تفسير قرآن مهر جلد هفتم

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 -

عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني.

مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

شابك : 42000 ريال (ج.7)

‮ يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد هجدهم٬ 1388. يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran .

يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387).

يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.7. سوره ي اعراف.

عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان.

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي

رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

يادآورى ها

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله

مشاوران علمى تفسير: دكتر آذربايجانى، دكتر مؤدب

همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلى همايى، حسين شيرافكن، محمد امينى، محسن اسماعيلى، محسن ملاكاظمى و محمدرضا احمدى

ويراستاران محترم محمد جواد شريفى و خانم انصارى

تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمى، دكتركلانترى، دكترعلى اكبرى

تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مى شود، از اين رو:

الف: مقدمه و شيوه تفسير و تذكرات لازم در مقدمه جلد اول آورده شد.

ب: مهمترين ويژگى هاى اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير جوانان، بويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات روانشناختى و جامع شناختى در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اى دقيق و برابر استفاده شده است.

4. نماى كلى

و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناى آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيرى آيه، بصورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاى آيه براساس الغاء خصوصيت بيان شده بطورى كه قاعده اى كلى باشد كه با نيازهاى زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيرى مفسران در مورد ضرورت (و بيشتر در پاورقى ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاى مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 16

10. از روش تفسير قرآن به قرآن- روائى- عقلى- اجتهادى- علمى و اشارى استفاده شده و از تفسير به رأى پرهيز شده است.

11. در برخى موارد آيات يا احاديث بصورت موضوعى گردآورى شده است كه فهرست آن ها در جلد اول ذكر شد.

12. واژه هاى مهم در پاورقى (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

14. از اشارات عرفانى امام خمينى قدس سره به مناسبت بهره برده شده است.

15. اين ترجمه و تفسير از همكارى استادان حوزه و دانشگاه بهره مند شده است.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله گذشته است.

17. برخى از بخش هاى اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس شده و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيرى شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاى اطلس براى روشن كردن مطالب تاريخى و جغرافيايى استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 17

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

وصلى اللَّه على محمد و آله الطاهرين «1»

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ

لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2»

؛ و آگاه كننده (: قرآن) را به سوى تو فرو فرستاديم، تا آنچه را به سوى مردم فرود آمده، براى آنان روشن كنى؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

درآمد

قرآن كريم پيام آسمانى است كه خداى متعال براى راه نمايى بشر فرو فرستاده است تا در آن تفكر كند، سفره اى الهى كه تا رستاخيز گسترده است، «3» پيامى جاويدان براى همه ى زمان ها و همه ى مكان ها و همه ى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 18

انسان ها كه براى هر نسل مطلبى تازه به ارمغان مى آورد. «1»

قرآن كلامى الهى است كه اختلاف در آن راه ندارد، «2» معجزه اى جاويد كه همگان را به هماوردى طلبيده است، «3» ولى با گذشت چهارده قرن، هنوز كسى نتوانسته است مثل آن بياورد.

قرآن كلامى زيبا و رساست كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و براى هر گروه از انسان ها پيامى در خور دارد كه همه ى مردم به صورت عام و متخصصان علوم به صورت خاص مى توانند از آن بهره ببرند.

ولى بهره بردارى از اين كلام الهى، نيازمند فراهم آمدن مقدمات و شرايطى است و با رشد خرد انسانى و پيشرفت دانش هاى بشرى، در هر عصر توضيح ها و تفسيرهاى جديدى مى طلبد، تا نقاب از چهره ى قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پيام مناسب خويش را دريابد و آيات آن را بر نيازها، موضوعات و مصاديق عصر خود تطبيق كند. از علامه طباطبايى، مفسر بزرگ قرآن، حكايت شده كه قرآن در هر دو سال يك بار نيازمند تفسير جديدى است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 19

نوشتارى كه در پيش رو داريد مى كوشد مطالب

قرآن را بازخوانى، بازيابى، تحليل، ساماندهى و به صورت نوين عرضه كند، تا نسل جوان عصر ما بتوانند از آن بهتر بهره ببرند.

اين كتاب هم چون تفاسير ديگر مبانى و روش خاص دارد و مراحل اجرايى را طى كرده است كه آنها را به صورت مختصر در طى مقدماتى بيان مى كنيم. «1»

اميد است اين تفسير مورد پذيرش خداى متعال و مورد عنايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان به ويژه حجة ابن الحسن عليه السلام و مورد استفاده ى جامعه ى اسلامى قرار گيرد؛ و از قرآن پژوهان و تفسيردوستان محترم انتظار مى رود با مطالعه ى اين تفسير ما را از ارشادهاى خود بهره مند سازند، تا اشكالات آن برطرف و به كمال نزديك تر گردد.

در پايان لازم است از همه ى استادان و همكارانى كه ما را در اين اثر يارى كردند تشكر كنيم؛ به ويژه از قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آية اللَّه محمدهادى معرفت رحمه الله كه مشوق ما و ناظرعلمى اين اثر بودند و مرحوم

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 20

استاد شهيد غلامعلى همائى كه يار فداكار ما در اين تفسير و ترجمه بودند و نيز فضلاى محترم، حجج اسلام حسين شيرافكن، محمد امينى، محسن اسماعيلى، محسن ملاكاظمى، دكتر آذربايجانى، دكتر مؤدب، آقاى محمدرضا احمدى و محمد جواد شريفى و خانم انصارى كه هر كدام در بخشى از اين اثر ياور ما بودند، و نيز از همكارى دوستان راديو قرآن و سيماى قرآن، به ويژه استاد شريف زاده و نيز دوستان نهاد مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، به ويژه حجةالاسلام والمسلمين دكتر قمى و دكتر ابراهيم كلانترى و نيز دكتر

حسن على اكبرى و همكاران و قرآن پژوهان مركز تحقيقات قرآن كريم المهدى به ويژه آقايان نصراللَّه سليمانى، نعمت اللَّه صباغى و جواد و اكبر رحمتى و محمد رضايى و اكبر جعفرى سپاس گزاريم.

خداوند قرآن به آنان جزاى نيك عطا فرمايد.

والحمد للَّه رب العالمين

قم- 18/ 9/ 1386

محمدعلى رضايى اصفهانى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 21

سوره ى اعراف

اشاره

اصول دعوت پيامبران (توحيد، نبوت و معاد)

سرگذشت پيامبران (آدم، نوح، لوط و ...)

شناخت نامه ى اعراف، عرش، ميزان و عالم ذرّ

عدالت گرايى و قرآن دوستى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 23

اول: سيماى سوره ى اعراف

اشاره

سيماى سوره اعراف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداى گسترده مهر مهرورز

شمارگان

سوره ى اعراف در مكه بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرود آمد و داراى 206 آيه و 3825 كلمه «1» و 13877 حرف است.

نزول

اين سوره سى و هشتمين سوره اى است كه بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نازل شده است (بعد از سوره ى صاد و قبل از سوره ى جنّ) و در ترتيب فعلى قرآن هفتمين سوره به شمار مى آيد.

نام ها

نام هاى اين سوره عبارت اند از: اعراف، المص (الف لام ميم صاد)

سبب نام گذارى اين سوره به «اعراف» آن است كه آيه ى 45 اين سوره از «اصحاب اعراف» سخن مى گويد.

فضايل

در مورد فضيلت اين سوره از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه هر كس سوره ى اعراف را در هر ماه بخواند، در روز قيامت، از كسانى خواهد بود كه نه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 24

ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند؛ و اگر در هر جمعه آن را بخواند، در روز قيامت از كسانى خواهد بود كه بدون حساب به بهشت مى روند. «1»

تذكر: روشن است كه اين گونه ثواب ها براى كسانى است كه به مفاد سوره عمل كنند و شرايط لازم ديگر را كسب نمايند.

ويژگى ها

اين سوره اولين سوره ى بلند قرآن كريم در ترتيب نزول، بلندترين سوره ى مكى، و اولين سوره اى است كه داستان هاى پيامبران را به تفصيل بيان مى كند.

سوره ى اعراف اولين سوره اى است كه در چينش فعلى قرآن، با نام حروف مقطعه (المص) خوانده شده است.

توضيح آن كه 29 سوره از سور قرآن با حروف مقطعه شروع شده اند كه غير از بقره و آل عمران، همگى مكى اند. بعضى از اين سوره ها نيز با حروف مقطعه شان نام گذارى شده اند؛ مثل سورى اعراف كه «المص» هم ناميده شده است.

اهداف

اهداف اساسى سوره ى اعراف بيان اصول و مبانى دعوت الهى است، كه عبارت اند از: توحيد، نبوت و معاد.

مطالب

الف) عقايد:

1. اشاره اى به مسئله ى مبدأ (در آيه ى 11)؛

2. اشاره اى به مسئله ى معاد (در آيات 8، 9 و 179 به بعد)؛

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 25

3. گزارشى از وحى و نبوت عامه (در آيات 6، 94- 101 و ...)؛

4. گزارشى درباره ى رسالت پيامبراسلام صلى الله عليه و آله، يعنى نبوت خاصه (در آيات 157 و 158).

ب) داستان ها:

1. داستان آدم عليه السلام براى احياى شخصيت انسان (در آيات 11- 24)؛

2. سرگذشت نوح (در آيات 59- 64)؛

3. سرگذشت لوط و قوم او (در آيه ى 80)؛

4. سرگذشت هود (در آيات 65- 73)؛

5. داستان موسى عليه السلام و مبارزه ى او با فرعون و داستان بنى اسرائيل و گوساله پرستى آنان (در آيات 109- 168)؛

6. داستان صالح (در آيات 73- 84)؛

7. سرگذشت شعيب (در آيات 85- 93)؛

8. داستان اصحاب «السَبت» (در آيات 163 و 164)؛

9. سرگذشت قوم ثمود (در آيه ى 73)؛

10. سرگذشت قوم عاد (در آيه ى 65).

ج) احكام و قوانين:

1. به همراه داشتن و زينت براى نماز و مسجد (در آيه ى 31)؛

2. نهى از اسراف (در آيه ى 32)؛

3. ممنوعيت كارهاى زشت آشكار و پنهان (در آيه ى 33)؛

4. رعايت وَزن و پيمانه در داد و ستد (در آيه ى 85).

د) مسائل فرعى:

1. عرش (در آيه ى 54)؛

2. ميزان (در آيات 8 و 9)؛

3. عالم ذرّ و پيمان الهى با فرزندان آدم (در آيه ى 172)؛

4. درباره ى اعراف (در آيات 45- 48)؛

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 26

5. دعوت به عدالت (در آيه ى 29)؛

6. تمسّك به كتاب الهى (در آيه ى 170)؛

7. دعوت به شنيدن قرآن و

سكوت هنگام تلاوت آن (در آيه ى 204).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 27

دوم: محتواى سوره ى اعراف

خداى متعال سوره ى اعراف را با حروف مقطعه آغاز مى كند و مى فرمايد:

1. المص

الف، لام، ميم، صاد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن ديدگاه هاى متفاوتى در مورد حروف مقطعه ارائه كرده اند؛ گروهى بر آن اند كه اين حروف رمزى بين خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله بود، گروهى آن را نام هر سوره مى دانند، برخى آنها را نوعى سوگند مى دانند و برخى از مفسران برآن اند كه مقصود از اين حروف آن است كه قرآن از همين حروف معمولى ساخته شده است و با اين كه اين حروف در دسترس همگان هست ولى كسى نمى تواند مثل قرآن را بياورد.

2. در برخى روايت اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه اين حروف به صورت اختصار به نام هاى خدا اشاره دارد؛ براى مثال در آيه ى فوق، حروف مقطعه ى «المص» (الف، لام، ميم، صاد)، اشاره به «انَا اللّهُ المُقْتَدِرُ الصادق» است؛ يعنى «من خداى تواناى راست گو هستم». «1»

البته همه ى اين تفسيرها در مورد برخى يا بيش تر حروف مقطعه ممكن اند و منافاتى با هم ندارند.

ما در ابتداى سوره ى بقره و آل عمران در مورد حروف مقطعه مطالبى بيان كرديم.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 28

آموزه ها و پيام ها:

1- قرآن از همين حروف معمولى ساخته شده است (اگر مى توانيد مثل آن را بياوريد).

***

خداى متعال در آيه ى دوم سوره ى اعراف با اشاره به اهداف قرآن كريم، و تسلى بخشيدن به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، و مى فرمايد:

2. كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ

[اين كتابى است

كه به سوى تو فرو فرستاده شده- پس نبايد از [ناحيه آن، در سينه ات تنگى باشد- تا به وسيله آن هشدار دهى؛ و يادآورى براى مؤمنان باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در محيط مكه با مشكلات فراوان و مخالفت هاى مشركان روبه رو بود. آيه ى فوق به آن حضرت دل دارى مى دهد كه اين آيات از طرف خداست، پس نگرانى به خود راه مده و از عكس العمل مخالفان و بار سنگين رسالت خويش ناراحت نباش. «1»

2. در اين آيه به دو هدف قرآن اشاره شده است: اول، هشداردادن و دوم، يادآورى و تذكّر به مؤمنان.

3. چرا در اين آيه يادآورى و تذكرات قرآن به مؤمنان اختصاص يافته، ولى هشدارگرى اش مخصوص مؤمنان نشده است؟

هشدارهاى قرآن همگانى است، اما مؤمنان كه آماده ى پذيرش حق هستند، از اين دعوت ها و تذكرها سود بيش ترى مى برند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 29

عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد

كه دارالملك ايمان را مجرد بيند از غوغا 4. بين توجه به قرآن و نازل كننده ى آن، با سعه ى صدر و وسعت روح انسان رابطه اى وجود دارد؛ توجه به خدا و قرآن، بر آرامش و وسعت ديد و قدرت تحمّل انسان مى افزايد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدايى كه قرآن را نازل كرد، مشكلات را هم حل مى كند، پس نگران نباشيد.

2. مؤمنان استفاده هاى ويژه اى از قرآن مى كنند (كه ديگران از آن محروم اند).

3. هشدار دادن و بيدارگرى از اهداف قرآن است.

4. رهبران الهى و مبلغان دينى با توجه به قرآن، بر شرح صدر خود بيفزايند.

5. مؤمنان از تذكرات بيدارگر قرآن بهره ى خاص ببرند.

***

قرآن كريم در آيه ى سوم سوره ى

اعراف وظيفه ى مردم را نسبت به قرآن مشخص مى سازد و مى فرمايد:

3. اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَاتَذَكَّرُونَ

آنچه را از طرف پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده، پيروى كنيد؛ و جز او، از سرپرستان (و معبودان ديگر) پيروى نكنيد؛ چه اندك متذكّر مى شويد!

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان بر سر دو راهى است؛ يعنى يا از آيات الهى پيروى مى كند و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 30

تحت ولايت خدا قرار مى گيرد و يا آيات الهى را ترك، و از غير خدا پيروى مى كند و در ولايت ديگران داخل مى شود.

2. «اولياء»، جمع ولىّ و به معناى «سرپرستان» است. اين واژه به صورت جمع به كار رفته است تا نشان دهد كه هر كس غير خدا را به عنوان ولىّ و سرپرست خويش برگزيند، هر روز ارباب تازه اى پيدا مى كند و بار شخص جديدى را به دوش مى كشد. «1»

3. تعبير «از طرف پروردگارتان» اشاره به آن دارد كه قرآن از طرف مربّى و پروردگار شما فرود آمده است؛ يعنى براى تكامل و رشد و تربيت انسان نازل شده است.

4. انسان هاى پندپذير در اقليت اند و يا اندك زمانى متذكر مى شوند و سپس غافل مى گردند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. كسى غير از خدا و قرآن، ارزش تبعيّت ندارد.

2. پيرو قرآن باشيد، نه پيرو ديگران.

***

قرآن كريم در آيه ى چهارم سوره ى اعراف به عذاب هاى ناگهانى اقوام گذشته اشاره مى كند و مى فرمايد:

4. وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ

و چه بسيار [مردم شهرها و] آبادى ها كه آنها را هلاك كرديم، و شبانگاه يا نيمروز در حالى كه آنان استراحت كرده بودند،

سختىِ (مجازات) ما به آنها در رسيد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 31

نكته ها و اشاره ها:

1. مجازات پروردگار در دل شب يا در هنگام استراحت نيم روز «1» بر ستمكاران فرود مى آمد؛ زيرا در اين اوقات طعم تلخ كيفر را بيش تر مى چشيدند و آسايش آنها به كلى در هم مى ريخت، همان طور كه آسايش ديگران را به هم مى ريختند. چنين كيفرى متناسب با گناهشان بود.

2. اين آيه، نخست به صورت اجمالى از هلاكت اقوام سركش سخن مى گويد و سپس شرح مى دهد «2» كه چگونه و در چه هنگام نابود شدند. شايد اين آيه به قوم لوط اشاره داشته باشد كه در شب عذاب شدند و قوم شعيب كه در وسط روز هلاك شدند. «3»

3. آيه ى فوق تنها شرح ماجراى گذشتگان نيست، بلكه اخطار و هشدار كوبنده اى براى سركشان در طول تاريخ بشريت است؛ چرا كه در قانون الهى تبعيض مفهومى ندارد و همان طور كه براى گذشتگان اجرا شد، ممكن است براى ما و آيندگان نيز اجرا شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. عذاب الهى ناگهانى است و ساعت مشخصى ندارد (پس مراقب كردار خود باشيد).

2. از سرگذشت عذاب آلود ملت هاى ستمكار پيشين عبرت بگيريد (و راه آنان را نرويد).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 32

قرآن كريم در آيه ى پنجم سوره ى اعراف به واكنش ستمكاران در برابر عذاب الهى اشاره كرده، مى فرمايد:

5. فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلَّا أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ

و هنگامى كه سختىِ (مجازات) ما به آنان در رسيد، ندايشان جز اين نبود كه گفتند: «براستى ما ستمكار بوديم.»

نكته ها و اشاره ها:

ستمكاران و گناهكاران هنگامى كه گرفتار مجازات مى شدند، پرده هاى غفلت و غرور

از جلوى چشمانشان كنار مى رفت و به گناهان خود اعتراف مى كردند، ولى اين اعترافات به حال آنان سودى نداشت؛ زيرا بر اساس ترس، اضطرار و اكراه بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر پرده هاى غفلت و غرور كنار برود، ستمگران حرفى براى گفتن ندارند، جز آن كه به گناه خود اعتراف كنند.

2. ستمگران، تا دير نشده، (به سوى خدا باز گرديد و) اعتراف كنيد (و دست از ستم برداريد).

***

0 قرآن كريم در آيه ى ششم سوره ى اعراف به بازپرسى عمومى از پيامبران و مردم اشاره مى كند و مى فرمايد:

6. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ

و قطعاً از كسانى كه (رسولان الهى) به سويشان فرستاده شدند، پرسش خواهيم كرد؛ و (نيز) حتماً از فرستادگان سؤال خواهيم نمود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 33

نكته ها و اشاره ها:

1. در حديثى از امام على عليه السلام حكايت شده كه

در قيامت از رسولان الهى پرسيده مى شود كه آيا رسالت و پيام خويش را به مردم رسانديد؟ و آنان در جواب مى گويند كه اين وظيفه را انجام داده اند. «1»

2. خداى متعال آگاه و ناظر به همه چيز است؛ پس نيازى به پرسش از بندگان ندارد؛ پرسش هاى الهى براى درك مطلب و دانستن نيست، بلكه براى اتمام حجت بر فرد و توجه دادن او به اعمال خويش است.

3. چرا در برخى از آيات قرآن كريم گفته شده كه از مردم پرسش مى شود و در برخى ديگر گفته شده كه از گناه انسان ها پرسش نمى شود؟ «2»

مردم در قيامت مراحلى را طى مى كنند كه در برخى از آنها هيچ گونه پرسشى از آنان نمى شود و حتى بر دهان ها مهر زده مى شود و اعضاى پيكرشان گواهى

مى دهند، اما در برخى ديگر از آنان پرسش مى شود و آنان اعتراف مى كنند.

به عبارت ديگر، آياتى كه مى گويند پرسش نمى شود، اشاره به سؤال و جواب زبانى دارند و آياتى كه مى گويند پرسش مى شود، اشاره به سؤالاتى دارند كه از اعضاى بدن مى شود. «3»

4. طبق آيات متعددى از قرآن كريم، در قيامت از اين موارد پرسش مى شود:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 34

الف) از نعمت ها «1»

ب) از اعمال انسان «2»

ج) از اعضاى بدن «3»

و طبق روايات، از عمر و جوانى و درآمد مالى و مصرف آن نيز پرسش مى شود. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران و پيروان، هر دو مسئول اند (هر چند نوع مسئوليت آنان متفاوت است).

2. براى پرسش هاى رستاخيز آماده باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتم سوره ى اعراف به آگاهى خدا از اعمال انسان ها اشاره مى كند و مى فرمايد:

7. فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ

و مسلماً عالمانه، (كردارشان را) برايشان حكايت خواهيم كرد؛ و [ما غافل و] غايب نبوديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. چهار تأكيد در اين آيه آمده است «5» تا نشان دهد كه خدا تمام جزئيات

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 35

كار مردم را داستان وار و پشت سر هم برايشان تشريح مى كند، «1» تا بدانند كه چيزى از خدا پنهان نمى ماند و اگر در رستاخيز پرسشى از مردم مى شود، براى اتمام حجت بر آنان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا از همه چيز آگاه است و در رستاخيز جزئيات كارها را به مردم تذكر مى دهد.

2. خدا را حاضر و ناظر بدانيد و از افشاگرى رستاخيز بهراسيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتم سوره ى اعراف به سنجش اعمال در رستاخيز و رستگاران اين صحنه اشاره مى كند

و مى فرمايد:

8. وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و در آن روز، سنجش (اعمال)، حق است؛ و كسانى كه ميزان هاى (عمل) آنان سنگين است، پس تنها آنان رستگارانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «وزن» «2» كردن با ترازوى معمولى دنيوى نيست؛ چون عقايد و اعمال انسان، وزن مادى ندارد؛ پس مراد آيه آن است كه در رستاخيز اعمال انسان با معيار خاصى سنجيده مى شود كه «وزن» يا «ميزان» «3» خوانده مى شود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 36

2. در برخى احاديث از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده است كه

پيامبران و اوصياى آنان و كسانى از مردم كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند، ميزان سنجش هستند. «1»

و در حديث ديگرى حكايت شده است كه

امام على عليه السلام و امامان ديگر از فرزندان او ميزان هاى سنجش هستند. «2»

در واقع مردان و زنان نمونه ى جهان، مقياس هاى سنجش عقايد، صفات و اعمال انسان ها هستند و ارزش هر كس به اندازه ى شباهتى است كه به آنان دارد و هر چه از ايشان بيگانه تر باشد، كم وزن تر و كم ارزش تر است.

3. در برخى احاديث نيز حكايت شده كه از امام صادق عليه السلام پرسيدند:

ميزان چيست؟ و ايشان پاسخ دادند: «عدل است». «3»

اين گونه احاديث نيز نشان مى دهد كه معيار سنجش اعمال، عدل است و اين منافاتى با روايات قبلى ندارد؛ چرا كه مردان و زنان نمونه ى جهان، مظهر عدل و اعتدال در عقايد، صفات و اعمال هستند.

4. «موازين» در آيه ى فوق به صورت جمع آمده است؛ شايد بدين دليل كه اولياى الهى كه ميزان هاى سنجش هستند، متعددند و يا اين كه هر كدام از آنها در

صفتى كه ممتاز هستند، ميزان سنجش قرار مى گيرند. «4»

5. نظام رستاخيز حساب شده است و حساب رسى و داورى و پاداش و كيفر آن، همه بر اساس حق است و هرگاه عقايد و كردار نيك كسى سنگين باشد، به رستگارى و سعادت و بهشت مى رسد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 37

آموزه ها و پيام ها:

1. آماده ى سنجش اعمال و عقايد خود در رستاخيز باشيد.

2. تلاش كنيد اعمال و عقايد نيك شما فراوان باشد، تا رستگار شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى نهم سوره ى اعراف به زيانكاران صحنه ى سنجش اعمال در رستاخيز و عامل زيانكارى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

9. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ

و كسانى كه ميزان هاى (عمل) آنان سبك است، پس آنان كسانى هستند كه به خودشان زيان رسانده اند؛ چرا كه همواره نسبت به آيات ما ستم مى كردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان ها دو گروه اند: گروه پيروز و رستگار كه اعمال و عقايد با ارزش دارند؛ و گروه خسران زده و شكست خورده كه كارها و سخنان و افكارشان بى ارزش و ستم آلود است.

2. مقصود از سنگينى و سبكى ميزان، مقدار كمى و كيفى ارزش اعمال و عقايدى است كه با معيار سنجش، سنجيده مى شوند.

3. عبارت «ستمكاران به خودشان زيان رسانده اند.»، اشاره ى لطيفى است به اين كه اين افراد گرفتار بزرگ ترين خسارت و زيان شده اند؛ چون آنان اصل سرمايه ى وجودى و هستى خويش را از دست داده اند، بدون آن كه چيزى در مقابل آن به دست آورده باشند و اين خساراتى جبران ناپذير است.

4. تعبير «ظلم به آيات الهى» اشاره به آن است كه اين گونه افراد نه تنها به خود، بلكه به

برنامه ها و آيات الهى نيز ستم كرده اند؛ چرا كه به اين برنامه هاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 38

هدايت بخش و نجات آفرين بى اعتنايى كردند و از آنها استفاده نكردند «1» و حتى مانع استفاده ى ديگران از آنها شدند.

5. در برخى احاديث آمده است كه مقصود از «آيات» در آيه ى فوق، پيشوايان بزرگ دين و امامان عليهم السلام هستند. «2»

اين گونه احاديث مصداق هاى روشن آيات و نشانه هاى خدا را بيان مى كنند و دليل بر انحصار مفهوم آيه در اين موارد نيستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. انكار و ستم به آيات الهى، زيان رسانى به سرمايه ى وجودى خويش است.

2. تلاش كنيد عقايد و كردار نيك شما اندك نباشد تا زيانكار نباشيد.

3. با مقايسه ى سرنوشت رستگاران و زيانكاران، راه خود را انتخاب كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى دهم سوره ى انعام به مقام و موقعيت انسان در جهان و ناسپاسى اكثريت انسان ها اشاره كرده، مى فرمايد:

10. وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلًا مَاتَشْكُرُونَ

و تحقيقاً در زمين به شما امكاناتى داديم، و براى شما در آن وسايل زندگى قرار داديم؛ چه اندك سپاس گزارى مى كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 39

ماجراى آدم و ابليس

1. خدا زمين و نعمت ها را مسخّر انسان قرار داده است و اين، جايگاه ويژه ى انسان را در جهان نشان مى دهد كه شكر آن بر هر انسانى لازم است، ولى متأسفانه اكثريت انسان ها غافل و ناسپاس هستند. «1»

2. دعوت انسان ها به شكر و سپاس پروردگار، براى آن نيست كه سودى به خدا برسد، بلكه نتايج سپاس گزارى به خود انسان مى رسد؛ يعنى انسان شكرگزار، خدا را بهتر مى شناسد و فرمانش را با جان مى پذيرد و هدايت و

تربيت مى شود و در نتيجه، پاداش الهى را دريافت كرده، رستگار و سعادتمند مى گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مطالعه در امكانات و زندگى خود، نعمت هاى الهى را بشناسيد.

2. در برابر نعمت هاى الهى (هم چون اكثريت مردم) ناسپاس نباشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى يازدهم سوره ى اعراف به مراحل آفرينش انسان و مقام بلند آدميّت و سركشى ابليس اشاره كرده، مى فرمايد:

11. وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ

و در واقع شما را آفريديم؛ سپس شما را صورت بندى كرديم؛ آن گاه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد.» و (همگى) سجده كردند جز ابليس، كه از سجده كنندگان نبود.

نكته ها و اشاره ها:

1. در هفت سوره ى قرآن به آفرينش انسان و چگونگى خلقت او اشاره شده است كه بيش ترين توضيح در آيات اول سوره ى مؤمنون و حج بيان شده است. اين ها براى يادآورى گذشته و شخصيت انسان و مقام و رتبه ى او

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 40

در ميان موجودات جهان است تا حسّ سپاس گزارى را در انسان زنده كند.

2. در آيه ى فوق، نخست به آفرينش انسان و سپس به صورت بندى او اشاره كرد. اين مطلب ممكن است اشاره به اين باشد كه نخست ماده ى اصلى انسان را آفريديم و بعد به آن صورت انسانى بخشيديم. «1»

3. آفرينش انسان در چند مرحله تحقق يافته و دفعى و يك مرتبه نبوده است. مراحل خلقت انسان در آيات ابتداى سوره ى مؤمنون و حج بيان شده است.

4. مقصود از «سجده» ى فرشتگان براى آدم، «سجده ى پرستش» نبوده است؛ زيرا پرستش مخصوص خداست، بلكه مقصود همان خضوع و تواضع فرشتگان در برابر عظمت

آدم و يا سجده براى خدايى است كه چنين مخلوق باعظمتى را آفريده است؛ يعنى آدم قبله ى فرشتگان بود، اما سجده براى خدا بود. «2»

5. شيطان به هر موجود شرور و سركشى گفته مى شود و شامل انسان ها و جن ها و يا موجودات شرير ديگر مى شود، اما واژه ى «ابليس» نام مخصوص همان شيطانى است كه در برابر آدم سجده نكرد. او در صف فرشتگان قرار گرفته بود، ولى از زمره ى فرشتگان نبود، بلكه طبق آيات قرآن از جنس جن بود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. مقام انسانيت به قدرى عظيم است كه فرشتگان در برابر او كرنش مى كنند.

2. مراحل آفرينش انسان را مطالعه كنيد (تا خداشناس و سپاس گزار شويد).

3. در مورد ابليس (و دشمنى او با آدم) مطالعه كنيد (تا دشمن شناس شويد).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 41

قرآن كريم در آيه ى دوازدهم سوره ى اعراف به بهانه جويى و قياس شيطان اشاره مى كند و مى فرمايد:

12. قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ

(خدا به ابليس) فرمود: «هنگامى كه به تو فرمان دادم چه چيزى تو را بازداشت كه (سجده كنى و به آدم) سجده نكردى؟!» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريدى و او رااز گِل آفريدى!»

نكته ها و اشاره ها:

1. سخن ابليس كه در آيه ى فوق بيان شده، يك نوع قياس ظنّى و بى أساس است. «1»

مقصود از قياس آن است كه يك موضوع را با موضوع ديگرى كه از برخى جهات شباهت دارد، مقايسه كنيم و همان حكمى را كه براى موضوع اول اجرا مى شود، بر موضوع دوم جارى كنيم، در حالى كه فلسفه

و اسرار آن را نمى دانيم. اين قياس معمولًا بر اساس حدس استوار است و از اين رو علمى نيست، و از احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز حكايت شده كه قياس را منع كرده، و فرموده اند: «نخستين قياس كننده شيطان بود.»، سپس به آيه ى فوق استشهاد كردند. «2»

2. قياس بر دو گونه است:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 42

الف) قياسى كه علت آن در متن آيه يا حديث بيان شده باشد يا عقل انسان علت آن را درك كند، كه در اين صورت مى توان حكم يك مورد را به موارد ديگر سرايت داد، مثلًا اگر پزشك به شما بگويد: پرتقال نخور، چون ترش است، شما متوجه مى شويد كه هرگونه ترشى براى شما بد است و اين حكم را به همه ى ميوه هاى ترش سرايت مى دهيد.

ب) قياسى كه علت آن در متن بيان نشده باشد؛ مثل آن كه كسى بخواهد نسخه ى يك بيمار را براى بيمار مشابه اجرا كند به اين دليل كه بيمارى آنان شبيه هم ديگر و درمان آنها يكسان است. هيچ انسان خردمندى اين كار را جايز نمى داند؛ چرا كه اين قياس گاهى سرچشمه ى خطرهاى جبران ناپذير است. اين قياس در نزد شيعه ممنوع است. «1»

3. در برخى احاديث آمده است:

اگر احكام خدا با قياس سنجيده شود، دين خدا از بين مى رود، يا فساد آن بيش تر از صلاح آن است. «2»

و در برخى ديگر از احاديث از امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله حكايت شده كه

كسى كه امر دين را با قياس بسنجد، خدا در روز قيامت، او را با ابليس، قرين خواهد كرد.

«3»

مخالفت اهل بيت عليهم السلام با قياس به خاطر خطرهايى است كه در اثر عدم آگاهى انسان از تمام اسرار احكام الهى به وجود مى آيد؛ اگر پاى قياس به مسائل مذهبى كشيده شود، ضابطه اى براى احكام باقى نمى ماند و هر كس

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 43

مى تواند بر اساس حدس و گمان خود، حكمى صادر كند.

4. ابليس مى پنداشت كه آتش برتر از خاك است و اين يكى از اشتباهات ابليس بود؛ و شايد هم مى دانست و تكبر مى ورزيد و آگاهانه دروغ مى گفت. او آفرينش مادى خود را با آدم مقايسه مى كرد و مى پنداشت كه برترى آتش در پاره اى از جهات، دليل بر برترى ابليس بر انسان است، اما اين يك قياس باطل بود.

5. قياس شيطان از دو جهت اشكال داشت:

نخست آن كه آتش از خاك برتر نيست؛ خاك سرچشمه ى انواع بركات و مواد حياتى است، در حالى كه آتش چنين نيست.

دوم آن كه امتياز آدم بر ديگران به آن نبود كه از خاك آفريده شده بود، بلكه به همان روح الهى بود كه در او دميده شده و مقام خلافت و نمايندگى خدا به او عطا شده بود؛ به تعبير روايات اهل بيت عليهم السلام، نورانيت آدم ملاك برترى او بود. «1»

6. نژادپرستى، خود برتربينى و قياس، شيطان را به جبهه گيرى در مقابل خدا كشاند، به طورى كه از دستور الهى به سجده بر آدم سرپيچى كرد و از درگاه الهى رانده شد. آرى؛ تنها شناخت خدا كافى نيست بلكه تسليم در برابر او هم لازم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. خود برتر بينى و قياس، انسان را به مخالفت پروردگار مى كشاند.

2. با مطالعه ى تاريخ

شيطان، از سرنوشت انحراف آلود او عبرت بگيريد.

3. تكبّر نورزيد و با دستورات الهى مخالفت نكنيد كه راه شيطانى است.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 44

قرآن كريم در آيه ى سيزدهم سوره ى اعراف به نقش تكبّر در سقوط، ذلّت و اخراج شيطان اشاره كرده، مى فرمايد:

13. قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ

گفت: «پس از آن (مقام) فرو آى؛ تو [شايستگى ندارى كه در آن (مقام) تكبّر ورزى. پس بيرون شو، كه تو از كوچك شدگانى.»

نكته ها و اشاره ها:

1. نافرمانى شيطان و سجده نكردن او بر آدم، يك گناه عادى و ساده نبود، بلكه نوعى سركشى و تكبّر همراه با انكار مقام حكمت پروردگار بود؛ زيرا معناى اين جمله كه گفت: «من از آدم بهترم» آن بود كه فرمان تو در مورد سجده بر آدم بدين معناست كه انسان پست را بر من، كه برتر هستم، ترجيح داده اى و اين خلاف علم و حكمت است.

از اين روست كه شيطان تمام مقام هاى خويش را در درگاه الهى از دست داد. «1»

2. مفسران قرآن در مورد اين كه شيطان از مقام و درجه ى خويش اخراج شد يا از بهشت و آسمان معنوى، اختلاف نظر دارند، «2» اما نتيجه ى اين ديدگاه ها تفاوت چندانى با هم ندارند.

3. همه ى بدبختى هاى شيطان نتيجه ى تكبّر و خود برتربينى او بود. در حديثى از امام سجاد عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

گناهان سرچشمه هايى دارند؛ اولين سرچشمه ى گناه، «تكبّر» است و اين گناه ابليس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع كرد و تكبّر ورزيد و از كافران شد؛ سپس «حرص» است كه سرچشمه ى گناه

(و ترك اولى از ناحيه ى آدم و حوا شد؛ سپس

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 45

«حسد» است كه سرچشمه ى گناه فرزند آدم (قابيل) گرديد. «1»

4. در آيات فوق گفت و گوى خدا با شيطان بازگو شده است، شايد گفت و گوى خدا با شيطان از طريق الهام درونى يا به واسطه ى برخى فرشتگان بوده است. «2»

5. اين آيه ذلت و كوچكى را، كيفر تكبّر و خودبزرگ بينى شيطان معرفى كرد؛ اين نوعى تناسب ميان گناه و كيفر است.

6. از اين آيه و احاديث اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود كه تكبّر سبب نابودى عمل (: حَبْط) «3» مى شود. از امام على عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

از ابليس عبرت بگيريد، كه چگونه عمل طولانى خود را با لحظه اى تكبّر نابود كرد. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. تكبّر و خود برتربينى در برابر خدا، عامل سقوط و اخراج انسان از درگاه الهى است.

2. تكبّر، كيفرى ذلّت بار در پى دارد.

3. تكبّر نورزيد كه سقوط مى كنيد.

4. راه تكبّرآميز شيطان را نپوييد كه اعمال نيك شما را نابود مى كند.

***

قرآن كريم در آيات چهاردهم و پانزدهم سوره ى اعراف به مهلت خواهى ابليس و پذيرش درخواست او اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 46

14 و 15. قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ

[ابليس گفت: «مرا تا روزى كه (مردم) برانگيخته خواهند شد، مهلت ده.»* [خدا] فرمود: «در واقع تو از مهلت داده شدگانى.»

نكته ها و اشاره ها:

1. چرا خدا شيطان را آفريد؟

مفسران قرآن به اين پرسش اين گونه پاسخ داده اند:

اولًا، شيطان در اصل پاك و بى عيب آفريده شده بود و به همين دليل

سال ها عبادت كرد و در زمره ى فرشتگان مقرب قرار گرفت، اما بر اثر سركشى و تكبّر از درگاه الهى رانده شد.

ثانياً، وجود شيطان نه تنها براى پويندگان راه حق زيان بخش نيست، بلكه رمز تكامل آنهاست؛ چرا كه تكامل در ميان تضادها و در برابر دشمن قوى تحقق مى يابد. «1»

ثالثاً، شيطان و شيطان صفت ها وسيله ى امتحان و آزمايش انسان ها هستند؛ پس وجود آنها در نظام كامل هستى ما ضرورى است.

رابعاً، شيطان در واقع اشاره اى به وجود تضادّ در حيات است كه انسان بايد با قدرت تفكّر و انديشه و ره يابى صحيح، راه خود را در اين مجموعه تضادها بيابد. «2»

2. چرا خدا به شيطان مهلت داد و او را پس از گناه و سركشى آزاد گذاشت؟

مفسران قرآن به اين پرسش اين گونه پاسخ داده اند كه

اولًا، ادامه ى حيات شيطان به عنوان يك نقطه ى منفى و دشمن، براى تقويت نقاط مثبت انسان ها مؤثر و مفيد است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 47

ثانياً، شيطان پس از انجام آن گناه بزرگ، در مقابل عباداتى كه انجام داده بود، از خدا تقاضاى عمر طولانى كرد، كه بر طبق قانون عدالت الهى پذيرفته شد. در برخى احاديث نيز به اين مطلب اشاره شده است. «1»

ثالثاً، هر گونه مهلتى نعمت نيست. گاهى خدا به گناهكاران مهلت مى دهد تا با گناه بيش تر بر عذاب خود بيفزايند.

رابعاً، هر چند خداوند به شيطان مهلت داد و او را در وسوسه گرى آزاد گذاشت، اما انسان را هم در مقابل او بى دفاع نگذاشت، بلكه او را با نيروى خرد مجهّز كرد و فطرت پاك و عشق به تكامل را در درونش آفريد و فرشتگانى الهام بخش و

حمايتگر برايش قرار داد. «2»

انسان مى تواند به كمك اين عوامل در برابر شيطان و وسوسه هاى او مقاومت كند و پيروز شود و تكامل يابد.

3. آيات فوق نشان دهنده ى لطف و حكمت الهى است كه حتى دعا و درخواست دشمن خود را نيز مى پذيرد، ولى تصريح نشده است كه چه اندازه از تقاضاى شيطان پذيرفته شده، و تا چه موقع به او مهلت داده شده ولى در آيات ديگرى آمده است كه: «به تو تا روز معينى مهلت داده خواهد شد.» «3»

پس تمام تقاضاى شيطان به اجابت نرسيده بلكه به اندازه اى كه خدا مى خواهد و تا وقت معينى به او مهلت داده شد. در برخى احاديث حكايت شده كه تا زمان قيام امام عصر (عج) به او مهلت داده شد «4» و در برخى احاديث حكايت شده كه تا آخر جهان به او مهلت داده شد؛ البته جمع بين اين

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 48

احاديث مانع ندارد، چون زمان ظهور حضرت به پايان جهان نزديك است.

4. شيطان هم مبدأ هستى و هم معاد را مى شناخت، اما لغزش او در تكبّر و سركشى بود. آرى؛ لغزش هاى اخلاقى و گناه، افراد آگاه را نيز به سقوط مى كشاند.

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان همواره در كنار انسان و در صدد فريب اوست.

2. درخواست دشمنان خود را بشنويد و تا آن جا كه ممكن است جواب مثبت دهيد.

***

قرآن كريم در آيات شانزدهم و هفدهم سوره ى اعراف با اشاره به هدف شوم و توطئه ها و حيله هاى شيطان مى فرمايد:

16 و 17. قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ

وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ

[شيطان گفت: «پس به سبب آن كه مرا (با اين آزمايش) فريفتى (و رسوا كردى)، حتماً براى (انحرافِ) آنان، بر [سر] راه راست تو خواهم نشست.

* سپس از پيش رويشان و از پشت سر آنان، و از طرف راستشان و از طرف چپ آنان، قطعاً به سراغشان مى روم؛ و اكثر آنان را سپاس گزار نخواهى يافت.»

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا شيطان را آزمود و او در آزمايش شكست خورد و از درجه ى اعتبار ساقط گرديد، ولى شيطان اين آزمايش الهى را فريب خدا خواند، و اين نوعى فرافكنى بود كه گناهِ سركشى خود را به دوش ديگران انداخت.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 49

2. شيطان، دشمن خطرناكى براى انسان هاست؛ زيرا راه مستقيم و انحرافى و كمين گاه ها را مى شناسد. آرى؛ او انسان را، در همه ى ابعاد زندگى مادى و معنوى، محاصره مى كند و به هر وسيله و از هر طرف مى كوشد كه انسان را گمراه سازد.

3. در برخى احاديث از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

مقصود از راه مستقيم در اين جا امام على عليه السلام است. «1»

البته اين گونه احاديث يكى از مصداق هاى كامل و روشن «راه مستقيم» را بيان مى كند ولى مفهوم آيه منحصر در اين مورد نيست.

4. در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه به يار وفادار خويش زُراره گفت:

مقصود شيطان (در گمراه ساختن و كمين كردن)، تو و دوستان تو هستيد، اما با افراد ديگر كارى ندارد «2» (چون لازم نيست كسانى را كه منحرف شده اند، دوباره منحرف سازد.)

5. در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه

منظور از

آمدن شيطان از پيش رو آن است كه جهان آخرت را، كه در پيش است، در نظر انسان سبك و ساده جلوه مى دهد؛ و مقصود از پشت سر آن است كه انسان ها را به گردآورى اموال و ثروت براى فرزندان و وارثان و بخل در پرداخت حقوق واجب دعوت مى كند؛ و منظور از طرف راست اين است كه امور معنوى را با ايجاد شبهات و شك و ترديد، ضعيف مى سازد؛ و مقصود از طرف چپ آن است كه لذت هاى مادى و شهوات را در نظر انسان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 50

جلوه مى دهد. «1»

يادآورى اين نكته مفيد است كه اين گونه احاديث برخى مصاديق مهم آيه رابيان مى كند، و مفهوم آيه منحصر به همين توطئه هاى شيطان نمى شود.

6. يكى از اهداف توطئه هاى شيطان، ضعيف كردن روح سپاس گزارى در انسان است و در همين راستاست كه هر كس به دام شيطان مى افتد از ذكر خدا و نماز و عبادات ديگر كه نوعى سپاس گزارى و شكر حق است، دور مى شود.

7. دام هاى بزرگ شيطان را بشناسيم:

امام عارفان در مورد دام هاى شيطان مى نويسند:

از دام هاى بزرگ ابليس آن است كه در ابتدا بنده را به غرور كشاند و او را به اين وسيله افسار گسيخته كند و ازمعاصى كوچك به بزرگ و از آن به كبائر و موبقات كشد و چون مدتى با او بدين منوال بازى كرد و او را به خيال رجاء (: اميد) به رحمت، به وادى غرور كشاند، در آخر كار، اگر در او نورانيّتى ديد كه احتمال توبه و رجوع داد، او را به يأس از رحمت و قنوط كشاند و به او گويد:

«از تو گذشته و كار تو اصلاح شدنى نيست.» و اين دام بزرگى است كه بنده را از درِ خانه خدا روى گردان كند و دست او را از رحمت الهى كوتاه نمايد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 51

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان در كمين شماست (پس مواظب توطئه هاى او باشيد).

2. شما توسط شيطان محاصره شده ايد (پس مواظب خودتان باشيد).

3. آموزه آيات اين كه راه مستقيم الهى را برويد و سپاس گزارى كنيد (تا توطئه هاى شيطان را خنثى سازيد.)

***

خداى متعال در آيه ى هجدهم سوره ى اعراف بار ديگر فرمان اخراج شيطان را صادر مى كند و مى فرمايد:

18. قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ

[خدا] فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و خوارى، بيرون شو! (و سوگند) كه هر كس از آنان تو را پيروى كند، حتماً جهّنم را از همه شما پر مى كنم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى سيزدهم همين سوره نيز دستور طرد شيطان از مقام و رتبه اش صادر شد، اما در اين آيه، طرد شيطان همراه با تحقير و خوارى صورت گرفت. «1» اين به خاطر لجاجت شيطان در نافرمانى و توطئه ى گمراه ساختن انسان ها بود؛ يعنى گناهى بر گناه خويش افزود و از اين رو با او شديدتر برخورد شد.

3. با همه ى وسوسه ها و توطئه هاى شيطانى، جبرى در كار نيست؛ اين انسان است كه خود راه انحراف و گمراهى را انتخاب مى كند و از شيطان پيروى مى كند و راهى دوزخ مى شود و يا به راه مستقيم گام مى نهد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 52

4. خدا گاهى «وعده» ى پاداش به نيكوكاران مى دهد و اين وعده ها

تخلف ناپذير است؛ چون خلف وعده با عدل و حكمت الهى ناسازگار است؛ اما گاهى نيز «وعيد» مى دهد، يعنى بدكاران را تهديد به عذاب مى كند، مثل آيه ى فوق كه فرمود: «جهنم را از پيروان شيطان پُر مى سازد.» اگر بر اثر رحمت الهى اين گونه وعيدها عملى نشود، اشكالى ندارد، چون نه تنها خلف وعده و خلاف حكمت و عدالت نيست، بلكه رحمت و بخششى است از جانب مولاى مهربان به بندگان گناهكار.

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان از درگاه الهى رانده شد و پيروانش گرفتار خشم و آتش الهى هستند.

2. از شيطان پيروى نكنيد كه فرجامى عذاب آلود دارد.

***

قرآن كريم در آيه ى نوزدهم سوره ى اعراف به سكونت آدم و همسرش در باغ بهشت و آزمايش آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

19. وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ

و اى آدم! تو و همسرت در باغ آرام گيريد، و از هر جا مى خواهيد بخوريد، و [لى نزديك اين درخت نشويد؛ كه از ستمكاران خواهيد بود.»

نكته ها و اشاره ها:

آيه ى 35 سوره ى بقره مشابه اين آيه است و تكرار آن در اين جا به خاطر اهميت مطلب يا كامل شدن جريان داستان شيطان است كه در اين سوره آمده است. در سوره ى بقره نكته ها و اشاره ها و پيام ها و آموزه هاى آيه به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 53

صورت كامل بيان شد و در مورد بهشت آدم كه باغى سرسبز در زمين بود و نيز درخت ممنوعه و آزمايش آدم توضيح داده شد.

***

قرآن كريم در آيات بيستم و بيست و يكم سوره ى اعراف به وسوسه گرى شيطان و نيرنگ هاى

او براى فريب آدم اشاره مى كند و مى فرمايد:

20 و 21. فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ* وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ

و شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا آنچه را از شرمگاه هاى آنان از ايشان پنهان بود، براى شان آشكار سازد؛ و گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرده، جز براى آن كه [مبادا] دو فرشته شويد، يا از ماندگاران (باغ) گرديد.»* و [ابليس براى آن دو [: آدم و حوّا] سوگند ياد كرد كه من قطعاً از خيرخواهان شما هستم.

نكته ها و اشاره ها:

1. شيطان كه به خاطر سجده نكردن بر آدم از درگاه الهى رانده شده بود، تصميم گرفت از انسان انتقام بگيرد. او مى دانست كه اگر آدم از آن درخت ممنوع بخورد، از باغ بهشت اخراج مى شود؛ از اين رو به وسوسه ى آدم و حوا پرداخت، تا از آن درخت ممنوع بخورند.

2. شيطان براى منحرف ساختن آدم، از علاقه و عشق ذاتى انسان به تكامل و زندگى جاويد استفاده كرد؛ از اين رو اين گونه جلوه داد كه نه تنها خوردن از آن درخت زيانى ندارد، بلكه سبب عمر جاويدان يا فرشته شدن مى شود.

3. شيطان در وسوسه هاى خود و براى فريب انسان، چهره اى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 54

خيرخواهانه و دوستانه به خود مى گيرد «1» و كارهاى بد را خوب جلوه مى دهد و زشتى ها را توجيه مى كند؛ چرا كه انسان فطرتاً از كار زشت بيزار است و براى انجام آن لازم است كه توجيه شود.

4. شيطان پيامبران الهى را هم

رها نمى كند و در صدد فريب آنها نيز برمى آيد. آرى؛ وسوسه گرى كار شيطان است ولى انسان آزاد است و كسى او را به كار بد مجبور نمى سازد.

5. هدف شيطان آن بود كه زشتى هاى مخفى انسان را آشكار «2» و آدم را از بهشت محروم كند. هنوز هم شيطان صفتان در جامعه ى انسانى بر آن اند كه زشتى هاى مردم را آشكار و انسان ها را از مقامات عالى و تكامل محروم سازند.

6. شيطان به فلسفه و علل احكام اشاره كرد و كار خود را از اين راه به پيش برد. او تلاش كرد كه فلسفه و حكمت نهى الهى (به درخت ممنوعه نزديك نشويد) را تحريف كند و آدم را فريب دهد.

7. قسم دروغ يكى از وسيله هاى فريب شيطان است. او از اين راه براى منحرف ساختن آدم و همسرش استفاده كرد. آرى؛ شيطان اولين كسى بود كه از سوگند دروغ براى پيش برد اهداف خود استفاده كرد.

قرآن كريم در آيات متعددى، سوگند دروغ را يكى از ويژگى هاى منافقان برمى شمرد «3» و در آيه اى ديگر اشاره مى كند كه هر كس زياد سوگند ياد

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 55

مى كند، شايسته ى پيروى كردن نيست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان به دنبال آشكار كردن بدى ها و به سقوط كشاندن شماست.

2. مواظب وسوسه گرى و فريبكارى شيطان باشيد، كه كار خود را با توجيه پيش مى برد.

3. تحريف فلسفه ى احكام و نيكو جلوه دادن بدى ها از ابزارهاى شيطانى است.

4. سوگند دروغ، كارى شيطانى است.

5. دشمن ممكن است از علاقه به جاودانگى و اعتقادات شما به نفع خود سود ببرد، پس به هر سوگند و شعار خيرخواهانه اى اطمينان نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى

بيست و دوم سوره ى اعراف به فريب خوردن آدم و همسرش و عواقب آن اشاره مى كند و مى فرمايد:

22. فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ

و آنان را با فريب (از مقامشان) فرو آورد و هنگامى كه از [ميوه آن درخت چشيدند، شرمگاه هاى آنان بر ايشان آشكار شد؛ و شروع به قرار دادن برگ (هاى درختان) باغ بر خودشان كردند؛ و پروردگارشان آنان را ندا داد كه: «مگر شما را از آن درخت منع نكردم، و به شما نگفتم كه شيطان برايتان دشمنى آشكار است؟!»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 56

نكته ها و اشاره ها:

1. وسوسه گرى و فريبكارى شيطان سرانجام در آدم و همسرش تأثير كرد و آنها از آن درخت ممنوع خوردند. آرى؛ شيطان با طناب مكر و فريب، آدم را از آن مقام والايش فرود آورد و به چاهسار مشكلات و دورى از رحمت حق افكند. «1»

3. هنگامى كه آدم و حوا از درخت ممنوع خورد، بلافاصله آثارش ظاهر شد و آدم و همسرش از لباس بهشتى، كه لباس كرامت، تقوا و بندگى و احترام خدا بود، برهنه شدند.

4. از آيات قرآن استفاده مى شود «2» كه آدم و همسرش قبل از ارتكاب اين خلاف، برهنه نبودند «3»؛ البته قرآن نامى از پوشش آنان نمى برد، ولى آن پوشش نشانه ى شخصيت آدم و حوّا و احترام آنها به شمار مى آمد كه در اثر خوردن از درخت ممنوع، از آنان گرفته شد. «4»

5. از مقايسه ى تعبير اين آيه و آيه ى نوزدهم همين سوره در مورد درخت

ممنوع استفاده مى شود كه آدم و حوا پس از خوردن از درخت ممنوع، آن قدر از مقام قرب پروردگار دور شدند كه حتى از درختان بهشتى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 57

نيز فاصله گرفتند؛ در آيه ى نوزدهم با اشاره به نزديك سخن گفته شد و در اين آيه با اشاره به دور و با ندا با آنان سخن گفته مى شود. «1»

6. مفسران قرآن، براى آيه ى فوق دو تفسير ارائه كرده اند:

نخست آن كه خوردن از آن درخت حرام نبود، بلكه ممنوعيت آن ارشادى بود؛ «2» يعنى خداوند دستور داده بود كه از درخت ممنوع نخورند، چرا كه آن كار سبب زحمت و رنج انسان مى شد و نتيجه اش بيرون رفتن از باغ بهشت بود؛ پس در واقع آدم گناه نكرد و فقط خودرا به زحمت انداخت.

دومين تفسير آن است كه خوردن از آن درخت، مكروه بود، نه حرام؛ اما از آن جا كه آدم خليفه و جانشين و نماينده ى خدا بود و از مقام والايى برخوردار بود، چنين مخالفتى- هر چند كوچك- با شأن و مقام او سازگار نبود؛ از اين رو گفته اند كه اين عمل آدم عليه السلام، عصيان نسبى يا ترك اولى بود، گناه و عصيان مطلق؛ يعنى اين عمل نسبت به مقام شامخ آدم عصيان و نافرمانى به شمار مى رفت هر چند اگر از يك انسان عادى سر مى زد، آن قدر مهم نبود. «3»

7. شيطان به دنبال فرهنگ برهنگى است و مى خواهد انسان را از لباس تقوا و بندگى خدا دور سازد، ولى انسان فطرتاً به دنبال پوشش و حياست و از برهنگى بيزار است؛ از اين رو پس از فريبكارى شيطان،

آدم به دنبال پوشاندن زشتى هاى خود برآمد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفت با دستورات الهى و بى توجهى به دشمنى شيطان، پيامدهاى منفى دارد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 58

2. يكى از حربه هاى شيطان فريب و غرور است (كه بدين وسيله انسان را به سقوط مى كشاند).

3. شيطان دشمن آشكار شماست (پس مراقب توطئه هاى او باشيد).

4. شيطان به دنبال فرهنگ برهنگى است، اما شما به دنبال حيا و پوشش باشيد.

5. فريب خوردگان شيطان را سرزنش كنيد كه چرا به هشدارها توجه نكردند.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و سوم سوره ى اعراف به پشيمانى آدم و حوّا اشاره مى كند و مى فرمايد:

23. قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

[آدم و حوّا] گفتند: « [اى پروردگار ما! به خودمان ستم كرديم؛ و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى، حتماً از زيانكاران خواهيم بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. آدم و حوّا، سرانجام از نقشه هاى شيطانى ابليس و نتايج شوم آن آگاه شدند و به سوى خدا بازگشتند.

2. اين آيه به ما مى آموزد كه نخستين گام در راه توبه و بازگشت، اين است كه انسان از مركب غرور پايين آيد و در درگاه خدا به خطاى خويش اعتراف كند؛ اين اعتراف، در مسير تكامل و سازندگى او را يارى مى رساند؛ و گام دوم، درخواست آمرزش از خداست تا انسان پاك شود؛ و گام سوم درخواست رحمت الهى است تا توفيق يار شود و انسان بتواند به طرف سازندگى و تكامل و سعادت رهسپار گرد.

3. حضرت آدم عليه السلام در برابر خدا ادب را كاملًا رعايت كرد؛ نگفت: «خدايا ما را ببخش» بلكه گفت: «اگر

ما را نبخشى از زيانكاران خواهيم بود.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 59

اين تعبير هم شدت نياز آدم را مى رساند و هم بسيار مؤدبانه است.

4. هرگونه نافرمانى خدا، ظلم به خويشتن است؛ چرا كه انسان خود را از برنامه هاى سازنده و تكامل بازمى دارد و راه سقوط و عقب ماندگى رابه روى خود مى گشايد. آدم عليه السلام گناه نكرده بود، اما همان ترك اولى سبب شد كه از مقام والايش فرود آيد؛ و اين نوعى ستم به خويش بود.

5. هرگونه نافرمانى در برابر خدا، انسان را از تكامل و سعادت بازمى دارد و گرفتار خسران و زيان مى كند؛ از اين روست كه در آيه ى فوق آدم عليه السلام گفت اگر ما را نيامرزى، از زيانكاران خواهيم بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. نافرمانى خدا، ستم به خويش و موجب زيانكارى است.

2. هرگاه از خدا نافرمانى كرديد، اعتراف و توبه كنيد و از خدا آمرزش و رحمت بخواهيد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و چهارم سوره ى اعراف به هبوط آدم و اخراج او از بهشت اشاره مى كند و مى فرمايد:

24. قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ

[خدا] فرمود: « (از مقام خويش) فرو آييد، در حالى كه برخى از شما دشمن برخى [ديگر] هستيد؛ و براى شما در زمين، تا زمانى [معين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مشابه اين آيه، آيه ى 37 سوره ى بقره است. تكرار اين آيه براى تكميل داستان آدم در اين سوره و يا براى يادآورى و تأكيد و نشان دادن اهميت و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 60

عبرت آموزى آن است.

2. خدا توبه ى آدم عليه السلام را

پذيرفت و ترك اولاى او را بخشيد، اما اثر وضعى عمل او، باقى ماند؛ يعنى تأثير نافرمانى خدا، اخراج از باغ بهشت و هبوط بود كه دامن گير آدم شد. «1»

3. ظاهر آيه آن است كه آدم و حوا و شيطان همگى محكوم به هبوط شدند. مقصود از هبوط در آيه ى فوق، يا سقوط معنوى و دورى از مقام قرب الهى است و يا اخراج از باغ بهشت و يا هر دو.

4. تزاحم و درگيرى انسان ها با هم ديگر و با شيطان ادامه خواهد داشت، همان گونه كه در هر عصر مى بينيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. آدم و حوا، به خاطر يك نافرمانى كوچك، سقوط كردند (پس شما مواظب باشيد).

2. زندگى و بهره ورى از دنيا دايمى نخواهد بود (پس بدان دل نبنديد).

3. دنيا محل درگيرى و اختلاف است (پس خود را آماده سازيد).

4. خلافكارى نكنيد كه گرفتار پيامدهاى آن خواهيد شد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و پنجم سوره ى اعراف به مراحل سرنوشت انسان ها در زمين اشاره كرده، مى فرمايد:

25. قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ

[خدا] فرمود: «در آن [زمين زندگى مى كنيد، و در آن مى ميريد؛ و (در رستاخيز) از آن بيرون آورده مى شويد.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 61

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به سه مرحله ى اساسى سرنوشت انسان «1» اشاره شده كه عبارت اند از: زندگى در اين جهان، مرگ يا پُل عبور، و رستاخيز.

2. در مورد مرگ و زندگى فرمود «در زمين» صورت مى گيرد، اما در مورد رستاخيز فرمود «انگيزش از زمين» است و نفرمود «در زمين است». اين تفاوت تعبير شايد اشاره به آن باشد كه استقرار نهايى انسان

در رستاخيز، در محلى غير از زمين است؛ البته اين تعبير مى تواند اشاره به معاد جسمانى نيز باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. زندگى شما منحصر به مرحله ى دنيا نيست، بلكه مرگ و رستاخيز نيز در پيش است.

2. در انديشه ى مرگ و معاد باشيد.

***

لباس و فوايد آن

قرآن كريم در آيه ى بيست و ششم سوره ى اعراف به اقسام لباس انسان ها اشاره مى كند و مى فرمايد:

26. يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ

اى فرزندان آدم! در حقيقت لباسى براى شما فرو فرستاديم، كه شرمگاه هاى شما را مى پوشاند و مايه زينت است؛ و [لى پوشش (خودنگهدارى و) پارسايى، اين بهتر است؛ اين [ها] از نشانه هاى خداست، باشد كه آنان متذكّر شوند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 62

نكته ها و اشاره ها:

1. برخى از مفسران قرآن «لباس «1» تقوى «2»» را «لباس عبادت»، «لباس جنگ»، «عمل صالح»، «حيا» و حتى «سپر جنگى» معنا كرده، و برخى از آنان هم آن را به معناى «روح تقوا و پرهيزكارى» يا لباس معنوى دانسته اند كه جان انسان را حفظ مى كند. «3» در برخى احاديث آمده است كه لباس تقوا همان عفاف است، «4» ولى آيه ى فوق مى تواند معناى وسيع ترى داشته باشد و تمام موارد و مصاديق گفته شده را شامل گردد.

