداء وظایف است.
در تفسیر قمی در ذیل آیه و ان من اهل الکتاب الّا لیؤمننّ به قبل موته بسندی از شهر بن حوشب روایت شده که حجّاج بن یوسف شعفی سؤال کرد از آیه‌ای از قرآن کریم و گفت من آنرا نفهمیده‌ام.
راوی گفت کدام آیه است.
حجّاج گفت آیه «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» زیرا
__________________________________________________
(1) «وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» مبتداء و خبر آن جمله اولئک میباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 284
من دستور قتل بسیاری از یهود و یا نصرانی را داده‌ام و هنگام کشتن آنها زبان آنها حرکت نمی‌کند که ایمان آورند.
راوی گفت ای امیر معنای آیه این نیست که تو فهمیده‌ای زیرا عیسی مسیح قبل از روز قیامت بدنیا باز خواهد گشت در آن هنگام هر یهودی و مسیحی بوی ایمان خواهد آورد قبل از موت عیسی و نیز با مهدی موعود از آل محمّد علیهم السّلام بنماز خواهد ایستاد.
حجّاج گفت وای بر تو این معنا را از کجا بدست آورده‌ای گفتم مرا محمّد بن علی بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب خبر داد.
گفت بخدا سوگند که این معنا را سر چشمه علم گرفته و فهمیده‌ای.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 285

[سوره النساء (4): آیات 163 تا 169] .... ص : 285

اشاره

إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِیسی وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (163) وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً (164) رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (165) لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً (166) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیداً (167)
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً (168) إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً (169)

خلاصه .... ص : 285

ما بتو قرآن کریم را وحی و تعلیم نمودیم هم چنین که بنوح و پیامبران بعد از او و نیز بابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایّوب و یونس و هرون و سلیمان وحی نمودیم و نیز زبور را بر داود نازل کردیم (163)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 286
پیامبرانی هم که قبل بر این سرگذشت آنها را برای تو حکایت نموده و بسیاری دیگر که نامی از آنها نبرده و شرح حال آنان را بیان نکردیم پروردگار با موسی کلیم بطور آشکارا سخن می‌گفت (164)
پیامبرانی که نیکان را مژده میدادند و تبهکاران را از قهر و غضب پروردگار میترسانیدند برای اینکه پس از فرستادن این همه پیامبران برای کسی هرگز عذری در پیشگاه پروردگار باقی نباشد خداوند بر آنچه بخواهد قادر و توانا است و تدبیرش عین حکمت است (165)
لیکن پروردگار قرآن کریم را که بسوی تو فرستاد آنرا بعلم ازلی خود بتو وحی نمود و همواره آنرا حافظ است و فرشتگان نیز در این باره گواهند شهادت آفریدگار تو را کفایت می‌کند (166)
آنان که قرآن کریم و رسالت تو را انکار نمایند و مردم را نیز از پیروی دین اسلام باز دارند همانا سخت در گمراهی فرو رفته و از راه سعادت و نجات بدور افتاده‌اند (167)
آنان که دین اسلام را انکار نموده و عناد ورزند بخود ستم نموده هیچ گاه پروردگار از آنان در نگذرد و بسعادت نیز نائل نخواهند شد (168)
براهی هدایت نشوند جز راه دوزخ که برای همیشه در عقوبت خواهند بود برای پروردگار انتقام از ستمگران بسی سهل و آسان است (169)

شرح .... ص : 286

«إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ» وحی بمعنای فهمانیدن معنائی است بطور رمز و اشاره و دارای اقسام بسیاریست از نظر اینکه در آیات قرآنی بر هر گونه الهام فطریّ و غریزیّ بپرندگان و انوار درخشان، ج‌4، ص: 287
جانداران وحی و ایحاء گفته شده است مانند آیه «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً 16- 71» پروردگار بزنبور عسل بوسیله نیروئی که بآنها داده الهام نموده و فهمانید که باید در کوه‌ها آشیانه بگیرید.
در این آیه وحی عبارت از حقایقی است که پروردگار بطور رمز بپیامبران القاء فرموده و بآنان فهمانیده است.
و بر حسب آیه «وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ» 51 شوری پروردگار طریقه تعلیم و آموزش بپیامبران را منحصر به سه قسم نموده است که هر یک خصوصیّت و امتیازی از یکدیگر دارند.
«أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ» بسخنان و تعلیمات پروردگار بپیامبران نیز کلام گفته میشود زیرا کلام عبارت از فهمانیدن معنا بشنونده است گرچه بسبب گفتگو و بکار بردن اشاره و الفاظ نباشد.
فقط در باره بشر از نظر اینکه هر یک از افراد بر روان و نیروی عاقله دیگران نمیتوانند احاطه بیابند و معنائی را بآنان تلقین کنند و بفهمانند ناگزیر بوسیله سخن و بکار بردن الفاظ مأنوس معانی را که در ذهن خود دارند بدیگران میفهمانند.
ولی در مورد تعلیمات پروردگار بپیامبران هرگز حاجت بسخن و بکار بردن الفاظ نیست بلکه کلام پروردگار عبارت از القاء معانی بقلب پیامبر و فهمانیدن باو است.
«إِلَّا وَحْیاً» وحی بطور اطلاق و بدون قید عبارت از حقایقی است که پروردگار بطور رمز و اشاره بقلب پیامبر القاء میفرماید و بوی میفهماند بدون اینکه واسطه‌ئی در میان باشد و یا سخن و الفاظی بکار برده شود و یا صدا و نوسانی در هوا پدید آید ولی بسبب فهمانیدن معانی بقلب پیامبر شراشر او را نیز فرا میگیرد ممکن است نیروی شنوائی او نیز همان حقیقت را از قلب خود بفهمد و بشنود در صورتی که انوار درخشان، ج‌4، ص: 288
هیچ واسطه‌ئی در میان نباشد.
بطور مثال مانند نیروی معنویّ و نور حقیقی است که پروردگار بقلب و روان پیامبر افاضه میفرماید و شراشر وجود و حواسّ آن پیامبر را فرا گیرد و چه بسا از قلب او نیز بهیئت سخن درآید و حسّ شنوائی او نیز استفاده کند.
«أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» قسم دیگر از وحی عبارت از القاء حقایق بطور مرموز است که پروردگار با پیامبران بواسطه‌ئی برقرار فرماید هم چنانکه سخنان پروردگار با موسی کلیم در طور وادی ایمن از ناحیه شجره بوده بر حسب آیه «نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ- 31 قصص» و بآن واسطه ارتباط تعلیمی برقرار شده و بر قلب موسی کلیم علیه السّلام حقایقی را القاء فرموده بدون اینکه در خارج صدا و یا نوسانی پدید آید فقط قلب پیامبر الهامات مرموز را بآن واسطه پذیرفته است.
و بر حسب آیه «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ 102» در حال منام که برای ابراهیم علیه السّلام حجاب بود پروردگار بوی در باره ذبح فرزندش اسماعیل وحی فرمود.
و کلمة «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» بمعنای از پس پرده نیست که چیزی از سریرة پیامبر بر پروردگار پنهان باشد بلکه تصریح در باره آنستکه پروردگار محیط بر پیامبر و عالم بسریرة او است که بوی وحی میفرماید ولی پیامبر نسبت بساحت پروردگار صرف نیاز و جهل است.
از این جهت نیز بر ابراهیم خلیل علیه السّلام پنهان بود که غرض از امر بذبح فرزندش فقط امتحان نیروی خلّت (دوستی) و آزمایش او بود نه وقوع ذبح در خارج.
«أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ 42- 52» قسم دیگر وحی توسط فرشته است که جبرئیل امین بامر پروردگار بپیامبر وحی مینماید بآنچه که مقرّر فرماید و بر حسب آیه «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ- 195 شعراء» جبرئیل انوار درخشان، ج‌4، ص: 289
امین آیات قرآنی را از جانب پروردگار بقلب پیامبر القاء نموده است در این صورت گرچه وحی دارای قید زائدی است که جبرئیل امین باشد ولی وحی در هر سه قسم از ساحت پروردگار است بهر تقدیر نور حقیقی که بصورت تعلیمات قلب پیامبر را میگیرد سکینت و شهودی را در بر دارد که هرگز مقرون تردید نخواهد بود.
«إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» آیه در مقام نقض و تعریض بسخنان یهود است با اینکه سوره‌های بسیاری از قرآن کریم تا آن تاریخ (که نزول این آیه است) در مکّه و مدینه نازل شده بود و در دسترس عموم مسلمانان قرار گرفته و یهود نیز بآنها اطّلاع یافته بودند ولی در مقام تکذیب آن برآمده کتاب دیگر آسمانی از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله درخواست میکردند و قبول دین اسلام را وابسته بآن می‌نمودند.
وحی بپیامبران از شئون تدبیر پروردگار است در باره تعلیم و تربیت بشر که غرض از آفرینش جهان هستند و چنانچه اعزام پیامبران نباشد لازم آن نقض غرض از خلقت بشر و بخل بر آنان بوده است و ساحت پروردگار منزّه از نقص است.
و برای رهبری بشر بسعادت و انتظام زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان عقل فطریّ که حسن و قبح و نیک و بد را تمییز میدهد کافی نیست زیرا بشر بر حسب طبع نیروی شهوت و غضب را در خود تقویت می‌کند و همواره از خواسته‌های خود پیروی مینماید و آنها را محور حکم و قضاوت خود قرار میدهد بدین جهت همواره دچار خطا و اشتباه خواهد شد.
از این نظر پروردگار معارف و احکام و دستوراتی که وسیله انتظام زندگی و سعادت بشر است بپیامبران تعلیم فرموده و رهبری بشر را نیز بعهده آنان نهاده که در فهمیدن تعلیمات و نیز در تبلیغ آنها بمردم از هر گونه خطاء ایمن میباشند.
و هرگز پیامبران بسوی بشر اعزام نشده‌اند جز بمنظور اینکه 1- مردم را بیگانگی پروردگار دعوت کنند 2- طریقه زندگی و روش سپاسگزاری را بآنان انوار درخشان، ج‌4، ص: 290
بیاموزند 3- مردم را از خودستائی و پیروی از خواسته‌های خودشان باز دارند و بدین وسیله بشر را باوج سعادت رسانیده و مسطورة صفات پروردگار قرار دهند.
«کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ» نوح علیه السّلام نخستین پیامبر صاحب دین و کتاب آسمانی است که شریعت او عبارت از معارف الهی بطور محدود و بعض احکام فطری است که مناسب با استعداد و قابلیّت اهل آن زمان بوده و عبارت از معرفت بیگانگی آفریدگار و نیز در پرستش شریکی برای او قرار ندهند و نیز عقیده بروز رستاخیز.
«وَ أَوْحَیْنا إِلی إِبْراهِیمَ» و نیز بابراهیم خلیل علیه السّلام وحی نموده و بوی معارف الهی و احکام دین حنیف و صحف را بر او نازل نمودیم.
«وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ» هم چنین اسماعیل ذبیح و اسحاق فرزندان ابراهیم خلیل و یعقوب فرزند اسحاق علیهم السّلام پیامبرانی بودند که بهر یک از آنها وحی نموده ولی صاحب کتاب آسمانی نبوده و پیرو دین حنیف بودند.
و الاسباط پیامبرانی از فرزندان یعقوب اسرائیل‌اند.
و عیسی فرزند مریم صاحب دین و کتاب آسمانی بوده و نام او را بر بسیاری از پیامبران که قبل از او بوده‌اند مقدّم داشته از نظر عنایت بوی و جلب توجّه بخارق عادت بسیاری بوده که در باره او اجراء شده است.
«وَ أَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَیْمانَ» ایّوب پیامبر پیرو دین حنیف بوده است و یونس و هرون و سلیمان پیامبرانی از پیروان دین توراة بوده‌اند و بهر یک از آنان وحی می‌نمودیم.
«وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» بداود پیامبر نیز مانند سایرین وحی نموده و پیرو دین توراة بوده است و بر وی کتاب آسمانی بنام زبور نازل نمودیم. انوار درخشان، ج‌4، ص: 291
«وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ» ای رسول گرامی نام گروهی از رسولان و پیامبران در آیات قرآنی برده شد و بعضی از وقایع و سرگذشت آنان را بسپاس از آنها و نیز بمنظور تعلیم بشر یادآوری نموده که در جهان بشریّت بیاد بمانند آدم و نوح و ادریس و هود و صالح و ابراهیم و لوط و اسماعیل و الیسع و ذا الکفل و الیاس و یونس و اسحاق و یعقوب و یوسف و شعیب و موسی و هرون و داود و سلیمان و زکریّا و یحیی و اسماعیل صادق الوعد و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیهم اجمعین و بسیاری از پیامبرانند که نامی از آنها برده نشده و از بعض دیگر فقط سرگذشتی یادآوری نموده‌ایم.
«وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً» بسپاس از موسی بن عمران که صاحب دین و توراة آسمانی بود بفضیلتی اختصاص یافت به این که پروردگار او را کلیم خود معرّفی نموده و بوی وحی میفرمود و با او سخن میگفت.
و در آیه «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا- 53 شوری» از وحی و کلام پروردگار تعبیر بروح شده است.
وحی و کلام پروردگار با رسولان و پیامبران در اثر تعلیم معارف و احکام بر حسب قرب و استقامت هر یک در مقام عبودیّت نسبت بساحت پروردگار متفاوت بوده است.
از این نظر بعض از آنها صاحب دین و کتاب آسمانی بوده‌اند و یا فقط برسالت و بسوی جامعه‌ئی از مردم اعزام شده و یا تنها بمقامی از نبوّت و از سروشهای غیبی بهرمند بوده‌اند.
بعبارت دیگر وحی و تعلیمات پروردگار در باره هر یک از رسولان و پیامبران بمنزله روح و نیروی قدرت و علم و اراده‌ئی است که بهر یک از آنها اعطاء و موهبت شده و سبب تائید و تعالی روح قدسیّ آنان بوده است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 292
برای توضیح مثال ساده‌ئی یادآوری میشود.
هم چنانکه بسبب دمیدن روح بجنین (بدن انسان) بطور قوّه نیروی حیات و علم و قدرت و اراده بر آن موهبت میشود و بمقام بالاتری از وجود نائل و بهره بیشتری از نعمت هستی برخوردار خواهد شد.
یعنی حقیقت انسان همان روح و نیروی عاقله است که بکالبد دمیده شده و بر اعضاء و حواسّ انسان حکومت و فرمانروائی مینماید هم چنین حقیقت وحی و تعلیمات پروردگار بپیامبران عبارت از نیروی خلل ناپذیر علم و قدرت است که آنان را برهبری جامعه بشر معرّفی نماید که مصالح و مفاسد زندگی را بمردم بفهمانند و ارکان توحید و وظایف اخلاقی و احکام عملی را بآنان بیاموزند.
از این بیان استفاده شد وحی و تعلیمات پروردگار که بپیامبران القاء فرموده از قبیل احوال و اعراض و خاطراتی نیست که قائم بغیر و یا زوال و خلل پذیر باشد بلکه موهبت نیروی خلل ناپذیری است که با روح قدسیّ پیامبر متّحد و آمیخته شده و آنرا تائید مینماید و بمقام ارجمندتری از قدس نائل آمده آنگاه بمسند نبوّت و یا رسالت و یا صاحب دین و کتاب آسمانی فایز میگردد.
و بر حسب آیه «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ- 22 مجادله» بایمان و تقوی نیز روح گفته شده است از نظر اینکه در اثر استقامت در ایمان و تقوی نیروی بیشتری می‌یابد و حیات تازه‌ئی بانسان میدمد که سایر مردم از آن بی‌بهره‌اند و بپاره‌ئی از معارف راه می‌یابد و بسهولت میتواند حقایقی را درک کند زیرا روح ایمان سبب زندگی گوارا و حیات طیّب و پاکیزه است که توأم با اطمینان خاطر و اعتماد پروردگار میباشد و نیز محور خلق پسندیده و اعمال صالحه و سعادت ابدیّ است.
نتیجه آنستکه وحی و تعلیم پروردگار بپیامبران حیات علمی بمعارف و نیروی شهودی بیشتری بحقایق بآنان موهبت میشود که زیاده بر ظرفیّت درک بشر انوار درخشان، ج‌4، ص: 293
است از این نظر روح قدرت و علم و اراده زیاده بر تصوّری را واجد خواهند شد که قبل بر آن فاقد بوده‌اند و این حیات علمی (روح قدسی) هرگز فناء و یا زوال پذیر نخواهد بود.
مفسّر گوید محتمل است آیه «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا 42- 53 مراد از کلمه (روحا) که بهیئت نکره گفته شده است بقرینه جمله (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ) قرآن کریم باشد که از ساحت پروردگار شرف صدور یافته حیات و علم و قدرت زیاده بر تصوّری بنخستین نقطه امکانی برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله موهبت فرموده که مقام رسالت و خاتمیّت باشد و تعلیمات او نیز بر جهان بشریّت پرتو افکنده و نیروی حیات بخشیده و تا ابد پیروان آن مکتب را بهترین مسطوره‌ای از صفات پروردگار قرار خواهد داد.
از این بیان استفاده شد که رسالت پیامبر اسلام و نزول قرآن کریم بوسیله وحی بوده هم چنانکه بر نوح و بر سایر پیامبران گذشته معارف و احکام و کتاب آسمانی بوسیله وحی بآنان تعلیم شده است.
ولی از جهات دیگر میان نزول قرآن برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و وحی بسایر پیامبران تفاوت قابل ملاحظه‌ئی بوده است.
زیرا دیانتهای آسمانی مانند دین نوح و دین حنیف ابراهیم و هم چنین دین توراة و انجیل فقط بر اساس بناگذاری مکتب توحید بر حسب اقتضاء محدود مردم آن زمان بوده است بمنظور اینکه احکام و برنامه آنها مورد عمل و آزمایش قرار گیرد تا اینکه بتدریج افکار پیروان مکتب توحید رشد نماید و در اثر آن دین آسمانی نیز بتدریج بحدّ کمال و رشد برسد از این نظر میتوان دین نوح و دین حنیف ابراهیم را دوره دبستانی و دین توراة و انجیل را دوره دبیرستانی مکتب توحید نامید.
یعنی برنامه و احکام آنها محدود بآن زمان بوده و هرگز نمیتوانند نیازهای اجتماعات بشری را برای همیشه تأمین نمایند و مورد نقض و اعتراض قرار نگیرند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 294
مثلا در باره امر نکاح و زناشوئی که مهمترین وظائف فطریّ و طبیعیّ است در دین توراة با اینکه کاملترین دیانتهای گذشته است نقصی بنظر میرسد و شرائط زناشوئی را بطور ناقض و ابهام بیان نموده و بعضی از موارد قرابت (خویشاوندی) ازدواج را تجویز نموده مانند نکاح دایه و یا خواهر رضاعی و یا تزویج دختر آنها.
از جمله در باره تقسیم ترکه متوفی و سهام پسر و دختر و پدر و مادر و سایر طبقات ورثه و نیز در باره وصیّت و هم چنین در احکام کیفری افراط و یا تفریط شده که خردمندان پیروی از آن برنامه را که بر خلاف فطرت آزموده بشر است جایز نمیدانند.
تا اینکه مکتب تعلیم و تربیت بشر بمرتبه نهائی رسید و بصورت دین اسلام و برنامه قرآن درآمد که برای همیشه میتواند بر جامعه بشر حکومت کند و همه گونه احتیاجات بشر را پیش بینی نموده و بطوری تعلیمات آن توسعه دارد که موردی را بابهام نگذارده و هرگز دانشمندان در هر فنّ و متخصّصین حقوق بر احکام و برنامه حقوقی و یا جزائی و قوانین نکاح و معاملات و داد و ستد آن نمیتوانند بر اساس صحیح اعتراض نمایند.
«رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» «مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» هر دو بر حسب ترکیب در کلام حال بطور اطلاق است یعنی مبشّر و منذر صفت آنان بوده و از اداء وظیفه خود هرگز کوتاهی ننموده‌اند.
ای رسول گرامی همه پیامبران چه آنها که در آیات قرآنی نامی از آنها برده شده و سرگذشتی از آنان یادآوری نموده‌ایم و چه بسیاری دیگر که نامی از آنها برده نشده همه فرستاده‌های پروردگار یگانه‌اند و هر یک وظیفه رسالت و پیامبری را انجام داده‌اند که عبارت از:
1- مکتب یکتا پرستی را بنا نهاده و مردم را بیگانگی پروردگار دعوت نموده و بپیروان آن مکتب مژده سعادت و نعمتهای ابدیّ داده‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 295
2- از شرک و گناهان مردم را باز داشته و از مخالفت پروردگار و عقوبتهای هنگام رستاخیز آنان را ترسانیده‌اند.
وظیفه تبشیر و انذار پیامبران نیز از نظر آنستکه اساس انتظام زندگی بشر و سعادت همیشگی آنان بر دو رکن استوار است:
1- ایمان بیگانگی پروردگار و بوحدانیّت صفات او.
2- تقوی یعنی اداء وظایف سپاسگزاری و پرهیز از گناهان.
همه پیامبران از جانب پروردگار فرستاده شده و وظیفه آنان تبشیر 1- یعنی ترغیب مردم بخدا شناسی و برفتار نیک است 2- انذار یعنی ترسانیدن مردم از کفر و از اعمال ناپسند.
تفاوت در آنستکه پیامبران برای دعوت مردم بمکتب توحید و تعلیم و تربیت بشر را انجام داده وسیله اتمام حجّت نیز هستند که چنانچه مردم در مقام انکار و عناد برآیند پروردگار آنها را بر وفق حکمت دچار عقوبت دنیویّ فرماید.
رسالت و اعزام پیامبران بسوی جامعه بشر از شئون تدبیر پروردگار در باره نظام آفرینش است که بشر را بوسیله آنان رهبری فرماید و زندگی آنان را انتظام بخشد و بسوی سعادت سوق دهد زیرا در بشر فطرت و نیروی عاقله بطور اقتضاء بودیعت نهاده شده است که با گذشتن دوره کودکی و پس از رشد و نما خیر و شرّ و نیک و بد کارها و حسن و قبح و تقوی و فجور را بفهمد و تمیز دهد و چون نیروی عاقله بطور اقتضاء است و فعلیّت ندارد بر حسب طبع افراد بشر در آغاز رشد جسمانی نیروی شهوت و غضب در آنان تقویت می‌یابد نه نیروی عاقله یعنی از نظر علاقه‌ئی که بتمایلات دارند از معنویّات محروم گشته و نور فطرت خدا شناسی بتدریج در آنان خاموش می‌گردد و ممکن است همه افراد بشر از طریقه خدا شناسی و خرد خارج شوند آنگاه فساد و شرک جامعه بشر را فرا گیرد و رابطه تعلیم و تربیت پروردگار در باره مردم گسیخته شده نقض غرض از آفرینش لازم آید. انوار درخشان، ج‌4، ص: 296
از این رو در نظام تدبیر لازم است که پروردگار گروهی از مردمی که از آغاز دارای نفوس طاهره و فطرت سلیم هستند اعزام فرماید و آنها را بنام پیامبران و اوصیاء آنها بسمت تعلیم و تربیت بمردم معرّفی نماید که مکتب توحید را بنا گذارند و جامعه بشر را بدان دعوت نمایند و طریق خدا شناسی و سپاسگزاری را بآنان بفهمانید و هر یک از افراد بشر بقدر قابلیّت و پذیرش خود از آن مکتب بهرمند گردند پیامبران نیز در اثر تبلیغات و اداء وظایف برای کسی عذری در پیشگاه پروردگار باقی نمیگذارند.
از جمله مفاد آیه آنستکه رسالت و اعزام پیامبران عموما از جمله دلائل توحید و یگانگی پروردگار است زیرا همه پیامبرانی که در جامعه بشر بوده از جانب پروردگار مأموریّت داشته و وظائف رهبری را انجام داده‌اند و چنانچه در جهان مدبّر و پروردگار دیگری می‌بود پیامبران او نیز بسوی بشر فرستاده میشدند و چون همه پیامبران که در جهان بشریّت بوده از جانب آفریدگار اعزام شده‌اند خود دلیل توحید و یگانگی جهان آفرین است.
هم چنانکه امیر مؤمنان علیّ علیه السّلام در مقام اثبات توحید از جمله باین نکته استناد فرموده است «لو کان لربّک شریک لأتتک رسله» یعنی چنانچه برای جهان مدبّر و شریک دیگری می‌بود هر آینه پیامبران او نیز برای رهبری بسوی بشر فرستاده میشدند و چون همه پیامبران از جانب پروردگار اعزام شده‌اند دلیل بر وحدانیّت جهان آفرین است.
«لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» آیه مبنی بر امتنان است تا هنگامی که پروردگار پیامبرانی بسوی مردم اعزام نفرماید هرگز مردم مشرک و تبهکار را بگناه خودشان عقوبت نخواهد نمود.
با اینکه بحکم فطرت و خرد هر فردی بآفریدگار معتقد است زیرا خلقت جهان و انتظام آن بدون صانع و مدبّر بر خلاف ضرورت عقل است و هر خردمند انوار درخشان، ج‌4، ص: 297
در آغاز درک و شعور خودش برای جهان و تدبیر آن صانع و مدبّری را در خاطر میپروراند و انتظام عالم را بدون مدبّر محال میداند.
ولی پروردگار از فضل بی‌نهایت هرگز مردم را بمجرّد حکم فطرت و خرد مؤاخذه نمیفرماید و تا هنگامی که رسول و فرستاده‌ای بسوی آنان اعزام نفرماید و طریقه معرفت و سپاسگزاری را بآنان تعلیم ننمایند و از مخالفت و تمرّد آنها را تهدید و بر حذر ندارند پروردگار تبهکاران را مؤاخذه و عقوبت نمیفرماید.
«وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» پس از اعزام پیامبران گذشته مکتب خدا پرستی در جامعه بشر بنا نهاده شد و دوره تعلیمات دبستانی و دبیرستانی آن نیز بپایان رسید.
اینک بوسیله اعزام رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و نزول قرآن کریم مکتب تعلیمات اسلامی تأسیس و بنا نهاده شد که نتیجه آفرینش جهان و نیز دوره تعلیمات نهائی بشری است.
و از جمله آثار قدرت و حکمت پروردگار آنستکه خلقت جهان را بدین وسیله بثمره رسانیده و طریقه انتظام زندگی بشر و نیز راه سعادت ابدیّ را در دسترس عموم نهاده است.
«لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً».
آیه مبنی بر تأکید آنستکه قرآن کریم از جانب پروردگار شرف صدور یافته و آیات آن معجزه آسا است و نه فقط از نظر فصاحت الفاظ و یا بلاغت معانی آنها اعجازآمیز است که اختصاص بقوم سامی و لغت عربیّ داشته باشد بلکه از نظر معارف و بیان اخلاق کریمه و احکام فرعیّه و بیان حقایق است و نیز سرگذشت پیامبران و تاریخ ملل و اقوام گذشته و اخبار بمغیبات را که صفات معنا است در بر دارد و درک آنها زیاده بر افق بشر است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 298
و مسطوره‌ئی از علم پروردگار و حقیقتی است ثابت که مرتبه نازل آن در این جهان زنده و باقی و اشعه‌ئی است بآنان که جامعه بشر را بمعارف و اخلاق کریمه و سعادت رهبری مینماید و با دانشمندان برای همیشه احتجاج مینماید و آنان را بمبارزه میخواند و قلوب بشر را فریفته و نفوس خردمندان را تسخیر مینماید از این رو تصدیق خواهند نمود که قائم بذات و پاینده است و در موجودات جهان ثابتتر و پاینده‌تر از قرآن کریم نیست بدین نظر دلیل هر امر حق و ثابتی است.
با این وضوح ذاتی که مانند آفتاب درخشان است برای استناد آن بساحت پروردگار هرگز محتاج بدلیل نیست و هم آیات آن معجزه آسا و بآن گواهی میدهد.
زیاده بر این وضوح ذاتی و پاینده‌گی که قرآن دارد پروردگار نیز بصحّت استناد آن گواه است و با احاطه و شهود او قرآن بررسول گرامی نازل و القاء شده و برای همیشه نیز محفوظ و ایمن از تغییر میباشد و نیز فرشتگان که وسیله وحی آن بوده گواهی میدهند پروردگار نیز شهادت آنان را حکایت فرموده ولی یگانه شاهد همانا ساحت پروردگار است که آنرا زنده و ثابت و برای هر حقیقتی دلیل گویا قرار داده است و نیز مقام آفریدگار منزّه و بغیر قیاس بالاتر است از اینکه شهادت او ردیف گواهی فرشتگان قرار گیرد.
پس درخواست یهود به این که پیامبر اسلام برای دعوی رسالت خود کتاب آسمانی دیگری بیاورد جز لجاج و عناد مفهومی ندارد.
بلکه قرآن کریم که پروردگار برسول گرامی اسلام نازل فرموده برنامه سعادت بشر برای همیشه است و مردم جهان را بپیروی از آن دعوت فرموده است.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً» پس از اینکه ساحت پروردگار شهادت دهد بنزول قرآن و نیز شهادت فرشتگان وحی را حکایت فرموده و هم چنین در باره رسالت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله گواهی دهد دیگر در پیشگاه پروردگار برای کسی عذری باقی نخواهد بود در این صورت آنان انوار درخشان، ج‌4، ص: 299
که نزول قرآن کریم و هم چنین رسالت رسول گرامی را انکار نمایند راه ضلالت می‌پیمایند و هرگز راهی بسعادت نخواهند یافت و از قرآن کریم تعبیر بسبیل اللّه شده از نظر اینکه یگانه برنامه توحید و خدا پرستی است.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً» «إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً» و نیز در این باره تأکید فرموده آنان که با این دلائل آشکار در مقام انکار برآیند بر خود و بر سایر افراد اجتماع ستم نموده و از سعادت باز مانده‌اند و هرگز شایسته رحمت و آمرزش نبوده و راهی بسعادت نخواهند یافت و در اثر عناد درونی پروردگار آنان را بسوی دوزخ سوق میدهد و چون سیرت انکار آنان مقتضی آنست بهمین اندیشه و مرامی که دارند پروردگار بر حسب تدبیر متقن آنها را بمقصدشان میرساند و اجابت پروردگار و پاسخ بخواسته‌ها و سوق آنان بمقصدی که بدان سو رهسپارند بس سهل و آسانست.
در تفسیر قمی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که میفرمود آیه «لکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَیْکَ فی علیّ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ» مفسّر گوید از نظر آنستکه آیات چندی از قرآن کریم در باره وصایت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام وارد شده و مفاد روایت این نیست که آیه اینطور نازل شده است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 300

[سوره النساء (4): آیات 170 تا 175] .... ص : 300

اشاره

یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (170) یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلاً (171) لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (172) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (173) یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (174)
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً (175)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 301

خلاصه .... ص : 301

ای مردم همانا رسول گرامی اسلام برای هدایت و رهبری جامعه بشر از جانب پروردگار آمده است چنانچه بوی ایمان آورید برای انتظام زندگی و سعادت همیشگی شما بهتر است هر که انکار نماید بخود ضرر رسانیده پروردگار از اطاعت مردم بی‌نیاز است زیرا هر چه در آسمان و زمین است ملک و آفریده او است خدا براز دلها و باحوال هر مؤمن و کافر آگاه است و بر وفق حکمت هر یک را بدان سو که رهسپار است رهبری مینماید (170)
ای اهل کتاب هرگز در دین آسمانی غلوّ ننموده و در باره آفریدگار جز براستی سخن نگوئید و در حق مسیح عیسی فرزند مریم جز این نشاید گفت که او رسول و فرستاده خدا و نشانه قدرت و روحی از عالم الوهیّت است که بمریم دمیده شد پس بآفریدگار و همه فرستاده‌هایش ایمان آورید و سه گانه پرست و به تثلیث مایل نشوید پدر و فرزند و روح القدس را فرزند خدا بخوانید از این گفتار و اندیشه شرک تبرّی جوئید که جز خدای یکتا و بیهمتا آفریدگاری نیست و منزه و برتر از آنست که او را فرزندی باشد زیرا هر چه در آسمان و زمین است همه ملک و آفریده اویند تنها او مدبّر و زمامدار جهان آفرینش است (171)
هرگز عیسی فرزند مریم از پرستش پروردگار خودداری و استنکاف نمی‌نماید هم چنین فرشتگان مقرّب ببندگی پروردگار معترفند و هر که از بندگی خدا تمرّد نموده و دعوی برتری کند پروردگار همه را به پیشگاه داوری خود احضار خواهد فرمود (172)
پس هر که بیگانگی پروردگار ایمان آورد و از دین اسلام پیروی کند و نیکو کار باشد اجر و پاداش او را بطور کامل میدهد و بفضل خود نیز بر آن میافزاید و هر که از دین اسلام تمرّد کند پروردگار او را بعذابی بس دردناک عقوبت میفرماید انوار درخشان، ج‌4، ص: 302
و هرگز مردم جز خدا کسی را یار و یاور نخواهند یافت (173)
ای مردم برای هدایت و رهبری شما از جانب پروردگار رسولی هم چون پیامبر اسلام و برنامه‌ئی مانند قرآن معجزه آسا که حق را از باطل جدا سازد فرستادیم (174)
پس آنان که بدین اسلام درآیند و از دستور پیامبر پیروی کنند مشمول رحمت و فضل پروردگار گشته و بسعادت جاوید نائل خواهند شد (175)

