تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 - عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : ريال ج.15

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد هجدهم٬ 1388.

يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran .

يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387).

يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.15. سوره شعراء و نمل و قصص. عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي

رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

يادآوري

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله

مشاوران علمي تفسير: دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب

همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلي همايي، حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و محمدرضا احمدي

ويراستاران محترم محمد جواد شريفي و خانم انصاري

تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمي، دكتركلانتري، دكترعلي اكبري

تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مي شود، از اين رو:

الف: مقدمه و شيوه تفسير و تذكرات لازم در مقدمه جلد اول آورده شد.

ب: مهمترين ويژگي هاي اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير جوانان، بويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات روانشناختي و جامع شناختي در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اي دقيق و برابر استفاده شده است.

4.

نماي كلي و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناي آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيري آيه، بصورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاي آيه براساس الغاء خصوصيت بيان شده بطوري كه قاعده اي كلي باشد كه با نيازهاي زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيري مفسران در مورد ضرورت (و بيشتر در پاورقي ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 16

10. از روش تفسير قرآن به قرآن- روائي- عقلي- اجتهادي- علمي و اشاري استفاده شده و از تفسير به رأي پرهيز شده است.

11. در برخي موارد آيات يا احاديث بصورت موضوعي گردآوري شده است كه فهرست آن ها در جلد اول ذكر شد.

12. واژه هاي مهم در پاورقي (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

14. از اشارات عرفاني امام خميني قدس سره به مناسبت بهره برده شده است.

15. اين ترجمه و تفسير از همكاري استادان حوزه و دانشگاه بهره مند شده است.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله گذشته است.

17. برخي از بخش هاي اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس شده و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيري شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاي اطلس براي روشن كردن مطالب تاريخي و جغرافيايي استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 17

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

وصلي اللَّه علي محمد و آله الطاهرين «1»

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ

الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2»

؛ و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

درآمد

قرآن كريم پيام آسماني است كه خداي متعال براي راه نمايي بشر فرو فرستاده است تا در آن تفكر كند، سفره اي الهي كه تا رستاخيز گسترده است، «3» پيامي جاويدان براي همه ي زمان ها و همه ي مكان ها و همه ي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 18

انسان ها كه براي هر نسل مطلبي تازه به ارمغان مي آورد. «1»

قرآن كلامي الهي است كه اختلاف در آن راه ندارد، «2» معجزه اي جاويد كه همگان را به هماوردي طلبيده است، «3» ولي با گذشت چهارده قرن، هنوز كسي نتوانسته است مثل آن بياورد.

قرآن كلامي زيبا و رساست كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و براي هر گروه از انسان ها پيامي در خور دارد كه همه ي مردم به صورت عام و متخصصان علوم به صورت خاص مي توانند از آن بهره ببرند.

ولي بهره برداري از اين كلام الهي، نيازمند فراهم آمدن مقدمات و شرايطي است و با رشد خرد انساني و پيشرفت دانش هاي بشري، در هر عصر توضيح ها و تفسيرهاي جديدي مي طلبد، تا نقاب از چهره ي قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پيام مناسب خويش را دريابد و آيات آن را بر نيازها، موضوعات و مصاديق عصر خود تطبيق كند. از علامه طباطبايي، مفسر بزرگ قرآن، حكايت شده كه قرآن در هر دو سال يك بار نيازمند تفسير جديدي است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 19

نوشتاري كه در پيش رو داريد

مي كوشد مطالب قرآن را بازخواني، بازيابي، تحليل، ساماندهي و به صورت نوين عرضه كند، تا نسل جوان عصر ما بتوانند از آن بهتر بهره ببرند.

اين كتاب هم چون تفاسير ديگر مباني و روش خاص دارد و مراحل اجرايي را طي كرده است كه آنها را به صورت مختصر در طي مقدماتي بيان مي كنيم. «1»

اميد است اين تفسير مورد پذيرش خداي متعال و مورد عنايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان به ويژه حجة ابن الحسن عليه السلام و مورد استفاده ي جامعه ي اسلامي قرار گيرد؛ و از قرآن پژوهان و تفسيردوستان محترم انتظار مي رود با مطالعه ي اين تفسير ما را از ارشادهاي خود بهره مند سازند، تا اشكالات آن برطرف و به كمال نزديك تر گردد.

در پايان لازم است از همه ي استادان و همكاراني كه ما را در اين اثر ياري كردند تشكر كنيم؛ به ويژه از قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آية اللَّه محمدهادي معرفت رحمه الله كه مشوق ما و ناظرعلمي اين اثر بودند و مرحوم استاد شهيد غلامعلي همائي كه يار فداكار ما در اين تفسير و ترجمه بودند و نيز فضلاي محترم، حجج اسلام حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي، دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب، آقاي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 20

محمدرضا احمدي و محمد جواد شريفي و خانم انصاري كه هر كدام در بخشي از اين اثر ياور ما بودند، و نيز از همكاري دوستان راديو قرآن و سيماي قرآن، به ويژه استاد شريف زاده و نيز دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، به ويژه حجةالاسلام والمسلمين دكتر قمي و دكتر ابراهيم كلانتري و

نيز دكتر حسن علي اكبري و همكاران و قرآن پژوهان مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي به ويژه آقايان نصراللَّه سليماني، نعمت اللَّه صباغي، جواد و اكبر رحمتي، محمد رضايي، اكبر جعفري و يداللَّه رضانژاد سپاس گزاريم. خداوند قرآن به آنان جزاي نيك عطا فرمايد.

والحمد للَّه رب العالمين

قم- 21/ 8/ 1387

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 21

بخش اول: سوره ي شعراء

اشاره

يادآوري توحيد

فرازهايي از زندگي پيامبران الهي

ستايش و سرزنش برخي شاعران

عظمت قرآن

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 23

اول: سيماي سوره ي شعراء

اشاره

سيماي سوره ي شعراء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهر مهرورز

شمارگان

سوره ي شعراء داراي 227 آيه، 1297 واژه و 5522 حرف است.

نزول

اين سوره كه در مكه نازل شده، چهل و ششمين سوره در ترتيب نزول (پس از سوره ي واقعه و قبل از سوره ي نمل) و بيست و ششمين سوره در چينش كنوني است.

نام ها

نام هاي اين سوره عبارت اند از: «شُعراء»، «جامعه» و «طسم».

سبب نام گذاري آن به «شُعراء» آن است كه در آيه ي 224 آن از شاعران سخن گفته است و «طسم» نيز حروف مقطعه اي است كه در اولين آيه ي آن آمده است.

فضايل

در مورد فضيلت سوره ي شُعراء، از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه

هر كس سوره ي شُعراء را بخواند، به عدد هر كسي كه نوح، هود، شعيب، صالح و ابراهيم را تصديق يا تكذيب كرده اند و به تعداد

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 24

كساني كه عيسي را تكذيب و محمد صلي الله عليه و آله را تصديق كرده اند، ده حَسَنه براي او خواهد بود. «1»

تذكر: قبلًا بيان كرديم كه اين ثواب ها براي كساني است كه اين سوره را بخوانند و زمينه را با عمل به محتواي آن در خود فراهم آورند. در اين سوره از داستان هاي اين پيامبران سخن گفته شده؛ پس هر كس اين داستان ها را بخواند و از آنها پند بگيرد و از اين پيامبران پيروي كند، مشمول اين ثواب ها خواهد شد و اين ثواب هاي زياد و عجيب در برابر بزرگي و فضل خدا ناچيز است.

ويژگي ها:

اين سوره داراي حروف مقطعه ي «طسم» است و از نظر كثرت آيات، در بين سوره هاي قبل و بعدش كم نظير است و كوتاهي آيات و دستور به دعوت خويشاوندان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، نشان مي دهد كه در سال هاي اوليه ي بعثت نازل شده است.

اهداف

هدف هاي اساسي اين سوره عبارت اند از:

1. يادآوري توحيد؛

2. بياناتي در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و پيامبران پيشين؛

3. تسلّي خاطر دادن به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در برابر لجاجت مشركان.

مطالب

الف) عقايد:

1. بيان برخي نشانه هاي توحيد و صفات خدا (در آيه ي 8)؛

2. مطالبي پيرامون دعوت و مبارزات پيامبران پيشين و پيامبر اسلام و زحمت هاي ايشان (در آيه ي 3 و ضمن داستان ها).

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 25

ب) اخلاق:

1. دستوراتي در زمينه ي روش دعوت و چگونگي برخورد با مؤمنان (در آيه ي 214 و ضمن داستان هاي پيامبران).

2. دستور به توكل بر خدا (در آيه ي 217)؛

3. اشاره اي به عبادت هاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله (در آيه ي 219).

د) داستان ها:

1. بخش هايي از زندگي ابراهيم (در آيات 69- 104)؛

2. بخش هايي از زندگي موسي و فرعون (در آيات 10- 66)؛

3. بخش هايي از زندگي نوح (در آيات 105- 121)؛

4. بخش هايي از زندگي هود (در آيات 123- 139)؛

5. بخش هايي از زندگي صالح (در آيات 141- 158)؛

6. بخش هايي از زندگي لوط (در آيات 167- 174)؛

7. بخش هايي از زندگي شعيب (در آيات 176- 189).

ه) مطالب فرعي:

1. بيان عظمت مقام قرآن كريم (در آيات 1 و 192- 196)؛

2. بيان منطق ضعيف مشركان در برابر پيامبران الهي (در آيه ي 199 و ضمن داستان ها)؛

3. سرزنش شاعران بي هدف و بيهوده گو و ستايش شاعران مؤمن و عاقل و متعهد (در آيات 224- 227)؛

4. بشارت به مؤمنان و تهديد ستمگران (در آيات 90 و 227 و ...)؛

5. خبر از زوجيت گياهان (در آيه ي 8)؛

6. دستور به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در مورد هشدار و انذار و دعوت خويشاوندان به

اسلام (در آيه ي 214).

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 27

دوم: محتواي سوره ي شعراء

اشاره

قرآن كريم در آيات اول و دوم سوره ي شعراء با بيان سه حرف مقطعه، به روشنگري و عظمت قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

1 و 2. طسم* تِلْكَ ءَايتُ الْكِتبِ الْمُبِينِ

طا، سين، ميم.* آن آياتِ كتابِ روشنگر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد حروف مقطعه ي قرآن كريم در آغاز سوره هاي بقره و آل عمران مطالبي بيان شد. اين حروف يا اسراري بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و يا نشان دهنده ي آن است كه قرآن با تمام عظمت و اعجازش از همين حروف معمولي ساخته شده است و شايد از همين رو بلافاصله پس از اين حروف به عظمت قرآن اشاره شده است. «1»

2. «تِلْكَ» براي اشاره به دور است. اين تعبير به عظمت قرآن اشاره دارد؛ يعني قرآن آن چنان والا و بلند است كه گويي در اوج آسمان هاست و بايد براي رسيدن به آن تلاش گسترده اي انجام گيرد.

3. «مُبين» در اصل به معناي جدا كردن دو چيز است و در اين جا مي تواند به معناي «روشن» و «روشنگر» باشد. «2» آيات قرآن كريم روشن است، يعني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 28

همه ي انسان ها مي توانند با تفكّر و تدبّر آنها را درك كنند و روشنگر است، يعني حقايق هستي و قوانين زندگي بشر را بيان مي كند.

4. «آيه» در

اصل به معناي نشانه است و در اصطلاح به قسمت هايي از سوره هاي قرآن گفته مي شود؛ از آن رو كه نشانه هاي فرستنده ي قرآن يعني پروردگار جهانيان اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي باعظمت است كه آيات آن روشن و روشنگر است.

2. به آيات كتاب روشنگر (قرآن) توجه (و از آنها استفاده) كنيد.

***

قرآن كريم در آيات سوم و چهارم سوره ي شعراء با اشاره به دل سوزي فراوان پيامبر صلي الله عليه و آله، به ايشان دل داري داده و با هشدار به مخالفان مي فرمايد:

3 و 4. لَعَلَّكَ بخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ* إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنقُهُمْ لَهَا خضِعِينَ

شايد تو به خاطر اين كه (مشركان) مؤمن نمي شوند، خودت را هلاك كني.

* اگر بخواهيم، نشانه اي (معجزه آسا) از آسمان بر آنان فرود آوريم، و گردن هايشان در برابر آن فروتن گردد.

شأن نزول:

حكايت كرده اند كه سبب نزول آيه ي فوق آن بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله همواره مشركان مكه را به توحيد فرا مي خواند، ولي آنها ايمان نمي آوردند. آن حضرت به شدت ناراحت مي شدند و آثار نارحتي در چهره ي مباركشان آشكار مي گشت.

آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله را دل داري داد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 29

نكته ها و اشاره ها:

1. «باخِع» در اصل به معناي هلاك كردن خويشتن بر اثر شدت اندوه است.

اين تعبير نشان مي دهد كه پيامبر صلي الله عليه و آله تا چه اندازه نسبت به مردم دل سوز بوده و براي ايمان آوردن افراد تلاش مي كرده كه نزديك بوده جان خود را در اين راه فدا كند. «1»

2. خدا مي تواند نشانه اي معجزه آسا يا عذابي وحشت آور بر مشركان فرود آورد تا همگي تسليم شوند و ايمان آورند، اما اين ايمان اجباري ارزشي نخواهد داشت. مهم آن است كه مردم با اختيار خود در برابر حق تسليم و مؤمن گردند.

3. مقصود از «خضوع گردن ها» همان فروتن شدن افراد گردن كش است.

اين تعبير كنايه از تسليم مشركان سركش در برابر معجزات يا عذاب است. «2»

4. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

مقصود اين آيه طغيانگران بني اميه هستند كه در هنگام قيام مهدي (عج) نشانه ي آسماني را مي بينند و به ناچار در برابر آن تسليم مي شوند. «3»

البته مقصود اين گونه احاديث بيان يكي از مصداق هاي آيه است كه سرانجام در هنگام ظهور مهدي- عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف- تمام حكومت هاي ستمگر كه خط بني اميه را ادامه مي دهند، ناچار به تسليم

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 30

در برابر او مي شوند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي دل سوز شمايند (قدرشناس آنان باشيد).

2. مبلّغان و رهبران ديني به وظيفه ي خود عمل كنند، ولي لازم نيست بيش از حدّ دل سوزي كنند.

3. خدا مي تواند به اجبار همه ي مردم را مؤمن سازد، (ولي اين كار را نمي كند تا مردم را امتحان كند.)

4. مخالفان اسلام از

عذاب بهراسند (و دست از لجاجت بردارند).

***

قرآن كريم در آيات پنجم و ششم سوره ي شعراء به موضع گيري مشركان در برابر مطالب نوپديد قرآن اشاره مي كند و با هشدار به آنان مي فرمايد:

5 و 6. وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُواْ عَنْهُ مُعْرِضِينَ* فَقَدْ كَذَّبُواْ فَسَيَأْتِيهِمْ أَنْبؤُاْ مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ

و هيچ يادآوري نويني از طرف (خداي) گسترده مهر براي آنان نمي آيد مگر در حالي كه از آن رويگردان مي شوند.* و بيقين تكذيب كردند؛ پس بزودي خبرهاي بزرگِ چيزي كه آن را همواره ريشخند مي كردند، به آنان خواهد رسيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «ذِكر» در اين جا قرآن كريم است كه بيدارگر، آگاه كننده و يادآور حقايق است.

2. تعبير «الرَحمان» در اين آيات اشاره به آن است كه آيات قرآن از رحمت عام الهي سرچشمه مي گيرد و همه ي انسان ها را به سوي سعادت و كمال فرا مي خواند.

3. ممكن است تعبير «الرحمان» براي تحريك حسّ شكرگزاري مردم باشد يعني اشاره باشد كه اين آيات از سوي خدايي رحمان است كه نعمت ها

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 31

و رحمت او سراسر وجود شما را فرا گرفته است، پس چگونه از آنها اعراض مي كنيد و شكر او را به جا نمي آوريد؟! «1»

4. «مُحدَث» به معناي «تازه و جديد» است؛ يعني آيات قرآن با محتواي تازه يكي پس از

ديگري فرود مي آيد، ولي مشركان با حقايق تازه سر سازش ندارند و مي خواهند همواره از خرافات نياكان خويش پيروي كنند و اين لجاجت را تا آن جا ادامه مي دهند كه آيات الهي را ريشخند و تكذيب مي كنند.

5. برخي از مفسران از واژه ي «مُحدَث» استفاده كرده اند كه قرآن حادث است نه قديم. محتواي قرآن كه هميشه در علم الهي بوده، قديم است و مقصود از قرآن حادث كلمات و حروف آن است كه نازل شده است. «2»

6. در اين آيات به مشركان هشدار داده شده كه به زودي از اخبار كارهاي خود آگاه مي شوند. مقصود از «اخبار» در اين جا خبرهاي مهم كيفرهاي مشركان است كه در اين جهان و جهان ديگر دامن گير آنان مي شود.

7. در اين آيات سه مرحله براي انحراف مشركان بيان شده است كه هر كدام از ديگري شديدتر است:

الف) روي گرداندن از آيات الهي؛

ب) تكذيب و انكار آيات؛

ج) ريشخند كردن آيات.

آري؛ كسي كه در مسير انحراف قرار مي گيرد، در هر مرحله در انحراف بيش تري فرود مي رود تا آن كه به مجازات الهي گرفتار مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 32

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن نوگراست، اما مخالفان قرآن از نوگرايي روي گردانند.

2. از نوگرايي (معقول و مبتني بر اصول الهي) نهراسيد.

3. مخالفان اسلام (منطق ندارند، از اين رو) به تكذيب و ريشخند پناه مي برند.

4. مخالفان قرآن منتظر كيفر مخالفت غيرمنطقي خود باشند.

***

قرآن كريم در آيات هفتم تا نهم سوره ي شعراء به نشانه ي خدا در زوجيّت گياهان و بي ايماني اكثريت و برخي صفات الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

7- 9. أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ* إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

و آيا به سوي زمين نظر نكرده اند، كه چه بسيار (انواع گياهان) از هر جفتِ ارجمند در آن رويانديم؟!* قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «زوج» به معناي «نوع و صنف» و نيز به معناي «يك جفت نر و ماده» مي آيد؛ پس اين آيه اشاره به انواع مختلف گياهان است كه به صورت زوج نر و ماده آفريده شده اند.

2. مردم در عصر نزول اين آيات اطلاعات اندكي نسبت به زوجيّت برخي درخت ها مثل خرما داشتند كه از راه گرده افشاني بارور مي شدند، اما قانون عمومي زوجيّت گياهان در حدود قرن 18 ميلادي كشف شد؛ «1» يعني قرآن

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 33

قرن ها قبل از كشف اين حقيقت در اين آيه بدان اشاره كرده است. اين يكي از اشاره هاي علمي شگفت انگيز قرآن است. «1»

3. «كريم» در اصل به معناي هر چيز پرارزش و ارجمند است و در اين جا مقصود گياهان پرفايده و زيباست كه تنوّع، زيبايي، فوايد و زوجيّت آنها نشانه اي از قدرت آفريدگار

است.

4. اكثريت مشركان ايمان نمي آورند؛ چراكه آنان دريچه ي قلب، روح و عقل خود را به روي آيات قرآن و نشانه هاي پروردگار بسته اند و قابليت پذيرش حق را ندارند و از اين رو ايمان نمي آورند. آري

باران كه در لطافت طبعش ملال نيست

در باغ لاله رويد و شوره زار خَس 5. «عَزيز» به معناي قدرتمند شكست ناپذير است كه نشانه هاي قدرت او در صحنه ي طبيعت آشكار است و «رحيم» به معناي مهرباني است كه رحمتش همه جا را فرا گرفته و اگر كسي به سوي او بازگردد، با لطفش از او پذيرايي مي كند.

بيان اين دو صفت در پايان اين آيات نوعي تهديد و تشويق مشركان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعات گياه شناسي خداشناس شويد.

2. در زوجيّت گياهان دقت كنيد و نشانه هاي خدا را ببينيد.

3. منتظر ايمان آوردن اكثريت نباشيد.

4. پروردگار قدرت شكست ناپذير و رحمت مستمر دارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 34

ماجراي موسي (ع)

قرآن كريم در آيات دهم و يازدهم سوره ي شعراء به مأموريت موسي عليه السلام براي مبارزه با فرعونيان ستمكار اشاره مي كند و مي فرمايد:

10 و 11. وَإِذْ نَادَي رَبُّكَ مُوسَي أَنِ

ائْتِ الْقَوْمَ الظلِمِينَ* قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ

و (ياد كن) هنگامي را كه پروردگارت موسي را ندا داد كه به سراغ قوم ستمكار برو؛* (همان) قوم فرعون، آيا (از ستمكاري و كفر) خود نگه داري نمي كنند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. در سوره ي شعراء سرگذشت هفت تن از پيامبران الهي بيان شده است تا سرگذشت پيروزي آنان و هلاكت سركشان تاريخ، درس عبرتي براي مشركان و مخالفان اسلام و نيز نوعي دل داري به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و مؤمنان باشد كه بدانند سركشي مخالفان در طول تاريخ سابقه داشته و خدا در لحظات حساس از پيامبرانش حمايت خواهد كرد.

2. جالب اين است كه در پايان آيات مربوط به درگيري مشركان با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و نيز در پايان سرگذشت بقيه ي پيامبران، كه در اين سوره آمده است، يك جمله تكرار شده است: «اكثر آنان ايمان نمي آورند و به راستي كه تنها پروردگارت شكست ناپذير و مهرورز است.» «1»

اين هماهنگي و تكرار آيه ها و بيان اين داستان ها شايد براي اشاره ي وجود شرايط مشابه در زمان پيامبر اسلام با زمان اين پيامبران بوده باشد.

3. سرگذشت موسي عليه السلام و فرعون در سوره هاي متعدد قرآن (هم چون سوره هاي بقره، مائده، اعراف، يونس، اسراء و طه) بيان شده است.

ظاهر اين مطالب تكراري است، اما دقت در اين آيات نشان مي دهد كه در هر مورد بر بخش خاصي از اين سرگذشت يا بر هدف مخصوصي تأكيد شده

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 35

است. همان

طور كه در اين جا به خاطر وجود شرايط سخت مكه و فشار مشركان سركش بر مؤمنان اندك، سرگذشت موسي و شرايط سخت مبارزه ي او بيان شده است تا نوعي دل داري به پيامبر و مؤمنان و هشداري براي مخالفان باشد.

4. قوم فرعون ستمكار بودند؛ زيرا آنان مشرك بودند و شرك، ظلم عظيم بر خود است و نيز آنان به بني اسرائيل ستم مي كردند و از هيچ نوع شكنجه، آزار و كشتار خودداري نمي كردند.

5. «تقوا» مراتبي دارد كه شامل كافران نيز مي شود؛ يعني تقوا همان حفظ خود از ضرر و خودنگه داري است كه هر فرد مؤمن يا غير مؤمن مي تواند اين حالت را داشته باشد.

فرعونيان مردمي ستمكار بودند كه از هيچ نوع ستم و شرك پرهيز و خودنگه داري نمي كردند؛ بنابراين علاوه بر كفر، بي تقوا نيز بودند.

آموزه ها و پيام ها:

1. يكي از اهداف بلند پيامبران الهي مبارزه با ستم است.

2. رهبران الهي و مبلغان ديني به سراغ ستمكاران بروند و آنها را پند دهند تا خودنگه دار شوند.

***

قرآن كريم در آيات دوازدهم تا هفدهم سوره ي شعراء به گفتمان خدا با موسي عليه السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

12- 17. قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ* وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَي هرُونَ* وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ* قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِئَايتِنَآ إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ* فَأْتِيِا فِرْعَوْنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعلَمِينَ* أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرئِيلَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 36

(موسي) گفت: «پروردگارا! در حقيقت من مي ترسم كه [مرا] تكذيب كنند!* و سينه ام تنگ مي شود، و (گره) زبانم باز نمي شود؛ پس (رسالت را) به سوي هارون (نيز) بفرست.* و آنان بر (گردن) من پيامد (گناه قتل نوشته) دارند؛ پس مي ترسم كه [مرا] بكشند!»* (خدا) فرمود: «هرگز چنين نيست، (تو را نمي كشند)، پس هر دو با نشانه هاي (معجزه آساي) ما برويد؛ كه ما با شما شنونده هستيم.* و هر دو به سراغ فرعون برويد و بگوييد: «در حقيقت ما فرستاده ي پروردگار جهانيان هستيم؛* (و پيام او اين است) كه بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) را با ما بفرست.»

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي چند مشكل بزرگ رسالت خويش را با خدا در ميان گذاشت:

الف) از تكذيب فرعونيان هراس داشت؛ زيرا فرعون كاملًا بر اوضاع مصر مسلّط بود و هر گونه نغمه ي مخالفي را با شدّت سركوب مي كرد.

ب) انجام رسالت الهي، آمادگي روحي و سينه اي گشاده مي خواهد.

ج) رساندن پيام الهي به مخالفان و مردم، زباني گويا و فصيح مي طلبد.

د) فرعونيان براي موسي پرونده سازي كرده بودند و او را متّهم به قتل مي دانستند و از اين رو ممكن بود او را بكشند.

در حقيقت بيان اين مشكلات، براي آن نبود كه موسي از زير بار رسالت الهي شانه خالي كند، يا بهانه بياورد، بلكه براي تقاضاي كمك از خدا در برطرف شدن اين مشكلات بود. «1»

2. داستان درگيري موسي با فرعونيان آن بود كه روزي او در شهر گردش مي كرد كه ديد دو نفر، يكي از فرعونيان قبطي و ديگري از بني اسرائيل، درگير شده اند، موسي به كمك

فرد مظلوم رفت و ضربه اي به فرد قبطي زد و

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 37

ناگهان او افتاد و مرد. «1»

بعد از اين قتل غير عمد، موسي از مصر گريخت، ولي فرعونيان آن را قتل عمد به شمار آوردند و براي موسي پرونده سازي كردند و ممكن بود موسي را قصاص كنند.

3. نكته ي جالب آن است كه موسي عليه السلام در همان حال كه مشكلات را بيان مي كند، راه حل هم ارائه مي نمايد و پيشنهاد مي كند كه هارون برادرش نيز به رسالت مبعوث شود و همراه او گردد؛ «2» چراكه هارون زباني گويا داشت و متّهم به قتل نبود و مي توانست وزير و يار موسي باشد.

4. نكته ي جالب ديگر اين كه پيش بيني موسي عليه السلام درست بود و وقتي وي با فرعون روبه رو شد، اوّل همين اتهام قتل را پيش كشيدند و موسي به آنان پاسخ مناسب داد. «3»

5. خدا درخواست هاي موسي عليه السلام را پذيرفت و با اعطاي مأموريت و رسالت به هارون او را وزير و ياري گر موسي قرار داد و با حمايت از موسي عليه السلام مشكلاتش را برطرف ساخت تا بتواند رسالت خدا را در برابر فرعونيان به انجام برساند.

6. در اين آيات به موسي و هارون فرمان داده شد كه براي انجام رسالت خويش به سراغ شخص فرعون بروند و از او شروع كنند.

نخست با او به صورت منطقي سخن بگويند و مأموريت الهي خود را بيان

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 38

كنند و از وي بخواهند كه بني اسرائيل را آزاد كند.

7. در اين آيات واژه ي «رسول» به صورت مفرد آمده است با اين كه موسي و هارون دو پيامبر بودند. شايد اين مطلب اشاره به وحدت دعوت، هدف و برنامه ي آنان باشد كه گويي يك روح در دو بدن هستند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي مشكلات كار خود را شناسايي كنند و براي حل آنها از خدا كمك بخواهند.

2. هرگاه مشكلات را برمي شماريد، راه حل آنها را نيز پيشنهاد كنيد.

3. رهبر جامعه بايد روحي پرظرفيت، زباني گويا، ياوري نزديك و سابقه اي پاك داشته باشد.

4. خدا از فرستادگان خود در برابر خطرها حمايت مي كند.

5. در مبارزه با نظام هاي طاغوتي به سراغ سران آنها برويد.

6. در مبارزه با سران كفر، برخورد منطقي داشته باشيد؛ نخست خود را معرفي كنيد و بعد آنان را نصيحت نماييد.

***

قرآن كريم در آيات هيجدهم تا بيست و دوم سوره ي شعراء به گفتمان موسي با فرعون در مورد رسالتش و تهمت ها و منت گذاري فرعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

18- 22. قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ* وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكفِرِينَ* قَالَ فَعَلْتُهَآ إِذًا وَأَنَاْ مِنَ الضَّآلِّينَ* فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ* وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرئِيلَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 39

(فرعون) گفت: «آيا تو را در كودكي در ميان خود پرورش نداديم، و سالياني از عُمرت را در ميان ما درنگ نكردي؟!* و (آيا) انجام ندادي كار خود را (در مورد كشتن يك نفر از ما) كه انجام دادي. در حالي كه تو از ناسپاساني!»* (موسي) گفت: «آن (كار) را در آن هنگام انجام دادم، در حالي كه من از گم گشتگان بودم؛* و هنگامي كه از شما ترسيدم از ميان شما فرار كردم؛ و پروردگارم به من حكم (نبوّت) بخشيد، و مرا از فرستادگان (خود) قرار داد.* و [آيا] اين نعمتي است كه منّت آن را بر من مي گذاري كه بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) را بنده خود ساخته اي؟!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات فرعون سه اشكال از موسي عليه السلام گرفت:

الف) تو در دامان ما پرورش يافته اي پس زير منت ما هستي.

ب) تو سوء سابقه داري و يك نفر قبطي را كشته اي.

ج) اكنون به جاي عذرخواهي و سپاس گزاري از نعمت ها و تربيت ما، به مبارزه با ما آمده اي و نسبت به ما كافر شده اي و اين خود ناسپاسي بزرگي است. «1»

2. مقصود از داستان قتل همان مطالبي است كه در آيه ي 15 سوره ي قصص آمده است كه موسي به دو نفر برخورد كرد كه يكي از بني اسرائيل و ديگري كافري قبطي بود و او تلاش كرد كه از مظلوم دفاع كند و در نهايت آن كافر قبطي با مشت موسي كشته شد.

اين قتل عمد نبود و شخصي

هم كه كشته شد، كافري ستمگر بود.

3. ظاهر ابتدايي آيه آن است كه موسي در دفاع از خود گفت: «من در آن حالت گمراه بودم و اين اتفاق ناگهاني صورت گرفت.»، در حالي كه گمراهي با عصمت پيامبران سازگار نيست.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 40

مقصود موسي از اين سخن يا آن بوده كه مسأله خطاي در موضوع و بدون قصد قتل بود؛ يعني من غافل بودم كه اين ضربه منتهي به قتل آن كافر مي شود.

و يا آن كه نوعي سخن تُوريه آميز باشد: سخني كه ظاهرش آن است كه من در آن زمان گم شده بودم «1» (و راه حق را پيدا نكرده بودم، و بعداً خدا مرا هدايت كرد و به من رسالت بخشيد.) ولي باطن سخن آن بوده كه من در شهر گم شده بودم و نمي دانستم اين كار مايه ي اين همه مشكلات مي شود (و گرنه اصل كار حق بود، چون دفاع از مظلوم و اجراي عدالت بود). «2»

البته واژه ي «فعل» كه موسي به كار برد به معناي كاري است كه از روي قصد نباشد، به خلاف واژه ي «عمل» كه به كار همراه با قصد گفته مي شود؛ بنابراين، ظاهر آيه موافق احتمال اول است؛ يعني من بدون قصد اين كار را كردم، در حالي كه غافل و گم گشته بودم.

4. وقتي آن قبطي كشته شد، جان موسي عليه السلام در خطر قرار گرفت، از اين رو از مصر گريخت و به نزد شعيب پيامبر عليه السلام رفت و با

دختر او ازدواج كرد و مدتي در آن جا بود تا اين كه به مقام رسالت برگزيده شد و مأموريت يافت كه با فرعون مبارزه كند، از اين رو با حكم نبوت به سوي مصر بازگشت و همين ماجرا را به صورت سربسته به فرعون گوشزد كرد.

5. مقصود از «حكمي» كه به موسي داده شد، چيست؟

«حكم» در اصل به معناي منع كردن از چيزي به منظور اصلاح آن است و به چيزي كه مطابق حكمت باشد، و نيز به عقل و علم نيز حكم گفته شده

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 41

است و در اين جا مقصود مقام نبوت يا مقام بالاي حكمت و علم است. «1»

6. موسي عليه السلام به منت گذاري فرعون با لحني قاطع و اعتراض آميز پاسخ داد و اشاره كرد كه:

الف) اگر تو بر من منّت مي گذاري كه مرا پرورش دادي، اين به خاطر آن بود كه فرزندان بني اسرائيل را مي كشتي و اين كار تو مرا از آغوش مادر جدا ساخت و به كاخ تو كشاند.

ب) اگر زحمات مردم بني اسرائيل نبود، تو كاخي نداشتي كه مرا در آن جا پرورش دهي.

ج) لطف تو به من در برابر آن همه ستم كه به بني اسرائيل روا داشتي و آنان را به بردگي گرفتي، بسيار ناچيز است. «2»

7. در اين آيه موسي اشاره كرد كه خدا مرا از رسولان الهي قرار داده است؛ يعني من تنها رسول و فرستاده ي حق نيستم، بلكه در اين راه

پيشگامان ديگري نيز بوده اند.

8. قرآن كريم آزادي بني اسرائيل را به عنوان نعمتي الهي به ياد آنان مي آورد، «3» ولي در اين آيات از بردگي آنان و منت گذاري فرعونيان با سرزنش ياد مي كند و نعمت بودن بردگي را نفي مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 42

1. طاغوتيان اگر به كسي كمك كنند، بر او منت مي گذارند.

2. رهبران الهي و مبلّغان دين براي شنيدن تهمت هاي طاغوتيان آماده باشند كه كافران ناسپاس، به مردان الهي تهمت مي زنند و آنان را كافر ناسپاس مي خوانند.

3. پاسخ تهمت ها و تبليغات طاغوتيان را بدهيد و زشتكاري هاي آنها را افشا كنيد.

4. مجاهدان راه خدا اگر در معرض تلف شدن بي فايده قرار گرفتند، از دست دشمنان فرار كنند (تا در فرصتي مناسب بازگردند و ضربه ي نهايي را بر طاغوت وارد كنند).

5. بردگي نعمت نيست (بلكه آزادي نعمت است).

***

قرآن كريم در آيات بيست و سوم تا بيست و نهم سوره ي شعراء به گفتمان ديگر موسي و فرعون در مورد پروردگار جهان و تهمت ها و تهديدهاي فرعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

23- 29. قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعلَمِينَ* قَالَ رَبُّ السَّموتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ* قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ* قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ* قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ* قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ* قَالَ لَئِنِ

اتَّخَذْتَ إِلهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ

فرعون گفت: «و پروردگارِ جهانيان چيست؟!»* (موسي) گفت: « [او] پروردگار آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين باشيد.»* (فرعون) به كساني كه پيرامونش بودند، گفت: «آيا نمي شنويد؟

(كه اين مرد چه مي گويد!)»* (موسي) گفت: « [او] پروردگار شما و پروردگار نياكان نخستين شماست.»* (فرعون) گفت: «قطعاً فرستاده (خداي) شما، كه به سوي شما فرستاده شده، ديوانه است.»* (موسي) گفت: « [او] پروردگارِ خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است، اگر خردورزي كنيد.»* (فرعون) گفت: «اگر معبودي غير از من برگزيني، حتماً تو را از زندانيان (ويژه) قرار خواهم داد!»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 43

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين گفت وگوهاي موسي با فرعون كاملًا روشن مي شود كه فرعون در هر مرحله، از سخنان منطقي موسي شكست مي خورد و در برابر او عقب نشيني مي كند و به تهمت و تهديد روي مي آورد.

2. فرعون با آن كه پروردگار جهانيان را مي شناخت، براي تحقير و تجاهل گفت پروردگار جهانيان چيست؟

او براي آن كه در مجهول بودن پروردگار مبالغه كند، از لفظ «كيست» استفاده نكرد بلكه گفت «آن چيست».

3. موسي براي معرفي پروردگار از چند راه وارد شد:

الف) از راه نشانه هاي آفاقي او در صحنه ي آسمان ها و زمين؛

ب) از راه نشانه هاي انفسي او در آفرينش انسان ها؛

ج) از راه نشانه هاي او در صحنه ي مشرق و مغرب طبيعت.

4. مشركان معتقد بودند كه هر يك از موجودات جهان ربّ و پروردگار خاص خود را دارند،

ولي موسي در سخنان خود بيان كرد كه پروردگار همه ي جهانيان يكي است و نظام حاكم بر جهان مرتبط با يك ديگر است و بين آسمان و زمين و بين مشرق و مغرب و بين انسان ها و پدرانشان ارتباط هست و از اين رو پروردگار واحدي دارند.

5. در اين آيات موسي عليه السلام تلويحاً اشاره كرد كه من مي دانم فرعون در پي حقيقت نيست. از اين رو گفت: اگر شما راه يقين مي پوييد، به نشانه هاي خدا توجه كنيد و ايمان بياوريد.

آري؛ هر چند او مي دانست فرعونيان حقيقت طلب نيستند، لازم بود كه پرسش هاي فرعون را جدّي بگيرد و با منطقي نيرومند پاسخ دهد و خدا را معرفي كند، و گرنه در گفتمان خود شكست مي خورد.

6. فرعون در اين گفت وگو از روش هاي روان شناختي خاصي استفاده مي كرد تا از تأثير سخنان موسي بر اطرافيان خود جلوگيري كند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 44

از اين رو به آنان مي گفت: آيا مي شنويد كه چه مي گويد؟! يعني اين مرد سخناني بي محتوا و نامفهوم مي گويد.

7. فرعون آن قدر مغرور بود كه حتي حاضر نبود بگويد موسي به سوي ما فرستاده شده است، بلكه به اطرافيان خطاب مي كرد و با ريشخند مي گفت، موسي رسولي است كه به سوي شما فرستاده شده است.

8. اطرافيان فرعون صاحبان زر و زور بودند؛ يعني اشرافي كه او را تا حد پرستش بالا برده بودند و از راه ستم و چپاول اموال مردم زندگي مي كردند.

9. فرعون هنگامي كه در اين گفتمان منطقي درمانده شد، به تهمت

و تهديد روي آورد و همان تهمت قديمي را تكرار كرد و به موسي عليه السلام تهمت جنون زد، در حالي كه عقل و درايت موسي از سخنانش آشكار بود.

10. موسي به صورت زيركانه اي تهمت جنون را از خود دفع كرد و به فرعونيان گفت اگر شما اهل تعقّل بوديد، نشانه هاي خدا را مي ديديد.

يعني من ديوانه نيستم، ديوانه آن است كه اين همه نشانه هاي خدا را نمي بيند.

آري؛

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار 11. وقتي فرعون در برابر موسي ناكام شد، او را به زندان تهديد كرد؛ زنداني خاص كه هر كس به آن جا مي رفت آن قدر در آن جا مي ماند تا جنازه اش بيرون مي آمد. «1»

او مي خواست موسي را ساكت سازد تا به سخنان خود ادامه ندهد و بيش از اين مردم را بيدار نسازد، ولي نمي دانست كه مردان الهي از زندان و شكنجه و حتي شهادت در راه خدا باكي ندارند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 45

آموزه ها و پيام ها:

1. حتي با دشمنان خدا نيز گفتمان منطقي داشته باشيد.

2. محور گفت وگوي شما با طاغوتيان توحيد باشد.

3. خدا را از طريق نشانه هاي او در صحنه ي هستي، وجود انسان و طبيعت معرفي كنيد.

4. روش مستكبران در برابر منطق نيرومند مردان الهي، ريشخند، تهمت و تهديد است.

5. مستكبران جهان، انحصارطلب هستند و

كساني را كه تا حد پرستش اطاعتشان نكنند، تهديد مي كنند.

***

قرآن كريم در آيات سي ام تا سي و پنجم سوره ي شعراء به گفتمان ديگر موسي عليه السلام با فرعون در مورد معجزات او و واكنش تهمت آميز فرعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

30- 35. قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكَ بِشَيْ ءٍ مُّبِينٍ* قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصدِقِينَ* فَأَلْقَي عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ* وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَآءُ لِلنظِرِينَ* قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذَا لَسحِرٌ عَلِيمٌ* يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ

(موسي) گفت: «و آيا اگر چيز روشنگري (از معجزات) براي تو بياورم (باز هم ايمان نمي آوري و مرا زنداني مي كني؟)»* (فرعون) گفت: «پس اگر از راستگوياني، آن را بياور!»* و (موسي) عصايش را افكند، و بناگاه آن اژدهايي آشكار شد!* و دستش را (از گريبان) بيرون آورد، و بناگاه آن براي بينندگان سفيد (و درخشان) شد!* (فرعون) به اشراف پيرامونش گفت: «بي شك، اين ساحري داناست؛* (او) مي خواهد باسحرش شما را از سرزمينتان بيرون كند؛ پس چه دستور مي دهيد؟»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 46

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين ديديم كه موسي عليه السلام با سخنان منطقي در برابر فرعون ايستاد، تا آن جا كه او به خشم آمد و او را به زندان تهديد كرد و اينك نوبت آن رسيد كه موسي معجزات خويش

را آشكار سازد تا نبوت خود را اثبات نمايد و فرعونيان متوجه شوند كه نيروي الهي پشتيبان اوست؛ از اين رو عصا و دست روشن خود را به معرض تماشا نهاد. «1»

2. معجزه ي عصاي موسي كه به ماري بزرگ تبديل شد، مظهر هشدار و انذار بود تا مخالفان را بترساند و دست روشن او مظهر نور، رحمت و بشارت الهي بود.

3. «ثُعبان» به معناي مار عظيم يا جريان آب است «2» كه در فارسي به آن «اژدها» گويند و هم چون نهر آبي به صورت مارپيچ حركت مي كند. «3»

4. هر پيامبري كه ادعاي نبوت مي كند، براي اثبات ادعاي خود نياز به معجزه دارد تا مردم بتوانند مدعيان دروغين را از پيامبران راستين تشخيص دهند. البته وجود معجزه علاوه بر آن كه سند نبوت پيامبر است، سبب قوّت قلب و استقامت روحي پيامبران نيز مي شود.

5. معجزه امري خارق عادت است كه با تكيه بر نيرويي ماوراي بشري انجام مي شود و جريان عادي طبيعت را در مي نوردد.

البته معجزه امري بدون علت يا محال عقلي نيست، ولي علت آن ما فوق علل طبيعي است و از علم و قدرت خدا حكايت مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 47

مار موجودي است كه طي مراحل تكامل پس از ميليون ها سال از خاك به وجود آمده است، اما معجزه اين فاصله ي چند ميليون سالي را به لحظه اي تبديل مي كند و زمان را در مي نوردد. همان طور كه كسي كتابي را با دست در طي چند سال مي نويسد اما

اين كار به وسيله ي رايانه اي پيش رفته در چند ثانيه انجام مي شود. «1»

6. در آيه ي فوق اشاره نشده كه دست موسي از كجا بيرون آمد، «2» اما در آيه ي 32 سوره ي قصص آمده است كه موسي دست در گريبان خويش مي كرد و سپس خارج مي ساخت و سفيدي و درخشندگي خاص آن هويدا مي شد.

در برخي از احاديث آمده است كه دست موسي هم سفيد بود و هم درخشندگي خاصي داشت، اما در قرآن كريم درخشندگي آن بيان نشده است. اين دو مطلب منافاتي با هم ندارد.

«دست سفيد» موسي هم معجزه اي همانند عصاي او بود كه جنبه ي طبيعي و عادي نداشت و از يك نيروي ماوراي طبيعي سرچشمه مي گرفت و نشانه اي از پروردگار جهانيان براي اثبات نبوت موسي عليه السلام بود.

7. پيشنهاد موسي در مورد آوردن معجزات، نوعي مبارزه طلبي بود كه فرعون را غافل گير كرد، اما از اين آيات استفاده مي شود كه فرعون مردي زيرك و صحنه گردان خوبي بود، به طوري كه اولًا، در برابر پيشنهاد موسي خود را نباخت و از آن استقبال كرد، ولي در همان حال در حقّانيّت و صداقت موسي تشكيك كرد و ثانياً، هنگامي كه معجزات موسي را ديد باز هم خود را نباخت و تلاش كرد با تهمت سحر موسي را به موضع انفعالي بكشاند و با

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 48

تهمت اخراج مردم از مصر، عواطف آنان را عليه موسي تحريك كند.

8. فرعون با همه ي زيركي، در برابر منطق نيرومند و معجزات موسي به نوعي

تناقض گويي گرفتار شد؛ از طرفي موسي را فردي «مجنون» خواند و از طرف ديگر او را مردي «عليم» و دانا معرفي كرد.

9. تهمت «سحر» يكي از تهمت هايي است كه معمولًا مخالفان پيامبران به آنان نسبت مي دادند تا از تأثير سخنان و معجزات آنان بكاهند، در حالي كه معجزه با سحر تفاوت هاي روشني دارد:

اولًا، معجزه مغلوب واقع نمي شود، چون متكي به نيروي الهي است، در حالي كه سحر ممكن است مغلوب سحر برتر شود.

ثانياً، سحر و جادو قابل تعليم است، اما معجزه اين گونه نيست.

ثالثاً، جادوگران معمولًا افرادي شيّاد و غير صالح هستند، در حالي كه پيامبران افرادي شايسته و درستكار بودند.

10. فرعون روان شناسانه كوشيد تا عواطف اشراف و اطرافيانش را تحريك كند؛ يعني از طرفي به آنان گفت كه موسي مي خواهد شما را از سرزمين خودتان بيرون كند، يعني حسّ وطن دوستي آنان را تحريك كرد تا در برابر موسي بايستند.

و از طرف ديگر از آنان مشورت خواست كه در برابر موسي چه دستور مي دهيد؟

اين پرسش فرعون، براي شريك كردن اشراف در برخورد با موسي بود و اطرافيان را در موضعي انفعالي قرار داد تا در برابر موسي موضع گيري كنند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران الهي براي اثبات حقّانيّت خود معجزه داشتند و حجّت را بر مخالفان تمام مي كردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 49

2. پيامبران الهي را از طريق معجزات آنها بشناسيد.

3. مخالفان پيامبران در برابر معجزات موضع انفعالي داشتند و تناقض گويي مي كردند.

4. تهمت سحر و تحريك عواطف وطن دوستي

و ملي گرايي از حربه هاي مخالفان در برابر رهبران الهي است (پس مراقب باشيد).

***

قرآن كريم در آيات سي و ششم تا چهلم سوره ي شعراء به طرح مبارزه ي ساحران با موسي در حضور مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

36- 40. قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَآئِنِ حشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ* فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ* وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ* لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُواْ هُمُ الْغلِبِينَ

(اشراف به فرعون) گفتند: « (كار) او و برادرش را به تأخير انداز، و گرد آورندگاني را به شهرها بفرست،* تا هر ساحرِ [ماهر] دانايي را نزد تو آورند.»* و (سرانجام) ساحران براي ميعادگاه روز معيّني جمع آوري شدند.* و به مردم گفته شد: «آيا شما (نيز) جمع خواهيد شد؟* باشد كه ما از (آيين) ساحران پيروي كنيم، اگر تنها آنان پيروز شدند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. شايد كارگزاران فرعون واقعاً احتمال مي دادند كه موسي راست مي گويد و براي آزمايش صبر كردند و او را نكشتند، تا حقيقت معلوم شود.

و يا اين كه كارگزاران و اشراف اهداف سياسي داشتند و احتمال مي دادند كه مردم با توجه به معجزات موسي به او ايمان آورند، و اگر او را بكشند، چهره ي نبوت او با چهره ي مظلوميت و شهادت آميخته شود و جاذبه ي بيش تري به خود مي گيرد.

و از اين رو كارگزاران فرعون سعي كردند كه با سحر ساحران، اثر معجزات

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 50

موسي را خنثي كنند و آبروي پيامبر را بريزند و سپس او را به قتل برسانند تا براي هميشه از نظرها فراموش شود.

به نظر مي رسد كه احتمال دوم با قراين موجود در آيه نزديك تر است. «1»

2. در اين آيه به روز مشخصي به عنوان وعدگاه بين موسي و ساحران به صورت واضح اشاره نشده است، اما در آيات پنجاه و هشتم و پنجاه و نهم سوره ي طه آن وعده گاه را نيم روز عيد و زينت مشخص كرده است؛ البته ما دقيقاً زمان آن روز را نمي دانيم، ولي روشن است كه در آن روز مردم كار و كسب خود را تعطيل مي كرده و آماده ي شركت در مجالس مي شده اند.

3. فرعونيان تلاش مي كردند كه با ترفندهاي تبليغاتي مردم را به صحنه بكشند تا اجتماع بيش تر مردم مايه ي دل گرمي جادوگران شود و در موقعيت هاي مناسب با سر و صدا به تشويق آنان بپردازند و بدين وسيله روحيه ي موسي و هارون را تضعيف كنند و آنان را به وحشت اندازند.

4. فرعونيان به مردم مي گفتند كه ما پيرو ساحران مي شويم اگر آنان پيروز شدند. اين سخن كنايه از آن بود كه به هر حال پيرو موسي و هارون نمي شويم، بلكه منتظر پيروزي ساحران هستيم و پيرو فرعون مي شويم و از دين ساحران كه همان آيين فرعون است پيروي مي كنيم. «2» در ضمن اين سخن نوعي تحريك رواني براي ساحران بود كه كار خود را جدّي بگيرند و تمام تلاش خود را بكنند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 51

5. از اين آيات و آيات سوره ي اعراف و طه در مورد درگيري موسي با فرعون استفاده مي شود كه فرعون كه به موسي تهمت سحر زده بود، با زيركي خاصي سعي كرد او را به مبارزه با ساحران بكشاند تا سخن خود را اثبات كند و موسي را به مقام ساحران تنزّل دهد و به او توهين كند. او آن قدر اين كار را با سرعت و زيركي انجام داد كه موسي چاره اي جز قبول مبارزه نداشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. مستكبران از متخصصان مختلف براي مبارزه با رهبران الهي استفاده مي كنند (پس آماده ي مقابله باشيد).

2. مستكبران براي فريب مردم از ترفندهاي تبليغاتي استفاده مي كنند (پس مواظب آنها باشيد).

3. از اطرافيان طاغوت ها نباشيد، كه در نهايت در خلافكاري آنها شريك خواهيد شد.

***

قرآن كريم در آيات چهل و يكم و چهل و دوم سوره ي شعراء به دنياطلبي جادوگران و وعده هاي پوچ فرعون به آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

41 و 42. فَلَمَّا جَآءَ السَّحَرَةُ قَالُواْ لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغلِبِينَ* قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ

و هنگامي كه ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آيا اگر فقط ما پيروز گرديم، حتماً براي ما پاداش [مهمّي است؟»* (فرعون) گفت: «آري، و در آن صورت مسلماً شما از نزديكان (من) خواهيد شد.»

يادآوري: مضمون آيات فوق در آيات 113 و 114 سوره ي اعراف گذشت و در اين جا براي تأكيد و يادآوري تكرار

شده است. ما نكته ها و اشاره ها و پيام هاي مربوط را در ذيل آيات سوره ي اعراف بيان كرديم.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 52

قرآن كريم در آيات چهل سوم تا چهل و پنجم سوره ي شعراء به مبارزه ي موسي با ساحران و شكست معجزه آميز جادوگران اشاره مي كند و مي فرمايد:

43- 45. قَالَ لَهُم مُّوسَي أَلْقُواْ مَآ أَنتُم مُّلْقُونَ* فَأَلْقَوْاْ حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُواْ بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغلِبُونَ* فَأَلْقَي مُوسَي عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ

موسي به آن (ساحر) ان گفت: «آنچه را شما (از وسايل سحر مي توانيد) بيفكنيد، بيندازيد!»* و ريسمان هايشان و عصاهايشان را افكندند و گفتند: «به عزّت فرعون سوگند، كه قطعاً تنها ما پيروزيم!»* و موسي عصايش را افكند، و ناگهان آن (عصا اژدها شد و) آنچه را به دروغ مي ساختند، بلعيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيات 65 سوره ي طه و 115 سوره ي اعراف استفاده مي شود كه نخست جادوگران به موسي پيشنهاد كردند كه مبارزه را شروع كند ولي موسي گفت كه اول شما شروع كنيد و وسايل سحر را به ميدان اندازيد.

2. موسي عليه السلام به ساحران گفت كه اول آنها وسايل سحرشان را بيندازند؛ زيرا از طرفي او به پيروزي خود اطمينان داشت و از طرف ديگر مي دانست كه معمولًا در اين مبارزات كسي پيروز مي شود كه پيش قدم نمي شود.

و از طرف سوم اين دعوت موسي

از ساحران مقدمه ي آشكار شدن حق بود و اين مقدمه واجب به شمار مي آمد.

3. ساحران زياد بودند و عصاها و طناب هاي زيادي داشتند كه مواد شيميايي هم چون جيوه، داخل آنها ريخته بودند كه به نظر مي رسيد در اثر حرارت حركت مي كنند و يك باره همه ي اين ها را به وسط ميدان انداختند و

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 53

صحنه ي عجيب، وحشت آور و خيال انگيزي را به وجود آوردند و به طور طبيعي غريو شادي فرعونيان برخاست و گروهي از وحشت فرياد زدند و خود را عقب كشيدند.

4. «سحر» در اصل به معناي هر كار و چيز لطيف و دقيق است كه خاستگاه آن پنهان باشد، اما در اصطلاح به كارهاي خارق العاده اي مي گويند كه با استفاده از وسايل مختلفي انجام مي گيرد.

گاهي به صورت نيرنگ و چشم بندي و تردستي است و گاهي همراه با تلقين و گاهي با استفاده از خواص فيزيكي و شيميايي برخي اجسام و گاهي از طريق ارتباط با شيطان ها و جن ها. «1»

البته سحر از نظر اسلام ممنوع و از گناهان كبيره به شمار مي آيد.

5. اولًا، جادوگران در كار خود قاطع بودند، به طوري كه بر پيروزي خود قسم خوردند.

ثانياً، جاودگران براي فرعون مقامي والا قايل بودند و به عزّت او سوگند مي خوردند.

6. «سِحر» در اصل به معناي نيرنگ و تردستي است و گاهي نيز به معناي چيزي مي آيد كه عامل آن اسرارآميز باشد.

بنابراين، شعبده بازان كه با استفاده از حركات دست و جابه جا كردن چيزها كارهايي را به صورت خارق العاده جلوه گر

مي سازند و كساني كه با استفاده از خواص شيميايي و فيزيكي مرموز، آثار فوق العاده اي در مواد و اشيا پديد مي آورند و مردم را مي فريبند، همه ي اين ها ساحر خوانده مي شوند. «2» يادآوري اين نكته لازم است كه برخي مراجع معظّم تقليد بين

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 54

تردستي و شعبده تفاوت قايل مي شوند و تردستي، يعني بازي هاي لطيف دستي را بلامانع، اما شعبده و سحر را حرام مي دانند. «1»

7. از تفسيرها استفاده مي شود كه جادوگران مصر از خواص شيميايي عناصر استفاده كرده و آنها را داخل عصاي تو خالي و مانند آن قرار داده بودند كه بر اثر تابش آفتاب و حرارت به حركت درمي آمد؛ و نيز با سخنان هول انگيز و حركات وحشتناك خود، اثر رواني فوق العاده اي در بينندگان و شنوندگان ايجاد مي كردند. «2» در آيه ي 116 سوره ي اعراف نيز به وحشت مردم و عظمت صحنه اشاره شده بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. در شناخت حقايق نبايد تنها بر حواس ظاهري تكيه كرد؛ چون گاهي افراد را افسون مي كنند.

2. خدا از رهبران حق در برابر باطل گرايان و در مجامع عمومي حمايت مي كند و آنان را به صورت معجزه آميزي پيروز مي گرداند.

3. تلاش و سوگند جادوگران حق ستيز، راه به جايي نمي برد.

4. خدا نقشه هاي بزرگ مخالفان را با وسايلي كوچك (هم چون عصا) نابود مي كند (تا به عظمت خدا و حقارت خود پي ببرند).

5. از موقعيت هاي استثنايي (هم چون اجتماع مردم) كه دشمنان پديد مي آورند عليه آنان استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 55

قرآن كريم در آيات چهل و ششم تا چهل و هشتم سوره ي شعراء به ايمان آوردن ساحران و واكنش شديد فرعون و پاسخ مؤمنانه ي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

46- 48. فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سجِدِينَ* قَالُواْ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعلَمِينَ* رَبِّ مُوسَي وَهرُونَ

و ساحران سجده كنان (به زمين) در افتاده،* گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،* (همان) پروردگار موسي و هارون.»

نكته ها و اشاره ها:

1. تسليم ساحران و ايمان آوردن آنها به پروردگار موسي، ضربه ي مهلكي بود بر پيكر فرعونيان و صحنه ي مبارزه را به كلي به نفع موسي تغيير داد؛ زيرا براي دستگاه فرعون قابل پيش بيني نبود كه ساحراني كه براي كوبيدن موسي آورده بودند، در صف اول مؤمنان قرار گيرند.

2. ساحران با تعيين و تصريح به پروردگار موسي و هارون، اين حقيقت را بيان داشتند كه به پروردگار واقعي ايمان آورده اند نه به فرعون كه خود را پروردگار مي پنداشت؛ در ضمن، به ارتباط موسي و هارون با پروردگار نيز اقرار كردند، يعني به نوعي به نبوت آنان اعتراف كردند.

3. نور ايمان به صورت فطري در دل همه ي انسان ها وجود دارد. ممكن است حجاب هاي اجتماعي، زماني كوتاه آن را بپوشانند، ولي هنگامي كه حجاب كنار رفت، فروغ ايمان خود را آشكار مي سازد و تحوّلي عظيم در انسان ها پديد مي آورد.

و اين گونه بود كه ساحران ناگهان منقلب شدند و مؤمن گرديدند. آنان جادوگراني دانا و

آزموده بودند و به خوبي تفاوت سحر و معجزه را مي شناختند؛ پس هنگامي كه معجزه ي موسي را ديدند بلافاصله دريافتند

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 56

كه اين كارها شباهتي به سحر ندارد و زاييده ي يك قدرت مافوق طبيعي است و با صراحت و سرعت و بدون واهمه ايمان خويش را اظهار كردند و بي اختيار به سجده درافتادند. «1»

4. در برخي احاديث آمده است كه در زمان موسي، سحر و ساحري رواج داشت؛ از اين رو معجزات موسي، همانند عصاي اژدهاگونه بود. «2» اين همگوني معجزات پيامبران با فنون و علوم زمانه سبب مي شود كه شناخت بهتري از پيامبر حاصل شود و مردم زودتر ايمان بياورند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در هر حرفه اي انسان هاي حق طلبي وجود دارند، كه اگر حق برايشان آشكار شود ايمان مي آورند. «3»

2. اگر حق را در طرف مقابل ديديد در برابر آن تسليم شويد.

***

قرآن كريم در آيات چهل و نهم تا پنجاه و يكم سوره ي شعراء به واكنش تند و تبليغات فرعون عليه مؤمنان جديد و پاسخ قاطع آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

49- 51. قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ* قَالُواْ لَاضَيْرَ إِنَّآ إِلَي رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ* إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطينَآ أَن كُنَّآ أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 57

(فرعون) گفت: « [آيا] پيش از آن كه به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد؟! قطعاً او بزرگِ شماست كه به شما سحر آموخته است؛ پس مسلّماً در آينده خواهيد دانست! حتماً دستانتان و پاهايتان را بر خلاف (يكديگر) قطع مي كنم، و قطعاً همگي شما را به دار مي آويزم!»* گفتند:

«هيچ زياني نيست، [چرا] كه ما به سوي پروردگارمان باز مي گرديم.* در حقيقت ما طمع داريم كه پروردگارمان خطاهاي ما را بر ما بيامرزد (براي) اين كه نخستين ايمان آورندگان بوديم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ايمان آوردن ساحران به موسي، ضربه ي شديدي بر اركان قدرت فرعونيان وارد كرد، به طوري كه فرعون مجبور شد، واكنش شديدي در اين صحنه نشان دهد تا بقيه ي مردم بترسند و به موسي ايمان نياورند.

2. تعبيرات فرعون در مورد ساحران از طرفي تحقيرآميز بود و از طرف ديگر موضعي حق طلبانه را وانمود مي كرد؛ يعني فرعون در حقيقت مي گويد:

من هم حقيقت جو هستم و اگر در كار موسي واقعيتي وجود داشت، خودم به مردم اجازه مي دادم كه ايمان بياورند.

3. تعبيرات فرعون نشان مي دهد كه چنان جبّار بود كه ادعا مي كرد مردم مصر نه تنها حق ندارند بدون اجازه ي او عملي انجام دهند، بلكه بدون فرمان او حق سخن گفتن، انديشيدن و ايمان آوردن هم ندارند. اين بالاترين نوع اسارت و استعمار است كه در جهان فعلي به «استعمار نو» معروف است كه استعمارگر تنها به استعمار سياسي و اقتصادي اكتفا نمي كند، بلكه مي كوشد ريشه هاي كار

خود را با استعمار فكري مستحكم كند.

4. در سوره ي طه «1» فرعون خطاب به ساحران مي گويد: اين موسي استاد بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است و در اين جا به آنان مي گويد شما

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 58

نقشه كشيديد؛ يعني مي خواهد به ساحران بگويد كه شما با يك توطئه ي حساب شده ي قبلي با همكاري موسي تصميم داشتيد كه در مصر كودتا كنيد.

در حالي كه موسي سال ها در محيط مصر حضور نداشت و هيچ كدام از ساحران او را نديده بودند و اگر استاد آنها بود، حتماً قبلًا مشهور مي شد؛ پس چنين توطئه اي امكان نداشت، اما فرعون براي قلع و قمع مخالفان، به آنان تهمت توطئه ي براندازي و كودتا مي زد.

5. ساحران مؤمن شده در اين جملات پاسخ كوبنده اي به فرعون دادند و اشاره كردند كه:

اولًا، ما اين هدايتي را كه يافته ايم با هيچ چيز معاوضه نمي كنيم؛

ثانياً، از تهديدات تو هراسي نداريم؛

و ثالثاً، قلمرو حكومت تو همين دنياي زودگذر است.

6. ساحران مؤمن شده، با اين جملات ثابت كردند كه از تهديدهاي فرعون مرعوب نشده اند و ايمان آنها بسيار محكم است. اين شايد به خاطر آن بود كه آن ساحران در فن سحر متخصص بودند و تفاوت سحر و معجزه را به خوبي درك كرده و آگاهانه و قاطعانه ايمان آورده بودند.

7. در اين آيات بيان شده كه هدف ساحران از ايمان آوردن، پاك شدن از خطاها و گناه جادوگري است؛ يعني آنها مي خواستند زندگي آلوده ي گذشته ي خود را رها سازند

و راه سعادت را در پيش گيرند.

8. از مجموع اين آيات و ايمان آوردن آزادانه و قاطعانه ي ساحران در حضور فرعون، استفاده مي شود كه انسان داراي اراده اي آزاد و انقلابي است كه محيط نمي تواند چيزي را بر او تحميل كند و جبر محيط افسانه اي بيش نيست.

9. فرعون به موسي تهمت جديدي زد و گفت او استاد ساحران است و اين هم چنين تهمتي بود به افراد تازه ايمان آورده.

هر چند فرعون خود مي دانست كه چنين مطلبي صحت ندارد و اگر موسي استاد ساحران بود، در همه ي مصر شناخته مي شد، اما اين مطلب را براي آن گفت كه زمينه ي تهديدها و مجازات هاي بعدي را فراهم سازد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 59

10. مجازاتي كه فرعون انتخاب كرد، يعني قطع كردن دست راست و پاي چپ و بر عكس و نيز آويزان كردن از درختان نخل، براي آن بود كه در اين حالات افراد ديرتر مي مردند و اين نوع اعدام دردناك تر و شكنجه آورتر بود.

11. مقصود ساحران از عبارت «ما نخستين مؤمنان بوديم.» چيست؟

منظور آنها يا اين بوده كه آنان نخستين مؤمنان آن صحنه بودند؛

يا آن كه آنان نخستين مؤمنان از ميان فرعونيان بودند.

و يا اين كه نخستين مؤمناني بودند كه شربت شهادت نوشيدند.

البته ممكن است بگوييم كه موسي پس از بازگشت به مصر، مستقيم به سراغ فرعون رفت و از اين رو هنوز كس ديگري از بني اسرائيل يا غير آنها به او ايمان نياورده بودند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. جبّاران در برابر منطق پيامبران

و ايمان آوردن آزادانه ي مردم، به تهمت و تهديد روي مي آورند و با خشونت و قساوت برخورد مي كنند (پس مراقب و آماده باشيد).

2. طاغوتيان نه تنها به پيامبران، بلكه به مؤمنان نيز تهمت مي زنند تا آنان را بدنام و سركوب كنند (پس مواظب باشيد).

3. طاغوتيان سردم داران استعمار فرهنگي هستند، به طوري كه حقّ انتخاب عقيده وفكر را هم از مردم سلب مي كنند.

4. در برابر دلايل منطقي و روشن تسليم شويد و فرمان سلطان را بر برهان مقدم نكنيد.

5. پيشگامي در ايمان آوردن، يك ارزش است.

6. پيشگامي در دين زمينه ساز آمرزش است. «2»

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 60

قرآن كريم در آيات پنجاه و دوم تا پنجاه و ششم سوره ي شعراء به كوچ بني اسرائيل از مصر و واكنش نظامي و تبليغاتي فرعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

52- 56. وَأَوْحَيْنَآ إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ* فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَآئِنِ حشِرِينَ* إِنَّ هؤُلَآءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ* وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَآئِظُونَ* وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حذِرُونَ

و به موسي وحي كرديم كه: «بندگانم را (از مصر) شبانه حركت ده، [چرا] كه شما مورد پيگرد هستيد.»* و فرعون گردآورندگان (لشكر) را به شهرها فرستاد؛* (در حالي كه مي گفت:) قطعاً آنان گروهكي اندكند؛* و مسلماً آنان ما را به خشم آورده اند؛* و حتماً ما جمعي آماده ايم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين به مبارزه ي موسي با ساحران و پيروزي او اشاره شد.

اين ماجرا در حقيقت شكست تلخي براي فرعون بود و چند نتيجه ي مهم براي موسي و بني اسرائيل در

پي داشت:

الف) بني اسرائيل رهبر الهي خود را شناختند و به او دل گرم شدند.

ب) موقعيت موسي در بين موافقان و مخالفانش تثبيت شد و نداي دعوت او در تمام مصر پيچيد.

ج) معجزات موسي، هم چون عصاي او، فرعونيان را به وحشت انداخت و فرعون در برابر او بر جان خود مي ترسيد.

همه ي اين ها زمينه ي مساعدي براي فعاليت موسي فراهم ساخت تا در مصر به دعوت خود ادامه دهد و با آوردن معجزات ديگر اتمام حجّت كند «1» و در نهايت بني اسرائيل را از چنگ فرعونيان نجات دهد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 61

2. در اين آيات دستور كوچ شبانه ي بني اسرائيل به سوي فلسطين صادر شده است. حركت جمعيت فراوان بني اسرائيل كه همراه خانواده ي خويش بودند، موجب شد كه فرعونيان به زودي متوجه حركت آنان شوند و به تعقيب آنها بپردازند، ولي اين بار اراده ي خدا بر آن قرار گرفته بود كه كار يكسره شود. «1»

3. كوچ بني اسرائيل از مصر دو زيان عمده براي فرعون داشت:

الف) ضربه اي اقتصادي بر پيكر مصر بود؛ چراكه بني اسرائيل نيروي كار و توليد و خدمت گزاري اشراف مصر بودند.

ب) كوچ بني اسرائيل قدرت فرعون را زير سؤال مي برد و روح نافرماني را در مصريان تقويت مي كرد؛ از اين رو فرعون به فكر مبارزه با اين حركت افتاد.

4. فرعون در برابر كوچ بني اسرائيل هم زمان دو حركت نظامي و تبليغاتي را شروع كرد.

الف) در حركت نظامي، مأمورانِ خود را به شهرها گسيل داشت تا نيروهاي تازه نفس

و آماده را گردآوري كنند و لشگري عظيم فراهم شود و بر بني اسرائيل بتازند.