2. وجه شباهت تقوا و خودنگه دارى با لباس، اين است كه لباس بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مى كند و عيوب جسمانى انسان را مى پوشاند، و زينت انسان است؛ تقوا نيز روح انسان را از زيان گناهان حفظ مى كند و زشتى بسيارى از گناهان را مى پوشاند و بهترين زينت براى

شخصيت انسان است.

به از پرهيزكارى زيورى نيست.

(پروين)

4. مقصود از «نزول و فرود» لباس در اين آيه، فرو فرستادن لباس از بالا به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 63

پايين نيست، بلكه اين تعبيرات «1» در قرآن به معناى نزول مقامى است؛ يعنى نعمت ها از مقام والاى پروردگار، به بندگان ارزانى شده است.

5. در آيه ى مورد نظر به دو فايده ى مهم و فلسفه ى اساسى لباس، يعنى «پوشاندن زشتى ها و زيبانمايى» اشاره شده است.

برخى از لباس ها انسان را از خطرهاى احتمالى حفظ مى كند، مانند لباس هاى فضانوردان، مأموران آتش نشانى، غواصان و كارگران معادن و مراكز هسته اى؛ همان طور كه گاهى نكات منفى نيز در لباس ها جلوه گر مى شود و وسيله ى ترويج فرهنگ بيگانه مى گردد و فلسفه ى اصلى لباس تحت الشعاع قرار مى گيرد، گاهى نيز كمبودهاى روانى و عقده ى حقارت افراد را نشان مى دهد و هم چنين وسيله اى براى ثروت اندوزى و تفاخر و مدپرستى مى شود.

6. در روايتى حكايت شده كه هيئتى از مسيحيان نجران با لباس هاى فاخر ابريشمى خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله رسيدند، ولى حضرت آنان را نپذيرفت. آنها از حضرت على عليه السلام سبب روى گردانى پيامبر صلى الله عليه و آله را جويا شدند و ايشان اشاره كردند كه شايد به سبب لباس هاى فاخر شما باشد. آنان لباس هاى گران قيمت ابريشمى را از تن بيرون كردند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آنان را به حضور پذيرفتند و فرمودند:

سوگند به خدايى كه مرا به حق فرستاده است، نخستين بار كه اين ها بر من وارد شدند، ديدم كه شيطان نيز همراه آنان است. «2»

به جاى پرده ى تقوا كه عيب جان

بپوشاند

ز جسم آويختم اين پرده هاى پرنيانى را (پروين)

7. تجمّل و زيبا كردن خويش با لباس هاى زيبا (تا آن جا كه به اسراف كشيده نشود) مانعى ندارد. «1»

8. يكى از روش هاى قرآن كريم آن است كه جنبه ى معنوى و مادى را با هم مى آميزد. در اين جا هم لباس مادى را همراه با لباس معنوى مطرح كرد تا ارتباط و لزوم همراهى آنها را يادآورى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان به لباس هاى مادى و معنوى نيازمند است، ولى لباس معنوى مهم تر است.

2. از لباس استفاده ى مثبت كنيد و آن را براى عيب پوشى و زيبانمايى به كار ببريد.

3. لباس ها را نعمت الهى و وسيله ى بيدارى و ياد او بدانيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 65

اقسام لباس و ويژگى هاى آن

اقسام لباس:

الف) لباس مادى و فوايد آن:

1. لباس براى پوشاندن شرمگاه هاى انسان است (اعراف، 26).

2. لباس مايه ى زينت (و زيبايى) است (اعراف، 26).

3. شيطان مى خواهد لباس آدم از او جدا شود تا شرمگاه هايش آشكار گردد (اعراف، 27).

4. از زيورآلات دريايى بپوشيد (فاطر، 12).

ب) لباس معنوى:

1. لباس تقوا و پارسايى بهتر است (اعراف، 26).

2. از امام على عليه السلام حكايت شده كه «لباس افراد پارسا، ميانه روى است».

ج) لباس بهشتيان:

1. لباس بهشتيان از حرير است (حج، 23 و فاطر، 33).

2. لباس هاى بهشتيان از حرير نازك و ضخيم است (دخان، 53).

د) لباس همسر:

1. زنان شما لباس شما هستند (بقره، 187).

2. مردان لباس زنان هستند (بقره، 187).

ه) لباس هاى كنايى:

1. شب، لباس (و پوشش) شماست (فرقان، 47 و نبأ، 10).

2. لباس گرسنگى و ترس، نتيجه ى عملكرد ناسپاسانه ى انسان است (نحل، 112).

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص:

66

و) رنگ لباس:

1. بهترين لباس شما لباس سفيد است (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «1»

2. محبوب ترين لباس نزد خدا لباس سفيد است (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «2»

3. لباس سفيد بپوشيد كه دل پسندتر و پاك تر است (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «3»

ز) جنس لباس:

1. لباس پنبه اى بپوشيد كه آن لباس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و لباس ماست (على عليه السلام). «4»

2. كتان از لباس پيامبران است و موجب رشد گوشت بدن مى شود (امام صادق عليه السلام). «5»

ح) بهترين لباس:

1. حكايت شده كه به امام صادق عليه السلام اعتراض شد كه چرا على عليه السلام لباس خشن مى پوشيده اند و شما لباس خوب مى پوشيد؟ امام عليه السلام پاسخ دادند:

على عليه السلام در آن زمان كه لباس (خشن) مى پوشيدند ناپسند نبود؛ اگر امروز (كسى آن لباس را) بپوشد به آن مشهور مى شود؛ پس بهترين لباس، لباس اهل آن زمان است. «6»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 67

2. بهترين لباس ملت خويش را بپوشيد (امام صادق عليه السلام) «1».

3. لباس (نيكو) بپوش و خود را بياراى (امام رضا عليه السلام). «2»

ط) لباس هاى ممنوع:

1. حكايت شده كه «لباس حرير براى مردان ممنوع است» (پيامبر صلى الله عليه و آله و امام صادق عليه السلام). «3»

2. لباس طلا براى مردان جايز نيست پيامبر صلى الله عليه و آله. «4»

3. «كسى كه لباس شهرت (يعنى لباسى كه خلاف عرف باشد و موجب انگشت نما شدن انسان گردد) بپوشد، روز رستاخيز از او روى مى گرداند پيامبر صلى الله عليه و آله. «5»

و نيز آن حضرت از نازكى

لباس و ضخامت (بيش از اندازه و نامناسب) و نرمى و خشونت و طول زياد و كوتاهى زياد منع كردند و به ميانه روى سفارش كردند. «6»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 68

قرآن كريم در آيه ى بيست و هفتم سوره ى اعراف به همه ى انسان ها در مورد توطئه هاى شيطان هشدار مى دهد و مى فرمايد:

27. يَا بَنِي آدَمَ لَايَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَاتَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَايُؤْمِنُونَ

اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، همان گونه كه پدر و مادر شما را از باغ بيرون كرد، در حالى كه لباسشان را از [تن آنان بيرون ساخت تا شرمگاه هايشان را به آنان بنماياند؛ [چرا] كه او و طايفه اش، از جايى كه آنان را نمى بينيد، شما را مى بينند؛ در واقع ما شيطان ها را سرپرست كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى قبل سخن از لباس ظاهرى و معنوى، (لباس تقوا و پارسايى) بود و اين آيه هشدار مى دهد كه مراقب باشيد، شيطان اين لباس ها را از تن شما بيرون نكند و فرهنگ برهنگى را ترويج ننمايد.

عبارت «شيطان شما را نفريبد»، كنايه ى لطيفى است براى منع مخاطب؛ يعنى شما انسان ها مراقب باشيد كه فريب نخوريد.

2. شيطان بر انسان تسلّط علمى دارد و از حالات او آگاه است. در حديثى آمده است كه شيطان، هم چون خون، در همه ى وجود انسان نفوذ مى كند «1» و به راستى كه دفع حمله ى چنين دشمن ناپيدايى دشوار است.

3. در برخى احاديث آمده است كه در سه موقع شيطان به انسان نزديك تر مى شود تا او را بفريبد:

هنگام خشم، هنگامى كه انسان بين دو نفر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 69

داورى مى كند و هنگامى كه مردى با زنى (بيگانه) تنها باشد. «1»

4. شيطان بر هم سلطه ندارد، بلكه بر افراد بى ايمان مسلّط مى شود كه زمينه ى روحى پذيرش سلطه ى او را آماده كرده اند؛ يعنى گام نخست را خود انسان بر مى دارد كه به شيطان اجازه ى وسوسه گرى مى دهد؛ البته شيطان به وسوسه ى مؤمنان نيز مى پردازد، اما بر آنان سلطه نمى يابد.

5. در آيات ديگر قرآن اشاره شده كه تسلّط شيطان بر كسانى است كه او را دوست دارند و او را به سرپرستى برمى گزينند و يا شرك مى ورزند؛ «2» و در برخى ديگر از آيات بيان شده كه شيطان بر بندگان خدا تسلط نخواهد داشت، مگر بر كسانى كه از او پيروى كنند. «3»

6. شيطان ديده نمى شود و در برخى احاديث حكايت شده كه گاهى برخى افراد ممكن است شيطان را ببينند؛ يعنى اصل و قاعده ى اوّلى آن است كه شيطان ديده نشود، ولى اين قاعده در مواردى استثنا دارد. «4»

7. انسان ها لازم است از فريب خوردن پدر و مادرشان، يعنى آدم و حوا، درس عبرت بگيرند و مواظب نيرنگ هاى شيطان باشند و اين آموزه اى است براى زندگى بشريت در طول تاريخ.

8. از ظاهر آيات فوق و آيات ديگر قرآن كه داستان آدم و حوا را بيان مى كنند، استفاده مى شود كه اين داستان واقعى است و دليلى بر سمبوليك يا مجازى و كنايى بودن آن وجود ندارد.

با اين حال، اين جريان مى تواند اشارات و آموزه هايى براى زندگى آينده ى نوع بشر در برداشته و اشاره اى باشد به كشمكش نيروى خرد و غرايز

تفسير قرآن مهر

جلد هفتم، ص: 70

سركش و دام هاى شيطانى. «1»

9. شيطان همكاران و يارانى دارد. ياران شيطان گاهى از جنيان و گاهى انسان هاى شيطان صفت هستند كه در راه فريب و انحراف انسان ها مى كوشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف شيطان سقوط و برهنگى فرهنگى شماست؛ پس مواظب خويش باشيد.

2. شيطان دشمنى آگاه به حال شماست، پس بيش تر مواظب باشيد.

3. با سپر ايمان در برابر سلطه ى شيطان بيمه مى شويد.

4. از سرنوشت آدم و حوا عبرت بگيريد و مواظب توطئه هاى شيطان باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى بيست و هشتم سوره ى اعراف به نقش تقليد كوركورانه در زشتكارى و بهانه هاى انسان هاى شيطان صفت براى انجام گناهان اشاره كرده، مى فرمايد:

28. وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لَايَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

و هنگامى كه [كار] زشتى انجام مى دهند مى گويند: «پدرانمان را بر اين (شيوه) يافتيم؛ و خدا ما را به آن فرمان داده است.» [اى پيامبر] بگو:

«براستى كه خدا به [كار] زشت فرمان نمى دهد. آيا چيزى را كه نمى دانيد، به خدا نسبت مى دهيد؟!»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 71

نكته ها و اشاره ها:

1. «تقليد كوركورانه از نياكان و تهمت زدن به ساحت مقدس پروردگار»، دو روش شيطان صفتان زشتكار است كه بدين وسيله كارهاى زشت خود را توجيه مى كنند.

2. فرهنگ نياكان، عناصر منفى و مثبتى دارد. استفاده از عناصر مثبت كه عقل و علم و دين آنها را مى پذيرد، مانعى ندارد اما استفاده از عناصر منفى كه مخالف دلايل قطعى عقلى و علمى و دينى است جايز نيست.

3. در اين آيه بيان شده كه «خدا به كار زشت فرمان نمى دهد.» و

در آيات ديگر قرآن اشاره شده كه «شيطان به كارهاى زشت فرمان مى دهد و خدا به نيكى ها و خوبى ها دستور مى دهد.» «1»

4. «كار زشت» را چند گونه تفسير كرده اند: يكى اين كه مقصود طواف كردن برهنه در اطراف كعبه است- كه برخى اعراب در جاهليت اين كار زشت را انجام مى دادند- و در برخى احاديث آمده است كه مقصود، گفتار پيشوايان ستمگر است كه مردم را به پيروى از خود دعوت مى كنند و مى پندارند خدا اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است.

اما آيه معناى وسيعى دارد و هرگونه كار زشتى را شامل مى شود و موارد فوق مصاديق بارز آيه اند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. زشتكارى ها را با تقليد و نسبت ناروا به خدا توجيه نكنيد.

2. چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت ندهيد (كه تهمت بر ساحت قدس الهى به شمار مى آيد).

3. كار زشت نكنيد، اگر چه روش پيشينيان شما بوده باشد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 72

دستوارت الهى در مورد

قرآن كريم در آيه ى بيست و نهم سوره ى اعراف با بيان يكى از دلايل معاد، به لزوم عدالت و عبادت اشاره مى كند و مى فرمايد:

29. قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ

بگو: «پروردگارم به دادگرى فرمان داده است؛ و رويتان را در هر مسجدى (به هنگام عبادت، به سوى قبله) نماييد، و او را بخوانيد، در حالى كه دين (خود) را براى او خالص گردانيده ايد؛ (و بدانيد) همان گونه كه (آفرينش) شما را آغاز كرد، (به سوى او) باز مى گرديد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه قسط و عدالت «1» را خواست خدا معرفى كرده، كه

پيامبر صلى الله عليه و آله وظيفه دارد آن را اجرا كند؛ البته اين وظيفه ى همه ى مسلمانان است و اختصاص به پيامبر صلى الله عليه و آله ندارد.

2. مفسران قرآن در مورد تعبير «رويتان را (به سوى آن) نماييد.»، چند تفسير كرده اند: در برخى احاديث از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه به معناى توجه به قبله در هنگام نماز است و برخى آن را به معناى حضور در مساجد به هنگام نمازهاى روزانه دانسته اند؛ برخى نيز آن را به معناى حضور قلب و نيت خالص در هنگام عبادت گرفته اند؛ و برخى ديگر هم آن را به معناى توجه به خدا و مبارزه با هر گونه شرك و توجه به غير او معرفى كرده اند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 73

البته ممكن است همه ى اين احتمالات مقصود آيه باشد. «1»

3. تعبير «مَسجد» در اصل به معناى محل نماز است و از آن جا بدين نام خوانده مى شود كه در محل نماز، سجده مى شود؛ برخى از مفسران هم احتمال داده اند «2» كه به معناى زمان نماز باشد. «3»

4. در برخى احاديث آمده است كه مقصود از «مسجد» در آيه ى فوق امامان عليهم السلام هستند. «4»

اين گونه احاديث در حقيقت بطن آيه را بيان مى كنند؛ يعنى همان طور كه انسان در نماز قبله ى خاصى دارد، در زندگى و عقايد و اعمال و اخلاق خويش هم قبله دارد؛ پس قبله اعم از قبله ى ظاهرى (كعبه) و قبله ى معنوى است. قبله ى معنوى الگوى شخصيتى و عقيدتى هر انسان مسلمان است كه همان پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام هستند.

5. اخلاص، مغز و حقيقت عبادت

است؛ از اين رو در اين آيه و آيات ديگر «5» و نيز احاديث اسلامى «6» بر آن تأكيد شده است. آرى؛ هر كارى هنگامى با ارزش است كه جهت و رنگ الهى بگيرد و عبادت ودين بدون اخلاص ارزشى ندارد.

6. اين آيه به يكى از كوتاه ترين و جالب ترين استدلال هاى معاد اشاره مى كند و مى فرمايد: نگاهى به آغاز آفرينش خود كنيد و ببينيد كه عناصر گوناگون جسم شما چگونه در يك جا جمع آورى شده اند؛ بنابر اين جاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 74

تعجب ندارد كه پس از متلاشى شدن جسم، بار ديگر، همان خدا، دستور جمع آورى آن ذرات را بدهد؛ و اگر چنين چيزى محال بود، در آغاز آفرينش نيز انجام نمى شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مأمور به اجراى عدالت بود (شما نيز اين گونه باشيد).

2. خدا را خالصانه بخوانيد.

3. (در هنگام نماز) رو به سوى دوست كنيد و به مسجد برويد و به قبله و حضور قلب توجه داشته باشيد.

4. با مطالعه در آغاز آفرينش، به امكان معاد پى ببريد.

***

قرآن كريم در آيه ى سى ام سوره ى اعراف به واكنش هاى متفاوت مردم در برابر فراخوان پيامبر و نقش شيطان در گمراهى آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

30. فَرِيقاً هَدَى وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُهْتَدُونَ

دسته اى را [خدا] راهنمايى كرده؛ و دسته اى (كه شايستگى نداشته اند،) گمراهى بر آنان ثابت گرديده است. [چرا] كه آنان غير از خدا، شيطان ها را به سرپرستى گرفتند؛ و مى پندارند كه آنان راه يافتگانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كسانى كه در طغيان و گناه فرو رفته اند، چنان غرق

در تباهى و انحراف مى شوند كه حسّ تشخيص آنان دگرگون مى گردد و زشتى ها را زيبايى و گمراهى ها را هدايت مى پندارند؛ آنان گرفتار نوعى كج بينى و جهل مركب شده اند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 75

2. انسان آزاد است و زمينه هاى هدايت و گمراهى اش را خود انتخاب و فراهم مى كند.

3. پيروان شيطان كه او را به سرپرستى و سرورى انتخاب مى كنند، به كج انديشى وكج بينى و جهل مركب گرفتار مى شوند و در نهايت گمراه مى گردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هدايت و گمراهى انسان به دست خود اوست.

2. از شيطان پيروى نكنيد كه شما را به كج بينى و گمراهى مى كشاند.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و يكم سوره ى اعراف در مورد آداب مساجد و خوردن و آشاميدن دستوراتى مى دهد و مى فرمايد:

31. يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ

اى فرزندان آدم! زيور [هاى تان را در هر مسجدى برگيريد؛ وبخوريد و بياشاميد، و [لى زياده روى نكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى دارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «زينت» در آيه، اشاره به هر چيز زيبا و جمال آرا براى انسان است كه هم مى تواند شامل زينت هاى جسمانى، مثل لباس پاك، تميز و مرتب و آرايش مو و به كار بردن عطر و ... شود و هم شامل زينت هاى معنوى، يعنى صفات عالى انسانى و اسلامى.

از اين رو برخى از احاديث، اين آيه را اشاره به لباس خوب يا شانه كردن موها يا مراسم نماز عيد و جمعه معرفى كرده اند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 76

2. در حديثى حكايت شده كه امام مجتبى عليه السلام هنگامى كه براى نماز برمى خاست،

بهترين لباس هاى خود را مى پوشيد. از ايشان پرسيدند، چرا بهترين لباس را مى پوشيد؟ حضرت پاسخ دادند: «خدا زيباست و زيبايى را دوست دارد؛ به همين جهت من لباس زيبا را براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و او هم دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن به هر مسجد برگيريد.» «1»

3. از اين آيه و احاديث اسلامى استفاده مى شود كه اسلام، به صورت معتدل، به زينت و تجمّل و زيبايى و جمال آرايى توجه كرده است؛ و اين پاسخى است به حسّ زيبادوستى انسان كه يكى از ابعاد روانى انسان و سرچشمه ى هنرهاست.

4. از آن جا كه در قرآن كريم، مال و فرزندان نيز زينت معرفى شده اند، «2» ممكن است از آيه استفاده شود كه هنگام رفتن به مسجد مقدارى از اموال و فرزندان خود را به همراه ببريد تا با مال خود به مسلمانان كمك كنيد و در ضمن فرزندان شما تربيت شوند. «3»

5. در برخى از احاديث، زينت به «رهبران شايسته» تفسير شده است. «4»

اين گونه احاديث، در حقيقت، معناى آيه را توسعه داده، و مفهوم آن را اعم از زينت هاى ظاهرى و باطنى دانسته اند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 77

6. از برخى تفسيرها استفاده مى شود كه گروهى از اعراب زمان جاهليت، برهنه به طواف كعبه مى رفتند و آيه ى فوق سرزنشى براى آنان بود؛ «1» همان طور كه اندرز و آموزه اى است براى كسانى كه با لباس كثيف و گاهى بدبو وارد مسجد مى شوند و در مراسم عبادى شركت مى كنند.

7. روش قرآن آن است كه هر جا مردم را به استفاده از مواهب طبيعى و نعمت هاى الهى فرا

مى خواند، فوراً راه سوء استفاده و زياده روى را سد و به اعتدال سفارش مى كند؛ بيش از بيست آيه از قرآن كريم، به اسراف و زياده روى اشاره و آن را نكوهش كرده است.

خوردن براى زيستن و ذكر كردن است

تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است (سعدى)

8. ممنوعيت اسراف «2» يك دستور مهم بهداشتى اسلام است؛ چرا كه از نظر علم پزشكى، سرچشمه ى بسيارى از بيمارى ها، پرخورى و باقى ماندن مواد اضافى در بدن است، كه راه جلوگيرى از آنها، اعتدال در غذا خوردن و جلوگيرى از زياده روى است. «3»

10. برخى از مفسران احتمال داده اند كه هر كجا خطاب «يا بنى آدم» در قرآن آمده دستوراتى بيان شده كه مربوط به همه ى مردم جهان و از مشتركات اديان، بلكه انسان هاست. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا زيبايى و زيبا گرايى را مطلوب مى داند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 78

چه چيزهايى بر انسان حرام است

2. عبادت را با زيبا گرايى همراه سازيد، كه عبادت با زيبادوستى منافات ندارد.

3. از نعمت هاى الهى استفاده كنيد و تغذيه ى معتدل داشته باشيد.

4. با اسراف در تغذيه از حد تجاوز نكنيد (و به خود زيان نرسانيد).

***

قرآن كريم در آيه ى سى و دوم سوره ى اعراف مؤمنان را به استفاده از زينت ها و غذاهاى پاك تشويق مى كند و مى فرمايد:

32. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ

[اى پيامبر] بگو: «چه كسى زيور [هاى الهى را كه براى بندگانش پديد آورده، و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!» بگو: «اين [ها] در

زندگى پست (دنيا)، براى كسانى است كه ايمان آورده اند؛ (اگر چه ديگران نيز از آنها استفاده مى كنند،) در حالى كه در روز رستاخيز مخصوص (مؤمنان) خواهد بود.» اين گونه آيات (خود) را براى گروهى كه آگاهند، شرح مى دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد خالص بودن مواهب و نعمت ها در قيامت، دو تفسير شده است:

نخست آن كه در دنيا هم مؤمنان و هم كافران از نعمت هاى الهى استفاده مى كنند، ولى نعمت هاى قيامت مخصوص مؤمنان است.

دوم آن كه نعمت هاى دنيايى همراه با مشكلات و رنج و اندوه است، ولى در قيامت اين نعمت ها خالص مى شود و بدون ناراحتى در اختيار مؤمنان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 79

قرار مى گيرد. «1»

در برخى احاديث اهل بيت عليهم السلام به تفسير اول اشاره شده است. «2»

2. آفرينش زيبايى ها در جهان هستى، خود دليل آن است كه خدا زيبايى ها را دوست دارد.

حال كه خدا اين ها را براى بندگانش آفريده و مفسده اى ندارند، دليلى براى ممنوعيت آنها نيست و تضادى ميان دستگاه آفرينش و دستورات دينى وجود ندارد.

3. در حديثى حكايت شده كه يكى از زاهدان عصر امام صادق عليه السلام با ايشان برخورد كرد و ملاحظه نمود كه امام صادق عليه السلام لباس زيبايى بر تن دارد؛ به امام عرض كرد: تو از خاندان نبوّتى و پدرت (على عليه السلام) لباسى بسيار ساده مى پوشيد پس چرا تو چنين لباسى بر تن دارى؟ آيا بهتر نبود لباس ديگر مى پوشيدى؟ حضرت پاسخ دادند: واى بر تو! (و با قرائت آيه ى فوق فرمودند) چه كسى زينت هايى را كه خدا بر بندگانش آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟! «3»

و در حديث ديگرى حكايت

شده كه از امام صادق عليه السلام پرسيدند، چرا لباس فاخر مى پوشيد در حالى كه جدّ شما على عليه السلام چنين لباسى بر تن نمى كرد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

مردم آن زمان در شدّت و فشار بودند و مى بايست چنين شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفه ترى دارند و در چنين شرايطى استفاده از اين زينت ها

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 80

مانعى ندارد و بهترين لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است. «1»

از اين گونه احاديث استفاده مى شود كه بهره جويى از نعمت ها و زينت ها و جمال آرايى براى انسان مطلوب است، اما لازم است شرايط زمان و وضعيت اقتصادى مردم را رعايت كنيم، يعنى اگر زمانى مشكلات اقتصادى زياد بود، على وار زندگى كنيم و به فكر ديگران نيز باشيم.

5. اصل اولى در بهره گيرى از نعمت ها و زينت ها، حلال بودن آنهاست، مگر آن كه دليلى شرعى بر ممنوعيت و حرمت چيزى يافت شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اسلام با زاهدنمايى و رهبانيت و محروم كردن خويش از مواهب الهى مخالف است.

2. مؤمنان از نعمت هاى زيباى الهى و غذاهاى نيكو استفاده كنند.

3. زندگى و نعمت هاى خالص (و بدون رنج) رستاخيز فقط براى مؤمنان آماده شده است.

4. آگاهى و علم، زمينه ساز فهم تفصيلى آيات قرآن است.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و سوم سوره ى اعراف در مورد محرمات الهى و حرمت نسبت دادن مطالب بدون دليل و ناآگاهانه به خداوند مى فرمايد:

33. قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

بگو: «پروردگار من، تنها [كارهاى زشت را، آنچه آشكار

است از آنها و آنچه پنهان، و (همچنين) گناه و ستم بناحق را، حرام كرده است؛ و (نيز) اين كه چيزى را كه [پروردگار] دليلى بر (حقانيّت) آن فرو نفرستاده، شريك خدا قرار دهيد؛ و اين كه چيزى را كه نمى دانيد، به خدا نسبت دهيد.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 81

نكته ها و اشاره ها:

1. برخى اعراب جاهليت معتقد بودند كه عمل زشت منافى عفت، اگر پنهانى انجام شود، مجاز و اگر آشكار باشد ممنوع است. آيه ى فوق به اين پندار جاهلى پاسخ داد كه هر گونه عمل زشتى، چه آشكار و چه پنهان، ممنوع است.

2. در برخى احاديث از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه مقصود از «اثم» «1» شراب و مقصود از «فواحش» «2» عمل منافى عفت (زنا) است. «3»

اين گونه احاديث در حقيقت موارد روشن و مصاديق را برمى شمارد، و گرنه معناى اين واژه ها شامل هر گونه گناه و عمل زشتى مى شود و همه ى آنها حرام و ممنوع است.

3. «بَغْى» در اصل به معناى كوشش براى به دست آوردن چيزى است، ولى غالباً به كوشش هايى گفته مى شود كه براى غصب حق ديگران است؛ از اين رو مفهوم آن غالباً با ستم مساوى است؛ و تعبير «غير الحق» هم براى تأكيد و توضيح آمده است. «4»

4. «سُلطان» به معناى دليلى است كه سبب تسلّط و پيروزى انسان بر مخالفانش مى شود.

و مقصود از جمله ى: «حرام است شريك و همتاى بدون دليل براى خدا قرار دهيد.» آن است كه مشركان هيچ گونه دليل و گواه منطقى بر كار خود ندارند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 82

5. سخن گفتن بدون آگاهى و نسبت دادن آن

به خدا حرام است و در احاديث اسلامى نيز از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكايت شده كه

هر كس بدون علم فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند. «1»

6. حرام كردن اين امور «2» با ربوبيّت و پروردگارى خدا در ارتباط است؛ يعنى اجتناب از فواحش و شرك و گناهان، سبب رشد و تربيت و تكامل انسان مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. محرّمات را خدا مشخص كرده و برشمرده است (تا بدانيد و از آنها دورى گزينيد).

2. شرك دليل منطقى ندارد (پس شرك نورزيد).

3. مطلب ناآگاهانه به خدا نسبت ندهيد كه (تهمت و) حرام است.

4. از ستمكارى و گناهان آشكار و پنهان دورى كنيد كه حرام است.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و چهارم سوره ى اعراف به مرگ ملت ها اشاره مى كند و مى فرمايد:

34. وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَايَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ

و براى هر امّتى، سرآمد (عمر معيّن) است؛ و هنگامى كه سرآمد (عمر) آنان فرا رسد، هيچ ساعتى تأخير نمى كنند، و پيشى نمى گيرند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 83

نكته ها و اشاره ها:

1. ملت هاى «1» جهان نيز همانند افراد، داراى حيات و مرگ هستند و وقتى لحظه و ساعت «2» مرگ حتمى «3» ملتى فرا رسد، از صفحه ى روزگار كنار مى رود و ملت و تمدنى ديگر جاى آن را مى گيرد.

2. مرگ ملت ها عوامل خاص خود را دارد و غالباً عواملى هم چون انحراف از مسير حق و عدالت، روى آوردن به ستم، غرق شدن در درياى شهوات، فرو رفتن در امواج تجمّل پرستى و تن پرورى زمينه ى مرگ ملت ها را فراهم مى سازد؛ چرا كه اين عوامل سبب نابودى سرمايه هاى ملت ها

و تمدن ها مى شود.

3. در تاريخ جهان ملت ها و تمدن هاى زيادى نابود شده اند، مثل تمدن بابل، فرعون هاى مصر، قوم سبا، كلدانيان، آشوريان و مسلمانان آندلس، كه غالباً پس از اوج گرفتن فساد، لحظه ى مرگشان فرا رسيد.

4. اين آيه از طرفى هشدار براى ملت هاى ستم پيشه و مستكبر و طاغوتى است كه سرانجام مرگشان فرا مى رسد و تمدنشان فنا مى شود پس مغرور نشوند؛ از طرف ديگر، بيدار باشى است براى مؤمنان كه از امكانات موجود حيات ملت و تمدن خود استفاده ى صحيح كنند و مأيوس نباشند كه ملت هاى مستكبر فناشدنى هستند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 84

آموزه ها و پيام ها:

1. قانون مرگ و زندگى مخصوص افراد نيست بلكه ملت ها و تمدن ها هم مرگ دارند.

2. (از فرصت حيات ملت براى پيشرفت و اصلاح استفاده كنيد كه) مرگ حتمى هر ملت در پيش است.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و پنجم سوره ى اعراف به سرانجام نيكوى استقبال كنندگان از فرستادگان الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

35. يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

اى فرزندان آدم! اگر فرستادگانى از شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا بر شما حكايت كنند، (پس از آنان پيروى كنيد؛) و كسانى كه خودنگهدارى (و پارسايى) كنند و اصلاح نمايند، پس هيچ ترسى بر آنان نيست و نه آنان اندوهگين مى شوند.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبران الهى بر اساس قانون الهى و يك برنامه ى منظم و پى در پى براى مردم مى آمدند، تا اين سلسله به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ختم شد.

2. فرستادگان و رسولان الهى از ميان خود مردم

بودند. آرى؛ هم جنس بودن پيامبران با مردم يكى از اسرار موفّقيت و رمز تأثير سخنان آنان است.

3. انسان هاى خودنگه دار و پارسا و اصلاح گر نه تنها به ديگران زيان و آزار نمى رسانند، بلكه به اصلاح خود و جامعه مى پردازند و مشكلات را حل مى كنند؛ از اين رو به آرامش حقيقى و امنيت و بهداشت روانى مى رسند و نگران حال و آينده و رستاخيز نخواهند بود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 85

آموزه ها و پيام ها:

1. امنيت و بهداشت روانى، در سايه ى تقوا و اصلاح گرى تحقق مى يابد.

2. پارسا و اصلاح طلب باشيد تا آرامش يابيد.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و ششم سوره ى اعراف به سرنوشت شوم مستكبران و مخالفان آيات الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

36. وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و كسانى كه نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، و از (پذيرش) آن تكبّر ورزيدند، آنان اهل آتشند، در حالى كه آنان در آن ماندگارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از روش هاى تربيتى قرآن، شيوه ى مقايسه است؛ يعنى سرنوشت مؤمنان وكافران را در برابر هم به تصوير مى كشد تا خواننده ى قرآن، با مقايسه ى آنان راه صحيح را انتخاب كند. در اين آيه و آيه ى قبل از همين شيوه استفاده شده است.

2. تكذيب نشانه ها و آيات الهى و تكبّر در برابر آنها، ظلم به خويشتن و جامعه است؛ چرا كه انسان هم خود را از هدايت محروم مى سازد و هم مانع استفاده ى ديگران مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. تكبّر و تكذيب آيات الهى، فرجامى عذاب آلود دارد.

2. اگر مى خواهيد گرفتار عذاب ماندگار نشويد، آيات الهى را دروغ نشماريد و در برابر آنها تكبّر

نورزيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 86

قرآن كريم در آيه ى سى و هفتم سوره ى اعراف به ستمكارترين مردم و عواقب كار آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

37. فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَاكُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ

پس چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا دروغ بسته، يا نشانه هاى او را دروغ انگاشته است؟! آنان بهره ايشان، از آنچه مقرر شده، به آنان خواهد رسيد. تا هنگامى كه فرستادگان [و فرشتگان ما به سراغشان روند، در حالى كه (جان) آنان را به صورت كامل بگيرند، [فرشتگان به آنان مى گويند: «كجاست آنچه غير از خدا همواره مى خوانديد (و مى پرستيديد)؟!» مى گويند: « (آنان) از (نظر) ما گم شدند.» و به زيان خودشان گواهى مى دهند كه آنان كافر بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم گروه هاى مختلفى را ستمكارترين مردم معرفى كرده است كه همه ى صفاتى كه براى آنان بيان شده، به شرك و تكذيب آيات الهى برمى گردد. طبق آيه ى فوق، ستمكارترين مردم كسانى هستند كه بر خدا تهمت مى بندند. «1»

2. گمراهانى كه با تكذيب آيات الهى و تهمت بر خدا، در گمراه كردن ديگران مى كوشند، ستمكارترين مردم هستند؛ چرا كه هم به خود ستم مى كنند و از هدايت محروم مى شوند و هم به جامعه ى انسانى ظلم مى نمايند و آنان را گمراه مى سازند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 87

3. مقصود از واژه ى «كتاب» در اين آيه چيزهايى است كه مكتوب و مقرر شده است؛ يعنى مقدرات و نعمت هايى كه

خدا در اين جهان براى بندگان خود قرار داده است و كافران نيز از آن سهمى مى برند؛ از آن جا كه اين مقدرات شبيه چيزهايى است كه سهم بندى و نوشته مى شود، «كتاب» ناميده شده است. «1»

4. پرسش و پاسخ هاى فرشتگان مرگ با ستمكاران، خود نوعى عذاب روانى است و آنان را متوجه وضع ناگوارى مى كند كه بر اثر اعمالشان دامن گيرشان شده است، در حالى كه راه بازگشت هم بسته شده است.

5. اولين مرحله ى بازپرسى انسان هاى گناهكار، از لحظه ى مرگ آغاز مى شود. اين نخستين تازيانه ى مجازات الهى است كه بر روح ستمكاران نواخته مى شود.

6. انسان هنگام مرگ، از خواب غفلت بيدار مى گردد و متوجه مى شود كه هر چه غير از خدا مى پرستيد، سرابى بيش نبود و به گمراهى و گناهكارى و كفر خويش اقرار مى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. تكذيب آيات الهى و دروغ بستن بر خدا، از بزرگ ترين ستم ها (به خود و جامعه) است.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و هشتم سوره ى اعراف به درگيرى لفظى اهل جهنّم اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 88

38. قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لَا تَعْلَمُونَ

(خدا به آنان) مى گويد: «در ميان امت هايى از جن و انسان [ها] كه پيش از شما بودند، در آتش وارد شويد!» هرگاه كه امّتى وارد مى شود، همانندش را لعنت مى كند؛ تا هنگامى كه همگى در آن (آتش) به هم رسند.

(آن گاه) پيروانشان درباره پيشوايانشان مى گويند:

« [اى پروردگار ما! آنان ما را گمراه ساختند؛ پس عذابى دو برابر از آتش به آنان بده.» [خدا] مى فرمايد: «براى هر (يك از شما عذابى) دو برابر است وليكن نمى دانيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. همه ى خلافكاران جهان، در طول اعصار، در يك جا جمع مى شوند و به مشاجره مى پردازند و به توجيه گمراهى ها مى پردازند (پس قبل از آن كه آن روز فرا رسد، به فكر اصلاح خويش باشيد).

2. صحنه ى قيامت انعكاسى از صحنه هاى اين دنياست؛ يعنى همان طور كه گروه هاى منحرف در اين جهان به هم ديگر بد مى گويند و از هم متنفرند در رستاخيز نيز به هم ديگر نفرين مى كنند.

ولى پيامبران الهى و افراد شايسته و مصلح در دنيا هم ديگر را تأييد مى كنند و در رستاخيز نيز در سلامت و صلح كنار هم زندگى مى كنند. «1»

آرى؛ بهشت سراسر صلح و صفاست، اما در جهنّم دشمنى و نفرين و درگيرى است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 89

3. فرمان خدا در مورد داخل شدن كافران در آتش، ممكن است به صورت يك فرمان تكوينى باشد، يعنى عملًا آنان را در دوزخ قرار دهند؛ و يا شبيه يك فرمان تشريعى باشد، يعنى اين فرمان را بشنوند و ناچاراً از آن اطاعت كنند.

4. براى گروه هاى كافران كه در دوزخ يك ديگر را نفرين مى كنند، از تعبير «خواهر» «1» استفاده شده است؛ اين واژه، كنايه از ارتباط و پيوند فكرى و روحى ميان آنان است.

5. گمراه كنندگان و گمراه شوندگان هر دو گروه «2» كيفر مضاعف دارند:

گمراه كنندگان، كيفرى به خاطر گمراه بودن و كيفرى براى گمراه كردن ديگران مى بينند، يعنى بار مسئوليت ديگران را نيز به دوش مى كشند؛

گمراه شوندگان نيز كيفرى به خاطر گمراه بودنشان مى بينند و كيفرى براى حمايت از ستمكاران و پيشوايان گمراهى.

6. در حديثى از امام كاظم عليه السلام حكايت شده كه براى منع يكى از دوستان خويش از همكارى با دستگاه هارون الرشيد فرمودند:

اگر مردم به حمايت آنان نشتابند، چگونه مى توانند حق پيشوايان عادل را غصب كنند! «3»

7. جنّيان نيز مثل انسان ها تكليف دارند و گروهى از آنان كيفر مى بينند.

8. كافران در دوزخ حقّ سخن گفتن با هم ديگر و با خدا را دارند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 90

آموزه ها و پيام ها:

1. اغواگران و فريب خوردگان، در رستاخيز، عذابى دو چندان دارند.

2. دوزخيان گرفتار فشارهاى روانى و درگيرى با همديگر هستند.

3. قبل از رستاخيز، گمراه كنندگان را بشناسيد و از آنان بيزارى بجوييد.

***

قرآن كريم در آيه ى سى و نهم سوره ى اعراف به سخنان رهبران گمراه كننده در دوزخ اشاره كرده، مى فرمايد:

39. وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ

و پيشوايانشان به پيروانشان مى گويند: « (اگر چنين باشد) پس شما هيچ برترى بر ما نداريد؛ پس به سبب آنچه همواره كسب مى كرديد، عذاب را بچشيد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در حقيقت، پيشوايان كفر به گمراهان مى گويند: ما گمراه كرديم و شما قبول كرديد، ما گفتيم و شما تأكيد كرديد، ما گام برداشتيم و شما كمك نموديد، ما ستم كرديم و شما يارى كرديد؛ پس ما و شما با هم مساوى هستيم.

2. مجرمان در رستاخيز مى دانند كه سزاى كردارشان آتش دوزخ است و به اين امر اعتراف مى كنند. خدا صحنه هاى رستاخيز و گفت و گوى گمراهان با پيشوايان را براى ما به

تصوير مى كشد كه تا دير نشده به فكر اصلاح باشيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران و پيروان گمراهى، هر دو سزاوار آتش اند.

2. آتش دوزخ دست آورد خود شماست (پس مراقب اعمال خويش باشيد).

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 91

در گيرى پيشوايان و پيروان گمراه در دوزخ

3. اگر مى خواهيد گرفتار دوزخ نشويد، نه پيشواى گمراهى باشيد نه پيرو آن.

4. به رهبران باطل دل نبنديد كه در رستاخيز عليه شما هستند.

***

قرآن كريم در آيه ى چهلم سوره ى اعراف به محروميت هاى كافران مستكبر اشاره كرده، مى فرمايد:

40. إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَاتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَايَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ

در واقع كسانى كه نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، و از (پذيرش) آن تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان (معنويت) برايشان گشوده نمى شود؛ و (هرگز) داخل بهشت نخواهند شد، مگر اين كه شتر نر در سوراخ سوزن داخل شود! و اين گونه، خلافكاران را كيفر مى دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از گشوده نشدن آسمان براى كافران مستكبر، بسته بودن درهاى آسمان معنوى و مقام قرب الهى به روى آنان و مستجاب نشدن دعاها و قبول نشدن اعمال آنان و صعود نكردن روحشان و نازل نشدن بركات بر آنان است. «1»

2. در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان به سوى آسمان ها برده مى شوند و درهاى آسمان به روى آنان گشوده خواهد شد؛ اما كافر روح و عملش را بالا مى برند، تا به آسمان برسد؛ در اين هنگام كسى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 92

صدا مى زند كه آنان را به سوى دوزخ پايين ببريد. «1»

3. در حديثى از امام على عليه السلام حكايت

شده كه فرمودند:

درهاى آسمان در چند موقع باز است: هنگام آغاز نبرد مجاهدان اسلام، هنگام نزول باران، هنگام تلاوت قرآن در ظهر، هنگام فجر و هنگام نداى اذان. «2»

4. در برخى آيات قرآن آمده است كه

اگر اهل شهرها ايمان آورند و خودنگه دارى و پارسايى پيشه كنند، از آسمان و زمين بركات بر آنان گشوده مى شود. «3»

5. جمله ى: «تا هنگامى كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد»، كنايه ى لطيفى است از محال بودن اين امر؛ يعنى امكان ندارد كه كافران متكبر وارد بهشت شوند، تا اين كه شتر (يا طناب) «4» با همه ى بزرگى اش از سوراخ كوچك سوزن بگذرد.

6. سنت الهى آن است «5» كه تكذيب آيات الهى و استكبار، درهاى آسمان را بر انسان ها مى بندد؛ همان طور كه محروميت خلافكاران از نعمت هاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 93

آسمانى و بهشت، يك سنت الهى است كه در مورد همه ى مجرمان اجرا مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. تكذيب آيات الهى واستكبار و خلافكارى، مانع ورود به بهشت است.

2. اگر مى خواهيد از بركات معنوى استفاده كنيد، تكبّر نورزيد و آيات الهى را تكذيب نكنيد.

3. براى توضيح مطالب از مثال هاى جالب استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و يكم سوره ى اعراف به قانون مجازات دردناك ستمكاران اشاره مى كند و مى فرمايد:

41. لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ

براى آنان بسترى از (آتشِ) جهنّم است، و از بالايشان پوشش هايى (از آن) است؛ و اين گونه ستمكاران را كيفر مى دهيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى قبل، از افراد متكبرى كه آيات الهى را تكذيب مى كنند، با عنوان مجرم، و در اين آيه با عنوان ستمگر

ياد شده است؛ چرا كه اين افراد حقايق را تكذيب كرده، در برابر خدا تكبر مى ورزند و با اين خلافكارى، هم به خود ستم كرده، از رشد و تكامل خويش جلوگيرى مى نمايند و هم به جامعه ى بشرى ستم نموده، سبب گمراهى ديگران مى شوند.

2. ستمكاران گرفتار آتشى فراگير مى شوند كه هم چون خيمه «1» و بستر و گاهواره «2» براى آنان خواهد بود؛ البته اين عذاب، افزودن بر عذاب محروميت

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 94

از مسائل معنوى و بهشت است كه در آيه ى قبل بيان شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. ستمكاران فرجامى عذاب آلود دارند (پس مراقب كردار خود باشيد).

2. اگر مى خواهيد از عذاب الهى نجات يابيد، ستمكارى نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و دوم سوره ى اعراف به پاداش مؤمنان شايسته كردار اشاره مى كند و مى فرمايد:

42. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَانُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

و كسانى كه ايمان آورده و [كارهاى شايسته انجام داده اند- (اگر چه) هيچ كس را جز به اندازه تواناييش تكليف، نمى كنيم- آنان اهل بهشتند؛ در حالى كه آنان در آن ماندگاراند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از روش هاى تربيتى قرآن اين است كه سرنوشت گروه هاى مختلف، مثل مؤمنان و كافران را در برابر يك ديگر به تصوير مى كشد تا پاداش و مجازات آنان با يك ديگر مقايسه شود و مردم بتوانند راه خود را آگاهانه انتخاب كنند؛ از اين رو در آيه ى قبل سرنوشت كافران متكبّر و در اين آيه فرجام مؤمنان شايسته كردار بيان شد.

2. در اسلام تكليف طاقت فرسا و خارج از توان انسان وجود ندارد، «1» و از

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 95

هر كس

به اندازه ى توانايى اش مسئوليت مى طلبند؛ و اين يك قانون الهى است.

3. مقصود از جمله ى معترضه «1» كه مى گويد «هيچ كس را جز به اندازه ى توانايى اش تكليف نمى كنيم»، آن است كه كسى تصور نكند قرار گرفتن در صف مؤمنان حقيقى و انجام كردار شايسته، در توان همگان نيست، بلكه تكليف افراد به اندازه ى قدرت آنان است و خدا از هر كس به اندازه ى استعداد و امكاناتش انتظار ايمان و عمل صالح دارد.

4. اين آيه و آيات ديگرى از قرآن بر ايمان و عمل شايسته تأكيد مى كند و آنها را وسيله ى نجات و سعادت معرفى مى كند.

آرى بهشت جاودان، پاداش مؤمنان است؛ اما فردوس برين را در برابر ايمان و كردار شايسته دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. بهشت را به بها دهند (نه بهانه).

2. از هر كس به اندازه ى توانايى اش كار بخواهيد.

3. اگر بهشت مى خواهيد، مؤمن شايسته كردار شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و سوم سوره ى اعراف به صفاى ظاهر و باطن اهل بهشت و سپاس گزارى در برابر نعمت هدايت اشاره مى كند و مى فرمايد:

43. وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 96

و آنچه در دل هايشان از كينه دارند، بر مى كنيم؛ در حالى كه از زير (درختان) آنان جوى ها روان است؛ و مى گويند: «ستايش مخصوص خدايى است كه ما را به اين (نعمت ها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را راهنمايى نكرده بود، ما هرگز هدايت نمى يافتيم؛ مسلّماً فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند.»

و (آن گاه) به آنان ندا داده مى شود كه:

«اين بهشت است كه آن را به سبب آنچه همواره انجام مى داديد، آن را به ارث داده شديد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. بهشتيان از كينه توزى و حسد و آثار مخرّب آنها بركنارند «1» و در نهايتِ دوستى، صفا و صميمت و آرامش زندگى مى كنند؛ همه از وضع خود راضى هستند و حتى كسانى كه در مقامات پايين تر بهشت قرار دارند، نسبت به كسانى كه در مقامات بالاتر هستند، رشك نمى برند. اين در حالى است كه دوزخيان يك ديگر را نفرين مى كنند و درگيرى لفظى دارند. «2»

2. يكى از مشكلات بشر در زندگى دنيا، همين كينه توزى و رشك است كه گاهى آرامش انسان ها را از بين مى برد و زندگى مرفه افراد را به فعاليتى خسته كننده و اندوهناك تبديل مى كند و گاهى سبب پيكارهاى وسيع اجتماعى مى شود و خسارت هاى جانى و مالى به دنبال مى آورد.

اما بهشتيان اين گونه نيستند و خوشا به حال كسانى كه در زندگى دنيا نيز بهشتى براى خود مى سازند و سينه را از كينه و حسد پاك مى كنند و خود را از اين رنج ها نجات مى بخشند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 97

3. تعبير «ارث» در مورد بهشت، شايد اشاره به آن است كه نعمت هاى بهشتى در برابر اعمال ناچيز انسان ها، آن قدر عظيم است كه هم چون ارث بدون زحمت و پرفايده مى نمايد. «1»

4. در حديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكايت شده كه فرمودند:

هر كس جايگاهى در بهشت و جايگاهى در دوزخ دارد، كافران جايگاه دوزخى مؤمنان را به ارث مى برند و مؤمنان جايگاه بهشتى كافران را به ارث مى برند.

سپس پيامبر

صلى الله عليه و آله فرمودند:

اين است معناى گفتار خدا كه مى فرمايد: بهشت را به خاطر اعمالتان به ارث مى بريد. «2»

5. آيه ى مورد نظر بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد مى كند كه نجات در سايه ى ايمان و عمل شايسته است، نه پندارهاى بى اساس؛ يعنى انسان آزاد است كه با اراده ى خويش مسير ايمان و يا كفر را انتخاب كند و بهشت يا دوزخ را به ارث ببرد.

6. نعمت هدايت، توفيقى الهى است و اين نعمت آن قدر عظيم است كه جاى آن دارد كه تا ابد سپاس گزار آن باشيم؛ همان گونه كه بهشتيان در بهشت نيز سپاس آن را مى گويند.

7. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

در رستاخيز پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و امامان عليهم السلام مى آيند و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 98

هنگامى كه شيعيان آنان را مى بينند، مى گويند: «سپاس خداى را كه ما را به ولايت آنها هدايت كرد. «1»

روشن است كه اين گونه احاديث مصاديق كامل و روشن هدايت را بيان مى كنند، و مفهوم آيه وسيع تر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. توفيق هدايت از خداست (و كوشش هاى انسان همه زمينه ساز و مقدمه ى هدايت الهى است).

2. در بهشت صفاى باطن و ظاهر، هر دو جمع است.

3. اگر بهشت مى خواهيد، اهل عمل (نيكى) باشيد.

4. سپاس گزار نعمت هدايت باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و چهارم سوره ى اعراف به گفتمان بهشتيان و دوزخيان اشاره مى كند و مى فرمايد:

44. وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَاوَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ

و

اهل بهشت، اهل آتش را ندا دهند كه: «بيقين آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق يافتيم؛ و آيا [شما هم آنچه را پروردگارتان وعده داده بود، حق يافتيد؟!» [دوزخيان مى گويند: «آرى.» و ندا دهنده اى در ميان آنان بانگ زند، كه: «لعنت خدا بر ستمكاران باد!»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 99

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن حوادث قطعى آينده، مانند رستاخيز را با فعل ماضى مى آورد «1» تا نشان دهد كه حوادث رستاخيز آن چنان قطعى است كه گويى در گذشته روى داده است.

2. در رستاخيز بهشتيان و دوزخيان مى توانند با هم گفت و گو كنند، ولى فاصله ى مقامى يا مكانى آنها زياد است. «2»

3. گفتمان بهشتيان و دوزخيان، نوعى كيفر روانى براى گناهكاران است؛ آنان در دنيا با سرزنش هاى خود روح مؤمنان را مى آزردند و اكنون در رستاخيز با اين گفت و گوها ملامت مى شوند تا عذاب روحى شوند.

4. در قيامت همه صداى موذّن را مى شنوند كه مى گويد: «لعنت خدا بر ستمگران باد.»

آيه ى فوق نام اين موذّن را نگفته است، اما در احاديث شيعه و اهل سنت حكايت شده كه او امام على عليه السلام خواهد بود. «3»

برخى دانشمندان اهل سنت از اميرالمومنين عليه السلام حكايت كرده اند كه

من كسى هستم كه آن ندا را در مى دهد. «4»

و از ابن عباس حكايت شده كه

يكى از نام هاى على عليه السلام در قرآن «مُوذِّن» «5» است و او در رستاخيز ندا مى دهد: لعنت خدا بر كسانى باد كه ولايت مرا تكذيب كردند

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 100

و حق مرا كوچك شمردند. «1»

البته روشن است كه تكذيب ولايت امام على عليه السلام

يكى از مصاديق ستمكارى است كه در اين آيه بيان شده است.

5. چرا امام على عليه السلام در قيامت مؤذِّن و ندا دهنده است؟

برخى از مفسران مى گويند شايد به اين سبب باشد كه ايشان در دنيا از طرف خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به اين مقام نصب شد؛ يعنى بعد از فتح مكه مأموريت يافت كه سوره ى برائت را با صداى رسا براى مردم اعلام كند و نيز ايشان در طول زندگى خويش با ستمكاران درگير بود و از مظلومان حمايت مى كرد؛ جهان آخرت نيز، چون تجسّم اعمال همين دنياست، طبيعى است كه موذّن آخرت نيز امام على عليه السلام باشند؛ و اين فضيلتى آشكار براى ايشان است. «2»

6. مردم در قيامت وعده هاى الهى را مى يابند، يعنى شهود مى كنند، چون عملًا تحقق يافته است؛ از اين رو بهشتيان و دوزخيان هر دو به حقّانيّت وعده هاى الهى اقرار مى كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. حقانيّت وعده هاى الهى در رستاخيز آشكار مى شود.

2. ستمكاران را لعنت كنيد (و عليه آنها شعار دهيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 101

اعراف كجاست و اهل آن چه كسانى هستند؟

قرآن كريم در آيه ى چهل و پنجم سوره ى اعراف به صفات ستمگران اشاره مى كند و مى فرمايد:

45. الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغَونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ

(همان) كسانى كه (مردم را) از راه خدا باز مى دارند، و مى خواهند آن [راه را منحرف سازند؛ و آنان آخرت را منكرند.

نكته ها و اشاره ها:

1. از صفاتى كه در اين آيه براى ستمكاران شمرده شده، استفاده مى شود كه همه ى انحرافات و مفاسد در مفهوم «ستم» جمع است و «ظالم» مفهوم وسيعى دارد كه همه ى گناهكاران و به ويژه گمراه كنندگان را شامل

مى شود؛ چرا كه در اثر اين عوامل، سرمايه هاى وجودى انسان تباه مى گردد و ستم به خويش مى شود، همان طور كه موجب گمراهى مردم و ستم به آنان مى گردد.

2. ستمكاران اگر بتوانند، راه مستقيم الهى را مى بندند و اگر نتوانند در مسير شما تغيير و انحراف ايجاد مى كنند (پس مواظب باشيد).

3. اگر انسان معادباور باشد، در برابر راه خدا نمى ايستد و كژراهه ايجاد نمى كند، اما دوزخيان ستمكار، منكر معاد بودند و همين مطلب سرچشمه ى بسيارى از انحرافات آنان شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مانع تراشى در راه خدا و ايجاد كژراهه در آن، نوعى ستمكارى است.

2. ستمكاران و صفات آنان را بشناسيد (تا راه آنان را نرويد).

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و ششم اين سوره ى اعراف به گذرگاه مهم «اعراف» در رستاخيز اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 102

46. وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ

و در ميان آن دو [: گروه بهشتيان و دوزخيان مانعى است؛ و بر بلندى ها (: اعراف، راد) مردانى هستند كه هر يك (از آن دو گروه) را از چهره شان مى شناسند؛ و اهل بهشت را كه (هنوز) داخل آن (بهشت) نشده اند، در حالى كه آنان (بدان) اميدوارند، ندا مى دهند كه: «سلام بر شما باد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. «اعراف» در لغت به معناى محل مرتفع و بلند است و طبق احاديث، به منطقه اى ميان بهشت و دوزخ گفته مى شود كه هم چون حجاب و مانعى بين آن دو قرار دارد و مانع مشاهده ى دوزخيان و بهشتيان مى شود، اما هر كس بر منطقه ى اعراف باشد، بر بهشت و دوزخ

مشرف است و هر دو را مشاهده مى كند. اين همان گذرگاه بهشتيان است. «1»

2. بهشتيان و دوزخيان بينشان موانعى وجود دارد و جز در موارد استثنايى، به راحتى هم ديگر را ملاقات نمى كنند. «2» اين مانع همان سرزمين مرتفع اعراف، يا ديوارى است كه بين آنان كشيده شده است. «3»

3. تعبيرات انسان ها در مورد جهان آخرت دقيق نيست و گاهى جنبه ى تمثيل و تشبيه دارد و از آن جا كه آن جهان در افق بالاترى قرار دارد، تعبيرات انسانى هم چون شَبَحى، از آن حقايق والاست و مفاهيم و الفاظ ما

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 103

گوياى تمام آن حقايق نيست.

4. اعراف گذرگاه سخت بهشتيان است و در آن جا سه گروه عبور مى كنند:

اول پيشوايان و بزرگان هستند كه در گذرگاه هاى سخت توقف مى كنند و به يارى ضعيفان مى شتابند.

دوم افراد ناتوانى هستند كه محتاج كمك هستند و اينان همان مؤمنان گناهكارند.

و سوم مؤمنان صالح هستند كه با سرعت از اين گذرگاه مى گذرند و وارد بهشت مى شوند.

در آيه ى فوق و آيات بعد و احاديث، به گروه اول و دوم (يعنى پيشوايان و مؤمنان گناهكار) اشاره شد كه در اعراف توقف دارند. «1»

5. از احاديث استفاده مى شود كه در منطقه ى «اعراف» دو گروه مختلف توقف دارند؛ چون در برخى احاديث آمده است كه آنان گرامى ترين مردم در پيشگاه خدا هستند، و يا اين كه آنان گواهان بر مردم هستند، كه پيامبران گواهان مردم اند، و يا اين كه آنان آل محمد صلى الله عليه و آله هستند؛ «2» و در برخى ديگر از احاديث آمده است كه آنان واماندگانى هستند كه بدى ها و نيكى هايشان مساوى است يا

گناهكارانى كه اعمال نيكى هم دارند. «3» اين مطلب در تفاسير اهل سنت نيز آمده است. «4»

6. در مورد آيه ى فوق مفسران قرآن دو احتمال داده اند: نخست آن كه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 104

مقصود گروه اول، يعنى پيشوايان هستند كه به مؤمنانى كه بهشتى شده اند ولى (در اثر گناهانشان) هنوز داخل بهشت نشده اند سلام مى دهند. «1»

و دوم آن كه مقصود گروه دوم، يعنى مؤمنان مستضعف هستند كه آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى دارند و هنگامى كه بهشتيان را مى بينند به آنان درود مى فرستند. «2»

ظاهر آيه با تفسير اول سازگارتر به نظر مى رسد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. بين بهشت و دوزخ، منطقه ى اعراف است كه رادمردانى در آن جا مستقر هستند. آنها را بشناسيد.

2. طمع بهشت داشته باشيد (اگر چه گناهكار هستيد).

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و هفتم سوره ى اعراف به گذرگاه مهم اعراف و دعاى مردان الهى در آن جا اشاره مى كند و مى فرمايد:

47. وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَاتَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

و هنگامى كه چشمانشان به سوى اهل آتش گردانيده شود، مى گويند:

« [اى پروردگار ما! ما را با گروه ستمكاران قرار مده.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 105

نكته ها و اشاره ها:

1. از مقايسه ى اين آيه با آيه ى قبل به دست مى آيد كه رادمردان الهى در اعراف به اهل بهشت توجه مى كنند و به آنان درود مى فرستند، اما به دوزخيان توجه نمى كنند، بلكه گاهى چشمشان به آنها مى افتد؛ و اين خود نوعى تحقير دوزخيان است.

2. وضع ستمكاران دوزخى، در رستاخيز آن قدر اسفبار است كه حتى رادمردان الهى كه بهشتى هستند، از آن

به خدا پناه مى برند «1» و نمى خواهند همراه آنان باشند.

روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم

(حافظ)

آموزه ها و پيام ها:

1. ستمكارى، انسان را به دوزخ مى كشاند.

2. به وضع اسف بار دوزخيان توجه كنيد و به خدا پناه ببريد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و هشتم سوره ى اعراف به گفت و گوى اعرافيان با دوزخيان و بى ثمر بودن زراندوزى و تكبّر اشاره مى كند و مى فرمايد:

48. وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ

و اهل اعراف، مردانى (از دوزخيان) كه آنان را، از سيمايشان مى شناسند، ندا دهند، (و) گويند: «گردآورى (اموال و افرادِ) شما، و تكبّر هميشگى تان (چيزى از عذاب را) از شما دفع نمى كند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 106

نكته ها و اشاره ها:

1. در رستاخيز، علاوه بر عذاب الهى، سرزنش هايى هم نصيب دوزخيان مى شود كه نوعى عذاب روانى و روحى براى آنان است.

2. رادمردان الهى در اعراف، گروهى از دوزخيان را، بر اساس چهره، دقيقاً مى شناسند و مى دانند كه آنان افرادى سرمايه اندوز و مستكبر بودند و همين صفات آنان را گرفتار دوزخ كرد و سزاوار ملامت شدند.

آموزه ها و پيام ها:

1. زراندوزى و تكبّر، عامل گرفتارى و ملامت در رستاخيز مى شود.

2. به زراندوزى و تكبّر نپردازيد كه در رستاخيز سودى ندارد.

***

قرآن كريم در آيه ى چهل و نهم سوره ى اعراف به نجات مؤمنان در اعراف اشاره مى كند و مى فرمايد:

49. أَهؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَايَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَتِهِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَاخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَاأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ

آيا اينان (مؤمنان مستضعف، همان) كسانى هستند كه سوگند ياد كرديد، خدا رحمتى به آنان نخواهد رسانيد؟! (ولى اينك به مؤمنان مستضعف گفته مى شود:) داخل بهشت شويد، در حالى كه هيچ

ترسى بر شما نيست، و نه شما اندوهگين مى شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از اين آيه و احاديثى كه قبلًا گذشت روشن مى شود كه مقصود از كسانى كه در اين آيه از آن ها ياد شده، مؤمنان مستضعفى هستند كه كارهاى نيكى داشتند، اما بر اثر گناهان و برخى كارها، همواره مورد تحقير دشمنان قرار مى گرفتند، اما سرانجام به رحمت الهى داخل بهشت مى شوند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 107

2. از برخى احاديث استفاده مى شود كه پيامبران و امامان عليهم السلام در كنار مؤمنان گناهكار امت خويش در اعراف هستند، و در نهايت، (بر اثر شايستگى هاى اين افراد و بر اثر شفاعت و آمرزش الهى) به آنان دستور مى دهند كه وارد بهشت شويد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. رستاخيز (و اعراف) روز نجات مؤمنان مستضعف است.

