تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 - مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 50000 ريال (ج.12)

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد هجدهم٬ 1388. يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran .

يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387).

يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.12. سوره هاي اسراء ٬ كهف و مريم. عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي

رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

يادآوري

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله

مشاوران علمي تفسير: دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب

همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلي همايي، حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و محمدرضا احمدي

ويراستاران محترم محمد جواد شريفي و خانم انصاري

تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمي، دكتركلانتري، دكترعلي اكبري

تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مي شود، از اين رو:

الف: مقدمه و شيوه تفسير و تذكرات لازم در مقدمه جلد اول آورده شد.

ب: مهمترين ويژگي هاي اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير جوانان، بويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات روانشناختي و جامع شناختي در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اي دقيق و برابر استفاده شده است.

4.

نماي كلي و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناي آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيري آيه، بصورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاي آيه براساس الغاء خصوصيت بيان شده بطوري كه قاعده اي كلي باشد كه با نيازهاي زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيري مفسران در مورد ضرورت (و بيشتر در پاورقي ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 16

10. از روش تفسير قرآن به قرآن- روائي- عقلي- اجتهادي- علمي و اشاري استفاده شده و از تفسير به رأي پرهيز شده است.

11. در برخي موارد آيات يا احاديث بصورت موضوعي گردآوري شده است كه فهرست آن ها در جلد اول ذكر شد.

12. واژه هاي مهم در پاورقي (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

14. از اشارات عرفاني امام خميني قدس سره به مناسبت بهره برده شده است.

15. اين ترجمه و تفسير از همكاري استادان حوزه و دانشگاه بهره مند شده است.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله گذشته است.

17. برخي از بخش هاي اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس شده و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيري شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاي اطلس براي روشن كردن مطالب تاريخي و جغرافيايي استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 17

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

وصلي اللَّه علي محمد و آله الطاهرين «1»

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ

الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2»

؛ و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

درآمد

قرآن كريم پيام آسماني است كه خداي متعال براي راه نمايي بشر فرو فرستاده است تا در آن تفكر كند، سفره اي الهي كه تا رستاخيز گسترده است، «3» پيامي جاويدان براي همه ي زمان ها و همه ي مكان ها و همه ي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 18

انسان ها كه براي هر نسل مطلبي تازه به ارمغان مي آورد. «1»

قرآن كلامي الهي است كه اختلاف در آن راه ندارد، «2» معجزه اي جاويد كه همگان را به هماوردي طلبيده است، «3» ولي با گذشت چهارده قرن، هنوز كسي نتوانسته است مثل آن بياورد.

قرآن كلامي زيبا و رساست كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و براي هر گروه از انسان ها پيامي در خور دارد كه همه ي مردم به صورت عام و متخصصان علوم به صورت خاص مي توانند از آن بهره ببرند.

ولي بهره برداري از اين كلام الهي، نيازمند فراهم آمدن مقدمات و شرايطي است و با رشد خرد انساني و پيشرفت دانش هاي بشري، در هر عصر توضيح ها و تفسيرهاي جديدي مي طلبد، تا نقاب از چهره ي قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پيام مناسب خويش را دريابد و آيات آن را بر نيازها، موضوعات و مصاديق عصر خود تطبيق كند. از علامه طباطبايي، مفسر بزرگ قرآن، حكايت شده كه قرآن در هر دو سال يك بار نيازمند تفسير جديدي است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 19

نوشتاري كه در پيش رو داريد

مي كوشد مطالب قرآن را بازخواني، بازيابي، تحليل، ساماندهي و به صورت نوين عرضه كند، تا نسل جوان عصر ما بتوانند از آن بهتر بهره ببرند.

اين كتاب هم چون تفاسير ديگر مباني و روش خاص دارد و مراحل اجرايي را طي كرده است كه آنها را به صورت مختصر در طي مقدماتي بيان مي كنيم. «1»

اميد است اين تفسير مورد پذيرش خداي متعال و مورد عنايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان به ويژه حجة ابن الحسن عليه السلام و مورد استفاده ي جامعه ي اسلامي قرار گيرد؛ و از قرآن پژوهان و تفسيردوستان محترم انتظار مي رود با مطالعه ي اين تفسير ما را از ارشادهاي خود بهره مند سازند، تا اشكالات آن برطرف و به كمال نزديك تر گردد.

در پايان لازم است از همه ي استادان و همكاراني كه ما را در اين اثر ياري كردند تشكر كنيم؛ به ويژه از قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آية اللَّه محمدهادي معرفت رحمه الله كه مشوق ما و ناظرعلمي اين اثر بودند و مرحوم استاد شهيد غلامعلي همائي كه يار فداكار ما در اين تفسير و ترجمه بودند و نيز فضلاي محترم، حجج اسلام حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي، دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب، آقاي محمدرضا احمدي، نصرت اللَّه نيكزاد و محمد جواد شريفي و خانم انصاري

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 20

كه هر كدام در بخشي از اين اثر ياور ما بودند، و نيز از همكاري دوستان راديو قرآن و سيماي قرآن، به ويژه استاد شريف زاده و نيز دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، به ويژه حجةالاسلام والمسلمين دكتر قمي و دكتر

ابراهيم كلانتري و نيز دكتر حسن علي اكبري و همكاران و قرآن پژوهان مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي به ويژه آقايان نصراللَّه سليماني، نعمت اللَّه صباغي، جواد و اكبر رحمتي، محمد رضايي، اكبر جعفري و يداللَّه رضانژاد سپاس گزاريم. خداوند قرآن به آنان جزاي نيك عطا فرمايد.

والحمد للَّه رب العالمين

قم- 21/ 5/ 1387

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 21

بخش اول: سوره ي اسراء توحيد گرايي و معادباوري

اعجاز قرآن و معارج پيامبر صلي الله عليه و آله

حكمت هاي وحياني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 23

بخش اول: سوره ي اسراء

اشاره

توحيد گرايي و معادباوري

اعجاز قرآن و معارج پيامبر صلي الله عليه و آله

حكمت هاي وحياني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 23

اول: سيماي سوره ي اسراء

اشاره

سيماي سوره ي اسراء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهر مهرورز

شمارگان:

سوره ي اسراء داراي 111 آيه، 1533 كلمه و 6460 حرف است.

نزول:

اين سوره در سال يازدهم بعثت، يك سال و دو ماه قبل از هجرت در مكه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرود آمد و چهل و نهمين سوره در ترتيب نزول (بعد از سوره ي قصص و قبل از سوره ي يونس) و هفدهمين سوره در ترتيب كنوني قرآن است.

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت اند از: «اسراء»، «بني اسرائيل» و «سُبحان».

«اسراء» از آن جهت كه در آيه ي اول آن اشاره اي به سير شبانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله به مسجد الاقصي و معراج شده است و «بني اسرائيل» از آن جهت كه در اين سوره از فرزندان اسرائيل (يهوديان) و فسادهاي آنان در زمين و كيفر الهي آنان سخن گفته شده است.

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

هر كس سوره ي اسراء را در هر شب جمعه بخواند، امام زمان عليه السلام را قبل از مرگ درك خواهد كرد. «1»

البته اين ثواب مخصوص كسي است كه با خواندن آيات آن، عواطفش

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 24

تحريك شود، و به آنها عمل نمايد؛ مثلًا محبت بيش تري نسبت به پدر و مادر احساس كند.

ويژگي ها:

اين سوره با آن كه مكي است، برخي مشخصات سوره هاي مدني را دارد؛ آيات آن نسبتاً طولاني است، چرا كه در اواخر اقامت پيامبر صلي الله عليه و آله در مكه نازل شده

و نوعي زمينه براي سوره هاي مدني به شمار مي آيد. اين سوره با تسبيح خدا آغاز و با حمد و تكبير او پايان مي پذيرد و آيه ي 107 اين سوره يك سجده ي مستحب دارد.

اهداف

هدف هاي اساسي اين سوره عبارت اند از:

1. توجه به وحدانيت خدا؛

2. طرح مسائلي از معاد و يادآوري آن؛

3. اثبات نبوت و دفاع از آن به وسيله ي ذكر معجزات؛

4. توجه به اعجاز قرآن و معراج پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله؛

5. بيان برخي احكام و دستورات اخلاقي.

مطالب

در اين سوره مطالب عمده ي زير به چشم مي خورد:

الف) عقايد:

1. اشاره اي به دلايل خداشناسي و وحدانيت او (در آيات 40 و 111)؛

2. مسأله ي معاد و نامه ي اعمال (در آيات 13، 14 و 71)؛

3. بحث اعجاز قرآن و ناتواني مخالفان در مقابله با آن (در آيه ي 88)؛

4. برخي دلايل و مطالب درباره ي نبوت؛ از جمله معراج و اعجاز قرآن.

ب) اخلاق:

1. حق شناسي از پدر و مادر (در آيات 23 و 24)؛

2. سرزنش تكبّر و خود برتربيني (در آيه ي 37)؛

3. وسوسه هاي شيطان و راه هاي نفوذ او (در آيات 23، 24 و ...)؛

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 25

4. اخلاق در خانواده و اجتماع (در آيه ي 53).

ج) احكام:

1. دستور نماز و اشاره اي به اوقات آن (در آيه ي 78)؛

2. دستور نماز شب به پيامبر صلي الله عليه و آله (در آيه ي 79)؛

3. ممنوعيت اسراف و تبذير (در آيه ي 27)؛

4. ممنوعيت زنا (در آيه ي 32)؛

5. ممنوعيت خوردن مال يتيم؛ (در آيه ي 34)؛

6. ممنوعيت كم فروشي (در آيه ي 35)؛

7. ممنوعيت خون ريزي و فرزندكشي (در آيات 31 و 33)؛

8. وفاي به عهد (در آيه ي 34)؛

د) داستان ها:

1. جريان معراج پيامبر صلي الله عليه و آله (در آيه ي 1)؛

2. سرگذشت بني اسرائيل (در آيه ي 4)؛

3. داستان موسي (در آيات 101- 104)؛

4. داستان سجده ي ملائكه براي آدم و امتناع ابليس از آن (در آيه ي 61)؛

5. اشاره اي به داستان حضرت

نوح (در آيات 3 و 17)؛

6. اشاره اي به داستان قوم ثمود (در آيه ي 59).

ه) مطالب فرعي:

1. شخصيت انسان و برتري او بر ساير مخلوقات (در آيه ي 70)؛

2. تأثير قرآن در درمان بيماري هاي اخلاقي و اجتماعي (در آيه ي 82)؛

3. تسبيح همه ي موجودات براي خدا (در آيه ي 44)؛

4. ردّ بت پرستي مشركين و تنزيه خدا از شريك و فرزند و يار و ياور (در آيات 40- 43)؛

5. بيان سازش نكردن پيامبر با مشركان؛

6. تذكر دو بار فساد بني اسرائيل در زمين (در آيه ي 4)؛

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 26

7. اشاره اي به حساب و عدد و منشأ آنها (در آيه ي 12)؛

8. دستور به پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد دادن حقّ خويشان كه منشأ جريانِ بخشيدن فدك به حضرت زهرا عليها السلام شد (در آيه ي 26)؛

9. بيان پاره اي از دستورات حكمت آميز (در آيات 7- 39)؛

10. اشاره اي به خواب پيامبر صلي الله عليه و آله و شجره ي ملعونه (در آيه ي 60)؛

11. اشاره اي به مسأله ي روح (در آيه ي 85).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 27

دوم:مجتواي سوره ي اسراء

معراج پيامبر

قرآن كريم در آيه ي اول سوره ي اسراء به سير شبانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله براي معراج اشاره مي كند و مي فرمايد:

1. سُبْحنَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِي برَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ

منزه است آن (خدايي) كه بنده اش را شبانگاهي، از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه پيرامونش را پر بركت كرده ايم، سير داد، تا برخي از نشانه هايمان را به او بنمايانيم؛ كه تنها او شنوا [و] بيناي (حقيقي) است.

شأن نزول:

روايت شده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و

آله در مكه و در شب بيست و هفتم ماه رجب سال دهم بعثت «1» به فرمان خدا و به صورت اعجازآميز از مسجد الحرام به مسجد الاقصي برده شد و از آن جا به معراج رفت، تا برخي از آثار عظمت خدا را مشاهده كند و همان شب نيز به صورت خارق العاده به مكه بازگشت.

آيه ي فوق به اين واقعه ي بزرگ تاريخ اسلام اشاره كرده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «اسري به معناي سفر شبانه است، پس روشن مي شود كه مسافرت پيامبر صلي الله عليه و آله در شب بوده است و واژه ي «لَيلًا» هم كه در ادامه ي آيه آمده، تأكيدي بر اين مطلب است؛ يعني فاصله ي مكه تا بيت المقدس را كه صدها

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 28

كيلومتر است و در آن عصر هفته ها طول مي كشيد تا آن فاصله را بپيمايند، پيامبر صلي الله عليه و آله در يك شب به صورت اعجازآميزي درنورديد.

2. واژه ي «عبد» در اين آيه اشاره به آن است كه اين اكرام و افتخار كه به پيامبر صلي الله عليه و آله داده شد، به خاطر بندگي و عبوديت او بود. اين بالاترين مقام انسان است كه جز خدا را نپرستد و تسليم محض او باشد.

3. آغاز سفر معراج از «مسجد الحرام» در مكه و انتهاي آن «مسجد الاقصي» در شهر قدس بود.

4. مشهور نظر علما آن است كه معراج پيامبر صلي الله عليه و آله با جسم و روح بود، ولي برخي صاحب نظران آن را به معراج روحاني تفسير كرده اند. «1»

اما ظاهر آيه كه از سير «بنده ي خدا» سخن مي گويد، با معراج جسماني سازگارتر است.

5. در اين

آيه هدف سير شبانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله را مشاهده ي نشانه هاي عظمت الهي معرفي كرده است، تا پيامبر صلي الله عليه و آله در پرتو مشاهدات، آمادگي فزون تري براي هدايت بشريت پيدا كند.

و همان طور كه در سوره ي نجم آيات 13- 18 آمده است، خدا در معراج آيات بزرگ خود را به پيامبر صلي الله عليه و آله نشان داد.

6. «سُبحان» به معناي پاك و منزه بودن خداست؛ پس معراج پيامبر صلي الله عليه و آله خود دليل پاكي خداست و از اين جا روشن مي شود كه هدف معراج ديدن خدا نيست كه جسمانيت او را اثبات كند، چراكه او از اين صفات منزّه است.

7. علاوه بر «مسجد الاقصي»، اطراف آن نيز مبارك و پربركت است.

و منظور از بركات يا بركات ظاهري و سرسبزي و آبادي و يا بركات معنوي سرزمين فلسطين است كه در طول تاريخ كانون پيامبران بزرگ و خواستگاه نور توحيد بوده است.

8. پيامبر صلي الله عليه و آله در اين سير شبانه گوشه اي از آيات نامحدود عظمت الهي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 29

را مشاهده كرد.

9. خدا «شنوا» و «بيناست». او شايستگي هاي پيامبر صلي الله عليه و آله را ديد و گفتار نيكويش را شنيد و از اين رو او را اكرام و اين موهبت را به او بخشيد.

از طرفي در صفات «بينا» و «شنوا» براي خداوند در اين آيه شايد هشداري به مخالفان و بهانه جويان معجزه ي معراج باشد؛ يعني خدا سخنان شما را مي شنود و كردار شما را مي بيند و از توطئه ي شما آگاه است. «1»

10. در منابع احاديث شيعه و سني، روايات متعدد يا متواتري

در مورد تأييد معراج پيامبر صلي الله عليه و آله و چگونگي آن روايت شده است. از برخي از احاديث استفاده مي شود كه بعضي از پيامبران پيشين نيز معراج داشته اند. «2»

11. در برخي احاديث آمده است كه مسافرت پيامبر صلي الله عليه و آله از مكه به قدس و معراج ايشان به وسيله ي سفينه اي به نام «بُراق» بوده است. «3»

از اين گونه احاديث استفاده مي شود كه خدا به صورت اعجازآميز وسيله اي مطمئن براي مسافرت پيامبر صلي الله عليه و آله فراهم كرده كه شايد او را در برابر نيروي جاذبه، فقدان هوا و بي وزني در فضا، گرماي سوزان و اشعه هاي كشنده و در سرعت مافوق نور ياري و محافظت مي كرده است.

پس مي توان ادعا كرد كه مانعي عقلي يا علمي در راه مسافرت فضايي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 30

پيامبر صلي الله عليه و آله نبوده و دلايل نقلي نيز دلالت دارد كه اين سفر به صورت اعجازآميز و با پشتيباني قدرت بي كران الهي به وقوع پيوسته است.

12. بندگي خدا، زمينه ساز كمالات:

امام عارفان در اين مورد مي فرمايند:

انسان اگر عبوديت خدا را فقط، بندگي خدا را فقط بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص احتراز كند ... هر كاري كه انجام بدهد عبادت است؛ براي اين كه مبدأ عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف و همين طور در نماز، وقتي كه مي خوانيد نماز را، نسبت به رسول اكرم «عبده و رسوله» عبد را بر رسالت مقدم داشتند و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است، از همه چيز آزاد

شده است و عبد شده است، عبد خدا نه عبد چيزهاي ديگر. دو راه بيش تر نيست يا عبوديت خدا يا عبوديت نفس اماره، اين دو راه است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا پيامبرش را به گردش علمي شبانه برد.

2. مسجد الاقصي و اطراف آن بابركت است (ارزش آن را بدانيد).

3. بندگي زمينه ساز برخورداري از موهبت الهي مي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 31

قرآن كريم در آيه ي دوم سوره ي اسراء به موسي و كتاب او و اهدافش اشاره مي كند و مي فرمايد:

2. وَءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتبَ وَجَعَلْنهُ هُديً لِّبَنِي إِسْرءِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلًا

و به موسي كتاب (الهي) داديم؛ و آن را رهنمودي براي بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) قرار داديم؛ كه: غير من كارسازي نگيريد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «كتاب» در اين آيه تورات است كه خدا براي هدايت بني اسرائيل به موسي عليه السلام داد.

2. از شاخه هاي اصلي توحيد، توحيد عملي است. توحيد عملي نشانه ي توحيد نظري و عقيدتي است؛ يعني كسي كه به غير خدا تكيه نمي كند و غير او را وكيل و كارساز قرار نمي دهد، تنها مؤثر جهان را خدا مي داند و موّحد واقعي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف كتاب آسماني هدايت به سوي توحيد است كه نتيجه اش به خدا پيوستن و بر او تكيه كردن است.

2. بر غيرخدا تكيه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سوم سوره ي اسراء با اشاره به سوابق تاريخي بني اسرائيل و سپاس گزاري نوح عليه السلام مي فرمايد:

3. ذُرّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً

[اي نسل كساني كه با نوح (بر كشتي) سوار كرديم! براستي كه او بنده اي بسيار سپاس گزار بود.

تفسير قرآن مهر جلد

دوازدهم، ص: 32

نكته ها و اشاره ها:

1. «شكور» به معناي بسيار سپاس گزار است. همه ي پيامبران الهي سپاس گزار خدا بودند، اما اين ويژگي در نوح برجسته تر بود، به طوري كه روايت شده كه او هر وقت لباس مي پوشيد يا آب مي نوشيد يا غذايي مي خورد و يا نعمت ديگري به او مي رسيد، فوراً به ياد خدا مي افتاد و شكرگزاري مي كرد. «1»

2. طبق روايات تاريخي، نوح داراي فرزنداني بود كه همراه او به كشتي سوار شدند و نجات يافتند. از اين آيه استفاده مي شود كه بني اسرائيل از نسل كساني بودند كه همراه نوح در كشتي سوار شدند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. با يادآوري تاريخ پيشينيان خود، نعمت ها را بشناسيد و شكرگزاري كنيد.

2. از زندگي نوح پيامبر صلي الله عليه و آله و روحيه ي شكرگزاري او درس بياموزيد.

دو سركشي و فساد گري يهود در تاريخ بشر

قرآن كريم در آيه ي چهارم سوره ي اسراء به دو مرحله از سركشي و فسادگري بني اسرائيل اشاره مي كند و مي فرمايد:

4. وَقَضَيْنَآ إِلَي بَنِي إِسْرءِيلَ فِي الْكِتبِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً

و در كتاب (تورات) به بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) اعلام كرديم كه:

قطعاً دو بار در [روي زمين فساد خواهيد كرد، و حتماً با سركشيِ بزرگي برتري خواهيد نمود.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 33

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «الارض» در اين آيه همان سرزمين فلسطين است كه قوم يهود در آن زندگي مي كردند و شهر قدس و مسجد الاقصي نيز در اين سرزمين واقع شده اند. «1»

2. مفسران قرآن در مورد دو فساد و انحراف اجتماعي بزرگ يهوديان در زمين، چند تفسير ارائه كرده اند:

الف) يكي حمله ي «بُخْتُ النَّصر» پادشاه بابل و دوم هجوم قيصر روم به بيت المقدس كه موجب تخريب

آن شهر و كشتار و آوارگي يهوديان شد. «2»

ب) يكي فسادگري يهود در عصر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله كه منتهي به اخراج آنان از جزيرة العرب شد و دوم قيام هيتلر عليه يهود. «3»

ج) مقصود تشكيل صهيونيسم و دولت اسرائيل در ميان يهوديان است، كه در مرحله ي اول دولت اسرائيل طغيان كرد و از مسلمانان شكست خورد و بخشي از فلسطين آزاد شد، اما در مرحله ي دوم با كمك نيروهاي استعماري و جهان خواران به اشغال بيت المقدس پرداخت و اكنون مسلمانان بايد در انتظار پيروزي دوم بر آنان باشند. «4»

البته مانعي ندارد كه مقصود آيه دو مرحله ي فسادگري يهود در گذشته

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 34

باشد- همان طور كه در آيه ي بعد مي آيد- ولي مواردي از تبهكاري آنان و انتقام الهي بعد از اسلام و در آينده تحقق يابد- همان طور كه در برخي تفاسير بالا و در آيه ي هشتم سوره ي اسراء به آن اشاره شده است.

در برخي احاديث نيز، اين دو فساد، بر قتل امام علي عليه السلام و ضربه به امام حسن عليه السلام و برتري طلبي بزرگ آخر، بر قتل امام حسين عليه السلام تطبيق شده است. «1»

البته روشن است كه اين گونه احاديث بيان بطن آيه و گسترش مفهوم آن در زندگي مسلمانان و تعيين مصاديق جديد است.

آموزه ها و پيام ها:

1. بني اسرائيل قومي سركش هستند كه دو بار، جهان را به تباهي كشيده اند.

2. مراقب خطر يهود و سركشي هاي آنان باشيد.

***

قرآن كريم در آيات پنجم و ششم سوره ي اسراء به سركشي و فسادگري اول بني اسرائيل در تاريخ اشاره كرده، مي فرمايد:

5 و 6. فَإِذَا جَآءَ

وَعْدُ أُولَيهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنَآ أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِللَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَفْعُولًا* ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنكُم بِأَمْولٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً

و هنگامي كه نخستين وعده (از آن) دو فرا رسد، (گروهي از) بندگان سخت نيرومند (و جنگ آور) مان را بر شما بشورانيم، و ميان خانه ها (يتان براي سركوبي شما) به جستجو در آيند؛ و [اين وعده اي واقع شده است.* سپس دوباره، (پيروزيِ) بر آنان را به شما باز گردانيم، و شما را بوسيله اموال و پسران امداد رسانيم، و نفرات شما را بيش تر (از دشمن) قرار دهيم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 35

نكته ها و اشاره ها:

1. ذيل آيه ي قبل بيان شد كه مقصود از فسادگري و سركشي اول بني اسرائيل همان است كه در تاريخ آمده است كه بيت المقدس توسط داود و سليمان پيامبر عليهما السلام ساخته شد و بُخت النصر پادشاه بابل در حدود سال 587 قبل از ميلاد بر آن هجوم آورد و آن را ويران كرد. اين شهر حدود پنجاه سال به همان حال باقي ماند تا زمان كورش پادشاه هخامنشي ايران كه يهوديان را از اسارت نجات داد و فلسطين از نو آباد شد. «1»

2. از واژه ي «عباداً لنا» استفاده مي شود كه مردم (بابل) كه به يهوديان حمله كردند، باايمان بودند كه خدا به وسيله ي آنها از فسادگري يهوديان انتقام گرفت.

3. خدا پس از شكست سخت بني اسرائيل در سركشي اول، باز به لطف خود به آنان قدرت و شوكت و نيروهاي كارآمد عنايت فرمود و بر دشمنان پيروزشان ساخت و به آنان اموال داد تا اقتصادشان قوي شود و پسراني عنايت كرد تا

نيروي جنگي كارآمد داشته باشند.

4. در برخي احاديث آيه ي اول بر قتل امام علي عليه السلام و آيه ي دوم بر ياران امام مهدي (عج) و يا رجعت و يا كساني كه قبل از قيام آن حضرت قيام مي كنند، تطبيق شده است. «2»

البته روشن است كه اين گونه احاديث بطن آيه را بيان مي كنند؛ يعني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 36

مفهوم آيه در مورد وعده ي سركشي قوم يهود را گسترش داده و شامل ملت اسلام نيز كرده و مصاديق جديد آيه را بيان نموده است كه همان قتل امام علي عليه السلام است و در قيام ياران مهدي عليه السلام به نوعي جبران مي شود و مؤمنان واقعي پيروز مي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. وعده ي خدا در مورد سركشي و سركوبي قوم يهود، يك بار در تاريخ واقع شده است (پس منتظر تحقّق وعده هاي ديگر خدا باشيد).

2. وعده هاي الهي حتمي است.

3. گاهي امداد الهي در سرمايه و نفرات تجلّي مي يابد.

4. يهوديان به تاريخ پيشين خود توجه كنند و درس عبرت بگيرند (و سركشي نكنند).

***

قرآن كريم در آيه ي هفتم سوره ي اسراء با اشاره به قانون نيكو كاري و بدكاري و سركشي مجدد بني اسرائيل در تاريخ و شكست آنان، مي فرمايد:

7. إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُئُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً

اگر نيكي كنيد، به خودتان نيكي مي كنيد؛ و اگر بدي كنيد پس به خود (بدي مي كنيد). و هنگامي كه وعده آخر فرا رسد، (مرداني را مي فرستيم) تا صورت هايتان را اندوهگين سازند؛ و تا داخل مسجد (الاقصي) شوند همان گونه كه بار اول وارد آن شدند؛

و تا بر آنچه تسلط يابند، كاملًا نابود كنند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 37

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه يك سنّت و قانون هميشگي الهي بيان شده كه همه ي نيكي ها و بدي ها سرانجام به خود انسان بازمي گردد؛ يعني از طرفي قانون عمل و عكس العمل در جهان حاكم است و هر خدمتي كه انسان به ديگران بنمايد، در حقيقت به خود كرده و هر ضربه اي كه انسان به مردم بزند و فساد را در اجتماع رواج دهد، در واقع آثار روحي و اجتماعي اش به خود او باز مي گردد.

از طرف ديگر، انسان يك حساب بانكي براي نيكي ها و حساب بانكي ديگري براي بدي ها دارد كه هر چه انجام دهد ثبت مي شود؛ پس نبايد بر ديگران منت بگذارد، يا كم كاري كند.

مخاطب اين آيه بني اسرائيل هستند، اما اين قانون مخصوص آنها نيست بلكه براي همه ي بشريت در طول تاريخ است.

چون كه بد كردي، بترس آمِن مباش

زآن كه تخم است و بروياند خراش (مثنوي)

2. همان طور كه ذيل آيه ي چهارم سوره ي اسراء بيان كرديم، برخي مفسران برآن اند كه مقصود از سركشي دوم بني اسرائيل و سركوبي سخت آنان، همان حمله ي امپراطور روم به بيت المقدس است كه آن شهر را محاصره و ويران كرد و بسياري از مردم را از دم تيغ گذراند و يهوديان را آواره ي كشورهاي ديگر گرداند. «1»

اين شكست تا بعد از اسلام ادامه داشت؛ يعني تا سال 15 هجري كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 38

قدس طي صلح نامه اي به دست مسلمانان افتاد.

3. ظاهر آيه ي پنجم و ششم سوره ي اسراء آن بود كه وعده ي اول خدا در مورد سركوبي

طغيانگران بني اسرائيل، واقع شده است «1» اما ممكن است از ظاهر آيه ي هفتم استفاده شود كه هنوز وعده ي دوم واقع نشده است. «2»

پس ممكن است اين آيه اشاره به سركشي صهيونيست ها در عصر حاضر و غده ي سرطاني اسرائيل كه به زودي سركوب خواهد شد و يا بيان كننده ي فتنه ي بزرگ تري از يهود در آينده باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. «هر چه كُني به خود كني.»

2. سركوبي فسادگران بني اسرائيل (طبق وعده ي الهي) حتمي است.

3. بدكاري و سركشي نكنيد كه ضرر آن به خودتان مي رسد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتم سوره ي اسراء به قانون برخورد متقابل الهي و رحمت و هشدار او اشاره مي كند و مي فرمايد:

8. عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكفِرِينَ حَصِيراً

اميد است كه پروردگارتان به شما رحم كند؛ و اگر (به فسادگري) باز گرديد، (ما نيز به كيفر شما) باز مي گرديم؛ و جهنّم را براي كافران تنگنا (و زندان) قرار داديم!

نكته ها و اشاره ها:

1. روش تربيتي قرآن كريم آن است كه مردم را بين بيم و اميد نگه مي دارد، گاهي از جهنّم سخن مي گويد و به مردم هشدار مي دهد و گاهي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 39

روزنه ي رحمت الهي را مي گشايد، تا گرفتار نااميدي و يأس نگردند. در اين آيه نيز از اين روش تربيتي براي بني اسرائيل استفاده شده است.

2. اين آيه به يهويان شديداً هشدار مي دهد كه سركوبي طغيانگران بني اسرائيل در طول تاريخ، منحصر به دو مورد نيست، بلكه هر گاه آنان سركشي و فسادگري كنند، ما هم مجدداً آنان را مجازات مي كنيم.

پس اگر صهيونيست ها اكنون با تشكيل دولت غاصب اسرائيل، به فساد و خون ريزي مي پردازند، بدانند

كه انتقام الهي در پيش است و به زودي به دست جوانان مسلمان سركوب خواهند شد.

3. اين يك قانون كلي الهي است كه اگر مردم به كارهاي زشت و سركشي و فسادگري بازگردند، خدا هم با كيفر خويش به سوي آنان بازمي گردد و از آنها انتقام مي كشد. «1»

و هر گاه مردم به سوي خدا باز گردند و توبه كنند، خدا هم با لطف و رحمت به سوي آنان بازمي گردد. «2»

اين آيه در مورد بني اسرائيل است، اما يك قانون كلي را بيان مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. به رحمت الهي اميدوار باشيد، اما از عذاب او بهراسيد.

2. هر گونه رفتار كنيد، خدا مطابق آن با شما رفتار مي كند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 40

حكمت هاي قزآن

آيات نهم و دهم سوره ي اسراء به هدايت ويژه ي قرآن و مژده ي آن به مؤمنان و غيرمؤمنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

9 و 10. إِنَّ هذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً* وَأَنَّ الَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً

در حقيقت اين قرآن، بدان (شيوه اي) كه آن پايدارتر است، راه نمايي مي كند؛ و به مؤمناني كه [كارهاي شايسته انجام مي دهند، مژده مي دهد كه براي آنان پاداش بزرگي است.* و اين كه كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند، عذاب دردناكي براي آنان آماده ساخته ايم!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه تا آيه ي سي و هشتم سوره ي اسراء سلسله اي از مطالب اساسي و معارف حقيقي و دستورات الهي بيان شده كه از حكمت هاي خداست. «1»

2. قرآن به آيين، قوانين و راهي راه نمايي مي كند كه پابرجاترين و صاف ترين راه هاست؛ چرا كه:

- عقايدي را ارائه مي كند كه روشن و خالي از

خرافات است.

- هماهنگي بين عقيده، عمل و عالم طبيعت برقرار مي كند و همه را به سوي خدا مي خواند.

- قوانين اجتماعي، اقتصادي و سياسي ارائه مي كند كه همه ي جنبه هاي مادي و معنوي انسان را رشد مي دهد.

- از افراط و تفريط در برنامه هاي عبادي و صفات اخلاقي و مواد غذايي جلوگيري مي كند.

- نظامي حكومتي بر اساس عدل و مبارزه با ستمكاري پيشنهاد مي كند.

پس قرآن در همه ي زمينه ها به روشن ترين، صاف ترين و استوارترين برنامه ها دعوت مي كند كه با ساختمان روح و جسم و جان انسان هماهنگ تر است.

نقش قرآن چون كه بر عالم نشست

نقش هاي پاپ و كاهن را شكست

فاش گويم آنچه در دل مضمر است

اين كتابي نيست چيز ديگر است

چون كه در جان رفت، جان ديگر شود

جان چو ديگر شد، جهان ديگر شود (اقبال)

3. در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه مقصود از هدايت قرآن به راه استوارتر و صاف تر، همان راه نمايي به سوي امام معصوم عليه السلام يا ولايت است. «1»

البته روشن است كه اين گونه احاديث مصداق كامل و برتر هدايت قرآني را بيان مي كند و هدايت قرآن شامل هدايت به سوي ولايت و ديگر نعمت ها و قوانين الهي نيز هست.

4. مقصود از «صاف تر و استوارتر» «2» در اين آيه، يا آن است كه اديان الهي پيشين نيز در ظرف زماني خودشان آييني مستقيم و پا برجا بوده اند ولي در نهايت دين الهي تكامل يافته و در اسلام به صورت صاف تر و پا برجاتر تبلور يافته است.

و يا مقصود از «اقوَم» همان مستقيم و پا برجاست و صفت برتر را نمي رساند؛ چون طرف مقايسه

ندارد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 42

حافظا در كنج فقر و خلوت شبهاي تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور 5. در اين آيه تعبير «بشارت» و مژده در مورد پاداش بزرگ مؤمنان به كار رفته و همين تعبير در مورد عذاب غير مؤمنان نيز مورد استفاده قرار گرفته است.

اين بشارت عذاب به غير مؤمنان، يا نوعي ريشخند به افراد بي ايمان است و يا مژده اي به مؤمنان است كه مخالفان شما چنين سرنوشت شومي دارند. «1»

6. اين آيه با عبارت اجمالي و كوتاه به «پاداش بزرگ مؤمنان» و «عذاب دردناك غيرمؤمنان» اشاره كرده است كه تعبيري گسترده است و شامل هر گونه پاداش و كيفر معنوي و مادي، و جسمي و روحاني مي شود.

7. در آيه ي دوم، از ميان صفات دوزخيان، عدم ايمان آنان نسبت به آخرت را گوش زد كرده است؛ چراكه از طرفي انكار آخرت منتهي به كفر و استحقاق آتش مي شود و از طرف ديگر، ايمان به آخرت مانع انجام گناهان و انگيزه ي اعمال صالح است و اگر اين ايمان نباشد انسان به پرتگاه سقوط كشانده مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن بهترين راه ها و قوانين را براي بشريت عرضه مي كند.

2. اگر مي خواهيد از بشارت هاي قرآن استفاده كنيد، مؤمن شويد كه:

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد

كه دار ملك ايمان را مجرد بيند از غوغا 3. فرجام مؤمنان شايسته كردار با منكران رستاخيز قابل مقايسه نيست؛ يكي پاداشي بزرگ مي ستاند و ديگري گرفتار عذابي دردناك مي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 43

قرآن كريم در آيه ي يازدهم سوره ي اسراء به عجله ي انسان در كارها

اشاره مي كند و مي فرمايد:

11. وَيَدْعُ الْإِنسنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنسنُ عَجُولًا

و انسان بدي را مي طلبد، همانگونه كه او نيكي را مي طلبد؛ و انسان شتابزده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «دُعا» در اين جا فقط دعاي لفظي و درخواست شفاهي از خدا نيست، بلكه شامل درخواست عملي، يعني حركت براي به دست آوردن چيزها نيز مي شود. «1» آري؛ گاهي انسان از روي ناآگاهي چيزي را مي خواهد كه به زيان اوست و از اين روست كه برخي دعاها مستجاب نمي شود و اين عدم استجابت در حقيقت لطف خداست.

2. مقصود از «شرّ» در اين آيه همان بدي هاي نسبي است و گرنه شرّ مطلق، عدم است و عدم وجود ندارد تا انسان آن را بطلبد؛ پس منظور از شرّ موجوداتي هستند كه ناقص يا كمال نايافته اند و از اين رو براي انسان زيان هايي دارند.

3. با آن كه قرآن كريم انسان را موجودي باكرامت و نماينده ي خدا در زمين مي داند، در اين آيه بيان شده كه انسان «عجول» است. اين گونه تعابير در قرآن بدان معناست كه مقام و شخصيت والاي انسان مشروط به آن است كه تحت تربيت رهبران الهي و عقل قرار گيرد، ولي اگر در هوس ها و شهوت ها غوطه ور شود، سرمايه هاي مثبت و فطري خود را از دست مي دهد و جنبه هاي منفي، هم چون جهل، ناسپاسي و عجله كاري در وجود او آشكار مي شود. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 44

4. عجله در كارها براي به دست آوردن منافع بيش تر و زودهنگام است، اين امر سبب مي شود كه انسان:

اولًا، تمام جوانب موضوع را نسنجد و نتواند خير واقعي را تشخيص دهد و از خدا چيزي را بخواهد

كه شرّ است.

ثانياً، انسان در اثر شتاب زدگي، گاهي خود را به پرتگاه هاي خطرناك مي افكند و به جاي رسيدن به سعادت و افتخار، به دره هاي بدبختي گام مي نهد.

پس راه رسيدن به سعادت آن است كه انسان با دوري از شتاب زدگي و هوشيارانه و بدون پيش داوري، تمام جوانب كار را بررسي كند و بر اساس دين مداري و خردورزي و با امداد الهي راه صحيح را انتخاب كند.

5. در احاديث اسلامي از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:

مردم را عجله هلاك مي كند، و اگر مردم با تأمّل كارها را انجام دهند، كسي هلاك نمي شود. «1»

و در حديث ديگر فرمودند:

تأنّي و درنگ از ناحيه ي خداست و عجله از ناحيه ي شيطان. «2»

و در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه

درنگ كردن همراه با سلامت است و عجله كردن همراه با پشيماني. «3»

6. همان طور كه عجله در كارهاي ناشناخته، قبل از تأمّل و تفكر در آنها، نيكو نيست، تأخير در انجام كارهاي نيك و شناخته شده، پس از تفكر در آنها نيز، نيكو نيست؛ از اين رو در آيات آمده است كه به سوي نيكي ها سبقت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 45

بگيريد «1» و در احاديث اسلامي از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه

خدا كار نيكي را دوست دارد كه در آن شتاب شود. «2»

براي مثال انسان قبل از مطالعه و تحقيق، در مورد ازدواج، نبايد عجله كند اما پس از آن كه همه ي جوانب را سنجيد و شرايط آماده بود، تأخير در كار خير صحيح نيست و شتاب كردن نيكوست.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان (بدون دين مداري و خردورزي)

موجودي عجول است.

2. در هنگام دعا و طلب چيزها، در آن ها تفكّر كنيد تا بدي ها را به جاي خوبي برنگزينيد.

***

قرآن كريم در آيه ي دوازدهم سوره ي اسراء به نشانه هاي خدا در آفرينش شب و روز و فوايد آنها در زندگي بشر و در دانش حساب و تقويم نگاري اشاره مي كند و مي فرمايد:

12. وَجَعَلْنَا الَّيْلَ وَالنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْنهُ تَفْصِيلًا

و شب و روز را دو نشانه (خدا) قرار داديم؛ و نشانه شب را محو كرديم، و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم، تا بخششي را از پروردگارتان بجوييد، و تا عدد سال ها و حساب را بدانيد؛ و هر چيزي را به تفصيل شرحش داديم.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 46

1. مقصود از «نشانه ي شب و نشانه ي روز» يا ماه و خورشيد است و يا خود روز و شب كه هر كدام نشانه اي براي شناخت پروردگار است. «1»

2. «شب محو مي شود»، يعني پرده هاي تاريك شب تحت تأثير روشنايي روز محو مي شود و آنچه در دل شب پنهان شده بود، در پرتو روشنايي روز آشكار مي گردد.

3. در اين آيه به نقش روز و شب در گاه شماري، تقويم نگاري و دانش حساب، و در آيه ي 5 سوره ي يونس به نقش خورشيد و ماه در اين مورد اشاره شده است. اين دو منافاتي با هم ديگر ندارد؛ چرا كه دانش حساب و تقويم نگاري از طرفي مرهون حركت خورشيد و ماه و از طرف ديگر مرهون رفت و آمد شب و روز است و از آن جا كه پيدايش شب و روز معلول حركت خورشيد

است، مي توان اين مطلب را به هر دو نسبت داد.

4. حسابگري و گاه شماري و تقويم نگاري مورد عنايت خداست و زمينه هاي رشد اين علوم را در صحنه ي طبيعت براي بشر فراهم ساخته است. آيه ي فوق نوعي تأييد و تشويق رشد اين علوم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري 2. شب و روز دو نشانه ي او (عظمت و قدرت خدا و از نعمت هاي بزرگ) است (با مطالعه در آنها خداشناس شويد).

3. خدا مي خواهد كه انسان حسابگر و گاه شمار باشد (و طبق حساب و زمان بندي دقيق زندگي كند).

4. از فرصت روز براي تلاش و طلب روزي استفاده كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 47

قرآن كريم در آيات سيزدهم و چهاردهم سوره ي اسراء به كارنامه ي انسان و حساب رسي روز رستاخيز اشاره كرده، مي فرمايد:

13 و 14. وَكُلَّ إِنسنٍ أَلْزَمْنهُ طئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ كِتباً يَلْقَيهُ مَنشُوراً* اقْرَأْ كِتبَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً

و هر انساني فالِ (نيك و بد و عمل) او را بر گردنش بسته ايم، و روز رستاخيز، نامه (اعمالي) براي او بيرون مي آوريم كه آن را گشوده مي يابد.* (و به او گفته مي شود:) نامه ات را بخوان! امروز، حساب رسي خودت بر [اي تو كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «طائِر» در اصل به معناي پرنده است و به فال نيك و بد نيز گفته مي شود و در قرآن نيز گاهي به همين معنا به كار رفته است. «1»

مفسران قرآن واژه ي «طائِر» را در اين آيه به معناي «نامه ي اعمال» يا «بهره ي انسان از خوب

و بد» يا «دليل و راه نما» و يا «پربركتي و شومي» دانسته اند. برخي گفته اند اعمال انسان گويي هم چون پرنده اي است كه از وجود او برمي خيزد.

پس اين واژه به معناي فال يا بخت و كنايه از اعمال انسان است؛ يعني قرآن مي فرمايد: فال نيك و بد شما چيزي جز اعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته شده است «2».

2. فال نيك و بد زدن در ميان همه ي اقوام و ملت ها بوده و ريشه ي آن ناآگاهي از علل واقعيت هاست. بدون شك فال اثر طبيعي ندارد ولي آثار رواني دارد؛ يعني ممكن است اميدآفرين يا يأس آور باشد.

اسلام هميشه از مسائل مثبت استقبال مي كند و مسائل منفي را محكوم

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 48

مي سازد؛ از اين رو فال نيك را منع نكرده اما فال بد را به شدت محكوم كرده است و حتي در برخي احاديث، «فال بد زدن» در حد شرك معرفي شده است.

و از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:

خدايا هيچ نيكي جز از ناحيه ي تو نيست و هيچ فال نيك و بدي جز به اراده ي تو تحقق نمي يابد و پروردگاري جز تو نيست. «1»

3. مقصود از «كتابي» كه در رستاخيز براي انسان گشوده مي شود، همان كارنامه ي اعمال انسان است كه در اين دنيا پوشيده است و در آن جا آشكار مي شود. «2»

اين نامه ي اعمال، دفتر و نامه ي معمولي نيست، بلكه يا «روح انسان» است كه همه ي اعمال در آن تأثير مي گذارد و يا «اعضاي پيكر انسان و زمين و فضاي اطراف اوست» كه اعمال انسان در آنها نقش مي بندد و منعكس مي شود. «3»

4. در قرآن كريم از چند كتاب

و نامه ي عمل سخن گفته شده است:

الف) نامه ي اعمال شخصي كه كارهاي فردي انسان در آن ثبت است. «4»

ب) نامه ي اعمال امت ها كه بيانگر خطوط اجتماعي زندگي آنان است. «5»

ج) نامه ي عمومي و جامع يا لوح محفوظ و صفحه ي علم الهي كه همه ي حوادث جهان و اعمال انسان ها در آن جا ثبت شده است. «6»

5. تعبير «خواندن» نامه ي اعمال در رستاخيز نيز، مفهوم وسيعي دارد كه شامل هر گونه مشاهده است؛ يعني آثار اعمال انسان را كه به صورت تكويني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 49

و واقعي ضبط شده و به صورت صدا، عكس، فيلم و اثر انگشت است درك مي كند. «1»

6. از واژه ي «نُخرِجُ» استفاده مي شود كه همان اعمالي كه در دنيا بر گردن انسان است، در رستاخيز تجسّم مي يابد و به صورت كارنامه و نامه ي اعمال بيرون آورده و در برابرش گشوده مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس مسئول اعمال خويش است.

2. كارنامه ي هر كس در رستاخيز گشوده و خوانده مي شود (پس ببينيد كه در دنيا چه اعمالي در كارنامه ي خود ثبت مي كنيد).

3. حساب انسان در قيامت آن قدر روشن است كه هر كس مي تواند نتيجه ي كارش را حساب كند.

4. در انديشه ي رستاخيز و نامه ي اعمال خويش باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي اسراء به چهار اصل اساسي در رابطه با هدايت و گمراهي و عدم مسئوليت افراد در برابر گناهان ديگران و اتمام حجّت قبل از مجازات اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولًا

هر كس راه يابد، پس فقط به نفع خودش

راه مي يابد؛ و هر كس گمراه شود، پس فقط به زيان خود گمراه مي شود؛ و هيچ باربرداري بار سنگين (گناه) ديگري را بر نمي دارد؛ و (ما) عذاب كننده (كسي) نيستيم، تا اين كه فرستاده اي برانگيزيم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 50

نكته ها و اشاره ها:

1. فايده ي هدايت و گمراهي بشر فقط به خودش بازمي گردد؛ يعني اگر كسي از نور ره نمايي قرآن و پيامبر صلي الله عليه و آله استفاده كرد و به راه سعادت گام نهاد، خودش سعادتمند مي شود و حتي اگر مردم را به راه خدا فرا خواند و جامعه را اصلاح كرد، زمينه ي رشد كمالات خود و فرزندان خود را فراهم ساخته است؛ پس در حقيقت نفع آن به خودش مي رسد؛ همين طور اگر كسي گمراه شد، يا ديگران را گمراه كرد، زيان هاي آن به سوي خودش بازمي گردد.

2. «وِزْر» به معناي بار سنگين است و واژه ي «وزير» هم از همين ريشه و به معناي آن كسي است كه بار سنگيني بر دوش او گذاشته اند. در اين جا مقصود از «وِزْر» مسئوليت است كه نوعي بار معنوي بر دوش انسان به شمار مي آيد؛ يعني آيه مي فرمايد: هيچ كس بار مسئوليت ديگران را به دوش نمي كشد.

3. در قرآن كريم گاهي مي فرمايد: «هيچ كس بار گناه ديگران را به دوش نمي كشد.»، ولي گاهي مي فرمايد: «گمراه كنندگان بار مسئوليت كساني را كه گمراه كرده اند بر دوش مي كشند.» «1» و در احاديث نيز روايت شده كه «هر كس روش نيك يا بدي را پايه گذاري كند، در پاداش و كيفر عمل كنندگان به آن روش شريك است.» «2»

اين دو دسته آيات و احاديث با هم تنافي ندارند؛ چراكه هر كس

ديگران را گمراه سازد يا روشي را پايه گذاري كند، در حقيقت سبب اصلي گناه به شمار مي آيد و بار گناه خويش را به دوش مي كشد. «3»

4. در اين آيه به قانون اتمام حجت قبل از هر گونه عذاب اشاره شده است؛ يعني خدا، بر اساس لطف خويش، ستمكاران و خلافكاران را نابود نمي كند، مگر اين كه پيامبراني بفرستد تا راه هاي سعادت را نشان دهند و اتمام حجت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 51

شود، تا گناهكاران در قيامت بهانه و عذري نداشته باشند و نگويند ما نمي دانستيم.

5. مقصود از «عذاب» در جمله ي آخر آيه، هر گونه مجازات دنيوي و اخروي است «1» و مقصود از فرستادن رسولان، بيان مسائل نقلي است (هم چون مسائل مربوط به گناهان و برخي جزئيات معاد كه عقل انسان آنها را درك نمي كند)، و گرنه آنچه عقل خوب و بد آن را درك مي كند (هم چون خوبي عدالت و بدي ظلم)، اتمام حجّت عقل كافي است. «2»

6. دانشمندان علم اصول الفقه از اين آيه، «اصل برائت» شرعي را استفاده كرده اند؛ يعني جمله ي اخير آيه دلالت دارد كه خدا بدون فرستادن پيامبران و بيان احكام و قوانين و وظايف افراد، كسي را مجازات نمي كند؛ پس خدا كسي را بدون بيان، عذاب نمي كند؛ و اصل برائت هم آن است كه «عقاب بدون بيان صحيح نيست».

آموزه ها و پيام ها:

1. سود و زيانِ هدايت و گمراهي شما جز به خودتان نمي رسد (پس به فكر خويشتن باشيد).

2. شما جز بار مسئوليت خويش را به دوش نمي كشيد (پس ببينيد كه چه باري برمي داريد؟!).

3. خدا گناهكاران را پس از اتمام حجت و بيان وظايف شرعي، عذاب مي كند (پس وظايف

خود را بشناسيد و بدانها عمل كنيد تا گرفتار عذاب نشويد).

4. قوانين الهي را در مورد هدايت، مسئوليت پذيري و اتمام حجّت بشناسيد (و زندگي خود را در راستاي آنها تنظيم كنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 52

قرآن كريم در آيه ي شانزدهم سوره ي اسراء به قانون چهار مرحله اي هلاكت مردم شهرها اشاره مي كند و مي فرمايد:

16. وَإِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنهَا تَدْمِيراً

و هرگاه بخواهيم كه (مردم) آبادي را (به خاطر گناهانشان) هلاك كنيم، به سردم داران ثروتمندش فرمان مي دهيم و [لي آنان در آن جا نافرماني مي كنند، پس (بر اثر نافرماني ها) آن گفتار (: وعده عذاب) بر آن (مردم) تحقق يابد، و آن (شهر) را كاملًا درهم مي كوبيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در راستاي آيه ي قبل، در اين آيه تأكيد شده كه خدا قبل از اتمام حجّت و بيان دستوراتش كسي را مجازات نمي كند، بلكه چهار مرحله را طي مي كند:

الف) دستوراتش را بيان مي كند.

ب) مردم فاسق با آنها مخالفت مي كنند.

ج) مردم مستحق مجازات مي گردند.

د) آنان را به هلاكت مي رساند. «1»

2. خدا دستوراتش را به «ثروتمندان خوش گذران» ابلاغ مي كند؛ چراكه معمولًا در جوامع ناسالم، اين افراد سردم دار اجتماع و ريشه ي اصلي فسادگري هستند و از اين رو آنان در صف اول مقابله با پيامبران قرار دارند و بقيه ي مردم پيرو آنان اند، ولي هنگامي كه عذاب در رسد همه را فرا مي گيرد.

گروهي به خاطر نافرماني و فسادگري عذاب مي شوند و گروهي به خاطر سكوت و نهي از منكر نكردن.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 53

آموزه ها و پيام ها:

1. مردم شهرها مواظب باشند كه حكومت خويش را به دست ثروتمندان بي درد و

خوش گذران ندهند كه جامعه را به هلاكت مي كشانند.

2. تخلّف از دستورات الهي و نافرماني، زمينه ساز هلاكت جامعه است.

3. قانون نابودي ملت ها چهار مرحله دارد: بيان دستورات، مخالفت سردم داران، استحقاق مجازات و هلاكت.

***

قرآن كريم در آيه ي هفدهم سوره ي اسراء به آگاهي خدا و هلاكت ملت ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

17. وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً

و چه بسيار گروه هايي كه بعد از نوح هلاك كرديم! و آگاهي [و] بينايي پروردگارت به پيامدهاي (گناهان) بندگانش كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «قُرون» به معناي جمعيتي است كه در يك عصر زندگي مي كنند؛ از اين رو به مجموع هر عصر نيز «قَرْن» گفته شده است و در زمان ما قرن به معناي يكصد سال است.

البته اين يك امر قراردادي است كه بر اساس قراردادها متفاوت است. «1»

2. در اين آيه عصر بعد از نوح عليه السلام با قبل از آن جدا شده است، چرا كه زندگي قبل از نوح بسيار ساده بوده و مسئله ي طبقات اجتماعي چندان در آن مطرح نبود و از اين رو كم تر گرفتار مجازات هاي الهي مي شدند، اما پس از نوح عليه السلام، ملت هاي زيادي، طبق قانون چهار مرحله اي كه در آيه ي قبل بيان شد، هلاك شدند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 54

3. در اين آيه هشدار داده شده كه خدا خبير است و گناهان افراد از نظر او مخفي نمي ماند؛ پس از نيت ها، عقايد و انگيزه هاي باطني افراد آگاه است و او بصير است پس نسبت به اعمال افراد بيناست. آري؛ علم الهي براي مجازات كافي است و او نياز به شاهد ندارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. بعد از

نوح عليه السلام بسياري از ملت ها طبق برنامه ي چهارمرحله اي هلاك شدند (پس شما هم مراقب اعمال و فرجام كار خود باشيد).

2. در عذاب ملت ها، شاهد و مجازات گر، يكي است و او از همه ي گناهان باخبر است (پس مراقب كردار خود باشيد).

3. از سرنوشت اقوام هلاك شده درس عبرت بگيريد (و راه آنان را ادامه ندهيد).

***

قرآن كريم در آيه ي هيجدهم سوره ي اسراء به فرجام عذاب آلود دنيامداران اشاره كرده، مي فرمايد:

18. مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَيهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً

هر كس همواره (فقط دنياي) زودگذر را مي خواهد (و مي طلبد)، آنچه را مي خواهيم، (و لايق او مي دانيم) به هر كس (سزاوار باشد و) اراده كنيم در اين (دنيا)، به او شتابان مي دهيم؛ سپس جهنّم را براي او قرار مي دهيم؛ در حالي كه نكوهيده و رانده شده در آن وارد مي شود (و مي سوزد).

نكته ها و اشاره ها:

1. «عاجله» به معناي نعمت هاي زودگذر يا دنياي زودگذر است. اين تعبير نشان مي دهد كه دنياطلبان به دنبال نعمت هاي پايدار اخروي نمي روند، بلكه هدفشان زندگي زودگذر دنياست؛ از اين رو از سعادت و آخرت بازمي مانند و از خدا دور مي شوند.

دامن دوست به دنيا نتوان داد از دست

حيف باشد كه دهي دامن گوهر به خسي (سعدي)

2. در اين آيه دو قيد و محدوديت براي دنياطلبان قرار داده شده است:

الف) به اندازه اي كه خدا بخواهد، يعني به بخشي از آنچه مي خواهند مي رسند، نه به همه ي آرزوهاي دنيايي.

ب) هر كس را كه خدا بخواهد بهره اي از دنيا مي دهد و همه ي افراد دنياطلب به آرزوي خويش نمي رسند. «1»

3. خواسته هاي دنياطلبان زود بر آورده مي شود؛ چراكه آنان

از نعمت هاي بزرگ و جاويدان گذشتند و به بهره ي اندك دنيا قانع شدند؛ پس به زودي اين بهره ي اندك را دريافت مي كنند، اما در حقيقت اين دنياپرستي، گرفتاري در آتش ماديات است.

4. در اين آيه به دو نوع عذاب دنياطلبان اشاره شده است:

يكي سوختن كه نوعي كيفر مادي است و دوم سرزنش شدن و دوري از رحمت خدا كه نوعي كيفر رواني است.

5. مقصود اين گونه آيات اين نيست كه انسان از نعمت هاي دنيايي استفاده نكند، بلكه منظور آن است كه دنيا براي انسان آفريده شده، نه انسان براي دنيا؛ پس دنيا را به خدمت خود بگيريد و آن را هدف خود قرار ندهيد، و گرنه گرفتار آتش دنياپرستي مي شويد.

آموزه ها و پيام ها:

1. برخي دنياپرستان زود به هدفشان مي رسند، اما از نعمت هاي جاويدان اخروي محروم مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 56

2. نه همه ي دنيامداران به مقصود مي رسند و نه همه ي آروزهاي دنياداران برآورده مي شود.

3. دنياي (بدون آخرت) نخواهيد كه فرجامي عذاب آلود دارد.

***

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي اسراء به آخرت مداران و پاداش آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

19. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَشْكُوراً

و هر كس آخرت را بخواهد، و براي آن كاملًا كوشش اش را بنمايد، در حالي كه او مؤمن باشد، پس آنان تلاششان سپاس گزاري خواهد شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه سه شرط اساسي براي سعادت قرار داده شده است:

الف) هدف انسان حيات جاويدان و رسيدن به نعمت هاي آن باشد.

ب) انسان براي رسيدن به اين هدف، سخت بكوشد.

ج) اين هدفمندي و تلاش همراه با ايماني استوار باشد و از انگيزه اي صحيح سرچشمه گرفته باشد.

2. اين آيه

پاداش آخرت طلبان را به صورت اجمالي بيان كرده و تشكر الهي را پاداش آنان قرار داده است. اين تعبير بسيار جامع است و شامل بهشت و چيزهاي والاتر مي شود؛ چراكه تشكر هر كس به اندازه ي شخصيت و وسعت وجودي اوست، نه به اندازه ي عملي كه انجام گرفته است؛ پس تشكر خدا متناسب با ذات بي پايان اوست و نعمت هاي مادي و معنوي غيرقابل تصوري را شامل مي شود. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 57

3. در اين آيه بر نقش تلاش انسان در كام يابي ها و پيروزي ها تأكيد شده است. اين مطلب در حقيقت هشداري به افراد تنبل و بيكار است كه بهشت رابه بهاي ايمان و تلاش مي دهند، نه با بهانه و حرف.

4. در اين آيه بر «اراده ي اخروي داشتن» تأكيد شده است. اين مطلب بدان معنا نيست كه انسان هاي مؤمن و آخرت طلب، از نعمت هاي مادي استفاده نكنند، بلكه منظور آن است كه هدف اصلي آنان رسيدن به سعادت اخروي باشد و دنيا را مقدمه و مزرعه ي آن بدانند، دنيايي كه در هر صورت خواهد آمد و در دست رس همگان هست.

قصد گنجي كن كه اين سود و زيان

در تبع آيد، تو آن را فرع دادن

قصد كعبه كن چو وقت حجّ بُوَد

چون كه رفتي، مكه هم ديده شود (مولوي)

آموزه ها و پيام ها:

1. براي سعادت اخروي تلاش كنيد كه خدا از مؤمنان سخت كوش و آخرت مدار تشكر مي كند.

2. ايمان، انگيزه و تلاش، سه شرط سعادت جاويدان است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 58

قرآن كريم در آيات بيستم و بيست و يكم سوره ي اسراء به برخورداري همگان از مواهب دنيوي و برتري

نعمت هاي اخروي اشاره مي كند و مي فرمايد:

20 و 21. كُلّاً نُمِدُّ هؤُلَآءِ وَهؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً* انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَلَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا

همه را، اين (گروه) و آن (گروه) را، از بخشش پروردگارت، امداد مي دهيم؛ و بخشش پروردگارت (از كسي) منع نشده است.* بنگر چگونه برخي آنان را بر برخي [ديگر] برتري داديم؛ و حتماً رتبه هاي آخرت بزرگ تر و برتري (آن) بيش تر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قبل كه به دنيامداران و آخرت مداران اشاره شد، ممكن بود اين توهم پيش آيد كه هر كس هدفش آخرت باشد، از دنيا سهمي نمي برد و دنيا مخصوص دنياطلبان است.

در آيه ي اول به اين مطلب پاسخ داد كه هر دو گروه از نعمت هاي دنيوي بهره مي برند، اما گروهي دنيا را هدف قرار داده گروه ديگر آخرت را؛ هم چون دو معلم كه هر دو تدريس مي كنند و حقوق دريافت مي كنند اما يكي به قصد دنيا سر كلاس مي رود و پاداش اخروي ندارد ولي ديگري رضاي خدا و آخرت را هدف قرار داده كه هم پاداش دنيوي دارد و هم پاداش اخروي.

2. مقصود از امداد الهي براي دنيامداران و آخرت طلبان، آن است كه بخشي از نعمت هاي مادي خدا، هم چون آب، غذا و هوا، كه حيات انسان متوقف بر آنهاست، در اختيار همه ي افراد بشر، اعم از مؤمن و كافر، و خوب و بد قرار مي گيرد. اين همان مقام رحمانيّت خداست كه فيض عام او شامل همه مي گردد، ولي برخي نعمت هاي خاص و معنويات نيز هست كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 59

مخصوص مؤمنان و نيكان است. «1»

3. آيه ي دوم به اصل

اساسيِ تفاوت افراد در دنيا و آخرت اشاره كرده، مي فرمايد: مردم تفاوت تلاش هايشان، در آخرت نيز، هم چون دنيا بهره هاي مختلف دارند، هر چند درجات و تفاوت ها در دنيا محدود و در آخرت نامحدود است.

4. تفاوت درجات در آخرت، در حقيقت به خاطر تفاوت درجات ايمان و مقدار و كيفيت اعمال صالح انسان ها در دنياست. در واقع در آخرت همين اعمال و عقايد ما تجسّم مي يابد و درجه ي هر كس را مشخص مي سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا نعمت هاي مادي اش را به همگان مي دهد (ولي برخي در راه دنيامداري و برخي در راه سعادت اخروي از آنها استفاده مي كنند).

2. انسان ها در دنيا و آخرت (بر اساس تلاش هايشان) داراي درجات متفاوتي هستند.

3. آخرت طلب باشيد كه آخرت (و آخرت طلبان) نزد خدا برترند.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و دوم سوره ي اسراء به شرك و نتايج آن اشاره كرده، مي فرمايد:

22. لَاتَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولًا

هيچ معبود ديگري را با خدا قرار مده، تا [اين كه نكوهيده [و] بي ياور بنشيني.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 60

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه نفرمود كه: «معبود ديگري را با خدا پرستش مكن.» بلكه فرمود: «معبود ديگري را با خدا قرار مده.» اين تعبير اشاره دارد كه در عقيده، در عمل، در دعا و تقاضا و در پرستش، معبود ديگري را كنار خدا قرار مده.

2. «قُعُود» در اصل به معناي «نشستن» و در اين جا اشاره به ضعف و ناتواني است؛ يعني شرك مايه ي ناتواني است همان طور كه توحيد عامل قيام و حركت است. «1»

3. در اين آيه بيان شده كه شرك سه نتيجه ي زيانبار به دنبال دارد:

الف)

شرك موجب نكوهش و مذمت انسان مي شود؛ چراكه شرك نوعي ناسپاسي در برابر پروردگار است كه در نظر عقل و شرع نكوهيده است.

ب) شرك سبب مي شود كه خدا انسان را به حال خود واگذارد و از آن جا كه معبودهاي دروغين نمي توانند به ياري مشركان بشتابند، پس آنان بي يار و ياور مي شوند.

ج) شرك سبب ناتواني و ضعف انسان مي شود و گويي او را زمين گير مي سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. رو به توحيد آوريد، تا از سرزنش و تنهايي نجات يابيد.

2. شرك مايه ي ناتواني، مذمت و ذلّت است.

***

قرآن كريم در آيات بيست و سوم و بيست و چهارم سوره ي اسراء به توحيد و وظايف انسان در برابر پدر و مادرش اشاره مي كند و مي فرمايد:

23 و 24. وَقَضَي رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيماً* وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 61

و پروردگارت فرمان قطعي داده: كه جز او را نپرستيد؛ و به پدر و مادر نيكي كنيد؛ اگر يكي از آن دو، يا هر دو نزد تو به [سنّ پيري برسند، پس به آن دو «اف» (: كوچك ترين سخن اهانت آميز) مگوي؛ و آن دو را با پرخاش مران؛ و به آن دو سخني ارجمند گوي.* و از سر مهر، بال فروتني براي آن دو فرو آور؛ و بگو: «پروردگارا! آن دو را رحمت كن، همان گونه كه مرا در خُردي پرورش دادند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن، بارها، توحيد كه اساسي ترين اصل اسلامي است، در كنار نيكي به

پدر و مادر قرار گرفته است «1» كه نشان دهنده ي اهميت نيكي به پدر و مادر است.

2. در اين آيه پنج تأكيد بر نيكي به پدر و مادر شده است:

الف) واژه ي «قَضي كه به معناي امر محكم و فرمان قطعي است.

ب) واژه ي «احسان» به صورت مطلق آمده كه شامل هر گونه نيكي به پدر و مادر مي شود.

ج) «احسان» به صورت نكره آمده كه براي بيان عظمت است.

د) واژه ي «والدين» به صورت مطلق آمده كه شامل پدر و مادر مسلمان و كافر مي شود.

ه) نيكي به پدر و مادر هم رديف توحيد آمده است. «2»

3. برخي صاحب نظران برآن اند كه در اين آيه واژه ي «بالوالدين» اشاره به آن دارد كه فرزندان شخصاً و بدون واسطه به پدر و مادر محبت كنند؛ «3» يعني نيكي به دست فرزند از نيكي به وسيله ي خدمتكار بهتر است.

4. در اين آيه به حالات پيري پدر و مادر اشاره شده است؛ چرا كه آنان در

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 62

اين حالت نيازمند محبت و احترام اند و از كوچك ترين سخن اهانت آميز به شدّت ناراحت مي شوند.

و هم چنين در حالت كهولت، گاهي پدران و مادران توانايي حركت و دفع آلودگي از خود را ندارند و اين جاست كه نياز به حمايت، كمك، صبر و محبت فرزندان دارند.

5. در اين آيه به وظايف گفتاري فرزندان در برابر پدر و مادر اشاره شده كه چند چيز است:

الف) كوچك ترين سخن اهانت آميز به آنان نگويند.

ب) بر سر آنان فرياد نزنند.

ج) بزرگوارانه و سنجيده با آنان سخن بگويند.

د) به آنان دعا كنند.

6. نكته ي مهمي كه در اين آيه در مورد دعا كردن به پدر و مادر بيان شده، آن

است كه مي فرمايد: «بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنان مرا در كودكي تربيت كردند، مشمول رحمتشان فرما.»

اين تعبير اشاره به آن دارد كه وقتي پدر و مادر كهن سال و ناتوان شدند، فراموش نكن كه تو هم روزي كودكي ناتوان بودي و آنان به تو محبت كردند. «1»

7. در حديثي روايت شده كه

مردي مادرش را به دوش گرفته، گرد كعبه طواف مي داد. در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله را مشاهده كرد و عرض كرد: آيا حقّ مادرم را ادا كردم؟ حضرت فرمود: نه، حتي جبران يكي از ناله هاي او را (به هنگام وضع حمل) نكردي. «2»

8. در اين آيه بر فروتني در برابر پدر و مادر تأكيد شده و از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 63

(حقّ پدر و مادر آن است كه) او را با نام صدا نزند (بلكه مثلًا بگويد:

پدرم)، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشيند و كاري نكند كه مردم به پدرش بد بگويند. «1»

9. «اف» در اصل «اسم صوت» است؛ يعني صدايي كه به هنگام اظهار نفرت يا فُوت كردن چيز آلوده از دهان انسان خارج مي شود. «2»

اين واژه به معناي كوچك ترين اظهار ناراحتي، بي ميلي و اهانت به افراد است كه در مورد پدر و مادر ممنوع شده است.

10. در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

اگر چيزي كم تر از «اف» وجود داشت، خدا از آن نهي مي كرد و اين حداقل مخالفت و بي احترامي (و عاق پدر و مادر شدن) است. يك نوع بي احترامي و عاق

آن است كه شخصي با نگاه تند و خشم آلود به پدر و مادرش نگاه كند. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان دو وظيفه ي حتمي دارد: توحيد و نيكي به پدر و مادر.

2. نيكي، خوش سخني، فروتني و دعا وظايف اساسي شما در برابر پدر و مادرتان است.

3. در كهن سالي به پدر و مادرتان بيش تر محبت كنيد.

4. به ياد كودكي و ناتواني خود، به پدر و مادرتان دعا كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 64

قرآن كريم در آيه ي بيست و پنجم سوره ي اسراء با اشاره به آگاهي عميق الهي، به شايستگان توبه كار، اميد مي دهد و مي فرمايد:

25. رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوبِينَ غَفُوراً

پروردگارتان به آنچه در دل هاي شماست، داناتر است؛ اگر شايسته باشيد، پس حتماً او براي توبه كاران بسيار آمرزنده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بيان شده كه خدا از خود انسان نسبت به مسايل دروني او آگاه تر است؛ زيرا از طرفي علم خدا حضوري، ثابت، ازلي و ابدي است كه هيچ اشتباهي در آن نيست، اما علم انسان (حتي علم حضوري او به مسائل درون وجودش) برخي از اين ويژگي ها را ندارد و از طرف ديگر، خدا خالق و علت اصلي انسان است و به معلول خويش از همه داناتر است.

2. «اوّاب» در اصل به معناي بازگشت همراه با اراده است و اشاره دارد كه توبه، بازگشت آزادانه به سوي خداست. اين تعبير مبالغه آميز به كسي گفته مي شود كه هر لحظه خطا از او سربزند، به سوي پروردگار بازمي گردد و توبه مي كند. «1»

3. اگر كسي در مورد وظايفش نسبت به پدر و مادر كوتاهي كرد و يا لغزشي

پيدا نمود، اگر فرد شايسته كرداري باشد و زود توبه كند، خدا او را مي آمرزد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مراقب رفتار خود (با پدر و مادر) باشيد كه خدا از نيت هاي دروني شما نيز آگاه است.

2. شايسته كردار و توبه كار باشيد كه خدا لغزش هاي اين افراد را مي آمرزد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 65

قرآن كريم در آيات بيست و ششم و بيست و هفتم سوره ي اسراء با سفارش در مورد حقوق نزديكان و نيازمندان، نسبت به اسرافكاري هشدار مي دهد و مي فرمايد:

26 و 27. وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً* إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْونَ الشَّيطِينِ وَكَانَ الشَّيْطنُ لِرَبِّهِ كَفُوراً

و حق نزديكان و بينوا و در راه مانده را، به او بده؛ و با اسرافكاري، (اموال خود را) تلف مكن؛* [چرا] كه اسراف كاران و تلف كنندگان (اموال) برادران شياطينند؛ و شيطان در برابر پروردگارش، بسيار ناسپاس بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است و به ايشان سفارش مي كند كه حقوق خويشاوندان خود را بپردازد. در احاديث روايت شده كه مقصود از «ذي القربي اهل بيت عليهم السلام هستند «1». و بعدها براساس اين آيه پيامبر صلي الله عليه و آله فدك «2» را به زهرا عليها السلام بخشيد. «3»

2. آيه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است و يكي از مصاديق كامل و بارز آن خويشاوندان پيامبر صلي الله عليه و آله به ويژه فاطمه ي زهرا عليها السلام است، اما مطلب منحصر در ايشان نيست و شامل همه ي مسلمانان و پرداخت حقوق همه ي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 66

خويشاوندان مي شود. «1»

3. اين آيه

رسيدگي به حق خويشاوندان و نيازمندان را وظيفه ي افراد مي داند؛ پس اگر كسي به آنان كمك كرد منّت نگذارد.