ب) در حركت تبليغاتي، به مأموران خود فرمان داد كه اعلان كنند بني اسرائيل گروه اندك و غير منسجمي هستند «2» كه فرعون را به خشم آورده اند و ما از آنان بيمناكيم، اما آمادگي لازم را براي برخورد با آنان داريم؛ «3» بنابراين ما در برابر آنها پيروز مي شويم.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 62

آموزه ها و پيام ها:

1. ملت هاي در بند از سرزمين ظلم مخفيانه كوچ كنند.

2. خدا رهبران الهي را در مشكلات راه نمايي مي كند.

3. از حركت ها و نقشه هاي دشمنان غافل نباشيد.

4. طاغوت از دو جهت نظامي و تبليغاتي عليه شما اقدام مي كند (پس مراقب همه ي حركت هاي آنان باشيد).

5. دشمن در صدد است كه قدرت مؤمنان را اندك و آمادگي خود را زياد جلوه دهد (پس نقشه ي او را با تبليغات مناسب خنثي سازيد).

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و هفتم تا پنجاه و نهم سوره ي شعراء به پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان و تسلّط آنها بر مصر اشاره مي كند و مي فرمايد:

57- 59. فَأَخْرَجْنهُم مِّن جَنتٍ وَعُيُونٍ* وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ* كَذلِكَ وَأَوْرَثْنهَا بَنِي إِسْرئِيلَ

و (سرانجام) آن (فرعوني) ان را از بوستان ها و چشمه ساران بيرون رانديم؛* و (نيز) از گنج ها و جايگاه هاي ارجمند (اخراج كرديم).* اين گونه (فرعونيان را نابود كرديم) و آن

(نعمت ها) را به بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) ارث داديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «مَقام كَريم» جايگاه و قصرهاي مجلل و منزل هاي پرارزش يا مجالس پرسرور و يا منبرهايي بود كه در اختيار فرعونيان بود و به بني اسرائيل رسيد.

هر چند ممكن است هر سه معناي فوق مقصود آيه باشد، اما معناي اول

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 63

يعني جايگاه ها و قصرهاي مجلل مناسب تر است. «1»

2. در مورد پيروزي بني اسرائيل و چگونگي تسلط آنان بر مصر، سه ديدگاه در بين مفسران قرآن وجود دارد:

الف) پس از نابودي فرعونيان، بني اسرائيل مدتي به مصر بازگشتند و حكومت كردند، سپس راهي فلسطين شدند.

ب) بني اسرائيل پس از نابودي فرعونيان به فلسطين رفتند و پس از مدتي به مصر باز گشتند و حكومتي تشكيل دادند.

ج) مقصود از وارث شدن بني اسرائيل، تسلّط سليمان بر سرزمين مصر است.

د) بني اسرائيل دو گروه شدند، گروهي به همراه موسي به فلسطين رفتند و گروه ديگري در مصر ماندند و در آن جا حكومتي تشكيل دادند.

از ميان احتمالات فوق احتمال اول و آخر نزديك تر به نظر مي رسد؛ چراكه موسي يك پيامبر الهي بود و بعيد به نظر مي رسد كه پس از نابودي فرعونيان، مردم مصر را به حال خود واگذارد و برود.

آموزه ها و پيام ها:

1. سركشان ثروت اندوز بدانند كه روزي تمام اين امتيازات مادي به دست مستضعفان خواهد افتاد.

2. (مستضعفان به آينده اميدوار باشند كه) در نهايت خدا بندگان مستضعف خود را پيروز و وارث اموال ستمكاران مي گرداند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 64

قرآن كريم در آيات شصتم تا شصت و دوم سوره ي شعراء به تعقيب بني اسرائيل و تزلزل برخي افراد و دل داري موسي به آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

60- 62. فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ* فَلَمَّا تَرءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحبُ مُوسَي إِنَّا لَمُدْرَكُونَ* قَالَ كَلَّآ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ

و در حال طلوع خورشيد، آنان را مورد پيگرد قرار دادند.* و هنگامي كه دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: «قطعاً ما (در محاصره فرعونيان) گرفتار شده ايم.»* (موسي) گفت: «هرگز چنين نيست! [چرا] كه پروردگارم با من است، بزودي [مرا] راه نمايي خواهد كرد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعون كه لشگريان خود را از شهرهاي مختلف فرا خوانده بود، گروهي را به عنوان طليعه ي لشگر فرستاد و خود با سپاهي عظيم به تعقيب موسي و بني اسرائيل پرداخت.

2. «مُشرقين» به معناي طلوع آفتاب و يا به معناي شرق است؛ يعني فلسطين در سمت شرق مصر بود و موسي با بني اسرائيل به طرف فلسطين مي رفتند؛ از اين رو فرعونيان نيز به طرف شرق حركت كردند و شب تا صبح راه رفتند و هنگام طلوع آفتاب به بني اسرائيل رسيدند.

3. برخي از بني اسرائيل هنگامي كه دريا را جلوي خود و لشگر فرعون را در پشت سر ديدند، متزلزل و نااميد شدند و گفتند: ما حتماً گرفتار مي شويم (و

فرعونيان، با قساوت، همه ما را از دم تيغ مي گذرانند).

اين نكته نشان مي دهد كه همراهان موسي مقاوم نبودند و از همان آغاز راه نداي نااميدي سر دادند.

4. در آن لحظات سخت و نااميدي، موسي با اطمينان از هدايت الهي و همراهي خدا سخن گفت؛ زيرا در آغاز مأموريت، خدا به موسي گفته بود كه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 65

من با تو هستم.

5. موسي بر نام «ربّ» تأكيد مي كند؛ يعني خدايي كه پروردگار و مالك و اصلاح گر من است، راه را به من نشان مي دهد و در طريق هدايت مرا مي پرورد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مجاهدان راه خدا بدانند كه طاغوتيان رهايشان نمي سازند و به تعقيب و محاصره شان مي پردازند (پس آماده و مراقب باشند).

2. به هدايت الهي اميدوار باشيد و متزلزل نشويد.

3. خدا با مردان الهي است.

***

قرآن كريم در آيات شصت و سوم تا شصت و ششم سوره ي شعراء به شكافته شدن معجزه آساي رودخانه ي نيل و نجات بني اسرائيل و غرق شدن فرعونيان اشاره مي كند و مي فرمايد:

63- 66. فَأَوْحَيْنَآ إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ* وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ* وَأَنجَيْنَا مُوسَي وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ

و به سوي موسي وحي كرديم كه: «با عصايت بر دريا بزن.» (او چنين كرد) و شكافته شد، و هر پاره اي هم چون كوه بسيار بزرگي

شد!* و ديگران [: لشكر فرعون را به آن جا نزديك ساختيم؛* و موسي و تمام كساني را كه با او بودند نجات داديم؛* سپس ديگران (: فرعونيان) را غرق ساختيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بيان شده كه موسي به فرمان الهي عصاي خود را به دريا

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 66

زد «1» و برق شادي در چشمان بني اسرائيل نمايان شد؛ چون آب ها قطعه قطعه شد و هم چون كوهي بر هم انباشته شد و جاده هايي در ميان دريا باز شد كه بني اسرائيل وارد آن شدند و از آن عبور كردند و از دست فرعونيان نجات يافتند. «2»

2. برخي از مفسران احتمال داده اند كه شكافته شدن آب در اثر پديده ي جزر و مد بوده و موسي در هنگام جزر از آب عبور كرد و فرعونيان با مد دريا برخورد كردند و غرق شدند. و يا موسي از راه هايي كه مي دانست عبور كرد و به جزيره ي سينا رسيد، ولي فرعونيان در اثر بالا آمدن آب غرق شدند و يا اين كه موسي از پل هاي متحرك استفاده كرده است.

اما ظاهر آيه آن است كه شكافته شدن دريا به صورت اعجازآميز و به فرمان خدا صورت گرفته است؛ يعني علتي مافوق طبيعي داشته است. «3»

3. فرعونيان آن قدر مغرور و متكبّر بودند كه از معجزه ي شكافته شدن رودخانه نيز بيدار نشدند و باز هم به تعقيب بني اسرائيل پرداختند و وارد راه هاي كف آب شدند و در نهايت به فرمان الهي

امواج آب به جاي خود برگشت و آنان غرق شدند، تا پندي براي آيندگان باشند.

آموزه ها و پيام ها:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 67

1. خدا بزرگ ترين قدرت هاي طاغوتي را با ساده ترين چيزها (هم چون عصا و آب) نابود مي كند (تا عبرت آموز ديگران شوند).

2. اگر خدا اراده كند، به صورت معجزه آسا آب ها شكافته مي شود و عامل عذاب و نجات مي شود.

3. با رهبران الهي همراه شويد كه همراهي آنان، عامل نجات است.

4. با رهبران الهي مخالفت نورزيد كه خدا مخالفان را به نابودي مي كشاند.

***

قرآن كريم در آيات شصت و هفتم و شصت و هشتم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز الهي و بي ايماني اكثريت و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

67 و 68. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعداد اندكي از فرعونيان، هم چون آسيه و ساحران، به موسي ايمان آوردند و اكثريت آنان كفر ورزيدند.

2. قرآن كريم در بسياري از موارد، اكثريت غيرمؤمن را سرزنش مي كند؛ آري معيار حق و باطل، اكثريت و اقليت (كميت افراد) نيست، بلكه آنچه مهم است محتوا و دلايل است، هر چند دلايل حق طرف داران اندكي داشته باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در تاريخِ

پيامبران درس عبرت بگيريد.

2. در پيروزي موسي و شكست فرعونيان نشانه هاي اعجازآميز و عبرت آموزي وجود دارد.

3. منتظر ايمان آوردن اكثريت مردم نباشيد.

4. خدا در همان حال كه قدرتمند و شكست ناپذير است، مهربان نيز هست.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 68

ماجراي ابراهيم (ع)

قرآن كريم در آيات شصت و نهم تا هفتاد و چهارم سوره ي شعراء به گفتمان ابراهيم با مشركان در مورد بت پرستي بدون دليل و تقليد كوركورانه ي آنان از پدرانشان اشاره مي كند و مي فرمايد:

69- 74. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرهِيمَ* إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ* قَالُواْ نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عكِفِينَ* قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ* أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قَالُواْ بَلْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ

و خبر بزرگ ابراهيم را بر آنان بخوان، [و پيروي كن ،* هنگامي كه به پدر (مادرش يا عموي) ش و قومش گفت: «چه چيز را مي پرستيد؟!»* گفتند: «بت هايي را مي پرستيم، و پيوسته ملازم (پرستش) آنهاييم.»* گفت: «آيا هنگامي كه (بتان را) مي خوانيد (صداي) شما را مي شنوند؟!* يا به شما سودي مي بخشند يا زياني مي رسانند؟!»* گفتند: «بلكه نياكانمان را يافتيم كه چنين مي كردند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در سوره ي شعراء به سرگذشت آموزنده ي هفت تن از پيامبران الهي

اشاره شده است. در آيات قبل به سرگذشت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و موسي عليه السلام اشاره شد و اينك سرگذشت الهام بخش ابراهيم بت شكن بيان مي شود، تا درس عبرتي براي مشركان بت پرست مكه باشد. «1»

2. در اين آيات ابراهيم تلاش مي كند كه با طرح گفتماني منطقي به بت پرستان بفهماند كه بت ها چيزهاي بي جاني هستند كه نه مي شنوند و نه سود و زياني دارند و پرستش آنها چيزي جز تقليد كوركورانه از نياكان نيست تا اين كار غير معقول را كنار بگذارند و به سوي توحيد ره نمون شوند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 69

3. ابراهيم عليه السلام مي دانست كه مشركان چه چيزي را مي پرستند، اما باز هم از آنان پرسيد، تا از آنان اعتراف بگيرد كه چيزهاي بي جان و بي سود و زياني را مي پرستند و اين مقدمه ي اشكالات بعدي به آنان بود. «1»

4. «اصنام» جمع صَنَم به معناي مجسمه هايي است كه از طلا، نقره، چوب و مانند آن مي سازند و آنها را مي پرستند و مظهر مقدسين و مقدسات مي پندراند. «2»

5. از تعبيرات مشركان استفاده مي شود كه آنان در روز روشن بت پرستي مي كردند و از آن شرم نداشتند و اين كار را به صورت مستمر و همراه با احترام و توجه انجام مي دادند. «3»

6. معبودي سزاوار پرستش است كه

اولًا، نداي بنده ي خود را بشنود.

ثانياً، سودي براي او داشته باشد و در مشكلات به ياري انسان بشتابد.

و ثالثاً، اگر كسي با او مخالفت كرد، ضرري به او برساند.

7.

از تعبيرات مشركان برمي آيد كه در برابر استدلال ابراهيم عليه السلام پاسخ منطقي نداشتند، از اين رو پاسخ او را رها كردند و به سراغ روش نياكان خود رفتند و به آن استناد كردند.

8. پيروي از نياكان در كارهاي مثبت، هم چون صنعت، علوم مختلف و تخصص هاي آنان، مفيد است؛ چراكه پيروي عالمانه است، اما پيروي متعصبانه از كارهاي منفي و اشتباهات آنها صحيح نيست، چراكه از رشد و تكامل جامعه ي بشري جلوگيري مي كند و نوعي تقليد جاهل از جاهل است.

بت پرستي نياكان مشركان از اشتباهات آنان بود كه عقل و نقل آن را

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 70

محكوم مي كردند و بطلان آن به قدري روشن بود كه ابراهيم عليه السلام دليل ديگري براي بطلان آن نياورد.

9. «اب» به پدر، پدر بزرگ و عمو گفته مي شود و در اين جا مقصود پدرِ مادرِ ابراهيم يا عموي او آزر است كه فردي بت پرست بود و ابراهيم براي هدايت او مي كوشيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مشركان گفت وگو كنيد و آنها را متوجه اشتباهات خود بنماييد.

2. تقليد كوركورانه از نياكان، ريشه ي بت پرستي است (وگرنه بت پرستي دليل عقلي يا نقلي ندارد).

3. اخبار زندگي ابراهيم را بخوانيد و از آن پيروي كنيد.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و پنجم تا هشتاد و دوم سوره ي شعراء به سرزنش بت پرستان و بيان دشمني بت ها با انسانيّت

مي پردازد و با معرفي پروردگار جهانيان و صفات او مي فرمايد:

75- 82. قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ* أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ* فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعلَمِينَ* الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ* وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ* وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ

(ابراهيم) گفت: «و آيا در آنچه كه شما و پدران پيشينتان پيوسته پرستش مي كرديد، نظر كرديد؟* و در واقع (همه) آنها دشمن من هستند، مگر پروردگار جهانيان،* (همان) كسي كه مرا آفريد، و او راه نمايي [ام مي كند؛* و كسي كه خود، مرا غذا مي دهد و سيراب [م مي نمايد؛* و هنگامي كه بيمار شوم پس او [مرا] شفا مي دهد؛* و كسي كه مرا مي ميراند، سپس زنده [ام مي كند؛* و كسي كه طمع دارم كه خطاي مرا در روز جزا برايم بيامرزد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 71

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات حضرت ابراهيم عليه السلام بيان كرد كه بت ها دشمن من هستند؛ زيرا

اولًا، بت ها مردم را به شرك و كفر مي كشانند و مايه ي بدبختي و گمراهي در دنيا و عذاب الهي در آخرت هستند و از اين رو دشمن بشريت اند و ابراهيم هم يكي از افراد بشر است.

و ثانياً، همين بت ها هستند كه در رستاخيز از بت پرستان بيزاري مي جويند و ابراز تنفر مي كنند. «1»

2. پروردگار جهانيان جزء بت ها نبود، پس چرا ابراهيم او را استثنا كرد؟

اين استثنا براي تأكيد بر توحيد خالص بود و يا به خاطر آن

كه برخي بت پرستان خدا را نيز پرستش مي كردند و ابراهيم براي رعايت اين موضوع خدا را استثنا كرد.

3. ابراهيم عليه السلام در اين آيات پروردگار را با چند ويژگي مهم معرفي كرد:

- آفريدگار انسان است.

- هدايتگر انسان است.

- به انسان ها نعمت غذا و آب مي دهد.

- شفادهنده ي انسان هاست.

- مرگ انسان ها به دست اوست.

- انسان ها را پس از مرگ زنده مي كند.

- آمرزنده ي گناهان مردم در روز جزاست.

حال آن كه بت ها و معبودان دروغين مشركان هيچ كدام از اين صفات را ندارند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 72

4. در اين آيات اشاره شده كه هدايت از خلقت جدا نيست «1» و هدايت الهي در طول زندگي بشر استمرار دارد. «2»

5. با اين كه همه ي علل و عوامل طبيعي در نهايت به خدا بازمي گردند، ابراهيم عليه السلام بيماري خود را به خدا نسبت نداد اما شفاي خود را به خدا نسبت داد و اين ادب ابراهيم عليه السلام را در سخن گفتن با خدا نشان مي دهد.

6. چرا ابراهيم عليه السلام با آن كه معصوم است، سخن از آمرزش خطاهاي خود مي گويد؟

به چند طريق مي توان به اين پرسش پاسخ داد:

الف) پيامبران معصوم از گناه هستند، اما ممكن است ترك اولي بكنند و طلب آمرزش او براي همين بود. «3»

ب) ابراهيم در مقام آموزش به مشركان است كه بگويد خدا آمرزنده ي خطاهاي گذشته ي شماست و اين مطلب را به خود نسبت مي دهد تا تأثير منفي در شنونده نداشته باشد، ولي نمي خواهد بگويد كه من خطا كرده ام.

آموزه ها و پيام ها:

1.

صفات نيكوي پروردگار را براي گمراهان بازگو كنيد (تا شايد ره يابند).

2. رهبران الهي با حوصله و با استدلال و سخناني نيكو، مردم را به سوي خدا بخوانند.

3. پروردگار جهانيان پس از آفرينش شما را رها نكرده، بلكه در مورد هدايت، غذا، بيماري و مرگ، آخرت و آمرزش شما برنامه دارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 73

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم تا هشتاد و هفتم سوره ي شعراء به دعاهاي آموزنده ي ابراهيم براي حال، آينده و آخرت اشاره مي كند و مي فرمايد:

83- 87. رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصلِحِينَ* وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ* وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ* وَ اغْفِرْ لأَبي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضّالِّينَ* وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ

پروردگارا! به من حكم (نبوّت و حكمت) ببخش، و مرا به شايستگان ملحق نما؛* و براي من در (امت هاي) پسين زبان راستين (و آوازه اي نيك) قرار ده؛* و مرا از وارثان بوستان پر نعمت (بهشت) قرار ده؛* و پدر (مادر يا عموي) م را بيامرز، [چرا] كه او از گمراهان بود.* و در روزي كه (مردم) برانگيخته مي شوند، مرا رسوا مكن.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه هاي «حُكم» و «حكمت» از يك ريشه اند اما حكم مفهومي برتر دارد؛ يعني آگاهي همراه با آمادگي براي اجرا؛ به تعبير ديگر، قدرت بر داوري صحيح كه خالي از هواپرستي و خطا

باشد؛ يعني ابراهيم عليه السلام شناخت عميق و صحيح همراه با حاكميت تقاضا مي كرد، كه زيربناي هر برنامه ي صحيح است. «1»

2. چرا ابراهيم عليه السلام با آن كه پيامبري حكيم و شايسته بود بازهم از خدا درخواست حكم و ملحق شدن به شايستگان را مي كند؟

پاسخ آن است كه حكمت و شايستگي داراي مراتبي است كه ابراهيم

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 74

برخي مراتب آن را داشت، ولي درجات عالي آن را از خدا تقاضا مي كرد؛ يعني مي خواست به مرتبه ي عالي حكمت نظري و عملي برسد و از اين كمالات نلغزد؛ همان طور كه مسلمانان هر روز بارها از خدا تقاضاي راه مستقيم و دوام آن را مي كنند، با آن كه در اين راه قرار دارند.

البته اين احتمال نيز هست كه اين تعبير ابراهيم عليه السلام نوعي تواضع بوده باشد كه از خدا خواست او را به شايستگان ملحق سازد.

3. مقصود از «لسِان صِدْق» در اين آيه، همان ياد، خاطره و نام نيك و برجسته اي است كه از انسان در جامعه مي ماند.

اين حُسن شهرت از سرمايه هاي معنوي است كه گاهي براي بازماندگان از ثروت و ارث مادي بهتر است.

4. در حديثي از امام علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

خاطره ي خوب و نام نيكي كه خدا براي كسي در ميان مردم قرار مي دهد، از ثروت فراواني كه هم خودش بهره مي گيرد و هم به ارث مي گذارد، بهتر و برتر است. «1»

5. در اين آيه اشاره شده كه بر خلاف نظر بدخواهان،

نام نيك و حُسن شهرت ابراهيم عليه السلام در ملت هاي بعدي باقي ماند و خدا خاطره ي ايثارها و فداكاري هاي او را بلندآوازه كرد و او را به الگو معرفي نمود و مخالفان او نتوانستند او را به بوته ي فراموشي بسپارند. «2»

6. در برخي احاديث آمده است كه مقصود از اين آيه و لسان صدق ابراهيم عليه السلام، همان محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيت او عليهم السلام به ويژه امام علي عليه السلام است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 75

البته اين گونه احاديث مصداق هاي كامل آيه را برمي شمارد كه موجب پرآوازه شدن و باقي ماندن ياد ابراهيم عليه السلام شدند، ولي معناي آيه منحصر در اين افراد نيست.

7. مقصود از ارث بردن بهشت پرنعمت، يا آن است كه بهشت بدون زحمت به دست مي آيد و نعمت هاي آن در برابر مشكلات و وظايف دنيايي ناچيز است و يا آن كه خانه هاي دوزخيان در بهشت باقي مي ماند و مؤمنان وارث آنها مي شوند.

8. در آيات قرآن بيان شده كه ابراهيم عليه السلام به پدرش (پدر مادرش يا عمويش آزر) وعده داد كه براي او طلب آمرزش كند «1» و طبق آيه ي فوق اين كار را كرد، اما هنگامي كه آزر بر گمراهي خود پافشاري كرد و با حالت كفر از دنيا رفت، ابراهيم استغفار خود را قطع كرد. «2»

9. «خِزْي» به معناي «شكست روحي (و شرمساري)» است كه از ناحيه ي خود انسان به صورت حياي زياد جلوه مي كند، و يا از

ناحيه ي ديگري بر انسان تحميل مي شود.

اين كه ابراهيم از خدا مي خواهد كه در رستاخيز گرفتار شكست روحي و شرمساري و خواري نشود، آموزه اي براي ماست.

10. دعاهاي ابراهيم در اين جا سه بخش بود:

بخش نخست مربوط به دنيا بود كه حكمت و شايستگي را از خدا درخواست كرد؛

بخش دوم مربوط به آينده بود كه نام نيك و الگو شدن را تقاضا كرد؛

و بخش سوم مربوط به آخرت بود كه عدم شرمساري و بهشت را براي خود و آمرزش را براي پدرش (پدر مادر يا عمويش) تقاضا كرد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 76

آموزه ها و پيام ها:

1. در دعا جامع نگر باشيد و به فكر حال، آينده و آخرت خود باشيد.

2. به دنبال حكمت و شايسته كاران باشيد.

3. نام نيك سرمايه ي آينده ي شما و آيندگان است.

4. به فكر آخرت خود و خانواده تان باشيد و از شرمساري رستاخيز بهراسيد.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و هشتم تا نود و پنجم سوره ي شعراء به اوصاف رستاخيز و فرجام مؤمنان و گمراهان در آن روز و بي فايده بودن معبودان دروغين اشاره مي كند و مي فرمايد:

88- 95. يَوْمَ لَايَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ* وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ* وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ* وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ* مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ* فَكُبْكِبُواْ فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُنَ* وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ

(همان) روزي

كه هيچ ثروت و پسراني سود نمي بخشد.* مگر كسي كه با دلي سالم به نزد خدا آيد.* و (در آن روز) بهشت براي پارسايان (خود نگه دار) نزديك مي شود؛* و دوزخ براي گمراهان ظاهر مي گردد؛* و به آنان گفته مي شود: «آنچه غير ازخدا، همواره مي پرستيديد، كجاست؟* آيا شما را ياري مي كنند، يا ياري مي جويند (و عذاب را از خودشان دفع مي كنند)؟!»* پس آن (معبود) ان و گمراهان و لشكريان ابليس همگي در آن (دوزخ) سرنگون مي شوند؛

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات ادامه ي سخن ابراهيم عليه السلام است؛ يعني او در پايان دعاهاي خود به رستاخيز اشاره كرد و اينك در اين جملات اوصاف رستاخيز و حالات مؤمنان و گمراهان را بيان مي كند تا مشركان پند بگيرند و از عاقبت بد خود بهراسند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 77

2. در اين آيات به دو سرمايه ي مهم زندگي انسان اشاره شده است؛ يعني نيروي اقتصادي و نيروي انساني. اين دو سرمايه در رستاخيز مشكلي را حل نمي كند (مگر آن كه در راه خدا مصرف گردد و ذخيره ي آخرت شده باشد).

3. «قلب سليم» در رستاخيز سودمند است، مقصود از قلب سليم، سلامت روحي است؛ يعني قلبي كه از هر گونه بيماري و انحراف اخلاقي و اعتقادي به دور باشد و به شرك و گناه و كفر آلوده نشده باشد كه البته چنين قلبي ثمره اي جز عمل صالح و پاك نخواهد داشت.

دل خويش گر دور داري زكين

مهان و كهانت كنند آفرين

دلي كز خرد گردد آراسته

چو گنجي بود پر زر و خواسته (فردوسي)

4. در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام آمده است كه

قلب سليم قلبي است كه از عشق به دنيا خالي شده باشد «1» و در حالي خدا را ملاقات كند كه كسي غير از خدا در آن نباشد. «2»

و در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

صاحب نيّت صادق صاحب قلب سليم است. «3»

5. در اين آيات اشاره شده كه پارسايان و گمراهان، قبل از ورود به بهشت، جايگاه خود را مشاهده مي كنند و پارسايان شادمان مي شوند و گمراهان ناراحت مي گردند.

6. جالب اين است كه در اين آيات نمي فرمايد كه «پارسايان را به بهشت نزديك مي كنند.» بلكه مي فرمايد: «بهشت را به پارسايان نزديك مي كنند.» اين اشاره به مقام بلند و پرارزش پارسايان است كه بهشت به خدمت آنان آورده مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 78

7. در اين آيات اشاره شده كه دوزخ محل اجتماع سه گروه است:

اول معبودان دروغين و دوم گمراهان پيرو آنان و سوم لشگريان ابليس كه همگي در آن جا جمع مي شوند. البته آنها را يكي پس از ديگري در آتش مي افكنند. «1»

8. در احاديث از اهل

بيت عليهم السلام روايت شده كه مقصود از اين دوزخيان، «كساني هستند كه حق و عدالت را با زبان وصف مي كنند اما در عمل مخالف آن را انجام مي دهند.» «2»

البته اين گونه احاديث مصاديق بارز اين آيه را بيان مي كنند و زشتي «گفتار بدون عمل» را نشان مي دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي رستاخيز، قلبي پاك و سالم آماده كنيد.

2. بهشت مشتاق افراد باتقواست و به استقبال آنان مي آيد.

3. منحرفان «3» شرك پيشه، فرجامي عذاب آلود دارند.

4. در رستاخيز از نيروي اقتصادي، نيروي انساني و معبودان دروغين كاري ساخته نيست.

5. مشركان عابد، معبودان دروغين و شيطان فريبنده، همه در دوزخ گرد هم مي آيند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 79

قرآن كريم در آيات نود و ششم تا صد و دوم سوره ي شعراء به گفتمان خصمانه ي مشركان و معبودانشان در دوزخ و عامل انحراف و تنهايي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

96- 102. قَالُواْ وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ* تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَللٍ مُّبِينٍ* إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعلَمِينَ* وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ* فَمَا لَنَا مِن شفِعِينَ* وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ* فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

در حالي كه آنان در آن جا [با يكديگر] كشمكش مي كنند، گويند:* «به خدا سوگند مسلماً در گمراهي آشكاري بوديم،* آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان مساوي مي شمرديم!* و جز خلافكاران، ما را گمراه نكردند.* و هيچ

شفاعت كننده و دوست گرمِ نزديكي براي ما نيست.* و كاش براي ما بازگشتي [به دنيا] بود، تا از مؤمنان مي شديم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. دوزخيان همان طور كه در دنيا اهل جدال و درگيري بودند، در دوزخ نيز به مخاصمه مي پردازند و تقصيرها را به گردن يك ديگر مي اندازند.

2. در اين آيات به يكي از عوامل اصلي گمراهي مشركان اشاره شده، كه همان سردم داران خلافكار شيطان صفت اند، كه براي حفظ منافع خويش مردم را به شرك و بت پرستي كشيدند.

3. مقصود از «شافعين» در اين آيات، پيامبران، اولياي الهي، امامان، فرشتگان، شهدا و برخي صالحان هستند كه به فرمان الهي در صحنه ي رستاخيز از مؤمنان گناهكار شفاعت مي كنند، ولي مشركان كسي را ندارند كه از آنان شفاعت كند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 80

4. در برخي احاديث روايت شده كه مقصود از «شافعين» در اين آيه، امامان و مقصود از دوست، همان مؤمنان هستند «1» (كه مشركان از آنان محروم اند).

5. بازگشت مشركان به دنيا محال عادي است؛ «2» چراكه:

اولًا، اين ايمان آنان اضطراري و فاقد ارزش خواهد بود؛

و ثانياً، سنت الهي آن است كه هيچ كس به دنيا بازنگردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرنوشت مشركان در دوزخ پند بگيريد.

2. مشركان در رستاخيز تنها و درمانده مي شوند، نه اميد به بازگشت دارند و نه اميد به نجات.

3. به دنبال خلافكاران نرويد كه گمراه مي شويد.

4. قبل از آن كه آرزوي محال بازگشت به دنيا كنيد، ايمان بياوريد.

5. گفتمان مشركان خصمانه است (نه بر اساس محبت و براي رسيدن

به حقيقت، پس شما اين گونه نباشيد).

6. در قلمرو شرك، شفاعت و دوستيِ محبت آميز يافت نمي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 81

ماجراي نوح (ع) قرآن كريم در آيات صد و سوم و صد و چهارم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز الهي و بي ايماني اكثريت و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

103 و 104. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: مضمون اين دو آيه شبيه آيات 67 و 68 همين سوره است و در اين جا براي تأكيد و يادآوري و ... تكرار شده است. نكات، اشارات، پيام ها و آموزه هاي آيات را ذيل آيات 67 و 68 همين سوره بيان كرديم.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجم تا صد و دهم سوره ي شعراء به رسالت نوح عليه السلام و سفارش هاي مكرر او به تقوا اشاره مي كند و مي فرمايد:

105- 110.

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ

قوم نوح فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي) نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم؛ پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 82

نكته ها و اشاره ها:

1. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را به دست آورد و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

2. عبارت «قوم نوح پيامبران الهي را تكذيب كردند.» يا بدين معناست كه قوم نوح منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از نوح بودند و يا اين كه فقط نوح عليه السلام را تكذيب مي كردند، اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست. «1»

3. قرآن از نوح به عنوان «برادر» قومش ياد مي كند، اين تعبير نشان دهنده ي پيوند محبت آميز و مساوات است؛ يعني نوح نمي خواست بر قومش برتري جويي يا

ستم كند، بلكه كار او برادرانه و همراه با صميميت و برابري بود. «2»

4. نوح عليه السلام خود را به مردم معرفي كرد و گفت: «من رسول و امين براي شما هستم.» اين تعبير نشان مي دهد كه اولًا نوح سابقه ي ممتدي در امانت داري داشته كه مردم او را با اين صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، نوح با اين تعبير به مردم گوش زد مي كند كه من امانت دار وحي هستم، پس از من خيانت مخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان حق دارد در موارد لازم خود را با صفات عالي خويش معرفي كند تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

5. نوح عليه السلام در اين آيات سه بار از مردم خواست كه تقوا و پارسايي پيشه سازند و خود را از عذاب خدا حفظ كنند. اين مطلب اهميت تقوا را در نظر نوح

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 83

و در مسير هدايت الهي نشان مي دهد.

6. در اين آيات نوح عليه السلام دو بار از مردم خواسته است كه از خدا اطاعت كنند، ولي هر دو بار اطاعت را به دنبال تقوا آورده است، تا نشان دهد كه زيربناي اطاعت از خدا تقواست؛ همان طور كه مقدمه ي تقوا، شناخت خدا و برنامه هاي او و هراس از مخالفت فرمان اوست.

7. انگيزه ي پيامبران الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند، يعني معلّماني دل سوز و مجاني براي بشريت هستند و همين انگيزه ي خالص

و الهي آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين و شيّادان كه داراي انگيزه هاي مادي و به دنبال سودجويي اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم نوح پند بگيريد و راه تقوا و اطاعت از رهبران الهي را پيشه سازيد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام پيامبران الهي مي انجامد.

3. رهبران جامعه، دل سوز، امانت دار، بي نياز از مردم و مرتبط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش خود را از خدا بخواهند.

5. رهبران الهي و مبلّغان ديني برادرانه و دل سوزانه مردم را هدايت كنند.

4. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

***

قرآن كريم در آيات صد و يازدهم تا صد و پانزدهم سوره ي شعراء به گفتمان نوح با مشركان در دفاع از مؤمنان فقير اشاره مي كند و مي فرمايد:

111- 115. قَالُواْ أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ* قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ* إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَي رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ* وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ* إِنْ أَنَاْ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 84

گفتند: «آيا به تو ايمان آوريم در حالي كه فرومايگان از تو پيروي كرده اند؟!»* (نوح) گفت: «و به آنچه همواره انجام مي دادند چه علمي دارم؟* حساب آنان جز بر پروردگار من نيست، اگر (بر فرض با درك حسّي) متوجه شويد.* و من طرد كننده ي مؤمنان نيستم؛* من جز هشدارگري

روشنگر نيستم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ثروتمندان و سران مشركان به پيروان نوح ايراد مي گرفتند كه چرا آنان از طبقه ي پايين اجتماع و مردمي فقير هستند.

البته اين بهانه اي بيش نبود؛ چراكه ايمان آوردن افراد بايد تابع دليل و معجزه باشد و ايمان آوردن يا نياوردن ديگران تأثيري در تصميم گيري آنان نداشته باشد.

2. از نظر مشركان قوم نوح، معيار ارزش افراد، ثروت، لباس فاخر و موقعيت اجتماعي بود، در حالي كه ارزش هاي واقعي از نظر نوح عليه السلام حق جويي، تقوا، ايمان و صفات عالي انساني بود و اين صفات در مؤمنان فقير بيش تر يافت مي شد.

3. از اين كه سران مشركان، مؤمنان را مردمي پست مي شمردند و از پاسخ نوح عليه السلام به آنان استفاده مي شود كه آنان مي خواستند به نوعي مؤمنان تهي دست را به سوابق سوء اخلاقي متهم سازند «1» و از نوح مي خواستند كه آنها را از دور خود طرد سازد. اما نوح پيامبر عليه السلام با اين مسأله برخورد كرد و سه پاسخ به آنان داد:

اولًا، من چيز بدي در آنان سراغ ندارم.

ثانياً، اشاره كرد كه هر كس ايمان آورد، گذشته ي او جبران مي شود و لازم نيست كه ما در باره ي گذشته ي افراد تجسّس كنيم و حساب آنان در قيامت نيز با پروردگار است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 85

و ثالثاً، من نمي توانم افراد باايمان را از اطراف خود دور سازم.

4. اين كه نوح گفت من مؤمنان فقير را از دور خود طرد نمي كنم، بدان سبب بود كه دين هديه اي

الهي براي همه ي افراد بشر است، نه مخصوص طبقه ي ثروتمند. هر كس سخن حق را شنيد و پذيرفت و مؤمن شد، ايمان او محترم است و نمي توان او را طرد كرد.

البته اين ايراد مشركان به پيروان پيامبران ديگر، هم چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز وارد مي شد و قرآن به ايشان دستور مي داد كه به خاطر ثروتمندان از مؤمنان جدا نشوند. «1»

5. مشركان نمي توانند به طور دقيق متوجه شوند كه افراد تهي دست هم حقّ ايمان دارند و وقتي كسي ايمان مي آورد گذشته ي او مشمول رحمت الهي مي شود و جبران مي گردد «2» و حساب آن با پروردگار مهربان و غفور است. آري؛ درك اين مطالب نيازمند فهم عميق دين و شناخت بهتر خداست كه مشركان از آنها بي بهره اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پاسخ مخالفان را كه نسبت به مؤمنان فقير ايراد مي گيرند و بهانه جويي مي كنند، بدهيد.

2. بعد از ايمان آوردن افراد، به دنبال سوابق سوء و ايرادگيري بر آنان نباشيد، بلكه حساب اين امور را به خدا واگذار كنيد.

3. رهبران الهي مؤمنان (فقير) را از خود دور نسازند.

4. دو وظيفه ي مهم رهبران الهي هشدارگري و روشنگري است.

*** تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 86

قرآن كريم در آيات صد و شانزدهم تا صد و بيستم سوره ي شعراء به لجاجت مشركان و شكواييه ي نوح عليه السلام و غرق شدن

آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

116- 120. قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ ينُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ* قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ* فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَأَنجَيْنهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ

گفتند: «اي نوح! اگر (به اين سخنان) پايان ندهي، حتماً از سنگسار شدگان خواهي شد.»* گفت: «پروردگارا! در حقيقت قوم من، تكذيب [م كردند؛* پس بين من و بين آنان (داوري كن و مشكل كار ما را) به طور كامل بگشا، و مرا و كساني از مؤمنان را كه با من هستند، نجات بخش.»* و (ما)، وي و كساني را كه با او در كشتي انباشته (از تجهيزات و انسان ها و حيوانات) بودند، نجات بخشيديم.* آنگاه بعد (از آن) باقي ماندگان را غرق ساختيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بيان شده كه نوح در نزد پروردگار از قوم خود شكايت كرد، اما جالب آن است كه او نسبت به مشكلات شخصي خود شكايت نكرد، بلكه ناراحتي او از آن بود كه مردم از برنامه ي نجات بخش او فاصله گرفته اند و او را تكذيب كرده و پيام الهي را دريافت نكرده اند.

2. «فَتْح» به معناي «گشودن» است كه گاهي جنبه ي حسّي دارد، مثل گشودن درِ منزل و گاهي جنبه ي معنوي، هم چون گشودن غم ها يا باز كردن امور از هم ديگر به وسيله ي داوري، كه در اين جا مقصود همين معناي اخير است. «1»

3. واژه ي «مَشحُون» به معناي پر كردن و گاهي به معناي مجهّز ساختن

تفسير

قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 87

نيز مي آيد؛ يعني كشتي نوح پر از نفرات، حيوانات و وسايل مورد نياز آنان و كاملًا مجهّز شده بود و كمبودي نداشت و اين خود يكي از نعمت هاي الهي بر نوح و همراهانش بود كه در كشتي مجهّزي سوار شدند و نجات يافتند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان راه خدا از نفرين رهبران الهي بهراسند، كه طومارشان را درهم مي پيچد.

2. مخالفان پيامبران از گفتمان گريزان اند و افرادي خشونت طلب هستند.

3. مؤمن شويد و همراه مردان الهي باشيد تا نجات يابيد.

4. فرجام مؤمنان نجات و فرجام مشركان نابودي است (پس از سرنوشت آنان عبرت بياموزيد).

***

قرآن كريم در آيات صد و بيست و يكم و صد و بيست و دوم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز الهي و بي ايماني اكثريت و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

121 و 122. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: مضمون آيات 67 و 68 همين سوره شبيه اين آيات است و شايد در اين جا براي تأكيد و يادآوري تكرار شده و ما نكات و پيام هاي آنها را ذيل همان آيات گفتيم.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 88

ماجراي نوح (ع)

قرآن كريم در آيات صد و سوم و صد و چهارم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز الهي و بي ايماني اكثريت و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

103 و 104. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: مضمون اين دو آيه شبيه آيات 67 و 68 همين سوره است و در اين جا براي تأكيد و يادآوري و ... تكرار شده است. نكات، اشارات، پيام ها و آموزه هاي آيات را ذيل آيات 67 و 68 همين سوره بيان كرديم.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجم تا صد و دهم سوره ي شعراء به رسالت نوح عليه السلام و سفارش هاي مكرر او به تقوا اشاره مي كند و مي فرمايد:

105- 110. كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ

قوم نوح فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي)

نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم؛ پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 82

نكته ها و اشاره ها:

1. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را به دست آورد و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

2. عبارت «قوم نوح پيامبران الهي را تكذيب كردند.» يا بدين معناست كه قوم نوح منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از نوح بودند و يا اين كه فقط نوح عليه السلام را تكذيب مي كردند، اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست. «1»

3. قرآن از نوح به عنوان «برادر» قومش ياد مي كند، اين تعبير نشان دهنده ي پيوند محبت آميز و مساوات است؛ يعني نوح نمي خواست بر قومش برتري جويي يا ستم كند، بلكه كار او برادرانه و همراه با صميميت و برابري بود. «2»

4. نوح عليه السلام خود را به مردم معرفي كرد و گفت: «من رسول و امين براي شما هستم.» اين تعبير نشان مي دهد كه اولًا نوح سابقه ي ممتدي در امانت داري داشته كه مردم او را با اين

صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، نوح با اين تعبير به مردم گوش زد مي كند كه من امانت دار وحي هستم، پس از من خيانت مخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان حق دارد در موارد لازم خود را با صفات عالي خويش معرفي كند تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

5. نوح عليه السلام در اين آيات سه بار از مردم خواست كه تقوا و پارسايي پيشه سازند و خود را از عذاب خدا حفظ كنند. اين مطلب اهميت تقوا را در نظر نوح

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 83

و در مسير هدايت الهي نشان مي دهد.

6. در اين آيات نوح عليه السلام دو بار از مردم خواسته است كه از خدا اطاعت كنند، ولي هر دو بار اطاعت را به دنبال تقوا آورده است، تا نشان دهد كه زيربناي اطاعت از خدا تقواست؛ همان طور كه مقدمه ي تقوا، شناخت خدا و برنامه هاي او و هراس از مخالفت فرمان اوست.

7. انگيزه ي پيامبران الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند، يعني معلّماني دل سوز و مجاني براي بشريت هستند و همين انگيزه ي خالص و الهي آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين و شيّادان كه داراي انگيزه هاي مادي و به دنبال سودجويي اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم نوح پند بگيريد و راه تقوا و اطاعت از رهبران الهي را پيشه سازيد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام پيامبران الهي مي انجامد.

3. رهبران

جامعه، دل سوز، امانت دار، بي نياز از مردم و مرتبط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش خود را از خدا بخواهند.

5. رهبران الهي و مبلّغان ديني برادرانه و دل سوزانه مردم را هدايت كنند.

4. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

***

قرآن كريم در آيات صد و يازدهم تا صد و پانزدهم سوره ي شعراء به گفتمان نوح با مشركان در دفاع از مؤمنان فقير اشاره مي كند و مي فرمايد:

111- 115. قَالُواْ أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ* قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ* إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَي رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ* وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ* إِنْ أَنَاْ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 84

گفتند: «آيا به تو ايمان آوريم در حالي كه فرومايگان از تو پيروي كرده اند؟!»* (نوح) گفت: «و به آنچه همواره انجام مي دادند چه علمي دارم؟* حساب آنان جز بر پروردگار من نيست، اگر (بر فرض با درك حسّي) متوجه شويد.* و من طرد كننده ي مؤمنان نيستم؛* من جز هشدارگري روشنگر نيستم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ثروتمندان و سران مشركان به پيروان نوح ايراد مي گرفتند كه چرا آنان از طبقه ي پايين اجتماع و مردمي فقير هستند.

البته اين بهانه اي بيش نبود؛ چراكه ايمان آوردن افراد بايد تابع دليل و معجزه باشد و ايمان آوردن يا نياوردن ديگران تأثيري در تصميم گيري آنان نداشته باشد.

2.

از نظر مشركان قوم نوح، معيار ارزش افراد، ثروت، لباس فاخر و موقعيت اجتماعي بود، در حالي كه ارزش هاي واقعي از نظر نوح عليه السلام حق جويي، تقوا، ايمان و صفات عالي انساني بود و اين صفات در مؤمنان فقير بيش تر يافت مي شد.

3. از اين كه سران مشركان، مؤمنان را مردمي پست مي شمردند و از پاسخ نوح عليه السلام به آنان استفاده مي شود كه آنان مي خواستند به نوعي مؤمنان تهي دست را به سوابق سوء اخلاقي متهم سازند «1» و از نوح مي خواستند كه آنها را از دور خود طرد سازد. اما نوح پيامبر عليه السلام با اين مسأله برخورد كرد و سه پاسخ به آنان داد:

اولًا، من چيز بدي در آنان سراغ ندارم.

ثانياً، اشاره كرد كه هر كس ايمان آورد، گذشته ي او جبران مي شود و لازم نيست كه ما در باره ي گذشته ي افراد تجسّس كنيم و حساب آنان در قيامت نيز با پروردگار است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 85

و ثالثاً، من نمي توانم افراد باايمان را از اطراف خود دور سازم.

4. اين كه نوح گفت من مؤمنان فقير را از دور خود طرد نمي كنم، بدان سبب بود كه دين هديه اي الهي براي همه ي افراد بشر است، نه مخصوص طبقه ي ثروتمند. هر كس سخن حق را شنيد و پذيرفت و مؤمن شد، ايمان او محترم است و نمي توان او را طرد كرد.

البته اين ايراد مشركان به پيروان پيامبران ديگر، هم چون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز وارد مي شد و

قرآن به ايشان دستور مي داد كه به خاطر ثروتمندان از مؤمنان جدا نشوند. «1»

5. مشركان نمي توانند به طور دقيق متوجه شوند كه افراد تهي دست هم حقّ ايمان دارند و وقتي كسي ايمان مي آورد گذشته ي او مشمول رحمت الهي مي شود و جبران مي گردد «2» و حساب آن با پروردگار مهربان و غفور است. آري؛ درك اين مطالب نيازمند فهم عميق دين و شناخت بهتر خداست كه مشركان از آنها بي بهره اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. پاسخ مخالفان را كه نسبت به مؤمنان فقير ايراد مي گيرند و بهانه جويي مي كنند، بدهيد.

2. بعد از ايمان آوردن افراد، به دنبال سوابق سوء و ايرادگيري بر آنان نباشيد، بلكه حساب اين امور را به خدا واگذار كنيد.

3. رهبران الهي مؤمنان (فقير) را از خود دور نسازند.

4. دو وظيفه ي مهم رهبران الهي هشدارگري و روشنگري است.

*** تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 86

قرآن كريم در آيات صد و شانزدهم تا صد و بيستم سوره ي شعراء به لجاجت مشركان و شكواييه ي نوح عليه السلام و غرق شدن آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

116- 120. قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ ينُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ* قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ* فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَأَنجَيْنهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ

گفتند: «اي نوح! اگر (به اين سخنان) پايان ندهي، حتماً از سنگسار

شدگان خواهي شد.»* گفت: «پروردگارا! در حقيقت قوم من، تكذيب [م كردند؛* پس بين من و بين آنان (داوري كن و مشكل كار ما را) به طور كامل بگشا، و مرا و كساني از مؤمنان را كه با من هستند، نجات بخش.»* و (ما)، وي و كساني را كه با او در كشتي انباشته (از تجهيزات و انسان ها و حيوانات) بودند، نجات بخشيديم.* آنگاه بعد (از آن) باقي ماندگان را غرق ساختيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بيان شده كه نوح در نزد پروردگار از قوم خود شكايت كرد، اما جالب آن است كه او نسبت به مشكلات شخصي خود شكايت نكرد، بلكه ناراحتي او از آن بود كه مردم از برنامه ي نجات بخش او فاصله گرفته اند و او را تكذيب كرده و پيام الهي را دريافت نكرده اند.

2. «فَتْح» به معناي «گشودن» است كه گاهي جنبه ي حسّي دارد، مثل گشودن درِ منزل و گاهي جنبه ي معنوي، هم چون گشودن غم ها يا باز كردن امور از هم ديگر به وسيله ي داوري، كه در اين جا مقصود همين معناي اخير است. «1»

3. واژه ي «مَشحُون» به معناي پر كردن و گاهي به معناي مجهّز ساختن

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 87

نيز مي آيد؛ يعني كشتي نوح پر از نفرات، حيوانات و وسايل مورد نياز آنان و كاملًا مجهّز شده بود و كمبودي نداشت و اين خود يكي از نعمت هاي الهي بر نوح و همراهانش بود كه در كشتي مجهّزي سوار شدند و نجات يافتند.

آموزه ها و پيام ها:

1.

مخالفان راه خدا از نفرين رهبران الهي بهراسند، كه طومارشان را درهم مي پيچد.

2. مخالفان پيامبران از گفتمان گريزان اند و افرادي خشونت طلب هستند.

3. مؤمن شويد و همراه مردان الهي باشيد تا نجات يابيد.

4. فرجام مؤمنان نجات و فرجام مشركان نابودي است (پس از سرنوشت آنان عبرت بياموزيد).

***

قرآن كريم در آيات صد و بيست و يكم و صد و بيست و دوم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز الهي و بي ايماني اكثريت و صفات خداي متعال اشاره مي كند و مي فرمايد:

121 و 122. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: مضمون آيات 67 و 68 همين سوره شبيه اين آيات است و شايد در اين جا براي تأكيد و يادآوري تكرار شده و ما نكات و پيام هاي آنها را ذيل همان آيات گفتيم.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 88

ماجراي قوم عاد

قرآن كريم در آيات صد و بيست و سوم تا صد و بيست و هفتم سوره ي شعراء به رسالت هود پيامبر عليه السلام و واكنش منفي قوم عاد اشاره مي كند و مي فرمايد:

123- 127. كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ

(قوم) عاد فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه برادرشان هود به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي) نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم، پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست؛

نكته ها و اشاره ها:

1. قوم «عاد» در سرزمين «احقاف» در يكي از نواحي يمن در جنوب جزيرة العرب زندگي مي كردند و هود عليه السلام پيامبر آنان بود و آنها را به سوي خداي يگانه دعوت كرد ولي او را تكذيب كردند و در نهايت به عذاب الهي گرفتار شدند «1».

2. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را به دست آورد و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 89

3. در اين آيات بيان

شده كه قوم هود پيامبران الهي را تكذيب كردند؛ آنان يا منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از هود بودند و يا اين كه فقط هود عليه السلام را تكذيب مي كردند، اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست.

4. قرآن از هود به عنوان «برادر» قومش ياد مي كند، اين تعبير نشان دهنده ي پيوند محبت آميز و مساوات است؛ يعني هود نمي خواست بر قومش برتري جويي يا ستم كند، بلكه كار او برادرانه و همراه با صميميت و برابري بود.

5. هود عليه السلام خود را به مردم معرفي كرد و گفت «من رسول و امين براي شما هستم.» اين تعبير نشان مي دهد كه اولًا، هود سابقه ي ممتدي در امانت داري داشته كه مردم او را با اين صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، هود با اين تعبير به مردم گوش زد مي كند كه من امانت دار وحي هستم، پس از من خيانت مخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان حق دارد در موارد نياز خود را با صفات عالي خويش معرفي كند تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

6. انگيزه ي پيامبران الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند، يعني معلّماني دل سوز و مجاني براي بشريت هستند و همين انگيزه ي خالص و الهي آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين و شيّادان كه داراي انگيزه هاي مادي و به دنبال سودجويي اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم هود پند بگيريد و تقوا و اطاعت از رهبران الهي را پيشه ي خود سازيد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام

پيامبران الهي مي انجامد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 90

3. رهبران جامعه، دل سوز، امانت دار، بي نياز از مردم و مرتبط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش خود را از خدا بخواهند.

5. رهبران الهي و مبلّغان ديني برادرانه و دلسوزانه مردم را هدايت كنند.

6. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است. «1»

***

قرآن كريم در آيات صد و بيست و هشتم تا صد و سي و پنجم سوره ي شعراء با شمارش اشكالات كارهاي قوم عاد و بيان نعمت هاي الهي بر آنان، به آنها هشدار داده، آنان را به تقوا و اطاعت فرا مي خواند و مي فرمايد:

128- 135. أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةً تَعْبَثُونَ* وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ* وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَاتَّقُواْ الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ* أَمَدَّكُم بِأَنْعمٍ وَبَنِينَ* وَجَنتٍ وَعُيُونٍ* إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

آيا بر هربلندي (ساختماني) نشانه وار مي سازيد درحالي كه (كاري بي هدف و) بيهوده انجام مي دهيد؟!* و كاخ هاي استوار بر مي گيريد، تا شايد شما (در دنيا جاودانه) بمانيد؟!* و هنگامي كه (بر كسي) سخت مي گيريد، زورگويانه سخت مي گيريد؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از (مخالفت) كسي خودنگه داري كنيد كه شما را با آنچه كه مي دانيد امداد كرد،* شما را با دام ها و پسران و بوستان ها و

چشمه ساران امداد رساند.* كه من از عذاب روزي بزرگ بر شما مي ترسم!»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 91

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات هود پيامبر عليه السلام از روش شهرسازي قوم عاد انتقاد مي كند كه چرا قصرها و قلعه هاي محكم بر مكان هاي مرتفع مي سازند، «1» ولي هدف و طرح صحيحي را در اين ساختمان سازي دنبال نمي كنند و فقط به دنبال بازي، فخرفروشي، هوس راني يا ريشخند ديگران هستند.

چرا در شهرسازي خود طرح و هدف هاي بلند ندارند و فكر مي كنند كه هميشه در دنيا هستند كه بخواهند به اين روش وبازي گوشي ادامه دهند. «2»

2. در مورد ساختمان سازي قوم عاد، مفسران سه ديدگاه دارند:

برخي برآن اند كه آنها ساختمان هايي برج مانند بر كوه ها و تپه ها مي ساختند تا فخرفروشي كنند و هدف صحيحي را از اين كار دنبال نمي كردند.

برخي ديگر از مفسران برآن اند كه قوم عاد كلبه هايي بر فراز بلندي ها مي ساختند كه محل هوس راني و عياشي بوده است.

و سوم آن كه قوم عاد اين ساختمان ها را مشرف بر جاده ها مي ساختند تا از فراز آن ره گذران را ريشخند كنند. «3»

البته مانعي ندارد كه هر سه مورد در معناي آيه جمع باشد، هر چند تفسير اول مناسب تر است.

3. يكي از اشكالات هود به شهرسازي قوم عاد آن است كه قصرسازي، شما را از ياد آخرت غافل كرده، به طوري كه مي پنداريد براي هميشه زنده هستيد.

پس ساختمان سازي و شهرسازي صحيح آن است كه هم محل سكونت و آرامش را تأمين كند و هم انسان را از ياد

آخرت غافل نسازد؛ يعني در شهرسازي نوين بايد يادمان هاي اخروي هم چون مسجد، موزه، حسينيّه، كتاب خانه، نقش ها و تابلوهاي مناسب، خيريّه ها و مراكز ديني وجود داشته

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 92

باشد، تا انسان را به ياد خدا و رستاخيز بيندازد و غرورآفرين و غفلت زا نباشد.

4. يكي از انتقادهاي هود از سازمان قضايي و روش جزايي قوم عاد بود كه چرا هم چون جباران در مجازات كردن افراد از حدّ تجاوز مي كنيد و سخت مي گيريد و به زور چيزهاي ديگران را تصرف مي كنيد و بي عدالتي پيشه مي سازيد.

5. در اين آيات هود پيامبر مردم را به تقواي الهي و اطاعت از خود فرا مي خواند؛ تقوا از اطاعت خدا و پيامبر جدا نيست.

6. هود پيامبر عليه السلام اشاره كرد كه به ياد دو نيروي اقتصادي و نيروي انساني باشيد كه خدا به شما ارزاني كرده و شما را از طريق دام داري و باغ داري و آب فراوان چشمه ها و وجود نيروي كاري پسرانتان ياري رسانده است. آري؛ شكر اين نعمت ها آن است كه دستورات آفريدگار را اطاعت و از نافرماني او خودداري كنيد و تقواپيشه شويد. «1»

7. به روز رستاخيز، روز بزرگ گفته مي شود؛ زيرا از هر نظر عظمت دارد و نيز عذاب آن روز عذاب بزرگي است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. با هدف شهرسازي و ساختمان سازي كنيد و دچار غفلت نشويد.

2. در روش جزايي (عدالت را رعايت كنيد و) جبّارانه مجازات نكنيد.

3. راه صحيح در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

4. به

ياد نعمت هاي اقتصادي خدا باشيد تا باتقوا شويد.

5. رهبران الهي نگران آينده ي شما هستند؛ از اين رو به شما هشدار مي دهند (پس به آنها توجه كنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 93

قرآن كريم در آيات صد و سي و ششم تا صد و چهلم سوره ي شعراء به پاسخ مغرورانه ي قوم عاد و فرجام هلاكت بار و عبرت آموز آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

136- 140. قَالُواْ سَوَآءٌ عَلَيْنَآ أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوعِظِينَ* إِنْ هذَآ إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ* وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ* فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

(قوم عاد) گفتند: «بر ما يكسان است كه (ما را) پند دهي يا از پند دهندگان نباشي.* (زيرا) اين جز شيوه ي (مردمان) نخستين نيست؛* و ما عذاب نخواهيم شد.»* و او (: هود) را تكذيب كردند، پس آنان را هلاك كرديم؛ قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «خُلُق» به معناي روش، اخلاق و عادت است. قوم عاد با اين تعبير اشاره كردند كه بت پرستي، قصرسازي بي هدف و خشونت در مجازات كه ما انجام مي دهيم، همان روش پيشينيان ماست، پس ايرادي بر ما نيست.

2. قوم عاد اعمال خود را مستند به روش اقوام نخستين

كردند، ولي اين مغالطه است؛ چراكه اگر اين اعمال ناصحيح است، تفاوتي نمي كند كه اقوام پيشين آنها را انجام مي داده اند يا نه؛ بنابراين بت پرستي اقوام نخستين غلط بوده همان طور كه تقليد قوم عاد از اين بت پرستي غلط بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان مقلّد كارهاي غلط گذشتگان خود هستند.

2. قبل از آن كه عذاب الهي فرا رسد به اندرز رهبران الهي توجه كنيد.

3. تكذيب رهبران الهي عامل نابودي ملت هاست.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 94

4. از نابودي سركشان مغرور تاريخ عبرت بگيريد.

5. با مطالعه در تاريخ پيامبران درس عبرت بگيريد.

6. منتظر ايمان اكثريت مردم نباشيد.

7. خدا در همان حال كه قدرتمند و شكست ناپذير است، مهربان نيز هست.

***

ماجراي قوم ثمود

قرآن كريم در آيات صد و چهل و يكم تا صد و چهل و پنجم سوره ي شعراء به رسالت صالح پيامبر عليه السلام و واكنش منفي قوم ثمود پرداخته و با اشاره به صفات صالح و پاداش نخواستن او از مردم مي فرمايد:

141- 145. كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ

(قوم) ثَمُود فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه برادرشان «صالِح» به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي) نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما

هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم، پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست؛

نكته ها و اشاره ها:

1. قوم «ثَمُود» در منطقه ي وادِي القُري در ميان مدينه و شام (يعني سوريه ي فعلي) زندگي مي كردند و پيامبر آنان صالح عليه السلام بود. آنان كه مردماني مرفه بودند با اسرافكاري زندگي مي كردند و بر اثر سركشي و تكذيب صالح و كشتن شتر معجزه آميز، گرفتار عذاب الهي شدند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 95

2. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را به دست آورد و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

3. در اين آيات بيان شده كه قوم صالح پيامبران الهي را تكذيب كردند؛ بدين معنا كه قوم صالح منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از صالح بودند و يا اين كه فقط صالح عليه السلام را تكذيب مي كردند، اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست.

4. قرآن از صالح به عنوان «برادر» قومش ياد مي كند، اين تعبير نشان دهنده ي پيوند محبت آميز و مساوات است؛ يعني صالح نمي خواست بر قومش برتري جويي يا ستم كند، بلكه كار او برادرانه و همراه با صميميت و برابري بود.

5. صالح عليه السلام خود را رسول و

امين مردم خواند، اين تعبير نشان مي دهد كه اولًا صالح سابقه ي ممتدي در امانت داري داشت كه مردم او را با اين صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، صالح با اين تعبير به مردم گوش زد مي كند كه من امانت دار وحي هستم پس از من خيانت نخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان حق دارد در موارد ضروري خود را با صفات عالي خويش معرفي كند تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

6. انگيزه ي پيامبران الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند؛ يعني معلّماني دل سوز و مجاني براي بشريت هستند و همين انگيزه ي خالص و الهيِ آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين و شيّادان كه با انگيزه هاي مادي و به دنبال سودجويي هستند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 96

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم صالح پند بگيريد و تقوا و اطاعت از رهبران الهي را پيشه ي خود سازيد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام پيامبران الهي مي انجامد.

3. رهبران جامعه، دل سوز، امانت دار، بي نياز از مردم و در ارتباط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش خود را از خدا بخواهند.

5. رهبران الهي و مبلّغان ديني برادرانه و دل سوزانه مردم را هدايت كنند.

6. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

***

قرآن كريم در آيات صد و چهل و ششم تا صد و پنجاه و دوم سوره ي شعراء به هشدارهاي صالح به قوم ثمود و رابطه ي اسراف كاري با فسادگري اشاره مي كند و مي فرمايد:

146- 152. أَتُتْرَكُونَ فِي مَا ههُنَآ ءَامِنِينَ* فِي جَنتٍ وَعُيُونٍ* وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ* وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فرِهِينَ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَلَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ* الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ

آيا در آنچه اين جاست باامنيت رها مي شويد؛* در بوستان ها و چشمه ساران،* و زراعت ها و درخت خرما كه شكوفه اش لطيف است؟!* و از كوه ها ماهرانه (و شادمانه) خانه هايي مي تراشيد،* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از فرمان اسرافكاران اطاعت نكنيد؛* (همان) كساني كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي كنند.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 97

نكته ها و اشاره ها:

1. قوم ثَمُود زندگي مرفهي داشتند؛ از انواع خانه هاي سنگي و باغ ها و زراعت ها برخوردار بوده، «1» مردماني هنرمند و شاد اما هواپرست «2» و اسير شكم و زندگي پرناز و نعمت خود بودند و از اين رو به دام اسرافكاري افتادند.

2. «اسراف» به معناي تجاوز از حدّ قانون آفرينش و قانون تشريعي است، يعني معناي گسترده اي دارد كه شامل زياده روي در خوردن و آشاميدن و انتقام و انفاق بيش از حد و داوري بر اساس دروغ و حتي شامل برتري جويي افراطي و هر گونه گناهي مي شود؛ چون همه ي اين ها تجاوز از حدّ است. «3»

3. سرچشمه ي فساد، اسراف

است؛ چراكه هر گونه تجاوز از حدود، موجب تباهي و فساد و از هم گسيختگي در يك نظام هماهنگ مي شود.

و از آن جا كه نظام جهان هستي، يك نظام واحد و هماهنگ است و به سوي هدفي خاص در جريان است، براي هر يك از اجزاي خود خط سيري مشخص مي كند كه اگر يكي از اين اجزا از مدار خود خارج شود و راه تجاوز و اسراف در پيش گيرد، در بين اجزاي جهان درگيري پيدا مي شود و نظام گرفتار فساد و تباهي مي گردد.

از اين رو اگر توانستند آن جزء تجاوزكار، نامنظم، اسرافكار و فسادگر را به مسير اصلي باز مي گردانند و اگر ميسّر نشد نابودش مي كنند تا نظام

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 98

هستي به مسير خود ادامه دهد.

و در اين جاست كه رابطه ي اسراف كاري و فسادگري روشن مي گردد و مشخص مي شود كه چرا اقوام سركش، اسرافكار و فسادگري هم چون قوم ثمود، نابود شدند.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي مؤمنان، هم تقوا و هم اطاعت از رهبران الهي لازم است.

2. اسرافكاري به فسادگري منتهي مي شود.

3. نعمت ها و آرامش زندگي، شما را گرفتار غفلت نسازد.

4. اصلاح طلب باشيد، نه اسراف كار و فسادگر.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجاه و سوم و صد و پنجاه و چهارم سوره ي شعراء به تهمت سحر به صالح و معجزه خواهي قوم

ثمود از او اشاره مي كند و مي فرمايد:

153 و 154. قَالُواْ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ* مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِئَايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصدِقِينَ

(قوم ثَمود) گفتند: «تو فقط از كساني هستي كه مكرر جادو شده اند؛* و جز بشري همانند ما نيستي، پس اگر از راستگوياني، نشانه اي (معجزه آسا) بياور!»

نكته ها و اشاره ها:

1. «مُسحَّر» به معناي كسي است كه جادو زده شده باشد. قوم ثمود معتقد بودند كه ساحران مي توانند از طريق سحر، عقل و هوش افراد را از كار بيندازند؛ از اين رو، وقتي مي ديدند صالح عليه السلام همرنگ محيط و جامعه نمي شود و بر ضد عقايد فاسد و خرافات قيام كرده است، او را جادوزده مي خواندند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 99

2. «سحر» چيزي است كه معمولًا مخالفان پيامبران الهي به آنان نسبت مي دادند و گاهي آنان را جادوگر و گاهي جادوزده مي خواندند «1» در حالي كه عقل و درايت پيامبران الهي مورد تأييد همه ي خردمندان بوده است و انسان جادو زده نمي تواند مطالبي اين گونه بلند بگويد.

3. اين كه قوم ثَمُود از صالح تقاضاي نشانه و معجزه كردند، سخني معقول بود؛ چراكه صالح مردم را به اطاعت از دين خود فرا مي خواند و پيروي از ديگران و آيين آنها جايز نيست مگر اين كه خدا فرمان داده باشد و معجزه نشانه ي اين دستور الهي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مبلغان و رهبران الهي آماده ي شنيدن تهمت هاي مخالفان باشند.

2. ادعاي نبوّت را بدون دليل و نشانه ي معجزه آسا نپذيريد.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجاه و پنجم و صد و پنجاه و ششم سوره ي شعراء به پاسخ مثبت صالح پيامبر و معجزه ي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

155 و 156. قَالَ هذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ* وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ

(صالح) گفت: «اين ماده شتري (معجزه آسا) است كه سهمي از آب براي اوست، و سهمي از آب در روزي معين براي شماست؛* و هيچ بدي به آن نرسانيد، كه عذاب روزي بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!»

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 100

1. «ناقه» به معناي شتر ماده است. اين شتر كه معجزه ي صالح پيامبر بود، آب زيادي مي خورد، به طوري كه آب آن منطقه را سهم بندي كردند و يك روز سهم شتر و يك روز سهم مردم بود. اين شتر وسيله ي امتحان قوم ثمود بود و در احاديث آمده است كه اين شتر به صورت معجزه آسايي پديد آمده و از عجايب آفرينش بود. «1»

2. «آيه» (نشانه) گاهي به آيات قرآن و گاهي به معجزات الهي گفته مي شود؛ چراكه همه ي آنها نشانه ي خدا هستند و در اين آيه در مورد معجزه به كار رفته است.

آموزه ها و پيام ها:

1. صالح پيامبر معجزه اي محسوس براي مردم آورد و توضيح داد (ولي مخالفت كردند و گرفتار عذاب شدند).

2. پس از آمدن

معجزه و اتمام حجّت، بر خلاف برنامه ي الهي عمل نكنيد كه به عذاب الهي گرفتار مي شويد.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجاه و هفتم تا صد و پنجاه و نهم سوره ي شعراء به مخالفت مشركان ثمود با معجزه ي صالح و مجازات عبرت آموز آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

157- 159. فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُواْ ندِمِينَ* فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

و (لي قوم ثمود) آن [شتر] را از پاي در آوردند، و (سرانجام) پشيمان گرديدند!* و عذاب [الهي آنان را فرو گرفت؛ قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 101

نكته ها و اشاره ها:

1. «عَقَرُوها» به معناي اساس و ريشه ي چيزي است و از آن جا كه در هنگام كشتن و نحر شتر اصل وجودش برچيده مي شود در اين جا به معناي از پاي در آوردن شتر به كار رفته است؛ البته گاهي به معناي پي كردن شتر يا قطع دست و پاي آن تفسير كرده اند كه آنها نيز به همين معنا باز مي گردد. «1»

2. شتر معجزه آسايي كه صالح پيامبر آورده بود، باعث بيداري مردم و گرايش آنها به صالح مي شد و از اين رو گروهي از سركشان قوم ثمود توطئه كردند كه

شتر را نابود كنند و سرانجام نيز يكي از آنان با ضربه اي آن را از پاي درآورد.