2. در بهشت امنيت و آرامش برقرار است و بهداشت روانى كامل وجود دارد.

3. در مورد افراد زود داورى نكنيد، شايد همان هايى كه شما شايسته ى رحمت الهى نمى دانيد، بهشتى باشند و شما دوزخى گرديد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاهم سوره ى اعراف به درخواست هاى دوزخيان از بهشتيان اشاره مى كند و مى فرمايد:

50. وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ

و اهل آتش، اهل بهشت را صدا مى زنند كه: «از آن آب، يا از آنچه خدا «روزىِ» شما كرده، بر ما فرو ريزيد.» (بهشتيان) مى گويند كه: «خدا اين ها را بر كافران ممنوع ساخته است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از سياق آيات قرآن استفاده مى شود كه اين گفت وگوى بهشتيان و دوزخيان و درخواست هاى آنان، پس از استقرار كامل آنها در بهشت و دوزخ

تفسير قرآن

مهر جلد هفتم، ص: 108

صورت گرفته است، كه كاملًا از هم دور شده «1» و دوزخيان طعم عذاب سوزان جهنّم را چشيده، و بهشتيان هم به نعمت هاى فردوس رسيده اند.

2. نخستين تقاضاى دوزخيان آب است. طبيعى است كه هر كس در آتش مى سوزد، قبل از هر چيز آب مى طلبد، تا عطش سوزان خود را تسكين دهد.

3. جمله ى «يا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما ببخشيد.»، به صورت مبهم آمده است تا نشان دهد كه دوزخيان از ماهيت نعمت هاى بهشتى اطلاع كامل ندارند. اين جمله با «يا» عطف شده تا نشان دهد كه نعمت هاى ديگر بهشتى، به ويژه ميوه ها، مى تواند جانشين آب شوند و عطش سوزان انسان را تسكين بخشند.

4. تعبير «خدا آنها را بر كافران ممنوع ساخته است.»، نشان مى دهد كه بهشتيان مضايقه اى ندارند كه از نعمت هاى بهشتى به دوزخيان ببخشند؛ زيرا نه چيزى از آنان كم مى شود و نه در سينه كينه اى نسبت به كسى دارند، اما ممنوعيت اين نعمت هاى بهشتى بر دوزخيان تكوينى است؛ يعنى مثل محروميت بيماران از غذاهاى لذيذ است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. نعمت هاى بهشتى مخصوص بهشتيان است و بر دوزخيان كافركيش ممنوع است.

2. (در دنيا براى آخرت خويش توشه اى بيندوزيد تا) در رستاخيز دست

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 109

نياز به سوى ديگران دراز نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و يكم سوره ى اعراف به عوامل محروميت (از بهشت) و آثار فراموشى معاد اشاره مى كند و مى فرمايد:

51. الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباً وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسَوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ

كسانى كه دينشان را به سرگرمى و بازى گرفتند

و زندگى پست (دنيا) آنان را فريب داد، پس همان گونه كه ملاقات اين روزشان را فراموش كردند و نشانه هاى ما را همواره انكار مى نمودند، (ما هم) امروز آنان را به فراموشى مى سپاريم.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، در حقيقت، با اشاره به دلايل محروميت كافران از نعمت هاى بهشتى، آنها را در چهار مورد خلاصه مى كند كه عبارت اند از: به بازى گرفتن دين خدا، فريب خوردن از دنيا، فراموشى رستاخيز و انكار آيات الهى.

2. اولين مرحله ى انحراف و گمراهى انسان اين است كه مسائل سرنوشت ساز خود، مثل دين را جدّى نگيرد و از آن غفلت كند يا با آن به صورت سرگرمى و بازيچه رفتار كند. «1» اين برخورد، سرانجام به انكار حقايق كشيده مى شود «2» و در دوزخ سقوط مى كند.

3. ديدگاه قرآن آن است كه دنيا بازيچه و سرگرمى است «3»، اما ديدگاه كافران آن است كه دين بازيچه و سرگرمى است و دنيا اصل است. آرى؛ كافران فريب ظواهر دنيا را مى خورند و بدان دل مى بندند و از حقايق والاتر غافل مى شوند، ولى مؤمنان بدون آن كه به نعمت هاى دنيوى دل ببندند و آن را

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 110

هدف خود قرار دهند، از آن استفاده مى كنند و از نعمت هاى بهشتى نيز بهره مى برند.

4. هر كس از رستاخيز غافل شود و آن را فراموش كند، خدا هم او را در قيامت به فراموشى مى سپارد، و از نعمت هاى بهشتى محروم مى سازد، ولى اگر كسى به ياد رستاخيز باشد، براى خود توشه اى برمى دارد و در آن روز محروم نمى شود. «1»

5. مقصود از «خدا آنان را فراموش مى كند.»، آن نيست كه خدا سهو و فراموشى دارد،

بلكه مراد آن است كه خدا با كافران چنان رفتار مى كند كه شخص فراموشكار با ديگران.

آموزه ها و پيام ها:

1. دين را به بازى نگيريد كه از بهشت محروم مى شويد.

2. فريب دنياى پست را نخوريد و بدان دل نبنديد كه شما را از بهشت محروم مى سازد.

3. رستاخيز را فراموش نكنيد تا در آن روز فراموش نشويد.

4. نشانه هاى الهى را انكار نكنيد كه در رستاخيز وجود شما مورد انكار واقع مى شود.

5. عوامل محروميت از بهشت را بشناسيد (و مواظب باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و دوم سوره ى اعراف با اشاره به قرآن و ويژگى هاى آن مى فرمايد:

52. وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدىً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 111

و در واقع، كتابى براى آنان آورديم كه آن را عالمانه شرح داديم؛ در حالى كه رهنمود و رحمتى، براى گروهى است، كه ايمان مى آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن بر اساس علم، تشريح و بيان شده است، يعنى زيربناى وحى الهى، دانش است؛ از اين رو هدايت ساز و رحمت آفرين است.

2. قرآن براى خداباوران، هدايتگر و رحمت ساز است ولى براى ديگران اين آثار را ندارد؛ يعنى هم چون غذاى گوارايى است كه براى انسان هاى سالم بسيار مفيد است، اما براى انسان هاى بيمار چندان مفيد نيست. آرى؛ خدا زمينه ى رحمت و هدايت را با نزول قرآن فراهم كرده است، اما برخى افراد خودشان كوتاهى كردند و با انكار آيات الهى خويشتن را از اين فيض محروم ساختند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن كتابى عالمانه، هدايتگر و رحمت آفرين است (پس از برنامه هاى آن استفاده كنيد).

2. ايمان بياوريد تا بتوانيد از (مراتب عالى) رحمت و هدايت قرآنى استفاده كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و سوم سوره ى اعراف به انتظارات بى جاى كافران منحرف اشاره مى كند و مى فرمايد:

53. هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَنَا مِن شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ

آيا [آنان جز در انتظار (واقع شدن و) سرانجام آن (هشدارهاى قرآن)

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 112

هستند؟! روزى كه سرانجام آن فرا رسد كسانى كه قبلًا آن را فراموش كرده بودند، مى گويند: «بدرستى كه فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند؛ پس آيا شفاعت گرانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند، يا (ممكن است به دنيا) بازگردانيده شويم، كه اعمالى غير از آنچه همواره انجام مى داديم، انجام دهيم؟!» (ولى آنان) يقيناً به خودشان زيان رسانده اند، و آنچه را همواره (از معبودها به دروغ) مى ساختند، از (نظر) شان گم شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «تأويل» در اصل به معناى «بازگشتن» يا «بازگشت دادن» است و در قرآن كريم گاهى به معناى توجيه متشابهات، دلايل و اسرار كارها ونيز پايان كار و نتايج آن و حقيقت و واقعيت عينى چيزى مى آيد. «1»

در اين آيه ممكن است معناى سوم يا چهارم مورد نظر باشد؛ «2» و مقصود تأويل كتاب و آيات مربوط به رستاخيز است، يعنى در آن روز حقايق قرآن و تهديدهاى آن روشن مى شود.

2. گويا كافران انتظار داشتند قيامت و حالات بهشتيان و دوزخيان را به چشم خود ببينند تا ايمان آورند، اما اگر رستاخيز و آثار و نشانه هاى آن ظاهر شود، راهى براى توبه و بازگشت باقى

نمى ماند و ايمان كسى پذيرفته نمى شود.

3. اگر كافران بخواهند شفيعى داشته باشند، بايد دست به دامن بت ها و معبودهاى دروغين خود بزنند، در حالى كه آنها منشأ هيچ اثرى نيستند و در

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 113

رستاخيز گم و نابود مى شوند.

4. عبارت «آنان خودشان زيان كرده اند.»، اشاره ى لطيفى است به اين كه كافران سرمايه هاى وجودى خود را از دست داده، و گرفتار زيانى شده اند كه سراسر وجودشان را فرا گرفته است و از اين روست كه نمى توانند به دنيا بازگردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. جهان آخرت جاى عمل و كسب فضايل نيست (تا دير نشده است اقدام كنيد).

2. رستاخيز، روز آشكار شدن حقايق قرآن و تحقّق تهديدهاى الهى و بيدارى غافلان است.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و چهارم سوره ى اعراف به معرفى خدا و نشانه هاى او در صحنه ى آسمان مى پردازد و مى فرمايد:

54. إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ

در واقع پروردگار شما، خدايى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز [و دوره آفريد؛ سپس بر تخت (جهاندارى و تدبير هستى) تسلّط يافت؛ و روز را به شب مى پوشاند، در حالى كه شتابان آن را مى طلبد؛ و خورشيد و ماه و ستارگان را (آفريد،) در حالى كه به فرمان (و تدبير) او رام شده اند. آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان (تدبير جهان)، تنها براى اوست؛ خجسته (و پايدار) است خدايى كه پروردگار جهانيان است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 114

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «يَوم»

در اين گونه آيات «1»، همان دوره هاى آفرينش آسمان ها و زمين است؛ «2» از تعبير برخى آيات كه كلمه ى «بَينهما» را اضافه دارد استفاده مى شود كه مقصود آفرينش كل جهان در شش دوره است. «3»

2. در علم زمين شناسى و كيهان شناسى نيز به دوره هاى خلقت زمين و جهان اشاره شده است و بر اساس مطالعات علمى، حدس هايى بيان كرده اند، اما آنچه مسلم است مجموعه ى آسمان و زمين، بلكه كل هستى، در چند دوره آفريده شده است كه در آيات 8- 11 سوره ى فصّلت به محتواى اين دوره ها اشاره اى اجمالى شده است. «4»

3. «عَرْش» «5» هنگامى كه در مورد خدا به كار مى رود، به معناى مجموع

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 115

جهان هستى است كه در حقيقت هم چون تخت حكومت پروردگار است؛ و تعبير «سپس بر تخت تسلّط يافت» كنايه از تسلط زمام دار بر امور كشور خويش و تدبير آنهاست؛ همان طور كه در فارسى نيز تعبير «بر تخت نشستن» كنايه از در دست گرفتن قدرت و حاكميت و تدبير امور است.

پس آيه ى بالا هيچ ربطى به «جسم بودن خدا» ندارد، بلكه كنايه از احاطه ى كامل و تسلط و تدبير او در جهان هستى است. «1» در برخى احاديث نيز به اين مطلب اشاره شده است. «2»

5. تعبير «روز را با شب مى پوشاند و شب با سرعت به دنبال روز حركت مى كند.» بسيار جالب است؛ زيرا اگر كسى از بيرون به كره ى زمين نظر كند، مى بيند كه كره ى زمين، با آن عظمت و سرعت سرسام آورى كه به دور خود مى چرخد، يك طرف آن در مقابل نور خورشيد قرار دارد، و سايه ى مخروطى شكل زمين

طرف ديگر آن مى افتد و احساس مى شود كه گويا شبح غول پيكرى با سرعت زياد به دنبال روشنايى روز در حركت است و آن را مى طلبد.

6. برخى مفسران گفته اند: «خلق» در اين آيه به معناى آفرينش نخست، و «امر» به معناى قوانين و نظام هايى است كه به فرمان پروردگار در جهان هستى حكم فرماست و آنها را در مسير خود رهبرى مى كند.

برخى نيز گفته اند: «خلق» به معناى «عالم مادى» و «امر» به معناى «عالم ماوراى مادى» است. «3»

7. تعابير «تسلّط و تدبير خدا بر جهان و عرش» و «تسخير آسمان ها» و اين كه «خلق و امر» به دست خداست، همگى حكايت از آن دارد كه جهان، همان گونه كه در آغاز نيازمند خالق است، در ادامه ى راه و بقاى خويش نيز محتاج

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 116

دعا و شرايط و آداب آن

خداست و اگر لحظه اى لطف خدا از آن دريغ شود، نظامش به كلى مى گسلد.

8. مقصود از «مُسخّر بودن خورشيد و ماه و ستارگان به امر الهى»، آن است كه منظومه ها و كهكشان هاى آسمان ها، هر كدام بر اساس نظام و قوانين تكوينى خدا در حركت اند و همواره تسليم اين قوانين هستند.

9. «وجود خدا با بركت است.»، يعنى وجودى ازلى و ابدى، پايدار و سرچشمه ى همه ى بركات و نيكى هاست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هم آفرينش جهان به دست پروردگار است و هم تدبير پرورش آن.

2. با مطالعه در مراحل آفرينش جهان و گردش شب و روز، خداشناس شويد.

3. نشانه هاى خدا را در صحنه ى آسمان و تسخير ستارگان و سيارات ببينيد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و پنجم سوره ى اعراف به آداب و شرايط استجابت دعا اشاره مى كند و

مى فرمايد:

55. ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ

پروردگارتان را فروتنانه (و آشكارا) و پنهانى، بخوانيد؛ كه او متجاوزان را دوست نمى دارد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 117

نكته ها و اشاره ها:

1. برخى مفسران برآن اند كه مقصود از «تَضرُّع» «1» و «خفية» آن است كه دعا را با حالت فروتنى بخوانيد، تا روح دعا در تمام وجود شما منعكس شود و در پنهان دعا كنيد تا به اخلاص نزديك تر و از ريا دورتر باشد.

برخى از مفسران نيز گفته اند: اين دو واژه اشاره به آن است كه دعا را آشكار و پنهان بخوانيد، يعنى هر مكان و زمانى اقتضايى دارد؛ گاهى بهتر است آشكار و گاهى لازم است پنهان دعا كنيم. برخى از روايات نيز به اين مطلب اشاره دارند. «2»

2. در يكى از جنگ ها، هنگامى كه سپاهيان اسلام كنار درّه اى رسيدند، فرياد مى زدند و ذكر خدا مى گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

اى مردم اندكى آرام تر دعا كنيد؛ شما شخصى ناشنوا و غايب را نمى خوانيد؛ كسى را مى خوانيد كه شنوا و نزديك است و او با شماست. «3»

3. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

تضرّع در دعا، دست بلند كردن به هنگام دعاست؛ و پيامبر اسلام نيز چنين دعا مى كرد.

و سلمان فارسى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكايت كرده كه خدا حيا مى كند دستى را كه به دعا بلند شده محروم برگرداند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 118

روشن است كه اين گونه احاديث موارد و مصاديق تضرّع را بيان مى كند و سبب انحصار معناى آيه در اين موارد نمى شود.

4. جمله ى «خدا تجاوزكاران را دوست ندارد.»، هرگونه

تجاوز از حد، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا، رياكارى و توجه به غير خدا در هنگام دعا را شامل مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. دعاى باتضرّع و مخفيانه به اجابت نزديك تر است.

2. مقررات الهى را نقض نكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست ندارد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و ششم سوره ى اعراف به شرايط ديگر استجابت دعا اشاره مى كند و مى فرمايد:

56. وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

و در زمين پس از اصلاح آن فساد مَكنيد، و او را با ترس و اميد بخوانيد؛ كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، با توجه به آيه ى قبل، اشاره مى كند كه دعا هنگامى مستجاب مى شود كه با جنبه هاى سازنده و عملى همراه باشد؛ بنابراين، دعاى افراد فسادگر و تبهكار به جايى نخواهيد رسيد.

2. مقصود از «فساد در زمين بعد از اصلاح آن» چيست؟

مقصود اصلاح از ظلم يا كفر يا هر دو است. در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 119

زمين فاسد بود و خدا توسط پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آن را اصلاح كرد. «1»

3. در هنگام دعا، نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه بپنداريد هيچ نقطه ى تاريكى در زندگى شما نيست، كه اين عامل سقوط است؛ و نه آن چنان مأيوس باشيد كه خود را شايسته ى بخششايش خدا و اجابت دعا ندانيد، كه نااميدى، نور تلاش را خاموش مى كند و يأس از رحمت الهى از بزرگ ترين گناهان است.

پس با دو بال «بيم و اميد»، اميد به رحمت خدا و

بيم از مسئوليت ها و لغزش ها، دعا كنيد.

4. جمله ى آخر آيه كه مى فرمايد: «رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.»، شايد اشاره به شرطى ديگر براى استجابت دعا باشد؛ يعنى اگر مى خواهيد دعاى شما تنها در حد سخن نماند، آن را با اعمال نيك همراه سازيد، تا رحمت الهى شامل حال شما شود.

5. در اين آيه و آيه ى قبل مجموعاً شش مورد از آداب و شرايط دعا بيان شده كه عبارت اند از:

الف) دعا همراه با تضرّع و فروتنى باشد؛

ب) به صورت پنهانى باشد؛

ج) از حدّ اعتدال تجاور نكند؛

د) با فسادگرى همراه نشود؛

ه) با بيم و اميد همراه باشد؛

و) با نيكوكارى توأم شود.

6. دعا روح عبوديت و عامل انسان سازى است:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 120

امام عارفان در مورد دعا مى فرمايند:

اين دعاهايى كه از ائمه ى ما وارد شده است، مثل كميل، مناجات شعبانيه، دعاى حضرت سيدالشهداء و دعاى سمات، اين ها چه جور انسان درست مى كنند ... اين ادعيه انسان را از اين ظلمت بيرون مى برد؛ وقتى كه از اين ظلمت بيرون رفت، انسانى مى شود كه كار مى كند، اما براى خدا، شمشير مى زند براى خداست. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. دعاى نيكوكاران و ترسايان اميدوار، به اجابت نزديك تر است.

2. فسادگرى نكنيد (كه دعاى شما از اجابت دور مى شود).

3. همراه با بيم و اميد خدا را بخوانيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 121

دعا و شرايط و آداب آن

الف) دعا كنيد:

1. مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم (غافر، 60)

2. اگر دعاى شما نبود پروردگارم براى شما ارجى قايل نمى شد (فرقان، 77)

3. دعا مغز عبادت است (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «1»

4. دعا سلاح مؤمن و

ستون دين و نور آسمان ها و زمين است (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «2»

5. دعا بلاى نازل شونده را مادامى كه نازل نشده دفع مى كند. (امام سجاد عليه السلام) «3»

ب) زمان دعا:

1. صبح و شام دعا كنيد (اعراف، 205).

2. بعد از هر نماز واجب يك دعاى مستجاب هست. «4»

3. از احاديث استفاده مى شود كه زمان هاى استجابت دعا عبارت اند از:

سحرها، زمان نزول باران، زمان آشكار شدن معجزه اى الهى، بعد از نمازهاى واجب، و دعاى مريض براى كسى كه از او عيادت مى كند. «5»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 122

ج) آداب دعا:

1. در دل دعا كنيد (اعراف، 205).

2. فروتنانه و ترسان دعا كنيد (اعراف، 205).

3. (آهسته و آرام) بدون صداى بلند دعا كنيد (اعراف، 205).

4. پروردگارتان را فروتنانه و پنهانى بخوانيد (اعراف، 55).

5. خدا را با بيم و اميد بخوانيد (اعراف، 29 و غافر، 65).

6. خدا را با اخلاص بخوانيد (اعراف، 29 و غافر، 65).

7. خدا را با نام هاى نيكو بخوانيد (اعراف، 180).

8. از احاديث استفاده مى شود كه آداب دعا عبارت اند از:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم گفتن در اول دعا، تمجيد خدا با صفات نيكوى او، صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و افراد صالح در دعا، اقرار به گناه، فروتنانه و ترسان دعا كردن، دو ركعت نماز قبل از دعا، چيزى از دعا را كوچك نشمارد، درخواست هاى خود را زياد نداند، در دعا بلند همت باشد و مطالب عالى بخواهد، قبل از دعاى به خود به ديگران دعا كند، دعاى اجتماعى كنيد (همراه با ديگران و زن و بچه)، حسن خلق به اجابت دعا داشته باشيد، اصرار

در دعا كنيد و در زمان مناسب دعا كنيد. «1»

د) چرا برخى دعاها مستجاب نمى شود:

1. انسان بدى ها را طلب مى كند (همان طور كه) نيكى را طلب مى كند و انسان همواره عجول است (اسراء، 11).

2. از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه آداب دعا را به جا آوريد .... كه هر كس به شرايط دعا عمل نكند، منتظر اجابت نباشد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 123

ه) شرايط استجابت دعا و موانع آن:

1. از احاديث استفاده مى شود كه شرايط دعا عبارت اند از:

- معرفت؛

- عمل به مقتضاى معرفت (وفاى به عهد)؛

- غذاى پاك و پاكيزه؛

- حضور قلب در دعا؛ «1»

2. از احاديث استفاده مى شود كه موانع استجابت دعا عبارت اند از:

- گناه (پس بايد قبل از دعا توبه كرد)؛

- ستمكارى؛

- درخواست چيزى خلاف حكمت (و مصلحت خويش). «2»

و) چه چيزى از خدا بخواهيم:

1. همه چيز خودتان را از خدا بخواهيد (و در مورد آن دعا كنيد) «3» (رسول اكرم صلى الله عليه و آله).

2. به موسى گفته شد: هر چه نياز دارى از من بخواه حتى علف گوسفند و نمك غذاى خودت را. «4»

3. چيزهايى را بخواهيد كه شما را كمك كند و ماندگار باشد (على عليه السلام). «5»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 124

ز) دعاى كسانى كه مستجاب مى شود:

از احاديث استفاده مى شود كه دعاى اين افراد مستجاب است: 1. دعاى پدر براى فرزند نيكوكارش و نفرين او براى فرزند بدكارش؛

2. دعاى مظلوم عليه ظالم و دعاى او براى كسى كه مظلوم را يارى مى كند؛

3. دعاى مؤمن براى برادر مؤمنش و عليه برادر مؤمنش، اگر مى تواند به او كمك كند و نكند؛

4. دعاى امام عادل؛

5.

دعاى كودكان، كه گناه نمى كنند؛

6. كسى كه قرائت قرآن مى كند، يك دعاى مستجاب دارد؛

7. كسى كه اميدى جز به خدا ندارد. «1»

ح) دعاى كسانى كه مستجاب نمى شود:

1. دعاى كسى كه كار نكند يا مالش را ضايع كند.

2. كسى كه كارى مى كند كه خدا ناخشنود است.

3. كسى كه امر به معروف و نهى از منكر نكند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 125

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و هفتم سوره ى اعراف به نشانه هاى مبدأ و معاد در طبيعت اشاره مى كند و مى فرمايد:

57. وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ

و او كسى است كه بادها را پيشاپيش (باران) رحمتش، مژده رسان مى فرستد؛ تا آن گاه كه ابرهاى گرانبار را (بر دوش) كشند، آن (ها) را به سوى سرزمين مرده مى رانيم؛ و به وسيله آن (ها)، آب را فرود آوريم، و با آن، از (خاك) هر گونه محصولات برآوريم؛ اين گونه مردگان را (نيز از قبرها) خارج مى سازيم؛ تا شايد شما متذكّر شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از شيوه هاى قرآن كريم آن است كه در برخى از موارد خداشناسى و معادشناسى را با هم همراه مى كند و براى هر دو از طريق اسرار آفرينش موجودات استدلال مى كند.

2. جهان طبيعت و قوانين پيچيده ى آن و نظمى كه دارد، تحت اراده ى پروردگار است؛ پس در مطالعه ى طبيعت از مبدأ هستى غافل نشويم.

3. مرگ به معناى نابودى نيست؛ مرگ و حيات به معناى تغيير حالات ماست و همان طور كه زمين مرده روزى زنده مى شود، شما هم زنده مى شويد.

آموزه ها

و پيام ها:

1. شواهد و دلايل مبدأ و معاد در طبيعت هويداست.

2. با مطالعه در گردش باد و باران و رويش گياهان، خداشناس شويد.

3. از زنده شدن خاك مرده و رويش گياهان، به معاد پى ببريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 126

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و هشتم سوره ى اعراف به تفاوت استعدادها اشاره مى كند و مى فرمايد:

58. وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَايَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ

و سرزمين پاكيزه، گياهش به رخصت پروردگارش مى رويد؛ و آن (سرزمينى) كه پليد است، جز (گياه) كم فايده از آن نمى رويد؛ اينچنين نشانه ها را براى گروهى كه سپاس گزارى مى كنند، به گونه هاى مختلف بيان مى كنيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه، انسان هاى بااستعداد و بخشنده به سرزمين پاك تشبيه شده اند كه گياهان زيادى از آن مى رويد وانسان هاى بخيل و فاسد به زمين هاى شوره زار و پليد تشبيه شده اند كه چيز اندكى از آن خارج مى شود. «1»

2. آيه مورد نظر به اين مسئله ى مهم اشاره دارد كه تنها «فاعليت فاعل» براى به ثمر رسيدن يك موضوع كافى نيست، بلكه استعداد و «قابليت قابل» نيز شرط اساسى است.

گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض

ور نه هر سنگ و گِلى لؤلؤ و مرجان نشود

ذرّه را تا نبود همّت عالى، حافظ

طالب چشمه ى خورشيد درخشان نشود (حافظ)

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 127

ماجراى نوح

3. تعبير «با رخصت الهى» (با اجازه ى قبلى و فرمان خدا)، اشاره دارد كه استعدادها و قابليت ها با فرمان الهى اثربخش و سودمند مى گردد؛ و اين يكى از شرايط اساسى براى به ثمر رسيدن يك موضوع است.

آموزه ها

و پيام ها:

پيام اين آيه آن است كه:

1. باران كه در لطافت طبعش ملال نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خسن 2. كارها در سايه ى لطف الهى ثمره بخش مى شوند.

3. با دقت در مثال هاى قرآن، نشانه هاى الهى را ببينيد و سپاس گزارى كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى پنجاه و نهم سوره ى اعراف به داستان حضرت نوح عليه السلام و پيام و هشدار او اشاره كرده، مى فرمايد:

59. لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

بيقين نوح را به سوى قومش فرستاديم، و (او به آنان) گفت: «اى قوم [من ! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست؛ كه من از عذاب روز بزرگ بر شما مى ترسم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم پس از بيان مطالبى كلى درباره ى خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت، اينك در سوره ى اعراف به سرگذشت گروهى از پيامبران الهى، هم چون، نوح، هود، صالح، لوط، شُعيب و موسى اشاره مى كند، تا نمونه هاى زنده اى براى آن مطالب كلى، در مسير تاريخ بشر نشان دهد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 128

2. سرگذشت نوح و قومش علاوه بر سوره ى اعراف، در سوره هاى هود، انبياء، مؤمنون، شعرا، صافّات، اسراء، احزاب، يونس و قمر آمده و سوره ى كوتاهى نيز به نام سوره ى نوح داريم. مطالب مهم رسالت اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و آمدن سيلاب و غرق شدن كافران، در سوره هاى ديگر خواهد آمد؛ و در اين سوره فهرست وار به مطالبى اشاره شده است.

3. بر طبق احاديث، نام اصلى حضرت نوح عليه

السلام، عبدالغفار، يا عبدالاعلى يا عبدالملك بود «1» و از آن جا كه براى خود و مردم زياد نوحه سرايى و زارى مى كرد، او را نوح «2» ناميدند. «3»

4. پيام نوح، همان شعار توحيد، نخستين پيام و شعار همه ى پيامبران الهى بود؛ و از اين روست كه در سوره هاى قرآن از زبان بسيارى از پيامبران مى خوانيم كه

اى قوم من! خداى يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست. «4»

اين شعار شامل اثبات توحيد و نفى هر گونه شرك و بت پرستى و از مشتركات اديان الهى است.

5. از شعار نوح و ديگر پيامبران الهى استفاده مى شود كه بت پرستى مهم ترين خار راه سعادت انسان هاست كه باغبان هاى توحيد، براى تكامل و پرثمر شدن درختان جامعه ى انسانى، درصدد ريشه كن كردن آن بوده اند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 129

6. نوح عليه السلام يكى از پيامبران «اولوالعزم» بود، يعنى پيامبرى بزرگ و صاحب شريعت كه دينش جهانى بود.

7. در برخى احاديث آمده است كه بين حضرت آدم و نوح عليهما السلام پيامبران زيادى بودند كه در قرآن نام آنها نيامده است. «1»

8. نوح مى گويد: اگر يقين به مجازات الهى در رستاخيز، يا سيلاب عظيم در آينده نداريد «2»، حداقل بيم آن هست؛ «3» بنابراين عقل اجازه نمى دهد كه اين راه پرخطر را بپيماييد. اين تعبيرات نشانه ى دل سوزى پيامبران الهى براى مردم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهى دل سوز بشريت اند و قبل از نزول عذاب به مردم هشدار مى دهند.

2. توحيد و نفى شرك، شعار مشترك اديان الهى است.

3. مبلغان دينى و رهبران الهى احساس خطر خود را به مردم منتقل سازند.

***

قرآن كريم در آيه ى

شصتم سوره ى اعراف به برخورد منفى سرمايه داران با رهبران الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

60. قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 130

اشراف قومش (به نوح) گفتند: «قطعاً ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اولين واكنش منفى در برابر دعوت توحيدى پيامبران را گروهى از اشراف «1» و ثروتمندان بى درد نشان دادند؛ آنان منافع خود را در تضاد با بيدارگرى پيامبران مى ديدند و مذهب را مانع هوس بازى هاى خويش مى دانستند.

2. برخورد اشراف با نوح عليه السلام عجيب است؛ آنان نه تنها به حضرت نوح ايمان نياوردند، بلكه او را گمراه معرفى كردند.

آرى؛ اين شيوه ى مخالفان پيامبران است كه هميشه خود را پيش رو و فهميده جلوه مى دهند، ولى پيامبران و مناديان راه آنان را مرتجع، ساده لوح و گمراه مى پندارند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مناديان راه خدا، از ديرزمان، آماج تير تهمت ها و توهين هاى سرمايه داران بوده اند.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى آماده ى برخوردهاى منفى اشراف باشند (و پاسخ مناسب و منطقى آماده كنند).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 131

قرآن كريم در آيات شصت و يكم تا شصت و سوم سوره ى اعراف به پاسخ متين و محبت آميز نوح عليه السلام و اهداف رسالت او اشاره مى كند و مى فرمايد:

61- 63. قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلَالَةٌ وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ* أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ* أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُوا وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

(نوح) گفت: «اى قوم [من ! هيچ گونه گمراهى در من نيست، وليكن من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم.* رسالت هاى پروردگارم

را به شما ابلاغ مى كنم؛ و براى شما خيرخواهى مى كنم؛ و چيزى را كه [شما] نمى دانيد از (جانب) خدا مى دانم.* و آيا تعجب كرده ايد كه (دستور) آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميانتان به شما برسد، تا به شما هشدار دهد، و تا خودنگهدارى كنيد؟! و باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. نوح در پاسخ متين خود به دو مطلب اساسى اشاره كرد: نخست آن كه گمراهى را از خويش نفى و سخن مخالفان را مؤدبانه رد كرد؛ و دوم آن كه كارها و سخنان خود را به خدا منسوب كرد و گفت من فرستاده ى اويم، پس اشكالات شما به راه خداست.

2. تعبير «پروردگار جهانيان»، در حقيقت، به نحوى، باطل شمردن عقايد مشركان است كه خدايانى همانند خداى دريا، خداى آسمان، خداى صلح و جنگ قايل بودند؛ يعنى همه ى اين ها بى اساس است و پروردگار جهانيان يكى است.

3. اين جمله كه فرمود: «من چيزهايى از خدا مى دانم كه شما نمى دانيد.»، ممكن است تهديدى در برابر مخالفان باشد؛ يعنى من مجازات هاى دردناكى از خدا براى تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بى خبريد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 132

يا اشاره اى باشد به لطف پروردگار؛ يعنى اگر شما در راه اطاعت او گام برداريد، بركاتى از او سراغ دارم كه شما از عظمت آنها بى اطلاع هستيد.

و يا اشاره به علوم حضرت نوح باشد؛ يعنى اگر من عهده دار هدايت شما شده ام، مطالبى درباره ى خدا و دستوراتش مى دانم كه شما از آن آگاهى نداريد؛ از اين رو لازم است شما از من پيروى كنيد.

البته ممكن است همه ى اين معانى مقصود آيه باشد. «1»

4. پيامبران و

مبلّغان راه خدا، هم دل سوز و ناصح «2» بودند و هم دانش كافى داشتند؛ دانش هايى كه به صورت عادى، دست بشر به آنها نمى رسد.

5. در آيه اشاره شده كه، از طرفى، پيام وحى از جانب پروردگار شماست، كه مى خواهد شما رشد يابيد و تربيت شويد و، از طرف ديگر، اين پيام بر مردى از خود شما فرود آمده است، نه به طرف اقوام ديگر يا غير انسان ها؛ پس چرا تعجب مى كنيد كه انسانى از شما پيامبر شده است؟!

6. در اين آيات به پنج هدف رسالت پيامبران اشاره شده است كه عبارت اند از:

الف) رساندن پيام الهى به مردم؛

ب) خيرخواهى و نصيحت به مردم؛

ج) هشدار و توجه دادن در مورد عواقب اعمال؛

د) دعوت به خودنگه دارى و پارسايى؛

ه) زمينه سازى براى نزول رحمت الهى بر مردم.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 133

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف رهبران الهى، پيام رسانى، خيرخواهى، دانش افزايى، هشدارگرى، پارسايى و رحمت است.

2. به مخالفان دين، متين، مؤدبانه و حكيمانه پاسخ بگوييد.

3. رهبران الهى و مبلغان دينى اهداف رسالت خود را براى مردم شفاف بيان كنند.

4. در تبليغ دينى، از عناصر پيام، عاطفه، دانش و هشدار بهره ببريد.

5. خيرخواه مردم باشيد (و با خيرخواهان امت برخورد منفى نكنيد).

***

قرآن كريم در آيه ى شصت و چهارم سوره ى اعراف به نجات نوح و يارانش و فرجام عذاب آلود مخالفان كوردل اشاره مى كند و مى فرمايد:

64. فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ

و او را تكذيب كردند؛ و (ما) وى و كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم؛ و كسانى را كه نشانه هاى ما را دروغ

انگاشتند، غرق كرديم؛ [چرا] كه آنان گروهى كور [دل بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كوردلى و عدم درك حقايق، نتيجه ى اعمال شوم و لجاجت هاى مستمر انسان است كه دامن او را مى گيرد؛ يعنى چشم پوشى از حقايق، به كار نگرفتن خرد و گناهان مستمر، سبب مى شود كه تدريجاً چشم حقيقت بين دل و عقل انسان ضعيف شود و سرانجام نابينا گردد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 134

2. همراهى با پيامبر، زمينه ساز نجات است؛ زيرا در كشتى نوح حيواناتى نيز بودند كه نجات يافتند.

3. كوردلى، عامل تكذيب رسالت پيامبران است و دروغ انگاشتن نشانه هاى خدا، زمينه ساز هلاكت انسان است و او را در عذاب الهى غرق مى سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام مردان الهى نجات و سعادت است و فرجام مخالفان دين عذاب آلود است.

2. اگر مى خواهيد نجات يابيد، با رهبران الهى همراهى كنيد.

3. كوردلى و تكذيب آيات الهى موجب هلاكت انسان مى شود.

***

قرآن كريم در آيه ى شصت و پنجم سوره ى اعراف به سرگذشت عبرت آموز حضرت هود عليه السلام و پيام اساسى او اشاره مى كند و مى فرمايد:

65. وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ

و به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم [من ! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست؛ پس آيا خودنگهدارى (و پارسايى) نمى كنيد؟!»

نكته ها و اشاره ها:

1. داستان حضرت هود عليه السلام و قوم عاد و درگيرهاى آنان، در سوره هاى اعراف، شعراء و هود آمده است. هود «1» يكى از پيامبران الهى است كه براى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 135

ماجراى قوم عاد

ملتى خاص، يعنى قوم «عاد» برانگيخته شد؛ «1»

يعنى دين او جهانى نبود.

2. قوم عاد در سرزمين يمن و در منطقه ى احقاف، در جنوب عربستان زندگى مى كردند و از نظر قدرت جسمى و امكانات مادى، ملتى نيرومند بودند، اما گرفتار بت پرستى و مفاسد اخلاقى شدند. «2»

3. در اين آيه از هود با تعبير «برادر» ياد شده است؛ شايد بدان جهت كه هود با ملت عاد خويشاوندى داشت، و يا به خاطر آن كه هم چون برادرى دل سوز براى ملت خويش مى كوشيد و از هرگونه رياست طلبى دورى مى كرد و خود را برادر و برابر با ديگران مى دانست.

اين تعبير اشاره به برادر دينى بودن هود با ملت عاد ندارد؛ زيرا آن مردم به دعوت او پاسخ مثبت ندادند و ايمان نياوردند تا برادر دينى او شوند.

4. هود عليه السلام مردم را دعوت مى كرد كه با پرستش خدا و دورى از شرك خود را از زيان و نقصان و عذاب حفظ كنند «3» و به رشد و تكامل برسند.

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيد و نفى شرك، شعار مشترك اديان الهى است.

2. مناديان توحيد، هم چون برادرى دل سوز، براى ملت خويش باشند.

***

قرآن كريم در آيه ى شصت و ششم سوره ى اعراف به برخورد منفى سرمايه داران با حضرت هود اشاره مى كند و مى فرمايد:

66. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 136

اشرافِ قومش كه كفر ورزيدند، گفتند: «قطعاً ما تو را در (نوعى) سبك سرى مى بينيم، و در واقع ما گمان مى كنيم كه تو از دروغ گويان هستى.»

نكته ها و اشاره ها:

1. سفاهت به معناى سبك سرى و سبك مغزى است، اما از نظر قوم هود، كسانى كه رنگ

محيط را نپذيرند و با سنت هاى غلط مبارزه كنند، سبك سر هستند. آرى؛ تهمت سفاهت و جنون از تهمت هاى رايج مخالفان به رهبران الهى است.

2. مخالفان هود، از مخالفان نوح جسورتر بودند؛ چون مخالفان نوح مى گفتند «او گمراه است»؛ اما مخالفان هود مى گفتند «او سفيه و دروغ گو است».

3. از تعبير «تو را در سبك سرى مى بينيم و گمان مى كنيم كه از دروغ گويان هستى.»، استفاده مى شود كه مخالفان هود بر اساس علم و دانش سخن نمى گفتند و خودشان نيز به اين مطلب اعتراف داشتند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان دين، بدون علم با رهبران الهى مخالفت مى كنند.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى آماده ى برخوردهاى منفى و تهمت سرمايه داران باشند.

***

قرآن كريم در آيات شصت و هفتم تا شصت و نهم سوره ى اعراف با اشاره به پاسخ مؤدبانه ى هود و اهداف رسالت او و نعمت هاى الهى مى فرمايد:

67- 69. قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ* أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ* أَوَ عَجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِن

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 137

رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

(هود) گفت: «اى قوم [من ! هيچ گونه سبك سرى در من نيست؛ وليكن من فرستاده اى از طرف پروردگار جهانيانم.* رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم؛ و من براى شما، خيرخواهى درستكار هستم.* و آيا تعجّب كرده ايد كه (دستور) آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميانتان به شما برسد تا هشدارتان دهد؟! و ياد آريد هنگامى كه (خدا) شما را پس از قوم نوح، جانشينان

(آنان) قرار داد، و گستره آفرينش شما را بيفزود؛ پس نعمت هاى خدا را به ياد آريد؛ تا شايد شما رستگار شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. هود در اين پاسخ حكيمانه و مؤدبانه به چند مطلب اشاره كرد:

الف) سفاهت و سبك مغزى را از خود و راه خويش نفى كرد.

ب) سخن مخالفان را مؤدّبانه رد كرد.

ج) كارها و سخنان خود را به خدا نسبت داد و گفت «من فرستاده ى اويم.» پس اشكالات شما به راه خداست.

د) دليلى بر فرزانگى خويش آورد و اشاره كرد كه مهم ترين دليل بر سرمايه ى عقلانى و فرزانگى من آن است كه خدا مرا به رسالت برگزيده است.

ه) با تعبير پروردگار جهانيان، به مخالفان خويش فهماند كه بت پرستى آنان باطل است و جهانيان يك پروردگار دارند.

2. هود عليه السلام خود را نصيحت گر و امانت دار معرفى كرد. اين تعبيرات، نشان مى دهد كه معرفى صفات و توانايى هاى ضرورى مانعى ندارد.

3. مضمون اين آيه ى در آيه ى 62 همين سوره از زبان نوح عليه السلام بيان شد، اما با دو تفاوت:

نخست آن كه، در آيه ى 62 در پايان آيه فرمود: «من چيزهايى كه شما

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 138

نمى دانيد از جانب خدا مى دانم.» و اين وسعت علمى نوح را نشان مى داد.

و دوم آن كه، در آيه ى 62 نصيحت گرى يكى از اهداف بعثت نوح به شمار مى آمد، اما در اين جا بيان حالت هود است. «1»

اين دو تفاوت نشان مى دهد كه حوزه ى علمى و مسئوليتى حضرت هود از حضرت نوح محدودتر بود و نوح عليه السلام پيامبر اولوالعزم و دين او جهانى بود، اما هود عليه السلام پيامبر خاصّ ملت خويش بود.

4. پاسخ هود به كسانى كه از

نبوّت انسانى معمولى تعجب مى كنند همان پاسخى است كه نوح پيامبر در آيه ى 63 همين سوره به مخالفان خويش داد و آن اين كه انسان از بالاترين استعداد براى گرفتن وحى برخوردار است؛ پس جاى تعجب نيست كه انسانى پيامبر شود.

5. در اين آيات نيز به يكى از اهداف رسالت پيامبران اشاره شده كه همان هشدار و توجه دادن مردم به عواقب اعمال آنهاست.

6. حضرت هود عليه السلام با يادآورى نعمت هاى الهى درصدد است كه حسّ سپاس گزارى مردم را تحريك كند تا در برابر دستوارت الهى فروتن و رستگار شوند. آرى؛ ياد نعمت هاى الهى زمينه ساز رستگارى انسان است؛ زيرا ياد نعمت، محبت و عشق مى آورد و محبت، اطاعت را در پى دارد و اطاعت، سبب رستگارى است.

7. در برخى احاديث از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

مقصود از نعمت هاى الهى، بزرگ ترين نعمت خدا بر مردم، يعنى ولايت اهل بيت است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 139

روشن است كه اين گونه احاديث مصداق كامل و مهم نعمت هاى الهى را بيان مى كنند، و گرنه مفهوم آيه همه ى نعمت ها را شامل مى شود كه با يادآورى آنها، انسان سپاس گزار خدا و دوست دار و فرمان بردار او مى شود.

8. جمله ى «گستره ى آفرينش شما را بيفزود.»، ممكن است اشاره به قدرت جسمانى فوق العاده ى قوم عاد باشد؛ همان طور كه از آيات قرآن «1» و تاريخ ها استفاده مى شود كه قوم عاد مردمى درشت استخوان و قوى پيكر بودند.

و نيز ممكن است اشاره به افزايش ثروت و قدرت مالى و تمدن ظاهرى قوم عاد باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام رسانى و هشدارگرى از اهداف رهبران الهى است.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى اهداف و برنامه هاى

خود را براى مردم تبيين كنند.

3. خيرخواه مردم باشيد (و با خيرخواهان خود، برخورد منفى نكنيد).

4. نعمت هاى الهى را به ياد مردم آوريد تا (سپاس گزار و) رستگار شوند.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتادم سوره ى اعراف به پيروى كوركورانه ى قوم عاد از پدرانشان و نقش آن در شرك آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

70. قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الْصَّادِقِينَ

(اشراف قوم هود) گفتند: «آيا به سراغ ما آمده اى تا خداى يگانه را بپرستيم، و آنچه را پدران ما همواره مى پرستيدند، رها كنيم؟! پس اگر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 140

راستگويى، آنچه را (از عذاب الهى) به ما وعده مى دهى، بياور!»

نكته ها و اشاره ها:

1. سطح افكار قوم عاد بسيار پايين بوده به طورى كه از يگانه پرستى و نوآورى وحشت داشتند و شرك و بت پرستى را افتخار خود مى دانستند؛ و تنها دليل آنان همان تقليد كوركورانه از پدرانشان بود.

2. تقليد چهار قسم است:

الف) تقليد جاهل از جاهل، كه مورد سرزنش قرآن كريم است و نمونه ى آن را در آيه ى فوق، در پيروى كوركورانه ى قوم عاد از پدران جاهلشان مى بينيم.

ب) تقليد عالم از عالم، كه اين هم صحيح نيست و هر دانشمند و متخصصى لازم است طبق نظر خود عمل كند و از همين روست كه تقليد بر مجتهدان حرام است.

ج) تقليد عالم از جاهل كه اين هم ناپسند و از نظر عقل و دين مذموم و ممنوع است.

د) تقليد جاهل از عالم يا پيروى فرد غيرمتخصص و ناآگاه در يك رشته، از يك متخصص؛ مثل پيروى از پزشكان در مورد مصرف دارو يا تقليد از مجتهدان

و مراجع تقليد در جزئيات و احكام، كه اين قسم صحيح و از نظر عقلا و دين پسنديده و بلكه لازم است.

3. پيامبران الهى با روش هاى غلط جاهلى و آداب و رسوم شرك آلود نياكان مردم، در ستيز بودند؛ به عبارت ديگر، پيامبران الهى تابع فرهنگ زمانه نمى شدند بلكه با عناصر منفى آن، از جمله تقليد كوركورانه و شرك مخالفت مى كردند.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 141

قرآن كريم در آيه ى هفتاد و يكم سوره ى اعراف به فقدان دليل منطقى براى شرك و خشم الهى بر قوم عاد اشاره مى كند و مى فرمايد:

71. قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِن رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ

(هود) گفت: «براستى كه پليدى و خشم پروردگارتان، بر شما واقع شده است. آيا با من در مورد نام هايى مجادله مى كنيد كه شما و پدرانتان (براى بت ها، به عنوان معبود) نامگذارى كرده ايد، [و] خدا هيچ دليلى درباره آن [ها] فرو نفرستاده است؟! پس منتظر باشيد، كه من (هم) با شما از منتظرانم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. انسان هايى كه با حق درگير مى شوند و بر تعصب و تقليد از پدرانشان پافشارى مى كنند، گرفتار انحراف عقيدتى و آلودگى روحى مى گردند و پيامدهاى پليد اين روش، از جمله عذاب الهى، آنان را فرا مى گيرد. «1»

2. بت ها، چيزى جز قطعات سنگ و چوب نيستند، و خدا بودن آنها، غيرواقعى و پوچ و فقط اسمى است كه زاييده ى، پندارهاى خام مشركان و نياكان آنهاست.

3. در آيه ى فوق بار ديگر بر منطق و دليل و برهان پافشارى شده است؛ از اين روست كه

از زبان حضرت هود به مشركان مى گويد: اين بت ها چيزهاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 142

بدون دليل است؛ نه دليل عقلى بر پرستش بت داريم و نه از طرف خدا وحى (دليل نقلى) بر پرستش آنها فرود آمده است.

4. در پايان آيه اشاره به انتظار شده، كه شايد مقصود انتظار مشركان براى يارى بت ها و يا عذاب الهى و انتظار هود پيامبر براى فرود آمدن مجازات الهى بر بت پرستان بوده است. اين انتظار اشاره دارد كه حضرت هود به پيروزى خويش اطمينان داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. نتيجه ى حق ستيزى، آلودگى و كيفر الهى است.

2. تابع دليل باشيد نه نام هاى توخالى.

3. در مورد مسائل بدون دليل مجادله نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتاد و دوم سوره ى اعراف به نابودى قوم عاد و نجات هود پيامبر و ياران او اشاره كرده، مى فرمايد:

72. فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ

و او و كسانى را كه با او بودند، با رحمتى از جانبمان نجات بخشيديم؛ و دنباله كسانى را كه نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، و از مؤمنان نبودند، قطع كرديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيات ديگر قرآن «1» و احاديث اسلامى «2» استفاده مى شود كه هلاكت

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 143

قوم عاد، توسط طوفانى پر سر و صدا و سرد و مسموم بود كه به مدت هشت روز پياپى بر آنان مسلّط شد و همه را نابود كرد، «1» ولى هود عليه السلام و يارانش نجات يافتند.

2. در اين آيه به تأثير همراهى با پيامبر در نجات انسان اشاره شده است؛ البته كسانى كه همراه پيامبران هستند ممكن

است از صميم دل ايمان آورده باشند، يا اين كه فقط تسليم راه پيامبر خدا شده و مخالفت نكنند و ايمانى ظاهرى داشته باشند. آيه ى فوق نجات از عذاب دنيوى را شامل همه ى كسانى مى داند كه همراه پيامبر خدا باشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. بى ايمانى و تكذيب آيات الهى، زمينه ساز عذاب است.

2. با رهبران الهى همراهى كنيد تا نجات يابيد.

3. با رهبران الهى و راه ايمان مخالفت نكنيد كه ريشه كن مى شويد.

***

ماجرا قوم ثمود

قرآن كريم در آيه ى هفتاد و سوم سوره ى اعراف به سرگذشت صالح پيامبر و معجزه ى او براى قوم ثمود اشاره كرده، مى فرمايد:

7. وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِن إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبَّكُمْ هذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ

و به سوى (قوم) ثَمُود، برادرشان صالح را (فرستاديم)؛ (او) گفت: «اى قوم [من ! خدا را بپرستيد، كه هيچ معبودى جز او، براى شما نيست. بيقين دليلى (معجزه آسا) از طرف پروردگارتان براى شما آمد؛ اين ماده شتر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 144

خدا، نشانه اى (معجزه وار) براى شماست؛ پس او را [به حال خود] واگذاريد، كه در زمين خدا (از علف هاى بيابان) بخورد؛ و سوء (قصد و آزارى) به او نرسانيد، كه عذاب دردناكى شما را فرا خواهد گرفت!

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت «صالح» يكى از پيامبران الهى بود كه در ميان قوم «ثمود» برانگيخته شد و هم چون برادرى آنان را به يكتاپرستى دعوت كرد. «1» آنان در يك منطقه ى كوهستانى ميان حجاز و سوريه (: شام) زندگى مى كردند «2» و برخى مفسران نوشته اند

كه در منطقه ى يمن زندگى مى كردند. «3»

2. «بيّنه» در لغت به معناى دليل روشن عقلى ياحسّى است؛ «4» و در اين آيه به معجزه ى الهى «بيّنه» گفته شده است؛ چون دلالت معجزه بر نبوّت پيامبر، هم از نظر حسّى و هم از نظر عقلى روشن است.

3. در اين آيه از معجزه با عنوان «آيه» (نشانه) ياد شده است؛ چرا كه هر معجزه اى نشانه ى صدقِ آورنده ى آن است.

4. معجزه با كارهاى غيرعادى بشر، هم چون سحر و شعبده چند تفاوت دارد:

الف) معجزه بدون نياز به تمرين و تحصيل انجام مى شود.

ب) معجزه همراه با تحدّى و مبارزه طلبى است؛ يعنى آورنده ى معجزه مى گويد اگر مى توانيد مثل آن را بياوريد.

ج) معجزه با هدف ارشاد مردم و خيرخواهى صورت مى گيرد، نه براى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 145

منافع شخصى يا زيان رساندن به مردم.

5. تعبير «شتر خدا» (: ناقة اللَّه) «1» يك اضافه ى تشريفى است؛ يعنى اشاره به آن است كه شتر قوم ثمود يك شتر معمولى و عادى نبود، بلكه معجزه اى بود كه مايه ى آزمايش مردم شد. آن شتر از علف بيابان استفاده مى كرد «2» و مقرر شد كه اگر كسى به آن آزار برساند قوم ثمود عذاب شوند و در نهايت نيز اين گونه شد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهى از متن مردم و هم چون برادر آنها باشند.

2. توحيد، عنصر مشترك اديان الهى است.

3. پيامبران الهى دليل و معجزه دارند (و بدون منطق ادعا نمى كنند).

4. برخى معجزات الهى، وسيله ى آزمايش شماست (پس مراقب باشيد مردود نشويد).

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و چهارم سوره ى اعراف نعمت هاى الهى را بر قوم ثمود برمى شمارد و با

منع فساد گرى مى فرمايد:

74. وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 146

و به خاطر آوريد هنگامى كه (خدا) شما را پس از (قوم) عاد جانشينان (آنان) قرار داد، و شما را در زمين مستقر ساخت، كه در دشت هايش، قصرها مى گزينيد، و از كوه ها خانه هايى مى تراشيديد؛ بنابراين نعمت هاى خدا را به ياد داشته باشيد؛ و در زمين تبهكارانه فساد مكنيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، از يك سو، به نعمت هاى الهى اشاره مى كند تا آنها را فراموش نكنند و سپاس خدا را به جا آورند و از سوى ديگر، هشدار مى دهد كه پيش از ثمود نيز اقوام طغيان گرى بودند كه بر اثر مخالفت هايشان گرفتار عذاب الهى شدند.

2. اگر انسان به ياد نعمت هاى الهى باشد، حسّ سپاس گزارى اش بيدار مى شود و تسليم خدا مى گردد و شكر او را به جا مى آورد و دستوراتش را عمل مى كند و، در نتيجه، از گناه و فساد دورى مى جويد.

3. قوم ثَمود، محل زندگى خود را تغيير مى دادند؛ آنان منزلى در كوهستان و قصرى در بيابان داشتند كه شايد تابستان به يكى و زمستان به ديگرى كوچ مى كردند.

البته مسكن و قصر از نعمت هاى الهى است، در صورتى كه انسان را (از ياد خدا غافل نكند و) به فساد نكشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خانه هاى سنگى و قصرها نعمت هاى الهى است (به شرط آن كه شما را از ياد خدا غافل نكند و سركشى نكنيد).

2. به ياد نعمت هاى الهى باشيد و (ناسپاسى و) فسادگرى نكنيد.

3. با مطالعه ى تاريخ اقوام سركش پيشين درس

عبرت بگيريد و فساد گرى نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 147

قرآن كريم در آيات هفتاد و پنجم و هفتاد و ششم سوره ى اعراف به شبهه انگيزى اشراف مستكبر و ايمان مستضعفان به رسالت حضرت صالح عليه السلام اشاره مى كند و گفتمان مستبكران با مستضعفان را اين گونه بازگو مى فرمايد:

75 و 76. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحاً مُرْسَلٌ مِن رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ* قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ

از ميان قومش اشرافى كه تكّبر مى ورزيدند، به كسانى از مستضعفان كه از بين آنان ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا شما يقين داريد كه صالح فرستاده اى از طرف پروردگارش است؟!» (مستضعفان) گفتند: «در حقيقت ما به آنچه (او) بدان رسالت يافته، مؤمنيم.»* كسانى كه (از قوم صالح) تكّبر ورزيدند، گفتند: «در واقع ما به آنچه [شما] بدان ايمان آوريده ايد، كافريم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اشراف و مستكبران قوم صالح از مستضعفان با ايمان پرسش مى كردند، اما هدف آنان پژوهش و جست و جوى حق نبود، و تنها مى خواستند با ايجاد شبهه در دل مؤمنان مستضعف روحيه ى آنان را تضعيف كنند. اين يكى از شگردهاى دشمنان دين است كه در مورد رهبران الهى شبهه ايجاد مى كنند تا با تضعيف آنان به هدف هاى شوم خود برسند.

2. تعبير «مستضعفان و مستكبران» از الگوهاى قرآنى است كه در مبارزات بشريت و صحنه هاى برخورد پيامبران با سران كفر و شرك چهره مى نمايند. «مستكبران» ثروتمندان متكّبرى هستند كه خود را از ديگران برتر مى بينند و به خاطر حفظ منافع خود، ايمان نمى آورند و بر كفر و شرك پافشارى دارند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 148

و «مستضعفان» مردمى فقير، با فكرى قوى و ايمانى استوار هستند كه قدم در راه مبارزه با انحراف و فساد و كفر و شرك مى گذارند.

نكته ى جالب اين است كه قرآن نمى گويد آنان ضعيف هستند بلكه مى گويد ضعيف نگه داشته شده اند؛ يعنى حقوق مالى و اجتماعى آنان را مستكبران به يغما برده و آنان را استثمار كرده اند.

آرى؛ قرآن به جاى تعبيرات كارگر و سرمايه دار، يا طبقه ى پايين و بالا و يا اشراف و فقرا، عناوين زيبا و پيام دار «مستضعفان و مستكبران» را به كار مى برد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در برابر تضعيف رهبر دين بايستيد و از او دفاع كنيد.

2. مستكبران شبهه انگيزى مى كنند (پس مواظب باشيد).

3. معمولًا مستكبران و اشراف خار راه دين و دين داران هستند.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و هفتم و هفتاد و هشتم سوره ى اعراف به سركشى مستكبران قوم ثمود و مبارزه طلبى آنها و فرجام عذاب آلودشان اشاره مى كند و مى فرمايد:

77 و 78. فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ* فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ

و (مستكبران،) ماده شتر (معجزه آسا) را پِى كردند، و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند؛ و گفتند: «اى صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستى، آنچه را به ما وعده مى دهى براى ما، بياور!»* پس زلزله آنان را فرو گرفت؛ و در خانه هايشان از پا درآمدند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 149

نكته ها و اشاره ها:

1. در احاديث اسلامى از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده است كه

حضرت صالح عليه السلام ساليان درازى مردم ثمود را به دين خدا فرا خواند

ولى ايمان نياوردند، تا اين كه با آن حضرت قرار گذاشتند كه هر كدام از خداى ديگرى چيزى بخواهند تا ببينند كدام خدا حق است.

قوم ثمود چندين بت را مى پرستيدند؛ صالح عليه السلام آنان را جدا جدا صدا زد، ولى پاسخى نشنيدند.

سپس آنان از صالح خواستند كه از خدا بخواهد، با معجزه، از كوه شترى بيرون آورد، و او چنين كرد، ولى جز اندكى ايمان نياوردند، و صالح عليه السلام را متهم به سحر و دروغ گويى كردند. آن گاه از طرف خدا مقرر شد كه شتر مذكور، يك روز در ميان، از چشمه ى آنان آب بخورد، ولى آنها طاقت نياوردند و شخصى نابخرد و شقّى را تحريك كردند تا شتر را پى كرد؛ «1» سپس صالح از طرف خدا براى مردم پيام آورد كه عذاب الهى در راه است؛ پس اگر توبه كنيد، نجات مى يابيد، و گرنه گرفتار مى شويد.

آنان به صالح گفتند: عذابى را كه وعده دادى بياور.

و اين گونه بود كه قوم ثمود گرفتار زلزله و صاعقه هاى وحشت آور شدند و نابود گشتند تا عبرت ديگران شوند. «2»

2. روشن است كه كشتن يك شتر مسئله ى مهمى نبود؛ چون اين گونه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 150

مسائل براى امتحان مردم است. مهم آن بود كه آنان فرمان خدا را شكستند و از حد تجاوز كردند؛ از اين رو در آيه ى فوق بر نافرمانى قوم ثمود تأكيد شده است. جالب آن است كه شتر را يك نفر كشت و بقيه با سكوت خود اعلام رضايت كردند و شريك جرم او به شمار آمدند و گرفتار عذاب شدند. «1»

3. مستكبران كه شتر معجزه آسا را

مانع راه خود مى ديدند، كوشش كردند تا نوعى جنگ روانى عليه صالح پيامبر سازمان دهند؛ يعنى از طرفى شتر را نابود كردند و از طرف ديگر، با اين كار خود، به حضرت صالح گفتند كه همه ى اين تهديدهاى تو بى اساس است.

4. تعبيرات اين آيات شايد اشاره به آن باشد كه هنگام وقوع زلزله، قوم ثمود در خواب فرو رفته بودند «2» و ناگهان به پا خاستند و بر سر زانو نشستند «3» و جان خود را در همان حالت از دست دادند. «4»

5. در اين آيه آمده است كه سبب نابودى قوم ثمود «زلزله» بود، در سوره ى فصّلت «5» و ذاريات، عامل نابودى را صاعقه معرفى مى كند و در سوره ى حاقّه «6» اين عامل را چيزى فراتر از حدّ معرفى مى كند. اين سه تعبير با هم قابل جمع است؛ «7» يعنى ممكن است اول صاعقه اى وحشتناك ايجاد

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 151

شده، سپس زمين لرزه اى شديد پديد آمده و اين عذاب هاى شديد و ويرانگر از حد عادى گذشته باشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام نافرمانى در برابر خدا و مبارزه با رهبران الهى، عذاب آلود است.

2. سركشى نكنيد كه عذاب الهى در خانه هاى شما به سراغتان مى آيد.

3. عذاب الهى را طلب نكنيد كه ناگهان شما را فرا مى گيرد.