4. «تبذير» در اصل از ماده ي «بذر» به معناي پاشيدن دانه است. اين واژه در مواردي به كار مي رود كه انسان اموال خود را به صورت غير منطقي و در غير موردش مصرف (ريخت و پا) كند. تفاوت آن با اسراف اين است كه اسراف خارج شدن از حدّ اعتدال و زياد مصرف كردن است، اما تبذير، زياد مصرف كردني است كه به اتلاف مال بينجامد. البته گاهي اين دو كلمه به يك معنا به كار مي روند.

5. روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله دور ريختن هسته ي خرما و يا زياد مصرف كردن آب براي وضو را منع مي كرد و آنها را تبذير و اسراف مي شمرد. «2»

ابلهي كو روز روشن شمع كافوري نَهد

زود بيني كه شبش روغن نباشد در چراغ (سعدي)

6. هر چند نزول آيه در مكه بوده اما گاهي در حوادث مدينه آيه بر يك مورد خاص تطبيق شده و يا در هنگام انجام كاري قرائت شده است؛ البته احتمال دوبار نزول برخي آيات نيز هست.

7. اسرافكاران، برادران شيطان هستند؛ چرا كه اعمالشان هم رديف و هماهنگ با اعمال شيطان است و هم نشينان شيطان در دوزخ نيز هستند.

8. مقصود از شياطين، يا ابليس و همكاران او هستند و يا هم نشينان افراد منحرف كه در دو جهان همراه آنها هستند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 67

9. شيطان نسبت به پروردگارش ناسپاسي كرد؛ چرا كه از نيرو و استعدادي كه خدا به او داده بود براي گمراهي مردم سوء استفاده كرد و

سپاس گزار خدا و نعمت هاي او نشد.

پس همان طور كه شيطان ناسپاس بود، افراد اسرافكار هم ناسپاس اند و از نعمت هاي خدا درست استفاده نمي كنند و آنها را تلف مي كنند.

10. در اين آيه پس از سفارش به دادن حقّ خويشان، از اسرافكاري منع شده است، تا اشاره كند كه محبت و عواطف شما نسبت به خويشان و نيازمندان نبايد سبب زياده روي در اين كار و تلف كردن اموال شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. به خويشاوندان، مستمندان و در راه ماندگان توجه ويژه اي داشته باشيد، كه آنان بر شما حق دارند.

2. اسرافكاري و اتلاف مال، كاري شيطاني و نوعي ناسپاسي است، پس از آن دوري گزينيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و هشتم سوره ي اسراء در مورد گفت وگوي ملاطفت آميز با مستمندان سفارش مي كند و مي فرمايد:

28. وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّيْسُوراً

و اگر، به خاطر بدست آوردن رحمتي از جانب پروردگارت كه بدان اميد داري، از آن (نيازمند) ان روي گرداني، پس به آنان سخني ملاطفت آميز گوي.

نكته ها و اشاره ها:

1. اگر نمي توانيد به نيازمندان كمك كنيد، با آنان به نيكي سخن بگوييد.

مقصود از «سخن آسان و ملاطفت آميز» در اين آيه، هرگونه سخن نيك و برخورد احترام آميز و محبت آور است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 68

2. در احاديث روايت شده كه بعد از نزول اين آيه، اگر كسي از پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي مي خواست و ايشان به امكانات دست رسي نداشتند، مي فرمودند:

اميدوارم خدا به ما و شما از بخشش خود عنايت كند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر مالي نداريد كه به نيازمندان بدهيد، با آنان خوش برخورد باشيد.

2. در حال فقر هم به

فضل خدا اميدوار باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و نهم سوره ي اسراء به ميانه روي در بخشش فرا مي خواند و مي فرمايد:

29. وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً

و دستت را همواره بسته شده به گردنت قرار مده، (و ترك بخشش نكن و بُخل منما) و آن (دستانت را براي بخشش اسراف گونه) به طور كامل همواره مگشاي، تا [اين كه سرزنش شده [و] درمانده بنشيني.

شأن نزول:

روايت شده كه فقيري در خانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله از ايشان تقاضايي كرد و چون ايشان چيزي پيدا نكردند، آن فقير تقاضاي پيراهن پيامبر صلي الله عليه و آله را نمود و آن حضرت پيراهن خود را به او بخشيدند.

و همين مطلب موجب شد كه برخي پيامبر صلي الله عليه و آله را سرزنش كنند و در آن روز نتوانست براي نماز جماعت حاضر شود. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 69

آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و به پيامبر صلي الله عليه و آله (و همه ي مسلمانان) درس ميانه روي در بخشش آموخت. البته برخي نيز اين آيه را در مورد بخشش هاي پيامبر صلي الله عليه و آله از بيت المال دانسته اند كه گاهي چيزي نمي ماند و فقيران بعدي كه مراجعه مي كردند زبان به سرزنش مي گشودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «بسته بودن دست به گردن» كنايه از بُخل و «گشودن دست ها به صورت كامل» كنايه از بذل و بخشش بي حساب است كه هيچ كدام صحيح نيست.

چون تيشه مباش و جمله بر خود متراش

چون رنده زكار خويش بي بهره مباش

تعليم ز ارّه گير در كار معاش

چيزي سوي خود مي كش و چيزي مي پاش 2. اگر بخشش بي حساب باشد، گاهي انسان را فقير و ناتوان مي كند و او را از فعاليت بازمي دارد و زبان ملامت مردم را بر انسان مي گشايد و در اين صورت انسان از مردم جدا مي شود و پيوندهاي اجتماعي اش قطع مي شود. «1»

3. در برخي آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام بر ايثار تأكيد فراواني شده است. اين مطلب با آيه ي فوق منافات ندارد؛ چرا كه اعتدال و ميانه روي در بخشش در مواردي است كه بخشش فراوان سبب نابساماني زندگي شود، ولي ايثار در جايي است كه مشكلي پيدا نشود و به اصطلاح، اعتدال حكمِ عام و ايثار حكم خاص است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 70

آموزه ها و پيام ها:

1. اعتدال در بخشش نيكوست.

2. در تقسيم اموال (شخصي و بيت المال) مديريت و اعتدال داشته باشيد و آينده نگري كنيد، تا با مشكلات رواني و اجتماعي برخورد نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي ام سوره ي اسراء به تفاوت مردم در زمينه هاي اقتصادي و حكمت آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

30. إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً

در حقيقت، پروردگارت روزي را براي هر كس كه بخواهد (و شايسته آن باشد) گسترده سازد و (يا) تنگ گرداند؛ [چرا] كه او نسبت به بندگانش، آگاه [و] بيناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل به اعتدال در بخشش سفارش شد و اينك در اين آيه اشاره كرده كه اين ميانه روي را از خدا بياموزيد كه با آن همه قدرت و امكاناتي كه دارد، در بخشش ارزاق به مردم حكمت و اعتدال را رعايت مي كند.

2. در آيات پيشين

كه سخن از بخشش اموال شد، اين پرسش به ذهن مي آمد كه چرا خدا همه ي انسان ها را از نظر اقتصادي بي نياز نكرد تا لازم نباشد كه افراد به هم ديگر بخشش كنند؟

و اينك در اين آيه پاسخ مي دهد كه اين تفاوت ها با آگاهي خدا و بر اساس علم و حكمت اوست.

3. تفاوت هاي اقتصادي مردم (در قلمروي كه مربوط به ستم، استعمار و استثمار نمي شود) به خواست خداست و ممكن است چند حكمت و فلسفه داشته باشد:

الف) اين تفاوت ها نوعي امتحان ثروتمندان و فقراست كه به وسيله ي آن روح گذشت و استقامت در آنان پرورش مي يابد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 71

ب) گاهي عدم گسترش رزق، به مصلحت مردم است؛ زيرا برخي مردم اگر بي نياز شوند، راه سركشي در پيش مي گيرند.

ج) اين گسترش و تنگي رزق ها بر اساس حكمت خداست، يعني حكمت خدا اقتضا مي كند كه هر كس تلاش بيش تري كند، روزي اش زياد شود و هر كس كوشش كم تري كند، درآمد كم تري داشته باشد و اين مطلب موجب رشد اقتصادي جامعه مي شود.

البته بايد توجه داشت كه برخي تفاوت هاي اقتصادي مردم و فقر افراد در اثر ظلم و حق كشي ستمكاران اقتصادي يا تنبلي خود افراد است كه لازم است از روش هاي ديگر براي جبران آنها استفاده شود.

4. مضمون اين آيه جبر نيست، بلكه بيان حكمت تفاوت هاست؛ يعني حكمت الهي اقتضا مي كند كه بر اساس تلاش ها و استعدادهاي متفاوت، رزق ها را گسترش دهد يا تنگ كند، ولي كسي را مجبور نمي سازد كه تلاش كم تر يا بيش تر بنمايد.

5. در اين آيه به صفت «ربّ» يعني پروردگاري و پرورش دهندگي خدا اشاره شده است؛ يعني تفاوت رزق ها با اين صفت خدا

ارتباط دارد و موجب پرورش روحي و رشد اقتصاد جامعه ي بشري مي شود.

6. «رزق» معناي وسيعي دارد كه شامل هر گونه رزق مادي و معنوي مي گردد هر چند ممكن است در اين آيه با توجه به سياق آيات قبل، رزق مادي مورد نظر باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. تفاوت سطح درآمدهاي مردم، موجب پرورش و رشد آنها مي شود؛ و اين بر اساس علم و حكمت پروردگار شكل گرفته است.

2. تنظيم رزق را از خدا بدانيد و از او بياموزيد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 72

قرآن كريم در آيه ي سي و يكم سوره ي اسراء به خطاي فرزندكُشي از بيم فقر اشاره مي كند و مي فرمايد:

31. وَلَا تَقْتُلُواْ أَوْلدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً

و فرزندانتان را از بيم فقر، مَكشيد؛ مائيم كه آنان و شما را روزي مي دهيم؛ [چرا] كه كشتن آنان گناهي بزرگ است!

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي عرب هاي جاهلي از بيم فقر و ناتواني در تأمين هزينه ي زندگي، فرزندان خود را زنده به گور مي كردند و گاهي نير به خاطر بيم از اسارت دختران در جنگ و به خاطر غيرت ناموسي، دختران را زنده در خاك پنهان مي كردند. «1» اين آيه با اشاره به هر نوع قتل فرزندان اين گونه جنايات را ممنوع و با فرهنگ غلط عرب جاهلي برخورد مي كند و خدمتي بزرگ به بشريت و به ويژه زنان مي نمايد.

2. فرزندكشي همواره در ميان انسان ها به عنوان گناه شناخته مي شده است؛ «2» چرا كه فطرت انسان ها از اين جنايت تنفر دارد.

3. فرزندكشي تحت تأثير يك حالت رواني و به خاطر بيم از ناداري بوده نه اين كه واقعاً اين افراد فقير بوده

باشند؛ يعني اين مطلب توهمي بيش نبوده است.

مخور هول ابليس تا جان دهد

هم آن كس كه دندان دهد نان دهد (سعدي) «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 73

4. رزق فرزندان و پدر و مادر آنها با خداست. خدا منابع زيادي در زمين قرار داده كه بشر را تأمين مي كند؛ پس چرا برخي افراد به جاي تلاش بيش تر و تأمين زندگي فرزندانشان، دست به نسل كشي مي زنند.

5. اسلام و قرآن قرن ها قبل از تشكيل مجامع دفاع از حقوق كودكان، به اين امر توجه كرده و حقوق كودكان را قبل از تولد و در مراحل شيرخوارگي و بعد از آن مشخص و از آنها دفاع نموده است.

6. در عصر ما نيز جنايت فرزندكشي به نوعي ديگر رواج يافته است؛ يعني برخي انسان ها كه تربيت الهي نشده اند، از ترس آينده و براي جلوگيري از افزايش جمعيت و كمبودها، اقدام به سقط جنين مي كنند و حتي اين جنايت بزرگ را در برخي كشورها اقدام قانوني تلقي مي كنند.

آيا پدر و مادر حق دارند كه در مورد سرنوشت كودكي ناتوان تصميم بگيرند و حقّ حيات را از او سلب كنند؟ آيا اين عمل با حقوق كودكان منافات ندارد؟

آموزه ها و پيام ها:

1. كمبود اقتصادي را بهانه ي فرزندكشي قرار ندهيد.

2. قرآن حامي حقوق كودكان است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و دوم سوره ي اسراء به زشتي زناكاري اشاره مي كند و مي فرمايد:

32. وَلَا تَقْرَبُواْ الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فحِشَةً وَسَآءَ سَبِيلًا

و نزديك زنا نشويد؛ [چرا] كه آن، زشتكاري آشكار است، و بد راهي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. جالب اين است كه در اين آيه نمي فرمايد: «زنا نكنيد.» بلكه مي فرمايد:

«به زناكاري حتي

نزديك نشويد». اين تعبير اشاره ي لطيفي به اين مطلب است كه مقدمات زنا را نيز فراهم نكنيد؛ يعني اگر كسي به طرف بي حجابي،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 74

چشم چراني، فيلم هاي بدآموز و كانون هاي فساد برود، در حقيقت يك گام به زناكاري نزديك شده است.

و بر عكس، ازدواج موجب دوري از مفاسد و زنا مي شود.

2. اين آيه با تأكيدات متعدد «1» عظمت اين گناه را آشكار و آن را عملي بسيار زشت معرفي كرده است.

3. زناكاري، بد روشي است؛ زيرا انسان را به مفاسد ديگر مي كشاند. در حالي كه روش هاي جاي گزين هم چون ازدواج دايم و موقت وجود دارد كه سالم و نيكوست.

4. در اسلام زناكاري به دلايلي ممنوع شده است؛ از جمله:

الف) سبب هرج و مرج در نظام خانواده مي گردد.

ب) عامل پيدايش فرزندان نامشروع و محروميت آنان از محبت مي شود كه خود زمينه ساز ناهنجاري و جنايت هاي اجتماعي مي شود.

ج) زناكاري زمينه ساز برخوردهاي خشونت آميز هوس رانان در جامعه است.

ه) اين عمل زشت سبب شيوع بيماري هاي متعدد مي شود.

و) يكي از نتايج شوم اين عمل زشت آن است كه زنان بدكار در بسياري موارد اقدام به كشتن فرزندان خود مي كنند.

5. از اميرالمؤمنين علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

در زناكاري شش ويژگي است: سه مورد آن در دنياست كه عبارت اند از: بين رفتن صفا و نورانيت انسان، قطع شدن روزي و نابودي سريع انسان.

و سه ويژگي زنا در آخرت پديدار مي شود كه عبارت اند از: خشم پروردگار، سختي عذاب و ماندگاري در آتش دوزخ. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 75

آموزه ها و پيام ها:

1. (نه تنها زنا نكنيد بلكه) به زنا نزديك هم نشويد.

2. غرايز جنسي خود را از راه هاي ناپسند

و زشت (و غيرقانوني) ارضا نكنيد.

3. قرآن خواستار بهداشت جنسي انسان است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و سوم سوره ي اسراء خواستار احترام به جان انسان ها و جلوگيري از خون ريزي غير ضروري شده، مي فرمايد:

33. وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطناً فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً

و شخصي را كه خدا (خونش را) حرام كرده، جز بحقّ نكُشيد؛ و هر كس كه مظلومانه كُشته شده، پس براي سرپرستش تسلّطي (بر قصاص) قرار داديم؛ و [لي در قتل زياده روي نكند، [چرا] كه او ياري شده (خدا) است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ريختن خون انسان ها و قتل از مسايلي است كه همه ي قوانين بشري و اديان الهي از آن منع كرده اند و در اسلام يكي از گناهان بزرگ به شمار مي آيد. حتي در قرآن كشتن يك انسان همانند كشتن همه ي انسان ها شمرده شده است. «1»

البته احترام خون انسان ها در اسلام مخصوص مسلمانان نيست و حتي كافراني كه به صورت صلح آميز در كشورهاي اسلامي زندگي مي كنند، جانشان محترم و مورد حمايت است.

2. اگر كسي مرتكب قتل يا گناهي بزرگ شود، احترام خون او از بين مي رود و لازم است كه براي جلوگيري از كشتارهاي بعدي، قصاص شود.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 76

قرآن كشتن قاتل را كشتن به حق مي نامد.

3. در عصر جاهليت مرسوم بود كه اگر يك نفر از قبيله اي كشته مي شد، افراد زيادي از قبيله ي قاتل در برابر او كشته مي شدند، هر چند در قتل شركت نداشتند و گناهي مرتكب نشده بودند. اما در اين آيه اشاره شده كه سرپرستان شخصي كه مظلوم كشته شده، تا زماني

كه در مرز اسلام گام برمي دارند و در خون ريزي زياده روي نكنند، مورد حمايت الهي هستند، تا بتوانند قاتل را قصاص كنند. «1»

4. اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه دست پرورده ي قرآن است، پس از ضربه ي شمشيري كه ابن مُلجم بر ايشان فرود آورد اين گونه وصيت كرد:

اي فرزندان عبد المطلب، مبادا بعد از شهادت من در خون مسلمانان غوطه ور شويد و بگوييد: اميرمؤمنان كشته شد و به بهانه ي آن خون هايي بريزيد؛ آگاه باشيد! تنها قاتل من در عوض خون من كشته مي شود. درست دقت كنيد! هنگامي كه من از اين ضربه ي او شهيد شوم، تنها يك ضربه بر او بزنيد و بعد از كشتن او، بدنش را قطعه قطعه نكنيد. «2»

5. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه اين آيه در مورد امام حسين عليه السلام است. «3»

البته روشن است كه اين گونه احاديث يكي از مصاديقِ مظلوم كشته شده را مشخص مي سازد و به معناي انحصار آيه در اين مورد نيست.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 77

آموزه ها و پيام ها:

1. خون انسان ها محترم است و حتي در مورد استحقاق هم، از خون ريزي زياد بپرهيزيد.

2. قاتل را در دسترس سرپرست مقتول مظلوم قرار دهيد (تا بتواند قصاص كند).

3. معيار اعدام افراد، حق است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و چهارم سوره ي اسراء در مورد اموال يتيمان و وفاي به عهد سفارش مي كند و مي فرمايد:

34. وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا

و به ثروت يتيم نزديك نشويد، جز به آن (روشي) كه آن نكوتر است، تا به حدّ رشدش برسد؛ و به

پيمان (خود) وفا كنيد؛ [چرا] كه پيمان مورد پرسش قرار مي گيرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه نفرمود كه «اموال يتيمان را مصرف نكنيد.» بلكه فرمود: «به اموال يتيمان نزديك نشويد.»؛ يعني حريم كودكان بي سرپرست را كاملًا محترم بشماريد و حتي مقدمات استفاده ي نامشروع از آن را هم فراهم نسازيد.

2. اگر تصرف در اموال يتيمان به منظور حفظ، اصلاح و رشد اموال باشد، مانعي ندارد، بلكه خدمتي آشكار به يتيمان است.

3. «اشُدّ» در اصل به معناي «گره محكم» است و از اين رو به هر گونه استحكام جسماني و روحاني گفته مي شود. مقصود از اين واژه در اين جا همان رسيدن به حدّ بلوغ است. همان طور كه در برخي احاديث به اين

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 78

مطلب اشاره شده است. «1»

يعني هنگامي كه يتيم به حد بلوغ جسماني، فكري و اقتصادي رسيد و توانست اموال خود را حفظ كند (و اين مطلب با آزمايش بر شما ثابت شد)، مي توانيد اموالش را در اختيار خود او بگذاريد.

4. در برخي احاديث روايت شده كه مقصود از يتيم كسي است كه از امام خود جدا شده و صداي حق به گوش او نمي رسد. «2»

البته اين گونه احاديث بيان بطن آيه و توسعه اي در مفاهيم آيه است كه از يك مطلب مادي به يك مطلب معنوي منتقل شده است.

5. «عهد» معناي وسيعي دارد كه شامل همه ي پيمان هاي خصوصي بين افراد و روابط اجتماعي و پيمان ازدواج و نيز شامل پيمان هاي ملت ها و حكومت ها و حتي پيمان خدا و رهبران الهي با امت ها مي شود.

6. از آن جا كه بسياري از روابط اجتماعي و اقتصادي و سياسي بر

محور پيمان هاست و بدون عهد، هرج و مرج بر جامعه حاكم مي شود، اين مطلب مورد تأكيد قرآن قرار گرفته و اشاره شده است كه در مورد پيمان ها سؤال و بازخواست مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اموال يتيمان را محترم بشماريد و در زمان مناسب به آنان بازگردانيد.

2. پيمان هاي خودتان را محترم بشماريد كه شما در برابر آنها مسئوليد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 79

3. اموال يتيمان و پيمان ها، محترم اند.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و پنجم سوره ي اسراء در مورد كم فروشي نكردن سفارش مي كند و مي فرمايد:

35. وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

و هنگامي كه پيمانه مي كنيد، پيمانه را كاملًا ادا نماييد، و با ترازوي راست (و درست) وزن كنيد؛ اين بهتر، و فرجام (ش) نيكوتر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قرآن مكرراً بر پرهيز از كم فروشي و تقلب تأكيد شده است؛ «1» چراكه جزئي از اصل عدالت اجتماعي و نظم عمومي است كه بر سراسر هستي حاكم است و بايد در جامعه ي اسلامي تبلور يابد و هر گونه انحراف از اين اصل اساسي، جامعه ي اسلامي را به فرجامي خطرناك سوق مي دهد و نظام اقتصادي را در هم مي ريزد و اعتماد عمومي را از بين مي برد.

2. اگر كسي كم فروشي كند، از نظر حقوقي هم ضامن و بدهكار است و اگر مي تواند بايد حقّ خريدار را باز گرداند و اگر نمي تواند يا صاحبش را نمي شناسد، معادل آن را به عنوان ردّ مظالم به مستمندان بپردازد.

3. مقصود از «قِسطاس مستقيم» ترازوي صحيح و سالم است كه كالاها را عادلانه وزن مي كند. اصل اين واژه رومي يا عربي است كه از دو كلمه ي

«قسط» به معناي عدل و «طاس» به معناي كفه ي ترازو گرفته شده است؛ و برخي آن را به معناي ترازوي بزرگ گفته اند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 80

آموزه ها و پيام ها:

1. در سنجش كالاها دقت كنيد كه كم فروشي نكنيد.

2. پرداخت كامل حقوق مردم، بهتر و خوش عاقبت تر است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و ششم سوره ي اسراء به اصل عدم پيروي از غير علم و مسئوليت انسان در اين مورد اشاره مي كند و مي فرمايد:

36. وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا

و از آنچه كه هيچ علمي بدان نداري، پيروي مكن؛ [چرا] كه گوش و چشم و دل (سوزان)، همگي آنها از آن پرسيده مي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در زندگي فردي و اجتماعي (اعتقادات، سخن گفتن، گواهي دادن، داوري كردن و ...) فقط از يقين و علم تبعيت كنيد نه حدس ها و شايعات و توهمات و شك و گمان خود.

2. در اين آيه از ميان حواس انسان به گوش و چشم اشاره شد؛ چرا كه اكثر معلومات بشري از اين دو راه به دست مي آيد و بخش عمده اي از معلومات هم از طريق دل، روح و عقل به دست مي آيد كه واژه ي «فؤاد» به اين بعد وجودي انسان اشاره دارد.

3. در رستاخيز از چشم و گوش و عقل و دل انسان پرسش مي شود؛ «1» يعني انسان در برابر آنچه از ديگران يا از افراد غير موثّق شنيده و طبق آن سخن گفته و آنچه با دلايل محكم درك نكرده و بدان معتقد شده و يا در مورد آنچه نديده گواهي داده است، مسئول است.

4. اگر جامعه ي

بشري به مضمون اين آيه عمل كنند، بسياري از

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 81

نابساماني هاي اجتماعي برطرف مي شود و از شايعه سازي، جوّسازي و قضاوت هاي عجولانه و پايمال شدن حقوق و آبروي افراد جلوگيري مي شود و انسان به سوي تحقيق و استقلال فكري سوق مي يابد و از ساده انديشي فاصله مي گيرد؛ از اين رو در آيات قرآن از پيروي از گمان منع شده است. «1»

5. در حديثي از امام صادق عليه السلام روايت شده كه در مورد اين آيه فرمودند:

از گوش در مورد آنچه شنيده و از چشم در مورد آنچه ديده و از دل و عقل در مورد آنچه معتقد شده است، پرسش مي كنند. «2»

در حديث ديگري با اشاره به اين آيه بيان شده كه هر كس به موسيقي غير مجاز گوش دهد از او پرسش خواهد شد. «3»

و در حديث ديگري از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه حضرت با استناد به اين آيه فرمود:

تو نمي تواني هر چه مي خواهي بگويي.» آموزه ها و پيام ها:

1. اصل، پيروي از علم و عدم تبعيت از وهم و شك و گمان است.

2. كارهاي غيرعالمانه نكنيد.

3. اعضا و جوارح انسان در برابر گفتار، كردار و پندار انسان مسئول اند (پس مراقب باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 82

قرآن كريم در آيه ي سي و هفتم سوره ي اسراء با دعوت به فروتني و نكوهش تكبّرورزي مي فرمايد:

37. وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا

و در زمين، با سرمستي و تكبّر راه مرو؛ [چرا] كه تو زمين را نمي شكافي، و در بلندي به كوه ها نمي رسي.

نكته ها و اشاره ها:

1. متكبران در هنگام راه رفتن با گردن كشي و

برتري جويي گام برمي دارند تا ديگران را از رفت و آمد خود آگاه سازند.

قرآن اين حالات را نمي پسندد و به افراد متكبّر اشاره مي كند كه شما آن قدر كوچك هستيد كه هر چقدر گردن فرازيد، چند سانتي متر بزرگ تر مي شويد ولي قد شما به اندازه ي كوه ها هم نمي رسد. اين در حالي است كه خود كوه ها هم در برابر جهان هستي بسيار كوچك هستند.

يكي قطره باران ز ابري چكيد

خجل شد چو پهناي دريا بديد

كه جايي كه درياست من كيستم

گر او هست حقّا كه من نيستم (سعدي)

2. قرآن كريم براي نشان دادن خطر تكبّر، كه يك حالت دروني است، مستقيماً آن را مورد بحث قرار نداده، بلكه بر نمودهاي ظاهري آن انگشت گذاشته است تا بگويد كه تكبّر در ساده ترين مظاهر آن نيز ناپسند است.

3. تكبّر صفتي ناپسند است كه از بيگانگي از خدا، فريب دادن خود، تصوير نادرست از خود داشتن و پيروي از شيطان سرچشمه مي گيرد. تكبّر در همه ي مظاهر آن محكوم است و اين آيه به تكبر در راه رفتن اشاره كرده است.

4. پيشوايان اسلام در عمل فروتني را آموزش مي دادند. پيامبر صلي الله عليه و آله بر روي زمين مي نشست و غذاي ساده مي خورد و از گوسفند شير مي دوشيد و اجازه نمي داد كسي در ركاب او پياده بيايد. امام علي عليه السلام نيز براي منزل

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 83

خويش آب مي آورد و گاهي خانه را جارو مي كرد. «1» همه ي اين ها آموزه هاي فروتني و دوري از تكبّر است.

تواضع كند هوشمندِ گزين

نهد شاخ پر ميوه سر بر زمين (سعدي)

5. خودبيني و خوپسندي و تكبر

از كجا سرچشمه مي گيرد:

امام عارفان در اين مورد مي نويسند:

دخترم!

عجُب و خودپسندي از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است.

اگر اندكي به عظمت خلقت به اندازه اي كه تاكنون بشر با همه ي پيشرفت علم به شمّه اي از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه ي منظومه هاي شمسي و كهكشان ها را ادراك مي كند و عظمت خالق آنها را اندكي مي فهمد و از عجب و خودبيني و خودپسندي خود اظهار خجلت و احساس جهالت مي نمايد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. فروتن باشيد و تكبّر نورزيد.

2. متكبّران با همه ي توانايي شان از مخلوقات (زميني) خدا هم كوچك ترند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 84

قرآن كريم در آيات سي و هشتم و سي و نهم سوره ي اسراء به ناپسندي محرّمات شرعي و حكمت آميز بودن آنها اشاره مي كند و با نفي مجدد شرك مي فرمايد:

38 و 39. كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً* ذلِكَ مِمَّآ أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً ءَاخَرَ فَتُلْقَي فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً

همه اين [ها] گناهش نزد پروردگارت ناخوشايند است.* اين [ها]، از آن حكمت [ها و بينش هاي]- ي است كه پروردگارت به سوي تو وحي كرده است؛ و هيچ معبود ديگري را با خدا قرار مده، كه سرزنش شده [و] رانده شده، در جهنّم افكنده شوي!

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات بيست و دوم تا سي و هفتم سوره ي اسراء به چند امر ناپسند و قانون و اصل الهي در مورد آنها اشاره كرده است؛ اين امور عبارت اند از: شرك، بي ادبي نسبت به پدر و مادر، ندادن حقوق خويشاوندان و نيازمندان، اسرافكاري، بُخل ورزي، زياده روي در بخشش، فرزندكُشي، زناكاري، قتل، خوردن مال

يتيم، كم فروشي و پيروي از غير علم و تكبّر.

2. در اين آيه ي واژه ي «مكروه» كه به معناي ناپسند است، به گناهان بزرگ هم گفته شده است؛ پس اين واژه در اين جا به معناي مكروه اصطلاحي فقهي نيست كه مرتبه اي پايين تر از حرام است.

3. آيه ي دوم به قوانين و احكام حكمت آميز قرآن كه در آيات پيشين بيان شد، اشاره مي كند. قوانين و احكام مورد اشاره، يا همان مطالبي است كه در اين جا ذكر شده و يا كل سخنان حكمت آميزي است كه از آيه ي نهم تا سي و هفتم سوره ي اسراء بيان گرديد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 85

4. «حكمت» در اصل به معناي منع چيزي براي اصلاح آن است و به اسرار و فلسفه ي احكام و دلايل عقلي كه در سنت بيان شده حكمت مي گويند و حكيم كسي است كه كارهاي او براساس علم و عقل استوار است؛ و در مجموع، حكمت همان «بينش» است.

اين قوانين و احكام الهي همان طور كه از وحي سرچشمه مي گيرند، مورد تأييد خرد انسان نيز هستند و عقل آدمي درك مي كند كه شرك، قتل، عهدشكني، آزار پدر و مادر و زناكاري اعمالي ناپسندند. «1»

برخي مفسران نيز برآن اند كه واژه ي حكمت اشاره به آن است كه اين احكام در همه ي اديان وجود داشته و قابل نسخ نيست؛ پس اين ها از محكمات قرآن به شمار مي آيد. «2»

البته اين دو تفسير با هم قابل جمع است و منافاتي ندارد كه واژه ي حكمت اشاره به هر دو مطلب باشد.

5. اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و از آن جا كه احتمال شرك درباره ي او

منتفي است، روشن مي شود كه مقصود مردم هستند و اين گونه هشدارها و خطاب ها در قرآن زياد است.

6. شرك سه ثمره ي شوم دارد:

الف) انسان مشرك مورد سرزنش ديگران قرار مي گيرد؛

ب) انسان مشرك از درگاه خدا رانده مي شود؛

ج) فرجام مشركان جهنّم است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 86

آموزه ها و پيام ها:

1. گناه مورد پسند و رضايت خدا نيست.

2. خدا برخي حكمت ها را در سوره ي اسراء وحي كرده است (كه در نزد خرد انساني و اديان الهي سابقه دارد).

3. شرك نورزيد كه انسان را خوار مي سازد و گرفتار عذاب مي كند (به خلاف توحيد كه انسان را با عزّت و بهشتي مي گرداند).

***

شرك، خرافه اي بيش نيست

قرآن كريم در آيه ي چهلم سوره ي اسراء به تهمت هاي خرافي مشركان نسبت به خدا و فرشتگان اشاره مي كند و مي فرمايد:

40. أَفَأَصْفَيكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلئِكَةِ إِنثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً

و آيا پروردگارتان شما را به (داشتن) پسران ويژه ساخت، و (خودش) دختراني از فرشتگان بر گرفت؟! يقيناً شما سخن بزرگي مي گوييد!

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان عصر جاهليت از دختر متنفر بودند و پسران را دوست مي داشتند و در همان حال معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند.

قرآن كريم در اين آيه با اشاره به اين افكار خرافي، به مشركان اشكال مي كند كه اگر نظر شما اين گونه است، پس چرا دختران را سهم خدا و پسران را سهم خودتان قرار مي دهيد؟!

اگر واقعاً راست مي گوييد، شما بايد سهم بهتر (به گمان خودتان، يعني پسران) را براي خدا قرار دهيد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 87

2. فرزند پسر و دختر هر دو از مواهب الهي هستند و از نظر ارزش انساني و استعداد تكامل معنوي با هم ديگر تفاوت ندارند؛ چون حقيقت انساني كه روح اوست مجرد از عوارض جسماني و جنسيت است و اصولًا ارزش انسان ها به علم، تقوا و صفات عالي انساني است، نه به جنس مرد يا زن بودن؛ اما قرآن كريم در اين آيه بر اساس عقايد مشركان با آنان استدلال مي كند و مي فرمايد:

«اگر شما واقعاً به عقايد خرافي خود در برتري پسران پايبند هستيد باز هم در مورد فرشتگان كه دختر خدا مي دانيد، اشتباه مي كنيد.» و بدين ترتيب مشركان را با منطق خودشان محكوم مي سازد. «1»

3. عقايد خرافي مشركان، كفرآميز و تهمت هاي بزرگي است كه از چند جهت بي پايه است:

الف) خدا جسم نيست و عوارض جسماني و نياز به فرزند ندارد.

ب) اعتقاد به دختر بودن فرشتگان بي اساس است؛ چون آنها مجرد هستند و دختر و پسر بودن از عوارض جسم انساني است.

پس اين تهمت ها هم اهانت به خدا و هم اهانت به فرشتگان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان بي منطق چيزهايي را كه خود دوست نداشتند، به خدا نسبت مي دادند (شما اين گونه نباشيد).

2. پندار برتري پسر بر دختر، يك عقيده ي خرافي شرك آميز است.

3. فرشتگان را دختران خدا ندانيد، كه تهمت بزرگي است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 88

خداي متعال در آيه ي چهل و يكم سوره ي اسراء به كاركردهاي مختلف قرآن و واكنش هاي متفاوت در برابر آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

41. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُواْ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً

و بيقين در اين قرآن، (حقايق را) به گونه هاي مختلف بيان كرديم تا متذكّر شوند؛ و [لي آنان را (به خاطر لجاجتشان) جز نفرت نمي افزايد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «صَرَّف» در اصل به معناي تغيير دادن و دگرگون ساختن است. اين تعبير اشاره دارد كه بيانات قرآن گاهي به صورت استدلال منطقي يا دلايل فطري و گاهي به صورت تهديد يا تشويق است.

يعني قرآن از هر دري وارد شده تا چراغ توحيد را در دل مشركان بيفروزد، اما گروهي آن قدر متعصب و كوردل هستند كه نه تنها اين بيانات آنها را به حقيقت نزديك نمي سازد، بلكه بر نفرتشان مي افزايد.

2. قرآن تأثيرات مختلفي در افراد دارد؛ يعني آيات قرآن هم چون باران است كه بر همه ي زمين ها و افراد فرود مي آيد، اما برخي كه زمينه ي مساعد دارند از آن استفاده مي كنند و برخي افراد لجوج و متعصب كه منافعشان به خطر مي افتد، از آن ناراحت مي شوند. آري؛ هميشه مردم در برابر سخن حق دو دسته مي شوند، گروهي از آن خشنود و بهره مند و گروهي از آن ناراحت مي شوند.

باران كه در لطافت طبعش ملال نيست

در باغ لاله رويد و در شورزار خَس

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن در افراد متفاوت تأثيرات مختلفي دارد.

2. براي مسائل تربيتي و تبليغي از استدلال ها و راه هاي مختلف بهره جوييد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 89

قرآن كريم در آيات چهل و دوم و چهل و سوم سوره ي اسراء به دليل توحيد و بطلان شرك و پاكي خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

42 و 43. قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْاْ إِلَي ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا* سُبْحنَهُ وَتَعلَي عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبِيراً

بگو: «اگر (بر فرض) آن چنان كه مي گويند با او (خدايان و) معبوداني بود، در اين صورت حتماً به سوي خداوندِ تخت (جهانداري) راهي مي جستند.

* او منزّه است و از آنچه مي گويند، با برتري بزرگي والاتر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد آيه ي اول دو ديدگاه تفسيري وجود دارد:

الف) برخي مفسران اين آيه را اشاره به «دليل تمانع» مي دانند؛ يعني آيه مي فرمايد: اگر در جهان معبودان ديگري بود، تلاش مي كردند قلمرو و حكومت خود را گسترش دهند و به عرش اعلا «1» راهي يابند و بر آن مسلّط شوند و در نتيجه، تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حكومت در مي گرفت؛ «2» حال كه چنين تنازعي نيست، ثابت مي شود كه معبود ديگري با خدا نيست و خدا يگانه است.

ب) برخي ديگر از مفسران گفته اند كه معناي آيه آن است كه اگر در جهان

معبودان ديگري جز خدا بودند، تلاش مي كردند در پيشگاه خدا تقرّب جويند؛ در حالي كه بت ها از اين امر عاجزند؛ پس اين ها چگونه مي توانند وسيله ي تقرّب شما شوند.

البته تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 90

2. در آيه ي دوم بيان شده كه

اولًا، خدا از اين نقايص و نسبت هاي نارواي مشركان منزّه است؛

ثانياً، او از آنچه اين ها مي گويند، برتر است؛

ثالثاً، او از آنچه آنان مي گويند، والاتر و بزرگ تر است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا يگانه است و هيچ شريكي ندارد.

2. آنچه مشركان مي گويند مناسب مقام خدا نيست.

3. رهبران الهي و مبلغان ديني با مشركان بحث كنند و دلايل بطلان شرك را بيان نمايند.

***

همه تسبيح گوي خدايند

قرآن كريم در آيه ي چهل و چهارم سوره ي اسراء به تسبيح عمومي موجودات و عدم درك آنها توسط انسان ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

44. تُسَبِّحُ لَهُ السَّموتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْ ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً

آسمان هاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند، تسبيح او مي گويند؛ و هيچ چيزي نيست جز آن كه به ستايش او، تسبيح مي گويد؛ و ليكن تسبيح آنها را به طور عميق نمي فهميد؛ براستي كه او بردبار [و] بسيار

آمرزنده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد تسبيح «2» گويي آسمان ها «3» و زمين و همه ي موجودات جهان،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 91

دانشمندان و مفسران چند ديدگاه دارند:

الف) اين كه مقصود از تسبيح موجودات، همان تسبيح با الفاظ باشد؛ يعني همه ي موجودات جهان داراي شعور هستند و حمد و تسبيح الهي را زمزمه مي كنند، هر چند اين زمزمه متناسب با عالم آنهاست و ما آن را نمي شنويم. «1»

ب) مقصود از تسبيح موجودات، همان زبان حال آنهاست؛ يعني آنها به صورت حقيقي (نه مجازي) حمد و تسبيح خدا مي گويند، اما با زبان حال، نه الفاظ.

يعني تسبيح جز به معناي پاك شمردن خدا از عيوب نيست و ساختمان منظم اين جهان به ما مي گويد كه آفريننده ي آن از هر گونه نقصي مبرّاست و حمد جز ستايش و بيان صفات كمال خدا نيست و نظام جهان با زبان حال از صفات كمال و علم و قدرت او سخن مي گويد.

ج) اين كه مقصود از تسبيح موجودات، تركيبي از زبان «حال» و «قال» و تكوين و تشريع است.

يعني برخي موجودات هم چون انسان ها با زبان و الفاظ حمد و تسبيح او مي گويند و همه ي ذرات هستي با زبان حال از عظمت و قدرت خدا سخن مي گويند. «2» هر موجودي با زبان مخصوص خود گواهي به پاكي و ستايش خدا مي دهد. «3»

به ذكرش هر چه بيني در خروش است

دلي داند در اين معنا كه گوش است

نه بلبل برگلش تسبيح خواني است

كه هر خواري به تسبيحش زباني است (سعدي)

البته به نظر مي رسد كه ديدگاه سوم، جامع ديدگاه اول و دوم است و مانعي ندارد كه مقصود آيه همين معنا باشد.

2. «فقه» به معناي درك عميق مطلب است و در اين آيه اشاره شده كه شما تسبيح موجودات را به صورت عميق درك نمي كنيد، نه اين كه اصلًا درك نكنيد؛ يعني شما صداي تسبيح موجودات را نمي شنويد، چون انسان ها فقط طول موج هاي محدودي از صداها را مي شنوند و بسياري از امواج راديويي و صداهاي اطراف خود را نمي شنوند؛ و يا اين كه جلوه هاي تسبيح و حمد الهي را در موجودات كاملًا درك نمي كنيد.

كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند

نه همه مستمعي فهم كند اين اسرار (سعدي)

3. در برخي احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:

لباس انسان نيز تسبيح خدا مي گويد (و خدا را بر پاكي مي ستايد) و هنگامي كه كثيف وآلوده شود، تسبيح آن قطع مي شود. «1»

و در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام نقل شده كه در مورد آيه ي مورد نظر فرمودند:

حتي ديواري كه شكافته مي شود و صدايي از آن به گوش مي رسد،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 93

همان تسبيح اوست. «1»

البته ظاهراً مقصود از اين احاديث بيان تسبيح تكويني و به زبان حال است كه پاكي لباس نشانه ي پاكي خداست و صداي ديوار نيز جلوه اي از قدرت و حكمت خدا در نظام آفرينش است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. در جهان هستي زمزمه و غوغايي برپاست و همه ي موجودات به زبان حال و قال مشغول حمد و تسبيح خدايند.

2. انسان ها درك عميقي از باطن جهان، جلوه ها و صداهاي موجودات آن ندارند.

3. زبان موجودات جهان را منحصر به زبان ظاهري ندانيد كه در باطن جهان غوغايي برپاست.

***

خداي متعال در آيات چهل و پنجم و چهل و ششم سوره ي اسراء به واكنش كافران در برابر حقايق قرآن و موانع شناخت آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

45 و 46. وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً* وَجَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي ءَاذَانِهِمْ وَقْراً وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْاْ عَلَي أَدْبرِهِمْ نُفُوراً

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 94

و هنگامي كه قرآن را مي خواني، بين تو و بين كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند، مانعي پوشيده (و پوشاننده) قرار مي دهيم؛* و (بر اثر گناهانشان) بر دل هاي آنان پرده ها مي افكنيم، كه (در نتيجه) آن را به

طور عميق نفهمند؛ و در گوش هاي آنان سنگيني [قرار مي دهيم . و هنگامي كه پروردگارت را در قرآن به يگانگي اش ياد مي كني، در حال نفرت، با عقب گردشان روي بر مي تابند.

شأن نزول:

اين گونه روايت كرده اند كه گروهي از مشركان پيامبر صلي الله عليه و آله را شب ها به هنگام تلاوت قرآن و نماز در كنار كعبه آزار مي دادند و حتي او را با سنگ مي زدند. آيه ي فوق فرود آمد و خبر داد كه خدا مانعي ايجاد كرده كه نتوانند او را آزار دهند. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه از «حجاب مَستُور» سخن گفته شد؛ يعني مانعي پوشيده كه ديده نمي شود بر قلب و دل مشركان افكنده شده؛ مانع كينه، دشمني و حسادت كه ديده نمي شود ولي هم چون پرده ي ضخيمي ميان آنان و حقايق كشيده شده است. «2»

و يا منظور حجاب پوشاننده است كه مانع ديدن شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله مي شود «3» و يا مقصود پوشيده بودن حقايق پشت اين حجاب است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 95

البته مانعي نيست كه مقصود آيه هر سه معنا باشد.

2. در اين آيات سه مانع عمده ي شناخت بيان شده است كه در درون كافران تأثير مي گذارد و مانع فهم حقايق قرآن مي شود:

الف) حجاب كينه ها، حسادت ها، دشمني ها و تعصب ها كه بر عقل آنها پرده مي افكند و مانع ديدن شخصيت والاي پيامبر صلي الله عليه و آله و درك عظمت گفتار او مي شد.

ب) پرده ي جهل و تقليد كوركورانه كه بر دل هاي آنها

افتاده بود و مانع فهم عميق قرآن مي شد.

ج) ابزار شناخت (گوش) آنها كُند و سنگين شده بود، به طوري كه از شنيدن سخنان حق نفرت داشتند. «1»

3. نتايج اين موانع سه گانه آن شد كه مشركان:

اولًا، از شنيدن سخنان حق فرار مي كردند و به ويژه، هنگامي كه سخن از توحيد به ميان مي آمد، نفرت پيدا مي كردند و روي برمي گرداندند.

و ثانياً، به پيامبر صلي الله عليه و آله تهمت سحر و جنون مي زدند كه در آيات بعد به آنها اشاره خواهد شد.

4. اگر كسي بخواهد راه مستقيم حق را بپويد و از انحراف و گمراهي در امان بماند، بايد قبل از هر چيز در اصلاح خويش و تهذيب نفس بكوشد و دل و روح خود را از آلودگي ها پاك كند تا حقايق در آن جلوه گر شود.

5. اين حجاب ها و موانع نتيجه ي اعمال و گناهان مشركان است ولي در اين آيه حجاب ها به خدا نسبت داده شده است؛ زيرا وجود و خاصيت هر چيزي در نهايت از ناحيه ي خداست. اين به معناي جبر نيست؛ چون خود انسان با خلافكاري، اين حجاب را بر قلب و دل و گوش خويش مي افكند.

6. مشركان از شنيدن نداي توحيد وحشت داشتند و با نفرت فرار

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 96

مي كردند؛ به خاطر آن كه شرك زير بناي عقايد، نظام اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي شان بود و اگر نظام توحيدي حاكم مي شد همه چيز در هم مي ريخت و منافع مشركان استثمارگر از بين مي رفت.

7. در برخي روايات تاريخي

آمده است، هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله با صداي بلند «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» مي گفت، مشركان قريش فرار مي كردند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خواندن قرآن، مانعي بر ديدگان مخالفان مي افكند.

2. ابزارهاي شناخت هم چون گوش و دل، گاهي گرفتار حجاب و مانع مي شود و حقايق را عميقاً درك نمي كند.

3. كافران از نداي توحيد وحشت و نفرت دارند و از آن فرار مي كنند.

4. با قرائت قرآن، كافران را از خود دور سازيد.

***

شبهات مخالفان

قرآن كريم در آيات چهل و هفتم و چهل و هشتم سوره ي اسراء به تهمت هاي مشركان نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

47 و 48. نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَي إِذْ يَقُولُ الظلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُوراً* انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا

هنگامي كه به (سخنان) تو گوش فرا مي دهند، ما داناتريم كه به چه [منظور] بدان گوش فرا مي دهند؛ و (نيز ما بهتر مي دانيم) هنگامي كه آنان رازگويي مي كنند، آنگاه كه ستمگران مي گويند: « (شما) جز از مردي جادو زده، پيروي نمي كنيد.»* بنگر چگونه براي تو مَثَل ها زدند؛ و گمراه شدند، و (در نتيجه) قدرتِ (پيدا كردنِ) هيچ راهي را ندارند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 97

شأن نزول:

روايت شده كه ابو سفيان، ابو جهل و ديگر سردم داران كفر، گاهي به سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله گوش مي دادند و هر كدام چيزي مي گفتند: برخي او را ديوانه و برخي كاهن و برخي شاعر معرفي مي كردند.

آيه ي فوق به دنبال اين سخنان فرود آمد و به آنان هشدار داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از آگاهي خدا از شنيده هاي مشركان، يا آن است كه خدا مي داند مشركان با چه انگيزه اي به سخنان تو گوش مي دهند «2» و يا آن كه خدا مي داند به چه وسيله اي به سخنان تو گوش مي دهند. «3»

البته مانعي ندارد كه آيه به هر دو معنا اشاره داشته باشد.

2. در اين آيه، بنابر تفسير اول، اشاره شده كه مشركان براي درك حقايق به پيامبر صلي الله عليه و آله گوش نمي دادند، بلكه هدفشان بهانه جويي، ريشخند كردن، تهمت زدن و اخلالگري بود.

3. «مَسحُور» يا به معناي سحر شده است، يعني مشركان مي خواستند بگويند كه: جادوگران در فكر پيامبر صلي الله عليه و آله نفوذ و او را جادو كرده اند و يا به معناي «ساحر» و سحر كننده است، يعني مشركان به خاطر نفوذ فوق العاده ي كلام پيامبر صلي الله عليه و آله به او نسبت جادوگري مي دادند. «4»

اما همه ي اين تهمت ها باطل بود؛ چرا كه پيامبر معجزه ي قرآن كريم را داشت كه نشانه ي عقل و درايت او بود، در حالي كه سحر باطل شدني است.

تفسير قرآن مهر

جلد دوازدهم، ص: 98

آموزه ها و پيام ها:

1. هشدار آيه ي اول به مخالفان پيامبر صلي الله عليه و آله آن است كه خدا از شنيده ها و گفته هاي مخفيانه ي شما هم آگاه است (پس مراقب گفتار و رفتار خود باشيد).

2. مخالفان بي منطق به رهبران الهي تهمت سحر مي زنند.

3. گمراهان، قدرت انتخاب راه صحيح را ندارند.

4. گفتارها و حالات و تهمت هاي مشركان را زير نظر داشته باشيد.

***

قرآن كريم در آيات چهل و نهم و پنجاهم سوره ي اسراء به يكي از اشكالات مشركان نسبت به امكان معاد پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

49 و 50. وَقَالُواْ أَءِذَا كُنَّا عِظَاماً وَرُفتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً* قُلْ كُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِيداً

و گفتند: «آيا هنگامي كه، استخوان و (پوسيده) پراكنده شديم، آيا حتماً ما با آفرينش جديدي برانگيخته مي شويم؟!»* بگو: «سنگ باشيد يا آهن،

نكته ها و اشاره ها:

1. اشكال مشركان در مورد معاد جسماني بود، كه چگونه اين جسم انسان پس از متلاشي شدن دو باره جمع مي شود و لباس حيات مي پوشد.

2. در اين آيات به صورت دليل اولويت به مشركان پاسخ داده شده است؛ يعني مي فرمايد: شما گمان مي كنيد كه استخوان پوسيده و خاك شده نمي تواند دو باره جمع شود و حيات مجدد پيدا كند.

اما بدانيد كه اگر پس از مردن به سنگ يا آهن يا هر مخلوقي كه در نظر شما از آنها محكم تر باشد، تبديل شويد، باز هم خدا قادر است شما را زنده كند، پس به طريق اولي مي تواند استخوان پوسيده و خاك شده را حيات مجدد ببخشد.

3.

مثال به سنگ و آهن براي آن است كه خاك ريشه ي حيات موجودات زنده است و گياهان از خاك مي رويند، اما فاصله سنگ و آهن با حيات بيش تر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 99

است و معمولًا گياهان از دل سنگ و آهن بر نمي خيزند. اما بايد توجه داشت كه اين ها در برابر قدرت خدا ناچيز است و در نهايت اين سنگ ها و آهن ها نيز فرسايش مي يابند و به خاك تبديل مي شوند و مي توانند منشأ حيات شوند؛ پس در قابليت موضوع معاد و امكان آن شك نكنيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. به شبهات مخالفان درباره ي معاد، پاسخ دهيد.

2. هر چه باشيد و در دل هر سنگ و آهني قرار گيريد، باز هم در قيامت برانگيخته مي شويد (پس براي آن روز آماده شويد).

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و يكم و پنجاه و دوم سوره ي اسراء به دو اشكال مشركان در مورد فاعل و زمان معاد پاسخ مي دهد و با اشاره به برخي ويژگي هاي رستاخيز مي فرمايد:

51 و 52. أَوْ خَلْقاً مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَي هُوَ قُلْ عَسَي أَن يَكُونَ قَرِيباً* يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا

يا آفريده اي، از آنچه در سينه هاي شما بزرگ است، (باز هم خدا شما را پس از مرگ بر مي انگيزد)؛ پس

بزودي مي گويند: «چه كسي ما را باز مي گرداند؟!» بگو: «كسي كه نخستين بار شما را آفريد.» پس بزودي سرهايشان را (از روي تمسخُر) به سوي تو تكان مي دهند! و مي گويند:

«آن چه زماني است؟!» بگو: «شايد كه نزديك باشد!* (همان) روزي كه شما را فرا مي خواند؛ پس در حال ستايش او، (دعوتش را) مي پذيريد؛ و مي پنداريد كه جز اندكي (در دنيا و برزخ) درنگ نكرده ايد.»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 100

نكته ها و اشاره ها:

1. مخالفان در فاعل معاد اشكال مي كردند و اشاره مي كردند كه چه كسي توانايي جمع آوري استخوان هاي پوسيده و زنده كردن آنها را دارد.

و قرآن پاسخ مي دهد، همان كسي كه اولين بار شما را آفريد، مي تواند دوباره شما را زنده كند؛ «1» چراكه آفرينشِ نخستين بي سابقه بوده و از آفرينشِ مجدد مشكل تر است.

2. اشكال دوم مخالفان در مورد زمان رستاخيز است كه با تعجب و با تكان دادن سر مي گفتند: چه زماني قيامت فرا مي رسد.

يعني اگر بر فرض از اشكال به فاعليت و قابليت معاد صرف نظر كنيم، اما اين وعده ي دور و درازي است كه تأثيري در زندگي ما ندارد.

قرآن به اين اشكال هم پاسخ داد كه وعده ي قيامت نزديك است؛ چرا كه مجموعه ي عمر اين جهان، هر چه باشد، در برابر زندگي سراي ديگر لحظه اي زودگذر است.

3. از تعبيرات اين آيه و آيات ديگر قرآن استفاده مي شود كه زمان قيامت جز براي خدا مشخص نيست و حتي پيامبر صلي الله عليه و آله نيز با احتمال از آن سخن

مي گويد؛ چون علم به زمان قيامت مخصوص خداست. البته مخفي بودن زمان رستاخيز فوايد تربيتي دارد و از گناه زياد جلوگيري مي كند.

4. مفسران در مورد آيه ي اخير دو ديدگاه دارند: برخي آن را اشاره به كوتاهي زمان دنيا و برخي اشاره به كوتاهي زمان برزخ دانسته اند. «2»

اما اين دو تفسير قابل جمع است و ممكن است آيه به كوتاهي هر دو زمان اشاره داشته باشد؛ يعني روز رستاخيز آن قدر طولاني است كه عمر انسان در دنيا و مدت برزخ او، در برابر آن بسيار كوتاه است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 101

آموزه ها و پيام ها:

1. در مورد شبهات مخالفان نسبت به معاد حسّاس باشيد و به آنها پاسخ مناسب دهيد.

2. خداي آفريننده ي شما، بار ديگر مي تواند مردم را زنده گرداند.

3. رستاخيز دور نيست (پس آماده باشيد).

4. در هنگام رستاخيز، سخن انسان در برابر خدا و ديد او نسبت به زمان عوض مي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و سوم سوره ي اسراء مردم را به گفتمان نيكو فرا مي خواند و با هشدار در مورد تفرقه افكني شيطان مي فرمايد:

53. وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطنَ كَانَ لِلْإِنسنِ عَدُوّاً مُّبِيناً

و به بندگانم بگو: «آن (سخني) كه نكوتر است بگويند.» كه شيطان، ميان آنان وسوسه (و فساد) مي كند؛ [چرا] كه شيطان براي انسان دشمني آشكار است.

شأن

نزول:

روايت شده كه مشركان مكه ياران پيامبر صلي الله عليه و آله را آزار مي دادند و هنگامي كه فشار آنها زياد مي شد مؤمنان به پيامبر صلي الله عليه و آله اصرار مي كردند كه به آنان اجازه ي جهاد بدهد و حضرت مي فرمود: هنوز چنين دستوري به من داده نشده و اين آيه بدين مناسبت فرود آمده است. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 102

نكته ها و اشاره ها:

1. «بندگان» در اين آيه، همان مؤمناني هستند كه در مكه به پيامبر صلي الله عليه و آله ايمان آورده بودند ولي به خاطر تهمت هاي مشركان به پيامبر صلي الله عليه و آله ولجاجت آنها، ممكن بود برخورد تندي پيدا كنند؛ از اين رو قرآن به آنان آموزش مي دهد كه با روش صحيح و سخن نيكو با مخالفان صحبت كنيد تا شيطان نتواند در دل شما به طور مرموز نفوذ كند و به فسادگري بپردازد و روابط شما با مخالفان را تيره، و مردم را از اسلام دور كند. «1»

2. «نَزغ» به معناي ورود در كاري با قصد فسادگري است. اين تعبير اشاره دارد كه شيطان بين مؤمنان يا ميان آنها و مخالفان به وسوسه گري و فسادانگيزي مشغول مي شود. «2»

3. هر كس به خدا منسوب است و خود را بنده ي او مي داند، بايد با مردم و مخالفان به بهترين صورت سخن بگويد؛ يعني با بهترين روش و بهترين محتوا و با رعايت فضايل اخلاقي و روش هاي انساني گفت وگو كند. «3»

آري؛ اصل گفتمان نيكو، پايه ي هر گونه مناظره،

بحث، دعوت مخالفان و گفت وگوي تمدن ها و تديّن ها به شمار مي آيد.

4. آيه ي 83 سوره بقره ي نيز مشابه اين آيه است. در حديثي از امام باقر عليه السلام در مورد آيه روايت شده كه فرمودند:

به مردم بهترين چيزي را بگوييد كه دوست داريد به شما بگويند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 103

آموزه ها و پيام ها:

1. گفتمان نيكو، اساس هر گونه گفت وگو با مردم و مانع نفوذ شيطان است.

2. شيطان، دشمني و فسادگري خود را از طريق گفت وگوي نامطلوب شما با هم ديگر، اعمال مي كند.

3. سخنان نيكو بگوييد تا گرفتار دام شيطان نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و چهارم سوره ي اسراء با اشاره به آگاهي و اراده ي خدا، قلمرو وظيفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله را مشخص ساخته، مي فرمايد:

54. رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ أَرْسَلْنكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا

پروردگارتان به (حالات) شما داناتر است؛ اگر بخواهد (و شايسته باشيد)، بر شما رحمت مي آورد؛ و اگر بخواهد، (و مستحق باشيد) شما را عذاب مي كند؛ و تو را بر آنان به عنوان كارساز (و نگهبان) نفرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به مؤمنان مي گويد كه خدا از اعمال و نيّت هاي شما آگاه تر است، اگر بخواهد شما را به خاطر گناهانتان مجازات مي كند و اگر بخواهد مشمول رحمت مي سازد. «1»

2. در اين آيه به پيامبر صلي الله عليه

و آله دل داري داده شده است كه از ايمان نياوردن مشركان ناراحت نباش، تو وكيل آنها نيستي، تنها وظيفه ي تو ابلاغ آشكار پيام الهي است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 104

حال اگر كسي به حق ايمان آورد بهتر است، و گرنه زياني به تو نخواهد رسيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از همه آگاه تر است و بهتر مي داند كه با بندگان شايسته و غيرشايسته ي خود چگونه رفتار كند.

2. وظيفه ي رهبران الهي، كارسازي و وكالت بر مردم نيست (بلكه فقط پيام رسان الهي هستند).

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و پنجم سوره ي اسراء با اشاره به موجودات آسماني و زميني، به برتري برخي پيامبران اشاره مي كند و مي فرمايد:

55. وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّموتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً

و پروردگارت به (حال) كساني كه در آسمان ها و زمين هستند، داناتر است؛ و بيقين برخي پيامبران را بر برخي [ديگر] برتري داديم؛ و به داود، «زبور» داديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي از مشركان ايراد مي گرفتند كه آيا خدا كس ديگري غير از محمد يتيم را نداشت كه به نبوّت برگزيند و خاتم پيامبران سازد.

اين آيه به اين اشكال اين گونه پاسخ داده كه خدا به احوال همه ي موجودات و پيامبران آگاه تر است و بر اساس آگاهي از فضايل آنهاست كه برخي را بر برخي ديگر برتري داده است.

2. اين

آيه از ميان پيامبران به داود و از ميان كتاب ها به زبور اشاره كرده است؛ زيرا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 105

اولًا، در زبور داود، خبر از حكومت صالحان بر زمين داده شده بود «1» و پيامبر صلي الله عليه و آله مصداق بارز آن بود.

ثانياً، بدين مطلب اشاره كرد كه ارزش و افتخار داود به ثروت و حكومت او نبود، بلكه به زبور او بود و همين گونه در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله داوري مي شود كه قرآن اعجازآميز را دارد.

ثالثاً، زبور داود مجموعه اي از نيايش ها و گفتارهاي نيكو بود كه در آيات قبل بدان اشاره شد.

رابعاً، برخي يهوديان مي گفتند بعد از تورات كتاب ديگري فرود نمي آيد، ولي زبور داود نقض اين سخن بود.

البته مانعي ندارد كه تمام اين موارد دليل اشاره به زبور داود باشد.

3. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

بزرگان پيامبران پنج نفر هستند كه رسولان اولو العزم به شمار مي آيند و محور بقيه ي پيامبران اند. آنها، نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد صلي الله عليه و آله هستند. «2»

و در احايث ديگر روايت شده كه پيامبر اسلام از تمام پيامبران و رسولان پيشين برتر است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 106

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا بر اساس آگاهي از احوال پيامبران، برخي را برتري داده

و به داود زبور داده است.

2. همه ي پيامبران در يك درجه نيستند، به برخي از آنان كتاب ها و امتيازات ويژه اي داده شده است.

3. همه ي پيامبران را در يك سطح ندانيد.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و ششم و پنجاه و هفتم سوره ي اسراء به ناتواني معبودان مشركان و نيازمندي آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

56 و 57. قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا* أُوْلئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً

بگو: «كساني را بخوانيد كه غير از او (معبود خود) مي پنداريد، و (لي آنان اختيارِ) برطرف كردن زيان از شما، و (اختيار) هيچ تغييري را ندارند.»* آن (معبود) اني كه (مشركان آنان را) مي خوانند، (خود) به سوي پروردگارشان تقرّب مي جويند (تا بدانند) كداميك از آنان نزديك ترند؛ و به رحمت او اميدوارند؛ و از عذاب او مي ترسند؛ [چرا] كه عذاب پروردگارت، بيم داده شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «زَعَمْتُم» در اصل به پندار نادرست گفته مي شود و در قرآن معمولًا براي نكوهش به كار رفته است. «1»

اين تعبير اشاره به آن است كه پرستش غير خدا، بر اساس اين پندار نادرست است كه مشركان خيال مي كنند آنان معبودي در كنار خدا هستند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 107

2. «كَشف» در اصل به معناي

كنار زدن پرده يا لباس است و اين تعبير در مورد برطرف ساختن بيماري و اندوه به كار مي رود؛ يعني گويي ناراحتي ها هم چون پرده اي بر جان انسان مي افتد و چهره ي سلامت را مي پوشاند.

3. پرستش معبودها يا به خاطر جلب منفعت است و يا براي دفع زيان، اما اين بت ها و معبودان نه مي توانند مشكل و ناراحتي كسي را برطرف سازند و نه مي توانند دگرگوني مثبتي براي كسي ايجاد كنند و مشكل كسي را كم كنند.

4. مقصود از معبودهاي غير خدا در اين آيه، معبودهاي عاقل، هم چون فرشتگان و مسيح عليه السلام هستند «1» كه خود در هنگام مشكلات به درگاه الهي روي مي آورند و به سوي او تقرّب مي جويند.

5. مقصود از تعبير «ايُّهم اقرَب»، يا آن است كه هر كدام از اين فرشتگان كه به خدا نزديك ترند، بيش تر به درگاه او مي روند و يا آن است كه هر كدام از فرشتگان و اولياي الهي به خدا تقرّب مي جويند تا بدانند كدام يك از آنان نزديك ترند، يا در تقرّب به خدا بر هم ديگر سبقت مي جويند. «2»

6. «وَسيله» در اصل به معناي نزديكي جُستن است و يا چيزي كه باعث نزديكي مي شود و يا نتيجه اي كه از نزديكي به خدا حاصل مي گردد؛ پس اين واژه شامل هر گونه كار نيك و صفت برجسته و شفاعت پيامبران و اولياي الهي مي شود؛ چراكه همه ي اين ها موجب نزديكي به خداست. «3»

7. اميرالمؤمنين علي عليه السلام بهترين وسيله هايي را كه بندگان با آنها به درگاه خدا تقرّب مي جويند بيان كرده است كه عبارت اند از:

ايمان، نماز، زكات، روزه، حج و عمره، صله ي رحم، بخشش در نهان و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 108

آشكار و تمام اعمال نيكي كه انسان را از سقوط و پستي نجات مي دهد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. معبودان غير خدا، پنداري بيش نيستند و سودي براي شما ندارند.

2. معبودان مشركان، خود نيازمند رحمت الهي اند و از مجازات او مي ترسند؛ پس چگونه مي توانند معبود ديگران باشند.

3. با مشركان و شرك به صورت مستدل و منطقي مبارزه كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هشتم سوره ي اسراء به قانون مرگ نهايي همه ي ملت ها يا عذاب آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

58. وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيمَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كَانَ ذلِكَ فِي الْكِتبِ مَسْطُوراً

و هيچ آبادي نيست جز اين كه ما پيش از روز رستاخيز، هلاك كننده (مردم) آن يا مجازات كننده آن (ان) به عذاب شديدي هستيم! اين، در كتاب (علم الهي) نوشته شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به قانون فراگير مرگ حتمي همه ي افراد و ملت ها اشاره كرده است، تا همگان بدانند كه اين جهان فاني است.

2. در اين آيه به دو نوع مرگ اشاره شده است:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 109

يكي مرگي كه به وسيله ي عذابِ نابود كننده بر ستمكاران و گردن كشان فرود مي آيد و

دوم مرگ طبيعي يا حوادث معمولي كه سبب هلاكت نهايي برخي مردم مي شود.

3. مقصود از كتابي كه قانون مرگ در آن ثبت شده است، همان لوح محفوظ و علم بي پايان الهي و مجموعه ي قوانين تخلف ناپذير خدا در جهان هستي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان گمراه و ستمگران قبل از نزول عذاب الهي حساب كار خويش را بنمايند.

2. در انديشه ي مرگ باشيد كه قانون مرگ براي همه ي افراد بشر حتمي و قطعي است.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و نهم سوره ي اسراء به بهانه جويي مشركان در مورد معجزات و برخورد قوم ثمود با معجزه ي صالح اشاره كرده، مي فرمايد:

59. وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُرْسِلَ بِالْآيتِ إِلَّآ أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُواْ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيتِ إِلَّا تَخْوِيفاً

و (هيچ چيزي) ما را باز نداشت از اين كه نشانه ها (ي معجزه آسا) را بفرستيم جز اين كه پيشينيان آن [ها] را دروغ انگاشتند؛ و (از جمله) به ثَمُود، ماده شتر داديم؛ در حالي كه (معجزه اي) روشني بخش بود، و [لي از روي كفر] بدان ستم كردند! و نشانه ها (ي معجزه آسا) را جز براي ترساندن نمي فرستيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان با اين كه معجزه ي قرآن را مي ديدند و از آوردن مِثل آن عاجز بودند، باز هم با بهانه جويي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تقاضاي معجزه ي جديد مي كردند و از اين رو جواب منفي مي شنيدند.

2. مشركان عصر پيامبر صلي الله عليه و آله در پي بهانه جويي بودند و اگر معجزه اي براي آنان آورده مي شد باز

هم ايمان نمي آوردند، همان طور كه بهانه جويان امت هاي پيشين معجزات الهي را تكذيب كردند و ايمان نياوردند؛ پس آوردن معجزه براي اين گونه افراد بيهوده و لغو بود و سابقه ي منفي داشت.

3. در اين آيه به معجزه ي صالح پيامبر عليه السلام اشاره شده است؛ يعني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 110

ماده شتري كه به صورت معجزه از كوه بيرون آمد و حقانيت صالح را روشن كرد، اما با اين حال كافران به او ايمان نياوردند و در حقّ پيامبر و معجزه اش ستم روا داشتند و در نهايت گرفتار عذاب الهي شدند. «1»

4. پيامبران معجزه گر نيستند تا منتظر پيشنهادات مردم باشند، بلكه وظيفه ي آنان ابلاغ پيام الهي و تعليم و تربيت است و اگر معجزه اي مي آورند براي اثبات حقانيت سخنانشان و اتمام حجّت بر مردم و هشدار به مخالفان است.

5. در اين آيه معجزات الهي به دو بخش تقسيم شده است:

الف) معجزاتي كه براي اثبات صدق پيامبر صلي الله عليه و آله و تشويق مؤمنان و ترساندن منكران است.

ب) معجزاتي كه توسط بهانه جويان پيشنهاد مي شود. اين نوع معجزه اگر انجام مي شد مخالفان ايمان نمي آوردند و لذا گرفتار عذاب مي شدند.

معجزات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تنها از نوع اول است كه شامل قرآن و غير آن مي شود و اين آيه به نفي معجزات نوع دوم اشاره دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در طول تاريخ، شيوه ي برخورد مشركان با معجزات الهي، همواره انكار و تكذيب بوده است.

2. معجزه روشنگر است و هدف اساسي

آن، هشدار به مخالفان است.

3. با مطالعه ي سرگذشت قوم ثمود درس عبرت گيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 111

خواب پيامبر (ص) و درخت ملعون در قرآن

قرآن كريم در آيه ي شصتم سوره ي اسراء به رؤياي امتحاني پيامبر صلي الله عليه و آله و درخت ملعون اشاره مي كند و مي فرمايد:

60. وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْءَانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيناً كَبِيراً

و (ياد كن) هنگامي را كه به تو گفتيم: «در حقيقت پروردگارت به مردم احاطه دارد؛ و (ما) خوابي را كه به تو نمايانديم، و درخت لعنت شده در قرآن را، جز براي آزمايش مردم قرار نداديم؛ و آنان را مي ترسانيم، و [لي جز بر سركشي بزرگشان نمي افزايد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در برابر لجاجت مخالفان دلداري مي دهد و اشاره مي كند كه خدا مي داند هميشه در برابر دعوت پيامبران، گروهي مؤمن و گروهي سركش لجوج هستند و تمام اين برنامه ها براي آزمايش مردم است.

2. مفسران قرآن در مورد «رؤياي» پيامبر صلي الله عليه و آله كه در اين آيه از آن ياد شده، چند تفسير ارائه كرده اند:

الف)

مقصود از رؤيا خواب نيست بلكه ماجراي معراج است كه مايه ي آزمايش مردم شد و مؤمنان آن را پذيرفتند و كافران انكار كردند.

ب) مقصود از رؤيا، خواب پيامبر صلي الله عليه و آله براي وارد شدن به مسجد الحرام است. اين خواب در سال ششم ديده شد، ولي فتح مكه در سال هشتم تحقق يافت و همين سبب آزمايش مردم شد و افراد ضعيف را به ترديد انداخت.

ج) مقصود از «رؤيا» خواب پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد بالا رفتن ميمون ها از منبر ايشان است كه به حكومت بني اميه تفسير شده است. اين خواب پيامبر صلي الله عليه و آله

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 112

را ناراحت ساخت و حكومت بني اميه مايه ي آزمايش مردم شد. «1»

البته مانعي ندارد كه آيه ي فوق به هر سه تفسير اشاره داشته باشد، اما تفسير سوم با آيه سازگارتر است. «2»

3. مفسران قرآن در مورد «درخت ملعون» كه در اين آيه از آن ياد شده چند تفسير ارائه كرده اند:

الف) اين كه مقصود همان «درخت زَقُوم» باشد كه در جهنّم مي رويد و مايه ي عذاب دوزخيان است. «3»

ب) مقصود قوم سركش يهود باشند كه همانند درخت داراي شاخ و برگ هستند.

