پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، جلد 1( ترنم مهر)

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : ترنم مهر/ جمعي از پژوهشگران؛ زير نظر محمدعلي رضايي اصفهاني.

مشخصات نشر : قم: انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 1384.

مشخصات ظاهري : 201 ص.

فروست : پرسش هاي قرآني جوانان؛ 1.

شابك : 10000 ريال

يادداشت : پشت جلد به انگليسي: The auranic qustions of youth.

يادداشت : كتابنامه: ص. [199] - 201؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : قرآن

موضوع : پرسش هاي مذهبي-- اسلام

شناسه افزوده : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 - رده بندي كنگره : BP65 /ت4 1384

رده بندي ديويي : 297/15

شماره كتابشناسي ملي : 1103696

درآمد

پرسش و پرسشگري زمينه ساز رشد دانش و دانشمندان است و در ميان پرسش هاي مردم، پرسيدن جوانان و پاسخ شنيدن از قرآن، جايگاه ويژه اي دارد. چون پرسشگر دلي آماده و ذهني تشنه دارد و قرآن جامي از جانب حق است كه تشنگان حقيقت را سيراب مي كند. آري چند گاهي است كه توفيق ياري شده كه واسطه اين فيض الهي باشيم.

در سال 1383 شمسي براي پاسخ گويي به پرسش هاي قرآني توسط گروه قرآن راديو معارف دعوت شديم. مقدمات كار فراهم شد و پرسش هاي قرآني از تمام نقاط كشور مي رسيد و ما پرسش ها را بر قرآن و تفاسير عرضه مي كرديم و هفته اي يك جلسه به بررسي و پاسخ آنها مي پرداختيم و دوستان عزيز راديو معارف بويژه حجةالاسلام والمسلمين لطفي، با لطف و ادب، كار را پي گيري مي كردند و جناب آقاي ميرزايي و طباطبايي با تلاش و دقت مطالب را آماده سازي و پخش مي كردند، در اين كار جمعي از پژوهشگران مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي ما را ياري نمودند.

زبان بنده قاصر

است كه از اين دوستان و عزيزان فاضل و ارجمند تشكر كنم و مطمئن هستم قرآن كريم، دل و راه آنان را روشن و صاحب قرآن به عمرشان بركت مي دهد، و از امام عصر (عج) مي خواهم كه همانگونه كه لطف

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 12

كردند و راه را گشودند، ما و اين عزيزان و اين نوشتار و خوانندگان محترم را مورد لطف و دعاي خير خويش قرار دهند. انشاء اللَّه.

از خوانندگان عزيز تقاضا داريم كه پس از مطالعه ي اين نوشتار، ما را مورد لطف قرارداده و راهنمايي كنند و اگر جوانان عزيز پرسش هاي قرآني دارند، به آدرس ما بفرستند. «1»

با سپاس

محمدعلي رضائي اصفهاني

قم- 24/ 3/ 84

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 13

فصل اول: درباره قرآن

الف: مباني و روش هاي تفسيري

اشاره

1. مباني و روش هاي تفسيري

2. درباره قرآن

3. درون قرآن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 15

الف: مباني و روش هاي تفسيري

تفسير و تأويل قرآن به چه معناست؟ و تفاوت آن ها چيست؟

پرسش تفسير و تأويل قرآن به چه معناست؟ و تفاوت آن ها چيست؟

پاسخ:

معناي لغوي: «تفسير»، در لغت به معناي پرده برداري، كشف، و آشكار كردن معناي چيزي مي باشد.

معناي اصطلاحي: مقصود از تفسير قرآن، اين است كه ما معاني آيات قرآن و مقاصد خداوند تبارك و تعالي را، متوجه بشويم و براي ديگران بيان كنيم.

علامه طباطبائي رحمه الله در اين باره مي نويسند: تفسير به معناي بيان معاني آيات قرآن و كشف مقاصد، و مدلول هاي آن است.

بدين ترتيب در تفسير قرآن چند عنصر اساسي وجود دارد:

اول: متوجه شدن معاني كلمات و آيات.

دوم: بدانيم، هدف خدا از بيان اين آيه چه بوده است.

سوم: اين كه آن مطلب را براي ديگران اظهار و بيان كنيم. «1»

اگر اين سه مرحله انجام شود، تفسير صورت گرفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 16

البته چنين تفسيري بايد براساس قرائن و منابع معتبر باشد يعني اينكه از قرائن عقلي و قرائن نقلي مثل آيات ديگر قرآن، و احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام استفاده شود تا تفسيري معتبر و جايز ارائه شود.

تأويل:

معناي لغوي: واژه ي «تأويل» در لغت به معناي ارجاع دادن چيزي به چيز ديگر است، مانند اين كه يك موضوعي را به يك معنايي ارجاع بدهيم، يا يك واقعه اي را به واقعه ي ديگر، ارجاع بدهيم، پس تأويل ممكن است در، اشياء، به أشياء باشد؛ و ممكن است در، معاني باشد، اما بحث ما در مورد، معاني است.

در قرآن كريم

در آيات متعددي واژه ي تأويل آمده، از جمله در آيه ي 7 سوره ي آل عمران مي فرمايد: «مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»؛ «1» «تأويل قرآن را جز خدا و كساني كه راسخ در علم باشند (: عميق و ژرف نگر باشند) نمي دانند»

قدماي از مفسرين «2» واژه ي تأويل را به معناي تفسير امروزي به كار مي بردند ولي امروزه واژه ي تأويل به آن معنا به كار نمي رود بلكه معناي جديدي پيدا كرده؛ اكنون معناي مخالف ظاهر لفظ را تأويل مي گويند. به عبارت ديگر برگرداندن ظاهر لفظ به معناي مرجوح.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 17

مثال: قرآن مي فرمايد: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «1»

دست خدا بالاتر است از دست هاي آنها.

ظاهر اين آيه ي شريفه، اين است كه «خدا دست دارد» ولي وقتي ما به آيات ديگر قرآن مثل آيه ي شريفه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

مراجعه مي كنيم با قرينه ي «3» اينگونه آيات، اين آيه را تاويل مي كنيم، يعني آن را از ظاهرش به يك معناي ديگري بر مي گردانيم، و مي گوييم مقصود، دست نيست بلكه مقصود، قدرت خداست و «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» يعني قدرت خدا برتر است و در ترجمه مي نويسيم: «دستِ (قدرتِ) خدا بالاي دست آن هاست.» نه اينكه خدا دست داشته باشد، چون هيچ چيزي مثل خدا نيست، و دست ما هم مثل دست خدا نيست و اينجا چيز ديگري از دست مقصود است.

و يا با قرينه ي عقلي مي دانيم كه، چون خدا جسم نيست، نمي تواند دست داشته باشد زيرا اگر جسم باشد، لازمه اش محدوديت است و خدا محدود نيست. «4»

بنابراين واژه ي «يد» نمي تواند به معناي همين دست ما باشد.

البته براي واژه ي تأويل، صاحب نظران علوم قرآن و

تفسير، معاني ديگري هم ذكر كرده اند از جمله علامه طباطبائي رحمه الله و برخي از اهل سنت آن را به معناي، «حقيقت عيني» معنا كرده اند، «5» و يا برخي ديگر تأويل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 18

را به معناي «توجيه متشابهات» دانسته اند و آيه ي شريفه «مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ» «1»

را چنين معنا كرده اند: «توجيه متشابهات را غير از خدا كسي نمي داند.»

و برخي ديگر گفته اند: تأويل در اين آيه، به معناي تفسير مي آيد.

اگر در كلمات، صاحب نظران علوم قرآن و تفسير جستجو بكنيم، براي تاويل حدود 12 معنا ذكر شده است؛ ولي مشهورترين آن همان دو معناي اول بود كه گذشت يكي به معناي «تفسير» در نظر قدما و يكي هم به معناي «خلاف ظاهر» در نظر مفسران معاصر، و بقيه بحث هاي فني و دقيقي است كه مجال آن اينجا نيست، و در كلاس هاي علوم قرآن، و تفسير اين مباحث مطرح مي شود.

ولي در مجموع به نظر مي رسد واژه ي تأويل يك مشترك لفظي است؛ يعني مي تواند در جاهاي مختلف معاني متعددي داشته باشد.

تفاوت تأويل با تفسير چيست؟

از لابلاي بحث قبل اين مطلب روشن شد، كه تفسير آن معناي ظاهري الفاظ است ولي تأويل جايي است كه معناي خلاف ظاهر را با كمك قرينه ي عقلي يا نقلي بيان كنيم.

البته اگر تمام معاني تأويل را در نظر بگيريم كه نزديك 12 معنا و كاربرد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 19

دارد، گاهي اوقات برخي از معانيِ تفسير، با تأويل يكي مي شود و در پاره اي معاني با هم متفاوت مي شوند. «1»

همانطور كه بيان شد مفسرين گذشته واژه ي تفسير را با تأويل يكي

مي دانند، ولي در زمان ما، واژه ي تفسير با تأويل كاملًا متفاوت معنا مي شود: تفسير يعني معناي ظاهري، تأويل يعني معناي خلاف ظاهر كه با كمك قرينه بدست مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 20

پرسش:

آيا تفسير و تأويل قرآن جايز است يا خير؟

پرسش: آيا تفسير و تأويل قرآن جايز است يا خير؟

پاسخ:

تفسير و تأويل، سه حكم دارد:

يك قسم از تفسير و تأويل، تفسير و تأويل جايز است؛

يك قسم از تفسير و تأويل واجب است؛

و يك قسم حرام نيز دارد.

- در جايي كه ما قرينه اي قطعي از عقل يا نقل، براي تأويل آيه ي قرآن نداشته باشيم، تاويل جايز نيست بلكه حرام است.

- همچنين در تفسير در جايي كه ما به قرائن توجه نكنيم، و بدون توجه به قرائن قرآن را تفسير كنيم، اين تفسير به راي است، كه در احاديث هم آمده، كه اين كار جايز نيست بلكه حرام است.

- قسم ديگر جايي است كه ما قرائن يا منابعي براي تفسير داشته باشيم، و به آن ها هم توجه بكنيم، و از طرفي مفسرِ داراي شرايط هم، اين كار را انجام بدهد، در اينجا تفسير و تأويل جايز است.

- قسم ديگر در جايي است كه واجب مي شود مثلًا در مورد تفسير وقتي كه مسائلي مربوط به احكام شرعي باشد يا فهم صحيح عقايد باشد، در اينجا تفسير آيات قران، لازم مي شود؛ يعني آيات را تفسير كنيم، تا عقائد را به خوبي بفهميم، يا آيات را تفسير بكنيم تا احكام الهي را از آيات الاحكام

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 21

متوجه بشويم؛ در اين موارد تفسير قرآن واجب مي شود چون مقدمه ي فهم و عمل به آيات و هم چنين

داشتن عقيده صحيح است پس در اين صورت واجب مي شود.

- تأويل نيز گاهي واجب مي شود آن موقعي كه فهم صحيح آيات، متوقف بر تأويل باشد مانند همان تعبير «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «1»

كه اگر تأويل نكنيم، ممكن است مفسر، يا مخاطب مفسر به اشتباه بيفتد. زيرا اگر آيه ي «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» را با توجه به آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

معنا نكنيم و نگوييم كه در اين آيه مقصود از «يد» قدرت است، و معناي واژه ي يد را به ظاهرش اكتفا كنيم و به جاي خودش باقي بگذاريم ممكن است كسي فكر كند كه خدا نعوذ باللَّه دست دارد. و با اين نوع تفسير است كه عقيده ي انحرافي «تجسيم و تشبيه» پيدا مي شود.

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت معلوم شد، كه اگر در تفسير و تاويل قرائن و منابعي داشته باشيم و با توجه به آن تفسير و تأويل كنيم هم «تأويل» و هم «تفسير» هر دو جايز است. و اگر تأويل يا تفسير مقدمه ي فهم صحيح آيات الاحكام يا عقايد شود واجب مي شود.

و اگر قرائن قطعي از عقل يا نقل يا منابعي معتبر براي تفسير يا تأويل نداشته باشيم، در اين حالت حرام مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 22

ظاهراً در مواردي كه تفسير حرام مي شود اين نوع تفسير را تفسير به رأي ناميده اند در مورد تفسير به رأي توضيحي بفرمائيد؟

پرسش:

ظاهراً در مواردي كه تفسير حرام مي شود اين نوع تفسير را تفسير به رأي ناميده اند در مورد تفسير به رأي توضيحي بفرمائيد؟

پاسخ:

تفسير به رأي يكي از مسائلي است كه در روايات اهل بيت عليهم السلام مكرر از آن ياد شده همچنين در روايات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طريق اهل سنت و از طريق شيعه روايات متعددي وارد شده

كه تفسير به رأي حرام است.

نظر شما را به نمونه هايي از اين روايات جلب مي كنيم:

در مقدمه ي تفسير برهان حكايت شده: هر كس قرآن را به رأي خويش تفسير كند جايگاهي از آتش براي خود فراهم كرده است.

و از اهل سنت هم شبيه همين روايت نقل شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: «مَن قال في القرآن برايه» كسي كه در مورد قرآن به رأي خودش سخن بگويد، جايگاهي از آتش دارد كه اين روايت در سنن ترمذي و منابع ديگر اهل سنت آمده و حتي از آن به عنوان «حديث حسن» ياد كرده اند. «1»

در منابع شيعه بهترين روايتي كه در اين زمينه داريم حديث قدسي از امام رضا عليه السلام مي باشد كه از پدرانشان از اميرالمؤمنين عليه السلام، از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله از خداوند تبارك و تعالي نقل مي كند كه مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 23

«ماء آمن بي مَن فَسَّر برأيه كلامي»؛ «1» «كسي كه كلام من را، (يعني كلام خدا را) به رأي خودش تفسير كند، به من ايمان ندارد.»

البته روايات در اين زمينه با عبارات متعدد فراوان است. برخي فرمودند:

هر كس، بدون علم، در مورد قرآن چيزي بگويد اين تفسير به رأي است.

برخي هم به آيات قرآن در اين مورد تمسك كرده اند از جمله، به آيه ي 33 سوره ي اعراف كه مي فرمايد: «پروردگار كارهاي زشت را چه ظاهر چه باطن حرام كرده» و در آخر آيه آمده: «و يكي از چيزهايي كه حرام شده اين است كه انسان چيزي را كه نمي داند به خدا نسبت بدهد.» «2» و تفسير به رأي عبارت

است از چيزي كه انسان نمي داند، و به خدا نسبت مي دهد، به عبارت ديگر كسي بدون اينكه به تفاسير و منابع روايي رجوع كند و ببيند چه رواياتي در مورد اين آيه از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام آمده است رأي و نظر خود را به جاي تفسير قرآن، به ديگران ارائه كند (: تفسير بدون توجه به قرائن نقلي و عقلي) اين تفسير به رأي است.

برخي افراد، از رواياتي كه براي تفسير به رأي وعده ي آتش داده، استفاده كرده اند كه تفسير به رأي از گناهان كبيره است.

بعد از دلائلي كه بر حرمت تفسير به رأي از قرآن و روايات بيان شد به نظر مي رسد دليل ديگري براي حرمت تفسير به رأي وجود دارد و آن هم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 24

بناء عقلا است. توضيح اينكه روش عقلا در عالم اين است كه براي هر كاري به متخصص آن رجوع مي كنند مثلًا اگر كسي بيماري قلبي داشته باشد براي معالجه نزد متخصص قلب مي رود. و اگر كسي در مورد قلب تخصص نداشته باشد، و به معالجه ي بيمار قلبي اقدام كند، اگر هم به طور اتفاقي اين شخص درمان شود، باز هم مستحق سرزنش است زيرا در كاري كه تخصص نداشته دخالت كرده است. چرا كه چنين دخالت هايي غالباً خسارت هاي جبران ناپذيري به بار مي آورد و گاهي به مرگ افراد مي انجامد.

از اين رو عقلاي عالم و خردمندان جهان آن را سرزنش مي كنند، و در چنين مواردي مراجع ذي صلاح او را به دادگاه مي برند، محاكمه مي كنند، و با او برخورد قانوني مي كنند و مجازات هاي مناسبي براي او در نظر مي گيرند؛ چرا

اينقدر سخت گيري مي كنند؟! چون كسي كه تخصص در كاري ندارد حق دخالت در آن گستره ي كاري را ندارد؛ موقعيت تفسير به رأي نيز چنين است آري كسي كه متخصص تفسير نيست و آگاهي از مسائل تفسيري ندارد يا به منابع و قرائن معتبر عقلي و نقلي مراجعه نكرده حق دخالت در تفسير قرآن و اظهار نظر، ندارد به همين خاطر فرمودند:

«تفسير به رأي حرام است». «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 25

شرايط مفسر قرآن چيست؟

پرسش:

شرايط مفسر قرآن چيست؟

پاسخ:

مفسر قرآن، همچون تخصص هاي ديگر، داراي شرايطي است، يعني هر كسي نمي تواند به تفسير قرآن اقدام بكند. همانطوري كه هر كسي نمي تواند به طبابت و معالجه ي افراد اقدام نمايد بلكه بايد يك پزشك داراي شرايط باشد و حتي تخصص لازم را هم در آن رشته ي مورد نظر، داشته باشد.

از اين رو امروزه از بديهيات است كه هر كسي اجازه ندارد، بدون تخصص در هر رشته ي علمي اظهار نظر كند و به تاييد يا رد يا به بيان مطلبي از آن علم بپردازد. و علم تفسير نيز از اين قاعده مستثني نيست. و مفسر قرآن بايد داراي شرايطي باشد تا سخن او معتبر و قابل بررسي باشد.

لذا قرآن پژوهان صاحبنظر «1» براي مفسر قرآن شرايطي ذكر كرده اند كه برخي آن ها را با توضيحي مختصر بر مي شماريم:

1. آشنايي با ادبيات عرب: (صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معاني، بيان و بديع ...)

آگاهي از قواعد دستوري، براي مفسر لازم است و بدون اين شرط، تفسير قرآن محقق نمي شود چون وسيله ي كار مفسر قرآن، همان ادبيات

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 26

عرب است و اين بدان جهت است

كه قرآن، به زبان عربي نازل شده است؛ هر چند امروزه قرآن به بسياري از زبان هاي دنيا ترجمه شده ولي ترجمه ي قرآن نمي تواند مبناي يك تفسير صحيح و معتبر قرار گيرد زيرا ساختار كلام عرب و به ويژه نكات ظريفي كه در اين كلام الهي موجود است، همه اش در ترجمه ها منعكس نمي شود.

2. آگاهي از علوم قرآن:

علوم قرآن، علومي است كه درباره ي قرآن است، مثل شناخت آيات مكي، مدني و تأويل آيات، متشابه، محكم، ناسخ و منسوخ و ... هر چند موارد نسخ در قرآن محدود است ولي عدم آگاهي از آنها موجب مي شود تا مفسر در تفسير بعضي آيات دچار اشتباه شود.

3. اطلاع از شان نزول آيات قرآن: (تاريخ آيات)

از اين مطلب در آثار قدما به «اسباب النزول» نيز تعبير شده است. «1» و آن عبارت است از واقعه اي كه در طي آن، يك آيه يا مجموعه اي از آيات قرآن نازل شده و ممكن است آن واقعه يا شرايط زماني و مكاني خاص، بتواند در روشن شدن معناي آيه كمك كند.

4. علم فقه:

يعني شخص بتواند احكام شرعي را از آيات قرآن و روايات اهل بيت استخراج كند به عنوان مثال اگر قرآن در مورد ارث سخن مي گويد، بايد قدرت فقهي در مورد استنباط آن حكم را داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 27

5. آگاهي از اصول الفقه:

اصول الفقه مقدمه ي فقه است و به تعبير ديگر اصول استنباط است كه البته اين علم اصول الفقه هم در فقه و هم در تفسير كارآيي دارد هم در موارد ديگر، و در حقيقت اصول الفقه مِتُد و منطق فهم متن است، از اين

روي شخصي كه مي خواهد قرآن را تفسير كند ضروري است كه منطق فهم متن را بداند كه بخش عظيم آن در بحث اصول الفقه بيان شده است.

6. علم الحديث:

يعني آگاهي از احاديث وشناخت احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وائمه اطهار عليهم السلام تا بتواند در مواقع لزوم از اين احاديث در تفاسير آيات استفاده كند.

7. علم به قرائت هاي مختلف:

گاهي اوقات يك آيه ي قرآن به قرائت هاي مختلفي خوانده مي شود.

به عنوان مثال «يَطهُرنَ و يَطَّهرنَ» «1»

به هر دو قرائت خوانده شده كه لازم است مفسر از اين قرائت ها اطلاع داشته باشد تا در جايي كه در تفسير يا در احكام نقشي دارد، بتواند از آن استفاده كند. البته امروزه مفسرين به قرائات قرآن كمتر توجه مي كنند، زيرا قرائات خبر واحد هستند از اين رو صاحب نظران آنها را معتبر نمي دانند و آن قرائتي را معتبر مي دانند كه اصطلاحاً به آن قرائت متواتر مسلمين مي گويند كه قرائت «حفص از عاصم» از آن ياد مي شود اين قرائت غالبش مطابق، با قرات متواتر مسلمين است، و تقريباً عموم مسلمين بر اين قرائت «حفص از عاصم» تكيه مي كنند و لذا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 28

امروزه به قرائت هاي ديگر كمتر توجه مي شود؛ و حق هم با مفسرين معاصر است چرا كه كمتر بايد اين مسائل مطرح شود. ولي در عين حال مفسر قرآن بايد آگاهي هائي در اين زمينه داشته باشد.

8. آگاهي از بينش هاي فلسفي، علمي، اجتماعي، و اخلاقي:

مفسر قرآن در عصر ما نمي تواند بدون اينكه، مكاتب فلسفي يا مكاتب اخلاقي را بشناسد يا اطلاعات مختصري از، علوم تجربي و جامعه شناسي و روان شناسي داشته باشد

به تفسير قرآن بپردازد.

از اين رو اين شرط را بعضي از بزرگان معاصر، «1» قرار داده اند. و شرط لازمي، براي يك تفسير كامل و معتبر است هر چند تخصص در فلسفه يا علوم تجربي و ... لازم نيست ولي براي فهم آيات مربوط به آفرينش كائنات، دستورات اخلاقي و اجتماعي، خوب است و بدون آن ممكن است رموز آيات و اعجاز قرآن در مسائل علمي كشف نشود و مفسر از آنها غافل بماند.

و همچنين بسياري از آيات مانند آيات اول سوره ي حج يا اوائل سوره ي مؤمنون را اگر مفسر از علوم پزشكي آگاهي نداشته باشد نمي تواند تفسير خوبي از اين آيات ارائه بكند و گاهي ممكن است اگر آگاهي نداشته باشد به كج راهه برود.

9. آگاهي هاي تاريخي:

مفسر قرآن غير از اينكه بايد شأن نزول را بداند لازم است تاريخ صدر اسلام را تا حدي بداند، و از جغرافياي جزيرة العرب تا حدي اطلاع داشته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 29

باشد، تا بتواند مكان هاي نزول قرآن، زمان هاي نزول قرآن، آيات مكي و مدني، و امثال آن را در تفسير تشخيص بدهد و از اين علوم در تفسير قرآن استفاده كند.

10. طهارت و علم الموهبه (علمي كه خداوند به هر كس بخواهد مي بخشد):

برخي گفته اند: مفسر قرآن بايد «طهارت روحي» داشته باشد، زيرا قرآن را غير از مطهرين لمس و درك نمي كنند. «لا يمسَّهُ الا المطهرون» «1» آنها مي گويند: «علم الموهبه» «2» جزء شرايط مفسر است. ولي به نظر مي رسد كه اين جزء شرايط «تحقق» تفسير و مفسر شدن نيست، بلكه جزء شرايط «كمال» مفسر و «كمال» تفسير است. آري هر چه انسان طهارت

روحي بالاتري داشته باشد، و تزكيه ي نفس بيشتري كرده باشد وقتي كه به محضر قرآن مي رسد مي تواند از قرآن بهره هاي بيشتري ببرد همانطوري كه قرآن مي فرمايد:

«هُديً لِلنَّاسِ» «3» «هُديً لِلْمُتَّقِينَ» «4» «هُديً لِّلْمُحْسِنِينَ» «5» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 30

قرآن گاهي مي فرمايد: هدايت براي مردم است. گاهي مي فرمايد:

هدايت براي با تقوايان است اين يك مرتبه بالاتر از هدايت قبلي است و هدايت بالاتر، هدايت براي نيكوكاران است. اگر كسي بخواهد به مراتب عالي هدايت قرآني، و به فهم مراتب عالي قرآن دست پيدا بكند لازم است يك شرايطي را با تزكيه ي نفس براي كمالات روحي، در خودش ايجاد كند، اما به نظر مي رسد اين شرط تحقق تفسير نيست بلكه اين شرط كمال تفسير و مفسر است.

همچنين «علم الموهبه» نيز شرط كمال تفسير است، و موجب كمال مفسر مي شود ولي از آنجايي كه معيارِ مشخصي ندارد، يعني ممكن است هر كس ادعا بكند كه خداوند به من «علم الموهبه» داده و تفسير خود را از الهامات غيبي بداند؛ بنابراين چون معيار مشخصي ندارد نمي تواند براي مفسر و تفسير شرط قرار بگيرد، ولي اگر كسي داشته باشد باعث كمال تفسيرش، خواهد بود.

11. پرهيز از هر نوع پيش داوري «1» و اجتناب از تفسير به رأي:

مفسر بايد تابع دلالت لفظي آيات قرآن باشد، نه آن كه دلالت آيه را تابع رأي و فهم خويش سازد، يعني عقيده اي را قبلًا انتخاب نمايد و بعد با استمداد از آيه اي آنرا توجيه كند و به اصطلاح، قرآن را بر رأي خود تطبيق كند و به عبارت ديگر، راي خود را بر قرآن تحميل نمايد.

پرسش و پاسخ هاي

قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 31

به عنوان مثال در موضوع «جبر و اختيار» اگر قبلًا موضع «اشاعره» را انتخاب كنيم وقتي وارد قرآن مي شويم آياتي كه از ظاهرش جبر بر مي آيد را براي تاييد نظر خود انتخاب مي كنيم.

و اگر موضع «معتزلي» را انتخاب كنيم كه انسان اختيار تام و كامل دارد.

نيز آياتي را در اين راستا بر مي گزينيم.

ولي اگر بي طرفانه به محضر قرآن وارد شويم و مجموع آيات را بنگريم به اين نتيجه مي رسيم كه قرآن نه مؤيد جبر است، و نه اختيار تام را تاييد مي كند بلكه قائل به «امر بين الامرين» است.

بنابراين نبايد مفسر قبل از ورود به تفسير پيش داوري و پيش فرض هايي داشته باشد تا موجب تحميل نظر بر قرآن و تفسير به رأي شود كه از آن نهي شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 32

منابع تفسير قرآن چيست؟

پرسش:

منابع تفسير قرآن چيست؟

پاسخ:

چهار منبع اصلي مي توان براي تفسير قرآن بر شمارد:

اول: قرآن كريم: آيات محكم مي تواند منبع تفسير براي آيات متشابه باشد. به عبارت ديگر، ما در تفسير آيات مي توانيم از خود آيات قرآن استفاده كنيم.

به عنوان مثال در سوره ي قدر مي فرمايد: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، و در سوره ي بقره مي فرمايد: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» «2»

ماه رمضان ماهي است كه در آن قرآن نازل شده است. وقتي اين دو آيه را كنار هم بگذاريم، مطلب سومي به دست مي آيد و آن اينكه، شب قدر در ماه مبارك رمضان مي باشد. اين را اصطلاحاً تفسير «قرآن به قرآن» مي گويند. بنابراين يكي از منابع تفسير قرآن، خود قرآن كريم

است، كه مي تواند به ما در فهم آيات كمك نمايد.

دوم: سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام: هم يكي از منابع تفسير است.

سوم: عقل: عقل و قرائن عقلي هم مي تواند يكي از منابع تفسير باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 33

چهارم: برخي از آموزه هاي قطعي علوم تجربي: گاهي علوم تجربي مي توانند به استخدام فهم قرآن در بيايند، نه اينكه بر قرآن تحميل بشوند، و نه به معناي استخراج علوم از قرآن باشد؛ بلكه برخي از مطالب علمي قطعي در فهم آيات قرآن مي توانند، به ما كمك بكنند.

يادآوري:

البته منابع ديگري هم شمرده شده كه، بعضاً معتبر نيست، مثل «شهود».

آيا شهود عرفاني مي تواند منبع تفسير باشد؟! جواب ما منفي است زيرا شهود و مكاشفات عرفاني، اولًا شخصي است، و قابل انتقال به غير نمي باشد و ثانياً معيار و ضابطه ندارد، و همچنين گاهي اوقات همراه با خطاهايي است و از طرفي ممكن است مكاشفات رحماني با مكاشفات شيطاني آميخته شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 34

از منابع تفسير سه موردش ظاهراً همان منابعي بود كه در فقه استفاده مي شود. عقل و كتاب و سنت، آيا اجماع مفسرين، در تفسير معتبر است؟

پرسش:

از منابع تفسير سه موردش ظاهراً همان منابعي بود كه در فقه استفاده مي شود. عقل و كتاب و سنت، آيا اجماع مفسرين، در تفسير معتبر است؟

پاسخ:

در مورد اجماع در خود فقه هم اختلاف نظر است، كه اجماع تا چه حدي كاربرد دارد؟ آيا اجماع اگر منقول باشد مي تواند منبع باشد، يا نه؟

معمولًا اجماع منقول را چندان معتبر نمي دانند، ولي اجماع محصَّل «1» را معتبر مي دانند، كه البته امكان اجماع محصَّل، مشكل است، زيرا در زمان ما اين كه كسي بتواند تمام اقوال علما را در يك موضوع جمع آوري كند

هر چند محال نيست، ولي خيلي مشكل است.

از اين رو در اجماع اختلاف است كه آيا اجماع يكي از منابع، در تفسير مي تواند باشد، يا نمي تواند باشد. به نظر مي رسد اجماع مفسرين در يك آيه نمي تواند منبع تفسير باشد به عنوان مثال در مورد يك آيه اگر همه ي مفسرين كلام واحدي را گفته باشند، ولي شما دليل قطعي به دست بياوري كه اين سخن درست نيست، مي شود اجماع را كنار گذاشت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 35

بنابراين در تفسير قرآن، دليلي بر اعتبار اجماع نداريم. به عبارت فني تر اگر اجماع را يك دليل لبّي، بدانيم، قدر متيقّني دارد كه قدر متيقن اعتبارش، همان مسائلِ فقهي است.