***

قرآن كريم در آيه ى هفتاد و نهم سوره ى اعراف به خيرخواهى و پيام رسانى رهبران الهى و واكنش منفى مخالفان اشاره مى كند و مى فرمايد:

79. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ

و (صالح) از آن (مستكبر) ان روى برتافت؛ و گفت: «اى قوم [من ! رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ

كردم، و براى شما خيرخواهى كردم، وليكن (شما) خيرخواهان را دوست نداريد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران در مورد زمان گفت و گوى صالح عليه السلام با قومش، كه در اين آيه بيان شد، دو احتمال داده اند:

نخست آن كه، اين گفت و گو قبل از مرگ و عذاب قوم ثمود بود؛ يعنى براى اتمام حجت با آنان سخن گفت.

دوم آن كه، اين سخنان بعد از مرگ و عذاب ثمود بود؛ يعنى حضرت صالح براى عبرت آموزى ديگران، ارواح مردگان را مورد خطاب قرار داد؛ همان طور كه حكايت شده امام على عليه السلام بعد از مرگ طلحه در كنار جسدش

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 152

قرار گرفت و فرمود: «تو در اسلام خدمات قابل ملاحظه اى داشتى؛ حيف كه آنها را براى خود حفظ نكردى». «1»

2. برنامه ى پيامبران، رساندن پيام و نصيحت خيرخواهانه و دل سوزانه به امت است. عذاب قوم ثمود نيز پس از شنيدن پيام هاى الهى و هشدارهاى حضرت صالح و اتمام حجت به آنان و قبول نكردن خيرخواهى هاى او صورت گرفت. «2»

چه خوش گفت يك روز داروفروش

شفا بايدت داروى تلخ نوش

(سعدى)

3. مستكبران كافركيش، نصيحت گران دل سوز را دوست ندارند، در حالى كه دوستى ناصحان زمينه ساز پيروى از آنان و نجات و سعادت است و استكبار و دوست نداشتن ناصحان و قبول نكردن پيام الهى، موجب روى برتافتن پيامبر از مردم مى شود، كه اين خود زمينه ساز نزول عذاب الهى است.

پروين به كج روان، سخن از راستى چه سود

كو در زمان آن كه نرنجد ز حرف راست آموزه ها و پيام ها:

1. خيرخواهان نصيحت گر را دوست داشته باشيد.

2. رهبران

الهى و مبلغان دينى پيام الهى را به مردم برسانند و خيرخواهانه آنان را نصيحت كنند.

3. از مستكبران نافرمان بردار روى برتابيد كه خيرخواهى را برنمى تابند.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 153

ماجراى قوم لوط

قرآن كريم در آيه ى هشتادم سوره ى اعراف به سرگذشت لوط عليه السلام و هم جنس گرايى در قوم او اشاره مى كند و مى فرمايد:

80. وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَاسَبَقَكُمْ بِهَا مِن أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ

و (ياد كن) لوط را، هنگامى كه به قومش گفت: «آيا [كارى زشت را مرتكب مى شويد، در حالى كه هيچ يك از جهانيان، در آن (كار) بر شما پيشى نگرفته است؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت «لوط» عليه السلام خويشاوند ابراهيم عليه السلام «1» بود كه به آن حضرت ايمان آورد و به همراه ايشان هجرت كرد. ابراهيم عليه السلام لوط را به منطقه اى ثروتمند از شامات فرستاد كه در آن جا فحشا رواج داشت. در احاديث آمده است كه قوم لوط مردمى بخيل بودند و به همين جهت با هم جنس گرايى، مهمانان خويش را اذيت مى كردند، تا از آنان بترسند «2» (يعنى ريشه ى انحراف آنان بُخل و دنيادوستى بود). در احاديث ديگرى آمده است كه هم جنس گرايى را شيطان به آنان آموزش داد «3»، و آنان چنان به اين عمل علاقه مند شده بودند كه حتى پيشنهاد ازدواج با دختران لوط را نمى پذيرفتند. «4»

ماجراى قوم لوط در سوره هاى اعراف، هود، حجر، شعراء، انبياء، نمل و عنكبوت آمده است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 154

2. در اين آيه اشاره شده كه هم جنس گرايى عملى زشت و ننگين است كه توسط قوم لوط تأسيس شد؛ يعنى در ملت هاى پيشين سابقه نداشت؛ و اين، زشتى آن

عمل را چندين برابر مى كند؛ چون قوم لوط پايه گذار يك روش غلط شدند و زمينه ى گناه ديگران را فراهم ساختند. «1»

3. بخش مهمى از تبليغات حضرت لوط، مبارزه با فحشا و منكرات جنسى بود؛ زيرا مهم ترين مشكل جامعه ى او هم جنس گرايى بود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مناديان دين، با اعمال زشتى هم چون هم جنس گرايى مخالف هستند.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى با انحرافات جنسى جامعه مبارزه كنند.

3. كارهاى زشت و انحرافات جنسى جديد را اختراع و پيروى نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و يكم سوره ى اعراف به برخى از اشكالات هم جنس گرايى اشاره مى كند و مى فرمايد:

81. إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ

در واقع شما از روى شهوت، به غير از زنان به سراغ مردان مى رويد؟! بلكه شما گروهى اسراف كار (و متجاوز) يد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى قبل گناه قوم لوط به صورت سربسته و مبهم، تحت عنوان «فحشا» بيان شد و اينك، در اين آيه، صريحاً از گناه هم جنس گرايى نام مى برد و آنان را بر اين عمل سرزنش مى كند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 155

اين يكى از فنون بلاغت است كه در بيان مسائل مهم، ابتدا مطلب به صورت سربسته و مبهم و بعد به صورت واضح بيان مى شود، تا مخاطب به تدريج آماده شود و به اهميت گناه پى ببرد. «1»

2. خداى متعال وسيله ى توليد مثل را به صورت غريزى در مردان و زنان قرار داده است؛ پس اگر انسان از اين راه طبيعى منحرف گردد و به سراغ هم جنس گرايى برود، دچار آثار و عواقب شومى مى گردد كه برخى از آنها عبارت اند از:

الف) زيان هاى بهداشتى براى

هر دو طرف؛ «2»

ب) از بين بردن هدف اصلى آميزش جنسى، كه همان ادامه ى نسل است؛

ج) متزلزل شدن نظام خانواده.

به عبارت ديگر، در ازدواج طبيعى، چندين فايده وجود دارد: دوستى و محبت، ادامه ى نسل انسان، تشكيل نظام خانواده، رعايت مسائل غريزى و طبيعى و دينى. «3» اين فوايد در هم جنس گرايى وجود ندارد.

متأسفانه در جهان كنونى دربرخى از كشورهاى مدعى ترقى و پيشرفت، ازدواج هم جنس گرايان با هم ديگر به صورت قانونى درآمده است.

3. در حديثى از امام صادق عليه السلام در مورد فلسفه ى تحريم هم جنس گرايى حكايت شده است:

هم جنس گرايى، علاقه ى خانوادگى ميان زن و شوهر راكم و نسل را قطع مى كند و آميزش جنسى طبيعى را از بين مى برد و فسادهاى زيادى دارد. «4»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 156

4. در آيه ى فوق بيان شد كه قوم لوط اسراف كار بودند. اين تعبير ممكن است اشاره به هم جنس گرايى باشد؛ چرا كه هم جنس گرايى، خود نوعى اسراف و انحراف در شهوت جنسى، و خارج شدن از حدود الهى است؛ و نيز ممكن است اين تعبير آيه اشاره به آن باشد كه قوم لوط در همه ى كارهاى خويش زياده روى مى كردند كه يكى از آن موارد، هم جنس گرايى بود.

آموزه ها و پيام ها:

1. هم جنس گرايى نوعى انحراف جنسى و اسرافكارى است.

2. غريزه ى جنسى را از راه طبيعى ارضا كنيد و به سراغ راه هاى انحرافى نرويد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و دوم سوره ى اعراف به پاسخ غيرمنطقى قوم لوط و تبعيد پاكان اشاره مى كند و مى فرمايد:

82. وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ

و [لى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: «آنان را از آبادى تان بيرون كنيد،

كه آنان مردمى هستند كه پاك دامنى را مى طلبند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. جمله ى «آنان مردمى هستند كه مى خواهند پاك دامن باشند.»، دو گونه تفسير شده است: نخست آن كه، قوم لوط، آن قدر به فساد و انحراف كشيده شده بودند كه پاك بودن را جرم مى دانستند و مى خواستند مؤمنان را به جرم پاك دامنى از شهر خارج كنند؛ چون مؤمنان را مزاحم شهوات خويش مى ديدند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 157

دوم آن كه، قوم لوط او و پيروانش را متّهم به تظاهر به پاك دامنى و رياكارى مى كردند. «1»

البته هر دو احتمال در اين آيه قابل جمع است، ولى ظاهر آيه همان معناى اول است.

2. گناهكاران قوم لوط از زشتى و گناهكارى خويش و پاكى لوط و پيروانش آگاه بودند و به پاك دامنى آنان اعتراف داشتند.

3. اگر گناه و فساد در جامعه اى زياد شود، پاكى جرم به شمار مى آيد «2» و پاكان جامعه منزوى مى گردند و تحت فشار قرار مى گيرند و ممكن است تهديد به تبعيد شوند.

4. قوم لوط، شهر را متعلق به گناهكاران مى دانستند و با انحصارطلبى، مى خواستند لوط و پيروانش را از حق شهروندى محروم سازند، در حالى كه نعمت هاى الهى براى مؤمنان پاك آفريده شده است و گناهكاران علف هاى هرزى هستند كه در اين بوستان روييده اند و از پرتو وجود گل ها استفاده مى كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. راه پيامبران، راه پاك دامنى است.

2. گناهكاران قوم لوط هيچ گونه منطقى براى دفاع از خويشتن نداشتند، جز آن كه به زبان حال مى گفتند: «خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو.»

3. نگذاريد جامعه به انحراف و فساد كشيده شود، و گرنه كار به جايى مى رسد كه پاك

بودن، جرم به شمار مى آيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 158

قرآن كريم در آيات هشتاد و سوم و هشتاد و چهارم سوره ى اعراف به عذاب عبرت آموز قوم لوط و نجات لوط و خانواده اش اشاره مى كند و مى فرمايد:

83 و 84. فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ* وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ

و او و خاندانش را نجات داديم؛ جز زنش، كه از بازماندگان (درآبادى) بود.* و بارشى (از سنگ هاى عذاب) بر آنان بارانديم؛ پس بنگر فرجام خلافكاران چگونه بوده است!

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيات ديگر قرآن «1» استفاده مى شود كه همسر حضرت لوط، در آغاز، زنى غيرمنحرف بود، ولى بعد راه خيانت را در پيش گرفت و اسرار لوط عليه السلام را براى دشمنانش بازگو مى كرد و كافران گناهكار را دوست داشت و از اين رو همراه آنان در شهر ماند «2» و گرفتار عذاب شد، «3» ولى لوط و اعضاى ديگر خانواده و پيروانش نجات يافتند.

2. نكته ى جالبى كه از اين آيه و آيات سوره ى تحريم «4» استفاده مى شود آن است كه در خانه ى پيامبر بودن سبب نجات انسان نمى شود، زن لوط عليه السلام در خانه ى مقدسى بود ولى دچار عذاب شد، در حالى كه زن فرعون كه در كاخ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 159

فساد و طغيان بود، به موسى عليه السلام ايمان آورد و نجات يافت.

3. در اين آيه اشاره اى به نوع بارانى كه بر قوم لوط فرود آمد، نشده است، اما از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه اين باران معمولى نبود بلكه نوعى عذاب بود به صورت بارانى از سنگ هاى نشان دار. «1»

4.

در برخى احاديث آمده است كه قوم لوط، علاوه بر هم جنس گرايى، اهل قمار، هرزه گويى، توهين و پرتاب سنگ به عابرين و كشف عورت در انظار عمومى نيز بودند «2» و شايد عذاب آنان با سنگ باران آسمانى، تناسبى با گناهان آنان نيز داشته باشد.

4. در اسلام، كيفر هم جنس گرايى و لواط، براى فاعل ومفعول، اعدام است. «3» در احاديث آمده است: در هنگام هم جنس گرايى، عرش خدا به لرزه مى آيد ... و كسى كه اين كار را انجام دهد، مورد خشم خداست و جايگاهش دوزخ است. «4»

آموزه ها و پيام ها:

1. پيام آيه ى نخست آن است كه درنزد خدا، اصل، رابطه ى مكتبى افراد است نه رابطه ى خويشاوندى.

2. حساب وابستگان منحرفِ رهبران الهى را از حساب خودشان جدا كنيد.

3. رهبران الهى و همراهان فكرى آنان اهل نجات هستند.

4. خدا خلافكاران و هم جنس بازان را به سختى مجازات مى كند.

5. از سرنوشت خلافكاران قوم لوط عبرت بگيريد. (و خلافكارى نكنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 160

ماجراى قوم شعيب

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و پنجم سوره ى اعراف به سرگذشت قوم شُعَيب و پيام توحيدى و برنامه ى اصلاحات اقتصادى او اشاره كرده، مى فرمايد:

85. وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ

و به سوى مَدْيَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم)؛ (او) گفت: «اى قوم [من ! خدا را بپرستيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست. بيقين دليلى (معجزه آسا) از طرف پروردگارتان براى شما آمد؛ پس پيمانه و ترازو را كاملًا ادا كنيد، و به مردم [از

روى ستم چيزهايشان را كم مدهيد؛ و در [روى زمين بعد از اصلاح شدنش، فساد مَكنيد؛ اين (رهنمودها) براى شما بهتر است؛ اگر شما مؤمنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. شُعَيب پيامبر عليه السلام از نوادگان ابراهيم عليه السلام و پدر همسر موسى عليه السلام بود.

او براى راه نمايى مردم «مَدْيَن» برانگيخته شد كه يكى از شهرهاى شام بود و مردم آن جا تاجرپيشه، مرّفه، بت پرست و كم فروش بودند. «1»

شرح ماجراى قوم شعيب در سوره هاى اعراف، هود و شعراء آمده است.

2. «مَدْيَن» در اصل نام يكى از نوادگان ابراهيم عليه السلام بود، و شعيب نيز از فرزندان مَدْيَن بود، كه نام مَدين را بر شهر محل سكونت آنان نيز نهادند. «2»

3. اين آيه شعيب را برادر قومش خوانده است؛ شايد بدان سبب كه شعيب با آنان خويشى داشت و يا اين كه هم چون برادرى دل سوز با آنان رفتار مى كرد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 161

4. پيام توحيدى شُعيب همان پيامى است كه پيامبران پيشين منادى آن بودند؛ همان طور كه در آيه ى 59 سوره ى اعراف از زبان نوح و در آيه ى 65 همين سوره از زبان هود و در آيه ى 73 آن از زبان صالح بيان شده بود. دعوت به توحيد و نفى شرك، اساس دين اسلام نيز هست. آرى؛ پيامبران الهى و اديان راستين، همگى در اصول مشترك بودند و مردم را به سوى توحيد فرا مى خواندند.

5. «بيّنه» به معناى «دليل روشن»، ظاهراً اشاره به معجزات شعيب است.

6. شعيب در آغاز حركت الهى خويش، با مفاسد اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى مبارزه مى كند و از اين روست كه آنان را از كم فروشى و تزوير در

معامله بازمى دارد. «1»

آرى؛ كم فروشى، خيانت و تقلّب در معاملات، اعتماد عمومى را سلب مى كند و اين بزرگ ترين پشتوانه ى اقتصادى ملت ها متزلزل مى شود و ضايعات جبران ناپذيرى براى جامعه به بار مى آورد.

7. شايد جمله ى «اگر مؤمن باشيد»، اشاره به آن است كه اين دستورات و توصيه هاى اجتماعى و اخلاقى هنگامى ثمربخش خواهد بود كه از نور ايمان روشن گردد، و گرنه دوامى نخواهد داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيدگرايى اصل مشترك اديان راستين و شعار رهبران الهى و اديان راستين است.

2. اقتصاد سالم و جامعه ى سالم با ايمان، سعادت انسان را تأمين مى كند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 162

3. رهبران الهى در مسائل اقتصادى جامعه دخالت، و با انحرافات اقتصادى مبارزه نمايند.

4. فساد و كم فروشى نكنيد و حقوق مردم را بپردازيد.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و ششم سوره ى اعراف به نصيحت هاى خيرخواهانه ى شعيب و راه هاى تهاجم فرهنگى دشمنان و نعمت كثرت جمعيت اشاره مى كند و مى فرمايد:

86. وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجاً وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ

و بر سر هر راهى ننشينيد در حالى كه (مردم را) تهديد كنيد و از راه خدا، كسانى را كه به او ايمان آورده اند، باز داريد، و مى خواهيد آن [راه را منحرف سازيد؟! و به خاطر آوريد هنگامى كه اندك بوديد، و (او) شما را بسيار گردانيد؛ و بنگريد كه فرجام فسادگران چگونه بوده است!

نكته ها و اشاره ها:

1. گروهى از قوم شعيب، افراد متمايل به ايمان را تهديد مى كردند.

مفسران احتمال داده اند كه اين تهديد، كشتن آنان بوده باشد. «1»

2. جمعيت زياد، يكى از نعمت هاى خداست؛ زيرا

مى تواند سرچشمه ى قدرت، عظمت و پيشرفت جامعه باشد؛ البته به شرطى كه بتوان با برنامه اى منظم، زندگى آنان را از نظر مادى و معنوى تأمين كرد تا به قدرت و پيشرفت برسند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 163

3. مقصود از «نشستن بر سر هر راهى»، از نشستن كنار كوچه و خيابان براى فتنه گرى، و يا تلاش از هر راه و شيوه اى براى فساد گرى است. در هر صورت، از آيه ى فوق استفاده مى شود كه ترساندن مردم و باج گيرى و ايجاد مزاحمت براى آنان ممنوع است. «1»

4. دشمن از دو راه به فرهنگ مؤمنان هجوم مى برد: نخست مى كوشد آنان را بى دين كند و اگر موفق نشد، مى كوشد كه دين آنان را منحرف جلوه دهد. آرى؛ دشمنان حق، براى جلوگيرى از راه خدا، از هر شيوه اى استفاده مى كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از سرنوشت فسادگران پيشين (هم چون قوم نوح و هود)، عبرت بگيريد و راه آنان را دنبال نكنيد (كه گرفتار عذاب الهى مى شويد).

2. دشمنان دين، از شيوه هاى مختلف براى مبارزه با شما استفاده مى كنند (ترفندهاى آنان را بشناسيد و خنثى سازيد).

3. دشمنان در پى مانع تراشى و ايجاد انحراف در راه خدا و استفاده از سلاح تهديد هستند (پس مراقب باشيد).

4. با مطالعه ى تاريخ فسادگران، از سرگذشت آنان درس عبرت گيريد.

5. به ياد نعمت هاى الهى باشيد تا نافرمانى نكنيد.

6. كثرت جمعيت يكى از نعمت هاى الهى است.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 164

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و هفتم سوره ى اعراف به دو دسته شدن قوم شعيب و داورى خدا بين آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

87. وَإِن كَانَ طَائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي

أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ

و اگر دسته اى از شما، به آنچه (من) بدان رسالت يافته ام، ايمان آورده اند، و دسته اى (ديگر) ايمان نياورده اند، پس شكيبايى كنيد تا خدا ميان ما داورى كند، و او بهترينِ داوران است.»

نكته ها و اشاره ها:

1. به طور طبيعى، پس از دعوت و نصيحت هاى شعيب، مردم به دو دسته تقسيم شدند: از طرفى، كافران به مخالفت برخاسته و قاعدتاً مى گفتند كه اگر راست مى گويى، چرا مخالفت ما گزندى به ما نمى رساند و عذابى بر ما نازل نمى شود!

و از طرف ديگر، مؤمنان كه تحت فشار مخالفان بودند، مى گفتند: ما تا چه زمانى در فشار باشيم؟ «1» چرا پيروزى الهى نمى رسد؟

و شعيب به هر دو دسته مى گفت: نه كافران مغرور شوند و نه مؤمنان مأيوس گردند؛ صبر كنيد تا خدا حكم خويش را جارى سازد و ببينيم كه چه كسى را پيروز و چه كسى را عذاب مى نمايد.

2. ايمان به رسالت، پيام و هدف فرستادگان خدا مهم است؛ از اين رو پيامبران مردم را به خود دعوت نمى كردند، بلكه به سوى مفاد رسالت و هدف خويش فرا مى خواندند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 165

آموزه ها و پيام ها:

1. به هدف رهبران الهى توجه كنيد و ايمان آوريد.

2. رهبران الهى و مبلّغان دينى، اگر مردم در برابر حق، دو دسته شدند، شما شكيبا باشيد.

3. زود قضاوت نكنيد، كه پايان كار ملاك (پيروزى و شكست) است.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و هشتم سوره ى اعراف به واكنش تهديدآميز مستكبران در برابر شعيب و تحميل عقايد و محروميت از حق شهروندى اشاره مى كند و مى فرمايد:

88. قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا

مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَاشُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ

از ميان قومش اشرافى كه تكبّر مى ورزيدند، گفتند: «اى شعيب! بيقين، تو و كسانى را كه با تو ايمان آورده اند، از آبادى مان بيرون خواهيم كرد، يا حتماً به آيين ما بازگرديد.» (شعيب) گفت: «آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) و گر چه ناگوارمان باشد.

نكته ها و اشاره ها:

1. شعيب و پيامبران الهى ديگر، هيچ گاه بت پرست نبودند و عقل و درايت آنان اجازه ى چنين كار نابخردانه اى را نمى داد، اما از آن جا كه شعيب قبلًا مأموريت تبليغ رسالت نداشت و در برابر آنان سكوت مى كرد، مشركان مى پنداشتند كه او نيز پيرو آيين آنهاست؛ از اين رو به شعيب مى گفتند «به آيين ما بازگرد.»

البته خطاب مشركان به شعيب و ياران او بود؛ پس ممكن است دعوت به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 166

بازگشت به آيين بت پرستى، فقط براى پيروان شعيب باشد. «1»

2. شعيب با مستكبران و اشراف زورمند و مغرورى درگير بود كه مى خواستند عقايد خرافى خود را بر مردم تحميل كنند و مؤمنان را به محروميت از حق شهروندى تهديد مى كردند. آرى؛ مستكبران و اشراف همواره خار راه حق بوده اند.

3. شعيب مى خواهد به مشركان بگويد: آيا سزاوار است كه شما عقيده ى خود را بر ما تحميل كنيد و آيينى را كه بطلانش روشن است، با زور به ما بقبولانيد؟ اين آيين تحميلى چه سودى براى شما دارد؟ (و اساساً عقيده ى تحميلى پايدار نيست).

آموزه ها و پيام ها:

1. مستكبران كافركيش خواستار عقب گرد و ارتجاع شما هستند (پس مراقب باشيد).

2. رهبران الهى و مبلغان دينى در برابر خشونت طلبى مخالفان، (تا حد امكان)

از شيوه ى منطقى و ملايم استفاده كنند.

3. عقايد خود را با اكراه بر ديگران تحميل نكنيد.

4. مؤمنان را به خاطر عقايدشان، از حقّ شهروندى محروم نسازيد كه اين شيوه ى مستكبران است.

***

قرآن كريم در آيه ى هشتاد و نهم سوره ى اعراف به پاسخ مستدلّ شعيب به مستكبران و آثارمنفى ارتجاع اشاره كرده، مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 167

89. قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْماً عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ

اگر بعد از آن كه خدا ما را از آن نجات بخشيده، به آيين شما بازگرديم، در حقيقت، به خدا دروغ بسته ايم؛ و براى ما شايسته نيست كه به آن بازگرديم، مگر آن كه خدايى كه پروردگار ماست، بخواهد؛ علم پروردگار ما، بر همه چيز گسترده است. تنها بر خدا توكّل كرده ايم. [اى پروردگار ما! بين ما و بين قوم ما به حق (داورى كن و مشكل كار ما را) بگشا، و تو بهترينِ (داوران و) گشايندگانى.»

نكته ها و اشاره ها:

1. شعيب اشاره كرده كه ما از روى هوس و تقليد به آيين بت پرستى پشت پا نزده ايم، بلكه بطلان عقيده ى بت پرستى را به روشنى دريافته و فرمان توحيد را با گوش جان شنيده ايم؛ پس اگر از آيين توحيد به شرك بازگرديم، آگاهانه بر خدا دروغ بسته ايم و مستحقّ مجازات او خواهيم بود.

2. در اين آيه به آثار منفى ارتجاع و بازگشت به عقايد خرافى شرك آميز اشاره شده است؛ از جمله:

الف) بازگشت به شرك، نوعى دروغ پردازى

و تهمت زدن بر خداست.

ب) ارتجاع، نوعى قدرناشناسى نسبت به آزادى و نجات از شرك است.

3. شعيب با بيان «احاطه ى علمى خدا به همه چيز»، بدين مطلب اشاره دارد كه اگر انسان ها بعد از دادن دستورى آن را تغيير مى دهند، به خاطر علم محدود آنها يا اشتباهشان است، اما خدايى كه به همه چيز آگاه است، اشتباه نمى كند و از دستور خود پشيمان نمى گردد و دستور بازگشت به شرك نمى دهد.

4. در دعاى شعيب، بين خواسته ى او و نام هاى خدا، كه آورده است، تناسب وجود دارد؛ او «گشايش و داورى» «1» را خواست و خدا را با عنوان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 168

«بهترين داوران و گشايندگان» خواند.

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهى و پيروان آنها هرگز عقب گرد نمى كنند و عقايد ارتجاعى را نمى پذيرند.

2. به پيشنهاد شرك آلود دشمنان، با قاطعيت پاسخ دهيد و بر خدا توكّل كنيد و از او گشايش بخواهيد.

3. ارزش نجات از شرك را بدانيد و بدان بازنگرديد.

***

قرآن كريم در آيه ى نودم سوره ى اعراف به تبليغات مخالفان شعيب اشاره مى كند و مى فرمايد:

90. وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنْ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ

و از ميان قومش اشرافى كه كفر ورزيدند، گفتند: «اگر از شعيب پيروى كنيد، در اين صورت حتماً شما زيانكاريد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مخالفان پيامبران، با تهديد و فشار تبليغاتى، مى خواستند راه روشن پيامبران را ببندند و مردم را از ايمان آوردن بازدارند. اين شيوه در عصر حاضر نيز بر ضد اسلام به كار گرفته مى شود.

2. از آن جا كه انسان به صورت غريزى در پى به دست آوردن منافع و دفع زيان هاست، مخالفان شعيب نيز

از همين نكته ى غريزى و روان شناختى، براى جلوگيرى از گرايش مردم به دين استفاده كردند و آنان را به زيان هاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 169

اقتصادى تهديد نمودند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. اشراف (مستكبر و كفرپيشه) خار راه رهبران الهى هستند.

2. پيروان رهبران الهى آماده ى حملات مسموم تبليغاتى مرفهان بى درد باشند (و به آنان پاسخ مناسب بدهند).

***

قرآن كريم در آيات نود و يكم و نود و دوم سوره ى اعراف به عذاب دردناك قوم شعيب و زيانكارى آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

91 و 92. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ* الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَن لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ

پس زلزله آنان را فرو گرفت؛ و در خانه هايشان از پا درآمدند.* كسانى كه شعيب را تكذيب كردند، (آن چنان نابود شدند كه) گويا در آن (شهر) سكونت نداشتند! كسانى كه شعيب را تكذيب كردند، تنها (آنان) زيانكار بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيات قرآن تعابير متعددى درباره ى عامل نابودى قوم شعيب دارد: در اين آيه «زلزله» «2»، در سوره ى هود «صيحه ى آسمانى» «3» و در سوره ى شعراء

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 170

«سايبانى از ابر كُشنده» «1» عامل نابودى آنان معرفى شده است.

شايد همه ى اين تعبيرها به يك موضوع باز گردد؛ يعنى يك صاعقه ى وحشتناك آسمانى از درون ابر تيره اى برخاسته و شهر آنان را هدف قرار داده و به دنبال آن زمين لرزه ى شديدى توليد شده و همه چيز را درهم كوبيده است. «2»

2. در آيات 88 و 90 همين سوره گذشت كه اشراف و مستكبران، شعيب و پيروانش را تهديد كردند كه آنان را از خانه هايشان اخراج

خواهند كرد. به مؤمنان نيز مى گفتند كه اگر شما از شعيب پيروى كنيد، زيانكار مى شويد.

آيه ى فوق در حقيقت پاسخى به مخالفان است «3» كه مى گويد: خدا آن چنان كافران را نابود كرد كه گويى هرگز در آن جا سكونت نداشتند، «4» تا چه رسد كه بخواهند مؤمنان را اخراج كنند؛ و ديديد كه اين مستكبران كافركيش، در نهايت زيانكار شدند.

3. خسران و زيان واقعى از آنِ مخالفان پيامبران است؛ چرا كه آنان هم در دنيا گرفتار بلا شدند و هم در رستاخيز به عذاب الهى گرفتار مى شوند؛ به عبارت ديگر، آنان از نظر دينى و دنيوى زيان كردند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 171

آموزه ها و پيام ها:

1. عذاب الهى ناگهان مى رسد (پس به هوش باشيد).

2. از سركشى و نابودى قوم شعيب عبرت گيريد.

***

قرآن كريم در آيه ى نود و سوم سوره ى اعراف به اتمام حجّت شعيب و روى گردانى او از اشراف مستكبر اشاره مى كند و مى فرمايد:

93. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ

و (شعيب) از آنان روى برتافت و گفت: «اى قوم [من ! به راستى من رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و براى شما خيرخواهى نمودم؛ پس چگونه بر (حال) گروهى كافر اندوهگين شوم؟!»

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت شعيب در اين سخنان اشاره كرده «1» كه من آخرين كوشش و تلاش را براى هدايت اين مردم انجام دادم، ولى آنان در برابر حق سر تسليم فرود نياوردند، پس مى بايست چنين سرنوشت شومى داشته باشند و تأسفى بر حال آنان نيست؛ آنان لياقت ندارند كه كسى برايشان دل سوزى كند و اندوهگين باشد.

2.

شعيب هم چون پيامبران ديگر خيرخواهانه و دل سوزانه به وظيفه ى تبليغ عمل كرد، سپس با مردم اتمام حجّت نمود و عذاب الهى بعد از اين مراحل فرود آمد و عبرت آموز ملت هاى ديگر شد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 172

3. گاهى گناهان و لجاجت مردم به جايى مى رسد كه پيامبران الهى از هدايت آنان مأيوس مى شوند و از ايشان روى مى گردانند و هيچ گونه تأسفى به حال آنان نمى خورند. در اين هنگام انسان به حال خود واگذاشته مى شود و به طرف سقوط و نابودى گام برمى دارد و اين نوعى كيفر براى گناهكارانى است كه حق را نمى پذيرند كه منتهى به نزول عذاب الهى مى گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. كارى نكنيد كه رهبران الهى از شما مأيوس شوند (و عذاب الهى فرود آيد).

2. رهبران الهى و مبلغان دينى پيام هاى الهى را به مردم برسانند و خيرخواهانه آنان را نصيحت كنند.

3. اگر اتمام حجّت كرديد و مردم توجه نكردند، از آنان روى برتابيد و برايشان اندوهگين نباشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى نود و چهارم سوره ى اعراف به نقش مشكلات در فروتنى مردم اشاره كرده، مى فرمايد:

94. وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ

و ما هيچ پيامبرى را در هيچ آبادى نفرستاديم، مگر اين كه مردمش را به سختى (زندگى) و زيان (جسمى و روحى) گرفتار ساختيم؛ تا شايد (فروتن و) تسليم گردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه يك قانون و سنت كلى حاكم بر سرگذشت همه ى پيامبران و امت هاى آنان را بيان كرده است؛ يعنى پيش از بعثت پيامبران، اوضاع به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 173

گونه اى دگرگون و ناهنجار

مى شد كه مردم به طور طبيعى و فطرى خواستار رهايى از سختى ها و دشوارى ها مى شدند و زمينه ى حضور پيامبر جديد فراهم مى شد.

2. واژه ى «شايد» اشاره به آن است كه مشكلات و بلاها همه ى افراد را يكسان بيدار نمى كند؛ گروهى كاملًا بيدار مى شوند و نقطه ى عطفى در زندگى آنان پيدا مى شود و به طرف خدا بازمى گردند؛ بيدارى گروهى ديگر، زودگذر و ناپايدار است و گروهى نيز به خواب سنگينى فرو رفته و هيچ گاه بيدار نمى شوند.

3. مردم تا هنگامى كه غرق در نعمت اند، كم تر به سخنان حق گوش مى دهند و آنها را مى پذيرند، اما وقتى دچار مشكلات جانى و مالى مى شوند، فطرتشان بيدار مى گردد و آماده ى پذيرش حق مى شوند، و با زارى و توبه به سوى خدا باز مى گردند.

درد آمد بهتر از مُلك جهان

تا بخوانى تو خدا را در نهان (مولوى)

آموزه ها و پيام ها:

1. مشكلات و سختى ها، عامل سازندگى، غفلت زدايى و تربيت انسان است.

2. ناگوارى ها را هميشه نشانه ى قهر الهى ندانيد، بلكه گاهى نشانه ى لطف الهى است.

***

قرآن كريم در آيه ى نود و پنجم سوره ى اعراف هشدار مى دهد كه گاهى رفاه زدگى ها، قهر الهى را در پى دارد و مى فرمايد:

95. ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَايَشْعُرُونَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 174

سپس نيكى (و نعمت) را به جاى بدى (و سختى) قرار داديم؛ تا آن كه فزونى گرفتند، و گفتند: «در واقع به پدران ما (نيز) سختى و راحتى رسيده است.» پس ناگهان آنان را گرفتار (مجازات) ساختيم، و حال آن كه آنان (با درك حسّى) متوجّه نبودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ى

«عَفْو»، يا اشاره به آن است كه به آن مردم امكانات داديم تا افزايش يابند، يا اين كه به آنان نعمت داديم تا خدا را فراموش و يادش را ترك كردند و يا اين كه به آنان نعمت داديم تا به وسيله ى آن، آثار دوران سختى را از بين بردند. «1»

البته در هر صورت، اشاره به آن است كه رفاه زدگى يكى از عوامل غفلت و سركشى است.

2. آيات 42- 44 سوره ى انعام نيز مشابه اين آيه اند. در آن جا مى فرمايد:

به سوى امت هاى پيش از تو نيز (پيامبرانى) فرستاديم و آنان را با مشكلات جانى و مالى گرفتار كرديم تا شايد توبه و زارى كنند و به سوى خدا بازگردند ... ولى قلب هاى آنان سخت شده بود و شيطان اعمالشان را برايشان جلوه مى داد؛ پس هنگامى كه تذكرات ما را فراموش كردند، درهاى هر نعمتى را به روى آنان گشوديم و پس از كام يابى ها، ناگهان گرفتارشان كرديم.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 175

آموزه ها و پيام ها:

1. رفاه زدگى يكى از عوامل غفلت و عذاب است.

2. قهر الهى بدون اطلاع و ناگهان مى رسد (پس مواظب باشيد و قبل از آن كه دير شود به سوى خدا بازگرديد).

3. رفاه و خوشى را نشانه ى لطف خدا ندانيد، كه گاهى زمينه ساز قهر الهى است (و مواظب باشيد كه در هنگام نعمت ها غافل نشويد).

***

قرآن كريم در آيه ى نود و ششم سوره ى اعراف به يك قانون كلى الهى در سرنوشت انسان و نقش امور معنوى در شكوفايى زندگى اشاره مى كند و مى فرمايد:

96. وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا

يَكْسِبُونَ

و اگر (بر فرض) اهل آبادى ها ايمان مى آوردند و خودنگهدارى (و پارسايى) مى كردند، حتماً بركاتى از آسمان و زمين بر آنان مى گشوديم؛ وليكن (آنان حق را) تكذيب كردند؛ پس به خاطر آنچه همواره كسب مى كردند، گرفتارشان كرديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. ممكن است مقصود از «بركات» «1» در اين آيه، نعمت هاى مادى، مثل نزول باران و روييدن گياهان و شكوفايى اقتصادى، يا نعمت هاى معنوى مثل استجابت دعا و حل مشكلات زندگى و يا مقصود از بركات آسمانى، بركات معنوى و منظور از بركات زمينى، همان بركات مادى باشد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 176

البته ممكن است همه ى اين معانى مقصود آيه باشد.

2. اين آيه هرچند ناظر به اقوام پيشين، مثل قوم نوح، هود و شعيب است، اما مفهوم آيه وسيع است و منحصر به ملت خاصى نيست و يك سنت عمومى و قانون الهى را بيان مى كند؛ يعنى هر ملتى كه ايمان و تقوا داشته باشد، نعمت هاى آسمان و زمين بر آن ملت سرازير مى شود، «1» كه مصداق كامل آن در دوران حضرت مهدى (عج) تحقق خواهد يافت؛ و هر ملتى كه راه طغيان و گناه در پيش گيرد، گرفتار عواقب اعمال خويش مى شود.

3. گاهى مشاهده مى شود كه ملت هاى بى ايمان در ناز و نعمت هستند و ملت هاى باايمان در سختى روزگار مى گذرانند. علت اين امر چيست؟

پاسخ اين سؤال با توجه به چند نكته روشن مى شود:

الف) ممكن است ملت هاى بى ايمان، از نظر مادى پيشرفت هايى بنمايند، اما به خاطر دورى از خدا و تعاليم عالى مذهبى، گرفتار دردهاى جانكاه روحى، روانى و جسمى مى شوند- كه امروزه در جهان غرب شاهد آن هستيم- در حالى كه انسان هاى

باايمان غالباً از بهداشت روانى برخوردارند.

ب) نداشتن ايمان و تقوا سبب مى شود كه بسيارى از نعمت هاى الهى بى بركت و ناپايدار گردد؛ همان گونه كه امروزه بسيارى از نيروها و منابع اقتصادى در غرب در مسير مسابقه ى تسليحاتى و سلاح هاى كشتار جمعى به كار مى رود و اسباب نابودى بشريت را فراهم مى كند؛ پس هر نوع پيشرفت مادى به معناى برخوردارى انسان از بركات الهى نيست.

ج) گاهى رفاه مادى نوعى قهر الهى است. در برخى آيات قرآن نيز به اين مطلب اشاره شده است كه گاهى خدا به كافران و گناهكاران همه ى نعمت ها

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 177

را مى دهد تا سركشى كنند و زمينه ى عذاب الهى را فراهم سازند. «1»

د) گاهى ملت هاى بى ايمان همان اصول و تعليمات اساسى دين، مثل نظم، مسئوليت پذيرى و تلاش را به كار مى بندند و از نتايج شيرين دنيايى آن بهره مند مى شوند، در حالى كه برخى از ملت هاى مسلمان، برخلاف آنها عمل مى كنند و از ثمرات نعمت هاى الهى محروم مى شوند.

ه) برخى از ملت ها به ظاهر مسلمان اند، اما اصول و آموزه هاى قرآن كريم و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را به كار نمى بندند و حقيقت ايمان و تقوا در اعمال و شئون زندگى آنان نفوذ نكرده است؛ از همين رو جامعه هايى عقب افتاده دارند.

اسلام به ذات خويش ندارد عيبى

هر عيب كه هست از مسلمانى ماست 4. آيه ى فوق به رابطه ى فرهنگ و اقتصاد اشاره مى كند، و آن اين كه سرمايه گذارى فرهنگى و معنوى در جامعه، بازده اقتصادى نيز دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. ايمان و تقواى جمعى، سبب نزول بركات الهى است.

2. عامل محروميت هاى مردم،

اعمال خود آنهاست.

3. امور فرهنگى و معنوى در اقتصاد تأثير دارد.

4. به امور معنوى جامعه توجه كنيد، تا زندگى مادى و معنوى مردم شكوفا شود.

5. آيات الهى را دروغ نشماريد، تا گرفتار نشويد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 178

تاثير عوامل معنوى (ايمان و تقوا)

قرآن كريم در آيات نود و هفتم تا نود و نهم سوره ى اعراف در مورد مجازات شبانگاهى و ناگهانى الهى و نيز ترفندهاى الهى هشدار مى دهد و مى فرمايد:

97- 99. أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ* أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ يَلْعَبُونَ* أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ

و آيا اهل اين آبادى ها ايمن شده اند، از اين كه سختى (مجازات) ما شبانگاه به آنان در رسد، در حالى كه آنان خواب باشند؟!* و آيا اهل اين آبادى ها ايمن شده اند، از اين كه سختى (مجازات) ما، نيمروز به آنان در رسد، در حالى كه آنان بازى مى كنند؟!* و آيا (آنان) از ترفند خدا ايمن شده اند و [حال آن كه جز گروه زيانكاران از ترفند خدا ايمن نمى باشند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. سرنوشت و زندگى انسان در دست قدرت خداست و او با يك فرمان مى تواند، طومار زندگانى بشر را درهم بپيچد و احتياج به مقدمه چينى قبلى ندارد. او مى تواند در يك لحظه از شب يا نيم روز، انواع بلاها را بر سر انسان بى خبر فرو ريزد.

2. انسان با اين كه بسيارى از نيروهاى طبيعى را رام خويش كرده، اما هنوز در برابر حوادث طبيعى، مثل زلزله و صاعقه، بى دفاع و ناتوان است.

عذاب هاى الهى مخصوص ملت هاى پيشين نبود و قانون الهى شامل همه ى ملت ها مى شود.

3. قرآن كريم

زندگى دنيايى را نوعى سرگرمى و بازى مى داند «1» و در اين

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 179

آيه نيز از زندگى روزمره با عنوان بازى ياد كرده است؛ آرى گاهى بزرگ سالان هم چون كودكان هستند كه فقط وسايل بازى و قدرت نمايى آنان بزرگ تر و خطرناك تر شده است.

4. مقصود از مكر «1» الهى در آيه ى فوق آن است كه خدا مجرمان را با نقشه هايى، از زندگانى مرفه و هدف هاى خوش گذرانانه بازمى دارد. اين در حقيقت اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى است كه پس از اجراى نقشه هاى تدريجى فرود مى آيد.

5. مقصود از ايمن نبودن از ترفند الهى، همان ترس از مسئوليت ها و كوتاهى نكردن در آنها و با بيم و اميد زندگى كردن است؛ و همين موازنه ى درونى مؤمنان سرچشمه ى حركت هاى مثبت در آنان مى شود.

آنان كه كيفرهاى الهى را فراموش مى كنند و بدون بيم دست به هركارى مى زنند، در نهايت گرفتار عذاب الهى مى شوند و زيانكار مى گردند.

6. آيه ى اخير شامل همه ى انسان ها مى شود؛ يعنى همه ى مردم، حتى پيامبران و پيشوايان و صالحان نيز اگر خود را از مجازات و ترفند الهى در امان بدانند، خسارت مى بينند؛ انسان هاى معصوم نيز، مراقب اعمال خويش هستند تا نلغزند؛ چون عصمت ارادى و اختيارى است و معصوم بودن به معناى محال بودن خلافكارى نيست و حتى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

من مى ترسم اگر نافرمانى پروردگارم را بنمايم، گرفتار عذاب روزى بزرگ شوم. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 180

از امام صادق عليه السلام نيز حكايت شده كه در نماز مى فرمود:

پروردگارا! مرا از ترفند خود ايمن مَساز.

سپس قسمتى از آيه ى فوق را تلاوت

مى كرد. «1»

و نيز در نهج البلاغه از امام على عليه السلام حكايت شده:

حتى بر نيكان اين امت از كيفر الهى ايمن مباش.

سپس به آيه ى فوق استشهاد مى كردند. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. عذاب الهى زمان معينى ندارد و شب و روز نمى شناسد (پس مراقب اعمال خود باشيد).

2. انسان هاى بى تفاوت، كه از نقشه ها و عذاب الهى بيمى ندارند، گرفتار خسران مى شوند.

3. هميشه از قهر و ترفند الهى بيمناك باشيد، تا به كارهاى خلاف نزديك نشويد و زيانكار نگرديد.

4. خواب و بازىِ زندگى، شما را از عذاب الهى غافل نسازد.

***

قرآن كريم در آيه ى صدم سوره ى اعراف به عبرت آموزى از زندگى پيشينيان و نقش گناهان در نزول عذاب اشاره مى كند و مى فرمايد:

100. أَوَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَايَسْمَعُونَ

و آيا (حوادث پيشينيان) براى كسانى كه زمين را پس از اهلش به ارث مى برند، رهنمون نشد، به اين كه اگر (بر فرض) بخواهيم، آنان را به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 181

(سزاى) پيامدهاى (گناهان) شان مى رسانيم، و بر دل هايشان مُهر مى نهيم؛ و آنان (صداى حق را) نمى شنوند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. اقوام گذشته در اثر گناهانشان گرفتار عذاب الهى شدند، پس لازم است كه نسل هاى آينده از سرنوشت نسل هاى پيشين عبرت بگيرند و به كژراهه نروند.

2. كسانى كه در راه انحراف، كفر و گناه قدم برمى دارند و بر آن اصرار مى ورزند، ناپاكى، هم چون نقش بر سكّه، بر دل هايشان نقش مى بندد «1» و حسّ تشخيص خوب و بد را از آنان مى گيرد، به طورى كه حق و باطل را تشخيص نمى دهند و گويا بر دل

و عقل آنها مهر زده شده و حقايق را نمى شنوند و درك نمى كنند.

3. نقش بستن ناپاكى بر دل ها و مهر گذاردن بر آن در اثر تكرار عمل انسان است و از آن جهت اين تأثير به خدا نسبت داده شده كه او سبب اصلى و سرچشمه ى تأثير هر مؤثرى است. «2»

4. مقصود از «قلب» در آيه ى فوق، قلب صنوبرى گوشتى كه در سينه ى انسان قرار دارد نيست؛ منظور همان بعد دوم انسان، يعنى نفس، روح و شخصيت واقعى اوست. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. كيفرهاى الهى نتيجه ى كردار خود شماست.

2. گناهكارى موجب مهر زده شدن بر دل ها و نشنيدن حقايق مى شود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 182

3. از سرنوشت عذاب آلود ملت هاى پيشين عبرت بگيريد و راه گناهكاران را نرويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و يكم سوره ى اعراف به نقش تكذيب گرى در بى ايمانى و مهر خوردن بر دل ها اشاره مى كند و مى فرمايد:

101. تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَافِرِينَ

اين ها شهرهايى است كه از اخبار بزرگ آنها براى تو حكايت مى كنيم؛ و در حقيقت فرستادگانشان دلايل (معجزه آسا) براى آنان آوردند؛ و [لى آنان به آنچه قبلًا تكذيب كرده بودند، هرگز ايمان نمى آوردند؛ اين گونه خدا بر دل هاى كافران مُهر مى نهد.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبران الهى همواره، براى دعوت و هدايت مردم قيام مى كردند و دلايل و معجزات مى آورند تا حجّت بر مردم تمام شود، اما مخالفان لجوج حاضر نبودند حقايق روشن را بپذيرند؛ تكذيب و لجاجت از عوامل كفر است.

2. در اين آيه نيز به «مهر گذاردن بر قلب ها» اشاره

شده، كه در حقيقت اشاره به تأثير تكرار اعمال خلاف و تكذيب گرى كافران است. اين اعمال سبب مى شود كه ناپاكى بر دل هاى آنان نقش بندد و حسّ تشخيص و درك حق و باطل از آنان گرفته شود. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 183

آموزه ها و پيام ها:

1. تكذيب و لجاجت، از عوامل ايمان نياوردن مخالفان به خداست.

2. بخشى از مطالب قرآن، داستان ها و اخبار پيامبران الهى است (كه براى شما عبرت آموز است).

3. آيات الهى را تكذيب نكنيد كه موجب مهر خوردن بر دل (و عقل و عدم درك حقايق) مى شود.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و دوم سوره ى اعراف به عهدشكنى و نافرمانى كافران اشاره مى كند و مى فرمايد:

102. وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ

و براى بيش تر آنان هيچ پيمان (استوارى) نيافتيم؛ و بيقين اكثر آنان را نافرمانبردار يافتيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيمان شكنى و روحيه ى عصيانگرى، دو عامل اساسى مخالفت با پيامبران بوده است.

2. مقصود از «عهد» در اين آيه، يا همان پيمان فطرى انسان ها بر توحيد است كه در هنگام آفرينش از آنان گرفته شده، «1» يا اشاره به پيمان هايى است كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند و بسيارى از مردم آنها را مى پذيرفتند و سپس عهدشكنى مى كردند و يا اشاره به همه ى پيمان هاى فطرى و قانونى (و تشريعى) است.

3. تعبير «اكثرهم» كه در اين آيه دوبار به كار رفته است، براى رعايت حال اقلّيت هاى مؤمن است كه در بين عهدشكنان و اين اقوام سركش زندگى مى كردند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 184

گاهى تعداد افراد با ايمان از افراد يك خانواده تجاوز نمى كرد، ولى قرآن حق آنها را رعايت كرده

و حسابشان را از اكثريت عصيانگر و عهدشكن جدا ساخته است.

آموزه ها و پيام ها:

1. اكثريت كافران، پيمان شكن و عصيانگرند (پس مواظب باشيد).

2. منصفانه سخن بگوييد و رعايت حقوق اقليت را بنماييد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سوم سوره ى اعراف به سرگذشت موسى و فرعون و ستمكارى و فسادگرى فرعونيان اشاره مى كند و مى فرمايد:

103. ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ

آن گاه، پس از آن (پيامبر) ان، موسى را با نشانه هاى (معجزه آساي) مان به سوى فرعون و اشراف او فرستاديم؛ و [لى به آن (نشانه هاى معجزه آسا) ستم كردند؛ پس بنگر فرجام فسادگران چگونه بوده است!

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى بن عِمران، از پيامبران بزرگ خداست، و نام او بيش از 130 بار در قرآن آمده است و بيش ترين معجزات براى اين پيامبر الهى حكايت شده است. قرآن كريم در سوره هاى اعراف، بقره، طه، شعراء، نمل، قصص و سوره هاى ديگر، قسمت هايى از سرگذشت او را بيان كرده است. سوره ى اعراف اولين سوره ى مكى است كه داستان موسى عليه السلام را بيان مى نمايد. «1»

2. توجه وافر قرآن به سرگذشت موسى، فرعون و بنى اسرائيل از چند

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 185

جهت است:

نخست آن كه يهوديان زيادى، در محيط عربستان زندگى مى كردند و در فرهنگ عمومى مردم نفوذ داشتند؛ پس لازم بود كه قرآن و پيامبر اسلام به آنان توجه كنند و با بيان سرگذشت پيشينيان آنان، به شبهاتشان پاسخ دهند.

دوم آن كه قيام پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عليه شرك و كفر و مستكبران مكه، شباهت زيادى به سرگذشت موسى عليه السلام داشت.

سوم آن كه

كشور مصر، نسبت به سرزمين اقوام هود و شعيب و امثال آنها، وسيع تر و داراى تمدن پيشرفته ترى بود و درگيرى موسى با سران مصر نيز مهم تر و عبرت آموزتر از بقيه بود. «1»

و چهارم آن كه يهوديان نژادپرست همواره مهم ترين دشمنان اسلام به شمار مى آمدند؛ پس لازم بود كه قرآن با بيان سابقه ى بنى اسرائيل، اين خطر را بارها و به صورت مفصل گوشزد كند. امروزه نيز صهيونست ها و يهوديان نژاد پرست خطرناك ترين دشمن اسلام و مسلمانان هستند.

3. حوادث زندگى موسى عليه السلام پنج مرحله ى مشخص دارد: دوران تولد، دوران فرار از مصر به مَدين، دوران بعثت و درگيرى با فرعونيان، دوران نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعون و دوران درگيرى هاى داخلى موسى با بنى اسرائيل.

آيات فوق به دوره ى سوم، يعنى دوران بعثت و درگيرى موسى عليه السلام با فرعونيان اشاره دارد.

4. موسى عليه السلام نخست به سراغ فرعون «2» و اشراف و سران قوم او رفت؛ چرا

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 186

كه از طرفى مى خواست مردم بنى اسرائيل را از چنگ فرعونيان نجات دهد و اين امر بدون گفت و گو با فرعونيان امكان پذير نبود و از طرف ديگر، براى اصلاح مفاسد اجتماعى، لازم بود ابتدا سردم داران سياسى، فرهنگى و اقتصادى جامعه اصلاح گردند. اين آموزه اى است براى همه ى مبارزان راه خدا در طول تاريخ.

5. آيات و نشانه هاى الهى براى همگان فرود مى آيد و همه بايد آنها را بپذيرند و به اصلاح خويش و جامعه بپردازند، ولى فرعون و اطرافيانش، با انكار اين آيات، هم خود و هم ديگران را از نور آيات الهى و رشد و تكامل محروم ساختند و بدين ترتيب هم به خود

ستم كردند و هم به ديگران.

6. فرعونيان فسادگر بودند؛ آنان با ايستادگى در برابر پيامبر خدا و تكذيب آيات الهى، مانع اصلاحاتش شدند و بندگان خدا را به بردگى گرفتند.

اين ها از بزرگ ترين فسادهاست.

7. موسى عليه السلام همراه با آيات و نشانه ها و معجزات فرستاده شد تا حجت را بر مردم تمام كند. در آيات بعدى از برخى معجزات موسى عليه السلام، هم چون عصا و دست سفيد، ياد مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. سرگذشت موسى و فرعون را مطالعه كنيد (و عبرت بگيريد).

2. رهبران الهى به سراغ ستمكاران و فسادگران بروند (تا آنان را اصلاح كنند).

3. اصطلاحات را از سران و رهبران جامعه شروع كنيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و چهارم و صد و پنجم سوره ى اعراف به سخنان قاطع و حكيمانه ى موسى عليه السلام و خواسته ى منطقى و مستدل او در برابر فرعون اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 187

104 و 105. وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنَ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ* حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَاأَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ

و موسى گفت: «اى فرعون! به درستى كه من فرستاده اى از طرف پروردگار جهانيانم.* شايسته است كه بر خدا جز (سخن) حق نگويم. در واقع دليلى (معجزه آسا) از طرف پروردگارتان براى شما آورده ام؛ پس بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب) را به همراه من بفرست.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اطرافيان فرعون، هرگاه مى خواستند با او سخن بگويند، معمولًا با تملّق و چاپلوسى او را سرور، مالك، پروردگار و مانند آن خطاب مى كردند و گويا اين اولين بار بود كه با خطاب «اى فرعون» با او سخن

مى گفتند؛ از اين رو اين تعبير زنگ خطرى براى فرعون بود.

2. اين تعبير موسى كه گفت: «من فرستاده ى پروردگار جهانيانم.»، نوعى اعلان جنگ با فرعون بود؛ چرا كه فرعون خود را پروردگار بزرگ مى دانست، «1» ولى موسى در حقيقت اشاره كرد كه تو دروغ مى گويى و پروردگار كسى ديگر است و من نماينده ى او هستم.

3. پيامبران الهى، براى اصلاح جامعه، نخست به سراغ رهبران سركش مى رفتند و سخن خود را شجاعانه و بدون هراس مى گفتند و به سوى پروردگار دعوت مى كردند.

4. سزاوار نيست كه فرستاده ى خدا جز حق بگويد؛ او فرستاده ى خدايى پاك و منزه و راست گوست؛ و فرستاده، آينه و نمادى از فرستنده است؛ پس سزاوار نيست كه رسول خدا جز حق و راستى چيزى بگويد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 188

5. «بيّنه» به معناى «دليل روشن» است و در اين جا مقصود معجزات موسى عليه السلام است كه در آيات بعد به آنها اشاره خواهد شد.

6. بنى اسرائيل، در زمان فرعون هم چون بردگانى ذليل در دست فرعونيان اسير بودند و كارهاى پست و سخت انجام مى دادند. موسى مى خواست آنان را از چنگال فرعونيان نجات بخشد (و همراه خويش سازد) تا آنان را هدايت كند؛ چرا كه آزادى، مقدمه ى هدايت است.

7. استدلال موسى با فرعون مشتمل بر چند مقدمه و يك نتيجه بود:

ابتدا گفت: من فرستاده ى خدا هستم.

بعد گفت: دليل و معجزه براى اثبات اين ادعا دارم.

سپس گفت: فرستاده ى خدا سخنى جز حق نمى گويد.

و نتيجه گرفت: حال كه من فرستاده ى خدا هستم و سخن حق مى گويم، پس بنى اسرائيل را به همراه من بفرست؛ چون من براى هدايت و رهبرى آنان فرستاده شده ام و

به اين امر سزاوارتر از ديگران هستم.

8. از آن جا كه حق گويى ويژگى رسولان الهى است و مخصوص شخص موسى نيست؛ پس از آيه ى فوق استفاده مى شود كه رسولان الهى معصوم هستند و جز حق نمى گويند.

آموزه ها و پيام ها:

1. آزادى مردم از چنگال ستمگران، از اهداف پيامبران الهى است.

2. مبلغان دينى با دليل به سراغ رهبران جامعه بروند و شجاعانه با آنان گفت و گو كنند.

3. رهبران الهى جز سخن حق نگويند.

4. براى آزادى مردم ستم ديده اقدام كنيد، كه آزادى، مقدمه ى همراهى و هدايت آنان است.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 189

ماجراى موسى و فرعون

قرآن كريم در آيات صد و ششم تا صد و هشتم سوره ى اعراف به سخنان فرعون و درخواست معجزه از موسى و دو معجزه ى بزرگ او اشاره مى كند و مى فرمايد:

106- 108. قَالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ* فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ* وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ

(فرعون) گفت: «اگر نشانه اى آورده اى، پس بياورش، اگر از راستگويان هستى.»* و (موسى) عصايش را افكند، پس به ناگاه آن اژدهايى آشكار شد.* و دستش را (از گريبان) بيرون آورد، پس به ناگاه، آن براى بينندگان سفيد (و درخشان) شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعون با دو هدف از موسى درخواست دليل و معجزه كرد:

نخست آن كه در راست گويى موسى ترديد ايجاد كند، و دوم آن كه قيافه ى پژوهشگر حق طلبى به خود بگيرد كه از مخالف خود دليل مى طلبد.

2. در برخى آيات قرآن آمده است كه عصاى موسى عليه السلام به مار كوچكى تبديل شد «1» و در اين جا آمده است كه به اژدها «2» تبديل

شد. شايد اين تفاوت تعبير به خاطر آن باشد كه خدا حضرت موسى را تدريجاً با اين معجزه آشنا كرد؛ يعنى عصاى او در آغاز مار كوچكى شد ولى در برابر فرعونيان به اژدهايى حقيقى بدل گرديد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 190

3. تبديل شدن عصاى موسى عليه السلام به يك مار عظيم، بى شك معجزه و نشانه اى الهى بود. در جهان طبيعت تمام حيوانات از خاك به وجود آمده اند و چوب و گياه نيز از خاك است، ولى تبديل خاك به مار عظيم، در شرايط عادى، ميليون ها سال طول مى كشد. اعجاز الهى آن بود كه اين زمان كوتاه شد و در يك لحظه همه ى تكامل ها و تحوّل ها صورت پذيرفت؛ زيرا همه ى قوانين ماده، محكوم نيرويى ما فوق طبيعت، يعنى اراده ى پروردگار است. «1»

4. موسى عليه السلام در برابر درخواست معجزه بلافاصله معجزه اى روشن آورد، كه جاى هيچ شكى در آن نبود (و حجت را بر فرعونيان تمام كرد). آرى؛ معجزه ى موسى عليه السلام در مورد تبديل شدن عصا به اژدها، هشدارى به مخالفان او بود كه از قدرت الهى بهراسند و مانع راه فرستاده ى او نشوند.

5. «دست سفيد» موسى عليه السلام، معجزه اى همانند عصاى او بود كه جنبه ى طبيعى و عادى نداشت و از يك نيروى ماوراى طبيعى سرچشمه مى گرفت و نشانه اى از پروردگار جهانيان براى اثبات نبوت آن حضرت بود.

6. معجزه ى «دست سفيد»، معجزه اى اميدآفرين و بشارتگر و اشاره به نورانيّت دعوت موسى عليه السلام براى مؤمنان بود.

7. در اين آيه اشاره نشده كه دست موسى از كجا بيرون مى آمد، «2» اما در آيه ى 32 سوره ى قصص آمده است كه موسى دست

در گريبان خويش مى كرد، سپس خارج مى ساخت و سفيدى و درخشندگى خاص آن هويدا مى شد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 191

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران الهى داراى معجزه، نشانه و دليل بودند.

2. از مدعيان نبوّت دليل و معجزه بخواهيد.

3. رهبران الهى و مبلغان دينى در برابر دليل خواهى و ترديدافكنى مخالفان آماده باشند.

***

قرآن كريم در آيات صد و نهم و صد و دهم سوره ى اعراف به جادوگرى عليه موسى و تحريك حسّ وطن دوستى مردم عليه او اشاره كرده، مى فرمايد:

109 و 110. قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ* يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ

اشراف قوم فرعون گفتند: «بى شك، اين ساحرى داناست.* (اشراف گفتند: موسى) مى خواهد كه شما را از سرزمينتان بيرون كند؛ پس چه دستور مى دهيد؟»

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيه ى 34 سوره ى شعراء استفاده مى شود كه مطالب آيه ى فوق را فرعون در مورد موسى گفت و اينك، در اين آيه، از زبان اشراف قوم فرعون بيان شد. البته اين طبيعى است كه وقتى فرعون در دربار چيزى را مى گويد، اطرافيان نيز همان را تكرار و تأييد نمايند. اين شيوه در جهان معاصر نيز در دربار مستكبران و سلاطين ستمگر وجود دارد.

2. در طول تاريخ يكى از تهمت هاى رايجى كه به پيامبران مى زدند، اين بود كه آنان را جادوگر مى خواندند؛ زيرا با عقل كوچك خود نمى توانستند حقايق ماوراى طبيعى و معجزات آنان را درك كنند.

3. فرعونيان به موسى عليه السلام تهمت مى زدند كه هدفش حكومت بر مردم به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 192

قيمت آوارگى آنان از وطنشان است؛ و بدين وسيله مى خواستند احساسات وطن دوستى مردم را

عليه موسى عليه السلام تحريك كنند و مشورت خواهى «1» آنان نيز براى شريك كردن ديگران در برخورد با آن حضرت صورت مى گرفت.