ج) منظور حاكمان بني اميه باشند كه همان درخت خبيث است كه در قرآن از آن ياد شده و در برخي احاديث به آن اشاره شده است. «4»

البته مانعي ندارد كه اين آيه اشاره به هر سه تفسير باشد. «5»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از

احوال همه ي مردم باخبر است.

2. گاهي رؤيا و مطالب قرآني، مايه ي امتحان مردم است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 113

3. برخي مردم، در برابر هشدارهاي قرآن لجاجت مي كنند و بر سركشي خود مي افزايند.

4. به رؤياهاي مردان الهي توجه كنيد كه در زندگي شما نقش آفرين است.

***

سرگذشت آدم و ابليس

قرآن كريم در آيات شصت و يكم تا شصت و سوم سوره ي اسراء به سجده ي فرشتگان بر آدم و نافرماني ابليس و مهلت او براي وسوسه گري اشاره مي كند و مي فرمايد:

61- 63. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلئِكَةِ اسْجُدُواْ لِآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً* قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيمَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا* قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَآءً مَّوْفُوراً

و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده كنيد.» و (همگي) سجده كردند، جز ابليس (كه) گفت: «آيا براي كسي سجده كنم كه از گِل آفريده اي؟!»* (سپس) گفت: «آيا ملاحظه كردي، اين كسي را كه بر من برتري دادي؟ اگر (مرگ مرا) تا روز رستاخيز به تأخير اندازي، جز اندكي از فرزندانش را، حتماً منحرف و ريشه كن خواهم ساخت!»* (خدا) گفت: «برو، و هر كس

از آنان از تو پيروي كند، پس حتماً جهنّم با كيفري كامل، سزاي شماست!»

نكته ها و اشاره ها:

1. سرگذشت آموزنده ي انسان با فرشتگان و سركشي ابليس در آيات متعددي از قرآن بيان شده است. «1» در اين آيه نيز اشاره شده كه فرشتگان براي آدم سجده كردند كه نوعي تواضع در برابر عظمت آفرينش آدم و سجده ي شكر خدا بود كه چنين موجود شگرفي آفريده است.

ابليس كه جزء فرشتگان نبود ولي به خاطر عبادت زياد در صف آنان قرار گرفته بود، تكبّر ورزيد؛ او از آتش آفريده شده بود و انسان از خاك، و از اين رو مي پنداشت كه برتر از آدم است و سركشي كرد و سجده ننمود و در پايان از

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 114

خدا مهلت خواست تا بر سرراه فرزندان آدم دام بگستراند و خدا به او تا وقت معيني فرصت داد تا مايه ي آزمايش مردم باشد. «1»

2. ابليس در پي ريشه كن كردن انسان ها در زمين «2» و يا به انحراف كشاندن آنها با وسوسه گري است «3» كه همه، جز اندكي از بندگان خالص خدا، از او پيروي مي كنند و به انحراف و نابودي كشانده مي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نژادپرستي عامل سركشي ابليس شد.

2. حقيقت انسان از فرشتگان برتر است.

3. شيطان از خدا مهلت خواست و به او مهلت داده شد تا مايه ي آزمايش انسان ها باشد.

4. شيطان را بشناسيد و مراقب او باشيد كه در پي انحراف و ريشه كن كردن اكثريت انسان هاست.

5. انسان ها مراقب دام هاي شيطان، دشمن قديمي

خود باشند كه آنها را به جهنّم مي كشاند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 115

قرآن كريم در آيه ي شصت و چهارم سوره ي اسراء به دام هاي متنوع شيطان و راه هاي وسوسه گري او اشاره مي كند و مي فرمايد:

64. وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْولِ وَالْأَوْلدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطنُ إِلَّا غُرُوراً

و از آنان هر كس را مي تواني با آوايت تحريك كن؛ و بر آنان با سوارانت و پيادگانت، [با فرياد] بتاز؛ و در اموال و فرزندان، با آنان شريك شو؛ و آنان را وعده ده- در حالي كه شيطان جز فريب به آنان وعده نمي دهد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به لشگر سواره و پياده ي شيطان اشاره شده است. اين تعبيرات اشاره به دستياران فراوان شيطان است كه از جنس خودش يا آدميان هستند و در فريب و انحراف مردم به او كمك مي كنند و برخي هم چون لشگر سواره، سريع هستند و بعضي هم چون لشگر پياده آرام و كُند حركت مي كنند. «1»

2. شيطان از چهار طريق متنوع وسوسه گري مي كند و با نفوذ بر انسان ها، آنان را منحرف مي سازد. در جهان كنوني نيز شيطان صفتان از همين چهار راه يعني حمله ي تبليغاتي، نظامي، اقتصادي و وعده هاي فريبنده بر ملت ها هجوم مي آورند.

3. نخستين برنامه ي شيطان استفاده از صداها و نغمه هاي هوس انگيز و تحريك كننده است، هر چند

مفسران اين تعبيرات قرآن را به موسيقي ها و خوانندگي هاي حرام تفسير كرده اند «2» اما معناي آيه شامل هر گونه تبليغات گمراه كننده ي صوتي و سمعي مي شود كه در دنياي امروز از طريق راديوها،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 116

ماهواره ها و راه هاي ديگر اجرا مي شود و افراد ناآگاه را به انحراف و استعمار مي كشاند.

4. دومين برنامه ي شيطان استفاده از نيروهاي واكنش سريع نظامي است. در عصر ما نيز شيطان صفتان و مستكبران در مواردي كه مردم در برابر آنان مقاومت مي كنند به نيروي نظامي متوسل مي شوند. نكته ي جالب آن است كه در اين آيه اشاره شده كه آنان در همين حركت نظامي خود سر و صدا راه مي اندازند. «1» شايد به خاطر آن كه نيروهاي آنها بدون روحيه و تو خالي هستند آنان سعي مي كنند مردم را با سر و صدا و تبليغات و نمايش نظامي بترسانند.

5. سومين برنامه ي شيطان شركت در سرمايه ها و فرزندان مردم است.

برخي مفسران گفته اند مقصود از شركت در اموال، همان رباخواري و مقصود از شركت در فرزندان، همان تولد فرزندان نامشروع يا فرزنداني است كه از مال حرام پيدا مي شوند و يا فرزنداني كه بدون ياد خدا، نطفه ي آنان منعقد مي شود، «2» ولي اين تعبيرات آيه معناي وسيعي دارد و شامل هر گونه مال حرام و فرزند نامشروع مي شود.

در عصر حاضر نيز استعمارگران شيطان صفت با مشاركت در اموال ملت ها به غارت آنها مي پردازند و با ايجاد مراكز فساد تحت پوشش هاي تفريحي به ترويج فحشا مي پردازند و حتي در

تربيت فرزندان مردم دخالت مي كنند و آنان را به انحراف مي كشانند.

6. برنامه ي چهارم شيطان منحرف كردن مردم از طريق وعده هاي فريبنده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 117

آري؛ شيطان صفتان هميشه با ايجاد آرزوهاي دور و دراز و با نام هاي فريبنده مردم را به دنبال خود مي كشند و حتي گاهي يك ملت را در دام استعمار و استثمار خود گرفتار مي كنند.

7. شيطان درون و برون:

امام عارفان در اين مورد مي فرمايند:

بايد شيطان ها را بشناسيد تا نشناسيد نمي توانيد دفاع كنيد از خودتان، شيطان خودتان را بشناسيد، شيطان باطن خودتان را بشناسيد، شيطان هاي خارجي را هم بشناسيد تا بتوانيد با آنها جهاد كنيد. شيطان باطني انسان خود آدم است، خود انسان، آن نفسيّت انسان، آن هواهاي انسان. «1»

شيطان باطني انسان بسيار استاد است و او- اين- همچو نيست كه ابتدا انسان را به فساد بكشد، ابتدا قدم كوچكي را وامي دارد كه انسان بردارد، اين قدم كه برداشت فردايش يك قدم يك قدري بلندتري، انسان را يواش يواش به جهنم مي فرستد، يواش يواش به فساد مي كشد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان و شيطان صفتان از راه هاي تبليغاتي، نظامي، اقتصادي و رواني شما را منحرف مي سازند (پس به هوش باشيد).

2. همه ي وعده هاي شيطاني نوعي فريبكاري است.

3. در مورد سرمايه ها و فرزندان خود دقت كنيد كه شيطان و شيطان صفتان در آنها نفوذ نكنند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 118

قرآن كريم در آيه ي شصت و پنجم سوره ي اسراء به عدم تسلّط شيطان بر بندگان خدا و كارسازي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

65. إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطنٌ وَكَفَي بِرَبِّكَ وَكِيلًا

در حقيقت بندگانم را براي تو هيچ تسلّطي بر آنان نيست؛ و كارسازي پروردگارت كافي است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مضمون اين آيه در آيه ي 42 سوره ي حجر نيز آمده است.

2. در اين آيه اشاره شده كه اگر كسي واقعاً بنده و مطيع خدا باشد، خدا هم وكيل و كارساز اوست و در برابر دام هاي شيطاني از او حمايت مي كند و اجازه نمي دهد كه شيطان بر او تسلّط يابد.

3. در برخي احاديث روايت شده كه مقصود از «بندگان» در اين آيه امام علي عليه السلام است. «1»

البته روشن است كه اين گونه احاديث مصداق كامل آيه را بيان مي كند، ولي موجب انحصار مفهوم آيه نمي شود بلكه پيروان و دوست داران امام علي عليه السلام را نيز شامل مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس پيرو شيطان نبود و بنده ي خدا شد، نسبت به تسلّط شيطاني بيمه مي شود.

2. كارسازي و حمايت خدا براي بندگانش كافي است.

3. بنده ي خدا باشيد و بر او تكيه كنيد تا شيطان بر شما مسلّط نشود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 119

خداشناسي فطري در صحنه دريا

قرآن كريم در آيه ي شصت و ششم سوره ي اسراء به خداشناسي از طريق دريانوردي اشاره مي كند و مي فرمايد:

66. رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً

پروردگارتان كسي است كه كشتي را در دريا براي شما به حركت در مي آورد، تا از بخشش او (بهره) جوييد؛ [چرا] كه او نسبت به شما مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به شناخت استدلالي خدا از طريق دريانوردي و نظام حاكم بر حركت كشتي ها اشاره شده است.

اولًا، آب به صورت مركبي راهوار آفريده شد.

ثانياً، وزن حجمي برخي اشيا كم تر از آب است و روي آن مي مانند.

ثالثاً، نيروي محرك باد و غير آن در اختيار بشر گذاشته شد.

رابعاً، وسايل راه يابي، هم چون ستارگان و قطب نما در اختيار بشر گذاشته شد، تا بتواند بر كشتي سوار شود و در جست وجوي نعمت هاي الهي حركت كند.

آري؛ او چنين خداي مهرباني است.

2. فضل و بخشش خدا معناي گسترده اي دارد كه مي تواند شامل به دست آوردن اموال، صيد انواع ماهي ها و نيز نعمت هاي علمي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا را از راه دريانوردي و با مطالعه ي حركت كشتي ها بشناسيد.

2. خدا به خاطر مهرباني و پرورش گري، به شما امكانات دريانوردي داد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 120

قرآن كريم در آيه ي شصت و هفتم سوره ي اسراء به ظهور خداشناسي فطري انسان در خطرهاي دريايي اشاره مي كند و مي فرمايد:

67. وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّيكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنسنُ كَفُوراً

و هنگامي كه در دريا به شما زيان رسد، هر كس را جز او بخوانيد، (از نظر شما) گم مي شود؛ و هنگامي كه شما را به خشكي نجات بخشد، روي مي گردانيد؛ و انسان، بسيار ناسپاس است!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به خداشناسي فطري اشاره شده است كه در هنگام خطرها (به ويژه در دريا) پرده هاي تقليد و تعصب كنار مي رود و نور توحيد و خداپرستي در آينه ي فطرت انسان جلوه گر مي شود و در اين هنگام است كه معبودهاي خيالي از ذهن محو مي شوند و انسان فقط خدا را مي خواند و از او كمك مي جويد.

آري؛ فطرت انسان ها يكي از ساده ترين، بهترين و نزديك ترين راه هاي خداشناسي است.

2. فطرت خداجويي و خداشناسي و خداپرستي در همه ي انسان ها وجود دارد و هر گاه از همه جا و همه كس نااميد شدند، به ياد مبدأ بزرگ هستي مي افتند و ناخودآگاه او را مي خوانند و كمك هاي غيبي او را با تمام وجود در زندگي خويش حس مي كنند. آري:

در اندرون منِ خسته دل ندانم كيست

كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست 3. هر چند خطرها سبب

برطرف شدن پرده هاي غفلت و زمينه ساز بازشناسي خدا در فطرت انسان مي شوند، ولي اين بدان معنا نيست كه اساس خداپرستي، ترس از عوامل طبيعي است؛ اين حوادث يادآور

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 121

خداست، نه اين كه علت اعتقاد به خدا باشد. «1»

پس خداشناسي و خداپرستي بر شناخت استدلالي استوار است كه با فطرت انسان سازگار است، هر چند خود فطرت نيز از راه هاي خداشناسي به شمار مي آيد.

4. انسان كم ظرفيت و بسيار ناسپاس است؛ يعني پس از آن كه در هنگام خطرها، امدادهاي غيبي به سراغ او آمد و نجات يافت، باز به سوي شرك بازمي گردد و خدا را فراموش مي كند.

گهي كاندر بلا ماني خدا خواني

چو بازت عافيت بخشد سر از طاعت بگرداني (سعدي)

اين غفلت به خاطر آن است كه پس از برطرف شدن خطر و بازگشت به زندگي عادي، باز دل بستگي هاي دنيايي و پرده هاي غرور، گناه، تقليد و تعصب، بر دل انسان سايه مي افكند و چهره ي تابناك حق را مي پوشاند.

البته اين حالات ناپايدار و دگرگوني هاي سريع مخصوص انسان هاي بي ايمان است؛ مؤمنان ساخته شده پرظرفيت هستند و مشكلات آنان را متزلزل نمي كند و هميشه به ياد خدا مي مانند.

خدا را در فراخي خوان و در عيش و تن آسايي

نه چون كارت به جان آيد خدا از جان و دل خواني آموزه ها و پيام ها:

1. خدا را از طريق فطرت و در هنگام مشكلات بشناسيد.

2. انسان هاي بي ايمان، بسيار كم ظرفيت و ناسپاس هستند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 122

3. فقط در هنگام مشكلات به ياد خدا نباشيد (بلكه در هر حالي خدا را ياد كنيد).

***

قرآن كريم در آيات شصت و هشتم و شصت و نهم سوره ي اسراء به انسان هاي ناسپاس هشدار مي دهد و مي فرمايد:

68 و 69. أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَكُمْ وَكِيلًا* أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَي فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لَاتَجِدُواْ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً

و آيا ايمن شديد از اين كه در كنار خشكي شما را در زمين فرو برد، يا طوفان شن را بر شما بفرستد، سپس هيچ كارساز (و نگهباني) براي خود نيابيد؟!* يا ايمن شديد از اين كه بار ديگر شما را به آن (دريا) باز گرداند، و تندباد شكننده اي بر شما بفرستد، و شما را به خاطر كفرتان غرق سازد، سپس به خاطر آن (غرق سازي)، براي خود هيچ خونخواهي در برابر ما نيابيد؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل به خطرهاي دريايي اشاره شد و اينك در اين آيه به خطرهاي خشكي

اشاره شده است؛ يعني انسان هاي ناسپاس گمان نكنند كه اگر از دريا نجات يافتند و ناسپاسي كردند، از محدوده ي حكومت خدا خارج شده اند، بلكه در خشكي هم خطر شكافتن زمين و طوفان هاي شني آنان را تهديد مي كند و اگر خدا بخواهد افراد را به خاطر گناهانشان مجازات مي كند.

2. خطر شكافتن زمين در هنگام زلزله يا سيل و نيز خطر طوفان شن هنوز هم از خطرهاي مهم است كه هر ساله افراد زيادي را به كام مرگ فرو مي برد و خدا بدين وسيله به انسان هاي كافر كيش و ناسپاس هشدار مي دهد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 123

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان ها در معرض خطرهاي خشكي و دريايي هستند (پس در هنگام راحتي خدا را فراموش نكنند).

2. اگر عذاب الهي در رسد، بنياد انسان هاي ناسپاس را برمي اندازد و هيچ كس به فرياد آنان نمي رسد و خون خواهي نخواهند داشت.

3. به كفر و ناسپاسي آلوده نشويد كه خدا انسان ها را به خاطر اين اعمال مجازات مي كند.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتادم سوره ي اسراء به كرامت انسان و برتري او بر ساير موجودات اشاره مي كند و مي فرمايد:

70. وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي ءَادَمَ وَحَمَلْنهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنهُمْ مِّنَ الطَّيِّبتِ وَفَضَّلْنهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا

و بيقين فرزندان آدم را گرامي داشتيم؛ و آنان را در خشكي و دريا، (بر مركب ها) سوار كرديم؛ و آنان

را از پاكيزه ها روزي داديم؛ و ايشان را بر بسياري از كساني كه آفريديم، كاملًا برتري داديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي از مفسران كرامت انسان را در امتيازات جسمي هم چون اندام موزون و قامت راست و انگشتان ظريف و كارآمد و قدرت او دانسته اند، ولي برخي ديگر از مفسران كرامت انسان را به خاطر امتيازها روحي و استعدادهاي عالي و نيروي عقل و شناخت خدا و اطاعت او دانسته اند.

البته همه ي اين امتيازها در انسان جمع است و مانعي ندارد كه كرامت انسان و گرامي داشت او توسط خدا، براي همه ي اين امتيازها باشد.

چو يزدانت مكرّم كرد و مخصوص

چنان زي در ميان خلق عالَم

كه گر وقتي مقام پادشاهيت

نباشد، هم چنان باشي مكرّم 2. «كثير» در اين آيه به معناي «جميع» است؛ يعني انسان برتر از تمام موجودات ديگر است؛ زيرا حتي فرشتگان نيز بر انسان سجده و خضوع كردند. «1»

البته اين برتري به خاطر آن است كه انسان داراي ابعاد مادي و معنوي است، كه مي تواند پرورش يابد و به سوي تكامل نامحدود پيش برود.

3. مقصود از برتري انسان بر ساير موجودات آن نيست كه تك تك انسان ها از همه ي موجودات و فرشتگان برترند؛ چراكه برخي انسان ها كه ستمگرند از حيوانات نيز پست ترند.

پس مقصود، برتري گوهر انسان بر گوهر ساير موجودات است؛ يعني نوع انسان ها داراي استعداد تكامل هستند و

مي توانند تا مراتب عالي تكامل پيش بروند.

قيمت خويش خسيس مكن

كه تو در اصل جوهري نابي (سعدي)

4. در اين آيه به برتري «بني آدم» اشاره شده است. اين تعبير در قرآن معمولًا با مدح و احترام بيان شده است، در حالي كه واژه ي «انسان» همراه با صفات ظلوم و جهول آمده است. از اين تفاوت تعبيرات استفاده مي شود كه واژه ي «بني آدم» به جنبه ي استعدادهاي مثبت بشر، ولي واژه ي «انسان» به همه ي جنبه هاي بشر (جنبه هاي مثبت و منفي) اشاره دارد.

5. در اين آيه به سه موهبت الهي كه موجب كرامت انسان شده، اشاره شده است:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 125

الف) مركب و وسيله ي حمل و نقل در دريا و خشكي؛

ب) روزي هاي پاكيزه؛

ج) فضيلت انسان بر ساير موجودات.

6. در اين آيه نخست به نعمت وسايل سفر و مركب انسان ها در دريا و خشكي اشاره شده است. اين اشاره يا بدان جهت است كه بدون حركت، بركتي در كار نيست و انسان ساكن نمي تواند از نعمت ها و روزي هاي الهي استفاده كند و براي حركت نيز نيازمند وسيله ي سفر و مركب هستيم كه گاهي حيوانات و گاهي وسايلي هم چون، هواپيما و كشتي است.

و يا براي يادآوري سلطه ي انسان بر پهنه ي زمين اعم از دريا و خشكي است.

7. «طيّب» هر چيز پاك و پاكيزه را شامل مي شود و به نعمت هاي متنوع

و گسترده ي مادي و معنوي اشاره دارد كه روزي انسان مي شود و از اين روست كه در برخي احاديث اين واژه را اشاره به علم دانسته اند؛ «1» چراكه يكي از روزي هاي پاكيزه ي انسان دانش است.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان گل سر سبد جهان هستي است.

2. انسان در نزد خدا گرامي و برتر از ساير موجودات است (پس بايد اين مقام را با پيمودن مسير تكامل و استفاده ي صحيح از نعمت هاي الهي و پيروي از حق حفظ كند).

3. وسيله و مركب سواري از نخستين نعمت هاي الهي است كه موجب كرامت انسان مي شود.

4. دادن غذاهاي پاكيزه و نيكو، نوعي گرامي داشت انسان است.

5. جايگاه خود را در ميان موجودات و هستي بشناسيد (و قدر آن را بدانيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 126

قرآن كريم در آيات هفتاد و يكم و هفتاد و دوم سوره ي اسراء با اشاره به دو گروه سعادتمند و كوردل، به بازتاب نقش رهبري و كوردلي افراد در رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

71 و 72. يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِممِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتبَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلئِكَ يَقْرَءُونَ كِتبَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا* وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلًا

(ياد كن) روزي را كه هر (گروهي از) مردم را با پيشوايشان فرا مي خوانيم؛ و هر كس نامه (عمل) ش به دست راستش داده شود، پس

آنان نامه (اعمال) شان را (با شادي) مي خوانند؛ و كم ترين ستمي نخواهند شد.

* و [لي هر كس در اين (جهان) كور (دل) باشد، پس او در آخرت (نيز) كور (دل) و گمراه تر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «امام» معناي وسيع آن است كه شامل پيامبران، امامان، كتاب هاي آسماني، دانشمندان و همه ي پيشوايان حق و باطل مي شود.

و از اين روست كه برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام اين آيه را اشاره به رهبري پيامبر صلي الله عليه و آله و امامت حضرت علي و ائمه بعدي دانسته اند. «1»

البته اين گونه احاديث مصداق هاي «امام» را بيان كرده اند، ولي همان طور كه در برخي احاديث اشاره شده، مفهوم آيه وسيع است و شامل همه ي امامان حق و باطل و حتي كتاب هاي آسماني و سنت پيامبران مي شود. «2»

2. در اين آيه به نقش مهم رهبري در دنيا و بازتاب آن در آخرت اشاره شده است؛ يعني پيوند رهبري و امامت با پيروان آنان چنان محكم است كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 127

در جهان ديگر نيز اين پيوند منعكس مي شود و مردم به نام امامان و رهبران خويش خوانده مي شوند و به دنبال رهبر خود راهي بهشت يا دوزخ مي گردند.

3. وجود امام در هر عصري و براي هر مردمي لازم است؛ زيرا اگر در رستاخيز همه ي مردم با امام خويش فراخوانده مي شوند لازم است كه هر ملتي در هر عصري امامي داشته باشد كه از او پيروي كند.

در احاديث شيعه و سني روايت

شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

هر كس بدون امام از دنيا برود، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است. «1»

و نيز از امام علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

آري؛ به خدا سوگند، صفحه ي زمين هرگز از رهبري قيام كننده خالي نشود، خواه ظاهر و آشكار باشد، يا بيمناك و پنهان، تا نشانه ها و حجت هاي الهي باطل نشود. «2»

4. مقصود از «اعمي در اين آيه، كوريِ چشمِ سر نيست، بلكه نابينايي خرد انسان و نداشتن بصيرت و كوردلي است.

يعني كسي كه پرده هاي جهل، غرور، تعصّب، لجاجت و شهوت بر چشم دل و عقل او پرده افكنده است، توان ديدن حقايق را ندارد و نشانه هاي خدا را در طبيعت درون فطرت خود نمي بيند و از واقعيت هاي تاريخ بشريت عبرت نمي آموزد.

آري؛ چه بسيارند افرادي كه چشم سر دارند اما كوردل هستند و چه بسيارند افرادي كه چشم سر ندارند ولي روشن دل هستند و حقايق هستي را درك مي كنند.

5. در آيه ي دوم به بازتاب عقايد و اعمال انسان در رستاخيز اشاره شده است؛ يعني كسي كه در اين دنيا هدايت و بصيرت نيافته و نور حق بر دل او

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 128

نتابيده و كوردل مانده است، در آخرت نيز راه سعادت و بهشت را نمي رود و به صورت فردي نابينا وارد عرصه ي محشر مي شود.

6. در برخي احاديث روايت شده كه مقصود از كوردلي در اين آيه، كساني هستند كه نشانه هاي خدا را در آسمان ها و زمين درك

نمي كنند و يا كساني كه استطاعت بر حج دارند، ولي تا پايان عمر به حج نمي روند (يعني اسرار عبادي و سياسي حج را درك نمي كنند) و يا كساني كه فضايل اهل بيت عليهم السلام را نمي بينند و با آنان دشمني مي ورزند. «1»

البته اين گونه احاديث مصاديق كوردلي را بيان مي كند و گرنه معناي آيه منحصر در اين مصاديق نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. هر ملتي رهبر و امامي دارد كه سرنوشت آنها با او گره خورده است (پس دقت كنيد كه پيرو چه كسي هستيد).

2. كارهاي انسان در پرونده ي اعمالش نوشته مي شود و كوچك ترين ظلمي به كسي نمي شود «2» (ببيند شما در آن چه ثبت كرده ايد).

3. سنّت و قانون الهي آن است كه كوردلان دنيا در آخرت نيز كور محشور مي شوند (پس مراقب باشيد كه در دنيا كور دل نباشيد).

4. مردم به دو گروه سعادتمندان پيرو خط امامت و رهبري و كوردلان گمراه تقسيم مي شوند (پس ببينيد شما از كدامين گروه هستيد).

5. در انتخاب رهبر و ثبت نامه ي اعمالتان دقت كنيد كه در رستاخيز ملازم شما هستند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 129

قرآن كريم در آيات هفتاد و سوم تا هفتاد و پنجم سوره ي اسراء با بيان تلاش دشمنان براي انحراف پيامبر صلي الله عليه و آله، به عصمت ايشان اشاره كرده و با هشدار مي فرمايد:

73- 75. وَإِن

كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَّاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا* وَلَوْلَآ أَن ثَبَّتْنكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا* إِذاً لَّأَذَقْنَيكَ ضِعْفَ الْحَيَوةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَاتَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً

و يقيناً نزديك بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم، به فتنه در اندازند (و منحرف سازند،) تا غير آن را بر ما دروغ بندي؛ و در آن صورت، تو را به دوستي خود برگزينند.* و اگر تو را استوار نمي داشتيم، بيقين نزديك بود اندك چيزي به سوي آنان تمايل پيدا كني.* و در آن صورت، دو برابر (عذاب در) زندگي و دو برابر (پس از) مرگ به تو مي چشانديم؛ سپس در برابر ما، هيچ ياوري براي خود نمي يافتي!

شأن نزول:

در مورد اين آيه شأن نزول هاي متعددي روايت شده است «1» كه از مضمون مشترك آنها و برخي احاديث «2» استفاده مي شود كه مشركان مي كوشيدند كه به هر صورت پيامبر صلي الله عليه و آله را فريب دهند و كمي منحرف سازند، اما خداي متعال به وسيله ي عصمت، ايشان را ثابت قدم داشت و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 130

تلاش مخالفان را ناكام گذاشت.

و از اين روست كه روايت شده پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه فرمودند:

خدايا چشم بر هم زدني، تا ابد مرا به خود وامگذار. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي اول به حالت بشري و عادي پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره دارد كه مقتضاي آن اين است كه به

خاطر رعايت مصلحت ها در برابر دشمن گاهي از خود انعطاف نشان دهد تا سران كفر را به طرف اسلام بكشاند و از درگيري بيش تر جلوگيري كند.

و آيه ي دوم به حالت روحاني، لطف الهي و عصمت اشاره دارد كه شامل حال پيامبر صلي الله عليه و آله شده است و او را از تمايل به كفار و انحراف حفظ مي كند.

و حاصل اين آيات آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله به خاطر حالت بشري، هم چون ديگران در لب پرتگاه قرار مي گيرد، ولي تأييد الهي و عصمت او را حفظ مي كند. «2»

2. برخي بهانه جويان خواسته اند آيات فوق را دستاويزي براي نفي عصمت پيامبر صلي الله عليه و آله قرار دهند، ولي با تفسيري كه ارائه شد، روشن گرديد كه اين آيات خود دليل بر عصمت پيامبر صلي الله عليه و آله است؛ زيرا در اين آيات به «تثبيت الهي» اشاره شده است؛ يعني خدا فكر، عواطف و اعمال پيامبر صلي الله عليه و آله را در راه خود ثابت قدم كرد و اين تأييد الهي در موارد مشابه نيز براي پيامبر صلي الله عليه و آله وجود دارد و اين همان عصمت است.

3. آيه ي سوم هشداري به پيامبر صلي الله عليه و آله و همه ي رهبران الهي است «3» كه اگر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 131

منحرف شوند، آنان نيز هم چون بقيه ي مردم مجازات مي شوند، بلكه مجازات رهبران دو چندان است.

4. قرآن كريم در مورد رهبران الهي و همسران پيامبر اسلام

صلي الله عليه و آله يادآور شده كه اگر منحرف شوند، عذاب دو چندان (يا چند برابر) خواهند داشت؛ «1» ثواب و مجازات بر اساس آگاهي و عقل انجام دهنده ي آن، كم و زياد مي شود؛ يعني اگر انسان هاي دانشمند و باايمان قوي يا بستگان پيامبر صلي الله عليه و آله گناه كوچكي مرتكب شوند، هم چون گناهان كبيره ي مردم ناآگاه است.

از اين روست كه در احاديث روايت شده:

ثواب به اندازه ي عقل آدمي داده مي شود. «2»

(در قيامت) هفتاد گناه از انسان جاهل آمرزيده مي شود قبل از آن كه يك گناه عالِم بخشيده شود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمنان حتي نسبت به منحرف ساختن پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز طمع داشتند (پس شما مراقب خود باشيد).

2. تا از خدا روي برنتابيد، مخالفان اسلام دوست شما نمي شوند (پس هرگاه دوست شما شدند، بدانيد كه عقب گردي در كار شما حاصل شده است).

3. عصمت الهي، پيامبر اسلام را از انحراف نجات مي داد.

4. در هر مقامي هستيد به دشمن اسلام متمايل نشويد كه عذابي چند

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 132

برابر خواهيد داشت.

5. اگر حمايت و ياري خدا نباشد مخالفان شما را منحرف مي سازند (پس خودتان را به او بسپاريد). «1»

***

قوانين و سنت هاي ثابت الهي

قرآن كريم در آيات هفتاد و ششم و هفتاد و هفتم سوره ي اسراء به مشركان در موارد توطئه عليه پيامبر صلي الله عليه و آله هشدار مي دهد و با بيان قانون و سنت دايمي خدا در اين موارد مي فرمايد:

76 و 77. وَإِن كَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لَّايَلْبَثُونَ خِلفَكَ إِلَّا قَلِيلًا* سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُّسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا

و نزديك بود، كه تو را از [اين سرزمين بَركَنند، تا از آن جا بيرونت كنند؛ و در اين صورت پس از تو، جز اندكي، درنگ نمي كردند.* (اين) روش فرستادگان ماست كه پيش از تو فرستاديم؛ و هيچ تغييري براي روش (و قانون) ما نخواهي يافت.

شأن نزول:

روايت شده كه مشركان تصميم گرفتند پيامبر صلي الله عليه و آله را از مكه تبعيد كنند، سپس نظر آنان تغيير كرد و تصميم گرفتند كه او را ترور نمايند و از اين رو خانه ي آن حضرت را محاصره كردند ولي با فداكاري امام علي عليه السلام، پيامبر صلي الله عليه و آله به صورت اعجازآميزي از حلقه ي محاصره نجات يافتند و به سوي مدينه هجرت كردند. آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و در مورد اين توطئه ها هشدار داد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 133

نكته ها و اشاره ها:

1. از تعبير «لَيَسْتَفِزّونَك» كه در اصل به معناي ريشه كن ساختن يا تحريك با سرعت و مهارت است، استفاده مي شود كه مشركان توطئه اي حساب شده داشتند،

تا محيط را براي پيامبر صلي الله عليه و آله غير قابل تحمّل سازند و مردم را عليه او بشورانند، و سپس او را از مكه به نقطه اي دور تبعيد كنند.

2. اگر مشركان دست به اين گناه و ناسپاسي بزرگ مي زدند و پيامبر دل سوز و نجات بخشِ خود را از شهر تبعيد مي كردند، عذاب نابود كننده ي الهي به سرعت بر آنان فرود مي آمد.

3. در اين آيات اين سنّت و قانون تغييرناپذير الهي بيان شده است كه چنانچه ملتي چراغ هدايت خويش را به دست خود بشكند و طبيب و عامل نجات خود را از شهر اخراج كند، به خاطر اين گناه و ناسپاسي گرفتار مجازات الهي خواهد شد.

4. خدا بين مردم و ملت ها تفاوتي نمي گذارد و قوانين اجتماعي او در شرايط مساوي، به صورت يكسان در مورد همه اجرا مي شود؛ چون سنت هاي الهي بر اساس علم و حكمت پايه گذاري شده و تخلّف ناپذير و تغييرناپذير است؛ يعني هم چون قوانين بشري نيست كه بر اساس منافع، علم ناقص يا خودكامگي ها پايه گذاري شده باشد و بر اساس تغيير اين امور نيز تغيير كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر آزار مخالفان از حدّ بگذرد، گرفتار عذاب الهي مي شوند.

2. خدا حامي رهبران الهي در طول تاريخ است.

3. قوانين و سنت هاي الهي تغييرناپذير است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 134

سنت ها و قوانين الهي

الف) قانونمندي

جامعه:

1. سنت هاي الهي تغيير نمي كند (اسراء، 77؛ احزاب، 62؛ فاطر، 43 و فتح، 23).

2. خدا مي خواهد سنت هاي ملت هاي پيشين را براي شما بيان كند و بدانهاراه نمايي نمايد (نساء، 22).

3. پيش از شما، سنت هايي وجود داشت؛ پس در روي زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب گران چگونه بوده است (آل عمران، 137).

4. خدا سرنوشت هيچ قوم (و ملتي) را تغيير نمي دهد، مگر آنچه را در خودشان است تغيير دهند (رعد، 11 و انفال، 53).

ب) اقسام سنت ها و قوانين الهي حاكم بر فرد و جامعه در طول تاريخ:

اول: قوانين فراگير بدون قيد و شرط (: مطلق):

1. سنت هدايت تكويني (راه نمايي وجودي) همه ي موجودات (طه، 5 و بلد، 10)؛

2. سنت هدايت تشريعي از طريق فرستادن پيامبران براي ملت ها (يونس، 47؛ نحل، 36 و فاطر، 24)؛

3. سنت و قانون همگاني آزمايش مردم به وسيله ي ترس، گرسنگي، نقص اموال و جان ها و ... (بقره، 155 و 214؛ آل عمران، 140، 144 و 186؛ عنكبوت، 2، 3 و ...).

دوم: قوانين خاص (سنت هاي داراي قيد و شرط):

1. قانون امداد: امداد الهي به مردم به وسيله ي عطاي پروردگار (اسراء، 18- 20) و امداد الهي به مؤمنان (و پيروزي آنان در ميدان جنگ) (روم، 47)؛

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 135

2. محبوب شدن و زينت داده شدن ايمان در دل انسان ها (حجرات، 8)؛

3. زياد شدن نعمت هاي معنوي و اخروي در اثر ايمان و كردار شايسته (يونس، 9)؛

4. زياد شدن نعمت هاي مادي و دنيوي در اثر ايمان و تقوا (اعراف، 96)؛

5. پيروزي نهايي

حق و نابودي نهايي باطل و پيروزي حق در ميدان استدلال و برهان (اسراء 81 و انفال، 8)؛

6. حكومت شايستگان و مستضعفان بر زمين (انبياء، 104 و قصص، 5)؛

7. گناهكاري، عامل گمراهي و تكذيب آيات الهي (روم، 10)؛

8. قانون زينت دادن اعمال:

- جلوه دادن اعمال هر ملت براي آنان (انعام، 108)؛

- جلوه دادن اعمال افراد براي آنها توسط شيطان (انفال، 48؛ نمل، 63؛ نحل، 63 و ...)؛

- جلوه دادن اعمال غيرمؤمنان براي آنها توسط خدا (نمل، 4)؛

9. مهلت دادن به كافران و گناهكاران و گرفتن تدريجي آنان (آل عمران، 178؛ طارق، 17؛ نحل، 61 و اعراف، 182 و 183)؛

10. تسلط و فسادگري ثروتمندان اسراف گر و گناهكار زمينه ساز هلاكت ملت ها (اسراء، 16)؛

11. قانون استيصال و درماندگي كافران در برابر عذاب الهي (اعراف، 84، 86، 103 و ...)؛

12. گرفتاري افراد با دست آورد خودشان (رعد، 31؛ شوري، 30 و ...).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 136

نماز

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هشتم سوره ي اسراء به سه وقت نمازهاي واجب اشاره مي كند و مي فرمايد:

78. أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ الَّيْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً

نماز را از زوال خورشيد (: هنگام ظهر) تا نهايت تاريكي شب (: نيمه شب) بر پا دار؛ و (بويژه) خواندن (نماز) بامداد را [مراقبت كن؛ چرا] كه خواندن (نماز) بامداد مورد

مشاهده (فرشتگان) است.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «دُلُوكِ الشَمس» در اصل به معناي «مالش دادن» يا «متمايل شدن» است و در اصطلاح به معناي ظهر و هنگام زوال خورشيد از دايره ي نصف النهار است؛ چرا كه انسان در هنگام ظهر از شدت تابش نور خورشيد چشم خود را مي مالد يا خورشيد در اين هنگام از دايره ي نصف النهار به سمت مغرب متمايل مي شود.

2. تعبير «غَسَق اللَيل» به معناي شدت تاريكي است كه در نيمه ي شب از هر زمان بيش تر است و در اين جا مقصود نماز مغرب و عشاء است كه تا نيمه ي شب فرصت دارد.

3. تعبير «قُرآنَ الفَجر» به معناي چيزي است كه در هنگام طلوع فجر قرائت مي شود كه در اين جا مقصود نماز صبح است؛ «1» شايد اين تعبير بدين جهت به نماز صبح گفته مي شود كه در نماز، قرآن (حمد و سوره) قرائت مي شود.

4. در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز اين آيه را اشاره به زمان نمازهاي واجب يوميه (يعني نماز ظهر و عصر، مغرب و عشاء و صبح) دانسته اند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 137

5. در آيات قرآن گاهي به يك نماز «1» و گاهي به وقت سه نماز اشاره شده است «2» و تنها در اين آيه است كه به وقت پنج نماز واجب اشاره شده است.

البته در قرآن جزئيات اوقات نماز، ركعت ها و احكام آنها بيان نشده و اين مطالب توسط پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام

تبيين گرديده است.

6. در اين آيه براي ظهر تا شب و تا صبح فردا برنامه ي عبادي اعلام شده است، اما از صبحگاهان تا ظهر برنامه اي اعلام نشده است، شايد به خاطر آن كه اين زمان براي كار و زندگي و معاش روز مره است.

7. در اين آيه بيان شده كه نماز صبح مورد توجه و مشاهده است و در احاديث روايت شده كه مقصود مشاهده ي فرشتگان است؛ زيرا نماز صبح در پايان شب و آغاز صبح است، پس فرشتگان شب و روز، هر دو، آن را مشاهده مي كنند. «3» از اين تعبير استفاده مي شود كه بهترين زمان براي اداي نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. از ظهر تا شام و بامدادان به ياد خدا باشيد و نماز بخوانيد.

2. نماز صبح اول وقت، مورد توجه ويژه ي (فرشتگان الهي) است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 138

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و نهم سوره ي اسراء به نماز شب و ثمرات آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

79. وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً

و پاره اي از شب را به آن (خواندن قرآن و نماز) بيدار باش؛ در حالي كه (عبادتي) افزون براي توست؛ باشد كه پروردگارت تو را به مقامي پسنديده برانگيزد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «تَهَجُّد» در اصل به معناي «خواب» است كه

در باب تفعُّل به معناي از بين بردن خواب و انتقال به حالت بيداري است «1» و در اصطلاح به معناي بيداري براي نماز شب است «2» كه در مجموع يازده ركعت است؛ يعني چهار نماز دو ركعتي «نافله ي شب» و دو ركعت «شَفْع» و يك ركعت نماز «وَتْر» كه انجام آن مانند نماز صبح است جز آن كه اذان و اقامه ندارد و قنوت نماز وتر هر چه طولاني تر شود بهتر است. «3»

2. تعبير «نافِله» به معناي «اضافه» است و برخي مفسران اين تعبير را دليل بر آن دانسته اند كه نماز شب اضافه بر نمازهاي پنجگانه، بر پيامبر صلي الله عليه و آله واجب بوده است «4».

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 139

3. در احاديث اسلامي در مورد نماز شب تأكيد و سفارش شده است؛ از جمله روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله به امام علي عليه السلام سه بار سفارش فرمود كه: «بر تو باد نماز شب». «1»

و نيز از امام علي عليه السلام روايت شده كه

برخاستن (براي نماز) شب، موجب سلامتي بدن و خشنودي پروردگار و مشمول رحمت او شدن و تمسّك به اخلاق پيامبران است. «2»

و نيز از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه

نماز شب موجب نيكويي صورت در روز خواهد شد. «3»

و در احاديث از اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه گناهان و به ويژه دروغگويي سبب محروميت از نماز شب مي شود. «4»

4. اين آيه پاداش نماز

شب را امكان رسيدن به «مقام محمود» و پسنديده دانسته است، «5» و مقام محمود هر مقامي است كه در خور ستايش و پسنديده باشد، اما مقصود از اين تعبير در اين جا مقام ويژه اي است كه در اثر عبادت هاي اختياري و نماز در دل سحر، در آينده براي پيامبر صلي الله عليه و آله حاصل مي شود و فايده اش به همگان مي رسد و ستايش همه را برمي انگيزد، پس اين مقامي غير از شفاعت نيست. «6»

5. در احاديث اسلامي نيز روايت شده كه مقصود از اين مقام، همان مقام

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 140

شفاعت پيامبر صلي الله عليه و آله يا نهايت قرب ايشان به خداست؛ «1» البته مقام قُرب و نزديكي پيامبر صلي الله عليه و آله به خداست كه سبب مي شود به ايشان اجازه ي شفاعت بدهند.

6. مخاطب اين آيه پيامبر صلي الله عليه و آله است، اما برخي مفسران محتواي آيه را براي همه ي مؤمنان دانسته اند؛ يعني هر مؤمني كه به نماز و عبادت در دل شب بپردازد، از مقام محمود و شفاعت سهمي مي برد.

نشان عاشق آن باشد كه شب با روز پيوندد

ترا گر خواب مي گيرد نه صاحب درد مشتاقي (سعدي)

آموزه ها و پيام ها:

1. با نماز شب به مقام پسنديده اي برسيد.

2. خدا به عبادات مستحبي و شبانه توجه ويژه اي دارد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتادم سوره ي اسراء به سه عامل پيروزي انسان در زندگي اشاره مي كند و مي فرمايد:

80. وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنْكَ سُلْطناً نِّصِيراً

و بگو: «پروردگارا، مرا (در هر كار،) با ورودي صادقانه وارد كن، و با خروجي صادقانه خارج ساز؛ و از نزدت براي من تسلّطي ياري بخش، قرار ده.»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 141

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به سه عامل پيروزي اشاره كرده كه از روح ايمان و توحيد سرچشمه مي گيرد؛ يعني ورود صادقانه به كارها، خروج صادقانه از كارها و ياري الهي.

2. لازم است پايه ي اصلي هر كاري بر صداقت، راستي و درستي باشد و اين خط تا پايان كار حفظ شود تا پيروزي به بار آورد و گرنه اگر ورود به كار بر اساس دروغ و نيرنگ باشد و يا راستي تا پايان ادامه نيابد، در نهايت سبب شكست مي شود.

3. در اين آيه اشاره شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله و هر انسان ديگري نيازمند امداد الهي در كارهاست و امداد الهي شامل دلايل و منطق نيرومند، دوستان جانباز، اراده ي قوي، فكر روشن و سلطه ي الهي است. آري؛ اين تكيه بر خدا و قطع وابستگي از غير خداست كه نيرويي معنوي به انسان مي بخشد و او را در كارها پيروز مي كند.

4. هر چند اين آيه خطاب

به پيامبر صلي الله عليه و آله است و برخي مفسران آن را در موارد خاصي هم چون ورود به مدينه محدود كرده اند، اما آيه مفهوم وسيعي دارد و در حقيقت وظيفه ي همه ي مسلمانان را بيان مي كند، و اگر مسلمانان به اين سه توصيه ي قرآن و سه عامل پيروزي توجه كرده بودند و با صداقت وارد كارها مي شدند و تا آخر ادامه مي دادند و به نيروي الهي اعتماد مي كردند و به دشمن وابسته نمي شدند، نيرويي معنوي مي يافتند كه بر هر دشمني پيروز مي شدند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. لازم است خط اصلي مسلمانان از آغاز تا فرجام كارها بر اساس صداقت و درستي باشد.

2. راستي، پايداري صادقانه، تسلّط و ياري در كارها را از خدا بخواهيد (كه اين ها عوامل پيروزي است).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 142

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و يكم سوره ي اسراء پيروزي حق پويان و نابودي باطل گرايان را نويد مي دهد و مي فرمايد:

81. وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبطِلُ إِنَّ الْبطِلَ كَانَ زَهُوقاً

و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ [چرا] كه باطل نابود شدني است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. قانون پيروزي حق و نابودي باطل در طول تاريخ و در مورد همه ي ملت ها جاري است.

2. باطل، صولت و دولتي دارد و كرّ و فرّي نشان مي دهد ولي هم چون كف روي آب عمرش كوتاه است و سرانجام پيروزي از

آنِ حق پويان است.

3. اصولًا باطل نابود شدني است؛ چراكه باطل با قوانين آفرينش هماهنگ نيست و سهمي از حقيقت ندارد، پس بي ريشه و ميان تهي است و نمي تواند براي مدت طولاني دوام بياورد.

4. حق مي آيد و باطل از بين مي رود؛ چراكه حق واقعيت دارد و همراه راستي، درستي و هماهنگ با قوانين آفرينش است و چنين حقيقتي پايدار است. «1»

5. در احاديث اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه اين آيه اشاره به قيام امام مهدي عليه السلام است كه در عصر ايشان دولت باطل برچيده مي شود. «2»

البته اين گونه احاديث مصداق كامل اين آيه را بيان مي كند، ولي معناي آيه منحصر در اين مورد نيست بلكه قانون كلي الهي است كه در هر عصري مصداقي دارد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 143

6. اين آيه نور اميد را در دل مسلمانان زنده مي كند و آينده اي روشن براي بشريت و مظلومان جهان به تصوير مي كشد و به زندگي و مبارزات انسان ها معنا مي بخشد.

آري؛ از نظر قرآن و اسلام، زندگي هدف دار، جهت دار و معنادار است و پيروزي نهايي با حق مداران است.

آموزه ها و پيام ها:

1. به آينده اميدوار باشيد كه پيروزي از آنِ حق و حق گرايان است.

2. باطل گرايان آينده اي تاريك دارند و سرانجام باطل نابود مي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و دوم سوره ي اسراء به شفابخشي و تأثيرات مثبت قرآن

بر مؤمنان و تأثيرات منفي آن بر ستمكاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

82. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظلِمَينَ إِلَّا خَسَاراً

و از قرآن، آنچه را كه آن درمان و رحمتي براي مؤمنان است، فرو مي فرستيم؛ و [لي ستمكاران را، جز زيان، نمي افزايد.

نكته ها و اشاره ها:

1. شفابخشي و رحمتگري براي همه ي آيات قرآن است «1» ولي قرآن كه به صورت تدريجي فرود مي آيد، هر بخشي از آن كه نازل مي شود به تنهايي مايه ي شفا و رحمت است. «2»

2. تعبير «شفاء» به معناي دور كردن بيماري هاي فكري و اخلاقي،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 144

عيب ها و نقص هاست و تعبير «رحمت» اشاره به بركات معنوي و اخلاقي است كه با تربيت قرآني در وجود انسان جوانه مي زند؛ يعني شفا اشاره به مرحله ي پاك سازي و رحمت اشاره به مرحله ي نوسازي انسان است.

3. در اين آيه با يك تشبيه جالب، بيماري هاي جسمي و روحي را به هم ديگر تشبيه كرده است كه هر دو گاهي خطرناك هستند و نياز به پزشك و دارو دارند.

بيماري هاي جسمي دردآور است و زودتر شناخت و درمان مي شود اما بيماري هاي روحي پيش رو و مخفي است و تشخيص و درمان آن مشكل و طولاني است. از اين روست كه خدا نسخه شفابخش قرآن را براي اين گونه دردهاي بشريت فرستاده است و در چند مورد، قرآن را شفابخش معرفي كرده است. «1»

4. قرآن داروي مؤثر دردهاي فرد و جامعه است.

قرآن نسخه ي حيات بخشي براي بيماري هاي روحي و اخلاقي بشريت است

و انسان را از بيماري جهل، كبر، غرور، حسد، نفاق و تفرقه نجات مي بخشد.

قرآن بيماري هاي روحي و رواني بشر را معالجه مي كند و ترسِ بدون دليل انسان ها را برطرف مي سازد و به آنها اميد، آرامش، ايمان و توكّل مي بخشد.

قرآن بشريت را از بيماري وابستگي به دنيا، شهوت پرستي ها، جنگ افروزي ها و مسابقات تسليحاتي كمرشكن نجات مي دهد و به سوي صلح و دوستي ره نمون مي شود.

5. قرآن كريم انسان را از چند نوع بيماري شفا مي بخشد:

الف) از بيماري هاي رواني: بهداشت رواني انسان را تأمين مي كند و او را به آرامش، اطمينان، توكّل و تعادل رواني مي رساند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 145

ب) از بيماري هاي جسمي: اولًا، با ممنوعيت برخي غذاهاي زيان آور، مثل مردار، خون و شراب از بيماري ها جلوگيري مي كند، و ثانياً، به وسيله ي معرفي برخي غذاهاي مفيد و شفابخش، مثل عسل، او را به طرف سلامت جسمي و شادابي ره نمون مي شود.

ج) از بيماري هاي روحي و اخلاقي: قرآن درمان بيماري هايي هم چون خودبرتربيني، حسد، نفاق و شرك است و انسان را به ايمان، فروتني، هم ياري و يك رنگي فرامي خواند.

د) از بيماري هاي اجتماعي: قرآن شفابخش دردهاي مزمن جامعه ي بشريت، هم چون تفرقه، جهل و ناامني است و انسان را به وحدت، علم و امنيت فرا مي خواند؛ همان طور كه جامعه ي عقب مانده ي عرب جاهلي را به جامعه اي متمدن تبديل كرد. «1»

6. از اميرالمؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

از اين كتاب (قرآن) براي بيماري هاي خود شفا بخواهيد و براي حلّ مشكلاتتان از آن ياري بطلبيد؛ زيرا در اين

كتاب درمان بزرگ ترين دردها هست، درد كفر، نفاق، گمراهي و ضلالت. «2»

7. از امير مؤمنان علي عليه السلام روايت شده كه قرآن كريم داروي شفابخشي است كه (هم چون داروهاي معمولي) خود سبب بيماري هاي ديگري نمي شود؛ «3» يعني دارويي است كه تمام آن خير و بركت است و هيچ تأثير نامطلوبي بر فكر، جان و روح آدمي ندارد.

8. قرآن سبب زيان ستمكاران مي شود؛ چراكه آنان در اثر كفر، نفاق و لجاجت و تعصب، پرده اي بر عقل، دل و فطرت خود انداخته اند و هر جا نورِ

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 146

حق مي بينند، با آن ستيز و مقابله مي كنند و اين مقابله سبب افزايش كفر و عناد آنان مي شود.

آري:

باران كه در لطافت طبعش ملال نيست

در باغ لاله رويد و در شورزار خس آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن براي مؤمنان نسخه اي شفابخش و رحمتگر و دارويي پاك ساز و نوساز است.

2. ستمكاران نه تنها از قرآن بهره ي مثبت نمي برند، بلكه با لجاجت و مخالفت با آن، بر زيانكاري خويش مي افزايند.

3. شفاي دردهاي (عقيدتي، روحي و رواني) خود را در قرآن بجوييد.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم و هشتاد و چهارم سوره ي اسراء با بيان كم ظرفيتي، ناسپاسي و

نوميدي انسان، به قانون كلي «رفتار هر كس به مقتضاي طبعش» اشاره مي كند و مي فرمايد:

83 و 84. وَإِذَآ أَنْعَمْنا عَلَي الْإِنسنِ أَعْرَضَ وَنَئَا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوساً* قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي سَبِيلًا

و هنگامي كه به انسان نعمت مي بخشيم، روي مي گرداند و خودش (متكبرانه) دور مي شود؛ و هنگامي كه بدي به او مي رسد، بسيار نااميد مي شود!* بگو: «همه بر طبق (روش و خُلق و ساختار خود ساخته) خويش عمل مي كنند؛ و پروردگارتان داناتر است، به كسي كه او ره يافته تر است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان هاي بي ايمان يا سست ايمان، به هنگام به دست آوردن نعمت ها آن چنان مغرور مي شوند كه بخشنده ي نعمت را به كلي فراموش

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 147

مي كنند و حتي با تكبّر از او روي برمي تابند. اين نوعي بيماري اخلاقي است.

2. برخي انسان ها آن قدر كم استقامت هستند كه با كم ترين ناراحتي افكارشان در هم مي ريزد و نااميد مي شوند و اين هم نوعي بيماري اخلاقي است.

3. اين نقاط ضعف و كم ظرفيتي مخصوص انسان تربيت نايافته است، و گرنه دوستان خردمند خدا و مؤمنان تربيت شده در مكتب وحي روحشان هم چون اقيانوس است و در مقابل نعمت ها يا مشكلات متزلزل نمي شوند و گرفتار غرور يا نااميدي نمي گردند، بلكه مشكلات بر استقامت، توكّل و اعتماد به نفس آنان مي افزايد؛ زيرا آنان به ذات پاك الهي تكيه مي كنند و به رحمت او اميدوارند.

4. منظور از «شاكِله» طبيعت ذاتي انسان نيست و بر جبر دلالت ندارد، بلكه

مقصود عادات، سنت ها و روش هايي است «1» كه انسان در اثر تكرار اعمال اختياري، به صورت ملكات به دست مي آورد. «2» اين ملكات اعمال انسان را شكل مي دهد و خط او را در زندگي مشخص مي سازد.

و همان طور كه در برخي احاديث اهل بيت عليهم السلام اشاره شده «3» اين تعبير حتي شامل اعتقادات و نيّت هاي انسان نيز مي شود كه رفتار انسان را مقيّد مي سازد و شكل مي دهد. «4»

5. اين آيه به اين نكته ي روان شناختي اشاره دارد كه رفتار هر كس

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 148

برخاسته از باورها و عادت ها و روشي است كه در زندگي برگزيده است و هر چه هم آنها را پنهان سازد، در رفتار او ظاهر خواهند شد.

اگر كسي در هنگام نعمت گرفتار غرور مي شود، نشانه ي بي ايماني يا سست ايماني اوست و اگر كسي در هنگام مشكلات نااميد مي شود، نشانه ي عدم توكّل او بر خداست؛ يعني اين ضعف هاي اخلاقي رابطه ي مستقيم با باورها و اعتقادات دروني دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان تربيت نايافته كم ظرفيت است و در برابر نعمت زياد، مغرور و در برابر مشكلات مأيوس مي شود.

2. غرور و نااميدي دو بيماري اخلاقي است.

3. از فراواني نعمت مغرور نشويد و از زيادي مشكلات مأيوس نگرديد.

4. رفتار هر كس نشانه اي از عقايد، اخلاق، طبع و روش اوست.

***

روح چيست؟

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و پنجم سوره ي اسراء به عظمت روح و دانش اندك انسان اشاره مي كند و مي فرمايد:

85. وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا

و از تو درباره «روح» مي پرسند، بگو: «روح از فرمان (وجودي) پروردگار من است؛ و از دانش، جز اندكي، به شما داده نشده است.»

شأن نزول:

روايت شده كه برخي از احبار (: دانشمندان) يهود به مشركان مكه آموزش دادند كه با پرسش در مورد روح، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را آزمايش كنند و گفتند: اگر محمد اطلاعات زيادي درباره ي روح ارائه كرد، اين دليل بر عدم صداقت اوست؛ اما پيامبر صلي الله عليه و آله به دستور وحي، در جواب آنان جمله اي كوتاه و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 149

پرمعنا گفت و همه را در شگفتي فرو برد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. «رُوح» در اصل به معناي «نفس» و «باد» و «سرور و راحتي» است و در اصطلاح به معناي گوهر مستقل وجود انسان، كه حيات آفرين و تحرّك زا (و ناپيدا هم چون نفس و باد) است. «2»

2. واژه ي «رُوح» در قرآن در معاني مختلفي استعمال شده است:

الف) روح مقدسي (روح القدس) كه پيامبران را در انجام رسالت ياري مي رساند؛ «3»

ب) نيرويي معنوي كه مؤمنان را تقويت مي كند كه ممكن است همان روح القدس باشد؛ «4»

ج) فرشته ي مخصوص وحي؛ «5»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 150

د) فرشته اي مخصوص يا مخلوقي برتر از فرشتگان. «1»

ه) قرآن يا وحي؛ «2»

و) روحي الهي كه در انسان دميده شده، يعني روح آدمي. «3»

ممكن است مقصود از روح در اين آيه هر كدام از اين معاني شش گانه باشد و در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز به برخي از اين معاني اشاره شده است، «4» اما برخي مفسران برآن اند كه مقصود مشركان پرسش از روح آدمي بوده است «5» و مقصود از اين احاديث بيان مراتب روح آدمي است كه مرتبه ي والاي آن در پيامبران و امامان است.

3. در اين آيه اشاره شده كه روح از جهاني ديگر (ماوراي عالم) و مخلوقي اسرارآميز است كه به فرمان پروردگار آفريده شده كه با ربوبيّت الهي و پرورش انسان در ارتباط است. روح ساختماني غير مادي دارد و اصول حاكم بر آن غير از قوانين حاكم بر ماده و خواص فيزيكي و شيميايي آن است. روح فاعل اصلي درك و تعقّل است و مغز، حواس و بدن انسان ابزار اوست.

4. يكي از دلايل استقلال روح از بدن، همان وحدت شخصيت انسان در طول زندگي همراه با تغييرات درون جسم اوست؛ البته فلاسفه و دانشمندان دلايل ديگري هم چون دليل واقع نمايي ذهن انسان و عدم انطباق بزرگ در كوچك و عدم همانندي پديده هاي روحي با كيفيات مادي آورده اند، اما شايد بتوانيم بگوييم با توجه به شواهد تجربي در خواب هاي مغناطيسي و تجربيات شخصي و شهود دروني انسان ها، نيازي به دلايل بيش تر براي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 151

اثبات روح و استقلال آن از جسم نباشد.

5. دانشي كه به انسان داده شده اندك است و اطلاعات زيادي در مورد ماوراي طبيعت و حتي روح خود ندارد. اين واقعيتي است كه پس از چهارده قرن به اثبات رسيده كه دانش ما در مورد اسرار كل جهان به ويژه حقيقت روح بسيار اندك است، چرا كه حواس انسان ماديات و محسوسات را درك مي كند و مسائل متافيزيك از دست رس انسان تقريباً خارج است.

حديث از مطرب و مي گوي و راز هر كم تر جو

كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معمّا را (حافظ)

6. آيا شناخت كامل انسان ممكن است؟

امام عارفان در اين مورد مي فرمايند:

شايد اين كلمه اي كه وارد شده است كه «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» [هر كس خود را شناخت در واقع پروردگارش را شناخته است تعليق به يك امر محالي باشد براي نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافي كه در انسان هست و غرايزي كه در انسان هست اين از اموري است كه يا محال است يا نظير محال، الّاهر كسي كه عصمه اللَّه تعالي. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. روح منشأ الهي دارد.

2. منشأ علم بشري خداست و او (در مورد اسرار جهان و روح) دانش اندكي به ما داده است.

3. به پرسش هاي مردم، تا اندازه اي

كه علم داريد پاسخ دهيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 152

قرآن كريم در آيات هشتاد و ششم و هشتاد و هفتم سوره ي اسراء به وابستگي وحي به اراده ي الهي و رحمت بي كران او بر پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

86 و 87. وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ ثُمَّ لَاتَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا* إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً

و اگر بخواهيم، آنچه را به سوي تو وحي فرستاده ايم، قطعاً (از ذهن تو) مي بريم؛ سپس به خاطر (حفظ) آن (وحي) در برابر ما، براي خود هيچ حمايتگري نمي يابي؛* جز رحمتي از جانب پروردگارت (كه شامل حال تو گردد)؛ [چرا] كه بخشش او بر تو بزرگ است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بر وابستگي وحي به خداي متعال تأكيد شده، تا نشان دهد كه پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي از خود نمي گويد و دانش وحي را خدا به او بخشيده است تا رهبر و ره نماي مردم باشد و هر گاه بخواهد آن امتيازات را بازپس مي گيرد.

البته معناي اين سخن آن نيست كه خدا عملًا روزي وحي را از پيامبرش بازپس مي گيرد، بلكه مقصود آن است كه پيامبر چيزي از خود ندارد.

برخي صاحب نظران برآن اند كه مقصود آيه مردم هستند كه اگر دين را كنار بگذارند از مواهب آن

محروم مي شوند. (م)

2. رحمت الهي شامل رحمت عام و خاص مي شود. او بر اساس رحمت عام خود موجودات را آفريد و به دنبال آن رحمتي ديگر نمود و براي هدايت و نجات بشريت رهبراني آگاه، معصوم و مهربان به سوي مردم فرستاد و همين رحمت است كه اقتضا مي كند زمين خالي از رهبر و حجّت نباشد و وحي الهي را به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله بفرستد و از او بازپس نگيرد.

آري فضل و بخشش الهي نسبت به پيامبرش بزرگ است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 153

آموزه ها و پيام ها:

1. همه چيز حتي وحي را از رحمت و بخشش الهي بدانيد.

2. هيچ كس نمي تواند در برابر اراده ي الهي بايستد.

3. وحي به خواست پيامبر نيست.

***

خداي متعال در آيه ي هشتاد و هشتم سوره ي اسراء به معجزه ي بي نظير قرآن و هماوردطلبي آن و ناتواني مخالفان از آوردن مثلش اشاره مي كند و مي فرمايد:

88. قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هذَا الْقُرْءَانِ لَايَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً

بگو: «اگر انسان [ها] و جن [ها] جمع شوند، بر اين كه همانند اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ گرچه برخي پشتيبان برخي [ديگر] باشند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم معجزه ي جاويدان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و دليل حقانيّت وي است، و بيش از

چهارده قرن است كه بشريت را به مبارزه مي طلبد؛ «1» يعني به همه ي جهانيان اعم از عرب و غير عرب، فلاسفه و اديبان، مورّخان و نوابغ و دانشمندان اعلام مي كند كه اگر همگي باهم جمع شوند و يك ديگر را كمك كنند، باز هم نمي توانند كتابي مِثل قرآن بياورند؛ يعني قرآن مخالفان خود را تحريك مي كند كه عليه آن اقدام كنند و اعجاز او را باطل سازند، ولي آنان از آوردن مثل عاجزند و همين ناتواني و عجز مخالفان ثابت مي كند كه قرآن ساخته ي مغز بشر نيست، بلكه كتابي ماورايي و معجزه است.

2. قرآن از جهت الفاظ، تركيب ها و نظم ادبي و فصاحت و بلاغت و نيز از

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 154

نظر محتواي عالي و اشارات علمي و قوانين و اخبار غيبي معجزه است. «1»

3. در اين آيه تحدّي و مبارزه طلبي قرآن به صورت عمومي مطرح شده كه شامل همه ي انسان ها و حتي غير انسان ها مثل جنّيان مي شود. البته مبارزه طلبي قرآن در اين آيه نسبت به كل قرآن، اما در آيات ديگر نسبت به ده سوره و حتي يك سوره مطرح شده است، «2» ولي بازهم مخالفان نتوانستند مثل يك سوره را بياورند.

4. اين آيه به جاوداني بودن اعجاز قرآن اشاره دارد؛ يعني مبارزه طلبي قرآن هيچ قيدي ندارد، بلكه براي همه ي زمان ها و همه ي مكان هاست.

5. در اين مطلب تأكيد شده كه اگر همگان جمع شوند و با يك ديگر هم فكري و هم ياري كنند، تا نيروي آنان هزاران برابر شود، باز هم

نمي توانند مِثل قرآن را بياورند.

6. تعبير «مِثل قرآن» اشاره به آن است كه مخالفان نمي توانند كتابي شبيه قرآن از نظر فصاحت، محتوا، مباحث علمي، قوانين حيات بخش، مطالب صحيح تاريخي، پيش گويي ها نسبت به آينده و امثال آن بياورند.

7. از تعبير «مثل» و عموميتِ مبارزه طلبي كه شامل عرب و غير عرب مي شود، استفاده مي شود كه اعجاز قرآن مخصوص بُعد فصاحت و بلاغت زبان عربي نيست، و گرنه اين هماوردطلبي بيهوده بود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن معجزه ي بي نظير تاريخ بشريت است.

2. مخالفان اسلام را به مبارزه و همانندآوري براي قرآن بطلبيد (تا حقانيت قرآن و اسلام روشن شود).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 155

خداي متعال در آيه ي هشتاد و نهم سوره ي اسراء به تنوّع و جامعيّت مطالب قرآن و ناسپاسي و انكار اكثريت مردم اشاره كرده، مي فرمايد:

89. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَي أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً

و بيقين در اين قرآن، براي مردم از هر مثال (و پند) ي به گونه هاي مختلف بيان كرديم؛ و [لي بيش تر مردم جز (راه) انكار نيونيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي از مفسران اين آيه را اشاره به يكي از جنبه هاي اعجاز قرآن، يعني «جامعيت» آن مي دانند؛ زيرا قرآن با آن كه كتابي محدود است، اما شامل اصول عقايد با دلايل متين عقلي و احكام و قوانين استوار، و نيز

مباحث تاريخي صحيح و بيدارگر و اشارات علمي و عالي ترين مطالب اخلاقي و عرفاني مي شود. «1»

2. قرآن كتابي جامع عقايد، اخلاق، احكام، تاريخ و علم است، اما از هر كدام نمونه و مطالبي كلي بيان كرده و بسياري از جزئيات را پيامبر صلي الله عليه و آله روشن كرده است؛ پس جامعيت قرآن بدان معنا نيست كه در قرآن همه ي علوم و فنون و مطالب تاريخي با تمام جزئيات بيان شده باشد.

3. اگر واژه ي «كُفُور» را به معناي «منكران» بدانيم، «2» مقصود از اكثريت مردم، همان كافران منكر قرآن هستند.

و اگر واژه ي «كُفُور» را به معناي «ناسپاسان» بدانيم، «3» مقصود از اكثريت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 156

مردم، ممكن است برخي مسلمانان و كافران باشند.

اما با توجه به سياق آيات و اين كه برخي از آيات سوره ي اسراء مكي است و واژه ي «ناس» در قرآن معمولًا به معناي انسان ها، بدون لحاظ ايمان به كار مي رود، روشن مي شود كه تفسير اول مناسب تر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در قرآن مطالب متنوّع و جامعي وجود دارد.

2. بيش تر مردم در برابر قرآن ناسپاسي و انكار مي كنند.

3. از مطالب متنوّع قرآن بهره ببريد و ناسپاسي نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات نود تا نود و سوم سوره ي اسراء به معجزه خواهي بهانه جويانه ي مشركان اشاره كرده، به آنان پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

90- 93. وَقَالُواْ

لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنبُوعاً* أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهرَ خِللَهَا تَفْجِيراً* أَوْ تُسْقِطَ السَّمَآءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلئِكَةِ قَبِيلًا* أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّمَآءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَراً رَّسُولًا

و گفتند: «به تو ايمان نمي آوريم تا اين كه براي ما چشمه جوشاني از زمين بيرون آري؛* يا بوستاني از درختان خرما و انگور براي تو باشد؛ و نهرها را در ميان آنها كاملًا بشكافي؛* يا آن چنان كه مي پنداري آسمان را قطعه قطعه بر ما فرود آري؛ يا خدا و فرشتگان را (گروه گروه، به عنوان ضامن) روياروي ما بياوري؛* يا براي تو خانه اي از زر (و زيور) باشد؛ يا در آسمان بالا روي؛ و براي بالا رفتن تو (هم) ايمان نمي آوريم، تا اين كه نامه اي بر ما فرود آوري كه آن را بخوانيم!» (اي پيامبر) بگو: «پروردگار من پاك و منزّه است؛ آيا [من جز بشري فرستاده هستم؟!»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 157

شأن نزول:

روايت شده كه گروهي از مشركان، هم چون ابوجهل، در كنار كعبه جمع شدند و شخصي را به سراغ پيامبر صلي الله عليه و آله فرستادند تا با او گفت وگو كنند.

هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شد، به او گِله كردند كه چرا بدگويي بت ها را مي كني و حتي به پيامبر صلي الله عليه و آله

پيشنهاد پول، مقام و معالجه دادند. و وقتي ديدند پيامبر صلي الله عليه و آله همه ي پيشنهادهاي آنها را رد مي كند، از او تقاضاهاي نامعقولِ آوردن خدا و فرشتگان را كردند، و نيز بهانه جويانه از او تقاضاي معجزات مادي براي رفاه خويش نمودند و چشمه سارهايي هم چون سرزمين عراق و شام خواستند. حتي ابو جهل تهديد كرد كه در حال سجده با سنگ به پيامبر صلي الله عليه و آله حمله خواهد كرد.

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله از اين سخنان ناراحت شد و بازگشت. در اين هنگام آيات فوق فرود آمد و با نقل سخنان مشركان به آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. معجزات اقتراحي و تقاضاهاي مشركان چند بخش بود:

الف) برخي از آنها نامعقول و محال بود؛ مثل آوردن خدا و فرشتگان.

ب) برخي از معجزات درخواستي به صورتي بود كه اگر عملي مي شد، اثري از تقاضا كننده باقي نمي ماند؛ مثل اين كه مي خواستند قطعاتي از آسمان بر آنان فرود آيد.

ج) برخي معجزات براي به دست آوردن زندگي مادي مرفه بود؛ مثل تقاضاي چشمه سارها و باغ ها و خانه هاي طلايي.

در حالي كه پيامبران الهي براي چنين كاري نيامده بودند.

د) برخي درخواست ها صرف بهانه جويي بود و حتي خود مشركان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 158

تصريح مي كردند كه اگر پيامبر به آسمان برود باز هم به او ايمان نمي آورند.

2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله داراي معجزه اي جاويدان هم چون قرآن بود كه در تمام زمان ها، مكان ها و براي همه ي افراد معجزه

بود و همگان را به مبارزه مي طلبد كه مثل آن را بياورند و همين براي اثبات حقانيّت پيامبر صلي الله عليه و آله كافي بود- كه در آيات پيشين نيز به اين مطلب اشاره شد- اما بازهم مشركان راه ناسپاسي و انكار در پيش مي گرفتند. اين مطلب نشان مي دهد كه معجزه خواهي آنان نوعي بهانه جويي بود و طبيعي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر اين بهانه جويان تسليم نشود.