لذا برخي از افراد كه اجماع را به عنوان، منبع تفسيري پذيرفته اند گفته اند: فقط در مورد آيات الاحكام مي توانيم از اجماع استفاده كنيم و آن هم اجماعي مي شود كه در فقه، از آن بهره مي برند، و همان شرايط و ضوابط را دارد. طي بررسي كه انجام گرفت معلوم شد معمولًا كساني كه از اجماع استفاده كرده اند در آيات الاحكام مي باشد مثلًا ذيل آيه ي «متعه» «1» يا ذيل آيه ي «كلاله» «2» برخي از مفسرين ادعاي اجماع كرده اند كه اينجا بحث آيات الاحكام است، ولي در بقيه ي آيات بعيد است كه بتوانيم از اجماع به عنوان يك منبع ياد كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 36

آيا اقوال و نظرات صحابه و تابعين از منابع تفسير قرآن به شمار مي آيد؟

پرسش:

آيا اقوال و نظرات صحابه و تابعين از منابع تفسير قرآن به شمار مي آيد؟

پاسخ:

در مورد اقوال صحابه و تابعين، بايد تفصيل قائل بشويم:

1. گاهي يكي از صحابه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مانند «ابن مسعود»، «ابي بن كعب»

يا «ابن عباس» صحابه ي بزرگ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مطلبي را از نظر لغوي بيان مي كنند، و واژه اي را معنا مي كنند، كه در اين صورت به عنوان يك نفر از اهل عرف، كلام اينها معتبر است، مثل بقيه ي لغويين، بلكه بالاتر از آن ها، زيرا اهل آن زمان و مخاطب آيات بوده اند؛ بنابراين كلامشان مي تواند در لغت معتبر باشد.

2. اگر صحابي يا تابعي شأن نزول آيه اي را بيان كند، با دو شرط معتبر است، يكي اينكه آن صحابي در آن حادثه- به عنوان مثال در جنگ بدر- حضور داشته و مي گويد اين آيه به اين مناسبت نازل شد، و ديگر اينكه موثق هم باشد، در اين دو صورت اگر مطلبي را در مورد شأن نزول آيه اي بيان كند، معتبر است.

3. اگر صحابي، يا تابعي، مطلبي را از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يا معصوم ديگري نقل كند، در اينجا اگر اين شخص موثق و راستگو باشد،- لازم هم نيست كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 37

عادل باشد- كلامي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كند اين معتبر است و مي تواند در تفسير مورد استفاده واقع شود. به عنوان مثال مي گويد: پيغمبر در ذيل اين آيه اين حديث را فرمود؛ ما از اين حديث در تفسير آيه استفاده مي كنيم.

4. حالت چهارم اجتهاد شخصي اين افراد است. مثلًا ابن عباس يا يكي از تابعين در آيه اي اجتهاد شخصي كند، در اين موارد ما دليلي بر حجيت قول صحابه و تابعين نداريم بلكه اقوال صحابه و تابعين در اينجا مثل قول بقيه ي مفسرين است البته نكته اي

را كه بايد در نظر داشت اين است كه صحابه و تابعين چون به عصر نزول نزديك بودند، ممكن است يك قرائني را، ديده باشند و در نظر داشته اند و بيان كرده اند، از اين رو مي طلبد كه بر كلمات آنها در فهم آيات، توجه ويژه اي داشته باشيم، ولي اين بدين معنا نيست كه كلامشان حجت باشد.

يادآوري:

البته يك تفاوتي را برخي از صاحب نظران علوم قرآني قائل شده اند و گفته اند:

اگر صحابي، معصوم باشد كلامش حجت است مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام هم صحابي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و هم معصوم است لذا در تفسير قرآن كلامش هم معتبر و هم حجت است، ولو نظر شخصي اش را گفته باشد.

اما در جايي كه صحابي، معصوم نباشد، ما دليلي از آيات و روايات، يا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 38

عقل نداريم بر اينكه كلامش حجت است، به اين معنا كه نشود با آن مخالفت كرد؛ از اين رو اگر ما دليلي عليه كلام كسي مثل ابن عباس پيدا كرديم كلام ابن عباس را مثل كلام بقيه ي مفسرين مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم، و دليلي نداريم كه چون ابن عباس گفته بنابراين نبايد كلام او را نقد و بررسي كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 39

منابع تفسير قرآن عبارتند از: آيات قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت و عقل، آيا براي حجيت اينها در تفسير قرآن دليلي از خود قرآن و روايات وجود دارد؟

پرسش:

منابع تفسير قرآن عبارتند از: آيات قرآن، سنت پيامبر و اهلبيت و عقل، آيا براي حجيت اينها در تفسير قرآن دليلي از خود قرآن و روايات وجود دارد؟

پاسخ:

1. قرآن كريم:

در مورد قرآن كريم، مهم ترين دليلي كه داريم، آيه ي شريفه ي «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» «1»

در قرآن كريم آيات محكم

داريم و آيات متشابه نيز وجود دارد و تعبير آيه اين است كه «هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ» يعني آيات محكم مثل مادر هستند و مرجع واقع مي شوند، يعني محل رجوع اند و آيات متشابه را بايد به آيات محكم برگردانيم كه اين همان «تفسير قرآن به قرآن» است.

علامه طباطبائي رحمه الله در مقدمه ي تفسير الميزان، دلائل ديگري هم آورده از جمله اينكه قرآن: «تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» «2»

است و مثال هاي ديگر.

بنابراين قرآن كه بيان كننده ي همه چيز است قطعاً بيان كننده ي خودش نيز مي باشد از اين رو از خود آيات قرآن استفاده مي شود، كه آيات قرآن مي تواند تفسير آيه ي ديگر باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 40

البته طبيعت هر كتابي اين است كه گوينده در جايي ممكن است عام سخن بگويد، در جايي خاص، در جايي مطلق و در جايي مقيد، بايد صدر و ذيل كلام را جمع كرد، اول سخن و آخر سخن و وسط سخن را در نظر گرفت مطالب را كنار هم گذاشت تا مقصود نهائي گوينده را به دست بياوريم، اين يك سير طبيعي است كه براي فهم كتاب هاي نويسندگان بكار مي بريم، در فهم قرآن هم از همين روش استفاده مي كنيم. بنابراين علاوه بر اينكه اين سير طبيعي وجود دارد، خود آيات قرآن هم رهنمود دارد البته در برخي از احاديث هم اين مطالب يادآوري شده است.

2. سنت پيامبر و روايات ائمه معصوم عليهم السلام

قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»؛ «1» «ما ذكر [: قرآن را، به سوي تو نازل كرديم، تا براي مردم بيانش

كني.»

تفسير قرآن يعني «بيان» و آشكار كردن، اينجا هم مي فرمايد: ما قرآن را به سوي تو [: پيامبر صلي الله عليه و آله فرستاديم تا براي مردم آن چيزي كه نازل شده است را بيان و تفسير كني. بنابراين اگر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آيات قرآن را تبيين و تفسير كند، ولي اين تفسير حجت نباشد، خلاف حكمت لازم مي آيد، يعني خداوند دستور به چيزي داده، باشد و آن را معتبر نداند، بنابراين براساس اين آيه شريفه ي اگر حديثي از پيامبر در بيان و تفسير آيه اي از قرآن به ما برسد براي ما حجت است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 41

در مورد اهل بيت عليهم السلام ذيل همين آيه علامه طباطبائي رحمه الله مي نويسند:

ما از اين آيه حجيت بيان پيامبر را در تفسير مي فهميم و از حديث ثقلين، به دست مي آيد كه اهل بيت عليهم السلام ملحق به پيامبرند كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به طور متعدد از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده «1» كه «من دو چيز گرانبها، يا سنگين را در ميان شما گذاشتم، كتاب خدا قرآن و عترتم را»، بعد فرمود:

«ما إن تمسكتم بهما» اگر از هر دو استفاده كنيد و به هر دو تمسك بجوئيد، شما نجات پيدا مي كنيد.

حضرت مي فرمايد: «ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا» اگر به هر دو، هم قرآن و هم اهل بيت عليهم السلام تمسك پيدا كنيد گمراه نمي شويد لذا مفهوم حديث اين است كه «ما إن تمسكتم باحدهما أولا تمسكتم بهما»: اگر به يكي تمسك پيدا كنيد يا به هيچ كدام تمسك پيدا

نكنيد گمراه خواهيد شد. پس نه قرآن بدون اهل بيت انسان را به مقصد مي رساند، نه اهل بيت بدون قرآن، بايد هر دو، با هم باشد تا انسان را به سر منزل مقصود برساند. بدين ترتيب علامه طباطبائي از اين روايت استفاده مي كند كه بيان و تفسير اهل بيت عليهم السلام براي ما معتبر است.

البته دلائل ديگري هم وجود دارد مثل عصمت اهل بيت عليهم السلام، و دلائل خاصي كه دارد و همچنين روايات ديگري كه در اين زمينه وارد شده كه مجال ذكر آنها نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 42

3. عقل:

حجيت عقل ذاتي است يعني در حقيقت عقل پايه ي معارفِ بشري است، و خود عقل دليلي بر اعتبارش نمي خواهد. در مورد حجيت عقل مثال مي زنند به تر بودن آب. آب تر است و چيزهاي ديگر بوسيله ي آب تر مي شود و اين تري آب از كجاست از خود ذات آب است.

حجيّت عقل هم ذاتي است علاوه بر اين كه در احاديث و آيات هم اشاراتي بر اين حجيت داريم مثلًا در سوره ي مباركه نحل مي فرمايد: «قرآن را نازل كرديم تا پيامبر براي مردم بيان بكند، و به خاطر اينكه تفكر بكنند.

«لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» «1»

در آيات متعددي از قرآن به تدبر، تفكر، تعقل دعوت شده، وقتي آياتي ما را به تدبر و تفكر مي خواند، اگر ما تفكر و تدبر را، معتبر ندانيم خلاف حكمت لازم، مي آيد. علاوه بر اينكه در احاديث نيز آمده كه ما دو حجة داريم، «حجة ظاهرة و حجة باطنة»؛ حجت ظاهري پيامبر و اهل بيت عليهم السلام هستند و حجت باطني عقل ماست. بنابراين علاوه بر اينكه، حجيت عقل ذاتي است

در آيات و روايات هم به اعتبارش اشاره شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 43

پرسش:

نقش علوم تجربي در تفسير قرآن چيست؟ آيا علوم تجربي منبع تفسير قرآن هستند يا تفسير قرآن منبعي براي شناخت علوم تجربي مي باشد؟!

پاسخ:

موضوع قرآن و علوم تجربي نياز به بحث مفصلي دارد تا ابعاد مختلف آن روشن شود كه در اين مجال نمي گنجد «1» از اين رو ناچاريم نگاهي گذرا به اين بحث داشته باشيم:

قرآن كريم در آيات متعددي، به مسائل طبيعت، كيهان شناسي، ساختار بدن انسان و غيره اشاره كرده بعضي از معاصرين مصر آيات مربوط به مسائل طبيعي در قرآن را 1322 مورد شمرده اند: «2» كه البته در تحقيقات ما بيش از اين به شمار آمده است. بنابراين حدود 15 قرآن مباحثي است كه مربوط به اشارات علمي قرآن است گاهي به حركت خورشيد اشاره كرده «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «3» گاهي نيروي جاذبه را مطرح مي كند «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» «4» پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 44

گاهي زوجيت گياهان مورد توجه واقع مي شود، «1»

گاهي به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است «2» و مانند آن.

كه فهم اين آيات نياز دارد كه مفسر، با علوم تجربي روز آشنائي داشته باشد، اگر انسان با علوم مربوط به هر آيه آشنائي نداشته باشد ممكن است برخي از اين آيات را حتي اشتباه تفسير كند.

يادآوري: درست است كه قرآن اشارات علمي دارد و اشارات علمي قرآن موجب رشد علوم تجربي شده، ولي اين بدان معنا نيست كه همه ي علوم تجربي در قرآن وجود دارد، قرآن كتاب فيزيك يا شيمي، يا كتاب پزشكي يا دايرة

المعارف علمي نيست، ولي اشاراتي دارد كه گاهي اوقات در حد اشارات اعجازآميز است؛ و از آن طرف اگر انسان اين اشارات را در كنار آموزه ها و دستاوردهاي علوم تجربي به تتبع ننشيند و به عبارت ديگر علوم تجربي را در فهم قرآن استخدام نكند، ممكن است خوب مطلب را متوجه نشود و در فهم آيه به بي راهه برود.

مثال: قرآن كريم مي فرمايد: «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» «3»

خورشيد جريان دارد تا محل استقرار خودش «4»

برخي از قدماي مفسرين اين آيه ي شريفه را اين طور معنا مي كردند كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 45

«مقصود همين حركت كاذب است» چون در علم كيهان شناسي در آن زمان تفكر «هيئت بطلميوس» حاكم بود و فكر مي كردند كه زمين مركز جهان است، و خورشيد به دور زمين مي گردد، حس كاذب انسان هم همين را تأييد مي كرد، كه صبح خورشيد از شرق طلوع مي كند و پايان روز در غرب غروب مي كند. برخي از مفسرين نيز همين حركت كاذب خورشيد را از آيه استفاده كردند، در حالي كه مفسرين امروز مي گويند: با توجه به اينكه ما مي دانيم كه خورشيد مركز منظومه ي شمسي است و زمين به دور خورشيد مي چرخد و اين ديدن طلوع و غروب ما، حس كاذبي است پس معلوم مي شود كه قرآن به حركت واقعي خورشيد اشاره مي كند كه يا اين حركت به طرف مركز كهكشان راه شيري و به دور مركز كهكشان مي چرخد، يا به طرف ستارگان دور دستي مي رود مثلًا تا زماني كه انرژي آن تمام شود و به سياه چاله ها ملحق شود، برخي گفته اند، به ستاره اي مثل (وُگا) ملحق مي شود و ...

بنابراين

حركت واقعي خورشيد مطرح است حركتي كه خورشيد به همراه منظومه شمسي دارد، يا حركت خورشيد به دور خودش يعني حركت وضعي يا حركت انتقالي؛ بنابراين حركت واقعي خورشيد مد نظر است نه اين حركت كاذب خورشيد. با اين مثال ها روشن شد كه علوم تجربي در فهم قرآن مؤثر است. و حداقل در اين 1322 آيه ما بايد به علوم تجربي توجه داشته باشيم ولي بايد مواظب باشيم كه:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 46

1. نظريه ها و فرضيه هاي اثبات نشده ي علمي را بر قرآن تحميل نكنيم؛

2. از طرفي دچار استخراج علوم از قرآن نشويم و به دام اين مسائل نيفتيم؛

3. مطالب علمي كه به حد بداهت حسي رسيده باشد و قطعي باشد مثل كرويت زمين و ... را مي توان در تفسير قرآن از آن به عنوان قرينه استفاده كرد كه گاهي اعجاز علمي قرآن را نيز نشان مي دهد چنانچه از مثال ها معلوم شد. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 47

مقصود از روش هاي تفسيري چيست؟

پرسش:

مقصود از روش هاي تفسيري چيست؟

پاسخ:

بحث روش هاي تفسيري بحث پر دامنه اي است و بسياري از قرآن پژوهان و صاحب نظران در اين زمينه قلم زده اند شايد بتوانيم ريشه هاي اين بحث را در صدر اسلام و در روايات پيامبر جستجو كنيم، كه از تفسير به رأي منع مي كردند و گاهي در تفسيرشان از آيه اي براي تفسير آيه ي ديگر استفاده مي كردند، سپس در دوران اهل بيت عليهم السلام اين بحث دامنه ي بيشتري پيدا كرد و روش هاي ديگري افزوده شد و در عصر ما هم كاوش هاي زيادي در اين زمينه شده و روش هاي متنوعي ارائه شده است كه مي توان گفت: قرآن كريم حداقل به 6

روش تفسير مي شود:

اول: تفسير قرآن به قرآن

دوم: تفسير روايي؛ يعني تفسير قرآن با سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام.

سوم: تفسير عقلي؛ يعني تفسير قرآن به كمك قرائن عقلي.

چهارم: تفسير علمي؛ يعني تفسير قرآن با كمك علوم تجربي قطعي.

پنجم: تفسير اشاري يا تفسير باطني؛ كه گاهي به آن تفسير عرفاني نيز گفته مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 48

ششم: كه در حقيقت جمع بين اين روش ها به شمار مي آيد، روش تفسير اجتهادي جامع و كامل است. كه يك آيه ي قرآن در صورت اقتضاء، با روش هاي مختلفي تفسير شود كه همه ي اين روش ها را شامل بشود.

يادآوري:

روش ديگري هم وجود دارد كه چون روش باطل و غيرمعتبري است جزء اين روش ها آورده نشد كه در حقيقت روش هفتمي به شمار مي آيد و آن «تفسير به رأي» است، كه در احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله از طريق شيعه و اهل سنت از آن نهي شده است و همچنين در روايات اين روش تفسيري، باطل و مذموم معرفي شده و حتي وعده ي آتش بر آن داده شده و حرام شمرده شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 49

تفسير به رأي با تفسير عقلي و تفسير اجتهادي چه تفاوتي دارد؟

پرسش:

تفسير به رأي با تفسير عقلي و تفسير اجتهادي چه تفاوتي دارد؟

پاسخ:

در پاسخ به اين پرسش ما تفسير عقلي را با يك مثال معرفي مي كنيم تا تفاوت آن با تفسير به رأي روشن شود: استفاده ي از قرائن عقلي، در تفسير قرآن را تفسير عقلي مي نامند به عنوان مثال قرآن كريم مي فرمايد: «إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» «1»

روز قيامت برخي از مردم به سوي پروردگار نظر مي كنند.

از ظاهر

آيه تصور مي شود كه خدا جسمي است كه افراد به آن نگاه مي كنند، در حالي كه ما قرينه ي عقلي بر خلافش داريم، برهان داريم بر اينكه خداوند جسم نيست چون اگر جسم باشد محدوديت دارد و محدوديت مستلزم مخلوق بودن است و ... بنابراين خداوند تبارك و تعالي، جسم نيست، پس معلوم مي شود اين نظر در آيه ي شريفه نظر با چشم سر نمي باشد بلكه شهود باطني است، يا نگاه به ثواب و عقاب الهي است، و توجيهاتي كه ذيل اين آيه و مانند آن آمده است.

بنابراين ما به وسيله ي يك قرنيه ي قطعي عقلي، ظاهر آيه را تأويل مي كنيم، يا ظاهر آيه را تفسير مي كنيم، و اين روش تفسير عقلي مي باشد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 50

كه غير از تفسير به رأي است، زيرا تفسير به رأي آن است كه بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي تفسير شود، پس اين دو كاملًا با هم متفاوت است.

تذكر:

1. خلط اين دو مبحث از جايي شروع شده كه برخي افراد «1» براي اولين بار تفسير به رأي را به دو نوع ممدوح و مذموم تقسيم كردند و نوشتند كه تفسير به رأي مذموم يعني تفسير به رأيي كه جايز نيست و در روايات نكوهش شده، و تفسير به رأي ممدوح مثل تفسير عقلي يا تفسير اجتهادي كه جايز است.

و كم كم بسياري از نويسندگان، اين مطلب را گرفتند و نقل كردند در حالي كه اصل مطلب مخدوش است، زيرا رواياتِ تفسير به رأي، مطلق است يعني همه نوع تفسير به رأي را جايز نمي داند، و تفسير به رأي ممدوح، و مذموم نداريم.

بنابراين تفسير عقلي، اصلًا

تفسير به رأي نيست در حقيقت تفسير به رأي آن است كه بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي باشد، و تفسير عقلي با توجه به قرائن عقلي مي باشد؛ از اين رو تفسير عقلي، تخصصاً از تفسير به رأي خارج است و نمي شود آن را تفسير به رأي ممدوح ناميد.

از مطالب گذشته پاسخ اين كه آيا تفسير اجتهادي، با تفسير به رأي تفاوت دارد نيز مشخص مي شود:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 51

تفسير اجتهادي صحيح، اين است كه مفسر، اول به قرائن عقلي و نقلي آيه مراجعه كند رواياتش را بررسي كند، آيات ديگر را ببيند، اگر برهان هاي عقلي براي آن هست ببيند، بعد در پايان، جمع بندي كند و در نتيجه، برداشتي از آيه داشته باشد، اين اجتهاد در تفسير مي باشد. در حالي كه تفسير به رأي اين است كه قبل از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي، اظهار نظر شود. پس اين دو تا با هم تفاوت دارند، چنانچه اگر در تفسير اجتهادي، مجتهدِ تفسير، بدون مراجعه به قرائن عقلي و نقلي اظهار نظر بكند به دام تفسير به رأي مي افتد، پس اجتهاد مي تواند دو نوع باشد اجتهاد صحيح، اجتهاد غيرصحيح؛ اجتهاد صحيح آن است كه مفسر بعد از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي نظرش را اعلام كند و اجتهاد غيرمعتبر و غيرصحيح اين است كه قبل از مراجعه به قرائن عقلي و نقلي اعلام نظر كند.

2. يكي از مواردي كه موجب اشتباه در اين بحث شده، اين است كه برخي گمان كرده اند: واژه ي «رأي» به معناي «عقل» است برخي از معاصرين مثل «شيخ آل عبدالرحمن العك» و همچنين آقاي

«ذهبي» در «التفسير و مفسرون» و ديگران گفته اند: كه رأي در اينجا به معناي «عقل» و تفسير به رأي به معناي تفسير به عقل مي باشد، بنابراين اگر كسي تفسير عقلي كرد، مي شود تفسير به رأي ممدوح، چون تفسير عقلي را نمي توانيم بگوئيم بد است. اين تفسير به رأي ممدوح است و غير از آن تفسير به رأي است كه در روايات مذموم شمرده شده.

در حالي كه چنانچه گذشت، اولين بار اين تقسيم را راغب اصفهاني كرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 52

كه ممدوح و مذموم را جدا كرده و اين خلاف اطلاق روايات است علاوه بر اينكه لغت هم اين مطلب را ياري نمي كند و از طرفي خود آقاي راغب اصفهاني در مفرداتش مي گويد: رأي، اعتقادي است كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود. به عبارت امروزي، «رأي» يعني، «گمانه زني» بنابراين اگر كسي بدون استناد و بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي گمانه زني كرد اين تفسير به رأي است، پس اين كه گفته شده تفسير به رأي، يعني تفسير عقلي، چون رأي به معناي عقل است، مطلب درستي به نظر نمي آيد. حتي برخي از معاصرين ادعا كرده اند كه هيچ موردي در كتاب و سنت، و لغت، «رأي» به معناي عقل نيامده و نمي شود بگوئيم كه تفسير به رأي، يعني تفسير عقلي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 53

پرسش:

آيا بين تفسير عقلي و اجتهادي تفاوتي وجود دارد؟

پاسخ:

آري، تفسير اجتهادي با تفسير عقلي متفاوت است چنانچه گذشت ما روش ها را به 6 روش تفسير كرديم: تفسير قرآن به قرآن، تفسير روائي، تفسير علمي، تفسير عقلي، تفسير اشاري يا باطني، و تفسير اجتهادي

جامع.

در يك تقسيم بندي جامع، تفاسير را به دو دسته تقسيم مي كنند:

مي گويند تفاسير نقلي و اجتهادي.

تفاسير نقلي آنهايي است كه براساس تفسير مأثور، تفسير قرآن به قرآن، تفسير روائي باشد. و بقيه ي تفاسير اعم از تفسيرهاي علمي و عقلي را تفاسير اجتهادي مي گويند.

يادآوري:

به نظر مي رسد كه واژه ي اجتهاد به يك معناي اعمي، شامل تفسير علمي و عقلي نيز مي شود، منتها تفسير عقلي يك اصطلاح خاص است، كه استفاده ي از قرائن عقلي و برهان هاي عقلي در فهم آيات قرآن را تفسير عقلي گويند. كه اين «تفسير عقلي خاص» قسمتي از تفسير اجتهادي به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 54

معناي عام است، بنابراين نمي توان گفت: تفسير عقلي، همان تفسير اجتهادي است.

از اين رو لازم است قلمرو «تفسير اجتهادي به معناي اعم» و «تفسير اجتهادي به معناي اخص» و «تفسير عقلي به معناي خاص» از همديگر جدا شود.

زيرا اجتهاد به معناي اعم در تفسير قرآن به قرآن و در تفسير روايي هم به كار مي رود، به اين معنا كه ما آيه اي را كنار آيه اي مي گذاريم و يا روايتي را ذيل آيه اي مطرح مي كنيم و استنباط و نتيجه گيري مي كنيم لذا در تفسير قرآن به قرآن و تفسير روايي، استنباط و اجتهاد به معناي اعم راه دارد.

و حتي در «تفاسير روايي محض» مثل «البرهان»، «در المنثور» و «نورالثقلين» كه فقط روايات را ذيل آيات آورده اند و نتيجه گيري هم نكرده اند، همان هم مبتني بر يك اجتهاد بوده است كه اين روايت مربوط به اين آيه و تفسير آن است.

نتيجه گيري:

بنابراين به نحوي مي توان گفت:

- تفسير اجتهادي به معناي اعم در تمام روش هاي تفسيري كاربرد دارد.

- و روش تفسير عقلي

به معناي خاص، استفاده از قرائن عقلي و برهان هاي عقلي در فهم آيات قرآن مي باشد، كه اين روش در كنار بقيه ي روش هاي تفسيري مطرح است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 55

- و روش تفسير اجتهادي به معناي اخص اين است كه مفسر همه ي قرائن عقلي و نقلي آيه را در نظر بگيرد و نگاهي جامع داشته باشد به آيات، روايات، علم، عقل به معناي برهاني و حتي باطن، و در پايان با ملاحظه ي همه ي اين موارد، به نتيجه گيري برسد.

اين روش، روش اجتهادي جامع مي باشد، كه در مقابل ديگر روش هاي تفسيري برشمرديم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 56

پرسش:

روش تفسير قرآن به قرآن را با مثال توضيح فرماييد؟

پاسخ:

روش تفسير «قرآن به قرآن» در كلمات پيامبر صلي الله عليه و آله و رواياتي كه از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده، به چشم مي خورد كه گاهي يك آيه اي را شاهد براي آيه ي ديگر، مي آوردند، و از آن مطلب جديدي را بدست مي آوردند.

مثال: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

با آيه ي كريمه ي: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ» «2»

و آيه ي شريفه ي «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» «3»

وقتي كنار هم قرار گيرند به اين نتيجه مي رسيم كه اولًا قرآن در شب قدر نازل شده و دوم اينكه شب قدر، در ماه مبارك رمضان است و سوم اينكه شب قدر شب با بركتي است و مثال هاي ديگري هم در روايات است كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه براي نمونه يكي از آنها را مي آوريم:

در روايتي حكايت شده كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سوال شد كه

آيه ي شريفه مي فرمايد:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 57

«الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ» «1»

كساني هدايت يافتند كه، ايمانشان را با ظلم آلوده نكرده باشند در حالي كه كدام يك از ما (اصحاب) تا به حال ظلم نكرديم، بالاخره هر كسي در ارتباط با همسايه اش يا خويشاوندانش يا دوستانش ممكن است گرفتار ظلمي شده باشد با توجه به اين آيه اينها هدايت پيدا نكردند؟ در پاسخ طبق اين نقل «2» پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله اين آيه را به وسيله آيه ي 13 سوره ي لقمان تفسير كرد، و فرمود:

در آنجا مي فرمايد: «شرك ظلم بزرگي است» يعني يكي از مصاديق ظلم شرك است؛

و اينجا مي فرمايد: «كساني كه ايمانشان را با ظلم آلوده نكردند.»

يعني كساني كه ايمانشان را با شرك آلوده نكردند، اينها أهل هدايت هستند.

اين بود نمونه اي كه پيامبر از آيه اي براي تفسير آيه اي ديگر استفاده كرد همچنين در كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام، اين مطلب آمده و ائمه ي ديگر نيز اين روش را داشته اند و اين روشي است كه امروزه هم در بسياري از تفاسير، استفاده مي شود مشهورترين آن تفسير الميزان

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 58

علامه طباطبايي رحمه الله است. البته ايشان در مقدمه ي تفسير الميزان مي نويسند: «روش تفسير قرآن به قرآن، روش تفسيري اهل بيت است.» و ايشان اين روش را براي خودش در طول تفسير به عنوان روش اصلي، انتخاب كرده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 59 پرسش:

روش تفسير روايي را با مثال توضيح دهيد.

پاسخ:

تفسير روايي- كه امروزه در تفاسير فراوان به كار مي رود-

اين است كه ما از روايات پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام در تبيين و تفسير آيات قرآن استفاده كنيم. به اين صورت كه گاهي آيه اي عام است مطلب خاصي در روايت مي آيد، و گاهي آيه اي مطلق است مطلب مقيدي از روايات مي آيد و آن را تفسير مي كند و همچنين جزئيات آيات الاحكام در روايات بيان مي شود.

به عنوان مثال ما در آيات داريم «أَقِمِ الصَّلَاةَ» نماز بخوانيد ولي در ظاهر آيات بيان نشده چند ركعت بخوانيم. بديهي است كه تفسير اين آيات را سنت پيامبر بيان مي كند كه نمازها هر كدام چند ركعت است، و حتي جزئيات اين مسائل در روايات بيان مي شود. پس روايات، هم مي تواند يك منبع تفسيري باشد، و هم در حقيقت يك روش است كه ما از روايات براي تفسير قرآن بهره ببريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 60

پرسش:

روش تفسير علمي را با مثال توضيح دهيد.

پاسخ:

هر چند كه مدت زيادي است كه از روش استفاده مي شود و بسياري از مفسرين معاصر از اين روش استفاده مي كنند و حق هم همين است كه ما در فهم حدود 1322 آيه- كه برخي از معاصرين مصري، ليست كرده اند- آياتي كه اشاره به طبيعت، كيهان شناسي، انسان شناسي و مانند آنها دارد، ناچاريم كه، از مطالب قطعي علمي استفاده كنيم و نمونه هاي زيادي هم در اين مسئله هست.

مثلًا در مورد آيه ي شريفه ي «رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» «1»

گفته شده است كه اين آيه اشاره به نيروي جاذبه دارد، در حالي كه نيروي جاذبه، قرن 17 و 18 با ظهور نيوتن، كشف شد. ولي قرآن حدود ده قرن قبل به اين موضوع اشاره

كرده و فرموده: «خداوند آسمان ها را بدون ستون ديدني آفريد.»