4. مردم به سرزمين خويش علاقه اى طبيعى دارند، و اين علاقه در ملت هاى پيشين هم بوده است؛ فرعونيان مى خواستند با تحريك حسّ وطن دوستى و ملّى گرايى مردم، در برابر موسى عليه السلام بايستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از حربه هاى دشمنان، تهمت زدن به مردان حق و تحريك (عواطف ملى گرايى) مردم عليه آنان است.

2. اطرافيان طاغوت ها، آلوده ى خلافكارى آنان مى شوند (پس مراقب باشيد).

3. رهبران الهى و مبلغان دينى آماده باشند كه آماج تير تهمت ها قرار مى گيرند.

4. مردم مراقب باشند از حسّ وطن دوستى شان سوء استفاده نشود.

***

قرآن كريم در آيات صد و يازدهم و دوازدهم سوره ى اعراف به نتيجه ى مشورت فرعونيان و مبارزه ى آنان با موسى اشاره كرده، مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 193

111 و 112. قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ

(اشراف به فرعون) گفتند: « (كارِ) او و برادرش را به تأخير انداز، و گردآورندگانى را به شهرها بفرست،* (تا) هر ساحر دانايى را نزد تو آورند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. آيا كارگزاران فرعون واقعاً احتمال مى دادند كه موسى عليه السلام راست بگويد و براى آزمايش وى صبر كردند «1» و او را نكشتند، تا حقيقت معلوم شود؟

يا اين كه اهداف سياسى داشتند و احتمال مى دادند كه مردم با توجه به معجزات موسى عليه السلام به او ايمان آورند؛ و با كشتن او، چهره ى نبوتش با مظلوميت و شهادت آميخته شود و جاذبه ى بيش ترى به خود بگيرد و از اين رو سعى كردند با سحر ساحران، اثر معجزات موسى عليه

السلام را خنثى كنند و آبروى پيامبر را بريزند و سپس او را به قتل برسانند تا براى هميشه از نظرها فراموش شود؟

به نظر مى رسد كه احتمال دوم با قراين موجود در آيه مناسب تر است. «2»

2. طاغوتيان براى مبارزه با پيامبران الهى، از تمام نيروى خود استفاده مى نمايند و متخصصان را از همه جا جمع مى كنند؛ البته فرعونيان با زيركى مى خواستند موسى را در حدّ جادوگران پايين بياورند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 194

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبران نه تنها جادوگر نبودند، بلكه ساحران در برابر آنان صف مى كشيدند و مبارزه مى كردند.

2. براى انجام هر كار، متخصصان آن را از شهرهاى مختلف فراخوانيد و همايشى تشكيل دهيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و سيزدهم و صد و چهاردهم سوره ى اعراف به درخواست جادوگران از فرعون و تعيين پاداش آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

113 و 114. وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبينَ* قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ

و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند: «اگر فقط (ما) پيروز گرديم، حتماً براى ما پاداش [مهمى است؟!»* [فرعون گفت: «آرى، و مسلماً شما از نزديكان (من) خواهيد شد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به يكى از تفاوت هاى پيامبران و ساحران اشاره مى كند، كه همان تفاوت در انگيزه و هدف است. پيامبران براى خدا و ارشاد مردم كار مى كردند و مزدى نمى خواستند، اما هدف ساحران دنياطلبى بود و قبل از شروع عمل، مزد و پاداش فوق العاده اى مى خواستند. «1»

2. فرعون دو پاداش به جادوگران وعده داد: يكى پاداش مادى كه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 195

درخواست كرده بودند و دوم پاداش مقامى،

يعنى مقام بزرگ و تقرّب به خودش را به آنان وعده داد. آرى؛ فرعون از حسّ دنياطلبى و مقام دوستى ساحران استفاده كرد، تا آنان را به خدمت خويش درآورد و در برابر پيامبر خدا قرار دهد.

3. در نظر فرعونيان، نزديكى به فرعون مقام بزرگى به شمار مى آمد كه از ثروت مادى بالاتر بود؛ زيرا اين مقام مى توانست سرچشمه ى قدرت و ثروت فراوان شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. طاغوت ها، مردم را از راه دنياطلبى و مقام دوستى فريب مى دهند و دور خود گرد مى آورند.

2. به دنبال ثروت دوستى افراطى و قدرت طلبى سياسى نرويد كه ممكن است شما را در صف طاغوت ها قرار دهد و به جنگ با پيامبران بكشاند.

3. قبل از عمل، شرايط و مزد آن را مشخص سازيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و پانزدهم و صد و شانزدهم سوره ى اعراف به مبارزه طلبى جادوگران در برابر موسى و كارهاى سحرآميز و خوفناك آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

115 و 116. قَالُوا يَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ* قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ

(به هنگام مبارزه، ساحران) گفتند: «اى موسى! يا اين كه تو (عصايت را) مى افكنى، و يا اين كه فقط ما (وسايل سحر را) مى افكنيم.»* [موسى گفت: «بيفكنيد!» و هنگامى كه (ساحران وسايل خود را) افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را هراسان كردند و سحرى بزرگ (پديد) آوردند!

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 196

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيات قرآن در سوره ى طه و شُعراء استفاده مى شود «1» كه براى مبارزه ى ساحران با موسى عليه السلام روز خاصى تعيين شد و همه ى مردم براى مشاهده ى ماجرا

دعوت شدند و تعداد زيادى جادوگر از سراسر مصر گردآورى شدند. در آن صحنه ى عجيب، موسى و برادرش عليهما السلام تنها شركت كردند و در برابر انبوه ساحران ايستادند، هر چند دل هاى مردم و قدرت الهى پشتيبان آنان بود. اين گونه، مبارزه آن دو گروه نابرابر شروع شد.

2. يكى از ظلم هايى كه دستگاه فرعون به حضرت موسى كرد اين بود كه به او تهمت جادوگرى زد، ولى ظلم بزرگ تر آن بود كه آن حضرت را هم سنگِ ساحران قرار داد، تا با آنان روبه رو شود و ببينند كدام يك پيروز مى شوند.

اين نوعى توهين به مقام نبوت موسى عليه السلام بود.

3. ساحران در هنگام سخن گفتن، ادب را در برابر موسى حفظ كردند و نخست به او پيشنهاد كردند كه آغاز كند؛ «2» البته اين احتمال نيز وجود دارد كه آنان مى خواستند به مردم وانمود كنند كه ما آن قدر به پيروزى خويش اطمينان داريم كه برايمان تفاوتى ندارد كه موسى آغاز كند يا ما.

4. «سِحر» در اصل به معناى نيرنگ و تردستى است و گاهى نيز به معناى چيزى مى آيد كه عامل آن اسرارآميز باشد.

بنابراين شعبده بازان كه با استفاده از حركات دست و جا به جا كردن چيزها، كارهايى را خارق العاده مى نمايانند، و كسانى كه با استفاده از خواص شيميايى و فيزيكى مرموز، آثار فوق العاده و مختلفى در مواد و اشيا پديد مى آورند و مردم را مى فريبند، همه «ساحر» خوانده مى شوند. «3» يادآورى اين نكته لازم است كه برخى مراجع معظّم تقليد بين تردستى و شعبده تفاوت

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 197

قايل مى شوند و تردستى (بازى هاى لطيف دستى) را بلامانع، اما شعبده

و سحر را حرام مى دانند. «1»

5. جادوگران مصر، از خواص شيميايى عناصر استفاده كرده و آنها را داخل عصاى توخالى و مانند آن قرار داده بودند كه بر اثر تابش آفتاب و حرارت، به حركت درمى آمد؛ و نيز با سخنان هول انگيز و حركات وحشتناك خود، اثر روانى فوق العاده اى در بينندگان و شنوندگان ايجاد مى كردند، «2» كه در آيه ى فوق نيز به وحشت مردم و عظمت صحنه اشاره شده بود.

6. از تعبير «چشم مردم را سحر كردند.»، روشن مى شود كه سحر آنان نوعى چشم بندى بود و حقيقتى به دنبال نداشت؛ يعنى جادوگران در چشم مردم تأثير مى گذارند، ولى واقعيات را نمى توانند تغيير دهند. اين يكى از تفاوت هاى معجزه و سحر است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان دين از چشم بندى وتبليغات هراس انگيز استفاده مى كنند (پس مراقب باشيد كه فريب نخوريد).

2. در هنگام مبارزه به رقيب خود احترام بگذاريد (و تعارف كنيد).

3. در شناخت حقايق، تنها بر حواس ظاهرى تكيه نكنيد؛ چون گاهى، افراد، چشم ها را افسون مى كنند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفدهم تا صد و نوزدهم سوره ى اعراف به معجزه ى بزرگ موسى عليه السلام و پيروزى حق و شكست جادوگران اشاره كرده، مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 198

117- 119. وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ* فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ* فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ

و به موسى وحى كرديم كه: «عصايت را بيفكن.» و ناگهان آن (عصا اژدها شد و آن) چه را به دروغ مى ساختند، بلعيد!* پس حق آشكار شد؛ و آنچه را همواره انجام مى دادند، باطل گشت.* و در آن جا شكست خورده و كوچك شده گشتند.

نكته ها

و اشاره ها:

1. يكى از تفاوت هاى معجزه با سحر آن است كه سحر مقهور و مغلوب واقع مى شود؛ يعنى مى توان سحر را باطل و نابود كرد، اما معجزه هميشه پيروز است و چيزى نمى تواند آن را شكست دهد؛ چون براساس اراده ى الهى واقع مى شود، كه شكست ناپذير است؛ و بر همين اساس بود كه عصاى موسى با معجزه تمام جادوها را بلعيد «1» و بر چشم بندهاى دروغين پيروز شد.

2. پيامبران الهى در شرايط خاص از غيب امداد مى گرفتند. آرى؛ خدا بندگان مخلص و پيامبران خويش را در مجامع بين المللى و در برابر دشمنان تنها نمى گذارد و آنان را با امداد خويش پيروز مى گرداند.

3. كار حضرت موسى عليه السلام واقعى و لذا بر حق بود، اما كار ساحران، چشم بندى، تزوير و فريب مردم و در نتيجه باطل بود و هيچ باطلى در برابر حق قدرت مقاومت ندارد. آرى؛ يكى از سنت هاى الهى، پيروزى حق بر باطل است، كه پيروزى موسى عليه السلام در مبارزه با فرعونيان و جادوگران مصداق و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 199

جلوه اى از آن قانون الهى بود.

4. از قراين و شواهد به دست مى آيد كه پس از سحر بزرگ جادوگران، غريو شادى فرعونيان بلند شد و فرعون تبسم رضايت بخشى بر لب داشت، اما هنگامى كه عصاى موسى به فرمان الهى اژدها شد و تمام سحرها را بلعيد، جنبشى در ميان مردم افتاد؛ گروهى از ترس فرار كردند، برخى احتمالًا بيهوش شدند و فرعون و اطرافيانش، با وحشت به صحنه مى نگريستند و به آينده ى تاريك و خوارى و ذلّت خويش فكر مى كردند كه راهى براى نجات از آن نداشتند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. سحر انجام

ندهيد كه باطل و نابود شدنى است.

2. اخلاص داشته باشيد تا با امدادهاى غيبى، پيروز شويد.

3. هيچ باطلى در برابر حق نمى تواند مقاومت كند.

***

قرآن كريم در آيات صد و بيستم تا صد و بيست و دوم سوره ى اعراف به ايمان آوردن جادوگران و تسليم آنان در برابر حق اشاره كرده، مى فرمايد:

120- 122. وَأُلْقِيَ الْسَّحَرَةُ سَاجِدِينَ* قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ* رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ

و ساحران سجده كنان (به زمين) در افتاده،* گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم؛* (همان) پروردگار موسى و هارون.»

نكته ها و اشاره ها:

1. تسليم ساحران و ايمان آوردن آنها به پروردگار موسى، ضربه ى مهلكى بود كه بر پيكر فرعونيان وارد شد و صحنه ى مبارزه را به كلى، به نفع موسى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 200

تغيير داد؛ زيرا براى دستگاه فرعون قابل پيش بينى نبود كه ساحرانى را كه براى كوبيدن موسى عليه السلام آورده بودند، در صف اول مؤمنان قرار گيرند.

2. ساحران با تعيين و تصريح به پروردگار موسى و هارون عليهما السلام، اين حقيقت را بيان داشتند كه به پروردگار واقعى ايمان آورده اند، نه به فرعون كه خود را پروردگار مى پنداشت؛ در ضمن، به ارتباط موسى و هارون عليهما السلام با پروردگار نيز اقرار كردند؛ يعنى به نوعى به نبوت آنان اشاره كردند.

3. نور ايمان به صورت فطرى در دل همه ى انسان ها وجود دارد، امّا ممكن است گاهى در پس حجاب ها قرار گيرد و چنان چه حجاب ها كنار بروند، فروغ ايمان آشكار مى گردد و تحوّلى عظيم در انسان ها پديد مى آورد.

اين گونه بود كه ساحران ناگهان منقلب و مؤمن شدند. آنان جادوگرانى دانا و آزموده بودند و به خوبى تفاوت سحر و

معجزه را مى دانستند؛ پس هنگامى كه معجزه ى موسى عليه السلام را ديدند، بلافاصله دريافتند كه اين كارها شباهتى به سحر ندارد و سرچشمه ى آنها يك قدرت مافوق طبيعى است؛ و با صراحت و سرعت و بدون واهمه ايمان خويش را اظهار كردند و بى اختيار به سجده افتادند. «1»

4. در برخى احاديث از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه معجزه ى هر پيامبرى متناسب با علوم و فنون عصر او بود و در زمان موسى عليه السلام، سحر و جادو رايج بود، از اين رو معجزه ى موسى عليه السلام، عصاى اژدهاگونه بود. «2» همگونى معجزات پيامبران با فنون و علوم زمانه سبب مى شود كه شناخت بهترى از پيامبر حاصل شود و مردم زودتر ايمان بياورند.

آرى؛ انسان هاى حق طلب در هر حرفه اى وجود دارند و اگر حق برايشان آشكار شود ايمان مى آورند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 201

آموزه ها و پيام ها:

1. معجزات الهى، انسان هاى حق طلب را تسليم مى كند.

2. هرگاه حق را شناختيد، در برابر آن تسليم شويد و اعلام كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و بيست و سوم سوره ى اعراف به واكنش متكبّرانه ى فرعون و تبليغات عليه مؤمنان جديد اشاره مى كند و مى فرمايد:

123. قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

فرعون گفت: « [آيا] پيش از آن كه به شما رخصت دهم، به او ايمان آورديد؟! حتماً اين فريبى است كه در اين شهر (نقشه) آن را (كشيده ايد و) فريبكارى كرديد، تا مردمش را از آن بيرون كنيد؛ پس در آينده خواهيد دانست!

نكته ها و اشاره ها:

1. ايمان آوردن ساحران به موسى عليه السلام، ضربه ى شديدى

بر اركان قدرت فرعونيان وارد كرد، به طورى كه فرعون مجبور شد، واكنش شديدى نشان دهد، تا بقيه ى مردم بترسند و به موسى ايمان نياورند.

2. تعبيرات فرعون در مورد ساحران، از طرفى متكبّرانه و تحقيرآميز بود، و از طرف ديگر، موضعى حق طلبانه را وانمود مى كرد؛ يعنى فرعون در حقيقت مى گفت: من هم حقيقت جو هستم و اگر در كار موسى واقعيتى وجود داشت، خودم به مردم اجازه مى دادم كه ايمان بياورند، ولى اين ساحران بدون رخصت من ايمان آوردند.

3. تعبيرات فرعون نشان مى دهد كه چنان جبّار بود كه ادعا مى كرد مردم مصر، نه بدون اجازه ى او حق دارند عملى انجام دهند، و نه حق سخن گفتن،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 202

انديشيدن و ايمان آوردن دارند؛ و اين بالاترين نوع اسارت و استعمار است كه در جهان فعلى به «استعمار نو» معروف است كه استعمارگر تنها به استعمار سياسى و اقتصادى اكتفا نمى كند، بلكه مى كوشد پايه هاى نفوذ خود را با استعمار فكرى و فرهنگى مستحكم كند.

مقصود از «المدينة» در اين آيه يك شهر خاص نيست، بلكه مجموع كشور مصر منظور است، (الف و لام آن جنس است) و اشاره به آن است كه مؤمنان مى خواهند بر مصر مسلّط شوند و فرعونيان را از مصر اخراج كنند و يا بنى اسرائيل را آواره سازند.

5. در سوره ى طه از فرعون حكايت شده كه خطاب به ساحران مى گويد:

«اين موسى استاد بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است.» «1» و در اين جا به آنان مى گويد: «شما نقشه كشيديد.»؛ يعنى مى خواهد به ساحران بگويد كه شما با يك توطئه ى حساب شده ى قبلى با همكارى موسى تصميم داشتيد كه

در مصر كودتا كنيد.

در حالى كه موسى عليه السلام سال ها در محيط مصر حضور نداشت و هيچ كدام از ساحران او را نديده بودند و اگر استاد آنها بود، حتماً قبلًا مشهور مى شد؛ پس چنين توطئه اى امكان نداشت، اما فرعون براى قلع و قمع مخالفان به آنان تهمت توطئه ى براندازى و كودتا مى زد.

6. فرعون بار ديگر براى سركوبى مؤمنان، از تحريك حسّ وطن دوستى و ملّى گرايى مردم استفاده كرد و گفت: اينان مى خواهند شما را از شهر و كشورتان اخراج كنند. «2» آرى؛ او مى خواست با اين تبليغات سوء، موسى و پيروانش را در نظر مردم بدنام كند و مردم را عليه آنان برانگيزد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 203

آموزه ها و پيام ها:

1. طاغوتيان نه تنها به رهبران الهى، بلكه به مؤمنان نيز تهمت مى زنند تا آنان را بدنام و سركوب كنند.

2. طاغوتيان، سردمداران استعمار فرهنگى هستند، به طورى كه حق انتخاب عقيده و فكر را از مردم سلب مى كنند.

3. مؤمنان آماده باشند كه آماج تهمت هاى مستكبران قرار مى گيرند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و بيست و چهارم سوره ى اعراف به تهديدهاى فرعون عليه مؤمنان جديد اشاره كرده، مى فرمايد:

124. لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ

قطعاً دست هايتان و پاهاى شما را بر خلاف (يكديگر يعنى يكى از راست و يكى از چپ) قطع مى كنم، سپس حتماً همگى شما را به دار مى آويزم!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى قبل فرعون از حربه ى تهمت عليه مؤمنان استفاده كرد و در اين آيه از حربه ى «زور» استفاده مى كند؛ و اين يك برنامه ى عمومى در مبارزات ناجوانمردانه ى جباران با طرف داران حق است كه از حربه ى تهمت و زور

براى سركوب مؤمنان حق طلب استفاده مى كنند.

2. منظور فرعون از بيان اين تهديدها آن است كه مؤمنان جديد را به صورت زجرآورى به قتل مى رسانَد، تا صحنه ى هولناكى پديد آيد و عبرت ديگران شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. خشونت، تهديد و كشتن پيشتازان انقلاب، از شيوه هاى طاغوت هاست.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 204

2. مؤمنان آماده ى فداكارى در راه ايمان باشند كه دشمنان دين خون خوار و شكنجه گرند.

***

قرآن كريم در آيات صد و بيست و پنجم و صد و بيست و ششم سوره ى اعراف به پاسخ قاطع و حكيمانه ى مؤمنان در برابر تهديدهاى فرعون و دعاى آنها و نقش ياد مبدأ و معاد در پايدارى افراد اشاره مى كند و مى فرمايد:

125 و 126. قَالُوا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ* وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ

[ساحران گفتند: «در حقيقت ما فقط به سوى پروردگارمان باز مى گرديم.* و (تو) از ما انتقام نمى گيرى، جز به خاطر اين كه وقتى نشانه هاى پروردگارمان براى ما آمد، ايمان آورديم. [اى پروردگار ما! [پيمانه شكيبايى را بر ما فرو ريز، و ما را مسلمان بميران!»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه نشان مى دهد كه حربه ى تهمت، تهديد و خشونت فرعونيان در برابر صلابت ايمان مؤمنان كارگر نشد و آنان از ميدان به در نرفتند؛ زيرا آنان به رستاخيز و فرجام كار خود مى انديشيدند.

2. پاسخ مؤمنان در حقيقت آن است كه اگر تهديدهايت عملى شود، سرانجام ما شهيد مى شويم و به ملاقات پروردگارمان مى رويم؛ و اين نه تنها چيزى از ما نمى كاهد بلكه سعادت و افتخار ماست.

3. سخنان مؤمنان جديد، پاسخ قاطعى به تهمت فرعون بود.

آنان در برابر مردمى كه تماشاچى اين صحنه بودند، وضع خود را روشن ساختند و بى گناهى خويش را اثبات نمودند و اشاره كردند كه ما توطئه گر نيستيم و نمى خواهيم مردم را از سرزمينشان بيرون سازيم، بلكه به نداى پروردگارمان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 205

پاسخ داديم و ايمان آورديم و تنها گناه ما همين ايمان ماست و تو ما را به خاطر ايمانمان مجازات مى كنى. «1»

4. از آن جا كه ساحران كارآزموده و دانا بودند، به خوبى معجزه ى موسى عليه السلام را تشخيص دادند و به حقانيّت او پى بردند و همين آگاهى آنان سرچشمه ى عشق سوزانشان شد، عشقى كه هيچ مرزى نمى شناسد و بر همه ى خواسته هاى مادى مقدم است.

آرى، اگر ايمان با آگاهى كامل توأم شود، منشأ چنين عشقى مى شود و انسان را اين گونه فداكار مى كند.

5. در روايات تاريخى آمده است كه اين مؤمنان جديد بى باكانه استقامت كردند و فرعون آنان را به صورت فجيعى كشت و بر درختان نخل آويزان كرد و نامشان در دفتر آزادمردان و شهيدان جهان ثبت شد و به گفته ى برخى از مفسران: «صبحگاهان كافر بودند و ساحر، و شامگاهان شهيدان نيكوكار راه خدا شدند.» «2»

6. مؤمنان جديد، در آخرين لحظات زندگى دعا كردند و دو چيز از خدا خواستند:

اول آن كه آخرين درجه ى صبر و استقامت را به آنان عطا كند «3» تا بتوانند تا آخرين نفس در راه حق پايدارى كنند.

دوم آن كه در حالى از دنيا بروند كه تسليم حق هستند و در زمره ى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 206

مسلمانان واقعى ثبت شده اند تا عاقبت به خير شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. طاغوت ها،

با فكر توحيدى مؤمنان مخالف اند، نه با شخص آنان.

2. ايمان به خدا و ايستادگى در برابر طاغوت ها، تاوان مى طلبد و راحت نيست.

3. هنگام سختى و فشار دشمن، از خدا صبر و عاقبت نيكو بطلبيد.

4. جواب دشمنان دين را قاطعانه و حكيمانه بدهيد.

5. با ياد مبدأ و معاد بر پايدارى خود بيفزاييد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و بيست و هفتم سوره ى اعراف به نقش اطرافيان فاسد در تصميمات رهبران و برنامه ى آنان براى نسل كشى مستضعفان اشاره مى كند و مى فرمايد:

127. وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ

و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى كنى تا در زمين فساد كنند، و تو و معبودانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودى پسرانشان را مى كشيم، و زنانشان را زنده نگه مى داريم و در واقع ما بر آنان مُسلّطيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعون بعد از شكست در برابر معجزات موسى عليه السلام، مدّتى او و بنى اسرائيل را آزاد گذاشت و آنان نيز به تبليغ آيين موسى عليه السلام پرداختند، ولى پيشرفت آنها فرعونيان را بيمناك كرد و خواستار شدت عمل در برابر آن حضرت شدند.

صحبت گل رنجه دارد خار را

خيرگى بين، خار ناهموار را! (پروين)

2. دوران آزادى نسبى موسى و بنى اسرائيل، يا به خاطر وحشت فرعون از معجزه ى كوبنده ى موسى عليه السلام بود و يا به خاطر اختلافى بود كه ميان مردم در مورد موسى عليه السلام و آيين او پديد آمده بود و فرعون در چنين شرايطى نمى توانست در برابر موسى شدّت عمل به خرج

دهد.

البته اين احتمال نيز هست كه هر دو عامل، سبب آزادى نسبى موسى و بنى اسرائيل شده باشد. «1»

3. فرعون خود را پروردگار بزرگ مردم مصر مى دانست، «2» اما با اين حال از آيه ى مورد نظر استفاده مى شود كه فرعون نيز براى خود معبودها و خدايانى قايل بود.

4. فرعون تصميم گرفت مبارزه اى عميق و ريشه اى با بنى اسرائيل داشته باشد؛ زنان آنان را (براى كنيزى) باقى بگذارد و پسران جوان آنها را بكشد. «3»

اين همان روش استعمارگران مستكبر عصر ماست كه افراد مثبت و فعال جامعه را با جنگ و اعتياد از بين مى برند و روح مردانگى را با وسايل مختلف مى كشند.

5. فرعون با اين سخنان مى خواست از طرفى روحيه ى بنى اسرائيل را تضعيف كند و از طرف ديگر به وحشت و اضطراب اطرافيانش پايان بخشد، و به آنان اطلاع دهد كه بر اوضاع كشور مسلّط است و براى مبارزه با موسى برنامه ى درازمدّت دارد.

6. بخشى از ستمكارى طاغوت ها، به خاطر سخنان تحريك كننده ى اطرافيان فسادگر است كه موقعيت خويش را در خطر مى بينند؛ آنان به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 208

فرعون گفتند: چرا موسى و قومش را رها كرده اى؟

7. يكى از تهمت هايى كه مخالفان پيامبران به آنان مى زدند اين بود كه مى گفتند آنها فساد مى كنند و تبهكارند، در حالى كه فسادگران واقعى خودشان بودند.

فلك به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل فضلى و دانش همين گناهت بس (حافظ)

آموزه ها و پيام ها:

1. مستكبران براى دو گروه اجتماعى، يعنى «جوانان و زنان» برنامه ريزى خاصى دارند (پس اين دو گروه بيش تر مواظب باشند).

2. مستكبران در پى نسل كشى مؤمنان هستند.

3. رهبران جامعه مواظب باشند كه اطرافيان فسادگرشان

آنها را به خلافكارى تحريك نكنند.

4. مؤمنان تا هنگامى كه تحت سلطه ى ستمكاران هستند، انتظار آرامش بلندمدت نداشته باشند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و بيست و هشتم سوره ى اعراف، به برنامه ى موسى عليه السلام براى پيروزى بر دشمن و شرايط آن اشاره كرده، مى فرمايد:

128. قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ

موسى به قومش گفت: «از خدا يارى جوييد، و شكيبايى كنيد، كه زمين از آنِ خداست، در حالى كه آن را به هر كس ازبندگانش كه بخواهد به ارث مى دهد؛ و فرجام (نيك) براى پارسايان (خود نگهدار) است.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 209

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه در حقيقت به چند شرط پيروزى بر دشمن اشاره شده است:

الف) شرايط عقيدتى پيروزى كه همان بندگى خدا و يارى جستن از وى و تكيه بر اوست.

ب) شرايط اخلاقى پيروزى كه همان صبر و استقامت و پارسايى است.

2. در اين آيه دو بشارت نيز مطرح شده است:

الف) مژده ى ارث بردن زمين توسط بندگان خدا.

ب) مژده ى فرجام نيك براى پارسايان. «1»

3. در اين آيه اشاره شده كه خدا هر كس از بندگانش را بخواهد وارث و حاكم زمين مى گرداند، اما در آيه ى پنجم سوره ى طه بيان شده كه مستضعفان وارثان نهايى زمين خواهند بود. آرى؛ مستضعفانى كه پارسا باشند و از خدا كمك بخواهند و استقامت ورزند، در نهايت، پيروز و حاكم جهان مى شوند.

4. در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه

در كتاب على عليه السلام چنين يافتيم كه در مورد آيه ى فوق آمده بود:

«من و اهل بيت من همان

كسانى هستيم كه خدا زمين را به ما منتقل ساخته و ما همان خودنگه داران (پارساپيشه) هستيم. «2»

اين روايت اشاره دارد كه آيه ى فوق يك قانون عمومى است كه در مورد مؤمنان امت هاى بعدى هم جريان دارد و اهل بيت عليهم السلام از مصاديق بارز آن هستند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 210

آموزه ها و پيام ها:

1. آينده ى روشن و پيروزى، در انتظار پارسايان و بندگان خداست كه استقامت مى كنند و از خدا يارى مى جويند.

2. فرجام نيك داشتن و عاقبت به خير شدن، بستگى به پارسايى و خودنگه دارى شما دارد.

3. اگر پيروزى و حاكميت بر جهان را مى طلبيد، بنده ى خدا باشيد و پارسايى پيشه سازيد و از خدا يارى بجوييد و استقامت كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و بيست و نهم سوره ى اعراف به اولين شِكوه هاى بنى اسرائيل و پاسخ اميدبخش موسى عليه السلام اشاره مى كند و مى فرمايد:

129. قَالُوا أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ

(قوم موسى) گفتند: «پيش از آن كه به سوى ما بيايى و پس از آمدنت نزد ما، آزار ديديم!» (موسى) گفت: «اميد است پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند، و شما را در زمين جانشين آنان سازد، و بنگرد كه چگونه عمل مى كنيد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعونيان براى بنى اسرائيل مشكلات جدّى ايجاد كردند، به طورى كه آنان به موسى شكايت و شِكوه كردند، اما گويا آنان انتظار داشتند كه با قيام موسى عليه السلام، يك شبه همه ى كارها درست شود و فرعونيان نابود گردند و مصر بى رنج زحمت به دست آنان بيفتد، در حالى كه هر انقلابى

زحمت و مشكلات خاص خود را دارد كه لازم است انقلابيون در برابر آنها استقامت ورزند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 211

2. موسى عليه السلام شكوه و اعتراض مردم را تحمّل كرد و به آنان اميد داد، ولى يادآور شد كه زمينه ى پيروزى بنى اسرائيل فراهم است، اما شرايطى دارد كه با تلاش مردم تحقق مى يابد. «1»

3. در پايان اين آيه هشدار داده شده كه «ببينيد شما چگونه عمل مى كنيد.» اين هشدار بدين معناست كه خدا نعمت ها و آزادى را به شما بازمى گرداند، سپس شما را مى آزمايد، تا ببيند پس از پيروزى و قدرتمندى چه مى كنيد؛ آيا مثل ديگران دست به ظلم و فساد مى آلاييد يا نه.

آموزه ها و پيام ها:

1. انقلابيون گمان نكنند كه يك شبه همه چيز حل مى شود. رسيدن به پيروزى شرايطى دارد كه با تلاش عملى به دست مى آيد.

2. رهبران الهى اگر مورد انتقاد دوستان كم ظرفيّت قرار گرفتند، تحمّل كنند و پيام اميدبخش بدهند.

3. مواظب كردار خود باشيد كه پيروزى شما به اعمالتان بستگى دارد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى ام سوره ى اعراف به نقش مشكلات و بلاها در بيدارى انسان ها اشاره مى كند و مى فرمايد:

130. وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ

و در حقيقت فرعونيان را بواسطه خشكسالى و كاهشى در محصولات گرفتار كرديم، تا شايد آنان متذكّر گردند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 212

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از سنت ها و قوانين الهى آن است كه خدا ملت هاى سركشى را كه با پيامبران مخالفت مى كنند، گرفتار مشكلات و ناراحتى ها مى سازد تا در خود احساس نياز كنند و فطرت توحيدى شان بيدار گردد و متوجه نعمت بخش واقعى

شوند. «1»

2. جمله ى «تا شايد متذكر و بيدار شوند.»، اشاره به اين است كه حقيقت توحيد در فطرت و روح آدمى از آغاز وجود داشته است، اما گاهى به خاطر تربيت هاى نادرست يا فراموشى، زير حجاب پنهان مى شود، اما هنگام گرفتارى ها مجدداً آشكار مى گردد.

3. خشك سالى «2» يك بلاى عمومى بود، اما در اين آيه از مشكلات اطرافيان و نزديكان «3» فرعون سخن گفته شده است؛ زيرا از طرفى آنان از ثروتمندان و اشراف بودند و ضربه ى مالى خشك سالى بيش تر به آنان وارد شد، و از طرف ديگر، بيدارى و گمراهى آنان، در ساير مردم تأثير بيش ترى داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا براى تربيت انسان ها، گاهى از اهرم فشار استفاده مى كند.

2. برخى بلاها و مشكلات، از لطف الهى و براى بيدارى انسان هاست.

3. طاغوت ها و اطرافيان آنها را تحت فشار اقتصادى قرار دهيد تا شايد بيدار شوند (و توبه كنند).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 213

فال نيك و بد

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و يكم سوره ى اعراف به تفسير دلخواه حوادث توسط فرعونيان و فال بد زدن آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

131. فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَايَعْلَمُونَ

و [لى هنگامى كه نيكى (و نعمت) به آنان روى مى آورد، مى گفتند:

«اين فقط براى (شايستگى) ماست.» و اگر بدى (و بلاها) به آنان مى رسيد، به موسى و كسانى كه با او بودند، فال بد مى زدند. آگاه باشيد فال (نيك و بد) شان تنها نزد خداست؛ وليكن بيش ترشان نمى دانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. فال بد و نيك «1»، در بين بسيارى از ملت ها رواج

دارد، در حالى كه هيچ گونه رابطه ى منطقى و حقيقى بين پيروزى و شكست با امورى كه فال بد و نيك به آن مى زنند وجود ندارد، ولى آثار روانى اين مسئله انكارناپذير است؛ يعنى فال بد موجب يأس و نااميدى و سستى مى شود و فال نيك غالباً مايه ى اميدوارى و حركت مى شود.

2. در احاديث اسلامى، فال بد به شدّت محكوم شده، اما فال نيك ممنوع نشده است.

در حديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكايت شده:

كارها را به فال نيك بگيريد (و اميدوار باشيد) تا به آن برسيد.

و نيز در جريان صلح حديبيّه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نام «سُهيل» را كه نماينده ى كفّار بود، نشانه ى سهل و آسانى كار گرفت. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 214

اما در مورد فال بد زدن در احاديث از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده:

فال بد زدن (و آن را مؤثر در سرنوشت آدمى دانستن) يك نوع شرك به خداست. «1»

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

فال بد اثرش به همان اندازه است كه آن را مى پذيرى؛ اگر آن را سبك بگيرى، كم اثر خواهد بود و اگر آن را محكم بگيرى پراثر است و اگر به آن اعتنا نكنى، هيچ اثرى نخواهد داشت. «2»

3. فال بد زدن به پيامبران يا در زندگى عادى، مخصوص فرعونيان نبوده؛ دشمنان اسلام نيز به پيامبر فال بد مى زدند؛ «3» در جهان امروز هم اين عقايد خرافى وجود دارد و برخى مردم كارهاى خوب را به خود نسبت مى دهند و كارهاى بد را در اثر نيروهاى مرموز يا فال

بد مى دانند؛ البته اين فال بد زدن ها ريشه در جهل و خرافات دارد، و گرنه همه ى كارها به دست خداست.

4. بهترين راه مبارزه با عوامل فال بد، آن است كه آنها را از فكر خود دور كنيم و روح توكّل و اعتماد بر خدا را در دل تقويت نماييم. در احاديث اسلامى نيز به اين مطلب اشاره شده است. «4» راه ديگر مبارزه با آن، خرافه زدايى از جامعه و آگاهى بخشى به مردم است.

آموزه ها و پيام ها:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 215

1. فال بد زدن، نشانه ى ناآگاهى است، و كارها در دست قدرت خداست.

2. بدى ها را به رهبران الهى و خوبى ها را به خودتان نسبت ندهيد (چرا كه همه ى كارها به دست خداست).

3. به فال بد توجه نكنيد كه ريشه در جهل دارد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و دوم سوره ى اعراف به سخنان توهين آميز فرعونيان نسبت به موسى عليه السلام، و لجاجت آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

132. وَقَالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ

و گفتند: «اگر هر گونه نشانه (معجزه آسايى) كه آن را براى ما بياورى تا ما را بدان سحر كنى، پس ما تصديق كننده ى تو نيستيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. شايد فرعونيان تعبيرات و جملات فوق را براى مسخره كردن موسى عليه السلام گفته باشند. آن حضرت معجزات خود را «آيات و نشانه هاى خدا» معرفى مى نمود، ولى آنان «سحر» مى ناميدند. در هر صورت اين تعبير توهينى آشكار به مقام نبوّت موسى عليه السلام به شمار مى آيد و نشانه ى لجاجت فرعونيان در برابر حق است.

2. از آيات قرآن استفاده مى شود كه دستگاه تبليغاتى مجهّز و پرقدرت فرعون،

در همه جا بسيج شده بود كه تهمت سحر را به عنوان يك شعار عمومى بر ضد موسى عليه السلام پخش كند تا بدين وسيله جلوى نفوذ او را در قلوب مردم بگيرد. «1» آرى؛ طاغوتيان كه خود با سحر به مقابله با موسى آمدند، اكنون از حربه ى تبليغاتى سحر عليه موسى استفاده مى كنند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 216

آموزه ها و پيام ها:

1. طاغوتيان، تهمت زن و لجوج هستند.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى آماده ى تهمت ها و لجاجت هاى مخالفان باشند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و سوم سوره ى اعراف به كيفر لجاجت ها و انواع بلاهايى كه بر فرعونيان فرود آمد اشاره مى كند و مى فرمايد:

133. فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ

و بر آنان سيلاب و ملخ و كَنِه و قورباغه ها و خون را فرستاديم، در حالى كه نشانه هايى از هم جدا بودند؛ و [لى تكّبر ورزيدند، و گروهى خلافكار شدند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «طُوفان» در اصل به معناى موجودى است كه مى گردد و طواف مى كند، سپس به هر حادثه اى كه انسان را احاطه كند، طوفان گفته شد. در لغت عرب بيش تر به سيل ها و امواج كوبنده طوفان مى گويند، كه خانه ها را ويران و درختان را ريشه كن مى كند.

2. وقتى ملخ ها زياد شوند، زراعت و درختان را مى خورند و گاهى خسارت هايى جبران ناپذير به مردم مى زنند. هنوز هم گاهى در برخى نقاط جهان اين بلا ظاهر مى شود.

3. مقصود از «قُمّل» يك نوع آفت گياهى بود كه همه ى غلّات را فاسد مى كرد؛ و برخى آن را نوعى كنه، شپش «1» مورچه يا نوعى حشره دانسته اند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم،

ص: 217

4. قورباغه هاى بزرگ و كوچك، در خانه ها و ظروف و همه جاى زندگى ظاهر مى شدند و به حدى زياد بودند كه زندگى را بر فرعونيان تنگ كرده بلاى جان آنها مى شدند. «1»

5. مقصود از مسلّط شدن «خون» بر فرعونيان يا آن است كه خون دماغ شدن همگانى شد، و يا اين كه رودخانه ى عظيم نيل به رنگ خون درآمد، به طورى كه قابل استفاده نبود. «2» برخى معتقدند كه اين مسئله يك پديده ى زيست محيطى بود و گاهى در اثر تكثير موجودات ريز در آب، به طور ناگهانى، بخشى از دريا يا رودخانه قرمز مى شد. هم اكنون نيز گاهى اين اتفاق در درياى سرخ و رود نيل مى افتد. «3»

6. فرعونيان در كشور مصر، كه در كنار شط عظيم نيل بود، قصرها و باغ هاى زيبايى، در زمين هاى آباد، ساخته بودند و طبعاً زمين هاى دورافتاده و كم آب را به بنى اسرائيل داده بودند؛ از اين رو بيش ترين خسارت سيلاب ها و امواج متوجه فرعونيان شد. البته عذاب هاى ديگر نيز بيش تر متوجه آنان شده بود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 218

7. اين عذاب ها در فواصل مختلف (يك ساله يا يك ماهه) صورت مى گرفت، تا در اين فرصت ها فرعونيان بينديشند و بيدار شوند، ولى آنان فقط هنگامى كه بلا مى آمد اظهار پشيمانى مى كردند و سپس عهدشكنى مى نمودند و دوباره بلا نازل مى شد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. گاهى حوادث طبيعى و حيوانات، نشانه هاى خدا و مأموران عذاب الهى هستند.

2. خدا به لجاجت ها و توهين نسبت به رهبران الهى، پاسخى كوبنده مى دهد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و چهارم سوره ى اعراف به بيدارى و پشيمانى و درخواست هاى عاجزانه ى فرعونيان اشاره مى كند

و مى فرمايد:

134. وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَارَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الْرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ

و هنگامى كه (عذاب) اضطراب آور بر آنان واقع شد، گفتند: «اى موسى! از پروردگارت به عهدى كه نزد تو دارد، براى ما بخواه، كه اگر اين (عذاب) اضطراب آور را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مى آوريم، و حتماً بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب) را با تو روانه مى كنيم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعونيان گرفتار انواع بلاها و عذاب ها شدند؛ «2» از اين رو موقتاً اظهار

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 219

پشيمانى كردند و از موسى عليه السلام خواستند كه عذاب ها را برطرف سازد. آنان واقعاً نمى خواستند به موسى ايمان آورند، بلكه مى خواستند با او معامله كنند كه «تو عذاب الهى را برطرف كن و ما تو را تصديق و بنى اسرائيل را آزاد مى كنيم.» و از اين روست كه از تعبير «پروردگار تو» و «ايمان براى تو» استفاده مى كنند.

2. مقصود از «عهدى كه در نزد موسى بود»، وعده اى است كه خدا به موسى عليه السلام داد كه دعايش را مستجاب كند و يا عهد نبوت است، كه فرعونيان موسى را به آن قسم مى دادند كه براى رفع بلاها دعا كند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. مستكبران در برابر بلاهاى الهى طاقت و تحمّل ندارند و در هنگام سختى ها، در برابر رهبران الهى به التماس مى افتند.

2. در هنگام مشكلات دست به دامن رهبران الهى شويد.

3. اگر مى خواهيد بلاهاى الهى از شما برطرف شود ايمان آوريد و مردم مستضعف را آزاد سازيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 220

قرآن كريم در آيات صد و

سى و پنجم و سى و ششم سوره ى اعراف به پيمان شكنى فرعونيان و غرق شدن آنان اشاره كرده و مى فرمايد:

135 و 136. فَلَمّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ* فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ

و هنگامى كه (عذاب) اضطراب آور را تا سرآمدى كه آنان بدان مى رسيدند، از آنان برطرف مى ساختيم، ناگهان آنان پيمان مى شكستند.

* پس، از آنان انتقام گرفتيم، و آنان را در دريا غرق كرديم؛ چرا كه آنان نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، و از آن [ها] غافل بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى براى فرعونيان مدت مشخص تعيين مى كرد و مى گفت: «در فلان وقت، اين بلا برطرف خواهد شد»، تا بفهمند كه اين بلاها تصادفى نبوده و كيفرى الهى بوده است، ولى طاغوتيان در برابر پيامبر خدا، مكرر، پيمان شكنى مى كردند «1» و باز هم خدا به آنان مهلت مى داد (تا بيدار شوند).

2. «انتقام» در لغت عرب به معناى «مجازات و كيفر» است، اما در فارسى به معناى «كينه توزى» در برابر اعمال ديگران مى آيد. اين معناى انتقام، كه در فارسى رايج است، در مورد خدا سزاوار نيست. مقصود از انتقام الهى آن است كه خدا انسان هاى فاسد و اصلاح نشدنى را كيفر مى دهد و نابود مى سازد. «2»

3. فرعونيان در واقع غافل نبودند؛ زيرا موسى عليه السلام آيات الهى را به آنان گوشزد مى كرد و آنان تكذيب مى كردند؛ آنان كم ترين توجهى به آيات خدا

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 221

نمى كردند و غافلانه از آنها مى گذشتند و از اين رو گرفتار عذاب و در دريا غرق شدند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. سرانجام انسان هاى تكذيب گر و پيمان شكن، عذاب آلود

است.

2. با خدا پيمان شكنى نكنيد كه دچار عذاب الهى مى شويد.

3. آيات و نشانه هاى الهى را دروغ نشماريد و از آنها غافل نشويد كه در عذاب الهى غرق مى شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و هفتم سوره ى اعراف به پيروزى بنى اسرائيل و سقوط تمدن ظاهرى فرعونيان اشاره كرده، مى فرمايد:

137. وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَاكَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ

و به گروهى كه همواره تضعيف مى شدند، خاوران زمين (فلسطين) و باخترانش را، كه آن را پربركت كرده بوديم، به ارث داديم؛ و به خاطر شكيبايى شان، سخن نيك پروردگارت (در مورد وعده) به بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب، تحقق) تمام يافت؛ و آنچه (از كاخ ها،) فرعون و قومش پيوسته با زيركى مى ساختند، و آنچه را (از باغ هاى داربست دار) همواره برافراشته بودند، درهم كوبيديم.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 222

نكته ها و اشاره ها:

1. فرعونيان همواره بنى اسرائيل را تضعيف مى كردند و در ناتوانى فكرى، اخلاقى و اقتصادى قرار مى دادند و آنان را استعمار و استثمار مى كردند. «1» آرى؛ پيروان پيامبران مستضعفان بودند و آنان اند كه مى توانند با صبر خود پيروزى نهايى را به دست آورند.

2. بنى اسرائيل بعد از فرعونيان مالك و حاكم سرزمين آنان شدند. قرآن در اين آيه اشاره مى كند كه سرزمين هاى پهناور و پربركتى كه به بنى اسرائيل داديم، هم چون ارث «2»، موهبت و بخشش الهى بود كه كارهايشان در برابر آن اندك بود.

3. تعبير «مشارق و مغارب زمين» اشاره به سرزمين هاى پهناورى است كه در اختيار فرعونيان بود و به بنى اسرائيل رسيد. سرزمين

مصر و شامات و فلسطين به قدرى وسيع بود كه اختلاف افق داشت؛ يعنى مشرق ها و مغرب هاى متعدد داشت. و اين به خاطر كروى بودن زمين است كه سرزمين هاى كوچك يك افق دارند اما سرزمين هاى بزرگ چند افق دارند. «3» برخى گفته اند كه قرآن در اين آيه به كروى بودن زمين اشاره دارد.

4. فرعونيان از تمدن ظاهرى برخوردار بودند و ساختمان ها و كاخ هايى با معمارى جالب و چشم گير ساخته بودند «4» و نيز باغ هايى كه درختان آن

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 223

داربست شده و منظره هاى زيبايى داشت. «1»

5. برخى مفسران احتمال داده اند كه نابودى كاخ ها و باغ هاى فرعونيان با زلزله ها و سيل هاى جديدى بوده است؛ چرا كه گروهى از فرعونيان در دريا غرق شده و گروه ديگرى باقى مانده بودند و با توجه به قدرت اقتصادى و نظامى آنان، ممكن بود كه بار ديگر بر بنى اسرائيل حمله ور شوند؛ از اين رو خداوند به كلى آنان را نابود كرد. «2»

6. خدا وعده اش «3» را در مورد پيروزى مستضعفان بنى اسرائيل تحقق بخشيد، اما اين يك سنت و قانون الهى است و مخصوص بنى اسرائيل نيست؛ هر ملت باايمانى كه صبر داشته باشد و به برنامه هاى پيامبران عمل كند، پيروز خواهد شد.

7. با بركت بودن سرزمين فلسطين و شام كه در آيه ى فوق بدان اشاره شده، يا به خاطر سرسبزى آن است و يا به خاطر آن كه زادگاه و مكان پيامبران الهى بوده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. سرانجام مستضعفان، پيروزى و فرجام مستكبران، نابودى است.

2. خدا زمين را به مستضعفان پراستقامت مى بخشد.

3. مستكبران به صنعت و تمدن ظاهرى خويش دل خوش نكنند كه نابود شدنى

است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 224

4. ملت هاى مستضعف اگر پيروزى مى خواهند شكيبا باشند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و هشتم سوره ى اعراف به نجات بنى اسرائيل و نقش محيط در انحراف آنان و نقش جهل در بت پرستى اشاره مى كند و مى فرمايد:

138. وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ

و بنى اسرائيل (: فرزندان يعقوب) را از دريا عبور داديم؛ و (در راه خود) به گروهى رسيدند كه مجاور بت هايشان (در حال پرستش) بودند. (در اين هنگام بنى اسرائيل) به موسى گفتند: « (تو هم) براى ما معبودى قرار ده، همان گونه كه براى آنان معبودانى است.» (موسى) گفت: «در واقع شما گروهى هستيد كه نادانى مى كنيد!

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن، ماجراى درخواست بت پرستى و بت سازى بنى اسرائيل را در سوره ى اعراف، آيات 138 و 148 و سوره ى طه، آيات 86- 97 بيان كرده است. آرى؛ موسى عليه السلام پس از درگيرى برون گروهى با فرعونيان، گرفتار درگيرى هاى درون گروهى با جاهلان بنى اسرائيل شد كه به مراتب سخت تر بود.

2. سرچشمه ى بت پرستى، جهل و نادانى گسترده و عميق بشر است؛ «1» جهل نسبت به خدا كه هيچ شبيهى ندارد و جهل نسبت به علل اصلى حوادث جهان، كه آنها را به علل خيالى مثل بت نسبت مى دهند و جهل نسبت به جهان ماوراى طبيعت، به طورى كه جز مسائل حسّى را نبينند و باور نكنند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 225

3. بنى اسرائيل گفتند: «معبودى براى ما قرار بده.»، اين جمله نشان مى دهد كه آنان مى پنداشتند چيزى كه هرگز منشأ اثر نبوده

و سود و زيان نداشته، با «بت و معبود» ناميده شدن، ممكن است سرچشمه ى آثار شود و انسان را به خدا نزديك كند! و اين نهايت جهل آنان را نشان مى دهد.

4. بنى اسرائيل تحت تأثير گروهى بت پرست درخواست بت سازى كردند. اين نشان مى دهد كه محيط در تربيت انسان بسيار مؤثر است و به او الگو مى دهد و او را به طرف خداپرستى يا بت پرستى سوق مى دهد؛ محيط در موارد زيادى منشأ مفاسد و بدبختى ها، يا سرچشمه ى صلاح و پاكى است؛ از اين رو محيط و اصلاح آن در اسلام فوق العاده مورد توجه قرار گرفته است.

5. اين آيه ناسپاسى بنى اسرائيل را به خوبى نشان مى دهد. آنان تازه از دريا نجات يافته، و آن همه معجزه از موسى عليه السلام ديده بودند، ولى بلافاصله تقاضاى بت سازى از آن حضرت كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. محيط فاسد، سبب انحراف مردم جاهل و تقليد ناآگاهانه و الگوگيرى آنان مى شود.

2. بت پرستى ريشه در جهل و ناآگاهى دارد.

3. درخواست هاى جاهلانه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و سى و نهم سوره ى اعراف به بيهودگى و باطل گرايى بت پرستى اشاره مى كند و مى فرمايد:

139. إِنَّ هؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ

(موسى گفت:) در حقيقت، آنچه آنان در آن اند، نابود است؛ و آنچه همواره انجام مى دادند، باطل است!»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 226

نكته ها و اشاره ها:

1. عمل بت پرستان بى نتيجه و بيهوده و باطل است و سرانجام آنان هلاكت و نابودى است.

2. برخى مفسران احتمال داده اند كه اين آيه بشارت موسى عليه السلام به مردم است كه مى گويد: «با آمدن ما به اين منطقه، شرك و انحراف نابود خواهد شد». «1»

آموزه ها و

پيام ها:

1. اعمال بت پرستان بيهوده و باطل، و فرجام شرك و بت پرستى، نابودى است.

2. درخواست چيزهاى بيهوده و باطل (هم چون بت پرستى) نكنيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و چهلم و صد و چهل و يكم سوره ى اعراف نعمت هاى الهى، هم چون پيروزى و برترى نجات و آزادى، را به بنى اسرائيل يادآورى مى كند و مى فرمايد:

140 و 141. قَالَ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ* وَإِذْ أَنْجَيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ

(موسى) گفت: «آيا غير از خدا، معبودى براى شما بجويم؟! و حال آن كه او شما را بر جهانيان (روزگارتان) برترى داد.»* و (ياد كن) آن گاه كه شما را از [چنگ فرعونيان نجات بخشيديم، در حالى كه شما را (با شكنجه و) عذاب بدى مى آزردند، پسران شما را مى كشتند، و زنانتان را زنده نگه مى داشتند؛ و در اين [ها] آزمايش بزرگى از [جانب

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 227

پروردگارتان بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى عليه السلام با يادآورى نعمت هاى الهى به بنى اسرائيل، حسّ شكرگزارى آنان را تحريك كرد تا درخواست بت پرستى نكنند و به خداپرستى روى آورند.

2. ممكن است اين آيه اشاره به آن باشد كه اگر انگيزه ى پرستش بت ها، تأثيرشان در سرنوشت شماست، بدانيد كه بت ها اثرى ندارند، ولى خداى توانا شما را بر مردم عصرتان برترى داده و نعمت هاى متعدد به شما ارزانى كرده است، پس خدا يگانه منشأ تأثير و شايسته ى پرستش است. «1»

3. مقصود از برترى بنى اسرائيل بر جهانيان، همان پيروزى و برترى آنان بر اقوام عصر خويش است، و گر نه آنان از مردمان

اعصار قبل و بعد، برتر نبودند و رفتار و سخنانشان با موسى عليه السلام شاهد اين مدعاست.

4. در اين آيه و نيز آيه ى 49 سوره ى بقره و 127 سوره ى اعراف به مجازات هايى اشاره شده كه فرعونيان نسبت به بنى اسرائيل روا مى داشتند. «2» آنان همواره بنى اسرائيل را شكنجه مى دادند «3» و پسران آنها را مى كشند و زنانشان را براى بهره كشى زنده مى گذاشتند.

5. نجات و آزادى از چنگال فرعونيان يكى از نعمت هاى الهى نسبت به بنى اسرائيل بود، كه شايسته ى سپاس گزارى است؛ و سپاس آن پرستش خدا و دورى از شرك است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 228

آموزه ها و پيام ها:

1. سپاس نعمت هاى الهى، دورى از شرك است.

2. نعمت هاى الهى را بشناسيد و سپاس گزار خدا باشيد و به دنبال شرك نرويد.

3. رهبران جامعه، نعمت هاى الهى را به مردم يادآورى كنند تا مردم گرفتار غفلت و شرك نشوند.

4. ناگوارى ها، وسيله ى آزمايش شماست (پس تلاش كنيد در آزمايش هاى الهى موفق شويد).

5. آزادى و نجات از دست ستمگران، هديه اى الهى است (قدر آن را بدانيد و سپاس گزار خدا باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و دوم سوره ى اعراف به وعدگاه خدا با موسى عليه السلام و نشاندن هارون به جاى او براى اصلاح گرى اشاره مى كند و مى فرمايد:

142. وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لْأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَاتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ

و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم؛ و آن را با ده شب (ديگر) تكميل نموديم؛ پس ميعادگاه پروردگارش (با او)، چهل شبِ تمام شد. و (در هنگام رفتن،) موسى به برادرش هارون گفت: «جانشين من در

ميان قومم باش؛ و (امورشان را) اصلاح كن؛ و راه فسادگران را پيروى مكن.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 229

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه مى فرمايد: «وعده ى الهى سى روز بود، «1» سپس ده روز به آن اضافه شد.»، اما در آيه ى 51 سوره ى بقره، وعده ى الهى، چهل روز بيان شده است.

در حديثى از امام باقر عليه السلام حكايت شده:

هنگامى كه موسى عليه السلام به وعدگاه الهى رفت، با قوم خويش قرار گذاشت كه غيبت او سى روز بيش تر طول نكشد، اما هنگامى كه خدا ده روز بر آن افزود، بنى اسرائيل گفتند: موسى عليه السلام تخلف كرده است و به دنبال آن، دست به كارهايى (مثل گوساله پرستى) زدند. «2»

و برخى از مفسران نيز احتمال داده اند كه اضافه شدن اين ده روز، براى امتحان بنى اسرائيل و جدا شدن صفوف منافقان آنها بود. «3»

2. از احاديث استفاده مى شود كه چهل روزى كه موسى عليه السلام به وعدگاه الهى رفت، در ماه ذيقعده و ده روز اول ذيحجّه بود و اگر در قرآن به جاى چهل روز، تعبير چهل شب شده است، ظاهراً به خاطر آن است كه مناجات و گفت و گوى موسى با پروردگارش بيش تر در شب ها انجام مى شد. «4»

3. شب براى مناجات و سخن با خدا منزلت خاصى دارد و عدد چهل هم در سير و سلوك به سوى خدا داراى اسرارى است. «5»

سحر گه رهروى در سرزمينى

همى گفت اين معمّا با قرينى

كه اى صوفى شراب آن گه شود صاف

كه در شيشه برآرد اربعينى (حافظ)

4. با توجه به اين كه هارون، خود، پيامبر بود، پس نشستن او

به جاى موسى، به معناى نصب او به خلافت و امامت بود؛ چون امامت و رهبرى، مقامى غير از نبوت است كه خدا به همه ى پيامبران نداده است.

5. با اين كه هارون پيامبر و معصوم بود، باز موسى به هارون گفت: «در اصلاح امت بكوش و از فسادكنندگان پيروى نكن.»، اين جملات تأكيدى بود كه هارون را به اهميت موقعيّت خود واقف مى ساخت و شايد هم تذكرى به بنى اسرائيل بود كه در برابر اندرزها و راه بردهاى خردمندانه ى هارون تسليم باشند.

6. در احاديث متعددى از دانشمندان اهل سنت و شيعه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حكايت شده كه به امام على عليه السلام فرمودند:

تو نسبت به من هم چون هارون نسبت به موسى هستى، جز آن كه بعد از من پيامبرى وجود ندارد.

اين حديث حداقل هفت بار، در هفت موضع از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده است: در روز برادرى اول در مكه، روز برادرى دوم در مدينه، در ديدار ام سليم، در هنگام تعيين سرپرست فرزند حمزه، خطاب به ياران با حضور عمر، در هنگام بستن درهاى خانه ها به مسجد پيامبر و در جريان جنگ تبوك كه على عليه السلام را به جانشينى خود در مدينه منصوب كرد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 231

حديث منزلت تمام مقام هايى را كه براى هارون نسبت به موسى عليهما السلام ثابت شده براى امام على عليه السلام نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله ثابت مى كند، چون عموميت دارد؛ و تنها نبوت را استثنا كرده است. چون هارون در زمان حيات موسى عليه السلام از دنيا رفت، اما على عليه

السلام بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود و پيامبر اسلام آخرين پيامبر الهى بود.

اما همان طور كه هارون در زمان حضور موسى عليه السلام و تحت نظر او، معاون وى و در غياب او جانشين و امام و رهبر بود، امام على عليه السلام نيز در حضور پيامبر و زير نظر ايشان معاونِ رهبر اسلام بود و بعد از ايشان رهبر مستقل مسلمانان شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. جامعه بدون رهبر الهى نماند.

2. رهبران الهى در هنگام سفر جانشين تعيين كنند.

3. پيامبران حقّ تعيين و نصب رهبر و جانشين را دارند و اين رهبرى بر اساس نصب الهى است.

4. قلمرو اختيارات و وظايف جانشين خود را مشخص سازيد.

5. وظيفه ى رهبر، اصلاح امت و مقاومت در برابر فسادگران است.

6. به اسرار عدد چهل در عبادات توجه كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 232

عدد چهل در قرآن و حديث

عدد چهل در آيات و روايات متعدد و نيز در جهان هستى و (عمر سلول هاى) بدن انسان و فرهنگ ها مطرح شده كه احتمالًا سرّى و ارتباطى با هم دارد:

الف) عدد چهل در قرآن:

1. وعده ى خدا با موسى (در كوه طور) سى شب بود و ده روز اضافه شد تا ملاقات با پروردگارش چهل شب باشد (اعراف، 142).

2. هنگامى كه بنى اسرائيل بهانه تراشى كردند و حاضر به جنگ و داخل شدن (به بيت المقدس) نشدند، خدا آن سرزمين را چهل سال برآنان ممنوع كرد و آنان در زمين سرگردان شدند، (مائده، 24- 26).

3. انسان هنگامى كه به چهل سالگى رسيد، از پدر و مادر سپاس گزارى مى كند و دعا مى كند (احقاف، 15).

4. در سوره ى مجادله، 40 بار نام «اللَّه»

به كار رفته است.

5. نام چهلمين سوره ى قرآن «مؤمن» و «غافر» است.

6. سوره ى «الضحى» از چهل كلمه تشكيل شده است.

7. سوره ى «نبأ و قيامت» هر كدام چهل آيه دارد.

ب) عدد چهل در احاديث:

1. «هر كس چهل حديث از احاديث ما را حفظ كند، روز رستاخيز دانشمند و فقيه (ژرف نگر) برانگيخته مى شود.» (امام صادق عليه السلام). «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 233

2. «هر بنده اى چهل روز (نيت و كارهاى خود را) خالص كند،

منابع حكمت از قلبش به زبانش جارى مى شود.» (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «1»

3. «هرگاه عمر انسان به چهل سال برسد، خدا به فرشتگان دستور مى دهد كه بر او سخت گيرى كنند و اعمال صغير و كبير او را بنويسند». «2»

4. «هرگاه چهل نفر نماز بگزارند و در مورد كسى شفاعت كنند، خدا او را مى آمرزد». «3»

5. «يا على! هرگاه چهل روز بر كسى بگذرد و در مجالس دانشمندان حاضر نشود، دلش سخت مى شود و بر گناهان كبيره جرئت پيدا مى كند.» (رسول اكرم صلى الله عليه و آله).

6. «هرگاه گروهى چهل نفره جمع شوند و در مورد چيزى دعا كنند، خدا دعاى آنان را مستجاب مى كند و اگر چهل نفر ممكن نباشد، چهار نفر، هر كدام ده بار دعا كنند، خدا دعاى آنان را مستجاب مى كند و اگر چهار نفر ممكن نبود، يك نفر چهل بار دعا كند تا خدا مستجاب كند.» (امام صادق عليه السلام) «4».

