سرشناسه : مستنبط، احمد، 1285 - 1357.
عنوان قراردادی : القطره من بحار مناقب النبی و العتره علیهم السلام فارسی
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه کتاب نفیس "القطره": قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام/ تالیف احمد مستنبط؛ ترجمه محمد ظریف؛ مقدمه مرتضی مجتهدی سیستانی.
مشخصات نشر : قم: حاذق، 1384-
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : 32500 ریال: 964-5970-41-5 ؛ 65000ریال (ج.1، چاپ هفتم) ؛ 32500 ریال: ج. 2، چاپ ششم : 964-5970-42-3 ؛ 65000ریال (ج.2، چاپ هفتم)
وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری
یادداشت : مترجم جلد دوم محمدحسین رحیمیان است.
یادداشت : چاپ پنجم.
یادداشت : ج.1 (چاپ هفتم: 1428ق.= [1386]).
یادداشت : ج. 2 (چاپ ششم: 1384).
یادداشت : ج.2 (چاپ هفتم: 1428ق.=[1386]).
یادداشت : عنوان دیگر: قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : قطره ای از دریای فضائل اهل بیت علیهم السلام.
موضوع : محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل -- احادیث
موضوع : چهارده معصوم -- فضایل -- احادیث
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14
شناسه افزوده : ظریف، محمد، 1335 -، مترجم
شناسه افزوده : رحیمیان،محمدحسین، 1345 -، مترجم
شناسه افزوده : مجتهدی، سیدمرتضی، 1333 -، مقدمه نویس
رده بندی کنگره : BP22/9 /م5ق6041 1384
رده بندی دیویی : 297/93
شماره کتابشناسی ملی : 1260008
09122510358
پایگاه علمی المنجی 09199850085
WWW.ALMONJI.COM
Email: info@almonji.com
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
ص: 5
پیشگفتار
شناخت اهل بیت علیهم السلام و آثار حیاتی آن
مؤلّف کتاب
مؤلّف و رؤیای مهمّ او بعد از تألیف کتاب
مقدّمه مؤلّف رحمه الله
مقدّمه اوّل
مقدّمه دوّم
مقدّمه سوّم
بخش اوّل : مناقب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
بخش دوّم : مناقب امیر مؤمنان علی علیه السلام
بخش سوّم : مناقب حضرت فاطمه زهرا علیها السلام
بخش چهارم : مناقب امام حسن مجتبی علیه السلام
بخش پنجم : مناقب امام حسین علیه السلام
بخش ششم : مناقب امام زین العابدین علیه السلام
بخش هفتم : مناقب امام محمّد باقر علیه السلام
ص: 6
بخش هشتم : مناقب امام جعفر صادق علیه السلام
بخش نهم : مناقب امام کاظم علیه السلام
بخش دهم : مناقب امام رضا علیه السلام
بخش یازدهم : مناقب امام جواد علیه السلام
بخش دوازدهم : مناقب امام هادی علیه السلام
بخش سیزدهم : مناقب امام حسن عسکری علیه السلام
بخش چهاردهم : مناقب امام زمان علیه السلام
فضائل ذریّه پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
فضائل دوستان و شیعیان آل محمّد علیهم السلام
خاتمه کتاب
ص: 7
ص: 8
ص: 9
حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که حمد را سرآغاز کتابش وباعث زیاد شدن بخشش و فضلش ، و دلیل بر نعمتهایش و عظمتش قرار داده است .
و درود و سلام بی پایان بر شریف ترین بندگان و کامل ترین سفیران او حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و بر خاندان پاک او باد ، به ویژه بر آخرین یادگار آنها و باقیمانده حجّتهای الهی حضرت حجّه بن الحسن ارواحنا فداه .
هر کس نسبت به شخصیّت والای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت او معرفت پیدا کند و به دریای علوم و معارف ، و به قدرت و ولایت آنان بنگرد به پیروزی بزرگ و سعادت همیشگی نائل آمده و تمام خوبی ها نصیب او گشته است .
به این مطلب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم تصریح فرموده است :
ص: 10
مَن منَّ اللَّه علیه بمعرفه أهل بیتی وولایتهم فقد جمع اللَّه له الخیر کلّه .
کسی که خداوند بر او منّت گذاشته معرفت و ولایت اهل بیت مرا به او عنایت کند تمام خوبی ها را برای او جمع نموده است .(1)
خداوند معرفت این بزرگواران را ابتدا و انتهای اعمال قرار داده است به این معنا که اعمال همگی ، کم یا زیاد ، آسان یا سخت در هر مرتبه که باشد و از هر که صادر شود باید با اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام شروع شده و با آن به پایان برسد ، یعنی اعمال آدمی وقتی آثار با ارزشی بهمراه دارد که با اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام و قبول ولایت آنها همراه باشد .
روایات بسیاری بر آنچه گفتیم دلالت می کند ، از آن جمله روایتی است که شیخ طوسی رحمه الله در کتاب «امالی» نقل کرده است :
زرعه به امام صادق علیه السلام عرض کرد : بعد از معرفت پروردگار ، کدام عمل ازمیان اعمال برتر است ؟
حضرت فرمودند :
هیچ عملی بعد از معرفت همپایه نماز نیست ، و بعد از معرفت و نماز هیچ عملی به پایه زکات نمی رسد ، و بعد از اینها هیچ کاری مانند روزه گرفتن نیست ، و بعد از اینها ارزش حجّ بیش از سایر اعمال است .
«وفاتحه ذلک کلّه معرفتنا ، وخاتمته معرفتنا».
و ابتدای همه این اعمال معرفت ما و انتهای آن معرفت ما می باشد .(2)
توضیح مطلب : معرفت از مسائل اعتقادی است و این گونه مسائل نسبت به اعمال عبادی بمنزله روح نسبت به کالبد است ، نماز و زکات و عبادت های عملیِ دیگر فرع مسائل اعتقادی و اصولی است ، به این جهت اگر اعتقادات انسان صحیح باشد نماز و همچنین سایر اعمال او صحیح
ص: 11
است ، و گرنه ارزش نخواهد داشت .
و همان گونه که توحید شرط صحّت اعمال است اقرار به رسالت و اعتقاد به ولایت ائمّه طاهرین علیهم السلام نیز شرط صحیح بودن اعمال است .
فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام شاهد این مطلب است که فرمود :
إنّ ل «لا إله إلّا اللَّه» شروطاً ، وإنّی وذرّیّتی من شروطها .(1)
همانا برای کلمه توحید یعنی «لا إله إلّا اللَّه» شرایطی است و من و ذریّه من از آن شرایط هستیم .
حضرت امام رضا علیه السلام نیز در ضمن حدیثی خود را از شرایط توحید شمرده اند ، این حدیث را اسحاق بن راهویه نقل کرده است :
حضرت رضا علیه السلام در مسیر مسافرت خود به مرو ، وارد نیشابور شدند و وقتی خواستند از آن شهر خارج شوند راویان حدیث اطراف آن وجود مقدّس اجتماع کرده و عرض کردند :
ای پسر پیامبر خدا ؛ می خواهید از این شهر خارج شوید و حدیثی نفرمودید که همگی از آن استفاده کنیم .
امام علیه السلام که در کجاوه نشسته بودند سر خود را از آن بیرون کرده و فرمودند :
از پدرم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم ، و او از پدرش حضرت صادق علیه السلام وآن حضرت از پدرش امام باقر علیه السلام و آن حضرت از پدرش امام سجّاد علیه السلام و آن حضرت از پدرش امام حسین علیه السلام و ایشان از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام شنید که فرمود :
من از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و آن حضرت از جبرئیل و او از محضر ربوبی شنید که پروردگار یکتا فرموده است :
لا إله إلّا اللَّه حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی .
ص: 12
کلمه توحید یعنی «لا إله إلّا اللَّه» حصار محکم من است و هر کس در آن وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود .
همین که مرکب حضرت قدری عبور کرد با صدای بلند فرمود :
بشروطها وأنا من شروطها .
البتّه با شرائطش ، و من از شرائط آن هستم .(1)
گویا این به خاطر آن است که همه امور الهی به سوی خاندان وحی علیهم السلام فرود آمده و از بیت آنان به آفریدگان می رسد .
در زیارت حضرت امام حسین علیه السلام به آنها خطاب کرده عرض می کنیم :
إراده الربّ فی مقادیر اُموره تهبط إلیکم ، وتصدر من بیوتکم... .(2)
اراده پروردگار در مقدّرات امورش بسوی شما فرود می آید و از خانه های مبارک شما خارج می گردد .
علّت آن این است که قلوب این بزرگواران جایگاه مشیّت الهی است ، وقتی خداوند چیزی را بخواهد آنها می خواهند . و به خاطر آن ها خداوند گناه بندگانش را محو کرده ، بلا را برطرف و رحمت خود را بر آنها نازل می کند .
محمّد بن مسلم گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود :
إنّ للَّه عزّوجلّ خلقاً من رحمته ، خلقهم من نوره ورحمته ، من رحمته لرحمته ، فهم عین اللَّه الناظره ، واُذنه السامعه ، ولسانه الناطق فی خلقه بإذنه ، واُمناؤه علی ما أنزل من عذر أو نذر أو حجّه ، فبهم یمحو السیّئات ، وبهم یدفع الضیم ، وبهم ینزل الرحمه ، وبهم یحیی میّتاً ، وبهم یمیت حیّاً ، وبهم یبتلی خلقه ، وبهم یقضی
ص: 13
فی خلقه قضیّته .
خداوند را خلقی است از رحمتش ، ایشان را از نور و رحمت خود خلق کرده تا رحمت او را ظاهر کنند ، آنها دیده بینای الهی و گوش شنوای پروردگار و زبان گویای او در میان مردمانند ، و امین او هستند بر آنچه نازل کرده است از عذر یا هشدار یا برهان ؛ بخاطر آنها گناه بندگانش را آمرزیده و ظلم را برطرف کرده ورحمتش را نازل می کند .
بسبب ایشان مرده را زنده می کند و زنده را می میراند ، و به وسیله آنان آفریدگانش را امتحان کرده و اُمورش را در میان بندگانش اجرا می کند .
عرض کردم : فدای تو گردم ، آنها کیستند ؟
فرمود : اوصیاء .(1)
آیا اوصیاء غیر از امامان ما هستند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دستور داده است آنها رابشناسیم و کسی که بمیرد و امامش را نشناسد مرگ او مردن در حال کفر و انکاراست ، و در احادیث بسیار فرموده اند :
من مات وهو لایعرف إمامه مات میته الجاهلیّه .(2)
هر کس بمیرد در حالی که امامش را نشناخته ، به مرگ روزگار جاهلیّت مرده است .
علّامه امینی رضوان اللَّه علیه فرموده است : این حقیقت روشنی است که کتب صحاح و مسانید اهل سنّت آن را ثبت کرده اند و جز خضوع در برابر مفاد آن چاره ای نیست ، و اسلام کسی کامل نیست مگر اینکه خود را با آن تطبیق دهد ، ودر این مورد دو نفر با یکدیگر اختلاف نکرده و کسی درباره آن شکّی بخود راه نداده است ، و این تعبیر اشاره به بدی عاقبت کسی دارد که بدون امام و پیشوا بمیرد و اینکه او از هر گونه سعادت و خوشبختی و رستگاری دور است ، و زیراکه مرگ جاهلیّت بدترین نوع
ص: 14
مردن یعنی مرگ در حال کفر و انکار است .(1)
و دلیل آن روایت فضیل از امام باقر علیه السلام است . آن حضرت به مردمی که دراطراف کعبه طواف می کردند نگاهی کرده و فرمودند :
در عصر جاهلیّت نیز این گونه طواف می کردند ، همانا مردم وظیفه دارند کعبه راطواف کنند سپس به طرف ما روی آورده و ولایت و محبّت خود را نسبت به ما اظهار کرده ، نصرت و یاری خویش را به ما عرضه کنند .
سپس این آیه شریفه را تلاوت فرمود :
«فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ»(2) .
یعنی دل های مردم را طوری قرار بده که بطرف آنها مایل باشند .(3)
پس اگر دوست دارید زندگی شما همانند زندگی انبیاء و مردن شما شبیه شهدا باشد ولایت اهل بیت علیهم السلام را پذیرا بوده ، و در اعمال و رفتار خود از آنان پیروی کنید ، تا آنچه را که دوست دارید ببینید . و این حقیقتی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به آن تصریح کرده و فرموده است :
من أحبّ أن یحیی حیاه تشبه حیاه الأنبیاء ویموت میته تشبه میته الشهداء ویسکن الجنان الّتی غرسها الرحمان فلیتولّ علیّاً ولیوال ولیّه ولیقتد بالأئمّه من بعده ، فإنّهم عترتی خُلقوا من طینتی ، اللهمّ ارزقهم فهمی وعلمی .
وویلٌ للمخالفین لهم من اُمّتی ، اللهمّ لاتنلهم شفاعتی(4)
هر کس دوست دارد زندگی او شبیه زندگی انبیاء ، و مردنش همانند مردن شهداء باشد و در بهشتی که خداوند مهربان آن را بنا نهاده ساکن گردد باید ولایت حضرت علی علیه السلام و اولیای او را پذیرفته و به امامان بعد از آن حضرت اقتدا کند ، آنها عترت من هستند و از طینت من آفریده شده اند . بار
ص: 15
پروردگارا ؛ فهم و علم مرا به آنها روزی کن .
(سپس فرمود :) وای بر کسی که با آنها مخالفت کند ، خداوندا ؛ آنها را از شفاعت من برخوردار مفرما .
و اگر دوست دارید فضائل و کمالات خاندان رسالت را بشناسید در کارهای شگفت انگیز آنان دقّت کنید ؛ بلکه درباره رفتار شیعیان آن ها : حضرات ابراهیم ، اسماعیل ، داود و سلیمان علیهم السلام توجّه کنید ، بلکه به علم و قدرت وصیّ حضرت سلیمان علیه السلام آصف بن برخیا بیندیشید تا بدانید چگونه او در طبیعت تصرّف کرده با اینکه او فقط علمی از کتاب را می دانسته و علم همه کتاب نزد او نبوده است .
قرآن کریم آن قضیّه را چنین حکایت می کند :
«یا أیُّها المَلأُ أیُّکُم یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أنْ یَأْتُونی مُسْلمین × قالَ عِفْریتٌ مِنَ الجِنّ أنَا آتیکَ بِهِ قَبْل أنْ تَقُومَ مِنْ مَقامک وَإنّی عَلَیْه لَقَویّ أمینٌ × قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أنْ یَرْتَدَّ إلَیْک طَرْفُک فَلَمّا رَءاهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَأَشْکُرُ أمْ أکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإنَّ رَبّی غَنِّیٌّ کَریمٌ» .(1)
(حضرت سلیمان به اطرافیانش فرمود : ) کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از آنکه خودشان را تسلیم نمایند می تواند بیاورد × عفریتی از جنّ گفت : من آن را می آورم پیش از آنکه از جای خود برخیزی و من بر این کار قدرتمند و امین هستم × کسی که علمی از کتاب نزد او بود گفت : من آن را قبل از آنکه چشمت بهم بخورد نزد تو حاضر می کنم ، و چون چنین کرد و تخت را مشاهده کرد فرمود :
این فضل و بخشش و لطف پروردگار است تا مرا بیازماید که شکرگزار او هستم یانه ؟ و هر کس شکر کند برای خودش شکر نموده و سپاسگزاری کرده ، و کسی که کفر ورزد پروردگار من بی نیاز و بزرگوار است .
ص: 16
در فرمایش آصف بن برخیا که می گوید : «أَنَا آتیکَ بِهِ» «من آن را می آورم» نکته مهمّی است که ردّ گفتار وهّابیّت و پیروان جاهل آنهاست. ما برای آنان که می خواهند مسائل مربوط به ولایت را بهتر بفهمند تذکّر می دهیم :
خداوند بر آصف بن برخیا منّت گذاشته و اسمی از اسماء خود را به او آموخت ، با دانستن آن بر تصرّف در زمان و مکان قدرت پیدا کرد و تخت بلقیس را از مملکت سبا به فارس آورد در حالی که بین آن دو مکان 500 فرسخ فاصله بود ، و این قدرت بزرگ فضل و بخشش الهی نسبت به او بود ، و وقتی آصف خواست از این قدرت استفاده کند به سلیمان گفت : «من آن را می آورم» ونگفت : «من آن را به اذن خدا می آورم» .
از این آیه شریفه می فهمیم : وقتی خداوند انبیاء و اولیاء خود را قدرت و ولایت مرحمت کرد بر آنها واجب نیست هنگام اظهار قدرت بگویند : ما این کار را به اذن خدا انجام می دهیم ، همان طور که بر ما واجب نیست وقتی به آنها متوسّل می شویم بگوئیم : حاجت ما را به اذن خدا عنایت کنید ، همان طور که گفته آصف را به حضرت سلیمان ملاحظه کردید ، با آنکه علم آصف و قدرت او نسبت به علم ائمّه علیهم السلام مانند قطره ای نسبت به دریا است بلکه کمتر از آن است ، زیرا «علم الکتاب» یعنی علم تمامی کتاب نزد آنها است.
عبدالرّحمان بن کثیر از امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکتابِ أنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أنْ یَرْتَدَّ إلَیْک طَرْفُک»(1) ، نقل می کند که حضرت بین انگشتان خود را باز کرده و آن را روی سینه مبارکش قرار داده وفرمود :
ص: 17
وعندنا واللَّه علم الکتاب کلّه .(1)
به خدا قسم «علم الکتاب» یعنی علم همه کتاب نزد ما است .
روایاتی که این مطلب را بیان می کند فراوان است ، به روایت اصبغ بن نباته توجّه کنید :
اصبغ می گوید : به امام حسین علیه السلام عرض کردم : ای سرور من ؛ از مطلبی سؤال می کنم که به آن یقین دارم و آن از اسرار است و در وجود شما نهفته است .فرمود :
ای اصبغ ؛ آیا می خواهی مکالمه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را با ابوبکر در روز مسجد قُبا مشاهده کنی ؟
عرض کرد : این همان چیزی است که اراده کرده ام .
فرمود: برخیز، ناگهان خود را در کوفه مشاهده کرده و کمتر از چشم بهم زدنی مسجد را دیدم، آن حضرت در صورت من تبسّمی کرد و سپس فرمود :
خداوند باد را مسخّر سلیمان بن داود کرد «غُدُوُّها شَهْرٌ وَرَواحُها شَهْرٌ»(2) ومن بیش از آنچه به او عطا شده نصیبم گردیده است .
عرض کردم : بخدا قسم همان طور است ، بعد فرمود :
نحن الّذین عندنا علم الکتاب وبیان ما فیه ، ولیس عند أحد من خلقه ماعندنا ، لأنّه أهل سرّ اللَّه .
علم کتاب و بیان آن نزد ما است و هیچ کس از آفریدگان خدا به دلیل آنکه اهل سرّالهی است آنچه را نزد ما هست ندارد .
سپس فرمود : ما وابستگان پروردگار و وارثین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستیم .
فرمود : داخل شو .
پس داخل مسجد شدم ، ناگهان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را در محراب دیدم که ردا به خود پیچیده است ، در این هنگام امیر مؤمنان علیه السلام را مشاهده کردم گریبان ابوبکر را گرفته است . پیامبر در حالی که انگشت به دندان گرفته
ص: 18
بود فرمود : تو واصحاب تو بد بازماندگانی بعد از من بودید ، لعنت خدا و لعنت من بر شما باد .(1)
از این واقعه تعجّب نکنید ، زیرا خاندان وحی علیهم السلام به مقتضای ولایتشان قدرت تصرّف در ملکوت آسمان ها و زمین دارند .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است :
قسم بحقّ آن کسی که دانه را شکافت و خلق را آفرید من از اختیار و قدرتی نسبت به ملکوت آسمانها و زمین برخوردارم که شما تحمّل دانستن بعضی از آن را ندارید ، اسم اعظم پروردگار هفتاد و دو حرف است آصف بن برخیا یک حرف از آن را می دانست ، با آن یک حرف در زمینی که بین او و تخت بلقیس بود تصرّف کرد ، آن را پیمود و تخت را برداشت ، دو مرتبه زمین به شکل اوّل برگشت و این عمل سریع تر از یک چشم بهم زدن انجام شد .
بخدا قسم ؛ تمام هفتاد و دو حرف نزد ما است ، و یک حرف است که مخصوص خداوند است و در علم غیب او نهفته است ، و هیچ نیرو و قدرتی نیست مگر به سبب خدای بلند مرتبه و بزرگ ، شناخت ما را هر کس به ما معرفت پیدا کرد ، وانکار کرد ما را هر که ما را نشناخت .(2)
و امام صادق علیه السلام در ضمن روایتی فرموده است :
إنّ اللَّه جعل ولایتنا أهل البیت قطب القرآن وقطب جمیع الکتب ، علیها یستدیر محکم القرآن ، وبها نوهّت الکتب ویستبین الإیمان ... .(3)
خداوند ولایت ما اهل بیت را مدار قرآن و جمیع کتب آسمانی قرار داده است ، آیات محکم قرآن بر محور آن می چرخد ، و به سبب آن کتب آسمانی بلند آوازه شده وایمان آشکار گردید... .
ص: 19
این ، مقداری است از آنچه فرموده اند و اظهار کرده اند ، و امّا آنچه بخاطر عدم پذیرش ما پنهان کرده اند علم آن نزد خداوند است . آنچه از فضائل و کمالات خود ذکر کرده اند به اندازه درک مردم و قبول آنها است ، و هدف ایشان از بیان آن ارشاد مردم به حقایق محکم و وارد کردن آنها به راه مستقیم و رساندن آنها به مراتب عالی است ، و از اینها گذشته خداوند دستور داده است که نعمت های اورا تذکّر دهند و فرموده است :
«وَأمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» .(1)
یعنی نعمت های پروردگارت را بازگو کن .
و ذکر فضائل آنها یادآوری بزرگترین نعمت های خداوند به آنها است .
و مؤیّد این مطلب روایت امام باقر علیه السلام است که فرمود :
بعد از بازگشت از نهروان به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردند : معاویه ناسزا وبدگوئی کرده و اصحاب شما را می کشد .
آن حضرت در ضمن خطبه ای بعد از حمد و ثناء الهی و درود و صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و تذکّر نعمتهای پروردگار بر رسولش فرمود :
اگر این آیه در قرآن کریم نبود آنچه را گفتم نگفته بودم ، خداوند تبارک و تعالی فرموده است : «وَأمّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» .
بعد فرمود : خداوندا سپاس و ستایش سزاوار تو است بخاطر نعمتهایت که قابل شمارش نیست ، و به خاطر فضل و بخشش تو که فراموش شدنی نیست .
ای مردم ؛ بمن رسیده آنچه رسیده ، و همانا می بینم اجلم نزدیک شده و گویا هنوز نسبت به شأن من جاهلید و مرا نشناخته اید ، و در میان شما بجا می گذارم آنچه را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بجا گذاشت ، و آن کتاب خدا و عترتم می باشند که همان عترت آن هدایت کننده بطرف نجات یعنی خاتم انبیاء و سرور خوبان وپیامبر برگزیده است .(2)
ص: 20
امامان ما آنچه را درباره فضائل خود فرموده اند به این جهت بوده است وچون دل های مردم مریض و افکار آنها ضعیف و عقل های آنان کامل نیست همه فضائل خود را بیان نکرده اند ؛ زیرا مردم تاب تحمّل و پذیرش همه حقایق راندارند ، چون حقّ سنگین است ، و هنگامی که قائم آل محمّد علیه السلام إنشاء اللَّه قیام کرد مردم از نظر عقلی و علمی به کمال می رسند .
همان طور که مولای ما حضرت باقر العلوم علیه السلام فرموده اند :
إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد ، فجمع بها عقولهم ، وکملت بها أحلامهم .(1)
وقتی قائم ما (اهل بیت) قیام کرد دست خود را بر روی سر بندگان قرار می دهد ، به برکت آن عقل ها و اندیشه ها از پراکندگی نجات پیدا کرده و فهم آنها کامل می گردد .
در آن زمان ، وقتی چنین لطفی به بندگان شود مردم اسرار و حقایق را می توانند درک کنند و آن را بپذیرند .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است :
یا کمیل ؛ ما من علم إلّا وأنا أفتحه وما من سرّ إلّا والقائم یختمه .(2)
ای کمیل ؛ هیچ علمی نیست مگر اینکه من آن را آغاز کرده ام و هیچ سرّی نیست مگرآنکه حضرت قائم (صلوات اللَّه علیه) آن را به پایان می رساند .
پس هنگامی که حضرت بقیّه اللَّه ارواحنا فداه ظاهر گردید و زمین را به نور خودروشن ساخت ، علوم و حقایق را در میان مردم منتشر می کند ؛ زیرا در دولت کریمه آن حضرت به خاطر اینکه دست شریف خود را بر سر مردمان می گذارد ، عقول و افکار آنان تمرکز پیدا می کند و فهمشان کامل می گردد .
پس آنچه به ما رسیده و ما به آنچه رسیده ایم - از آن جمله این کتاب -
ص: 21
بیش از «قطره ای» از دریای فضائل و مناقب ایشان نیست ، هرگز آن را انکار نکرده ووحشت نداشته باشید و از مطالب این کتاب تعجّب نکنید ، و از خدای تعالی تقاضا کنید فهم شما را در معارف خاندان وحی زیاد کند ، و جستجو نموده ازرحمت او مأیوس مباشید ، زیرا قرآن کریم می فرماید :
«إنَّه لایَیْأَس مِنْ رَوْح اللَّه إلَّا القَوْمُ الکافِرُون» .(1)
از رحمت خدا جز قومی که کافرند مأیوس نمی باشند .
و به مولا و صاحب اختیار و فرمانروای همه هستی بگویید :
«یا أَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین» .(2)
ای پادشاه عالم ؛ به ما و اهل ما بیچارگی روی آورده و ما با سرمایه ای بسیار اندک به شما روی آورده ایم ، پیمانه ما را پر کن و بر ما نیکی و احسان نما ، که خداوند نیکوکاران را پاداش می دهد .
و هنگامی که مولا و سرورمان فهمیدن معارف را به شما احسان نمود می توانید بپذیرید «آنچه را که فرشته مقرّب یا نبیّ مرسل و یا بنده ای که خدا قلبش را برای ایمان امتحان کرده»(3) قابلیّت پذیرش آن را دارد . اسرار اهل بیت علیهم السلام را از اخبار و روایاتی که رسیده است درک کنید ، خداوند به ما و شما «قطره»ای از «دریاهای نور» روزی نماید .
ص: 22
مؤلّف رحمه الله از علمای مشهور نجف اشرف و امام جماعت در حرم مطهّرحضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است .
علّامه کاوشگر حاج آغا بزرگ طهرانی در شرح حال مؤلّف فرموده است :
سیّد احمد پسر سیّد رضی ، پسر سیّد احمد ، پسر سیّد نصراللَّه ، پسر سیّدحسین موسوی ساوجی تبریزی از علماء و از مدرّسین بود ، جدّ بزرگ او سیّد حسین اهل ساوج بود و از آنجا به تبریز منتقل شد ، اولاد او نسل به نسل در آنجا زندگی کرده اند و در میان آنها دانشمندان و بزرگانی ظاهر گشته اند .
مرحوم مستنبط در تاریخ 12 ربیع الثانی 1325 در شهر تبریز متولّد شد و درآنجا رشد و نما یافت . دروس مقدّماتی را از بعضی از بزرگان فرا گرفت ، و دردرس علّامه میرزا صادق تبریزی حضور یافت و در سال 1347 به نجف اشرف مهاجرت نمود و در درس استادانی مانند میرزا محمّد حسین نائینی و شیخ ضیاء الدین عراقی و میرزا علی ایروانی و سیّد ابوالحسن اصفهانی شرکت کرد ، وتقریرات بعضی از ایشان را در فقه و اصول نوشت و بعضی از آن بزرگواران به اواجازه داده اند و از مرحوم علّامه شیخ عبّاس قمی ، و از مؤلّف(1) اجازه نقل روایت دارد .
از آثار ایشان کتاب های زیر را می توان نام برد :
1 - «القطره من بحار مناقب النبیّ والعتره» که در سال 1360 ه ق از تألیف آن فارغ شده است .
ص: 23
2 - «دلائل الحقّ فی اُصول الدین» این کتاب در سه جلد تألیف شده و در سال1371 ه ق آن را به پایان رسانده است .
3 - «ضیاء الصالحین والمتهجّدین» .
4 - ترجمه کتاب «سبیل الصالحین ونهج السالکین» نوشته علّامه سیّد حسن صدر ، که ایشان اضافاتی به آن نموده است .
5 - «أوجز البیان» این کتاب در شرح ارجوزه ای در بیان اصول دین و ایمان است که ارجوزه از علاّمه حاج سیّد محمّد رضوی کشمیری می باشد .
6 - تعلیقاتی بر مکاسب و درس های علّامه نائینی ، علاّمه حاج میرزا علی ایروانی و علاّمه سیّد ابوالحسن اصفهانی قدّس اللَّه أرواحهم از ایشان بجا مانده است .(1)
عالم بزرگوار شیخ هادی امینی در کتاب خود «معجم رجال الفکر والأدب فی النجف» در شرح حال ایشان می نویسد :
احمد بن سیّد رضی بن سیّد احمد ، متولّد 1325 - متوفّای 1399 : از علمای بافضیلت ، مجتهدین عالی رتبه ، اهل تقوا ، عبادت و اعمال صالح بود . او ازاساتید فقه و اصول ، مؤلّفی کنجکاو و پرتلاش ، و از کسانی بود که اقامه جماعت می کرد .
در تبریز متولّد شد ، و دروس مقدّماتی را نزد علمای سرشناس آنجا آموخت ، پس از آن در سال 1347 به نجف اشرف مهاجرت کرد ، و درحوزه های درسی شخصیّت ها و اساتید معروف شرکت کرد و از محضر بزرگانی چون میرزا محمّد حسین نائینی ، شیخ ضیاء الدین عراقی ، میرزا علی ایروانی وسیّد ابوالحسن اصفهانی استفاده های فراوان علمی برد .
در مدّت اقامت خود در نجف به تألیف ، تحقیق ، عبادت و برپائی
ص: 24
جماعت مشغول بود ، و همواره از زهد و تقوای عالی و توفیق عبادت فراوان برخورداربود . و سرانجام در سال 1399 دارفانی را وداع و دعوت حّق را لبیّک گفت .
پسران ایشان : ادیب والامقام سیّد علی ، دکتر سیّد محمّد رضی ،(1) سیّد محمّد حسین و سیّد محمّد علی می باشند .
سپس از آثار چاپ شده ایشان - غیر از کتاب هایی که نام بردیم - کتب زیر رانام برده است :
7 - «الرثاء والأسی» (در مقتل امام حسین علیه السلام) .
8 - «الزیاره والبشاره 2 - 1» .
9 - «المناسک والمدارک» .
10 - «منتخب خاتم الرسائل بأحسن الوسائل (2) (. 2 - 1)
فرزند بزرگوار و با فضیلت ایشان آقای حاج سیّد علی مستنبط دام عزّه العالی برای من نقل کردند:
پدر عظیم الشأن من که خدا بر درجاتش بیفزاید بعد از تألیف جزء اوّل این کتاب در عالم رؤیا دید که از دنیا رفته و سر او بر زانوی مادرش فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها است ، از داشتن این موقعیّت که دلالت بر بلندی مقام و عظمت شأن او داشت تعجّب کرده و از خود سئوال می کند : چگونه به این مقام رسیده ای و چه چیزی باعث شده این عظمت را بیابی ؟ و تا این سئوال به فکرش خطور می کند سرور زنان عالم حضرت فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها به او الهام نمودند که :
ص: 25
هذا جزاء من ألّف کتاب «القطره» ، این پاداش کسی است که کتاب «القطره» را جمع آوری نموده است .
بعضی از موثّقین و کسانی که به گفته آنها اطمینان دارم برایم نقل کردند : او اوّل کسی بود که در مدّت چهل سال هر شب هنگام سحر به زیارت امیرالمؤمنین علیه الصلاه والسلام شرفیاب می شد، زیرا کلیددار حرم مطهّر آن مرحوم رابر خود مقدّم داشته و کلید را به او می داد .
مؤلّف رحمه الله بعد از آنکه درب حرم را باز می کرد خود وارد می شد و برای چند دقیقه آن را می بست و سپس درب حرم را به روی زوّار می گشود و کسی نمی دانست که در آن چند دقیقه به چه عبادتی مشغول بوده است .
ولی یکی از نزدیکانش به من گفت : او را در بعضی از سحرها دیدم که کنار ضریح مقدّس نشسته و صورت خود را بر آن گذاشته و با محاسن شریفش غبار آن را پاک می کرد ، و بعد از آنکه درب حرم را باز می کرد تا هنگام نماز صبح به تهجّد و عبادت پروردگار مشغول بود و تا از دنیا رفت او تنها امام جماعت درحرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود .
در تمام عمر مقیّد بود شب های جمعه پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام مشرّف شود ، فقط زمانی که راه رفتن برایش ممکن نبود از وسائل نقلیّه استفاده کرد وزیارت را ترک ننمود ، در آخرین سفرش به زیارت سیّدالشهداء علیه السلام خبر ازوفات خود داده و به بعضی از دوستانش گفته بود : این زیارت ، زیارت وداع من است ، و می خواهم نفسهای آخر عمرم را در نجف باشم ، لذا به نجف برگشته ودر همان روز از دنیا رفت .
«عاش سعیداً ومات سعیداً» ؛ «سعادتمند زندگی کرد و سعادتمند از دنیا رفت» ، «ولَهُم الْبُشْری فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَفِی الْاخِرَهِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَالْفَوْزُ الْعَظیمُ » (1) ؛ «و برای آنها در دنیا (با دیدن خوابهای رحمانی) و در
ص: 26
آخرت (با دیدن اولیاء خدا و نعمتهای او) بشارت می رسد ، سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست که این پیروزی بزرگ نصیب دوستان خداست» .
کتاب :
«القطره» کتابی است معروف در فضائل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت طاهرین او علیهم السلام که مؤلّف برای جمع آوری آن ، از کتاب های خطّی و چاپی فراوانی بهره جسته است .
ایشان در کتابخانه شخصی خود کتاب های خطّی باارزشی مثل کتاب «سلیم بن قیس» را داشته ، از آنها و از کتاب های چاپ شده مخصوصاً کتاب ارزشمند «بحار الأنوار» علّامه مجلسی رحمه الله استفاده کرده است .
نسخه تحقیق نشده ای از این کتاب قبلاً چاپ شده بود ؛ جزء اوّل آن را جناب حجّه الإسلام والمسلمین شیخ محمّد ظریف تحقیق نمود و جزء دوّم آن را با مشارکت و همکاری فاضل و محقّق عالیقدر جناب آقای محمّد حسین رحیمیان ادامه داد ، و چون نسخه چاپ شده خالی از اشتباهات نبود کوشش کردند تا کتاب با رجوع به مصادر اصلی آن اصلاح گردد ، آیات و احادیث آن را اخراج نموده و بعضی از لغات مشکل را در پاورقی توضیح دادند ، تا کتاب به شکل حاضر درآمد و انشاء اللَّه برای آنها که بخواهند از آن استفاده کنند مفید و برای آن ها که بخواهند از نور آن بهره مند گردند روشنی بخش باشد ، و حمد و سپاس مخصوص ذات بی همتای پروردگار جهانیان است .
سیّد مرتضی مجتهدی سیستانی
ص: 27
ص: 28
رحمه اللَّه تعالی
حمد و سپاس سزاوار خداوندی است که خود را به ما شناسانده وحجّت های خویش را به ما معرّفی نموده و محبّت خود و اولیائش را به ما الهام کرده و آن را بهترین عمل بندگانش قرار داده است ، و سلام و درود بی پایان بر آخرین پیامبرش محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و برگزیدگانش از خاندان پاک او باد .
امّا بعد ، مؤلّف کتاب ، کمترینِ خدمتگزاران علم و دانش «احمد رضی الدین موسوی تبریزی مستنبط» گوید : زمانی این روایت را که صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده ، با دقّت مورد مطالعه قرار داده بودم که آن حضرت فرموده است :
خداوند تبارک و تعالی برای برادرم حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام فضائلی قرار داده که غیر از خودش کسی نمی تواند عدد آن را بشمارد ، هر کس فضیلتی از آن فضائل را در حالی که به آن اقرار دارد یادآوری کند خداوند گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد گرچه با گناه جنّ و انس وارد قیامت شود .
و هر کس فضیلتی از آن فضائل را بنویسد تا خطّی از آن نوشته باقی باشد فرشتگان برای او استغفار کنند .
و هر کس به فضیلتی از آن فضائل گوش فرا دهد خداوند گناهانی را که با
ص: 29
گوش مرتکب شده ببخشد ، و هر کس به نوشته ای از آن فضائل نگاه کند خداوند گناهانی را که با چشم انجام داده بیامرزد .
سپس فرمود :
النظر إلی علیّ بن أبی طالب علیه السلام عباده، و ذکره عباده، و لا یقبل ایمان عبد إلّا بولایته و البراءه من أعدائه.
نگاه کردن به علیّ بن ابی طالب علیه السلام عبادت و یاد او عبادت است ، و ایمان کسی جز با ولایت آن حضرت و بیزاری از دشمنان او پذیرفته نمی شود .(1)
مؤلّف رحمه الله گوید : اینکه در روایت فرموده اند : «خداوند گناهان آینده او را نیز ببخشد» یعنی به او توفیق توبه کردن مرحمت نموده و عاقبت او را بخیر گرداند تا از این جمله اجازه در نافرمانی و گناه که از نظر عقلی زشت و ناپسند است لازم نیاید .
و روایتی را که در اصول کافی نقل کرده است : ابی المعزا گفت : از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمود :
هیچ چیزی برای ابلیس و لشکر او کشنده تر از زیارت برادران ایمانی نیست ، وفرمود :
وإنّ المؤمنَین یلتقیان فیذکران اللَّه، ثمّ یذکران فضلنا أهل البیت علیهم السلام فلا یبقی علی وجه إبلیس مضغه لحم إلّا تخدّد حتّی أنّ روحه لتستغیث من شدّه ما تجد من الألم، فتحسّ ملائکه السماء وخزّان الجنان فیلعنونه حتّی لایبقی ملک مقرّب إلّا لعنه، فیقع خاسئاً حسیراً مدحوراً .
وقتی دو نفر مؤمن یکدیگر را ملاقات کرده و خدا را یاد می کنند و فضائل ما اهل بیت را گفتگو می نمایند بر چهره ابلیس گوشتی نمی ماند مگر اینکه می ریزد تا آنکه روح او از شدّت درد بفریاد می آید ، فرشتگان آسمان و خزانه داران بهشت آن را احساس کرده و او را لعنت می کنند و هیچ فرشته مقرّبی نمی ماند مگر اینکه او را لعنت نماید .(2)
ص: 30
و روایت دیگری که در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده ،که فرمود :
ای امّت محمّد ؛ هنگام مصائب و گرفتاری های خود محمّد و آل محمّد علیهم السلام رابیاد آورید تا آنکه به برکت ایشان خدا فرشتگان موکّل بر شما را بر شیاطینی که شما را قصد کرده اند یاری کند .
با هر یک از شما از طرف راست او فرشته ای است که حسنات او را می نویسد و از طرف چپ فرشته ای است که گناهانش را ثبت می کند ، و با او دو شیطان است از طرف ابلیس که او را گمراه می کنند ، وقتی آن دو شیطان در قلب او وسوسه می کنند اگر یاد خدا کرد و ذکر شریف «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم وصلّی اللَّه علی محمّد وآله [الطیّبین]» را گفت ، آن دو شیطان سرکوب شده نمی توانند فعّالیت کنند، نزد ابلیس آمده شکایت می کنند که ما خسته شدیم ما رابه لشکری مدد برسان، هزار نفر برای آنها کمک می فرستد، همینکه او را قصد می کنند یاد خدا کرده و صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام می فرستد ، آنها راهی برای نفوذ پیدا نمی کنند و نمی توانند او را مورد حمله خود قرار دهند.
به ابلیس می گویند : کسی غیر خودت حریف او نیست ، تو و لشکرت به او حمله کنید تا بر او غلبه کرده و او را گمراه کنید .
چون ابلیس چنین اراده ای کرد خداوند تبارک و تعالی به ملائکه اش فرماید : ابلیس به همراه لشکرش بنده مرا هدف گرفته اند ، به کمک او بشتابید و با آنها بجنگید .
در مقابل هر شیطان مطرودی صد هزار فرشته در حالی که بر مرکب هائی از آتش سوارند و به دست آنها شمشیرهایی از آتش ، نیزه ، خنجر ، تیر و اسلحه هایی ازآتش است ، آماده نبرد شوند . فرشتگان آنها را با این اسلحه ها پی در پی می کشند تا اینکه ابلیس را اسیر کرده اسحله را بر او قرار می دهند ، می گوید :خدایا ، به من وعده داده ای که تا وقت معلوم و معیّن مهلت داشته باشم .
خداوند به فرشتگان فرماید : وعده کرده ام او را نمیرانم ولی وعده نداده ام که بر او اسلحه و عذاب و درد مسلّط نکنم ، شما او را با سلاح آتشین
ص: 31
خود بزنید و من اورا زنده نگه می دارم .
فرشتگان بر او جراحت های بسیار وارد کرده و رهایش می کنند ، ابلیس بر حال خود و اولاد کشته شده اش در این حال متأثّر و غمناک است و جراحات او را جز صدای کفر مشرکین مداوا نمی کند .
اگر آن شخص مؤمن بر طاعت خدا و یاد او و درود فرستادن ادامه دهد جراحت های ابلیس برایش باقی بماند ، و اگر تغییر روش دهد و در مخالفت خدا وسرپیچی از فرامین او تلاش نماید جراحات ابلیس بهبود پیدا کرده و بر این بنده تسلّط پیدا کند و او را لجام نموده بر او سوار می شود ، سپس به شیاطین گوید : بخاطر دارید آنچه ما از این شخص کشیدیم الآن ذلیل و رام ما گردیده ، شما اکنون بر او سوار شوید .
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود :
فإن أردتم أن تدیموا علی إبلیس سخنه عینه وألم جراحاته، فداوموا علی طاعه اللَّه وذکره، والصلاه علی محمّد وآله، وإن زلتم عن ذلک، کنتم اُسراء إبلیس فیرکب أقفیتکم بعض مردته .
اگر می خواهید جراحات ابلیس بر او باقی باشد و دائماً متأثّر و غمناک باشد بر اطاعت خدا و یاد او ، و صلوات بر محمّد و آل محمّد مداومت داشته باشید ، و اگر چنین نکردید اسیر ابلیش گشته و بعضی از لشکریان او بر شما سوار شوند .(1)
بعد از ملاحظه این روایات دوست داشتم که از دریای بیکران فضائل اهل بیت علیهم السلام قطره ای گرفته و آن را به رشته تحریر درآورم و به مقدار فرصتی که هست تذکّر دهم و آن را کتاب «القطره من بحار مناقب النبیّ والعتره علیهم السلام» نامیدم .
کیف یستوعب الکتاب سجایاه
وهل ینزح الرکاء البحارا
چگونه این کتاب می تواند کرامات و فضائل آنها را در برداشته باشد ؟ و آیا با پیاله کوچکی می شود آب دریا را کشید ؟
شاعر دیگری گفته است :
ص: 32
قطره نیارد صفت ز دریا لیکن
بر قدر خود کند حکایت دریا
ذرّه نیارد صفت ز خورشا لیکن
بر مثل خود کند روایت خورشا
ذرّه چه داند حدیث طلعت خورشید
پشّه چه داند رموز خلقت عنقاء
* * *
فلو نظر الندمان ختم انائها
لأسکرهم من دونها ذلک الختم
و اگر ندیمان مهری را که بر ظرفها زده شده نگاه کنند ، همین مُهر آنها را بدون آشامیدن مست خواهد کرد .
و این کتاب مستطاب را در زمانی که در جوار امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف علی مشرّفها آلاف التحیّه والثناء وطن داشتم گردآوری کردم ، نکات لطیف وتحقیقات باارزشی که در آن یافت شود از برکات آن حرم مقدّس و فیوضات مولاو سرورم امیرالمؤمنین صلوات اللَّه وسلامه علیه است ، خدا و آن امام بزرگوار را بر این لطف و عطای بزرگ سپاسگزام .
شاها من ار بعرش رسانم سریر فضل
مملوک آن جنابم و محتاج این درم
گر برکنم دل از تو و مهر از تو بگسلم
این مهر بر که افکنم، این دل کجا برم
* * *
سفینه دلم از مدح شاه پر گهر است
گواه حال بدین علم عالم العلّام
* * *
تطوف ملوک الأرض حول جنابه
وتسعی لکم لحظی بلثم ترابه
فکان کبیت اللَّه بیت علا به
تزاحم تیجان الملوک ببابه
فیکثر عند الإستلام ازدحامها
أتاه ملوک الأرض طوعاً وأملتّ
ملیکا سحاب الفضل منه تهلّلت
ومهما دنت زادت خضوعاً به علت
إذا ما رأته من بعید ترجّلت
وإن هی لم تفعل ترجّل هامها
پادشاهان روی زمین اطراف حرمش به طواف مشغولند ، و چشمان من به بوسیدن خاک آن مکان سعی می کند .
ص: 33
از نظر شأن و عظمت همانند خانه خداست خانه ای که به آن برتری می یابند ، وتاج های شاهان عالم نزد درب آن با یکدیگر برخورد می کنند .
و وقت استلام (کشیدن دست بعنوان تبرّک و بوسیدن) ازدحام زیادی است.
از روی میل و اختیار پادشاهان می آیند درب خانه شاهی که ابرهای رحمت وبخشش از آسمان او بارش دارد .
و هر گاه نزدیک شوند ، خضوع آنها زیاد شده و به سبب آن برتری یابند ، و زمانی که او را از دور ببینند با قدم ها به طرف او آیند .
و اگر قدم ها این کار را نکند صورتها بر روی زمین کار قدم ها را انجام دهند .
و قبل از شروع در اصل کتاب مقدّماتی را به رشته تحریر درآورده و ذکر می کنم :
محبّتی که آدمی را به سوی ولایت می کشاند آن ولایتی که بیعت مخصوص ودعوت باطنی و کلیّه الهی است بر دو قسم است :
1 - موهوبی (که بخشش الهی و بدون اختیار شخص است) .
در کتاب «تحف العقول» در باب سفارش های امام صادق علیه السلام به مؤمن طاق نقل شده است که فرمود :
یابن النعمان ؛ إنّ حبّنا أهل البیت ینزّله اللَّه من السماء من خزائن تحت العرش کخزائن الذهب والفضّه ولاینزّله إلّا بقدر، ولایعطیه إلّا خیرالخلق، وإنّ له غمامه کغمامه القطر، فإذا أراد اللَّه أن یخصّ به من أحبّ من خلقه، أذن لتلک الغمامه فتهطّلت کما تهطّلت السحاب، فتصیب الجنین فی بطن اُمّه.(1)
ای پسر نعمان ؛ محبّت و دوستی ما اهل بیت از آسمان از خزانه های زیر عرش که همانند خزانه های طلا و نقره اند فرود می آید و آن را جز به مقدار معیّن نازل نمی کند ، و جز به بهترین بندگانش عطا نمی فرماید .
ص: 34
و برای آن ابری است مثل ابری که باران داشته باشد ، وقتی اراده فرمود کسانی را که دوست دارد از محبّت بهره مند کند به آن ابر اجازه بارش دهد ، آنگاه می بارد و به جنینی که در شکم مادر است برخورد می کند .
یا به دعای نیاکان و پدران است . همان طور که از پدر علّامه مجلسی رحمه الله نقل شده است که گفت : نیمه شبی بعد از تهجّد و عبادت حالتی بر من عارض شد و در آن حال فهمیدم چیزی از خدا نمی خواهم مگر اینکه اجابت فرماید ، گویا صدائی شنیدم که گفت : «محمّد باقر در گهواره است» . بی درنگ گفتم :
«پروردگارا ؛ بحقّ محمّد و آل محمّد علیهم السلام این طفل را مروّج دین و نشر دهنده احکام مبین قرار بده ، و او را به توفیقات بی پایان خود موفّق فرما» .
و او بر اثر این دعا به مرتبه ای رسید که اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامیم بجا است بخاطر اینکه رونق دین از او است ، مثل اینکه مذهب شیعه را جعفری نامیده اند .
و از بحرالعلوم قدس سره نقل شده که آرزو می کرد تمام تصانیف او در پرونده کارهای مجلسی رحمه الله ثبت شود و یکی از کتاب های آن بزرگوار که ترجمه متون اخبار است و در تمام شهرها همانند قرآن مجید پخش شده بنام او و به حساب او نوشته شود .(1)
یا به دعای برادران صالح و ابراهیم علیهما السلام است . همان طور که دعای او را قرآن مجید حکایت می کند :
«فَاجْعَلْ أفْئِدَهً مِن الناسِ تَهْوی إلَیْهِم» (2) .
دل های مردم را چنان قرار بده که بسوی آنها و به طرف آنها متمایل شوند .
یا به مشاهده آنها در بیداری است که یک باره محبّت آنها در دل ریخته شود .
ص: 35
همان طور که از بعضی از بزرگان شنیده ام که نقل می کرد : شخصی از دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام پسر برادری داشت که با آن حضرت دشمن بود و او از آن حضرت تقاضا می کرد که پسر برادرم را از دوستان خود قرار دهید . روزی اتّفاقاً این شخص در حضور امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، او به همراه رفیقانش از آنجا عبورکردند و بر آن حضرت سلام نکردند ، آن شخص از رفتار پسربرادرش شرمنده شد ، در این هنگام چشم بینای الهی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نگاهی به آن جوان نمود ، او فوراً برگشت و خود را روی قدم های آن حضرت انداخت و گفت : شما دشمن ترین افراد نزد من بودید و اکنون تو را بیش از هر کس دوست دارم .
من هم عرض می کنم :
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
* * *
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
* * *
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
گفته شده : مصرع دوّم این شعر را امیرالمؤمنین علیه السلام سروده اند و منسوب به آن حضرت است .
دیگری گفته بود : زهره شیر شود آب ز دل داری دل
و در مصرع بعدی مانده بود ، حضرت در خواب به او تعلیم داده و فرمودند بگو : اسداللَّه گر آید بهوا داری دل
و مانند آنچه برای زهیر در برخورد با امام حسین علیه السلام اتّفاق افتاد . او می گفت : چیزی بدتر از این برای من نبود که در جائیکه امام حسین علیه السلام منزل کرده ما فرود آئیم تا اینکه به ناچار با او هم منزل شدیم، ما نشسته بودیم که ناگهان فرستاده امام حسین علیه السلام وارد شده سلام کرد و گفت :
ای زهیر ؛ امام حسین علیه السلام مرا بسوی تو فرستاده که نزد او حاضر شوی .
ص: 36
با شنیدن این کلام آنچه در دست داشت رها کرد ، گویا بر سرها پرنده ای قرار گرفته است .
همسرش به او گفت : پسر پیامبر خدا کسی را به سوی تو فرستاده است چرا جواب نمی دهی و چرا او را رد می کنی ؟ سبحان اللَّه ؛ چه می شود به سوی او بروی ، کلام آن حضرت را بشنوی و برگردی ؟
زهیر خدمت امام حسین علیه السلام رسید و خیلی نگذشت که با چهره ای شادمان وتابان برگشت و دستور داد خیمه و خرگاهش را در کنار خیمه های آن حضرت برپا کنند ، سپس به همسرش گفت : ترا طلاق دادم ، به اهل و عیال خود ملحق شو ، زیرا دوست ندارم که به خاطر من در زحمت و رنج واقع شوی .(1)
یا محبّت آنها با مشاهده ایشان در خواب القاء می شود .
استاد ما محدّث نوری قدس سره از استاد خود شیخ جعفر شوشتری قدس سره نقل نموده :چون از تحصیل علوم دینی در نجف اشرف فارغ گشتم و وقت تبلیغ رسید به وطن برگشتم تا وظیفه خود را در زمینه ارشاد و هدایت مردم انجام دهم و چون به آثار و نوشته های مربوط به موعظه و سوگواری تسلّط نداشتم در ایّام ماه رمضان و جمعه ها تفسیر صافی را بدست می گرفتم و در منبر می خواندم ، و در ایّام عاشورا از کتاب «روضه الشهداء» نوشته مولی حسین کاشفی قرائت می کردم ، و برایم امکان نداشت از محفوظات سینه ام مردم را موعظه کنم یا بگریانم ، تا اینکه یکسال گذشت و دوباره محرّم نزدیک شد .
شبی با خود گفتم : تا چه وقت کتاب را از خود جدا نکنم و از روی نوشته بخوانم ، چرا نمی توانم مانند دیگران بدون در دست داشتن کتاب منبر روم و تبلیغ کنم ، در این فکر بودم که خسته شدم و به خواب رفتم .
ص: 37
در خواب دیدم گویا در سرزمین کربلا هستم و همان روزهائی است که موکب های حسینی نزول اجلال فرموده و خیمه برپا کرده اند ، لشکر دشمن هم در مقابل آنها خیمه آرائی می کردند همانطور که در روایات وارد شده است ، به خیمه سیّد و سرور مخلوقات حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام وارد شدم و بر آن حضرت سلام کردم ، او مرا کنار خود نشانید و به حبیب بن مظاهر فرمود :
إنّ فلاناً - وأشار إلیّ - ضیفنا ، أمّا الماء فلایوجد عندنا منه شی ء ، وإنّما یوجد عندنا دقیق وسمن ، فقم واصنع له منهما طعاماً ، وأحضره لدیه .
فلانی - اشاره به من نمود - میهمان ما است ، آب که در خیمه ها یافت نمی شود ، از همان آرد و روغن که هست طعامی درست کرده و آن را حاضر کن .
حبیب اطاعت کرد و پس از آماده کردن آن را در مقابل من گذاشت ، چند لقمه از آن خوردم و از خواب بیدار شدم .
پس از این رؤیا نکات و دقائقی از آثار و مصائب اهل بیت علیهم السلام به من الهام می شد که کسی قبل از من متوجّه آن نشده بود ، و هر روز فهم من زیادتر می شد تا آنکه ماه رمضان فرا رسید و من در مقام موعظه برآمدم و در بیان مطالب به نهایت آرزویم رسیدم ، و این فضل پروردگار است به هر کس بخواهد آن را عنایت فرماید .(1)
و نیز محدّث نوری رحمه الله از سیّد عبداللَّه شبّر (2) - که در زمان خودش به
ص: 38
مجلسی دوّم مشهور گشته و کتاب مهمّ «جامع المعارف والأحکام» که شبیه بحارالأنوار است از تألیفات او است - حکایت کرده که گفت :
زیاد بودن تألیفات من از توجّه امام بزرگوار حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است ، آن حضرت را در خواب مشاهده کردم به من قلمی عنایت کرد و فرمود : «بنویس».
از آن زمان توفیق نوشتن پیدا کردم و همه آثاری که از من بجا مانده از برکت آن قلم است .(1)
و گاهی فقط با شنیدن نام مقدّسشان محبّت آنها در دل وارد می شود .
همان طور که در حدیث اسلام آوردن سلمان رضوان اللَّه علیه تحقّق پیدا کرده است .(2)
یا کام را به آب فرات بردارد که باعث محبّت آنها می شود .
امام صادق علیه السلام فرموده است :
الفرات من شیعه علی علیه السلام وما حنّک به أحد إلّا أحبّنا أهل البیت علیهم السلام .
فرات از شیعیان علی علیه السلام است ، هیچ کس کامش به آن برداشته نمی شود مگر اینکه ما اهل بیت را دوست خواهد داشت .(3)
یا اهل شهرهای مخصوص باشد که از آن تعریف شده است ، مانند : کوفه (4) ،
ص: 39
قم (1) وآبه (2)، و از شهرهایی که مذمّت شده نباشد .
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود :
ثلاثه عشر صنفاً - وقال تمیم: ستّه عشر صنفاً - من اُمّه جدّی لایحبّوننا ولایحبّبوننا إلی الناس، ویبغضوننا ولایتولّوننا، ویخذلوننا ویخذلون الناس عنّا، فهم أعداؤنا حقّاً، لهم نار جهنّم ولهم عذاب الحریق.
سیزده صنف - و به روایت تمیم شانزده صنف - از امّت جدّم هستند که ما را دوست ندارند و مردم را به دوستی ما نمی کشانند ، با ما دشمنی می کنند و ولایت ما رانمی پذیرند ، ما را خوار کرده و مردم را از اطراف ما پراکنده می کنند ، ایشان در حقیقت دشمن ما هستند و سزاوار آتش جهنّم و عذاب سوزناکند .
عرض کردم : آنها را برای من بیان کن ، خداوند شما را از شرّ ایشان حفظ کند ، فرمود :
کسی که در خلقت او عضو زائدی است : هیچ یک از آنها را نمی بینی مگر اینکه می یابی که با ما اظهار دشمنی کرده و اهل ولایت ما نیست .
کسی که در خلقت او نقصی باشد : هیچ یک از آنها را نمی بینی مگر اینکه می یابی در قلبش بر علیه ما نیرنگ دارد .
کسی که ذاتاً و از هنگام پیدایش در چشم راست او پیچیدگی است : کسی را با این وصف نمی بینی مگر اینکه می یابی که با ما در حال جنگ و با دشمنان ما اهل سازش است .
کسی که عمرش طولانی شده و موهایش سفید نشده باشد و محاسن او
ص: 40
مانند دم کلاغ است : آنکه این صفت را دارد مردم را بر علیه ما به دشمنی و ظلم جمع می کند و دشمنان ما را زیاد می کند .
سیاه غلیظ : کسی از آنها را نمی بینی مگر آنکه دشنام دهنده ما و مدح کننده دشمنان ما می باشند .
کسی که موی سرش بخاطر عیب و آفتی ریخته شده است : هیچ یک از اینها را نمی بینی مگر اینکه او را عیب گوی ما در آشکار و پنهان می یابی و بر علیه ما سخن چینی می کند .
کسی که چشمش آبی است : هیچ یک از اینها را نمی بینی - در حالی که زیاد هستند - مگر اینکه می یابی که ما را در پیش رو با چهره ای و در پشت سر با چهره دیگری ملاقات می کند .
زنازاده : هیچ یک از آنها را ملاقات نمی کنی مگر اینکه او را دشمن ما می یابی در حالی که گمراه آشکار است .
ابرص : کسانی که به پیسی مبتلا هستند ، هیچ کدام از اینها را ملاقات نمی کنی مگر می بینی برای ما کمین کرده و سر راه ما و شیعیان ما می نشینند تا به خیال خود ما را از راه صحیح منحرف کنند .
کسی که به مرض جذام مبتلا است : آنها وارد جهنّم می شوند و آتش گیره های جهنّمند .
منکوح : کسی که اُبنه است ، یکی از اینها را نمی بینی مگر اینکه می یابی که به ناسزا گفتن به ما آوازه خوانی می کند و مردم را به دشمنی با ما وادار می کند .
اهل سجستان : آنها با ما دشمن اند و اظهار دشمنی می کنند ، بدترین مردمان هستند ، و عذاب آن ها همانند عذاب فرعون و هامان و قارون است .
اهل ری : آنها دشمن خدا و رسول و اهل بیت پیامبرند ، جنگ با اهل بیت پیغمبر را جهاد ، و اموال آنها را غنیمت می دانند ، آنها در دنیا و آخرت گرفتار عذاب خوارکننده اند .
اهل موصل : آنها بدترین مردمی هستند که روی زمین زندگی می کنند .
اهل زوراء : که آن شهر در آخرالزمان بنا می شود ، آنها به ریختن خون ما
ص: 41
تسکین پیدا می کنند به دشمنی ما تقرّب می جویند ، در عداوت ما باهم دوستی می کنند و روابط برقرار می کنند ، جنگ کردن با ما را واجب و کشتن ما را لازم می دانند .
فرزندم ؛ از ایشان اجتناب کن و دوری گزین ، همانا هر گاه دو نفر از ایشان یکی از بستگان تو را تنها پیدا کنند به کشتن او اقدام می کنند .(1)
مؤلّف رحمه الله گوید : مذمّت شهرهای ری ، موصل و سجستان که ذکر شد و شهر اصفهان که در روایتی فرموده اند : در میان اهل آن پنج خصلت نیست و یکی ازآنها را دوستی اهل بیت علیهم السلام شمرده اند ،(2) و نیز شهرهای دیگری که در روایات ازآنها مذمّت شده به اعتبار آن است که وقتی این فرمایش را فرموده اند اهل آنها اینگونه بوده اند ، و یا بخاطر غلبه است که اهل آن شهرها غالباً این چنین اند ، لذا کلّیت ندارد و همه را شامل نمی شود تا اینکه به وجود افراد صالحی که در میان آنها هستند مطلب را نقض کنی .
و در مورد صفات غیر اختیاری مثل زیادی خلقت و کمی آن این اشکال به ذهنت خطور نکند که چگونه این صفات علامت عداوت و دشمنی و باعث آن است تا شخص بخاطر آن مذمّت شود ، بخاطر اینکه در جواب می گوئیم :
خداوند تبارک و تعالی که صورتها را تصویر نموده هر صورتی را به مقتضای استعداد و قابلیّت آن ترسیم کرده است .
بعضی از اساتید ما در جواب این اشکال فرموده اند : ماهیّت ها که در علم ازلی موجود بودند با زبان حال تقاضای وارد شدن در عالم وجود را داشتند ، پروردگار عالم که ذات مقدّسش بی نیاز مطلق و بخشنده و کارش فیض رساندن است بر خود لازم دید بر مبنای فیض اینها را وجود دهد ، و
ص: 42
چون جود و بخشش به مقدار قابلیّت درخواست کننده و مطابق حال او است فیض رسانی پروردگار کاملاً عادلانه و صحیح بوده است و هر نقصی که هست از ناحیه درخواست کننده است ، زیرا هر چیزی طبق مقتضای حال خود عمل می کند .
مؤلّف رحمه الله گوید : بهتر آن است که گفته شود : قابلیّت های فعلی ناشی از آن است که کمال اختیاری بعدی از آن شخص واقع نمی شود ، در این هنگام اشکالی نیست در صورت هایی که عطا شده اند و مقتضی بعضی از آثار است ، زیرا مطابق آن چیزی است که بعداً اختیار می کنند و آن را قبول می نمایند ، از آن گذشته اقتضاء علّت تامّه و کامله نیست و اگر مانعی سر راهش ایجاد شود عمل نمی کند ، و لذا جبر و اجباری لازم نمی آید .