شرح .... ص : 302

«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ» آیه بجامعه بشر خطاب نموده و مردم جهان را برای همیشه بقبول دین اسلام و پیروی از رسول گرامی دعوت مینماید زیرا با دلایل آشکار و برنامه معجزه آسا از جانب پروردگار اعزام شده است و بحکم فطرت یگانه وسیله انتظام زندگی و سعادت بشر در دو جهان همانا پیروی از او است یعنی ایمان باصول توحید و التزام باعمال شایسته و پرهیز از گناهان و تخلّف از آن سبب اختلال نظم و نقض غرض از آفرینش است.
«وَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» جامعه بشر چنانچه برای همیشه در مقام انکار برآیند و در قطب مخالف قرار گیرند هرگز بساحت پروردگار نقصی وارد نخواهد شد زیرا از ایمان و گرویدن مردم بی‌نیاز است و آنچه در کرات بیشمار و زمین از موجودات هستند همه و همه از نعمت هستی برخوردار و همواره بوی نیازمند هستند و هرگز پدیده‌ای از او بی‌نیاز نیست.
بشر که بهره غیر قابل قیاسی از نعمت هستی برخوردار است ناگزیر نیازهای او بیشمار و همیشگی است و برای تأمین احتیاجات فردی و اجتماعی و هم چنین انوار درخشان، ج‌4، ص: 303
پیش بینی سعادت زندگی جاوید خود نیازمند بپیروی از دین اسلام و برنامه آنست.
«وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً» هر دو صفت فعل پروردگار است و از جمله ظهور علم و حکمت او آنستکه قرآن کریم یگانه آئینی است که میتواند عهده دار انتظام زندگی و سعادت همیشگی بشر باشد و نیز پیامبری که بسمت تعلیم و تربیت بشر او را معرّفی نموده پروردگار حیات و سعادت بشر را بر محور آندو قرار داده است.
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» غلوّ بمعنای افراط و تجاوز از حق است.
آیه خطاب تهدیدآمیز بمسیحیان نموده است که از آئینی که بشرک آمیخته و اندیشه باطل در بردارد هرگز پیروی ننمائید و بیگانگی و بیهمتایی پروردگار معتقد باشند و آیه از نظر اعتراض مسیحیان را اهل کتاب نامیده که چگونه پیروان کتاب آسمانی در دین غلوّ نموده و برای پروردگار فرزند می‌پندارند.
«إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ» اعتراض بر اساس آئین مسیحیّات است که عیسی مسیح فرزند مریم است و بنده شایسته و پیامبری از جانب پروردگار بسوی جامعه بشر بوده است و ذکر نام مریم برای یادآوری و شناسائی هویت عیسی مسیح است بجامعه بشر به این که فردی از بشر و از مادرش مریم بوجود آمده است و پیروان آئین مسیحیّت نیز بواسطه بردن نام عیسی و نسبت او بمادرش اعتراف کنند که فردی از بشر بوده و آئین خودشان را تکذیب نمایند.
«وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ» بیان آنستکه عیسی مسیح چگونه بوجود آمد.
یگانه سبب انحراف و غلوّ پیروان دین انجیل و پیدایش آئین مسیحیّت آن بوده که بغیر جریان طبیعیّ پروردگار عیسی را از مادرش مریم بوجود آورده است انوار درخشان، ج‌4، ص: 304
و شرح آن در آیه 36 آل عمران گذشت.
یعنی بوجود آمدن عیسی مسیح یکی از حوادث معجزه آسا و جالب توجه است که برای بشر مانند آن دیده و شنیده نشده است.
از این جهت آیه «وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمِینَ» ایجاد عیسی و مادرش مریم را آیت (کلمه) یعنی نشانه‌ای از قدرت پروردگار معرّفی نموده است.
با اینکه مادّه تناسلی بنام «اسپر ماتوزوئید» یگانه هستی رستنی و نباتی است و اقتضاء روئیدن و قبول روح را دارد و ماده تناسلی «اوول» چنین اقتضائی را ندارد و فاقد نیروئی است که روح را بپذیرد پروردگار بقدرت کامله از مریم عیسی را بوجود آورد، تفسیر معنای کلمه است.
کلمه و فعل پروردگار عبارت از ظهور خواسته او است یعنی هر آفریده‌ای با آفریدگار ارتباط مرموزی دارد که هرگز با نیروی حسّ درک نمیشود و از حیطه زمان و مکان نیز خارج است باین نظر همه موجودات جهان هستی کلمه و فعل پروردگار و ظهور و خواسته اویند.
و از طرفی موجودات این جهان بطور محسوس وابسته بتأثیر اسباب و عوامل بوده و بتدریج پدید آمده و در حیطه زمان و مکان قرار میگیرند و فناء پذیرند از این جهت از عالم خلق هستند.
«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» پس هر موجود و آفریده‌ئی دارای دو جنبه است.
1- بطور مرموز و عبارت از ارتباط هر آفریده‌ای است بپروردگار و ظهور اراده و خواست او است و بطور تمثّل کن ایجاد است یعنی بوده باش و حقیقتی برای آن نمیتوان تصوّر کرد جز آنچه در خارج پدید آمده است.
2- جنبه خلقت و آفرینش طبیعیّ است که از طریق اسباب و بتدریج بوجود آمده و رشد مینماید که از آن بجمله فیکون گفته شده یعنی ظهور اراده پروردگار و اخبار از وقوع آن که آمیخته بزوال است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 305
و در باره ایجاد عیسی مسیح بجمله و کلمته القاها الی مریم دو جنبه او را بیان نموده است که بمجرّد اراده پروردگار روح بعیسی موهبت شد و از مریم بوجود آمد.
و آیه «إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ 3- 54» در مقام احتجاج بانصاری و اثبات غلوّ در آئین مسیحیّت است به این که خلقت عیسی را تشبیه بآفرینش آدم أبو البشر نموده که ماده عنصریّ و جسمانی او را از خاک گرفته است و ضمنا توجه مردم را باین نکته جلب مینماید که خاک برای پذیرش روح انسانی با اینکه مراحلی دور است همانند مریم است که عیسی را از او بوجود آورد.
یعنی در برابر قدرت پروردگار شرط و قابلیّت مفهوم ندارد و هر گونه قابلیّت و حدّی برای آفریده‌ها بموهبت پروردگار و بر وفق حکمت است از این رو بقدرت و حکمت کامله بخاک و گل نیرویی میدهد که روح را بپذیرد.
هم چنین مریم را آماده برای بوجود آوردن فرزندی مانند عیسی مینماید.
و روح منه نیز تفسیر کلمه است انسان گرچه مرکّب از جنبه مادّی و روانی است ولی حقیقت و شخصیّت انسان همانا نیروی روانی او است که نشانه‌ای از حیات و صفات بیمانند پروردگار است و امتیازات معنوی پیامبران از سایر مردم و هم چنین تفاوت بیشمار افراد بشر از یکدیگر همانا بتشخّص روح افراد است.
یعنی قوام انسان بشعور و ارادة و نیروی عاقله است که بدان سبب از ثواب و عقاب و سعادت و شقاوت بهره میبرد و ایمان و کفر صورت و حقیقت انسانی است ولی اعضاء و جوارح بدن انسان مرکّب از اجزاء و سلولهای بیشماری است و همواره در تحوّل‌اند و ثبات و بقائی ندارند.
بلکه حوّاس پنجگانه نیز روزنه‌هائی هستند که روح آنها را بصحنه پهناور جهان گشوده است و بدان نیروها بتکاپو در میآید و بهدفی که خود برگزیده و بدان انوار درخشان، ج‌4، ص: 306
سو رهسپار است اعضاء و جوارح او نیز مانند مرکب راهوار او را بمقصدش میرسانند فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ.
بحکم خرد باید بوحدانیّت و یگانگی پروردگار معتقد بود و از پیامبران که رهبران بشرند پیروی نمود و از سه گانه پرستی پدر- فرزند- روح القدس که غلوّ در دین و آئین مسیحیّت است باید تبرّی کرد.
زیرا واحد حقیقی قابل تجزیه فرضی به سه اقنوم نخواهد بود به این که گفته شود واحد حقیقی دارای سه اقنوم یعنی سه صفت است و صفت نیز عین موصوف است که عبارت از 1- وجود 2- علم 3- روح یعنی 1- پدر 2- فرزند 3- روح القدس میباشد.
شرح این آئین آنستکه فرزند بودن عبارت از آنستکه از انسان و از سلولهای او ماده تناسلی جدا شده و در رحم مادر قرار گیرد پس از رشد فردی از بشر گردد.
تصوّر فرزندی عیسی بن مریم باین معنا نسبت بساحت قدس پروردگار تناقض است.
1- لازم آن جسمانی بودن است که جزئی از او جدا شده بتدریج رشد کند و بصورت انسانی در آید.
2- آفریدگار جهان یگانه و بیمانند و بیهمتا است چگونه تصوّر شود که فردی مانند پروردگار بوجود آید و این منافی با یگانگی او است.
3- پدید آمدن فرزندی از او مستلزم آنستکه معرض حالات و عوارض قرار گیرد در صورتی که پروردگار آنچه را که بخواهد بمجرّد اراده و بدون شرط تحقّق می‌یابد و ساحت او منزّه از عوارض است.
و نیز غرض از وجود فرزند استفاده در موقع حاجت است که از تدبیر و نیروی بدنی او در نظم خود استفاده امور کند در صورتی که پروردگار غنّی و بی‌نیاز است از شریک و از استفاده از غیر. انوار درخشان، ج‌4، ص: 307
و یا از آنستکه چون حیات و زندگی خود را موقّت و زوال پذیر می‌بیند برای تصدّی مقام و عزّت خود فرزندی را برای جانشینی در نظر میگیرد که ثمرة وجودی و بقای خود او است در صورتی که پروردگار حیّ و قیوم (ازلی و ابدیّ) و فناء ناپذیر است.
و چنانچه بطور مجاز گفته شود (آئین مسیحیّت باین است) بدون جزء مادّی و بدون مهلت و زمان فرزندی بطور تشریف برای پروردگار است.
این گفتار از نظر جسمانیّت و تدریج اشکال ندارد ولی مستلزم آنستکه برای ساحت پروردگار مثل و مانندی فرض شود که منزّه از آنست و بت پرستی است که بصورت خدا پرستی خود نمائی میکند.
زیرا لازمه تصوّر پدری و فرزندی تعدّد و کثرت است گرچه بر حسب نوع که جامع مشترک میان پدر و فرزند است یکی باشد ولی این وحدت نوعی است و منافی با وحدت حقیقی و بیهمتائی پروردگار میباشد یعنی چنانچه فرض بشود که فرزند نیز از نوع پروردگار است عین تعدّد و منافی با یگانگی پروردگار خواهد بود و نیز منافی با ربوبیّت او است که همه موجودات را آفریده است.
و چنانچه گفته شود که فرزند هم آفریده است بدیهی است مخلوق هرگز پروردگار و مدبّر نخواهد بود و چنانچه تصوّر شود که فرزند نیز مانند پدر مخلوق نیست این فرض منافی با وحدت حقیقیّ و بیهمتائی پروردگار است که بر ما سوای خود احاطه دارد و قهار است.
خلاصه فرزند بودن چه بطور حقیقت باشد و یا بطور تشریف لا محاله مقتضی سختی است میان فرزند و پدر در حقیقت ذات و یا در صفت و ساحت پروردگار منزّه است از اینکه چه در ذات و یا در صفت واجب خود نظیر و مانند داشته باشد زیرا هر کمالی عین ذات او است و هر گونه کمال که موجود دیگری دارد آن نیز عطیّه و موهبت پروردگار است که بوی ارزانی داشته و بطور عاریت است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 308
عیسی فرزند مریم که در باره او غلوّ مینمایند در دامن مادرش تربیت یافته و نشو و نما کرده. و دوره نوزادگی و طفولیّت و جوانی و کهولت را پشت سر نهاده و معرض حالات گوناگون قرار میگرفت مانند گرسنگی و خواب و بیداری و لذّت صرف غذا و خستگی و سخن و گفتگوی با مردم.
بدیهی است موجودی که در شئون زندگی آمیخته بحاجت است و باید بوسایل طبیعیّ از خارج نیازهای او بر آورده شود ناگزیر موجود ناقصی است که تحت تدبیر نظام جهان زندگی او تأمین میشود و هرگز نشاید در باره او گفته شود که پروردگار همان مسیح فرزند مریم است و یا مسیح مشتمل بر جوهرة الوهیت است.
و نیز پیروان آئین مسیحیّت تصدیق دارند که عیسی مسیح در پیشگاه پروردگار بعبودیت قیام می‌نمود و نیز مردم را بخدا پرستی دعوت میکرد و هر یک از این حالات بطور حتم دلیل است که او مخلوق و بشر است.
«إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» در باره اثبات توحید یعنی یکتائی و بیهمتائی آفریدگار است بطور وحدت حقیقی که بر همه موجودات و آفریده‌های جهان هستی احاطه قیومیه دارد تنها او شایسته پرستش است و برای او حدّی نیست و موجودی است که در او شائبه فقدان و نقص نیست و حیاتی است که فناء پذیر نیست و قادری است که عجز در او فرض ندارد موجودی است که در ذات و صفات و فعل خود بیهمتا و محیط بر جهان هستی و مدبّر آنست و موجودات بقیاس آفریدگار نشانه و پرتوی از اویند.
و نسبت آفریدگار بسایر پدیده‌های جهان مانند احاطه موجود نامتناهی است بر موجود محدود و هر کمالی که در آنها باشد بموهبت پروردگار است و هر نقصی در آنها دیده بشود شاهد گویائی است که آفریدگار از هر نقص منزّه است.
«سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ».
پروردگار ساحت خود را تنزیه فرموده است از این بهتان که برای او فرزندی انوار درخشان، ج‌4، ص: 309
پندارند زیرا قیّوم و محیط بر آفریده‌های جهان است و هر چه از نعمت هستی برخوردار است آفریده پروردگار یگانه است و هر کمالی که واجد هستند شعاعی است که بآنها تابیده بدون اینکه از حیطه قدرت او خارج شوند.
پس چگونه تصوّر میرود که فردی نیز همانند آفریدگار باشد جز اینکه یکتائی و بیهمتائی ساحت او را انکار نمایند.
و آیین مسیحیّت که پروردگار یگانه را بتصوّر عقلی بسه اقنوم یعنی بسه صفت 1 پدر 2 فرزند 3 روح القدس معرّفی مینمایند بر مبنای واحد عددی است که تعیین او به سه صفت است و در عین یکتائی تعیّن او بکسرت و سه گانگی او است مانند تصوّر اجزاء نماید 1 وجود 2 علم 3 حیات یعنی هر جودی که محدود باشد لا محاله قابل تجزیه و کثرت است گرچه تنها بفرض باشد و میتوان برای او مانند (کفو) تصوّر کرد یعنی فرد دیگری را میتوان خیال نمود گرچه در خارج وجود آن فرد محال باشد و نیز میتوان خود آنرا تجزیه نمود و کثرتی برای آن تصوّر کرد مانند نیروی نباتی و حیاتی و احساسی و قدرت.
پس مفاد جملة (إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ آنستکه آفریدگار جهان همان معبود یکتا و بیهمتا است که مانند ندارد و نیز نمیتوان برای او جزء عقلیّ تصوّر نمود بلکه وحدت او حقیقی است و صفات او نیز عین ذات و همه صفات او نیز یک صفت است چه بر حسب واقع و چه بر حسب مفهوم یعنی همه صفات او پر نیک معنا است و همه نیز عین ذات واجب اویند.
پس پروردگار یکتا که همه جهان هستی را آفریده تنها او شایسته پرستش است.
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ».
هر آنچه در آسمان و کرات بیکران و در زمین پهناور از نعمت هستی بر خوردار است آفریده و در حیطة قدرت و تدبیر او است و از جمله آنها عیسی مسیح انوار درخشان، ج‌4، ص: 310
فرزند مریم است و ساحت آفریدگار منزّه است از این بهتان که فرزندی برای او پندارند.
«وَ کَفی بِاللَّهِ وَکِیلًا» بیان توحید افعالی پروردگار است و عبارت از نفوذ ارادة و تدبیر او در باره جهان است که نیازمند بشریک نخواهد بود و از جمله تدبیر او انستکه بوسیله اعزام رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تعلیمات مکتب قرآن که غرض از آفرینش جهانیان است جامعه بشر را رهبری مینماید و بسوی سعادت سوق میدهد و در باره وحدانیّت پروردگار آنها را از انحراف و غلوّ باز میدارد.
توکّل بآفریدگار نیز انقیاد از این صفت (و کیل) و نوعی از سپاسگزاری است یعنی صراط مستقیم (عبودیّت) اعتمادی نیروی غیبی است به این که اراده پروردگار را تنها در تدبیر و انتظام امور مؤثّر بداند تأثیر هر یک از انسان را در معلولها ظهوری از تدبیر متقن پروردگار دانسته به این که آفریده‌ئی بطور استقلال مؤثّر نخواهد بود و نیروی حیات آفریده‌ها و آثار آنها بخواست آفریدگار است بدین نظیر پیروان مکتب قرآن باید نیازها و خواسته‌های خود بارادة پروردگار واگذار نماید و او را و کیل و زماندار امور خود دانسته و حاجتی را جز از او نخواهندَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ»
.از نظر برکتی که پروردگار بعیسی بن مریم ارزانی فرموده هر بیمار و یا عضو ناقصی را از کسی مسح میکرد آنرا بهبودی می‌بخشید او را بلقب مسیح خوانده است.
آیه ساحت عیسی مسیح را تبرئه نموده است از اینکه در مقام سپاس خود بر آید و بسمت الوهیت معرفی کند و از اقرار بآفرینش و عبودیت نسبت بساحت پروردگار امتناع نماید و در مقام تمرد بر آمد.
آیة مبنی بر احتجاج و نقص بر آئین مسیحیت است بر حسب اناجیل چهار گانه و نیز شعار مسیحیت آنستکه عیسی مسیح هموارة بعبادت و پرستش پروردگار انوار درخشان، ج‌4، ص: 311
اشتغال داشته و از نعمتهای او سپاسگزار بوده و مردم را نیز بخدا پرستی دعوت میکرد.
این عمل بحکم خرد دلیل قطعی است بنفی الوهیت از خود و اینکه از سمت پروردگاری و یا ثالث ثلثة بهره نداشته و تبری می‌نمود و از خود نفی میکرد و تصریح بآنستکه خود پروردگار نیست و هرگز نصیب و سهمی از تدبیر جهان نداشته و یکی از ثلثه نبوده است زیرا بحکم فطرت هرگز خردمند خود را پرستش نمی‌کند و بعبادت خود قیام نمی‌نماید و از صفتی که پروردگار و یا یکی از ثلثه است از خود سپاس نمیگزارد.
هم چنین اطاعت فرشتگان در باره اجراء وظایفی که پروردگار بآنها محول فرموده دلیل قطعی است که فرشتگان الوهیت را از خود نفی مینمایند و شایسته پرستش نمیدانند بلکه خودشان را نسبت بساحت پروردگار سپاسگزار و فرمانبر او امر و خواسته‌های او میدانند.
َ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً»
هر که در مقام تمرّد و مخالفت پروردگار بر آید و در قطب مخالف قرار گیرد و دعوی ناروا نموده و در پیشگاه پروردگار خود ستائی کند مانند سایر افراد بسوی پروردگار باز خواهد گشت و بعقوبت تمرّد دچار خواهند بود.
و مفاد جمله و یستکبر آنستکه استنکاف و خودداری از عبودیت در صورتی است که بقصد تمرّد باشد و مبنی بر تنزیه عیسی مسیح و فرشتگان مغرب است از اینکه مانند کودکان بمقام پروردگار جاهل باشند و بجهالت در مقام تمرّد بر آیند بلکه بطور کامل عارف بساحت آفریدگار بوده و میدانند چنانچه در مقام انکار بر آیند مورد غضب پروردگار قرار خواهند گرفت از این رو محال است که از عبودیت و اطاعت لحظه‌ئی تمرد و سرپیچی نمایند.
بعض از مفسرین گفته‌اند چون در آیة نام عیسی مسیح علیه السّلام از فرشتگان انوار درخشان، ج‌4، ص: 312
مقرّب افضل از عیسی مسیح هستند چنانکه گفته میشود عضو کارمندی در مقام مخالفت پادشاه برنمیاید وزیران که اجراء تدبیر امور کشور بعهدة آنان نهاده شده بطریق اولی هرگز از دستورات پادشاه تخلّف نخواهند نمود.
پاسخ آنستکه چون در آیه‌نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ)
تنها بعیسی مسیح نسبت داده شده و شعار عبودیت او در انظار مردم زیاده ظهور دارد و سپس فرشتگان عطف باو شده است مفاد آیه آنستکه عیسی که دارای روح قدسیّ است و همواره از او کارهای معجزه آسا بظهور میرسید هرگز در مقام تمرّد نخواهد بر آمد بلکه مراتب نازلتر از او که فرشتگان مقرّب هستند هرگز نسبت بساحت پروردگار در مقام انکار و مخالفت برنمیآیند.
«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ».
بیان چگونگی حشر افراد بشر در پیشگاه پروردگار است آنان که بدین اسلام گرویده و بوحدانیّت پروردگار معتقد باشند و باعمال صالحه و بوظایف دینی رفتار نمایند و از گناهان بپرهیزند پروردگار پاداش آنان را زیاده بر تصوّر از فضل خود آماده می‌فرماید و همواره در افزایش خواهد بود.
«وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً».
آنان که بر خلاف فطرت و خرد در مقام تمرّد بر آیند و بالوهیت مسیح و یا فرشتگان معتقد شده و یگانگی پروردگار را انکار نماید بعقوبتهای دردناک زیاده بر تصوّر دچار خواهند شد و در باره بیگانگان دو قید ذکر شده که بقصد تمرّد و خودستائی ϘѠمقام مخالفت و انکار برآیند و چنانچه از نظر قصور باشد در قطب مخالفت قرار نگرفته امکان دارد که مورد عفو قرار گیرند.
«وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً» چون بیگانگان در اثر تمرّد و خودستائی فرصت را از دست داده هنگامی که در آستانه مرگ در آیند بسیرت خود بنگرند و بتیرگی روان خود آگاه شوند انوار درخشان، ج‌4، ص: 313
آنگاه حسرت آنان را فرا گیرد در اثر اینکه از مکتب توحید پیروی ننموده و خود سرانه خدایانی برگزیده و رابطه خود را از آفریدگار گسسته‌اند ناگزیر تصدیق کنند که جز آفریدگار جهان شایسته پرستش نیست ولی از این شهود و ایمان سودی نمیبرند زیرا عناد درونی آنان با آفریدگار تغییر پذیر نیست و نیروئی نمیتوان آنان را از غضب پروردگار و عقوبتهای دردناک رهائی بخشد.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً».
برهان بمعنای دلیل آشکار است که حق را از باطل تمیز دهد و راه سعادت و غرض از آفرینش را برای بشر بیان کند هم چنانکه نور و روشنائی عرضی نیز وسیله بینائی بشر میشود که پدیده‌های جهان را بشناسد و آثار آنها را بداند.
آیه خطاب بجامعه بشر است و اعلام بآنستکه پروردگار قرآن کریم را که برنامه مکتب توحید و یگانه دلیل رسالت پیامبر اسلام است در دسترس مردم جهان نهاده که با کمال وضوح بشر را بانتظام زندگی و بسعادت دعوت مینماید و حقایق معارف را برای آنان روشن و آشکار میسازد و بشر را از گمرهی و ضلالت باز میدارد.
«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ».
آیه برای اهل ایمان و پیروان مکتب قرآن زندگی سعادتمندانه مقرّر فرموده که هرگز بمرگ و قطع علاقه روح از بدن پایان نمی‌یابد زیرا همواره تحت ولادت و حفظ پروردگار و مصون از هر لغزش و خطری هستند و حادثه ناگواری بر آنان رخ نمیدهد و هرگز بشقاوت و بد بختی انها را تهدید نمی‌کند و همواره در خیر و سعادت بوده و مسرور و خشنود و بخواست پروردگار راضی و تسلیم هستند.
«وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقِیماً».
مژده باهل ایمان و تقوی است آنان که بدین اسلام بگروند و برسالت رسول گرامی ایمان آورند و از برنامه مکتب قرآن پیروی نموده بآن تمسّک جویند پروردگار آنان را مشمول رحمت و فضل فرموده و بکمال انسانیّت و سعادت که انوار درخشان، ج‌4، ص: 314
بهترین نعمت و بهره است میرساند یعنی هم چنانکه رابطه محض پروردگار است بر حسب عقیده و خلق نیز آنچنان تعلق بآفریدگار و هنگام رستاخیز نیز نعمتهای زیاده بر تصوّر بآنان مبذول میفرماید این یگانه دین و راه عبودیّت است که پروردگار برای جامعه بشر پسندیده و از آن خشنود است.
این آیه برای قرآن کریم چند صفت بیان نموده است 1- برهان 2- نور مبین 3- رحمت 4 فضل 5- صراط مستقیم.
برهان بمعنای دلیل آشکار است که حق را از باطل تمیز میدهد.
قرآن کریم یگانه برنامه تعلیمات معارف الهی است که تفصیل معارف و حقایق و احکام را در بر دارد و اساس دین اسلام نیز همانا توحید و یگانگی پروردگار است به این که بر حسب عقیده و خلق و عمل باید معتقد بود این اصل اجمالی است که تفصیل معانی آیات قرآنی از معارف و اخلاق و احکام اسلام بآن بازمیگردد و همه در محور توحید خالص بر حسب عقیده و عمل دور میزنند.
توحید و اقرار بیگانگی پروردگار که شایسته ساحت او باشد عبارت از اعتقاد باسماء صفات حسنی و اینکه عین ذات واجب است چه بر حسب مصداق و نیز بر حسب مفهوم متّحد هستند یعنی همه صفات او بیک معنا برمیگردند و صفات دیگر پروردگار که بجهان هستی پرتو افکنده و بظهور میرسند از فعل و خواسته او انتزاع میشوند و زائد بر ذات او نخواهند بود.
و در باره اخلاق عبارت از خود پسندیده و رضا و تسلیم در برابر خواسته- پروردگار و نیز صفای روان و دوری از رذایل خلقی است او در مقام عمل نیز عبارت از التزام باعمال شایسته و پرهیز از گناهان است.
2- قرآن نور مبین است یعنی معرفت و بصیرتی در قلوب اهل ایمان و پیروان آن مکتب پدید میآورد و شعاعی است که از ساحت پروردگار بر دلهای آنان می‌تابد که همواره در مقام کسب فضیلت بر آیند و در مسیر زندگی فردی و اجتماعی که با انوار درخشان، ج‌4، ص: 315
حوادث جهان آمیخته است از هر خطر ایمن بمانند و طریق زندگی سعادتمندانه را آشکار میسازد و در اثر بصیرتی که دارند اعمالی که بنفع و بسعادت آنها است برگزینند و آنچه بضرر و زیان آنها است آنرا ترک کند زیرا چنانچه روح تعلیمات در دلهای آنان رسوخ کند و استقرار یابد در عقیده و افکار و رفتار آنان نیز ظهور خواهد نمود.
در برابر گروهی که بضلالت و گمراهی زندگی مینمایند و از سعادت و غرض از خلقت خود نیز غافلند و در آتش آرزوها و حرص میسوزند و هیچ گاه بپروردگار اعتماد ندارند و نور فطرت را در خود خاموش نموده و فاقد بصیرت در دین هستند و هرگز راهی بسعادت نخواهد یافت.
پروردگار بوسیله قرآن کریم پیروان آن مکتب را حیات و بصیرت بخشیده پس از آنکه در آغاز از آن بی‌بهره بوده‌اند و در اثر پذیرش از تعلیمات آن استفاده نمایند و عقیده صحیح و عمل صالح و سعه صدر یابند پس قرآن نوریست که بجهان بشریت تابیده و برای همیشه فروزانست.
3- قرآن کریم نیز رحمت است رحمت در بشر صفت نفسانی است و عبارت از تأثّر خاطر از نقصی است که در غیر مشاهده کند حس و عاطفه نوعدوستی او را ترغیب نماید که بوی کمک کند و در باره پروردگار که ساحت او منزّه از نقص است عبارت از موهبت و افاضه وجود است که نعمت هستی را در بر هر پدیده گسترانیده که بر حسب قابلیّت برخوردار شوند و بمنظور ادامه نظم جهان و سوق موجودات بکمال مناسب بآنچه نیازمند هستند خواه ناخواه پروردگار در دسترس آنها نهاده است و از آن تعبیر برحمت عامه میشود.
و چنانچه رحمت پروردگار در باره خصوص اهل ایمان باشد عبارت از آموزش معارف و اخلاق پسندیده و اعمال صالحه و زندگی گوارا و خشنودی پروردگار است و در عالم دیگر سیرت آنها بطور غیر قابل قیاسی ظهور خواهد نمود انوار درخشان، ج‌4، ص: 316
چنانچه رحمت صفت قرآن کریم باشد از نظر آنستکه یگانه برنامه مکتب توحید است که مشتمل بر معارف الهی و قوانین بدنی و احکام عبادی و اخلاق پسندیده و آداب حسنه میباشد و یگانه رهبر جهان بشریّت و عهده دار و انتظام زندگی و سعادت همیشگی است.
دانشمندان بصیر در این باره تردید نخواهند داشت که آنچه در جهان بشریّت از صلاح و رشد فکریّ و مدنیّت است همه و همه آثاری از برکات و مساعی پیامبران است که در باره دعوت مردم هر زمان بسوی یکتا پرستی و خوی پسندیده و اصلاح اجتماعات بکار برده‌اند.
با اینکه در همه ادوار گذشته نیز بنای بشر بر تمرّد و مخالفت با دستگاه توحید بوده است.
و نیز امتیازاتی که خصوص عصر قرآن از قرون گذشته دارد با تفاوت غیر قابل قیاسی تصدیق خواهند نمود که تقدّم و پیشرفت بشر در این چهارده قرن در معارف و تعالی و ترقّی شئون بشریّت بر اساس تعلیمات قرآن و مساعی پیامبر اسلام است که در جهان گسترش یافته و همواره رو بافزایش است.
با توجه باین نکته که نواقصی که در جهان بچشم میخورد آن نیز از آثار شوم معارضه و اختلافی است که پس از عصر رسول گرامی اسلام در باره بشر تعلیمات قرآن بوقوع پیوست.
از جمله اوصاف قرآن کریم قیّم است در آیه: (وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً قَیِّماً کهف- 2) یعنی برنامه همیشگی است که قائم بمصالح بشر و عهده‌دار انتظام زندگی و وسیله رستگاری آنان معرّفی شده است.
و طریق قیّم و مستقیمی است که همه اجزاء و موادّ آن بر اساس توحید است که هرگز نسخ و یا خلل پذیر نخواهد بود برنامه‌ئی است بر وفق فطرت که بشر را برشد و کمال میرساند و بسوی سعادت سوق میدهد و هر آنچه در او بودیعت انوار درخشان، ج‌4، ص: 317
نهاده شده بظهور در میآورد و شاهراهی است که رهروان و سالکان آن از تفرقه و تشتّت و گمراهی ایمن خواهند بود.
و بر حسب آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ 56- 83» بهترین رزق از جانب پروردگار نزول قرآن است و یگانه بهره بشر تصدیق قرآن و درک معارف آن و پیروی از آنست و هر که آنرا تکذیب کند بی‌بهره از سعادت خواهد بود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 318

[سوره النساء (4): آیه 176] .... ص : 318

اشاره

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ (176)

خلاصه .... ص : 318

ای رسول گرامی از تو در باره سهم ارث برادر و خواهر پدری و مادری و یا پدری تنها فتوا خواهند بگو خدا چنین میفرماید که هر گاه کسی بمیرد و فرزند نداشته و برای او خواهری باشد نصف ترکه سهم او است و نیز برادر از خواهرش ارث میبرد چنانچه برای او فرزندی نباشد و اگر برای میّت دو خواهر باشد سهم آنها دو ثلث از ترکه است و چنانچه میّت را چند برادر و خواهر باشد هر برادر دو برابر خواهر ارث میبرد خدا احکام را برای هدایت بشر بیان فرموده که مبادا گمراه شوند زیرا پروردگار بمصالح مردم دانا است (176)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 319