7. «هر كس شراب بنوشد، تا چهل روز نمازش پذيرفته نمى شود.» (امام باقر عليه السلام). «5»

8. «هر كس يك لقمه ى حرام بخورد، نمازش تا چهل شب قبول نمى شود و دعايش تا چهل روز مستجاب نمى شود

و هر گوشتى كه (غذاى) حرام بروياند آتش بر آن سزاوارتر است و در حقيقت يك لقمه ى حرام، گوشت را

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 234

رشد مى دهد.» (رسول اكرم صلى الله عليه و آله). «1»

9. «هر كس چهل روز حلال بخورد، خدا قلبش را نورانى مى كند.» (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله). «2»

10. «هر كس چهل روز گوشت بخورد، دلش سخت مى شود (و قساوت قلب پيدا مى كند).» (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله). «3»

11. «هر كس چهل روز گوشت خوردن را ترك كند، اخلاقش بد و عقلش فاسد مى شود.» (امام صادق عليه السلام).

تذكر: شايد اين مطلب با مدت عمر متوسط سلول هاى بدن، كه چهل روز است، ارتباط داشته باشد.

12. «هر كس مرد يا زن مؤمنى را غيبت كند، نمازش و روزه اش تا چهل روز قبول نمى شود مگر آن كه غيبت شونده او را ببخشد.» (پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله). «4»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 235

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و سوم سوره ى اعراف به تقاضاى بنى اسرائيل براى مشاهده ى پروردگار و محال بودن آن اشاره كرده، مى فرمايد:

143. وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ

و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را بر من بنماى، [تا] بر تو بنگرم.» (خدا) گفت: « [هرگز] مرا نخواهى ديد؛ وليكن به كوه بنگر، و

اگر در جايش ثابت ماند، پس در آينده مرا خواهى ديد.» و هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه نمود، آن را همسان خاك قرار داد؛ و موسى مدهوش (به زمين) افتاد؛ و هنگامى كه به هوش آمد، گفت: «منزّهى تو (از اين كه با چشم ديده شوى)! به سوى تو بازگشتم؛ و من نخستين مؤمنانم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. آن گونه كه از قران استفاده مى شود، «1» گروهى از بنى اسرائيل با اصرار از موسى عليه السلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، تا ايمان آورند. موسى عليه السلام هفتاد نفر از آنان را انتخاب كرد و به همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد و در آن جا تقاضاى آنان را به درگاه الهى عرض كرد «2» و پاسخى عملى ديد تا همه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 236

چيز بر بنى اسرائيل روشن شود؛ از اين رو بود كه موسى عليه السلام پس از اين ماجرا توبه كرد و به خدا عرض كرد: «آيا ما را به خاطر عملى كه سبك سران ما انجام دادند، به هلاكت مى رسانى». «1»

2. مشاهده ى خدا محال است؛ «2» جمله ى: «به كوه بنگر اگر در جاى خود باقى ماند، مرا خواهى ديد.» كنايه از محال بودن ديدن خداست؛ زيرا بعد از جلوه ى الهى، آن كوه سرجاى خود نماند و همانند زمين صاف شد. «3»

3. دلايل عقلى نيز حكم مى كند كه خدا را نمى توان با چشم سر مشاهده كرد؛ هر چه با چشم حسّى ديده شود، جسم است و جسم محدود و مخلوق

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 237

است، اما خدا نامحدود و نامتناهى است و جسم نيست، پس ديده نمى شود.

و

اگر گاهى در قرآن سخن از ملاقات پروردگار شده است، مقصود مشاهده ى كيفر الهى، يا مشاهده ى خدا با چشم دل و ديده ى خرد است. «1»

4. مقصود از جلوه ى خدا آن است كه خدا پرتوى از خود يا يكى از مخلوقات خويش را بر كوه ظاهر ساخت و از آن جا كه آشكار شدن آثار او به منزله ى آشكار شدن خود اوست، فرمود خدا بر كوه تجلّى كرد.

اما روشن نيست كه اين موجود عظيم چه بوده است. آيا امواجى مرموز و تكان دهنده بود، يا صاعقه اى عظيم و وحشتناك و يا نيرويى اتمى كه بر كوه زده شد و برقى خيره كننده و صدايى مهيب برخاست و كوه به كلى فرو پاشيد.

در برخى احاديث اشاراتى به اين امور شده است، اما ماهيت اين تجلّى و موجودى كه بر كوه زده شد، بر ما روشن نيست. «2»

5. خدا بر كوه جلوه كرد و آن را متلاشى نمود. اين كار دو چيز را به موسى عليه السلام و بنى اسرائيل نشان داد:

نخست اين كه، آنان قادر نيستند حتى پديده ى كوچكى از پديده هاى عظيم خدا را مشاهده كنند و از عظمت آن مدهوش مى شوند؛ پس چگونه تقاضاى مشاهده ى پروردگار مى كنند!

و دوم اين كه، همان طور كه مردم اين موجود و نشانه ى عظيم الهى را مشاهده نكردند، و تنها آثار آن، هم چون لرزه و صداى مهيب را شنيدند، ولى در وجود او ترديد نكردند، خداى بزرگ نيز قابل مشاهده نيست، اما آثارش همه جا را فرا گرفته است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 238

6. در مورد تقاضاى توبه و بازگشت موسى عليه السلام دو تفسير شده است:

نخست آن كه،

موسى به نمايندگى از بنى اسرائيل تقاضاى مشاهده ى خدا كرد، سپس به نمايندگى از آنان تقاضاى بخشش و توبه كرد.

و ديگر اين كه، موسى عليه السلام پس از اتمام مأموريت خويش لازم بود به حالت قبل از تقاضاى مشاهده برگردد و ايمان خويش را ابراز دارد تا اشتباهى براى كسى باقى نماند. «1» در هر صورت، اين توبه با عصمت او تعارض ندارد.

7. خدا با برخى بندگان خاص خود وعده مى گذارد و با آنان سخن مى گويد. «2» اين نهايت لطف خدا نسبت به انسان هاست.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا (نه در دنيا و نه در آخرت) با چشم سر و ديد حسّى قابل مشاهده نيست.

2. رهبران الهى پيشگام مكتب خويش باشند.

3. با خدا سخن بگوييد و خواسته هاى خويش (و ديگران) را به او عرضه بداريد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و چهارم سوره ى اعراف به ويژگى هاى برجسته ى موسى عليه السلام و سفارش هاى خدا به او اشاره مى كند و مى فرمايد:

144. قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى الْنَّاسِ بِرِسَالاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ

(خدا) فرمود: «اى موسى! براستى كه من تو را با رسالت هاى خويش، و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم (برترى دادم و) برگزيدم؛ پس آنچه را به تو داده ام بگير، و از سپاس گزاران باش.»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 239

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه دو امتياز بزرگ موسى عليه السلام را بيان كرده است؛ يكى دريافت رسالت ها و پيام هاى الهى و ديگرى گفت و گو با پروردگار. اين دو ويژگى، مقام رهبرى او را در ميان امتش تثبيت مى كرد.

2. در آيه ى قبل، موسى عليه السلام درخواست توبه و بازگشت

به سوى خدا كرد، و اين آيه پاسخ مثبتى به آن درخواست به شمار مى آيد؛ يعنى درخواست مشاهده ى پروردگار و بيهوش شدن موسى عليه السلام و توبه ى او، مانع برگزيدگى او نبوده است.

3. خدا چه چيزى به موسى داد كه به او سفارش مى كند آن را بگيرد (و به كار بندد)؟

از آيات بعد استفاده مى شود كه آنچه به موسى عليه السلام داده شد، همان الواح يا تورات است.

4. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

خدا به موسى عليه السلام وحى كرد: «آيا مى دانى چرا تو را براى سخن گفتن با خودم انتخاب كردم و مردم ديگر را برنگزيدم؟» و موسى تقاضاى توضيح كرد. به او وحى شد: «اى موسى من در ميان بندگانم فروتن تر از تو براى خودم نيافتم. تو نماز مى خوانى و صورتت را بر خاك مى گذارى. «1»

5. مقصود از سخن گفتن خدا با موسى آن است كه از طريق اجسام و در فضا، امواج صوتى آفريده شده و به گوش موسى رسيده است و موسى از طريق وحى، يا الهام، يا قراين ديگرى، فهميد كه اين سخن خداست. اين مطلب به معناى جسم بودن خدا نيست. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 240

6. مسئوليت هاى دينى و ارشادى نيز از نعمت هاى الهى است كه لازم است شكر آن به جا آورده شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. مقام نبوّت انتصابى است (نه انتخابى).

2. خدا هم سخنانش را خود برمى گزيند (پس تلاش كنيم كه شايسته ى اين مقام شويم).

3. برنامه هاى الهى را بگيريد (و عمل كنيد).

4. سپاس گزار مسئوليت هاى الهى باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و پنجم سوره ى اعراف به

نوشته هاى (تورات) اشاره مى كند و با تأكيد بر عمل بدانها مى فرمايد:

145. وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُورِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ

و براى او در صفحه هاى (تورات) پندى از هر چيزى و شرحى براى هر چيزى نگاشتيم؛ و [گفتيم:] آن را با توانمندى بگير؛ و به قومت فرمان بده، كه: «نيكوترينش را (فرا) گيرند. (و عمل كنند. و به مخالفان هشدار ده كه) بزودى سراى نافرمانبرداران را به شما مى نمايانم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. از ظاهر آيه استفاده مى شود كه خدا الواح «1» و صفحاتى براى موسى عليه السلام فرستاد كه قوانين و مطالب تورات، يعنى مواعظ و شرح امور مربوط به هدايت

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 241

در آنها نوشته شده بود. «1»

2. از تعبير «از هر چيزى در آن نوشتيم.»، استفاده مى شود كه همه ى اندرزها و مسائل لازم، در الواح موسى عليه السلام نبوده است؛ چرا كه آيين موسى آخرين دين الهى و كامل ترين آيين نبود و به مقدار استعداد مردم، قوانينى براى آنها نازل شده بود.

3. مقصود از اين كه فرمود: «بهترين اين دستورها را بگيريد.»، آن است كه هرگاه دستورى مثل قصاص خوب بود و دستورى مثل عفو و بخشش بهتر بود، آن دستور بهتر را انتخاب كنيد؛ و يا مقصود از «احَسَن»، همان «حَسَن» است؛ «2» يعنى همه ى دستورات الهى خوب است، پس به همه ى آنها عمل كنيد.

4. مقصود از «خانه ى نافرمانان فاسق»، يا همان دوزخ است، كه قرارگاه نافرمانان است و يا آن است كه اگر بنى اسرائيل با اين دستورات مخالفت كنند، به زودى به سرنوشت امثال قوم فرعون

گرفتار مى شوند و سرزمين آنان قرارگاه فاسقان مى گردد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهى برنامه هاى الهى را جدّى بگيرند و با اراده كارها را به پيش ببرند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 242

2. مردم در مسائل دينى، بهترين برنامه را انتخاب كنند. «1»

3. به پندها و توضيحات كتاب الهى توجه كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و ششم سوره ى اعراف به ويژگى هاى مستكبران و نتيجه ى اعمالشان اشاره مى كند و مى فرمايد:

146. سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَايُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ

بزودى، كسانى را كه در زمين به ناحق تكبّر مى ورزند، از نشانه هايم، روى گردان مى سازم. و اگر هر آيه (و نشانه) اى را ببينند، به آن ايمان نمى آورند؛ و اگر راه هدايت را ببينند آن را (به عنوان) راهى برنمى گزينند؛ و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را (به عنوان) راهى برمى گزينند. اين [ها] بدان سبب است كه آنان نشانه هاى ما را دروغ انگاشتند، و از آنها غافل بودند!

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه اين سنّت الهى را بيان مى كند كه هر كس سركشى و تكبّر را به آخرين حد برساند، «2» توفيق هرگونه هدايت و راه يابى را از دست مى دهد؛ يعنى اصرار در سركشى چنان در روح و فكرش اثر مى كند كه به موجودى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 243

انعطاف ناپذير تبديل مى شود؛ و اين نتيجه ى اعمال زشت اين افراد است، اما از آن جا كه خدا سبب نهايى همه چيز است، اين نتايج به خدا نسبت

داده مى شود و اين به معناى جبر نيست. «1»

2. مقصود از «آيه» همان معجزات الهى يا آياتى است كه در كتاب ها بر پيامبران نازل شده است «2» ولى مستكبران از آنها روى برتافتند.

3. برخى مفسران نوشته اند كه مقصود از «راه رشد»، ايمان، راستى، وفاى به عهد و اعمال شايسته است و مقصود از «راه انحراف» شرك، گناه و اعمال منافى عفت است.

اما روشن است كه «رشد (: هدايت) و انحراف» مفهوم وسيعى دارند و اين موارد از مصاديق آنهاست. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. تكبّر انسان را از هدايت و بهره بردن از آيات الهى محروم مى كند.

2. تكذيب آيات الهى و غفلت «4» از آنها، انسان را به انحراف بيش تر مى كشاند.

3. به آيات الهى ايمان آوريد و راه هدايت را انتخاب كنيد.

4. راه گمراهى تكبّرورزى و تكذيب گرى و غفلت را انتخاب نكنيد، تا از هدايت الهى بهره مند شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و هفتم سوره ى اعراف به كيفر مستكبران تكذيب گر و نابودى اعمال آنان اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 244

147. وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ

و كسانى كه نشانه هاى ما، و ملاقات آخرت را دروغ انگاشتند، اعمالشان تباه مى شود؛ آيا جز آنچه را همواره انجام مى دادند كيفر داده مى شوند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. كيفر اعمال انسان، جنبه ى انتقام و كينه توزى ندارد و نتيجه ى اعمال خود انسان، بلكه عين عمل اوست.

2. «حبْط» به معناى باطل و بى خاصيت كردن عمل است؛ «1» يعنى مستكبرانى كه آيات الهى را تكذيب مى كنند، حتى اگر كار خيرى هم انجام دهند، نتيجه اى براى آنان نخواهد داشت. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1.

تكذيب نشانه هاى الهى و انكار قيامت، سبب نابودى اعمال انسان مى شود.

2. كيفر اعمال شما، نتيجه ى كردار خودتان است.

3. اگر مى خواهيد نتيجه ى اعمال نيك خود را ببينيد، آيات الهى و معاد را انكار نكنيد.

***

ماجراى گوساله پرستى بنى اسرائيل

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل و هشتم سوره ى اعراف به سوء استفاده ى منحرفان، از فقدان رهبرى، و گوساله پرستى بنى اسرائيل و ستمكارى آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 245

148. وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَايُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ

و قوم موسى بعد از (رفتن) او، از زيورهايشان مجسمه گوساله اى كه صداى گاو داشت (ساختند، و به عنوان معبود) برگزيدند. آيا نظر نكردند، كه آن [گوساله با آنان سخن نمى گويد، و به هيچ راهى راهنمايى شان نمى كند؟! آن (گوساله) را (به عنوان معبود) برگزيدند، و ستمكار بودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. داستان گوساله پرستى گروهى از بنى اسرائيل، در سوره هاى بقره، نساء، طه و اعراف آمده است. «1» اين اشارات متعدد نشان دهنده ى اهميت اين موضوع است.

2. موسى عليه السلام براى مناجات، براى مدت سى روز، به كوه رفت و سپس، براى امتحان بنى اسرائيل، ده روز ديگر به آن مدت اضافه شد. شايعه ى مرگ موسى توسط منافقين بنى اسرائيل، جهل و نادانى گروهى از بنى اسرائيل و تحريك آنان در اثر ديدن بت پرستى گروهى از مردم و نيز، زبردستى و حيله گرى شخصى به نام سامِرى «2» در ساختن گوساله اى طلايى، سبب شد كه زمينه ى گرايش اكثريت بنى اسرائيل به گوساله پرستى فراهم شود. «3»

3. سامرِى با مهارت كارى كرده بود كه گوساله ى بى جان «4»، صدايى شبيه گاو سر مى داد. برخى از مفسران گفته اند او

با مهارتى كه داشت، لوله هاى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 246

مخصوصى در درون سينه ى گوساله ى طلايى كار گذاشته بود كه هواى فشرده از آن خارج مى شد و صدايى شبيه گاو بيرون مى داد و يا گوساله را در مسير باد گذارده بود كه در اثر وزش باد به دهانش، صدايى مى كرد.

4. طبق آيات قرآن، گروهى اندك از بنى اسرائيل بر حق باقى ماندند. ولى علت اين كه قرآن گوساله سازى و گوساله پرستى را به قوم موسى نسبت داد آن است كه بسيارى از آنان سامرى را يارى كردند، و شريك جرم او بودند و تعداد زيادترى هم به عمل او راضى شدند؛ پس مقصود آن است كه اكثريت عظيمى از بنى اسرائيل پيرو سامرى شدند.

5. آيه ى فوق، آن موجود بنى اسرائيل را به خاطر پرسشش موجودى كه سزاوار پرستش نبود، سرزنش مى كند؛ زيرا نيك و بد را نمى فهميد و توانايى راه نمايى آنان را نداشت و حتى نمى توانست با مردم سخن بگويد و شيوه ى عبادت خويش را به آنان بياموزد.

6. بنى اسرائيل ستمگر بودند؛ زيرا آنان شرك ورزيدند، و شرك ستم بزرگى به روح و فكر خود و جامعه است.

آموزه ها و پيام ها:

1. كژ انديشان و منحرف كنندگان، از هنر و زرق و برق و سر و صدا براى جلب توجه انسان ها استفاده مى كنند (پس بايد همگى مواظب شيطان صفتان و حيله هاى آنان باشيد).

2. بدون تفكر به دنبال هر صدا و معبودى نرويد.

3. پيروى از معبودان دروغين و شرك ورزى، ستم (به خويش و جامعه) است.

4. وقتى رهبر الهى در ميان جامعه نيست، مواظب توطئه ها و انحرافات باشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 247

قرآن كريم در آيه ى صد و چهل

و نهم سوره ى اعراف به پشيمانى بنى اسرائيل از گوساله پرستى و معيار زيانكارى اشاره كرده، مى فرمايد:

149. وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

و هنگامى كه (حقيقت) به دستشان افتاد، (و پشيمان شدند) و ديدند كه آنان واقعاً گمراه شده اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نكند، و ما را نيامرزد، قطعاً از زيانكاران خواهيم بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد»، در ادبيات عرب، كنايه از ندامت و پشيمانى است؛ زيرا وقتى واقعيت به دست انسان بيايد و به نتايج نامطلوب برسد و راه چاره بر او بسته شود، پشيمان مى گردد. «1»

2. در اين آيه به معيارهاى زيانكارى بشر اشاره شده است «2» كه عبارت اند از:

الف) اگر انسان گناه كند ولى خدا او را نيامرزد، زيان مى بيند؛ چون پاك نمى گردد و گرفتار عذاب الهى مى شود.

ب) اگر انسان از رحمت الهى محروم شود، از رشد و كمال بازمى ماند و به سعادت و بهشت نمى رسد و زيان مى بيند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هنگامى كه عملكرد خود را ديديد، متوجه خطاى خود شويد و از خدا آمرزش بخواهيد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 248

2. انسان گناهكار، بدون رحمت و آمرزش الهى، در زيانكارى است.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاهم سوره ى اعراف به واكنش شديد موسى عليه السلام در برابر گوساله پرستى بنى اسرائيل اشاره كرده، مى فرمايد:

150. وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ

الظَّالِمِينَ

و هنگامى كه موسى خشمناك [و] اندوهگين به سوى قومش بازگشت، گفت: «بعد از من، چه بد جانشينانى برايم بوديد! آيا در مورد فرمان پروردگارتان، عجله نموديد (و در مورد تمديد زمان وعده، زودداورى كرديد)؟!» و (موسى صفحه هاى (تورات) را افكند، و سرِ برادرش را گرفت در حالى كه او را به سوى خود مى كشيد؛ [هارون گفت: «پسر مادر [م ! در حقيقت اين گروه مرا تضعيف كردند؛ و نزديك بود مرا بكشند؛ پس مرا دشمن شاد مكن؛ و مرا با گروه ستمكاران قرار مده.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «عجله كردن بنى اسرائيل» آن است كه آنان در برابر فرمان خدا براى اضافه شدن ده شب به سى شب مناجات موسى عليه السلام، شتاب زده داورى نمودند و نيامدن به موقع موسى را دليل بر مرگ يا خلف وعده ى او گرفتند و به گوساله پرستى روى آوردند. آنان به پندها و راه نمايى هاى هارون توجه نكردند و او را در جامعه تضعيف كردند و حتى تا حدّ قتل او پيش رفتند و در نهايت، نقشه ى شوم سامرى تحقّق يافت. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 249

2. موسى عليه السلام هنگام بازگشت از ميعادگاه و قبل از روبه رو شدن با بنى اسرائيل، خشمناك و اندوهناك «1» بود؛ چرا كه خدا جريان امتحان مردم و گوساله پرستى آنان را به او اطلاع داده بود. «2»

3. برخورد شديد موسى و خشم و اندوه او براى انحراف و بت پرستى بنى اسرائيل بود. او از طرفى ناراحتى درونى خود را نشان مى داد و از طرف ديگر، با انداختن صفحه هاى تورات و حمله به برادرش، مغزهاى خفته ى بنى اسرائيل را بيدار كرد و آنان را به

زشتى و عظمت گناهشان توجه داد تا آثار بت پرستى در ذهنشان باقى نماند؛ بنابر اين، اعمال موسى با عصمت او ناسازگار نبود و اين برخورد تند، براى بيدار كردن بنى اسرائيل لازم بود. بنى اسرائيل زود بيدار شدند و راه توبه را در پيش گرفتند. «3»

4. عصبانيت در برابر انحراف عقيدتى مردم، نوعى خشم مقدس است و جنبه ى شخصى ندارد. اين خشم نشان دهنده ى دل سوزى و تأسف پيامبر و رهبر دينى بر حال مردم است و تأثيرات روان شناختى و جامعه شناختى نيكويى دارد.

آرى؛ توبيخ چشم گير افراد، براى ايجاد شوك در جامعه مفيد است، اما هنگام توبيخ بايد مواظب باشيم كه دشمن از آن سوء استفاده نكند.

5. هارون براى تحريك عواطف موسى به او گفت: «فرزند مادرم!» در حالى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 250

كه هر دو از يك پدر و مادر بودند. «1» اين تعبير براى برانگيختن عواطف موسى عليه السلام بود. آرى؛ برخورد عاطفى با افراد عصبانى، آنان را آرام مى سازد.

6. گاهى اصحاب پيامبران از مسير حق و عدالت خارج مى شدند و در حد ارتداد سقوط مى كردند؛ بنابراين نمى توان گفت كه همه ى ياران پيامبران، عادل، معصوم و الگو بوده اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در برابر انحرافات عقيدتى، غيرت دينى داشته باشيد و واكنش نشان دهيد. «2»

2. دشمنان دين، تلاش مى كنند از راه تضعيف رهبران الهى و تهديد، به مقاصد خود برسند.

3. رهبران الهى غم خوار مردم و مراقب انحرافات عقيدتى آنها هستند.

4. از مردم و مسئولان آنها در مورد انحرافات، بازخواست كنيد.

5. در هنگام توبيخ افراد خودى، مراقب باشيد حساب آنها را با ستمكاران يكسان نبينيد و دشمنانشان را شاد نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى

صدو پنجاه و يكم سوره ى اعراف به آمرزش خواهى موسى عليه السلام اشاره مى كند و مى فرمايد:

151. قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 251

(موسى) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خويش داخل فرما، در حالى كه تو مهرورزترين مهرورزانى.»

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى و هارون عليهما السلام گناهى نكرده بودند تا تقاضاى بخشش كنند، تقاضاى آمرزش و رحمت آنها، نوعى فروتنى به درگاه پروردگار و بازگشتى به سوى او بود كه اشاره به ابراز تنفر از عمل زشت گوساله پرستى داشت و الگويى بود براى ديگران كه به درگاه الهى رو بياورند و براى گناهان خود طلب آمرزش كنند. «1» برخى از مفسران نيز احتمال داده اند كه درخواست آمرزش موسى عليه السلام به خاطر پرخاش به هارون و يا انداختن صفحه هاى تورات بود. «2»

2. موسى عليه السلام نخست درخواست آمرزش كرد، سپس درخواست رحمت؛ زيرا لازم است كه انسان ابتدا پاك شود تا شايستگى ورود به درياى رحمت الهى را پيدا كند.

3. موسى عليه السلام به برادران خويش نيز دعا كرد و همه چيز را تنها براى خود طلب نكرد؛ در پايان دعا هم خدا را با صفت «ارحمُ الراحمين» ياد كرد؛ زيرا درخواست رحمت از خدا نموده بود. در دعا، لازم است از اسم ها و صفات نيك خدا كه با محتواى دعا تناسب دارند، ياد كنيم.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان نيازمند آمرزش و رحمت الهى است.

2. در هنگام دعا، ديگران را نيز در دعاى خود شريك كنيد.

3. در هنگام دعا خدا را با نام هاى نيكو و مناسب بخوانيد.

4. اول از

خدا آمرزش بخواهيد، سپس رحمت.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 252

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و دوم سوره ى اعراف به كيفرهاى گوساله پرستان بنى اسرائيل و قانون الهى در مورد% 021- 1% منحرفان از توحيد اشاره مى كند و مى فرمايد:

152. إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ

در واقع كسانى كه گوساله را (به عنوان معبود) برگزيدند، بزودى خشمى از جانب پروردگارشان، و خوارى در زندگى پست (دنيا) به آنان خواهد رسيد؛ و اينچنين، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم!

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيه ى صد و چهل و نهم اعراف استفاده مى شود كه بنى اسرائيل از گوساله پرستى خود پشيمان شدند و راه توبه در پيش گرفتند، ولى براى اين كه گناه گوساله پرستى بزرگ بود و ندامت و توبه ى معمولى براى آن كافى نبود، خداوند عواقب و كيفرهايى براى اين انحراف بزرگ در نظر گرفت تا بنى اسرائيل بدانند كه بايد طعم ذلّت و كيفر الهى را بچشند و بار ديگر به آسانى به فكر چنين گناه عظيمى نيفتند و آيندگان نيز از آن عبرت بياموزند.

2. تعبير «برگزيدند» كه در مورد گوساله پرستى تكرار شده است، اشاره به آن دارد كه بت هيچ واقعيتى ندارد و فقط انتخاب و قرارداد مردم گمراه است كه به آن شخصيت موهوم مى دهد. و گرنه گوساله، همان گوساله است.

3. مقصود از خشم و ذلّتى كه دامان بنى اسرائيل را گرفت چه بوده است؟

اين مطلب شايد اشاره به گرفتارى ها و بدبختى هايى باشد كه بعد از اين ماجرا دامان يهوديان را گرفت و يا اشاره به مطلبى كه در آيه ى 54 سوره ى بقره گذشت.

4. در حديثى آمده كه

امام باقر عليه السلام آيه ى فوق را تلاوت مى كردند و مى فرمودند:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 253

هيچ بدعت گزارى ديده نمى شود مگر آن كه خوار مى شود؛ و هيچ كسى دروغ بر خدا و رسول و اهل بيت او نمى بندد، مگر آن كه خوار مى گردد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس از خط توحيد و خداپرستى منحرف شود، در همين جهان گرفتار خشم الهى و خوار خواهد شد.

2. كيفر و خوارى گوساله پرستان، يك سنت و قانون الهى است كه در مورد همه ى افرادى كه به خدا دروغ مى بندند، جارى مى شود.

3. منحرفان از توحيد را خوار سازيد و بر آنان خشم بگيريد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و سوم سوره ى اعراف به مؤمنان توبه كننده، وعده ى آمرزش مى دهد و مى فرمايد:

153. وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ

و كسانى كه [كارهاى بد انجام دادند، آن گاه بعد از آنها توبه نمودند و (عملًا) ايمان آوردند، قطعاً پس از آن، پروردگارت بسيار آمرزنده مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ايمان بر چند گونه است: ايمان در لفظ و سخن كه همان اقرار به توحيد است؛ ايمان در عقيده كه علاقه اى باطنى است؛ و ايمان در عمل و كردار كه همان اطاعت و فرمان بردارى از خداست.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 254

مقصود از ايمان در اين آيه همان ايمان عملى و اطاعت از خداست؛ از اين رو بعد از توبه ذكر شده است؛ «1» البته اين احتمال نيز وجود دارد كه در اين جا مقصود تجديد ايمان بنى اسرائيل، پس از گناه ارتداد باشد. «2»

2. راه توبه و بازگشت براى گناهكاران باز است و

آمرزش و رحمت الهى شامل آنان مى شود و اميدوار باشند و به سوى خدا بازگردند و تجديد ايمان نمايند.

صد بار اگر توبه شكستى باز آى كه درگه ما درگه نااميدى نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. بدكاران از رحمت و آمرزش الهى نااميد نباشند.

2. با ايمان و توجه، از آمرزش و مهر الهى بهره مند شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و چهارم سوره ى اعراف به آرامش موسى عليه السلام و هدايتگرى و رحمتگرى تورات اشاره مى كند و مى فرمايد:

154. وَلمَّا سَكَتَ عَن مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدىً وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 255

و هنگامى كه خشم موسى آرام گرفت؛ صفحه هاى (تورات) را برگرفت، در حالى كه در نوشته (هاى) آن، رهنمود و رحمتى است، براى كسانى كه آنان از (مخالفت) پروردگارشان مى هراسند.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه مى گويد «خشم از موسى دست برداشت.» و نمى گويد كه «موسى از خشم دست كشيد». اين مطلب اشاره دارد كه خشم بر موسى مسلّط شده بود «1» و شايد هم نوعى عذر آوردن پروردگار مهربان براى موسى عليه السلام است و گويا مى گويد: اگر موسى صفحه هاى تورات را انداخت، تقصيرى نداشت؛ چون خشم بر او مسلط شده بود و هنگامى كه خشم از او دست برداشت، موسى عليه السلام سراغ صفحه هاى تورات رفت و آنها را برداشت.

2. در مورد قرآن كريم و تورات، تعبير هدايت و رحمت آمده است. «2» آرى؛ قوانين و كتاب هاى آسمانى، راه نماى انسان ها به سوى كمال، همراه رحمت و عطوفت الهى هستند.

3. ترس و پرهيز از مخالفت پروردگار «3» زمينه ساز استفاده از رحمت و هدايت كتاب آسمانى است، اگر

انسان با دستورات الهى مخالفت كند، خود را گرفتار عذاب الهى نموده و از سعادت و پاداش عمل به كتاب هاى آسمانى محروم ساخته است.

آموزه ها و پيام ها:

1. تورات واقعى، مايه ى رحمت و هدايت مردم بود.

2. از نافرمانى خدا بهراسيد تا از هدايت و رحمت الهى بهره مند شويد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 256

3. هرگاه خشم شما فرو نشست كارهاى قبلى خود را جبران كنيد و به سوى كتاب الهى برويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و پنجم سوره ى اعراف به شرف يابى نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

155. وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ

و موسى از ميان قومش، هفتاد مرد را براى ميعادگاه ما برگزيد؛ و هنگامى كه زلزله آنان را فرا گرفت گفت: «پروردگارا! اگر (بر فرض) مى خواستى، آنان و مرا پيش [از اين هلاك مى ساختى. آيا ما را به خاطر آنچه سبك سران ما انجام داده اند، هلاك مى كنى؟! اين، جز آزمايش تو، نيست؛ در حالى كه هر كس را بخواهى (به خاطر اعمالش)، بوسيله آن در گمراهى وا مى نهى؛ و هر كه را بخواهى (و شايسته بدانى)، رهنمايى مى كنى. تو سرپرست (و ياور) مايى، پس ما را بيامرز، و بر ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى عليه السلام چند بار در ميعادگاه الهى از خدا تقاضاى ديدار او را كرد؟

برخى از مفسران معتقدند كه موسى عليه السلام يك بار

به ميعادگاه الهى راه يافت و در همان مرتبه بود كه هفتاد نفر از بنى اسرئيل را برگزيد و با خود برد و آن سبك سران از موسى تقاضاى ديدن خدا را كردند و در اثر اين درخواست، زلزله اى آنان را فرا گرفت و موسى بيهوش شد كه قسمتى از اين ماجرا در آيات 55 سوره ى بقره و 143 سوره ى اعراف نيز بازگو شده است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 257

برخى ديگر از مفسران معتقدند كه موسى عليه السلام دو بار به بارگاه الهى شرف ياب شد؛ كه يك بار تقاضاى ديدار خدا را كرد و در اثر تجلّى الهى بر كوه، مدهوش شد و ماجراى آن در آيه ى 55 سوره ى بقره و 143 سوره ى اعراف گذشت.

اما بار دوم، پس از گوساله پرستى سبك سران بنى اسرائيل بود كه هفتاد نفر از مردان را برگزيد و براى عذرخواهى به ميعادگاه برد و اين بار در اثر زلزله اى شديد همگى هلاك شدند كه ماجراى آن در اين آيه (155 سوره ى اعراف) آمده است. «1»

2. «فِتنه» در قرآن كريم، بارها به معناى «آزمايش» به كار رفته و مقصود آن است كه بنى اسرائيل در ميعادگاه با آزمايش بزرگى روبه رو شده و گرفتار زلزله گرديدند، اما پس از هلاكت، بار ديگر زندگى را از سر گرفتند «2» و به سوى قوم يهود بازگشتند و جريان را براى آنان بازگو نمودند.

3. موسى عليه السلام آداب خاصى را براى دعا رعايت كرد: اولًا، خدا را با صفت ولى، سرپرست و ياور خواند تا مقدمه ى دعا و درخواست او باشد و ثانياً، در پايان دعا از خدا با عنوان «خير الغافرين» (بهترين آمرزندگان) ياد كرد تا

با محتواى دعا، كه طلب آمرزش است، تناسب داشته باشد.

4. موسى عليه السلام ابتدا غفران و آمرزش طلبيد و سپس درخواست رحمت كرد؛ يعنى نخست انسان بايد پاك شود آن گاه از رحمت الهى استفاده كند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 258

آموزه ها و پيام ها:

1. گاهى بلاها و حوادث، آزمايش الهى است تا صف هدايت يافتگان از گمراهان جدا گردد.

2. رهبران الهى براى حضور در مراكز و مواقع حساس، گروهى از مردم را انتخاب كنند.

3. به خاطر كردار سبك سران، همه ى مردم را تنبيه نكنيد.

4. در فتنه ها به درگاه الهى برويد و دعا كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و ششم سوره ى اعراف به دعاهاى موسى عليه السلام و شرايط استجابت آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

156. وَاكْتُبْ لَنَا فِي هذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ

و براى ما، در اين دنيا و در آخرت نيكى مقرّر فرما؛ [چرا] كه ما به سوى تو بازگشت كرده ايم.» [خدا] گفت: «عذابم را به هركس بخواهم آن را مى رسانم؛ و رحمتم بر همه چيز گسترده است؛ و بزودى آن را براى كسانى كه خودنگهدارى مى كنند، و زكات (و صدقه) مى دهند و كسانى كه آنان به نشانه هاى ما ايمان مى آورند، مقرّر خواهم داشت.

نكته ها و اشاره ها:

1. موسى عليه السلام دعاى خود را محدود نكرد ونيكى دنيا و آخرت را درخواست كرد «1» و دليل آورد كه ما به سوى خدا بازگشت و توبه كرده ايم و از او

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 259

اطاعت مى كنيم؛ پس

سزاوار چنين حسنه اى هستيم.

2. در حديثى حكايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حال نماز شنيد كه مردى مى گويد: «خدايا من و محمد صلى الله عليه و آله را مشمول رحمت خود كن و كس ديگرى را در اين رحمت وارد مكن.» پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز رو به سوى او كرد و گفت:

«موضوع وسيعى را محدود كردى.» «1» (يعنى رحمت الهى محدود به من و تو نيست).

بيا كه دوش به مستى سروش عالم غيب

نويد داد كه عام است فيض رحمت او (حافظ)

3. مقصود از جمله ى «كيفرم را به هركس بخواهم مى رسانم.»، آن نيست كه اراده ى الهى بدون قيد و شرط است، بلكه همواره خواست خدا همراه با حكمت و رعايت شايستگى هاى افراد است.

4. مقصود از «رحمت بى پايان الهى» يا نعمت ها و بركات دنيوى است كه همگان را فرا گرفته است.

و يا رحمت هاى مادى و معنوى است كه اين ها نيز با شرايطى، شامل همگان مى شود و هركس تصميم بگيرد مى تواند شرايط لازم رادر خود به وجود آورد و از درهاى رحمت الهى وارد شود؛ البته تفسير دوم با سياق آيه تناسب بيش ترى دارد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 260

5. با توجه به اين كه اين آيه در سوره ى اعراف واقع شده كه يك سوره ى مكى است، واژه ى «زكات» در اين آيه منحصر به معناى «ماليات زكات» اصطلاحى نيست و معناى وسيع كلمه مورد نظر است كه شامل همه ى اعمال نيك و نعمت هاى الهى مى شود؛ پس به معناى هرگونه انفاق و صدقه است.

آموزه ها و پيام ها:

1. رحمت الهى فراگير و شامل همه چيز است

(پس اگر كسى از آن استفاده نكرد كوتاهى كرده است).

2. شرايط استفاده از رحمت الهى سه چيز است: تقوا، زكات و ايمان.

3. دعاى جامع كنيد و براى دنيا و آخرت نيكى بخواهيد.

***

پيامبر اسلام و نشانه ها و اهدلال او

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و هفتم سوره ى اعراف به صفات هفتگانه ى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و آزادى و رستگارى پيروان او اشاره مى كند و مى فرمايد:

157. الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

(همان) كسانى كه از فرستاده (خدا)، پيامبر درس نخوانده پيروى مى كنند؛ آن (پيامبرى) كه (صفات) او را در تورات و انجيل نزدشان، نوشته مى يابند؛ در حالى كه آنان را به [كار] پسنديده فرمان مى دهد، و آنان را

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 261

از [كار] ناپسند منع مى كند، و برايشان [خواركى هاى پاكيزه را حلال مى شمرد، و پليدى ها را بر آنان حرام مى كند؛ و تكليف سنگينشان، و غل هايى را كه بر آنان بوده، از (دوش) آنها بر مى دارد؛ و كسانى كه به او ايمان آوردند و گرامى اش داشتند (و دشمنانش را از او باز داشتند) و يارى اش كردند، و از نورى كه با او فرود آمده پيروى نمودند، تنها آنان رستگارانند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. «نَبى» كسى است كه بر او وحى نازل مى شود و پيام خدا را بيان مى كند، هر چند مأمور به تبليغ نباشد، اما «رسول» كسى است كه علاوه بر مقام نبوت، مأمور به تبليغ آيين الهى

و ايستادگى در اين مسير باشد؛ پس رسالت، مقامى بالاتر از نبوت است، و در اين آيه، «نبى» به عنوان توضيح «رسول» آورده شده است. «1»

2. در مورد واژه ى «امّى» سه احتمال وجود دارد:

نخست آن كه، از ماده ى «ام»، به معناى مادر باشد؛ يعنى كسى كه به همان حالتى كه از مادر متولد شده باقى است و مكتب و استاد نديده و درس نخوانده است؛ دوم آن كه، از ماده ى «امّت» باشد، يعنى كسى كه از ميان توده ى مردم برخاسته است و از اشراف و ستمگران نيست؛ و سوم آن كه، امّى منسوب به «امّ القُرى (مكه) است؛ يعنى كسى كه اهل مكه است.

در احاديث اسلامى نيز واژه ى امّى به درس نخوانده و مكّى معنا شده است «2» و مانعى هم ندارد كه يك لفظ به چند معنا آمده باشد.

3. قرآن كريم در موارد متعددى تصريح كرده است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 262

خط ننوشت و درس خوانده نبود. «1» در محيط حجاز تعداد افراد باسواد كم بود، به طورى كه در شهر مكه مردان و زنان با سواد را 17 نفر برشمرده اند «2» و چنان چه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز به مكتب رفته و باسواد بود، همگان مى دانستند. وقتى چنين فرد درس نخوانده و استاد نديده اى بتواند كتاب عظيم قرآن را بياورد، ترديدى باقى نمى ماند كه اين عادى نيست و از طريق وحى و ارتباط با غيب است.

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد (حافظ)

4. پيامبر اسلام «درس نخوانده» بود نه

«بى سواد». واژه ى «بى سواد» علاوه بر آن كه در زبان فارسى بار منفى و ضدارزشى دارد و لايق مقام پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، با احاديث اسلامى هم سازگار نيست؛ چون طبق احاديث اهل بيت عليهم السلام پيامبر مى توانست بخواند و يا توانايى خواندن و نوشتن را داشت، «3» اما از اين قدرت استفاده نمى كرد. پس معناى امّى، «مكتب نديده و درس نخوانده» است، نه بى سواد. «4»

5. در تورات و انجيل بشارت هايى در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و صفات او آمده و حتى برخى از اين بشارت ها در تورات و انجيل تحريف شده ى كنونى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 263

نيز موجود است. در سفر پيدايش تورات آمده است:

و ابراهيم به خدا گفت كه اى كاش اسماعيل در حضور تو زندگى نمايد ... و در حق اسماعيل (دعاى) تو را شنيدم، اينك به او بركت دادم و او را بارور گردانيده، به غايت، زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد خواهد نمود و او را امت عظيمى خواهم نمود. «1»

6. مقصود از «معروف و منكر» در آيه ى فوق كه در مكه نازل شده است، چيزهايى است كه نزد خرد انسان شناخته شده و معروف و يا نزد عقل زشت و ناشناخته است. اين تعبيرات مى تواند اشاره به آن باشد كه محتواى دعوت پيامبر اسلام، كاملًا با عقل سازگار است. «2»

7. از جمله ى «چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى تنفرآميز را حرام مى سازد.»، استفاده مى شود كه محتواى دعوت پيامبر اسلام، با فطرت سليم انسان هماهنگ است و چيزهاى ناسالم و تنفرآميز و مضرّ را ممنوع مى كند و چيزهاى نيكو را

حلال مى شمرد.

8. پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام غُل و زنجيرهاى «3» مردم را مى شكند. آرى؛ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله زنجير جهل و نادانى را با دعوت به علم و دانش؛ زنجير بت پرستى و خرافات را با فراخواندن به توحيد و زنجير تبعيض ها و زندگانى طبقاتى را از طريق دعوت به برادرى اسلامى و مساوات در برابر قانون، شكست. «4»

9. در اين آيه چهار شرط براى سعادت و كامرانى و رستگارى افراد مشخص شده است: ايمان به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، گرامى داشتن او و دفع دشمنانش، «5» حمايت و يارى ايشان، و پيروى از نور او.

10. در مورد نورى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمده است، دو احتمال وجود

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 264

دارد: ممكن است مقصود قرآن كريم باشد كه همراه نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله بر شخص آن حضرت نازل گشت و يا مقصود امام على عليه السلام باشد كه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله براى هدايت بشريت فرستاده شد.

در برخى احاديث نيز از امام باقر و امام صادق عليهما السلام آمده است كه مقصود از نور، امام على عليه السلام و ائمه عليهم السلام هستند. «1» البته در اين گونه موارد مى توان گفت كه نور معنوى مفهومى وسيع دارد كه قرآن و على عليه السلام و ائمه عليهم السلام از مصاديق آن هستند؛ پس آيه مى تواند شامل همه ى اين موارد باشد.

11. در آيه ى فوق به پنج گواه براى نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اشاره شده است:

نخست آن كه، درس ناخوانده بود

(و با اين حال اين قرآن و تعليمات عظيم را براى بشر به ارمغان آورد).

دوم آن كه، دلايل نبوت او در كتاب هاى تورات و انجيل آمده است.

سوم آن كه، محتواى دعوت او با عقل سازگار است.

چهارم آن كه، محتواى دعوت او با طبع سليم و فطرت انسان سازگار است.

پنجم آن كه، نه تنها زنجيرهاى تازه اى به دست و پاى بشر نبست، بلكه زنجيرهاى بشريت را شكست و او را رها كرد؛ چرا كه دعوت به سوى خدا مى كرد، نه خود.

12. بزرگ داشت پيامبر صلى الله عليه و آله و يارى او جايگاه ويژه اى در رستگارى انسان دارد و اين بزرگ داشت و يارى مخصوص زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، هم اكنون نيز با بزرگ داشت نام و راه و آثار پيامبر صلى الله عليه و آله و يارى كردن دين او ممكن است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 265

آموزه ها و پيام ها:

1. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى آزادى بشريت از اسارت ها آمده است.

2. امر به معروف و نهى از منكر، از برنامه هاى اساسى پيامبر اسلام است كه با خرد انسان هم خوانى دارد.

3. رستگارى مردم، در گرو ايمان، بزرگ داشت و يارى پيامبر صلى الله عليه و آله و پيروى از ولايت و قرآن است.

4. غذاهاى حلال و حرام در اسلام، فلسفه و حكمت دارد و در راستاى فطرت و طبع سليم آدمى است.

5. نبوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، سند مكتوب و جهانى دارد و قبلًا در تورات و انجيل ثبت گشته و مژده داده شده است.

6. پيرو پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله باشيد تا مشمول رحمت

الهى گرديد.

7. رهبران الهى و مبلغان دينى زنجيرهاى (جهل و خرافات) را از دست مردم باز كنند و در راه آزادى آنها بكوشند.

8. رهبران الهى را بزرگ بداريد و يارى شان كنيد، تا رستگار شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و هشتم سوره ى اعراف به جهانى بودن دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و لزوم پيروى افراد از او اشاره مى كند و مى فرمايد:

158. قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

بگو: «اى مردم! در حقيقت من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم؛ آن (خدايى) كه فرمانروايى آسمان ها و زمين، فقط براى اوست؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ زنده مى كند و مى ميراند؛ پس ايمان آوريد به خدا و فرستاده اش، پيامبر درس نخوانده اى كه به خدا و كلماتش ايمان دارد؛ و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 266

از او پيروى كنيد تا شايد شما راهنمايى شويد.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در حديثى از امام حسن مجتبى عليه السلام حكايت شده كه

گروهى از يهوديان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و پرسش هايى از ايشان كردند؛ از جمله پرسيدند: به سوى چه كسانى فرستاده شده اى؟

به سوى عرب ها يا عجم ها؟

آيه ى فوق در پاسخ آنان نازل شد و با صراحت رسالت جهانى پيامبر صلى الله عليه و آله را اعلام كرد. «1»

البته اين گونه احاديث مفهوم و معناى آيه را مخصوص يك مورد خاص نمى كند، بلكه مفهوم آيه وسيع و فراگير است.

2. در اين آيه و آيات متعددى از قرآن، به جهانى

بودن دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تصريح شده است؛ يعنى تعاليم او براى همه ى زمان ها و مكان هاست؛ همان طور كه در آيه ى 28 سوره ى سبأ و 19 سوره ى انعام و اول سوره ى فرقان آمده است. «2»

3. پيامبر اسلام نه تنها ديگران را به حقايق و سخنان الهى دعوت مى كند، بلكه خودش نيز به آنچه مى گويد ايمان دارد و تمام كتاب هاى الهى پيشين و سخنان خدا را مى پذيرد. اين دليل ديگرى بر حقانيّت اوست؛ چون ايمان و عمل گوينده ى سخن نشان مى دهد كه تا چه اندازه راست گوست.

4. تنها ايمان به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله كافى نيست؛ ايمان در صورتى انسان را

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 267

به هدايت و رستگارى مى رساند كه با پيروى عملى از پيامبر تكميل شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله جهانى است.

2. هدايت شما در گرو ايمان به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و پيروى عملى از اوست.

3. رهبران الهى و مبلغان دينى به آنچه مى گويند باور داشته باشند.

4. رهبران الهى و مبلغان دينى قلمرو رسالت خود را به مردم اعلام كنند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و پنجاه و نهم سوره ى اعراف به اقليّتى هدايتگر و دادگستر از يهوديان اشاره مى كند و مى فرمايد:

159. وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ

و از قوم موسى، گروهى هستند كه به حق راهنمايى مى كنند، و بر (اساس) آن دادگرى مى كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه ممكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه در برابر گوساله پرستى سامرى تسليم نشدند و از مكتب موسى عليه السلام حمايت كردند

و يا اشاره به گروه هاى هدايت پيشه و دادگرى كه بعد از موسى عليه السلام بر سر كار آمدند.

و نيز ممكن است اشاره به گروه اقليّتى باشد كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى مى كردند و حق گرايى آنان سبب شد كه با مطالعه ى اسلام، سرانجام مسلمان شوند؛ البته تفسير اخير با ظاهر آيه و فعل هاى مضارع آن هماهنگ تر است. «1»

2. قرآن كريم داراى روح حق طلبى است و انصاف و حق را رعايت مى كند؛

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 268

از اين رو هر جا اكثريت نافرمان و گناهكار را سرزنش مى كند، يادآور اقليّت شايسته و مظلوم مى شود، تا حقّ اين گروه ضايع نشود. «1»

3. افراد حق طلب و دادگستر مى توانند بر سرنوشت جامعه تأثير مثبت و سازنده اى داشته باشند؛ چرا كه انسان به صورت فطرى طرف دار حق است و از عدالت خشنود مى شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. حق طلبى و دادگرى دو صفت برجسته در ميان ملت هاست.

2. در برخورد با مخالفان، انصاف داشته باشيد و اقليت شايسته را ناديده نگيريد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و شصتم سوره ى اعراف به بخشى از نعمت هاى خدا بر بنى اسرائيل اشاره كرده، مى فرمايد:

160. وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطاً أُمَماً وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَارَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

و آنان را به دوازده (قبيله از) فرزندان (يعقوب كه هر يك،) امتى بودند تقسيم كرديم. و به موسى- آن گاه كه قومش از او آب خواستند- وحى كرديم كه: «با عصايت بر سنگ بزن.»

و دوازده چشمه از آن جوشيد؛ كه هر (گروهى از) مردم آبشخور خود را مى شناختند و ابر را بر آنان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 269

سايه گستر كرديم؛ و خوراكى [عسل مانند] و مرغانى [بلدرچين گونه بر آنان فرستاديم. (و گفتيم:) از [خوراكى هاى پاكيزه (از) آنچه به شما روزى داده ايم، بخوريد؛ و [لى آنان با ناسپاسى خود] بر ما ستم نكردند، بلكه همواره بر خودشان ستم مى نمودند.

نكته ها و اشاره ها:

1. وقتى يهوديان از چنگال فرعونيان مصر نجات يافتند، به سوى سرزمين فلسطين حركت كردند، اما در آن جا حاضر نشدند با ستمكاران (عَمالِقه) مبارزه كنند و بدين سبب، چهل سال در سينا سرگردان شدند و بعد از آن پشيمان شدند و نعمت آب و سايه و غذاهاى لذيذ بر آنان فرود آمد. «1»

2. اولين نعمتى كه در اين آيه براى بنى اسرائيل شمرده شد، نعمت نظام بخشى به ملت يهود بود، كه آنان را به دوازده گروه و قبيله تقسيم نمود «2» تا نظمى عادلانه در ميان آنان برقرار و از برخوردهاى خشنونت آميز جلوگيرى شود. روشن است كه هرگاه ملتى تقسيم بندى منظمى داشته باشند و هر گروه تحت سرپرستى رهبرى لايق قرار گيرند، مديريتشان آسان تر و رعايت عدالت در ميان آنها سهل تر مى شود.

3. برخى مفسران نوشته اند كه مقصود از سنگ، صخره اى بود كه در قسمتى از كوهستانِ مشرف بر بيابان قرار داشت و به صورت اعجازآميزى آب

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 270

از آن جارى گشت. «1»

4. مقصود از «مَنّ» و «سَلوى دو غذاى مطبوع و نيروبخش است. «من» نوعى عسل طبيعى يا گزانگبين بود كه در دل كوه هاى مجاور آنان وجود داشت و «سَلوى

نوعى پرنده ى حلال گوشت شبيه بلدرچين بود. «2»

5. آيات 57 و 60 سوره ى بقره نيز، با تفاوت اندكى مضمون همين آيه را دارند؛ و اين روش قرآن كريم است كه مطالب آموزنده را، به صورت هاى مختلف تكرار مى كند تا مورد توجه واقع شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. براى يك ملت، تشكيلات و تقسيم بندى و تعيين وظيفه ى گروه ها امرى لازم است.

2. هر كس از نعمت هاى الهى درست بهره نگيرد و ناسپاسى كند، به خود ستم كرده است (چون راه رشد خود را سدّ كرده است). «3»

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 271

قرآن كريم در آيات صد و شصت و يكم و صد و شصت و دوم سوره ى اعراف به آزمايش بنى اسرائيل با نعمت ها، و نافرمانى و عذاب آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

161 و 162. وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُوا حِطَّةٌ وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ* فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ

و (به ياد آريد) هنگامى را كه به آنان گفته شد: «در اين آبادى [: بيت المقدس ساكن شويد، و از هر جاى آن خواستيد، بخوريد و بگوييد: « [خدايا! گناهان ما را] بريز.» و از درِ (بيت المقدس) فروتنانه وارد شويد تا خطاهايتان را براى شما بيامرزيم؛ بزودى [پاداش نيكوكاران را خواهيم افزود.»* و [لى كسانى از ميان آن (يهودي) ان كه ستم كرده بودند، سخن را به غير آن (سخنى) كه به آنان گفته شده بود، تغيير دادند؛ پس به خاطر آن كه همواره ستم مى كردند، (عذابى) اضطراب آور از آسمان بر آنان فرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1.

آيات 57 و 59 سوره ى بقره نيز همين مضمون را دارند و تكرار آن ها آثار ترتيبى داشته و درس آموز است.

2. يهوديان قبل از ورود به بيت المقدس، خلاف كارى هايى هم چون گوساله پرستى و آزار موسى عليه السلام رامرتكب شدند و لازم بود قبل از ورود به بيت المقدس دل، جان و روح خود را با توبه اى خالصانه و واقعى بشويند؛ از اين رو به آنان آموزش داده شد كه فروتنانه وارد بيت المقدس شوند و واژه ى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 272

«حِطَّه» را به صورت شعار تكرار كنند؛ «1» شعارى كه ترجمان تمام ذرات وجودشان باشد.

3. به بنى اسرائيل دستور داده شد كه هنگام ورود به بيت المقدس «حطَّة» بگويند، كه به معناى درخواست بخشش گناهانشان بود، اما برخى از آنان، از گفتن اين كلمه خوددارى كردند و به جاى آن، به تمسخر، مى گفتند واژه ى «حنطَة» به معناى «گندم»؛ «2» و از اين رو گرفتار عذاب الهى شدند. «3»

4. در آيه ى قبل، به نعمت آب و غذاى مردم اشاره شد و اينك در اين آيه، به نعمت مسكن و بخشش گناهان اشاره شد.

5. طلب مغفرت و انجام آداب مذهبى سبب بخشايش خطاكاران و پاداش و لطف بيش تر به نيكوكاران مى شود.

6. در آيات فوق، سبب گرفتارى يهوديان، ستمكارى آنان بيان شده، ولى در پايان آيه ى 59 سوره ى بقره، سبب گرفتارى آنان نافرمانى و فِسق معرفى شده است.

شايد تفاوت اين دو تعبير به خاطر آن است كه گناهان دو جنبه دارند:

يكى مربوط به پروردگار است كه باتعبير فِسق يا نافرمانى از آن ياد شده و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 273

يكى مربوط به خود انسان و ستم بر خويش

است كه با تعبير ظلم از آن ياد شده است. «1»

7. تغيير دادن دستورات الهى، ستمكارى است؛ زيرا هم ستم به خود است و انسان را از رشد و كمال بازمى دارد و هم ستم به ديگران است و آنان را گمراه و از دستورات كمال آفرين الهى محروم مى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. انجام آداب مذهبى و پيروى از دستورات الهى، موجب آمرزش و افزايش لطف الهى مى شود.

2. ورود به مكان هاى مقدس آداب ويژه اى دارد كه از طريق رهبران الهى براى مردم بيان مى شود.

3. رهبران الهى براى مسكن و غذاى مردم برنامه ريزى كنند.

4. كيفر تغيير در دستورات الهى، عذاب آسمانى است.

5. عذاب نتيجه ى ستمكارى و اعمال خود انسان هاست.

***

ماجراى روز شنبه و ماهيگيرى يهود

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و سوم سوره ى اعراف به ماجراى آزمايش يهوديان در مورد تعطيلى روز شنبه و نافرمانى آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

163. وَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لَايَسْبِتُونَ لَاتَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 274

و از آن (يهودي) ان از (سرگذشت) آبادى كه در ساحل دريا بود بپرس، آن گاه كه در (مورد ممنوعيت صيد در روز تعطيل) شنبه، تعدّى مى كردند؛ هنگامى كه ماهيانشان، روز (شنبه) استراحتشان آشكارا نزد آنان مى آمدند، و [لى روز (غير شنبه) كه استراحت نمى كردند، نزدشان نمى آمدند؛ اين گونه آنان را به آنچه همواره (در مورد آن) نافرمانى مى كردند، مى آزماييم.

نكته ها و اشاره ها:

1. داستان تعطيلى روز شنبه و آزمايش يهوديان در آيات 65 و 66 سوره ى بقره و آيه ى 60 سوره ى مائده و آيات 163- 166 سوره ى اعراف آمده و در

اين سوره كامل تر بيان شده است. اين تكرار و تأكيد قرآن كريم نشان دهنده ى اهميت اين ماجراى عبرت آموز است؛ علاوه بر آن كه در هر سوره، از زاويه اى خاص به ماجرا نظر شده است.

2. براى يهوديان، روزهاى شنبه «1» تعطيل اعلام شد و به گروهى از بنى اسرائيل كه در شهرى در كنار دريا زندگى مى كردند، «2» دستور داده شد كه روزهاى شنبه ماهى صيد نكنند، اما در همان روز ماهى ها جلوه گرى مى كردند و يهوديان مزوّرانه قانون الهى را شكستند؛ يعنى احتمالًا در كنار دريا حوضچه هايى مى ساختند تا ماهى ها در روز شنبه داخل آن شوند، سپس راه آنها را مى بستند و يكشنبه به صيد آنها مى پرداختند، و يا شنبه ها قلاب در دريا مى انداختند و يكشنبه ماهى آن را مى گرفتند و يا حتى با بى اعتنايى به فرمان الهى، روزهاى شنبه مشغول صيد ماهى مى شدند. «3»

البته ممكن است همه ى اين حكايت هاى مفسران درست باشد و مرحله به مرحله پيش رفتند تا بى پروا به صيد پرداختند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 275

3. ممنوعيت صيد در روزهاى شنبه يك دستور آزمايشى بود و گروه كثيرى از بنى اسرائيل در اين امتحان شكست خوردند.

4. آزمايش يهوديان به چيزى بود كه آنان را به سوى خود جلب مى كرد و به نافرمانى خدا مى كشاند. آرى؛ آزمايش ها مقاومت افراد را در برابر كشش گناهان مشخص مى كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. انسان ها در معرض آزمايش هاى مختلفى هستند.

2. از سرنوشت يهوديان در آزمايش ممنوعيت صيد در شنبه، عبرت بگيريد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و چهارم سوره ى اعراف به اختلاف نظر يهوديان در مورد ماجراى روز شنبه اشاره كرده، مى فرمايد:

164. وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ

تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

و هنگامى كه گروهى (بى طرف) از ميان آنان، (به گروه پنددهندگان) گفتند: «چرا گروهى (گنهكار) را پند مى دهيد كه خدا هلاك كننده ايشان، يا كيفر دهنده آنان، به عذابى شديد است. (گروه پنددهندگان) گفتند: (اين پندها) عذرى نزد پروردگار شماست، و شايد آنان خودنگهدار (و پارسا) شوند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان در برابر آزمايش ممنوعيت صيد در روزهاى شنبه، به سه گروه تقسيم شدند:

اول، كسانى كه با اين فرمان مخالفت كردند و به صيد پرداختند؛ دوم،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 276

كسانى كه در برابر گروه اول ايستادند و امر به معروف و نهى از منكر كردند؛ و سوم افراد بى طرفى كه نه گناه مى كردند و نه نهى از منكر مى نمودند. «1»

2. گروه بى طرف يهود، نه تنها خود نهى از منكر نمى كردند، بلكه به نهى كنندگان از منكر اعتراض مى كردند كه «چرا پند مى دهيد؟ بگذاريد گناهكاران هلاك شوند.» و شايد به خاطر همين اعتراضاتشان بود كه كيفر داده شدند. «2»

3. هدف پند دهندگان و نهى از منكر كنندگان دو چيز بود: يكى اين كه، اتمام حجّت شود و در پيشگاه خدا معذور باشند؛ و ديگر اين كه، شايد پند آنان در دل گناهكاران مؤثر افتد.

4. امر به معروف و نهى از منكر در جايى واجب مى شود كه احتمال تأثير در طرف مقابل داده شود، اما از آيه ى فوق استفاده مى شود كه گروه نهى از منكر كنندگان، بدون احتمال تأثير هم نهى از منكر مى كردند و اين به خاطر آن است كه در برخى شرايط، اگر حكم خدا گفته نشود، كم كم حكم الهى

فراموش مى شود و بدعت ها جان مى گيرد و سكوت دليل بر رضايت به شمار مى آيد. در اين گونه موارد نيز امر به معروف واجب مى شود، هر چند تأثيرى در گناهكار نگذارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مردم در برابر گناه سه دسته هستند: گناهكاران، بى تفاوت ها، پنددهندگان (شما از كدام گروه هستيد؟).

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 277

2. نهى از منكر با اميد تأثير و نيز به خاطر عذر داشتن نزد خدا و اتمام حجّت، لازم مى شود.

3. در هنگام رواج گناه، به گناهكاران اعتراض كنيد، نه به نهى از منكر كنندگان.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و پنجم سوره ى اعراف به نجات گروه امر به معروف كنندگان و عذاب گناهكاران اشاره مى كند و مى فرمايد:

165. فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ

و هنگامى كه آنچه را بدان يادآورى شده بودند فراموش كردند، (لحظه عذاب فرا رسيد؛ و) كسانى را كه از بدى (ها) منع مى كردند، نجات داديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر آنچه همواره (در مورد آن) نافرمانى مى كردند، به عذابى سخت گرفتار ساختيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «فراموشى» در اين آيه نه بى اعتنايى به فرمان خدا و به دست فراموشى سپردن آن است، نه فراموشى حقيقى كه موجب عذر مى شود.