آري؛ هدف مشركان آن بود كه با بهانه جويي، بر كفر خويش بمانند و پيامبر صلي الله عليه و آله را از راه توحيد باز دارند.

3. در اين آيه به دو پاسخ منطقي پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر بهانه جويان معجزه خواه اشاره شده است:

نخست اين كه فرمود: پروردگار من منزّه است از اين كه تحت فرمان شما قرار گيرد و كارهاي نامعقول و واهي انجام دهد.

دوم اين كه شما از من مي خواهيد كه معجزه بياورم در حالي كه من جز بشري نيستم كه فرستاده ي خدايم و اجازه ندارم به دل خواه خود معجزه بياورم «1» و معجزه كار خداست كه گاهي براي اتمام حجّت به من اجازه ي آوردن آن را مي دهد.

4. مشركان مي پنداشتند معجزه كار پيامبر صلي الله عليه و آله است و از اين رو معجزه آوردن را به او نسبت مي دادند و از او مي خواستند، در حالي كه در آيات قرآن تصريح شده كه معجزات پيامبران با فرمان و رخصت الهي صورت مي گيرد «2» و آنها از خود اختياري ندارند و اصولًا پيامبران معجزه گر نيستند كه گوشه اي بنشينند و به دل خواه مردم معجزات گوناگون بياورند و معجزه حجت الهي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 159

است كه براي اثبات نبوّت در موارد لازم ارائه مي شود.

5. مقصود اين آيات آن نيست كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله معجزه اي نداشته؛ چراكه پيامبر صلي الله عليه و آله معجزه اي هم چون قرآن و نيز معجزات ديگر داشته است؛ پس مقصود اين آيات آن است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هم چون پيامبران ديگر بشر است و اختياري از خود ندارد و همه ي كارها و معجزات در اختيار خداست.

6. مشركان افرادي كوته نظر بودند كه به اندازه ي سطح فكر خود سخن مي گفتند و از اين رو تقاضاهاي نامعقول و مادي مي كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان افرادي بهانه جو هستند و از رهبران الهي تقاضاي نامعقول و سودجويانه مي كنند.

2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بشري پيام آور است، كه بدون فرمان الهي كاري انجام نمي دهد.

3. به بهانه جويي هاي مخالفان اسلام، به صورت منطقي و بزرگوارانه پاسخ دهيد.

***

قرآن كريم در آيات نود و چهارم و نود و پنجم سوره ي اسراء به اشكال مشركان نسبت به نبوّت و پاسخ الهي به آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

94 و 95. وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَي إِلَّآ أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَّسُولًا* قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ مَلَكاً رَّسُولًا

و (چيزي) مردم را از ايمان آوردن باز نداشت هنگامي

كه هدايت برايشان آمد، جز اين كه گفتند: «آيا خدا بشري را [به عنوان فرستاده برانگيخته است؟!»* (اي پيامبر) بگو: «اگر (بر فرض) در زمين فرشتگاني بودند كه با آرامش گام بر مي داشتند، حتماً فرشته اي را [به عنوان فرستاده، از آسمان بر آنان فرود مي آورديم.»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 160

نكته ها و اشاره ها:

1. مشركان در طول تاريخ و در برابر بسياري از پيامبران اين اشكال را مطرح كردند كه چرا خدا انساني هم چون ما را به پيامبري برگزيده و اين مقام والا و مسئوليت سنگين را بر دوش او گذاشته است؟ انسان خاكي كجا و رسالت الهي كجا؟! چرا خدا فرشتگان را مأمور رسالت و نبوّت نكرده است؟ «1»

2. در اين آيات پاسخي منطقي و زيبا به مشركان داده و اشاره شده كه رهبر و راه نما بايد از جنس پيروانش باشد. اگر پيروان فرشته هستند پيامبرشان را از جنس فرشته مي فرستيم و اگر پيروان انسان هستند پيامبرشان را از جنس انسان مي فرستيم.

3. رهبر و راه نماي مردم لازم است از جنس بشر باشد تا بتواند الگو و اسوه ي آنان شود و دردها، نيازها و خواسته هاي آنان را به خوبي درك كند و براي آنان درمان و پاسخي آماده سازد.

اگر فرشته اي به عنوان پيامبر براي انسان ها فرود مي آمد، غرايز، احساسات و مشكلات بشر را نداشت و هر چه مردم را در كنترل شهوت و غضب و مانند آن سفارش مي كرد، اثر چنداني نداشت و مي گفتند او وضعيت ما را درك نمي كند

و هيچ انساني نمي تواند به اين دستورات عمل كند و از گناه دوري نمايد.

4. مانع ايمان آوردن مردم، همين شبهه در مورد نبوّت بود؛ البته اين جمله براي تأكيد است نه به معناي انحصار، بلكه عوامل ديگري هم مانع ايمان آوردن مردم مي شد.

5. در اين آيه به آرامش فرشتگان اشاره شده و مقصود آن است كه اگر بر فرض فرشتگان در زمين زندگي آرامي داشتند، و با هم كشمكش و تصادم نداشتند باز هم نيازمند راه نما و رهبري از جنس خود بودند؛ زيرا وظيفه ي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 161

پيامبران تنها رفع مشكلات مادي و درگيري ها نيست، بلكه همه ي اين ها براي هدايت افراد به سوي كمال و معنويت است. «1»

6. برخي مفسران از اشاره ي قرآن در اين آيه به «زمين» استفاده كرده اند كه طبيعت زندگي مادي در روي زمين نيازمند وجود پيامبر است و بدون او زندگي هرگز سامان نمي گيرد. «2»

7. «آسمان» به معناي جهت بالا، جايگاه ستارگان، جوّ اطراف زمين و نيز آسمان معنوي مي آيد، همان طور كه واژه ي زمين به معناي كره ي خاكي و نيز مراتب پايين مي آيد. «3»

مقصود از نزول فرشتگان از آسمان به زمين، فرود آمدن فرشتگان از مقام قرب الهي و مراتب عالي وجود و آسمان معنوي به سوي مراتب پايين وجود و يا فرود آمدن فرشتگان از جهت بالا به سوي سطح زمين است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان نسبت به نبوّت بهانه جويي و شبهه پراكني مي كنند و گاهي مانع ايمان آوردن مردم مي شوند (پس مراقب باشيد).

2.

با بيان مطالب منطقي و مثال هاي جالب به شبهات مخالفان پاسخ دهيد.

3. خدا اصل هم گوني را در فرستادن پيامبران رعايت كرده است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 162

قرآن كريم در آيه ي نود و ششم سوره ي اسراء با اشاره به گواهي و علم خدا، و تهديد كردن مخالفان مي فرمايد:

96. قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً

بگو: «گواهي خدا بين من و بين شما كافي است؛ [چرا] كه او نسبت به بندگانش آگاه [و] بيناست؛

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه دو نكته نهفته است:

الف) پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ايمان قاطع خود را ظاهر مي سازد و وقتي مي بيند، دلايل روشن او را نمي پذيرند و لجاجت مي كنند، كفايت مذاكرات را اعلام مي كند و خدا را به گواهي بين خود و مخالفان مي طلبد.

ب) اين آيه نوعي هشدار و تهديد مخالفان است كه بدانند خدا گواه كارها و آگاه و بيناي به حال آنان است؛ پس گمان نكنند كه از دايره ي علم و قدرت خدا خارج هستند و هر كاري مي خواهند انجام مي دهند. «1»

2. اين يكي از روش هاي تربيتي قرآن است كه براي تأثيرگذاري رواني بر مخالفان و بيدار ساختن آنان، مطلبي قاطع و تهديدآميز بيان مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان بدانند كه گواهي خداي دانا و بينا (براي داوري و حساب رسي) كافي است (پس مراقب

اعمال و گفتار خويش باشند).

2. رهبران جامعه با قاطعيت سخن بگويند و هنگامي كه تلاش ها به نتيجه نرسيد، كار را به خدا واگذارند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 163

قرآن كريم در آيه ي نود و هفتم سوره ي اسراء به ره يافتگان واقعي و فرجام عذاب آلود گمراهان اشاره مي كند و مي فرمايد:

97. وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَّأْوَيهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنهُمْ سَعِيراً

و هر كس را خدا هدايت كند، پس هدايت (واقعي) يافته است؛ و كساني را كه در گمراهي وانهد، پس هيچ (ياوران و) سرپرستاني غير او برايشان نخواهي يافت؛ و آنان را روز رستاخيز گردآوري مي كنيم، در حالي كه نابينا و گنگ و ناشنوايند، بر صورت هايشان (كشيده مي شوند،) مقصدشان جهنّم است! هر گاه (آتش) فرو نشيند، شعله فروزان (آتش) ي بر آنان مي افزاييم!

نكته ها و اشاره ها:

1. هدايت و گمراهي انسان ها به دست خداست، اين به معناي جبر نيست، بلكه بدان معناست كه توفيق الهي در مورد هدايت يافتگان و عدم توفيق الهي در مورد گمراهان نقش اساسي دارد؛ البته خدا به كساني توفيق هدايت مي دهد كه از خود شايستگي نشان دهند و از كساني سلب توفيق مي كند كه با كردار ناپسند خود زمينه ي گمراهي خويش را فراهم سازند و اين اراده و سنت

الهي است.

نطفه ي پاك ببايد كه شود قابل فيض

و ر نه هر سنگ و گلي لؤلؤ و مرجان نشود 2. گمراهان، «اولياء» نخواهند داشت. اين تعبير اشاره به خدايان پنداري يا وسايل متنوعي است كه گمراهان بدانها پناه مي برند.

3. گمراهان، بر صورت هايشان محشور مي شوند؛ يعني مأموران عذاب

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 164

اين گمراهان را به صورت هايشان بر زمين مي كشند. «1» و يا اين كه گمراهان در رستاخيز قادر نيستند مستقيم راه بروند و از اين رو هم چون خزندگان بر صورت و سينه مي خزند. «2» به هر حال اين تعبير كنايه از ذلّت گمراهان در رستاخيز است.

4. در اين آيه بيان شد كه گمراهان در رستاخيز، نابينا، ناشنوا و لال هستند، ولي در آيات ديگر قرآن اشاره شده كه مردم در قيامت مي بينند و سخن مي گويند.

اين اختلاف تعبيرات، شايد به خاطر تفاوت مراحل قيامت است كه گمراهان در برخي از مراحل كور و كر و لال هستند و بدين وسيله مجازات مي شوند، ولي در برخي مراحل سخن مي گويند و عذاب ها را مي بينند و سرزنش ديگران را مي شنوند كه اين هم نوعي عذاب براي آنان است.

البته ممكن است اين معنا مورد نظر باشد كه مجرمان گمراه در رستاخيز از شنيدن و گفتن آنچه مايه ي سرور است محروم اند، ولي آنچه مايه ي عذاب آنهاست مي بينند و مي شنوند. «3»

5. كساني كه در

دنيا از چشم، گوش، زبان و پاي خويش در راه گناه استفاده كردند، در رستاخيز از اين نعمت هاي الهي محروم اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدايت و گمراهي به توفيق الهي است.

2. گمراهان در دنيا سرپرست و ياوري ندارند و در رستاخيز نيز گرفتار ذلّت و عذاب مستمري مي شوند.

3. در دنيا از ابزارهاي شناخت استفاده كنيد و راه هدايت را بيابيد وگرنه در آخرت از ابزارهاي شناخت محروم مي شويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 165

قرآن كريم در آيات نود و هشتم و نود و نهم سوره ي اسراء به سزاي انكار آيات خدا و نيز به شبهات مشركان در مورد معاد و پاسخ آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

98 و 99. ذلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِئَايتِنَا وَقَالُواْ أَءِذَا كُنَّا عِظماً وَرُفتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً* أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّموتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَي أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَّارَيْبَ فِيهِ فَأَبَي الظلِمُونَ إِلَّا كُفُوراً

اين [ها] كيفر آن (گمراه) ان است، به سبب اين كه آنان، به آيات ما كفر ورزيدند و گفتند: «آيا هنگامي كه استخوان و (پوسيده) پراكنده شديم، آيا حتماً ما با آفرينش جديدي بر انگيخته مي شويم؟!»* و آيا اطلاع نيافته اند كه خدايي كه آسمان ها و زمين را آفريده، تواناست بر اين كه مِثل آنان را بيافريند؟! و براي آنان سرآمدي- كه هيچ ترديدي در

آن نيست- قرار داده؛ و [لي ستمكاران (از هر چيزي) جز انكار سر باز مي زنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران اين آيه را اشاره به معاد جسماني مي دانند؛ زيرا تعجب مشركان از آن بود كه چگونه ممكن است خدا استخوان پوسيده و خاك شده و پراكنده را دوباره جان دهد و زنده كند. «1»

2. قرآن كريم در مورد شبهه هاي معاد پاسخ هاي كوبنده مي دهد و در اين جا اشاره مي كند: خدايي كه آسمان ها و زمين را با چنين عظمتي آفريده است، قدرت دارد كه به مردگان حيات جديد ببخشد.

چرا كه خدا هم قدرت دارد و هم علم، پس هم جاي ذرات را مي داند و هم مي تواند آنها را جمع آوري كند و حيات جديد ببخشد.

3. مقصود از «آيات» در اين آيه، نشانه هاي توحيد و دلايل نبوت و يا آيات

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 166

مربوط به معاد است، اما با توجه به سياق آيه ها، به نظر مي رسد كه منظور از «آيات» در اين جا همان آيات مربوط به معاد باشد.

4. مقصود از «مِثلَهم»، يا همان «عين» است، يعني خدا مي تواند «عين» انسان را در رستاخيز زنده كند، همان طور كه در سخنان روزمره نيز گاهي واژه ي «مِثل» به معناي «عين» مي آيد؛ مثلًا مي گوييم: مثل تو نبايد چنين كاري بكند.

و يا آن است كه خلقت جديد و آفرينش مجدد انسان از نظر زمان و شرايط، عين اول نيست، بلكه صورت تازه اي از همان انسان اول است كه در رستاخيز جمع آوري و بازسازي مي شود.

«1»

5. شخصيت انسان به «روح و جان» اوست و جسم وسيله ي لذت بردن يا عذاب شدن انسان است؛ پس در معاد لازم است كه روح و جسم انسان با هم ديگر باشند، هر چند اين جسم از تمام جهات عين جسم او نباشد بلكه مِثل آن باشد. اصولًا انساني كه در مدت عمرش چندين بار سلول ها و بدنش تعويض مي شود در رستاخيز با همه ي بدن ها محشور نمي شود.

6. «أجل» در اصل به معناي پايان و سرآمد عمر چيزي است و در اين آيه، يا اشاره به پايان عمر انسان است و يا به سرآمد جهان و آغاز رستاخيز؛ «2» يعني خدا بر اساس يك زمان بندي قطعي انسان ها را مجدداً زنده مي كند و تأخير رستاخيز به خاطر همين است. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا منكران آيات و نشانه هايش را به سختي عذاب مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 167

2. مخالفان دين در مورد معاد شبهه پراكني مي كنند و لازم است كه در هر عصري پاسخ منطقي به آنان داده شود.

3. آفرينش مجدد انسان از آفرينش آسمان ها و زمين سخت تر نيست (پس در امكان معاد شك نكنيد).

4. هر چه دلايل منطقي بياوريد، باز هم ستمكاران انكار مي كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي صدم سوره ي اسراء به بُخل انسان هاي تربيت نايافته اشاره مي كند و مي فرمايد:

100. قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَّأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ

الْإِنفَاقِ وَكَانَ الْإِنسنُ قَتُوراً

بگو: «اگر (بر فرض) شما مالك منابع رحمت پروردگار من بوديد؛ در آن صورت، از بيم مصرف كردن (و فقر)، حتماً (از بخشش) خودداري مي كرديد.» و انسان بخيل است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «قَتُور» در اصل به معناي امساك و سخت گيري در خرج كردن است.

اين تعبير صيغه ي مبالغه است؛ يعني انسان ها به شدت تنگ نظر، سخت گير و بخيل هستند.

2. قرآن كريم گاهي از انسان تجليل نموده و او را با كرامت و حتي برتر از فرشتگان معرفي كرده است و گاهي او را مورد سرزنش قرار داده و صفاتي هم چون جهل، ظلم، عجله و بُخل را به او نسبت داده است.

اين به خاطر آن است كه انسان ها دو گونه اند: انسان هاي مؤمن، باكمال و تربيت يافته كه از فرشتگان برترند و انسان بدون تربيت الهي، كه بر اساس طبيعت حيواني خود رشد مي كند و هم چون گياهي خودرو يا حيواني درنده

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 168

مي شود و از صفات عالي انساني تهي مي گردد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان (تربيت نايافته) سخت گير و بخيل است (شما اين گونه نباشيد).

2. انسان بخيل اگر تمام دنيا را داشته باشد، بازهم از فقر مي ترسد و بخل مي ورزد.

3. از ترس فقر از بخشش خودداري نكنيد.

***

سرگذشت موسي

قرآن كريم در آيات صد و يكم و صد و دوم سوره ي اسراء به معجزات نه گانه ي موسي عليه السلام و مخالفت فرعون با او و گفتمان آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

101 و 102. وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي تِسْعَ ءَايتٍ بَيِّنتٍ فَسْئَلْ بَنِي إِسْرءِيلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يمُوسَي مَسْحُوراً* قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ أَنزَلَ هؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ السَّموتِ وَالْأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يفِرْعَوْنُ مَثْبُوراً

و بيقين به موسي نُه نشانه (معجزه آساي) روشن داديم؛ پس از بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب در مورد آنها) بپرس، آن زمان كه (موسي) به سراغ آنان آمد و فرعون به او گفت: «اي موسي، در واقع من گمان مي كنم كه تو جادو زده اي.»* (موسي) گفت: «بيقين مي داني اين (معجزه) ها را جز پروردگار آسمان ها و زمين نفرستاده است، در حالي كه دليل هاي بينش آور است؛ اي فرعون در حقيقت، من گمان مي كنم كه تو هلاك شده اي.»

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 169

1. مقصود از «مَسحُور»، جادوگر يا سحرزده است؛ «1» يعني مخالفان گاهي پيامبران الهي را به جادوگري متّهم مي كردند و گاهي آنان را سحرزده و ديوانه مي خواندند تا آنان را در نظر ساده لوحان بدنام سازند و مردم را از گرد آنان پراكنده كنند و نسبت به موسي عليه السلام نيز همين گونه تهمت زدند. «2»

2. «بَصائِر» به معناي دلايل آشكار است كه مردم به وسيله ي آن بصيرت پيدا مي كنند و راه حق را

مي يابند. «3»

3. برخي مفسران برآن اند كه مقصود از نشانه ها و معجزات نُه گانه ي موسي عليه السلام همان عصا، دست سفيد، طوفان، ملخ، آفت هاي نباتي، فزوني قورباغه ها، خون، خشك سالي و كمبود ميوه هاست كه به صورت بلا و عذاب بر فرعونيان وارد مي شد و آنها را گرفتار مي كرد و در آيات قرآن نيز به اين موارد اشاره شده است. «4»

4. اين آيه از پيامبر صلي الله عليه و آله مي خواهد كه از بني اسرائيل در مورد معجزات موسي عليه السلام پرسش كند؛ البته پيامبر صلي الله عليه و آله با علم و درايتي كه داشت نياز به پرسش و تأييد بني اسرائيل نداشت، اما اين سؤال پيامبر براي خودش نبود بلكه براي تسليم كردن مشركان به پذيرش آيات قرآن بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. درگيري پيامبران و سركشان و انكار و تهمت به پيامبران، سابقه اي تاريخي دارد.

2. فرعون در برابر دلايل و معجزات روشن، منطقي نداشت و فقط به موسي تهمت مي زد (و اين شيوه ي فرعونيان تاريخ است).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 170

3. تهمت هاي گردن كشان را مؤدبانه پاسخ بدهيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و سوم و صد و چهارم سوره ي اسراء به تصميم فرعون براي براندازي بني اسرائيل و هلاكت او و جاي گزيني آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

103 و 104. فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعاً* وَقُلْنَا مِن

بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرءِيلَ اسْكُنُواْ الْأَرْضَ فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفاً

و (فرعون) اراده كرد كه آنان را از سرزمين (مصر) بَر كَنَد، و [لي او و تمام كساني را كه با وي بودند، غرق كرديم!* و بعد از آن به بني اسرائيل (: فرزندان يعقوب) گفتيم: «در سرزمين ساكن شويد؛ و هنگامي كه وعده آخرت فرا رسد، شما را به صورت دسته جمعي مي آوريم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي پيشين سخنان موسي عليه السلام و پاسخ قوي او به فرعون بيان شد و اينك در اين آيه به تصميم فرعون براي سركوبي بني اسرائيل اشاره شده است، تا نشان دهد كه سركشان تاريخ، در برابر منطق پيامبران، متوسّل به خشونت مي شدند.

2. مقصود از «الأرض» در اين آيه يا سرزمين مصر است، يعني بني اسرائيل وارث فرعونيان شدند و در مصر ساكن گرديدند و يا سرزمين فلسطين است كه بني اسرائيل پس از مصر به آن جا رفتند؛ البته اين احتمال نيز هست كه اين آيه اشاره به هر دو باشد. «1»

3. مقصود از «وَعدُ الآخرة» نيز همان سراي آخرت است كه بني اسرائيل را به صورت يك گروه به هم پيچيده در آن جا محشور مي كنند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 171

آموزه ها و پيام ها:

1. سركشان تاريخ در برابر منطق پيامبران الهي با خشونت برخورد مي كردند.

2. خدا حامي پيامبران خويش است و دشمنان سركش آنان را هلاك مي سازد.

3. خدا مظلومان را جاي گزين ظالمان مي سازد.

4. در هنگام پيروزي، به ياد آخرت باشيد.

***

قرآن

خداي متعال در آيه ي صد و پنجم سوره ي اسراء به حقّانيت قرآن و اهداف رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

105. وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَآ أَرْسَلْنكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِيراً

و آن (قرآن) را به حق فرو فرستاديم؛ و به حق فرود آمد؛ و تو را، جز مژده آور و هشدارگر، نفرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بيان شده كه «ما قرآن را به حق نازل كرديم و «قرآن به حق فرود آمد». مفسران در مورد مقصود اين دو جمله چند احتمال داده اند:

الف) مقصود از جمله ي اول آن است كه خدا مقدّر ساخته كه قرآن به حق نازل شود و منظور از جمله ي دوم آن است كه اين تقدير الهي تحقق يافت.

ب) مقصود آن است كه قرآن هم در محتوا حق است و هم ثمره اش حق است.

ج) منظور آن است كه خدا قرآن را به حق نازل كرد و از آن جا كه پيامبر صلي الله عليه و آله در آن دخالتي نمي كرد، به حق نازل شد.

د) مقصود آن است كه قرآن به حق از ناحيه ي خدا نازل شد و در تمام مسير نزول، يعني در وساطت جبرئيل و گيرندگي پيامبر صلي الله عليه و آله تا مرحله ي ابلاغ، از هر نظر حفاظت شد و تا پايان به حق فرود آمد.

2. در اين آيه به دو هدف رسالت، يعني مژده دادن

به مؤمنان در مورد سعادت دنيا و آخرت و هشدار دادن به نافرمانان به وسيله ي عذاب الهي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 172

اشاره شده است، اما وظايف پيامبر صلي الله عليه و آله محدود به اين امور نيست؛ ايشان مقام داوري، حكومت، بيان و تفسير قرآن و احكام را نيز به عهده داشته است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. حقانيّت قرآن در تمام ابعاد و مراحل آن محفوظ مانده است.

2. وظيفه ي رهبران الهي مژده رساني و هشداردهي است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و ششم سوره ي اسراء به نزول تدريجي قرآن و حكمت آن اشاره كرده، مي فرمايد:

106. وَقُرْءَاناً فَرَقْنهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ وَنَزَّلْنهُ تَنزِيلًا

و قرآن را (آيات) ش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخواني؛ و آن را (به تدريج) كاملًا فرو فرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم در حدود 20 تا 23 سال در مكه و مدينه و در حالات و مكان ها و زمان هاي مختلف بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرود آمد و بيانگر حقوق اجتماعي، سياسي و عبادي مسلمانان بود و وظايف آنان را در مواقع جنگ و صلح روشن مي كرد؛ از اين رو ممكن نبود كه اين كتاب يك جا بر مردم فرود آيد و همه چيز را بيان كند؛ چراكه بسياري از حوادث اتفاق نيفتاده بود.

2.

نزول تدريجي قرآن داراي حكمت ها، فوايد و آثاري بود كه برخي از آنها عبارت اند از:

الف) قرآن كتاب علمي تنها نبود كه نويسنده اي آن را در مدت كوتاهي به نگارش درآورد، بلكه قرآن كتاب علم و عمل، كتاب زندگي و دستور العمل روزمره ي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 173

زندگي مسلمانان بود كه به مناسبت وقوع حوادث و پرسش ها فرود مي آمد.

ب) قرآن كتاب اجرايي بود و ابلاغ و اجراي تمام مطالب آن در يك زمان براي همه ي مردم مشكل بود؛ يعني همان طور كه نمي توان به يك كودك تمام مطالب درسي دبستان تا دانشگاه را يك جا تعليم كرد، مطالب قرآن نيز در يك زمان قابل ابلاغ و اجرا نبود.

ج) نزول تدريجي قرآن و پياده شدن جزء به جزء آن براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز آسان تر بود و سبب ارتباط دايمي او با منبع وحي و تقويت روحيه ي او مي گرديد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن را اندك اندك به مردم ابلاغ كنيد.

2. خدا، قرآن را به صورت تدريجي اما كامل فرود آورد.

3. برنامه هاي درازمدت (مثلًا بيست و سه ساله) داشته باشيد، ولي آن را به تدريج اعلام و اجرا كنيد.

***

خداي متعال در آيات صد و هفتم تا صد و نهم سوره ي اسراء به واكنش مشتاقانه ي دانشمندان به آيات قرآن اشاره كرده، مي فرمايد:

107- 109. قُلْ

ءَامِنُواْ بِهِ أَوْ لَاتُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَي عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً* وَيَقُولُونَ سُبْحنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا* وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً

بگو: « (خواه) بدان ايمان آوريد، يا ايمان نياوريد، حتماً كساني كه پيش از آن، به آنان علم داده شده، هنگامي كه (قرآن) بر آنان خوانده مي شود، سجده كنان با چانه (و صورت بر زمين) مي افتند؛* و مي گويند: «منزّه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 174

است پروردگار ما، حتماً وعده پروردگار ما واقع شدني است.»* و به چانه (و صورت بر زمين) مي افتند، در حالي كه مي گريند، و (تلاوت قرآن) بر فروتني آنان مي افزايد!

نكته ها و اشاره ها:

1. گروهي از دانشمندان يهودي و مسيحي هنگامي كه آيات قرآن را شنيدند و با نشانه هايي كه در تورات و انجيل ديده بودند، تطبيق دادند، ايمان آوردند.

اين آيه به اين دانشمندان اشاره كرده است، ولي مفهوم آيات فوق منحصر در اين افراد نيست، بلكه شامل همه ي دانشمندان راستين و عاشق حقيقت مي شود.

2. اين آيه به سجده ي عاشقانه ي دانشمندان در هنگام شنيدن آيات قرآن اشاره كرده است به طوري كه بي اختيار به زمين مي افتند و دل و جان از دست مي دهند و سيلاب اشكشان جاري مي شود.

3. «اذقان» جمع «ذقن» به معناي «چانه» است و مي دانيم كه در هنگام سجده كسي چانه ي خود را بر زمين نمي گذارد، اما اين تعبير يا كنايه از آن است كه با تمام صورت به زمين مي افتند يا آن كه دانشمندان (يهودي و مسيحي) چنان شيداي

قرآن مي شوند كه مدهوش بر خاك مي افتند و اول چانه ي آنها بر زمين قرار مي گيرد. «1»

4. دانشمندان نسبت به وعده هاي خدا هم چون پيروزي حق، عدالت و معاد، ايمان دارند و آنها را واقع شدني مي دانند.

5. از فعل مضارع «يَبْكُون» استفاده مي شود كه گريه هاي عاشقانه ي دانشمندان به هنگام شنيدن آيات قرآن ادامه دار است.

6. «خُشوع» به معناي حالت تواضع و ادب جسمي و روحي است كه انسان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 175

در برابر شخص يا حقيقتي دارد و در اين آيه اشاره شده كه دانشمندان هر چه آيات قرآن را مي شنوند، بر حالت خشوع آنان اضافه مي شود.

7. در اين آيه به رابطه ي علم و ايمان اشاره شده است؛ يعني دانشمندان هنگامي كه آيات قرآن را مي شنوند، زودتر به حقانيّت آن پي مي برند و عشق به خدا در درونشان شعله ور مي شود و بي اختيار به آن احترام مي گذارند.

آري؛ اين افراد جاهل هستند كه نسبت به آيات قرآن بي اعتنايي يا بي احترامي مي كنند.

8. عظمت قرآن و رابطه ي آن با اسم اعظم:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي نويسند:

اين «صحيفه ي نورانيه» صورت اسم اعظم است، چنان كه انسان كامل نيز صورت اسم اعظم است، بلكه حقيقت اين دو در حضرت غيب يكي است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. ايمان و عدم ايمان مخالفان به قرآن، مانع نفوذ قرآن در دل ها نمي شود (و به برنامه هاي اسلامي زيان نمي زند بلكه به خودشان ضرر مي زند).

2. نه تنها قرآن با علم تعارضي ندارد، بلكه عالمان جهان را به سوي خود جذب

مي كند.

3. آيات قرآن را به گوش دانشمندان جهان برسانيد كه عاشق آن مي شوند و بدان احترام مي گذارند.

4. دل دادگي، اشك شوق، احترام و فروتني، از صفات عاشقان قرآن و دانشمندان راستين است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 176

قرآن كريم در آيه ي صد و دهم سوره ي اسراء با اشاره به نام هاي نيكوي خدا، به اعتدال سفارش مي كند و مي فرمايد:

110. قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمنَ أَيّاً مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَي وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا

(اي پيامبر) بگو: « «خدا» را (با نام «الله») بخوانيد يا «گسترده مهر» (: رحمان) را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد، پس نام هاي نيكو فقط از آنِ اوست.» و نمازت را با صداي بلند مخوان، و (نيز) آن را بسيار آهسته مخوان، و بين آن (دو) راهي بجوي.

شأن نزول:

روايت شده كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شبي در مكه و در حال سجده خدا را با نام «رحمان و رحيم» مي خواند. مشركان بهانه جو گفتند: ببينيد اين مرد دو خدا را پرستش مي كند، در حالي كه مي پندارد موحّد است. آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و به آنها پاسخ داد كه همه ي اين نام هاي نيكو از آن خداست. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. ذات خدا يكي است، اما كارها و صفات او متعدد است و او منشأ همه ي كمالات

و نعمت هاست و بدين جهت نام ها و صفات زيادي دارد كه همگي بيانگر و معرفي كننده ي اوست.

و در دعاي جوشن كبير، هزار اسم و صفت براي خدا بيان شده است و در احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه خدا نود و نُه اسم دارد. «2»

2. اسم، علامت و نشانه ي ذات پاك خداست و خواندن خدا با اين نام ها

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 177

وقتي كارساز است كه انسان اين نام ها را در وجود خويش پياده كند و مثلًا مظهر رحمانيّت و كريم بودن خدا شود. «1»

3. «اللَّه» نام خداست كه بر ذات او با تمام صفات كمالش دلالت دارد و واژه ي «رحمان» نيز نام خداست كه به رحمت الهي نيز اشاره دارد. «2»

4. مشركان مكه نسبت به نماز پيامبر صلي الله عليه و آله بهانه جويي مي كردند و مي گفتند: «نماز خود را بلند مي خواند و ما را ناراحت مي كند.»

آيه ي فوق با اشاره به اين اعتراض، به پيامبر صلي الله عليه و آله سفارش كرد كه نماز را معتدل بخواند؛ نه فرياد بزند و نه آن قدر آهسته بخواند كه خودش صداي خود را نشنود. «3»

5. مسلمانان نبايد عبادات خود را طوري انجام دهند كه بهانه به دست دشمنان بدهد؛ يعني نبايد صداي تبليغات ديني طوري بلند باشد كه سبب ناراحتي مردم و دوري آنان از اسلام شود.

آري؛ رعايت اصل اعتدال در عبادات، بلكه در همه ي كارهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي مفيد و لازم است.

6. در برخي احاديث از

امام باقر عليه السلام روايت شده كه مقصود از اين آيه آن است كه

ولايت امام علي عليه السلام را با صداي بلند اعلام نكن، تا اين كه به تو فرمان برسد و آن را نيز كاملًا مخفي نكن، بلكه راه ميانه اي در پيش گير، تا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 178

روز غدير كه آن را كاملًا اظهار كني. «1»

البته اين گونه احاديث به باطن آيه اشاره دارد؛ يعني قاعده ي اعتدال كه در اين آيه آمده است در همه ي كارها جاري مي شود كه يكي از مصاديق اين قاعده بيان و اعلام ولايت امام علي عليه السلام است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا را با نام هاي نيكو بخوانيد.

2. در صداي عبادات (بلكه در تمام كارها)، اعتدال را رعايت كنيد.

***

قرآن كريم در آخرين آيه ي سوره ي اسراء با اشاره به برخي صفات خدا، به حمد و برتري او اشاره مي كند و مي فرمايد:

111. وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً

و بگو: «ستايش مخصوص خدايي است كه هيچ فرزندي برنگزيده، و برايش هيچ همتايي در فرمانروايي نيست، و در برابر خواريِ (فرضي)، هيچ سرپرستي (و ياوري) براي او نيست.» و او را كاملًا بزرگ شمار.

نكته ها و اشاره ها:

1. سوره ي اسراء با تسبيح خدا آغاز شد و با حمد او پايان

يافت. در حقيقت آيه ي آخر نتيجه ي كل بحث هاي توحيدي اين سوره است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 179

2. در اين آيه به سه صفت خدا اشاره شده است كه عبارت اند از:

الف) خدا فرزند ندارد؛ چراكه فرزند داشتن نشانه ي نيازمندي و جسم بودن است، در حالي كه خدا جسم نيست و نياز ندارد.

ب) خدا شريك ندارد؛ چون وجود شريك دليل بر محدوديت قدرت يا ناتواني و يا وجود شبيه براي اوست، در حالي كه خدا از همه ي اين صفات پاك است.

ج) خدا در برابر مشكلات حامي ندارد؛ زيرا غير از خدا كسي نيست تا حامي او باشد، بلكه او حامي ديگران است.

3. در اين آيه ستايش بر صفات سلبي (هم چون نداشتن شريك و فرزند) شده است؛ زيرا صفات سلبي و اثباتي لازم و ملزوم يك ديگرند، يعني جايي نداشتن شريك به معناي توحيد است؛ «1» پس در اين موارد تسبيح و حمد هر دو ممكن است.

4. مقصود از «تكبير» گفتن «اللَّه اكبر» و اعتقاد به بزرگي خداست؛ البته معناي اين سخن آن نيست كه خدا را از موجودات ديگر بزرگ تر بدانيم، چراكه اصولًا اين مقايسه غلط است، بلكه خدا بزرگ تر از آن است كه چيزي با او مقايسه شود.

5. در حديثي از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

شخصي نزد آن حضرت گفت: اللَّه اكبر. حضرت فرمودند: خدا از چه چيز بزرگ تر است؟

آن شخص عرض كرد: از همه چيز.

حضرت فرمودند: با اين سخن خدا را محدود كردي (چون او را با موجودات

ديگر مقايسه نمودي و برتر شمردي).

آن شخص پرسيد: پس چه بگويم؟

حضرت فرمودند: بگو: خدا برتر از آن است كه به وصف در آيد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 180

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا امدادگر همسان خود و پايين تر از خود و بالاتر از خود، ندارد.

2. خدا را ستايش بگوييد و بزرگ بشماريد. «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 181

بخش دوم: سوره ي كهف

اشاره

اثبات رستاخير

نمونه هاي عيني معاد، مثل زنده شدن اصحاب كهف

عبرت آموزي از سرگذشت پيشينيان

آداب تعليم و تربيت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 183

اول:سيماي سوره ي كهف

اشاره

سيماي سوره ي كهف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

شمارگان:

سوره ي كهف داراي 110 آيه، 1579 كلمه و 6360 حرف است.

نزول:

اين سوره در مكه بر پيامبر نازل شده «1» و شصت و هشتمين سوره در ترتيب نزول است (بعد از سوره ي غاشيه و قبل از سوره ي نحل)، ولي در چينش كنوني قرآن هيجدهمين سوره به شمار مي آيد.

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت اند از: «كَهْف»، «اصحابُ الكهف» و «حائِله».

كهْف به معناي غار و شكاف كوه است و نام گذاري اين سوره بر اساس آيات 9 تا 26 اين سوره است كه داستان اصحاب كهف، يعني آن غارنشينان يكتاپرست را مطرح كرده است.

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

خواندن سوره ي كهف در شب هاي جمعه سبب رسيدن به فيض

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 184

شهادت و محشور شدن با شهدا مي شود. «1»

تذكر: قبلًا بيان كرديم كه تحقق ثواب ها و آثار براي خواندن سوره هاي قرآن در صورتي است كه شرايط ديگر آن نيز رعايت شود و اين خواندن مقدمه ي عمل به آن باشد.

ويژگي ها:

اين سوره با حمد و ستايش خدا آغاز مي گردد و با ذكر توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مي يابد.

در اين سوره از برخي داستان هاي عجيب تاريخ بشر پرده برداشته شده است و آيه ي آخر اين سوره ويژگي خاصي دارد كه هر كس آن را قبل از خواب با رعايت شرايطي بخواند، هر ساعتي كه اراده كند، از خواب بيدار خواهد شد. «2»

اهداف

اهداف:

1. توجه به مبدأ؛

2. توجه به معاد و اثبات آن؛

3. عبرت آموزي از سرگذشت هاي عجيب پيشينيان.

مطالب

مطالب:

در اين سوره مطالب عمده ي زير به چشم مي خورد:

الف) عقايد:

1. يادآوري توحيد؛

2. يادآوري بشارت ها و هشدارهاي مقام نبوت (در آيات 6 و 56)؛

3. يادآوري مكرر رستاخيز و ارائه ي نمونه اي عيني از معاد در داستان اصحاب كهف (در آيه ي 19).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 185

ب) اخلاق:

1. به مسلمانان تذكر مي دهد كه در محيط فاسد حلّ نشوند و تسليم اكثريت نگردند، بلكه هم چون اصحاب كهف بر خلاف آنان عمل كنند.

2. تذكراتي درباره ي توجه به آخرت و دل نبستن به دنيا؛

3. عبرت آموزي از سرگذشت هاي عجيب پيشينيان در زندگي.

ج) داستان ها:

1. داستان اصحاب كهف و خواب طولاني آنها (در آيات 9- 26)؛

2. داستان صاحب دو باغ (در آيات 31 به بعد)؛

3. اشاره اي به داستان آدم و ابليس (در آيه ي 50)؛

4. داستان جالب موسي عليه السلام و عبد صالح خدا. (در آيات 60- 82)؛

5. داستان ذي القرنين (در آيات 83 به بعد)؛

6. داستان يأجوج و مأجوج (در آيات 93- 98).

د) مطالب فرعي:

1. به انسان ها تذكر مي دهد كه نبايد تنها به ظواهر حوادث بنگرند؛

2. ساختن سدّي آهنين توسط ذي القرنين (در آيه ي 96)؛

3. يادآوري پاداش هاي صالحان (در آيات 30- 31)؛

4. مال و فرزند زينت حيات دنياست و اعمال باقي مانده و صالح بهتر است (در آيه ي 46).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 187

دوم:محتواي سوره ي كهف

قرآن كريم و ويژگي هاي آن

قرآن كريم در آيات اول تا سوم سوره ي كَهْف به ويژگي هاي قرآن و اهداف نزول آن بر پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

1- 3. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَي عَبْدِهِ الْكِتبَ وَلَمْ يَجْعَل

لَّهُ عِوَجاً* قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصلِحتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً* مكِثِينَ فِيهِ أَبَداً

ستايش مخصوص خدايي است كه كتاب (قرآن) را بر بنده اش فرو فرستاد، و هيچ انحرافي در آن قرار نداد؛* در حالي كه استوار است؛ تااز جانب او، سختيِ (عذاب) شديد را (به كافران) هشدار دهد! و به مؤمناني كه كارهاي شايسته انجام مي دهند، مژده دهدكه براي آنان پاداش نيكويي است؛* در حالي كه هميشه در آن ماندگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. پنج سوره در قرآن با حمد و ستايش الهي شروع مي شود كه عبارت اند از: سوره هاي انعام، سبأ، فاطر، حمد و كهف.

و در چهار سوره پس از ستايش خدا، از كتاب آفرينش و تربيت جهانيان سخن گفته شده ولي در سوره ي كهف سخن از كتاب قرآن و تربيت مردم با بشارت و هشدار گفته شده است.

2. «قَيّم» در اصل از ماده ي قيام است و در اين جا به معناي استوار، برپا دارنده و پاسدار كتاب هاي ديگر است كه در همان حال به اعتدال و استقامت و دوري از كژي اشاره دارد.

پس اين واژه تأكيدي بر عدم اعوجاج و كژي قرآن و خالي بودن آن از هر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 188

گونه ضد و نقيض و اشاره به جاودانگي قرآن و الگو بودن آن براي حفظ اصالت ها و پاس داري از احكام الهي و فضيلت بشري است. «1»

3. در اين آيات به دو هدف نزول قرآن و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره شده است

كه عبارت اند از:

الف) هشدار دادن به خلافكاران، به وسيله ي عذاب شديد الهي؛

ب) مژده رساني به مؤمناني كه كردار شايسته دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابي راست و استوار است (از آن استفاده كنيد).

2. مژده رساني و هشداردهي از اهداف نزول قرآن و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله است.

3. براي افراد شايسته كردار، پاداشي نيكو و جاوداني است (شما نيز اين گونه باشيد).

4. به وسيله ي قرآن به مخالفان هشدار، و به مؤمنان بشارت دهيد.

***

قرآن كريم در آيات چهارم و پنجم سوره ي كهف به تهمت ناآگاهانه ي مخالفان در مورد فرزند داشتن خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

4 و 5. وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُواْ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً* مِا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً

و (نيز) به كساني كه گفتند: «خدا، فرزندي گزيده است.» هشدار دهد.* برايشان و براي پدرانشان بدان (ادعا،) هيچ علمي نيست؛ بزرگ سخني از دهانشان بيرون مي آيد، (آنان) جز دروغ نمي گويند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 189

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به يكي از انحرافات عقيدتي عموم مخالفان اسلام يعني فرزند داشتن خدا اشاره شده است. يهوديان مي گفتند: عُزَير فرزند خداست «1» و مسيحيان مسيح را فرزند خدا مي دانستند «2» و مشركان فرشتگان را دختران خدا مي دانستند؛ «3» يعني هر سه دسته بر فرزند داشتن خدا اتفاق داشتند و

از اين جهت همه منحرف و كژانديش بودند.

2. اين آيات به دليل اساسيِ بطلانِ عقيده ي فرزند داشتن خدا اشاره كرده است و مي فرمايد: آنان اگر خود اين عقيده را برگزيدند، بر اساس علم و دليل نبوده است و اگر از پدرانشان تقليد كرده اند، پدرانشان نيز دليل و آگاهي در اين مورد نداشتند.

يعني معيار قبول و ردِّ عقايد، همان علم، آگاهي و دليل است.

3. عقيده به فرزند داشتن خدا، عقيده اي انحرافي و سخني وحشتناك است؛ لازمه ي آن جسم بودن خدا و نيازمندي و محدوديت او و از بين بردن روح توحيد است و همه ي اين ها دروغ است؛ خدا بي نياز، نامحدود و غيرمادي و يكتاست.

آموزه ها و پيام ها:

1. هشدار آيه به كساني كه براي خدا فرزند قايل مي شوند آن است كه اين سخن بدون دليل و دروغ بزرگي است.

2. در مورد خدا سخنان بدون دليل نگوييد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 190

قرآن كريم در آيه ي ششم سوره ي كهف به دل سوزي زياد پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد غيرمؤمنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

6. فَلَعَلَّكَ بخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي ءَاثرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً

و اگر به اين سخن (: قرآن) ايمان نياورند، شايد تو در پي (گيري كار) شان، خودت را از اندوه هلاك كني!

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به دل سوزي زياد پيامبر اسلام صلي الله عليه و

آله اشاره دارد، به طوري كه ايشان حتي براي مخالفان خود چنان غصه مي خورد كه نزديك بود دِق كند. «1» آري:

وجودي دهد روشنايي به جمع

كه سوزيش در سينه باشد چو شمع (سعدي)

2. «حديث» در اصل به معناي سخن تازه و در اينجا مقصود قرآن است.

اين تعبير به نوآوري هاي قرآن نسبت به كتاب هاي آسماني پيشين در نوع مطالب و يا بيان آنها اشاره دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حتي نسبت به مخالفانش دل سوز و غم خوار بود.

2. رهبران الهي، غم خوار مردم باشند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 191

قرآن كريم در آيات هفتم و هشتم سوره ي كهف به ميدان آزمايش مردم به وسيله ي نعمت هاي مادي و ناپايداري آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

7 و 8. إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا* وَإِنَّا لَجعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً

در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كداميك از ايشان نيكوكارتر است.* و [لي قطعاً ما آنچه را بر آن است زميني بي آب و علف مي گردانيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. جهان با همه ي زرق و برقش كه هر گوشه ي

آن دل مي برد و درخشش زيورهاي آن هوس انگيز است، همگي مايه ي آزمايش انسان هاست؛ و ميزان نيروي ايمان، اراده و معنويت آنها را امتحان مي كند.

2. معيار پيروزي در آزمايش الهي كيفيت عمل است؛ يعني مقدار و كميّت عمل هر چند مهم است، معيار اصلي نيست.

3. سرانجام جهان، صفحه اي بدون گياه است؛ «1» يعني منظره هاي دل انگيز و گل ها و گياهان، روزي خزان و پژمرده مي شوند و كاخ هاي سر به فلك كشيده و مقام هاي فرعوني و زرق و برق لباس ها و تشريفات نابود مي شوند. اين آموزه اي بزرگ براي عبرت آموزان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر صلي الله عليه و آله و رهبران الهي از بي ايماني مخالفان غصه نخورند كه جهان ميدان آزمايش است.

2. فريب زرق و برق دنيا را نخوريد كه دوامي ندارد، بلكه همه ي اين ها

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 192

مايه ي آزمايش مردم است.

3. بهار دنيا، خزاني به دنبال دارد (پس انديشه كنيد كه با اعمال نيكو از آزمايش الهي سربلند بيرون آييد).

4. در ميدان آزمايش الهي، معيار برتري، كيفيت عمل است.

***

سرگذشت اصحاب كهف (ياران غار)

قرآن كريم در آيات نهم و دهم سوره ي كهف به سرگذشت «اصحاب كهف» و پناه بردن آنان به غار و دعاي آنها اشاره كرده،

مي فرمايد:

9 و 10. أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايتِنَا عَجَباً* إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّيْ ء لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً

آيا پنداشتي كه «اصحاب كهف و رقيم» (: ياران غار و صاحبان نوشته)، از نشانه هاي (معجزه آساي) شگفت آور ما بودند؟!* هنگامي كه جوانمردان به سوي غار پناه بردند، و گفتند: « [اي پروردگار ما! از نزد خود رحمتي به ما عطا كن، و از كار ما براي ما راهبردي فراهم ساز.»

شأن نزول:

روايت شده كه قريش دو نفر را براي تحقيق درباره ي ادعاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به مدينه نزد احبار (: دانشمندان) يهود فرستادند تا ببينند در كتاب هاي آسماني در مورد نبوّت او چيزي نوشته شده است يا نه؟

دانشمندان يهود مدينه به فرستادگان قريش آموختند كه چند پرسش از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بكنند. آنها گفتند: نخست از او در مورد داستان جواناني بپرسيد كه درگذشته ي دور از قوم خود جدا شدند؛ دوم در مورد داستان مردي بپرسيد كه زمين را دور زد و به شرق و غرب جهان رسيد و سوم از زمان وقوع رستاخيز بپرسيد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 193

سپس اضافه كردند كه اگر او پرسش هاي نخست را پاسخ داد و به پرسش آخر پاسخ نداد پيامبر است و گرنه دروغ گوست.

مشركان به مكه بازگشتند و پرسش ها را با پيامبر صلي الله عليه و آله مطرح كردند و پس از مدتي اين آيات سوره ي

كهف فرود آمد و سرگذشت اصحاب كهف، ذُو القرنين را بيان كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات سرگذشت اصحاب كهف بيان شده كه جوان مرداني مؤمن و باهوش، در جامعه اي فاسد و شرك آلود بودند و پادشاهي به نام دقيانوس داشتند. آنها به خاطر حفظ پاكي و روح توحيدي خويش عليه طاغوت زمان قيام كردند و از شهر خارج شدند و به غاري پناه بردند و مدت زيادي در خواب ماندند و سپس بيدار شدند و يكي از نشانه هاي (اعجازآميز) الهي براي جهانيان به نمايش گذاشته شد.

2. «اصحاب كَهْف» به معناي ياران غار است، و آن جوان مردان را بدان سبب با اين نام ناميدند كه براي نجات جان و عقايد خود به غاري پناه بردند. «2»

3. «رَقيم» در اصل از ماده ي «رَقْم» به معناي نوشتن، نام ديگر اصحاب كهف است «3» و از آن جهت بدين نام ناميده شدند كه نام آن جوان مردان را بر لوحي نوشتند و بر در غار نصب كردند «4».

4. در اين آيه اشاره شده كه در نشانه ها و آيات خدا عجيب تر از سرگذشت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 194

اصحاب كهف نيز وجود دارد.

آري؛ اگر به اسرار آفرينش آسمان ها و زمين و عظمت قرآن كريم بنگريد، آيات و نشانه هاي شگفت آورتر مي بينيد.

5. واژه ي «فِتيَة» جمع فَتي در اصل به معناي «نوجوان شاداب» است، ولي گاهي به افراد كهن سالي كه روح جوان و شاداب دارند، نيز گفته مي شود.

اين واژه در فارسي معادل «جوان مرد» است كه با نوعي مدح

به خاطر صفات شهامت، جوان مردي و تسليم در برابر حق، همراه است. «1»

و در احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

اصحاب كهف مردان كهن سال يا ميان سال بودند ولي جوانمرد ناميده شدند. (سپس اضافه كردند) هر كس به خدا ايمان بياورد و خودنگه داري و پارسايي نمايد، جوان مرد است «2».

6. تعبيرات اين آيات نشان مي دهد كه اصحاب كهف، جوان مرداني بودند كه دست خود را از همه جا كوتاه مي ديدند و تنها به رحمت خدا اميدوار بودند. آنان به غار پناه بردند و آن جا را محيط امن و آرامي يافتند كه از مفاسد محيط دور بود.

7. روش قصه گويي قرآن اين گونه است كه نخست مطلب را به صورت سربسته و كوتاه بيان مي كند، سپس آن را شرح مي دهد. اين روش در اشتياق آفريني و تربيت مخاطب مؤثرتر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا نشانه هاي (اعجازآميز) و شگفت آور فراواني دارد (به آن توجه كنيد).

2. اگر نتوانستيد محيط فاسد را اصلاح كنيد، خود به جاي امني پناه ببريد.

3. هنگامي كه احساس خطر مي كنيد به رحمت الهي تمسك جوييد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 195

قرآن كريم در آيات يازدهم و دوازدهم سوره ي كهف به خواب طولاني اصحاب كهف اشاره مي كند و مي فرمايد:

11 و 12. فَضَرَبْنَا عَلَي ءَاذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً* ثُمَّ بَعَثْنهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَي لِمَا لَبِثُواْ أَمَداً

پس

در غار، سالياني چند بر گوش هايشان (پرده خواب) زديم.* سپس آنان را (از خواب) برانگيختيم تا معلوم داريم كه كدام يك از آن دو گروه، فاصله [زمانيِ درنگشان را حساب كرده اند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به خواب طولاني اصحاب كهف اشاره شده و در آيه ي بيست و پنجم بيان شده كه جوان مردان اصحاب كهف، سيصد و نُه سال در آن غار ماندند و پس از خوابي طولاني به فرمان الهي بيدار شدند و به زندگي بازگشتند. «1»

2. خواب اصحاب كهف آن قدر طولاني شد كه براي بيداري آنان تعبير «برانگيختن» به كار رفت. گويي خواب آنان هم چون مرگ و بيداري آنان هم چون رستاخيز بود.

3. جمله ي «پرده بر گوش آنان زديم.» در لغت عرب، كنايه ي لطيفي از «خواباندن» است؛ يعني گويي پرده ي خواب بر گوش شخص افكنده مي شود تا سخني را نشنود. «2»

4. مقصود از «لِنَعلَم» آن نيست كه خدا مي خواسته دانش تازه اي كسب كند، بلكه آن است كه تا معلوم شود و محقق گردد كه كدام يك از آن دو گروه خوابشان را بهتر حساب مي كنند. «3»

5. در اين آيه به دو گروه اصحاب كهف اشاره شده كه پس از بيداري با

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 196

هم ديگر در مورد مدت خوابشان اختلاف نظر داشتند. برخي آن را يك روز و برخي نيم روز مي دانستند، در حالي كه ساليان درازي خوابيده بودند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. گاهي خدا نشانه هاي خود را به وسيله ي خواب اعجازآميز به مردم نشان مي دهد.

2. اگر خدا

بخواهد، گروهي را صدها سال در خواب زنده نگه مي دارد، به طوري كه خودشان هم متوجه مدت خواب نشوند.

3. به حسابگري خود زياد تكيه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات سيزدهم و چهاردهم سوره ي كهف به شرح ماجراي اصحاب كهف و ايمان و قيام آنان مي پردازد و مي فرمايد:

13 و 14. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَزِدْنهُمْ هُديً* وَرَبَطْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّموتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلهاً لَّقَدْ قُلْنَآ إِذاً شَطَطاً

ما خبر بزرگ آنان را به درستي براي تو حكايت مي كنيم؛ در واقع آنان جوانمرداني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و (ما) بر هدايتشان افزوديم.* و دل هايشان را محكم ساختيم آنگاه كه قيام كردند و گفتند:

«پروردگارِ ما، پروردگارِ آسمان ها و زمين است؛ هيچ معبودي را جز او نمي خوانيم؛ كه در اين صورت، يقيناً گزاف گفته ايم؛

نكته ها و اشاره ها:

1. قصه هاي قرآن، بر حق است؛ يعني مطالبي درست، دور از خرافات، و مطابق واقع و حقيقت است.

2. اصحاب كهف، در عصر و محيطي زندگي مي كردند كه كفر و بت پرستي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 197

و حكومت طاغوت حاكم بود؛ حكومتي كه حافظ جهل، شرك و جنايت بود؛ اما جوانمردان اصحاب كهف به فساد آيين مردم پي بردند و تصميم به قيام گرفتند و در ميان مردم و در برابر

پادشاه جبّار يعني دَقيانوس ايستادند و نداي توحيد سر دادند.

3. از تعبير «رَبطنا» استفاده مي شود كه نخست فكر توحيد در دل اصحاب كهف پيدا شد، ولي توانايي اظهار آن را نداشتند، اما خدا دل هاي آنان را محكم ساخت و به آنان قدرت و شهامت داد تا قيام كنند و نداي توحيد سر دهند. «1»

4. بين ايمان و امدادهاي الهي و هدايت او رابطه ي مستقيم وجود دارد؛ يعني اگر گروهي بااخلاص ايمان آورند، خدا بر ايمان و هدايت آنها مي افزايد و دل هاي آنها را محكم مي سازد و نيرو مي بخشد و به راه هاي هدايت خويش هدايت مي كند. «2» اين نهايت لطف خدا به بندگان خويش است.

5. «شَطَطاً» در اصل به معناي خارج شدن از حدّ و دوري زياد است؛ از اين رو به سخناني كه از حق بسيار دور است گفته مي شود؛ «3» يعني جوان مردان اصحاب كهف گفتند: اگر ما خداي جهان را رها كنيم و به دنبال بت پرستي برويم، از حق بسيار دور شده ايم.

7. اصحاب كهف براي اثبات توحيد و نفي شرك چنين دليل آوردند كه ما از نظام حاكم بر آسمان ها و زمين به وجود پروردگار آن پي مي بريم و حال كه پروردگار جهان را شناختيم پس ديگري را نمي پرستيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. قصه هاي قرآن حكايت حقايق و اخبار واقعي گذشتگان است.

2. گامي به سوي خدا برداريد، تا او گامي بزرگ تر به سوي شما بردارد و بر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 198

هدايت و امداد شما بيفزايد.

3. براي خدا قيام كنيد تا

دل هاي شما را محكم كند و بتوانيد در برابر طاغوت ها بايستيد و سخن حق را بگوييد.

4. قيامي كه بر اساس توحيد و نفي شرك نباشد، از حق دور است.

***

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي كهف به انحرافات عقيدتي و شرك ورزي بدون دليل قوم اصحاب كهف اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. هؤُلَآءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْ لَايَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطنٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً

اين ها قوم ما هستند كه جز او معبوداني را بر گزيدند، چرا دليل روشني بر (حقانيت) آنان نمي آورند؟! و چه كسي ستمكارتر است از كسي كه بر خدا دروغ ببندد؟!»

نكته ها و اشاره ها:

1. پرستش غير خدا و شرك ورزي، دليل و برهان ندارد و چيزي جز پندارگرايي يا تقليد كوركورانه از پدران نيست.

2. شرك نوعي دروغ بستن بر خدا و ستمكاري است؛ زيرا تهمت شريك داشتن خدا، ستمي است بر خود انسان كه عقيده اي خرافي و بدون دليل را پذيرفته و ستمي است بر جامعه اي كه اين پندار انحرافي در آن مطرح شده است و نيز ستم و اهانتي به ساحت پروردگار است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. شرك، عقيده اي انحرافي و بدون دليل است.

2. ستمكارترين مردم كسي است كه به خدا دروغ ببندد و براي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 199

او شريك قايل شود.

3. در مسائل عقيدتي تابع دليل باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي شانزدهم سوره ي كهف به غارنشيني و كناره گيري اصحاب كهف از شرك و شرك ورزان و نزول رحمت الهي بر آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

16. وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُاْ إِلَي الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّيْ ء لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرفَقاً

و (اصحاب كهف به يكديگر گفتند:) هنگامي كه از آن (مشرك) ان و آنچه را جز خدا مي پرستند كناره گيري كرديد، پس به غار پناه بريد؛ تا پررودگارتان از رحمتش برايتان بگستراند؛ و از كار شما [وسيله آسايشي برايتان فراهم مي سازد.

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا براي اصحاب كهف رحمت و لطف و آرامش فراهم ساخت. شايد رحمت اشاره به الطاف معنوي به آنان باشد و آرامش و راحتي اشاره به جنبه هاي جسماني. «1»

2. غارنشيني يكي از ابتدايي ترين و ساده ترين نوع زندگي بشر بوده است. غار محيطي خلوت و تاريك است كه انسان را از زرق و برق هاي دنيا دور مي سازد ولي در عوض رحمت الهي در فضاي آن موج مي زند و در آن جا از ظلم طاغوت ها خبري نيست.

آري؛ براي آن جوان مردان، دنياي آلوده با تمام وسعتش زندان جانكاهي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 200

بود كه آن را ترك كردند و به غاري روي آوردند كه ابعاد آن هم چون فضايي بي كران و نور الهي در آن جلوه گر بود.

3. در مورد محل غار اصحاب كهف

دو احتمال قوي وجود دارد: نخست آن كه اين غار در نزديكي شهر «افسوس» بوده كه هم اكنون ويرانه هاي آن نزديك شهر «ازمير تركيه» است.

و دوم آن كه اين غار در نزديكي پايتخت اردن در روستايي به نام «رجيب» است كه هم اكنون مسجدي بالاي آن غار وجود دارد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. از غير خدا جدا شويد تا به سوي خلوتگاه رحمت او برويد.

2. هر كس از مشركان و معبودهاي دروغين دل بر كند، رحمت الهي بر او نازل مي شود و لطف و آرامش برايش فراهم مي گردد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 201

قرآن كريم در آيه ي هفدهم سوره ي كهف به موقعيت اصحاب كهف به عنوان نشانه ي الهي، و به قانون هدايت و گمراهي بشر اشاره مي كند و مي فرمايد:

17. وَتَرَي الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذلِكَ مِنْ ءَايتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُّرْشِداً

و خورشيد را مي بيني هنگامي كه طلوع مي كند، از غارشان به سمت راست متمايل مي شود، و هنگامي كه غروب مي كند، از سمت چپشان مي گذرد، در حالي كه آنان در فراخناي آن (غار) قرار داشتند؛ اين از نشانه هاي خداست، هر كس را خدا راه نمايي كند، پس او هدايت (واقعي) يافته است؛ و هر كه را در

گمراهي وانهد، پس هيچ سرپرست راه نمايي براي او نخواهي يافت.

نكته ها و اشاره ها:

1. غار اصحاب كهف رو به شمال گشوده مي شد و نور آفتاب مستقيماً به درون آن نمي تابيد تا سبب فرسودگي و پوسيدگي بدن جوان مردان غار شود، اما در همان حال نور غير مستقيم به اندازه ي كافي وجود داشت و بادهاي ملايم و لطيف شمالي به آساني وارد آن مي شدند و هواي تازه اي به درون غار مي وزيد. «1»

2. اصحاب كهف، در محل وسيع وسط غار بودند كه از چشم بينندگان و نور آفتاب دور بود.

3. در اين آيه نكته اي جالب و علمي نهفته است كه نشان مي دهد قرآن با چه دقتي سخن گفته است. معمولًا در تعبيرات روزانه ي فارسي و عربي مي گوييم: «خورشيد طلوع و غروب كرد.» اين تعبير بر اساس ديدگاه بطلميوسي است كه زمين را مركز جهان مي دانست كه خورشيد به دور آن

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 202

مي چرخد؛ پس طلوع و غروب از آنِ خورشيد است.

در حالي كه امروزه مي دانيم خورشيد مركز منظومه ي شمسي است و زمين به دور خود و به دور آن مي چرخد، پس طلوع و غروب واقعي از آنِ زمين است و تعبير طلوع و غروب خورشيد بر اساس ديد كاذب انسان است كه مي پندارد خورشيد به دور زمين مي چرخد.

اما قرآن كريم با دقت زياد تعبير مي كند كه: «شما مي بينيد خورشيد را هنگامي كه طلوع مي كند.»؛ يعني در مسأله ي طلوع و تمايل خورشيد به راست و چپ، ديد كاذب انسان را مطرح مي كند.

يعني قرآن

تا همين اندازه هم با تعبيرات غلط عرفي همراهي نمي كند، بلكه براي حفظ حقيقت تعبيري مناسب به كار مي برد. «1»

آري؛ اين گونه اشارات عالمانه ي قرآن نشان دهنده ي اعجاز علمي يا شگفتي علمي اين كتاب بزرگ است. «2»

4. در اين آيات، در ضمن داستان اصحاب كهف نكته هايي معنوي بيان مي شود؛ مثلًا مي فرمايد: «اين سرگذشت از نشانه هاي معجزه آساي خداست.»

آري؛ هدف اصلي قرآن از حكايت قصه ها، بيان همين نكات تربيتي و معنوي است.

5. در اين آيه به قانون هدايت و گمراهي بشر اشاره شده است و آن اين كه هر كس در راه خدا گام نهد و قيام كند، خدا او را مشمول رحمت و هدايت خويش مي سازد و هر كس به اختيار خود به طرف گمراهي قدم بردارد، خدا او

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 203

را در گمراهي وا مي نهد و هيچ ياور و راه نمايي نخواهد داشت.

البته روشن است كه معناي اين گونه آيات جبرگرايي نيست و مقدمات هدايت و گمراهي به اختيار خود انسان فراهم مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. موقعيت مناسب غار اصحاب كهف (كه سبب ماندگاري سيصد ساله ي آنان شد) از نشانه هاي اعجازآميز الهي است.

2. هدايت و گمراهي بشر (پس از آماده سازي مقدمات توسط خودش) به دست خداست.

3. از راه خدا جدا نشويد كه جز او راه نما و سرپرست و ياوري نمي يابيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هيجدهم سوره ي

كهف به خواب عجيب و رعب آور اصحاب كهف و سگ آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

18. وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً

و آنان را بيدار مي پنداري، در حالي كه ايشان خوابند؛ و آنان را به سمت راست و سمت چپ مي گردانديم. و سگ آنان دو دستش را بر آستانه (غار) گشوده بود. اگر بر (فرض از حال) آنان آگاه مي شدي، حتماً گريزان، از آنان روي بر مي تافتي؛ و مسلماً از (مشاهده) آنان آكنده از وحشت مي شدي!

نكته ها و اشاره ها:

1. چشمان اصحاب كهف همانند يك انسان بيدار باز بود و اين حالت منظره اي رعب انگيز فراهم كرده بود، به طوري كه حيوانات هم جرأت نمي كردند به اجساد آنان نزديك شوند و يك سپر حفاظتي براي آنها فراهم شده بود.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 204

البته اين احتمال نيز وجود دارد كه حالت رعب انگيز اصحاب كهف از نيروي مرموز معنوي سرچشمه مي گرفته است. «1»

2. بدن اصحاب كهف مرتب به سمت راست و چپ مي گرديد، تا فشار بدن و خون در يك جا متمركز نشود و تأثيرات زيانباري بر جسم آنان باقي نگذارد.

3. اصحاب كهف، سگي به همراه داشتند كه بر دهانه ي غار «2» با حالت نگهباني به خواب رفت.

اين سگ، يا سگ شكاري آنان بود يا سگ چوپاني كه در وسط راه به اصحاب كهف ملحق شد. آن چوپان وقتي جوانمردان مؤمن را شناخت، حيوانات را به طرف روستا روانه كرد

و خود كه جوياي حقيقت و طالب ديدار يار بود، با جوانمردان پاك باز همراه شد و سگ او نيز دست از دامن آنها برنداشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از مؤمنان (هم چون اصحاب كهف) محافظت مي كند.

2. درِ كوي دوست به روي كسي بسته نيست و حتي حيواني چون سگ مي تواند راه عاشقان را در پيش گيرد.

3. در هنگام خواب طولاني افراد (در اثر بيهوشي و ...) حالت آنان را تغيير دهيد (تا سالم بمانند).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 205

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي كهف به بيداري اصحاب كهف و گفت وگو و تقيّه ي آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

19. وَكَذلِكَ بَعَثْنهُمْ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيْنَهُمْ قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُواْ رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُواْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَي الْمَدينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَآ أَزْكَي طَعَاماً فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً

و اين گونه آنان را (از خواب) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند؛ گوينده اي از آنان گفت: «چقدر (در غار) درنگ كرديد؟» گفتند:

«يك روز، يا بخشي از يك روز درنگ كرده ايم.» گفتند: «پروردگارتان به آنچه درنگ كرده ايد داناتر است. و (اكنون) يكي از خودتان را با همين (سكه) نقره ايتان به سوي شهر بفرستيد، و بايد نظر كند كداميك از غذا (ها پاكيزه تر و) رشد يافته تر است، و بايد براي شما

روزي اي از آن آورد؛ و [لي بايد با لطافت عمل كند، و هيچ كس را به (حال) شما متوجه نسازد؛

نكته ها و اشاره ها:

1. طبق آيه ي بيست و پنجم همين سوره، اصحاب كهف سيصد و نه سال در خواب بودند، خوابي كه شبيه مرگ بود و از اين رو از بيداري آنها با تعبير «برانگيختن» ياد شده است.

2. اصحاب كهف در مورد مدت خواب خود در ترديد و شك بودند و نتوانستند مدت دقيق آن را حدس بزنند؛ برخي مدت خواب را يك روز و برخي بخشي از روز مي گفتند.

برخي مفسران برآن اند كه آنان در آغاز روز وارد غار شدند و به خواب رفتند و عصرگاهان بيدار شدند پس اول فكر مي كردند يك شبانه روز خوابيده اند، ولي بعداً آفتاب را ديدند و گمان كردند نصف روز خوابيده اند و هنگامي كه وضع ناخن ها، قيافه ها و گرد و غبار غيرعادي غار را ديدند،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 206

متوجه شدند كه اين يك خواب غير عادي بوده است و از اين رو گفتند:

پروردگار داناتر است كه مدت خواب و درنگ در اين غار چقدر بوده است. «1»

3. اصحاب كهف پس از بيداري احساس گرسنگي مي كردند و از اين رو اولين پيشنهاد آنان تهيه ي غذا بود. اين امري طبيعي بود چون ذخيره ي غذايي بدن آنها كاملًا تحليل رفته بود.

4. اصحاب كهف در همان حال گرسنگي به پاكي غذا كاملًا توجه كردند و به خريدار غذا سفارش كردند كه هر غذايي را نخرد بلكه ببيند كدام فروشنده

غذاي پاك و پاكيزه تري مي فروشد از او بخرد. نقل اين مطلب در قرآن به اهميت پاكي غذا اشاره دارد.

5. «پاكي غذا» مفهوم وسيعي دارد كه شامل هر گونه پاكي ظاهري و باطني مي شود؛ يعني رهروان حق بايد از آلوده خواري و حرام خواري دوري كنند. «2»

6. غذاي پاك و حلال در جسم و روح انسان تأثير دارد. در احاديث اسلامي از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه براي استجابت دعا مؤثر است. «3»

7. در اين آيه به «تقيّه» كردن اصحاب كهف اشاره شده است؛ يعني اصحاب كهف براي حفظ جان خود از دستگاه طاغوتي، به هم ديگر سفارش مي كردند كه دقت كنيد كسي شما را نشناسد تا ناشناخته باقي بمانيد و نيروي خود را براي مبارزه ذخيره كنيد. اين يكي از اقسام تقيّه ي سازنده است.

آري؛ حقيقت تقيه آن است كه انسان خون خود را به هدر ندهد و با مخفي كردن عقيده ي حق خود، نيروي خويش را براي روز مبارزه ذخيره

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 207

كند. البته هرگاه مخفي كردن عقيده سبب شكست عقيده و اهداف شود، ديگر تقيه جايز نيست.

8. طبق نظر مشهور، واژه ي «ولْيَتَلَطّفْ» از نظر شمارش كلمات، كلمه ي وسط قرآن كريم است. «1» اين واژه از ماده ي لطف و لطافت و به معناي «دقت، مدارا و زيركي» است؛ يعني اصحاب كهف سفارش كردند كه خريدار غذا طوري به شهر برود و باز گردد كه هيچ كس از ماجراي آنان اطلاع نيابد؛ يعني در خريد غذا سخت گيري

نكند و نزاع به پا نكند تا شناخته شود. «2»

9. «وَرَق» همان سكه ي نقره اي رايج در آن عصر بوده است. اين مطلب نشان مي دهد كه تاريخچه ي «پول» به قرن ها قبل بازمي گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خواب اصحاب كهف آن قدر شگفت آور بود كه خود آنها نيز در مورد مدت آن آگاهي كافي نداشتند.

2. در هنگام خريد غذا به پاكي آن توجه كنيد.