شرح .... ص : 319

«یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ» کلالة اسم مصدر بمعنای کسی است که فرزند و نواده و پدر مادر نداشته باشد و وارث او منحصر ببرادر و خواهر او باشد هم چنین لفظ کلاله ببرادر و خواهری گفته میشود که وارث برادر و یا خواهر خود باشند.
بعبارت دیگر لفظ کلاله به متوفائی گفته میشود که فقط برادر و خواهرش وارث او باشند و نیز ببرادر و خواهری گفته میشود که وارث برادر و یا خواهر خود باشند.
آیه بیان سهم ارث برادر و خواهر پدری و مادری (صلبی و بطی) و یا پدری تنها (صلبی) است با توجه باین نکته در صورتی که برادر و یا خواهر پدری و مادری باشد دیگر نوبت ببرادر و یا خواهر پدری تنها نمیرسد.
«وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ» چنانچه متوفّی مرد باشد و یا زن فرزند و نواده و پدر و مادر نداشته و فقط یک خواهر پدری و مادری داشته و یا یک خواهر پدری برای او باشد سهم آن خواهر نصف از ترکه متوفّی است و بقیّه ترکه نیز بواسطه قرابت بآن خواهر میرسد.
«وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ» چنانچه متوفّی مرد باشد و یا زن فرزند و نواده نداشته و فقط یک برادر پدری و مادری و یا یک برادر پدری داشته باشد تمام ترکه سهم آن برادر خواهد بود.
«فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ» چنانچه متوفّی مرد باشد و یا زن برای او دو خواهر باشد دو سوّم از ترکه انوار درخشان، ج‌4، ص: 320
سهم دو خواهر است و بقیّه ترکه را نیز هر دو خواهر بواسطه قرابت بطور تساوی میبرند.
«وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» چنانچه متوفّی مرد باشد و یا زن وارث او چند برادر و خواهر پدری و مادری و یا چند برادر و خواهر پدری باشند همه وارث ترکه متوفّی خواهند بود و سهم برادر دو برابر سهم خواهر میباشد تا توجه به این که برادر و خواهر پدری در صورتی ارث میبرند که برادر و خواهر پدری و مادری نداشته باشد.
در این آیه حکم سهام همه صورتهای برادر و خواهر پدری و مادری و یا برادر و خواهر پدری ذکر شده است.
1- سهم یک خواهر نیمی از ترکه است.
2- سهم یک برادر تمام ترکه است.
3- سهم دو خواهر دو سوّم از ترکه است و بقیّه را بقرابت میبرند.
4- برادران و خواهران سهم هر برادر دو برابر سهم هر خواهر میباشد.
5- دو برادر نیز تمام ترکه میان آندو تقسیم میشود.
6- در صورتی که وارث منحصر به برادر و خواهر باشد سهم برادر دو برابر سهم خواهر است.
و سهام ارث کلالة یعنی برادر و خواهر مادری تنها در آیه 4- 12 ذکر شده است که سهم یک برادر و یا یک خواهر سدس (یک ششم) از ترکه است و در صورتی که برادر و خواهر مادری گرچه متعدّد باشند سهم آنان ثلث از ترکه است و بطور تساوی تقسیم مینمایند.
«یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» در آیه باین نکته اشاره نموده است که برادر و خواهر پدری گرچه مادری نیز نباشد بجای پدر بوده و سهم او بقرابت است نه بفرض از این نظر سهم برادر انوار درخشان، ج‌4، ص: 321
از ترکه متوفّی دو برابر سهم خواهر میباشد، ولی برادر و خواهر مادری تنها سهم آنان بفرض و یک سوّم از ترکه است و بطور تساوی تقسیم مینمایند.
پروردگار سهام طبقات ارث را از قرابت و خویشاوندی که رابطه تناسل است تعیین فرموده است که جامعه مسلمانان در باره استیفاء اموال بوراثت از طریقه فطرت و خویشاوندی خارج نشده و حق کسی تضییع نشود.
«وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ» دین اسلام که بر اساس فطرت است رابطه وراثت اموال را نیز بر طبق انشعاب خون و اشتقاق خوی نهاده است بدین نظر اساس عدالت در باره سهام ارث نیز چنانستکه رابطه تناسل و قرب و بعد هر یک نسبت بمتوفی رعایت می‌شود.
از جمله سهم برادر و خواهر مادری است که بطور ثابت و هرگز از ارث از یکدیگر محروم نخواهند بود از نظر اینکه دامن تربیت مادر و نیز ضربان قلب او در گوش کودک بهترین وسیله انس است و نیز آشامیدن شیر از پستان مادر هر یک سبب ارتباط ناگسستنی است و این رابطه و محبّت هرگز میان دو برادر و خواهر مادری فراموش شدنی نیست و هم چنین برادر و خواهر پدری و مادری مانع از وراثت برادر و خواهر پدری تنها میشود از نظر اینکه دو سبب مانع است از تأثیر یک سبب مقابل و ارتباط قلبی دو برادر که از مادر جدا هستند بر اساس محکم نیست زیرا در دو دامن تربیت شده و رشد نموده و از دو مادر شیر نوشیده و خوی گرفته‌اند.
در تفسیر قمی از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده فرمود چنانچه برای میّت وارثی نباشد جز یک خواهر نصف ترکه سهم او است مانند دختر و نصف دیگر از ترکه را نیز بقرابت میبرد و چنانچه برای میّت یک برادر باشد همه ترکه مال او است بدلیل آیه «وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ» و چنانچه برای او دو خواهر باشد دو ثلث از ترکه سهم آنها است و ثلث باقی از ترکه را نیز بقرابت میبرند و چنانچه میّت برادران و خواهران چند داشته باشد برای هر برادر دو سهم خواهر میباشد این احکام در مواردیستکه میّت فرزند و پدر و مادر و زوجه نداشته باشد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 322
و نیز در درّ منثور روایت شده که سؤال شد از ابن عباس در باره کسی که فوت شده و وارث او منحصر بیک دختر است و یک خواهر پدری و مادری نیز دارد.
ابن عبّاس در پاسخ گفت برای دختر نصف از ترکه است و خواهر سهمی ندارد و بقیّه از ترکه سهم خویشان نزدیک است بوی گفته شد: که خلیفه دوّم عمر نصف ترکه را بخواهر میداد.
ابن عبّاس گفت شما بهتر میدانید یا پروردگار که فرمود: چنانچه کسی بمیرد و فرزند نداشته و فقط یک خواهر داشته باشد نصف از ترکه سهم اوست، و شما میگوئید نصف ترکه سهم خواهر است گرچه فرزند داشته باشد.
در تفسیر مجمع گفته است در باره سهم کلاله (برادر) دو آیه نازل شده است یکی از آندو آیه در زمستان که در اوّل سوره نساء است و دیگری در تابستان آیه (یستفتونک) است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 323

سوره مائده .... ص : 323

اشاره

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

[سوره المائدة (5): آیات 1 تا 3] .... ص : 323

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ (1) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لا الْهَدْیَ وَ لا الْقَلائِدَ وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ (2) حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 324

خلاصه .... ص : 324

ای اهل ایمان و گروندگان همواره بپیمانهای خود وفاء نموده و پایداری نمائید برای شما خوردن گوشت حیوانات بهره‌دار جایز و گواراست مگر آنچه برای شما گفته میشود در باره کسانی که محرم هستند شکار جایز نیست پروردگار آنچه بصلاح مردم است فرمان دهد (1)
ای اهل ایمان و گروندگان حرمت شعایر پروردگار را در باره مناسک حج نگاهدارید و نیز احترام ماههای حرام را رعایت کنید هم چنین قربانی برای منی و قربانی که برای بردن بسوی منی نشانه گذارده تغییر ندهید و نیز زائران خانه کعبه که در طلب خشنودی پروردگار بر آمده در مقام خرید و فروش کالا بر آیند محترم شمارید و فقط هنگامی که از احرام خارج شده میتوانید شکار کنید و نیز با دشمنان خود که شما را از مسجد الحرام و مجاورت مکّه محروم نموده عداوت و دشمنی ننمائید بلکه در باره اعمال خیر و پسندیده و پرهیزکاری کمک کنید و بکسی هرگز ظلم و ستم ننمائید و با ستمگر نیز همدست و هماهنگ نشوید و از عقوبت پروردگار بترسید زیرا غضب او بسیار سخت و همیشگی است (2)
ای اهل ایمان خوردن مردار و خون و گوشت خوک و آنچه بغیر شعار اسلام ذبح و کشته شود و هم چنین حیوانی که خفه شده و یا بوسیله ضربه بمیرد و یا از بلندی سقوط کند و بمیرد و یا در اثر ضربه حیوان دیگر بر سر آن بمیرد و یا درندگان آنرا پاره کنند همه اینها مردار و گوشت آنها پلید و ناگوار است جز آنچه را که بشعار اسلام ذبح نموده و رگهای گردن آنرا ببرند و هم چنین حیوانی که بشعار بت پرستی و یا بعنوان قمار بازی کشته شود خوردن گوشت همه اینها پلید و بر طبع ناگوار است.
امروز است که بیگانگان از فتنه جوئی و اخلال بدین اسلام ناامید شدند، انوار درخشان، ج‌4، ص: 325
پس ای اهل ایمان از خطر بیگانگان ایمن باشید بلکه تنها از تفرقه و اختلاف اجتماعات مسلمانان که سبب عقوبت پروردگار است حذر نمائید امروز است که دین اسلام را پاینده و کامل نموده و چنین نعمتی را بر مسلمانان تمام کردیم و نیز دین اسلام برنامه سعادت بشر و مورد خشنودی پروردگار است.
پس هر که در سفر دچار گرسنگی گردد چنانچه سفر او برای ظلم و ستم نباشد خوردن مردار بقدری که از خطر خود را برهاند جایز است زیرا پروردگار آمرزنده و مهربان است (3)

شرح .... ص : 325

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» بر حسب نقل متواتر سوره مائده آخرین سوره بزرگی است که بر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده است.
آیه خطاب باهل ایمان است و کلمه «اوفوا» بهیئت خطاب از وفاء گرفته شده و بمعنای پایداری در باره انجام عملی است «العقود» نیز جمع چون بالف و لام جنس ذکر شده شامل هر گونه عقد و پیمان میشود چه شخص صریحا بآن اقدام نموده و التزام داده باشد مانند داد و ستد و خرید و فروش کالا که هر یک از فروشنده و خریدار ملتزم میشوند که کالای مورد فروش بملک خریدار در آید و از فروشنده سلب مالکیّت شود و حق تصرف در آن نداشته باشد خریدار نیز عوضی که بفروشنده داده حق استرداد آنرا نداشته باشد هم چنین است سایر تعهّدات و قراردادها که میان دو یا چند نفر منعقد میشود چه در باره اقسام معاملات و یا هر نوع تعهّدی که برای طرف حقی ایجاد کند بهر صورت متعهّد باید بعهد و پیمان خود وفاء کند و حق دیگری را رعایت نماید.
بدیهی است زندگی افراد در محیط اجتماع نیازمند بکمک یکدیگرند انوار درخشان، ج‌4، ص: 326
و آسایش هر یک توأم با عهد و پیمانهای بسیاری خواهد بود که هر فرد بطور التزام ضمنی بآن ملتزم شود و برای دیگران حقوقی بعهده بگیرد تا اینکه همه افراد در آسایش بوده و بطور مواسات زندگی کنند.
بعبارت دیگر زندگی افراد در محیط اجتماع آمیخته بنیازهای بیشمار بیکدیگر است از این نظر انتظام زندگی بشر بر اساس دو امر است.
1- پیمان و تعهّدات بطور عموم که همه افراد در برابر یکدیگر و در برابر جامعه ناگزیر حقوقی را بعهده دارند.
2- هر شخص نیز باید رعایت آن حقوق را بنماید و بپیمانی که داده وفا کند آنگاه نظم عمومی آنان استقرار یافته و مواسات و عدالت اجتماعی در باره آنان فرمانروا خواهد بود پس اساس زندگی و مسیر سعادت بشر بر عهد و پیمان و نیز رعایت حقوق و وفاء بآنها است چه آنکه انتظام زندگی بشر جز این نیست که هر شخص بحقوق و پیمانها که نسبت بدیگران بعهده او است وفاء کند.
و هر گونه ظلم و ستم بر فرد و یا اختلال نظم در اجتماع رخ دهد در اثر تخلّف افراد از وظیفه و حقوقی است که در باره دیگران و یا اجتماع بعهده دارند.
و در آیات بسیاری از قرآن کریم در باره وفاء بعهد بطور اطلاق تأکید شده است مانند «أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا 17- 34» یعنی هر گونه عهد و پیمانی که با دیگران بعهده دارید نسبت بآن با وفاء و پایدار باشید زیرا بشر فقط از عهد و حقوقی که بعهده دارد پرسش میشود و مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت یعنی قوام انسانیت بعهد و بوفاء بآنست.
و بر حسب آیه «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ 37- 62» و بحکم خرد محکمترین عهد و پیمانی که پروردگار در برابر نعمت آفرینش و دیگر نعمتها از هر فرد گرفته آنستکه باید سپاسگزارند و در مقام سلوک طریقه انسانیت بر آیند از این رو اعتقاد بیگانگی پروردگار و اداء وظائف و اعمال پسندیده از شئون وفاء بعهد و سپاس از پروردگار است و نیل بمقام انسانیّت بهترین مسطوره وفاء بعهد انوار درخشان، ج‌4، ص: 327
و یگانه امانتی است که پروردگار بآسمان و زمین عرضه فرموده هیچ یک پاسخ نداده از نظر اینکه ظرفیّت آنرا نداشته‌اند تنها بشر ظرفیّت و قابلیّت آنرا یافت و بعهده گرفت ولی گروهی از آنها بآنچه عهده دار شده قیام نموده مانند پیامبران و پیروان آنها از اهل ایمان و تقوی و بسیاری دیگر در اثر پیمانشکنی و خیانت در قطب مخالف قرار گرفته در همه عوالم در صف ظلوم و جهول در آمدند.
آیات بسیاری نیز در باره وفاء بعهد با کفّار و بت پرستان است که مسلمانان را نسبت بوفاء بعهد و اداء حقوق که عهده دار شده‌اند امر نموده و از پیمانشکنی نهی و مذمّت فرموده و در هیچ مورد نقض عهد را تجویز ننموده گرچه بر حسب تصادف بضرر مسلمانان باشد و تا هنگامی که خصم بعهد و پیمان خود وفاء دار است مسلمانان نیز باید بآن عهد وفاء دار بوده و حق آنان را رعایت کنند جز هنگامی که خصم در مقام تمرّد و نقض عهد بر آیند و حقوق مسلمانان را رعایت ننمایند آنگاه از نظر اجراء عدل اجتماعی لازم است که مسلمانان نیز حقوق آنان را نادیده گرفته پیمان آنها را نقض کنند.
و چنانچه در باره خصم بیم خیانت رود که در مقام نقض عهد و توطیه خیانت هستند در آغاز باید بخصم اعلام نمود که پیمان بیهوده است آنگاه بمخاصمه قیام کرد زیرا قبل از اعلام نقض خصم را غافلگیر نموده و بآنان خیانت خواهد بود و ساحت احکام اسلام منزّه است از اینکه خیانت بکفّار را نیز در موردی تجویز نماید «أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ إِلَّا ما یُتْلی عَلَیْکُمْ» بهیمة صفت مشبهه از آنست ابهام که فقط دارای نیروی حسّ حیوانی هستند «الانعام» جمع و بمعنای بهره‌دار است آیه مبنی بر امتنان و امضاء حکم فطرتست که ذبح و کشتن چهار نوع حیوانات بهره‌دار و خوردن گوشت و پیه و شیر آنها جایز است.
«غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 328
استثناء از حکم جواز است جز شکار وحشی از آن حیوانها در حال احرام که صید و ذبح و خوردن از گوشت و پیه آنها جایز نیست.
«إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ» بیان علت است پروردگار قادر است بآنچه در نظام هستی مشیّت او تعلّق بگیرد بدون قید و شرط اجراء فرماید که عین صلاح است تدبیر و حکم او منزّه از نقص و همه افعال و آثار او پسندیده است و بمنظور تدبیر و رهبری بشر بسوی خیر و صلاح احکام حلال و حرام را بیان می‌فرماید و استفاده از گوشت حیوانات بهره- دار را که موافق فطرت و ساختمان بدن و روان انسان است تجویز فرموده است و برای بزرگداشت حرم پروردگار آنرا محلّ امن قرار داده که حیوانات و پرندگان و خزندگان از خطر و آزار بشر ایمن باشند و نظر برعایت احرام نیز شخص محرم را از صید و استفاده از حیوانات وحشی بهره دار محروم فرموده است.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ» جمله «لا تُحِلُّوا» نهی و ارشاد بزرگداشت و رعایت احترام است «شعایر» جمع شعیرة بمعنای علامت که جلب نظر می‌کند «الحرام» نیز بمعنای محترم است.
از جمله نشانه ایمان احترام از احکام حلال و حرام است چه بر حسب عقیده و نیز در عمل حرمت آنها را باید رعایت کرد و مراد از کلمه شعائر خصوص اعمال و مناسک حج است و در باره آن وظیفه و عظمت کعبه توصیه نموده است که شعار توحید و محور وحدت کلمه جامعه اسلامی میباشد و از احکام دین حنیف بوده است و نیز کلمه شعائر حرم را شامل میشود که نمیتوان بدون احرام وارد حدود آن شد.
«وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ» ماههای حرام عبارت از ماه رجب و ذی قعدة و ذی حجة و محرّم است و از نظر احترام در آن چند ماه مسلمانان باید از جنگ و خونریزی خودداری نمایند انوار درخشان، ج‌4، ص: 329
و آن نیز از احکام دین حنیف است که دین اسلام آنرا امضاء نموده است.
«وَ لَا الْهَدْیَ وَ لَا الْقَلائِدَ» هدی عبارت از گوسفند و مانند آنست که برای ذبح در منی تعیین و اختصاص می‌یابد و قلائد نیز جمع قلادة و عبارت از قربانی است که در اثر آویختن نشانه برای ذبح در منی اختصاص می‌یابد سپس نمیتوان آنها را تغییر داد و یا تصرف نمود و چنانکه آن نشانه ارزش داشته باشد پس از ذبح باید آنرا صدقه داد.
«وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً» آمین جمع آم بهیئت فاعل از مادّه امّ یامّ گرفته شده که بمعنای قصد است و مراد زائران خانه کعبه است چه در عمره و یا حج افراد و یا قران و یا تمتّع میتوانند در ضمن اعمال و مناسک خرید و فروش بنمایند و از نظر بزرگداشت و قدر دانی از زیارت خانه کعبه در باره زایران آن توصیه فرموده که بنیازهای آنان توجه شود تا بتوانند بسهولت وظیفه خود را انجام داده مورد خشنودی پروردگار قرار گیرند.
«وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا» پس از خروج از احرام همه تروک آنرا و خصوص صید و شکار حیوانات وحشی را تجویز نموده است.
«وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا» در اثر اینکه بت پرستان مکّه شما مسلمانان را از سکوت و مجاورت خانه کعبه محروم کردند چنانچه بآنان غلبه نمودید دست انتقام هرگز بسوی آنان نگشائید.
«وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی» اساس دین اسلام بر اجتماع و پیوستگی افراد با اجتماع است که در مسیر زندگی و نیل بهدف تشریک مساعی کنید زیرا وجود فرد محدود و با هیئت اجتماع انوار درخشان، ج‌4، ص: 330
مباینت خواهد داشت بهمین قیاس آثاری که بر هیئت اجتماع مترتّب می‌شود هرگز قابل قیاس با اثر محدود و ناچیز هر یک از افراد نخواهد بود از این رو مسلمانان در انجام کارهای نیک پشتوان یکدیگر باشند و افراد با یکدیگر ارتباط و ایتلاف یابند تا روح وحدت در کالبد آنان دمیده شود و از تفرقه و تشتّت ایمن باشند.
«وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» هرگز بر اموال و اعراض مردم تجاوز ننمائید و با ستمگران همدست و هماهنگ نشوید تا از خطر فرمانروائی اشرار و ستمگران بر شما ایمن شوید.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» تأکید در باره اتحاد کلمه و پرهیزگاری است و چنانچه مسلمانان تقوی را شعار خود قرار ندهند اجتماعات آنان گسیخته و تشتّت عقیده در آنها راه می‌یابد و بر حسب نظام خلل ناپذیر گروهی ستمگر بهم پیوسته بر آنان فرمانروائی خواهند نمود برنامه و مسیر زندگی آنان را تغییر داده آنگاه از آسایش و سعادت بهره‌ای نخواهند داشت.
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ» بیان اقسام گوشت حرام و ناگوار است که فطرت آزموده بشر از آنها نفرت دارد و بخیانت و پلیدی آنها حکم مینماید و آیات قرآنی نیز مکرّر فطرت بشری را در باره امضاء و تصویب نموده است «المیتة» مرداریست که بطبع خود بمیرد و «الدم» خون و «لَحْمُ الْخِنْزِیرِ» گوشت خوک است «وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ» بذبح حیوانی که هنگام بریدن رگهای گردن آن صدائی پدید میآید اهلال گفته میشود آنچه پرورش بت- پرستان و کفار کشته شده و ذبح آن بسوی کعبه نباشد و نام پروردگار بر آن خوانده نشود مردار است «وَ الْمُنْخَنِقَةُ» هم چنین حیوان حلال گوشتی که خفه شده باشد «وَ الْمَوْقُوذَةُ» یا در اثر ضرباتی بمیرد «وَ الْمُتَرَدِّیَةُ» و یا از بلندی سقوط کند خرد شده و بمیرد «وَ النَّطِیحَةُ» در اثر ضربه‌ئی که حیوان دیگر با شاخ بر آن وارد کرده بمیرد «وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ» طعمه حیوان درنده که چیزی از آن باقی بماند همه آنها اقسام مردارند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 331
حرمت خوردن گوشت مردار و خوک و خون و درندگان بطور ارشاد یعنی بمنظور رهبری بحکم خرد و امضاء آنست زیرا طبع بشر بر حسب فطرت خدا داده نفرت دارد از خوردن هر یک از آنها مثلا خوردن گوشت مردار در اثر اینکه گلوبولهای سفید آن از میان رفته زمینه مساعدی برای رشد میکروبها و ظهور انواع بیماریها میباشد و گوشت خوک که همه گونه قذارات و مدفوعات خوراک آنست زیادة بر خوی درندگی دارای کرمها و میکروبهای مخصوص است بنام تریشن که تأثیر خاصّی در تقویت نیروی جنسی و بی‌بند و باری در آن باره دارد هم چنین آشامیدن خونی که از بدن حیوان خارج شده بفوریت فاسد و تجزیه میشود.
برای روشن شدن مطلب چند مثال ذکر میشود خوردن گوشت درندگان خوی درندگی را در انسان غربت مینماید زیرا اعضای و جوارح هر نوع حیوانی دارای ترکیبی مخصوص است که از خوی و غریزه آن حیوان حکایت مینماید.
هم چنانکه هر گونه غذای حیوانی و یا گیاهی و نوع ترکیبات آنها لا محاله اثر خاصّی در نسجهای بدن انسانی دارد و در خوی و خلق و روان انسانی نیز بهمین مناسبت اثر خواهد گذارد بالاخره خوردن اینگونه مواد ناگوار که مورد نفرت طبع است زیاده بر ضررهای جسمانی زیانهای اخلاقی نیز دارد بدیهی است ضررهای اخلاقی و روانی بسیار زیاندارتر از آثار آنها است که در اعضاء و جوارح و سلولهای بدن انسان بجا میگذارند.
«إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ» فقط حیوانات چهار گانه بهره‌دار (قابل تزکیه) که بروش اسلام ذبح شوند یعنی چهار رگ بزرگ گردن آنها برابر قبله بریده و نام پروردگار نیز بر آنها خوانده شود خوردن گوشت و پیه آنها حلال و بحکم فطرت لذیذ و گوارا است.
و چنانچه آن حیوان معرض خطر قرار گیرد و تا هنگامی که حیات و روح در آن باقی است و بطور صحیح ذبح شود و مرگ آن مستند بذبح باشد خوردن انوار درخشان، ج‌4، ص: 332
گوشت و پیه آن نیز حلال و گوارا است.
تذکیه بمعنای ذبح حیوان است که سبب پاکیزگی و گوارا بودن گوشت آنست دین اسلام همانطور که پاکیزه‌گی ظاهری و جسمانی را در نظر دارد طهارت و نظافت معنوی و روانی را نیز زیاده رعایت نموده است.
حیوان بهره‌دار پس از اینکه خون پلید آن بیرون ریخته شود بطور محسوس لذیذ و پاکیزه است و شرط دیگر ذبح که برابر قبله و نام آفریدگار بر آن گفته شود بحکم خرد دارای تأثیر معنوی و روانی است که شعار خدا پرستی شئون بشری را فرا بگیرد و در محور آن دور بزند و تأثیر آنرا در خون و سلولهای بدن چه از نظر سلامت و اعتدال مادی و معنوی آنها میرساند و تنها بدین وسیله قوای عامله (سلولها) و نیروی جسمانی پاک و پاکیزه‌ئی در دسترس روح و روان خدا داده قرار میگیرد.
و از نظر کمال علاقه‌ئی که میان روح و بدن است پی در پی در تأثیر و تأثر و فعل و انفعال از یکدیگر هستند ناگزیر همانطور که عقیده و اندیشه انسان مورد دقت و بررسی است و حقیقت بشر همان روح معرفی شده است بهمان اندازه نیز در باره تشکیل قوای عامله و نیروهای جسمانی و سلولهای بدن انسان نیز رعایت شده که شعار خدا پرستی در تار بود آن بکار رود تا اینکه متناسب با روح و روان خدا داده باشد و بشر تنها بدین وسیله بتواند با دو نیروی معنوی و مادی خود را باوج کمال انسانیّت برساند.
«وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ» از جمله مردار حیوان بهره‌داری است که بروش بت پرستی ذبح و کشته شود هم چنانکه پیش از ظهور دین اسلام ساکنان مکه سنگهائی را در اطراف خانه کعبه نصب نموده بودند برای اینکه قربانی را بر روی آنها ذبح و سنگها را بخون آلوده می‌نمودند.
«وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 333
«ازلام» نوعی از آلات و ابزار قمار است که در جاهلیّت گوشت حیوان ذبح شده را بهمان نسبت باشخاص قمار باز قسمت میکردند آن نیز از نظر ذبح که پرورش اسلام نیست مردار و حرام است و چه از جنبه مالیت و خرید حیوانی که مورد قمار است و قیمت آن بعهده کسی است که در بازی باخته است.
«ذلِکُمْ فِسْقٌ» این دو قسم اخیر علاوه بر اینکه از اقسام مردارند اولی از آندو چون بروش بت پرستی ذبح و کشته شده در آن آئین بت پرستی بکار رفته است دومی نیز قمار است.
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» کلمة «الیوم» منصوب و ظرف زمان برای جمله «یئس» میباشد و الف و لام آن اشاره بزمان نزول آیه است (یعنی امروز) و کلمة «مِنْ دِینِکُمْ» نیز متعلق بهمان جمله است و مفادش آنستکه امروز دین اسلام از خطر منافقین و بیگانگان (یهود و مسیحیان) ایمن گشت و آنها نیز از فتنه جوئی و کار شکنی علیه مسلمانان ناامید شدند از این جهت آسوده خاطر باشید زیرا پس از اجراء این دستور بیگانگان نمیتوانند در باره دین اسلام خرده بگیرند و القاء شبهه نمایند و در میان مسلمانان اختلاف بینگیزند بلکه اهل ایمان فقط از خودشان بیمناک باشند که در اثر تمرد از این حکم و کفران نعمت اختلاف در میان آنان راه یابد و مورد غضب پروردگار قرار گیرند و نتایجی از دین اسلام نبرده و از آن بی‌بهره شوند.
و جمله «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» نیز همین معنا را بیان نموده و تعقیب مینماید.
یعنی امروز است که پروردگار احکام دین اسلام را بحد کمال رسانید و نعمت تعلیم و تربیت بشر و برنامه قرآن را باتمام رسانید و مفاد جمله «وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً».
نیز آنستکه امروز پروردگار برای جامعه بشر دین اسلام را برنامه سعادت و وسیله نیکبختی قرار داد و برنامه قرآن را برای مکتب عالی اسلام مقرر فرموده انوار درخشان، ج‌4، ص: 334
و از آن خشنود است.
بدیهی است این دو جمله هیچ ارتباطی با آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ» ندارد زیرا این آیه بیان حرمت و پلید بودن مردار و خون و گوشت خوک و سایر اقسام مردار است که بحکم فطرت و خرد حرام و پلید و مورد نفرت طبع خردمندان بوده و هست و نیز در آیات چندی که قبل بر آن نازل شده تصریح بحرمت و پلیدی آنها شده است.
پس دو جمله «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و جمله «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» که برای تامین خاطر مسلمانان و امتنان بآنها است بطور حتم بصورت جمله معترضه در وسط آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ» نوشته شده آیا هنگام نزول آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ» پروردگار این دو جمله معترضه «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ» را در آن درج فرموده و یا اینکه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دستور فرموده که در وسط این آیه درج و نوشته شود مدرک صحیح در دسترس نیست.
و ذیل آیه جمله «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ» آن نیز با حرمت مردار کمال ارتباط را دارد و بیان حکم حرمت مردار است تا حد ضرورت که فقط در صورت ناچاری میتوان از مردار بقدر حاجت استفاده نمود و خورد.
پس نزول آیه این چنین و یا نوشتن این دو جمله در وسط آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ» هیچ گونه سبب اجمال معنا و یا شبهه در مفاد آندو جمله نمیشود زیرا بیان حرمت گوشت مردار و خون و اقسام دیگر مردار بحکم فطرت پلید است و بیان چنین حکمی سبب اتمام دین اسلام و یا تکمیل برنامه تعلیم و تربیت جامعه بشر نخواهد بود پس در باره شأن نزول این جمله «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ» و جمله «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» جدا باید مورد بحث قرار گیرد که چه حکمی از احکام بی‌سابقه در آن روز و در آنوقت نازل شده و در دسترس مسلمانان قرار گرفت که قبل بر آن بیان نشده و از آن جهت دین اسلام ناقص بوده و مورد خطر و تهدید بیگانگان قرار میگرفت و اهل نفاق انوار درخشان، ج‌4، ص: 335
میتوانستند شبهاتی در عقیده مسلمانان القاء کنند و نیرنگها بکار ببرند.
بدیهی است تاریخ نزول این دو جمله معترضه چه از نظر ظاهر آنها و چه بر طبق نقل متواتر در سفر حجة الوداع رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در سال دهم هجرت بوده است بدین نظر گروهی بر آنند که در آن سفر حکمی که سبب ناامیدی بیگانگان شد از اینکه بتوانند در دین اسلام خلل وارد کنند و یا در باره مسلمانان کار شکنی نمایند همانا حج تمتع است که تشریع شد و نیز تکمیل دین اسلام و اتمام آنرا در اثر تشریع حج تمتع دانسته‌اند از نظر اینکه در هر سال کنگره عمومی اسلامی در آن کانون توحید تشکیل می‌یابد که سبب اتحاد و وحدت مرام آنان میباشد.
پاسخ این گفتار آنستکه حج افراد و قران از آغاز ظهور دین اسلام مشروع و مورد عمل بوده و از احکام دین حنیف ابراهیم خلیل است و در آن سفر حجة الوداع رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فقط حج تمتّع را بر حسب دستور آیه بیان فرمود بدیهی است که حج تمتع امری نیست که قوام اسلام بر آن برای همیشه استوار بماند و از نیرنگ بیگانگان در باره محو دین اسلام جلوگیری کند زیرا حج تمتع نیز مانند سایر احکام و فروع از قبیل صلاة و صوم و زکاة است با توجه به این که در همان مجلس که پیامبر اسلام حج تمتع را بیان فرموده و شرح میداد مورد اعتراض صریح بعض مسلمانان و حاضرین قرار گرفته گفتند چگونه ما حج را بطور تمتع بجا آوریم یعنی پس از انجام عمرة از احرام خارج شویم و با همسران بتوانیم همبستر شده آنگاه برای اعمال و مناسک حج بعرفات و منی برویم در حالی که آب غسل جنابت از سر و رخسار ما میچکد و نیز بطور اعتراض می‌گفتند که خود رسول اسلام از احرام خارج نمیشود ولی ما را امر میکند که موی سر را کوتاه (تقصیر) کنیم و از احرام خارج شویم چون رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قبل از نزول دستور حج تمتع بقصد حج قران وارد احرام شده و گوسفندان بسیاری باین قصد همراه آورده و سپس تغییر پذیر نبود که حج قران را تبدیل بتمتع نماید باین دو دلیل احتمال اینکه آن حکم از جانب پروردگار بمنظور تکمیل دین انوار درخشان، ج‌4، ص: 336
اسلام در سفر حجة الوداع بیان شده عبارت از حج تمتع باشد صحیح نیست و مورد انتقاد است زیرا حج تمتع نیز مانند صلاة و صوم و زکوة طوری نیست که دین اسلام بر آن استوار شود و بیگانگان را از اخلال در دین باز دارد گذشته از اینکه مورد اعتراض قرار گرفت و بموقع اجرا گذارده نشد.
تشکیل کنگره اسلامی هر سال در آن کانون نیز وابسته بحج تمتع نیست با حج افراد نیز برگزار میشود.
و نیز گفته شده که مراد از کلمه «الیوم» در دو جمله واقعه مهم فتح مکه است که در سال هشتم هجرت بر طبق قرار دادی که در جنگ حدیبیه با قریش منعقد شده بود بدون جنگ و خونریزی مسلمانان مکه را فتح نموده و در اختیار خود در آوردند فتح درخشانی بود زیرا کعبه معظمه و مسجد الحرام کانون توحید بتصرف مسلمانان در آمد و از آنروز دین اسلام عالم را فرا گرفت و بر جهان فرمانروا شد این نظر نیز مورد انتقاد است.
زیرا با ظاهر کلمه «الیوم» در دو جمله مخالف است و چنانچه مراد سال هشتم فتح مکّه بود که دو سال قبل از حجة الوداع واقع شده باید نامی از فتح مکّه برده میشد و یا کلمه «ذلک الیوم» گفته میشد.
2- در سال هشتم هنگام فتح مکّه بسیاری از آیات و سوره‌ها نازل نشده و احکام حلال و حرام کاملا بیان نشده و برنامه تعلیم و تربیت قرآن پایان نیافته بود در این صورت نمیتوان فتح مکّه را سبب تکمیل دین اسلام دانست که برای همیشه آنرا از خطر بیگانگان و اخلال منافقان ایمن میدارد.
3- فتح مکّه سبب غلبه و استیلاء مسلمانان بر کفّار قریش بود ولی از منافقان و یهود و مسیحیان که در اقطار جزیرة العرب بودند جلوگیری نشده تا اینکه بیم خطر آنان از دین اسلام بر طرف شده باشد.
4- فتح مکّه از وقایع تاریخی است و از جمله احکام اسلام و برنامه اعتقادی و عملی برای جامعه اسلام نیست که برای همیشه بقاء دین اسلام بر آن استوار بماند انوار درخشان، ج‌4، ص: 337
و خلل و زیانی از ناحیه اهل نفاق و بیگانگان بر آن وارد نشود.
و یا گفته شود مراد از کلمه «الیوم» زمان نزول آیه است که در سفر حجة الوداع پس از انجام اعمال حجّ که آخرین هفته‌ها و ایّام زندگی درخشان پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرا رسیده بود هنگام بازگشت از مکه بسوی مدینه است که بسرزمین غدیر خم نزول اجلال فرمود.
روایات بسیار و متواتر در این باره رسیده است در آن هنگام که آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» نازل شده رسول گرامی اسلام بمنظور تبلیغ آیه و اجراء دستور در حضور همه حاجیان که در آن سفر شرکت داشتند پس از اداء فریضه ظهر و عصر علیّ بن أبی طالب علیه السّلام را در آن اجتماع انبوه بالای دست گرفته آیه را قرائت فرمود و بامر پروردگار او را بمنصب وصایت و تصدّی تعلیم و پیشوائی جامعه اسلام معرّفی نموده که پس از پایان زندگی خود تصدّی مکتب عالی قرآن را پروردگار بعهده او نهاده و نظارت بر احکام اسلام را بوی سپرده است.
آنگاه جمله «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» را قرائت نموده فرمود مکتب عالی قرآن بتصدّی علیّ بن أبی طالب ادامه می‌یابد تا آنکه در اقطار جهان دین اسلام انتشار یابد و در کالبد بشر خواه ناخواه روح حیات بدمد و در شئون زندگی آنان دخالت مینماید دیگر بیم آن نداشته باشید که بیگانگان بتوانند در دین اسلام خللی وارد نموده و یا آنرا بخطر افکنند و از انتشار آن جلوگیری کنند هم چنانکه در آیه «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ»- توبه 34 وعده فرموده که تعلیم معالم قرآن و آموزش معارف اسلام را بعهده اوصیاء پیامبر گرامی قرار دهد تا اینکه اساس آن بر ابدیت نهاده شود و بر سایر دیانتهای آسمانی غلبه یابد و بر جهان فرمانروا گردد.
و بتصدّی آنان معالم قرآن بر جهان و بر جامعه بشر سایه بیفکند و همواره از پرتو آن خواه ناخواه بهرمند گردند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 338
«وَ اخْشَوْنِی» پروردگار مسلمانان را تهدید نموده چنانچه از تعلیمات اوصیاء پیروی ننمایند بهره کامل از معارف اسلام نبرده و از روح وحدت و قدرت معنوی آن استفاده کامل نخواهند نمود بلکه اختلاف در شئون دین سبب تفرقه و تشتّت اجتماعات اسلامی شده و روح وحدت از کالبد آنان سلب خواهد شد.
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» در این روز تاریخی آخرین وظیفه‌ئی که پروردگار بعهده مسلمانان نهاد و دین اسلام را بحدّ رشد و کمال رسانید که در جهان فرمانروا و جاودان باشد و رهبر جهان بشریّت گردد آن بود که آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» بپیامبر اسلام امر نمود در باره ادامه مکتب قرآن و تنظیم برنامه تعلیمات آن قیام نماید و در سرزمین غدیر خم در حضور هفتاد هزار حاجیان که در آن سال برای زیارت خانه کعبه شرکت داشتند وصیّ خود را بجامعه مسلمانان معرّفی نماید و تصدّی تعلیمات قرآن و تدبیر امور مسلمانان را بوی محوّل نماید و برای همیشه بطور تناوب اوصیاء او هر یک پس از دیگری بر آن مکتب نظارت نمایند و معالم و معارف قرآن برای همیشه در دسترس عموم قرار گیرد و از حقایق آن مردم بهرمند شوند.
بدین وسیله دین اسلام را تمام و کامل معرّفی نمود زیرا اسلام عبارت از مجموع عقاید باصول توحید و التزام بوظایف عملی است که ظهور سلامت فطرت میباشد و کمال دین اسلام بآنستکه برای همیشه در ادوار بشریت معالم اسلام و معارف دین از طریق تعلیمات اوصیاء در دسترس عموم قرار گیرد.
«وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» بدین جهت که پایه مکتب تعلیمات قرآن بر اساس همیشگی و ابدیّت نهاده شد و تعلّم و آموزش معالم قرآن و معارف اسلام بر روی همه افراد بشر برای همیشه گشوده و در دسترس آنان نهاده شد مانند سایر نعمتهای پروردگار که بی‌دریغ در بر هر ذرّه‌ئی گسترده آنگاه پروردگار آنرا برای جامعه بشر تا پایان جهان برگزید انوار درخشان، ج‌4، ص: 339
و بدان خشنود است.
و چنانچه تعلیمات مکتب قرآن پس از رحلت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باوصیاء او محوّل نمیشد طریق تعلیم و آموزش معالم قرآن ادامه نمی‌یافت و مردم جهان از نور درخشان معارف اسلامی بی‌بهره میشدند و برای بدست آوردن احکام و وظائف عملی محتاج بقیاس و استحسان بودند و نزول قرآن و مکتب توحید فقط برای مدت محدودی بنا گذاری میشد «1».
__________________________________________________
(1) مفسّر گوید: مدّت رسالت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که بطور علن احکام اسلام را تبلیغ میفرمود و دانشجویان مکتب قرآن بسهولت میتوانستند از تعلیمات درخشان آن حضرت استفاده نمایند فقط ده سال در مدینه بود که آیات قرآنی و احکام الهی (سنّت) را بافراد مسلمان که وارد اسلام شده تعلیم میفرمود با در نظر داشتن زیاده بر هشتاد جنگ کوچک و بزرگ در این مدت کوتاه که برای مسلمانان پیش آمده کسر می‌شود بدیهی است معالم نامتناهی قرآن و احکام اسلام (بنام سنّت رسول) که بر طبق حکمت باید بطور مشروح و مبسوط در دسترس حاضرین قرار بگیرد و از هر گونه ابهام و اجمال ایمن باشد زیرا برنامه معارف و اخلاق و دستور عملی برای جامعه بشر است که تا پایان جهان باید ادامه بیابد چگونه این گروه که افراد معدودند ظرفیت آنرا داشته‌اند که در این مدّت کوتاه از تعلیمات پیامبر اسلام بطور تمام و کمال استفاده نمایند که از شرح و تفسیر آیات قرآنی و معارف و احکام الهی (بنام سنت رسول) مطلبی فرو گذار نشود و برای فهم و بدست آوردن احکام اسلامی محتاج باستحسان و قیاس نشوند جز اینکه تعلیمات مکتب قرآن ادامه بیابد به این که پروردگار افرادی را بنام وصیّ برای ادامه تعلیمات مکتب قرآن و شرح و بسط احکام اسلام تعیین فرماید و بوسیله این اساتید تعلیمات و شرح سنّت رسول و تحلیل احکام اسلام ادامه بیابد تا بتدریج دانشجویان در آن مکتب حضور یافته استفاده کنند و برای تأمین این منظور 260 سال این مکتب بتصدّی اوصیاء رسول اکرم علیهم السّلام دائر و در دسترس دانشجویان قرار گرفته و هزاران هزار مسائل علمی از تفسیر آیات و سنّت رسول و معارف و احکام اسلام بحث شده و مورد تحلیل قرار گرفته است که سایر فرقه‌های اسلامی بهره‌ئی از آنها ندارند.
این گونه تعلیمات در مکتب قرآن غیر از تصدّی و نظارت معنویّ است که اوصیاء علیهم السّلام بنیروی غیبی و شهود قلبی در باره قرآن کریم و احکام الهی و بر اعمال مردم جهان دارند که آن همیشگی و نامحدود است و بوسایل طبیعیّ و معاشرت نخواهد بود.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 340
«فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ» مخمصة قحط و گرسنگی است.
متجانف شخصی است که اقدام بگناه نماید و جنف بمعنای انحراف است بیان استثناء از حرمت خوردن مردار هنگام قحط و گرسنگی است.
چنانچه شخصی دسترسی بغذائی نداشته باشد جز بمردار و یا بخون و میتواند بآنها سد رمق کند و از خطر مرگ رهائی یابد بطور استثنا در باره وی خوردن مقداری از آن جائز است بشرط اینکه خود را بآن دچار ننموده و یا در سفر حرام نباشد.
«فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ذکر دو صفت دلالت دارد به این که اساس دین اسلام بر تامین آسایش و تسهیل زندگی و ارشاد بمصالح بشر است و هرگز احکام اسلام مبنی بر مشقت نیست.
و چنانچه در باره شخصی حکم بطور تصادف سبب مشقت و یا خطر او گردد در آن مورد بطور استثناء آن حکم برداشته شده است.
در تفسیر عیاشی روایت شده راوی سؤال نمود از حضرت صادق علیه السّلام جهت چیست که پروردگار از خوردن مردار و خون و گوشت خوک منع نموده است.
حضرت فرمود پروردگار بدون جهت از این چند چیز مردم را منع نفرموده هم چنین غذاهای گوارا را بدون سبب تجویز نفرموده است بلکه بشر را آفرید و آنچه که انوار درخشان، ج‌4، ص: 341
برای بدن و حال آنها نافع و مفید است از نظر تفضیل بآنها تجویز فرموده و آنچه که برای آنها مضر و زیان دارد آنها را تحریم فرمود و از آنها منع کرد و فقط برای شخصی در حال اضطرار برای اینکه از مرگ رهائی یابد تجویز فرمود و اما حرمت خوردن مردار از نظر آنستکه هر که از آن بخورد بدن او ضعیف و ناتوان و لاغر خواهد شد و نسل او قطع میشود و کسی که مردار بخورد بمرگ فجئه و سکته دچار خواهد شد.
و اما آشامیدن خون سبب بیماریهای سخت شده و قلب را قسی میکند و رأفت و محبت را زائل مینماید باکی ندارد از اینکه فرزند و پدر و مادر خود را بقتل رساند و هرگز کسی باو اطمینان نمی‌کند.
و اما گوشت خوک پروردگار قومی را مسخ کرد و آنها را بصورت بوزینه و خوک و خرس در آورد و سپس مردم را منع فرمود از خوردن آن نوع از درندگان.
و اما حرمت شرابخواری بواسطه ضرر و زیانی که در آنها است فرمود شرابخواری پرستش بت است و نیز سبب رعشه بدن میشود و نور و بصیرت را زایل و انسان را بی‌مروت میکند و چه بسا با محارم خود عمل زشت مرتکب شود و هنگام مستی باکی ندارد از هر رفتار زشت و شنیع و شرابخوار از هیچ کار بد و جنایتی باک ندارد.
در کتاب مناقب فاخرة تالیف سید رضی رحمه اللّه بسندی از حضرت باقر علیه السّلام از پدر و از جد بزرگوارش روایت نموده فرمود هنگامی که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از حجة الوداع بسوی مدینه باز میگشت بسرزمینی فرود آمدند بنام ضوجان آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نازل شد و در ضمن آیه وعده ایمن بودن او از خطر بود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرمود که منادی فریاد بر آورد و مردم را برای نماز جماعت دعوت کند پس از اداء فریضه فرمود چه کسی اولی است از شما بنفوس شما همه حاضرین فریاد بر آوردند که خدا و رسول او اولی هستند پس دست علی بن أبی طالب را گرفته فرمود هر که من مولای او هستم علی نیز مولای او است بار الها امور کسی را تدبیر فرما که ولایت علی را قبول نماید و دشمن بدار هر که را که با او دشمنی کند و یاری کن انوار درخشان، ج‌4، ص: 342
هر که را که یاری کند او را و خوار و زبون گردان هر که او را خوار شمرد و نسبت او بمن مانند منزلت هارون است بموسی ولی پیامبری بعد از من نخواهد بود و ولایت علی بن أبی طالب آخرین فریضه‌ئی است که پروردگار بر مردم مسلمان واجب فرمود آنگاه آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» نازل شد.
حضرت فرمود مردم قبول کردند از پیامبر گرامی اسلام هر فریضه‌ئی را که پروردگار بر آنان واجب نموده در باره صلاة و صوم و زکوة و حج راوی سؤال نمود از حضرت چه وقت بود این جریان حضرت فرمود هفده شب از ذی حجه گذشته بود در سال دهم هجرت هنگام باز گشت از حجة الوداع و فاصله میان آنروز با رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یکصد روز بود و پیامبر اسلام روز غدیر خم را اثنا عشر نامید.
در کتاب مناقب ابن مغازلی بسندی از ابو هریره روایت نموده گفت هر که در روز هیجدهم ذی حجه امساک کند پروردگار باو ثواب شصت سال صوم و امساک میدهد و آن روز غدیر خم است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برای علی بن أبی طالب از مردم بیعت گرفت و فرمود هر که من مولای او هستم علی مولای او است بار الها امور کسی را تدبیر فرما که ولایت علی را قبول کند و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و یاری کن هر که او را یاری کند پس عمر بن خطاب گفت مرحبا بتو ای پسر أبی طالب مولای من و هر مؤمن و مؤمنه‌ئی هستی آنگاه آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» نازل شد.
در کتاب نزول القرآن تألیف حافظ ابی نعیم از اعمش از عضة نقل نموده گفت آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در باره علی بن أبی طالب نازل شده است آنگاه آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» نازل شد.
در تفسیر مجمع از حضرت باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت نموده که نزول آیه انوار درخشان، ج‌4، ص: 343
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» پس از آن بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی بن أبی طالب را در غدیر خم بمنصب ولایت و علم و نماینده پروردگار بر جامعه مسلمانان معرفی نمود هنگام مراجعت از مکه بسوی مدینه بود که حضرت فرمود ولایت علی علیه السّلام آخرین فریضه‌ئی است که پروردگار بر مسلمانان واجب فرمود و پس از آن حکم و فریضه‌ئی نازل نخواهد شد.
و نیز در مجمع بسندی از ابی سعید خدری روایت نموده هنگامی که آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود پروردگار را کبریائی بس سزا است که دین اسلام را بحد کمال رسانید و آن یگانه نعمت را بر مردم تمام نمود و نیز خشنود است از رسالت من و ولایت علی بن أبی طالب بر مسلمانان بعد از من و نیز فرمود هر که من مولای او هستم علی نیز مولای او است بار الها امور کسی را تدبیر فرما که از او پیروی کند و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و مخالفت کند و یاری فرما کسانی را که او را یاری کنند و ذلیل و خوار گردان کسی را که از او مخالفت کند.
در تفسیر قمی بسندی از محمد بن مسلم از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده فرمود آخرین فریضه‌ئی که پروردگار بر مردم واجب فرمود ولایت است دیگر حکمی را نازل نفرمود و سپس آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» را در سرزمین کراغ غمیم نازل نمود رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز آنرا در جحفه بپا داشت و بمردم اعلام فرمود و بعد از آن فریضه‌ئی نازل نشده است.
در کتاب امالی شیخ از محمّد بن جعفر بن محمّد از حضرت صادق از علی امیر مؤمنان علیهما السّلام روایت نموده که فرمود شنیدم از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم میفرمود پایه و اساس دین اسلام بر پنج خصلت نهاده شده.
1- بر دو شهادت.
2- دو عمل فریضه که قرین یکدیگرند از حضرت سؤال شد دو شهادت را میدانیم و آندو عمل فریضه که قرین هم هستند چیست حضرت فرمود صلاة و زکوة است هیچ یک از آندو قبول نمیشود جز هنگامی که آندیگر قبول شود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 344
3- صوم و حج خانه کعبه است برای هر که استطاعت بیابد و آنها را ختم نمود بولایت آنگاه آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» را نازل فرمود.
در کتاب در منثور از عنترة روایت نموده هنگامی که آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» نازل شد در حج اکبر روز عرفه بود عمر گریان شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بوی فرمود از چه گریستی عرض کرد گریه من از آنستکه دین اسلام همواره رو بازدیاد و انتشار بود حال که تمام و بحد کمال رسید هرگز چیزی بکمال نمیرسد جز آنکه رو بنقصان خواهد بود حضرت فرمود راست گفتی.
و نیز در کتاب در منثور بسندی از عبد اللّه مزنی روایت نموده از شخصی که میگفت در مجلس عمر بن خطاب حضور داشتم عمر از من سؤال کرد چگونه رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دین اسلام را توصیف می‌کرد در پاسخ گفتم که شنیدم پیامبر اسلام میفرمود آغاز دین اسلام تنها بود و سپس دو نفر پیرو یافت و سپس چهار نفر و سپس شش نفر آنگاه بحد وقفه میرسد عمر گفت بعد از نزول نقصان است.
استفاده میشود که نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» در عرفه سال حجة الوداع بوده است و از نظر اینکه در آن سال حاجیان بسیار از اقطار بلاد اسلام بزیارت خانه کعبه آمده و شرکت نموده بهترین ظهور دین اسلام و کمال آن بآنستکه مکه کانون توحید در سلطه و اختیار مسلمانان در آمده و اثری از شرک و بت پرستی در آن کانون توحید نبوده این نهایت عظمت و کمال ظهور و انتشار دین اسلام است بدین نظر آیه را بر آن تطبیق نموده‌اند.
بدیهی است که تمام دین اسلام و کمال آن از جانب پروردگار بادامه و پایداری مکتب قرآن است در جهان بشریت که پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پروردگار نظارت و تعلیمات آنرا بعهده اشخاصی واگذار فرماید و آیات قرآنی و سنت رسول و احکام و معارف اسلام را تحت تدبیر و نظارت اشخاصی قرار دهد تا اینکه ایمن از هر گونه خطر بماند و تعلیم احکام و معارف آنرا بعهده گروهی واگذارد که بطور انوار درخشان، ج‌4، ص: 345
مشروح و مبسوط برای همیشه در دسترس عموم قرار دهند و بر جامعه اسلام و هم چنین بر اجراء احکام اسلام نظارت داشته باشند تا بدین وسیله احکام قرآن در ادوار بشر فرمانروا باشد و چنانچه آیات قرآن و سنت رسول قائم بشخص پیامبر اکرم و منحصر بزمان حیات و تصدی او باشد دین اسلام بر اساس محکم نهاده نشده بلحاظ اینکه پس از رحلت او در هر زمان معرض هر گونه خطر قرار میگرفت زیرا آیات قرآن و معالم اسلام و سنت رسول حقایقی بیش نیست که بالاتر از افق افکار بشر است و بر حسب این نظام نمیتوان آن حقایق را بدون ناظر امین گذارد زیرا حقایقی که مسطوره تعلیمات پروردگار و ودائع الهی و غرض از جهان آفرینش‌اند چگونه میتوان بمردم مجهول الحال نالایق سپرد پروردگار نیز از آن اظهار رضایت و خشنودی فرماید ناگزیر برای اتمام و اکمال دین اسلام که همواره ایمن از خطر بماند و در ادوار بشریت زنده و گویا باشد پروردگار در هر زمان ناظر و سرپرستی باید بر آن تعیین فرماید و آن ودیعه را بوی بسپرد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 346