به عبارت دیگر : چون خداوند از ارواح آنها می دانست که اینها محمّد و آل محمّد علیهم السلام را دوست ندارند و در میثاق یعنی عالم ذر به ولایت آن بزرگواران اقرار نکردند صورتهای آنها را اینگونه قرار داد .
2 - قسم دوّم از انواع محبّت ، اکتسابی است ، و راه تحصیل آن به اموری است که ذکر می شود :
1 - اندیشیدن در صفات نیکو و پسندیده اهل بیت علیهم السلام که خود بخود آدمی به آن صفات متمایل است و بطرف آنها کشیده می شود . مانند : علم ، بردباری ، پرهیزکاری ، بزرگواری ، زهد ، عبادت ، شجاعت ، رأفت و قدرت ، و همانا فطرت بشری طبیعتاً هر چیزی را که در او صفت نیکویی یا کمالی باشد دوست دارد .
2 - اندیشیدن در نعمت های بی شماری که خداوند به واسطه آن ذوات مقدّسه و به سبب ایشان - دنیوی یا اخروی ، بخششی یا اکتسابی - عنایت کرده است .
نوع اوّل که به شکل بخشش است مانند دمیدن روح و سایر قوای
ص: 43
روحی ، ومانند خلق بدن .
نوع دوّم که اکتسابی است مانند پاک کردن نفس از بدیها و زشتی ها و آراسته کردن آن به مکارم اخلاق ، و مانند بدست آوردن مال و مقام .
امّا عنایت اخروی که بواسطه اهل بیت نصیب ما شده ایمان است .(1)
و امّا مهمترین نعمت دنیوی که اصل وجود و هستی است به برکت آنها است، زیرا ایشان علّت غائی خلقت و سبب آفرینش عالمند ، چون زمین و آنچه درآن است فقط به خاطر آنها آفریده شده است ، همان طور که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند :
لولا أنا وأنت یا علی، ما خلق اللَّه الخلق.
یا علی ؛ اگر من و تو نبودیم خداوند خلق را نمی آفرید .(2)
و سرّش این است که خداوند موجود برتر را در عالم علّت غائی و سبب آفرینش موجود پست تر قرار داده است ، زمین را خلق کرده برای روئیدن نباتات ، و نباتات را خلق کرده برای حیوانات ، و حیوانات را آفریده برای انسانها ، همانطور که خداوند تبارک و تعالی به انسانها خطاب کرده و فرموده است :
«وَخَلق لَکُم ما فِی الأرْضِ جَمیعاً» .(3)
آنچه در زمین است تمامش را برای شما آفریده است .
انسان های کامل که جانشین خدا بر روی زمین اند و هدف نهائی آفرینش می باشند محمّد و آل محمّد علیهم السلام هستند ، و لذا فرموده اند :
ص: 44
لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت .(1)
اگر زمین بدون امام و حجّت خدا باقی بماند از هم می پاشد .
به خاطر آنکه زمین بخاطر او خلق شده و هرگاه چیزی بخاطر چیز دیگری آفریده شده باشد وقتی او نباشد آن دیگری هم نخواهد بود . پس واضح شد که آنها اصل و اساس هر نعمت و سبب هر لطف و احسانی هستند . و رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است :
جُبلت القلوب علی حبّ من أحسن إلیها وبغض من أساء إلیها .(2)
دل ها بر محبّت کسی که به آنها نیکی و احسان کنند و دشمنی کسانی که به آنها بدی کنند سرشته شده اند .
در قرآن و روایات شواهد بسیاری است که ائمّه علیهم السلام واسطه نعمت و سبب وسرچشمه و منبع آن هستند . همان طور که در زیارت حضرت حجّت ارواحنا فداه سابقاً به آن اشاره شد :
فما شی ء منه إلّا وأنتم له السبب وإلیه السبیل .(3)
هیچ چیز نیست مگر اینکه شما سبب آن و راه رسیدن به آن هستید .
کراجکی رحمه الله در کتاب «کنز الفوائد» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که : ابو حنیفه همراه آن حضرت غذا می خورد ، وقتی حضرت دست از خوردن کشیدند فرمودند :
الحمد للَّه ربّ العالمین ، اللّهمّ إنّ هذا منک ومن رسولک صلی الله علیه وآله وسلم .
سپاس و ستایش سزاوار خداوندی است که پروردگار جهانیان است ، خداوندا ؛ این نعمت از تو و از رسول تو است .
ص: 45
ابوحنیفه گفت : آیا برای خدا شریک قرار می دهی ؟
حضرت فرمود : وای بر تو ، خدای تبارک و تعالی فرموده است :
«وَما نَقَمُوا إلّا أنْ أغْناهُمُ اللَّه وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه»(1) .
«در مقام انتقام جوئی برنیامدند مگر بعد از آنکه خدا و رسول ایشان را از فضل وبخشش خود بی نیاز کردند» .
«وَلَو أنَّهُم رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّه وَرسُولُه وَقالُوا حَسْبُنا اللَّه سَیُؤْتینا اللَّهُ مِنْ فَضْلِه وَرَسُولُه»(2) .
«و چقدر خوب بود اگر ایشان به آنچه خدا و رسول او به آنها مرحمت کرده راضی و خشنود بودند و می گفتند : خدا ما را کفایت می کند ، و به زودی خدا و رسولش از بزرگواری و فضل خود به ما عطا خواهد کرد» .
ابوحنیفه گفت : گویا این دو آیه را از کتاب خدا تاکنون نخوانده و آن را نشنیده بودم . حضرت فرمود :
این دو آیه را خوانده ای و شنیده ای ، و لکن درباره تو و امثال تو این آیه نازل شده :
«أمْ عَلی قُلُوب أقْفالُها»(3) ؛
«یا بر دل هایشان قفل زده شده» که در نتیجه چیزی در آن وارد نمی شود .
و این آیه که فرموده است :
«کَلّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهم ما کانُوا یَکْسِبُون»(4)
«این طور نیست ، بلکه بر دل های آنها به خاطر اعمالی که انجام داده اند پرده کشیده شده است» .(5)
و در هر حال انسان مشمول احسانی از طرف آنها یا دفع بلائی بسبب آنهاست ، زیرا تیرهای حوادث روزگار پیاپی پرتاب می شوند و بدی های
ص: 46
دوران همواره فرود می آیند و به عنایت اهل بیت علیهم السلام است که از او دفع شده و برطرف می گردد ، و اگر کسی این نعمت ها و لطف ها که درباره اش به واسطه آنها می شود بیاد داشته باشد و فراموش نکند به روشنی درک می کند که آنها نزد او از خودش محبوبتر و دوست داشتنی تر هستند .
3 - متابعت کردن از دستورات و برنامه های ایشان و عمل کردن به آنچه مورد محبّت آنهاست و پیروی کردن از سیره و روش آنها ، و شباهت پیدا کردن به آنها در حرکات و سکنات ، و خودداری کردن از آنچه نهی کرده اند ، و اینها همگی غالباً ناشی از مرتبه ای از محبّت و سبب حصول مرتبه دیگری از محبّت می باشند ، بلکه در روایات زیادی - همان گونه که ذکر خواهد شد - وارد شده که به ولایت اهل بیت علیهم السلام نمی توان رسید مگر با داشتن ورع که همان انجام واجبات و ترک محرّمات است ، بنابر آنکه ولایت را در روایت به فتح واو بخوانیم و آن مقصود باشد .
طریحی در «مجمع البحرین» ذیل این حدیث شریف «بنی الإسلام علی الخمس» «اسلام بر پنج پایه استوار است» که یکی از آنها را ولایت شمرده اند ، تصریح کرده که ولایت به فتح واو به معنای محبّت است .(1)
و امّا شناختن حقوق این بزرگواران ، و اعتقاد داشتن به امامت ایشان از اصول دین است و از فروع احکام و عبادات عملی نیست .
در آثار و علامت هائی که به آن ، محبّ شناخته می شود و از غیر آن امتیاز داده می شود . در بعضی روایات به این علامتها تصریح شده است .
از آن جمله روایتی است که شیخ صدوق قدس سره در کتاب «خصال» از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود :
ص: 47
من رزقه اللَّه حبّ الأئمّه من أهل بیتی، فقد أصاب خیر الدنیا والآخره، فلایشکّنّ أحد أ نّه فی الجنّه، فإنّ فی حبّ أهل بیتی عشرین خصله، عشر منها فی الدنیا، وعشر فی الآخره .
کسی که دوستی ائمّه اطهار نصیب او شده خیر دنیا و آخرت شامل حال او گشته است ، و کسی شکّ نکند که او اهل بهشت خواهد بود ، همانا دوستی اهل بیت من بیست اثر به همراه دارد که نیمی از آن مربوط به دنیا و نیم دیگر آثار اُخروی ومربوط به آخرت است :
آثار دنیوی آن عبارتند از : بی رغبتی به دنیا ، حریص بودن بر عمل ، ورع داشتن در دین ، میل و رغبت در عبادت ، توبه کردن قبل از مرگ ، شوق و نشاط درشب زنده داری ، ناامیدی از آنچه در دست مردم است ، رعایت کردن اوامر ونواهی پروردگار ، دشمنی دنیا ، و دهم سخاوتمندی است .
و امّا آثار اُخروی : برای او پرونده عمل باز نمی شود ، ترازوی سنجش اعمال نصب نمی گردد ، کتاب او را بدست راستش می دهند ، رهائی از آتش دوزخ برایش می نویسند ، روی او سفید و نورانی خواهد بود ، از لباسهای بهشتی به او بپوشانند ، درباره صد نفر از بستگانش شفاعت کند ، خدا به او نظر رحمت کند ، از تاج های بهشتیان بر سر او بگذارند ، و بدون حساب داخل بهشت شود ، پس خوشا بحال آنها که اهل بیت مرا دوست دارند .(1)
مؤلّف رحمه الله گوید : دوستی دنیا دو قسم است :
قسم اوّل آن که : کسی دنیا را به خاطر دنیا بخواهد و دنیا خودش هدف ومقصود باشد ، محبّت چنین دنیائی مذمّت شده است .
قسم دوّم آن است که: دنیا راه تحصیل آخرت و وسیله جلب خشنودی پروردگار باشد و آن را در آنچه خدا دستور داده بکار گیرد .
روشن است که محبّت چنین دنیائی مذمّت و سرزنش ندارد بلکه مورد
ص: 48
ستایش است ، و به این ترتیب و با این تقسیم بندی ، بین روایاتی که در آن مدح دنیا شده و روایاتی که از دنیا سرزنش شده می توان جمع کرد .
و از روایاتی که در آن نشانه و علامت محبّت ذکر شده روایتی است که صاحب کتاب «بشاره المصطفی» از حنش بن معتمر و او از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که فرمود :
یا حنش ؛ من سرّه أن یعلم أمحبّ لنا هو أم مبغض، فلیمتحن قلبه، فإن کان یحبّ ولیّاً لنا ، فلیس بمبغض [لنا]، وإن کان یبغض ولیّاً لنا، فلیس بمحبّ لنا.(1)
ای حنش ؛ هر کس دوست دارد بداند از دوستان ما و یا از دشمنان ما است به قلب خود مراجعه کند اگر دلش دوست ما را دوست دارد از دشمنان ما نیست ، ولی اگر در دل خود دوست ما را دشمن دارد از دوستان ما نیست .
در همان کتاب از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود :
إنّکم لن تنالوا ولایتنا إلّا بالورع، والإجتهاد، وصدق الحدیث، وأداء الأمانه وحسن الجوار، وحسن الخلق، والوفاء بالعهد، وصله الرحم، وأعینونا بطول السجود. ولو أنّ قاتل علیّ علیه السلام ائتمننی علی أمانه لأدیّتها إلیه.(2)
ولایت ما نصیب شما نخواهد شد مگر با داشتن ورع ، و تلاش و کوشش ، وراستگوئی و امانت داری ، و خوب همسایه داری کردن ، و داشتن اخلاق نیکو ، ووفاء کردن به عهد و پیمان ، و خوبی کردن به اقوام و خویشان ، و ما را به طولانی کردن سجده های خود یاری دهید ، و اگر کشنده حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مرا بر امانتی امین قرار داد آن را به او بر می گردانم .
و از آن روایات ؛ روایتی است که در کتاب «علل الشرایع» از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده که حضرت فرمود :
ص: 49
لایؤمن عبد حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، وتکون عترتی أحبّ إلیه من عترته، وتکون أهلی أحبّ إلیه من أهله، وتکون ذاتی أحبّ إلیه من ذاته.(1)
ایمان نیاورده کسی به خداوند تا اینکه مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد ، ونسل مرا از نسل خودش ، و خاندان مرا از خاندان خودش ، و آنچه وابسته به من است از وابستگان خودش بیشتر دوست داشته باشد .
و از آن جمله ؛ حدیثی است که از امام باقر علیه السلام در ذیل فرمایش پروردگار : «ماجَعَلَ اللَّهُ لِرَجُل مِن قَلْبَیْن فی جَوْفِه»(2) روایت شده است :
«خداوند در باطن آدمی دو تا قلب قرار نداده است» ، پس با یکی از آنها دوستی وبا دیگری دشمنی کند . دوستان ما دوستی خود را برای ما خالص می کنند همان طور که طلا وقتی در بوته آتش قرار گرفت ناخالصی های آن برطرف شده وخالص می گردد .
من أراد أن یعلم حبّنا فلیمتحن قلبه ؛ فإن شارک فی حبّنا حبّ عدوّنا فلیس منّا ولسنا منه، واللَّه عدوّه وجبرئیل ومیکائیل، واللَّه عدوّ للکافرین.
هر که بخواهد بداند ما را دوست دارد یا نه ؟ می تواند قلب خود را آزمایش کند ، اگربا دوستی ما دوستی دشمن ما هم شرکت دارد پس از ما نیست و ما از او نیستیم و خدا و جبرئیل و میکائیل دشمن او هستند و خداوند دشمن کافران است .(3)
شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود :
ص: 50
من جالس لنا عائباً، أو مدح لنا والیاً، أو واصل لنا قاطعاً، أو قطع لنا واصلاً، أو والی لنا عدوّاً، أو عادی لنا ولیّاً، فقد کفر بالّذی أنزل السبع المثانی والقرآن العظیم .(1)
هر که با کسی که از ما عیب گوئی می کند همنشینی کند ، یا از کسی که به ما پشت کرده مدح و ستایش کند ، یا با کسی که با ما قطع رابطه کرده رابطه برقرار کند ، یا با کسی که به ما مربوط است قطع رابطه کند ، یا با دشمن ما دوستی کند ، و یا با کسی که ما را دوست دارد دشمنی کند همانا به خداوندی که قرآن و سوره حمدش را نازل کرده کافر گشته است .
در کتاب «اختصاص» و «بصائر الدرجات» از امام باقر علیه السلام روایتی نقل کرده که فرمود :
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد نشسته و اصحاب آن حضرت در اطراف اوبودند ، شخصی از شیعیان وارد شد و عرض کرد : ای امیر مؤمنان ؛ خدا می داند که او را به محبّت تو در نهان پرستش می کنم همان طور که در عیان و آشکار می پرستم ، و دوستی می کنم با تو در پنهانی همان طور که در آشکارا نیز با تودوستی دارم .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
صدقت، أما فاتّخذ للفقر جلباباً، فإنّ الفقر أسرع إلی شیعتنا من السیل إلی قرار الوادی.
راست گفتی ، برای فقر لباسی آماده کن (که فقرِ تو را بپوشاند ، و این کنایه از صبر است)، همانا فقر و تنگدستی بطرف شیعیان ما سرعتش بیشتر از سرعت سیل است که بطرف پائین و محلّ جمع شدن آب سرازیر می گردد .
آن شخص در حالی که از خوشحالی به خاطر فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام گریه می کرد برگشت .(2)
روایت دیگر فرمایش امام باقر علیه السلام در ضمن وصایای آن حضرت به
ص: 51
جابر جعفی - که سفارشات جامع و نافعی است - می باشد که فرمود :
بدان تو ولیّ ما و دوست دار ما نخواهی بود تا اینکه اگر همه مردم شهر گفتند توآدم بدی هستی ترا محزون و غمناک نکند ، و اگر همه به اتّفاق گفتند تو آدم خوب و صالحی هستی تو را خشنود نکند ، و لکن خودت را بر قرآن عرضه کن ؛
اگر راه قرآن را می پوئی و در آنچه تو را امر به بی اعتنائی می کند بی اعتنا هستی ، و در مواردی که تو را ترغیب می کند راغبی و مایلی ، و در آنچه تو را می ترساند ترسناکی ؛ پس ثابت و استوار باش و ترا بشارت باد ، و همانا آنچه درباره ات گفته شده تو را ضرر و زیانی نمی رساند ، و اگر روش تو مخالف با قرآن است به گفته دیگران مغرور نشو .
إنّ المؤمن معنی بمجاهده نفسه لیغلبها علی هواها، فمرّه یقیم أَوَدَها ویخالف هواها فی محبّه اللَّه، ومرّه تصرعه نفسه فیتّبع هواها فینعشه اللَّه فینتعش، ویقیل اللَّه عثرته فیتذکّر.
مؤمن اهتمامش در مجاهده با نفس است تا بر هواها و خواهشهای آن غالب آید ،گاهی کجی های آن را درست می کند و با هوای نفس در راه محبّت خدا مخالفت می کند ، و گاهی هوای نفس او را از پای درمی آورد و از آن پیروی می کند ، خداونداو را کمک می کند و او را که زمین خورده بلند می کند و لغزش های او را می بخشد ، دوباره به خود آمده و بیدار می شود .(1)
و از جابر نقل شده که گفت : سرور عالمیان امام باقر علیه السلام را هجده سال خدمت کردم ، وقتی خواستم از خدمتش مرخص شوم او را وداع کرده و عرض کردم : مرا مطلبی بفرما تا استفاده کنم . حضرت فرمود :
ای جابر ؛ بعد از هجده سال که در خدمت ما بوده ای ؟
عرض کردم : بله ، شما دریای بیکرانی هستید که هرگز به انتهای آن نمی توان رسید . فرمود :
یا جابر ؛ بلّغ شیعتی عنّی السلام، وأعلمهم أنّه لا قرابه بیننا وبین اللَّه عزّوجلّ، ولایتقرّب إلیه إلّا بالطاعه له .
ص: 52
یا جابر ؛ من أطاع اللَّه وأحبّنا فهو ولیّنا .
ای جابر ؛ شیعیانم را از جانب من سلام برسان ، و به آنها خبر بده که بین خدا و ما قرابتی نیست ، تقرّب یافتن به پروردگار جز از راه اطاعت کردن دستوراتش ممکن نیست . ای جابر ؛ کسی که اطاعت خدا کند و ما را دوست بدارد او اهل ولایت ما است .(1)
و در کتاب «کافی» از معلّی بن خنیس روایت می کند که گفت : از امام صادق علیه السلام درباره حقوق مؤمن سؤال کردم فرمود :
او را هفتاد حق است فقط هفت حق آن را به تو خبر می دهم ، زیرا نسبت به تو دلسوزم و می ترسم به آنها عمل نکنی یا آنها را قبول ننمائی .
عرض کردم : بفرمائید انشاء اللَّه عمل خواهم کرد . فرمود :
لاتشبع ویجوع، ولاتکتسی ویعری، وتکون دلیله، وقمیصه الّذی یلبسه، ولسانه الّذی یتکلّم به، وتحبّ له ما تحبّ لنفسک، وإن کانت لک جاریه بعثتها لتمهّد فراشه وتسعی فی حوائجه باللیل والنهار، فإذا فعلت ذلک وصلت ولایتک بولایتنا، وولایتنا بولایه اللَّه عزّوجلّ.
تو سیر نباشی در حالی که او گرسنه است ، تو پوشیده نباشی در حالی که او عریان و برهنه است ، راهنمای او باشی ، لباس او باشی که او را می پوشاند ، زبان او باشی که با آن تکلّم می کند ، دوست داشته باشی برای او آنچه برای خودت دوست داری ، اگر کنیز داری برای او بفرستی تا رختخواب او را آماده کند ، و شب و روز در برآوردن حوائجش تلاش کنی ، اگر چنین کردی رشته ولایت تو به ولایت ما ، و ولایت ما به ولایت الهی متّصل می گردد .(2)
و در کتاب «بلد الأمین» امام صادق علیه السلام فرموده است :
لیس من شیعتنا من لم یصلّ صلاه اللیل.(3)
ص: 53
از شیعیان ما نیست کسی که نماز شب نخواند .
و نیز فرموده است :
أبغض الخلق إلی اللَّه جیفه باللیل وبطّال بالنهار.(1)
خدا نسبت به کسی که شب همچون مردار است و روزش را به بطالت می گذراند دشمنی شدیدی دارد .
در بیان این مطلب است که مردم از نظر شناختی که نسبت به ائمّه طاهرین علیهم السلام دارند متفاوتند ، و گاهی دچار افراط و تفریطند .
گروهی در معرفت کوتاهی کرده و مقام ائمّه علیهم السلام را از جایگاه حقیقی اش تنزّل داده اند و بسیاری از روایاتی که در فضائل و کمالات آنها وارد شده انکار کرده اند ، در حالیکه جز از راه خود ایشان با داشتن فهم سالم و ادراک صحیح نمی توان آنها را شناخت ، چه بسیارند که در مورد موضوعی غیر خود را تکفیر کرده و غیر آنها ایشان را کافر دانسته اند .
عدّه کمی از مردمند که بر مسائل دقیق امامت مطّلعند و حقایق احوال ائمّه طاهرین علیهم السلام را بگونه ای که حق باشد از خود ایشان گرفته اند و بر طریق متعادل که در آن افراط و تفریط نیست استقامت ورزیده اند و در آن مواضعی که دیگران دچار لغزش شده اند نلغزیده اند .
و به خاطر همین پیشوایان ما صلوات اللَّه علیهم اجمعین حالات پنهانی و مقامات باطنی خود را برای هر کسی اظهار نمی کردند بلکه فقط برای بعضی از خواصّ که در معرفت کامل بودند بعضی از خصائص خود را ذکر کرده و با آنها شرط می کردند که از اشخاص فرومایه و نادان آن را پنهان کنند . و فرموده اند :
ص: 54
إنّ أمرنا مستصعب لایحتمله إلّا ملک مقرّب، أو نبیّ مرسل، أو عبد مؤمن امتحن اللَّه قلبه للإیمان .(1)
امر ما - یعنی مسائل مربوط به امامت و ولایت - سخت و دشوار است ، قبول نمی کند آن را مگر فرشته مقّرب پروردگار یا پیامبر مرسل و یا بنده ای که خدا در مورد ایمان ، قلب او را امتحان کرده است .
از کسانی که دچار تفریطند آنهائی هستند که خیال می کنند اهل بیت علیهم السلام چیزی از احکام را نمی دانند تا اینکه در دلهای ایشان القاء شود .
دیگر از این گروه کسانی هستند که خیال می کنند ائمّه علیهم السلام به رأی خود و گمان خویش تکیه می کنند ، و کسانی که برتری آنها را بر پیامبران - غیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - و بر فرشتگان انکار می کنند .
سیّد شرف الدین نجفی قدس سره در ذیل آیه شریفه «وَإنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإبْراهیم»(2) یعنی از شیعیان او همانا ابراهیم است ، می گوید : از امام صادق علیه السلام روایت شده که ابراهیم از شیعیان حضرت علی علیه السلام است .(3)
و گفته است : این مطلب را تأیید می کند روایت جابر بن یزید جعفی که از امام صادق علیه السلام از تفسیر این آیه سؤال کرد ، آن حضرت فرمود :
خداوند تبارک و تعالی وقتی ابراهیم علیه السلام را خلق کرد پرده از مقابل چشمان او کنار زد و نوری را در کنار عرش مشاهده کرد .
عرض کرد : پروردگارا ؛ این چه نوری است که می بینم ؟
گفته شد : این نور محمّد صلی الله علیه وآله وسلم برگزیده من از میان خلقم می باشد ، و نور دیگری در کنار آن مشاهده کرد ، سؤال کرد : خدایا این چه نوری است ؟
گفته شد : این نور علی علیه السلام یاری کننده دین من است .
و سه نور دیگر کنار این دو نور مشاهده کرد و از آنها سؤال کرد ، گفته
ص: 55
شد : اینها یکی نور فاطمه علیها السلام است که دوستانش را از آتش دوزخ رهانیده ام ، وآن دو نور دو فرزند فاطمه ، حسن و حسین علیهما السلام هستند .
عرض کرد : خدایا نه نور دیگر را مشاهده می کنم که اینها را احاطه کرده اند ، گفته شد : ای ابراهیم ؛ آن ها نور ائمّه علیهم السلام است که همگی از فرزندان فاطمه و علی هستند ، سپس حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد : خدایا بحقّ این پنج نور مقدّس این نه نور را به من بشناسان . گفته شد :
یا إبراهیم ؛ أوّلهم علیّ بن الحسین، وابنه محمّد، وابنه جعفر،وابنه موسی، وابنه علیّ وابنه محمّد، وابنه علیّ، وابنه الحسن، والحجّه القائم علیه السلام ابنه .
ای ابراهیم ؛ اوّل ایشان نامش علیّ بن الحسین است و بعد از او به ترتیب فرزندش محمّد ، فرزند او جعفر ، فرزند او موسی ، فرزند او علی ، فرزند او محمّد ، فرزند او علی ، فرزند او حسن ، و آخرین آنها فرزند حسن است که حجّت قیام کننده من است .
ابراهیم علیه السلام عرض کرد : نورهای زیادی در اطراف آن انوار می بینم که عددش را غیر از تو کسی نمی داند .
گفته شد : ای ابراهیم ؛ اینها نور شیعیان آنهاست که شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب اند .
ابراهیم علیه السلام سئوال کرد : علامت آنها چیست و به چه چیزی شناخته می شوند ؟ جواب داده شد :
بصلاه إحدی وخمسین، والجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم، والقنوت قبل الرکوع، والتختّم بالیمین .
در شبانه روز 51 رکعت نماز خواندن ، «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را بلند گفتن ، قنوت را قبل از رکوع انجام دادن ، و انگشتر را در دست راست نمودن است.
در این هنگام حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد : «اللهمّ اجعلنی من شیعه أمیرالمؤمنین» ، بار پروردگارا ؛ مرا از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام قرار بده ، وخداوند در کتابش آن را خبر داده و فرموده است : «وَإنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإبْراهیم» یعنی ابراهیم از شیعیان علی علیه السلام می باشد .(1)
ص: 56
تأیید دیگر ، روایتی است که از امام صادق علیه السلام نقل شده است ، آن حضرت فرمود :
لیس إلّا اللَّه ورسوله ونحن وشیعتنا والباقی فی النار.(1)
غیر از خدا و رسول و ما و شیعیان ما همگی در آتشند . (یعنی انبیاء که در آتش نیستند از شیعیان ما هستند) .
مؤلّف رحمه الله گوید : تعجّبی در آن نیست ، آیا ابراهیم خلیل الرحمان نفرموده است : «رَبِّ أرِنی کَیْف تُحْیِی المَوْتی ... لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» (2) ؛ «پروردگارا ؛ به من نشان بده چگونه مرده ها را زنده می کنی ؟ ... تا قلب من اطمینان پیدا کند» ، ولی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است :
لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً (3) . (4)
اگر پرده ها کنار زده شود به یقین من چیزی افزوده نمی شود .
ص: 57
پس جلالت، عظمت ، بزرگواری و شرافت را ببین، حضرت ابراهیم علیه السلام که بعد از پیغمبر ما اشرف پیغمبران است قلبش اطمینان پیدا نمی کند تا اینکه واقع را ببیند ، امّا این نور درخشنده و این روشنائی تابنده نزد او ظاهر و باطن مساوی است .
و از اینجا فهمیده می شود که تمامی انبیاء مرسلین و اوصیاء و بندگان صالح از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند ، و او به خاطر فضل و برتری و ولایت کلیّه ای که دارد بر همگان غیر از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم امام است ، و با آن حضرت از جهت ولایت متّحدند ، و در محلّ خودش تحقیق شده و ثابت گشته است که ولایت کلیّه روح نبوّت است ، و بنابر این شیعه ممکن است به معنای پیرو (از شایع به معنای پیروی کرد) و یا بمعنای شعاع باشد .
بعضی از مردم خیال می کنند منزّه دانستن ائمّه علیهم السلام را از سهو و نسیان یا قائل شدن به اینکه آنها آنچه را که واقع شده و خواهد شد می دانند غلوّ است ، و چه بسا اینها از روی جهالت چنین می پندارند ، و سزاوار نیست که شخص آنچه راکه نمی داند تکذیب کند .
علّامه مجلسی قدس سره فرموده است : ردّ کردن اخباری که متون آنها شهادت به صحیح بودن آن می دهد بخاطر گمان یا وهم ، کوتاهی در شأن ائمّه اطهار علیهم السلام است ، زیرا می بینیم وقتی اخباری که مشتمل بر معجزات عجیب است به آنها می رسد یا طعن در متن اخبار می زنند و یا طعن در راوی آن ، بلکه جرم بیشتر آنهائی که مورد طعن واقع شده اند نقل چنین اخباری است .(1)
در کتاب «منتخب البصائر» و غیر آن از امام باقر علیه السلام نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود :
إنّ حدیث آل محمّد علیهم السلام عظیم صعب مستصعب، لایؤمن به إلّا
ص: 58
ملک مقرّب ، أو نبیّ مرسل ، أو عبد [مؤمن] إمتحن اللَّه قلبه للإیمان .
همانا گفتار و احادیث آل محمّد علیهم السلام بزرگ ، سخت و دشوار است ، به آن ایمان نمی آورد مگر فرشته مقرّب پروردگار یا پیغمبر مرسل و یا بنده مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزمایش کرده است .
پس آنچه از احادیث آل محمّد علیهم السلام به شما می رسد و دل های شما می پذیرد و آن را می فهمید قبول کنید ، و آنچه دل های شما آن را نمی پذیرد و انکار می کند آن را به خدا و رسول و عالم آل محمّد علیهم السلام ارجاع دهید .
و هلاک شونده آن کسی است که حدیثی از ما اهل بیت برای او گفته شود که نمی تواند آن را قبول کند پس بگوید : بخدا قسم ؛ این چنین نیست ، زیرا انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام و فرمایشات ایشان کفر است .(1)
و امّا اهل افراط (تندروها) : کسانی هستند که قائل به الوهیّت و خدائی اهل بیت اند ، یا می گویند : اینها با خدا در عبادت و پرستش شریکند ، یا قائلند به خالق بودن و رازق بودن آنها مستقلاًّ و بدون واسطه و اذن پروردگار ، یا می گویند : خدا در آنها حلول کرده و یکی شده اند ، یا می گویند : غیب می دانند بدون اینکه خدا آنها را تعلیم داده باشد ، یا معتقدند به تناسخ بعضی از ارواح به بعض دیگر ، یا می گویند : معرفت و شناخت آنها انسان را از انجام واجبات وترک محرّمات بی نیاز می کند ، و یا عقیده دارند که آنها کشته نشده اند بلکه مردم اینگونه خیال کرده اند ، و یا قائلند به برتری یکی از ائمّه علیهم السلام بر نبیّ اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و از این طائفه حلّاجیّه اند که نوعی صوفی گری است و قائل به حلول و اباحه اند .
شیخ مفید قدس سره (2) فرموده است : حلّاج (3) اظهار تشیّع می کرد گرچه کارهای او
ص: 59
صوفی گری بود و پیروانش گروهی زندیق و کافرند که با هر فرقه ای بدین آنها تظاهر می کنند و مطالب باطلی را برای حلّاج ادّعا می کنند ، مانند معجزاتی که مجوس برای زردشت ادّعا می کردند .
و شیخ صدوق قدس سره فرموده است : حلّاجیّه از غلاه اند و علامت ایشان این است که ادّعا می کنند باید برای عبادت فارغ بود در حالی که نماز و جمیع واجبات را ترک می کنند ، و ادّعا می کنند اسم اعظم الهی را می دانند و حقّ با آنها هماهنگی دارد ، از نشانه های دیگر آنها این است که ادّعا می کنند علم کیمیا را می دانند درحالی که جز نیرنگ و فریب دادن چیزی از آن نمی دانند .(1)
در «تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام» و کتاب «احتجاج» از حضرت رضا علیه السلام روایتی نقل شده که خلاصه اش اینست :
آن حضرت در تفسیر «المَغْضُوب عَلَیْهم وَلا الضّالّین» فرمود :
مراد از کسانی که بر آنها غضب شده و کسانی که گمراهند آنهائی هستند
ص: 60
که امیرالمؤمنین علیه السلام را از مرتبه عبودیّت فراتر می دانند .
پس شخصی برخاست و عرض کرد : پروردگارت را برای ما توصیف کن ، گذشتگان ما با ما در توصیف او اختلاف کرده اند .
حضرت رضا علیه السلام صفات باری تعالی را ذکر کرد .
راوی عرض کرد : پدر و مادرم فدای شما ، کسی را می شناسم که ادّعای ولایت شما را دارد و خیال می کند آنچه را که شما فرمودید همه اوصاف علی علیه السلام است ، و او است که پروردگار جهانیان است .
چون این مطلب را امام علیه السلام شنید رعشه بر اندام مبارک او افتاد و فرمود :
سبحان اللَّه عمّا یقول الظالمون والکافرون علوّاً کبیراً ، أولیس کان علیّ علیه السلام آکلاً فی الآکلین ، وناکحاً فی الناکحین ، وکان مع ذلک مصلیّاً خاضعاً بین یدی اللَّه ؟ أفمن کان هذه صفاته یکون إلهاً ؛ فإن کان هذا إلهاً فلیس منکم أحد إلّا وهو إله لمشارکته له فی هذه الصفات الدالّات علی حدوث کلّ موصوف بها .
خدا پاک و منزّه است از آنچه ستمگران و کافران درباره او می گویند ، آیا علی علیه السلام این طور نبود که غذا می خورد ، و مثل بقیّه مردم ازدواج می کرد ، و با این وصف نماز می گزارد و در پیشگاه ربوبی خاضعانه عبادت می کرد؟
کسی که چنین صفاتی دارد آیا می تواند خدا باشد ؟ اگر او خدا بوده است هر یک از شما هم می تواند خدا باشد ، زیرا در این صفاتی که دلالت بر حدوث دارد با او شریک است .
آن شخص عرض کرد : اینها خیال می کنند وقتی علی علیه السلام از خود معجزاتی اظهار کرد که دیگران از انجام آن عاجز بودند این دلالت می کند که او خداست و چون صفات ممکنات عاجز را از خود نشان می داد با این کار امر را بر آنها مشتبه می کرد ، و آنها را امتحان می کرد تا او را بشناسند و ایمان آنها به او از روی اختیار باشد .
حضرت رضا علیه السلام فرمودند : اینها در این گفتار مطلب را وارونه برداشت کرده اند وصحیح آن است که بگویند : چون از او عجز و نیاز ظاهر گردید و دیدیم که با اشخاص ضعیف و محتاج در صفات آنها شرکت دارد، وقتی معجزاتی از خود ظاهر کرد بگوییم : معجزات کار او نیست بلکه کار
ص: 61
قدرتمندی است که شبیه مخلوقات نیست (و او قدرت پروردگار را ظاهر کرده و فعل پروردگار بدست او جاری گشته است) .
سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود : این اشخاص کافر گمراه بخاطر جهالتی که به موقعیّت خود داشتند به هلاکت افتادند تا آنکه عجب و غرور آنها را گرفت و به نظرات فاسد و عقول ناقص خود اکتفا کرده غیر راه خدا را پیمودند ، بطوری که قدرت پروردگار را کوچک و امر او را ناچیز شمرده و به شأن عظیم و والای او اهانت کردند ، زیرا ندانسته اند که خداوند قدرتمند و توانایی است که قدرت او ازخودش بوده و دیگری نزد او عاریه نگذاشته و در بی نیازیش از دیگری بهره نگرفته است .(1)
مؤلّف رحمه الله گوید : حق این است که آنهائی که درباره ائمّه طاهرین علیهم السلام غلوّ کرده اند(2) مقام پروردگار را محدود دانسته و خیال کرده اند که با عقل خود می توانند او را درک کنند ، اینها در حقیقت ائمّه معصومین علیهم السلام را بزرگ ندانسته وتعظیم نکرده اند ، زیرا مقام امام علیه السلام والاتر و برتر از آن است که عقل آنها بتواند به آنها احاطه پیدا کند ، بلکه خالق متعال را کوچک شمرده اند ، چون او را با مخلوقاتش قیاس کرده اند خداوند شأنش فوق آن چیزی است که ستمگران وکافران گفته اند .(3)
ص: 62
و امّا مذهب حقّ که بزرگان ما از گذشته و حال بر آن عقیده اند اینست که خداوند تبارک و تعالی پروردگار عالمیان و خالق و رازق موجودات است ، شریکی و شبیهی برای او نیست ، فرستاده او محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام بندگان او هستند ، خلق شده اند و پرورش یافته اند و به لوازم بندگی مکلّفند - یعنی آنچه لازمه بندگی و عبودیّت است باید به آن عمل کنند - در ائمّه علیهم السلام احتمال نبوّت نیست و از آن نصیبی ندارند ، و برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در آنچه شأن الوهیّت است بهره ای نیست ، بلکه این بزرگواران را خدا از نور عظمت خود آفریده و تمام کارهای پسندیده و حالات عجیبه را به آنها مرحمت نموده ، اسرار خود و اسم اعظم خویش را در اختیار آنها قرار داده ، و متابعت خودش را بدون پیروی کردن از ایشان مخالفت بحساب آورده ، و چگونگی رفتار با ایشان را رفتار با خودش می داند .
همان طور که در زیارت جامعه صغیره به آن تصریح شده است :
من والاهم فقد والی اللَّه، ومن عاداهم فقد عادی اللَّه، ومن عرفهم فقد عرف اللَّه ومن جهلهم فقد جهل اللَّه، ومن اعتصم بهم فقد اعتصم باللَّه، ومن تخلّی منهم فقد تخلّی من اللَّه عزّوجلّ.(1)
کسی که آنها را دوست بدارد خدا را دوست داشته و کسی که با آنها دشمنی کند با خدا دشمنی نموده ، و هر کس آنها را بشناسد خدا را شاخته ، و کسی که آنها را نشناسد خدا را نشناخته است هر کس به آنها پناه ببرد بخدا پناه برده و هر که از آنها روی بگرداند از خدا روی گردانیده است .
و تدبیر امور را به آنها واگذار نموده - غیر از امر خلق کردن و روزی دادن ومیراندن و زنده کردن بصورت مستقلّ و بدون واسطه و خواست
ص: 63
پروردگار - و نه اینکه به آراء خود و بدون وحی یا الهام آنچه را می خواهند حلال کنند ، «وَمایَنْطِق عَنِ الهَوی × إنْ هُو إلّا وَحْی یُوحی»(1) ؛ «و آنها از روی هوای نفس کلامی نمی گویند بلکه گفتارشان متّکی به وحی الهی است».
به این معنا که چون خداوند پیغمبر خود را کامل گردانید بوجهی که اختیار نکند مگر آنچه را که موافق حق و صواب باشد و خطور نکند به فکر او آنچه مخالف با خواست الهی باشد تعیین بعضی از امور را به او واگذار کرد .
مانند : زیاد کردن رکعات بعضی از نمازها ، و تعیین نمازهای نافله وروزه های مستحبّی ، و مثل ارث بردن جدّ سدس را(2) و حرام کردن تمام مسکرات ، و این بخاطر آن است که کرامت و شرافت او را که نزد خداوند دارد ظاهر کند ، و در این موارد اصل تعیین جز به وحی یا الهام نیست .(3)
همان طور که صفّار رحمه الله در کتاب «بصائر» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود :
خداوند پیامبرش را به تعلیم و تربیت خود پرورش داد تا او را همان طور که خواست و اراده اش بود استوار و پابرجا ساخت ، سپس امر تشریع را به او واگذار نمود و فرمود : «ما آتاکُمُ الرَسُول فَخُذُوه وَما نَهاکُم عَنْهُ فَانْتَهوا»(4) ؛ «آنچه رسول و فرستاده ما شما را به آن دستور می دهد عمل کنید و از آنچه نهی می کند اجتناب نمائید» .
ص: 64
فما فوّض اللَّه إلی رسوله فقد فوّضه إلینا ، و آنچه را که خداوند به رسولش واگذار نموده به ما نیز اختیارش را مرحمت کرده است.(1)
عیّاشی رحمه الله در کتاب تفسیر خود از جابر نقل کرده است که نزد امام باقر علیه السلام این آیه را تلاوت کردم : «لَیْس لَک مِن الأمْر(2) شی ء»(3) یعنی اختیار امور به دست تو نیست ، حضرت فرمود :
به خدا قسم ؛ اختیار کار به دست او است - تا اینکه فرمود - :
وکیف لایکون له من الأمر شی ء، وقد فوّض اللَّه إلیه أن جعل ما أحلّ فهو حلال، وما حرّم فهو حرام .
چگونه حقّ تصرف در امور را ندارد در حالی که خدا امر دینش را به او واگذار کرده و آنچه را حلال کند حلال و آنچه را حرام کند حرام قرار داده است .(4)
و در توقیع شریف که از ناحیه مقدّسه توسّط شیخ بزرگوار ابوجعفر محمّد بن عثمان بن سعید قدس سرهم به ما رسیده دعائی است که فرموده اند : آن را در هر روز از ایّام ماه رجب بخوان :
«اللّهمّ إنّی أسألک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاه أمرک المأمونون علی سرّک، المستبشرون بأمرک، الواصفون لقدرتک، المعلنون لعظمتک، أسألک بما نطق فیهم من مشیّتک، فجعلتهم معادن لکلماتک، وأرکاناً لتوحیدک وآیاتک، ومقاماتک الّتی لا تعطیل لها فی کلّ مکان ، یعرفک بهامن عرفک.
ص: 65
لا فرق بینک وبینها إلاّ أنّهم عبادک وخلقک، فتقها ورتقها بیدک، بدؤها منک وعودها إلیک أعضاد وأشهاد، فبهم ملأتَ سماءک وأرضک حتّی ظهر أن لا إله إلاّ أنت ...» .
«پروردگارا ؛ از تو درخواست می کنم به معانی تمام آنچه را که صاحبان امرت تو را به آن خواندند ، آنان که بر سرّ تو امین و به امر تو بشارت دهنده اند ، آنها که قدرت ترا توصیف و عظمت ترا بیان می کنند ، درخواست می کنم به آنچه مشیّت تو درباره آنها ناطق است پس آنها را معدن کلماتت و ارکان یکتائی خود و نشانه هایت قرارشان دادی ، و آنها را جانشینان خود در هر مکانی نشاندی ، هر که ترا شناخت به آن آیات و نشانه ها شناخت .
میان تو و آنان فرقی نیست (از نظر علم و قدرت و سایر صفات ) جز آنکه آنها بندگان تو و مخلوق تو هستند ، باز و بسته شدن امور آنها در دست تو است ، ابتدا وانتهای آنها از تو و برگشت ایشان بسوی تو است ، پشتیبان و یاور تو و گواه برخلقند ، از وجود ایشان آسمان و زمینت را پر کردی تا آشکار شود که خدائی جز تودر عالم نیست ...» .
تمام این دعا در کتاب مصباح شیخ طوسی و سایر کتب ادعیه ذکر شده(1) و درآن اسراری است که مجال گفتن آن نیست از جهت اختصار و ترس آنکه ممکن است برای کسی که اهل آن نیست افشاء شود . خداوند تبارک و تعالی فهمیدن امثال این فرمایشات را بما نصیب و روزی فرماید .
و در کتاب «کافی» در ضمن حدیثی فرموده اند :
وإنّ عندنا سرّاً من سرّ اللَّه، وعلماً من علم اللَّه .(2)
نزد ما سرّی است از اسرار الهی ، و دانشی است از دانش پروردگار .
کشّی رحمه الله در رجال خود از جابر نقل می کند :
ص: 66
به امام باقر علیه السلام عرض کردم : فدای شما شوم ؛ مطالبی از اسرار به من فرموده اید که نمی توانم به دیگری حدیث کنم ، و بر دوش من بسیار سنگینی می کند و گاهی در سینه ام طوفانی بپا می کند که شبه جنون به من دست می دهد .حضرت فرمود :
یا جابر ؛ فإذا کان ذلک فاخرج إلی الجبّانه فاحفر حفیره ودلّ رأسک فیها ثمّ قل : حدّثنی محمّد بن علیّ (علیهما السلام) بکذا وکذا .(1)
ای جابر ؛ وقتی چنین حالی پیدا کردی به صحرا برو ، گودالی حفر کن و سرت را داخل آن قرار ده سپس بگو : امام باقر (علیه السلام) چنین و چنان گفت .
مؤلّف رحمه الله گوید : سرّ به معنای پنهان کردن و ضدّ افشا نمودن است و آن ، دوگونه است : گاهی به مطلبی که قابل افشا کردن است ولی جز عدّه بسیار کمی تحمّل شنیدن آن را ندارند سرّ گفته می شود و گاهی آن مطلب قابل افشا کردن نیست ؛ زیرا با خبر دادن آن از حقیقت سرّ خارج می شود . قسم اوّل را سرّ نسبی و قسم دوّم را سرّ حقیقی می گویند .
از قسم اوّل اسراری است که آن را به بعضی از خاصّان و برگزیدگان فرموده اند بخلاف قسم دوّم که آن ، حقیقت سرّ است و لذا در کلماتی که از آن بزرگواران رسیده به اموری که محدود و معیّن نیست تعریف شده از آن جمله این عباراتی است که سابقاً ذکر شد :
«به مقامات تو ، آن مقاماتی که برای آن در هر مکان تعطیلی نیست .
به معانی آنچه صاحبان امرت تو را به آن خواندند .
شما درهای رحمت و کلمات کامله ای هستید که فکر و عقل و درک عمیق از فهم آن عاجز است» .
و شرح و بسط این مقام امکان ندارد ، بخاطر اینکه از لغزشگاههای
ص: 67
قدمها است . و در باب مناقب امام صادق علیه السلام حدیثی ذکر خواهیم کرد که این جمله را «فبهم ملأت سماءَک وأرضک» «آسمان و زمینت را بوجود ایشان پر کردی» تفسیر خواهد نمود .
مؤلّف رحمه الله مطلب سابق را ادامه داده و می فرماید : همچنین اشکالی نیست در اینکه کسی قائل شود امور اجتماعی مردم مثل سیاست آنها و تکمیل ایشان به آنان واگذار شده است .
علّامه مجلسی قدس سره در ذیل آیه شریفه «وَما آتاکُمُ الرسُول ...»(1) فرموده است : این فرمایش امام صادق علیه السلام که ما حلال خدا را حلال می کنیم و حرامش را حرام می کنیم بر این نوع از تفویض حمل می شود یعنی ما آنها را برای مردم بیان می کنیم .(2)
و همچنین اشکالی نیست در اینکه کسی بگوید : بیان علوم و احکام بشکلی که مصلحت بدانند به آنها واگذار شده است ، زیرا عقول مردم یکسان نیست ، ونسبت به بعضی از آنها باید در جواب تقیّه کرد ، لذا در روایات زیادی فرموده اند:
علیکم المسأله ولیس علینا الجواب .(3)
شما باید از ما سئوال کنید ، ولی وظیفه ما در همه موارد جواب دادن نیست .
و همچنین امر عطا و بخشش و کیفیّت آن به آنان واگذار شده است .
در کتاب «بصائر» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود :
ص: 68
إذا رأیت القائم (صلوات اللَّه علیه) أعطی رجلاً مائه ألف، وأعطی آخراً درهماً، فلایکبر فی صدرک، فإنّ الأمر مفوّض إلیه .(1)
هنگامی که حضرت قائم (صلوات اللَّه علیه) را دیدی به شخصی صد هزار و به دیگری یک درهم بخشید در نظرت بزرگ نیاید، زیرا اختیارش به او واگذار شده است .
و معلوم است که آنها جز آنچه را که خدا اختیار کند اختیار نخواهند کرد ، همان طور که در کتاب بصائر از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام روایت کرده که فرمود :
إنّ اللَّه جعل قلوب الأئمّه مورداً لإرادته، فإذا شاء اللَّه شیئاً شاؤوه، وهو قول اللَّه عزّوجلّ «وَما تَشاؤُون إلّا أنْ یَشاءَ اللَّه»(2) .
خداوند قلوب ائمّه علیهم السلام را محلّ اراده خودش قرار داده است ، هر گاه چیزی را اوبخواهد ایشان نیز آن را می خواهند ، و همین است مضمون فرمایش پروردگار : «وآنها (یعنی اولیاء پروردگار) چیزی نمی خواهند مگر آنچه را که خداوند بخواهد» .(3)
و در بعضی از روایات فرموده اند :
إنّ الإمام علیه السلام وکر لإراده اللَّه عزّ وجلّ ، لایشاءُ إلّا أن یشاء اللَّه .(4)
همانا امام علیه السلام جایگاه و تجلّیگاه اراده و خواست پروردگار عظیم الشأن است ونمی خواهد امام علیه السلام مگر آنچه را که خداوند بخواهد .
و سابقاً ذکر شد که در زیارت امام حسین علیه السلام عرض می کنیم :
ص: 69
وإراده الربّ فی مقادیر اُموره تهبط إلیکم، وتصدر من بیوتکم .(1)
اراده پروردگار در مقدّرات امورش بسوی شما فرود می آید و از خانه های شما خارج می گردد .
همچنین در زیارت جامعه کبیره می خوانیم :
لایوازیها خطر، ولایسموا إلی سمائها النظر، ولایقع علی کنهها الفکر، ولایطمح إلی أرضها البصر، ولایقادر سکّانها البشر.(2)
نمی تواند قدر و مرتبه ای در ردیف آن قرار گیرد ، و توجّه و نظر به آسمان آن بالا رود ، و فکر و اندیشه بر کنه و حقیقت آن واقع شود ، و بینش و بصیرت در آن سرزمین سیر کند، و بشری قدرت ندارد در آنجا ساکن گردد.
و در زیارت امام منتظر حضرت حجّت صلوات اللَّه علیه که سیّد بن طاووس رحمه الله آن را نقل کرده - و این زیارت به ندبه معروف است و آن ، بعد از بجا آوردن دوازده رکعت نماز که در هر رکعتی «قل هو اللَّه أحد» را باید قرائت کرد ، خوانده می شود ، و ابتداء آن «سلام علی آل یس، ذلک هو الفضل المبین ...» (3) است - نکات دقیق و جالبی است که به بعضی از اسرار آن اشاره می کنیم :
از آن جمله این فرمایشات است :
«فما شی ء منه إلّا وأنتم له السبب وإلیه السبیل» .
چیزی از آن نیست جز آنکه شما سبب آن و راه رسیدن بسوی آن هستید .
«ودلیل إرادته» .
شما دلیل اراده پروردگار هستید (یعنی از اراده شما می توان به اراده پروردگار پی برد).
ص: 70
«وأنتم جاهنا أوقات صلاتنا وعصمتنا بکم» .
شما مقابل ما هستید در هنگام نماز ، و نگهداری و حفظ ما بسبب شماست .
«والقضاء المثبت ما استأثرت به مشیّتکم ، والممحوّ ما استأثرت به سنّتکم» .
قضاء آنگاه ثابت و غیر قابل تغییر است که مشیّت شما آن را اختیار کند ، و آنچه سنّت شما آن را اختیار کند قابل تغییر و محو شدن است .
و از آنچه دلالت می کند بر واگذار نشدن امور به آنها بنا بر بعضی از معانی آن ، روایتی است که طبرسی رحمه الله در کتاب «احتجاج» آن را نقل کرده است :
جمعی از شیعیان در اینکه خدا امر آفریدن و روزی دادن را به ائمّه علیهم السلام واگذار نموده ، اختلاف کردند ؛ عدّه ای می گفتند : خداوند این قدرت را به آنها مرحمت کرده و به ایشان واگذار کرده در نتیجه آنها خلق می کنند و روزی می دهند ، عدّه ای دیگر گفتند : این محال است .
دو گروه موافقت کردند که برای حلّ اختلاف به محمّد بن عثمان که نایب خاصّ آن حضرت و واسطه بین او و مردم بود مراجعه کنند ، نامه ای نوشته خدمت او ارسال داشتند ، از ناحیه مقدّسه توقیعی در جواب صادر گردید :
خداوند تبارک و تعالی است که اجسام را آفریده و روزیها را تقسیم کرده است ، بخاطر اینکه او نه جسم است و نه در جسمی حلول کرده است ، «لَیْسَ کَمِثْلِه شَی ء وَهُو السمیعُ البَصیر»(1) .
«مثل و مانند او هیچ موجودی نیست و او شنوا و بینا است».
فأمّا الأئمّه علیهم السلام فإنّهم یسألون اللَّه تعالی فیخلق، ویسألونه فیرزق، إیجاباً لمسألتهم وإعظاماً لحقّهم.
امّا ائمّه علیهم السلام از درگاه ربوبی تقاضا می کنند و او خلق می کند ، و از او تقاضا
ص: 71
می کنند واو روزی می دهد ، از جهت جواب دادن به تقاضای ایشان و بزرگ شمردن حقّ آنان .(1)
و در کتاب «روضه الواعظین» از کامل بن ابراهیم نقل می کند : بر امام عسکری علیه السلام وارد شدم تا از او درباره تفویض سئوال کنم ، خدمت آن حضرت سلام کرده و نشستم ، ناگهان ماه پاره ای را که گویا در سنین چهار سالگی بود مشاهده کردم به من فرمود :
یا کامل ؛ جئت إلی ولیّ اللَّه وحجّته، تسأله عن مقاله المفوّضه، کذبوا بل قلوبنا أوعیه لمشیّه اللَّه [فإذا شاء شئنا] واللَّه یقول: « وَما تَشاؤُون إلّا أنْ یَشاءَ اللَّه»(2)...
ای کامل ؛ نزد ولیّ خدا و حجّت او رسیده ای تا از گفتار گروه مفوّضه سؤال کنی ؟ آنها دروغ گفته اند ، مطلب آنطوری که آنها می گویند نیست ، بلکه قلوب ما ظرف وجایگاه مشیّت پروردگار است ، هر گاه او بخواهد ما می خواهیم ، و او فرموده است : «و نمی خواهند جز آنچه را که خداوند بخواهد» ...(3)
در کتاب «خصال» در ضمن حدیث أربعمائه - که چهارصد گفتار در آن جمع شده - از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که فرمود :
إیّاکم والغلوّ فینا ، قولوا : إنّا عبید مربوبون ، وقولوا فی فضلنا ما شئتم .(4)
پرهیز کنید و اجتناب کنید از اینکه درباره ما غلوّ کنید ، بگوئید ما بندگان
ص: 72
پرورش یافته پروردگار هستیم و آنگاه درباره فضائل ما آنچه می خواهید بگوئید .
و در «تفسیر امام عسکری علیه السلام» از آن حضرت نقل شده است که فرمود :
لاتتجاوزوا بنا العبودیّه ثمّ قولوا ما شئتم ولن تبلغوا ، وإیّاکم والغلوّ کغلوّ النصاری ، فإنّی بری ء من الغالین ...(1)
ما را از مرحله عبودیّت فراتر ندانید آنگاه آنچه می خواهید بگوئید و نمی توانید به کنه عظمت ما برسید ، و بپرهیزید که همانند نصاری درباره ما غلوّ کنید ، زیرا من از غلوکنندگان بیزارم ...
و در روایت دیگری فرموده اند :
لاترفع البناء فوق طاقته فینهدم ، إجعلونا مخلوقین وقولوا فینا ما شئتم فلن تبلغوا .(2)
بنا و ساختمان را بیشتر از تحمّل و طاقت آن بالا نبرید که باعث انهدام و ویرانی آن می گردد ، ما را مخلوق پروردگار قرار دهید آنگاه درباره کمالات ما آنچه می خواهید بگوئید و بدانید که به نهایت آن نمی رسید .
و در کتاب «بصائر» از کامل تمّار نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود :
یا کامل ؛ إجعلوا لنا ربّاً نؤوب إلیه، وقولوا فینا ما شئتم .
ثمّ قال: وما عسی أن تقولوا وعسی أن نقول: ما خرج إلیکم من علمنا إلاّ ألفاً غیر معطوفه .(3)
ای کامل ؛ برای ما پروردگاری قرار دهید که رجوع ما بسوی او است آنگاه آنچه می خواهید در فضل ما بگوئید .
ص: 73
سپس فرمود : و ممکن نیست بتوانید حقّ آن را اداء کنید ، و از علوم و معارف ما به شما نرسیده است مگر الفی که به چیز دیگری عطف نشده(1) - و این کنایه از کمی وقلّت آن است - .
و در کتاب «علل الشرایع» ، «عیون الأخبار» ، «کمال الدین» و «امالی» ازحضرت رضا علیه السلام حدیثی طولانی درباره صفات و عظمت شأن امام نقل شده ودر ضمن آن فرموده است :
امامت از جهت قدر و ارزش والاتر ، و از حیث شأن و موقعیّت عظیم تر و از جهت مکان و منزلت برتر از آن است که مردم با عقول خود آن را درک کنند و با آراء ونظرات خود به آن برسند ، و یا امام و پیشوائی را به اختیار خود نصب کنند ، امامت را به حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوّت و خلّت (خلیل پروردگار بودن) به عنوان مرتبه سوّم اختصاص داد ، و فضیلت شریفی است که او را به آن مشرّف نمود - تا اینکه فرمود : -
هیهات، هیهات، ضلّت العقول، وتاهت الحلوم، وحارت الألباب، وحسرت العیون، وتصاغرت العظماء، وتحیّرت الحکماء، وحسرت الخطباء، وجهلت الألبّاء، وعجزت الأرباء، وکلّت الشعراء، وعییت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، أو فضیله من فضائله، فأقرّت بالعجز والتقصیر، وکیف یوصف أو ینعت بکنهه؟ أو یفهم شی ء من أمره، أو یوجد من یقوم مقامه، أو یغنی غناءه، لا کیف وأنّی؟!...
هیهات ، هیهات ، در وادی امامت عقول دچار سرگردانی ، فهم ها و شعورها دچار تحیّر ، و فکرها در حیرت ، دیده ها ضعیف ، بزرگان کوچک ، حکماء متحیّر ، خطباء گنگ ، اندیشمندان در جهالت ، زیرکان و باهوشان عاجز ، و شعراء و بلیغان ضعیف تر از آن هستند که بتوانند شأنی از شئون امامت یا فضیلتی از فضائل ایشان را وصف کنند و همگی اقرار به ناتوانی و تقصیر خود نموده اند .
ص: 74
و چگونه ممکن است وصف شود یا کنه و حقیقت او شناخته شود ، یا امری از امور آن فهمیده شود یا کسی یافت شود که بتواند جایگزین او گردد ، و مردم را بی نیاز کند ...(1)
و در کتاب شریف «بحار الأنوار» از مفضّل نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرموده است :
لو اُذن لنا أن نعلم الناس حالنا عند اللَّه ومنزلتنا منه، لما احتملتم . فقال له: فی العلم؟ فقال: العلم أیسر من ذلک . إنّ الإمام وکر لإراده اللَّه عزّوجلّ، لایشاء إلّا ما شاء اللَّه .(2)
اگر اجازه داشتیم حال خود و موقعیّت و جایگاه خویش را نزد پروردگار به مردم خبر دهیم ، شما نمی توانستید تحمّل کنید و آن را بپذیرید .
عرض کرد: موقعیّت علمی منظور شما است ؟
فرمود : علم کمترین و آسان ترین آنها است ، همانا امام آشیانه و جایگاه اراده خداوند است ، اراده نمی کند مگر آنچه را که خدا بخواهد .
در همان کتاب و در کتاب «نوادر الحکمه» از اسحاق قمی نقل می کند که امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش به نام حمران بن اعین فرمود :
یا حمران؛ إنِ الدنیا عند الإمام والسماوات والأرضین إلّا هکذا - وأشاربیده الی راحته - یعرف ظاهرها وباطنها وداخلها وخارجها ورطبها ویابسها .(3)
ای حمران ؛ نیست دنیا با تمامی وجودش و آسمان ها و زمین نزد امام علیه السلام مگر این چنین - و اشاره به کف دست مبارکش کرد - ظاهر و باطن آن را ، داخل و خارجش را ، و خشک و تر آن را می داند .
ص: 75
امام صادق علیه السلام از پدران خود علیهم السلام روایت فرموده است که :
سلمان بعد از آنکه سه روز از دفن پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گذشت خطبه ای برای مردم خواند و در ضمن آن فرمود :
ای مردم ؛ به گفتار من گوش فرا دهید و سپس درباره آن بیندیشید ، علم و دانش فراوانی به من عنایت شده است اگر همه آنچه را که درباره فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام می دانم به شما خبر دهم گروهی از شما خواهد گفت : او دیوانه است ، و گروه دیگری می گویند : خداوند قاتل سلمان را بیامرزد .
إنّ لکم منایا تتبعها بلایا، ألا وإنّ عند علیّ بن أبی طالب علیه السلام المنایا والبلایا، ومیراث الوصایا، وفصل الخطاب...
برای شما مرگ و میرهاست که به دنبال آن بلاها است ، بدانید و آگاه باشید که نزد امیر مؤمنان علی علیه السلام علم به مرگ و میرها و بلاهائی که در پیش دارید می باشد ، او به آنچه بازماندگان ارث می برند عالم است ، و آنچه حق را از باطل جدا می کند خبردارد ...(1)
و در ضمن روایتی مفضّل می گوید : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : فدای شما شوم ؛ آیا امام می تواند آنچه را که در بغداد است با دست خود بردارد . حضرت فرمود :
نعم؛ وما دون العرش.
بلی ؛ نه تنها بغداد بلکه آنچه را خدا تا زیر عرش الهی آفریده همه در اختیار امام است .(2)
خلاصه این مقدّمه این است که بر هر شخصی واجب است اجمالاً به آنچه امامان معصوم علیهم السلام مناقب و فضائل دارند اعتراف کند ، چه به او رسیده باشد و یا اینکه نرسیده باشد .
