تفسير قرآن مهر جلد چهارم

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضايي اصفهاني محمدعلي 1341 - عنوان و نام پديدآور : تفسير قرآن مهر / محمدعلي رضايي اصفهاني ، با همكاري جمعي از پژوهشگران قرآني. مشخصات نشر : قم انتشارات پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن 13 - مشخصات ظاهري : ج. شابك : 45000 ريال (ج.4)‮ يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد هجدهم٬ 1388.

يادداشت : پشت جلد به انگليسي : The mehr commentary on the holy Quran . يادداشت : ج. 1 تا 12، 14 ،٬17 19، 21 و 22 (چاپ اول: 1387). يادداشت : عنوان روي جلد: تفسير قرآن مهر ويژه جوانان. يادداشت : كتابنامه. مندرجات : ج.4. سوره نساء. عنوان روي جلد : تفسير قرآن مهر ويژه جوانان. موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14 رده بندي كنگره : BP98 /ر6ت66 1300ي رده بندي ديويي : 297/179

شماره كتابشناسي ملي : 1309484

يادآوري ها

يادآوري ها:

تشكر:

از زحمات اساتيد و دوستان محترم بويژه:

ناظر محترم نوشتار مرحوم حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله مشاوران علمي تفسير: دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب همكاران تفسير و ترجمه: شهيد غلامعلي همايي، حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي و محمدرضا احمدي ويراستاران محترم محمد جواد شريفي و خانم انصاري تشويق كنندگان وحاميان: حجج اسلام قمي، دكتركلانتري، دكترعلي اكبري تفسير قرآن مهر در مجلدات متعدد منتشر مي شود، از اين رو:

الف: مقدمه و شيوه تفسير و تذكرات لازم در مقدمه جلد اول آورده شد.

ب: مهمترين ويژگي هاي اين تفسير عبارت است از:

1. روان و خوش فهم است.

2. مخاطب تفسير جوانان، بويژه دانشجويان هستند. از اين رو نكات روانشناختي و جامع شناختي در خور رعايت شده است.

3. از ترجمه اي دقيق و برابر استفاده شده است.

4. نماي

كلي و موضوعات هر آيه در يك سطر آمده است.

5. به شأن نزول ها توجه شده است اما معناي آيه در آنها منحصر نگرديده است.

6. نكات و اشارات تفسيري آيه، بصورت كوتاه آمده است.

7. آموزه ها و پيام هاي آيه براساس الغاء خصوصيت بيان شده بطوري كه قاعده اي كلي باشد كه با نيازهاي زمان قابل تطبيق باشد.

8. به ديدگاه مشهور مفسران توجه شده و به اختلافات تفسيري مفسران در مورد ضرورت (و بيشتر در پاورقي ها) اشاره شده است.

9. تفسير براساس آموزه هاي مذهب اهل بيت عليهم السلام سامان يافته است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 14

10. از روش تفسير قرآن به قرآن- روائي- عقلي- اجتهادي- علمي و اشاري استفاده شده و از تفسير به رأي پرهيز شده است.

11. در برخي موارد آيات يا احاديث بصورت موضوعي گردآوري شده است كه فهرست آن ها در جلد اول ذكر شد.

12. واژه هاي مهم در پاورقي (و به ندرت در متن) توضيح داده شده است.

13. از اشعار مناسب با مضامين آيه استفاده شده است.

14. از اشارات عرفاني امام خميني قدس سره به مناسبت بهره برده شده است.

15. اين ترجمه و تفسير از همكاري استادان حوزه و دانشگاه بهره مند شده است.

16. اين تفسير از نظر قرآن پژوه بزرگ معاصر حضرت آيةاللَّه معرفت رحمه الله گذشته است.

17. برخي از بخش هاي اين تفسير مكرر در دانشگاه و حوزه تدريس شده و از صدا و سيما پخش شده و بازخوردگيري شده است.

18. در موارد لزوم از نقشه هاي اطلس براي روشن كردن مطالب تاريخي و جغرافيايي استفاده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 15

بسم اللَّه الرحمن الرحيم وصلي اللَّه علي محمد و آله الطاهرين «1»

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ

لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ «2»

؛ و آگاه كننده (: قرآن) را به سوي تو فرو فرستاديم، تا آنچه را به سوي مردم فرود آمده، براي آنان روشن كني؛ و تا شايد آنان تفكّر كنند.

درآمد

درآمد:

قرآن كريم پيام آسماني است كه خداي متعال براي راه نمايي بشر فرو فرستاده است تا در آن تفكر كند، سفره اي الهي كه تا رستاخيز گسترده است، «3» پيامي جاويدان براي همه ي زمان ها و همه ي مكان ها و همه ي انسان ها كه براي هر نسل مطلبي تازه به ارمغان مي آورد. «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 16

قرآن كلامي الهي است كه اختلاف در آن راه ندارد، «1» معجزه اي جاويد كه همگان را به هماوردي طلبيده است، «2» ولي با گذشت چهارده قرن، هنوز كسي نتوانسته است مثل آن بياورد.

قرآن كلامي زيبا و رساست كه در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و براي هر گروه از انسان ها پيامي در خور دارد كه همه ي مردم به صورت عام و متخصصان علوم به صورت خاص مي توانند از آن بهره ببرند.

ولي بهره برداري از اين كلام الهي، نيازمند فراهم آمدن مقدمات و شرايطي است و با رشد خرد انساني و پيشرفت دانش هاي بشري، در هر عصر توضيح ها و تفسيرهاي جديدي مي طلبد، تا نقاب از چهره ي قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پيام مناسب خويش را دريابد و آيات آن را بر نيازها، موضوعات و مصاديق عصر خود تطبيق كند. از علامه طباطبايي، مفسر بزرگ قرآن، حكايت شده كه قرآن در هر دو سال يك بار نيازمند تفسير جديدي است. «3»

نوشتاري كه در پيش رو داريد مي كوشد مطالب قرآن را بازخواني،

تفسير قرآن مهر

جلد چهارم، ص: 17

بازيابي، تحليل، ساماندهي و به صورت نوين عرضه كند، تا نسل جوان عصر ما بتوانند از آن بهتر بهره ببرند.

اين كتاب هم چون تفاسير ديگر مباني و روش خاص دارد و مراحل اجرايي را طي كرده است كه آنها را به صورت مختصر در طي مقدماتي بيان مي كنيم. «1»

اميد است اين تفسير مورد پذيرش خداي متعال و مورد عنايت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ايشان به ويژه حجة ابن الحسن عليه السلام و مورد استفاده ي جامعه ي اسلامي قرار گيرد؛ و از قرآن پژوهان و تفسيردوستان محترم انتظار مي رود با مطالعه ي اين تفسير ما را از ارشادهاي خود بهره مند سازند، تا اشكالات آن برطرف و به كمال نزديك تر گردد.

در پايان لازم است از همه ي استادان و همكاراني كه ما را در اين اثر ياري كردند تشكر كنيم؛ به ويژه از قرآن پژوه و مفسر سترگ حضرت آية اللَّه محمدهادي معرفت رحمه الله كه مشوق ما و ناظرعلمي اين اثر بودند و مرحوم استاد شهيد غلامعلي همائي كه يار فداكار ما در اين تفسير و ترجمه بودند و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 18

نيز فضلاي محترم، حجج اسلام حسين شيرافكن، محمد اميني، محسن اسماعيلي، محسن ملاكاظمي، دكتر آذربايجاني، دكتر مؤدب، آقاي محمدرضا احمدي و محمد جواد شريفي و خانم انصاري كه هر كدام در بخشي از اين اثر ياور ما بودند، و نيز از همكاري دوستان راديو قرآن و سيماي قرآن، به ويژه استاد شريف زاده و نيز دوستان نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، به ويژه حجةالاسلام والمسلمين دكتر قمي و دكتر ابراهيم كلانتري و نيز دكتر حسن

علي اكبري و همكاران و قرآن پژوهان مركز تحقيقات قرآن كريم المهدي به ويژه آقايان نصراللَّه سليماني، نعمت اللَّه صباغي و جواد و اكبر رحمتي و محمد رضايي و اكبر جعفري سپاس گزاريم.

خداوند قرآن به آنان جزاي نيك عطا فرمايد.

والحمد للَّه رب العالمين قم- 30/ 7/ 1386

محمدعلي رضايي اصفهاني

تفسير سوره ي نساء

سيماي سوره ي نساء

نام ها

سيماي سوره ي نساء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداي گسترده مهرِ مهرورز

نام ها:

نام هاي اين سوره عبارت اند از: «نِساء» و «النساء الكبري «1»، در مقابل سوره ي طلاق كه «النساءالصغري است.

نام گذاري آن به «نِساء» (زنان) بدين جهت بوده كه در اين سوره از حقوق زنان بسيار سخن گفته شده و از آنان دفاع شده است.

شمارگان

شمارگان:

اين سوره داراي 176 آيه، 3745 كلمه و 16030 حرف است.

نزول

نزول:

سوره ي نساء در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرو فرستاده شد. اين سوره نود و يكمين سوره در ترتيب نزول است؛ يعني بعد از سوره ي «زلزال» و قبل از سوره ي «ممتحنه» فرود آمد و در ترتيب فعلي قرآن، چهارمين سوره به شمار مي آيد.

فضايل

فضايل:

در مورد فضيلت سوره ي نساء، از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه هر كس سوره ي نساء را در هر جمعه بخواند، از فشار قبر ايمن مي شود. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 22

تذكر

تذكر: البته مقصود اين روايات آن است كه قرآن را بخوانيم تا مقدمه ي فهم و عمل باشد، و اگر مسلماني در زندگي فردي و اجتماعي از آيات اين سوره الهام بگيرد، تمام اين ثواب ها را دارا مي باشد.

ويژگي ها:

اين سوره از نظر تعداد كلمات و حروف، طولاني ترين سوره ي قرآن، بعد از سوره ي بقره است.

چهره ي عمومي سوره ي نساء بيان قوانين خانوادگي و اجتماعي است.

35 آيه ي اول سوره ي نساء درباره ي مسائل خانوادگي است.

و آيات 48 و 115 اين سوره، اميدبخش ترين آيات قرآن است كه وعده ي بخشش همه ي گناهان، غير از شرك را مي دهد. «1»

اهداف

اهداف:

در يك ديد كلي، به نظر مي رسد كه در آيات اين سوره، اهداف عمده ي زير دنبال مي شود:

1. بيان قوانين خانوادگي و اجتماعي اسلام به منظور قانونمند كردن جامعه ي نوپاي مسلمانان؛

2. كنترل، نگه داري و به سازي نخستين واحد اجتماع، يعني خانواده؛

3. حمايت از افراد كم توان جامعه؛ مثل يتيمان، كودكان و زنان؛

4. تثبيت حكومت اسلامي و بيان لزوم اطاعت از رهبران الهي؛

5. بيدارباش مسلمانان در مقابل دشمنان داخلي و خارجي؛

6. تشويق مسلمانان به هجرت از سرزمين كفر، به مركز اسلام.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 23

مطالب

مطالب:

در اين سوره مطالب عمده ي زير به چشم مي خورند:

الف) عقايد:

1. دعوت به ايمان حقيقي (در آيه ي 136).

2. فراخواني به عدالت (در آيه ي 135).

3. دعوت به تفكر در قرآن (در آيه ي 82).

4. دستور به پرهيز از غُلو در دين (در آيه ي 171).

ب) مطالب اخلاقي:

1. دعوت انسان ها به توبه و بازگشت به سوي خدا و پرهيز از گناهان در آيات 15- 18.

2. دعوت مسلمانان به پاسخ دادن نيكي ها و لزوم پاسخ گويي به سلام (در آيه ي 86).

ج) داستان ها

1. سرگذشت و وحي بر پيامبران قبل از نوح عليه السلام تا ابراهيم عليه السلام و داود عليه السلام.

(در آيات 163- 165).

2. سرگذشت عيسي عليه السلام كه به صليب كشيده نشد (در آيات 157- 159).

3. يهود و ستمكاري آنان و كيفرهاي الهي بر آنان (در آيات 153 تا 161).

د) احكام و قوانين 1. لزوم قطع رابطه ي دوستانه با دشمنان خدا (در آيه ي 164).

2. قانون ارث بر اساس يك روش طبيعي و عادلانه (در آيات 7- 12).

3. زنان و مرداني كه به هم ديگر محرم يا نامحرم هستند (در آيه ي 23).

4. ازدواج (در آيات 24- 25).

5.

مبارزه با فحشا در جامعه (در آيات 15- 16).

6. حمايت از يتيمان، كودكان و افراد كم توان جامعه (در آيات 2، 6 و 19- 21).

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 24

7. حفظ اموال عمومي (در آيه ي 5).

8. قتل عمد و خطا (در آيات 91- 92).

9. حقوق و وظايف متقابل افراد جامعه در برابر يك ديگر، به ويژه در اختلافات خانوادگي (در آيه ي 35).

10. هجرت و لزوم جلاي وطن از يك جامعه ي فاسد، به طرف مراكز اسلامي (در آيات 97- 100)

11. اطاعت از رهبري حكومت اسلامي (در آيات 59- 65).

12. برخي از احكام نماز (در آيات 43 و 101).

ه) مسائل فرعي:

1. معرفي دشمنان جامعه ي اسلامي و بيدارباش در مقابل آنها (در آيات 167- 168 و 200).

2. معرفي دشمنان منافقي كه به عنوان ستون پنجم فعاليت زيرزميني داشتند؛ و تشريح روحيات آنان (در آيات 88- 91 و 137- 145).

3. تشويق مسلمانان براي مبارزه با دشمنان (در آيات 71- 77).

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 25

محتواي سوره ي نساء

قوانين ارث

قوانين ارث قرآن كريم در آيه ي يازدهم سوره ي نساء ضمن دفاع از ارث زنان، سهام افراد را در ارث مشخص مي كند و مي فرمايد:

11. يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَآءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَ إِن كَانَتْ وحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ

وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَآ أَوْ دَيْنٍ ءَابَآؤُكُمْ وَ أَبْنَآؤُكُمْ لَاتَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً

خدا به شما در باره فرزندانتان سفارش مي كند كه: براي پسر، هم چون بهره (و سهام ارث) دو دختر باشد؛ و اگر آن (وارث) ان دختراني (دو يا) بيش از دو باشند، پس دو سوّم ميراث، فقط براي آنان است؛ و اگر (وارث) يك [دختر] باشد، پس نيمي (از ميراث) فقط براي اوست.

و براي پدر و مادرش يك ششم ميراث، فقط براي هر يك از آن دو (مقرر شده،) اگر براي آن (متوفّي فرزندي باشد؛ و اگر فرزندي برايش نبوده باشد، و (تنها) پدر و مادرش از او ارث برند، پس يك سوم (ميراث) فقط براي مادرش است. و اگر برايش برادراني باشد، پس يك ششم (ميراث) فقط براي مادرش است (و بقيّه از آنِ پدر است؛ البتّه همه اين ها،) بعد از (انجامِ) وصيتي است كه بدان سفارش كرده، يا بدهي (كه بايد پرداخت شود.- شما) نمي دانيد پدران (و مادران) تان و فرزندانتان، كدام يك سود (شان) براي شما نزديك تر است.- [اين حكمِ واجبي، از جانب خداست؛ [چرا] كه خدا، داناي فرزانه است.

شأن نزول:

حكايت شده كه شخصي به نام «عبدالرحمن بن ثابت انصاري» از دنيا

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 55

رفت و يك همسر و پنج برادر از او به يادگار ماند. برادران، ميراث عبدالرحمن را ميان خود تقسيم كردند و به همسر او چيزي ندادند. او نزد پيامبر صلي

الله عليه و آله آمد و از آنان شكايت كرد. در اين هنگام اين آيه و آيه ي بعد از آن فرو فرستاده شد و ميراث همسران و ديگران به طور دقيق روشن گرديد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. تقسيم ارث بين وارثان، حقّ طبيعي و منطقي افراد است؛ چرا كه از طرفي اموال مشروع و قانوني هر كس، نتيجه ي كوشش هاي اوست كه متراكم گشته است و بعد از مرگش، عادلانه ترين راه آن است كه اين اموال به نزديك ترين افراد او داده شود؛ زيرا اينان در واقع ادامه ي هستي او به شمار مي آيند.

و از طرف ديگر، قانون ارث مي تواند تحرّك و جنبش بيش تري در افراد و اقتصاد يك كشور ايجاد كند و اگر همه ي اموال افراد، پس از مرگ در اختيار دولت يا بيت المال قرار گيرد و جزء اموال عمومي به شمار آيد، انگيزه ي خدمت به فرزندان و جمع ثروت از بين مي رود و قسمت مهمي از فعاليّت هاي اقتصادي خاموش مي شود.

2. قانون ارث در بين ملت هاي گذشته وجود داشته است؛ از جمله، اين قانون صريحاً در تورات آمده است «2» و مسيحيان نيز تابع آن قانون هستند؛ در عرب هاي پيش از اسلام نيز ارث براي پسران و مردان و پسرخواندگان وجود داشت و از راه عهد و پيمان نيز ارث برده مي شد، ولي كودكان و زنان از ارث محروم بودند. «3»

3. در اسلام نيز قانون ارث با تغييرات اساسي پذيرفته شده و براي چند

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 56

گروه ارث تعيين شده است:

الف) خويشاوندان

نسبي، مثل پدر و مادر و فرزندان.

ب) خويشاوندان سببي؛ يعني كساني كه از طريق ازدواج با كسي خويشاوند مي شوند، مثل همسر.

ج) «وِلاء»؛ يعني ارتباطي كه انسان از طريق پيمان يا امامت و يا آزاد كردن كسي با او پيدا مي كند، مثلًا اگر كسي وارث نداشته باشد، ميراث او به امام و حاكم اسلامي مي رسد.

شرح اين مطالب در كتاب هاي فقهي و رساله هاي عمليه آمده است.

4. در جمله ي «مردان دو برابر سهم زنان ارث مي برند.»، ارث زنان اصل و ارث مردان فرع قرار داده شده با ارث زنان مقايسه شده است. اين نوعي تأكيد بر ارث زنان و مبارزه با سنت هاي جاهلي است كه زنان را از ارث محروم مي كردند.

5. ظاهر آيه ي فوق آن است كه ارث مردان دو برابر زنان است، اما با دقت بيش تر روشن مي شود كه در حقيقت ارث زنان دو برابر مردان است.

از طرفي مردان دو سوم ارث را مي برند، اما بايد مهريه و هزينه ي زندگي زنان را تأمين كنند و از اين طريق مقدار زيادي از ارث به زنان بازمي گردد؛ از طرف ديگر، زنان چون از پرداخت هرگونه هزينه اي در زندگي معاف هستند، سهام اوليه ي ارث خود را پس انداز مي كنند و مهريه ي آنان نيز بدان اضافه مي شود.

پس، سهم واقعي زنان در ارث، از نظر مصرف و بهره برداري، حدود دو برابر سهم واقعي مردان است و اين به خاطر حمايتي است كه اسلام از حقوق زنان كرده است.

در رواياتي از امام صادق و امام رضا و امام جواد عليهم السلام نيز به مطالب فوق

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 57

اشاره شده است. «1»

6. واژه ي «إثنَتَين» شامل دو دختر و بيش تر از دو دختر مي شود. اين تعبير در ادبيات عرب رايج است و از خود آيه و احاديث اسلامي نيز معلوم مي شود. «2» پس مضمون اين قسمت آيه اين مي شود كه «اگر فرزندان ميّت، منحصراً دو دختر يا بيش تر باشند، دو ثلث مجموع مال از آن آنهاست و از اين مقدار تجاوز نمي كند، ولي اگر تنها يك دختر باشد، نصف مجموع مال از آن اوست.

تذكر: البته در اين دو صورت، اگر وارث ديگري نباشد، بقيه ي ميراث نيز به دختر يا دختران بازمي گردد. «3»

7. در مورد ارث پدر و مادر در آيه ي فوق سه حالت بيان شده است:

الف) اگر شخص ميّت، فرزند يا فرزنداني داشته باشد، به پدر و مادر او هر كدام يك ششم مي رسد (و دو سوم بقيه ي مال به فرزندان ميّت مي رسد).

ب) اگر شخص ميّت، فرزندي نداشته باشد و تنها وارثان او، پدر و مادرش باشند، سهم مادر يك سوم مجموع ميراث است و بقيه به پدر مي رسد (مگر آن كه ميت همسر داشته باشد كه سهم او از سهم پدر كم مي شود).

ج) اگر شخص ميّت، فرزندي نداشته باشد و پدر و مادر وارث او باشند ولي ميّت برادراني از طرف پدر يا از طرف پدر و مادر داشته باشد، سهم مادر يك ششم ميراث است و بقيه به پدر مي رسد. «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 58

8.

واژه ي «إخوَه» جمع است اما بر دو نفر هم دلالت مي كند و فقهاي اسلام بر اين مطلب اتفاق دارند. اين كه لفظ جمع بر دو نفر هم دلالت كند، نظايري نيز در قرآن دارد. «1»

9. وارثان هنگامي مي توانند ميراث را بين خود تقسيم كنند كه شخص ميّت، وصيّتي نكرده و يا بدهي نداشته باشد، پس اگر وصيّتي كرده يا بدهكار است پس از پرداخت بدهي اش بايد به وصيت او عمل شود «2» و آن گاه بقيه ي اموال بين وارثان تقسيم گردد؛ به عبارت ديگر، حقوق خود انسان و مردم، بر سهام ارث بستگان مقدم است.

10. جمله ي «شما نمي دانيد پدران و فرزندانتان كدام يك بيش تر به نفع شما هستند.»، اشاره به اين مطلب دارد كه قانون ارث بر مصالح واقعي بشر استوار است و تشخيص اين مصالح با خداي حكيم و آگاه به حقايق امور است.

آري، انسان نمي تواند در همه ي موارد خير و صلاح خويش را تشخيص دهد و اگر قانون ارث به دست بشر وضع مي شد، باعث اختلافات و هرج و مرج هاي فراوان مي گشت.

11. احكام ارث را خداي «حكيم و دانا» وضع كرده و اين احكام، واجب و فرض است؛ بنابراين هيچ گونه ترديدي در مورد قوانين مربوط به سهام ارث باقي نمي ماند.

آموزه ها و پيام ها:

1. ارث را براساس قوانين عالمانه و حكيمانه ي الهي تقسيم كنيد.

2. در هنگام تقسيم ارث، حقوق بانوان و مردان و وابستگان را ادا كنيد.

3. اول حقوق و بدهي ميّت را ادا كنيد سپس اموال او را تقسيم كنيد.

تفسير قرآن

مهر جلد چهارم، ص: 59

***

قرآن كريم در آيه ي دوازدهم سوره ي نساء بخش هاي ديگري از سهام وارثان را بيان مي كند و مي فرمايد:

12. وَ لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَآ أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَآ أَوْ دَيْنٍ وَ إِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَللةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُواْ أَكْثَرَ مِن ذلِكَ فَهُمْ شُرَكَآءُ فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَي بِهَآ أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ علِيمٌ حَلِيمٌ و نصفِ ميراث همسرانتان فقط براي شماست، اگر براي شان فرزندي نبوده باشد؛ و اگر برايشان فرزندي باشد، پس يك چهارم ميراثشان فقط براي شماست؛ پس از (انجامِ) وصيتي كه بدان سفارش كرده اند، يا بدهي (كه بايد پرداخت شود.) و يك چهارمِ ميراثتان فقط براي آن [زن] ان است، اگر فرزندي براي شما نبوده باشد؛ و اگر براي شما فرزندي باشد، پس يك هشتم ميراثتان فقط براي آن [زن ان است؛ بعد از (انجامِ) وصيتي كه بدان سفارش كرده ايد، يا بدهي (كه بايد پرداخت شود.) و اگر مردي يا زني در حالي كه كَلاله (يعني بي فرزند و بدون پدر و مادر) باشد (از او) ارث برده شود و برايش برادر يا خواهر (مادري) باشد، پس

يك ششم (ميراث) فقط براي هر يك از آن دو است؛ و اگر (آنان) بيش از اين (يك خواهر يا برادر) باشند، پس آنان در يك سوّم (ميراث) شريكند؛ پس از (انجام) وصيتي كه بدان سفارش كرده، يا بدهي (كه بايد پرداخت شود)، در حالي كه (آن وصيت كننده) ضرر زننده نباشد. [اين سفارشي از جانب خداست؛ و خدا دانايي بردبار است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 60

شأن نزول:

حكايت شده كه «جابر بن عبد اللّه» بيمار شد و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به عيادتش آمدند و مقداري از آب وضوي خود را بر او پاشيدند. وقتي به هوش آمد، از پيامبر پرسيد: تكليف اموالم بعد از (مردن) من چه خواهد شد؟

پيامبر صلي الله عليه و آله ساكت شدند و چيزي نگذشت كه آيات فوق فرو فرستاده شد و سهم وارثان را تعيين كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي فوق ارث شوهران از همسرانشان در دو صورت بيان شده است:

الف) اگر زن فوت كرده و فرزندي نداشته باشد، شوهرش نيمي از اموال او را به ارث مي برد.

ب) اگر زن فوت كرده و فرزندي داشته باشد، شوهرش تنها يك چهارم اموال او را به ارث مي برد.

2. در آيه ي فوق ارث زنان از شوهرانشان در دو صورت بيان شده است:

الف) اگر مرد فوت كرده و فرزندي نداشته باشد، يك چهارم اصل مال به همسرش مي رسد.

ب) اگر مرد فوت كرده و فرزندي داشته باشد، همسرش تنها يك هشتم اموال او را

به ارث مي برد.

3. در تقسيمات فوق دو نكته هست:

الف) سهام شوهران و زنان، در صورتي كه شخص فوت كرده، فرزند داشته باشد، كم تر مي شود و اين براي رعايت حال فرزندان آنهاست.

ب) در اين تقسيمات سهم شوهران بيش تر از زنان قرار داده شده است؛ چون، چنان كه در ذيل آيه ي قبل گفته شد، بهره گيري و استفاده هاي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 61

مستقيم و غير مستقيم زنان از ارث، بيش تر، و هزينه هاي مردان در زندگي افزون تر است.

4. «كَلالَة» در لغت، يا به معناي «از بين رفتن توانايي انسان» و يا به معناي «احاطه» است و گاهي به «شخص فوت شده اي كه پدر و مادر و فرزند ندارد» كلاله مي گويند؛ زيرا چنين كسي قدرت خويش را از دست داده است؛ همان گونه كه به «خويشاوندان او، مثل خواهران و برادرانش كه از او ارث مي برند»، نيز كلاله گفته مي شود؛ چرا كه انسان را احاطه كرده اند. «1» البته در اين جا، براساس ظاهر اين آيه، معناي اول مقصود است.

5. از مقايسه ي آيه ي فوق و آيه ي آخر سوره ي نساء، كه هر دو در مورد «كَلالة» است، روشن مي شود كه در اين جا مقصود برادران و خواهران مادري شخص وفات يافته هستند. اين مطلب از اهل بيت عليهم السلام نيز حكايت شده است. «2»

6. آيه ي فوق ارث «كلاله» را در چند صورت بيان مي كند:

الف) اگر مرد يا زني از دنيا برود (و فرزند و پدر و مادر نداشته باشد) برادران و خواهران او هر كدام سهمي از ثلث اموال

او را به ارث مي برند.

ب) اگر مرد يا زني از دنيا برود (و فرزند و پدر و مادر نداشته باشد) و فقط يك خواهر و يك برادر داشته باشد، هر كدام يك ششم اموال او را به ارث مي برند.

7. انسان حق ندارد، از طريق وصيت افراطي يا اعتراف دروغين به بدهكاري، صحنه سازي كند و به وارثان خود ضرر برساند و فقط بايد بدهكاري هاي واقعي خود را گوشزد كند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 62

در روايات اسلامي نيز آمده است:

زيان رساندن در وصيت (به وارثان) از گناهان كبيره است. «1»

8. تعبير «غير ضررزننده» بدين معناست كه بدهكاري و وصيت ميّت نبايد براي وارثان ضرر داشته باشد؛ يعني در مورد بيش از ثلث اموال خود وصيت نكرده باشد كه طبق روايات اهل بيت عليهم السلام اين گونه وصيت ضرر رساندن به وارثان است و در صورتي وصيت اجرا مي شود كه وارثان رضايت دهند. «2» آري، ضرر رساندن به ديگران، حتي پس از مرگ، صحيح نيست.

9. عمل به وصيت و پرداخت بدهكاري مرده آن قدر مهم است كه در اين دو آيه چهار بار بر آن تأكيد شده است و شيعه و سني در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امام باقر عليه السلام حكايت كرده اند:

تمام گناهان شهيد بخشيده مي شود، مگر بدهي او. «3»

10. پرداخت بدهي هاي شخصِ وفات يافته، شامل بدهكاري به مردم و بدهي الهي، مثل حج و خمس و زكات مي شود.

11. در آيه ي قبل، از دو صفت «عليم» و «حكيم»

و در اين آيه، از دو صفت «عليم» و «حليم» از صفات خدا ياد شده است. شايد نكته ي اين تغيير در اين باشد كه در آيه ي اخير سخن از وصيت هاي زيان آور است، كه نوعي خلافكاري است و خدا در برابر اين كارها بردبار است، ولي بايد مردم مراقب باشند كه از صبر الهي سوء استفاده نكنند.

12. در يك جمع بندي، امتيازات قانون ارث اسلام عبارت است از:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 63

الف) اين قانون مطابق نيازهاي فطري و خواست مشروع انسان است كه همواره مايل است حاصل دست رنج خود را به پاره هاي تن خود بدهد.

ب) در اين قانون هيچ يك از بستگان شخص فوت شده، با توجه به سلسله مراتب، از ارث محروم نمي شوند.

ج) اين قانون افراد را به تلاش بيش تر در راه توليد ثروت و گردش چرخ هاي اقتصاد تشويق مي كند.

د) اين قانون از تراكم ثروت جلوگيري مي كند و ثروت هر نسل به طور عادلانه در ميان افراد تقسيم مي شود.

ه) قانون ارث اسلام تنها بر اساس ارتباط افراد با شخص فوت شده تنظيم نشده، بلكه به نيازهاي واقعي وارثان نيز توجه شده است؛ از اين رو ارث افراد كم و زياد مي شود. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. جزئيات قوانين ارث براي شما بيان شده، تا بدان عمل كنيد (و زندگي اقتصادي و خانوادگي خود را تنظيم نماييد و از اختلافات جلوگيري شود).

2. ارث را براساس قوانين عالمانه ي الهي تقسيم كنيد.

3. در تقسيم ارث، حقوق همسران، فرزندان و بستگان را ادا كنيد.

4. در

هر صورت در تقسيم ارث وصيت و بدهي ميّت مقدم است.

5. وصيت شما افراطي و زيان آور نباشد.

***

قرآن كريم در آيه ي سيزدهم سوره ي نساء قوانين الهي را مرزهاي الهي مي خواند و با اشاره به پاداش هاي رعايت كنندگان آنها، مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 64

13. تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَا وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ اين ها مرزهاي خداست؛ و هر كس خدا و فرستاده اش را اطاعت كند، وي را در بوستان هاي (بهشتي) در آورد، كه از زير [درختان] ش نهرها روان است؛ در حالي كه در آن ماندگارند. و اين، كاميابي بزرگ است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قوانين ارث كه در آيات گذشته بيان شده، مرزها و حدود الهي است «1» كه تجاوز از آنها ممنوع است و هر كس حريم آن ها را نگاه دارد، به خود و جامعه ي خويش خدمت كرده است؛ چون جامعه اي قانونمند و سعادتمند فراهم كرده، از اين رو سزاوار بهشت برين است.

2. تعبير «اين مرزهاي الهي است.»، در چند مورد از آيات قرآن به كار رفته است كه همه ي آنها بعد از بيان يك سلسله از احكام و مقرّرات اجتماعي اسلام است؛ مانند: احكام آميزش جنسي و روزه داري «2» و برخي احكام طلاق «3» و كفّاره ي ظِهار «4».

3. اين آيه و آيه ي بعد، رعايت

قوانين الهي ارث را اطاعت از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و مخالفت با آنها را مخالفت با خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله معرفي كرده تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 65

است؛ چرا كه اولًا، پيامبر صلي الله عليه و آله واسطه ي ابلاغ اين قوانين است و ثانياً، جزئيات ديگر اين احكام قرآني در سنت پيامبر صلي الله عليه و آله بيان مي شود؛ پس لازم است مردم از دستورات او اطاعت كنند تا اطاعت از قوانين الهي كامل شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. قوانين الهي را محترم شماريد، چون مرزهاي الهي هستند.

2. اگر سعادت و بهشت مي خواهيد، قوانين الهي را رعايت كنيد.

3. افراد و جامعه ي قانونمند، بهشت ساز هستند.

4. سعادت و كام يابي در پيروي از خدا و فرستاده اش و حركت در مرزهاي الهي است (نه در كام گيري بيش تر از سهام ارث و تجاوز از حدود الهي). «1»

***

قرآن كريم در آيه ي چهاردهم سوره ي نساء به مجازات قانون شكنان و عصيانگران اشاره مي كند و مي فرمايد:

14. وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَاراً خلِداً فِيهَا وَ لَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ و هر كس كه نا فرمانيِ خدا و فرستاده اش را نمايد و از مرزهايش تعدّي كند، او را در آتشي وارد مي كند كه در آن جا ماندگار است؛ و برايش عذابي خوار كننده است.

نكته ها

و اشاره ها:

1. گناه و عصيان در برابر خدا سبب عذاب جاويدان نمي شود، «2» مگر آن كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 66

به طغيان و انكار آيات الهي منتهي شود. از اين جا روشن مي شود كه مقصود از گناهكاران در آيه ي فوق، كساني هستند كه تمام قوانين الهي را مي شكنند و معمولًا به خدا ايمان ندارند. شاهد اين مطلب واژه ي «حدود» است كه جمع آمده است، يعني مرزهاي الهي را رعايت نمي كنند. «1»

2. واژه ي «خالد» به معناي «ماندن چيزي به مدت طولاني» است. «2» اين تعبير در آيه ي قبل كه مربوط به بهشتيان بود به صورت جمع آمده بود و در اين آيه كه مربوط به دوزخيان است مفرد آمده است.

اين تفاوت در تعبير گويا براي آن است كه بهشتيان اجتماعاتي دارند و اين خود يكي از نعمت هاي بهشتي به شمار مي آيد، در حالي كه دوزخيان تنها به خود مشغول اند و عملًا تنها هستند، همان گونه كه در دنيا تك رو و مستبدند. «3»

3. قانون شكنان و متجاوزان به حقوق مردم، هم در دنيا خوار مي شوند (چون از چشم مردم مي افتند و به عنوان انسان هاي گناهكار شناخته مي شوند) و هم در آخرت عذابي خوار كننده دارند. آري، در حقيقت، خواري در آخرت تجسّم خواري در دنياست.

4. آيه ي فوق به دنبال آيات مربوط به تقسيم ميراث آمده است؛ بنابراين اشاره دارد به اين كه آنان كه به احكام ارث توجه ندارند، به وصيت نامه ها عمل نمي كنند و بدهي هاي ميّت و سهام برخي وارثان را انكار مي كنند و يا

نمي پردازند و به همين دليل، در عذاب الهي ماندگارند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 67

آموزه ها و پيام ها:

1. قانون شكنان فرجامي عذاب آلود دارند.

2. عدم رعايت قوانين ارث، مخالفت با خدا و پيامبر و نوعي تجاوزگري است.

3. اگر مي خواهيد گرفتار خواري و عذاب طولاني نشويد، قوانين الهي را محترم شمريد.

***

قرآن كريم در آيه ي پانزدهم سوره ي نساء به مجازات زنان زشت كار اشاره مي كند و مي فرمايد:

15. وَ التِي يَأْتِينَ الْفحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمْ فَاسْتَشْهِدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا

و از زنان شما كساني كه مرتكب [كار] زشت [زنا] شوند، پس چهار نفر از خودتان (: مسلمان ها) بر آنان گواه گيريد؛ و اگر گواهي دادند، پس آن [زن ان را در خانه ها (يِ خود) بازداشت كنيد، تا مرگ كاملًا آنان را فراگيرد؛ يا خدا، راهي براي آنان قرار دهد.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «فاحِشه»، كه 13 بار در قرآن مجيد آمده است، در اصل به معناي «كار يا گفتار بسيار زشت» است، و به همين خاطر در مورد عمل نامشروع جنسي (زنا) به كار مي رود.

2. در مورد آيه ي فوق چند تفسير شده است:

الف) غالب مفسران قرآن آن را در مورد مجازات زنان شوهرداري

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 68

مي دانند كه آلوده به عمل نامشروع (زنا) شده اند. «1»

ب) برخي از مفسران احتمال داده اند كه آيه ي فوق در مورد هم جنس گرايي زنان (يعني مُساحقه) باشد.