3. در برابر نظام طاغوتي، با دقت و احتياط و تقيّه عمل كنيد (تا گرفتار نشويد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 208

قرآن كريم در آيه ي بيستم سوره ي كهف به علل تقيّه و مخفي كاري اصحاب كهف اشاره مي كند و مي فرمايد:

20. إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذاً أَبَداً

[چرا] كه اگر آنان بر شما غلبه پيدا كنند، سنگسارتان مي كنند؛ يا شما را به آيين شان باز مي گردانند؛ و در آن صورت، هرگز رستگار (و پيروز) نمي شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

در اين آيه براي تقيّه نمودن و مخفي كاري اصحاب كهف، سه دليل بيان شده است:

الف) اگر تقيّه نكنيد، جان شما به خطر مي افتد و در معرض سنگسار شدن قرار مي گيريد.

ب) اگر تقيّه نكنيد، عقيده ي شما به خطر مي افتد و مشركان عقايد خود را بر شما تحميل مي كنند.

ج) اگر تقيه نكنيد، پيروز و رستگار نمي شويد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر تقيّه نكنيد دشمن بر شما غالب مي شود.

2. براي حفظ جان، عقيده

و رسيدن به پيروزي، لازم است در مرحله اي از مبارزه، با دقت و مخفي كاري عمل شود.

3. اگر مؤمنان تحت سلطه ي دشمنان قرار گيرند، روي رستگاري و پيروزي را نمي بينند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 209

قرآن كريم در آيه ي بيست و يكم سوره ي كهف به پندآموزي سرگذشت اصحاب كهف در مورد معاد و ساختن مسجد بر غار آنان اشاره كرده، مي فرمايد:

21. وَكَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُواْ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَارَيْبَ فِيهَآ إِذْ يَتَنزَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُواْ ابْنُواْ عَلَيْهِم بُنْيناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِداً

و اينچنين (مردم را) بر [حال آنان مطّلِع كرديم، تا بدانند كه وعده خدا (در مورد رستاخيز) حق است؛ و اين كه ساعت (قيامت) هيچ ترديدي در آن نيست؛ هنگامي كه ميان خود درباره كارشان كشمكش مي كردند، و مي گفتند: «ساختماني بر آنان بسازيد، پروردگارشان به [حال آنان داناتر است.» (و) كساني كه بركارشان غلبه يافتند، گفتند: «حتماً بر (غار) آنان عبادتگاهي بر مي گزينيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. وقتي كه يكي از اصحاب كهف براي تهيه ي غذا به شهر آمد، چون سيصد و نه سال از زمان آنها گذشته بود، طرز لباس پوشيدن، سخن گفتن، قيافه ها، معماري ساختمان ها و حتي حكومت شهر تغيير كرده بود و سلطاني خداپرست و صالح بر مردم حكومت مي كرد.

جوان مردي كه براي تهيه ي غذا آمده بود، مي خواست بهاي غذا را با سكه ي نقره اي زمان دقيانوس بپردازد و همين مطلب موجب شد تا مردم گمان كنند كه گنجي

يافته و پس از پرسش هاي متعدد او را شناختند.

2. برخي مفسران حكايت كرده اند كه در آن زمان مسأله ي معاد جسماني به يك شبهه ي جدّي براي مردم تبديل شده بود و گروهي مخالف و موافق آن بودند، اما همين كه اصحاب كهف پس از سيصد سال برانگيخته شدند و به شهر آمدند، شبهه ي معاد جسماني حلّ شد و روشن گرديد كه خدا بر انجام هر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 210

كاري تواناست و مي تواند افرادي را پس از سيصد سال به زندگي بازگرداند.

و در اين آيه نيز به رابطه ي سرگذشت اصحاب كهف و بيداري آنان با مسأله ي معاد اشاره شده است. «1»

3. برخي مفسران حكايت كرده اند كه پس از آن كه مأمور خريد غذا بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه كرد و متوجه شدند كه همه ي فرزندان، برادران و دوستان آنان از دنيا رفته اند، از خدا تقاضاي مرگ كردند و به جوار رحمت حق شتافتند و جسد آنان در غار باقي ماند.

و در همين جا بود كه مخالفان معاد جسماني، تلاش كردند با پوشاندن در غار براي هميشه اصحاب كهف را به فراموشي بسپارند.

اما طرف داران معاد جسماني كه از اسرار اين ماجرا آگاه شدند، تصميم گرفتند مسجد و معبدي بر غار محل دفن آنها بسازند تا بناي يادبود آنان باشد و اين ماجرا هرگز فراموش نشود. «2»

4. واژه ي «مَسجد» در عرف قرآن به محل عبادت و ياد خدا گفته مي شود «3» ولي بعداً به محل عبادت مسلمانان مسجد گفته شد.

اين آيه از ساختن مسجد و عبادتگاه در كنار آرامگاه اصحاب كهف، با لحني موافق سخن گفته است.

از اين مطلب استفاده مي شود كه نه تنها ساختن مسجد در كنار قبر اولياي الهي حرام نيست بلكه كار شايسته اي است؛ زيرا اين كار براي احترام به اين شخصيت هاست نه به معناي پرستش آنها.

البته بناهاي يادبود خاطره ي اين مردان الهي را زنده نگه مي دارد و نوعي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 211

تشويق و قدرداني از آنهاست؛ همان طور كه اين بناها سند تاريخي مسلمانان به شمار مي آيد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. از ماجراي اصحاب كهف درس معاد بگيريد.

2. در كنار آرامگاه مردان الهي، بناهاي يادبود و مسجد بسازيد.

3. مخالفان راه خدا، در مورد نشانه هاي او ترديد و تنازع مي كنند و تلاش دارند كه خط و ياد اولياي الهي را در تاريخ گم كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و دوم سوره ي كهف به اختلافات و گفت وگوهاي كم فايده در مورد تعداد اصحاب كهف اشاره مي كند و با دستور اعراض از اين مطالب مي فرمايد:

22. سَيَقُولُونَ ثَلثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظهِراً وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَداً

بزودي (گروهي) خواهند گفت: « (اصحاب كهف) سه [نفر] بودند، كه چهارمين آنان سگشان بود.»

و (گروهي) مي گويند: «پنج [نفر] بودند، كه ششمين آنان سگشان بود.» در حالي كه سنگ به نهان مي اندازند. (: و سخنان بدون دليل مي گويند.) و (گروهي) مي گويند: «هفت [نفر] بودند، و هشتمين آنان سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به تعداد آنان داناتر است.» جز اندكي (شماره) آنان را نمي دانند. پس در باره آنان، جز با مناظره اي آشكار (و همراه با دليل) مجادله مكن، و از هيچ يك از آنان، درباره ايشان (: اصحاب كهف) پرسش مكن.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 212

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه در مورد تعداد اصحاب كهف سه ديدگاه بيان شده است:

الف) تعداد آنها سه نفر بود.

ب) تعداد آنها پنج نفر بود.

ج) تعداد آنها هفت نفر بود.

از اشارات قرآن در اين آيه و از اين كه ديدگاه سوم را ردّ نكرد مي توان استفاده كرد كه همين ديدگاه صحيح و معتبر است و دو ديدگاه ديگر نوعي غيب گويي بدون دليل است.

2. تعبير «رَجْماً بالغيب» در اصل به معناي سنگ پراندن به غيب و پنهان است و گاهي به معناي متّهم ساختن و قضاوت بر اساس گمان مي آيد. در اين جا مقصود داوري كردن بدون دليل و غايبانه در مورد چيزي است كه معادل فارسي آن مَثل «تير به تاريكي انداختن» است كه غالباً به هدف برخورد نمي كند. «1»

3. مقصود از «مِراءً ظاهراً» گفت وگو كردن در مورد چيز مورد ترديد است به صورت آشكار يا به صورت مسلّط و پيروز.

يعني اي پيامبر! با مخالفان در مورد تعداد اصحاب

كهف، با دليل و وحي و بدون شك و ترديد بحث كن، آن هم به صورت آشكار و علني؛ چراكه آنها سخنان خصوصي را تحريف يا انكار مي كنند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. در مورد قصه هاي قرآن، به اهداف و آموزه هاي آن ها توجه كنيد و به اختلاف در مورد مسائل جزئي و كم فايده نپردازيد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 213

2. در مورد قصه هاي قرآن با دليل سخن بگوييد و از نامحرمان در مورد آنها پرسش نكنيد (كه اطلاعات صحيحي به شما نمي دهند).

3. خدا جزئيات داستان هاي قرآن را مي داند (ولي نمي خواهد بيان كند).

***

قرآن كريم در آيات بيست و سوم و بيست و چهارم سوره ي كهف به لزوم تكيه و توكل و توجه به خدا در تصميم گيري ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

23 و 24. وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيْ ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً* إِلَّا أَن يَشَآءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَي أَن يَهْدِيَنِ رَبّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذَا رَشَداً

و هرگز در مورد چيزي، مَگو: «حتماً من فردا آن را انجام مي دهم».* جز آن كه (بگويي: اگر) خدا بخواهد؛ و هرگاه فراموش كردي، پروردگارت را به ياد آور، و بگو: «اميد است كه پروردگارم [مرا به راهي كه از اين به هدايت نزديك تر است، راه نمايي كند.»

شأن نزول:

روايت شده كه وقتي مشركان مكه از پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد

اصحاب كهف پرسش كردند، پيامبر صلي الله عليه و آله به آنان گفت: «فردا به شما پاسخ خواهم داد.» ولي «ان شاء اللَّه» نگفت و پانزده روز از اين ماجرا گذشت و وحي از ناحيه ي خدا بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرود نيامد و همين مطلب سبب شد كه اهل مكه شايعاتي بسازند و اين شايعات بر پيامبر صلي الله عليه و آله گران آمد. ولي سرانجام جبرئيل فرود آمد و سوره ي كهف را فرود آورد و آيه ي فوق بدين ماجرا اشاره دارد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيات به پيامبر صلي الله عليه و آله و همه ي مسلمانان مي آموزد كه شما در

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 214

تصميم گيري مستقل نيستيد و اگر خدا نخواهد هيچ كس توانايي انجام هيچ كاري را ندارد؛ پس در موقع تصميم گيري «ان شاء اللَّه» (اگر خدا بخواهد) بگوييد و نشان دهيد كه نيروي شما وابسته به قدرت بي انتهاي الهي است.

آنچه دلم خواست نه آن شد

آنچه خدا خواست همان شد 2. مقصود از گفتن «ان شاء اللَّه» هنگام انجام كارها، يا ندادن خبر قطعي در مورد كارها و واگذاردن آنها به اراده ي الهي است و يا نفي استقلال انسان در كارهاست، يعني اگر خدا بخواهد مي تواني بگويي من فلان كار را فردا انجام مي دهم. «1»

3. جمله ي «ان شاء اللَّه» فقط ادب در

برابر خدا نيست، بلكه بيان «توحيد افعالي» است؛ يعني اشاره به اين حقيقت است كه در عين اختيار و آزادي اراده ي انسان، وجود هر چيز و هر كاري وابسته به اراده ي خداست و فقط خدا مستقل بالذات است و همه متكي به او هستند. «2»

خدا كشتي آن جا كه خواهد برد

اگر ناخدا جامه بر تن درد (سعدي)

4. در برخي احاديث روايت شده كه اگر كسي سخن را در رابطه با آينده بدون «ان شاء اللَّه» بگويد، خدا او را به خودش وا مي گذارد و او را از زير چتر حمايتي خويش بيرون مي برد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 215

و در حديثي ديگر روايت شده كه امام صادق عليه السلام دستور داد نامه اي بنويسند؛ و وقتي نامه را خدمت ايشان آوردند، جمله ي «ان شاء اللَّه» در آن نبود. حضرت فرمود: «شما چگونه اميدوار بوديد كه اين نامه (يا اين كار) به پايان برسد، در حالي كه ان شاء اللَّه در آن نيست! بنگريد كه در هر جاي آن ان شاء اللَّه نيست اضافه كنيد. «1»

5. اگر انسان فراموش كرد «ان شاء اللَّه» بگويد، هر زمان كه متوجه شد، اين جمله را بر زبان آورد و در برخي احاديث آمده است كه اگر تا چهل روز يا يك سال بعد از آن يادش آمد بگويد؛ «2» زيرا اين

جمله توجه ما را به خدا زيادتر مي كند و در كارها به ما نيرو مي دهد و ما را به طرف پاكي و درستي ره نمون مي كند.

6. اين آيه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است، در حالي كه ايشان معصوم از خطاست و مسائل را فراموش نمي كند، پس هر چند خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است ولي مقصود حقيقي اين آيه مردم هستند، مگر آنكه گفته شود فراموشي مذكور در حد طبيعي بوده و منافاتي با عصمت ندارد و شأن نزول آيه شاهد اين مطلب است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خودتان را مستقل ندانيد و در تصميم گيري ها به ياد خدا باشيد و بر او تكيه كنيد و «ان شاء اللَّه» بگوييد.

2. اگر ياد خدا و جمله ي «ان شاء اللَّه» را فراموش كرديد، هرگاه متوجه شديد، آن را بگوييد.

3. به دنبال نزديكي به خدا و هدايت بيش تر باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 216

قرآن كريم در آيات بيست و پنجم و بيست و ششم سوره ي كهف به مدت خواب اصحاب كهف و علم فراگير الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

25 و 26. وَلَبِثُواْ فِي كَهْفِهِمْ ثَلثَ مِاْئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُواْ تِسْعاً* قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُواْ لَهُ غَيْبُ السَّموتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً

و در غارشان سيصد

سال درنگ كردند، و نُه سال (نيز بر آن) افزودند.* بگو: «خدا به آنچه درنگ كردند، داناتر است؛ نهان آسمان ها و زمين فقط از آنِ اوست؛ چقدر او بينا و شنواست! برايشان هيچ سرپرستي جز او نيست؛ و هيچ كس را در حكمش شريك نمي كند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. تاريخ نگاران برآن اند كه اصحاب كهف در عصر «دَكيُوس» يا «دقيانوس» امپراطور روم زندگي مي كردند كه او بين سال هاي 249- 251 ميلادي حكومت مي كرد و دشمن سرسخت مسيحيان بود و آنان را شكنجه و آزار مي داد. «1»

مؤرخان اروپايي اصحاب كهف را به عنوان «هفت تن خفتگان افسوس» مي شناسند كه در شهر افسوس يكي از شهرهاي آسيايي صغير (تركيه ي كنوني كه قسمتي از روم شرقي قديم است) زندگي مي كردند. «2»

2. قرآن كريم مدت خواب اصحاب كهف را سيصد ونه سال اعلام مي كند، ولي به جاي تعبير 309 مي فرمايد: «سيصد سال كه نه سال بر آن افزودند».

اين تعبير شايد اشاره به تفاوت سال هاي شمسي و قمري باشند كه هر سيصد سال شمسي حدود سيصد و نه سال قمري مي شود و اين از

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 217

تعبيرات لطيف قرآن است. «1»

3. خواب سيصد و نه ساله ي اصحاب كهف يك امر خارق العاده و معجزه بود، اما از نظر علمي هم غير ممكن نيست كه يك انسان عمر چند صد ساله داشته باشد و يا موجودي به خواب طولاني برود، همان طور كه برخي جانداران به خواب زمستاني مي روند و در اين حالت فعاليت هاي حياتي آنها

بسيار ضعيف مي شود و مصرف مواد غذايي آنها اندك مي گردد. «2»

4. در اين آيات به چند صورت بر آگاهي و علم خدا تأكيد شده است.

الف) مي فرمايد: «پنهان و غيب آسمان ها و زمين از آن اوست.» پس از همه ي آنها آگاه است.

ب) مي فرمايد: «راستي كه خدا چه بينا و شنواست».

ج) مي فرمايد: «هيچ سرپرستي غير از خدا ندارند.» و سرپرست معمولًا از حال زيردستان خويش با خبر است.

د) مي فرمايد: «هيچ كس در حكم او شركت ندارد.» تا دانش او را محدود سازد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا صدها سال اصحاب كهف را به خواب برد (تا نشانه هاي خود را به شما بنماياند).

2. آسمان ها و زمين گستره ي علم خداست.

3. به سراغ خدايي برويد كه حكم او بي بديل است و از سرپرستي او ناگزيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 218

قرآن كريم در آيه ي بيست و هفتم سوره ي كهف به تغييرناپذيري سخنان خدا و لزوم تلاوت آيات الهي بر مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

27. وَاتْلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتابِ رَبِّكَ لَامُبَدِّلَ لِكَلِمتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً

و آنچه را از كتاب پروردگارت به سوي تو وحي شده، بخوان (و پيروي كن؛) هيچ تغيير دهنده اي براي سخنان (سنت گونه) او نيست؛ و هيچ پناهگاهي جز او نمي يابي!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به پيامبر صلي الله عليه و آله گفته شده كه

محور بيانات تو، وحي الهي باشد و به خرافات، مطالب بي اساس و دروغ هاي ديگران توجه نكن؛ يعني اگر مي خواهي سرگذشت اصحاب كهف را بازگو كني، آن را بر اساس وحي بيان كن.

2. سخنان و علم الهي هم چون سخنان و دانش مردم نيست كه هر روز بر اثر كشفيات جديد، دست خوش تغيير شود، و نتوان بر آن اعتماد كرد، بلكه علم الهي و وحي و سخنان خدا تغييرناپذير و استوار است، چون زمينه هاي تغيير در آنها وجود ندارد.

3. «مُلْتَحَد» به معناي جايي است كه انسان بدان متمايل باشد و از اين رو به پناهگاه نيز گفته مي شود. «1»

يعني اگر پيامبر صلي الله عليه و آله يا هر مسلماني در انجام وظيفه كوتاهي كند، غير از خدا پناهگاهي نيست تا به او متمايل شود و پناه ببرد و همه ي پناهگاه هاي بشري سرابي بيش نيست.

4. وحي الهي را بر مردم بخوان و خود نيز از آن پيروي كن؛ «2» يعني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 219

سرگذشت آموزنده ي اصحاب كهف را براي مردم بخوان و خود نيز از درس هاي آن پيروي كن.

درس هاي آموزنده ي سرگذشت اصحاب كهف عبارت اند از:

- شكستن سدّ تقليد و قيام در برابر ستمگران؛

- بحث منطقي با مخالفان؛

- هجرت از محيط فاسد؛

- تقيّه و حفظ اسرار در هنگام خطر؛

- پاكي در تغذيه از نظر حلال بودن و بهداشت غذا؛

- جوانمردي در زندگي؛

- تكيه بر اراده ي الهي؛

- امدادهاي شگفت آور الهي به مؤمنان؛

- امكان معاد جسماني.

آموزه ها و پيام ها:

1. وحي الهي را بخوانيد و از

آن پيروي كنيد.

2. وحي الهي و سخنان خدا محفوظ و مصون از تغييرات، به دست ما رسيده است.

3. به دنبال پناهگاه غير از خدا نباشيد كه وجود ندارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 220

قرآن كريم در آيه ي بيست و هشتم سوره ي كهف در مورد همراهي با فقيران پاك دل و زمزمه گر و دوري از غافلان هواپرست سفارش مي كند و مي فرمايد:

28. وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَيهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً

و خودت را با كساني شكيبا ساز كه بامدادان و عصرگاهان پروردگارشان را مي خوانند، در حالي كه ذات او را اراده مي كنند؛ و ديدگانت را از آنان بر مگير، در حالي كه زيور زندگي پست (دنيا) را خواهاني؛ و از كسي پيروي مكن كه قلبش را از يادِمان غافل ساختيم و از هوسش پيروي كرده، و كارش زياده روي است.

شأن نزول:

روايت شده كه گروهي از ثروتمندان و اشراف عرب نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و با اشاره به مؤمنان فقيري هم چون ابوذر و سلمان گفتند: اگر اين افراد را از خود دور سازي و مجلس مناسب باشد، ما مي آييم و از سخنانت استفاده مي كنيم.

به دنبال اين مطالب بود كه آيه ي فوق و دو آيه ي بعد فرود آمد و به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد كه همراه مؤمنان پاك دل باش. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. از تعبير «خود را شكيبا

دار» استفاده مي شود كه پيامبر صلي الله عليه و آله از ناحيه ي ثروتمندان مستكبر در فشار بود كه مؤمنان فقير را از خود براند؛ از اين رو خدا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 221

دستور مي دهد كه در برابر فشار آنان شكيبا باشد.

2. روايت شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از نزول اين آيه به جست وجوي مؤمنان فقير رفت و آنان را در گوشه ي مسجد مشغول عبادت يافت و خدا را بر اين همراهان و دستور الهي سپاس گفت. «1»

3. تعبير صبح و شام اشاره به آن است كه مؤمنان فقير هر روز و در تمام عمر به ياد خدا هستند.

4. مؤمنان فقير فقط ذات خدا را مي خواهند «2» و حتي براي طمع به بهشت يا ترس از دوزخ عبادت نمي كنند. اين درجه ي عالي درجه ي اطاعت و عبادت است.

5. در اين آيه صفات دو گروه در برابر هم بيان شده است:

الف) مؤمنان فقير كساني هستند كه:

اولًا، قلبي مالامال از عشق خدا دارند و هميشه به ياد او هستند؛

ثانياً، بااخلاص هستند و فقط خدا را مي خواهند.

ب) ثروتمندان مستكبر كساني هستند كه:

اولًا، از ياد خدا غافل اند؛

ثانياً، پيرو هواي نفس خويش اند؛

و ثالثاً، افراطكار هستند و از مسير اعتدال بيرون مي روند.

6. در اين آيه بيان شده كه خدا مستكبران را از ياد خويش غافل مي سازد و اين به خاطر مقدماتي است كه خود آنها فراهم كرده اند؛ يعني اعمال و گناهان آنان سبب دوري از خدا و ياد او مي شود. آنان آن قدر به دنبال

شهوات و هواي نفس خويش مي روند و افراطكاري مي كنند تا در نهايت به كلي خدا را فراموش مي كنند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 222

7. بين هواپرستي و افراط كاري با دوري از ياد خدا رابطه اي متقابل وجود دارد؛ يعني هواپرستي انسان را در خويشتن فرو مي برد و از حقايق واصول اخلاقي دور مي سازد و گرفتار افراطكاري مي كند و اين مطالب زمينه ساز فراموشي ياد خداست و از طرف ديگر دوري از ياد خدا نيز عامل هواپرستي و افراطكاري بيش تر مي شود.

8. روحيه ي استكباري و طبقاتي اشراف، يكي از موانع رشد افراد و مانع ايمان آوردن آنهاست؛ يعني اين روحيه جامعه ي بشري را به طرف كينه، حسادت، كبر، خودكامگي و ستمكاري مي برد و مردم را از هم ديگر جدا مي سازد و فاصله هاي طبقاتي را زيادتر مي كند و ثروتمندان مستكبر را از هدايت الهي دور مي سازد.

9. هر چند اين آيه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است، اما وظيفه ي همه ي رهبران الهي و مبلغان ديني را روشن مي سازد كه به خاطر طبقه ي ثروتمند، از طبقه فقير و مؤمن چشم پوشي نكنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مؤمنان ذاكر و بااخلاص همراه باش و چشم از آنان بر مدار.

2. به دنبال ثروتمندان غافل و هواپرست و افراطگر مرو و به خاطر ثروت و زينت آنان از مؤمنان بااخلاص روي برمتاب.

3. مؤمنان با اخلاص بر غافلان هواپرست افراطگر ترجيح دارند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 223

قرآن كريم در آيه ي بيست و نهم سوره ي كهف با يادآوري آزادي انسان در كفر و ايمان، به فرجام عذاب آلود ستمكاران كافركيش اشاره مي كند و مي فرمايد:

29. وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلظلِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقاً

و بگو: «حق از جانب پروردگار شماست، و هر كس خواهد پس ايمان آورد، و هر كس خواهد پس كفر ورزد.» در حقيقت ما براي ستمكاران آتشي آماده كرده ايم كه سراپرده اش آنان را فرا گرفته است؛ و اگر تقاضاي آب كنند، آبي داده شوند، كه هم چون روغن (يا فلز) گداخته است در حالي كه صورت ها را بريان مي كند. بد نوشيدني، و بد تكيه گاهي است!

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه پاسخي به ثروتمندان غافل و هواپرست است كه از پيامبر صلي الله عليه و آله مي خواستند مؤمنان فقير را از اطراف خود براند. در اين جا به آنان پاسخ مي دهد كه برنامه ي ضد طبقاتي اسلام و معارف آن حق است و تغيير نمي كند، پس هر كدام مي خواهيد، با همين شرايط، ايمان آوريد يا كافر شويد.

2. نكته ي جالب آن است كه در اين آيه، براي كافران ثروتمند و ستمكار همان تشريفاتي را بيان كرده كه آنان در اين جهان دارند؛ يعني آنان در دنيا خيمه هاي بلند و اشرافي دارند و در هنگام تشنگي خدمتكاران را صدا مي كنند تا نوشابه هاي مختلف

بياورند و باده گساري مي كنند و در رستاخيز نيز چنين است، لكن در قيامت خيمه اي از آتش دارند و نوشابه اي داغ برايشان مي آورند.

3. در اين آيه به تجسّم اعمال ستمكاران اشاره شده است؛ يعني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 224

عذاب هايي كه بازتاب تكامل يافته ي اعمال، اخلاق، افكار و روش هاي اجتماعي آنان در اين جهان است. سراپرده ي ستم آنان در اين جهان به صورت سراپرده ي آتش، و اشك چشم يتيمان و مظلومان به صورت نوشابه هاي داغ درمي آيد و تجسّم مي يابد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. حقيقت از جانب خدا بيان شده و انسان ها در انتخاب راه آزادند.

2. حق را روشن ساز، تا هر كس مي خواهد راه حق و هر كس مي خواهد راه باطل را انتخاب كند.

3. ستمكاران كافركيش سرنوشت عذاب آلود دارند.

***

قرآن كريم در آيات سي ام و سي و يكم سوره ي كهف به فرجام نيك و پاداش هاي بهشتي مؤمنان شايسته كردار اشاره مي كند و مي فرمايد:

30 و 31. إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ إِنَّا لَانُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا* أُوْلئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَاباً خُضْراً مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَآئِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً

در واقع كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، به درستي كه ما پاداش كسي را كه نيكوكاري كرده تباه نخواهيم كرد.*

آنان برايشان بوستان هايي (از بهشتِ ويژه) ماندگار است، كه نهرها از زير (درختان) شان روان است؛ در آن جا با دستبندهايي از طلا آراسته مي شوند؛ و لباس هايي سبز، از حرير نازك و ضخيم، مي پوشند، در حالي كه در آن جا بر تخت ها تكيه كرده اند؛ خوب پاداشي و نيكو تكيه گاهي است!

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 225

نكته ها و اشاره ها:

1. روش تربيتي قرآن آن است كه پاداش و كيفر افراد را به صورت تطبيقي بيان مي كند؛ يعني در آيه ي قبل فرجام عذاب آلود كافران ستمكار را بيان كرد و در اين آيه به فرجام نيكوي مؤمنان اشاره مي كند، تا افراد با مقابله ي اين دو مطلب راه خود را انتخاب كنند.

2. در اين آيه به نعمت ها و زينت هاي بهشتي اشاره شده است؛ البته بيان اين مطالب و لذّت هاي مادي و معنوي بهشت، در تصور ما نمي گنجد و در حقيقت ما در دنيا هم چون طفلي در شكم مادر هستيم كه نمي تواند وسعت و نعمت هاي جهان بيرون را درك كند؛ از اين رو با اشارات و كنايات به او مي گويند كه در پس پرده چه خبر است.

البته اين بدان معنا نيست كه بهشت تنها معنوي و غير مادي است، بلكه مقصود آن است كه نعمت هاي مادي و لذت هاي بهشت، بالاتر از حدّ تصور ماست.

3. در اين آيات به تجسّم اعمال اشاره شده است؛ يعني مؤمنان شايسته كردار كه در اين دنيا محروميت كشيدند و با پشت پا زدن به زرق و برق دنيا، به ايمان، عدل، انفاق و

جهاد در راه خدا روي آوردند، در جهان ديگر اين اعمال، اخلاق، عقايد و افكارشان، به صورت نعمت هاي بهشتي تجسّم مي يابد و آنها را غرق در زيورهاي بهشتي مي سازد.» آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان نيكوكار دير يا زود به پاداش عملشان مي رسند.

2. مؤمنان شايسته كردار در بهشت از انواع نعمت ها و لذت ها برخوردار هستند.

3. پاداش مؤمنان نيكوكار را تباه نسازيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 226

مثالي آموزنده دو مرد ثروتمند

قرآن كريم در آيات سي و دوم و سي و سوم سوره ي كهف با مثالي گويا از دو فرد، موضع مستكبران و مستضعفان را در برابر يك ديگر بيان مي كند و مي فرمايد:

32 و 33. وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنبٍ وَحَفَفْنهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً* كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئاً وَفَجَّرْنَا خِللَهُمَا نَهَراً

و (اي پيامبر) براي آنان مَثَلي بزن: دو مردي كه براي يكي از آنها، دو بوستان از (انواع) انگورها قرار داديم، و گرداگرد آن دو (بوستان) را با درخت خرما [پوشانديم،] و در بين آن دو (بوستان) كشتزاري قرار داديم؛* هر دو بوستان، ميوه هايش را (به بار) آورد، و چيزي از آن نكاست، و ميان آن دو (بوستان)

نهري شكافتيم؛

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم براي اهداف تربيتي و هدايتي خويش، گاهي از مثال هاي جالب استفاده مي كند و عقايد و اخلاق افراد را به تصوير مي كشد و ملموس مي سازد.

2. در اين آيه از مثال دو مرد ثروتمند و فقير استفاده شده تا وضعيت اخلاقي و اعتقادي مستضعفان و مستكبران به نمايش در آيد.

3. افراد مستكبر هم از انواع نعمت هاي الهي استفاده مي كنند و خدا اين نعمت ها را در اختيار آنها مي گذارد تا وسيله ي آزمايش آنها شود.

4. آن باغ هر گونه نعمت و ميوه اي داشت و در اختيار صاحبش مي گذاشت و بُخل نمي ورزيد. اين درسي است كه طبيعت به ما مي دهد كه ايثارگرانه به ديگران ببخشيم و حقوق ديگران را پايمال نسازيم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 227

آموزه ها و پيام ها:

1. در مسايل تربيتي از روش مثال زدن و بيان داستان هاي آموزنده استفاده كنيد.

2. به مثال هاي قرآن توجه كنيد (و عبرت گيريد).

***

قرآن كريم در آيات سي و چهارم تا سي و ششم سوره ي كهف به تأثير ثروت در فخرفروشي و كفرورزي و استكبار اشاره مي كند و مي فرمايد:

34- 36. وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَاْ أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَراً* وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً* وَمَآ أَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّدِدْتُ إِلَي رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِّنْهَا مُنقَلَباً

و براي آن

(صاحب باغ) فايده اي بود، و به همراهش- در حالي كه او با وي گفتمان داشت- (چنين) گفت: «من از نظر ثروت از تو بيش تر [دارم،] و از جهت نفرات شكست ناپذيرترم.»* و در حالي كه او نسبت به خويشتن ستمكار بود، داخل بوستانش شد، [و] گفت: «گمان نمي كنم كه هرگز اين (بوستان) نابود شود؛* و گمان نمي كنم ساعت (رستاخيز) برپا گردد؛ و اگر به سوي پروردگارم باز گردانده شوم، قطعاً بازگشتگاهي بهتر از اين (بوستان) خواهم يافت.»

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان هاي مستكبر بسيار كم ظرفيت و فاقد شخصيت اند و وقتي دنيا به كام آنان باشد، گرفتار غرور و طغيان مي شوند.

2. مستكبران در دو مرحله سركشي مي كنند:

مرحله ي نخست: سركشي در برابر مردم كه به صورت فخرفروشي به وسيله ي اموال و نفرات نمود پيدا مي كند.

و مرحله ي دوم: سركشي در برابر خدا كه به صورت انكار قيامت نمود مي يابد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 228

3. غرور، فخرفروشي و سركشي در برابر خدا، ستم با خويشتن است؛ البته ممكن است «ستم به خويشتن» اشاره به شرك اين مرد مستكبر باشد، همان طور كه در آيات بعد در سخنان فرد مستضعف مي خوانيم كه او را متّهم به كفر مي كند.

4. غوطه ور شدن در دنيا و غرور و سركشي، انسان را به انكار قيامت سوق مي دهد.

آري؛ انسان هاي مغرور و سركش قيامت را انكار مي كنند تا راه گناه و طغيان را جلوي خود بگشايند.

آموزه ها و پيام ها:

1. (انسان اگر تربيت نشود) ثروت زياد او را به فساد اخلاقي و عقيدتي مي كشاند.

2.

قيامت را انكار نكنيد و كفر نورزيد كه ستم به خويشتن است.

3. مستكبران گرفتار فخرفروشي، كفرگويي و اوهام خويش هستند.

***

قرآن كريم در آيات سي و هفتم و سي و هشتم سوره ي كهف به پاسخ مرد مستضعف و سخنان توحيدآموز او اشاره مي كند و مي فرمايد:

37 و 38. قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّيكَ رَجُلًا* لكِنَّاْ هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً

همراهش- در حالي كه او با وي گفتمان داشت- به او گفت: «آيا به كسي كفر مي ورزي، كه تو را از خاك، سپس از آب اندك سيّال آفريد، سپس تو را (به صورت) مردي، مرتب آراست.* ولي من (مي گويم:) كه خدا پروردگار من است؛ و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمي دهم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در سخنان مرد مستكبر، چيزي وجود نداشت كه صراحتاً بر كفر او دلالت كند، اما مرد مستضعف به او نسبت كفر داد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 229

مفسران در مورد اين مطلب چند احتمال داده اند:

الف) مرد مستكبر معاد را انكار كرد و انكار معاد مستلزم انكار خداست.

ب) مرد مستكبر براي خويشتن استقلال در مالكيت قايل بود و آن را جاودانه مي پنداشت و همين دليل كفر او بود.

ج) مرد مستكبر در بخشي از سخنانش كه در قرآن حكايت نشده خدا را انكار كرد و

مرد مستضعف با توجه به اين مطلب به او نسبت كفر داد. «1»

د) در آيات قبل بيان شده كه مرد مستكبر به خويشتن ستم كرده است و اين تعبير براي شرك به كار مي رود. «2»

هر چند همه ي احتمالات چهارگانه در آيه ممكن است، ولي احتمال اول و چهارم قوي تر به نظر مي رسد.

2. مؤمنان مستضعف با شجاعت توحيد را مطرح مي كنند و ابراز عقيده مي كنند و با استدلال با شرك و كفر مبارزه مي كنند.

3. خلقت انسان از خاك و مراحل كامل شدن انسان دليل علم و قدرت خالق اوست كه از خاك بي ارزش چنين موجود متفكري آفريده است.

4. تعبير «خلقت از خاك» ممكن است اشاره به خلقت مستقيم آدم و يا خلقت با واسطه ي هر انسان از خاك باشد؛ يعني مواد غذايي كه در زمين وجود دارد، جذب درختان مي شود سپس به بدن حيوانات منتقل مي شود و انسان از گياهان و گوشت حيوانات مي خورد و نطفه ي او از مواد و عناصر خاك شكل مي گيرد و مراحل تكاملي را در رحم مادر مي گذارند.

البته در اين آيه احتمال دوم با ظاهر آيه سازگارتر است؛ زيرا سخن از آدم نيست، بلكه از آفرينش مرد مستكبر است كه با واسطه از خاك آفريده شده است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 230

5. تعبيرات اين آيه و آيات قبل نشان مي دهد كه مؤمنان و كافران با تمام اختلافات عقيدتي شان مي توانند با هم ديگر هم نشين و دوست باشند و به گفتمان بپردازند؛ البته مؤمنان از اين فرصت براي ابراز

عقايد و اثبات توحيد استفاده مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. به مراحل آفرينش خود نظر كنيد و درس خداشناسي بگيريد.

2. مؤمنان مستضعف با شجاعت ابراز عقيده مي كنند و با دلايل منطقي به اثبات توحيد مي پردازند.

***

قرآن كريم در آيات سي و نهم تا چهل و يكم سوره ي كهف به سخنان آموزنده ي مرد مستضعف و آداب ورود به باغ اشاره مي كند و مي فرمايد:

39- 41. وَلَوْ لَآإِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللَّهُ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَاْ أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَوَلَداً* فَعَسَي رَبِّي أَن يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَاناً مِّنَ السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً* أَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً

و چرا هنگامي كه داخل بوستانت شدي، نگفتي: (اين) چيزي است كه خدا خواسته است؟! هيچ نيرويي جز از جانب خدا نيست. اگر مي بيني من از نظر مال و فرزند از تو كم ترم،* پس اميد است كه پروردگارم بهتر از بوستان تو [به من بدهد؛ و (صاعقه اي) حساب شده از آسمان بر آن (بوستان) بفرستد، پس زميني بي گياه و لغزنده گردد؛* و يا آبش (در زمين) فرو رود، و نتواني آن را طلب كني.»

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 231

1. در اين آيه به آداب ورود به باغ اشاره شده است كه انسان بايد در هنگام ورود به باغ به ياد خدا باشد

و همه ي نعمت ها و امكانات را از او بداند و بگويد:

«ماشاءَ اللَّه لا قُوةَ الّا باللَّهِ».

2. «حُسبان» در اصل از ماده ي «حساب» و نيز به معناي مجازاتي است كه بر اساس حساب دامن گير افراد مي شود «1» و در اين آيه مقصود مجازات هاي حساب شده ي آسماني هم چون صاعقه است. «2»

3. مرد مستضعف به مرد مستكبر هشدار مي دهد كه به اين باغ ها مغرور نشو، اين ها ممكن است در لحظه اي كوتاه با صاعقه اي آسماني به زميني خشك تبديل شود و يا چشمه هاي آب آن به كلي بخشكد؛ پس نپندار كه اين ها جاوداني است.

آموزه ها و پيام ها:

1. هنگام ورود به باغ و استفاده از نعمت هاي الهي، به ياد داشته باشيد كه همه چيز از ناحيه ي خداست.

2. بوستان هاي دنيا، جاودانه نيست (پس به آنها مغرور نشويد و سركشي نكنيد.)

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 232

قرآن كريم در آيات چهل و دوم تا چهل و چهارم سوره ي كهف به فرجام عذاب آلود و بي ياوري و پشيماني مستكبر باغ دار و حقانيت ولايت الهي اشاره كرده، مي فرمايد:

42- 44. وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَي مَآ أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُروش ها وَيَقُولُ يلَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً* وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِراً* هُنَالِكَ الْوَليَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَخَيْرٌ عُقْباً

و ميوه او (با عذابي نابود كننده) احاطه شد؛

و به خاطر آنچه در مورد آن (بوستان) هزينه كرده بود، دو كف (دست) ش را مي گردانيد (و از پشيماني به هم مي ماليد.)- در حالي كه آن (بوستان) بر داربست هايش فرو ريخته بود- و مي گفت: «اي كاش من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نداده بودم!»* و جز خدا، براي او هيچ گروهي نبود كه ياريَش كنند، و ياري كننده (خويش و انتقام گيرنده) نبود.* در آن جا فرمانروايي براي خداي حق ثابت شد. او از نظر پاداش دادن بهتر، و از نظر فرجام نيكوتر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين گفتمان مردي مستكبر و باغ دار كه مغرورانه قيامت را انكار مي كرد با مردي مستضعف كه به او در مورد عذاب الهي هشدار مي داد، بيان شد.

در اين آيات به نابودي باغ اشاره شده كه چگونه هشدارها تحقق يافت و مرد مستكبر كيفر غرور و كفر خويش را در اين جهان ديد و درس عبرتي براي ديگران شد.

2. مرد مستكبر با ديدن نابودي سرمايه و باغ خود بهت زده شد و دست ها را بر همديگر مي ماليد و بر هزينه هاي مصرف شده تأسف مي خورد و به درختان باغ مي نگريست كه زير و رو شده و اثري از حيات در

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 233

آن جا به چشم نمي خورد.

3. مرد مستكبر با ديدن اين صحنه ها پشيمان شده بود و مي گفت: اي كاش من به پروردگارم شرك نمي ورزيدم.

البته اين پشيماني كه بعد از فرود آمدن عذاب الهي پديد مي آيد، غالباً سودي نخواهد داشت؛ زيرا

بيداريِ اضطراري است كه دليل انقلاب دروني و تغيير مسير زندگي يا نشانه ي پشيماني حقيقي از اعمال گذشته نيست، بلكه احساسي زودگذر است كه در لحظه ي بلا مي آيد. «1»

4. فرد مستكبر بعد از نزول عذاب الهي بي ياور و تنها شد؛ زيرا اولًا به ثروت و باغ خود دل بسته بود كه همگي نابود شد؛ ثانياً، به نيروي خود متكي بود، ولي ديد كه از او در برابر نيروي نامحدود الهي كاري ساخته نيست و ثالثاً به نيروي اطرافيان خود دل بسته بود كه آنان نيز هم چون مگسان گرد شيريني بودند و به خاطر ثروت دورش گرد آمده بودند و هنگام بلا او را رها كردند و رفتند.

5. پس از نابودي اموال فرد مستكبر براي او روشن شد كه همه ي نعمت ها از خداست و بدون تكيه بر لطف او نمي توان كاري كرد.

آري؛ خدا حق است و ولايت و سرپرستي مردم با اوست و بهترين ثواب ها و فرجام ها نزد اوست، پس اگر انسان مي خواهد به كسي دل ببندد، به او تكيه كند و اميد داشته باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا غرور مستكبران را روزي درهم مي شكند و آنان پشيمان و بي ياور مي شوند (پس تا زود است از خواب غفلت بيدار شويد).

2. هر چه در راه غير خدا هزينه كنيد، روزي پشيماني آن را تحمّل خواهيد كرد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 234

3. نعمت هاي مادي دنيا نامطمئن و ناپايدار است و ممكن است با لحظه اي عذاب درهم كوبيده شود (پس به اين اموال مغرور نشويد

و شرك نورزيد).

4. شرك نورزيد كه انسان را به عذاب و پشيماني گرفتار مي سازد.

5. دوستي اگر بر اساس ماديات باشد، بي وفايي به دنبال دارد و اين گونه دوستان در هنگام مشكلات انسان را تنها مي گذارند.

6. پاداش نيكوتر و فرجام بهتر را نزد خدا بجوييد كه ولايت از آن خداي حق است.

***

مثالي زيبا در مورد دنيا

قرآن كريم در آيه ي چهل و پنجم سوره ي كهف با مثالي زيبا، ناپايداري دنيا را به تصوير مي كشد و مي فرمايد:

45. وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ أَنزَلْنهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ مُّقْتَدِراً

و (اي پيامبر) براي شان زندگي پست (دنيا) را مثال بزن كه مانند آبي است، كه از آسمان فرو مي فرستيم؛ و به آن گياهان زمين آميخته شود، و (لي چنان) خشك گردد كه بادها پراكنده اش كنند، و خدا بر هر چيزي تواناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه با مثالي زيبا، وضعيت زندگي مادي بشر و شكوفايي و پژمردگي آن را به تصوير كشيده است تا انسان هاي مغرور و غافل بيدار شوند.

2. قطره هاي حيات بخش باران بر كوه و صحرا فرو مي ريزند و به دانه ها در دل زمين جان مي دهند؛ دانه ها به سرعت شكوفا مي شوند و شاخه ها سر به فلك مي كشند و در هم فرو مي روند و صحنه ي زيبا و سر سبز طبيعت را نقاشي مي كنند، اما پس از

مدتي باد خزان مي وزد و گياهان پژمرده و سست

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 235

مي شوند، به طوري كه در اثر هر بادي به حركت در مي آيند و پراكنده مي شوند.

آري؛ اين است قصه زرق و برق ناپايدار دنياي ما.

3. مثالي ديگر از دنيا و دنياطلبي:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي نويسند:

مثل ما در اين دنيا، مثل درختي است كه ريشه ي به زمين بند نموده، هر چه نورس باشد، زودتر و سهل تر ريشه آن بيرون آيد. ...

ريشه ي حُب دنيا و نفس- كه به منزله ي ريشه ي اصلي است- و فروع آنها از حرص و طمع و حسب زن و فرزند و ماه و جاه و امثال آن تا در نفس، نورس و نونهال است، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا كنند و ببرند، زحمتي ندارد ...

ولي درخت حب دنيا به تمام پهنا در عالم طبيعت- در ظاهر و باطن- ريشه افكند ... و لهذا از بن كندن اين درخت را، به سلامت ممكن نيست، انسان با اين محبت در خطري عظيم است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. زندگي دنيا دو مرحله ي شكوفايي و پژمردگي دارد (پس در دوران شكوفايي آن مغرور و سركش نشويد كه مرحله ي پژمردگي دير يا زود مي رسد).

2. صحنه ي طبيعت محل نمايش قدرت خداست كه او بر هر كاري تواناست.

3. مطالب ديني را با مثال بيان كنيد (تا مردم بهتر متوجه شوند).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 236

قرآن كريم در آيه ي چهل و ششم سوره ي كهف به مقايسه ي نيروي اقتصادي و انساني حيات بشر و ارزش هاي پايدار شايسته اشاره مي كند و مي فرمايد:

46. الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَالْبقِيتُ الصلِحتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلًا

ثروت و پسران، زيور زندگي پست (دنيا) ست؛ و (كارهاي) ماندگارِ شايسته نزد پروردگارت از نظر پاداش بهتر و اميدبخش تر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ثروت و پسران نمونه هايي از نيروي اقتصادي و نيروي انساني حيات بشري هستند؛ زيرا اين دو نيرو از مهم ترين سرمايه هاي زندگي دنيا هستند و بقيّه ي سرمايه ها وابسته به آنهايند.

2. در اين آيه از ميان نيروهاي انساني از «پسران» ياد شده است؛ زيرا در بسياري از جوامع، هر كس فرزند بيش تري دارد، خود را نيرومندتر احساس مي كند و نقش پسران در اين زمينه پررنگ تر مي نمايد.

3. در اين آيه به «باقيات صالحات»، يعني ارزش هاي پايدارِ شايسته اشاره شده كه مفهوم گسترده اي دارد و شامل هر فكر، گفتار و كردار شايسته مي شود كه آثار وفوايدش در اختيار مردم قرار مي گيرد؛ پس اگر سرمايه هاي انسان هم چون فرزندان و اموال او در مسير الهي قرار گيرند از باقيات صالحات خواهند بود.

و از آن كس كه خيري بماند روان

دمادم رسد رحمتش بر روان

بزرگي كز و نام نيكو نماند

توان گفت با اهل دل كو نماند (سعدي)

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 237

4. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

دوستي ما را كوچك مشمار كه آن از باقيات صالحات است. «1»

و در حديث ديگري از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه

تسبيحات أربعه (سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله إلّااللَّه و اللَّه أكبر) از باقيات صالحات است. «2»

البته اين گونه احاديث مصاديق روشن باقيات صالحات وارزش هاي پايدارِ شايسته را بيان مي كند، ولي آيه ي فوق منحصر در اين امور نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. نيروهاي اقتصادي و انساني، از زيورهاي زندگي دنياست (پس به آنان مغرور نشويد و تنها بر آنها تكيه نكنيد).

2. به ارزش هاي پايدارِ شايسته روي آوريد، كه اميدبخش ترند و پاداش بهتري دارند.

***

رستاخيز و حوادث آن

قرآن كريم در آيات چهل و هفتم و چهل و هشتم سوره ي كهف به حوادث قبل از رستاخيز و برخي ويژگي هاي رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

47 و 48. وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَي الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ

أَحَداً* وَعُرِضُواْ عَلَي رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَجْعَلَ لَكُم مَّوْعِداً

و (ياد كن) روزي را كه كوه ها را روان مي گردانيم؛ و زمين را آشكارا (و مسطّح) مي بيني؛ و آن (مردم) ان را گردآوري مي كنيم، و هيچ يك از ايشان را فروگذار نمي كنيم.* و بر پروردگارت عرضه مي شوند، در حالي كه صف كشيده اند؛ (و به آنان گفته مي شود:) بيقين همان گونه كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 238

نخستين بار شما را آفريديم، نزد ما آمديد؛ بلكه پنداشتيد كه (هرگز) براي شما وعده گاهي قرار نخواهيم داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به سه مرحله اشاره شده است: مرحله ي حوادث قبل از رستاخيز، مرحله ي رستاخيز و مرحله ي بعد از آن.

2. نخست مرحله ي قبل از رستاخيز و حوادثي است كه در آستانه ي قيامت رخ مي دهد و نظام جهان درهم فرو مي ريزد و نظام نويني جاي گزين آن مي شود كه از اين حوادث با عنوان «نشانه هاي قيامت» «1» ياد مي شود؛ هم چون بي فروغ شدن خورشيد و ماه و ستارگان و متلاشي شدن و روان گشتن كوه ها، زلزله هاي بزرگ و فرو ريختن بناها و صاف شدن زمين كه پس از اين انقلاب عظيم، جهاني نو بر اين ويرانه ها بنا مي شود و زندگي نوين انسان در جهان ديگر آغاز مي شود.

3. دومين و سومين مرحله اي كه در اين آيات بدان اشاره شده، همان مرحله ي «حشر» يا گردآوري انسان ها در قيامت و حوادث پس از آن است كه داراي چند ويژگي است:

الف) گردآوري مردم يك حكم

عمومي و همگاني است.

ب) همه ي مردم بدون هيچ امتيازي در يك صف قرار مي گيرند و يا اين كه هر گروهي كه عقيده ي واحد و عمل مشابهي دارند در يك صف قرار مي گيرند.

ج) انسان ها به همان صورتي كه نخست آفريده شدند در محشر وارد مي شوند؛ يعني بدون اموال، زيور، لباس هاي رنگارنگ و بدون هيچ امتياز و تفاوتي و تنها در قيامت حاضر مي شوند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 239

4. جهنم باطن اعمال انسان و تجسم آنهاست:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي فرمايند:

شما با دست خويش آتش روشن نكنيد، آتش جهنّم را شعله ور نسازيد، جهنّم با اعمال و كردار زشت انسان روشن مي گردد. اگر بشر با اعمال و كردار خويش آتش نيفروزد، جهنم خاموش است، باطن اين طبيعت، جهنم است، ... وقتي انسان از اين جهنم به جهان ديگر رخت بربندد و پرده ها پس برود، مي فهمد كه «ذلك بما قدمت ايديكم» «1» [اين به خاطر دست آورد شماست و «وجدوا ما عملوا حاضراً» [آنچه را انجام داده است حاضر مي يابد]. تمامي اعمالي كه در اين دنيا از انسان سر مي زند در آن جهان ديده مي شود، در برابر وي مجسّم مي گردد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. به ياد حوادث سخت آستانه ي قيامت و محشر باشيد (و خود را براي آن روزها آماده سازيد).

2. در آستانه ي قيامت، نظام فعلي جهان درهم مي ريزد.

3. روزي (همگان، بدون هيچ تفاوتي) در محضر خدا حاضر مي شوند (پس ببينيد براي آن زمان چه چيزي آماده ساخته ايد).

4. در رستاخيز همه ي

امتيازات ظاهري بي ارزش مي شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 240

قرآن كريم در آيه ي چهل و نهم سوره ي كهف به دقت و جامعيت نامه ي اعمال و تجسّم كارها در قيامت اشاره مي كند و مي فرمايد:

49. وَوُضِعَ الْكِتبُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتبِ لَايُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحْصَيهَا وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً

و نامه (اعمال) نهاده مي شود، پس خلافكاران را مي بيني در حالي كه از آنچه در آن است، بيمناكند؛ و مي گويند: «اي واي بر ما! اين چه نامه اي است كه هيچ (عمل) كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، مگر اين كه آن را به شمار آورده است؟!» و آنچه را انجام داده اند، حاضر مي يابند؛ و پروردگارت به هيچ كس ستم نمي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه بيان شده كه نامه ي اعمال انسان ها در قيامت كاملًا دقيق و جامع است و تمام ريزه كاري هاي كردار، گفتار و عقايد انسان ها را ضبط كرده است، به طوري كه خلافكاران از ديدن آن وحشت و تعجب مي كنند؛ چون مي بينند كه گناهان فراموش شده و همه ي كارهاي مخفي را ثبت كرده است.

2. «نامه ي اعمال انسان» هم چون كتاب و دفتر معمولي دنيوي نيست، بلكه مجموعه اي گويا و انكارناپذير از اعمال انسان است كه محصول خود اوست. «1»

3. قرآن كريم در آيات متعدد از سه نامه ي عمل

سخن گفته است:

اول، نامه ي عملي كه براي كل بشريت قرار داده مي شود كه در آيه ي فوق از آن سخن گفته شد.

دوم، نامه ي اعمال هر امت است. «2»

و سوم، نامه ي اعمال هر انسان است كه به گردن او افكنده مي شود. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 241

البته مانعي ندارد كه اعمال انسان ها در دفاتر مختلف ثبت شود كه يكي دفتر كل و ديگري دفتر جزء باشد.

4. در اين آيه به تجسّم اعمال انسان ها اشاره شده است؛ يعني در رستاخيز اعمال انسان كه به صورت ماده و انرژي در جهان پراكنده شد، يك جا جمع آوري مي شود؛ زيرا انرژي و ماده از بين نمي رود بلكه همواره تغيير شكل مي دهند، و اين ها در رستاخيز به صورت مناسبي تجسّم مي يابند كه به مناسبت موضوع كارهاي خوب و بد، گاهي صورت هاي زيبا و گاهي زشت دارند. «1»

5. يكي از اهداف قرآن در بيان مسائل ريز قيامت، تربيت انسان است؛ زيرا اطلاع از نامه ي اعمال و عذاب و ثواب رستاخيز در كنترل شهوات انسان و تربيت او بسيار مؤثر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در نامه ي اعمال انسان ها همه چيز كاملًا منعكس مي شود (پس مراقب كردار خود باشيد).

2. آنچه در رستاخيز به شما مي رسد، تجسّم اعمال شماست و گرنه خدا به كسي ستم نمي كند.

3. خلافكاري نكنيد كه خلافكاران در رستاخيز از انعكاس اعمال خويش ترسان و نالان اند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 242

سرگذشت آدم و ابليس

قرآن كريم در آيه ي پنجاهم سوره ي كهف به سجده ي فرشتگان بر آدم و نافرماني ابليس و دشمني او با انسان ها اشاره كرده، مي فرمايد:

50. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلئِكَةِ اسْجُدُواْ لِآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرّيَّتَهُ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظلِمِينَ بَدَلًا

و (ياد كن) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده كنيد.» پس [همگي سجده كردند جز ابليس، كه از جنّ بود و از فرمان پروردگارش خارج شد. پس آيا جز من، او و نسلش را دوستان (و سرپرستان خود) مي گيريد، در حالي كه آنان دشمن شما هستند؟! و بد است براي ستمكاران جايگزيني (شيطان به جاي خدا).

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم ماجراي آدم و سجده ي فرشتگان و مخالفت ابليس را بارها بيان كرده است؛ «1» زيرا اين ماجرا ابعاد مختلفي دارد و هر بار از زاويه اي مورد بحث و دقت قرار مي گيرد.

ما در ذيل آيات سوره هاي بقره، انعام و اعراف مطالبي درباره ي سجده ي فرشتگان و ماجراي ابليس بيان كرديم. «2»

2. ابليس از فرشتگان نبود، بلكه از جنس جِن بود «3»، ولي به خاطر اطاعت و عبادت، مقرب درگاه الهي شد و در صف فرشتگان درآمد و به خاطر غرور و تكبّر سقوط كرد و همه ي سرمايه هاي معنوي خود را

از دست داد و رانده و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 243

منفور درگاه الهي گشت.

3. اگر انسان دشمن سرسخت خود، يعني شيطان را به سرپرستي بگيرد و به جاي خداي مهربان، آگاه و نعمت دهنده بپذيرد، بدترين انتخاب را كرده است.

4. اين آيه از فرزندان و نسل ابليس سخن گفته است. اين مطلب روشن مي سازد كه جنيان هم چون انسان ها داراي خانواده و فرزند هستند و فرزندان ابليس نيز او را در گمراه ساختن مردم كمك مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مراقب باشيد فريب شيطان را نخوريد كه او دشمن شماست.

2. نافرماني، عامل سقوط ابليس شد (پس نافرماني نكنيد).

3. شيطان را به عنوان دوست و سرپرست خويش انتخاب نكنيد كه موجب زيان كاري است.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و يكم سوره ي كهف به ناآگاهي شياطين از اسرار آفرينش و استفاده نكردن خدا از دستياران گمراه كننده اشاره مي كند و مي فرمايد:

51. مَآ أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّموتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً

(من) آن (ابليس) ان را بر آفرينش آسمان ها و زمين، و آفرينش خودشان، گواه نساختم؛ و گمراه كنندگان را دستيار (خود) نگرفتم.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه دليل ديگري بر بي لياقتي ابليس و فرزندانش است؛ يعني اگر شما مي خواهيد كسي را به عنوان دوست و سرپرست خويش برگزينيد، به سراغ كساني برويد كه از اسرار آفرينش خود و

جهان آگاه باشند و گمراه كننده

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 244

نباشند؛ در حالي كه ابليس و فرزندانش ناآگاه اند و از اسرار آفرينش جهان و خود بي خبرند، پس گمراه كننده اند و نمي توانند سرپرست و رهبر و دوست خوبي براي شما باشند.

2. در اين آيه بيان شده كه خدا دستياران گمراه كننده انتخاب نمي كند، ولي اصولًا خدا نياز به يار كمك كننده ندارد.

پس اين آيه آموزه اي براي رهبران الهي و همه ي ماست كه در كارها از افراد پاك، نيك و هدايتگر كمك بخواهيم و به سراغ افراد گمراه كننده نرويم كه نه تنها كمكي به ما نمي كنند، بلكه عامل انواع انحرافات و مشكلات و ناكامي ها مي شوند و برنامه ها را تباه مي كنند.

3. در روايات تاريخي كربلا روايت شده كه هنگامي كه امام حسين عليه السلام «عُبيداللَّه بن حُرّ» را به ياري فرا خواند، او نپذيرفت و شمشير و اسبش را تقديم امام عليه السلام كرد، اما حضرت نپذيرفت و آيه ي فوق را تلاوت كرد كه «ما گمراهان را به عنوان دستيار نمي گيريم.» «1»

اين روايت نشان مي دهد كه مفهوم آيه وسيع است و غير از خدا، شامل مصاديق ديگر نيز مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. افراد ناآگاه لياقت دوستي، رهبري و سرپرستي شما را ندارند.

2. گمراه كنندگان را دستيار خود نگيريد كه شايستگي دستياري ندارند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 245

قرآن كريم در آيات پنجاه و دوم و پنجاه و سوم سوره ي كهف به حالات مشركان و خلافكاران در رستاخيز اشاره مي كند و مي فرمايد:

52 و 53. وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآئِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُم مَّوْبِقاً* وَرَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّواْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُواْ عَنْهَا مَصْرِفاً

و (ياد كن) روزي را كه (خدا) مي گويد: «كساني را كه شريكان من مي پنداشتيد، ندا دهيد.» پس آنها را مي خوانند، و (دعوت) آنان را نمي پذيرند؛ و ميانشان هلاكتگاهي قرار داديم.* و خلافكاران، آتش (دوزخ) را ببينند، و بدانند كه آنان با آن در مي آميزند؛ و از آن هيچ گريزگاهي نيابند!

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات ناتواني و تنهايي مشركان در صحنه ي رستاخيز به تصوير كشيده شده است كه چگونه در قيامت فريادرسي ندارند و هيچ خبري از كساني كه يك عمر شريك خدا مي پنداشتند و بر آستان آنها سجده مي كردند نيست و آتش از همه طرف به خلافكاران روي مي آورد و هيچ راه گريزي از آن ندارند.

2. واژه ي «مُواقِعُوها» به معناي وقوع بر يك ديگر است و اشاره به آن است كه خلافكاران در آتش مي افتند و آتش نيز بر خلافكاران فرو مي افتد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. معبودهاي مشركان پنداري هستند و كاري از آنان ساخته نيست.

2. براي خلافكاران هيچ راه گريزي از عذاب الهي نيست.

3. به ياد تنهايي و عذاب رستاخيز باشيد و شرك نورزيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 246

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و چهارم سوره ي كهف به مثال هاي متنوع قرآن و مجادله گري انسان اشاره مي كند و مي فرمايد:

54. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْ ءٍ جَدَلًا

و بيقين در اين قرآن، براي مردم از هر مثالي به گونه هاي مختلف بيان كرديم، و [لي انسان بيش از هر چيز، مجادله پرداز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن مثال ها، داستان هاي زيبا و حوادث تلخ و شيرين را بارها به صورت متنوع بيان كرديم، تا دل هايي كه آماده ي پذيرش حق هستند، هدايت شوند و حجت بر ديگران تمام شود. «1»

2. «جَدَل» در اصل به معناي پيچاندن طناب يا كشتي گرفتن و ديگري را بر زمين زدن است و در اين جا به معناي گفت وگويي است كه بر اساس نزاع و تسلّططلبي پايه گذاري شده است. «2»

3. در قرآن كريم گاهي سخن از ويژگي هاي انسان تربيت نايافته است؛ يعني انسانِ طبيعي كه تحت تربيت رهبران الهي قرار نگرفته است؛ از اين روست كه قرآن انسان را عجول، مجادله گر و بخيل مي خواند و اگر همين انسان تحت تربيت تعاليم الهي قرار گيرد، صبور، مؤدب و ايثارگر مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي تربيت مردم، مثال هاي متنوع بيان كنيد.

2. انسان طبيعتاً موجودي مجادله گر و مباحثه گر است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 247

انسان در قرآن

«انسان» به معناي كسي است كه با ديگران انس مي گيرد و زندگي او جز با انس و اجتماع به سامان نمي رسد و برخي آن را به معني فراموشكار دانسته اند. «1»

الف) ويژگي هاي انسان هاي تربيت يافته در پرتو وحي:

1. انسان جانشين خدا در زمين است (بقره، 30).

2. انسان از وضع خودش آگاه است (قيامت، 14).

3. انسان در هنگام مشكلات به خدا پناه مي برد و او را مي شناسد (يونس، 12؛ اسراء، 67 و زمر، 8 و 49).

4. انسان به سوي پروردگار تلاش مي كند تا او را ملاقات كند (انشقاق، 6).

5. خدا انسان را آموزش داده است (علق، 5؛ الرحمن، 3 و بقره، 3).

ب) ويژگي هاي انسان هاي تربيت نايافته در پرتو وحي:

1. انسان در زيانكاري است (عصر، 2).

2. انسان ضعيف و ناتوان است (نساء، 28).

3. انسان بسيار ستمكار و ناسپاس است (ابراهيم، 34؛ اسراء، 67؛ حج، 66؛ شوري، 48؛ زخرف، 15؛ عبس، 17 و عاديات، 6).

4. انسان عجول است (اسراء، 11 و انبياء، 37).

5. انسان تنگ نظر است (اسراء، 100).

6. انسان جهول (: نادان) است (احزاب، 72).

7. انسان حريص و كم طاقت است (معارج، 19).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 248

8. انسان در برابر پروردگار كريم، مغرور است (انفطار، 6).

9. هنگامي كه نعمت ها از او گرفته مي شود نااميد مي گردد (هود، 9 و اسراء، 83).

10. هنگامي كه

نعمت به او داده شود روي برمي تابد و متكبرانه دور مي شود (اسراء، 83 و فصلت، 51).

11. چيزهاي شرّ را هم چون چيزهاي نيك مي طلبد (اسراء، 11).

12. انسان بيش از هر چيز به مجادله مي پردازد (كهف، 54).

13. انسان در هنگامي كه خود را بي نياز ببيند سركشي مي كند (علق، 6).

14. انسان در رنج آفريده شده است (بلد، 4).

ج) آفرينش انسان:

1. انسان در بهترين صورت آفريده شده است (تين، 4).

2. انسان در رنج آفريده شده است (بلد، 4).

3. مراحل آفرينش انسان (غافر، 67).

د) اهداف آفرينش انسان:

كمال انسان با عبادت، رحمت، علم و در نهايت ملاقات خدا (ذاريات، 56؛ انشقاق، 6؛ طلاق، 12 و هود، 119).

ه) دشمن انسان:

شيطان دشمن آشكار انسان است (يوسف، 5؛ اسراء، 53 و ناس).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 249

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و پنجم سوره ي كهف به موانع ايمان آوردن و استغفار مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

55. وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُواْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَي وَيَسْتَغْفِرُواْ رَبَّهُمْ إِلَّآ أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا

و (چيزي) مردم را باز نداشت از اين كه، وقتي هدايت به سراغشان آمد، ايمان آورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اين كه (گويي منتظر بودند) روش (مجازات) پيشينيان براي آنان بيايد، يا عذاب (الهي) رويارويشان فرا رسد.

نكته ها و اشاره ها:

1. بعد از بيانات مختلف و هدايتگرانه ي قرآن، ديگر بهانه اي براي ايمان نياوردن كافران و استغفار نكردن گناهكاران باقي نمي ماند ولي مخالفان لجوج و مغرور از روي ميل ايمان نمي آورند.

2. در اين آيه بيان شده

كه كافران تنها در دو حالت ايمان مي آورند:

نخست آن كه به سرنوشت عذاب آلود اقوام پيشين گرفتار شوند.

و دوم آن كه عذاب الهي را روبه روي خويش مشاهده كنند.

اما ايمان آوردن در شرايط نزول عذاب، ايمان اضطراري است و ارزشي ندارد؛ زيرا پس از حتمي شدن عذاب الهي درهاي توبه بسته مي شود و ايمان كسي پذيرفته نمي شود.

3. در اين آيه كنايه اي زيبا به كار رفته است؛ يعني مخالفان منتظر عذاب الهي نبودند، اما از آن جا كه سرنوشت عذاب آلود آنان حتمي بود، قرآن آن را به عنوان انتظار بيان كرده است؛ مثل هنگامي كه به فرد سركش مي گوييم:

«تو فقط مي خواهي مجازات شوي.» يعني مجازات سرنوشت حتمي توست. «1»

4. كافران لجوج تا عذاب الهي را مشاهده نكنند، سر تسليم فرود

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 250

نمي آورند؛ يعني مانع ايمان واستغفار آنها آن است كه تابع دليل و عقل خويش نيستند، بلكه مي خواهند هر چيز را با حسّ درك كنند، ولي وقتي عذاب الهي را با چشم خود مشاهده كنند، استغفار و ايمان فايده اي نخواهد داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان تا به عذاب الهي و سرنوشت اقوام پيشين گرفتار نشده اند استغفار كنند و ايمان بياورند.

2. تنها شلّاق مجازات الهي است كه كافران لجوج را از خواب بيدار مي كند.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و ششم سوره ي كهف به اهداف رسالت پيامبران

و لجاجت مخالفان اشاره مي كند و مي فرمايد:

56. وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجدِلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالْبطِلِ لِيُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُواْ ءَايتِي وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُواً

و فرستادگان (خود) را جز مژده آور و هشدار دهنده نمي فرستيم؛ و [لي كساني كه كفر ورزيدند، به (سخنان) باطل مجادله مي كنند، تا به وسيله آن حق را بلغزانند؛ در حالي كه نشانه هاي من و آنچه را (بدان) هشدار داده شدند، به ريشخند گرفتند!

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه با وجود هدايتگري قرآن، باز هم كافران لجاجت مي كردند و ايمان نمي آوردند و اين مطلب سبب ناراحتي و تأسف پيامبر صلي الله عليه و آله مي شد؛ از اين رو در اين آيه با يادآوري اهداف رسالت به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله دل داري مي دهد و مي فرمايد كه هدف رسالت مژده رساني و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 251

هشدار دادن است و اگر مردم لجاجت كردند، بر عهده ي پيامبران نيست. «1»

2. ممكن است روي سخن آيه با مخالفان باشد؛ يعني مي فرمايد:

وظيفه ي پيامبران اجبار كردن مردم نيست بلكه هدف آنان مژده رساني و هشدارگري است، اما تصميم نهايي با خود مردم است كه راه كفر يا ايمان را انتخاب كنند، اما متأسفانه كافران از اين آزادي سوء استفاده مي كنند و به مجادله در برابر حق مي پردازند.

3. در اين آيه بيان شده كه كافران با دو هدف به مجادله و ستيز با اسلام برمي خيزند:

مرحله ي اول، ريشه كن كردن حق به وسيله ي مجادله و بحث هاي باطل است.

و مرحله ي

دوم، ريشخند كردن آيات و نشانه هاي خدا و هشدارهاي اوست.

4. در جهان كنوني نيز مجادله هاي باطل مخالفان اسلام، به وسيله ي تبليغات راديويي، تلوزيوني، ماهواره اي و روزنامه ها هر روز زيادتر مي شود و آيات و هشدارهاي الهي را مسخره مي كنند ولي هدف نهايي آنان نابودي حق است.

البته مبارزه ي حق و باطل در طول تاريخ وجود داشته و خواهد داشت و باطل گرايان نمي توانند حق را نابود كنند، بلكه اين باطل است كه راه نابودي را مي پيمايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. رسالت رهبران الهي مژده رساني و هشدارگري است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 252

2. هدف نهايي كافران نابودي حق است و در اين راه از وسايلي هم چون مجادله هاي باطل و مسخره كردن آيات و هشدارها استفاده مي كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هفتم سوره ي كهف به ستمكاران فراموش گر و گمراه اشاره مي كند و مي فرمايد:

57. وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِئَايتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي ءَاذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَي الْهُدَي فَلَنْ يَهْتَدُواْ إِذاً أَبَداً

و چه كسي ستمكارتر است از كسي كه نشانه هاي پروردگارش (به او) تذكر داده شده و از آن [ها] روي گرداند، و دستاورد پيشينش را فراموش كرد؟! در حقيقت ما بر دل هاي آنان پرده هايي افكنده ايم تا آن را به طور عميق نفهمند، و در گوش هاي آنان سنگيني (قرار

داديم)؛ و اگر آنان را به سوي هدايت فراخواني، پس در آن هنگام هرگز ره نمون نمي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «يادآوري آيات پروردگار» اشاره به آن دارد كه حقايق دين الهي، به صورت فطري، در اعماق روح انسان وجود دارد و كار پيامبران يادآوري آن حقايق است. «1»

2. در اين آيه از سه راه به كوردلان هشدار مي دهد تا آنها را بيدار سازد:

نخست اين كه اين حقايق با فطرت و جان شما آشناست.

دوم اين كه اين آيات از سوي پروردگارتان آمده است.

و سوم اين كه گناهان خود را فراموش كرده ايد (و پيامبران براي شست وشوي اين گناهان آمده اند). «2»

3. كساني كه از آيات الهي روي برمي تابند و گذشته ي خود را فراموش مي كنند، خدا پرده اي بر دل اين ستمكاران كفرپيشه مي اندازد تا حقايق را

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 253

درك نكنند؛ از اين رو آنان هدايت پذير نيستند.

البته اين ها معلول همان اعمال و گناهان آنهاست كه انجام داده و فراموش كرده اند، و گرنه اين مجازات ها به صورت جبري حاصل نمي شود.

ترا كه دل نبود، عاشقي چه داني چيست؟

ترا كه سمع نباشد سماع ننيوشي (سعدي)

4. افراد گمراه و لجوج ستمكارترين مردم هستند؛ چون هم به خويشتن ستم مي كنند كه گمراهي را بر هدايت ترجيح مي دهند و هم به تعاليم و آيات الهي توهين و ستم مي كنند كه از آنها روي برمي تابند.

آموزه ها و پيام ها:

1.

گمراهان لجوج كه از آيات الهي روي مي گردانند، ستمكارترين مردم هستند.

2. از آيات الهي روي برنتابيد كه مانع فهم حقايق و هدايت شما مي شود.