و در روايتي هم ذيل اين آيه از امام رضا عليه السلام نقل شده كه «آنجا، ستون هايي است منتها شما اين ستون ها را نمي بينيد.» «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 61

بنابراين آيه ي شريفه اشاره دارد كه بين كرات آسماني و بين آسمان ها ستون هايي است، كه ما آن ستون ها را نمي بينيم و حداقل آن اشاره به نيروي جاذبه دارد. كه همچون ستون هايي اين كرات آسماني را بر همديگر نگه مي دارد، زمين به دور خورشيد مي چرخد زيرا نيروي جاذبه همچون ستوني اين را به خورشيد وصل كرده است.

در صدر اسلام اگر مي خواستند تعبيري براي ما به كار ببرند كه نيروي جاذبه را بفهميم شايد از اين تعبير زيباتر ممكن نبود.

حتي اين اعجاز علمي قرآن هم هست كه قرن ها قبل از تولد نيوتون اشاره به نيروي بين كرات آسماني كرده؛ از اين نمونه ها ما در فهم آيات قرآن داريم كه ناچاريم به مسائل علمي مراجعه كنيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 62

پرسش:

روش تفسير اشاري را معرفي نماييد؟

پاسخ:

تفسير اشاري را با عنوان هاي «تفسير عرفاني» و «تفسير باطني» هم از آن ياد مي شود و گاهي هم به آن «تفسير صوفي» نيز مي گويند چون صوفيه از اين روش زياد استفاده كرده اند.

البته در كلمات اهل بيت عليهم السلام از روش تفسير باطني هم استفاده شده است. و اهل بيت عليهم السلام ما را توجه داده اند كه قرآن علاوه بر اينكه ظاهري دارد، باطني هم دارد و ما نبايد فقط به ظاهر قرآن اكتفاء كنيم. البته، برخي از نحله هاي انحرافي، گفته اند: «ما بايد فقط باطن قرآن را بگيريم.»

كه به باطنيه مشهور شدند و اين تفكر باطلي است، بلكه ما بايد با كمك روايات اهل بيت و قواعد و ضوابطي كه در تفسير وجود دارد، هم به ظاهر قرآن توجه كنيم و هم از باطن قرآن غافل نشويم و به عبارت ديگر به نكات باطني، و اشارات عرفاني قرآن نيز توجه داشته باشيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 63

پرسش:

آيا «روش هاي تفسيري» با «مكاتب تفسيري» تفاوت دارند؟

پاسخ:

بله! در مباحث تفسيري، علاوه بر روش هاي تفسيري مكاتب، يا گرايش هاي تفسيري نيز مطرح است و اين دو با هم متفاوت هستند.

توضيح: «روش» يعني استفاده از منبعي خاص، مانند قرآن يا روايت يا علم ... در تفسير آيات قرآن.

اما «گرايش»- كه گاهي با عنوان هاي گوناگوني مثل مكتب يا مكاتب يا مذاهب تفسيري يا اتجّاهات عنوان مي شود- عبارت است از آن رويكرد خاص مفسر قرآن در تفسير خود؛ به عنوان مثال ممكن است مفسر قرآن چون اديب بوده مثل «زمخشري» در «كشاف» به مسائل ادبي در تفسير بيشتر پرداخته است كه اين را تفسير ادبي مي نامند.

گاهي مفسر قرآن، چون فقيه بوده و به مسائل فقهي علاقه داشته، مسائل فقهي را در تفسير بيشتر عنوان كرده كه اين مي شود تفسير قرآن با گرايش فقهي مثل تفسير قُرطَبي، و تفسير زبدة البيان محدث اردبيلي و فقه القرآن راوندي.

و يا چون نويسنده ي آن تفسير، متكلم بوده و در مباحث كلامي و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 64

اعتقادي تخصص داشته، تفسيرش به مباحث اعتقادي و كلامي گرايش پيدا مي كند مثل تفسير كبير فخررازي، كه بيشتر مباحث كلامي و اعتقادي در آن مطرح است اين را مي گويند تفسير

قرآن با گرايش كلامي.

گاهي تفسير، به خاطر فضاي حاكم بر جامعه يا گرايش و تخصص خاص مفسر به يك بحث، رنگ مي پذيرد. از اين رو تفسيري مي شود سياسي، يا جهادي، يا اخلاقي يا تقريبي؛ يا فلسفي مثل تفسير ملاصدرا، بنابراين تفاسير گاهي به خاطر نويسنده اش و گرايش يا تخصصي كه دارد، رنگ خاصي پيدا مي كند يعني آن نوع مطالب بيشتر در آن مطرح مي شود، كه از اين فرايند به «گرايش تفسيري» ياد مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 65

پرسش:

آيا از گرايش هاي تفسيري هم مثل روش هاي تفسيري، مي شود تعداد خاصي نام برد يا اينكه هر گرايشي ممكن است مكتب تفسيري خاصي ايجاد كند؟

پاسخ:

گرايش هاي تفسيري محدود نيست، و ممكن است گرايش هاي جديدي هم در مباحث تفسيري پيدا شود، مثل رويكردهاي علمي كه امروزه پيدا شده؛ ولي در روش ها، ديرتر تحولي ايجاد مي شود، اما در گرايشات تحولات سريعتر است و ممكن است به اقتضاي زمان هاي مختلف، مذاهب و مكاتب مختلف، و همچنين به خاطر علوم مختلف گرايش هاي جديدي پديد مي آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 66

پرسش:

چند منبع براي مطالعه ي روش هاي تفسيري بيان كنيد.

پاسخ:

در مورد روش هاي تفسيري كتاب هاي متعددي نوشته شده كه طي تحقيقي، حدود 133 كتاب در اين زمينه جمع آوري، و در كتاب «درسنامه ي روش ها و گرايش هاي تفسيري» اين 133 كتاب را معرفي كرديم.

از جمله منابعي كه مي تواند در مبحث روش ها و گرايش هاي تفسيري مورد استفاده قرار بگيرد عبارتند از:

«مباني و روش هاي تفسيري» استاد عميد زنجاني؛

«التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب» استاد آيةاللَّه معرفت؛

«درسنامه روش ها و گرايش هاي تفسيري» از نگارنده؛

«روش ها و گرايش ها» حسين علوي مهر؛

«آشنايي با مكاتب تفسيري»

از استاد بابائي؛

و كتاب هاي ديگري كه در اين زمينه نوشته شده و به معرفي روش ها، و گرايش هاي تفسيري پرداخته اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 67

تفاوت تفسير به رأي با تدبر و تعقل در قرآن چيست؟

پرسش:

تفاوت تفسير به رأي با تدبر و تعقل در قرآن چيست؟

چون در آيات فراواني از قرآن به تدبر و تعقل توصيه شده «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» «1»

از طرفي نيز تدبر كردن در قرآن به نوعي با تفسير ارتباط دارد، آيا اين تفسير به رأي نمي شود؟

پاسخ:

واژه «رأي» يعني «اعتقادي كه از غلبه ي گمان پيدا مي شود». «2» برخي توهم كرده اند كه واژه ي «رأي» به معناي عقل است ولي اينگونه نيست واژه «رأي» به معناي اعتقاد ظني است، به عبارت فارسي امروزي، رأي يعني «گمانه زني» از اين رو تفسير به رأي يا گمانه زني يعني تفسير كردن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي، كه جايز نيست و در روايات از آن نهي شده است. تدبر، تفكر و تعقل در آيات قرآن، نه تنها جايز و لازم است بلكه به آن سفارش هم شده است. «3»

همان طور كه در معناي تفسير بيان شد، تفسير يعني «درك معاني

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 68

آيات، و مقاصد خداوند، و بيان آن براي ديگران.» از اين رو تدبر و تفكر مرحله ي قبل از تفسير است چرا كه با تفكر و تدبر و تعقل ممكن است به مطالب جديد دست يابد و لذت ببرد و اين مطلوب است؛ ولي اگر تعقل و تدبر و تفكر انجام شد و خواست به مرحله ي بيان برسد و به مرحله ي تفسير وارد شود، اينجا بايد از كانال صحيح تفسير عبور كند يعني قرائن عقلي و

نقلي در نظر گرفته بشود سپس براي ديگران بيان شود.

تا گرفتار تفسير به رأي نشود، مبادا نظر خودش و فهم خودش را بدون توجه به قرائن عقلي و قراين نقلي يعني آيات و روايات، براي ديگران بيان كند.

نتيجه گيري:

با توجه به مطالبي كه گذشت:

تدبر در آيات قرآن كه مقدمه ي تفسير است؛

تفسير صحيح، كه بيان معاني آيات و مقاصد خدا با توجه به قرائن عقلي و نقلي مي باشد؛

تفسير به رأي كه تفسير قرآن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي است.

بين اين سه مقوله تفاوت مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 69

هرمنوتيك به چه معناست و تفسير قرآن و هرمنوتيك چه ارتباطي با يكديگر دارند؟

پرسش:

هرمنوتيك به چه معناست و تفسير قرآن و هرمنوتيك چه ارتباطي با يكديگر دارند؟

پاسخ:

مبحث هرمنوتيك در چند صباحي است، در مباحث قرآني مطرح شد، و برخي از نويسندگان آن را در رديف روش هاي تفسير قرآن تحت عنوان «روش تفسير هرمنوتيك قرآن» مطرح كرده اند. «1» و برخي ديگر از نويسندگان اين مبحث را زير مجموعه ي «گرايش ادبي تفسير قرآن» قرار داده اند. «2»

صرف نظر از درستي يا نادرستي اين كار، مبحث هرمنوتيك و رابطه ي آن با تفسير قرآن و روش هاي تفسيري نياز به بررسي دارد. اما ديدگاه ها در موضوع هرمنوتيك بسيار گسترده و متفاوت است، و پذيرش هر كدام لوازم خاصي دارد كه گاه با لوازم پذيرش ديدگاه ديگر متناقض است، از اين رو بررسي اين مبحث نيازمند تأليف مستقل و برتري آن در سطح دانش پژوهان دكتري است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 70

البته كوشش هايي در اين زمينه شده است كه هنوز نيازمند تكميل و نقد و بررسي بيشتر است كه در پايان نوشتار بدان ها اشاره مي كنيم.

اوّل: اشاره به پيشينه ي

هرمنوتيك

مفهوم شناسي هرمنوتيك:

واژه ي هرمنوتيك «» از معني يوناني «» به معناي «تفسير كردن» است.

اين واژه از زمان افلاطون به كار مي رفته است و به معناي به فهم در آوردن چيزي يا موقعيتي مبهم است. ارسطو از اين لفظ براي نام گذاري بخشي از كتاب «ارغنون» (كه در باره ي منطق قضايا است) استفاده كرد.

معمولًا در ريشه يابي لغوي هرمنوتيك ربط روشني ميان واژه و «هرمس» خداي پيام رسان يونانيان، برقرار مي كنند. اين تا قبل از قرن هفده ي ميلادي شاخه اي خاص از دانش را سراغ نداريم كه به نام هرمنوتيك ناميده شده باشد. و تنها از قرن هفدهم به بعد هرمنوتيك شاخه اي از دانش بشري شد. «1»

هرمنوتيك در بستر تاريخ:

هرمنوتيك به طور رسمي از قرن هفدهم ميلادي شروع شد.

دان هاور «2» نخستين كسي است كه واژه ي هرمنوتيك را در عنوان كتابش گنجاند، نام كتاب او «هرمنوتيك قدسي يا روش تفسير متون مقدس» بود. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 71

برخي صاحب نظران نهضت اصلاح ديني را نقطه ي آغاز هرمنوتيك مي دانند، اما شلاير ماخر «1» (1768- 1834 م) را بنيانگذار هرمنوتيك جديد مي دانند. «2» و نخستين بار در حدود صد سال پيش ويليام ديلتاي «3» (1833-. 1911 م) هرمنوتيك به عنوان يك روش انديشه تدوين شد كه هدف آن بالا بردن ارزش علوم انساني و هم رديف كردن آن با علوم تجربي بود.

تا اينجا دانشمندان هرمنوتيك بر نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد مي كردند.

اما به دنبال آنان ديدگاه ديگري در هرمنوتيك پيدا شد كه مارتين هايدگر (1889- 1976 م) و گادامر (1900 م) پايه گذار آن بودند و بر كاوش فلسفي در موضوع فهم تأكيد مي كردند و

از نقش نيّت مؤلّف در متن كاست.

تذكر: هر چند كه بيان شد هرمنوتيك از قرن هفدهم ميلادي به عنوان شاخه ي علمي مطرح گرديد اما برخي مباحث هرمنوتيكي در لابه لاي كتاب هاي دانشمندان قبل از قرن هفدهم نيز آمده است كه تحت عنوان «هرمنوتيك بي نام» از آنها ياد مي كنند، از جمله:

سنت اگوستين، فيلسوف و متكلّم مسيحي (430- 454 م) كه خلط معناي حقيقي با معناي مجازي و استعماري، را دليل اصلي ابهام كتب مقدس مي دانست. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 72

و در ميان دانشمندان مسلمان نيز در مبحث تفسير و اصول الفقه، مباحثي مشابه نظريات هرمنوتيكي مطرح شده است يعني برخي مباحث اصول الفقه به قواعد فهم متن مي پردازد و نيز مفسّران در مقالات تفسير به مباحثي پيرامون فهم و تفسير فهم و تفسير قرآن مي پردازد و نيز مباحث شيوه هاي تفسير قرآن گونه اي از مباحث هرمنوتيكي به شمار مي آيد. از جمله تفيسر اشاري (رمزي، كنايي و تمثيلي و ...) «1».

ديدگاه ها درباره ي هرمنوتيك:

براي هرمنوتيك تعريف هاي متعدّدي شده است از جمله:

1. جان مارتين كلادينوس (1759- 1710 م) علوم انساني را مبتني بر «هنر تفسير» مي دانست و هرمنوتيك را نام ديگر آن قلمداد مي كرد.

هرمنوتيك هنر دست يابي به فهم كامل و تامّ عبارات گفتاري و نوشتاري است البته در مواردي كه ابهام رخ مي دهد.

2. فردريك آگوست ولف (در سخنراني هاي 1785 تا 1807 م) هرمنوتيك را اين چنين تعريف كرد: «علم به قواعدي كه به كمك آن، معناي نشانه ها درك مي شود». هدف از اين علم، درك انديشه هاي گفتاري و نوشتاري شخص مولّف يا گوينده، درست مطابق آنچه مي انديشيده است.

3. فردريش ارنست دانيل شلايرماخر (1834- 1767 م) به

هرمنوتيك به مثابه ي «هنر فهميدن» مي نگريست.

او به مسأله ي بدفهمي توجه كرد و بر آن بود كه تفسير متن دائماً در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 73

معرض خطر ابتلاء به سوء فهم قرار دارد. از اين رو هرمنوتيك بايد به منزله ي مجموع قواعدي روش مند و روش آموز براي رفع اين خطر به استخدام در آيد.

او هدف تفسير را كشف نيّت مولّف مي دانست «1» و بر دو محور تأكيد مي كرد:

اول: فهم دستوري انواع عبارات و صورت هاي زباني و فرهنگي كه مولّف در آن زيسته و تفكّر او را مشروط و متعيّن ساخته است.

دوم: فهم فني يا روان شناختي ذهنيّت خاص يا نبوغ خلّاق مؤلّف. «2»

4. ويلهلم ديلتاي (1833- 1911 م) هرمنوتيك را دانشي مي دانست كه عهده دار ارائه ي روش شناسي علوم انساني است. هدف اصلي تلاش هرمنوتيكي او ارتقاي اعتبار و ارزش انساني و همطراز كردن آن با علوم تجربي بود.

او بر تمايز «فهميدن» و «تبيين» تكيه دارد، تبيين حوادث طبيعي بر استخدام قوانين كلي تكيه دارد، ولي مورخ در پي فهم اعمال عاملان حوادث است تا از طريق كشف نيّات و اهداف و آمال و منش و شخصيت آنان به فهم افعالشان نايل آيد.

فهميدن يعني «كشف من در تو» و اين به دليل ماهيت بشري عام امكان پذير است. از پيروان او ماكس وبر آلماني (1864- 1920 م) و يواخيم واخ آلماني است. «3»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 74

5. بابنر؛ از نويسندگان معاصر آلماني، هرمنوتيك را «آموزه ي فهم» تعريف كرد.

البته اين تعريف؛ با هرمنوتيك فلسفي مارتين هايدگر (1976- 1889 م) و هانس گادامر (1901 م) تناسب دارد، كه به مطلق فهم نظر دارد

و در صدد تحليل واقعه ي فهم و تبيين شرايط وجودي حصول آن است و خود را در مقوله ي فهم متن يا در چارچوب فهم علوم انساني محدود نمي كند.

هايدگر، معتقد است كه در جمع بشري، جهان را از راه پيش ساخت فهم- يعني مفروضات، انتظارات و مفاهيم- مي فهمند، اينها تشكيل دهنده ي فهم هستند. گادامر باورهاي فوق (نظرات هايدگر) را تأييد مي كرد و معتقد بود: هر متن يا چيزي كه از ديدگاه خاص مورد تفسير قرار گيرد خود به سنّتي خاص تعلّق دارد و افق خاصي را مي سازد كه در چارچوب آن هر چيزي قابل فهم مي شود.

اين افق در اثر مواجهه با اشيا، دائماً تعديل مي يابد ولي هيچ گونه تفسير نهايي و عيني وجود ندارد. «1»

اين تعاريف نشان مي دهد كه گستره ي هرمنوتيك و تلقّي ها از آن بسيار متنوّع است و قلمرو مباحث آن همراه با سير تاريخي آن گسترده تر شده است. و از حدّ معرّفي هرمنوتيك به مثابه ي راهنمايي براي تفسير ديني و حقوقي تا حدّ آن به منزله ي تأمّلي فلسفي در باب ماهيت فهم و شرايط وجودي حصول آن، ارتقاء يافته است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 75

سوم: رابطه ي هرمنوتيك با تفسير قرآن:

برخي دانشمندان مصر همچون محمد ابراهيم شريف در كتاب «اتجاهات التجديد في تفسير القرآن» و عفت محمد شرقاوي در كتاب «الفكر الديني في مواجهة العصر» و نصرحامد ابوزيد در كتاب «نقد الخطاب الديني» به كاربرد هرمنوتيك در تفسير قرآن روي آوردند، سپس در ايران نيز افرادي همچون محمد مجتهد شبستري در كتاب «هرمنوتيك كتاب و سنّت» بدان پرداختند. به عقيده ي برخي نويسندگان، متفكّران هرمنوتيك مسلمان اصول روشن تفسير متون خود

را از دانشمند زبان شناس سوئيسي به نام «فرديناند سوسير» (1857- 1931) گرفته اند. «1»

در اينجا لازم است مهم ترين مشخصات و آموزه هاي تفسير قرآن مشهور را در برابر تفسير هرمنوتيكي بيان كنيم تا دعاوي طرفين روشن شود و داوري آسان گردد:

الف) ويژگي ها و آموزه هاي تفسير قرآن مشهور:

1. مفسّر در جستجوي معناي متن است و معناي متن همان مقصود و مراد جدّي متكلّم و مولّف است، و متون مقدّس پيام هاي الهي براي بشر هستند كه هدف مفسّر درك پيام نهايي متن است. «2»

2. رسيدن به معناي متن (مقصود متكلّم ومولّف) از طريق پيمودن روش متعارف و عقلايي فهم متن ميسّر است كه بر اساس حجّيت ظواهر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 76

الفاظ استوار است. و دلالت الفاظ تابع وضع لغوي و اصول و قواعد عقلايي محاوره و تفهيم و تفاهم است كه هر متكلّم و مخاطبي در هر زبان بر اساس آنها سخن مي گويند و مي فهمند.

3. مفسّر گاهي به فهم تعييني از متن مي رسد (مثل فهم نصوص) و گاهي به فهم ظنّي از متن مي رسد (مثل فهم ظواهر) و گاهي در فهم متن خطا مي كند.

4. معيارهايي براي تشخيص خطاهاي مفسّران وجود دارد كه از جمله ي آنها قوانين منطق، قواعد عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسير است كه برخي از آنها توسط پيشوايان ديني بيان شده است (همچون قاعده ي تفسير به رأي) و برخي توسط دانشمندان تدوين شده است. هر گاه فهم و تفسير متن مطابق قواعد فوق بود حجّت و معتبر است. بنابر اين نسبي گرايي در فهم متن بي معناست چون فهم هاي صحيح و فهم هاي نادرست قابل تشخيص است.

5. فاصله ي زماني عصر مفسّر با

زمان پيدايش متن مانع جدّي براي دست يابي به مقصود و مراد جدّي متن قرآن نيست.

چرا كه اوّلًا: برخي قراين از طريق احاديث و شأن نزول ها و تاريخ به ما رسيده است و مي توانيم تا حدود زيادي معناي اصيل لغات را دريابيم.

ثانياً: ظهور الفاظ متن قرآن حجّت است و اگر با توجه به قراين ظهوري در زمان ما منعقد شود معتبر است.

6. مفسّر حق ندارد ذهنيّت ها و پيش داوري هاي خود را بر متن تحميل

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 77

كند و گرنه گرفتار تفسير به رأي مي شود كه ممنوع و حرام است و تفسير او را غير معتبر مي سازد. و بايد تا حد امكان خود را از اين پيش داوري ها تهي نمايد (هر چند كه به طور كامل ممكن نيست).

7. متن قرآن از خداست و پيامبر صلي الله عليه و آله نقشي در تعيين لفظ و محتواي وحي نداشته است بلكه بارها از طرف خدا تهديد شده كه اگر كلمه اي كم و زياد كند مجازات مي شود. «1»

ب) ويژگي ها و آموزه ها و پيامدهاي تفسير هرمنوتيكي از قرآن:

1. فهم متن محصول تركيب و امتزاج افق معنايي مفسّر با افق معنايي متن است، بنابر اين دخالت ذهنيّت مفسّر در فهم، نه امري مذموم، بلكه شرط وجودي حصول فهم است و واقعيتي اجتناب ناپذير است.

2. درك عيني متن، به معناي امكان دست يابي به فهم مطابق با واقع، امكان پذير نيست. زيرا عنصر سوبژ كتيو (يعني ذهنيت و پيش داوري مفسّر) شرط حصول فهم است و در هر دريافتي، لاجرم پيش دانسته هاي مفسّر دخالت مي كند.

3. فهم متن عملي بي پايان و امكان قرائت هاي مختلف از متن، بدون هيچ محدوديتي وجود

دارد. زيرا فهم متن، امتزاج افق معنايي مفسّر با متن است و به واسطه ي تغيير مفسّر و افق معنايي او، قابليت نامحدودي از امكان تركيب فراهم مي آيد.

4. هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالي وجود ندارد و درك نهايي و غيرقابل تغييري از متن نداريم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 78

5. هدف از تفسير متن، درك «مراد مولّف» نيست، ما با متن مواجه هستيم نه با پديد آورنده ي آن. نويسنده يكي از خوانندگان متن است و بر ديگر مفسّران يا خوانندگان متن رجحاني ندارد.

متن، موجود مستقلّي است كه با مفسّر به گفتگو مي پردازد و فهم آن محصول اين مكالمه است، براي مفسّر اهميتي ندارد كه مولّف و صحب سخني، قصد القاي چه معنا و پيامي را داشته است. «1»

6. نص قرآن متني زباني است كه يك محصول فرهنگي است و زبان آن مختصّ اولين دريافت كننده است، و زبان هرگز از فرهنگ و واقعيت هاي زمان جدا نيست. «2» نصّ قرآن از واقعيت ها و فرهنگ زمان شكل گرفته است. «3»

يادآوري: مطالبي كه تحت عنوان قرآن و فرهنگ زمانه، مطرح مي شود و برخي به قرآن نسبت مي دهند كه عناصر فرهنگ جاهلي عرب را اخذ كرده است، نتيجه و پيامد همين مطلب است.

7. برخي نصوص قرآن شواهد تاريخي است كه به شرايط خاص صدور آن اختصاص دارد همچون: جن، شيطان، حسد، ربا، دعا، تعويذ و احكام مربوط به بردگي، كه قابل تسرّي به شرايط متفاوت زمان ما نيست. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 79

تذكر: هرمنوتيك با موضوعات ديگر قرآن همچون تأويل و نيز در مبحث پلوراليسم (تكثّر گرايي) و مانند آن

پيوند و تعامل دارد كه از بيان همه ي اين موارد صرف نظر مي كنيم.

چهارم: بررسي پيامدهاي هرمنوتيك در تفسر قرآن:

بررسي لوازم و آثار و پيامدهاي مثبت و منفي هرمنوتيك در تفسير قرآن نيازمند تأليفي مستقل و بررسي همه جانبه ي موضوع است كه در اين مختصر نمي گنجد، از اين رو در اينجا به ذكر چند نكنه بسنده مي كنيم، و تفصيل سخن را براي فرصت ديگري وا مي نهيم.

1. يكي از مسايلي كه مورد توجه طرفداران هرمنوتيك قرار نگرفته و نقش تعيين كننده اي در موضوع دارد، تفاوت قرآن كريم با متون تاريخي و حتي متن كتاب مقدس (تورات و انجيل و ملحقات آنها) است.

قرآن كتابي است كه همه ي كلمات و حروف آن از طرف خداي متعال نازل شده و مولّف، به معناي متعارف، ندارد، يعني سخن بشري نيست.

همان طور كه خود قرآن بارها تكرار كرده است. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كه نقل كننده ي اين سخن براي ماست، حق ندارد كلمه اي از وحي را كم يا زياد كند و گرنه مجازات مي شود. «1»

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آن قدر در مورد نقل كلام الهي دقت دارد و مواظبت مي كند كه «واژه ي قل» را حكايت مي كند. يعني اگر من به كسي بگويم «به پدرت بگو فلان كار را انجام بده» او به پدرش مي گويد: «آقاي رضايي گفت:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 80

فلان كار را انجام بده» و نمي گويد: «بگو: فلان ....».

ولي پيامبراسلام صلي الله عليه و آله در هنگام نقل سخن خدا مي فرمايد: «قل هواللَّه احد» (بگو: خدا يكتاست) يعني به من گفته اند كه «بگو».

در حالي كه مسيحيان و يهوديان در مورد

متن تورات و انجيل چنين ادّعايي ندارند. انجيل توسط چهار نفر (لوقا- متي- يوحنّا- مرقس) نوشته شده از اين رو به چهار صورت متفاوت در آمده است. آنان پس از عيسي و در زمان هاي تقريباً متفاوت زندگي مي كرده اند؛ از اين رو برخي زبان و فرهنگ زمانه آنان در انجيل بازتاب يافته است.

تورات نيز پس از فوت موسي نوشته شده و برخي قسمت هاي آن هشتصد سال پس از او توسط افراد مختلف تهيه شده است. «1»

از اين رو مي تواند برخي عناصر فرهنگي و حتي خرافي در آن راه يافته باشد. اما با توضيحي كه بيان شد قرآن اين گونه نخواهد بود، قرآن كتابي تحريف نايافته است، كلامي بشري نيست و نمي تواند بازيافت فرهنگ زمانه باشد.

2. در برخي متون تاريخي، از جمله تورات تحريفه شده، مسايل خرافي و ضد اخلاقي (همبستر شدن لوط با دخترانش) و مطالب ضد علم (مثل ممنوعيت آدم از درخت علم) و ... يافت مي شود.

اما قرآن كريم با خرافات و انحرافات جامعه عرب جاهلي (همچون شرك، شراب خواري، زنا، برخي اقسام طلاق، دختر كشي، و ...) مخالفت كرد. و اگر مطالبي از فرهنگ عرب (همچون حجّ و ...) را تأييد كرد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 81

(و در همان حال تصحيح هم نمود) به خاطر آن بود كه ريشه ي اين مطالب الهي بود، يعني حجّ ابراهيمي را تأييد كرد كه يادگار پيامبر بزرگ الهي بود.

پس اگر جن، شيطان و مانند آنها واقعيت نداشت آنها را تأييد نمي كرد و همچون خرافه «غول» كه در فرهنگ عرب موجود بود ولي قرآن از آن يادي نكرد.

بنابر اين مي توان گفت كه قرآن تابع

فرهنگ زمانه نشد بلكه عناصر مثبت و صحيح آن را تأييد و عناصر منفي آن را ردّ كرده است. «1»

3. همان طور كه در بخش قبل گذشت تأثير پيش دانسته ها و ذهنيّت مفسّر (و هر پژوهشگر علوم تجربي يا علوم انساني) بر مورد مطالعه امري مسلم است و اگر اين تأثير زياد باشد منتهي به تفسير به رأي و تحميل نظر بر متن مورد مطالعه مي شود و تفسير را غير معتبر مي سازد.

از اين رو همه ي پژوهش گران و مفسّران لازم است كه تلاش كنند اين تأثير را به حدّاقل برسانند، ولي اين تأثير حداقل پژوهش و تفسير را غير معتبر نمي سازد. هر شخص پژوهشگر و دستگاه و فضاي اطراف بر حركت الكترون در آزمايشگاه اثر دارد ولي اين مطلب موجب بي اعتباري آمار و ارقام و نتايج پژوهش در اين مورد نمي شود، و نيز دانش هاي قبلي پژوهشگر ذهن او را تا حدودي جهت دار مي كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 82

و همين گونه در پژوهش هاي علوم انساني و تفسير كتب مقدّس داوري مي كنيم، يعني درصدي از خطا در همه ي علوم وجود دارد و اين موجب نمي شود كه فهم هاي ما غير معتبر و غير مطابق با واقع باشد و گرنه بايد خط بطلان بر همه ي علوم بشري كشيد.

البته در مورد تأثيرات باورها و ذهنيت هاي مفسّران در تفسير در مبحث گرايش ها (مكاتب و مذاهب تفسيري) مطالب مبسوطي بيان شده و راه جلوگيري از آن نيز بيان شده است يعني مفسّر بايد تلاش كند بدون عينك خاصّي به سراغ متن برود و عقايد و پيش فرض هاي خود را بر متن تحميل نكند و گرنه تفسير او

غير معتبر و نوعي تفسير به رأي خواهد بود كه در اسلام گناهي بزرگ به شمار مي آيد. «1»

4. در مورد قرائت هاي مختلف و نامحدود متن چند نكته قابل ذكر است:

اول: آن كه قرآن داراي بطون و لايه ها و سطوح مختلف فهم است (همان طور كه در احاديث متعدّد به اين مطلب اشاره شده است). «2»

بنابر اين اگر قرائت هاي مختلف بدين معنا باشد اين موافق طبيعت قرآن است و مانعي ندارد كه قرائت هاي مختلف و فهم هاي متنوعي از آن به وجود آيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 83

دوم: آن كه وجود تفسيرهاي متنوع از قرآن كريم واقعيتي مبارك است و موجب رشد فهم ما از قرآن مي شود. يعني هر روز فهم هاي عميق تر و دقيق تر كلام الهي حاصل مي آيد و لايه هاي جديدي از آن روشن مي شود.