ج) ممكن است بگوييم آيه در مورد مجازات زنان آلوده به عمل نامشروع (زنا) اعم از شوهردار و بدون شوهر است. ظاهر آيه همين تفسير سوم است «2» و در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز به همين مطلب اشاره شده است. «3»

3. مجازات حَبس ابد براي زنان بدكار، يك حكم موقت در اسلام بود و شاهد موقت بودن آن در خود آيه وجود دارد كه مي فرمايد: «يا اين كه خدا راهي براي آنان قرار دهد». اين راه جديد، پس از آماده شدن محيط و افكار عمومي جامعه قرارداده شد (همان گونه كه در برخي روايات از امام صادق عليه السلام نيز حكايت شده است) «4». و آن حكم سنگسار كردن زنان شوهردار «5» و نيز حكم تازيانه ي زنان غيرشوهردار است كه در آيات نخست سوره ي نور نازل شد.

تذكر: از مطالب قبل روشن شد كه آيه ي فوق به معناي اصطلاحي نسخ نشده است؛ چرا كه حكم آن از اوّل موقت بوده و در خود آيه نيز بدان اشاره تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 69

شده است. «1»

4. دستور حبس زنان زشت كار در خانه، اولًا، به نفع آنهاست؛ چرا كه از زندان هاي عمومي به مراتب بهتر است. در زندان هاي عمومي مجرمان به تبادل تجربيات ناپسند خود مي پردازند و نوعي

بدآموزي به دنبال دارد.

ثانياً، به نفع اجتماع است و از شيوع مفاسد در جامعه جلوگيري مي كند.

ثالثاً، هزينه ي اقتصادي را بر جامعه و دولت تحميل نمي كند. همان گونه كه در عصر ما در برخي كشورها زندانيان را در خانه ي خودشان نگه داري و از راه دور كنترل مي كنند.

و رابعاً، مجري اين حكم مي تواند شوهر زن باشد تا از آشكار شدن مطلب و زيان آبرويي جلوگيري كند.

5. اسلام، از طرفي، قوانين جزايي و كيفري سختي براي زناكاران قرار داده است.

اما، از طرف ديگر، راه اثبات و شرايط آن را سخت قرار داده است، كه گواهي چهار شاهد، شرط رؤيت و هماهنگي در گواهي دادن از آن جمله است.

اين روش «سهل و مُمتنع» باعث شده كه تهديد اين احكام تأثير رواني زيادي در افراد خطاكار به جا بگذارد، ولي تعداد كمي مشمول اين حكم شوند و فقط افراد بي پروا و بي باك گرفتار شوند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 70

6. اسلام در حفظ آبرو و شرف مردم، بسيار دقيق است؛ از اين رو براي اثبات عمل نامشروع (زنا) چهار شاهد لازم دانسته است و حتي اگر سه نفر شهادت دهند، خود شاهدان مجازات مي شوند، اما براي اثبات قتل دو شاهد كافي است. «1»

7. در برخي موارد براي سالم سازي و پاك سازي جامعه، بازداشت مجرمان لازم است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مبارزه با فساد را از خانه ي خود شروع كنيد.

2. با خلافكاران عادلانه برخورد كنيد و تا زشتكاريِ كسي اثبات نشده او را مجازات نكنيد.

3. زندان خانگي، يكي از راه هاي

مبارزه با خلافكاران است.

4. زناكار سزاوار حبس ابد است.

***

قرآن كريم در آيه ي شانزدهم سوره ي نساء بار ديگر به مجازات زشت كاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

16. وَ الَّذَانِ يَأْتِينِهَا مِنكُمْ فَئَاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّاباً رَّحِيماً

و از ميان شما، آن دو (مرد و زني) كه مرتكب آن [عمل زشت شوند، پس آزارشان دهيد؛ و اگر توبه نمودند، و (گذشته را جبران و خويش را)

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 71

اصلاح كردند، پس از آنان روي گردانيد؛ [چرا] كه خدا، بسيار توبه پذير [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد آيه ي فوق چند تفسير شده است:

الف) برخي از مفسران معتقدند كه با توجه به آيه ي قبل، اين آيه در مورد مردان و زنان بدون همسر است كه در آيه ي قبل داخل نبوده اند و تعبير «اللَّذان»، هر چند مذكر است، براي بيان مرد و زن است و از باب غلبه (و تغليب) آمده است. روايتي نيز اين تفسير را تقويت مي كند. «1»

ب) برخي از مفسران احتمال داده اند كه آيه در مورد هم جنس بازي مردان (لواط) باشد. «2» اين با ظاهر آيه سازگارتر است كه از «دو مرد» سخن مي گويد.

ج) ممكن است بگوييم آيه ي فوق تنها در مورد مردان بدكار (و زناكار) است، همان گونه كه آيه ي قبل در مورد مطلق زنان بدكار بود و اين كه

برخي تفاسير حكايت كرده اند كه در جاهليت هرگاه مردي زنا مي كرد، او را اذيت مي كردند، «3» موافق همين تفسير سوم است. «4»

2. در اين آيه سخن از آزار زشت كاران است، ولي اين تأديب به صورت قانونمند است. آري، در آيات اول سوره ي نور مجازات مردان و زنان بي همسر را كه مرتكب عمل نامشروع (زنا) شده اند، صد تازيانه مشخص مي كند. حكم سوره ي نور، در حقيقت، توضيح آيه ي فوق و تعيين مقدار آزار افراد خلافكار است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 72

3. راه بازگشت و توبه و اصلاح خطاكاران گشوده است، ولي اين گونه افراد در صورتي كه قبل از اثبات جرم در دادگاه توبه كنند، توبه ي آنان پذيرفته مي شود و بعد از صدور حكم توبه ي آنان تأثيري ندارد.

4. از تعبير «از آنان درگذريد.» استفاده مي شود كه نبايد افرادي را كه توبه كرده اند، به خاطر گناهان سابق ملامت كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. زشت كاران را به صورت قانوني تأديب كنيد.

2. راه توبه و جبران را براي زشت كاران باز بگذاريد.

3. با زشت كاران جامعه برخورد كنيد (تا جامعه پاك و اصلاح شود).

***

قرآن كريم در آيه ي هفدهم سوره ي نساء شرايط پذيرش توبه را بيان مي كند و مي فرمايد:

17. إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

تنها پذيرش توبه كساني بر خدا

لازم است كه از روي جهالت [كار] بدي انجام مي دهند، سپس بزودي توبه مي كنند؛ و اينانند كه خدا، توبه شان را مي پذيرد؛ و خدا دانايي فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه برخي شرايط پذيرش توبه بيان مي شود كه عبارت اند از:

الف) توبه ي كساني پذيرفته مي شود كه گناهي را از روي جهالت انجام داده باشند.

ب) توبه ي كساني پذيرفته مي شود كه پس از انجام گناه، زود توبه كنند.

البته پذيرش توبه شرايط ديگري نيز دارد كه در آيات مناسب به آنها

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 73

اشاره خواهيم كرد.

2. واژه ي «جهالت» به معناي ناداني و كار جاهلانه و گاهي به معناي عدم آگاهي از عواقب دردناك گناه است. جهالت در آيه ي فوق به معناي طغيان غرايز و تسلّط هوس هاي سركش و چيره شدن آنها بر نيروي عقل و ايمان است. در اين حالت علم به گناه، عملًا بي اثر مي گردد و با جهلِ به آن برابر خواهد بود. «1»

آري، گاهي انسان با آگاهي به گناه و عواقب آن و بر اثر غلبه ي هواي نفس، به سراغ گناه مي رود، كه اين كاري جاهلانه است و آگاهي و علمي كه در برابر هوس ها پايدار نباشد، در حكم جهل است.

3. در روايتي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه هر گناهي را انسان مرتكب مي شود، اگر چه آگاه باشد، و [لي او هنگامي كه نافرماني خدا به خاطرش خطور مي كند، جاهل است. «2»

4. تعبير «توبه اي كه بر خدا لازم است آن را بپذيرد.»، بدين معناست كه

خداي كريم، خود وعده داده كه توبه ي گناهكاران را بپذيرد و او از وعده ي خويش تخلّف نمي كند؛ پس پذيرش توبه بر او لازم است. اين بدان معنا نيست كه كسي بر خدا حكم مي كند و چيزي را بر او واجب مي نمايد؛ چون فوق قدرت خدا چيزي نيست. «3»

5. مطلب ديگري كه شايد بتوان از آيه برداشت كرد آن است كه پذيرش توبه ي گناهكاراني كه زود توبه مي كنند، حقي براي بندگان است، اما پذيرش توبه ي گناهكاراني كه پس از مدت زيادي توبه مي كنند، نوعي تفضّل الهي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 74

است. «1»

6. در مورد تعبير «سپس زود توبه كنند.»، مفسران قرآن دو احتمال داده اند:

برخي از مفسران گفته اند كه به معناي «قبل از آشكار شدن نشانه هاي مرگ» است؛ چرا كه زندگي دنيا كوتاه، و پايان آن نزديك است.

و برخي از مفسران گفته اند به معناي «زمان نزديك به گناه» است؛ يعني گناهكار زود از كار خود پشيمان شود و قبل از آن كه رسوبات گناه در روح و جان او ريشه بدواند توبه كند. البته اين معناي دوم به لغت و فهم عرفي واژه ي «قريب» سازگارتر است. «2»

آري، سرعت در توبه، كليد قبولي آن است؛ چرا كه تا گناه در جان ريشه نكرده و زياد نشده، توبه آسان تر است.

7. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده كه اگر كسي گناه كند، مأمور ثبت آن گناه، شش ساعت صبر مي كنند، اگر پشيمان شد و توبه كرد، نوشته نمي شود وگرنه

ثبت مي شود. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. ناداني و سرعت پشيماني و بازگشت، در پذيرش توبه مؤثر است.

2. اگر از روي ناداني خلافي مرتكب شديد به سرعت توبه كنيد.

3. خدا براساس علم و حكمت خود عذرپذير و توبه پذير است (پس فرصت را غنيمت شمريد).

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 75

قرآن كريم در آيه ي هيجدهم سوره ي نساء به كساني كه توبه ي آنان پذيرفته نخواهد شد اشاره مي كند و مي فرمايد:

18. وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْئنَ وَ لَاالَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً

و توبه (پذيرفته) نيست، براي كساني كه [كارهاي بد انجام مي دهند، تا هنگامي كه مرگ يكي از آنان فرا رسد، مي گويد: «براستي من اكنون توبه كردم.» و نه (براي) كساني كه در حالِ كفرشان مي ميرند؛ آنان (ند كه) براي شان عذابي دردناك فراهم كرده ايم.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه از كساني ياد مي شود كه توبه ي آنان پذيرفته نمي شود كه عبارت اند از:

الف) كساني كه در آستانه ي مرگ قرار مي گيرند و توبه مي كنند.

ب) كساني كه در حال كفر از دنيا مي روند.

به عبارت ديگر، دو شرط ديگر پذيرش توبه عبارت است از: توبه قبل از مشاهده ي نشانه هاي قطعي مرگ باشد و انسان با ايمان از دنيا برود.

2. كساني كه در آستانه ي مرگ قرار مي گيرند و به حال

احتضار مي افتند، پرده ها از برابر چشمانشان كنار مي رود و حقايق جهان ديگر و نتيجه ي اعمال خود را مي بينند؛ كه در اين صورت هر گناهكاري از اعمال بد خود پشيمان مي شود و سعي مي كند از آتش فرار كند.

اين توبه ارزش ندارد؛ چرا كه تكليف و آزمايش الهي بر ايمان به غيب و درك عقلاني استوار است نه بر اين گونه مشاهدات و «1» از همين روست كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 76

توبه ي فرعون در آستانه ي مرگ او پذيرفته نشد «1» و گذشته از اين، در آستانه ي مرگ فرصت بازگشت و جبران گذشته وجود ندارد.

3. در روايات متعددي از پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه «توبه تا قبل از مرگ پذيرفته خواهد شد.» و در برخي اشاره شده كه «توبه ي انسان تا قبل از آن كه (مرگ را) ديدار كند و بيابد، پذيرفته مي شود.» «2»

و در برخي روايات آمده است كه هنگام آشكار شدن نشانه هاي مرگ، توبه ي عالمان قبول نمي شود، اما توبه ي جاهلان پذيرفته مي شود. «3»

مقصود از اين روايات آن است كه در لحظاتي كه هنوز نشانه هاي قطعي مرگ مشاهده نشده و ديد برزخي پيدا نشده است، توبه پذيرفته مي شود، اما هنگام احتضار و ظاهر شدن نشانه هاي قطعي مرگ، طبق آيه ي فوق، توبه پذيرفته نمي شود.

4. ظاهر آيه ي فوق اين است كه كساني كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كرده، ولي در زمان مرگ با ايمان از دنيا نرفته اند،

توبه هاي گذشته ي آنان نيز بي اثر است. «4»

يعني آيه ي فوق به يكي از شريط قبولي اعمال نيك، كه همان «با ايمان از دنيا رفتن» است، اشاره دارد؛ پس، اگر كسي در لحظات پاياني عمر كافر باشد،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 77

اعمال نيك گذشته و توبه هاي او نابود و بي اثر مي شود. «1»

5. انسان نبايد توبه ي خود را به تأخير اندازد؛ زيرا ممكن است به طور ناگهاني مرگ او فرا رسد و درهاي توبه به روي او بسته شود. و اين همان چيزي است كه به نام «تَسويف» خوانده مي شود و در آيه ي فوق در رديف «مرگ در حال كفر» قرار داده شده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. توبه به شرط ايمان و قبل از حالت احتضار، پذيرفته مي شود.

2. توبه ي گناهكاران، در حال اختيار و آزادي ارزش دارد، نه در حال اضطرار و مواجهه با مرگ. «3»

3. (بدعاقبت شدن، يعني) كافر مردن، توبه ي انسان را تباه مي سازد.

4. اگر مي خواهيد از عذاب الهي نجات يابيد، توبه كنيد و با ايمان از دنيا برويد.

***

قرآن كريم در آيه ي نوزدهم سوره ي نساء بار ديگر از حقوق زنان دفاع مي كند و مي فرمايد:

19. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَايَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَآءَ كَرْهاً وَ لَاتَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأْتِينَ بِفحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَي أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَ يَجْعَلَ

اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! براي شما جايز نيست كه زنان را بر خلاف ميل (شان) ارث ببريد. و بر آنان سخت گيري نكنيد، تا بخشي از آنچه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 78

(مهريه) به آنان داده ايد، (از دستشان به در) بريد؛ مگر آن كه زشتكاري آشكاري انجام دهند. و با آنان، به طور پسنديده رفتار كنيد. و اگر آنان، ناخوشايندتان بودند، پس (فوراً تصميم به جدايي نگيريد،) چه بسا چيزي ناخوشايند شماست، و خدا در آن خير فراواني قرار مي دهد.

شأن نزول:

از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه آيه ي فوق درباره ي كساني فرود آمده كه همسران خود را، بدون رعايت حقوق همسري، نگاه مي داشتند، به انتظار اين كه آنان بميرند و اموالشان را تصاحب كنند. «1»

و برخي ديگر حكايت كرده اند كه آيه ي فوق درباره ي افرادي فرو فرستاده شد كه مايل به ادامه ي زندگي زناشويي نبودند، ولي از آن جا كه همسرانشان مَهر سنگيني داشتند، نمي خواستند آنان را طلاق دهند؛ از اين رو آنان را تحت فشار قرار مي دادند تا مهرشان را ببخشند و طلاق بگيرند. «2»

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم با دفاع از حقوق زنان، چند دستور مهم به مردان مؤمن مي دهد، كه عبارت اند از:

الف) با اكراه از زنان ارث نبريد.

برخي از مردان ستمگر، در دوران جاهليت، با زنان ثروتمند ازدواج مي كردند و سپس آنان را به حال خود وا مي گذاشتند تا مرگشان فرا رسد و اموالشان را به ارث ببرند. آيه ي فوق اين عمل ناپسند را محكوم مي كند

و چنين اموالي را حلال نمي داند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 79

ب) زنان را براي حلال كردن مَهر خود تحت فشار قرار ندهيد. برخي ديگر از مردان ستمگر، در دوره ي جاهليت، زنان خود را با وسايل گوناگون تحت فشار قرار مي دادند تا مهر خود را ببخشند و طلاق بگيرند. اين برخورد، به ويژه در مواقعي كه مهريه ي زن سنگين بود بيش تر مي شد. آيه ي فوق اين عمل جاهلانه را نيز ممنوع كرد.

ج) با زنان رفتار شايسته و انساني داشته باشيد. در اين جا قرآن بيان مي كند كه حتي اگر به جهاتي از همسران خود رضايت كامل نداريد، و بر اثر اموري از آنان دل گيريد، فوراً تصميم به بدرفتاري يا جدايي نگيريد و تا آن جا كه ممكن است مدارا كنيد؛ زيرا ممكن است شما در تشخيص خود اشتباه كرده باشيد و خدا در آنچه نمي پسنديد خير و بركت و سود فراواني قرار داده باشد.

2. با تعبير «خير كثير» به شوهراني نويد داده شده است كه با همسران خود مدارا مي كنند. اين تعبير مفهوم وسيعي دارد كه يكي از مصاديق روشن آن، فرزند صالح و ارزشمند است. «1»

3. آيه ي فوق در يك مورد به شوهران اجازه داده كه همسران خود را تحت فشار قرار دهند؛ و آن هنگامي است كه زن مرتكب عمل زشت و يا مخالفت و ناسازگاري شديد و فاحش شود «2» كه در اين صورت شوهر مي تواند

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 80

او را تحت فشار قرار دهد تا مهر خود را حلال كند و طلاق بگيرد؛ و اين نوعي مجازات براي اين گونه زنان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. اسلام مدافع حقوق زنان است و اجازه نمي دهد كه كسي مهريه و ثروت آنان را با زور تصاحب كند.

2. با بدرفتاري و زور، مالك اموال همسرانتان نشويد.

3. با زنان زشت كار برخورد مناسب آنان داشته باشيد.

4. هر چيز ناپسندي شر نيست، بلكه ممكن است در آن خير فراوان نهفته باشد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيستم سوره ي نساء به شرايط تغيير همسر و ممنوعيت باز پس گرفتن مهريه ي زنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

20. وَ إِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَ ءَاتَيْتُمْ إِحْدَيهُنَّ قِنطَاراً فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتناً وَ إِثْماً مُّبِيناً

اگر خواستار جايگزيني همسري به جاي همسر (خود) شديد، و به يكي از آنان مال فراواني (به عنوان مهر) پرداخته ايد، پس هيچ چيزي از آن را (باز) مَگيريد. آيا آن [مهر] را با تهمت و گناهي آشكار (باز پس) مي گيريد؟

نكته ها و اشاره ها:

1. در عصر جاهليت قبل از اسلام، هنگامي كه برخي مردان مي خواستند همسر خود را طلاق بدهند و با زن ديگري ازدواج نمايند، او را متهم به اعمال منافي عفت مي كردند و آن قدر بر او سخت مي گرفتند كه حاضر شود مهرش را بپردازد و طلاق بگيرد؛ و همان مهر را براي زن دوم قرار مي دادند. آيه ي

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 81

فوق به شدّت از اين كار زشت جلوگيري و آن را نكوهش مي كند. «1»

2. واژه ي «قنطار» به معناي ثروت فراوان است «2» و در برخي از روايات از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه مقصود آن است كه اگر مهريه ي زن به اندازه ي پوست گاو پر از طلا باشد، «3» (باز هم از زنان باز پس نگيريد). اين گونه روايات از باب ذكر مصداق است.

3. باز پس گرفتن مهر زنان گناه و ظلم است و متوسل شدن به ابزار ناجوان مردانه اي مثل تهمت، نيز، گناه آشكار ديگري است.

آري؛ يكي از گناهان گرفتنِ به ناحقِ اموال ديگران است و اگر اين كار با تهمت همراه باشد گناه بزرگ تري است.

4. زنان مالك مهريه مي شوند و اگر به حق صاحب مهريه اي شدند، نمي توان مال آنان را تصاحب كرد، اگر چه مقدار آن زياد باشد.

5. آيه ي فوق، در مورد طلاق دادن همسر سابق و ازدواج با همسر جديد وارد شده است، ولي به اين مورد اختصاص ندارد و منظور آن است كه در هر مورد كه طلاق و جدايي به پيشنهاد مرد صورت گيرد و زن تمايل به جدايي نداشته باشد، مرد بايد تمام مهر را بپردازد و يا اگر پرداخته، باز پس نگيرد، خواه تصميم بر ازدواج مجدد داشته باشد، يا نداشته باشد؛ يعني ازدواج مجدد ناظر به وضع دوران جاهليت است و دخالتي در اصل حكم ندارد. «4»

6. طلب تبديل كردن (استبدال) همراه با اراده است، پس اگر قبل از آن

بر اراده تأكيد شده، «5» به خاطر آن است كه بگويد مقدمه چيني براي تعويض همسر، نبايد نامشروع و ناجوان مردانه باشد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 82

آموزه ها و پيام ها:

1. اسلام حامي حقوق بانوان است.

2. به خاطر همسر دوم حقوق همسر اول را پايمال نكنيد.

3. مهريه ي زنان را باز پس نگيريد (كه حق آنان است).

4. براي رسيدن به مقاصد خود از مقدمات گناه آلود استفاده نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و يكم سوره ي نساء بار ديگر باز پس گرفتن مهريه ي زنان را نكوهش مي كند و مي فرمايد:

21. وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضَي بَعْضُكُمْ إِلَي بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنكُم مِّيثقاً غَلِيظاً

و چگونه آن [مهر] را مي گيريد، و حال آن كه برخي از شما به برخي [ديگر] كام داده ايد! و آنان از شما (در هنگام ازدواج،) پيمانِ محكمِ شديدي گرفته اند؟

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي فوق براي نهي از منكر، از تحريك عواطف انساني و نكات روان شناختي استفاده شده است. به شوهر مي گويد: «شما كه مدت ها با هم بوديد، پس چرا مهريه ي او را به ناحق باز پس مي گيري.»

2. عقد ازدواج يك پيمان محكم است، و شكستن چنين پيمان هايي ناپسند است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. باز پس گيري مهريه ي زنان، بر خلاف پيمان زناشويي و عواطف انساني است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 83

2. حرمت روابط زناشويي و پيمان ازدواج را نگاه داريد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و دوم سوره ي نساء به ممنوعيت ازدواج با نامادري اشاره مي كند و مي فرمايد:

22. وَ لَاتَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ النِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فحِشَةً وَ مَقْتاً وَسَآءَ سَبِيلًا

و زناني را كه پدرانتان به ازدواج (خود) در آورده اند، به همسري نگيريد؛ مگر آنچه كه به تحقيق در گذشته انجام شده است؛ [چرا] كه آن، زشتكاري و كينه (ساز) و بد راهي است.

شأن نزول:

از امام باقر عليه السلام اين گونه حكايت شده كه در زمان جاهليت مرسوم بود، هر گاه كسي از دنيا مي رفت و همسر و فرزنداني از خود به يادگار مي گذاشت، در صورتي كه آن همسر، نامادريِ فرزندان او بود، فرزندان پسر، نامادري را همانند اموال او به ارث مي بردند؛ به اين ترتيب كه آنها حق داشتند با نامادري خود ازدواج كنند، و يا او را به ازدواج شخص ديگري درآورند.

پس از ظهور اسلام نيز همين حادثه براي يكي از انصار، به نام «ابُو قيس» پيش آمد. او از دنيا رفت و فرزندش نامادري خود را به ارث برد و .... آن زن نزد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله شكايت كرد و كسب تكليف نمود. آيه ي فوق فرو فرستاده شد و اين كار را ممنوع كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن با سه تعبير شديد ازدواج با نامادري را ممنوع كرد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 84

الف) اين ازدواج كار بسيار زشتي است؛ چون حرمت نامادري را كه هم چون حرمت مادر انسان است، مي شكند.

ب) اين عمل موجب تنفر افكار عمومي و ايجاد كينه مي شود و طبع بشر آن را نمي پسندد (پس ممنوعيت آن موافق فطرت انسان است).

ج: چنين ازدواجي، نادرست است؛ چون حرمت انسان را مي شكند و او راتا حد اشيا موروثي پايين مي آورد.

2. فلسفه و حكمت ممنوعيت ازدواج با نامادري تا حدودي روشن است؛ چرا كه، اولًا، اين ازدواج همانند ازدواج با مادر است، چون نامادري به نوعي مادر دوم به شمار مي آيد.

ثانياً، اين ازدواج ها سبب اختلاف و نزاع بين فرزندان مي شود.

و ثالثاً، اين ازدواج تجاوز به حريم پدر و اهانت به اوست.

و شايد سه تعبير شديد آيه اشاره به اين سه فلسفه ي حكم باشد. «1»

3. از آن جا كه هيچ قانوني عطف به ماسبق نمي شود و شامل وقايع قبلي نمي گردد، در آيه ي فوق نيز، چنين ازدواج هايي كه پيش از آن انجام شده بود، استثناء شد؛ يعني آن ازدواج ها مجازاتي ندارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. حرمت نامادري را (هم چون مادر خويش) نگاه داريد.

2. از ازدواج هاي كينه ساز ناپسند، كه با شيوه هاي نادرست انجام مي گيرد، بپرهيزيد.

3. قانون را عطف به ماسبق نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 85

قوانين ازدواج

قوانين ازدواج قرآن كريم در آيه ي بيست و سوم سوره ي نساء زناني را كه ازدواج با آنان ممنوع است، بر مي شمارد و مي فرمايد:

23. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوتُكُمْ وَ عَمتُكُمْ وَ خلتُكُمْ وَ بَنَاتُ الْأَخِ وَ بَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهتُكُمُ التِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوتُكُم مِّنَ الرَّضعَةِ وَأُمَّهتُ نِسَآئِكُمْ وَ رَبئِبُكُمُ التِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ التِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلئِلُ أَبْنَآئِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلبِكُمْ وَ أَن تَجْمَعُواْ بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً

بر شما حرام شده است، (ازدواج با) مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هايتان، و خاله هايتان، و دخترانِ برادر، و دخترانِ خواهر، و مادران (رضاعي) تان كه شما را شير داده اند، و خواهران رضاعي شما، و مادران همسرانتان، و دختران همسرتان كه در دامانِ شما [پرروش يافته اند،] از همسرانتان كه با آنان همبستر شده ايد؛- و اگر با آنان همبستر نشده ايد، پس بر شما هيچ گناهي نيست (كه با دخترانشان ازدواج كنيد)- و (نيز حرام است بر شما ازدواج با) همسران پسرانتان كه از پشت (و نسل) شما هستند، و اينكه بين دو خواهر (در ازدواج) جمع كنيد؛ مگر آنچه كه بتحقيق در گذشته واقع شده؛ [چرا] كه خدا، بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. كساني كه ازدواج با آنان حرام است در يك ديد كلي به سه دسته تقسيم مي شوند:

الف) كساني كه بر اثر ولادت و خويشاوندي

نسبي ازدواج با آنان حرام است (مثل فرزند).

ب) كساني كه بر اثر ازدواج و خويشاوندي سببي، ازدواج با آنان حرام تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 86

مي شود (مثل داماد).

ج) كساني كه از طريق هم شيرخوارگي و ارتباط رضاعي، ازدواج با آنان حرام مي شود.

2. در آيه ي فوق مجموعاً نام سيزده گروه كه ازدواج با آنان حرام است، برده شده. اين افراد عبارت اند از:

1. مادر (و مادرِ مادر، و جَدّه هر چه بالا رود)؛

2. دختر (و دخترِ دختر و نوادگان او)؛

3. خواهر (و دختر او و نوادگان او)؛

4. عمّه (و عمه ي پدر و مادر)؛

5. خاله (و خاله ي پدر و مادر)؛

6. دختر برادر (و نوادگان او)؛

7. دختر خواهر (و نوادگان او)؛

8. مادر رضاعي (كه به انسان شير داده است)؛

9. خواهر رضاعي (كه هر دو از يك مادر شير خورده اند)؛

10. مادر همسر (به مجرّد اجراي صيغه ي عقد همسرش)؛

11. دختر همسر (بعد از هم بستري با همسر)؛

12. همسر پسر؛

13. دو خواهر، در زمان واحد.

3. آيه ي فوق پس از بيان مواردي كه ازدواج با آنها حرام است، مي فرمايد:

«اين قانون (يا احكام) عطف به ماسَبَق نمي شود.» يعني اگر كساني در جاهليت و قبل از نزول اين آيه، ازدواج حرامي انجام داده اند، «1» مجازاتي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 87

ندارند؛ چرا كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است؛ البته اكنون كه قانون الهي

اعلام شده چنين همسري براي آنان حرام است و بايد از او جدا شوند.

4. در مورد فلسفه و حكمت حرام بودن ازدواج با خويشاوندان نسبي مثل مادر و خواهر، گفته اند كه:

اولًا، اين گونه ازدواج ها مورد تنفر همه ي ملت ها و اقوام است «1» و اين از فطري بودن آن حكايت مي كند؛ چرا كه يك عادت معمولي نمي تواند براي همه ي بشر، عمومي و دايمي باشد.

ثانياً، امروزه ثابت شده كه ازدواج با خويشاوندان، هر چه نزديك تر باشند، خطر بيش تري دارد و بيماري هاي نهفته و ارثي را آشكار و تشديد مي كند.

ثالثاً، جاذبه ي جنسي بين محارم وجود ندارد؛ در حالي كه ازدواج بدون جاذبه ي جنسي، ناپايدار و سست خواهد بود. «2»

رابعاً، ازدواج با غيرمحارم سبب گسترش ارتباطات خانوادگي و محكم تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 88

شدن پيوند اجتماعي مي گردد.

5. قرآن كريم فقط به ممنوعيت ازدواج با مادران و خواهران رضاعي اشاره كرده است، اما طبق حديثي كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حكايت شده:

تمام كساني كه از نظر ارتباط نسبي بر انسان حرام مي شوند، از نظر شيرخوارگي نيز حرام مي شوند. «1»

يعني حرام بودن ازدواج با افراد رضاعي مخصوص مادر و خواهر نيست.

6. اگر زني، با شرايطي خاص، پانزده مرتبه يا يك شبانه روز، به يك كودك شير دهد، اين عمل را «رضاع» گويند و آن كودك و فرزندان و نوادگان او به مادر رضاعي (شير دهنده) و شوهر او و پدر و مادرش و فرزندانش مَحرَم مي شوند و ازدواج با آنان برايش

جايز نيست. «2»

7. با توجه به احاديثي كه از اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است، «3» اگر همسر انسان قبلًا شوهر ديگري داشته و از آن شوهر دختري به وجود آمده است چه در خانه و دامان او پرورش يابد و يا در جاي ديگر، ازدواج با او حرام است.

پس، عبارت «در دامان شما قرار دارند.»، كه در آيه آمده است، قيد احترازي نيست، بلكه توضيح اين مطلب است كه اين گونه كودكان، كه از همسر اول زن هستند، معمولًا در خانه و در دامان شما بزرگ مي شوند و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 89

هم چون دختران شما هستند، پس با آنان ازدواج نكنيد.

8. پس از عقد ازدواجي كه بين هر مرد با همسرش بسته مي شود، بلافاصله مادر همسرش بر او حرام مي شود. «1»

اما در مورد دختران همسر انسان كه از شوهر ديگري هستند، در آيه اشاره شده كه آن دختران، بلا فاصله پس از عقد، بر شوهر دوم حرام نمي شوند، بلكه پس از عروسي حرام مي شوند.

9. آيه اشاره دارد كه به دختران همسرانتان (كه از شوهر قبلي هستند) به چشم دختر خود نگاه كنيد و مربّي آنان باشيد و براي آنان پدري كنيد.

10. آيه مي فرمايد: ازدواج با همسران فرزندانتان «2» كه از نسل شما هستند، حرام است؛ و بدين ترتيب، بر يكي از عادات دوران جاهليت خط بطلان كشيد. عرب هاي جاهلي، افرادي را به فرزند خواندگي انتخاب مي كردند و فكر مي كردند تمام احكام فرزندان حقيقي در مورد آنان جاري است؛

از اين رو ازدواج با همسر فرزندخوانده را حرام مي دانستند، اما اسلام اين عادت و قانون غلط را تغيير داد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خداوند قوانين ازدواج و موارد ممنوعيت آن را مشخص ساخته است (آنها را بشناسيد و به آنها عمل كنيد).

2. ازدواج برخي از خويشاوندان نسبي، سببي و رضاعي با شما حرام است تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 90

(پس از آنها دوري گزينيد).

3. قوانين الهي بر اساس رحمت و آمرزش الهي پايه گذاري شده است؛ از اين رو عطف به ماسبق نمي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و چهارم سوره ي نساء به بقيه ي زناني كه ازدواج با آنان حلال يا حرام است و نيز به ازدواج موقت اشاره مي كند و مي فرمايد:

24. وَالْمُحْصَنتُ مِنَ النِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمنُكُمْ كِتبَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذلِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْولِكُم مِّحْصِنِينَ غَيْرَ مُسفِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَئَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا ترضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً

و زنان شوهردار (نيز بر شما حرام است؛) مگر آنچه (از كنيزان) كه مالك شده ايد. (اين احكامي است كه) خدا بر شما مقرّر داشته است. و غير از اين (زنانِ نامبرده)، براي شماحلال است، كه با اموالتان آنان را طلب كنيد؛ در حالي كه پاكدامنانِ غير زشتكار (: غير زناكار) باشيد. و

كساني از زنان را كه (با مُتعه و ازدواج موقت) از او بهره مي بريد، پس مَهرشان را، در حالي كه واجب شده، به آنان بدهيد. و هيچ گناهي بر شما نيست در آنچه، بعد از وجوب (مَهر)، با يكديگر در موردش توافق كرديد؛ به راستي كه خدا، داناي فرزانه است.

شأن نزول:

حكايت شده كه پس از جنگ «اوطاس» «1» برخي از زنان به دست مسلمانان اسير شدند و پيامبر صلي الله عليه و آله پس از آن كه مطمئن شدند آنان باردار

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 91

نيستند، اجازه دادند كه با مسلمانان ازدواج كنند و يا هم چون كنيز در اختيار آنان قرار گيرند. آيه ي فوق در مورد اين گونه زنان فرو فرستاده شد. «1»

تذكر: اين گونه شأن نزول ها ممكن است تطبيق باشد؛ يعني آيه يك مطلب عام را بيان مي كند، ولي با برخي وقايع تطبيق شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ازدواج با زنان شوهردار، از هر مذهب و ملتي باشند، حرام است و استثنا در مورد زنان غير مسلماني كه در جنگ ها اسير شده اند، مي تواند به خاطر مصلحت اجتماعي باشد؛ يعني اين گونه زنان يا بايد به محيط «كفر» بازگشت داده شوند، يا بدون شوهر در ميان مسلمانان بمانند و يا رابطه ي آنان با شوهران سابق قطع شود و از نو ازدواج ديگري نمايند. راه حل اول بر خلاف اصول تربيتي اسلام و راه حل دوم ظالمانه است و مفاسدي را به دنبال دارد؛ بنابراين تنها راه، همان راه حل سوم است؛ يعني اسارت اين گونه زنان

به منزله ي «طلاق» و جدايي از شوهران سابق به شمار آيد، و بعد از اتمام عِدّه «2» مي توانند ازدواج كنند.

2. واژه ي «مُحْصِنات» از ماده ي «حِصْن» به معناي قلعه و دژ است و به زنان شوهردار و زنان پاك دامن «محصنات» گفته مي شود؛ چرا كه خود را از كارهاي زشت حفظ مي كنند و يا در تحت حمايت مردان قرار دارند.

گاهي اين واژه به زنان آزاد، در مقابل كنيزان، نيز گفته مي شود؛ چرا كه آزادي آنها به منزله ي حريمي است كه به دور آنان كشيده شده و كسي حق نفوذ به آن را ندارد. اين واژه در آيه ي فوق به معناي اول و در آيه ي بعدي به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 92

معناي دوم است. «1»

3. تعبير «اين ها اموري است كه خدا بر شما مقرر داشته و نوشته است.»، تأكيدي است بر اين كه احكام و قوانين مربوط به جايز يا ممنوع بودن ازدواج با زناني كه نام برده شد، تغييرناپذير است.

4. اصل، حلال بودن ازدواج با زنان است، غير از مواردي كه استثنا شده است.

5. پيوند مردان با زنان از روي پاك دامني و بدون زشتكاري (زنا) باشد. «2»

اين تعبير، شايد اشاره به اين حقيقت دارد كه نبايد تمام هدف در ازدواج، هوس راني و ارضاي غريزه ي جنسي باشد، بلكه بايد هدف عالي تري، مثل بقاي نسل و حفظ خود از آلودگي، مد نظر باشد.