3. جالب آن است كه طبق احاديث، يك نفر شتر را از پاي در آورد، ولي در اين آيه اين كار به همه ي مخالفان نسبت داده شده است؛ به خاطر آن كه اسلام رضايت باطني به هر كاري را به منزله ي شركت در آن كار مي داند، چون كسي كه اقدام به كاري مي كند، به نيروي جمع دل گرم است. «2»

4. در حديثي از امام رضا عليه السلام روايت شده كه:

هرگاه كسي در مشرق كشته شود و ديگري در مغرب بدان راضي باشد، او نيز در پيشگاه خدا، شريك قاتل به شمار مي آيد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. در قرآن كريم (سوره ي هود، آيه ي 67) آمده است كه قوم ثمود، قوم لوط «4» و قوم شعيب «5» به وسيله صيحه ي آسماني مجازات شدند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 102

و اين عذاب چيزي شبيه شكستن ديوار صوتي است كه به وسيله ي هواپيماها انجام مي گيرد و گاهي سبب بيهوشي انسان ها و شكسته شدن شيشه ها مي شود. البته اگر امواج صوتي شديدتر شود، مي تواند تأثيرات شديدتري بر اعصاب، مغز و قلب انسان بگذارد و سبب مرگ او مي شود. «1»

2. مخالفت با برنامه ي اعجازآميز پيامبران، عذاب الهي را در پي دارد.

3. هشدارهاي الهي را دروغ نپنداريد.

4. هر كس به كار خلاف ديگران راضي شود، شريك آنان به شمار مي آيد.

5. با مطالعه در تاريخ پيامبران درس عبرت بگيريد.

6. منتظر ايمان اكثريت مردم نباشيد.

7. خدا در

همان حال كه قدرتمند و شكست ناپذير است، مهربان نيز هست.

***

ماجراي قوم لوط

قرآن كريم در آيات صد و شصتم تا صد و شصت و چهارم سوره ي شعراء به سرگذشت قوم لوط و اندرزهاي برادرانه ي لوط و پاداش رسالت او اشاره كرده، مي فرمايد:

160- 164. كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ

قوم لوط فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه برادرشان لوط به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي) نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 103

هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم، پاداش من جز بر [عهده پروردگار جهانيان نيست؛

نكته ها و اشاره ها:

1. «قوم لوط» در عصر ابراهيم عليه السلام زندگي مي كردند. آنان در منطقه ي شامات مي زيستند و پيامبر آنان «لوط عليه السلام» بود كه تحت اشراف ابراهيم عليه السلام عمل مي كرد. مردان اين قوم هم جنس باز بودند و لوط پيامبر آنان را اندرزها داد ولي آنان لجاجت كردند

و سرانجام گرفتار عذاب الهي شدند و سرگذشت آنان عبرت سركشان فسادگر در طول تاريخ شد. «1»

2. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را به دست آورد و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

3. در اين آيات بيان شده كه قوم لوط پيامبران الهي را تكذيب كردند؛ بدين معنا كه قوم لوط، يا منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از لوط بودند و يا اين كه فقط لوط عليه السلام را تكذيب مي كردند، اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست.

4. قرآن از لوط به عنوان «برادر» قومش ياد مي كند، اين تعبير نشان دهنده ي پيوند محبت آميز و مساوات است؛ يعني لوط نمي خواست بر قومش برتري جويي يا ستم كند، بلكه كار او برادرانه و همراه با صميميت و برابري بود.

5. لوط عليه السلام خود را رسول و امين مردم خواند. اين تعبير نشان مي دهد كه اولًا لوط سابقه ي ممتدي در امانت داري داشت كه مردم او را با اين صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، لوط با اين تعبير به مردم گوش زد مي كند كه من امانت دار وحي هستم پس از من خيانت نخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان حق دارد در موارد ضروري خود را با صفات عالي خويش معرفي كند تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 104

6. انگيزه ي پيامبران الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند؛ يعني معلّماني دل سوز و مجاني براي بشريت هستند و همين انگيزه ي خالص و الهي آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين و شيّادان كه با انگيزه هاي مادي، به دنبال سودجويي هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم لوط پند بگيريد و راه تقوا پيشه سازيد و از رهبران الهي اطاعت كنيد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام پيامبران الهي مي انجامد.

3. رهبران جامعه، دلسوز، امانت دار، بي نياز از مردم و در ارتباط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش خود را از خدا بخواهند.

5. رهبران الهي و مبلّغان ديني برادرانه و دل سوزانه مردم را هدايت كنند.

6. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

***

قرآن كريم در آيات صد و شصت و پنجم تا صد و شصت و هفتم سوره ي شعراء به اندرزهاي لوط به هم جنس بازان و واكنش منفي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

165- 167. أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعلَمِينَ* وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوجِكُمْ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ* قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ

آيا از ميان جهانيان، به سراغ مردان مي رويد (و همجنس بازي مي كنيد)؟!* و آنچه را كه از همسران شما، پروردگارتان براي شما آفريده است، وا مي گذاريد؟! بلكه شما گروهي تجاوزگريد!»* گفتند: «اي لوط! اگر (به اين سخنان) پايان

ندهي، حتماً از اخراج شدگان خواهي بود.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 105

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت «لوط» خويشاوند ابراهيم عليه السلام «1» بود كه به او ايمان آورده و همراه ايشان هجرت كرده بود و ابراهيم، پيامبر بزرگ خدا، لوط را به منطقه اي ثروتمند از شامات فرستاد كه در آن جا فحشا رواج داشت. در احاديث آمده است كه قوم لوط مردمي بخيل بودند و به همين جهت با هم جنس گرايي مهمانان خويش را اذيت مي كردند، تا از آنان بترسند «2» (يعني ريشه ي انحراف آنان بُخل و دنيادوستي بود). در برخي ديگر از احاديث آمده است كه هم جنس گرايي توسط شيطان به آنان آموزش داده شد «3» و آنان اين قدر به اين عمل زشت علاقه مند شده بودند كه حتي پيشنهاد ازدواج با دختران لوط را نمي پذيرفتند. «4»

ماجراي قوم لوط در سوره هاي اعراف، هود، حجر، شعراء، انبياء، نمل و عنكبوت آمده است.

2. در مورد تعبير «مِن العالمين» دو تفسير ارائه شده است: نخست آن كه قوم لوط از ميان مردم، زنان را رها كرده و به سراغ مردان رفتند و به عمل زشت هم جنس بازي روي آوردند.

و يا اين كه از ميان جهانيان، اولين قومي كه به هم جنس بازي روي آوردند قوم لوط بودند؛ بنابراين آنان پايه گذار گناهي شدند كه در ملت هاي پيشين سابقه نداشت.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 106

اين

مطلب در آيه ي 80 سوره ي اعراف نيز بيان شده است، ولي ظاهر و سياق آيه با تفسير اول تناسب بيش تري دارد. «1»

3. خداي متعال وسيله ي توليد مثل را به صورت غريزي در مردان و زنان قرار داده است و اين گناه بزرگي است كه انسان راه طبيعي را رها كند و به سراغ هم جنس گرايي برود كه آثار و عواقب شومي دارد؛ از جمله:

الف) زيان هاي بهداشتي كه هم جنس گرايي براي هر دو طرف دارد؛ «2»

ب) از بين بردن هدف اصلي آميزش جنسي كه همان ادامه ي نسل است؛

ج) متزلزل شدن نظام خانواده.

به عبارت ديگر، در ازدواج طبيعي انسان ثمراتي است كه در لواط نيست؛ مثل دوستي و محبت، ادامه ي نسل انسان، تشكيل نظام خانواده، رعايت مسائل غريزي و طبيعي و ديني. «3»

متأسفانه در جهان كنوني در برخي از كشورهاي مدعي ترقي و پيشرفت، ازدواج مردان با مردان و هم جنس گرايي به صورت قانوني درآمده است.

4. در حديثي از امام صادق عليه السلام در مورد فلسفه ي تحريم هم جنس گرايي آمده است:

هم جنس گرايي، علاقه ي خانوادگي ميان زن و شوهر را كم و نسل را قطع مي كند و آميزش جنسي طبيعي را از بين مي برد و فسادهاي زيادي دارد. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 107

5. در قرآن كريم هم جنس بازي را تحت عنوان هايي هم چون اسراف، خبيث، جهل، فسق، تجاوزگري، قطع راه (ادامه ي نسل) آورده است «1» چراكه هم جنس گرايان از حدّ قانوني و طبيعي خود تجاوز كرده و به كار پليد و تنفرآميزي روي آورده و از اطاعت خدا خارج شده اند

كه از عواقب شوم آن آگاهي ندارند و اگر اين عمل در جهان بشريت گسترش يابد، منتهي به قطع نسل بشر مي شود.

6. در اسلام مجازات هم جنس بازي (: عمل زشت لواط) را اعدام قرار داده اند، تا با اين مجازات شديد ريشه ي اين انحراف از جامعه ي بشري كنده شود. «2»

7. در اين آيات بيان شده كه قوم لوط پيامبرشان را به تبعيد از شهر تهديد كردند و در آيات ديگر قرآن در مورد همين ماجرا آمده است كه برخي از مردم قوم لوط صريحاً مي گفتند كه خانواده ي لوط را از شهر اخراج كنيد، چراكه آنان افرادي پاك دامن اند. «3»

آري؛ اگر جامعه اي آلوده شود، پاكي و نصيحت در آن جا جرم به شمار مي آيد و مردان الهي و پاك دامن از آن تبعيد مي شوند.

8. نكته ي جالب آن است كه گناهكاران قوم لوط مردمي انحصار طلب بودند و شهر را متعلق به هم جنس گرايان مي دانستند و مي خواستند لوط و پاكان جامعه را از حقّ شهروندي نيز محروم سازند.

9. بخش مهمي از تبليغات حضرت لوط، مبارزه با فحشا و منكرات

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 108

جنسي بود؛ زيرا مهم ترين مشكل جامعه ي او هم جنس گرايي بود. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مناديان دين، با اعمال زشتي هم چون هم جنس گرايي مخالفت كنند.

2. در جامعه ي آلوده، پاكي جرم است و پاكان به تبعيد تهديد مي شوند.

3. براي ارضاي غريزه ي جنسي با زنان ازدواج كنيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و شصت و هشتم تا صد و هفتاد و سوم سوره ي شعراء به شِكوه ي لوط از قومش و نجات خانواده ي او و هلاكت قوم لوط اشاره كرده، مي فرمايد:

168- 173. قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقَالِينَ* رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ* فَنَجَّيْنهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغبِرِينَ* ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ* وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ

گفت: «در حقيقت من از دشمنان سرسخت عمل (هم جنس بازي) شما هستم؛* پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه انجام مي دهند نجات بخش.»* و او و همه خاندانش را نجات داديم؛* مگر پير زني كه در ميان بازماندگان (در عذاب) بود.* سپس ديگران را درهم كوبيديم!* و بارشي (از سنگ هاي عذاب) بر آنان بارانديم؛ و چه بد است باران هشدار داده شدگان!

نكته ها و اشاره ها:

1. «قالين» به معناي دشمني شديد است كه در اعماق جان انسان اثر مي گذارد. «2» اين تعبير نشان مي دهد كه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 109

اولًا، لوط عليه السلام در مخالفت با هم جنس بازي تنها نبود، بلكه برخي ديگر از مردم هم با اين كار مخالف بودند. «1»

ثانياً، اين تعبير شدت نفرت لوط را نسبت به عمل هم جنس گرايي نشان مي دهد.

2. در اين آيات لوط پيامبر مي گويد: من دشمن عمل (زشت هم جنس بازي) هستم؛ يعني لوط دشمني شخصي با كسي ندارد، بلكه مخالف كار زشت مردم است.

3. «غابِر» به كسي گفته مي شود كه همراهانش بروند و او باقي بماند و از آن جا كه خانواده ي لوط از

شهر رفتند و همسر او در شهر باقي ماند، به او غابر گفته شد. «2»

4. «اهل» به معناي خويشاوندان نزديك است و پيروان لوط و مؤمنان به او، همگي ازخويشاوندان او يعني يك گروه بودند «3».

5. از آيات ديگر قرآن «4» استفاده مي شود كه همسر لوط، در آغاز منحرف نبود، ولي بعد راه خيانت را در پيش گرفت و اسرار لوط را براي دشمنان او بازگو مي كرد و كافران گناهكار را دوست داشت و از اين رو همراه آنان گرفتار عذاب شد. «5»

6. نكته ي عجيبي كه از اين آيه و آيات سوره ي تحريم استفاده مي شود آن است كه در خانه ي پيامبر بودن سبب نجات انسان نمي شود. زن لوط در خانه ي مقدسي بود ولي دچار عذاب شد، اما زن فرعون كه در كاخ فساد و طغيان بود، با ايمان آوردن به راه موسي نجات يافت.

7. در اين آيه اشاره اي به نوع باراني كه بر قوم لوط فرود آمد، نشده است، اما از آيات ديگر قرآن استفاده مي شود كه اين باران، باراني از سنگ هاي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 110

نشان دار بوده است. «1»

8. در برخي احاديث آمده است كه قوم لوط، علاوه بر هم جنس گرايي، اهل قمار، هرزه گويي، توهين و پرتاب سنگ به عابرين و كشف عورت در انظار عمومي نيز بوده اند. «2»

شايد عذاب آنان با سنگ باران آسماني، تناسبي با گناهان آنان نيز داشته باشد.

9. از آيه ي 82 سوره ي هود استفاده مي شود كه شهرهاي قوم لوط نخست زير و رو شد، سپس باراني

از سنگ بر آنان فرود آمد، تا آثار اين شهر نيز محو شود و اين قوم عبرت روزگار گردند.

اما اين كه اين سنگريزه ها به وسيله ي طوفان آمد يا نوعي شهاب سنگ آسماني بود يا از سنگ هاي آتشفشاني بود كه در آن نزديك پيدا شد، دقيقاً روشن نيست و فقط مشخص است كه اين باران سنگ آثار حيات را در آن سرزمين محو كرد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي مخالف عمل (پليد هم جنس بازي) هستند.

2. مخالف عمل بد باشيد (نه شخص و شخصيت افراد) و از اعمال آنان دوري گزينيد.

3. هر گاه در برابر گناهكاران درمانده شديد، از خدا تقاضاي نجات كنيد.

4. خدا خلافكاران و هم جنس بازان را مجازات سختي مي كند.

5. از سرنوشت قوم لوط عبرت بگيريد.

6. در نزد خدا، رابطه ي مكتبي افراد اصل است، نه رابطه ي خويشاوندي و خدا حساب وابستگان منحرفِ چهره هاي مقدس را از حساب خودشان

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 111

جدا مي كند (پس شما اين گونه باشيد).

***

ماجراي قوم شعيب

قرآن كريم در آيات صد و هفتاد و چهارم و صد

و هفتاد و پنجم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز سرنوشت قوم لوط و بي ايماني اكثريت اشاره مي كند و مي فرمايد:

174 و 175. إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ* وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است، و [لي ] بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: مضمون اين آيات در آيات 67 و 68 همين سوره گذشت و در اين جا براي تأكيد و يادآوري و ... تكرار شده است. ما نكات و اشارات و پيام هاي آيات را در همان جا بيان كرديم.

***

قرآن كريم در آيات صد و هفتاد و ششم تا صد و هشتادم سوره ي شعراء به رسالت شُعيب پيامبر عليه السلام و واكنش منفي قوم او پرداخته و با اشاره به صفات شعيب و پاداش نخواستن او از مردم مي فرمايد:

176- 180. كَذَّبَ أَصْحبُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ* وَمَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعلَمِينَ

اهل ايْكِه (: سرزمين پر درخت قوم شُعيب) فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛* هنگامي كه شُعيب به آنان گفت: «آيا خودنگه داري (و پارسايي) نمي كنيد؟!* در حقيقت من فرستاده اي درستكار براي شما هستم؛* پس [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ و [مرا] اطاعت كنيد؛* و از شما هيچ پاداشي بر اين (رسالت) نمي طلبم، پاداش من جز بر [عهده ي ] پروردگار جهانيان نيست؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 112

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت شعيب عليه السلام در شهر مَدْين در آبادي ايْكه زندگي مي كرد. «1»

اين دو محل در جنوب شام (يعني سوريه ي فعلي) و در ميان راه حجاز به سوي

شام بود كه مردم مكه براي تجارت از كنار آن مي گذشتند. «2»

2. «ايْكه» در لغت به معناي درختان درهم پيچيده است كه در فارسي به آن «بيشه» گفته مي شود. از قراين استفاده مي شود كه مردم آن منطقه مرفه و ثروتمند بودند «3» و به كاروان ها و ديگران كم فروشي مي كردند و گرفتار مفاسد اقتصادي شدند و شعيب به آنان هشدارها داد اما لجاجت كردند و در نهايت گرفتار عذاب الهي شدند تا عبرت آيندگان گردند.

3. مطالعه ي سرگذشت پيامبران پيشين و برخورد مخالفان با آنان بسيار آموزنده و الهام بخش است. با تأمّل در اين آيات مي توان روش تبليغ و شيوه ي روان شناختي برخورد با مردم را آموخت و از نكات ظريف آنها الهام گرفت.

4. قوم شعيب پيامبران الهي را تكذيب كردند؛ زيرا آنان، يا منكر همه ي پيامبران و اديان الهي قبل و بعد از شعيب بودند و يا اين كه فقط شعيب عليه السلام را تكذيب مي كردند؛ اما از آن جا كه اصول همه ي اديان مشترك است، تكذيب يكي از آنها تكذيب همه ي آنهاست.

5. شعيب عليه السلام خود را رسول و امين مردم معرفي كرد. اين تعبير

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 113

نشان مي دهد كه اولًا، شعيب همواره امانت دار بوده و مردم او را با اين صفت مي شناخته اند.

و ثانياً، مراد شعيب عليه السلام از اين تعبير آن است كه به مردم گوش زد كند كه من امانت دار وحي هستم پس از من خيانت نخواهيد.

و ثالثاً، نشان مي دهد كه انسان مي تواند در موارد نياز، خود را با صفات عالي خويش معرفي كند، تا مردم بهتر او را بشناسند و از علوم و صفات او بهره ببرند.

6. انگيزه ي پيامبران

الهي در دعوت و اصلاح جامعه، خدايي است؛ از اين رو از مردم پاداشي نمي خواهند و معلّماني دل سوز براي بشريت هستند و اين انگيزه ي خالص و الهي آنان دليل صداقت آنهاست؛ بر خلاف مدعيان دروغين كه با انگيزه هاي مادي دارند و منفعت طلب اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت قوم شعيب پند بگيريد و تقوا پيشه كنيد و از رهبران الهي اطاعت نماييد.

2. انكار دعوت يك پيامبر، به تكذيب تمام پيامبران الهي مي انجامد.

3. رهبران جامعه، دل سوز، امانت دار، بي نياز از مردم و مرتبط با خدا باشند.

4. رهبران الهي و مبلّغان ديني پاداش هدايت خود را از خدا بخواهند.

5. رمز سعادت و هدايت در تقوا و اطاعت از رهبران الهي نهفته است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 114

قرآن كريم در آيات صد و هشتاد و يكم تا صد و هشتاد و چهارم سوره ي شعراء به سخنان راهبردي شعيب درمورد كم فروشي و انحرافات اقتصادي، فساد و پارسايي اشاره مي كند و مي فرمايد:

181- 184. أوْفُوا الكَيْلَ وَلا تَكُونُوا مِنَ المُخْسِرِينَ* وَزِنُوا بِالقِسْطَاسِ المُسْتَقِيمِ* وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أشْيَاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِي الأرْضِ مُفْسِدِينَ* وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالجِبِلَّةَ الأوَّلِينَ

پيمانه را كاملًا ادا نماييد، و (با كم فروشي) از خسارت زنندگان (به ديگران) مباشيد؛* و با ترازوي راست (و درست) وزن كنيد؛* و به مردم [از روي ستم ] چيزهايشان را كم مدهيد و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد؛* و از (مخالفت) كسي خودنگه داري كنيد كه شما، و (صاحبان سرشت نخستين و) انبوه پيشينيان را آفريد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. قوم شعيب در منطقه ي حسّاس تجاري و برسر راه كاروان هاي حجاز به شام زندگي مي كردند و وقتي كاروانيان به فروش كالا و خريد وسايل و

آذوقه نياز پيدا مي كردند، قوم شعيب با استفاده از اين فرصت، كالاهاي كاروانيان را ارزان مي خريدند و گاهي بر اجناس آنان عيب مي گذاشتند يا در معامله ي جنس با جنس كم فروشي مي كردند و يا پيمانه ها را كم مي دادند. «1»

شعيب عليه السلام هر يك از اين ها را جداگانه مطرح مي كرد و ممنوع اعلام مي نمود.

2. در اين آيات به پنج فرمان مهم شعيب اشاره شده كه براي جلوگيري از انحرافات اقتصادي و فساد صادرگرديده است:

- كم فروشي نكنيد و پيمانه را كامل اداكنيد.

- بر فروشندگان نيازمند، خسارت وارد نكنيد و جنس آنان را ارزان نخريد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 115

- ترازوي شما دقيق باشد تا حق ديگران نزد شما نيايد.

- بر اجناس مردم عيب نگذاريد، و حق اجناس آنان را كم ندهيد.

- در زمين فساد نكنيد و جامعه را به تباهي نكشيد. «1»

3. كم كردن اموال افراد و ملت ها در هر عصري به يك صورت است. «2»

گاهي با كم كردن از پيمانه و ترازو است و گاهي به وسيله ي ربا گرفتن و اقسام استثمار مردم است كه همه ي صورت هاي آن محكوم است.

4. فساد در جامعه شكل هاي گوناگون دارد؛ «3» گاهي در كم فروشي، گاهي در تغيير ميزان ها و مقياس هاي اجتماعي و گاهي از طريق عيب گذاشتن بر اموال و اشخاص و يا تجاوز به آبرو، ناموس و جان مردم است.

5. بر قراري نظام اقتصادي عادلانه در اسلام از اهميت ويژه اي برخوردار است و انحرافات اقتصادي سرچشمه ي فساد در جامعه مي شود.

6. جالب اين است كه در اين آيه دستور عدالت اقتصادي، تنها براي مؤمنان نيست بلكه شامل همه ي مردم مي شود.

7. شعيب در آغاز حركت الهي خويش،

با مفاسد اجتماعي، اخلاقي و اقتصادي مبارزه مي كند و از اين روست كه با اشاره به كم فروشي و تزوير در معامله، مردم را از اين كار بازمي دارد.

8. پيامبران الهي درمسائل اقتصادي جامعه دخالت مي كردند و با انحرافات اقتصادي مبارزه مي كردند.

9. تعبير «اشيائهم» به معناي آن است كه از حقوق مردم چيزي كم نگذاريد. اين تعبير به جاي «اموالهم» آمده است تا شامل همه ي اموال و كارها بشود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 116

10. «جِبِلّه» در اصل از «جَبَل» به معناي كوه است و به تعداد زيادي از مردم كه هم چون كوه هستند، جبلّه گفته مي شود كه برخي تعداد ده هزار نفر را گفته اند.

به فطرت و طبيعت انسان نيز جبلّه گفته مي شود؛ چون مثل كوه استوار و تغييرناپذير است.

در اين جا مقصود آن است كه خدا شما و پيشينيان فراوان شما را آفريد، پس سپاس گزار اين نعمت باشيد و با فرمان او مخالفت ننماييد و تقوا را رعايت كنيد؛ يا اين كه خدا شما و فطرت شما را آفريد، فطرتي كه با فساد و ظلم و بي عدالتي نسبت به مردم نا سازگار است «1»، پس شما در زندگي خود همان گونه عمل كنيد كه آفريده شده ايد.

11. «مُخسرين» به معناي كساني است كه چيزي را در معرض خسارت قرار مي دهند.

خسارت شامل هرگونه كم فروشي، سوء استفاده، ظلم، خلافكاري در معاملات تقلّب و تلاش زيانبار مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. يكي از اهداف پيامبران، برقراري عدالت اقتصادي براي همه ي مردم است.

2. در شؤون اقتصادي و حقوق مردم چيزي از آنان كم نگذاريد.

3. پيامبران با فساد اقتصادي مبارزه مي كردند.

4. نسبت به آفريد گارخود (حق شناس باشيد و) تقوا را رعايت كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 117

قرآن كريم در آيات صد و هشتاد و پنجم تا صد و هشتاد و هفتم سوره ي شعراء به واكنش منفي و سخنان تهمت آميز قوم شعيب و تكذيب پيامبرشان اشاره مي كند و مي فرمايد:

185- 187. قَالُوا إنَّمَا أ نْتَ مِنَ المُسَحَّرِينَ* وَمَا أ نْتَ إلَّابَشَرٌ مِثْلُنَا وَإنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الكَاذِبِينَ* فَأسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفاً مِنَ السَّمَاءِ إنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ

(قوم شعيب) گفتند: «تو فقط از كساني هستي كه مكرر جادو شده اند؛* و تو جز بشري همانند ما نيستي و در واقع گمان مي كنيم كه تو از دروغگويان هستي؛* پس اگر از راستگويان مي باشي، قطعه هايي از آسمان برما بيفكن.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مخالفان، پيامبران الهي را همواره سحرزده مي خواندند. شعيب پيامبر نيز چون بر خلاف حسابگري مادّي آنان، سودطلبي و فساد اقتصادي را تأييد نمي كرد و با كم فروشي و فساد مبارزه مي كرد، در نظر آنان فردي غير منطقي و جادوزده به شمار مي آمد.

2. پيامبران الهي از جنس بشر هستند، تا بتوانند دردها و نيازهاي انسان را درك كنند و الگوي آنان باشند، اما آنان با وحي الهي ارتباط دارند و براي اثبات ادعاي نبوّت خويش معجزه مي آورند.

اما قوم شعيب بدون توجه به اين نكات، شعيب را به خاطر انسان بودن محكوم مي كردند و او را دروغ گو مي شمردند. «1»

3. قوم شعيب به جاي آن كه از او دليل بخواهند، از او تقاضاي عذاب و فرود آمدن سنگ هاي آسماني مي كردند؛ درحالي كه درهنگام نزول عذاب الهي، ديگر فرصت از دست رفته و راه بازگشت و توبه وجود ندارد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 118

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي بدانند كه مخالفان، بهانه جويي

مي كنند و تهمت مي زنند (و دلايل منطقي ارائه نمي كنند، پس آماده ي مخالفت هاي آنان باشند).

2. هم چون قوم شعيب، خودتان خواهان عذاب نشويد (كه سرانجام مجازات مي شويد).

***

قرآن كريم در آيات صد و هشتاد و هشتم و صد و هشتاد و نهم سوره ي شعراء به سخن شكوه آميز شعيب و فرجام عذاب آلود قوم او اشاره كرده، مي فرمايد:

188 و 189. قَالَ رَبِّي أعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ* فَكَذَّبُوهُ فَأخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

(شعيب) گفت: «پروردگار من به آنچه انجام مي دهيد داناتر است.»* و او را تكذيب كردند، و عذابِ روزِ سايبانِ (ابر آتشبار) آنان را فرو گرفت؛ براستي كه آن عذابِ روزي بزرگ بود!

نكته ها و اشاره ها:

1. شعيب پيامبر عليه السلام چون قومش لجاجت كردند و از او درخواست عذاب نمودند، دل سرد شد و دانست كه ديگر سخنان او در مردم تأثيري ندارد.

از اين رو شكوه كرد و گفت: پروردگارم از اعمال شما آگاه است. او مي داند كه چگونه شما را عذاب كند و فرو باريدن سنگ يا صاعقه به دست من نيست.

حال كه اتمام حجّت شد و شما نپذيرفتيد، همه چيز به دست خداست و منتظر عذاب الهي باشيد.

2. «ظُلّة» به معناي قطعه ابري است كه سايه مي افكند. بسياري از مفسران قرآن حكايت كرده اند كه به مدت هفت روز، گرماي سوزاني سرزمين

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 119

قوم شعيب را فراگرفت و ناگاه قطعه ابري پيداشد و مردم به سايه ي آن پناه بردند، اما ناگهان صاعقه اي مرگبار همراه با صدايي وحشتناك از ابر برخاست و لرزه اي بر زمين افتاد و همگي نابود شدند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. از علم خدا غافل نشويد كه ناظر اعمال

شماست.

2. تكذيب رهبران الهي، موجب عذاب است.

3. از فرجام عذاب آلود قوم شعيب عبرت بگيريد.

***

قرآن كريم در آيات صد و نودم و صد و نود و يكم سوره ي شعراء به نشانه هاي عبرت آموز سرگذشت قوم شعيب و بي ايماني اكثريت آنان و صفات عالي الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

190 و 191. إنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَ مَا كَانَ أكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ* وَإنَّ رَبَّكَ لَهُوَ العَزِيزُ الرَّحِيمُ

قطعاً در آن [ها] نشانه اي است و [لي ] بيش ترشان مؤمن نيستند.* و مسلماً تنها پروردگار تو شكست ناپذير [و] مهرورز است.

يادآوري: در سوره ي شعراء سرگذشت هفت پيامبر الهي بيان شد و اين دو آيه در پايان سرگذشت همه ي آنان تكرار شد، «2» تا نشان دهد كه

اولًا، همه ي پيامبران در آغاز دعوت مردم را به تقوا فرا مي خواندند و پاداشي طلب نمي كردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 120

ثانياً، از همه ي اين سرگذشت ها روشن شد كه اكثريت جامعه ايمان نياوردند و به لجاجت و فساد ادامه دادند.

ثالثاً، پايان كار اقوام سركش نيز همسان بود و همگي در اثر نافرماني گرفتار عذاب شدند و عبرت روزگار گرديدند.

ما ذيل آيات 67 و 68 همين سوره نكات و آموزه ها و پيام هاي اين آيات را بيان كرديم.

***

قرآن و ويژگي هاي آن

خداي متعال در آيات صد و نود و دوم تا صد و نود و پنجم سوره ي شعراء به منشأ نزول قرآن و فرشته ي وحي و هدف نزول و ويژگي هاي زبان قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

192- 195. وَإنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ العَالَمِينَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ* عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ* بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ

قطعاً اين (قرآن) فروفرستاده پروردگار جهانيان است.* رُوحُ الامين (: جبرئيل احياگر درستكار)

آن را بر دل تو فرود آورد؛* تا از هشدار دهندگان باشي؛* به زبان عربي روشن (و واضح روشنگر)؛

نكته ها و اشاره ها:

1. منشأ صدور و نزول قرآن، پروردگار جهانيان است.

قرآن كريم با اين عظمت و قوانين ارزشمند و مطالبي كه از زندگي پيامبران پيشين بيان مي كند و توسط فردي درس ناخوانده به مردم ابلاغ مي شود، نمي تواند از سوي غير از خدا آمده باشد.

2. در اين آيات بيان شده كه فرشته ي وحي (يعني جبرئيل) دو ويژگي مهم دارد:

نخست آن كه «رُوح»، يعني سرچشمه ي حيات و زندگي نوين است.

و دوم آن كه «امين» (امانت دار) است كه وحي را بدون هيچ تغييري به بشر مي رساند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 121

3. مقصود از نزول قرآن، پايين آمدن مكاني نيست بلكه مراد نزول مقامي و وجودي از نزد پروردگار به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله است.

4. مقصود از نزول قرآن برقلب پيامبر صلي الله عليه و آله، فرود آمدن وحي بر روح پاك پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، يعني قرآن به وسيله ي صوت يا تصوير به پيامبران ارائه نشد تا احتمال خطاي سمعي و بصري در آن باشد بلكه مستقيماً برقلب ايشان القا شد. به عبارت ديگر پيامبرقرآن را به صورت شهودي دريافت كرد نه حسّي، و در علم شهودي خطا نيست.

5. هدف نزول قرآن، هشدار دادن به مردم در مورد انحرافات و خطرهاي راه است، تا بيدار و به راه راست ره نمون شوند و تكامل يابند.

6. «عَرَبي» دراصل به

معناي سخن فصيح وروشن است. «1» به لغت عرب هم «عَرَبي» گويند؛ زيرا از كامل ترين، پربارترين و روشن ترين زبان هاي دنياست. «2»

در اين آيه ممكن است هركدام از دو معنا مقصود باشد، يعني: قرآن را به لغت عربي كه روشن است فرود آوردند يا اين كه قرآن به زبان واضح روشنگر فرو فرستاده شده است.

7. يكي از اهداف نزول قرآن هشدار و اعلام خطر به مردم است.

ولي قرآن اهداف ديگري هم چون بشارت دادن به بهشت و رضوان الهي و خارج كردن مردم از ظلمت ها به سوي نور و تفكّر نيز دارد، كه در آيات ديگر به آن ها اشاره شده است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 122

آموزه ها و پيام ها:

1. مبدأ، مقصد و نازل كننده و هدف گيرنده و زبان قرآن روشن است (و هيچ ابهامي در آنها وجود ندارد).

2. قرآن به زبان عربي روشن و روشنگر فرود آمد، تا مردم هشدارهاي آن را بفهمند (و جاي بهانه جويي باقي نماند و حجّت تمام شود).

3. زبان رسمي تبليغ اسلامي، عربي روشن و روشنگر است.

4. قرآن در سلامت كامل نازل شده، چرا كه نازل كننده ي آن امانت دار بوده است.

***

قرآن كريم در آيات صد ونود وششم و صد ونود و هفتم سوره ي شعراء به يادمان قرآن در كتاب هاي پيشين و شاهد آن در نزد دانشمندان يهود اشاره مي كند و مي فرمايد:

196

و 197. وَإنَّهُ لَفِي زُبُرِ الأوَّلِينَ* أوَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إسْرَائِيلَ

و مسلماً (وصف) آن در نوشته هاي متين پيشينيان (آمده) است.* و آيا اين كه دانشوران بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب، وصف) آن را مي دانند، نشانه اي براي آنان نبود؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. در جزيرة العرب، محل زندگي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و مشركان، تعدادي از دانشمندان يهود و مسيحيان زندگي مي كردند كه از كتاب هاي آسماني پيشين و بشارت هاي آنها در مورد پيامبر آخرالزمان اطلاع داشتند و قبل از ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين نشانه ها را براي مردم حكايت مي كردند؛ از اين رو مشركان نيز از اين مطالب اطلاع داشتند به طوري كه حكايت شده دو قبيله ي اوس و خزرج كه به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايمان آوردند براساس

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 123

پيش بيني هايي بود كه علماي يهود مدينه در مورد ظهور يك پيامبر و كتاب مي كردند. «1»

2. «زُبُر» جمع «زَبُور» و به معناي كتاب و نوشته است. در اين جا مقصود كتاب هايي هم چون تورات و انجيل است كه نشانه هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن در آن ها آمده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. سابقه ي قرآن در كتاب ها و نزد دانشمندان بني اسرائيل، روشن است.

2. با يادآوريِ پيش گويي هاي دانشمندان راجع به قرآن، حجّت را بر مخالفان تمام كنيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و نود و هشتم تا دويستم سوره ي شعراء به تعصّب هاي قومي و لجاجت هاي برخي در برابر قرآن اشاره كرده، مي فرمايد:

198- 200. وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَي بَعْضِ الأعْجَمِينَ* فَقَرَأهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ* كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ المُجْرِمِينَ

و اگر (برفرض) آن را بر برخي از غير عرب ها فرو مي فرستاديم،* و آن را بر ايشان مي خواند، به آن ايمان نمي آوردند.* اين گونه آن را در دل هاي خلافكاران راه مي دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. «عَجمي» به دو معنا مي آيد: يكي نژاد غير عرب و ديگري سخن غير

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 124

فصيح. در اين جا مقصود معناي اول است؛ يعني اگر قرآن بر افراد غير عرب نازل مي شد، مشركان عرب به خاطر تعصّبات نژادي به آن ايمان نمي آوردند. «1»

2. يكي از دلايل نزول قرآن به زبان عربي آن بود كه عرب ها به آن ايمان بياورند؛ زيرا غير عرب ها در مورد زبان خود تعصّب چنداني ندارند و همان طور كه در طول تاريخ مشاهده مي شود، آنان به راحتي استدلال هاي قرآن را پذيرفتند و مسلمان شدند.

اما اگر قرآن به زبان غير عربي فرود مي آمد، بسياري از عرب ها، به خاطر تعصّب نژادي، به آن ايمان نمي آوردند.

3. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

اگر (برفرض) قرآن بر غيرعرب ها نازل مي شد، عرب ها به آن ايمان نمي آوردند، ولي قرآن برعرب نازل شد و غير عرب ها به آن ايمان آوردند، و اين فضيلتي براي عجم هاست. «2»

4.

در احاديث اسلامي تعصّب سرزنش شده و از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده است كه

هركس در قلبش به اندازه ي خردلي تعصّب باشد، خدا او را در رستاخيز با عرب هاي جاهليت برمي انگيزد (و در زمره ي آنان قرار مي دهد). «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 125

و در حديث ديگري از امام سجاد عليه السلام تعصّب اين گونه معنا شده است:

تعصّبي كه انسان به خاطر آن گناهكار مي شود آن است كه افراد شرور قوم خود را بهتر از نيكان قوم ديگر بداند، اما اين كه انسان قوم و ملت خود را دوست بدارد، از عصّبيت نيست، تعصّب آن است كه انسان قوم خود را در ستمكاري ياري دهد. «1»

5. در اين آيات اشاره شده كه خدا مطالبي را به دل هاي خلافكاران وارد مي كند.

در اين مورد مفسران دو احتمال داده اند:

الف) خدا با بيان روشن قرآن را در دل مجرمان وارد مي سازد (ولي دل بيمار آنان از پذيرش اين غذاي مطبوع سر باز مي زند).

ب) خدا لجاجت و عصبيّت را در دل هاي مجرمان فرو مي فرستد (تا از حقايق قرآن بي بهره باشند، البته اين كار كيفر اعمال مجرمانه ي آنهاست).

البته به نظر مي رسد كه احتمال اول با ظاهر آيات سازگارتراست.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان عرب نژادپرست و متعصب اند و اين صفات مانع ايمان به قرآن (و اسلام) است.

2. قرآن به زبان عربي روشن آمد تا در دل هاي مجرمانِ متعصّب تأثير بگذارد.

3. پيام الهي را به زباني ابلاغ كنيد كه مردم مي شناسند و در مورد آن

حساسيت ندارند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 126

قرآن كريم در آيات دويست و يكم تا دويست و نهم سوره ي شعراء به عذاب خواهي مشركان و ناتواني آنان در برابر آن و سنّت الهي در مورد اتمام حجّت قبل از عذاب اشاره مي كند و مي فرمايد:

201- 209. لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّي يَرَوُا العَذَابَ الألِيمَ* فَيَأتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ* فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُون* أفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ* أفَرَأيْتَ إنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ* ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ* مَا أغْنَي عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ* وَمَا أهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إلَّالَهَا مُنذِرُونَ* ذِكْرَي وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ

در حالي كه به آن (قرآن) ايمان نمي آورند تا اين كه عذاب دردناك را ببينند!* و ناگهان (عذاب) به سراغشان مي آيد، و حال آن كه آنان (بادرك حسّي) متوجه نمي شوند؛* و (در آن هنگام) مي گويند: «آيا ما مهلت داده شده ايم؟!»* و آيا به عذاب ما شتاب مي ورزند؟!* و آيا ملاحظه كردي كه اگر سالياني آنان را (از اين زندگي) بهره مند سازيم،* سپس آنچه را همواره به آنان وعده داده مي شد، به سراغشان آيد،* بهره مندي دائمي شان (از دنيا چيزي از عذاب را) از آنان دفع نمي كند؟* و (مردم) هيچ آبادي را هلاك نكرديم جز درحالي كه براي آن [ها] هشدار دهندگاني براي يادآوري بود.* و (ما) ستمكار نبوديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از عذاب ناگهاني در اين آيات، همان عذاب

دنيوي است كه به صورت بلاهاي نابود كننده بر مجرمان فرود مي آيد و طومار آنان را در هم مي پيچد.

2. مشركان درخواست نزول عذاب مي كردند (و حتي در اين مورد پيامبر صلي الله عليه و آله را به ريشخند مي گرفتند).

اما هنگامي كه عذاب الهي فرا رسد آنان طاقت تحمّل آن را ندارند و تقاضاي مهلت مي كنند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 127

3. درخواست مشركان در مورد مهلت دادن به آنها و بازگشت به زندگي دنيوي و جبران گذشته شان، هيچ گاه مستجاب نمي شود؛ چرا كه در دنيا بارها به آنان تذكر داده شد كه چنين روزي فرا مي رسد ولي توجه نكردند و اكنون نيز فرصت از دست رفته و سنّت الهي برآن قرارگرفته كه پس از نزول عذاب به كسي مهلت داده نشود. «1»

4. اگر (برفرض محال) باز هم به مشركان مهلت داده شود و آنان به دنيا بازگردند، بار ديگر گرفتار غفلت و غرور مي شوند و از فرصت الهي براي بهره مندي بيش تر از دنيا استفاده مي كنند تا اين كه عذاب الهي مجدداً به سراغ آنان بيايد. «2»

5. يكي از سنّت ها و قوانين الهي آن است كه هيچ قومي را قبل از اتمام حجّت (به وسيله ي مردان الهي و هشدارهاي مكررآنان) عذاب نخواهد كرد؛ چرا كه عذاب چنين ملّتي ستمكاري است و ساحت مقدس خدا از ستم به دور است. «3»

آري؛ خدا نخست پيامبران را مي فرستد و آنان به مردم هشدار مي دهند و اگر مردم لجاجت كردند و آگاهانه برنامه ي الهي را تكذيب كردند،

آنان را عذاب مي كند؛ چرا كه حجّت برآنان تمام شده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 128

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان به فكر روزي باشند كه گرفتار عذاب ناگهاني مي شوند و مهلت خواهي شان سودي ندارد.

2. مهلت دادن به مشركان لجوج بي ثمراست (و هرچه مهلت يابند بازهم به دنبال دنياطلبي مي روند).

3. قانون الهي آن است كه مجازات مجرمان پس از اتمام حجّت باشد.

4. مجازات افراد قبل از (بيان قانون و) هشدار، ظلم است.

***

آيات دويست و دهم تا دويست و دوازدهم سوره ي شعراء به تهمت مخالفان در مورد نزول قرآن پاسخ داده، مي فرمايد:

210- 212. وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ* وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ* إنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ

و شيطان ها آن (قرآن) رافرو نفرستادند؛* و آنان را نسزد؛ و نمي توانند.

* [چرا كه آنان از شنيدن (اخبار وحي) كنار زده شده اند.

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي مخالفان و مشركان به رسول اسلام صلي الله عليه و آله تهمت مي زدند كه با فردي شيطاني (از جنّيان) در ارتباط است و از او اين آيات را تعليم مي بيند.

خداي متعال در آيات فوق به اين پندار سه پاسخ داد:

الف) اين مطلب با محتواي عالي قرآن تناسب ندارند.

ب) شيطان ها توانايي آوردن قرآن را ندارد.

ج) درِ عالم غيب بر شيطان ها بسته شده است.

2. قرآن كريم با مطالب عالي در زمينه ي عقايد، اخلاق، احكام و مبارزه با

فساد و افكار شيطاني، نمي تواند ساخته و پرداخته ي شيطان صفتان باشد؛ چرا كه شياطين جز شرّ و فساد هدفي ندارند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 129

3. قرآن كريم بارها مخالفان (از جن و انس) را به مبارزه طلبيد و از آنان خواست كه مِثل سوره هاي قرآن را بياورند ولي آنان چنين نكردند. پس اگر شيطان ها نيز، كه از جنس جنّ هستند، مي توانستند، مثل قرآن راآوردند و به مبارزه ي قرآن پاسخ مي دادند، ولي آنان هم نتوانستند.

4. از برخي آيات قرآن استفاده مي شود كه قبل از ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله شيطان ها به آسمان (غيب) رفت و آمد و استراق سمع مي كردند، اما پس از نزول وحي بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اين رابطه قطع و استراق سمع ممنوع شد. «1» پس شيطان ها راهي نداشتند تا وحي را دريافت و بر كسي نازل كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن را پديده اي شيطاني به شمار نياوريد كه به خاطر محتواي عالي آن، نمي تواند ريشه اي شيطاني داشته باشد.

2. شيطان ها از شنيدن سروش غيب محروم اند.

***

هدايت را از خويشاوندان نزديك شروع كنيد

قرآن كريم در آيات دويست و سيزدهم تا دويست و بيستم سوره ي شعراء برنامه اي

پنج مرحله اي براي پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد توحيد، دعوت خويشاوندان، مهرباني با مؤمنان، بيزاري از نافرمانان و توكّل بر خدا ترسيم مي كند و مي فرمايد:

213- 220. فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إلَهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ المُعَذَّبِينَ* وَأنذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ* وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ ا تَّبَعَكَ مِنَ المُؤْمِنِينَ* فَإنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ* وَتَوَكَّلْ عَلَي العَزِيزِ الرَّحِيمِ* الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ* وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ* إنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 130

و (اي پيامبر!) هيچ معبود ديگري را با خدا مخوان (و پرستش مكن،) كه از عذاب شدگان خواهي شد.* و خاندان نزديكت را هشدار ده.* و بال (عطوفت و فروتني) خود را براي كساني از مؤمنان كه از تو پيروي كنند فروآر.* و اگر تو را نافرماني كنند پس بگو: «درحقيقت من نسبت به آنچه انجام مي دهيد غير متعهدم.»* و بر (خداي) شكست ناپذير [و] مهرورز توكّل نما.* (همان) كسي كه تو را به هنگامي كه (براي نماز) مي ايستي، مي بيند؛* و دگرگوني (حالات) تو را در [ميان سجده كنندگان (مي نگرد)؛* [چرا] كه تنها او شنوا [و] داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه شرك نَورز و معبود ديگري را با خداي يكتا نپرست.

واضح است كه پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز از راه توحيد منحرف نمي شود، ولي اين آيه ايشان را مخاطب مي سازد و تهديد مي نمايد، تا ديگران اهميت توحيد را درك كنند و به دنبال

معبود ديگري نروند.

2. بر اساس اسناد تاريخي، در سال سوم بعثت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مأمور شدند كه مفاد آيه ي فوق را اجرا كنند؛ يعني دعوت مخفي خود را علني سازد و درگام اول خويشاوندانش را به اسلام دعوت كند. پيامبر صلي الله عليه و آله غذايي آماده ساخت و همه ي خويشان خود را كه حدود چهل نفر بودند، به خانه ي ابوطالب دعوت كرد، اما ابولهب با سخنان خود زمينه ي صحبت پيامبر صلي الله عليه و آله را از بين برد.

آن حضرت فرداي آن روز دوباره آنان را دعوت كرد و پس از صرف غذا به آنان گفت:

«من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خدا به من دستور داده كه شما را به سوي آيين (اسلام) دعوت كنم. كدام يك از شما در اين كار مرا

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 131

ياري مي كند تا برادر من و وصي وجانشين من باشد؟» همه ي خويشاوندان سرباز زدند مگر علي عليه السلام كه برخاست و گفت: «اي پيامبر خدا! من در اين راه يار و ياور توام».

پيامبر صلي الله عليه و آله دست بر گردن علي عليه السلام نهاد و فرمود: «اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست؛ سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد.»

مردم برخاستند و با ريشخند به ابوطالب گفتند: محمّد دستور مي دهد كه به فرمان پسرت (علي) گوش دهي و از او اطاعت كني.

اين حديث را كه به حديث «يَومُ

الدار» مشهور است بسياري از دانشمندان شيعه و اهل سنت حكايت كرده اند. «1»

3. دعوت خويشاوندان پيامبر صلي الله عليه و آله به اسلام دو علت مهم داشت:

الف) محبت خويشاوندي آنان باعث مي شد كه سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله را بهترگوش دهند (چنان كه بعد از لبيك گفتن علي عليه السلام به سخنان ايشان ابوطالب و حمزه و برخي ديگر مسلمان شدند).

ب) اين دعوت نشان داد كه دعوت پيامبر استثنا بردار نيست و او همه ي مشركان را به سوي توحيد دعوت مي كند.

4. پيامبر صلي الله عليه و آله بايد هم چون پرنده اي مهربان بال بگستراند و مؤمنان را زير چتر حمايت و محبت خويش قرار دهد تا از پراكندگي حفظ شوند و از خطرها مصون بمانند.

5. در اين آيات به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داده شد كه اگر خويشاوندانت، هم چون ابو لهب، به مخالفت برخاستند، در برابر آنان موضع گيري كن و از آنان برائت و بيزاري بجوي.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 132

6. اين آيات نوعي دل داري به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز هست كه اگر خويشاوندانت با تو مخالفت كردند، نگران نباش و برخدا توكّل كن، خدايي كه در همه ي حالات تو را مي بيند و شكست ناپذير و مهربان است.

7. مقصود از «قيام» در اين آيات، برخاستن از خواب براي عبادت يا قيام براي نماز و يا اشاره به نماز فُرادي است. «1»

8. «تَقلُّب» به معناي گردش و حركت و از حالي به حالي

ديگر منتقل شدن است. اين تعبير ممكن است اشاره به سجده ي پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان سجده كنندگان و يا گردش پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان يارانش در حال عبادت و يا اشاره به نماز جماعت باشد. «2»

9. در برخي احاديث آمده است كه مقصود از حركت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درميان سجده كنندگان، احاطه ي علمي آن حضرت برحالات نمازگزاراني بود كه در نماز جماعت با او بودند. «3»

در احاديث ديگر آمده كه مقصود انتقال پيامبر صلي الله عليه و آله از صُلب و پشت پيامبران الهي است، تا اين كه از عبداللَّه به دنيا آمد. «4»

البته اين گونه احاديث به «بطون» آيه اشاره دارند؛ يعني معناي گردش (تقلّب) را به گردش علمي و معنوي گسترش داده است، تا مصاديق جديدي پيدا كند.

10. مبلّغ دين خدا بايد رابطه اي معنوي با خدا داشته باشد و به نماز و عبادت بپردازد و در اين ميان به قيام و سجده اهميت بيش تري بدهد؛ چرا

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 133

كه مورد توجه ويژه ي خداست؛ يعني عاشقانه بردرگاه دوست بايستد و فروتنانه بر بارگاه او سر بسايد و بداند كه خدا همه ي حالات او را مي بيند و نداي او را مي شنود.

آموزه ها و پيام ها:

1. مسأله ي توحيد آن قدر مهم است كه هركس از آن منحرف شود، عذاب مي گردد.

2. رهبران الهي و مبلغان ديني، تبليغ و هدايت را از خويشاوندان نزديك شروع كنند.

3. رهبران الهي با پيروان خود مهربان باشند و

آنان را حمايت و حفاظت كنند.

4. علناً نا فرمانان را طرد كنيد (حتي اگر خويشاوند شما باشند).

5. با مؤمنان مهربان و با عصايانگران نامهربان باشيد.

6. بركسي تكيه كنيد كه قدرتمند، آگاه و مهربان است (و از مخالفت ديگران نهراسيد).

7. قيام و سجده درميان عبادات و حالات انساني بيش تر مورد توجه خداست.

8. رهبران الهي و مبلغان ديني اين برنامه ي پنج مرحله اي را پياده كنند (تا موفق شوند):

الف) توحيد خود را كامل كنند؛

ب) خويشاوندانشان را هدايت كنند؛

ج) با مهرباني پناهگاه مردم شوند؛

د) مرز خود را از مخالفان مشخص كنند؛

ه) بر خدا تكيه كنند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 134

خداي متعال درآيات دويست و بيست و يكم تا دويست و بيست و سوم سوره ي شعراء با دفاع از پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن به تفاوت هاي الهامات الهي و شيطاني اشاره مي كند و مي فرمايد:

221- 223. هَلْ ا نَبِّؤُكُمْ عَلَي مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ* تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أفَّاكٍ أثِيمٍ* يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ

آيا به شما خبر دهم كه شيطان ها بر چه كسي فرود مي آيند؟!* بر هر دروغ زن گنه پيشه فرود مي آيند؛* در حالي كه شنيده (هاي خود) را (به سوي ديگران) فرو مي افكنند، و بيش ترشان دروغگويند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي دويست و دهم تا دويست و دوازدهم سوره ي شعراء به تهمت مشركان به پيامبر صلي الله عليه

و آله و قرآن اشاره شد كه آيات وحي را شيطاني دانستند و در آن جا به وسيله ي محتواي عالي قرآن و ناتواني شيطان ها به اين تهمت پاسخ داده شد و اينك در اين آيات با بيان تفاوت هاي وحي الهي با الهامات شيطاني به آن تهمت پاسخ مي دهد.

2. وحي الهي با الهام شيطاني از چند جهت تفاوت دارد:

الف) شيطان ها بر افراد دروغ گو و گناه كار، هم چون كاهنان، نازل مي شوند و به آنان الهام مي كنند (در حالي كه وحي الهي برمرداني پاك و راست گو فرود مي آيد).

ب) شيطان صفتان هرچه مي شنوند با دروغ هاي خود مي آميزند و به ديگران القا مي كنند (در حالي كه وحي الهي منبع الهي دارد و حقيقتي است كه فردي راست گو و امين بر پيامبري راستين فرود مي آورد و او براي مردم بازگو مي كند).

3. مفسران قرآن درمورد تعبير «يُلقَون السَمْع» دو احتمال داده اند:

الف) منظور آن است كه شيطان ها شنيده هاي خود را به دوستان خويش

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 135

القا مي كنند در حالي كه اكثر آنان دروغ گو هستند.

ب) مقصود آن است كه دروغ گويان گنهكار به سخنان شيطان ها گوش فرا مي دهند و شنيده ها را به مردم القا مي كنند. «1»

البته تفسير اول با ظاهر آيه تناسب بيش تري دارد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. الهامات شيطاني با روح پاك و راست گوي پيامبر صلي الله عليه و آله سازگار نيست.

2. دروغ گويي و گناهكاري، زمينه ساز الهامات شيطاني است.

3. نقل شنيده ها براي ديگران (بدون تفكّر و دقت) كاري شيطاني است.

***

شاعران

قرآن كريم در آيات دويست و بيست و چهارم تا دويست و بيست و هفتم سوره ي شعراء به صفات شاعران بي تعهد و شاعران متعهد اشاره مي كند و مي فرمايد:

224- 227. وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الغَاوُونَ* أ لَمْ تَرَ أ نَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ* وَأ نَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لا يَفْعَلُونَ* إلَّاالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَانتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ

و (پيامبر شاعر نيست زيرا) شاعران، گمراهان از آنان پيروي مي كنند.* آيا نظر نكرده اي كه آنان در هر سرزميني سرگردانند؟* و اين كه آنان آنچه را كه انجام نمي دهند، مي گويند؟!* مگر كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد كردند، و بعد از ستم ديدگي، (از شعرخود) ياري جستند (و دفاع كردند)؛ و كساني كه ستم كردند بزودي خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 136

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان مخالف اسلام، بارها پيامبر صلي الله عليه و آله را شاعر خواندند «1» (و قرآن را كتاب شعر دانستند)؛ چون قرآن آهنگي دل نشين داشت و تأثير فوق العاده اي در دل هاي مردم برجاي مي گذاشت.

ولي به هرحال قرآن شباهتي به شعر نداشت «2» و پيامبر صلي الله عليه

و آله هم شاعر نبود.

2. شاعران غير متعهدي كه در محيط جاهلي جزيرة العرب زندگي مي كردند، افرادي پندارگرا، بي بند و بار و اهل مي خوارگي و عيش و نوش بودند؛ از اين رو قرآن آنان را سرزنش كرده و آنان را افراد بي هدفي معرفي كند كه به سخنان خود عمل نمي كنند و گمراهان از آنان پيروي مي كنند.

3. سه تفاوت اساسي بين پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله با شاعران غير متعهد وجود داشت:

الف) شاعران غير متعهد بي هدف و سرگردان بودند، در حالي كه پيامبر صلي الله عليه و آله اهدافي عالي هم چون توحيد و عدالت داشت.

ب) شاعران غير متعهد به آنچه مي سرودند عمل نمي كردند و اگر در مورد فضايل انساني و اخلاقي سخن مي گفتند اهل عمل به آنها نبودند، درحالي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اهل عمل به سخنان خود بود.

ج) از آن جا كه شاعران غير متعهد گمراه و گمراه كننده بودند، پيروان آنان نيز ره گم كردگان بودند اما پيروان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ره يافتگان بودند، چون خود پيامبر صلي الله عليه و آله هدايت يافته و هدايتگر بود.

4. قرآن كريم در اين آيات شاعران جهان را به دو گروه متعهد و غير متعهد تقسيم كرده و صفات شاعران متعهد را اين گونه برشمرده است:

الف) خدا را باور دارند؛

ب) شايسته كردارند؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 137

ج) با اشعارشان خود و مردم را به ياد خدا مي اندازند؛

د) با شمشير زبان به جنگ ستمكاران مي روند

و با اشعار خود حامي مظلومان هستند.

5. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:

برخي از اشعار حكمت اند و پاره اي از سخنان، سحرآميزند. «1»

و نيز روايت شده هنگامي كه يكي از شاعران مدافع اسلام از پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد شعر پرسيد، حضرت فرمودند:

مؤمن با جان و شمشير و زبانش در راه خدا جهاد مي كند. «2»

و از امام علي عليه السلام روايت شده كه در مورد معيار كار شاعران فرمودند:

بدانيد كه معيار كار شما دين است و تقوا شما را حفظ مي كند و زينت شما ادب است و دژهاي محكم آبروي شما، بردباري است. «3»

و در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

هركس درمورد ما بيت شعري بگويد، خدا براي او در بهشت خانه اي بنا مي كند. «4»

و در حديث ديگري فرمودند:

هيچ شاعري درمورد ما شعري نمي گويد تا اين كه به وسيله ي روح القدس (: روح پاك) تأييد شود. «5»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 138

6. در اين آيات اشاره شد كه شاعران متعهد بسيار به ياد خدا هستند، آنان خود اهل ذكرند و با شعرهاي خود مردم را به ياد خدا مي اندازند؛ يعني اشعار آنان هدف دار است و مردم را از ياد حق غافل نمي سازد.

7. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مقصود از «ذكر كثير» تسبيح حضرت زهرا عليها السلام است «1» (كه مشتمل بر 34 اللَّه اكبر و 33 الحمدللَّه و 33 سبحان

اللَّه است).

البتّه اين حديث يكي از بهترين مصاديق ذكر كثير را بيان مي كند، و گرنه ياد خدا و ذكر او منحصر در همين مورد نيست.

از اين رو همان امام عليه السلام در حديث ديگري فرمودند:

مقصود (از ذكر كثير) يادكردن خداست به هنگامي كه انسان با حلال و حرام مواجه مي شود، تا آن را اگر اطاعت خداست انجام دهد و اگر گناه است ترك گويد. «2»

8. آيه ي اخير به ستمكاران هشدار داده كه به زودي نتيجه ي اعمال ستمكارانه ي خود را مي بينند و راهي دوزخ مي شوند.

آري؛ ستم كار رها نمي شود و خدا دادستان مظلومان خواهد بود.

ستاننده ي دادِ آن كس خداست

كه نتواند از پادشه دادخواست (سعدي)

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 139

آموزه ها و پيام ها:

1. كار پيامبر با شاعران غيرمتعهد، قابل قياس نيست.

2. شاعران غير متعهد، افرادي بي هدف، سرگردان، بي عمل و گمراه گرند.

3. شاعران متعهد افرادي اهل عمل، هدف دار و ظلم ستيزند.

4. شعر خوب آن است كه پيامي ظلم ستيزانه داشته باشد و انسان را به ياد خدا بيندازد.

5. شاعران با ظلم بستيزند. «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 141

بخش دوم: سوره ي نمل

اشاره

يادآوري مبدأ و معاد

داستان هاي پيامبران

داستان ملكه ي سبأ

سخن گفتن پرندگان و مورچگان

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 143

اول: سيماي سوره ي نمل

اشاره

سيماي سوره ي نمل

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

شمارگان

اين سوره داراي 93 آيه، 1149 كلمه و 4799 حرف است.

نزول

اين سوره چهل و هفتمين سوره در ترتيب نزول (پس از سوره ي شُعراء و قبل از سوره ي قصص) و بيست و هفتمين سوره در چينش كنوني است.

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت انداز: «نَمل»، «سُليمان»، و «طس».

نام گذاري اين سوره به «نمل» (مورچه) بدان سبب است كه در آيه ي 18 اين سوره از برخورد و گفت وگوي سليمان پيامبر با مورچگان سخن گفته شده است.

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

هركس سوره ي شعراء، قَصص و نَمل را در يك شب جمعه بخواند، از دوستان خدا خواهد بود و در جوار او و سايه ي رحمتش جاي خواهد گرفت. «1»

تذكر: قبلًا نيز بيان كرديم كه اين ثواب ها براي كساني است كه اين

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 144

سوره ها را مي خوانند و از محتواي آن درس مي گيرند و بدانها عمل مي كنند تا زمينه ي رحمت الهي را در خود فراهم سازند.

ويژگي ها:

سوره ي نمل با حروف مقطعه ي «طس» شروع مي شود؛ آيه ي مشهور «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» در آيه ي 61 اين سوره قرار دارد؛ آيه ي 25 اين سوره يك سجده ي مستحب دارد و در اين سوره دو بار «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» آمده است؛ يكي در اول سوره و يكي در آيه ي 30 كه به نقل از نامه ي سليمان است.

اهداف

هدف هاي اساسي سوره ي نمل عبارت اند از:

1. يادآوري مبدأ هستي؛

2. يادآوري معاد.

مطالب

مطالب مهمي كه در سوره ي نمل بدانها پرداخته شده عبارت اند از:

الف) عقايد

1. بيان نشانه هاي خدا درعالم آفرينش (در آيات 60- 64)؛

2. بيان مطالبي درباره ي رستاخيز و ثواب و عقاب اعمال (در آيات 4- 5)؛

3. مطالبي درباره ي قرآن و وحي (در آيات 1، 2، 6 و 77).

ب) احكام

1. اشاره اي به نماز (در آيه ي 3)؛

2. اشاره اي به زكات كه شايد منظور، انفاق مالي مستحب باشد (در آيه ي 3).

ج) داستان ها

1. بخش هايي از داستان موسي عليه السلام و مبارزات او (در آيه ي 7- 14)؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 145

2. بخش هايي از داستان داود عليه السلام (در آيه ي 15- 44)؛

3. بخش هاي از داستان سليمان عليه السلام و ملكه ي سبأ (در آيات 15- 44)؛

4. بخش هاي از داستان صالح عليه السلام و مبارزات او با منحرفان (در آيات 45- 52)؛

5. بخش هاي از داستان لوط عليه السلام و تهديد شدن او به تبعيد به خاطر پاك بودن (در آيات 54- 58).

د) مطالب فرعي

1. سخن گفتن هُدهد با سليمان نبي عليه السلام (در آيات 22- 26)؛

2. سخن گفتن مورچگان با سيلمان (در آيات 18 و 19)؛

3. دعوت به تدبّر و تفكّر از تاريخ گذشتگان (در آيه ي 51)؛

4. تصوير فرجام كار مؤمنان و مخالفان پيامبر (در آيات 81- 93)؛

5. تذكر علم بي پايان خدا و نظارت او برهمه چيز و حاكميت او؛

6. مطالبي درباره ي قرآن و هدايت آن (در آيات 1، 2، 76 و 77)؛

7. دعوت به مسافرت در زمين و ديدن عاقبت مجرمان (در آيه ي 69)؛

8. سخن از حركت كوه ها كه اشاره به حركت زمين دارد (در آيه ي 88).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 146

دوم: محتواي سوره ي نمل

اشاره

قرآن كريم در آيات اول و دوم سوره ي نَمل به عظمت قرآن و هدايتگري و مژده آوري آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

1 و 2. طس تِلْكَ آيَاتُ القُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ* هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ

طا، سين، آن آيات قرآن و كتاب روشنگر است؛* در حالي كه رهنمودي و مژده اي براي مؤمنان است؛

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد حروف مقطعه ي قرآن كريم در آغاز سوره هاي بقره و آل عمران مطالبي بيان شد. اين حروف يا اسراري بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و يا نشان دهنده ي آن است كه قرآن با تمام عظمت و اعجازش از همين حروف معمولي ساخته شده است و شايد از همين روست كه بلافاصله پس از اين حروف به عظمت قرآن اشاره شده است. «1»

2. «تِلْكَ» براي اشاره به دور و نشان دهنده ي عظمت قرآن است؛ يعني قرآن چنان والا و بلند است كه گويي در اوج آسمان هاست و بايد براي رسيدن به آن تلاش گسترده اي انجام گيرد.

3. «مُبين» در اصل به معناي جدا كردن دو چيز است و در اين جا مي تواند به معناي «روشن» و «روشنگر» باشد. «2» آيات قرآن كريم هم روشني اند، يعني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 147

همه ي انسان ها مي توانند با تفكّر و تدبّر آنها را درك كنند و هم روشنگرند،

يعني حقايق هستي و قوانين زندگي بشر را بيان مي كنند.

4. «آيه» در اصل به معناي نشانه است و در اصطلاح به قسمت هايي از سوره هاي قرآن گفته مي شود و از آن رو به آنها آيه گفته مي شود كه نشانه هاي فرستنده ي قرآن، يعني پروردگار جهانيان اند.

5. در اين جا اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه قرآن هدايت براي مؤمنان است در حالي كه آنان قبلًا هدايت شده و مؤمن شده اند؟

پاسخ اين پرسش آن است كه هدايت قرآن مراحل و مراتبي دارد؛ برخي از آن مراحل براي همه ي مردم و برخي از مراتب بالاي هدايت قرآن براي مؤمنان، نيكوكاران و پارسايان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي باعظمت است كه آيات آن روشن و روشنگر است.

2. انسان ها پس از ايمان آوردن نيز، از راه نمايي ها و بشارت هاي قرآن استفاده كنند. «1»

***

قرآن كريم درآيه ي سوم سوره ي نمل ويژگي هاي مؤمنان را برمي شمارد و مي فرمايد:

3. الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ

(همان) كساني كه نماز را برپا مي دارند، و [ماليات زكات را مي پردازند، و آنان خود به آخرت يقين دارند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 148

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به يك ويژگي عقيدتي مؤمنان اشاره شده است، كه علاوه بر ايمان به مبدأ هستي، به فرجام هستي نيز يقين دارند و از اين رو به عبادت و زكات

اهميت مي دهند.

2. در ميان عبادت هاي اسلامي در اين آيه به نماز و زكات اشاره شده كه دو برنامه ي سازنده براي روح انسان و جامعه ي اسلامي است و پيوند انسان را با خدا و مردم فقير برقرار مي سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان علاوه بر اعتقاد به مبدأ و معاد، برنامه ي عملي براي كمال خويش دارند.

2. با نماز و نيايش، پيوند خويش را با خدا و با پرداخت ماليات زكات پيوند خود را با مردم برقرار كنيد.

***

قرآن كريم در آيات چهارم و پنجم سوره ي نَمل به ويژگي هاي افراد بي ايمان و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

4 و 5. إنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ* اوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ العَذَابِ وَهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ

در واقع كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند، كردار (بد) شان را براي آنان آراستيم، و آنان سرگردان مي شوند.* آنان كساني هستند كه عذاب بدي براي آنهاست؛ و تنها آنان در آخرت زيانكارترند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه زينت دادن اعمال بد، به خدا نسبت داده شده است، در حالي كه در برخي آيات قرآن اين كار به شيطان نسبت داده مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 149

چرا كه سبب اصلي و آفريدگار همه ي اسباب خداست، پس مي توان همه ي كارها را به خدا نسبت داد و از آن جا كه

شيطان انسان را به سوي كارهاي بد وسوسه مي كند و آنها را در نظر نفس انسان جلوه مي دهد، پس مي توان كارهاي بد را به شيطان و نفس انسان يعني عامل مباشر آنها، نسبت داد. «1»

پس نسبت دادن اين امور به خدا به معناي جبر نيست، بلكه اين انسان است كه با اختيار خود راه بد را انتخاب مي كند.