***

قرآن كريم در آيات پنجاه و هشتم و پنجاه و نهم سوره ي كهف به مهلت دادن به كافران بر اساس رحمت الهي و قانون مجازات اقوام به خاطر اعمال ستمكارانه اشاره مي كند و مي فرمايد:

58 و 59. وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلًا* وَتِلْكَ الْقُرَي أَهْلَكْنهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً

و پرورگارت، بسيار آمرزنده [و] صاحب رحمت است؛ اگر (بر فرض) آنان را به خاطر دستاوردشان مؤاخذه مي كرد، حتماً در عذاب آنان شتاب مي نمود. بلكه براي آنان وعده گاهي است كه جز آن هيچ پناهگاهي نمي يابند.* و (مردم) آن آبادي ها را هنگامي كه ستم كردند، هلاكشان نموديم؛ و براي هلاكتشان وعده گاهي قرار داديم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 254

نكته ها و اشاره ها:

1. رحمت و غفران الهي اقتضا مي كند كه در عذاب كافران و ستمكاران تعجيل نكند، تا شايد توبه كنند، ولي در همان حال هشدار مي دهد كه اگر سركشي از حد بگذرد و اميدي به اصلاح نباشد، وجود آنها در حكمت آفرينش بي معنا مي شود و نابود مي گردند.

2. در اين آيات به قانون الهي مجازات بر اساس اعمال و ستم ها اشاره شده است

كه افراد به خاطر اعمال و ستم ها اشاره شده است كه افراد به خاطر اعمالشان مستحق آن اند كه زودتر از اين ها عذاب شوند، اما خدا از سر رحمتش به آنان مهلت مي دهد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر رحمت الهي نبود، كافران و ستمكاران زود مجازات مي شدند.

2. خدا افراد را به خاطر اعمال و ستمكاري خودشان مجازات مي كند.

3. براي مجازات هر گروه سركش، زماني مشخص شده است.

4. ستمكاري نكنيد كه موجب هلاكت و مجازات شما مي شود.

***

سرگذشت موسي و خضر

قرآن كريم در آيه ي شصتم سوره ي كهف به سفر علمي موسي و تلاش زياد او براي ديدار معلم اشاره مي كند و مي فرمايد:

60. وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِفَتَيهُ لَآأَبْرَحُ حَتَّي أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً

و (ياد كن) هنگامي را كه موسي به جوان (همراه) ش گفت: « (از سفر) دست بر نمي دارم تا به محل پيوند دو دريا برسم؛ يا اين كه مدت طولاني بروم.»

شأن نزول:

روايت كرده اند كه گروهي از قريش نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و از ايشان در مورد دانشمندي پرسيدند كه موسي عليه السلام مأمور پيروي از او شد. آيه ي فوق و آيات بعد بدين مناسبت فرود آمد و داستان آنها را بيان كرد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 255

البته قبلًا بيان كرديم كه اين پرسش و نيز سؤال در مورد داستان اصحاب كهف و ذوالقرنين با اشاره ي يهوديان بود كه به مشركان اين پرسش ها را آموزش دادند. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه و آيات بعد به ماجراي جواني طالب دانش اشاره مي كند كه نام او را موسي گفته اند كه به جست وجوي معلم و دانشمند عصر خود (كه نام او را خضر گرفته اند) راه بيابان را در پيش مي گيرد و در اين سفر جوان مردي او را همراهي مي كند كه نام او را يُوشع بن نون گفته اند.

در اين سفر صحنه هاي شگفت انگيز و آموزنده اي وجود دارد كه قرآن آنها را به تصوير كشيده است تا به بشريت بياموزد كه رفتار يك شاگرد و معلم و روش علم آموزي چگونه بايد باشد.

2. مقصود از «موسي» در اين ماجرا فردي غير از «موسي بن عمران» پيامبر بزرگ و معروف بني اسرائيل است ولي برخي مفسران نيز اين دو موسي را يكي دانسته اند «2» و مقصود از «جوان مرد» «يُوشع بن نون»، مرد رشيد، شجاع و باايمان بني اسرائيل است كه موسي را همراهي مي كرد و در برخي احاديث به اين مطلب اشاره شده است.» 3. مقصود از «مَجمع البَحرين» محل پيوند دو درياست كه چند احتمال در مورد آن وجود دارد:

الف) منظور محل اتصال خليج «عَقبه» با خليج «سُوئز» است كه در قسمت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 256

جنوبي به هم مي پيوند و به درياي احمر متصل مي شوند. «1»

و يا محل اتصال رودخانه ي اردن با درياچه ي طبريه است. «2»

4. واژه ي «حُقُب» به معناي مدت طولاني است كه برخي آن را به هشتاد سال تفسير كرده اند و منظور موسي از اين كلمه آن بود كه من حاضرم مدتي طولاني حتي تا هشتاد سال راه بروم تا فرزانه ي گم شده را بيابم.

5. در برخي احاديث روايت شده كه برخي مردم موسي عليه السلام را دانشمندترين فرد زمان مي دانستند و اين مطلب را ابراز مي كردند و موسي مأمور شد كه به دنبال خضر برود تا متوجه شود كه دانشمندتر از او هم وجود دارد. «3»

از اين كه موسي مأمور مي شود به دنبال معلم فرزانه اي برود و در اين راه تلاش فوق العاده مي كند، استفاده مي شود كه حتي رهبران الهي نيز نياز به تعليم و دانش دارند و به فرمان خدا به جست وجوي معلم الهي مي روند.

6. يكي از آداب سفر آن است كه انسان تنها مسافرت نكند و دوستي موافق به همراه ببرد تا يار و غم خوار هم باشند و موسي نيز جوان مردي به نام يوشع بن نون را براي هم سفري خويش برگزيد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 257

آموزه ها و پيام ها:

1. در راه طلب علم، تلاشي خستگي ناپذير لازم است.

2. براي درك حضور معلمان فرزانه، سفر علمي و جست وجو نماييد.

3. چون قصد سفر كرديد، هم سفري جوان مرد برگزينيد و به همراه ببريد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و يكم و شصت و دوم سوره ي كهف به حوادث سفر علمي موسي صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

61 و 62. فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً* فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَيهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هذَا نَصَباً

و هنگامي كه به محل پيوند ميان دو (دريا) رسيدند، ماهي شان را فراموش كردند؛ و (ماهي) راهش را در دريا پيش گرفته [و] روانه شد.* و هنگامي كه (از آن جا) گذشتند، (موسي به همسفر) جوانش گفت:

«غذايمان را براي ما بياور، كه راستي در اين سفرمان رنجي ديده ايم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. ماهي اي كه به عنوان غذا كه همراه موسي و جوان همراهش (يوشع) بود، روشن نيست كه ماهي تازه و نيمه جان بود و پس از فراموشي آنان در سراشيبي دريا لغزيد و به آب بازگشت و يا بريان شده و نمك زده بود كه به صورت معجزه آسا زنده شد و در آب حركت كرد. «1» البته اين كه عنوان غذا پيدا كرد «2» با ماهي آماده خوردن بيش تر سازگار است. (م)

2. در اين آيه اشاره شده كه موسي و جوان همراهش، ماهي خود را فراموش كردند. البته پيامبران الهي در مسائل ديني معصوم از خطا و نسيان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 258

هستند و در اينجا اگر فراموشي به هر دو نسبت داده شده، به صورت تغليبي است و در حقيقت آن جوان همراه موسي (كه روشن

نيست پيامبر بوده باشد) فراموش كرده است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. در مسافرت غذا به همراه داشته باشيد و مراقب آن باشيد، تا گرسنه نمانيد.

2. در راه انجام مأموريت و طلب دانش، زحمت سفر را بر خود هموار كنيد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و سوم و شصت و چهارم سوره ي كهف به ماجراهاي ديگر سفر علمي موسي عليه السلام و پيدا كردن معلم مناسب اشاره مي كند و مي فرمايد:

63 و 64. قَالَ أَ رَءَيْتَ إِذْ أَوَيْنَآ إِلَي الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَآ أَنسنِيهُ إِلَّا الشَّيْطنُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً* قَالَ ذلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَي ءَاثَارِهِمَا قَصَصاً

گفت: «آيا ملاحظه كردي؟ هنگامي كه به صخره پناه برديم، پس براستي من (داستان) ماهي را فراموش كردم- و جز شيطان آن را از ياد من نبرد- كه آن را به ياد (تو) آورم. و (ماهي) به طور شگفت آوري راهش را در دريا پيش گرفت!»* (موسي) گفت: «اين چيزي بود كه همواره مي جستيم!» پس جستجوكنان، به دنبال (رد پاي) شان باز گشتند.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسي و جوان همراهش كه به جست وجوي معلم فرزانه اي حركت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 259

كرده بودند، در كنار صخره اي ماهي خود را فراموش مي كنند و ماهي به دريا مي غلطد و حتي يوشع فراموش مي كند كه اين جريان را به موسي خبر دهد،

تا اين كه در هنگام غذا خوردن متوجه مي شوند كه ماهي نيست و يوشع كه مسئول آوردن غذاست توضيح مي دهد كه چگونه ماهي به صورت عجيبي به دريا بازگشت.

2. موسي از اين كه ماهي به صورت عجيبي به دريا برگشته، متوجه مي شود كه اين جريان نشانه ي حضور معلم فرزانه در آن محل است و در حقيقت فرار ماهي نشانه ي محل ملاقات آنها با او بود و از اين رو به محل قبلي بازمي گردند تا معلم را ملاقات كنند.

در برخي احاديث نيز اشاره شده كه آنان مردي را ديدند كه خوابيده بود، ولي به او توجه نكردند و حركت ماهي نشانه اي بود كه در همان موقع اتفاق افتاد. «1»

3. برخي جريان هاي شگفت آور در هنگام حضور مردان الهي اتفاق مي افتد كه نبايد به سادگي از آنها عبور كرد؛ زيرا همين نكات ورمزهاست كه نشانه ي كوي دوست و معلمان فرزانه ي الهي است.

4. در اين آيه بيان شده كه عامل فراموشي جوان همراه موسي، شيطان بود؛ زيرا ماجراي شگفت آور ماهي نشانه ي ملاقات با معلم فرزانه بود و شيطان با به فراموشي انداختن يوشع، مي خواست اين ملاقات انجام نشود يا به تأخير بيفتد.

5. فراموشي يكي از نعمت هاي خداست كه به صورت طبيعي در همه ي انسان ها وجود دارد، اما از اين آيه استفاده مي شود كه شيطان (يعني موجودات شرور، هم چون ابليس) گاهي با انجام مقدماتي حواس انسان را متوجه جاي ديگر مي كنند و او را دچار فراموشي مي كنند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 260

آموزه ها و

پيام ها:

1. يكي از موانع دانش افزايي و استفاده از محضر معلمان الهي، تحريكات شيطاني است كه انسان را به فراموشي مي اندازد (پس هوشيار باشيد).

2. خدا به وسيله ي نشانه هايي، افراد را به سوي معلمان فرزانه ره نمون مي شود (پس دقت كنيد).

3. نشانه هاي معلمان مناسب را بشناسيد و در جست وجوي آنان برآييد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و پنجم سوره ي كهف به ملاقات موسي و معلم و مقام بندگي و درجات علمي معلم اشاره مي كند و مي فرمايد:

65. فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَآ ءَاتَيْنهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً

و بنده اي از بندگان ما را يافتند كه رحمتي از جانب خود به او داده، و دانشي از نزد خويش به او آموخته بوديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات قرآن نامي از «معلم» برده نشده است، و تنها با عنوان «بنده ي خدا» از او ياد شده است.

او مردي دانشمند بود كه از اسرار جهان آگاهي داشت و معلّم موسي شد، ولي از برخي احاديث استفاده مي شود كه او پيامبري بود كه از عمري طولاني برخوردار شده است. «1»

2. «بندگي خدا» مقامي بس بلند است كه زمينه ساز رحمت خدا و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 261

استفاده از دانش الهي است.

آري؛ از بزرگ ترين افتخارات انسان هاي آزاده آن است كه بنده ي راستين خدا هستند؛ زيرا هر كس بنده ي خدا بود از بند شيطان، نفس، بت ها و

مستكبران آزاد مي شود.

3. مقصود از «رحمتي از نزد خدا» كه بر معلم موسي فرود آمده بود، مقام نبوت يا عمر طولاني و يا استعداد شايان وسيع و شرح صدري است كه خدا به او داده بود تا پذيراي علم الهي گردد.

4. دانش معلم موسي يك علم عادي نبود، بلكه علمي از نزد خدا بود به طوري كه او را بر اسرار جهان و رموز حوادث آگاه مي ساخت.

آموزه ها و پيام ها:

1. به دنبال آموزگاراني برويد كه بنده ي خدا و دانشمندان الهي باشند. «1»

2. بندگي خدا از افتخارات بزرگ و زمينه ساز نزول رحمت و علم الهي بر انسان است.

3. جوهره ي علم دانشمندان الهي از بندگي خدا سرچشمه مي گيرد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 262

قرآن كريم در آيات شصت و ششم تا هفتادم سوره ي كهف به گفتمان موسي و معلم او و شرايط دانش جوي علم اشاره مي كند و مي فرمايد:

66- 70. قَالَ لَهُ مُوسَي هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَي أَن تُعَلِّمَنِي مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً* قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً* وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَي مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً* قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَآءَ اللَّهُ صَابِراً وَلَآ أَعْصِي لَكَ أَمْراً* قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْئَلْنِي عَن شَيْ ءٍ حَتَّي أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً

موسي به او گفت: «آيا از تو پيروي كنم تا از آنچه به تو آموزش داده شده، هدايت را [به من بياموزي؟»* (معلّم

او) گفت: «در واقع تو نمي تواني با من شكيبايي كني!* و چگونه بر چيزي كه به شناخت آن احاطه نداري شكيبايي كني؟!»* (موسي) گفت: «اگر خدا بخواهد بزودي مرا شكيبا خواهي يافت؛ و در هيچ كاري تو را نافرماني نخواهم كرد.»* (معلّم او) گفت: «بنابراين اگر به دنبال من مي آيي، پس هيچ چيز از من مپرس، تا يادي از آن را براي تو پديد آرم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات شرايط معلم و شاگرد و آداب دانش جويي و طلبگي بيان شده است؛ يعني اين آيات آموزه هايي اخلاقي، علمي براي همه ي معلمان و شاگردان در بردارد كه عمل به آنها از لغزش هاي بسياري جلوگيري مي كند.

2. در اين آيات بيان شده كه معلم بايد:

اولًا، خود آموزش ديده و متخصص باشد، تا بتواند مطالب صحيح به شاگرد بياموزد.

ثانياً، در مورد هر دانش جو دقت كند كه چه چيزي به صلاح اوست و سبب رشد و هدايت او مي شود، پس همان مطالب را به او بگويد.

ثالثاً، قبلًا با شاگردان شرط كند كه صبور باشند و روند آموزش را قطع نكنند.

رابعاً، شكيبا باشد و هر گاه شاگردان لغزش داشتند آنها را ببخشد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 263

3. در اين آيات آداب علم آموزي و بيان شده است و آن اين كه شاگرد بايد:

الف) از استاد اجازه بگيرد و در درس او حاضر شود.

ب) تواضع كند و اقرار نمايد كه نياز به گوشه اي از علم فراوان استاد دارد.

پ) علاوه بر آموزش نظري، به صورت عملي نيز از معلم

خود پيروي كند تا نتيجه ي مطلوب بگيرد.

ت) در علم آموزي، به دنبال معلم برود، نه اين كه معلم به دنبال شاگرد برود.

ث) به دنبال معلمي باشد كه هدايتگر است و مطالبي مي گويد كه به صلاح او و عامل رشد اوست.

ح) قول دهد كه شكيبا باشد و روند آموزش را قطع نكند.

خ) همه چيز را به خواست خدا بداند و خود را مستقل نداند.

چ) قول دهد كه از دستورات معلم نافرماني نكند.

ج) علم را براي عمل بياموزد؛ يعني علمي بياموزد كه سبب رشد و هدايت باشد و بتواند آن را به كار گيرد.

و در مجموع هر دانش جو و طالب علمي بايد در برابر استاد كاملًا مؤدب باشد.

4. هر چند پرسش كردن شاگردان از معلم امري طبيعي و مفيد است، اما تأكيد معلم موسي بر صبر و شكيبايي شاگردش و پرسش نكردن در حين آموزش، به خاطر آن بود كه خضر مردي فرزانه و دانشمند بود كه از اسرار جهان و باطن حوادث و پديده ها اطلاع داشت در حالي كه موسي چنين احاطه اي نداشت و به ظاهر حوادث مي نگريست و ممكن بود اعمال و گفتار استاد خود را زننده بداند، در حالي كه كارهاي او كاملًا منطقي، حساب شده و مقدس بود و از اين رو اصرار داشت كه موسي قول دهد كه در سفر علمي بي صبري نكند و با پرسش ها و اعتراضات بي جا مانع كار او نشود.

5. انسان نمي تواند در مورد، چيزي كه نمي داند، صبر كند، پس زيربناي شكيبايي، آگاهي است.

اين آموزه اي براي مسئولان و رهبران جامعه است كه اگر اطلاع رسانيِ به

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 264

موقع و دقيق نداشته باشند و مطالب را براي مردم روشن نسازند، ممكن است ذهن برخي به خطا برود و قضاوت هاي ناآگاهانه بنمايند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آداب علم آموزي و شرايط معين شده توسط معلم را رعايت كنيد.

2. در برابر معلم خويش كاملًا مؤدب، مطيع و شكيبا باشيد.

3. آموزش شاگردان، نظري و عملي باشد.

4. معلم روحيات شاگرد را در نظر بگيرد و شرايط لازم را به او گوش زد كند و او را هدايت نمايد.

5. انسان در برابر آنچه بدان ناآگاه است، بي صبري مي كند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 265

معلم و آداب علم آموزي

الف) معلم كيست؟

1. خدا اولين معلم انسان است (بقره، 31؛ علق، 5 و الرحمن، 3).

2. «خدا و فرشتگان و حتي مورچگان و ماهي ها بر معلمي كه نيكي ها را آموزش دهد، درود مي فرستند.» (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) «1»

3. «معلم نيكي را، جنبندگان زمين و ماهي هاي دريا و هر موجود زنده در هوا و همه ي اهل آسمان و زمين، برايش طلب آمرزش مي كنند.» (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) «2»

4. «هر كس براي خدا آموزش ببيند و براي خدا عمل كند و براي خدا آموزش دهد، در ملكوت آسمان ها بزرگ شمرده مي شود.» (امام صادق عليه السلام)

«3»

ب) حقوق معلم:

1. به دنبال معلم خوب رفتن و از او درخواست علم و هدايت كردن (كهف، 67).

2. از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه حقوق معلم چند چيز است:

بزرگ داشت او، رعايت مجلس او، نيكو گوش دادن به او، توجه به او (روبه رو نشستن)، صداي خود را بر او بلند نكردن، اگر كسي پرسش كرد قبل از معلم به او جواب ندهي، در مجلس درس او با كسي سخن نگويي، غيبت كسي را نزد او نكني، اگر كسي از او بد گويي كرد از او دفاع كني، عيب هاي او را بپوشاني و با دوست او دشمن نشوي. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 266

3. «در برابر معلمان خود تواضع كنيد.» (امام صادق عليه السلام) «1»

ج) حقوق شاگرد:

1. چيزي به او بياموزي كه مايه ي هدايت و رشد باشد (كهف، 67).

2. «با نرمي و لطافت با دانش جو برخورد كنيد.» (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) «2»

3. «نيكو آموزش دهيد و آموزش آنان را قطع نكنيد.» (امام سجاد عليه السلام) «3»

4. «در برابر شاگردان خود تواضع كنيد.» (امام صادق عليه السلام) «4»

د) آداب و آموزش:

1. استمرار آموزش:

«دانش عميق نيست براي كسي كه درس را ادامه ندهد.» (اميرالمؤمنين عليه السلام) «5»

2. تفكر زياد:

«كسي كه در آموخته هاي خود زياد فكر كند، علمش استوار مي شود و چيزهايي كه متوجه نشده درك مي كند.» (اميرالمؤمنين عليه السلام) «6»

3. كم شمردن آموخته ها و خسته نشدن:

«بر شاگرد است كه خود را به طلب علم عادت دهد

و از آموختن ملول نشود و آنچه را آموخته زياد نشمرد.» (اميرالمؤمنين عليه السلام) «7»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 267

4. دانش را براي اين امور نياموزيد:

مباهات در برابر دانشمندان، بحث كردن با سبك سران، رياكاري در مجالس، جلب توجه مردم و پول گرفتن از رؤسا (اين مطلب در احاديث متعدد شيعه و اهل سنت از پيامبر صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام و امام رضا عليه السلام روايت شده است). «1»

5. «دانش را براي خدا بياموزيد.» (امام صادق عليه السلام) «2»

6. ممنوعيت پنهان كاري در دانش:

«دانشمندي كه دانش خود را پنهان كند، به صورت بدبوترين افراد رستاخيز برانگيخته مي شود و همه ي جنبندگان، حتي جنبندگان كوچك زمين، او را لعنت مي كنند.» (امام صادق عليه السلام) «3»

7. آموزش، موجب افزايش علم معلم مي شود:

«هر چيزي با مصرف كم مي شود مگر علم.» (اميرالمؤمنين عليه السلام) «4»

«بهترين كمك براي رشد عقل، تدريس است.» «5»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 269

قرآن كريم در آيات هفتاد و يكم تا هفتاد و سوم سوره ي كهف به آموزش موسي در جريان سوراخ كردن كشتي و اعتراض او به معلمش اشاره مي كند و مي فرمايد:

71- 73. فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً* قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً* قَالَ لَا

تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً

و [آن دو] با شتاب به راه افتادند؛ تا وقتي سوار كشتي شدند، (معلّم) آن را شكافت. (موسي گفت: «آيا آن را شكافتي تا اهلش را غرق كني؟! راستي چيز ناپسند عجيبي (به جا) آوردي!»* (معلّم) گفت: «آيا نگفتم در واقع تو نمي تواني با من شكيبايي كني؟!»* (موسي) گفت: «مرا به خاطر فراموشكاريم مؤاخذه مكن و به خاطر كارم بر من سخت مگير.»

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن از اين آيات به بعد سخني از همراه قبلي موسي (يوشع) به ميان نمي آورد و فقط از موسي و معلم او ياد مي كند. اين نشان مي دهد كه يا مأموريت يُوشع تمام شده و بازگشته است و يا آن كه او نقش چنداني در ادامه ي ماجرا نداشته و ناديده انگاشته شده است. «1»

2. در اين آيات بيان شده كه سرانجام موسي با معلم همراه شد تا در محضر او آموزش ببيند و اولين كلاس درس در كشتي برگزار شد.

3. «خَرَق» به پاره كردن چيزي بدون مطالعه و فكر و از روي فساد گفته مي شود؛ يعني شكافتن و سوراخ كردن كشتي توسط معلم، به ظاهر كاري فسادگرانه مي نمود؛ هر چند در آيه ي هفتاد و نهم حكمت آن بيان مي شود كه اين كشتي متعلق به افرادي فقير بود كه با آن در دريا كار مي كردند و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 270

سلطان ستمگري در راه در كمين آنها بود تا اين كشتي را مصادره كند و معلم آن را سوراخ

كرد تا كشتي معيوب شود و مصادره نگردد.

4. در برخي احاديث آمده كه اهل كشتي به زودي متوجه شكاف آن شدند و سوراخ را موقتاً با وسيله اي پر كردند و كشتي را از خطر غرق نجات دادند، اما كشتي معيوب شده بود و از اين رو از دست سلطان ستمگر كه در كمين آنان بود نجات يافتند.

5. در اين آيه بيان شد كه موسي به معلم خود اعتراض كرد كه چرا كشتي را سوراخ كرده است.

معلم مأموريتي الهي براي آموزش موسي داشت و از اسرار كارها آگاه بود اما موسي فردي بود كه بر اساس ظاهر قوانين شريعت كارها را مي سنجيد و خود را حافظ جان و مال مردم مي دانست و نمي توانست در برابر كارهايي كه ظاهراً خلاف وجدان و شريعت بود سكوت كند.

6. موسي بر اساس ظاهر كارها قضاوت مي كرد، و از اين رو نهايت سوراخ كردن كشتي را غرق شدن مردم مي پنداشت، در حالي كه معلم چنين قصدي نداشت.

7. معلم براي بار دوم سخن خود را تكرار كرد و به موسي گفت كه تو نمي تواني همراه صبوري براي من باشي و كارهاي عجيب مرا ببيني و در برابر آنها شكيبا باشي (چراكه از اسرار آنها آگاه نيستي).

8. هر چند كه موسي با معلم خود قرار گذاشته بود، صبور باشد و پرسشي نكند، اما در برابر كار شگفت آور او، زبان به اعتراض گشود و پس از تذكر معلم بلا فاصله پشيمان شد و عذر آورد كه قرار را فراموش كرده بودم و از او خواست كه بر او سخت گيري نكند و اجازه دهد كه بازهم هم سفر او باشد.

9. هر چند در اين جا پاسخ مجدد

معلم بيان نشد، از آيات بعدي استفاده مي شود كه او عذر موسي را پذيرفته و بازهم به شاگردش اجازه داده كه در كلاس بعدي با او همراه باشد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 271

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر مردان الهي كاري عجيب انجام دادند كه حكمت آن را نمي دانيد، زود قضاوت نكنيد و زبان به اعتراض نگشاييد.

2. معلم بايد با صبر و حوصله خطاهاي شاگردان را به آنها گوش زد كند.

3. معلم خوب آن است كه از تقصيرات شاگردان بگذرد و بر آنان سخت گيري نكند.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و چهارم تا هفتاد و ششم سوره ي كهف به آموزش موسي در ماجراي كشتن نوجوان و اعتراض مجدد او به معلمش اشاره كرده، مي فرمايد:

74- 76. فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَا لَقِيَا غُلماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُّكْراً* قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً* قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْ ءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْراً

و [باز آن دو] با شتاب به راه افتادند، تا هنگامي كه پسري را ملاقات كردند، و (معلّم،) او را كشت. (موسي) گفت: «آيا شخص پاكي را، بدون (ارتكاب قتلِ) كسي كُشتي؟! راستي چيز ناپسندي (به جا) آوردي!»* (معلّم) گفت: «آيا به تو نگفتم كه در واقع تو نمي تواني با من شكيبايي كني؟!»* (موسي) گفت: «اگر بعد

از اين، از تو درباره چيزي پرسش كردم، پس (ديگر) با من همراهي مَكن؛ (چرا) كه از نزد من به عذري رسيده اي.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين سفر دريايي موسي و معلم و كلاس آموزشي آنها در كشتي بيان شد و از ظاهر اين آيات استفاده مي شود كه آنها از كشتي پياده شدند و در بين راه به نوجواني رسيدند كه معلم او را كشت و اين كلاس دوم

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 272

آموزش موسي بود.

2. «غُلام» به معناي پسر جوان است و از ظاهر آيه استفاده مي شود كه او جواني نورس بود و تازه به سن بلوغ رسيده بود، اما مرتكب گناه و قتلي نشده و پاك بود. «1»

3. ظاهر كار معلم در كشتن نوجواني بي گناه، ناپسند مي نمود. در آيه ي هشتادم همين سوره بيان خواهد شد كه اين كار به دستور الهي و بر اساس دليلي صحيح بود و موسي از اسرار آن خبر نداشت و ملاحظه كرد كه بر اساس ظاهر قوانين شريعت اين كار ناپسند و منكر است و از اين رو به معلم خويش اعتراض كرد.

4. در اين آيات بيان شده كه معلم به عنوان معلمي صبور و دانا بار ديگر به موسي گوش زد كرد كه «قبلًا به تو گفتم كه نمي تواني با من صبر كني» ولي اين بار اين جمله را با تأكيد بيش تري بيان كرد. «2»

5. در اين آيات اشاره شده كه بار ديگر موسي پشيمان شد و زبان به عذرخواهي گشود و

حتي با معلم خود منصفانه شرط كرد كه اگر يك بار ديگر بر كارهاي تو ايراد گرفتم، مي تواني روابط خود را با من قطع كني و مرا از همراهي و كلاس خود محروم نمايي.

6. در اين آيات پاسخ مجدد معلم بيان نشده، اما از ادامه ي آيات كه به همراهي موسي و معلم در كلاس سوم اشاره مي كند، استفاده مي شود كه معلم بار ديگر او را بخشيده و شرط او را پذيرفته است؛ زيرا در مرحله ي سوم بر اساس همين شرط از او جدا شد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص 273

آموزه ها و پيام ها:

1. در مورد كارهاي مأموران الهي با شتاب داوري نكنيد (چرا كه شما از اسرار دستورات الهي به آنان اطلاع نداريد).

2. معلم خوب آن است كه لغزش هاي شاگردان را مكرر به آنها گوش زد كند.

3. اگر شاگردي براي لغزش دوم عذرخواهي كرد، باز هم او را ببخشيد.

4. اگر شاگردي سه بار تعهد خود را نقض كرد، معلم مي تواند او را از كلاس خويش محروم سازد.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و هفتم و هفتاد و هشتم سوره ي كهف به آموزش موسي در جريان ديوارسازي و اعتراض مجدد او و محروم شدنش از كلاس معلم اشاره مي كند و مي فرمايد:

77 و 78. فَانطَلَقَا حَتَّي إِذَآ أَتَيَآ أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَآ أَهْلَهَا فَأَبَوْاْ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدا فِيهَا جِدَاراً يُريدُ أَن

يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً* قَالَ هذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً

و [باز آن دو] با شتاب به راه افتادند، تا هنگامي كه به مردم آبادي رسيدند، از مردمش غذا خواستند، و [لي از ميهمان كردن آن دو خودداري نمودند؛ و در آن [جا] ديواري يافتند كه مي خواست فرو ريزد، و (معلّم) آن را برپا داشت. (موسي) گفت: «اگر (بر فرض) مي خواستي حتماً بر اين (كار) مزدي مي گرفتي.»* (معلّم) گفت: «اين (مرتبه، وقت) جدايي بين من و بين توست؛ بزودي به تو خبر مي دهم، از سرانجام (و اسرار) آنچه را كه بر آن نتوانستي شكيبايي كني.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 274

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به كلاس سوم آموزش موسي اشاره شده است. او همراه معلمش وارد شهري شد و از آن جا كه توشه ي خود را تمام كرده يا از دست داده بودند، مايل شدند كه مهمان مردم آن شهر شوند.

البته آنان نمي خواستند سربار جامعه شوند، بلكه احتمالًا اين پيشنهاد براي آن بود كه درس جديدي به موسي بدهند.

2. مقصود از شهري كه موسي و معلم او وارد آن شدند، «انطاكيه» در كشور سوريه يا «ايله» در كنار درياي احمر و يا «ناصِره» در شمال فلسطين است.

البته با توجه به احاديث، احتمال سوم قوي تر است. «1»

3. مهمان نوازي نكردن مردم آن شهر نشانه ي خسيس بودن آنها بود و از اين رو در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله

روايت شده كه «مردم آن شهر پَست بودند». «2»

4. موسي و معلم او مسافراني خسته و گرسنه بودند و هنگامي كه مردم آن شهر مهمان نوازي نكردند، شخصيت موسي جريحه دار شد و با كمال تعجب مشاهده كرد كه معلمش در برابر اين بي حرمتي به بازسازي و تعمير ديوار شكسته اي در آن شهر پرداخت؛ از اين رو فكر كرد كه خوب است استاد از اين مردم پست، در برابر اين كار اجرتي بگيرد تا غذايي تهيه كنند و همين اشكال را بر زبان جاري ساخت و براي بار سوم مقررات آموزشي خود را نقض كرد.

5. در آيه ي هشتاد و دوم همين سوره بيان خواهد شد كه معلم با آگاهي از اسرار پشت پرده و بر اساس مأموريتي كه داشت، به تعمير ديوار كودكان يتيم پرداخت تا گنج آنان محفوظ بماند.

اما موسي كه بر اساس ظواهر امور قضاوت مي كرد، به او اعتراض كرد كه نيكي در برابر بدي انسان هاي فرومايه سزاوار نيست و خوب بود كه اجرت كار خويش را از آنان مي گرفتي.

6. از آن جا كه موسي عليه السلام سه بار مقررات آموزشي كلاس معلم را شكسته

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 275

بود و در بار دوم تعهد داده بود كه اگر تكرار شد، معلم حق داشته باشد او را از كلاس محروم سازد؛ بنابراين در اين بار اعلام كرد كه پس از سه بار نقض مقررات، موسي را از كلاس خود محروم مي سازد.

البته موسي هم حق اعتراض نداشت؛ چون معلم بر

اساس پيشنهاد و شرط قبلي عمل كرده بود.

7. جدايي شاگرد از استاد و محروميت از دانش او، ضربه اي بزرگ براي هر انسان فرهيخته اي است. برخي مفسران حكايت كرده اند كه از موسي پرسيدند كه كدام مشكل در زندگي ات از همه سخت تر بود؟ او گفت: هيچ يك (از حوادثي هم چون ناراحتي هاي دوران فرعون و گرفتاري هاي بني اسرائيل) هم چون خبر جدايي معلمم بر قلب من اثر نكرد. «1»

8. «تأويل» در اصل به معناي بازگشتن يا بازگشت دادن چيزي است؛ «2» بنابراين برگشت دادن هر چيزي به سوي اصل يا دليل آن و توجيه كارها با بيان اهداف و مقاصدش، نوعي تأويل است.

و در اين جا مقصود بيان اهداف و توجيه كارهاي معلم، هم چون سوراخ كردن كشتي، كشتن نوجوان و بازسازي ديوار است كه در آيات بعدي خواهد آمد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مهمان نوازي مخصوصاً نسبت به مسافران، لازم است.

2. نامهرباني مردم را با نيكي به آنان پاسخ دهيد.

3. اگر شاگرد مقررات آموزشي را سه بار نقض كرد، معلم مي تواند او را از كلاس خويش محروم سازد.

4. قبل از اخراج شاگرد از كلاس، پاسخ اشكالات او را بدهيد (تا مشكلي در ذهن او باقي نماند).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 276

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و نهم سوره ي كهف به حكمت سوراخ كردن كشتي توسط معلم موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

79.

أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً

امّا [آن كِشتي، پس از آنِ بينواياني بود، كه (با آن) در دريا كار مي كردند؛ و خواستم آن را معيوب كنم، در حالي كه آن طرفِ آنان سلطاني بود كه هر كشتي (سالمي) را به ستم مي گرفت.

نكته ها و اشاره ها:

1. پس از سه بار اعتراضِ موسي به معلمش و نقض مقررات آموزشي، معلم تصميم گرفت كه از او جدا شود. معلم قبل از جدايي، اسرار وقايع قبلي را براي موسي بيان كرد تا فهم اين حوادث، كليدي براي پاسخ پرسش هاي او باشد.

2. در اين آيه بيان شده كه كار سوراخ كردن كشتي هر چند ظاهراً زننده بود و موسي را به اعتراض وا داشت اما هدف و حكمتي در برداشت؛ يعني معلم مي خواست كشتي مستمندان به دست پادشاه ستمگر نيفتد؛ از اين رو آن را معيوب كرد تا آن پادشاه از اين كشتي معيوب صرف نظر كند.

3. برخي مفسران گفته اند كه معلم بر اساس قاعده ي «اهم و مهم» اين كار را كرد؛ يعني آسيب جزئي به كشتي مستمندان كار بدي بود، اما او با انجام اين كار بد از كار بدتري جلوگيري كرد و اگر صاحبان كشتي از اين كار اطلاع مي يافتند، رضايت مي دادند. «1»

4. «وَراء» در اصل به معناي پشت سر است، اما در اين جا مقصود آن است كه پادشاه ستمگر در كمين كشتي مستمندان بود و خطر در نزديكي آنان بود.

تفسير قرآن

مهر جلد دوازدهم، ص: 277

5. «مساكين» در اصل به معناي سكون، ضعف و ناتواني و گاهي به معناي فقر شديد مالي است و در اين جا مقصود كسي است كه مالك چيزي باشد، اما جواب گوي نيازهاي او نباشد.

البته ممكن است مقصود از واژه ي مسكين در اين جا فقر قدرت باشد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. منافع مستمندان جامعه را در برابر پادشاهان ستمگر حفظ كنيد.

2. گاهي معلمان الهي اسراري مي دانند و كارهاي شگفت آور و حكمت آميزي انجام مي دهند كه ديگران از آنها بي خبرند (پس در مورد كارهاي آنان زود قضاوت نكنيد).

***

قرآن كريم در آيات هشتادم و هشتاد و يكم سوره ي كهف به حكمت كشتن نوجوان توسط معلم موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

80 و 81. وَأَمَّا الْغُلمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينَآ أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيناً وَكُفْراً* فَأَرَدْنَآ أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْراً مِّنْهُ زَكَوةً وَأَقْرَبَ رُحْماً

و امّا [آن پسر، پس پدر و مادرش باايمان بودند، و هراس داشتيم كه آن دو را به طغيان و كفر وا دارد.* و خواستيم كه پروردگارشان به جاي (او، فرزندي) به آن دو دهد كه از جهت پاكي بهتر و از نظر مهرباني نزديك تر از او باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد اين آيه مفسران دو احتمال داده اند:

نخست آن كه معلم مي ترسيد كه آن فرزند سركش و كفرپيشه، پدر و مادر مؤمنش را اذيت كند.

تفسير قرآن

مهر جلد دوازدهم، ص: 278

و دوم آن كه معلم مي ترسيد آن فرزند سركش و كافر، پدر و مادرش را با زور به كفر بكشاند. «1»

البته جمع بين دو احتمال در اين آيه مانعي ندارد.

2. معلم موسي، يك دانشمند الهي بود و از اسرار امور با خبر بود و مأموريتي تربيتي از طرف خدا داشت و براي جلوگيري از حوادث ناگوار آينده مأموريت يافت كه آن نوجوان را بكشد؛ زيرا او خود را مسئول آينده ي مردم نيز مي دانست «2» و به خاطر دوستي و خدمت به اين خانواده و جلوگيري از انحرافات بعدي اقدام به چنين كاري كرد.

3. مفسران قرآن در مورد توجيه كار معلم در كشتن نوجوان دو تفسير ارائه كرده اند:

الف) گروهي بر آن هستند كه آن نوجوان بالغ بود و راه كفر را در پيش گرفته بود و به خاطر ارتداد و فسادگري جايز القتل بود «3» و معلم اشاره كرد كه اين نوجوان نه تنها اكنون مشغول به كفر و طغيان است، بلكه ممكن است در آينده پدر و مادرش را نيز به اين راه بكشد؛ پس كشتن او طبق موازين ظاهري شريعت صحيح بود.

ب) برخي ديگر از مفسران برآن اند كه در جهان هستي دو نظام تشريع و تكوين حاكم است و پيامبران الهي هم چون موسي و انسان هاي معمولي مأمورند كه بر اساس نظام تشريع و قوانين ظاهري عمل كنند.

و طبق اين نظام كشتن چنين نوجواني جايز نبود و از اين رو موسي اعتراض كرد، اما در نظام تكوين گاهي خداي متعال براي آزمايش بندگان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 279

اموال و جان هاي مردم را مي گيرد تا ثابت شود كه چه كسي شكيباتر است و يا برخي افراد را گرفتار مصيبت ها مي كند و يا به خاطر مصلحتي به مأموران خويش دستور مي دهد كه جان فرزندي را بگيرند تا فرزند بهتري به آنان عطا كند.

و مانعي ندارد كه معلم موسي از مأموران نظام تكوين خدا و مأموران باطني باشد و از اين روست كه او مي گفت من از پيش خود كاري نمي كنم. «1»

البته هر چند اين دو خطِّ ظاهر و باطن عالم به صورت هماهنگ انسان ها را به كمال مي رساند اما مرز آنها از هم جداست و هر كدام ضوابط خاص خود را دارد؛ يعني بدون شك كسي حق ندارد مثل معلم موسي كودكي را با مصلحت انديشي بكشد يا كشتي مردم را سوراخ كند، مگر آن كه از طرف حاكم و مالك حقيقي، يعني خداي متعال اجازه و مأموريت داشته باشد. «2»

4. واژه ي «زكات» در اين آيات به معناي پاكيزگي و طهارت است و مفهوم وسيعي دارد كه شامل ايمان و عمل صالح در امور ديني و دنيوي مي شود و در اين جا مقصود آن است كه خدا مي خواست به جاي آن نوجوان سركش و كفرپيشه، فرزندي صالح به آن پدر و مادر مؤمن عطا كند.

5. در برخي احاديث روايت شده كه

خدا به جاي آن جوان پسر، دختري به آن پدر و مادر مؤمن عطا كرد كه هفتاد پيامبر از نسل او به وجود آمدند. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرزندان به پدر و مادر سخت گيري نكنند و آزار نرسانند كه موجب بدفرجامي آنان مي شود.

2.

اگر خدا نعمتي را از شما گرفت (زياد ناراحت نشويد و صبور باشيد؛

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 280

زيرا) ممكن است بهتر از آن را به شما بدهد.

3. خدا مأموران فرزانه اي دارد كه كارهاي شگفت آوري مي كنند كه به مصلحت مردم است (پس در برابر كارهاي مردان الهي زود قضاوت نكنيد).

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و دوم سوره ي كهف به حكمت و اسرار ديوارسازي معلم موسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

82. وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صلِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً

و أمّا [آن ديوار، پس از آنِ دو پسر يتيمي بود كه در شهر بودند، و زيرِ آن، گنجي براي هر دو وجود داشت، و پدرشان شايسته بود؛ و پروردگار تو مي خواست كه به رشدشان برسند و گنجشان را استخراج كنند؛ در حالي كه رحمتي از جانب پروردگارت بود؛ و آن (كارها) را به فرمان خود انجام ندادم؛ اين سرانجام (و اسرار) چيزي است كه نتوانستي بر آن شكيبايي كني!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه موسي و معلم او به شهر ناصره رسيدند و از مردم آن جا درخواست غذا كردند، ولي كسي آنان را مهمان نكرد، با اين حال

معلم موسي، ديوار شكسته اي را در آن شهر تعمير كرد و هيچ اجرتي نگرفت و موسي به اين كار او اعتراض كرد.

2. ايمان، نيكو كاري و شايستگي پدر و مادر آن دو يتيم باعث شد كه گنج آنها در زير ديوار محفوظ بماند.

يعني خدا بر اساس رحمت خويش به بنده ي صالحش دستور مي دهد كه ديوار شكسته ي آنها را بازسازي كند، تا گنج آنان به خطر نيفتد.

3. مفسران در مورد گنجي كه زير ديوار بود، گفته اند كه جنبه ي معنوي

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 281

اين گنج مهم تر از جنبه ي مادي اش بود؛ يعني بر اساس احاديث شيعه و سني، اين گنج حاوي لوحي بود كه در آن كلمات حكمت آميزي نوشته شده بود «1» و در برخي احاديث آمده است كه اين لوح از طلا بود. «2»

4. مجموع داستان موسي و معلمش اين آموزه هاي مهم را براي ما در بر دارد:

- انسان لازم است به دنبال رهبري دانشمند بگردد تا از پرتو علم او استفاده كند.

- در آموزش علم، ادب را در برابر استاد رعايت كنيم.

- در هنگام ديدن صحنه هاي شگفت آور زود قضاوت نكنيم.

- حوادث جهان، ظاهر و باطني دارد؛ پس بايد به چهره ي باطني و اسرار كارها توجه كرد.

- اعتراف منصفانه به لغزش ها و واقعيت ها در زندگي خوب است.

- ايمان و شايستگي پدر و مادر در سرنوشت فرزندان تأثير دارد.

- مردم در برابر چيزي كه نمي دانند صبر نمي كنند، بلكه دشمن آن اند كه نمي دانند.

- قبل از همراه شدن و هم سفر شدن با كسي،

اول شرايط خود را مطرح كنيم و بعد سفر را آغاز نماييم همان طور كه معلم موسي به او گفت تو نمي تواني صبر داشته باشي و ...

آموزه ها و پيام ها:

1. اموال يتيمان را از خطر حفظ كنيد (اگر چه براي اين كار به شما اجرتي ندهند).

2. ايمان و شايسته كاري پدران در سرنوشت فرزندان و نزول رحمت الهي بر آنان تأثير دارد.

3. مردان الهي كه مأموران نظام تكوين هستند، اعمالشان به دستور خداست.

4. وقتي معلمان و رهبران الهي چيزي به شما گفتند زود اعتراض نكنيد و صبر كنيد تا اسرار آن براي شما آشكار شود.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 282

سرگذشت ذوالقرنين

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم و هشتاد و چهارم سوره ي كهف به جريان ذو القرنين اشاره مي كند و مي فرمايد:

83 و 84. وَيَسْئَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُواْ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْراً* إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَءَاتَيْنهُ مِن كُلِّ شَيْ ءٍ سَبَباً

و (اي پيامبر) از تو درباره «ذُو القَرنَين» مي پرسند، بگو: «بزودي از او براي شما يادآوري اي (در قرآن) مي خوانم (و پي مي گيرم.)»* واقعاً ما در زمين به او امكانات داديم و از هر چيزي وسيله اي بدو داديم؛

شأن نزول:

اين گونه روايت شده

كه گروهي از قريش پس از مشاوره با يهود تصميم گرفتند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را با سه پرسش امتحان كنند و از سه جريان اصحاب كهف، موسي و معلمش و ذي القرنين سؤال كردند و اين آيات فرود آمد و به پرسش آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. «ذو القرنين» به معناي «صاحب دو شاخ» است و از اين جهت او را بدين نام خوانده اند كه به شرق و غرب جهان دست يافت، يا دو قرن حكومت كرد و يا اين كه در دو طرف سر او برآمدگي بود و يا تاج مخصوص او دو شاخك داشت.

قرآن كريم صفات و كارهاي برجسته اي از ذو القرنين حكايت كرده و در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز آمده است كه «او پيامبر نبود بلكه بنده ي صالحي بود.» «2»

2. «ذو القرنين» نام يكي از شخصيت هاي تاريخي مورد بحث مورخان و مفسران بوده است و از نظر تاريخي او را بر چند شخصيت تطبيق كرده اند:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 283

الف) برخي معتقدند كه ذو القرنين همان «اسكندر مقدوني» است كه بعد از مرگ پدرش بر كشورهاي روم، مغرب و مصر تسلط يافت؛ سپس به شام، فلسطين، ارمنستان، عراق و ايران لشكر كشيد و حتي قصد هند و چين نمود و در شهر «زور» بيمار شد و در سن 36 سالگي از دنيا رفت. «1»

ب) برخي ديگر از مورخان ذو القرنين را يكي از پادشاهان يمن مي دانند و مي گويند سدّي كه بنا كرد همان سد مشهور «مَأرب» است. «2»

ج) برخي ديگر نيز معتقدند كه ذو القرنين همان «كورش كبير» است كه يكي از

پادشان هخامنشي ايران بود و در كتاب مقدس يهوديان از او نام برده شد و اوست كه يهوديان را از دست پادشاهان بابل نجات داد. «3»

او به شرق و غرب و شمال مسافرت كرد و لشكر كشي ها نمود و در قفقاز سد محكمي بنا كرد. «4»

3. ماجراي ذو القرنين در ميان مردم مطرح بود، ولي ابهامات و اختلافاتي در مورد آن وجود داشت و قرآن اصل و واقعيت ماجرا را بيان كرد.

4. «سَبَب» در اصل به معناي طنابي است كه به وسيله ي آن از درختان خرما بالا مي روند؛ سپس به هرگونه وسيله اي اطلاق شده است. در اين آيه نيز مفهوم وسيعي دارد و شامل همه ي اسبابي مي شود كه خدا در اختيار ذوالقرنين گذاشته بود؛ هم چون عقل و درايت كافي، مديريت صحيح و قدرت و لشكر و امكانات مادي و معنوي كه براي رسيدن به هدف لازم بود. «5»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 284

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ پرسش هاي اساسي مردم را از خدا دريافت مي كرد و چيزي از خود نمي گفت.

2. ذو القرنين مرد شايسته اي بود كه خدا امكانات و وسايلي در اختيار او گذاشته بود.

3. هر عملي وسيله اي دارد (كه براي رسيدن به پيروزي و هدف بايد از آن وسايل استفاده كرد).

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و پنجم و هشتاد و ششم سوره ي كهف به سفر غربي ذوالقرنين اشاره مي كند و مي فرمايد:

85 و 86. فَأَتْبَعَ سَبَباً* حَتَّي إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً

و وسيله (ها) را دنبال كرد؛*

تا هنگامي كه به غروبگاه خورشيد رسيد، (و در تصورش) آن را يافت كه در چشمه گِل آلودِ تيره اي، غروب مي كند؛ و نزد آن گروهي را يافت، گفتيم: «اي ذُوالقرنين! يا اين كه (آنان را) عذاب مي كني و يا اين كه ميانشان (رفتار) نيكويي در پيش مي گيري.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هر كاري در اين جهان سبب و وسيله اي دارد و از اين رو خدا به ذوالقرنين اسباب داد و او از آنها براي پيشرفت و پيروزي استفاده كرد.

2. در اين آيه به غروب خورشيد در چشمه ي گل آلود اشاره شده است.

اين مطلب بر اساس خطاي چشم انسان بيان شده است؛ چون در حقيقت زمين به دور خود و خورشيد مي چرخد و طلوع و غروب به وجود مي آيد، پس طلوع و غروب واقعي ازآن زمين است نه خورشيد، اما انسان در ساحل دريا احساس مي كند كه خورشيد در آب فرو مي رود.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 285

جالب آن است كه قرآن كريم اين خطاي ديد انسان را به صورت يك گزاره ي خبري واقعي بيان نكرده بلكه آن را به احساس ذو القرنين نسبت داده است (وجدها تغرب: آن را يافت) و اين از دقت هاي شگفت انگيز قرآن است.

3. برخي از مفسران از تعبير «ما به ذوالقرنين گفتيم» استفاده كرده اند كه ذوالقرنين پيامبر بوده است، ولي اين احتمال نيز وجود دارد كه مقصود از اين آيه الهام قلبي باشد كه در مورد غير پيامبران نيز وجود دارد؛ «1» همان طور كه بيان كرديم، در برخي احاديث روايت شده كه ذوالقرنين پيامبر نبود، اما بنده ي صالحي بود. «2»

4. مقصود از محل غروب آفتاب يا سواحل غربي كه به نظر مي رسيد خورشيد

در آب فرو مي رود، كجاست.

اگر ذوالقرنين همان اسكندر مقدوني باشد، منظور كشورهاي غربي آفريقا و سواحل آن جاست كه توسط او فتح شد و اگر منظور كورش باشد، «3» مقصود شمال آسياي صغير است كه داراي خليج هاي كوچكي است كه به صورت چشمه هايي نمايان مي شود و به نظر مي رسد خورشيد در هنگام غروب در آن جا فرو مي رود. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. براي رسيدن به هدف از وسايل استفاده كنيد.

2. جهانگردي را از ذوالقرنين بياموزيد كه به غرب جهان مسافرت كرد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 286

قرآن كريم در آيات هشتاد و هفتم و هشتاد و هشتم سوره ي كهف به برخورد عادلانه ي ذوالقرنين با ستمكاران و مؤمنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

87 و 88. قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَي رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً* وَأَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صلِحاً فَلَهُ جَزَآءً الْحُسْنَي وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً

(ذو القرنين) گفت: «امّا كسي كه ستم كرده است، پس در آينده او را عذاب خواهيم كرد؛ سپس به سوي پروردگارش باز گردانده مي شود، و او را با عذابي ناشناخته مجازات خواهد كرد!* و اما كسي كه ايمان آورد و [كار] شايسته انجام دهد، پس براي او پاداشي نيكوتر است؛ و بزودي از فرمان خود براي او (سخني) آسان گوييم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از مقابله ي دو واژه ي «ظلم و ايمان» در اين آيات استفاده مي شود كه مقصود از «ظلم» همان شرك و اعمال ناشايست است؛ يعني ذوالقرنين به مردم اشاره كرده كه آنها در برابر او به دو گروه مؤمنان نيكوكار و مشركان ستمكار تقسيم مي شوند. «1»

2. در اين آيه به يك اصل اساسي در

مديريت و حكومت اشاره شده است؛ يعني اصل تشويق افراد شايسته و تنبيه افراد خطاكار.

اين اصل عامل پيروزي و پيشرفت است و ذوالقرنين از اين اصل به خوبي استفاده و اعلام كرده است كه هر كس تسليم برنامه هاي سازنده ي الهي شود، پاداش نيك مي گيرد و تكاليف سخت هم چون ماليات سنگين بر عهده ي او نمي گذاريم و هر كس در برابر برنامه هاي الهي موضع خصمانه بگيرد و به شرك و ظلم ادامه دهد، مجازات خواهد شد.

3. امام علي عليه السلام در نامه اي به مالك اشتر مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 287

هيچ گاه نبايد نيكوكار و بدكار در نظر تو يكسان باشند؛ زيرا اين امر سبب مي شود كه نيكوكاران به كار خود بي رغبت شوند و بدكاران جسور و بي پروا گردند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. به اصل مديريتي تشويق نيكوكاران و تنبيه بدكاران عمل كنيد.

2. ستمكاران هم در دنيا و هم در آخرت گرفتار عذاب مي شوند.

3. تكليف سخت بر عهده ي نيكوكاران گذاشتن، شايسته ي يك حكومت عادلانه نيست، بلكه آسان گيري مطلوب است.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و نهم تا نود و يكم سوره ي كهف به سفر شرقي ذوالقرنين و ويژگي مردم شرق اشاره كرده، مي فرمايد:

89- 91. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً* حَتَّي إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَي قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً* كَذلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً

سپس وسيله (ها) را دنبال كرد؛* تا به محل طلوع خورشيد رسيد؛ (و در تصورش) آن را يافت كه بر گروهي طلوع مي كند كه در برابر آن هيچ پوششي براي آنان قرار نداده بوديم.* (كار ذو القرنين) اينچنين بود، و بيقين به آنچه نزد او بود، با آگاهي احاطه داشتيم.

نكته ها

و اشاره ها:

1. مردم مشرق زمين كه ذوالقرنين با آنان برخورد كرد، در مرحله اي ابتدايي زندگي مي كردند، تا آن جا كه برهنه بودند يا پوشش بدني بسيار

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 288

كمي در برابر آفتاب داشتند و يا اين كه خانه نداشتند و يا در بياباني زندگي مي كردند كه كوه و درخت و پناهگاه در برابر آفتاب نداشت. «1»

2. در اين آيات به طلوع خورشيد اشاره شده كه خطاي ديد انسان است و براي اين كه قرآن اين خطاي مشهور را نپذيرد، طلوع خورشيد را به احساس ذو القرنين نسبت مي دهد كه او اين گونه دريافت. اين نيز از دقت هاي قرآن در بيان مسائل علمي است.

3. خدا احاطه ي كامل بر ذو القرنين و برنامه هاي او داشت و او را راه نمايي مي كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي رسيدن به اهدافتان از وسايل مناسب استفاده كنيد.

2. جهانگردي را از ذو القرنين بياموزيد كه مسافرتي به مشرق زمين داشت.

***

قرآن كريم در آيات نود و دوم تا نود و چهارم سوره ي كهف به ملاقات ذو القرنين با مردمي ناآشنا به زبان و تقاضاي سد سازي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

92- 94. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً* حَتَّي إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا* قَالُواْ يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَي أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً

سپس وسيله (ها) را دنبال كرد؛* تا هنگامي كه به ميان دو سدّ (كوهي) رسيد، نزد آن دو گروهي را يافت، كه به فهم عميق هيچ گفتاري نزديك نبودند.* (آن گروه) گفتند: «اي ذو القرنين! در واقع يَأجُوج و مَأجُوج در اين

سرزمين فسادگرند، و آيا هزينه اي در اختيار تو قرار دهيم، تا اين كه بين ما و بين آنان سدّي قرار دهي؟»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 289

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به سرزميني اشاره شده كه ذو القرنين در آن جا سدّي آهنين بنا كرد. برخي مفسران قرآن اين منطقه را ارمنستان، يعني منطقه ي قفقاز مي دانند كه در تنگه ي «داريال» سدّي آهني وجود دارد و براي جلوگيري از هجوم اقوام وحشي بنا شده است. «1»

2. مفسران قرآن در مورد تعبير «آن مردم، سخن را به خوبي درك نمي كردند.»، دو احتمال داده اند:

نخست آن كه مردم آن منطقه با زبان ذو القرنين آشنا نبودند و با اشاره با او سخن مي گفتند؛

و دوم آن كه آنان محتواي سخنان را درك نمي كردند و از نظر فكري عقب افتاده بودند.

3. مردم آن منطقه از امكانات اقتصادي خوبي بهره مند بودند، اما از نظر صنعت سدسازي عقب مانده بودند. و از اين رو حاضر شدند هزينه ي اين سد مهم را به عهده بگيرند به شرط آن كه ذو القرنين آن را طراحي و اجرا كند.

4. از «يَأجُوج و مَأجُوج» دو بار در قرآن ياد شده است؛ يكي در آيات فوق و ديگري در آيه ي 96 سوره ي انبياء. مفسران برآن اند كه اين دو قبيله وحشي و جنگ وجو بودند و در قسمت هاي شمال آسيا زندگي مي كردند و براي مردم اطراف خود مزاحمت هايي ايجاد مي كردند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 290

5. حاكمان الهي نمي توانند نسبت به سرنوشت مردم بي تفاوت باشند و حتي اگر با زبان و تمدن ناآشنا باشند، باز هم بايد به هر صورت به درد دل آنان گوش فرا داد

و نياز آنان را برطرف ساخت و دشمنانشان را دفع كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران جامعه به سرزمين هاي دوردست قلمرو خود مسافرت كنند و به درد دل مردم گوش دهند.

2. ناآشنايي به زبان و دوري از تمدّن مانع ارتباط رهبر با مردمش نشود.

3. مردم در هزينه هاي امنيتي كشور مشاركت كنند و بخشي از آن را به عهده بگيرند.

4. مردم و حكومت در برابر دشمنان فسادگر همكاري كنند.

***

قرآن كريم در آيات نود و پنجم تا نود و هفتم سوره ي كهف به ساخته شدن سدّي آهنين توسط ذو القرنين با همكاري مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

95- 97. قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً* ءَاتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّي إِذَا سَاوَي بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُواْ حَتَّي إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً* فَمَا اسْطعُواْ أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطعُواْ لَهُ نَقْباً

(ذو القرنين) گفت: «آنچه كه پروردگارم در آن به من امكانات داده (از هزينه شما) بهتر است؛ پس مرا با نيروي (انساني) ياري دهيد، تا ميان شما و ميان آنان سدّ محكمي قرار دهم؛* قطعات آهن برايم بياوريد. تا وقتي كه بين دو طرف (كوه) را مساوي كند.» گفت: «بدميد، تا هنگامي كه آن (قطعات آهن را هم چون) آتش گرداند.» گفت: «مس گداخته اي برايم بياوريد تا بر آن (سدّ) بريزم.»* و (فسادگران) نتوانستند از آن بالا روند؛ و نتوانستند در آن سوراخي ايجاد كنند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 291

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه هاي «رَدْم» و «سَدّ» و «سُدّ» همه به يك معناست و آن حايل يا ديواره اي است كه ميان دو چيز ايجاد مي كنند «1» ولي «ردم» سد محكم

است؛ يعني ذو القرنين به مردم قول داد كه سدّي محكم تر از آنچه درخواست كردند برايشان بنا كند.

2. «صَدَفين» به معناي كناره هاي دو كوه است. از اين تعبير استفاده مي شود كه ميان كوه ها شكافي بوده كه قوم يأجوج و مأجوج از آن وارد مي شدند و مردم را اذيت مي كردند.

3. در اين آيات از سدّي آهني و مسي ياد شده است، يعني او در سدسازي از ورق هاي آهن استفاده كرد و آنها را با لايه اي از مس پوشاند تا آهن را از نفوذ هوا و پوسيده شدن حفظ كند.

اين مطلب نشان دهنده ي پيشرفت صنعت در ميان قوم ذو القرنين بوده است.

4. در اين آيه از دميدن آتش بر آهن ها ياد شده است؛ يعني ذو القرنين مي خواست با حرارت دادن قطعات آهن آنها را به هم ديگر متصل سازد و سدّ يكپارچه اي بسازد؛ كاري شبيه جوشكاري امروزي.

5. امنيت اجتماع و كشور از مهم ترين مسائل حكومتي است؛ از اين رو رهبري حكيم هم چون ذو القرنين، كار پرزحمت سدسازي را به عهده گرفت تا از هجوم فسادگران به مردم بي دفاع جلوگيري كند.

6. ذو القرنين رهبري دانا بود؛ يعني از طرفي به مردم اشاره كرد كه من نيازي به امكانات شما ندارم و خدا وسايل بهتري در اختيار من گذاشته است، يعني حكومت را نيازمند معرفي نكرد.

و از طرف ديگر زمينه ي مشاركت مردم در سدّ سازي را فراهم كرد و به

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 292

آنان دستور داد كه قطعات آهن و مس و كوره هاي ذوب آهن فراهم سازند؛ يعني نيروي انساني و مردمي را به كار گرفت تا آنان تجربه بياموزند و احساس مشاركت كنند و در

آينده قدر آن سد را بدانند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي به آنچه خدا داده قناعت كنند و چشم به مال مردم نداشته باشند.

2. مردم را در كارهاي دفاعي و امنيتي مشاركت دهيد.

3. جلوي فسادگران را با سدّهاي محكم بگيريد و از ملت خود دفاع نماييد.

4. از پيشرفته ترين روش ها و محكم ترين مواد در سازندگي كشور استفاده كنيد.

5. سدهاي دفاعي را چنان محكم كنيد كه قابل نفوذ و شكست نباشد.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و هشتم سوره ي كهف به سخنان فروتنانه و ياد قيامت اشاره مي كند و مي فرمايد:

98. قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّآءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقّاً

(ذو القرنين) گفت: «اين رحمتي از جانب پروردگار من است؛ و هنگامي كه وعده پروردگارم فرا رسد، آن (سدّ) را خُرد و هموار گرداند؛ و وعده پروردگارم حق است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ذو القرنين با ساختن سد كار مهمي انجام داده بود و مي بايست هم چون مستكبران مباهات كند و بر خود ببالد، اما او مرد خدا بود و با نهايت ادب و فروتني اظهار داشت كه همه ي اين ها از رحمت پروردگار من است؛ يعني علم و قدرت و اسباب را او در اختيار من گذاشته است و من مستقلًا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 293

چيزي از خودم ندارم تا بر كسي منت بگذارم.

2. ذو القرنين در آخرين سخناني كه قرآن از او نقل كرده، به ناپايداري دنيا و وعده ي حقّ رستاخيز اشاره كرده است، تا مردم گمان نكنند كه اين سد آهنين جاوداني است، بلكه حوادث آستانه ي رستاخيز سازمان دنيا را درهم مي ريزد. «1» اين هشداري است براي شيفتگان دنيا و ثروت اندوزان.

آموزه ها

و پيام ها:

1. انسان هر قدر هم نيرومند شود نبايد مغرور گردد بلكه همه چيز را از رحمت پروردگار بداند و بر او تكيه كند.

2. همه ي چيزهاي دنيا، حتي سدهاي پولادي جاودان و پابرجا نمي ماند و روزي زايل مي شوند.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و نهم سوره ي كهف به حوادث آستانه ي قيامت و به صدا در آمدن شيپور آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

99. وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنهُمْ جَمْعاً

و در آن روز برخي آنان را رها مي كنيم كه در برخي [ديگر] موج زنند، و در شيپور دميده مي شود؛ و آنان را كاملًا جمع مي كنيم؛

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «موج» در اين آيه، يا اشاره به كثرت مردم است و يا به لرزه اي كه به اندام انسان ها مي افتد و هم چون امواج آب اندام آنها مي لرزد. «2»

البته تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 294

2. از مجموع آيات قرآن استفاده مي شود كه در پايان جهان و براي برپايي قيامت، دو حادثه ي مهم اتفاق مي افتد:

نخست آن كه نظام جهان درهم مي ريزد و همه ي موجودات هلاك مي شوند.

و دوم اين كه مردگان برانگيخته مي شوند و در صحنه ي رستاخيز گردآوري مي شوند.

قرآن كريم از اين دو حادثه با عنوان نفخ صور يا دميدن در شيپور ياد كرده است «1» كه در نفخ صور اول همه ي مردم مي ميرند و در نفخ صور دوم همه زنده مي شوند و اين آيه به نفخ صور دوم اشاره دارد.

البته روشن است كه مقصود از نفخ صور، دميدن در شيپورهاي معمولي نيست، بلكه فرمان مرگ و حيات موجودات است كه با صداي بلندي اعلام مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي

روز رستاخيز و حوادث سخت آن آماده شويد.

2. در رستاخيز همگان زنده و گردآوري مي شوند.

***

قرآن كريم در آيات صدم و صد و يكم سوره ي كهف به ويژگي هاي كافران و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

100 و 101. وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكفِرينَ عَرْضاً* الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكْرِي وَكَانُوا لَايَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً

و در آن روز، جهنّم را بر كافران آشكارا عرضه مي داريم؛* (همان) كساني كه چشمانشان در پرده (غفلت) ي از ياد من بود، و هيچگاه قدرت شنوايي نداشتند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 295

نكته ها و اشاره ها:

1. در روز رستاخيز، جهنّم را با همه ي مجازات هاي مختلفش كاملًا بر كافران عرضه مي كنيم و همين عرضه ي جهنّم بر آنان و مشاهده ي دوزخ قبل از ورود به آن، عذابي است براي كافران.

2. كافران چشم و گوش ظاهري دارند اما با اعمال و صفات خود، آنها را از كار انداخته اند و نمي توانند حقايق را ببينند و بشنوند و درك كنند و به ياد خدا بيفتند.

آري؛ تعصب ها، كينه توزي ها و صفات زشت ديگر، حجابي سنگين بر چشم و گوش آنان انداخته و آنان را گرفتار غفلت كرده است.

3. منظور از تعبير «كافران با چشم خود ياد و ذكر خدا را نمي بينند»، ديدن آثار خدا و چهره ي حق است، ولي كافران چشم حقيقت بين ندارند تا آثار خدا را ببينند و به ياد او بيفتند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آتش دوزخ بر كافران عرضه مي شود (پس دست از كفر و لجاجت برداريد).

2. كافران چشم حقيقت بين و گوش شنوا ندارند (از اين رو گرفتار آتش مي شوند).

3. چشم و گوش خود را بر ياد خدا نبنديد كه گرفتار عذاب مي شويد.

***

قرآن

كريم در آيه ي صد و دوم سوره ي كهف در مورد انتخاب ولايت غير خدا هشدار مي دهد و مي فرمايد:

102. أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَآءَ إِنَّآ أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكفِرينَ نُزُلًا

آيا كساني كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه جز من، بندگانم را بعنوان سرپرستان (خود) مي گيرند؟! در حقيقت ما جهنّم را براي كافران، (بعنوان جايگاه نخستين) پذيرايي آماده كرده ايم!

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 296

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از بندگان خدا كه كافران آنها را به عنوان سرپرست و وليّ خود انتخاب مي كنند، افرادي هم چون مسيح و فرشتگان هستند كه با همه ي عظمت مقام، بنده و نيازمند هدايت خدا هستند و نمي توانند مستقلًا ولايت و سرپرستي مردم را به عهده بگيرند.

2. ولايت و سرپرستي افراد بر هم ديگر دو گونه است:

نخست ولايت استقلالي و در عرض ولايت خدا كه نوعي شرك است و كسي غير مستقل از خدا نيست تا بتواند سرپرست و وليّ مردم شود و در اين آيه به اين معناي ولايت اشاره شده است.

و دوم ولايت طولي؛ يعني خدا به كسي رخصت ولايت دهد و يا پيامبر يا امامي را سرپرست مردم قرار دهد كه اين ولايت منافاتي با توحيد ندارد، بلكه قبول آن لازمه ي توحيد و به معناي پذيرش فرمان خداست.

3. «نُزُل» به معناي منزلگاه و نيز به معناي نخستين چيزي كه براي پذيرايي مهمان مي آورند، آمده است و در اين جا ممكن است به هر دو معنا باشد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. غير از خدا، كسي را به صورت مستقل سرپرست خود نگيريد.

2. نخستين پذيرايي از كافران با آتش دوزخ است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 297

قرآن

كريم در آيات صد و سوم و صد و چهارم سوره ي كهف به زيانكارترين مردم و صفات آنها اشاره كرده، مي فرمايد:

103 و 104. قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْملًا* الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً

بگو: «آيا شما را از زيانكارترين (مردم در) كارها، خبر دهيم؟* (همان) كساني كه تلاششان در زندگي پست (دنيا) گم شده؛ در حالي كه آنان مي پندارند كه ايشان كار زيركانه اي را نيكو انجام مي دهند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات از يك روش جالب تربيتي استفاده شده است؛ يعني نخست مطلب به صورت پرسش مطرح شده، سپس پاسخ آن به صورت مبهم داده شده و در نهايت، توضيح آن آمده است.

اين روش براي حساس كردن شنونده و برانگيختن حسّ كنجكاوي او بسيار مفيد است.

2. «خُسران» و زيانكاري گاهي به آن است كه انسان سودي به دست نياورد و گاهي به آن است كه اصل سرمايه را نيز از دست بدهد. از دست دادن سرمايه و زيانكاري گاهي در راهي است كه زياد خطرناك نيست وقابل جبران است ولي گاهي جبران ناپذير و خطرناك است.

در اين آيه از نوع اخير زيانكاري سخن گفته شده است؛ يعني انسان سرمايه ي عمر، سلامت، عقل و استعدادهاي خدادادي خويش را از دست بدهد و در نهايت گرفتار آتش شود.

3. زيانكاران گاهي متوجه زيان مي شوند و در صدد جبران خسارت برمي آيند، اما گاهي جهل مركب دارند، يعني فكر مي كنند كه نه تنها زيان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 298

نكرده اند بلكه كار نيكي كرده و سود نموده اند؛ از اين رو در همان مسير به حركت خويش ادامه مي دهند و بر زيان خود مي افزايند.

اين افراد زيانكارترين مردم هستند.

4. زيانكاري گاهي در يك رشته ي تجاري و يك عمل و معامله است و گاهي در همه ي اعمال، رشته ها و معاملات؛ در اين آيه اشاره شده كه كافران در همه ي برنامه ها و اعمال خويش گرفتار زيانكاري شده اند. «1»

5. تعبير «كافران زيانكار اعمالشان گم مي شود.»، گويا اشاره به آن است كه آثار اعمالشان از بين مي رود، هر چند اصل عمل تغيير شكل مي دهد و نابود نمي شود؛ همان طور كه ماده و انرژي در جهان به يك ديگر تبديل مي شوند و گم مي شوند اما نابود نمي شوند. «2»

6. زيانكاران تصور صحيحي از اعمال خويش ندارند و كارهاي بد را خوب مي پندارند؛ يعني گرفتار نوعي توهم شده اند.

اين حالت گاهي در اثر غرور، تكبّر، خودمحوري، حُب ذات و حتي تملّق و چاپلوسي ديگران به وجود مي آيد و گاهي نيز شيطان اعمال زشت را براي انسان مي آرايد؛ چنان كه در برخي آيات قرآن به اين مطلب اشاره شده است. «3»

7. در احاديث اسلامي روايت شده كه زيانكارترين مردم، يهوديان و مسيحيان هستند كه در آغاز بر حق بودند، اما پس از بدعت هايي كه در دين گذاشتند، گمان كردند كه كار نيكي مي كنند.