6. رابطه ي زناشويي بايد قانوني باشد؛ يعني يا به شكل ازدواج و با پرداخت مهر و يا به شكل دارا

بودن كنيز باشد. «3»

7. اين آيه به مُتعه ي «4» زنان، يعني ازدواج موقت اشاره مي كند «5» و روايات زيادي از اهل بيت عليهم السلام و اصحاب بزرگ پيامبر صلي الله عليه و آله اين مطلب را تأييد مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 93

در روايتي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم:

حكم مُتعه در قرآن نازل شده و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله طبق آن جاري گرديده است. «1»

8. از تعبير «زناني را كه با آنان ازدواج موقت مي كنيد، مهرشان را به عنوان يك واجب بپردازيد.» استفاده مي شود كه اصل قانون ازدواج موقت، قبل از نزول آيه ي فوق براي مردم مسلم بوده است و اين آيه بر پرداخت مهر آنان تأكيد مي كند.

از روايات شيعه و اهل سنت نيز استفاده مي شود كه حكم ازدواج موقت در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله وجود داشته است و مسلمانان صدر اسلام بدان عمل مي كردند و دليل معتبري از قرآن يا سنت پيامبر صلي الله عليه و آله براي نسخ و زايل شدن اين حكم نداريم. «2»

تنها از عُمر حكايت شده كه دو مُتعه در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله وجود داشت كه من آنها را حرام كردم و بر آنها مجازات مي كنم، متعه (يا ازدواج موقت زنان) و حج تمتع (كه نوعي خاص از حج است). «3»

البته همين جمله و حكم عمر نيز، دليل روشني بر وجود و جواز ازدواج موقت در زمان حيات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله

است.

9. ازدواج موقت يك قانون كلي و عمومي است كه براساس علم و حكمت الهي پايه گذاري شده و داراي امتيازات ويژه اي است؛ از جمله:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 94

الف) به غرايز طبيعي انسان، به صورت صحيح پاسخ مي دهد.

ب) از انحرافات جنسي جامعه جلوگيري مي كند يا آنها را كاهش مي دهد.

ج) مي تواند براي افرادي كه در دوره ي تحصيل يا مسافرت هاي طولاني هستند و نمي توانند ازدواج دايم نمايند، كارساز باشد.

د) شرايط سنگين ازدواج دايم و مسئوليت هاي آن را بر طرفين تحميل نمي كند.

10. جامعه ي بشري در عصر حاضر بر سر دو راهي «ازدواج دايم» و «فحشا» قرار گرفته است و عملًا روابط نامشروع را براي كساني كه نمي توانند ازدواج دايم كنند، به رسميت شناخته است، در حالي كه قانون ازدواج موقت مي تواند بشريت را از اين بن بست بيرون آورد.

در روايتي از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه علي عليه السلام مكرر مي فرمود:

اگر عمر ازدواج موقت را قبل از من حرام نكرده بود، جز تعداد اندكي، كسي مرتكب عمل زشت (زنا) نمي شد. «1»

11. ازدواج موقت قانون و مقررات خاص خويش را دارد؛ يعني همانند ازدواج دايم داراي صيغه ي خاص شرعي است و زن در مدت ازدواج موقت حقّ ازدواج با مرد ديگر را ندارد و بعد از اتمام ازدواج نيز بايد عدّه نگه دارد؛ يعني دست كم چهل و پنج روز صبر كند، تا اگر باردار شده است روشن شود.

در ازدواج موقت چنانچه فرزندي پيدا شد، فرزند قانوني اين زن و شوهر به شمار

مي آيد و بايد مورد حمايت قرار گيرد.

البته ازدواج موقت، از نظر ارث بردن زن و شوهر از يك ديگر و واجب شدن هزينه ي زندگي زن (نفقه)، با ازدواج دايم تفاوت دارد؛ از اين رو، شرايط

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 95

سنگين ازدواج دايم را بر مرد و زن تحميل نمي كند.

12. در ازدواج موقت، طرفين مي توانند با رضايت خويش مقدار مهر را كم يا زياد كنند؛ چرا كه مهر نوعي بدهكاري است كه با رضايت طرفين قابل تغيير است. و نيز از آيه ي فوق استفاده شده كه، در ازدواج موقت طرفين مي توانند مدّت عقد را تمديد نمايند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. اصل در ازدواج با زنان، حلال بودن است، مگر در مواردي كه حرام و ممنوع اعلام شده است.

2. ارتباط شما با زنان به صورت قانونمند و با پاك دامني باشد، نه زشت كاري.

3. از ازدواج با زنان شوهردار بپرهيزيد (و حرمت ازدواج ديگران را حفظ كنيد).

4. خدا علاوه بر ازدواج دايم، براساس علم و حكمت خويش راه ازدواج موقت را بر شما گشود.

5. قوانين خاص ازدواج موقت را محترم بشماريد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و پنجم سوره ي نساء به شرايط ازدواج با كنيزان و برخي احكام آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

25. وَ مَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنتِ الْمُؤْمِنتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمنُكُم مِّن فَتَيتِكُمُ الْمُؤْمِنتِ وَ

اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمنِكُم بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنتٍ غَيْرَ

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 96

مُسفِحتٍ وَ لَامُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَآ أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بَفحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنتِ مِنَ الْعَذَابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَ أَن تَصْبِرُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و هر كس از شما كه از نظر مالي توانايي ندارد كه با زنان پاكدامنِ [آزادِ] مؤمن ازدواج كند، پس از دختران جوانسال مؤمنتان كه مالك شده ايد، (به ازدواج خويش در آورد.)- و خدا به ايمان شما آگاه تر است- برخي از شما از برخي [ديگر] يد، پس آنان را با رخصت خانواده شان به همسري در آوريد، و مَهرشان را به طور پسنديده (طبق عرف، به خود) ايشان بدهيد؛ (به شرط آنكه) پاكدامنانِ غير زشتكار (: غير زناكار) باشند، و دوستان پنهاني نگيرند. و هنگامي كه شوهردار شدند، پس اگر مرتكب [كار] زشت (زنا) شدند، پس بر آنان نيمي از عذاب (و مجازاتي) است كه بر زنان پاكدامن (آزاد) است. اين (ازدواج با كنيزان)، براي كسي از شماست كه از به زحمت افتادن (و گناه كردن خويش) هراسناك باشد.

و [لي شكيبايي كردن براي شما بهتر است؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قبل از اسلام در جنگ ها عده ي زيادي اسير مي شدند كه امكانات نگه داري آنان براي دولت ها فراهم نبود و آزادي آنان نيز به نفع دشمن بود؛ بنابراين، مي بايست اين افراد تحت سرپرستي ديگران قرار گيرند و مدتي

به عنوان برده و كنيز كنترل شوند و خدمت كنند، تا غذاي خويش را به دست آورند.

اسلام در شرايطي به جهانيان عرضه شد كه به خاطر ضرورت هاي جنگي، نظام برده داري پذيرفته شده بود و عملًا نمي شد اين نظام غلط را يك باره برانداخت.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 97

پس، اسلام در يك برنامه ي منظم و حساب شده، طي چند قرن، اين نظام را به آرامي و به صورت قانوني در جوامع اسلامي ريشه كن كرد؛ يعني، از طرفي قوانيني در حمايت از بردگان وضع كرد، و سپس مردم را تشويق به آزاد كردن بردگان نمود و از طرف ديگر، تاوان و كفاره ي برخي گناهان را آزاد كردن بردگان قرار داد.

بدين صورت، اكنون مثلًا در كشور ايران (بدون اين كه احتياج به قانون منع برده داري باشد) اين امر ريشه كن شده است.

اما در كشورهاي غربي، بردگان، پس از قرن ها مبارزه ي خونين، موفق شدند قانون منع برده داري را به تصويب برسانند و آزاد شوند.

2. برخي افراد از ازدواج با كنيزان كراهت داشتند؛ از اين رو قرآن مي گويد: همه ي شما از يك پدر و مادر به وجود آمده ايد و برخي از برخي ديگر هستيد؛ يعني شما در انسانيت مساوي هستيد و ارزش معنوي افراد بستگي به تقوا و علم و جهاد دارد، پس نبايد از ازدواج با كنيزاني كه مثل شما انسان هستند، كراهت داشته باشيد.

3. كنيزاني كه براي ازدواج انتخاب مي شوند بايد داراي سه شرط باشند:

الف) مؤمن باشند.

ب) مرتكب عمل زشت (زنا) نشوند؛ خواه به

صورت آشكار و خواه به صورت انتخاب دوست پنهاني.

4. بايد مَهري متناسب و شايسته براي كنيزان قرار داده شود و به خود آنان پرداخت شود و پرداخت مهر كنيزان به صاحبان آنان با ظاهر آيه ي فوق سازگار نيست. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 98

5. مفسران از تعبير «دختران جوان سالِ مؤمن»، «1» استفاده كرده اند كه با كنيزان مسلمان مي توان ازدواج كرد، اما ازدواج با كنيزان كافر صحيح نيست. «2»

6. مقصود از كساني كه مي توانند با كنيزان ازدواج كنند، صاحبان آنها نيستند بلكه مراد افراد ديگرند. كه بايد از صاحب او اجازه بگيرند.

7. تعبير «اهل» در مورد كنيز، بدين مطلب اشاره دارد كه نبايد با كنيزان هم چون يك كالا رفتار كنند، بلكه هم چون سرپرست خانواده، نسبت به اهل خود رفتاري انساني داشته باشند.

8. در جاهليت برخي عقيده داشتند كه تنها زناي آشكار ناپسند است و انتخاب دوست پنهاني مانعي ندارد، اما قرآن كريم هر دو مورد را ممنوع اعلام كرد.» 9. واژه ي «مُحصنات» و فعل آن در اين آيه چهار بار تكرار شده است «4» و در مورد سوم به معناي كنيزان شوهردار است كه اگر مرتكب عمل زشت (زنا) شوند، مجازات آنان نصف زنان آزاد است «5» و شايد اين به خاطر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 99

محروميت هاي فرهنگي آنان است.

10. كساني كه از نظر غريزه ي

جنسي به شدت تحت فشارند و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند و مي ترسند كه به زحمت و گناه گرفتار شوند «1» بهتر است با كنيزان ازدواج كنند. آري، ازدواج افراد از نظر اسلام به بن بست نمي رسد؛ يعني مسلمان مي تواند از راه ازدواج دايم و موقت و ازدواج با كنيزان، غريزه ي جنسي خويش را ارضا كند و نسل بشر را تداوم بخشد.

11. در آيه ي فوق به مردان سفارش شده كه صبر كنند و ازدواج با كنيزان محدود شد و جز در شرايط اضطراري اجازه داده نشد. فلسفه ي اين حكم ممكن است آن باشد كه كنيزان، به ويژه در آن عصر، در شرايط نامطلوب تربيتي بودند و كمبودهاي علمي، اخلاقي و عاطفي داشتند كه بر فرزندان آنان اثر مي گذاشت.

هر چند در اين مورد استثناهايي وجود داشته است؛ مثل كنيزاني كه مادر برخي بزرگان اسلام بودند.

آموزه ها و پيام ها:

1. ازدواج در اسلام بن بست ندارد و راه هاي مختلفي در برابر افراد فقير وجود دارد (كه تحت فشار قرار نگيرند).

2. در هر شرايطي معيارهاي مكتبي (مثل ايمان) را زيربناي ازدواج قرار دهيد.

3. براي كنيزان نيز شخصيت و حرمت قايل شويد و مهر آنان را بپردازيد كه همگي انسان هستيد.

4. مد نظر قرار دادن با شرايط خاص كنيزان، مجازات هاي آنان را تخفيف دهيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 100

قرآن كريم در آيه ي

بيست و ششم سوره ي نساء به لزوم گسترش سنت هاي نيكوي گذشتگان اشاره مي كند و مي فرمايد:

26. يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ خدا مي خواهد (اين قوانين را) براي شما روشن بيان كند، و شما را به روش هاي (صحيح) كساني كه پيش از شما بودند، ره نمون شود؛ و توبه ي شما را بپذيرد؛ و خدا داناي فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. سنت الهي، بيان و ابلاغ قوانين مربوط به هدايت بشر و سنت هاي نيكوي گذشتگان است. «1»

2. قرآن كريم نسبت به سنت هاي گذشتگان دو گونه برخورد كرده است:

الف) سنت هاي منفي و خرافات و عادات غلط آنها را رد كرده و پيروي آنان از اين سنت ها را سرزنش نموده است. «2»

ب) سنت هاي مثبت و كارهاي نيكو را كه معقول، فطري و الهي است تأييد كرده و مردم را به پيروي از آنها تشويق كرده است.

آيه ي فوق از نوع دوم است.

3. سنت ديگر الهي بازگشت خدا با رحمت و لطف خود به سوي مردم است؛ يعني خدا براساس علم و حكمت خويش توبه ي بندگان را مي پذيرد و با رحمت خويش به آنان توجه مي كند.

4. توبه ي مردم به سوي خدا به معناي بازگشت به سوي خدا و طلب تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 101

بخشش گناهان است، اما توبه ي خدا به سوي مردم به معناي بازگشت خدا با رحمت و لطف خود به سوي مردم است. هر توبه ي بنده همراه دو توبه ي خدا (قبل و بعد آن)

است كه خدا در توبه ي اول به انسان توفيق بازگشت و استغفار مي دهد و زمينه ي پذيرش توبه ي او را فراهم مي كند و در توبه ي دوم، توبه ي بنده را مي پذيرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. بيان قوانين و هدايت بشر به سوي آنها از سنت هاي الهي است.

2. قوانين نيكوي گذشتگان را بشناسيد و عمل كنيد.

3. توبه پذيري سنت خداست (پس فرصت را غنيمت شمريد و توبه كنيد).

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و هفتم سوره ي نساء به خواست شهوت پرستان اشاره مي كند و مي فرمايد:

27. وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوتِ أَن تَمِيلُواْ مَيْلًا عَظِيماً

خدا مي خواهد توبه ي شما را بپذيرد؛ و [لي كساني كه پيرو شهواتند، مي خواهند كه [شما] با انحرافي بزرگ منحرف شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. شهوت پرستان مي خواهند مؤمنان را مانند خود آلوده ي انواع گناهان كنند و از مسير خوش بختي و كمال، به انحراف عظيمي بكشانند، اما خدا مي خواهد كه با قراردادن قوانين ازدواج و محدوديت هاي جنسي انسان ها را از انحراف حفظ كند و بركاتي را كه در اثر آلودگي جنسي از آنان قطع شده بود به آنها بازگرداند و سعادتمندشان سازد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 102

2. آيه ي فوق در حقيقت پاسخ كساني است كه از محدوديت هاي قانوني در مورد مسائل جنسي گلايه دارند و مايل اند همگان در اين امور آزاد باشند.

در اين آيه بيان شد كه

اين آزادي هاي بي قيد و شرط، سرابي بيش نيست و نتيجه ي بي بند و باري انحراف عظيم و گرفتار شدن در بيراهه هاست كه نمونه هاي آن در عصر ما به شكل متلاشي شدن خانواده ها، انواع جنايات جنسي، فرزندان نامشروع و بيماري هاي آميزشي مشاهده مي شود.

3. خدا به انسان لطف دارد و با رحمت به سوي او بازمي گردد و توبه اش را مي پذيرد و حتي محدوديت هاي جنسي، رمز لطف خدا به انسان است، امّا زمزمه هاي آزادي نامحدود جنسي رمز انحراف عظيم انسان است (كه پايان آن يك زندگي حيواني صرف است).

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر از شهوت پرستان پيروي كنيد، گرفتار انحراف بزرگي مي شويد.

2. از دستورات الهي اطاعت كنيد (و قوانين جنسي را رعايت كنيد) تا از كژراهه ها محفوظ بمانيد.

3. خدا به شما لطف و رحمت دارد و توبه ي شما را مي پذيرد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و هشتم سوره ي نساء به آسان گيري خدا و ضعف انسان اشاره مي كند و مي فرمايد:

28. يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنسنُ ضَعِيفاً

خدا مي خواهد كه به شما تخفيف دهد، و (اين بدان سبب است كه) انسان، كم توان آفريده شده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 103

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قبل سخن از ازدواج دايم و موقت و ازدواج با كنيزان و شرايط خاص آن بود. اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه اين احكام

«1» نوعي توسعه و تخفيف براي انسان به شمار مي آيد؛ زيرا انسان اصولًا موجود ضعيفي است و بايد راه هاي مشروعي براي كنترل طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حمله ور مي شود، داشته باشد. تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.

2. آيه ي فوق اين قانون و سنت الهي را بيان مي كند «2» كه خدا مي خواهد كار را بر شما مسلمانان سبك كند. آري، اساس اسلام بر تخفيف و آسان گيري در همه ي قوانين، از جمله ازدواج است؛ از اين رو، شريعت اسلام شريعت سهل و راحت ناميده شده است.

3. اشاره ي آيه ي فوق به ضعف انسان، براي بيان و حكايت يك واقعيت خارجي در تمام افراد بشر است، نه براي سرزنش و تحقير.

4. انسان در چه مواردي ضعيف است:

الف) در انسان قواي مختلف مثل عقل و شهوت قرار داده شده است، ولي اين قوا در برابر طوفان خواسته ها و شهوات ضعيف است.

ب) ظرفيت و توانايي جسمي و فكري انسان محدود است؛ از اين رو، اگر قوانين سختي بر انسان تحميل شود، نمي تواند تحمّل كند و عصيان مي كند؛ پس خدا به انسان تخفيف داد و قوانين را آسان گرفت.

آموزه ها و پيام ها:

1. روش خدا (و برنامه ي اسلام) بر اساس آسان گيري است، نه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 104

سخت گيري.

2. انسان موجودي ناتوان است (از اين رو نمي تواند قوانين سخت را تحمل كند).

3. به ضعف هاي انساني توجه كنيد و برنامه هاي آسان براي او ارائه كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي بيست و نهم سوره ي نساء با بيان يك قانون اقتصادي به ممنوعيت خودكشي فردي و اجتماعي اشاره مي كند و مي فرمايد:

29. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَأْكُلُواْ أَمْولَكُم بَيْنَكُم بِالْبطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجرَةً عَن تَرَاضٍ مِّنكُمْ وَلَا تَقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! اموالتان را در ميان خودتان به ناحق مَخوريد؛ مگر اينكه داد و ستدي با رضايت [طرفين شما (انجام گرفته) باشد. و خودتان را نكشيد؛ [چرا] كه خدا نسبت به شما مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق يك قانون كلي اقتصادي اسلام را بيان مي كند كه فقهاي اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مي كنند و از آن جا كه اين قانون يكي از زير بناهاي اقتصاد اسلامي است، بارها در قرآن بر آن تأكيد شده است. «1»

2. هر نوع تصرف در مال ديگري، بدون حق و مجوز منطقي و عقلايي، ممنوع است و اگر در برخي روايات، واژه ي «باطل» به ربا يا قمار تفسير شده است، «2» در حقيقت بيان مصاديق روشن اين كلمه است، و گرنه آيه ي فوق تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 105

منحصر به اين موارد نيست.

3. واژه ي «باطل» در مقابل حق است و هر چيزي را كه ناحق، بي هدف و بي پايه و بيهوده باشد، در بر مي گيرد؛ بنابراين، تجاوز، تقلب و غِشّ در معامله، و داد و ستدهايي كه

بر اساس ربا پايه گذاري شوند و معاملاتي كه حدودش مشخص نباشد و خريد و فروش اجناسي كه فايده ي منطقي و عقلايي در آن نباشد، مثل خريد و فروش وسايل فساد و گناه، تحت عنوان كلي «باطل» قرار مي گيرد و جايز نيست.

4. تعبير «خوردن مال»، كنايه از هرگونه تصرف است؛ خواه به صورت خوردن معمولي باشد، يا پوشيدن يا سكونت و غير آن. اين تعبير در عربي و فارسي امروز نيز رايج است.

5. مقصود از «مگر تجارت با رضايت طرفين»، «1» تنها «بازرگاني» مصطلح نيست، بلكه شامل هر داد و ستدي مي شود؛ پس هر نوع مبادله ي مالي و تجارتي كه بين مردم رايج است، اگر از روي رضايت باشد و جنبه ي معقول و منطقي داشته باشد، مجاز است. «2»

6. اين كه آيه مي گويد «اموال خودتان را به باطل نخوريد.» مقصود اموال ديگران است؛ زيرا اگر اموال خود را مصرف كند، باطل و حرام نيست. اين تعبير اشاره دارد كه اموال همه ي افراد جامعه به منزله ي ثروت واحد است و به هم ديگر مربوط است و هرگونه صلاح و فساد در آن، به همه ي جامعه سرايت مي كند.

7. تعبير «خودتان را نكشيد.» كه در آيه ي فوق آمده، يك مطلب كلي است كه مصاديق و موارد متعددي را شامل مي شود. در روايات اسلامي و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 106

سخنان مفسران در مورد اين قسمت آيه چند احتمال مطرح شده است كه عبارت اند از:

الف) معناي آيه آن است كه خودكشي نكنيد؛ كه اين كار غير معقول

و حرام است و انسان را دچار عذاب الهي مي كند. «1» در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز به اين مطلب اشاره شده است. «2»

ب) معناي آيه آن است كه خودتان را به كشتن ندهيد. حكايت كرده اند كه مردي با پيامبر صلي الله عليه و آله در جنگ همراه بود و به تنهايي و بدون دستور پيامبر صلي الله عليه و آله به دشمن حمله ور مي كرد؛ پس خدا به او امر كرد كه خودكشي نكند. «3»

در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام نيز اشاره شده «كه در جنگ نابرابر وارد نشويد.» «4»

آري، مجاهدان اسلام بهتر است ابتدا تجهيزات و نفرات لازم را فراهم كنند، سپس به دشمن حمله كنند و پيروز شوند و بيهوده جان خود را در معرض خطر قرار ندهند، مگر در موارد خاص كه اسلام و مسلمانان در خطر باشند و لازم باشد به تنهايي در مقابل دشمن ايستادگي كنند يا عمليات استشهادي انجام دهند و يا چنين دستوري را رهبر الهي و فرمانده اسلامي صادر كند.

ج) برخي احتمال داده اند كه مقصود آيه ي فوق آن است كه مؤمنان هم ديگر را نكشند؛ زيرا مؤمنان برادر هم ديگر و در حكم يك جان هستند و از اين رو فرمود: «خودتان را نكشيد.»، همان گونه كه در صدر آيه دستور داده تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 107

شد كه مؤمنان اموال يك ديگر را به باطل نخورند. «1»

د) برخي مفسران بيان كرده اند كه اين آيه به خودكشي اجتماعي نيز اشاره دارد. اگر

اقتصاد جامعه سالم نباشد، مردم دچار نوعي خودكشي اجتماعي مي شوند و به اموال هم ديگر تجاوز مي كنند؛ يعني سيستم اقتصادي ناسالم، زمينه ي پيدايش هلاكت جامعه است، همان گونه كه در چنين جامعه اي خودكشي فردي نيز افزايش مي يابد. «2»

تذكر: همان طور كه برخي مفسران گفته اند «3» بهتر است بگوييم آيه ي فوق يك حكم عام را بيان مي كند و مي تواند همه ي اين معاني را شامل شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. اقتصاد اسلامي هدفمند است و تصرفات مالي منطقي و عقلايي را مي پذيرد، نه باطل و بيهوده را.

2. مالكيت فردي محترم است و تصرف در اموال ديگران جز از راه معامله ي صحيح و با رضايت طرفين، ممنوع است.

3. اموال شما در حكم اموال جامعه است؛ پس حق نداريد آنها را پاي مال كنيد.

4. اقتصاد سالم داشته باشيد و معاملات خود را براساس رضايت طرفين پايه گذاري كنيد.

5. از هر گونه خودكشي و ديگركشي فردي، اجتماعي و اقتصادي دوري گزينيد.

6. قوانين اقتصادي و اجتماعي (از جمله ممنوعيت خودكشي) براساس لطف و رحمت الهي پايه گذاري شده است (پس قدر آنها را بدانيد و سپاس گزار باشيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 108

قرآن كريم در آيه ي سي ام سوره ي نساء به كيفر خودكشي اشاره مي كند و مي فرمايد:

30. وَ مَن يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَاراً وَ كَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً

و هر كس اين [اعمال

را از روي تجاوز و ستم انجام دهد، پس بزودي او را در آتشي وارد خواهيم ساخت (و مي سوزانيم)؛ و اين [كار] بر خدا آسان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مجازات خودكشي، داخل شدن و سوختن در آتش جهنم است؛ «1» از اين رو در اسلام عمل حرام و گناهي بزرگ به شمار مي آيد. «2»

2. اگر كسي از روي ستم و تجاوز، «3» اقدام به كشتن خود يا ديگران كند، گرفتار عذاب الهي مي شود اما اگر از روي خطا و غفلت و بدون عمد مرتكب قتل شود، مجازات خاص دنيوي قتل غير عمد را دارد و گرفتار عذاب الهي نخواهد شد.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام خودكشي و دگركشي، عذاب آلود است.

2. از روي عمد و ظلم و تجاوزكارانه اقدام به خودكشي و قتل نكنيد.

3. عذاب شما براي خدا آسان است، اما خدا مهربان است و مي خواهد با

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 109

وضع قوانين از عذاب شما جلوگيري كند. «1»

قوانين تجارت

قوانين تجارت قرآن كريم در آيه ي سي ويكم سوره ي نساء به گناهان كبيره و صغيره اشاره مي كند و مي فرمايد:

31. إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيماً

اگر از گناهان بزرگي كه از آن [ها] منع مي شويد، دوري كنيد، بدي هايتان را از شما مي زداييم، و شما را در جايگاه ارجمندي وارد مي سازيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. همه ي گناهان،

نافرماني در برابر خدا و گناه بزرگ است؛ پس گناه بزرگ و كوچك نسبي است. گناه «كبيره» به معني هر گناهي است كه از نظر اسلام بزرگ و پراهميت است «2» و در قرآن كريم در مورد آن وعده ي آتش داده شده است؛ مثل: قتل، رباخواري و عمل منافي عفت.

در حديثي از امام باقر، امام صادق و امام رضا عليهم السلام نيز به همين مطلب اشاره شده است. «3»

2. در برخي از روايات، گناهان كبيره شامل كفر، قتل، عاق والدين، ربا خواري، خوردن مال يتيم، فرار از جنگ و بازگشت به حالت قبل از هجرت، شده است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 110

و در برخي ديگر از روايات تعداد گناهان كبيره بيست و يا هفتاد عدد ذكر شده است. اين مطالب در حقيقت اشاره به درجات گناهان كبيره و مصاديق آنهاست. «1»

3. قرآن كريم در مورد «گناهان صغيره» تعبيرات متفاوتي دارد؛ هم چون:

«سيئه» (كار بد)، و «لَمَم» «2» (كارهاي كوچك و كم اهميت و گناهي كه ناخواسته از انسان سر مي زند) و «صغيره» «3» (كوچك)، البته هرگونه نافرماني در برابر خدا گناه بزرگ است، اما اين كه برخي را كوچك و برخي را بزرگ مي ناميم به خاطر آن است كه آنها را نسبت به هم ديگر مي سنجيم.

4. پرهيز از گناهان بزرگ موجب پوشيدگي و بخشودگي گناهان كوچك مي شود؛ يعني پرهيز از گناهان بزرگ، يك نوع حالت «تقواي روحاني» در انسان ايجاد مي كند كه مي تواند، آثار گناهان كوچك را از وجود او بشويد؛

مثل هنگامي كه مي گوييم: اگر انسان از مواد سمي خطرناك پرهيز كند، مزاج سالم او مي تواند آثار نامطلوب برخي غذاها را از بين ببرد.

5. اين كه خدا پاداش ترك گناهان بزرگ را، بخشش گناهان كوچك قرار داده است، نوعي تشويق به ترك گناهان بزرگ است.

6. در چند صورت گناهان صغيره تبديل به گناهان كبيره مي شوند:

الف) تكرار گناهان صغيره؛ «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 111

ب) در صورت كوچك و حقير شمردن گناه صغيره؛ «1»

ج) ارتكاب گناه صغيره از روي تكبر و گردنكشي در برابر فرمان خدا؛ «2»

د) انجام گناه صغيره توسط افراد برجسته ي اجتماع، كه موجب الگو شدن آن براي ديگران شود؛» ه) خوشحالي به خاطر انجام گناه كوچك؛ «4»

و) عدم مجازات سريع خدا در برابر گناه را، دليل بر رضايت خدا به شمار آوردن. «5»

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر آمرزش الهي و جايگاه ارجمندي مي خواهيد از گناهان كبيره بپرهيزيد.

2. اگر اصول فكري و عملي فردي صحيح است، از تخلّفات جزئي او بگذريد.

3. عصيانگران بي باك را جايگاه ارزشمندي نخواهد بود.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و دوم سوره ي نساء به تفاوت هاي زن و مرد اشاره مي كند و مي فرمايد:

32. وَ لَاتَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَسْئَلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 112

و آنچه را خدا به سبب آن، برخي از شما را بر برخي [ديگر]، برتري داده، آرزو مَكنيد. براي مردان از آنچه كسب كرده اند، بهره اي است. و براي زنان [نيز] از آنچه كسب كرده اند، بهره اي است؛ و خدا را از (ناحيه بخشش و) فضلش درخواست كنيد، كه خدا به هر چيزي داناست.

شأن نزول:

داستان نزول آيه ي فوق دو گونه حكايت شده است:

اول آن كه يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله به نام «ام سَلَمه» به ايشان عرض كرد، چرا مردان به جهاد مي روند و زنان جهاد نمي كنند؟ و چرا براي ما نصف ميراث آنها مقرر شده است؟ اي كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنان به جهاد مي رفتيم و موقعيت اجتماعي مردان را داشتيم. «1»

و دوم آن كه، گروهي از مردان مسلمان، پس از نزول آيه ي ارث كه سهم مردان را دو برابر زنان تعيين كرد، گفتند: اي كاش اجر و پاداش معنوي ما نيز نسبت به زنان چنين بود و برخي از زنان نيز گفتند: اي كاش مجازات هاي ما نيز نصف مجازات مردان بود، همان گونه كه سهم ارث ما نيمي از ارث آنان است.

اين آيه فرو فرستاده شد و به اين افراد پاسخ داد «2» كه تفاوت هايي واقعي و طبيعي بين زن و مرد وجود دارد، كه بر اساس حكمت و عدالت الهي بنيان گذاشته شده است و پايه ي نظام اجتماعي شماست؛ بنابراين، آرزوي تغيير آنها را نكنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. تفاوت هاي زن و مرد و اختلافاتي كه

بين انسان ها ديده مي شود، چند

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 113

قسم است:

الف) برخي تفاوت ها، نوعي تبعيض است كه معلول اختلافات طبقاتي، استعمار و استثمار و ستم هاي اجتماعي انسان ها به هم ديگر است. اسلام اين گونه اختلافات ساختگي و بدون دليل را صحيح نمي داند و با آن مبارزه مي كند.

ب) اختلافات طبيعي انسان ها از نظر قد، وزن و استعداد كه لازمه ي آفرينش انسان است؛ يعني اگر جامعه بخواهد تكامل يابد، بايد استعدادها، ظرفيت ها و علاقه ها متفاوت باشد، تا همه ي شغل ها به كار افتد و انسان پيشرفت كند؛ يعني انسان ها مثل اعضاي يك پيكرند كه هر عضو و سلول آن هم ديگر را تكميل و ياري مي كنند.

و اگر انسان ها مثل محصول يك كارخانه، همه يكسان باشند، پيشرفت آنها متوقف مي شود؛ براي مثال، اگر همه ي انسان ها مرد باشند، به زودي نسل بشر منقرض مي شود.

پس اين تفاوت ها مقتضاي حكمت و فرزانگي خداست و در آنها عدالت رعايت شده است؛ يعني هر چيزي سر جاي خود قرار گرفته است.

آن كه هفت اقليم عالم را نهاد هر كسي را هر چه لايق بود داد

گر توانا بيني ار كوتاه دست هر كه را بيني چنان بايد كه هست (سعدي)

ج) برخي اختلافات حقوقي (مثل مقدار ارث)

بين انسان ها وجود دارد كه در ذيل آيات قبل به اسرار آنها اشاره شد «1» و فقط ياد آور مي شويم كه اگر چه ارث مردان دو برابر زنان است اما با توجه به اين كه هزينه ي زندگي و مَهر زنان به عهده ي مردان است، در حقيقت سهم زنان دو برابر مي شود.

2. توجه به اين نكته لازم است كه نه عدالت هميشه به معناي تساوي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 114

است و نه تفاوت بين افراد هميشه به معناي تبعيض؛ برخي از تفاوت ها در نظام هستي و، به ويژه بين زن و مرد، لازمه ي نظام اجتماعي بشر است.

3. تفاوت هاي زن و مرد در زمينه هاي ياد شده، بار ارزشي ندارد؛ يعني زن بودن يا مرد بودن و قد و وزن و ... باعث برتري كسي نزد خدا نمي شود؛ چون گوهر اساسي انسانيّت در همه ي افراد وجود دارد، بلكه ارزش واقعي افراد به ايمان، علم و تقواست كه امكان فراهم آوردن آنها براي زن و مرد، يكسان وجود دارد.

4. عبارت: «از فضل الهي درخواست كنيد.»، به معناي كنار گذاشتن اسباب مادي نيست بلكه انسان بايد فضل و رحمت خدا را در لابه لاي اسبابي كه مقرر داشته است، جست وجو كند. از اين روست كه در آيه، كسب و تلاش در كنار دعا و درخواست فضل الهي آمده است.

5. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده:

كسي از شما نگويد «اي كاش مال و نعمت و همسر زيباي ديگري از آن من بود.»، كه

اين حسادت است، بلكه جايز است كه بگويد «خدايا مثل آنها را به من عطا كن». «1»

تذكر: اين نوع آرزو و درخواست را غِبطه مي نامند كه در مقابل حسد قرار دارد.

6. در حديثي از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه خدا براي هر كس رزقي حلال قرار داده است كه در حال عافيت و سلامت به او مي رسد.

و از طرف ديگر، به هر كس رزقي حرام عرضه مي شود كه اگر از آن استفاده كند از مقدار رزق حلال او كاسته مي شود و غير از اين دو رزق، بخشش زياد

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 115

خداست كه در آيه ي فوق فرمود «از فضل الهي درخواست كنيد». «1»

و همين مضمون از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز حكايت شده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. به جاي اين كه چشم به نعمت ديگران داشته باشيد، از خدا بخواهيد.

2. حسودانه، آرزوي نعمت هاي ديگران را نداشته باشيد، بلكه (به داده هاي الهي راضي باشيد، و در پي كسب و تلاش برويد و) از خدا بخواهيد.

3. هر زن و مردي از نظام هستي سهمي دارند (پس در پي سهم خويش باشيد نه سهم ديگران).

4. خدا شما را تحت نظر دارد (پس مراقب كردار خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي سي و سوم سوره ي نساء به ميراث هم پيمانان اشاره مي كند و مي فرمايد:

33. وَ لِكُلٍّ جَعَلْنَا

مَولِيَ مِمَّا تَرَكَ الْولِدَانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمنُكُمْ فَئَاتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً

و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان، و كساني كه شما (با آنان) پيمان بسته ايد، بر جاي گذاشته اند، براي هر يك (از مردان و زنان) وارثاني قرار داديم، پس سهمشان را به ايشان بپردازيد؛ [چرا] كه خدا بر هر چيزي گواه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قانون ارث اسلامي يك نظام كامل است كه همه ي خويشاوندان و بستگان ميت را پوشش مي دهد و حقوق هم پيمانان او را نيز تامين مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 116

آري، همان طور كه اسلام كامل ترين دين است، قوانين آن نيز كامل ترين قوانين است.

2. مقصود از هم پيماناني كه از انسان ارث مي برند، «1» همان «ضِمان جَريره» است كه در قبل از اسلام وجود داشت؛ يعني «دو نفر با هم قرار مي گذاشتند در كارها برادروار به هم ديگر كمك كنند و هنگامي كه يكي از آنان از دنيا رفت، شخص بازمانده از وي ارث ببرد». «2»

اسلام اين پيمان را به رسميت شناخت، ولي ارث بردن آنها را مشروط به نداشتن خويشاوندان ديگر كرد.

3. تعهدّات انسان، حتي پس از مرگ محترم است و اگر پيماني «3» با كسي بست، بازماندگان او نيز بايد آن را محترم شمارند و حقوق آن را ادا كنند.

4. بازماندگان ميت بروند بدهي ميت خويش را بپردازند و سهام ارث ديگران را بدهند و منتظر درخواست طلبكاران نباشند. آري، در نظام ايماني، بدهكار به دنبال طلبكار مي رود

تا وظيفه ي خود را انجام دهد.

5. واژه ي «شهيد» در اين آيه به معناي شاهد و گواه است، يعني خدا ناظر و شاهد شماست و كردار شما را تحت نظر دارد.

6. در روايتي از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه مقصود از هم پيمانان (در اين آيه) همان امامان معصوم عليهم السلام تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 117

هستند كه خدا پيمانشان را با شما بسته است. «1»

تذكر: اين گونه روايات بيان باطن آيه و مصاديق ديگر هم پيمانان است كه بايد به عهد آنان وفا كرد و حقوق آنان را ادا نمود.