ص: 76
و بر این مطلب روایتی که در کتاب «کافی» از یحیی بن زکریّا نقل شده ، دلالت می کند . می گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود :
من سرّه أن یستکمل الإیمان کلّه فلیقل: القول منّی فی جمیع الأشیاء قول آل محمّد فیما اسرّوا وما أعلنوا وفیما بلغنی عنهم وفیما لم یبلغنی.(1)
کسی که دوست دارد ایمان او کامل گردد باید بگوید : گفته من درباره همه چیز همان فرمایش آل محمّد علیهم السلام است در آنچه پنهان کرده اند و آنچه اظهار نموده اند ، و درآنچه از ایشان به من رسیده یا نرسیده است .
و بعد از این مقدّمات اکنون شروع می کنم در ذکر قطره ای از فضیلت دوستی این بزرگواران ، و فضیلت آنان که این ذوات مقدّسه را دوست دارند و از شیعیان آنها هستند ، تا باعث روشنی چشمان شما گردد و دل هایتان را در محبّت ودوستی آنها استحکام بخشد و ثابت نگه دارد .
و آن را در ضمن چند باب به ترتیب از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تا امام حاضری که از دیده ها پنهان و انتظار او را باید کشید یعنی حضرت حجّه بن الحسن صلوات اللَّه علیه وعلی آبائه الطاهرین می آورم ، در حالی که چشم به لطف و عنایت آنها دوخته ام به مقداری که توفیق الهی مرا مساعدت کند ، و این توفیق بهترین رفیق است وخداوند تبارک وتعالی است که توفیق مرحمت می کند .
ص: 77
روایاتی که درباره پیامبر اکرم حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وارد شده است
ص: 78
ص: 79
1 در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است :
عربی بادیه نشین به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد : قیمت بهشت چیست ؟
فرمود : لا إله إلّا اللَّه یقولها العبد مخلصاً .
گفتن «لا إله إلّا اللَّه» است که شخص آن را خالصانه بگوید .
عرض کرد : اخلاص آن چیست ؟
فرمود : العمل بما بعثت به، وحبّ أهل بیتی وإنّه لمن أعظم حقّها .
عمل کردن به آنچه به آن برانگیخته شده ام و دوستی اهل بیت من ، و دوستی ایشان از بزرگترین حقّ آن است.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: در حقیقت اخلاص فرموده اند: حقیقت آن این است که بگوئی پروردگار من خداست سپس استقامت ورزی، و اینکه عمل را
ص: 80
برای خدا انجام دهی و دوست نداشته باشی که بر آن ستایش شوی.(1)
و در تفسیر اخلاص، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
المخلص الّذی لایسأل الناس شیئاً حتّی یجد، وإذا وجد رضی، وإذا بقی عنده شی ء أعطاه فی اللَّه، فإن لم یسأل المخلوق فقد أقرّ للَّه عزّوجلّ بالعبودیّه، وإذا وجد فرضی فهو عن اللَّه راض واللَّه تبارک وتعالی عنه راض، وإذا أعطی للَّه عزّوجلّ فهو علی حدّ الثقه بربّه عزّوجلّ.
مخلص ؛ کسی است که چیزی از مردم درخواست نمی کند تا اینکه آن را بیابد، و وقتی آن را دریافت خشنود گردد و هنگامی که چیزی نزد او باقی ماند در راه خدا بخشش کند.
اگر از مخلوق چیزی درخواست نکرد برای خداوند عظیم الشأن به عبودیّت اقرار کرده، و وقتی یافت و خشنود شد از خدا خشنود گشته، و خداوند تبارک و تعالی از او خشنود شده است، و چون در راه خدا چیزی بخشش کرد علامت اطمینان او به پروردگار است.(2)
2 در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از اباصلت هروی، از حضرت رضا علیه السلام و آن حضرت از پدرانش:، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
خداوند برتر از من کسی را نیافریده، و گرامی تر از من نزد او کسی نیست.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عرض کردم یا رسول اللَّه، شما برتر هستید یا جبرئیل؟
فرمود: یا علیّ؛ إنّ اللَّه تبارک وتعالی فضّل أنبیاءَه المرسلین علی ملائکته المقرّبین، وفضّلنی علی جمیع النبیّین والمرسلین، والفضل بعدی لک یا علیّ، وللأئمّه من بعدک، وإنّ الملائکه
ص: 81
لخدّامنا وخدّام محبّینا.
ای علی ؛ خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل را بر فرشتگان مقرّب خود برتری داده است و مرا بر تمام پیغمبران و رسولان برتری داده است و بعد از من فضل و برتری برای توو امامان بعد از تو است و همانا فرشتگان خدمتگزار ما و دوستان ما هستند.
ای علی، فرشتگانی که عرش باعظمت الهی را بر دوش گرفته اند و آنها که اطراف عرشند به حمد و ستایش پروردگار او را تسبیح می کنند و برای آنها که ایمان به ولایت ما اهل بیت آورده اند از خدا آمرزش می طلبند.
یا علیّ، لولا نحن ما خلق اللَّه آدم، ولا حوّاء، ولا الجنّه ولا النار، ولا السماء ولا الأرض.
ای علی، اگر ما نبودیم خدا آدم و حوّا، بهشت و دوزخ، آسمان و زمین را نمی آفرید.
چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالی که نسبت به معرفت پروردگار و تسبیح و تهلیل و تقدیس او از آنها پیشی گرفتیم، زیرا اوّل چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود، ما را به توحید و ستایش خود گویا نمود، سپس فرشتگان را آفرید، آنها وقتی ارواح ما را نور یگانه ای مشاهده کردند امر ما را بزرگ شمردند، ما تسبیح حق تعالی کردیم تا بدانند که ما خلقی هستیم که آفریده شده ایم و او منزّه از صفات ما است، به تسبیح ما فرشتگان تسبیح گفتند و او را از صفات ما پاک و منزّه دانستند.
و وقتی عظمت شأن ما را مشاهده کردند حق تعالی را تهلیل کردیم تا فرشتگان بدانند خدائی جز خدای بی همتا نیست و ما بندگان او هستیم و خدائی نیستیم که همراه با او یا بعد از او عبادت ما واجب باشد، پس فرشتگان «لا إله إلاّ اللَّه» گفتند، و وقتی بزرگی محلّ و موقعیّت ما را مشاهده کردند تکبیر گفتیم تا فرشتگان بدانند خداوند بزرگتر از آن است که کسی جز به سبب او به شأن و مقام بزرگی برسد.
و وقتی عزّت و قوّت ما را مشاهده کردند گفتیم: «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه» تا اینکه فرشتگان بدانند هیچ نیرو و قدرتی جز بسبب خداوند نیست. و وقتی نعمتی را که خدا بما داده و وجوب اطاعت ما را مشاهده
ص: 82
کردند گفتیم: الحمد للَّه، تا فرشتگان بدانند حمد و ستایش به خاطر نعمت ها سزاوار پروردگار متعال است، آنها هم گفتند : الحمد للَّه.
پس فرشتگان به سبب ما به شناخت توحید، تسبیح، تهلیل، تحمید و تمجید خداوند هدایت شدند.
ثمّ إنّ اللَّه تبارک وتعالی خلق آدم فأودعنا صلبه، وأمر الملائکه بالسجود له تعظیماً لنا وإکراماً،
سپس خداوند تبارک و تعالی آدم را آفرید و ما را در صلب او به ودیعه نهاد و آنگاه فرشتگان خود را دستور داد تا او را به خاطر تعظیم و بزرگداشت ما که در صلب او بودیم سجده کنند.
پس سجود آنها برای خداوند بخاطر عبادت و پرستش و برای آدم بخاطر اطاعت پروردگار و احترام او بود، زیراما در صلب او بودیم، پس چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالی که همه آنها به آدم سجده(1) کردند.(2)
و بعضی از مدح کنندگان چه نیکو سروده اند:
تصاعدت فی مراقی العزّ رتبتهم فظنّ أنّهم للَّه أقران
فلاتقس فضلهم للأنبیاء أجل فإنّ سلمانهم بعد تصغیر سلیمان
رتبه ایشان در درجات عزّت و عظمت بالا رفت که گمان می رفت برای خداوند اینها قرین باشند.
فضل و برتری آنها را با انبیاء قیاس نکن، همانا سلمانِ آنها را اگر کوچک کنی سلیمان می شود.
3 علی بن ابراهیم قمی رحمه الله از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
ابلیس (لعنت خدا بر او باد) نزد حضرت موسی علیه السلام آمد در حالی که او به مناجات با پروردگار مشغول بود، فرشته ای از فرشتگان گفت: وای بر تو چه امیدی نسبت به او داری و او در حال مناجات با خداوند است؟
ص: 83
گفت: همان امیدی که به آدم داشتم و او در بهشت ساکن بود.
و از آنچه خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرموده اینست که:
ای موسی، نماز را قبول نمی کنم مگر از کسی که برای عظمت من فروتنی داشته باشد، و قلب او خوف مرا در برداشته باشد، روزش را به یاد من سپری کند و در حالی که اصرار و پافشاری به خطا و گناه دارد شب نکند، و حقّ اولیاء و دوستان مرا بشناسد.
حضرت موسی عرض کرد: آیا مقصودت از اولیاء و دوستانت، حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب است؟
فرمود: آنها از اولیای من می باشند ولی مقصود من آن کسی است که بخاطر او آدم و حوّا را آفریدم و بهشت ودوزخ را خلق کردم.
عرض کرد: ای پروردگار من، او را معرّفی کن.
فرمود: او محمّد و نام دیگرش احمد است، اسم او را از اسم خودم مشتق کردم، زیرا من محمودم و او محمّد است.
موسی عرض کرد: پروردگارا، مرا از امّت او قرار بده.
فرمود: یا موسی، أنت من اُمّته إذا عرفته وعرفت منزلته ومنزله أهل بیته، إنّ مثله ومثل أهل بیته فیمن خلقت کمثل الفردوس فی الجنان، لاینتثر ورقها ولایتغیّر طعمها.
ای موسی، اگر او و مقام و مرتبه اش را و نیز مرتبه و مقام اهل بیتش را بشناسی تو از امّت او خواهی بود. مثَل او و مثل اهل بیت او در میان مخلوقات من، مثل فردوس در میان بهشت است، برگهای آن نمی ریزد و طعم آن تغییر نمی کند (همواره ثابتند و هیچگاه دچار لغزش وانحراف نمی شوند).
کسی که آنها را بشناسد و به حقّ آنها معرفت داشته باشد در مواضع جهل و نادانی برای او علم و دانش و درجای ظلمت و تاریکی برایش نور و روشنائی قرار می دهم، قبل از اینکه مرا بخواند او را اجابت کنم و قبل از اینکه ازمن درخواست کند به او عطا کنم.
ای موسی، وقتی دیدی فقر و تنگدستی به تو روی آورده، بگو: مرحبا به علامت بندگان صالح، و وقتی دیدی مال و ثروت به تو روی آورده،
ص: 84
بگو: این بر اثر گناهی است که عقوبت آن پیشی گرفته است.
ای موسی، دنیا مکان عقوبت است، آدم را در آن عقوبت کردم و وقتی خطا کرد کیفر دادم. دنیا و آنچه در آن است جز آنچه را که برای من باشد و به من مربوط باشد مورد لعن خود قرار دادم.
ای موسی، بندگان صالح در دنیا به مقدار معرفت و شناختی که نسبت به آن داشتند زهد ورزیدند و بی رغبتی به آن نشان دادند، و دیگران به اندازه جهالت و نادانی ایشان نسبت به آن، میل و رغبت به آن پیدا کردند، و هیچ یک از مخلوقاتم آن را بزرگ نشمرد و من چشم او را به آن روشن کنم، و هیچ کس آن را کوچک نشمرد مگر اینکه او را ازآن بهره مند کردم.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر می توانید کاری کنید که شما را نشناسند آن کار را انجام دهید، و ضرری نمی کنید اگر مردم شما را مدح و ثنا نکنند، و برای شما هیچ اشکالی ندارد مردم شما را سرزنش کنند در حالی که نزد خداوند مورد مدح و ستایش قرارگیرید. همانا امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
لا خیر فی الدنیا إلاّ لأحد رجلین: رجل یزداد کلّ یوم إحساناً، ورجل یتدارک منیته بالتوبه، وأنّی له بالتوبه، واللَّه لو سجد حتّی ینقطع عنقه ما قبل اللَّه منه إلّا بولایتنا أهل البیت.
خیری در دنیا جز برای دو نفر نیست: یکی آنکه هر روز احسان جدیدی به خوبی هایش زیاد کند، و یکی آنکه گذشته اش را با توبه جبران کند، و کجا می تواند توبه کند؟ بخدا قسم اگر سجده کند بحدّی که گردنش جدا گردد خداوند از او نمی پذیرد مگر ولایت ما اهل بیت را داشته باشد.
آگاه باشید، کسی که حق ما را بشناسد و امید پاداش و ثواب در مورد ما داشته باشد به مقدار خوراکش - پنج سیر- در هر روز، و آنچه عورت او را بپوشاند و سرّ او را پنهان کند (کنایه از خانه ای که سقف داشته باشد) خشنود باشد، وایشان با این وصف خائف و مضطرب باشند.(1)
ص: 85
مؤلّف رحمه الله گوید: فیض قدس سره این روایت را نقل کرده و در آخر روایت این اضافه را آورده است:
دوست دارند که بهره و نصیب آنها از دنیا این مقدار باشد، و خدای تبارک و تعالی آنها را در قرآن چنین توصیف نموده است:
«الَّذینَ یُؤْتوُن ما آتوُا وَقُلُوبُهم وَجِلَه»(1) «آنانکه آنچه وظیفه بندگی است بجای آورده و باز دلهایشان ترسناک است».
آن عملی را که آورده اند و انجام داده اند چیست؟
فرمود: اطاعت پروردگار با محبّت و ولایت، و ترسانند از آنکه پذیرفته نشود، و بخدا قسم ترس آنها ترس از این نیست که آیا راه صحیح پیموده اند یا نه؟ بلکه ترس آنها از این است که مبادا در محبّت و اطاعت ما کوتاهی کرده باشند.
سپس فرمود: اگر می توانی از خانه ات خارج نشوی، خارج نشو، زیرا وقتی بیرون رفتی بر تو واجب می شود غیبت نکنی، دروغ نگوئی، حسد نورزی، سستی و تنبلی نکنی، خودنمائی و ظاهرفریبی نکنی، و به مردم خدعه ونیرنگ نزنی.
بعد فرمود: بهترین عبادتگاه مسلمان خانه او است، در آن می تواند چشم، زبان، تمایلات و اعضاء شهوانی خودرا حفظ کند.
کسی که در دل به نعمت خدا پی ببرد و آن را بشناسد سزاوار زیادی نعمت از طرف پروردگار می گردد قبل ازآنکه شکر آن نعمت را بر زبان جاری کند، و کسی که خود را از دیگری برتر بپندارد از متکبّرین است.
عرض کرد: فضل و برتری خود را در عافیتی که نصیب او شده می بیند، زیرا او را در حال ارتکاب معاصی مشاهده می کند.
فرمود: هیهات، چه بسا گناه او را خدا بیامرزد و تو را برای حساب نگهداشته باشند، آیا قصّه ساحران موسی را نخوانده ای؟
ص: 86
سپس فرمود: چه بسیارند اشخاصی که بخاطر نعمتی که پروردگار به آنها عنایت کرده دچار غفلت و غرور شده اند، و چه بسیارند کسانی که به خاطر پوشش الهی غافلگیر شده اند، و چه بسیارند کسانی که ثنا و مدح مردم آنها رادچار عجب کرد. سپس فرمود:
إنّی لأرجو النجاه لمن عرف حقّنا من هذه الاُمّه إلاّ لأحد ثلاثه: صاحب سلطان جائر وصاحب هوی فاسد، والفاسق المعلن.
من امید نجات دارم برای کسانی از این امّت که حقّ ما را می شناسند مگر برای سه طایفه: آنها که سلطنت ظالمانه دارند، و آنها که دارای هواها و خواهشهای فاسدند، و کسی که علنی و آشکارا زشتیها را مرتکب می شود.
سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قُلْ إنْ کُنْتُم تُحِبُّونَ اللَّه فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم اللَّه»(1) «بگواگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست داشته باشد».
بعد فرمود: ای حفص، محبّت و دوستی برتر از خوف و ترس است. سپس فرمود: واللَّه ما أحبّ اللَّه من أحبّ الدنیا ووالی غیرنا، ومن عرف حقّنا وأحبّنا فقد أحبّ اللَّه تبارک وتعالی.
به خدا قسم ؛ کسی که محبّت دنیا داشته و ولایت غیر ما را بپذیرد دوستی خدا را نخواهد داشت، و کسی که حقّ ما را شناخته و ما را دوست داشته باشد خدای تبارک و تعالی رادوست دارد.
در این هنگام شخصی گریه کرد، حضرت فرمود: آیا گریه می کنی؟ اهل آسمان و زمین اگر همگی ناله و زاری کنند در پیشگاه پروردگار که ترا از آتش نجات دهند و داخل بهشت کنند شفاعت آنها در مورد تو پذیرفته نمی شود.
سپس فرمود: ای حفص، همواره بدنبال باش و خودت را در رأس امور قرار نده (به دنبال ریاست طلبی نباش).
ای حفص، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است: کسی که از خدا ترسید، زبان او از کار افتاد.
ص: 87
بعد فرمود: حضرت موسی بن عمران علیه السلام روزی اصحابش را موعظه می فرمود یکی از آنها برخاست و پیراهن خود را شکافت، پروردگار متعال به حضرت موسی پیغام فرستاد: به این بنده ما بگو: پیراهن خود را نشکافد قلب خودرا برای ما باز کند (تا گفتار ما و مواعظ ما در آن جای بگیرد).
سپس فرمود: موسی بن عمران علیه السلام از کنار یکی از اصحابش گذشت و او در سجده بود، بعد از انجام کارش برگشت و هنوز او در حال سجده بود، فرمود: اگر حاجت تو در دست من بود آن را برآورده می کردم. از طرف پروردگاربه او خطاب شد:
یا موسی، لو سجد حتّی ینقطع عنقه ما قبلته حتّی یتحوّل عمّا أکره إلی ما أحبّ. ای موسی، اگر سجده اش را بقدری طولانی کند که گردنش جدا گردد او را نمی پذیرم تا فکر و قلبش را از آنچه مورد اکراه و ناخشنودی من است به آنچه آن را دوست دارم تغییر دهد.(1)
4 در کتاب «تفسیر امام عسکری علیه السلام» از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
جبرئیل محضر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شد در حالی که آن حضرت عبای سفیدرنگ کوفی را بر روی خود و امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و حسین: کشیده بود و می فرمود:
اللهمّ هؤلاء أهلی، أنا حرب لمن حاربهم، وسلم لمن سالمهم.
بار پروردگارا ؛ اینها اهل بیت من هستند، جنگ با آنها جنگ با من و صلح و سازش با آنها سازش با من است.
جبرئیل عرض کرد: ای رسول خدا ؛ مرا هم از خودتان قرار دهید. فرمود: تو از ما هستی.
عرض کرد: اجازه می فرمائید عبا را کنار زده و داخل شوم؟ فرمود: بلی. جبرئیل در آن عبا وارد شد و سپس خارج گردید و به سوی آسمان به طرف ملکوت اعلی که جایگاه فرشتگان است بالا رفت در حالی که به
ص: 88
زیبائی ودرخشندگی او افزوده شده بود.
فرشتگان عرض کردند: با جمالی نورانی تر از سابق که از نزد ما رفتی برگشته ای؟
فرمود: چگونه این طور نباشد در حالی که شرافت یافتم به اینکه از آل محمّد و اهل بیت او قرار داده شدم. فرشتگان در ملکوت آسمانها و حجابها و کرسی و عرش گفتند: این شرف سزاوار تو است که همان طور که گفتی بوده باشی.(1)
5 - در کتاب «محاسن» آمده است: زنی از طایفه جنّ نزد رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسیده و به آن حضرت ایمان آورد و اسلام نیکوئی پیدا کرد، در هر هفته یک بار خدمت حضرت شرفیاب می شد، مدّت چهل روز گذشت که آنجا دیده نشد و سپس حضور یافت. حضرت از علّت تأخیر او سئوال فرمود.
عرض کرد: ای رسول خدا ؛ به دریائی که احاطه بر این دنیا داردبرای انجام کاری رفته بودم، بر ساحل آن دریا سنگ سبز بزرگی دیدم که بر روی آن شخصی نشسته بود، دو دستش را برای دعا بالا برده بود ومی گفت:
اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وعلیّ وفاطمه والحسن والحسین علیهم السلام إلّا ماغفرت لی.
خداوندا ! ترا به حقّ محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین قسم می دهم که مرا بیامرزی.
از او سئوال کردم: تو کیستی؟ گفت: من ابلیس ام.
گفتم: اینها را که نام بردی از کجا می شناسی؟ گفت: پروردگارم را برروی زمین فلان مقدار سال و در آسمان فلان مقدار سال عبادت کردم، درآسمان ستون و پایه ای را ندیدم مگر اینکه بر آن نوشته شده بود:
ص: 89
لا إله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ أمیرالمؤمنین، أیّدته به.
خدائی جز خدای یگانه نیست، محمّد فرستاده پروردگار است، علی امیر و فرمانروای مؤمنان است، پیغمبرم را به او تأیید و یاری نمودم.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: این روایت در کتاب «خصال» با کمی تفاوت از امام صادق علیه السلام نقل شده و قسمت آخر روایت چنین است:
خداوندا ! وقتی به قسمی که درباره من خورده ای جامه عمل پوشیدی و مرا در جهنّم داخل کردی، از تو درخواست می کنم به حقّ محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) مرا از آن رهائی بخشیده و با آنها محشور فرمائی.
به او گفتم: ای حارث (نام ابلیس است) این نام هائی که خدا را به آنها خواندی چیست؟
به من گفت: هفت هزار سال قبل از آفرینش آدم بر ساق عرش الهی این نام ها را دیدم، دانستم اینها عزیزترین آفریده خدایند و نزد او گرامی هستند لذا به حقّ آنها از خدا مسألت می نمایم.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
واللَّه لو أقسم أهل الأرض بهذه الأسماء لأجابهم،
بخدا قسم اگر اهل زمین خدا رابه این نامها قسم دهند و دعا کنند خدا آنها را اجابت فرماید.(2)
6 - در کتاب «مصباح الأنوار» از مفضّل نقل کرده است که گفت: روزی خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، آن حضرت به من فرمود:
ای مفضّل ! آیا محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین: را آن طور که باید شناخته ای، و به حقیقت معرفت آنها رسیده ای؟
عرض کردم: ای سرور من، حقیقت معرفت آنها چگونه است؟ فرمود:
یا مفضّل ! من عرفهم کنه معرفتهم کان مؤمناً فی السنام الأعلی.
ای مفضّل ! هر که آنها را به حقیقت معرفت بشناسد مؤمن است و در
ص: 90
درجات بالای ایمان قرار دارد.
مفضّل می گوید: عرض کردم: ای سرور من، آن را به من بشناسان.
فرمود: یا مفضّل ! تعلم أنّهم علموا ما خلق اللَّه عزّوجلّ وذرأه وبرأه، وأنّهم کلمه التقوی، وخزّان السماوات والأرضین والجبال والرمال والبحار، وعلموا کَم فی السماء من نجم وملک، ووزن الجبال وکیل ماء البحار وأنهارها وعیونها؛ وماتسقط من ورقه إلّا علموها، ولا حبّه فی ظلمات الأرض ولا رطب ولا یابس إلّافی کتاب مبین وهو فی علمهم وقد علموا ذلک.
ای مفضّل ! بدانی آنها آنچه را که خداوند آفریده و از عدم و نیستی به وجود آورده است می دانند، آنها مظهر تقوا و خزانه دار آسمانها و زمین ها و کوهها و صحراها و دریاها هستند، و می دانند چه مقدار ستاره و چه اندازه فرشته در آسمان است، وزن کوه ها و اندازه آب دریاها و رودخانه ها و چشمه ها را می دانند، هر برگی از درختی می افتد آن را خبر دارند، هر دانه ای که در تاریکی های زمین قرار گرفته آن را می دانند، و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین یعنی در علم آنها نقش بسته و آن را می دانند.
عرض کردم: ای سرور من ؛ آن را فهمیدم و اقرار کرده و به آن ایمان آوردم.
حضرت فرمود: بلی درست گفتی ای مفضّل، ای بزرگوار، ای نعمت داده شده و ای پاکمرد، پاک شدی و بهشت برای تو و دیگر اشخاصی که چنین ایمانی داشته باشند گوارا باد.(1)
7 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از امام باقر علیه السلام و آن حضرت از پدربزرگوارش، از جدّش: نقل کرده است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من أراد التوسّل إلیّ وأن تکون له عندی ید ینتقع بها یوم القیامه، فلیصل أهل بیتی، ویدخل السرور علیهم.(2)
ص: 91
هر که می خواهد به من تقرّب پیدا کند و حقّی بر من داشته باشد که فردای قیامت از آن بهره مند شود باید به اهل بیت من احسان کند و سبب خشنودی آنها را فراهم آورد.
8 - برقی رحمه الله در کتاب «محاسن» از امام باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود:
هنگامی که قیامت فرا رسد خداوند تمام مخلوقاتش را از ابتدای خلقت تا انتهای آن در محلّی جمع کند، ندا کننده ای در آن هنگام فریاد برآورد: هر کس بر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم حقّی دارد بپا خیزد، پس عدّه ای از جا برخیزند، از آنها سئوال شود: حقّ شما بر پیامبر چیست؟
در جواب می گویند: کنّا نصل أهل بیته من بعده.
ما بعد از آن حضرت به اهل بیت او احسان می کردیم.
به آنها گفته شود: اذهبوا فطوفوا فی الناس فمن کانت له عندکم ید فخذوا بیده فأدخلوه الجنّه.
بروید و در میان مردم بگردید هر کس به شما لطفی کرده و نعمتی بخشیده دست او راگرفته وارد بهشت کنید.(1)
در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
من اصطنع إلی أحد من أهل بیتی یداً اُکافیه یوم القیامه.(2)
هر کس به یکی از اهل بیت من نعمتی بخشیده و احسانی کرده فردای قیامت من او راپاداش خواهم داد.
9 - در کتاب «تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام» آن حضرت در ضمن روایتی طولانی که مربوط به گرفتن میثاق پروردگار از بندگانش می باشد فرمایش خداوند تبارک و تعالی را نقل می کند که فرمود:
یا آدم! لو أحبّ رجل من الکفّار أو جمیعهم رجلاً من آل محمّد
ص: 92
وأصحابه الخیّرین، لکافأه اللَّه عن ذلک بأن یختم له بالتوبه والإیمان ثمّ یدخله اللَّه الجنّه.
ای آدم ! اگر یکی از کفّار یا تمامی کافران یکی از اهل بیت پیغمبر و اصحاب خوب آن حضرت را دوست داشته باشد خداوند این عملش را جبران می کند به اینکه سرانجام توفیق توبه کردن و ایمان آوردن به او عنایت می کند، و سپس او را به بهشت خود وارد می کند.(1)
خداوند بر هر یک از دوستان محمّد و آل محمّد و اصحاب آن بزرگوار رحمتی سرازیر می کند که اگر به تعداد خلائق پروردگار از ابتدای آفرینش تا آخر روزگار تقسیم شود و همگی آنها کافر باشند تمام آنها را کفایت می کند و به سرانجام نیکو که ایمان به خداوند است می کشاند تا اینکه بسبب آن سزاوار بهشت گردند.
ولو أنّ رجلاً یبغض آل محمّد وأصحابه الخیّرین أو واحداً منهم، لعذّبه اللَّه عذاباً لو قسّم علی مثل عدد ما خلق اللَّه لأهلکهم اللَّه أجمعین.
و اگر شخصی با اهل بیت پیغمبر و اصحاب خوب او یا یکی از آنها دشمنی کند خداوند او را مبتلا به عذابی کند که اگر بر همه آفریدگان تقسیم شود تمام آنها هلاک خواهند شد.(2)
10 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «خصال» از حضرت رضا علیه السلام، از پدران بزرگوارش: نقل کرده که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
أربعه أنا الشفیع لهم یوم القیامه ولو آتونی بذنوب أهل الأرض: المعین لأهل بیتی، والقاضی لهم حوائجهم عند ما اضطرّوا إلیه، والمحبّ لهم بقلبه ولسانه، والدافع عنهم بیده.
ص: 93
فردای قیامت برای چهار گروه شفاعت خواهم کرد گرچه با گناهان اهل زمین بر من وارد شوند: آنان که به اهل بیت من کمک کرده اند، و کسانی که هنگام احتیاج حوائج آنها را برآورده کرده اند، و آنها که به قلب و زبان خود با اهل بیت من دوستی کرده اند، و کسانی که از ایشان با نیروی خود دفاع نموده و آنها را حمایت کرده اند.(1)
11 - اربلی رحمه الله در کتاب «کشف الغمّه» از مسند احمد بن حنبل، از ابن مسعود نقل کرده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
حبّ آل محمّد یوماً خیر من عباده سنه، ومن مات علیه دخل الجنّه.(2)
یک روز دوستی آل محمّد: از یک سال عبادت بهتر است و هر که با دوستی آل محمّد: از دنیا رود وارد بهشت می شود.
و در همان کتاب از ابو هریره نقل کرده است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
خیرکم [منّی] خیرکم لأهلی.(3)
بهترین شما نزد من کسی است که نسبت به اهل بیت من بهتر باشد.
12- راوندی رحمه الله در کتاب «نوادر» از امام صادق علیه السلام، از پدرانش: نقل کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
أثبتکم علی الصراط أشدّکم حبّاً لأهل بیتی ولأصحابی.(4)
ثابت ترین شما بر صراط (5) کسی است که محبّت و دوستی او به اهل بیت من شدیدتر وبیشتر باشد.
ص: 94
13 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «خصال» از امام باقر علیه السلام، از پدرانش:، از امام حسین علیه السلام نقل کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
حبّی وحبّ أهل بیتی نافع فی سبعه مواطن، أهوالهنّ عظیمه: عند الوفاه، وفی القبر، وعند النشور، وعند الکتاب، وعند الحساب، وعند المیزان وعندالصراط.(1)
محبّت من و اهل بیت من در هفت جایگاه که ترس و وحشت آن زیاد است سود می بخشد: هنگام مرگ، در میان گور، وقت رستاخیز، زمانی که نامه اعمال را بدست آدمی می دهند، هنگام محاسبه اعمال، وقت سنجش کارهای خوب و بد، و زمان عبور از صراط.
14 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» از ابن عبّاس نقل کرده است که فرمود: بر درب های بهشت نوشته شده است:
«لا إله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ ولیّ اللَّه، فاطمه خیره اللَّه، الحسن والحسین صفوه اللَّه، علی محبّیهم رحمه اللَّه، وعلی مبغضیهم لعنه اللَّه».
«خدائی جز خدای یگانه نیست، محمّد فرستاده خداست، علی صاحب ولایت از طرف خداست، فاطمه انتخاب شده خداوند است، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند، رحمت خدا شامل حال دوستان ایشان، و لعنت خدا بر دشمنانشان باد».(2)
15 - ابن شهر آشوب رحمه الله از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که فرمود:
ای اباذر ! هنگامی که در آسمان ها سیر داده شدم، فرشته ای را دیدم که بر تختی از نور نشسته و بر روی سرش تاجی از نور بود، یکی از دو پای او در طرف مشرق و دیگری در طرف مغرب بود، در مقابل او تخته ای بود که به اونگاه می کرد و تمام دنیا پیش روی او و مخلوقات بین دو
ص: 95
زانوی او و دو دستش به مشرق و مغرب می رسید.
گفتم: ای جبرئیل، این کدامیک از فرشتگان است؟ در میان ملائکه پروردگارم بزرگتر از این مخلوقی ندیده ام.
عرض کرد: این ملک الموت عزرائیل است، نزدیک شو و بر او سلام کن، به او نزدیک شدم و گفتم: سلام بر توای دوست من، ای ملک الموت.
عرض کرد: وعلیک السلام یا أحمد، ما فعل ابن عمّک علیّ بن أبی طالب علیه السلام؟ درود و سلام بر شما ای احمد، از پسر عمویت علی علیه السلام چه خبر؟ او چه می کند؟
گفتم: آیا پسر عموی مرا می شناسی؟ عرض کرد:
وکیف لا أعرفه، فإنّ اللَّه جلّ جلاله وکّلنی بقبض أرواح الخلائق، ماخلا روحک وروح علیّ بن أبی طالب علیه السلام، فإنّ اللَّه یتوفّاهما بمشیّته.
چگونه او را نشناسم در حالی که خداوند تبارک و تعالی مرا مأمور گرفتن ارواح همه بندگانش جز روح شما و روح علی بن ابی طالب علیه السلام نموده است؟ این دو روح مقدّس را خداوند به مشیّت خود خواهد گرفت.(1)
16 - از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در تفسیر آیه شریفه «قُلْ لا أسْألُکُم عَلَیْه أجْراً إلَّاالمَوَدَّه فِی القُرْبی»(2) «بگو از شما اجرت و پاداشی جز مودّت و دوستی اهل بیتم را درخواست نمی کنم»، روایت شده است که فرمود:
من در قیامت برای چهار طایفه شفاعت می کنم گرچه با گناه اهل دنیا وارد محشر شوند:
رجل نصر ذرّیّتی، ورجل بذل ماله لذرّیّتی عند الضیق، ورجل أحبّ ذرّیّتی باللسان والقلب، ورجل سعی فی حوائج ذرّیّتی إذ طردوا أو شردوا.
ص: 96
آن کس که ذریّه و فرزندان مرا یاری کند، کسی که مال خود را به ذریّه من در حال تنگدستی ببخشد، کسی که با ذریّه و اولاد من با زبان و قلب خود دوستی کند، و کسی که حاجت فرزندان مرا به هنگام پراکندگی و آوارگی آنها برآورده نماید.(1)
17 - شیخ صدوق قدس سره از ابوذر رحمه الله نقل کرده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود:
اسرافیل بر جبرائیل مباهات کرد و گفت: من از تو بهتر هستم.
جبرائیل گفت: چگونه و به چه دلیل تو از من بهتری؟
گفت: به خاطر اینکه من یکی از هشت فرشته ای هستم که عرش الهی را بدوش دارند، و من مأمور دمیدن در صور هستم، و من نزدیک ترین فرشته به درگاه ربوبی ام.
جبرئیل گفت: من از تو بهترم.
اسرافیل گفت: چگونه و به چه علّت تو از من بهتری؟
گفت: به خاطر اینکه من امین پروردگار بر وحی، و فرستاده او بسوی انبیاء و رسولانم، امر خسوف (ماه گرفتگی) و غرق کردن اشیاء به دست من است، و خداوند امّت هائی را که بخواهد هلاک کند به دست من هلاک ونابود می کند.
بعد فرمود: این دو نزاع خود را به پیشگاه الهی عرضه داشتند، خداوند به آنها خطاب کرد و فرمود: ساکت باشید و مباهات نکنید، به عزّت و جلالم قسم کسی را آفریده ام که از شما بهتر است.
عرض کردند: آیا مخلوقی بهتر از ما آفریده ای در حالیکه ما از نور آفریده شده ایم؟
فرمود: بلی، آنگاه به حجاب قدرت فرمان داد که ظاهر شود، وقتی آشکار شد دیدند که بر ساق عرش نوشته شده است:
لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، وعلیّ وفاطمه والحسن والحسین خیر خلق اللَّه.
«خدائی جز خدای یگانه نیست، محمّد فرستاده خداست،
ص: 97
علی، فاطمه، حسن و حسین بهترین مخلوقات پروردگار هستند».
جبرئیل عرض کرد: یا ربّ؛ أسألک بحقّهم علیک أن تجعلنی خادمهم. «خداوندا ! ازتو درخواست می کنم بحقّ این بزرگواران که مرا خدمتگزار ایشان قرار دهی»، و خداوند آن را پذیرفت، پس جبرئیل از اهل بیت قرار گرفت و او خادم و خدمتگزار ما می باشد.(1)
18 - سیّد شرف الدین رحمه الله در کتاب «تأویل الآیات الظاهره فی العتره الطاهره» حدیثی بسیار جالب و دقیق از امام عالم حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
خداوند تبارک و تعالی نور حبیب خود محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را از نوری آفرید که آن را از نور عظمت و جلال خودشکافته و آن همان نور الهی است که در طور سینا برای حضرت موسی بن عمران ظاهر شد و درخشید و او توان دیدنش را نداشت، پس فریادی کشید و بر روی زمین بیهوش افتاد.
هنگامی که خداوند تبارک و تعالی اراده فرمود محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را بیافریند آن نور را دو بخش کرد، از بخش اوّل محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و از بخش دوّم علیّ بن ابی طالب علیه السلام را آفرید، و غیر این دو بزرگوار را از آن نور نیافریده است.
با دست قدرت خود آن دو را آفرید، و از نفس خود در آن دو دمید و صورت آنها را تصویر نمود و آنها را امثال خودقرار داد.
آن دو گواهان او بر آفرینش، و جانشینان او در میان خلائق، و چشم بینای او بر مخلوقات، و زبان گویای او درمیان مردمند، علم خود را در وجود آنها ودیعه نهاد و قدرت بیان به آنها آموخت، بر غیب و پنهانی و اسرار خود آنها راآگاه ساخت، یکی از آن دو را نفس خود و دیگری را روح خود قرار داد، آن دو را مؤیّد یکدیگر ساخت بگونه ای که یکی بدون دیگری مقاومت و استواری ندارد.
ظاهرهما بشریّه وباطنهما لاهوتیّه، ظهرا للخلق علی هیاکل الناسوتیّه، حتّی یطیقوا رؤیتهما.
ص: 98
ظاهر آن دو به بشر و باطنشان به خدا منسوب و مربوط است، در میان مردم به شکل مردمان این عالم ظاهر شدند تا تحمّل دیدن آنها را داشته باشند.
و این فرمایش خداوند است که فرمود: «وَلَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُون»(1) «و همان لباسی که مردمان پوشند بر آنان بپوشانیم».
فهما مقاما ربّ العالمین، وحجابا خالق الخلائق أجمعین، بهما فتح بدء الخلائق، وبهما یختم الملک والمقادیر.
آن دو جانشینان پروردگار و حجاب خداوند یکتا می باشند، آفرینش را با آنها آغاز کرده و هستی و مقدّرات را به آنها پایان بخشد.
سپس فاطمه علیها السلام را از نور محمّد صلی الله علیه وآله وسلم آفرید همان طور که نور محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را از نور خود اقتباس کرد، و از نور فاطمه و علی علیهما السلام، حسن و حسین علیهما السلام را آفرید مثل نوری که از چراغها می توان اقتباس کرد.
اینها از نور آفریده شده اند و از نسلی به نسل دیگر و از صلب پدری به پدر دیگر، و از رحم مادری به مادر دیگرمنتقل شده اند، نه اینکه از آب گندیده و نطفه پست نجس باشند بلکه نوری هستند که از صلب های پاک به رحم های پاکیزه منتقل شده اند، به خاطر اینکه ایشان برگزیده برگزیدگان و جوهر جواهرند.
اصطفاهم لنفسه، [وجعلهم خزّان علمه، وبلغاء إلی خلقه، أقامهم مقام نفسه] لأنّه لایری ولایدرک ولاتعرف کیفیّته ولا اینیّته.
آنها را برای خود انتخاب کرده و برگزیده و خزانه دار علم و دانش خود و ابلاغ کننده پیغام خود به خلق قرار داده، آنها را به جای خود نشانده، زیرا او دیده نمی شود و درک نمی گردد، و چگونگی و مکان برای او شناخته نمی شود.
فهؤلاء الناطقون المبلّغون عنه، المتصرّفون فی امره ونهیه، فبهم یظهر قدرته، ومنهم تری آیاته ومعجزاته، وبهم ومنهم عرّف عباده نفسه، وبهم یطاع أمره.
اینها از طرف او سخن می گویند و پیام او را می رسانند، و دستورات و
ص: 99
نواهی او را بازگو می کنند، پس به سبب آنها خداوند قدرت خود را آشکار کرد و نشانه ها و معجزاتش را نشان داد، و بندگانش را با خود آشنا نمود، و توسّط ایشان فرمان او اطاعت می شود.
ولولاهم ما عرف اللَّه ولایدری کیف یعبد الرحمان، و اگر ایشان نبودند خداوند شناخته نمی شد و فهمیده نمی شد که چگونه او را عبادت کنند، و خداوند است که امر خود را آنطور که بخواهد اجرا می کند، «لایُسْئَلُ عَمّا یَفْعَل وَهُمْ یُسْئَلُون»(1) «از آنچه او انجام می دهد سئوال نمی شود و مردمند که بازخواست می شوند و از آنها سئوال می شود».(2)
19 - در کتاب «محتضر» از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است که آن حضرت فرمود:
- در معراج و سیری که در ملکوت آسمان ها داشتم - فرشته ای نزد من آمد و عرض کرد: ای محمّد ! از آنها که قبل از تو به رسالت رسیده اند سئوال کن بر چه عقیده ای مبعوث شده اند؟
گفتم: ای پیامبران و ای فرستاده شدگان ؛ شما قبل از من بر چه عقیده ای به رسالت برانگیخته شدید؟ عرض کردند:
علی ولایتک وولایه علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
بر ولایت تو و ولایت علیّ بن ابیطالب علیه السلام.(3)
20 - در کتاب «تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام» در تفسیر آیه شریفه «مالِکِ یَوْم الدین» از آن حضرت نقل می کند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مراد از یوم الدین روز حساب است که به حساب مردمان رسیدگی می شود.
بعد فرمود: از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: آیا به شما از باهوش ترین افراد و احمق ترین اشخاص خبر دهم؟
ص: 100
گفتند: بفرمائید ای رسول خدا. فرمود:
أکیس الکیّسین من حاسب نفسه وعمل لما بعد الموت، وأحمق الحمقاء من اتّبع نفسه هواه، وتمنّی علی اللَّه الأمانیّ.
زیرک ترین و باهوش ترین افراد کسی است که به حساب خود رسیدگی کند و برای عالم بعد از مرگ تلاش و کوشش کند، و احمق ترین احمقان کسی است که از هواهای نفسانی خود پیروی کند و دل به آرزوها ببندد و آن را از خدا تقاضا کند.
آنگاه شخصی از امیر مؤمنان علیه السلام سئوال کرد: چگونه انسان می تواند خود را مورد محاسبه قرار دهد و از خود بازجوئی کند؟
آن حضرت فرمود: هنگامی که صبح را به شب رسانید به خودش مراجعه کند و خطاب به نفس کرده بگوید: ای نفس ؛ روزی که گذشت برنمی گردد و خداوند از تو سئوال خواهد کرد که چگونه آن را از دست دادی؟ و چه عملی درآن انجام دادی؟
آیا به یاد خدا بودی و او را سپاس گفتی؟ آیا حقّ برادر مؤمن را ادا کردی، یا غم و غصّه ای از او برطرف نمودی؟ آیا در غیاب او آبرویش را نسبت به اهل و عیال و اولادش حفظ کردی؟ آیا بعد از مرگش در مورد بازماندگانش حرمت او را نگهداشتی؟ آیا از غیبت برادر مؤمنی با موقعیّتی که داشتی جلوگیری کردی؟ آیا مسلمانی را کمک کردی؟ امروز چه کاری کردی؟ و کارهای خود را از خاطر بگذراند.
فإن ذکر أنّه جری منه خیر حمد اللَّه عزّوجلّ وکبّره علی توفیقه.
وإن ذکر معصیه أو تقصیراً استغفر اللَّه عزّوجلّ وعزم علی ترک معاودته، ومحا ذلک [عن نفسه] بتجدید الصلاه علی محمّد وآله الطیّبین وعرض بیعه أمیرالمؤمنین علی نفسه وقبولها، وإعاده لعن شانئیه وأعدائه، ودافعیه عن حقوقه.
اگر دید همه کارهایش خوب بوده سپاس و ستایش پروردگار نماید که او را به انجام دادن آنها موفّق نموده است.
و اگر در پرونده عملش نافرمانی و خطا و تقصیر مشاهده کرد از خداوند طلب مغفرت کند و تصمیم بگیرد دوباره آن گناهان را مرتکب نشود، و این
ص: 101
گناه را با تکرار صلوات وعرضه کردن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بر نفس و پذیرش آن، و اظهار لعن و نفرت از دشمنان او - که حقّش را غصب کرده و او را از مقامش محروم نمودند - از صفحه اعمالش پاک کند.
هنگامی که چنین کرد خداوند تبارک و تعالی فرماید: لست اُناقشک فی شی ء من الذنوب مع موالاتک أولیائی ومعاداتک أعدائی.
با ولایتی که نسبت به اولیاء من داری و برائتی که از دشمنانم اظهار نمودی در حساب تونسبت به گناهت سخت گیری نخواهم کرد.(1)
21 - ابن عبّاس می گوید: رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من قال لا إله إلّا اللَّه تفتّحت له أبواب السماء، ومن تلاها ب«محمّد رسول اللَّه» تهلّل وجه الحقّ سبحانه واستبشر بذلک، ومن تلاها ب«علیّ ولیّ اللَّه» غفراللَّه له ذنوبه ولو کانت بعدد قطر المطر.(2)
هر کس بگوید: «لا إله إلّا اللَّه» درهای آسمان برایش باز می شود، و هر کس بعد از آن بگوید: «محمّد رسول اللَّه»، چهره حق تعالی درخشنده و تابان شود(3) و به آن خشنود گردد، وهر کس بعد از آن «علیّ ولیّ اللَّه» بگوید، خداوند متعال او را ببخشد اگر چه گناهانش به تعداد دانه های باران باشد.
22 - شیخ صدوق قدس سره در کتاب «امالی» از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده
ص: 102
است که فرمود:
یک نفر یهودی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید و در مقابل آن حضرت که قرار گرفت خیره خیره به ایشان نگاه کرد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: ای یهودی، چه کاری با من داری و حاجت تو چیست؟
عرض کرد: می خواهم سئوال کنم آیا تو برتر هستی یا موسی بن عمران که خدا با او تکلّم کرده و تورات را بر او نازل نمود و عصا به او مرحمت کرد، و دریا را برایش شکافت، و دستور داد ابرها بر او سایه افکنند؟
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شایسته نیست کسی از خودش تعریف کند ولی در جواب تو می گویم:
حضرت آدم وقتی آن خطا را مرتکب شد، برای توبه کردن چنین گفت: «اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا غفرت لی ».
خداوندا ! از تو می خواهم که به حقّ محمّد و آل محمّد گناه مرا بیامرزی، و خدا او را آمرزید.
وقتی حضرت نوح علیه السلام در میان کشتی از غرق شدن ترسید گفت: «اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا أنجیتنی من الغرق»، خداوندا ! از تو درخواست می کنم به حقّ محمّد وآل محمّد که مرا از غرق شدن نجات دهی، و خداوند او را نجات داد.
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به طرف آتش رها شد گفت: «اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا أنجیّتنی منها»، خداوندا ! از تو درخواست می کنم حقّ محمّد و آل محمّد که مرا از این آتش نجات بخشی، و خداوند آتش را بر او سرد و بی آزار قرار داد.
حضرت موسی علیه السلام وقتی عصا را رها کرد و در وجود خود ترسی احساس نمود گفت: «اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لمّا أمنتنی» خداوندا ! از تو درخواست می کنم به حقّ محمّد وآل محمّد که مرا ایمن گردانی و از وحشت رها سازی.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: «لاتَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الأعْلی»(1) «نترس زیرا تو برتر هستی».
ص: 103
ای یهودی ! اگر موسی مرا درک کند و بیابد سپس به من و نبوّت من ایمان نیاورد، هرگز ایمانش برای او نفعی ندارد و از نبوّتش سودی نمی برد.
یا یهودی؛ ومن ذرّیّتی المهدیّ علیه السلام إذا خرج نزل عیسی بن مریم لنصرته فقدّمه وصلّی خلفه.
ای یهودی ! مهدی از ذریّه و نسل من است که وقت ظهورش عیسی بن مریم از آسمان برای یاری او حاضر می شود و هنگام نماز او را مقدّم می دارد و به او اقتدا می کند.
و اگر موسی در این زمان زنده بود چاره ای جز متابعت و پیروی از من نداشت.(1)
23 - ابن بابویه رحمه الله در کتاب «بشاره الشیعه» از امام صادق علیه السلام، از پدربزرگوارش علیه السلام نقل کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
أثبتکم قدماً علی الصراط أشدّکم حبّاً لأهل بیتی.(2)
هنگام عبور از صراط ؛ قدمهای کسی استوارتر است که دوستی او با اهل بیت من بیشترباشد.
24 - سیّد بن طاووس رحمه الله در کتاب «طرائف» از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من شما را بر حوض وارد خواهم کرد و تو ای علی ساقی هستی که به دوستان خود ظرف آب می دهی، حسن علیه السلام بیگانه ها را از کنار حوض دور می کند، حسین علیه السلام در آنجا فرمان می دهد، علیّ بن الحسین علیه السلام آنها را تقسیم می کند، محمّد بن علی علیه السلام پخش می کند، جعفر بن محمّد علیه السلام پیشوا و راهنمای آنها است، موسی بن جعفر علیه السلام دوستان و دشمنان را شماره کرده منافقین را نابود می کند.
ص: 104
علیّ بن موسی علیه السلام مؤمنان را زینت بخشیده و آراسته می گرداند، محمّد بن علی علیه السلام اهل بهشت را در جایگاه مخصوص خودشان منزل می دهد، علیّ بن محمّد علیه السلام آنها را به ازدواج حورالعین درآورده خطبه عقد آنها را می خواند، حسن بن علی علیه السلام چراغ فروزان اهل بهشت است که از نورش بهره مند می شوند.
والمهدیّ علیه السلام شفیعهم یوم القیامه حیث لایأذن إلّا لمن یشاء ویرضی.
و مهدی علیه السلام در روز قیامت - هنگامی که اجازه شفاعت کردن جز در مورد آنهائی که خداوند بخواهد و خشنود باشد داده نمی شود - دوستانش را شفاعت می کند.(1)
25 - ابن شهراشوب رحمه الله از شخصی به نام کلیب نقل می کند که گفت:
در یکی از شهرهای هند درختی را دیدم که گل سرخی داشت و برآن نوشته شده بود: «محمّد رسول اللَّه»، و درختها و سنگ های زیادی یافت شده که بر آنها نام مبارک «محمّد صلی الله علیه وآله وسلم» و «علی علیه السلام» نوشته شده است.(2)
26 - در کتاب «بستان الواعظین» از محمّد بن ادریس نقل می کند:
یکی از رهبران مسیحیّت را در مکّه مشاهده کردم که طواف می کرد، به او گفتم: چه چیزی باعث شد که از دین پدرانت روی بگردانی؟
گفت: دین بهتری را جایگزین آن ساختم.
گفتم: چگونه شد که اسلام آوردی؟
گفت: در میان دریا بر مرکبی سوار شده بودم، ناگهان در وسط دریا آن مرکب شکست، به تخته پاره ای چسبیده و بر او قرار گرفتم، امواج دریا مرا به این طرف و آن طرف می کشانید تا آنکه به جزیره ای انداخت که درآن درختان فراوانی بود، بر آنها میوه هائی بود شیرین تر از عسل، و در آنجا
ص: 105
نهری جاری بود که آب گوارائی از آن عبور می کرد، خدا را بر این نعمتش سپاسگزاری کردم و با خود گفتم: از میوه های درختان خورده و از آب این نهر می آشامم تا برایم گشایشی حاصل شود و راه نجاتی پیدا کنم.
روز را در آنجا گذراندم همین که شب فرا رسید ترسیدم مبادا حیوانی پیدا شود و مرا اذیّت کند، به درختی بالا رفتم و بر روی شاخه ای خوابیدم، نیمه های شب جنبنده ای را بر روی آب مشاهده کردم که تسبیح خدا می کرد و می گفت:
«لا إله إلاّ اللَّه العزیز الجبّار، محمّد رسول اللَّه النبیّ المختار، علیّ بن أبی طالب سیف اللَّه علی الکفّار، فاطمه وبنوها صفوه الجبّار، علی مبغضیهم لعنه اللَّه الجبّار ومأواهم جهنّم وبئس القرار».
«خدائی جز خداوند عزیز و جبّار نیست، محمّد فرستاده خدا و پیغمبر انتخاب شده اوست، علیّ بن ابی طالب شمشیر انتقام خدا برکافران است، فاطمه و فرزندانش برگزیدگان خدای جبّارند. لعنت خدا بردشمنان آنها باد و جایگاه ایشان دوزخ است که بد آرامگاهی است».
پی در پی این کلمات را تکرار می کرد تا اینکه سپیده صبح طلوع کرد، سپس گفت:
خدائی جز خدای یگانه نیست، او در وعده ها و وعیدهایش صادق و راستگو است، محمّد فرستاده خدا است که هدایت کننده و باعث رشد و کمال است، علی عذابش بر دشمنان شدید است، فاطمه و فرزندانش را خداوندی که دارای اوصاف پسندیده است برگزیده و اختیار کرده است، بر دشمنان آنها لعنت خداوند باعزّت و عظمت باد.
وقتی به خشکی رسید خوب نگاه کردم دیدم سر او مانند شترمرغ و صورت او شبیه انسان، و دست و پایش مانند شتر، و دمش مثل دم ماهی است، از هلاکت و نابودی خود ترسیدم، پا به فرار گذاشتم، صدائی
ص: 106
شنیدم که گفت: بایست و گرنه هلاک می شوی، در همانجا ایستادم.
به من گفت: چه دینی داری؟ گفتم: نصرانی هستم.
گفت: وای بر تو، رجوع به اسلام کن، زیرا در میان گروهی ازمسلمانان جنّ قرار گرفته ای و تنها کسی نجات پیدا می کند که مسلمان باشد. گفتم: چگونه اسلام آورم؟
گفت: شهادت به یکتائی خدا و رسالت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم بده و بگو: «لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه»، آن را گفتم.
به من گفت: اسلام خود را با ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اولاد او و بیزاری از دشمنان ایشان کامل کن.
گفتم: این عقاید از کجا به شما رسیده و چه کسی به شما آموخته است؟
گفت: عدّه ای از ما نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شده و از او شنیده اند که فرمود:
قیامت هنگامی فرا رسد بهشت با صدای رسا و زبان فصیح ندا کند: «یا إلهی قد وعدتنی تشدّ أرکانی وتزیّننی»، بار پروردگارا ! به من وعده فرموده ای ارکانم را تقویت کنی و مرا زینت بخشی.
خداوند عظیم الشأن می فرماید:
قد شددت أرکانک وزیّنتک بإبنه حبیبی فاطمه الزهراء، وبعلها علیّ بن أبی طالب، وابنیهما الحسن والحسین، والتسعه من ذرّیّه الحسین.
ارکانت را محکم نمودم و تو را به وجود دختر حبیبم یعنی فاطمه زهرا علیها السلام و شوهر آن حضرت، علی بن ابی طالب علیه السلام و دو فرزندش حسن و حسین و نه تن از ذریّه امام حسین: زینت دادم.
سپس آن جنبده به من گفت: در اینجا اقامت می کنی یا به سوی اهل خود بر می گردی؟ گفتم: برمی گردم.
گفت: مقداری صبر کن تا مرکبی عبور کند، ناگهان مرکبی را در آبها
ص: 107
دید، به آنها اشاره کرد، و مرا با کشتی کوچکی به طرف آن فرستاد، هنگامی که به آن مرکب وارد شدم، در آن دوازده نفر از طایفه نصاری را مشاهده کردم و وقتی قصّه خود را به آنها گفتم همگی اسلام آوردند.
27 - محمّد بن یعقوب از ابن اُذینه نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود:
این ناصبی ها (دشمنانی که اظهار عداوت و برائت می کنند) چه می گویند؟
عرض کردم: فدای شما شوم در چه موضوعی؟
فرمود: در اذان و رکوع و سجودشان.
عرض کردم: می گویند اُبیّ بن کعب آنها را در خواب دیده است.
فرمود: دروغ گفته اند، دین خدا عزیزتر از آن است که در خواب دیده شود.
سدیر که یکی از اصحاب آن حضرت است عرض کرد: فدای شما شوم، گوشه ای از آن را برای ما یادآوری فرمائید.
امام صادق علیه السلام فرمود: خدای تبارک و تعالی چون پیغمبرش را به آسمان های هفتگانه بالا برد، در مرتبه اوّل وجود او را بابرکت و سرچشمه خیر و رحمت گردانید، و در مرتبه دوّم نماز را به او تعلیم داد، کجاوه ای از نور به سوی او فرستاد که در آن چهل گونه نور بود که اطراف عرش الهی را احاطه کرده و چشم بینندگان را خیره می کردند.
یکی از آنها زرد رنگ بود و آنچه زرد رنگ است بخاطر آن زرد شدند، یکی از آنها سرخ رنگ بود و آنچه سرخ رنگ است به خاطر آن سرخ شدند، و یکی از آنها سفید رنگ بود و آنچه سفید رنگ است به خاطر آن سفید شدند، وبقیّه به عدد سایر مخلوقات انواع مختلف نورها و رنگها بودند. در آن کجاوه حلقه ها و زنجیرهائی از نقره بود.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در آن نشستند و او را به طرف آسمان بردند، فرشتگان با مشاهده آن به کناری رفته به سجده افتادند و در سجده می گفتند: «سبّوح قدّوس» پاک و منزّه است پروردگار، چقدر این نور شبیه نور آفریدگار مااست.
ص: 108
جبرئیل دو مرتبه گفت: اللَّه اکبر، فرشتگان همه ساکت شدند، سپس درهای آسمان باز گردید، ملائکه گروه گروه آمدند و بر آن حضرت سلام عرض کردند و گفتند: ای محمّد، برادرت چطور است؟
فرمود: خوب است، عرض کردند: وقتی برگشتی سلام ما را به محضر او ابلاغ فرما.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آیا او را می شناسید؟ عرض کردند:
وکیف لانعرفه وقد أخذ [اللَّه عزّوجلّ] میثاقک ومیثاقه منّا [وشیعته إلی یوم القیامه علینا، وإنّا لنتصفّح وجوه شیعته فی کلّ یوم ولیله خمساً - یعنون فی وقت کلّ صلاه -] وإنّا لنصلّی علیک وعلیه.
چگونه او را نشناسیم در حالی که خداوند درباره تو و او از ما عهد و پیمان گرفته و ما چهره شیعیان او را در هر روز پنج مرتبه - هنگام نمازهای پنجگانه - جستجو کرده و بر آنها نظر می کنیم، و ما بر شما و او همواره صلوات می فرستیم.
سپس پروردگار چهل نوع دیگر از انواع نور که مشابه نورهای اوّلیه نبودند و حلقه ها و زنجیرهای نقره ای رازیاد کرد و مرا به طرف آسمان دوّم بالا برد، نزدیک آن فضا که شدیم فرشتگان به اطراف آسمان رفته به سجده افتادند و می گفتند:
«سبّوح قدّوس ربّ الملائکه والرّوح» «پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان وروح»، چقدر این نور شبیه نور آفریدگار ما است !
جبرئیل علیه السلام دو مرتبه گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللَّه»، فرشتگان جمع شدند و از او سئوال کردند: شخصی که به همراه آورده ای کیست؟
در جواب گفت: این وجود نازنین محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است، گفتند: آیا به رسالت مبعوث شده است؟ گفت: بلی.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: فرشتگان شبیه کسانی که معانقه می کنند نزد من آمده بر من سلام کردند و گفتند: به برادرت سلام ما را برسان.
گفتم: آیا او را می شناسید؟
گفتند: چگونه او را نشناسیم در حالی که خداوند درباره تو و او و شیعیانش تا روز قیامت از ما پیمان گرفته است وما چهره شیعیان او را در
ص: 109
هر روز پنج مرتبه - هنگام نمازهای پنجگانه - جستجو کرده و بر آنها نظر می کنیم.
فرمود: سپس چهل نوع دیگر از انواع نور که شبیه آن نورهای اولیّه نبودند و حلقه ها و زنجیرهای نقره ای رابرایم زیاد کرد و مرا بطرف آسمان سوّم بالا برد، فرشتگان آنجا به اطراف رفته و به سجده افتادند و می گفتند: «سبّوح قدّوس ربّ الملائکه والرّوح»، این نور کیست که شبیه نور پروردگار ما است؟
جبرئیل دو مرتبه گفت: «أشهد أن محمّداً رسول اللَّه»، ملائکه اجتماع کردند و به آن حضرت عرض کردند: خوش آمدی ای کسی که اوّلین خلق خدا و آخر آنها هستی، خوش آمدی ای کسی که گردآورنده مردم و پخش کننده آنها هستی، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم در میان پیامبران بهترین آنها، و علی علیه السلام در میان اوصیاء بهترین وصی است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: سپس بر من سلام گفتند و از برادرم علی علیه السلام سئوال کردند، گفتم: او را به آسمانها نیاورده ام و بر روی زمین است آیا او را می شناسید؟ گفتند:
وکیف لانعرفه وقد نحجّ البیت المعمور کلّ سنه، وعلیه رقّ أبیض فیه اسم محمّد صلی الله علیه وآله وسلم والأئمّه واسم علیّ والحسن والحسین: وشیعتهم إلی یوم القیامه، وإنّا لنبارک علیهم کلّ یوم ولیله خمساً - یعنون فی وقت کلّ صلاه – یمسحون رؤوسهم بأیدیهم.
چگونه او را نشناسیم در حالی که هر سال بیت المعمور را طواف می کنیم و بر آن ورقه سفید رنگی است که در آن نام محمّد، علی، حسن، حسین و سایر ائمّه: و شیعیان ایشان تاروز قیامت نوشته شده است، و ما در هر روز پنج مرتبه - وقت نمازهای پنجگانه - دست برسر شیعیان کشیده و دعا می کنیم خداوند خیر و برکت در وجود آنها قرار دهد.
فرمود: سپس چهل نور دیگر از انواع نور که شبیه آن نورهای قبلی نبودند و حلقه ها و زنجیرهای نقره ای برایم افزودند و مرا به طرف آسمان چهارم بردند، در آنجا فرشتگان چیزی نمی گفتند و فقط زمزمه هائی می شنیدم، فرشتگان جمع شدند و درب آسمان گشوده شد آنها به طرف
ص: 110
من مثل کسی که بخواهد معانقه کند آمدند.