2. از اين آيه استفاده مى شود كه گروه گناهكاران به سختى «1» مجازات شدند؛ گروه دوم، يعنى افراد بى طرف، به كيفر رسيدند؛ و گروه سوم، يعنى كسانى كه نهى از منكر مى كردند، نجات يافتند. در برخى احاديث آمده است آنان هنگامى كه ديدند پندهايشان مؤثر نيست، شب هنگام از شهر بيرون رفتند و

كيفر الهى در همان شب نازل شد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 278

3. از آيات و احاديث استفاده مى شود كه كيفر گناهكاران با افراد بى طرف يكسان نبود و، همان طور كه در آيه ى بعد مى خوانيم، گناهكاران مسخ شدند، ولى افراد بى طرف، كه نهى از منكر نمى كردند، به مجازات سبك ترى گرفتار شدند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. به فراموشى سپردن و بى توجهى به قوانين الهى، نوعى ستمكارى است كه مجازات سختى به دنبال دارد.

2. ستمكارى و نافرمانى نكنيد كه كيفر سختى دارد.

3. نهى از منكر كنيد كه موجب نجات پنددهندگان مى شود (هر چند سبب هدايت ديگران نشود) «2».

***

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و ششم سوره ى اعراف به مسخ و دگرگون شدن گناهكاران يهود اشاره مى كند و مى فرمايد:

166. فَلَمَّا عَتَوْا عَن مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ

و هنگامى كه از آنچه از آن منع شده بودند، سرپيچى كردند، به آنان گفتيم: «ميمون هايى طرد شده باشيد!»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به «مَسخ» اشاره شده كه به معناى «تغيير شكل انسان به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 279

صورت حيوان» است. «1» مى گويد گروه نافرمانان بنى اسرائيل به صورت ميمون در آمدند و در آيه ى 60 مائده از مسخ افراد به ميمون و خوك سخن مى گويد.

در اين مورد برخى مفسران برآن اند كه واقعاً آن يهوديان به صورت ميمون درآمدند و سپس هلاك شدند و اين امرى معجزه آسا و عذاب الهى بود.

ولى برخى مفسران بر آن اند كه «مَسخ» در اين جا به معناى مَسخ روحانى و دگرگونى صفات اخلاقى افراد است؛ يعنى آن يهوديان صفاتى همانند ميمون يا خوك پيدا كردند كه

تقليد كوركورانه و شكم پرستى از صفات بارز اين حيوانات است. «2»

3. در آيه ى قبل سخن از «عذاب سخت» يهوديان نافرمان بردار بود و اين آيه از «ميمون شدن» آنها سخن مى گويد. از اين دو تعبير استفاده مى شود كه يكى از شديدترين عذاب ها آن است كه انسان از مرحله ى انسانيّت به حيوانيت سقوط كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. سزاى متجاوزان و قانون شكنان، مسخ، دگرگونى و طرد و تحقير است.

2. از دستورات الهى سرپيچى نكنيد كه به مرحله ى حيوانات سقوط مى كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 280

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و هفتم سوره ى اعراف به سرنوشت شوم بنى اسرائيل در طول تاريخ اشاره مى كند و مى فرمايد:

167. وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ

و (ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد: قطعاً تا روز رستاخيز كسى را بر آن (يهودي) ان، خواهد گماشت، كه آنان را با عذاب بدى آزار دهد. [چرا] كه قطعاً پروردگارت زود كيفر است؛ و مسلماً او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. گروه سركش يهود هرگز روى آرامش نخواهند ديد. امروزه مى بينيم كه با وجود تأسيس دولت غاصب اسرائيل، باز هم يهوديان همواره تحت فشار و ناراحتى هستند. آرى؛ هنگامى كه ملّتى گناهكار شد و نسل هاى آينده نيز بدان گناه راضى بودند و راه پدران خود را ادامه دادند، كيفر گناه آنان به صورت مستمر در طول تاريخ ادامه مى يابد.

2. خدا اعلام كرده يا سوگند ياد نموده «1» كه يهوديان سرنوشت بدى داشته باشند، ولى اين سرنوشت شوم براى يهود اجبارى نيست و راه بازگشت و

توبه باز است؛ يعنى اگر آنان روش خود را تغيير دهند و دست از ستمكارى و فساد بردارند و توبه كنند، خدا آمرزنده و مهربان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. قوم ستمگر يهود، هميشه در عذاب خواهند بود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 281

2. از سرعت عذاب الهى بهراسيد، ولى به لطف و بخشش او اميدوار باشيد.

3. اگر وعده ى مجازات خلافكاران را داديد، راه بازگشت (و توبه) را نبنديد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و هشتم سوره ى اعراف به پراكندگى يهوديان در جهان اشاره مى كند و مى فرمايد:

168. وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَبَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

و آنان را در زمين (به صورت) گروه هايى، پراكنده ساختيم؛ برخى از آنان شايسته، و برخى (ديگر) از آنان جُز اين اند. و آنان را با نيكى ها و بدى ها آزموديم، تا شايد آنان باز گردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه از دو گروه يهود ياد شده است: نخست به گروه حق پذير و شايسته كه به دعوت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله لبيك گفتند و ايمان آوردند و دوم، گروه ناشايست كه در برابر حق ايستادند و كفر ورزيدند.

2. آيه ى فوق تجلّى اين حقيقت است كه اسلام با يهوديان خصومت نژادى ندارد و معيار برخورد با آنان، كردار آنهاست و قرآن، حق اقليّت شايسته و صالح آنان را ناديده نمى گيرد و از آنان به نيكى ياد مى كند.

3. از آن جا كه بيش تر يهوديان، افرادى ناشايست و فتنه جو هستند و به ديگران آزار مى رسانند، خداوند مقرر كرده كه آنان در يك مكان جمع نشوند و در زمين پراكنده باشند تا هميشه تحت سيطره ى

ديگران قرار گيرند.

اكنون نيز بيش تر يهوديان در كشورهاى ديگر پراكنده اند و بخشى از آنان كه در اسرائيل گرد هم آمده اند، به آزار فلسطينيان و همسايگان مى پردازند، به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 282

طورى كه زمينه ى متلاشى شدن دولت خود را فراهم مى كنند.

4. در اين آيه بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد شده كه نيكى ها و نعمت ها و بدى ها و سختى ها «1»، همگى وسايل امتحان الهى هستند كه در راستاى تربيت انسان از آنها استفاده مى شود.

گاهى به انسان نعمت و رفاه داده مى شود تا حسّ سپاس گزارى در او برانگيخته شود و گاهى به او مصيبت و ناراحتى مى رسد، تا از مركب غرور و تكبّر فرود آيد و بيدار شود و به سوى خدا بازگردد.

هر بلايى كز تو آيد، رحمتى است

هر كه را فقرى دهى، آن دولتى است

گر كسى را از تو دردى شد نصيب

هم، سرانجامش تو گرديدى طبيب

هر كه مسكين و پريشان تو بود

خود نمى دانست و مهمان تو بود (پروين)

آموزه ها و پيام ها:

1. حوادث تلخ و شيرين، ابزارهاى آزمايش الهى هستند (كه براى تربيت انسان به كار گرفته مى شوند).

2. تحوّل روحى انسان و بازگشت او به سوى حق، يكى از حكمت هاى امتحانات الهى است. «2»

3. در برخورد با ملت ها، حق اقليّت شايسته كردار را ناديده نگيريد.

4. ملت يهود را در دنيا پراكنده سازيد (تا از شرّ آنان در امان باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 283

قرآن كريم در آيه ى صد و شصت و نهم سوره ى اعراف به فرزندان دنياطلب يهود اشاره مى كند و با يادآورى پيمان هاى خدا با آنان مى فرمايد:

169. فَخَلَفَ

مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لَايَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

و بعد از آنان، جانشينانى (ناشايست) جانشين شدند، كه كتابِ (تورات) را به ارث بردند؛ در حالى كه كالاى ناپايدار اين (دنياى) پست را گرفته، و مى گويند: «بزودى آمرزيده خواهيم شد.» و [لى اگر كالاى ناپايدارى همانند آن به آنان برسد، آن را (نيز) مى گيرند؛ آيا از آنان پيمان محكم كتاب [الهى گرفته نشده، كه نسبت به خدا جز به حق سخن نگويند، و درس آنچه را كه در آن [كتاب است، خوانده اند؟! و سراى آخرت براى كسانى كه خودنگهدارى (و پارسايى) مى كنند بهتر است، پس آيا خردورزى نمى كنيد؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان افرادى دنياگرا هستند و به ثروت وقدرت مادى اهميت فراوان مى دهند؛ از اين رو در جهان كنونى بسيارى از شركت هاى بزرگ و غول هاى سرمايه دارى جهان در اختيار يهوديان است. در آيه ى فوق به اين حقيقت اشاره شده كه روحيه ى ثروت دوستى در نسل هاى بعدى يهود وجود دارد. آرى؛ آنان فرزندان ناشايستى براى پدران خود هستند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 284

2. افراد ناصالح يهود، گاهى در كشمكش وجدان و منافع مادى قرار مى گيرند و مدت كوتاهى پشيمان مى شوند، ولى به زودى با اميدهاى كاذب به بخشش الهى، به سوى سرمايه هاى ناپايدار دنيا «1» و رشوه خوارى ها بازمى گردند.

3. «درْس» يكى از مراحل استفاده از كتاب هاى آسمانى است؛ يعنى انسان مكرر به كتاب آسمانى مراجعه كند «2» به طورى كه فرسوده شوند؛ البته درس ظاهرى، همان

مراجعه به ظاهر كتاب است، اما درس حقيقى، مراجعه ى مكرر به مطالب آن و استفاده و فهم آن است.

4. در اين آيه به پيمان خدا با بنى اسرائيل اشاره شده است كه از طريق كتاب تورات به آنان ابلاغ شده بود كه حق گو باشند و به خدا نسبت ناروا ندهند، ولى آنان با آن كه اين مطالب را خوانده و وارث اين كتاب بودند، دنياطلب شدند و حق را رها كردند و به اسلام ايمان نياوردند و پيمان شكنى كردند.

آموزه ها و پيام ها:

1. نسل هاى جديد يهوديان، دنياگرا هستند.

2. سرمايه هاى اين دنيا فانى و ناپايدار است، ولى سراى ديگر (پايدار و) نيكوتر است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 285

3. اميد به آمرزش وقتى به ثمر مى نشيند كه عمل شما با آن تنافى نداشته باشد و خلافكارى ها را تكرار نكنيد.

4. به كتاب آسمانى خويش مكرراً مراجعه كنيد و از آن درس بگيريد.

5. حق گو باشيد.

6. خرد ورزى كنيد تا به تفاوت دنيا و آخرت را بهتر پى ببرد.

7. به پيمان هاى الهى كه در محتواى كتاب هاى آسمانى تبلور يافته است، وفادار باشيد.

8. پارسا باشيد تا از مواهب اخروى بهره مند شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتادم سوره ى اعراف با اشاره به اصلاح طلبان يهود مى فرمايد:

170. وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَانُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ

و كسانى كه به كتاب (الهى) تَمسُّك جويند، و نماز به پا دارند، براستى كه ما پاداش اصلاح گران را تباه نخواهيم كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. تمسك «1» حسّى به كتاب، حفظ كردن نوشته ها و صفحات آن است؛ اما تمسّك معنوى آن است كه انسان با كمال جديّت به عقايد و برنامه هاى آن پاى بند

باشد.

روشن است كه مقصود از تمسّك به تورات يا قرآن، فقط تمسّك ظاهرى و حسّى نيست، بلكه آن است كه در تحقق برنامه هاى آنها از جان و دل بكوشيم.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 286

2. هر چند سياق آيه ى فوق نشان مى دهد كه مقصود از «كتاب» در اين آيه، تورات است، همان طور كه برخى مفسران نيز گفته اند، اما آيه در صدد بيان اين قاعده ى كلّى است كه «هر كس به كتاب الهى (اعم از تورات و قرآن) تمسّك جويد و نماز بر پا دارد و در راه اصلاح جامعه ى انسانى بكوشد، خدا پاداش او را خواهد داد».

از اين روست كه در برخى احاديث از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه «آيه ى فوق در مورد آل محمد و شيعيان آنها نازل شده است.» «1» كه مقصود از اين گونه احاديث، بيان مصاديق بارز و كامل آيه است.

3. اصلاح واقعى در جهان، با اجراى برنامه هاى الهى تحقق مى يابد؛ يعنى دين يك برنامه ى اين جهانى نيز هست كه براى تأمين سعادت زندگى مردم پياده مى شود تا همگان از اجراى اصول عدالت و صلح و سعادت اخروى آن بهره مند شوند.

4. در اين آيه، از ميان دستورات الهى، بر نماز تأكيد شده است؛ زيرا نماز يكى از برنامه هاى اصلاح كننده است و- طبق آيات قرآن- نماز انسان را از فحشا و منكرات بازمى دارد؛ «2» چون نمازگزار در هر روز خود را در محضر خدا مى بيند و به اصلاح خود مى پردازد و وظايف خويش را در رابطه با اصلاح جامعه به ياد مى آورد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اصلاح گرى از طريق تمسّك واقعى به قانون الهى و رابطه ى استوار با خدا

ميسّر است.

2. تمسّك به كتاب آسمانى، يكى از مراحل بهره مندى از آن است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 287

3. اصلاح گر باشيد تا خدا پاداش شما را عنايت كند.

***

تمسك به كتاب هاى الهى و درس آن، دو مرحله استفاده از آنها

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و يكم سوره ى اعراف با اشاره به پيمان گرفتن خدا از بنى اسرائيل تحت شرايط ويژه مى فرمايد:

171. وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

و (ياد كن) هنگامى كه كوه (طور) را بر فراز آن (يهودي) ان برافراشتيم، چنان كه گويى آن سايبانى بود؛ و يقين كردند كه آن (كوه) بر آنان فرو خواهد افتاد. (و به آنان گفتيم:) آنچه را به شما داده ايم، با توانمندى بگيريد؛ و آنچه را در آن است، به خاطر داشته باشيد، تا شايد شما (خودتان را) حفظ كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن معتقدند كه اين آيه مربوط به هنگامى است كه موسى عليه السلام از كوه طور بازگشت و احكام و دستورات و وظايف تورات را با خود آورد و وقتى كه مردم اطلاع يافتند، تصور كردند كه عمل به اين قوانين مشكل است و به همين جهت مخالفت كردند؛ و قطعه ى عظيمى از كوه بر فراز آنها قرار گرفت و همگى وحشت زده دست به دامن موسى عليه السلام زدند و با خدا پيمان بستند كه به آن قوانين عمل كند؛ و خطر از آنان برطرف شد. «1»

2. آيات 63 و 93 سوره ى بقره و 154 سوره ى اعراف مشابه اين آيه اند كه به خاطر اهميت و فوايد تربيتى شان تكرار شده اند. ما در ذيل آيه ى 63 سوره ى بقره مطالبى را بررسى و

نكات و اشاراتى را بيان كرديم.

3. در مورد قرار گرفتن كوه طور بر فراز بنى اسرائيل، مفسران چند ديدگاه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 288

دارند؛ برخى برآن اند كه قطعه ى عظيمى از كوه، به فرمان خدا و بر اثر زلزله يا صاعقه از جا كنده شد و از بالاى سر آنان گذشت، به طورى كه بنى اسرائيل آن را چند لحظه بر فراز خود ديدند و تصوّر كردند كه بر آنان فرود خواهد آمد.

برخى ديگر از مفسران برآن اند كه كوه به صورت معجزه آسايى بالاى سر آنان قرار گرفت و يا اين كه در اثر زلزله ى شديدى سايه هاى كوه را بر سر خود ديدند و ترسيدند. «1»

و يا اين كه قطعه اى از كوه بر اثر زلزله كنده شد و تا نزديك آنان آمد و باز ايستاد و اين نوعى تهديد بود؛ زيرا اگر لطف الهى نبود، ممكن بود فرود آيد و بنى اسرائيل نابود شوند. (م)

در هر صورت، اين يك پديده ى خارق العاده بود كه براى ترساندن و پيمان گرفتن از بنى اسرائيل تحقق يافت.

4. از بنى اسرائيل پيمان گرفته شد، و چون پيمان گرفتن اجبارى در مسائل عقيدتى معنا ندارد، معلوم مى شود كه قوانين تورات كه بر آنها پيمان گرفته شد، همان برنامه هاى عملى آيين موسى عليه السلام بود، كه اجراى آنها براى سعادت مردم لازم بود و اجبار كردن افراد در برنامه هاى عملى، مثل ترك اعتياد يا دورى از خطر و يا اجراى قوانين مفيد، مثل قوانين راهنمايى و رانندگى، عيبى ندارد.

5. براى اجراى برنامه هاى عملى سعادت آفرين در جامعه، در صورت مصلحت، مى توان از اهرم فشار استفاده كرد تا افراد سركش و نافرمان مجبور شوند قوانين را رعايت

و به عهدهاى خود عمل كنند.

6. آيه فرمود: «كوه هم چون سايبانى گرديد.» و نفرمود: «كوه سايبان شد.»؛ زيرا معمولًا سايبان را براى اظهار محبت بالاى سر افراد قرار مى دهند، در حالى كه سايه ى كوه يك تهديد بود.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 289

آموزه ها و پيام ها:

1. يادآورى آيات الهى و عمل جدّى به آنها، زمينه ساز پارسايى و تقواست.

2. وقايع مهم و سرنوشت ساز را به ملت يادآورى كنيد.

***

پيمان نخسيتين در عالم ذر (روز آلست)

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و دوم سوره ى اعراف به عالم ذر و پيمان فطرى انسان ها با خدا اشاره مى كند و مى فرمايد:

172. وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِينَ

و (ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت از فرزندان آدم، از پُشت (و صُلب) شان، نسل آنان رابرگرفت؛ و آنان را بر خودشان گواه ساخت؛ (و فرمود:) آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: «آرى، گواهى مى دهيم.» (اين گواهى را گرفت،) تا مبادا روز رستاخيز بگوييد: «براستى كه ما از اين (مطلب)، غافل بوديم.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد پيمان ذَر «1» مفسران قرآن چند ديدگاه دارند:

مقصود از پيمان ذر همان «عالم استعدادها و پيمان فطرت و آفرينش»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 290

است كه به صورت تكوينى در وجود انسان قرار داده شده است؛ يعنى خدا آمادگى پذيرش توحيد را در نطفه ى انسان ها و در درون ذات و در عقل انسان به صورت يك حقيقت خودآگاه قرار داده است. «1»

بنابر اين، آيه ى فوق نوعى تعبير كنايى است كه مثل آن در سخنان عربى و فارسى زياد است

و مقصود آن است كه روح توحيد در افراد بشر وجود دارد و به تعبير روان شناسان، «حسّ مذهبى» در روان انسان وجود دارد و همواره افراد بشر را به سوى خداشناسى سوق مى دهد. «2»

البته برخى از اين ديدگاه ها با برخى ديگر قابل جمع است و ممكن است آيه به چند مطلب اشاره داشته باشد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 291

2. در اين آيه به اتمام حجّت خدا با انسان اشاره شده است. از همه ى انسان ها، به صورت فطرى اقرار بر توحيد گرفته است تا كسى نگويد من اين حقيقت را نمى شناختم و منحرف شدم؛ بنابراين در مورد اصل توحيد و خداپرستى (دين) كسى عذرى ندارد و هر كس از اين حقيقت فطرى روى برتابد در قيامت مورد بازخواست و مجازات قرار مى گيرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيد و خداشناسى در فطرت و سرشت انسان نهاده شده است و هر كس از درون راهى به سوى خدا دارد.

2. با خداشناسى فطرى، حجت بر انسان ها تمام شده است و آنها نمى توانند در قيامت بگويند از خدا غافل بوديم.

3. به پيمان فطرى و توحيدى خود توجه كنيد و از آن غافل نشويد، تا خداشناس شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و سوم سوره ى اعراف به هدف پيمان فطرى عالم ذر اشاره مى كند و مى فرمايد:

173. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ

يا (مبادا) بگوييد: «پدرانمان پيش از (ما) فقط شرك مى ورزيدند، و (ما هم) نسلى بعد از آنان بوديم؛ پس آيا ما را به سبب آنچه باطل گرايان انجام دادند، هلاك مى كنى؟!»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم،

ص: 292

نكته ها و اشاره ها:

1. در اسلام، احترام به پدر لازم است، اما پيروى از او در مورد انحرافات عقيدتى، مثل شرك، جايز نيست؛ زيرا خلاف فطرت و عقل است.

2. يكى از نتايج و فوايد فطرت خداشناسى و پيمان عالم ذر، اتمام حجت بر همه ى انسان ها و نفى تقليد كوركورانه از پدران است؛ يعنى هر كس از درون خويش خداى خود را مى شناسد اگر بر اساس تقليد به كژ راهه برود، لغزش آگاهانه محسوب مى شود و عذر او پذيرفته نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. شرك، كارى باطل است كه سبب هلاكت انسان مى شود.

2. به فطرت خويش توجه كنيد و از ديگران تقليد كوركورانه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و چهارم سوره ى اعراف با اشاره به بيان آيات الهى براى توجه و بازگشت مردم مى فرمايد:

174. وَكَذلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

و اين گونه، آيات را تشريح مى كنيم و تا شايد آنان (به سوى حق) بازگردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكى از اهداف توضيح دادن آيات و نشانه هاى الهى، توجه دادن انسان به فطرت توحيدى اش و بازگشت به سوى خداست.

2. «لعّل» به معناى «شايد» است، كه به وجود زمينه (: مقتضى) اشاره دارد؛ يعنى وجود فطرت توحيدى در انسان و توضيح آيات و نشانه هاى خدا، وقتى انسان را به سوى خدا مى برد كه مانعى در كار نباشد و خود انسان نيز در اين راه تلاش كند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 293

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف نهايى، بازگشت شما به سوى خداست.

2. به فطرت توحيدى و آيات الهى توجه كنيد و به سوى خدا بازگرديد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و پنجم سوره ى اعراف به

ماجراى «بَلعَم باعورا» اشاره مى كند و مى فرمايد:

175. وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ

و خبر بزرگ كسى را بر آنان بخوان، كه آيات (و نشانه هاي) مان را به او داده بوديم، و [لى خود را از آنها تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيات، داستان دانشمندى الهى كه در نهايت گمراه شد، بيان شده است. در آيات قرآن نام آن دانشمند منحرف برده نشده، اما در روايات و سخنان مفسران آمده است كه او «بَلعَم باعُورا» بوده است. او دانشمندى بود كه در عصر موسى عليه السلام زندگى مى كرد و از مبلّغان نيرومند آن حضرت بود و دعايش مستجاب مى شد، اما بر اثر تمايل به فرعون و وعده هاى او از راه حق منحرف شد و همه ى مقامات خود را از دست داد و در صف مخالفان موسى عليه السلام قرار گرفت. «1»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 294

2. «انسَلَخ» در اصل به معناى از پوست بيرون آمدن است. اين تعبير نشان مى دهد كه آيات و علوم الهى در آغاز چنان بر آن دانشمند احاطه داشت كه هم چون پوستى بر تن او بود، اما او ناگهان از اين پوست بيرون آمد و مسير خود را تغيير داد و به راه شيطان گام نهاد.

3. تعبير «شيطان او را دنبال كرد تا به او دست يافت.»، نشان مى دهد كه بلعم چنان عابد شده بود كه تقريباً شيطان به او دست نمى يافت، اما پس از آن كه از آيات الهى فاصله گرفت، شيطان به سرعت او را تعقيب كرد تا

به او دست يافت و با وسوسه او را به صف گمراهان كشاند.

4. «غاوين» به معناى گمراهى از روى حماقت است؛ يعنى رها كردن آيات الهى و افتادن به دام شيطان نوعى حماقت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. مواظب فرجام كار خود باشيد و از بدعاقبتى بترسيد.

2. رهبران الهى و مبلغان دينى با يادآورى مثال هاى واقعى، خطرها و لغزش ها را به مردم يادآورى كنند و به آنان هشدار دهند.

3. هر كس خود را از چتر آيات الهى بيرون برد، به دام شيطان مى افتد.

4. علم به تنهايى براى نجات انسان كافى نيست (پس دانشمندان هشيار باشند).

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و ششم سوره ى اعراف به هواپرستى بَلعَم باعُورا اشاره كرده و با بيان مثال بر تكذيب گران آيات الهى، به تفكر در داستان هاى قرآن تأكيد مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 295

176. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ

و اگر (بر فرض) مى خواستيم، حتماً (مقامِ) او را بوسيله آن (آيات و دانش ها) بالا مى برديم؛ وليكن او در زمين (دنياپرستى،) ماندگار شد، و از هوس خويش پيروى كرد؛ و مثال او هم چون مثال سگ است، اگر بر او حمله كنى، زبان از كام برآوَرَد، [و] يا اگر او را واگذارى (باز هم) زبان از كام برآوَرَد. اين مثال گروهى است كه آيات (و نشانه هاى) ما را دروغ انگاشتند؛ پس اين حكايت ها را حكايت كن، تا شايد آنان تفكّر كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اگر خدا مى خواست، مى توانست آن دانشمند

منحرف (بلعم باعورا) را به اجبار در مسير حق نگه دارد و به وسيله ى آيات الهى او را بالا ببرد، ولى روشن است كه اجبار افراد، با سنت الهى در مورد اختيار و آزادى و امتحان انسان منافات دارد و هر كس با انتخاب خويش منحرف مى شود يا هدايت مى يابد و راه كمال را مى پيمايد.

2. «اخلَد» در اصل به معناى سكونت طولانى مدت در يك مكان است، و «زمين» در اين آيه كنايه از جهان ماده و زرق و برق و لذت هاى نامشروع زندگى مادى است؛ يعنى آن شخص به دنيا چسبيده و به دنبال هوس هاى خويش بود و از اين رو منحرف شد و سقوط كرد.

3. آيات قرآن كريم در اوج ادب است، ولى با برخى موارد، از جمله دانشمندان منحرف و بى عمل، شديد برخورد مى كند و با زشت ترين مثال ها، مثل تشبيه به سگ يا الاغ «1» از آنها ياد مى نمايد؛ زيرا خدا از

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 296

دانشمندان انتظار دارد كه هم چون جاهلان نباشند و دانش خويش را در راه حق به كار گيرند و آن را در اختيار فرعونيان و ستمگران نگذارند؛ آرى عالم بى عمل، حيوانى بيش نيست.

4. بَلعَم باعورا بر اثر شدت هواپرستى و چسبيدن به لذات دنيا، عطشى پايان ناپذير پيدا كرد و هم چون سگ هارى شده و عطش كاذب دنياطلبى به او دست داده بود و به هيچ وجهى سيراب نمى شد.

5. از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

اصل اين آيه در مورد بَلعَم است، سپس خدا آن را به عنوان يك مثال درباره ى كسانى از اين امت كه هواپرستى را بر خداپرستى و هدايت

الهى مقدم شمارند، بيان كرده است. «1»

6. واى به حال عالم بى عمل:

امام عارفان در اين مورد مى نويسد:

هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف! از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجّت خداوند بر شما تمام تر است و خداى تعالى از شما بيش تر بازخواست فرمايد ...

واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد. چنانچه ما در خود مى بينيم كه اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصيل نموديم از طريق حق بازمانديم و شيطان و نفس بر ما مسلّط شدند و ما را از طريق انسانيّت و هدايت منصرف كردند و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سر و پا باشد؛ و چاره اى نيست جز پناه به ذات مقدّس حق تعالى. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 297

آموزه ها و پيام ها:

1. آيات و نشانه هاى الهى، زمينه ساز ترفيع و تكامل بشر است.

2. دل بستگى به دنيا و هواپرستى انسان، مانع پرواز معنوى اوست.

3. بيان ماجراها و داستان هاى واقعى و عبرت آموز، يكى از وظايف رهبران الهى و مبلغان دينى است.

4. يكى از اهداف قصه هاى قرآن، رشد فكرى مردم است.

5. دانشمندانى كه (خود را در اختيار طاغوت ها قرار مى دهند و) دنياپرستى و هواپرستى پيشه مى كنند، هم چون سگى از درگاه الهى رانده مى شوند.

6. اگر دانش خويش را كنار بگذاريد و دنياطلب شويد، حيوانى بيش نيستيد.

7. دانشمندان بى ايمان خطرناك اند و به ديگران ضربه مى زنند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و هفتم سوره ى اعراف با اشاره به سرگذشت بَلعَم باعورا و افراد مشابه او مى فرمايد:

177. سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ كَانُوا يَظْلِمُونَ

چه بد است، داستان گروهى

كه آيات (و نشانه هاى) ما را دروغ انگاشتند، و تنها همواره به خودشان ستم مى كردند!

نكته ها و اشاره ها:

1. دانشمندان دنياپرست كه دانش خود را در خدمت طاغوت ها، فرعونيان و ستمگران قرار مى دهند، براى جوامع بشرى خطر فراوانى دارند؛ زيرا جباران از وجود چنين افرادى براى منحرف ساختن مردم و سركوب آنان حداكثر استفاده را مى كنند.

2. مثال قرآن كه دانشمندان دنياپرست را به «سگ هار» تشبيه كرد،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 298

مخصوص يك عصر و يك شخص نيست و در همه ى عصرها و در مورد همه ى افراد مشابه صدق مى كند.

3. دانشمندان منحرف كه آيات الهى را تكذيب مى كنند، بر خدا ستم نمى كنند، بلكه بر خويشتن ستم روا مى دارند؛ زيرا سرمايه هاى معنوى و علمى را كه مى تواند باعث سربلندى خودشان و جامعه گردد، به بهاى ناچيزى مى فروشند و خود را به سقوط مى كشانند.

آموزه ها و پيام ها:

1. تكذيب آيات الهى، ستم به خويش است.

2. با مثال هاى بد از تكذيب گران آيات الهى و دانشمندان بى ايمان ياد كنيد و پيامدهاى كردارشان را يادآورى نماييد.

***

آنان كه از حيوانات گمراه ترند

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و هشتم سوره ى اعراف به هدايت و گمراهى الهى و زيانكارى گمراهان اشاره مى كند و مى فرمايد:

178. مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ

هر كس را كه خدا راهنمايى كند، پس او هدايت (واقعى) يافته است؛ و هر كس را در گمراهى وا نهد، پس تنها آنان زيانكارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. هدايت و گمراهى الهى اجبارى نيست، ولى بدون دليل و حساب هم نيست؛ خدا در اثر اعمال نيك و بد انسان، زمينه هاى هدايت و گمراهى را براى او فراهم مى كند، ولى تصميم نهايى و

انتخاب با انسان است.

2. انسان هاى گمراه به خويشتن زيان رسانده اند؛ زيرا از سرمايه هاى مادى و معنوى خود استفاده نكرده و راه رشد و كمال را نپيموده اند، بلكه به راه سقوط و انحراف رفته اند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 299

1. هدايت، يك موهبت الهى است.

2. كژراهه نرويد كه زيان كار مى شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هفتاد و نهم سوره ى اعراف به انسان هاى حيوان صفت و غفلت زدگى و فرجام عذاب آلود آنان اشاره كرده، مى فرمايد:

179. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ

و در واقع بسيارى از جنّ و انسان [ها] را براى جهنّم آفريديم؛ [چرا كه برايشان دل ها [وعقل ها] يى است كه با آنها فهم عميق نمى كنند؛ و برايشان چشم هايى است كه با آنها نمى بينند؛ و برايشان گوش هايى است كه با آنها نمى شنوند؛ آنان همانند چهارپايانند، بلكه آنان گمراه ترند! تنها آنان غافلانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. برخى آيات قرآن، هدف آفرينش «1» انسان را عبادت «2» (يا تكامل معنوى و معرفت الهى) معرفى كرده است، اما اين آيه هدف خلقت بسيارى از مردم را جهنّم معرفى مى كند.

همان گونه كه نجار مقدارى چوب خريدارى مى كند و مى گويد، اين چوب ها را براى تهيه دردهاى زيبا و بسيارى را براى سوزندان فراهم كرده ام؛

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 300

يعنى هدف اصلى آفرينش همان تكامل معنوى عبادى و علمى انسان است، اما همه انسان ها با كاروان تكامل و سعادت همراهى نمى كنند و در اثر كردار خويش آلوده مى شوند كه در اين صورت لازم است گلستان انسانيت از اين افراد

آلوده پاكسازى شود.

2. دوزخيان بر اساس اعمال خويش نامزد دوزخ شده اند؛ يعنى انسان پاك آفريده شده و وسايل سعادت و تكامل در اختيار او گذاشته شده است، اما برخى از چشم و گوش و عقل خود استفاده نمى كنند و راه سقوط و جهنم را در پيش مى گيرند، و گروهى ديگر با اعمال نيك خويش نامزد بهشت مى شوند.

3. برخى انسان ها حيوان صفت اند، يعنى فكر بيدار «1»، چشم بينا و گوش شنوا ندارند و حقايق را درك نمى كنند و در مورد نتايج امور نمى انديشند، در حالى كه امتياز انسان ها به همين امور است، و گر نه خور و خواب و شهوت، در حيوان و انسان موجود است.

4. انسان به وسيله ى عقل سالم، چشم حقيقت بين و گوش شنواى حق، مى تواند به سعادت و تكامل برسد، اما ممكن است بر اثر هواپرستى و دنياطلبى و مقام خواهى، حتى از يك حيوان هم درنده خوتر و خون ريزتر و پست تر و گمراه تر گردد.

5. مقصود از ديدن و شنيدن در اين آيه، تنها نظر كردن و گوش دادن به مطالب نيست، بلكه ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق و درك صحيح داشتن است؛ يعنى از كنار حقايق هم چون انسان هاى كور و كر نگذريم.

6. از امام على عليه السلام حكايت شده كه در وصف انسان هاى حيوان صفت فرمود:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 301

همانند حيوانات پروارى، تنها به علف خويش مى انديشند، و يا هم چون حيواناتى كه در چراگاه ها رها شده اند، به دنبال خرده علفى مى گردند. «1»

7. گاهى غفلت غير عمدى است؛ يعنى ذهن انسان مطلبى را فراموش مى كند و از آن غافل مى شود. چنين افرادى معذور هستند. اما گاهى غفلت عمدى است يا

مقدمات آن به دست خود انسان است؛ مثل كسى كه از ابزارهاى شناخت استفاده نمى كند و از حقايق دور مى ماند و گمراه مى گردد.

عذر اين افراد پذيرفته نيست و دوزخى مى گردند. «2»

8. انسان ممكن است در مسير حركت خويش به چهار صورت درآيد:

نخست آن كه، واقعاً انسان باشد و تمام صفات عالى انسانى را در خود پياده كند و صبغه ى الهى بگيرد.

دوم آن كه، انسانى شبيه حيوانات باشد؛ يعنى همت او خور و خواب و شهوت باشد و از عقل و معنويت به دور بماند، اما هنوز از احساسات غريزى يك حيوان برخوردار است.

سوم آن كه، خود حيوان شود؛ يعنى واقعاً ملكات و صفات حيوانى در روح او ريشه بدواند و در زير صورت انسانى، روحى حيوانى داشته باشد و گرگى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 302

خون خوار باشد.

چهارم آن كه، از حيوان نيز پست تر و گمراه تر شود؛ يعنى اگر گرگ يك نفر را مى درد، او با انداختن يك بمب اتمى، هزاران انسان را در يك لحظه بكشد.

حيوان احساسات غريزى به هم نوعان خود دارد اما او ندارد.

در آيه ى فوق به مرحله ى دوم و چهارم اشاره شده است، اما مرحله ى اول و سوم كه واضح بود بيان نگرديد. در برخى احاديث به مرحله ى سوم نيز اشاره شده است.

9. در حديثى از امام على عليه السلام حكايت شده كه خدا فرشتگان را از عقل و بدون شهوت آفريد و حيوانات را از شهوت (و غرايز) و بدون عقل آفريد، ولى انسان ها هر دو را دارند؛ پس هر كس عقلش بر شهوتش غلبه كند او بهتر از فرشتگان است و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه

كند او بدتر از حيوانات است. «1»

10. توقف در مرحله ى حيوانى:

امام عارفان در اين مورد مى نويسند:

پس اى نفس! قانع نشو به وصول لذت هاى بهيمى (: حيوانى) و شهوت هاى حيوانى و برترى هاى دنيايى ظاهرى، و به عبادات و طاعات خود را راضى مگردان و به حُسن صورت و نيكويى خلقت بسنده مكن ... چه، صرف همت در اين ها كه ياد كرديم و ماندن بر آن به تحقيق كه هلاكت است ... وجهه ى همّ و همت تو خداى يگانه باشد كه اوست آفريدگار و آورنده و بازگرداننده ى تو. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 303

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس از نعمت عقل بهره بردارى نكند، بدتر از حيوان است (كه اين نعمت را ندارد).

2. دوزخى شدن بسيارى از انسان ها، به خاطر استفاده نكردن از نعمت هاى الهى در مسير هدايت و كمال است.

3. افراد غافل و بى خبر، از حيوان بدترند.

4. از ابزارهاى شناخت استفاده كنيد تا دوزخى نشويد.

5. از خواب غفلت بيدار شويد تا انسان شمرده شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتادم سوره ى اعراف به نام هاى نيكوى الهى اشاره مى كند و مى فرمايد:

180. وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

و نام هاى نيكو فقط از آنِ خداست؛ پس او را با آنها بخوانيد. و كسانى را كه در مورد نام هايش به كژى مى گرايند (و آنها را تحريف مى كنند،) رها سازيد. بزودى (به سزاى) آنچه همواره انجام مى دادند، مجازات خواهند شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «بهترين نام ها» (اسماء حسنى) در اين آيه اسم ها و صفات نيكوى پروردگار است؛ كه همگى نيك است. پس صفت «نيكو» توضيحى است.

2. مقصود از خواندن

خدا با اين نام ها، تنها اين نيست كه اين الفاظ را بر زبان جارى كنيم. منظور آن است كه بكوشيم تا جايى كه ممكن است اين صفات را در وجود خودمان ايجاد كنيم و متّصف به صفات او شويم؛ مثلًا

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 304

بكوشيم كه عدل و رحمت او در وجود ما و جامعه ى انسانى تجلّى پيدا كند.

3. ممكن است مقصود از كژى «1» در نام هاى خدا، همان تحريف الفاظ و مفاهيمِ نام ها و صفات خدا، يا توصيف خدا به صفاتى كه شايسته ى او نيست و يا تطبيق صفات خدا بر مخلوقاتش باشد؛ همان طور كه نام بت «عُزّى» را از «العزيز» گرفتند، يا هم چون مسيحيان كه عيسى را خدا مى ناميدند.

4. صفات خدا قابل شمارش نيست، چرا كه كمالات او نامتناهى است و براى هر كمالى مى توان اسم يا صفتى انتخاب كرد؛ اما در قرآن كريم بسيارى از نام ها و صفات الهى آمده است.

برخى از دعاها، مثل دعاى جوشن كبير، تا 1000 اسم و صفت براى خدا (به صورت بسيط و تركيبى) برشمرده اند و برخى از احاديث نام هاى خدا را 99 عدد شمرده اند، ولى برخى نام هاى خدا داراى اهميت بيش تر و ممتازتر است و شايد مقصود از اسم هاى نيك در آيه ى فوق همين نام ها باشد كه در احاديث جمع آورى شده است. «2»

5. در حديثى از امام على عليه السلام حكايت شده كه

خدا داراى نود و نه نام است كه هر كس آنها را شماره كند اهل بهشت است و يا هر كس خدا را با آنها بخواند دعايش مستجاب مى شود. «3»

مضمون اين حديث از پيامبر اسلام صلى الله عليه و

آله و امام صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام و

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 305

نيز در كتاب هاى اهل سنت حكايت شده است. «1» در برخى روايات نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله حكايت شده كه همه ى اين 99 اسم در قرآن هست. «2»

6. نام خدا مقدس است و بدون وضو نمى توان نام هاى خدا را لمس كرد و برخى نام هاى مخصوص او، مثل «رحمان» و «رازق» را نمى توان بر انسان نهاد. «3»

7. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

به خدا سوگند، ما (امامان معصوم) نام هاى نيكوى خدا هستيم. «4»

اين احاديث اشاره به آن است كه پرتو نيرومند صفات الهى در وجود ما

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 306

منعكس شده است؛ پس هر كس اهل بيت عليهم السلام و صفات آنها را بشناسد، به شناخت خدا و صفاتش نزديك تر مى شود.

8. در برخى احاديث نيز آمده است:

همه ى نام هاى نيكوى الهى در «توحيد خالص» خلاصه مى شود. «1»

اين نيز بدان جهت است كه همه ى صفات خدا به ذات يكتاى او برمى گردد.

9. در برخى احاديث آمده است كه خدا «اسم اعظمى» دارد كه هر كس از آن باخبر شود، دعايش مستجاب مى شود و مى تواند در طبيعت تصرف كند و كارهاى مهمى انجام دهد.

برخى مفسران برآن اند كه انسان بايد به دنبال نام و صفتى الهى باشد و آن را در وجود خود ايجاد كند و به تكامل روحى برسد تا بدان آثار دست يابد؛ يعنى مقصود از داشتن اسم اعظم آن است كه حقيقت آن را در وجود خود ايجاد كنيم تا خدا به ما مقام والايى عطا كند، «2» وگرنه چگونه

ممكن است كه شخص فاسدى با دانستن يك كلمه دعايش مستجاب شود.

10. تمام نام هاى نيك (به صورت كامل) فقط از آنِ خداست (و ديگران از اين صفات و نام ها بهره اى دارند) و كلمه ى «اللَّه» محور همه ى اسم ها و صفات خداست.

11. آيا مى توانيم از پيش خود براى خدا نامى قرار دهيم؟

پاسخ اين پرسش منفى است؛ يعنى نام هاى خدا توقيفى است؛ زيرا خدا را نمى توان با نام هايى كه شايسته ى او نيست خواند و ما هم از همه ى نام ها و صفات خدا اطلاع نداريم، چون بر ذات و صفات بى نهايت او احاطه نداريم؛ پس اختراع نام براى خدا مستلزم آن است كه صفتى يا نامى، بدون علم بر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 307

خدا بربنديم و اين امر جايز نيست. در حديثى از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

آفريدگار، جز به آنچه خود را به آن توصيف كرده، وصف نمى شود. «1»

اين مطلب را شايد بتوان از واژه ى «يُلحدُون» در آيه ى فوق نيز به دست آورد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا را با نام هاى زيبايش بخوانيد (و از نام ها و صفات ساختگى و انحرافى دورى كنيد).

2. نام هاى خدا نيكوست (و ديگران بهره ى اندكى از نيكويى او دارند).

3. تحريف نام هاى الهى، خلافكارى است و كيفر دارد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و يكم سوره ى اعراف به گروه حق گرايان دادگر اشاره مى كند و مى فرمايد:

181. وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ

و از ميان كسانى كه آفريديم، گروهى هستند كه به حق راهنمايى مى كنند و بر (اساس) آن دادگرى مى كنند.

نكته ها و اشاره ها:

1. مضمون اين آيه در آيه ى 159 سوره ى اعراف در مورد امت موسى عليه السلام بيان

شد و اينك در مورد امت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله همان مضمون آمده است.

2. در اين آيه اشاره شده كه اين گروه حق گرا دو برنامه ى ممتاز دارند:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 308

نخست آن كه هدف و دعوتشان به سوى حق است.

و دوم آن كه، داورى هاى آنان در زندگى بر اساس حق و حقيقت است.

3. در حديثى از امام على عليه السلام حكايت شده:

مقصود از امت و گروه حق گرا (در آيه ى فوق) امت محمد صلى الله عليه و آله هستند. «1»

و در حديث ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام حكايت شده:

سوگند به كسى كه جانم در دست اوست، اين امت به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى شوند كه همگى در دوزخ اند، جز يك گروه كه خدا در آيه ى فوق به آنها اشاره كرده است كه آنان اهل نجات هستند. «2»

البته ممكن است عدد هفتاد و سه براى بيان فراوانى و كثرت باشد، نه تعيين عدد مشخص.

آن حضرت در حديث ديگرى مى فرمايد:

گروهى كه اهل نجات هستند، من و شيعيان و پيروان مكتب من هستند. «3»

البته روشن است كه پيروان امام على عليه السلام همان پيروان واقعى پيامبر صلى الله عليه و آله هستند كه در رأس آنها اهل بيت آن حضرت عليهم السلام قرار دارند و از اين روست كه در احاديث ديگرى حكايت شده كه

مقصود از آيه ى فوق امامان اهل بيت عليهم السلام هستند. «4»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 309

آموزه ها و پيام ها:

1. دعوت كنندگان به حق و عمل كنندگان به آن در بين انسان ها، اندك هستند (پس آنها را بشناسيد).

2. محور هدايت و قضاوت شما، حق باشد.

***

قرآن كريم در آيات صد

و هشتاد و دوم و صد و هشتاد و سوم سوره ى اعراف به نقشه هاى خدا در مورد مهلت دهى و مجازات تدريجى گناهكاران اشاره كرده، مى فرمايد:

182 و 183. وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُونَ* وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ

و كسانى كه آيات (و نشانه هاى) ما را دروغ انگاشتند، بزودى از جايى كه نمى دانند، بتدريج گرفتارشان خواهيم كرد.* و به آنان مهلت مى دهم، [چرا] كه نقشه من، استوار است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مجازات استدراجى و مرحله به مرحله ى گناهكاران، يكى از قانون هاى الهى است. خدا انسان هاى سركش و زورمند را فوراً مجازات نمى كند، بلكه با آنان مدارا مى كند تا يا بيدار شوند و توبه كنند و بازگردند و يا اين كه بر غرور آنان افزوده شود و مجازات آنها دردناك تر گردد و طومار زندگى آنها را در هم پيچد. «1»

2. از امام على عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

كسى كه خدا به امكاناتش وسعت بخشد و او آن را مجازات

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 310

استدراجى (و مرحله به مرحله) نداند، از نشانه هاى خطرناك، غافل شده است. «1»

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه در مورد آيه ى فوق فرمودند:

منظور بنده ى گناهكارى است كه پس از انجام گناه، خدا او را مشمول نعمتى قرار مى دهد، ولى او نعمت را به حساب خوبى خودش مى گذارد، و از استغفار در برابر گناه غافلش مى سازد. «2»

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

موقعى كه خدا خير بنده اى را بخواهد، به هنگامى كه گناهى انجام مى دهد، او را به بلايى گرفتار مى كند تا به ياد توبه بيفتد؛ و هنگامى كه شرّ

بنده اى را (بر اثر اعمالش) بخواهد، موقعى كه گناهى مى كند، نعمتى به او مى بخشد، تا استغفار را فراموش نمايد و به آن ادامه دهد؛ و اين همان است كه خدا در آيه ى فوق فرمود: « (از راه نعمت ها به هنگام گناهان) آنها را از راهى كه نمى دانند، مرحله به مرحله گرفتار مى كنم». «3»

3. اين آيه به گناهكاران هشدار مى دهد كه تأخير كيفر الهى را دليل بر پاكى خود يا ناتوانى خدا ندانند؛ چه بسا نعمت ها و پيروزى هاى ظاهرى كه در واقع مجازاتى مرحله به مرحله است.

لطف حق با تو مداراها كند

چون كه از حد بگذرد رسوا كند (مولوى)

4. خدا به گناهكاران مهلت مى دهد تا بيدار شوند و توبه كنند و يا گرفتار

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 311

شود؛ و اين يكى از قوانين و سنت هاى الهى در مورد گناهكاران است كه در آيات متعدد بدان اشاره شده است. «1»

5. در اين آيه بيان شده كه خدا نقشه هاى استوار و قوى «2» مى كشد تا گناهكاران را به دام اندازد و به كيفر اعمالشان برساند. البته اين نقشه هاى الهى در مورد كافرانى است كه آيات الهى را تكذيب مى كنند و بر گناه خود اصرار مى ورزند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هميشه فرصت ها و نعمت ها، نشانه ى لطف خدا نيست؛ گاهى زمينه ساز قهر الهى و نقشه ى گرفتارى گناهكاران است (پس هشيار باشيد).

2. براى خلافكاران نقشه بكشيد وآنها را كم كم به دام مجازات اندازيد.

3. آيات الهى را تكذيب نكنيد كه گرفتار دام هاى نادانسته مى شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و چهارم سوره ى اعراف با دفع تهمت جنون از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

مى فرمايد:

184. أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ

وآيا فكر نكردند كه همنشين آنان [: پيامبر] هيچ جنونى ندارد؟! او جز هشدارگرى روشنگر نيست.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 312

شأن نزول:

مفسران نوشته اند كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شبى در مكه بر كوه صفا برآمد و تا پاسى از شب، تمامى طوايف قريش را صدا زد و آنان را از مجازات الهى برحذر داشت.

برخى از بت پرستان گفتند: او مجنون و ديوانه شده است كه در شب مردم را ندا مى كند. آيه ى فوق فرود آمد و به آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. «جِنَّه» به معناى جنون و ديوانگى و در اصل به معناى پوشش و حايل است. گويا در هنگام جنون بر روى عقل انسان پوششى قرار مى گيرد و از اين رو به ديوانه مجنون مى گويند. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه واژه ى فوق به معناى جن زده باشد؛ «2» عرب جاهلى عقيده داشتند كه شخص ديوانه توسط جن اذيت شده است و در تصرف جنيان قرار گرفته است.

2. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شخص شناخته شده اى در ميان مردم مكه بود، به طورى كه او را رفيق و هم نشين خود مى دانستند؛ او چهل سال ميان مردم مكه زندگى كرد و همواره آثار فكر و نبوغ را در او مشاهده كردند؛ پس چگونه ممكن است به چنين شخصى تهمت جنون بزنند؟ آيا بهتر نيست كه به فكر فرو روند تا بفهمند كه شايد مأموريتى از طرف پروردگار يافته است؟

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر مردم اهل فكر و انديشه باشند، به مردان الهى تهمت نمى زنند.

2. رهبران

الهى و مبلغان دينى هشدار صريح، روشن و آشكار به مخالفان بدهند.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 313

3. مبلغان دينى حتى با مخالفان دين، هم نشينى و مدارا و رفاقت كنند (تا آنان را هدايت نمايند).

***

علوم مخصوص خدا

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و پنجم سوره ى اعراف مردم را به تفكر در ملكوت و زمان مرگ فرا مى خواند و مى فرمايد:

185. أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْ ءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ

وآيا نظر نكرده اند، در فرمانروايى مطلق آسمان ها و زمين، و هر چيزى كه خدا آفريده است، و اين كه شايد در واقع سرآمد [زندگى شان نزديك شده باشد؟! پس به كدام سخن، بعد از آن (قرآن) ايمان خواهند آورد؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. «مَلكُوت» در اصل از ريشه ى «مُلك» به معناى حكومت و مالكيت و فرمانروايى است و اضافه شدن حروف «وت» به اين واژه براى تأكيد و مبالغه است و معمولًا به حكومت مطلق الهى بر سراسر جهان هستى گفته مى شود. «1» در برابر عالم ملكوت، عالم مُلك است كه همين مخلوقات مادى است.

2. اين آيه مردم را به مطالعه در جهان هستى و آسمان ها و زمين فرا مى خواند. «2» نظر كردن در اين نظام شگرف كه گستره ى فرمانروايى خداست، نيروى ايمان و خداپرستى را در انسان تقويت مى كند و انسان را با هدف جهان هستى آشناتر مى سازد و به سوى قرآن و برنامه هاى الهى مى فرستد، تا به هدف آفرينش برسد.

3. عمر انسان جاودانى نيست و كسى از زمان مرگ خود آگاه نيست؛ پس

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص:

314

كارها را به فردا انداختن كار عاقلانه اى نيست و هر چه سريع تر بايد ايمان آورد.

4. اگر مشركان با وجود معجزه ى جاويدان قرآن ايمان نياورند، آيا در انتظارند كه كتابى برتر از قرآن بيايد و يا به سخن ديگرى ايمان آورند؟! كدام كتاب مى تواند هم سنگ قرآن باشد؟!

آموزه ها و پيام ها:

1. بالاتر از قرآن كتابى نيست.

2. تفكر در آفرينش و ياد مرگ، زمينه ساز ايمان آوردن انسان است.

3. درباره ى مُلك و ملكوت و مرگ مطالعه كنيد تا از حقايق قرآن آگاه شويد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و ششم سوره ى اعراف به گمراهى و سرگردانى افراد سركش اشاره كرده، مى فرمايد:

186. مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ

هر كس را خدا (به خاطر اعمالش) در گمراهى وانهد، پس براى او هيچ راهنمايى كننده اى نيست؛ و آنان را در حالى كه در طغيانش سرگردان مى شوند، وا مى گذارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. كافران و گناهكارانى كه در برابر حقايق لجاجت و تعصب مى ورزند، گويى پرده اى بر چشم و گوش و قلب آنان افتاده است؛ پرده اى كه نتيجه ى اعمال خود آنان است و مانع آن مى شود كه هدايت الهى شامل آنان شود.

آرى؛ گمراهى و هدايت از آن خداست اما زمينه ساز آن، اعمال خود انسان است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 315

2. خدا منبع اصلى نور هدايت است، پس اگر كسى از اين نور هدايت استفاده نكند، هيچ راه نماى ديگرى نخواهد داشت و در گمراهى مى ماند و سرگردان مى شود.

آن را كه تو رهبرى كسى گم نكند

و آن را كه تو گم كنى كسى رهبر نيست (سعدى)

آموزه ها و پيام ها:

1. گمراهى و سركشى عامل سرگردانى است.

2.

هدايت را تنها نزد خدا بجوييد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و هفتم سوره ى اعراف به مخفى بودن زمان برپايى قيامت از همگان اشاره مى كند و مى فرمايد:

187. يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَاتأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللّهِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ

درباره ساعت [قيامت از تو مى پرسند وقوعش چه زمانى است؟ بگو:

«علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و جز او (كسى) آن را در وقتش آشكار نمى سازد؛ (اين حادثه رستاخيز) در آسمان ها و زمين، سنگين است؛ جز [به صورت ناگهانى، به [سراغ شما نمى آيد!» (باز) از تو مى پرسند، چنانكه گويى تو از (زمان) آن آگاهى؛ بگو: «علمش فقط نزد خداست؛ وليكن بيش تر مردم نمى دانند.»

شأن نزول:

حكايت شده كه مشركان قريش به گروهى مأموريت دادند كه به سرزمين نجران نزد يهوديان بروند و مطالب پيچيده اى از آنان بياموزند و سپس نزد

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 316

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بيايند و از او بپرسند. آنان همين كار را كردند و از جمله پرسش هاى آنان اين بود كه چه زمانى قيامت برپا مى شود؟

اين آيه در پاسخ آنان فرود آمد و به آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. وقوع ساعت قيامت سنگين است؛ «2» زيرا در آستانه ى رستاخيز همه ى كرات آسمانى به هم مى ريزند؛ خورشيد خاموش، ماه تاريك و ستارگان بى فروغ و اتم ها متلاشى مى شوند و جهانى نو با طرحى جديد ريخته مى شود و اين همه با سرعت ناگهانى تحقق مى يابد.

2. زمان وقوع «3» قيامت را كسى جز خدا

نمى داند و حتى پيامبر صلى الله عليه و آله از آن آگاه نيست. «4» اين عدم آگاهى بشر از زمان رستاخيز، با توجه به ناگهانى بودن و عظمت آن، سبب مى شود كه هيچ گاه مردم قيامت را دور ندانند و همواره در انتظار آن باشند و حتى خود را براى نجات از آن آماده سازند و از گناهان بپرهيزند و به مسئوليت هاى خويش عمل كنند.

پس انحصار علم زمان وقوع رستاخيز به خدا، آثار مثبت تربيتى براى انسان ها دارد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 317

آموزه ها و پيام ها:

1. جز خدا كسى از زمان رستاخيز آگاه نيست.

2. رستاخيز به طور ناگهانى فرا مى رسد و بسيار سنگين است (پس براى آن روز آماده شويد).

***

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و هشتم سوره ى اعراف به نفى استقلال پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد نفع و ضرر و علم غيب اشاره مى كند و مى فرمايد:

188. قُل لَاأَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

بگو: «براى خودم هيچ سود و زيانى را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد؛ و اگر (بر فرض) همواره از (آنچه از حسّ) پوشيده آگاهى داشتم، حتماً خير (خويش) را مى افزودم، و بدى به من نمى رسيد؛ من جز هشدارگر و بشارتگرى براى گروهى كه ايمان مى آورند، نيستم.»

شأن نزول:

برخى از مفسران نوشته اند كه مردم مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: اگر تو با خدا ارتباط دارى، چرا تو را از گرانى و ارزانى اجناس در آينده آگاه نمى سازد تا بتوانى سود ببرى

و زيان نكنى؟ و يا از خشك سالى و پرآبى مناطق مختلف آگاه نمى سازد، تا به موقع كوچ كنى؟

در اين هنگام آيه ى فوق فرو فرستاده شد و به آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. توانايى كسب منافع و دفع زيان ها، به دو صورت قابل تصور است:

نخست، توانايى مطلق و بالذات كه مخصوص خداست و اوست كه در

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 318

جهان هستى مالك مستقل همه ى قدرت هاست و سودها و زيان ها به دست اوست؛ و اين جلوه اى از توحيد ربوبى است.

و دوم، توانايى بالغير و غير مستقل كه انسان ها دارند؛ يعنى ما هم مى توانيم سود كسب كنيم و هم ضرر را از خودمان دفع كنيم، اما همه ى اين نيروها را از خالق خويش گرفته ايم و در اين مورد استقلال نداريم.

آيه ى فوق در صدد نفى معناى اول در مورد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است.

2. «علم غيب» نيز به دو صورت قابل تصور است:

نخست، علم غيب و آگاهى مستقل و بالذات از اسرار جهان كه مخصوص خداست.

دوم، علم غيب غيرمستقل؛ يعنى خدا به انسان علومى ببخشد كه او از برخى اسرار نهان جهان آگاهى يابد.

آيه ى فوق در صدد نفى معناى اول (علم غيب استقلال) از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است، وگرنه در آيات ديگر قرآن اشاره شده كه خدا به هر كس از فرستادگانش بخواهد مى تواند علم غيب (غير مستقل) ببخشد. «1»

3. پيامبران الهى استقلال در سود و زيان ندارند؛ پس در هنگام توسّل و شفاعت، نبايد از آنان مستقلًا چيزى بخواهيم، بلكه به آنان توسّل بجوييم كه آنان از خدا بخواهند كه مشكلى حل يا در مورد كسى شفاعت

شود. اين امور با اجازه ى خدا در مورد اولياى او اشكال ندارد. «2»

البته برخى صاحب نظران بر آن اند كه خدا با عنايتى ويژه به اولياى الهى قدرتى عطا كرده است كه بتوانند حاجات مردم را با اجازه ى الهى بر آورده سازند. (م)

4. هدف اصلى بشارت ها و هشدارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله مؤمنان هستند. هر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 319

چند پيام آن حضرت جهانى است و همه ى مردم مى توانند از تعاليم ايشان بهره ببرند.

آموزه ها و پيام ها:

1. همه ى سود و زيان ها وابسته به اراده و خواست خداست و علم غيب استقلالى از آن اوست.

2. توحيد ربوبى خود را كامل كنيد و همه ى قدرت ها و علوم را مستقلًا از خدا بدانيد.

3. وظيفه ى اصلى رهبران الهى و مبلغان دينى هشدارگرى و بشارت گرى براى مؤمنان است.

***

هدف از ازدواج، بهداشت روانى است

قرآن كريم در آيه ى صد و هشتاد و نهم سوره ى اعراف به آفرينش انسان و هدف ازدواج و دوران باردارى و دعاهاى انسان در اين رابطه اشاره كرده، مى فرمايد:

189. هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ

او كسى است كه شما را از يك شخص آفريد؛ و از او همسرش را قرار داد، تا بدان آرام گيرد. و هنگامى كه او را تحت پوشش قرار داد، باحملى سبك باردار شد، و با آن (بار سبك، مدتى) گذراند، و هنگامى كه سنگين شد، (هر دو) از خدايى كه پروردگارشان است، خواستند: «اگر [فرزند] شايسته اى به ما دهى، قطعاً از سپاس گزاران خواهيم بود.»

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم، به

صورت كنايى، تعبير پوشاندن را به معناى هم بسترى

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 320

به كار برده است، «1» ولى در مواردى كه قوانين و احكام را بيان مى كند به صورت صريح از اين مسائل سخن مى گويد؛ چرا كه در آن جا دقت و صراحت لازم است.

2. مقصود از «نَفسِ واحدة» در اين آيه، واحد شخصى يعنى آدم عليه السلام است و برخى نيز گفته اند كه «واحد نوعى» است؛ يعنى خدا همه ى شما را از يك نوع آفريد. «2»

مقصود از آفرينش همسر انسان از او، آن نيست كه جزئى از بدن مرد جدا شده و تبديل به همسر شده باشد، «3» بلكه آن است كه همسر انسان نيز از نوع و جنس اوست. «4»

3. در اين آيه به يك نكته ى روان شناختى اشاره شده و آن اين كه «همسر مايه ى آرامش انسان است». اين تعبير اشاره دارد كه همسر وسايل آرامش شوهر را فراهم سازد و موجب آزار روحى و ناراحتى او نشود و نيز اشاره دارد كه زندگى مشترك موجب آرامش روحى مى شود و كشتى طوفان زده ى جوان را به ساحل امن مى نشاند و بهداشت روانى او را فراهم مى سازد.

رستم زال ار بُوَد و ز حمزه بيش

هست در فرمان اسير زال خويش (مولوى)

آموزه ها و پيام ها:

1. گوهر وجودى زن و مرد يكى است.