آموزه ها و پيام ها:

1. قانون ارث اسلامي كامل است و حقوق هر فرد را مشخص ساخته است.

2. بازماندگان مردگان، ارث و حقوق وارثان را بپردازيد.

3. عالم محضر خداست (و كردار شما تحت نظر اوست).

مسائل خانوادگي

مسائل خانوادگي قرآن كريم در آيه ي سي و چهارم سوره ي نساء به مديريت مردان در خانواده و به زنان نيكو و نافرمان بردار اشاره مي كند و مي فرمايد:

34. الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَي النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْولِهِمْ فَالصلِحتُ قنِتتٌ حفِظتٌ لِّلْغَيْبِ بَمَا حَفِظَ اللَّهُ وَ التِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً

مردان، [مايه ي پايداري زنانند؛ به خاطر آن كه خدا برخي آنان را بر برخي [ديگر] برتري

داد، و به خاطر آنچه از اموالشان (در مورد زنان) هزينه مي كنند. و زنانِ شايسته فرمان برداراني فروتنند، كه به پاس آنچه خدا [براي آنان حفظ كرده، در غياب (همسر خود، اسرار و حقوق او را،) نگهبانند. و زناني را كه از نافرماني شان ترس داريد، پس پندشان دهيد؛ و (اگر مؤثر واقع نشد،) در خوابگاه ها از ايشان دوري گزينيد؛ و (اگر هيچ تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 118

راهي نبود، به آهستگي و به قصد تأديب) آنان را بزنيد. و اگر از شما اطاعت كردند، پس هيچ راهي بر (اي تعدّي به) آنان مَجوييد؛ كه خدا بلند مرتبه اي بزرگ است.

نكته ها و اشاره ها:

1. خانواده يك واحد كوچك اجتماعي است و از اين رو بايد سرپرست و مدير واحدي داشته باشد، تا رهبري آن را به عهده گيرد. قرآن اشاره مي كند كه مقام سرپرستي و مديريت خانواده با مرد است. «1» (البته مقصود آن نيست كه مرد حقّ استبداد و اجحاف دارد، بلكه مقصود رهبري واحد منظم با توجه به مسئوليت ها و مشورت هاست).

2. اگر زن و مرد هر دو مدير باشند، هرج و مرج مي شود؛ يكي از اين دو بايد مديريت داشته باشند. مديريت داخلي خانواده با زنان است و مديريت خارجي خانواده با مردان؛ چرا كه هر كدام از آنها با حوزه ي وظايف خود آشناترند.

مردان نمي توانند وظايف سنگين اداره ي داخلي خانه را به عهده گيرند؛ زيرا عاطفه و احساسات و سليقه و حوصله ي خاصي مي طلبد كه فقط در زنان موجود است.

زنان نيز نمي توانند وظايف مديريت و سرپرستي خانواده را از نظر مالي و روابط خارجي به عهده بگيرند؛ زيرا لازمه ي اين كار، نيروي جسمي زياد و كار طاقت فرسا و شناخت حيله هاي اجتماعي است، كه فقط در مردان موجود است.

3. برخي زنان استثنا هستند و بر شوهران خود برتري دارند و مي توانند وظايف سنگيني را به عهده بگيرند، همان طور كه در مردان نيز موارد استثنا وجود دارد، اما در وضع قانون نوع افراد مدّنظر قرار مي گيرند نه تك تك افراد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 119

پس، از آيه ي فوق استفاده مي شود كه هر مردي بر هر زني مقدم نيست، بلكه در مجموع برخي بر برخي ديگر فضيلت دارند. آري؛ برخي زنان جهان، مثل فاطمه عليها السلام، مريم و زينب عليهما السلام، بر بسياري از مردان و زنان جهان برتري دارند.

4. سپردن مديريت خانواده به مرد، مطلبي ارزشي نيست، بلكه وظيفه اي پرمسئوليت است؛ يعني آيه ي فوق خبر از اين واقعيت مي دهد «1» كه مردان، قِوام و تكيه گاه و سرپرست خانواده هستند. «2»

پس اين مطلب دليل برتري جنس مرد بر زن نيست، برتري افراد بر هم ديگر در گرو ايمان، علم، تقوا و جهاد است. پس، همان طور كه ممكن است شخصيت معنوي و علمي يك معاون از رئيس خودش بالاتر باشد، ممكن است شخصيت انساني و معنوي و علمي زني از شوهرش بالاتر باشد.

5. آيه ي فوق اشاره به حقوقي دارد كه خدا براي زنان در نظر گرفته است؛ «3» يعني انجام مسئوليت ها و

وظايف زن متقابل است و در برابر آن از حقوقي الهي برخوردار است.

6. تربيت زنان سركش «4» مراحلي دارد؛ نخست موعظه، سپس قهر و در آخر تنبيه بدني؛ و تا وقتي مي توان به مراحل پايين تر اكتفا كرد، نبايد از مراحل بالاتر استفاده كرد. البته تنبيه فقط براي انجام وظيفه است، نه كينه و انتقام؛ از اين رو در آيه بيان شده كه هرگاه زن آگاه شد و دست از سركشي برداشت، تعدّي بر او جايز نيست.

7. در تمام قوانين جهان، هنگامي كه راه هاي مسالمت آميز براي وادار

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 120

كردن افراد به انجام وظيفه مؤثر واقع نمي شود، به تنبيه متوسل مي شوند كه گاهي به مجازات هاي شديد مي انجامد، اما اسلام در مورد زنان سفارش كرده كه بايد تنبيه بدني آنان ملايم و خفيف باشد، به طوري كه موجب شكستگي، جراحت و باعث كبودي بدن او نگردد. «1» در برخي احاديث از امام باقر عليه السلام حكايت شده: «با چوب مسواك بزنيد». «2»

8. برخي مفسران صاحب نظر معاصر برآن اند كه آيه ي فوق نوعي نسخ تدريجي است؛ يعني اسلام براي مبارزه با عادات مردم جاهليت در مورد زدن شديد زنان و ستم به آنان، از سياست گام به گام استفاده كرده است و در گام اول و به صورت مقدماتي به آنان مي فرمايد كه در هنگام سركشي زن او را به آهستگي با چوب مسواك بزن، تا در گام هاي بعدي اين عادت زشت را از مردم بزدايد و آنان را به راه

صحيح هدايت كند. همان طور كه با همين روش، برده داري را از جامعه ي اسلامي زدود. «3»

9. همان طور كه در آيه تنبيه بدني زنان در هنگام نا فرماني و طغيان مطرح شده است، در مورد مردان نيز چنين است؛ يعني اگر مردي از وظايف خود تخلّف كرد، تنبيه مي گردد و حتي مجازات بدني مي شود، ولي چون اين كار غالباً از عهده ي زنان خارج است، حاكم شرع موظف است كه مردان متخلّف را از راه هاي گوناگون، از جمله تعزير (مجازات بدني) به وظايف خود وادارد. «4»

10. در اين آيه به دو دسته از زنان اشاره شده است: اوّل زنان سركش و دوم زنان شايسته كه سه ويژگي دارند: الف) صالح هستند؛ ب) فروتن و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 121

فرمان بردارند؛ ج) رازدار و حافظ اموال، آبرو و ناموس شوهر در غياب او هستند.

آري؛ روش تربيتي قرآن آن است كه سرنوشت نيكان و بدان را در برابر هم به تصوير مي كشد تا مردم با مطالعه ي سرنوشت آنان راه صحيح را انتخاب كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مديريت خانواده با مردان است (هر چند زنان نيز جايگاه و حقوق شايسته اي دارند).

2. بانوان زنان شايسته و سركش را بشناسند (و راه خود را انتخاب كنند).

3. بانوان بايد زناني شايسته، فروتن، فرمان بردار و رازدار شوهر باشند.

4. زنان شايسته را مرحله به مرحله تربيت كنيد.

5. هيچ مردي حق تعدّي به زنان شايسته و فرمان بردار را ندارد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و پنجم سوره ي نساء در مورد تشكيل دادگاه خانوادگي براي رفع اختلافات سفارش مي كند و مي فرمايد:

35. وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً خَبِيراً

و اگر از جدايي ميان آن دو (همسر) مي ترسيد، پس داوري از خانواده آن (شوهر)، و داوري از خانواده آن (زن تعيين كنيد و) بفرستيد؛ اگر اين دو [داور]، تصميم به اصلاح داشته باشند، خدا ميان آن دو سازگاري خواهد داد؛ براستي كه خدا، داناي آگاه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. هر گاه زن و شوهر اختلاف پيدا كردند و نشانه هاي جدايي آنان آشكار

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 122

شد، دادگاهي خانوادگي تشكيل شود و به مسأله رسيدگي و حكم صادر كند.

البته دو داور اين دادگاه از بين خويشاوندان زن و مرد انتخاب مي شوند تا مسأله را به صورت خصوصي و دل سوزانه اصلاح كنند.

2. دادگاه خانوادگي، يكي از شاهكارهاي اسلام است. اين دادگاه داراي امتيازهاي زير است:

الف) معيار و مقياس در دادگاه خانوادگي، عاطفي است، بر خلاف دادگاه هاي عادي كه در آن جا مقررات خشكي حاكم است؛ يعني داوران كه از خويشاوندان زن و شوهر هستند، مي توانند عواطف آنان را در مسير اصلاح تحريك كنند.

ب) در دادگاه هاي عادي، اسرار افراد فاش و احساسات آنان جريحه دار و محبت ها كم مي شود، اما در دادگاه خانوادگي، به خاطر شرم حضور، اسرار بيان نمي شود

و اگر هم گفته شود، تأثيرات سوء كم تري دارد.

ج) قاضي دادگاه معمولًا نسبت به نتيجه ي دعوا بي طرف است، ولي داوران دادگاه خانوادگي، چون از بستگان زن و شوهر هستند، جدايي و صلح همسران، از نظر عاطفي براي آنان مهم است و حسّ مسئوليت آنان را برمي انگيزد؛ از اين رو تلاش بيش تري براي صلح مي كنند.

د) دادگاه هاي خانوادگي، هزينه و سرگرداني معمول دادگاه هاي ديگر را ندارد و بدون تشريفات و در كمترين مدت، به مقصود نايل مي شوند.

3. در فقه اسلامي، شرايط داوران به طور مشروح بيان شده است، از جمله آن كه دو داور بايد بالغ، عاقل، عادل و بصير باشند «1» و در انتخاب داور بايد تساوي بين فاميل زن و مرد و دل سوزي داوران مدّ نظر باشد.

4. در مورد نفوذ حكم داوران دادگاه خانوادگي، دو ديدگاه بين فقهاي اسلام وجود دارد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 123

الف) حُكم داور، هر چه باشد، لازم الاجراست و ظاهر تعبير «حَكَم» در آيه، همين مطلب است.

ب) نظر داوران در مورد سازش و شرايطي كه در اين رابطه قرار مي دهند، لازم الاجراست، اما در مورد جدايي، حُكم آنان نافذ نيست، و ذيل آيه ي فوق، كه سخن از اصلاح مي گويد، با اين ديدگاه سازگارتر است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. در اختلاف خانوادگي (قبل از مراجعه به دادگاه عمومي)، مسئله را در دادگاه خصوصي و درون خانواده حل و فصل كنيد.

2. جامعه و خويشاوندان، در برابر اختلافات خانوادگي مسئوليت دارند و در اين موارد بايد اقدام به تشكيل دادگاه

خانوادگي كنند.

3. ترس از جدايي زن و شوهر براي شما مسئوليت آور است و علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد.

4. اگر در داوري نيّتْ نيك و اصلاحي باشد، امداد الهي هم سرازير مي شود. «2»

***

قرآن كريم در آيه ي سي و ششم سوره ي نساء به حقوق دهگانه ي اسلامي و آداب معاشرت اشاره مي كند و مي فرمايد:

36. وَاعْبُدُواْ اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً وَبِالْولِدَيْنِ إِحْسناً وَبِذِي الْقُرْبَي وَالْيَتمَي وَالْمَسكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَي وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمنُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُوراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 124

و خدا را بپرستيد؛ و هيچ چيز را با او شريك مگردانيد؛ و نيكي كنيد به پدر و مادر، و به نزديكان و يتيمان و بينوايان، و همسايه ي نزديك، و همسايه ي دور، و دوست [و همنشين ، و در راه مانده و آنچه (از بردگان) كه شما مالك هستيد؛ كه خدا كسي را كه متكبّرِ خيال پرداز [و] فخر فروش است، دوست نمي دارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه ده دستور مهمّ اسلامي بيان شده كه عبارت اند از:

اول: عبادت خدا؛ هدف اصلي تمام برنامه هاي اسلامي، دعوت مردم به عبادت و بندگي خدا و ترك شرك است. توجّه به پرستش خدا، به عنوان يك حق الهي، روح را پاك و نيت را خالص و اراده را قوي مي كند تا

بتواند بقيه ي حقوق اسلامي را ادا كند.

در ضمن، از تعبير آيه استفاده مي شود كه عبادت خدا بايد همراه با دوري از شرك باشد؛ يعني طرف اثبات و نفي با هم ديگر باشد، همان طور كه در شعار توحيد (لا اله الّا اللَّه) تبلور يافته است.

دوم: نيكي به پدر و مادر؛ در چهار مورد از آيات قرآن، اين موضوع بعد از سفارش به توحيد واقع شده است. «1» از اين ترتيب مطالب استفاده مي شود كه ميان آن دو موضوع ارتباط و پيوند است، چرا كه نعمت بزرگ هستي و حيات در مرحله ي اول از ناحيه ي خدا و در مرحله ي بعدي به پدر و مادر ارتباط دارد.

از اين روست كه ترك احسان به پدر و مادر، هم دوش شرك به خدا آورده شده است.

سوم: نيكي به همه ي خويشاوندان (صِله ي رحم)؛ نيكي به خويشان، كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 125

در قرآن بر آن تأكيد شده، سبب محكم شدن پيوند خانوادگي شده و واحدهاي متشكلي به نام فاميل و خانواده به وجود مي آورد تا در برابر مشكلات و حوادث يك ديگر را ياري دهند و از حقوق هم ديگر دفاع كنند.

در برخي روايات از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده كه درباره ي اين آيه فرمودند: پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام پدران اين امت هستند «1» (كه بايد به آنان نيكي شود).

اين گونه روايات بيان بطن قرآن و يا تعيين مصاديق معنوي پدر و مادر است؛ نقش پيامبر و امام

هم چون نقش پدري است كه جامعه ي اسلامي را سرپرستي، كمك و هدايت مي كنند، پس آنان پدران معنوي مردم هستند و حق پدرانه بر ما دارند.

چهارم: نيكي به كودكان بي سرپرست؛ فراموش كردن يتيمان، از طرفي سرنوشت اين كودكان را به خطر مي اندازد، و از طرف ديگر، سرنوشت اجتماع را با خطر روبه رو مي سازد؛ چون اگر اين كودكان رها شوند و به آنان محبت نشود، ممكن است منحرف گردند و افرادي خطرناك پرورش يابند؛ پس نيكي به يتيمان هم نيكي به فرد است و هم نيكي به اجتماع.

پنجم: نيكي به بينوايان؛ افراد معلول و از كار افتاده و يا فقرايي كه نمي توانند زندگي خود را اداره كنند، بايد مورد توجه قرار گيرند و فراموش كردن آنان بر خلاف اصول انساني و اسلامي است.

ششم: نيكي به همسايگان نزديك؛ «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 126

هفتم: نيكي به همسايگان دور؛ «1» در روايات اسلامي از پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه تا چهل خانه از چهار طرف همسايه ي انسان به شمار مي آيند. «2»

از علي عليه السلام در وصيت ايشان حكايت شده كه آن قدر پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي همسايگان سفارش مي كرد كه ما فكر مي كرديم شايد دستور دهد همسايگان از يك ديگر ارث ببرند. «3»

و در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم كه نيكي كردن همسايگان به يك ديگر رزق را زياد، خانه ها را آباد و عُمرها را طولاني مي كند. «4»

هشتم: نيكي به دوستان؛ تعبير

«دوست هم نشين» معناي وسيعي دارد، و شامل دوستان دايمي و موقت، هم كاران، هم سفران، مراجعه كنندگان، شاگردان، مشاوران و خدمت گزاران مي شود؛ يعني آيه ي فوق يك دستور كلي براي حُسن معاشرت است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 127

و اگر در برخي روايات به «همسر» تفسير شده است، «1» از باب بيان يكي از مصاديق آيه است.

نهم: نيكي به در راه ماندگان؛ تعبير «فرزند راه» (در راه مانده) اشاره دارد كه شما نسبت به اين افراد هيچ گونه شناختي نداريد و ممكن است آنان در وطن خود ثروتمند باشند، ولي اكنون مسافراني در راه مانده و محتاج اند، كه بايد حمايتشان كرد.

دهم: نيكي به بردگان؛ در آيات متعددي از قرآن در مورد بردگان سفارش شده و حمايت هاي اسلام از اين قشر و برنامه ي آزادي تدريجي آنان در اسلام سبب شد كه پس از مدّتي، برده داري در جامعه ي اسلامي ريشه كن شود.

2. افرادي كه خداپرست نيستند و در برابر حق كرنش نمي كنند و به ديگران امداد نمي رسانند، افرادي متكبّر و فخرفروش اند كه گرفتار اعمال و تخيّلات كبرآلود خود هستند. «2»

3. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ذيل اين آيه حكايت شده كه تكبّر آن است كه انسان در مقابل حق فروتن نباشد و خود را بالاتر از مردم بداند و آنها را تحقير كند. «3»

4. احسان به ديگران مفهوم وسيعي است و شامل هرگونه رفتار نيك مي شود؛ مانند: معاشرت نيكو، نيكوكاري، امدادرساني مادي، كمك هاي فكري و مشورتي، هم كاري و راه نمايي و .... آري،

انسان نسبت به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 128

خويشاوندان، محرومان، همسايگان و هم نشينان خود وظايف سنگيني دارد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خداپرستان نسبت به بستگان، محرومان و همسايگان خود متعهد و مسئول اند. «1»

2. هر گونه بي توجهي متكبرانه و فخرفروشانه نسبت به نزديكان و محرومان، انسان را از محبت خدا دور مي سازد.

3. به هر دو جنبه ي مثبت (پرستش) و منفي (نفي شرك) توجّه داشته باشيد.

4. با خويشاوندان، همسايگان، هم نشينان و محرومان، معاشرت نيكو داشته باشيد و به آنان كمك كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هفتم سوره ي نساء به صفت زشت بُخل ورزي و پنهان نمودن نعمت ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

37. الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَآ ءَاتهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً

[همان كساني كه بُخل مي ورزند، و مردم را به بُخل فرمان مي دهند، و آنچه را خدا از بخشش خود به آنان داده، پنهان مي كنند. و براي كافران، عذابي خوار كننده آماده كرده ايم.

نكته ها و اشاره ها:

1. بخيل و خسيس بودن منحصر به امور مالي نيست و شامل همه ي مواهب الهي، مثل علم و دانش، مقام و آبرو نيز مي شود؛ يعني بخيل كسي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص:

129

است كه حاضر نيست از سرمايه هاي خدادادي اش به ديگران كمك كند.

گر به جاي نانش اندر سفره بودي آفتاب تا قيامت روز روشن كس نديدي در جهان 2. خسيس بودن و دستور به بُخل صفاتي زشت هستند.

آري، گويا بيماري بخل واگير دارد و انسان هاي معيوب دوست دارند ديگران هم معيوب شوند تا در هنگام سرزنش شدن تنها نباشند.

3. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه بخيل واقعي كسي است كه زكات واجب و هديه اش را به قوم خويش ندهد در حالي كه در كارهاي ديگر اسراف مي كند. «1»

اين گونه احاديث برخي مصاديق «بخيل» را بيان مي كنند و انحصار را نمي رسانند.

در حديثي ديگر از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه (دو صفت) خسيس بودن و اخلاق بد با مسلماني جمع نمي شود. «2»

4. در اين آيه سخن از «بُخل و كفر» است. شايد سرّ اين تعبيرات آن باشد كه بُخل غالباً از كفر سرچشمه مي گيرد؛ زيرا افراد خسيس، در واقع، ايمان كامل به مواهب بي پايان پروردگار و وعده هاي او نسبت به نيكوكاران ندارند و چنين مي پندارند كه با كمك به ديگران فقير خواهند شد.

يا مقصود از كفر، معناي لغوي آن، يعني پوشاندن نعمت و ناسپاسي باشد؛ يعني كساني كه بخل مي ورزند و از نعمت هاي الهي به ديگران نمي بخشند و حتي ثروت خود را مخفي مي كنند، سزاوار عذاب الهي هستند. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 130

5. تعبير «عذاب خواركننده» براي اين افراد بدان جهت است كه ثروتمندان بخيل معمولًا متكبّر هستند؛ از اين رو اين افراد كيفر تكبّر و خود برتربيني را از اين راه مي بينند.

6. اظهار نعمت هاي الهي، كاري نيكو و نوعي سپاس گزاري است؛ اگر علم و ثروت كسي آشكار شود و مردم از آنها اطلاع يابند، مي توانند از آنها استفاده كنند؛ پس پنهان كردن آنها كاري ناپسند و نوعي ناسپاسي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام بخل ورزي، عذاب آلود است.

2. ديگران را به بُخل سفارش نكنيد كه گرفتار عذاب مي شويد.

3. نعمت هاي خدادادي خود را مخفي نسازيد (تا مردم اطلاع يابند و از آنها استفاده كنند).

4. شما حق نداريد (خود را فقير و نادان نشان دهيد) و علم و ثروت خود را پنهان كنيد، در حالي كه خدا اين نعمت ها را به شما داده است.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و هشتم سوره ي نساء به بخشش هاي رياكارانه ي دوستان شيطان اشاره مي كند و مي فرمايد:

38. وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْولَهُمْ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطنُ لَهُ قَرِيناً فَسَآءَ قَرِيناً

و [همان كساني كه اموالشان را براي نشان دادن به مردم انفاق مي كنند، و به خدا و روز بازپسين ايمان نمي آورند. و هر كس شيطان هم نشين او باشد، پس (شيطان) هم نشين بدي است.

نكته ها و اشاره ها:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 131

1. شيطان گاهي وسوسه مي كند و گاهي هم دم و يار دايمي برخي افراد مي شود؛ «هر كه از ياد خدا رخ برتافت، شيطاني براي او برمي انگيزيم تا يار و هم نشين دايمي او باشد». «1»

2. متكبّران با شيطان و اعمال شيطاني رابطه اي مستمر دارند؛ چرا كه شيطان را رفيق و قرين خود انتخاب كرده اند. «2»

3. كسي كه شيطان بر او مسلط شد، يا بُخل مي ورزد و از وعده ي شيطان به فقر مي ترسد «3» و يا اگر بخششي نمود، در اثر وسوسه هاي شيطاني، رياكاري مي كند و آن را تباه مي سازد.

آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه ي پشمينه بينداز و برو (حافظ)

4. هدف از بخشش، كمك به ديگران و رشد معنوي بخشش كننده است، كه در انفاق هاي رياكارانه، هدف دوم تأمين نمي شود؛ از اين روست كه بخشش رياكارانه نكوهش مي شود. «4»

غلام همّت آن نازنينم كه كار خير بي روي و ريا كرد (حافظ)

5. رابطه اي بين رياكاري و ايمان نداشتن واقعي به خدا و قيامت وجود دارد؛ رياكار تنها بر مردم تكيه مي كند، پس توحيدش ناقص است و نيز به پاداش و تمجيد مردم در دنيا چشم مي دوزد، پس ايمانش به پاداش اخروي ناقص است. «5»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 132

6. هم نشين بد «1» تأثير زيادي در سرنوشت انسان دارد و او را تا آخرين مرحله ي سقوط مي كشاند.

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان دوستان خود را به رياكاري و كفر سوق مي دهد.

2. شيطان و شيطان صفتان را هم نشين خود نسازيد.

3. رياكاري با خداباوري و معادباوري رابطه ي معكوس دارد.

4. هم چون متكبران بخيل، اموال خود را با رياكاري نابود نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي سي و نهم سوره ي نساء با اظهار تأسف بر حال كافران رياكار، به بخشش هاي الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

39. وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بَاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً

و چه [زياني براي شان داشت، اگر (بر فرض) به خدا و روز بازپسين ايمان مي آوردند، و از آنچه خدا روزيشان داده، (در راه او) مصرف مي كردند؟! و خدا به (احوال) آنان داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل كه سخن از بخشش هاي رياكارانه بود، «بخشش اموال» مطرح شده بود. در اين آيه سخن از بخشش «رزق هاي الهي» است.

اين تعبير ممكن است به سه نكته اشاره داشته باشد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 133

الف) در بخشش هاي رياكارانه به حلال و حرام مال توجه نمي شود، در حالي كه در انفاق هاي الهي به حلال بودن مال توجه مي شود، چون رزق الهي

است.

ب) در بخشش هاي رياكارانه چون افراد اموال را از خودشان مي دانند، از فخرفروشي و منّت گذاردن ابايي ندارند، اما در انفاق هاي الهي، چون مال را از خدا مي دانند، جاي منّت و فخرفروشي نيست.

ج) بخشش هاي رياكارانه غالباً منحصر به اموال است؛ چون اين گونه افراد از سرمايه هاي معنوي بي بهره اند، اما بخشش هاي الهي شامل تمام مواهب مادي و معنوي، اعم از مال و دانش و مقام و آبرو، مي شود.

2. اظهار تأسف خدا نسبت به منحرفان نشان دهنده ي دو نكته ي تربيتي است:

الف) يكي از راه هاي هشدار و هدايت منحرفان، اظهار تأسف بر حال آنان است.

ب) اين اظهار تأسف، نشان مي دهد كه خدا نسبت به بندگانش محبّت دارد و دوست دارد حتي كافران رياكار به دامن پرمهر الهي بازگردند و رستگار شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خيرخواه ديگران باشيد.

2. ايمان را با بخشش نعمت هاي الهي همراه سازيد.

3. خدا حتي نسبت به كافران رياكار مهربان و خيرخواه است.

4. رزق هاي (مادي و معنوي) خود را از خدا بدانيد (تا آسان تر بخشش كنيد).

5. شما تحت نظر خدا هستيد (پس رياكاري نكنيد).

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 134

قرآن كريم در آيه ي چهلم سوره ي نساء به چند برابر شدن كارهاي نيكو و پاداش بزرگ آنها اشاره مي كند و مي فرمايد:

40. إِنَّ اللَّهَ لَايَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً

براستي كه خدا (به اندازه ي) سنگيني

ذرّه اي ستم نمي كند؛ و اگر (آن ذرّه) كار نيكي باشد، آن را دو [يا چند] برابر مي كند؛ و از نزد خويش، پاداشي بزرگ مي دهد.

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا عادل است و به اندازه ي ذرّه اي «1» ستم نمي كند؛ يعني پاداش و كيفر افراد را براساس شايستگي ها و اعمال و عقايد آنان مي دهد.

پس «مِثقال ذرّه» به معناي وزن يك جسم فوق العاده كوچك است.

2. اين آيه كمال لطف خدا نسبت به بندگان را نشان مي دهد. او گناه كاران را بيش تر از گناهان آنان كيفر نمي دهد، اما نيكي را چند برابر مي كند و پاداش «2» و اجر عظيم به نيكوكاران عطا مي كند.

3. ستمكاري معمولًا بر اثر احتياج مادّي يا كمبود رواني و يا جهل است، اما خدايي كه از همگان بي نياز است و جهل و كمبود در ذات مقدّس او راه ندارد، ستمكاري نمي كند؛ يعني در عين توانايي به خاطر اين كه دانا و حكيم است، ستم نمي كند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 135

4. در اين آيه بيان شده كه خداكار نيك را چند برابر مي كند؛ يعني كار نيك بركت پيدا مي كند و كميّت و كيفيّت آن رشد مي يابد، هر چند پاداش بزرگي نيز خواهد داشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا عادل است و ذرّه اي از كارهاي شما را ناديده نمي گيرد. (پس نگران نباشيد).

2. نيكوكاري كنيد تا مورد لطف الهي قرار گيريد.

3. در برابر كارهاي نيك، نيك برخورد كنيد و پاداش اضافه بدهيد.

سفارش هاي مهم (به توحيد- نيكي و ...)

سفارش هاي مهم (به توحيد- نيكي و ...) قرآن كريم در آيه ي چهل و يكم سوره ي نساء به شهيدان و گواهان امت ها و مقام پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

41. فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِكَ عَلَي هؤُلَآءِ شَهِيداً

و [حال آنان چگونه است آن گاه كه از هر امّتي، گواهي مي آوريم، و تو را [نيز] بر آنان گواه آوريم؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن آيه ي فوق را چند گونه تفسير كرده اند:

الف) واژه ي «شهيد» در آيه ي فوق به معناي شهادت عملي است؛ يعني هر پيامبري با صفات ممتاز خود، الگو، نمونه و معيار سنجش اعمال امّت خويش است.

و از آن جا كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بزرگ ترين پيامبر الهي است صفات و اعمال او مقياس سنجش شخصيت تمام پيامبران است. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 136

ب) واژه ي «شهيد» در آيه ي فوق به معناي گواهي دادن است. مقصود آن است كه هر پيامبر و شاهدي، زماني كه در ميان مردم است، شاهد و ناظر اعمال آنان است و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز شاهد اعمال امت خويش «1» و يا شاهد بر پيامبران و گواهان گذشته است. «2» در برخي از روايات اسلامي نيز به مطلب اخير اشاره شده است. «3»

تذكر: ظاهر آيه در مورد قيامت است از اين رو تفسير اول قابل قبول نمي نمايد و جمع بين تفسير دوم

و سوم هم مانعي ندارد؛ يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هم شاهد امّت خويش و هم شاهد روحاني پيامبران پيشين باشد.

2. قرآن كريم مي فرمايد: در قيامت شاهدان زيادي وجود دارند؛ از جمله:

خدا، پيامبران، امامان معصوم، فرشتگان، زمين، زمان و اعضاي بدن انسان. «4»

3. از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 137

در هر قرني (عصري)، امامي از اهل بيت عليهم السلام شاهد بر مردم است و رسول خدا صلي الله عليه و آله شاهد بر ماست. «1»

4. خدا احتياجي به شاهد آوردن ندارد، ولي اين مطلب فوايد تربيتي دارد؛ چون وقتي انسان خود را در حضور شاهدان حسّ مي كند، در تقوا و تربيت او مؤثر است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. هر ملتي گواهي دارد و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز از گواهان است (پس مراقب اعمال خويش باشيد كه با حضور گواهان رسوا نشويد).

2. خود را براي حضور در محضر گواهان (رستاخيز) آماده كنيد (و كردار خود را اصلاح نماييد).

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و دوم سوره ي نساء با اشاره به واكنش حسرت آميز كافران در رستاخيز مي فرمايد:

42. يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً

در آن روز، كساني كه كفر ورزيده اند، و فرستاده ي (خدا) را نا فرماني كرده اند، آرزو

مي كنند، كه آنان با (خاكِ) زمين يكسان مي شدند؛ و (با آن همه گواهان،) هيچ سخني را از خدا پوشيده نمي دارند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كافران هنگامي كه در دادگاه عدل الهي حاضر مي شوند و با گواهان انكار ناپذيري مواجه مي گردند، از عملكرد خويش پشيمان مي شوند و آرزو

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 138

مي كنند كه اي كاش با خاك زمين يكسان بودند و اين گونه رسوا نمي شدند.

اين يكي از مجازات هاي كافران است.

2. تعبير «اي كاش با خاك هاي زمين يكسان مي شدند» به اين مطلب اشاره دارد كه آنان علاوه بر آن كه آرزو مي كنند خاك شوند، علاقه دارند كه خاك ها و قبرهاي آنان در زمين گم شود و با زمين هاي اطراف، يكسان، و به كلي فراموش شوند!

3. قرآن مي فرمايد: كافران در روز قيامت نيز حقايق را كتمان مي كنند و دروغ مي گويند. «1» اين گونه آيات مربوط به قبل از گواهي شاهدان است، ولي بعد از آن هيچ جاي انكار نمي ماند و به تمام حقايق اقرار مي كنند، همان طور كه در آيه ي فوق اشاره شده كه هيچ سخني را پوشيده نمي دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. قيامت روز رسوايي، حسرت و آرزوست (پس قبل از فرا رسيدن آن روز، به فكر اصلاح خويش باشيد و در راه خدا و رسول گام برداريد).

2. نافرماني از دستورهاي پيامبر صلي الله عليه و آله در رديف كفر ورزيدن به خداست.

3. كافران آن قدر بي ارزش اند كه اگر خاك بودند بهتر بود.

4. از سرنوشت حسرت آلود كافران در رستاخيز عبرت بياموزيد (و به كفر و نافرماني نزديك نشويد).

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و سوم سوره ي نساء پاره اي از احكام نماز و تيمم را بيان مي كند و مي فرمايد:

43. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَقْرَبُواْ الصَّلَوةَ وَأَنتُمْ سُكرَي حَتَّي تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُباً إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَي أَوْ عَلَي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 139

سَفَرٍ أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَآئِطِ أَوْ لمَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُواْ مَآءً فَتَيَمَّمُواْ صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! در حالي كه شما مست هستيد، به (مسجد و) نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مي گوييد؛ و (هم چنين) در حال جنابت (به نماز و مسجد وارد نشويد.) تا غسل كنيد- مگر اينكه (مسافر و) رهگذر باشيد- و اگر بيماريد، يا در مسافرتيد، [و] يا يكي از شما، از مكان پست (: دستشويي) آمد، و يا با زنان تماس (جنسي) داشتيد، و آبي (براي وضو يا غسل) نيافتيد، پس بر زمين پاكِ (نيكو) تيمّم كنيد؛ و بر چهره هايتان و دست هايتان بكشيد؛ براستي خدا، بسيار بخشنده [و] بسيار آمرزنده است.

شأن نزول:

حكايت شده كه شراب خواري در اسلام به تدريج حرام شد و قبل از ممنوعيت كامل شراب خواري، برخي از مسلمانان با حال مستي به نماز مي ايستادند و حتي يكي از آنان عبارت هاي سوره ي كافرون را اشتباه خواند.

آيه ي فوق فرو فرستاده شد و

آنان را از اين كار منع كرد. «1»

اين آيه از آيات الاحكام قرآن به شمار مي آيد كه در آن به چند حكم فقهي درباره ي نماز و تيمم اشاره شده است.

نخست به حرام بودن نماز در حال مستي، سپس به موارد تيمم و روش انجام آن و در پايان به اين حقيقت اشاره شده كه دستورات مذكور يك نوع تخفيف و تسهيل براي شماست؛ چرا كه خدا بخشنده و آمرزنده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 140

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم، در يك برنامه ي تربيتي، با بيماري شراب خواري در جامعه برخورد كرد؛ يعني ابتدا از آن به عنوان يك نوشيدني نامطلوب ياد كرد، «1» سپس نماز خواندن در حال مستي را ممنوع كرد و بعد، زيان هاي شراب خواري را ياد آوري كرد كه از منافع آن زيادتر است «2» و در مرحله ي آخر به صورت قاطع شراب خواري را ممنوع كرد. «3» برخورد تدريجي با مفاسد اجتماعي از بهترين روش هاي تربيتي است.

آيه ي فوق تنها از ممنوعيت مستي در حال نماز سخن گفت و در مورد غير نماز سكوت كرد، تا مرحله ي نهايي حكم فرا برسد. البته با توجه به اين كه در صدر اسلام نمازها در پنج وقت خوانده مي شد، لازمه ي هشياري در نماز آن بود كه افراد به كلي از شراب خواري صرف نظر كنند.

2. از تعبير «تا بدانيد چه مي گوييد.» استفاده مي شود كه بهتر است انسان در حالت كسالت و كم توجهي نماز نخواند. در حديثي از امام باقر عليه السلام آمده است:

«در حالتي كه كسل هستيد يا چرت آلود يا سنگين، مشغول نماز نشويد.» سپس حضرت به اين آيه استشهاد كردند. «4»

آري، در نماز، علاوه بر الفاظ و حركات، توجّه و شعور و حضور قلب هم لازم است و عبادت ناآگاهانه، كم ارزش يا بي ارزش است.

3. راه به دست آوردن حضور قلب در نماز چيست؟

امام عارفان در اين مورد مي نويسند: عزيزم!