[سوره المائدة (5): آیات 4 تا 5] .... ص : 346

اشاره

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (4) الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ (5)

خلاصه .... ص : 346

ای رسول گرامی در باره غذاهای حلال و جایز از تو پرسش کنند در پاسخ بگو هر گونه غذای گوارا و پاکیزه‌ئی حلال و جایز است و نیز آنچه که سگ شکاری صید کند و آنرا تربیت نموده و روش شکار را که پروردگار بشما تعلیم فرموده بآن آموخته باشید خوردن شکار آن جایز است در صورتی که از آن نخورده باشد و نیز هنگام فرستادن آن در تعقیب شکار نام پروردگار خوانده شود (4)
. امروز است که غذاهای گوارا بر مسلمانان جایز و حلال شده و نیز مواد خواربار انوار درخشان، ج‌4، ص: 347
اهل کتاب برای شما جائز است هم چنین کالا و مواد خواربار شما نیز برای آنها حلال است ازدواج شما با بانوان اهل ایمان جایز است هم چنین نکاح بانوان اهل کتاب چنانچه اجرت و کابین آنها را بپردازید در صورتی که منظور ارضاء غریزه و عفت باشد نه بطور زنا و عمل شنیع و نیز آن بانو برای هوسرانی خود همراز پنهانی نداشته باشد و هر که در اثر ازدواج با اهل کتاب از وظائف دینی تخلف نماید اعمال نیک او بهدر میرود و هنگام رستاخیز در صف زیانکاران محشور خواهد شد (5)

شرح .... ص : 347

«یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ».
آیه جواب پرسش از انواع غذاها از لحاظ حلیت و حرمت آنها است در پاسخ آن میزان کلی را بیان نموده که بحکم خرد و طبع سالم آنچه مناسب با ساختمان بدن انسانی و ملایم طبع و گواراست خوردن آنها حلال و جایز است ضمنا اساس احکام اسلام را بر ارشاد باسرار فطرت و رهبری خرد نهاده است و نمونه آشکار آن همین است تعبیر بکلمه طیبات نموده که بمعنای هر گونه غذاهای پاک و پاکیزه و گوارای طبع سالم است.
«وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ».
جوارح جمع جارحه بمعنای درنده است مانند سگ شکاری و یا پرنده مانند باز شکاری است «مکلبین» بهیئت فاعل و اسم مصدر آن تکلیب بمعنای فرستادن سگ شکاری در تعقیب صید و شکار است و صید یعنی وسیله سگ شکاری مانند باز سبب حلیت شکار نمیشود.
از جمله «مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ» استفاده میشود که آموزش و تربیت سگ برای شکار انوار درخشان، ج‌4، ص: 348
پسندیده است.
پروردگار نیازهای هر یک از انواع بیشمار موجودات طبیعی را بوسیله عوامل طبیعت برآورد و بسوی کمال مناسب آنها را سوق میدهد ولی انسان بخصوص که حیات و زندگی او بر اساس تعقل و فکر است بکمک نیروی عاقله او را بسوی کمال رهبری مینماید و بمقاصدش میرساند زیرا علم و احاطه بشر بموجودات و پدیده‌ها عبارت از علم نظری و فکر است که پروردگار بطور استعداد در فطرت و خمیره بشر نهاده که در اثر تماس و برخورد با موجودات جهان با نیروی فکر بآثار فیزیکی و خواص شیمیائی آنها پی ببرد و بر معلومات و دانستنیهای خود بیفزاید و برای مقاصد خود بکار بندد و علم نظری بکلیات و احاطه بشر بر آثار و خواص نهفته موجودات از جمله وسایل رهبری و هدایت بشر بسوی کمال است پس هر چه را که بوسیله نیروی فکر از آثار و خواص موجودات استفاده کند و یا حقایقی را بفهمد پروردگار او را بدین وسیله تعلیم و رهبری فرموده مثلا بشر بوسیله کتابت (نوشتن) و یا سخن بدیگری چیزی بیاموزد این نیروی تعلیم در آموزگار و هم چنین نیروی آموزش در دانش آموز را پروردگار در نهاد آندو سپرده است که هر یک تیری نهفته خود را بکار بندند و در معرض استفاده در آورده بمقاصدشان برسند.
«فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ».
بیان شرط جواز گوشت شکار حلال گوشت است سگ شکاری که برای صاحبش شکار را بگیرد چنانچه آنرا پاره و یا خفه کند بمنزله ذبح آنست و در صورتی که برای طعمه خودش آنرا بکشد و از آن بخورد مردار است.
«وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ».
شرط دیگر حلیت شکار آنستکه هنگام فرستادن آن در تعقیب شکار نام پروردگار برده شود و چنانچه شکار مجروح شده و نمرده باشد باید با رعایت شرایط آنرا ذبح نمود. ار درخشان، ج‌4، ص: 349
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ».
مبنی بر تهدید است که در باره شکار حیوانات وحشی و آزاد نباید افراط نمود فقط برای رفع حاجت از گوشت و یا فروش آن میتوان استفاده نمود و چنانچه منظور تفریح و لهو باشد حرام و سفر در آن حال نیز جایز نیست ضمنا دستور اخلاقی است و سرمایه داران را بر حذر داشته از اینکه وقت پر بهای خود را در تفریح و لهو بگذرانند و در تعقیب حیوانات آزاد بر آیند و آزار آنها را وسیله تفریح و سرگرمی قرار دهند.
گذشته از اینکه بر حسب طبع مستلزم برخورد بخطرهای ناگهانی است این طبقه ممتاز از مردم از تامین مصالح و انجام نیازهای اجتماعی که حدود قدرت و وظیفه آنها است باز خواهند ماند و چه بسا از نظر خوی نکوهیده و افراط در آن از تامین امور زندگی و تدبیر منافع خود نیز محروم گردند از این رو همواره در انتظار مکافات و کیفر جنایت خود باشند.
«الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ» طعام در لغت بمعنای عدس و نخود و مانند آن از مواد خواربار است در این آیه بار دیگر از حلیّت غذاهای پاکیزه و ملایم طبع نامبرده است و بحلیت موادّ خواربار تصریح نموده است چه بیگانگان بدست آورده مسلمانان از آنها خریداری کنند و بخورند و یا محصول مواد خوارباری که مسلمانان بدست آورده ببیگانگان بفروشند و آنها بخورند بهر حال بحکم خرد مواد خواربار برای عموم بشر از جمله غذاهای پاکیزه و مناسب ساختمان بدن انسانی است و حکم بحلّیت آنها و اینکه تفاوت میان مسلمان و بیگانه نیست خود شاهد آنستکه مراد آیه ارشاد و رهبری بحکم خرد است به این که نهی که در آیات بسیاری از قرآن کریم وارد شده فقط در باره معاشرت و هم نشینی با بیگانگان است که مسلمانان همواره از آنها در حذر انوار درخشان، ج‌4، ص: 350
باشند و تدبیر زندگی خود را بآنها واگذار ننمایند و در امور شخصی و اجتماعی آنها را بهیچ وجه دخالت ندهند ولی در حذر بودن از بیگانگان ارتباطی بداد و ستد و معاملات و خرید و فروش کالا و خواربار و یا خوردن آنها ندارد.
و نیز کلمه طعام در لغت و هم چنین در آیات قرآنی بغذای مطبوع و پخته و آماده شده بکار نرفته است جز با قرینه لفظی که از مشتقات کلمه طعام غذای پخته و آماده استفاده می‌شود مانند آیه «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا 54- احزاب» یعنی چنانچه (در منزل پیامبر گرامی) غذا صرف نموده پس از آن مجلس را ترک کرده برخیزید و بروید از این رو از حکم حلیّت در باره کلمه طعام اهل کتاب نمیتوان استفاده نمود که هر گونه غذای مطبوع پخته شده‌ئی را که بیگانگان ترتیب داده و آماده نموده‌اند شامل میشود و نمیتوان آنرا پاکیزه و حلال دانست و آن غذا را صرف نمود.
تا چه رسد بغذای آماده‌ئی که در آن گوشت و یا پیه یا جزئی از مواد حیوانی بکار رفته است زیرا در باره ذبیحه و کشتار بت پرستان و بیگانگان در آیات بسیاری حکم بمردار بودن و به حرمت آن تصریح شده است.
از جمله آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ» تا جمله «إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ 4- 4» که فقط از اقسام آن گوشت حیوان تذکیه شده بشرایط اسلام را استثناء نموده است که زیاده به این که قابلیّت تذکیه در آن حیوان شرط شده شرایط دیگر ذبح نیز باید رعایت شود از قبیل اینکه شاه رگهای گردن آن باید برابر قبله بریده و نیز نام پروردگار بر آن خوانده شود.
و نیز آیه «وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ»- 123 انعام- یعنی هرگز از گوشت حیوانی نخورید که بشعار اسلام ذبح نشده و نام پروردگار بر آن خوانده نشود زیرا که مردار است و خوردن آن بر خلاف عقل و از خرد بدور است در این صورت حکم بمردار بودن و به حرمت خوردن ذبیحه و کشتار بیگانگان از بدیهیّات احکام اسلام است بلی در صورتی که دیده شود که حیوان حلال گوشت را انوار درخشان، ج‌4، ص: 351
بدستور اسلام ذبح کنند مانند ذبیحه مسلمانان پاک و حلال است.
هم چنانکه در کتاب کافی و تهذیب بسندی از قتیبه روایت نموده که گفت حضور حضرت صادق علیه السّلام بودم شخصی سؤال نمود گوسفندانی که یهود و مسیحیان در میان گله میفرستند چه بسا بعضی گوسفندان دیگر بیمار شوند چنانچه آنها را ذبح کنند آیا ذبیحه آنان حلال است حضرت فرمود قیمت آن گوسفند بیمار را در مال خود مخلوط مکن و از گوشت آن نیز مخور زیرا هنگام ذبح نام پروردگار بر آن باید گفته شود و هرگز غیر مسلمان آنرا انجام نخواهد داد شخص سائل گفت بر حسب آیه «الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ» تجویز شده است حضرت از پدر بزرگوارش روایت نمود که میفرمود مراد از کلمه طعام حبوب و مانند آنها است.
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ».
در بیان حکم فطرت و خرد است که برای افراد مسلمان تزویج بانوان مسلمان که در تحریم شوهر نیستند جایز است و اساس تشکیل خانواده و بقاء نسل نیز بر آن استوار است.
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ».
هم چنین تزویج بانوان اهل کتاب (یهود و نصرانی) برای افراد مسلمان جایز است و بمنظور تقریب بذهن این جمله را عطف بجمله و المحصنات من المؤمنات نموده قرینه آنستکه مبنی بر امتنان و تسهیل ارضاء غریزه جنسی و رفع استبعادیستکه بنظر میرسد که چگونه فرد مسلمان با بانوی یهودی و یا نصرانی همسری و همزیستی نماید و حال آنکه در دین و آئین زندگی اختلاف بسیار دارند.
ولی با توجه بآیه «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ 18 ممتحنه» که مفادش آنستکه بانوان اهل کتاب را نمیتوان تزویج نمود و چنانچه در گذشته شوهری کافر بوده سپس مسلمان شود ولی همسر او بکفر دیرین خود باقی بماند از یکدیگر جدا میشوند و پیمان همسری و رابطه زناشوئی آندو که در حال کفر داشته‌اند باطل و گسیخته میشود انوار درخشان، ج‌4، ص: 352
از این جهت آیه «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ 60- 11» مخصص آیه «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» خواهد بود خصوصا با قیدیکه در ذیل آیة در جمله «إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ذکر شده و مفادش آنستکه بمجرد اجراء پیمان و نکاح با بانوی یهودی و یا نصرانی اجرت او را بپردازید زیرا اجرت در موردی گفته میشود که عقد بطور اجاره یعنی مدت و زمان رکن عقد باشد و فقط در این صورت بعوض آن اجرت گفته میشود و بعوض که در نکاح دائم قرار داده شده صداق و مهر تعبیر میشود بدین جهت مفاد آیه «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» تخصیص می‌یابد یعنی جواز و حلیت تزویج بانوان یهودی و یا نصرانی برای افراد مسلمان اختصاص بصورت نکاح منقطع دارد که فقط افراد مسلمان میتوانند بانوان اهل کتاب را که شوهری ندارند و عفیف هستند بهمسری موقت خود اختیار نموده و آنان را برای مدت معین بعقد زناشوئی در آورند و اجرت آنان را نیز باید بپردازند و استحقاق اجرت مشروط بهمسری نیست هم چنان که در عقد نکاح دائم استحقاق تمام صداق مشروط بزناشوئی است.
«غَیْرَ مُسافِحِینَ» بیان شرط زناشوئی فرد مسلمان با بانوی اهل کتاب است که از طریق زنا و بدون پیمان همسری نباشد بلکه باید بر اساس پیمان زناشوئی و عقد موقت باشد که مدت و اجرت نیز تعیین شود.
«وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ» خدن بانوئی است که رابطه نامشروع با زنان بی‌عفّت دارد که از شوهر بی‌نیاز باشد.
چنانکه زناشوئی بر اساس پیمان همسری مبنای بقاء نسل و نظام خانواده است و حیات اجتماع بر آن استوار شده و نیز یگانه سبب جلب عواطف خویشاوندی است هم چنین زنا و عمل شنیع که بر اساس عقد و پیمان نیست در قطب مخالف آن سبب اختلال نظم خانواده‌ها و فساد اخلاق افراد جامعه و قطع نسل میشود بدین جهت در آیات کریمه که نامی از نکاح برده شده از قبح و مفاسد زنا و عمل شنیع نیز یادآوری میشود. انوار درخشان، ج‌4، ص: 353
«وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ».
کفر در حال ایمان عبارت از اصرار بگناهان و بی‌بند باری در دین است به این که باصول اسلام معتقد باشد ولی در باره انجام وظایف دینی هیچ گونه رعایت ننماید چون غرض از تجویز نکاح و اختیار همسر از اهل کتاب آنستکه بر حسب طبع شوهر در شئون زندگی همسر خود دخالت دارد در اندیشه و عقیده و خلق او نیز خواه ناخواه تاثیر خواهد داشت از این رو برای آزمایش شخص مسلمان میتواند همسر خود را باصول و عقاید اسلام آشنا نموده و بدین اسلام او را دعوت کند و بانجام وظائف ترغیب نماید بلکه با رفتار نیکو و استقامت در دین که از خود نشان میدهد خویشان او را نیز متمایل بدین اسلام نماید.
ولی چنانچه ازدواج با اهل کتاب سبب شود که فرد مسلمان در اثر هم نشینی با همسر خود و کثرت معاشرت با خویشان او فریفته بی‌بند و باری آنان شده استقامت خود را در دین از دست دهد و در باره اداء وظایف دینی مسامحه و سهل انگاری کند در اثر این آزمایش با خطری بزرگ رو برو شده است زیرا شخصی که معتقد باصول اسلام و ملتزم بوظایف بوده ولی چنانچه معاشرت با بیگانگان بطوری او را سرگرم کند و غفلت او را فرا گیرد که به بیخبری و بی‌بند باری بسر برد همه اعمال نیک گذشته او بیهوده و بی‌ثمر گشته اندیشه و آئین فطری خود را نیز ممکن است از دست بدهد.
در تفسیر عیاشی بسندی راوی سؤال نموده از حضرت صادق علیه السّلام که شخص سگ شکاری را بدنبال شکار رها کند و نام پروردگار را نیز بگوید حضرت فرمود از گوشت آن میتوان خورد گرچه کشته شده باشد و چنانچه با کمک سگ دیگر غیر شکاری کشته شده باشد مردار است راوی گفت سؤال نمودم صقر و عقاب و باز شکاری چگونه است فرمود چنانچه بشکار رسیدی و آنرا ذبح نمودی گوشت آن حلال است و اگر ذبح ننمودی مردار است و نیز سؤال کردم باز برای شکار مانند سگ شکاری نیست فرمود مکلب همان سگ شکاری است. انوار درخشان، ج‌4، ص: 354
در کتاب کافی بسندی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده راوی سؤال کرد از حکم شکار باز و صقر و فهد و سگ فرمود گوشت آنها مردار و حرام است جز آنچه را که با شرایط ذبح نمائی جز شکاری که سگ تربیت شده آنرا بگیرد راوی سؤال کرد گرچه آنرا کشته باشد فرمود بلی حلال است زیرا آیه میفرماید «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ» و نیز فرمود هر یک از درندگان شکار را برای طعمه خود میگیرند جز سگ شکاری که برای صاحبش میگیرد و آنرا میدرد و هنگامی که سگ را رها میکنی نام پروردگار را بگو.
در تفسیر عیاشی از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده در باره آیه «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ» فرمود گوشت صیدی که سگ شکاری آنرا صید نموده حلال و جایز است مادامی که از آن نخورده باشد و چنانچه از آن صید خورده باشد پیش از اینکه بآن برسی مردار و حرام است.
در تفسیر عیاشی از هشام بن سالم از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده در باره قول پروردگار «و طعامهم حِلٌّ لَکُمْ» فرمود مراد از طعام عدس و سایر حبوب اهل کتاب است.
در کتاب فقیه از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده سؤال شد از حضرت آیا شخص مسلمان میتواند با زن نصرانی و یا یهودی ازدواج کند حضرت فرمود چنانچه همسر مسلمان دارد ازدواج با زن یهودی و یا نصرانی برای چیست عرض کرد باو عشق میورزد فرمود اگر تزویج نمود او را منع کند از آشامیدن شراب و خوردن گوشت خوک ولی بداند که در باره رعایت وظیفه دینی خود در مشقت خواهد افتاد.
و نیز در کتاب تهذیب از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود برای شخص مسلمان جایز است بانوی یهودی و یا نصرانی را بعقد متعه تزویج کند در حالی که همسر دارد.
در کتاب فقیه از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده سؤال شد از حضرت آیا شخص مسلمان میتواند با زن مجوسی ازدواج کند فرمود نه ولی با کنیزک مجوسی انوار درخشان، ج‌4، ص: 355
باکی نیست که فرزندی از او نیاورد.
در کتاب کافی بسندی از عبد اللّه بن سنان از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود من دوست ندارم که شخص مسلمان با زن یهودیه و یا نصرانیه ازدواج کند زیرا بیم آن هست که فرزند او یهودی و یا نصرانی گردد.
در تفسیر عیاشی از مسعدة بن صدقة روایت نموده که از حضرت باقر علیه السّلام سؤال نمودم از تفسیر آیه «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» فرمود حکم آن منسوخ است بآیه «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ 18 ممتحنه».
مفسر گوید ظاهر آنستکه مراد از نسخ خصوص تخصیص است یعنی حکم جواز در آیه «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» اختصاص یافته است بعقد انقطاع زیرا آیه «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ» از سوره ممتحنه است و قبل از فتح مکه نازل شده و زمان ناسخ باید بعد از منسوخ باشد گذشته از اینکه سوره مائدة آخرین سوره‌های بزرگ قرآنی است و بر حسب روایات اهل بیت علیهم السّلام احکام آن هرگز منسوخ نشده است.
در تفسیر عیاشی در تفسیر آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» بسندی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که راوی گفت شنیدم که حضرت میفرمود کمترین وسیله‌ئی که مسلمان از دین خارج شود آنستکه بداند علی بر خلاف حق است و بآن اصرار داشته باشد و در باره مفاد آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ» فرمود کسی چنین است که بآنچه پروردگار امر فرموده عمل نکند.
در تفسیر قمی روایت نموده که حضرت صادق علیه السّلام در تفسیر آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» فرمود شخص مسلمانی است که از بت پرستان پیروی می‌کند.
و نیز در تفسیر عیاشی از عبید بن زراره روایت نموده که سؤال نمودم از حضرت صادق علیه السّلام از تفسیر آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ» فرمود مخالفت با وظیفه واجب آنستکه مثلا نماز را بدون عذر هنگام صحت و سلامتی ترک کند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 356