سوم: آن كه فهم ها و تفسيرهاي قرآن هر چقدر كه زياد شود بي ضابطه و معيار نيست بلكه قواعد و ملاك هايي براي تشخيص تفسيرهاي صحيح و باطل وجود دارد. (همان طور كه در بخش قبل بيان كرديم).

يعني بر اساس قواعد منطق، اصول عقلايي محاوره (اصول الفقه) و قواعد تفسيري به ويژه قاعده ي تفسير به رأي، مي توانيم سره را از ناسره تشخيص دهيم. بنابر اين فهم ها و تفسيرهاي نامحدود به وجود نمي آيد. و قرائت پذيري متن بي انتها و بي معيار و دلخواه نخواهد بود بلكه تفسيرهاي معتبر و محدودي در قلمرو و چارچوب قواعد تفسير باقي مي ماند و هر كس حق ندارد و نمي تواند تفسير دلخواهي از قرآن ارايه كند.

5. در مورد فهم هاي سيّال و غيرثابت چند نكته قابل ذكر است:

اول: آن كه فهم بشري تحت تأثير پيشرفت هاي بشري و علوم

قرار مي گيرد و رشد مي كند، اين مطلب به صورت موجبه ي جزئيه صحيح است.

اما اين به معناي رشد علم و فهم بشري است و چيزي مبارك و نيكو است.

دوم: آن كه قبلًا بيان شد كه ما سه گونه فهم و تفسير داريم، تفسيرهاي قطعي (مثل نصوص) تفسيرهاي ظنّي (مثل ظواهر) و تفسيرهاي خطا كه مفسّر به دلايل مختلف خطا مي كند.

براي مثال: جمله ي «كل بزرگ تر از جزء است» يا جمله ي «جمع

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 84

متناقضين محال است» از اصول ثابت فكر بشري است كه تغيير نمي كند.

و نيز نصوص قرآن كريم (مثل وحدانيت خدا) در گرايش ها و مذاهب و مكاتب مختلف تفسيري تغيير نمي كند.

پس ما فهم ها و تفسيرهاي مختلف و سيّال از متون داريم و وجود يكي ديگري را نفي نمي كند. البته اين به اين معنا نيست كه فهم ما از متن خطا ناپذير و نهايي است چرا كه علوم بشري و فهم ما از قرآن در حال تكامل است ولي در هر مرحله اگر تفسير بر اساس معيارهاي صحيح انجام شده باشد معتبر و حجّت است.

سوم: اين كه اگر بنا باشد كه همه ي فهم ها و تفسيرهاي بشري متغيّر و غيرثابت باشد، پس خود همين ادعاي هرمنوتيكي كه «هيچ گونه فهم ثابت و غير سيّالي وجود ندارد» نيز خودش در معرض تغيير است يعني اين جمله تناقض نما و پارادوكس است كه اول خودش را معرض بطلان قرار مي دهد.

بنابر اين، اگر ما نسبيّت فهم بشري را به طور كلي بپذيريم هيچ فهم ثابتي نخواهد بود و همه ي علوم بشري زير سؤال مي رود از جمله خود اين ادّعا.

6. همان طور كه ملاحظه شد

در مورد نيّت مؤلف در فهم متن، دو ديدگاه متضاد در بين دانشمندان هرمنوتيك وجود داشت:

الف. دانشمندان هرمنوتيك همچون جان مارتين كلادينوس و فردريك آگوست ولف و شلاير ماخر تا ويلهلم ديلتاي بر نقش نيّت مؤلّف در فهم متن تأكيد داشتند و هدف تفسير را فهم نيّت و مقصود مؤلّف مي دانستند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 85

اين ديدگاه بانظرگاه مفسّران قرآن كريم نزديك است و همان طور كه بيان شد هدف تفسير قرآن نيز فهم معناي متن و مقصود خداي متعال يعني مراد جدّي گوينده است.

البته اين مطلب روشن است كه قرآن مولّف (به معناي متعارف بشري) ندارد و پيامبر واسطه اي بيش نيست، پس مقصود از نيّت مولّف در مورد قرآن، مقصود خدا از آيات قرآن خواهد بود.

ب. دانشمندان هرمنوتيك فلسفي همچون هايدگر و گادامر، نقش نيّت مولّف را در فهم متن نفي كردند. و گفتند براي مفسّر اهميتي ندارد كه گوينده قصد القاي چه معنايي دارد.

البته اين سخن ممكن است در برخي موارد در مورد متون تاريخي و ادبي مفيد و قابل تطبيق باشد اما در مورد كلام الهي صحيح و قابل تطبيق نيست؛ چون هدف قرآن هدايت بشر به وسيله ي پيام ها و سخنان خدا است، پس مفسّر بايد تلاش كند تا پيام و هدف الهي را به درستي درك كند و به ديگران انتقال دهد.

اگر بر فرض، خدا قصد القاي مطلب «الف» را داشته باشد و تفسير قرآن مطلب «ب» را بيان كند اين تفسير موفق نبوده است.

نتيجه گيري و جمع بندي:

از مطالب گذشته به اين نتيجه رسيديم كه برخي ديدگاه ها در هرمنوتيك متون، مي تواند با تفسير قرآن سازگار باشد (همچون تأكيد بر

فهم نيّت گوينده كه در تفسير قرآن نيز مورد تأكيد است).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 86

ولي برخي ديدگاه ها كه منتهي به نسبت در فهم و عدم تطابق فهم با واقع يا بي اعتنايي به نيّت مؤلّف مي شود با تفسير قرآن ناسازگار است.

و نيز روشن شد كه نتايج هرمنوتيكي تفسير متون ادبي همچون تأثيرپذيري مطلق از فرهنگ زمانه در مورد قرآن صادق نيست.

البته براي هرمنوتيك و رابطه ي آن با تفسير قرآن نيازمند بحث و تحقيق بيشتري است.

منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي مؤسسه ي فرهنگي دانش وانديشه معاصر، 1380 ش.

2. كتاب نقد، ش 5 و 6، ويژه نامه ي تفسير به رأي، نسبيت و هرمنوتيك، زمستان 76 و بهار 1379 ش.

3. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، چاپ چهارم، انتشارات ارشاد اسلامي، 1379 ش.

4. هرمنوتيك مدرن، بابك احمدي، مهران مهاجر، محمد نبوي، نشر مركز، تهران، 1377 ش.

5. مجله معرفت، ش 26، پاييز 1377، مقاله ي قرآن و فرهنگ زمانه.

6. هرمنوتيك كتاب و سنّت، محمد مجتهد شبستري، 1375 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 87

رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آن چيست؟

پرسش:

رابطه قرآن با فرهنگ زمانه آن چيست؟

آيا قرآن كريم كاملًا تحت تاثير فرهنگ زمانه قرار گرفته و فرهنگ عرب جاهلي در آن بازتاب پيدا كرده است؟ يا با فرهنگ زمانه عرب جاهلي كاملًا مخالفت كرده است؟

پرسش

آيا قرآن كريم كاملًا تحت تاثير فرهنگ زمانه قرار گرفته و فرهنگ عرب جاهلي در آن بازتاب پيدا كرده است؟ يا با فرهنگ زمانه عرب جاهلي كاملًا مخالفت كرده است؟

پاسخ:

براي آنكه پاسخ اين پرسش روشن شود، لازم است در ابتدا معناي واژه «فرهنگ زمانه» روشن شود. سپس روشن سازيم كه قرآن در برابر فرهنگ زمانه خويش چند گونه واكنش نشان داده است.

بررسي واژه «فرهنگ»:

از آن جا كه محور اساسي بحث تاثير فرهنگ زمانه بر قرآن كريم مي باشد، ضروري است اين واژه مورد بررسي قرار گيرد.

«فرهنگ» در لغت به اين معاني به كار رفته است:

كشيدن؛ تعليم و تربيت؛ علم و دانش و ادب؛ كتاب لغت؛ مجموعه آداب و رسوم؛ مجموعه علوم و معارف و هنرهاي يك قوم. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 88

دهخدا در لغت نامه مي نويسد: «فرهنگ مركب از «فر» كه پيشاوند است و «هنگ» از ريشه تنگ () اوستايي به معناي كشيدن و فرهيختن و فرهنگ مطابق است با ريشه ادوكات (،) و ادوره () در لاتين كه به معناي كشيدن و نيز به معناي تعليم و تربيت است (حاشيه برهان، به تصحيح دكتر معين)؛ به معناي فرهنج است كه علم و دانش و ادب باشد (برهان) ... آموزش و پرورش، تعليم و تربيت، امور مربوط به مدارس و آموزشگاه ها، كتاب لغات فارسي را نيز گويند. (برهان)

درباره «فرهنگ» از نظراصطلاحي، تعريف هاي متعددي ارائه شده كه به برخي از آن ها اشاره مي شود:

1. «فرهنگ مجموعه برداشت ها، موضع گيري هاي فكري، هنر، ادبيات، فلسفه، آداب، سنن و رسوم و روابط حاكم اجتماعي است.» (شهيد باهنر رحمه الله)

«1»

2. «بي شك، بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد.» (امام خميني رحمه الله) «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 89

3. «فرهنگ يعني: مجموعه تعليم و تربيت و عقل و خرد و دانش و حكمت و هنر و معرفت يك انسان يا يك جامعه كه در رفتار و نحوه زندگي و شكل حيات او تجلي نموده و درعمق جان او نفوذ كرده و همه اعمال و كردار او را متأثر از خود مي سازد. و در واقع، فرهنگ مجموعه بينش ها و گرايش ها و ارزش هاي يك ملت است.» «1»

اكنون كه معناي لغوي و اصطلاحي فرهنگ تا حدود زيادي روشن شد، لازم است بگوييم: اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب عناصري مثل ادبيات باشد اين عناصر فرهنگي به ناچار، در هر كتاب با سخنراني- كه براي ملت (كساني كه آن فرهنگ متعلّق به آنان است) ارائه شود- نفوذ مي كند و به كارگيري آن براي تفهيم مطالب لازم است. قرآن نيز از اين مساله مستثنا نيست. از اين رو، خود قرآن هم از واژگان و ضرب المثل هاي عرب استفاده كرده است.

اما اگر مراد از فرهنگ زمانه عرب موضع گيري هاي فكري و هنري و آداب و سنن و رسوم اجتماعي است، اين شامل خرافات و مطالب باطل و شرك آلود نيز مي گردد. در اين صورت، بايد گفت كه قرآن كريم متأثر از اين فرهنگ نشده است؛ چرا كه باطل در قرآن راه ندارد: «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»؛ «2» حتي در موارد متعددي، با اين عناصر

فرهنگي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 90

مقابله كرده است؛ مثل مذمت زنده به گور كردن دختران «1» و يا عقيده به بت پرستي و شرك.

قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفي

آنچه نزديك به صواب به نظر مي رسد اين است كه بگوييم: قرآن كريم با عناصر فرهنگ زمان خويش سه گونه برخورد داشته است:

الف. قرآن عناصر مثبت فرهنگي عرب را، كه ريشه در اديان ابراهيمي داشته و براساسي صحيح بوده، پذيرفته، آن ها را پيرايش كرده و تكامل بخشيده است. مثال آن در احكام، مسأله حج ابراهيمي و لعان است. و از همين قبيل، در عقايد، اعتقاد به جن، سحر و مانند آن مي باشد. البته لازم به يادآوري است كه عدم اعتقاد برخي از عالمان يا علوم امروزي به ماوراي طبيعت (اعم از خدا، جن، فرشتگان و ...) دليل بطلان اين عقايد نمي شود؛ زيرا اين مطالب حقايق ديني است كه در جاي خود و به روش خاص آن ها، مستدل شده است، هر چند كه در اصل اين ادعا سخن بسيار مي توان گفت؛ چرا كه علوم «فرا روان شناسي» در جهان امروز به همين مطلب مي پردازد و نه تنها آن ها را نفي نكرده، بلكه مورد مطالعه و تحقيق قرار داده است. «2»

همان گونه كه صرف احتمال اين كه در آينده علم، بطلان اين مسائل را اثبات مي كند و آن ها را از مصاديق تعارض علم و قرآن قرار خواهد داد،

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 91

نمي تواند دليل دست برداشتن از عقايد و ظواهر قرآن باشد، به نظر مي رسد كه ناتواني برخي در پاسخ گويي به تعارضات ظاهري علم و دين باعث طرح اين

مباحث مي شود، به طوري كه براي جلوگيري از اتفاقي كه نيفتاده و چيزي كه ثابت نشده، حاضرند زودتر تسليم شوند. و بگويند: قرآن در اين مسائل تابع فرهنگ زمانه و زبان مردم بوده است.

ب. قرآن عناصر منفي و خرافات اعراب جاهلي را نمي پذيرد، بلكه با آن ها مقابله مي كند و يا نامي از آن ها نمي برد.

قرآن از عصر قبل از نزول قرآن به «الجاهليةُ الاولي» «1» تعبير مي كند و مي فرمايد:

«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً»؛ «2» آيا حكم جاهليت را مي جويند؟ براي گروهي كه اهل يقين اند، حكم چه كسي از حكم خدا بهتر است؟

مثال ها و نمونه ها

مواردي كه از اعتقادات و احكام جاهلي و فرهنگ عرب زمان نزول آيات قرآن بوده و قرآن كريم به مقابله با آن ها برخاسته عبارتند از:

1. عبادت اعراب جاهلي: «3» «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ»؛ «4» دعايشان نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست برهم زدن نيست. پس به كيفر كفري كه مي ورزيديد، عذاب بچشيد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 92

2. ردّ قانون ظهار: در دروان جاهليت، هر كس به زنش مي گفت: «ظَهرُكَ عَليَّ كظهرِ امّي» (پشت تو بر من، هم چون پشت مادرم است) همسرش بر او حرام مي شد. قرآن كريم در اين باره فرمود:

«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللّآئِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ»؛ «1» خداوند زنانتان را كه نسبت به ايشان ظهار مي كنيد، مادران شما نساخت و پسر خوانده هايتان را پسر شما قرار نداد. «2»

3. رد عقايد جاهلانه در مورد جن يا پسر و دختر قراردادن براي خدا: قرآن

عقايد مشركانه و جاهلانه عرب را درباره «اجنه» مردود شمرده و فرموده است:

«وَجَعَلُوا لِلّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يَصِفُونَ»؛ «3» براي خدا شريكاني از جن قرار دادند و حال آن كه جنيان را خدا آفريده است. و براي او بدون هيچ دانشي، پسران و دختران ساختند.

منزّه و برتر است از آن چه وصفش مي كنند. «4»

4. تخطئه احكام و آداب جاهلي: قرآن كريم بحيره، سائبه، وصيله و حام را رد مي نمايد (مائده: 103)، قراردادن نصيب براي خدا، از كشت ها و چهارپايان را پندار باطل معرفي مي كند (انعام: 136)، «5» از به فحشا كشاندن كنيزان باز مي دارد (نور: 33)، رباخواري بويژه به صورت اضعاف مضاعفه را طرد مي نمايد (آل عمران: 130) و زنده به گور كردن دختران نوزاد را مردود

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 93

مي شمارد. (انعام: 151/ اسراء: 31/ تكوير: 9- 8) «1»

5. قرآن عقايد اعراب را در مورد اين كه فرشتگان دختران خدا هستند، مردود شمرده است. «2»

6. مذمت اخلاقيات پست جاهلي مثل زنده به گور كردن دختران. «3»

ج. قرآن از زبان قوم و تشبيهات و لغات آن ها براي تفهيم بهتر مقاصد بلند خود استفاده كرده است.

پيامبران الهي عليهم السلام براي آن كه بتوانند مطالب بلند و مفاهيم عالي معنوي و عقلاني خويش را براي مردم عوام بيان كنند، به طوري كه آنان با توجه به بي سواد بودن و عدم اطلاع از مسائل علمي، متوجه مقصود آن ها شوند، از تشبيهات، استعاره ها، كنايه هاي رايج و نيز لغات و كلمات معمول در جامعه استفاده مي كردند. به عبارت ديگر، با مردم به اندازه عقل آنان سخن مي گفتند. قرآن

نيز اين روش را ادامه مي دهد. و اين همان چيزي است كه تحت عنوان فرهنگ قوم و زمانه از آن ياد مي شود.

به عنوان مثال، محاجّه حضرت ابراهيم عليه السلام با نمرود و نيز تعبيرات قرآن در مورد ديوانگان و تشبيه ميوه زقّوم به سرهاي شياطين و قَسَم ها و نكوهش هاي لفظي و نيز استفاده از لغات دخيل (لغات غيرعربي كه جزو زبان عربي آن عصر شده و معمولًا از آن ها استفاده مي گرديده) از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 94

اين قبيل است.

در اين جا، تذكر يك نكته لازم است:

آن كه استفاده هر شخص از كنايه ها و تعبيرات و عناوين رايج زبان (كه هر گوينده ناگزير از به كارگيري آن است) به معناي پذيرش لوازم كلامي و علمي آن نيست. براي مثال، لفظ «ديوانه»، كه در فارسي رايج است، به معناي پذيرش ديوزدگي افراد مبتلا به جنون نيست. به عبارت ديگر، قرآن يا هر گوينده اي وجه شبه را قبول ندارد، بلكه از اين عناوين به عنوان مشير استفاده مي كند. و البته اين مطلب بدان معنا نيست كه قرآن مطالبي ضد علمي بيان كرده و براساس نظريه هاي علمي زمانه- مثل هيئت بطلميوسي و طب جالينوسي- سخن گفته است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 95

روش برداشت از قرآن يا منطق تفسير قرآن چيست؟

پرسش:

روش برداشت از قرآن يا منطق تفسير قرآن چيست؟

پاسخ:

فهم و برداشت هر متن مقدمات و مباني و روش و شرايطي دارد كه اگر رعايت شود، فهم صحيح و معتبر از متن حاصل مي شود و اگر رعايت نشود، فهمنده را به بيراهه مي بردو برداشت و تفسيري غير حقيقي از متن و مقصود نويسنده ارائه مي كند.

برداشت از قرآن كريم يا

به عبارت ديگر فهم و تفسير متن مقدس مسلمانان نيز از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين لازم است كه در پي ريزي نظام واره اي براي منطق فهم و تفسير قرآن باشيم.

البته فقدان فهم و تفسير قرآن يا عدم رعايت آن موجب لغزش ها و آسيب هايي مي شود، كه در برخي از تفسيرها شاهد آن بوده ايم، بنابراين لازم است كه سنجش هاي فهم و تفسير روشن شود و آسيب ها و موانع فهم مشخص گردد تا مفّسر قرآن گرفتار آن دام ها نگردد.

منطق تفسير قرآن، موضوعي نو پديد است كه در حوزه تفسير مطرح شده است هر چند كه در مورد زير مجموعه هاي آن در برخي كتاب ها مطالبي بيان شده و ريشه هاي اصلي بحث را در برخي آيات و احاديث و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 96

برخي مقدمه هاي تفسيرها و مقالات مي توانيم پيدا كنيم. كه در ادامه به مناسبت به آنها اشاره مي كنيم:

منطق فهم و تفسير قرآن يا شيوه صحيح برداشت از قرآن:

براي آنكه برداشت صحيحي از قرآن داشته باشيم، ناچاريم كه حداقل مراحل زير را طي كنيم:

اول: آماده سازي زير ساخت هاي تفسير و كسب آمادگي ها و مقدمات:

1. بدست آوردن شرايط مفسر قرآن:

از جمله: تسلّط بر ادبيات عرب (صرف، نحو، لغت، ...)، آگاهي از شأن نزول آيات، اطلاع از علوم قرآن، علم فقه، علم اصول فقه، آگاهي از احاديث و مراجعه به آنها، علم به قرائات قرآن، آگاهي از بينش هاي فلسفي، علمي، اجتماعي و اخلاقي، آشنايي با تفاسير.

البته روشن است كه تفسير قرآن همچون هر علم ديگر نيازمند تخصص است و كسي كه بدون شرايط لازم به سراغ تفسير قرآن برود همچون كسي است كه بدون تخصص به جراحّي قلب

بپردازد كه البته كاري ناپسند در نظر عقلاء است و در نتيجه قرآن چنين كاري موجب تفسير به رأي مي گردد كه ممنوع است. براي اطلاع از كميت و كيفيت اين شرايط و ديدگاههاي ديگر در اين زمينه به كتاب هاي زير مراجعه كنيد: الاتقان في علوم القرآن، سيوطي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده، روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، شروط و آداب تفسير و مفسر، كامران ايزدي.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 97

2. تفكر و تعقّل و تدّبر در آيات قرآن:

قرآن كريم در موارد متعدد افراد را به تفكر در آيات «1» يعني انديشه ورزي در جزئيات و مقدمات و علل و زمينه ها فرا مي خواند.

و در برخي از آيات، افراد را به تعقّل در آيات «2» يعني انديشه ورزي در امور كلّي فرا مي خواند.

و گاهي افراد را به تدّبر يعني پيامدهاي امور فرا مي خواند. «3»- «4»

البته هر سه مورد فوق براي فهم آيات و برداشت از آنها لازم است.

براي مثال اگر قرآن به سرگذشت عذاب آلود قوم عاد اشاره مي كند ما بايد در مورد زمينه ها و علل جزئي اين حادثه تفكر كنيم. و نيز در مورد سنت و قانون كلي الهي در مورد اقوام سركش در طول تاريخ تعقّل نماييم و نيز در مورد پيامدهاي اين حادثه تاريخي و تأثير آن در سرنوشت افراد و ملت ها تدّبر كنيم و در مجموع عبرت هاي اين حادثه را بدست آوريم و بيان كنيم. اين نوع برخورد با آيات منتهي به برداشت هاي جالب مي شود كه اگر با رعايت ضوابط صورت گيرد قابل انطباق با هر زمان و مكان مشابه است.

دوم: انتخاب مباني در تفسير:

در اين مورد لازم است

به اين پرسش هاي اساسي پاسخ داده شود:

1. آيا تفسير قرآن جايز است؟ (جواز بمعني امكان يا جواز بمعناي جواز شرعي).

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 98

2. آيا ظواهر قرآن حجّت است؟

3. آيا قرآن علاوه بر ظاهر، باطن يا باطن هايي دارد، يعني آيا قرآن داراي ساخت هاي معرفتي و چند لايه است يا يك ساخت دارد؟

4. آيا قرآن تحريف شده است يا از تحريف مصون مانده است؟

5. آيا استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا جايز است؟

6. كدام منابع در تفسير قرآن معتبر است؟ مثل قرآن، سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليه السلام، عقل، شهود و اجماع و اقوال صحابه و تابعين و ...

7. آيا خبر واحد در ضوابط تفسير قرآن (همچون فقه) حجّت است يا نه؟

8. آيا قرآن كلامي منسجم و حكيمانه است و در هر سوره اهداف مشخصي را دنبال مي كنند؟

انتخاب يك نظر و مبنا در مورد هريك از موارد بالا، براي مفسّر لازم است، چرا كه خط اساسي او را در تفسير و برداشت هاي قرآني مشخص مي سازد. و اين مبنا همچون پيش فرض در تمام مراحل يك مفسّر ياري مي رساند.

براي مثال: اگر كسي ظاهر قرآن را حجّت نداند و فقط تفسير را منحصر به معصوم بداند در نتيجه هر كجا كه قرائن روائي وجود ندارد، نمي تواند با استفاده از قرائن عقلي تفسير كند و از آيات برداشت نمايد.

مثال ديگر: اگر كسي شهود عرفاني و اجماع و اقوال صحابه و تابعين را در تفسير معتبر و حجّت بداند، تفسير او رنگ خاصي به خود مي گيرد اما اگر اينها را معتبر نداند و در پي قرائن عقلي و

سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت صلي الله عليه و آله باشد تفسير و برداشت او جهت و رنگ ديگري مي گيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 99

يادآوري: براي اطلاع از مباني تفسير و ديدگاهها در اين زمينه به كتاب هاي زير مراجعه شود: روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبدالرحمن العك و مباني و روشهاي تفسير، دكتر محمد كاظم شاكر.

سوم: قواعد فهم و ضوابط تفسير قرآن:

قبل از برداشت و تفسير قرآن لازم است قواعد تفسيري يا مؤثر در تفسير قرآن را بشناسيم تا بتوانيم فهم معتبري از قرآن داشته باشيم؛ از جمله:

1. قاعده سياق يعني فضاي حاكم بر آيه با توجه به آيات مرتبط قبل و بعد كه در فهم آيه و تفسير آن مؤثر است.

2. قواعد ادبي كه معمولًا در علوم صرف ونحو ومعاني و بيان، تبين مي شود.

3. قواعد اصول الفقه مثل عام و خاص، مجمل و مبين، مطلق و مقيد و ... كه معمولًا در علم اصول الفقه توضيح داده مي شود.

4. قواعد فقهي و معلومات فقهي براي فهم آيات الاحكام.

5. قاعده ممنوعيت كاربرد اسرائيليات در تفسير، يعني مفسر حق ندارد از مطالب يهود و مسيحيت براي تفسير آيات كمك بگيرد. همانطور كه كعب الاحبارها در طول تاريخ اين كار را كرده اند و در برخي تفاسير مثل تفسير طبري وارد شده است. «1»

6. قاعده عدم جواز كاربرد غير علم (عادي) در تفسير: چرا كه تفسير بيان كلام خداست امور غير علمي به خدا جايز نيست. از اين رو برخي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 1، ص: 100

مفسران تفسير قرآن با خبر واحد ظني را معتبر ندانسته اند. «1»

7. ضوابط فهم تفسير معتبر قران مثل اينكه:

الف: تفسير قرآن مخالف آيات ديگر قرآن نباشد.

ب: تفسير قرآن مخالف سنت قطعي نباشد.

ج: تفسير قرآن مخالف عقل نباشد.

د: تفسير قرآن مخالف علم تجربي قطعي نباشد.

اگر مفسر قرآن اين قواعد و ضوابط را نشناسد، نمي تواند برداشت صحيح و معتبري از قرآن داشته باشد.

براي مثال اگر مفسر قرآن، قاعده پنجم را نداند يا رعايت نكند. ممكن است در داستان آدم و حوا روايتي را بپذيرد كه مي گويد: زن از دنده چپ آدم پيدا شد، در حالي كه اين روايت اسرائيلي است و اصل آن در تورات است. «2»

مثال ديگر: اگر مفسر قرآن قواعد ادبي يا اصول يا فقهي را نداند در تفسير آيات با مشكل جدّي روبرو مي شود. و حتّي در ترجمه قرآن نيز با مشكل روبرو مي شود. «3» (البته ترجمه قرآن نوعي خلاصه تفسير است.)

يادآوري: براي اطلاع بيشتر از قواعد و ضوابط تفسير به كتاب هاي زير مراجعه كنيد: مباني و روش هاي تفسير، دكتر محمد كاظم شاكر، روش شناسي تفسير، رجبي و ديگران، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 101

نگارنده، قواعد التفسير، خالد بن عثمان السبت، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبد الرحمن العك.

چهارم: شناخت روش هاي تفسيري معتبر و بهره گيري از آنها:

مفسران قرآن بر اساس منبع خاصي كه در تفسير قرآن استفاده مي كنند، روش خاصي را در تفسير مي پويند، اين روشها متفاوت است پس براي فهم قرآن و تفسير آن لازم است كه روش هاي صحيح و معتبر شناخته شود و نيز روش هاي غير صحيح و غير معتبر مشخص گردد،

تا برداشت و تفسير ما به بيراهه نرود و گرفتار خطاي روشي نشويم.

چرا كه انتخاب روش صحيح در تفسير موضوعيت دارد همانطور كه علامه طباطبائي قدس سره ذيل آيه 7/ آل عمران از اين حديث:

«من قال في القرآن برأيه فاصاب فقد اخطاء» «1»

(هركس در مورد قرآن بر اساس برداشت شخصي سخني بگويد و به واقع برسد [و مطلب صحيح باشد] باز هم خطا كرده است.) استفاده كرده اند. «2»

يعني اگر كسي با روش غلط، اقدام به جراحي قلب بيمار كند و اتفاقاً نتيجه خوب باشد، باز هم مورد سرزنش عقلاء قرار مي گيرد و از ادامه كار او جلوگيري مي شود، چرا كه نزد عقلاء وجود پزشك متخصص و ابزار و اتاق عمل و شيوه صحيح عمل براي هر جراحي لازم است؛ و روش تفسير نيز همينگونه است.

روش هاي معتبر فهم و تفسير قرآن عبارتند از:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 102

1. روش تفسير قرآن با قرآن (مثل تفسير الميزان علامه طباطبائي و تفسير القرآني للقرآن، عبدالكريم خطيب.)

2. روش تفسير قرآن با احاديث (مثل تفسير البرهان، محدث بحراني و تفسير الدّر المنثور، سيوطي.)

3. روش تفسير قرآن با عقل (برهان هاي قطعي عقل) (مثل تفسير القرآن و العقل، نورالدين اراكي.)

4. روش تفسير قرآن با علوم تجربي قطعي (مثل تفسير الجواهر، طنطاوي.)

5. روش تفسير اشاري قرآن (با طلني صحيح) (مثل تفسير حقايق التفسير سُلّمي و تفسير القرآن العظيم، تستري و كشف الاسرار، ميبدي.)

و روش غير معتبر در تفسير قرآن همان روش تفسير به رأي است كه گاهي در شيوه هاي فرعي برخي روش هاي فوق نيز سايه مي افكند. و در احاديث اسلامي به شدّت محكوم شده است. «1»

روش تفسير

به رأي بدان معناست كه مفسر قرآن بدون توجه به قرائن عقلي و نقلي (آيات ديگر قرآن و احاديث) به تفسير قرآن بپردازد و يا نظر خود را بر قرآن تحميل كند، يعني تفسير او برداشت شخصي باشد نه برداشت علمي. «2»

توضيح كامل هم از اين روش ها در حوصله اين نوشتار نيست ولي تأثير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 103

آنها در فهم آيات قرآن قابل انكار نيست از اين رو كاربرد آنها در تفسير و احتراز از تفسير به رأي كاملًا ضروري است تا بتوانيم تفسير معتبر و برداشت صحيحي از آيه داشته باشيم.