تو مناجات با حق را مثل تكلّم با يك نفر، ناچيز حساب نكن. چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان- سهل است- با يك نفر از بيگانگان، اشتغال تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 141

به صحبت داشته باشي، مادام كه با او مذاكره مي كني، از غيرغافلي و با تمام توجّه به او مشغولي، ولي در اشتغال به مكالمه و مناجات با وليّ النعم و پروردگار عالميان، به كلّي از او منصرف و غافلي و به ديگر امور متوجّهي؟! آيا قدر بندگان از ذات مقدّس حق افزون است؟ يا تكلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضي الحاجات بيش تر است؟ ... «1»

در هر صورت، فراغت قلب از غير حق از امور مهمّه است كه انسان بايد با هر قيمت هست تحصيل آن را بكند و طريق تحصيل آن نيز ممكن و سهل است؛ با قدري مواظبت و مراقبت تحصيل مي توان كرد. بايد انسان مدتي اختيار طاير (پرنده) خيال را به دست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اي به شاخه اي پرواز كند، آن را حفظ كند، پس از مدتي مراقبت رام و آرام

مي شود. «2»

4. قرآن كريم در اوج ادب سخن مي گويد؛ از اين رو براي اين كه در مورد قضاي حاجت انسان ها تعبير صريحي به كار نبرد، از تعبير كنايي «غائط» استفاده كرده كه به معناي زمين گودي است كه مانع ديده شدن انسان مي گردد.

جالب اين است كه قرآن به جاي تعبير «شما» مي فرمايد: «اگر يكي از شما از مكان گودي آمده باشد»، كه عفّت بيان بيش تري دارد.

و در مورد آميزش جنسي نيز تعبير كنايي «تماس» را به كار برده است.

5. در مورد جمله ي «در حال مستي به نماز نزديك نشويد.» دو تفسير شده است:

الف) نماز خواندن در حال مستي، حرام و ممنوع است؛ نماز گفت و گو و راز و نياز بنده با خداست و بايد در كمال هوشياري گزارده شود، ولي افراد

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 142

شراب خورده و مست، از هوشياري به دور و بيگانه اند.

ب) در حال مستي خواب و خواب آلودگي، يعني زماني كه هنوز كاملًا بيدار نشده ايد، نماز را شروع نكنيد، تا بدانيد كه چه مي گوييد. «1»

البته مانعي ندارد كه هر دو تفسير مقصود آيه باشد.

6. در مورد جمله ي «و هنگامي كه جنب هستيد، مگر اين كه مسافر رهگذر باشيد.» نيز دو تفسير شده است:

الف) مقصود باطل بودن نماز در حال جنابت است؛ مگر اين كه كسي مسافر باشد و گرفتار بي آبي شود، كه در اين صورت نماز خواندن با تيمم جايز است كه در ذيل آيه بيان خواهد شد.

ب) مقصود از نماز، «مكان نماز» است؛ يعني در حال جنابت به

مسجد داخل نشويد، مگر اين كه در حال عبور از آن باشيد. «2»

البته مانعي ندارد كه هر دو معنا مقصود آيه باشد. «3»

7. آيه ي فوق موارد تيمم را برمي شمارد كه عبارت اند از:

الف) در موردي كه انسان بيمار است و آب براي او ضرر دارد، جايز است تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 143

كه تيمم كند.

ب) در موردي كه انسان در سفر است و دسترسي به آب ندارد، تيمم براي او جايز است. «1»

8. در آيه دستور تيمم بيان شده كه عبارت است از:

اول، زدن دو كف دست بر روي زمين پاك نيكو (سنگ يا خاك پاك). «2»

و دوم كشيدن دست ها بر صورت و بر هم ديگر.

9. تيمم داراي دو فايده و فلسفه است:

الف) فايده ي اخلاقي؛ انسان شريف ترين عضو بدنش، يعني پيشاني خود را به خاك مي مالد، تا فروتني و تواضع خود را در پيشگاه خدا آشكار سازد و بدين ترتيب، روح تواضع، عبوديت و سپاس گزاري را در خود تقويت مي كند.

ب) فايده ي بهداشتي؛ خاك پاك و نيكو، نه تنها آلوده نيست، بلكه به خاطر در برداشتن برخي باكتري هاي تجزيه كننده، مي تواند آلودگي ها را از بين ببرد، به ويژه خاك هاي سطح زمين كه در معرض تابش نور خورشيد است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 144

آموزه ها و پيام ها:

1. آگاهانه (و با حضور قلب) نماز بخوانيد.

2. ادب گفتاري را رعايت كنيد و

كلمات ركيك صريحاً به زبان نياوريد.

3. احكام نماز و مقدمات آن را بياموزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و چهارم سوره ي نساء به اهداف گمراه كننده ي كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

44. أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتبِ يَشْتَرُونَ الضَّللَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِيلَ آيا نظر نمي كني به سوي كساني كه بهره اي از كتاب [خدا] به آنان داده شده است؟ در حالي كه گمراهي را مي خرند، و مي خواهند كه [شما نيز] راه را گم كنيد.

نكته ها و اشاره ها:

1. از عبارت «كساني كه بخشي از كتاب در اختيار آنها قرار داده شده» استفاده مي شود كه تمام كتاب تورات در اختيار يهود نبوده است، و اين با واقعيات تاريخي سازگار است؛ چون تورات صدها سال بعد از فوت موسي عليه السلام نوشته شد، به طور طبيعي قسمتي از تورات واقعي با گذشت زمان، دست خوش تحريف شده و يا از بين رفته است. «1»

2. قرآن بارها از دانشمندان منحرف انتقاد كرده است؛ چرا كه اينان هم خود منحرف اند و هم موجب انحراف و گمراهي ديگران مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 145

آموزه ها و پيام ها:

1. كژروان گمراه گر درصدد گمراهي (شما) هستند (پس مراقب باشيد).

2. دانشمندان منحرف (يهود) را تحت نظر داشته باشيد (و مراقب خطر آنها باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و پنجم سوره ي نساء به حمايت الهي از مؤمنان در برابر دشمنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

45. وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَآئِكُمْ وَكَفَي بِاللَّهِ وَلِيّاً وَكَفَي بِاللَّهِ نَصِيراً

و خدا به [حال دشمنان شما داناتر است؛ و سرپرستي خدا (براي شما) كافي است؛ و ياوري خدا (شما را) كفايت مي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. دشمنان اسلام گاهي در لباس دوست جلوه مي كنند، به طوري كه ممكن است مسلمانان فريب بخورند، ولي حتي اگر مسلمانان در شناخت دشمن اشتباه كنند، خدا دشمنان واقعي آنان را مي شناسد و در مقابل آنان از مسلمانان حمايت مي كند.

2. از دشمنان خود نهراسيد، كه از آنان كاري ساخته نيست و خدا سرپرست و ياور شماست و قدرت او بالاترين قدرت هاست.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا دشمن شناس است (پس شما هم دشمن شناس شويد).

2. از خدا ياري بجوييد و او را به عنوان سرپرست انتخاب كنيد و نگران نباشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 146

قرآن كريم در آيه ي چهل و ششم سوره ي نساء به تحريف گري يهوديان و طعنه هاي آنان نسبت به اسلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

46. مِنَ الَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرعِنَا لَيّاً بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْناً فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلكِن لَّعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا

برخي از آنان كه يهودي اند، سخنان را از جايگاه هايش مي گردانند، و در حالي كه زبانشان را مي پيچانند،

و به دين (اسلام) طعنه مي زنند، مي گويند: «شنيديم و نافرماني كرديم. و (نيز مي گويند:) بشنو، در حالي كه غير شنونده اي! و (به قصد توهين مي گويند:) راعِنا (كه به معناي «ما را احمق كن» است.)» و اگر (بر فرض) آنان مي گفتند: «شنيديم و اطاعت كرديم؛ و (سخنان ما را) بشنو و به ما مهلت بده (تا حقايق را درك كنيم.)» حتماً برايشان بهتر و پايدارتر بود. وليكن خدا، آنان را بخاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته است؛ از اين رو جز اندكي ايمان نمي آورند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «راعِنا» ممكن است به معناي «مراعات كن و مهلت بده» يا به معناي «شرير و احمق» باشد.

يهوديان اين عبارت را خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله به كار مي بردند و معناي دوم را اراده مي كردند تا به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله توهين كنند و مسلمانان را مسخره نمايند. «1»

ولي قرآن از توطئه ي آنان پرده برداشت و به آنان توصيه كرد كه به جاي كلمه ي «راعنا» از واژه ي «انظرنا» (به ما نظر كن و مهلت بده) استفاده كنند كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 147

يك معنا دارد و توهين آميز نيست. «1»

2. تحريف «2» به دو قسم لفظي و معنوي تقسيم مي شود؛ تحريف لفظي همان تغيير كلمات و عبارات است، اما تحريف معنوي تغيير محتواي سخن است و در آيه ي فوق مقصود نوع اول تحريف است. «3»

3. برخي اين قسمت آيه را كه مي فرمايد: «پس جز اندكي ايمان نمي آورند.» يك

خبر غيبي قرآن دانسته اند، كه واقع گرديد؛ چون در طول تاريخ اسلام تنها عده ي كمي از يهوديان ايمان آوردند و بقيه ي آنان، تاكنون، با اسلام سر جنگ دارند. «4»

4. تحريف فرهنگ، مسخره كردن و توهين به مقدسات، از شيوه هاي ديرين دشمنان اسلام، به ويژه يهود بوده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. دشمنان اسلام در صدد تحريف فرهنگ و ضربه زدن به دين هستند.

2. با تحريفات فرهنگي برخورد كنيد و تحريف گران را رسوا سازيد.

3. كفر، انسان را از رحمت الهي دور مي سازد.

4. كژروان تحريف گر را نصيحت كنيد، هر چند تعداد اندكي از آنان ايمان آورند.

5. يهوديان تحريف گر، طعنه زن و كفرپيشه را بشناسيد (و مراقب تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 148

توطئه هاي آنان باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و هفتم سوره ي نساء با ياد آوري سرنوشت عبرت آموز گذشتگان، اهل كتاب را به ايمان دعوت مي كند و مي فرمايد:

47. يأَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَي أَدْبَارِهَآ أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّآ أَصْحبَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا

اي كساني كه كتاب [خدا] به شما داده شده است! به آنچه فرو فرستاديم، در حالي كه مؤيد (همان) چيزي است كه با شماست، ايمان آوريد، پيش از آن كه چهره هايي را محو كنيم، و آنها را به قهقرا باز گردانيم، يا آنها را از رحمت خود

دور سازيم، همان گونه كه «اصحاب سَبْت» (: گروهي از يهود كه در روز شنبه نافرماني كردند) را از رحمت خود دور ساختيم؛ و فرمان خدا انجام يافته است.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از روش هاي تربيتي قرآن آن است كه در برابر افراد لجوج از اهرم تهديد استفاده مي كند و براي تأثير بيش تر به نمونه هاي عيني و تاريخي آن اشاره مي نمايد.

2. اصحاب «سَبت» يهوديان متخلّفي بودند كه فرمان خدا مبني بر ممنوعيت صيد ماهي در روز شنبه را قبول نكردند و به نيرنگ متوسّل شدند؛ در نتيجه، به قهر الهي گرفتار آمدند و مسخ شدند. قرآن به داستان اين گروه در آيه ي 65 سوره ي بقره و آيه ي 60 سوره ي مائده و آيه ي 166 سوره ي اعراف اشاره كرده است.

3. گاهي ممكن است انسان واقعيات را درك نكند و منحرف گردد، به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 149

طوري كه گرفتار محو فكري، روحي و عقب گرد معنوي شود. «1» اهل كتاب، به ويژه يهوديان، هنگامي كه در برابر نشانه هاي روشن الهي، تسليم حق نشدند و به لجاجت و خلاف گويي پرداختند و اين كارها را تكرار كردند، كم كم خوي جديدي براي آنان پيدا شد و افكارشان را مسخ كرد و به جاي پيشرفت عقب گرد كردند.

4. برخي مفسران، «لعنت» در آيه ي فوق را به معناي مسخ جسماني گرفته اند؛ همان گونه كه در داستان «اصحاب سَبت» در سوره ي اعراف خواهد آمد. «2»

و برخي ديگر، آن را به معناي دوري از رحمت خدا و اشاره به نابودي و

هلاكت آن ها مي دانند، همان گونه كه در طول تاريخ اسلام اين تهديد عملي شد و بسياري از يهوديان درهم كوبيده شدند و اكنون نيز در دنيا تحت فشار شديدي هستند؛ چرا كه نشانه هاي روشن الهي را قبول نكردند و به لعنت خدا گرفتار شدند. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. مخالفان اسلام، قبل از آن كه دير شود ايمان آوريد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 150

2. مخالفت با ايمان اسلامي موجب نابودي فكري و ارتجاع و دوري از رحمت الهي مي شود.

3. از سرنوشت عذاب آلود گذشتگان يهود (اصحاب سبت) عبرت بياموزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي چهل و هشتم سوره ي نساء اميد بخش ترين پيام آمرزش الهي را بيان مي كند و مي فرمايد:

48. إِنَّ اللَّهَ لَايَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً

مسلماً خدا شرك ورزيدن به او را نمي آمرزد؛ و [گناهان پايين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي آمرزد؛ و هر كس به خدا شرك ورزد، پس بيقين گناه بزرگي را بر بافته است.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق آمرزش همه ي گناهان (غير از شرك) را وعده داده و بدين ترتيب نور اميد را در دل تمام گناهكاران تابانده است و اين، وسيله ي بازدارنده اي از گناه است؛ چون بسياري از افراد در اثر ارتكاب گناهان بزرگ مأيوس مي شوند و در باقي مانده ي عمر

خويش به خطاكاري ادامه مي دهند، و اين يك روش تربيتي قرآن است.

2. نكته ي مهم آن است كه آيه ي فوق ارتباطي با مسئله ي توبه ندارد؛ زيرا توبه و بازگشت از گناه، همه ي گناهان و از جمله شرك را شامل مي شود.

پس مقصود آيه، عفو الهي نسبت به گناهكاراني است كه توفيق توبه پيدا نكرده و از دنيا رفته اند.

3. آيه ي فوق سبب تشويق گناهكاران نخواهد شد؛ چون وعده ي آمرزش الهي، بدون قيد و شرط نيست و افرادي را شامل مي شود كه نوعي شايستگي از خود نشان دهند؛ به عبارت ديگر، خواست خدا در مورد آمرزش همه ي گناهان تابع حكمت است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 151

4. در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده كه در نزد من آيه اي اميدبخش تر از اين آيه در قرآن نيست. «1»

5. وسايل آمرزش الهي در آيات قرآن عبارت اند از:

الف) توبه و بازگشت به سوي خدا، همراه با پشيماني از گناهان؛ «2»

ب) كارهاي نيك كه سبب آمرزش اعمال زشت مي شوند؛ «3»

ج) شفاعت خدا، پيامبران، امامان و اولياي الهي؛ «4»

د) پرهيز از گناهان كبيره كه موجب بخشش گناهان صغيره مي شود. «5»

ه) عفو وبخشش الهي كه شامل افراد شايسته مي شود.

مورد اخير مقصود آيه ي فوق است. «6»

6. مشركان مشمول عفو الهي نمي گردند. مشرك ارتباط خود را به كلي از خدا قطع كرده و مرتكب گناه بزرگي شده «7» و به خود و ديگران ستم كرده است. آري؛ شرك منفورترين گناه و مانع بخشش خداست.

آموزه ها و پيام ها:

1. گناهكاران نااميد نباشند كه خدا

هر گناهي (غير از شرك) را مي آمرزد.

2. اگر مي خواهيد آمرزش الهي شامل حال شما شود، شرك را برطرف كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 152

قرآن كريم در آيات چهل و نهم و پنجاهم سوره ي نساء به خودستايي يهوديان و پيامد منفي آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

49 و 50. أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُم بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا* انظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَكَفَي بِهِ إِثْماً مُّبِيناً

آيا نظر نمي كني به سوي كساني كه خودشان را (پاك و) رشد يافته مي شمارند (و خودستايي مي كنند)؟! بلكه خدا هر كس را بخواهد، رشد مي دهد (و پاك مي گرداند)؛ و كمترين ستمي بر آنان نخواهد شد.* بنگر چگونه بر خدا دروغ مي بندند! و اين گناه آشكار (دروغ پردازي، براي مجازات آنان) كافي است.

شأن نزول: «1» حكايت شده كه يهوديان و مسيحيان براي خود امتيازاتي قايل بودند و گاهي خود را فرزند خدا مي خواندند «2» و بهشت را مخصوص خويش مي دانستند «3» (و خود را ستايش مي كردند).

آيه ي فوق و آيه ي بعد بدين مناسبت فرو فرستاده شد و اين پندارهاي باطل را رد كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق در مورد يهوديان و مسيحيان است، اما قرآن در آيه ي 32 سوره ي نجم همين مطلب را به مسلمانان گوشزد مي كند و مي فرمايد:

«خودستايي نكنيد. خدا پارسايان و افراد باتقوا را بهتر

مي شناسد.»

2. خودستايي يكي از صفات نكوهيده است كه نوعي از آن نيز

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 153

نژادپرستي است. اين گونه صفات كه ريشه در عُجب و غرور و خودبيني دارد، كم كم به صورت خودستايي كاذب درمي آيد و گاهي سر چشمه ي نابساماني هاي اجتماعي، استعمار، تفوق طلبي و جنگ هاي خونين مي شود؛ هم چون نژاد پرستي آلماني ها و صهيونيست ها كه در يك قرن اخير منشأ كشتارهاي زيادي در جهان شد.

3. پاك شمردن و رشد يافته معرفي كردن خويش «1» اگر جنبه ي واقعي و عملي داشته باشد، يعني معرفي توانايي ها و عرضه ي استعدادها براي كار بهتر باشد، «2» مانعي ندارد، ولي

(خواجو)

4. امام علي عليه السلام در مورد صفات افراد پارسا و با تقوا مي فرمايد:

آنان هرگز از اعمال كم خود راضي نيستند و هيچ گاه اعمال زياد خود را بزرگ نمي شمارند، آنان در همه حال خود را در برابر انجام وظايف خويش متهم مي كنند، و از اعمال خويش بيمناك اند، هنگامي كه كسي يكي از آنان را بستايد از آنچه در حق آنان مي گويد وحشت مي كنند، و چنين مي گويند: «من به حال خود از ديگران آگاه ترم و خدا نسبت به من از من آگاه تر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 154

است. پروردگارا! به اين ستايشي كه ستايش گران در حق من مي كنند، مرا مؤاخذه مكن و مرا از آنچه گمان مي برند نيز برتر قرار ده

و آنچه آنان از خطاهاي من نمي دانند، بر من ببخش». «1»

5. عزّت و رشد انسان ها در نهايت به دست خداست، كه منشأ همه ي نيروهاست؛ بنابراين، هر كس با اعمال و عقايد و اخلاق خود زمينه ي رشد و پاكي خويش را فراهم كند، خدا او را پاك مي سازد و رشد مي دهد و نيازي به خودستايي دروغين نيست؛ خدا حق كسي را پايمال نمي كند و هيچ گونه ستمي بر كسي روا نمي دارد. «2»

6. دروغ گويي گناه است، اما گناه دروغ پردازي و دروغ سازي، بزرگ تر است؛ چون همراه با تهمت، آزار و آبروريزي براي ديگران است و از آن بزرگ تر، دروغ بستن به خداست كه حتي روزه ي انسان روزه دار را باطل مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خودستايي هاي دروغين ره به جايي نمي برد.

2. رشد و پاكي شما (براساس تلاش و لياقت شما و) به دست خداست (پس آن را در جاي ديگر نجوييد).

3. از سرنوشت خودستايان عبرت بياموزيد.

4. خودستايي دروغين انسان را تا مرحله ي تهمت به خدا پيش مي برد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 155

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و يكم سوره ي نساء به داوري غيرمنصفانه ي برخي از اهل كتاب در باره ي مسلمانان اشاره مي كند و مي فرمايد:

51. أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتبِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هؤُلَآءِ أَهْدَي مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا

آيا نظر نمي كني به سوي كساني كه بهره اي از

كتاب [خدا] به آنان داده شده، در حالي كه به معبود (ان بت گونه) و (بت پرستان) طغيانگر ايمان مي آورند، و در باره كساني كه كفر ورزيدند، مي گويند: «آنان، از كساني كه ايمان آورده اند، راهي هدايت يافته تر دارند»؟!

شأن نزول:

حكايت شده كه بعد از جنگ احد، هفتاد نفر از يهوديان به اتفاق يكي از بزرگان خود، به نام «كَعْب بن اشرف»، به مكه رفتند تا با مشركان بر ضد پيامبر صلي الله عليه و آله هم پيمان شوند. مشركان مكه از آنان استقبال كردند، و براي اطمينان بيش تر، از يهوديان خواستند كه در برابر دو بت بزرگ مكه، سجده و خضوع كامل كنند و به آنها ايمان آورند!

سي نفر از يهوديان با سي نفر از مشركان به كنار كعبه رفتند و با هم عهد كردند كه در نبرد با پيامبر كوتاهي نكنند.

در پايان مراسم، ابوسفيان رو به كعْب كرد و گفت: ما بي سواد هستيم، اما (تو كه اهل كتاب هستي) بگو: ما و محمد كدام يك به حق نزديك تريم؟

كعب به عنوان بزرگ يهود گفت: به خدا سوگند، آيين شما از آيين محمد بهتر است!

در اين هنگام اين آيه و آيه ي بعد از آن فرو فرستاده شد و به او پاسخ داد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 156

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه به برخي از صفات ناپسند يهود اشاره كرده است و آن اين كه آنان براي پيشبرد اهدافشان با هر گروهي سازش مي كنند و حتي براي جلب نظر بت پرستان در برابر بت هاي آنان خضوع

مي كنند و براي خوش آيند آنان آيين خرافي بت پرستان را بر دين توحيدي اسلام ترجيح مي دهند.

2. ممكن است مقصود از «جِبت» «1» و «طاغوت «2»» در آيه ي فوق، نام دو بت مشهور مشركان باشد كه يهوديان در برابر آنها خضوع كردند؛ يا مقصود از «جبت» همان بت و منظور از «طاغوت» بت پرستان هستند كه يهوديان در برابر آنها تسليم شدند. «3»

3. مقصود از «ايمان» به جِبت و طاغوت در آيه ي فوق، ايمان عقيدتي نيست، بلكه ايمان عملي و تسليم در برابر آنهاست؛ چون يهوديان دست از عقيده ي خود برنداشتند و بت پرست نشدند، بلكه در برابر بت ها خضوع كردند و تسليم بت پرستان شدند؛ يعني عملًا به آنها ايمان آوردند.

4. در برخي روايات، واژه ي جِبت و طاغوت بر برخي ستمكاران مشهور تطبيق شده و بيان شده كه منظور از «مؤمنان» در آيه ي فوق آل محمد صلي الله عليه و آله تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 157

هستند. «1» اين گونه احاديث، مصداق هاي بارز آيه را برمي شمارند و به معناي انحصار آيه در اين موارد نيستند.

5. لجاجت و عناد با حق، انسان را بدان جا مي كشاند كه حق را كتمان و بر خلاف آن قضاوت مي كند. سر زدن اين كار از انسان هاي عادي زشت است و از اهل كتاب و فرهنگ، زشت تر.

آموزه ها و پيام ها:

1. از دشمنان اسلام انتظار نداشته باشيد كه در مورد مؤمنان به حق داوري كنند.

2. يهوديان آن قدر با شما دشمني دارند كه حاضرند در برابر بت و بت پرستان تسليم شوند، ولي در

برابر حقانيت اسلام سرفرود نياورند.

3. به خاطر لجاجت با حق، در برابر باطل تسليم نشويد.

4. سازشكاري با اهل باطل، شما را به پايمال كردن اصول نكشاند.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و دوم سوره ي نساء به سرنوشت شوم سازشكاران يهود اشاره مي كند و مي فرمايد:

52. أُوْلئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيراً

آنان كساني هستند كه خدا، از رحمت خود دورشان ساخته است؛ و خدا هر كس را از رحمت خود دور سازد، پس هيچ ياوري براي او نخواهي يافت.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 158

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه در مورد گروهي خاص (يهود) فرو فرستاده شده، اما به آنان اختصاص ندارد و شامل تمام افراد سازشكار مي شود كه به خاطر مقاصد پست خود، تمام شخصيت و عقايد خويش را قرباني مي كنند. آري، اين گونه سازشكاران در دنيا و آخرت از رحمت الهي دورند و غالباً با شكست مواجه مي شوند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. سازشكاري با مشركان، مورد نفرت و لعنت خداست.

2. سازشكاران در نهايت تنها مي مانند (و سرانجام شكست خواهند خورد).

3. اگر رحمت و ياري الهي را مي طلبيد، با دشمنان اسلام سازش نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و سوم سوره ي نساء

به محروميت يهوديان از حكومت و داوري، و روحيه ي انحصارطلبي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

53. أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لَّايُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً

آيا آن (يهودي) ان سهمي از فرمانروايي [و قضاوت دارند؟ (اگر چنين بود) پس در آن صورت كمترين چيزي به مردم نمي دادند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قبل سخن از يهودياني بود كه با مشركان سازش كردند و قضاوت نمودند كه آيين بت ستان از اسلام بهتر است. در اين آيه يادآوري مي كند كه قضاوت آنان فاقد ارزش است؛ چون يهوديان، از نظر موقعيت اجتماعي، آن ارزش را ندارند كه بتوانند بين افراد قضاوت و حكومت كنند و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 159

مردم هرگز حق حكومت و قضاوت را به آنان واگذار نكرده اند. «1»

2. يهوديان شايستگي داوري و حكومت مادي و معنوي بر مردم را ندارند؛ زيرا به طوري روح انحصارطلبي بر آنان چيره شده كه اگر به اين موقعيت دست يابند، به هيچ كس حقي نمي دهند، و همه ي امتيازات را به خود اختصاص مي دهند. اين روحيه اي است كه هنوز هم در اين قوم نژادپرست مشاهده مي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان شايستگي داوري (و حكومت) ندارند.

2. قوم يهود، انحصار طلب اند.

3. در امور (حكومت و داوري)، هم چون يهوديان، ديگران را محروم نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و چهارم سوره ي نساء به حسادت دشمنان

اسلام كه سبب بي ارزش شدن قضاوت آنهاست اشاره مي كند و مي فرمايد:

54. أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَي مَآ ءَاتَيهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَآ ءَالَ إِبْرهِيمَ الْكِتبَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنهُم مُّلْكاً عَظِيماً

يا اين كه نسبت به مردم [پيامبر و اهل بيتش ، بر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده، رشك مي ورزند؟! و بيقين [ما] به خاندان ابراهيم، (كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 160

يهود از آنها هستند نيز،) كتاب [الهي و حكمت داديم؛ و فرمانروايي بزرگي به آنان عطا كرديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. قضاوت هاي يهوديان از حسادت آنان نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و خاندانش سرچشمه مي گيرد و به همين دليل بي ارزش است. آنان بر اثر ستم و كفران نعمت، نبوت و حكومت را كه به بني اسرائيل داده شده بود، از دست دادند و به همين جهت مايل نيستند اين موقعيت الهي به دست كس ديگري سپرده شود و نسبت به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام، كه مشمول اين موهبت الهي شده اند، حسد مي ورزند.

2. «مردم» در آيه ي فوق از طرفي نمي تواند به معناي يك نفر، يعني شخص پيامبر صلي الله عليه و آله باشد و از طرف ديگر با توجه به مفهوم «آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده» كه مقصود نبوت و قرآن و معارف ديني است، نمي تواند منظور تمام مردم باشد؛ پس، با توجه به كلمه ي مقابل، يعني «آل ابراهيم عليه السلام» و رواياتي كه در منابع شيعه و

اهل سنت آمده است، روشن مي شود كه مقصود از «مردم» پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام هستند. «1»

3. در حديثي از امام صادق عليه السلام در مورد آيه ي فوق سؤال كردند و حضرت فرمودند:

ما (اهل بيت) كساني هستيم كه مورد حسد دشمنان قرار گرفته ايم. «2»

و در حديث ديگري از امام باقر عليه السلام مي خوانيم:

خدا در خاندان ابراهيم عليه السلام فرستادگان و پيامبران و پيشواياني قرار داد؛ (پس) چگونه حاضريد (فضايل) خاندان ابراهيم عليه السلام را

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 161

اقرار كنيد، ولي در مورد آل محمد صلي الله عليه و آله انكار نماييد. «1»

4. كتاب هاي آسماني و فرزانگي و حكمت، كه نماد فرهنگ جامعه و افراد است، و نيز حكومت، از نعمت هاي الهي است كه به هر كس شايستگي داشته باشد عطا مي شود.

5. حسادت به معناي رشك و آرزوي نابودي نعمت ديگران است؛ خواه آن نعمت به شخص حسود برسد يا نرسد. حسادت سرچشمه ي بسياري از نابساماني هاي اجتماعي، روحي و جسمي است؛ از جمله:

- حسود نيروي خود را كه بايد صرف سازندگي اجتماعي شود، در راه نابودي سرمايه هاي خود و ديگران مصرف مي كند.

- بسياري از جنايات دنيا، مثل قتل ها، دزدي ها و تجاوزات، ريشه در حسادت دارد.

- حسادت آثار نامطلوبي بر جسم و روان حسود مي گذارد و حسودان معمولًا رنجورند و به بيماري هاي عصبي مبتلا مي شوند.

توانم آن كه نيازارم اندرون كسي

حسود را چه كنم كو ز خود به رنج در است (سعدي)

در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده كه عجيب است كه حسودان از سلامت جسم خود به كلي غافل اند. «2»

- حسادت نشانه ي كمبود شخصيت، ناداني و كوته فكري و نقص ايمان است؛ چرا كه حسود خود را ناتوان تر از آن مي بيند كه به مقام بالاتر ديگران برسد. و عملًا، به حكمت خدا، كه بخشنده ي اصلي اين نعمت هاست،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 162

معترض است و كم كم سوء ظن او به خدا زيادتر مي شود، تا از وادي ايمان بيرون مي رود.

در حديث ديگري از امام علي عليه السلام حكايت شده كه حسد، تدريجاً ايمان را مي خورد، همان طور كه آتش، هيزم را به تدريج از بين مي برد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. داوري براساس حسادت ارزشي ندارد. «2»

2. حسادت كساني كه خود از نعمتي بهره مند شده اند ناپسندتر است.

3. فرهنگ و حكومت از نعمت هاي الهي است.

4. نعمت ها را از خدا بخواهيد و نسبت به ديگران حسادت نورزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و پنجم سوره ي نساء به تقسيم تاريخي مردم در برابر كتاب هاي آسماني اشاره مي كند و مي فرمايد:

55. فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَي بِجَهَنَّمَ سَعِيراً

و [لي برخي از آنان كساني هستند كه به آن ايمان آوردند، و

برخي از آنان كساني هستند كه (راه مردم را) بر آن بستند؛ و (براي مجازات آنها) شعله فروزان (آتش) جهنّم كافي است!

نكته ها و اشاره ها:

1. در طول تاريخ، پيامبران الهي با دو گروه مؤمن و كافر روبه رو بوده اند؛ گروهي كتاب و هدايت آنان را تصديق مي كردند و گروهي نمي پذيرفتند و كفر مي ورزيدند و گرفتار عذاب الهي مي شدند. يهوديان نيز در برخورد با اسلام تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 163

به دو گروه تقسيم شدند.

2. يكي از روش هاي تربيتي قرآن آن است كه رنج ها و مشكلات امت هاي گذشته را يادآوري مي كند، تا تسلّي خاطري براي مؤمنان در برخورد با مشكلات جديد باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. در طول تاريخ دو جريان مثبت و منفي در برابر پيامبران و كتب آسماني وجود داشته است (و در عصر شما نيز خواهد بود).

2. با مطالعات جامعه شناختي در مورد جريان هاي مخالف پيامبران، از فرجام عذاب آلود آنان عبرت بياموزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و ششم سوره ي نساء به سرنوشت سخت كافران در قيامت اشاره مي كند و مي فرمايد:

56. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِئَايتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً

براستي كساني كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشي وارد مي كنيم (و مي سوزانيم) كه هر گاه پوست هايشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوست هايي

غير از آنها بر جايش نهيم، تا عذاب (الهي) را بچشند؛ بدرستي كه خدا، شكست ناپذيري فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. كافران وارد آتش دوزخ مي شوند و هنگامي كه پوست آنان سوخت و بريان شد، «1» ممكن است درد كم تري احساس كنند؛ پس براي آن كه مجازات آنان تخفيف نيابد، پوست تازه اي بر بدن آنان مي رويد و عذاب مستمر كافران تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 164

عادي نمي شود.

2. در حديثي آمده كه شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: گناه آن پوست هاي ديگر چيست؟ (يعني آيا سوختن پوست هاي تازه با عدالت خدا سازگار است.)

حضرت فرمود: «اين پوست هاي نو همان پوست هاي سابق و در عين حال، غير آن است؛ همانند خشتي است كه بشكنند و خرد كنند و دو مرتبه آن را در قالب بريزند و به صورت خشت تازه اي درآورند». «1»

3. پاداش و كيفر در حقيقت با روح و قواي ادراكي انسان ارتباط دارد و جسم همواره وسيله اي براي انتقال پاداش و كيفر به روح انسان است. «2»

پس، اگر پوست يا جسم كسي عوض شود و يا نو گردد، باز هم كيفر مناسب و عادلانه به او خواهد رسيد.

4. معاد هم روحاني است و هم جسماني و اين آيه دليلي ديگر بر وقوع معاد جسماني است.

5. در برخي تفاسير آمده است كه مقصود از «آيات» در اين آيه، امام علي و ديگر امامان معصوم عليهم السلام هستند، «3» كه هر كس به آنها كفر ورزد و انكارشان كند، به كيفر سختي دچار خواهد شد.

روشن

است كه اين گونه احاديث بيان مصاديق بارز نشانه ها و آيات است و معناي آيات منحصر در ائمه عليهم السلام نيست.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 165

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام كفرورزي عذاب آلود است.

2. عذاب كافران تمام شدني نيست.

3. از سرنوشت عذاب آلود كافران عبرت بياموزيد (و راه كفر نپوييد).

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هفتم سوره ي نساء با اشاره به سرنوشت شيرين مؤمنان در بهشت مي فرمايد:

57. وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَآ أَبَداً لَّهُمْ فِيهَآ أَزْوجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلّاً ظَلِيلًا

و كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، به زودي آنان را در بوستان هاي (بهشتي) وارد مي كنيم كه از زير [درختان] ش نهرها روان است؛ در حالي كه جاودانه در آن ماندگارند؛ [و] در آن جا همسراني پاكيزه برايشان خواهد بود؛ و آنان را در سايه اي پايدار (و فرح بخش) وارد مي كنيم.

نكته ها و اشاره ها:

1. يكي از روش هاي تربيتي قرآن آن است كه سرنوشت بد كافران را در برابر سرنوشت نيك مومنان به تصوير مي كشد، تا افراد آگاه شوند و راه خود را انتخاب كنند.

2. در اين آيه به سه نعمت اساسي مومنان در بهشت اشاره شده است:

الف) بهشت باغي با صفاست. ب) بهشتيان تنها نيستند و همسراني پاك دارند. ج) بهشتيان در سايه اي پايدار و فرح بخش هستند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 166

3. در آيه ي قبل «1» اشاره شد كه كيفر سخت كافران در آينده اي دور تحقق خواهد يافت؛ و در اين آيه «2» اشاره شده كه اين پاداش مؤمنان در آينده اي نزديك تحقق مي يابد؛ در حالي كه هر دو آيه مربوط به رستاخيز است و مجازات كافران و پاداش مؤمنان هم زمان صورت مي پذيرد.

اين اختلاف تعبير به خاطر مقدم بودن رحمت خدا بر خشم اوست، يعني رحمت او نزديك و خشم او دورتر است. همان طور كه در دعاها مي خوانيم: «اي كسي كه رحمت تو بر خشم تو پيشي گرفته است». «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام مؤمنان شايسته كار، بهشت ابدي است.

2. اگر بهشت جاويدان و نعمت هاي عالي آن را مي خواهيد، ايمان بياوريد و نيكوكار باشيد.

3. همسر پاك و خوب، شايسته ي مؤمنان است.

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و هشتم سوره ي نساء به دو قانون مهم اسلامي يعني امانت داري و داوري عادلانه اشاره مي كند و مي فرمايد:

58. إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمنتِ إِلَي أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعاً بَصِيراً

براستي خدا به شما فرمان مي دهد كه امانت ها را به اهلش رد كنيد؛ و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد، به عدالت داوري كنيد. در حقيقت نيكو چيزي است كه خدا شما را به آن پند مي دهد؛ بدرستي كه خدا، شنواي

بيناست.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 167

نكته ها و اشاره ها:

1. «امانت» معناي وسيعي دارد كه هرگونه سرمايه ي مادي و معنوي الهي و مردمي را شامل مي شود؛ يعني تمام اموال، ثروت ها، رهبري الهي جامعه، پُست ها، مسئوليت ها، سرمايه هاي فرهنگي و ميراث هاي تاريخي و حتي دستورهاي خدا، امانت هاي الهي هستند كه به دست افراد مختلف اجتماع سپرده مي شوند و همه موظف اند در حفظ اين امانت ها و تسليم كردن آنها به صاحبان اصلي شان بكوشند، به طوري كه در اين امانت ها خيانت نشود. «1»

2. دانشمندان امانت داراني هستند كه موظف اند حقايق را پنهان نكنند.