2. زينت دادن اعمال در نظر انسان به معناي واژگونه شدن ارزش ها در نظر اوست، كه نتيجه اش سرگرداني است؛ يعني هرگاه انسان در راه بدگام مي نهد و آن عمل را تكرار مي كند، كم كم زشتي عمل در نظرش كم مي شود و حتي عادي يا زيبا جلوه مي كند، به طوري كه نسبت به آلودگي و فساد خود افتخار مي كند. اين بدترين حالتي است كه به انسان دست مي دهد.

هُماي گو مفكن سايه ي شرف هرگز

در آن ديار كه طوطي كم از زغن باشد (حافظ)

3. افراد بي ايمان و سرگردان زيانكارترين مردم هستند؛ انساني كه كارهاي زشت خود را زيبا مي بيند، تمام نيروي خود را به كار مي برد به گمان اين كه كار مثبتي انجام دهد، درحالي كه سيه روزي براي خود به بار آورده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان هاي بي ايمان، واقع نگر نيستند.

2. ارزش ها درنظر افراد بي ايمان واژگونه مي شود.

3. افراد بي ايمان فرجامي بد و زيانباردارند.

4. اگر مي خواهيد از سرگرداني، عذاب و زيانكاري نجات يابيد، ايمان بياوريد.

*** تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 150

قرآن كريم درآيه ي ششم سوره ي نَمل به طريق نزول قرآن ومنبع حكيمانه ي آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

6. وَإنَّكَ لَتُلَقَّي القُرْآنَ مِنْ لَدُن حَكِيمٍ عَلِيمٍ

و قطعاً قرآن از نزد فرزانه اي دانا به تو القا مي شود.

نكته ها و اشاره ها:

1. «علم» و «حكمت» دوصفت خدايند. علم به جنبه هاي نظري دانش او اشاره دارد و حكمت به جنبه هاي عملي آن؛ هم چون هدف دار بودن و استواري كارهاي خدا.

2. منشأ قرآن بيرون از وجود پيامبر صلي الله عليه و آله است و قرآن بافته و ساخته ي پيامبر نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن منبعي عالمانه و حكيمانه دارد.

2. به سرچشمه ي قرآن توجه كنيد (و از علم و حكمت آن استفاده نماييد).

***

ماجراي موسي (ع)

قرآن كريم در آيات هفتم تا نهم سوره ي نَمل به سرگذشت موسي و سخن گفتن او با خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

7- 9. إذْ قَالَ مُوسَي لأهْلِهِ إنِّي آ نَسْتُ نَاراً سَآتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أوْ آتِيكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ* يَا مُوسَي إنَّهُ أ نَا اللَّهُ العَزِيزُ الحَكِيمُ

(يادكن) هنگامي را كه موسي به خانواده اش گفت: «براستي من

آتشي ديدم؛ بزودي خبري از آن براي شما مي آورم، يا نور شعله ي آتشي براي شما مي آورم، باشد كه شما گرم شويد.»* و هنگامي كه به سراغ آن (آتش) آمد، ندا داده شد كه: «خجسته گرديد كسي كه در آن آتش است وكسي كه در پيرامون آن است! و منزّه است خدايي كه پروردگار جهانيان است!* اي موسي! قطعاً من خداي شكست ناپذير فرزانه ام؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 151

نكته ها و اشاره ها:

1. سرگذشت پنج نفر از پيامبران الهي درسوره ي نَمل آمده است تا نشان دهد كه وعده ي پيروزي مؤمنان و مجازات كافران حق است و تحقق خواهد يافت.

2. نخستين سرگذشتي كه در اين سوره بيان شده، سرگذشت موسي عليه السلام است. برخي ازمطالب اين ماجرا در سوره ي طه از آيه ي نهم به بعد نيز آمده بود. تكرار داستان موسي عليه السلام در قرآن و بررسي ابعاد مختلف آن در سوره هاي متعدد نشان دهنده ي اهميت اين ماجرا و آموزه هاي تربيتي آن براي آيندگان است.

3. بر اساس نوشته ي مورخان و مفسران، موسي عليه السلام پس از درگيري با فرعونيان از مصر گريخت و به نزد شعيب پيامبر عليه السلام رفت و با دختر او ازدواج كرد و پس از سال ها به همراه خانواده و گوسفندانش، از مدين به طرف مصر رهسپار شد و در شبي تاريك راه را گم كرد و همسر باردارش را درد زايمان فراگرفت و او نتوانست آتشي بيفروزد كه در همين موقع شعله اي در دوردست ديد.

معمولًا در بيابان ها مشاهده ي آتش نشانه ي

وجود كاروانيان است؛ از اين رو موسي عليه السلام به خانواده اش توصيه كرد كه كمي توقف كنيد تا من بروم و اندكي آتش براي شما بياورم و يا با كمك كاروانياني كه اطراف آتش هستند، راه را پيدا كنم. «1»

4. طوفان حوادث طوري موسي عليه السلام را محاصره كرده بود كه نور الهي را شعله ي آتش پنداشت و به طرف آن حركت كرد، ولي با نزديك شدن به آن متوجه شد كه نور از درون درختي است كه با او سخن مي گويد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 152

5. مضمون اين آيات در مورد سخن گفتن خدا با موسي در آيه ي 30 سوره ي قصص نيز آمده است كه مي فرمايد: «پس چون به آن (آتش) رسيد، از جانب راست وادي، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه اي موسي! منم خدا، پروردگار جهانيان.»

از طرف درختي نوراني به موسي عليه السلام ندا داده شد و اين نداي روح پرور موسي راخشنود ساخت و او متوجه شد كه اين آتش معمولي نيست، بلكه نوري الهي است، نورحيات و زندگي.

6. ممكن است كسي بپرسد كه موسي عليه السلام از كجا متوجه شد كه اين سخنان، نداي الهي و وحي است.

پاسخ آن است كه اولًا، در آيات بعد خواهيم خواند كه در همين صحنه دو معجزه ي عصا و يد بيضاء (دست درخشان) به موسي عليه السلام داده شد و همين دليل صحت اين وحي بود.

و ثانياً، موسي آتش و صدا را به صورتي

معجزه آسا از ميان درختي سبز مشاهده كرد و متوجه شد كه اين معجزه اي الهي است.

وثالثاً، درك وحي، امري شهودي و وجداني؛ يعني نوعي مكاشفه ي باطني و درك حضوري است كه پيامبر را به يقين مي رساند و هر گونه شبهه اي را بر طرف مي سازد.

7. گفت وگوي خدا با موسي عليه السلام، بدان معنا نيست كه خدا جسم است و حنجره و صدا دارد، بلكه خدا با قدرت كامل خويش، امواج صوت را در فضا ايجاد مي كند و با اين امواج با پيامبرانش سخن مي گويد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 153

8. مقصود از كسي كه درآتش بود و كسي كه اطراف آن بود چيست؟

مفسران در اين مورد ديدگاه هاي متفاوتي دارند. ولي از آيه ي 30 سوره ي قصص استفاده مي شود كه درخت آتشين در داخل بارگاهي «مبارك»، و موسي عليه السلام نيز اطراف آن بود؛ پس مي توان گفت كه مقصود نور مباركي است كه در آن مكان بود و با آن نور، مكان نيز پربركت گشته بود و طبق آيه ي فوق اطرافيان آتش نيز پربركت شدند.

يا اين كه مقصود موسي عليه السلام و خانواده اش بوده اند كه گويي موسي عليه السلام داخل آتش شده و خانواده در اطراف آن بودند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. دل سوز خانواده ي خويش باشيد و براي تأمين زندگي آنان تلاش كنيد كه پيامبران الهي چنين بوده اند.

2. انسان مي تواند به مقامي برسد كه خدا با او سخن گويد و او را مستقيماً به نبوت برانگيزد.

3. «بركت» زمينه ساز رسالت و توفيقي الهي است.

4. گام

اول، شناخت خدا و صفات اوست.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 154

قرآن كريم در آيات دهم و يازدهم سوره ي نمل به عصاي معجزه آسا و هراس انگيز موسي عليه السلام و نترسيدن پيامبران در نزد خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

10 و 11. وَألْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأ نَّهَا جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَي لا تَخَفْ إنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ المُرْسَلُونَ* إلَّامَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ

و عصايت را بيفكن!- و هنگامي كه آن (عصا) را ديد، چنانكه گويي آن هم چون ماري مي جنبيد، پشت كرده روي برتافت، و به عقب بازنگشت- (ندا آمد:) اي موسي! نترس، [چرا] كه من، فرستادگان، درنزدم نمي ترسند؛* مگر كسي كه ستم كرده؛ آنگاه بعد از بدي، نيكي را جايگزين (آن) نمايد، (كه دراين صورت اورا مي بخشم)؛ چرا كه من بسيار آمرزنده [و] مهرورزم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به به معجزه ي عصاي موسي عليه السلام اشاره شده است كه هر بار آن را بر زمين مي انداخت، به ماري اژدهاگونه تبديل مي شد «1» و اين معجزه حقانيت او را در برابر فرعون و ساحران اثبات كرد.

2. هر پيامبري كه ادعاي نبوت مي كند، براي اثبات ادعاي خود به معجزه نياز دارد تا مردم بتوانند مدعيان دروغين را از پيامبران راستين تشخيص دهند. البته وجود معجزه علاوه بر آن

كه سند نبوت پيامبران است، سبب قوّت قلب و استقامت روحي آنان نيز مي شود.

3. موسي عليه السلام انسان شجاعي بود كه در برابر فرعون زمان خويش ايستاد، اما هر انساني، به صورت طبيعي، وقتي ببيند ناگهان قطعه چوبي به ماري

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 155

عظيم تبديل مي شود و سريعاً حركت مي كند، وحشت مي نمايد و خود را كنار مي كشد. اين ترس زود گذر منافاتي با شجاعت ندارد. «1»

4. معجزه امري خارق عادت است كه با تكيه بر نيرويي ماوراي بشري انجام مي شود و جريان عادي طبيعت را در مي نوردد.

البتّه معجزه امري بدون علت يا محال عقلي نيست، ولي علت آن ما فوق علل طبيعي است و از علم و قدرت خدا حكايت مي كند.

مار موجودي است كه طي مراحل تكامل پس از ميليون ها سال از خاك به وجود آمده است. اما معجزه، اين فاصله ي چند ميليون سالي را به لحظه اي تبديل مي كند و زمان را در مي نوردد؛ «2» همان طور كه كسي كتابي را با دست در طي چند سال مي نويسد اما اين كار به وسيله ي رايانه اي پيشرفته در چند ثانيه انجام مي شود.

5. در مورد عصاي موسي عليه السلام چند تعبير در قرآن وجود دارد: گاهي گفته شده كه عصاي او به ماري كوچك تبديل شد، «3» گاهي گفته شده كه عصاي او به ماري بزرگ تبديل شد»

و گاهي گفته شده كه عصاي موسي به اژدهايي تبديل شد. «5»

شايد اين اختلاف تعابير بدان معناست كه خدا موسي عليه السلام را

تدريجاً با اين معجزه آشناكرد و آغاز رسالت را به ماري كوچك تبديل كرد و موسي عليه السلام از همان مار كوچك وحشت كرد، ولي در برابر فرعون آن را به ماري بزرگ (و اژدها گونه) تبديل كرد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 156

كه براي موسي عادي شده بود، ولي دشمنان را به وحشت انداخت. «1»

6. پيامبران الهي معصوم بودند و گناه و ستم نمي كردند، پس مقصود اين آيه از استثنا چيست كه مي گويد: كساني كه ستم كرده، سپس بدي را به نيكي تبديل كنند، من بسيار آمرزنده و مهرورز هستم؟

مفسران قرآن پاسخ اين پرسش را دوگونه داده اند:

الف) اين استثنا در مورد غير پيامبران است؛ يعني مگر كساني از غير پيامبران كه پس از ستمكاري توبه و اصلاح كنند، آنان نيز نبايد ازخدا بترسند.

ب) اين استثنا درمورد پيامبران الهي است، اما «ظلم» در اين جا به معناي ترك اولي است؛ يعني اگر برخي پيامبران، هم چون آدم و يونس عليهما السلام ترك اولي كردند و كارهايي را انجام دادند كه در شأن آنان نبود (هر چند گناه نيز نبود) و بعد از آن به سوي پروردگار آمدند و كار خود را جبران كردند، آنان نيز نبايد از خدا بترسند. «2»

7. موسي نيز هم چون افراد عادي بشر، داراي احساسات بود و گاهي از حوادث غير منتظره مي ترسيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا به پيامبران خويش، براي اثبات نبوّت آنان، معجزاتي داده است، تا ادعاي بدون دليل نكنند.

2. كسي كه ستمكار (به خود و ديگران) نيست

نبايد از (عذاب) خدا بهراسد.

3. توبه كاران اصلاح گر نيز از (عذاب) خدا نهراسند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 157

قرآن كريم در آيه ي دوازدهم سوره ي نَمل به معجزات نه گانه ي موسي عليه السلام و مبارزه ي او با فرعونيان فاسق اشاره مي كند و مي فرمايد:

12. وَأدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إلَي فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ

و دستت را در گريبانت داخل كن تا سفيدگونه بدون (عيب) بدي بيرون آيد؛ با نشانه هاي (معجزه آساي) نه گانه به سوي فرعون و قومش (برو؛ چرا) كه آنان گروهي نافرمانبردار بودند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت موسي عليه السلام نُه معجزه داشت كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است. اين معجزات عبارت انداز:

عصا، دست نوراني، طوفان، آفات گياهي، ملخ خوراكي، فزوني قورباغه، دگرگون شدن رنگ آب رود نيل به شكل خون، خشك سالي و كمبود ميوه ها «1» كه برخي از اين ها به صورت بلا بر فرعونيان فرود مي آمد تا شايد بيدار شوند. «2»

2. دست موسي سفيد شد اما سفيدي آن بد نبود؛ يعني سفيدي آن در اثر بيماري پيسي يا نقص و عيب نبود، بلكه درخشندگي خاصي بود كه به صورت معجزه آسا در يك لحظه ظاهر مي شد و يا اين كه نورانيت دست موسي عليه السلام چشم را نمي آزرد و لكه ي تاريكي در آن نبود و از هر

جهت بي عيب بود. «3»

البتّه ممكن است هر دو احتمال مقصود آيه باشد.

ممكن است اين تعبير قرآن «كه هيچ بدي در دست موسي نبود.» اشاره

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 158

به نفي مطالب تورات در اين زمينه باشد كه در آن از مَبرُوص شدن و پيسي دست موسي سخن گفته شد. «1»

3. «عصا» و «يد بيضاء» دو معجزه ي بزرگ موسي عليه السلام بودند كه با آنها به مبارزه با فرعونيان پرداخت و حقانيّت نبوّت و دعوت خويش را اثبات مي كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خدا بخواهد، از دست عادي بشر، معجزه اي روشن فراهم مي سازد.

2. رهبران الهي و مبلغان ديني در برابر فاسقان بايستند.

***

قرآن كريم در آيات سيزدهم و چهاردهم سوره ي نَمل به واكنش منفي و تهمت آميز فرعونيان در برابر موسي عليه السلام اشاره مي كند و با دعوت به عبرت آموزي از اين جريان مي فرمايد:

13 و 14. فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ* وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أ نْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُفْسِدِينَ

و هنگامي كه نشانه هاي (معجزه آساي) روشنگرانه ي ما به سراغ آن (فرعوني)- ان آمد گفتند: «اين سِحري آشكار است!»* و آن [ها] را به خاطر ستم و برتري طلبي انكار كردند، درحالي كه دل هايشان بدان [ها] يقين داشت. و بنگر، كه فرجام فسادگران چگونه بوده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «سحر» يكي از تهمت هايي

است كه معمولًا مخالفان به پيامبران الهي مي زدند تا از تأثير سخنان و معجزات آنان برمردم بكاهند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 159

البتّه همين تهمت نشان دهنده ي تأثير فوق العاده ي سخنان پيامبران بود كه مخالفان آن را با تهمت سحر توجيه مي كردند.

2. تفاوت هاي عمده اي بين معجزه و سحر وجود دارد؛ از جمله اين كه:

الف) سحر به وسيله سحري قوي تر شكست مي خورد، درحالي كه معجزه شكست ناپذيراست.

ب) سحر كاري پنداري و زيان آور است، اما معجزه امري واقعي و مفيد است.

ج) ساحران معمولًا انسان هايي آلوده هستند، درحالي كه پيامبران معجزه گر افرادي پاك و پارسا هستند.

د) ساحران به دنبال دنيا پرستي اند ولي پيامبران اهداف بلند و معنوي دارند.

3. فرعونيان دردل يقين داشتند كه معجزات و راه موسي حق است، اما به خاطر منافع مادي و حكومت و ستم كاري، آنها را انكار مي كردند.

از اين مطلب استفاده مي شود كه «ايمان» غير از «علم و يقين» است، بلكه ممكن است كساني با اين كه به حقانيّت راه خدا و پيامبر يقين دارند، بدان ايمان نداشته، تسليم آن نباشند.

آري؛ ايمان يعني يقين، باور و تسليم در برابر حقيقت.

4. فرعونيان به خاطر ظلم به مردم «1» و برتري جويي، حق را انكار مي كردند؛ چون مي دانستند كه اگر دربرابر موسي عليه السلام تسليم شوند، همه ي منافع مادي و حكومت آنان به خطر مي افتد و هم رديف مردم عادي قرار مي گيرند.

5. اين آيه فرعونيان را «فسادگر» مي خواند، چرا كه آنان عقايد فاسد و گفتار و كرداري فسادگرانه داشتند و با ظلم و برتري جويي،

جامعه را به فساد سوق مي دادند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 160

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان پيامبران افرادي بي منطق اند كه در برابر معجزات الهي سخنان تهمت آميز مي گويند.

2. ستمكاري و برتري جويي ممكن است انسان را به جايي برساند كه آگاهانه حق را انكار كند.

3. از فرجام عذاب آلود فرعونيان فسادگر درس عبرت بگيريد.

***

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي نَمل به دانش سليمان و داود و سپاس اين فضيلت اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. وَلَقَدْ آ تَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً وَقَالا الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَي كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ المُؤْمِنِينَ

و بيقين به داود و سليمان، دانشي داديم؛ و آن دو گفتند: «ستايش مخصوص خدايي است كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري داد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه و آيات بعد سرگذشت داود و سليمان عليهما السلام بيان شده است. دو پيامبري كه براثر آمادگي محيط اجتماعي و فكري، توانستند حكومتي عظيم تشكيل دهند و با استفاده از نيروي حكومت، عدل و دين را گسترش دهند.

آنان برخلاف ساير پيامبران، با مخالفت مردم روبه رو نشدند و بسياري از موجودات جهان دربرابر آنان تسليم بودند.

2. مقصود از «دانشي» بزرگ كه به داود و سليمان داده شد، «1» معناي وسيع علم است كه شامل علوم اعتقادي، قوانين ديني، علم داوري، علم گفتمان با

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 161

پرندگان و تمام علومي مي شود كه براي تشكيل حكومت لازم است. «1»

3. اين آيه دانش را معيار فضيلت و برتري داود و سليمان معرفي كرده است، نه حكومت و قدرت را؛ چراكه از نظر مردان الهي، حكومت يك هدف و ارزش نيست بلكه وسيله اي براي پياده كردن آرمان هاي الهي و برپا كردن عدل و داد در جامعه است و زير بناي چنين حكومتي علم است و هرگونه ارزش و قدرتي از علم سرچشمه مي گيرد و از اين روست كه علم معيار برتري انسان هاست.

4. با آن كه سليمان و داود از تمام مردم زمان خود برتر بودند، گفتند: خدا ما را بر «بسياري» از بندگان مؤمنش برتري بخشيده است و نگفتند كه «بر تمام» بندگان برتري بخشيده است.

اين تعبير يا به خاطر رعايت ادب و تواضع دربرابر مردم است و يا به خاطر وسعت ديد آنان كه آنها فقط به زمان خود نگاه نمي كردند كه از همه ي مردم برترند، بلكه پيامبران بزرگ الهي را درطول تاريخ مشاهده مي كردند كه از آنان برتر بودند. «2»

5. در اين آيه پس از بيان نعمت علم، بلا فاصله سخن از حمد و ستايش الهي سخن گفته شد؛ چراكه سرچشمه ي همه ي دانش ها خداست، پس ستايش مخصوص اوست و اين خود نوعي شكرگزاري به درگاه خداست.

آري؛ داود و سليمان اين علم را در راه خدا و به جا استفاده مي كردند و به وسيله ي آن حكومتي الهي وعادلانه برپا كردند و بدين وسيله سپاس گزار اين نعمت بودند.

آموزه ها و پيام ها:

1. معيار برتري و

فضيلت افراد دانش است.

2. اگر دانشي به شما داده شد، ستايش خدا گوييد.

3. اگر دانشي به شما داده شد، تكبّر نورزيد و خود را از همگان برتر ندانيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 162

قرآن كريم در آيه ي شانزدهم سوره ي نَمل به جانشيني سليمان و اسباب حكومت او و زبان شناسي پرندگان اشاره مي كند ومي فرمايد:

16. وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أ يُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَاوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ إنَّ هَذَا لَهُوَ الفَضْلُ المُبِينُ

و سليمان از داود ارث برد، و گفت: «اي مردم! زبان پرندگان به ما آموزش داده شد، و از هر چيزي به ما داده شده است؛ مسلماً اين فقط فضيلت آشكاري است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از ميراث داود كه به سليمان رسيده، معناي وسيع ميراث است كه شامل دانش، حكومت، اموال، علم سخن گفتن با پرندگان و هرگونه ميراث ديگري مي شود. «1»

2. پيامبران الهي نيز براي فرزندان خود ارث مي گذارند و از اين روست كه فاطمه عليها السلام درمورد «فدك» با استدلال به آيه ي فوق، خود را وارث پيامبر صلي الله عليه و آله معرفي كرد. «2»

3. «نُطْق» به معناي هر لفظي است كه بيانگر مفهوم و حقيقتي باشد، كه در اين جا درمورد پرندگان به كار رفته است.

پرندگان صداهاي مخصوصي در هنگام درد، خشم، خشنودي و اظهار

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 163

محبت از خود صادر مي كنند، و گاهي پيام هايي را به وسيله ي صدا به هم نوعان خويش منتقل مي سازند. «1»

شايد مقصود از سخن گفتن پرندگان همان صداهاي پيام دار آنان و يا سخن گفتن آنها در شرايطي خاص به فرمان الهي باشد.

آري؛ حيوانات باهوشِ سرشار و حواس فوق العاده قوي كه گاهي هم چون رادار در شب عمل مي كند، بعيد نيست كه قدرت سخن گفتن و رد و بدل كردن پيام را هم داشته باشند.

ولي ممكن است از امواج و زبان خاصي استفاده كنند كه انسان نمي تواند آن را بفهمد، همان طور كه ما تمام امواج راديويي و زبان هاي آن را متوجه نمي شويم.

4. خدا همه ي عوامل و اسباب مادي و معنوي حكومت را در اختيار حضرت سليمان عليه السلام قرارداده بود كه زير بناي آن دانش و يكي از وسايل آن آموختن زبان پرندگان بود.

هم نظام حكومتي سليمان از قدرت نظامي كافي برخوردار بود، چون جن و انس دراختيار او بودند؛ هم دستگاه اطلاعاتي قدرتمندي داشت، چون زبان پرندگان را مي دانست و آنها قاصدان و نيروهاي اطلاعاتي او بودند؛ هم دانش كافي و تخصص داشت و هم اقتصادي عادلانه و قدرتمند به وجود آورده بود و همه ي اين ها زير چتر ايمان و توحيد پرقدرت تر بود.

5. حكومت بد نيست دل بستگي به آن بد است:

امام خميني رحمه الله در اين باره مي فرمايد:

اين عالَم مُلك، اين عالم طبيعت، يكي از مخلوقات خداست و اين عالم طبيعت هم جلوه اي از جلوه هاي خداست، تعلق به اين عالم طبيعت، تعلق به اين

دنيا، اين اسباب مي شود كه انسان را منحط مي كند. ممكن است يك كسي به يك تسبيحي آن قدر

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 164

تعلق داشته باشد كه يك كس ديگري به يك سلطنت اين تعلق را نداشته باشد، اين اولي بيش تر به دنيا چسبيده است و آن دومي كم تر. سليمان ابن داود هم سلطان بود، سلطاني كه بر همه چيز حكم مي كرد، لكن آن سلطنت يك سلطنتي نبود كه دل سلطان، دل سليمان ابن داود را به خودش جذب كند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. نظام ارث، همگاني است و شامل پيامبران و فرزندانشان نيز مي شود.

2. براي حكومت، لازم است كه اسبابي فراهم آيد.

3. پرندگان زباني خاص دارند، (پس رشته ي زبان شناسي پرندگان لازم است تا رمز اين گفتمان را گشوده شود).

4. دانش و امكانات، فضيلتي است كه برتري مي آورد.

***

قرآن كريم درآيه ي هفدهم سوره ي نَمل به تركيب لشكريان سليمان و نظم آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

17. وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ وَالإنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ

لشكريان سليمان، از جنّ و انسان و پرنده، برايش گرد آوري شدند، و آنان (از پراكندگي و بي نظمي) بازداشته مي شدند.

نكته ها و اشاره ها:

1. سليمان به نقطه اي لشكركشي كرده بود، «2» اما در آيه دقيقاً مشخص نشده است كه به كجا.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 165

فقط در آيات بعدي از سرزمين مورچگان سخن گفته شده است، كه برخي مفسران آن را سرزمين نزديك طائف يا شام دانسته اند.

2. در داستان هاي قرآن مطالب جزئي، كه در اهداف قرآن و از نظر اخلاقي و تربيتي تأثيري ندارد، بيان نشده است. روش قرآن اين است كه بخش هاي مهم و آموزنده ي داستان ها را بيان مي كند.

3. جنيان، انسان ها و پرندگان درلشكر سليمان بوده اند، «1» يعني او از همه ي امكانات موجود براي لشكر كشي استفاده مي كرده و لشكر او نيروي زميني و هوايي داشته است. پرندگان نيروي هوايي حضرت سليمان بوده اند.

4. لشكر انبوه سليمان، فرمان دهي واحدي داشته است و همه با فرمان سليمان جمع شده، به سوي ميدان مبارزه حركت مي كردند.

5. لشكريان سليمان فراوان بودند، ولي در همان حال نظم فوق العاده اي داشتند، «2» به طوري كه ابتداي لشكر را متوقف مي كردند، تا آخر لشكر بدانها ملحق شوند و نظمشان حفظ گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در ارتش و سپاه، از نيروي زميني و هوايي استفاده كنيد.

2. لشكريان انبوه و منظم داشته باشيد.

3. لازم است فرماندهي واحدي بر كل سپاه حاكم باشد.

4. برخي پيامبران الهي داراي مناصب دنيوي و لشكر بوده اند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 166

قرآن كريم در آيه ي هيجدهم سوره ي نمل به برخورد لشكريان سليمان با

مورچگان و سخنان آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

18. حَتَّي إذَا أتَوْا عَلَي وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أ يُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ

تا هنگامي كه (لشكريان سليمان) به سرزمين مورچگان رسيدند؛ مورچه اي گفت: «اي مورچگان، به خانه هايتان داخل شويد، تا سليمان و لشكريانش هرگز شما را پايمال نكنند در حالي كه آنان (بادرك حسّي) متوجه نمي شوند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. طبق اين آيه مورچگان باهم ديگر سخن مي گويند و پيام هايي را رد و بدل مي كنند. برخي از تحقيقات جديد در زمينه ي زندگي عجيب مورچگان نشان مي دهد كه آنان امواجي را با يك ديگر رد وبدل مي كنند و با اشارات و بوهاي خاصي، به هم ديگر پيام مي رسانند.

2. قران كريم در موارد متعددي موضوعاتي را مطرح مي سازد تا حس كنجكاوي بشر را برانگيزد و او در پي تحقيق برآيد و فضاهاي جديدي از دانش بر او گشوده شود.

از اين آيات در مي يابيم كه پرندگان و مورچگان نيز سخن مي گويند. با توجه به اين حقيقت، لازم است كه در زمينه ي زبان شناسي حيوانات، در دانشگاه ها به پژوهش بپردازيم تا دريچه اي جديد از دانش به رويمان گشوده شود.

3. مورچگان نيز خانه دارند كه محل سكونت و آرامش آنهاست و آنها را از خطرها حفظ مي كند.

جالب آن است كه مورچگان به فكر هم نوعان خود نيز هستند و در هنگام خطر به آنان هشدار مي دهند كه به پناهگاه بروند و جان خود را از خطر حفظ كنند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 167

4. از سخن

مورچگان استفاده مي شود كه آنان سليمان و لشكرش را مي شناخته و حتي از عدالت سليمان خبر داشته و مي دانسته اند كه او به طور عمدي به حيوانات زيان نمي رساند و خطر پاي مال شدن مورچگان، به خاطر آن است كه آنها ممكن است بدون آگاهي حسّي اين كار را انجام دهند. «1» آموزه ها و پيام ها:

1. درحالات مورچگان مطالعه كنيد كه آنان نيز دنياي خاص خود را دارند و با هم ديگر سخن مي گويند و از حالات شما با خبرند.

2. نظام اعلام خطر و دل سوزي براي هم نوعان را از مورچگان بياموزيد.

3. مردان الهي، آگاهانه، به حيوانات هم آزار نمي رسانند.

4. فرمان روايان، لشگريان خود را طوري آموزش دهند كه به حيوانات هم ستم نكنند.

***

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي نمل به پاسخ محبت آميز سليمان به مورچگان و دعاهاي بلند او اشاره مي كند و مي فرمايد:

19. فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أوْزِعْنِي أنْ أشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أ نْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَي وَالِدَيَّ وَأنْ أعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ

و (سليمان) از سخن او، به خنده اي لبخند زد و گفت: «پروردگارا! به من الهام كن، كه نعمتت را كه بر من و بر پدر و مادرم ارزاني داشتي، سپاس گزاري كنم، و اين كه [كار] شايسته اي، كه آن را مي پسندي، انجام دهم، و مرا با رحمت خود در [زمره ي بندگان شايسته ات وارد كن.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 168

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين جا اين پرسش مطرح مي شود كه خنده ي سليمان به خاطر چه بود؟

مفسران دراين مورد چند احتمال داده اند: برخي برآن اند كه خود اين جريان مطلب عجيب و خنده آوري بود كه مورچه اي هم نوعان خود را از سليمان و لشگرش برحذر دارد.

و برخي گفته اند كه خنده ي سليمان به خاطر شادي بود، چرا كه متوجه شد مورچگان نيز به عدالت او و لشگرش اعتراف دارند و مي دانند كه آنان به طور عمدي به حيوانات آزار نمي رسانند.

و يا سليمان شاد بود كه خدا به او قدرتي عنايت كرده كه در آن غوغاي لشگر، صداي مورچه را نيز مي شنود. «1»

2. سليمان علاوه بر سخنان پرندگان، سخنان حيوانات ديگر را نيز درك مي كرد. خدا قدرتي به سليمان عنايت كرده بود كه امواج صادر شده از مورچگان را نيز دريافت مي كرد و مي فهميد.

3. يكي از نشانه هاي فرمان روايان ستمكار آن است كه پس از رسيدن به قدرت مغرور و متكبّر مي شوند و ارزش هاي انساني را فراموش مي كنند، اما فرمان روايان حق، هم چون سليمان، در اوج قدرت، به درگاه خدا روي مي آورند و به ياد سپاس گزاري خدا مي افتند.

4. سليمان از خدا مي خواهد كه شكر نعمت هايش را از درون به او الهام كند؛ يعني نيروهاي باطني او براي سپاس گزاري خدا بسيج شود و نعمت هاي او را در مسير حق به كارگيرد و اين بدون توفيق الهي ممكن نيست.

5. در اين آيه سليمان از خدا مي خواهد كه نه تنها شكر نعمت ها را به جا آورد بلكه توفيق يابد كه شكر نعمت هايي را كه خدا بر پدر و مادرش ارزاني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 169

داشته است به جا آورد؛ چرا كه نعمت هاي پدر و مادر و امكانات آنان در سرنوشت فرزندان مؤثر است و آنها را به هدف و كمال نزديك مي سازد، پس سپاس آنها هم لازم است.

6. سليمان از خدا مي خواهد كه به صورت مستمر كار شايسته انجام دهد «1» و خشنودي خدا را به دست آورد. از اين جمله استفاده مي شود كه هدف نهاييِ به دست آوردن حكومت و قدرت، انجام عمل صالح و كسب خشنودي خداست.

7. سليمان از خدا مي خواهد كه داخل بندگان شايسته شود؛ يعني در اين جا دو مرحله وجود دارد: مرحله ي اول آن است كه انسان كار شايسته انجام دهد، كه اين مربوط به صالح بودن عمل است؛ مرحله ي دوم آن است كه انسان خود شايسته شود و داخل افراد شايسته گردد كه اين مربوط به شايستگي ذاتي انسان و استمرار آن است كه اين مرتبه بالاتر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي نعمت هاي الهي شادمان باشيد و شادي خود را اظهار كنيد.

2. سپاس گزاري هم توفيق الهي مي خواهد.

3. در هنگام سپاس گزاري، نعمت هاي پيشين را نيز فراموش نكنيد.

4. هدف فرمان روايان انجام عمل صالح و كسب خشنودي خدا باشد.

5. شايستگانِ شايسته كردار لايق فرمان دهي كل قوا هستند.

***

تفسير

قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 170

قرآن كريم در آيات بيستم و بيست و يكم سوره ي نمل به ماجراي هُدهد و دقت سليمان در امور اطرافيانش اشاره مي كند و مي فرمايد:

20 و 21. وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِي لا أرَي الهُدْهُدَ أمْ كَانَ مِنَ الغَائِبِينَ* لَاعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِيداً أوْ لَأذْ بَحَنَّهُ أوْ لَيَأتِيَنِي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ

و (سليمان) در جستجوي پرنده [: هُدهُد] برآمد و گفت: «مرا چه شده كه هُدهُد را نمي بينم، بلكه آيا از غايبان است؟!* قطعاً او را با عذاب شديدي عذاب خواهم كرد، يا حتماً او را سرمي برم، يا بايد (براي غيبتش) دليل آشكاري برايم بياورد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. سليمان پيامبر صلي الله عليه و آله فرمان رواي سرزمين هاي وسيعي بود و به دقت اطرافيانش را زير نظر داشت، به طوري كه حتي از غيبت يك پرنده اطلاع پيدا مي كرد.

2. هُدهُد در تشكيلات سليمان مأموريت خاصي داشت. برخي او را مأمور يافتن آب دانسته اند كه از اين رو غايب شدن او زود بر همگان آشكار مي شد.

3. نكته ي جالب آن است كه سليمان درپي جست وجوي حال هُدهد برمي آيد كه آيا با عذر موجهي غيبت كرده يا اين كه بدون عذر بوده و مستحق مجازات است.

اما در همان حال پيش داوري نمي كند و مجازات هُدهد را به تأخير مي اندازد تا اگر دليل روشن نياورد كيفر ببيند.

4. «سُلطان» در اين جا به معناي دليلي است كه موجب تسلّط انسان شود و مقصودش را ثابت كند؛ يعني هُدهُد بايد دليل قانع كننده و روشني براي غيبت خود بياورد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 171

5. سليمان در مرحله ي اول هدهد را به مجازات شديد و در مرحله ي دوم به اعدام تهديد كرد؛ يعني مجازات هاي مختلف را متناسب با جُرم او پيش بيني كرد، و اين مجازات ها را به همگان اعلام كرد تا ديگران جرأت تخلّف پيدا نكنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مديران و رهبران جامعه مراقب اطرافيان خود باشند.

2. در برخورد با متخلّفان قاطع باشيد و كيفرها را اعلام كنيد تا از وقوع جرم پيش گيري شود.

3. براي متخلّفان براساس مقدار جرم آنان، مجازات هاي متنوع و متناسب در نظر بگيريد.

4. از كوچك ترين افراد نيز دليل بخواهيد و كسي را غياباً و بدون دفاع محكوم و مجازات نكنيد.

5. مأموران حكومتي اگر خواستند پست خود را ترك كنند، قبلًا اجازه بگيرند، تا سبب نگراني و مستحقّ كيفر نشوند.

***

قرآن كريم در آيات بيست و دوم تا بيست و چهارم سوره ي نمل به پاسخ هُدهد و ماجراي ملكه ي سبأ و آفتاب پرستي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

22- 24. فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ* إنِّي وَجَدتُ امْرَأةً تَمْلِكُهُمْ وَاوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ* وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 172

و (مدتي) نه چندان دراز

درنگ كرد (تا هدهد آمد) و گفت: «به چيزي احاطه يافتم كه تو بدان احاطه نيافته اي؛ و از (سرزمين) سبا خبر بزرگِ يقيني، براي تو آورده ام.* در حقيقت من (درآن جا) زني را يافتم كه بر آنان زمامداري مي كرد، و از هر چيزي (به او) داده شده بود، و برايش تخت بزرگي بود.* او و قومش را يافتم درحالي كه براي خورشيدي كه غير از خداست، سجده مي كنند؛ و شيطان كارهاي آنان را برايشان آراست، و آنان را از راه (خدا) بازداشت؛ و آنان ره نمون نمي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه هدهد در خدمت سليمان پيامبر عليه السلام بود، ولي در اثر غيبت بدون اطلاع، مورد خشم سليمان واقع شد.

در اين آيات اشاره شده كه هدهد به سفر يمن رفت و وقتي به نزد سليمان بازگشت، علت غيبت خود را توضيح داد.

2. برخي نوشته اند كه سليمان از سرزمين شام براي زيارت كعبه و انجام مناسك حج به مكه آمد و در مسير خود به طرف جنوب متمايل شد و از كنار يمن گذشت و از اين رو هدهد به نزديك قصر ملكه ي سبأ رفت و اخبار عجيب آن را آورد. «1»

3. هدهد پس از بازگشت بي درنگ به سليمان گفت:

«من خبري مهم و يقيني آورده ام كه حتي تو از آن اطلاع نداري.»

اين سخن هدهد و خبر سربسته و مهم او، حس كنجكاوي سليمان را برانگيخت و شايد خشم او را فرونشاند؛ چون متوجه شد كه هُدهد درپي كاري مهم، و غيبت او موجّه بوده است.

4. در دربار سليمان به جاي چاپلوسي، آزادي بيان وجود داشت، به طوري كه مأموران كوچك هم به

خود اجازه مي دادند كه به سليمان بگويند:

ما چيزي مي دانيم كه تو نمي داني!

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 173

5. دراين جا اين پرسش ممكن است مطرح شود كه آيا سليمان از وجود قوم سبأ بي خبر بود؟

پاسخ آن است كه سليمان پيامبر قاعدتاً از وجود كشور يمن اطلاع داشت، اما به خاطر دوري مسافت يمن تا شام، اخبار آن جا دير مي رسيد، و از ويژگي هاي جزئي آن اطلاع حاصل نشده بود. (هرچند اين سخن هدهد است و ممكن است سليمان از راه علم غيب از اين مطالب آگاهي داشته است.) «1»

6. هدهد در چند جمله وضعيت حكومت، مذهب و امكانات قوم سبأ را بيان كرد:

- در يمن زني حكومت مي كند.

- آنان امكانات و مواهب زيادي در اختيار دارند.

- تخت پادشاهي ملكه ي سبأ بزرگ (و فرمانروايي او وسيع) است.

- وضعيت آيين و فرهنگ آن كشور شرك آلود است و آنان آفتاب پرست، گمراه و تحت تأثير شيطان هستند.

7. به حكومت رسيدن زنان، سابقه اي طولاني در تاريخ بشريت دارد، به طوري كه در عصر سليمان پيامبر، ملكه ي سبأ برقلمرو وسيع يمن حاكم بود و امكانات زيادي در اختيار داشت.

8. مقصود از «عَرْش عظيم» تخت بزرگ حكومت است كه ظاهراً كنايه از قلمرو وسيع و حكومت مقتدر ملكه ي سباست. اين نوعي تعريض به سليمان است كه گمان مبرتو تنها حاكم اين دنيا هستي، بلكه حكومتي بزرگ دركنار تو برپا شده است.

9. در اين آيات نخست به آفتاب پرستي ملكه ي سبا، سپس به آفتاب پرستي قوم او اشاره شده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 174

آري؛ معمولًا مردم پيرو حاكم خود هستند و از آيين و دين او تبعيت مي كنند.

10. گاهي شيطان با وسوسه ي انسان ها نظام ارزش ها را در نظرشان واژگونه مي سازد و شرك را زيبا جلوه مي دهد و مانع راه حق مي شود.

11. هُدهد با توجه به ظواهر اعمال قوم سبأ پيش بيني كرد كه آنان قابل هدايت نيستند؛ زيرا مشاهده كرد كه آنان آفتاب را مي پرستند و حتي اين كار خود را نيكو مي دانند و بدان عشق مي ورزند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مأموران اطلاعاتي، اخبار مهم و يقيني را به رهبران جامعه برسانند (تا تصميم گيري بر پايه ي صحيحي استوار شود).

2. در فضاي حكومت حق گرايان، آزادي بيان وجود دارد، به طوري كه افراد عادي هم مي توانند مطالب خود را با رييس حكومت در ميان بگذارند.

3. مأموران اطلاعاتي به همه ي جوانب بنگرند و موضوع را از نظر حكومتي، مذهبي و امكانات مادي بررسي و تحليل نمايند.

4. ممكن است افراد كوچك از اخبار بزرگ آگاهي يابند (پس به علم خود مغرور نشويد و افراد را دست كم نگيريد).

5. برخي زنان توانايي برپايي حكومت هاي بزرگ را دارند. «1»

6. گاهي شيطان درنگرش انسان ها و نظام ارزشي آنان دخالت مي كند و ارزش ها را دگرگونه جلوه مي دهد (پس مراقب باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 175

قرآن كريم درآيات بيست و پنجم و بيست و ششم سوره ي نمل به دلايل توحيد و لزوم يكتاپرستي اشاره مي كند و مي فرمايد:

25 و 26. أ لّايَسْجُدُوا للَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الخَبْ ءَ فِي السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ* اللَّهُ لا إلَهَ إلَّاهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيمِ

كه سجده نكنند براي خدايي كه پنهانِ در آسمان ها و زمين را بيرون مي آورد، و آنچه را پنهان مي داريد و آنچه را آشكار مي كنيد مي داند!* خداست، كه هيچ معبودي جز او نيست، پروردگار تخت بزرگ (جهانداري و تدبير هستي) است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن در مورد اين آيه دو ديدگاه دارند:

برخي آن را دنباله ي كلام هدهد و برخي كلام جداگانه از خدا مي دانند كه در بين نقل گفت وگوي هدهد با سليمان، اين دو جمله ي معترضه را در مورد توحيد بيان كرده است. «1»

البتّه احتمال اول با سياق و ظاهر آيه سازگارتراست.

2. واژه ي «خَبْأ» به معناي هرچيز پنهان و پوشيده است و در اين جا اشاره به خارج ساختن موجودات از پوشش عدم و آشكار كردن وجود آنها «2» و يا اشاره به علم پروردگار درمورد غيب آسمان ها و زمين است؛ يعني خدا اسرار نهفته ي زمين و آسمان را مي داند. «3»

3. آيه ي اوّل به «توحيد عبادي» اشاره كرده و دليل آن را آفرينش و علم بي پايان خدا بيان كرده است؛ يعني انسان بايد كسي را بپرستد كه آسمان ها

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص:

176

و زمين را آفريده و از اسرار آنها آگاه است؛ نه موجودي هم چون خورشيد را كه خود مخلوق خداست و احاطه ي علمي به چيزي ندارد.

4. در آيه ي دوّم به «توحيد ذاتي و توحيد ربوبيت» اشاره شده است؛ يعني پرورشگر جهان هستي خداست، همان خدايي كه يكتاست.

آموزه ها و پيام ها:

1. به توحيد ذاتي، عبادي و ربوبي اعتقاد داشته باشيد.

2. آفرينش و علم خدا دليل بر توحيد عبادي اوست (پس غير او را نپرستيد).

***

قرآن كريم در آيات بيست و هفتم و بيست و هشتم سوره ي نمل به واكنش پژوهشگرانه ي سليمان و نامه ي آزمايشگرانه ي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

27 و 28. قَالَ سَنَنظُرُ أصَدَقْتَ أمْ كُنتَ مِنَ الكَاذِبِينَ* اذْهَب بِكِتَابِي هَذَا فَأ لْقِهِ إلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ

(سليمان) گفت: «بزودي خواهيم ديد كه آيا راست گفتي يا از دروغگويان بودي؟

* اين نامه ي مرا ببر و به سوي آنان بيفكن؛ سپس از آنان روي برتاب و ببين چه چيزي بازمي گردانند؟ (و چه عكس العملي نشان مي دهند؟)»

نكته ها و اشاره ها:

1. سليمان اخبار هدهد را بدون تحقيق نپذيرفت، اين كار مي تواند چند دليل داشته باشد:

اوّل آن كه، اخبار او در مورد يك ملت و اعتقادات و حكومت آنان بود؛ بنابراين بايد دقت لازم صورت مي گرفت كه خبر دقيق و صحيح باشد.

دوّم آن كه، هدهد يك بار خطا كرده و بدون اطلاع غيبت نموده بود، پس اين احتمال وجود داشت كه براي نجات خود دروغي بافته باشد؛ پس بايد تحقيق مي كردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 177

2. هدهد مأموريت يافت نامه اي را به سوي گروهي از مردم سبأ بيفكند، مثلًا هنگامي كه ملكه ي سبأ در ميان مشاوران قوم خود بود نامه را بيندازد تا همه ببينند و با تعجب به نامه ي يك پرنده بنگرند و از محتواي آن آگاه شوند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خبر واحد مأموران اطلاعاتي را بدون تحقيق نپذيريد و درمورد روابط بين المللي دقت بيش تري بنماييد.

2. رهبران كشورها با نامه نگاري، رهبران كشورهاي ديگر را بيازمايند و مواضع آنان را بسنجيد.

3. سفيران دولت ها هنگام ارائه ي نامه ها به واكنش كشورها توجه كنند.

***

قرآن كريم درآيات بيست و نهم تا سي و يكم سوره ي نمل به محتواي نامه ي سليمان و آداب نامه نگاري او اشاره مي كند و مي فرمايد:

29- 31. قَالَتْ يَا أ يُّهَا المَلأُ إنِّي ا لْقِيَ إلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ* إنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* أ لّاتَعْلُوا عَلَيَّ وَأتُونِي مُسْلِمِينَ

(ملكه سبا) گفت: «اي اشراف! در واقع من نامه ي ارجمندي به سويم افكنده شده است؛* در حقيقت آن (نامه) از سليمان است، و آن (نوشته، چنين است) كه: به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز؛* برمن برتري جويي نكنيد، و تسليم شده، نزد من آييد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. نامه اي كه هدهد برده و در ميان قوم سبأ انداخته بود، به دست ملكه ي آنان رسيد و او كه آوازه ي سليمان را شنيده بود

وقتي اين نامه ي غير عادي را

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 178

ديد، بزرگان قوم را جمع كرد تا در مورد نامه با آنان مشورت كند.

2. ملكه ي سبا، يا پيكِ نامه، يعني هدهد را ديده بود و از طريق اين نامه رسان غير عادي به اصالت آن پي برد و يا از قراين ديگر متوجه شده بود كه اين نامه ساختگي نيست.

3. نامه ي سليمان ارجمند بود و ارجمندي آن يا به خاطر محتواي پرارزش آن و نام خدا، و يا به خاطر مهر و امضاي سليمان بود كه نشان مي داد فرستنده ي آن شخص بزرگواري است.

البتّه مانعي ندارد كه همه ي اين امور مقصود بوده باشد. «1»

4. نكته ي جالب آن است كه ملكه ي سبأ درمورد نامه ي سليمان از روي انصاف سخن گفت و آن را پرارزش دانست؛ يعني از محتواي نامه به ارزشمند بودن آن و كرامت نويسنده پي برد.

در احاديث نيز از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

نامه ي انسان دليل عقل او و مقدار بصيرت اوست و فرستاده و شخصي كه براي نامه رساني انتخاب مي كند دليل مقدار فهم و زيركي اوست. «2»

5. نامه ي سليمان شامل سه بخش اساسي بود:

الف) معرفي خدا و صفات او؛

ب) سفارش درمورد كنترل نفس و جلوگيري از برتري جويي و سركشي (كه اين نوعي تهديد نيز به شمار مي آمد)؛

ج) سفارش به تسليم در برابر حق.

آري؛ در حقيقت، نامه ي سليمان بانگ بيدار باشي براي آفتاب پرستان بود، تا فطرت خفته ي آنان را بيداركند كه به دنبال حقيقت بگردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 179

6. در اسلام نامه نگاري آدابي دارد كه در احاديث آمده است؛ از جمله اين كه:

الف) نامه را با نام خدا آغاز كردن، همان طور كه سليمان اين كار را كرد.

ب) نامه را مهر كردن كه ارزش و كرامت نامه به مُهر (و امضاي) آن است.

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هنگامي كه خواست نامه اي براي پادشاهان عجم بنويسد، دستور داد انگشتري ساختند كه نگين آن «لا إله إلا اللَّه محمّد رسول اللَّه» بود و با آن نامه را مهركرد. «1»

ج) امام علي عليه السلام در بخشنامه اي در مورد نامه هاي اداري به كارمندانش سفارش كرد كه

نوك قلم ها را تيز كنيد و سطرها را به هم نزديك سازيد و مطالب زايد و اضافي را از نامه هايتان حذف كنيد و بيش تر به معاني توجه كنيد و از پرگويي بپرهيزيد، كه اموال مسلمان تحمّل اين هزينه ها و زيان ها را ندارد. «2»

د) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

دادن جواب نامه واجب است، همان طور كه جواب سلام واجب است. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. در برخورد با نامه ي ديگران با انصاف قضاوت كنيد.

2. نامه ي ديگران را با دقت بخوانيد و در هنگام نقل، كامل حكايت كنيد.

3. نامه را با نام خدا آغاز كنيد.

4. پيام پيامبران الهي، نفي برتري طلبي و تسليم در برابر (حق) است.

5. يكي از روش هاي ديرين ارتباطات، نامه نگاري است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 180

زني كه پادشاهي كرد

قرآن كريم در آيات سي و دوم و سي و سوم سوره ي نمل به مشاوره ي ملكه ي سبأ با اشراف قومش اشاره كرده، مي فرمايد:

32 و 33. قَالَتْ يَا أ يُّهَا المَلأُ أفْتُونِي فِي أمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أمْراً حَتَّي تَشْهَدُونِ* قَالُوا نَحْنُ اوْلُوا قُوَّةٍ وَاولُوا بَأسٍ شَدِيدٍ وَالأمْرُ إلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأمُرِينَ

(ملكه) گفت: «اي اشراف به من در مورد كارم پاسخ دهيد، كه در مورد هيچ كاري (تصميم خود را) قطعي نكرده ام، تا اين كه [نزد من حاضر شويد.»* (اشراف) گفتند: «ما قدرتمند و سخت نيرومند (و جنگ آور) هستيم، و [لي اختيار] كار با توست؛ پس ببين چه فرمان مي دهي؟»

نكته ها و اشاره ها:

1. ملكه ي سبأ از اشراف قومش خواست كه «فَتوا» دهند. فتوا در اين جا در اصل به معناي پاسخ دادن در مورد مسائل مشكل و پيچيده است و ريشه ي اصلي اين لغت «فتي (نوجوان) است؛ پس ممكن است اين واژه نخست به معناي پاسخ هاي جالب، تازه و نورس به كار رفته، سپس به پاسخ تمام مسائل فتوي گفته شده باشد. «1»

2. ملكه ي سبأ با به كاربردن واژه ي «فتوي» به بزرگان قومش گوش زد كرد كه اولًا مسئله ي نامه ي سليمان پيچيده و مشكل است؛ و ثانياً، در پاسخ دادن دقت كنند

و ثالثاً، سخن تازه و طرح جديد ارائه كنند.

3. اشراف قوم سبأ گفتند ما هم قوت داريم؛ يعني هم لشكري عظيم داريم و هم جنگنده و كارآزموده و شجاع هستيم؛ يعني به آمادگي لشكر از نظر كميت و كيفيت اشاره كردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 181

4. اطرافيان ملكه ي سبأ افراد ترسويي نبودند و از قدرت عظيم سليمان نمي ترسيدند و با موضع گيري قدرتمندانه سعي كردند كه به ملكه ي سبأ دل گرمي بدهند.

ولي با اين همه، آنان افرادي جنگ طلب بودند و درمورد مطالب نامه ي سليمان فكر نكردند و جنبه ي هدايتي آن را فراموش كردند و به سليمان به چشم دشمن نگريستند.

5. در هنگام مشورت، افراد بايد نظر خود را بدهند، ولي نبايد ديدگاه خود را بر رهبري تحميل كنند.

و قرآن نيز به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه با مردم مشورت كن، سپس هنگامي كه تصميم گرفتي، بر خدا توكّل كن. «1»

آري؛ تصميم نهايي با رهبر جامعه است؛ چون او نظريات مختلف را مي شنود و با در نظر گرفتن مصلحت هاي كلي كشور و جامعه تصميم مي گيرد، كه گاهي تصميم او با نظر اكثريت موافق است و گاهي مخالف.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران جامعه، قبل از تصميم گيري در امور مهم، با بزرگان و سران كشور مشورت كنند.

2. اطرافيان به رهبران جامعه دل گرمي بدهند و از موضع قدرت سخن بگويند.

3. اطرافيان نظر مشورتي خود را بر رهبري تحميل نكنند كه تصميم گيري نهايي با رهبر است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 182

قرآن كريم در آيات سي و چهارم و سي و پنجم سوره ي نمل به قانون فسادگري پادشاهان و تصميم سازي اصولي و آزمايشگرانه ي ملكه ي سبأ اشاره كرده، مي فرمايد:

34 و 35. قَالَتْ إنَّ المُلُوكَ إذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أعِزَّةَ أهْلِهَا أذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ* وَإنِّي مُرْسِلَةٌ إلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ المُرْسَلُونَ

(ملكه) گفت: «براستي كه سلطان ها هنگامي كه وارد آبادي مي شوند آن را تباه مي كنند، و عزيزان اهلش را خوار مي گردانند، و اينچنين مي كنند.

* و در واقع من هديه اي به سوي آنان مي فرستم، پس بنگرم كه فرستادگان با چه چيزي باز مي گردند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ملكه ي سبأ، بانويي فهميده و تحليل گر بود، به طوري كه تسليم جنگ طلبي اطرافيان خود نشد.

او نخست مطلب را از نظر قوانين اجتماعي بررسي كرد و فكر كرد كه اگر سليمان پادشاه باشد و با او جنگ كنيم و شكست بخوريم، او تمام منطقه را به فساد و ويراني مي كشد.

و دوم، براساس اين تحليل جامعه شناختي كوشيد كه با طرح يك نقشه سليمان را آزمايش كند، تا اطمينان يابد كه آيا او پادشاه است يا پيامبر؟

2. ملكه ي سبأ مي دانست كه پادشاهان علاقه ي زيادي به هدايا دارند، و نقطه ضعف آن ها همين جاست؛ از اين رو گفت كه من هديه ي مهمي براي او مي فرستم تا ببينم كه چه واكنشي نشان مي دهد؛ اگر در برابر هديه وثروت

دنيا تسليم شد، پادشاه است و روش او ويرانگري است پس ما بايد با قدرت در برابر او بايستيم.

و اگر هديه ي ما را نپذيرفت و نسبت به دنيا بي اعتنا بود و بر حق طلبي خود اصرار داشت، پيامبر خداست، كه در اين صورت بايد روش عاقلانه اي در پيش بگيريم. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 183

3. از لحن قرآن استفاده مي شود كه ملكه ي سبأ هديه ي مهمي براي سليمان فرستاد اما مشخص نكرد كه جنس آن چيست و فرستاده چه كسي بود.

آري؛ اين روش قرآن است كه از ذكر مطالب جزئي و بي فايده خود داري مي كند.

4. هديه ي مالي، وسيله ي امتحان خوبي است و صف افراد حق طلب را از دنياطلبان جدا مي سازد؛ يعني دنياطلبان در برابر پيشنهادهاي مالي، كه گاهي تحت عنوان هديه، حق الزحمه و رشوه صورت مي گيرد، تسليم مي شوند و از راه مستقيم منحرف مي گردند، اما حق طلبان اين گونه نيستند.

5. قانون و برنامه ي پادشاهان در تاريخ اجتماعي بشر آن است كه هرگاه وارد سرزميني مي شوند، ويرانگري و فساد به بار مي آورند و عزيزان آن منطقه را ذليل مي كنند. «1»

زيرا پادشاهان افرادي مُستبد، ستمكار و اهل فساد و شهوت راني اند و از اين رو افراد چاپلوس و زورگو را جذب مي كنند و كساني را كه به خاطر عدالت و ظلم ستيزي، عزيز مردم هستند، كنار مي زنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مراكز تصميم سازي، تابع احساسات و جوّسازي جنگ طلبان نشوند، بلكه مسائل را به طور اصولي تحليل كنند.

2. (رفتار) دشمن خود را تحليل و پيش بيني كنيد و درمواردي

كه روشن نيست آزمايش كنيد.

3. افراد را با هداياي مالي امتحان كنيد و صف دنياگرايان را از آخرت گرايان جدا سازيد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 184

4. روش پادشاهان با آبادي و عزّت سازگار نيست.

***

قرآن كريم درآيات سي و ششم و سي و هفتم سوره ي نمل به واكنش زاهدانه ي سليمان در برابر هداياي ملكه ي سبأ و تهديد شديد آفتاب پرستان اشاره مي كند و مي فرمايد:

36 و 37. فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أتُمِدُّونَنِي بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آ تَاكُمْ بَلْ أ نْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ* ارْجِعْ إلَيْهِمْ فَلَنَأتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ

و هنگامي كه (فرستاده ي ملكه) نزد سليمان آمد، (سليمان) گفت: «آيا [مرا] با مال امداد مي رسانيد؟! پس آنچه خدا [به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلكه شما فقط به هديه خود شادمان مي شويد.* به سوي آنان بازگرد و (اعلام كن كه:) حتماً با لشكرياني به سراغ آنان مي آييم كه آنان هيچ قدرت مقابله با آنها را ندارند؛ و قطعاً آنان را از آن (سرزمين سبا) با خواري بيرون مي رانيم درحالي كه آنان (اسير و) كوچكند!»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرستاده ي ملكه ي سبأ همراه با هدايايي از سرزمين سبأ در يمن، به نزد سليمان آمد. او مي پنداشت كه سليمان از مشاهده ي منظره ي هدايا خوشحال مي شود، ولي سليمان كه پيامبر

الهي بود، اسير مال دنيا نشد و راه زهد را پيشه ي خود ساخت و هداياي ارزشمند آنان را بازگرداند.

2. اسيران دنيا در برابر هداياي مالي خوشحال مي شوند، اما مردان الهي اسير دنيا نيستند و دنيا را وسيله اي براي رسيدن به كمال و هدف خويش مي دانند و از اين رو هديه اي كه بخواهد آنان را از هدفشان بازدارد، قبول نمي كنند.

3. سليمان اظهار كرد كه خدا به من نعمت هايي (هم چون علم، معنويت، نبوت، ثروت و حكومت) داده است كه بهتر از هدايا و اموال دنيايي است،

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 185

يعني او مواهب الهي را منحصر در امور مالي نمي بيند و اسير دنيا نمي شود.

4. در حديثي از امام صادق صلي الله عليه و آله روايت شده كه

دنيا در پيشگاه خدا و در نظر پيامبران و اولياي الهي، كوچك تر از آن است كه به چيزي از آن شادمان گردند، يا (براي از دست دادن آن) ناراحت شوند؛ پس براي هيچ دانشمند و عاقلي سزاوار نيست كه از كالاي ناپايدار دنيا شادمان شود. «1»

البتّه مقصود اين گونه احاديث آن است كه شما امير دنيا باشيد نه اسير دنيا؛ يعني از دنيا براي بهبود زندگي و رفاه خود استفاده كنيد ولي اسير آن نباشيد، به طوري كه غم و شادي شما تابع دنيا شود.

5. در اين آيات خوانديم كه سليمان قوم سبأ را به لشكركشي و تبعيد تهديد كرد؛ اين تهديدها با چه هدفي صورت گرفت و آيا با شأن نبوت سليمان سازگار بود؟

پاسخ

آن است كه

اولًا، سليمان متوجه شد كه ملكه ي سبأ، با طرح نقشه اي خواسته است او را امتحان كند يا با اموال و هدايا بفريبد؛ از اين رو ناراحت شد و آنان را تهديد كرد كه چرا پاسخ حق طلبي ما را با حيله گري داديد.

ثانياً، قوم سبأ مردمي آفتاب پرست و بت پرست بودند و بت پرستي نوعي خرافه پرستي است و وظيفه ي پيامبران مبارزه با اين خرافات است.

سليمان در مرحله ي اول آنان را به صورت مسالمت آميز به راه خدا فراخواند، ولي آنان به جاي آن كه معجزه و دليل بطلبند، به فكر حيله و فريب افتادند؛ از اين رو سليمان در مرحله ي دوم تلاش كرد كه با تهديد آنان را از خرافه پرستي بازدارد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 186

6. هدف لشكركشي پيامبران الهي، كشتار نيست؛ از اين رو سليمان قوم سبأ را تهديد به قتل نكرد، بلكه با بيان انبوه لشكر خويش آنان را به تبعيد و خواري تهديد كرد؛ يعني تهديد آنان براي باز آمدن به راه حق پرستي بود و مي خواست كه آنان بهراسند و دست از آفتاب پرستي بردارند.

شايد هم اين تهديد به خاطر آن بود كه تبعيد از سرزمين آباد سبأ براي دنياطلبان، از كشته شدن سخت تر بود.

7. سليمان دشمنان خود را غافل گير نكرد، بلكه از مدت ها قبل اعلان جنگ كرد تا دشمن بتواند بينديشد و راه حق را انتخاب كند و اگر راه باطل را برگزيد آماده ي نبرد شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبر جامعه امير دنيا باشد، نه اسير دنيا.

2. هرگاه هداياي

مردم را ديديد، مواهب الهي را فراموش نكنيد.

3. خوشحالي (و ناراحتي) دنياطلبان تابع دنياست.

4. رهبران الهي مراقب دام هاي دنيا و طرح هاي دشمن باشند و فريب نخورند.

5. (اگر راه مسالمت آميز به نتيجه نرسيد) با قدرت و تهديد دربرابر مشركان بايستيد.

6. هداياي فريبكاران را رد كنيد و به توطئه گران پاسخي دندان شكن بدهيد.

7. رهبران الهي لشكري عظيم فراهم آورند، اما آن را براي اهداف الهي به كار گيرند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 187

قرآن كريم در آيات سي و هشتم تا چهلم سوره ي نمل به قدرت اطرافيان سليمان براي آوردن تخت او اشاره مي كند و مي فرمايد:

38- 40. قَالَ يَا أ يُّهَا المَلأُ أ يُّكُمْ يَأتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أنْ يَأ تُو نِي مُسْلِمِينَ* قَالَ عِفْريتٌ مِنَ الجِنِّ أ نَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أمِينٌ* قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الكِتَابِ أ نَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أنْ يَرْتَدَّ إلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أأشْكُرُ أمْ أكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ

(سليمان) گفت: «اي اشراف! كدام يك از شما تخت او را براي من مي آورد پيش از آن كه تسليم شده نزد من آيند؟»* زيركي از جنّيان گفت: «من آن را نزد تو مي آورم پيش از آن كه از جايگاهت برخيزي

درحالي كه قطعاً من براي اين (كار) نيرومندي درستكار هستم!»* كسي كه علمي از كتاب (الهي) نزدش بود، گفت: «من پيش از آن كه چشمت را بر هم زني، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامي كه (سليمان) آن (تخت) را نزدش ثابت ديد گفت: «اين از بخشش پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا سپاس گزاري مي كنم يا ناسپاسي مي نمايم؟! و هركس سپاس گزاري كند، پس فقط به سود خودش سپاس گزاري مي كند، و هركس ناسپاسي كند پس (زياني به خدانمي رساند؛ چرا) كه پروردگار من، توانگري ارجمند است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. درآيات پيشين بيان شد كه حضرت سليمان عليه السلام ملكه ي سبأ را به حق دعوت كرد و او هدايايي براي سليمان عليه السلام فرستاد تا بتواند به آفتاب پرستي خود ادامه دهد، ولي او هدايا را قبول نكرد و آنان را به لشگر كشي تهديد كرد.

ملكه ي سبأ تصميم گرفت كه خود براي تحقيق بيش تر به نزد سليمان بيايد؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 188

از اين رو به همراه گروهي از سران قوم سبأ از يمن به سوي سليمان حركت كرد، تا ببيند سليمان چه آييني دارد.

2. خبر حركت ملكه ي سبأ به سليمان رسيد و او تصميم گرفت كه با انجام كاري اعجازآميز و قدرت نمايي شگرف، تعجّب ملكه ي سبأ را برانگيزد و او را متوجه سازد كه سليمان به قدرت ما فوق طبيعي خدا متصل است، تا به راحتي، آيين توحيد را بپذيرد.

3. سليمان از اطرافيان خود خواست كه تخت ملكه ي

سبأ را در مدت كوتاهي از يمن به صورت اعجازآميزي بياورند، به طوري كه قبل از رسيدن ملكه ي سبا، تخت او نزد سليمان باشد تا او اين حركت اعجازآميز را ببيند و به حقّانيت نبوّت سليمان پي ببرد.

4. دو نفر براي آوردن تخت اعلام آمادگي كردند، يكي عفريتِ جن بود كه گفت: من قبل از آن كه از جا برخيزيد آن را مي آورم.

و ديگري آصف بن برخيا بود كه گفت: من آن را در كم تر از يك چشم برهم زدن مي آورم.

ظاهر آيه آن است كه نفر دوّم (يعني آصف بن برخيا) اين كار را به عهده گرفت و انجام داد.

5. «عِفريت» به معناي فرد زيرك و قوي يا فرد گردن كش و خبيث است و در اين جا معناي اول مناسب تر است، زيرا اين عفريت از اطرافيان سليمان بود. «1»

6. در مباحث اعجاز بيان شده كه افراد غير مؤمن نيز مي توانند با رياضت هاي سخت و مبارزه با نفس، كارهاي خارق العاده انجام دهند.

هرچند كارهاي آنان محدود و مغلوب است.

از اين رو «عفريت» زمان بيش تري را براي آوردن تخت پيشنهاد كرد؛

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 189

چون قدرت او محدودتر بود.

7. توانايي و امانت داري دو شرط اساسي براي مأموران حكومت است و بدون آنها كارهاي جامعه به سامان نمي رسد.

8. مفسران نام شخصي را كه دانشي از كتاب داشت، «آصف بن برخيا» گفته اند، او فردي با ايمان، دانشمند و از نزديكان سليمان عليه السلام بود و اورا وزير و خواهر زاده ي سليمان دانسته اند كه وصي

سليمان نيز بود. «1»

9. مقصود از دانشي كه آصف بن برخيا از كتاب داشت، چيست؟

او آگاهي عميقي از كتاب هاي آسماني يا لوح محفوظ (: علم الهي) داشت، به طوري كه به او قدرت فوق العاده اي بخشيده بود. و به همين خاطر توانست تخت ملكه ي سبأ را از گوشه ي كاخ او در يمن، درچشم برهم زدني نزد سليمان حاضر سازد.

برخي از مفسران برآن اند كه آصف بن برخيا از «اسم اعظم الهي» با خبر بوده است؛ همان نام بزرگي كه همه چيز در برابر آن خاضع مي شوند و به انسان قدرت فوق العاده مي دهد.

البتّه اسم اعظم الهي از مقوله ي الفاظ نيست كه كلمه اي گفته شود و كاري بزرگ صورت گيرد، بلكه منظور آن است كه انسان محتواي نام الهي را در وجود خود پياده كند و با آن تكامل، يابد و مظهر اسم الهي شود. اين تكامل معنوي به او علم و قدرت فوق العاده مي بخشد. «2»

10. سليمان پيامبر مي توانست خودش آن كار اعجاز آميز را انجام دهد، اما خواست كه مقام آصف بن برخيا، كه وصي او بود، برهمگان معلوم شود و درضمن، شاگردان او بتوانند توانايي هاي خود را به نمايش بگذارند كه دليل

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 190

بر عظمت رهبر و استاد آنها بود.