2. ازدواج و همسردارى، عامل آرامش زندگى است و بهداشت روانى شما را تأمين مى سازد.

3. فرزندان شايسته بخواهيد.

4. پدر و مادر در دوران باردارى براى كودكان خود دعا كنند (كه خدا مى پذيرد).

5. سپاس گزار نعمت كودكان خود باشيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و نودم تا صد و

نود و دوم سوره ى اعراف به ناسپاسى انسان ها و شرك ورزى آنان و دلايل بطلان شرك اشاره كرده، مى فرمايد:

190- 192. فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلَا لَهُ شُرَكَاءَ فِيَما آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ* أَيُشْرِكُونَ مَالا يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ* وَلَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلَا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ

و [لى هنگامى كه (خدا فرزند) شايسته اى به آن دو داد، براى او، در آنچه كه به آن دو داده بود، شريكانى قرار دادند؛ و خدا از آنچه شريك [او] قرار مى دهند، برتر است.* آيا چيزى را شريك [خدا] قرار مى دهند كه هيچ چيزى را نمى آفريند، در حالى كه (خود) شان آفريده شده اند؟!* و نمى توانند آنان را هيچ يارى كنند، و نه خودشان را يارى مى رسانند!

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ى قبل خوانديم كه پدر و مادر وعده ى سپاس گزارى در برابر

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 322

نعمت فرزند شايسته دادند و در اين آيه مى خوانيم كه پدر و مادر ناسپاسى مى كنند و شرك مى ورزند.

آرى؛ انسان هنگام مشكلات به سراغ خدا مى رود و پس از رفع آنها خدا را فراموش مى كند.

2. در حقيقت، اين آيه به توحيد افعالى و شرك افعالى اشاره دارد؛ يعنى انسان از خدا درخواست فرزند شايسته مى كند و هنگامى كه به او عطا شد، خدا را به فراموشى مى سپارد و گاهى مى گويد: «سلامت فرزند از پدر و مادرش است.» و يا «شايستگى او به خاطر تغذيه ى خوب بوده است.» و يا مى گويد «اين فرزند مورد عنايت بُت هاست.»؛ «1» يعنى انسان گاهى به جاى توجه به سبب اصلى و رعايت توحيد افعالى و همه چيز را از خدا دانستن، به سراغ عوامل طبيعى يا معبودهاى خرافى مى رود و

نعمت ها را از آنان مى شمرد، كه اين نوعى شرك افعالى است.

تذكر: البته توحيد افعالى بدان معنا نيست كه عوامل طبيعى در شكل گيرى كودك تأثيرى ندارد يا نبايد به آنها توجه كرد، بلكه مقصود آن است كه در عين توجه به عوامل طبيعى، همه ى آنها را واسطه بدانيم و توجه به عامِل اصلى، يعنى خدا بكنيم.

3. در اين آيات دو دليل روشن براى بطلان شرك بيان شده است:

نخست آن كه، معبودهاى دروغين نمى توانند چيزى خلق كنند و كسى كه خود مخلوق است هيچ گاه نمى تواند در رديف خالق قرار گيرد.

دوم آن كه، آنها نمى توانند به خود و ديگران يارى برسانند؛ پس شريك خدا كردن آنها سودى براى مشركان ندارد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 323

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيد افعالى داشته باشيد و همه چيز فرزند را از خدا بدانيد.

2. خدا از هرگونه شِركى منزّه است و از معبودان مشركان كارى ساخته نيست.

3. زود وعده ها را فراموش نكنيد و نعمت ها سبب غفلت شما نگردد و ناسپاس نشويد.

4. كسى را معبود خويش قرار دهيد كه خالق هستى و يارى رسان شماست.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و نود و سوم سوره ى اعراف بار ديگر بر شرك و مشركان مى تازد و مى فرمايد:

193. وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَتَّبَعُوكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ

و اگر آنها را به سوى هدايت فرا خواندى، از شما پيروى نمى كنند؛ چه آنها را فرا خوانيد يا شما خاموش باشيد برايتان يكسان است.

نكته ها و اشاره ها:

در مورد تفسير اين آيه چند احتمال وجود دارد:

الف) آيه در مورد مشركان است كه اگر آنان را به هدايت فرا خوانيد، نمى پذيرند و دعوت و سكوت شما

در برابر آنها يكسان است.

ب) مقصود آيه معبودها و بت هاى مشركان است؛ يعنى آن معبودهاى ساختگى حيات و شعور و عقل ندارند، و اگر آنان را به سوى هدايت فرا خوانيد، نمى توانند پيروى كنند و آنان را بخوانيد يا ساكت باشيد، تفاوتى نمى كند (در اين صورت آيه دو دليل ديگر براى بطلان شرك و بت پرستى آورده است).

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 324

ج) اگر شما از آن معبودها تقاضاى هدايت كنيد، تقاضاى شما را اجابت نمى كنند. «1»

اما به نظر مى رسد كه تفسير اول قوى تر است، هر چند تفسير دوم با سياق آيات سازگارتر است، ولى مانعى ندارد كه مقصود آيه هر دو معنا باشد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مشركان و معبودهاى آنان رابطه اى با هدايت ندارند.

2. براى هدايت كسانى سرمايه گذارى كنيد كه سخن حق را مى پذيرند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و نود و چهارم سوره ى اعراف با اشاره به سكوت مرگبار معبودان دروغين، دليل ديگرى براى بطلان شرك مى آورد و مى فرمايد:

194. إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ

در حقيقت كسانى را كه جز از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد)، بندگانى هم چون شما هستند؛ اگر راست گوييد، پس آنان را بخوانيد، و بايد (دعوت) شما را بپذيرند!

نكته ها و اشاره ها:

1. خطاب آيه به مشركان آن است كه اگر دقت كنيد مى بينيد معبودها و شريك هايى كه براى خدا قرار مى دهيد، هم چون شما جسم دارند و محكوم قوانين طبيعت و زمان و مكان هستند؛ و چيزى كه محدود است و امتيازى بر شما ندارد، سزاوار آن نيست كه شريك خدا قرار گيرد.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم،

ص: 325

2. واژه ى «عباد» به معناى بندگان است. اين واژه ممكن است اشاره به معبودهاى با شعور، هم چون مسيح براى مسيحيان و فرشتگان براى بت پرستان عرب باشد.

و يا مقصود از «عباد» هر موجود تحت تسلّط باشد، هر چند شعور نداشته باشد.

و يا آن كه قرآن بر اساس منطق مشركان سخن گفته كه با معبودهاى خود سخن مى گفتند و مى پنداشتند كه آنها داراى شعور هستند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. سكوت مرگبار معبودها، دليل بر ناتوانى آنها و باطل بودن شرك است.

2. غير خدا را معبود خود قرار ندهيد؛ زيرا معبودهاى دروغين موجوداتى مثل شما هستند و امتيازى ندارند، تا معبود شما باشند.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و نود و پنجم سوره ى اعراف با اشاره به ناتوانى شريكان و معبودان دروغين و محكوم ساختن آنان مى فرمايد:

195. أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ

آيا براى آن (معبود) ان پاهايى است كه با آنها راه بروند؟! يا براى آنها دست هايى است كه با آنها [چيزى را] سخت بگيرند؟! يا براى آنها چشمانى است كه با آنها ببينند؟! يا براى آنها گوش هايى است كه با آنها بشنوند؟! (اى پيامبر) بگو: «شريك هايتان را (كه براى خدا قرار داده ايد) بخوانيد، سپس نيرنگ [م زنيد و [مرا] مهلت ندهيد!

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 326

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه بيان كرده كه معبودهاى ساختگى از خود مشركان هم ناتوان ترند و به اندازه اى ضعيف اند كه چشم و گوش ودست و پا ندارند و نيازمند حمايت شما هستند؛ پس چگونه مى توانند شريك

خدا قرار گيرند؟!

2. آيه به دليل ديگرى بر بطلان شرك اشاره دارد. به مشركان مى گويد:

اگر پيامبر را دروغ گو و معبوهاى خود را حق مى پنداريد، پس چرا آنان بر پيامبر خشمگين نمى شوند و به او صدمه نمى زنند؟ پس بدانيد كه آنان موجوداتى غيرمؤثر و دروغين هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. معبود انسان بايد قدرتمندتر از او باشد، در حالى كه معبودهاى مشركان موجوداتى ناتوان هستند.

2. پيامبر اسلام به حقانيّت راه خود ايمان داشت و ديگران را به مبارزه دعوت مى كرد.

3. با شرك، مبارزه ى منطقى كنيد و دلايل بطلان آن را روشن سازيد.

***

قرآن كريم در آيه ى صد و نود و ششم سوره ى اعراف به سرپرستى و سرورى خدا اشاره كرده، از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

196. إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ

براستى كه سرپرستِ من، خدايى است كه كتابِ [قرآن را فرو فرستاده؛ و او شايستگان را سرپرستى مى كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ى «ولىّ» در اصل يعنى دو يا چند چيز به طورى به هم نزديك باشند كه بين آنها چيزى فاصله نباشد. اين نزديكى و ولايت ممكن است در

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 327

خويشاوندى، دين دارى، دوستى، يارى كردن و يا سرپرستى و حكومت باشد «1» كه در اين جا معناى سرپرست و يارى مناسب تر است.

2. معبود واقعى كسى است كه برنامه ى زندگى و كتابى هم چون قرآن مى فرستد و بندگان خويش را سرپرستى و راهبرى مى كند. آرى؛ شايسته كردارى و استفاده از رهنمودهاى قرآن، زمينه ساز بهره مندى از ولايت الهى است.

3. ولايت و حمايت الهى نسبت به شايستگان ادامه خواهد داشت؛ چون «يتولّى» فعل مضارع است كه دلالت بر

استمرار دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا حامى و سرپرست پيامبر صلى الله عليه و آله و شايستگان امت است.

2. با استفاده از برنامه هاى سازنده ى قرآن و شايسته كردارى، از ولايت الهى بهره مند شويد.

***

قرآن كريم در آيات صد و نود و هفتم و صد و نود و هشتم سوره ى اعراف، با اشاره به ناتوانى معبودان دروغين و تأكيد بر بطلان شرك مى فرمايد:

197 و 198. وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَايَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنصُرُونَ* وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَايَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَايُبْصِرُونَ

و كسانى را كه غير از او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند، و نه خودشان را يارى مى رسانند.* و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، نمى شنوند. و آنها را مى بينى، در حالى كه به تو مى نگرند. و (در حقيقت) آنان نمى بينند!

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 328

نكته ها و اشاره ها:

1. مضمون آيات فوق در آيات 192 و 193 همين سوره گذشت. شرك بيمارى روحى خطرناكى است كه در اعماق جان انسان ها ريشه مى دواند، به طورى كه هنوز هم در بسيارى از مناطق جهان انواع شرك و بت پرستى وجود دارد؛ از اين رو قرآن كريم مكرراً بر بطلان شرك اصرار مى ورزد و دلايلى در اين زمينه بيان مى كند.

2. در آيه ى دوم، ممكن است مقصود مشركان و يا بت ها باشند؛ البته ممكن است هر دو مورد نظر باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. معبودى سزاوار پرستش است كه بتواند شما را يارى و هدايت كند (و آن جز خدا نيست).

2. معبودهاى فاقد قدرت و شعور را نپرستيد كه شايسته ى پرستش نيستند.

***

جامع ترين آيه اخلاقى قرآن

قرآن كريم در آيه ى صد و نود و نهم سوره ى اعراف جامع ترين دستورات اخلاقى خود را

بيان مى كند و مى فرمايد:

199. خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ

عفو (و مدارا پيش) گير؛ و به (كار) پسنديده فرمان ده؛ و از نادان روى گردان.

نكته ها و اشاره ها:

1. به كارى كه بر اساس كم خردى و سبك سرى صورت گيرد، كار جاهلانه مى گويند، «1» يعنى از انسان هاى سبك سر و كم خرد و خلافكار، روى برتاب؛

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 329

زيرا راه صحيح مبارزه با اين گونه افراد، نديده گرفتن كارها و نشنيده گرفتن سخنان آنان است نه گلاويز شدن با آنها.

2. از امام صادق عليه السلام روايت شده كه

خدا پيامبرش را به مكارم اخلاق فرمان داد و در قرآن آيه اى جامع تر از اين آيه، در مكارم اخلاق نيست. «1»

برخى اديبان و مفسران آن را اعجاز قرآن دانسته اند. «2»

3. اين آيه هم به عفو، گذشت و ميانه روى اشاره كرده است كه از فضايل نفسانى، در برابر طغيان شهوت است، «3» هم به حكمت و كارهاى پسنديده «4» كه از فضايل عقلانى است و هم به كنترل خشم و دورى از جاهلان.

4. اين آيه خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله است، اما تمامى رهبران و مبلغان و مردم را شامل مى شود. «5» برخى از مفسران برآن اند كه اين آيه به وظايف رهبران و مبلغان دينى اشاره كرده است؛ زيرا رهبر الهى يا مبلّغ دينى بايد سخت گير نباشد و مردم را به كارهاى شايسته دعوت كند و با جاهلان سبك سر گلاويز نشود. «6»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 330

5. در حديثى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد مدارا و عفو مردم توضيح خواست و جبرئيل خبر آورد كه

اى محمد صلى الله عليه و آله خدا به تو دستور مى دهد، از آنان كه به تو ستم كرده اند (به هنگامى كه قدرت يافتى)، گذشت نمايى و به آنان كه تو را محروم ساختند، عطا كنى و به آنان كه از تو بريده اند، پيوند برقرار سازى. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. اهل عفو و مدارا باشيد و با نابخردان با تسامح برخورد كنيد.

2. در جامعه ى اسلامى نيكى هاى عقل پسند و شرع مدار را ترويج كنيد.

3. خود را با مكارم اخلاقى آراسته سازيد.

***

قرآن كريم در آيه ى دويستم سوره ى اعراف به پناه بردن به خدا به عنوان راه مبارزه با وسوسه هاى شيطانى اشاره كرده، مى فرمايد:

200. وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

و اگر وسوسه اى از شيطان تو را تحريك كند، پس به خدا پناه ببر؛ [چرا] كه او شنواى داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن كريم به هر موجود شرور، اعم از جنيّان و آدميان «شيطان» گفته مى شود. شيطان ها همواره با كمين بر سر راه رهبران الهى و مبلغان

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 331

دينى و مردم و با زيبا جلوه دادن مقام، ثروت و شهوت، آنان را وسوسه مى كنند و مى كوشند تا آنان را منحرف ساخته، از هدف خويش بازدارند.

2. اين آيه راه مبارزه با وسوسه گرى شيطان صفتان را، پناه بردن به خدا و گفتن جملاتى هم چون «اعوذ باللَّه من الشيطان» معرفى كرده است، چرا كه او به حال ما آگاه است و مى تواند به انسان در هر حالى مدد برساند.

3. اين آيه در ظاهر خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد كه اگر وسوسه هاى شيطانى «1» به تو رسيد به خدا

پناه ببر، ولى در حقيقت، مخاطب آيه مردم هستند؛ همه ى انسان ها بايد در برابر وسوسه هاى شيطان، خود را به خدا بسپارند و به لطف و حمايت او پناه ببرند و اساساً همين استمداد و پناه بردن به خدا يكى از اسرار حفظ افراد از لغزش است.

4. در حديثى آمده است: هنگامى كه آيه ى قبل فرود آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كه «در برابر جاهلان صبر كند.» پيامبر عرض كرد: پروردگارا! با وجود خشم، چگونه مى توان تحمّل كرد؟

آيه ى فوق فرود آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كه در اين هنگام خود را به خدا بسپارد.

5. اين آيه با مختصر تغييرى، در آيه ى 36 سوره ى فصلت نيز تكرار شده است و اين تكرار اهميت مطلب را نشان مى دهد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پناه جويى از خدا، از بهترين راه هاى مبارزه با وسوسه هاى شيطانى است.

2. در هنگام هجوم شيطان صفتان، به خدا پناه ببريد.

***

دزدگير پارسيان در برابر شيطان

قرآن كريم در آيه ى دويست و يكم سوره ى اعراف به بيدار باش و زنگ خطر مؤمنان در برابر وسوسه هاى شيطانى اشاره مى كند و مى فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 332

201. إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ

براستى كسانى كه خودنگهدارى (و پارسايى) مى كنند، هنگامى كه وسوسه اى از شيطان با آنان تماس يابد، به ياد (خدا) مى افتند؛ و ناگهان آنان بينش يابند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اگر انسان در هنگام روبه رو شدن با وسوسه هاى شيطانى به ياد خدا بيفتد، ابرهاى تيره و تار وسوسه كه پيرامون فكر و روح او گردش مى كنند، «1» كنار مى روند و راه حق را به روشنى مى بيند

و انتخاب مى كند و از گناه نجات مى يابد.

2. تقوا زمينه ساز بيدارى و ياد خداست كه وسيله ى نجات از وسوسه هاى شيطانى و گناهان است؛ چرا كه به انسان بصيرت مى دهد و با يادآورى حق، عقل و دلش را بينا مى كند تا حقايق را درك كند و ابرهاى وسوسه كنار رود. «2»

3. پارسايان مواظب خود هستند و اجازه نمى دهند كه شيطان در آنان نفوذ كند تا بعد به فكر چاره بيفتند، بلكه با كوچك ترين تماسى كه شيطان با آنها بگيرد، دستگاه محافظتى آنها هم چون دزدگير به صدا درمى آيد، و آنان را هشيار و همه جا را روشن مى كند، تا اطراف خود را ببينند و خطر را دفع كنند.

4. وسوسه هاى شيطانى، پرده اى بر ديده ى باطنى انسان مى افكند، به

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 333

طورى كه حقايق و دوست و دشمن را به خوبى نمى شناسد، اما ياد خدا، پرده ها را كنار مى زند و به انسان بينايى مى بخشد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان ها در اطراف انسان ها در حال گردش هستند و سراغ افراد باتقوا هم مى روند (پس مواظب خويشتن باشيد).

2. با ياد خدا بر وسوسه هاى شيطان پيروز شويد.

3. تقوا و ياد خدا، به انسان بصيرت مى دهد. «2»

***

قرآن كريم در آيه ى دويست و دوم سوره ى اعراف به نقش شيطان ها در گمراهى مشركان اشاره كرده، مى فرمايد:

202. وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَايُقْصِرُونَ

و برادران (شيطان صفت) آن (مشرك) ان، ايشان را پيوسته در گمراهى مى كشند، سپس كوتاه نمى آيند.

نكته ها و اشاره ها:

1. شيطان ها، برادران گناهكاران و مشركان به شمار مى آيند؛ «3» يعنى پيوسته آنان را به گمراهى مى كشانند و پيش مى روند. «4»

2. شيطان صفتان در به انحراف كشيدن، از هيچ چيز كوتاهى

نمى كنند و به كسى رحم نمى نمايند و تا انسان ها را به شرك آلوده نسازند و به دوزخ

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 334

نيندازند، دست برنمى دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. افراد بى تقوا، گناهكار و مشرك، در واقع برادران شيطان هستند.

2. از شيطان صفتان بپرهيزيد كه اگر شما را منحرف كردند، دست از شما برنمى دارند.

***

قرآن كريم در آيه ى دويست و سوم سوره ى اعراف به برخى سخنان توهين آميز مشركان پاسخ مى دهد و با بيان ويژگى هاى قرآن مى فرمايد:

203. وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَى إِلَيَّ مِن رَبِّي هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ

و هنگامى كه هيچ آيه اى براى آنان نياورى، مى گويند: «چرا آن را (از پيش خود) برنگزيدى؟!» بگو: «فقط از آنچه از طرف پروردگارم به سوى من وحى مى شود، پيروى مى كنم، اين (قرآن) دليل هاى بينش آور از طرف پروردگارتان، و رهنمود و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مى آورند.»

نكته ها و اشاره ها:

1. مخالفان مى گفتند: چرا آيات قرآن را جمع آورى نمى كنى و برنمى گزينى، و آيات جديد نمى آورى. آنان با به كار بردن اين تعبير، نوعى كنايه به قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله مى زدند و در حقيقت مى گفتند: اين آيات وحى نيست.

2. گفتار و كردار پيامبر صلى الله عليه و آله از وحى سرچشمه مى گيرد و او تابع وحى است، هرگاه نازل شود بيان مى كند و هرگاه نازل نشود سكوت مى كند.

3. قرآن، هم كتاب شناخت و بصيرت فكرى است و هم راهنماى حركت

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 335

عملى است و هم رحمت الهى را در پى دارد و اين از ويژگى هاى خاص قرآن است.

4. قرآن، كتاب

هدايت همه ى مردم است، اما برخى مراتب هدايت و رحمت و بينايى كه از قرآن حاصل مى شود، مخصوص مؤمنان است و افراد بى ايمان از آن بى بهره اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان اسلام همان طور كه در برابر قرآن بهانه جويى مى كنند، در برابر نيامدن وحى نيز بهانه تراشى مى كنند.

2. شما تابع وحى باشيد، نه وحى تابع شما.

3. اگر مى خواهيد از رحمت، هدايت و بصيرت عالى قرآنى استفاده كنيد، ايمان آوريد.

***

در آيه ى صد و چهارم سوره ى اعراف با اشاره به آداب قرائت قرآن مى فرمايد:

204. وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

و هنگامى كه قرآن خوانده شود، پس بدان [با دقت گوش فرا دهيد؛ و [هنگام شنيدن ساكت باشيد؛ باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد.

شأن نزول:

داستان نزول اين آيه دو گونه حكايت شده است: نخست آن كه، در آغاز اسلام، بعضى از مسلمانان گاهى در نماز صحبت مى كردند و آيه آنان را از سخن گفتن در هنگام قرائت قرآن (حمد و سوره) منع كرد؛ و نيز حكايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله تلاوت قرآن مى كرد و جوانى از انصار همراه او بلند قرآن

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 336

مى خواند، آيه ى فوق فرود آمد و اين كار را منع كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه هر چند شأن نزول خاصى دارد، اختصاص به آن ندارد و يك مطلب كلى را بيان مى كند و همگان را به سكوت و گوش دادن به قرائت قرآن فرا مى خواند.

2. در اين آيه براى مردم دو وظيفه در هنگام قرائت قرآن مشخص شده است:

نخست آن كه، ساكت باشند و به قرائت قرآن گوش فرا دهند.

دوم آن كه، با

كوشش و دقت آيات قرآن را بشنوند. «2»

انصتوا را گوش كن، خاموش باش

چون زبان حق نگشتى، گوش باش (مولوى)

3. شنيدن قرآن و سكوت در حال قرائت آن يك حكم استحبابى است و فقط در نماز جماعت واجب مى شود كه افراد شركت كننده در نماز، به هنگام شنيدن قرائت قرآن امام جماعت، سكوت كنند و گوش فرا دهند. «3»

4. در احاديث اسلامى نيز بر شنيدن قرائت قرآن و سكوت در برابر آن تأكيد شده است.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 337

در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه

بر تو لازم است كه در نماز و غير نماز، در برابر شنيدن قرآن سكوت كنى و هنگامى كه قرآن نزد تو قرائت مى شود لازم است سكوت كنى و گوش فرا دهى. «1»

و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام حكايت شده:

هنگامى كه در نماز واجب به امام جماعت اقتدا كرده اى و قرآن قرائت مى شود، گوش فرا ده و ساكت باش تا شايد مورد رحمت قرار گيرى. «2»

5. «لعلّ» كه به معناى «باشد و شايد» است، در اين جا به معناى وجود مقتضى رحمت الهى است؛ يعنى سكوت و گوش دادن به آيات قرآن زمينه ساز ريزش رحمت الهى بر انسان است، اما شرايط ديگرى مثل عمل به قرآن نيز دارد.

6. برخى از مفسران قرآن گفته اند: مقصود آيه، شنيدن آيات قرآن و درك مفاهيم آن و پى بردن به اعجاز آن است؛ زيرا اين آيه به دنبال گفت و گوى با مشركان در آيات قبل بود «3» و مانعى ندارد كه آيه ى فوق مفهوم وسيعى داشته باشد و اين معنا را هم شامل

شود.

7. وظيفه ى سالكان كوى دوست در برابر قرآن چيست؟

امام عارفان در اين مورد مى نويسند:

پس، وظيفه ى سالك الى اللَّه آن است كه خود را به قرآن شريف عرضه دارد ... ميزان در استقامت و اعوجاج (: مستقيم بودن و كج بودن) و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب اللَّه (: قرآن) درست و مستقيم و باطل است و هم چنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 338

تطبيق كند و عرضه دارد تا به حقيقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. در برابر قرآن ادب كنيد و ساكت باشيد و با دقت به آن گوش فرا دهيد.

2. لازم است قرائت قرآن از گوش شما عبور كند و بر دل بنشيند تا مورد رحمت قرار گيريد.

***

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 339

آداب قرائت و مراحل استفاده و فهم قرآن

از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود كه قرائت قرآن آداب ظاهرى و معنوى دارد و نيز مراحلى براى استفاده و فهم آيات وجود دارد كه به طور اجمال عبارت اند از:

الف) آداب ظاهرى روخوانى (قرائت) قرآن:

1. طهارت (غسل يا وضو) (واقعه، 79)؛

2. رعايت بهداشت (پاكيزگى) به وسيله ى مسواك زدن؛ «1»

3. دعا قبل از تلاوت قرآن؛

4. استعاذه (پناه بردن به خدا از شيطان: اعوذ باللَّه من الشيطان) (نحل، 98)؛

5. گفتن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»؛

6. قرائت از روى قرآن؛ «2»

7. بلند خواندن قرآن در منزل (هنگامى كه موجب آزار خود يا ديگران يا ريا نشود)؛ «3»

8. زيبا خوانى قرآن؛ «4»

9. قرائت با لحن عربى؛ «5»

10. مكان مناسب

(قرائت قرآن در مكه، مسجد و منزل كه هر كدام آثار خاصى دارد)؛ «6»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 340

11. زمان مناسب (در ماه مبارك، شبانگاهان، صبحگاهان، در حال

نماز و ...)؛ «1»

12. مقدار مناسب (هر اندازه مى توانيد قرآن بخوانيد) (مزمل، 20)؛

13. سكوت در برابر قرائت قرآن (اعراف، 204)؛

14. به گوش جان سپردن آيات (اعراف، 204)؛

15. حفظ احترام قرآن (قرار دادن در مكان مناسب، نجس نكردن قرآن و مؤدب نشستن در برابر قرآن)؛

16. سجده كردن در هنگام تلاوت آيات سجده دار (سجده، 15؛ فصلت، 27؛ نجم و علق، آيه ى آخر)؛

17. با آرامش قرائت كردن و عجله نكردن؛ «2»

18. با حُزن (عاشقانه) قرائت كردن؛ «3»

19. ختم قرائت قرآن؛ «4»

20. در پايان قرائت، گفتن «صدق اللَّه العلى العظيم» و خواندن دعاى بعد از تلاوت؛ «5»

ب) آداب باطنى و معنوى قرائت قرآن:

1. اخلاص در قرائت؛ «6»

2. حضور قلب در حال قرائت؛ «7»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 341

3. تدبّر و تفكّر در قرآن و فهم حقايق آيات (ص، 29؛ زخرف، 3؛ يوسف، 2 و ...)

4. فروتنى و بيم باطنى (خشوع) (اسراء، 109؛ حديد، 16)؛ «1»

5. تأثيرپذيرى از قرآن، كه اگر تأثير نگذارد، در حقيقت قرائت نبوده است؛ «2»

6. درك تجلّى خدا در قرآن كريم؛ «3»

ج) مراحل استفاده و فهم قرآن:

1. نگاه به قرآن عبادت است؛ «4»

2. شنيدن هر حرف قرآن يك حسنه دارد و يك گناه را محو مى كند؛ «5»

3. روخوانى قرآن و تعليم و تعلّم آن نيكوست؛ «6»

4. قرائت (مطالعه ى همراه با روخوانى) (مزمّل، 20)؛

5. ترتيل قرآن (خواندن قرآن با تأنى و نظم لازم و اداى صحيح حروف و تأمّل در مفاهيم) (مزمّل، 4)؛

6. تلاوت

قرآن (خواندن قرآن همراه با پيروى از آن) (بقره، 121 و جمعه، 2)؛

7. درس قرآن (مراجعه ى مكرر به قرآن) (اعراف، 169 و آل عمران، 79)؛

8. حفظ قرآن، (يادسپارى آيات) موجب دورى از عذاب مى شود؛ «7»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 342

9. تدبّر در قرآن (انديشه كردن در نتايج و پيامدهاى آيات) (ص، 29 و محمد، 24)؛

10. تفكر در قرآن (بررسى علل و اسباب امور جزئى) (نحل، 44)؛

11. تعقّل در قرآن (بررسى علل و اسباب كلّى امور) (يوسف، 2)؛

12. تمسّك به قرآن (پاى بندى به قرآن و حفظ و حراست آن) (زخرف، 43 و اعراف، 170)؛

13. ترجمه ى قرآن (استفاده از مفاهيم آيات)؛

14. تفسير قرآن (فهم مفاهيم و مقاصد آيات قرآن)؛

15. تأويل قرآن (آل عمران 7)؛

16. دريافت باطن قرآن؛

17. عمل به قرآن (مائده، 66)؛

18. بر پاداشتن عدل به وسيله ى قرآن (حديد، 25).

تذكر: هر كدام از موارد فوق دلايل و توضيحاتى دارد كه از حوصله ى اين نوشتار خارج است. براى اطلاع بيش تر، ر. ك: محمد على رضايى اصفهانى، انس با قرآن و عمر فاكر ميبدى، مراحل انس با قرآن.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 343

قرآن كريم در آيه ى دويست و پنجم سوره ى اعراف به آداب ذكر و دعا و غفلت زدايى آنها اشاره مى كند و مى فرمايد:

205. وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلَا تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ

و پروردگارت را در (درون) خودت، فروتنانه و ترسان و بدون صداى بلند، در بامدادان و عصرگاهان [و شب هنگام ، ياد كن؛ و از غافلان مباش!

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله است، اما آدابى را كه بيان مى كند

عمومى است و اختصاص به ايشان ندارد.

2. در اين آيه بر ياد خدا در صبحگاهان و عصرگاهان و شامگاهان تاكيد شده است؛ «1» يعنى هنگام شروع به كار و تصميم گيرى و هنگام پايان كار و جمع بندى به ياد خدا باشيد.

3. در آيه به آداب دعا و ذكر اشاره شده است كه عبارت اند از:

- ياد خدا در ذهن و دل انسان باشد (همان طور كه گاهى با زبان است)؛

- با فروتنى همراه باشد؛

- همراه با هراس از گناهان گذشته و كيفر الهى باشد؛

- با داد و فرياد همراه نباشد؛

- در صبحگاهان و عصرگاهان و شامگاهان باشد.

4. در حديثى از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

خدا فرمود: هر كس مرا در پنهان ياد كند، من او را آشكارا ياد مى كنم. «2»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 344

و در حديث ديگرى آمده است كه ذكر پنهانى خدا آن قدر عظمت دارد كه غير از خدا ثواب آن را نمى داند. «1»

5. آيه ى فوق مى فرمايد: «به ياد خدا باشيد و از غافلان نباشيد.»؛ چرا كه ياد خدا هم چون باران بهارى است كه چون بر دل ببارد، گل هاى بيدارى، توجه، احساس مسئوليت و روشن بينى مى روياند و غفلت ها را مى زدايد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. ياد خدا، مانع غفلت است.

2. در آغاز و پايان روز از ياد خدا غافل نشويد.

3. به ياد خدا باشيد تا بيدار و هوشيار شويد.

4. ادب ذكر و دعا را رعايت كنيد.

***

قرآن كريم در آيه دويست و ششم سوره ى اعراف به عبادت افراد بى تكبّر اشاره مى كند و مى فرمايد:

206. إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَايَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ

براستى كسانى كه نزد پروردگار تواند،

از پرستش او تكبّر نمى ورزند، و او را به پاكى مى ستايند، و فقط براى او سجده (و فروتنى) مى كنند.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 345

1. آيه مى تواند اشاره به فرشتگان و بندگان وارسته ى خدا باشد كه با ذات الهى مرتبط هستند و خود را در محضر خدا مى بينند. «1»

2. مقصود از «نزد پروردگار بودن» نزديكى مكانى نيست؛ زيرا خدا مكان ندارد، بلكه اشاره به نزديكى مقامى به خداست؛ يعنى در محضر خدا بودن و به مقام قرب رسيدن.

3. در اين آيه به سجده و عدم تكبّر در برابر خدا اشاره شده و مستحب است هنگامى كه كسى اين آيه را مى شنود سجده كند. «2»

4. حاضران محضر الهى، فقط براى خدا سجده مى كنند؛ زيرا سجده كمال كرنش در برابر شخص است.

آموزه ها و پيام ها:

1. عبادت و تسبيح و سجده، با تكبّر سازگارى ندارد.

2. اگر مى خواهيد از حاضران محضر الهى شويد، تكبّر نورزيد و خدا را پرستش كنيد. «3»

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 347

منابع

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائى با قرآن (ده جلدى)، مرتضى مطهرى، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابى، بى نا، بى تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

5. ارشاد القلوب الى الصواب، ديلمى، حسن بن ابى الحسن، انتشارات شريف رضى، چاپ اول، 1412 قمرى.

6. اسباب النزول، ابوالحسن على بن احمد الواحدى النيشابورى، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستانى، مطبعة الغرى فى النجف، بى تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا

مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقى ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلى الله عليه و آله، مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائى، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلى، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الورى بأعلم المهدى، امين الاسلام طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بى تا.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 348

15. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، نشر مرتضى، مشهد، 1403 قمرى (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمرى مؤسسه جواد، بيروت عكسى بردارى شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمرى.

20. الامالى، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمى، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالى، شيخ طوسى، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمرى.

22. الامالى، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره

جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان فى تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئى، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365 ش.

25. التفسير الاثرى الجامع، محمدهادى معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولى، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الى الامام الحسن بن على العسكرى عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدى (عج)، 1409 ق، 1 جلدى.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمى، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدى.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبى، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، محمد هادى معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418 ق.

30. التمهيد فى علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامى، چاپ دوم، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 349

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمرى (1357 شمسى).

32. التوحيد، محمد بن على ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافى، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بى تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوى الحديثة، تهران، بى نو، بى تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمرى.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغنى، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشرى، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور فى تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابى بكر السيوطى، دارالفكر، بيروت،

1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمرى.

39. البرهان فى علوم القرآن، الزركشى، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادى، 1376 قمرى.

41. الصراط المستقيم الى ستحقى التقديم، على بن يونس نباطى بياضى، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمرى.

42. الضوء و اللون فى القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الامينى النجفى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1378 ق.

44. الكافى، ثقة الاسلام كلينى، محمد بن يعقوب، تحقيق على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

45. المحاسن، برقى، احمد بن ابى عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجرى شمسى (1371 قمرى).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق.

47. المفردات فى غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى، تهران،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 350

المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

50. اهل البيت فى الكتاب المقدس، احمد الواسطى، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسى، (مجلسى دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بى نو 1404 قمرى.

52. بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد صلى الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1404 قمرى.

53. بوكاى، موريس، ترجمه مهندس

ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خمينى، سيد احمد فهرى، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبرى)، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، حسينى استر آبادى، سيد شرف الدين على، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمرى.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بى تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، حرانى حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمرى.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفى، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدى.

62. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبدالعظيمى، (م 1384 ق)،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 351

تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدى، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد على اكبر قرشى، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 12 جلدى، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان فى تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدى، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكرى عليه السلام، منسوب به امام عسكرى عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدى عليه السلام، قم، اول، 1409 قمرى.

66. تفسير

البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم حسينى بحرانى، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن على الطوسى (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 10 جلدى، 1409 ق.

68. تفسير الجديد فى تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزوارى النجفى (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدى، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين فى تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدى، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر فى تفسير القرآن، طنطاوى جوهرى، بى جا، دارالفكر، بى تا، 13 جلدى.

71. تفسير الحبرى، ابو عبداللَّه الكوفى الحسين بن الحكم بن مسلم الحبرى، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدى، 1408 ق.

72. تفسير العياشى، محمد بن مسعود ابن عياش السلمى قندى المعروف بالعياشى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقى تهرانى، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 30 جلدى، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدى، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 4 جلدى، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدى، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 352

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدى، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولى نورالدين محمد بن مرتضى كاشانى (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه

مرعشى نجفى، بى تا، 3 جلدى.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز فى تفسير القرآن العزيز، على بن الحسين بن ابى جامع العاملى (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان فى تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدى، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسينى الهمدانى، تهران، كتابفروشى لطفى، 18 جلدى، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة فى مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذى ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدى، 1344 ش.

85. تفسير پرتوى از قرآن، سيد محمود طالقانى (م 1358 ش) تهران، شركت سهامى انتشار، 6 جلدى، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادى آملى، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الى الاذهان، سيد محمد الحسينى الشيرازى، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدى در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبى (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبى (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردى، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدى، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدى، 1337 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 353

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة

التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغى)، سيد عبدالحجة بلاغى، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدى، 1345 ش.

93. تفسير خسروى، شاهزاده عليرضا ميرزا خسروانى (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدى، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفى تهرانى، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بى تا، 5 جلدى.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوى، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدى، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، ابوالفتوح رازى، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 14 جلدى، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجى، بهاءالدين محمد شيخ على الشريف اللاهيجى، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتى علمى، 4 جلدى، 1363 ش.

100. تفسير صافى، فيض كاشانى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحانى، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، قم، مؤسسه ى امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملى، ابراهيم عاملى، مشهد، كتاب فروشى باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدى، 1363 ش.

103. تفسير على بن ابراهيم القمى، قمى، على بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمرى، كتاب حاضر نسخه عكسى از چاپ دوم نشر مكتبه المهدى نجف مى باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير على بن ابراهيم القمى، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر،

چاپ سوم، 2 جلدى.

105. تفسير فرات كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى (اواخر قرن سوم

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 354

هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1410 ق.

106. تفسير فى ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربى، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبى، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازى، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشرى، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصارى)، احمد بن محمد ميبدى، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوى الحسينى الموسوى، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبرى، چاپ سوم، 2 جلدى، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمى المشهدى، (قرن 12 هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 14 جلدى، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوى اصفهانى (امين اصفهانى- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدى، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلى الحائرى الطهرانى (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدى، 1327 ش.

116. تفسير من وحى القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشانى (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدى، 1344 ش.

118.

تفسير من هدى القرآن، سيد محمدتقى مدرس، بى جا، دارالهدى، 18 جلدى، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، سيد عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدى، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسينى)، حسين واعظ كاشفى (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشى اقبال، چاپ اول، 4 جلدى، 1317 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 355

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلى بن جمعه العروسى حويزى، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتى، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معانى القرآن، محمد بن الحسن الشيبانى، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابى فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسى از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمرى است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدى سيد مرتضى، انتشارات شريف رضى، قم، بى نو، 1250 قمرى.

127. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه، شيخ طوسى، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات شريف رضى، قم، چاپ دوم، 1364 شمسى.

129. جامع الاخبار، شعيرى، تاج الدين محمد، انتشارات رضى قم، چاپ دوم، 1363 شمسى.

130. جواهر القرآن غزالى، بيروت- دمشق، المركز العربى الكتاب، بى تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خمينى، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خمينى،

بى جا، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، بى تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسينى بهشتى، انتشارات بعثت، تهران، بى تا.

134. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادى العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين على الصغير، تهران مكتبة الاسلامى، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه على

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 356

چراغى، انتشارات حفظى بى تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازى، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع الثانى، سيد محمود الآلوسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفانى روح اللَّه، محمدرضا رمزى اوحدى، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآنى، 1378 ش.

140. روزه درمان بيمارى هاى روح و جسم، سيد حسين موسوى راد لاهيجى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364 ش.

141. روش شناسى تفسير قرآن؛ بابائى و ديگران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاى تفسيرى؛ حسين علوى مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاى تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحانى، يد اللّه، شركت سهامى انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاى سحر، امام خمينى، ترجمه سيد احمد فهرى، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابى الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند

دانش، 1379 ش.

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضى، تحقيق:

محمدباقر محمودى، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1411 قمرى.

150. صحيح بخارى، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخارى، بيروت، داراحياء الثراث العربى، چهار جلدى، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 357

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعى، ابن فهد حلى، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلى، انتشارات دارد الكتاب الاسلامى، چاپ اول، 1407 قمرى.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات مكتبة الداورى، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمرى است.

155. علم و دين، ايان باربوى، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جهان، بى جا، بى نو، 1378 قمرى.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامى حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمرى.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضى انصارى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، چهار جلدى، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسى، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى، قم، چاپ دوم، 1405 قمرى.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ى بهروز بيضائى، تهران، انتشارات قديانى، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، دارالكتب

الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بى آزار شيرازى، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بى تا.

166. قرب الاسناد، حميرى عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوى، تهران، (چاپ فعلى سنگى است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 358

بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس روضى، چاپ اول، 1409 قمرى.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة فى معرفة الائمة عليهم السلام، اربلى على بن عيسى، انتشارات مكتبة بنى هاشمى، تبريز، بى نو 1381 قمرى.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراسانى، قم، موسسة النشر الاسلامى، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمرى.

172. كنزالفوائد، كراجكى، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمرى.

173. گلستان سعدى، كتاب فروشى برادران علمى، بى جا، 1366 ش.

174. لباب النقول فى اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتاب العربى، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مبانى فلسفه على اكبر سياسى، تهران، دانشگاه تهران.

177. مبانى و روش هاى تفسيرى، عباسعلى عميد زنجانى، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملى مازندرانى، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمرى.

179. مثنوى معنوى، (مثنوى معنوى براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين

محمد بن محمد مولوى، راستين، جانبى 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نورى، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمرى.

181. تكامل در قرآن، مشكينى اردبيلى، آية اللَّه على، بى تا، ترجمه حسينى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معانى الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 359

قمى، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمرى.

185. معانى الاخبار، محمد بن على ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسى (فرزند صاحب مجمع البيان) رضى الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضى، چهارم، 1412

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائى با قرآن (ده جلدى)، مرتضى مطهرى، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابى، بى نا، بى تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

5. ارشاد القلوب الى الصواب، ديلمى، حسن بن ابى الحسن، انتشارات شريف رضى، چاپ اول، 1412 قمرى.

6. اسباب النزول، ابوالحسن على بن احمد الواحدى النيشابورى، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستانى، مطبعة الغرى فى النجف، بى تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران،

دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقى ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلى الله عليه و آله، مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائى، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلى، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الورى بأعلم المهدى، امين الاسلام طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بى تا.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 348

15. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، نشر مرتضى، مشهد، 1403 قمرى (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمرى مؤسسه جواد، بيروت عكسى بردارى شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمرى.

20. الامالى، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمى، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالى، شيخ طوسى، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمرى.

22. الامالى، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان فى تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئى، قم، المطبعة العلمية،

1394 ق.

24. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365 ش.

25. التفسير الاثرى الجامع، محمدهادى معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولى، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الى الامام الحسن بن على العسكرى عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدى (عج)، 1409 ق، 1 جلدى.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمى، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدى.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبى، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، محمد هادى معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418 ق.

30. التمهيد فى علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامى، چاپ دوم، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 349

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمرى (1357 شمسى).

32. التوحيد، محمد بن على ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافى، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بى تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوى الحديثة، تهران، بى نو، بى تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمرى.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغنى، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشرى، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور فى تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابى بكر السيوطى، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمرى.

39.

البرهان فى علوم القرآن، الزركشى، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادى، 1376 قمرى.

41. الصراط المستقيم الى ستحقى التقديم، على بن يونس نباطى بياضى، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمرى.

42. الضوء و اللون فى القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الامينى النجفى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1378 ق.

44. الكافى، ثقة الاسلام كلينى، محمد بن يعقوب، تحقيق على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

45. المحاسن، برقى، احمد بن ابى عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجرى شمسى (1371 قمرى).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق.

47. المفردات فى غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى، تهران،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 350

المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

50. اهل البيت فى الكتاب المقدس، احمد الواسطى، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسى، (مجلسى دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بى نو 1404 قمرى.

52. بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد صلى الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1404 قمرى.

53. بوكاى، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54.

پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خمينى، سيد احمد فهرى، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبرى)، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، حسينى استر آبادى، سيد شرف الدين على، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمرى.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بى تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، حرانى حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمرى.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفى، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدى.

62. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبدالعظيمى، (م 1384 ق)،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 351

تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدى، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد على اكبر قرشى، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 12 جلدى، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان فى تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدى، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكرى عليه السلام، منسوب به امام عسكرى عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدى عليه السلام، قم، اول، 1409 قمرى.

66. تفسير البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم حسينى بحرانى، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان فى تفسير القرآن، ابو

جعفر محمد بن الحسن على الطوسى (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 10 جلدى، 1409 ق.

68. تفسير الجديد فى تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزوارى النجفى (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدى، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين فى تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدى، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر فى تفسير القرآن، طنطاوى جوهرى، بى جا، دارالفكر، بى تا، 13 جلدى.

71. تفسير الحبرى، ابو عبداللَّه الكوفى الحسين بن الحكم بن مسلم الحبرى، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدى، 1408 ق.

72. تفسير العياشى، محمد بن مسعود ابن عياش السلمى قندى المعروف بالعياشى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقى تهرانى، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 30 جلدى، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدى، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 4 جلدى، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدى، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 352

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدى، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولى نورالدين محمد بن مرتضى كاشانى (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشى نجفى، بى تا، 3 جلدى.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان

فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز فى تفسير القرآن العزيز، على بن الحسين بن ابى جامع العاملى (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان فى تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدى، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسينى الهمدانى، تهران، كتابفروشى لطفى، 18 جلدى، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة فى مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذى ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدى، 1344 ش.

85. تفسير پرتوى از قرآن، سيد محمود طالقانى (م 1358 ش) تهران، شركت سهامى انتشار، 6 جلدى، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادى آملى، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الى الاذهان، سيد محمد الحسينى الشيرازى، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدى در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبى (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبى (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردى، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدى، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدى، 1337 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 353

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغى)، سيد عبدالحجة بلاغى، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدى، 1345 ش.

93. تفسير

خسروى، شاهزاده عليرضا ميرزا خسروانى (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدى، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمى رفسنجانى و جمعى از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفى تهرانى، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بى تا، 5 جلدى.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوى، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدى، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، ابوالفتوح رازى، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 14 جلدى، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجى، بهاءالدين محمد شيخ على الشريف اللاهيجى، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتى علمى، 4 جلدى، 1363 ش.

100. تفسير صافى، فيض كاشانى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحانى، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، قم، مؤسسه ى امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملى، ابراهيم عاملى، مشهد، كتاب فروشى باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدى، 1363 ش.

103. تفسير على بن ابراهيم القمى، قمى، على بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمرى، كتاب حاضر نسخه عكسى از چاپ دوم نشر مكتبه المهدى نجف مى باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير على بن ابراهيم القمى، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدى.

105. تفسير فرات كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى (اواخر قرن سوم

تفسير

قرآن مهر جلد هفتم، ص: 354

هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1410 ق.

106. تفسير فى ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربى، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبى، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازى، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشرى، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصارى)، احمد بن محمد ميبدى، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوى الحسينى الموسوى، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبرى، چاپ سوم، 2 جلدى، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمى المشهدى، (قرن 12 هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 14 جلدى، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوى اصفهانى (امين اصفهانى- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدى، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلى الحائرى الطهرانى (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدى، 1327 ش.

116. تفسير من وحى القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشانى (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدى، 1344 ش.

118. تفسير من هدى القرآن، سيد محمدتقى مدرس، بى جا، دارالهدى، 18 جلدى، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن فى تفسير القرآن،

سيد عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدى، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسينى)، حسين واعظ كاشفى (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشى اقبال، چاپ اول، 4 جلدى، 1317 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 355

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلى بن جمعه العروسى حويزى، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتى، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معانى القرآن، محمد بن الحسن الشيبانى، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابى فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسى از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمرى است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدى سيد مرتضى، انتشارات شريف رضى، قم، بى نو، 1250 قمرى.

127. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه، شيخ طوسى، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات شريف رضى، قم، چاپ دوم، 1364 شمسى.

129. جامع الاخبار، شعيرى، تاج الدين محمد، انتشارات رضى قم، چاپ دوم، 1363 شمسى.

130. جواهر القرآن غزالى، بيروت- دمشق، المركز العربى الكتاب، بى تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خمينى، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خمينى، بى جا، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، بى تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسينى بهشتى، انتشارات بعثت، تهران،

بى تا.

134. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادى العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين على الصغير، تهران مكتبة الاسلامى، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه على

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 356

چراغى، انتشارات حفظى بى تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازى، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع الثانى، سيد محمود الآلوسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفانى روح اللَّه، محمدرضا رمزى اوحدى، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآنى، 1378 ش.

140. روزه درمان بيمارى هاى روح و جسم، سيد حسين موسوى راد لاهيجى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364 ش.

141. روش شناسى تفسير قرآن؛ بابائى و ديگران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاى تفسيرى؛ حسين علوى مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاى تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحانى، يد اللّه، شركت سهامى انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاى سحر، امام خمينى، ترجمه سيد احمد فهرى، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابى الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضى، تحقيق:

محمدباقر محمودى، موسسه چاپ و نشر

وابسته به وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1411 قمرى.

150. صحيح بخارى، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخارى، بيروت، داراحياء الثراث العربى، چهار جلدى، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 357

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعى، ابن فهد حلى، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلى، انتشارات دارد الكتاب الاسلامى، چاپ اول، 1407 قمرى.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات مكتبة الداورى، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمرى است.

155. علم و دين، ايان باربوى، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جهان، بى جا، بى نو، 1378 قمرى.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامى حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمرى.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضى انصارى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، چهار جلدى، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسى، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى، قم، چاپ دوم، 1405 قمرى.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ى بهروز بيضائى، تهران، انتشارات قديانى، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بى

آزار شيرازى، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بى تا.

166. قرب الاسناد، حميرى عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوى، تهران، (چاپ فعلى سنگى است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 358

بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس روضى، چاپ اول، 1409 قمرى.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة فى معرفة الائمة عليهم السلام، اربلى على بن عيسى، انتشارات مكتبة بنى هاشمى، تبريز، بى نو 1381 قمرى.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراسانى، قم، موسسة النشر الاسلامى، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمرى.

172. كنزالفوائد، كراجكى، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمرى.

173. گلستان سعدى، كتاب فروشى برادران علمى، بى جا، 1366 ش.

174. لباب النقول فى اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتاب العربى، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مبانى فلسفه على اكبر سياسى، تهران، دانشگاه تهران.

177. مبانى و روش هاى تفسيرى، عباسعلى عميد زنجانى، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملى مازندرانى، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمرى.

179. مثنوى معنوى، (مثنوى معنوى براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوى، راستين، جانبى 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نورى، حسين، تحقيق و نشر

موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمرى.

181. تكامل در قرآن، مشكينى اردبيلى، آية اللَّه على، بى تا، ترجمه حسينى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معانى الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 359

قمى، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمرى.

185. معانى الاخبار، محمد بن على ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسى (فرزند صاحب مجمع البيان) رضى الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضى، چهارم، 1412

«كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خمينى، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائى با قرآن (ده جلدى)، مرتضى مطهرى، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابى، بى نا، بى تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

5. ارشاد القلوب الى الصواب، ديلمى، حسن بن ابى الحسن، انتشارات شريف رضى، چاپ اول، 1412 قمرى.

6. اسباب النزول، ابوالحسن على بن احمد الواحدى النيشابورى، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستانى، مطبعة الغرى فى النجف، بى تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقى ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر دمشق، 1423 ق.

11.

اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلى الله عليه و آله، مصطفى صادق رافعى، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائى، قم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبائى، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلى، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الورى بأعلم المهدى، امين الاسلام طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بى تا.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 348

15. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، نشر مرتضى، مشهد، 1403 قمرى (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمرى مؤسسه جواد، بيروت عكسى بردارى شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمرى.

20. الامالى، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمى، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالى، شيخ طوسى، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمرى.

22. الامالى، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهانى هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان فى تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئى، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365 ش.

25. التفسير الاثرى

الجامع، محمدهادى معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولى، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الى الامام الحسن بن على العسكرى عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدى (عج)، 1409 ق، 1 جلدى.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمى، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدى.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبى، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، محمد هادى معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418 ق.

30. التمهيد فى علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامى، چاپ دوم، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 349

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمرى (1357 شمسى).

32. التوحيد، محمد بن على ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافى، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بى تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوى الحديثة، تهران، بى نو، بى تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمرى.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغنى، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشرى، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتى عطائى، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور فى تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابى بكر السيوطى، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمرى.

39. البرهان فى علوم القرآن، الزركشى، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410 ق.

40. الصحيفة السجاديه،

امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادى، 1376 قمرى.

41. الصراط المستقيم الى ستحقى التقديم، على بن يونس نباطى بياضى، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمرى.

42. الضوء و اللون فى القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الامينى النجفى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1378 ق.

44. الكافى، ثقة الاسلام كلينى، محمد بن يعقوب، تحقيق على اكبر غفارى، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

45. المحاسن، برقى، احمد بن ابى عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجرى شمسى (1371 قمرى).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق.

47. المفردات فى غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى، تهران،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 350

المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

50. اهل البيت فى الكتاب المقدس، احمد الواسطى، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسى، (مجلسى دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بى نو 1404 قمرى.

52. بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد صلى الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1404 قمرى.

53. بوكاى، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خمينى، سيد احمد فهرى، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ش.

55. پژوهشى

در اعجاز علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبرى)، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، حسينى استر آبادى، سيد شرف الدين على، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمرى.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بى تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، حرانى حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمرى.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفى، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدى.

62. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبدالعظيمى، (م 1384 ق)،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 351

تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدى، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد على اكبر قرشى، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 12 جلدى، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان فى تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدى، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكرى عليه السلام، منسوب به امام عسكرى عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدى عليه السلام، قم، اول، 1409 قمرى.

66. تفسير البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم حسينى بحرانى، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن على الطوسى (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 10 جلدى، 1409 ق.

68. تفسير الجديد

فى تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزوارى النجفى (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدى، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين فى تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدى، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر فى تفسير القرآن، طنطاوى جوهرى، بى جا، دارالفكر، بى تا، 13 جلدى.

71. تفسير الحبرى، ابو عبداللَّه الكوفى الحسين بن الحكم بن مسلم الحبرى، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدى، 1408 ق.

72. تفسير العياشى، محمد بن مسعود ابن عياش السلمى قندى المعروف بالعياشى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقى تهرانى، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 30 جلدى، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدى، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 4 جلدى، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدى، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 352

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدى، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولى نورالدين محمد بن مرتضى كاشانى (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشى نجفى، بى تا، 3 جلدى.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان فى تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز فى تفسير القرآن العزيز، على

بن الحسين بن ابى جامع العاملى (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان فى تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدى، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسينى الهمدانى، تهران، كتابفروشى لطفى، 18 جلدى، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة فى مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذى ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدى، 1344 ش.

85. تفسير پرتوى از قرآن، سيد محمود طالقانى (م 1358 ش) تهران، شركت سهامى انتشار، 6 جلدى، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادى آملى، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الى الاذهان، سيد محمد الحسينى الشيرازى، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدى در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبى (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبى (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردى، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدى، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدى، 1337 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 353

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغى)، سيد عبدالحجة بلاغى، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدى، 1345 ش.

93. تفسير خسروى، شاهزاده عليرضا ميرزا خسروانى (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدى، 1397 ق.

94. تفسير راهنما، اكبر هاشمى

رفسنجانى و جمعى از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفى تهرانى، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بى تا، 5 جلدى.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوى، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدى، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، ابوالفتوح رازى، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 14 جلدى، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجى، بهاءالدين محمد شيخ على الشريف اللاهيجى، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتى علمى، 4 جلدى، 1363 ش.

100. تفسير صافى، فيض كاشانى، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحانى، تنظيم سيد هادى خسرو شاهى، قم، مؤسسه ى امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملى، ابراهيم عاملى، مشهد، كتاب فروشى باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدى، 1363 ش.

103. تفسير على بن ابراهيم القمى، قمى، على بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمرى، كتاب حاضر نسخه عكسى از چاپ دوم نشر مكتبه المهدى نجف مى باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير على بن ابراهيم القمى، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدى.

105. تفسير فرات كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفى (اواخر قرن سوم

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 354

هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1410 ق.

106. تفسير

فى ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربى، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبى، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازى، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشرى، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصارى)، احمد بن محمد ميبدى، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوى الحسينى الموسوى، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبرى، چاپ سوم، 2 جلدى، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمى المشهدى، (قرن 12 هجرى) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 14 جلدى، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوى اصفهانى (امين اصفهانى- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدى، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلى الحائرى الطهرانى (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدى، 1327 ش.

116. تفسير من وحى القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشانى (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشى اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدى، 1344 ش.

118. تفسير من هدى القرآن، سيد محمدتقى مدرس، بى جا، دارالهدى، 18 جلدى، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، سيد عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدى، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير حسينى)، حسين واعظ

كاشفى (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشى اقبال، چاپ اول، 4 جلدى، 1317 ش.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 355

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلى بن جمعه العروسى حويزى، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتى، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معانى القرآن، محمد بن الحسن الشيبانى، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابى فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسى از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمرى است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدى سيد مرتضى، انتشارات شريف رضى، قم، بى نو، 1250 قمرى.

127. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه، شيخ طوسى، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسى.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات شريف رضى، قم، چاپ دوم، 1364 شمسى.

129. جامع الاخبار، شعيرى، تاج الدين محمد، انتشارات رضى قم، چاپ دوم، 1363 شمسى.

130. جواهر القرآن غزالى، بيروت- دمشق، المركز العربى الكتاب، بى تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خمينى، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خمينى، بى جا، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، بى تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسينى بهشتى، انتشارات بعثت، تهران، بى تا.

134. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، محمدعلى رضائى اصفهانى، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادى العامه لتفسير

القرآن الكريم، محمدحسين على الصغير، تهران مكتبة الاسلامى، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه على

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 356

چراغى، انتشارات حفظى بى تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازى، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع الثانى، سيد محمود الآلوسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفانى روح اللَّه، محمدرضا رمزى اوحدى، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآنى، 1378 ش.

140. روزه درمان بيمارى هاى روح و جسم، سيد حسين موسوى راد لاهيجى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1364 ش.

141. روش شناسى تفسير قرآن؛ بابائى و ديگران، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاى تفسيرى؛ حسين علوى مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاى تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحانى، يد اللّه، شركت سهامى انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاى سحر، امام خمينى، ترجمه سيد احمد فهرى، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابى الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضى، تحقيق:

محمدباقر محمودى، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1411 قمرى.

150. صحيح بخارى، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخارى، بيروت، داراحياء الثراث العربى،

چهار جلدى، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوى خمينى قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 357

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعى، ابن فهد حلى، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلى، انتشارات دارد الكتاب الاسلامى، چاپ اول، 1407 قمرى.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات مكتبة الداورى، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمرى است.

155. علم و دين، ايان باربوى، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جهان، بى جا، بى نو، 1378 قمرى.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامى حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمرى.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضى انصارى، قم، مجمع الفكر الاسلامى، چهار جلدى، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسى، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى، قم، چاپ دوم، 1405 قمرى.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ى بهروز بيضائى، تهران، انتشارات قديانى، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بى آزار شيرازى، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازى،

تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بى تا.

166. قرب الاسناد، حميرى عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوى، تهران، (چاپ فعلى سنگى است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندى كاشانى، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 358

بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس روضى، چاپ اول، 1409 قمرى.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة فى معرفة الائمة عليهم السلام، اربلى على بن عيسى، انتشارات مكتبة بنى هاشمى، تبريز، بى نو 1381 قمرى.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراسانى، قم، موسسة النشر الاسلامى، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمرى.

172. كنزالفوائد، كراجكى، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمرى.

173. گلستان سعدى، كتاب فروشى برادران علمى، بى جا، 1366 ش.

174. لباب النقول فى اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر السيوطى، دارالكتاب العربى، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مبانى فلسفه على اكبر سياسى، تهران، دانشگاه تهران.

177. مبانى و روش هاى تفسيرى، عباسعلى عميد زنجانى، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملى مازندرانى، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمرى.

179. مثنوى معنوى، (مثنوى معنوى براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوى، راستين، جانبى 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نورى، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول، 1408 قمرى.

181. تكامل در قرآن، مشكينى اردبيلى، آية اللَّه على، بى تا،

ترجمه حسينى نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامى، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معانى الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه

تفسير قرآن مهر جلد هفتم، ص: 359

قمى، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمرى.

185. معانى الاخبار، محمد بن على ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسى (فرزند صاحب مجمع البيان) رضى الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضى، چهارم، 1412

187. منطق ترجمه قرآن، محمد على رضائى اصفهانى، قم، انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاى تفسير قرآن، محمدعلى رضايى اصفهانى، انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مبانى و قواعد تفسير، محمد على رضائى اصفهانى، قم، انتشارات مركز جهانى علوم اسلامى، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1413 قمرى.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجرى، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1404 ق.

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفى، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهى قرآن كريم، محمد على رضائى اصفهانى و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ هفتم، 1374 ش.

196. نگاهى به اديان زنده جهان، حسين توفيقى، قم، مركز

مديريت حوزه هاى علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نورى، آية اللّه حسين، نشر مرتضى، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام على عليه السلام، تدوين، سيد رضى، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحى صالح).

199. نهج البلاغه، امام على عليه السلام، ترجمه محمد دشتى، دفتر نشر الهادى، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودى، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفرى قيطريه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109