پدر و مادر نيز امانت داراني هستند كه «فرزند» امانت الهي آنهاست و نبايد در تعليم و تربيت او كوتاهي كنند.

همه ي نيروهايي كه خدا به انسان داده امانت او هستند و از اين رو انسان موظف است در حفظ سلامت جسم و روح خويش بكوشد و نمي تواند اقدام به خودكشي يا ضرر زدن به خود كند.

3. علوم و اسرار امامان عليهم السلام و مقام امامت نيز از امانت هاي الهي است كه هر امامي به امام معصوم بعد از خود مي سپارد و اين نكته است كه در برخي از روايات ذكر شده و يكي از مصاديق بارز امانت را بيان كرده است. «2»

4. آيه ي فوق هرگونه داوري و قضاوت، چه در امور بزرگ و چه كوچك، را شامل مي شود. در حديثي مي خوانيم كه روزي دو كودك خردسال، هر كدام خطي نوشتند و نزد امام حسن عليه السلام آوردند، تا بهترين خط را انتخاب كند.

امام علي عليه

السلام كه ناظر اين صحنه بود، فوراً به فرزندش فرمود: «اي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 168

فرزندم! درست دقت كن كه چگونه داوري مي كني؛ زيرا اين يك نوع قضاوت است و خدا در روز قيامت درباره ي آن از تو پرسش مي كند.» «1»

5. امانت داري و داوري عادلانه، دو واجب اسلامي و دو قانون مهم اسلامي و زيربناي جامعه ي سالم و خوش بخت هستند. اين دو اصل در واقع مواد اعلاميه ي حقوق بشر اسلامي مي باشند، و تمام انسان ها در برابر آن يكسان اند.

6. در آيه ي فوق، امانت داري، قبل از داوري عادلانه ذكر شده است. شايد اين به خاطر آن باشد كه اصل و اساس امين بودن مردم است و اگر كسي از اين اصل منحرف شد و خيانت كرد، نوبت به داوري عادلانه مي رسد.

7. در روايات اسلامي بر اداي امانت تأكيد فراوان شده است كه به نمونه هايي از آنها اشاره مي كنيم:

از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه (تنها) به ركوع و سجود طولاني افراد نگاه نكنيد؛ ممكن است بر اساس عادت باشد كه از ترك آن ناراحت مي شوند، ولي به راست گويي در سخن و اداي امانت آنان نظر كنيد (و دقت نماييد) «2».

و در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه اگر قاتل علي عليه السلام امانتي پيش من مي گذاشت و يا از من نصيحتي مي خواست و يا با من مشورتي مي كرد و من آمادگي خود را براي اين امور اعلام مي داشتم، قطعاً امانت او را ادا مي كردم. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 169

و روايات شيعه و اهل سنت، خيانت در امانت را نشانه ي منافق دانسته اند. «1»

8. در روايات اسلامي در مورد رعايت عدالت در داوري تأكيد شده و حكايت شده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: هنگامي كه طرفين دعوا نزد تو مي آيند، حتي در نگاه كردن به آن دو و مقدار و چگونگي سخناني كه به آنان مي گويي، مساوات و عدالت را رعايت كن. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. امانت داري و داوري عادلانه، فرمان الهي و از حقوق بشر اسلامي است.

2. امانت دار خوبي باشيد و امانت را به اهلش بسپاريد.

3. داوري غيرعادلانه ممنوع است.

4. اولين واعظ و پندآموز جهان، خداست.

5. پندآموزي را با مراقبت همراه سازيد (تا نتيجه بخش شود).

***

قرآن كريم در آيه ي پنجاه و نهم سوره ي نساء به مسأله ي مهم رهبري در اسلام و لزوم اطاعت از رهبران الهي و فصل الخطاب اختلافات اشاره مي كند و مي فرمايد:

59. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنزَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 170

اي كساني كه

ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد؛ و فرستاده [خدا] و صاحبان امر (خود) تان را اطاعت نماييد. و اگر در چيزي با همديگر اختلاف كرديد، پس آن را به خدا و فرستاده (اش) ارجاع دهيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، اين (كار) بهتر و فرجام (ش) نيكوتر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «اطاعت كنيد.» در آيه تكرار شده است؛ يك بار براي اطاعت از خدا و يك بار براي اطاعت از پيامبر و رهبران. شايد اين تكرار براي آن است كه اطاعت خدا اصلي است، ولي اطاعت پيامبر به خاطر فرمان خداست. «1»

يعني اطاعت آنها در ظاهر يك سان، اما در واقع دو نوع است. «2»

2. تعبير «اطاعت كنيد.» در مورد پيامبر صلي الله عليه و آله كه معصوم و نماينده ي خداست، و رهبران الهي، يك بار به كار رفته است؛ يعني اطاعت بي قيد و شرطي كه از پيامبر صلي الله عليه و آله لازم است، از رهبران الهي نيز لازم است، پس روشن مي شود كه رهبران الهي كه در آيه بدانها اشاره شده، بايد مثل پيامبر صلي الله عليه و آله داراي مقام عصمت باشند و خطا نكنند و اطاعت از آنان به صورت بي قيد و شرط مطلوب باشد.

3. در مورد واژه ي «صاحبان امر»، مفسران شيعه و اهل سنت نظرهاي متفاوتي ارايه كرده اند. برخي از مفسران اهل سنت گفته اند كه مقصود از صاحبان امر اين افرادند: زمام داران و حاكمان، چه ستمگر و چه عادل، زمام داران و صاحب منصباني كه دستوري خلاف احكام اسلامي ندهند، دانشمندان عادل كه از محتواي كتاب و سنت آگاهي دارند، خلفاي چهارگانه،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 171

صحابه و ياران پيامبر، فرماندهان لشگر «1» و اجماع امت.

مفسران شيعه بر آن اند كه مقصود از «صاحبان امر» در آيه ي فوق افراد معصوم هستند؛ چرا كه، همان طور كه گذشت، اطاعت آنها، مثل اطاعت پيامبر صلي الله عليه و آله، بي قيد و شرط واجب است؛ پس آيه ي فوق فقط شامل امامان معصوم عليهم السلام مي شود. اين مطلب در بسياري از روايات نيز آمده است كه برخي از آنها را عالمان اهل سنت نيز حكايت كرده اند. «2»

علاوه بر اين كه افراد و گروه هايي كه مفسران اهل سنت نام بردند، اولًا، معصوم نيستند، پس آيه شامل آنها نمي شود.

و ثانياً، آيه صاحبان امر را به صورت مطلق و بي قيد و شرط آورده است و اين تفسيرها با اطلاق آيه ناسازگار است.

4. برخي از مفسران اهل سنت گفته اند «3» و رواياتي نيز حكايت كرده اند كه آيه ي فوق در مورد امام علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام نازل شده است. «4»

و در روايات متعدد شيعه نيز حكايت شده كه مقصود از «اولو الامر»، همان امامان شيعه هستند و نام تك تك آنها برده شده است. «5»

5. «صاحبان امر» فقط رهبران معصوم جامعه ي اسلامي، يعني امامان عليهم السلام هستند، اما اگر كساني از طرف امامان معصوم عليهم السلام به مقامي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 172

منصوب شوند، با

شرايطي اطاعت از آنها لازم است و دستورات آنها، با واسطه، به دستور معصوم، پيامبر صلي الله عليه و آله و خدا منتهي مي شود.

البته اين تعيين و نصب مي تواند به صورت مستقيم انجام شده باشد، مثل نايبان خاص امام عصر عليه السلام؛ و يا از طريق نصب عام باشد، كه فقها و ولايت فقيه با شرايطي خاص، نايب حجة بن الحسن عليه السلام هستند و در زمان غيبت، مردم را رهبري مي كنند، كه نمونه ي كامل آن در عصر ما، امام خميني قدس سره بود. «1»

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم (حافظ)

6. مقصود از واژه ي «امر» در «صاحبان امر» چيزهايي است كه مربوط به دين يا دنياي مؤمنان است. «2»

7. صدر آيه ي فوق دستور به اطاعت مطلق از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و صاحبان امر مي دهد و ذيل آن دستور مي دهد كه مسلمانان اختلافات را نزد خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله ببرند. از اين تفاوت تعبير روشن مي شود كه اولًا، اختلافات مربوط به احكام كلي نزد خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله برده مي شود كه تشريع آن با خدا و پيامبر است، و گر نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و جامعه، همه ي مسلمانان موظف به اطاعت از خدا و پيامبر و رهبران الهي هستند. «3»

و ثانياً، مرجع اختلافات «كتاب و سنت» يعني سخن خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله

است و امامان نيز مُجري و مبيّن كتاب و سنّت هستند؛ همان گونه كه بارها بيان كرده اند؛ از اين رو لازم نبود كه عبارت اولي الأمر در ذيل آيه تكرار شود. «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 173

8. آيه ي فوق فصل الخطابي براي جامعه ي مسلمانان تعيين مي كند كه در هنگام اختلافات، حكم خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله، يعني قانون الهي، سخن آخر است و همه بايد از آن اطاعت كنند و در عصر حاضر نيز اگر مسلمانان، قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله را مرجع حل اختلافات خود بدانند، به اهل بيت عليهم السلام رو مي آورند و مشكلات آنان زودتر حل مي شود و اين براي آنان بهتر و خوش فرجام تر و نشانه ي ايمان آنهاست.

9. اگر نظام مديريتي جامعه ي اسلامي رعايت شود و مردم سخن خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله (قرآن و سنت) را داور نهايي خود بدانند، اختلافات جامعه كم تر و به زودي برطرف مي شود؛ و جامعه ي اسلامي سعادتمند مي گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. سلسله مراتب فرماندهي و مديريت را در جامعه ي اسلامي رعايت كنيد.

2. اطاعت از دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله و رهبران الهي در طول اطاعت از خدا، و واجب است.

3. كتاب و سنت را فصل الخطاب اختلافات خود قرار دهيد تا خوش فرجام شويد.

4. مؤمنان را از قبول داوري خدا و پيامبر در كارها بشناسيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 174

قرآن و سكولاريسم مفهوم شناسي سكولاريسم «1».

اين واژه از نظر لغوي به معاني مختلفي هم چون «جداانگاري دين و دنيا، غيرمقدس و غيرروحاني و ...» آمده، و در اصطلاح، به معناي «هر چيزي است كه به اين جهان تعلق دارد و به همان اندازه و به طور غيرمستقيم از خدا و اولوهيت دور است». «2»

اين واژه در طول اعصار در معاني جديدي به كار رفت؛ هم چون «تفكيك و ترخيص كشيشان، تفكيك دين و سياست، تفوّق دولت بر كليسا، فرو كاستن دين به احساس و تجربه ي ديني و طرد دين و آموزه هاي فراطبيعي». «3»

پيوند دين با دنيا و سياست در قرآن 1. قرآن دستور مي دهد كه سهم خود را از دنيا فراموش مكن (قصص، 77).

2. عدالت اجتماعي از اهداف پيامبران است (حديد، 25 و مائده، 42).

3. آزادي اجتماعي از اهداف پيامبران است (اعراف، 157؛ نحل، 36 و ...).

4. داوري بين مردم از وظايف رهبران الهي است (بقره، 123 و 213؛ و نساء، 59 و 105).

5. قرآن به برخي مباني و اصول و مسائل اقتصادي مي پردازد و اصل مالكيت زن و مرد را مي پذيرد (نساء، 32)، معامله را حلال و ربا را حرام اعلام مي كند (بقره، 275)، مسائل ارث و وصيت و ... را بيان مي كند (نساء، 2، 7 و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 175

12؛ مائده، 106 و ...)، وفاي به عقدها را لازم مي شمارد (مائده، 1)، كم فروشي را سرزنش مي كند (مطففين، 1 و شعراء، 181)، بر توزيع و تعديل ثروت تأكيد مي ورزد (حشر، 7) و به تعاون و همكاري راه نمايي مي كند (مائده، 2)؛ و ....

تذكر: اين قوانين، مربوط به امور دنيايي مردم و برخي از آنها مستلزم تشكيل حكومت است.

6. قرآن برخي اصول و مباني و مسائل نظام سياسي را مطرح مي كند؛ از جمله:

حقّ قانون گذاري از آن خداست (انعام، 57 و 62؛ يوسف، 40 و ...)، اطاعت از رهبران الهي لازم است (نساء، 59)، ولايت و سرپرست مردم را مشخص مي سازد (مائده، 3، 55 و 67)، سخن رهبر الهي را فصل الخطاب معرفي مي كند (احزاب، 6) و اصول سياست خارجي مسلمانان را تعيين مي كند (نساء، 141).

تذكر: توجّه قرآن به اين امور، دخالت در دنياي مردم و زمينه ساز تشكيل حكومت الهي است.

7. حكم جهاد و دفاع و چگونگي برخورد با اسيران و مخالفان در قرآن مطرح شده است كه دخالت مستقيم در امور دنيوي و سياسي- نظامي است (بقره، 190، 191 و 216؛ حج، 78؛ نساء، 74 و 95؛ برائت، 5؛ انفال، 65 و ...)

8. تعيين قوانين حقوقي خانواده، مثل احكام زناشويي، طلاق و ... (برخي از آيات سورهاي نساء و نور).

9. تعيين قوانين جزايي و كيفري در مورد قصاص، زنا، سرقت و ... (نور، 2 و 4؛ مائده، 33 و 38 و ...).

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص:

176

10. قرآن برخي از پيامبران الهي، مثل سليمان را داراي مُلك و حكومت معرفي مي كند (و البته زمينه ي حكومت براي برخي رسولان الهي فراهم نشد) (نمل، 14- 34).

نتيجه: با توجه به آيات فوق و موارد مشابه در قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام و حكومت اسلامي آنها، روشن مي شود كه جدايي دين و دنيا، و جدايي دين و سياست و حكومت، با اسلام ناسازگار است؛ پس سكولاريسم از منظر قرآن قابل قبول نيست. «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 177

قرآن كريم در آيه ي شصتم سوره ي نساء به ممنوعيت داوري طغيانگران و نقشه هاي شيطان و كارهاي منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

60. أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَي الطغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَللًا بَعِيداً

آيا نظر نمي كني به سوي كساني كه گمان مي كنند، كه آنان به آنچه بر تو فرو فرستاده شده و آنچه پيش از تو فرود آمده، ايمان آورده اند، (و با اين حال) مي خواهند كه داوري ميان خود را به سوي (حاكمان) طغيانگر برند؟! با اينكه يقيناً به آنان فرمان داده شده، كه به او كفر ورزند. و [لي شيطان مي خواهد به گمراهي دور دستي، گمراهشان سازد.

شأن نزول:

حكايت شده كه

يكي از يهوديان مدينه با يكي از مسلمانان منافق اختلاف پيدا كردند و بنا را بر داوري گذاردند. مرد يهودي كه به عدالت و بي طرفي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله اطمينان داشت، داوري آن حضرت را پذيرفت، اما مسلمان منافق داوري يكي از بزرگان يهود، به نام كَعْب بن اشرف را پيشنهاد كرد، چون مي دانست كه مي تواند با هديه دادن نظر كعب را به سوي خود جلب كند.

آيه ي فوق فرو فرستاده شد و اين گونه افراد منافق را شديداً سرزنش كرد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 178

نكته ها و اشاره ها:

1. شأن نزولي كه در مورد اين آيه حكايت شده است، حكم عمومي آيه را مقيّد و محدود نمي سازد، بلكه حكم عام و جاوداني آيه براي همه ي مسلمانان در سراسر اعصار اين است كه مراجعه به حاكمان باطل و داوري خواستن از طاغوت، با ايمان به خدا و كتاب هاي او ناسازگار است.

2. واژه ي «طاغوت» از ماده ي طغيان و به معناي سركشي و شكستن حدود است و كسي كه به باطل داوري مي كند، نيز، طاغوت است؛ چرا كه مرزهاي الهي و حق و عدالت را شكسته است.

در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داوري بطلبند، طاغوت است. «1»

3. داوري طاغوت ها و سركشاني كه به غير حق حكم مي كنند، نوعي عقب گرد اجتماعي به شمار مي آيد كه مفاسد آن در بي عدالتي ها و نابساماني هاي اجتماعي بر كسي پوشيده نيست.

مَنه بر دست ديو از سادگي دست كدامين دست را بگرفت و نشكست (پروين)

4. در آيه ي قبل مرجع دعواها و كشمكش ها، خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله، يعني قرآن و سنت بيان شد. در اين آيه از كساني انتقاد مي شود كه نزاع خود را نزد غير آنها مي برند و از طاغوت ها داوري مي طلبند.

يعني در آيه ي قبل، مراجع صالح رسيدگي به دعاوي، و در آيه ي فوق مراجع غيرصالح معرفي شده اند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 179

5. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه كسي كه داوري خود را نزد طاغوت ببرد و او به نفعش حكم كند، مال حرامي گرفته است، اگر چه حق ثابت او باشد؛ زيرا به حكم طاغوت گردن نهاده است، حال آن كه خدا فرمان داده كه به طاغوت كفر بورزيد.

كسي از امام صادق عليه السلام پرسيد: پس چه كنيم؟ حضرت فرمود:

به كسي مراجعه كنيد كه حرام و حلال ما را بشناسد و احكام (خدا) را بداند، پس به حكم او راضي باشيد كه من او را حاكم بر شما قرار دادم؛ و اگر به حكم ما فرمان داد و پذيرفته نشد، حكم الهي سبك شمرده شده است. «1»

6. از تعبير «اراده مي كنند» استفاده مي شود كه منافقان تصميم گرفته بودند داوري خود را نزد طاغوت ها ببرند، ولي شايد هنوز نبرده بودند.

قرآن مي فرمايد: همين تصميم ناپسند هم با ايمان ناسازگار است.

7. در اين آيه بيان شده كه «منافق صفتان خيال مي كنند كه ايمان دارند»، در حالي كه واقعاً ايمان ندارند؛ چون ايمان در قلب آنها نفوذ نكرده و در اعمالشان ظاهر نمي شود و رهبر مسلمانان را مرجع دعاوي خويش نمي دانند.

8. «طاغوت، منافق و شيطان» در يك خط قرار دارند و قصد مراجعه به طاغوت ها در راستاي خواست شيطان است؛ يعني منافقان تحت اراده ي شيطان صفتان تصميم مي گيرند و به گمراهي كشيده مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 180

آموزه ها و پيام ها:

1. پيروي از طاغوت ها با ايمان سازگار نيست و نشانه ي نفاق است.

2. قبول داوري طاغوت ها، دام شيطان است.

3. به سردمداران سركش و داوران باطل پشت كنيد و به آنان كفر بورزيد، و براي حلّ اختلافات خويش به آنان مراجعه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و يكم سوره ي نساء به روي گرداندن منافقان از خدا و پيامبرش اشاره مي كند و مي فرمايد:

61. وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَي مَآ أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدوداً

و هنگامي كه به آنان گفته شود: «به سوي آنچه خدا فرود آورده، و به سوي فرستاده (اش) بياييد.» منافقان را مي بيني كه كاملًا از تو روي بر مي تابند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل بيان شد كه منافقان داوري طاغوت ها را مي پذيرند و اين آيه

اشاره مي كند كه مراجعه ي منافقان به طاغوت ها، يك اشتباه زودگذر نيست تا اصلاح شوند، بلكه اصرار آنان در اين كار نشان دهنده ي روح نفاق وضعف ايمان آنهاست و به همين علت با دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله بيدار نمي شوند.

2. منافقان مانع راه خدا و رهبران الهي هستند، و مخالفت آنان با شخص پيامبر صلي الله عليه و آله پرده از چهره ي نفاق آلودشان برمي دارد. آري، مخالفت با رهبري يكي از نشانه هاي منافقان در همه ي زمان هاست.

3. برخي از تفاسير روايي، آيه ي فوق را در مورد دشمنان آل محمد صلي الله عليه و آله تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 181

دانسته اند. «1» اين گونه تفاسير از نوع بيان مصاديق آيه است.

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان را از هنگام موضع گيري منفي در برابر رهبر اسلام بشناسيد.

2. تسليم قرآن و رهبر اسلام باشيد.

پديده نفاق

پديده نفاق قرآن كريم در آيه ي شصت و دوم سوره ي نساء به پيامدهاي كارهاي منافقان و سوگندهاي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

62. فَكَيْفَ إِذَآ أَصبَتْهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَآ إِلَّآ إِحْسناً وَتَوْفِيقاً

پس چگونه، وقتي به خاطر دستاورد پيشين شان، مصيبتي به آنان در رسد، پس از مدتي نزد تو مي آيند، در حالي كه به خدا سوگند ياد مي كنند، كه ما جز نيكي كردن و توافق (ميان طرفين نزاع،) اراده اي نداشتيم؟!

نكته ها و اشاره ها:

1.

مقصود از مصيبت هايي كه دامن گير منافقان مي شود چيست؟

مفسران چند احتمال را مطرح كرده اند:

الف) نابساماني، بدبختي و توسعه ي ظلم و فساد و هرج و مرج هاي ناشي از داوري افراد ناصالح و ستمگر؛

ب) رسوايي منافقان در ميان مردم؛

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 182

ج) بلاها و شكست هاي غيرمنتظره از سوي خدا.

البته با توجه به مطلق بودن واژه ي «مصيبت» در آيه، مانعي ندارد كه هر سه ديدگاه مقصود باشد.

2. مراجعه به طاغوت ها، مشكلات و مصايبي را در پي دارد اما در حقيقت اعمال خود انسان عامل اصلي اين خطرها و مشكلات است.

ديده ببندي و در افتي به چاه اين گنه توست نه حكم قضاست (پروين)

3. منافقان ادعا مي كردند كه نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله يا طرفين دعوا نيكي كرده اند؛ چون آنها براي ارجاع داوري به بيگانگان اين گونه بهانه مي آوردند كه، اولًا آوردن داوري نزد پيامبر صلي الله عليه و آله با شأن ايشان سازگار نيست، چون غالباً طرفين دعوا سر و صدا راه مي اندازند و ثانياً، هميشه يك طرف دعوا ناراضي است و طبعاً داوري سبب دشمن تراشي مي شود؛ پس ارجاع داوري به بيگانگان به نفع پيامبر و طرفين دعواست.

منافقان بهانه مي آوردند كه اصولًا نظر ما از مراجعه به بيگانگان آشتي دادن و ايجاد توافق ميان طرفين نزاع بود، نه داوري. آري، توجيه خلاف كاري ها يكي از روش هاي منافقان است.

4. منافقان

آن قدر منحرف هستند كه پس از مبتلا شدن به مصيبت ها هم بيدار نمي شوند و باز در صدد برمي آيند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله را با سوگندهاي دروغ و ادعاهاي خيرخواهانه بفريبند؛ يعني آنان واژه هاي مقدس را دست آويز اهداف نامقدس خود مي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان سوگند به امور مقدس را پوششي براي رسيدن به اهداف خود قرار مي دهند.

2. مشكلات منافقان دست آورد خود آنهاست.

3. منافقان را از بهانه تراشي ها و توجيه گري هاي مقدس مآبانه بشناسيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 183

قرآن كريم در آيه ي شصت و سوم سوره ي نساء دستور روي گرداندن از منافقان و اندرز دادن آنان را صادر مي كند و مي فرمايد:

63. أُوْلئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً

آنان كساني هستند كه خدا، آنچه را در دل هايشان دارند، مي داند، پس از (مجازاتِ) آنان روي گردان؛ و پندشان ده؛ و با آنان سخني رسا، (و مؤثر) در دل هايشان، بگوي.

نكته ها و اشاره ها:

1. از آن جا كه منافقان به ظاهر مسلمان بودند، پيامبر صلي الله عليه و آله تا آن جا كه ممكن بود با آنان مدارا مي كردند و جز در موارد استثنايي مجازاتشان نمي كردند؛ زيرا اولًا، پيامبر مأمور به ظاهر بودند و منافقان در ظاهر مسلمانان بودند و ثانياً، برخورد شديد با منافقان خطر جنگ داخلي را در پي داشت.

2. به شيوه هاي مختلف مي توان با منافقان برخورد كرد؛ از جمله:

الف) شيوه ي جامعه شناختي، يعني روي گرداندن از منافقان و تنها گذاشتن آنها در جامعه؛

ب) شيوه ي تربيتي، يعني موعظه و اندرز

دادن براي بيدار شدن و اصلاح آنان؛

ج) شيوه ي روان شناختي، با سخنان مؤثر آنها را تحت تأثير قراردادن.

آموزه ها و پيام ها:

1. در برخورد با جريان نفاق از شيوه هاي جامعه شناختي، تربيتي و روان شناختي بهره جوييد.

2. با منافقان درگير نشويد بلكه درصدد اصلاح آنان برآييد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 184

3. روي گرداني، اندرز و سخنان رسا و موثر از ابزارهاي اصلاح و تربيت است.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و چهارم سوره ي نساء به لزوم اطاعت از پيامبران الهي و استغفار آنان براي مردم اشاره مي كند و مي فرمايد:

64. وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً

و ما هيچ فرستاده اي را نفرستاديم، مگر براي اينكه به رخصت خدا، اطاعت شود. و اگر (بر فرض) آن (منافق) ان هنگامي كه به خودشان ستم كردند، نزد تو مي آمدند، و از خدا آمرزش مي خواستند، و فرستاده [ما نيز] براي آنان طلب آمرزش مي كرد، حتماً خدا را بسيار توبه پذير [و] مهرورز مي يافتند.

نكته ها و اشاره ها:

1. هدف از فرستادن پيامبران، هدايت مردم از طريق اطاعت از آنان است. اطاعت و پيروي از پيامبران الهي به فرمان خدا و به خاطر آن است كه آنان فرستاده ي خدا و رييس حكومت الهي اند و بدين وسيله مردم هدايت و راه نمايي مي شوند.

2. پيامبران الهي هر

چه دارند از ناحيه ي خداست و واجب بودن اطاعت از آنها بالذات نيست بلكه آن هم به فرمان خداست.

3. تعبير «ظلم به نفس» در مورد منافقان نافرماني كه به طاغوت مراجعه كردند، اشاره دارد كه فايده ي اطاعت از فرمان خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله براي خود مردم است و مخالفت با آن در واقع نوعي ستم به خويشتن است؛ چرا كه سبب چالش در زندگي مادي و سقوط معنوي انسان مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 185

بنده ي پير مغانم كه ز جهلم برهاند پير ما هر چه كند عين عنايت باشد (حافظ)

4. وساطت پيامبر و درخواست دعا، استغفار و شفاعت از او شرك نيست؛ چرا كه در آيه ي فوق بيان شده است كه توسّل جستن به پيامبر صلي الله عليه و آله و شفيع قرار دادن او و استغفارش براي گناهكاران مؤثر است و موجب رحمت الهي و پذيرش توبه مي گردد. «1»

5. گناهكاران نخست بايد توبه كنند و سپس براي پذيرش توبه ي خود، از استغفار پيامبر نيز كمك بجويند؛ پس پيامبر صلي الله عليه و آله آمرزنده ي گناه نيست، بلكه مي تواند از خدا طلب آمرزش كند و واسطه ي قبولي توبه گردد.

6. آيه ي فوق نمي گويد «تو براي آنان استغفار كن»، بلكه مي فرمايد:

«رسول براي آنان استغفار كند.»

اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر صلي الله عليه و آله با استفاده از مقام رسالت خويش براي گناهكاران توبه كننده استغفار كند. «2»

7. در برخي از تفاسير روايي، مطالب آيه ي فوق را در مورد علي عليه السلام نيز دانسته اند «3» و اين به خاطر آن است كه شفاعت و استغفار در نزد خدا، مخصوص شخص پيامبر صلي الله عليه و آله نيست، بلكه به خاطر جايگاه و مقام ايشان است، كه با الغاي خصوصيت، شامل اولياي الهي و امامان معصوم عليهم السلام نيز مي شود.

8. در آيات قبل سخن از كساني بود كه رهبر مسلمانان را رها كردند و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 186

براي داوري به سراغ بيگانگان رفتند. در اين آيه راه نجات آنان را بازگشت به نزد رهبر اسلام و استغفار او براي آنان معرفي مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. از رهبران الهي اطاعت كنيد.

2. براي پذيرش توبه ي خود به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله متوسل شويد.

3. قبول داوري بيگانگان، گناهكاري و ستم به خويشتن است.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و پنجم سوره ي نساء نشانه هاي مؤمنان واقعي را برمي شمارد و مي فرمايد:

65. فَلَا وَرَبِّكَ لَايُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً

و [لي چنين نيست، به پروردگارت سوگند! كه آنها ايمان (حقيقي) نخواهند

آورد، تا اينكه در مورد آنچه در ميانشان اختلاف كردند، تو را داور گردانند؛ سپس از داوري تو در جانشان هيچ (دل) تنگي نيابند، و كاملًا تسليم شوند.

شأن نزول:

حكايت شده كه «زُبير بن عَوام»، كه از مهاجران بود، با يكي از انصار مدينه، بر سر آبياري نخلستان هاي خود اختلاف پيدا كردند و هر دو براي داوري نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و پيامبر صلي الله عليه و آله به نفع زُبير حكم كردند كه حق با او بود.

اما آن مرد انصاري از قضاوت عادلانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله ناراحت شد و گفت: آيا قضاوت به نفع زُبير بدان جهت بود كه عمه زاده ي توست؟!

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از سخن او بسيار ناراحت شدند و رنگ رخسارشان تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 187

دگرگون شد. در اين موقع آيه ي فوق نازل شد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه خداي متعال سوگند ياد كرده است كه مسلمانان در صورتي ايمان واقعي خواهند داشت كه نشانه هاي زير در آنها تحقق يابد:

الف) در تمام موارد اختلاف «2» (خواه بزرگ يا كوچك) براي داوري به پيامبر صلي الله عليه و آله مراجعه كنند، كه براساس حكم الهي قضاوت مي كنند و نزد طاغوت ها و داوران باطل گرا نروند.

ب) هيچ گاه در برابر قضاوت ها و فرمان هاي پيامبر صلي الله عليه و آله كه همان فرمان خداست، (اعتراض نكنند و حتي) در دل خود احساس ناراحتي ننمايند و به داوري او بدبين نباشند.

ج) در

مقام عمل، احكام پيامبر صلي الله عليه و آله را دقيقاً اجرا كنند و كاملًا تسليم حق باشند.

2. ناراحتي دروني از قضاوتي كه احياناً به زيان انسان است، غالباً اختياري نيست، ولي با تربيت هاي اخلاقي و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت و توجه به موقعيت واقعي پيامبر صلي الله عليه و آله، حالتي در انسان پيدا مي شود كه هيچ گاه از داوري آن حضرت و رهبران الهي و دانشمندان جانشين ايشان تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 188

ناراحت نخواهد شد.

3. پذيرفتن يك مكتب در مواردي كه قوانين و دستورات آن به سود انسان است، دليل ايمان افراد به آن مكتب نيست، بلكه در آن جا كه احكام دين، ظاهراً به زيان برخي افراد است، (اما در واقع مطابق حق و عدالت است) پذيرش آنها، نشانه ي ايمان واقعي است.

4. اين آيه يكي از دلايل معصوم بودن پيامبر صلي الله عليه و آله است؛ زيرا به صورت مطلق دستور داده در برابر رفتار و كردار پيامبر صلي الله عليه و آله حتي از نظر قلبي تسليم باشيد و اين نشانه ي روشني است بر اين كه، او در فرمان ها و داوري هايش اشتباه نمي كند و هم چنين چيزي بر خلاف حق نمي گويد.

5. اجتهاد در مقابل نص، مردود است؛ يعني هر جا كه از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله حكم صريحي رسيده باشد، نبايد در مقابل آن نظر ديگري اظهار كرد.

پس اجتهاد در موردي جايز است كه حكم صريحي نباشد يا بخواهيم حكم

خدا را از منابع اسلامي به دست آوريم.

6. قضاوت از شئون پيامبر صلي الله عليه و آله است؛ البته رهبران الهي كه جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله هستند و نيز كساني كه به صورت خاص يا عام از ايشان اجازه دارند، مي توانند بين مردم داوري كنند.

7. از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه اين آيه در مورد امام علي عليه السلام و مخالفت با ايشان بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله است. «1»

البته اين گونه روايات از باب تطبيق است و آيه در مورد همه ي رهبران معصوم الهي صادق است «2».

آموزه ها و پيام ها:

1. ارجاع داوري به پيامبر صلي الله عليه و آله و تسليم قضاوت او بودن و ناراحت نشدن از آن، سه نشانه ي مؤمنان واقعي است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 189

2. رهبران الهي را داور كارهاي خود قرار دهيد.

3. در برابر رهبران الهي در ظاهر و باطن تسليم باشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي شصت و ششم سوره ي نساء با اشاره به تكاليف مشكل، از مردم مي خواهد كه به اندرزهاي الهي توجه كنند و مي فرمايد:

66. وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً

و اگر (بر فرض) ما بر آنان مقرّر مي كرديم كه: «خودتان

را بكشيد.» يا «از خانه هايتان بيرون رويد.» جز اندكي از آنان بدان عمل نمي كردند. و اگر (بر فرض) آنان آنچه را كه بدان پند داده مي شدند، انجام مي دادند، حتماً برايشان بهتر و با ثبات تر بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه به كم ظرفيت بودن افراد سست ايمان و منافقان اشاره شده كه اگر بر فرض همانند امت هاي پيشين به اين ها هم دستور سنگين و سختي مي داديم كه يك ديگر را به تاوان گناه بزرگشان بكُشند و يا از وطن مورد علاقه ي خود بيرون روند، چگونه در برابر انجام آن مقاومت مي كردند. اين ها كه درباره ي آبياري كردن يك نخلستان و داوري پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي آن تسليم نيستند، چگونه مي توانند از عهده ي آزمايش هاي ديگر بر آيند؟! مسلماً اگر به آنان چنين دستورات سختي مي داديم، تنها عدّه ي كمي از آنها آن را انجام مي دادند.

2. مقصود از دستور خودكشي در امت هاي پيشين (اقوامي هم چون بني اسرائيل)، يا دستور نفس كشي و يا كشتن هم ديگر پس از ماجراي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 190

گوساله پرستي است و «1» يا جهاد در راه خداست كه گاهي به كشتن خويشاوندان منتهي مي شود.

3. در آيه ي فوق مسأله ي «خودكشي» با «خارج شدن از وطن» در رديف هم آمده است. برخي از مفسران بر آن اند كه اين دو از جهاتي شبيه هم ديگرند؛ زيرا بدن انسان، وطن روح اوست، همان طور كه سرزمين انسان، وطن جسم اوست و ترك هر كدام از اين ها كار مشكلي است.

4. در اين آيه، از «فرمان هاي الهي»

با تعبير «موعظه و اندرز» ياد شده است. اين تعبير اشاره دارد كه احكام مزبور، نفعي براي خدا ندارد بلكه به سود خود شماست و اطاعت از اين فرمان ها سبب تقويت ايمان شما مي گردد.

5. در واقع اطاعت از فرمان خدا، يك نوع ورزش روحي براي انسان است كه ادامه و تكرار آن، همانند ورزش هاي جسماني، روز به روز بر قدرت و استحكام انسان مي افزايد.

از اين رو در پايان آيه ي فوق فرمود: هر قدر انسان در مسير فرمان برداري خدا گام بردارد، ثبات و استقامت او بيش تر مي شود. «2»

6. در امتحان هاي سخت، افراد كمي در ميدان مي مانند و به تكاليف خود عمل مي كنند. آري، هميشه تعداد مؤمنان واقعي كم است.

7. در روايتي از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه آيه ي فوق در مورد پندهايي است كه درباره ي (ولايت)

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 191

علي عليه السلام داده شده است. «1»

البته اين گونه روايات از باب تطبيق آيه بر برخي مصاديق است.

8. حكايت شده كه پس از نزول آيه ي فوق، يكي از مؤمنان گفت: اگر چنين دستور سنگيني (قتل يا ترك وطن) به ما داده مي شد، حتماً انجام مي داديم، ولي سپاس گزار خداييم كه از چنين دستوري معاف شديم.

اين سخن به پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و فرمود:

برخي از پيروان من چنان اند كه ايمان در دل هاي آنان از كوه هاي محكم استوارتر است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. مومنان واقعي كه مرد ميدان باشند اندك اند (و شما تلاش كنيد از آنها باشيد).

2. دستورات الهي را، هر

چند مشكل باشد، انجام دهيد كه براي شما بهتر است.

3. عمل به پندهاي الهي استوارتان مي گرداند.

***

قرآن كريم در آيات شصت و هفتم و شصت و هشتم سوره ي نساء به پاداش هاي فرمان برداران درگاه الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

67 و 68. وَإِذاً لَّآتَيْنهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجْراً عَظِيماً* وَلَهَدَيْنهُمْ صِرطاً مُّسْتَقِيماً

و در اين صورت، حتماً از نزد خودمان پاداش بزرگي به آنان مي داديم.* و مسلماً آنان را به راهي راست، راهنمايي مي كرديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. پاداش بزرگ الهي و هدايت، در سايه ي عمل به اندرزها و فرمان هاي الهي و پشتكار انسان به دست مي آيد.