[سوره المائدة (5): آیات 6 تا 7] .... ص : 356

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (6) وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7)

خلاصه .... ص : 356

ای اهل ایمان هنگام برخاستن برای نماز صورت و نیز دستهای خود را تا مرفق بقصد وضوء بشوئید و با دست بر جلو سر مسح کنید و سپس بر پشت دو پا تا برآمده‌گی آن مسح نمائید و چنانچه جنابت عارض شود تمام بدن را باید شست (غسل نمود) و در حال بیماری و یا در سفر و یا برای دفع بکناری رفته و یا با همسر خود همبستر شده و از بکار بردن آب معذور باشید باید با خاک تیمم کنید و با دست به پیشانی و پشت دو دست مسح نمائید پروردگار هرگز حکمی از احکام اسلام را بر کسی دشوار ننموده انوار درخشان، ج‌4، ص: 357
است زیرا غرض طهارت و پاکیزه‌گی معنوی و روانی است که نعمت ایمان و طریق سعادت را بیان می‌کند باشد که در مقام سپاسگزاری بر آئید (6)
. ای اهل ایمان بنعمت پروردگار توجه نمائید که دین اسلام را فرستاد و با عهد و پیمان آنرا پذیرفته‌اید و از امن و عافیت آن بهره‌مند گشته باید بعهد خود وفا کنید و از مخالفت پروردگار در حذر باشید زیرا خدا براز دلها آگاه است بر او چیزی پنهان نخواهد بود (7)

شرح .... ص : 357

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ».
بیان شرط طهارت است هنگامی که شخص برای اداء فریضه قیام کند باید با وضوء باشد.
مفسر گوید ظاهر جمله «إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ» قیام بطبیعی فریضه است از این جهت تا هنگامی که حدث از او صادر نشده با طهارت و با وضوء میباشد.
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ» بیان چگونگی آنست غسل بمعنای شست شوی عضوی از بدن و یا تمام آنست که بوسیله ریزش آب بر بدن از جزئی بجزء دیگر انتقال یافته و بر حسب طبع بطرف پائین جریان یابد و بآن وسیله آن عضو پاک و پاکیزه می‌گردد.
«وجوهکم» وجوه جمع وجه بمعنای رو و رخسار که در آن دیدگان و بینی و دهان است و بهر چه بخواهد توجه کند بروی خود برابر آن قرار میگیرد و برای وضوء تمام صورت بوسیله ریختن آب از پیشانی تا چونه باید شسته شود در روایات اهل بیت علیهم السّلام شستن صورت بر حسب طول از رستنگاه موی سر از پیشانی تا آخر چونه و از عرض بقدری است که انگشت ابهام و وسطی صورت را فرا بگیرد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 358
«وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ» بیان جزء دیگر از وضوء است که باید شسته شود ایدی جمع ید بمعنای دست که بنیروی آن انسان همه کارهای خود را انجام میدهد و مرکب از انگشتان تا شانه است و بطور غالب برای انجام کارها انگشتان فقط و یا انگشتان تا بند دست و برای بعض کارهای دیگر انگشتان تا مرفق بکار میرود و کلمه دست مشترک لفظی است بدین نظر با اینکه دست بخصوص انگشتان گفته شده از مجموع آنها نیز دست تعبیر میشود.
هم چنانکه در آیه «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» 5- 43 مفادش آنستکه برای عقوبت سرقت باید دست سارق قطع شود و چون دست کلمه مشترک است و در آیه محتمل است انگشتان فقط و یا انگشتان تا بند دست و یا تا مرفق و یا شانه اراده شده باشد کلمه ایدیهما مجمل است و بقرینه آیه «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» 19- 74 که مفادش آنستکه کف دستها هنگام سجده در نماز بزمین گذارده میشود بدین جهت مورد عقوبت قرار نمیگیرد بقرینه با این آیه مراد از کلمه ایدیهما در آیه «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» تعیین میشود که مراد از دست آنستکه فقط انگشتان سارق قطع می‌شود نه کف دست.
جمله «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ» نیز چون کلمه ایدی مشترک لفظی است کلمه الی المرافق آنرا تعیین نموده که هنگام وضوء دست که عبارت از انگشتان تا مرفق است باید شسته شود و کلمه الی المرافق قید برای جمله فاغسلوا نیست زیرا شست شو امریست عرفی که بهر عضو آب ریخته میشود بر حسب طبع بطرف پائین جریان می‌یابد بلکه حد برای عضو مغسول است که باید معین شود.
و نیز گفته شده که کلمه «الی المرافق» با اینکه قید برای کلمه ایدی باشد در این صورت نیز شستن هر دو دست باید از انگشتان شروع شود و بمرفق پایان یابد.
پاسخ آنستکه بر تقدیر اینکه کلمه «الی المرافق» رفع ابهام از لفظ ایدیکم بنماید بدیهی است شستن امر عرفی و چگونگی آن محتاج بقرینه نیست زیرا بر هر عضوی که بطور طبیعی است آب ریخته شود بسمت پائین جریان می‌یابد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 359
و نیز گفته شده چنانچه حرف الی در این آیه بمعنای نهایت و پایان باشد چون بطور کلی پایان عمل جزء آن نیست هم چنانکه حد جزء محدود نیست باین تقدیر مرفق جزء مغسول قرار داده نشده و نباید شسته شود بلکه در آیه حرف الی بمعنای مع میباشد که مفادش آنستکه دستها بضمیمه مفاصل مرفق باید شسته شوند هم چنانکه در آیه «قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ» 3- 53 حرف الی بمعنای مع میباشد و مفادش آنستکه چه کسانی مرا با پروردگار کمک و یاری مینمایند.
پاسخ آنستکه حرف الی در جمله «أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ» بمعنای نهایت و پایان است و قرینه برای کلمه ایدیکم است و لفظ مشترک را تعیین مینماید.
و در آیه «قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ 3- 53» نیز بمعنای مع نیامده است زیرا عیسی مسیح علیه السّلام در دعوت خود هرگز همرهان و یاران خود را در ردیف آفریدگار قرار نمیدهد بلکه مفاد آیه آنستکه چه کسانی مرا در دعوت مردم بسوی خدا پرستی کمک و یاری مینمایند.
و نیز گفته شده که علماء اسلام انفاق دارند بر اینکه چنانچه از مرفق شروع کند و دست خود را بشوید وضوء او صحیح است ولی در صورتی که از انگشتان شروع کند و مرفق را نیز بشوید صحت وضوء محل خلاف است.
«وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» بیان جزء دیگر از افعال وضوء است مسح بمعنای مرور دادن دست است بر چیزی و کلمه مسح چنانچه بحرف باء ذکر شود مفاد آن مرور دادن جزئی از باطن دست است بر قسمتی از ممسوح و در صورتی که بدون حرف باء باشد لازم است باطن دست بر ممسوح احاطه بیابد و آنرا فرا بگیرد و بقرینه سیاق مسح باید با رطوبت دست باشد و در ممسوح نیز اثر گذارد و بر حسب روایت اهل بیت علیهم السّلام قسمتی از جلو سر که متصل بپیشانی است باید مسح شود.
«وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ» ارجل جمع رجل بمعنای پا است و کعب ببرآمدگی پشت پا گفته میشود کلمه ارجلکم مجرور و نیز منصوب خوانده شده است و بر تقدیر که مجرور باشد مفاد انوار درخشان، ج‌4، ص: 360
آن لزوم مسح قسمتی از باطن دست است بر قسمتی از پشت پا که شروع آن از سر انگشتان تا ببرآمدگی پشت پا برسد و بر تقدیر که منصوب باشد بمحل برؤوسکم عطف شده باید تمام پشت پا از سر انگشتان تا برآمدگی آن با رطوبت دست مسح شود و روایات بسیاری از اهل بیت علیهم السّلام در این باره رسیده است بعض آنها ذکر خواهد شد.
از طریق اهل سنت روایاتی رسیده است که حکایت مینماید از عمل رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و از فتوای بعض صحابه و مفاد آنها لزوم مسح هر دو پا است و باستناد بعض روایات دیگر که در باره شستن هر دو پا وارد است و بعضی از علماء جماعت اخبار غسل را ترجیح داده و فتوی بوجوب شستن هر دو پا داده‌اند و گروهی اخبار مسح را مقدّم دانسته و بوجوب مسح حکم نموده‌اند و باستناد روایات نیز گروهی کلمة و ارجلکم را منصوب خوانده و بکلمة وجوهکم عطف نموده‌اند و تقدیر آن و امسحوا برؤوسکم و اغسلوا ارجلکم الی الکعبین میشود بدین جهت شستن هر دو پا را لازم دانسته‌اند.
مفسر گوید آیه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ» چگونه میتوان بر خلاف ظاهر با فاصله دو جمله کلمة و ارجلکم را عطف بکلمة وجوهکم نمود و شستن دو پا را استفاده نمود.
و چنانچه این نظر مستند بروایت باشد معنای آن آنستکه خبر میتواند حکم ظاهر قرآن را نسخ نماید که بر خلاف ضرورتست.
و نیز از حسن بصری که از جمله تابعین بوده نقل شده می‌گفت کلمه و ارجلکم بکسر و نصب هر دو جایز است که بر تقدیر عطف بجمله برؤوسکم باشد مفادش آنستکه هر دو پا باید مسح شود و چنانچه عطف بکلمه وجوهکم شود هر دو پا باید در وضوء شسته شوند از این جهت میان شستن دو پا و یا مسح آندو مخیر است و از بعض علماء زیدیه نقل شده که شستن هر دو پا و نیز مسح آندو را واجب میدانند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 361
و نیز قول دیگر از فقهاء آنستکه کلمة «ارجلکم» عطف بمحل برؤوسکم نموده بدین جهت مسح باطن و ظاهر پا را تا برآمده‌گی روی پا واجب دانسته و اکتفاء بمسح پشت پا را کافی نمیدانند.
گروهی نیز کلمة و ارجلکم را مجرور خوانده و عطف بکلمة برؤوسکم نموده‌اند ولی شستن هر دو پا را واجب دانسته‌اند باین بیان که مسح مرتبه و قسمتی از شستن است پس مسح نیز همان شستن است و مانعی نیست از اینکه کلمة و امسحوا در مورد و ارجلکم بمعنای شست شو باشد در صورتی که نسبت بکلمة «بِرُؤُسِکُمْ» بمعنای مسح است بقرینه اینکه حدّ و اندازه در جمله و ایدیکم الی المرافق برای دو دست گرفته شده که باید شسته شوند و برای ارجلکم نیز الی الکعبین حدّ و اندازه قرار داده شده قرینه لزوم شستن آنست.
از انس روایت شده گفت در اهواز بودم حجاج خطبه خواند و نامی از وضوء برد و گفت صورت را با دستهای خود بشوئید و سر را مسح کنید چون پاهای مردم بر حسب عادت کثیف است باید هنگام وضوء آنها را بشویند انس گفت من اعتراض نمودم به این که پروردگار فرموده و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین و حجاج دروغ گفته است.
از ابن عباس روایت شده میگفت بر حسب آیات قرآن مسح روی پا جزء وضوء است ولی مردم شستن دو پا را جزء وضوء خود قرار داده‌اند در صورتی که وضوء مرکب از دو شستن و دو مسح است هم چنانکه از انس و شعبی و دیگر از تابعین نقل شده ǘӘʠکه جبرئیل علیه السّلام حکم مسح را در وضوء نازل نموده ولی سنّت رسول بر شستن هر دو پا است.
مفسر گوید یعنی سنّت رسول حکمی که ظاهر قرآن است میتواند نسخ کند و این بر خلاف ضرورتست و نیز سوره مائده در ماههای اخیر زندگی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نازل شده نسخ نخواهد شد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 362
«وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا» جنب بدو ضمّه صفت مشبّهه از جنب گرفته شده بمعنای همبستری است فاطهروا بهیئت امر و مصدر آن تطهّر بمعنای غسل و شست شوی تمام بدن است بقصد عبادت و عطف بجملة اذا قمتم الی الصلوة شده و بیان قسم دیگر از طهارت برای اداء فریضه است که هنگام قیام برای اداء فرائض پنجگانه چنانچه حالت جنابت بکسی عارض شده تمام بدن را بقصد عبادت باید شست شو کنند و مفاد آیة آنستکه هر که محدث بحدث اصغر است مانند خواب شرط است برای اداء فریضه وضوء بجا آورد و در صورتی که جنابت عارضش شده باید برای اداء فریضه غسل کند پس برای رفع حدث اصغر غسل جایز نیست هم چنین برای رفع جنابت وضوء جایز نیست.
«وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ».
مرضی جمع مریض بمعنای بیمار است علی سفر کسی است که در خارج از وطن خود راه می‌پیماید و حرف علی برای شرط تلبّس بآنست الغائط محل پست و کنایه از خلوت برای رفع حاجت است لامستم مصدر آن ملامسة کنایه از مباشرت با همسر است.
بیان هنگامی است که شخص از بکار بردن آب برای وضوء و غسل معذور است چنانچه نماز گزار بیمار سخت باشد و یا در سفر و خارج از وطن رفته و یا برای دفع ضروریات بکناری (خلوت) برود و یا جنابت عارضش شده باشد باید در عوض وضوء و یا غسل تیمم کند.
بیماری از جمله عوارضی است که بطور اتفاق بر انسان رخ میدهد ولی بطور غالب سبب عجز از بکار بردن آب میشود و مسافرت و خروج از وطن نیز از حالات اتفاقی است ولی بطور غالب مسافر دسترسی بآب نخواهد داشت و رفع ضرورت مانند خواب و یا جنابت گرچه حالت طبیعیّ است ولی ممکن است بطور اتفاق نتواند آب بکار ببرد و یا دسترسی بآن نداشته باشد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 363
«فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً» جمله «فَلَمْ تَجِدُوا» تفریع و عدم وجدان (نیافتن) آب کنایه از عدم تمکّن و عجز است بقرینه حالات طبیعیّ و عوارض اتفاقی که ذکر شد.
و بعبارت دیگر از نظر امتنان هر گونه مشقّت در باره بکار بردن آب را برای نماز گزار فقدان آب تلقّی فرموده و چنانچه خود را بمشقّت افکند ردّ امتنان نموده و وضو، و غسل او باطل خواهد بود.
«فَتَیَمَّمُوا» جزاء برای جمله «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی» میباشد و تیمّم بمعنای قصد است و کنایه از اینکه بوسیله دست بخاک زدن و پیشانی مسح نمودن در اظهار اطاعت و پاکیزگی معنوی مانند وضوء و غسل است.
«صَعِیداً» از صعود گرفته شده و کنایه از سطح زمین که از خاک و ریگ و شن بی‌ارزش تشکیل میشود با اشعار به این که معدنی و یا قیمتی و خوردنی و یا پوشیدنی نباشد زیرا هیچ یک از این قبیل چیزها زمین شمرده نمیشوند «طَیِّباً» نیز صفت مشبّهه یعنی پاکیزه و طبیعی باشد نه مانند آجر و کوزه.
«فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ» بیان چگونگی تیمّم است چون مسح بحرف باء ذکر شده مفاد آن مرور دست بر جزئی از ممسوح است یعنی شست شوی صورت و دو دست با مرفق در وضوء بمسح قسمتی از صورت و بمسح از بند دست تا سر انگشتان تبدیل شده و نیز مسح جلو سر و دو پا که جزء وضوء بوده در تیمّم ساقط است و نیز بکار بردن آب تبدیل بخاک شده است.
و در روایات اهل بیت علیهم السّلام رسیده است که باید کف دو دست را بخاک زده و بپیشانی از رستنگاه موی سر تا بابرو مسح کند بار دیگر دو دست را بخاک زده بر پشت دست راست و چپ مسح نماید و از حرف «منه» که ضمیر آن راجع بصعید (خاک) است استفاده میشود اثری از خاک باید در دو دست بماند که در پیشانی و انوار درخشان، ج‌4، ص: 364
پشت دو دست اثر گذارد و سنگ شسته که گرد و غبار ندارد فاقد این شرط است.
«ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ فی الدین مِنْ حَرَجٍ» مبنی بر امتنان است که احکام اسلام هرگز بر اساس مشقّت و سختگیری نیست زیرا غرض تعلیم برنامه و سوق بشر بسوی سعادت و رهبری آنان بانتظام زندگی است که با رفاه حال و سهولت راه مقصد پیش گیرند و با التزام باعمال شایسته بپیمودن آن ادامه دهند هم چنانکه غرض از ایجاب وضوء و غسل تحصیل طهارت و پاکیزگی معنویّ است که در این حال بتوانند باداء فریضه قیام نمایند و بهترین مثال یکتا پرستی و شعار بندگی را انجام دهند و در صورت مشقّت عذر را پذیرفته و از نظر تسهیل شرطیّت وضوء و غسل را برای اداء فریضه اسقاط نموده و بتیمّم که آن نیز طهارت محدود و موقتی است اکتفاء فرموده تا پیروان مکتب قرآن بتوانند در حال عادی و غیر آن بشعار عبودیّت قیام نمایند و بوسیله اداء فریضه با کاروان سعادت همرهی کنند.
«وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ» سیرت افعال وضوء و غسل را معرّفی نموده که بطور اطلاق طهارت روانی و پاکیزگی معنویّ است و هر فرد مسلمان برای اداء فریضه ناگزیر از تحصیل آنست و در صورت عذر تیمّم را نیز طهارت محدود و پاکیزگی بطور موقّت معرّفی نموده است و این سنخ طهارت قابل قیاس بپاکیزگی بدن و لباس از قذارت عاریتی نیست.
زیرا سیرت طهارت معنوی همانا نیروی روانی ثابت و خلل ناپذیر است از نظر اینکه پرتوی از طهارت اعتقادی ایمان است که بصورت افعال وضوء و غسل در آمده و اثر آن طهارت همیشگی است جز هنگامی که یکی از مبطلات وضوء رخ دهد و اثر آنرا خنثی و وضوء را باطل کند آنگاه باید وضوء را تجدید و طهارت تحصیل نماید و چنانچه مدت زمانی با طهارت باشد بار دیگر وضوء را تجدید کند بر نیروی پاکیزگی معنویّ خود افزوده است و بمرتبه بالاتری از طهارت نائل می‌گردد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 365
«وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» غرض از بیان وضوء و غسل و تیمّم تکمیل احکام اسلام است زیرا دین مقدّس اسلام بر ارکان چندی استوار است.
1- بر توحید و طهارت اعتقادی و تبری از قذارت شرک و خود ستائی.
2- بر فضیلت و طهارت خلقی و خوی پسندیده.
3- بر پاکیزگی و پرهیز از گناهان و التزام بوظائف دینی و بهترین تمثّل طهارت اعتقادی و انقیاد جوارحی قیام بفرایض پنجگانه است که یگانه شعار اسلام و روح ایمان معرّفی شده است و بصورتی درخشان آن سیرت را نمایش میدهد و صحّت قیام بفرائض نیز بر طهارت معنویّ بوسیله وضوء و غسل استوار است هم چنین مثالی است از تسهیل احکام که بر اساس رفاه و آسایش بشر نهاده شده از این رو اهتمام رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بطهارت مسلمانان در همه حال آشکار میشود چنانچه روایت نبویّ رسیده است که هر که محدث شود و سپس وضوء نسازد بمن جفا خواهد نمود.
«لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» صفت رجاء و یاس و تمنّا و یا خوف و حزن مانند همه حالات نفسانی بر اساس امکان و بی‌خبری از حوادث است و ساحت کبریائی منزّه از هر گونه نقص و امکان است از این رو اظهار رجاء و امید و مانند آن بلحاظ ترغیب و یا تهدید بشر میباشد و از شئون دعوت و رهبری است.
«وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ» یگانه نعمتی که پروردگار بجامعه بشر موهبت فرموده و سایر نعمتهای بیشمار که در جهان هستی گسترده است مقدّمه آن بشمار میآید همانا تأسیس مکتب قرآن و تعلیم برنامه آنست و همه افراد بشر را بدان دعوت فرموده و آنرا عهده دار سعادت دنیویّ و اخرویّ آنان معرّفی نموده و قبول دین اسلام و پیروی از برنامه آن ظهور عهد و پیمانی است که در ازل افراد بشر بیگانگی آفریدگار اقرار نموده انوار درخشان، ج‌4، ص: 366
و عهده‌دار شده‌اند زیرا خدا پرستی بر حسب دیانتهای آسمانی در دسترس بشر قرار گرفته بود تا اینکه دوره دبستانی و دبیرستانی آن خاتمه یافته پس از ظهور دین اسلام دوره عالی مکتب توحید بنا نهاده شد و در دسترس بشر تا پایان جهان قرار گرفت بدین نظر قبول دین اسلام ظهور عهد و پیمانی است که در پیشگاه آفریدگار بدان اقرار نموده و ملتزم شده‌اند و باین جهت در آیه «اذْکُرُوا» فرموده که بیاد آورید و رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نیز همواره افراد بشر را دعوت مینماید و بحکم فطرت از آنان عهد و پیمان میگیرد که دین اسلام را بپذیرند و بعهد و پیمان دیرین خود وفادار باشند.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» مبنی بر تهدید است تنها دعوی اسلام کافی نیست و از کسی پذیرفته نخواهد بود جز هنگامی که انقیاد از احکام آن در قلوب مردم رسوخ نماید و بر حسب عقیده و خلق در مقام وفاء بعهد برآیند زیرا این جهان برای آزمایش است که آنچه در کمون بشر نهفته و پنهان است باختیار آنرا بعرصه ظهور درآورند و بحدّ کمال برسانند و چنانچه بظاهر اسلام اکتفاء نموده و از عهد و قیام بوظایف تخلّف نمایند فائده‌ئی نخواهند برد زیرا پروردگار بمنویّات و راز دلها آگاه است چیزی بر او مشتبه نخواهد بود.
و محتمل است تهدید از نظر اختلافی باشد که در باره وضوء پدید آمده که چنانچه در تحصیل طهارت خللی رخ دهد خلل بفرایض وارد شده سبب بی‌بهره شدن از ایمان و تقوی نیز خواهد شد.
«إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» مفاد آیه حصر است که فقط پروردگار بهر چه در روح عاقله و روان انسانها از اندیشه و خوی پسندیده و یا نکوهیده و نفاق و شک است و نیز هر چه از خاطرات که بر آن رخ دهد پروردگار بر آنها بحقیقت احاطه دارد و بر او چیزی پنهان نیست زیرا آنچه از خاطرات و عقیده و خوی که روح عاقله آنها را انوار درخشان، ج‌4، ص: 367
کسب کرده و بآن صورت درآمده و فعلیت یافته بوسیله نیروهای بینائی و شنوائی و یا بوسیله فکر بطور بداهت و یا نظر و دلیل است و یا بوسیله سعی و حرکت جوارح است که آن حقیقت را یافته و بآن سرّ نهفته پی‌برده و احاطه نموده است پس صورت نفسانی و ملکات بشر بطور کلی حصولی و محدود است و هر گونه علم و فضیلت و یا رذیله‌ئی کسب کند و بدان صورت و فعلیت درآید بر حسب وسائلی است که خود آنها را بکار بسته و برگزیده و همواره علم و وجدانیات بشر آمیخته بجهل بیشمار و فقدانست و بهره‌ئی از علم و احاطه بملکات و عقیده و صورت نفسانی خود ندارد جز بطور حصولی که زوال و تزلزل پذیر میباشد.
ولی علم پروردگار بسرائر مردم و صورت نفسانی و خوی پسندیده و یا نکوهیده هر فردی از بشر بطور انفعال و حصولی نیست بلکه علم پروردگار حقیقت علم و احاطه است مانند احاطه قیومیه‌ئی که بهمه پدیده‌های جهان هستی دارد زیرا علم و احاطه بموجودات چه مادی و یا مجرد از جمله صورت نفسانی و سرائر بشر است هرگز بحقیقت علم برای بشر تحقق نمی‌یابد و صورت نمیگیرد جز با احاطه بجمیع اجزاء نامتناهی عالم هستی با حدود و خصوصیات هر یک از آنها زیرا هر موجود مادی و یا مجرد امکانی دارای حدود و مشخصاتی است که پیوسته بمجموع نظام هستی و جزئی از آنست و حقیقت علم و احاطه بموجودی اختصاص به پروردگار دارد و از شئون ربوبی است که همه آنها ظهوری از تدبیر و اراده پروردگار در مرتبه امکانی است پس قدر مشترک میان علم بشر و علم و احاطه قیومیه پروردگار نخواهد بود جز آنکه صورت نفسانی و سرائر و ملکات انسانی پرتوی از موهبت و تعلیم پروردگار است که بشر را بوسائلی آموخته و بدان هدایت نموده و سوق داده است و علم بشر بسرائر و منویات خود بقیاس علم و احاطه پروردگار مانند شمعی است که در برابر آفتاب قرار گیرد و بقیاس خود مانند شمعی است در شب تیره و تاریک در بیابان که معرض بادهای تند است از روشنائی آن جز باندازه گام خود نتواند استفاده کند آن هم بطوریکه انوار درخشان، ج‌4، ص: 368
تزلزل پذیر میباشد پس هرگز فردی از بشر بسرائر و صورت نفسانی و منویات خود بحقیقت علم و احاطه نخواهد داشت جز آفریدگار و مفاد جمله حصر در آنستکه پروردگار احاطه بطور غیر قابل قیاسی بصورت نفسانی و سرائر هر یک از افراد مردم دارد که بر خود آنها حقیقت امر پنهان است.
در کتاب کافی بسندی از زرارة و بکیر که هر دو از حضرت باقر علیه السّلام سؤال نمودند از چگونگی وضوء رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله حضرت طشت خواست که در آن آب بود پس دست راست خود را در آن فرو برد آب برداشت و بصورت ریخت و آنرا شست و سپس دست چپ را در آب ظرف فرو برد آب برداشت بر دست راست ریخت و از ذراع مرفق تا انگشتان را شست شو نمود آب را برنگردانید بسمت مرفق و سپس دست راست خود را در آب فرو برد و آب برداشت بر ذراع دست چپ از مرفق ریخت مانند دست راست آنرا شست شو نمود و سپس سر و دو پای خود را بهمان رطوبت دست مسح نمود بدون اینکه آب دیگری بآنها برسد و فرمود انگشتان را نباید زیر کفش برد و فرمود پروردگار عزّ و جلّ میفرماید «إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ» و نباید جزئی از صورت شسته نشود و نیز آیه فرمود که دو دست تا مرفق و نباید جزئی از آنها ناشسته بماند زیرا در آیه فرمود «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ» و سپس در آیه فرمود «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ» چنانچه بعض سر را مسح کند و هم چنین بعض از دو پای خود را از میان کعبین تا سر انگشتان مسح کند کافی است هر دو راوی سؤال نمودند کعبین کدامند حضرت فرمود این مفصل است نه استخوان ساق پا هر دو راوی گفتند این چیست حضرت فرمود: این از استخوان ساق پا است و گفت پائین‌تر است از آن پس دو راوی گفتند اصلحک اللّه یک مشت آب کافی است برای صورت و یک مشت برای دست حضرت فرمود بلی چنانچه آب کاملا بآنها برسد و چنانچه دو مشت ریخته شود نیز کافی است.
در کتاب کافی بسندی از زرارة روایت نموده که گفت از حضرت باقر علیه السّلام انوار درخشان، ج‌4، ص: 369
سؤال نمودم از کجا استفاده نمودی و میفرمائی مسح ببعض از سر و ببعض از دو پا است حضرت تبسم نموده فرمود ای زرارة رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود و نیز آیه قرآن بر آن دلالت دارد زیرا پروردگار عز و جل میفرماید «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ» فهمیدیم که تمام صورت را باید شست شو نمود و نیز فرمود «وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ» و دو دست را تا مرفق عطف نمود بصورت فهمیدیم که هر دو دست نیز باید شسته شوند و سپس در جمله دیگر فرمود «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» پس فهمیدیم از کلمه «بِرُؤُسِکُمْ» از حرف باء که مسح ببعض سر است و سپس عطف نمود هر دو پا را بسر هم چنین که دو دست را عطف نمود بصورت و فرمود «وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ» فهمیدم از عطف دو پا بسر به این که مسح ببعض آنها است و نیز رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله تفسیر فرمود برای مردم ولی مردم آنرا تضییع کردند و سپس حضرت فرمود «فان لم تجدوا ماء فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ» چون وضوء را بیان نمود و جمله «ان لم تجدوا» را فرمود که بعض غسل را باید مسح نمود زیرا در آیه فرمود «بِوُجُوهِکُمْ» و سپس عطف نمود بآن «وَ أَیْدِیَکُمْ» و سپس حرف «منه» یعنی از آن تیمم تا آخر حدیث در تفسیر عیاشی از حسن بن زید از جعفر بن محمد روایت نمود که علی علیه السّلام در زمان خلافت عمر بن خطاب با مردم مخالفت میکرد در باره مسح بر کفش مردم می‌گفتند ما دیدیم که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بر کفش خود مسح میکرد حضرت میفرمود قبل از نزول مائده و یا بعد از آن مردم می‌گفتند نمیدانیم حضرت میفرمود من میدانم که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله مسح نمیکرد بر کفش هنگامی که مائده نازل شد و چنانچه من مسح کنم بر پشت الاغ دوستتر دارم از اینکه بر کفش مسح کنم و آیه را قرائت می‌نمود «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تا جمله «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ».
در تفسیر برهان عیاشی از زرارة بن اعین و ابو حنیفه از ابی بکر بن حزم روایت نموده که شخصی وضوء ساخت و بر دو کفش خود مسح نمود داخل مسجد شد نماز خواند سپس علی علیه السّلام بر سر او ایستاد فرمود وای بر تو بی‌وضوء نماز خواندی گفت: عمر بن خطاب بمن چنین گفته است راوی گفت حضرت دست آن شخص را انوار درخشان، ج‌4، ص: 370
گرفته او را نزد عمر برد با صدای بلند بوی فرمود ببین این شخص چه حکمی بتو نسبت میدهد عمر گفت بلی من چنین گفته‌ام زیرا رسول اکرم چنین مسح می‌کرد حضرت فرمود قبل از نزول مائدة یا بعد از آن بود عمر گفت نمیدانم حضرت فرمود پس حکمی را که نمیدانی چرا فتوا میدهی قرآن مسح بر کفش را نسخ نمود.
در تفسیر عیاشی بسندی روایت نموده راوی گفت شخصی حضور امیر مؤمنان علی علیه السّلام آمده سؤال نمود از حکم مسح بر کفش حضرت روی خود را بطرف پائین نموده سپس سر بلند کرد فرمود بدرستیکه پروردگار تبارک و تعالی امر فرمود بندگان را بتحصیل طهارت و آنرا بر همه اعضاء بدن تقسیم کرد برای صورت قسمتی و برای سر نیز سهمی و برای دو پا قسمتی و برای دو دست نیز نصیبی قرار داد چنانچه کفش تو نیز از آنها است بر آن مسح کن.
در تفسیر عیاشی از زرارة روایت نموده گفت از حضرت باقر علیه السّلام سؤال نمودم از چگونگی تیمم حضرت فرمود عمار یاسر حضور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله آمده عرض کرد من جنب شدم آب نداشتم حضرت فرمود ای عمار چه کردی عرض نمود لباس خود را بیرون آورده بخاک غلطیدم حضرت فرمود حمار چنین میکند تیمم چنین است پروردگار در آیه فرمود «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ» سپس حضرت دو دست را بخاک نهاد و مسح کرد سپس از بالای دیدگان تا پائین ابروان مسح نمود آنگاه یکی از دو دست خود را بر پشت دست دیگر کشید و بمسح پشت دست راست شروع نمود.
در تفسیر عیاشی از زرارة روایت نموده که حضرت باقر علیه السّلام فرمود پروردگار در وضوء شستن صورت و دو «ذراع» دست و بازو و نیز مسح بر سر و دو پا را واجب فرمود و هنگام سفر و بیماری و حال ضرورت پروردگار شستن را رفع نموده و بجای شستن مسح را قرار داده است و فرمود «وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ» تا آیه «وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ».
انوار درخشان، ج‌4، ص: 372