مثال:

إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر/ 1)

اگر اين آيه تفسير بر اساس هر كدام از روش هاي فوق تفسير شود نكته و برداشت خاص تفسيري را بدنبال دارد.

الف: تفسير قرآن به قرآن آيه، با مراجعه به آيه: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/ 185) روشن مي شود كه شب قدر در ماه رمضان است، همانطوركه بركت آن شب وجداسازي امور از آيه 3- 4/ دخان استفاده مي شود.

ب: تفسير روائي آيه: با مراجعه به احاديث و تفسير روائي آيه روشن مي شود كه اين شب بيست و يكم يا بيست و سوم ماه رمضان است. «1»

ج: تفسير باطني آيه: در برخي از احاديث آمده است كه شب ليلة القدر فاطمه عليها السلام است «2» كه شايد اشاره به آن باشد كه همانطور كه شب قدر ظرف نزول قرآن صامت است فاطمه ظرف نزول قرآن هاي ناطق يعني ائمه عليه السلام است و يا اينكه همانطور كه شب قدر نامعلوم است، قبر فاطمه عليها السلام نيز مجهول است.

د. تفسير علمي آيه: در تفسير نمونه،

مورد توجه واقع شده كه با طرح يك پرسش شروع مي شود: با توجه به اختلافات طلوع و غروب خورشيد در

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 104

مناطق مختلف زمين، شب قدر در آمريكا چه موقع است و در نهايت نتيجه مي گيرند كه شب كره زمين هنگامي است كه سايه آن يك دور مي چرخد پس مقصود از شب قدر 24 ساعت است. «1» البته مانعي ندارد كه يك آيه با روش هاي مختلف تفسير شود و همه تفاسير لازم و صحيح باشد چون سطح معرفتي اين روشها با همديگر متفاوت است بلكه تفسير كامل آيه با اعمال روش هاي معتبر امكان دارد و در آن صورت كه ما به تفسير جامع آيه دست مي يابيم.

يادآوري: براي مطالعه بيشتر در مورد روش هاي تفسيري مي توانيد به كتاب هاي زير مراجعه كنيد:

مباني و روش هاي تفسير قرآن، عباسعلي عميد زنجاني، درسنامه روشها و گرايشهاي تفسير قرآن، از نگارنده، روشها و گرايشهاي تفسيري، حسين علوي مهر، اتجاهات التفسير في القرآن الرابع عشر، فهد بن عبدالرحمن بن سليمان الرومي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، از نگارنده (در مورد روش تفسير علمي)، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، دكتر احمد عمر ابوحجر، التفسير و المفسرون، دكتر ذهبي، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، آيةاللَّه معرفت، اصول التفسير و قواعده، شيخ خالد عبدالرحمن العك، مذاهب التفسير الاسلامي، گلدزيهر، روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مودب. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 105

پنجم: شناخت گرايش هاي تفسيري مفسران و استفاده از آنها در جاي مناسب:

مفسران قرآن براساس باورهاي مذهبي، كلامي و جهت گيري هاي عصري و تخصص هاي علمي و سليقه و علاقه شخصي، رنگ خاصي به تفسير خود مي دهند كه

موارد زير را شكل مي دهد:

1. مذاهب تفسيري: مثل تفاسيراسماعيليه، تفاسير شيعه، تفاسير اهل سنت.

2. مكاتب تفسيري: مثل تفاسير معتزله همچون متشابه القرآن، قاضي عبدالجبار و تفسير ابومسلم و تفاسير اشاعره همچون تفسير نسفي و تفسير كبير فخررازي و تفاسير شيعه همچون متشابه القرآن ابن شهر آشوب.

3. سبك هاي تفسيري (الوان تفسيري):

الف. تفاسير ادبي همچون كشاف زمخشري؛

ب. تفاسير فقهي مثل تفسير قرطبي و زبدة البيان (مقدس اردبيلي)؛

ج. تفاسير فلسفي همچون تفسير قرآن كريم، ملاصدراي شيرازي؛

د. تفاسير اجتماعي همچون تفسير في ظلال القرآن سيد قطب و تفسير نمونه آيةاللَّه مكارم شيرازي؛

ه. تفاسير اخلاقي همچون تفسير من وحي القرآن، علامه سيد محمدحسين فضل اللَّه؛

و. تفاسير تاريخي همچون تفسير طبري (كه علاوه بر روائي بودن به جنبه تاريخي نيز پرداخته است)؛

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 106

ز. تفاسير علمي همچون تفسير الجواهر الطنطاوي. «1»

4. جهت گيري هاي تفسيري (اتجاهات) همچون تفاسير جهادي، تقريبي، سياسي، معنوي و تربيتي. مثل تفسير الكاشف مغينه و من وحي القرآن، علامه فضل اللَّه.

شناخت گرايش هاي تفسيري براي استفاده از تفاسير و مفسران پيشين بسيار ضروري است، براي مثال كسي كه مي خواهد آيات فقهي قرآن را تفسير كند لازم است تفاسير فقهي مذاهب پنج گانه را بشناسد و بدانها مراجعه كند تا بتواند مجتهدانه آيات الاحكام را تفسير كند.

و نيز براي بررسي آيات العقايد قرآن لازم است به تفاسير مذاهب مختلف اسلامي و مكاتب كلامي مراجعه كند يا از ديدگاههاي آنها اطلاع يابد. وگرنه تصويري ناقص از مباحث خواهد داشت.

البته روشن است كه در مورد هر آيه ممكن است چند روش يا گرايش خاص مورد استفاده قرار گيرد و همه روشها يا گرايشهاي مناسب يك آيه نباشد.

ولي استفاده مناسب از گرايشهاي مختلف در تفسير آيات، برداشت تفسيري را كامل و مفسر را جامع نگر مي كند.

يادآوري: براي اطلاع از ويژگي ها و تاريخچه و منابع گرايشهاي تفسيري مراجعه به منابعي كه ذيل روشهاي تفسيري معرفي كرديم مناسب است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 107

ششم: شناخت آسيب هاي تفسير قرآن و پرهيز از آنها: «1»

آسيب هاي تفسير قرآن به چند دسته اساسي تقسيم مي شود:

الف: آسيب هاي معرفتي: همچون انحراف عقيدتي مفسر و ارائه تفسيرهاي غيرصحيح از قرآن.

ب: آسيب هاي اخلاقي: همچون عدم طهارت روح و در نتيجه عدم پايبندي به ضوابط تفسير قرآن و تحميل نظرات خويش بر قرآن كه منتهي به تفسير به رأي مي شود.

ج: آسيب هاي علمي: همچون نداشتن شرايط علمي مفسر و در نتيجه ضعف علمي در ناحيه ادبيات، علوم قرآن و ... كه موجب بي اعتبار شدن تفسير مي شود.

د: آسيب هاي روشي: همچون عدم آگاهي از روشهاي تفسير قرآن و عدم شناخت نسبت به تفسير به رأي كه نتيجه آن گرفتار شدن در دام تفسير به رأي است.

در مجموع مي توان گفت مهمترين آسيب تفسير قرآن همان تفسير به رأي است (كه در مباحث قبل بيان شد) تفسير به رأي مي تواند بر همه روشها و گرايشهاي تفسيري سايه گستر شود و تفسير را از اعتبار ساقط كند. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 108

تذكر: روشهاي تفسير متن را به دو شيوه سمانتيك و هرمنوتيك تقسيم مي كنند، «1» روش سمانتيك (: سنتي) تفسير كتاب هاي مقدس از جمله قرآن، در پي كشف قصد مولف است، يعني مفسر مي خواهد مراد خداي متعال (: دلالت تصديقي) را از آيات قرآن بدست آورد.

و روش ديگر هرمنوتيك «2» ()

است كه در پي كشف نيّت مولف نيست بلكه بر مطلق فهم تاكيد دارند و معتقدند كه هر متن از ديدگاه خاص مفسر مورد تفسير قرار مي گيرد؛ اين نوع دوم همان تفسير به رأي است يعني محور فهم متن رأي و ديدگاه مفسر است و هدف مفسر آن است كه نظر خود را بجاي مؤلف متن بيان كند. در حالي كه در ديدگاه سمانتيك (و براساس تعريفي كه ما از تفسير بيان كرديم) مفسر در پي فهم هدف و قصد مولف است كه با توجه به قرائن عقلي و نقلي بدست مي آورد.

نتيجه گيري:

برداشت از قرآن مستلزم طي مراحل شش گانه كلي فوق است كه منتهي به تفسير معتبر مي گرد، كه اين مراحل منطق فهم و تفسير قرآن است البته هر كدام از اين مراحل نيازمند توضيح و تفصيل بيشتر و مقاله مستقل است كه مجال ديگري را مي طلبد. ما در اين نوشتار نماي كلي مطالب را بيان كرديم، اميد است توفيق توضيح و تفصيل بيشتر را بيابيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 109

ب: درباره قرآن

استخاره چيست و آيا استخاره با قرآن صحيح است؟

پرسش:

استخاره چيست و آيا استخاره با قرآن صحيح است؟

در مورد استخاره روايات متعددي داريم از جمله در روايتي از امام صادق عليه السلام حكايت شده است كه:

اگر كسي بدون استخاره وارد كاري شود و مورد ابتلاء و امتحان و در معرض مشكلات قرار بگيرد پاداش به او داده نمي شود. «1»

يا در روايت ديگري حكايت شده: «از شقاوت و بدبختي است كه كسي عملي انجام دهد و استخاره از خدا نكند.»

با اين حال لازم است بررسي شود مفهوم استخاره چيست؟ آيا منظور از استخاره در روايات همين استخاره اي است كه امروزه

مشهور و مصطلح است كه با «تسبيح» يا با «قرآن» انجام مي دهيم. يا اينكه منظور از استخاره در روايات چيز ديگري است؟!

پاسخ:

استخاره اي كه در روايت آمده «طلب خير» «2» كردن از خداست يعني هر

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 110

كاري را مي خواهيم شروع كنيم اول از خدا بخواهيم، كه خدايا! خير مرا در اين كار قرار بده! خدايا مرا در اين كار راهنمائي كن! خدايا عاقبت اين كار را ختم به خير كن! اين طلب خير كردن و استخاره كردن است مثل اينكه ما در اول هر كاري «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» مي گوئيم و از خدا طلب خير مي كنيم اين موجب بركت مي شود و موجب راهنمايي خدا مي شود.

و از امام صادق عليه السلام حكايت شده: «اگر كسي از خدا طلب خير كند خداوند به او خير مي دهد «1» (اگر چه در آن كار مشكلاتي براي او واقع شود و (به ظاهر) نامطلوب باشد ولي عاقبت كار را خدا خير قرار مي دهد.»)

روش و چگونگي استخاره

در روايات از امام صادق عليه السلام حكايت شده: دو ركعت نماز بخوانيد بعد استخاره كنيد، طلب خير كنيد «2» يا با دعا طلب خير بكنيد. «3»

و در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام آمده: اگر عبدي و بنده اي از خدا طلب خيري (استخاره) كند اگر چه يك مرتبه، خداوند به او الهام مي كند كه چه كاري را انجام بدهد. و او را به طرف كار خير، و چيزي كه خيرش در اوست راهنمائي مي كند. «4»

اين همان طلب خير و استخاره كردن در هر كاري است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 111

ولي چيزي

كه امروزه انجام مي شود مثل استخاره با تسبيح و مانند آن اين ها را بزرگان مي فرمايند: «نوع من القرعه» نوعي قرعه كشي است يعني اگر كسي بين دو كار، مشورت كرد و طلب خير نمود، ولي نتوانست تشخيص بدهد كه كدام بهتر است و متحير ماند اينجا مي گويند استخاره كند كه «نوعٌ من القرعه» نوعي قرعه كشي است، كه اين راه را انتخاب بكنم يا آن راه را، و اين كه «قرعه راه حل هر مشكلي است» در قواعد فقهي هم مطرح است. «1»

استخاره با قرآن

از امام صادق عليه السلام حكايت شده: اگر نتوانستي كاري را تشخيص دهي قرآن را باز كن اولين چيزي كه به چشمت آمد طبق آن عمل كن. مثلًا اگر آيه ي بهشت بود طبقش عمل كن اگر آيه ي عذاب بود طبقش عمل نكن. «2»

اما در رواياتي نيز آمده كه به قرآن تفال نزنيد. «3»

تفال يعني اينكه انسان، عاقبت چيزي را ببيند كه در فارسي از آن به فال گيري تعبير مي شود همانطور كه فال حافظ مي گيرند آيا ما حق داريم با قرآن هم نوعي فال گيري انجام دهيم و تفال بزنيم.

در روايات آمده است كه تفال به قرآن نزنيد.

ولي استخاره با قرآن اين است كه اگر واقعاً انسان بر سر دو راه متحير

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 112

ماند بعد از طلب خير از خدا و مشورت با اهلش و ... باز هم نتوانست راهي را انتخاب كند قرآن را باز كند راهش را خدا نشان مي دهد.

تذكر: برخي علما نسبت به انجام همين هم اكراه دارند يا اينكه در مورد رواياتش تشكيك مي كنند و به تعبيري قرآن را بزرگ تر از آن مي بينند كه

در معرض چنين كاري قرار گيرد. ولي برخي نيز عمل مي كنند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 113

پرسش:

آيا استخاره با قرآن، يا تفأل با قرآن، نوعي تفسير به رأي نيست؟!

پاسخ:

لازم است بين چهار مفهوم زير تفاوت قائل شويم:

1. تفسير به رأي كه حرام است؛

2. تدبر تفكر و تعقل و برداشت هاي شخصي قبل از بيان كه مطلوب است و توصيه شده است؛

3. استخاره كه نه تفسير است و نه برداشت از قرآن، بلكه نوعي راه جويي از قرآن است كه انسان ببيند آيه ي عذاب آمد يا نه ولي اين برداشت تفسير نمي باشد، و نبايد هم به آن مرحله برسد.

4. تفال كه نوعي فال گيري يا عاقبت بيني از قرآن، يا جويا شدن احوال غائب از قرآن مي باشد و مانند آن كه در روايات مورد نهي و منع قرار گرفته است.

با آشكار شدن تفاوت اين چهار موضوع پاسخ اين پرسش و پرسش هاي مانند آن معلوم مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 114

چرا خداوند قرآن را آخرين كتاب قرار داد مگر نمي شد از اول خلقت آدم، قرآن كتاب بشريت باشد؟

پرسش:

چرا خداوند قرآن را آخرين كتاب قرار داد مگر نمي شد از اول خلقت آدم، قرآن كتاب بشريت باشد؟

پاسخ:

در اينجا لازم است كه نخست به يك پرسش مقدماتي پاسخ دهيم كه:

رابطه ي قرآن با كتاب هاي آسماني ديگر چگونه است؟ از طرفي از آيات قرآن استفاده مي شود كه لازم است ما به كتاب هاي آسماني ديگر ايمان داشته باشيم اين مطلب هم در آيه ي 4 سوره ي بقره اشاره شده و هم در آيه ي 285 بقره آمده است. «1»

از طرفي ديگر در آيه ي سوم سوره ي آل عمران و آيات ديگري از قرآن اشاره شده كه «قرآن مصدق» است، مصدق و مؤيد كتب قبلي است از جمله تورات و

انجيل اصلي (تحريف نشده) و كتاب هاي آسماني ديگر را تأييد مي كند پس دو مطلب تا اينجا روشن شد:

1. اينكه قرآن مؤيّد كتاب هاي انبياء قبلي است.

2. ما بايد به همه ي كتاب هاي آسماني ايمان داشته باشيم.

در اينجا پرسش ديگري هويدا مي شود كه: چرا اينگونه است؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 115

پاسخ آن است كه:

اديان الهي و كتاب هاي آسماني اصول مشتركي مانند توحيد، نبوت و معاد را دنبال مي كنند. از اين رو در كتاب هاي آسماني به اين سه مطلب اشاره شده البته بعد از پيامبران الهي تحريفات و انحرافاتي كه در كتاب هاي آسماني پيدا شده موجب شده تا بر روي برخي از آيات الهي و وحي اي كه بر پيامبران نازل شده غباري گرفته شود و اين غبار مانع از اين شده كه ما حقايق را بصورت كامل در تورات و انجيل كنوني ببينيم.

ولي بسياري از مطالب حقي را كه پيامبران قبلي مانند، موسي و عيسي عليهما السلام فرموده اند را قرآن تأييد مي كند، لذا ايمان به كتاب هاي آسماني يعني ايمان به اصول مشترك اديان الهي؛ كه ما همه ي اينها را تاييد مي كنيم.

از طرف ديگر خداوند تبارك و تعالي هر پيامبري را كه فرستاده در حقيقت تكميل كننده ي معارف پيامبر قبلي بوده و هر كتاب جديدي مرتبه اي بالاتر از معارف كتاب قبلي را بيان كرده به عبارت ديگر انسان ها همچون دانش آموزاني هستند كه گاهي در كلاس پنجم ابتدايي و گاهي در كلاس سوم راهنمايي و گاهي در كلاس سوم دبيرستان هستند و هر كدام از اين مراتب نياز به معلم خاص و كتاب خاص و برنامه ي خاصي دارد از اين رو پيامبران الهي پشت سر هم

آمدند تا كلاس معارف بشري را بالا ببرند و كتاب هاي آسماني برنامه و متن اين كلاس ها قرار گرفت.

خود به خود وقتي كسي در «دبيرستان» قرار مي گيرد مطالبي كه در «راهنمايي» يا «ابتدايي» خوانده را نفي نمي كند بلكه مطالب او تكميل آن

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 116

مطالب قبلي است و لذا كتاب هاي دبيرستان مؤيد كتاب هاي راهنمايي و ابتدايي است.

در برنامه الهي هم همين گونه عمل شده يعني پيامبران الهي آمدند به ترتيب كلاس هاي معرفت بشري را براي بشر گذاشتند و كتاب هاي آسماني آورده شد تا به پيامبر اسلام رسيده كه بالاترين كلاس، با والاترين كتاب و با آخرين دستاوردهاي الهي، معارف الهي را براي بشر به ارمغان آورد كه قرآن معجزه ي جاويد است.

به همين خاطر اگر كتاب دبيرستاني را ببري در كلاس اول ابتدايي، و بگويي اين كه بايد اين كتاب را 12 سال بعد بخواني، الآن بخوان! اين ممكن نيست زيرا دانش آموز اول ابتدايي هنوز استعدادهايش شكوفا نشده هنوز آمادگي دريافت آن معارف بلندي را كه در دبيرستان مطرح مي شود را ندارد. بشر هم همين گونه بوده از زمان حضرت آدم عليه السلام به بعد آرام آرام اين كلاس هاي معارف را گذرانده تا الان توانسته، برنامه ي كاملي همچون قرآن را دريافت كند.

پس چيزي كه باعث شد قرآن در آخر قرار گيرد همين ظرفيت و استعداد و تكامل عقل و فكر بشري مي باشد. زيرا برخي از احكام و معارف الهي را آن بشر اوليه شايد گنجايش لازم را جز تعداد انگشت شمار نداشتند تا معارف را دريافت كنند، چنانچه برخي از آيات براي مردم آخرالزمان نازل شده مثلًا سوره ي «توحيد» و

اوائل سوره ي «حديد» «1» را در روايات ذيل اين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 117

آيات آمده كه خداوند اين آيات را براي ژرف انديشان آخرالزمان نازل كرده معلوم مي شود كه برخي از معارف قرآن هم هنوز براي برخي افراد قابل هضم كامل نيست و هنوز هم بايد زمان بگذرد تا به عمق برخي از آيات و معارف قرآن پي ببريم و راز اينكه قرآن تفاسير جديدي دارد و خواهد داشت همين است، كه هر چه عقل بشر رشد مي كند و علم بشر پيشرفت مي كند مي تواند مطالب جديدتري از قرآن دريافت كند. و البته فرق اين كتاب با كتاب هاي قبلي در همين است كه اين كتاب عمق دارد و چند لايه است و داراي بطون است. هر چه از آن برداشت شود باز هم ما به عمقش پي نمي بريم و مي توانيم معارف جديدتري از آن برداشت كنيم.

از اين رو در برخي روايات آمده:

«فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامة»؛ «1» «قرآن در هر زماني جديد است و تا روز قيامت براي هر گروهي تازه است»

از اين رو هر چه زمان بگذرد نكات جديدتري را مي توان از قرآن برداشت كرد و اينچنين كتابي شايسته است كه در آخر قرار بگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 118

آيا قرار دادن قرآن به عنوان آخرين كتاب الهي به حفظ قرآن از تحريف ارتباطي ندارد؟ مثلًا اگر در آن ابتدا قرآن به عنوان كتاب جاويدان قرار داده نمي شد مثل كتاب هاي ديگر تحريف مي شد؟

پرسش:

آيا قرار دادن قرآن به عنوان آخرين كتاب الهي به حفظ قرآن از تحريف ارتباطي ندارد؟ مثلًا اگر در آن ابتدا قرآن به عنوان كتاب جاويدان قرار داده نمي شد مثل كتاب هاي ديگر تحريف مي شد؟

پاسخ:

موضوع تحريف قرآن از جنبه هاي گوناگون قابل بحث است، اين كه بشر مورد خطاب

قرآن ظرفيت لازم را براي فهم و حفظ اين كتاب پيدا كرد ممكن است يكي از جهات فرعي باشد؛ ولي اصل مسئله ي تحريف به حفظ الهي برگشت مي كند «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «1»

كه خداوند اين كتاب را حفظ مي كند. و رمز اعجاز قرآن در همين است و دلائل عقلي و نقلي متعددي نيز براي عدم تحريف قرآن وجود دارد. «2»

البته اين مطلب را مي توان به صورت يك احتمال مطرح كرد كه در گذشته انبياء الهي كتاب هايي كه مي آوردند مردم به حفظ، كتابت و نگهداري آن اهميت لازم را نمي دادند لذا كم كم بخشي از آن به فراموشي سپرده مي شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 119

آيا قرآن در شب قدر و يكجا نازل شد، يا با توجه به شان نزول هاي آيات، طي 23 سال نازل شده است؟

پرسش:

آيا قرآن در شب قدر و يكجا نازل شد، يا با توجه به شان نزول هاي آيات، طي 23 سال نازل شده است؟

پاسخ:

در مورد نزول قرآن در شب قدر كه فرمود: «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «1»

دو نظر وجود دارد:

ديدگاه اول: كه نظر علامه طباطبائي رحمه الله و امثال ايشان مي باشد اين است كه قرآن دو نزول دارد، يك نزول دفعي و يك نزول تدريجي، به عبارت ديگر يك انزال داريم يك تنزيل. يعني يك بار قرآن در شب قدر به صورت جامع و يكباره، بر قلب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وارد شد، و بعد به مناسبت هاي گوناگون، و در وقايع مختلف آياتي متناسب با آن حادثه نازل مي شد. «2»

ديدگاه دوم: اين است كه «إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» بدين معنا نيست كه قرآن در شب قدر يكباره نازل شده باشد بلكه شب قدر آغاز نزول قرآن است.

برخي از مفسران و صاحب نظران معاصر

بر اين ديدگاه پاي فشاري مي كنند كه نزول قرآن كريم در شب قدر شروع شد و آيات ديگر به مناسبت

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 120

در طول 23 سال بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شد. بنابراين شب قدر، شب آغاز نزول قرآن بوده است. «1»

نتيجه گيري:

اگر ديدگاه دوم را بپذيريم كه پاسخ روشن مي شود و اگر ديدگاه اول را كسي پذيرفت بايد توجيه شود كه مقصود اين بوده كه قبل از نزول قرآن در مناسبت هاي مختلف، به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله يك اطلاع كلي داده شده و بعد براساس موارد خاص اين آيات به ايشان يادآوري شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 121

ج: از درون قرآن

آيا مي توان قرآني تدوين كرد كه به ترتيب نزول سوره ها باشد؟

پرسش:

آيا مي توان قرآني تدوين كرد كه به ترتيب نزول سوره ها باشد؟

پاسخ:

اينكه قرآن به ترتيب نزول باشد مانعي ندارد چنانچه نقل شده قرآني كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام جمع آوري كرد (مصحف علي) به ترتيب نزول بوده است. و اين قرآني كه اكنون در محضرش هستيم، قرآني است كه به ترتيب نزول جمع آوري نشده ولي همين قرآن مورد تأئيد ائمه اطهار عليهم السلام قرار گرفته و اينطور نيست كه اين قرآن بر خلاف آن قرآن باشد يعني در حقيقت هر دو قرآن است فقط ترتيب سوره ها فرق مي كند.

يادآوري:

نكته قابل توجه اين است كه مسئله ي ترتيب نزول اكنون هم در تفسير آيات رعايت مي شود؛ يعني مفسرين گرانقدر براي تفسير آيه اي، اول دقت مي كنند كه اين آيه قبل و بعدش چه آيه اي نازل شده و يا قبل از چه سوره اي نازل شده، ناسخ و منسوخش را در نظر مي گيرند كه از

همين روش ترتيب نزول استفاده مي كنند و تا حد امكان و تا آنجايي كه دسترسي باشد اين موضوع رعايت مي شود. از اين رو اگر آيات قرآن را جابجا كنيم مشكلي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 122

را حل نمي كند چنانچه برخي از تفاسير اين كار را كرده اند. «1»

تذكر: نكته مهمي كه نبايد از آن غافل شويم و لازم به يادآوري است مسئله ي «مصلحت جهان اسلام» است. توضيح اينكه: امروزه قرآني كه در جهان به چاپ مي رسد براساس قرائت (حفص از عاصم) و به اين ترتيب خاص است يعني از سوره ي حمد شروع مي شود و تا سوره ي ناس به اتمام مي رسد. و در تمام جهان اسلام به يك صورت عمل مي شود- البته در برخي از كشورها قرائت هاي ديگري را هم چاپ مي كنند- ولي عموم مسلمين همين قرآني كه ما داريم را در اختيار دارند و اين در حقيقت، نقطه ي وحدت مباركي بين امت اسلامي است و صلاح نيست ما اين نقطه وحدت را به عامل تفرقه تبديل كنيم.

و قرآن هاي متعددي به صورت هاي گوناگون كه سوره ها يا آيات را جابجا بكنيم به چاپ برسانيم و زمينه هايي براي تحريف قرآن، يا حداقل تهمت تحريف قرآن، پيدا شود.

بنابراين صلاح مسلمين هم در تغيير اين وضيعت نيست، زيرا مسلمان ها اجماعي مربوط به قرآن هاي موجود دارند، به خلاف مسيحيت كه انجيل هاي متعدد دارند، و در مورد تحريف تورات بحث هاي جدي مطرح است. ولي در مورد قرآن و تحريف ناپذيري قرآن همه ي مسلمان ها و به ويژه علماي اسلام تأكيد دارند، و اين قرآن هم اكنون در دست همه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 123

به صورت يكسان

است كه نعمت بزرگي است و اين نعمت را ما نبايد از دست بدهيم.

علاوه بر مطالب فوق اين نكته را هم اضافه كنيم كه در مورد جمع قرآن، دو ديدگاه عمده وجود دارد:

ديدگاه اول: حضرت آيةاللَّه خوئي رحمه الله در البيان و برخي از محققان ديگر با دلايل متعدد بر اين باورند كه اين قرآني كه در دست داريم در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله همين گونه جمع شده بوده يعني از سوره ي حمد تا سوره ي ناس. و همين قرآن مورد تأييد ائمه قرار گرفته است و در احاديث حكايت شده كه: اين قرآن موجب نجات است و صحيح است و به عبارت ديگر تحريف نشده است.

ديدگاه دوم: برخي از مفسران و صاحب نظران علوم قرآني معاصر بر آن هستند و اكثر اهل سنت هم همين ديدگاه دوم را دارند كه قرآن كريم در زمان عثمان جمع آوري شده اين ترتيبي هم كه در سوره ها قرار گرفته شده، ترتيبي بوده كه در زمان عثمان مشخص شده ولي بعدها همين قرآن مورد تأييد ائمه عليهم السلام نيز قرار گرفته است. «1»

بنابراين طبق برخي روايات ترتيب آيات به دستور خود پيامبر بوده كه حضرت مثلًا مي فرمودند: اين آيه را در كجا قرار دهيد. «2»

اما در مورد ترتيب سوره ها چنانچه گذشت دو نظر وجود دارد يكي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 124

اينكه در زمان پيامبر اين كار صورت گرفته، و ديگر اين كه بعد از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله زمان عثمان اين كار انجام شده است در هر دو صورت مهم اين است كه اين قرآن مورد

تأييد ائمه عليهم السلام بوده است.

و همان طور كه بيان شد به هم زدن اين ترتيب، نه به مصلحت جهان اسلام است و نه فايده اي دارد، چون در تفسير آيات، مسئله ي ترتيب نزول آيات، مد نظر است و رعايت مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 125

آيه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چه زماني نازل شده است؟

پرسش:

آيه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چه زماني نازل شده است؟

با كدام سوره بر پيامبر نازل شد و آيا اولين آيه بود كه بر پيامبر نازل شد و يا اينكه يك شعار ديني بود كه حضرت رسول نامه هاي خود به پادشاهان را با بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ شروع مي كردند؟

پاسخ:

بخش اول: آيه ي بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ صد و چهارده بار در قرآن كريم آمده است و صد و سيزده سوره ي قرآن بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دارد و سوره ي براءة بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ندارد. ولي در آيه 30 سوره ي نمل در نامه اي كه حضرت سليمان عليه السلام، به ملكه ي سبا نوشت آمده است: «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» «1»

بنابراين 114 بار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در قرآن آمده است.

مشهور اين است كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ همه ي سوره ها، جزء سوره است. مشهور مفسران و دانشمندان از جمله مرحوم علامه طباطبائي، مي فرمايند: اولين سوره اي كه نازل شد، سوره ي علق بود كه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» (همراه آيات اول اين سوره)، اول بعثت بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شد بنابر اين نظر، اولين «بِسْمِ ا ...» كه نازل شد در سوره ي «علق» واقع شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 126

ولي در

مقابل، برخي از مفسران اهل سنت مثل زمخشري در تفسير كشاف معتقدند: اولين سوره اي كه نازل شد، سوره ي «حمد» بود. بنابر اين نظر، اولين بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كه در قرآن نازل شده همان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ سوره ي حمد مي باشد. «1»

نتيجه گيري:

جمع بين اين دو نظر به اين صورت است كه، اولين آيات كه بر پيامبر نازل شد، آيات اول سوره ي علق بود كه سوره ي كامل نبود، ولي با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، و همراه چند آيه ي اول سوره ي علق، نازل شد.