11. در احاديث روايت شده كه برخي اصحاب از پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد «كسي كه دانشي از كتاب داشت» در آيه ي فوق پرسيدند؟

و حضرت فرمود: او وصيّ برادرم، سليمان بن داود است.

و نيز

از آن حضرت درمورد آيه ي 43 سوره ي رعد پرسيدند كه از شخصي سخن مي گويد كه «دانش كتاب نزد اوست»؟

حضرت فرمودند: او برادرم علي بن ابي طالب است. «1»

البتّه جالب آن است كه در مورد آصف تعبير «دانشي از كتاب» مي كند كه مقصود علم جزئي است و در مورد امام علي عليه السلام تعبير «دانش كتاب» مي كند كه علم كلّي است.

12. چرا سليمان بدون اجازه تخت ملكه ي سبأ را از كاخ او خارج ساخت؟

پاسخ آن است كه اولًا اين كار براي هدف بزرگ هدايت او و نشان دادن معجزه بود و ثانياً، معمولًا پادشاهان از خود چيزي ندارند، بلكه همه از آنِ مردم است و پيامبران نيز حقّ تصرف در اموال عمومي را دارند.

13. در آيات فوق بيان شد كه آصف، در چشم برهم زدني، تخت ملكه ي سبأ را از يمن آورد و نزد سليمان حاضر كرد. اين كار خارق العاده و اعجاز آميز بود.

خارق العاده به معناي انجام دادن كار محال نيست، بلكه به معناي آن است كه شخصي بتواند با نيروي برتر، برخلاف قوانين رايج طبيعي عمل كند، و كاري را بكند كه ديگران درآن شرايط نمي توانند بكنند.

شايد آصف با دانش برتري كه داشت تخت را به صورت امواج نور و باسرعت نور منتقل كرد يا كاري ديگر نمود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 191

15. سليمان نعمت ها را از خدا و وسيله اي براي امتحان سپاس گزاري خويش مي دانست.

اين روي كردِ سليمان نسبت به نعمت هاي الهي، انسان را از ناسپاسي و كفران بازمي دارد

و يكي از معيارهاي شناخت و جدايي دنيا طلبان مغرور از مردان الهي است.

16. هركس سپاس گزاري كند به سود خودش است، زيرا شكر نعمت، نعمتت افزون كند.

و هركس كفران و ناسپاسي نمايد به خدا زياني نمي رساند؛ زيرا خدا توانگر است، ولي در هر حال خدا كريم است و حتي به افراد ناسپاس نعمت مي دهد.

17. سپاس نعمت گاهي با گفتار است و گاهي با عمل. شكر عملي آن است كه انسان اسراف نكند و نعمت هاي الهي را در مسير و هدف اصلي مصرف كند نه در راه كفر و گناه.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا به مردان الهي، قدرت هاي فوق العاده عنايت مي كند تا براي هدايت مردم كارهاي معجزه آسا انجام دهند.

2. گاهي اعجاز، درسرعت عمل است.

3. جنيّان نيز درخدمت سليمان بودند.

4. مأموران حكومتي بايد افرادي توانا و امانت دار باشند.

5. به مأموران و اطرافيان خويش فرصت دهيد تا توانايي هاي خود را بروز دهند.

6. نعمت هاي الهي براي امتحانِ سپاس گزاري و ناسپاسي شماست.

7. سود سپاس گزاري و زيان ناسپاسي هر كس، به خود او بازمي گردد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 192

قرآن كريم در آيات چهل و يكم تا چهل و سوم سوره ي نمل به آزمايش ملكه ي سبأ و يكتاپرست شدن او اشاره مي كند و مي فرمايد:

41- 43. قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أتَهْتَدِي أمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ* فَلَمَّا. جَاءَتْ قِيلَ أهَكَذَا عَرْشُكِ

قَالَتْ كَأ نَّهُ هُوَ وَاوتِينَا العِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ* وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ

(سليمان) گفت: «تخت او را برايش ناشناس سازيد؛ تا ببينيم آيا ره نمون مي شود، يا از كساني است كه ره نمون نخواهند شد؟!»* و هنگامي كه (ملكه) آمد، (به او) گفته شد: «آيا تخت تو اين گونه است؟» گفت:

«چنانكه گويي اين، آن است! و پيش از اين به ما دانش داده شد و تسليم شده بوديم.»* و آنچه را جز خدا همواره مي پرستيد، اورا (از خدا پرستي) بازداشت، [چرا] كه او از گروه كافران بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. سليمان پيامبر صلي الله عليه و آله مي خواست با آوردن تخت و تغييرات ظاهري آن، هوش ملكه ي سبأ را آزمايش كند و هدف او از اين آزمايش آن بود كه ميزان عقل و منطق او را دريابد و ببيند كه با چه نوع دلايلي در باب مسائل عقيدتي با او سخن بگويد.

يا ببيند ملكه ي سبأ تا چه اندازه توانايي پذيرش مسئوليت حكومتي يا شايستگي همسري را دارد. «1»

2. مقصود از «هدايت ملكه ي سبأ» ره نمون شدن او براي شناخت تخت خود، يا هدايت او به راه خدا از طريق شناخت معجزه بود. ظاهر آيه با معناي اول سازگارتر است، اما به هرحال معناي اول مقدمه ي معناي دوم است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 193

3. هنگامي كه از ملكه ي سبأ پرسيدند اين تخت توست؟

با هوشمندي جواب داد گويا اين همان تخت من است. اگر

مي گفت شبيه آن است، خطا كرده بود و اگر مي گفت خود آن است، خلاف احتياط سخن گفته بود، چون آوردن تخت او به صورت عادي و در مدتي كوتاه بعيد به نظر مي رسيد.

4. از لحن ملكه ي سبأ استفاده مي شود كه او تخت خود را شناخته و متوجه شده بود كه اين كار معجزه آسا براي آزمايش و هدايت اوست. از اين رو بلا فاصله اشاره كرد كه ما قبلًا به نبوّت سليمان پي برده و تسليم حق شده بوديم، پس نيازي به معجزه ي جديد و آزمايش و هدايت ما نيست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مبلّغان الهي هركس را با روش مناسب او آزمايش و هدايت كنند.

2. رهبران الهي هوش رهبران مخالف خود را بيازماييد (و متناسب با آنان برنامه ريزي كنند و با آنان سخن بگويند).

3. به پرسش مردان الهي، با دقت و احتياط پاسخ دهيد و تسليم حق باشيد.

4. چه بسا مي توان (با ارسال نامه «2» و گفت وگو) و آوردن دلايل (اعجازآميز) ملتي را از شرك نجات داد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 194

قرآن كريم در آيه ي چهل و چهارم سوره ي نمل به آزمايش دوم ملكه ي سبأ و اعتراف و تسليم او اشاره كرده، مي فرمايد:

44. قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأسْلَمْتُ

مَعَ سُلَيْمَانَ للَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ

به او گفته شد: «داخل صحن [قصر] شو!» و هنگامي كه آن را ديد، پنداشت كه آن آبگيري ژرف است، و دو ساق (پاي) ش را نمايان كرد، (تا وارد آب شود، ولي سليمان) گفت: «در واقع اين صحن صافي از بلورها است.» (ملكه ي سبا) گفت: «پروردگارا! درحقيقت من به خودم ستم كردم؛ و (اينك) با سليمان تسليم خدايي شدم كه پروردگار جهانيان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. بسياري از مفسران قرآن نوشته اند كه سليمان عليه السلام قبل از ورود ملكه ي سبأ، دستور داد كه كاخي مجلل تهيه كنند و تالار يا حياط قصر را از بلور صاف بسازند. «1»

تا بدين وسيله ملكه ي سبأ قدرت و هنر دستگاه حكومتي سليمان را دريابد و متوجه شود كه تمام تخت و تاج زيبا و باشكوه او در برابر آن كوچك است. اين كار سليمان عليه السلام هرچند هزينه ي زيادي در برداشت، ولي موجب شد كه ملكه ي سبأ تسليم حق شود و نيازي به لشكركشي نباشد.

مسلماً لشكركشي سليمان به سرزمين يمن مخارج بيش تر و ضايعات فراواني به دنبال داشت. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 195

2. در اين آيه اشاره شده كه ملكه ي سبأ اعتراف كرد كه قبلًا به خويشتن ستم كرده كه آفتاب پرست بوده است. آفتاب پرستي شرك است و شرك، نوعي ظلم به خويش است كه انسان با تمام استعدادهايش در برابر موجودي پست تر از خود سجده كند.

3. ملكه ي سبأ قبلًا متوجه حقانيّت نبوّت سليمان عليه السلام شده و مسلمان

شده بود، اما اكنون با ديدن معجزات و حقايق ديگر به مرتبه ي بالاتري از ايمان رسيده بود؛ از اين رو مجدداً تسليم پروردگار شد و ايمان آورد و مسلمان شد.

آري؛ تسليم حق شدن و اسلام، دين همه ي پيامبران الهي بود.

4. ملكه ي سبأ گفت: من به همراه سليمان تسليم پروردگار شدم؛ يعني راه خدا راه همراهي و برابري است، نه راه پادشاهان ستمگر كه يكي اسير و ديگري امير است.

5. در قرآن كريم در مورد پايان كار ملكه ي سبأ كه به خيل مؤمنان صالح پيوست مطلبي بيان نشده است كه آيا به كشور خود بازگشت يا همسر سليمان شد يا با يكي از پادشاهان يمن به نام تُبَّع ازدواج كرد.

البتّه اين مطالب چون فوايد تربيتي و هدايتي نداشته در قرآن نيامده است، ولي مشهور آن است كه ملكه ي سبأ با سليمان ازدواج كرد. «1»

6. . داستان سليمان با يادآوري علم سليمان آغاز و با تسليم ملكه ي سبأ به درگاه الهي پايان مي پذيرد. اين داستان براي پيامبر صلي الله عليه و آله و مسلمانان مكه كه تحت فشار مشركان بودند، بسيار الهام بخش و اميدآفرين و نوعي دل داري به آنان بود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 196

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي صحنه هاي عجيب كشور را به رهبران ديگر نشان دهند تا عظمت علم، هنر و صنعت آنها را دريابند.

2. اگر به اشتباه خود پي برديد، اعتراف كنيد و تسليم حق شويد.

3. هدف رهبران الهي، حكومت بر ديگران نيست، بلكه همراه شدن با آنان، در تسليم

در برابر پروردگار است.

***

ماجراي قوم ثمود و صالح پيامبر

قرآن كريم در آيه ي چهل و پنجم سوره ي نمل به ماجراي قوم ثمود و اختلاف آنان در برابر دعوت توحيدي صالح پيامبر اشاره مي كند و مي فرمايد:

45. وَلَقَدْ أرْسَلْنَا إلَي ثَمُودَ أخَاهُمْ صَالِحاً أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ

و يقيناً به سوي (قوم) ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم كه: خدا را بپرستيد؛ و بناگاه آنان دو دسته ي (مؤمن و كافر) شدند، كه با يكديگر كشمكش مي كردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. سرگذشت صالح پيامبر عليه السلام و قوم ثمود در سوره هاي متعدد قرآن، هم چون اعراف، هود، اسراء و شعراء آمده و درهر مورد از زاويه اي خاص بدان توجه شده است. «1» در اين سوره نيز اين سرگذشتِ چهارمين پيامبر است كه بيان مي شود.

2. صالح يكي از پيامبران الهي است كه درميان قوم «ثمود» برانگيخته شد. او در يك منطقه ي كوهستاني ميان حجاز و سوريه (: شام) زندگي مي كرد «2» و برخي مفسران برآن اند كه او در منطقه ي يمن زندگي مي كرد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 197

3. تعبير «أخاهُم» به معناي «برادرشان» است؛ يعني صالح را برادر قوم خويش مي خواند. اين تعبير نهايت دل سوزي صالح را نسبت به ملت خويش نشان

مي دهد.

4. در اين آيه هدف اساسي صالح را دعوت به يكتاپرستي و توحيد معرفي كرده است. آري؛ اين اصل اساسي و زيربناي دعوت همه ي پيامبران الهي است.

5. در اين آيه به درگيري دو گروه در قوم ثمود اشاره شده است و در آيه ي 75 سوره ي اعراف اين دو گروه را مؤمنان مستضعف و كافران مستكبر مي خواند كه درباره ي نبوت صالح و معارفي كه آورده بود به كشمكش و بحث پرداختند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فراخون به توحيد هدف پيامبران الهي است.

2. در طول تاريخ، دعوت پيامبران، موافقان و مخالفاني داشته است.

3. رهبران الهي و مبلغان ديني براي ملت خود هم چون برادر باشند.

***

قرآن كريم در آيات چهل و ششم و چهل و هفتم سوره ي نمل به گفتمان صالح با قومش و فال بد آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

46 و 47. قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الحَسَنَةِ لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ* قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أ نْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ

(صالح) گفت: «اي قوم [من ! چرا پيش از نيكي، به بدي شتاب مي ورزيد؟! چرا از خدا طلب آمرزش نمي كنيد؟ باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد.»* (قوم ثمود) گفتند: «به تو و به كساني كه با تو هستند فال بد زديم.» (صالح) گفت: «فالِ (نيك و) بد شما نزد خداست؛ بلكه شما

تفسير قرآن

مهر جلد پانزدهم، ص: 198

گروهي هستيد كه آزمايش مي شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و آيه ي 77 سوره ي اعراف استفاده مي شود كه صالح پيامبر، قوم خود را اندرز داد و از عذاب الهي برحذر داشت، ولي آنها پند نگرفتند و با اصرار از صالح خواستند كه اگر راست مي گويي، عذاب موعود را بر ما فرو فرست.

2. پس از اين همه لجاجت و سركشي بازهم صالح پيامبر آنان را اندرز داد كه براي نزول عذاب تلاش نكنيد، چون اگر عذاب الهي فرا رسد شما نابود خواهيد شد؛ پس اگر نشانه و معجزه ي راست گويي مرا مي خواهيد، نشانه هاي نيك بخواهيد. «1»

3. در اين آيات اشاره شده كه طلب آمرزش و استغفار زمينه ساز نزول رحمت الهي است؛ زيرا استغفار گناهان انسان را پاك مي كند و ظرف وجود آدمي را براي فرود رحمت الهي آماده مي سازد.

4. قوم ثمود، نسبت به صالح پيامبر و ياران او فال بد مي زدند و بدبختي ها، مشكلات و خشك سالي را نتيجه ي قدم آنان مي پنداشتند. آنان مي خواستند با اين حربه ي خرافي، منطق نيرومند صالح را درهم بكوبند.

5. صالح پيامبر صلي الله عليه و آله به آنان پاسخ داد كه «فال بد» و بخت و طالع و پيروزي و شكست شما همه نزد خداست؛ خداي حكيمي كه طبق شايستگي هاي افراد نعمت مي دهد و شايستگي ها هم بازتاب عقايد، اعمال و گفتار شماست.

6. «طَيَّرنا» دراصل به معناي پرنده است و از آن جا كه عرب ها به پرندگان فال بد مي زدند، اين تعبير براي فال بد زدن آمده است.

مثلًا اگر پرنده اي از طرف چپ به راست حركت مي كرد آن را به فال بد مي گرفتند و دليل شكست و ناكامي خود

مي دانستند. «2»

فال بد مخصوص عصر جاهليت عرب نيست. اين خرافه در جهان امروز نيز ديده مي شود، مثل اعتقاد به نحس بودن عدد 13 و هنوز در برخي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 199

مكان ها بازار رمالان و فال گيران رونق دارد. حتي گاهي در انتخابات رياست جمهوري آمريكا اين گونه پيش گويي ها رونق مي گيرد و دست به دامن پيش گويان مي شوند كه چه كسي پيروز مي شود.

7. اسلام با خرافات و فال زدن مقابله كرده كه نمونه ي آن در همين آيه مشهود است. قرآن از قول صالح پيامبر حكايت مي كند كه فال شما وسرنوشت شما نزد خداست و شما در زندگي مورد آزمايش قرار گرفته ايد و مشكلات و مصيبت ها بر اثر اعمال بد شماست؛ پس به دنبال خرافات و فال بد زدن نرويد بلكه بكوشيد با اصلاح كارها و برنامه هاي خودتان مشكلات را برطرف سازيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. به سوي نيكي ها بشتابيد و چيزهاي بد را طلب نكنيد.

2. استغفار زمينه ساز رحمت الهي است.

3. فال بد زدن خرافه اي بيش نيست و سرنوشت شما به دست خداست.

4. آزمايش هاي الهي را به فال بد تفسير نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات چهل و هشتم و چهل و نهم سوره ي نمل به گروهك هاي تبهكار و نقشه هاي آنان براي نابودي صالح و خانواده اش اشاره مي كند و مي فرمايد:

48 و 49. وَكَانَ فِي المَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي

الأرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ* قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أهْلِهِ وَإنَّا لَصَادِقُونَ

و درآن شهر، نُه قبيله ي كوچك بودند كه در زمين فساد مي كردند واصلاح نمي كردند.* گفتند: «بايكديگر به خدا قسم ياد كنيد، كه حتماً به او و خانواده اش شبيخون مي زنيم (و صالح را به قتل مي رسانيم؛) سپس به طور قطعي به سرپرست (خون) او مي گوييم: در محل هلاكت خاندانش حاضر نبوده ايم و ما حتماً راستگوييم.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 200

نكته ها و اشاره ها:

1. «رَهْط» به معناي جمعيت كم تر از ده يا چهل نفر است. از اين تعبير استفاده مي شود كه نُه گروهك تبهكار و فسادگر در ميان قوم ثمود وجود داشتند.

2. گروهك هاي تبهكار قوم ثمود، نه تنها فساد مي كردند، بلكه بعد از آن پشيمان نمي شدند و در صدد توبه و اصلاح گذشته ي خويش برنمي آمدند، يعني به فساد خود ادامه مي دادند.

3. دراين آيات بيان شده كه گروهك هاي تبهكار به خدا سوگند مي خوردند كه صالح و خانواده اش را بكشند.

جالب آن است كه آنان خدا را قبول داشتند؛ يعني مشركان بت پرستي بودند كه خدا را خالق جهان مي دانستند و نام او را مقدس مي شمردند و براي جنايات ضد انساني خود به نام او قسم مي خوردند.

4. گروهك هاي تبهكار قصد شبيخون و حمله ي غافل گيرانه ي شبانه داشتند؛ يعني آنان از طرفداران و قبيله ي صالح وحشت داشتند و از اين رو نمي خواستند در روز و به طور علني به صالح حمله كنند، بلكه نقشه كشيدند كه شبانه حمله كنند، سپس كارخود را

انكار كنند. «1»

5. گروهك هاي تبهكار قوم ثمود آن قدر بي رحم بودند كه مي خواستند علاوه برصالح خانواده ي بي گناه او را نيز بكشند، درحالي كه آنان با خانواده ي او درگيري نداشتند. اين نهايت ددمنشي آنان را نشان مي دهد.

6. گروهك هاي تبهكار و ضد دين، از وسايلي هم چون سوگند دسته جمعي و سخنان دروغ بهره مي بردند.

سپس تبليغات مي كردند كه ما راست گوييم و در اين جنايات دخالتي نداشته ايم.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 201

اين روشي است كه گروهك هاي ضد دين در عصر حاضر نيز پي مي گيرند و مردان الهي را ترور، سپس شهادت آنان را انكار مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. گروهك هاي تبهكار مخالف راه رهبران الهي هستند (پس مراقب و آماده باشيد).

2. گروهك هاي تبهكار، در راه اصلاحات گامي برنمي دارند.

3. مراقب نقشه ها و دروغ هاي گروهك هاي ضد دين باشيد.

4. فريب تبليغات گروهك ها را نخوريد، اين دروغ گويان، خودرا كاملًا راست گو جلوه مي دهند.

5. گروهك هاي ضد دين، از مقدسات الهي (هم چون قسم) سوء استفاده مي كنند (پس مواظب باشيد).

6. مراقب باشيد كه گروهك هاي تبهكار، درپي ترور رهبران الهي هستند.

***

قرآن كريم در آيات پنجاهم تا پنجاه و سوم سوره ي نمل به پاسخ الهي به نيرنگ گروهك ها و فرجام عذاب آلود آنان و نجات مؤمنان پارسا اشاره مي كند و مي فرمايد:

50- 53. وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لا يَشْعُرُون* فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أ نَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أجْمَعِينَ* فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً

بِمَا ظَلَمُوا إنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ* وَأنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ

و با فريبي، فريبكاري كردند و (ماهم) با ترفندي، ترفند زديم، در حالي كه آنان (با درك حسّي) متوجه نمي شدند.* و بنگر فرجام فريب آنان چگونه بود، كه ما آنان و قومشان را همگي درهم كوبيديم.* اين خانه هاي آنان است، در حالي كه به خاطر ستمشان فرو ريخته است؛ قطعاً در اين (ماجرا) نشانه اي (عبرت آموز) است براي گروهي كه مي دانند.* و كساني را كه ايمان آورده و همواره خودنگه داري (و پارسايي) مي كردند، نجات داديم.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 202

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از روش هاي تربيتي قرآن آن است كه سرنوشت مؤمنان و كافران را در برابر يك ديگر به تصوير مي كشد و فرجام عذاب آلود مخالفان پيامبران و نجات مؤمنان را درتاريخ نشان مي دهد تا درس عبرتي براي آيندگان باشد.

در اين آيات نيز فرجام مخالفان صالح و مؤمنان قوم ثمود را به تصوير كشيده است.

2. «مَكْر» در كلام عرب به معناي «چاره انديشي و نقشه كشيدن» در كارهاي نيك يا بد است، و مخصوص نيرنگ زدن در كارهاي بد نيست؛ از اين رو به هر طرح و نقشه اي كه ديگران را از رسيدن به مقصود باز دارد، مكر گفته مي شود.

پس اين واژه درمورد انسان ها ممكن است به معناي توطئه هاي زيان آور باشد، اما درمورد خدا به معناي نقشه اي براي خنثي سازي توطئه ي فسادگران است. «1»

3. برخي از مفسران حكايت كرده اند كه صالح پيامبر صلي الله عليه و آله براي راز و

نياز به كوهي دركنار شهر مي رفت و شكاف آن كوه معبد او بود.

گروهك هاي فسادگر تصميم گرفتند كه شبانه در كنار كوه كمين نموده، او را ترور و سپس اين كار را انكار كنند.

اما خدا نيز نقشه كشيد و توطئه ي آنان را خنثي كرد؛ يعني هنگامي كه دركنار كوه كمين كرده بودند، كوه ريزش كرد و صخره ي بزرگي برسرآنان فرودآمد و همگي نابود شدند. «2»

خمير مايه ي دكان شيشه گر سنگ است

عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد (صائب)

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 203

4. ستمكاري قوم ثمود، موجب عذاب آنان و خالي ماندن خانه هاي آنان شد؛ يعني ستمكاري انسان را خانه خراب مي كند. «1» اين حقيقت در طول تاريخ درمورد ملت ها و شهرها و حكومت هاي بسياري تجربه شده است.

5. در آيات قرآن درمورد عذاب قوم ثمود تعبيرات مختلفي آمده است؛ آنان گرفتار زمين لزره «2» يا بانگ مرگ بار «3» يا صاعقه «4» شدند.

ممكن است نخست صاعقه اي همراه با صداي مهيب فرودآمده و لرزش شديدي بر زمين افتاده و ستمكاران قوم ثمود نابود شده باشند. «5»

6. نابودي قوم ثمود، در اثر قتل شتر معجزه آميزي بود كه صالح آورده بود و ما جراي آن در آيات 65 تا 67 سوره ي هود بيان شده است.

پس ممكن است كه بعد از ماجراي ترور صالح، گروهك هاي تبهكار نابود شده باشند ولي به مشركان ديگر مهلت

داده شده، سپس براثر لجاجت و قتل شتر معجزه آميز، آنان نيز گرفتار عذاب شده باشند. «6»

يا اين كه قوم ثمود نخست شتر را نابود كردند و صالح اعلان كرد كه سه روز ديگر عذاب مي شويد، از اين روتصميم به ترور صالح گرفتند كه موفق نشدند و خودشان نابود شدند. «7»

7. برخي مفسران حكايت كرده اند كه مؤمنان با تقوايي كه همراه صالح نجات يافتند، چهار هزار نفر بودند كه به منطقه ي «حَضرموت» كوچ كردند. «8»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 204

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرنوشت مؤمنان و كافران قوم ثمود عبرت بگيريد.

2. خدا نقشه ي مخالفان راه خويش را خنثي مي سازد و آنان را درهم مي كوبد.

3. مخالفان توطئه گر، در برابر نقشه هاي سرّي خدا قرار دارند.

4. هركس با رهبران ديني نيرنگ بازد، خودش را به هلاكت مي اندازد.

5. ستمكاري عامل خانه خرابي است.

6. ايمان و پارسايي عامل نجات است.

***

ماجراي قوم لوط

قرآن كريم در آيات پنجاه و چهارم و پنجاه و پنجم سوره ي نمل به سرگذشت لوط پيامبر و اعتراض او به هم جنس گرايي قومش اشاره مي كند و مي فرمايد:

54 و 55. وَلُوطاً إذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أتَأ تُونَ الفَاحِشَةَ وَأ نْتُمْ تُبْصِرُونَ* أئِنَّكُمْ لَتَأ تُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ

بَلْ أ نْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

و يادكن لوط را، هنگامي كه به قومش گفت: «آيا [عمل زشت (ي) را مرتكب مي شويد، در حالي كه شما (نتايج شوم آن را) مي بينيد؟!* آيا واقعاً شما از روي شهوت، به غير از زنان به سراغ مردان مي رويد؟! بلكه شما گروهي هستيد كه ناداني مي كنيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين سوره ي نمل، سرگذشت موسي، داود، سليمان و صالح عليهم السلام بيان شد و اينك در اين آيات سرگذشت لوط عليه السلام را بيان كرده است.

ماجراي زندگي و مبارزات اين پيامبر الهي درسوره هاي اعراف، هود، حجر، شعراء، انبياء و عنكبوت آمده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 205

2. چرا قرآن سرگذشت برخي پيامبران و ملت ها را تكرار مي كند؟

در اين جا دو پاسخ اساسي مي توان داد:

الف) با دقت در آيات روشن مي شود كه مطالب سوره هاي مختلف درمورد هر ملت يا پيامبر، تكراري نيست بلكه در هرمورد نكته اي تازه بيان كرده يا تكرار آيه مقدمه اي براي مباحث ديگر بوده است.

ب) قرآن يك كتاب تاريخي نيست كه از تكرار صرف نظركند، بلكه يك كتاب تربيتي است كه گاهي لازم است مطالب مهم را بارها گوش زد كند و از زواياي مختلف آن را مطرح و بررسي نمايد و در جهات گوناگون از آن نتيجه بگيرد.

و از آن جا كه مسأله ي هم جنس بازي انحراف بزرگي است قرآن اين مطلب را بارها مطرح كرده و خطرهاي آن را گوش زد نموده است.

3. حضرت «لوط» خويشاوند ابراهيم عليه السلام «1» بود كه به

آن حضرت ايمان آورده و همراه ايشان هجرت كرده بود و ابراهيم پيامبر بزرگ خدا، لوط را به منطقه اي ثروتمند از شامات فرستاد كه در آن جا فحشا رواج داشت.

در احاديث آمده است كه قوم لوط مردمي بخيل بودند و به همين جهت با هم جنس گرايي مهمانان خويش را اذيت مي كردند، تا از آنان بترسند «2» (يعني ريشه ي انحراف آنان بُخل و دنيادوستي بود.) و در برخي ديگر از احاديث آمده است كه هم جنس گرايي توسط شيطان به آنان آموزش داده شد «3» و آنها چنان به اين عمل زشت علاقه مند شده بودند كه حتي پيشنهاد ازدواج با دختران لوط را نمي پذيرفتند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 206

ماجراي قوم لوط در سوره هاي اعراف، هود، حجر، شعراء، انبياء، نمل و عنكبوت آمده است.

4. بخش مهمي از تبليغات حضرت لوط، مبارزه با فحشا و منكرات جنسي بود كه مهم ترين مشكل جامعه ي او بود. «1»

5. «فاحشه» به معناي كارهاي بسيارزشت است كه زشتي آن آشكار است و در اين جا مقصود از «فاحشه» عمل زشت هم جنس گرايي است.

6. دراين آيات بيان شده كه لوط به قوم خود اعتراض مي كرد كه چرا ايستاده ايد و نظاره مي كنيد كه درجامعه ي شما عمل زشت هم جنس بازي صورت مي گيرد؟ آيا آثار شوم آن را نمي بينيد و متوجه نيستيد كه حتي كودكان شما درامان نيستند؟ «2»

7. خداي متعال وسيله ي توليد مثل را در مردان و زنان قرار داده است و اين گناه بزرگي است كه انسان راه طبيعي را

رها كند و به سراغ هم جنس گرايي رود كه داراي آثار و عواقب شومي است كه برخي از آنها عبارت اند از:

الف) زيان هاي بهداشتي براي هر دو طرف؛ «3»

ب) از بين بردن هدف اصلي آميزش جنسي كه همان ادامه ي نسل است؛

ج) متزلزل شدن نظام خانواده.

به عبارت ديگر، در ازدواج طبيعي انسان چند چيز است كه در لواط نيست؛ مثل ادامه ي نسل انسان، تشكيل نظام خانواده، رعايت مسائل غريزي و طبيعي و ديني. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 207

اما متأسفانه در جهان كنوني در برخي از كشورهاي مدّعي ترقّي و پيش رفت، ازدواج با هم جنس به صورت قانوني درآمده است.

8. در حديثي از امام صادق عليه السلام در مورد فلسفه ي تحريم هم جنس گرايي آمده است:

هم جنس گرايي، علاقه ي خانوادگي ميان زن و شوهر را كم و نسل را قطع مي كند و آميزش جنسي طبيعي را از بين مي برد و فسادهاي زيادي دارد. «1»

9. مقصود از «جهل» قوم لوط آن است كه آنان فراموش كرده اند كه هدف از آفرينش دستگاه تناسلي انسان توليد مثل است، نه هم جنس بازي.

آري؛ اگر هم جنس گرايان از هدف آفرينش و عواقب شوم هم جنس بازي آگاه شوند و در مورد آنها بينديشند، دست از اين اعمال زشت برمي دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي، با كارهاي زشت در جامعه مبارزه مي كنند (و اين خط اساسي مردان الهي است).

2. هم جنس گرايي عملي زشت و جاهلانه است.

3. غريزه ي جنسي خود را از راه طبيعي ارضا كنيد و به سراغ راه هاي انحرافي نرويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 209

بهداشت جنسي از منظر قرآن

قرآن كريم همان طور كه به بهداشت روحي و رواني انسان اهميت داده به بهداشت جسمي و جنسي انسان نيز اهميت داده و در موارد متعددي قوانين بهداشت جنسي را بيان كرده تا از انحرافات جنسي و از ابتلاي انسان به بيماري هاي جنسي و پيامدهاي آنها پيش گيري نمايد.

الف) ممنوعيت زنا:

- هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كاري بسيار زشت و راهي ناپسند است (اسراء، 32).

- زنا نكردن يكي از صفات بندگان خاص خداست (فرقان، 68).

- پيامبر صلي الله عليه و آله از زنان پيمان گرفت كه زنا نكنند (ممتحنه، 12).

- زناكار مجازات خواهد شد (نور، 2- 3).

يادآوري: زناكاري عامل برخوردهاي اجتماعي و گاهي سبب سقط جنين و فرزندكشي و گسترش بيماري هاي مقاربتي، هم چون سفليس، سوزاك، ايدز و ... مي شود.

ب) ممنوعيت هم جنسي بازي (لواط):

- اين انحراف جنسي اختراع قوم لوط است (اعراف، 80- 81 و عنكبوت، 28- 29).

- هم جنس گرايي نوعي اسراف كاري، تجاوزگري و كاري جاهلانه است (اعراف، 80- 81؛ نمل، 54- 56 و شعراء، 165- 166).

- هم جنس بازي نوعي انحراف از مسير طبيعي و دوري از راه پاك همسرگزيني است (شعراء، 165- 166 و هود، 77- 79).

- هم جنس گرايي باعث عذاب قوم لوط شد (قمر، 34؛ ذاريات، 32- 37 و ...)

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 210

يادآوري: هم جنس بازي موجب سقوط و انحطاط انسان و انتقال بيماري هاي آميزشي و تأثيرات منفي رواني و فروپاشي خانواده ها و رشد بيماري ايدز مي شود.

ج) ممنوعيت استمنا (جلق زدن: خود ارضايي):

- از آيات 5- 7 سوره ي مومنون و 29- 31 سوره ي معارج ممنوعيت استمنا استفاده شده است.

- استمنا از گناهان كبيره و موجب بطلان روزه و زمينه ساز تعزير شرعي است.

يادآوري: استمنا آثار زيانبار رواني، اخلاقي، اجتماعي، ناتواني جنسي و جسمي را در پي دارد؛ از جمله موجب كم خوني، كمردرد، كم حافظه شدن و لاغري مي گردد.

د) ممنوعيت آميزش با زنان در حالت عادت ماهيانه:

- «از تو درباره ي خون حيض (عادت ماهيانه) پرسش مي كنند. بگو: چيز زيان بار و آلوده اي است پس در حالت قاعدگي از زنان كناره گيري نماييد و با آنها نزديكي نكنيد تا پاك شوند ....» (بقره، 222). «1»

ه) ممنوعيت ازدواج با محارم (نساء، 23- 22).

و) تعيين قلمرو آزادي جنسي در محدوده ي عقد ازدواج:

يعني روابط جنسي در چهارچوب قوانين شرعي جايز است و بي بند و باري جنسي و انحراف و روابط نامشروع ممنوع است (نساء، 3، 24 و 25؛ نور، 32 و ...).

ز) تعيين مقررات دقيق طلاق و عدّه ي زنان بعد از آن (بقره، 8- 227 و احزاب، 49).

ح) تعيين عدّه ي زنان بعد از وفات شوهرانشان (بقره، 234).

يادآوري: هر كدام از موارد فوق حكمت ها و اسرار اجتماعي، رواني و بهداشتي دارد كه ذيل آيات فوق بيان شد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 211

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و ششم سوره ي نمل به پاسخ تهديدآميز قوم لوط و پاك دامني مؤمنان آن قوم اشاره مي كند ومي فرمايد:

56. فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إلَّاأنْ قَالُوا أخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إنَّهُمْ ا نَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ

و [لي پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «خاندان لوط را از آباديتان اخراج كنيد، كه آنان مردمي هستند كه پاكدامني را مي طلبند!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد جمله ي «آنان مردمي هستند كه مي خواهند پاك دامن باشند» دو تفسير ارائه شده است:

نخست آن كه قوم لوط، مؤمنان را مزاحم شهوات خويش مي ديدند و آن قدر به فساد و انحراف كشيده شده بودند كه پاك بودن را جرم مي دانستند و مي خواستند مؤمنان را به جرم پاك دامني از شهر خارج كنند.

دوم آن كه، قوم لوط در اين جمله لوط و پيروانش را متّهم به تظاهر به پاك دامني و رياكاري مي كردند. «1» البته هر دو احتمال در آيه ي فوق قابل جمع است، ولي ظاهر آيه همان معناي اول است.

2. اين آيه اشاره دارد كه اگر گناه و فساد در جامعه اي زياد شود، كم كم پاكان منزوي مي شوند و پاكي جرم محسوب مي شود. «2»

3. نكته ي مهمي كه از اين آيه استفاده مي شود آن است كه گناهكاران قوم لوط به زشتي و گناهكاري خويش و پاكي لوط و پيروانش آگاه بودند و به پاك دامني آنان اعتراف داشتند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 212

4. پاكان جامعه ي انساني، گاهي تحت فشار قرار مي گرفتند و به جرم پاكي،

تهديد به تبعيد مي شدند.

5. قوم لوط، شهر را متعلق به گناهكاران مي دانستند و با انحصارطلبي مي خواستند، لوط و پيروانش را از حقّ شهروندي محروم سازند.

آموزه ها و پيام ها:

1. راه پيامبران، راه پاك دامني است.

2. گناهكاران قوم لوط هيچ گونه منطقي براي دفاع از خويشتن نداشتند، جز خواهي نشوي رسوا هم رنگ جماعت شو.

3. برخي مخالفت ها با رهبران الهي به خاطر گرايش به آزادي جنسي و بي بندوباري است.

4. هم جنس بازان، مردمي بي منطق و زورگو هستند (شما اين گونه نباشيد).

5. پاك دامن باشيد و با هم جنس گرايان مبارزه كنيد.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و هفتم و پنجاه و هشتم سوره ي نمل به فرجام پاكان و ناپاكان قوم لوط اشاره مي كند و مي فرمايد:

57 و 58. فَأنجَيْنَاهُ وَأهْلَهُ إلَّاامْرَأتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الغَابِرِينَ* وَأمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ المُنذَرِينَ

و او و خاندانش را نجات داديم؛ جز زنش، كه مقدّر كرديم او از بازماندگان (در شهر) باشد.* و بارشي (از سنگ هاي عذاب) بر آنان بارانديم و چه بد است باران هشدار داده شدگان!

نكته ها و اشاره ها:

1. «غابِر» به كسي گفته مي شود كه همراهانش بروند و او باقي بماند و از آن جا كه خانواده ي لوط از شهر رفتند و همسر او در شهر باقي ماند، به او غابر گفته شد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 213

2. «اهل» به معناي خويشاوندان نزديك است و از آن جا كه

پيروان لوط و مؤمنان به او، همگي ازخويشاوندان او بودند، «1» نتيجه مي گيريم كه در اين جا پيروان و اهل لوط يك گروه بودند.

3. از آيات ديگر قرآن «2» استفاده مي شود كه همسر لوط، در آغاز زني غير منحرف بود، ولي بعد راه خيانت را در پيش گرفت و اسرار لوط را براي دشمنان او بازگو مي كرد و كافران گناهكار را دوست داشت و از اين رو همراه آنان گرفتار عذاب شد. «3»

4. نكته ي جالبي كه از اين آيه و آيات سوره ي تحريم استفاده مي شود آن است كه در خانه ي پيامبر بودن سبب نجات انسان نمي شود. زن لوط در خانه ي مقدسي بود و دچار عذاب شد، ولي زن فرعون كه در كاخ فساد و طغيان بود، با ايمان آوردن به راه موسي نجات يافت.

5. در اين آيه به نوع باراني كه بر قوم لوط فرود آمد، اشاره نشده است، اما از آيات ديگر قرآن استفاده مي شود كه اين باران معمولي نبود، بلكه اين عذاب، باراني از سنگ هاي نشان دار بود. «4»

6. در برخي احاديث آمده است كه قوم لوط، علاوه بر هم جنس گرايي، اهل قمار، هرزه گويي، توهين و پرتاب سنگ به عابرين و كشف عورت در انظار عمومي نيز بوده اند. «5»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 214

شايد عذاب آنان با سنگ باران آسماني، تناسبي با گناهان آنان نيز داشته باشد.

7. در اسلام، كيفر هم جنس گرايي و لواط، براي فاعل و مفعول، اعدام است.

در احاديث آمده است در هنگام هم جنس گرايي، عرش خدا به لرزه در مي آيد

... و كسي كه اين كار را انجام دهد، مورد خشم خداست و جايگاهش دوزخ است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. در نزد خدا رابطه ي مكتبي افراد اصل است، نه رابطه ي خويشاوندي.

2. خدا حساب وابستگان منحرفِ چهره هاي مقدس را از حساب خودشان جدا مي كند (پس ما هم بايد حساب اطرافيان شخصيت ها را از خودشان جدا بدانيم).

3. خدا هم جنس بازان را گرفتار عذاب سختي مي سازد.

4. به سرنوشت پاكان و ناپاكان توجه كنيد (و عبرت بگيريد و راه صحيح را انتخاب كنيد).

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و نهم سوره ي نمل با مقايسه ي خدا با معبودان ديگر، به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور ستايش خدا را مي دهد و مي فرمايد:

59. قُلِ الحَمْدُ للَّهِ وَسَلامٌ عَلَي عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَي أاللَّهُ خَيْرٌ أمَّا يُشْرِكُونَ

(اي پيامبر) بگو: «ستايش مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگانش (همان) كساني كه برگزيده است؛ آيا خدا بهتراست يا آنچه را شريك (خدا) قرار مي دهند؟

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و به او دستور ستايش خدا و سلام فرستادن بر پيامبران را مي دهد، ولي در حقيقت وظيفه ي همه ي مردم را مشخص مي سازد كه در برابر خدا حمد گوييد و او را براي صفات عالي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 215

بستاييد و بر رادمردان الهي و برگزيدگان او درود

بفرستيد.

2. دستور به سلام كردن بر پيامبران، اشاره به آن دارد كه ميان دعوت توحيدي پيامبران اختلاف وتضاد وجود ندارد و آثار و هدايت آنان را بپذيريد و به هدايت آنان اقتدا كنيد. «1»

3. در برخي احاديث از ائمه عليهم السلام روايت شده كه مقصود از بندگان برگزيده ي الهي آل محمد عليهم السلام هستند. «2»

البتّه اين گونه احاديث مصاديق بندگان برگزيده ي الهي را مشخص مي سازند و به معناي انحصار نيست.

4. اين آيه مقايسه اي كوتاه بين خدا و معبودان دروغين كرده و اين مطلب را به صورت پرسشي مطرح نموده و پاسخ آن را به وجدان مخاطب واگذار كرده است.

يعني بهتر بودن خدايي كه منشأ همه ي قدرت ها و نعمت هاست، آن قدر روشن است كه نياز به پاسخ ندارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. از حمد خدا وبزرگ داشت بندگان برگزيده اش غافل نشويد.

2. (اگر به وجدان خود مراجعه كنيد متوجه مي شود كه) خدا بهتر از معبودان دروغين است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 216

نشانه هاي خدا

قرآن كريم در آيات شصتم و شصت و يكم سوره ي نمل به نشانه هاي خدا در آفرينش جهان و صحنه ي طبيعت اشاره مي كند و مي فرمايد:

60 و 61. أمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأرْضَ وَأنزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأ

نْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا كَانَ لَكُمْ أنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أمَّنْ جَعَلَ الأرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلالَهَا أ نْهَاراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ البَحْرَيْنِ حَاجِزاً أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ

بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه آسمان ها و زمين را آفريد؟! و براي شما از آسمان، آبي فرو فرستاد؛ و بوسيله آن، باغ هايي زيبا رويانديم؛ براي شما (قدرتي) نبود كه درخت [هاي آن را برويانيد! آيا معبودي با خداست؟! (نه،) بلكه آنان گروهي منحرفند.* بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه زمين را قرارگاهي ساخت، و ميان آن نهرهايي قرارداد، و براي آن [كوه هاي استوار قرارداد، و بين دو دريا مانعي قرار داد؛ آيا معبودي با خداست؟! (نه،) بلكه بيش تر آنان نمي دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل مقايسه اي كوتاه بين خدا و معبودان دورغين مشركان صورت گرفته و در اين آيات با طرح پنج پرسش، مشركان را بازپرسي و محاكمه كرده، در ضمن آن دلايل و نشانه هاي توحيد را بيان مي كند.

2. «حَدائِق» به معناي باغ هايي است كه دور آن ديوار كشيده اند، يا جايي كه در آن آب وجود دارد؛ «1» بنابراين، مقصود آن است كه خدا كسي است كه درختان و باغ هايي پرآب، زيبا، رنگارنگ و سرورانگيز «2» براي شما آفريد، در حالي كه خودتان نمي توانيد چنين كاري را انجام دهيد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 217

3. در اين آيات اشاره شده كه انسان ها توانايي روياندن

گياهان را ندارند؛ يعني انسان مي تواند مقدمات رويش گياهان را فراهم سازد و بذرافشاني و آبياري كند، اما اصل وجود و رويش و حيات گياهان و نور آفتاب و آب باران همه از خالق هستي است و هركس اين حقايق را انكار كند و شرك ورزد از حق عدول كرده است.

4. آرامش زمين يكي از نعمت هاي خداست. زميني كه باسرعت سرسام آوري به دورخود و به دور خورشيد مي چرخد، درهمان حال كاملًا آرام است به طوري كه ما برآن راه مي رويم و مي خوابيم.

5. خدا كوه ها را استوار قرار داده است؛ كوه هايي كه ريشه هاي آنها هم چون زره اي زمين را احاطه كرده و آن را در برابر فشارهاي داخلي و فشار بادها و جزر و مدهاي نيروهاي خارج از زمين حفظ مي كند. «1»

آري؛ وجود كوه ها نعمتي بزرگ و نشانه اي از قدرت و حكمت خداست.

6. در اين آيه به مانع طبيعي آب هاي شور و شيرين اشاره كرده است، هنگامي كه آب هاي شور اقيانوس ها با جريان هاي آب شيرين برخورد مي كند، به خاطر اختلاف درجه ي غلظتشان، تا مدتي با هم ديگر مخلوط نمي شوند و همين باعث مي شود كه جزر و مد دريا اين آب هاي شيرين را به مزارع ساحلي بياورد و مردم از آنها استفاده كنند. «2»

آري؛ مانع طبيعي آب هاي شور و شيرين يكي از نشانه ها و جلوه هاي قدرت خداست كه بسياري از مشركان از نشانه بودن اين نعمت هاي الهي آگاهي ندارند و از اين رو شرك مي ورزند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 218

آموزه ها و پيام ها:

1. با

مطالعات كيهان شناسي و گياه شناسي و طبيعت شناسي، خداشناس شويد.

2. نشانه هاي خدا را در آفرينش جهان و صحنه ي طبيعت جست وجو كنيد (تا متوجه شويد كه خداي ديگري وجود ندارد).

3. مشركان افرادي ناآگاه هستند كه (از حق) عدول كرده اند.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و دوم سوره ي نمل به نشانه هاي ديگر خدا در رفع مشكلات اشاره مي كند و مي فرمايد:

62. أمَّنْ يُجِيبُ المُضطَرَّ إذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الأرْضِ أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ

بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه درمانده را، به هنگامي كه او را مي خواند، اجابت مي كند، و (گرفتاري) بد را برطرف مي سازد، و شما را جانشينان (خود يا گذشتگان در) زمين قرار مي دهد؛ آيا معبودي با خداست؟! چه اندك متذكّر مي شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. هرگاه تمام درها و اسباب جهان به روي انسان بسته شود و از هر نظر درمانده گردد، تنها كسي كه مي تواند مشكلات را برطرف سازد و نور اميد را در دل ها بتاباند و دعاي انسان هاي گرفتار را مستجاب كند، ذات پاك خداست.

رحم آر بر دلِ من كز مهر روي خوبت

شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي (حافظ)

2. مقصود از «جانشينان زمين»، يا همان ساكنان زمين هستند كه خدا آنان را حكم ران و صاحب اختيار نعمت هاي زمين قرار داده و وسايل رفاه و

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 219

آرامش آنان را فراهم كرده است، يا منظور جانشين شدن اقوام به جاي همديگر در زمين است. «1»

يا مقصود جانشين شدن نوع انسان به جاي خدا در زمين است كه در آيات ديگر قرآن بدان اشاره شده است. «2»

البتّه معناي اول و سوم قابل جمع است و ممكن است مقصود آيه هر سه معنا باشد.

3. در برخي احاديث از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده كه

مقصود از مُضطرّ در اين آيه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله است كه خدا دعاي او را مستجاب و مشكلات او را برطرف مي سازد و او را خليفه ي زمين مي گرداند. «3»

البتّه اين گونه احاديث مصداق روشن مضطرّ را بيان مي كند و گرنه مفهوم آيه شامل هر فرد مُضطرّ كه دعا كند، مي شود. «4»

4. سالك اضطرار خود را در نظر بگيرد:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي نويسند:

پس بهتر است كه سالك الي اللَّه پاي سلوك خود را بشكند و از اعتماد به خود و ارتياض (: رياضت كشيدن) و عمل خود يكسره برائت جويد و از خود و قدرت و قوت خود فاني شود و فنا و اضطرار خود را هميشه در نظر گيرد تا مورد عنايت شود و راه صد ساله را با جذبه ي ربوبيّت يك شبه طي نمايد و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبيّت با عجز و نياز عرض كند: «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ». «5»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 220

آموزه ها و پيام ها:

1. هنگام برآورده شدن دعاها و رفع مشكلات، نشانه هاي خدا را ببينيد.

2. يكي از سرچشمه هاي شرك غفلت و پند ناآموزي است.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و سوم سوره ي نمل به برخي از نشانه هاي خدا در صحنه ي طبيعت و وزش بادها اشاره مي كند و مي فرمايد:

63. أمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ البَرِّ وَالبَحْرِ وَمَنْ يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْريً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ

بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه شما را در تاريكي هاي خشكي و دريا ره مي نمايد؛ و كسي كه بادها را پيشاپيش (باران) رحمتش مژده رسان مي فرستد؛ آيا معبودي با خداست؟! خدا برتر است از آنچه شريك (او) قرار مي دهند.

نكته ها و اشاره ها:

1. شايد مقصود از «مژده رسان» بودن بادها آن باشد كه بادها رطوبت هوا و قطعات ابر را از صفحه ي درياها و اقيانوس ها بردوش خود حمل مي كنند و به نقاط خشك و تشنه مي برند و از آمدن باران خبر مي رسانند. «1»

2. باران «رحمت الهي» است؛ هركجا باران نازل شود مايه ي خير و بركت و حيات و زندگي و رحمت است.

آموزه ها و پيام ها:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 221

1. با مطالعه در راه يابي صحرانشينان و دريانوردان و بادهاي باران زا، خدا را

بشناسيد.

2. با مشاهده ي نشانه هاي خدا در طبيعت، به بطلان شرك پي ببريد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و چهارم سوره ي نمل با بيان نشانه هاي ديگري از جهان آفرين و معاد آفرين، از مشركان طلب دليل مي كند و مي فرمايد:

64. أمَّنْ يَبْدَأُ الخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ أإلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ

بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسي كه آفرينش را آغاز كند، سپس آن را بازگرداند، و كسي كه شما را از آسمان و زمين روزي مي دهد؛ آيا معبودي با خداست؟!» بگو: «اگر راست مي گوييد دليل روشنتان را بياوريد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به مبدأ ومعاد هردو اشاره شده است؛ زيرا آغاز آفرينش و فرجام آن از هم جدا نيست و قدرت خدا بر آفرينش جهان، دليل روشني بر قدرت او برمعاد است؛ يعني كسي كه خدا را آفريدگار جهان مي داند، بايد به قدرت او بر آفرينش مجدد و معاد اعتراف كند.

2. مقصود از روزي هاي آسماني، باران، نور آفتاب و مانند آن است و مقصود از روزي هاي زميني، گياهان و مواد غذايي و مانند آنهاست.

3. «برهان» به معناي دليل محكم و روشني است كه همواره درست است و قرآن كريم بارها از مخالفان مي خواهد كه برهان بياورند. «1» اين برهان طلبي قرآن دليل بر محتواي قوي و غني آن است كه تلاش دارد با مخالفان خود برخورد منطقي كند. «2»

4. هرچند قرآن از مشركان دليل مي خواهد، ولي روشن است كه شرك دليل ندارد؛ زيرا هيچ

معبود و خدايي جز اللَّه وجود ندارد تا دليلي برآن وجود داشته باشد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 222

5. در آيات شصتم تا شصت و چهارم سوره ي نمل دوازده نشانه براي توحيد در خالقيت و ربوبيّت (يعني آفريدگاري و تدبير هستي از سوي خدا) آورده شد.

اين مطالب به صورت پنج پرسش مطرح شد و در ذيل هرآيه از مشركان پرسيده شد كه آيا معبود ديگري هم هست (كه اين كارها را انجام دهد).

و پيام ها:

1. با مطالعه در پيدايش و فرجام هستي و روزي هاي خود، خداشناس شويد.

2. با مخالفان خود برخوردي منطقي داشته باشيد و از آنان دليل بخواهيد.

3. معيار اصلي در مسائل عقيدتي، برهان و دليل است.

***

قرآن كريم درآيه ي شصت و پنجم سوره ي نمل به انحصار علم غيب در خدا و ناآگاهي ديگران از آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

65. قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ الغَيْبَ إلَّااللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أيَّانَ يُبْعَثُونَ

(اي پيامبر!) بگو: «كساني كه در آسمان ها و زمين هستند نهان را نمي دانند جز خدا، و (با درك حسّي) متوجه نمي شوند كه چه زماني برانگيخته خواهند شد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قرآن راجع به علم غيب دو مطلب اساسي وجود دارد:

الف) علم غيب در اختيار خداست و غير او از آن اطلاعي ندارند، همان طور كه درآيه ي فوق بيان شده است.

ب) اگر

خدا بخواهد و صلاح ببيند، قسمتي از علم غيب را به ديگران مي دهد. «1»

يعني علم غيبِ نا محدود و استقلالي مخصوص خداست، ولي علم غيب

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 223

محدود وبالعرض در اختيار برخي افراد گذاشته مي شود. «1»

2. دانش مربوط به زمان رستاخيز مخصوص خداست و از جمله علوم غيبي است كه در اختيار ديگران گذاشته نمي شود، همان طور كه در آيه ي فوق بدان اشاره شده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. علم غيب نزد خداست و زمان رستاخيز را كسي جز او نمي داند.

2. علم خود را كامل ندانيد (كه برخي مطالب را جز خدا كسي نمي داند).

***

قرآن كريم در آيات شصت و ششم تا شصت و هشتم سوره ي نمل به ناآگاهي مشركان نسبت به رستاخيز و بهانه جويي هاي آنان در اين مورد اشاره كرده، مي فرمايد:

66- 68. بَلْ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْهَا بَلْ هُمْ مِنْهَا عَمِينَ* وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أإذَا كُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أإنَّا لَمُخْرَجُونَ* لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ إنْ هَذَا إلَّاأسَاطِيرُ الأوَّلِينَ

بلكه علمشان درباره آخرت به كمال رسيده است (ولي نارساست؛) بلكه آنان نسبت به آن شك دارند، بلكه آنان نسبت به آن كور [دل] ند.

* و كساني كه كفر ورزيدند گفتند: «آيا هنگامي كه ما و نياكانمان خاك شديم، آيا قطعاً ما (از قبرها) بيرون آورده مي شويم؟!*

بيقين اين (رستاخيز) از پيش، به ما و نياكانمان وعده داده شد؛ اين جز افسانه هاي پيشينيان نيست.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 224

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران در مورد «پشت سرهم قرارگرفتن دانش مشركان درمورد آخرت» «1» سه تفسير ارائه كرده اند:

الف) مشركان تمام معلومات خود را درمورد آخرت به كار گرفتند، اما به جايي نرسيدند.

ب) اسباب به دست آوردن دانش درمورد آخرت فراوان و پشت سر هم قرار گرفته است (هم چون زنده شدن زمين و گياهان در فصل بهار و ...) ولي آنان چشم بينا ندارند.

ج) منظور آيه آن است كه در رستاخيز پرده ها كنار مي رود و مشركان از حقايق باخبر مي شوند.

البتّه مانعي ندارد كه هرسه تفسير مقصود آيه باشد. «2»

2. در اين آيات سه مرحله براي برخورد مشركان با رستاخيز بيان شده است:

الف) مشركان از آخرت اطلاع كافي ندارند.

ب) آنان در مورد رستاخيز شك دارند.

ج) آنان بصيرت كافي ندارند تا دلايل معاد را ببينند و درك كنند.

3. مشركان براي انكار معاد دليلي نداشتند و فقط استبعاد مي كردند و مي گفتند: بعيد است كه ما پس از آن كه خاك شديم دوباره زنده شويم و گاهي نيز رستاخيز را وعده اي افسانه اي و قديمي قلمداد مي كردند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 225

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان بدون دليل و منطق روشن رستاخيز را انكار مي كنند و تهمت مي زنند؛ زيرا نسبت به

معاد اطلاع و بصيرت كافي ندارند.

2. حقايق باستاني را مردود نشمريد (صرف قديمي بودن و بعيد بودن معاد، دليل انكارآن نمي شود).

***

گردشگري هدفمند

قرآن كريم در آيه ي شصت و نهم سوره ي نمل مردم را به جهانگردي هدف دار فرا مي خواند و مي فرمايد:

69. قُلْ سِيرُوا فِي الأرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ المُجْرِمِينَ

بگو: «در زمين گردش كنيد و بنگريد كه فرجام خلافكاران چگونه بوده است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. جهان گردي و گردشگري مورد تأييد اسلام است و به آن اهميت زيادي داده شده است؛ جهان گردي هدف دار و توأم با انديشه براي مشاهده ي آثار عظمت خدا و بازديد از آثار ستمگران، مي تواند بهترين كلاس درس براي انسان هاي متفكر باشد.

2. قرآن كريم اهداف گردشگري را مشاهده و تفكر در پيدايش خلق، «1» عاقبت تكذيب كنندگان پيامبران «2» و سرانجام مجرمان گناهكار «3» معرفي مي كند.

3. تاريخ گذشتگان چراغ راه آيندگان است؛ زيرا:

آثار باقي مانده از گذشتگان، صورت ها و نقش هاي روح و دل و تفكرات و

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 226

قدرت و عظمت و يا حقارت ملت هاي گذشته را به ما نشان مي دهند و اسناد زنده و گوياي تاريخ بشرند.

ويرانه هاي شگفت انگيز اهرام مصر، برج بابل و كاخ هاي كسري هر

يك در عين خاموشي هزار زبان دارند. مشاهده ي اين آثار و مقايسه ي حالات قبلي و فعلي آنان نشان مي دهد كه خودكامگان كوته فكر، براي رسيدن به هوس هاي زودگذر خويش، دست به چه جنايت هايي آلوده اند.

آري؛ سير و سياحت و مشاهده ي آثار گذشتگان در روي زمين و يا در دل خاك، دستور قرآن است كه عبرت آموز است.

4. دراين آيه به جاي «تكذيب كنندگان معاد» از واژه ي «مجرمان» استفاده كرد تا اشاره كند كه مشركاني كه معاد را تكذيب مي كنند، به خاطر خطاي در تحقيق نيست، بلكه سرچشمه ي انكار آنان لجاجت و مجرم بودن آنهاست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. جهان گردي و گردشگري هدف دار داشته باشيد.

2. درمسافرت هاي خود با دقت به آثار باستاني بنگريد، كه آنها آيينه ي فرجام مجرمان اند.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 227

قرآن كريم درآيات هفتادم تا هفتاد وسوم سوره ي نمل با اشاره به بهانه جويي هاي مشركان، به آنان هشدار و به پيامبر دل داري داده، مي فرمايد:

70- 73. وَلا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ* وَيَقُولُونَ مَتَي هَذَا الوَعْدُ إنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ* قُلْ عَسَي أنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ* وَإنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَكِنَّ أكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ

و بر (بي ايماني) آنان غم مخور، و از آنچه فريبكاري مي كنند [دل] تنگ مباش.* و (كافران) مي گويند: «اگر راستگوييد، اين وعده ي (عذاب) چه وقت است؟!»* (اي پيامبر) بگو:

«شايد، برخي از آنچه را به شتاب مي خواهيد، در پي شما باشد.»* و قطعاً پروردگار تو نسبت به مردم داراي بخشش است، و ليكن بيش تر آنان سپاس گزاري نمي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دل سوز امت بود و از مخالفت و لجاجت مشركان اندوهگين مي شد؛ زيرا عاشق هدايت و نجات آنان بود، به طوري كه خداي متعال به ايشان دل داري مي دهد كه «ناراحت مباش و از توطئه هاي آنان نيز دل تنگ مشو كه ما پشتيبان تو هستيم.»

2. مشركان وعده ي عذاب الهي را به ريشخند مي گرفتند و از پيامبر ومؤمنان مي خواستند كه عذاب آنان زودتر برسد.

ولي پيامبر صلي الله عليه و آله آنان را از اين عجله كاري بازمي دارد و يادآور مي شود كه خدا به خاطر فضل خويش به شما مهلت داده است و در فرستادن عذاب عجله نمي كند؛ پس شما بايد سپاس گزار او باشيد كه مجازات شما را به تأخير مي اندازد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 228

3. مقصود از «وعده ي (عذاب) الهي» كه دراين آيات از آن سخن گفته شده، چيست؟

برخي مفسران قرآن برآن اند كه منظور همان ضربه ي شديدي است كه در جنگ بدر بر پيكر مشركان فرود آمد.

و برخي ديگر برآن اند كه شايد مقصود مجازات عمومي مشركان باشد كه به خاطر فضل الهي و وجود پيامبر صلي الله عليه و آله درميان مردم مكه، از آنان دفع شد. «1»

4. در اين آيه نيز اكثريت مردم به خاطر ناسپاسي سرزنش شده اند، اما مقصود از اين اكثريت، مشركان هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1.

رهبران الهي دل سوز و نگران حال مردم هستند.

2. رهبران ديني از مخالفت ها دل تنگ نشوند (كه خدا حمايتگر آنان است).

3. مخالفان اسلام بهانه جويي مي كنند و در نابودي خود شتاب مي ورزند.

4. اگر چيزي (هم چون فضل الهي و وجود پيامبر صلي الله عليه و آله در ميان مردم) مانع عذاب نبود، به زودي مشركان مجازات مي شدند.

5. تعداد اندكي از مردم مواهب الهي را درك مي كنند و سپاس گزار آنها هستند (پس در اين مطلب پيرو اكثريت ناسپاس نباشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 229

قرآن كريم در آيات هفتاد و چهارم و هفتاد و پنجم سوره ي نمل به علم بي كران الهي نسبت به زواياي پنهان جهان و انسان اشاره مي كند و مي فرمايد:

74 و 75. وَإنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ* وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاءِ وَالأرْضِ إلَّافِي كِتَابٍ مُبِينٍ

و مسلماً پروردگارت آنچه را سينه هايشان پوشيده مي دارند و آنچه را آشكار مي كنند، مي داند.* و هيچ پنهاني در آسمان و زمين نيست، مگر اين كه در كتاب روشن (علم الهي ثبت) است.

نكته ها و اشاره ها:

1. علم خدا علمي شهودي است؛ يعني همان طور كه خدا درهمه جا حضور دارد و براي او درون و برون انسان تفاوتي نمي كند، آگاهي او به اسرار و اعمال و گفتار نيز چنين است و بر همه ي اين ها احاطه ي وجودي و علم حضوري دارد. «1»

2. مقصود از

«پنهان» آسمان و زمين، هر چيزي است كه از حسّ انسان پوشيده است؛ اعم از نيّت ها وكردار مخفي انسان ها، ا اسرار آسمان ها و زمين، زمان رستاخيز و زمان نزول عذاب الهي، كه همگي از انسان مخفي است.

3. مقصود از «كتابِ مبين» همان لوح محفوظ يا علم الهي است كه همه چيز در آن ثبت است؛ يعني علم الهي هم چون كتابي بزرگ بر همه ي هستي احاطه دارد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 230

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان بدانند كه خدا از اسرار آنان و جهان آگاه است (پس بهراسند و بيش از اين توطئه گري و بهانه جويي نكنند).

2. رهبران الهي نگران توطئه هاي مخالفان نباشند «1» كه همه ي اسرار آنها تحت نظر خداست.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و ششم تاهفتاد و نهم سوره ي نمل به اختلافات بني اسرائيل و هدايتگري قرآن وداوري خدا در اين موارد و حقانيّت و توكلّ پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

76- 79. إنَّ هَذَا القُرْآنَ يَقُصُّ عَلَي بَنِي إسْرَائِيلَ أكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ* وَإنَّهُ لَهُديً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ* إنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَهُوَ العَزِيزُ العَلِيمُ* فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إنَّكَ عَلَي الحَقِّ المُبِينِ

در واقع اين قرآن، بيشترِ آنچه را كه بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) در آن اختلاف مي كنند، بر آنان حكايت مي كند.* و قطعاً آن (قرآن) رهنمود و رحمتي

براي مؤمنان است.* در حقيقت پروردگار تو بر طبق حكم خود، بين آنان داوري مي كند؛ درحالي كه او شكست ناپذير [و] داناست.

* پس بر خدا توكلّ كن؛ [چرا] كه تو برحق آشكاري هستي.

نكته ها و اشاره ها:

1. بني اسرائيل كه پيرو دو دين يهود و مسيحيت شدند، در موارد متعددي با هم ديگر اختلاف دارند؛ از جمله در مورد پاكي مريم عليها السلام و تولد عيسي عليه السلام و تثليث و مانند آن.

قرآن كريم در آيات متعدد سوره هاي مريم و آل عمران به پاكي مريم عليهما السلام، تولد عيسي عليه السلام بدون پدر و بطلان تثليث اشاره كرده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 231

2. يكي از وظايف قرآن داوري بين پيروان اديان بزرگ الهي و جدا كردن خرافات از حقايق الهي است و اين از مهم ترين مصاديق هدايتگري و رحمتگري قرآن است.

امروز جاي هر كس پيدا شود ز خوبان

كان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد (حافظ)

3. قرآن كريم هدايت و رحمت براي همه ي مردم است، اما هركس به خدا ايمان آورد و حقايق قرآن را باوركند و مؤمن شود، از مراتب بالاتر رحمت و هدايت قرآن بهره مند مي شود؛ از اين رو در اين آيات، قرآن مايه ي هدايت و رحمت مؤمنان معرفي شده است.

4. قرآن هدايت و رحمت است؛ زيرا اختلافات را برطرف مي سازد، با خرافات مبارزه مي كند، راه حق را

به انسان ها مي نماياند و روش پيمودن راه مستقيم را نشان مي دهد.

5. در آيه ي هفتاد و هشتم اين سوره سخني از قيامت گفته نشده است، اما مضمون اين آيه درآيات ديگر قرآن آمده است كه داوري در رستاخيز را بيان كرده است؛ «1» يعني خدا درقيامت داوري نهايي مي كند و به اختلافات بني اسرائيل پايان مي دهد.

6. در اين آيه به صفت «عزيز» و «عليم» خدا اشاره شده است؛ يعني داوري خدا با شكست ناپذيري، توانايي و علم او ارتباط دارد.

واين مطلب به صفات اساسي قضات اشاره دارد كه قاضي بايد دانا باشد تا بتواند حكم حق را بفهمد و صادر كند و نيز بايد توانا و مقتدر باشد تا بتواند حكم حق را اجرا كند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 232

7. پيامبر صلي الله عليه و آله بايد بر خدا توكلّ كند؛ زيرا:

الف) خدا توانا و شكست ناپذير است.

ب) خدا داناست و در همه حال از او خبر دارد.

ج) راه پيامبر صلي الله عليه و آله حق آشكار است (و خدا طرف دار حق است).

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن داور بين پيروان اديان آسماني است (و خرافات آنها را از حقايق جدا مي سازد).

2. قرآن داور بين المللي و هدايتگر و رحمتگر بين مؤمنان است.

3. داور نهايي (در رستاخيز) خداست.

4. رهبران الهي برخدا تكيه و اعتماد كنند؛ زيرا آنان راه حق روشني دارند و خدا توانايي و آگاهي لازم را براي حمايت از آنان دارد.

5. بركسي توكّل كنيد كه دانا و توانا و طرف دار راه حق باشد.

***

معيار هاي مرگ و حيات

قرآن كريم در آيات هشتادم و هشتاد و يكم سوره ي نمل انسان ها را به دو گروه مرده دلان گمراه و زنده دلان حق باور تقسيم مي كند و مي فرمايد:

80 و 81. إنَّكَ لا تُسْمِعُ المَوْتَي وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ* وَمَا أ نْتَ بِهَادِ العُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إنْ تُسْمِعُ إلَّامَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ

در حقيقت تو نَ (مي تواني سخنت را) به گوش مردگان برساني، و نَ (مي تواني) صدايت را به گوش ناشنوايان برساني، هنگامي كه پشت كرده روي برمي تابند.* و تو راه نماي كور (دل) ان از گمراهي شان نيستي، (تو سخنت را) نمي شنواني جز به كساني كه به نشانه هاي ما ايمان مي آورند؛ چراكه آنان تسليم شده اند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 233

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين از هدايتگري قرآن و آشكار بودن راه حق پيامبر صلي الله عليه و آله سخن گفته شد. در همين راستا اين پرسش مطرح مي شود كه اگر راه پيامبر صلي الله عليه و آله حقّ روشن است، پس چرا مشركان آن را نمي پذيرند؟

اين آيات بدين پرسش پاسخ داد كه آنان راه هاي شناخت را برخود بسته اند و از اين روحقايق روشن را درك نمي كنند. «1»

ز بدگوهران بد نباشد عجب

نشايد ستردن سياهي ز شب (فردوسي)

2. ابزارهاي شناخت انسان عمدتاً سه چيز است:

الف) چشم؛

ب) گوش؛

ج) عقل و دل انسان هاي زنده دل.