و يا در حديث ديگري روايت شده مقصود از زيانكارترين مردم، خوارج يا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 299

راهبان گوشه گير، يا منكران ولايت امام علي عليه السلام هستند. «1»

البته اين گونه احاديث به مصاديق اين آيه اشاره مي كنند و گرنه مفهوم آيه وسيع است و شامل افراد زيادي در گذشته، حال و آينده مي شود.

8. از دست دادن سرمايه هاي فطري بالاترين زيان هاست:

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي نويسند:

به خدا قسم كه انسان خسارتش به قدري است

كه اگر اطلاع بر آن حقيقتاً پيدا كند، آرام و قرار نخواهد گرفت، تمام سرمايه هاي سعادت خود را از دست داده، سهل است، در راه تحصيل شقاوت خرج نموده و با عرق جبين و كدّ يمين براي خود، جهنم و آتش تهيه كرده. «2»

چه خسارتي بالاتر از اين كه انسان سرمايه ي سعادت ابدي را خرج در راه تحصيل شقاوت ابدي كند و آنچه را كه حق تعالي به او داده كه او را به اوج كمال رساند، همان او را به حضيض نقص كشاند؟! «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. زيانكارترين مردم كساني هستند كه درك درستي از اعمال خويش ندارند و كارهاي بد را خوب مي پندارند.

2. هدف نهايي شما ماديات نباشد كه كوشش هايتان را بي ثمر مي كند و زيانكار مي شويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 300

قرآن كريم در آيات صد و پنجم و صد و ششم سوره ي كهف به ويژگي هاي ديگري از مردم زيانكار اشاره مي كند و مي فرمايد:

105 و 106. أُوْلئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِئايتِ رَبِّهِمْ وَلِقَآئِهِ فَحَبِطَتْ أَعْملُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْناً* ذلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَاتَّخَذُواْ ءَايتِي وَرُسُلِي هُزُواً

آنان كساني هستند كه به نشانه هاي پروردگارشان و ملاقات او كفر ورزيدند، و اعمالشان تباه شد؛ و براي شان روز رستاخيز، هيچ (ميزان و) ارزشي نمي نهيم.* اين (گونه) است، پاداش آنان جهنّم است، به خاطر اين كه كفر ورزيدند و نشانه هاي من و فرستادگانم را به ريشخند گرفتند.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «لِقاءُ اللَّه» يعني ملاقات خدا، اما اين ملاقات به معناي ملاقات حسّي نيست؛ چراكه محسوس بودن چيزي، مستلزم محدود بودن و نيازمندي و جسم بودن و فناپذيري آن است و خدا از

اين صفات، پاك و برتر است.

پس منظور از ملاقات با خدا، همان شهود باطني و مشاهده ي آثار او در قيامت با چشم دل است به طوري كه ايمان انسان، ايماني شهودي شود.

البته برخي مفسران نيز ملاقات با خدا را به معناي مشاهده ي نعمت ها و پاداش ها و كيفرهاي الهي دانسته اند. «1»

2. در اين آيات از وزن كردن اعمال انسان در قيامت سخن گفته شده است. البته مقصود وزن كردن با ترازوي معمولي نيست، بلكه سنجش هر چيزي مناسب خود اوست. سنجش ارزش كارها و عقايد انسان نيز با معيارها و الگوهاي مناسب خود انجام مي گيرد.

3. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 301

روز رستاخيز، مردان فربه و بزرگ جثه اي را مي آورند كه به اندازه ي بال مگسي وزن ندارند. «1»

اين روايت اشاره دارد كه معيار سنجش انسان ها در قيامت، شخصيت واعتبار اعمال و عقايد آنهاست.

4. براي زيانكارترين مردم وسيله ي سنجشي برپا نمي شود و اعمال آنان وزن نمي شود؛ چون اين افراد در اثر كفر، اعمالشان نابود شده و كار قابل سنجشي ندارند تا نيازي به سنجش باشد.

5. از مجموع آيات و احاديث استفاده مي شود كه انسان ها در رستاخيز سه گروه اند:

الف) گروهي آن قدر اعمال نيك و شايسته دارند كه نياز به حساب ندارند و بدون حساب وارد بهشت مي شوند.

ب) گروهي ديگر اصلًا اعمال شايسته ندارند. اين افراد نيز نيازي به حساب ندارند و بي حساب وارد دوزخ مي شوند.

ج) گروهي ديگر داراي كارهاي نيك و بد هستند و نيازمند حساب مي شوند، تا به كارهاي آنها رسيدگي شود و سرنوشت نهايي آنها روشن شود.

البته شايد اكثر مردم از گروه سوم

باشند.

6. زيانكارترين مردم با سه اصل توحيد، نبوت و معاد مشكل دارند و آنها را انكار مي كنند بلكه نشانه هاي خدا و پيامبران را ريشخند مي كنند.

7. در اين آيات اشاره شده كه انكار و كفر نشانه هاي خدا و ملاقات با او در رستاخيز، عامل نابودي اعمال انسان ها مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران و منكران رستاخيز و مسخره كنندگان آيات خدا و پيامبران الهي، زيانكارترين مردم هستند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 302

2. انكار نشانه ها و ملاقات خدا، سبب نابودي اعمال و بي ارزش شدن شخصيت انسان مي شود.

3. آيات الهي و فرستادگان خدا را ريشخند نكنيد و كفر نورزيد كه جهنّم را به ارمغان مي آورد.

***

قرآن كريم در آيات صد و هفتم و صد و هشتم سوره ي كهف به سرنوشت مؤمنان شايسته كردار اشاره مي كند و مي فرمايد:

107 و 108. إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا* خلِدِينَ فِيهَا لَايَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا

بيقين كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، بوستان هاي فردوس (نخستين) پذيرايي براي آنان است؛* در حالي كه در آن ماندگارند؛ [و] از آن جا هيچ انتقالي را طلب نمي كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين روش تربيتي قرآن كريم است كه از قرينه ي مقابله استفاده مي كند؛ يعني در آيات پيشين از مردم زيانكار و كفرپيشه و سرنوشت عذاب آلود آنان سخن گفت و اينك در اين آيات از سرنوشت مؤمنان شايسته كردار سخن مي گويد تا مردم بتوانند با مقايسه ي اين دو گروه راه صحيح و مطلوب را برگزينند.

2. «فِردُوس» به بوستاني گفته مي شود كه همه ي نعمت ها و مواهب لازم در آن جمع باشد؛ يعني از بهترين و برترين بوستان هاي بهشتي است. «1»

از آيات اوايل سوره ي مؤمنون استفاده

مي شود كه فردوس جايگاه مؤمناني است كه درجه ي بالايي از ايمان و عمل صالح و صفاتي ممتاز دارند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 303

برخي گفته اند كه فردوس نام ديگر بهشت است. «1»

3. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه

هرگاه از خدا تقاضاي بهشت مي كنيد، تقاضاي فردوس كنيد كه جامع ترين و كامل ترين منزلگاه هاي بهشت است. «2»

البته روشن است كسي كه چنين تقاضايي از خدا مي كند، بايد تلاش كند و خود را براي آن آماده سازد.

4. ساكنان فردوس تقاضاي نقل مكان از آن را نمي كنند؛ چون هر چه مي خواهند در آن جا هست و نيازي به خروج از آن ندارند.

البته اين مطلب منافاتي با اين ندارد كه تكامل و تحوّل انسان ها در همان بوستان فردوس ادامه داشته باشد؛ يعني مؤمنان در پرتو اعمال نيك و پايداري كه انجام داده اند و مواهبي كه خدا به آنان عطا مي كند، همواره در مسير تكامل پيش مي روند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان شايسته كردار در بهترين جاي بهشت جاودانه منزل مي گيرند.

2. آن قدر بهشت فردوس عالي است كه مؤمنان نمي خواهند از آن بيرون بيايند.

3. اگر فردوس مي طلبيد مؤمن شايسته كردار شويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 304

كلمات و مخلوقات بي كران الهي

قرآن كريم در آيه ي صد و نهم سوره ي كهف به گستردگي موجودات در جهان و عظمت علم خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

109. قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً

بگو: «اگر (بر فرض) دريا [ها] براي (نوشتن آفريده ها و) كلمات پروردگارم مركّب شود، حتماً دريا [ها] پايان مي گيرد، پيش از آن كه (آفريده ها و) كلمات پروردگارم

پايان يابد؛ و اگر چه همانند آن (درياها) را به مدد (آنها) آوريم.»

شأن نزول:

روايت شده كه برخي يهوديان (مستقيم يا باواسطه) به پيامبر صلي الله عليه و آله ايراد كردند كه چرا قرآن در مورد روح، سربسته سخن مي گويد و مي گويد علم كمي به شما داده شده است، در حالي كه به ما تورات و خير كثير داده شد و به تو نيز خير كثير داده شده است.

آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و به اين گونه ايرادها پاسخ داد و عظمت هستي و علم بي پايان الهي را ترسيم كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. «مِداد» در عربي به معناي مركب يا ماده ي رنگيني است كه با آن

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 305

مي نويسند و در اصل از «مَدّ» به معناي كشش است، و مركب بدين نام ناميده شده؛ چون با كشش آن خطوط آشكار مي شود.

2. «كلمات» در اصل به معناي الفاظي است كه با آن سخن گفته مي شود و دلالت بر معنا دارد. از آن جا كه موجودات اين جهان دليل بر علم و قدرت پروردگارند، به هر موجودي «كلمة اللَّه» مي گويند.

و در اين آيه نيز اشاره به موجودات جهان هستي است كه از صفات گوناگون پروردگار حكايت مي كنند.

3. جهان هستي و موجودات آن گسترده تر از آن است كه شما مي بينيد و گمان مي كنيد؛ يعني آن قدر جهان عظمت دارد كه اگر درياها مركب شوند و بخواهند نام و صفات موجودات آن را بنويسند، درياها تمام مي شود پيش از آن كه شمارش تمام شود.

4. مشابه اين آيه در سوره ي لقمان اين گونه آمده است كه «اگر تمام درختان روي زمين قلم شوند و درياها با

هفت درياي ديگر، مركب گردند (تا موجودات و كلمات خدا را بنويسند) باز هم كلمات او پايان نمي گيرد. «1»

فضل خداي را كه تواند شمار كرد؟

يا كيست آن كه شكر يكي از هزار كرد؟ (سعدي)

5. اين آيه به علم بي كران الهي نيز اشاره دارد. اگر جهان هستي و موجودات او بي انتهاست و علم خدا نيز به آنها شهودي و حضوري است و او بر همه ي پهنه ي هستي احاطه ي علمي دارد و در همه جا حاضر است، پس علم خدا نيز بي انتها و نامحدود است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 306

آموزه ها و پيام ها:

1. موجودات جهان هستي، نامحدود و بي كران هستند.

2. معارف عالي را با مثال براي مردم بيان كنيد (تا بهتر متوجه شوند).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دهم سوره ي كهف به بشر بودن پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و راه صحيح ملاقات با پروردگار را نشان مي دهد و مي فرمايد:

110. قُلْ إِنَّمَآ أَنَاْ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلهُكُمْ إِلهٌ وحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صلِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً

بگو: «من فقط بشري همانند شما هستم؛ به سوي من وحي مي شود كه معبودتان معبودي يگانه است؛ و هر كس به ملاقات پروردگارش همواره اميد دارد، پس بايد كار شايسته اي انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.»

شأن نزول:

روايت شده كه شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: من در راه خدا انفاق و صله ي رحم مي كنم و هنگامي كه مردم مرا ستايش مي كنند مسرور مي شوم. اين اعمال من چگونه است؟ حضرت سكوت كرد تا آيه ي فوق

فرود آمد و به اين پرسش پاسخ داد كه تنها عملي مورد قبول خداست كه بااخلاص باشد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به سه اصل اساسي دين، يعني توحيد، نبوت و معاد اشاره شده است. اين سه اصل در طول سوره ي كهف مورد تأكيد قرار گرفته و در اين

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 307

جا به صورت فشرده بيان شده است.

2. در اين آيه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را به عنوان بشري هم چون بقيه ي مردم معرفي مي كند و بر تمام امتيازات پنداري و شرك آلود خط بطلان مي كشد و جلوي انحراف مسلمانان و معبودانگاري پيامبر صلي الله عليه و آله را مي گيرد.

3. در اين آيه بر مسئله ي توحيد و نفي شرك تأكيد شده است؛ زيرا اين مسئله محور همه ي اعتقادات و برنامه هاي فردي و اجتماعي دين اسلام است.

4. ذيل آيه ي صد و پنجم همين سوره در مورد معناي ملاقات پروردگار سخن گفتيم كه به معناي مشاهده ي باطني خدا با چشم دل در قيامت است.

5. هر كس به ملاقات پروردگار و روز قيامت اميد بسته است، بايد خود را با اعمال شايسته، براي رسيدن به آن روز آماده سازد و راه انحرافي شرك را نپيمايد.

يعني اميد به رستاخيز عامل تحريك انسان براي جلب منفعت و دفع ضرر احتمالي است، البته اگر كسي به قيامت يقين داشته باشد، تأثيرات عميق تري بر او خواهد گذاشت.

6. عمل صالح وقتي تحقق پيدا مي كند كه انسان كسي را در عبادت پروردگارش شريك نسازد؛ يعني اخلاص در عمل را رعايت كند و با انگيزه اي الهي به حركت و اعمال خود جهت دهد.

7. در احاديث از پيامبر صلي

الله عليه و آله روايت شده كه «هيچ عملي نيست مگر با نيت» «1» و اصولًا طبق تعاليم اسلامي، نيت و انگيزه ي عمل است كه به آن شكل و ارزش مي دهد.

اگر نيت و انگيزه ي عمل انسان هواي نفس و ستايش مردم باشد، اين عمل نزد خدا ارزشي ندارد، اما اگر انسان كاري را براي رضاي خدا و تقرّب به او انجام دهد اين عمل خالص است و نزد خدا ارزش دارد.

8. در حديث ديگري از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه

هر كس چهل روز اعمال خود را براي خدا خالص كند، خدا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 308

چشمه هاي حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش جاري مي سازد. «1»

9. در حديثي از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

خدا مي فرمايد: من بهترين شريك هستم؛ هر كس عملي را براي من و غير من انجام دهد، آن عمل را به او مي بخشم (يعني اعمال بي اخلاص را قبول نمي كنم). «2»

10. در حديثي از امام باقر عليه السلام روايت شده كه

از تفسير اين آيه از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسش شد و حضرت فرمودند «هر كس نماز را براي ديدن مردم (و رياكاري) انجام دهد، او مشرك است و هم چنين در مورد زكات و روزه و حج و هر عمل ديگري كه رياكارانه انجام شود كه خدا عمل رياكار را قبول نمي كند. «3»

البته مقصود از شرك در اين روايت شرك خفي است كه موجب كفر نمي شود.

11. در حديث ديگري از امام باقر عليه السلام روايت شده كه

از ايشان پرسيدند: اگر مردي كار نيكويي انجام دهد و انسان ديگري

آن را ببيند و او از اين مطلب خوشحال شود (چه مي شود)؟

حضرت صلي الله عليه و آله فرمود: اگر اين كار را براي ديدن مردم انجام نداده باشد، اشكالي ندارد و هيچ كس نيست مگر اين كه دوست دارد، نيكي او در بين مردم ظاهر شود.

12. در برخي احاديث روايت شده كه

امام رضا عليه السلام مي خواستند وضو بگيرند و مردي مي خواست بر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 309

دستان ايشان آب بريزد. حضرت خودداري كردند و اين آيه را قرائت نمودند و فرمودند: «من مصداق اين آيه هستم كه در حال وضو براي نماز هستم و نمي خواهم كه كسي در عبادت با من شريك شود. «1»

اين حديث در حقيقت توسعه اي در مفهوم آيه داده و شامل مصاديق ديگري مي شود.

13. در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه پرسش شد، حضرت فرمودند:

مقصود از عمل صالح معرفت امامان است و منظور از شريك قرار ندادن، همان تسليم در برابر علي عليه السلام و عدم شركت ديگري با او در خلافت است؛ البته كسي كه لياقت و اهليت خلافت را ندارد. «2»

البته اين گونه احاديث در صدد بيان مصداق و بطن آيه است، و گرنه مفهوم آيه وسيع است.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر صلي الله عليه و آله بشري هم چون شماست كه پيام آور خداست (پس به پيام او توجه كنيد و عمل نماييد).

2. اميد به قيامت، عامل رفتار شايسته و اخلاص شما باشد. «3»

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 311

بخش سوم: تفسير سوره ي مريم

اشاره

وحدانيت خدا

رستاخيز باوري

سرگذشت پيامبران الهي و مريم پاك

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 313

اول: سيماي سوره ي مريم

اشاره

سيماي سوره مريم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداي گسترده مهر مهرورز

شمارگان:

سوره ي مريم داراي 98 آيه، 982 كلمه «1» و 3802 حرف است.

نزول:

اين سوره در مكه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل شد و چهل و سومين سوره در ترتيب نزول است (بعد از سوره ي فاطر و قبل از سوره ي طه). اين سوره پس از جريان هجرت به حبشه تا قبل از جريان معراج، يعني بين سال هاي هفتم تا يازدهم قبل از هجرت نازل شده است، اما در چينش كنوني قرآن نوزدهمين سوره به شمار مي آيد.

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت اند از: مَريم و كهيعص.

نام گذاري آن به نام «مريم» از آن جهت است كه در آيات 16- 35 اين سوره داستان مريم دختر عمران و مادر عيسي عليه السلام و تولد عيسي عليه السلام مطرح شده است.

و نام دوم سوره از حروف مقطعه ي اولين آيه ي آن گرفته شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 314

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

هر كس به خواندن سوره ي مريم مداومت كند، قبل از مرگ، خدا او را از نظر جان، مال و فرزند، بي نياز مي كند. «1»

روشن است كه اين گونه پاداش ها مستلزم تفكر در سوره و عمل به مفاد آن است.

ويژگي:

آيه ي 58 اين سوره يك سجده ي مستحب دارد.

اهداف

1. توجه به پاكي خدا و اثبات وحدانيت او؛

2. توجه دادن مردم به رستاخيز؛

3. بيان برخي داستان هاي پيامبران در راستاي دو هدف فوق.

مطالب

الف) عقايد:

1. اثبات وحدانيت خدا و نفي فرزند داشتن او (در آيات 35 و 88)؛

2. مسائل مربوط به قيامت و چگونگي رستاخيز و سرنوشت مجرمان و پارسايان (در آيه ي 68 به بعد).

ب) اخلاق:

پندها و اندرزهايي در راستاي توجه به آخرت.

ج) احكام:

تذكري در رابطه با نماز (در آيه ي 59).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 315

د) داستان ها:

1. داستان حضرت مريم و تولد عيسي عليه السلام (در آيات 16- 34)؛

2. داستان يحياي پيامبر صلي الله عليه و آله (در آيات 2- 15)؛

3. اشاره اي به داستان حضرت ابراهيم عليه السلام و آزر (در آيه ي 41)؛

4. اشاره اي به داستان ادريس عليه السلام؛

5. اشاراتي به پيامبران الهي هم چون آدم، نوح، اسحاق، يعقوب، موسي، هارون، ادريس و اسماعيل (در آيات 49- 58).

ه) مطالب فرعي:

1. طرح مسأله ي شفاعت به عنوان يك برنامه ي تربيتي؛

2. همه ي مردم داخل جهنم خواهند شد و افراد باتقوا نجات مي يابند (در آيات 70- 71).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 317

دوم: محتواي سوره ي مريم

سرگذشت زكريا

قرآن كريم در آيات اول تا سوم سوره ي مريم با اشاره به پنج مورد از حروف مُقطّعه، به داستان زكريا عليه السلام مي پردازد و مي فرمايد:

1- 3. كهيعص* ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا* إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَآءً خَفِيّاً

كاف، ها، يا، عين، صاد.* (اين) ياد رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكرياست؛* هنگامي كه پروردگارش را با ندايي در مخفيگاه، صدا زد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد حروف مقطعه ي قرآن ذيل آيه ي اول سوره ي بقره و آل عمران مطالبي بيان شد. اين حروف اشاره به آن است كه

قرآن از همين حروف معمولي الفبا ساخته شده است و يا اين كه اين حروف رمزي بين خدا و پيامبرش است.

2. در برخي از احاديث روايت شده كه حروف مقطعه ي «كهيعص» اشاره به نام هاي بزرگ خدا «1» و يا اشاره به ماجراي قيام امام حسين عليه السلام در كربلاست. «2»

البته ممكن است يك آيه به معاني مختلف ظاهري و باطني اشاره داشته

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 318

باشد و جمع آنها با هم منافاتي ندارد و انحصار آيه در يك معنا، بدون دليل، ممكن نيست.

3. دومين آيه ي اين سوره به داستان زكرياي پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره كرده است.

در قرآن هشت بار از زكرياي پيامبر ياد شده «1» كه نسبت او به داود پيامبر مي رسيده است. «2»

او از پيامبران بزرگ بني اسرائيل و از سران يهود در زمان خويش بود و ثروت زيادي داشت كه از طريق سليمان به خانواده ي او ارث رسيده بود ولي تا زمان پيري اش فرزندي نداشت.

در اين آيه و آيات بعد سرگذشت اين پيامبر و دعاي او در مورد فرزند دار شدن و مژده ي تولد يحيي عليه السلام بيان خواهد شد كه بسيار آموزنده است.

4. حد اقل سه چيز در نزول رحمت الهي تأثير دارد كه عبارت اند از:

الف) بنده و مطيع و فرمان بردار حق بودن؛

ب) درخواست از خدا و مناجات با او؛

ج) در خلوتگاه و مخفيانه با خدا راز و نياز كردن كه سبب توجه بيش تر انسان به خدا و اخلاص دعا كننده مي شود.

5. «خَفياً»

به معناي مخفيانه و در خلوتگاه است و به معناي آهسته سخن گفتن نيست چرا كه زكريا ندا مي كرد؛ يعني زكريا در خلوتگاهي، خدا را با صداي بلند مي خواند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 319

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن از حروف معمولي ساخته شده (ولي در همان حال معجزه است و كسي نمي تواند مثل آن را بياورد).

2. خدا بر بندگاني كه مخفيانه از او چيزي بخواهند، رحمت خويش را نازل مي كند (پس شما هم بنده باشيد و در خلوت دعا كنيد تا رحمتش را بر شما فرود آورد).

***

قرآن كريم در آيات چهارم تا ششم سوره ي مريم به دعاي زكريا و درخواست فرزند از خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

4- 6. قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّاً* وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً* يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً

گفت: «پروردگارا، براستي من استخوانم سست گرديده، و از جهت پيري (موي) سر شعله ور شده (و سفيد گشته است.) و پروردگارا، (من) به سبب خواندن تو در (زحمت و) بدبختي نبوده ام.* و در حقيقت من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حالي كه زنم نازاست؛ پس از جانب خود سرپرستيِ (فرزندي) را به من ببخش؛* كه از من ارث برد و از

خاندان يعقوب (نيز) ارث برد؛ و پروردگارا، او را مورد رضايتت قرار ده.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات پيري و موي سپيد زكريا به شعله اي تشبيه شده كه تمام سر را فرا مي گيرد؛ شعله ي آتش زود گسترده مي شود و چيزي باقي نمي گذارد و در همان حال درخشندگي خاصي دارد و جلب توجه مي نمايد، موي سفيد افراد كهن سال نيز همين گونه است.

2. در اين آيات زكريا اشاره مي كند كه پروردگارا تو هميشه دعاهاي مرا

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 320

مستجاب كرده اي و من در اين مورد بدبخت نبوده ام و در زحمت نيفتاده ام «1» و اكنون كه پير شده ام، سزاوارترم كه دعايم را مستجاب فرمايي و مرا نااميد نگرداني.

3. همسر زكريا، خواهر حضرت مريم، دختر عمران بود. او عقيم ونازا بود و هنگامي كه زكريا به سن پيري رسيد و همسر او نيز كهن سال شد، از خدا درخواست فرزند كرد كه خدا حضرت يحيي را به آنان عطا فرمود. «2»

4. زكريا براي درخواست فرزند چند دليل و مقدمه آورد:

نخست گفت: من پير شده ام.

دوم گفت: من قبلًا در دعاها محروم و بدبخت نبوده ام (و دعايم زود مستجاب مي شده است).

سوم گفت: من از اطرافيانم بيمناكم (كه راه مرا ادامه ندهند و اموال مرا در راه فساد مصرف كنند).

چهارم گفت: زن من نازاست و فرزندي نياورده است.

و پنجم گفت: اين فرزندي كه به من مي دهي وارث من و خاندان يعقوب خواهد شد.

5. قرآن كريم در اين آيات به ما آداب دعا را مي آموزد كه چگونه از

خدا درخواست كنيم و چگونه مقدماتي فراهم آوريم كه درياي رحمت الهي را به خروش آورد و عنايات خود را بر دعا كننده فرو ريزد.

6. زكريا قبل از آن كه خدا به او فرزندي عنايت كند در مورد او دعا مي كند و از خدا مي خواهد كه او را مورد رضايت خويش قرار دهد.

اين آموزه اي براي همه ي پدران است كه اولًا در مورد فرزند خود قبل از تولد دعا كنند و ثانياً خشنودي خدا را اصل بدانند و از خدا بخواهند كه فرزندي به آنان عنايت كند كه مورد رضايت خودش باشد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 321

7. مفسران قرآن در مورد اين كه مقصود از «ارث» در اين آيه چيست، چند احتمال داده اند:

نخست آن كه، مقصود از ارث در اين جا همان مقام نبوت يا ارث معنوي باشد؛ يعني از آن جا كه زكريا فرزندي نداشت، بيم آن مي رفت كه رهبري معنوي مردم به دست افراد ناشايست بيفتد و راه انحراف را در پيش گيرند.

دوم آن كه، مقصود ارث در اموال باشد؛ چون همسر زكريا از دودمان سليمان بود و اموالي از او به ارث برده بود و زكريا نيز از بزرگان يهود بود كه هدايا و نذرهاي فراواني براي او مي آوردند و زكريا بيم داشت كه اين اموال به دست افراد ناشايست و فرصت طلبان فاسق بيفتد و منشأ فساد در جامعه شود؛ از اين رو تقاضاي فرزندي صالح كرد كه وارث او گردد. شاهد اين احتمال دوم استدلال حضرت زهرا

عليها السلام به اين آيه براي بازپس گرفتن فدك به عنوان ارث است. «1»

و احتمال سوم آن است كه مقصود از ارث در اين جا معناي اعم باشد كه شامل ارث اموال و مقامات معنوي مي شود؛ زيرا هر دو قرايني در آيه و روايات دارند و منافاتي با هم ندارند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. دعاي مردان خدا مستجاب است.

2. آينده نگر باشيد و نسبت به اموال و مسئوليت هاي خود، جانشيني در نظر بگيريد.

3. (قبل از آن كه به فكر طلاق زنان نازا يا ازدواج مجدد بيفتيد) از خدا بخواهيد كه از همان همسر اول فرزندي به شما بدهد.

4. در مورد فرزندان آينده ي خود دعا كنيد و از خدا وارثاني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 322

نيكو درخواست كنيد.

5. خشنودي پروردگار از فرزند انسان، از مهم ترين ويژگي هاي اوست.

6. در هنگام دعا، مقدماتي بيان كنيد، سپس درخواست اصلي را بگوييد.

***

قرآن كريم در آيات هفتم تا نهم سوره ي مريم به مژده ي تولد يحيي و گفت وگوي زكريا با پروردگار اشاره مي كند و مي فرمايد:

7- 9. يزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلمٍ اسْمُهُ يَحْيَي لَمْ نَجْعَل لَهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً* قَالَ رَبِّ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلمٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً* قَالَ كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً

اي زكريا! براستي ما تو را به پسري كه

نامش «يَحيي است، مژده مي دهيم؛ كه پيش از (آن)، هيچ همنامي براي او قرار نداده ايم.* (زكريا) گفت: «پروردگارا! چگونه براي من پسري خواهد بود؟! در حالي كه زنم نازاست، و يقيناً از (شدّت) پيري به فرتوتي رسيده ام!»* (فرشته) گفت:

«چنين است، پروردگار تو گفته: كه آن (كار) بر من آسان است؛ و بيقين پيش از (آن) تو را آفريدم در حالي كه هيچ چيزي نبودي.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات بيان شده كه خدا لطف ويژه اي بر زكريا نمود؛ چون

اولًا، دعاي او را پذيرفت؛

ثانياً، پسري به او عنايت كرد؛

ثالثاً، نام اين كودك را خودش نهاد؛

رابعاً، نام يحيي (يعني زنده مي ماند) بر او نهاد كه قبلًا هم نامي در جهان نداشت.

2. جمله ي «قبلًا كسي هم نام او نبوده است» اشاره به آن است كه نام «يحيي» تازگي دارد و نام نشانه ي شخصيت افراد است؛ پس روشن مي شود كه «يحيي» داراي امتيازاتي بوده كه قبلًا در وجود كسي نبوده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 323

3. نام حضرت يحيي عليه السلام پنج بار در قرآن آمده است. «1» او يكي از پيامبران بزرگ خدا بود كه در كودكي به مقام نبوت رسيده و به شهوت هاي دنيوي پشت پا زده بود.

يحيي پسر خاله ي عيسي بود و همو بود كه «عيسي» را پس از تولد غُسْل داد. برخي گفته اند كه گروهي از صابئين پيروان يحيي هستند. «2»

اين پيامبر بزرگ الهي در احاديث اسلامي به امام حسين عليه السلام تشبيه شده است؛ «3» چون هر دو شهيد

شدند و سر مباركشان نزد سلطان ستمگر عصرشان برده شد و نام هر دو بي سابقه بود و مدت بارداري مادران هر دو كم تر از نه ماه بود. «4»

4. در اين آيه اشاره شده كه زكريا از مژده ي فرزنددار شدنش تعجب كرد؛ زيرا اسباب ظاهري را براي تولد فرزند مساعد نمي ديد؛ از طرفي همسرش نازا بود و از طرف ديگر خودش كهن سال و فرتوت شده بود.

پس او نمي خواست به فرمان الهي اعتراض كند و معرفت كافي نسبت به خدا داشت، اما اين مطلب برايش عجيب بود و تعجب خود را اظهار كرد.

5. خدايي كه مي تواند از هيچ، انساني بيافريند، مي تواند در فرتوتي و كهن سالي نيز به كسي فرزندي عطا كند و اين مطلب شگفتي نيست.

6. گوينده اين مطالب به زكريا، خدا و يا فرشتگاني بودند كه از طرف خدا پيام آورده بودند، همان طور كه در آيه ي 39 سوره ي آل عمران بدين مطلب

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 324

اشاره شده است. «1» البته مانعي ندارد كه فرشتگان، واسطه و پيام رسان بوده باشند و در عين حال خدا اصل پيام را به خود نسبت مي دهد و نيز مانعي ندارد كه در آيه ي 39 آل عمران بخشي از پيام خدا به زكريا بيان شده و در اين آيه بخش ديگري را بيان كرده اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا، دعاي مردان الهي را مي پذيرد و بهتر از آنچه درخواست مي كنند به آنان مي دهد.

2. از لطف و قدرت خدا شگفت زده نشويد كه اين كارها براي خدا

آسان است.

3. اگر خدا بخواهد در هر شرايطي فرزند عنايت مي كند، بلكه مي تواند از هيچ، انساني بيافريند؛ و اين كارها براي خدا آسان است.

***

قرآن كريم در آيات دهم و يازدهم سوره ي مريم به نشانه ي درستي مژده ي تولد يحيي و سخنان رمزگونه ي زكريا اشاره مي كند و مي فرمايد:

10 و 11. قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلثَ لَيَالٍ سَوِيّاً* فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَي إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُواْ بُكْرَةً وَعَشِيّاً

(زكريا) گفت: «پروردگارا! براي من نشانه اي قرار ده.» فرمود:

«نشانه ات اين است كه سه شب (و روز) در حال تندرستي، با مردم سخن نگويي.»* و از محراب (عبادتش) به سوي قومش بيرون آمد، و به آنان اشاره كرد: «كه صبحگاهان و عصرگاهان تسبيح گوييد.»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 325

نكته ها و اشاره ها:

1. زكريا به خاطر شوق به وعده ي الهي از خدا درخواست نشانه ي زمان تحقق وعده ي تولد يحيي را نمود.

نشانه اي كه براي زكريا قرار داده شد آن بود كه تا سه شبانه روز روزه ي سكوت گرفت به طوري كه نمي توانست با مردم سخن بگويد «1» (و تنها در هنگام مناجات و ياد خدا زبانش به سخن مي آمد).

2. «وحي» به معناي اشاره ي سريع و مخفي است و در اين جا مقصود آن است كه زكريا سخن نمي گفت ولي، به صورت رمزي و با اشارات به مردم

مي فهماند كه به شكرانه ي نعمت هاي الهي، صبح و شام تسبيح خدا بگويند كه اين مطلب ايمان مردم را استوارتر مي ساخت.

3. «مِحراب» به محل خاصي گفته مي شود كه در مسجد يا عبادتگاه ها در نظر مي گيرند و مخصوص امام يا افراد برجسته ي مذهبي است.

و در مورد علت نام گذاري آن دو احتمال وجود دارد: نخست آن كه واژه ي «محراب» از ريشه ي «حَرْب» به معناي جنگ است؛ چراكه محراب محل جنگ با شيطان و هواي نفس است.

و احتمال دوم اين كه محراب به معناي نقطه ي بالاي مجلس است و از آن جا كه محراب در بالاي عبادتگاه است، بدان محراب مي گويند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا هم به بندگانش لطف مي كند و هم نشانه ي آن لطف را آشكار مي سازد.

2. راه هاي سخن گفتن و تبليغ و راه نمايي مردم منحصر به زبان نيست، بلكه از راه رمز و اشاره نيز مي توان مردم را راه نمايي كرد.

3. صبح و شام زمان مطلوبي براي تسبيح پروردگار است.

4. اگر خدا نعمتي به شما بخشيد با هر وسيله ي ممكن شكر آن را به جا آوريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 326

قرآن كريم در آيات دوازدهم تا پانزدهم سوره ي مريم به نبوت يحيي و صفات برجسته ي او و سلام الهي بر او اشاره مي كند و مي فرمايد:

12- 15. ييَحْيَي خُذِ الْكِتبَ بِقُوَّةٍ وَءَاتَيْنهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً* وَحَنَاناً مِن لَّدُنَّا وَ زَكَوةً

وَكَانَ تَقِيّاً* وَبَرّاً بِولِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّاراً عَصِيّاً* وَسَلمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً

اي يحيي كتاب (خدا) را با قوّت بگير. و در حال كودكي، فرمان (نبوّت) را به او داديم.* و از نزد خود مهرباني (و رحمت) و پاكي (به او داديم؛) و خودنگه دار (و پارسا) بود.* و نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود؛ و زورگوي نافرمان نبود.* و سلام بر او باد، روزي كه تولّد يافت، و روزي كه مي ميرد، و روزي كه زنده برانگيخته مي شود!

نكته ها و اشاره ها:

1. بسياري از مفسران قرآن برآن اند كه مقصود از «كتاب» در اين آيه «تورات» است كه حضرت يحيي عليه السلام مأمور شد از آن پيروي كند و دستوراتش را در جامعه اجرا نمايد. «1»

ولي برخي صاحب نظران بر آن اند كه مقصود از كتاب در اين جا شريعت است. (م)

البته اين احتمال نيز وجود دارد كه به يحيي كتابي ويژه داده شده باشد هر چند آيين جديدي نياورده باشد. «2»

2. مقصود از گرفتن كتاب با قوّت آن است كه با قاطعيت و اراده اي محكم محتواي آن را اجرا كند و در راه گسترش آن از هر نيروي مادي و معنوي بهره بگيرد، كه هيچ كتاب و مكتبي بدون قوّت و قاطعيت پيروانش اجرا نمي شود و با سستي و مسامحه از پيش نمي رود. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 327

3. خدا در كودكي به يحيي نبوت داد؛ يعني ممكن است دوران شكوفايي عقل و استعداد انسان جلو بيفتد

و در كودكي به مراحل تكامل برسد به طوري كه شايسته ي دريافت وحي و مقام نبوت شود.

همان طور كه امام علي عليه السلام در كودكي ايمان آورد و برخي امامان عليهم السلام در كودكي به امامت رسيدند.

4. «زكاة» در اصل به معناي پاكي و رشد است، ولي معناي وسيعي دارد كه شامل هر گونه پاكي، اعم از عمل صالح، نيكي و حُسن شهرت مي شود.

البته اين واژه در سوره هاي مدني به معناي ماليات اصطلاحي است كه در اسلام گرفته مي شود و سبب پاكي و رشد اموال مي شود.

5. در اين آيه به سه روزِ مشكل و سرنوشت ساز زندگي انسان اشاره شده است. روز گام نهادن به اين دنيا، روز انتقال به جهان ديگر و روز برانگيخته شدن براي صحنه ي رستاخيز، كه هر سه روز با بحران هايي روبه روست، و خدا سلامت و عافيت خود را در اين سه مرحله شامل حال بندگان خاص خود مي كند.

6. در حديثي از امام رضا عليه السلام روايت شده كه

وحشتناك ترين دوران زندگي انسان سه مرحله است؛ آن روز كه متولد مي شود و چشمش به دنيا مي افتد و آن روز كه مي ميرد و آخرت و أهل آن را مي بيند و روزي كه برانگيخته مي شود و احكام و قوانيني را مشاهده مي كند كه در اين جهان حكم فرما نبوده است.

خدا سلامت را در اين سه روز شامل حال يحيي نمود و او را در برابر وحشت ها امنيت بخشيد و فرمود: درود و سلامت بر او ...» «1»

7. صفت «جبّار» اگر در مورد انسان به كار رود به معناي جبران كمبودهاي شخص به وسيله ادعاي بي مورد است؛ مثل زورگويان كه اراده ي خود را بر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 328

مردم تحميل مي كنند و خود را بالاتر از آنچه هستند، مي دانند، اما در مورد خدا به معناي كسي است كه نقص هاي ديگران را جبران مي كند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. كتاب الهي را با قوّت بگيريد و بدان عمل نماييد.

2. برخي افراد شايسته در كودكي به بزرگي مي رسند و حكم نبوّت را دريافت مي كنند.

3. هم چون يحيي بامحبت، پاك، پارسا، و نيكوكار نسبت به پدر و مادر باشيد و ستمكار و نافرمان نباشيد.

4. خدا در سه روز سخت تولد، مرگ و رستاخيز، سلامتي و درود خود را شامل حال بندگان پاك پارسا مي سازد.

5. روزهاي مهم زندگي به ويژه روز تولد و مرگ افراد را گرامي بداريد.

***

سرگذشت مريم (س)

قرآن كريم در آيات شانزدهم و هفدهم سوره ي مريم به سرگذشت مريم و ملاقات او با فرشته ي بزرگ الهي اشاره كرده، مي فرمايد:

16 و 17. وَاذْكُرْ فِي الْكِتبِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً* فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً

و در كتاب (قرآن)، مريم را ياد كن، هنگامي كه از خانواده اش به مكان شرقي (بيت المقدس) كناره گرفت.* و در برابر آنان پرده اي (بر خود) گرفت. و روح خود (: جبرئيل) را به سوي او

فرستاديم؛ و در حالي كه بشري درست اندام بود، بر او نمايان شد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 329

نكته ها و اشاره ها:

1. مريم خلوتگاهي برگزيد و پرده و حجابي در اطراف آن قرار داد تا فارغ از هرگونه دغدغه به راز و نياز با خدا بپردازد و بدين منظور به منطقه ي شرقي بيت المقدس رفت كه شايد محلي آرام تر و مناسب تر بود.

2. تعبير اين آيه در مورد مريم عليها السلام مي رساند كه او به صورتي فروتنانه و گم نام و بدون جلب توجه ديگران كناره گيري كرد و به خلوتگاه خود رفت. «1»

3. مقصود از «روح خدا» در اين آيه فرشته ي بزرگ الهي، يعني جبرئيل است و به او «روح» گفته مي شود؛ زيرا او روحاني و حيات بخش است و با پيام وحي الهي، انسان هاي شايسته را احيا مي كند.

و اضافه ي روح به خدا، اضافه ي تشريفي است؛ يعني اين روح و فرشته، با شرافت و با عظمت است. «2»

4. واژه ي «تَمَثَّلَ» در اصل به معناي ايستادن در برابر شخص يا چيزي است؛ يعني جبرئيل كه فرشته اي مجرد از ماده است، به صورت انساني در برابر مريم نمايان شد.

البته حقيقت وجودي جبرئيل تغيير نكرد، بلكه صورت او تغيير نمود، ولي مريم كه از اين موضوع خبر نداشت، تصور كرد كه واقعاً انساني در برابر او ايستاده است.

5. از اين آيه معلوم مي شود كه ممكن است فرشتگان با غير پيامبران نيز سخن بگويند و به صورت انساني ظاهر شوند و اين نشانه ي بزرگي مقام آن افراد است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 330

آموزه ها و پيام ها:

1. مريم زني باعفت و خلوت گزين بود.

2. ممكن است فرشتگان الهي به صورت انساني در برابر ديگران ظاهر شوند.

3. داستان مريم و عفت او را بيان كنيد.

***

قرآن كريم در آيات هيجدهم تا بيست و يكم سوره ي مريم به گفت وگوي مريم با فرشته ي الهي و فرمان خدا براي به وجود آمدن عيسي اشاره مي كند و مي فرمايد:

18- 21. قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّاً* قَالَ إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلماً زَكِيّاً* قَالَتْ أَنَّي يَكُونُ لِي غُلمٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيّاً* قَالَ كَذلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْراً مَّقْضِيّاً

(مريم) گفت: «من از (شرِّ) تو، به (خداي) گسترده مهر پناه مي برم، اگر خودنگه داري، (پس از عذاب خدا بترس!)* (فرشته) گفت: «من فقط فرستاده پروردگارِ توام؛ براي اين كه پسري پاك به تو ببخشم.»* (مريم) گفت: «چگونه براي من پسري خواهد بود، در حالي كه هيچ بشري با من تماس نگرفته است، و تجاوزكارِ (آلوده) نبوده ام؟!»* (فرشته) گفت: «چنين است، پروردگار تو گفته كه آن (كار) بر من آسان است. و (عيسي را آفريديم) تا او را نشانه اي براي مردم و رحمتي از جانب خود قرار دهيم؛ و (اين) كاري پايان يافته است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. مريم همواره پاك دامن زيسته بود و در

دامان پاكان پرورش يافته بود، به طوري كه عفت و تقواي او ضرب المثل شده بود، اما هنگامي كه در خلوتگاه خود بود، مرد بيگانه ي زيبارويي را ديد كه در آن جا راه يافته است، وحشت و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 331

دلهره او را فراگرفت و از اين رو به خداي رحمان پناه برد.

2. سخنان مريم در برابر مرد ناشناخته، چند نكته ي مهم در بردارد:

اولًا، به خدا پناه مي برد؛ ثانياً، آن مرد را به تقوا تشويق مي كند و ثالثاً، خداي رحمان را به ياد او مي آورد تا آن مرد از خدا بترسد و خود را كنترل كند و قصد سوئي به او نكند؛ زيرا انسان باتقوا هنگامي كه به ياد خدا بيفتد مي ترسد.

3. سخنان فرشته ي الهي ابتدا مريم را آرام ساخت چون متوجه شد كه او انسان نيست، اما هنگامي كه مژده ي عيسي را به او داد، بار ديگر نگران شد و گفت: فرزنددار شدن دو راه دارد: ازدواج و يا آلودگي و من هيچكدام از اين دو راه را نرفته ام؛ پس چگونه صاحب فرزندي شوم. البته مريم بر اساس قوانين طبيعي فرزنددار شدن مي انديشيد.

اما اين بار هم سخنان فرشته كه از فرمان حتمي الهي سخن گفت، او را آرام كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر زني با مرد بيگانه در خلوتگاهي روبه رو شد، به خدا پناه ببرد و با ياد خداي رحمان مرد را تشويق به تقوا كند.

2. خدا مي خواست با باردار شدن شگفت آور و غيرطبيعي مريم، نشانه اي معجزه آسا براي مردم

ارائه كند.

3. عيسي عليه السلام، نشانه ي خدا و رحمت الهي براي مردم بود.

4. مريم عليها السلام، زني پاك، خداشناس و مورد عنايت الهي بود.

5. كارهاي غير طبيعي و معجزات براي خدا آسان است (از آنها تعجب نكنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 332

قرآن كريم در آيات بيست و دوم و بيست و سوم سوره ي مريم به دوران بارداري و درد زايمان و ناراحتي مريم اشاره مي كند و مي فرمايد:

22 و 23. فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً* فَأَجَآءَهَا الْمَخَاضُ إِلَي جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يلَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَّنسِيّاً

و (مريم) به او (: عيسي باردار شد؛ و با او به مكان دوردستي كناره گرفت؛* و درد زايمان، او را به سوي تنه درخت خرمايي كشاند؛ (مريم) گفت: «اي كاش من پيش از اين مرده بودم، و كاملًا فراموش شده بودم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين بيان شد كه فرشته ي الهي نزد مريم آمد و به او مژده داد كه صاحب فرزند پسري مي شود و اينك در اين آيه بيان شده كه مريم باردار شد، اما روشن نساخت كه چگونه اين فرزند به وجود آمد.

البته روشن است كه تولد عيسي به صورتي معجزه آسا و بدون پدر بوده است «1» و اين كار به واسطه ي القا و دميدن فرشته در وجود مريم اتفاق افتاد. «2»

البته امكان اين مطلب

هيچ منافاتي با نياز كودك به پدر و مادر ندارد، چراكه بكرزايي يعني، تولد نوزادان بدون نياز به پدر، مسأله اي پذيرفته شده در علم است «3» هر چند تولد عيسي عليه السلام امري خارق عادت بود.

2. وقتي مريم عليها السلام بدون شوهر باردار شد، از بيم سرزنش مردم و تهمت آنان، از بيت المقدس به مكان دوردستي رفت. برخي مفسران نوشته اند او به شهر «ناصره» رفت و شايد در آن شهر نيز پيوسته در خانه مي ماند و كم تر بيرون مي رفت. «4»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 333

3. مريم در هنگام وضع حمل، از شهر و مردم كناره گرفت؛ زيرا نمي خواست كسي از وضع حمل او آگاه شود؛ و درد زايمان «1» او را به كنار تنه ي درخت خرمايي كشاند.

4. مريم عليها السلام از سويي خوشحال بود كه فرزند او يك تحفه ي الهي است كه به صورت معجزه آسايي به او داده شده است و از سويي ناراحت بود چون مي دانست در نهايت راز او فاش مي شود و گرفتار سرزنش ها و تهمت ها مي گردد و از سويي ديگر وضع حمل در تنهايي و بدون ماما و پرستار و بدون آب و غذا او را آزار مي داد و به قدري ناراحت شد كه گفت: اي كاش پيش از اين مرده بودم و به كلي فراموش شده بودم.

6. تقاضاي مرگ از خدا كار درستي نيست، اما موقعيت بسيار سختي براي مريم پيش آمده بود، كه آبرو و جان كودكش را در خطر و بي دفاع مي ديد. او آبروي خود

را بيش از جانش دوست مي داشت؛ از اين رو براي لحظاتي آرزو كرد كه اي كاش مي مردم و بي آبرو نمي شدم، اما پس از چند لحظه كه اعجاز و دستورات الهي به او رسيد اين حالت برطرف شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. زنان باردار را از غوغاها و فشارهاي روحي دور كنيد.

2. آبروي انسان از جان او عزيزتر است.

3. زنان باردار، در هنگام وضع حمل درد شديدي دارند و نيازمند تكيه گاهي هستند (به آنها رسيدگي كنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 334

قرآن كريم در آيات بيست و چهارم تا بيست و ششم سوره ي مريم به دستورات آرام بخش الهي به او در مورد غذا، نوشيدني و روزه ي سكوت اشاره مي كند و مي فرمايد:

24- 26. فَنَادَيهَا مِن تَحْتِهَآ أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً* وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً* فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً

و از زير پاي او ندا داد كه: «اندوهگين مباش، چرا كه پروردگارت زير پاي تو چشمه آبي (و كودكي شريف) قرار داده است؛* و تنه درخت خرما را به سوي خود تكان ده، تا رطب تازه اي بر تو فرو ريزد؛* و بخور، و بنوش؛ و ديده روشن دار، و اگر از جنس بشر كسي را ديدي، پس بگو: «در واقع من

براي (خداي) گسترده مهر روزه اي نذر كرده ام؛ و امروز با هيچ انساني سخن نمي گويم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا مي خواست مريم در برخورد با مشكلات ساخته شود و الطاف الهي را به چشم ببيند، تا بتواند وظيفه ي مادري يك پيامبر بزرگ را به خوبي انجام دهد.

2. «سَرِياً» به معناي نهر جاري است. «1»

يعني ناراحت غذاي خود مباش كه ما آبي گوارا در نهري نزديك پاي تو جاري ساخته ايم و خرماي تازه نيز فراهم كرده ايم. «2»

3. در اين آيه فرشته اي، يا عيسي، به مريم عليها السلام دستور مي دهد كه درخت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 335

خرما را تكان دهد، تا از خرماي تازه ي آن بهره گيرد. اين آموزه اي براي همه ي انسان هاست كه حتي در سخت ترين لحظات زندگي دست از تلاش برندارند.

4. خرماي تازه كه به آن رطب گفته مي شود، غذايي نيروبخش و حاوي مواد قندي ويتامين ها وكلسيم و فسفر است كه موجب افزايش نيرو مي شود و از عناصر استحكام بخش و تسكين دهنده است. از آيه ي فوق و احاديث اسلامي استفاده مي شود «1» كه خرماي تازه براي زنان باردار و پس از زايمان غذايي مطلوب است.

5. اگر مقصود از اين آيات جوشيدن نهري به صورت معجزه آسا باشد، در آن صورت اين امر خارق عادت بوده است كه براي غير پيامبران الهي هم چون مريم اتفاق مي افتد و «كرامت» خوانده مي شود؛ يا اين كه معجزات عيسي عليه السلام بوده كه قبل از نبوّت او تحقق يافته و پايه گذاري مقدماتي بوده و «ارهاص» خوانده مي شود. «2»

6. در اين

آيات به مريم دستور داده شد نذر كند كه روزه ي سكوت بگيرد، تا لازم نباشد با مردم سخن بگويد و در مورد تولد عيسي به آنان توضيح دهد و در آيات بعد خواهيم ديد كه حضرت عيسي عليه السلام پاسخ مردم را مي دهد.

7. روزه ي سكوت، در عصر مريم عليها السلام عبادتي شناخته شده بود و خدا هم او را به نذر روزه ي سكوت ره نمون شد و كسي هم بر مريم اشكال نكرد كه چرا روزه ي سكوت گرفته است.

در اسلام روزه ي سكوت مشروع نيست و در احاديث آمده است كه اين گونه روزه حرام است. «3» اين به خاطر تفاوت شرايط زماني و مكاني و عصرها و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 336

مصلحت هاست كه كامل ترين احكام را اسلام بيان كرده است.

البته يكي از آداب روزه در اسلام حفظ زبان در كنار خودداري از خوردن آب و غذاست كه در احاديث به اين مطلب سفارش شده است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا وسايل آسايش بندگان پاكش را فراهم مي سازد و لازم نيست آنان نگران دفاع از آبروي خود باشند.

2. فرزند شريف سبب روشني چشم و اندوه زدايي مي شود.

3. به وضعيت غذايي زنان پس از زايمان رسيدگي كنيد و به آنان خرماي تازه و نوشيدني بدهيد.

4. نذر روزه ي سكوت در ملت هاي پيشين جايز بوده است.

5. هرگاه نمي توانيد مطلب حقّي را براي مردم توضيح دهيد و توجيه كنيد، سكوت نماييد و آن را به عهده ي خدا بگذاريد.

***

قرآن كريم در آيات بيست و هفتم و بيست و هشتم سوره ي مريم به تهمت ها و سرزنش هاي مردم نسبت به مريم عليها السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

27 و 28. فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُواْ يمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً* يأُخْتَ هرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً

و (مريم) در حالي كه او را در آغوش گرفته بود، وي را نزد قومش آورد؛ گفتند: «اي مريم! بيقين چيزي شگفت (و زشت) آورده اي!* اي (همانند)

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 337

خواهر هارون (در پاكي)، پدرت مرد بدي نبود، و مادرت زن تجاوزكار (و آلوده) نبود!»

نكته ها و اشاره ها:

1. از آن جا كه مريم ازدواج نكرده بود و زني پاك دامن و از خانواده اي پاك بود، مردم با ديدن كودكي در آغوش او تعجب كردند و برخي به شك افتادند و برخي نيز با عجله داوري كردند و پنداشتند كه مريم منحرف شده است؛ از اين رو زبان به سرزنش مريم گشودند و گفتند: تو كار عجيب و بدي انجام دادي.

2. در اين آيات بيان شده كه مردم به سابقه ي خوب پدر و مادر مريم اشاره كردند. در حقيقت آنان مي خواستند با يادآوري پدر و مادر پاك مريم، باز هم او را سرزنش كنند كه چرا تو با وجود چنين خانواده ي پاكي، چنين كردي!؟

3. در اين آيه مريم با عنوان «خواهر هارون» خوانده شد، در حالي كه ميان هارون

برادر موسي با مريم سال ها فاصله بود و اين دو برادر و خواهر نبودند.

اين بدان جهت بود كه هارون مرد پاكي بود و پاكي او در ميان بني اسرائيل زبان زد و ضرب المثل شده بود به طوري كه هر انسان پاكي را به نام «برادر هارون» يا «خواهر هارون» مي خواندند؛ يعني او را به اين پيامبر صالح الهي نسبت مي دادند. اين مطلب در احاديث از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز روايت شده است. «1»

4. در مورد فرجام حضرت مريم عليها السلام دو نوع حكايت كرده اند: برخي نوشته اند او تا 67 سال پس از عروج عيسي عليه السلام زندگي كرد ولي برخي محدثان برآن اند كه قبل از عروج عيسي عليه السلام مادرش وفات كرد و او مادر را غسل داد و دفن كرد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مريم پاك، آماج تهمت ها و سرزنش هاي مردم (نادان) قرار گرفت (ولي خدا از او حمايت مي كرد).

2. از فرزندان پاكان انتظار مي رود كه هم چون پدران و مادرانشان پاك زندگي كنند.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 338

قرآن كريم در آيات بيست و نهم تا سي و سوم سوره ي مريم به سخنان عيسي در گهواره و صفات او اشاره كرده، مي فرمايد:

29- 33. فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً* قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ ءَاتنِيَ الْكِتبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً*

وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصنِي بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً* وَبَرّاً بِولِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً* وَالسَّلمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً

و (مريم) به سوي آن (عيسي اشاره كرد؛ گفتند: «چگونه با كسي كه به صورت كودكي در گاهواره است، سخن بگوييم؟!»* (عيسي گفت:

«براستي كه من بنده خدايم؛ به من كتاب (انجيل) عطا كرده؛ و مرا پيامبر قرار داده است؛* و هر جا كه باشم مرا خجسته قرار داده؛ و تا هنگامي كه زنده ام، مرا به نماز و زكات سفارش كرده است؛* و نسبت به مادرم نيكوكار (قرار داده؛) و مرا زورگوي بدبخت قرار نداده است.* و سلام (خدا) بر من باد، روزي كه متولّد شدم، و روزي كه مي ميرم، و روزي كه زنده برانگيخته خواهم شد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. مريم از سرزنش و تهمت مردم نگران بود، از اين رو خدا به او فرمان داد كه به مردم بگويد كه نذر روزه ي سكوت كرده است و اينك در اين آيه بيان مي كند كه مريم پاسخ تهمت ها و سرزنش هاي مردم را با اشاره مي داد؛ يعني به سوي عيسي اشاره مي كرد كه در گهواره بود و مي گفت از او پاسخ بخواهيد.

2. مردم نادان از برخورد مريم و اشاره ي او به كودك ناراحت شدند و گمان كردند كه آنان را مسخره مي كند؛ از اين رو به او اعتراض كردند كه ما چگونه از كودك در گهوراه توضيح بخواهيم و با او سخن بگوييم.

3. واژه ي «مَهْد» به معناي جايگاهي است كه براي كودك آماده مي كنند،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 339

خواه گهواره باشد يا دامان مادر يا بستر؛ «1» پس ممكن است مقصود در اين جا كودكي باشد كه در آغوش مريم بود. «2»

4. «جبّار» به كسي گفته مي شود كه براي خود حقوق فراواني قايل است، اما براي ديگران حقّي قائل نيست و نيز به كسي گفته مي شود كه از روي خشم افراد را مي زند و نابود مي كند.

آري جبّار كسي است كه پيرو فرمان عقل نيست و مي خواهد با ادعاي عظمت و تكبّر، كمبود و نقص خود را بر طرف سازد. «3»

5. «شَقي» به كسي گفته مي شود كه اسباب گرفتاري و بلا را براي خود فراهم مي سازد و يا كسي كه نصيحت ديگران را قبول نمي كند. البته اين دو معنا از هم جدا نيست.

6. در اين آيات به يك دعاي عيسي اشاره شده است. او به سه روز و سه مرحله ي اساسي و خطرناك زندگي انسان؛ يعني روز تولد و روز مرگ و روز رستاخيز اشاره كرده و از خدا تقاضاي سلامت و سلام نموده است. اين مطلب در آيه ي پانزدهم همين سوره در مورد حضرت يحيي عليه السلام نيز بيان شد با اين تفاوت كه در آن جا خدا اين سخن را فرمود و در اين جا مسيح عليه السلام از خدا تقاضا مي كند. «4»

7. در اين آيات هفت صفت براي عيسي عليه السلام بيان شده كه عبارت اند از:

بنده ي خدا، صاحب كتاب (انجيل يا شريعت)، داراي مقام نبوّت، با بركت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 340

و مفيد به حال جامعه «1» و نيكوكار نسبت به مادر است و جبّار و شقي نيست (يعني فروتن و حق شناس و سعادتمند است).

8. خدا دو برنامه به عيسي عليه السلام سفارش كرد: نماز و زكات. البته بيان اين دو برنامه از ميان برنامه هاي دين مسيح عليه السلام به خاطر اهميت آنهاست كه يكي رمز ارتباط با خالق و ديگري رمز ارتباط با خلق و امداد آنهاست.

البته اصل نماز و زكات در دين مسيحيت و اسلام وجود داشته اما خصوصيات آنها با هم متفاوت است.

9. عيسي عليه السلام نسبت به مادرش نيكو كار بود و اين نشان دهنده ي اهميت مقام مادر است.

10. از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

بهشت زير گام هاي مادر است. «2»

11. عيسي از طفوليت سخن گفت و دليلي بر محال بودن سخن گويي افراد در كودكي وجود ندارد، البته عيسي بر اثر عنايت الهي از كودكي سخنان معقول مي گفت. «3»

12. عيسي فردي استثنايي بود. او پدر نداشت و در كودكي به صورت معجزه آسا سخن گفت و به مقام نبوت رسيد؛ او وجود با بركت و نيكوكاري بود كه متكبّر و شقي نبود و شايد همين صفات برجسته ي و معجزه آساي او بود كه سبب گمراهي برخي شد، به طوري كه او را خدا دانستند.

13. مانعي ندارد كه برخي افراد در كودكي به نبوّت يا امامت برسند همان طور كه در مورد عيسي و يحيي و برخي امامان شيعه اتفاق افتاد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 341

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر خدا بخواهد به كودكي قدرت سخن گفتن و نبوّت عنايت مي كند.

2. عيسي خدا نبود بلكه بنده ي خدا و پيامبر او بود (پس مسيحيان او را خدا نشمارند).

3. نماز و زكات جزئي از دين مسيح است و سابقه اي چند هزار ساله دارد.

4. انسان در سه روز تولد، مرگ و رستاخيز نيازمند سلام و سلامتي از جانب خداست.

5. هم چون عيسي بنده ي خدا و نيكوكار و مبارك (و مفيد براي مردم) باشيد.

***

قرآن كريم در آيات سي و چهارم و سي و پنجم سوره ي مريم به حقيقت بشري عيسي عليه السلام و دليل فرزند نداشتن خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

34 و 35. ذلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ* مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحنَهُ إِذَا قَضَي أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ

اين (سرگذشت) عيسي پسر مريم است، گفتار حقّي كه در آن ترديد مي كنند.* هرگز براي خدا شايسته نيست كه فرزندي برگيرد او منزّه است؛ هنگامي كه چيزي را اراده كند، پس فقط به آن مي گويد: «باش» پس (فوراً موجود) مي شود.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين تصوير روشني از تولد عيسي عليه السلام و سخنان او و اعترافش به بندگي خدا و نبوّت او بيان شد. در حقيقت قرآن با بياني روشن هر گونه تهمت را از دامن مريم زدود و مطالب شرك آميزي كه در مورد خدا بودن عيسي مي گفتند، نفي كرد.

2. در اين آيات

نيز به همان مطالب حق پيشين اشاره مي كند و بر فرزند خدا بودن عيسي عليه السلام خط بطلان مي كشد؛ و از اين رو عيسي عليه السلام را پسر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 342

«مريم» مي خواند تا روشن سازد كه او فرزند خدا نيست.

3. در اين آيه به شك و ترديد ديگران (دوستان و دشمنان) در مورد عيسي عليه السلام اشاره شده است؛ يعني يهوديان كه دشمنان مسيح بودند در پاكي مادر او، و مسيحيان كه دوستان مسيح بودند در بشر بودن او ترديد مي كردند و او را فرزند خدا و يا يكي از سه خداي حقيقي مي دانستند و قايل به تثليث مي شدند.

4. خدا فرزند ندارد؛ زيرا:

اولًا، فرزند داشتن مستلزم جسم داشتن، محدوديت و نيازمندي است و خدا از اين صفات و نقايص پاك و منزّه است.

ثانياً، نياز به فرزند به خاطر برطرف كردن نيازهاي عاطفي و كسب قدرت و نيرو و ادامه ي حيات در نسل بعد است، ولي خدا مي تواند هر چيزي را در آني بيافريند؛ پس او نيازي به نيروي جديد و نسل براي ادامه ي حيات ندارد چون ازلي و ابدي است و نياز عاطفي نيز اصلًا در ذات پاكش راه ندارد.

5. در اين آيه بيان شده كه هرگاه خدا بخواهد چيزي را به وجود آورد، با يك فرمان مي گويد «باش!» و او به وجود مي آيد. براي اين كار تعبيري كوتاه تر از «كُن» و نتيجه اي وسيع تر از «فيكون» به نظر نمي رسد. «فاء» در اين آيه براي تفريع است؛ يعني

هنگامي كه خدا فرمان وجود دهد، بلافاصله هرچه بخواهد به وجود مي آيد و فاصله ي زماني در اين جا وجود ندارد. «1»

6. هنگامي كه جعفر بن ابي طالب از دست ستمكاري مشركان در مكه با گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كرد و مشركان دو نفر را براي بازگرداندن آنها نزد نجاشي پادشاه حبشه فرستادند، جعفر براي معرفي اسلام در برابر نجاشي، همين آيات اول سوره ي مريم را خواند و اشك شوق از

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 343

ديدگان نجاشي و بزرگان مسيحيّت سرازير شد و مسلمانان تا مدت ها در حبشه با آسايش زندگي كردند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن حقيقت را درباره ي عيسي بيان كرد كه او فرزند (خدا نيست، بلكه فرزند) مريم است.

2. فرزند داشتن مستلزم نقص و نياز است و خدا به دور از اين صفات است.

3. قدرت خدا را محدود ندانيد كه خدا هر چه را بخواهد فوراً به وجود مي آورد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و ششم سوره ي مريم با تاكيد بر توحيد، راه مستقيم را معرفي مي كند و مي فرمايد:

36. وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرطٌ مُّسْتَقيمٌ

«و در حقيقت خدا پروردگارِ من و پروردگار شماست؛ پس او را بپرستيد؛ كه اين راهي راست است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران در مورد اين آيه دو احتمال داده اند: اين كه دنباله ي سخنان عيسي عليه السلام باشد

كه در چند آيه ي قبل بيان شد «2» و يا اين كه سخن پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله باشد كه خدا به او فرمان داده كه بگويد. «3»

البته اين مطلب در نتيجه و مطالب آيه تأثيري ندارد.

2. پروردگار بودن خدا و صفت ربوبيّت او مستلزم پرستش و عبادت او است؛ يعني به شكرانه ي اين كه خدا انسان را تربيت و هدايت مي كند، لازم

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 344

است او را عبادت كنيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيد، راه مستقيم است و (هرگونه پرستش غير او و يا تثليث گرايي كژراهه است).

2. خدا را بشناسيد و بپرستيد و از مسير او خارج نشويد.

***

قرآن كريم در آيات سي و هفتم و سي و هشتم سوره ي مريم به اختلافات دروني مسيحيت و گمراهي آنان اشاره مي كند و با هشدار به آنان مي فرمايد:

37 و 38. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ* أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لكِنِ الظلِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَللٍ مُّبِينٍ

و [لي گروه هايي از ميان آنان (مسيحيان) اختلاف كردند؛ پس واي به حال كساني كه كفر ورزيدند، از حضور روز بزرگِ (رستاخيز)!* روزي كه نزد ما مي آيند، چقدر شنوا و بينايند! ليكن ستمكاران امروز در گمراهي آشكاري هستند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مسيحيان پس از عروج مسيح عليه السلام با هم ديگر اختلاف

كردند.

گروهي گفتند: او خدا بود كه بر زمين فرود آمده بود.

گروهي ديگر گفتند: او فرزند خدا بود. «1»

و گروه ديگر گفتند: او بنده ي خدا و پيامبر او بود.

اين اختلاف در نهايت به آن جا منتهي شد كه امپراطور روم اسقف ها و بزرگان مسيحيت را در سال 325 در شوراي بزرگ نيقيه جمع آورد و هر فرقه سخنان خود را گفتند و در نهايت با اكثريت نسبي، عقيده به تثليث را

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 345

پذيرفتند «1» و اعلاميه اي در اين زمينه صادر شد كه هنوز پايه و اساس ايمان مسيحيان است. «2»

البته اختلافات مسيحيان باز هم ادامه يافت و به فرقه هاي كاتوليك، ارتدُكس و پِروتِستان تقسيم شدند.

2. مفسران قرآن در مورد واژه ي «اليوم» در اين آيه دو احتمال داده اند:

الف) مقصود دنيا باشد، يعني هم اكنون مشركان ستمكار در گمراهي آشكارند.

ب) مقصود قيامت باشد؛ يعني ستمكاران در قيامت بينا و شنوا مي شوند اما به حالشان سودي ندارد، زيرا در گمراهي آشكار هستند.

البته تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. مسيحيان پس از عيسي عليه السلام گرفتار اختلافات شدند و راه شرك و كفر در پيش گرفتند و هم اكنون نيز در گمراهي به سر مي برند.

2. كافران هنگام مشاهده ي روز قيامت بيدار مي شوند، ولي آن زمان دير است و سودي به حالشان ندارد.

3. از اختلافات مسيحيان و فرجام آنان در رستاخيز درس عبرت بگيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 346

رستاخيز روز حسرت

قرآن كريم در آيات سي و نهم و چهلم سوره ي مريم بار ديگر به كافران ستمكار هشدار مي دهد و مي فرمايد:

39 و 40. وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ* إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ

آنان را به روز حسرت هشدار ده، هنگامي كه [همه چيز انجام شود؛ در حالي كه آنان در غفلتند و آنان ايمان نمي آورند.* در واقع ما، زمين و هر كس كه بر آن است را به ارث مي بريم؛ و فقط به سوي ما باز گردانده مي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «يوم الحَسرة» (روز حسرت) يكي از نام هاي رستاخيز است و نيكوكاران و بدكاران هر دو در قيامت حسرت مي خورند؛ نيكو كاران تأسف مي خورند كه چرا اعمال نيك بيش تري انجام ندادند و بدكاران حسرت مي خورند كه چرا پرده ها كنار مي رود و حقايق بر همگان روشن مي شود.

2. مقصود از «پايان گرفتن كار» آن است كه برنامه ي حساب رسي در رستاخيز پايان مي گيرد و اهل بهشت در آن جا جاودان مي مانند و اهل دوزخ هم راهي جهنّم مي شوند. «1»

3. اموال شما جاوداني نيست و روزي آن را رها مي كنيد و وارث نهايي خداست كه همه به سوي او باز گردانده مي شوند.

پس اگر اين حقيقت

را بدانيد، بايد به دنيا دل نبنديد و از خواب غفلت و كفر بيدار شويد و ايمان آوريد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 347

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام جهان به دست خداست.

2. رستاخيز روز حسرت است.

3. دنيا ناپايدار است و روز حسرت در پيش است؛ پس زودتر بيدار شويد و ايمان بياوريد.

***

سرگذشت ابراهيم (ع)

قرآن كريم در آيات چهل و يكم تا چهل و سوم سوره ي مريم به صفات ابراهيم و مبارزه ي او با بت پرستي عمويش اشاره مي كند و مي فرمايد:

41- 43. وَاذْكُرْ فِي الْكِتبِ إِبْرهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً* إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَايَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً* يأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَآءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرطاً سَوِيّاً

و در كتاب (قرآن) ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو و پيامبر بود.* هنگامي كه به پدر (مادرش يا عموي) ش گفت: «اي پدر [م ! چرا چيزي را مي پرستي كه نمي شنود، و نمي بيند، و هيچ چيزي را از تو دفع نمي كند؟!* اي پدر [م ! براستي من از دانش (الهي) چيزي برايم آمده كه براي تو نيامده است؛ پس مرا پيروي كن، تا تو را به راهي

درست راه نمايي كنم.

نكته ها و اشاره ها:

1. «صديق» صيغه ي مبالغه و به معناي كسي است كه بسيار راست گوست و يا كسي كه هرگز دروغ نمي گويد، بلكه توان دروغ گفتن ندارد، چون تمام عمر به راست گويي عادت كرده است و يا كسي كه عملش تصديق كننده ي سخن و اعتقاد اوست. «1»

البته مانعي ندارد كه تمام اين معاني مقصود آيه باشد، چون همه تقريباً به يك معنا باز مي گردند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 348

2. ابراهيم عليه السلام قبل از نبوّت، صديق بود. اين امر اهميت اين صفت را مي رساند و گويي صديق بودن زمينه ساز شايستگي براي نبوت است.

3. واژه ي «اب» در لغت عرب گاهي به معناي پدر و گاهي به معناي عمو آمده است. همان طور كه در ذيل آيه ي 74 سوره ي انعام بيان شد، در مواردي كه ابراهيم با آزر بت ساز درگير مي شود و از او با عنوان پدر ياد مي كند، مقصودش عمو يا پدر مادرش است.

4. ابراهيم در اين آيه براي نفي بت پرستي و شرك دليل قاطع آورده است؛ يعني به عمويش گفته است كه هدف از پرستش، جلب منفعت و دفع ضرر است «1» اما اين بت ها نمي توانند مشكلي را حل و ضرري را دفع كنند، پس پرستش آنها بيهوده و لغو است.

علاوه بر آن، عبادت وقتي مفيد است كه معبود سخنان تو را بشنود يا عبادت تو را ببيند ولي بت ها چنين قدرتي ندارند.

5. با آن كه آزر عموي ابراهيم از او بزرگ تر بود اما ابراهيم عليه السلام به

عمويش مي گويد كه از من پيروي كن، تا تو را به راه درست هدايت كنم و دليلي كه براي اين مطلب مي آورد، همان دليل عام تقليد جاهل از عالِم است. «2»

يعني مي گويد من دانشي دارم كه تو نداري، پس تو بايد از من كه دانشمند، متخصص و راه شناس هستم، پيروي كني تا ره نمون شوي.