سپس پنجمين سوره اي كه بر پيامبر، نازل شد، سوره ي حمد بود كه گفته شده اولين سوره ي كامل قرآن بود، كه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد. و در نمازها هم خوانده مي شود. بنابراين بايد از اولين سوره هايي باشد كه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شده است. از اين رو نتيجه ي بحث اين مي شود كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ جزئي از قرآن است كه اولين بار با سوره ي «علق» نازل شد و با اولين سوره ي كاملي كه نازل شد سوره ي حمد بود.

پاسخ بخش دوم: از آيه ي 30 سوره ي «نمل» كه ذكر شد به دست مي آيد كه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مخصوص پيامبر اسلام، و قرآن كريم نيست، بلكه از زمان حضرت سليمان عليه السلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مرسوم بوده و اول نامه ها نيز مي نوشتند، و اين عظمت آيه ي شريفه ي بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را نشان مي دهد حتي در برخي از روايات آمده است:

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 127

«كل امر ذي بال لم يذكر فيه اسم اللَّه فهو ابتر» «1»

هر كار مهمي كه بدون

نام خدا شروع شود آن كار ابتر «2» است. يعني آن كار نتيجه نمي دهد و به عبارت ديگر آن عمل بركت لازم را كه بايد داشته باشد، ندارد.

در حقيقت بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ علاوه بر اينكه يك آيه ي قرآن است، يك شعار اسلامي نيز مي باشد و اين منافاتي ندارد با اينكه اين شعار و اين مُهر الهي كه بر كارهاي ما زده مي شود آيه ي قرآن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 128

مقصود از آيات محكم و متشابه چيست؟ و چگونه بايد آن ها را شناخت و معنا كرد؟

پرسش:

مقصود از آيات محكم و متشابه چيست؟ و چگونه بايد آن ها را شناخت و معنا كرد؟

پاسخ:

موضوع محكم و متشابه در آيه ي هفتم سوره ي آل عمران مطرح شده:

«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ» «1»

مضمون آيه ي شريفه اين است كه خداوند كتاب را بر تو نازل كرد، كه برخي از مطالب و آيات آن محكم است و آن ها مرجع هستند و دسته ي دوم آيات متشابه.

آيات محكم يعني چه؟

آيات محكم، به آياتي گفته مي شود كه نص باشند يا در حد ظهور باشند و احتمال مخالفت در آن نباشد، يا احتمال ضعيف باشد. به عبارت ديگر آيه اي مثل آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «2»

هيچ چيز مانند خدا نيست يا آيه ي «قل هو اللَّه احد» بگو خدا يكي است؛ اين آيات و مانند آن محكم است زيرا هيچ احتمال دومي در آن ها وجود ندارد و اگر آيه نص باشد يعني صدر صد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 129

لفظ با معنا مطابقات داشته باشد و احتمال معناي دوم در مورد آيه نرود يا اينكه ظاهر باشد يعني بيش از 50 درصد احتمال داشته باشد

بطوري كه انسان به معنا اطمينان پيدا كند، اين را مي گويند آيه ظهور دارد. چنين آياتي را آيات محكم مي نامند.

آيات متشابه يعني چه؟

آياتي كه به عنوان مثال دو احتمال مساوي در آن وجود داشته باشد اين آيات متشابه است يعني اينها مشابه يكديگرند و انسان را به اشتباه مي اندازند. حدود 200 آيه در قرآن شمرده اند، كه از آيات متشابه است. «1»

روش تفسير آيات متشابه:

در مورد تفسير آيات متشابه وظيفه مفسر اين است كه آيات متشابه را به محكمات برگرداند براي مثال اگر شما به آيه ي شريفه ي «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «2»

دست خدا بالاي دست هاي آن هاست ظاهر واژه ي «يد» يعني دست، ممكن است كسي توهم كند كه مقصود اين است كه خدا مثل ما دست دارد، چون اين احتمال در آيه وجود دارد و احتمال دومي هم وجود دارد، كه بگوئيم «نه مقصود از دست اينجا قدرت است» چون عقلًا دليل داريم كه «خداوند جسم نيست» بنابراين مقصود اينجا «دست جسماني نيست» بلكه مقصود قدرت خداست كه فراي همه قدرت هاست، يا معناي ديگري را در آن احتمال بدهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 130

در اين موارد كه آيه متشابه مي شود و چند احتمال در آن وجود دارد، بايد آيه را به آيات محكم ارجاع بدهيم. به عنوان مثال اين آيه ي شريفه را ارجاع مي دهيم به آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «1»

در سوره ي شوري مي فرمايد «يداللَّه» و اينجا مي فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» هيچ چيزي مانند خدا نيست يعني خدامثل ما دست ندارد يعني جسم نيست، پس معلوم مي شود كه ظاهر اين آيه «يداللَّه» مراد نيست و بايد آيه را به معناي «قدرت» تأويل

كنيم. بنابراين آيات متشابه را بايد به محكمات برگردانيم.

در همين آيه ي هفتم سوره ي آل عمران هم، ما را راهنمايي مي كند و مي فرمايد: «هنّ امّ الكتاب» «2»

يعني اين آيات محكم، مادر «كتاب» است. «ام» يعني «محل رجوع» به امام جماعت هم كه مي گوئيم «امام» چون ديگران به او رجوع مي كنند و اقتدا مي كنند و محل رجوع ديگران است. آيات محكم محل رجوع و اساس است و بقيه به او بر مي گردند. به «مادر» هم كه «ام» مي گويند به اين علت است كه فرزند به سوي او باز مي گردد. بنابراين محكمات در آيات قرآن حكم مادر را دارند و بايد آيات ديگر به آن ها برگردند تا معناي آن ها روشن شود.

مثال ديگر: در سوره ي قيامت مي فرمايد: «إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» «3»

برخي انسان ها روز قيامت به پروردگارشان نگاه مي كنند. اگر ظاهر اين آيه ي شريفه را بگيريم نتيجه اين مي شود كه يا «خداوند جسم است كه ديگران مي توانند

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 131

به آن نگاه كنند» يا نه مقصود از «ناظره»، در اينجا «شهود دل» است يعني با چشم دل او را درمي يابند؛ چون دو احتمال در آيه وجود دارد، بنابراين آيه از آيات متشابه مي شود و براي تفسيرش بايد آنرا به آيات محكم ارجاع بدهيم. آيه ي محكمي مثل: «لَاتُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ» «1»

خداوند را چشم ها دركش نمي كنند ولي او چشم ها را درك مي كند. از اين آيه فهميده مي شود كه خداوند ديدني نيست، چون جسم نيست كه كسي او را ببيند، اگر جسم باشد محدود است و مخلوق است، بنابراين «إلي ربها ناظرة» كه دو احتمال در آن بود يكي «شهود با چشم» و

يكي «شهود با دل» معلوم مي شود معنايش شهود با چشم نمي باشد كه انسان با چشم سر خدا را ببيند زيرا ديدن با چشم سر لازمه اش اين مي شود كه خداوند جسم باشد از اين رو با توجه به آيه ي محكم 103 سوره ي انعام، معناي آيه ي متشابه «الي ربها ناضره» روشن شد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 132

مقصود از نسخ و تغيير قوانين الهي چيست؟

پرسش:

مقصود از نسخ و تغيير قوانين الهي چيست؟

در سوره ي بقره آيه ي 106 مي فرمايد: «هيچ آيه اي را منسوخ نمي كنيم و از ياد مردم نمي بريم مگر اينكه بهتر از آن يا مانند آن را براي مردم بياوريم.» مگر قانون خداوند درباره ي همه چيز مطلق نيست و مگر ضعيف و بهتر دارد، كه اينطور گفته شده در خصوص اين آيه و ناسخ و منسوخ كمي توضيح دهيد.

پاسخ:

اين پرسش در حقيقت به بحث ناسخ و منسوخ مربوط مي شود كه از مباحث علوم قرآن است.

توضيح: گاهي اوقات حكمي به صورت موقت از طرف خداوند صادر مي شود و بعد از مدتي كه زمان آن حكم تمام مي شود حكم ديگري جايگزين آن مي شود. به عنوان مثال در زمان جنگ در هر كشوري قوانين و احكامي خاص وضع مي شود كه اين احكام و قوانين موقت است و بعد از اينكه شرايط جنگي بر طرف شد آن حكم برداشته مي شود و يك حكم دائمي جايگزين آن مي شود به اين فرايند اصطلاحاً «نسخ» مي گويند. به آن حكم اولي كه برداشته شد «حكم منسوخ» مي گويند و به دومي كه جايگزينش شد «حكم ناسخ» مي گويند.

اما آيه ي مذكور كه مي فرمايد: «ما هيچ آيه و نشانه اي را نسخ نمي كنيم

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 133

يا به

فراموشي نمي سپاريم مگر اينكه بهتر از آن يا همانند آن را مي آوريم.» «1» اين آيه ي شريفه را مفسرين سه گونه تفسير كرده اند:

اول: اينكه اين آيه مربوط به مسلمان ها باشد و همانطور كه گذشت، جايگزيني احكام دائمي به جاي احكام موقت، كه احكام دائمي جانشين موقت مي باشد يعني نسخ آيه اي كه حكم موقتي را در برداشته، به وسيله ي آيه اي ديگر كه حكم دائمي را به همراه دارد.

مثال: به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داده شده بود به سوي بيت المقدس نماز بخوانند بعد از مدتي كه شرائط عوض شد زمان اين حكم موقت نيز پايان يافت لذا اين حكم برداشته شد و حكم دائمي كه نماز به سوي مسجد الحرام است بيان شد. كه در آيه ي 144 سوره ي بقره تغيير قبله از بيت المقدس به مسجد الحرام آمده است.

دوم: اينكه اين آيه به يهوديان و مسئله ي تورات مربوط مي باشد زيرا يهوديان گاهي برخي آيات تورات را تغيير مي دادند يا به فراموشي مي سپردند در اينجا مي فرمايد: «اگر چنين چيزي اتفاق افتاد ما بهتر از آن را مي آوريم.» در حقيقت اين آيه به تورات و نسخ و فراموشي آيات آن اشاره دارد.

سوم: آيه مربوط به تغيير و جايگزيني معجزات و نشانه هاي الهي در بين مردم باشد كه اصطلاحاً به آن «نسخ تكويني» مي گويند.

توضيح: به عنوان مثال يك رهبر الهي در جامعه ظهور مي كند و بعد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 134

شهيد مي شود يا رحلت مي كند، خدا شخص ديگري را مثل او يا بهتر از او جايگزين او مي كند. و اينطور نيست كه اگر پيامبري يا امامي يا ولي خدايي از دنيا برود و به اصطلاح

نسخ شود، خداوند جايگزين بهتر يا مثل او را نداشته باشد.

اين سه تفسير در مورد اين آيه ي شريفه مطرح شده است. «1» البته مانعي ندارد كه اين آيه به هر سه معنا اشاره داشته باشد چون ما «استعمال لفظ در اكثر از معنا» را در قرآن قبول داريم.

اگر نسخ در آيه ي مذكور به معناي اول باشد يا به هر سه معنا باشد به هر حال معناي اول را هم در بر مي گيرد از اين رو پرسش «قانون خدا مگر بد و خوب دارد يا ضعيف و قوي دارد؟ و يا اينكه مگر تمامي قوانين خداوند از نظر خوبي يكسان نيستند.» را چنين پاسخ مي دهيم:

همانطوري كه گذشت نسخ يعني تغيير يك قانون، قانوني كه در اصل، موقت و براي شرايط خاصي قرار داده شده بود. قوانين هم معمولًا تابع مصلحت ها هستند، يعني هر مصلحتي كه پديد مي آيد يك قانوني را مناسب با آن قرار مي دهند.

به عنوان مثال: همان طور كه گذشت گاهي در شرايط جنگي يك قانوني مي آيد كه در شرايط عادي، ديگر آن قانون كارآئي ممكن را ندارد يعني مصلحت ها و ضرورت ها تغيير كرده لذا قانوني مي آيد كه از جهاتي ممكن است بهتر از آن باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 135

از اين رو اين تعبير آيه «خير منها او مثلها» يعني چه؟ يعني قانون دومي كه مي آيد آيا قانوني است كه مثل اوست يا بهتر؟ اگر قانوني بهتر است، چرا از اول نيامد پاسخش اين است كه، همانطوري كه آن حكم در شرايط جنگي بهترين حكم و بهترين قانون است، اين حكم هم در شرايط صلح بهترين قانون است. اگر قانونِ

زمان صلح را ببريم در زمان جنگ، قانونِ خوبي نخواهد بود و موجب ضرر است؛ و اگر قانون جنگي را در زمان صلح اجرا كنيم، مردم اذيت مي شوند چون سخت گيرانه است. پس هر قانوني در شرايط خودش خوب است. ممكن است اين دو قانون كاملًا مثل هم باشد، ولي آن قانون در آن شرايط بهترين است و قانون دوم در شرايط عادي بهترين است. «1»- «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 136

در مورد اينكه قانون خداوند نسخ شده باشد به همان معناي اول، آيا در خود قرآن هم آيات منسوخ داريم يا خير؟

پرسش:

در مورد اينكه قانون خداوند نسخ شده باشد به همان معناي اول، آيا در خود قرآن هم آيات منسوخ داريم يا خير؟

پاسخ:

در مورد نسخ در قرآن و اينكه آيا آيات ناسخ و منسوخ داريم بين محققان و مفسران نظرهاي متفاوت وجود دارد: برخي از مفسران بويژه اهل سنت آيات زيادي از قرآن را ناسخ آيات ديگر معرفي مي كنند كه سيوطي در «الاتقان» و ديگران آن ها را جمع آوري كرده اند. ولي برخي از محققان و مفسران معاصر معتقدند به اين گستردگي- كه برخي مطرح كرده اند- در قرآن آيات ناسخ و منسوخ وجود ندارد، و حتي برخي از محققان مثل حضرت آيةاللَّه خويي رحمه الله اين را به يك آيه منحصر مي داند، آن هم آيات 12 و 13 سوره ي مجادله است. «1»

يادآوري:

آيه ي قبله كه مثال زديم، ناسخ در قرآن و منسوخ در سنت مي باشد، چون در سنت پيغمبر بوده كه به سوي بيت المقدس نماز مي خوانده، بعد ناسخش در قرآن وارد شده است كه گذشت.

بنابراين اصل مسئله ي نسخ، در احكام اسلامي وجود داشته، ولي در مورد تعدادش در آيات قرآن اختلاف نظر وجود دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 137

علت تكرار برخي از آيات قرآن برخي از آيات قرآن مانند آيات مربوط به ميهمانان حضرت ابراهيم در چند سوره از قرآن تكرار شده علت اين تكرار چيست؟ يا عبارت «وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُإِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» زياد تكرار شده؟ اين همه تكرار به چه علت است؟

پرسش:

علت تكرار برخي از آيات قرآن برخي از آيات قرآن مانند آيات مربوط به ميهمانان حضرت ابراهيم در چند سوره از قرآن تكرار شده علت اين تكرار چيست؟ يا عبارت «وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُإِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» زياد تكرار شده؟ اين همه تكرار به چه علت است؟

پاسخ:

در مورد مطالب، واژه ها و كلماتي كه در قرآن تكرار شده مانند سوره الرحمن كه آيه ي «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» «1»

چندين بار تكرار شده يا داستان حضرت موسي و حضرت آدم

عليهما السلام و همچنين داستان ميهماني حضرت ابراهيم و نيز آيه ي «يقولون متي هذا الوعد» «2»

كه در چند جاي قرآن آمده است در اين زمينه مفسران دو ديدگاه دارند:

ديدگاه اول: برخي از مفسران و متفكران اسلامي معتقدند، كه در قرآن «تكرار» وجود ندارد بلكه بعضي از اين واژه ها، لفظاً تكرار شده اما در حقيقت در معنا تكرار وجود ندارد. بدين صورت كه ما هر مورد را مثلًا «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» يا آيه ي «و يقولون متي هذا الوعد» با قبل و بعدش كه در نظر بگيريم، معناي جديدي را به ما منتقل مي كند در يك آيه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 138

مي فرمايد: «كدام نعمت را شما تكذيب مي كنيد؟» مثلًا اشاره مي كند به آسمان ها و زمين و جاي ديگر اشاره مي كند به انسان و همين طور موارد ديگر. در حقيقت سوال جديد و مطلب تازه اي است.

يا داستان آدم و موسي عليهما السلام و انبياي ديگر كه تكرار شده، در هر بار از زاويه ي خاصي، به اين داستان نگاه شده، و مطالب تازه و نويني را به خواننده معرفي مي كند. بنابراين هر چند به نظر مي رسد گاهي الفاظ تكرار شده، ولي معاني تكراري نيست!

ديدگاه دوم: برخي معتقدند: تكرار در قرآن هست، ولو لفظاً ولي ما بايد ببينيم «چرا در قرآن مطالبي مكرر آمده است؟» قبل از پاسخ به اين پرسش بنگريم كه «قرآن چگونه كتابي است؟» قرآن كتاب تربيت است، كتاب تربيت و هدايت مستلزم آن است كه گاهي اوقات، مسائل تربيتي براي كسي كه مورد تربيت قرار مي گيرد تكرار شود، هر مربي و هر معلمي، هر پرورشگري مطالبي را مكرر

بري شخص مورد تربيت مي گويد، تا اينها برايش ملكه شود و در ذهن و جان او جاي گيرد و به صورت ثابت در آيد. و اين اشكال ندارد.

و در نظام تعليم و تربيت امروزي، تكرار را كسي منع نمي كند البته نبايد تكرار ملال آور و خسته كننده باشد بلكه لازم است در حد ضرورت و مصلحت باشد.

قرآن هم چون كتاب تربيتي است از همين روش استفاده كرده است.

بنابراين بايد گفت: اولا تكرارهاي قرآن فايده هاي تربيتي دارد، و هر تكراري ناپسند نمي باشد. دوم اينكه به مناسبت هاي مختلف و در حد ضرورت تكرار شده است و سوم اينكه در هر قسمتي از اين تكرارها همانطور كه اشاره شد از زاويه ي خاصي نگاه شده مثلًا همين دو موردي كه در پرسش آمده

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 139

داستان ميهماني حضرت ابراهيم در سوره ي هود آيه ي 69 آمده و در سوره ي عنكبوت آيه ي 31 هم اين مطلب را مي بينيد اما در سوره ي هود، ميهمان نوازي حضرت ابراهيم و آداب ميهمان داري مورد تاكيد واقع شده است، و در سوره ي عنكبوت اصلًا بحث ميهمان نوازي حضرت ابراهيم مطرح نشده است بلكه بُعد ديگري از مطلب مورد توجه واقع شده است كه اين فرشتگان آمدند خانه ي حضرت ابراهيم عليه السلام و چي گذشت! و چه كاري انجام دادند!

يعني در هر كدام از اين آيات مي بينيم به مناسبت آن استفاده اي كه مي خواستند از اين داستان بكنند يك پنجره اي از اين داستان باز شده است. چهارم اينكه تكرار اين داستان و امثال آن نشان مي دهد اين ماجرا خيلي مهم است يعني خود تكرار، نشان مي دهد كه اين مطلب مهم است

و بايد به آن توجه ويژه شود و از زاويه هاي مختلفي به اين موضوع نگاه شود.

لذا در مورد «يَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» موضوع آيات در مورد رستاخيز و انكار مخالفين است كه چه موقعي اين وعده ي رستاخيز واقع مي شود؟ و مي بينيم در آيه هاي مختلف كه در هر موردي يك واقعه اي بوده و اين سوال از طرف مخالفين تكرار شده و پاسخ مناسب همان واقعه هم داده شده است.

لذا امكان دارد افراد متعددي، در وقايع گوناگوني يك سوالي را از پيامبر كرده باشند، و پاسخ هاي مناسب خودشان را در همان واقعه، گرفته باشند.

از اين رو اگر به موارد سوال در آيات مراجعه شود متوجه مي شويم كه مسئله ي تكرار در اين موارد حداقل كمتر به ذهن مي رسد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 140

معناي جزء، حزب، ركوع در قرآن چيست؟

پرسش:

معناي جزء، حزب، ركوع در قرآن چيست؟

پاسخ:

براي قرآن تقسيمات مختلفي ذكر شده است از جمله اين تقسيمات جزء، حزب، خُمس، عُشر و ركوع است كه هر يك را به طور مختصر توضيح مي دهيم:

1. «جزء»: قرآن كريم داراي سي جزء است كه تقريباً هر جزء، با جزء ديگر از نظر طول برابر است. اين تقسيم بندي را براي آنكه قرائت روزانه قرآن آسان باشد انجام داده اند. در قرآن رسمي جهان اسلام كه به خط عثمان طه است هر جزء، در حدود 20 صفحه ي پانزده سطري آورده شده است كه مجموعاً 604 صفحه مي باشد.

2. «حزب»: هر جزء از اجزاي سي گانه ي قرآن، 2 يا 4 حزب و كل قرآن 60 يا 120 حزب است.

3. «خُمس و عُشر»: هر پنج آيه را خمس [خ و هر ده آيه را عشر [ع تقسيم

كرده اند و اين عمل را تخميس و تعشير مي گويند. به اين تقسيم بندي ها در حاشيه ي قرآن اشاره شده است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 141

4. «ركوع»: از جمله ي اين تقسيم بندي ها ركوع هاي قرآن است. ركوع ها، بر خلاف ساير تقسيم بندي هاي قرآني، طول و اندازه ي مساوي و معين ندارند، بلكه هر ركوع فرازي چند از آيات قرآن مجيد است كه معمولًا داراي محور موضوعي واحد مي باشد. براي مثال آيات 30 تا 37 سوره ي مباركه بقره يك ركوع از قرآن مجيد مي باشد، كه داستان خلقت حضرت آدم عليه السلام را بيان مي كند.

شيعيان در نمازها بعد از قرائت حمد يك سوره كامل مي خوانند اما برخي مذاهب اسلامي در ركعات نماز پس از قرائت حمد، يك ركوع از قرآن مي خوانند و نام گذاري ركوع نيز به همين موضوع بر مي گردد. در قرآن براي نشان دادن پايان هر ركوع از حرف (ع) استفاده شده است. عدد ركوعات قرآن طبق نظر مشهور 540 فقره است. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 142

پرسش:

ملاك مشخص شدن سوره ها و آيات قرآن چگونه بوده است؟

پاسخ:

سوره ها: حكايت شده كه تعيين سوره هاي قرآن، به وسيله ي «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بوده است يعني هر گاه كه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» جديدي نازل مي شد، معلوم مي شد كه سوره ي جديدي شروع شده، و سوره ي قبلي پايان يافته است مگر در مورد سوره ي «برائت» كه از اين قاعده مستثني است. چون «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» ندارد.

اما آيه ها: آيات قرآن، به دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هر كدام در جاي خود قرار مي گرفت. «1»

در برخي از نقل ها آمده كه هر جا پيغمبر اسلام صلي الله

عليه و آله در حال قرائت توقف مي كردند و نفس تازه مي كردند، آنجا را به عنوان رأس يك آيه قرار مي دادند.

از روايات متعددي بدست مي آيد، كه جاي آيات قرآن را خود پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله مشخص مي كردند، و اندازه ي آيات را، هم به اميرالمؤمنين عليه السلام و هم به پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله استناد داده اند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 143

و حتي در روايات آمده: وقتي آيه اي نازل مي شد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله دستور مي دادند كه اين آيه را در فلان سوره در فلان جا قرار دهيد.

مثلًا آيه ي «وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ» «1»

وقتي نازل شد- برخي گفته اند: اين آخرين آيه اي بود كه نازل شد- در سوره ي بقره قرار گرفت، «2» پس اين بدان معنا نيست كه سوره ي بقره آخرين سوره اي است كه به پيامبر نازل شده بلكه جاي اين آيه در آن جا قرار گرفته است.

پس آيات و سوره ها را مي توان گفت كه «توقيفي» است؛ يعني تعيين سوره ها، مقدار سوره ها و آيات، به دستور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و وحي بوده و به استناد معصومين عليهم السلام مي باشد. «3» مثلًا مشهور است كه مجموع آيات قرآن كه تعداد آن 6236 آيه مي باشد به اميرالمؤمنين علي عليه السلام و قرائت اين حضرت نسبت مي دهند كه آن هم طبق قرائت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بوده است.

هر چند كه در اين مورد تحقيقات بيشتري مورد نياز است كه اميدواريم برخي از محققان قرآني اين بحث را به عنوان موضوع پايان نامه و كتابي انتخاب كنند و تحقيق كامل تري در

اين زمينه انجام دهند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 145

فصل دوم: بينش ها

اشاره

1. خداشناسي

2. راهنماشناسي

3. امام شناسي

4. معادشناسي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 147

الف: خداشناسي

نور چيزي ديدني و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟

پرسش:

نور چيزي ديدني و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟

خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: «ليس كمثله شي» و از اين آيه بر مي آيد كه خداوند قابل ديدن نيست و از طرفي در آيات ديگري مانند «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ ...» «1» مي فرمايد خداوند نور است و يا در دعاي كميل آمده:

«يا نور و يا قدوّس» در حالي كه نور قابل ديدن است اين آيات چگونه قابل جمع است؟

پاسخ:

در قرآن كريم در بعضي از آيات سخن از «نور» گفته شده از جمله:

در آيه ي 35 سوره ي نور مي فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ».

«2» خداوند نور آسمان ها و زمين است.

در برخي از آيات ديگر قرآن نيز اشاره شده كه ايمان نور است و انسان را از ظلمات به سوي نور خارج مي كند. «3»

و در سوره ي مائده قرآن كريم را نور ناميده است. «4»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 148

و در سوره ي انبياء هدايت الهي را نور معرفي مي كند. «1»

و همچنين در برخي آيات آئين اسلام را به عنوان نور مطرح مي كند. «2»

و نيز شخص پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به نام چراغ، و نور روشني بخش معرفي مي شود «سِرَاجاً مُّنِيراً» «3» و در برخي از احاديث هم آمده است كه «علم نور است» «4» يا امامان معصوم عليهم السلام نور هستند. «5»

با توجه به مطالب فوق لازم است بدانيم كه «نور» چيست؟ نور يك پديده اي است كه در ذات خودش آشكار است و چيزهاي ديگر را هم آشكار و روشن مي كند. نور داراي ويژگي هايي مي باشد كه برخي از آن ها را بر مي شماريم:

«نور زيباست.»

«و سرچشمه ي زيبايي هاست.»

«بالاترين سرعت ها از نور است.»

«نور وسيله ي مشاهده ي موجودات است.»

«نور پرورش دهنده ي گياهان و گل ها است.»

«نور موجب پيدايش رنگ ها مي شود»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 149

«نور باعث نابودي ميكروب ها مي شود.»

«انرژي هاي زمين از نور تأمين مي شود.»

«و افراد گمشده بوسيله ي نور راه خودشان را پيدا مي كنند و هدايت مي شوند.»

با توجه به مطالب فوق روشن شد كه نور ويژگي حيات بخشي و هدايت گري دارد پس اگر قرآن مي فرمايد: «خدا نور است.» در حقيقت اين يك نوع تشبيه است يعني خدا همچون نور هدايتگر و حيات بخش است و هر موجودي به

هر اندازه اي كه با او ارتباط برقرار كند از نورانيّت او برخوردار مي شود. كه گاهي يك موجودي مثل پيامبر صلي الله عليه و آله اكرم نور مي شود، يا قرآن كريم كه كلمات خداوند تبارك و تعالي است نور است و يا امام و علم نور مي باشند؛ در حقيقت اينها همه به خاطر ارتباطشان با خدا و به تعبيري آيينه بودن براي خدا و واقع نمايي شان نور هستند چرا كه انسان را به سوي نور، و سرچشمه ي نور واقعي كه خداست رهنمون مي شوند. آري در حقيقت اين نور الهي است كه به همه جان تازه مي بخشد حركت و پرورش مي دهد و افراد را هدايت مي كند.

يادآوري:

نكته اي كه لازم است يادآور شويم اين است كه ما دو نوع «نور» داريم:

نور مادي و نور معنوي.

نور ماديِ حسي ظاهري: همين نوري است كه به وسيله ي الكتريسته

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 150

ايجاد مي شود و ما آن را مي بينيم. آيا به خدا كه نور مي گويند يعني همين نور؟! كه با آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» «1»

روبه رو مي شويم كه هيچ چيز مثل خدانيست پس خدا نمي تواند جسم باشد ولو به صورت يك جسم لطيفي مثل نور باشد.

پس در حقيقت اين يك نوع تشبيه، براي نور معنوي است كه قسم دوم نور مي باشد، لذا مي گوييم: خدا نور است اما نوري معنوي، همان طور كه پيامبر و امام و قرآن نور هستند اما نور معنوي؛ بنابراين در اينجا هدف اين بوده كه نقش هدايتي خداوند تعالي را بوسيله ي «مثال نور» به ما معرفي كنند نه اينكه مي خواهند بگويند كه خداوند تبارك و تعالي نور ظاهري و حسي و مادي است.

نتيجه گيري:

با توجه

به مطالب فوق به دست مي آيد كه آيه ي «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ» مي خواهد «مثليث» و اينكه خدا مثل چيزي باشد مثلًا جسم باشد را نفي كند، نه تشبيه كردن خدا به چيزي را، بلكه ما گاهي براي فهم معارف عالي نياز به تشبيه معقولات به محسوسات داريم تا مطلب را خوب درك كنيم.

به عنوان مثال ما براي اينكه خدا را به كودكان معرفي كنيم تا او را

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 151

بيشتر بشناسد برايش مثال مي زنيم و اين اشكال ندارد؛ اما اين بدين معنا نيست كه خدا مثل دارد. مثل داشتن خدا، يك مطلب است، و اينكه خدا را تشبيه بكنيم به چيزي كه درك آن ممكن و راحت تر شود مطلب ديگر مي باشد. كه اين آيات درصدد بيان اين دو مطلب مي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 152

چرا صفات خدا در قرآن و روايات مذكر آمده است؟

پرسش:

چرا صفات خدا در قرآن و روايات مذكر آمده است؟

چرا بيشتر صفاتي كه در قرآن كريم، يا در احاديث و دعاها، از خداوند ياد مي شود مذكر است؟

پاسخ:

پاسخ اين پرسش را ضمن چند نكته مي آوريم:

1. خداوند تبارك و تعالي از جنس ماده و ماديات نيست، و مثل ما جسم نيست، كه مذكر و مونث داشته باشد، خداوند مجرد است و در آن مرحله، مسئله ي مذكر و مونث مطرح نيست. بنابراين اگر الفاظ مذكر يا مونث، به كار برده مي شود فقط جنبه ي ادبياتي دارد نه جنبه ي واقع نمايي، يعني مثل آن نيست كه ما براي خانم ها الفاظ مونث به كار مي بريم و براي آقايان الفاظ مذكر- بويژه در ادبيات عرب، كه اين قاعده خيلي رايج است- بلكه فقط اينجا جنبه ي ادبياتي دارد.