در آيات فوق اشاره شده كه مشركان هر سه راه را برخود بسته اند؛ چون با تقليد كوركورانه و لجاجت و گناه، چشم حقيقت بين و گوش حق شنوا را از دست داده و گرفتار دل مردگي شده اند؛ از اين رو سخنان حق پيامبر صلي الله عليه و آله در آنان اثر نمي كند و هدايت نمي شوند.

در حقيقت اين افراد مردگاني هستند كه درميان مردم راه مي روند.

ابر اگر آب زندگي بارد

هرگز از شاخ بيد بَرنخوري (سعدي)

3. مؤمنان روح تسليم در برابر حق دارند؛ يعني افرادي حق طلب و فروتن هستند كه چشم و گوش خود را به حقايق نبسته و زنده دل شده اند.

4. معيار مرگ و حيات درنظر قرآن با معيار مشهور و مرسوم آن متفاوت

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 234

است؛ يعني در فرهنگ بشري هركس را كه قلب و مغز او كاركند، زنده مي دانند و هركس اين علايم حيات مادي را نداشته باشد، مرده است.

اما در فرهنگ قرآن، افرادي كه حقايق را درك نمي كنند مرده اند، هرچند ظاهراً زنده باشند و راه بروند و برعكس كساني كه

بعد از مرگ آثار وجودي و راه آنان برپاست، هم چون شهيدان زنده اند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران و مبلغان الهي انتظار نداشته باشند كه همه ي مردم هدايت شوند بلكه به سراغ زنده دلان بروند و ازمرده دلان صرف نظر كنند.

2. برخي از مردم مردگان متحرك اند و گويا نه حقايق روشن را مي شنوند و نه مي بينند، از اين رو هدايت نمي شوند.

3. معيار مرگ و حيات واقعي، شنيدن و ديدن حقايق و داشتن روح حق طلبي و هدايت پذيري است.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و دوم سوره ي نمل به حوادث آستانه ي رستاخيز و «جنبنده ي سخن گو» اشاره مي كند و مي فرمايد:

82. وَإذَا وَقَعَ القَوْلُ عَلَيْهِمْ أخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الأرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لا يُوقِنُونَ

و هنگامي كه گفتار (: فرمان عذاب) برآنان واقع شود، (و در آستانه ي رستاخيز قرار گيرند)، جنبنده اي را از زمين براي آنان بيرون مي آوريم كه با آنان سخن مي گويد، (در مورد اين) كه مردم همواره به نشانه هاي ما يقين نداشتند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 235

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از فرمان و سخن الهي كه واقع مي شود، همان مجازات هايي كه به مشركان وعده داده شد يا وقوع رستاخيز و نشانه هاي آن است؛ يعني حوادث هولناك آستانه ي رستاخيز هويدا مي شود و درهاي توبه بسته مي شود.

البتّه ممكن است مقصود آيه هردو مطلب باشد كه با هم ديگر منافاتي ندارند.

2.

در آستانه ي رستاخيز ديگر كسي ايمان نمي آورد و توبه ي كسي پذيرفته نمي شود؛ زمان توبه و ايمان اختياري گذشته است و اگر كسي ايمان بياورد از ترس حوادث سخت آستانه ي رستاخيز است و چنين ايماني ارزش ندارد.

3. «دابّه» به معناي جنبنده است كه به انسان ها و حيوانات گفته مي شود.

قرآن كريم مشخص نساخته كه مقصود از جنبنده ي سخن گو چيست؟

اما مفسران قرآن آن را دو گونه تفسير كرده اند:

الف) منظور ازجنبنده، موجودي غير عادي از جنس بشر و با شكلي عجيب و معجزه آسا باشد كه از كفر و ايمان سخن مي گويد و منافقان را رسوا مي كند.

ب) مقصود از جنبنده، انساني فوق العاده و فعّال است كه صفوف مسلمانان را از منافقان جدا مي كند و آنها را علامت گذاري مي نمايد. «1»

4. در احاديث اسلامي از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه

جنبنده ي زمين فردي نيرومند است كه كسي نمي تواند از دست او فرار كند و برپيشاني مؤمن وكافر علامت مي گذارد و همراه او عصاي موسي و انگشتر سليمان است. «2»

و در احاديث ديگر روايت شده كه مقصود از «جنبنده ي سخن گو» امام علي عليه السلام است. «3» برخي مفسران نيز روايت كرده اند كه اين تعبير كنايه از امام مهدي عليه السلام است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 236

البتّه اين گونه احاديث مصاديق جنبنده ي سخن گو را بيان مي كنند، و گرنه مفهوم آن وسيع است و شامل هر يك از پيشوايان حق مي شود كه در آخر الزمان حركت فوق العاده اي مي كنند. «1»

شايد مقصود از

علامت گذاري مؤمنان و كافران نيز آن باشد كه مردم در موافقت و مخالفت امام علي 7 به دوگروه فوق تقسيم شدند و عصاي موسي و انگشتر سليمان نيز رمز قدرت و حكومت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان از حوادث آستانه ي رستاخيز بهراسند كه ديگر فرصت ايمان آوردن نخواهد بود.

2. در آستانه ي رستاخيز، يكي از نشانه هاي عظمت الهي، يعني «جنبنده اي سخن گو»، ظاهر مي شود.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم تا هشتاد و پنجم سوره ي نمل به حوادث آستانه ي رستاخيز (يا زمان رجعت) اشاره مي كند و مي فرمايد:

83- 85. وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ امَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ* حَتَّي إذَا جَاءُوا قَالَ أكَذَّبْتُمْ بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْماً أم ماذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ* وَوَقَعَ القَوْلُ عَلَيْهِمْ بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنطِقُونَ

و (يادكن) روزي را كه از هر امّتي، گروهي شتابان از كساني كه نشانه هاي ما را دروغ مي انگاشتند، گردآوري مي كنيم؛ و آنان (از پراكندگي و بي نظمي) بازداشته مي شوند.* تا هنگامي كه (به پيشگاه خدا) مي آيند، (به آنان) مي گويد: «آيا نشانه هاي مرا دروغ انگاشتيد، در حالي كه بدان [ها] احاطه علمي نداشتيد، بلكه (غير

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 237

از تكذيب) چه چيزي را همواره انجام مي داديد؟!»* و گفتار (: فرمان عذاب) به خاطر ستمكاريشان برآنان واقع شود و آنان سخن نگويند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن اين آيات را

دوگونه تفسير كرده اند:

الف) بسياري از مفسران اين آيات را مربوط به زمان رجعت و بازگشت گروهي از بدكاران و نيكوكاران به دنيا در آستانه ي رستاخيز دانسته اند.

ب) برخي از مفسران اين آيات را مربوط به زمان قيامت دانسته اند كه در آن روز سردم داران هرگروه و ملت جمع آوري مي شوند. «1»

البتّه تفسير اول مطابق روايات اهل بيت عليهم السلام است «2» و با ظاهر آيه نيز سازگارتر است؛ زيرا در قيامت همه ي ملت ها گردآوري مي شوند، نه اين كه از هر امتي گروهي از تكذيب گران گردآوري شوند.

2. «رجعت» به معناي بازگشت «مؤمنان خالص و كافران سرسخت» به دنيا، در آستانه ي رستاخيز است. رجعت يكي از عقايد شيعيان است كه بزرگان شيعه بدان تصريح كرده اند «3» و حدود 200 حديث در اين مورد روايت شده است كه برخي آنها را متواتر دانسته اند. «4» در قرآن كريم نيز نمونه هايي از رجعت به دنيا پس از مرگ به چشم مي خورد. «5»

فلسفه ي رجعت آن است كه مؤمنان خالص به سير تكامل خويش ادامه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 238

دهند و كافران سرسخت نيز مجازات دنيوي را بچشند (البتّه اين غير ازعذاب اخروي آنان است، هم چون گنه كاري كه دردنيا حدّ الهي بر او جاري و در آخرت نيز مجازاتش تكميل مي شود.

3. كافران بدون اطلاع و احاطه ي علمي بر نشانه ها و معجزات الهي، آنها را تكذيب مي كنند و اين نهايت ناداني اين افراداست.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان سرسخت اسلام منتظر بازخواست و مجازات آستانه ي رستاخيز (در زمان رجعت) باشند.

2. چيزي

را كه بدان احاطه ي علمي نداريد، انكارنكنيد.

3. عذاب الهي به خاطر اعمال ستمكاران است (نه براي انتقام).

4. ستمكاران در رستاخيز سخني براي گفتن و دفاع از خويش ندارند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و ششم سوره ي نمل به نشانه هاي الهي در آرامش شب و روشنايي روز اشاره مي كند و مي فرمايد:

86. أ لَمْ يَرَوْا أ نَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

آيا نظر نكرده اند كه ما شب را (تاريك) قرارداديم، تا در آن آرام گيرند؛ و روز را روشني بخش (قرارداديم؟!) قطعاً در اين [ها] نشانه هايي است براي گروهي كه ايمان مي آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم بارها نشانه هاي خدا را در صحنه ي طبيعت و جهان يادآوري مي كند تا انسان ها متذكر شوند و ايمان بياورند.

2. در شب به خاطر تاريكي و تعطيل شدن فعاليت ها و بر اثر خواب

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 239

شبانه، اعصاب انسان راحت مي شود و آرامش وجود او را فرامي گيرد.

3. در روز به خاطر روشنايي خورشيد فعاليت شديد انسان ها شروع مي شود.

4. اين آيه آرامش را هدف شب شمرده است، اما روشنايي و ديدن را هدف روز نشمرده است؛ چرا كه هدف روز روشنايي و ديدن نيست بلكه ديدن و روشنايي وسيله اي براي حركت و فعاليت است.

5. اين آيه به توحيد رُبوبي اشاره دارد؛ يعني خدا ربّ

و پرورش دهنده ي جهان است و به وسيله ي آرامش شب و روشني بخشي روز انسان ها را تربيت مي كند؛ برخلاف بت ها و معبودهاي دورغين كه نمي توانند چنين كارهايي بكنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در ويژگي هاي شب و روز، خداشناس شويد.

2. مطالعه در نشانه هاي خدا (در گردش شب و روز و فوايد آنها)، انسان را به ايمان ره نمون مي سازد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هفتم سوره ي نمل به حوادث آستانه ي رستاخيز و حالت ترسناك و فروتنانه ي مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

87. وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِي الأرْضِ إلَّامَنْ شَاءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أتَوْهُ دَاخِرِينَ

و (يادكن) روزي را كه در شيپور دميده مي شود، و كساني كه در آسمان ها و كساني كه در زمين هستند به وحشت مي افتند، جز كسي را كه خدا بخواهد؛ و همه فروتنانه نزد او آيند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «صُور» به معناي شيپور است و از مجموع آيات قرآن به دست مي آيد كه دو بار در شيپور دميده مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 240

يك بار در آستانه ي رستاخيز كه صداي شيپور همه را به وحشت مي اندازد و در پي آن همگان مي ميرند.

و دوم در هنگام برپايي رستاخيز كه با صداي شيپور همگان برانگيخته مي شوند. «1»

2. مقصود از «دميدن شيپور» در آيه ي فوق، ممكن است بار اول يا دوم باشد، اما ظاهر آيه

با حوادث آستانه ي رستاخيز و شيپور اول سازگارتراست؛ چون در آن حالت است كه صداي شيپور وحشت آور است «2» اما در رستاخيز وحشت انسان ها از اعمال آنهاست نه از صداي شيپور. «3»

3. كساني كه خدا بخواهد، هم چون مؤمنان نيكوكار و فرشتگان، در پرتو ايمانشان آرامش دارند و از صداي وحشتناك شيپور نمي هراسند.

آموزه ها و پيام ها:

1. حوادث آستانه ي رستاخيز، وحشت آور است (براي آن روز آماده شويد).

2. در آستانه ي رستاخيز و در هنگام دميده شدن در شيپور، آرامش و امنيت فقط به دست خداست (پس رضاي او را كسب كنيد).

3. در آستانه ي رستاخيز هيچ كس در برابر حق نافرماني و گردن كشي نمي كند و همه فروتن مي شوند.

4. به ياد روز رستاخيز و حوادث وحشتناك آستانه ي آن باشيد (و آماده شويد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 241

اشاره علمي قرآن به حركت زمين

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هشتم سوره ي نمل به حركت كوه ها (و زمين) اشاره مي كند و مي فرمايد:

88. وَتَرَي الجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ إنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ

و كوه ها را مي بيني، درحالي كه آنها را ثابت مي پنداري، و حال آن كه آنها هم چون حركت ابرها درگذرند؛ [اين ساخته ي خدايي است كه هر چيزي

را محكم ساخت؛ در حقيقت او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد اين آيه سه ديدگاه در بين مفسران قرآن وجود دارد:

الف) اين آيه مربوط به حوادث آستانه ي رستاخيز است كه جهان دگرگون مي شود و كوه ها به حركت درمي آيند.

ب) اين آيه يك مطلب مستقل را درمورد حركت كوه ها (و زمين) بيان مي كند و از قبيل نشانه هاي عظمت خداست. «1»

ج) آيه اشاره به حركت جوهري و ذاتي موجودات است كه در اين جا به حركت جوهري كوه ها اشاره كرده است. «2»

البتّه ظاهر آيه با ديدگاه دوم تناسب بيش تري دارد. «3»

2. از اين آيه استفاده مي شود كه كوه ها در حالي كه جامد و ساكن به نظر مي آيند، در واقع با سرعت حركت مي كنند و هنگامي كه كوه ها در حركت

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 242

باشند زمين زير آنها نيز در حركت است، از اين رو آيه ي فوق به حركت انتقالي زمين اشاره دارد. «1»

و اين يكي از نكات علمي قرآن است كه اعجاب بشر را برمي انگيزد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در حركت كوه ها (و زمين) خداشناس شويد.

2. (مراقب اعمال خويش باشيد كه) خدا از كارهاي شما آگاه است.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد ونهم و نودم سوره ي نمل به فرجام نيكوكاران و بدكاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

89- 90. مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ

مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ* وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إلَّامَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

هركس (كار) نيكي آورد، پس برايش (پاداشي) بهتر از آن است، و آنان در آن روز از وحشت در امانند.* و هر كس (كار) بدي بياورد، پس با صورت هايشان در آتش افكنده مي شوند! آيا جز (به كيفر) آنچه همواره انجام مي داديد، مجازات خواهيد شد؟!

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 243

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از روش هاي تربيتي قرآن آن است كه سرنوشت نيكوكاران و بدكاران را در برابر هم به تصوير مي كشد تا مردم آنها را ببينند و عبرت بياموزند و راه صحيح را انتخاب كنند.

2. مقصود از «حسنه» (نيكو)، در اين جا، هر عقيده ي نيكويي هم چون توحيد، ايمان يا ولايت و يا هر كار نيكي است.

3. در برخي احاديث از اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه مقصود از حَسَنه در اين آيه، ولايت امام علي عليه السلام يا شناخت ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام است، همان طور كه بدكاري، انكار ولايت و دشمني با اهل بيت عليهم السلام است. «1»

البتّه اين گونه احاديث مصاديق كامل و بارز نيكي را بر مي شمارند و گرنه معناي آيه گسترده است و شامل هر گونه نيكي مي شود.

4. اين آيه نفرمود كه هر كس كار نيكي انجام دهد، بلكه فرمود هركس كار نيكي بياورد؛ يعني اگر كسي كارنيك انجام دهد و از آن پاس داري كند تا به صحنه ي رستاخيز برسد، براي او مفيد است، اما اگر كسي كارنيك انجام

دهد ولي آن را با ريا و گناه آلوده سازد و از بين ببرد و به صحنه ي رستاخيز نرساند، به حال او سودي نمي بخشد.

هم چنين اگر كسي كار بد انجام دهد و توبه نكند و آن را به صحنه ي رستاخيز بياورد، او را گرفتار آتش مي سازد.

5. كساني كه كار بدي انجام مي دهند، با صورت در آتش افكنده مي شوند و اين بدترين نوع عذاب است؛ زيرا آنان در هنگام مواجه شدن با حق روبرمي تافتند و از گناه استقبال مي كردند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 244

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا آن قدر بخشش دارد كه پاداش كارنيك شما را بيش تر از آنچه هست مي دهد.

2. از كار نيكي كه انجام مي دهيد، پاس داري كنيد تا به سلامت به رستاخيز برسد.

3. نيكوكاران در رستاخيز احساس امنيت مي كنند (پس نيكوكار باشيد).

4. جزاي بدكاري دوزخ است (پس بدكار نباشيد).

5. از فرجام عذاب آلود بدكاران عبرت بگيريد.

***

قرآن كريم در آيات نود و يكم تا نود و سوم سوره ي نمل به وظايف سه گانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و قانون هدايت و گمراهي اشاره مي كند و با هشدار به مخالفان مي فرمايد:

91- 93. إنَّمَا امِرْتُ أنْ أعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ البَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْ ءٍ وَامِرْتُ أنْ أكُونَ مِنَ المُسْلِمِينَ* وَأنْ أتْلُوَ القُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَي فَإنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَقُلْ إنَّمَا أ نَا مِنَ المُنذِرِينَ* وَقُلِ الحَمْدُ

للَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

(بگو:) فرمان داده شدم كه تنها پروردگار اين شهر (مكّه) را بپرستم، (همان) كسي كه آن (شهر) را محترم شمرد؛ در حالي كه همه چيز از آنِ اوست؛ و فرمان داده شده ام كه [فقط] از مسلمانان باشم؛* و اين كه [تنها] قرآن را بخوانم [و پيروي كنم ؛ و هركس راه يابد پس فقط به نفع خودش راه مي يابد؛ و هركس گمراه شود، پس بگو: «من فقط از هشدار دهنده گانم.»* و بگو: «ستايش مخصوص خداست؛ بزودي نشانه هايش را به شما مي نماياند، پس آنها را خواهيد شناخت؛ و پروردگارت از آنچه انجام مي دهيد، غافل نيست.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 245

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات سه وظيفه ي مهم براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بيان شده است:

الف) پروردگار را بپرستد؛

ب) تسليم خدا باشد؛

ج) قرآن را بخواند و پيروي كند.

2. اين وظايف سه گانه كه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله بيان شده است، در حقيقت، وظيفه ي همه ي رهبران الهي و مسلمانان است. «1»

3. در اين آيات به عظمت شهر مكه و حرمت حرم آن اشاره شده است.

شهري كه براي عرب ها و مشركان عصر پيامبر از اهميت ويژه اي برخوردار بود و تمام افتخار و موجوديت آنان را تشكيل مي داد.

قرآن كريم از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله بيان مي كند ما نيز اين شرافت مكه را قبول داريم، چون شرافت آن ريشه ي الهي دارد و همه ي شرافت آن به خاطر

كعبه است كه به دست ابراهيم عليه السلام بازسازي شد.

3. در اين آيه بر «تلاوت» قرآن تأكيد شده است. تلاوت به معناي خواندن و پيروي كردن است، يعني قرآن وسيله و برنامه ي رسيدن به هدف پرستش و تسليم در برابر حق است كه انسان را از شرك و گمراهي بازمي دارد و به سرمنزل مقصود هدايت مي كند.

4. دراين آيات قانون هدايت و گمراهي بيان شده است؛ هر كس به نداي توحيدي پيامبر و قرآن گوش فرا دهد و هدايت شود، به سود خود اوست و هركس روي برتابد و گمراه شود، به زيان خود اوست و خود را از نعمت هاي بهشتي محروم ساخته و گرفتار آتش كرده است.

5. هركس راه گمراهي را در پيش گيرد، پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر او ساكت نخواهد ماند و به او هشدار خواهد داد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 246

6. در اين آيات اشاره شده كه خدا در آينده نيز آيات و نشانه هاي خود را به ما مي نماياند؛ يعني با پيشرفت هاي بشريت، هر روز اسرار تازه اي از جهان كشف مي شود و نظم آن، حكمت و عظمت آفريدگار را نشان مي دهد.

7. در آخرين جمله ي سوره ي نمل، هشدار داده شده كه، خدا از كارهاي شما غافل نيست و اگر عذاب شما را به تأخير مي اندازد، ناشي از لطف اوست تا شايد بيدار شويد.

آموزه ها و پيام ها:

1. به عظمت مكه توجه داشته باشيد و حرمت آن را پاس داريد.

2. خدا پرست و تسليم (حق) باشيد.

3. قرآن را

بخوانيد و برنامه ي زندگي خود قراردهيد.

4. هرچه كني به خودكني.

5. منتظر ديدن نشانه هاي خدا باشيد و سپاس گزاري كنيد.

6. (مراقب اعمال خود باشيد كه) خدا از شما غافل نيست. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 247

بخش سوم: سوره ي قصص

اشاره

قدرت نمايي خدا در صحنه ي شرك زدايي

معجزات موسي عليه السلام در مبارزه با كافران

ماجراي موسي و دختران شعيب

داستان قارون زراندوز

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 249

اول: سيماي سوره ي قصص

اشاره

سيماي سوره ي قصص

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهر مهرورز

شمارگان

اين سوره داراي 88 آيه، 1441 كلمه و 5800 حرف است.

سوره ي قصص در مكه بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد. اين سوره چهل و هشتمين سوره در ترتيب نزول است (بعد از سوره ي نمل و قبل سوره ي اسراء) و زمان نزول آن را بعد از هجرت ياران پيامبر به حبشه و قبل از معراج پيامبر گفته اند اما در چينش كنونيِ قرآن بيست و هشتمين سوره به شمار مي آيد.

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت انداز: «قَصَص»، «موسي» و «فرعون». سبب نام گذاري اين سوره به قصص آن است كه واژه ي «قَصَّ» در آيه ي 25 اين سوره به كار رفته است و مربوط به بازگو كردن داستان زندگي و مبارزات موسي عليه السلام براي شُعيب پيامبر است.

فضايل

در مورد فضيلت قرائت اين سوره از پيامبراسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه

هر كس سوره ي قصص را بخواند، به تعداد هر يك از كساني كه موسي عليه السلام را تصديق يا تكذيب كرده اند، ده حَسَنه به او داده خواهد شد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 250

تذكر: در اين سوره داستان موسي و مبارزات او با ستمگران فرعوني حكايت شده است و ثواب هاي اين سوره با اين داستان و پندآموزي از آن بي ارتباط نيست؛ پس هر كس كه سوره ي قَصَص را قرائت و به راستي از مطالب آن استفاده و پيروي نمايد و در مقابل ستمگران زمان خويش بايستد، اين ثواب ها را خواهد داشت.

ويژگي ها:

اين سوره از سوره هايي است كه با حروف مقطعه شروع مي شود و حروف مقطعه ي آن «طسم» است و تمام آيات آن، غير از پنج مورد، «1» به «نون» ختم مي شود.

اهداف

در اين سوره اهداف اساسي زير به چشم مي خورد:

1. نفي شرك و مبارزه با مشركان؛

2. اثبات قدرت خدا در نگهباني و پشتيباني از مؤمنان.

مطالب

الف) عقايد

1. اثبات قدرت خدا و مبارزه با شرك (در آيات 62- 64)؛

2. مطالبي درباره ي هدايت و گمراهي و پاسخ به بهانه جويي ها (در آيه ي 56)؛

3. بيان حال مشركان در رستاخيز (در آيات 61- 66)؛

4. مطالبي پيرامون معجزات موسي مثل عصا و يَد بيضاء (در آيات 30- 31).

ب) اخلاق

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 251

1. بيان اين كه اعراض از لغو و جاهلان از اخلاق پيامبران الهي است (در آيه ي 55).

2. مقايسه ي دنيا و آخرت و اين كه آخرت بهتر و باقي ماندني است (در آيه ي 60).

3. آخرت از آن كساني است كه قصد برتري جويي و فساد ندارند (در آيه ي 83).

4. عاقبت كاربراي پارسايان خودنگه داراست (در آيه ي 83).

ج) داستان ها

1. داستان موسي و نجات معجزه آساي موسي به دست زن فرعون و بازگشت او به دامان مادر (در آيات 3- 50)؛

2. داستان موسي و ازدواج او با دختران شعيب (در آيات 22- 29)؛

3. داستان قارون زراندوز و هلاكت او (در آيات 76- 82).

د) مطالب فرعي

1. نويد حكومت حق و عدالت براي مستضعفان و درهم شكستن نهايي طاغوت ها كه نمونه ي عالي آن در زمان امام عصر (عج) تحقق مي يابد (در آيه ي 5).

2. بيان ناتواني ثروتمندان و مشركان مكه در برابر اراده ي خدا؛

3. بيان اهميت قرآن (در آيات 2 و 85- 87).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 253

دوم: محتواي سوره ي قصص

اشاره

آيه ي اوّل سوره ي قَصَص حروف مقطعه است و آيه ي دوم به عظمت قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

1 و 2. طسم*

تِلْكَ آيَاتُ الكِتَابِ المُبِينِ

طا، سين، ميم.* آن آيات كتاب روشنگراست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد حروف مقطعه ي قرآن كريم، در آغاز سوره هاي بقره و آل عمران بيان شد كه اين حروف يا اسراري بين خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و يا نشان دهنده ي آن است كه قرآن با تمام عظمت و اعجازش از همين حروف معمولي ساخته شده است و شايد از همين روست كه بلافاصله پس از اين حروف به عظمت قرآن اشاره كرده است. «1»

2. «تِلْكَ» براي اشاره به دور است و به عظمت قرآن اشاره دارد؛ يعني قرآن چنان والا و بلند است كه گويي در اوج آسمان هاست و بايد براي رسيدن به آن تلاش وسيعي انجام گيرد.

3. «مُبين» در اصل به معناي جدا كردن دو چيز است و در اين جا مي تواند به معناي «روشن» و «روشنگر» باشد. «2» قرآن كريم هم آيات روشني دارد كه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 254

همه ي انسان ها مي توانند با تفكّر و تدبّر آنها را درك كنند و هم آيات روشنگري دارد كه حقايق هستي و قوانين زندگي بشر را بيان مي كند.

4. «آيه» در اصل به معناي نشانه است و در اصطلاح به قسمت هاي كوچك و بزرگ از سوره هاي قرآن گفته مي شود و از آن رو به آنها آيات گفته مي شود كه نشانه هاي فرستنده ي قرآن، يعني پروردگار جهانيان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي باعظمت است كه آيات آن روشن و روشنگر است.

2. به آيات روشنگر قرآن توجه نماييد

و از آن استفاده كنيد.

***

ماجراي موسي (ع)

قرآن كريم در آيات سوم و چهارم سوره ي قصص به سرگذشت موسي و برنامه هاي استعماري و استثماري فرعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

3 و 4. نَتْلُو عَلَيْكَ مِنْ نَبَإ مُوسَي وَفِرْعَوْنَ بِالحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ* إنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأرْضِ وَجَعَلَ أهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إنَّهُ كَانَ مِنَ المُفْسِدِينَ

بخشي از خبر بزرگ موسي و فرعون را براي گروهي كه ايمان مي آورند، بدرستي برتو مي خوانيم.* در واقع فرعون در زمين (مصر) برتري جويي كرد، و اهل آن را گروه هايي قرارداد؛ در حالي كه دسته اي از آنان را تضعيف مي كرد، پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را زنده نگه مي داشت؛ [چرا] كه او از فسادگران بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بخشي از سرگذشت موسي بيان شده است. «1»

اين مطالب حق و به دور از خرافات و داستان هاي غير واقعي است و براي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 255

مؤمنان در طول تاريخ و به ويژه مسلمانان مكه مفيد است.

زيرا آنان كه تحت فشار هستند، مي توانند از اين ماجرا عبرت بياموزند و راه نجات خويش را بيابند.

2. «تلاوت» به معناي خواندن و پيروي كردن است و

در اين جا شايد اشاره به اين حقيقت باشد كه خدا ماجراي موسي و فرعون را، هم بيان و هم اجرا مي كند؛ يعني هرگاه مؤمنان مستضعف تحت فشار جبّاران قرار گيرند، مشابه اين برنامه را براي آنان اجرا مي نمايد و آنان را نجات مي دهد و مستكبران را نابود مي سازد.

3. مقصود از «الارض» در اين آيات همان سرزمين مصر است كه آبادترين منطقه ي زمين و تحت تسلط سلسله ي فرعون ها بود و بني اسرائيل به آن سرزمين كوچ كردند و كم كم تحت سلّطه ي فرعونيان درآمدند.

4. در اين آيات اشاره شده كه فرعون برنامه اي استعمارگرانه و استثمارگرانه داشت كه شامل چهار محور بود:

الف) برتري طلبي؛

ب) تفرقه افكني بين مردم؛

ج) ناتوان و مستضعف كردن بني اسرائيل؛

د) فسادگري كه زير بناي كار بود.

5. روش حكومت داري فرعون، همان روش مستكبران در طول تاريخ و بر اصلِ «تفرقه بيفكن و حكومت كن» استوار بود.

او مردم مصر را به دوگروه قبطيان (يعني مردم بومي مصر) و سبطيان (يعني مهاجران بني اسرائيل) تقسيم كرده بود و به گروه اول همه ي امكانات مادي و رفاهي را داده بود و گروه دوم را به صورت بردگان و كنيزان فقير نگه مي داشت و از آنان درساختن اهرام بزرگ مصر استفاده مي كرد، به طوري كه براي ساختن هرم معروف «خوفو» يكصد هزار برده در طول بيست سال كار كردند و هزاران نفر از آنان در اين راه كشته شدند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 256

6. در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا

فرعون فرزندان پسر بني اسرائيل را مي كشت:

مفسران پاسخ اين مطلب را به دوصورت داده اند:

الف) فرعون از راه خواب يا خبرهاي كاهنان يا بشارت هاي پيامبران پيشين دريافته بود كه شخصي از بني اسرائيل ظهور مي كند و حكومت او را درهم مي كوبد؛ از اين رو تصميم گرفت باكشتن فرزندان پسر بني اسرائيل از ظهور موسي جلوگيري كند.

ب) فرعون به خاطر ضعيف نگه داشتن بني اسرائيل، فرزندان پسر آنان را مي كشت تا مرداني جنگ آور در ميان آنان رشد نكنند و زنان آنان را براي خدمتكاري و شهوت راني زنده مي گذاشتند. «1»

البتّه تفسير دوّم با ظاهر آيه و برخي آيات ديگر قرآن سازگارتراست. «2»

هرچند اين احتمال نيز وجود دارد كه برنامه ي كشتن فرزندان پسر بني اسرائيل دو بار و با دو هدف اجرا شده باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرگذشت موسي و فرعون درس (عبرت و نجات) بگيريد.

2. داستان هاي قرآن، حقيقي و قابل پيروي است.

3. مستكبران برتري طلب از راه تفرقه افكني، ضعيف كردن مردم و فسادگري، برنامه هاي خود را اجرا مي كنند (پس مراقب باشيد).

4. فسادگران برتري جو مي خواهند نسل جوان پسران را نابود و دختران

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 257

را به خدمت خويش درآورند (پس مواظب باشيد).

***

قرآن كريم درآيات پنجم و ششم سوره ي قصص به قانون پيروزي مستضعفان در زمين و سركوبي مستكبران اشاره مي كند و مي فرمايد:

5 و 6. وَنُرِيدُ أنْ نَمُنَّ عَلَي

الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوَارِثِينَ* وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ

و مي خواهيم كه بركساني كه در زمين مستضعف شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان (زمين) گردانيم وآنان را وارثان (آن) قرار دهيم.* و در زمين به آنان امكانات دهيم، و به فرعون وهامان و لشكريانشان، آنچه را همواره از آن (بني اسرائيلي) ان بيم داشتند بنمايانيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. هر چند اين آيات در مورد پيروزي موسي و بني اسرائيل و نابودي فرعونيان فرود آمده، اما يك قانوني كلي و اميدبخش را در مورد همه ي مستضعفان و مستكبران جهان بيان مي كند «1» كه موسي و فرعون يكي از مصاديق آن و پيروزي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مصداق ديگر و حكومت جهاني امام مهدي عليه السلام مصداق كامل آن است.

2. در برخي از احاديث از امام علي عليه السلام روايت شده كه

اين آيه در مورد آل محمد صلي الله عليه و آله است كه خدا مهدي آنان را بعد از زحمات و فشارهايي كه برآنان وارد مي شود، برمي انگيزد و آنان را عزّت مي دهد و دشمنانشان را ذليل مي سازد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 258

البتّه روشن است كه حكومت جهاني امام مهدي (عج) مصداق كامل آيه است و موجب انحصار معناي آيه نمي شود، چون آيه ي فوق يك قانون كلي را بيان مي كند كه در هر زمان مصداقي دارد.

3. «منّت» به معناي بخشيدن نعمت بزرگ و سنگين است. اين

واژه اگر درمورد مردم استعمال شود به معناي بازگوكردن نعمت است كه كار ناپسندي است، اما در مورد خدا به معناي بخشيدن نعمت است. «1»

4. «مُستَضعف» به معناي فرد ضعيف و ناتوان نيست، بلكه به معناي كسي است كه به ناتواني كشيده شده و ضعيف گرديده است؛ يعني فرد نيرومندي كه از طرف ستمكاران تحت فشار قرار گرفته است و نمي تواند استعدادها و نيروهاي خود را آشكار سازد.

5. مستضعفان گاهي از ناحيه ي فكري، فرهنگي، اقتصادي، اخلاقي يا سياسي ضعيف نگاه داشته شده اند، اما چيزي كه قرآن بر آن تأكيد بيش تري دارد، استضعاف سياسي و اخلاقي است. آري؛ استعمارگران و استثمارگران، نخست مردم راگرفتار استضعاف فرهنگي و سياسي مي كنند، سپس منابع اقتصادي آنان را غارت مي كنند و به استضعاف اقتصادي مي كشانند و قدرت قيام را از آنان مي گيرند.

6. مستكبران براي نابودي مستضعفان برنامه هايي طراحي مي كنند كه در آيات قبل به آنها اشاره شد. آنان از راه تفرقه افكني، نابودي نسل جوان و فساد وارد مي شوند، همان طور كه در جهان كنوني آثار آن را در توسعه ي فحشا، شراب خواري، مواد مخدّر و بي بندوباري فرهنگي و سرگرمي هاي ناسالم مي بينيم، اما پيامبران الهي و به ويژه قرآن كريم در همه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و خطرهاي مستكبران فسادگر و برتري طلب را به آنان گوش زد نموده اند.

7. قرآن كريم در آيات فوق پنج مرحله ي قانون پيروزي مستضعفان را اين گونه بيان كرده است:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 259

الف) خدا به آنان نعمت بزرگ (هم چون

دين و رهبري الهي) مي دهد؛

ب) مستضعفان را پيشوايان اهل زمين مي گرداند؛

ج) مستضعفان را وارث اموال و زمين هاي دشمنان مي گرداند؛

د) مستضعفان را به حكومت جهاني زمين مي رساند؛

ه) مستكبران را مجازات مي كند و به سزاي اعمالشان مي رساند.

تحمل كن اي ناتوان از قوي

كه روزي تواناتر از وي شوي

لب خشك مظلوم را گو بخند

كه دندان ظالم بخواهند كند (سعدي)

8. «هامان» وزير معروف فرعون بود كه در دستگاه او نفوذ زيادي داشت، به طوري كه قرآن لشكريان مصر را به او و فرعون نسبت مي دهد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. جهان فرجام اميد بخشي دارد و پيروزي نهايي از آن مستضعفان است.

2. مستضعفان به دنبال پيشوايي، حكومت جهاني و وراثت زمين باشند.

3. مستكبران از آنچه مي ترسند به سرشان مي آيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتم سوره ي قصص جريان به آب انداختن موسي را بيان مي كند و با دل داري به مادرش مي فرمايد:

7. وَأوْحَيْنَا إلَي امِّ مُوسَي أنْ أرْضِعِيهِ فَإذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأ لْقِيهِ فِي اليَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إنَّا رَادُّوهُ إلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ المُرْسَلِينَ

و به مادر موسي وحي (: الهام) كرديم كه: «او را شير ده؛ و هنگامي كه بر (جان) او ترسيدي، پس وي را در

دريا بيفكن؛ و نترس و اندوهگين مباش، [چرا] كه ما او را به سوي تو بازمي گردانيم، و وي را از فرستادگان (خود) قرار مي دهيم.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 260

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قبلي از قانون پيروزي مستضعفان و نابودي مستكبران ياد شد و اينك در اين آيه و آيات بعد يكي از نمونه هاي بارز اين قانون را بيان مي كند كه چگونه خدا موسي را از مرگ نجات و در كاخ فرعون پرورش داد، به طوري كه عامل نابودي فرعونِ مستكبر و نجات بني اسرائيلِ مستضعف شد.

2. دستگاه فرعون برنامه اي طراحي كرد كه پسران بني اسرائيل را بكشند تا موسي در ميان آنان ظهور نكند و قدرت بني اسرائيل تضعيف شود؛ از اين رو به زنان ماما دستور داده شده بود كه تولد هر نوزاد پسري را به حكومت فرعون گزارش كنند.

اما خدا خواست كه مادر موسي باردار شود و مخفيانه او را به دنيا آورد و هنگامي كه فرعونيان از تولد او آگاه شدند، او را به صورت معجزه آسايي نجات بخشد.

خدا به مادر موسي الهام كرد كه اورا در رودخانه ي پهناور نيل بيندازد. او صندوقي تهيه كرد و موسي را شير داد و در آن گذاشت، سپس او را در امواج رودخانه رها ساخت. آب اين كودك را به قصر فرعون برد و آنها او را نجات دادند و به فرزندخواندگي برگزيدند.

3. در اين آيه خدا به مادر موسي وعده داد كه اين كودك را به سوي تو بازمي گردانيم و اورا

از رسولان قرار مي دهيم و به هر دو وعده ي خود وفاكرد.

در آيات بعدي خواهيم خواند كه فرعون و همسرش آسيه كه موسي را از آب گرفته بودند، بدون اين كه آگاه باشند، مادر موسي را به عنوان دايه ي او برگزيدند و كودك به مادرش بازگشت و همين كودك پس از بزرگ شدن پيامبري الهي شد و طومار فرعونيان را درهم پيچيد.

4. در اين آيه ي كوتاه، دو امر، دونهي و دو بشارت آمده است. «1»

الف) به مادر موسي امر شد كه او را شير دهد و در رود نيل بيندازد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 261

ب) مادر موسي منع شد از اين كه بترسد يا ناراحت شود.

ج) به مادر موسي مژده ي بازگشت موسي و رسالت او داده شد.

5. با اين كه ترسيدن و ناراحتي، اختياري نيست، اما مادر موسي منع شد كه بترسد يا ناراحت شود.

شايد مقصود از اين منع ها آن بوده كه آثار ترس و ناراحتي را آشكار نسازد تا فرعونيان پي نبرند كه موسي فرزند اوست و او را به قتل نرسانند.

ويا منظور امر تكويني بوده است؛ يعني خدا حالتي در مادر موسي پديد آورد كه آرام گرفت و نترسيد و ناراحت نبود.

6. در اين آيه به مادر موسي دستور داده شد كه شخصاً موسي را شيردهد، شايد اين مطلب اشاره اي به اهميت شير مادر، به ويژه در ابتداي تولد باشد.

7. واژه ي «وحي» در اصل به معناي اشاره ي سريع و مخفيانه است و در قرآن كريم به معاني مختلفي به

كار رفته است كه برخي از آنها عبارت اند از:

الف) «وحي تشريعي» كه به سوي پيامبران فرستاده مي شود. «1»

ب) «اشاره» كه در داستان زكريا آمده است. «2»

ج) «الهام» كه گاهي آگاهانه است، هم چون وحيي كه به سوي اولياي الهي هم چون مريم و مادر موسي فرستاده مي شد «3» و گاهي غريزي و ناخود آگاه است، هم چون وحيي كه به سوي زنبور عسل فرستاده مي شود. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. بدون بيم واندوه به دستورهاي الهي عمل كنيد اگر چه به نظر شما عجيب باشد.

2. فرزندان را براي شيردادن و پرورش به مادرشان بسپاريد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 262

3. اگر خدا بخواهد، كودكي را از خطر نجات مي دهد و به رسالت مي رساند (تا مستضعفان را پيروز و مستكبران را نابود سازد).

4. در مواقع خطر، الهامات الهي به ياري دوستان خدا مي آيد و راه را به آنها نشان مي دهد.

***

قرآن كريم در آيات هشتم و نهم سوره ي قصص به نجات محبت آميز موسي به وسيله ي فرعونيان و دشمن پروري ناآگاهانه ي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

8 و 9. فَالتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً إنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ* وَقَالَتِ امْرَأةُ فِرْعَوْنَ قُرَّةُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسَي أنْ يَنفَعَنَا أوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ

و فرعونيان او را (از آب) برگرفتند، تا سرانجام براي آنان دشمني و (مايه) اندوهي شود!

در حقيقت فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كار بودند.* و زن فرعون گفت: « (اين نوزاد) روشني چشمي براي من و براي توست! او را نكشيد، اميداست كه براي ما سودمند باشد، يا او را به فرزندي برگزينيم.» در حالي كه آنان (بادرك حسّي) متوجه نمي شدند! (كه موسي كيست.)

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه صندوقچه ي موسي را در نيل انداختند، امواج آب اورا به نزديك كاخ فرعون برد، كه برلب دريا ساخته شده بود و يا نهري از اين آب از درون كاخ عبور مي كرد. در آن لحظات فرعون و همسرش آسيه و عدّه اي از درباريان كنار آب بودند و صندوقچه را ديدند و آن را به راحتي از آب

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 263

گرفتند. «1» فرعون از قراين حدس زد كه اين كودك از بني اسرائيل است و از اين رو دستور داد كه قانون كشتن نوزادان در مورد او اجرا شود، «2» ولي خدا محبت اين كودك را به دل آسيه انداخت و او را از مرگ نجات داد.

2. روشن است كه قصد فرعونيان از نجات موسي، آن نبود كه دشمن آنان باشد، اما در واقع آنان دشمن خود را نجات دادند و تربيت كردند. «3» آري وقتي كه آنان تمام نيروي خود را براي نابودي نسل جوان بني اسرائيل بسيج كرده بودند، خدا قدرت نمايي كرد و صحنه اي فراهم آورد كه فرعونيان دشمن خود را از آب برگيرند و چون جان شيرين حفظ كنند و پرورش دهند.

3. در

اين آيات بيان شده كه فرعونيان خطا كار بودند و متوجه نبودند كه چه كار خطرناكي انجام مي دهند، و در حقيقت نقشه ي الهي را در مورد نابودي خودشان به اجرا درمي آورند.

آري؛ آنان در طراحي نقشه ي خودشان خطاكار و ناشي بودند «4» و به خطا هزاران كودك را سربريدند و بدون توجه موسي را نجات دادند.

4. آسيه، همسر فرعون، قلبي پاك و پرمحبت داشت؛ از اين رو محبت

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 264

موسي را بردل گرفت و از او دفاع كرد و نجاتش داد و شايد همين قلب پاك آسيه و محبت او به موسي و خدمتي كه در اين راه انجام داد، «1» زمينه اي شد تا او از كفر نجات يابد و از نخستين مؤمناني باشد كه به موسي گرويد و خوش فرجام شد و حتي در اين راه شربت شهادت نوشيد.» 5. از تعبير «لا تَقتلوه» كه جمع است، استفاده مي شود كه فرعون و اطرافيان همگي قصد كشتن موسي را داشتند، ولي همسرفرعون كه به موسي علاقه پيدا كرده بود، به تنهايي در برابر آنان ايستاد و با زيركي از او دفاع كرد و نظر فرعون را تغيير داد.

6. آسيه از طريق تحريك رواني و عاطفي وارد شد و به فرعون گفت: شايد اين كودك مفيد باشد (كودكي را كه برامواج آب آمده، به فال نيك بگير).

سپس از اين كه فرعون پسري نداشت، استفاده كرد و به فرعون گفت: او را نكشيد، تا شايد فرزندخوانده ي ما شود.

آموزه ها و پيام ها:

1.

قدرت نمايي خدا را بنگريد كه دوستان خود را به وسيله ي دشمنان نجات و پرورش مي دهد (آري؛ اگر خدا بخواهد: شيشه را دربغل سنگ نگاه مي دارد).

2. تلاش مخالفان راه خدا بيهوده است و خدا به دست خودشان وسايل نابوديشان را آماده مي سازد، در حالي كه متوجه نيستند.

3. محبّت دوستان خدا در دل افراد (پاك) قرار مي گيرد (و عامل نجات هر دو طرف مي شود).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 265

قرآن كريم در آيات دهم و يازدهم سوره ي قصص به نگراني مادر موسي و تلاش او براي كسب اطلاعات در باره ي وي اشاره مي كند و مي فرمايد:

10 و 11. وَأصْبَحَ فُؤَادُ امِّ مُوسَي فَارِغاً إنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلا أنْ رَبَطْنَا عَلَي قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ المُؤْمِنِينَ* وَقَالَتْ لِاخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ

و دل [سوزان مادر موسي (از هرچيز، جز فكر فرزند) تهي گشت؛ و اگر دل او را محكم نكرده بوديم، تا از مؤمنان باشد، قطعاً نزديك بود آن (راز) را افشا كند.* و (مادر موسي) به خواهر او گفت: « (وضع) اورا پيگيري كن.» و از دور آن (نوزاد) را ديد، در حالي كه آنان (بادرك حسّي) متوجّه نمي شدند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم در اين آيات نگراني شديد مادر موسي را به تصوير كشيده است؛ مادري كه فرزندش را به آب انداخته و

طوفاني در قلب او برپا شده و نزديك است كه از ناراحتي فرياد بكشد، اما مجبور است كه ساكت باشد و اسرار و ناراحتي هاي خود را در دل نگه دارد.

در اين هنگام لطف الهي شامل حال او مي شود و نسيم رحمت الهي بر او مي وزد و قلبش محكم و آرام مي شود.

2. منظور از «فارِغ» (خالي) در اين جا آن است كه قلب مادر موسي از همه چيز، جز ياد فرزندش، تهي گشت «1» و اين طبيعي بود؛ چرا كه او مادري دل سوز و مهربان بود كه جان فرزند نوزادش در خطر افتاده بود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 266

3. هرگاه خدا بخواهد، در دل بندگانش تصرف مي كند و دل آنان را محكم مي سازد و تقويت مي نمايد تا به وعده هاي الهي اطمينان پيداكنند و ايمان آورده، آرام شوند. «1»

4. مادر موسي، دخترش را در پي موسي روانه كرد تا صندوقچه ي كودك را زير نظر داشته باشد، اين كار مادر موسي چند نكته را در برداشت:

الف) او خودش به دنبال اين كار نرفت؛ چراكه تازه زايمان كرده بود و قاعدتاً از نظر جسمي ضعيف بود و ممكن بود فرعونيان او را ببينند و مشكوك شوند.

ب) او نزديك ترين فرد، يعني دخترش را (كه خواهر موسي بود) براي اين جست وجو انتخاب كرد تا اسراري از خانواده ي او بيرون نرود و دل سوزي بيش تري كند.

ج) خواهر موسي از دور سرنوشت موسي را پي گيري مي كرد تا او را نبينند و مشكوك نشوند و بتواند به راحتي اطلاعات لازم

را براي مادر جمع آوري كند.

د) نكته ي ديگر آن كه مادر موسي با اين كه از طريق الهام دريافته بود كه فرزندش سالم به سوي او باز مي گردد، اما از پاي ننشست و به تلاش خود ادامه داد؛ يعني توكل و اطمينان به وعده هاي الهي مانع تلاش طبيعي انسان نيست.

5. در اين آيه و آيات قبل دوبار بيان شد كه فرعونيان (با درك دقيق حسّي) مطالب را متوجه نمي شدند. اين تأكيدها شايد اشاره به آن باشد كه فرعون كه ادعاي خدايي مي كرد، تا چه اندازه از اطراف خود بي خبر بود.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 267

آموزه ها و پيام ها:

1. از مادران دل سوز، در فراق كودك، به طور عادي انتظار نداشته باشيد كه اسرار را حفظ كنند (مگر آن كه خدا به كمك آنان بيايد).

2. خدا در قلب برخي افراد تصرف مي كند و آن را محكم و مطمئن مي سازد.

3. استواري، اطمينان و آرامش قلب ها به دست خداست.

4. در شرايط سخت كه كاري از دست شما برنمي آيد، به دنبال جمع آوري اطلاعات باشيد (تا در تصميم سازي هاي بعدي از آنها استفاده كنيد).

5. مأموران اطلاعاتي كارها را از دور زير نظر بگيرند، به طوري كه طرف مقابل متوجه نشود.

***

قرآن كريم در آيات دوازدهم و سيزدهم سوره ي قصص به تحقّق وعده ي الهي و بازگشت اعجاز آميز موسي به مادرش اشاره مي كند و مي فرمايد:

12

و 13. وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ المَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أدُلُّكُمْ عَلَي أهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ* فَرَدَدْنَاهُ إلَي امِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ

و از پيش، (شير) دايه ها را بر او ممنوع كرديم؛ و (خواهر موسي به فرعونيان) گفت: «آيا شما را به خانداني راه نمايي كنم كه او را براي شما سرپرستي كنند، درحالي كه آنان خيرخواه او هستند؟!»* و او را به سوي مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و اندوهگين نشود، و تا بداند كه وعده ي خدا حق است؛ وليكن بيش تر آن (مردم) ان نمي دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. وقتي فرعونيان موسي را از آب گرفتند، او تازه شيرمادر را خورده بود و گرسنه نبود، ولي پس از چند ساعت گرسنه و بي تاب شد. فرعونيان با سفارش

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 268

ملكه ي مصر، در جست وجوي دايه اي برآمدند تا به او شير دهد، ولي هر دايه اي كه آوردند، اين كودك پستان او را به دهان نگرفت و بر بي تابي اش افزوده شد.

تا اين كه مأموران در نزديكي قصر به دختري برخوردند كه ادعا مي كرد خانواده اي را مي شناسد كه مي توانند اين كودك را سرپرستي كنند.

آنان بدون آن كه خواهر موسي را بشناسد، سخن او را از سرناچاري پذيرفتند و مادر موسي را خواستند و با كمال تعجب ديدند كه نوزاد به راحتي از شير او خورد و آرام شد. همه ي افراد و به ويژه همسر فرعون خوشحال شدند و او

را به عنوان دايه ي موسي برگزيدند.

2. مقصود از حرام شدن شير دايه ها بر موسي، حرمت تكويني است؛ يعني خدا حالتي در موسي ايجاد كرد كه مانع پذيرش شير مادران ديگر مي شد.

3. از برخي روايات استفاده مي شود كه وقتي موسي پستان مادرش را گرفت، برخي فرعونيان مشكوك شدند كه مبادا اين مادر واقعي او باشد، اما مادر موسي گفت: من زني خوش بو هستم و شيري شيرين دارم و هر كودكي به من سپرده شده، شيرمرا پذيرفته است. فرعونيان سخن او را پذيرفتند و به او هديه اي دادند. «1»

4. از برخي آيات قرآن استفاده مي شود كه موسي تا سال ها در كاخ فرعون ماند «2» و تحت سرپرستي مشترك آسيه و مادرش بود و برخي برآن اند كه تا دوران بلوغ در نزد فرعون ماند.

5. دراين آيات بيان شده كه بازگشت موسي به دامان مادرش سه نتيجه داشت:

الف) چشم مادرش روشن و دلش شاد شد.

ب) يك مادر از اندوه نجات يافت.

ج) مادر موسي متوجه شد كه وعده هاي الهي حق است و تحقق مي يابد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 269

6. بيش تر مردم نسبت به حقانيّت وعده هاي الهي آگاهي ندارند و نمي دانند كه اين وعده ها تحقق خواهد يافت. با اين كه نمونه هاي روشن آن واقع شده است.

اين سخن نوعي اعتراض به مشركان و مخالفان است كه چرا در مورد وعده هاي الهي شك داريد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خدا بخواهد كاري را بكند زمينه هاي خارجي و ذهني آن را فراهم مي سازد.

2. زيركانه بادشمنان خود برخورد كنيد.

3. بازگشت نوزادان به

سوي مادران باعث مي شود كه چشم آنان روشن و قلبشان شاد گردد.

4. اكثر مردم از حقانيّت وعده هاي الهي بي خبرند.

***

قرآن كريم در آيه ي چهاردهم سوره ي قصص به پاداش نيكوكاري موسي اشاره كرده، مي فرمايد:

14. وَلَمَّا بَلَغَ أشُدَّهُ وَاسْتَوَي آ تَيْنَاهُ حُكْماً وَعِلْماً وَكَذَلِكَ نَجْزِي المُحْسِنِينَ

و هنگامي كه (موسي) به حد رشدش رسيد، و (دركمال و نيرومندي) استقرار يافت، حكم (و حكمت) و دانش به او داديم؛ و اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. «اشُدَّ» در اصل به معناي گره محكم است و در اين جا به معناي استحكام جسماني و روحاني به كار رفته است. اين واژه در قرآن گاهي به معناي سن بلوغ و گاهي به معناي چهل سالگي و گاهي به معناي قبل از پيري آمده است. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 270

2. «استَوي به معناي كمال آفرينش و اعتدال است و برخي از مفسران آن را به حالت استقرار و اعتدال در زندگي يا كمال عقلي و فكري و يا رشد موهاي صورت تفسير كرده اند كه معمولًا بعد از بلوغ جسمي حاصل مي شود. «1»

3. مقصود از «حُكم» كه به موسي داده شد، همان عقل و فهم و قدرت بر داوري صحيح است نه وحي و نبوت، چراكه موسي در مصر هنوز به نبوّت نرسيده بود و سال ها بعد در سرزمين مَدْين

به پيامبري رسيد.

پس منظور از حكم همان مقام داوري است. «2»

4. مقصود از «علم» در اين آيه آگاهي و دانشي است كه با جهل همراه نباشد، اين علم به موسي داده شد تا چراغ راه او باشد. «3»

5. علم و حكمي كه به مردان الهي داده مي شود، بدون حساب نيست، بلكه در حقيقت پاداش نيكوكاري آنان است.

از اين تعبيرات آيه برمي آيد كه موسي دركاخ فرعون، هم رنگ محيط و اشراف نشد و به نيكوكاري، ياري حق و عدالت اقدام مي كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. نيكوكار شويد كه خدا به نيكوكاران علم و حكمت مي بخشد.

2. مواهب الهي را به بها مي دهند نه به بهانه.

3. رشد جسمي و كمال روحي زمينه ساز دريافت دانش و مقام داوري است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 271

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي قصص به درگيري برخي قبطيان با سبطيان و حمايت موسي از مظلوم اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. وَدَخَلَ المَدِينَةَ عَلَي حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَي فَقَضَي عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ

و (موسي) هنگامي كه مردم آن (مصر) در غفلت بودند داخل شهر شد؛ و دو مرد را درآن جا يافت كه با يكديگر جنگ (و نزاع) مي كردند؛ اين

(يكي) از پيروان او و آن (ديگري) از دشمنانش بود، و كسي كه از پيروان او بود برضدّ كسي كه از دشمنان وي بود، از او ياري خواست؛ پس موسي مشتي بر او زد، و (عمر) او پايان يافت. (موسي) گفت: «اين (نزاع شما) از كار شيطان بود؛ [چرا] كه او دشمن [و] گمراه كننده ي آشكاري است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي عليه السلام از نوزادي تا اوايل بلوغ دركاخ فرعون پرورش يافت و به طور طبيعي آن كاخ تحت نظارت بود و نگهباناني داشت. موسي عليه السلام روزي از قصر فرعون كه در كنار شهر بود، خارج و مخفيانه وارد شهر شد. «1»

2. در قرآن نام شهري كه موسي وارد آن شد نيامده است، ولي به احتمال قوي مقصود پايتخت مصر در آن عصر بوده است.

3. منظور از ساعت غفلت مردم شهر، كه موسي درآن زمان وارد شهر شد، چيست؟

مفسران در اين مورد احتمالات متعددي را مطرح كرده اند. برخي مي گويند مقصود از ساعت غفلت، آغاز شب است كه مردم كار خود را تعطيل

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 272

كرده، به خانه مي روند، يا به تفريح مي پردازند، كه در برخي احاديث نيز به اين مطلب اشاره شده است. «1»

ولي برخي ديگر از مفسران احتمال داده اند كه مقصود از ساعت غفلت، هنگام استراحت نيم روز است. «2»

4. موسي با مردم بني اسرائيل ارتباط داشت و گروهي به نام شيعيان موسي در جامعه بودند كه بادستگاه فرعون مخالفت مي كردند و در برابر ستمكاري مي ايستادند.

5.

مفسران درمورد فرد قبطي كه از فرعونيان و دشمنان موسي بود، نوشته اند كه او يكي از طباخان فرعون بود كه مي خواست فردي سبطي را براي حمل هيزم به بيگاري بكشد و اين فرد مقاومت مي كرد و از موسي كمك خواست كه جلوي ظلم را بگيرد. «3»

6. فرد قبطي از فرعونيان ستمكار و جنايتكار بود كه كشتن او جرم و جنايت نبود؛ و نيز موسي عليه السلام در حال دفاع از مظلوم بود و اگر مهاجمي دراين حالت كشته شود، خون او به گردن مدافع نيست.

به علاوه او فردي فرعوني و دشمن مردم بود و همين فرعونيان بودند كه هزاران كودك بني اسرائيل را سربريده بودند.

7. موسي عليه السلام هر چند بي گناه بود و قصد كشتن آن مرد را نداشت «4» اما از درگيري آن دو نفر و قتل آن مرد قبطي ناراحت شد و آن درگيري را عملي شيطاني دانست؛ «5» چرا كه اين درگيري و قتل، پيامدهايي را براي او و بني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 273

اسرائيل به دنبال داشت و در آن شرايط به مصلحت نبود و در نهايت هم به سبب اين كار موسي نتوانست در مصر بماند و به مَدْين مهاجرت كرد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران الهي حامي پيروان مظلوم خود بوده اند.

2. شيطان مي خواهد شما را به درگيري هاي زودرس با دشمنان بكشاند (تا برنامه هاي شما را درهم بريزد پس مواظب باشيد).

3. مراقب شيطان گمراه كننده باشيد.

***

قرآن كريم در آيات شانزدهم و هفدهم سوره ي قصص به طلب آمرزش موسي و عدم پشتيباني او از مجرمان اشاره مي كند و مي فرمايد:

16 و 17. قَالَ رَبِّ إنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ* قَالَ رَبِّ بِمَا أ نْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ

(موسي) گفت: «پروردگارا! در حقيقت من به خودم ستم كردم؛ پس مرا بيامرز.» و (خدا) او را آمرزيد؛ [چرا] كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.* (بازموسي) گفت: «پروردگارا! به (پاس) نعمتي كه به من دادي، پس پشتيبان خلافكاران نخواهم بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هر چند موسي قتل عمد انجام نداده بود، و كشته شدن فرد قبطي در هنگام دفاع از مظلوم، گناهي به شمار نمي آمد و با عصمت موسي منافاتي نداشت، اما از آن جا كه اين قتل به مصلحت نبود و پيامدهايي براي موسي و

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 274

بني اسرائيل داشت، ترك اولي به شمار مي آمد؛ از اين رو موسي از خدا تقاضاي آمرزش و مستور شدن كرد و خدا نيز او را بخشيد و از دشمنان مستور كرد و نجات داد. «1»

2. موسي با خدا پيمان بست كه به شكرانه ي نعمت هاي الهي، هرگز با فرعونيان مجرم همكاري نكند و در كنار بني اسرائيل بماند.

آري؛ مجرمان نعمت هاي الهي را پاي مال مي كنند و سرمايه هاي مردم و خويش را با گناهان خود برباد مي دهند؛ پس اگر

كسي پشتيبان آنان باشد، در نابودي نعمت هاي خدا شريك شده و سپاس عملي نعمت او را به جا نياورده است.

3. پشتيباني از مجرمان و گناهكاران يكي از زشت ترين گناهان است و در قرآن «2» و در احاديث اسلامي «3» نكوهش شده است و ياري ستمكاران باعث مي شود كه انسان شريك سرنوشت شوم آنان شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خطايي كرديد، به درگاه خدا اعتراف كنيد و از او آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده و مهرورزاست.

2. اگر كسي از خدا آمرزش بخواهد، فوري او را مي بخشد.

3. به شكرانه ي نعمت هاي الهي، پشتيبان مجرمان نباشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 275

قرآن كريم در آيات هيجدهم و نوزدهم سوره ي قصص به درگيري دوم برخي قبطيان با سبطيان و دخالت موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

18 و 19. فَأصْبَحَ فِي المَدِينَةِ خَائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالأمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَي إنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ* فَلَمَّا أنْ أرَادَ أنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَي أتُرِيدُ أنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالأمْسِ إنْ تُرِيدُ إلَّا أنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الأرْضِ وَمَا تُرِيدُ أنْ تَكُونَ مِنَ المُصْلِحِينَ

و (موسي) در شهر ترسان و منتظر (حادثه و اخبار) گرديد؛ پس ناگهان (همان) كسي كه ديروز از او ياري طلبيده بود، از او فريادرسي خواست؛ موسي به او گفت: «قطعاً تو گمراه آشكاري هستي.»*

و هنگامي كه خواست بركسي، كه او دشمن هر دوي شان بود، سخت گيري كند، گفت:

«اي موسي! آيا مي خواهي كه مرا بكُشي همان گونه كه ديروز شخصي را كُشتي؟! (تو چيزي) نمي خواهي جز آن كه در زمين زورگو باشي، و نمي خواهي كه از اصلاح گران باشي!»

نكته ها و اشاره ها:

1. وقتي موسي عليه السلام در درگيري اول دخالت كرد و آن مرد قبطي (فرعوني) كشته شد، اين خبر به سرعت در شهر پيچيد، به طوري كه موسي ترسيد و هر لحظه منتظر حادثه يا خبري جديد بود تا ببيند كه عوامل حكومت فرعون چه واكنشي نشان مي دهند و در همين حين درگيري دوم پيش آمد.

2. درگيري سبطيان (يعني بني اسرائيل طرف دار موسي) با قبطيان، (يعني فرعونيان) كاري ساده نبود، بلكه مقدمه و جرقه ي يك انقلاب به شمار مي آمد؛ چون ملت بني اسرائيل كه سال ها طبقه ي بردگان فرعونيان را تشكيل مي دادند، اكنون در برابر دشمن به پاخاسته و با آنان درگير شده بودند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 276

از اين رو حكومت فرعون از اين ماجرا به سادگي نمي گذشت و پيامدهاي آن براي بني اسرائيل و موسي مشكل ايجاد مي كرد.

3. از تعبيرات اين آيه و آيه ي 15 همين سوره استفاده مي شود كه آن مرد بني اسرائيلي كه درگيري اول و دوّم را ايجاد كرده بود، مردي ناآرام و جاهل و گمراه بود؛ فردي شيطان صفت يا تحت تأثير القائات شيطاني كه عامل درگيري زودرس سبطيان با قبطيان شد و حتي پاي موسي را به

اين ماجراها كشيد.

4. اين مرد بني اسرائيلي جاهل و گمراه بود، ولي مورد ستم واقع شده و از موسي كمك مي خواست، پس موسي ناچار شد كه به نداي او پاسخ مثبت دهد و در درگيري دخالت كند، تا آن مظلوم را از چنگ ظالمان فرعوني نجات دهد.

5. از سخنان اعتراض آميز مرد قبطي (فرعوني) در اين درگيري دوم استفاده مي شود كه خبر درگيري اول و كشته شدن يك نفر به دست موسي، پخش شده بود، به طوري كه اين شخص ستمكار فرعوني آن را به رخ موسي كشيد و همين سبب شد كه موسي در درگيري دوم كوتاه آمد.

6. موسي از همان جواني نيت اصلاح طلبي خود را آشكار ساخته بود و از اين رو بود كه آن مرد قبطي به او اعتراض كرد كه مگر تو نمي خواهي اصلاح گر باشي؟ «1»

البتّه روشن است كه موسي درهر دو درگيري با نيّت اصلاح طلبي و دفع ظلم وارد شد و قصد جبّاري و ستمكاري نداشت، ولي آن مرد چون ترسيده بود، اين سخنان ناشايست را به موسي گفت.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 277

آموزه ها و پيام ها:

1. مراقب دشمن باشيد و خبر واكنش هاي او را پي گيري كنيد.

2. رهبران الهي به طرف داران جاهل و ناآرام خود هشدار دهند كه درگيري هاي مكرر و بيهوده ايجاد نكنند.

3. پاسخ فريادرسي مظلومان را بدهيد و به آنان كمك كنيد (هر چند آنان جاهل و گمراه باشند).

4. دشمنان مردان الهي، افرادي ترسو و تهمت زن هستند.

5. دشمنان عليه رهبران الهي تبليغات سوء مي كنند

و امور را وارونه جلوه مي دهند (پس بهانه ي تبليغاتي به دست آنان ندهيد).

6. اصلاح طلبي مطلوب انسان و ستمكاري نامطلوب اوست.

***

قرآن كريم در آيات بيستم تا بيست و دوم سوره ي قصص به توطئه ي ترور موسي و خروج او از مصر و مناجات او اشاره كرده، مي فرمايد:

20- 22. وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أقْصَي المَدِينَةِ يَسْعَي قَالَ يَا مُوسَي إنَّ المَلأ يَأ تَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ* فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ القَوْمِ الظَّالِمِينَ* وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَي رَبِّي أنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ

و مردي با كوشش از دورترين (نقطه) شهر آمد [و] گفت: «اي موسي! در واقع اشراف درمورد تو نظرخواهي مي كنند تا تورا بكشند، پس (از شهر) خارج شو، [چرا] كه من از خيرخواهان توام.»* و (موسي) از آن (شهر) خارج شد در حالي كه ترسان [و] منتظر (حادثه) بود، گفت: «پروردگارا! مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.»* و هنگامي كه به سوي مَدْين روي نهاد، گفت: «اميد است كه پروردگارم مرا به راه درست راه نمائي كند.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 278

نكته ها و اشاره ها:

1. خبر درگيري هاي سبطيان با قبطيان و دخالت موسي و كشته شدن فرد قبطي به كاخ فرعون رسيد و اشراف و بزرگان به مشورت پرداختند و تصميم گرفتند كه موسي را ترور كنند و باكشتن او

براي هميشه از دستش خلاص شوند و درس عبرتي نيز به بني اسرائيل بدهند.

2. مردي از نقطه ي دوردست با عجله و تلاش آمد و خبر توطئه ي ترور موسي را به او داد.

نام اين مرد در اين آيه مشخص نشده، اما مفسران نوشته اند كه او يكي از خويشاوندان فرعون به نام «حزقيل» بوده كه از اسرار فرعونيان اطلاع داشت اما طرف دار موسي بود و با خبر او موسي نجات يافت.

اين مرد، ديده بان حق در بين فرعونيان شد و در مراحل مختلف ياور موسي در انقلاب گرديد. «1»

3. در آيات هيجدهم و بيست و يكم سوره ي قصص دو بار بيان شده كه موسي ترسان و منتظربود.

اين آيات حالات طبيعي انسان را در موقع خطرنشان مي دهد و از آن استفاده مي شود كه ترس طبيعي نكوهيده نيست؛ چرا كه اين ترس در اختيار انسان نيست، و لي در همان حال لازم است كه انسان منتظر حوادث و اخبار باشد و هوشياري خود را حفظ كند.

4. موسي در هنگام خطر به خدا پناه برد و از او خواست كه وي را از چنگ ستمكاران فرعوني نجات دهد. آري؛ همان خدايي كه او را دركودكي حمايت كرده و نجات داده بود اكنون نيز كه جان موسي به خاطر حمايت از مظلومان به خطر افتاده بود، مي توانست او را نجات دهد.

5. موسي براساس گزارش هاي رسيده و جوّ عمومي كه در درگيري دوّم ديد، برجان خود ترسيد و فهميد اگر در شهر بماند، بدون نتيجه كشته

تفسير قرآن مهر

جلد پانزدهم، ص: 279

مي شود؛ بنابراين، تصميم گرفت از شهر خارج شود و به سوي مَدْين برود، تا پس از تجديد قوا و در شرايط مناسبي با فرعونيان ستمكار مبارزه كند.

6. موسي براي حفظ جان خود تلاش كرد و از شهر خارج شد و نيز از خدا كمك و نجات خواست و به او اميد داشت؛ يعني به همه ي جنبه هاي كار توجه داشت.