2. تعبير «از نزد ماست.»، اشاره دارد كه پاداش بزرگ فوق ارزش تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 192

بيش تري دارد؛ چون از نزد خداست و نوعي جايزه ي خاص به شمار مي آيد.

3. هدايت و راه نمايي انسان مراتبي دارد:

مرحله ي اول، هدايت به اصل دين است و مرحله ي بعد، هدايت به صورت الطاف تازه اي است كه خدا به انسان ها مي دهد؛ يعني هر كه در راه حق گام بردارد راه هاي مستقيم و مراحل بعدي به او نشان داده مي شود و هدايتش بيش تر مي گردد. «1» مقصود از هدايت در آيه ي فوق همين مرحله است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا آن قدر به شما لطف دارد كه اگر به دستورات او عمل كنيد (كه به سود خود شماست)، به شما پاداش بزرگ مي دهد.

2. اگر هدايت

بيش تر و پاداش خاص خدا را مي طلبيد، فرمان بردار او باشيد.

***

قرآن كريم در آيات شصت و نهم و هفتادم سوره ي نساء به پاداش ديگر فرمان برداران خدا و به هم نشنيان بهشتي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

69 و 70. وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّنَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصلِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلئِكَ رَفِيقاً* ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ عَلِيماً

و كساني كه خدا و فرستاده [اش را اطاعت كنند، پس ايشان با كساني، كه خدا به آنان نعمت داده، از پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان (همنشين) خواهند بود؛ و آنان چه نيكو رفيقاني هستند.* اين تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 193

بخشش از [جانب خداست؛ و آگاهي خدا (از حال بندگان) كافي است.

شأن نزول:

حكايت شده كه يكي از ياران پيامبر صلي الله عليه و آله به نام «ثُوبان» كه محبت شديدي به حضرت داشت، روزي پريشان و ناراحت خدمت ايشان رسيد.

پيامبر صلي الله عليه و آله از سبب ناراحتي اش پرسيدند. وي گفت: زماني كه از شما دور مي شوم و شما را نمي بينم، ناراحت مي شوم و امروز در اين فكر بودم كه در رستاخيز، اگر من اهل بهشت باشم، در جايگاه شما نيستم و شما را نخواهم ديد و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليف كار من روشن است؛ بنابراين در هر

دو صورت از ديدار شما محروم خواهم شد؛ پس چرا افسرده نباشم؟!

آيات فوق فرو فرستاده شد و به اين گونه افراد بشارت داد كه پيروان خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله، در بهشت نيز هم نشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. خداوند نعمت خود را بر چهار گروه تمام كرده است: پيامبران، صديقان، شهدا و صالحان، كه رفيقان خوبي هستند. افراد وظيفه شناس كه به دستورات خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمل مي كنند نيز با آنان هم نشين خواهند بود و اين ها همان كساني هستند كه هر روز در نمازها از خدا مي خواهيم كه ما را به راه آنان هدايت كند «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ* صِرَاطَ الَّذِينَ أَ نْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» «2».

2. «صديقين» يعني «راست گوياني» كه سراسر وجودشان راستي و درستي است «3»؛ كساني كه با عمل و كردار، راست گويي خويش را به اثبات تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 194

مي رسانند.

از تعبير اين آيه استفاده مي شود كه بعد از مقام نبوت، مقامي بالاتر از صدق و راستي نيست.

3. در برخي روايات آمده است كه مقصود از «صديق» امام علي عليه السلام و ديگر امامان معصوم عليهم السلام هستند «1»؛ البته اين روايات، مصاديق روشن و عالي آيه را بيان مي كنند و به معناي انحصار نيست.

4. واژه ي «شهيد» در اصل به معناي «گواه» است. انسان گاهي با سخن خويش و گاهي با عمل و كشته شدن در راه اهداف پاك، گواهي بر حق مي دهد.

مقصود از «شهدا»

در آيه ي فوق، يا كشته شدگان در راه هدف و يا افراد برجسته اي هستند كه در روز رستاخيز شاهد و گواه اعمال انسان ها هستند. «2»

5. «صالحان» افراد شايسته اي هستند كه با انجام كارهاي مثبت و سازنده و پيروي از دستورات پيامبران به مقامات برجسته اي نايل شده اند.

6. در برخي روايات آمده است كه مقصود از صالحان، ياران برگزيده ي امامان معصوم عليهم السلام هستند؛ «3» البته اين روايات نيز مصاديق بارز آيه را بيان مي كنند.

7. مراحل چهارگانه اي كه در آيه آمده است، شايد اشاره به اين باشد كه براي ساختن يك جامعه ي شايسته، نخست رهبران الهي، يعني پيامبران، و به دنبال آنان، تبليغ كنندگان صديق كه قول و عملشان با هم هماهنگ است وارد عمل مي شوند و در مرحله ي سوم برخي از آنان در راه مبارزه با آلودگي ها قرباني و شهيد مي شوند و محصول همه ي اين مراحل، به وجود آمدن افرادي صالح است كه مشعل حق را روشن نگاه مي دارند و نسبت به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 195

نسل آينده وظيفه ي رهبري، تبليغ و شهادت را به عهده دارند. «1»

8. معاشران خوب آن قدر با ارزش اند كه در جهان ديگر نيز، براي تكميل نعمت هاي بهشتيان، هم نشينان خوب به آنان عطا مي شوند.

9. رفيقان خوب بهشتي از مسير اطاعت از فرمان خدا و رسول صلي الله عليه و آله به دست مي آيند؛ يعني در اين راه است كه پيامبران، صديقان، شهدا و صالحان وجود دارند.

آري، انسان بايد در دنيا به دنبال رفيقاني باشد كه

اين خصلت ها را دارند، تا بتواند در آخرت با آنان هم نشين شود.

10. هم نشيني افراد فرمان بردار با پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، به معناي برابري مقام آنان با هم نيست، بلكه هر كدام، طبق مقام خود، سهمي خاص از مواهب و الطاف الهي دارند.

11. هم نشيني با اولياي الهي يك بخشش اضافي از طرف خداست كه به فرمان برداران درگاه خدا هديه مي شود؛ و اين نعمتي بزرگ و مهم است. «2»

12. يادآوري علم الهي، بهترين عامل تشويقي براي انجام وظيفه و هشدار براي كساني است كه از خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله اطاعت نمي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هم نشينان خوب، از آنِ مؤمنان فرمان بردار هستند.

2. به دنبال رفيقان خوب باشيد، كه نعمتي الهي هستند.

3. اگر نعمت هاي الهي و دوستان خوب مي خواهيد به دستورات خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عمل كنيد.

4. دوستان خود را از بين رهبران الهي، راست گويان، شاهدان و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 196

شايستگان انتخاب كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و يكم سوره ي نساء همگان را به آمادگي و هوشياري در مقابل دشمن فرا مي خواند و مي فرمايد:

71. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! آمادگي تان را (در برابر دشمن حفظ كنيد و اسحله تان را) بر گيريد، و گروه گروه (براي جهاد)

بسيج شويد، يا دستجمعي (براي كارزار) بسيج شويد.

نكته ها و اشاره ها:

1. مسلمانان بايد در هر زمان از موقعيت، نوع سلاح ها، روش هاي جنگي و ميزان آمادگي دشمن با خبر باشند «1» تا خطري تهديدشان نكند؛

همان طور كه لازم است از نظر رواني، معنوي، نظامي، اقتصادي، انساني و فرهنگي كاملًا آماده باشند، بايد و از بهترين اسلحه ي زمان خود استفاده كنند تا بتوانند به خوبي از خويش دفاع نمايند. اين رمز عزت مسلمانان است و غفلت از آن موجب شكست مي شود.

2. در جنگ ها، بر اساس مقتضيات زمان و مكان و چگونگي موقعيت دشمن، سپاهيان گاهي دسته دسته «2» و به شيوه ي جنگ هاي پارتيزاني و پراكنده و گاهي به صورت صف واحد به دشمن حمله مي كنند. آيه به هر دو روش اشاره كرده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 197

3. در استفاده از روش هاي مختلف مبارزه، جمود به خرج ندهيد و طبق مقتضيات عمل كنيد؛ لازم نيست همگي در جنگ ها يا مبارزات اجتماعي از يك روش استفاده كنيد و تفاوت تاكتيكي نداشته باشيد. آنچه مهم است اهداف ثابت و همگاني است كه بايد بدانها نايل شويد.

5. در هنگام لزوم همه ي مسلمانان، بدون استثنا بايد در نبرد شركت جويند؛ يعني همگي در مقابل دشمن بسيج شوند و با او مقابله كنند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. در هر زمان در هر زمينه اي آماده ي مقابله با دشمنان اسلام باشيد.

2. براي جنگ گروه گروه اعزام شويد و در صورت لزوم، بسيج همگاني اعلام كنيد.

3. مؤمن واقعي آمادگي نظامي خود را

حفظ مي كند.

***

قرآن كريم در آيات هفتاد و دوم و هفتاد و سوم سوره ي نساء به برخورد دوگانه ي منافقان با مشكلات و پيروزي هاي مسلمانان اشاره مي كند و مي فرمايد:

72 و 73. وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيداً* وَلَئِنْ أَصبَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يلَيْتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً

و قطعاً در ميان شما، فردي (منافق) است كه كُندي به خرج مي دهد، و اگر مصيبتي به شما رسد، گويد: «بيقين خدا به من نعمت داد كه با آنان شهيد نشدم.* و اگر بخشش (و غنيمت) ي از جانب خدا به شما رسد، بيقين مي گويند: «اي كاش من با آنان بودم، و به كاميابي بزرگي نائل مي شدم!» گويا بين شما و بين او هيچ دوستي اي نبوده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 198

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق خطاب به مسلمانان است و از منافقان با تعبير «كساني از شما» ياد كرده؛ يعني منافقان را جزء مسلمانان شمرده است، زيرا آنان هميشه در لابه لاي صفوف مسلمانان حقيقي اند و گاهي چنان به رنگ مسلمانان درمي آيند كه جزء آنان جلوه مي كنند.

2. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه اگر مردم شرق و غرب جهان چنين جمله اي بگويند (كه در آيه ي فوق از منافقان

نقل شد) از قلمرو ايمان خارج شده اند، اما خدا آنان را مؤمن ناميد؛ چرا كه (با زبان) اقرار مي كردند. «1»

3. منافقان هم خودشان كُند حركت مي كنند و هم ديگران را به كُندروي تشويق مي كنند. «2»

4. يكي از راه هاي شناخت منافقان، صحنه هاي جنگ و سخنان آنان در اين باره است؛ يعني در هنگام شكست، با مؤمنان شريك نيستند و در مشكلات با آنان هم كاري نمي كنند، اما انتظار دارند كه در پيروزي ها سهم بزرگي داشته باشند.

5. واژه ي «شهيد» در آيه ي فوق ممكن است به معناي «شاهد و گواه» و يا به معناي «كشته شده در راه خدا» باشد. از لحن آيه معناي دوم برمي آيد، يعني منافقان با حالت تمسخر مي گفتند: خدا به ما نعمت داد كه با مؤمنان شهيد نشديم.

6. منافقان، فرار از جنگ و جبهه و مشكلات جهاد را رمز موفقيت و نوعي نعمت الهي بر خويش مي دانند، در حالي كه توفيق در راه خدا و صبر در مشكلات، نعمت الهي است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 199

7. مؤمن واقعي كسي است كه در هنگام پيروزي و يا زمان مشكلات يك رنگ باشد و يكسان سخن بگويد و حامي اسلام و مسلمانان باشد.

اما منافق كسي است كه در هنگام مشكلات بگويد «خوب شد نبودم.» و در هنگام پيروزي و تقسيم غنايم «1» بگويد «اي كاش بودم».

8. قرآن در آيه ي اول كه سخن از مصيبت هاست، آن ها را به خدا نسبت نداده، ولي در آيه ي دوم كه سخن از فضل و پيروزي و غنيمت

است، آنها را به خدا نسبت داده است. گويا اين تعبيرات اشاره دارد كه خدا جز فضل و رحمت چيزي به ما نمي دهد و اگر مشكلاتي براي ما پيدا مي شود، يا به خاطر اعمال خود ماست و يا به مصلحت ماست. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. منافقان را از برخورد دوگانه ي آنها با شكست و پيروزي مؤمنان بشناسيد.

2. انتظار همراهي و هم كاري از منافقان نداشته باشيد.

3. بعد از جنگ، خودتان را براي زخم زبان هاي منافقان، آماده كنيد.

4. پيروزي شما، منافقان را ناراحت مي كند.

5. هر كس دوري از جنگ و شهادت را نيكو بشمارد، منافق است.

***

خداي متعال در آيه ي هفتاد و چهارم سوره ي نساء با صدور فرمان جهاد، به ويژگي رزمندگان و پاداش آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 200

74. فَلْيُقتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنيَا بِالْآخِرَةِ وَمَن يُقتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً

و كساني كه زندگي پست (دنيا) را با آخرت مبادله كرده اند، بايد در راه خدا بجنگند. و هر كس كه در راه خدا بجنگد، و كشته [و شهيد] شود يا پيروز گردد، پس در آينده پاداش بزرگي به او خواهيم داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «دُنيا» به معناي پست تر و پايين تر و نزديك تر است؛ يعني زندگي مادي اين جهان در برابر نعمت هاي جاويدان سراي ديگر ارزش

چنداني ندارد و پايين تر از آن است.

اما اين بدان معنا نيست كه زندگي دنيا اهميتي ندارد و انسان نبايد به آباداني اين جهان بپردازد؛ انسان تا در اين دنيا زندگي مي كند، بايد براي رشد و كمال مادي، معنوي و علمي خود و ديگران بكوشد، كه اين روش پيامبران، امامان و اولياي خداست؛ پس مقصود آيه ي فوق آن است كه انسان نبايد زندگي دنيا را اصل بداند و زندگي ابدي آخرت را فداي آن كند.

2. مجاهدان واقعي به راستي دريافته اند كه زندگي جهان مادي در برابر زندگي جاويدان اخروي اهميتي ندارد، اما كساني كه حيات مادي را اصيل و بالاتر از اهداف مقدس الهي و انساني مي دانند، هيچ گاه مجاهدان خوبي نخواهند بود.

3. آنان كه سرنوشت خود را در هر صورت (شهادت يا پيروزي)، سعادت ابدي و رضايت الهي بدانند و به پاداش بزرگ خدا ايمان داشته باشند، هيچ گاه شكست در قاموسشان راه نمي يابد و تاريخ نيز گواهي مي دهد كه يكي از عوامل پيروزي سريع مسلمانان بر دشمنان بزرگ همين روحيه ي شكست ناپذير آنها بوده است.

اين دشت خوابگاه شهيدان است فرصت شمار وقت تماشا را (پروين)

4. در حديثي امام صادق عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت كرده كه بالاتر از هر خيري، خيري وجود دارد، تا اين كه كسي در راه خدا كشته شود، هنگامي كه او در راه خدا شهيد شد، بالاتر از آن چيزي نيست. «1»

بحري است بحر عشق كه

هيچ كس كناره نيست آن جا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست (حافظ)

5. در آيه ي فوق به هدف جهاد اشاره شده است؛ جنگي مقدس است كه در راه خدا يعني در راه نجات بندگان خدا، زنده كردن اصول حق، عدالت، پاكي و تقوا باشد، نه به قصد توسعه طلبي، تعصب، توحّش، استعمار و استثمار. «2»

6. در جبهه ي حق، شكست مطرح نيست و سرنوشت مؤمنان، يا شهادت است يا پيروزي؛ كه در هر دو صورت سعادتمند و كام ياب اند و به مسئوليت الهي خويش عمل كرده اند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مسلمانان موظّف به دفاع و جهادند.

2. جنگ شما هدف دار و الهي باشد، تا مقدس و جهاد شمرده شود.

3. رزمندگان اسلام آخرت طلب باشند و دل به دنيا نبندند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 202

4. پيروزي و شهادت در جهاد، هر دو مطلوب است و پاداش دارد؛ چون هدف انجام وظيفه است.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و پنجم سوره ي نساء با استمداد از عواطف انساني، مسلمانان را به جهاد فرا مي خواند و مي فرمايد:

75. وَمَا لَكُمْ لَاتُقتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدنِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الْظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيراً

و شما را چه شده، كه در راه خدا، و

[در راه نجات مردان و زنان و كودكاني كه (به دست ستمگران) تضعيف شده اند، جنگ نمي كنيد؟! [همان كساني كه مي گويند: « [اي پروردگار ما! از اين آبادي (مكه)، كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر؛ و از طرف خويش، براي ما سرپرست (و رهبر) ي تعيين فرما؛ و از جانب خويش، ياوري براي ما قرار ده.»

شأن نزول:

حكايت شده كافران مكه مسلمانان را تحت فشار و شكنجه قرار مي دادند و اجازه ي هجرت به مدينه را به آنان نمي دادند «1». مسلمانان از خدا درخواست رهبر و ياري مي كردند خدا به نداي آنان پاسخ داد و ساير مسلمانان را به جنگ و نجات آنان تشويق كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. «مُستضعف» به معناي «ضعيف» نيست؛ ضعيف به كسي مي گويند كه ناتوان باشد، اما مستضعف كسي است كه بر اثر ستم ديگران از جهات (فكري،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 203

فرهنگي، اخلاقي، اقتصادي يا سياسي) تضعيف گرديده است؛ از اين رو، اين تعبير همه ي اقسام استعمار را شامل مي شود. «1»

2. اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه خدا دعا و درخواست مستضعفان را قبول كرد و شما مؤمنان را سرپرست و ياور آنها ساخت و اين رسالت بزرگ انساني را بر عهده ي شما گذاشت تا آنان را نجات دهيد؛ بنابراين نبايد اين فرصت بزرگ و عالي را به آساني از دست بدهيد.

3. نبرد اسلامي براي به دست آوردن مال و مقام و منابع و مواد خام كشورهاي ديگر و به دست آوردن بازارهاي

مصرف و يا تحميل عقيده و سياست نيست، بلكه براي نشر اصول ايمان و دفاع از ستم ديدگان است.

4. جهاد اسلامي داراي دو هدف است: هدف الهي، يعني گسترش ايمان و اصول فضيلت؛ و هدف انساني، يعني نجات زنان و كودكان و ستمديدگان، كه هر دو به يك حقيقت بازمي گردند. «2»

5. از نظر اسلام، محيط مناسب براي زيست، محيطي است كه بتوان در آن آزادانه به عقيده ي صحيح خود عمل نمود، نه محيطي كه در اثر خفقان و ستم انسان نتواند مسلمان بودن خود را اظهار كند و آرزو داشته باشد كه از آن جا نجات يابد؛ هر چند آن محل، وطن او و يا شهر مقدسي مثل مكه باشد.

6. مسلمانان مستضعفي كه در آيه ي فوق از آنان ياد شده است، دو درخواست از خدا مي كردند: نخست سرپرست و رهبر، و دوم ياران و نفرات كافي؛ زيرا بدون هريك از اين دو، تلاش ها بي نتيجه است.

7. مؤمنان همه چيز را از خدا مي خواهند و دست نياز به سوي غير او دراز نمي كنند؛ البته اين به معناي ترك تلاش و حركت نيست، بلكه كوشش شخصي زمينه ساز اجابت دعاست.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 204

8. بي تفاوتي در مقابل ناله و كمك خواهي مظلومان و مستضعفان عملي ناروا است؛ يعني مسلمانان بايد غيرت ديني داشته باشند.

9. آيه ي فوق براي دعوت مسلمانان به جهاد، از عواطف انساني آنها نسبت به كودكان و زنان ستم ديده استفاده كرده است كه يك شيوه ي تبليغ است.

10. محيط فاسد و ستم آلود را

بايد تغيير داد و چنانچه تغيير و اصلاح آن ممكن نباشد، بايد از آن جا هجرت كرد.

11. محرومان و مستضعفان بايد براي نجات از طاغوت ها دعا كنند و به خدا پناه ببرند و در صدد نجات برآيند.

12. مسلمانان در برابر هم نوعان و هم كيشان مستضعف خود مسئول اند.

در هر كشور و هر زمان كه مردان و زنان و كودكاني تحت ستم قرار دارند، مسلمانان موظف اند به نداي مظلوميت آنان پاسخ دهند و براي نجاتشان بكوشند؛ يعني حمايت اسلام از مظلومان جهان مرز ندارد.

13. در احاديثي از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده كه اين مستضعفان تحت فشار، ما اهل بيت هستيم. «1»

اين روايت در حقيقت به معناي آيه عموميت داده، تا همه ي انسان هاي مظلوم تاريخ را شامل شود؛ سپس يكي از مصاديق بارز مظلومان تاريخ را بيان داشته كه همان اهل بيت عليهم السلام هستند، كه مردم موظف اند از آنان حمايت كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. هرگاه نداي مظلومان و دستور جهاد را شنيديد، غيرتمندانه حركت كنيد.

2. نجات مستضعفان يكي از اهداف جهاد اسلامي است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 205

3. هرگاه تحت فشار ظلم قرار گرفتيد (و نتوانستيد محيط را تغيير دهيد) بكوشيد كه از آن محيط خارج شويد.

4. حركت انقلابي نياز به رهبر و ياور دارد.

5. حمايت اسلام از مستضعفان، فرامرزي است.

***

قرآن كريم در آيه ي

هفتاد و ششم سوره ي نساء به تفاوت نبرد مؤمنان و كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

76. الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطغُوتِ فَقتِلُواْ أَوْلِيَآءَ الشَّيْطنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطنِ كَانَ ضَعِيفاً

كساني كه ايمان آورده اند، در راه خدا جنگ مي كنند؛ و آنان كه كفر ورزيدند، در راه طغيانگر (ان و بت ها) پيكار مي كنند. پس با ياران شيطان، پيكار كنيد؛ [چرا] كه نيرنگ شيطان، ضعيف است.

نكته ها و اشاره ها:

1. «طاغوت» به معناي طغيان گر است و به همه ي قدرت هاي سركش و معبودهاي باطل گفته مي شود.

و واژه ي «شيطان» به هر موجود شرير و پليدي گفته مي شود، خواه انسان باشد، خواه غير انسان باشد؛ البته به ابليس مشهور نيز شيطان گفته مي شود. «1»

2. زندگي انسان بدون مبارزه نيست، ولي هر كس در راهي مبارزه مي كند؛ گروه مؤمنان در مسير حق و گروه كافران در مسير باطلِ طاغوت و شيطان پيكار مي كنند.

3. نقشه هاي شيطان ضعيف است؛ زيرا، اولًا، مؤمنان در مسير اهداف و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 206

حقايقي گام برمي دارند كه با قانون آفرينش هماهنگ است و رنگ جاوداني دارد. آنان در راه آزاد ساختن انسان ها و نابودي ستم پيكار مي كنند و از اين رو مسيرشان هموار است.

و ثانياً، مؤمنان با تكيه بر نيروهاي معنوي آرامشي مي يابند كه پيروزي شان را آسان مي كند و به آنان قوت مي بخشد.

اما طرف داران طاغوت در مسير استعمار و استثمار و شهوت و ويراني اجتماع گام برمي دارند و تكيه گاه محكمي ندارند و از اين رو موانع و مشكلات زيادي

دارند.

4. طاغوت ها از نيروهاي شيطاني و اهريمني مدد مي گيرند و ياران طاغوت همان ياران شيطان هستند. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. جنگ در راه خدا ودر راه طاغوت، ظاهراً مانند هم ولي در اهداف متفاوت اند (پس شما بدانيد كه در كجا ايستاده ايد و در راه چه هدفي نبرد مي كنيد).

2. با مثلث شوم كفر، طاغوت و شيطان مقابله كنيد.

3. (از نيرنگ شيطان صفتان نهراسيد كه) نيرنگ شيطان ضعيف است.

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هفتم سوره ي نساء به جنگ گريزان مردم هراس و دنياطلب اشاره مي كند و مي فرمايد:

77. أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهُمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالِ لَوْلَآ أَخَّرْتَنَآ إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتعُ تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 207

الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَي وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا

آيا نظر نمي كني به سوي كساني كه (در مكّه) به آنان گفته شد: « (فعلًا از جهاد) دست نگهداريد؛ و نماز را به پا داريد؛ و [مالياتِ زكات بپردازيد.» و [لي هنگامي كه (در مدينه) جنگ (و جهاد) بر آنان مقرر شد، بناگاه دسته اي از آنان، از مردم مي هراسيدند، همانند هراسيدن از خدا، يا هراسيدن شديدتر. و گفتند: « [اي پروردگار ما! چرا جنگ (و جهاد) را بر

ما مقرّر داشتي؟! چرا (اين فرمان را از) ما تا سرآمد نزديكي تأخير نينداختي؟!» (به آنها) بگو: «كالاي دنيا، اندك است؛ و براي كسي كه خودنگهدار باشد (نعمت هاي) آخرت، بهتر است؛ و كمترين ستمي، به شما نخواهد شد.»

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از مسلمانان، كه در مكه تحت فشار و آزار شديد مشركان قرار داشتند، خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدند و گفتند: ما قبل از اسلام، عزيز و محترم بوديم، اما پس از اسلام وضع ما دگرگون شد و همواره مورد آزار دشمنان قرار داريم؛ اگر اجازه دهيد، با دشمن مي جنگيم تا عزّت خود را بازيابيم.

پيامبر صلي الله عليه و آله در آن موقعيت مكه گفتند: من فعلًا مأمور به مبارزه نيستم.

اما وقتي مسلمانان به مدينه آمدند و زمينه براي مبارزه ي مسلحانه آماده شد و دستور جهاد صادر گرديد، برخي از آن افراد براي شركت در جنگ، كوتاهي و مسامحه كردند. آيه ي فوق در مورد اين افراد فرود آمد «1» و آنان را سرزنش كرد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 208

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه توجه پيامبر صلي الله عليه و آله را به سوابق افراد جلب مي كند و توجه مي دهد كه چگونه آنان كه زود احساساتي و داغ مي شوند، زود هم سرد مي شوند و از ميدان بدر مي روند. اين يادآوري سازنده و هشدار دهنده است. انقلابي بودن مهم نيست، انقلابي ماندن مهم است؛ در مرحله ي اول انقلاب بايد احساسات زودرس را كنترل كرد و مشكلات را تحمل نمود.

2.

در اين آيه از ميان دستورات اسلامي فقط به نماز و زكات اشاره شد؛ زيرا نماز رمز پيوند انسان با خدا؛ و زكات رمز پيوند انسان با خلق خداست.

يعني به وسيله ي پيوند با خدا و خلق، جسم و روح خود را بسازيد و اجتماع را آماده ي جهاد كنيد؛ جهاد و جنگ بدون آمادگي روحي و جسمي و پيوندهاي محكم اجتماعي، محكوم به شكست است.

3. قانون زكات و پرداخت مالياتِ واجب شرعي در مدينه وضع شد، اما آيه ي فوق مربوط به مسلمانان مكه است؛ پس مقصود از زكات در اين آيه، زكات مستحب، يعني بخشش هاي غير واجب و كمك هاي مالي به مستمندان مسلمان است كه در مكه نيز وجود داشته است. «1»

4. برنامه ي مسلمانان در مكه و مدينه، طبق مقتضيات زماني و مكاني آنها، متفاوت بوده؛ يعني دوران سيزده ساله ي مكه، دوران سازندگي مسلمانان بود، در اين دوره حدود نود سوره ي قرآن فرود آمد كه بيش تر جنبه ي عقيدتي داشت، اما در مدينه دوران تشكيل حكومت و پايه ريزي اجتماع سالم مسلمانان بود و جهاد و زكات كه از شئون حكومت اسلامي بود، واجب شد.

5. در حديثي كه از امام باقر عليه السلام حكايت شده، آيه ي فوق با عصر امام حسن عليه السلام (كه زمان صلح و صبر بود) و عصر امام حسين عليه السلام (كه زمان جنگ تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 209

بود) و عصر قيام حجة بن الحسن (عج) تطبيق شده است. «1»

اين روايت نيز يكي از مصاديق مقتضيات زمان صلح

و جنگ و قيام را بيان كرده است.

6. عامل مهم ترك جهاد و جبهه، دل بستگي دنيوي است؛ پس اگر چشم انداز انسان وسيع تر شود و بعد از اين جهان مادي را هم ببيند، به اين كالاي اندك دنيا دل بسته نمي شود. «2»

7. جهانِ ديگر براي افراد باتقوا بهتر است؛ چون به پاداش ها و نعمت هاي خويش مي رسند و كم ترين ستمي به كسي نخواهد شد، «3» اما افراد بي تقوا به كالاهاي اندك اين دنيا چشم مي دوزند؛ چون از پاداش هاي نيكوي آخرت بهره اي ندارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. در هر مرحله از انقلاب، طبق شرايط زماني و مكاني و دستورات رهبري عمل كنيد.

2. بيش از آن كه از مردم مي هراسيد از (مخالفت) خدا بهراسيد.

3. به خاطر ترس از مردم، جهاد را ترك نكنيد.

4. جنگ گريزي، ريشه در ترس و دنياطلبي دارد.

5. ارتباط خود را با خدا و خلق (از طريق نماز و بخشش) برقرار كنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 210

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و هشتم سوره ي نساء با يادآوري قانون حتمي مرگ، به برداشت هاي نادرست از حوادث تلخ و شيرين اشاره مي كند و مي فرمايد:

78. أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمَ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ فَمَالِ هؤُلَآءِ الْقَوْمِ لَايَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً

هر كجا باشيد، مرگ

شما را در مي يابد؛ و اگر چه در برج هاي استوار [و مرتفع باشيد. و اگر (پيشامد) خوبي به آن (ساده دلان يا منافق) ان در رسد، مي گويند: «اين، از طرف خداست.» و اگر (حادثه) بدي به آنان در رسد، مي گويند: «اين از جانب توست.» بگو: «همه [اينها] از طرف خداست.» و اين گروه را چه شده است كه به فهم عميق سخن نزديك نيستند؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي احتمال داده اند آيه ي فوق در مورد يهوديان باشد كه پس از ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حوادث خوب زندگي و پيروزي ها «1» را به خدا نسبت مي دادند و حوادث بد و شكست ها را از قدم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي دانستند.

و برخي از مفسران نيز برآن اند كه با توجه به ارتباط آيه با آيات قبل كه در مورد منافقان است، اين آيه نيز مربوط به آنهاست. «2»

اما اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه ي فوق در مورد مسلمانان بي عمل باشد كه در آيه ي قبل به آنها اشاره شد؛ يعني ترسوهايي كه از ميدان تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 211

مي گريزند و تحليل هاي غلطي از حوادث دارند.

2. انسان از مرگ مي گريزد ولي مرگ او را تعقيب مي كند و بالاخره به او مي رسد. اين تعبير به افراد گوشزد مي كند كه فرار از مرگ، به عنوان يك واقعيت قطعي عالم هستي، بيهوده است. «1»

3. امام عارفان در مورد توجه به مرگ خوب و بد مي فرمايند:

ما رفتني هستيم، آقا اين يك مسئله

واضحي است ... كوشش كنيد كه آن وقت كه ملك موت مي آيد و مشاهده مي كنيد او را، آن با شما به يك صورت رحمانيت عمل كند؛ شما را كه مي برد به يك صورت خوب ببرد؛ كوشش كنيد كه آن جا كه باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز نشود. «2»

4. مرگ گاهي از بيرون و در اثر حوادث بر انسان غلبه مي كند كه برج هاي محكم «3» ممكن است جلوي آن را بگيرد، اما معمولًا از درون بر انسان چيره مي شود؛ چون استعداد دستگاه هاي بدن محدود است و روزي به پايان مي رسد، يا بيماري ها بر او غلبه مي كند؛ از اين رو قلعه هاي استوار هم نمي تواند جلوي مرگ طبيعي را بگيرد.

سرت گر بسايد بر ابر سياه سرانجام خاك است ازو جايگاه (فردوسي)

5. حال كه مرگ انسان حتمي است، عاقلانه نيست كه انسان براي چند

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 212

روز زندگي بيش تر در اين دنيا خود را از صحنه ي جهاد كنار بكشد و از افتخار شهادت و پاداش هاي مجاهدان محروم شود و در خانه و در ميان بستر بميرد.

6. برخي افراد سطحي نگر مي كوشيدند رهبر اسلام را بدنام كنند و تمام بدي ها و شكست ها را از او مي دانستند و از خود سلب مسئوليت مي كردند.

آنان تفكر عميق نمي كردند «1»، و گرنه متوجه مي شدند كه علت اصلي همه ي امور خداست كه آنها

را آفريده است و بر اساس حكمت خويش و براي انسان ها آزمايش قرار داده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. همه ي نعمت ها و پيروزي ها و حوادث تلخ و شيرين زندگي از مقدّرات حكيمانه ي خداست.

2. قانون مرگ حتمي است و موانع مادي چاره ساز آن نيست.

3. نظام هستي را دو پاره ندانيد، كه امور جهان دو خالق ندارد.

4. در سخنان عميقاً بينديشيد.

5. خدا مدافع پيامبر خويش است (پس شما نيز مدافع رهبر الهي باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي هفتاد و نهم سوره ي نساء به معيار كلي در مورد منشأ نيكي ها و بدي ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

79. مَّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً

هر چه از خوبي به تو مي رسد، پس از خداست؛ و هر چه از بدي به تو مي رسد، پس از خود توست. و تو را به رسالت براي مردم فرستاديم؛ و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 213

گواهي خدا (در اين باره) كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه خود انسان را منشأ تمام بدي ها، بلاها، بيماري ها و ناراحتي ها معرفي كرده است، اما آيه ي قبل فرمود: «همه ي خوبي ها و بدي ها از خداست.» جمع بين اين مطالب چگونه ممكن است؟ به اين پرسش چند گونه مي توان پاسخ داد:

الف) بدي ها داراي دو جنبه ي مثبت و منفي هستند، يعني زيان نسبي دارند؛ جنبه هاي

مثبت از آن خدا و جنبه هاي منفي از ناحيه ي انسان است؛ براي مثال، در مورد يك سلاح گرم، همه ي نيروها و استعدادهاي گلوله و مواد اسلحه و وجود شليك كننده، از خداست كه مي تواند براي محافظت و شكار به كار رود، اما به كارگيري اين نعمت ها در راه آدم كشي، از انسان سرچشمه مي گيرد.

ب) انسان نه در حالت جبر است و نه اختيار كامل دارد، بلكه در حالت امر بين امرين (بين جبر و اختيار) است؛ يعني همه ي قدرت ها و اراده ي انسان از خداست، اما اين انسان است كه مي تواند با آزادي اراده ي خويش، راهش را انتخاب كند. «1»

ج) در برخي روايات اشاره شده كه مقصود از سيئات، كيفرهاي گناهان انسان است، كه از ناحيه ي خداست، اما از آن جا كه نتايج اعمال بندگان خداست، به مردم نسبت داده مي شود.

مثل وقتي كه دست دزد را قطع مي كنند كه هم مي توان اين كار را به قاضي نسبت داد و هم به خود دزد. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 214

د) آيه ي قبل به اصل خلقت خوبي ها و بدي ها اشاره دارد كه آفرينش همه از خداست، اما آيه ي اخير به انواع برداشت ها و عملكردهاي انسان ها اشاره مي كند كه برخي، از نعمت هاي نيك، استفاده ي نيكو مي كنند كه البته همه ي نعمت ها از خداست، ولي برخي، از نعمت ها سوء استفاده مي كنند و نتيجه ي كارهاي بد خود را مي بينند.

2. منافقان مي گفتند كه نيكي ها از خدا و بدي ها از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است، امّا در اين

آيه و آيه ي قبل آمده بود كه نيكي ها از خداست؛ يعني قرآن قسمت اول سخن آنان را كه صحيح بود تكرار كرد و پذيرفت و قسمت دوم سخن را اصلاح كرد و با بيان يك قانون كلي اشاره كرد كه بدي هايي كه به كسي مي رسد، از ناحيه ي خود اوست و پيامبر صلي الله عليه و آله هم نتيجه ي عملكرد خود را مي بيند و شما هم نتيجه ي كارهاي خودتان را مي بينيد.

تو را غير از تو چيزي نيست در پيش و ليكن از وجود خود بينديش (شبستري)

3. اين آيه خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله است و او را معيار قرار داده است؛ چرا كه در آيه ي قبل گفته بود، منافق صفتان متوجه نيستند و مطالب را درك عميق نمي كنند، از اين رو آنان را مخاطب قرار نداد. «1»

4. رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله جهاني و براي همه ي مردم است و مخصوص گروه يا نژاد خاصي نيست؛ يعني آن حضرت براي جهاني سازي مثبت آمده است.

5. در پايان آيه اشاره به رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله شد، تا به افراد ناآگاه بفهماند با اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرستاده ي خداست، اگر بدي به او برسد، از ناحيه ي خود اوست؛ پس چگونه هنگامي كه بدي ها و شكست ها به شما روي آورد آن را به

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 215

گردن ديگران مي اندازيد و از عملكرد خودتان نمي دانيد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هر نعمت نيكويي را از خدا بدانيد.