2. نكته

دوم اينكه بالاخره ما مي خواهيم خدا را ياد كنيم و يا خداوند خودش را معرفي كند و براي اين كار يا بايد صيغه مذكر به كار رود يا مونث؛ لذا اگر صيغه ي مونث هم به كار مي رفت همين سوال مطرح بود كه چرا مونث بكار رفته است؛ در حقيقت اين عرفِ ادبيات عرب است كه اينطور شكل گرفته است. و دليل خاص عقلي يا نقلي ندارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 153

3. نكته سوم اينكه با توجه به مطالب بالا صحيح نيست كه اگر صفات خدا مذكر به كار رفته، بگوييم: پس خدا از جنس مردان است و مردان احساس برتري كنند، يا بالعكس.

زيرا اين روش به كار بردن الفاظ باصطلاح يك عادت و عُرف است يعني يك قاعده ي ادبي است نه يك قاعده ي واقع نما كه نشانگر واقعيت هاي خارجي باشد. و به عبارت ديگر كاربرد اين الفاظ به معناي ارزشي نيست بلكه كاربرد اين الفاظ صرف كاربرد ادبي و عرفي است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 154

جاودانگي خدا و انسان چه تفاوتي دارد

پرسش:

جاودانگي خدا و انسان چه تفاوتي دارد

اعتقاد ما بر اين است كه خداوند باقي است «هوالباقي» و از طرفي آياتي داريم كه مي فرمايد: انسان ها در بهشت و يا جهنم به صورت جاودانه هستند؟ اگر هر دو جاودانه هستند چه تفاوتي بين اين دو است؟

پاسخ:

قرآن كريم مي فرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَي وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالإِكْرَامِ» «1»

يعني همه ي موجودات فاني هستند از بين مي روند و هلاك مي شوند مگر پروردگاري كه صاحب جلال و اكرام است.

بنابراين همه ي انسان ها خواهند مُرد و هلاك مي شوند و بقاء دائمي، به معناي بقاء ذاتي نخواهند داشت.

از

اين رو بايد بين «بقاء بالذات» و «بقاء بالغير» تفاوت قائل شويم، يعني خداوند تبارك و تعالي، اگر باقي مي ماند بقائش بقاء بالذات است، ذاتش هميشگي است، ازلي و ابدي است؛ اما اگر انسان ها در بهشت جاودان و هميشگي مي شوند، اين بقاء انسان ها، بقاء بالغير است يعني بقائشان، بوجود خداوند تبارك و تعالي است كه علت اصلي است. به عبارت ديگر اگر انسان در بهشت جاودانه مي ماند، يا در جهنم جاودانه مي شود اين بقاءش به اراده ي خداوند تبارك و تعالي است و از خودش نمي باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 155

اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافي و نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت فرزند چه مي شود؟

پرسش:

اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافي و نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت فرزند چه مي شود؟

در سوره لقمان مي فرمايد: «فقط خداوند از داخل رحم ها خبر دارد» در حالي كه امروزه با سونوگرافي و امثال آن مي توان از داخل رحم ها با خبر شد و همچنين «نقش پدر و مادر در تعيين جنسيت» چگونه با اين آيه سازگار است؟

پاسخ:

خداوند متعال در پايان سوره ي لقمان مي فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛ «1» «آگاهي از زمان قيامت مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل مي كند، و آنچه را كه در رحم ها (ي مادران) است مي داند، و هيچ كس نمي داند فردا چه به دست مي آورد، و هيچ كس نمي داند در چه سرزميني مي ميرد؟ خدا عالم و آگاه است!»

مفسرين گفته اند: علم موارد پنجگانه اي كه در اين آيه مطرح شده منحصر به خداوند تبارك و تعالي است.

حال پرسش اين است

كه علم به رستاخيز و آينده ي افراد و مرگ انسان ها و ساعت دقيقش مخصوص خداوند است ولي امروزه جنس جنين

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 156

دختر و پسر بودن را مي توان با خبر شد و يا در مورد بارش باران در علم هواشناسي پيش بيني هاي نسبتاً خوبي داريم. بنابراين بين يافته هاي علوم تجربي و اين آيه ي شريفه در حقيقت توهم تعارض است كه براي رفع توهم نظر شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

براي آيه ي شريفه ي مورد بحث مفسرين دو تفسير ذكر كرده اند:

تفسير اول: مقصود اين باشد كه اين علوم مخصوص خداست، اما جزئيات آن مراد است؛ به عبارت ديگر جزئيات بارش باران مانند مكان و زمان دقيق آن، و همچنين در مورد فرزندي كه در رحم است خصوصيات جسمي و خصوصيات روحي اش و استعدادهاي نهفته در وجود كودك و مانند آن را كسي نمي تواند به طور دقيق پيشگويي كند.

آري ممكن است ما با سونوگرافي به صورت كلي اطلاع پيدا كنيم دختر است يا پسر و حتي برخي از متخصصان بتوانند تشخيص دهند كه حدوداً چند روز ديگر به دنيا مي آيد، ولي جزئيات دقيق در مورد خصوصيات جسمي و روحي و امثال آن از دسترس بشر خارج است ولي خداوند تمام اين جزئيات را مي داند.

تفسير دوم: اين كه عبارت «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» و جمله قبل از آن «وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ» دو جمله ي معترضه است.

بنابراين تفسير، علم به نزول باران و خصوصيات آن مخصوص پروردگار نيست و انحصار آن از آيه استفاده نمي شود. و معناي جمله «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» هم اين است كه خدا آنچه را كه در رحم مادران است مي داند

ولي از آنجا كه اين دو جمله معترضه است سياق انحصار علم امور مذكور به

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 157

خدا، شامل اين قسمت آيه نمي شود. «1» و ديگران هم مي توانند از داخل رحم ها و نزول باران اطلاع يابند.

اگر ما تفسير دوم را در آيه بپذيريم ديگر اين آيه درصدد بيان اين نكته نمي باشد، كه فقط خداوند مي داند كه فرزند در رحم مذكر است يا مونث؛ بلكه آيه مي فرمايد: «خداوند به اين مسئله علم دارد و اين، علم ديگران را نفي نمي كند. بلكه انسان ها نيز مي توانند با كاوش در زمينه هاي مختلف در روابط با پديده ها و واكنش هاي شيمائي كرموزوم ها و سلول هاي جنين، تاثير غذاها و داروها، به جنس جنين پي ببرند و مقدماتي را براي اين كار فراهم كنند كه بچه پسر يا دختر شود و حتي مي تواند اين مساله قبل از انعقاد نطفه يا بعد از انعقاد نطفه اتفاق بيفتد و آيات تعارضي با يافته هاي علوم پزشكي نخواهد داشت.

دكتر «دَيّاب» در كتاب «طب در قرآن» بنابر فرضي كه تفسير اول را در آيه بپذيريم چند تفاوت بين علم خدا و علم بشر بر مي شمارد و مي گويد:

1. علم خداوند معمولًا نياز به واسطه ندارد اما بشر نياز به دستگاه و واسطه دارد.

2. علم خداوند در معرض سهو و خطا نمي باشد ولي انسان ها گاهي مرتكب سهو و خطا و اشتباه مي شوند. «2»

3. خداوند تمام خصوصيات جنين را مي داند ولي ما برخي از آن را مي دانيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 158

جمع بندي و نتيجه گيري:

براي آيه ي شريفه مورد بحث دو تفسير ارائه شده:

1. مقصود از علم خداوند به جنين علم به

جزئيات جنين مي باشد (ويژگي هاي جسمي، روحي و استعدادها و ...) و همچنين منظور از علم خداوند به نزول باران، علم به جزئيات آن مي باشد (زمان و مكان دقيق باران و مقدار دقيق آن و ...)

2. عبارت «وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ» و «ينزل الغيث» دو جمله معترضه مي باشند بنابراين تفسير علم به «آنچه در رحم ها مي باشد» و علم به «نزول باران» مخصوص خداوند نيست بلكه ديگران نيز مي توانند از آن مطلع شوند.

نتيجه: هر كدام از اين دو تفسير را كه بپذيريم در مي يابيم كه آيه با يافته هاي علمي تعارض ندارد و در حقيقت توهم تعارض شده بود كه با اندكي دقت رفع توهم مي شود.

ما در كتاب «پژوهشي در اعجاز علمي قرآن» اين آيات و آيات رعد/ 8 و فاطر/ 11 را مطرح كرديم و نظرات پزشكان مختلف از جمله دكتر (پاك نژاد) و دكتر (دَيّاب) و ديگران را آورديم ديدگاه هاي تفسيري و صاحب نظران مثل تفسير شريف «الميزان» «نمونه» و «اطيب البيان» و ... را آورديم و مورد نقد و بررسي قرار داديم كه ذكر همه ي آن ها در اين مجال ممكن نيست، علاقه مندان مي توانند به كتاب مذكور رجوع فرمايند و مطلب را به طور مفصل پي گيري كنند. «1»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 159

ب: راهنماشناسي

مخاطب سوره «عبس» پيامبر يا شخص ديگر است؟

پرسش:

مخاطب سوره «عبس» پيامبر يا شخص ديگر است؟

آيات اول سوره ي «عبس»، سخن خداوند با حضرت محمد صلي الله عليه و آله است و يا شخص ديگر كه وارد شده بود؟

پاسخ:

در ابتداي سوره ي «عبس» مي خوانيم: «عَبَسَ وَتَوَلَّي أَن جَاءَهُ الأَعْمَي وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي ...» «1» «آن شخص چهره درهم كشيد و روي برتافت به خاطر اينكه نابينائي به سراغ او

آمد» بعد در ادامه ي آيات روي سخن را به پيامبر مي كند و مي فرمايد: «چه چيز تو را آگاه كرد شايد او رُشد يابد و شايد او متذكر شود پس يادآوري به او سود بخشد، كسي كه توانگري مي كند به او روي مي كني در حالي كه اين ممكن است پاك نشود و اگر پاك نشود ايرادي بر تو نيست اما كسي كه با كوشش به سراغ تو مي آيد، در حالي كه مي هراسد؛ پس تو از او غافل مي شوي و به ديگري مشغول مي شوي.»

داستان اين آيات را چنين حكايت كرده اند: شخصي از بني اميه نزد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 160

پيامبر صلي الله عليه و آله آمده بود و در همان حال يكي از اصحاب به نام «عبداللَّه بن مكتوم» وارد شد، و چون شخص فقير و نابينائي بود آن شخص اموي چهره درهم كشيد و صورت خود را برگرداند در اين هنگام اين آيات نازل شد و فرمود:

«عبس و تولي او چهره درهم كشيد و روي برتافت «ان جاء الأعمي» به خاطر اينكه يك نابينائي به سراغ او آمد.

اين شأن نزول از امام صادق عليه السلام نقل شده و مرحوم سيد مرتضي و بسياري از مفسرين هم اين را پذيرفته اند.

افرادي كه خدمت پيامبر مي آمدند دو گروه بودند برخي ثروتمند و صاحب مقام بودند، برخي هم مثل «عبداللَّه بن مكتوم» فقير بودند. مشي و روش پيامبر، چنين بود كه به فقرا و به افراد مومن خيلي احترام مي گذاشت ولي گاهي افرادي دور انسان جمع مي شوند و با انسان صحبت مي كنند، با اين كه نسبت به ديگران لطف و مرحمت دارد ولي صحبت با

اين افراد ممكن است باعث كم توجهي به ديگران شود از اين رو اين آيات به پيامبر يادآور مي شود كه سزاوار نيست تو از افراد تلاشگر مومن، و خدا ترس مانند «عبداللَّه مكتوم» غافل شوي! مواظب باش كه پرداختن به افراد ديگر شما را از اينها باز ندارد! اين آيات تذكري نسبت به پيامبر بود؛ و صدر آيات در مورد آن شخص اموي بود.

برخي شأن نزول ديگري براي اين آيات نقل كرده اند كه:

عده اي از سران قريش نزد پيامبر آمدند و با پيامبر صحبت مي كردند و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 161 در همين حال «عبداللَّه بن مكتوم» وارد شد و چون نابينا بود و متوجه مجلس نبود، مكرر سخنان پيامبر را قطع مي كرد و تقاضاي تعليم قرآن مي كرد- طبق اين شأن نزول- پيامبر ناراحت شد و آثار ناراحتي در چهره اش نمايان شد كه اين آيات فرود آمد و ارزش افراد مومن را يادآوري كرد.

البته اين شأن نزول با اخلاق كريمانه ي پيامبر كه «إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» «1»

سازگار نيست و علاوه بر آنكه با آياتي مانند «إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» منافات دارد؛ با خود تعابير آيات نيز، هماهنگ نمي باشد زيرا در اوائل آيات مي فرمايد: «عبس و تولي» از شخصي ديگر صحبت مي كند، بعد دنبال آيه خطاب به پيامبر مي كند «وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي «2»

يعني شان نزول دوم با سياق آيات سازگاري چنداني ندارد، بنابراين ما شأن نزول اول را ترجيح مي دهيم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 162

مقصود از آيه «و قتلهم الانبياء بغير الحق» چيست آيا كشتن پيامبران حق و ناحق دارد؟

پرسش:

مقصود از آيه «و قتلهم الانبياء بغير الحق» چيست آيا كشتن پيامبران حق و ناحق دارد؟

در قرآن كريم خداوند مي فرمايد: «وَقَتَلَهُمُ

الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» از اين آيات فهميده مي شود كه انبيا را به حق مي توان كشت و اين با عصمت انبيا منافات دارد؟

پاسخ:

مضمون اين آيه ي شريفه حداقل 5 بار در قرآن كريم به صورت هاي مختلف آمده است «1». اين آيه در رابطه با يهود است كه قرآن آن ها را سرزنش مي كند زيرا پيامبران الهي را بي گناه و به ناحق مي كشتند.

اما از اين كه مي فرمايد: «پيامبران را به ناحق نكشيد.» برخي پنداشته اند:

پس «به حق مي شود آن ها را كشت.» مثلًا اگر پيامبري گناه يا خطايي بكند، و در دادگاهي محكوم شود، او را مي شود كشت؛ در پاسخ به اين نكته بايد توجه داشت كه عبارت «به غيرحق» آيا قيد و صفت توصيفي و توضيحي است، يا قيد و صفت احترازي؟ به نظر مي رسد: قيد توصيفي است، يعني اين كه پيامبران را نمي شود كشت، كه اين كشتن پيامبران، به ناحق است.

اما «اگر پيامبران گنه كار شوند و اينها را بكشند»، آيه متعرض اين مطلب نمي باشد.

به عبارت ديگر قيد و صفتي كه در اين آيه آمده است به صورت احترازي نيست، وقتي كه مي فرمايد: آنها را به ناحق نكشيد معنايش اين نيست كه به حق بكشيد، چون اين قيد احترازي نمي باشد، بلكه اين قيد توضيحي است، يعني آن ها را نكشيد، كه اين كشتن پيامبران در هر صورت به ناحق است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 163

ج: امام شناسي

ارتباط آيه سوم مائده با غدير خم چيست؟

پرسش:

ارتباط آيه سوم مائده با غدير خم چيست؟

آيه ي سوم سوره ي مائده با روز غديرخم كه حضرت علي عليه السلام به امامت منصوب شدند چه ارتباطي دارد؟

پاسخ:

بخشي از آيه ي مذكور در رابطه با گوشت ها و غذاهايي است كه براي انسان ها حرام

و ممنوع شده مثل مردار، خون، گوشت خوك و امثال آن و در ادامه ي آيه آمده است: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِيناً» «1»

مضمون آيه ي شريفه اين است كه، امروز كافران از دين شما مأيوس شدند، پس از آن ها نترسيد و از من خشيت داشته باشيد و بترسيد، امروز دين شما را براي شما كامل كردم، و نعمت خودم را براي شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين براي شما، پسنديدم.

مفسرين قرآن و بسياري از محدثين و در روايات متعددي، از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله ائمه اطهار عليهم السلام و صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده كه پيغمبر اسلام در روز 18 ذي الحجه هنگامي كه از حجة الوداع «2» برمي گشتند، بعد از خروج از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 164

مكه به منطقه اي رسيدند كه امروزه معروف به «جحفه» است كه بخشي از آنجا را غديرخم «1» مي نامند. پيامبر اسلام در آنجا توقف كردند و به حاجياني كه، پيشاپيش حركت كرده بودند و از آن منطقه عبور كرده بودند، دستور بازگشت دادند، و مقداري صبر كردند تا حاجياني كه در راه هستند به آن مكان برسند، زيرا آنجا منطقه اي بود كه راه مردم از هم جدا مي شد و هر گروهي از يك مسير به طرف شهر و ديار خود مي رفت و به اصطلاح چهار راهي بود كه افراد از آنجا به بخش هاي مختلف جزيرة العرب مي رفتند.

وقتي همه حاضر شدند جهازهاي شترها را بر روي هم گذاشتند و حضرت بالا رفتند،

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، براساس دستوري كه از طرف خدا، به او داده شده بود، خطبه ي مفصلي خواندند كه اين خطبه در منابع حديثي، مثل بحارالانوار، و همچنين الغدير و كتاب هاي ديگر نقل شده، پيامبر اسلام، در آن خطبه به صورت مفصل از مردم اقرار گرفتند و فرمودند:

آيا من نسبت به شما، اولي به خودتان نيستم، مردم گفتند: بلي، و در نهايت دست اميرالمؤمنين علي عليه السلام را بالا بردند، و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» هر كس كه من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست، بعد از اينكه، خطبه ي پيامبر تمام شد، «حصان بن ثابت» كه يكي از شعراي صدر اسلام و از ياران پيامبر بود شعري در اين زمينه سرود و بسياري از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 165

اصحاب پيامبر از جمله «عمر» به اميرالمؤمنين عليه السلام اين مقام خلافت، و ولايت امت را، تبريك گفت كه پيغمبر اسلام، او را به جانشيني خودش، و به سرپرستي و ولايت مردم، انتخاب كرد، و به اصطلاح او را امام مردم و جانشين خودش قرار داد و بسياري از افراد با حضرت در آن روز بيعت كردند بعد از اين جريان، آيه ي شريفه ي «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ» «1»

نازل شد.

امروز كه جانشين پيامبر مشخص شد! و امروز كه مسئله ي نبوت و دين اسلام بوسيله ي خلافت و امامت، اميرالمؤمنين عليه السلام ادامه پيدا خواهد كرد، و منقطع نخواهد شد و دين، الي يوم القيامة مستمر خواهد بود. امروز كساني كه كافر شدند از دين شما مأيوس شدند، پس ديگر از آن ها نترسيد! آن ها نمي توانند به اين

دين ضربه اي بزنند و نمي توانند اين دين را به صورت دين موقت مطرح كنند؛ پس، فقط از خدا بترسيد، (انسان مومن نبايد غيراز خدا از كسي بترسد)، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» «2»

امروز با مسأله ي امامت و ولايت دين شما را كامل كردم، و نعمت خودم را بر شما تمام كردم، و اسلام را به عنوان دين كامل براي شما پسنديدم.

بنابراين، آيه ي شريفه ي مذكور، در رابطه با روز 18 ذي الحجه، روز غديرخم، در جريان حجة الوداع است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 166

اين جريان در كتاب هاي متعددي از شيعه و سني، نقل شده حتي برخي نوشته اند تا صد نفر از صحابه وقوع اين جريان را نقل كرده اند. «1»

همچنين از اهل سنت افراد متعددي نقل كرده اند از جمله آقاي «نسائي» كه يكي از نويسندگان شش گانه اهل سنت است در كتاب خصائص علي بن ابي طالب عليه السلام، همين جريان را متعدد نقل كرده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 167

آيه بلاغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل) و آيه اكمال (اليوم اكملت) در كجا و چه زماني نازل شد؟

پرسش:

آيه بلاغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل) و آيه اكمال (اليوم اكملت) در كجا و چه زماني نازل شد؟

وقتي پيامبر در حج مطالب را بيان كردند و از مردم اقرار گرفتند كه آيا من همه ي مطالب را گفتم و مردم گفتند: بله شما گفتيد و مردم شهادت دادند و پيغمبر سه بار از مردم اقرار گرفت! حال سوال اول اين است چرا ده روز بعد پيغمبر در رابطه با مولي علي مي فرمايد كه «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» آيا آيه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ» آن وقت نازل شد يا همان اولي كه پيامبر

در حجة الوداع، بود.

پاسخ:

بخش اول: چرا ده روز فاصله؟

اين پرسش به دو آيه از آيات قرآن كريم مربوط مي شود، زيرا در حجةالوداع دو آيه در مورد ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده يكي آيه ي سوم سوره ي مائده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «1»

و ديگري آيه ي 67 سوره ي مائده كه مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ من ربك».

ذيل همين آيه احاديث و شأن نزول هايي وارد شده كه در روز عرفه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 168

آيه ي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بر پيامبر نازل شده كه مسئله ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را براي مردم بيان مي كند و مي گويد دين اسلام به ولايت حضرت علي عليه السلام كامل شده است و در همان روايت آمده نزول اين آيه روز عرفه بوده و روزي كه حضرت اعلام كرد، روز غدير بود؛ روز عرفه روز 9 ذي الحجه است و روز غدير روز 18 ذي الحجه، بنابراين، فاصله 9 روز بوده است.

بخش دوم: علت فاصله؟

در همان روايات حكايت شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خوف داشتند از اينكه اميرالمؤمنين را معرفي كنند و آنها بگويند پسرعمويش علي را حمايت مي كند؛ و با توجه به تعصبات قومي و قبيلگي بعضي اصحاب مطلب را برنتابند و مشكلاتي را بوجود بياورند.

از اين رو پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ابلاغ و اعلام اين مسئله تأملي داشت و جالب اينكه در آيه ي 67 سوره ي مائده نيز به اين مطالب اشاره شده است كه:

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ من ربك»؛ «1» «اي پيامبر آن چيزي را كه از

طرف پروردگار به تو نازل شد تو براي مردم بيان كن»؛ «وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ «اگر اين مطلب را به مردم نرساني رسالتت را انجام ندادي.»

اين يك نوع تهديد است براي پيامبر اكرم اين مسئله آنقدر مهم است

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 169

كه مساوي رسالت توست، چون ادامه ي نبوت و در حقيقت ادامه بقاء اسلام به ولايت و امامت و جانشيني تو بستگي دارد.

بعد در ادامه ي آيه مي فرمايد: «وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ «1» «خداوند تو را از مردم حفظ مي كند.» اين اشاره دارد كه يك خطري نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله بوده يا خوف خطر وجود داشته يا احتمال چنين خطري را پيامبر اكرم مي داده، كه خداوند وعده مي دهد كه ما شما را حفظ مي كنيم اين مطلب را اعلام كن و نگران نباش!

بعد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در روز 18 ذي الحجة طبق احاديث مردم را در غدير خم جمع كردند و دستور دادند افرادي كه جلو رفته اند برگردند و صبر نمودند قافله هاي بعدي بيايند و بر فراز جهازهايي از شتران رفتند و آن خطبه طولاني را خواندند و اعلام كردند «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» هر كه را من مولاي اويم اين علي مولاي اوست ...

بنابراين به نظر مي رسد علت فاصله طبق احاديث و طبق نكته اي كه در خود آيه ي 67 سوره ي مائده هست به خاطر آن خوف خطر بود كه احياناً برخي اين موضوع را برنتابند.

اين كه خداوند در آيه مي فرمايد: «وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» «2»

مگر پيامبر از مردم يا از جانش مي ترسيد كه بيان اين مطلب را

ده روز به تاخير انداخت؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 170

در روايات نيز آمده است كه پيامبر نسبت به اين مسئله و واكنش هايي كه ممكن است برخي افراد در مورد ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نشان دهند خوف داشت. «1»

در حقيقت اينجا ترس به خاطر «دين و اسلام» بود. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي ترسيد كه زحمات 23 ساله ي او در اثر مخالفت هاي با ولايت اميرالمؤمنين علي عليه السلام با خطر روبرو شود، و به خاطر خطري كه به اسلام مي رسيد، و خطري كه متوجه نبوت و ولايت مي شد خوف داشت؛ نه اينكه پيامبر اسلام ترس شخصي داشته باشد. در حقيقت اينجا «ترس بر مكتب» بود مثل اينكه شما مي گوييد: «من از فلان دشمن مي ترسم كه به اسلام ضربه بزند.» اين ترس مقدس و نيكويي است و اين ترس باعث مي شود كه انسان تاملي كند و راهكاري بينديشد تا اين خطر را بر طرف كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 171

اينكه در بعضي از روايات گفته شده كه اهل بيت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجيه است؟

پرسش:

اينكه در بعضي از روايات گفته شده كه اهل بيت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجيه است؟

پاسخ:

در حقيقت طبق آيه ي 44 سوره ي نحل كه مي فرمايد: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» «1»

قرآن را پيامبر براي مردم بيان مي كند يعني اين آيه جايگاه مفسر بودن را براي پيغمبر اثبات مي كند.

علامه طباطبايي رحمه الله ذيل اين آيه مي نويسند: طبق اين آيه سنت و اقوال پيامبر در تفسير حجت است و او مفسر قرآن است؛ اما اهل بيت عليهم السلام قولشان در تفسير حجت است به دليل حديث ثقلين كه فرمود: «ما إن تمسكتم

بهما لن تضلوا ابداً» «2» بنابراين اهل بيت عليهم السلام نيز مفسر قرآن هستند و از اين باب قرآن ناطق مي باشند؛ اگر جايي از قرآن براي ما مبهم بود يا نياز به توضيح و تفسير داشت اهل بيت عليهم السلام براي ما بيان مي كنند و چنانچه در روايت آمده: اگر به اهل بيت تمسك نكنيم از قرآن هم محروم مي شويم، و بالعكس اگر به قرآن تمسك نكنيم از اهل بيت محروم مي شويم، زيرا اين دو در حركت به سوي كمال لازم و ملزوم يكديگرند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 172

پرسش:

چرا آيات قرآن شفاعت را منحصر به خدا مي كنند آيا اصلا شفاعتي داريم؟

بعضي از آيات قرآن شفاعت را رد مي كند مثل آيات 48، 123 و 254 از سوره ي بقره، و در سوره ي زمر آيه ي 44 شفاعت را در اختيار خدا مي داند آيا اصلًا شفاعتي داريم يا اينكه شفاعت فقط در اين دنيا هست و همچنين با توجه به آيه ي 18 سوره ي يونس و آيه ي 3 سوره ي زُمر كه ظاهراً شفيع گرفتن و كفيل گرفتن را رد مي كند شفاعت ائمه معصومين عليهم السلام چگونه است؟

پاسخ:

موضوع شفاعت از جمله موضوعاتي بوده كه در طول تاريخ اسلام بين متكلمان و مفسران قرآن موضوع سخن بوده و در مورد آن مطالب فراواني بيان شده است.

قبل از پرداختن به موضوع لازم است يك نكته ي روش شناسي ذكر كنيم و بعد وارد بحث شويم:

نكته: در برخي موضوعات، آيات قرآن ديدگاه هاي متفاوتي بيان مي كند مثلًا در مورد جبر و اختيار برخي از آيات دلالت بر جبر دارد، برخي از آيات دلالت بر اختيار انسان دارد؛ يا در مورد شفاعت برخي آيات

موافق شفاعت است و برخي از آيات در ظاهر مخالف شفاعت است.

در اين موارد از لحاظ روش شناسي تفسير قرآن چگونه بايد عمل كنيم؟

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 173

به نظر مي رسد در اين موارد بايد از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده كنيم؛ به عبارت ديگر تفسير موضوعي قرآن در اينجا راه گشاست؛ به اين صورت كه آيات موافق، مخالف، مقيد و مشروط را كنار هم بگذاريم و مجموعه ي آنها را ملاحظه كنيم بعد با توجه به روايات يك برداشت كلي و استنباط نهايي داشته باشيم. زيرا با يك آيه يا دو آيه نمي شود نظر قطعي قرآن را در اين موارد بيان كرد.

در مورد شفاعت نيز آيات متعددي داريم كه ظاهر برخي از آيات، چنانچه در پرسش آمده شفاعت را نفي مي كند.

آيه ي 48 سوره ي بقره كه مي فرمايد:

«وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ»؛ «1» «خودتان را حفظ كنيد از عذاب روزي كه هيچ كس به جاي ديگري عذاب و مجازات نمي شود و هيچ شفاعتي پذيرفته نمي شود و هيچ عوضي هم از كسي گرفته نمي شود.»

مثل دنيا نيست كه انسان بتواند پارتي بازي بكند يا مثلًا گناه كسي را به عهده بگيرد و جريمه اش را بپردازد، چنين چيزي در رستاخيز وجود ندارد.

در حقيقت در اين آيات همه ي راه هايي كه در دنيا انسان ها براي فرار از مجازات استفاده مي كنند نفي شده، جريمه به عهده گرفتن، وساطت و شفاعت گري، پارتي بازي كردن، غرامت پرداختن براي خطاكار و همچنين به ياري آمدن دوستان همه و همه نفي شده است.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان،

ج 1، ص: 174

در آياتي مثل آيه ي 254 بقره و 48 مدثر هم چنين روشي پيش گرفته شده است.

اما در مقابل دسته ي ديگري از آيات قرآن كريم شفاعت را مي پذيرد ولي شرايطي را براي شفاعت كننده يا شفاعت شونده بيان مي كند از جمله در سوره ي زمر آيه ي 44 مي فرمايد: «قُل لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعاً» اين آيه شفاعت را نفي نمي كند و مي گويد شفاعت هست ولي شفاعت از آنِ خداست.

و در آيه ي 28 انبياء مي فرمايد: «لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَي ؛ «شفاعت نمي كنند مگر براي كسي كه مورد رضايت باشد.» يعني شفاعت را مي پذيرد ولي مشروط به رضايت خداوند تبارك و تعالي.

و در آيه ي 255 بقره مي فرمايد: «مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «1»

؛ «چه كسي نزد خدا شفاعت مي كند مگر با رخصت الهي.» «2» يعني شفاعت هست ولي با رخصت الهي.

پس اين آيه در حقيقت دو نوع شفاعت را مطرح مي كند يكي شفاعتي كه بدون اجازه ي خدا باشد كه جايز نيست، و انجام نخواهد پذيرفت و ديگر شفاعتي كه با اجازه ي خدا و رخصت الهي باشد كه اين شفاعت انجام مي گيرد.