7. «مَدْين» نام شهري در شرق خليج عقبه (درشمال حجاز و جنوب شامات) بود و مردم آن سرزمين از فرزندان ابراهيم عليه السلام بودند «1» و با مصر و لبنان و فلسطين تجارت مي كردند. اين شهر در عصر ما «مَعان» خوانده مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي اخبار سرّي را از افراد خيرخواه كسب كنند.

2. مردان ظلم ستيز، اطلاعات سرّي را با تلاش به مظلومان برسانند و بدين وسيله جلوي توطئه هاي ستمكاران را بگيرند.

3. مأموران اطلاعاتي، مرداني تلاشگر و خيرخواه باشند.

4. رهبران انقلابي اگر جانشان در معرض تلف بيهوده قرار گرفت، فرار كنند، و خود را نجات دهند.

5. در شرايط سخت هم تلاش كنيد و هم نجات خود را از خدا بخواهيد.

6. در شرايط سخت اميد خود را به خدا حفظ كنيد و از راه درست و معتدل خارج نشويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 280

داستان آموزنده موسي (ع) و دختران شعيب الگوي جوانان

قرآن كريم در آيات بيست و سوم و بيست و چهارم سوره ي قصص به ماجراي برخورد موسي عليه السلام با دختران شعيب و ياري رساني به آنان و مناجات موسي عليه السلام اشاره كرده، مي فرمايد:

23 و 24. وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ امَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لا نَسْقِي حَتَّي يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأ بُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ* فَسَقَي لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّي إلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إنِّي لِمَا أنزَلْتَ إلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ

و هنگامي كه به (چاهِ) آب مَدين رسيد، گروهي از مردم را در آن جا يافت كه (چهارپايان خود را) سيراب مي كردند؛ و پايين تر از آنان دو زن را يافت كه (گوسفندان خود را از رفتن به طرف آبشخور) بازمي داشتند. (موسي به آن دو) گفت: « [جريان كارشما چيست؟» [آن دو زن گفتند: « (ما گوسفندهايمان را) سيراب نمي كنيم تا اين كه شبان ها خارج شوند؛ و پدر ما پير كهنسالي است.»* پس (موسي) براي آن دو (گوسفندان را) سيراب كرد، سپس (از آنان) به سوي سايه روي برتافت و گفت: «پروردگارا! در حقيقت من به آنچه از نيكي كه به سوي من فروفرستي، نيازمندم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي از مصر به طرف مَدْين حركت كرد و پس از چند روز، خسته و گرسنه و تشنه به سرزمين مدين رسيد و به طور طبيعي نخست به سراغ محل آب رفت تا آبي بنوشد و خستگي از تن به در كند. «1»

2. موسي جواني طرف دار مظلومان و نيكوكار بود و به اطراف خود توجه مي كرد و وقتي ديد

دو دختر با عفت در كنار آب ايستاده اند و چوپانان راه را باز نمي كنند كه آنان از آبشخور به راحتي استفاده كنند، به سراغ آنان رفت و از كار آنان پرسيد و جالب آن است كه هردو دختر را مخاطب ساخت و با يكي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 281

از آنان سخن نگفت تا مورد اتّهام قرار گيرد؛ سپس به آنان كمك كرد تا دام هاي خود را سيراب كنند.

3. جالب آن است كه موسي، به نفع بانوان وارد عمل شد و دام هاي آنان را برد و سيراب كرد و بدين وسيله به وضع موجود شهر مدين اعتراض كرد كه چرا زنان را معطل مي كنيد و رعايت حال آنان را نمي نماييد.

4. موسي با آن كه در آن شرايط كاملًا نيازمند بود، هيچ مزدي در برابر كارخود از دختران شعيب نخواست، ولي چنان كه در آيات بعدي مي خوانيم، خدا پاداش اين نيكوكاري او را داد وغذا و خانواده اي پاك دامن و معلّمي هم چون شعيب نصيب او كرد.

5. موسي عليه السلام همواره با خدا مناجات مي كرد و در اين آيات آمده است كه او به سايه اي رفت و به پروردگارش عرض كرد كه من نيازمند نيكي هاي تو هستم.

البتّه جالب است كه به خدا نگفت به من غذا و همسر بده، بلكه گفت من نيازمند احسان تو هستم (توخود هر طور مي داني و صلاح است عمل نما). «1»

6. دختران شعيب در خانه ي پيامبري الهي تربيت يافته بودند و از اين رو قرآن سخنان و رفتار آنان

را به تصوير كشيد تا سرمشق ديگران شوند. در زندگي اين دختران چند نكته ي جالب وجود دارد:

الف) آنان بيرون از خانه كار مي كردند و به پدرشان در دام داري كمك مي نمودند.

ب) كار بيرون از خانه را باعفت همراه كرده بودند و طوري عمل مي كردند كه با مردان بيگانه مخلوط نشوند و كاركردن آنها عوارضي به دنبال نداشته باشد.

ج) در برابر پرسش موسي، زيركانه و كوتاه جواب دادند؛ از طرفي اشاره

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 282

كردند كه براي سيراب كردن گوسفندان آمده ايم و از سويي بيان كردند كه نمي خواهيم با مردان بيگانه مخلوط شويم و عفّت خود را به موسي گوش زد كردند و از سويي ديگر علت كاركردن خود را ياري پدر اعلام كردند.

به طور طبيعي احتمال مي رفت كه جواني كه با دختران شعيب سخن مي گويد، فردي طمع كار باشد؛ از اين رو به او گوش زد كردند كه ما پدر داريم و بي سرپرست نيستيم، ولي پدر ما پير است و آمدن ما به ميان اجتماع مردان، از سر اضطرار بوده است.

7. سخن گفتن پسر و دختر نامحرم در مورد برنامه هاي كاري (اگر بدون شهوت راني و خطرگناه و در حضور جمع باشد) مانعي ندارد؛ چراكه قرآن جريان گفت وگوي موسي و دختران شعيب را نقل مي كند، در حالي كه آنان با هم ديگر نامحرم بودند و هيچ سرزنشي نيز در اين مورد نمي نمايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در كارهاي اجتماعي حق بانوان را رعايت نماييد.

2. زنان در هنگام ضرورت مي توانند با رعايت عفّت در خارج

از خانه كار كنند.

3. دختران جوان در گفت وگوهاي اجتماعي، زيركانه پاسخ دهند و از توهّمات طرف مقابل جلوگيري كنند.

4. جوانان در اجتماع به اطراف خود توجه كنند و حامي مظلومان، به ويژه زنان باشند.

5. جوانان نيكوكار باشند و به ناموس مردم چشم طمع ندوزند، و از خدا (امكانات) نيكو بخواهند (تا خدا زندگي شان را سامان بخشد).

6. در هنگام نياز به درگاه بي نياز برويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 283

قرآن كريم در آيه ي بيست و پنجم سوره ي قصص به حياي دختر شعيب و ملاقات موسي با او و پاداش كار نيكش اشاره كرده، مي فرمايد:

25. فَجَاءَتْهُ إحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إنَّ أبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ القَصَصَ قَالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ القَوْمِ الظَّالِمِينَ

و يكي از آن دو (دختران شعيب) به سراغ او آمد درحالي كه با شرم، گام برمي داشت، گفت: «درحقيقت پدرم تو را فرا مي خواند تا پاداش آب دادن (گوسفندان) ما را به تو بپردازد.» و هنگامي كه (موسي) نزد او [: شعيب آمد و حكايت ها را براي او حكايت كرد، گفت: «نترس كه ازگروه ستمكاران نجات يافتي.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هنگامي كه موسي به مدين آمد، ترسان، گرسنه و بدون خانواده بود، ولي ديري نپاييد كه به بركت كارخيري كه انجام داد (كمك به دختران بي پناه)، خدا

زندگي او را دگرگون ساخت. آري؛ اين كار نيك او به گوش شعيب پيامبر رسيد و شعيب عليه السلام او را نزد خود دعوت، و غذا، مسكن، خانواده و امنيت او را تأمين كرد.

2. دختر شعيب از طرف پدرش مأمور شده بود موسي را به خانه و نزد پدر دعوت كند، اما چنان با حيا و عفت بود كه حياي او در راه رفتنش هويدا بود؛ يعني تلاش مي كرد كه كاملًا با حيا راه برود «1» و اين درسي براي دختران جوان است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 284

3. دختر شعيب از طرف خود دعوت نكرد، بلكه پيام پدر را رساند كه او مي خواهد مزد آب رساني تو را بدهد.

از اين سخن روشن مي شود كه دختران شعيب به خانه رفتند و ماجراي گفت وگو و برخورد خود با جوان مصري را مخفي نكردند و جريان جوان نيرومند و نيكوكار را براي پدرشان حكايت كردند و او نيز با فراست (يا علم غيب نبوّت) دريافت كه اين جوان مي تواند فردي مناسب براي چوپاني يا دامادي او باشد؛ از اين رو درپي تحقيق بيش تر برآمد و او را به خانه دعوت كرد.

4. شعيب پيامبر عليه السلام در اين پيام خود، روح حق شناسي خويشتن را آشكار ساخت كه اگر كسي به دخترانش كمك كند، فوري به او پاداش مي دهد. آري؛ اين است روش مردان الهي.

5. در برخي روايات آمده است كه موسي خانه ي شعيب را نمي دانست و اگر دختر شعيب از جلو حركت مي كرد و

اورا راه نمايي مي كرد، ممكن بود باد لباس او را كنار زند؛ از اين رو موسي گفت: من از جلو مي روم و تو مرا از پشت سر راه نمايي كن. «1»

همين رفتار، پاكي و درستكاري موسي را ثابت كرد و زمينه اي شد براي آن كه دختر شعيب از پدر بخواهد كه اورا براي چوپاني استخدام كند.

6. موسي به ملاقات با پير مدين، يعني شعيب پيامبر نايل شد و ما جراي زندگي پرماجراي خود را بازگوكرد كه چگونه در كاخ فرعون بزرگ شده، سپس براي دفاع از مظلومي وارد درگيري شده و يك نفر به دست او كشته شده و او فرار كرده است و الآن تحت تعقيب، گرسنه و بدون خانواده است.

7. شعيب پيامبر عليه السلام موسي را دل داري داد و نخست امنيت او را تأمين

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 285

كرد و گفت: نترس كه دست ستمكاران (فرعوني) به تو نمي رسد؛ چرا كه موسي به سرزمين مدين و خانه ي معلّم وحي پناه برده بود و از غربت و تنهايي نجات يافته بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. هركس به شما نيكي كرد، پاداش او را بدهيد.

2. دختران جوان در هنگام راه رفتن با حيا حركت كنند، كه راه رفتن آنها دهنده شخصيت شان است.

3. به بي پناهان ظلم ستيز، پناه و امان دهيد.

4. دختران جوان، جريان برخوردها و گفت وگوهاي بيرون خانه را به پدرشان اطلاع دهند (تا پدر به آنها كمك كند).

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و ششم سوره ي قصص به پيشنهاد استخدام موسي و شرايط كارگزار خوب اشاره مي كند و مي فرمايد:

26. قَالَتْ إحْدَاهُمَا يَا أبَتِ اسْتَأجِرْهُ إنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ القَوِيُّ الأمِينُ

يكي از آن دو (دختر) گفت: «اي پدر [من ! اورا استخدام كن، [چرا] كه بهترين كسي كه استخدام مي كني (شخصِ) نيرومند درستكار است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. دختر شعيب از كجا متوجه شد كه موسي قوي و امين است.

پاسخ آن است كه دختران شعيب در هنگام آب رساني و عقب زدن چوپانان ديگر و كشيدن دلوچاه قدرت موسي را ديده بودند.

و درستكاري او نيز به هنگام آمدن به خانه ي شعيب روشن شد كه حاضر نشد پشت سر دختر شعيب حركت كند؛ همان طور كه از بازگوكردن سرگذشت او بافرعونيان اين مطالب هويدا شده بود.

2. دختران شعيب رفتار اين جوان را به دقت تحليل كردند و متوجه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 286

شدند كه او امين و قوي است و در مورد پيشنهاد استخدام نيز، گرفتار احساسات نشدند، بلكه براساس عقل خويش عمل كردند و به صفات اساسي موسي توجه كردند نه به وضع ظاهري و زيبايي او.

3. در اين آيه به دوشرط اساسي كارگزاران اشاره شده است؛ كارگزاري كه مي خواهد براي يك خانواده يا يك شهر يا يك ملت خدمت كند، بايد قوي و امين باشد؛ و به عبارت ديگر، تخصص و تعهد داشته باشد.

4. قوي بودن افراد، تنها به نيروي

جسمي نيست، بلكه توان مديريت، تخصص دريك رشته و آگاهي كافي بركار و قدرت برنامه ريزي و مديريت، همگي نشانه ي قوي بودن افراد است.

5. امين و درستكار بودن كارگزاران نيز بسيار مهم است، كارگزار خيانت پيشه، باعث نابودي منابع كارفرما مي شود.

6. شعيب پيامبر، فرزندان خود را چنان تربيت كرده بود كه به راحتي در مسائل خانوادگي پيشنهاد مي دادند و اظهار نظر مي كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. كارفرمايان در استخدام كارگزاران به دو شرط توانمندي و امانت داري توجه كنند.

2. پدران به فرزندان جوان خود اجازه ي اظهار نظر در امور خانوادگي را بدهند.

***

قرآن كريم در آيات بيست و هفتم و بيست و هشتم سوره ي قصص به ازدواج موسي با دختر شعيب و مهريه ي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

27 و 28. قَالَ إنِّي ارِيدُ أنْ انكِحَكَ إحْدَي ا بْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أنْ تَأجُرَنِي ثَمَانِيَةَ حِجَجٍ فَإنْ أتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَمَا ارِيدُ أنْ أشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ* قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أيَّمَا الأجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَي مَا نَقُولُ وَكِيلٌ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 287

(شعيب) گفت: «در حقيقت من مي خواهم كه يكي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم، بر (اساس اين مهريه) كه هشت سال در استخدام من باشي؛ و اگر تا ده سال تكميل كني، پس (لطفي) از نزد توست؛

و نمي خواهم كه برتو سخت گيري كنم؛ اگر خدا بخواهد، بزودي مرا از شايستگان خواهي يافت.»* (موسي) گفت: «اين (قراردادي) ميان من و ميان تواست؛ هركدام از دو سرآمد (مدّت) را به پايان رساندم پس هيچ تعدّي بر من نخواهد بود؛ و خدا نسبت به آنچه مي گوييم گواه و نگهبان است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از لحن گفت وگوي شعيب با موسي استفاده مي شود كه اين سخنان، مقدماتي براي ازدواج موسي با دختر شعيب بوده و آنان در مقام اجراي صيغه ي عقد نبوده اند بلكه شايد صيغه را بعداً جاري كرده اند. «1»

از اين روست كه دختر مورد نظر مشخص نشد و شعيب گفت يكي از دخترانم را به ازدواج تو درمي آورم و مهريه ي او را هم كاملًا مشخص نكرد.

2. مهريه ي واقعي و الزامي هشت سال خدمت موسي بود و دو سال اضافي متوقف برميل موسي بود و در احاديث حكايت شده كه موسي همان ده سال را انجام داد. «2»

3. در اين آيات خدمت موسي و هشت سال چوپاني او را به عنوان مهريه قرار دادند؛ چراكه اولًا، موسي چيز ديگري نداشت كه مهريه قرار دهد و ثانياً، كار، چيزي باارزش است كه مي تواند مهريه قرارگيرد و لازم نيست كه يك جا پرداخت شود، بلكه برعهده ي شوهر مي ماند. «3»

4. مهريه ي زنان، وسيله اي براي تأمين آينده ي زنان و نوعي بيمه ي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 288

حوادث زندگي است؛ همان طور كه باعث ثبات زندگي و عامل جلوگيري از طلاق هاي احساساتي و زودرس است.

5. مهريه ي دختر شعيب هشت

يا ده سال خدمت چوپاني موسي بود و اگر حقوق متوسط كارگران در ده سال درنظر گرفته شود، اين مهريه سنگين به نظر مي آيد، ولي با توجه به اين كه در اين مدت مخارج زندگي و مسكن و غذاي موسي و خانواده اش به عهده ي شعيب بود، روشن مي شود كه مقدار مهريه چندان سنگين نبود.

6. چرا مهريه ي دختر شعيب به پدر و خانواده ي او تعلّق گرفت و موسي چوپان خانواده ي شعيب شد.

پاسخ آن است كه اولًا، چوپاني موسي در درجه ي نخست به نفع زندگي خود و خانواده اش بود.

ثانياً، مالك اصلي مهر، دختر شعيب بود، اما از آن جا كه زندگي آنان مشترك بود، جدايي در ميان آنان وجود نداشت.

و ثالثاً، بدون شك شعيب رضايت دخترش را در اين مورد احراز كرده بود كه چنين عقدي را اجرا كند.

7. مانعي ندارد كه خانواده ي دختر اگر كسي را شايسته همسري دخترشان يافتند به او پيشنهاد ازدواج كنند؛ يعني خواستگاري خانواده ي پسر از دختر الزامي نيست و مي تواند برعكس نيز عمل شود، همان طور كه شعيب چنين كرد.

8. نام دختران شعيب را «صَفوره (يا صفراء يا صَفورا)» و «ليا» نوشته اند كه صفورا با موسي ازدواج كرد و اين دختر كوچك شعيب بود و همان دختري بود كه موسي را به خانه دعوت كرد و پيشنهاد استخدام او را داد. «1»

9. از اين آيه با توجه به روايت استفاده مي شود كه ازدواج دختر كوچك

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 289

قبل از دختر بزرگ تر مانعي ندارد،

بلكه هرگاه شوهري مناسب و در شأن دختر پيدا شد و توافق حاصل آمد مانعي از ازدواج دختر كوچك نيست.

10. نكته ي جالب اين ماجرا آن است كه دختر شعيب به پدرش پيشنهاد كرد كه موسي را براي چوپاني استخدام كند، ولي شعيب در برابر آن، پيشنهاد ازدواج و استخدام موسي را كرد.

شايد شعيب از اشاره ي دختر متوجه شد كه دخترش مايل به ازدواج با موسي است و از اين رو ترجيح داد كه مسأله را به طور واضح بيان كند.

و شايد هم صلاح ندانست كه مردي جوان و بدون همسر در خانه اي استخدام شود كه دو دختر جوان در آن هستند؛ از اين رو با پيشنهاد خود تلاش كرد كه هم موسي داراي همسر شود و هم محرم خانواده گردد و هم مشكل كمبود چوپان حل شود و هم به پيشنهاد فرزند جوان خود احترام گذاشت.

يعني مشكل شرعي و اقتصادي را يك جا حلّ كرد و اين نشان دهنده ي مديريت عالي شعيب در خانواده است.

11. شعيب به موسي گفت: من نمي خواهم برتو سخت بگيرم و مهريه را بين هشت تا ده سال آزاد گذاشت. اين آموزه اي براي همه ي پدران است كه در برخورد با دامادهاي خويش سخت گيري نكنند و حداقل و حداكثر مهريه را تعيين كنند و آن را به ميل داماد بگذارند.

12. شعيب سعي نكرد كه يك دختر خاص را برموسي تحميل كند، بلكه آزادي انتخاب به طرفين داد تا ببيند كه كدام يك از دختران مايل به ازدواج با موسي هستند و موسي نيز مايل به كدام يك از آنهاست.

13. موسي عليه السلام ازدواج را پذيرفت، ولي شرط اختيار در مهريه را تكرار

كرد و خدا را شاهد و وكيل قرارداد، تا بعداً اختلاف و مشكلي پيدا نشود.

آري؛ شاهد و وكيل قراردادهاي مردان الهي خداست و براي اجراي آن نيازي به ضمانت و ضامن هاي ديگر نيست.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 290

14. در اين آيات شعيب به دنبال سخنان خود «ان شاء اللَّه» مي گويد و موسي نيز از وكالت خدا و توكّل بر او سخن مي گويد. آري؛ «راهرو گر صد هنر دارد، توكّل بايدش».

آموزه ها و پيام ها:

1. در استخدام كارگزاران خانگي، مراعات مسائل شرعي را بنماييد و تلاش كنيد كه افراد محرم كارِ خانه ي شما را انجام دهند.

2. پدران به فكر ازدواج دختران خود باشند و در مواقع لزوم از دامادهاي خوب خواستگاري كنند.

3. بر دامادها سخت گيري نكنيد و آنان را در انتخاب همسر و مقدار مهريه آزاد بگذاريد.

4. مهريه، پيشينه اي چند هزار ساله دارد و در ميان ملت هاي مختلف وجود داشت و روش پيامبران الهي بود.

5. شرايط خود را در هنگام ازدواج كاملًا بيان كنيد تا بعداً مشكلي پيش نيايد.

6. خدا را شاهد و وكيل قراردادهاي خود بدانيد (و از آنها تخلّف نكنيد). «1»

***

قرآن كريم در آيات بيست و نهم و سي ام سوره ي قصص به مشكلات موسي عليه السلام در بيابان و گفت وگوي خدا با او اشاره كرده، مي فرمايد:

29 و 30. فَلَمَّا قَضَي مُوسَي الأجَلَ وَسَارَ بِأهْلِهِ آ

نَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لأهْلِهِ امْكُثُوا إنِّي آ نَسْتُ نَاراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمَّا أتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الوَادِي الأيْمَنِ فِي البُقْعَةِ المُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أنْ يَا مُوسَي إنِّي أ نَا اللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 291

و هنگامي كه موسي سرآمد (مدّت شباني) را به پايان رسانيد و همراه خانواده اش (از مدين به سوي مصر) روان شد، از جانب (كوه) طور آتشي ديد؛ به خانواده اش گفت: «درنگ كنيد [چرا] كه من آتشي ديدم؛ (مي روم) تا شايد من خبري از آن يا پاره اي از آتش براي شما بياورم، باشد كه شما گرم شويد.»* و هنگامي كه به سراغ آن (آتش) آمد، از جانب راست درّه، در آن جايگاه خجسته، از (ميان يك) درخت ندا داده شد، كه: «اي موسي! براستي من، خود خدايي هستم كه پروردگار جهانيانم.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي پس از درگيري با فرعونيان به سوي مدين هجرت و با دختر شعيب ازدواج كرد و بر اساس قرارداد، ده سال براي شعيب چوپاني كرد.

در اين مدت موسي بهترين سال هاي عمر خود را در خدمت شعيب پيامبر گذراند و با زندگي مستضعفان آشنا گشت و براي مبارزه با مستكبران آماده شد.

هر چند براساس روايات شعيب تلاش كرد كه موسي را نزد خود نگه دارد، اما موسي تصميم گرفت كه به سوي مصر بازگردد و به كمك بني اسرائيل بشتابد كه در چنگ فرعونيان اسير بودند.

سرانجام موسي خانواده و وسايل

خود را برداشت و راهي مصر شد و هنگام بازگشت به مصر در شبي تاريك و سرد، راه خود را گم كرد و در همين هنگام همسر باردارش را درد زايمان فراگرفت و او نتوانست آتشي بيفروزد، ناگهان شعله ي آتشي از دور ديد. «1»

معمولًا در بيابان ها آتش، نشانه ي وجود كاروان است؛ از اين رو موسي به خانواده اش سفارش كرد كه كمي توقف كنيد تا من بروم و خبري بگيرم يا اندكي آتش براي شما بياورم و يا با كمك كاروانياني كه اطرف آتش هستند راه را پيدا كنم. «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 292

2. طوفانِ حوادث موسي را محاصره كرد، تا به طرف نور آتش برود و هنگامي كه نزد آن آتش رسيد، ديد اين آتشي معمولي نيست بلكه نوري است كه از درون درختي سبز بيرون مي آيد و با او سخن مي گويد.

ندايي روح پرور برخاست كه موسي را خشنود ساخت و متوجه شد كه اين نور حيات و زندگي و نور الهي است.

3. موسي عليه السلام از كجا متوجه شد كه اين سخنان، نداي الهي و وحي است؟

پاسخ آن است كه اولًا، در آيات بعد خواهيم خواند كه در همين صحنه، دو معجزه ي عصا و يد بيضا به موسي داده شد و همين دليل صحت اين وحي بود.

و ثانياً، موسي آتش و صدا را به صورت معجزه آسا از ميان درختي سبز مشاهده كرد و متوجه شد كه اين مسأله اي اعجازآميز و الهي است.

وثالثاً، درك وحي، امري شهودي و وجداني است،

يعني نوعي مكاشفه ي باطني و درك حضوري است كه پيامبر را به يقين مي رساند و هر گونه شبهه اي را بر طرف مي سازد.

4. گفت وگوي خدا با موسي عليه السلام، بدان معنا نيست كه خدا جسم است و حنجره و صدا دارد، بلكه خدا با قدرت كامل خويش، امواج صوت را در فضا ايجاد مي كند و با اين امواج با پيامبرانش سخن مي گويد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مردان الهي به فكر خانواده ي خويش باشند و براي برطرف كردن مشكلات آنان تلاش كنند.

2. انسان مي تواند به مقامي برسد كه خدا با او سخن بگويد (و او را به نبوّت برانگيزد).

3. محتواي آموزه هاي ديني، با نداي توحيد آغاز مي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 293

قرآن كريم در آيه ي سي و يكم سوره ي قصص به دو معجزه و برهان موسي و رسالت او در برابر فرعونيان اشاره مي كند و مي فرمايد:

31. وَأنْ أ لْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأ نَّهَا جَانٌّ وَلَّي مُدْبِراً وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَي أقْبِلْ وَلا تَخَفْ إنَّكَ مِنَ الآمِنِينَ

و (ندا داده شد) كه عصايت را بيفكن!- و هنگامي كه آن (عصا) را ديد كه مي جنبيد، چنانكه گويي آن ماري است، (موسي) پشت كرده روي برتافت، و به عقب بازنگشت- (ندا آمد) اي موسي! روي آر و نترس، [چرا] كه تو در امنيت هستي.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آن شب

تاريك كه موسي نور الهي را ديد و به رسالت برگزيده شد، معجزه ي بزرگي در اختيار او گذاشته شد تا از طرفي نشانه اي باشد كه اين نور حقيقتي الهي است و از طرف ديگر وسيله اي براي مبارزه با فرعونيان و دليلي روشن در برابر كساني باشد كه نبوت او را انكار مي كنند. «1»

2. «جانّ» به معناي موجود ناپيداست و از آن جا كه مارهاي كوچك به صورت ناپيدا در لابه لاي علف ها و شيارها حركت مي كنند به آنها «جانّ» گفته مي شود.

در اين آيه بيان شده كه عصاي موسي به ماري كوچك تبديل شد كه با شدّت و سريع حركت مي كرد و در آيات ديگر قرآن بيان شد كه عصاي موسي به اژدهايي بزرگ تبديل شد. «2»

اين اختلاف تعبير به خاطر آن است كه آن مار حالات مختلفي داشت، يعني در آغاز كوچك و در برابر فرعون اژدهايي بزرگ شد.

3. موسي انسان شجاعي بود كه با فرعون زمان خويش مبارزه كرد، اما هر

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 294

انساني، به صورت طبيعي، وقتي ببيند قطعه ي چوپي كوچك به مار تبديل شده است و سريعاً حركت مي كند، وحشت مي نمايد و مي گريزد. اين ترس طبيعي با شجاعت موسي منافاتي ندارد.

4. معجزه امري خارق عادت است كه با تكيه بر نيرويي ماوراي بشري انجام مي شود و جريان عادي طبيعت را در مي نوردد.

البتّه معجزه امري بدون علت يا محال عقلي نيست؛ علت آن ما فوق علل طبيعي است و از علم و قدرت خدا حكايت مي كند.

مار موجودي

است كه طي مراحل تكامل پس از ميليون ها سال از خاك به وجود آمده است. اما معجزه اين فاصله ي چند ميليون سالي را به لحظه اي تبديل مي كند و زمان را درمي نوردد. «1» همان طور كه كسي كتابي را با دست در طي چند سال مي نويسد اما اين كار به وسيله رايانه اي پيشرفته در چند ثانيه انجام مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا به پيامبران، براي اثبات نبوتشان معجزاتي داده است تا ادعاي بدون دليل نكنند.

2. ترس از موجودات موذي امري طبيعي است (و مانعي ندارد).

3. اگر خدا بخواهد، مي تواند از عصاي شباني، ماري عظيم و معجزه آسا به وجود آورد (پس هر چيزي را ساده نگيريد، چه بسا قدرتي عظيم در دل آن نهفته باشد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 295

قرآن كريم در آيه ي سي و دوم سوره ي قصص به دست سپيد معجزه گر موسي و رسالت او در مبارزه با فرعونيان اشاره مي كند و مي فرمايد:

32. اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ إلَي فِرْعَوْنَ وَمَلإهِ إنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً فَاسِقِينَ

دستت را در گريبانت وارد كن، تا سفيد گونه بدون (عيب) بدي بيرون آيد؛ و (دست و) بالت را (براي آرامش) از هراس به (سينه) خودت بگذار؛ و اين دو (معجزه) دليل هاي روشني از جانب پروردگارت به سوي فرعون

و اشراف اوست؛ [چرا] كه آنان گروهي نافرمانبردارند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بيان شده كه دست موسي سفيد شد، اما سفيدي آن بد نبود. اين مطلب يا اشاره به آن است كه سفيدي آن در اثر بيماري پيسي يا نقص و عيب نبود، بلكه درخشندگي خاصي داشت كه به صورت معجزه آسا در يك لحظه ظاهر مي شد و يا اين كه نورانيت دست موسي چشم را آزار نمي رساند و لكه ي تاريكي در آن نبود و از هر جهت بي عيب بود. «1»

البتّه ممكن است مقصود آيه هر دو تفسير باشد، اما ممكن است تعبير «هيچ بدي در دست موسي نبود» اشاره به نفي مطالب تورات در اين زمينه باشد كه از مَبرُوص شدن و پيسي دست موسي سخن گفته است. «2»

2. در اين آيه به موسي گفته شد كه براي جلوگيري از ترس، دست خود را به (سينه ي) خويش بگذار، (تا قلب تو آرام گيرد). «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 296

برخي از مفسران برآن اند كه اين جمله ي آيه كنايه از قاطعيت و عزم راسخ در انجام مسئوليت و عدم ترس از هيچ قدرتي است.

برخي ديگر احتمال داده اند كه موسي در برابر عصايي كه به مار تبديل شد، دستان خود راگشود تا از خويش دفاع كند، اما خدا به او دستور داد كه دستت را جمع كن و نيازي به دفاع نيست. «1»

البتّه منافاتي بين اين معاني نيست و مانعي ندارد كه همه ي معاني مقصود آيه باشد.

3. در اين آيه از دو

معجزه ي بزرگ موسي، يعني عصا و يَد بيضا به عنوان دو دليل روشن و برهان ياد شده است؛ زيرا اين معجزات دليلي براي اثبات نبوت موسي دربرابر منكران بود، همان طوركه وسيله اي براي مبارزه با فرعونيان بود.

4. اصلاح محيط فاسد و ايجاد انقلاب را بايد از اصلاح سران شروع كرد؛ زيرا سردم داران كفر و فساد، در همه ي اركان جامعه نقش دارند و تمام سازمان هاي سياسي، تبليغاتي و اقتصادي را در قبضه ي قدرت خود درمي آورند.

اگر اين سردم داران اصلاح يا ريشه كن گردند، جامعه نيز اصلاح مي شود «2».

5. اولين هدف و رسالت پيامبران، مبارزه با طاغوت هاست؛

يعني پيامبران و رهبران ديني براي مبارزه با ستمكاران و مستكبران آمده اند و مأموريت دارند كه به سراغ گردن كشان بروند و با آنها مبارزه كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خدا بخواهد، از دست عادي بشر، معجزه اي روشن فراهم مي سازد.

2. يكي از اهداف اساسي پيامبران الهي مبارزه با مستكبران فاسق است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 297

3. موسي وار با فاسقان سركش و طاغوت ها مبارزه كنيد.

***

قرآن كريم در آيات سي و سوم تا سي و پنجم سوره ي قصص به نگراني موسي و تقاضاي وزارت هارون و وعده هاي مساعد الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

33- 35. قَالَ رَبِّ إنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأخَافُ أنْ يَقْتُلُونِ* وَأخِي هَارُونُ هُوَ أفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً فَأرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي إنِّي أخَافُ أنْ يُكَذِّبُو

نِي* قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَاناً فَلا يَصِلُونَ إلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أ نْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الغَالِبُونَ

(موسي) گفت: «پروردگارا! در واقع من شخصي از آنان را كشتم، پس مي ترسم كه [مرا] بكشند.* و برادرم هارون، او زباني واضح تر از من دارد؛ پس او را ياوري، همراه من بفرست كه مرا تأييد كند؛ [چرا] كه من مي ترسم كه [مرا] تكذيب كنند.»* فرمود: «بزودي بازوي تورا بوسيله برادرت محكم مي كنيم، و براي شما تسلّطي قرار مي دهيم؛ و با (وجود) نشانه هاي (معجزه آساي) ما (دست آنان) به شما نمي رسد؛ شما و هركس از شما پيروي كند پيروزيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در حادثه اي يكي از فرعونيان با يكي از بني اسرائيل درگير شده بود و موسي عليه السلام براي دفاع از مظلوم وارد صحنه شد و يكي از فرعونيان به دست او به قتل رسيد؛ از اين رو فرعونيان موسي عليه السلام را تحت پيگرد قرار دادند و حال كه خدا به او فرمان رسالت و مبارزه با فرعون را داده است او نگران است كه فرعونيان پس از ده سال كه او را مي بينند، همان ماجراي قتل را به ياد آورند و موسي را به تلافي آن بكشند و نهضت ناتمام بماند. «1»

2. مفسران حكايت كرده اند كه هارون، سه سال از موسي بزرگ تر بود

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 298

و قامتي بلند و رسا و زباني گويا و دركي عالي داشت. وي سه سال قبل از وفات موسي از دنيا رفت.

او پيامبر و

فرستاده ي خدا بود كه خدا به او «فرقان و نور» داده بود «1» و موسي از خدا خواست كه او را شريك رسالت و كار او گرداند، ولي در همه حال موسي پيشوا بود و هارون همكار و پيرو او بود.

3. موسي عليه السلام گفت كه برادرم هارون زباني فصيح تر از من دارد. واژه ي «فصيح» در اصل به معناي خالص بودن چيزي است و به سخن خالص و گويا كه مطالب زايد نداشته باشد، فصيح گفته مي شود. «2»

4. خدا نه تنها درخواست موسي عليه السلام را پذيرفت و برادرش را وزير و همكار او قرار داد، بلكه به وسيله ي معجزات، به موسي عليه السلام سلطه و قدرت و برتري عطا كرد و به او مژده ي پيروزي بردشمنان را داد، تا قلب و اراده اش محكم شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي سابقه ي روابط خود و دشمنانشان را مطالعه كنند (و كينه هاي قديمي آنان را فراموش نكنند، بلكه براي مقابله با آنها نقشه اي طرح كنند). «3»

2. براي مبارزه با دشمن، ياوراني انتخاب كنيد.

3. يار رهبر كسي باشد كه برنامه ي او را قبول و زباني گويا دارد.

4. خدا درخواست مردان الهي را مي پذيرد و آنها را تنها نمي گذارد.

5. خدا پيامبران خود را مسلّط و پيروز مي سازد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 299

6. از فوايد معجزه آن است كه وسيله ي برتري و سپر دفاعي پيامبران است.

7. در هنگام مشكلات با خدا مناجات كنيد و راهكارها را از او بطلبيد تا خدا شما را امداد رساند و

پيروز نمايد.

***

قرآن كريم درآيات سي و ششم و سي و هفتم سوره ي قصص به تهمت هاي فرعونيان و پاسخ تهديد آميز موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

36 و 37. فَلَمَّا جَاءَهُمْ مُوسَي بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إلَّاسِحْرٌ مُفْتَريً وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الأوَّلِينَ* وَقَالَ مُوسَي رَبِّي أعْلَمُ بِمَنْ جَاءَ بِالهُدَي مِنْ عِنْدِهِ وَمَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ

و هنگامي كه موسي با نشانه هاي (معجزه آساي) روشنگرانه ما به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين جز سحري (دروغ) بافته نيست. و (ما) در نياكان نخستين خود اين را نشنيده ايم!»* و موسي گفت: «پروردگارم، به (حال) كسي كه از نزد او ره نمون آورده و كسي كه فرجام (نيك) سرا (ي دنيا و آخرت) براي اوست، داناتر است؛ قطعاً ستمكاران رستگار نمي شوند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي عليه السلام پس از آن كه فرمان رسالت الهي را دريافت كرد و با معجزات عصا و دست سفيد مجهّز شد، به سراغ فرعون رفت و با زحمت توانست با شخص فرعون ملاقات كند و در حالي كه اشراف و سران فرعونيان نيز حضور داشتند، رسالت الهي خويش را اعلام و معجزات خود را ارائه كرد.

2. فرعونيان در برابر موسي عليه السلام به همان حربه ي هميشگي مستكبران كفرپيشه متوسّل شدند و او را به جادوگري متّهم كردند و مي گفتند او اين سحرها را بربافته است. در حالي كه

الف) جادوگران معمولًا افرادي منحرف و دنيا پرست اند، ولي موسي فردي پاك و درستكار بود.

ب) سحر، كاري

بشري و محدود است كه در اثر سحر قوي تر شكست

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 300

مي خورد، اما معجزات موسي اين گونه نبود و به نيروي نامحدود الهي متكّي بود.

3. فرعونيان گفتند كه سخنان موسي مطالب جديد و بي سابقه اي است و ما از زبان پيشينان خود نشنيده ايم كه خدا پيامبري فرستاده باشد، درحالي كه قبل از موسي عليه السلام پيامبران بزرگي هم چون نوح عليه السلام و ابراهيم عليه السلام آمده بودند.

پس اين سخن فرعونيان، يا به خاطر فراموشي گذشته ي دور بود و يا نوعي تجاهل و تغافل و يا اين كه مي خواستند بگويند: پدران ما نيز در برابر اين دعوت ها هرگز تسليم نمي شدند. «1»

ولي در هر حال، بي سابقه بودن سخنان موسي دليل بر بطلان آنها نيست، بلكه دليل آن است كه سخني را باطل يا اثبات مي كند و موسي دليل داشته، اما فرعونيان دليلي نداشتند.

4. در اين آيه از «نشانه هاي معجزه آساي روشن» موسي به صورت جمع سخن گفته شده است، در حالي كه او دو نشانه (عصا و دست سفيد) داشت. «2» تعبير جمع در مورد نشانه ها و معجزات، يا به خاطر آن است كه در فاصله ي حركت موسي تا مصر معجزات ديگري نيز به او داده شده بود، يا اين كه هر كدام از اين دو معجزه تركيبي از معجزات ديگر بود. «3»

5. موسي عليه السلام در پاسخ فرعونيان اشاره كرد كه

اولًا، خدا به حال من آگاه تر است و مي داند كه من راست مي گويم و اگر من دروغ باف

بودم خدا اين معجزات را در اختيار من نمي گذاشت.

ثانياً، اگر من ساحر بودم، ستمكار بودم و ستمكاران پيروز و رستگار نمي شوند.

در حالي كه فرجام نيك دنيا و آخرت به دست خداست و او مرا خوش فرجام و پيروز مي كند.

پس تهمت شما در مورد جادوگري من بي اساس است.

6. در حقيقت، هنگامي كه موسي با فرعونيان اختلاف پيدا كرد و دلايل معجزه آميز او را سحر خواندند و رسالت او را قبول نكردند، موسي اشاره كرد

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 301

كه داوري نهايي در اين مورد به عهده ي خداست كه از همه آگاه تر است و او مي داند كه چه كسي بر هدايت است و چه كسي سرانجام پيروز مي شود و در آينده روشن مي شود كه فرجام دنيا و آخرت از آن كيست.

7. لحن سخنان موسي عليه السلام تهديدآميز بود، يعني به فرعونيان اشاره كرد كه شما اهل هدايت نيستيد و فرجام نيكي در دنيا و آخرت نداريد و چون شما مرا تكذيب كرديد، ستمكار هستيد و از اين رو پيروز و رستگار نمي شويد.

8. مقصود از «عَاقِبةُ الدار» ممكن است فرجام دنيا يا آخرت يا هر دو باشد كه معناي سوم جامع تر است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مردان الهي دليل دارند، اما مخالفان آنان بي منطق اند و تهمت مي زنند.

2. مخالفان، تحمّل نوآوري پيامبران را نداشتند.

3. داوري نهايي را به خدا واگذاريد كه او از همه داناتر است.

4. رستگاري با ستمكاري ناسازگار است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هشتم سوره ي قصص به برج سازي فرعون و توطئه ي تبليغاتي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

38. وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أ يُّهَا المَلأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إلَهٍ غَيْرِي فَأوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِي صَرْحاً لَعَلِّي أطَّلِعُ إلَي إلَهِ مُوسَي وَإنِّي لَأظُنُّهُ مِنَ الكَاذِبِينَ

و فرعون گفت: «اي اشراف! هيچ معبودي غير از خودم براي شما نمي شناسم؛ پس اي هامان، برايم آتشي بر گِل برافروز (و آجر بساز) و براي من قصري (بلند، بنا) گردان، تا شايد من از معبود موسي اطلاع يابم؛ و در حقيقت من گمان مي كنم كه او از دروغگويان است.»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 302

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعون فردي سياست باز و زرنگ بود، و از ترفندهاي تبليغاتي براي انحراف افكار عمومي اطلاع داشت و توطئه ي برج سازي هم براي سرگرم كردن افكار مردم و منحرف كردن آنها از آموزه هاي ديني موسي عليه السلام بود.

2. برخي مفسران نوشته اند كه برج سازي فرعون، پس از شكست ساحران از موسي عليه السلام صورت گرفت؛ چون بعد از شكست ساحران مردم متوجه حقّانيّت آن حضرت شدند و به او روي آوردند، پس وسيله اي تبليغاتي لازم بود تا افكار عمومي را از ايشان منحرف سازد. «1»

3. فرعون خدايي خود را ثابت فرض كرد و خداي موسي را فردي مشكوك دانست كه بايد در جست وجوي او برآيد؛ سپس دستور داد كه برجي بسازند تا در پي

خداي موسي به بالاي آن برود. او مي خواست بگويد: خداي موسي در زمين كه نيست، و ما آسمان را هم جست وجو مي كنيم اگر در آسمان هم نبود، معلوم مي شود كه موسي دروغ گوست.

4. فرعون در اين كار تبليغاتي خود دو مغالطه ي مهم انجام داد:

اول آن كه خدا را جسم فرض كرد كه بايد در آسمان و زمين به دنبال او گشت.

دوم آن كه، خدايي خود را اثبات شده فرض كرد و دلايل نبوّت موسي و نشانه هاي خدا را ناديده انگاشت و دليل جديد طلب كرد.

5. برخي مفسران برآن اند كه برج آسمان خراشي كه فرعون از آجر ساخت، نخستين ساختماني بود كه از آجر ساخته مي شد و هزاران بنّا و كارگر براي ساختن آن به خدمت گرفته شدند و هامان، وزير فرعون، اموال زيادي خرج كرد تا اين برج بلند را ساختند و هر روز مردم به تماشا مي آمدند و در نهايت، راهرويي براي عبور اسب در آن قراردادند كه فرعون با اسب خويش تا

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 303

بالاي آن رفت و تيري رهاكرد و گفت: خداي موسي را كشتم. «1»

و سرانجام اين ساختمانِ آسمان خراش، سقوط كرد و نابود شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. توطئه هاي تبليغاتي مستكبران را كه براي انحراف افكار عمومي طرح مي كنند بشناسيد (و مراقب باشيد كه فريب آنان را نخوريد).

2. مستكبران از تكنولوژي جديد با هزينه هاي زياد استفاده مي كنند تا توجه مردم را از رهبران الهي بازدارند (پس مواظب باشيد).

3. مستكبران براي اثبات خود و نفي نبوّت مغالطه مي كنند

و گمانه مي زنند.

***

قرآن كريم در آيات سي و نهم و چهلم سوره ي قصص به استكبار و انكار رستاخيز توسط فرعونيان و هلاكت عبرت آموز آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

39 و 40. وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الأرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ وَظَنُّوا أ نَّهُمْ إلَيْنَا لا يُرْجَعُونَ* فَأخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ

و او (: فرعون) و لشكريانش به ناحق در زمين تكبّر ورزيدند، و يقين كردند كه به سوي ما بازگردانده نمي شوند.* و او و لشكريانش را گرفتار (مجازات) ساختيم و آنان را در دريا افكنديم؛ پس بنگرفرجام ستمكاران چگونه بوده است!

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 304

1. در اين آيات اشاره شده است كه فرعون دو اشكال اساسي داشت:

الف) (در برابر خدا و پيامبر و مردم) تكبّر مي ورزيد و از اين رو بود كه خدا را انكار مي كرد.

ب) معاد را باور نداشت (و از اين رو ستمكاري مي كرد).

اين عقايد و اعمال باعث شد كه سرانجام گرفتار عذاب الهي شود و در دريا هلاك گردد.

2. لشكريان فرعون نيز كه از عقايد او پيروي و از ستمكاري او حمايت مي كردند، به سرنوشت او گرفتار شدند و در دريا غرق شدند.

3. بزرگي واقعي فقط از آن خداست؛ از اين رو تكبّر فقط براي اوست و او تكبّر و گردن كشي هيچ كس ديگر را

نمي پذيرد. «1»

انساني كه سراسر وجودش ضعف است و گاهي حتي در برابر يك پشه ناتوان مي شود، چگونه در برابر خدا تكبّر مي ورزد و او را انكار مي كند؟

4. «نَبَذَ» به معناي دور انداختن چيزهاي بي ارزش است. اين تعبير اشاره دارد كه فرعونيان آن قدر بي ارزش بودند كه خدا آنان را در آب افكند تا هلاك شوند و زمين از لوث وجودشان پاك گردد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. ريشه ي دين ستيزي، در تكبّر و پندارهاي نادرست است.

2. فرجام تكبّر و انكار معاد، هلاكت و عذاب الهي است.

3. از فرجام عذاب آلود مستكبران، درس عبرت بگيريد (و راه آنان را نپوييد).

4. در تاريخ پيشينان باديده ي عبرت بنگريد و درس بگيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 305

قرآن كريم در آيات چهل و يكم و چهل و دوّم سوره ي قصص به پيشوايان آتش و سرنوشت عذاب آلود، زشت و لعنت شده ي فرعونيان اشاره مي كند و مي فرمايد:

41 و 42. وَجَعَلْنَاهُمْ أئِمَّةً يَدْعُونَ إلَي النَّارِ وَيَوْمَ القِيَامَةِ لا يُنصَرُونَ* وَأتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ القِيَامَةِ هُمْ مِنَ المَقْبُوحِينَ

و آن (فرعوني)- ان را پيشواياني قرار داديم، كه به سوي آتش (دوزخ) فرا مي خوانند؛ و روز رستاخيز ياري نخواهند شد.* و در اين دنيا لعنتي در پي آنان روانه كرديم، و آنان روز رستاخيز از زشت رويانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن كريم از دوگونه امامت سخن

گفته شده است:

الف) اماماني كه پيشوايان حق بوده و مؤمنان را به سوي توحيد و بهشت ره نمون مي شوند و برنامه ي آنان براساس وحي الهي و پرستش خدا و عدالت استوار است. «1»

ب) اماماني كه پيشوايان باطل هستند و مردم را به گمراهي و دوزخ مي كشانند و برنامه ي آنان براساس هواي نفس و ستمكاري استواراست.

در اين آيه از اين گونه امامان سخن گفته شده است.

و در روز رستاخيز، هر امامي پيروان خود را فرا مي خواند «2» و هر گروه از مردم به دنبال امام خويش، به طرف بهشت يا جهنّم حركت مي كنند.

آري؛ نوريان مر نوريان را طالب اند. ناريان مر ناريان را جاذب اند!

2. در احاديث، معيار امام حق و باطل بيان شده و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

امامان حق، فرمان خدا را بر فرمان خلق و اراده ي خودشان مقدم مي شمرند و قانون خدا را برترين قانون مي دانند، درحالي كه

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 306

امامان باطل فرمان خويش را برفرمان خدا مقدم مي دارند و قانون خويش را برتر از قانون الهي مي دانند و طبق هواي نفس خويش و برخلاف كتاب خدا عمل مي كنند. «1»

3. فرعونيان در دنيا پيشوايان گمراه كننده اي بودند كه پيروان خود را به سوي گناه و فساد مي بردند و در نتيجه در آخرت هم آنان را به سوي آتش دوزخ ره نمون مي شوند.

آري؛ اين پيشوايي در رستاخيز نتيجه ي اعمال آنان و تبلور كارهاي آنها است. «2»

4. فرعونيان كه در دنيا زشت سيرت بودند، در آخرت زشت صورت

هستند؛ زيرا در آن روز پرده ها كنار مي رود و چهره ي واقعي انسان ها آشكار مي شود و اعمال انسان تجسّم مي يابد.

5. «لَعنت» خدا به معناي دوري و طرد شدن از رحمت الهي است، همان طور كه لعنت فرشتگان و مؤمنان نفرين است. آري؛ فرعونيان مورد لعنت و نفرين مؤمنان در طول تاريخ واقع مي شوند و خدا آنان را از رحمت خويش محروم و دور مي سازد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيشوايان باطل، مردم را به سوي (كارهايي) مي برند كه آنان را گرفتار آتش مي كند (پس مواظب باشيد شما به دنبال آنان نرويد).

2. پيام ديگر آيات آن است كه امامان باطل، افرادي لعنتي، زشت سيرت و دوزخي هستند كه در رستاخيز ياوري ندارند (پس از آنان پرهيز كنيد).

3. از سرنوشت فرعونيان و فرجام تلخ آنان عبرت بگيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 307

قرآن كريم در آيه ي چهل و سوم سوره ي قصص با بيان عظمت تورات و صفات آن به شروع دوران سازندگي موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

43. وَلَقَدْ آ تَيْنَا مُوسَي الكِتَابَ مِنْ بَعْدِ مَا أهْلَكْنَا القُرُونَ الاولَي بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُديً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و بعد از آن كه گروه ها (و نسل ها) ي نخستين را هلاك نموديم؛ به يقين به موسي كتاب (تورات) داديم، درحالي كه دليل هاي بينش آور و رهنمود و رحمتي براي مردم بود؛ باشد كه آنان متذكّر شوند.

نكته ها و

اشاره ها:

1. موسي پس از مبارزه با فرعونيان و نابودي آنان، دوران سازندگي بني اسرائيل را آغاز كرد؛ ملتي كه سال ها تحت ستم فرعونيان بودند و از نظر فكري، فرهنگي، اخلاقي و علمي مستضعف بودند، از اين رو كتاب تورات را دريافت كرد تا برنامه ي سازندگي بني اسرائيل باشد.

2. تورات مايه ي رحمت، هدايت و بصيرت بود؛ يعني دلايلي در برداشت كه موجب روشنايي قلب مردم مي شد «1» و آنان را بيدار مي ساخت تا حقايق را ببينند.

آري؛ تورات قبل از تحريف اين گونه بوده است.

هر چند اين صفات براي تورات بيان شده است، اما مخصوص اين كتاب آسماني نيست و همه ي كتاب هاي الهي اين گونه اند. «2»

3. مقصود از اقوامي كه قبلًا هلاك شده اند، همان فرعونيان يا اقوامي هم چون قوم نوح اند؛ زيرا خدا تورات را بعد از هلاكت فرعونيان به موسي عنايت كرد.

البتّه مانعي ندارد كه مقصود بعد از هلاكت همه ي آن اقوام بوده باشد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 308

آموزه ها و پيام ها:

1. انقلابيون پس از نابودي دشمنان، به سازندگي فرهنگي روي آورند.

2. كتاب خدا زيربناي سازندگي فرهنگي است.

3. اگر بينش، هدايت، رحمت و بيداري مي خواهيد، به سراغ كتاب خدا برويد.

***

اخبار غيبي از كجا به پيامبر اسلام (ص) مي رسيد؟

قرآن كريم در آيات چهل

و چهارم تا چهل و ششم سوره ي قصص به عدم حضور پيامبر صلي الله عليه و آله در وقايع تاريخي و اخبار دقيق او از آنها براي بيدار باش و هوشياري مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

44- 46. وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الغَرْبِيِّ إذْ قَضَيْنَا إلَي مُوسَي الأمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ* وَلَكِنَّا أنشَأ نَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ العُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ* وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إذْ نَادَيْنَا وَلَكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَا أتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و [تو] در جانب غربي نبودي هنگامي كه كار (نبوّت) را با موسي تمام كرديم؛ و از گواهان (حاضرنيز) نبودي.* و ليكن ما گروه هايي را پديد آورديم، و دوران (عمر) آنان طولاني شد؛ و در [ميان ساكنان مَدْين اقامت نداشتي، (تا از حال آنان آگاه شوي و) آيات ما را بر آنان (: مشركان مكه) بخواني [و پيروي كني؛] و ليكن ما فرستنده (تو) بوديم.* و (تو) در جانب (كوه) طور نبودي، هنگامي كه (موسي را) ندا داديم؛ و ليكن (تو را آگاه كرديم) به خاطر اين كه رحمتي از سوي پروردگارت باشد تا قومي را هشدار دهي كه پيش از تو هيچ هشدارگري براي آنان نيامده است؛ باشد كه آنان متذكّر شوند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 309

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم در سوره هاي مختلف از جمله سوره ي قصص، سرگذشت موسي و فرعون را بيان كرده و گاهي صحنه هايي

را بيان كرده كه هيچ كس در آن صحنه حضور نداشته است؛ براي مثال، گفت وگوي خدا با موسي از ميان درخت درشب تاريك و نيز ماجراي گفت وگوي موسي و شعيب در مدين و امثال آن را به طور دقيق و ريز بيان كرده است كه اين نوعي اخبار غيبي و رازگويي است.

2. قرآن اخبار صحنه هايي را بيان كرده كه حدود دوهزار سال از آنها مي گذشته «1» و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله درآن صحنه ها نبوده و از آنها اطلاعي نداشته است، و همين مطلب دليل رازگويي و حقانيّت قرآن و پيامبر صلي الله عليه و آله است كه مطالبي را بيان مي كند كه جز از راه وحي قابل دست رسي نيست.

3. هدف بيان اين قصه ها و اخبار غيبي آن است كه مشركان مكه و مخالفان اسلام آنها را بشنوند و به حقانيّت پيامبر و قرآن پي ببرند و از خواب غفلت بيدار شوند و اين رحمتي ديگر از جانب خداست كه مي خواهد مردم را هدايت كند.

4. در اين آيات بيان شده كه هيچ هشدارگري قبل از پيامبر صلي الله عليه و آله براي مردم مكه (معاصر پيامبر صلي الله عليه و آله) نيامده است؛ چراكه صدها سال از عصر ابراهيم و اسماعيل و مسيح عليه السلام مي گذشت و در مكه پيامبري مبعوث نشده بود و در نتيجه مردم مكه گرفتار جهل و فساد و شرك شده بودند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اخبار غيبي پيامبر صلي الله عليه و آله دليل حقانيّت او و قرآن است.

2. اخبار غيبي و هشدار گري پيامبران، رحمتي از جانب خداست؛ از آنها براي غفلت زدايي و بيداري استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 310

قرآن كريم در آيه ي چهل و هفتم سوره ي قصص به استحقاق كافران براي مجازات و اتمام حجّت الهي به وسيله ي رسولان اشاره مي كند و مي فرمايد:

47. وَلَوْلا أنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلا أرْسَلْتَ إلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ المُؤْمِنِينَ

و اگر نبود اين كه به خاطر دستاورد پيشين شان مصيبتي به آنان رسد (پس حجت آورند) و گويند: « [اي پروردگار ما! چرا فرستاده اي به سوي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم و از مؤمنان باشيم؟!» (ما پيامبري نمي فرستاديم.)

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان به خاطر گناهان و ستم هايي كه مي كنند براساس حكم عقل مستحق عذاب الهي شده اند؛ چون عقل، ظلم و شرك را قبيح و ظالم و مشرك را مستحق عذاب مي داند و حتي بدون فرستادن پيامبران هم مي توان آنان را مجازات كرد، اما خدا براي اتمام حجّت پيامبران را به سوي آنان مي فرستد تا بهانه جويي نكنند و نگويند كه اگر پيامبري مي فرستادي ما مؤمن مي شديم. «1»

2. اين آيه بر لطف الهي در مورد فرستادن پيامبران دلالت مي كند؛ يعني خدا قبل از فرستادن پيامبران و اتمام حجّت برمردم، هيچ امتي را عذاب نمي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. به دنبال بدكاري (هم چون شرك و ظلم) نرويد كه زمينه ساز عذاب است.

2. فرستادن پيامبران براي اتمام حجّت و قطع بهانه جويي هاست.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 311

قرآن كريم در آيه ي چهل و هشتم سوره ي قصص به بهانه جويي هاي مشركان در مورد معجزه خواهي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

48. فَلَمَّا جَاءَهُمُ الحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا لَوْلا اوتِيَ مِثْلَ مَا اوتِيَ مُوسَي أوَ لَمْ يَكْفُرُوا بِمَا اوتِيَ مُوسَي مِنْ قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ

و هنگامي كه حق از نزد ما به سوي آنان آمد گفتند: «چرا همانند آنچه كه به موسي داده شد (به اين پيامبر) داده نشده است؟!» و آيا آنچه را پيش از (اين) به موسي داده شد، انكار نكردند؛ گفتند: « (اين) دو جادو [گر] ند كه پشتيبان يكديگرند.» و گفتند: «در حقيقت ما به هر (دو) كافريم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان مكه به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اشكال مي كردند كه چرا معجزاتي هم چون عصاي موسي يا دست سفيد او ندارد و چرا دريا شكافته نمي شود و دشمنانش غرق نمي شوند و مانند آن.

2. قرآن كريم به اين بهانه جويي مشركان دو پاسخ داده است كه يكي در اين آيه و ديگري در آيه ي بعد آمده است. در اين جا مي گويد: قبلًا اين معجزات براي فرعونيان كافركيش آورده شد ولي آنان انكار كردند و پيامبران الهي را جادوگر خواندند و حق را نپذيرفتند. شما هم اگر حق گريز باشيد، صدها

معجزه (هم چون معجزات موسي يا معجزه ي قرآن) را ببينيد بازهم انكار مي كنيد؛ يعني روش مشركان و كافران در طول تاريخ در برابر پيامبران و معجزات آنان همسان است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 312

3. «سِحْر» به معناي جادواست اماگاهي به افرادي كه درجادوگري ماهرند، سحر گفته مي شود تا مهارتشان را تأكيد كنند، همان طور كه گاهي به عالمي گفته مي شود كه او يك پارچه علم است.

در اين جا نيز مخالفان به موسي و هارون عليهما السلام مي گفتند: اصلًا اين ها خودشان جادو هستند. «1» همان طور كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين تهمت فرعونيان نسبت به موسي و هارون اشاره شده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان دين در برابر رهبران ديني بهانه جويي مي كنند.

2. روش مخالفان دين در طول تاريخ، در مورد انكار معجزات پيامبران، همسان است.

3. شيوه ي مخالفان دين و بهانه جويي هاي آنان را بشناسيد و به آنها پاسخ مناسب بدهيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 313

قرآن كريم در آيات چهل و نهم و پنجاهم سوره ي قصص به ناتواني مشركان در آوردن كتاب برتر و پيروي آنان از هواي نفس اشاره مي كند و مي فرمايد:

49 و 50. قُلْ فَأ تُوا بِكِتَابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

هُوَ أهْدَي مِنْهُمَا أتَّبِعْهُ إنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ* فَإنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أ نَّمَا يَتَّبِعُونَ أهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أضَلُّ مِمَّنِ ا تَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَّهِ إنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي القَوْمَ الظَّالِمِينَ

بگو: «اگر راست گوييد، پس كتابي از نزد خدا بياوريد كه آن هدايت كننده تر از دو (كتاب قرآن و تورات) باشد، تا از آن پيروي كنم!»* و اگر (پيشنهاد) تورا نپذيرفتند، پس بدان كه [آنان از هوس هايشان پيروي مي كنند؛ و كيست گمراه تر از كسي كه بدون راه نمايي از جانب خدا، از هوسش پيروي كند؟! كه خدا گروه ستمكاران را راه نمايي نمي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل بيان شد كه مشركان از پيامبر صلي الله عليه و آله معجزاتي هم چون معجزات موسي عليه السلام مي خواستند و در اين آيه اشاره شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله معجزه ي قرآن را آورده است كه در هر زمان و مكان مخالفان را به مبارزه مي طلبد تا كتابي همانند يا برتر از آن بياورند و شما هم اگر مي توانيد كتابي برتر از آن بياوريد و حال كه نمي توانيد.

پس بدانيد كه معجزه ي قرآن براي اثبات حقانيّت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كافي است.

2. در اين آيات اشاره شده كه اصل تورات كتابي هدايتگر و معجزه آسا بود كه از نزد خدا آمده بود و مشركان نمي توانستند بهتر از تورات را از نزد خدا بياورند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 314

البتّه تورات در طول تاريخ دست خوش تغييرات و تحريفات شد و بعدها

خدا قرآن كريم را فروفرستاد كه معجزه اي جاويدان شد.

3. مشركان دو راه دارند: يكي اين كه پيرو خرد خود شوند و در برابر پيشنهاد منطقيِ آوردن كتاب برتر از قرآن تسليم شوند و يا اين كه پيرو هواي نفس خود گردند و بهانه جويي كنند و بدون منطق با پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن مخالفت نمايند.

4. در اين آيات به رابطه ي هواپرستي و گمراهي اشاره شده است و آن اين كه گمراه ترين مردم كساني هستند كه رهبر خويش را هواي نفس خود قرار دهند و هدايت الهي را نپذيرند.

آري؛ هواي نفس پرده ي ضخيمي است كه در برابر عقل انسان قرار مي گيرد و مانع درك حقايق مي گردد و انسان را به گمراهي مي كشاند.

كسي كه به هوس ها و تمايلات شخصي وابسته باشد، نمي تواند بدون پيش داوري نسبت به حقايق بنگرد و در برابر حقيقت تسليم شود و هدايت گردد.

5. در برخي احاديث از اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه مقصود از كساني كه از هواي نفس پيروي مي كنند و هدايت الهي را نمي پذيرند، همان كساني است كه امام و رهبران هدايت را نمي پذيرند و در مورد دين خود، تنها بر آراي خويش تكيه مي كنند. «1»

البتّه اين گونه احاديث مصداق روشن هدايت را بيان مي كنند وگرنه هدايت الهي گاهي در كتاب خدا منعكس مي شود وگاه در وجود پيامبر و جانشينان معصوم او و هر كس پيرو هواي نفس خود باشد از اين هدايت ها محروم مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتاب برتر است، اگر مخالفان مي توانند، كتابي هدايتگرتر از آن بياورند.

2. مخالفان اسلام، پيرو هوس هاي خويش اند (نه تابع حق).

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 315

3. ستمكاري و هواپرستي نكنيد كه مانع هدايت و عامل گمراهي است.

4. هواپرستي باحق پرستي جمع نمي شود.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و يكم تا پنجاه و سوم سوره ي قصص به نزول پيوسته ي آيات الهي (و مخالفت مشركان) وپذيرش حق طلبان اهل كتاب اشاره مي كند و مي فرمايد:

51- 53. وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ القَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ* الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ* وَإذَا يُتْلَي عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إنَّهُ الحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ

و بيقين سخن (قرآن) را پياپي براي آنان آورديم باشد كه آنان متذكّر شوند.* كساني كه پيش از آن، به آنان كتاب (آسماني) داديم، ايشان بدان (قرآن) ايمان مي آورند.* و هنگامي كه (قرآن) برآنان خوانده شود، مي گويند: «به آن ايمان آورديم؛ [چرا] كه آن حق [و] از جانب پروردگار ماست؛ درحقيقت ما پيش از اين تسليم شده بوديم.»

شأن نزول:

مفسران قرآن داستان نزول اين آيات را به صورت هاي مختلف بيان كرده اند. قدر مشترك آنها اين است كه گروهي از دانشمندان (يهود يا مسيحيّت باواسطه يا بي واسطه) خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدند و با شنيدن آيات قرآن اشك شوق ريختند و مسلمان شدند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 316

نكته ها

و اشاره ها:

1. در حقيقت اين آيات به دو واكنش متفاوت مردم در برابر قرآن اشاره مي كنند؛ گروهي از مشركان هرچه آيات برآنان خوانده مي شود بيدار نمي شوند و برلجاجت و بهانه جويي مي افزايند.

و گروهي از دانشمندان اهل كتاب (يعني يهوديان و مسيحيان) با شنيدن آيات قرآن اشك شوق مي ريزند و ايمان مي آورند.

2. آيات قرآن اگر پيوسته برمردم خوانده شود، زمينه ي بيداري و تذكّر آنان را فراهم مي سازد.

يعني آيات قرآن هم چون دانه هاي باران است كه اگر پيوسته و آهسته ببارد كم كم در دل ها نفوذ مي كند و جان تازه اي به دل هاي مرده مي بخشد.

3. با اين كه برخي از دانشمندان اهل كتاب ايمان آوردند، ولي در اين آيات به طور كلي و بدون قيد از اهل كتاب نام برده است. شايد اين تعبيرات اشاره به آن باشد كه دانشمندان واقعي اهل كتاب همين افراد هستند كه در برابر حقايق قرآن تسليم شدند و ايمان آوردند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. بيان پيوسته ي آيات قرآن براي مردم، زمينه ساز بيداري آنان است.

2. دانشوران (واقعي يهود و مسيحيت) مي دانند كه قرآن حق است و در برابر آن تسليم مي شوند و بدان ايمان مي آورند.

3. تلاوت قرآن بر غير مسلمانان بي فايده نخواهد بود.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 317

قرآن كريم در آيات پنجاه و چهارم و پنجاه و پنجم سوره ي قصص به ويژگي هاي مؤمنان اهل كتاب اشاره مي كند

و مي فرمايد:

54 و 55. اوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَأونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ* وَإذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أعْمَالُنَا وَلَكُمْ أعْمَالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الجَاهِلِينَ

آنان به خاطر شكيبايي شان، دو بار به ايشان پاداش داده مي شود؛ و با نيكي، بدي را دور مي سازند؛ و از آنچه كه روزي آنان كرده ايم (در راه خدا) مصرف مي كنند.* و هرگاه (سخن) بيهوده مي شنوند، از آن روي مي گردانند و مي گويند: «كردارهاي ما تنها براي ماست و كردارهاي شما تنها براي شماست؛ سلام بر شما باد؛ كه ما طالب نادانان نيستيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. كساني كه از اهل كتاب (يعني يهوديان و مسيحيان) با شنيدن آيات قرآن ايمان مي آورند، دو پاداش خواهند داشت: پاداشي براي وفاداري به كتاب آسماني خودشان و ايمان قبلي و پاداشي براي ايمان آوردن به قرآن و اسلام.

و يا دو پاداش براي ايمان به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله قبل و بعد از ظهورش.

2. صبر در راه ايمان پاداش دارد و مؤمنان اهل كتاب كه خلاف جريان عمومي و مذهبي خود حركت كردند و از منحرفان و نياكان خود تقليد نكردند و به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و قرآن ايمان آوردند و در اين راه استقامت كردند و با نفس خويش و جوّ عمومي جامعه مبارزه كردند، پاداشي دو برابر دارند.

3. مقصود از دفع بدي ها به وسيله ي نيكي ها آن است كه مؤمنان بزرگوارانه سخنان زشت را با سخنان نيكو پاسخ دهند و اعمال ناپسند را با كردار پسنديده پاسخ گويند و دشمني و كينه توزي را با محبت جواب دهند.

البتّه اين روش اخلاقي نيكو براي مبارزه با

مفاسد و لجاجت ها بسيار مؤثر است. «1»

بدي را با بدي سهل باشد جزا چه نيكو بود مهر در وقت كين (سعدي) «1»

4. در اين آيات انفاق به صورت مطلق بيان شده است؛ يعني هر چيزي اعم از ثروت، دانش، نيروي فكري و جسمي، آبروي اجتماعي و مواهب معنوي كه خدا به مؤمنان روزي داده است، از آنها به نيازمندان مي بخشند و انفاق مي كنند و البتّه خدا نيز اين بخشش ها را جبران خواهد كرد.