جبرئیل علیه السلام دو بار گفت: «حیّ علی الصلاه» و دو بار گفت: «حیّ علی الفلاح»، فرشتگان گفتند: این دو صدائی نزدیک به هم و معروفند، به سبب محمّد صلی الله علیه وآله وسلم نماز برپا می گردد و به سبب علی علیه السلام به نجات و رستگاری می رسند.
آنگاه جبرئیل دو بار گفت: «قد قامت الصلاه»، فرشتگان گفتند: این مخصوص شیعیان است تا روز قیامت، آنها هستند که نماز را برپا می دارند، در این هنگام فرشتگان از من سئوال کردند: حال برادرت چگونه است؟ به آنها گفتم: آیا او را می شناسید؟ گفتند:
نعرفه وشیعته وهم نور حول عرش اللَّه، وأنّ فی البیت المعمور قالباً من نور، فیه کتاب من نور، فیه اسم محمّد وعلیّ والحسن والحسین والأئمّه وشیعتهم إلی یوم القیامه، لایزید فیهم رجل، ولاینقص منهم رجل وأنّه لمیثاقنا [الّذی اُخذ علینا] وإنّه لیقرأ علینا فی کلّ یوم جمعه.
او و شیعیانش را می شناسیم، آنها نوری بودند در اطراف عرش الهی، و در بیت المعمور تخته ای یا قالبی از نور است که در آن با نور نام محمّد، علی، حسن، حسین و سایر ائمّه علیهم السلام وشیعیان آنها تا روز قیامت نوشته شده، به تعداد این شیعیان نه کسی اضافه می گردد و نه از آنها کسی کم می شود، و این عهد و پیمانی است که از ما گرفته شده و در هر جمعه آن را بر ما می خوانند.
سپس کیفیّت وضو، رکوع و سجود در این حدیث بیان شده که طولانی است و ما قسمتی از آن را که به این بخش مربوط می باشد ذکر کردیم.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: دو اشکال در حدیث معراج کرده اند، یکی اینکه گذشتن از آسمان ها لازمه اش شکاف برداشتن آنها و دوباره بهم آمدن آنها است، دوّم اینکه جسم سنگین چگونه می تواند صعود کند و به آسمان ها بالا رود؟
ص: 111
ما از اشکال اوّل جواب می دهیم به اینکه ممکن است آسمان جسم لطیفی همانند آب و امثال آن باشد لذا اشکال وارد نمی شود، و در مورد اشکال دوّم می گوئیم: تعجّب در پائین آمدن آنها از آن عالم لاهوت به این عالم خاکی است، نه در بالا رفتن ایشان به عالمی که از سنخ خود آنها است، بلکه وجود ایشان سبب آفرینش و علّت خلقت آن عالم است همان طور که در بسیاری از روایات این مطلب ذکر شده است.
28 - شیخ مفید قدس سره در کتاب «امالی» از امام باقر علیه السلام و آن حضرت ازپدرانش: نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
هنگامی که قیامت برپا شد و اهل بهشت در بهشت و اهل دوزخ در دوزخ جای گرفتند، شخصی در میان آتش هفتاد خریف که هر خریف هفتاد سال است توقّف می کند آنگاه خدا را می خواند و عرض می کند:
«یا ربّ أسألک بحقّ محمّد وأهل بیته لمّا رحمتنی».
پروردگارا ! از تو درخواست می کنم بحقّ محمّد و آل محمّد: که به من رحم کنی.
خداوند به جبرئیل فرمان می دهد که نزد این بنده ما برو و او را از دوزخ خارج کن، جبرئیل عرض می کند: خدایا من چگونه در میان آتش فرود آیم؟ از محضر ربوبی ندا رسد که ما دستور دادیم آتش برای تو سرد و بی آزار باشد.
عرض می کند: خدایا ؛ محلّ او را در آتش نمی دانم.
می فرماید: میان چاهی در سجّین (که نام محلّی در دوزخ است) می باشد. جبرئیل فوراً به طرف دوزخ فرود آید و او را گرفتار و در بند مشاهده کند، و طبق دستور الهی خلاصش نماید.
آنگاه آن شخص در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی توقّف کند تا چه فرمانی صادر شود؟ پروردگار عالم می فرماید: ای بنده من ؛ چه مدّت در آتش مرا می خواندی؟ عرض کند: خدایا حسابش را نمی دانم.
می فرماید: أما وعزّتی وجلالی لولا ما سألتنی بحقّهم عندی
ص: 112
لأطلت هوانک فی النار، ولکنّه حتمٌ علی نفسی أن لایسألنی عبد بحقّ محمّد وأهل بیته إلّا غفرت له ما کان بینی وبینه، وقد غفرت لک الیوم، ثمّ یؤمر به إلی الجنّه.
به عزّت و جلالم سوگند ؛ اگر مرا به حقّ عزیزانم و حرمت ایشان قسم نمی دادی هنوز باید برای مدّت طولانی در آتش می ماندی، ولی بر خودم واجب کرده ام که هر کس مرا بحقّ محمّد و اهل بیت او قسم دهد گناهان او را ببخشم و او را بیامرزم، و امروز ترا آمرزیدم. سپس دستور دهد که او را به بهشت وارد کنند.(1)
29 - در کتاب «تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام» از آن حضرت نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
هنگامی که خداوند تبارک و تعالی عرش را آفرید برای آن سیصد و شصت هزار رکن قرار داد و در کنار هر رکنی سیصد و شصت هزار فرشته آفرید، اگر به کوچک ترین آنها اجازه دهد که آسمان ها و زمین را ببلعد بین دو لب آن همانند ریگی در بیابانی وسیع خواهد بود.
خداوند تعالی به آنها فرمود: ای بندگان من ؛ عرش مرا بردارید، آنها روی پا ایستادند و دست ها را به طرف آن بالا بردند که آن را بردارند ولی توانائی برداشتن آن بلکه حرکت دادنش را نداشتند.
خداوند عزّوجلّ به تعداد آنها فرشته دیگر آفرید که آنها را کمک کنند ولی نتوانستند عرش را حرکت دهند، جمعیّت آنها را ده برابر کرد باز هم قدرت نداشتند آن را حرکت دهند، خداوند تبارک و تعالی در مقابل هر یک از آنها به تعداد همه آنها آفرید باز هم نتوانستند آن را تکان دهند.
خطاب فرمود: آن را رها کنید خودم به قدرت بی نهایتم نگه می دارم، آنگاه فرشتگان کنار رفتند و خداوند آن را به قدرتش حفظ کرد، سپس به هشت نفر از آنها دستور داد که شما عرش مرا به دوش بگیرید، عرض کردند: بارپروردگارا ! ما همراه این جمعیّت بسیار زیاد نتوانستیم، چگونه بدون آنها توانائی برداشتن آن را داریم؟
ص: 113
خداوند عزّوجلّ فرمود: من دور را نزدیک، سنگین را سبک و سخت را آسان می کنم، آنچه را بخواهم انجام دهم و آنچه اراده کنم فرمان دهم، کلماتی را بشما می آموزم آنها را بگوئید و براحتی آن را بردارید.
عرض کردند: آن کلمات چیست؟ فرمود: بگوئید:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم، ولا حول ولا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم، وصلّی اللَّه علی محمّد وآله الطیّبین الطاهرین».
«به نام خداوند بخشنده مهربان، هیچگونه نیرو و توانائی جز به سبب خداوند بلندمرتبه بزرگوار نیست، و درود خداوند بر محمّد و آل پاک و پاکیزه او باد».
فرشتگان این ذکر شریف را گفتند و عرش الهی را به دوش گرفتند و بقدری برایشان سبک گردید که گویا موئی بر شانه شخصی چابک و قوی روئیده است.
آنگاه خداوند عظیم الشأن به بقیّه فرشتگان فرمود: این هشت نفر عرش مرا بدوش دارند و شما اطراف آن طواف کنید و تسبیح و تمجید و تقدیس من نمائید، و این نمونه ای از قدرت من بود که مشاهده کردید و من بر هرچیزی توانا هستم.(1)
30 - در کتاب «تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام» از آن حضرت نقل کرده است که:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی نشسته بودند ناگاه چوپانی که به خود می لرزید و تعجّب تمام وجودش را فرا گرفته بودوارد شد، از دور که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم او را دیدند به اصحاب فرمودند:
این شخص امر عجیبی را مشاهده کرده و برای شما خبر آورده است.
وقتی چوپان نزدیک شد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: حادثه ای که ترا پریشان کرده برای ما نقل کن.
عرض کرد: ای رسول خدا ؛ مطلب بسیار عجیبی است، در میان گوسفندانم بودم که گرگی آمد و گوسفندی را برداشت، فلاخن خود را
ص: 114
به طرف او پرتاب کردم و گوسفند را از او گرفتم، دو مرتبه بطرف راست گوسفندان حمله کردو یکی از آنها را برداشت، من هم فلاخن را به طرف او رها کرده و گوسفند را بازپس گرفتم، سپس به طرف چپ گلّه هجوم آورد و گوسفندی را برداشت، من هم با همان حربه دنبال او کرده و گوسفند را گرفتم، و این عمل چهار بار تکرار شد، برای مرتبه پنجم او به همراه ماده اش آمد که گوسفندی را بردارد و من در مقام دفاع برآمدم ناگهان بر نشیمنگاه خود قرار گرفت و به من گفت:
آیا حیا نمی کنی بین من و روزی من که خدا برایم قرار داده مانع می شوی؟ آیا من احتیاج به غذا ندارم که به آن گرسنگی خود را برطرف کنم؟
با خود گفتم: چقدر عجیب است گرگ این حیوان بی زبان با من به لغت آدمی صحبت می کند.
گرگ گفت: می خواهی ترا از مطلب عجیب تری باخبر کنم؟ محمّد فرستاده پروردگار عالمیان در میان مردمان است به آنها اخبار گذشتگان را که به وقوع پیوسته و آنچه هنوز واقع نشده می گوید، و طایفه یهود با اینکه می دانند او راست می گوید و در کتب آسمانی خوانده اند که او از همه راستگوتر و از همه برتر است او را تکذیب می کنند و انکارمی کنند ! او شفای دردهای آنهاست، و آنها را از مرض جهالت و ضلالت می رهاند.
وای بر تو ای چوپان، به او ایمان بیاور تا از عذاب الهی ایمن گردی، و تسلیم او باش تا از عذاب دردناک دوزخ سالم بمانی.
گفتم: به خدا قسم، از کلام تو تعجّب می کنم و از اینکه ترا از خوراکت منع کردم خجالت می کشم، حالا این تو واین گوسفندان من هر چقدر می خواهی از آنها بخور، ترا از آنها منع نخواهم کرد.
گرگ گفت: ای بنده خدا ؛ شکر خداوند را بجای آور، زیرا تو از کسانی هستی که به آیات و نشانه های قدرت پروردگار عبرت گرفته و تسلیم امر او می شوی، ولی بدبخت و گمراه کسانی هستند که نشانه های قدرت پروردگار رادر مورد محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و برادرش علی بن ابی طالب علیه السلام
ص: 115
مشاهده کنند، فضائل و کراماتی که خدا به آنها مرحمت کرده، و علم و دانش فراوانی که برای هیچ کس نظیر آن نیست، و زهد و بی رغبتی آنها را به دنیا که کسی در آن مرتبه یافت نشود، و شجاعتی را که برایش همتائی نباشد و یاری ایشان را در مورد اسلام که هیچ کس به آن مقدارفداکاری نکرده است ببینند و با همه اینها وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به آنها دستور دهد ولایت او و اولیائش را داشته باشند و از دشمنانش بیزاری جویند، و به آنها خبر دهد که خداوند عمل کسی را گرچه بسیار زیاد باشد در صورتی که مخالفت با او کنند نمی پذیرد اینها با او ستیزه جوئی کرده و حقّ او را اداء نکرده و به او ظلم می کنند و با دشمنان او دوستی و نسبت به دوستان او دشمنی می کنند، این عجیب تر و شگفت انگیزتر است از کار تو که مرا منع کردی.
بعد چوپان گفت: به آن گرگ گفتم: چنین چیزهائی می شود؟
گفت: بلی و از اینها بزرگتر آنکه او را به زودی ناروا و به ناحق می کشند و اولاد او را به قتل می رسانند و حرمت ایشان را حفظ نمی کنند و با این وصف خود را مسلمان می دانند. و ادّعای اینها که بر دین اسلام هستند و نسبت به سرور اهل زمان خود چنین رفتاری می کنند عجیب تر از کار تو است که مرا منع کردی. و سرانجامِ کار خداوند ما طایفه گرگ ها - یعنی من و امثال من - را مأموریّت می دهد که اینها را در دوزخ پاره پاره کنیم و شهوت ما را در این قرار می دهد که آنها را شکنجه کنیم، و از اینکه اینها دچار درد و رنج شدید باشند لذّت ببریم.
بعد چوپان گفت: به او گفتم: بخدا قسم اگر محافظت از این گوسفندان را که بعضی از آنها مال من و بعضی امانت است به عهده نداشتم به دنبال محمّد صلی الله علیه وآله وسلم می رفتم تا او را ببینیم.
گرگ گفت: ای بنده خدا ؛ تو برو و گوسفندانت را به من واگذار تا برایت آنها را حفظ کنم.
گفتم: چگونه به امانتداری تو اطمینان پیدا کنم؟
گفت: ای بنده خدا ؛ کسی که زبان مرا گویا کرده، مرا قوی و بر اینها امین قرار می دهد، آیا من ایمان به محمّد صلی الله علیه وآله وسلم نیاورده ام؟ آیا آنچه درباره
ص: 116
برادرش علیّ بن ابی طالب علیه السلام گفته از او نپذیرفته ام؟ تو دنبال کار خود برو و من از اینها مراقبت می کنم، خدا و فرشتگان مقرّب او هم مراقب من خواهند بود، زیرا من خدمتگزار دوست علی علیه السلام هستم.
ای پیامبر خدا ؛ اکنون گوسفندانم را نزد این گرگ و مادّه او رها کرده و آمده ام.
پیمغبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به چهره ها نگاهی کرد، دید بعضی از خوشحالی و تصدیق این قضیّه باز و درخشنده است وبعضی به خاطر شکّ و تکذیب این قضیّه درهم کشیده شده است، و بعضی از منافقین به بعضی دیگر مخفیانه می گویند: این توطئه است پیغمبر می خواهد با این صحنه سازی اشخاص ضعیف و جاهل را فریب دهد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تبسّمی نمود و فرمود: اگر شما در این قصّه شک دارید من یقین دارم و یار من که در شریف ترین محلّ عرش پروردگار عزیز با من بود، و در چشمه های حیات با من طواف می کرد، و کسی که بعد از من پیشوائی نیکان را به عهده دارد و با من در رحِم های پاک و صلب های پاکیزه در رفت و آمد بود، و در مراتب فضل وبرتری با من قدم برمی داشت، و کسی که در بردارد آنچه من از علم و حکمت و عقل دربردارم، و همتای من که وقت خروج به صلب عبداللَّه و صلب ابوطالب از من جدا گردیده است، و او که در داشتن مناقب و کمالات نظیر من است.
آمنت به أنا والصدّیق الأکبر وساقی أولیائه من نهر الکوثر.
من ایمان دارم به این قصّه و آن که بزرگ ترین راستگو است و دوستان خود را از چشمه کوثر سیراب خواهد کرد.
آمنت به أنا والفاروق الأعظم وناصر أولیائی، السیّد الأکرم.
من ایمان دارم و آنکه بزرگترین جداکننده حقّ و باطل و یاور دوستان من و سروری گرامی است.
آمنت به أنا ومن جعله اللَّه محنه لأولاد الغیّ والرشد، وجعله للموالین له أفضل العده.
من ایمان دارم و آن کسی که باعث امتحان گمراهان و راه یافتگان است و
ص: 117
بهترین سرمایه برای اهل ولایت است.
آمنت به أنا ومن جعله لدینی قوّاماً ولعلومی علاّماً، وفی الحروب مقداماً وعلی أعدائی ضرغاماً أسداً قمقاماً.
من ایمان دارم و کسی که برپا دارنده دین من و دارنده علوم من است، در جنگها پیشاپیش همه و بر دشمنان من چون شیری خشمگین است.
آمنت به ومن سبق الناس إلی الإیمان فتقدّمهم إلی رضاء الرحمن وتفرّد دونهم بقمع أهل الطغیان وقطع بحججه و واضح بیانه معاذیر [أهل] البهتان.
من ایمان دارم و کسی که از دیگران سبقت گرفته در ایمان، و پیشی گرفته به رضا وخشنودی پروردگار جهان، و او به تنهائی سرکشان را به جای خود نشانیده و با دلایل و براهین عذر آنها را که دروغ می گویند و تهمت می زنند قطع کرده است.
آمنت به أنا وعلیّ بن أبی طالب الّذی جعله اللَّه لی سمعاً وبصراً ویداً ومؤیّداً وسنداً وعضداً، لا اُبالی من خالفنی إذا وافقنی، ولا أحفل بمن خذلنی إذا نصرنی ووازرنی، ولا أکترث بمن ازورّ وانحرف عنّی إذا ساعدنی.
من ایمان دارم و کسی که خداوند او را به منزله گوش، چشم و دست من قرار داده و او مددکار من، یاور من و پشتیبان من است، وقتی او موافقت کند از مخالفت دیگران باکی ندارم، وقتی او یاور و پشتیبان من باشد به آنهائی که مرا خوار کرده و یاری نمی کنند اعتنائی ندارم، وقتی او مرا مساعده و کمک کند به خاطر آنهائی که از من روی بگردانند غمناک نمی شوم.
آمنت به أنا ومن زیّن اللَّه به الجنان وبمحبّیه، وملأ طبقات النیران بشانئیه ولم یجعل أحداً من اُمّتی یکافیه ولایدانیه.
من ایمان دارم و کسی که خدا بهشتش را به او و دوستان او زینت بخشیده و طبقات دوزخ را از دشمنان او پر کرده است، در میان اُمّتم هیچ کس همانند او و مشابه او نیست.
وقتی چهره او خندان باشد چهره درهم کشیده اخموها به من ضرری
ص: 118
نمی زند، و هنگامی که دوستی او برای من خالص است از آنها که به من پشت می کنند وحشتی ندارم.
[ذاک] علیّ بن أبی طالب الّذی لو کفر الخلق کلّهم من أهل السماوات والأرضین لنصر اللَّه عزّوجلّ به وحده هذا الدین، والّذی لو عاداه الخلق کلّهم لبرز إلیهم أجمعین، باذلاً روحه فی نصره [کلمه اللَّه] ربّ العالمین ویستقل کلمات إبلیس اللعین.
و او علیّ بن ابی طالب علیه السلام است کسی که اگر همه خلق از اهل آسمانها و زمین کافر گردند خداوند دینش را به او یاری کند و اگر همه مردمان با او دشمنی کنند در مقابل تمام آنها می ایستد، و از جان خود در راه دفاع از دین خدا و نابودی افکار شیطان لعین می گذرد.
سپس فرمود: این چوپان حاضر است با او به سوی گلّه او بشتابید آن دو گرگ را مشاهده می کنید، اگر دیدید با ما صحبت کردند و گوسفندان او را چوپانی می کردند گفتار چوپان را تصدیق کنید، و گرنه هر کس به همان عقیده خودباقی باشد.
در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همراه عدّه زیادی از مهاجرین و انصار به راه افتادند، وقتی گلّه گوسفند را ازدور مشاهده کردند چوپان گفت: این گوسفندان من هستند.
منافقین فوراً گفتند: پس آن دو گرگ کجا هستند؟ وقتی نزدیک شدند آن دو گرگ را دیدند که اطراف گوسفندان می چرخند و هر چه را که بخواهد آزاری به گوسفندان بزند دور می کنند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آیا دوست دارید بفهمید که این گرگ غیر مرا در کلام خود قصد نکرده است؟ گفتند: بلی یا رسول اللَّه.
فرمود: اطراف مرا احاطه کنید تا آن دو گرگ مرا نبینند، پس اطراف آن حضرت را گرفتند، آنگاه به چوپان فرمود: به این دو گرگ بگو: آن محمّد که تو از او نام بردی در میان اینها کدام است؟
گرگ به طرف آنها آمد و یکایک آنها را بررسی کرده کنار می زد تا اینکه وسط آنها داخل شد و به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسید، گرگ ماده هم به دنبال او رسید. وقتی آن حضرت را یافتند گفتند:
ص: 119
السلام علیک یا رسول ربّ العالمین وسیّد الخلق أجمعین، سلام و درود بر توای فرستاده پروردگار جهانیان، و ای سرور تمام مخلوقات.
آنگاه به عنوان احترام دو گونه خود را بر زمین گذاشته در مقابل او به خاک مالیدند و گفتند: ما این چوپان را به طرف شما فرستادیم و او را از جریان شما باخبر نمودیم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نگاهی به منافقین کرده و فرمود: آنها که کافرند از این امر راه فراری ندارند، و برای منافقین از آنچه مشاهده کردند راه گریزی نیست.
بعد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: این مورد اوّل که صداقت و راستگوئی چوپان را درباره آن دانستید، آیا دوست دارید صداقت او را در مورد دوّم هم بدانید؟
گفتند: بلی ای پیامبر خدا ؛ درود و رحمت خدا بر شما و آل شما باد.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اطراف علی بن ابی طالب علیه السلام را احاطه کنید و او را در میان خود قرار دهید، وقتی این کار را کردند به آن دو گرگ با صدای بلند فرمود: محمّد را برای این جمعیّت معرّفی کردید اکنون به علی علیه السلام که از او نام برده اید اشاره کنید.
آن دو گرگ در میان جمعیّت آمده به جستجو پرداختند هر کدام را با دقّت نگاه می کردند و او را کنار می زدند تا اینکه به علی علیه السلام رسیدند، همین که او را مشاهده کردند خود را به خاک افکندند و به عنوان تواضع به روی خاک غلطیدند و دو گونه خود را در مقابلش بر خاک نهادند و عرض کردند:
السلام علیک یا حلیف الندی ومعدن النهی، ومحلّ الحجی، والعالم بما فی الصحف الاُولی، ووصیّ المصطفی.
السلام علیک یا من أسعد اللَّه به محبّیه، وأشقی بعداوته شانئیه، وجعله سیّدآل محمّد وذویه.
السلام علیک یا من لو أحبّه أهل الأرض کما یحبّه أهل السماء لصاروا الأصفیاء، ویا من لو أحسّ بأقلّ قلیل من بغضه من أنفق فی سبیل اللَّه ما بین العرش إلی الثری، لانقلب بأعظم الخزی والمقت من العلیّ الاعلی.
ص: 120
درود و سلام بر تو ای صاحب بخشش و جوانمردی، ای سرچشمه عقل و خرد، ای جایگاه شایستگی و لیاقت، ای کسی که کتاب های آسمانی گذشته را دانا است و جانشین محمّد مصطفی است.
درود بر تو ای کسی که دوستانش با محبّت او به سعادت می رسند و دشمنانش با دشمنی او بدبخت و گمراهند، و ای کسی که سرور اهل بیت پیامبر و بزرگ آنها هستی.
درود بر تو ای کسی که اگر اهل زمین تو را مانند اهل آسمان دوست می داشتند به درجه اصفیاء (یعنی برگزیدگان الهی) می رسیدند، و ای کسی که با کمترین مقدار از دشمنی تو اگرشخصی بین زمین و آسمان را انفاق و بخشش کند جز خشم و نفرت پروردگار نصیب او نمی شود.
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم که به همراه آن حضرت بودند با مشاهده رفتار و گفتار این دو حیوان تعجّب کردند وگفتند: ما گمان نمی کردیم علیّ بن ابی طالب علیه السلام چنین موقعیّتی در میان درندگان داشته باشد و او را اینگونه احترام کنند !
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر موقعیّت او را در نظر موجودات دیگری که در خشکی و دریا و در آسمان ها و زمین هستند، و آنها که در حجاب ها و کرسی اند مشاهده کنید چه خواهید گفت؟
به خدا قسم ؛ تواضع و فروتنی فرشتگانِ سدره المنتهی (بالاترین مکان آسمانی) برای تمثال علی علیه السلام - که آن را نصب کرده اند تا هر وقت مشتاق لقای آن حضرت شدند به جای نظر کردن به وجود علی علیه السلام به آن نگاه کنند - را دیدم و آن به حدّی بود که تواضع این دو گرگ در برابر آن بسیار اندک و ناچیز بود.
و چگونه فرشتگان و سایر صاحبان عقل و خرد برای علی علیه السلام تواضع نکنند در حالی که خداوند تبارک و تعالی قسم یاد کرده که هر کسی برای علی علیه السلام به اندازه سر موئی تواضع کند مقام او را در درجات بهشت به اندازه صد هزار سال بالا ببرد، و تواضعی را که مشاهده کردید در برابر آن جلالت و عظمت و آن مقام رفیع کمترین مقداری بود که نمایش دادند.(1)
ص: 121
31 - ابن بابویه قدس سره از ابو سعید خدری نقل می کند که گفت: نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودیم که ناگهان شخصی به طرف آن حضرت آمد وعرض کرد: ای رسول خدا ؛ درباره این آیه که خداوند به ابلیس فرموده: «أسْتَکْبَرْت أمْ کُنْتَ مِن العالین»(1) «تکبّر ورزیدی یا تو از عالی رتبه ها هستی» مرا خبر ده، مقصود از این بلندمرتبه ها که از فرشتگان برترند کیستند؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) در سراپرده عرش دو هزار سال پیش از آفرینش آدم بودیم، تسبیح خدا می کردیم و فرشتگان از ما تسبیح کردن آموختند، هنگامی که خداوند آدم را آفرید فرشتگان را فرمان داد تا برای آدم سجده کنند (و آنها را چنین فرمانی نداد مگر به خاطر ما که در صلب او بودیم) تمام فرشتگان این فرمان را اطاعت کرده و بر او سجده کردند جز ابلیس که از سجده کردن خودداری کرد.
خداوند تبارک و تعالی فرمود:
«یا إبْلیس ما مَنَعَک أنْ تَسْجُد لِما خَلَقْت بِیَدیّ أسْتَکْبَرْت أمْ کُنْت مِن العالین»، «ای ابلیس ؛ چه چیز مانع شد آدم را که من به قدرت خود آفریده ام سجده کنی؟ آیا تکبّر ورزیدی یا از عالی رتبگان - یعنی از آن پنج نور مقدّسی که نام آنها بر سراپرده عرش نوشته شده است - بودی؟»
فنحن باب اللَّه الّذی یؤتی منه، بنا یهتدی المهتدون، فمن أحبّنا أحبّه اللَّه وأسکنه جنّته ومن أبغضنا أبغضه اللَّه وأسکنه ناره ولایحبّنا إلاّ من طاب مولده.
ما آن درِ رحمت پروردگاریم که هر که بخواهد به او راه پیدا کند باید از آن وارد شود، آنها که هدایت شدند بسبب ما راه یافتند، هر که دوستی ما را داشته باشد خدا او را دوست دارد و در بهشتش او را ساکن گرداند، و هر که با ما دشمنی کند خدا او را دشمن دارد و در دوزخش او را جای دهد، و ما را جز آنکه پاک متولّد شده دوست ندارد.(2)
ص: 122
32 - در «تفسیر وکیع بن جرّاح» ذیل آیه شریفه «إهْدِنا الصراطَ المُسْتَقیم»(1) از ابن عبّاس نقل کرده است که گفت:
قولوا معاشر العباد: أرشدنا إلی حبّ محمّد وأهل بیته علیهم السلام، ای بندگان خدا ؛ بگوئید: خدایا ! ما را به محبّت و دوستی محمّد و آل محمّد راهنمائی کن.(2)
33 - سیّد هاشم بحرانی رحمه الله در کتاب «غایه المرام» حدیثی را از طریق مخالفین نقل کرده که نجات کشتی نوح از غرق شدن و هلاکت به خاطر محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین: بوده است.
سیّد بن طاووس قدس سره در کتاب «أمان الأخطار» آن حدیث را از انس بن مالک روایت کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
هنگامی که خداوند تبارک و تعالی اراده فرمود قوم نوح را هلاک کند به حضرت نوح علیه السلام پیغام داد: از درخت ساج(3) تخته هائی شکسته و آماده کن، وقتی تخته ها آماده شد نمی دانست با آنها چه کند؟
جبرئیل علیه السلام فرود آمده شکل یک کشتی را به او نشان داد و به همراه خود صندوقی آورد که در آن صد هزار میخ بود، پس تمام آن میخ ها را در ساختن کشتی بکار برد تا اینکه پنج عدد باقی ماند.
یکی از آنها را در دست گرفت، در دست او درخشید و نورافشانی کرد همان طور که یک ستاره تابان در کرانه آسمان می درخشد و حضرت نوح علیه السلام از آن متحیّر گردید، خداوند آن میخ را گویا گردانید، لب گشود و با زبان فصیح گفت: من بر اسم بهترین انبیاء محمّد بن عبداللَّه هستم.
در این هنگام جبرئیل از آسمان فرود آمد، حضرت نوح علیه السلام از او سئوال کرد: این چگونه میخی است که مانندش را ندیده ام؟
فرمود: این به نام بهترین آفریده پروردگار از ابتدا تا انتهای آفرینش یعنی
ص: 123
محمّد بن عبداللَّه است آن را طرف راست کشتی قرار بده.
میخ دوّم را برداشت، شروع به درخشش و نورافشانی کرد، حضرت نوح از آن سئوال کرد.
جبرئیل گفت: این میخ به نام برادر و پسر عموی آن حضرت یعنی علیّ بن ابی طالب علیه السلام است آن را در طرف چپ کشتی قرار بده.
میخ سوّم را که در دست گرفت، درخشید و تابنده و روشن گردید. جبرئیل فرمود: این میخ به نام فاطمه علیها السلام است او را همان طرفی که میخ پدرش را نهاده ای قرار بده.
میخ چهارم را برداشت آن هم درخشید و روشن گردید، جبرئیل فرمود: این میخ به نام حسن علیه السلام است آن راکنار میخ پدرش قرار بده.
میخ پنجم را که در دست گرفت، درخشید و روشن گشت و صدای گریه از آن بگوش رسید، حضرت نوح به جبرئیل عرض کرد: این ناله چیست؟
جبرئیل فرمود: این میخ به نام سرور شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام است، او را کنار میخ برادرش امام حسن علیه السلام بزن و خدای تبارک و تعالی در قرآن فرموده است:
«وَحَمَلْناهُ عَلی ذاتِ ألْواحٍ وَدُسُر» (1).
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در تفسیر آن فرموده است:
الألواح خشب السفینه، ونحن الدسر، لولانا ما سارت السفینه بأهلها.
«الواح» همان تخته های سفینه بود و «دُسر» یعنی میخ ها مقصود ما هستیم، و اگر مانبودیم کشتی به راه نمی افتاد و اهل خود را سیر نمی داد.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: محمد بن نجّار که حدیث را نقل کرده از اشخاص سرشناس و معروف نزد مذاهب چهارگانه است، سپس از این حدیث نتیجه می گیرد که وقتی نجات کشتی نوح به برکت این بزرگواران بوده جای تعجّبی نیست که انسان وقت سوار شدن بر مرکب بر آنها درود و
ص: 124
تحیّت بفرستد و سپاس مقامات عالی آنها را نماید که هر گونه رهائی ازهلاکت ها و رسیدن به مقصود به برکت آنها است.
و سزاوار است هر که بر کشتی می نشیند و از خطر غرق شدن ترسناک است بر اطراف کشتی همانگونه که در حدیث کشتی نوح ذکر شد نام خمسه طیّبه را بر ورقی نوشته و بچسباند، از فضل و بخشش پروردگار بعید نیست که به خاطر آنها به خواسته خود ظفر یابد و آنچه را دوست دارد بدست آورد.
34 - ابن شاذان رحمه الله روایتی را از طریق مخالفین از عبداللَّه بن عمر نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
به واسطه من حجّت برای شما کامل گردید و به سبب علیّ بن ابی طالب علیه السلام هدایت شدید، و این آیه را تلاوت فرمود:
«إنَّما أنْتَ مُنْذرٌ وَلکُلِّ قَوْم هاد»(1)، «تو اخطاردهنده و بیم دهنده هستی و برای هرقومی هدایت کننده ای است».
بعد فرمود: به واسطه حسن علیه السلام به شما احسان و نیکی عطا شد، و به سبب حسین علیه السلام عدّه ای به سعادت می رسند که از او پیروی می کنند و گروهی دچار شقاوت و گمراهی می شوند که با او سر ستیز و مخالفت دارند، سپس فرمود:
ألا وإنّ الحسین باب من أبواب الجنّه، من عانده حرّم اللَّه علیه ریح الجنّه.
بدانید حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است، کسی که با او مخالفت کند خداوند بوی بهشت را بر او حرام گرداند.(2)
35 - ابن بابویه رحمه الله از ابو حمزه نقل کرده است که گفت: از امام
ص: 125
سجّاد علیه السلام شنیدم که فرمود:
إنّ اللَّه تبارک وتعالی خلق محمّداً صلی الله علیه وآله وسلم وعلیّاً علیه السلام والأئمّه الأحد عشر علیهم السلام من نور عظمته أرواحاً فی ضیاء نوره، یعبدونه قبل خلق الخلق، یسبّحون اللَّه عزّوجلّ ویقدّسونه، وهم الأئمّه الهادیه من آل محمّد علیهم السلام.(1)
خداوند تبارک و تعالی حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و علی علیه السلام و یازده امام بعد از آن حضرت را از نور عظمت خود آفرید در حالی که ارواح بودند، و در پرتو نور پروردگار قبل ازآفرینش مخلوقات او را عبادت می کردند، تسبیح خدا و تقدیس او می نمودند و آنها هستند که پیشوایان هدایت کننده از آل محمّد علیهم السلام هستند.
36 - ابن بابویه رحمه الله از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که فرمود:
لایتمّ الإیمان إلّا بمحبّتنا أهل البیت، وإنّ اللَّه تبارک وتعالی عهد إلیّ أنّه لایحبّنا أهل البیت إلّا مؤمن تقیّ، ولایبغضنا إلّا منافق شقیّ، فطوبی لمن تمسّک بی وبالأئمّه الأطهار من ذرّیّتی.
ایمان جز به محبّت ما اهل بیت کامل نمی گردد، و این عهد و پیمان الهی با من است که ما اهل بیت را جز مؤمن پرهیزکار دوست ندارد و جز منافق گمراه دشمن ما نیست. پس خوشا به حال کسی که به من و ائمّه اطهار از ذریّه من گرویده و به رشته ولایت ما درآویخته است.
از آن حضرت سئوال شد: ائمّه و پیشوایان بعد از شما چند نفرند؟
فرمود: عدد نقباء بنی إسرائیل، به عدد سران و سروران بنی اسرائیل.(2)
37 - ابن بابویه رحمه الله در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام، از پدرانش علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
الإسلام عریان، فلباسه الحیاء، وزینته الوقار، ومروّته العمل
ص: 126
الصالح، وعماده الورع، ولکلّ شی ء أساس وأساس الإسلام حبّنا أهل البیت.(1)
اسلام در مثَل مانند پیکری برهنه است، حیا لباس آن، وقار و متانت زیور آن، عمل صالح جوانمردی آن، و ورع - یعنی انجام واجبات و ترک محرّمات - پایه و ستون آن است.
و هر چیزی دارای اساس و زیربنائی است، و اساس اسلام محبّت و دوستی ما اهل بیت است.
38 - شیخ مفید قدس سره در کتاب «اختصاص» از اصبغ بن نباته نقل می کند که ازابن عبّاس شنیدم و او از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود که فرمود:
ذکر اللَّه عزّوجلّ عباده، وذکری عباده، وذکر علیّ عباده وذکر الأئمّه من ولده عباده.
یاد خدا عبادت است، و یاد من عبادت است، و یاد علی علیه السلام و فرزندانش یعنی ائمّه طاهرین: عبادت است.
به حقّ کسی که مرا به رسالت برانگیخت و بهترین خلق خود قرار داد، وصیّ و جانشین من برترین اوصیاء است، و او حجّت خدا بر بندگان و جانشین او در میان مخلوقات است، و از فرزندان او پیشوایان هدایت کننده هستند، به واسطه ایشان از اهل زمین عذاب را منع می کند، و به سبب آنها آسمان را از فرو افتادن بر زمین حفظ می کند مگربه اذن او، و بخاطر ایشان کوهها را از متلاشی شدن حفظ می کند، و بندگان را از باران رحمت خود سیراب می کند، وبه برکت ایشان گیاهان را از زمین می رویاند و خارج می کند.
اُولئک أولیاء اللَّه حقّاً وخلفاؤه صدقاً، عدّتهم عدّه الشهور وهی إثنا عشر شهراً، وعدّتهم عدّه نقباء موسی بن عمران.
آنها به حقیقت اولیای خدا هستند و به راستی جانشینان من هستند، عدد آنها به تعداد ماه ها یعنی دوازده تا است و به عدد نقباء یعنی بزرگان قوم
ص: 127
موسی بن عمران است.
سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَالسماء ذاتُ البُرُوج»(1) یعنی قسم به آسمان که دارای برج ها است، بعد فرمود:
ای ابن عبّاس ؛ آیا می پنداری که به آسمان و برج های آن قسم یاد کرده و این آسمان و برج های آن را اراده کرده است؟ گفتم: ای رسول خدا، پس مقصود از آنها چیست؟ فرمود:
أمّا السماء فأنا، وأمّا البروج فالأئمّه بعدی، أولّهم علی علیه السلام، وآخرهم المهدیّ صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
مقصود از آسمان من هستم، و برج ها ائمّه و پیشوایان بعد از من می باشند که اوّل آنها علی و آخر آنها مهدی است که درود خداوند بر همه آنها باد.(2)
39 - شیخ صدوق رحمه الله از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
ابلیس - لعنت خدا بر او باد - آسمانهای هفتگانه را طی می کرد و به آنها بالا می رفت، هنگامی که حضرت عیسی علیه السلام متولّد شد از بالا رفتن سه آسمان ممنوع گردید و تا چهار آسمان بالا می رفت، و وقتی حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم تولّد یافت او را از همه آسمانها منع کردند و شیاطین را به سبب ستارگان از ورود در آسمان ها راندند.
قریش گفتند: اینها علامت قیامت است که از اهل کتاب آن را شنیده بودیم، عمرو بن امیّه که در کهانت و پیشگوئی حوادث در عهد جاهلیّت قوی تر از همه بود گفت: به ستارگان نگاه کنید اگر آنهائی که مردم در راه یابی وتشخیص زمستان و تابستان از آنها کمک می گیرند رها می شوند علامت هلاکت و نابودی خلق است، ولی اگر آنها در جای خود هستند و غیر آنها پرتاب می شوند علامت این است که واقعه مهمّی رخ داده است.
صبح ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم همه بتها در هر کجا که بودند به رو بر
ص: 128
زمین افتادند، در آن شب ایوان کسری به لرزه درآمد و 14 کنگره آن درهم ریخت، دریاچه ساوه خشکید، و در وادی سماوه آب جاری گردید، آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود خاموش گشت، و دانشمند مجوس در عالم خواب دید که شتر سرکشی چند اسب اصیل را می کشاند و از دجله عبور کردند و وارد شهرهای ایشان شدند.
طاق کسری از میان شکسته شد، و دجله بی آب شکافته گشت و آب در قصر او جاری گردید، نوری از طرف حجاز پخش شد و همه مشرق را فرا گرفت.
هر پادشاهی تخت او سرنگون شد و خودش در آن روز لال گردید و صحبت نمی کرد، علم کاهنان از آنها گرفته شد و سحر ساحران باطل گردید، هر کاهنی که در عرب بود بین او و رفقایش جدائی افتاد، قریش در میان عرب عظمت یافت و آنها را آل اللَّه گفتند.
امام صادق علیه السلام فرمود: إنّما سمّوا آل اللَّه لأنّهم فی بیت اللَّه الحرام.
علّت اینکه آنها را آل اللَّه گفتند این بود که آنها در خانه خدا بودند.
و حضرت آمنه علیها السلام مادر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: به خدا قسم، فرزندم همین که فرو افتاد دست ها را بر زمین گذاشت، سر به سوی آسمان برداشت و نگاهی کرد، سپس نوری از آن ساطع گردید که همه جا را روشن کرد، درمیان آن روشنائی صدای گوینده ای را شنیدم که گفت:
إنّک قد ولدت سیّد الناس، فسمّیه محمّداً.
فرزندی به دنیا آوردی که سرور همه خلائق است نام او را محمّد بگذار.
و او را نزد عبدالمطلب ببر که او را ببیند، چون آن حضرت را نزد عبدالمطلب آوردند و گفته های مادرش درباره او به آن جناب رسیده بود او را دربرگرفت و در دامن خود نشانید و گفت:
الحمد للَّه الّذی أعطانی
هذا الغلام الطیّب الأردان
قد ساد فی المهد علی الغلمان(1)
حمد و سپاس شایسته خداوندی است که به من این پسربچّه نیکو و پاک را عنایت کرد، که در گهواره اش بر همه پسران عالم برتری دارد.
ص: 129
سپس او را به ارکان کعبه تعویذ نمود و اشعاری در این مورد گفت.
در این هنگام ابلیس فریادی برآورد و لشکرش را خواند، همگی نزد او اجتماع کردند و گفتند: سرور ما، چه چیزی تو را ناراحت کرده و ترسانده است.
گفت: وای بر شما، از اوّل شب اوضاع آسمان و زمین را متغیّر و دگرگون می بینم، معلوم می شود واقعه مهمّی رخ داده که از وقتی حضرت عیسی به آسمان برده شده چنین حادثه ای واقع نشده است، بروید و جستجو کنید چه چیزی رخ داده است.
همگی از نزد او متفرّق شدند و سپس بعد از تفحّص و جستجو برگشتند و گفتند: ما به آنچه می گوئی پی نبردیم و چیزی نفهمیدیم.
ابلیس گفت: خودم باید آن را دنبال کنم و این کار من است، سپس در دنیا فرو رفت و در همه جا جولان کرد تا اینکه به حرم رسید، فرشتگان را دید که اطراف حرم را احاطه کرده اند و وقتی که خواست داخل حرم شود بر او بانگ زدند و او برگشت، سپس مثل گنجشک گردید و از ناحیه حری وارد شد.
جبرئیل به او فرمود: ای ملعون، برگرد.
ابلیس گفت: از تو سئوالی دارم، چه حادثه ای امشب در زمین واقع شده است؟
فرمود: محمّد صلی الله علیه وآله وسلم که خاتم انبیاء و سرور همه آنها است پا به عرصه گیتی نهاده است.
گفت: آیا مرا در مورد او نصیبی و بهره ای هست؟
فرمود: نه، سئوال کرد: آیا در امّت او بهره دارم؟
فرمود: بلی، ابلیس گفت: به آن راضی شدم و خشنود گشتم.(1)
رضیت بدّاً بمولده المسعود طالعه
بدر الهوی واختفت فیه الأضالیل
وزال عن رأس کسری التاج حین علا
من فوق بهرام للایمان إکلیل
بخاتم الرسل قد زلت أساوره
فعرشه بعد کرسیّ الملک مشلول
ص: 130
سبحان من خصّ بالإسراء رتبته
بقربه حیث لا کیف وتمثیل
بالجسم اُسری به والروح خادمه
له من اللَّه تعظیم وتبجیل
له البراق جواد والسماء طرق
مسلوکه ودلیل السیر جبریل
له شریعه حقّ للهدی وله
شریعه فی الندی من دونها النیل
وجاءه الروح بالقرآن ینسخ من
شریعه الروح مایحویه انجیل
وکلّ أسفار توراه الکلیم لها
من بعد أسفار صبح الذکر تعطیل
لولاه ما کان لا علم ولاعمل
ولا کتاب ولانصّ وتأویل
ولا وجود ولا إنس ولا ملک
ولا حدیث ولا وحی وتنزیل
له الخوارق فالعرجون فی یده
مهنّد من سیوف اللَّه مسلول
حروبه ومغازیه لها سیر
بها یحدث جیل بعده جیل
خشنود شدم به ولادت او که طالعش مسعود است، همانند شب چهارده درخشید وتاریکی ها در آن پنهان گشت.
تاج از سر کسری (پادشاه ایران) افتاد هنگامی که تاج ایمان از مرّیخ بالاتر رفت.
به وجود خاتم انبیاء زینت ها از تاج او ریخت، و تخت او بعد از تخت سلطنت نبیّ صلی الله علیه وآله وسلم درهم شکسته شد.
پاک و منزّه است کسی که با سیر دادن پیغمبرش رتبه او را به قرب و نزدیکی خود اختصاص داد در حالی که او ذاتش منزّه از کیفیّت و تشبیه است.
با جسم شریفش سیر داده شد و روح الأمین در خدمت او بود، و خداوند تبارک و تعالی او را با این کار تعظیم و تکریم نمود.
مرکب او در این سفر آسمانی براق بود، و آسمان مسیر او بود که می پیمود، و راهنمایش در این سفر جبرئیل علیه السلام بود.
او دارای دین حقّی است که برای هدایت خلق آن را تبلیغ نمود، و آبشخوری در بخشش و بزرگواری دارد که نیل کوچک ترین آنها است.
قرآنی را که روح الأمین برای او آورد دین روح اللَّه و آنچه را که انجیل او در بردارد نسخ کرد و از بین برد.
همه بخش های تورات حضرت موسی بعد از آمدن سوره ها و آیات قرآن
ص: 131
کریم تعطیل گردید.
اگر او نبود نه علمی بود و نه عملی، و نه کتابی، نه نصّی (ظاهر کتاب) بود و نه تأویلی (باطن کتاب).
نه وجودی بود، نه انسانی و نه فرشته ای، نه حدیثی بود، نه وحیی و نه قرآنی.
او دارای معجزات و کارهای شگفت انگیز بود، شاخه خرما در درست او شمشیری از شمشیرهای برهنه پروردگار شد.
جنگ هائی که در آنها حضور داشت و آنها که حضور نداشت سیره ای است که نسل به نسل مردمان آن را گفتگو می کنند.
و شیخ اُزری رحمه الله نیکو به رشته نظم درآورده و گفته است:
ما عسی أن أقول فی ذی معال
علّه الکون کلّه احداها
بشرت اُمّه به الرسل طرّاً
طرباً باسمه فیا بشراها
نوّهت باسمه السموات والار
ض کما نوّهت بصبح ذکاها
طربت لاسمه الثری فاستطالت
فوق علویّه السما سفلاها
لاتجل فی صفات أحمد فکراً
فهی الصوره الّتی لن تراها
تلک نفس عزّت علی اللَّه قدراً
فارتضاها لنفسه واصطفاها
ما تناهت عوالم العلم الّا
وإلی کنه أحمد منتهاها
حاز قدسیّه العلوم وإن
لم یؤتها أحمد فمن یؤتاها
علم اقسمت جمیع المعالی
انّه ربّها الّذی ربّاها
فاض للخلق منه علم وحلم
اخذت عنهم العقول نهاها
وسمّت باسمه سفینه نوح
فاستقرّت به علی مجراها
وبه نال خلّه اللَّه إبراهی
م والنار باسمه أطفاها
وبسرّ سری له فی ابن عمران
أطاعت تلک الیمین عصاها
وبه سخر المقابر عیسی
فأجابت نداءه موتاها
وهو سرّ الوجود فی الملأ الأعلی
ولو لاه لم تعفر جباها
ص: 132
لم تکن هذه العناصر إلّا
من هیولاه حیث کان أباها
چه بگویم درباره کسی که دارای منزلتی رفیع و ارزشی والا است، او علّت هستی است واین یکی از آن مقامات و منزلتهای او است.
انبیاء بشارت او را همگی گفته اند، و به نام مبارک او خوشحالی کرده و سرود خواندند.
آسمان و زمین نام او را اعلان کرده و بالا بردند، همانطور که روشنی صبح خبر از آمدن صبح می دهد.
زمین به خاطر نام او شادی کرد و با ولادت او پائین ترین مرتبه زمین بر بلندترین مرتبه آسمان فخر نمود.
فکرت را در صفات احمد صلی الله علیه وآله وسلم به تحرّک و تلاش وادار مکن، زیرا آن صورتی است که نظیر و مانند ندارد.
شخصیّتی است که قدرش نزد خدا عزیز و ارجمند است، او را برای خود برگزیده واختیار نموده است.
علم و دانش دریای بیکرانی است که پایان نمی پذیرد مگر اینکه پایان آن و نهایتش در وجود احمد صلی الله علیه وآله وسلم ختم می شود.
علوم مقدّس و دانش الهی را او فرا گرفته است، و اگر به او نرسیده بود چه کسی قابل بود که به او برسد.
تمام صفات عالی و برتری های اخلاقی قسم یاد کرده اند، که پرورش دهنده آنها ایشان بوده است.
از ناحیه او دانش و بردباری به سوی خلق سرازیر شد، عقول از او خرد و اندیشه را گرفت و به دست آورد.
نام مبارک او که بر کشتی نوح نهاده شد، از غرق شدن ایمنی پیدا کرد و در مجرای خود آرام گرفت.
ابراهیم به سبب او به مقام خلّت رسید، و آتش نمرودی به اسم مبارک او بر ابراهیم سرد و خاموش شد.
و به سرّی که او در موسی جاری کرد، عصائی که در دست او بود از او اطاعت کرد.
و به سبب او عیسی مقابر را تسخیر کرد، و مرده هائی که در آن بودند ندای
ص: 133
او را جواب گفتند.
او در ملأ اعلی که جایگاه فرشتگان است رمز و راز هستی است، و اگر او نبود آنها پیشانی به خاک نمی گذاشتند و عبادت نمی کردند.
تمامی این عناصر نیستند مگر از مادّه اصلی خود، و او مادّه اصلی و اساس هستی و پدر خلقت است.
40 - مجلسی رحمه الله در «بحار الأنوار» از کتاب «محاسن برقی» روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
خداوند عقل را آفرید سپس به او فرمود: روی بگردان پس روی گرداند، بعد به او فرمود: روی آور، پس رو کرد، آنگاه فرمود:
«ما خلقت خلقاً أحبّ إلیّ منک».
«موجودی را نیافریدم که نزد من از تو محبوبتر باشد».
پس نود و نه جزء آن را به وجود نازنین حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم بخشید، و یک جزء باقیمانده را بین مردم تقسیم کرد.(1)
41 - و نیز در همان کتاب از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که فرمود:
أنا أدیب اللَّه، وعلیّ علیه السلام أدیبی.(2)
من تربیت شده پروردگار و علی علیه السلام تربیت شده من است.
42 - سعد إربلی رحمه الله در کتاب «اربعین» خود روایت کرده است که: در آثار باقی مانده از یکی از حواریّون حضرت عیسی علیه السلام ورقی یافت شد که بر آن با قلم سریانی نوشته شده بود:
از کتاب تورات نقل شده است که: بعد از گفتگو و نزاع حضرت موسی و خضر علیهما السلام در قصّه کشتی و دیوار و غلام هنگامی که حضرت موسی به طرف قوم خود برگشت برادرش هارون از او سئوال کرد: چه
ص: 134
چیزی از خضر آموختی و از عجائب دریا چه چیزی مشاهده کردی؟
فرمود: من و خضر در کنار دریا ایستاده بودیم که ناگهان پرنده ای فرود آمد با منقار خود قطره ای از آب دریا برداشت و به طرف مشرق انداخت، سپس قطره دیگری برداشت و به طرف مغرب رها کرد، بعد قطره سوّم را برداشت و به طرف آسمان و قطره چهارم را به طرف زمین انداخت، سپس قطره پنجم را برداشت و به خود دریا برگرداند، ما ازمشاهده آن بهت زده و متحیّر شدیم، از خضر علیه السلام سئوال کردم او هم جوابی نداشت.
در این هنگام یک شکارچی که در آن منطقه شکار می کرد نگاهی به ما کرد و گفت: شما را چه شده است؟ گویا در کار این پرنده متحیّر وسرگردان گشته اید؟
گفتیم: بله همین طور است، گفت: من که یک نفر صیّاد هستم اشاره این پرنده را فهمیدم، شما دو بزرگوار که هر دو پیغمبرید ندانستید؟!
گفتیم: ما نمی دانیم جز آنچه را خداوند به ما بیاموزد؟
گفت: این پرنده ای در دریا است که «مسلم» نامیده می شود - به خاطر اینکه هنگامی که صدا می زند در آوازش این کلمه یعنی مسلم را می گوید - با این کار خود که آب را با منقار خود برداشت و به طرف مشرق و مغرب آسمان و زمین ریخت و قطره آخر را به دریا برگرداند می خواهد بگوید:
«یأتی فی آخر الزمان نبیّ یکون علم أهل المشرق والمغرب وأهل السماء والأرض عند علمه مثل هذه القطره الملقاه فی البحر، ویرث علمه ابن عمّه ووصیّه».
«در آخر الزمان پیغمبری می آید که علم اهل مشرق و مغرب و اهل آسمان و زمین نسبت به دانش او مثل قطره ای است که در دریا افکنده شده است، و تمام دانش او را پسرعمو و وصیّ او به ارث خواهد برد».
با شنیدن این مطلب از مشاجره دست برداشتیم و هر کدام از ما که به
ص: 135
علم خود دچار خودبینی بودیم آن را کوچک شمردیم.
آنگاه آن صیّاد از نظر ما ناپدید گردید و دانستیم که او فرشته ای بودکه خداوند به جانب ما فرستاد تا کمیِ علم ما را به خودمان نشان دهد بعد از آنکه ادّعای کمال داشتیم.(1)
43 - از امام صادق علیه السلام روایت شده که وقتی آن حضرت نام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را می برد و گفت: «رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود»، رنگ چهره مبارکش تغییر می کرد، سبز می شد و زرد می شد به حدّی که آنهائی که او را می شناختند با این تغییری که پیش می آمد اظهار نشناختن می کردند.(2)
و در روایت دیگر نقل شده: هنگامی که آن حضرت نام محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را می شنید بعنوان تعظیم با صورت به طرف زمین رو می کرد و می فرمود: «محمّد محمّد محمّد» به حدّی که نزدیک بود گونه مبارکش بزمین برسد.(3)
و چه زیبا گفته شده:
هزار مرتبه شستن دهان بمشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است
44 - شیخ طوسی رحمه الله در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام، از پدرانش: و آنها از امام حسن علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:
از جدّم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که آن حضرت فرمود:
خلقت من نور اللَّه عزّوجلّ، وخلق أهل بیتی من نوری، وخلق محبّیهم من نورهم، وسائر الخلق من النار.
ص: 136
من از نور خداوند تبارک و تعالی آفریده شده ام، و اهل بیتم از نور من آفریده شده اند، ودوستان ایشان از نور آنها آفریده شده اند، و دیگر مخلوقات از آتش می باشند.(1)
45 - کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از مفضّل نقل می کند که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شما آن وقتی که در عالم أظلّه (ارواح) بودید چگونه بودید و چه می کردید؟ فرمود:
یا مفضّل ! کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا فی ظلّه خضراء، نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجّده، وما من ملک مقرّب ولا ذی روح غیرنا، حتّی بدا له فی خلق الأشیاء فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکه وغیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا.(2)
ای مفضّل، ما در پیشگاه پروردگار در سایه سبز رنگی بودیم و غیر ما در آنجا کسی نبود، به تسبیح، تهلیل و تمجید پروردگار مشغول بودیم، فرشته مقرّبی و هیچ صاحب روحی نبود، تا آنکه خداوند اراده آفرینش فرمود، و آنچه را که خواست و به هر شکلی که خواست از فرشته و غیر آن آفرید، و ما را از آن آگاه ساخت.
46 - ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب «مناقب» از حضرت امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که فرمود:
لمّا ولد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم اُلقیت الأصنام فی الکعبه علی وجوهها، فلمّا أمسی سمع صیحه من السماء «جاءَ الحقُّ وَزَهَقَ الباطِل إنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً»(3).
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تولّد یافت، بت های داخل کعبه به رو بر زمین
ص: 137
افتادند، وهنگامی که شب فرا رسید صدائی از آسمان شنیده شد که می فرمود: «حق ظاهر شد و باطل نابود گردید، و همانا باطل نابودشدنی است».
و نقل شده است که در آن شب تمام دنیا روشن گردید، هر سنگ وریگ و درختی خنده کرد، و آنچه در آسمان و زمین بود تسبیح خداوند نمود، شیطان درهم شکسته شد و می گفت: بهترین شخص از میان امت ها و بهترین آفریده، و گرامی ترین بنده و بزرگ ترین شخصیّت عالم محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است.(1)
47 - در کتاب «کنز الفوائد» از حلیمه سعدیّه روایت شده که گفت: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم یک ساله شد لب به سخن گشود و کلامی فرمود که خوب تر از آن نشنیده بودم، فرمود:
قدّوس قدّوس نامت العیون والرحمان لاتأخذه سنه ولا نوم.
خدا پاک و منزّه از هر نقصی است، چشمها به خواب رفتند، و او را چرت و خواب فرا نمی گیرد.
و زنی به من یک مشت خرما به عنوان صدقه داد، از او گرفتم و آن حضرت که در سن سه سالگی بود آن را رد کرد و فرمود:
یا اُمّ، لاتأکلی الصدقه، فقد عظمت نعمتک وکثر خیرک، فإنّی لا آکل الصدقه.
ای مادر، صدقه نخور، زیرا درهای نعمت بر روی تو باز شده و خیر فراوانی بتو رسیده است، و من هرگز صدقه نمی خورم.
می گوید: به خدا قسم بعد از شنیدن آن دیگر از کسی صدقه قبول نکردم.(2)
ص: 138
48 - در کتاب «قرب الإسناد» از فضیل روایت می کند که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
اتّقوا اللَّه وعظّموا اللَّه وعظّموا رسوله صلی الله علیه وآله وسلم ولاتفضّلوا علی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم أحداً، فإنّ اللَّه تبارک وتعالی قد فضّله ...
تقوا پیشه کنید، خدا و رسولش را بزرگ دارید و تعظیم کنید و هیچ کس را بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برتری ندهید، زیرا خداوند تبارک و تعالی او را بر همگان برتری بخشیده است... .(1)
49 - در کتاب «کافی» نقل شده است: امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم یاد کرد و فرمود:
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است:
ما برأ اللَّه نسمه خیراً من محمّد صلی الله علیه وآله وسلم.
خداوند تبارک و تعالی موجودی را بهتر از محمّد صلی الله علیه وآله وسلم نیافریده است.(2)
50 - در همان کتاب از یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل کرده است که گفت: از آن حضرت شنیدم که فرمود:
به حضرت عیسی بن مریم علیه السلام دو حرف از اسم اعظم عنایت شده بود و با آن کارهای خارق العاده خود را انجام می داد، و به حضرت موسی علیه السلام چهار حرف، و به حضرت ابراهیم هشت حرف، و به حضرت نوح پانزده حرف، و به حضرت آدم بیست و پنج حرف از آن عطا شده بود.
وإنّ اللَّه تبارک وتعالی جمع ذلک کلّه لمحمّد صلی الله علیه وآله وسلم، وإنّ اسم اللَّه الأعظم ثلاثه وسبعون حرفاً أعطی محمّداً صلی الله علیه وآله وسلم اثنین وسبعین حرفاً، وحجب عنه حرف واحد.
و خداوند تبارک و تعالی تمام آنچه را که به آنها مرحمت کرده بود برای حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم جمع نموده و همانا اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف
ص: 139
است به حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم هفتاد و دو حرف از آن را عنایت کرده و یکی را از آن حضرت پنهان نموده است.(1)
51 - صفّار رحمه الله در کتاب «بصائر الدرجات» از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
از امیر مؤمنان علی علیه السلام درباره علم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سئوال شد.
حضرت فرمود: علم النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم علم جمیع النبیّین وعلم ما کان وعلم ما هو کائن إلی قیام الساعه.
علم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شامل علم تمام پیامبران است، و او بر آنچه واقع شده و تا روزقیامت به وقوع می پیوندد دانا است.(2)
52 - ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب «مناقب» نقل کرده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم معجزه قبل از ولادت، بعد از بعثت و بعد از وفات داشته است که مهم ترین و قوی ترین آنها قرآن است.(3)
و از انس نقل کرده است که گفت: رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از بالای کوه صدائی شنید که می گفت:
«اللهمّ اجعلنی من الاُمّه المرحومه المغفوره».
«خدایا ! مرا از امّتی که مورد رحمت و مغفرت اند قرار بده».
وقتی نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمد دیدند پیرمردی است که قامت آن سیصد ذراع(4) است، آن حضرت با او معانقه نمود، سپس پیرمرد عرض کرد: من در هر سال یک بار غذا می خورم و اکنون وقت آن رسیده است، در این هنگام ظرف غذائی از آسمان نازل شد و هر دو از آن خوردند.(5)
ص: 140
53 - قطب راوندی رحمه الله در کتاب «خرائج» می نویسد: روایت شده است عربی نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمد و عرض کرد: آیا نشانه و علامتی در درستی و صحیح بودن آنچه به آن دعوت می کنی داری؟ فرمود:
بلی، نزد آن درخت برو و بگو: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ترا می خواند.
وقتی پیغام را رساند درخت خود را به طرف راست و چپ کج کرده تا اینکه ریشه هایش قطع شد، سپس آمد و در حالی که خود را به زمین می کشید در مقابل پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ایستاد.
عرب گفت: به آن دستور بده تا به جای خود برگردد.
حضرت به او فرمان داد، و او به محلّ روئیدن خود برگشت. آنگاه گفت: ای رسول خدا، اجازه می دهی ترا سجده کنم؟ حضرت فرمود:
لو أمرت أحداً أن یسجد لأحد لأمرت المرأه أن تسجد لزوجها.
اگر بنا بود امر کنم کسی برای دیگری سجده کند به زن ها دستور می دادم که برای شوهران خود سجده کنند.
پس از آن اجازه گرفت تا دست مبارک آن حضرت را ببوسد، وپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او اجازه فرمودند.(1)
54 - و نیز در همان کتاب روایت شده است: پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در میان اصحاب خود بودند که عربی بیابانی وارد شد و به همراه خود سوسماری داشت که آن را شکار کرده و در آستین خود قرار داده بود.
عرب در حالی که به پیغمبر اشاره می کرد گفت: این کیست؟ گفتند: رسول خدا است.
گفت: به لات و عزّی(2) قسم، با هیچ کس به اندازه تو دشمنی ندارم وتو از همه نزد من مبغوضتری، و اگر ترس این نبود که قوم من مرا عجول
ص: 141
و شتابزده بنامند همانا در کشتن تو عجله می کردم.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
تو را چه چیزی وادار کرده که چنین بگوئی؟ ایمان به خداوند بیاور.