در آيه ي 87 مريم باز شفاعت را مي پذيرد ولي يك شرطي برايش قرار مي دهد «لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً» كسي كه بخواهد شفاعت كند، بايد نزد خداوند عهد و پيمان قبلي داشته باشد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 175

نتيجه گيري:

از آنچه گذشت به دست مي آيد كه آيات شفاعت دو دسته است: يك دسته به ظاهر شفاعت را نفي مي كند، يك دسته شفاعت را با شرايطي اثبات مي كند. جمع بين اين آيات چنين مي شود كه شفاعت دو قسم است قسمي كه

بدون اذن خدا باشد و شبيه به پارتي بازي هاي دنيا باشد اين قسم ممنوع است و در قيامت انجام نمي شود. قسم دوم شفاعتي كه با اجازه ي خدا و با شرايطي كه در آيات و روايات بيان شده و اين قسم انجام مي شود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 176

پرسش:

آيا در روايات نيز اين دو قسم شفاعت بيان شده است؟

پاسخ:

بله روايات متعددي در مورد شفاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده كه شفاعت را توضيح داده اند و حتي فرموده اند كه شفاعت براي چه كساني ممكن است و براي چه كساني ممكن نيست و چه شرايطي دارد.

به عنوان مثال از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده: «لاينال شفاعتنا من استحف بالصلوة» «1»

شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي رسد.

توضيح: اين روايت اولًا شفاعت را اثبات مي كند كه شفاعت در قيامت وجود دارد بعد مي فرمايد: اين شفاعت شرايطي دارد يكي از شرايطش اين است كه انسان نماز را سبك نشمرده باشد، و برعكس كسي كه نماز را بزرگ بشمارد و اهميت بدهد به شفاعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي رسد.

بنابراين در روايات نيز بصورت متعدد هم به شفاعت و هم به شرايط شفاعت اشاره شده است. «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 177

پرسش:

شرايط شفاعت را توضيح دهيد؟

پاسخ:

در مورد شفاعت بايد دو مطلب از هم جدا شود نخست اينكه شفاعت از چه كساني است؟ يعني روز قيامت چه كساني مي توانند شفاعت كنند؟ دوم اينكه براي چه كساني مي توانند شفاعت كنند؟

در مورد شفيع يا كسي كه مي خواهد شفاعت كند

در آياتي كه گذشت و برخي از روايات، اشاره شده كه اولًا بايد با اذن خدا باشد، يعني شفاعت بدون رخصت الهي صورت نمي گيرد مثلًا اگر پيامبر صلي الله عليه و آله مي خواهد شخصي را شفاعت كند بايد خداوند اجازه بدهد شفاعت استقلالي نيست، بلكه با اجازه ي پروردگار است. «1»

و همچنين در روايات بيان شده است كه چه كساني مي توانند روز قيامت شفاعت كنند: «2»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 178 نخست: پيامبران به ويژه پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام، دوم: علما و دانشمندان، سوم: شهدا، چهارم: مؤمنين خالص، پنجم: ملائكة اللَّه.

همچنين بيان شده كه «قرآن» هم مي تواند روز قيامت شفيع قرار بگيرد و خويشاوندان نيز براي خويشاوندان ممكن است شفاعت بكنند و حتي در برخي روايات آمده كه روز قيامت «روزه»، شفاعت مي كند. و همچنين روز قيامت امانت شفاعت مي كند به عبارت ديگر كسي كه خوب امانتداري كرده باشد يا روزه ي خوبي گرفته باشد و شرايط روزه را رعايت كرده باشد و حق روزه را ادا كرده باشد، روز قيامت مورد شفاعت آن قرار مي گيرد. و يا كسي كه قرآن را تلاوت كرده و به آن عمل كرده و همچنين باعث نشر آن شده باشد، قرآن چنين اشخاصي را شفاعت مي كند.

اين بود برخي از شفيعان روز قيامت.

يادآوري:

خداوند خودش اولين شفيع «1» است. ولي خداوند كارهايش را با واسطه انجام مي دهد به خاطر اينكه هم احترامي باشد به كساني كه شفاعت مي كنند مثل پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن كريم؛ و همچنين نوعي قدرداني از علما و شهدا مي باشد. اين نوع شفاعت جايگاه اين افراد را به مردم

نشان مي دهد كه در دنيا اگر كسي مي خواهد پيامبر صلي الله عليه و آله شفيعش باشد يا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 179

علما و شهدا شفيعشان باشند بايد راه اين افراد را برود و به اينها نزديك شود.

چه كساني مورد شفاعت واقع مي شوند؟

در آيات قرآن گاهي تعبير شده است به «لِمَنِ ارْتَضَي «1»

يا «لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَي «2»

يعني خداوند شفاعت را اجازه مي دهد براي كساني كه مورد رضايت خداوند تبارك و تعالي باشد، يعني زندگي و مشي آنها در مسير الهي و در راه مستقيم قرار داشته ولي لغزش هايي پيدا كرده كه اين لغزش ها با شفاعت مورد بخشش واقع مي شود.

و نيز در احاديث بيان شده كه اهل شرك و كفر مورد شفاعت واقع نمي شوند. در دنيا شخص مي تواند از شرك و كفر توبه كند اما رستاخيز ديگر جاي برگشت از شرك و كفر نمي باشد؛ از اين رو شرك و كفر مورد شفاعت قرار نمي گيرد.

همچنين در روايات هم از پيامبر صلي الله عليه و آله هم از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه «لاينال شفاعتنا من استخف بالصلوة»؛ «3» «شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد.»

پس كسي كه مي خواهد مورد شفاعت واقع شود بايد با آن شخص

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 180

شفيع ارتباطي برقرار بكند و به نوعي شبيه آن بشود و در مسير او قرار بگيرد. مثلًا كسي كه مي خواهد مورد شفاعت امام حسين عليه السلام قرار بگيرد بايد حسيني باشد، نمي شود انسان يزيدي باشد و شفاعت امام حسين عليه السلام را طلب كند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص:

181

پرسش:

بيان شد كه شفاعت دو نوع است شفاعتي كه با اذن خداوند است، شفاعتي كه بدون اذن خداوند است، آن شفاعت كه مورد تاييد آيات قرآن است شفاعتي مي باشد كه با اذن خداوند است: آيا شفاعتي كه مورد تاييد قرآن است و شامل گنه كاران مي شود نوعي پارتي بازي نيست و باعث نمي شود كه افرادي كه گناه نكرده اند با آنهايي كه مرتكب گناه شدند، در يك سطح قرار بگيرند؟

پاسخ:

اين سوال دو بخش دارد:

اول اينكه آيا شفاعت پارتي بازي هست يا نه؟

دوم اينكه آيا كساني كه مورد شفاعت واقع شدند با كساني كه اصلًا گناه نكردند اينها در رستاخيز در يك درجه هستند؟!

جواب پرسش دوم روشن است، مسلماً كسي كه گناه نكرده با كسي كه گناه كرده و بخشيده شده يا مورد شفاعت قرار گرفته در يك درجه نخواهند بود.

در مورد پرسش اول كه شفاعت پارتي بازي هست يا نه بايد گفت:

شفاعت دو نوع داريم: يكي شفاعت صحيح و يكي غيرصحيح.

شفاعت غيرصحيح يعني شفاعتي كه شفاعتگر با استفاده از نفوذ خودش مجازات خلافكار را تغيير بدهد مثل اينكه برخي در دنيا مثلًا از

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 182

نفوذ اقتصادي يا سياسي خودشان استفاده مي كنند و شخص را از مجازات و دادگاه نجات مي دهند، بدون اينكه تغييري در شفاعت شونده حاصل شود. به عبارت ديگر اين نوع شفاعت، موجب جرأت و جسارت بيشتر مجرم نيز مي شود چرا كه اطمينان مي يابد كه هر بار لغزش و خطائي داشته و به حقوق ديگران تجاوز كرده كسي هست كه از من حمايت بكند. از اين رو، علاوه بر اينكه نوعي پارتي بازي غيرعادلانه است، اثر منفي تربيتي

هم در شخصي كه مورد شفاعت واقع شده دارد. كه چنين شفاعتي را شفاعت باطل و غيرصحيح مي گوييم. و اين نوع شفاعت در قرآن جايي ندارد.

نوع دوم شفاعتي است كه شفاعت شونده، در اثر ارتباط با شفاعتگر، تغييري در خودش ايجاد مي كند و در مسير رضايت الهي و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و قرآن قرار مي گيرد. و اگر در اين مسير، لغزش هايي از او سر زد، همان در مسير قرار گرفتن و ارتباط با آن شفاعتگر مانند پيامبر يا شهدا، باعث مي شود كه وضع نامطلوب خودش را تغيير دهد و شايسته ي بخشش شود، آن وقت اين تغييري كه در او ايجاد مي شود زمينه را ايجاد مي كند كه خداوند به شفاعتگر اجازه دهد كه اين شخص را شفاعت بكند. به عبارت ديگر شفاعت از واژه «شفع» به معناي «جفت شدن» مي باشد يعني شفاعت كننده جفت شفيع مي شود و كمبودهاي او را جبران مي كند به تعبير ديگر دست او را مي گيرد بالا مي آورد، و در مسير كمال، او را رشد مي دهد، نقصان هاي او را جبران مي كند نه اينكه آن شخص را به همان صورتي كه ناقص است و مشكلات دارد مورد عفو و بخشش قرار بدهد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 183

و تفاوت شفاعت نوع اول و دوم همينجا روشن مي شود كه شفاعت نوع اول، موجب جسارت بيشتر مجرم مي شود، و اثرات سوء تربيتي دارد اما شفاعت نوع دوم، موجب مي شود كه مجرم و خطاكار، در مسير كمال قرار بگيرد، رشد كند و نااميد نشود، بلكه نقطه ي اميدي در دل او زنده شود.

آري «شفاعت» باعث ايجاد اميد در افراد است. فردي

كه گناه كرده اگر راهي مثل توبه و شفاعت براي او نباشد نااميد مي شود و همان مسير غلط خودش را تا آخر عمر ادامه مي دهد. ولي خداوند تبارك و تعالي با روش حكيمانه، راه هايي را براي تربيت گنه كاران قرار داده كه وقتي گناه مي كنند نااميد و مأيوس نشوند، و حتي مأيوس شدن از رحمت الهي را از گناهان بزرگ شمرده است. و به شخص خطاكار فرصت مي دهد مسيرش را به طرف قرآن، شهدا، علما و در مسير پيامبران و اولياي الهي تغيير دهد و در نتيجه مورد شفاعت آنها قرار بگيريد و آن لغزش ها جبران شود. پس در حقيقت شفاعت نوعي ايجاد اميد در گنه كار است كه اثرات مثبت تربيتي دارد! نه نوعي پارتي بازي كه اثرات منفي تربيتي دارد!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 184

پرسش:

آيا شفاعت در روز قيامت شامل حال توبه كنندگان مي شود يا نه اگر كسي گناه كرده باشد و به معصومين هم اعتقاد داشته باشد و فرصت توبه نيافته باشد باز هم ممكن است مورد شفاعت قرار بگيرد؟

پاسخ:

توبه يكي از راه هاي بخشش است، شفاعت هم يكي از راه هاي بخشش گناهان است. البته ممكن است كسي هر دو را جمع بكند هم توبه بكند و هم مورد شفاعت واقع شود.

و اين نكته را توجه داشته باشيم كه هيچكس نمي داند كه آيا توبه ي او مورد قبول واقع شده يا نشده! بنابراين ما ناچاريم به سوي شفاعت برويم و علاوه بر توبه از اولياي الهي بخواهيم، كه نزد پروردگار شفيع بشوند و ما را نجات بدهند.

بنابراين، اين دو منافي يكديگر نيست.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 185

پرسش:

آيا اعتقاد ما

به شفاعت، باعث ركود، سستي، تنبلي و واگذار كردن كارها به شفيع نيست؟!

پاسخ:

اگر ما تصوّر درستي از شفاعت داشته باشيم اينگونه نمي شود، البته ممكن است كسي شفاعت را نوعي پارتي بازي تصوّر كند از اين رو اميد كاذب پيدا كند و بدون اينكه در خودش تغييري ايجاد نمايد و در مسير رضايت الهي قرار بگيرد خيال كند كه شفاعت شامل او مي شود كه اين تصوّر صحيح نمي باشد.

اما تصوّر صحيح از شفاعت ما را به فرايندي ديگر رهنمون مي شود زيرا كسي كه مي خواهد مشمول موهبتِ شفاعت بشود همانطوري كه آيات و روايات اشاره داشت، بايد در مسير رضايت الهي قرار بگيرد و در مسير رشد و كمال واقع شود، كسي كه شفاعت شهيد را مي خواهد لازم است در مسير شهيد حركت كند و اين شفاعت است كه موجب اميد او مي شود كه اگر لغزش داشته، خدا مي بخشد. ولي اين بدين معنا نيست كه انسان مسيرش به طرف كفر باشد بعد انتظار داشته باشد مثلًا شهيدي او را شفاعت كند.

بنابراين اگر تصور صحيحي از شفاعت داشته باشيم موجب اميدهاي

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 186

كاذب، تنبلي و سستي نخواهد شد بلكه از طرفي نور اميد در او زنده مي شود و به حركت مي افتد و به عنوان مثال به نماز اهميت مي دهد چون مي داند اگر اهميت ندهد از شفاعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام محروم مي شود لذا نه تنها شفاعت باعث تنبلي و سستي نمي شود بلكه انگيزه ايجاد مي كند براي اينكه به عبادت ها بيشتر بپردازد و در مسير الهي بيشتر قرار بگيرد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه

جوانان، ج 1، ص: 187

پرسش:

با توجه به آياتي كه ظاهراً شفيع گرفتن را رد مي كند آيا توسل به ائمه معصومين جايز است و فايده اي دارد يا خير؟

پاسخ:

بله زيرا آيه ي 18 سوره ي يونس «1» و آيه ي سوم سوره ي زمر كه مي فرمايد:

«وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي ؛ «2» «كساني كه غير از خدا را ولي و سرپرست خودشان قرار مي دهند، و (مي گويند:) ما آنان را نمي پرستيم جز براي اينكه ما را به خدا نزديك كنند.»

در حقيقت اين دو آيه و آيات مشابه براي نفي بت پرستي و شفاعت بتهاست در مورد كساني است كه غيرخدا را عبادت مي كنند، بت مي پرستند و فكر مي كنند اين بت آنها را شفاعت مي كند كه البته اين تصور غلطي است و چنين چيزي تحقق پيدا نخواهد كرد.

همانطور كه در توضيح آيه ي 255 سوره ي بقره «3» گذشت، كسي كه خداوند از او راضي باشد، و اجازه ي شفاعت به او بدهد ديگر مشمول

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 188

اينگونه آيات نيست. آري بت ها و كساني را كه خداوند اجازه ي شفاعت به آن ها نمي دهد ما نبايد انتظار شفاعت از آنها داشته باشيم.

پس اين آيات به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام ارتباطي ندارد زيرا خداوند به آنها اجازه ي شفاعت مي دهد. و چنانچه در روايات تصريح شده پيامبر اكرم و اهل بيت عليهم السلام جزء شفيعان روز قيامت هستند و در خود قرآن نيز نمونه هايي از توسل به پيامبران الهي وجود دارد.

مثال: در سوره ي يوسف آيه ي 98 و 99 داستان طلب استغفار برادران يوسف را مي بينيم كه از پدرشان مي خواهند

كه براي آنها، استغفار كند.

و در مورد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در سوره ي نساء آيه ي 64 مي خوانيم:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» اگر اين گنه كاران وقتي به خودشان ستم كردند و گناه كردند نزد تو [: پيامبر] مي آمدند و استغفار مي كردند و تو هم براي آنها استغفار مي كردي حتماً خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.»

در حقيقت خداوند تبارك و تعالي در اين آيه به ما خط مي دهد كه وقتي گناهي كرديد و مشكلي پديد آمد خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله برويد و از او بخواهيد كه براي شما استغفار و طلب بخشش كند كه اين نوعي توسل و شفاعت طلبي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله است و حضرت هم اين شفاعت را انجام مي دهد، و خدا هم وعده مي دهد كه من توبه پذير و مهربان هستم.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 189

د: معادشناسي

آيا با توجه به آيات سوره واقعه، تعداد اندكي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند؟

پرسش:

آيا با توجه به آيات سوره واقعه، تعداد اندكي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند؟

در سوره ي واقعه آيات 12 و 13 مي فرمايد: «بسياري از امم پيشينيان به بهشت مي روند و عده ي قليلي از متأخران» كه برخي گفته اند: منظورشان امت محمد صلي الله عليه و آله و مردم آخر الزمان است آيا واقعاً منظورش اين است كه تعداد كمي از انسان هاي آخر الزمان به بهشت مي روند و تعداد بسياري از انسان هاي قبل از پيامبر ما به بهشت مي روند.

پاسخ:

در اين باره لازم است مجموعه ي آيات قبل و بعد اين آيات را ملاحظه كنيم تا به پاسخ برسيم:

از آيه ي 7 به بعد مي فرمايد: «شما در

روز قيامت سه گروه خواهيد بود، گروهي افراد با بركت هستند كه مشهورند به اصحاب دست راست، و اصحاب با بركت كه اعمال نيكشان بيشتر است و اهل بهشت هستند و گروه ديگر افراد شوم و افراد بدبختي هستند كه اهل دوزخ مي باشند و گروه سوم «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» «1»

هستند پيشگامانِ امت، و سابقين در ايمان و عمل، كه اينها همان مقربان درگاه الهي هستند و در بهشت پر نعمت جاي دارند.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 190

بعد مي فرمايد: كه اينها گروه زيادي از پيشينيان و گروه اندكي از امت هاي بعدي خواهند بود.

بنابراين آيات شريفه در مقام اين است كه ما را به سه گروه تقسيم كند يك گروه بهشتي و يك گروه جهنمي و گروه سوم پيشگامان در ايمان و عمل هستند كه اندكي از آن ها، از امت هاي بعدي مثل امت اسلام مي باشد و بسياري از آن ها از امت هاي پيشين هستند.

اين مروري بود بر آيات، حال در تفسير اين آيات بايد ملاحظه شود كه مقصود از اين پيشگامان، كه گروه اندكي از آن ها، از امت پيغمبر اسلام هستند چه كساني هستند؟

تفسير اول:

در برخي از روايات آمده كه «سابقين» هابيل- مومن آل فرعون- حبيب نجار- و اميرالمؤمنين علي عليه السلام هستند كه از پيشگامان امت ها در ايمان آوردن به پيامبران الهي بودند.

در اين روايت مي بينيم سه نفر از سابقين از امت هاي قبلي هستند و يكي از آن ها از امت اسلام، كه حضرت امير عليه السلام است، اگر اينگونه روايات و اينگونه تفسير ملاك باشد افرادي كه سابقه در نيكي و ايمان دارند يعني آن اصحاب خاص مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام در امت

اسلام اندك بودند، و در امت هاي پيشين زيادتر بودند.

چرا پيشگامان ايمان در امت هاي پيشين زيادتر بودند؟ چون تعداد

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 191 پيامبران قبلي زيادتر بوده پيغمبر اسلام يك نفر است و يك صحابي خاص مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام دارد يا تعداد اندكي صحابه ي پيشگام مثل اميرالمؤمنين علي عليه السلام دارد، اما امت هاي پيشين، تعدادشان فراوان است، پيامبرانشان زياد است و اصحاب سابقين آن ها، به صورت طبيعي نسبت به امت اسلام، زيادتر خواهد بود.

تفسير دوم:

در روايت ديگري حكايت شده كه از پيغمبر صلي الله عليه و آله سوال شد: «مقصود از اين سابقين چه كساني هستند؟» حضرت پاسخ فرمودند: «علي عليه السلام و پيروان او سابقون هستند!»

بنابراين مطلب كه اميرالمومنين علي عليه السلام و پيروان او سابقين باشند معنا چنين مي شود گروه زيادي پيشينيان شيعه و گروه اندكي از پيشينيان شيعه كه از مقرّبين هستند.

اين دو تفسيري بود كه در مورد اين آيات مطرح است ولي آن چه كه در پرسش آمده بود آيا واقعاً عده ي كمي از مردم آخرالزمان به بهشت مي روند اين با هر دو تفسير آيه ناسازگار است! زيرا معناي آيه اين است كه يك عده اي از سابقين در امت هاي پيشين نسبت به امت اسلام زيادتر بودند، يا در صدر اسلام نسبت به آخرالزمان زيادتر بودند؛ اما اين بدين معنا نيست كه افراد كمي از امت آخر الزمان به بهشت مي روند بلكه بدين معنا است كه

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 192

در آخر الزمان، افرادي كه جزء سابقين باشند، يا در امت اسلام، افرادي كه جزء سابقين باشند و به بهشت بروند

كم خواهند بود، ولي مي توانند از اصحاب يمين باشند و به بهشت بروند زيرا دو گروه به بهشت مي روند: يكي «اصحاب الميمنة»، يكي «السابقون السابقون.»

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 193

چرا در قرآن بيشتر از حوريان مونث ياد شده آيا اين بدين معنا است كه زن ها كمتر به بهشت مي روند؟

پرسش:

چرا در قرآن بيشتر از حوريان مونث ياد شده آيا اين بدين معنا است كه زن ها كمتر به بهشت مي روند؟

پاسخ:

در قرآن كريم گاهي از حوريان بهشتي ياد شده مثل سوره ي الرحمن و گاهي هم از پسران جوان ياد شده مانند آيه ي 24 سوره ي طور كه مي فرمايد: در بهشت پسراني اطراف آنها مي گردند، كه مثل دانه هاي مرواريد هستند؛ و در سوره ي انسان آيه ي 19 مانند آن نيز آمده است. «1»

پس اينطور نيست كه فقط در قرآن كريم از حوريان بهشتي ياد شده باشد بلكه از پسران جواني هم كه خادم هستند در قرآن ياد شده است.

و اين مطلب بدين معنا نيست كه خانم ها كمتر از آقايان به بهشت مي روند.

نكات:

1. در عالم مجردات بحث مذكر و مونث به صورتي كه در عالم ماديات مطرح است مطرح نمي باشد؛ آيا روح انسان مذكر و مونث دارد؟ آيا

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 194

فرشته مذكر و مونث دارد؟ اگر در عالم ماديات فردي مذكر و فردي مونث است، اين مسائل در آنجا مطرح نيست چون در حقيقت آنجا اين عوارض جسماني كه ما داريم، مطرح نيست. آري وقتي سخن از بهشت به ميان مي آيد و بهشت جسماني مطرح مي شود در مورد انسان ها اين مطالب مطرح مي شود، ولي عالم مجردات، از عوارض ماديات، مبرّا هستند.

2. نكته ديگر اينكه بهشت رفتن و به تكامل و سعادت رسيدن، به جنس مذكر و مونث، و مرد و

زن بستگي ندارد و در آيات قرآن به اين مطلب اشاره شده از جمله در آيه ي 97 سوره ي نحل مي فرمايد:

«هر كسي عمل صالحي انجام بدهد چه مرد باشد چه زن (چه مذكر باشد چه مونث) و مومن باشد ما حيات پاك و طيب به او مي دهيم و براساس بهترين چيزي كه عمل كرده اعمالش را پاداش مي دهيم.» «1»

بنابراين اگر انسان «مومن» باشد، و «عمل صالح» انجام بدهد چه مرد باشد چه زن پاداش خودش را دريافت مي كند و پله هاي تكامل را مي گذراند، و به درجات عالي مي رسد، و اين به مرد بودن، يا زن بودن ارتباطي ندارد. چه خانم هايي مثل حضرت زهرا عليهما السلام به عالي ترين درجات انسانيت رسيدند مثل حضرت مريم، حضرت خديجه، آسيه همسر فرعون و

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 195

مانند آنها و چه بسيار از مرداني كه بهترين شرايط برايشان فراهم بوده ولي از آن شرايط استفاده نكردند و مراتب كمال را طي نكردند و به بهشت نرفتند و بالعكس هم بوده است.

بنابراين تكامل انسان و سعادت و بهشت و دوزخ رفتن، به نژاد و جنس زن و مرد بستگي ندارد بلكه به «ايمان» و «عمل صالح» بستگي دارد.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 196

قرآن كريم در سوره ي «ص» مي فرمايد: «شيطان از آتش آفريده شده» و در همان سوره، شيطان تهديد به آتش جهنم شده، چطور ممكن است شيطاني كه از آتش آفريده شده به وسيله ي آتش عذاب شود؟

پرسش:

قرآن كريم در سوره ي «ص» مي فرمايد: «شيطان از آتش آفريده شده» و در همان سوره، شيطان تهديد به آتش جهنم شده، چطور ممكن است شيطاني كه از آتش آفريده شده به وسيله ي آتش عذاب شود؟

پاسخ:

از چند زاويه مي توان به اين پرسش پاسخ گفت:

اول: اينكه عذاب الهي و عذاب هاي دوزخ و جهنم منحصر به آتش نيست، و عذاب هاي روحي و

رواني نيز مطرح است. به عنوان مثال:

خداوند در قيامت با جهنميان سخن نمي گويد اين خودش عذاب است.

گاهي خداوند كلمات تندي «1» به آنها مي گويد كه اينها نوعي عذاب هاي روحي و رواني است.

محرويت از بهشت عذابي بالاتر است.

بنابراين عذاب جهنم منحصر در آتش نيست. و يكي از عذاب هاي الهي آتش است!

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 197

دوم: ممكن است بگوييم آتش جهنم و آتش هاي ديگر مراتب تشكيكي دارند، به عبارت ديگر، ممكن است يك آتش ضعيف باشد و آتش ديگر قوي تر باشد و آتش قوي تر بر آتش ضعيف تر غلبه كند و آن را به نابودي بكشد.

بيان داستان:

شخصي به سخنان امام صادق عليه السلام اعتراض مي كرد و مي گفت: چگونه امام صادق عليه السلام مي گويد: «شيطان با آتش عذاب مي شود در حالي كه هيچ موجودي با جنس خودش عذاب نمي شود؟» نقل شده «بهلول»- كه در آن زمان مي زيسته- يك جواب نقضي جالبي به او داد به اين ترتيب كه وقتي با اين شخص روبرو شد كلوخي را برداشت و بر سر او كوبيد، سر او به شدت درد گرفت، و او نزد قاضي يا خليفه شكايت كرد. وقتي بهلول را خواستند بهلول گفت: اين كار براساس مبناي خود اين شخص انجام شده و اين كه مي گويد درد دارم درست نيست، چرا كه خود ايشان مي گفت: چگونه هم جنس هم جنسش را مي تواند آزار بدهد يا بوسيله همجنسش عذاب شود و من با كلوخي به سر او زدم كه خاك سفت شده بود و خود اين آقا هم از جنس خاك است.

در حقيقت با اين عملش خواست به اين شخص پاسخ نقضي بدهد كه

پرسش

و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 198

چنانچه كلوخ- كه انسان هم از آن جنس است- مي تواند به سر انسان صدمه وارد كند و اذيت كند همان طور هم مي تواند آتشي موجب عذاب آتش ديگر بشود؛ يعني جنس آتش مي تواند مايه ي عذاب شيطان و جنيان بشود.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 199

منابع

1. قرآن كريم، با ترجمه دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از فضلاي حوزه و دانشگاه، موسسه فرهنگي دارالذكر، 1383 ش.

2. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، تهران، المكتبة الاسلامية، 1385 ش، 110 جلدي.

3. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن ابي بكر سيوطي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407 ق، دو جلدي.

4. مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، چاپ پنجم، 1395 ق.

5. تفسير آيات مشكله، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسروشاهي، قم، موسسه امام صادق عليه السلام (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

6. مباني روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366 ش.

7. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، سازمان چاپ و انتشارات اسوه، 1375 ش.

8. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، تهران و رشت، انتشارات مبين، 1381 ش.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 200

9. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضوية، 1332 ش.

10. وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن الحرالعاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391 ق.

11. ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1367 ش.

12. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1364 ش، 27 جلدي.

13. تفسير صافي، محمد محسن

فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1402 ق.

14. الميزان في تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبايي، قم، موسسة مطبوعاتي اسماعيليان، 1393 ق، 20 جلدي.

15. روش ها و گرايش هاي تفسيري، حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1381 ش.

16. درآمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي، موسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر، تهران، چاپ اول، 1380 ش.

17. كتاب نقد، شماره 5 و 6، (ويژه نامه تفسير به رأي، تسبيت، هرمنوتيك)

18. مجله معرفت، شماره 26، مقاله «قرآن و فرهنگ زمانه» از محمدعلي رضايي اصفهاني.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 201

19. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمدهادي معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية، 1418 ق.

20. اصول كافي، محمدبن يعقوب كليني، دارالكتب الاسلاميه.

21. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه، 1407 ق.

22. علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، نشر دانشگاهي، 1362 ش.

23. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا.

24. فرهنگ انقلاب اسلامي، محمدجواد باهنر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1371 ش.

25. صحيفه نور، امام خميني رحمه الله.

26. تهاجم فرهنگي از ديدگاه آيات و روايات و فقه، حسن علي اكبري، تهران، سازمان تحقيقات خود كفائي بسيج، 1375 ش.

27. جامع تفاسير شيعه حاوي تفاسير شيعه، و مكتبة التفسير و علوم القرآن، حاوي تفاسير اهل سنت.

پرسش و پاسخ هاي قرآني ويژه جوانان، ج 1، ص: 202

انتشارات تفسير و علوم قرآن تقديم مي كند:

الف: كتاب هاي منتشر شده:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (1) ترنم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. پرسش هاي قرآني جوانان (2) شميم مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

3. پرسش هاي قرآني جوانان (3) باران مهر- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

4. فلسفه احكام (2) حكمت ها و اسرار نماز- احمد اهتمام

ب:

كتاب هاي در دست انتشار:

1. پرسش هاي قرآني جوانان (4)- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از پژوهشگران

2. فلسفه احكام (3) خداشناسي از راه كيهان شناسي- احمد اهتمام

3. ترجمه آموزشي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

4. ترجمه تفسيري قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و جمعي از اساتيد حوزه و دانشگاه

5. اعجاز و شگفتي هاي علمي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني و محسن ملاكاظمي

6. قرآن و علوم پزشكي- حسن رضا رضايي

7. قرآن و مديريت- محسن ملاكاظمي

8. سيماي سوره هاي قرآن- محمدعلي رضايي اصفهاني

يادآوري: مراكز پخش كتاب هاي فوق در صفحه شناسنامه همين كتاب آمده است.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109