[سوره المائدة (5): آیات 8 تا 14] .... ص : 372

اشاره

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (8) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (9) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (10) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11) وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (12)
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (13) وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (14)

خلاصه .... ص : 372

ای اهل ایمان همواره برای اداء وظیفه و خشنودی پروردگار قیام نمائید و بعدالت و حق شهادت دهید و کینه شما در باره کسی سبب نشود که در اداء گواهی منحرف شده بضرر و زیان او شهادت دهید همواره بعدالت رفتار نمائید که یگانه وسیله سعادت و ایمن بودن از خطر گمرهی همین است و از عقوبت پروردگار در حذر باشید زیرا که برفتار و راز دلها آگاه است بر او چیزی پنهان نخواهد بود (8).
پروردگار باهل ایمان و تقوی وعده فرموده و مژده داده که از لغزشهای آنان درگذرد و بنعمتهای ابدی بآنها پاداش دهد (9)
گروه دیگر که نعمتهای پروردگار را نادیده گرفته با اینکه دین اسلام همراه با دلایل آشکاریست انکار مینمایند اینان اهل دوزخ‌اند و شعله‌های آتشین آنها را فرا خواهد گرفت (10)
ای اهل ایمان نعمتهای پروردگار را بنظر آورید از جمله هنگامی که گروه بسیاری از دشمنان بر شما غلبه می‌یافتند پروردگار خطر آنان را رفع نمود و شما را ایمن داشت و از بدعت در دین و تفرقه مسلمانان در حذر باشید و بپروردگار اعتماد نمائید (11).
همانا پروردگار از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنها دوازده نقیب و بزرگ برانگیخت که پیشوای هر سبط باشند پروردگار بآنان وعده فرمود چنانچه شما نماز گزارید و بزیردستان کمک کنید با شما خواهم بود و نیز به پیامبرانی که میفرستم ایمان آورده و آنها را یاری کنید در باره کارهای همگانی برای خدا کوشش نمائید و بتهیدستان قرض بدون ربا بدهید در این صورت گناهان شما را بیامرزم و در بهشت جاوید که نهرها از هر سو در آن جاری و روانست سکونت دهم پس هر که از شما انکار کند سخت از راه راست بدور افتاده است (12).
چون بنی اسرائیل پیمان شکستند آنان را از رحمت بی‌بهره نموده دلهای انوار درخشان، ج‌4، ص: 373
آنان را سخت و بر عناد آنها افزودیم تا که پند و نصیحت در دلهای آنان اثر نگذارد توریة را تحریف نموده و نصیب زیادی از دانش که بآنان گفته بودیم از دست دادند همواره از رفتار آنان خیانت و فتنه جوئی آشکار میشود جز گروهی اندک از آنها که مردمی نیکوکار و با ایمانند پس تو از آنها درگذر پروردگار نیکوکاران را دوست میدارد (13)
بعضی دیگر آنان گفتند که ما در باره نشر خدا پرستی یاوران عیسی هستیم از آنها پیمان گرفتیم که از گفتار و سفارش عیسی پیروی نمایند و از آنچه در انجیل پند داده بودیم اعراض نموده با حق مخالفت کردند ما هم بکیفر این جنایت میان آنان آتش جنگ و دشمنی را تا دامنه قیامت بر افروختیم و بزودی پروردگار آنها را بسوء عاقبتشان آگاه خواهد نمود (14)

شرح .... ص : 373

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ» قوّام بهیئت مبالغه از قیام گرفته شده و لام در کلمه للّه برای غایت و نتیجه است بالقسط بمعنای عدالت و میانه روی است لا یجرمنکم یعنی هرگز از شما ستم و خیانت بدیگران روا نیست شنئان اسم مصدر بمعنای عداوت و کینه دیرین است.
از جمله برنامه اخلاقی و عملی دین اسلام قیام للّه است یعنی همواره اعمال و رفتار مسلمانان باید برای خشنودی پروردگار و جلب رضایت او باشد و چنانچه با کسی عداوت و کینه در دل دارند بوسیله شهادت از او انتقام نگیرند و حق او را انکار و تضییع ننمایند و بضرر و زیان او گواهی ندهند زیرا بدین وسیله حق و حقیقت را نادیده گرفته و خللی جبران ناپذیر در انتظام جامعه وارد نموده نه تنها بیک فرد ضرر زده و خیانت نموده بلکه بخود و باجتماع خیانت روا داشته جور و ستم را تائید و تقویت انوار درخشان، ج‌4، ص: 374
کرده و قضاوت و داوری را در باره حل اختلاف مردم متزلزل نموده اعتماد و اطمینان مردم را بیکدیگر سلب خواهند کرد.
«أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی» هرگز در رفتار و گفتار از طریقه عدالت و خرد خارج نشوید و پایه تقوی و انتظام زندگی افراد و اجتماع برعایت این دستور استوار است هم چنانکه در آیه «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ 4- 136» در این باره تاکید نموده که تنها برای جلب خشنودی پروردگار شهادت دهید و از اداء شهادت بر خلاف وجدان و حقیقت برای جلب نفع اکیدا منع نموده و آنرا ظلم بر خود و خیانت بر اجتماع معرفی نموده است.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» مبنی بر تهدید است یعنی از آتش فتنه‌ئی که در اثر بکار بردن نیروی خشم و شهادت بنا حق افروخته‌اید در حذر باشید پروردگار بر سرائر و منویات مردم احاطه دارد و آگاه است و هرگز بر او چیزی پنهان و مشتبه نیست و از عقوبت ستمگران هرگز غافل نخواهد بود.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» از نظر تاکید در باره قیام للّه که آنرا محور سعادت معرفی نموده که مسلمانان در اعمال خود رضایت پروردگار را رعایت نمایند وعده فرموده که هر یک را بقدر کوشش او برای رسیدن بهدف عالی ایمان و تقوی «قیام للّه» بمرتبه‌ئی از کمال نائل فرماید و نقص خلقی و عملی آنان را برطرف کند و عفو فرماید و نظر به این که درجات ایمان و قیام للّه بیشمار و نامتناهی است سیرت هر مرتبه از کمال نیز مرتبه و درجه‌ئی از نعمتهای ابدی و سرور همیشگی است نصیب آنان فرماید و از وعد خود هرگز تخلف نفرماید زیرا حقی است که پروردگار در باره پرهیزکاران عهده دار شده و هرگز امتناع نخواهد فرمود.
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ» بشر بحکم فطرت و خرد هرگز نمیتواند صحنه پهناور صنع آفرینش را بی‌صانع تصور کند و از اقرار و تصدیق بوجود صانع مدبر سر بپیچد و چنانچه بزبان انکار کند نیروی خرد او را انوار درخشان، ج‌4، ص: 375
ملامت و سرزنش دهد فقط میتواند صیت و طنین دعوت اسلام که اقطار جهان و فضا را فراگرفته و پی در پی در نوسان است نشنیده و نادیده بگیرد و از اختیار خدا داده بوی سوء استفاده کند در مقام تمرد و انکار دین اسلام و رد دعوت مکتب قرآن برآید و سیرت این کفر بر حسب تحلیل آنستکه در همه لحظات زندگی و ادراک خود بمبارزه با آفریدگار برخاسته و عناد درونی و پاسخ منفی خود را در هر لحظه تکرار مینماید و در قطب ضد کاروان توحید راه می‌پیماید و تا آخرین لحظات زندگی مخالفت و عناد با پروردگار را در اعماق دل خود می‌پروراند این چنین سیرت عنادی هرگز صفا نخواهد یافت و با سپری بودن مدت اختیار محال است که بصورت انقیاد درآید زیرا انقلاب حقیقت است آنگاه در صحنه رستاخیز که سرائر نفوس بشر نیک و بد بحد رشد و ظهور میرسد در صف اهل عناد در پیشگاه ساحت کبریائی قرار خواهد گرفت و سیرت عناد عبارت از شعله‌های آتشین حسرت و عقوبتهای زیاده بر تصور دوزخ است و هر دو سنخ عقوبت پاسخ خواسته روانی و جسمانی او است و مانند سایر پدیده‌ها همواره رو برشد و افزایش خواهد بود.
و چون در زندگی آزمایشی خود با دو تیری روانی «عناد» و جوارحی در مقام تکذیب و انکار برآمده و راه مخالفت پیموده در دوزخ نیز بوسیله هر دو نیروی روانی و جوارحی عقوبت خواهد شد.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ».
آیه مبنی بر امتنان و یادآوری نهضتهائی است که کفار قریش با یهود هم پیمان شده علیه اسلام و مسلمانان قیام نموده و بقتال برخاستند و زیاده بر هشتاد صحنه‌های بزرگ و کوچک ستیز در این مدت کوتاه بر پا کردند ولی پروردگار بفضل خود دشمنان اسلام را مغلوب و مسلمانان را غالب و سر فراز فرمود و مشرکین مکه سر تسلیم فرود آورده و مکه سرزمین آنان فتح گشته و در تصرف مسلمانان درآمد و یهود و مسیحیان نیز جزیه قبول کردند و سرزمین پهناور جزیرة العرب در سیطره مسلمانان درآمده و انوار درخشان، ج‌4، ص: 376
یا صیت و نفوذ اسلام آنرا فرا گرفت «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» تاکید در باره «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» و مبنی بر یادآوری نعمت غلبه و پیروزی است و منع از آنستکه مسلمانان در این باره خود ستائی نمایند و پیشرفت و پیروزی خود را بر کفار در اثر مبارزه و پافشاری در جنگ پندارند و از این پنداشت بر حذر باشند زیرا مخالف با ایمان و نشانه شرک است بلکه پروردگار بر مسلمانان منت نهاد و برای اینکه دین اسلام را در جهان نشر دهد و کفر و بت پرستی را از قلوب مردم محو کند کفار را بوسیله سپاه اسلام سرکوب و مغلوب کرد و از جمله دستور آموزش و سر لوحه ایمان بپروردگار آنستکه مسلمانان تدبیر امور خود و نظم جهان را وابسته بارادة پروردگار بدانند که از پس شبکه‌های علل و اسباب بیشمار خواسته خود را بر وفق نظام بظهور میرساند و نیز از لوازم ایمان توکل بآفریدگار و صفت روانی است که امور خود را بپروردگار قادر توانا واگذار نمایند و انجام کارها و مقاصد خود را با سعی و بکار بردن عوامل و اسباب بر حسب نظام طبع از پروردگار خواستار شوند ولی روح تاثیر و رسیدن بمقصد را بخواست پروردگار بدانند و هرگز علل و اسباب را بطور استقلال مؤثر ندانسته و بخود نیز اعتماد ننمایند.
«وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».
بیان آنستکه اصول توحید و تشریع احکام اسلام از شئون تعلیم و تربیت بشر و رهبری آنان بفضیلت و سعادت است یعنی ودیعه و امانتی است از ساحت پروردگار صادر و بجامعه مسلمانان سپرده شده است و مردم باید امانت را حفظ و از آن پیروی نمایند.
و از تغییر و تحریف آن بپرهیزند و چنانچه در مقام تمرد برآیند بودیعة پروردگار خیانت نموده و نعمت را تضییع و بصورت نقمت درآورده مورد غضب پروردگار قرار خواهند گرفت هم چنانکه یهود و مسیحیان بکتاب آسمانی و احکام آن خیانت کردند و از جمله خطر خیانت در باره اسلام آنستکه عقاید مختلفه و آراء گوناگون در دین پدید آورند که سبب تفرقه و تشتت مسلمانان شده دین صفای خود را از دست دهد و رنگ خود ستائی و ساختگی بخود خواهد گرفت. انوار درخشان، ج‌4، ص: 377
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً».
آیات گذشته باهل ایمان تاکید نموده که همواره بیاد نعمتهای پروردگار بوده و از آنها سپاسگزارید و باحکام اسلام که نزد مسلمانان بودیعت سپرده شده خیانت نکنید و در باره عمل بآنها وفادار باشید در این آیه سوء عاقبت نقض عهد و پیمانشکنی‌های بنی اسرائیل را تذکر داده که سبب عبرت و تهدید مسلمانان شود از جمله بوسیله موسی کلیم علیه السّلام از بنی اسرائیل مکرر عهد و پیمان گرفتیم که خدا پرست بوده و از دین تورات پیروی نمایند و نیز امر نمودیم که موسی کلیم از هر یک از دوازده طایفه بنی اسرائیل یک نفر نقیب و ناظر بر امور آنان تعیین کند که زعیم و سرپرست بر قوم خود باشند و احکام و وظایف عملی را بمردم تعلیم دهند و آنها را باداء وظایف دینی ترغیب کنند.
«وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکُمْ».
پروردگار بوسیله موسی کلیم علیه السّلام بنقباء فرمود که چنانچه با بت پرستان بمبارزه برخاسته شما را بر آنها چیره و غلبه خواهیم داد.
«لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ «1» وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً».
سوگند یاد نموده بارکان خدا پرستی چنانچه پیمان دهید و بعهد خود وفادار باشید (1) بپروردگار سپاسگزار و اظهار حاجت نمائید (2) زکوة مال خود را بزیردستان بپردازید (3) بپیامبران صاحب دین و کتاب که از جانب پروردگار مبعوث میشوند بگروید مانند عیسی مسیح و پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله و نیز بسایر پیامبران که پیرو دین تورات هستند ایمان آورند (4) پیامبران را بزرگ شمرده تعظیم نمایند و بدستور آنها رفتار کنند (5) برای خشنودی پروردگار بفقراء و بینوایان انفاق کنند و بر آنها هرگز منت نگذارند.
«لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ».
__________________________________________________
(1) عزرتموهم، یعنی از نظر بزرگداشت پیامبران از فرامین آنها پیروی کنند. [.....]
انوار درخشان، ج‌4، ص: 378
جمله سوگند و جواب شرط است چنانچه باین پنج رکن خدا پرستی رفتار نمودید پروردگار در برابر پاداش وفا بعهد گناهان شما را بیامرزد.
«وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ».
پس از آمرزش و پاکیزگی از گناهان شما را در بهشت جاودان سکونت دهد که در آنها از هر سو نهرها جاریست بدیهی است تا هنگامی که نواقص خلقی تدارک نشده و گناهان آمرزیده نشود قابلیت جوار رحمت پروردگار و خلود در سعادت را نخواهند یافت.
«فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ».
و نیز از آنان عهد گرفتیم هر که تخلف کند و بوظائفی که ملتزم شده پیمانشکنی نماید بگمرهی دچار شده و از سعادت دو جهان بازمانده و عذری از او پذیرفته نخواهد بود زیرا انکار بعد از ایمان کفران نعمت و عناد با پروردگار است.
«فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ».
آیه لجاج و پیمانشکنی‌های یهود را یادآوری مینماید که چگونه پروردگار آنها را از رحمت خود رانده و از سعادت بی‌بهره نموده است برای اینکه مسلمانان نیز عبرت و پند گیرند آنها نیز چنانچه از نظر خود ستائی بعض احکام اسلام را تغییر داده و فرامین قرآن را تاویل نمایند و در اجتماعات اسلامی تفرقه و تشتت ایجاد کنند از مرز اسلام خارج گشته و از رحمت پروردگار بی‌بهره شده و از سعادت باز خواهند ماند.
«وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً».
از جمله آثار شوم پیمانشکنی یهود آن بود که دلهای آنان مانند سنگ سخت شده هرگز نصیحت و پند نمی‌پذیرند و انقیاد فطری و پذیرش خود را از دست داده در اثر لجاج در قطب مخالف قرار گرفته عناد درونی خود را با پروردگار اظهار مینمایند.
«یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ».
احکام و مژده‌های کتاب آسمانی را تحریف و زیاده و کم نموده و حقائق از دسترس انوار درخشان، ج‌4، ص: 379
مردم خارج شده از جمله مژده‌هائی است در باره بعثت پیامبر اسلام که حذف نموده و صفات و نشانه‌های او را تغییر داده‌اند.
«وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ».
در اثر تحریف توریة اخبار و مژده‌های مهم آن از دست رفته و بجای آن افسانه‌هائی درج شده که سبب ضلالت و گمرهی یهود تا پایان جهان میشود از این قبیل:
1- دین توریة همیشگی و نسخ پذیر نیست.
2- پس از موسی کلیم پروردگار پیامبر دیگری را نخواهد فرستاد.
3- قدرت و توانائی پروردگار محدود است «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ».
4- احکام آسمانی نسخ پذیر نیست.
5- پروردگار نژاد اسرائیل را عقوبت نخواهد فرمود جز اندک زمانی که نیاکان آنها گوساله پرست شده بودند.
6- نژاد اسرائیل فرزندان و دوستداران پروردگارند.
«وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ».
ای رسول گرامی همواره در حوادث و پیش آمدهای بخیانتهای یهود متوجه خواهی شد و پیمانشکنی‌های آنان را می‌یابی جز افراد معدود و انگشت شماری که در گذشته و آینده بدین اسلام بگروند و ایمان آورده بعهد وفاء کنند و حکم خرد را بپذیرند.
«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».
ای رسول گرامی از این گروه که بدین اسلام گرویده هم چنین آن مردمی که تسلیم شده جزیه قبول کنند از عتاب و ملامت آنان چشم بپوش پروردگار نیکوکاران را دوست میدارد و گفته شده مراد از کلمه محسنین افرادی از یهودند که بدین اسلام گرویده‌اند.
«وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ» حظّ قسمت و بهره زیاد است و اغراء افکندن بخطر است هم چنین گروهی که انوار درخشان، ج‌4، ص: 380
بر خلاف حقیقت خود را انصار و یاوران عیسی مسیح میخوانند بوسیله انجیل کتاب آسمانی بآنها مژده بعثت پیامبر و ظهور دین اسلام را دادیم و نیز عیسی مسیح از آنان عهد و پیمان گرفت که چنانچه زمان آن پیامبر را درک نمایند بوی ایمان آورند ولی از پیروی کتاب آسمانی که سبب هدایت و برنامه سعادت آنان بود اعراض نمودند و بمژده‌ها که در باره دین اسلام بوده گوش فرا نداده‌اند با اینکه عیسی مسیح علیه السّلام از کودکی مردم را بیکتا پرستی دعوت می‌کرد و بر حسب رفتار و گفتار پیروان خود را بصلح و سازش و ترک لذائذ و تمایلات توصیه می‌نمود ولی پیروان او آئین مسیحیت را که بر مبنای تثلیث سه گانه پرستی و آمیخته بشرک است شعار خود قرار داده و نیز از نصایح عیسی اعراض نموده بلکه سعی در باره تامین وسائل زندگی و صرف لذائذ مینمایند و هرگز توجه باخلاقیات و فضیلت روانی ندارند پروردگار نیز آنها را عقوبت نموده در دلهای آنان بجای صلح و سازش عناد و دشمنی با یکدیگر را القاء فرمود و در عوض مواسات و محبت با یکدیگر آتش جنگ را میان آنان بر افروخت و چون این خصلت نکوهیده در دلهای آنان رسوخ نموده تبعات آن نیز برای همیشه ادامه خواهد داشت.
«وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ».
هنگام رستاخیز نیز پروردگار سیرت شرک و آتش فتنه‌هائی که در جهان افروخته‌اند آشکار میسازد.
بر حسب نقل روح البیان آئین مسیحیت بر اساس شرک و تثلیث و به سه طریقه است.
1- نسطوریة مسیح را فرزند پروردگار می‌پندارند.
2- ملکانیه پروردگار را ثالث ثلثه میدانند 1- مسیح 2- مریم 3- خدا.
3- یعقوبیه پروردگار را در اثر حلول و اتحاد عیسی مسیح پندارند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 381

[سوره المائدة (5): آیات 15 تا 19] .... ص : 381

اشاره

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ (15) یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (16) لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (17) وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (18) یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (19)

خلاصه .... ص : 381

ای اهل کتاب ما پیامبر اسلام را فرستادیم با حقایق و احکام بسیاری از آنچه از کتاب آسمانی توریة و انجیل که پنهان نموده‌اید برای شما بیان کند و از بسیاری انوار درخشان، ج‌4، ص: 382
از خیانتهای شما درگذرد و از جانب خدا برای رهبری بشر نوری درخشان و قرآنی معجزه‌آسا آمد (15).
پروردگار بوسیله قرآن کریم هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و از تیره‌گی و ظلمت جهل و گناه بیرون آورد و بعالم دانش و بصیرت وارد کند و براه راست وی را رهبری فرماید (16)
گروهی که پندارند پروردگار جهان عیسی مسیح است کافر شدند بگو ای رسول گرامی کدام قدرت میتواند پروردگار را باز دارد چنانچه بخواهد عیسی و مادرش را و هر که در روی زمین است هلاک کند پس پروردگار هرگز فناء پذیر نیست زیرا کرات آسمان و زمین و هر چه در میان آنها است همه ملک خدا است هر چه را بخواهد بیافریند پروردگار بر هر چه بخواهد قادر و توانا است (17).
یهود و نصاری پندارند و گویند که ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم ای رسول گرامی بگو اگر چنین است پس پروردگار چرا شما را بگناهتان عذاب میکند این دعوی بیهوده است بلکه شما از آنچه خدا خلق کرده بشری بیش نیستید پروردگار از خلق خود هر که را خواهد می‌بخشد و هر که را خواهد عذاب مینماید زیرا کرات آسمان و زمین و هر چه میان آنها است همه ملک خدا است و بازگشت همه مردم در قیامت بسوی او است (18).
ای اهل کتاب رسول گرامی اسلام را بسوی شما فرستادیم برای اینکه حقایق دین را بیان کند در روزگاری که پیامبری نبود تا نگوئید رسولی که بما بشارت دهد و از کیفر گناهان ما را بترساند نیامد تا ما هدایت یابیم پس آن رسول گرامی که بشارت دهد و تهدید کند بسوی شما آمد پروردگار بر فرستادن پیامبران و هر چیز قادر و توانا است (19)
. انوار درخشان، ج‌4، ص: 383

شرح .... ص : 383

«یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ»
.از جمله ارکان دین اسلام نبوت عامه است یعنی هر فرد مسلمان باید همه پیامبران و کتابهای آسمانی را تصدیق نماید هم چنین در دین توریة و انجیل تصدیق پیامبران عموما و رسول گرامی اسلام بخصوص جزء توحید و خدا پرستی است.
بر حسب آیه «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ».
توریة و انجیل آسمانی بر پیروان خود شرط نموده که فقط گروهی رستگار خواهند بود که برسالت پیامبر اسلام ایمان آورند و از جمله صفات او امی است یعنی هرگز از معلم و استاد چیزی نیاموخته و سرگذشتی را فرا نگرفته است و نیز شعار او دعوت بتوحید خالص و ترغیب باعمال شایسته و منع از رفتار نکوهیده است و نیز غذاهای لذیذ را تجویز و مضر و ناگوار را بر مردم منع و تحریم مینماید و هیچ یک از احکام اسلام سبب مشقت و تکلف برای کسی نخواهد بود و چون غرض از تشریع دین و بیان احکام رهبری مردم بسوی سعادت و تامین آسایش زندگی فردی و اجتماعی آنها است فقط برنامه قرآن و احکام اسلام میتواند برای همیشه در جهان فرمانروا باشد از نظر اینکه همه گونه احتیاجات بشر را در نظر گرفته و مصون از هر گونه نقض و اعتراض میباشد و از نظر مقایسه احکام توریة و انجیل با تعلیمات مکتب عالی قرآن کاملا آشکار میشود که دین اسلام مرحله کامل تعلیم و تربیت است زیرا پس از توجه باحکام اسلام میتوان بنواقص احکام توریة و انجیل پی برد و بر آنها اعتراض نمود از این رو برنامه‌های توریة و انجیل هرگز نمیتوانند نیازهای همه جانبه بشر را برای همیشه تامین کنند انوار درخشان، ج‌4، ص: 384
و این دلیل قطعی است بر صحت دعوی پیامبر اسلام یعنی مکتب توحیدی که بنا نهاده مرام توحید و انجیل را تصدیق نموده و مرحله عالی و نهائی آنست و زیاده بر اینکه برنامه آن آیات معجزه آسای قرآن است احکام آن نیز بالاتر از افق افکار بشر است و در اثر تحریف توریة و انجیل اخباری که دائر بشناسائی صفات پیامبر اسلام و بیان نشانه‌های بعثت او است از دسترس خارج شده دانشمندان یهود و نصاری نیز مژده‌هائی که در این باره از نیاکان خود بدست آورده پنهان مینمایند ولی آیات قرآنی بطور معجزه‌آسا در این باره احتجاج مینماید و مژده‌هائی که در کتابهای آسمانی رسیده است بازگو و اثبات میکند.
و نیز دانشمندان یهود حکم سنگسار که در توریة آمده انکار مینمایند در صورتی که دین اسلام در باره بعضی زناکاران این عقوبت را از توریة تصویب و امضاء نموده است.
کتاب در منثور باسناد جیدی از ابن عباس روایت نموده که می‌گفت هر که حکم رجم (سنگسار) را انکار نماید بدون توجه قرآن کریم را تکذیب نموده زیرا مفاد آیه «یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ» این است که حکم رجم (سنگسار) در باره زناکار را پنهان می‌نمایند.
و نیز بر حسب آیه «یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» صف- 7 انجیل دعوت و گفتار عیسی مسیح علیه السّلام را در باره ارکان توحید و اصول خدا پرستی حکایت نموده که با اعلام رسالت خود بجامعه بنی اسرائیل بشارت داده است که پس از دین انجیل هنگام بعثت پیامبر اسلام که نام او احمد است فرا خواهد رسید و رسالت او همیشگی است بعد از من جز او از جانب پروردگار پیامبری مبعوث نخواهد شد.
بر حسب تاریخ توریة در اثر هجوم بخت النصر باورشلیم از میان رفته است و توریة که در دسترس میباشد مستند بعزراء کاهن است و هم چنین اناجیل چهارگانه که سالها بعد از عیسی علیه السّلام نوشته شده است از ضبط حقایق بی‌بهره‌اند. انوار درخشان، ج‌4، ص: 385
«وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» در اثر تحریف توریة و انجیل اعتراضاتی که بر پیروان آنها وارد است رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله از بسیاری آنها صرف نظر نموده و از فضیحت دانشمندان آندو آئین و پیروان آنها خودداری مینماید.
از جمله آنکه توریة که در دسترس یهود است از عالم قیامت و روز رستاخیز نامی نبرده است در صورتی که قوام دین توحید و آزمایش سلسله بشر در این جهان زمینه چینی برای ظهور نتایج و رسیدن بهدفها و زندگی ابدی است که هر فرد بحکم خرد برای خود برگزیده و بدان سو رهسپار است و نیز بساحت پروردگار امور ناروائی که بر خلاف ضرورت و منافی با یکتا پرستی است نسبت داده‌اند و در باره پیامبران نیز صدور کارهای قبیح را روا دانسته‌اند.
«قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ».
خطاب تهدیدآمیز باهل کتاب است که دوران ظلمت عقیده و خرافتها پایان یافت و آئین آمیخته بشرک که بر جهان سایه افکنده بود بکنار رفت و قرآن کریم از ساحت پروردگار شرف صدور و برسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله نزول اجلال یافت که جهان آفرینش را برای همیشه روشنائی می‌بخشد و بثمر می‌نشاند و بسلسله بشر حیات و روان میدمد زیرا غرض از آفرینش جهان سیر و تکامل سلسله بشر است که بوسیله مکتب قرآن و تعلیمات عالیه آن بشر بتواند باقصی مرتبه کمال و سعادت نائل گردد و از نیروی خرد و اختیار بهره برد و در اثر آموزش و کوشش بمقام عالی انسانیت که زیاده بر تصور است خود را برساند و بسعادت ابدی نائل آید و مسطوره صفات پروردگار گردد.
«یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ».
آیه مبنی بر مژده بپیروان مکتب قرآن است هر که بر طبق این برنامه رفتار کند پروردگار او را بسعادت میرساند.
هدایت ضد گمراهی و رذالت خلقی است و دارای مراتبی است از جمله رهبری انوار درخشان، ج‌4، ص: 386
و ارائه طریق و یا هر گونه وسیله برای رسیدن بمقصد است و هدایت حقیقی عبارت از موهبت وجودی سعادت و صفای روح است که صفت فعل پروردگار میباشد و بر حسب آیه «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ 57 قصص» آنرا از شئون تدبیر پروردگار معرفی نموده و از پیامبر گرامی صلّی اللّه علیه و آله سلب نموده در این آیه «یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» نیز قرآن کریم را برنامه و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله را استاد مکتب و رهبر کاروان سعادت معرفی نموده است که هر که بر طبق این برنامه و از پیامبر اسلام پیروی کند پروردگار از او خشنود گشته و بوی سعادت دهد و صفای روح بوی بخشد و از شرک اعتقادی و رذالت خلقی او را پاک و پاکیزه نماید.
«وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ».
از جهل و رذالت طبع تعبیر بظلمات بهیئت جمع شده از نظر اینکه از جمله آثار شوم جهل شرک است ولی رفع تیره‌گی جهل که عبارت از نورانیت ایمان و صفای روح میباشد حقیقت روانی و فضیلت نفسانی است و دارای مراتب بیشمار است و بدین مناسبت نیز تعبیر بسبل السلام فرموده زیرا صفای روح و اسلام حقیقی نتیجه التزام و پیروی از برنامه قرآن است که پروردگار از او خشنود گردد و وسائل سعادت را در اختیار او گذارد و درهای نیک بختی را بر روی او بگشاید.
«وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».
در اثر سعی و کوشش طاقت فرسا کمال انسانیتی را که پروردگار در نهاد بشر سپرده است بصورت صفای روح و نیروی استقامت درآورد و از سلامت عقیده و صفای خوی بهره‌مند فرماید و بصراط مستقیم آن که غرض از آفرینش و یگانه هدف بشر است نائل گرداند و از زندگی گوارا در دو جهان بهره‌ئی نصیب او فرماید هم چنانکه بر حسب آیه «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ 1- 6» صفای کامل و درجه عالی از صراط مستقیم اختصاص بپیامبران و اوصیاء علیهم السّلام دارد و در اثر این موهبت آنان را استاد مکتب و رهبران کاروان توحید قرار داده است.
«لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ». انوار درخشان، ج‌4، ص: 387
از جمله آئین مسیحیت قول بحلول و اتحاد است به این که آفریدگار عین عیسی مسیح است که در او حلول نموده و بر حسب نقل آئین گروهی از مسیحیان بنام یعقوبیه اینست که اقنوم کلمه و ذات آفریدگار در عیسی فرزند مریم حلول نموده است و یا اقنوم علم او بعیسی انتقال یافته است و آیه بکفر و تناقض گوئی سوگند یاد نموده است.
«قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً».
ای رسول گرامی با این گروه احتجاج بنما و بگو در صورتی که عیسی مسیح را فرزند مریم نامیده و معرفی مینمائید و مانند سایر افراد بشر مخلوق است لازم این عقیده آنستکه او را تحت تدبیر پروردگار بدانید و هر تصرف و تدبیری که پروردگار در باره عیسی بنماید نافذ باشد و مانعی از آن جلوگیری نکند در این صورت چنانچه پروردگار بخواهد که عیسی مسیح و مادرش مریم را هلاک کند میتواند هم چنانکه او را از مادرش مریم آفریده است پس قول به اینکه آفریدگار جهان بشر حادث و فنا پذیر باشد تناقض است.
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما».
حرف لام برای اختصاص و ملک بضم بمعنای سلطنت بر نفوس بشر است و بر اموال و علاقه‌های آنها نیز بتبع نفوذ خواهد داشت.
احتجاج دیگر بآنستکه آسمان و زمین و آنچه از پدیده‌های بیشمار که از نعمت هستی برخوردارند همواره در احاطه و قدرت پروردگار در حرکت بوده و بسوی کمال مناسب خود رهسپارند از جمله خلقت عیسی و مادرش مریم و چگونگی زندگی و هلاکت آندو است که بتدبیر پروردگار در باره آنها بوده.
پس گمان اینکه پروردگار «مدبر جهان هستی» عیسی فرزند مریم است تناقض گوئی است.
«یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ».
هر دو جمله بهیئت مضارع صفت فعل پروردگار و دلالت بر تلبس خلق و دوام انوار درخشان، ج‌4، ص: 388
تدبر دارد.
ادامه تدبر پروردگار عبارت از آنستکه موجودات را پی در پی از صورتی بصورت دیگر در میآورد که بلحاظ حدوث آن خلق و آفرینش گفته میشود و بلحاظ تغییری که پدید آمده و بسوی کمال در سیر و حرکتند تدبیر گفته میشود از جمله آثار تدبیر متقن و سیره خلل ناپذیر آفریدگار آنستکه در هر موجودی نیروی ذکورت و انوثت و تأثیر و قبول و (فعل و انفعال) نهاده که همه اجزاء و ذرات جهان همواره نسبت بیکدیگر در فعل و انفعال و در سیر و حرکت هستند و بدین نیروی غیبی و جنبش و جهشی بطور حیرت انگیز در سراسر جهان پدید میآورد که صحنه هستی را در هر لحظه بطور خاص و نقشه مخصوص زینت و آرایش میدهد که سابقه نداشته و تکرار هم نشده و مانند نیز نخواهد داشت و نظم جهان را بدین منوال ادامه داده و بسوی کمال و ابدیت سوق میدهد.
«وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ».
شی‌ء صفت مشبهه بمعنای خواسته است که در نظام هستی موقعیّت بسزائی دارد قدیر صفت فعل پروردگار است.
جهان آفرینش و حرکت و جنبشی که در سراسر اجزاء جهان پی در پی پدید میآید نمونه‌ئی از قدرت بی‌حد پروردگار است زیرا هر موجود مادی از اجزاء بیشمار و سلولهای بیحساب تشکیل یافته و صورت گرفته و هر ذرّه‌ئی را جهانی و عالمی جداگانه قرار داده و نظام خاصّی در آن فرمانروا است در صورتی که همه آنها از خود بیخبر و در باره سیر و حرکت خود هدفی در نظر نگرفته و از بکار بردن نیروی تأثیر و قبول (ذکورت و انوثت) خود نیز بی خبرند ناگزیر بحکم خرد این نظم یکنواخت در جهان بی‌خبری بر طبق نقشه منظم و برنامه غیبی است که هر یک از اجزاء نامتناهی و عوالم بیشمار را بسوی هدفی خواه ناخواه سوق میدهد و هم این نظامهای بیشماری که در اجزاء و ذرات موجودات جاری و فرمانروا است تحت تدبیر نظام واحد غیبی در سیر و بسوی یک مقصد رهسپارند با اینکه جهان بی‌خبریست همه انوار درخشان، ج‌4، ص: 389
اجزاء آن بقدرت آفریدگار شهادت میدهند.
«وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ».
از جمله خود ستائی یهود و نصاری آنستکه هر یک خود و هم کیشان خود را از سایر مردم برتر و شرافتمندتر می‌پندارند بلکه فرزندان آفریدگار و دوستداران او معرفی مینمایند و غضب پروردگار را بر هر یک از آندو گروه مانند غضب پدر بر فرزندان خود پنداشته و از شعار خدا پرستی سوء استفاده مینمایند در صورتی که سر لوحه دین آسمانی آنستکه بشر را بسلامت طبع و فضیلت خلقی بر غیب مینماید و از خودستائی و غرور که ریشه کفر و شرک است باز میدارد و بحکم خرد نیز خطرناکترین خصلت بشر غرور است بدین جهت از قبول دین اسلام و پیروی از برنامه قرآن که پروردگار برای انتظام زندگی و سوق بشر بسوی سعادت مقرّر داشته سرپیچی نموده و با نشر دین اسلام مبارزه مینمایند.
«قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ».
ای رسول گرامی دعوی آنان را (که خود را ایمن از عقوبت میدانند تکذیب بنما زیرا در اثر جنایتها که از هر یک سر زده آنها را بعقوبتهای گوناگون دچار نموده‌ایم و در آیات قرآنی بآنها اشاره شده است.
«بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ».
ای رسول گرامی برای تکذیب دعوی آنان (که برای خود رابطه خاصی با ساحت پروردگار میدانسته) احتجاج و نقض دیگری بنما و بگو شما نیز مانند سایر افراد مردم هستید و مزیّتی از آنها نداشته و کرامتی نزد پروردگار نخواهید داشت زیرا فضیلت و کرامت اختصاص بکسانی دارد که در مقام انقیاد برآیند و بوسیله پیروی از دین اسلام کسب فضیلت نمایند پروردگار نیز وعده فرموده که بخواسته آنان پاسخ دهد.
در آیه آمرزش و عقوبت را وابسته بمشیّت پروردگار نموده زیرا مشیت عبارت از تدبیر بر حسب اقتضاء مورد است که بدرخواست درونی اهل ایمان و انقیاد انوار درخشان، ج‌4، ص: 390
جوارحی آنان پاداش نیک دهد و نواقص خلقی آنان را رفع کند و تدبیر در باره کافران نیز بر حسب اقتضاء انکار درونی و نخوت و غرور آنها است که جز سیرت عناد و خلود در شقاوت خواسته‌ئی ندارند در آیه وعده مغفرت و آمرزش را مقدّم داشته بر تهدید بعقوبت زیرا مغفرت ظهور رحمت و فعل پروردگار است ولی عقوبت نتیجه کفران و ناسپاسی است که بسوء اختیار خود را از رحمت پروردگار بی‌بهره نموده است.
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ».
بیان آنستکه برای کسی بر آفریدگار جهان حقی تصور نمیرود زیرا کرات بیشمار آسمان و زمین پهناور و آنچه از نعمت هستی برخوردارند همه مخلوق و آفریده پروردگارند و از جهت رابطه آفرینش همه یکسان و تحت تدبیر و تربیت پروردگار در سیر و حرکتند جهان هستی نیز که پرتوی از آنست بسوی همان مقصد رهسپار است.
بشر دارای سیر و حرکت دیگر ارادی است که اختصاص بخود او دارد آنان که از طریق عبودیت و انقیاد پیروی نمایند مسیر آنان بسوی سعادت و مورد خشنودی پروردگار خواهند بود مزیت و کرامت نزد پروردگار برای کسی جز بایمان و تقوی نیست بیگانگان که غرور و خودستائی را شعار قرار دهند بعقوبت سیرت خود دچار خواهند بود.
«یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ».
آیه مبنی بر اتمام حجت بر یهود و نصاری و نیز اعلام بجامعه بشر است که رسول گرامی اسلام از جانب پروردگار اعزام و بجهان بشریّت معرّفی میشود بمنظور اینکه روش خدا پرستی و فضیلت خلقی و اعمال صالحه را که پایه انتظام زندگی و سعادت همیشگی است در دسترس بشر گذارد و با آیات معجزه‌آسای قرآن مردم جهان را بسوی مکتب عالی توحید دعوت مینماید و چون صیت و ندای آن اقطار انوار درخشان، ج‌4، ص: 391
جهان را فرا گرفته برای کسی در پیشگاه پروردگار عذری باقی نخواهد گذارد.
در این هنگام فترت که پیامبرانی از جانب پروردگار اعزام نشده که رهبر بشر بسوی توحید باشند و چنانچه از پیامبران گذشته نیز آثاری از خدا پرستی در رفتار مردم باشد بصورت بت پرستی درآمده است.
زیرا بعد از زمان عیسی مسیح تا بعثت پیامبر گرامی اسلام که حدود پانصد سال بطول انجامید زمان فترت و کمی پیامبران بود از این نظر پیروی از مکتب توحید در جامعه بشر متروک و شعار خدا پرستی از میان مردم رخت بر بسته بود.
بر حسب روایت کافی بسندی از ابی حمزه ثابت بن دینار روایت نموده که گفت نافع مولی عمر بن خطاب در مکه از حضرت باقر علیه السّلام سؤالاتی نمود از جمله آن بود فاصله زمان عیسی مسیح و پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله چقدر بوده است حضرت فرمود پانصد سال ولی بگفتار و گمان تو ششصد سال بطول انجامیده است.
«فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ» سیره و روش پیامبران عموما در دعوت مردم بخدا پرستی بر اساس مژده بسعادت و نعمتهای جاودان و تهدید از عقوبت استوار بوده است و صفت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله نیز بخصوص چنین است از نظر اینکه برای همیشه مردم را بسوی مکتب قرآن دعوت مینماید و ندای رسای او در جهان همواره طنین انداز است و پیروان آن مکتب مژده سعادت و نعمتهای جاودان میدهد و روح امید در دلهای آنان میدمد و بگروهی که تمرد کنند بشقاوت و عقوبت تهدید مینماید و بیم خطر در دلهای لرزان آنان پدید میآورد.
زیرا نظام تشریع یعنی دعوت مردم بسوی مکتب توحید و برنامه قرآن نیز مانند نظام خلقت و آفرینش موجودات جهان است که بر اساس دو نیروی مثبت و منفیّ جلب نفع و دفع ضرر است هم چنانکه نظم کرات بیکران آسمان و زمین بر اساس نیروی جلب و دفع و گریز است و انتظام طبع حیوانی بنیروی شهوت (جلب نفع) و غضب (دفع ضرر) است سعادت بشر بر 1- نیروی فضیلت و اطاعت. انوار درخشان، ج‌4، ص: 392
2- پرهیز از خوی ناپسند و از گناهان است هم چنین بحکم فطرت که در نهاد بشر است پذیرش مردم و پیروی از مکتب قرآن نیز بر 1- نیروی امید رستگاری 2- خوف از عقوبت است ولی اولیاء و دوستداران آفریدگار نه برای نعمتها و نه از هراس عقوبت طریق عبودیّت و فضیلت را برگزیده‌اند بلکه فقط برای جلب رضایت و خشنودی پروردگار است از نظر اینکه تنها او را شایسته ستایش و پرستش میدانند و یگانه مژده آنان نیز رضای آفریدگار است و هرگز توجهی بخود ندارند.
یعنی اولیاء از رضایت و خشنودی پروردگار و لذّت شهود و معرفت آنچنان شیفته‌اند که نظری بلذّت نعمتهای دیگر ندارند هم چنین از نظر خشیت از عظمت ساحت پروردگار آنچنان دلباخته و لرزانند که توجه بخطر عقوبت نخواهند نمود.
«وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ» پروردگار هر یک از دیانتهای آسمانی را بر حسب ظرفیّت افکار مردم همان زمان تشریع نموده و بوسیله پیامبرانی فرستاده و چون دوره متوسّطه مکتب توحید بپایان رسید اینک مکتب عالی اسلام و برنامه قرآن کریم بتصدّی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بنا نهاده شد و مردم جهان را برای همیشه بآن مکتب دعوت مینماید و دستورات آن برای تأمین احتیاجات بشر و انتظام جهان کافی است و میتواند رهبر جامعه بشر و ایمن از نقص و اعتراض باشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 393