گفت: من ایمان نمی آورم تا اینکه این سوسمار ایمان آورد، و آن را از آستین رها کرد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سوسمار را صدا زدند، و او به زبان عربی به گونه ای که همه حاضرین شنیدند جواب داد: بلی، قربان شما شوم ؛ چه می فرمائید ای کسی که زینت بخش عرصه قیامت و آنها که وارد آن عرصه می شوند هستی. فرمود: ای سوسمار، چه کسی را عبادت می کنی؟
گفت: کسی که عرش او در آسمان، سلطنت او در زمین، عجائب اودر دریا، رحمتش در بهشت و عذابش در آتش است.
فرمود: ای سوسمار، بگو من کیستم؟
گفت: «رسول ربّ العالمین وخاتم النبیّین، قد أفلح من صدّقک، وخاب من کذّبک»، فرستاده پروردگار جهانیان و آخرین پیامبری، هر کس تو را تصدیق کند و به رسالت تو اعتراف کند رستگار و سعادتمند است، وکسی که تو را تکذیب کند زیانکار است.
عرب گفت: هیچ دلیل و برهانی بالاتر از دیدن نیست، نزد تو آمدم در حالی که بیشتر از همه با تو دشمن بودم، ولی اکنون تو را از خودم وفرزندانم بیشتر دوست دارم.
بعد گفت: شهادت می دهم که خدائی جز خدای یگانه نیست وهمانا تو فرستاده خدا هستی، آنگاه بسوی قوم خود برگشت، او از قبیله بنی سلیم بود، و وقتی حکایت خود را برای آنها بازگو کرد، با شنیدن آن هزار نفر از آنها مسلمان شدند.(1)
ص: 142
55 - علیّ بن ابراهیم قمی رحمه الله در کتاب «تفسیر» از حفص کنانی نقل می کند که گفت: از عبداللَّه بن بکر شنیدم که می گفت: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
آیا این طور نیست که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسالتش عامّ بود و همگان را فرا می گرفت و خداوند تبارک و تعالی درکتاب محکم خود فرموده است: «وَما أرْسَلْناکَ إلّا کافَّهً لِلناس»(1).
«ترا نفرستادیم مگر برای تمام مردمان»، یعنی برای اهل مشرق و مغرب و برای اهل آسمان و زمین اعمّ از آدمیان و پریان.
سئوال این است که آیا آن حضرت رسالت خود را به همه آنها ابلاغ کرد و چگونه این کار را کرد؟ گفتم: نمی دانم.
فرمود: ای پسر بکر ؛ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه خارج نشد پس چگونه به اهل شرق و غرب پیغامش را رسانید؟ گفتم: نمی دانم. فرمود:
إنّ اللَّه تبارک وتعالی أمر جبرئیل فاقتلع الأرض بریشه من جناحه، ونصبها لمحمّد صلی الله علیه وآله وسلم وکانت بین یدیه مثل راحته فی کفّه ینظر إلی أهل الشرق والغرب ویخاطب کلّ قوم بألسنتهم، ویدعوهم إلی اللَّه وإلی نبوّته بنفسه، فما بقیت قریه ولا مدینه إلّا ودعاهم النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم بنفسه.
خداوند تبارک و تعالی جبرئیل را فرمان داد بسبب پری از بال خود زمین را کَند و آن را برای محمّد صلی الله علیه وآله وسلم نصب کرد، با این کار زمین در مقابل آن حضرت مثل کف دست در میان دستش بود، و توسّط آن به اهل شرق و غرب نگاه کرد و هر طایفه ای را با زبان خودشان مخاطب ساخت و آنها را به سوی خدا و نبوّت خویش دعوت نمود، لذا شهری و روستائی نماند مگر آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خودش آنها را دعوت کرد.(2)
56 - در کتاب «الدرّ النظیم» از امام باقر علیه السلام نقل کرده است:
هنگامی که 22 ماه از ولادت شریف رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم گذشت، آن حضرت
ص: 143
چشم درد گرفت(1).
عبدالمطلب به حضرت ابوطالب علیهما السلام فرمود: پسر برادرت را با خود به جحفه ببر، در آنجا راهبی است که درعبادتگاه خود مریض ها را معالجه و مداوا می کند.
آن حضرت را در زنبیلی هندی قرار دادند و یکی از نوکران ابوطالب علیه السلام آن را برداشت و نزد راهب آورد، و آن زنبیل را در زیر عبادتگاه راهب بر زمین نهاد.
حضرت ابوطالب علیه السلام راهب را صدا زدند، او از محلّ عبادت خود سر را بیرون آورد، نگاهی به پائین کرد و دراطراف عبادتگاه خود نوری را تابان دید و صدای بال های ملائکه را شنید.
عرض کرد: شما چه کسی هستید؟
فرمود: من ابوطالب پسر عبدالمطلبم، پسر برادرم را نزد تو آوردم که چشمش را مداوا کنی. گفت: او کجا است؟
فرمود: در میان سبدی است و او را از تابش خورشید پوشانده ام.
گفت: پرده را از روی او کنار بزن، همینکه پرده را کنار زد نوری در چهره اش مشاهده کرد که می درخشد، و بادیدن آن گویا خوف و وحشت او را گرفت، و فوراً گفت: او را بپوشانید.
آنگاه سر خود را داخل صومعه کرد و گفت:
أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، وأنّک رسول اللَّه حقّاً حقّاً، وأنّک الّذی بشّر به فی التوراه والإنجیل علی لسان موسی وعیسی علیهما السلام.
شهادت می دهم که خدائی جز خدای یگانه نیست، و به حقّ و راستی که تو رسول خدا می باشی و تو همان کسی هستی که در تورات و انجیل بشارت آمدنت را موسی و عیسی گفته اند.
و دو مرتبه شهادتین بر زبان جاری ساخت سپس سر خود را بیرون آورد و گفت: پسرم او را ببرید، او هیچ عیبی ندارد.
حضرت ابوطالب علیه السلام فرمود: ای راهب، کلام بزرگی و مطلب مهمّی را از تو شنیدم.
ص: 144
گفت: پسرم، شأن و مقام پسر برادرت از آنچه از من شنیدی بزرگتر است و تو در کار رسالتش مددکار او هستی، و آنها که بخواهند او را بکشند ممانعت می کنی.
ابوطالب نزد عبدالمطلب برگشت و جریان را به او خبر داد.
عبدالمطلب گفت: پسرم این قصّه را پنهان کن و کسی را از آن باخبر نکن، به خدا قسم ؛ محمّد صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا نخواهد رفت تا اینکه سیادت و بزرگی بر عجم و عرب پیدا کند.(1)
57 - ابن شهراشوب رحمه الله در کتاب «مناقب» نام های آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم را که در روایات وارد شده چنین ذکر کرده است:
العاقب: یعنی کسی که دنبال انبیاء و بعد از آنها آمده است.
الماحی: یعنی کسی که به سبب او کفر از بین رفت، یا بسبب اوگناهان پیروانش از بین می رود، و گفته شده: کسی است که بعد از او دیگری نمی باشد.
الحاشر: و او کسی است که مردم بعد از او وارد محشر می شوند.
المقفّی: یعنی کسی که پشت سر تمام انبیاء آمده و آنها را متابعت نموده است.
الموقف: یعنی مردم را در پیشگاه الهی امر به توقّف می دهد و آنها را نگه می دارد.
القثم: یعنی کسی که از هر جهت کامل است و در او همه صفات نیکو جمع شده است.
الناشر: یعنی نشر دهنده. الناصح: یعنی خیرخواه. الوفی: یعنی کسی که به عهد و پیمان خود وفا می کند. المطاع: یعنی کسی که اطاعت او بر دیگران واجب است و باید از او پیروی کنند. النجی: یعنی نجات دهنده.
ص: 145
المأمون: یعنی مورد اعتماد. الحنیف: یعنی کسی که از بدی بطرف خوبی تمایل پیدا کند، و کسی که از عبادت بتها روی بگرداند.
المغیث: فریادرس. الحبیب: دوست. الطیّب: کسی که از پلیدی وآلودگی اجتناب کرده و خود را به فضائل آراسته نموده است. السیّد: بزرگ و سرور. المقرّب: نزدیک کننده. الدافع: دور کننده. الشافع: شفاعت کننده.المشفّع: کسی که شفاعت او پذیرفته می شود.
الحامد: حمد کننده و ستایش کننده. المحمود: کسی که خصال او نیکو و مورد ستایش است. الموجّه: آبرومند. المتوکّل: کسی که بخدا اعتمادکرده و کارهایش را به او واگذارد. الغیث: باران پر خیر و سودمند.
سپس نام و القاب شریف آن حضرت را که در قرآن وارد شده وعددش به 400 می رسد ذکر کرده است.(1)
طریحی رحمه الله در کتاب «مجمع البحرین» از ابن أعرابی نقل کرده است که:
خداوند تبارک و تعالی هزا و یک اسم و پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم هزار اسم دارد، و از بهترین آنها محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و محمود و أحمد است. و محمّد یعنی کسی که خصلتهای نیکوی او زیاد است و گفته شده: قبل از پیامبر کسی این نام را نداشته است، و خداوند به اهل آن حضرت الهام نموده است که او را اینگونه نامگذاری کنند، بخاطر اینکه خدا و فرشتگان و تمام پیامبران و رسولان و همه امّت ها او را ستایش می کنند و بر او درود می فرستند.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: محدّث نوری قدس سره در کتاب «مستدرک» نقل کرده: درخبری وارد شده است:
در قیامت شخصی را می آورند که نام او محمّد است، خداوند تبارک و تعالی به او می فرماید: ما اساتحییت أن عصیتنی وأنت سمیّ حبیبی،
ص: 146
وأنا أستحیی أن اُعذّبک وأنت سمیّ حبیبی.
حیا نکردی معصیت مرا نمودی و خود را بنام حبیب من نام نهادی، و لکن من حیا می کنم تو را عذاب کنم چون همنام حبیب من هستی.(1)
و در مجموعه شهید رحمه الله از کتاب «انوار» نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند:
إذا سمّیتم الولد محمّداً فأکرموه، ووسّعوا له المجالس ولاتقبّحوا له وجهاً.
هنگامی که نام فرزند خود را محمّد گذاشتید او را احترام کنید و گرامی بدارید، و درمجالس به او جای دهید، و برای او چهره درهم نکشید.(2)
هر گروهی که هنگام مشورت کسی را که نام او محمّد یا احمد است به حضور بپذیرند و او را در مشورت وارد کنند، آنچه خیر است برای آنها پیش می آید.(3)
و هر سفره ای که گسترده شود و بر آن کسی که نامش احمد یا محمّد است حضور پیدا کند آن خانه در هر روز دوبار مورد تقدیس قرار گیرد، یعنی باعث پاکی و مبارکی آنجا گردد.(4)
58 - کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از ابو هارون نقل می کند که گفت: من در مدینه با امام صادق علیه السلام همنشینی داشتم، چند روزی خدمت آن حضرت نرسیدم، وقتی به محضرش شرفیاب شدم به من فرمود:
ای ابو هارون چند روز است ترا ندیده ام؟
عرض کردم: خداوند به من پسری مرحمت فرموده است.
فرمود: خدا آن را مبارک گرداند، او را چه نامیدی؟
عرض کردم: او را محمّد نام نهادم.
همین که آن حضرت نام محمّد را شنید روی خود را به طرف زمین آورد
ص: 147
و چند بار فرمود: «محمّد، محمّد، محمّد» به اندازه ای که نزدیک بود گونه مبارک آن حضرت به زمین برسد. سپس فرمود:
بنفسی وبولدی وباُمّی وبأبویّ وبأهل الأرض کلّهم جمیعاً الفداء لرسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم لاتسبّه ولاتضربه ولاتسی ء إلیه.
جان من و فرزندانم و پدر و مادرم و تمامی اهل زمین فدای رسول خدا باد. این فرزند ت را که محمّد نامیدی دشنام ندهی و او را نزنی و به او بدی نکنی.
(بعد فرمود:) واعلم أنّه لیس فی الأرض دار فیها محمّد إلّا وهی تقدّس کلّ یوم، بر روی زمین خانه ای نیست که در آن نام محمّد باشد مگر آنکه هر روز پاک و مبارک می گردد.(1)
59 - سبزواری رحمه الله در کتاب خود «شرح الأسماء» در شرح این اسم پروردگار «یا ولیّ الحسنات» می گوید: در خبری وارد شده است:
همانا علی علیه السلام حسنه ای از حسنات سرور رسولان است.(2)
60 - این فهد رحمه الله در کتاب «عدّه الداعی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
زلیخا اجازه خواست که بر یوسف علیه السلام وارد شود به او گفتند: با آن رفتاری که نسبت به او داشته ای آیا ناراحت نیستی که ترا نزد او ببریم؟ گفت: من از کسی که از خدا می ترسد هرگز نمی ترسم.
وقتی زلیخا وارد شد، یوسف به او فرمود: چه شده می بینم رنگ چهره ات تغییر کرده و دگرگون شده ای؟ گفت:
«الحمدللَّه الّذی جعل الملوک بمعصیتهم عبیداً، وجعل العبید بطاعتهم ملوکا» ، حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که پادشاهان را به سبب نافرمانی و گناه آنها به بردگی می کشاند و بردگان را به خاطر اطاعت و فرمانبرداری آنها به پادشاهی می نشاند.
به او فرمود: چه چیزی باعث شد که چنین رفتاری با من کنی؟
ص: 148
گفت: زیبائی و جمال تو مرا به این کار وادار کرد. فرمود:
فکیف لو رأیت نبیّاً یقال له: محمّد صلی الله علیه وآله وسلم، یکون فی آخر الزمان أحسن منّی وجهاً وأحسن منّی خلقاً، وأسمح منّی کفّاً؟
اگر پیغمبری را که نام مبارکش «محمّد» است و در آخرالزمان به رسالت می رسد دیده بودی چه می کردی؟ او از من جمالش نیکوتر، اخلاقش بهتر، کرم و بزرگواریش بیشتراست.
زلیخا گفت: راست گفتی.
فرمود: از کجا دانستی که من راست گفته ام؟
عرض کرد: زیرا همینکه نامش را بردی و اوصافش را بیان نمودی محبّت او بی اختیار در دل من جای گرفت.
خداوند تبارک و تعالی به یوسف خطاب کرد و فرمود: زلیخا آنچه گفت درست است، و من او را اکنون بخاطر محبّتی که به حبیبم پیدا کرد دوست دارم، و آنگاه به حضرت یوسف فرمان داد که با او ازدواج کند.(1)
61 – کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
إذا رُئی فی اللّیله الظلماء رُئی له نور کأنّه شقّه قمر.(2)
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در شب تاریک دیده می شد اطراف چهره اش هاله ای از نور مشاهده می شد که گویا پاره ای ماه است.
62 - کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از حسین بن عبداللَّه نقل کرده است که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سرور فرزندان آدم بود؟ فرمود:
کان واللَّه سیّد من خلق اللَّه، وما برأ اللَّه بریّه خیراً من محمّد.
به خدا قسم ؛ او سرور تمام مخلوقات بود و خداوند موجودی را نیافریده که بهتر از محمّد صلی الله علیه وآله وسلم باشد.(3)
ص: 149
63 - کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در یکی از جنگها بنام «ذات الرقاع» در زیر درختی کنار یک درّه سیل گیری فرود آمد، سیلی آمد و بین آن حضرت و اصحابش فاصله انداخت، در این هنگام یکی از مشرکان آن حضرت را دید و مسلمانان کنارآن درّه ایستاده بودند و منتظر بودند که سیل قطع شود.
آن مرد مشرک به گروه خود گفت: من محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را خواهم کشت، بعد با شمشیر به طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمد و بر آن حضرت سخت گرفت و عرض کرد: ای محمّد ؛ چه کسی ترا از چنگ من رها می کند؟
فرمود: خدای من و تو.
سپس جبرئیل حاضر شد و آن مشرک را از اسب سرنگون ساخت و او با پشت روی زمین افتاد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برخاست و شمشیر را از او گرفت و بر سینه اش نشست و فرمود: ای غورث ؛ ترا چه کسی ازچنگ من نجات می دهد؟
عرض کرد: جودک وکرمک یا محمّد صلی الله علیه وآله وسلم، بخشش و بزرگواری تو.
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم او را رها کرد. آن شخص برخاست و گفت: به خدا قسم ؛ تو از من بهتر و بزرگوارتر هستی.(1)
64 - شیخ صدوق قدس سره در کتاب «امالی» از ابن عبّاس حدیثی طولانی در موضوع وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و آنچه به اصحاب در بستر بیماری فرموده است نقل می کند، تا بدانجا که حضرت فرمودند:
همانا پروردگار عظیم الشأن من حکم کرده و قسم یاد فرموده که از ستم هیچ ستمکاری نگذرد، و شما را به خداوند قسم می دهم هر یک از شما شکایتی دارد و یا ستمی از من دیده است اکنون برخیزد و قصاص(2) کند، زیرااگر در این دنیا کیفر کردارم را ببینم نزد من محبوب تر است از آنکه در قیامت در حضور فرشتگان و انبیاء کیفر شوم.
در این هنگام شخصی به نام سواده بن قیس از آخر مجلس برخاست
ص: 150
و عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا ؛ هنگامی که از طائف می آمدید من به استقبال آمدم، شما بر شتر خود سوار بودید و در دست شاخه باریکی داشتید، آن را بلند کردید که به شتر بزنید به شکم من برخورد کرد و نمی دانم این کار اشتباهاً از طرف شما صورت گرفت یا عمدی و از روی قصد بود.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: پناه می برم به خدا که چنین کاری را از روی عمد انجام داده باشم. سپس فرمود: ای بلال، به خانه فاطمه علیها السلام برو و همان شاخه باریک را بگیر و نزد من بیاور.
بلال از مسجد بیرون آمد و در کوچه و بازار با صدای بلند فریاد می زد: ای مردم ؛ چه کسی از شما حاضر است در این عالم یعنی پیش از قیامت با او قصاص شود، اکنون پیغمبر اکرم محمّد صلی الله علیه وآله وسلم خود را قبل از قیامت در معرض قصاص قرار داده است - و حدیث را ادامه داده است - تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آن پیرمرد کجاست؟ پیرمرد برخاست و گفت: منم و در اینجا حاضرم ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدای شما.
حضرت فرمود: بیا اینجا و از من قصاص کن تا اینکه راضی شوی.
عرض کرد: ای رسول خدا، پیراهن را از شکم خود کنار بزن، حضرت آن را کنار زد.
پیرمرد عرض کرد: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدای شما ؛ آیا اجازه می دهی لب های خود را بر شکم شما گذارم و آن را ببوسم؟
حضرت اجازه فرمودند. آنگاه پیرمرد گفت: به این محلّ قصاص از شکم مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از آتش دوزخ پناه می برم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای سواده ؛ آیا قصاص می کنی یا عفو می نمائی؟ گفت: عفو می کنم ای رسول خدا.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم او را دعا کرد و فرمود:
«اللهمّ اعف عن سواده بن قیس کما عفی عن نبیّک محمّد صلی الله علیه وآله وسلم».
بار پروردگارا ! سواده بن قیس را مورد عفو و بخشش خود قرار بده همان طور که او پیامبر تو را عفو کرد... .(1)
ص: 151
مؤلّف رحمه الله پس از ذکر این قضیّه اشکالی را که ممکن است به ایشان وارد کنند قبلاً جواب می دهد و می فرماید:
اگر کسی سئوال کند چرا برای ائمّه طاهرین علیهم السلام مناقب و فضائل زیادتری از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده ای با آنکه او برتر و شریف تر ازدیگران است، در جواب می گوئیم:
عظمت ولیّ تابع عظمت نبیّ است، هر چه ما ماه را توصیف کنیم و او را مدح و ستایش کنیم در حقیقت برگشت آن به خورشید است، زیرانور ماه تابع نور خورشید است.
دیگر اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه معصومین علیهم السلام در مقام باطنی و درحقیقت یکی هستند لذا توصیف آنها توصیف پیامبر است.
دیگر اینکه نسبت به شخصیّت و فضیلت نبیّ گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم درمیان مسلمانان اختلافی نیست و مهمّ ذکر فضائل علیّ بن ابی طالب علیه السلام واولاد طاهرین او است که بعضی آن را انکار می کنند در حالی که ادّعا دارند پیغمبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم را تصدیق کرده اند.
دیگر اینکه تمام تلاش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم معرّفی امیر مؤمنان علی علیه السلام و جانشینان آن حضرت بود، لذا کمالات و فضائل آنها را برای مردم یادآوری نموده و از ستودن خویشتن که پسندیده نیست اجتناب کرده است ولی به مقتضای آیه مباهله که علی علیه السلام نَفْس پیغمبر معرّفی شده است مدح و توصیف علی علیه السلام به پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز بر می گردد.
پس از آن می فرماید: ما به دنبال این باب که ذکر فضائل رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود بابی در فضیلت صلوات فرستادن بر آن حضرت تشکیل داده ودر آن روایات جالب و حکایات زیبائی نقل کرده ایم که باعث سرور وشادمانی قلب شما گردد:
ص: 152
بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام
65 / 1 محقّق اردبیلی قدس سره در کتاب «زبده البیان» فرموده است: روایت شده است که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره آیه شریفه «إنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَه یُصَلُّون عَلَی النبیّ»(1) «خدا و ملائکه اش بر پیغمبر درود می فرستد» سئوال شد.
آن حضرت در جواب فرمود:
این از علوم پوشیده و پنهان است، اگر از من سئوال نکرده بودید پرده از آن برنمی داشتم وخبر نمی دادم.
خداوند دو فرشته را بر من موکّل ساخته است، هر گاه نزد مسلمانی یادی از من شود و او برمن صلوات فرستد آن دو فرشته گویند: «غفر اللَّه لک» خداوند ترا بیامرزد، خدا و سایر فرشتگانش به دعای این دو فرشته آمین گویند.
و اگر نزد مسلمانی یادی از من به میان آید و او بر من صلوات نفرستد آن دو فرشته گویند: «لا غفر اللَّه لک» خدا ترا نیامرزد، خدا و فرشتگان نیز به دعای این دو فرشته آمین گویند.(2)
و نیز فرموده است: در حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
من ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ فدخل النار فأبعده اللَّه عزّوجلّ من رحمته.(3)
ص: 153
کسی که من نزد او یاد شوم و بر من صلوات نفرستد پس داخل آتش گردد خدا او را از رحمتش دورکرده است.
مؤلّف رحمه الله گوید: از این حدیث که فرموده است: «اگر نزد کسی یاد شوم و بر من صلوات نفرستد داخل آتش می گردد» استفاده می شود که این عمل واجب است زیرا بر ترک آن وعده عذاب داده شده و هر عملی که چنین باشد واجب است.
و عدّه ای از علماء مثل ابن بابویه، فاضل مقداد، کرخی و سیّد علی خان رحمهم الله - شارح صحیفه سجّادیّه - قائل به وجوب آن هستند، در میان عامّه هم طحاوی و زمخشری این قول را اختیار کرده اند.
66 / 2 شیخ ابوالفتوح رازی رحمه الله در کتاب تفسیرش در ضمن حدیث آفرینش آدم علیه السلام می گوید: هنگامی که حضرت آدم علیه السلام از خواب بیدار شد حوّاء را در کنار خود مشاهده کرد، اراده فرمود که دستش را به طرف او دراز کند، فرشتگان او را نهی کردند.
فرمود: آیا خدا او را برای من نیافریده است؟
جواب دادند: برای تو آفریده ولی مَهر او را باید بپردازی.
فرمود: مهر او چه چیزی است؟
گفتند: «أن تصلّی علی محمّد وآل محمّد ثلاث مرّات»، سه مرتبه باید بر محمّد وآل محمّد: صلوات بفرستی.(1)
67 / 3 کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
هرگاه یادی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به میان آمد بر او زیاد صلوات بفرستید.
فإنّه من صلّی علی النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم صلاه واحده، صلّی اللَّه علیه ألف
ص: 154
صلاه فی الف صفّ من الملائکه، ولم یبق شی ء ممّا خلقه اللَّه إلّا صلّی علی العبد لصلاه اللَّه علیه وصلاه ملائکته.
همانا کسی که یک صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستد خدا بر او هزار صلوات در هزار صف ازفرشتگان می فرستد، و آنچه خدا آفریده بر آن شخص درود می فرستند، زیرا خدا و فرشتگان بر او صلوات فرستاده اند.
و کسی که بر چنین کاری میل و رغبت نداشته باشد نادان و مغرور است، و خدا و رسول و اهل بیت آن حضرت از او بیزارند.(1)
68 / 4 در کتاب «حدائق» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: آیا تو را مژده و بشارتی ندهم؟ عرض کرد: پدرو مادرم فدایت ؛ شما همواره به خیر و خوبی ما را بشارت می دهید.
فرمود: جبرئیل برایم خبر شگفت انگیزی آورده است.
عرض کرد: چه خبری حضورتان عرضه داشته است؟
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: او گفته است:
الرجل من اُمّتی إذا صلّی علیّ وأتبع بالصلاه علی أهل بیتی فتحت أبواب السماء، وصلّت علیه الملائکه سبعین صلاه، وإن کان مذنباً خطّاءً، ثمّ تتحاتُّ عنه الذنوب کما یتحاتُّ الورق من الشجر.
اگر کسی از امّتم بر من صلوات فرستد و اهل بیت مرا نیز به آن ملحق سازد درهای آسمان به روی او گشوده شود و فرشتگان بر او هفتاد صلوات فرستند گرچه گنهکار و خطای او بسیار باشد، و بر اثر آن گناهانش بریزد همان طور که برگ از درختان می ریزد.
و خداوند تبارک و تعالی او را پذیرفته و به او جواب دهد و به ملائکه اش فرماید: ای فرشتگان ! شما هفتاد بار بر او صلوات فرستادید و من هفتصد مرتبه بر او درود می گویم. و اگر بر من که صلوات فرستاد، اهل بیت مرا به آن ملحق نساخت، بین او و آسمان هفتاد حجاب مانع شود و
ص: 155
خداوند تبارک و تعالی او را نپذیرد و به او جواب ندهد و به فرشتگانش فرماید: دعای او را بالا نبرید تا اینکه اهل بیت پیغمبر را در صلوات به آن حضرت ملحق کند، پس برای همیشه مانع از پذیرش او و دعایش گردند تا اینکه به من اهل بیتم را ضمیمه کند.(1)
69 / 5 از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود:
من صلّی علی محمّد وآل محمّد عشراً، صلّی اللَّه علیه وملائکته مائه مرّه، ومن صلّی علی محمّد وآل محمّد مائه مرّه صلّی اللَّه علیه وملائکته ألفاً.
کسی که بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام ده بار صلوات فرستد، خدا و فرشتگانش صد مرتبه بر او درود می فرستند، و کسی که بر محمّد و آل محمّد صد بار صلوات فرستد خدا و فرشتگانش هزار مرتبه براو درود می فرستند.
و خدای تبارک و تعالی فرموده است:
«هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکم وَمَلائِکَته لِیُخْرِجَکم مِن الظلُمات إلَی النُور وَکانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً»(2).
«او خداوندی است که به همراه فرشتگانش بر شما درود و رحمت می فرستد، تا شما را از تاریکی ها خارج کنند و به روشنی و روشنائی ها برسانند، و او بر اهل ایمان بسیار مهربان است».(3)
70 / 6 از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده است که فرمود:
ما فی المیزان شی ء أثقل من الصلاه علی محمّد وآل محمّد.
در ترازوی اعمال و کفّه حسنات چیزی سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام نیست.
ص: 156
بعد فرمود: فردای قیامت اعمال شخصی را در میزان که وسیله سنجش اعمال است قرار می دهند کم می آورد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم صلواتی را که این شخص فرستاده حاضر کند و در میزان او گذارد، کفّه حسناتش سنگین شود و برتری پیدا کند.(1)
71 / 7 امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
إرفعوا أصواتکم بالصلاه علیّ فإنّها تذهب بالنفاق.(2)
هنگام صلوات فرستادن صدای خود را بلند کنید، زیرا این کار نفاق و دوروئی را برطرف می سازد.
72 / 8 شیخ صدوق قدس سره از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:
من لم یقدر علی ما یکفّر به ذنوبه فلیکثر من الصلاه علی محمّد وآله، فإنّها تهدم الذنوب هدماً.(3)
کسی که توانائی کاری که کفّاره گناهانش گردد ندارد باید بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام زیاد صلوات فرستد، زیرا صلوات بنیان گناه را ویران می سازد و آن را نابود می کند.
73 / 9 قطب راوندی رحمه الله از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
من صلّی علی النبیّ صلی الله علیه وآله وسلم مرّه واحده بنیّه وإخلاص من قلبه، قضی اللَّه له مائه حاجه، منها: ثلاثون للدنیا وسبعون للآخره.
هر کس یک بار بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با نیّت صحیح و اخلاص باطنی صلوات فرستد خداوند صد حاجت او را برآورده کند که سی حاجت آن مربوط به دنیا و هفتاد حاجت آن مربوط به امور آخرت باشد.
ص: 157
و پیمغبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
من صلّی علیّ کلّ یوم ثلاث مرّات حبّاً وشوقاً، کان حقّاً علی اللَّه عزّوجلّ أن یغفر له ذنوبه تلک اللیله وذلک الیوم.
کسی که بر من هر روز سه بار از روی محبّت و شوق صلوات فرستد سزاوار است که خداوند گناهان او را که در آن شب و روز انجام داده ببخشد و او را بیامرزد.(1)
74 / 10 شهید اوّل قدس سره در مجموعه خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که فرمود:
الشیطان شیطانان: شیطان الجنّ، ویبعد ب «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم»، وشیطان الإنس ویبعد ب «الصلاه علی النبیّ وآله».(2)
شیطان دو گونه است: شیطانی که از طایفه جنّ است و آن به گفتن «لا حول ولا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم» دور می گردد، و شیطانی که از طایفه آدمیان است و آن به صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام از انسان دور می شود.
75 / 11 در کتاب «جامع الأخبار» از آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که فرمود:
من صلّی علیّ مرّه فتح اللَّه علیه باباً من العافیه.(3)
هر کس یکبار بر من صلوات فرستد خدا دری از عافیت به روی او باز فرماید.
مؤلّف رحمه الله گوید: تأیید فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مطلبی است که بعضی ازشاگردانم از اهل علم نقل کرده است.
او گفت: به چشم درد شدیدی مبتلا شدم به حدّی که می ترسیدم بینائی
ص: 158
خود رااز دست دهم، در خواب شخصی مرا به زیاد صلوات فرستادن سفارش فرمود؛ ومن بر آن مداومت نمودم. در مدّت کمی خداوند به برکت صلوات مرا شفا داد وآن ذکر صلواتی که سفارش کرد چنین بود:
«اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد بعدد کلّ داء ودواء».
76 / 12 در روایتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
من صلّی علیّ مرّه، لم یبق من ذنوبه ذرّه. (1)
هر کس بر من یک بار صلوات فرستد از گناهانش چیزی باقی نماند.
77 / 13 ابن مسعود از آن حضرت نقل کرده است که فرمود:
أولی الناس بی یوم القیامه أکثرهم علیّ صلاه فی دار الدنیا.(2)
فردای قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که در دنیا زیادتر بر من صلوات فرستاده باشد.
78 / 14 ابن عبّاس می گوید: پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
در عالم رؤیا عمویم حمزه و برادرم جعفر بن ابی طالب را دیدم که پیش روی آنها طبقی از عنّاب بود، مدّتی از آن میل کردند سپس به انگور تبدیل شد و مدّتی از آن خوردند، سپس انگور به خرما تبدیل شد و برای مدّتی نیز از آن خوردند، آنگاه نزدیک آنها رفتم و گفتم: پدرم فدای شما، کدام یک از اعمال را برترین عمل یافتید؟
آن دو بزگوار عرض کردند:
فدیناک بالآباء والاُمّهات، وجدنا أفضل الأعمال الصلاه علیک، وسقی الماء، وحبّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
پدران و مادران ما فدای شما یا رسول اللَّه، برترین اعمال را صلوات فرستادن بر شما، سیراب کردن تشنگان و دوستی علیّ بن ابی طالب علیه السلام یافتیم.(3)
ص: 159
79 /15 راوندی رحمه الله در کتاب «نوادر» از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
من صلّی علی محمّد مائه مرّه، قضی اللَّه له مائه حاجه.(1)
هر کس صد مرتبه بر من صلوات فرستد خداوند صد حاجت او را برآورده فرماید.
80 / 16 شیخ ابوالفتوح رازی رحمه الله در تفسیر خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
شب معراج در سیر آسمانی خود فرشته ای را دیدم که هزار دست داشت و در هر دست او هزار انگشت بود، مشغول حساب کردن بود و با انگشتانش شماره می کرد.
به جبرئیل گفتم: این فرشته کیست و چه چیزی را حساب می کند؟
گفت: این فرشته موکّل بر قطرات باران است و حساب می کند چند قطره باران از آسمان بر زمین فرود آمده است.
حضرت به او فرمود: آیا تعداد قطرات باران را که از ابتدای آفرینش بر زمین باریده می دانی؟
عرض کرد: قسم به خداوندی که تو را به حق به سوی آفریدگانش فرستاده است نه تنها می دانم چند قطره باران از آسمان به زمین نازل شده بلکه تفصیل آن را هم می دانم که چند قطره در دریاو چند قطره در خشکی و چند قطره در آبادی و چند قطره در باغ و چند قطره در شوره زار و چند قطره در گورستان فرود آمده است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من از حفظ و یادآوری او تعجّب کردم، و او که چنین دید عرض کرد: ای رسول خدا ! با همه این قدرتی که از نظر دستها و انگشتان و حفظ و یادآوری دارم از محاسبه یک چیز ناتوانم.
سئوال کردم: حساب کدام چیز است؟ عرض کرد:
قوم من اُمّتک یحضرون مجمعاً فیذکر اسمک عندهم فیصلّون
ص: 160
علیک، فأنا لا أقدر علی حصر ثوابهم.
عدّه ای از امّت شما که در محلّی اجتماع کرده باشند و چون نام مبارک شما به میان آید بر شما صلوات فرستند، من از شمارش ثواب آن عاجزم.(1)
81 / 17 شیخ عبدالحقّ دهلوی در کتاب «تاریخ مدینه» نقل کرده است:
مردی را دیدند که در طواف و سعی و سایر موقف های حجّ دعائی غیر ازصلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام نمی خواند.
به او گفتند: چرا دعاهائی که نسبت به هر یک از این مکانها وارد شده نمی خوانی؟
گفت: عهد کرده ام که فقط صلوات فرستم و دعای دیگری را با آن شرکت ندهم. و علّتش اینست که پدرم چون از دنیا رفت صورت او را مثل الاغ دیدم و از مشاهده آن بسیار غمناک شدم، بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب دیدم و دامن احسان او را گرفتم و برای پدرم شفاعت کردم و از سبب این قضیّه از آن حضرت سئوال کردم، فرمود:
پدرت رباخوار بود و سزای هر کس که رباخواری پیشه کند چنین است.
ولکن والدک کان یصلّی علیّ فی کلّ لیله عند المنام مائه مرّه، ولذا قبلت شفاعتک وعفوت.
ولی پدر تو خصوصیّتی داشت و آن این بود که هر شب هنگام خوابیدن صد مرتبه بر من صلوات می فرستاد، ما به خاطر این عمل شفاعت تو را درباره او پذیرفتیم و او را بخشیدیم.
آنگاه چهره پدرم را نورانی مانند ماه مشاهده کردم و از هاتفی هنگام دفن اوشنیدم که گفت: سبب عنایت پروردگار و آمرزش پدرت همان صلوات هائی بود که بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرستاد.(2)
ص: 161
82 / 18 محدّث نوری قدس سره از یگانه دوران خود شیخ احمد پسر زین الدین نقل کرده است که گفت:
در عالم خواب حضرت زین العابدین امام سجّاد علیه السلام را ملاقات کردم و نزد او شکوه و ناله کردم که زاد و توشه ای برای آخرت آماده نکرده ام، برای توبه خالص توفیق نیافتم، و اعمال صالح را نتوانستم بجا آورم.
حضرت فرمود:
علیک أن تکثر الصلاه علی محمّد وآله، ونحن نعمل بذلک ونجعله لک عوض صلاتک علی محمّد وآله إلی یوم الدین.
آنچه بر شما است این است که زیاد بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستید، و ما در مقام پاداش، عوض صلواتی که شما فرستاده اید آن اعمال صالح را که به انجامش توفیق پیدا نکرده اید تا روز قیامت برای شما انجام می دهیم.(1)
83 / 19 کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت به شخصی فرمود:
معنی این فرمایش خداوند «وَذَکَر اسْم رَبِّهِ فَصَلَّی» (2) چیست؟
عرض کرد: یعنی هر گاه نام پروردگارش را به یاد آورد برخیزد و نماز بخواند.
امام علیه السلام فرمود: اگر خداوند چنین تکلیفی کرده باشد بسی دشوار و طاقت فرسا است.
عرض کرد: پس معنای آیه چگونه است؟ فرمود:
کلّما ذکر اسم ربّه صلّی علی محمّد وآله.
هر گاه نام پروردگارش را به یاد آورد صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام بفرستد.(3)
ص: 162
84 / 20 در تفسیر امام عسکری علیه السلام ذیل آیه شریفه «وَإذْ نَجَّیْناکُم مِنْ آلِ فِرْعَونَ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب»(1) «به یاد آورید هنگامی که شما را از فرعونیان نجات دادیم و آنها شما را به بدترین عذاب شکنجه می کردند»، آن حضرت فرمود:
از عذاب شدید آنها این بود که ایشان را به کشیدن گِل برای ساختمان بکار می گرفتند و از ترس اینکه فرار کنند آنها را دربند می کردند، با سختی گِل را از نردبان ها بالا می بردند و چه بسا از بالا سقوط می کردند و می مردند یا زمین گیر می شدند و هیچ اعتنائی به آنها نمی کردند تا اینکه خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی علیه السلام وحی (پیغام) فرستاد:
به قوم خود بگو:
لایبتدؤن عملاً إلّا بالصلاه علی محمّد وآله الطیّبین لیخفّف علیهم.
عملی را جز با صلوات بر محمّد و آل اطهار او شروع نکنند تا آن کار بر آنها آسان گردد.
آنها این دستور را اجرا کردند و کارهای دشوار برایشان سبک شد.
و نیز فرمود: هر کس که بر اثر فراموش کردن صلوات سقوط کرد یا زمین گیر شد اگر برایش ممکن است خودش صلوات را بگوید، و اگر برایش مقدور نیست دیگری به جای او صلوات فرستد، تا آن گرفتاری به او خسارت و ضرری وارد نکند.
آنها هم این دستور را عمل کردند و سالم ماندند.
و در تفسیر این قسمت از آیه «یُذَبِّحُون أبْناءَکُم»(2) «پسران شما را می کشتند»، فرمود:
هر گاه یکی از زنهای آنها حامله می شد به قابله هائی که بر آنها می گماشتند رشوه می داد تاگزارش ندهند و دوران حملش تمام شود، و وقتی پسر به دنیا می آمد او را در صحرائی یا سوراخ کوهی یا محلّ دور افتاده ای رها می کرد و ده مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام
ص: 163
می فرستاد، خداوند فرشته ای را مأمور می کرد تا او را تربیت کند، از یک انگشت او شیر می مکید و از انگشت دیگر غذای نرم و ملایم می خورد و به این شکل بنی اسرائیل رشد کردند، و تعداد آنهائی که سالم ماندند بیش از نفراتی بود که کشته شدند.
و در تفسیر این قسمت از آیه «یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُم»(1) «زن های شما را زنده نگه می داشتند»، فرمود:
آنها را باقی می گذاشتند و به کنیزی می گرفتند، تا اینکه نزد حضرت موسی آمده ضجّه و ناله کردند و گفتند: دختران و خواهران ما را بکار می گیرند و به خدمت وا می دارند چاره ای برای ما بیندیش.
حضرت آنها را امر فرمود که صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام بفرستند تا نجات پیدا کنند.
و در تفسیر آیه شریفه «إذْ فَرَقْنا بِکُم البَحْرَ فَأنْجَیْناکُم»(2) «هنگامی که دریا را شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم»، فرمود:
هنگامی که حضرت موسی کنار دریا رسید خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرستاد: به بنی اسرائیل بگو:
جدّدوا توحیدی وأقرّوا بقلوبکم ذکر محمّد سیّد عبیدی وإمائی، وأعیدوا علی أنفسکم ولایه علیّ علیه السلام أخی محمّد وآله الطیّبین.
توحید مرا بخاطر آورید و به دلهایتان نبوّت محمّد سرور بندگانم را اقرار نمائید و با ولایت برادرش علیّ بن ابی طالب علیه السلام تجدید عهد کنید.
و بگوئید: خدایا ! مرا بر روی این آب عبور بده. اگر چنین کردید آب دریا برای شما همانند زمین خواهد شد.
حضرت موسی علیه السلام این دستور الهی را به ایشان فرمود.
آنها در جواب گفتند: چیزی که ما را ناراحت می کند و خوش آیند ما نیست به ما دستور می دهی، ومگر جز ترس از مرگ بود که ما را از فرعون
ص: 164
فراری داد، اکنون تو ما را بدون اندیشه کردن به این دریای انبوه آب با این کلمات می اندازی و نمی دانیم چه بر سر ما خواهد آمد.
کالب بن یوحنّا در حالیکه بر مرکب سوار بود به حضرت موسی عرض کرد: مهمّ نیست این خلیج چهار فرسخ باشد آیا خدا تو را به این کار امر فرموده که ما اینها را بگوئیم و داخل شویم؟
موسی فرمود: بله، عرض کرد: تو هم ما را به آن فرمان می دهی؟ فرمود: بله، آنگاه ایستاد، به توحید پروردگار و نبوّت محمّد و ولایت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرین او علیهم السلام اقرار کرد و عهد خود را با آنها تازه کرد، سپس عرض کرد:
«اللهمّ بجاههم جوّزنی علی متن هذا الماء»، خدایا به آبروی این بزرگواران و به مقامی که نزد تو دارند مرا بر این آب عبور بده.
سپس اسب خود را به میان آب برد و بر روی آب به راه افتاد و گویا آب برایش مانند زمین نرم و هموار بود تا اینکه به انتهای خلیج رسید، سپس با سرعت برگشت و به بنی اسرائیل گفت:
ای گروه بنی اسرائیل؛ از موسی پیغمبر خود اطاعت کنید، فما هذا الدعاء إلّا مفتاح أبواب الجنان، ومغالیق أبواب النیران، ومستنزل الأرزاق والجالب علی عباداللَّه وإمائه رضاء الرحمان المهیمن الخلاّق.
این دعائی که او به شما تعلیم نمود کلید درهای بهشت و قفل درهای آتش و نازل کننده روزی ها وجلب کننده خشنودی پروردگار مهربان است.
آنها امتناع ورزیدند و گفتند: ما جز بر روی زمین راه نمی رویم، خداوند به موسی فرمود: «أنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر»(1) عصای خود را به دریا بزن و بگو: «اللهمّ صلّ علی محمّد وآله لمّا فلقته» خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست و این دریا را برای ما بشکاف.
پس دریا شکافته شد و زمین تا انتهای خلیج ظاهر گردید و حضرت موسی به آنها فرمود: اکنون داخل شوید.
گفتند: زمین آن مرطوب و لغزنده است، می ترسیم که در آن فرو رویم.
خداوند تعالی فرمود: ای موسی بگو:
ص: 165
«اللهمّ بحقّ محمّد وآله الطیّبین جفّفها».
خدایا به حقّ محمّد و آل پاکش زمین را برای ما خشک گردان.
وقتی آن را گفت، خداوند باد صبا را بر آن فرستاد و آن را خشک نمود.
پس از آن فرمود: داخل شوید.
گفتند: ای پیغمبر خدا ؛ ما دوازده قبیله هستیم و وقتی داخل دریا شدیم هر گروهی از ما می خواهد از دیگری سبقت بگیرد و ممکن است حادثه بدی بین ما واقع شود، اگر هر فرقه ای ازما راه مخصوص داشته باشد ما از این وحشتی که داریم در امان خواهیم بود.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمان داد: با عصایت به عدد آنها یعنی دوازده مرتبه در دوازده موضع بر زمین بزن و بگو:
«اللهمّ بجاه محمّد وآله الطیّبین بیّن لنا الأرض وأمط الماء عنّا». خدایا به آبروی محمّد واهل بیت پاک او زمین را برای ما ظاهر کن و آب را دور گردان.
پس دوازده راه پیدا شد و کف زمین به سبب باد صبا خشگ گردید آنگاه به قوم خود گفت: وارد شوید، آنها این بار گفتند: وقتی هر گروه از ما وارد یکی از این راهها شد نمی داند بر سر دیگران چه می آید.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: در بین راهها هر انباشته ای از آب را با عصا بزن و بگو: «اللهمّ بجاه محمّد وآله الطیّبین لمّا جعلت فی هذا الماء طیقاناً واسعه یری بعضهم بعضا»، خدایا به آبروی محمّد و آل اطهار او در میان این آب طوقها و کمانهائی بزرگ قرار بده که افراد این گروه بتوانند افراد گروه دیگر را ببینند. سپس بنی اسرائیل داخل شدند...(1)
85 / 21 و آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «وَإذْ أخَذْنا میثاقَ بَنی إسْرائیل لاتَعْبُدونَ إلّا اللَّه وَبِالْوالِدَینِ إحْساناً وَبِذِی القُرْبی وَالیَتامی وَالمَساکینَ وَقُولوا للناسِ حُسْناًوَأقیمُوا الصلاه»(2) «و هنگامی که از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفتیم که جز خدا را بندگی نکنید و درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان
ص: 166
و بینوایان نیکی کنید و با مردم نیکو گفتگو کنید و نماز را بپا دارید»، فرمود:
مقصود از «نماز» در این آیه نمازهای پنج گانه و صلوات فرستادن بر محمّد و آل اطهار او است.
وأقیموا أیضاً الصلاه علی محمّد وآله الطیّبین عند أحوال غضبکم ورضاکم، وشدّتکم ورخاکم وهمومکم المغلقه لقلوبکم.
(یعنی در حالات مختلف) ؛ وقتی خشمگین می گردید، زمانی که خوشحال هستید، هنگامی که دچار مشکلات می شوید، وقتی که در راحتی و نعمت به سر می برید، و هر گاه که غم ها و غصّه ها دل های شما را احاطه می کنند صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام بفرستید.(1)
86 / 22 و در تفسیر آیه شریفه « وَکانُوا مِنْ قَبْل یَسْتَفْتِحون عَلی الَّذینَ کَفَروا فَلَمّاجاءَهُم ما عَرَفوا کَفروا بِه فَلَعْنَهُ اللَّه عَلی الکافرین» (2) «پیش از بعثت پیامبر به نام آن حضرت طلب فتح و نصرت بر کافران می نمودند، آنگاه که آمد و او را شناختند به او کافر شدند پس لعنت خدا بر گروه کافران باد»، امام عسکری علیه السلام می فرماید:
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرموده است:
إنّ اللَّه تعالی أخبر رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم بما کان من إیمان الیهود بمحمّد صلی الله علیه وآله وسلم قبل ظهوره، من استفتاحهم علی أعدائهم بذکره والصلاه علیه وآله.
خداوند تبارک و تعالی پیغمبرش را از ایمان یهودیان به آن حضرت پیش از بعثت او خبر داده است که آنها به یاد او و صلوات بر او و اهل بیتش بر دشمنان خود فتح و ظفر پیدا می کردند.(3)
87 / 23 و نیز آن حضرت فرموده است:
ص: 167
وکان اللَّه عزّوجلّ أمر الیهود فی أیّام موسی وبعده إذا دهمهم أمر ودهمتهم داهیه أن یدعوا اللَّه عزّوجلّ بمحمّد وآله الطیّبین، وأن یستنصروا بهم.
خداوند تبارک و تعالی یهودیان زمان موسی و بعد از او را امر نموده بود که هر گاه مشکلی پیدا کردند و هر زمان دچار مصیبت و بلائی شدند خدا را به واسطه محمّد و آل پاک او بخوانند و به وسیله آنها یاری بجویند.
و آنها این دستور را اجرا می کردند حتّی یهودیان مدینه سالهای متمادی قبل از بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم چنین کاری می کردند و در بلاها و فتنه ها بر مشکلات و دشواری ها غلبه می یافتند.
ده سال قبل از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دو قبیله اسد و غطفان و جمعی از مشرکین با یهودیان دشمنی می کردند و قصد اذیّت و آزار آنها را داشتند و آنها از خداوند به تقرّب محمّد و آل طاهرین او درخواست نمودند و بدیها و بلاها را از خود دفع کردند.
یک بار این دو قبیله با سه هزار اسب سوار به بعضی از محلّه های یهودی نشین که در اطراف مدینه بود حمله کردند یهودیان که سیصد نفر بیشتر نبودند به مقابله برخاستند و خدا را به محمّد وآل محمّد علیهم السلام خواندند، و به فضل الهی آنها را شکست دادند.
این دو قبیله بعد از این شکست با مشورت یکدیگر تصمیم گرفتند از قبیله های دیگر کمک بگیرند تا آنکه جمعیّت خود را به سی هزار نفر رساندند، آنگاه با این نیروی زیاد دوباره به آن سیصد نفر یهودی هجوم آوردند و آنها را در محاصره خود درآوردند و آب و غذا را بر روی آنها بستند، یهودیان که چنین دیدند امان خواستند و آنها نپذیرفتند و گفتند: راه نجاتی برای شما نیست جز اینکه شما را کشته، زن و بچّه شما را اسیر کرده و اموالتان را به غارت ببریم.
یهودیان که درهای امید را به روی خود بسته دیدند به فکر چاره جوئی افتادند، بعضی از شخصیّت ها و بزرگان آنها گفتند: چرا گذشته خود را فراموش کردید؟ مگر حضرت موسی پیشینیان ما را سفارش نکرده بود که در هنگام گرفتاری به واسطه محمّد و آل محمّد علیهم السلام از خدا استمداد کنند، و با روی آوردن به درگاه الهی و تضرّع در پیشگاه او سختی های
ص: 168
خود را به واسطه محمّد و آل محمّد علیهم السلام برطرف کنند.
همه گفتند: همین طور است.
گفتند: پس شما هم چنین کنید تا نجات پیدا کنید.
یهودیان دست به دعا برداشتند و عرض کردند:
«اللهمّ بجاه محمّد وآله الطیّبین لمّا سقیتنا، فقد قطعت الظلمه عنّا المیاه حتّی ضعف شبّابنا، وتماوتت ولداننا، وأشرفنا علی الهلکه».
«خدایا به آبروی محمّد و آل محمّد علیهم السلام آبی به ما برسان، این ستمگران آب را به روی ما بسته اند به حدّی که جوانان ما از تشنگی ضعیف شده اند و چیزی نمانده که هلاک شوند».
خداوند به دعای آنها جواب داد و بارانی با قطرات درشت و پیوسته و شدید نازل نمود بطوری که حوض های آنها و رودخانه ها و ظرفهای آنها را پر کرد، و گفتند: این یکی از دو احسان که به ما رسید.
سپس بر بامها آمدند تا از بلندی نگاه کنند لشکری که آنها را احاطه کرده بر اثر این باران چه برسر آنها آمده است؟ دیدند آنها به شدّت اذیّت شده اند، اسلحه های آنها از کار افتاده، وسایل آنها خراب و غذاهایشان فاسد گردیده است و بعضی از آنها این باران را که در غیر وقت خودش و درشدّت گرمای تابستان آمده به فال بد گرفته و برگشته اند.
آن عدّه ای که مانده بودند به یهودیان گفتند: فرض کردیم آب به شما رسید از کجا غذا به شما می رسد تا بخورید، و اگر جمعی رفته اند ما برنمی گردیم تا به شما و اهل و عیال شما و اموالتان غلبه پیدا کنیم و ناراحتی خود را برطرف کرده، دل خود را تسلّی دهیم.
یهودیان گفتند: آن کسی که ما را به برکت محمّد و آل محمّد علیهم السلام از تشنگی نجات داد قادر و توانا است که به ما غذا هم برساند و آن کسی که شرّ عدّه ای از شما را از ما کم کرد می تواند شرّ بقیّه را هم برطرف کند.
سپس یهود خدا را به محمّد و آل محمّد علیهم السلام خواندند و از او تقاضای طعام نمودند، خداوند قافله بزرگی را که حدود دو هزار شتر و قاطر و الاغ بود و به همراه خود آرد و گندم و خوراک داشتند به سوی آنها فرستاد، این قافله وقتی رسید که لشکر دشمن همگی خواب بودند و خدا خواب آنها را به قدری سنگین قرار داد که متوجّه آمدن آنها نشدند، و آنها به
ص: 169
راحتی وارد قریه شدند، و همه متاعی که به همراه داشتند به زمین نهادند و به یهودیان فروختند، و از آن محلّ دور شدند در حالیکه هنوز آنها خوابیده بودند، پس از مدّتی از خواب بیدار شدند و قصد جنگیدن با یهودیان کردند و به یکدیگر می گفتند: اینها بر اثر شدّت گرسنگی نیرو و توان خود را از دست داده اند و به زودی به چنگ ما در می آیند.
یهودیان گفتند: این طور که خیال کردید نیست بلکه خداوند به ما غذا رسانید و شما خواب بودید، و در آن حال اگر ما می خواستیم شما را نابود کنیم به راحتی می توانستیم ولی دوست نداشتیم که ناجوانمردانه به شما حمله کنیم، اکنون برگردید و ما را به حال خودمان بگذارید و گرنه خدا را به محمّد و آل محمّد علیهم السلام می خوانیم و از آنها استمداد می کنیم تا شما را ذلیل کند، ولی آنها جز به طغیان و سرکشی پاسخ نگفتند.
یهودیان دست به دعا برداشتند و از خدا به واسطه محمّد و آل محمّد علیهم السلام طلب یاری کردند، سپس آنها با همان جمعیّت کم به لشکر دشمن حمله کردند، بعضی از آنها را کشتند و بعضی را اسیرکردند و بقیّه را پراکنده نمودند.
این یهودیان بعد از بعثت پیامبر و ظهور اسلام به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم حسد ورزیدند و او را تکذیب کردند و می گفتند: چرا او از میان طایفه عرب است؟
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: این فتح و پیروزی که نصیب یهودیان شد به خاطر این بود که محمّد و آل محمّد را به یاد داشتند.
ألا فاذکروا یا اُمّه محمّد، محمّداً وآله عند نوائبکم وشدائدکم لینصراللَّه به ملائکتکم علی الشیاطین الّذین یقصدونکم.
پس شما ای امّت محمّد ! هنگام مصائب و گرفتاری های خود محمّد و آل محمّد علیهم السلام را بیاد آورید تا آنکه خداوند به برکت ایشان فرشتگان موکّل بر شما را بر شیاطینی که شما را قصد می کنند یاری دهد.
با هر یک از شما از طرف راست او فرشته ای است که حسنات او را می نویسد و از طرف چپ او فرشته دیگری است که گناهانش را ثبت می کند، و با او دو شیطان از طرف ابلیس است که او را گمراه می کنند،
ص: 170
وقتی آن دو شیطان در قلب او وسوسه نمودند اگر یاد خدا کرد و ذکر شریف «لاحول ولا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم وصلّی اللَّه علی محمّد وآله [ الطیّبین] » را گفت، آن دو شیطان سرکوب می شوند و نمی توانند فعّالیّت کنند.(1)
و این حدیث ادامه دارد، ما آن مقداری که مناسب با این بخش بود ذکر کردیم.
88 / 24 محدّث نوری قدس سره در کتاب «دار السلام» از کتاب «ریاض الأذهان» نقل کرده است:
زنی دخترش را در خواب دید که به انواع عذاب ها گرفتار است، از خواب بیدار شد و از مشاهده این رؤیا بسیار غمناک بود و گریه می کرد، بعد از یک شبانه روز دوباره او را در خواب دید که خوشحال و شادمان است و در باغی ازباغ های بهشت گردش می کند، و چون از دختر علّتش را پرسش کرد، جواب داد: به خاطر گناهان و معاصی عذاب می کشیدم ولی امروز شخصی مرورش به این قبرستان افتاد و چند مرتبه بر پیغمبر و خاندانش علیهم السلام صلوات فرستاد، ثواب آن را که میان اهل قبرستان تقسیم کردند عذاب آنها به حور و قصور تبدیل شد.(2)
89 / 25 و نیز از کتاب «شفاء الأسقام» از محمّد بن سعید حکایت کرده است که گفت:
من با خود عهد کرده بودم هر شب قبل از خواب تعداد معیّنی بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام صلوات فرستم، شبی در عالم رؤیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که وارد حجره ما شدند، و در و دیوار خانه به نور جمال آن حضرت نورانی شد، به من توجّهی کرد و فرمود:
ص: 171
أین الفم الّذی کان یصلّی علیّ حتّی اُقبّله؟
کجاست آن دهانی که با آن بر من صلوات می فرستی تا آن را ببوسم؟
من از آنکه دهان خود را جلو بیاورم حیا کردم و صورتم را جلو آوردم و آن حضرت صورتم را بوسید، و آنگاه از خوشحالی زیاد بیدار شدم و اهل و عیالم رابیدار کردم، بوی عطر چنان در همه حجره می وزید که گویا آنجا پر از مشک خوشبو شده باشد، و این بوی خوش تا هشت شبانه روز از صورت من می وزید و هر کس آن را استشمام می کرد.(1)
90 / 26 شیخ صدوق قدس سره در کتاب «علل الشرائع» از امام هادی علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
إنّما اتّخذ اللَّه تعالی إبراهیم خلیلاً، لکثره صلاته علی محمّد وأهل بیته صلوات اللَّه وسلامه علیهم.(2)
خداوند تبارک و تعالی ابراهیم را خلیل خود گرفت، زیرا بر محمّد و آل محمّد - که سلام و درود خدا بر آنها باد - زیاد صلوات می فرستاد.
91 / 27 در کتاب «بشاره المصطفی لشیعه المرتضی» از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:
من قال فی رکوعه وسجوده وقیامه: «اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد» کتب اللَّه له بمثل الرکوع والسجود والقیام.(3)
هرکس در رکوع و سجده و قیام نمازش صلوات فرستد یعنی بگوید: «اللهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد» خداوند ثوابی مثل ثواب رکوع و سجده و قیام برای او بنویسد.
ص: 172
92 / 28 شیخ حرّ عاملی رحمه الله در «وسائل الشیعه» از کتاب «کافی» نقل می کند:
شخصی به نام عبدالسلام به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من در حال طواف دعائی جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام به خاطرم نیامد و وقتی سعی بین صفا ومروه می کردم فقط این ذکر را می گفتم.
حضرت فرمودند:
ما اُعطی أحد ممّن سأل أفضل ممّا اُعطیت.
به هیچ کس از آنها که دعا کرده اند بهتر از آنچه به تو عطا شده، عنایت نشده است.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: از این حدیث استفاده می شود که صلوات برترین اعمال است.
93 / 29 شهید قدس سره در کتاب «منیه المرید» از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که فرمود:
من صلّی علیّ فی کتاب لم تزل الملائکه تستغفر له ما دام اسمی فی ذلک الکتاب.(2)
هر کس در نوشتار خود صلوات بر من را ذکر کند تا زمانی که اسم من در آن کتاب باقی باشد فرشتگان برای او استغفار کنند.
مؤلّف رحمه الله گوید: این باب را با ذکر دو مطلب خاتمه می دهیم:
اوّل: آنچه به آن حضرت اختصاص دارد، و آن بسیار زیاد است، فقط به روایتی که در کتاب «کافی» از امام باقر علیه السلام نقل شده اکتفا می کنیم:
آن حضرت فرموده است:
ص: 173
سه چیز اختصاص به وجود مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم داشت و در غیر آن حضرت نبود:
لم یکن له فی ء، ولایمرّ فی طریق فیمرّ به بعد یومین أو ثلاثه إلّا عرف أنّه قد مرّ فیه لطیب عرفه، وکان لایمرّ بحجر ولا شجر إلّا سجد له.
برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سایه نبود، از محلّی که عبور می کرد اگر بعد از دو روز یا سه روز کسی می گذشت به خاطر بوی عطری که در محلّ مانده بود می فهمید رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از آنجا عبور کرده است، به هر سنگ یا درختی که عبور می کرد بر او سجده می کردند.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: چه نیکو سروده است شاعر فارسی زبان که گفته است:
سایه پیغمبر ندارد هیچ می دانی چرا؟
آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است
مطلب دوّم این است که: آیا صلوات موجب بالا رفتن مقام و مرتبه پیغمبر و اهل بیت اطهار او می گردد یا نه؟
گروهی قول دوّم را اختیار کرده اند به گمان اینکه خدای تبارک و تعالی کامل ترین مرتبه ای که سزاوار نوع انسان باشد به پیغمبرش و اهل بیت آن حضرت عنایت کرده و زیادتر از آن تصورّ نمی رود.
بنابراین نظریّه فائده صلوات فقط به کسی که صلوات می فرستد برمی گردد، همان طور که فرمایش امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه ضمناً بر این مطلب دلالت دارد، زیرا فرموده است:
وجعل صلاتنا علیکم وما خصّنا به من ولایتکم طیباً لخلقنا وطهارهً لأنفسنا.(2)
ص: 174
یعنی فائده صلوات ما و ولایتی را که به شما اهل بیت داریم خوبی خلق ما و پاکی نفس ما قرار داده است.
مؤلّف رحمه الله قول اوّل را اختیار می کند و می فرماید: صلوات ما باعث زیاد شدن درجه و مرتبه محمّد و آل محمّد علیهم السلام می گردد، به خاطر اخباری که به ما رسیده و به خاطر وجود قابل و فاعل یعنی ذوات مقدّسه چهارده معصوم علیهم السلام ظرفهائی هستند که قابلیّت پذیرش فیض را دارند، و ذات مقدّس پروردگار فیّاض علی الإطلاق است، و چون مقتضی موجود و مانع مفقود است هیچ اشکالی در قبول این قول نیست، و خود آن حضرت اینگونه بود که از افراد صالح امّتش تقاضای دعا می کرد و می فرمود:
إنّ ربّی وعدنی مرتبه الشفاعه والوسیله ولاتنال إلّا بالدعاء.