5. مؤمنان نه تنها به كارها و سخنان بيهوده نمي پردازند، بلكه از بيهوده گرايان روي برمي تابند.

6. اين آيه بيان كرده كه مؤمنان درپي افراد جاهل نيستند و با آنان درگير نمي شوند و اعصاب خود را درهم نمي ريزند و با سلامِ خداحافظي از آنان جدا مي شوند. آري؛ مؤمنان نيروهاي خود را در اين درگيري ها هدر نمي دهند.

7. سلام وداع آن است كه وقتي انسان مي خواهد از ديگري خداحافظي كند، به او سلام گويد، همان طور كه در هنگام روبه روشدن و برخورد اول با ديگران سلام مي گويد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر ايمان و صبر توأم گردد، پاداشي دو چندان دارد.

2. مؤمنان اهل صبر، نيكي، انفاق و دور از بيهوده گرايان و جاهلان هستند.

3. با بيهوده گرايان و جاهلان درگير نشويد و بزرگورانه از كنار آنان بگذريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 319

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و ششم سوره ي قصص به قانون هدايت بر اساس خواست خدا و آگاهي او از شايستگي افراد اشاره مي كند و مي فرمايد:

56. إنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أعْلَمُ بِالمُهْتَدِينَ

در حقيقت تو هركسي را كه دوست داري راه نمايي نمي كني؛ و ليكن خدا هركس را بخواهد (و شايسته بداند) راه نمايي مي كند؛ و او به ره يافتگان داناتر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. هدايت بر دو قسم است:

الف) هدايت به معناي ارائه ي راه به مردم و راه نمايي آنان، كه اين كار پيامبران الهي است و از طريق وحي انجام مي شود.

ب) هدايت به معناي رساندن افراد به سرمنزل مقصود و ره نمون كردن آنها به مطلوب، كه اين كار تنها خداست.

2. خداي متعال افراد شايسته را مي شناسد و مي داند درچه قلب هايي زمينه ي پذيرش نور الهي هست و چه افرادي در اين راه كوشش مي كنند و سوداي عشق او دارند.

از اين رو خدا به اين گونه افراد توفيق مي دهد و لطفش را رفيق راه آنان مي كند تا به سرمنزل مقصود ره يابند.

اما كساني كه زشت سيرت هستند و در برابر راه خدا لجاجت مي كنند و خود را با گناه و ستم آلوده مي سازند، زمينه هاي هدايت خويش را به دست خود از بين مي برند و از اين رو خدا آنان را به سرمنزل مقصود نمي رساند. «1»

3. معناي اين آيه جبرنيست، بلكه اين مردم هستند كه با پذيرش يا عدم

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 320

پذيرش هدايت پيامبران، زمينه هاي هدايت به معناي دوم، يعني رسيدن به مقصود را در خود فراهم مي كنند يا از بين مي برند و خدا نيز براساس شايستگي و عدم شايستگي افراد عمل مي كند و هدايت او بي حساب نيست.

4. اين آيه نوعي دلداري به پيامبر صلي الله عليه و آله است كه از بي ايماني برخي افراد نگران نباش، كه هدايت يافتن توفيق مي خواهد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مبلغان مذهبي شما به تكليف خود عمل كنند و رهنمود دهند، ولي راهبرد مردم با خداست.

2. اگر گروهي از مردم ايمان نياوردند مبلغان مذهبي نگران نباشند كه خدا از اين امور آگاه است و هدايت افراد به صلاح ديد و خواست اوست.

3. هدايت الهي و رسيدن به سرمنزل مقصود به دست خداست (پس، از او توفيق هدايت بخواهيد).

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هفتم سوره ي قصص به بهانه جويي برخي مشركان براي ايمان نياوردن اشاره مي كند و مي فرمايد:

57. وَقَالُوا إنْ نَتَّبِعِ الهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أرْضِنَا أوَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 321

و گفتند: «اگر به همراه تو از هدايت (اسلام) پيروي كنيم، از سرزمين مان ربوده مي شويم.» و آيا آنان را در حرم امني مستقر نساختيم، كه محصولات

هرچيزي به سوي آن (شهر) آورده مي شود؟! درحالي كه روزي اي از جانب ماست؛ و ليكن بيش تر آنان نمي دانند.

شأن نزول:

حكايت كرده اند كه «حارِث بن نُوفل» خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و گفت:

ما مي دانيم كه گفتار توحق است، اما مي ترسيم كه اگر به تو ايمان بياوريم، عرب برما هجوم آورند و ما را از سرزمين خود بربايند و ما قدرت مقابله با آنها را نداريم. «1»

و در برخي احاديث از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

قسم به خدايي كه جانم به دست اوست، مردم سياه و سفيد كوهستان ها و درياها و مردم فارس و روم را به سوي اسلام فرا مي خوانم، ولي مشركان قريش به علي عليه السلام گفتند: آيا مي شنوي كه پسر عمويت چه مي گويد؟ به خدا قسم اگر فارسيان و روميان اين سخنان را بشنوند، ما را از سرزمين خود مي ربايند و كعبه را تكه تكه مي كنند. پس اين آيه نازل شد و پاسخ آنان را داد. «2»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه اشاره شده افرادي كه مي ترسند با ايمان آوردن دچار مشكل شوند، هنوز خدا را نشناخته اند، همان خدايي كه شهر سنگلاخ مكه را حرم امن قرارداد و دل ها را به سوي آن جذب كرد و همه گونه ميوه ها و محصولات را به سوي آن شهر سوق داد، مي تواند امنيت شما را حفظ و دشمنان قوي را دفع كند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 322

2. در اين آيه به

دو نعمت امنيت و مواهب زندگي اشاره شده كه خدا در اختيار ساكنان مكه قرار داده است و ابتدا نعمت امنيت را بيان كرده است شايد به خاطر آن كه تا امنيت در جايي برقرار نشود، مشكلات اقتصادي حل نمي شود.

3. هر چند شهر مكه در برخي از دوره ها گرفتار هجوم ستمكاران و ناامني شد، اما معمولًا شهر امني بود و مشكلات آن زودگذر و امنيت اين شهر هم به طور نسبي از جاهاي ديگر بيش تر بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. از مشكلات مسير هدايت نهراسيد و برخدا تكيه كنيد كه او قدرتمند است.

2. مخالفان اسلام افرادي نا آگاه هستند كه درجهت ايمان گريزي بهانه جويي مي كنند.

3. خدا امنيت و وسعت محصولات را براي ساكنان شهر مكه قرار داده است.

***

قرآن كريم درآيات پنجاه و هشتم و پنجاه و نهم سوره ي قصص به عوامل هلاكت ملت ها و قانون اتمام حجّت الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

58 و 59. وَكَمْ أهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إلَّاقَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الوَارِثِينَ* وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ القُرَي حَتَّي يَبْعَثَ فِي امِّهَا رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي القُرَي إلَّاوَأهْلُهَا ظَالِمُونَ

و چه بسيار از (مردم) آبادي [ها] را هلاك كرديم، كه در زندگي شان سرمستي مي كردند. و آن خانه هاي آنان است درحالي كه پس از آنان جز اندكي مسكوني نبوده است؛ و تنها ما و ارث (آنان) بوديم.* و پروردگار تو هلاك كننده (مردم) آبادي ها نبوده، تا اين كه در مركز آنها فرستاده اي را برانگيزد كه

آيات ما را بر آنان بخواند [و پيروي كند]؛ و [ما] هلاك كننده ي (مردم) آبادي ها نبوديم، جز در حالي كه اهلش ستمكار بودند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 323

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به عوامل نابودي ملت ها اشاره شده است:

يكي از اين عوامل رفاه زدگي و غرور نعمت است كه انسان را به غفلت و سركشي مي كشاند؛ سركشي سرچشمه ي بيدادگري و ستمكاري است و ستمكاري عامل هلاكت امت ها است.

2. ستمكاري ملت ها را به فساد مي كشد و زندگي آنان را به جهنّم تبديل مي كند و در نهايت، اقتصاد، سياست و فرهنگ ملت ها را از هستي ساقط كرده، آنان راگرفتار عذاب الهي مي نمايد.

3. «بَطِرَتْ» به معناي طغيان و غرور انسان بر اثرفزوني نعمت است؛ «1» يعني خدا برخي ملت ها را كه رفاه زده بودند نابود كرد و شما از سرنوشت آنان درس عبرت بياموزيد و راه آنان را نرويد.

4. مقصود از «قليل» دراين آيه آن است كه گروه اندكي پس از هلاك شدگان ساكن ديار آنان شدند و يا آن كه خانه هاي اندكي از آنان مسكوني شد و يا اين كه زمان اندكي درآن جا ساكن شدند. «2» هم چون مسافران رهگذر كه از اين مسير مي گذشتند و در نهايت، اين خانه ها، محل سكونت جغدها و حيوانات وحشي شد.

البتّه مانعي ندارد كه آيه ي فوق اشاره به همه ي اين معاني باشد، هر چند معناي سوم نزديك تر به نظر مي رسد. «3»

5. مقصود از وارث شدن خدا آن است كه او مالك حقيقي همه چيز است و

اگر مالكيت اعتباري برخي چيزها را به مردم مي دهد، به زودي از او باز

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 324

مي ستاند، و او وارث همگان خواهد بود.

6. در اين آيات به قانون اتمام حجّت قبل از عذاب ملت ها اشاره شده است.

يعني خدا قبل از آن كه امتي را عذاب كند، پيامبري مي فرستد تا آيات الهي را بر آنان بخواند و به كافران لجوج هشدار دهد و اگر مؤثر واقع نشد آنان را عذاب مي كند.

7. اين آيات هشداري به مشركان بهانه جوي مكه است كه بدانيد خدا مي تواند شما را هلاك كند، همان طور كه اقوام گذشته، هم چون عاد و ثمود و قوم لوط را، كه خانه هاي خالي آنها را مي بينيد، هلاك كرد و اگر تاكنون اين كار را نكرده است، به خاطر آن است كه خدا اول اتمام حجّت و سپس عذاب مي كند.

8. لازم نيست در هر شهر و روستا پيامبري باشد، بلكه اگر در مركز روستاها يا مركز شهرها يك پيامبر باشد كافي است؛ زيرا بقيه ي مردم از آن اطلاع مي يابند و اگر بخواهند هدايت شوند، ره نمون مي شوند. «1» همان طوركه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در مكه مبعوث شد، ولي دامنه ي دعوت او تا شهرهاي دور جزيرة العرب و حتي كشورهاي ديگر رسيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. رفاه زدگي و غرور نعمت، يكي از عوامل عذاب ملت هاست.

2. از سرنوشت اقوام نابود شده درس عبرت بگيريد.

3. قانون خدا آن است كه قبل از اتمام حجّت، ملتي را عذاب نمي كند.

4. ستمكاري عامل

عذاب ملت هاست.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 325

قرآن كريم در آيات شصتم و شصت و يكم سوره ي قصص به مقايسه ي دنيا با آخرت مي پردازد و مي فرمايد:

60 و 61. وَمَا اوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتَاعُ الحَيَاةِ الدُّ نْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأبْقَي أفَلا تَعْقِلُونَ* أفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ القِيَامَةِ مِنَ المُحْضَرِينَ

و آنچه از چيز (ها) به شما داده شده، پس كالاي زندگي پست (دنيا) و زيور آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؛ پس آيا خردورزي نمي كنيد؟!* و آيا كسي كه وعده ي نيكويي به او وعده داده ايم و او بدان خواهد رسيد، همانند كسي است كه از كالاي زندگي پست (دنيا) بهره مندش ساختيم؛ سپس او روز رستاخيز از احضار شدگان (براي حساب رسي و مجازات) است؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات نعمت هاي دنيوي و اخروي مقايسه شده است.

نعمت هاي دنيوي داراي مشكلات و زود گذر است و بدون زيان و خطر نيست، اما نعمت هاي اخروي خالص، جاودانه و بدون زحمت است.

پس صاحبان انديشه، نعمت هاي زودگذر دنيوي را با نعمت هاي جاودانه ي الهي در آخرت مبادله نمي كنند.

2. «الدُنيا» دراصل به معناي نزديك بودن از نظر زماني يا مكاني يا مقام و منزلت است و دنيا به موجودات كوچك و در دست رس و گاه به موجودات پست

اطلاق مي شود و چون زندگي اين جهان در برابر آخرت، كوچك، بي ارزش و نزديك است؛ به آن «حيات دنيا» گفته مي شود. «1»

3. در اين آيات اشاره شده كه به وعده هاي خدا، هم چون بهشت و رضوان مي رسيد؛ چون تخلّف وعده يا به خاطر جهل است و يا به خاطر عجز و ناتواني

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 326

و هيچ يك از اين ها در خدا وجود ندارد. «1»

4. مشركان دنيا طلب در رستاخيز احضار مي شوند. اين احضار يا به خاطر حساب رسي در محضر خداست و يا براي ورود به آتش؛ «2» البتّه مانعي ندارد كه هر دو معنا مقصود باشد.

5. مقصود از مقايسه ي دنيا و آخرت و يادآوري بي ارزش بودن دنيا و پيامدهاي آن در آخرت، بدان معنا نيست كه كسي از مواهب دنيوي استفاده نكند، بلكه هر مؤمني بايد از زندگي و لذّت هاي دنيوي بهره داشته باشد، ولي نبايد آخرت خويش را به دنياي پست بفروشد و تنها دنيا را انتخاب كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر كسي اهل تفكر باشد، زندگي دنيوي را به جاي اخروي برنمي گزيند.

2. آخرت را ترجيح دهيد كه نيكو و حتمي است.

3. بهره هاي دنيوي زودياب است، اما پيامدهاي ناخوشايندي دارد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و دوم و شصت و سوم سوره ي قصص به حالات مشركان و بيزاري معبودان از آنان اشاره

مي كند و مي فرمايد:

62 و 63. وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أيْنَ شُرَكَائِي الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ* قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ القَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلاءِ الَّذِينَ أغْوَيْنَا أغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأ نَا إلَيْكَ مَا كَانُوا إيَّانَا يَعْبُدُونَ

و (يادكن) روزي را كه (خدا) آنان را ندا مي دهد و مي گويد: «كجايند شريكان من، (همان) كساني كه همواره (شما آنان را شريكان خدا)

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 327

مي پنداشتيد؟!»* كساني (از معبودان) كه آن گفتار (: وعده عذاب) بر آنان تحقّق يافت، گويند: « [اي پروردگار ما! اين (گمراه)- ان كساني هستند كه (ما آنان را) فريفتيم؛ آنان را فريفتيم همانگونه كه فريب خورديم؛ (ما نسبت به آنان) در نزد تو بي تعهديم، (زيرا آنان) هرگز ما را نمي پرستيدند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. روز رستاخيز، روزي است كه پرده ها كنار مي رود و پرسش از مشركان چندان معنا ندارد؛ پس پرسش از مكان معبودهاي آنان، پرسشي توبيخي است كه نوعي سرزنش و مجازات است.

2. معبودهاي مشركان چند دسته اند:

الف) معبوداني از سنگ و چوب، هم چون بت ها؛

ب) معبوداني مقدس، هم چون فرشتگان و مسيح عليه السلام؛

ج) معبوداني هم چون شيطان و شيطان صفتاني مانند فرعون.

روشن است كه معبودان گروه اول مقصود اين آيه نيستند چون آنان سخن نمي گويند و معبودان گروه دوّم هم گمراه نبوده اند، پس منظور معبودان گروه سوّم، يعني شيطان صفتاني هستند كه خود گمراه بوده و مشركان را گمراه كرده اند و اكنون نيز از آنان بيزاري مي جويند. «1»

3. هر چند معبودان مدعي مي شوند كه مشركان ما را نمي پرستيدند و معبود بودن خويش را

انكار مي كنند و از مشركان بيزاري مي جويند، ولي اين انكار و بيزاري تأثيري ندارد و قطعاً آنان در گناهكاري و شرك مشركان سهيم هستند.

اين انكار و بيزاري هم چون كار مجرمان در دنياست كه هرگاه گروهي از آنان را به دادگاه مي آورند هر يك جرم خود را انكار مي كنند و به عهده ي ديگري مي اندازند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 328

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان خود را براي پرسش ها و سرزنش هاي رستاخيز آماده سازند.

2. در رستاخيز از معبودان پنداري كاري ساخته نيست (پس به آنان دل نبنديد).

3. معبودان حتي مشركان را پرستشگر خود نمي دانند و از آنان بيزاري مي جويند (پس ببينيد كه چه كساني را مي پرستيد).

4. (گروهي از) معبودانِ مشركان، گمراه و گمراه كننده اند.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و چهارم سوره ي قصص به پاسخ ندادن معبودان به مشركان در صحنه ي رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

64. وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأوُا العَذَابَ لَوْ أ نَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ

و (به مشركان) گفته شود: «شريك هايتان را (كه براي خدا قرار داده ايد) بخوانيد!» پس آنان را خواندند و (لي دعاي) آنان را نپذيرفتند، و عذاب را ببينند، (و آرزو كنند) كه اي كاش آنان همواره ره يافته بودند!

نكته ها و اشاره ها:

1. در رستاخيز كاري از دست مشركان و معبودان آنان ساخته نيست، اما خدا مي خواهد كه اين حقيقت را به طور عيني

آشكار سازد و آنان را رسوا كند؛ از اين رو به مشركان فرمان داده مي شود كه معبودان خود را فراخوانيد (تا به ياري شما بيايند) و آنان نيز از سر ناچاري يا اطاعت فرمان خدا معبودان را فرا مي خوانند.

2. معبودان مشركان به آنان پاسخ مثبت نمي دهند؛ چون اولًا، كاري از دست آنان ساخته نيست؛

و ثانياً، برخي معبودان هم چون بت هاي سنگي و چوبي، نمي توانند پاسخ مثبت دهند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 329

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرنوشت مشركان درس عبرت بگيريد.

2. در رستاخيز از دست معبودان دروغين كاري ساخته نيست (پس به سوي خدا روي آوريد).

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و پنجم و شصت و ششم سوره ي قصص به صحنه ي ديگري از رستاخيز و درماندگي مشركان در برابر پرسش هاي الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

65 و 66. وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أجَبْتُمُ المُرْسَلِينَ* فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الأ نْبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَسَاءَلُونَ

و (يادكن) روزي را كه (خدا) آنان را ندا مي دهد و مي گويد: «به فرستادگان (من) چه پاسخي داديد؟!»* و در آن روز، خبرهاي بزرگ بر آنان مخفي مي ماند، و آنان از يكديگر پرسش نمي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. پرسش از مشركان براي سرزنش و توبيخ آنان است كه نوعي مجازات به شمار مي آيد. «1»

2. وقتي از مشركان مي پرسند كه پاسخ پيامبران الهي را چه داديد، آنان جوابي ندارند بدهند؛

چون اگر بگويند دعوت آنان را پذيرفتيم، اين دروغ است و در صحنه ي رستاخيز دروغ گويي خريدار ندارد.

و اگر بگويند پيامبران را تكذيب كرديم و ساحر ناميديم و با آنان پيكار كرديم، رسوا مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 330

بنابراين، در برابر اين پرسش درمانده مي شوند و سكوت مي كنند.

3. در اين آيات نمي گويد مشركان نابينا مي شوند، بلكه مي گويد خبرها بر مشركان پوشيده مي شوند؛ يعني خبرها هستند و همه مي دانند، اما بر آنها پوشيده است، به طوري كه حتي نمي توانند از ديگران بپرسند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در رستاخيز از عمل كرد شما در برابر پيامبران پرسش مي شود.

2. مشركان در رستاخيز از پاسخ و پرسش بازمي مانند.

3. خود را براي پرسش هاي الهي در رستاخيز آماده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و هفتم سوره ي قصص راه توبه و بازگشت را بر مخالفان مي گشايد و مي فرمايد:

67. فَأمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَي أنْ يَكُونَ مِنَ المُفْلِحِينَ

و امّا كسي كه توبه كند، و ايمان آورد و [كار] شايسته انجام دهد، پس اميد است كه از رستگاران (پيروز) باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. راه نجات در سه چيز خلاصه مي شود كه عبارت اند از:

توبه، ايمان و عمل صالح.

به وسيله ي توبه گذشته ي انسان بخشيده مي شود و به وسيله ي ايمان ارتباط او با خدا برقرار مي شود و به وسيله ي كار شايسته گذشته اش جبران و ايمانش تقويت مي شود.

2. در اين

آيه در مورد رستگاري توبه كاران، واژه ي «عَسي (اميد است) به كار رفته است. ممكن است اين تعبير اشاره به شرط دوام حالت توبه، ايمان و عمل صالح باشد؛ يعني اگر كسي توانست اين حالات خوب را حفظ كند، رستگار است.

البته برخي از مفسران برآن اند كه تعبير «اميد است» وقتي از شخص كريم

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 331

صادر شود، به معناي قطعي بودن است و خدا باكرامت ترينِ كريمان است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان گناهكار با ايمان و عمل شايسته به سوي خدا بازگردند كه راه توبه باز است.

2. توبه، ايمان و كردار شايسته رمز سعادت و پيروزي است.

***

قرآن كريم در آيات شصت و هشتم تا هفتادم سوره ي قصص به شش صفت خدا و ناتواني مشركان اشاره مي كند و مي فرمايد:

68- 70. وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ* وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ* وَهُوَ اللَّهُ لا إلَهَ إلَّاهُوَ لَهُ الحَمْدُ فِي الاولَي وَالآخِرَةِ وَلَهُ الحُكْمُ وَإلَيْهِ تُرْجَعُونَ

و پروردگار تو آنچه را بخواهد مي آفريند، و برمي گزيند؛ و آنان اختياري ندارند؛ خدا منزّه و برتراست از آنچه شريك (او) قرار مي دهند!* و پروردگارت آنچه را كه سينه هايشان پوشيده مي دارند و آنچه را آشكار مي كنند، مي داند.* و او خدايي است كه هيچ معبودي جز او نيست؛ در اين

(جهان) و (جهان) آخرت ستايش مخصوص اوست، و حكم فقط از آن اوست؛ و فقط به سوي او بازگردانده مي شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات در حقيقت دليلي براي توحيد و نفي شرك است؛ زيرا خدايي كه خالق، صاحب اختيار، آگاه به همه چيز و فرمان رواي هستي است و فرجام هستي نيز به دست اوست، تنها او شايسته ي ستايش و معبود جهانيان است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 332

2. وقتي تنها خالق هستي خداست، پس اختياركامل جهان به دست اوست و كسي كه اختيار در دست اوست، فرمان رواي هستي است و از اين روستايش تنها شايسته ي اوست.

3. تأكيد اين آيات بر اختيار الهي، به معناي نفي اختيار انسان در انتخاب هدايت و گمراهي و زندگي عادي نيست، بلكه اختيار داشتن انسان نيز به انتخاب خدا است.

4. خدا صاحب اختيارِ آفرينش، شفاعت و ارسال پيامبران است و همه چيز به اراده ي او بستگي دارد؛ بنابراين هركس بخواهد كاري انجام دهد، بايد از او رخصت بگيرد، حتي فرشتگان و پيامبران، ولي از معبودان دروغين كاري ساخته نيست و اختياري از خود ندارند، پس چگونه شايسته ي پرستش هستند. «1»

5. در احاديث اهل بيت عليهم السلام آمده است كه مقصود از «اختيار» در اين آيه، گزينش امام معصوم از طرف خداست كه ديگران در اين مورد اختياري ندارند؛ چون عصمت چيزي باطني است كه غير از خدا كسي از آن اطلاع ندارد، تا بتواند معصوم را انتخاب كند. «2»

البتّه اين گونه احاديث مصاديق انتخاب خدا را

بيان مي كنند، ولي معناي آيه منحصر در اين مورد نيست.

6. اشاره به علم بي پايان الهي نسبت به امور مخفي و آشكار و حكم الهي و بازگشت همه به سوي او، نوعي هشدار به مشركان است كه مراقب كارهاي خويش باشند كه او از توطئه هاي آنان آگاه است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 333

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا آفرينشگر و انتخاب گر است و ديگران چنين اختياري ندارند.

2. خداي آفرينشگر و انتخاب گر با معبودان دروغين قابل مقايسه نيست.

3. چيزي از قلمرو علم الهي بيرون نيست.

4. خداي يكتا و فرمان رواي هستي را كه فرجام همگان به سوي اوست، ستايش كنيد.

5. مشركان با خداي يكتا و آگاه كه فرمان هستي و بازگشت همه به دست اوست مخالفت نورزند.

6. خالقيت، آگاهي، فرمان روايي و صاحب اختيار آغاز و فرجام بودن، همه دليل يكتايي خدا و بطلان شرك است.

***

قرآن كريم درآيات هفتاد و يكم تا هفتاد و سوم سوره ي قصص به نعمت بزرگ شب و روز و فوايد آنها و لزوم سپاس گزاري اشاره مي كند و مي فرمايد:

71- 73. قُلْ أرَأيْتُمْ إنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إلَي يَوْمِ القِيَامَةِ مَنْ إلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أفَلا تَسْمَعُونَ* قُلْ أرَأيْتُمْ إنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ النَّهَارَ سَرْمَداً إلَي يَوْمِ القِيَامَةِ مَنْ إلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أ فَلا تُبْصِرُونَ* وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ

وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

بگو: «آيا به نظر شما اگر خدا شب را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند، غيراز خدا كدام معبود است كه روشنايي را براي شما مي آورد؟! پس آيا (حقايق را) نمي شنويد؟!»* بگو: «آيا به نظر شما اگر خدا روز را براي شما تا روز رستاخيز دائمي گرداند، غير از خدا كدام معبود است كه براي شما شبي را آورد كه در آن آرام گيريد؟ پس آيا (حقايق را) نمي بينيد؟!»* و از رحمت اوست كه براي شما شب و روز قرار داد، تا در آن (شب) آرام گيريد، و تا (در روز) از بخشش او (بهره) جوييد؛ و تا شايد شما سپاس گزاري كنيد.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 334

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به نعمت بزرگ روز اشاره شده است. هنگامي كه خورشيد طلوع مي كند و نورخود را برجهان فرومي پاشد، همه ي موجودات جان تازه اي مي يابند و اين نور دستگاه هاي بدن انسان را فعّال تر و سرزنده مي كند و همه ي سلول هاي بدن نشاط مي يابند.

آري؛ اگر نور خورشيد نبود، همه جا سرد و خاموش مي شد. نه گلي مي خنديد و نه پرندگان زيبا به پرواز در مي آمدند و نه درختي مي روييد.

2. در اين آيات به نعمت بزرگ شب و فوايد آن اشاره شده است. وقتي تاريكي شب جهان را فرامي گيرد، انسان هاي خسته به آرامش مي رسند و با استراحتي مناسب، تجديد قوا مي كنند تا با نشاطي تازه فعاليت خود را ادامه دهند.

آري؛ اگر شب نبود، همه

جا گرم و سوزان مي شد و آسايش انسان با مشكل روبه رو مي گرديد.

3. در اين آيات از «روز» با عنوان «ضِياء» (روشنايي) ياد شده است؛ زيرا هدف اصلي روز همان نور و روشنايي است كه حيات تازه اي به همه ي موجودات مي دهد.

4. «سَرمَد» به معناي دايمي و هميشگي است؛ يعني موجودي كه آغاز و فرجام ندارد. «1»

5. در اين آيات درمورد روز تعبير «آيا نمي بينيد» و در مورد شب تعبير «آيا نمي شنويد» را به كار مي برد؛ زيرا حسّ متناسب با روز بينايي و حسّ متناسب با شب شنوايي است.

6. در اين آيات شب و روز را جلوه اي از رحمت الهي معرفي مي كند. آري؛ رحمت بي كران خدا مستلزم آن است كه تمام وسايل حيات و آسايش انسان را فراهم سازد؛ بنابراين، از طرفي روز را قرار داد تا در آن تلاش و حركت كنيد

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 335

و از طرف ديگر شب را قرارداد تا در آن استراحت كنيد.

7. در پايان اين آيات از سپاس گزاري سخن گفته شده است؛ سپاس براي نعمت شب و روز و سپاس در برابر نعمت حساب شده ي نور و ظلمت.

اين سپاس گزاري، خواه ناخواه انسان را به سوي شناختِ نعمت دهنده و ايمان به او سوق مي دهد.

8. خدا شبانه روز را براساس رحمت خويش طوري آفريده كه بخشي از آن براي استراحت و قسمتي براي تلاش و معاش و بخشي براي سپاس گزاري است.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه درنظام شبانه روز و فوايد آنها، خداشناس شويد.

2. رحمت الهي را

در گردش شبانه روز ببينيد و سپاس گزار او شويد.

3. چشم و گوش خود را به كار اندازيد تا نشانه هاي خدا را در صحنه ي طبيعت درك كنيد.

4. از توانمندي خدا در گردش شبانه روز و ناتواني معبودان دروغين در مورد آن به توحيد و بطلان شرك پي ببريد.

5. بخشي از شبانه روز را براي استراحت و بخشي را براي كار و بخشي را براي شكر (و عبادت) قراردهيد.

***

رستاخيز و سرنوشت گمراهان و مؤمنان شايسته كار

قرآن كريم در آيات هفتاد و چهارم و هفتاد و پنجم سوره ي قصص به گواهان رستاخيز و پرسش از مشركان و روشن شدن حق و باطل در آن روز اشاره مي كند و مي فرمايد:

74 و 75. وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أيْنَ شُرَكَائِي الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ* وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ امَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أنَّ الحَقَّ للَّهِ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 336

و (يادكن) روزي را كه (خدا) آنان را ندا مي دهد و مي گويد:

«كجايند شريكان من (همان) كساني كه همواره (شما آنان را شريكان خدا) مي پنداشتيد؟!»* و (در رستاخيز) از هر امّتي، گواهي بر مي گيريم و (به مشركان) مي گوييم: «دليل روشنتان را بياوريد!» و بدانند كه حق از آنِ خداست.

و آنچه را همواره (برخدا شريك) مي بستند از (نظر) ايشان گم شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي هفتاد و چهارم سوره ي قصص مشابه آيه ي شصت و دوم همين سوره است، تكرار اين آيه شايد بدان جهت است كه خدا در رستاخيز، در دو مرحله، از مشركان مي پرسد: «شريكاني كه براي من مي پنداشتيد كجايند؟»

يك بار پرسش انفرادي است تا به وجدان خويش بازگردند و شرمنده شوند و بار دوّم پرسش در حضور شاهدان است تا در مقابل آنان شرمنده شوند. «1»

2. مقصود از گواهان رستاخيز، پيامبران الهي هستند كه هر كدام شاهد امت خويش اند و پيامبر اسلام شاهد همه ي آنهاست «2» و دادگاه رستاخيز در حضور اين گواهان تشكيل مي شود و مشركان بازخواست مي شوند.

3. در برخي احاديث از امام باقر عليه السلام روايت شده كه در مورد اين آيه فرمودند:

از اين امت نيز امامش را برمي گزينند.

اين حديث اشاره به آن است كه در هر عصري گواهي معصوم وجود دارد كه شاهد اعمال امت است و مصداق اين گواه در زمان ما و براي امت اسلام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله، امامان معصوم عليهم السلام هستند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 337

4. در رستاخيز، پرده ها كنار مي رود و حقايق آشكار مي شود و حقانيّت خدا حتي براي مشركان روشن مي شود؛ همان طور كه باطل بودن معبودان دروغين آشكار مي شود، بلكه باطل در آن صحنه گم و محو مي گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان خود را براي پرسش هاي رستاخيز آماده كنند كه درآن روز دليلي

براي بت پرستي خود نداريد.

2. معبودان مشركان، اموري پنداري هستند كه در رستاخيز محو مي شوند.

3. در دادگاه رستاخيز هر امتي گواه و شاهدي دارد.

4. رستاخيز روز آشكار شدن حق و محو شدن باطل است.

5. تابع برهان و دليل باشيد و حتي از مشركان نيز دليل بخواهيد.

***

ماجراي قارون ثروت اندوز

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و ششم سوره ي قصص به ماجراي سركشي قارون و ثروت فراوان او و اندزرهاي مردم به وي اشاره مي كند و مي فرمايد:

76. إنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ وَآ تَيْنَاهُ مِنْ الكُنُوزِ مَا إنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالعُصْبَةِ اولِي القُوَّةِ إذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الفَرِحِينَ

در واقع قارون از قوم موسي بود، و بر آنان ستم كرد؛ از گنج ها به او آن چنان داديم كه واقعاً (حملِ) خزينه هاي او بر گروه پيوسته ي نيرومندي سنگين بود! (يادكن) هنگامي را كه قومش به او گفتند: «شادمان مشو، [چرا] كه خدا شادمانانِ (سرمست) را دوست ندارد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. قارون نام يكي از ثروتمندان قوم بني اسرائيل، از بستگان نزديك موسي (عمو يا پسر عمو يا پسرخاله) و مردي دانشمند بود و آگاهي خوبي از تورات داشت.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 338

او در

آغاز از مؤمنان بود، ولي مستي ثروت كم كم او را به آغوش كفر و مبارزه با پيامبر خدا كشانيد، و او به صورت عبرت آموزي نابود شد تا درسي براي همه ي قارون صفتان جهان باشد.

2. قارون سركشي و ستم كرد، عامل اين سركشي همان ثروت فراوان او بود؛ زيرا او ايمان قوي و ظرفيت كافي نداشت و ثروت سرشار او را سرمست كرده و فريب داده و به انحراف كشانيده بود.

3. «مَفاتح» جمع «مَفتَح» به معناي محل ذخيره سازي است؛ همانند گاو صندوق هايي كه اموال را در آن نگه داري مي كنند. «1» اين تعبير اشاره به آن است كه قارون آن قدر طلا و اموال گران بها داشت كه صندوق هاي او را گروهي از مردان نيرومند به زحمت جابه جا مي كردند. «2»

4. در اين آيه به گروهي از قوم بني اسرائيل اشاره شده كه قارون را نصيحت كردند كه سرمستي نكند، ولي مشخص نيست كه اين گروه چه كساني بودند. مسلم است كه آنان افرادي هوشيار و دانشمند و شجاع بودند.

5. «فَرِحينَ» به معناي كسي است كه بر اثر به دست آوردن چيزي مغرور، متكبّر و سرمست شود و شادماني كند.

مردم بني اسرائيل به قارون مي گفتند: سرمستي و شادي متكبّرانه مكن.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 339

آموزه ها و پيام ها:

1. مراقب باشيد، ثروت زياد شما را سرمست و ستمكارنكند.

2. مردم ثروت اندوزان را نصيحت كنند.

3. گنج هاي شما از خداست (نه از خودتان).

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هفتم سوره ي قصص به اندرزهاي چهارگانه ي مردم نسبت به قارون ثروت اندوز اشاره مي كند و مي فرمايد:

77. وَابْتَغِ فِيمَا آ تَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنْ الدُّ نْيَا وَأحْسِنْ كَمَا أحْسَنَ اللَّهُ إلَيْكَ وَلا تَبْغِ الفَسَادَ فِي الأرْضِ إنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ المُفْسِدِينَ

و در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بجوي، و سهم خود را از دنيا فراموش مكن؛ و همان گونه كه خدا به تو نيكي كرده (به مردم) نيكي كن؛ و در زمين فساد مجوي؛ [چرا] كه خدا فسادگران را دوست ندارد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه اشاره شده همان طور كه ثروت مي تواند وسيله ي به دست آوردن سعادت اخروي باشد، مي تواند وسيله ي هوس راني، غرور، غفلت و ستمكاري باشد. آري؛ قارون و قارون صفتان مي توانند به وسيله ي اموال خود كارهاي خير فردي و اجتماعي انجام دهند و سعادت اخروي خود را تأمين نمايند.

قصد گنجي كن كه اين سود و زيان

در تَبَع آيد، تو آن را فرع دان (مولوي)

2. در مورد جمله ي «سهم خود را از دنيا فراموش مكن» دو تفسير شده است:

الف) مقصود آيه آن است كه هركس سهم محدودي از دنيا را مي تواند مصرف كند و مقدار كمي غذا، لباس و مانند آن را جذب مي كند و بقيه را براي

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 340

ديگران مي گذارد. «1»

ب) منظور آيه آن است كه انسان ها سرمايه ها و فرصت ها را از دست ندهند كه هم چون ابر مي گذرند، بلكه از سرمايه ي اموال، قدرت، سلامتي، فراغت، جواني و نشاط در راه به دست آوردن سعادت اخروي استفاده كنند. «2»

در احاديث اهل بيت عليهم السلام به هر دو تفسير آيه اشاره شده است و مانعي ندارد كه آيه ي فوق به هر دو معنا اشاره كرده باشد.

3. انسان همان گونه كه چشم به احسان خدا دارد و خدا به او ياري مي رساند، بايد به حال ديگران توجه كند و به آنان امداد برساند.

به عبارت ديگر، وقتي خدا به انسان نعمت هاي ما زاد بر مصرفش مي دهد، معناي ضمني آن اين است كه تو وكيل خدا در انتقال اين نعمت ها به ديگران هستي.

آن كس كه او فتاد و خدايش گرفت دست

گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري (حافظ)

4. در اين آيه به قارون ثروت اندوز، در باره ي فسادگري هشدار داده شده است؛ چراكه ثروت زياد انسان را سركش و افزون طلب مي كند. او كم كم حق ديگران را مي گيرد و به جامعه ي خويش ستم مي كند و مخالفان را نابود يا با تهمت منزوي مي سازد و با خوش گذراني و گناه جامعه را آلوده مي سازد.

آري؛ ثروت فراوان زمينه ساز فساد است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم،

ص: 341

آموزه ها و پيام ها:

1. دنيا وسيله است و آخرت هدف.

2. سهم خود را از دنيا در نظر بگيريد و قدر آن را بدانيد و افزون طلبي ننماييد (كه از آنچه داريد سهم كمي را مي توانيد مصرف كنيد).

3. همان گونه كه خدا به شما (ثروت) بخشيده شما نيز به ديگران ببخشيد.

4. ثروت فراوان، ثروت اندوزان را به فسادگري نكشاند.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هشتم سوره ي قصص به پاسخ متكبّرانه ي قارون و هشدار الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

78. قَالَ إنَّمَا اوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي أوَ لَمْ يَعْلَمْ أنَّ اللَّهَ قَدْ أهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأكْثَرُ جَمْعاً وَلا يُسْألُ عَنْ ذُ نُوبِهِمْ المُجْرِمُونَ.

(قارون) گفت: «آن (ثروت) فقط براساس دانشي كه نزد من است به من داده شده است!» و آيا نمي دانست كه خدا پيش از او از گروه ها كسي را هلاك كرد كه وي از او نيرومندتر و [مال اندوزتر بود؟! و (هنگام عذاب اين) خلافكاران از پيامدهاي (گناهان) شان پرسيده نمي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قارون ثروتمندي مغرور بود كه بهره اي از دانش برده بود و توانسته بود ثروتي عظيم فراهم آورد. و وقتي كه مردم درمورد نيكي كردن و فساد نكردن و مانند آن به او اندرز دادند، با غرور پاسخ داد كه اين ثروت نتيجه ي دانش خود من است! و خود بهتر مي دانم كه با آن چه بكنم و نياز به راه نمايي شما ندارم و هركس مي خواهد، مثل من زحمت بكشد تا به ثروت برسد.

2.

مشكل اساسي قارون آن بود كه علم و ثروت را از خودش مي دانست و نوعي برتري و استقلال براي خويش قايل بود و همين عامل انحراف و سركشي او شد، و گرنه اگر علم و ثروت را از خدا مي دانست وخود را وكيل

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 342

موقت مي يافت سركشي نمي كرد.

3. مقصود از دانشي كه قارون داشت چيست؟

دانش در اين جا مفهوم وسيعي دارد كه شامل علوم مديريت، تجارت، كشاورزي و صنعت مي شود «1» و حتي برخي گفته اند كه قارون از كتاب آسماني تورات نيز اطلاعات زيادي داشت.

4. در اين آيه بيان شده كه از خلافكاران پرسش نمي شود، مقصود از اين پرسش در كجا و در چه مورد است؟

برخي مفسران آن را پرسش در دنيا دانسته اند كه پس از اتمام حجّت بر كافران، به هنگام نزول عذاب، ديگر از كسي پرسش نمي شود كه چه گناهي انجام داده اي، همان طور كه توبه ي كسي نيز پذيرفته نمي شود.

و برخي گفته اند كه مقصود پرسش حقيقي در برخي ايستگاه هاي رستاخيز است «2» كه نيازي به آن نيست؛ چون در قيامت همه چيز آشكار مي شود.

البتّه مانعي ندارد كه آيه ي فوق اشاره به پرسش دنيا و آخرت هر دو داشته باشد، ولي ظاهر آيه با تفسير اول مناسب تر است؛ چون هلاكت اقوام ديگر نيز در دنيا بوده است.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص:

343

آموزه ها و پيام ها:

1. ثروت و دانش غرور آفرين است (پس مراقب نفس خويش باشيد).

2. از فرجام عذاب آلود ثروتمندان نيرومند تاريخ درس عبرت بگيريد و سركشي نكنيد.

3. خلافكاران از عذاب بدون بازپرسي برحذر باشند.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و نهم و هشتادم سوره ي قصص به مانور ثروت و زيور قارون و واكنش هاي متفاوت دنيا طلبان حسرت زده و دانشمندان آخرت طلب در برابر او اشاره مي كند و مي فرمايد:

79- 80. فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا اوتِيَ قَارُونُ إنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ* وَقَالَ الَّذِينَ اوتُوا العِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلا يُلَقَّاهَا إلَّاالصَّابِرُونَ

و (قارون) با زيورش برقومش بيرون آمد، كساني كه خواهان زندگي پست (دنيا) بودند گفتند: «اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده است براي ما بود! كه مسلماً او داراي بهره ي بزرگي است!»* و كساني كه به آنان علم داده شده بود، گفتند: «واي برشما! براي كساني كه ايمان آوردند و [كار] شايسته انجام دادند پاداش خدا بهتراست؛ و [لي آن را جز شكيبايان دريافت كننده نيستند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به رياكاري وجنون نمايش ثروت اشاره شده است كه معمولًا ثروتمندان به اين بيماري مبتلا مي شوند و براي اين كه حقارت خود را برطرف سازند سعي مي كنند با نمايش ثروت و زيورآلات توجه ديگران را به خويش جلب كنند تا كمبودهاي رواني شان جبران شود و قارون نيز چنين كرد و قارون صفتان

جهان نيز هم اكنون چنين مي كنند.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 344

2. قارون تمام ثروت و زيورآلات خود را به كار گرفت و غلامان و كنيزان را براسب هاي گران قيمت سوار كرد تا در برابر ديدگان مردم رژه روند و مانوري عظيم از نمايش ثروت خود فراهم كرد. «1»

3. در اين آيات بيان شده كه مردم در برابر مانور ثروت قارون به دو دسته تقسيم شدند: دنياطلبان شيفته ي او شدند و حسرت ثروت او را خوردند و آرزو كردند كه كاش همانند او ثروتمند مي شدند و دانشمندان به مخالفت با او برخاستند.

4. مانور ثروت و زيور قارون، او را به الگويي براي دنياطلبان تبديل كرد، به طوري كه آرزو مي كردند همانند او شوند و ثروت اندوزان از همين نكته ي رواني استفاده كرده، مردم را گرد خود جمع وسركشان را تسليم يا تطميع مي كنند و زيركان و فن آوران را به خدمت منافع خويش در مي آورند. هم اكنون نيز قارون صفتان غرب، با نمايش ثروت، قدرت، مُدها و مدل ها، مردم جهان سوم را شيفته ي خود مي سازند و خود را الگوي آنان معرفي كرده، افراد را به دنبال خود مي كشند و از آنان بهره كشي مي نمايند و اين همان استعمار فرهنگي جديد است.

5. در اين آيات بيان شده كه دانشمندان بني اسرائيل كه با ديدي بلند، ماوراي اين جهان را مدّ نظر داشتند، نه تنها شيفته ي ثروت قارون نشدند، بلكه به دنياطلبان هشدار دادند و گفتند كه پاداش الهي بهتراست.

6. دانشمند واقعي كسي است

كه قلمرو دانش او فراتر از ماديات دنيوي باشد و پاداش هاي اخروي را نيز در محاسبات خود به حساب آورد؛ به عبارت ديگر، اگر كسي دانشمند باشد، زندگي دنيا را تنها هدف خود قرار نمي دهد و براساس دانش خود اهداف بلندتري را انتخاب مي كند.

7. در اين آيات براي دريافت پاداش اخروي سه شرط بيان شده است:

ايمان، كردارشايسته و شكيبايي.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 345

آري؛ بسياري از مردم مؤمن شايسته كردارند، اما در برابر زرق وبرق دنيا، صبر و استقامت ندارند و در هنگام آزمايش سربلند نمي شوند و در برابر قارون صفتان شيفته و تسليم مي شوند.

8. اسلام ثروت را چيز بدي نمي داند بلكه قرآن آن را خير معرفي مي كند «1» و اگر ثروت براي بهبود وضع خانواده و مصرف در راه خدا باشد بسيار نيكوست؛ «2» چون مزرعه ي آخرت است، اما اگر دنيا و ثروت هدف انسان گرديد و اهداف بلند آخرتي را تحت شعاع قرار داد، اين دنياطلبي نكوهيده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. ثروتمندان جهان، اهل رياكاري و مانور ثروت و زيورآلات هستند.

2. دنيا طلبان شيفته ي مانور ثروت مي شوند (پس مراقب باشيد كه شما اين گونه نشويد).

3. دانشمندان فرانگر، در برابر مانور ثروتمندان و شيفتگي مردم بايستند و آنان را راه نمايي كنند.

4. پاداش اخروي براي مؤمنان شايسته كردار و شكيباست.

5. بنگريد، موضع شما در برابر زرق و برق قارون صفتان جهان چگونه است.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 346

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و يكم سوره ي قصص به فرجام عذاب آلود قارون و تنهايي او اشاره كرده، مي فرمايد:

81. فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ

و او و خانه اش را در زمين فرو برديم؛ پس براي او هيچ دسته اي غير از خدا نبود كه وي را ياري كنند، و از ياري كنندگان (و دفاع كنندگان از خويش هم) نبود.

نكته ها و اشاره ها:

1. حكايت شده كه موسي عليه السلام از قارون طلب زكات كرد و قارون نقشه كشيد كه با تطميعِ زن بدكاره اي حيثيت موسي را لكه دار سازد، ولي هنگامي كه آن زن براي گواهي دادن آمد، موسي او را سوگند داد كه حقيقت را بگويد و او چنين كرد و قارون رسوا و گرفتار عذاب الهي گرديد. «1»

2. «خَسَف» به معناي فرورفتن و پنهان گشتن در زمين است و بارها در طول تاريخ بشر واقع شده كه زمين لرزه ي شديدي آمد و يك آبادي را در كام خود فرو برد، ولي در مورد قارون، اين عذاب الهي فقط قارون و خانه اش را بلعيد و نابود كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. ثروتمندان مغرور از سرنوشت قارون عبرت بگيريد.

2. از عذاب الهي و بي ياوري بهراسيد (و با خدا و پيامبر مقابله نكنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 347

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و دوم سوره ي قصص به واكنش دنيا طلبان در برابر هلاكت قارون اشاره مي كند و مي فرمايد:

82. وَأصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالأمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلا أنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأ نَّهُ لا يُفْلِحُ الكَافِرُونَ

و كساني كه ديروز آرزو مي كردند به جاي او باشند، بامداد گفتند:

«واي! چنانكه گويي خدا روزي را براي هركس از بندگانش كه بخواهد (وشايسته بداند) گسترده سازد و تنگ مي گرداند. اگر منّت خدا بر ما نبود، حتماً ما را (درزمين) فرومي برد. واي! چنانكه گويي كافران رستگار نخواهند شد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مردم دربرابر مانور ثروت و زيور قارون به دوگروه تقسيم شدند:

دانشمندان به مخالفت برخاستند و دنياطلبان شيفته ي ثروت او شدند و آرزو كردند كه ثروتي همانند او داشته باشند.

2. اين دنيا طلبان هنگامي كه هلاكت قارون را ديدند، از آرزوي خود پشيمان شده، متوجه شدند كه خدا به آنان رحم كرده ومنّت گذاشته كه آنان را هم چون قارون ثروتمند نساخته تا مغرور و هلاك شوند.

3. قارون دانشمند و ثروتمند كه تورات نيز مي خواند، سرانجام كافر از دنيا رفت و عبرت آموز ديگران شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در آرزو و دعا عجله نكنيد، چه بسا چيزي كه مي خواهيد به صلاح شما نباشد.

2. برخي آرزوها و دعاها به ضرر گوينده ي آن است و خدا بر او منّت

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 348

مي گذارد و آرزوي او را برآورده نمي كند.

3. فراواني و كمبود رزق به دست خداست (و طبق مصالح افراد و براساس تلاش، به آنها عطا مي شود).

4. آرزو نكنيد به جاي ثروتمندان مغرور باشيد.

5. كافران، روي رستگاري و پيروزي نهايي را نمي بينند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و سوم سوره ي قصص به شرايط رسيدن به مقامات اخروي و فرجام نيك اشاره مي كند و مي فرمايد:

83. تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الأرْضِ وَلا فَسَاداً وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ

آن سراي آخرت است كه آن را براي كساني قرار مي دهيم كه هيچ برتري و فسادي در زمين نمي خواهند؛ و فرجام (نيك) براي پارسايان (خودنگه دار) است.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه در حقيقت يك نتيجه گيري كلي از سرنوشت قارون و فرعون است كه ماجراي آنان در سوره ي قصص بيان شد كه اگر كسي هم چون آنان برتري جو و فسادگر باشد از مواهب اخروي بهره اي ندارد.

2. در اين آيه بيان شده كه برخي افراد نه تنها در زمين فساد و برتري جويي نمي كنند، بلكه اراده ي اين كار را نيز ندارند و قلب و روحشان از اين گونه امور پاك است.

به عبارت ديگر، اراده ي برتري جويي و فساد، هم عامل سقوط انسان است. چه رسد به اين كه انسان، در عمل، برتري طلبي و فسادگري كند.

در كوي عشق شوكت شاهي

نمي خرند

اقرار بندگي كن و اظهار چاكري (حافظ)

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 349

3. در حقيقت عوامل محروميت انسان از مواهب جهان آخرت در دو مورد «برتري جويي و فسادگري» خلاصه مي شود كه ريشه ي گناهان ديگرند.

مستكبران و برتري طلبان كه به دنبال فساد و تباهي مي روند، همه ي گناهان ديگر را هم انجام مي دهند.

در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است

هان! تا از اين گريوه «1» سبكبار بگذري (حافظ)

4. برتري جويي به دوگونه تصور مي شود:

يكي اين كه كسي در راه اصلاح جامعه، ابزارهاي قدرت را به دست آورد، تا بتواند به اهداف خيرخواهانه ي خويش برسد.

دوّم اين كه شخصي در راه فساد جامعه ي انساني، ابزارهاي قدرت و برتري را به دست آورد كه مورد نكوهش است؛ پس برتري جويي يكي از موارد و مصاديق فسادگري است و قرآن به خاطر اهميت اين مطلب، آن را جداگانه آورده است.

5. واژه ي «عاقبت» معناي وسيعي دارد كه شامل پيروزي، سرانجام نيك و بهشت و نعمت هاي اخروي مي شود؛ يعني افراد خود نگه دار و پارسا كه برتري جو و فسادگر نيستند، از همه جهت فرجام نيكي دارند.

6. بلاي برتري جويي و پيامدهاي آن:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي فرمايند:

اي فرزند عزيزم!

كه خداوند تو را با ذكر خود مطمئن القلب فرمايد: نصيحت و

وصيت پدر سرگشته و حيرت زده را بشنو و به اين در و آن در براي رسيدن به مقام و شهرت و آنچه مورد شهوات نفسانيه است مزن، كه به هر چه برسي از نرسيدن به مافوق او متأثر مي شوي و حسرت بالاتر را مي بري و ناراحتي روحيات افزون مي شود ...» «2»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 350

آموزه ها و پيام ها:

1. برتري جويي و فسادگري نكنيد تا به مواهب اخروي دست يابيد.

2. پارسايان نيك فرجام اند (چراكه برتري جويي و فسادگري نمي كنند).

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و چهارم سوره ي قصص به قانون پاداش و كيفر الهي و لطف خدا در اين مورد اشاره مي كند و مي فرمايد:

84. مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إلَّامَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

هركس (كار) نيكي آورد، پس برايش (پاداشي) بهتر از آن است؛ و هركس (كار) بدي بياورد، پس كساني كه بدي ها را انجام داده اند، جز (مطابق) آنچه همواره انجام مي دادند، كيفر داده نمي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به قانون پاداش نيكوكاران و تفضّل و لطف الهي در اين مورد اشاره شده است؛ يعني به طور طبيعي هركس كار نيكي انجام مي دهد مي بايست به همان اندازه پاداش دريافت كند، اما خدا براساس لطف خود پاداش او را ده برابر «1» يا بيش تر مي دهد كه البته مقدار ازدياد آن

بستگي به اخلاق و پاكي عمل و صفات قلب دارد.

2. مقصود از «نيكي» در اين آيه معناي وسيع آن است كه شامل برنامه هاي اعتقادي هم چون ايمان و توحيد و گفتار و اعمال انسان مي شود

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 351

كه پاداش آنها از خشنودي خدا تا بهشت برين گسترده است. «1»

3. در اين آيه به قانون مجازات بدكاران و عدالت الهي در اين مورد اشاره شده است. يعني وقتي كه كسي كار بد يا گناهي انجام داد، خدا براساس عدالت خويش، فقط به همان اندازه او را مجازات مي كند و بيش تر از استحقاق او را كيفر نمي دهد.

4. اين آيه به تجسّم اعمال انسان اشاره دارد؛ چراكه مي فرمايد: بدكاران مجازاتي جز اعمالشان ندارند؛ يعني اعمال بد آنان كه باقي مانده است، در رستاخيز به صورت مناسب خود تجسّم مي يابد و همراه گناهكاران است و آنان به وسيله ي همين اعمال عذاب مي شوند. «2»

5. در اين آيه واژه ي «حَسَنه» (نيكي)، مفرد و تعبير «سيئات» (بدي ها)، جمع است. اين تفاوت تعبير شايد اشاره به فزوني گناهكاران و كم بودن نيكوكاران باشد و يا اين كه نيكي ها همه از توحيد نشأت مي گيرد كه واحد است، ولي بدي ها و گناهان به شرك باز مي گردد كه مركز پراكندگي و تفرقه است. «3»

6. تعبير «جاء» يعني عمل نيك را بياورد، شايد اشاره به آن باشد كه انجام عمل نيك كافي نيست بلكه حفظ آن از رياكاري و نابودي عمل مرحله ي مهمي است كه هركس بتواند از اين مرحله بگذرد

و عمل نيك را سالم تا رستاخيز نزد خدا برساند، پاداش بهتري دارد و شايد پاداشِ زيادترِ او به خاطر زحمت حفظ و نگه داري عمل نيك تا رستاخيز است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا به بندگان نيكوكارش لطف دارد و نيكي آنان را بيش تر پاداش مي دهد.

2. خدا عادل است و بدي را به همان اندازه كيفر مي دهد.

3. كيفر هركس عمل بد اوست.

4. اخلاق الهي پيداكنيد و درمورد نيكوكاران با لطف و در مورد بدكاران با عدالت رفتار كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 352

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و پنجم سوره ي قصص به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دل داري داده و با وعده ي بازگشت او به مكه، و علم خدا به احوالات مردم مي فرمايد:

85. إنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرَادُّكَ إلَي مَعَادٍ قُلْ رَبِّي أعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالهُدَي وَمَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ

قطعاً كسي كه قرآن را بر تو واجب كرد، تو را به سوي بازگشتگاه (مكه) باز مي گرداند. بگو: «پروردگار من داناتر است به كسي كه هدايت آورده و به كسي كه وي در گمراهي آشكار است.»

شأن نزول:

حكايت كرده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله در هنگام مهاجرت به مدينه به سرزمين جُحفه رسيد و به ياد وطنش مكه افتاد و اندوهگين شد. در اين جا پيك وحي فرود آمد و با خواندن اين

آيه به پيامبر صلي الله عليه و آله دل داري داد كه خدا تو را به وطن باز مي گرداند. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي مفسران اين آيه را يكي از پيش گويي هاي اعجازآميز قرآن دانسته اند كه به طور قطعي به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر داد كه پس از هجرت به مدينه، خدا تو را به مكه باز مي گرداند و مي دانيم كه اين وعده ي بزرگ پس از چند سال تحقق يافت و پيامبر صلي الله عليه و آله پيروزمندانه به مكه بازگشت. «2»

2. مطالب و احكام قرآن بر پيامبر صلي الله عليه و آله واجب است (همان طور كه بر

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 353

بقيه ي مردم نيز واجب است).

3. در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه اين آيه در مورد رجعت است. «1»

البته اين گونه احاديث يكي از مصاديق اين آيه در آينده را بيان مي كند و منافاتي با آن ندارد كه آيه در مورد بازگشت پيامبر به مكه نيز باشد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر كسي در راه خدمت به قرآن و ابلاغ پيام الهي گرفتار مشكلات و هجران شود، خداي قرآن مشكلات او را برطرف مي سازد.

2. خدا از حالات مردم آگاه تر (از خود آنان) است.

3. در راه انجام مسئوليت، از تبعيد نهراسيد كه سرانجام، خدا جبران مي كند.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و ششم

و هشتاد و هفتم سوره ي قصص با يادآوري رحمت الهي در نزول قرآن، چهار فرمان در برابر مخالفان به پيامبر صلي الله عليه و آله مي دهد و مي فرمايد:

86 و 87. وَمَا كُنتَ تَرْجُوا أنْ يُلْقَي إلَيْكَ الكِتَابُ إلَّارَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكَافِرِينَ* وَلا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إذْ انزِلَتْ إلَيْكَ وَادْعُ إلَي رَبِّكَ وَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُشْرِكِينَ

و هرگز اميد نداشتي كه كتاب (قرآن) برتو القا شود، جز به خاطر رحتمي از جانب پروردگارت؛ پس هرگز پشتيبان كافران مباش.* و البته نبايد (كافران) تو را از آيات خدا بعد از آن كه به سوي تو فرو فرستاده شد، باز دارند؛ و به سوي پروردگارت فراخوان، و هرگز از مشركان مباش.

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 354

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «كتاب» در اين آيات همان قرآن است كه بسياري از مردم و به ويژه اهل كتاب منتظر بودند كتاب جديد آسماني بر آنان نازل شود، ولي خدا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را شايسته ي اين رحمت ديد.

البته برخي مفسران هم گفته اند كه منظور از كتاب، همان سرگذشت پيامبران پيشين است، اما اين تفسير با تفسير اول منافاتي ندارد چرا كه سرگذشت پيامبران هم بخشي از قرآن است.

2. در اين آيات اشاره شده، حال كه قرآن براساس رحمت الهي برتو نازل شد، به شكرانه ي اين نعمت، از كافران پشتيباني نكن (و از آنان روي بگردان).

3. روشن است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از مشركان

نبود و هرگز از كافران پشتيباني نمي كرد، ولي خداي متعال براي تأكيد اين مطلب اين دستورات را به پيامبر صلي الله عليه و آله مي دهد كه نوعي آموزش غير مستقيم براي مسلمانان نيز هست.

4. در اين آيات به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه پس از نزول آيات الهي با قاطعيت بر روي آنها بايستد و ترديد به خود راه ندهد و تسليم وسوسه هاي كافران نشود و موانع را از سر راه بردارد.

اين مطلب آموزه اي براي رهبران الهي و رهروان پيامبر صلي الله عليه و آله نيز هست.

آموزه ها و پيام ها:

1. نزول وحي بر افراد، براساس رحمت الهي است.

2. شكرانه ي نعمت قرآن، دوري از كافران است.

3. كافران مانع (ابلاغ و اجراي) آيات الهي هستند.

4. خط اصلي دعوت اسلامي، به سوي پروردگار است.

5. جهت گيري شما به سوي خدا باشد، نه به طرف شرك و كفر.

***

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 355

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي قصص بر توحيد و بقاي خدا و هلاك ديگران و بازگشت همگاني تأكيد مي كند و مي فرمايد:

88. وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إلَهاً آخَرَ لا إلَهَ إلَّاهُوَ كُلُّ شَيْ ءٍ هَالِكٌ إلَّاوَجْهَهُ لَهُ الحُكْمُ وَإلَيْهِ تُرْجَعُونَ

و هيچ معبود ديگري را با خدا مخوان (و پرستش مكن،) هيچ معبودي جز او نيست؛ كه همه چيز جز ذاتِ او هلاك شونده است؛ حكم تنها از آن اوست و فقط به سوي او بازگردانده مي شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بر يگانگي ذات خدا و صفات او تأكيد

شده است؛ صفاتي كه مي تواند دليل بر توحيد و نفي شرك باشد؛ زيرا همه هلاك مي شوند و تنها خدا باقي مي ماند و حاكميت و حكم فقط به دست اوست و بازگشت همه در رستاخيز فقط به سوي اوست، پس معبودي غير از او وجود ندارد تا شايسته ي پرستش باشد.

به نوبت اند ملوك اندر ين سپنج سراي

خداي عزوجل راست ملك بي پايان (سعدي)

2. «وَجْه» به معناي صورت و قسمتي از روبه روي بدن انسان است. اما هنگامي كه اين واژه در مورد خدا به كار مي رود، به معناي ذات اوست؛ يعني در نهايت جهان تنها ذات پاك خدا باقي مي ماند و ديگر موجودات هلاك مي شوند.

3. مقصود از هلاكت موجودات متلاشي شدن نظام و درهم فروريختن موجودات دنيوي در هنگام رستاخيز و يا هلاكت و فناي فعلي موجودات است كه همه ي موجودات امكاني وابسته به ذات او و هر لحظه نيازمند فيض

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 356

او و در حال تغيير و فاني شدن و نو شدن هستند؛ «1» از اين روست كه «اگر نازي كند در هم فرو ريزند قالب ها.»

4. برخي مفسران «وَجْه» را به معناي عمل صالح يا وابستگي موجودات به خدا دانسته اند و در برخي احاديث نيز به معناي دين و رهبران الهي آمده است. «2»

البتّه شايد مقصود اين مفسران و احاديث آن باشد كه هرچه در

ارتباط با ذات خداست رنگ ابديت مي گيرد و از اين روست كه دين و رهبران الهي و عمل صالح باقي مي مانند، همان طور كه بهشت به طور جاوداني مي ماند، ولي موجودات و اعمال غير خدايي نابود مي شوند. «3»

5. مقصود از اين كه فرمود: كس ديگري را با خدا نخوانيد، آن است كه ديگران را دركنار خدا پرستش نكنيد و يا اين كه از كسي غير از خدا مستقلًا چيزي نخواهيد، و گرنه مشرك مي شويد.

اما اگر كسي از اولياي الهي بخواهد كه با رخصت الهي براي او دعا يا شفاعت كنند و آنها را غير مستقل و به عنوان بندگان مقرّب الهي بخواند و بدون آن كه آنها را بپرستد، به آنها توسّل جويد، شرك نيست بلكه روشي توحيدي است كه قرآن در مورد پيامبران الهي نيز نقل كرده است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 357

آموزه ها و پيام ها:

1. راه توحيد در پيش گيريد كه غير از او پايدار نيست.

2. بقا مخصوص ذات اوست.

3. حكم حقيقي (و حكومت و داوري) فقط از آن خداست.

4. بازگشت موجودات فقط به سوي اوست. «1»

تفسير قرآن مهر جلد پانزدهم، ص: 359

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائي با قرآن (ده جلدي)، مرتضي

مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابي، بي نا، بي تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

5. ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، 1412 قمري.

6. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستاني، مطبعة الغري في النجف، بي تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 284

14. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بي تا.

15. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد في معرفة حجج اللَّه علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان،

كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمري.

20. الامالي، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمي، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالي، شيخ طوسي، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمري.

22. الامالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365 ش.

25. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولي، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الي الامام الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبي، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 285

اسلامي رضوي، 1418 ق.

30. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوم، 1415 ق.

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمري (1357 شمسي).

32. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان

بيروت، بي تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوي الحديثة، تهران، بي نو، بي تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمري.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغني، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشري، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتي عطائي، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمري.

39. البرهان في علوم القرآن، الزركشي، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادي، 1376 قمري.

41. الصراط المستقيم الي ستحقي التقديم، علي بن يونس نباطي بياضي، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمري.

42. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

44. الكافي، ثقة الاسلام كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

45. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 286

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

47. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها،

دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

50. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

52. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد صلي الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1404 قمري.

53. بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، حسيني استر آبادي، سيد شرف الدين علي، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمري.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، حراني حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمري.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 287

اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

62. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد

الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)، تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدي، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 12 جلدي، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدي، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكري عليه السلام، منسوب به امام عسكري عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدي عليه السلام، قم، اول، 1409 قمري.

66. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 10 جلدي، 1409 ق.

68. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدي، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدي، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

71. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدي، 1408 ق.

72. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 30 جلدي، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدي، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي

خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 4 جلدي، 1362 ش.

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 288

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدي، 1366 ش.

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدي، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدي، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 18 جلدي، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدي، 1344 ش.

85. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت سهامي انتشار، 6 جلدي، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدي در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث

العربي، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدي، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 289

جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدي، 1337 ش.

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدي، 1345 ش.

93. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدي، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدي، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 14 جلدي، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 4 جلدي، 1363 ش.

100. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسرو شاهي، قم، مؤسسه ي

امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدي، 1363 ش.

103. تفسير علي بن ابراهيم القمي، قمي، علي بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمري، كتاب حاضر نسخه عكسي از چاپ دوم نشر مكتبه المهدي نجف مي باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 290

النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

105. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ق.

106. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 2 جلدي، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 14 جلدي، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن

العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدي، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدي، 1327 ش.

116. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدي، 1344 ش.

118. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا، دارالهدي، 18 جلدي، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدي، 1404 ق.

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 291

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشي اقبال، چاپ اول، 4 جلدي، 1317 ش.

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابي فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسي از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمري است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدي سيد مرتضي، انتشارات شريف رضي، قم، بي نو، 1250 قمري.

127. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365

شمسي.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1364 شمسي.

129. جامع الاخبار، شعيري، تاج الدين محمد، انتشارات رضي قم، چاپ دوم، 1363 شمسي.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق، المركز العربي الكتاب، بي تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خميني، بي جا، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

134. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين علي الصغير، تهران مكتبة الاسلامي، 1412 ق.

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 292

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه علي چراغي، انتشارات حفظي بي تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

140. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.

141. روش شناسي تفسير قرآن؛ بابائي و ديگران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاي تفسيري؛ حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب،

قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاي سحر، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهدي التنزيل، حاكم حسكاني (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضي، تحقيق:

محمدباقر محمودي، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1411 قمري.

150. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، چهار جلدي، 1400 ه. ق.

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 293

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعي، ابن فهد حلي، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلي، انتشارات دارد الكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1407 قمري.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات مكتبة الداوري، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمري است.

155. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جهان، بي جا، بي نو، 1378 قمري.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمي آمدي، عبدالواحد

بن محمد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمري.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چهار جلدي، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشي نجفي، قم، چاپ دوم، 1405 قمري.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضائي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بي آزار شيرازي، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

166. قرب الاسناد، حميري عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوي، تهران، (چاپ فعلي سنگي

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 294

است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس روضي، چاپ اول، 1409 قمري.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، اربلي علي بن عيسي، انتشارات مكتبة بني هاشمي، تبريز، بي نو 1381 قمري.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراساني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمري.

172. كنزالفوائد، كراجكي، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمري.

173. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

174. لباب النقول

في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مباني فلسفه علي اكبر سياسي، تهران، دانشگاه تهران.

177. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملي مازندراني، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمري.

179. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوري، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمري.

181. تكامل در قرآن، مشكيني اردبيلي، آية اللَّه علي، بي تا، ترجمه حسيني نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معاني الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه

تفسير قرآن مهر جلد ششم، ص: 295

قمي، مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمري.

185. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسي (فرزند صاحب مجمع البيان) رضي الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضي، چهارم، 1412 قمري.

187. منطق ترجمه قرآن، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مباني و قواعد

تفسير، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1413 قمري.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم، محمد علي رضائي اصفهاني و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

196. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نوري، آية اللّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحي صالح).

199. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودي، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفري قيطريه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109