[سوره المائدة (5): آیات 20 تا 26] .... ص : 393

اشاره

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ (20) یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (21) قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (22) قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (23) قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (24)
قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (25) قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (26)

خلاصه .... ص : 393

ای رسول گرامی بیاد آور آن هنگام را که موسی بقوم خود گفت ای خویشان من نعمتهای پروردگار را بخاطر آورید آنگاه که در میان شما پیامبرانی فرستاد و انوار درخشان، ج‌4، ص: 394
نیز شما را پادشاهی داد و بشما آنچه را که بهیچ یک از مردم آن زمان نداده عطا فرمود (20)
ای خویشان من بسرزمین مقدس که خدا سرنوشت مقرّر کرده داخل شوید و از فرمان خدا تمرّد نکنید که زیانکار خواهید بود (21)
قوم موسی گفتند در آن سرزمین مردمی زورمند و ستمکار هستند و تا آنها از آن مکان بیرون نروند ما هرگز داخل نخواهیم شد و هر گاه آنان بیرون شوند ما داخل میشویم (22)
دو تن مرد خدا ترس و پرهیزکار (یوشع و کالب) که مورد لطف پروردگار بودند گفتند چنانچه از این راه که خدا فرموده درآیید آنگاه محقّقا بر آنها غالب خواهید شد و بپروردگار توکّل کنید چنانچه بوی ایمان آورده و گرویده‌اید (23).
باز در پاسخ گفتند ای موسی ما هرگز بآن سرزمین نمیرویم مادامی که عمالقه در آنجا هستند پس تو بهمرهی پروردگارت بروید و با آنها جنگ کنید و ما در اینجا بانتظار پیروزی شما خواهیم نشست (24)
موسی گفت بار الها من جز بر خود و ببرادر خود مالک و فرمانروا نیستم و تو میان ما و این قوم تبهکار جدائی بینداز (25)
پروردگار فرمود چون این قوم از فرمان ما تمرّد کردند سکوت را در آن سرزمین بر آنان حرام کرده و چهل سال بایستی ببیابان گردی کیفر شوند پس تو بر حال این گروه تبهکار هرگز غمگین مباش (26)

شرح .... ص : 394

«وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» آیه برسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خطاب نموده و بمنظور تسلیت خاطر او بعض انوار درخشان، ج‌4، ص: 395
سرگذشت موسی کلیم علیه السّلام را با بنی اسرائیل بیان نموده و جمله «اذکر» در تقدیر است که عامل این جمله میباشد و برای اینکه موسی کلیم امر و دستور پروردگار را بیهود اعلام نماید و آنها را باطاعت و انقیاد ترغیب کند که در مقام لجاج و انکار بر نیایند در آغاز رابطه قرابت و خویشاوندی خود را با آنان یادآوری می‌کند بآنها کلمه یا قوم خطاب نموده (یعنی ای خویشان و بستگان من) و برای زمینه چینی و تشویق آنان که دستور پروردگار را در باره جنگ با عمالقه و ورود بشهر اریحا بپذیرند و قبول کنند موسی کلیم در آغاز نعمتهائی را که پروردگار در اثر سرپرستی و رسالت وی (موسی کلیم) و هارون علیهما السّلام بآنها ارزانی داشته یادآوری نموده است و در ضمن آن دستور جنگ با عمالقه و سکونت در شهر اریحا را نیز مانند سایر نعمتها معرّفی نموده که شاید یهود آنرا نیز نعمت دانسته و بپذیرند.
از جمله نعمتها که بآنان یادآوری نمود آنستکه پس از سالهای متمادی که یهود در اسارت قبطیان بسر میبردند پروردگار بوسیله موسی کلیم آنها را رهائی بخشید تا آنجا که دستور فرمود که موسی علیه السّلام شبانه بنی اسرائیل را که حدود شش صد هزار نفر بودند از مصر کشور قبط بیرون آورد و بطور اعجاز آمیزی از رود نیل گذرانید فرعون و سپاهیان او که سحرگاه در تعقیب آنان برآمده هنگام عبور از رود نیل همه آنها غرق شدند و چون بنی اسرائیل از رود نیل عبور کرده خواستند که بشهر مصر باز گردند پروردگار بآنها امر فرمود که بسوی شهر اریحا روانه شوند و با عمالقه ساکنان آن سرزمین بجنگ و ستیز بپردازند و پس از غلبه وارد آن شهر شده سکونت گزینند و از مراجعت بشهر مصر منصرف شوند ولی بنی اسرائیل از جنگ با عمالقه خودداری نمودند پروردگار نیز آنان را عقوبت فرمود و چهل سال در بیابان اردن در حیرت بسر بردند و در بیابان گردی جز افرادی چند همه آنها مردند و پس از گذشتن آن مدّت فرزندان آنها بسرپرستی یوشع ابن نون وصیّ موسی علیهما السّلام شهر اریحا را فتح نمودند.
«جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ» انوار درخشان، ج‌4، ص: 396
از جمله نعمتهای پروردگار که موسی کلیم بیهود یادآوری نمود آنستکه پروردگار پیامبرانی مانند ابراهیم خلیل و اسحاق و یعقوب در سلسله نسب و نیاکان آنها قرار داده و نیز مانند یوسف صدّیق و موسی و هارون علیهما السّلام پیامبرانی از آن تیره و نژاد بوده‌اند بدیهی است مقام رسالت بهترین نعمتهائی است که پروردگار بافراد خاصی که قلوب آنان درخشان و روان آنان از هر آلودگی پاکیزه است موهبت میفرماید و آنها را پیشوا و سرپرست بشر قرار میدهد این گروه فخر عالمیان هستند.
«وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً» از جمله نعمتها که موسی کلیم علیه السّلام بیهود یادآوری می‌نمود آنستکه پروردگار در اثر رسالت و اعزام موسی و هارون یهود را از اسارت و شکنجه قبطیان رهانید زیرا بنی اسرائیل که در زمان پادشاهی یوسف صدیق از کنعان بمصر آمده بودند سالهای متمادی در کشور قبطیان باسارت بسر میبردند و همواره آنها را باعمال شاقه مجبور میکردند و بسیاری از جنین و نوزاده‌های آنها را می‌کشتند و راه چاره و فرار را بر آنان بسته بودند پروردگار نیز در اثر رسالت و اعزام موسی کلیم و هارون دشمن ستمگر آنان فرعون قبط را مغلوب و نابود کرد و دست ستمگران قبطی را از سر آنان کوتاه نمود آنگاه پس از سالها اسارت توانستند بسرپرستی موسی کلیم از عدالت و مواسات برخوردار شوند زیرا بهترین روش زندگی برای بشر پیروی از دستورات پیامبر و اداء وظایف دینی و اخلاقی است که نه بدیگران تجاوز نمایند و نه دیگران بتوانند بآنها تعدی کنند و اختلاف طبقاتی نیز که ریشه فساد اجتماع است ثمره شوم مخالفت از دستورات دینی و اخلاقی است.
بعض مفسرین گفته‌اند که مراد از جمله «وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً» بعض بنی اسرائیل است مانند یوسف صدیق و موسی کلیم و هارون و نیز پس از زمان موسی کلیم نیز طالوت و داود و سلیمان و غیر آنها پیشوا و سرپرست یهود بوده‌اند ولی این نظر بر خلاف ظاهر و محتاج است بتقدیر انوار درخشان، ج‌4، ص: 397
حرف من که جملة و جعل منکم ملوکا باشد و نیز غرض موسی کلیم علیه السّلام چنانچه اخبار بغیب و آینده باشد خلاف ظاهر است.
«وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ».
از جمله نعمتهائی را که ببنی اسرائیل یادآوری می‌نمود وقایع معجزه آسائی بود که موسی کلیم برای مبارزه با فرعون پادشاه قبط بکار میبرد مانند عصا که بصورت اژدها در میآمد و سحرهای ساحران را فرو میبرد و ساحران ایمان آوردند و از جمله دست درخشان موسی بود و نیز گشودن دوازده راه در دریای نیل برای دوازده قبیله یهود که هر یک جدا عبور کنند و سپس فرعون و لشکریان او در تعقیب آنان برآمده خواستند از رود نیل بگذرند همه غرق شدند و نیز جسد فرعون در ساحل رود نیل برابر بنی اسرائیل افکنده شد و از جمله در وسط روز هنگام حرکت و سیر ابری در فراز هوا بر بنی اسرائیل سایه میافکند و از جمله «منّ و سلوی» بقدر هر یک نازل میشد و از جمله آیات تسع یعنی وقایع نه گانه است که برای عقوبت فرعون و قبطیان در چند سال پی در پی اجراء شده و از موسی درخواست میکردند که دعا کند پروردگار از عقوبت آنان صرف نظر فرماید بشرط اینکه ایمان آورند و در سوره اعراف بآنها اشاره شده است.
«و جمله وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ».
مبنی بر توبیخ و سرزنش یهود است با اینکه این چنین معجزات را پروردگار اجراء فرمود ولی کوچکترین اثری در دلهای آهنین بنی اسرائیل نگذارد زیرا برای امر بجنگ با عمالقه خاطرات سی ساله را موسی کلیم یادآوری فرموده که شاید بپذیرند ولی قبول نکردند و نیز مکرر در پاسخ موسی کلیم که دعا می‌نمود امید است پروردگار دشمن شما را بهلاکت افکند می‌گفتند ای موسی تو بما اذیت و آزار بسیار رسانیدی چه قبل از آنکه بما ملحق شوی و چه بعد از آن.
و نیز پس از آنکه موسی کلیم شبانه بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورد و از دریای نیل عبور داد و فرعون و لشکریان او که در تعقیب آنان بوده در دریا غرق شدند انوار درخشان، ج‌4، ص: 398
بنی اسرائیل از موسی خواستند که برای آنان بتی ترتیب دهد که آنرا پرستش کنند موسی علیه السّلام آنها را بسیار ملامت کرد از این رو هنگامی که موسی برای مناجات و نزول تورات بکوه طور رفت بنی اسرائیل فرصت بدست آورده گوساله سامری را پرستش کردند.
«یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ».
پس از آنکه بنی اسرائیل از دریای نیل عبور نمودند برای اینکه حاضر شوند و دستور پروردگار را در مسیر خود اجراء کنند موسی کلیم علیه السّلام بسیاری از نعمتهای پروردگار را برای زمینه چینی و جلب نظر بآنان یادآوری نموده آنگاه امر پروردگار را بآنان فرمود که بسوی شهر اریحا و بیت المقدس روانه شوند و از جنگ با ساکنان آن سرزمین بنام عمالقه رو نگردانند پروردگار بر آنان منت نهاده که چنانچه ایمان آورده و اطاعت کنند در آن سرزمین زندگی نمایند.
«وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ».
از این جمله استفاده میشود که ظاهر حال بنی اسرائیل آن بوده که همیشه از اجراء اوامر و دستورات موسی کلیم خودداری مینمودند از این نظر آنها را تهدید نموده که چنانچه از اجرای دستور و جنگ و ستیز با ساکنان آن سرزمین خودداری کنند مانند همیشه متمرد و زیانکار خواهند بود و نعمتهای بسیاری را که پروردگار ارزانی داشته برای اینکه ایمان آورند تکذیب نموده و انکار مینمایند.
«قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ».
بنی اسرائیل با کمال جرئت در مقام تمرد برآمده در پاسخ گفتند ساکنان آن سرزمین عمالقه مردمی قوی هیکل و زورمند هستند ما نمیتوانیم بجنگ آنان برخاسته وارد آن شهر شده سکونت نمائیم جز هنگامی که آنها از آن سرزمین خارج شوند.
«قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ». انوار درخشان، ج‌4، ص: 399
گروهی از همرهان موسی علیه السّلام که بواسطه مخالفت و تمرد بنی اسرائیل از دستور پروردگار میترسیدند دو تن از آنان که از نقباء بنی اسرائیل و از اولیاء خدا بودند در باره اجرای امر پروردگار ببنی اسرائیل تأکید نموده و مژده میدادند چنانچه بسوی شهر اریحا که اولین قریه بیت المقدس است رو آورید و بجنگ عمالقه قیام کنید بطور حتم بر دشمن غلبه خواهید نمود و بر حسب روایات آندو نفر یوشع بن نون سبط ابن یامین وصی موسی علیه السّلام و دیگر کالب بن یوفنا بوده‌اند.
و در جملة «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا» آندو تن را چنین معرفی نموده است که خوف و خشیت آنان از ساحت و عظمت پروردگار بوده که بجز پرتوی از معرفت خدا نیست و شاهد آنستکه از نقباء و اولیاء و دارای نیروی قدسی بوده‌اند و در باره اجراء امر پروردگار و دستور موسی کلیم تأکید می‌نمودند و از نظر بصیرت و نور ولایت بهره‌ای داشته که بطور روشن ببنی اسرائیل مژده پیروزی و وعده ظفر میدادند.
در تفسیر مجمع خلاصه جریان واقعه را چنین ذکر نموده است چون بنی اسرائیل از جنگ با عمالقه بیمناک بودند هر یک از دوازده طایفه یک نفر را برای بررسی و کسب خبر بدان سو فرستادند و چون فرستادگان قدرت و زورمندی عمالقه را مشاهده کردند بسوی بنی اسرائیل بازگشته و بموسی علیه السّلام جریان را گزارش داده موسی کلیم امر نمود که از بنی اسرائیل جریان را پنهان کنند دو نفر از فرستادگان که یوشع بن نون و دیگر کالب بن یوفنا بودند دستور موسی را پذیرفته و از نشر خبر خودداری کردند ولی ده نفر دیگر جریان قدرت و زورمندی عمالقه را نقل نموده از این جهت بنی اسرائیل زیاده لرزان شده گفتند چنانچه ما بسوی عمالقه برویم و جنگ نمائیم زنان و فرزندان و اموال ما را بیغما خواهند برد تصمیم گرفتند که بسوی شهر مصر بازگردند یوشع و کالب که ببنی- اسرائیل مژده داده و بجنگ ترغیب میکردند بنی اسرائیل آندو نفر را سنگباران می‌کردند از هر جهت موسی کلیم علیه السّلام در غضب شده عرض کرد بار الها بنی اسرائیل از من نمی‌پذیرند و من تنها و برادرم هارون در فرمان تو هستیم و دستور جنگ را نیز ببنی اسرائیل رسانیدیم ولی تمرد مینمایند پروردگار نیز بموسی کلیم وحی فرموده انوار درخشان، ج‌4، ص: 400
این گروه ستمگر چهل سال در حیرت و در همین سرزمین سرگردان گشته و ببیابان گردی و عقوبت خواهند شد.
موسی کلیم علیه السّلام در مقام انقیاد بساحت پروردگار خود و برادرش هارون را نام برده و از آندو تن نقیب اسرائیلی (یوشع و کالب) نامی نبرده است از نظر آنستکه فقط موسی و هارون علیهما السّلام دارای منصب رسالت بوده و یوشع و کالب بر حسب دستور آندو وظیفه خود را انجام داده و ببنی اسرائیل تأکید نموده و مژده پیروزی میدادند.
«فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» بیان گفتار و ترغیب یوشع و کالب است که ببنی اسرائیل مژده میدادند که چنانچه با صمیم قلب ایمان بیاورید و بآفریدگار اعتماد نموده بجنگ عمالقه بشتابید بطور حتم بر دشمن ظفر خواهید یافت و چون پروردگار مژده‌ئی را که یوشع و کالب بطور حتم ببنی اسرائیل میدادند نقل فرموده قرینه آنستکه هر دو آنها از نقباء و از جمله اولیاء خدا هستند و پرتوی از نور بصیرت بر دلهای آندو تابیده و نیز بآفریدگار توکل داشته و کاملا در مقام اطاعت و اجرای امر بودند.
«قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها» یهود در پاسخ دعوت و تأکید موسی بجنگ با عمالقه با کمال جرئت گفتند ای موسی تا هنگامی که عمالقه در آن سرزمین سکونت دارند هرگز ما بجنگ آنها نخواهیم رفت این پاسخ آمیخته بمخالفت و تمرد است از جمله آنکه بدو نفر نقیب که پیشوا و سرپرست آنان بودند توجه ننموده هم چنانکه نقل شده که بوسیله پرتاب کردن سنگ شمرده یوشع و کالب پاسخ میدادند و دیگر تکرار جمله یأس‌آمیز است که می‌گفتند ما بفرمان پروردگار و دستور بسیج هرگز رفتار نخواهیم نمود.
«فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» بنی اسرائیل با اظهار کفر دیرین گفتند ای موسی تو و پروردگارت سرگرم جنگ و ستیز گشته ما نیز در انتظار فتح و ظفر خواهیم نشست کفر و غرور زیاده بر این تصور نمیرود که در صحنه رزم افراد سپاه از دستور بسیج تمرد کرده سهل است این وظیفه را انوار درخشان، ج‌4، ص: 401
بعهده سپهسالار گذارند و در انتظار فتح و پیروزی وی بیاسایند با اینکه در آن هنگام که دستور بسیج از جانب پروردگار ببنی اسرائیل داده شد حدود سی سال از رسالت و تعلیمات موسی و هارون گذشته بود که در مصر مکتب کودکستانی توحید را برای بنی اسرائیل و قبطیان گشوده بودند و بمنظور تعلیم و آموزش پیامبر برگزیده‌ای مانند موسی کلیم و هارون مهربان شیرین سخن همه آن مردم قبط و سبط را بخدا پرستی دعوت میکردند و معجزات بسیاری پی در پی و روز مره بطور تهدید در دسترس قبطیان قرار میگرفت بنی اسرائیل نیز تماشاچی و ناظر آن صحنه‌های بهت‌آور و مناظر معجزه آسا بودند تا آنجا که لحظات آخرین نکبت بار فرعون و قبطیان را با دیدگان دیده که دریای نیل را سراب پنداشتند و بگمان اینکه موسی همرهان خود را از آن سراب گذرانیده فرعون نیز قبطیان را میتواند بگذراند ناگهان در آن صحنه سراب نما گام نهادند عفریت مرگ نیز یکبار آنها را بکام خود کشید بنی اسرائیل با مشاهده این مناظر معجزه آسا و صحنه‌های بهت آور بهره‌ئی از خداشناسی نبرده آفریدگار جهان را هم چون موسی بشر پنداشته دیده انتظار بفتح و پیروزی آندو گشودند هم چنانکه پس از عبور از دریای نیل پیش از صدور دستور بسیج چون بگروهی گذر نموده که بت پرستش میکردند از موسی کلیم خواستند که برای آنها نیز بتی بسازد که آنرا پرستش کنند موسی در پاسخ آنان بفرمود چه مردمی نادان و بد اندیشه‌اید.
«قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی».
پس از آنکه موسی کلیم علیه السّلام از اطاعت بنی اسرائیل در باره فرمان بسیج و جنگ با عمالقه ناامید گشت چه آنکه فرمان جنگ را بطور استهزاء بخود موسی و آفریدگار واگذار نمودند عرض کرد بار إلها من و برادرم هارون با کمال جدیت رسالت و وظیفه خود را انجام داده و فرمان تو را ببنی اسرائیل در باره بسیج و جنگ با عمالقه رسانیده و در این باره نیز تأکید نمودیم و از نظر اینکه قتال با عمالقه وظیفه همگانی انوار درخشان، ج‌4، ص: 402
و اجتماعی آنها است عموما در مقام تمرّد بر آمده‌اند و از اینکه بنی اسرائیل فرمان تو را بپذیرند ناامید شده و بر آنان نفوذ و قدرتی نداریم زیرا رسالت ما را انکار نموده‌اند فقط خود و برادرم هارون برای اجرای فرمان حاضر هستیم و شکایت موسی بپروردگار از تمرد بنی اسرائیل منافات ندارد با اینکه گروهی اندک از پیروان موسی علیه السّلام مانند نقباء و معدودی دیگر اطاعت نموده بعضی از آنان نیز در این باره با موسی و هارون علیهما السّلام هم آهنگ بوده ببنی اسرائیل تأکید می‌نمودند.
«فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ».
موسی کلیم عرض کرد بار الها چون بنی اسرائیل از فرمان تو تمرد می‌کنند و رسالت من و برادرم هارون را نمی‌پذیرند ما را از معاشرت و آزار این قوم تبهکار ایمن فرما محتمل است موسی علیه السّلام از نظر تادّب خواستار مفارقت و دوری از بنی- اسرائیل شده که از تعقیب این فرمان مورد عفو قرار گیرند.
«قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ».
بر حسب دعاء و در خواست موسی کلیم پروردگار بنی اسرائیل را از ورود و سکونت در بیت المقدس چهل سال محروم نمود و آنها را بسرگردانی و حیرت و بیابان گردی دچار فرمود به این که از محل خود بسوی مقصد حرکت میکردند باز بهمان مکان باز می‌گشتند بالاخره در این مدت نه شهر نشین بودند و نه بیابان نشین با اینکه سکونت بنی اسرائیل در ارض مقدّس بر حسب فرمان و مشیت پروردگار بود ولی چون در زمینه سعی و کوشش عمومی آنها و قتال با عمالقه است لا محالة مشروط باقدام و نهضت عمومی آنها بوده و بطور حتم نمیباشد از این جهت پس از تمرّد و امتناع از اجراء فرمان بسیج پروردگار آنها را عقوبت فرموده و چهل سال دچار بیابانگردی نمود تا اینکه این افراد متمرّد عموما مردند و فرزندان آنها بسرپرستی یوشع بن نون وصیّ موسی کلیم علیهما السّلام قیام و نهضت عمومی نموده پس از جنگ با عمالقه بر آن سرزمین دست یافتند و بر حسب تاریخ موسی کلیم و هارون علیهما السّلام در آن انوار درخشان، ج‌4، ص: 403
مدت بیابان گردی بنی اسرائیل رحلت نمودند و هارون یک سال قبل از موسی وفات کرد بنی اسرائیل موسی را متهم کردند به این که از نظر حسادت و رشک بهارون که مورد علاقه قلبی بنی اسرائیل بوده او را کشته است.
«فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ».
خطاب بموسی کلیم است که نعمتهای بسیاری بواسطه رسالت تو و هارون ببنی اسرائیل ارزانی داشته و مناظر معجزه آسائی برای سرکوبی فرعون و قبطیان بآنان ارائه داده‌ایم و چون این قوم شرک دیرین و لجاج خود را از دست نمیدهند و هرگز در مقام انقیاد و اطاعت نبوده از عقوبت آنان ببیابانگردی هرگز غمگین مباش که بسرنوشت سیرت خود عقوبت میشوند.
در کتاب امالی مفید از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که بنی اسرائیل هنگام شب منادی فریاد میکرد کوچ کنید همه براه میافتادند سحرگاه بامر پروردگار زمین بر آنان پیچیده میشد خود را در همان منزل که از آن حرکت کرده میدیدند و می‌گفتند که ما راه را بخطا رفته‌ایم بهمین منوال چهل سال بر آنان گذشت و منّ و سلوی (مرغ بریان) بر آنان فرود میآمد و همه افراد بنی اسرائیل مردند جز یوشع بن نون و کالب بن یوفنا و فرزندان از بنی اسرائیل تا آخر حدیث.
در تفسیر عیاشی از اسماعیل جعفی از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده در باره تفسیر آیه (ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ).
فرمود پروردگار برای یهود قرار داد که وارد بیت المقدس شوند و سپس محو نمود و برای فرزندان آنان مقرر فرموده زیرا پروردگار آنچه را بخواهد محو فرماید و آنچه را اراده نماید ثابت بدارد زیرا تدبیر او بر نظام ثابت استوار است.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 404

[سوره المائدة (5): آیات 27 تا 32] .... ص : 404

اشاره

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (27) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ (28) إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ (29) فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ (30) فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ (31)
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (32)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 405

خلاصه .... ص : 405

ای رسول گرامی بخوان بر اهل کتاب براستی حکایت دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را که بقربانی تقرب جستند از یکی پذیرفته شد و از آندیگری پذیرفته نشد قابیل ببرادرش هابیل که قربانی او قبول شده بود حسد برد گفت تو را خواهم کشت هابیل گفت پروردگار قربانی و کار نیک را از پرهیزکاران خواهد پذیرفت (27)
اگر تو برای کشتن من دست بگشائی من هرگز برای سوء قصد بتو دست- دراز نخواهم کرد زیرا من از آفریدگار جهان میترسم (28).
من خواهم که گناه قتل من و گناهان تو بتو بازگردد و تو در آتش دوزخ برای همیشه عقوبت خواهی شد این است جزای ستمکاران (29) ز
آنگاه آتش حسد او را بکشتن برادرش ترغیب نمود تا او را بقتل رسانید بدین سبب از زیانکاران عالم گردید (30).
سپس پروردگار کلاغی را برانگیخت که با چنگال زمین را گود کرد تا بوی بنماید که چگونه بدن مرده‌ئی را در خاک پنهان کند قابیل با خود گفت چه بدبختی گریبانگیرم شد که مانند این کلاغ باشم تا جسد برادر را در خاک پنهان کنم سپس از این جنایت بسیار پشیمان گشت (31).
بدین جهت بر بنی اسرائیل فرمان دادیم که هر کس شخصی را که مرتکب قتل نشده و فساد و راهزنی نیز ننموده بقتل برساند مانند آن باشد که همه مردم را کشته و هر کس شخصی را از خطر مرگ رهائی بخشد مانند آنست که همه مردم را حیات بخشیده همواره پیامبران را بسوی مردم با دلایل آشکار فرستادیم سپس بسیاری از مردم بعد از آنها در زمین فساد و سرکشی نمودند (32)
انوار درخشان، ج‌4، ص: 406