پروردگارم به من وعده فرموده است مرا به مرتبه شفاعت و درجه وسیله برساند، و جز با دعا به آن نمی توان رسید.
و این مقداری که ذکر کردیم برای اهل فکر و اندیشه کافی است. از خداوند تبارک و تعالی مسألت داریم که ما را بر ولایت آنها ثابت بدارد، و با آنها محشور فرماید، و او بر آنچه بخواهد قدرت دارد.
ص: 175
قطره ای از دریای مناقب امام پیغمبران گذشته،
پدر ائمّه طاهرین، سرور یکتاپرستان،
برادر رسول و فرستاده پروردگار عالم،
فرمانروای تمام مؤمنان،
حضرت علیّ بن ابی طالب
صلوات اللَّه علیه وآله الطیّبین
ص: 176
ص: 177
94 / 1 - از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت شده - و آن حدیث مشهوری است - که فرمود:
کلّما فی القرآن فی الحمد، وکلّما فی الحمد فی البسمله، وکلّما فی البسمله فی الباء، وکلّما فی الباء فی النقطه، وأنا النقطه الّتی تحت الباء.
تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد است و آنچه در سوره حمد است در «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» جمع شده است، وآنچه در «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» است در باء آن است و همه اسرار باء در نقطه آن است و من نقطه زیر باء هستم.(1)
مؤلّف رحمه الله در شرح این حدیث می فرماید: اینکه «بسمله» در باء مندرج است بنابر قولی است که باء به معنای بهاء باشد و آن بر اسم هائی که بعداً ذکر می شود احاطه دارد، یا فقط به خاطر ربطی است که بین اسم حقّ و خلق توسّط باء حاصل می شود.
ص: 178
زیرا روشن است که اساس هستی تمام مخلوقات ربطی است که بین آنها و اسم حقّ وجود دارد، و اگر آن ربط نبود همه موجودات نیست بودند، نه ذاتی داشتند و نه صفتی و نه وجودی، پس این ربط اصل و اساس است که حافظ اشیاء و محیط بر آنها است، و معنای آن عبارتی که از کمیل رسیده - که «به سبب باء وجود ظاهر گردیده وبه سبب نقطه عابد از معبود تمیز داده می شود»(1) - همین است.
و توجیه روایتی که می فرماید: «موجودات را از باء بسم اللَّه ظاهر کرده است» نیز همین است.
و امّا اینکه نقطه آنچه را که در باء هست در بردارد ممکن است مقصود اینستکه نقطه محلّ ظهور باء است، و این نقطه است که باء را معیّن کرده و ظاهر ساخته است، همان طور که نقطه کتبی باء را ظاهر می کند و آن را در بین مشترکاتش معیّن می نماید، پس مقصود حقیقت امام است که حامل اسم الهی است و آن را در عالم ظاهر کرده ومعیّن نموده است.
یا اینکه مراد از نقطه آن چیزی باشد که اصل الف و سایر حروف است. و آن حکایت از اسمی است که بسیط است بر الف و به طریق اولی بر باء، و در عین بساطت به باقی احاطه دارد، پس صحیح است که بر آن تحت الباء اطلاق شود مثل اینکه می گوئیم: معنا تحت لفظ است، یعنی لفظ این معنی را دربردارد، زیرا نقطه باطن است و باء از آن حکایت می کند و به ذات خود در تحت باء پنهان است. گرچه در قالب باء ظاهر گشته است، پس نقطه به اعتباری مقام و مرتبه او نزد حق است و به اعتباری با آن متحد و به اعتبار دیگر مظهر مقام پروردگار است.
و صحیح است که تحت الباء در عبارت صفت مبتدا باشد برای خبر، و مقصود این باشد که من خود نقطه هستم با اینکه تحت الباء واقع شوم، و
ص: 179
آن به اعتبار نزول آن حقیقت محمّدیّه در این عالم سفلی است.(1)
95 / 2 - بحرانی قدس سره در تفسیر برهان ذیل آیه شریفه «سَنَشُدّ عَضُدَک بِأخیکَ وَنَجْعَل لَکُما سُلْطاناً»(2) «بازوی تورا به برادرت قوی می گردانیم و برای شما دو نفر حجّت و برهان و قدرت و توانائی قرار می دهیم»، از انس نقل کرده است:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده خود را به طرف گروهی فرستاد، آنها بر او دشمنی کردند و او را کشتند.
این خبر به آن حضرت رسید، این بار علی علیه السلام را به سوی آنها فرستاد، آن حضرت جنگجویان آنها را کشت وباقی مانده آنها را اسیر کرد و وقتی که در برگشتن به نزدیک مدینه رسید پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم او را ملاقات کرد و دربرگرفت و صورتش را بوسید و فرمود:
بأبی أنت و اُمّی من شدّ اللَّه به عضدی کما شدّ عضد موسی بهارون.
پدر و مادرم فدای کسی که خدا بازوی مرا به سبب او قوی کرد، همان طور که بازوی موسی را به سبب هارون تقویت نمود.(3)
96 / 3 - بحرانی رحمه الله در تفسیر برهان از بُرسی رحمه الله نقل می کند که روایت شده:
ص: 180
وقتی هارون به برادرش موسی ملحق شد، روزی بر فرعون وارد شدند و از او در دل آنها ترسی پیدا شد، ناگهان اسب سواری را پیشاپیش خود مشاهده کردند که لباسی از طلا پوشیده و در دست شمشیری از طلا داشت - وفرعون طلا را خیلی دوست می داشت - اسب سوار رو به فرعون کرد و فرمود: جواب این دو نفر را بده و گرنه تو را خواهم کشت.
فرعون از مشاهده این صحنه ناراحت و پریشان شد و گفت: این کار را فردا انجام خواهم داد، و هنگامی که آنها خارج شدند دربان ها را خواند و آنها را بازخواست کرد، از کیفر عمل ترسانید و به ایشان گفت: چگونه این اسب سوار بدون اجازه بر من وارد شد ؟ آنها به عزّت فرعون قسم یاد کردند که جز آن دو نفر کسی داخل نشد.
اسب سوار مثال علی علیه السلام بود (وجود آن حضرت در قالبی مثالی بود) که خداوند پیامبرانش را در پنهانی به سبب او تأیید کرد و خاتم الأنبیاء را به طور آشکار(1) یاری نمود، او کلمه بزرگ پروردگار است که خدا او را به هرصورتی که خواست برای اولیاء خود ظاهر کرد و آنها را یاری نمود، و به آن کلمه خدا را خواندند، آنها را اجابت کرد و نجاتشان داد، و این آیه به آن قصّه اشاره دارد که فرمود: «وَنَجْعلُ لَکما سُلطاناً فَلایَصِلون إلَیْکما بِآیاتِنا»(2)؛ «با آیات و معجزاتی که به شما عطا کردیم برای شما دو نفر قدرتی قرار می دهیم که هرگز دشمنان به شما دست نیابند».
ابن عبّاس می گوید: آیت کبری و نشانه بزرگ الهی که خدا برای آن دو بزرگوار قرار داد همان اسب سوار بود.(3)
ص: 181
97 / 4 - برسی رحمه الله در «مشارق» نقل کرده است که تاریخ نویسان روایت کرده اند:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودند و نزد آن حضرت یکی از پریان بود و از احکام مشکل سئوال می کرد، همینکه امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، آن پری کوچک شد تا مثل گنجشکی گردید سپس گفت: ای رسول خدا ؛ مرا پناه بده. حضرت فرمود:
از چه کسی می ترسی ؟ گفت: از این جوانی که به طرف ما می آید ؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علّت ترس تو چیست ؟
گفت: روزی که طوفان برپا شده بود خواستم کشتی حضرت نوح علیه السلام را غرق کنم، همین جوان بر من ضربه ای زد و دستم را قطع کرد، بعد دست قطع شده اش را نشان داد.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بلی او همین جوان است.(1)
98 / 5 - و نیز روایت کرده است: یکی از پریان نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بود که امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد. آن پری فریاد زد و کمک خواست و عرض کرد: ای رسول خدا ؛ مرا از این جوانی که می آید پناه بده.
حضرت فرمود:
او با تو چه کرده است ؟
گفت: بر سلیمان سرکشی کردم و عصیان ورزیدم، چند نفر از جنّ را به سوی من فرستاد بر آنها غلبه کردم، این اسب سوار نزد من آمد و مرا اسیر کرد و مجروح ساخت، بعد محلّ جراحت را نشان داد که تا آن وقت بهبود نیافته بود.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: گرچه امیرالمؤمنین علیه السلام از نظر ظهورش در عالم دنیا بعداً آمده است ولی زمان ها نسبت به او پیچیده شده و بین گذشته و حال و
ص: 182
آینده برای او فرقی نیست، زیرا او بر زمان و زمانیّات احاطه دارد و آنها تحت ولایت او و در تصرّف او هستند نه اینکه وجود مقدّس او مقیّد به زمان باشد.
او شاهد بر خلقت و بر تمام خلق است و فرمایش امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه: «وأجسادکم فی الأجساد وأرواحکم فی الأرواح وأنفسکم فی النفوس وقبورکم فی القبور»، به این بیان تفسیر می شود. یعنی وجود شمابر همه اجساد و ارواح و نفوس و قبور احاطه دارد، و سرّ اینکه خداوند تبارک و تعالی در بعضی از خطابات خود نسبت به حوادث زمان های گذشته می فرماید: «ألم تر» آیا ندیدی، همین است.
و گاهی بدون تحقیق و دقّت این جملات به گونه دیگری تفسیر می شود، مثلاً گفته می شود: «ذکرکم فی الذاکرین» یاد شما در میان یادکنندگان است، یعنی آثار وجودی شما که احادیث و علوم شما باشد در میان آنهاست، ودرباره «اجسادکم فی الأجساد» و همچنین «ارواحکم فی الأرواح ونفوسکم فی النفوس» گفته اند: اجساد شما وهمچنین ارواح و نفوس شما هم حکم اجساد و ارواح و نفوس ما را دارد ولی از جهت عظمت و برتری موردتعجّب همگان قرار گرفته است، و گفته اند شاهد آن عبارت بعد از آن است که می فرماید: «فما أحلی أسماءکم» یعنی جای تعجّب است که چقدر نام های شما شیرین است.
99 / 6 - شیخ حرّ عاملی قدس سره در کتاب «جواهر السنیّه» از ابن عبّاس حدیثی نقل می کند که گفت:
امیرالمؤمنین علیه السلام آبی آشامید، پس از آن پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سجده کرد، عرض کردند: ای رسول خدا ؛ چرا در این موقع سجده کردی ؟ فرمود:
همینکه علی علیه السلام آب را آشامید خدای تبارک و تعالی ندا کرد:
هنیئاً مرئیاً یا ولیّی وحجّتی علی خلقی، وأمینی علی عبادی.
ص: 183
گوارایت باد ای ولیّ من ؛ و ای کسی که حجّت من بر مخلوقاتم هستی ؛ و امین من بر بندگانم می باشی.(1)
100 / 7 - کراجکی قدس سره در کتاب «کنز الفوائد» می نویسد: فقیه بزرگوار محمّد بن احمد بن حسن بن شاذان قمی ازکتاب خود «ایضاح دفائن النواصب» از طریق عامّه، از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت:
شخصی خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شد و عرض کرد: آیا دوستی علیّ بن ابی طالب علیه السلام مرا سود می بخشد ؟
حضرت فرمود: از جبرئیل سئوال می کنم و جوابت را می دهم.
وقتی به جبرئیل فرمود، او عرض کرد: از اسرافیل سئوال می کنم، اسرافیل به جبرئیل گفت: با پروردگارم مناجات می کنم.
از پیشگاه ربوبی به اسرافیل خطاب شد که به جبرئیل بگو: به حبیب ما محمّد صلی الله علیه وآله وسلم سلام برساند و بگوید:
أنت منّی حیث شئت أنا، وعلیّ منک حیث أنت منّی، ومحبّوا علیّ منه حیث علیّ منک.
تو نسبت به من آن طوری هستی که می خواهم، و علی نسبت به تو به گونه ای است که تو نسبت به من هستی و دوستان علی نسبت به او آن طوری هستند که علی نسبت به تو می باشد.(2)
ص: 184
101 / 8 - صدوق رحمه الله در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از حضرت رضا علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود:
من أحبّک کان مع النبیّین فی درجاتهم یوم القیامه، ومن مات وهو یبغضک فلایبالی مات یهودیّاً أو نصرانیّاً.(1)
کسی که تو را دوست داشته باشد روز قیامت با پیامبران محشور می شود و در درجات آنها قرار می گیرد، و کسی که با دشمنی تو از دنیا رود، باکی نیست یهودی بمیرد و یا نصرانی از دنیا رود.
102 / 9 - ابن شاذان رحمه الله در کتاب «مناقب» از اباصلت هروی نقل می کند که از حضرت رضا علیه السلام شنیدم، و ایشان از پدرانش روایت کرد که علی علیه السلام فرمود:
از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم و او از خدای تبارک و تعالی شنید که فرمود:
علیّ بن أبی طالب حجّتی علی خلقی، ونوری فی بلادی، وأمینی علی علمی، لا اُدخل النار من عرفه وإن عصانی، ولا اُدخل الجنّه من أنکره وإن أطاعنی.
علیّ بن ابی طالب حجّت من بر مخلوقات، نور من در میان سرزمین ها، و امین من بر علم و دانش من است، هر کس علی علیه السلام را بشناسد گرچه مرا معصیت کند او را به آتش داخل نمی کنم، و هر کس علی علیه السلام را انکار کند گرچه مرا اطاعت کند او را به بهشت راه نمی دهم.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: زمخشری بعد از ذکر این حدیث می گوید: و این رمز و
ص: 185
علامت خوبی است، زیرا دوستی علی علیه السلام ایمان کامل است و با ایمان کامل گناهان ضرری نمی زنند.(1)
اینکه فرموده: «وإن عصانی» گرچه مرا معصیت کند، یعنی او را به خاطر بزرگداشت علی علیه السلام می آمرزم و به خاطر ایمانش داخل بهشت می کنم، پس او به سبب ایمان سزاوار بهشت است و به خاطر محبّت و دوستی علی علیه السلام سزاوار بخشش و آمرزش است.
و اینکه فرموده: «ولا اُدخل الجنّه» داخل بهشت نمی کنم، زیرا کسی که ولایت و محبّت علی علیه السلام را نداشته باشد ایمان ندارد و اطاعتی که از من کرده در حقیقت روح نداشته و مجاز است. [چون اطاعت حقیقی خداوند اعمالی است که با محبّت علی علیه السلام انجام گیرد، کسی که محبّت آن حضرت را دارد در حقیقت خدا را اطاعت کرده و کسی که خدا را اطاعت کند اهل نجات است، در نتیجه کسی که دوستی علی علیه السلام را دارد نجات پیدا می کند].
پس معلوم شد که دوستی علی علیه السلام ایمان و دشمنی او کفر است، روز قیامت جز این دو طایفه دوست و دشمن نیستند، دوست او گناهانش آمرزیده شده است و گناهی برایش نمانده لذا حسابی ندارد و بدون حساب وارد بهشت می شود، و دشمن او ایمان ندارد و کسی که ایمان نداشته باشد خدا به او نظر رحمت ندارد، و طاعت او درحقیقت معصیت است و سرانجامش آتش است.
پس دشمن علی علیه السلام بیچاره است و به هلاکت می رسد گرچه حسنات و
ص: 186
کارهای خوبش به اندازه همه بندگان خدا باشد، و دوست علی علیه السلام اهل نجات است گرچه سر تا پا غرق گناه باشد، و کجا می توانند گناهان با وجود ایمان ضرری بزنند ؟
ایمان اکسیر و کیمیائی است که مس گناه را به طلای حسنه تبدیل می کند، پس خوشا به حال اولیاء علی علیه السلام ودوستان او که غرق در رحمتند و بدا به حال دشمنان آن حضرت که از رحمت خدا به دور هستند.(1)
103 / 10 - ابن شاذان رحمه الله در کتاب «مناقب» از ابن عمر نقل می کند که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره علی بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردیم، حضرت خشمگین شده و فرمود:
ما بال قوم یذکرون من له منزله عند اللَّه کمنزلتی ومقام کمقامی إلّا النبوّه.
چرا بعضی درباره کسی شک دارند که درجه و مرتبه اش نزد خدا مثل درجه و مرتبه من است، و از همه مقامات من جز نبوّت برخوردار است.
بعد فرمود:
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام فقد أحبّنی، ومن أحبّنی رضی اللَّه عنه، ومن رضی اللَّه عنه کافاه بالجنّه.
بدانید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است، و هر که مرا دوست داشته باشد خدا از او راضی وخشنود است، و کسی که خدا از او خشنود باشد پاداش او را بهشت قرار می دهد.(2)
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد فرشتگان برای او استغفار می کنند و درهای بهشت به روی او باز است تا از هر دری که بخواهد بدون حساب وارد شود.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند پرونده عملش را به دست راست او دهد و همانند پیامبران به حساب او
ص: 187
رسیدگی کنند.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد از دنیا خارج نمی شود تا از آب کوثر بیاشامد و از درخت طوبی تناول نماید و جای خود را در بهشت ببیند.
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام یهوّن اللَّه علیه سکرات الموت، ویجعل قبره روضه من ریاض الجنّه.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خدا جان کندن را بر او در هنگام مرگ آسان می گرداند، و قبر او را باغی ازباغهای بهشت قرار می دهد.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خدا به تعداد رگهای موجود در بدنش به او حوریّه عطا کند و شفاعت او را درباره هشتاد نفر از اهل بیتش بپذیرد، و به تعداد موهای بدنش در بهشت به او منزل عنایت کند.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را بشناسد و او را دوست داشته باشد خداوند ملک الموت را به سوی او بفرستد همان طور که نزد پیامبران می فرستد، و از او ترس و وحشت دیدن نکیر و منکر را برطرف کند، و قبرش را روشن و به اندازه مسیر هفتاد سال وسعت دهد، و با روی سفید وارد قیامت شود.
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام أظلّه اللَّه فی ظلّ عرشه مع الصدّیقین والشهداء والصالحین، وآمنه من الفزع الأکبروأهوال یوم الصاخّه.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند او را در سایه عرش خود با صدّیقین و شهداء و صالحین ساکن گرداند، و او را از وحشت بزرگ و ترس های قیامت ایمن گرداند.
آگاه باشید، هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خدا خوبی های او را قبول کند و از بدی هایش درگذرد، و در بهشت رفیق حمزه سیّدالشهداء علیه السلام عموی پیامبر باشد.
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام أثبت اللَّه الحکمه فی قلبه، وأجری علی لسانه الصواب، وفتح اللَّه له أبواب الرحمه.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد حکمت را در قلب او، و راستی و درستی را بر زبان او جاری سازد و درهای رحمت خود را برای او
ص: 188
باز کند.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد اسیر خدا در زمین نامیده می شود، و خداوند به وجود او بر فرشتگان و حاملان عرش خود مباهات می کند.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد فرشته ای از زیر عرش پروردگار ندا کند: ای بنده خدا ؛ عمل را دوباره آغاز کن، خداوند گذشته های تو رابخشید و گناهانت را آمرزید.
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام جاء یوم القیامه ووجهه کالقمر لیله البدر.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد، روز قیامت در حالی که چهره اش همانند ماه شب چهاردهم می درخشد درآن صحنه وارد می شود.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند تاج کرامت را بر سر او و لباس عزّت را بر تن او بپوشاند.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد مانند برق زودگذر از صراط عبور کند و هیچ گونه سختی هنگام گذشتن از آن نبیند.
ألا ومن أحبّ علیّاً علیه السلام کتب اللَّه له براءه من النار وبراءه من النفاق، وجوازاً علی الصراط، وأماناً من العذاب.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند دوری از آتش و رهائی از نفاق و اجازه عبور از صراط و ایمن بودن از عذاب را برای او بنویسد.
آگاه باشید: هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند برای او پرونده ای باز نمی کند و میزانی نصب نمی کند و به او گفته می شود: بدون هر گونه حسابی به بهشت وارد شو.
آگاه باشید، هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد از حساب و میزان و صراط در امان خواهد بود.
ألا ومن مات علی حبّ آل محمّد علیهم السلام صافحته الملائکه، وزارته أرواح الأنبیاء، وقضی اللَّه له کلّ حاجه کانت له عنداللَّه تعالی.
آگاه باشید: هر کس با محبّت آل محمّد علیهم السلام از دنیا رود فرشتگان با او مصافحه کنند و ارواح پیامبران به زیارت او آیند وخداوند تمام
ص: 189
خواهشهای او را برآورده فرماید.
ألا ومن مات علی بغض آل محمّد علیهم السلام مات کافراً.
آگاه باشید: هر کس با دشمنی آل محمّد علیهم السلام بمیرد کافر از دنیا رفته است.
آگاه باشید: هر کس با دوستی آل محمّد علیهم السلام بمیرد، با ایمان از دنیا رفته است و من بهشت را برای او ضمانت می کنم.(1)
104 / 11 - در کتاب «أعلام الدین» از آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
شیعیان و دوستان خود را به ده خوی و خصلت بشارت بده:
أوّلها: طیب مولدهم، والثانیه: حسن إیمانهم، والثالثه: حبّ اللَّه لهم، والرابعه: الفسحه فی قبورهم، والخامسه:نورهم یسعی بین أیدیهم، والسادسه: نزع الفقر من بین أعینهم وغنی قلوبهم، والسابعه: المقت من اللَّه لأعدائهم، والثامنه: الأمن من البرص والجذام، والتاسعه: انحطاط الذنوب والسیّئات عنهم، والعاشره: هم معی فی الجنّه وأنا معهم.
اوّل: پاکی ولادت، دوّم: نیکوئی و خوبی ایمان، سوّم: خدا آنها را دوست دارد، چهارم: قبرهای آنها وسیع است، پنجم: نور آنها پیشاپیش ایشان در حرکت است، ششم: فقر را از میان چشم های آنها بیرون کند و دل هایشان را بی نیازی مرحمت فرماید، هفتم: خدا از دشمنان آنها کینه و نفرت دارد،
ص: 190
هشتم: از بیماری پیسی و خوره در امانند، نهم: گناهان و بدیها از ایشان فرو می ریزد و از بین می رود، دهم: آنها در بهشت با من هستند.
پس خوشا به حال آنها و بازگشت خوبی که دارند.(1)
105 / 12 - در کتاب «فضائل» از عمر بن خطّاب نقل کرده است که گفت: در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مسجد آن حضرت بودیم، نماز ظهر را به جماعت برپا داشت، سپس به محراب تکیه کرد، همانند ماه در نهایت درخشندگی و کمال بود و اصحاب در اطرافش جمع شده بودند، ناگهان نگاهی به آسمان نمود، و پس از مدّتی نگاهی به زمین کرد و سپس به کوه و دشت نظری کرد و فرمود:
ای گروه مسلمین ؛ ساکت باشید خداوند شما را رحمت کند، بدانید در دوزخ درّه ای است که درّه ضیاع نامیده می شود، در آن چاهی است و در آن چاه ماری است، جهنّم از آن درّه و درّه از آن چاه، و چاه از آن مار هر روز هفتاد مرتبه به خدا شکایت می کند.
عرض کردند: ای رسول خدا ؛ این عذاب دو چندانی که قسمتی از آن از قسمت دیگرش گله می کند برای چه کسی است ؟ فرمود:
هو لمن یأتی یوم القیامه وهو غیر ملتزم بولایه علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
برای آنهائی که به صحنه قیامت در حالی که به ولایت علی بن ابی طالب پایبند نبوده اند وارد شوند.(2)
106 / 13 - کراجکی قدس سره در کتاب «کنز الفوائد» از ابوذر نقل می کند:
روزی در منزل امّ سلمه در خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودم و به فرمایشات او گوش می دادم که علیّ بن ابی طالب علیه السلام وارد شد، چهره
ص: 191
پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم از خوشحالی شکفته و درخشان گردید، علی علیه السلام را در برگرفت و پیشانی اورا بوسید سپس رو به من کرد و فرمود:
ای ابوذر ؛ این شخص را که بر ما وارد شد به حقیقت می شناسی ؟
ابوذر گفت: عرض کردم: ای رسول خدا ؛ او برادر و پسر عمّ شما و همسر فاطمه علیها السلام و پدر حسن و حسین دو سرور جوانان بهشت است.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای ابوذر ؛ این امامی است فروزنده و درخشان، نیزه بلند بالای پروردگار و درِ بزرگ رحمت او است که هر کس خدا را اراده کند باید ازآن در وارد شود.
ای ابوذر ؛ او برپا دارنده عدالت، و مدافع حریم الهی و یاری کننده دین خدا و حجّت پروردگار بر آفریدگان است، خداوند همواره در میان امّتها به سبب او با خلق خود احتجاج می کند با آنکه در میان هر امّتی پیامبری را برانگیخته است.
یا أباذرّ؛ إنّ اللَّه تعالی جعل علی کلّ رکن من أرکان عرشه سبعین ألف ملک لیس لهم تسبیح ولا عباده إلّا الدعاء لعلیّ علیه السلام وشیعته، والدعاء علی أعدائه.
ای ابوذر ؛ خداوند بر هر پایه ای از پایه های عرش خود هفتاد هزار فرشته قرار داده، تسبیح و عبادت آنها دعا کردن برای علی علیه السلام و شیعیان، و نفرین کردن بر دشمنان آن حضرت است.
ای ابوذر ؛ اگر علی علیه السلام نبود حقّ از باطل، و مؤمن از کافر تشخیص داده نمی شد، و خدا عبادت نمی گردید، زیرا او بر سر مشرکین زد تا اسلام آورند و خدا راعبادت کنند، و اگر او نبود پاداش و کیفری نبود، میان او و خدا پرده و حجابی نیست و او خود حجاب و پرده است.
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را تلاوت فرمود:
«شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وَصَّی بِه نُوحاً ... مَن یُنیب»(1).
«خدا شرع و احکامی که برای شما مسلمین قرار داد همان است که نوح را به آن
ص: 192
سفارش کرد ... و هر کس با دعا و تضرّع به درگاه الهی روی آورد هدایت می شود».
ای ابوذر ؛ خدای تبارک و تعالی در سلطنت و یکتائی خود یگانه بود، به بندگان بااخلاص خود معرفتش را مرحمت کرد و بهشت را مباح گردانید.
فمن أراد أن یهدیه عرّفه ولایته، ومن أراد أن یطمس علی قلبه أمسک عنه معرفته.
هر کس را بخواهد هدایت کند او را با ولایت علی علیه السلام آشنا می کند، و هر کس را بخواهد بر قلبش پرده افکند معرفت آن حضرت را از او باز می دارد.
ای ابوذر ؛ او پرچم هدایت و دلیل تقوا و ریسمان محکم الهی و پیشوای اولیاء من، و نور کسانی است که مرا اطاعت کنند و او کلمه ای است که خدا تقواپیشه گان را به آن ملزم ساخته است.
فمن أحبّه کان مؤمناً، ومن أبغضه کان کافراً، ومن ترک ولایته کان ضالّاً مضلّاً، ومن جحد ولایته کان مشرکاً.
دوستان او مؤمن و دشمنان او کافرند، هر کس ارتباطش را با او قطع کرد گمراه و باعث گمراهی دیگران است، و هر کس ولایت او را انکار کرد مشرک است.
ای ابوذر ؛ منکر ولایت علی علیه السلام را روز قیامت می آورند در حالی که کر و کور و لال است، و در تاریکی های قیامت وارونه و نگونسار فریاد برمی آورد: «یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فی جَنْبِ اللَّه»(1).
«واحسرتا، ای وای بر من بر آنچه کوتاهی کردم در جنب پروردگار یعنی امیر المؤمنین علیه السلام».
در گردنش حلقه ای از آتش است که 300 زبانه دارد و بر هر یک از آنها شیطانی به صورت او آب دهان می افکند، و در داخل قبر او را با خصومت و شدّت به طرف آتش رها می کنند.
ابوذر گفت: عرض کردم ای رسول خدا ؛ پدر و مادرم به فدای شما، دلم را سرشار از خوشحالی نمودی، زیادتر بفرمائید، فرمود:
ص: 193
وقتی مرا به آسمانها بالا بردند، به آسمان اوّل که رسیدم فرشته ای اذان گفت و نماز برپا گردید، جبرئیل دستم را گرفته و مرا مقدّم داشت و عرض کرد: نماز را با فرشتگان بخوانید، اینها مدّتی طولانی است که مشتاق دیدار شما هستند، آنگاه نماز را با هفتاد صف از فرشتگان که طول هر صف به اندازه فاصله مشرق ومغرب بود و عدد فرشتگان را جز خالق آنها نمی دانست خواندم، و چون نماز به پایان رسید بعضی از فرشتگان به من روی آوردند و سلام کردند و گفتند: ما حاجتی و تقاضائی از شما داریم. گمان کردم آنها درخواست شفاعت دارند، زیرا خدا اختیار حوض کوثر و شفاعت را به من داده است و به این وسیله بر پیامبران برتری بخشیده است.
به آنها گفتم: ای ملائکه پروردگار من ؛ حاجت شما چیست ؟ گفتند:
إذا رجعت إلی الأرض فاقرأ علیّاً منّاالسلام وأعلمه بأنّا قد طال شوقنا إلیه، تقاضای ما اینستکه وقتی به زمین برگشتی سلام ما را به علی علیه السلام برسانی و به او بگوئی که اشتیاق ما به او خیلی طول کشید.
گفتم: آیا شما ما را به حقیقت معرفت می شناسید ؟
عرض کردند: ای رسول خدا ؛ چگونه شما را نشناسیم در حالی که اوّل مخلوقی هستید که خداوند شما را آفریده است، او شما را اشباح نور در میان نوری از نورخودش آفرید و برای شما در ملکوت جایگاهی قرار داد که تسبیح و تقدیس و تکبیر او کنید، سپس فرشتگان را از نورهای مختلف و پراکنده آن طور که اراده فرمود آفرید، ما به شما عبور می کردیم در حالی که شما تسبیح، تقدیس، تکبیر، تحمید و تهلیل پروردگار می نمودید و ما آنها را از شما آموختیم و به تسبیح، تقدیس، تکبیر، تحمید و تهلیل خداوند پرداختیم.
آنچه از خیر و خوبی که بخواهد از طرف خداوند نازل شود به سوی شما فرود می آید، و آنچه از اعمال بندگان که بخواهد به درگاه ربوبی بالا رود از ناحیه شما بالا می رود، پس چگونه شما را نشناسیم ؟
سپس مرا به آسمان دوّم بالا بردند، فرشتگانی که آنجا بودند همان درخواست را از من نمودند، به آنها گفتم:
آیا شما به حقیقت معرفت ما را می شناسید ؟
ص: 194
عرض کردند:
ولم لانعرفکم وأنتم صفوه اللَّه من خلقه، وخزّان علمه، والعروه الوثقی، والحجّه العظمی، وأنتم الجنب والجانب، وأنتم الکراسیّ واُصول العلم، فاقرأ علیّاً علیه السلام منّا السلام.
چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما برگزیدگان خدا از میان مخلوقات او و خزانه دار علم او و ریسمان محکم او و حجّت بزرگ او هستید، شما پایگاه و جایگاه و اساس علم و دانشید، پس علی علیه السلام را از طرف ما سلام برسانید.
سپس مرا به آسمان سوّم بالا بردند، فرشتگان آنجا نیز همان درخواست را نمودند، به آنها گفتم: آیا ما را به حقیقت معرفت می شناسید ؟
عرض کردند: چگونه شما را نشناسیم در حالی که شما دری هستید برای رسیدن به همه مرتبه ها و منزلت ها، و شما دلیل و برهان هستید برای رفع خصومت ها، و علی علیه السلام دابّه الأرض است(1)، و کسی است که در مقام قضاوت حکم قاطع دهد و بین حق و باطل جدا کند، و او صاحب عصا، و قسمت کننده دوزخ در میان دشمنان می باشد، و کشتی نجات است که هر که به آن وارد شود نجات می یابد و کسی که از آن تخلّف کند و سرپیچی نماید روز قیامت در آتش سقوط کند. شما ارکان قوم و ستارگان سرزمین ها هستید، پس چگونه شما را نشناسیم ؟
سپس عرض کردند: علی علیه السلام را از طرف ما سلام برسانید.
سپس مرا به آسمان چهارم بالا بردند. فرشتگان آنجا هم همان تقاضا را نمودند، به آنها نیز گفتم: ای ملائکه پروردگار من ؛ آیا شما به حقیقت معرفت ما را می شناسید ؟
عرض کردند: چگونه نشناسیم در حالی که شما درخت نبوّت، و محلّ
ص: 195
رحمت و جایگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان هستید، جبرئیل بر شما فرود آید ووحی الهی را رساند، به علی علیه السلام از طرف ما سلام برسانید.
سپس مرا به آسمان پنجم بالا بردند، فرشتگان آنجا همان تقاضا را از من نمودند، به آنها گفتم:
ای فرشتگان ؛ شما به حقیقت معرفت ما را می شناسید ؟
گفتند: چگونه شما را نشناسیم در حالی که صبح و شام بر عرش عبور می کنیم و بر آن نوشته شده است:
لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، وأیّدته بعلیّ بن أبی طالب علیه السلام.
خدائی جز خداوند یکتا نیست، محمّد فرستاده خداست، او را به علی بن ابی طالب یاری نمودم.
از آنجا دانستیم که علی علیه السلام یکی از اولیاء الهی است که از طرف او ولایت و سرپرستی دارد، پس او را از طرف ما سلام برسان.
سپس مرا به آسمان ششم بالا بردند، فرشتگان آنجا هم خواسته و تقاضای فرشتگان پیشین را نمودند، به آنها گفتم: آیا شما ما را به حقیقت معرفت می شناسید ؟
گفتند: چگونه شما را نمی شناسیم در حالی که خداوند بهشت فردوس را که آفرید کنار در آن درختی نشانیده است، بر روی هر برگ آن درخت با نور نوشته شده است:
لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه وعلیّ بن أبی طالب عروه اللَّه الوثقی وحبل اللَّه المتین وعینه علی الخلائق أجمعین.
خدائی جز خداوند یگانه نیست، محمّد فرستاده خداست، و علیّ بن ابی طالب دست آویز مورد اطمینان خداوند و ریسمان محکم الهی و چشم بینای حق تعالی بر همه مخلوقات است.
پس علی علیه السلام را از طرف ما سلام برسان. سپس مرا به آسمان هفتم بالا بردند، از فرشتگان آنجا شنیدم که می گفتند:
«اَلْحَمْدُ للَّهِِ الَّذی صَدقنا وَعْدَهُ»(1).
«سپاس و ستایش
ص: 196
مخصوص خداوندی است که به وعده اش درباره ما عمل کرد».
به آنها گفتم: خداوند به شما چه وعده ای داده بود ؟
عرض کردند: ای رسول خدا ؛ هنگامی که خداوند شما را به صورت اشباحی در میان نور از نور خودش آفرید، ولایت شما را بر ما عرضه نمود و آن را پذیرفتیم، به خدا شکایت کردیم که ما آنها را دوست داریم و خواهان دیدار آنها هستیم، نسبت به وجود مقدّس شما وعده فرمود که او را در آسمان ها به شما نشان می دهم و اکنون به وعده اش وفا نمود.
و امّا نسبت به علی علیه السلام وقتی به درگاه الهی شکوه کردیم که مشتاق دیدار او هستیم، خداوند فرشته ای را به صورت علی علیه السلام برای ما آفرید و او را در طرف راست عرش بر روی تختی نشانید که از طلاست و به انواع درّ و جواهرات زینت داده شده است، و بالای آن قبّه ای از مروارید سفید قرار داده که داخل آن از خارج، و خارج آن از داخل دیده می شود، و بدون اینکه از پائین روی پایه ای باشد و یا از بالا به رشته ای متّصل باشد به امر تکوینی صاحب عرش که به آن فرموده بایست اینگونه ایستاده است، و ما هر گاه مشتاق دیدن علی علیه السلام می شویم به این فرشته نگاه می کنیم، پس علی علیه السلام را از طرف ما سلام برسان.(1)
107 / 14 - علیّ بن ابراهیم قمی رحمه الله در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
الّذی عنده علم الکتاب هو أمیرالمؤمنین.
کسی که نزد او علم تمام کتاب باشد امیرالمؤمنین علیه السلام است.
سپس از آن حضرت سؤال شد: کسی که نزد او علمی از کتاب است علم و دانش او بیشتر است یا آنکه نزدش علم تمام کتاب است ؟
حضرت فرمود:
ص: 197
ما کان علم الّذی عنده علم من الکتاب عند الّذی عنده علم الکتاب إلاّ بقدر ما تأخذه البعوضه بجناحها من ماء البحر.
نیست علم کسی که علمی از کتاب را دارد نسبت به علم آنکه علم تمام کتاب را دارد مگر به اندازه رطوبتی که مگسی هنگام برخورد بالش با آب دریا از آن می گیرد.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: کسی که نزد او علمی از کتاب است مراد آصف بن برخیا وصیّ حضرت سلیمان بن داود علیهما السلام است و در بعضی از روایات به آن تصریح شده است.(2)
108 / 15 - ابن شهرآشوب رحمه الله در کتاب «مناقب» از فاطمه بنت اسد علیها السلام - مادر امیرالمؤمنین علیه السلام - نقل می کند که فرمود:
او را با پارچه ای قنداق کردم و بستم، آن را پاره کرد، او را با دو قنداق بستم آن را پاره کرد تا آنکه او را با شش قنداق که بعضی از آنها پوست و بعضی ابریشم بود بستم، همه آنها را پاره کرد، سپس فرمود:
یا اُمّاه ؛ لاتشدّی یدیّ فإنّی أحتاج أن اُبصبص لربّی بإصبعی.
ای مادر ؛ دست های مرا مبند، زیرا می خواهم با انگشتانم برای پروردگارم خضوع و خشوع کنم.(3)
109 / 16 - و در همان کتاب از عمر بن خطّاب نقل کرده است که گفت:
ص: 198
علی علیه السلام وقتی که در گهواره دست هایش بسته بود ماری را دید که به طرف او می آید، خود را حرکتی داد ودست ها را خارج کرد، با دست راست گردن آن مار را گرفت و به گونه ای فشرد که انگشتانش در آن داخل شد وبه قدری نگه داشت تا آنکه مرد.
مادرش که چنین صحنه ای را مشاهده کرد فریاد برآورد و کمک خواست، اطرافیان جمع شدند، سپس به فرزندش علی علیه السلام عرض کرد:
«کأنّک حیدره»، گویا تو از نظر شجاعت و دلاوری چون شیر هستی.(1)
110 / 17 - در کتاب «صفوه الأخبار» از أعمش نقل می کند: کنیزی سیاه چهره و کور را دیدم که به مردم آب می داد و می گفت: به دوستی و محبّت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بیاشامید.
سپس او را در مکّه دیدم که بینا گشته و به مردم آب می دهد، و این بار می گوید: بیاشامید به محبّت کسی که خدا به خاطر او بینائی را به من برگردانید.
اعمش می گوید: قضیّه را با او در میان گذاشتم و گفتم: تو را در مدینه نابینا دیدم که آب می دادی و می گفتی: به محبّت علی بن ابی طالب علیه السلام بیاشامید و اکنون می بینم بینا گشته ای، مرا از این مطلب باخبر کن.
کنیز گفت: مردی را دیدم که به من فرمود: ای کنیز ؛ آیا تو اهل ولایت و محبّت علیّ بن ابی طالب علیه السلام هستی ؟ گفتم: بلی، آنگاه دعا کرد و گفت:
خدایا ؛ اگر راست می گوید بینائی اش را به او برگردان، بخدا قسم، به برکت دعای او فوراً دیدگانم روشن وچشمانم بینا گردید.
به او گفتم: تو کیستی ؟ گفت: «أنا الخضر وأنا من شیعه علیّ بن أبی طالب علیه السلام»، من خضر و از شیعیان علیّ بن ابی طالب علیه السلام می باشم.(2)
ص: 199
111 / 18 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از سلمان فارسی سلام اللَّه علیه نقل کرده است: ابلیس لعنه اللَّه عبورش به چند نفر افتاد که به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام می دادند، در مقابل آنها ایستاد، سئوال کردند کیست که پیش روی ما ایستاده است ؟
گفت: من ابو مرّه ام، گفتند: سخنان ما را شنیدی ؟
گفت: بدا به حال شما مولای خود علیّ بن ابی طالب علیه السلام را ناسزا می گوئید ؟
گفتند: از کجا دانستی که او ولیّ امر ما است ؟
گفت: از کلام پیغمبرتان که فرمود:
من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله.
هر کس من مولای او هستم پس از من علی علیه السلام مولای او است، خدایا آن کس که علی را دوست دارد دوست بدار، و با دشمن او دشمن باش.
سپس به او گفتند: آیا تو از موالیان و شیعیان آن حضرت هستی ؟ گفت: من ولایتش را ندارم و از شیعیان او نیستم ولی او را دوست دارم، و هر کس با او دشمنی کند من در مال و فرزندش با او شرکت دارم.
به او گفتند: آیا حدیثی درباره علی علیه السلام نمی گوئی ؟
گفت: ای گروه عهدشکنان و ظالمان و خارج شدگان از دین ؛ گوش کنید تا برایتان بگویم:
خدا را در میان طایفه جنّ دوازده هزار سال عبادت کردم، و وقتی آنها به هلاکت رسیدند از تنهائی خود به خداوند شکایت کردم مرا به آسمان دنیا بردند، در آنجا هم دوازده هزار سال در جمع فرشتگان خدا را پرستش کردم، و در حالی که به تسبیح و تقدیس پروردگار مشغول بودیم
ص: 200
ناگهان نوری که تشعشع و درخشندگی آن زیاد بود از مقابل ما گذشت، فرشتگان همگی برای آن نور سجده کردند و گفتند: «سبّوح قدّوس» پاک و منزّه است خداوند، این نور فرشته ای مقرّب یا پیغمبری مرسل است.
ندائی آمد: این نور طینت و سرشت علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه است.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: حدیث ابلیس از احادیث مشهور میان شیعه و سنّی است و ما تحقیق خود را درباره سند و متن ودلالتش بر خلافت در کتاب «دلائل الحقّ» آورده ایم و در آن سیزده قرینه ذکر کرده ایم بر اینکه در آنجا از ولایت معنای خلافت اراده شده و معانی دیگر مقصود نیست - از خدا توفیق چاپ آن کتاب را مسألت دارم - و جای بسی شگفت است که ابلیس با اینکه اصل و اساس فساد و فتنه است انصاف کرده و حدیث و دلالت آن را انکار نکرده ولی بعضی از مخالفین حدیث را و یا دلالت آن را انکار کرده اند، مگر اینکه گفته شود: ابلیس برای آنها مناقب آن حضرت را بیان کرده با اینکه می دانست آنها از عقیده فاسد خود برنمی گردند تا اینکه حجّت برای آنها کامل تر و عذاب آنها شدیدتر گردد.
112 / 19 - در بعضی از مؤلّفات شیعه از محمّد بن صدقه نقل شده است:
ابوذر غفاری از سلمان فارسی رضی الله عنه سئوال کرد: معرفت امیرالمؤمنین علیه السلام به نورانیّت چگونه است ؟
گفت: ای جندب ؛ (لقب ابوذر است) بیا برویم تا از خود آن حضرت سئوال کنیم.
می گوید: نزد آن حضرت آمدیم و او را نیافتیم در آنجا منتظر ماندیم تا تشریف آورد.
ص: 201
فرمود: چه باعث شده که اینجا بیائید ؟
گفتند: آمده ایم تا از معرفت شما به نورانیّت سئوال کنیم. فرمود:
خوش آمدید ای دوستان من که در دین خود متعهّد و پایبند هستید و کوتاهی نمی کنید، و هر آینه دانستن این مطلب بر هر مرد مؤمن و زن مؤمنه ای واجب است.
سپس فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ ایمان کسی کامل نمی گردد تا به حقیقت و نورانیّت من معرفت پیدا کند و وقتی چنین شناختی از من پیدا کرد از کسانی می شود که خدا قلب او را برای ایمان امتحان کرده و سینه اش را برای اسلام گشاده گردانیده و عارف آگاه شده است، و کسی که در این گونه معرفت و شناخت کوتاهی کند او در شکّ و تردید باقی می ماند.
ای سلمان و ای جندب ؛ «معرفتی بالنورانیّه معرفه اللَّه عزّوجلّ ومعرفه اللَّه عزّ وجلّ معرفتی بالنورانیّه».
«شناختن من به نورانیّت در حقیقت شناختن خداست، و شناخت خدا در حقیقت معرفت من به نورانیّت است».
و این دین خالص است که خدای تبارک و تعالی فرموده است:
«وَما اُمِروا إلّا لِیَعْبُدوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدین حُنَفاء وَیُقیمُوا الصَلاه وَیُؤْتُوا الزکوهَ وَذلک دینُ القَیِّمَه»(1).
«و بندگان امر نشدند مگر به اینکه خدا را خالصانه و در حالی که دین خود را خالص کرده اند عبادت کنند، و نماز را بپا دارند وزکات را بپردازند و این دینی است که از افراط و تفریط به دور و در حدّ اعتدال است».
فرموده است: امر نشدید مگر به نبوّت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و این دین سهل و آسان محمّدیّه است.
بعد در تفسیر «ویقیموا الصلاه» فرمود: هر کس ولایت مرا بپا داشت نماز را برپا داشته است، و برپا داشتن ولایت من سخت و دشوار است که آن را تحمّل نمی کند و طاقت پذیرش آن را ندارد مگر فرشته مقرّب یا پیغمبر مرسل و یا بنده مؤمنی که خدا قلب او را برای ایمان امتحان کرده است.
ص: 202
پس فرشته هنگامی که مقرّب نباشد و پیغمبر وقتی مرسل نباشد و مؤمن هنگامی که امتحان شده نباشد نمی تواند آن را بپذیرد.
سلمان عرض کرد: ای امیر مؤمنان ؛ مؤمن کیست و حدود ایمان چیست ؟ آن را بیان فرمایید تا کاملاً بشناسیم. فرمود:
المؤمن الممتحن هو الّذی لایرد من أمرنا إلیه شی ء إلّا شرح صدره لقبوله ولم یشکّ ولم یرتدّ.
مؤمن امتحان شده کسی است که از امور ولایت ما چیزی به او نمی رسد مگر اینکه خدا سینه اش را برای قبول آن باز کند وبدون هر گونه شکّ و تردیدی آن را بپذیرد.
ای ابوذر ؛ بدان من بنده خدا و خلیفه او بر بندگان هستم، ما را خدا قرار ندهید و آنچه می خواهید در فضیلت و برتری ما بگوئید و بدانید به باطن مقامات ما ونهایت آن نخواهید رسید، خداوند تبارک و تعالی به ما کمالاتی و عنایاتی برتر از آنچه گوینده شما وصف کند یا به قلب یکی از شما خطور کند مرحمت فرموده است، و وقتی ما را اینگونه شناختید شما مؤمن هستید.
سلمان گوید: عرض کردم ای برادر رسول خدا ؛ کسی نماز را برپا داشته که ولایت شما را برپا داشته باشد ؟ فرمود:
بلی ای سلمان ؛ شاهد آن و تصدیق این مطلب؛ فرمایش خداوند است که در کتاب مجیدش فرموده است: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْر وَالصَّلاه وَإنَّها لَکبیرَهٌ إلّا عَلَی الخاشِعین»(1).
مراد از صبر در این آیه شریفه، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و مقصود از «نماز» برپا داشتن ولایت من است، لذا فرموده است: «وإنّها لکبیره» ضمیر را مفرد آورده ونفرموده: «وإنّهما لکبیره» که ضمیر را تثنیه بیاورد، زیرا ولایت است که تحمّل آن سخت است و فقط خاشعین می توانند آن را بپذیرند، و خاشعین شیعیان عارف و آگاه هستند.
ص: 203
و در خارج می بینیم که گروه های مختلف از مرجئه، قدریّه، خوارج، نواصب(1) و غیر اینها همگی به محمّد صلی الله علیه وآله وسلم اقرار و اعتراف دارند و در آن اختلافی ندارند وفقط درباره ولایت من است که اختلاف کرده اند، آن را اکثراً انکار کرده اند و جز عدّه کمی نپذیرفته اند که این آیه به آنها اشاره فرموده است «وَإنَّها لَکبیرَهٌ إلّا عَلَی الخاشِعین».
و در جای دیگری از قرآن؛ نبوّت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و ولایت مرا این گونه بیان می کند: «وَبِئْرٌ مُعَطَّلَهٌ وَقَصْرٌ مَشید»(2).
«چاهی که معطّل مانده و قصری که پابرجا و استوار است».
مراد از «قصر» محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است و «بئر معطّله» یعنی آن چاهی که تعطیل شده ولایت من است، آن را تعطیل کردند و انکار کردند و از آن بهر برداری نکردند.
و کسی که اقرار به ولایت من نداشته باشد اقرار او به نبوّت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم سودی برایش نمی بخشد، زیرا این دو قرین یکدیگرند، به خاطر اینکه نبیّ اکرم پیغمبر است که به سوی مردم فرستاده شده و امام و پیشوای آنها است، بعد از او علی امام و پیشوای مردم و جانشین محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است، همان طور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلّا أ نّه لا نبیّ بعدی».
جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی است، (یعنی همان طور که او جانشین موسی بود توجانشین من هستی) جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.
اوّل ما محمّد است، وسط ما محمّد و آخر ما محمّد است، پس هر کس معرفتش به من کامل باشد او بر دین قیّم و استوار الهی است که
ص: 204
فرموده: «وَذلکَ دینُ القَیِّمَه»(1) «و آن دین استوار است»، و به توفیق و یاری خداوند آن را برای شما بیان می کنم:
آنگاه آن دو را مخاطب ساخت و فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ عرض کردند: بلی ای امیر مؤمنان ؛ درود ورحمت خداوند بر شما باد، فرمود:
من و محمّد صلی الله علیه وآله وسلم یک نور از نور خدا بودیم، آنگاه خداوند این نور را امر فرمود دو نصف گردد، به نیمی از آن فرمود: محمّد باش، و به نصف دیگر آن فرمود:علی باش، لذا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
علیّ منّی وأنا من علیّ ولایؤدّی عنّی إلّا علیّ.
علی از من است و من از علی هستم، و ادا نمی کند از طرف من مگر علی.
آن هنگامی که ابوبکر را برای برائت از مشرکین به طرف مکّه فرستاده بود، جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: ای رسول خدا ؛ پروردگارت فرموده است آن را خودت و یا شخصی از خودت ابلاغ کند، مرا به دنبال ابوبکر فرستاد تا او را برگردانم، او به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد: آیا درباره من چیزی نازل شده ؟ فرمود: نه، ولی این کار را انجام نمی دهد مگر من یا علی.
ای سلمان و ای جندب ؛ من لایصلح لحمل صحیفه یؤدّیها عن رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم کیف یصلح للإمامه؟
کسی که شایستگی ندارد دستوری را از طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ابلاغ کند چگونه صلاحیّت امامت و پیشوائی مردم را خواهد داشت ؟
ای سلمان و ای جندب ؛ پس من و رسول خدا یک نور بودیم سپس او محمّد مصطفی شد، و من وصیّ او علیّ مرتضی شدم، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم سخنگو گردید و من ساکت، و در هر زمانی باید یکی ناطق و دیگری ساکت باشد.
ای سلمان ؛ محمّد صلی الله علیه وآله وسلم بیم دهنده گردید و من هدایت کننده و این فرمایش خداوند است: «إنَّما أنْتَ مُنْذِر وَلِکُلِّ قَوْم هاد»(2) مراد از
ص: 205
«منذر» در این آیه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و مقصود از «هادی» من هستم.
سپس آیات بعد از آن را تلاوت فرمود:
«اَللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِل کُلّ اُنْثی وَما تَغیضُ الأرْحام وَما تَزْدادُ وَکُلّ شَیْ ء عِنْدَه بِمقْدار × عالِمُ الغَیْب وَالشَهادَه الکَبیرُ المُتَعال × سَواءٌ مِنْکم مَنْ أسَرَّ الْقَوْل وَمَنْ جَهَر بِه وَمَن هُوَ مُسْتَخْف بِاللیل وَسارِب بِالنهار × لَهُ مُعَقَّباتٌ مِنْ بَیْن یَدَیْه وَمِنْ خَلْفِه یَحْفَظُونَه مِنْ أمْرِ اللَّه».(1)
خدا می داند که زن آبستن چه چیزی حمل می کند (نر است یا ماده) و می داند هر چه را رحم ها ناقص گذارد (کمبود در خلقت طفل یا مدّت حمل) و می داند آنچه را که می افزاید (زیادی در اعضاء طفل یا آنکه چند جنین در رحم باشد) و هر چیزی نزد خدا به اندازه معیّن است × خدا به پنهان و آشکار دانا است او بزرگ است و برتر از هر چیز است × کسی سخن پنهانی بگوید یا آشکار نزد خدا مساوی است و کسی که مخفی شود در شب یا ظاهر گردد در روز فرقی ندارد × خدا فرشتگانی دارد که آن شخص را از پیش روی او و از پشت سرش به فرمان پروردگار نگهداری کنند.
بعد از آن امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را بر دیگری زد و فرمود:
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم جمع کننده گردید و من نشردهنده، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم اختیاردار بهشت گردید و من اختیاردار دوزخ، به آن می گویم: این را بگیر و آن را رها کن، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم اختیاردار لرزاندن زمین و زلزله گردید و من اختیاردار صداهای شدید و رعد و غرّش شدم، و من صاحب لوح محفوظم، و خداوند علومی که در آن است به من الهام نموده است.
ای سلمان و ای جندب ؛ درباره محمّد صلی الله علیه وآله وسلم این آیات نازل گشته است:
«یس × وَالْقُرْآن الحَکیم»(2) مراد از «یس» وجود نازنین
ص: 206
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است و بعد خداوند به قرآن قسم یاد می کند.
«ن وَالْقَلَم»(1) که مقصود از «ن» آن حضرت است بعد به قلم قسم یاد می کند.
«طه ما أنْزَلْنا عَلَیْکَ القُرآن لِتَشْقی»(2)، در این آیه مقصود از «طه» پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است، می فرماید: ای رسول ما ؛ قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را در رنج و سختی بیندازی.
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم صاحب دلالت ها و راهنمائی ها شد و من صاحب معجزات، نشانه ها و علامات شدم.
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم خاتم انبیاء گردید و من خاتم اوصیاء، و در آیه مبارکه «الصِراطُ المُسْتَقیم»(3) من مقصود از صراط مستقیم هستم.
و من نبأ عظیم هستم، و آن خبر مهمّی که در آن اختلاف کردند در آیه شریفه «النَبَأ العَظیم × الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفون»(4) منم، و کسی جز در ولایت من اختلاف نکرد.
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم صاحب دعوت گردید که مردم را به طرف خدا بخواند و من صاحب شمشیر که سرکشان آنها را نابود کنم.
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم پیغمبر مرسل گردید و من صاحب امر آن حضرت.
خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «یُلْقِی الرُوحَ مِنْ أمْرِه عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِه»(5) «روح(6) را به امر خود بر هر کس ب خواهد القاء می کند»، و آن روح خداست که آن را عطا نمی کند و القاء نمی کند مگر بر فرشته مقرّب یا پیغمبر مرسل و یا جانشین بزرگوار او، و هر که این روح را خدا به او عنایت کند او را امتیاز داده و از بقیّه مردم جدا نموده است، و به او قدرتی واگذار کرده است که مرده را زنده می کند، و آنچه را که واقع شده و یا واقع خواهد شد به سبب آن می داند، و مشرق به مغرب یا مغرب به مشرق را در یک لحظه سیر می کند، و از آنچه در
ص: 207
نیّت ها و دل ها خطور می کند باخبر می گردد، و آنچه را در آسمان ها و زمین است می داند.
ای سلمان و ای جندب ؛ محمّد صلی الله علیه وآله وسلم «ذِکْر» یعنی یادآوری کننده گردید که در قرآن کریم می فرماید:
«قَدْ أنْزَلَ اللَّه إلَیْکُم ذِکْراً × رَسولاً یَتْلُوا عَلَیْکم آیات اللَّه»(1).
«خدا به سوی شما ذکْر یعنی رسولش را فرستاد تا آیات الهی را بر شما بخواند».
إنّی اُعطیت علم المنایا والبلایا وفصل الخطاب، واستودعت علم القرآن وما هو کائن إلی یوم القیامه.
به من علم مرگ و میرها و بلاها و احکام قاطع عطا شده است، دانش قرآن و آنچه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست در نهاد من به ودیعه گذاشته شده است.
محمّد صلی الله علیه وآله وسلم حجّت و برهان برای مردم اقامه کرد و من حجّت خدا گردیدم، خداوند برای من قرار داد آنچه را که هیچ کس از اوّلین و آخرین ندارد حتّی پیغمبران مرسل و فرشتگان مقرّب از آن بی بهره اند.
سپس فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ عرض کردند: بلی ای امیر مؤمنان، فرمود:
منم که نوح را در کشتی به امر پروردگارم آرامش بخشیدم و او را به ساحل رساندم، منم که یونس را از شکم ماهی به اذن خداوند خارج کردم، منم که موسی را از دریای نیل به امر خداوند عبور دادم، منم که ابراهیم را از آتش نجات دادم، منم که نهرها را جاری و چشمه ها را جوشان و درخت ها را برجا نهاده ام، و من عذاب یوم الظلّه ام(2)، من نداکننده ام از محلّ نزدیکی که جنّ و انس آن را بشنوند، منم که هر روز صدای جبّارین و منافقین را با لغت خود آنها می شنوم.
منم خضری که موسی را تعلیم داد، و من معلّم سلیمان بن داودم، من
ص: 208
ذوالقرنین ام، و من قدرت پروردگار می باشم.
ای سلمان و ای جندب ؛ من محمّدم و او من است، من از محمّدم و محمّد از من است، خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
«مَرَجَ الْبَحْرین یَلْتَقِیان × بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لایَبْغِیان»(1).
«او است که دو دریای علم و عصمت را بهم درآمیخت و میان آن دو فاصله ای قرار داد که تجاوز نمی کنند».
ای سلمان و ای جندب ؛ کسی که از ما بمیرد در حقیقت نمرده و کسی که از ما غائب گردد در حقیقت غائب نیست، و کسی که از ما کشته می شود در حقیقت کشته نیست(2).
سپس فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ عرض کردند: بلی ای امیر مؤمنان ؛ درود و رحمت خداوند بر شما باد، فرمود:
أنا أمیر کلّ مؤمن ومؤمنه ممّن مضی وممّن بقی، واُیّدت بروح العظمه، إنّما أنا عبد من عبیداللَّه لاتسمّونا أرباباً وقولوا فی فضلنا ما شئتم، فإنّکم لن تبلغوا من فضلنا کنه ما جعله اللَّه لنا، ولا معشار العشر.
من فرمانروای همه مردان مؤمن و زنان مؤمنه از گذشتگان و آیندگان هستم و به روح عظمت تأیید شده ام و با همه این اوصاف بنده ای از بندگان خدا هستم، ما را خدا ننامید و سپس آنچه می خواهید در فضیلت ما بگوئید، و هر چه تلاش کنید به حقیقت آنچه که خداوند برای ما قرار داده بلکه به یکدهم از یکدهم آن نخواهید رسید.
به خاطر اینکه ما نشانه های خدا و راهنمایان و حجّت ها و جانشینان و امینان و پیشوایان از طرف او هستیم، ما چهره زیبای خدا و چشم بینای او و زبان گویای او هستیم، به سبب ما خداوند بندگانش را
ص: 209
عذاب می کند و به سبب ما پاداش می دهد، و ما را از میان خلق خود برگزیده و اختیار کرده و طاهر گردانیده است و اگر کسی چون و چرا کند و اعتراض به گزینش پروردگار نماید به خداوند کافر گشته و مشرک گردیده است، زیرا «لایُسْئَل عَمّا یَفْعَل وَهُمْ یُسْئَلون»(1).
«از آنچه خدا انجام می دهد سئوال نمی شود، او مورد بازجوئی قرار نمی گیرد بلکه بندگان هستند که بازخواست می شوند».
سپس فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ عرض کردند: بلی ای امیر مؤمنان ؛ درود و رحمت خداوند بر شما باد، فرمود:
کسی که به آنچه گفتم ایمان آورد و آنچه را بیان کردم و تفسیر نمودم و شرح دادم و روشن ساختم، و با دلیل اثبات کردم تصدیق کند او مؤمن امتحان شده است که خداوند قلب او را برای ایمان آزمایش نموده و سینه اش را برای اسلام باز کرده و گشایش بخشیده و او عارف آگاه است که به حدّ بلوغ و کمال و نهایت معرفت رسیده است و کسی که در آنچه گفتم شکّ کند و یا آگاهانه مخالفت کند، و انکار کند و یا توقّف کند و سرگردان و مضطرب باشد او تقصیر کرده و دشمنی نموده است.
سپس فرمود: ای سلمان و ای جندب ؛ عرض کردند: بلی ای امیر مؤمنان ؛ درود و رحمت خداوند بر شما باد، فرمود:
أنا اُحیی واُمیت بإذن ربّی، وأنا اُنبّئکم بما تأکلون وما تدّخرون فی بیوتکم بإذن ربّی وأنا عالم بضمائر قلوبکم والأئمّه من أولادی یعلمون ویفعلون هذا إذا أحبّوا وأرادوا، لأنّا کلّنا واحد.
من به اذن پروردگارم می میرانم و زنده می کنم، و به اذن او به آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان اندوخته می کنید خبر می دهم، و آنچه را در دلهایتان پنهان کنید می دانم، و امامان دیگر از فرزندان من اینها را می دانند، و هر گاه دوست داشته باشند و بخواهند چنین کاری می کنند ؛ زیرا ما همگی یک حقیقت هستیم.
ص: 210
اوّل ما محمّد است، وسط ما محمّد است و همه ما محمّد هستیم، پس بین ما فرق نگذارید، ما هرگاه بخواهیم خدا می خواهد و هر زمان نپسندیم خدا نمی پسندد.
الویل کلّ الویل لمن أنکر فضلنا وخصوصیّتنا وما أعطانا اللَّه ربّنا لأنّ من أنکر شیئاً ممّا أعطانا اللَّه فقد أنکرقدره اللَّه عزّوجلّ ومشیّته فینا.