6. ابراهيم عليه السلام دعوت خود را از خويشاوندان نزديكش شروع مي كند؛ همان گونه كه خدا به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز چنين دستور داد؛ «3» زيرا تربيت نزديكان لازم تر و زمينه ساز هدايت ديگران است.

7. با اين كه آزر عموي ابراهيم مردي مشرك و بت ساز و بت فروش و عامل

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 349

بزرگ فساد و بت پرستي بود، ابراهيم عليه السلام با او خشونت نكرد و از طريق منطق همراه با احترام با او سخن گفت تا در صورت امكان او را هدايت كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي مثل پيامبران با خرافه ي بت پرستي مبارزه كنند.

2. مبلغان ديني دعوت خويش را از خويشاوندان نزديك شروع كنند.

3. راستي و راست گويي از صفات پيامبر بزرگ الهي، ابراهيم عليه السلام بود (اين صفات را از او بياموزيد).

4. معبودان دروغين كه شنوا و بينا نيستند و نمي توانند خطرها را از انسان دفع كنند شايسته ي پرستش نيستند.

5. هر كس از دانشمندان الهي پيروي كند به راه درست ره نمون مي شود.

***

قرآن كريم در آيات چهل و چهارم و چهل و پنجم سوره ي مريم به پندهاي ابراهيم عليه السلام به عمويش و هشدار او در مورد بت پرستي و شيطان پرستي اشاره مي كند و مي فرمايد:

44 و 45. يأَبَتِ لَاتَعْبُدِ الشَّيْطنَ إِنَّ الشَّيْطنَ كَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً* يأَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطنِ وَلِيّاً

اي پدر [م ! شيطان رامپرست؛ چراكه شيطان نسبت به (خداي) گسترده مهر، عصيانگر بود.* اي پدر [م ! در حقيقت من مي ترسم كه عذابي از (خداي) گسترده مهر به تو رسد، پس ملحق به شيطان شوي.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «عبادت شيطان» در اين آيه، همان پيروي از شيطان در مورد بت پرستي است كه خود نوعي عبادت به شمار مي آيد.

2. در احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند:

هر كس به سخن گويي گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است؛ اگر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 350

اين سخن گو از سوي خدا سخن بگويد، پس خدا را پرستيده است و اگر از سوي ابليس سخن بگويد، پس ابليس را پرستيده است. «1»

3. سخنان ابراهيم با عمويش بسيار جالب است؛ زيرا

- با خطاب محبت آميز «اي پدر» او را مي خواند.

- خود را دل سوز او معرفي مي كند كه عذاب او موجب ناراحتي ابراهيم است.

- تعبير «عذابي از سوي خداي رحمان» آورده كه نشان دهد تو به واسطه ي شرك و بت پرستي كاري كرده اي كه حتي خدايي كه رحمتش عام است، بر تو خشم مي گيرد.

- به او هشدار مي دهد كه

فرجام كار تو ولايت شيطان است؛ «2»

يعني تو در جهنّم به شيطان ملحق مي شوي. «3»

4. در قرآن كريم شانزده بار از «رحمان» ياد شده است كه نام خاص خدا و نشان دهنده ي رحمت عام او بر همه ي موجودات است.

سوره ي مريم با ياد رحمت خدا آغاز مي شود و در اين آيات نيز دو بار نام رحمان برده شد و اين سوره با ياد رحمن پايان مي گيرد.

اين مطلب نشان دهنده ي اهميت نام «رحمان» در بين اسماي الهي است؛ همان طور كه نشان مي دهد اين نام در بين ملت هاي پيشين شناخته شده بوده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 351

آموزه ها و پيام ها:

1. شرك و بت پرستي، نوعي شيطان پرستي است.

2. فرجام شرك، همراهي با شيطان و گرفتاري در عذاب الهي است.

3. بت پرستي حتي خداي رحمت گستر را نيز به خشم مي آورد.

4. مواظب خطر شيطان باشيد و از او پيروي نكنيد كه فرجامي عذاب آلود دارد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و ششم سوره ي مريم به پاسخ تهديدآميز عموي ابراهيم اشاره مي كند و مي فرمايد:

46. قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتِي يإِبْرهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيّاً

(آزر) گفت: «آيا تو از معبودهاي من روي بر مي تابي؟! اي ابراهيم، اگر (به اين كار) پايان ندهي، حتماً تو را سنگسار مي كنم؛ و براي مدّتي طولاني از من دور شو!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين سخنان منطقي و

دل سوزانه ي ابراهيم عليه السلام بيان شد و اكنون در اين آيه به سخنان غير منطقي آزر بت پرست و مشرك اشاره مي كند كه اولًا، حاضر نبود دلايل مخالفت با بت ها را بر زبان آورد و پاسخ دهد، تا مبادا به آنها جسارت شود.

ثانياً، با تأكيد ابراهيم را به سنگسار كردن تهديد كرد كه يكي از بدترين انواع اعدام است. «1»

و ثالثاً، ابراهيم را موجودي غير قابل تحمّل شمرد و گفت: براي مدت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 352

طولاني از نظر من دور شو. اين توهيني آشكار به ابراهيم عليه السلام بود.

2. مشركان مردمي خشن و زورگو هستند كه تلاش مي كنند با تهديد عقايد خود را بر ديگران تحميل كنند و حتي روي گرداني ديگران را تحمّل نمي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان، مردمي غيرمنطقي و خشن هستند.

2. رهبران الهي و مبلغان ديني آماده ي برخوردهاي منفي مخالفان گمراه باشند.

***

قرآن كريم در آيات چهل و هفتم و چهل و هشتم سوره ي مريم به پاسخ مسالمت آميز ابراهيم و مبارزه ي منفي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

47 و 48. قَالَ سَلمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيّاً* وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّي عَسَي أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيّاً

(ابراهيم) گفت: «سلام بر تو باد، بزودي از پروردگارم براي تو طلب آمرزش مي كنم؛ چرا كه او نسبت به من

عنايت دارد؛* و از شما، و آنچه غير از خدا مي خوانيد، كناره گيري مي كنم؛ و پروردگارم را مي خوانم؛ اميد است كه در خواندنِ پروردگارم در (زحمت و) بدبختي نباشم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. ابراهيم عليه السلام در پاسخ سخنان غير منطقي و تهديدآميز عموي بت پرستش، تسلّط خويش را بر اعصابش حفظ كرد و با نرمي و بزرگواري پاسخي مسالمت آميز به او داد و به ما آموخت كه روش مردان الهي در برخورد با مخالفان اين گونه است.

2. ابراهيم در برابر سخنان خشونت آميز آزر، مقابله به ضد نمود و به او سلام كرد و به وي وعده ي دعا و آمرزش داد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 353

3. ابراهيم عليه السلام به عمويش آزر «سلام» داد. اين سلام ممكن است سلام خداحافظي و يا سلامي باشد كه به عنوان ترك دعوي در برابر جاهلان گفته مي شود.

4. ابراهيم به آزر وعده داد كه براي او طلب آمرزش و استغفار مي كند، در حالي كه آزر ايمان نياورد و طلب آمرزش براي كافران ممنوع است.

ما پاسخ اين مطلب را ذيل آيه ي 113 سوره ي توبه بيان كرديم.

5. در اين آيه به مبارزه ي منفي و ادب ابراهيم عليه السلام اشاره شده است؛ چون هنگامي كه آزر از او خواست كه دور شود، او با كمال ادب قبول كرد و كناره گرفت.

البته اين مطلب قاطعيت ابراهيم را در عقيده اش به توحيد نشان مي دهد كه حاضر است براي حفظ عقيده، دست به مبارزه ي منفي بزند و از جامعه ي مشركان كناره گيري كند.

آموزه ها و پيام ها:

1.

پيامبران الهي مرداني صلح طلب و مهربان بودند.

2. در برابر سخنان غيرمنطقي و خشونت آميز جاهلان به آنان سلام بگوييد.

3. اگر گفتار شما در مشركان مؤثر نيفتاد، با آنها و معبودهايشان مبارزه ي منفي كنيد.

4. خدا را بخوانيد و از درگاه پروردگار نااميد نباشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 354

قرآن كريم در آيات چهل و نهم و پنجاهم سوره ي مريم به پاداش مبارزات ابراهيم عليه السلام اشاره كرده، مي فرمايد:

49 و 50. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلّاً جَعَلْنَا نَبِيّاً* وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً

و هنگامي كه از آنان و آنچه غير از خدا مي پرستيدند كناره گيري كرد، اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم؛ در حالي كه هر يك را پيامبري قرار داديم؛* و از رحمت خود به آنان بخشيديم؛ و براي آنان در زبان (جهانيان مقامي) راستين (و آوازه اي) بلند قرار داديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا به ابراهيم عليه السلام پاداش مبارزاتش را داد و فرزندي هم چون اسحاق و نوه اي هم چون يعقوب به او عطا كرد كه از پيامبران بزرگ الهي بودند.

اين ها نتيجه ي استقامت ابراهيم در برابر بت ها و بت پرستان و كناره گيري از آيين باطل آنان بود.

2. خدا از رحمت ويژه ي خود به ابراهيم و نسل او عطا كرد.

3. مقصود از «لسِان صِدْق» در اين آيه همان ياد، خاطره و نام نيك و برجسته اي است كه از انسان در جامعه مي ماند.

اين حُسن شهرت از سرمايه هاي معنوي است كه گاهي براي بازماندگان از ثروت

و ارث مادي بهتر است. «1»

4. در حديثي از امام علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

خاطره ي خوب و نام نيكي كه خدا براي كسي در ميان مردم قرار مي دهد، از ثروت فراواني كه هم خودش بهره مي گيرد و هم به ارث مي گذارد، بهتر و برتر است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 355

5. بر خلاف نظر بد خواهان، نام نيك و حُسن شهرت ابراهيم در ملت هاي بعدي باقي ماند و خدا خاطره ي ايثارها و فداكاري هاي او را بلندآوازه كرد و او را به عنوان الگو معرفي نمود و مخالفان او نتوانستند، او را به بوته ي فراموشي بسپارند. «1»

6. ابراهيم عليه السلام دو فرزند به نام اسماعيل و اسحاق داشت كه از نسل هر دو پيامبران بزرگي پديد آمدند. در اين آيه از اسحاق و فرزند او سخن به ميان آمده است و در آيات بعد از اسماعيل ياد مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا مبارزات مردان الهي را بي پاداش نمي گذارد.

2. پاداش مبارزات ابراهيم عليه السلام، دودمان پاك او بود كه سرسلسله ي پيامبران بزرگ شدند.

3. پاداش ديگر ابراهيم عليه السلام رحمت الهي و نام نيك او در ميان آيندگان بود.

4. به مبارزان راه توحيد توجه كنيد و پاداش زحمات آنان را بدهيد.

***

سرگذشت موسي (ع)

قرآن كريم در آيات پنجاه و يكم تا پنجاه و سوم سوره ي مريم به ويژگي هاي موسي و هارون اشاره مي كند و مي فرمايد:

51- 53. وَاذْكُرْ فِي الْكِتبِ مُوسَي إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيّاً* وَندَيْنهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنهُ نَجِيّاً* وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هرُونَ نَبِيّاً

و در كتاب (قرآن) موسي را ياد كن، كه او خالص شده بود و (نيز)

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 356

فرستاده اي والا [مقام بود.* و او را از طرف راست (كوه) طور ندا داديم، و رازگويان او را (به خود) نزديك ساختيم.* و از رحمت خود، برادرش هارون را، در حالي كه پيامبر بود، به او بخشيديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات پيشين به پاداش مبارزات ابراهيم عليه السلام اشاره شد كه يكي از آن مواهب فرزنداني هم چون اسحاق و يعقوب بودند و اين كه در اين آيات همان مطلب را تعقيب مي كند و به موسي اشاره كرده كه از دودمان ابراهيم و يكي از مواهب او به شمار مي آيد.

2. «مُخلَص» به معناي خالص شده است. اين مقامي است كه اگر كسي به آن برسد، نسبت به وسوسه هاي شيطاني بيمه مي شود «1» و از خطر انحراف و آلودگي دور مي گردد. شايد از اين آيه بتوان عصمت موسي عليه السلام را استفاده كرد. البته رسيدن به مقام مخلصان جز در سايه ي جهاد با نفس و اطاعت مستمر از فرمان هاي الهي ممكن نيست.

3. مفسران بين «رسول» «2» و «نبي» «3» تفاوت گذاشته اند و

آن را چند گونه بيان كرده اند:

الف) رسول كسي است كه از وحي الهي آگاه مي شود و مأمور ابلاغ آن است، اما پيامبر كسي است كه براي انجام وظيفه ي شخصي از وحي آگاه مي شود و مأمور به ابلاغ نيست.

يعني رسول هم چون پزشكي است كه به دنبال بيماران مي رود، اما

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 357

پيامبر پزشكي است «1» كه بيماران بايد به سراغ او بروند.

ب) رسول كسي است كه وحي الهي را در خواب مي بيند و صداي فرشته را نيز مي شنود و حتي فرشته را مي بيند، اما پيامبر كسي است كه تنها حقايق وحي الهي را در خواب مي بيند يا در بيداري صداي فرشته را مي شنود، اما او را مشاهده نمي كند. «2»

البته اين دو معنا با هم ديگر منافاتي ندارند و قابل جمع اند؛ يعني ممكن است تفاوت مأموريت پيامبر و رسول با تفاوت در نحوه ي دريافت وحي آنان همراه باشد و اين دو در يك ديگر مؤثر باشند. «3»

4. در اين آيات به گفتمان خدا با موسي عليه السلام اشاره شده است. در شبي تاريك موسي با همسرش از بيابان هاي «مدين» به سوي مصر در حركت بود و همسرش درد زايمان داشت و موسي به دنبال آوردن آتش رفت و ناگهان از دور نوري درخشيد و ندايي برخاست و موسي را به رسالت منصوب كرد.

آري؛ اين لحظه از افتخارات بزرگ موسي است كه خدا با او سخن گفت.

آموزه ها و پيام ها:

1. به ياد موسي و ويژگي هاي او باشيد و از زندگي او درس بگيريد.

2. موسي

فردي با اخلاص و والا مقام بود كه لياقت سخن گفتن با خدا را يافت.

3. برادر داشتن، موهبت و رحمتي الهي است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 358

قرآن كريم در آيات پنجاه و چهارم و پنجاه و پنجم سوره ي مريم به ويژگي هاي اسماعيل اشاره كرده، مي فرمايد:

54 و 55. وَاذْكُرْ فِي الْكِتبِ إِسْمعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيّاً* وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً

و در كتاب (قرآن) اسماعيل را ياد كن، كه او راست وعده بود و (نيز) فرستاده اي والا [مقام بود؛* و همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مي داد؛ و در نزد پروردگارش مورد رضايت بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. ابراهيم عليه السلام چند فرزند داشت؛ يكي اسحاق كه از نسل او يعقوب و موسي پديد آمدند و ديگري اسماعيل كه از نسل او پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به وجود آمد. قرآن كريم در اين آيات به هر دو شاخه از دودمان ابراهيم عليه السلام اشاره كرده است.

البته در برخي احاديث آمده است كه مقصود از اسماعيل در اين جا اسماعيل فرزند ابراهيم نيست؛ چرا كه او قبل از پدر فوت كرد؛ پس منظور «اسماعيل بن حِزْقيل» است كه پيامبري بود كه خدا به سوي قومش فرستاد و او هم چون امام حسين عليه السلام شهيد شد! «1»

2.

در اين آيات بر وعده هاي صادق اسماعيل و وفاي به عهده او تكيه مي كند، زيرا تا انسان «صادق» نباشد، محال است به مقام رسالت برسد؛ يعني صداقت و راستي در وعده ها و خبرها از شرايط اساسي نبوّت است. «2»

3. در احاديث روايت شده كه اسماعيل را «صادقُ الوعد» خواندند؛ چون

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 359

كسي با او وعده كرده بود ولي سر وعده اش نيامده بود، اما اسماعيل تا يك سال چشم به راه او بود. «1»

(يعني هر چند به برنامه ي زندگي خود ادامه مي داد، اما همواره در انتظار تحقق وعده بود).

4. در اين آيات به پنج ويژگي اسماعيل عليه السلام اشاره شده است:

از جهت اجتماعي، با مردم صداقت در وعده داشت.

از جهت رسالت، فردي عالي مقام بود.

از جهت تربيت خانواده، او به پيوند خانواده اش با خالق و خلق توجه مي كرد و به آنان دستور نماز و زكات مي داد.

از جهت رابطه اش با خدا او موفق شده بود رضايت و خشنودي خدا را كسب كند؛ يعني تمام برنامه هاي او مورد رضايت خدا بود و اين از بزرگ ترين نعمت ها و افتخارات يك مؤمن است.

آموزه ها و پيام ها:

1. زندگي اسماعيل و ويژگي هاي او را مطالعه كنيد (و سرمشق زندگي خود قرار دهيد).

2. رابطه ي با مردم، بر اساس صداقت و امداد مالي و رابطه ي با خدا بر اساس جلب خشنودي او و نماز استوار باشد.

3. به هدايت خانواده ي خود اهميت دهيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 360

قرآن كريم در آيات پنجاه و ششم و پنجاه و هفتم سوره ي مريم به ويژگي هاي ادريس پيامبر اشاره مي كند و مي فرمايد:

56 و 57. وَاذْكُرْ فِي الْكِتبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً* وَرَفَعْنهُ مَكَاناً عَلِيّاً

و در كتاب (قرآن) ادريس را ياد كن، كه او بسيار راستگو [و] پيامبر بود؛* و او را به جايگاه والايي بالا برديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران برآن اند كه «ادريس» جدّ پدري نوح بوده و نام او از ماده ي «دَرسْ» گرفته شده است و گفته اند كه او اولين كسي بود كه با قلم خط نوشت و بر برخي از علوم و فنون، هم چون حساب، نجوم و خياطي تسلّط داشت.»

قرآن كريم دوبار با اشاراتي كوتاه به ادريس پيامبر اشاره كرده است. «2»

2. واژه ي «صِديق» به معناي شخص بسيار راست گو و تصديق كننده ي نشانه ها و آيات خداست؛ يعني كسي كه در برابر حق و حقيقت تسليم است.

3. مقصود از «بلندي مكان ادريس» همان عظمت مقام معنوي اين پيامبر الهي است؛ البته برخي مفسران برآن اند كه اين تعبير به عروج ادريس به آسمان اشاره دارد همان طور كه در مورد مسيح عليه السلام اتفاق افتاد «3».

آموزه ها و پيام ها:

1. از صداقت ادريس پيامبر درس آموزيد تا بلندمرتبه شويد.

2. سرگذشت پيامبران الهي را در كتاب ها حكايت كنيد (و مطالعه نماييد).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 361

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هشتم سوره ي مريم به پيامبران راستين الهي و نعمت هاي خدا بر آنان و واكنش عاطفي آنها در برابر آيات الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

58. أُوْلئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرهِيمَ وَإِسْرئِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ ءَايتُ الرَّحْمنِ خَرُّواْ سُجَّداً وَبُكِيّاً

آنان كساني هستند كه خدا به ايشان نعمت داده است، در حالي كه از پيامبرانِ از نسل آدم، و از كساني كه با نوح (بر كشتي) سوار كرديم، و از نسل ابراهيم و اسرائيل (: يعقوب)، و از كساني كه راه نمايي كرديم و برگزيديم (بودند.) هنگامي كه آيات (خداي) گسترده مهر بر آنان خوانده مي شد، سجده كنان و گريان (به زمين) در مي افتادند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران برآن اند كه مقصود از «نسل آدم» در اين آيه همان ادريس پيامبر است كه در آيات پيشين از او ياد شد؛ زيرا او جدّ پدري نوح بود؛ و مقصود از «دودمان نوح» همان ابراهيم عليه السلام است؛ زيرا او از نوادگان نوح بود.

و منظور از «نسل ابراهيم» همان اسماعيل و اسحاق و يعقوب هستند و مقصود از دودمان اسرائيل (يا يعقوب) همان موسي، هارون، زكريا، يحيي و عيسي هستند كه در آيات پيشين از آنان ياد شد. «1»

2. مقصود از هدايت يافتگان و برگزيدگاني كه با شنيدن آيات الهي سجده مي كنند و سيلاب اشكشان جاري مي شود،

يا همان پيامبراني است كه در اين آيه از آنان ياد شد و يا اعم از آنان است كه شامل غير پيامبران نيز مي شود.

البته تفسير دوم با ظاهر آيه سازگارتر است «2» و در احاديث نيز بدان اشاره شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 362

3. در حديثي از امام سجاد عليه السلام روايت شده كه فرمودند: «مقصود از اين آيه ما هستيم.» «1»

البته مقصود اين گونه احاديث بيان مصداق هاي روشن آيه است و اين به معناي انحصار معناي آيه نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. نبوت نعمتي الهي است كه خدا به بندگان خاصش عطا مي كند.

2. در برابر آيات خدا واكنش مثبت نشان دهيد و عاطفي و فروتن باشيد.

***

جانشينان نامناسب

قرآن كريم در آيات پنجاه و نهم و شصتم سوره ي مريم به جانشينان ناشايست پيامبران و توبه پيشگان اشاره مي كند و مي فرمايد:

59 و 60. فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً* إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صلِحاً فَأُوْلئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئاً

و بعد از آنان، فرزندان (ناشايستي) جانشين شدند كه نماز را تباه كردند، و از شهوات پيروي نمودند؛ و در آينده (عذاب) گمراهي (خود) را ملاقات خواهند كرد؛* مگر كساني كه توبه كنند، و

ايمان آورند، و [كار] شايسته انجام دهند؛ پس اينان داخل بهشت مي شوند، و هيچ ستمي بر آنان نخواهد شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات به دو گروه از فرزندان و جانشينان پيامبران اشاره شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 363

گروه اول فرزندان ناشايستي هستند كه در گمراهي گام نهادند و خدا را فراموش كردند و پيروي از شهوات را بر نماز ترجيح دادند و سرانجام مجازات شدند.

و گروه دوم كساني هستند كه بعد از كج روي توبه كردند و كارهاي شايسته انجام دادند و سرانجام وارد بهشت مي شوند.

2. «خَلْف» به معناي فرزندان ناصالح و ناخَلف، و «خَلَف» به معناي فرزند صالح است. در اين جا تعبير اول آمده است. برخي از مفسران گفته اند كه اين تعبير اشاره به گروهي از بني اسرائيل است كه فرزندان و جانشينان ناشايست پيامبران بودند، «1» اما به نظر مي رسد كه معناي آيه عام است و شامل همه ي جانشينان و فرزندان ناشايست پيامبران و برگزيدگان الهي مي شود.

3. در برخي احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه با اشاره به آيه ي فوق فرمودند: منظور كساني هستند كه شصت سال روي كار مي آيند و نماز را ضايع مي كنند و در شهوات غوطه ور مي شوند و به زودي نتيجه ي كار خود را خواهند ديد و بعد از آنان گروه ديگري روي كار مي آيند كه قرآن را با آب و تاب مي خوانند ولي از شانه هاي آنان بالاتر نمي رود. «2» همان طور كه مي دانيم، پس از شصت سال

يزيد روي كار آمد و پس از او هم دوران بني عباس شروع شد.

4. مقصود از «ضايع كردن نماز» تأخير آن از اول وقت است- همان طور كه در برخي احاديث از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است «3»- و يا انجام كارهايي است كه نماز را در جامعه ضايع مي سازد و يا مقصود ترك نماز است. البته مانعي ندارد كه مقصود آيه همه ي اين موارد باشد.

5. در اين آيه از ميان تمام گناهاني كه افراد ناشايست انجام مي دهند، به ضايع كردن نماز اشاره شده است؛ زيرا نماز سدّي در ميان انسان و گناهان ايجاد مي كند كه اگر شكسته شود، انسان در شهوات غوطه ور مي شود؛ يعني

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 364

انحراف آنان از دوري ياد خدا و نماز آغاز مي شود.

6. خدا در اين آيات راه توبه و بازگشت را بر روي گناهكاران باز كرده و از نااميدي آنان جلوگيري نموده است و حتي به توبه پيشگان نيكوكار وعده ي بهشت داده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. بعد از پيامبران، دو خط شهوت پرستي و شايسته كاري در بين جانشينان و فرزندان آنان ادامه يافت.

2. جانشينان ناخلف نماز را ضايع مي كنند و به دنبال شهوات مي روند.

3. بهشت پاداش جانشينان و فرزندان شايسته ي پيامبران است.

4. به خاطر سوء سابقه ي توبه پيشگان شايسته كردار، به آنان ستم نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و

يكم تا شصت و سوم سوره ي مريم به بهشت پارسايان و ويژگي هاي آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

61- 63. جَنتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً* لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلَّا سَلماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً* تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيّاً

بوستانهاي (ويژه بهشتِ) ماندگار، كه (خداي) گسترده مهر به بندگانش ناديده و ناپيدا وعده داده است، چرا كه حتماً وعده او انجام شدني است.

* در آن جا هيچ (سخن) بيهوده اي نمي شنوند؛ (و گفتارشان) جز سلام (نيست.) و در آن جا صبحگاهان و عصرگاهان، «روزيِ» آنان، برايشان (آماده) است.* اين بهشتي است كه به هر كس از بندگان ما كه خودنگه دار (و پارسا) باشد، به ارث مي دهيم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 365

شأن نزول:

داستان نزول آيه ي شصت و سوم سوره ي مريم را اين گونه حكايت كرده اند كه يكي از مشركان به نام «عاص بن وائِل» مزد كارگرِ خود را (كه گويا مسلمان بوده) نپرداخت و به طعنه گفت: اگر آنچه محمد مي گويد حق باشد، ما از هر كس به نعمت هاي بهشت سزاوارتريم و در آن جا مزد اين كارگر را مي پردازيم. آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و بيان كرد كه بهشت مخصوص پارسايان تقواپيشه است. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. «جنّات» جمع است، يعني بهشت متشكل از بوستان هاي متعدد و پرنعمت ماندگار.

2. «عَدْن» در لغت به معناي اقامت است و در اين جا اشاره به ماندگاري و جاودانگي است؛ يعني نعمت هاي بوستان هاي بهشتي هم چون باغ هاي اين

جهان نيست كه زوال پذيرند.

3. مقصود از واژه ي «بِالغَيْب» يا آن است كه بهشت از ديدگان بندگان خدا پنهان و پوشيده است در حالي كه به آن ايمان دارند و يا آن است كه نعمت هاي الهي چنان است كه هيچ چشمي نديده است و به كلي از حسّ و درك ما پوشيده است؛ يعني ما فوق اين جهان مادي است. «2»

4. در بهشت هيچ سخن بيهوده اي هم چون دروغ، دشنام و تهمت شنيده نمي شود.

5. در بهشت تنها نداي «سلام» به گوش مي رسد. سلام به معناي وسيع آن كه شامل سلامت روح، فكر، زبان و رفتار بهشتيان مي شود؛ يعني محيط بهشت سالم و با صلح وصفاست.

6. شايد مقصود از روزي صبح و شام كه براي بهشتيان مي رسد، همان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 366

هداياي ويژه اي باشد كه در برخي اوقات به آنان مي رسد؛ و گرنه بهشتيان در هر زمان كه اراده كنند روزي هاي نيكو در اختيار دارند. «1»

7. در جهان ديگر خورشيد وجود ندارد تا شب و روز پديد آيد، اما از برخي احاديث استفاده مي شود كه بهشتيان از كم و زياد شدن نور، شب و روز را تشخيص مي دهند.

8. ممكن است از اين آيات استفاده شود كه سير تكاملي انسان در پرتو اعتقادات و اعمالي كه انجام داده است در بهشت ادامه دارد؛ چراكه هر صبح و شام روزي هاي تازه و مواهب الهي به آنها مي رسد. «2»

9. «ارث» در اصل به معناي «مالك كردن» آمده است و منحصر به انتقال ملك از

مردگان به زندگان نيست؛ پس مقصود از ارث دادن بهشت به پارسايان آن است كه خدا بهشت را به پارسايان مي بخشد. «3»

10. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه «هر كس منزلگاهي در بهشت و منزلگاهي در دوزخ دارد. كافران منزلگاه دوزخي بهشتيان را و مؤمنان جايگاه بهشتي كافران را به ارث مي برند». «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. وعده هاي الهي در مورد بهشت جاودان حتمي است.

2. بر خلاف دنيا كه محل نزاع و كشمكش است، در بهشت سلامتي و صفا حاكم است.

3. اگر بهشت مي خواهيد پارسا شويد كه بهشت از آنِ پارسايان است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 367

قرآن كريم در آيات شصت و چهارم و شصت و پنجم سوره ي مريم به سخنان پيك وحي (جبرئيل) و سفارش هاي او به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

64 و 65. وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً* رَبُّ السَّموتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً

و (جبرئيل گفت:) جز به فرمان پروردگارت، فرود نمي آييم؛ آنچه پيش روي ما، و آنچه پشتِ سرِ ما، و آنچه ميان اين دو مي باشد، فقط از آنِ اوست؛ و پروردگارت فراموشكار نيست.* (همان) پروردگار آسمان ها و زمين، و آنچه ميان آن

دوست. پس او را بپرست، و در پرستش او شكيبايي ورز. آيا براي او همنام (و همانندي) مي شناسي؟!

شأن نزول:

اين گونه روايت شده كه چند روزي نزول وحي قطع شد و وقتي جبرئيل آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله علت تأخير چند روزه ي وحي را جويا شد؟

جبرئيل گفت: من بنده اي مأمورم و طبق دستوراتي كه به من داده مي شود مي آيم يا نمي آيم. «1»

آيات فوق اشاره اي به اين ماجرا و پاسخ جبرئيل است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات تأكيد شده كه همه چيز در حال و آينده و گذشته، و دنيا و آخرت متعلق به پروردگار است و فرشتگان الهي تنها به فرمان او فرود مي آيند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 368

2. «سَميّاً» به معناي «هم نام» است، ولي در اين جا، تنها نام مقصود نيست، بلكه محتواي نام منظور است؛ يعني آيا كسي غير از خدا را، رازق، زنده كننده، توانا و داناي مطلق و كامل پيدا مي كني، تا او را پرستش كني؟! «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرشتگان تنها تحت فرمان خدا عمل مي كنند و بس.

2. تنها خداي بي همانند شايسته ي پرستش است.

3. در عبادت شكيبا باش.

***

قرآن كريم در آيات شصت و ششم و شصت و هفتم سوره ي مريم به يك پرسش و پاسخ در مورد معاد اشاره مي كند و مي فرمايد:

66 و 67. وَيَقُولُ الْإِنسنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ

أُخْرَجُ حَيّاً* أَوَ لَايَذْكُرُ الْإِنسنُ أَنَّا خَلَقْنهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً

و انسان مي گويد: «آيا هنگامي كه بميرم، براستي در آينده (از قبر) زنده بيرون آورده مي شوم؟!»* و آيا انسان به ياد نمي آورد كه ما پيش از اين، او را آفريديم در حالي كه هيچ چيزي نبود؟!

شأن نزول:

روايت شده كه يك نفر از مشركان قطعه ي استخوان پوسيده اي را در دست گرفته بود و آن را با دست خود نرم مي كرد و بر باد مي داد و مي گفت:

محمد را بنگريد كه گمان مي كند خدا ما را بعد از مردن و پوسيده شدن، بار ديگر زنده مي كند؛ چنين چيزي ممكن نيست. «2»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 369

اين آيات در پاسخ به او فرود آمد و به آنان يادآور شد كه خدا قبلًا شما را از هيچ آفريد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه شبهه ي معاد را از زبان يك «انسان» مطرح مي كند، كه ممكن است اشاره به اين باشد كه هر انساني به صورت طبيعي با اين پرسش روبه روست كه چگونه من بعد از مرگ دوباره زنده مي شوم؟

و يا آن است كه هر انسان با هوشي نبايد انسانيت و آفرينش خود را فراموش كند «1» و با طرح چنين پرسشي فوراً جواب آن را بگويد. «2»

2. منطق قرآن كريم در برابر منكران معاد آن است كه خدايي كه شما را از عدم آفريد تونايي دارد كه دوباره شما را بازيابي و بازسازي كند و ذرات وجود شما را جمع نمايد و در رستاخيز دوباره

زنده سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. كساني كه درباره ي معاد شبهه افكني مي كنند، به آفرينش اوليه ي خود توجه كنند (تا شبهات حل شود).

2. آفرينش نخست مشكل تر بود؛ از اين رو دليل امكان بازآفريني و رستاخيز انسان است.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 370

قرآن كريم در آيات شصت و هشتم تا هفتادم سوره ي مريم به منكران معاد شديداً هشدار مي دهد و با يادآوري عذاب سخت جهنّم مي فرمايد:

68- 70. فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً* ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَي الرَّحْمنِ عِتِيّاً* ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَي بِهَا صِلِيّاً

و سوگند به پروردگارت كه حتماً آنان و شيطان ها را گردآوري مي كنيم؛ سپس قطعاً آنان را، از پاي درآمده، گرداگرد جهنّم حاضر مي سازيم!* سپس از هر گروهي، هر كدام را كه بر (خداي) گسترده مهر سركش تر بوده اند، حتماً جدا مي كنيم.* سپس ما حتماً داناتريم، به كساني كه آنان براي ورود به آن (جهنّم) سزاوارترند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «جِثيّاً» در اصل به معناي كسي است كه بر سر زانو نشسته است و در اين جا شايد اشاره به ضعف وناتواني و ذلّت كافران باشد، به طوري كه گويي قدرت ندارند بر سر پا بايستند. «1»

2. منكران معاد همراه با شيطان ها در قيامت گردآوري مي شوند؛ زيرا آنان پيرو شيطان ها بودند و تحت تأثير وسوسه هاي آنها قرار مي گرفتند و يا اين شيطان ها

معبود آنان بودند.

3. برخي از گروه ها منكران معاد و كافران هستند كه رحمت خداي رحمان را فراموش و در برابر او گستاخي و سركشي مي كنند. اين گروه ها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 371

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران منكر معاد بدانند كه سرنوشت عذاب آلودي در انتظار آنهاست.

2. شيطان صفتان با شيطان ها در اطراف جهنّم گردهم مي آيند (پس مواظب باشيد).

3. خدا گروه هاي سركش كافران را جدا مي كند تا به صورت ويژه به حساب آنان رسيدگي كند (پس مراقب باشيد).

4. از فرجام سخت و عذاب آلود منكران معاد درس عبرت بگيريد (و راه آنان را نپوييد).

***

همگان وارد دوزخ مي شوند، چرا؟

قرآن كريم در آيات هفتاد و يكم و هفتاد و دوم سوره ي مريم به ورود همگان در دوزخ و نجات پارسايان اشاره مي كند و مي فرمايد:

71 و 72. وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيّاً* ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْاْ وَنَذَرُ الظلِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً

و هيچ (كس) از شما (كافران) نيست مگر اين كه در آن (جهنّم) وارد مي شود؛ (اين حكم) حتمي است كه براي پروردگارت پايان يافته است؛* سپس كساني را كه خودنگه داري (و پارسايي) كردند نجات مي بخشيم، و ستمكاران را، از پاي در آمده، در آن (دوزخ) وا مي گذاريم.

نكته ها

و اشاره ها:

در اين آيه بيان شده كه «كسي از شما نيست مگر اين كه وارد جهنم مي شود.» مفسران قرآن در مورد اين جمله چند تفسير ارائه كرده اند:

الف) اكثر مفسران بر آن اند كه مقصود وارد شدن افراد در دوزخ است و برخي مفسران معاصر برآن اند كه آيه خطاب به كافران است؛ «1» چون افراد

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 372

مؤمن حتي صداي دوزخ را نمي شنوند. «1»

پس كافران باپروا در نهايت نجات مي يابند؛ «2» يعني كافراني كه اهل ظلم و بدكاري نبوده و زندگي سالمي داشته اند. (م)

ب) برخي ديگر از مفسران برآن اند كه مقصود از «ورود» در اين جا نزديك شدن و اشراف بر جهنّم است؛ يعني همگان به كنار دوزخ مي آيند، ولي پارسايان نجات مي يابند و ستمكاران در جهنّم سقوط مي كنند. «3»

ج) برخي نيز برآن اند كه مقصود آن است كه واقعاً همه ي مردم داخل جهنّم مي شوند، اما جهنّم بر پارسايان سرد و سالم مي شود اما ستمكاران گرفتار آتش سوزان مي شوند، «4» همان طور كه در برخي احاديث به اين مطلب اشاره شده است «5».

البته ظاهر آيه هم با همين تفسير دوم سازگار است؛ چون اصل كلمه ي «ورود» به معناي دخول است، مگر آن كه قرينه اي بر خلاف آن باشد.

و برخي ديگر برآن اند كه ستمكاران وارد جهنّم مي شوند تا عذاب گردند و با ديدن عبور سريع مؤمنان بيش تر ناراحت مي شوند، اما مؤمنان وارد آن مي شوند تا عذاب هاي كافران را ببينند و قدر نعمت هاي بهشت را بدانند.

البته مؤمنان چنان سريع از آتش مي گذرند كه

كم ترين ضرري براي آنان ندارد «6».

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 373

3. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده كه «هيچ نيكوكار و بدكاري نيست، مگر آن كه داخل جهنّم مي شود و آتش براي مؤمنان سرد و سالم مي شود، همان طور كه بر ابراهيم عليه السلام شده بود.»

و در حديث ديگري از ايشان روايت شده كه «مردم همگي وارد آتش مي شوند، سپس بر اساس اعمالشان از آن بيرون مي آيند؛ برخي هم چون برق و برخي هم چون گذشتن باد و برخي هم چون دويدن اسب و برخي هم چون سوار معمولي و برخي هم چون پياده ي تندرو و برخي هم چون رَهرو معمولي از آن مي گذرند.» «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. شما هم داخل جهنّم مي شويد و بر اساس اعمالتان، يا در آن مي مانيد و يا از آن عبور مي كنيد.

2. ستمكاران توان و وسيله ي عبور از دوزخ را ندارند.

3. پارسايي پيشه سازيد تا از دوزخ نجات يابيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 374

قرآن كريم در آيات هفتاد و سوم و هفتاد و چهارم سوره ي مريم به فخرفروشي كافران اشاره مي كند و به آنان پاسخ مي دهد و مي فرمايد:

73 و 74. وَإِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ ءَايتُنَا بَيِّنتٍ قَالَ

الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِيّاً* وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثثاً وَرِءْياً

و هنگامي كه آيات ما، در حالي كه روشن است، بر آنان خوانده مي شود، كساني كه كفر ورزيدند، به كساني كه ايمان آوردند، مي گويند: «كدام يك از (ما) دو دسته جايگاهش بهتر، و (بخشش و) محفلش نيكوتر است؟!»* و چه بسيار گروه هايي را پيش از آنان هلاك كرديم كه آنان از نظر اثاث و ظاهر نيكوتر بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. بسياري از پيروان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مستضعفان پاك دلي بودند كه دستشان از ثروت دنيا كوتاه بود ولي در مقابل، بسياري از كافران و مشركان از ثروتمندان بودند، و نسبت به مؤمنان تهي دست، فخرفروشي مي كردند؛ زيرا زر و زيور را نشانه ي شخصيت و حقانيّت خويش مي دانستند و حتي روايت شده كه برخي اشراف لباس هاي زيبا مي پوشيدند و در برابر ياران پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله راه مي رفتند و نگاه تمسخرآميز به آنان مي كردند «1».

2. واژه «نَدِي در اصل به معناي رطوبت است و به معناي مجالست و سخن گفتن و مجالس انس و سخاوت نيز به كار مي رود. «2» اين واژه در اين آيه ممكن است به همه ي اين معاني باشد؛ يعني اشراف كافركيش به مؤمنان فقير مي گفتند: كدام يك از ما مجالس انس او زيباتر و سخنان و اشعارش فصيح تر و بخشش او بيش تر است؟

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 375

3. آيه در جواب فخر فروشان مي گويد:

بسياري از ملت هاي عصرهاي پيشين «1» با لباس هاي فاخر و ظاهري آراسته تر از شما بودند، اما اين جلوه ها نتوانست جلوي عذاب الهي را بگيرد و طومار زندگي آنان درهم كوبيده شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران در برابر آيات الهي و مؤمنان تهي دست، فخرفروشي مي كنند.

2. به خاطر ظواهر و جلوه هاي دنيا فخرفروشي نكنيد، كه نابودشدني است.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و پنجم سوره ي مريم به قانون الهي مهلت دادن به گمراهان و فرجام عذاب آلود آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

75. قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّللَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدّاً حَتَّي إِذَا رَأَوْاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضْعَفُ جُنداً

(اي پيامبر) بگو: «هر كس كه (در اثر انتخاب خود) در گمراهي باشد، پس بايد (خداي رحمان) گسترده مهر (بر اساس خواست لجاجت آميزش) كاملًا به او كمك (و مهلت) دهد، تا هنگامي كه آنچه را وعده داده شده اند، يا عذاب و يا ساعت (رستاخيز) را، ببينند؛ پس بزودي خواهند دانست چه كسي جايگاهش بدتر، و لشكر [ش ناتوان تر است!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به قانون «استدراج» اشاره شده است؛»

يعني خدا به كساني كه بر گمراهي و كج روي اصرار مي ورزند، مهلت مي دهد و نعمت هاي زيادي در اختيارشان مي گذارد، تا مايه ي غرور و غفلت آنها گردد و به عذابي

تفسير قرآن مهر جلد

دوازدهم، ص: 376

سخت تر گرفتار شوند.

2. در اين آيه از «عذاب و ساعت» سخن گفته شده است، كه از قرينه ي مقابله ي آن دو متوجه مي شويم كه مقصود از عذاب مجازات هاي دنيوي هم چون عذاب هاي قوم نوح و لوط است و مقصود از «ساعة» پايان دنيا و عذاب هاي اخروي است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. سرنوشت عذاب آلودي در دنيا و آخرت در انتظار گمراهان است.

2. خدا به گمراهان مهلت مي دهد، ولي اين مهلت به ضرر آنهاست.

3. از سرنوشت عذاب آلود گمراهان درس عبرت بگيريد.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و ششم سوره ي مريم به افزودن هدايت ره يافتگان و فرجام نيكوي كارهاي شايسته اشاره مي كند و مي فرمايد:

76. وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْاْ هُديً وَالْبقِيتُ الصلِحتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ مَّرَدّاً

و خدا بر هدايت كساني كه ره يافته اند، مي افزايد؛ و (كارهاي) ماندگار شايسته در نزد پروردگارت پاداشي بهتر و فرجامي نيكوتر دارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به ازدياد هدايت ره يافتگان اشاره شده است. از اين مطلب استفاده مي شود كه هدايت درجات و مراحلي دارد و وقتي انسان مراتب نخستين آن را طي كند، خدا او را به درجات عالي تر ره نمون مي شود و

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 377

ره يافتگان نيز در پرتو ايمان و اعمال شايسته هر روز مرحله ي تازه اي از رشد و تكامل را مي پيمايند.

2. كارهاي شايسته ي ماندگار، مثل گفتار نيكو، كردار نيكو و افكار

بلند و فرزندان و نتايج نيكويي كه انسان به يادگار مي گذارد، «1» به صورت صدقه ي جاريه است و پاداش آن به انسان مي رسد و او را به فرجام نيكوي بهشتي ره نمون مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. هدايت درجات و مراتبي دارد (پس مراتب عالي آن را طلب كنيد).

2. حساب ذخيره ي كارهاي شايسته در نزد خدا داشته باشيد، كه بهره و فرجام بهتري دارد.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و هفتم تا هشتادم سوره ي مريم به انگيزه ي خيالي كافران در كفرورزي و فرجام عذاب آلود و تنهايي آنان در رستاخيز اشاره كرده، مي فرمايد:

77- 80. أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِئَايتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَداً* أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً* كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدّاً* وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْداً

و آيا ملاحظه كردي كسي را كه به آيات ما كفر ورزيد، و گفت: «حتماً مال و فرزند (فراوان) به من داده خواهد شد»؟!* آيا از پنهان (جهان) اطلاع يافته، يا از جانب (خداي) گسترده مهر، پيماني گرفته است؟!* هرگز چنين نيست، بزودي آنچه را مي گويد، مي نويسيم و (بر اساس خود است

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 378

لجاجت آميز و كردار گناه آلودش) به عذاب او كاملًا كمك مي كنيم (و پي در پي مي افزاييم.)* و آنچه را (از اموال و فرزندان) مي گويد، از او به ارث مي بريم، و

به تنهايي نزد ما خواهد آمد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه اشاره به خيالات و خرافات موهوم پرستاني دارد كه مي پندارند اگر دست از ايمان و پاكي بردارند و آيات الهي را انكار كنند، دنيا به آنان روي خواهد كرد و اموال و فرزندانشان زياد خواهد شد. «1»

اين خرافات بر اثر ساده لوحي و يا براي فرار از مسئوليت هاي الهي است؛ چون ايمان و پاكي مانع فعاليت هاي مشروع و كسب درآمد حلال و پيدا كردن فرزندان نمي شود، بلكه اسلام مردم را تشويق به ازدواج و كار حلال مي كند.

2. اين خرافات اساس علمي ندارد؛ زيرا موهوم پرستان از غيب اطلاع ندارند تا ادعا كنند كه مي دانند هر كس از دين رو برمي تابد ثروتمند مي شود و نيز خدا چنين قانوني نگذاشته و تعهدي نكرده است؛ پس سخن آنان خيالي بي دليل است.

3. جمله ي «عذابي مستمر براي كافران در نظر گرفته شده است.»، ممكن است اشاره به عذاب جاويدان آخرت باشد و يا عذاب هايي باشد كه در اثر كفر در اين دنيا دامن گير آنان مي شود.

البته همان ثروت و فرزندان كه مايه ي غرور و غفلت كافران مي شود، خود نوعي عذاب است.

4. سخنان خرافي كافران در پرونده ي اعمالشان ثبت مي شود و بار مسئوليت آنان را اضافه مي كند.

5. كافران سرانجام اموال و فرزندان خود را باقي مي گذارند و با دست تهي از دنيا مي روند و با دست خالي و به تنهايي در دادگاه عدل الهي حاضر مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 379

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران در خيالات و اوهامي بي دليل غوطه ورند

و سخنانشان بر مسئوليت و عذاب آنها مي افزايد.

2. رستاخيز روز تنهايي است (به ياد آن روز باشيد).

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و يكم و هشتاد و دوم سوره ي مريم به انگيزه ي خيالي كافران در شرك ورزي و نتيجه ي عكس آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

81 و 82. وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُواْ لَهُمْ عِزّاً* كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً

و (كافران) غير از خدا، معبوداني را برگزيدند تا [مايه عزّتشان باشند.* هرگز چنين نيست، بزودي (معبودان) پرستش آنان را انكار خواهند كرد، و (دشمني) بر ضد آنان مي شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات اشاره شده كه مشركان بر اساس عقايد خرافي خود، به دنبال معبودان دروغين و بت پرستي مي روند تا باعث عزّت آنها شوند و در مشكلات آنها را ياري رسانند و يا در نزد خدا از مشركان شفاعت كنند؟! اما اين پندار باطلي است كه نتيجه ي عكس مي دهد.

2. در آيات قرآن مكرر اشاره شده كه معبودان دروغين، در رستاخيز، دشمنِ پرستندگان و پيروان خود مي شوند. «1» اين آيه نيز به همين مطلب اشاره دارد.

البته برخي از مفسران احتمال داده اند كه اين آيه اشاره به آن باشد كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 380

مشركان در قيامت منكر عبادت بت ها مي شوند و بر ضد آنها سخن مي گويند؛ همان طور كه در برخي آيات ديگر به اين

موضوع اشاره شده است «1» اما تفسير اول با سياق و ظاهر آن سازگارتر است.

3. در رستاخيز برخي معبودانِ مشركان، هم چون فرشتگان و شياطين و جن هايي كه مورد پرستش قرار مي گرفته اند، به سخن مي آيند و ضد مشركان سخن مي گويند. برخي معبودان بي جان، مثل بت ها نيز به فرمان خدا به سخن در مي آيند و از مشركان اعلام بيزاري مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. عزّت را نزد غير خدا نجوييد كه نتيجه ي عكس به دست مي آوريد.

2. رابطه ي دوستانه ي غير الهي كه در دنيا بين مشركان و معبودان آنهاست، در آخرت به رابطه ي خصمانه تبديل مي شود.

***

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم و هشتاد و چهارم سوره ي مريم با اشاره به تحريك كافران توسط شيطان ها، به لزوم صبر در برابر آنها و حساب رسي دقيق الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

83 و 84. أَلَمْ تَرَ أَنَّآ أَرْسَلْنَا الشَّيطِينَ عَلَي الْكفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً* فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّاً

آيا اطلاع نيافتي كه ما شيطان ها را به سوي كافران فرستاديم در حالي كه آنان را شديداً تحريك مي كنند؟* پس در باره آنان شتاب مكن؛ جز اين نيست كه (اعمال و لحظات عمر) آنان را كاملًا شمارش مي كنيم.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 381

نكته ها و اشاره ها:

1. «ازّاً» در اصل به معناي جوشيدن ديگ و زير و رو شدن مواد درون آن و در اين جا

كنايه از آن است كه شيطان ها كافران را تحريك مي كنند و آن قدر بر آنان مسلّط هستند كه هرگونه بخواهند آنها را منقلب مي كنند و در هر مسيري كه مايل باشند آنان را به حركت در مي آورند.

2. تحريك و تسلّط شيطان بر انسان، اجباري نيست، بلكه اين خود انسان است كه به شيطان اجازه ي ورود به قلمرو جانش را مي دهد و از او اطاعت مي كند. «1»

3. مقصود از شمارش در اين آيه، يا شمارش اعمال و ثبت آنان براي تشكيل دادگاه عدل الهي است و يا شمارش نفس ها «2» و عمر انسان، كه كنايه از كوتاه بودن آنهاست. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. كافران از طرفي تحت تأثير تحريكات شيطان و از طرف ديگر تحت نظر خدا هستند.

2. در مورد كار كافران، عجله نكنيد (كه هر چه بيش تر لجاجت كنند، بار خود را سنگين تر مي كنند).

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 382

قرآن كريم در آيات هشتاد و پنجم و هشتاد و ششم سوره ي مريم به حالات مختلف و فرجام پارسايان و خلافكاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

85 و 86. يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً* وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً

(ياد كن) روزي را كه پارسايان (خود نگه دار) را دسته جمعي [و با احترام به سوي (خداي) گسترده مهر گردآوري مي كنيم.* و خلافكاران را به سوي جهنّم تشنه كامان مي رانيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. «وَفْد»

در اصل به معناي گروهي است كه براي حلّ مشكلاتشان نزد بزرگان مي روند و مورد احترام قرار مي گيرند. «1»

2. در حديثي از امام صادق عليه السلام روايت شده كه امام علي عليه السلام تفسير آيه ي فوق را از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد و حضرت فرمودند:

اي علي، وَفْد، به كساني مي گويند كه سوار بر مركب اند. آنها افرادي تقوا پيشه هستند و خدا آنان را دوست دارد و مخصوص خود گردانيده و از اعمالشان خشنود است و آنان را «پارسايان» ناميده است.» «2»

3. در اين آيات به دو برخورد متفاوت با پارسايان و مجرمان اشاره شده است.

4. در آيه ي دوم اشاره شده كه مجرمان را به سوي جهنم مي كشانند و در آيه ي اول اشاره شده كه پارسايان را به سوي خداي رحمان مي برند و نامي از بهشت برده نشده است؛ يعني پارسايان در قيامت چيزي بالاتر از بهشت مي يابند كه همان مقام قرب الهي و رضايت اوست.

5. «وِرْداً» به معناي گروهي است كه وارد محل آب مي شوند و از آن جا كه

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 383

چنين گروهي حتماً تشنه هستند، اين تعبير را كنايه از تشنه كامي گرفته اند؛ يعني مجرمان تشنه كام وارد جهنّم مي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در رستاخيز، با پارسايان با احترام و با مجرمان با خواري رفتار مي شود.

2. اگر فرجام نيكو و احترام در رستاخيز را مي طلبيد، پارسايي پيشه سازيد.

***

شفاعت چيست؟

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هفتم سوره ي مريم به شرط اساسي شفاعت اشاره مي كند و مي فرمايد:

87. لَايَمْلِكُونَ الشَّفعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً

صاحب شفاعت نمي باشند، جزكساني كه از جانب (خداي) گسترده مهر، پيماني گرفته اند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «عهد» به معناي پيمان است و در اين جا معناي وسيع آن مورد نظر است كه شامل هرگونه رابطه با پروردگار، معرفت او و اطاعت از خدا و نيز پيوند با مكتب اولياي حق و هرگونه عمل شايسته مي شود. «1»

2. در برخي احاديث از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

كسي كه به ولايت امير المؤمنين و امامان بعد از او عقيده داشته باشد، آن عهد او نزد خداست. «2»

در حديث ديگري ايجاد سرور و شادي در دل مؤمنان، عهد خدا معرفي شده است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 384

و در حديث ديگري محافظت بر نمازهاي پنجگانه عهد خدا معرفي شده است. «1»

البته اين گونه احاديث به مصداق هاي كامل يا روشن عهد اشاره مي كند و به معناي انحصار مطلب آيه نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. شفاعت در رستاخيز ممكن است.

2. اگر مي خواهيد مشمول شفاعت شويد با خدا ارتباط داشته باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 385

شفاعت و قلمرو آن

الف) شفاعت منفي:

1. «در رستاخيز شفاعت مورد قبول واقع نمي شود.» (بقره، 48، 123 و 254).

2. «آيا غير از خدا شفيعاني گرفته اند ... بگو: شفاعت، تمام شفاعت از آن خداست.» (زمر، 44).

تذكر: با توجه به آيات بعد كه شفاعت را به صورت مشروط صحيح و مورد قبول مي شمارد، و براساس تفسير قرآن به قرآن، روشن مي شود كه يك نوع شفاعت (پارتي بازي) مورد قبول نيست، ولي نوع ديگر شفاعت (با شرايطي كه مي آيد) مورد قبول خداي متعال است؛ علاوه بر آن كه از آيات قبل و بعد آيه ي 44 سوره ي زمر استفاده مي شود كه اين آيه شفاعت معبودان و بت ها را نفي مي كند.

ب) شفاعت مثبت و مشروط:

1. كسي مي تواند شفاعت كند كه از خدا رخصت داشته باشد (بقره، 255؛ يونس، 3؛ سبأ، 23 و طه، 109).

2. كسي مي تواند شفاعت كند كه نزد خدا عهدي دارد (مريم، 87).

3. شفاعت نمي كنند مگر براي كساني كه مورد رضايت هستند (انبياء، 28).

ج) چه كساني شفاعت مي كنند؟

1. خدا شفاعت مي كند (انعام، 51 و 70 و زمر، 44).

تذكر: روشن است كه خدا كارها را با واسطه انجام مي دهد؛ از اين رو در آيات بخش قبل اشاره شده بود كه به برخي افراد اجازه ي شفاعت مي دهد.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 386

2. در

احاديث از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده كه اين افراد حق شفاعت دارند:

پيامبران، دانشمندان، شهيدان، اوصياء (جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله)، مؤمنان، اهل بيت عليهم السلام، فرشتگان، قرآن، خويشاوندان، امانت و روزه. «1»

3. «عمل به حق و راستي شفاعت گر مردم هستند.» (امام علي عليه السلام) «2».

4. «هيچ شفاعتگري پيروزتر از توبه نيست.» (امام علي عليه السلام) «3».

د) مشمولان شفاعت:

1. كساني كه (دين آنها) مورد رضايت خدا باشد (انبياء، 28 و نجم، 26).

2. «مؤمنان اهل توحيد مشمول شفاعت هستند.» (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) «4».

3. «شفاعت من براي كساني است كه گناه كبيره كرده اند نه اهل شرك و ظلم.» «5» (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله).

ه) موانع شفاعت:

1. گمراهان، شفاعت گر ندارند (شعراء، 99- 100).

2. «تكذيب گران رستاخيز شفاعت به حالشان سودي ندارد.» (مدثر، 46- 48).

3. «مشركان و كافران از شفاعت محروم اند.» (رسول اكرم صلي الله عليه و آله) «6».

4. «شفاعت من به كسي كه نماز را سبك مي شمارد نمي رسد» «7» (رسول اكرم صلي الله عليه و آله).

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 387

5. «هر كس به شفاعت من ايمان ندارد، خدا او را مشمول شفاعت

من نمي كند.» (رسول اكرم صلي صلي الله عليه و آله) «1».

نتيجه: شفاعت به معناي پارتي بازي نيست. بلكه جبران كمبود افرادي است كه ارتباط معنوي خود را با خدا حفظ كرده و در مسير رضايت او گام برداشته ولي لغزش هايي داشته اند.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 389

قرآن كريم در آيات هشتاد و هشتم تا نود و يكم سوره ي مريم به ادعاي دهشتناك مشركان در مورد فرزند داشتن خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

88- 91. وَقَالُواْ اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً* لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً* تَكَادُ السَّموتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً* أَن دَعَوْاْ لِلرَّحْمنِ وَلَداً

و گفتند: « (خداي) گسترده مهر فرزندي براي خود برگرفت.»* واقعاً چيز زشت وحشتناكي (بر زبان) آورديد!* نزديك است از اين (سخن) آسمان ها بشكافند، و زمين شكافته شود، و كوه ها بشدّت فرو ريزند؛* (به خاطر) اين كه براي (خداي) گسترده مهر فرزندي خواندند!

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم بزرگ ترين مبارزه را با شرك مي كند و بسياري از آيات قرآن در نفي عقايد شرك آميز است؛ زيرا اين مسأله مهم ترين مشكل فكري بشر است. هنوز هم بيش از دو سوم جهانيان عقايد شرك آميز دارند و هر كدام به نوعي براي خداي رحمان شريك قايل مي شوند.

2. قرآن در برخي آيات بيان كرده كه يهوديان «عُزير» را فرزند خدا مي دانستند و مسيحيان «عيسي را پسر خدا مي ناميدند و بت پرستان «فرشتگان» را دختران خدا مي پنداشتند. «1»

و هنوز هم مسيحيان دست از تثليث برنمي دارند و مسيح را فرزند خدا مي نامند و براي قانع كردن مردم براي آن توجيهات و تشبيهاتي بيان مي كنند.

3. در اين آيات بيان شده كه تهمت فرزند داشتن خدا آن قدر بزرگ است كه نزديك است آسمان ها و زمين از اين سخنان شرك آميز متلاشي شود.

اين تعبير يا اشاره به آن است كه همه ي موجودات هستي شعور دارند و از اين نسبت ناروا به پروردگار وحشت مي كنند

و ناراحت مي شوند.

و يا كنايه از عظمت اين تهمت است كه گويي جهان هستي كه بر اساس

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 390

توحيد بنا شده است، در اثر اين سخنان شرك آميز، ممكن است متلاشي شود. آري؛ تهمت به خدا، وحشتناك است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. نسبت فرزند داشتن به خدا، تهمت زشت و دهشتناكي است كه ممكن است جهان را متلاشي سازد.

2. با تهمت هاي مشركان نسبت به خدا برخورد كنيد و خطر بزرگ و زشتي آنها را روشن سازيد.

***

قرآن كريم در آيات نود و دوم تا نود و پنجم سوره ي مريم با هشدار به مشركان و پاسخ به تهمت فرزند داشتن خدا مي فرمايد:

92- 95. وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً* إِن كُلُّ مَن فِي السَّموتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا ءَاتِي الرَّحْمنِ عَبْداً* لَقَدْ أَحْصهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً* وَكُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَرْداً

و براي (خداي) گسترده مهر سزاوار نيست كه فرزندي گزيند!* هيچ كس در آسمان ها و زمين نيست، مگر اين كه بنده وار به سوي (خداي) گسترده مهر آيد.* بيقين آنان را حساب كرده و كاملًا آنان را شمارش نموده است.* و همه آنان روز رستاخيز، به تنهايي نزد او مي آيند.

نكته ها و اشاره ها:

1. فرزنددار شدن يا به خاطر جلوگيري از نابودي بشر و بقاي نسل، يا براي طلب ياري از او در هنگام نياز و پيري و يا براي داشتن مونس است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 391

اما خداي رحمان هميشه بوده و خواهد بود، پس نيازي به بقاي نسل ندارد؛ او قدرتمندتر از همه است و پيري ندارد، پس نياز به فرزند و ياور ندارد و او احساس تنهايي نمي كند تا مونسي بخواهد.

علاوه بر اين ها فرزند داشتن خدا، نشانه ي جسم بودن و محدوديت اوست، در حالي كه خدا از اين عوارض منزّه است؛ پس سزاوار نيست كه خدا فرزندي داشته باشد.

2. همه ي افرادي كه در جهان هستي هستند، بررسي و شمارش شده اند و همگي بندگان خدايند، پس كسي غير از آنها نيست تا فرزند او باشد.

3. در روز قيامت هر كس را به تنهايي در محضر الهي حاضر مي كنند؛ يعني در آن روز، معبودان دروغين، دوستان و خويشاوندان همراه و ياور انسان نيستند، بلكه هر انساني تنهاست و عقايد و اعمال اوست كه سرنوشت وي را روشن مي سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از فرزند داشتن بي نياز است و اين سخنان شرك آميز شايسته ي ساحت مقدس او نيست.

2. روز قيامت، روز تنهايي افراد است (براي آن روز آماده شويد).

3. به تهمت هاي مشركان نسبت به خدا، به صورت مستدل و منطقي جواب دهيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص:

392

مومنان محبوب دل ها مي شوند

قرآن كريم در آيه ي نود و ششم سوره ي مريم به محبوبيت مؤمنان شايسته كار اشاره مي كند و مي فرمايد:

96. إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً

مسلّماً كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده اند، بزودي (خداي) گسترده مهر، براي آنان محبّتي (در دل ها) قرار مي دهد.

شأن نزول:

داستان نزول آيه ي فوق از امام صادق عليه السلام اين گونه روايت شده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله در حق علي عليه السلام دعا مي كرد كه خدايا، محبت علي را در دل هاي مؤمنان بيفكن و هيبت و عظمت او را در دل هاي منافقان قرار ده. بعد از اين دعا اين آيه فرود آمد. «1»

و در برخي احاديث اهل سنت آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام مضمون اين دعا را آموزش مي داد و بعد از آن آيه ي فوق فرود آمد. «2»

نكته ها و اشاره ها:

1. هر چند اين آيه طبق نقل بسياري از مفسران و محدّثان شيعه و اهل سنت، در مورد علي عليه السلام نازل شده است، اما مفهوم و مطلب آيه عام است و امام علي عليه السلام مصداق كامل آن است. مطلب آيه منحصر در ايشان نيست و شامل هر مؤمن شايسته كار مي شود و خدا محبت آنان را در قلوب ديگران قرار مي دهد.

2. برخي از مفسران بر آن اند كه مقصود از اين آيه آن است كه خدا محبت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 393

مؤمنان را در دل هاي دشمنانشان مي افكند و آنان را به سوي ايمان مي كشاند.

يا اين كه خدا محبت مؤمنان را در دل يك ديگر مي اندازد تا باعث وحدت كلمه و قوّت آنها شود.

و يا اين كه اين آيه اشاره به دوستي مؤمنان و محبت آنان به يك ديگر در قيامت است.

ولي به نظر مي رسد كه اين موارد از مصاديق آيه است و مفهوم آيه وسيع است و مي تواند شامل همه ي اين موارد باشد. «1»

3. در اين آيه اشاره شده كه ايمان و عمل شايسته، جاذبه ي فوق العاده اي دارد و قلب هاي ديگران را به سوي مؤمنان مي كشاند و از اين روست كه حتي افراد آلوده و غير مؤمن نيز مايل اند با افراد مؤمن، پاك، امين و درستكار دوستي و خويشاوندي برقرار كنند و هر انساني از افراد ناپاك متنفر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان شايسته كار مورد عنايت الهي و محبوب دل مردمان مي شوند.

2. مؤمن شايسته كردار شويد تا محبوب مردم گرديد.

***

قرآن كريم در آيات نود و هفتم و نود و هشتم سوره ي مريم با اشاره به روان بودن قرآن و اهداف آن به مشركان لجوج هشدار مي دهد و مي فرمايد:

97 و 98. فَإِنَّمَا يَسَّرْنهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُدّاً* وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً

و فقط آن [قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پارسايان (خود نگه دار) را بوسيله

آن مژده دهي، و گروه دشمنان سرسخت را بدان هشدار دهي.* و چه بسيار گروه هايي را كه پيش از آنان هلاك كرديم؛ آيا هيچ كس از ايشان را احساس مي كني؟! يا صداي آهسته اي از آنان مي شنوي؟!

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 394

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن بر زبان پيامبر صلي الله عليه و آله روان و آسان شده است. اين رواني و آساني يا از جهت فصاحت و آهنگ دل انگيز قرآن است كه خواندنش آسان است؛ يا از جهت تسلّط پيامبر صلي الله عليه و آله بر آيات قرآن است كه براي حلّ هر مشكلي به آساني از آنها استفاده مي كند و يا از نظر محتواست كه در عين عميق بودن آن، دركش آسان است كه همه ي اين ها با امداد الهي صورت گرفته است.

2. «لُدّ» در اصل به معناي دشمني شديد است و به كساني گفته مي شود كه در دشمني خود متعصب، لجوج و بي منطق اند؛ يعني مخالفان اسلام و قرآن دشمني شديد و لجوجانه اي دارند. «1»

3. «رِكْز» به معناي صداي آهسته يا چيزهايي است كه در زير زمين پنهان است در اين جا مقصود آن است كه ملت هاي ستمكار پيشين چنان درهم كوبيده شدند كه حتي صداي آهسته اي از آنان به گوش نمي رسد. «2»

4. هدف اصلي قرآن چيست؟

امام خميني رحمه الله در اين مورد مي فرمايند:

در اين كتاب شريف مسائلي هست كه مهمش مسائل معنوي است و رسول اكرم و ساير انبيا نيامدند كه اين جا حكومت تأسيس كنند، مقصد اعلي اين نيست، نيامده اند

كه اين جا عدالت كنند، آن هم مقصد اعلي نيست، اين ها همه مقدمه است ... كتاب هاي آسماني كه بالاترينش كتاب قرآن كريم است، تمام مقصدش همين است كه حق تعالي را با همه ي اسما و صفاتي كه دارد به مردم معرفي كند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 395

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا قرآن را روان و ساده فرستاد تا همگان بفهمند و از آن پند گيرند.

2. مژده رساني و هشدارگري از اهداف قرآن كريم است.

3. از سرنوشت عذاب آلود اقوام ستمگر پيشين عبرت بگيريد. «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 397

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائي با قرآن (ده جلدي)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابي، بي نا، بي تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

5. ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، 1412 قمري.

6. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستاني، مطبعة الغري في النجف، بي تا.

8.

اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 398

10. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بي تا.

15. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد في معرفة حجج اللَّه علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمري.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 399

20. الامالي، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمي، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالي، شيخ طوسي، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول،

1414 قمري.

22. الامالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365 ش.

25. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولي، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الي الامام الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبي، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق.

30. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوم،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 400

1415 ق.

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمري (1357 شمسي).

32. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوي الحديثة، تهران، بي نو، بي تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمري.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغني، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشري، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتي عطائي، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور في

تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمري.

39. البرهان في علوم القرآن، الزركشي، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادي، 1376 قمري.

41. الصراط المستقيم الي ستحقي التقديم، علي بن يونس نباطي بياضي،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 401

انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمري.

42. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

44. الكافي، ثقة الاسلام كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

45. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

47. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران، المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

50. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

52. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد صلي الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه

مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1404 قمري.

53. بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اي ميان تورات،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 402

انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، حسيني استر آبادي، سيد شرف الدين علي، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمري.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، حراني حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمري.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

62. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)، تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدي، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 12 جلدي، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 403

64. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدي، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكري عليه السلام،

منسوب به امام عسكري عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدي عليه السلام، قم، اول، 1409 قمري.

66. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 10 جلدي، 1409 ق.

68. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدي، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدي، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

71. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدي، 1408 ق.

72. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 30 جلدي، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدي، 1412 ق.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 404

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 4 جلدي، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدي، 1366 ش.

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدي، 1981

م.

78. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز في تفسير القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدي، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 18 جلدي، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدي، 1344 ش.

85. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 405

سهامي انتشار، 6 جلدي، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدي در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدي، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدي، 1337 ش.

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن

الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدي، 1345 ش.

93. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدي، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني،

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 406

تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدي، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 14 جلدي، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 4 جلدي، 1363 ش.

100. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسرو شاهي، قم، مؤسسه ي امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدي، 1363 ش.

103. تفسير علي بن ابراهيم القمي، قمي، علي بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمري، كتاب حاضر نسخه عكسي از چاپ دوم نشر مكتبه المهدي نجف مي باشد

كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

105. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 407

قرن سوم هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1410 ق.

106. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 2 جلدي، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 14 جلدي، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدي، 1361 ش.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 408

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدي، 1327 ش.

116. تفسير من وحي القرآن،

محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدي، 1344 ش.

118. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا، دارالهدي، 18 جلدي، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدي، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشي اقبال، چاپ اول، 4 جلدي، 1317 ش.

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابي فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسي از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمري است.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 409

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدي سيد مرتضي، انتشارات شريف رضي، قم، بي نو، 1250 قمري.

127. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1364 شمسي.

129. جامع الاخبار، شعيري، تاج الدين محمد، انتشارات رضي قم، چاپ دوم، 1363 شمسي.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق،

المركز العربي الكتاب، بي تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خميني، بي جا، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

134. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين علي الصغير، تهران مكتبة الاسلامي، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه علي چراغي، انتشارات حفظي بي تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 410

اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

140. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.

141. روش شناسي تفسير قرآن؛ بابائي و ديگران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاي تفسيري؛ حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللَّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية،

1419 ق.

147. شرح دعاي سحر، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 411

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكاني (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضي، تحقيق: محمدباقر محمودي، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1411 قمري.

150. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، چهار جلدي، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعي، ابن فهد حلي، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلي، انتشارات دارد الكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1407 قمري.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات مكتبة الداوري، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمري است.

155. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جهان، بي جا، بي نو، 1378 قمري.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمري.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چهار جلدي، 1419 ق.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 412

159. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن،

راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشي نجفي، قم، چاپ دوم، 1405 قمري.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضائي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بي آزار شيرازي، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

166. قرب الاسناد، حميري عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوي، تهران، (چاپ فعلي سنگي است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس روضي، چاپ اول، 1409 قمري.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، اربلي علي بن عيسي، انتشارات مكتبة بني هاشمي، تبريز، بي نو 1381 قمري.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 413

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراساني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمري.

172. كنزالفوائد، كراجكي، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمري.

173. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

174. لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مباني فلسفه علي اكبر سياسي، تهران، دانشگاه تهران.

177. مباني و روش هاي

تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملي مازندراني، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمري.

179. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوري، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمري.

181. تكامل در قرآن، مشكيني اردبيلي، آية اللَّه علي، بي تا، ترجمه حسيني نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 414

تبليغات اسلامي، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معاني الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمري.

185. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسي (فرزند صاحب مجمع البيان) رضي الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضي، چهارم، 1412 قمري.

187. منطق ترجمه قرآن، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مباني و قواعد تفسير، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ

سوم، 1413 قمري.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

تفسير قرآن مهر جلد دوازدهم، ص: 415

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم، محمد علي رضائي اصفهاني و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

196. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نوري، آية اللَّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحي صالح).

199. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودي، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفري قيطريه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109