شرح .... ص : 406

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ».
بیان سرگذشت دو نفر از فرزندان بدون واسطه آدم ابو البشر است بنام هابیل و آن دیگر قابیل است که هر دو قربانی نموده قربانی هابیل پذیرفته و مورد قبول پروردگار قرار گرفت و قربانی قابیل پذیرفته نشده ردّ شد و بوسیله آتش قبول شده و یا به غیر آن بوده، در این باره از مفسرین سخنانی است ولی آیه بآن توجه ننموده است این سبب شد که قابیل در باره برادرش هابیل رشک برده او را تهدید بقتل نمود.
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ» تلاوت بمعنای خواندن است و ضمیر جمع بقرینه آیات متصله راجع باهل کتاب است و کلمه بالحق تاکید در باره واقعه است که این سرگذشت صحیح و صدق است.
آیه خطاب برسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله نموده که حسادت و رشک یکی از دو فرزندان آدم را در باره برادرش برای پند و موعظه یهود و نصاری بخوان که در اثر حسد چگونه قابیل برادرش هابیل را بخون کشید و برای همیشه بآتش حسرت و پشیمانی دچار شده هرگز از آن رهائی نخواهد داشت و رذیله حسد و رشک بسیار خطرناک است.
دو تن از فرزندان آدم ابو البشر هر یک بعنوان قربانی صدقه داده قابیل که صدقه او پذیرفته نشد و مورد قبول پروردگار قرار نگرفت بر برادرش هابیل حسد برد.
«قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ» قابیل با تاکید او را تهدید بقتل نمود هابیل در پاسخ بوی موعظه و نصیحت نموده او را پند داد. انوار درخشان، ج‌4، ص: 407
«إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».
در پاسخ برادرش گفت یگانه اساس سعادت بشر بر اعمال خیر و شایسته استوار است ردّ شدن صدقه تو ارتباطی بمن ندارد که بر من رشک بری زیرا پروردگار صدقه و هر عمل خیر و شایسته‌ئی را از نیکوکاران و افراد با تقوی و پرهیزکار می‌پذیرد.
این جمله آغاز دعوت بشر بخدا پرستی و فضایل خلقی است زیرا صحنه‌ئی است که دو فرد از بشر آنرا تشکیل داده‌اند هنگامی که فردی دست ستم بسوی برادر گشوده صحنه خونین و نخستین ستم را در زمین نشان میدهد و آن دیگر زمینه را مساعد دیده زبان بنصیحت میگشاید و به تعلیم وی و تربیت بشر آغاز مینماید پروردگار نیز از وی تقدیر فرموده و اولین تعلیمات استاد مکتب توحید را بجامعه بشر گوشزد فرمود و نام او را زنده و پاینده و سخن او را اساس تعلیمات آسمانی قرار داده است که با خطری که او را تهدید می‌نمود در جمله کوتاهی اصول توحید و ارکان فضیلت را ببرادر خود و بجهانیان میآموزد زیرا با این سر لوحه تعلیم مسیر بشر را در این عالم بیان نموده است 1- وظیفه بشر ایمان بیگانگی آفریدگار جهان است 2- ملازمت با عمال نیک و پرهیز از گناهان و دوری از حسد است بدین نظر طبقات مردم در برابر اداء وظیفه و سپاس از نعمت پروردگار در دو صف برابر یکدیگر قرار خواهند گرفت صف موافق را اهل تقوی و پرهیزکاران تشکیل میدهند و صف مخالف را تبهکاران و جنایتکاران.
«لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ».
دومین جمله کوتاهی که شاهد استقامت در عقیده و صدق گفتار او است و نیز مثالی از تقوی و فضیلت پیشوایان مکتب توحید را عملا ارائه میدهد آنستکه سوگند یاد نموده که ای برادر عزیز چنانچه دست ستم بسوی من بگشائی هرگز انوار درخشان، ج‌4، ص: 408
سبقت نمی‌کنم و دست جنایت بسوی تو نخواهم گشود ولی فقط بحکم خرد بقدر میسور از خود دفاع مینمایم زیرا از آفریدگار در بیم و هراس هستم.
خوف و بیم من از غضب پروردگار در اثر آنستکه قتل فردی از بشر معارضه با ساحت پروردگار و نیز منافی با غرض از خلقت و آفرینش است زیرا بشر با اینکه مدّت زندگی آنان بسیار محدود است ولی در اثر امتیازات وجودیّ آثار درخشنده آنان در جهان بطور ابد و برای همیشه خواهد بود از جمله آنها کثرت نسل و زیادی افراد بشر که محصول نظام جهان و ثمرة ޘϙʘϙǢهای صحنه هستی است چه آنکه سلسله بشر در اثر موهبت روح و روان دارای امتیازات بیشماری است از جمله معرفت و شناخت آفریدگار که از هر چیز ارزنده‌تر و غرض از گسترش جهان آفرینش است و زندگی او ابدی و در همه عوالم بهترین مسطوره صفات آفریدگار میباشد پس قتل فردی از بشر معارضه با دستگاه صنع و آفرینش و جلوگیری از ظهور صفات پروردگار در همه عوالم خواهد بود و بهمان نسبت خلقت جهان را بی‌ثمر نموده که نتیجه‌ئی از آن بظهور برسد بالاخره آثار شوم قتل فردی سبب میشود که قاتل در همه عوالم و نشئات با گسترش رحمت پروردگار (و صفت ربّ العالمین) معارضه نماید زیرا ضرر و زیان آن ابدیّ و هرگز جبران پذیر نخواهد بود از این بیان سرّ خلود شخص قاتل در شقاوت استفاده میشود که سیرت قتل فردی از بشر بستم همانا معارضه با صفت ربوبیّ و خلود در غضب و عقوبت همیشگی است.
«إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ».
سومین جمله از برنامه تعلیمی هابیل آنستکه اسرار نهفته‌ئی را از جنایت قتل و خونریزی بجهانیان اعلام نموده است که هر قاتل و جنایتکاری بخود ستم نموده و گناهان کسی را که کشته است نیز بعهده خود گرفته و بر عقوبت خود افزوده است و رحمت پروردگار نیز کشته شده بظلم را فرا میگیرد و برای همیشه از نعمتهای انوار درخشان، ج‌4، ص: 409
پروردگار بهره‌مند خواهد شد.
هابیل برادر ستمگر خود قابیل را تهدید نموده بوی گفت از پروردگار خائف و ترسان هستم و هرگز بر تو سبقت نخواهم نمود و دست ستم بسوی تو نمی‌گشایم و چنانچه نتوانم از سوء قصد تو دفاع کنم و مرا بقتل رسانی بخود ستم نموده و گناهان مرا نیز بعهده گرفته بر جنایت و گناهان خود افزوده‌ئی و برای همیشه مورد غضب پروردگار بوده و بهر دو عقوبت گرفتار خواهی شد.
این چنین معلّم مکتب فضیلت و خداشناسی که پروردگار او را متّقی و پرهیزگار معرّفی نموده و باستقامت عقیده و صدق گفتار و رفتار او شهادت داده هرگز در باره وی تصوّر نمیرود که دامن او آلوده بگناهی باشد این نیست جز اینکه از نظر تعلیم بمردم جهان خطاب و جنایتکاران را تهدید نموده است و خطرناکترین عاقبت خونریزی را بآنان یادآوری مینماید.
چنانچه گفته شود چگونه گناهان مقتول بعهده قاتل خواهد بود و بعقوبت او افزوده میشود در صورتی که بحکم خرد هر کس تنها بگناه خود که از روان او سر چشمه گرفته و خبث باطنی او رشد و ظهور نموده کیفر و عقوبت خواهد شد و گناهان مقتول هنگام صدور گناه با شخصی که پس از مدتها او را بقتل میرساند هیچ ارتباط و مناسبتی ندارد هم چنانکه بر حسب مفاد آیه «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ- طور 22» هر کسی فقط در گرو کارهائی است که بجا آورده است و مفاد آیه «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری 165 انعام» آنستکه هرگز کسی بجرم و جنایتی که دیگری بجا آورده کیفر و عقوبت نخواهد شد.
پاسخ این گفتار آنستکه مؤاخذه و اجراء عقوبت در باره تبهکاران بمنظور انتظام اجتماع است که از ستم و تجاوزات افراد تبهکار جلوگیری شود و در نتیجه آن مردم مبتذل از بکار بردن نیروی غضب و تجاوز بر دیگران باز مانند و بدین وسیله نظام اجتماع تعدیل گردد و اجرای عقوبت در باره تبهکاران بمنزله دفع ضرر انوار درخشان، ج‌4، ص: 410
و مانند جلب نفع است که هر دو رکن حیات افراد بشرند از این نظر اجراء کیفر تابع مصالح و مفاسدی است که در نظر خردمندان تغییر پذیر میباشد هم چنانکه اجر و پاداش نیکوکاران نیز بر این اساس است.
با ذکر چند مثال این حقیقت روشن میشود 1- کسی که در دین اسلام و احکام آن بدعت گذارد برای جلوگیری از نفوذ و انتشار آن هر که از آن بدعت پیروی کند گناهکار محسوب و شایسته عقوبت است و برای بدعت گذار نیز با اینکه عملی مرتکب نشده و یا در قید حیات نباشد گناه شمرده میشود زیرا عمل اشخاصی که بآن بدعت رفتار کرده برهبری بدعت گذار بوده بدین جهت گناهان و عقوبتهای بدعت گذار زیاده بر همه اشخاص است که از او پیروی نموده و مینمایند 2- هر که بظالم و ستمگر کمک کند خردمندان او را ظالم شمرند گرچه عمل او نیز با مردم تماسّ نداشته و ستم نبوده باشد ولی برای جلوگیری از اجتماعات و دسته بندیهای ستمگران هر که بآنان کمک کند او را شریک در ظلم آنان شمرند و شایسته عقوبت دانند.
بهمین قیاس برای اهتمام بحق حیات و زندگی افراد مسلمان چنانچه کسی بستم کشته شود برای رعایت حق حیات او که خون او بهدر نرود و تا اندازه‌ئی تدارک و احترامی از او شده باشد مقتول را پاک و پاکیزه از هر گناه دانسته و در اثر اینکه قاتل خون او را بهدر داده گناهان مقتول را بعهده خود گرفته است و در اجراء کیفر او سختگیری میشود و کارهای نیک قاتل را نیز از شئون مقتول بشمار میآورند و چنانچه مقتول حقوقی را از مردم تضییع نموده و بعهده داشته از قاتل مطالبه مینمایند زیرا که او حقوق مردم را پایمال کرده و بزندگی شخص مدیون خاتمه داده است بر این اساس قاتل را بهر دو گناه یعنی جنایت قتل و دیگر گناهان مقتول که بعهده داشته عقوبت مینمایند.
در مورد قابیل از نظر اینکه اوّلین فردی از بشر است که در اثر رشک و انوار درخشان، ج‌4، ص: 411
حسد در باره لیاقت هابیل برادرش با آن نصایح سودمند و تهدیدات کمرشکن کوچکترین اثری در دل آتشین او نگذاشت تا اینکه اوّلین صحنه جنایت و خونریزی را در زمین بوجود آورد و شالوده آنرا بنا نهاد و شقیّ‌ترین افراد بشر نامیده شده و به عقوبت خواهد رسید ولی هابیل بمنظور تعلیم سلسله بشر و تهدید افراد جنایتکار ببرادرش (مجسّمه جنایت) خطاب نموده اعلام خطر کرد و نیز مفاد آیه «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ 22 طور» و نیز آیه «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری 165 انعام» را تفسیر نمود که هر فردی از بشر بحکم عقل در گرو عمل خود و آن سیرتی است که کسب نموده و در پیشگاه عدل پروردگار هرگز کسی بجرم دیگران و یا بشعله آتشین سیرت دیگری محکوم نشده و نخواهد سوخت و نیز مفاد آیه «وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ 72 زمر» نیز نظام عقوبت در عالم جزاء و سنجش آن بقیاس دقیق و اسرار نهفته‌ائی است که در بررسی بجرائم تبهکاران و سنجش سیرت آنان رعایت میشود که خارج از تصوّر بشر است.
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ» بشر در آغاز پیدایش نیروی هر خصلت متضادّی و رذیله گوناگونی بطور اقتضاء در او بودیعت نهاده شده ولی صورت خود فاقد همه آنها است و رنگی بخود نگرفته و راهی نپیموده تا پس از سعی و کوششها نتواند تازه‌ئی از نیروهای نهفته را در خود تقویت کند و بمنصه ظهور برساند آنگاه بمرحله‌ای از فضیلت و سعادت و یا بمرتبه‌ئی از شقاوت برسد و چنانچه از هوا پرستی پیروی کند پی در پی مورد سرزنش وجدان و عقل قرار میگیرد ولی در پیمودن راه فضیلت همواره با نشاط و نزد وجدان سرفراز میباشد قابیل نیز در آغاز امر هرگز این چنین نیروی شقاوت و سنگدلی را کسب نکرده بود تا پس از مدّتی فکر و اندیشه در خود نیروی تمرّد و حسد را تقویت نموده و هیچ گاه بسرزنش وجدان گوش نکرد تا توانست بچنین جنایتی اقدام کند و بر جهانیان سبقت جوید و بدین وسیله آتش حسد خود را فرو نشانید ولی بجای انوار درخشان، ج‌4، ص: 412
آن آتش حسرت و پشیمانی از درون او شعله ور گشت و برای همیشه رو بافزایش خواهد بود.
«فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ».
«قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ».
بعث بمعنای برانگیختن و فرستادن است بحث نیز تجسّس و جستجو است لیواری از موارات و وراء گرفته شده بمعنای پنهان نمودن است سوئة اثر تبهکاری و کنایه از جسد هابیل مقتول است یا ویلتا در اصل یا ویلتی بوده یعنی وای بر من چه بدبختی گریبانگیرم شد.
آیه بیان حال قابیل است که پس از کشتن هابیل خواست جسد او را پنهان کند که پدر و مادر و برادرانش بجرم او آگاه نشوند در حیرت فرو رفته مدت زمانی باین حالت سرگردانی بسر برد ناگهان دو کلاغ با یکدیگر زد و خورد نمودند یکی کشته شده و آن دیگر زمین را کنده جسد کلاغ را در خاک پنهان کرد و قابیل این صحنه را که مشاهده نمود آموخت که جسد برادرش را در خاک پنهان کند زیرا تا آن هنگام قابیل ندیده بود که چگونه میّت را میتوان دفن نمود.
از آیه نکاتی استفاده میشود.
1- قابیل بطوری فاقد شعور و ادراک بوده که در باره پنهان نمودن جسد مقتول پروردگار کلاغی را برای تعلیم او فرستاد تا بیاموزد و جسد برادرش را دفن کند.
2- صحنه‌ئی است که برابری نور و ظلمت را ارائه میدهد طرفی هابیل که مرام او دعوت بخدا پرستی و فضایل اخلاقی است و اینکه بشر بسوی پروردگار باز خواهند گشت و طرف دیگر قابیل است که خونریزی را در زمین نخستین بار بنا نهاد و نمایش داد و نیز پرده‌ئی از جهان آزمایش را ارائه داد که برای همیشه برابر هر نور ظلمتی است و مقابل هر دعوت بحق دعوی باطلی خواهد بود و همواره پیامبران که مردم را بتوحید و فضیلت دعوت می‌کنند دچار معارضه با مشرکین و انوار درخشان، ج‌4، ص: 413
ستمگران خواهد کرد مانند معارضه نمرود با ابراهیم خلیل و فرعون قبط با موسی کلیم و معارضه کفّار قریش با رسول گرامی صلّی اللّه علیه و آله.
3- قابیل پس از فرونشانیدن آتش حسد میخواست که جرم او آشکار نشود و جسد مقتول را از انظار پنهان کند ولی از کوتاهفکری نمیدانست بچه وسیله غرض خود را انجام دهد زیرا بشر بر حسب فطرت قبح خونریزی را میداند که برخلاف نظم زندگی بشر است و شایسته عقوبت خواهد بود از این رو میکوشد که جرم را پنهان کند ولی نظام جهان بالاخره زود و یا دیر جرم را برملاء و عموم آشکار مینماید.
4- جمله فبعث اللّه غرابا صحنه‌ئی را که دو کلاغ بر حسب غریزه طبع نشان داده و زد و خورد نمودند یکی کشته شده آیه بآن توجه ننموده فقط در باره کندن زمین و پنهان نمودن مردار توجه نموده است از نظر اینکه باین وسیله قابیل آموخت که جسدی را چگونه میتوان دفن کرد.
5- علوم و دانش بشر اکتسابی است و پایه آنها بر ادراک و حسّ بینائی و شنوائی و مانند آنست که در اثر برخورد و تماسّ با موجودات آنها را بشناسد و در اثر تکرار و تجربه بآثار ظاهری آنها پی ببرد و بوسیله تفکّر و اندیشه بپاره‌ئی از اسرار طبیعت راه یابد و آثار فیزیکی و خواص شیمائی اشیاء را بداند و مورد استفاده قرار دهد و نیروی بینائی و شنوائی در اثر وابستگی بنیروی خرد و تفکّر چیزی را که دیده میشناسد و یا شنیده میفهمد و چنانچه در آن تفکّر نکند هرگز حکم و تصدیق نخواهد نمود پس قسمتی از معلومات بشر محسوس است یعنی دیدنی و شنیدنی است که بوسیله بکار بردن نیروی بینائی و شنوائی انجام می‌یابد و قسم دیگر کلیّات و، تصدیق قضایای بدیهیّ و نظریّ است که نیروی عاقله پس از تفکّر بآنها پی میبرد و تصدیق مینماید و بر حسب آیه «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ» 5- علق پروردگار اقسام علوم و دانش بشر را از شئون تدبیر و سوق بشر؟؟؟ معرّفی انوار درخشان، ج‌4، ص: 414
نموده زیرا نیروی ادراک و دیگر تفکّر و خرد را که پایه دانش است در انسان بودیعت نهاده و از آغاز که بشر دیده بجهان میگشاید از روزنه بینائی با صحنه پهناور و پدیده‌های بیشمار آن ارتباط یافته و از آنها عکس برداری مینماید و هم چنین با نیروی شنوائی با افکار مردم تماسّ میگیرد که زمینه چینی برای بکار بردن نیروی تفکّر و خرد او است زیرا حقیقت علم بشر پی بردن بصنع آفرینش و باسرار طبیعت و سیر علمی او و تصدیق در باره آنها است.
6- عاقبت ستم و خونریزی ندامت و پشیمانی همیشگی است که هرگز جبران پذیر نخواهد بود زیرا جنایتکار همواره میکوشد که از آشکار شدن جرم خود جلوگیری کند ولی نظام جهان آن جنایت و ننگ را بهر طور باشد آشکار نموده و در معرض عموم در میآورد هم چنانکه قابیل میخواست بوسیله دفن جسد هابیل جرم خود را پنهان کند ولی پروردگار از نظر عبرت جامعه بشر آن حادثه و عواقب وخیم آنرا حکایت فرموده و از مساعی و فداکاری هابیل قدردانی نموده و گفتار او را برای همیشه بجامعه بشر بازگو فرموده است.
7- قابیل نخستین فردی از بشر است که در اثر حسد و رشک در مقام قتل برادر خود برآمد و صحنه مثالی است از آنچه فرشتگان از رذیله خونریزی بشر بپیشگاه آفریدگار اظهار نمودند که چنانچه در زمین بشر را خلق فرمائی فساد و خونریزی خواهند نمود و رفتار حسدآمیز قابیل نیز همان صحنه را نمایش داد که صفت آشکار بشر همانست.
و از طرفی هابیل در مقام تعلیم و آموزش قابیل و انسانها حقایقی را از خدا شناسی و روش سعادت بشر و زندگی همیشگی آنان بیان نموده که فرشتگان در باره بشر بچنین اسراری پی نبرده و آگهی نیافته بودند که نمونه‌ئی از ارواح قدسیه مانند هابیل برای تربیت بشر از هیچ نصیحت و اندرزی خودداری ننماید و در مقام عمل نیز استفاده را بعرصه ظهور درآورد و از هر گونه فداکاری دریغ نداشته باشد انوار درخشان، ج‌4، ص: 415
این نیز نمونه و مثالی است از آنچه پروردگار در پاسخ فرشتگان بطور اجمال فرمود که بهترین مسطوره صفات و محصول آفرینش همانا بشر است که شایسته مقام خلافت هستند هرگز بمقام قرب آنان آگهی نخواهید یافت.
8- پروردگار در باره تعلیم و تهدید بشر هرگز اکتفاء بحکم فطرت نفرموده یعنی تنها در اثر حکم خرد کسی را بگناهی عقوبت نمی‌نماید تا هنگامی که پیامبری را اعزام فرماید و بشر را تهدید کند و بعواقب وخیم آن جرم مردم را متوجه سازد.
از جمله نخستین حادثه خونریزی است که در آغاز هابیل زبان بنصیحت گشود و عواقب ننگین قتل بستم را بقابیل گوشزد نمود و خود از آن تبرّی جست چون نصایح مشفقانه و تهدید او بر دل آهنین قابیل اثری ننمود و آتش حسد او را فرو ننشانید و دست بجنایت زد پروردگار نیز او را رسوای جهان ساخت که وسیله عبرت گردد و در ضمن صحنه‌ئی را از جهان اختیار و نظام آزمایش ارائه داد که بدین منوال آغاز یافته و همواره چنین خواهد بود.
9- علم و احاطه مردان الهی و پیامبران بر اساس الهام و موهبت است که تعلیمات غیبی بر قلوب تابناک آنان افاضه میشود و از طریق آموزش نیست هم چنانکه هابیل بفطرت پاک خود الهامات غیبی را از اصول توحید و تقوی بیان نموده پروردگار نیز آنها را اساس تعلیمات بشر قرار داد.
10- در برابر چنین موهبت علم و احاطه بحقایق که پروردگار بپیامبران ارزانی فرموده وظیفه دشوار تعلیم و تربیت بشر را نیز بعهده آنان نهاده که مردم را بتوحید و خدا پرستی دعوت نموده با مشرکین مبارزه کنند و در این باره عذری از آنان پذیرفته نخواهد بود پیامبران نیز در باره انجام وظیفه از هیچ گونه رنج و فداکاری دریغ ننمودند هم چنانکه هابیل با اینکه مورد تهدید و خطر قرار گرفته بود از دعوت بخدا پرستی و نصیحت لحظه‌ئی غفلت ننمود و نیز ابراهیم خلیل علیه السّلام با اینکه بجرم بت شکنی او را بسختترین عقوبت (سوزانیدن) محکم نمودند لحظه‌ئی انوار درخشان، ج‌4، ص: 416
از تعقیب مرام خود و مبارزه با نمرودیان خودداری نکرد.
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ» کلمه من اجل ذلک اشاره بآیة متّصله است که جنایت و کشتن فردی از بشر معارضه با ساحت پروردگار و اخلال بنظام آفرینش و سبب سعادت ابدیّ است.
«کَتَبْنا» کتابت بمعنای فرمان و حکم است و نخستین بار این حکم را در توریة برای یهود بیان نمودیم.
آیه تاکید در باره نهی از خونریزی است چون قتل فردی از بشر سبب شقاوت ابدیّ است در توریة در این باره تاکید نمودیم زیرا یهود در جنایت و خونریزی مردم بی‌گناه و کشتن پیامبران افراط می‌نمودند آنها را تهدید نمودیم که خوی حسد و خودپرستی بشر را بشقاوت و بپرتگاه سقوط میکشاند هم چنانکه قابیل بر برادرش حسد برد و او را بقتل رسانید و بشقاوت ابدیّ خود را دچار نمود.
فطرت و خرد شاهد است که احکام الهی بر حسب اقتضاء فکر و استعداد مردم هر زمان تشریع میشود بدین جهت در آغاز برافراشتن پرچم خداشناسی اکتفاء بهمان اصول توحید و رستاخیز میشد و نیز بپاره‌ئی از احکام که خرد بطور بداهت بآنها استقلال دارد مانند تهدید از شرک بآفریدگار و منع از قتل و خونریزی که هابیل پاره‌ئی از آنها را در ضمن احتجاج خود بیان نمود و باقتضاء مردم زمان نزول توریة نیز مکتب متوسّطه توحید در جهان بنا نهاده شد و معارف الهی بطور مشروح جزء اصول برنامه تعلیم و آموزش قرار گرفت و هم چنین احکام حقوق مالی و کیفری تشریع و بموقع اجراء گذارده شد و از نظر اهتمام بانتظام زندگی بشر و جلوگیری از وقوع فساد پروردگار در توریة پس از حکایت نخستین خونریزی در زمین در باره قتل نفس این چنین استدلال فرمود که قتل یک فرد از بشر مانند کشتن نوع انسان است زیرا هر فرد بحقیقت انسانیّت آمیخته و ظهوری از آنست و قوام انسانیت بنیروی خرد که فقط در فرد تحقق پذیر است و در حقیقت نوع با افراد یکسانست.
آیه در باره منع از خونریزی از نظر معارضه با نظام آفرینش قتل فردی را انوار درخشان، ج‌4، ص: 417
بمنزله قتل نوع بشر دانسته و آندو را یکسان معرّفی نموده است زیرا فرد و نوع حقیقت واحده و در وجدان و انسانیّت یکسانند و ارزش فرد همانا ارزش انسانیّت است و جنایت بر فرد نیز هدم مقام بشریّت خواهد بود.
«فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» تشبیه فقط بلحاظ روان و ارزش انسانیّت در نظام آفرینش است که فرد همان نوع است و تحقّق آن در جهان بافراد است پس قتل فردی مانند هدم نوع بشر و اخلال بنظام عالم میباشد و بقای نوع بوسیله افراد است و بطور تناوب و تناسل صورت میگیرد و یگانه محصول و ثمره جهان پهناور و سایر عوالم نیز همانا بشر است و غرض از تشبیه قتل فرد و قیاس آن بهدم نوع بشر بطور اطلاق و از هر جهت نیست زیرا وقوع جنایت در باره اشخاص متعدّد کثرت و افزایش پذیر است چنانکه ارزش وجودی کشته شده مانند پیامبر نیز تاثیر بسزائی در شدّت و افزایش عقوبت جنایتکار خواهد داشت.
و از کلمه «بغیر نفس» استفاده میشود که هیچ موجودی با ارزش روح و روان بشریّت برابری نمی‌کند و مقام انسانیّت از هر پدیده‌ای ارزنده‌تر و ارجمندتر است و هنگامی بی‌وزن خواهد شد که در سیرت او شقاوت و در زندگی رسوخ نموده دست پلید خون را بخون بی‌گناهی آلوده کند آنگاه قصاص روح پلید (قتل شخص درنده) ضرور است زیرا فقط بدین وسیله خون هدر رفته جبران می‌پذیرد و افراد مبتذل نیز مورد تهدید قرار می‌گیرند تا بدیدگان مردم مجسّم شود که جنایت گریبانگیر است و جنایتکار عموم مردم را علیه خود برانگیخته که در مقام انتقام و عقوبت او برآیند چه آنکه جنایتکار در سیرت حیوان درنده‌ئی است که بصورت بشر درآمده و برخسار خود ماسک بشریّت آویخته بدین جهت احترام خون پلید او هدم نوع بشریّت و هتک مقام انسانیّت و اخلال بنظام آفرینش خواهد بود.
«أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ» و یا هنگامی که جنایتکار در معابر عمومی اقدام براهزنی مسلّحانه نماید و امنیّت عمومی را تهدید کند و اعراض و اموال مردم را بخطر افکند در این صورت نیز باید عقوبت شود زیرا احترام بزندگی چنین جنایتکار و انوار درخشان، ج‌4، ص: 418
راهزنی هدم آسایش عمومی و هتک حرمت نفوس و اموال مردم است.
«وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً».
احیاء تعدیه از حیات گرفته شده بمعنای زندگی و دمیدن روح است چه در آغاز و چه بقاء آن در هر لحظه فعل پروردگار است بدین نظر مراد از آیه احیاء بنظر عرف است و از جمله رفع خطر میباشد مانند کمک بزیردستان و نجات دادن کسی را از غرق و هلاکت و یا شخصی که در عقیده منحرف و گمراه شده او را هدایت و رهبری کند بهمه این موارد احیاء گفته میشود و دارای مراتب بیشمار است مثلا کمک بزیردستان مرتبه نازلی از احیاء و رفع خطر فقر از تهیدستان بطور موقّت است ولی هدایت شخص گمراه بدین اسلام و با تعلیم و آموزش معارف و اخلاق فاضله احیاء همیشگی او است.
آیه در مقام ترغیب و تشویق باعمال نیک است که هر گونه اصلاح و رفع خطر از فرد و بر آوردن احتیاجات افراد بمنزله اصلاح نوع و اجتماع است از این نظر فردی را از خطر فقر و یا از هلاکت نجات دهد و یا شخص گمراهی را بدین اسلام رهبری کند بر حسب تحلیل انسانیت و نوع بشر را از خطر و از هلاکت رهانیده و یا بدین اسلام و سعادت برای همیشه رهبری نموده است.
«وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ».
آیه مبنی بر تهدید یهود است با اینکه در توریة بسیاری از احکام کیفری را ذکر نمودیم و شئامت و سوء عاقبت قتل افراد بی‌گناه را نیز یادآوری نموده و بمنظور پند آنان نیز نخستین خونریزی در زمین واقعه شقاوت قابیل را حکایت نمودیم ولی تهدید در دلهای آهنین آنان اثری ننموده بسیاری از آنها از نظر قساوت و سنگدلی هرگز از جنایت و قتل نفوس دریغ نمی‌نمایند.
در کتاب کافی و امالی شیخ طوسی از حضرت باقر علیه السّلام در باره تفسیر آیه (وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً) فرمود احیاء کسی بآنستکه از سوختن و یا از غرق و یا از هلاکت او را نجات دهد راوی سؤال نمود از گمرهی و ضلالت انوار درخشان، ج‌4، ص: 419
کسی را بدین اسلام رهبری نماید چگونه است فرمود آن بهترین اقسام احیاء بشمار میآید.
در تفسیر مجمع از حضرت باقر روایت نموده در تفسیر آیه «فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» فرمود کسانی هستند که عمل شنیع و زنای با خویشان را جایز شمرند و از خونریزی دریغ ننمایند.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 420

تذکر .... ص : 420

در صفحات دست چپ کتاب از صفحه 15 تا صفحه 261 عنوان سر صفحه (جزء چهارم) نوشته شده و صحیح (جزء پنجم) است، و از صفحه 261 تا صفحه 319 صحیح (جزء ششم) میباشد.
انوار درخشان، ج‌4، ص: 421

فهرست .... ص : 421

موضوع صفحه بحثی در باره رضاع که سبب حرمت نکاح میشود 11 در باره عقد انقطاع 20 شرح درجات ایمان 71 بحثی در باره نظام طبع و نظام آخرت 84 مفاد جملة اولی الامر 94 مفاد آیه تطهیر 105 شرح اینکه آنچه از نعمت هستی برخوردار است خیر و نیک است 129 بیان اینکه حقیقت انسان روح است 175 در بیان آنستکه ارواح بشر در عالم برزخ در تدبیر و قبضه ملک الموت میباشند 174 مفاد رجاء و خوف 178 حل و فصل دعاوی در ظاهر بر اساس دلیل است 194 بیان اختیار و داوری در افعال اختیاری 197 بیان احتجاج شیطان با آفریدگار 214 شرح وعده پروردگار 217 جهت سنخیّت بشر با شیطان است 216 شرح رابطه واجب با ممکن 220 بیان اینکه خلاصه آفرینش خلقت بشر است 224 انوار درخشان، ج‌4، ص: 422
موضوع صفحه فلسفه حکم طلاق 235 هر یک از موجودات دارای مشخصات مخصوص هستند 238 بیان اینکه قدرت پروردگار مشروط نیست 238 بیان علم ذات و صفت فعل پروردگار 239 بیان اینکه ایمان بر عقیده و عمل استوار است 249 بیان رفعت و بالا بردن عیسی علیه السّلام است 276 بیان وحی و اقسام آن 288 غرض از اعزام پیامبران 289 بیان اینکه وحی از اعراض و خاطرات نیست 292 برنامه زندگی بشر بر دو رکن استوار است 295 اعزام پیامبران دلیل بر وحدانیت آفریدگار است 296 بیان اینکه قرآن کریم مسطوره‌ای از علم ربوبی است 298 شرح مفاد کلمه و ظهور اراده پروردگار 304 چگونگی خلقت عیسی علیه السّلام 305 اعتراضاتی که بر آئین مسیحیّت شده است 306 اثبات توحید و یکتائی آفریدگار بطور وحدت حقیقی 308 بیان توحید افعال پروردگار 310 در باره توکل 311 بیان شرح اوصاف قرآن 314 شرحی در بیان اکمال دین و اتمام نعمت 333 بیان ضرر و زیان خوردن مردار و گوشت خوک 341 بیان آخرین فرایض اسلام 343 انوار درخشان، ج‌4، ص: 423
موضوع صفحه بیان مفاد دست که در مورد کیفر قطع میشود 358 وضوء و غسل طهارت معنوی است 366 مکتب قرآن یگانه غرض آفرینش است 366 قدر مشترکی میان علم پروردگار با علم بشر نیست 367 شرح جملة علیم بذات الصدور 367 خلق از لوازم تدبیر است 388 شرح صفت قدیر 388 برنامه قرآن بر دو نیروی مثبت و منفی است 391 پاسخ یهود بموسی کلیم در جنگ با عمالقه 399

درباره مركز تحقيقات رايانه‌اي قائميه اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بنده‌اى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او می‌فرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمت‌ها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوست‌تر می‌داری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش می‌رَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچه‌ای [از علم] را بر او می‌گشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه می‌دارد و با حجّت‌های خدای متعال، خصم خویش را ساکت می‌سازد و او را می‌شکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بی‌گمان، خدای متعال می‌فرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».