بدبختی و تمام بدبختی نصیب کسی می شود که فضائل ما و خصائص ما و آنچه را که خدا به ما عنایت کرده انکار کند ؛ زیراکسی که چنین کند در حقیقت قدرت خداوند و خواست و مشیّت پروردگار را درباره ما نپذیرفته و انکار کرده است.
ای سلمان و ای جندب ؛ خداوند به ما برتر و والاتر و بزرگتر از همه اینها عطا کرده است.
عرض کردیم: ای امیر مؤمنان ؛ آن چیست که بزرگتر از همه اینها است ؟ فرمود:
پروردگار ما به ما اسم اعظم عطا کرده و بخشیده است که با آن آسمانها و زمین و بهشت و جهنّم را می شکافیم و در می نوردیم، به آسمان بالا می رویم، و به زمین فرود می آئیم، به مغرب می رویم، به مشرق می رویم، به عرش الهی قدم گذاشته و در پیشگاه الهی بر آن می نشینیم، و هر چیزی حتّی آسمان ها، زمین، خورشید، ماه، ستارگان، کوه ها، درختان، جنبندگان، دریاها، بهشت و جهنّم از ما اطاعت می کنند، تمام اینها را خداوند به اسم اعظمی که به ما آموخت و به ما اختصاص داد عطا کرده است، و با تمام این اوصاف ما می خوریم و می آشامیم و در میان بازارها راه می رویم، و این امور را به امر پروردگارمان انجام می دهیم، وما بندگان باکرامت خداوندیم که او را به گفتار سبقت نمی گیریم و به امر و فرمان او عمل می کنیم، ما را معصوم و پاک قرار داد و بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.
و ما می گوئیم: «الحمدللَّه الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لولا أن
ص: 211
هدانا اللَّه»(1) «حمد و سپاس مخوص خداوندی است که ما را هدایت نمود و اگر هدایت و لطف الهی نبود به آن راه نمی یافتیم»، و «حقّت کلمه العذاب علی الکافرین»(2) «وکافرین سزاوار عذاب شدند و وعده عذاب درباره آنها حتمی است»، و آنها کسانی هستند که آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده قبول ندارند و انکار می کنند.
ای سلمان و ای جندب ؛ این است پاسخ شما که از معرفت من به نورانیّت پرسش نمودید، آن را حفظ کنید و نگهدارید که باعث رشد و کمال است، و همانا هیچ یک از شیعیان ما به حدّ بصیرت نمی رسند تا مرا به نورانیّت بشناسند، و وقتی چنین معرفتی پیدا کردند به حدّ بصیرت و بلوغ و کمال رسیده و در میان دریائی ازعلم فرو رفته و درجه ای از فضل و برتری را پیموده اند و بر سرّی از اسرار پروردگار و گنجینه های پوشیده او آگاهی یافته اند.(3)
113 / 20 - شیخ حسن بن سلیمان رحمه الله در کتاب «محتضر» از کتاب «نوادر الحکمه» از عمّار بن یاسر نقل می کند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
آن شب که به آسمانها سیر داده شدم و به بالاترین مرتبه قرب پروردگار نائل آمدم از ناحیه ربوبی به من خطاب شد:
یا محمّد من أحبّ خلقی إلیک؟
ای محمّد ؛ محبوب ترین آفریده من نزد تو کیست ؟
عرض کردم: خداوندا ؛ تو داناتر هستی.
فرمود: من داناترم ولی می خواهم از زبان خودت بشنوم.
عرض کردم: پسر عمویم علیّ بن ابی طالب علیه السلام. فرمود: نگاه کن.
فالتفتّ فإذا بعلیّ علیه السلام واقف معی، وقد خرقت حجب السماوات، وقد أوقف رأسه یسمع ما یقول فخررت للَّه تعالی ساجداً.
همین که نگاه کردم دیدم علی علیه السلام با من ایستاده و همه پرده های آسمانی را
ص: 212
دریده و موانع را کنار زده و سر خود را بلند کرده گفتگوی ما را گوش می کند، پس بر خاک افتاده و برای خدا سجده کردم.(1)
114 / 21 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» نقل کرده است: امیر المؤمنین علیه السلام به رمیله - که یکی از شیعیان خاصّ آن حضرت است و مریض شده بود - فرمود:
ای رمیله ؛ دچار تب شدیدی شدی سپس مقداری سبکی احساس کردی و به مسجد برای نماز آمدی ؟
گفت: بلی ای سرور من ؛ از کجا دانستی ؟ فرمود:
یا رمیله؛ ما من مؤمن ولا مؤمنه یمرض إلّا مرضنا لمرضه، ولا حزن إلّا حزنّا لحزنه، ولا دعا إلّا آمنّا لدعائه،ولا سکت إلّا دعونا له، ولامؤمن ولامؤمنه فی المشارق والمغارب إلّا ونحن معه.
ای رمیله ؛ زن و مرد مؤمنی نیست که مریض شود مگر اینکه ما به خاطر مریضی او مریض می شویم، و هرگاه محزون گردد مابه خاطر حزن او محزون می شویم، و هر زمان دعا کند ما به دعای او آمین می گوئیم، و وقتی ساکت باشد ما برای او دعا می کنیم، و هر کجا در مشرق و مغرب مرد و زن مؤمنی باشد ما با او هستیم.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: فرمایش پروردگار «أیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»(3) »به هر طرف روی آورید آنجا وجه خداست»، مطلبی را که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود تأیید می کند ؛ زیرا در روایات بسیار زیادی فرموده اند که مقصود از وجه خدا ائمّه علیهم السلام هستند و در مورد پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام نیز روایات خاصّی وارد شده است.(4)
ص: 213
و وجه بودن ایشان یا به خاطر این است که آنها صاحب وجاهت و آبرو و مرتبه اند نزد خداوند، و یا به خاطر آن است که آنها جهتی هستند که خداوند امر فرموده مردم به آن جهت توجّه کنند و روی آورند، و توجّه به خدا ممکن نیست مگر به سبب توجّه به ایشان، و از کسی عملی پذیرفته نمی شود مگر با ولایت این بزرگواران.
115 / 22 - دیلمی رحمه الله در کتاب «ارشاد القلوب» روایتی از سلمان فارسی رضی الله عنه نقل می کند که گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود:
یا سلمان؛ الویل کلّ الویل لمن لایعرفنا حقّ معرفتنا وأنکر فضلنا.
ای سلمان ؛ بدا بحال کسی که ما را آن طوری که سزاوار آن هستیم نشناسد و فضل و برتری ما را انکار کند.
ای سلمان ؛ کدامیک از این دو بزرگوار افضل هستند، محمّد صلی الله علیه وآله وسلم یا سلیمان بن داود ؟ سلمان گفت: بلکه محمّد صلی الله علیه وآله وسلم برتر و والاتر است.
فرمود: ای سلمان ؛ آصف بن برخیا توانست تخت بلقیس را از فارس به مملکت سبأ در یک چشم بهم زدن منتقل کند و علمی از کتاب نزد او بود، و آیا من چندین برابر او قدرت ندارم که نزدم هزار کتاب است ؟! خداوند بر شیث فرزند آدم علیه السلام پنجاه صحیفه و بر ادریس علیه السلام سی صحیفه و بر ابراهیم خلیل علیه السلام بیست صحیفه، و تورات، انجیل، زبور و فرقان نازل نموده است.
گفتم: ای سرور من ؛ همین طور است که فرمودید. امام علیه السلام فرمود:
یا سلمان؛ إنّ الشاکّ فی اُمورنا وعلومنا کالمستهزئ فی معرفتنا وحقوقنا، وقد فرض اللَّه ولایتنا فی کتابه فی غیر موضع وبیّن ما أوجب العمل به وهو مکشوف.
ای سلمان ؛ کسی که در شؤون ما و علوم ما شکّ کند مثل کسی است که معرفت ما و حقوق ما را مسخره کرده در حالی که خداوند ولایت ما را در کتابش در چند جا واجب کرده و آنچه را که عمل کردن به آن واجب است بیان نموده و آن روشن وواضح است.(1)
ص: 214
116 / 23 - برقی رحمه الله در کتاب «محاسن» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
ذکرنا أهل البیت شفاء من الوعک، والأسقام ووسواس الریب، وحبّنا رضی الربّ تبارک وتعالی.(1)
یاد ما اهل بیت شفای بیماری های روحی و جسمی و باعث از بین رفتن وسوسه های شیطانی است، و دوستی ما سبب خشنودی خداوند تبارک و تعالی است.
117 / 24 - کراجکی رحمه الله در کتاب «کنز الفوائد» از یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که گفت: سلمان رضی الله عنه بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد و از معرفت و شناسائی آن حضرت سئوال نمود. فرمود:
ای سلمان ؛ من کسی هستم که تمام امّت ها را به اطاعت خود خواندم، آنها که سرپیچی کردند در آتش افکندم و من خازن آتش بر آنها هستم.
یا سلمان إنّه لایعرفنی أحد حقّ معرفتی إلّا کان معی فی الملأ الأعلی.
ای سلمان ؛ هر کسی آنگونه که سزاوارم مرا بشناسد در ملأ اعلی یعنی محلّ قرب پروردگار که جایگاه ملکوتیان است با من خواهد بود.
آنگاه امام حسن و امام حسین علیهما السلام وارد شدند و آن حضرت به سلمان فرمود: این دو فرزند من دو گوشواره عرش پروردگارند و به خاطر این دو بهشت درخشندگی دارد و روشن است و مادر ایشان بهترین زنان عالمند، خداوند از مردم عهد و میثاق برای من گرفته است، عدّه ای آن را تصدیق کردند و گروهی تکذیب نمودند که در آتش اند.
وأنا الحجّه البالغه، والکلمه الباقیه وأنا سفیر السفراء.
من حجّت بالغه یعنی تامّ و تمام، و کلمه همیشگی و دائمی پروردگارم، و من نماینده رسولان هستم.
ص: 215
سلمان رضی الله عنه عرض کرد: ای امیر مؤمنان ؛ اوصاف شما را در تورات و انجیل همین گونه یافتم، پدر و مادرم به فدایت ای کسی که در مسجد کوفه کشته خواهی شد، به خدا قسم اگر مردم نمی گفتند: واشوقاه خدا قاتل سلمان را رحمت کند درباره ات مطالبی می گفتم که نفوس مردم تاب و تحمّل پذیرش آن را نداشت بخاطر اینکه تو همان حجّت خدا هستی که آدم به سبب تو توبه اش پذیرفته گردید و یوسف از چاه خلاص شد و سرگذشت ایّوب واینکه نعمت درباره او تغییر کرد به شما مربوط است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
آیا قصّه ایّوب و علّت تغییر کردن نعمت خدا بر او را می دانی چیست ؟
عرض کرد: خدا بهتر می داند و شما ای امیر مؤمنان.
فرمود: آنگاه که خداوند میثاق می گرفت، ایّوب در پادشاهی من شکّ کرد و گفت: این مطلب بزرگی است.
خداوند تبارک و تعالی فرمود:
ای ایّوب ؛ آیا شکّ می کنی در صورتی که من آن را اقامه کرده و برپا داشته ام ؟ آدم علیه السلام را که به بلاء گرفتار کردم به خاطر او بخشیدم و چون به امیر مؤمنان بودن او تسلیم گردید از او و خطایش گذشتم.
فوعزّتی لاُذیقنّک من عذابی أو تتوب إلیّ بالطاعه لأمیرالمؤمنین.
به عزّت خودم قسم از عذابم بر تو می چشانم و یا اینکه با اعتراف به اطاعت امیرالمؤمنین توبه کنی.
سپس سعادت نصیب او گشت، یعنی توبه کرد و به اطاعت امیرالمؤمنین و ذریّه طاهرین او علیهم السلام اقرار کرد.(1)
118 / 25 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از ابن عبّاس نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
ص: 216
من سرّه أن یجمع اللَّه له الخیر کلّه فلیوال علیّاً علیه السلام بعدی ولیوال أولیاءه ولیعاد أعداءَه.(1)
کسی که دوست دارد خدا تمام خیر و خوبی را برای او جمع کند باید ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را بعد از من بپذیرد و اولیاء آن حضرت را دوست داشته باشد و با دشمنان او دشمنی کند.
119 / 26 - شیخ مفید رحمه الله در «مجالس» از ابی اسحاق سبیعی نقل می کند که گفت: بر «مسروق اجدعی» وارد شدم و نزد او مهمانی بود که او را نمی شناختم، آن مهمان گفت: در حنین با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودم و مطلبش را ادامه داد تا بدانجا که گفت:
حدیثی برای شما بگویم که آن را حارث اعور(2) نقل کرده است.
گفتیم: بلی، گفت: بر علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شدم فرمود:
ای اعور ؛ چه چیز تو را به اینجا کشانید ؟
عرض کردم: محبّت و دوستی شما.
فرمود: ترا به خدا راست می گوئی و مرا سه مرتبه قسم داد. سپس فرمود:
أما إنّه لیس عبد من عباداللَّه ممّن امتحن اللَّه قلبه بالإیمان إلّا وهو یجد مودّتنا علی قلبه فهو یحبّنا، ولیس عبد من عباد اللَّه ممّن سخط اللَّه علیه، إلّا وهو یجد بغضنا علی قلبه فهو یبغضنا.
بنده ای از بندگان خدا که قلب او برای ایمان امتحان شده باشد نیست مگر اینکه محبّت ما را در قلب خود می یابد و ما را دوست دارد، و بنده ای از بندگان خدا نیست که مورد خشم الهی واقع شده باشد مگر اینکه دشمنی ما را در قلب خود احساس می کند و با ما دشمنی می کند.
پس دوست ما صبح می کند(3) در حالی که منتظر رحمت است و گویا درهای رحمت برایش باز گشته است و دشمن ما صبح می کند بر لبه
ص: 217
پرتگاه هلاکت وآتش، و در دوزخ سقوط می کند، پس گوارا باد برای اهل رحمت آن لطف و رحمتی که نصیبشان می شود، و بدا به حال اهل آتش از جایگاه بدی که مسکن می کنند.(1)
120 / 27 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از امام باقر علیه السلام، از پدرانشان علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می کند که به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی، ما ثبت حبّک فی قلب امرء مؤمن فزلّت به قدم علی الصراط إلّا ثبتت له قدم اُخری حتّی یدخله اللَّه عزّوجلّ بحبّک الجنّه.(2)
ای علی ؛ محبّت و دوستی تو اگر در قلب مؤمنی قرار گرفت، هنگام گذشتن از صراط اگر یک پای او بلغزد پای دیگرش ثابت می ماند تا اینکه خداوند او را به خاطر محبّت تو وارد بهشت می کند.
121 / 28 - ابن شاذان رحمه الله در دو کتاب «روضه» و «فضائل» خود، از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل کرده است که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مسجد نشسته بودند که ناگهان علی علیه السلام در حالی که امام حسن علیه السلام در طرف راست، و امام حسین علیه السلام در طرف چپ ایشان بودند وارد شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از جای برخاست و علی علیه السلام را بوسید و او را در برگرفت، امام حسن علیه السلام را بوسید و بر زانوی راست خود نشانید و امام حسین علیه السلام را بوسید و او را بر زانوی چپ نشانید، سپس این دو عزیزش را می بوسید و لب های آنها را می مکید و می فرمود:
پدرم فدای پدر شما، و پدرم فدای مادر شما.
سپس فرمود: ای مردم خداوند تبارک و تعالی به وجود این دو بزرگوار
ص: 218
و پدرشان و فرزندان پاک ایشان بر تمامی فرشتگانش مباهات می کند. سپس عرض کرد:
اللهمّ إنّی اُحبّهم واُحبّ من یحبّهم، اللهمّ من أطاعنی فیهم وحفظ وصیّتی فارحمه برحمتک یا أرحم الراحمین، فإنّهم أهلی والقوّامون بدینی والمحیون لسنّتی والتالون لکتاب ربّی، فطاعتهم طاعتی ومعصیتهم معصیتی.
خداوندا ؛ من اینها را دوست دارم و دوستان ایشان را نیز دوست دارم، هر که گفتار مرا درباره آنها اطاعت کند و سفارش مرارعایت نماید او را مورد رحمت خود قرار بده، و تو از هر کس رحم کننده تر و مهربانتر هستی، همانا آنها اهل من وبرپادارندگان دین من و زنده کنندگان سنّت من و تلاوت کنندگان کتاب پروردگار من هستند، پس فرمانبرداری از آنها فرمانبرداری از من و سرپیچی نمودن از ایشان سرپیچی کردن از من است.(1)
122 / 29 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «علل الشرایع» از جابر نقل می کند که گفت: با عدّه ای در منی همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودیم ناگهان شخصی توجّه ما را به خود جلب کرد، او گاهی سجده می نمود و گاهی رکوع می کرد ومشغول ناله و تضرّع بود.
گفتیم: ای رسول خدا ؛ چقدر نمازش نیکو است. فرمود:
او همان است که پدر شما را از بهشت بیرون نمود.
پس علی علیه السلام بی مبالات به طرف او رفت و او را گرفته حرکت شدیدی داد به طوری که دنده های راست و چپش درهم فرو رفت و فرمود: إن شاء اللَّه تو راخواهم کشت.
او گفت: تا آن مهلتی که خداوند به من داده است پایان نپذیرد و آن وقت معلوم نرسد این کار را نمی توانی کرد، وچرا می خواهی مرا بکشی ؟ به خدا قسم دشمنی نمی کند کسی با تو مگر اینکه نطفه من قبل از نطفه
ص: 219
پدرش واردرحم مادر او شده است، و با دشمنان تو در اموال و اولاد آنها شرکت دارم، و این فرمایش خداوند تبارک و تعالی است: «وَشارِکْهم فِی الأمْوالِ وَالأوْلاد»(1). پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
یا علیّ لایبغضک من قریش إلّا سفاحیّ، ولا من الأنصار إلّا یهودیّ، ولا من العرب إلّا دعیّ ولا من سائرالناس إلّا شقیّ، ولا من النساء إلّا سلقلقیه - وهی الّتی تحیض من دبرها - .
ای علی ؛ با تو دشمنی نمی کند از قریش مگر کسی که ازدواج او بدون عقد بوده است و از انصار مگر کسی که اصلش یهودی بوده است، و از طایفه عرب مگر کسی که نسب او صحیح نیست، و از مردمان دیگر مگر که گمراه و بدبخت است، و از زنان مگر کسی که از پشت حیض شود.
بعد آن حضرت سر را به آرامی به طرف سینه مبارکش پائین آورد و مدّتی سکوت کرد، سپس سر را بلند کرده و فرمود:
معاشر الناس، أعرضوا أولادکم علی محبّه علیّ.
ای گروه مردمان ؛ به فرزندان خود محبّت علی علیه السلام را عرضه بدارید.
جابر بن عبداللَّه گوید: ما دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام را بر فرزندان خود عرضه می کردیم، هر کدام از آنها علی علیه السلام را دوست داشت می فهمیدیم که فرزند خود ما است، و آنکه آن حضرت را دوست نداشت به خود نسبتش نمی دادیم.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: ترمذی که از بزرگان اهل سنّت است از ابوسعید خدری نقل کرده است که گفت: ما منافقین را به دشمنی آنها با علی علیه السلام می شناختیم.(3)
ص: 220
123 / 30 - شیخ مفید رحمه الله در کتاب «امالی» از حارث همدانی نقل می کند که گفت: خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت فرمود:
ای حارث ؛ چه باعث شده اینجا آمدی ؟ عرض کرد:
حبّی لک یا أمیرالمؤمنین.
محبّت و دوستی شما مرا به اینجا کشانیده است.
فرمود: ای حارث ؛ مرا دوست داری ؟
عرض کرد: بلی بخدا قسم ای امیرالمؤمنین. فرمود:
أما لو بلغت نفسک الحلقوم رأیتنی حیث تحبّ، ولو رأیتنی وأنا أذود الرجال عن الحوض ذود غریبه الإبل لرأیتنی حیث تحبّ، ولو رأیتنی وأنا مارّ علی الصراط بلواء الحمد بین یدی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم لرأیتنی حیث تحبّ.
بدان وقت جان کندن و لحظه احتضار مرا می بینی به گونه ای که دوست داری، و اگر مرا ببینی آن وقتی که از ورود بعضی ازاشخاص به کنار حوض ممانعت می کنم مانند ممانعت کردن شتران از یک بیگانه(1) به گونه ای می بینی که دوست داری، و نیز اگر مرا ببینی در حالی که بر صراط عبور می کنم و در پیش روی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم لواء حمد در دست دارم به گونه ای می بینی که دوست داری.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: درباره لواء حمد روایتی در کتاب «خصال» از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
إذا کان یوم القیامه یأتینی جبرئیل علیه السلام ومعه لواء الحمد وهو سبعون شقّه، الشقّه منه أوسع من الشمس والقمر، وأنا علی کرسیّ من کراسیّ الرضوان فوق منبر من منابر القدس، فآخذه وأدفعه إلی علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
ص: 221
هنگامی که قیامت فرا رسد جبرئیل نزد من می آید در حالیکه لواء حمد به همراه دارد، و آن هفتاد طبقه است که هر طبقه آن وسیعتر از خورشید و ماه است، و من بر تختی از تخت های رضوان، بالای منبری از منبرهای قدس نشسته ام، آن را از جبرئیل گرفته و به دست علیّ بن ابی طالب علیه السلام می دهم.
عمر بن خطّاب از جا برخاست و گفت: ای رسول خدا ؛ چگونه علی علیه السلام می تواند آن پرچم را بردارد در حالی که شما فرمودی هفتاد طبقه دارد که هر طبقه آن از خورشید و ماه وسیع تر است ؟
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
قیامت که برپا شود خداوند تبارک و تعالی به علی علیه السلام قوّت و نیروئی همانند قوّت جبرئیل، نوری مانند نور آدم، بردباری و حلمی مثل حلم رضوان، جمالی چون جمال یوسف، و صدائی نزدیک به صدای داود مرحمت کند، و اگر این نبود که داود خطیب بهشت است صدائی مانند صدای او به علی علیه السلام عطا می کرد.
و همانا علی علیه السلام اوّل کسی است که از آب گوارای سلسبیل و زنجبیل که دو نهر در بهشت اند می آشامد، و او قدمی بر صراط برنمی دارد مگر اینکه جای آن، قدم دیگرش استوار است.
وإنّ لعلی علیه السلام وشیعته من اللَّه مکاناً یغبطه به الأوّلون والآخرون.
و همانا علی علیه السلام و شیعیان او در بهشت جایگاهی دارند که اوّلین و آخرین بر آن غبطه می خورند.(1)
124 / 31 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» نقل می کند:
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم علی علیه السلام را بر دوش خود بالا برد ؟ فرمود:
تا اینکه مردم مقام رفیع و مرتبه والای او را بشناسند.
عرض کرد: زیادتر برایم توضیح دهید.
ص: 222
فرمود: تا مردم بدانند او به مقام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از هر کس سزاوارتر است.
عرض کرد: بیشتر توضیح دهید. فرمود:
لیعلم الناس أنّه امام بعده والعلم المرفوع، تا مردم بدانند علی علیه السلام بعد از او پیشوای مردم و پرچم برافراشته هدایت است.
عرض کرد: زیادتر بفرمائید. حضرت فرمود:
هیهات، واللَّه لو أخبرتک بکنه ذاک لقمت عنّی وأنت تقول: جعفر بن محمّد کاذب فی قوله أو مجنون، وکیف یطّلع علی الأسرار غیر الأبرار.
هیهات ؛ اگر از حقیقت و باطن آن به تو خبر دهم از من کناره می گیری و می گوئی: جعفر بن محمّد دروغگو یا دیوانه است وچگونه بر اسرار کسی جز ابرار و نیکوکاران آگاهی پیدا می کند.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: و شاعر چه نیکو سروده است:
عرج الهادی إلی أوج السما
وعلیّ کتف الهادی علا
أیّها المنصف أنصف بیننا
أیّ معراجیهما أعلا علا
پیامبر هدایت کننده خلق به اوج آسمان بالا رفت، و علی علیه السلام بر شانه او بالا رفت.
ای کسی که انصاف داری انصاف بده، کدام یک از این دو معراج برتر و بالاتر است.
125 / 32 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نقل کرده است که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودند که ناگهان فرشته ای بر آن حضرت وارد شد و او بیست و چهار چهره داشت.
حضرت فرمود: جبرئیل ای حبیب من، تو را تاکنون به این شکل ندیده ام.
ص: 223
آن فرشته عرض کرد: من جبرئیل نیستم، بلکه نام من محمود است، خداوند تبارک و تعالی مرا فرستاده است تا نور را به نور تزویج کنم.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مقصودت از آن دو نور کیست ؟
عرض کرد: فاطمه و علی علیهما السلام، و همینکه فرشته رو برگردانید بین دو شانه او نوشته شده بود: «محمّد رسول اللَّه، علیّ وصیّه» «محمّد رسول خدا است، علی علیه السلام وصیّ و جانشین او است».
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: از چه زمانی این جملات بر شانه تو نوشته شده است ؟
عرض کرد: بیست و دو هزار سال(1) قبل از آنکه خداوند تبارک و تعالی آدم را بیافریند.(2)
126 / 33 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» از ابن عبّاس روایت کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
إنّ یوم القیامه یوم شدید الهول، فمن أراد منکم أن یتخلّص من أهوال یوم القیامه وشدائده فلیوال ولیّی، ولیتّبع وصیّی وخلیفتی وصاحب حوضی علیّ بن أبی طالب.
روز قیامت روزی است که هراس و وحشت آن زیاد است، هر کس می خواهد از وحشت ها و سختی های آن رهائی یابد، ولایت ولیّ مرا باید بپذیرد، و از وصیّ و جانشین و صاحب حوض من علیّ بن ابی طالب علیه السلام پیروی کند.
و همانا او در کنار حوض دشمنانش را از آن دور می کند و دوستانش را آب می دهد، کسی که از آن آب نیاشامد دائماً تشنه است و هرگز سیراب نمی گردد، و کسی که از آن آب بیاشامد هیچگاه تشنه نمی شود.
ص: 224
ألا وإنّ حبّ علیّ علم بین الإیمان والنفاق، فمن أحبّه کان مؤمناً، ومن أبغضه کان منافقاً.
بدانید علامت و نشانه بین ایمان و نفاق دوستی علی علیه السلام است، هر کس او را دوست بدارد مؤمن و کسی که با او دشمنی کند منافق است.
کسی که دوست دارد بر صراط مثل برق زودگذر عبور کند و بدون حساب داخل بهشت گردد باید علی علیه السلام را که از طرف من بر شما ولایت و سرپرستی دارد وجانشین من بر اهل من و امّتم می باشد دوست داشته باشد، همانا او در رحمت پروردگار و صراط مستقیم الهی است.
علیّ یعسوب الدین وقائد الغرّ المحجّلین ومولی من أنا مولاه، لایحبّه إلّا طاهر الولاده زاکی العنصر، ولایبغضه إلّا من خبث أصله وولادته.
علی علیه السلام امیر دینداران و پیشوای روسفیدان و مولای هر کسی است که من مولای او هستم، او را دوست ندارد مگر کسی که حلال زاده و پاک طینت باشد، و با او دشمنی نمی کند مگر آنکه بد طینت و حرام زاده است.
و در شب معراج هر گاه خداوند با من تکلّم کرد فرمود:
یا محمّد، اقرأ علیّاً منّی السلام، وعرّفه أنّه إمام أولیائی ونور من أطاعنی وهنّأه بهذه الکرامه منّی.
ای محمّد ؛ از طرف من به علی علیه السلام سلام برسان و بگو که او امام دوستان من و چراغ هدایت برای پیروان من است، و به او این کرامت را از طرف من تبریک بگو.
بعد فرمود: کسی را که از شیعیان علی علیه السلام فقیر و تنگدست است کوچک نشمارید، همانا یکی از آنها فردای قیامت درباره جمعیّتی به اندازه دو قبیله ربیعه ومضر شفاعت می کند.(1)
127 / 34 - در همان کتاب از ابن عبّاس روایت می کند که گفت: چون آیه شریفه «وَکُلُّ شَیْ ء أحْصَیْناهُ فی إمام مُبین»(2) »هر چیزی را در امام مبین
ص: 225
جمع کرده و شمارش نمودیم»، نازل شد، آن دو نفر(1) برخاستند و عرض کردند: ای رسول خدا ؛ مقصود از امام مبین چیست ؟ آیا تورات است ؟ حضرت فرمود: نه، عرض کردند: آیا انجیل است ؟ فرمود: نه، عرض کردند: پس حتماً قرآن است. فرمود: نه، در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اشاره به آن حضرت کرد و فرمود:
هو هذا الّذی أحصی اللَّه فیه علم کلّ شی ء، وإنّ السعید کلّ السعید من أحبّ علیّاً علیه السلام فی حیاته وبعد وفاته، والشقیّ کلّ الشقی من أبغض هذا فی حیاته وبعد وفاته.
او امام مبین است که خدا علم هر چیز را در او فراهم آورده است، و همانا خوشبخت و سعادتمند به تمام معنا کسی است که علی علیه السلام را در دوران زندگی و پس از مرگ دوست داشته باشد، و گمراه و بدبخت به تمام معنا کسی است که با علی علیه السلام دردوران زندگی و پس از مرگ خود دشمنی کند.(2)
128 / 35 - در همان کتاب از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که به علی علیه السلام فرمود:
ای علی ؛ مثَل تو در میان امّت من مثَل سوره «قل هو اللَّه أحد» است، هر کس آن سوره را یک بار بخواند گویا یک سوّم قرآن را خوانده است، و کسی که دو باربخواند مانند آن است که دو سوّم قرآن را خوانده است، و آنکه سه بار بخواند مانند آن است که همه قرآن را خوانده است.
فمن أحبّک بلسانه فقد کمل ثلث الإیمان، ومن أحبّک بلسانه وقلبه فقد کمل ثلثی الإیمان، ومن أحبّک بیده وقلبه ولسانه فقد کمل الإیمان. والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لو أحبّک أهل الأرض کمحبّه أهل السماء لما عذّب اللَّه أحداً بالنار.
ص: 226
کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوّم ایمان را احراز کرده است، و کسی که تو را به زبان و قلبش دوست داشته باشد دو سوّم ایمان را به دست آورده، و آنکه تو را به دست خود و قلب و زبانش دوست داشته باشد ایمان او کامل است. وقسم به حقّ آنکه مرا به پیغمبری به راستی برانگیخت اگر اهل زمین تو را همانند اهل آسمان دوست داشته باشند خداوند یکی از آنها را به آتش وارد نمی کند.
ای علی ؛ جبرئیل از طرف پروردگار عالم به من بشارت داده و فرموده است:
یا محمّد ؛ بشّر أخاک علیّاً علیه السلام انّی لا اُعذّب من تولاّه ولاأرحم من عاداه.
ای محمّد ؛ به برادرت علی علیه السلام مژده بده که من اهل ولایت و محبّت او را عذاب نمی کنم و به دشمنان او رحم نخواهم کرد.(1)
129 / 36 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «امالی» از سعید بن جبیر نقل کرده است که گفت: نزد ابن عبّاس آمدم و به او گفتم: ای پسرعموی رسول خدا؛ آمده ام تا از تو درباره علیّ بن ابی طالب علیه السلام و اختلاف مردم نسبت به او سؤال کنم.
فرمود: ای پسر جبیر ؛ آمدی تا از بهترین شخص این امّت بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سئوال کنی ؟ آمدی تا از کسی که در یک شب سه هزار منقبت برای او حاصل شده سئوال کنی ؟ آمدی تا از وصیّ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و جانشین او و صاحب حوض و پرچم و شفاعت سئوال کنی ؟
سپس فرمود: به حقّ کسی که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را ختم رسولان و آخرین پیامبر اختیار کرد، اگر تمام گیاهان دنیا ودرختانش قلم و اهل آن نویسنده شوند و همگی مناقب و فضائل علی علیه السلام را از آغاز خلقت تا انتهای آن بنویسند نمی توانند یک دهم از فضائلی را که خدا به او مرحمت کرده بنویسند.(2)
ص: 227
مؤلّف رحمه الله گوید: مراد از آن شبی که در کلام ابن عبّاس ذکر شد و سه هزار منقبت در آن برای علی علیه السلام است شب هفدهم ماه رمضان است که «لیله القربه» نامیده شده و جنگ بدر در فردای آن واقع شده است(1) و سیّد حمیری رحمه الله(2) در اشعار خود به آن اشاره کرده است، می گوید:
اُقسم باللَّه وآلائه
والمرء عمّا قال مسؤول
إنّ علیّ بن أبی طالب
علی التُّقی والبرّ مجبول
وإنّه ذاک الإمام الّذی
له علی الاُمّه تفضیل
یقول بالحقّ ویفتی به
ولا تلهیه الأباطیل
کان إذا الحرب مرتها القنا
وأحجمت عنها البهالیل
یمشی إلی القرن وفی کفّه
أبیض ماضی الحد مصقول
مشی العفرنا بین أشباله
أبرزه للقنص الغیل
ذاک الّذی سلّم فی لیله
علیه میکال وجبریل
میکال فی ألف وجبریل فی
ألف ویتلوهم سرافیل
لیله بدر مدداً أنزلوا
کأنّهم طیر أبابیل
فسلّموا لما أتوا حذوه
وذاک إعظام وتبجیل(3)
به خدا و نعمت های او سوگند یاد می کنم، و هر کس نسبت به گفتار خود مسئول است.
همانا علی علیه السلام فرزند ابوطالب، بر تقوا و نیکی سرشته شده است.
و او امام و پیشوائی است که بر تمام امّت فضیلت و برتری دارد.
ص: 228
حقّ می گوید و به حقّ فتوا می دهد، و باطل هرگز او را سرگرم نمی کند.
وقت جنگ نیزه راه او را هموار می کند، و شجاعان از او کناره گرفته و فرار می کنند.
به طرف سران آنها می رود در حالیکه در دستش، تیغ برّان صیقل داده شده برق می زند.
همانند شیر شجاعی در میان فرزندانش راه می رود، گویا برای شکار از جایگاه خود خارج شده است.
و او کسی است که سلام کرده است در یک شب، بر او میکائیل و جبرئیل.
میکائیل در میان هزار فرشته و جبرئیل در میان هزار فرشته و به دنبال آنها اسرافیل در میان هزار فرشته.
در شب جنگ بدر به عنوان یاری و کمک اینها نازل شدند، همانند پرنده های ابابیل که بر لشکر ابرهه فرود آمدند.
پس همگی سلام کردند چون بر قدمهای او فرود آمدند، و این به خاطر احترام و بزرگداشت آن حضرت بوده است.
130 / 37 - در کتاب «مناقب» از ابن عمر نقل کرده است که گفت:
از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره علیّ بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردم و گفتم: ای رسول خدا ؛ علی علیه السلام چه مرتبه و مقامی نسبت به شما دارد ؟
آن حضرت خشمگین شده و فرمود:
چه شده است گروهی یاد می کنند از کسی که مرتبه او نزد خدا همانند مرتبه من، و مقام او مانند مقام من است جز نبوّت که مخصوص من است.
ای پسر عمر ؛ علی علیه السلام نسبت به من به منزله روح نسبت به بدن است، علی نسبت به من به منزله جان نسبت به جان و به منزله نور نسبت به نور است (یعنی هر دو یک جان و هر دو یک نوریم)، علی نسبت به من به منزله سر نسبت به پیکر و به منزله دکمه نسبت به جامه است.
یابن عمر ؛ من أحبّ علیّاً فقد أحبّنی ومن أحبّنی فقد أحبّ اللَّه، ومن
ص: 229
أبغض علیّاً فقد أبغضنی، ومن أبغضنی فقد غضب اللَّه علیه ولعنه.
ای پسر عمر ؛ هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است، و هر کس با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده، و کسی که با من دشمنی کند خدا بر او خشمناک است و او رامورد لعن خود قرار داده است.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد خدا پرونده اش را به دست راست او می دهد، و حساب او را آسان می گیرد و نسبت به او سخت گیری نمی کند.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد از دنیا خارج نمی شود تا از آب کوثر بیاشامد، و از میوه درخت طوبی بخورد، و جایگاه خود را در بهشت مشاهده کند.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد جان کندن او به راحتی صورت می گیرد، و قبر او باغی از باغ های بهشت می گردد.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد خداوند به عدد هر عضوی از اعضاء او بر او نعمت عطا کند، و شفاعت او را درباره هشتاد نفر از بستگانش بپذیرد.
ألا ومن عرف علیّاً وأحبّه بعث اللَّه إلیه ملک الموت کما یبعثه إلی الأنبیاء وجنّبه أهوال منکر ونکیر، وفتح له فی قبره مسیره عام، وجاء یوم القیامه أبیض الوجه یزفّ إلی الجنّه کما تزفّ العروس إلی بعلها.
آگاه باشید، کسی که علی علیه السلام را بشناسد و او را دوست داشته باشد خداوند عزرائیل را برای قبض روح او می فرستد همان گونه که برای پیامبرانش می فرستد، و ترس و وحشت دو فرشته ای را که برای بازجوئی و پرسش در قبر می آیند از او دور می کند، و قبرش را به اندازه مسیر یک سال راه توسعه می دهد، و در صحنه قیامت با روی سفید وارد می شود و به طرف بهشت شتابان می رود همان طور که عروس خود را به خانه شوهرش می افکند.
آگاه باشید، کسی که علی علیه السلام را دوست داشته باشد خدا او را در سایه عرش خود پناه می دهد، و از وحشت بزرگ قیامت در امان است.
آگاه باشید کسی که علی را دوست داشته باشد خدا خوبی های او را قبول
ص: 230
می کند و او را در حالی که ایمن است به بهشت وارد می کند.
آگاه باشید کسی که علی را دوست داشته باشد، امین خدا در روی زمین نامیده می شود.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد تاج کرامت و بزرگواری را بر سر او می نهند که بر آن نوشته شده است: «اهل بهشت به مقصد رسیده و پیروزشده اند و شیعیان علی علیه السلام همان رستگاران هستند».
ألا ومن أحبّ علیّاً لاینشر له دیوان ولاینصب له میزان، وتفتح له أبواب الجنّه الثمان.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد پرونده اش را باز نمی کنند، و میزان که وسیله سنجش اعمال است برای او نصب نمی کنند، و درهای هشتگانه بهشت را برای او باز می کنند.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد و با محبّت او از دنیا رود فرشتگان با او مصافحه می کنند، و پیامبران به زیارت او می آیند.
ألا ومن مات علی حبّ علیّ فأنا کفیله بالجنّه.
آگاه باشید، کسی که با دوستی علی از دنیا رود من بهشت را برای او ضمانت می کنم.
آگاه باشید، خداوند را دری است که هر کس به آن وارد شود از آتش نجات یافته است و آن دوستی علی علیه السلام است.
آگاه باشید، کسی که علی را دوست داشته باشد خداوند به عدد هر رگی و هر موئی که در بدن او است شهری در بهشت به او عطا کند.
ای پسر عمر ؛ علی سرور اوصیاء و پیشوای پرهیزکاران و جانشین من بر تمام مردمان است و او پدر امامانی است که نیکو چهره و پربرکت اند، پیروی کردن ازاو پیروی کردن از من و شناختن او شناختن من است.
یابن عمر؛ والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لو أنّ أحدکم صفّ قدمیه بین الرکن والمقام یعبد اللَّه ألف عام، صائماً نهاره قائماً لیله، وکان له ملؤ الأرض ذهباً فأنفقه، وعباد اللَّه ملکاً فأعتقهم، وقتل بعد هذا الخیر الکثیر شهیداً بین الصفا والمروه، ثمّ لقی اللَّه یوم القیامه باغضاً لعلیّ لم یقبل
ص: 231
اللَّه له عدلاً ولا صرفاً وزجّ بأعماله فی الناروحشر مع الخاسرین.
ای پسر عمر ؛ به حقّ آنکه مرا به پیامبری برانگیخت اگر کسی بین رکن و مقام بایستد و خدا را هزار سال عبادت کند در حالی که روزها را روزه و شبها را بیدار بماند و به اندازه ای که زمین را پر کرده باشد طلا انفاق کند و بنده آزاد نماید، و بعد از همه اینها بین صفا و مروه به شهادت رسد سپس در قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که با علی دشمن است هیچ یک از این اعمال او را خدا نمی پذیرد، و با همه اعمالش در آتش افکنده می شود و با زیانکاران محشور خواهد شد.(1)
131 / 38 - و نیز در همان کتاب از کتاب «اربعین» نقل می کند که انس بن مالک گفته است:
فردای قیامت علی علیه السلام را اینگونه خطاب کنند: ای علی، ای ولی، ای سیّد، ای راستگو، ای حاکم، ای رهبر، ای هدایت کننده، ای زاهد پیشه، ای جوانمرد، ای پاک، ای پاکیزه، تو و شیعیانت بدون حساب وارد بهشت شوید.(2)
132 / 39 - در همان کتاب از کتاب «مناقب» نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
خداوند پایه و ستونی در بهشت قرار داده که برای اهل آن نور می دهد همان طور که خورشید برای اهل زمین نورافشانی می کند و به آن پایه جز علی علیه السلام وشیعیان او دسترسی ندارند.
وإنّ حلقه باب الجنّه من یاقوته حمراء طولها خمسون عاماً علی صفائح من ذهب، إذا نقرت طنّت وقالت فی طنینها: یا علیّ.
و همانا حلقه در بهشت از یاقوت سرخ است (طول آن مسافت پنجاه سال راه است) که بر روی پهنه ای از طلاست، و وقتی برآن کوبیده می شود
ص: 232
آوازی دارد و می گوید: یا علی(1) . (2)
133 / 40 - و در همان کتاب از ائمّه معصومین علیهم السلام نقل می کند که فرموده اند:
نزّهونا عن الربوبیّه وارفعوا عنّا حظوظ البشریّه - یعنی الحظوظ الّتی تجوز علیکم - فلایقاس بنا أحد من الناس فإنّا نحن الأسرار الإلهیّه المودّعه فی الهیاکل البشریّه، والکلمه الربّانیّه الناطقه فی الأجساد الترابیّه، وقولوا بعد ذلک ما استطعتم، فإنّ البحر لاینزف وعظمه اللَّه لاتوصف.(3)
خدائی را به ما نسبت ندهید و بهره های بشری را که بر شما جایز است بر ما روا ندارید، یعنی ما را با خود قیاس نکنید، زیرا هیچیک از مردمان با ما قیاس نمی شود، و ما اسرار الهی هستیم که در این کالبدهای بشری به ودیعه نهاده شده ایم، و کلام گویای پروردگار هستیم که در این جسم های خاکی جای گرفته ایم، و بعد از آنکه اینها را فهمیدید آنچه می خواهید در فضل ما بگوئید و بدانید که فضائل ما همچون دریائی است که پایان نمی پذیرد و عظمت خدا را نمی توان وصف کرد.
134 / 41 - در همان کتاب نقل شده است:
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام در کعبه تولّد یافت سجده کنان بر زمین فرود آمد، سپس سر شریف خود را بلند کرداذان و اقامه گفت، سپس
ص: 233
شهادت به یکتائی خدا و رسالت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و ولایت و جانشینی خود داد. آنگاه به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اشاره کرد و گفت:
ای رسول خدا ؛ اجازه می دهی بخوانم ؟ فرمود: بخوان.
شروع کرد به خواندن صحیفه هائی که بر آدم نازل شده و آنها را به گونه ای قرائت کرد که اگر شیث حضور می داشت اقرار می کرد که علی علیه السلام به آنها داناتر است، سپس کتاب های آسمانی حضرت نوح و ابراهیم، و تورات موسی و انجیل عیسی را خواند، سپس این آیه شریفه را تلاوت نمود: «قَدْ أفْلَحَ المُؤْمنُون»(1) «به راستی اهل ایمان رستگارند».
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود:
نعم أفلحوا إذ أنت إمامهم.
بلی، رستگارند، زیرا تو امام و پیشوای آنها هستی.
سپس او را خطاب کرد به آنچه انبیاء و اوصیاء را به آن خطاب کنند، سپس ساکت شد. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود:
عد إلی طفولیّتک فأمسک، به طفولیّت خود برگرد، پس او از اظهار عجائب خودداری کرد.
و از کرامات بی نهایت و فضائل غیر قابل شمارش او یکی این است که راهب یمامه حضرت ابوطالب علیه السلام را به ولادت علی علیه السلام بشارت داد و به ایشان عرض کرد: به زودی فرزندی برای شما متولّد خواهد شد که سرور اهل زمان خود و صاحب سرّ الهی، و یار و یاور و مددکار برای پیغمبر زمانش، و داماد او باشد و من دوران او را درک نمی کنم، هنگامی که او را دیدی از طرف من به او سلام برسان.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام تولّد یافت، ابوطالب علیه السلام نزد آن راهب رفت تا به او خبر دهد ولی او از دنیا رفته بود پس به سوی امیرالمؤمنین علیه السلام برگشت،
ص: 234
او را گرفت و بوسید.
امیرالمؤمنین علیه السلام به پدر سلام کرد و گفت:
ای پدر ؛ از نزد راهب یمامه برگشته ای، او که بشارت آمدن مرا به تو می داد. و قصّه را کاملاً نقل کرد.
پدرش ابوطالب علیه السلام گفت: راست گفتی ای ولیّ خدا.(1)
و شاعر چه نیکو سروده است:
هو القبله الوسطی تری الوفدحولها
لها حرم اللَّه المهیمن والحلّ
وآیته الکبری وحجّته الّتی
اُقیمت علی من کان منّا له عقل
او قبله ای است که در وسط قرار گرفته و مردمان در اطراف او می چرخند، حلّ و حرم(2) خداوندی که مراقب همه اشیاء است برای او است.
او نشانه بزرگ قدرت پروردگار و حجّت او است، بر آنها که دارای عقل و اندیشه اند.
و شاعر عارف لطف اللَّه نیشابوری گفته است:
طواف خانه کعبه از آن شد بر همه واجب
که آنجا در وجود آمد علیّ بن ابی طالب
135 / 42 - در همان کتاب نقل شده است: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز خیبر فرمود:
لو لم أخف أن تقول اُمّتی فیک ما قالت النصاری فی المسیح بن مریم لقلت الیوم فیک حدیثاً.
اگر نمی ترسیدم امّتم درباره تو بگویند آنچه نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند هر آینه درباره ات حدیثی می گفتم.(3)
مؤلّف رحمه الله گوید: اگر فرموده بود او را خدای خود اختیار می کردند، ولی
ص: 235
با آنکه نفرمود او را خدا نامیدند و این به خاطر خصال والای او بود.(1)
و در همان روز یعنی روز خیبر وقتی صفیّه دختر حیی بن اخطب یهودی که از نیکوئی چهره و جمال سرآمد زنان عصرش بود خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب شد، حضرت در چهره او جراحتی را مشاهده نمود، به او فرمود:
تو که دختر پادشاهان هستی، این جراحت چرا بر صورت تو وارد شده است ؟
عرض کرد: هنگامی که علی علیه السلام وارد قلعه شد در را تکانی داد که تمام قلعه تکان خورد و آنچه روی آن بود از دوربین و دیده بان فرو ریخت، و تختی که من روی آن بودم لرزید و با صورت به زمین افتادم، در آن حال صورتم با گوشه تخت اصابت کرد و مجروح شد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود:
یا صفیّه إنّ علیّاً عظیم عنداللَّه، وإنّه لمّا هزّ الباب اهتزّ الحصن، واهتزّت السماوات السبع والأرضون السبع، واهتزّ عرش الرحمان غضباً لعلیّ علیه السلام.
ای صفیّه ؛ علی نزد خدا بلندمرتبه است و شأن و مقامش والاست، و وقتی در قلعه را تکان داد نه تنها قلعه تکان خورد بلکه همه آسمان ها و زمین های هفت گانه و عرش الهی به خاطر علی علیه السلام از روی غضب لرزیدند.
بعد از آن قضیّه، عمر از آن حضرت سئوال کرد و گفت: آن دری که کندن آن ممکن نبود از جای درآوردی در حالی که سه روز گرسنه بودی، آیا به نیروی بشری چنین کاری کردی ؟ فرمود:
ما قلعتها بقوّه بشریّه، ولکن قلعتها بقوّه إلهیّه ونفس بلقاء ربّها مطمئنّه رضیّه.
ص: 236
آن را به نیروی بشری از زمین نکندم بلکه به نیروی الهی بود و به قوّت نفس مطمئنّه ای بود که به لقاء و دیدار پروردگارش اطمنیان دارد و از او خشنود است.(1)
و این علامت این است که مردمان طاقت دیدن و شنیدن اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام را ندارند.
136 / 43 - ابن شاذان رحمه الله در کتاب «فضائل» سخن گفتن جمجمه انوشیروان را که امیرالمؤمنین علیه السلام او را به سخن واداشت نقل کرده است که گفت:
تو امیر و فرمانروای مؤمنان، و سرور اوصیاء و پیشوای پرهیزکاران هستی. و کلامش را ادامه داد تا آنکه گفت:
تأسّف می خورم بر آن تخت ها و مقاماتی که به خاطر ایمان نیاوردنم به تو از دست من رفت، از بهشت برین محروم شدم و بی نصیب ماندم، ولی خداوند با آنکه کافر بودم مرا به خاطر عدالتم و انصافی که در بین ملّت داشتم از عذاب آتش رهائی بخشید، من در آتش ام ولی آتش مرا عذاب نمی دهد و نمی سوزاند. چه قدر جای حسرت و ندامت است ! اگر ایمان آورده بودم با تو همنشین بودم.
مردم از شنیدن آن کلمات گریه کردند و پریشان خاطر شدند، و در حقیقت ذات امیرالمؤمنین علیه السلام اختلاف کردند ؛ عدّه ای که اهل اخلاص بودند گفتند: او بنده خدا و ولیّ او و جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است.
عدّه ای دیگر گفتند: او پیغمبر است. و گروهی مثل عبداللَّه بن سبا و پیروانش گفتند: بلکه او خداست.
امیرالمؤمنین علیه السلام آنها را حاضر کرد و فرمود:
ص: 237
یا قوم؛ غلب علیکم الشیطان إن أنا إلّا عبداللَّه، فارجعوا عن الکفر.
ای قوم ؛ شیطان بر شما غلبه کرده است، از این گفتار ناروا که کفر است دست بردارید من بنده خداوندم.
بعضی از آنها توبه کردند و عدّه ای بر کفر خود باقی ماندند، و حضرت آنها را در آتش افکند. بعضی از آنها به شهرهای دیگر پراکنده شدند و در آنجا گفتند: اگر در وجود او ربوبیّت نبود و او خدا نبود ما را در آتش نمی سوزانید.
به خدا پناه می بریم از اینکه پستی و بیچارگی به ما روی آورد.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: همان طور که در مقدّمه کتاب ذکر شد آنها با این عمل به مقام پروردگار جسارت کردند و آن را کوچک شمرده و پائین آوردند، و سزاوار است که گفته شود اینها با این اندیشه بی خریدار و اعتقاد باطل درحقیقت ؛ ائمّه علیهم السلام را آن طور که شایسته آنهاست تعظیم نکرده اند بلکه مقام ربوبیّت را کوچک شمردند و او را با ممکنات مقایسه نمودند، و این کفر و انکار است، خداوند ما را از لغزش های اعتقادی محافظت فرماید.
137 / 44 - کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از یوسف پسر ابوسعید نقل کرده است که گفت: روزی نزد امام صادق علیه السلام بودم، به من فرمود:
هنگامی که قیامت برپا شود و خداوند همه مردمان را جمع کند اوّل کسی را که بخوانند حضرت نوح علیه السلام است. به او گفته می شود: آیا تبلیغ کردی و فرامین پروردگار را به قوم خود رساندی ؟ می گوید: بلی. به او گفته می شود: چه کسی به عمل تو شهادت می دهد ؟ می گوید: محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم.
سپس در طلب حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم به راه می افتد و مردم را کنار می زند و از آنها عبور می کند تا خود را به آن حضرت می رساند، و او بر روی
ص: 238
توده ای از مشک کنار علی علیه السلام نشسته است و این فرمایش پروردگار است:
«فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَهً سیئَتْ وُجُوه الّذین کَفَرُوا»(1).
«و چون او را (یعنی علی علیه السلام را) مقرّب درگاه خدا و رسول ببینند چهره کافران زشت و درهم کشیده گردد».
نوح خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عرض می کند: خداوند از من سئوال کرده است که آیا تبلیغ کرده ای و پیام ما را ابلاغ نموده ای ؟ گفتم: بلی، فرموده است: چه کسی برای تو شهادت می دهد ؟ عرض کردم: محمّد صلی الله علیه وآله وسلم.
در این هنگام پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم جعفر بن ابی طالب و حمزه را دستور دهد که بروید و شهادت دهید که او وظیفه تبلیغ را انجام داده است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
فجعفر وحمزه هما الشاهدان للأنبیاء علیهم السلام بما بلّغوا.
پس جعفر و حمزه دو شاهدند برای پیامبران که ابلاغ رسالت نموده اند.
عرض کردم: فدای شما شوم، پس علی علیه السلام کجاست و چه می کند ؟
فرمود: هو أعظم منزله من ذلک.
مقام و مرتبه او بالاتر از این ها است.(2)
138 / 45 - مجلسی رحمه الله از کتاب «مشارق الأنوار» روایتی را از طارق بن شهاب در اوصاف امام علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است که قسمتی از آن چنین است:
ای طارق ؛ امام کلمه پروردگار(3)، حجّت الهی، نور خداوند و حجاب حق تعالی است.
امام جایگاهش بالاتر از همه و قلّه رفیع هدایت، و راه مستقیم سعادت
ص: 239
است، کسی که آنها را بشناسد و دین خود را از آنها بگیرد از آنها محسوب می شود.
و به این مطلب اشاره دارد کلام پروردگار که از قول ابراهیم حکایت فرموده است:
«مَنْ تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی»(1) «هر کس مرا پیروی کند او از من است».
خداوند تبارک و تعالی امامان را از نور عظمت خود آفریده و سرپرستی امور مملکت خود را به آنها واگذار کرده است، آنها سرّ پوشیده خداوند و اولیاء مقرّب پروردگار، و امر او هستند که بین کاف و نون ظاهر گشته اند بلکه آنها خود کاف و نون هستند، به سوی خدا مردم را دعوت می کنند، و از جانب او می گویند و به فرمان او عمل می کنند.
وعلم الأنبیاء فی علمهم وسرّ الأوصیاء فی سرّهم وعزّ الأولیاء فی عزّهم کالقطره فی البحر والذرّه فی القفر، والسماوات والأرض عند الإمام کیده من راحته یعرف ظاهرها من باطنها ویعلم برّها من فاجرها ورطبها ویابسها ... .
دانش انبیاء نسبت به دانش آنها، و اسراری که اوصیاء آموخته اند نسبت به اسرار ایشان، و عزّت اولیاء نسبت به عزّت آنان همانند قطره ای نسبت به دریا و ذرّه ای از دشت پهناور است. آسمان و زمین نزد امام مثل دست او نسبت به کف دستش می باشد، ظاهر آن را از باطنش، و نیکوکار آن را از بدکردارش تشخیص می دهد، و هر تر و خشک آن را می داند... .(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: دو جمله از این روایت مورد اشکال قرار گرفته و احتیاج به توضیح دارد:
جمله اوّل: این قسمت است که فرموده: «وأمره بین الکاف والنون».
مجلسی رحمه الله در بیان آن می نویسد: آنها امر پنهان شده الهی هستند که بین کاف و نون ظاهر گشته اند و به این آیه شریفه اشاره دارد که فرموده است:
ص: 240
«إنَّما أمْرُهُ إذا أرادَ شَیْئاً أنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون»(1) »همانا شأن او چنین است که هر گاه چیزی را اراده کند و بگوید: باش ؛ فوراً وجود پیدا می کند».
قسمت دوّم اشکال: جمله بعد از آن است که فرموده: «بل هم الکاف والنون»، که این جمله به شرح و بیان سزاوارتر بود، ولی مجلسی رحمه الله به شرح آن نپرداخته است، و آنچه به فکر من در تفسیر این جمله خطور می کند چهار وجه است که هر وجهی از وجه سابق دقیق تر است، و در بیان آن از تکفیر قشریّین یعنی آنها که از حقیقت دورند و ظاهربین هستند وحشتی ندارم، زیرا ما در مقام اظهار اعتقاد نیستیم و از نظر اعتقادی همان فرمایش امام صادق علیه السلام را که به ما تعلیم نموده است می گوئیم:
قولی فی جمیع الاُمور قول آل محمّد علیهم السلام فیما أسرّوا وما أعلنوا، وفیما بلغنی عنهم وفیما لم یبلغنی.
گفتار من در همه امور همان گفتار آل محمّد علیهم السلام است در آنچه پنهان کرده اند و آنچه را علنی و آشکار فرموده اند، چه از ایشان به من رسیده باشد و چه نرسیده باشد.
و این توجیهاتی را که در شرح این جمله حدیث به فکر ما خطور کرده یک بررسی علمی است:
اوّل: مراد از کاف و نون شدّت ارتباط ایشان با خداوند است به طوری که صحیح است گفته شود: کار او کار ایشان و کار ایشان کار او است همان طور که در فرمایش حضرت حجّت صلوات اللَّه علیه به آن اشاره شده است، آن حضرت فرمود:
إنّ قلوبنا أوعیه لمشیّه اللَّه إذا شاء شئنا، وإذا شئنا شاء اللَّه تعالی.
دل های ما اهل بیت ظرف مشیّت الهی است، هر وقت او بخواهد ما می خواهیم و هر زمان ما بخواهیم او نیز می خواهد.
ص: 241
دوّم: مقصود از کاف و نون همان اراده ای است که اظهار شده و مراد حق تعالی که پیدایش هستی باشد بر آن مترتّب گردیده، و روشن است که اهل بیت علیهم السلام تمام مقصد پروردگار و مقصود کامل او هستند همانطور که درزیارت جامعه وارد شده است: «بکم فتح اللَّه وبکم یختم» خداوند به شما آغاز کرده و به شما ختم می کند، یعنی همه مقصود پروردگار شما بوده اید، و دیگران نسبت به انوار مقدّس ایشان اگر صالح باشند پرتوی از آن هستند واگر فاسد باشند ظلمت و تاریکی محض هستند.
سوّم: مقصود از کاف و نون صادر اوّل یعنی اوّلین وجودی که در عالم ظاهر شده است می باشد، و روشن است که انوار اهل بیت علیهم السلام این چنین آفریده شده اند، به خاطر اینکه اراده خداوند با آنچه اراده شده یکی است، زیرا اراده خداوند همان فعل او و ایجاد آن است بدون اینکه لفظی و واسطه ای در میان باشد.
چهارم: احتمال دارد مقصود این باشد که آنها علیهم السلام واسطه فیض اند، فیض را از مبدأ فیض و سرچشمه آن می گیرند و به ما می رسانند، مثال آن در این عالم شیشه ذرّه بین است وقتی بین خورشید و چیزی که بر آن واقع شده است واسطه باشد، و همان طور که می توان این عمل را به خورشید نسبت داد، می شود به آن شیشه نسبت داد.
دل گفت مرا علم لدنّی هوس است
تعلیم کن اگر ترا دسترس است
گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو
در خانه اگر کس است یک حرف بس است
139 / 46 - در کتاب «مشارق» نقل شده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره علی علیه السلام فرمود:
ص: 242
لایحجبه عن اللَّه حجاب وهو السرّ والحجاب.
هیچ چیز بین او و خدا حجاب نمی شود و حایل نمی گردد، و او خود حجاب و سرّ الهی است (یعنی فیض بدون واسطه از خداوند به او می رسد، و او واسطه فیض است).
پس امام نور خداوندی و سرّ الهی است و وابستگی اش به این جسد عارضی است (نوری است که از عالم عِلوی و ملکوت در این جسد جای گرفته است).
و دلیل آن فرمایش حق تعالی است: «واَشْرَقَتِ الاَرْض بنُور رَبّها»(1)، در تفسیر آن فرموده اند: «ربّ الأرض» یعنی صاحب، مالک و اختیاردار زمین، و آن امام علیه السلام است که به نور او زمین روشن گشته است، و او نور خداست که در تاریکی ها درخشیده و همه عالم را نورانی کرده است.(2)
موافق همین تفسیر روایت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است که فرموده اند:
برای خورشید دو جهت است، یک جهت آن به طرف اهل آسمانها است و بر آن نوشته شده است: «اللَّه نور السماوات» خداوند روشنی بخش آسمان ها است.
و یک روی دیگرش به طرف اهل زمین است و بر آن نوشته شده: «علیّ نور الأرضین» علی روشنائی زمین است.
پس امام با تمام خلق است و از آنها غایب نیست، مردم از او پنهان نیستند بلکه آنها از دیدار او در حجابند، زیرا دنیا نزد امام علیه السلام مثل سکّه ای در دست انسان است که هر طور بخواهد می تواند در آن تصرّف کند.(3)
و از آن بزرگواران علیهم السلام روایت شده است که فرموده اند:
إنّ اللَّه یعطی ولیّه عموداً من نور، بینه وبینه، یری فیه سائر أعمال العباد کما یری الانسان شخصه فی المرآهمن غیر شکّ.
ص: 243
خدا ستونی از نور به ولیّ خود عطا می کند که بین او و خلق است و در آن همه اعمال بندگان را مشاهده می کند همانطور که شخص خودش را در آینه می بیند.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: دیلمی رحمه الله در جلد دوّم کتاب «ارشاد القلوب» روایتی را که بر خورشید نوشته شده چنین نقل می کند:
عبداللَّه بن مسعود گوید: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود:
خورشید دو چهره دارد: یک روی آن برای اهل آسمان نور می دهد، و روی دیگر آن برای اهل زمین نورافشانی می کند، و بر هر روی آن نوشته ای است.
سپس فرمود: آیا می دانید آن نوشته ها چیست ؟
عرض کردند: خدا و رسول او داناتر است.
فرمود: بر آن جهتی که به سوی اهل آسمان است نوشته شده: «اللَّهُ نُورُ السماوات وَالأرْض»(2) یعنی خدا نور آسمان ها و زمین است، و برآن جهت دیگر که اهل زمین آن را مشاهده می کنند نوشته شده: «علیّ نور الأرضین» یعنی علی روشنائی زمین است.(3)
امّا جمله ای که در حدیث قبلی گذشت: «که در آن ستون نور، اعمال بندگان را مشاهده می کنند»، این آیه شریفه آن را تأیید می کند: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَرَسُولُهُ وَالمُؤْمِنُون»(4) «به آنها بگوئید عمل کنید و بدانید به زودی عمل شما را خدا و رسول و مؤمنان می بینند».
زیرا در تفسیر آن فرموده اند: مراد از مؤمنان در این آیه ما اهل بیت هستیم.(5)
ص: 244
140 / 47 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق» از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که آن حضرت فرمود:
لیله اُسری بی إلی السماء لم أجد باباً ولا حجاباً ولا شجرهً ولا ورقهً ولا ثمره إلّا مکتوب علیها علیّ علیّ، وإنّ اسم علیّ مکتوب علی کلّ شی ء.(1)
شبی که مرا به آسمان ها بالا بردند، دری و پرده ای و درختی و برگی و میوه ای را ندیدم مگر اینکه بر روی آن نوشته شده بود: علی علی(2)، و همانا نام علی بر هر چیزی نوشته شده است.
مؤلّف رحمه الله گوید: از این روایت شریف استفاده می شود که بهشت مخصوص علی علیه السلام و دوستان آن حضرت است همان طور که در روایت دیگر فرموده اند:
إنّ علیّاً علیه السلام صاحب الجنّه والنار أی مالکهما وقاسمهما.
صاحب بهشت و دوزخ یعنی مالک آن دو و تقسیم کننده آن علی علیه السلام است.(3)
و در کتاب «منتخب البصائر» از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود:
أنا صاحب الجنّه والنار أسکن أهل الجنّه الجنّه، وأهل النار النار ...
من اختیاردار بهشت و دوزخم، اهل بهشت را در بهشت و اهل آتش را در آتش مسکن می دهم....(4)
و روایت 39 شاهد این مطلب است، اگر خواستید به آن رجوع کنید.
ص: 245
141 / 48 - سلمه بن قیس(1) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده که آن حضرت فرمود:
علی علیه السلام در آسمان هفتم برای اهل آنجا می درخشد همان طور که خورشید برای اهل زمین فروزندگی دارد، و در آسمان دنیا برای اهل زمین همانند ماه است در شب تاریک.
و فرمود: أعطی اللَّه علیّاً علیه السلام من الفضل جزءاً لو قسّم علی أهل الأرض لوسعهم، وأعطاه من العلم جزءاً لو قسّم علی أهل الأرض لوسعهم. إسمه مکتوب علی کلّ حجاب فی الجنّه، بشّرنی به ربّی.
خداوند به حضرت علی علیه السلام به اندازه ای فضیلت بخشیده است که اگر بر اهل عالم تقسیم شود همه را کفایت می کند، و به اندازه ای علم و دانش به او عطا کرده است که اگر بر افراد روی زمین تقسیم شود همه را کفایت می کند یعنی همگی عالِم می شوند.
نام آن حضرت بر هر پرده ای در بهشت نوشته شده است، خداوند مرا به آن بشارت داده است.
علی علیه السلام نزد حق تعالی پسندیده و نزد فرشتگان عظیم الشأن است، علی علیه السلام از نزدیکان و مقرّبان درگاه من و صمیمی و وفادار نسبت به من است، او ظاهر وباطن من، پنهان و آشکار من، ملازم، رفیق، همدم و روح من است، از خدا خواسته ام که او را پیش از من قبض روح نکند و شهید از دنیا رود. و همانا من داخل بهشت شدم و در آنجا دیدم حوریّه های مخصوص او بیشتر از برگ درخت و قصرهای مخصوص او به تعداد بشر است.
علیّ منّی وأنا من علیّ، من تولّی علیّاً فقد تولاّنی، حبّه نعمه، واتّباعه فضیله.
علی علیه السلام از من است و من از علی هستم، هر کس ولایت او را قبول کند ولایت مرا پذیرفته است، دوستی با او نعمت، و پیروی کردن از او فضیلت و برتری است.
بر روی زمین کسی راه نمی رود که بعد از من گرامی تر از او باشد،
ص: 246
خداوند حکمت را بر او نازل فرموده و لباس دانش و بزرگواری را بر او پوشانده، و به سبب او محافل را زینت داده و اهل ایمان را گرامی داشته و لشکریان را نصرت و یاری بخشیده، و دین را عزیز گردانید، و سرزمین ها را آباد نموده و به خوبان عزّت وآبرو بخشیده است.
مثله کمثل بیت اللَّه الحرام یزار ولایزور، ومثله کمثل القمر إذا طلع أضاءت الظلم، ومثل الشمس إذا طلعت أضاءت الحنادس.
او همانند کعبه است که اطراف او باید چرخید و او را زیارت نمود و او کسی را زیارت نمی کند، و او مانند ماه درخشنده است که وقتی طلوع کند به تاریکی ها نور می بخشد، و همانند خورشید است که وقتی آشکار شود اثری از تاریکی نمی ماند.
او را خداوند در کتاب خود توصیف کرده و در آیات آن مدح و ستایش نموده، او در دوران زندگی بخشنده و بزرگوار، و هنگام رفتن از دنیا شهید است.
و خداوند در خطاب خود به حضرت موسی علیه السلام فرمود: ای پسر عمران ؛ من نماز را قبول نمی کنم مگر از کسی که برای عظمت من فروتنی کند و در قلبش همواره خوف و محبّت من جای داشته باشد، و روز را به یاد من به پایان رساند، و اولیائم را که به خاطر آنها آسمان و زمین، و بهشت و دوزخ را آفریدم که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و خاندان پاک او باشند بشناسد.
کسی که آنها و حقّی که دارند بشناسد هنگامی که چیزی نمی داند او را آگاه کنم، و وقتی که در ظلمت و تاریکی است برایش روشنائی ایجاد نمایم، و قبل از آنکه درخواست کند به او ببخشم، و پیش از آنکه بخواند او را جواب دهم.(1)
شیخ صدوق رحمه الله در کتاب امالی این حدیث را با اندکی بیشتر نقل کرده است.(2)
ص: 247
142 / 49 - در همان کتاب از کتاب «تأویل الآیات» نقل کرده است که ابن عبّاس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که فرمود:
لایعذّب اللَّه هذا الخلق إلّا بذنوب العلماء الّذین یکتمون الحقّ من فضل علیّ علیه السلام وعترته.
خداوند این مردم را عذاب نمی کند مگر بخاطر گناه دانشمندان ایشان، آنها که حق را کتمان کردند و فضائل علی علیه السلام و عترت طاهرین او را بیان نکردند.
ألا وإنّه لم یمش فوق الأرض بعد النبیّین والمرسلین أفضل من شیعه علیّ علیه السلام ومحبّیه الّذین یظهرون أمره، وینشرون فضله، اُولئک تغشاهم الرحمه، وتستغفر لهم الملائکه.
بدانید راه نمی رود بر روی زمین بعد از پیغمبران و رسولان کسی که مقامش برتر از شیعیان و دوستان علی علیه السلام باشد، آنهائی که امر ولایت آن حضرت را ظاهر می کنند و فضائل او را منتشر می کنند، رحمت الهی سر تا پای وجود آنها را فرا می گیرد وفرشتگان برای آنها استغفار می کنند.
والویل کلّ الویل لمن یکتم فضائله، ویکتم أمره، فما أصبرهم علی النار.
و بدبختی به تمام معنا نصیب کسانی می شود که فضائل او را کتمان می کنند و امر او را پنهان می دارند، چگونه می خواهند درآتش پایداری کنند.
این حقّ است(1) زیرا کسی که فضائل او را از روی جهل و نادانی پنهان کند دچار هلاکت و نابودی است، چون امام زمان خود را نشناخته است، و کسی که از روی آگاهی به خاطر دشمنی پنهان کند منافق است، زیرا طینت وسرشت او ناپاک است، و با آن حضرت جز منافق گمراه دشمنی نمی کند.
ولایت آن حضرت بر طینت او عرضه شد و از پذیرش آن خودداری کرد و لذا مسخ گردید (یعنی تغییر ماهیّت وحقیقت داد) و در عالم مسوخات بر او ندا داده شده که آنکه خبیث است به دیگر خبیثان ملحق
ص: 248
گردد، پس او دین ندارد و عبادت های او عبادت نیست، و مؤمنی که ولایت و معرفت امیرالمؤمنین علیه السلام را دارد در حقیقت عابد است گرچه عبادت نکند، و محسن و نیکوکار است گرچه بدی کند، و نجات پیدا می کند گرچه گنه کار باشد، و این آیه شریفه به این گروه اشاره دارد:
«لیُکَفِّر اللَّهُ عَنْهُم أسْوَأَ الّذی عَمِلُوا ویَجْزِیَهُم أجْرَهم بأحْسَن الّذی کانُوا یَعْمَلُون».(1)
خداوند (به فضل و کرم خود) کارهای زشت آنها را بخشیده و بپوشاند، و اجر و پاداش آنها را به بهتر و نیکوتر از آنچه عمل کرده اند عطا کند.
و این مخصوص شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.(2)
143 / 50 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق» از ابن عبّاس نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
یا علیّ، إنّ اللَّه یحبّک ویحبّ من یحبّک، وإنّ الملائکه تستغفر لک ولشیعتک ولمحبّی شیعتک.
ای علی ؛ به راستی خداوند تو و دوستان تو را دوست دارد و همانا فرشتگان برای تو و شیعیان تو و دوستان شیعیانت استغفارمی کنند.
و هنگامی که قیامت فرا رسد نداکننده ای فریاد برآورد: دوستان علی علیه السلام کجا هستند ؟ گروهی از صالحین بپا خیزند، به آنها گفته شود: هر که را می خواهید دستش را بگیرید و وارد بهشت کنید، و همانا یکی از آنها هزار نفر را از آتش نجات دهد.
سپس آن نداکننده فریاد برآورد: بقیّه دوستان علی علیه السلام کجا هستنند ؟ پس گروهی که متوسّطند (حسنات و سیّئات آنها مساوی است) برخیزند، به آنها گفته شود: آنچه می خواهید از خدا خواهش کنید، پس به هر کدام از آنها آنچه را که درخواست کند عطا نماید.
ص: 249
سپس آن نداکننده صدا می زند: بقیّه دوستان علی علیه السلام کجا هستند ؟ گروهی که با ارتکاب معاصی و گناه به خود ظلم کرده اند برمی خیزند، سپس گفته می شود: دشمنان علی علیه السلام کجا هستند ؟ جمعیّت بسیاری برخیزند، ندا رسد هر هزار نفر از اینها را در مقابل یکی از دوستان علی علیه السلام قرار دهید و اعمال خوب آنها را به اعمال دوستان علی علیه السلام اضافه کنید(1)، و وقتی که چنین کنند آنها از آتش نجات پیدا می کنند.
(بعد فرمود:) وأنت الأجلّ الأکرم، وأنت العلیّ العظیم، محبّک محبّ اللَّه ورسوله، ومبغضک مبغض اللَّه ورسوله.
تو برتر و والاتری، و تو بلندمرتبه و عظیم الشأن هستی، آنکه تو را دوست دارد، خدا و رسولش را دوست داشته و آنکه با تو دشمنی کند با خدا و رسول او دشمنی نموده است.(2)
144 / 51 - در همان کتاب از ابن عبّاس نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم پنج مرتبه سجده کرد بدون آنکه رکوع کند. عرض کردم: این چه عملی بود که انجام دادید ؟ فرمود:
جبرئیل نزد من آمد و عرض کرد:
یا محمّد ؛ إنّ اللَّه یحبّ علیّاً، ای محمّد ؛ خدا علی را دوست دارد.
و من با شنیدن آن سجده کردم، سپس سر از سجده برداشتم، او گفت: خداوند فاطمه علیها السلام را که پارسا و پاک است دوست دارد، و من سجده کردم و سپس سر از سجده برداشتم، بار دیگر گفت: خداوند حسن را دوست دارد، و مرتبه دیگر گفت: خداوند حسین را دوست دارد، و من برای هر کدام سجده کردم و برای آخرین مرتبه گفت: خدا کسانی که ایشان را دوست داشته باشند دوست دارد، و من سجده پنجم را بجا آوردم.(3)
ص: 250
شیخ مفید رحمه الله در کتاب «امالی» این روایت را چنین نقل کرده است:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
جبرئیل به من خبر داد: جایگاه علی علیه السلام در بهشت است، و من خدا را به بخاطر شگرگزاری سجده کردم، وقتی سر از سجده برداشتم گفت: فاطمه علیها السلام نیز دربهشت است، خدا را به همان گونه سجده کردم، بار دیگر گفت: حسن و حسین علیهما السلام دو سرور جوانان بهشت هستند، و من سجده شکر بجا آوردم، چون سر ازسجده برداشتم گفت:
ومن یحبّهم فی الجنّه، هر کس ایشان را دوست داشته باشد جای او در بهشت است، و من سجده دیگری به عنوان شکر الهی بجا آوردم، و وقتی سر از سجده برداشتم برای آخرین مرتبه گفت: ومن یحبّ مَن یحبّهم فی الجنّه، هر کس دوستان آنها را دوست داشته باشد جای او در بهشت خواهد بود، و من برای پنجمین بار سجده کردم.(1)
145 / 52 - سیّد هاشم بحرانی رحمه الله در کتاب «مدینه المعاجز» می گوید: در کتب شیعه از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که روزی ابلیس بر آن حضرت گذشت، امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
ای ابو حارث ؛ برای معاد خود چه چیزی ذخیره کرده ای ؟
عرض کرد: دوستی تو را ذخیره کرده ام، و هنگامی که قیامت فرا رسد آنچه از اسامی تو اندوخته ام و از وصف آن هر توصیف کننده ای عاجز است خارج کنم، وبرای تو اسمی است که از مردم پنهان است و نزد من ظاهر است، آن را خداوند رمزی و اشاره ای در کتاب خود قرار داده و جز خدا و آنها که علم و دانش در دل های ایشان رسوخ کرده و ریشه دارد نمی دانند، و وقتی خدا بنده ای را دوست بدارد پرده را از چشمان او کنار می زند و آن اسم را به او می آموزد و این بنده با دانستن آن سرّ الهی در حقیقت چشم امّت می شود.
وذلک الإسم هو الّذی قامت به السماوات والأرض، المتصرّف فی
ص: 251
الأشیاء کیف یشاء. و آن اسم همان است که به سبب او آسمان ها و زمین را برپا داشته است و با آن می تواند در اشیاء هر گونه بخواهد تصرّف کند.(1)
146 / 53 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق الأنوار» نقل می کند که صاحب کتاب «عیون الأخبار» روایت کرده است:
روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در راهی می گذشت، یک نفر یهودی که از یهودیان خیبر بود با آن حضرت همراه شد، در بین راه به درّه ای که بر اثر سیل آب زیاد در آن جمع شده بود رسیدند، یهودی فوراً پارچه ای را که نخی یاپشمی بود به خود پیچیده و روی آب به راه افتاد، مقداری که رفت علی علیه السلام را صدا زد و گفت: اگر آنچه را من می دانم تو می دانستی از آب عبور می کردی همان طور که من عبور کردم.
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند: قدری توقّف کن، سپس اشاره ای فرمود، فوراً آب منجمد گردید و سفت شد و به روی آن به راه افتاد.
یهودی که چنین دید خود را بر قدم های علی علیه السلام انداخت و عرض کرد: ای جوانمرد ؛ چه چیزی گفتی که آب را به سنگ تبدیل کردی ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
تو چه چیزی گفتی که بر روی آب عبور کردی ؟ عرض کرد:
أنا دعوت اللَّه بإسمه الأعظم.
من خدا را به اسم اعظم او خواندم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اسم اعظم خدا چیست ؟
عرض کرد: اسم جانشین حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من جانشین حضرت محمّدم.
یهودی به حقّانیّت آن حضرت اعتراف کرد و اسلام آورد.(2)
147 / 54 - در همان کتاب از عمّار بن یاسر نقل می کند که گفت:
ص: 252
روزی خدمت مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، آن حضرت در چهره من افسردگی و دلتنگی مشاهده کرد از علّت آن سئوال فرمود. عرض کردم: بدهی دارم و طلبکار آن را مطالبه می کند.
علی علیه السلام به سنگی که افتاده بود اشاره نمود و فرمود:
آن را بردار و بدهی خود را بپرداز.
عمّار عرض کرد: این سنگ که ارزشی ندارد.
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: اُدع اللَّه بی یحوّله لک ذهباً.
خدا را به واسطه من بخوان تا او را برایت به طلا تبدیل کند.
عمّار گوید: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و سنگ برایم طلا گردید، آنگاه به من فرمود: به مقداری که احتیاج داری از آن بگیر. عرض کردم: اینکه انعطاف پذیر و نرم نیست چگونه نرم می شود ؟
فرمود: یا ضعیف الیقین، اُدع اللَّه بی حتّی یلین فانّ باسمی ألان اللَّه الحدید لداود علیه السلام. ای کم باور ؛ خدا را دوباره به واسطه من بخوان تا نرم گردد، همانا به برکت نام من آهن برای داود نرم گردید.
عمّار گوید: خدا را به اسم آن حضرت خواندم و آن نرم شد و به مقدار نیاز از آن برداشتم.
سپس فرمود: خدا را به اسم من بخوان تا باقی مانده طلا به شکل اوّل خود یعنی سنگ درآید.(1)
148 / 55 - در همان کتاب از زاذان خدمتگزار سلمان فارسی رضی الله عنه نقل می کند که گفت: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام برای غسل دادن سلمان تشریف آورد، سلمان را دید که از دنیا رفته است، پارچه را از صورت او کنار زد، سلمان تبسّمی کرد و خواست بنشیند، حضرت به او فرمود:
به همان حالت مرگ برگرد و او برگشت.(2)
ص: 253
149 / 56 - ابن عبّاس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است:
آن حضرت روزی آب خواستند و نزد آن حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام حضور داشتند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آب آشامید سپس ظرف آب را به امام حسن علیه السلام مرحمت فرمود، و چون از آن آب آشامید حضرت به او فرمود:
گوارا باد ای ابو محمّد، بعد از آن ظرف آب را به امام حسین علیه السلام دادند و او آشامید، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به او نیز فرمود: گوارا باد ای ابا عبداللَّه.
آنگاه ظرف آب را به حضرت زهرا علیها السلام دادند و پس از آنکه آشامید به او فرمود: گوارایت باد ای مادر نیکوکاران پاک سرشت.
سپس نوبت به علی علیه السلام رسید و وقتی آن حضرت آب آشامید پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم سجده کرد، چون سر از سجده برداشت بعضی از همسران آن حضرت درباره آن توضیح خواست و از چگونگی قضیّه سئوال کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود:
هنگامی که من از این آب آشامیدم جبرئیل و فرشتگان به من گفتند: گوارایت باد ای رسول خدا ؛ و بعد از آشامیدن حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام نیز چنین گفتند و من هم همان طور که جبرئیل و فرشتگان گفتند به آنها گفتم، و وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام آشامید خدای تبارک و تعالی به او فرمود:
هنیئاً مریئاً یا ولیّی و حجّتی علی خلقی.
گوارایت باد ای ولیّ من و ای حجّت من بر مخلوقاتم،
و من خدا را به خاطر نعمتی که به علی علیه السلام در میان اهل بیت من عنایت کرده و لطفی که به او دارد سجده شکر نمودم.(1)
150 / 57 - در کتاب «امالی» از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود:
ص: 254
هنگامی که قیامت برپا شود تو را بر مرکبی از نور وارد آن صحنه می کنند در حالی که بر سرت تاجی از نور است و آن چهار پایه دارد، بر هر پایه ای در سه سطراین جملات نوشته شده است:
«لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ ولیّ اللَّه».
خدائی جز خداوند یکتا نیست، محمّد فرستاده خداست، علی ولیّ خداست.
سپس تخت کرامت برایت قرار می دهند و کلیدهای بهشت و دوزخ را نزد تو آورند، سپس آنچه را خداوند از ابتدای آفرینش تا انتهای آن آفریده است در یک سرزمینی در حضور تو جمع کند و آنگاه تو به شیعیانت فرمان دهی که به بهشت روند و دشمنانت را به دوزخ رهسپار می کنی، و تو تقسیم کننده بهشت و دوزخ هستی، و در آن روز امین خداوندی، و امین کسی است که حکومت می کند و هر گونه بخواهد در امور تصرّف می نماید.
و در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
یا علیّ، إذا کان یوم القیامه جی ء بک علی نجیب من نور وعلی رأسک تاج یکاد نوره یخطف الأبصار، فیقال لک: أدخل من أحبّک الجنّه ومن أبغضک النار.
ای علی ؛ وقتی قیامت فرا رسد تو را بر شتری از نور وارد کنند در حالی که بر سرت تاجی است که چشم ها را خیره می کند ونزدیک است که روشنائی را از چشم ها ببرد، در این هنگام دستوری صادر شود که دوستانت را به بهشت و دشمنانت را به دوزخ وارد کن.(1)
151 / 58 - برسی رحمه الله در کتاب «مشارق» می گوید: در حکایت سلمان رضی الله عنه روایت شده است: وقتی که شیر بر او حمله کرد گفت: «یا فارس الحجاز أدرکنی» «ای اسب سوار حجاز مرا دریاب»، ناگهان اسب سواری ظاهر
ص: 255
گردید او راخلاص کرد و به آن شیر دستور داد از الآن مرکب او باش.
و سلمان بر او هیزم بار می کرد و به خاطر اطاعت کردن از فرمان علی علیه السلام بارکشی می کرد و آنها را از صحرا تا دروازه شهر می آورد.(1)
152 / 59 - در همان کتاب مقداد بن اسود نقل می کند:
مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود: شمشیر مرا بیاور، آن را خدمتش حاضر کردم، بر زانوی خود نهاد، سپس دیدم به آسمان بالا رفت تا از دیدگان من پنهان گردید و نزدیک ظهر دوباره برگشت در حالی که از شمشیرش خون می چکید.
عرض کردم: ای مولای من ؛ کجا تشریف بردید ؟ فرمود:
در عالم بالا بین عدّه ای خصومت و درگیری بود، بالا رفتم و آنجا را از اختلاف پاک کردم.
عرض کردم: ای مولای من ؛ امور عالم بالا هم به شما واگذار شده است ؟ فرمود:
أنا حجّه اللَّه علی خلقه من أهل سماواته وأرضه، وما فی السماء ملک یخطو قدماً عن قدم إلّا بإذنی، وفیّ یرتاب المبطلون.
من حجّت خدا بر تمام خلق از اهل آسمانها و زمین هستم، و در آسمان فرشته ای قدم از قدم بر نمی دارد مگر به اجازه من، ودرباره من اهل باطل به شک و تردید افتادند.(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: اگر گفته شود: چگونه ممکن است در عالم بالا خصومت و دشمنی باشد ؟ در قرآن فرموده است: «ما کانَ لی مِنْ عِلْم بِالْمَلأ الأعْلی إذْ یَخْتَصِمُون»(3) «مرا به اهل عالم بالا که خصومتی داشته باشند علمی نیست».
ص: 256
در جواب می گوئیم: آیا قصّه هاروت و ماروت(1) و فطرس(2) را نمی دانی.
و مگر نمی دانی که طایفه ای از جنّ هستند که پرواز می کنند و جایگاه آنها در هوا است، پس ممکن است بین گروهی از آنها خصومت و دشمنی بوده، ولیّ خدا و امین پروردگار به طرف آنها بالا رفته و نزاع را برطرف کرده است.
و نیز به کسی که این قضیّه را انکار کند گفته می شود: آیا ادریس و عیسی به آسمان بالا نرفته اند ؟ آیا دریا برای حضرت موسی شکافته نشد ؟ آیا سلیمان بر هوا و خضر بر روی آب راه نمی رفتند ؟ آیا تمام موجودات فرمانبردار ولیّ حق تعالی نیستند ؟ آیا قصّه آصف را نشنیده ای ؟ و آیا با دانستن یک حرف از هفتاد و دو حرف آن کار عجیب را نکرد، تمام آن هفتاد و دو حرف نزد امیرالمؤمنین علیه السلام است.
قرآن درباره آصف فرموده است: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکتاب»(3) «کسی که علمی از کتاب نزد او بود گفت».
و درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «وَمَنْ عِنْدَه عِلْمُ الکتاب»(4) «کسی که علم کتاب نزد او است»، بلکه اوکتاب است و کتاب او است، به خاطر اینکه او بزرگ ترین کلمه الهی است، و این آیه شریفه به آن اشاره
ص: 257
فرموده است: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیات رَبِّه الکُبْری»(1)، و این از باب تبعیض نیست که او بعضی از آیات را دید بلکه این کلام مقلوب و جابجا است و معنایش «لقد رأی الکبری من آیات ربّه» است یعنی بزرگ ترین آیه و نشانه پروردگار رادید. و خود آن حضرت فرموده است:
أنا مکلّم موسی من الشجره، أنا ذلک النور.
من آن کسی هستم که با موسی از میان درخت صحبت کرد، من آن روشنائی هستم که موسی در آنجا دید.
و فرموده است:
لیس للَّه آیه أکبر منّی، ولا نبأ أعظم منّی.
خدا را آیتی و نشانه ای بزرگ تر از من، و خبری عظیم تر از من نیست.
و روایت ابن عبّاس این حدیث شریف را تأیید می کند، او نقل می کند:
در شب معراج وقتی جبرئیل براق را نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورد و گفت: خداوند تعالی فرموده است: این براق راسوار شوی، آن حضرت از او سئوال فرمود که این چه موجودی است ؟
عرض کرد: جنبنده ای است که آن را خداوند برای تو آفریده و آن را در بهشت عدن هزار سال نگهداشته است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از سرعت سیر او سئوال فرمود. عرض کرد: اگر بخواهی آسمانها و زمین های هفتگانه را با اوسیر کنی می توانی مسافت هفتاد هزار سال راه را هزار مرتبه در کمتر از چشم بهم زدن طی کنی.
و هنگامی که جنبنده ای که مرکب پیامبر است چنین قدرتی دارد کسی که به سبب او و به خاطر او هر جنبنده ای آفریده شده قدرتش چگونه خواهد بود ؟ (2)
ص: 258
153 / 60 - در کتاب «مشارق» روایت شده است:
علی علیه السلام به حصار و قلعه ای گذشت که آن را با زنجیر محکم کرده بودند، شمشیر و سپر خود را خواست، سپر را زیر قدمهایش انداخت و شمشیرش را حمایل کرد سپس به هوا بالا رفت و بر دیواری فرود آمد و ضربه ای به زنجیرها وارد کرد و همه را برید، تمام پایه ها فرو ریخت و در باز شد، و این بالا رفتن او مثل بالا رفتن و پائین آمدن فرشتگان است.(1)
154 / 61 - در همان کتاب از صاحب «المقامات» روایت کرده است که ابن عبّاس نقل می کند:
علی علیه السلام را در کوچه های مدینه دیدم به راهی می رفت که گذرگاهی نداشت، نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمدم و او را باخبر کردم، فرمود:
إنّ علیّاً علم الهدی والهدی طریقه.
علی راهنمای هدایت است و راه او راه هدایت است.
سه روز از این جریان گذشت، روز چهارم به ما دستور داد که به دنبال او و به جستجوی او رویم.
ابن عبّاس گوید: به دروازه ای که او را در آنجا دیده بودم رفتم از دور سفیدی زره او را که در تابش خورشید برق می زد دیدم، نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمدم و او را از قدوم آن حضرت باخبر کردم.
هنگامی که علی علیه السلام به دیدار پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برخاست و او را در برگرفت و معانقه کرد، زره اورا با دست خود باز کرد و بدن او را با دقّت نگاه می کرد.
عمر گفت: ای رسول خدا ؛ گویا خیال کرده اید که علی علیه السلام در جنگ بوده است ؟
ص: 259
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
ای پسر خطّاب ؛ به خدا قسم علی علیه السلام بر چهل هزار فرشته حکومت داده شد، چهل هزار عفریت را کشت و چهل قبیله از پریان به دست او اسلام آوردند.
وأنّ الشجاعه عشره أجزاء، تسعه منها فی علیّ علیه السلام وواحده فی سائر الناس، والفضل والشرف عشره أجزاء تسعه منها فی علیّ علیه السلام وواحده فی سائر الناس.
و همانا شجاعت ده جزء است ؛ نه جزء آن در وجود مقدّس علی علیه السلام قرار داده شده و یک جزء بین سائر مردم تقسیم گردیده است، و فضیلت و شرافت نیز ده جزء است، نه جزء آن در ذات پاک علی علیه السلام نهفته گردیده و یک جزء آن بین سائر مردم تقسیم شده است.
و براستی علی علیه السلام نسبت به من مثل ذراع(1) نسبت به دست است و او همانند دکمه از جامه من است، و دست من است که با آن به خواسته هایم می رسم، وشمشیر من است که دشمنان را با او نابود می کنم.
وإنّ المحبّ له مؤمن، والمخالف له کافر، والمقتفی لأثره لاحق.
کسی که او را دوست داشته باشد مؤمن است و کسی که با او مخالفت کند کافر است، و کسی که از او پیروی کند به گروه رستگاران ملحق می شود.(2)
155 / 62 - در کتاب «فضایل الشیعه» از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود:
شیعتک مصابیح الدجی.(3)
شیعیان تو همانند چراغی در تاریکی ها هستند.
156 / 63 - برسی رحمه الله از ابن عبّاس نقل می کند که: عدّه ای از اهل کوفه از بزرگان شیعه از امیرالمؤمنین علیه السلام درخواست کردند که از عجائب اسرار الهی به آنها نشان دهد، فرمود:
ص: 260
شما تحمّل دیدن یکی از آن ها را ندارید و کافر می شوید.
گفتند: ما شکّی نداریم که تو صاحب اسرار هستی، آنگاه از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و آنها را به پشت کوفه بیرون برد، سپس دو رکعت نماز خواند و کلماتی را گفت، بعد فرمود: نگاه کنید.
وقتی نگاه کردند دیدند درختها و میوه ها است و به طور خیلی واضح و روشن بهشت را مشاهده کردند.
از میان آنها کسی که بهترین گفتار را داشت گفت: این سحری است آشکار و جز دو نفر بقیّه آنها کافر گشتند. آن حضرت به یکی از آن دو نفر فرمود:
آنچه همراهانت گفتند شنیدی ؟
وما هو واللَّه بسحر، ما أنا بساحر ولکنّه علم اللَّه ورسوله فإذا رددتم علیّ فقد رددتم علی رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم.
بخدا قسم این سحر نبود و من ساحر نیستم ؛ بلکه این از علم خدا و رسول سرچشمه گرفته است، اینها وقتی مرا و گفتارم را رد کردند در حقیقت رسول خدا را رد کرده اند.
سپس به مسجد برگشت تا برای آنها استغفار کند، وقتی دست به دعا برداشت همه ریگ های مسجد درّ و یاقوت گردید، یکی از آن دو نفر هم کافر گشت و برگشت، و فقط یک نفر از آنها ثابت ماند.(1)
157 / 64 - در کتاب «قوّه القلوب» از علی علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
لو شئت لأوقرت سبعین بعیراً فی تفسیر فاتحه الکتاب.(2)
اگر بخواهم هفتاد شتر در تفسیر سوره حمد بار می کنم.
ص: 261
158 / 65 - شیخ صدوق رحمه الله در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از آن حضرت، از پدرانش علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به علی علیه السلام فرمود:
من أحبّک کان مع النبیّین فی درجتهم یوم القیامه، ومن مات وهو یبغضک فلا یبالی مات یهودیّاً أو نصرانیّاً.(1)
کسی که تو را دوست داشته باشد در قیامت با پیامبران و در درجه آنها است، و آن کس که بمیرد و با تو دشمن باشد مهمّ نیست یهودی بمیرد یا نصرانی.
159 / 66 - شیخ طوسی قدس سره در کتاب «امالی» از ابن عبّاس نقل می کند: از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود:
أعطانی اللَّه خمساً وأعطی علیّاً خمساً، أعطانی جوامع الکلام وأعطی علیّاً جوامع العلم، وجعلنی نبیّاً وجعله وصیّاً، وأعطانی الکوثر وأعطاه السلسبیل وأعطانی الوحی وأعطاه الألهام، وأسری بی وفتح له أبواب السماء والحجب حتّی نظر إلیّ ونظرت إلیه.
خداوند به من پنج چیز و به علی علیه السلام نیز پنج چیز عطا کرد ؛ به من «جوامع العلم» یعنی قرآن را عطا کرد و به علی مجموعه علم را عنایت فرمود، مرا پیغمبر و علی را وصیّ من قرار داد،(2) به من کوثر و به علی سلسبیل - نام نهری است در بهشت - عنایت کرد، به من وحی و به او الهام بخشید، مرا در آسمانها سیر داد و درهای آسمان را به روی او گشود و پرده ها را برایش کنار زد، بطوری که من به او نگاه می کردم و او به من نگاه می کرد.
ابن عبّاس گوید: سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم گریه کرد، عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما چرا گریه می کنید؟ فرمود:
ای ابن عبّاس ؛ ابتدای گفتار پروردگارم این بود که فرمود: ای محمّد ؛ به پائین نگاه کن، نگاه کردم دیدم پرده ها کنار زده شده و درهای آسمان
ص: 262
گشوده گشته و علی علیه السلام را دیدم سر خود را بلند کرده است، او با من صحبت کرد و من با او به کلمات پروردگارم گفتگو کردم.
خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای محمّد ؛ من علی را وزیر و یاور و وصیّ و جانشین بعد از تو قرار دادم، به او خبر بده، کلامت را می شنود، من به او خبر دادم در حالیکه در پیشگاه پروردگارم بودم و او قبول کرد و گفت: اطاعت می کنم.
خداوند فرشتگان را دستور داد تا به او سلام کنند و آنها انجام دادند، و علی علیه السلام آنها را پاسخ گفت، و فرشتگان را دیدم یکدیگر را بشارت می دادند، و به فرشته ای از فرشتگان آسمان عبور نکردم مگر اینکه به من تهنیت و تبریک می گفت وهمگی گفتند:
یا محمّد ؛ والّذی بعثک بالحقّ نبیّاً لقد دخل السرور علی جمیع الملائکه باستخلاف اللَّه تعالی لک ابن عمّک.
ای محمّد ؛ قسم به آن کسی که تو را به حقّ پیغمبری داد از اینکه خداوند علی علیه السلام را به جانشینی تو برگزید خوشحالی و سرورفراوانی همه فرشتگان را فرا گرفت.
حاملین عرش الهی را دیدم که سرها را پائین انداخته اند و به زمین نگاه می کنند، به جبرئیل گفتم: اینها چه می کنند؟
عرض کرد: ای محمّد ؛ فرشته ای از فرشتگان باقی نماند مگر اینکه نگاه بشارت آمیزی به چهره علی علیه السلام نمود جز اینها که عرش پروردگار را به دوش دارند، اکنون اجازه گرفته اند تا آنها هم به چهره امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کنند.
بعد فرمود: هنگامی که از آسمان فرود آمدم خواستم خبرهای بالا را به علی علیه السلام گزارش دهم دیدم او برایم وقایع را نقل می کند دانستم که قدمی برنداشته ام جز اینکه برای علی علیه السلام هم مکشوف گشته و آن را نگریسته است.
ابن عبّاس می گوید: عرض کردم ای رسول خدا ؛ به من سفارشی بفرمائید؟ فرمود:
ص: 263
علیک بحبّ علیّ بن أبی طالب.
تو را به دوستی علی علیه السلام سفارش می کنم.
دوباره عرض کردم: ای رسول خدا ؛ مرا سفارشی بفرما. فرمود:
علیک بمودّه علیّ بن أبی طالب علیه السلام. والّذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لایقبل اللَّه من عبد حسنه حتّی یسأله عن حبّ علیّ بن أبی طالب علیه السلام وهو أعلم، فإن جاء بولایته قبل عمله علی ما کان فیه، وإن لم یأت بولایته لم یسأله عن شی ء وأمر به إلی النار.
تو را توصیه می کنم که نسبت به علی علیه السلام اظهار محبّت کنی. بحقّ آن کسی که مرا به رسالت برگزید خداوند هیچ کار خوبی رااز کسی نمی پذیرد تا از دوستی علی بن ابی طالب علیه السلام از او سئوال کند - در حالیکه خودش داناتر است - اگر ولایت علی علیه السلام رابه همراه داشته باشد اعمالش را با همه نقائص آن قبول می کند، ولی اگر از ولایت آن حضرت بی بهره باشد او را به طرف آتش روانه می کند بدون اینکه از کارهایش پرسش کند (1) . (2)
مؤلّف رحمه الله گوید: و شاعر چه نیکو سروده است:
قد حوته أرض وأرض تخلّت
منه حتّی مشی بها وطواها
هو فی الشرق ما هو فی الغرب
وفی الأرض مثل ما فی سماها
زمینی او را دربرگرفته و زمینی از او خالی است، تا اینکه بر آن راه رود و آن را بپیماید.
او در مشرق باشد همانند آن است که در مغرب باشد، و در روی زمین مثل آن است که در آسمان باشد.
160 / 67 - ابن شهراشوب رحمه الله از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمود:
ص: 264
أنا الوسیله.
من وسیله هستم.
و همچنین شیخ صدوق رحمه الله از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده است که فرمود:
إذا سألتم اللَّه لی فاسألوه الوسیله.
وقتی از خداوند چیزی برای من می خواهید وسیله را درخواست کنید.
و وقتی از معنای وسیله از آن حضرت سئوال کردند، فرمود:
وسیله درجه من در بهشت است و آن هزار مرتبه دارد، بین هر مرتبه تا مرتبه دیگر مسافتی است به اندازه ای که یک اسب تندرو در طول یکماه با دویدن طی کند، و هر مرتبه ای به نوعی جواهرآلات مزیّن است.
آن را فردای قیامت که می آورند و در کنار درجه پیامبران دیگر نصب می کنند همانند ماه نسبت به ستارگان می درخشد، هر پیغمبری و صدیقی و شهیدی در آن روز می گوید، خوشا بحال کسی که این درجه او است.
ناگهان ندائی از ناحیه پروردگار بلند شود که تمام پیامبران و همه مردمان بشنوند، و آواز دهد که این درجه محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است، پس من وارد شوم در حالیکه جامه ای از نور پوشیده و تاج پادشاهی و کرامت بر سر نهاده ام، و علی بن ابی طالب علیه السلام پیشاپیش من است در حالیکه پرچم من که لواء حمد است در دست او است و بر آن نوشته شده است:
لا إله إلّا اللَّه المفلحون هم الفائزون باللَّه.
معبودی جز خداوند یکتا نیست، اهل سعادت و رستگاری کسانی هستند که خدا آنها را پیروز گرداند.
وقتی ما از کنار پیامبران عبور کنیم، می گویند: اینها دو فرشته بزرگوار و مقرّبند که آنها را ندیده ایم و نمی شناسیم، و وقتی به فرشتگان عبور کنیم می گویند اینها دو پیامبر مرسل اند، تا اینکه به آن درجه که جایگاه من است بالا روم، و علی علیه السلام یکمرتبه پائین تر از من قرار بگیرد، هر پیغمبر و صدیق و شهیدی در آن هنگام گوید: خوشا بحال این دو بنده، چقدر
ص: 265
نزد خداوند گرامی هستند.
پس ندائی که تمام پیامبران و صدّیقین و شهداء و مؤمنین آن را بشنوند بلند شود که: هذا حبیبی محمّد صلی الله علیه وآله وسلم وهذاولیّی علیّ علیه السلام طوبی لمن أحبّه، وویل لمن أبغضه وکذب علیه.
یکی از این دو حبیب من محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و دیگری ولیّ من علی علیه السلام است، خوشا بحال کسی که او را دوست دارد، و بدا بحال آن کس که با او دشمنی کند و او را تکذیب نماید.
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای علی، همه آنهائی که تو را دوست داشته اند با شنیدن این صدا آرامش می یابند، صورت های آنها سفید و دل هایشان خشنود می گردد، و تمام کسانی که با تو دشمنی کرده اند یا با تو جنگ کرده اند و یاحقّی از حقوق تو را انکار کرده اند با شنیدن این صدا چهره های آنها سیاه و قدمهایشان به لرزه درمی آید.
در همین هنگام دو فرشته به طرف من می آیند که یکی خزانه دار بهشت به نام رضوان و دیگری خزانه دار دوزخ به نام مالک است، وقتی نزدیک می شوند ابتدا رضوان جلو می آید و سلام می کند، من بعد از پاسخ گفتن به سلام او می گویم: تو کیستی؟ چقدر خوش بو و نیکو چهره ای؟ می گوید: من «رضوان» خزانه دار بهشت هستم و اینها کلیدهای بهشت است که خداوند برای شما فرستاده است از من بگیرید.
در جواب او می گویم: آنها را از طرف پروردگارم قبول کردم و او را بر این برتری که به من بخشیده سپاسگزارم، و آنها را به علی علیه السلام تحویل دهم.
سپس «رضوان» برمی گردد و مالک جلو می آید و بر من سلام می کند، من بعد از پاسخ او می گویم: ای فرشته چقدر زشت منظری و چقدر دیدن تو ناخوش آیند است، می گوید: من «مالک» خزانه دار دوزخ هستم و اینها کلیدهای جهنّم است، خداوند نزد شما فرستاده است آنها را از من بگیرید.
در جواب او می گویم: آنها را از جانب پروردگارم پذیرفتم و او را بر این فضیلتی که به من بخشیده سپاس گویم، و آنها را به علی علیه السلام تحویل می دهم، و مالک برمی گردد.
سپس علی علیه السلام که کلیدهای بهشت و جهنّم را در اختیار دارد به راه
ص: 266
می افتد تا بر قسمت نهائی جهنّم می ایستد در حالی که آتش آن زبانه می کشد و می خروشد و حرارتش شدید است و زمام آن را علی علیه السلام به دست گرفته است، جهنّم آن حضرت را مخاطب ساخته می گوید:
ای علی ؛ از کنار من عبور کن، براستی نور تو شعله های مرا به خاموشی کشیده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام به او می فرماید: آرام بگیر ای جهنّم، این را که دشمن من است بگیر، و این دیگری را که از دوستان من است رها کن، در آن روز فرمانبرداری جهنّم از فرمان علی علیه السلام به مراتب شدیدتر از اطاعت یک غلام نسبت به صاحبش می باشد، اگر بخواهد او را به طرف راست و اگر بخواهد به طرف چپ می کشاند.
ولجهنّم یومئذٍ أشدّ مطاوعه لعلیّ علیه السلام فیما یأمرها به من جمیع الخلائق.
و جهنّم در آن زمان آنچه را علی علیه السلام به او دستور دهد شدیداً اجرا می کند، و فرمانبرداری او از دستورات آن حضرت بیشتر ازهمه آفریدگان است.(1)
161 / 68 - ابن بابویه رحمه الله از محمّد بن سعید نقل می کند که گفت:
به امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا محمّد صلی الله علیه وآله وسلم هرگز گناهی مرتکب شده است؟
فرمود: نه. عرض کردم: پس معنای این آیه شریفه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَما تَأخَّر»(2) «تا خدا گناهان گذشته و آینده تو را بیامرزد» چیست؟ فرمود:
إنّ اللَّه سبحانه وتعالی حمّل محمّداً ذنوب شیعه علیّ علیه السلام ثمّ غفرها له ما تقدّم منها وما تأخّر.
خداوند تبارک و تعالی گناه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را بر دوش او نهاده، و
ص: 267
سپس همه آنها را به او بخشیده است.(1)
این روایت از امام هادی علیه السلام نیز روایت شده است.(2)
162 / 69 - از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است که به علی علیه السلام فرمود:
یا علیّ ؛ إنّی سألت اللَّه عزّوجلّ أن لایحرم شیعتک التوبه حتّی [ وإن ] تبلغ نفس أحدهم حنجرته فأجابنی إلی ذلک ولیس ذلک لغیرهم.(3)
ای علی، از خدا درخواست نمودم که شیعیان تو را گرچه جان آنها به حلقومشان برسد از توبه کردن محروم نکند، و اوخواسته مرا پذیرفت، و این مخصوص شیعیان تو است و برای غیر آنها چنین چیزی نیست.
163 / 70 - شیخ طوسی رحمه الله از شخصی نقل می کند که گفت: به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام عرض کردم:
شخصی از موالیان و دوستان شما هست که معصیت و نافرمانی می کند، شراب می آشامد و مرتکب گناهان هلاکت بار می شود، آیا از او بیزاری بجوئیم؟ فرمود:
از اعمال زشت او بیزاری بجوئید و از خوبی او بیزار نباشید، او را دوست بدارید و با عمل او دشمن باشید.
عرض کردم: آیا جایز است بگوئیم او فاسق و فاجر است؟ فرمود:
لا، الفاسق الفاجر، الکافر، الجاحد لنا ولولایتنا. أبی اللَّه أن یکون ولیّنا فاسقاً فاجراً، وإن عمل ما عمل ولکنّکم قولوا: فاسق العمل
ص: 268
فاجر العمل، مؤمن النفس خبیث الفعل طیّب الروح والبدن.
نه، فاسق فاجر کافر کسی است که منکر ما و منکر ولایت ما باشد، خداوند نمی پذیرد که ولیّ ما و دستدار ما فاسق فاجر باشد گرچه بعضی از اعمال ناروا را مرتکب شود، ولی بگوئید آدم بدکردار و زشت رفتاری است، نفس او مؤمن و کار او زشت است، روح و بدن پاک دارد.
بخدا قسم ولیّ ما از دنیا خارج نمی شود مگر اینکه خدا و رسول و ما اهل بیت از او خشنود هستیم، و با همه آن کارهائی که کرده خداوند او را روسفید محشور گرداند در حالیکه زشتی های او را پوشانیده و او را از ترس و وحشت ایمن ساخته وهیچگونه غم و غصّه ای ندارد، و این بخاطر آن است که از دنیا خارج نمی شود تا اینکه از گناهان پاک شود و خالص گردد و آن یا بخاطر حادثه ای است که در مال و اولاد او پیش می آید و یا به خاطر بیماری و گرفتاری است.
و کمترین چیزی که ممکن است کفّاره گناهان او و باعث آمرزش او گردد این است که خواب وحشتناکی ببیند و وقتی بیدارشود غم و غصّه ای به او دست دهد، یا از ناحیه افراد حکومتی دچار ترس و اضطراب شود، و یا جان کندن او سخت باشد.و اینها باعث می شود که خداوند را در حالیکه از گناهان پاک شده ملاقات کند و ترس و دلهره او به دیدار حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام برطرف شود.
سپس یکی از این دو امر را پیش رو دارد: یا رحمت بی پایان الهی و یا شفاعت پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام، اگر به خاطرنداشتن لیاقت رحمت خداوند باعث خلاصی او نشد شفاعت پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام او را دستگیری می کند، و در این هنگام به واسطه آن دو بزرگوار رحمت واسعه پروردگار شامل حال او می گردد، و او سزاوار این رحمت است و خداوند به اواحسان و بخشش می نماید.(1)
مؤلّف رحمه الله گوید: فرمایش خداوند: «وأنَا بَری ءٌ مِمّا تَعْمَلُون»(2) به آنچه در
ص: 269
روایت ذکر شد اشاره دارد، زیرا نمی فرماید: از شما بیزارم بلکه می فرماید: از رفتار شما بیزارم.
164 / 71 - در کتاب «تأویل الآیات» در تفسیر آیه شریفه «ألْقَیا فی جَهَنَّم کُلّ کَفّارٍ عَنید»(1) « شما (دوبزرگوار) هر کافر روی گردان از حق را در آتش بیفکنید»، از عبداللَّه بن مسعود نقل می کند که گفت:
بر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم وارد شدم و پس از عرض ارادت و سلام گفتم: ای رسول خدا ؛ حق را به من نشان بده تا واضح و آشکار ببینم. فرمود:
ای ابن مسعود ؛ داخل این اطاق شو و نگاه کن چه می بینی؟
می گوید: داخل شدم دیدم علی علیه السلام در حال رکوع و سجود است و خاشعانه در رکوع و سجود خود می گوید:
اللّهمّ بحقّ نبیّک إلّا ما غفرت للمذنبین من شیعتی.
خداوندا ؛ بحقّ پیامبرت شیعیان گنهکار مرا بیامرز.
از اطاق بیرون آمدم تا آنچه دیده ام به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خبر دهم، دیدم آن حضرت به رکوع و سجود مشغول است و درکمال خشوع و فروتنی در رکوع و سجودش می گوید:
اللّهمّ بحقّ علیّ ولیّک إلّا ما غفرت للمذنبین من اُمّتی.
بار پروردگارا ؛ بحقّ ولیّت علی گنهکاران امّت مرا بیامرز.
از دیدن آن به من بی تابی و ناشکیبائی دست داد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نمازش را مختصر کرد و پایان داد، و به من فرمود:
ای ابن مسعود ؛ آیا بعد از داشتن ایمان می خواهی دچار کفر گردی؟ عرض کردم: نه به جان شما قسم ای رسول خدا ؛ فقط تعجّب من از این است که دیدم علی علیه السلام خداوند را به مقام و آبروی شما می خواند، و شما را دیدم که خدا را به آبروی علی علیه السلام می خوانید، نمی دانم کدامیک از شما دو بزرگوار نزد خدا آبرومندتر هستید.
فرمود: ای ابن مسعود ؛ خداوند من و علی و حسنین را از نور پاک خود
ص: 270
آفرید، و وقتی اراده فرمود هستی را بیافریند نور مرا شکافت و از آن آسمانها و زمین را آفرید و من بخدا قسم از آسمانها و زمین والاتر و برترم، سپس نور علی علیه السلام را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید و به خدا قسم علی علیه السلام برتر از عرش و کرسی است، بعد از آن نور حسن علیه السلام را شکافت واز آن فرشتگان و حورالعین را آفرید، و به خدا قسم حسن علیه السلام از حورالعین و فرشتگان رتبه اش برتر است، آنگاه نور حسین علیه السلام را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید و به خدا قسم حسین علیه السلام از لوح و قلم برتر است.
در این هنگام که تاریکی همه جا را فرا گرفته بود، فرشتگان ناله کردند و فریاد زدند: بار خدایا ؛ ای پروردگار ما و ای سرورما ؛ بحقّ آن اشخاص نورانی که آفریده ای ما را از این تاریکی رهائی بخش، خداوند به کلمه دیگری تکلّم فرمود و از آن روحی را خلق کرد و سپس نور آن روح را فرا گرفت، و از آن، حضرت زهرا علیها السلام را آفرید، و او را در مقابل عرش نگهداشت، آن وقت همه عالم روشن گردید، و از این جهت او را زهرا نامیده اند.
ای پسر مسعود ؛ هنگامی که قیامت بپا گردد خداوند تبارک و تعالی به من و علی علیه السلام می فرماید: هر کس شما را دوست دارد وارد بهشت کنید و کسی که با شما دشمنی دارد به دوزخ بیفکنید، و دلیل آن فرمایش خداوند در کتابش می باشد که فرموده است:
«ألْقَیا فی جَهَنَّم کُلّ کَفّار عَنید»(1).
«بیندازید در جهنّم هر کافری را که آگاهانه با حق مخالفت می کند».
عرض کردم: ای رسول خدا ؛ مقصود از «کَفّار عنید» که در آیه می فرماید کیست؟ فرمود:
الکفّار من کفر بنبوّتی والعنید من عاند علیّ بن أبی طالب علیه السلام.
«کَفّار» کسی است که به نبوّت من ایمان نیاورد، و «عنید» کسی است که با علیّ بن ابی طالب علیه السلام در حالیکه می داند او حق است مخالفت کند.(2)
ص: 271
مؤلّف رحمه الله گوید: بحرانی قدس سره در کتاب «غایه المرام» در تفسیر این آیه شریفه سه حدیث از عامّه نقل کرده است که این یکی از آنها بود و هفت حدیث از طریق شیعه نقل کرده است.(1)
165 / 72 - در همان کتاب حدیث با لطافت و خبر زیبائی را از ابن عبّاس نقل می کند که گفت:شخصی دو شتر فربه را به عنوان هدیه خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آورد، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به اصحاب و همراهان خود فرمود:
کدامیک از شما می تواند دو رکعت نماز را با همه واجبات آن از قیام و رکوع و سجود و سایر اعمالش بجا آورد و در اثناء آن به چیزی از امور دنیوی نیدیشد و در قلبش فکر دنیا خطور نکند تا یکی از این دو شتر را به او هدیه کنم.
این مطلب را یکبار و دو بار بلکه سه بار تکرار کرد هیچ یک از اصحاب جواب ندادند. امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و عرض کرد:
أنا یا رسول اللَّه اُصلّی الرکعتین اُکبّر التکبیره الاُولی إلی أن اُسلّم منها لا اُحدّث نفسی بشی ء من اُمور الدنیا.
ای رسول خدا ؛ من دو رکعت نماز را از تکبیره الإحرام آن تا سلام آخر می خوانم و به چیزی از امور دنیوی حدیث نفس نمی کنم.
فرمود: ای علی ؛ درود خدا بر تو باد نماز را شروع کن، امیرالمؤمنین علیه السلام تکبیر گفت و به نماز پرداخت، و همینکه سلام نماز را گفت، جبرئیل فرود آمد و به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد: ای محمّد ؛ خداوند به شما سلام می رساند و فرموده است: یکی از دو ناقه را به علی علیه السلام عطا کن.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من شرط کرده بودم که اگر دو رکعت نماز بخواند بدون اینکه به چیزی از امور دنیوی فکر کند شتررا به او دهم، امّا علی علیه السلام هنگامی که به تشهّد مشغول بود با خودش فکر کرد کدامیک از دو شتر را بگیرد؟
ص: 272
جبرئیل عرض کرد: ای محمّد ؛ خداوند سلام رسانیده و می فرماید: علی علیه السلام که فکر می کرد کدامیک از این دو شتر را بگیرد نه بخاطر خودش بود و نه به خاطر دنیا، بلکه او فکر می کرد کدامیک را بگیرد که فربه تر باشد تا در راه خدا آن رابکشد و برای خشنودی پروردگار به فقرا بدهد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم گریه کرد و هر دو شتر را به او مرحمت فرمود. علی علیه السلام هر دو را کشت و در راه خدا انفاق نمود، و در این مورد خداوند تبارک و تعالی این آیه شریفه را نازل فرمود:
«إنَّ فی ذلِک لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أوْ ألْقَی السَمْع وَهُوَ شَهید».(1)
و در قضیّه گذشتگان تذکّر است برای کسی که دل آگاهی دارد یا به کلام پروردگار گوش فرا دهد، و او گواه است.
مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام است که در نماز خود را مخاطب ساخت و با خودش گفتگو کرد ولی در آن هرگز درباره امور دنیوی فکر نکرد.(2)
و این طریق اخلاص و عصمت است و این دو خصلت در هیچکس جمع نمی شود مگر در شخص ایشان و فرزندان معصوم آن حضرت علیهم السلام .
166 / 73 - روایت زیبای دیگری را سیّد هاشم بحرانی قدس سره در کتاب «غایه المرام» از طریق اهل سنّت از ابن عبّاس نقل کرده است که گفت:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به عبدالرحمان بن عوف فرمود:
یا عبدالرحمان أنتم أصحابی وعلیّ بن أبی طالب منّی وأنا من علیّ، فمن قاسه بغیری فقد جفانی، ومن جفانی آذانی، ومن آذانی فعلیه لعنه ربّی.
ص: 273
ای عبدالرحمان ؛ شما ملازمان و همراهان من هستید و علی بن ابی طالب از من و من از علی هستم، هر کس او را به غیر من مقایسه کند به من جفا کرده است و کسی که با من جفا کند در حقیقت اذیّتم نموده و کسی که مرا اذیّت کند خدا او را لعنت کند.
ای عبدالرحمان ؛ خداوند کتاب روشن و آشکاری را بر من نازل فرموده است و به من فرمان داده تا آن را برای مردم جزعلی بن ابی طالب بیان کنم، علی علیه السلام احتیاج به بیان و توضیح ندارد.
زیرا خداوند فصاحت(1) او را مثل فصاحت من قرار داده و فهم و بینش او را همانند فهم من قرار داده است.
ولو کانت الحکمه رجلاً لکان علیّاً علیه السلام، ولو کان العقل رجلاً لکان الحسن علیه السلام، ولو کان السخاء رجلاً لکان الحسین علیه السلام، ولو کان الحسن شخصاً لکان فاطمه علیها السلام، بل هی أعظم، إنّ فاطمه ابنتی خیر أهل الأرض عنصراً وشرفاً وکرماً.
و اگر حکمت(2) بخواهد به صورت مردی ظاهر گردد، آن مرد علی علیه السلام خواهد بود، و اگر عقل بخواهد به شکل شخصی ظاهرگردد، آن شخص حسن علیه السلام خواهد بود، و اگر سخاوت و بخشندگی بخواهد در وجودی تجلّی پیدا کند در وجود امام حسین علیه السلام ظاهر می گردد، و اگر همه خوبی ها می خواست در وجود انسانی جلوه کند او فاطمه علیها السلام بود بلکه فاطمه والاتر و برتر از آن است، او از جهت نژاد و شرافت و بزرگواری از همه اهل عالم بهتر است.(3)
167 / 74 - در تفسیر آیه شریفه «کَلّا إنَّ کتابَ الأبْرارِ لَفی عِلِّیّین»(4) فرموده اند:
علّیین که معنایش جایگاه بسیار عالی است منزل پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین علیهم السلام وشیعیان ایشان است.
ص: 274
و روایت ابوطاهر از حارث همدانی شاهد همین مطلب است، می گوید:
بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم، او در سجده بود و گریه می کرد به طوری که ناله اش زیاد و صدای گریه اش بلند گردید، وقتی سر مبارک از سجده اش برداشت، عرض کردیم: ای امیر مؤمنان ؛ گریه ات ما را به درد آورد و دل ما را سوزانید و غمناک کرد، و تاکنون شما را اینگونه ندیده ایم و از شما چنین گریه ای نشنیده ایم. فرمود:
به سجده مشغول بودم و خدا را در سجده ام به دعا و خیرات می خواندم، خواب بر چشمان من غلبه کرد، خوابی دیدم که مرا به وحشت انداخت و ترسانید، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم ایستاده است و می فرماید: ای علی ؛ دوری تو از من به درازاکشید و مشتاق دیدار تو گشته ام، و پروردگارم آنچه درباره تو به من وعده فرمود به آن وفا کرد و آن را قطعی ساخت.
عرض کردم: ای رسول خدا ؛ آن وعده ای که درباره من به شما فرموده بود و آن را قطعی ساخت چیست؟
فرمود: درباره تو و همسرت و فرزندان تو و ذریّه ات وعده اش را حتمی ساخت که جایگاه شما در علیّین یعنی بالاترین مقام در بهشت است.
عرض کردم: ای رسول خدا ؛ پدر و مادر من فدای شما، شیعیان ما کجا خواهند بود؟
فرمود: آنها با ما هستند و قصرهای آنها در ردیف قصرهای ما و منازل ایشان مقابل منزل های ما است.
عرض کردم: ای رسول خدا ؛ شیعیان ما در دنیا چه بهره ای دارند؟
فرمود: در فتنه ها ایمن اند و از عافیت الهی برخوردارند.
عرض کردم: آنها به هنگام مرگ چه امتیازی دارند؟
فرمود: آنها خودشان درباره چگونگی مرگشان حکم می کنند و عزرائیل که فرشته قبض روح است مأمور است که از آنها اطاعت کند و هر گونه او بخواهد قبض روحش کند.
عرض کردم: کیفیّت مردن آنها حدّی دارد که بتوان آن را تعریف کرد؟
فرمود: بلی، إنّ أشدّ شیعتنا لنا حبّاً یکون خروج نفسه کشرب
ص: 275
أحدکم فی الیوم الصیف الماء البارد الّذی ینتفع منه القلب، وإنّ سائرهم لیموت کما ینتفض أحدکم عن فراشه.
بلی، در میان آنها کسانی که محبّتشان به ما شدیدتر است خارج شدن روح از بدن ایشان مانند آن است که آب گوارای خنکی رایکی از شما در روز گرم تابستانی بیاشامد و از آن لذّت ببرد، و بقیّه آنها جان دادن ایشان مانند آن است که یکی از شما دررختخواب خود تکانی بخورد و یا خُرخری کند(1).(2)
مؤلّف رحمه الله گوید: این قبض روح شدن آسان مخصوص دوستان اهل بیت علیهم السلام است و نسبت به دیگران همان طور که در کتاب «بستان الواعظین» وارد شده است:
مردن سه هزار سختی و فشار دارد، هر کدام از آنها از هزار ضربه شمشیر خوردن سخت تر است.
168 / 75 - شیخ صدوق قدس سره از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در میان جمعی از اصحاب بودند که ناگهان چهار نفر از سیاهان جنازه سیاه چهره ای را به دوش گرفته ودر حالیکه او را میان پارچه ای پیچیده بودند به طرف قبرش حمل می کردند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: او را نزد من آورید، وقتی جنازه را آوردند در مقابل خود به زمین گذاشت، و صورتش را باز کرد سپس به علی علیه السلام فرمود: ای علی، این شخص همان ریاح غلام آل نجّار است.
علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم، هر گاه مرا می دید تواضع می کرد و خجالت می کشید(3) و می گفت: ای علی، ترا دوست دارم.
بعد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دستور داد او را غسل دادند و در لباسی از لباسهای خودش او را کفن کرد و به همراه مسلمانان تا کنار قبرش تشییع نمود و
ص: 276
مردم زمزمه های شدیدی را در آسمان می شنیدند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
إنّه قد شیّعه سبعون ألف قبیله من الملائکه، کلّ قبیله سبعون ألف ملک، واللَّه ما نال ذلک إلّا بمحبّتک یا علیّ.
هفتاد هزار گروه از فرشتگان او را مشایعت کردند که هر گروهی هفتاد هزار نفر بودند، و به خدا قسم جز به محبّت و دوستی علی علیه السلام به این درجه و مرتبه نرسید.
سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با دست خود او را در میان قبر نهاد و بعد از آنکه برای مدّتی از او روی خود را برگردانید خاکها راروی آن ریخت.
اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا ؛ دیدیم شما مدّتی از او روی برگرداندی، سپس قبر را با خاک پوشاندی علّتش چه بود؟
پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: این بنده فرمانبردار خداوند تشنه از دنیا رفته بود همسران بهشتی او یعنی حورالعین با شتاب برایش از بهشت آب آوردند و او چون غیرتمند است دوست نداشتم با نگاه کردن به هم