2. منشأ مشكلات را در عملكرد خودتان جست و جو كنيد.

3. پيامبر اسلام براي جهاني سازي مثبت آمده است.

4. خدا شاهد عملكرد شماست (پس مراقب گفتار و كردار خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي هشتادم سوره ي نساء به لزوم پيروي از پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

80. مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّي فَمَآ أَرْسَلْنكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً

هر كه از فرستاده [خدا] اطاعت كند، پس به يقين خدا را فرمان برده است.

و هر كس روي برتابد، پس تو را (به عنوان) نگهبان [مستمر] برايشان نفرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه يكي از روشن ترين آيات قرآن است كه بر حجيّت سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و قبول كردن احاديث او دلالت دارد؛ يعني اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله همان اطاعت از خداست. و پيروي از سخن و رفتار پيامبر هم چون پيروي از قرآن، بر مردم واجب است.

خدمت او خدمت حق كردن است روز ديدن، ديدن اين روزن است (مولوي)

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص:

216

2. آيه همان گونه كه بر ولايت و لزوم اطاعت از پيامبر صلي الله عليه و آله دلالت دارد، بر معصوم بودن ايشان نيز دلالت دارد؛ چون اگر پيامبر صلي الله عليه و آله معصوم از خطا و گناه نبودند، اطاعت مطلق از ايشان اطاعت از خدا نبود.

3. آيه ي فوق دلالت دارد كه بايد از اوامر تشريعي و قضايي و حكومتي پيامبر صلي الله عليه و آله اطاعت كرد و مقصود از اطاعت دستورات پيامبر صلي الله عليه و آله اوامري نيست كه آن حضرت از جانب خدا ابلاغ مي كند، چون در اين مورد اطاعت پيامبر نيست و ايشان واسطه ي رساندن دستور خدا هستند؛ بنابراين مقصود اين آيه اطاعت از اوامري است كه از جانب خود پيامبر صادر مي شود.

در احاديثي حكايت شده است كه طبق آيه ي فوق، خدا حق امر و نهي را به پيامبر صلي الله عليه و آله داده و پيامبر نيز چنين حقي را به علي عليه السلام و ساير امامان اهل بيت عليهم السلام داده است؛ بنابراين مردم موظف اند از آنان پيروي كنند؛ چرا كه دستورات آنها همواره از جانب خداست، نه از طرف خودشان. «1»

در روايات ديگري از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه اطاعت از رهبرِ حق، يعني امام، بر پايه ي شناخت كامل وي، اطاعت از خدا و موجب خشنودي اوست. «2»

مسئوليت پيامبر صلي الله عليه و آله رهبري و راه نمايي و دعوت مردم است، ولي اگر كساني اصرار بر پيمودن راه خلاف داشتند، پيامبر صلي الله عليه و آله مسئول انحراف آنان نيست كه هم چون محافظ دايمي در همه جا حاضر و ناظر باشد و جلوي هر گونه

گناه را با زور بگيرد، «3» بلكه مسئوليت انحراف و پيامدهاي آن متوجه گروه نافرمان است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 217

آموزه ها و پيام ها:

1. اطاعت از دستورات رهبران الهي، هم چون اطاعت از خدا، واجب است.

2. وظيفه ي رهبران الهي مراقبت دايمي از نافرمانان و هدايت اجباري آنان نيست.

3. از سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيروي كنيد.

4. رهبران و مبلغان الهي بيش از اندازه خود را براي نافرمانان به زحمت نيندازند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و يكم سوره ي نساء به جلسات شبانه ي منافقان و توطئه هاي آنان و وظيفه ي رهبران الهي در برابر آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

81. وَ يَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنْ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلًا

و (منافقان) مي گويند: «فرمانبردار [يم ؛» [ولي هنگامي كه از نزد تو بيرون مي روند، گروهي از آنان شبانه، بر خلاف آنچه تو مي گويي تدبير مي كنند، و خدا آنچه را شبانه تدبير مي كنند، مي نگارد. پس از آنان روي گردان، و بر خدا توكّل كن؛ و كارسازي خدا كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در بين مسلمانان منافقاني بودند كه در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله نيز بي كار نمي نشستند و با اجتماعات شبانه و مشورت با يكديگر در جهت كارشكني در برنامه هاي پيامبر نقشه

مي كشيدند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 218

2. معمولًا فرشتگان اعمال انسان ها را ثبت مي كنند ولي در مورد منافقان، خداوند، گفته ها و توطئه هاي سرّي آنان را در پرونده ي اعمالشان ثبت مي كند (و در موقع لزوم آنها را افشا مي كند و يا به حساب آنان مي رسد).

3. به چرب زباني منافقان دل خوش نباشيد و به اظهار ايمان و وفاداري آنان دل گرم نشويد؛ چرا كه منافقان جلسات سرّي شبانه و تشكيلات گروهي دارند.

5. طبق آيه ي فوق، پيامبر صلي الله عليه و آله مأموريت دارد كه با مسلمانان دوچهره و منافق برخورد رواني نمايد؛ يعني با آنان مدارا كند و از آنان روي بر تابد و بر خدا توكل و تكيه كند؛ كه خدا از توطئه هاي آنان آگاه است و در مواقع لزوم آنها را افشا مي كند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مراقب جلسات شبانه و توطئه آميز منافقان باشيد.

2. به اطاعت ظاهري منافقان دل خوش نباشيد، كه آنان دوچهره اند.

3. هم چون خدا، سوابق منافقان را ثبت و ضبط كنيد.

4. با منافقان برخورد رواني كنيد و از آنها دوري گزينيد (تا تحت فشار قرار گيرند).

5. بهترين تكيه گاه، در برابر توطئه هاي دشمنان داخلي، خداست.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و دوم سوره ي نساء با اشاره به يكي از ابعاد اعجاز قرآن، همگان را به تدبّر در قرآن فرا مي خواند و مي فرمايد:

82. أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ

غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلفاً كَثِيراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 219

و آيا در قرآن تدبّر نمي كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراواني مي يافتند.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، مردم را به تدبّر در قرآن فرا مي خواند. تدبّر به معناي بررسي نتايج و عواقب چيزي است، بر خلاف تفكّر كه مربوط به بررسي علل و خصوصيات يك موجود است. «1»

2. قرآن براي همگان قابل فهم و درك است، كه در غير اين صورت، دستور به تدبّر در آن بيهوده بود.

3. همگان موظف اند در باره ي اصول دين و مسائلي هم چون صدق ادعاي نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله و حقانيّت قرآن، مطالعه و بررسي كنند و از تقليد و قضاوت هاي كوركورانه بپرهيزند.

4. آيه ي فوق يكي از دلايل حقانيّت قرآن و يكي از ابعاد اعجاز آن را بيان مي كند؛ چرا كه روحيات، افكار و سخنان انسان عادي در طول عمرش تغيير كمّي و كيفي مي كند و به همين دليل نوشته هاي يك نويسنده در طول عمرش يكسان نيست؛ اما قرآن كه در طول 23 سال، در جنگ و صلح و هجرت و در شهرها و حالات متفاوت بر پيامبري درس ناخوانده نازل شده و داراي بحث هاي مختلف عقيدتي، سياسي، فلسفي، حقوقي، تاريخي و اخلاقي است، هيچ اختلافي در مطالب آن نيست؛ يعني تضاد و تناقضي در آن وجود ندارد. اين نشان مي دهد كه اين كتاب زاييده ي افكار يك انسان عادي نيست، بلكه از ناحيه ي خداي توانا

و دانا آمده است.

5. قرآن سند زنده ي اعجاز و دليل رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله است و اگر كسي در عدم اختلاف مطالب آن تفكر و تدبّر كند، پي به حقانيّت پيامبر صلي الله عليه و آله و قرآن مي برد؛ يعني محتواي قرآن شاهد حقانيت آن است.

6. هر آنچه از جانب غير خدا باشد، خالي از اختلاف و ناهم گوني نيست، اما كتاب هاي الهي كه از جانب خداست، خالي از اختلاف و تناقض و تضاد

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 220

است، مگر آن كه مثل تورات دست خوش تحريف گردد.

7. تدبّر در قرآن، به دنبال يادآوري حالات منافقان و مسلمانان سست ايمان در آيه ي قبل آمده است؛ از اين رو مي توان گفت كه تدبّر در قرآن زمينه ي برطرف شدن نفاق و ضعف ايمان است و پي بردن به حقانيت قرآن و فهم مطالب آن، دل را صفا مي دهد و بر ايمان انسان مي افزايد.

8. در قرآن تضاد و تناقض نيست و برخي تعابير متفاوت و تعارضات ظاهري، هم چون عام و خاص و مطلق و مقيد و ... با تأمل و دقت قابل جمع و رفع است.

9. واژه ي «كثير» در آيه ي فوق وصف توضيحي است، نه قيد احترازي؛ يعني اگر قرآن از نزد غير خدا بود، اختلاف در آن بود و اين اختلافات زياد بود، نه اين كه بگوييم: در قرآن اختلاف زياد نيست، اما اختلاف كم هست. «1»

10. قرآن كريم داراي نام هاي متعددي است؛ مثل «قرآن، فرقان، كتاب و ذكر» و براي واژه ي «قرآن» معاني

زير گفته شده است:

الف) از ماده ي «قَرَء» به معناي گرد آوري؛ چون قرآن تمام فوايد كتاب هاي آسماني قبلي را جمع كرده است.

ب) از ماده ي «قرء»، به معناي قرائت و خواندن و به دنبال هم آوردن؛ زيرا قاري قرآن، به هنگام تلاوت آن، حروف و كلمات را به دنبال هم مي آورد.

ج) از ريشه ي «قَرَن»، به معناي ضميمه كردن و به هم پيوستن و نزديك ساختن چيزي به چيزي ديگر؛ چون حروف و كلمات و آيات و سوره هاي قرآن نزديك به هم اند و با يك ديگر پيوستگي دارند.

د) از «قرائن»، جمع قرينه؛ از اين جهت كه هر يك از آيات قرآن، قرينه و مؤيد آيات ديگر است آن را قرآن گويند.

ه) اصلًا از هيچ مبدئي مشتق نشده و ابتداءً براي كلام الهي وضع شده تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 221

است.

لازم به ياد آوري است كه واژه ي قرآن حدود پنجاه و هشت بار در قرآن به كار رفته است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. قرآن خود دليل حقانيّت خود است.

2. در قرآن تدبّر كنيد تا به اعجاز و حقانيت آن پي ببريد.

3. انسان نمي تواند بدون وحي، مطالبي هم گون، هم چون قرآن بياورد.

4. منابع و عقايد ديني را با تدبّر و تفكّر بپذيرد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و سوم سوره ي نساء به پخش اخبار محرمانه و شايعه پراكني منافقان و راهكار صحيح برخورد با

اخبار اشاره مي كند و مي فرمايد:

83. وَإِذَا جَآءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلي الرَّسُولِ وَإِلي أُوْلِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَستَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطنَ إِلَّا قَلِيلًا

و هنگامي كه خبري (حاكي) از ايمني يا ترس به آن [منافق] ان برسد، منتشرش سازند، و [لي اگر (بر فرض) آن را به فرستاده [خدا] و به اولياي امر از بينشان، ارجاع دهند، از ميان آنان كساني كه آن را استنباط مي كنند، حتماً به (درستي و نادرستي) آن آگاهي دارند. و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود، مسلماً جز اندكي (از شما، همگي) از شيطان پيروي مي كرديد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 222

نكته ها و اشاره ها:

1. برخي از منافقان يا افراد ساده لوح، اخبار جنگ هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و يا مطالب محرمانه اي را كه ايشان درباره ي كافران بيان مي كرد، منتشر مي كردند و اين امر باعث مشكلاتي مي شد. «1» اين آيه با تذكر به اين افراد، راه صحيح انتقال اخبار را بيان مي كند.

2. «صاحبان امر» «2» كساني هستند كه قدرت تشخيص و احاطه ي كافي بر مسائل مختلف دارند و مي توانند حقايق را از شايعات بي اساس تشخيص دهند و اهل فهم و استنباط هستند. «3» مصداق بارز و عالي صاحبان امر، امامان عليهم السلام و سپس دانشمندان صاحب نظر و رهبران الهي اند؛ از اين روست كه در روايات متعددي آمده كه اولي الامر همان امامان معصوم عليهم السلام هستند. «4»

3. آيه ي فوق يك قانون كلي

و راهكار اساسي برخورد با اخبار محرمانه را براي تمام اعصار بيان كرده است و آن اين كه مسلمانان بايد در مورد اخبار محرمانه و شايعات، به صاحب نظران و متخصصان و رهبران جامعه ي اسلامي رجوع كنند.

4. شايعه سازي و شايعه پراكني از بلاهاي بزرگ جامعه ي بشري است كه روح تفاهم و همكاري را در ميان مردم مي كشد، اعتماد عمومي را متزلزل مي سازد، نيرو و فكر و وقت مردم را مشغول مي سازد، مردم را در انجام كارها

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 223

سست مي كند، افراد لايق و مفيد را در خدمت كردن دل سرد مي كند و گاهي حيثيت و آبروي افراد را بر باد مي دهد.

و معمولًا افراد شايعه پراكن با انگيزه هايي هم چون انتقام، طمع مادي و خودنمايي، شايعه پراكني مي كنند و گاهي آلت دست ديگران مي شوند.

5. اسلام هم با «شايعه سازي» مبارزه كرده و دروغ و تهمت را ممنوع شمرده است و هم با «شايعه پراكني» مبارزه كرده كه آيه ي فوق نمونه اي از اين مبارزه است.

6. افشاي اسرار نظامي و پيروزي ها و شكست ها جايز نيست و قبل از هر چيز اين اخبار بايد به رهبران جامعه و صاحب نظران مورد اعتماد عرضه شود تا بعد از جمع آوري اخبار در يك نقطه و ارزيابي و تشخيص آن، به اندازه ي مصلحت منتشر گردد.

7. مسائل سياسي، نظامي و امنيتي بايد تحت كنترل و هدايت رهبري و تحت اشراف يك مديريت داراي اجتهاد و استنباط و تخصص قرار گيرد، تا اخبار محرمانه به دست دشمن نيفتد و از آنها بر ضد مسلمانان سوء

استفاده نشود.

8. انتشار اخبار نظامي و عدم مراجعه به رهبران الهي در اين مورد، پيروي از شيطان است. آري، اين شيطان صفتان و منافقان هستند كه مي خواهند اخبار محرمانه ي مسلمانان افشا و شايعات در جامعه پراكنده شود. آيه ي فوق نقش كليدي رهبر را در جلوگيري از انحرافات و شايعات و پيروي از شيطان نشان مي دهد.

12. در احاديثي از امام باقر و امام كاظم عليهما السلام حكايت شده كه فضل و رحمت الهي، رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و علي (و امامان معصوم) عليهم السلام هستند. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 224

آري، تعيين پيامبر و جانشينان ايشان از مصاديق بارز فضل و رحمت الهي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. شايعه پراكني كاري شيطاني است.

2. اخبار امنيتي را به رهبران الهي و متخصصان امور بسپاريد، تا مسير صحيح خود را طي كند.

3. اخبار محرمانه را فاش نسازيد و شايعه پراكني نكنيد.

4. فضل و رحمت الهي مانع تأثير شيطان است.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و چهارم سوره ي نساء به وظايف پيامبر صلي الله عليه و آله اشاره مي كند و مي فرمايد:

84. فَقتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَاتُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَسَي اللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنكِيلًا

پس (اي پيامبر) در راه خدا جنگ كن! و جز خودت مكلّف نيستي. و [لي مؤمنان را (بر جهاد)

برانگيز؛ اميد است خدا از قدرت كساني كه كفر ورزيدند، جلوگيري كند. و خدا قدرت بيشتر، و مجازات شديدتري دارد.

شأن نزول:

حكايت شده كه پس از جنگ احد، ابوسفيان به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله گفت كه در موسم بدر صُغري (يعني بازاري كه در ماه ذي القعده در سرزمين بدر تشكيل مي شود) بار ديگر روبه رو خواهيم شد. سال بعد در موعد مقرر، پيامبر صلي الله عليه و آله مسلمانان را به حركت دعوت كرد، ولي گروهي از مسلمانان، به سبب خاطره ي تلخ شكست احد، حركت نكردند و فقط هفتاد نفر در ركاب تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 225

پيامبر صلي الله عليه و آله در محل مزبور حاضر شدند، اما ابوسفيان، بر اثر وحشتي كه از مسلمانان داشت، در آن موعد مقرر حاضر نشد و پيامبر صلي الله عليه و آله با همراهان سالم به مدينه بازگشتند. «1»

آيه ي فوق نازل شد و دستور فوق العاده اي در مورد جهاد به پيامبر صلي الله عليه و آله داد؛ او موظف است به تنهايي در برابر دشمن بايستد، حتي اگر هيچ كس همراه او به ميدان نرود؛ زيرا او تنها مسئول وظيفه ي خويش است و در برابر ساير مردم وظيفه اي جز تشويق و دعوت به جهاد ندارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور مي دهد كه حتي اگر تنها بود، با دشمن بجنگند. اين يك «فرمان نمونه» در طول تاريخ بشريّت است. از امام صادق عليه السلام حكايت شده

كه به هيچ كس، قبل و بعد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، چنين فرماني داده نشده است. «2»

2. آيه ي فوق در حقيقت يك دستور مهم اجتماعي به رهبران الهي است كه آن قدر در كار خود مصمم و قاطع باشند كه حتي اگر هيچ كس دعوت آنان را نپذيرفت، دست از هدف مقدس خويش برندارند و تا چنين نباشند قادر به اداي وظيفه ي رهبري و پيشبرد اهداف خود نيستند.

3. پيامبر مسئول اعمال خود است نه ساير مردم؛ از اين رو، در شرايط عادي موظّف به تبليغ و ارشاد مردم است، نه وادار كردن آنان به عمل؛ ولي در مواردي كه خطر حمله ي دشمن جامعه ي اسلامي را تهديد مي كند، حكومت اسلامي مي تواند بر اساس قانون، افراد را مأمور به دفاع كند و به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 226

اصطلاح، سربازي اجباري مشخص سازد. «1»

4. جبهه و جنگ احتياج به تبليغات قوي دارد، تا مؤمنان به جهاد تشويق شوند.

5. اميدآفريني از روش هاي قرآن براي تقويت روحيه ي مؤمنان و برانگيختن آنان به جهاد است. در آيه ي فوق از اين روش استفاده شده است.

6. خداي متعال توانا و آگاه است و ترديدي در كارها و سخنان او نسبت به آينده وجود ندارد، پس چرا از واژه ي «شايد» و «چه بسا» «2» و مانند آنها استفاده مي كند؟

مفسران در مورد كاربرد اين واژه ها چند احتمال داده اند:

الف) در مورد خدا به معناي «وعده» و «طلب» است.

ب) براي اميدوار كردن شنونده است و ترديد گوينده را نمي رساند.

ج)

به اين معناست كه براي انجام كاري كه در آيه مطرح شده مقدمات متعددي لازم است؛ از اين رو نمي توان حكم قطعي در مورد آينده داد و هشداري است به شنونده كه به دنبال فراهم آوردن مقدمات باشد. «3»

7. حركت براي جهاد، زمينه ساز جلب امدادهاي الهي و دفع دشمنان دين است. «4»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 227

آموزه ها و پيام ها:

1. رهبران الهي اگر تنها شدند، باز هم در راه خدا مبارزه كنند.

2. به تبليغات جنگ اهميت دهيد و مردم را تشويق كنيد.

3. تبليغات رواني در جنگ بازدارنده است و چه بسا حمله ي دشمن را دفع كند.

4. هر كس مسئول اعمال خويش است و حق تحميل بر ديگران را ندارد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و پنجم سوره ي نساء به نتايج تشويق به كار نيك و بد اشاره مي كند و مي فرمايد:

85. مَن يَشْفَعْ شفعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شفعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ مُّقِيتاً

هر كس به صورت وساطت نيكويي (در كار خير) واسطه شود، بهره اي از آن برايش خواهد بود؛ و هر كس به صورت وساطت بدي (در كاري) واسطه شود، برايش سهمي از آن خواهد بود؛ و خدا بر هر چيزي، نگهدار و حسابگر است.

نكته ها و اشاره ها:

1. از آيه ي فوق، با توجه به آيه ي قبل استفاده مي شود كه

مسئوليت هر كس در برابر اعمال خويش، آن نيست كه از دعوت ديگران به سوي حق و مبارزه چشم بپوشد و به طرف فردگرايي برود؛ اسلام مي خواهد كه روح مسئوليت اجتماعي در مسلمانان زنده شود.

2. گاهي شفاعت و ضميمه شدن «1» قبل از عمل و به صورت راهنمايي و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 228

ارشاد است كه در اين صورت، به معناي امر به معروف و نهي از منكر و وساطت در كار نيك است؛ گاهي شفاعت و ضميمه شدن پس از انجام عمل و در مورد نجات گناهكاراني است كه شايستگي شفاعت را دارند؛ البته در اين آيه معناي اول مراد است.

3. به كار بردن تعبير شفاعت در مورد «تشويق به جهاد»، ممكن است اشاره به اين باشد كه سخن رهبر در صورتي در ديگران نفوذ مي كند كه براي خود امتيازي قايل نباشد و خود را هم دوش و جفت ديگران قرار دهد.

4. واژه ي «نصيب» به معناي بهره ي وافر از چيزهاي سودمند است كه در مورد تشويق به كار نيك به كار رفته است؛ و واژه ي «كِفل» به معناي سهم از چيزهاي پست و بد است «1» كه در مورد تشويق به كار بد به كار رفته است.

5. مردم در سرنوشت اعمال يك ديگر، از طريق تشويق و راهنمايي، شريك اند؛ پس اگر سخن يا عمل و يا حتي سكوت انسان سبب تشويق گروهي به كار نيك يا بد شود، در پيامدها و نتايج آن كار شريك خواهد بود؛ و اين منطق اصيل

اسلام در مورد مسائل اجتماعي است.

آري؛ انسان به خاطر محدوديت هاي وجودي و زماني، نمي تواند در همه ي كارها دخالت مستقيم داشته باشد، اما مي تواند با راه نمايي و تشويق و شفاعت، از آنها بهره ببرد.

6. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه هر كس به كار نيكي فرمان دهد يا از كار بدي منع كند، و يا مردم را راه نمايي و يا اشاره و تشويق به نيكي كند، در آن عمل شريك است و هر كس به كار بد دعوت يا راه نمايي و يا اشاره و تشويق كند، او نيز در آن كار بد شريك است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 229

در اين حديث سه مرحله ي تشويق، يعني امر، راه نمايي و اشاره، بيان شده است.

و در برخي روايات دعاي نيك و بد نيز نوعي شفاعت در پيشگاه خدا محسوب مي شود كه دعا كننده در آن دعا شريك است؛ البته اين نوعي توسعه در معناي شفاعت است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در انجام كارهاي نيك واسطه شويد تا شريك ثواب آنها گرديد.

2. واسطه ي كارهاي بد نشويد تا پيامدهاي منفي آنها دامن گير شما نشود.

3. در اجتماع مسئوليت پذير باشيد و به كارهاي نيك كمك كنيد.

4. خدا حسابگر و محافظ شماست «1» (پس مراقب كردار خود باشيد).

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و ششم سوره ي نساء به لزوم پاسخ

گويي مناسب به محبت هاي ديگران اشاره مي كند و مي فرمايد:

86. وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ حَسِيباً

و هر گاه با زنده بادي به شما زنده باد گفته شود (و به شما سلام يا اظهار محبت نمايند،) پس بهتر از آن، زنده باد گوييد (و پاسخ بهتري به محبت ها دهيد)، و يا (همانند) آن را پاسخ دهيد، كه خدا بر هر چيزي حسابگر است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 230

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «تحيّت» از ماده ي «حيات» و به معناي دعا براي زندگي ديگري است؛ خواه اين دعا به صورت لفظي مانند «سلام» يا «زنده باشي» باشد و خواه اظهار محبت عملي (مثل هديه دادن).

2. در روايتي از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده كه مقصود از تحيّت، سلام كردن و هر گونه نيكي (مثل هديه دادن يا نامه دادن و امثال آن) است «1».

3. در حديثي حكايت شده كه كنيزي شاخه ي گلي خدمت امام حسن عليه السلام هديه كرد و حضرت، در مقابل، او را آزاد ساخت و به آيه ي فوق استدلال كرد كه اين آيه به ما اين ادب را مي آموزد. «2»

4. در آيه آمده است كه تحيّت و اظهار محبت را به صورت بهتري پاسخ دهيد؛ يعني اگر كسي گفت «سلام»، شما بگوييد «سلام عليكم» و يا اگر كسي هديه يا نامه ي محبت آميزي به شما داد، شما اقدام بهتري بنماييد؛ كه اين امري مستحب و نيكوست.

5. پاسخ مساوي به

سلام، واجب است؛ زيرا تحيّت و اظهار محبت را دست كم بايد به همان صورت پاسخ داد.

6. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است كه تحيّت و اظهار محبت كامل، براي غيرمسافر، همان دست دادن است و براي مسافر، معانقه و در آغوش كشيدن هم ديگر است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 231

آموزه ها و پيام ها:

1. روابط عاطفي افراد جامعه را تقويت كنيد.

2. اظهار محبت و سلام ديگران را بي پاسخ نگذاريد.

3. لطف ديگران را با لطف بالاتري جبران كنيد.

4. به ديگران لطف كنيد كه خدا حساب كارهاي نيك شما را دارد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 232

سلام در قرآن و حديث 1. «سلام» تحيّت بزرگ اسلامي است و در قرآن دستور داده شده است كه هرگاه وارد خانه اي شديد، بر يك ديگر تحيت الهي بفرستيد (نور، 61).

2. اظهار محبت اهل بهشت به هم ديگر، همان «سلام» است (فرقان، 75 و ابراهيم، 3).

3. سلام در اقوام پيشين نيز بوده است؛ از اين رو مي بينيم كه فرشتگاني به ابراهيم عليه السلام سلام كردند (ذاريات، 25).

4. در روايتي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه هر كس، پيش از سلام كردن، آغاز

به سخن كند، پاسخ او را نگوييد. «1»

5. در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه خدا افشا كردن (و بلند گفتن) سلام را دوست دارد. «2»

و در روايتي ديگري از امام صادق آمده است:

بخيل كسي است كه از سلام كردن بخل ورزد. «3»

آري اسلام مي خواهد كه رابطه ي عاطفي انسان ها با سلام و هديه و مانند آن گرم تر شود.

6. سلام كردن مخصوص آشنايان نيست؛ در احاديث آمده بر كسي كه نمي شناسي نيز سلام كن و در دستورات ديني آمده كه سواره بر پياده سلام كند (تا از تكبّر او كاسته شود) و حتي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به كودكان سلام مي كرد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 233

7. در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده كه سلام هفتاد ثواب دارد كه شصت ونه ثواب آن براي كسي است كه آغاز مي كند و يك ثواب آن براي كسي است كه پاسخ مي دهد. «1»

8. در برخي روايات آمده است كه به افراد رباخوار، فاسق و منحرف سلام نكنيد.

و اين نوعي مبارزه با فساد است (مگر اين كه سلام كردن به اين افراد وسيله اي براي آشنايي و هدايت آنها شود). «2»

***

تفسير

قرآن مهر جلد چهارم، ص: 234

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هفتم سوره ي نساء به توحيد و معاد اشاره مي كند و مي فرمايد:

87. اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَي يَوْمِ الْقِيمَةِ لَارَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً

خدا، هيچ معبودي جز او نيست؛ بيقين، در روز رستاخيز- كه هيچ ترديدي در آن نيست- شما را جمع خواهد كرد. و چه كسي از خدا، در سخن راستگوتر است؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه با اشاره به دو اصل اساسي دين، يعني توحيد و معاد، انسان را از مبدأشناسي به معادباوري ره نمون مي كند؛ چرا كه اگر انسان خدا و صفات او را بشناسد، مي داند كه خدا راست گوترين افراد است و چنين شخصي خبر از تحقق رستاخيز داده است، پس حتماً واقع خواهد شد.

2. تعبير «حتماً شما را جمع مي كند.»، اشاره به اين است كه برپايي قيامت براي همه ي افراد بشر در يك روز واقع مي شود، و در آيات ديگر قرآن نيز به اين مطلب اشاره شده است. «1»

3. تعبير «هيچ ترديدي در آن نيست.»، به دلايل قطعي و مسلّمي بر وجود معاد اشاره دارد؛ مثل دليل حكمت و فلسفه ي آفرينش، قانون عدالت پروردگار و قانون تكامل همگاني موجودات، كه در مباحث معاد مطرح است.

4. راست گوتر از خدا كسي نيست؛ زيرا كه دروغ گويي يا از جهل است و يا از ضعف و نياز؛ و خداي متعال از هركس داناتر و تواناتر، و از همگان بي نياز است؛ پس اصولًا دروغ گويي براي او مفهومي ندارد. «2»

تفسير قرآن

مهر جلد چهارم، ص: 235

5. از آن جا كه غفلت انسان نسبت به معاد بيش تر است، خدا هشدارهاي قاطع تري داده و در آيه ي فوق يادآوري معاد را با چهار تأكيد «1» همراه كرده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. جهان آغاز و فرجامي دارد.

2. در راست گويي خدا و تحقّق معاد ترديد روا مداريد.

3. از خداشناسي به معادباوري برسيد.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و هشتم سوره ي نساء در مورد روش برخورد با منافقان، به مسلمانان هشدار مي دهد و مي فرمايد:

88. فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنفِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تجِدَ لَهُ سبِيلًا

و شما را چه شده، كه در مورد (جنگ با) منافقين دو دسته شده ايد؟! و حال آن كه خدا آنان را بخاطر دستاوردشان سرنگون كرده است.

آيا مي خواهيد كسي را كه خدا در گمراهي [اش، وا] نهاده است، راهنمايي كنيد؟! و هر كه را خدا در گمراهي (اش، وا) نهاد، پس هيچ راهي براي (هدايت) او نخواهي يافت.

شأن نزول:

داستان نزول آيه چند گونه حكايت شده است:

1. برخي از مردم مكه ابتدا خود را مسلمان نشان دادند، سپس به مكه بازگشتند و مشرك شدند و بعد از آن به «يَمامه» حركت كردند و در برابر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 236

مسلمانان قرار گرفتند؛ در اين هنگام بود كه مسلمانان در باره ي جنگ با

آنان اختلاف كردند. «1»

2. برخي از مردم مكه ظاهراً مسلمان شده بودند، اما در واقع منافق بودند و عملًا از بت پرستان پشتيباني مي كردند؛ از اين رو حاضر به مهاجرت به طرف مدينه نشدند، اما سرانجام مجبور به ترك مكه شدند. (و تا نزديك مدينه آمدند). مسلمانان از جريان آگاه شدند و در مورد جنگ با آنان اختلاف كردند؛ برخي كه در واقع اين گروه را پشتيبان دشمنان اسلام مي دانستند، معتقد بودند كه بايد طردشان كرد، ولي برخي افراد ساده دل با اين طرح مخالفت كردند و گفتند: ما چگونه با افرادي بجنگيم كه به توحيد و نبوت گواهي مي دهند و به جرم اين كه هجرت ننمودند، آنان را بكشيم؟

آيه ي فوق فرود آمد و طرفداران منافقان را سرزنش كرد. «2»

نكته ها و اشاره ها:

1. نفاق جرياني بود كه از مكه شروع شد و در مدينه ادامه يافت. منافقان در نهان به مسلمانان ضربه مي زدند و قرآن كريم بارها در مورد اين جريان اعلام خطر كرد و عقل سليم و منافع اجتماعي مسلمانان نيز اجازه نمي دهد كه در برابر اين دشمنان دوچهره و خطرناك كوتاهي كنند؛ از اين رو اختلاف نظر در مورد برخورد با منافقان بي معناست.

2. خدا منافقان را به خاطر «اعمالشان» برگردانده و افكارشان را واژگون ساخته است. آري، منافقان به دست خود سرنگون مي شوند و اين واقعيتي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 237

است كه در هر عصري در مورد منافقان مشاهده و تجربه مي شود. «1»

3. عامل بازگشت از جاده ي هدايت، سعادت و

نجات، «اعمال» خود انسان است، يعني زمينه ي گمراهي و هدايت را خود انسان فراهم مي كند و اگر گمراهي افراد به خدا نسبت داده مي شود، به خاطر آن است كه خداي حكيم هر كس را مطابق اعمالش كيفر و به مقدار شايستگي اش پاداش مي دهد.

4. اين سنت فناناپذير الهي است كه آثار اعمال انسان از او جدا نمي شود؛ از اين رو منافقان كوردل و زشت كردار، هدايت پذير نيستند، چرا كه فكر و قلب آنان آلوده به نفاق است و در عمل نيز حامي دشمنان خدايند.

پس انتظار هدايت براي آنان، يك انتظار بي دليل و بيهوده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. اسلام نماييِ منافقان، شما را فريب ندهد و متفرق نسازد.

2. در برابر منافقان متحد باشيد (و با قاطعيت با آنها برخورد كنيد).

3. منافقان به خاطر اعمالشان سرنگون مي شوند.

***

قرآن كريم در آيه ي هشتاد و نهم سوره ي نساء به آرزوهاي كفرآميز منافقان اشاره مي كند و خواستار برخوردي سخت با آنان مي شود و مي فرمايد:

89. وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءً فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِيَآءَ حَتَّي يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 238

[منافقان آرزو دارند، كه [شما] كافر شويد، همانگونه كه [خود] كفر ورزيدند، و مساوي يكديگر شويد. بنابراين، از ميان آنان دوستاني مگيريد، تا اينكه در راه

خدا هجرت نمايند. و اگر (از هجرت) روي برتافتند، پس هر كجا آنان را يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد، (و در صورت ضرورت) آنان را بكشيد. و از بين آنان، هيچ دوست و ياوري مگيريد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اسلام افراد غيرمسلمان، (يهوديان، مسيحيان و ...) را با شرايطي تحت حمايت خود قرار مي دهد و اجازه ي مزاحمت نسبت به آنان نمي دهد، اما با منافقان به شدت برخورد مي كند؛ اينان با پوشش اسلامي مي توانند ضربه هايي به اسلام وارد كنند كه هيچ دشمني قادر بر آن نيست. «1»

سر گرگ بايد هم اول بريد نه چون گوسفندان مردم دريد (سعدي)

2. پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در مورد منافقان داخل مدينه شدت عمل به خرج نمي داد؛ چون به ظاهر اسلام عمل مي كردند و مبارزه ي صريحي با اسلام نداشتند، پس مشمول حكم آيه ي فوق نبودند. آيه در مورد منافقان خارج مدينه بود كه با كافران همكاري روشني داشتند و لازم بود با آنان شديداً برخورد شود، تا توبه كنند و بازگردند يا نابود شوند.

3. هدف منافقان، تهاجم فرهنگي به مؤمنان است. آنان مي خواهند فكر و عقيده ي مسلمانان را تغيير دهند و به كفر بكشانند.

4. اين آيه صريحاً دستور مي دهد كه هر گونه رابطه و پيوند دوستي خود با منافقان را قطع كنيد. اين دستور قرآن نكته اي روان شناختي در بردارد؛ قطع دوستي با منافقان، از طرفي آنان را تحت فشار رواني قرار مي دهد و از

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 239

طرف ديگر مانع فريب خوردن و انحراف مؤمنان مي شود.

5. هجرت از منطقه ي كفر و شرك و توطئه و نفاق به مراكز اسلامي، واجب و نشانه ي ايمان واقعي است.

6. توبه ي هر گناهي مناسب همان است و توبه ي ترك هجرت، هجرت كردن است.

آموزه ها و پيام ها:

1. با منافقان خارج از مرزها با شدّت برخورد كنيد.

2. مبارزه با منافقان، فرامرزي است.

3. هدف منافقان، تهاجم فرهنگي به ايمان شماست (پس مراقب باشيد).

4. به منافقان دل نبنديد و با آنان قطع رابطه كنيد.

5. منافقان در حقيقت كافرند.

6. منافقان را تحت فشار رواني قرار دهيد.

7. منافقانِ خارج مرزها را به داخل سرزمين اسلام بكشيد.

***

قرآن كريم در آيه ي نودم سوره ي نساء در مورد هم پيمانان و افراد تحت فشار كفار سفارش مي كند و مي فرمايد:

90. إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثقٌ أَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقتِلُوكُمْ أَوْ يُقتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا

مگر كساني كه بپيوندند به گروهي، كه ميان شما و ميان آنان پيمان محكمي است، يا نزد شما بيايند، در حالي كه [بيقين سينه هاي آنان از پيكار با شما يا پيكار با قومشان، به تنگ آمده است. و اگر (بر فرض) خدا

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 240

مي خواست، قطعاً آنان را بر شما مسلّط مي كرد، و حتماً با شما پيكار مي كردند. پس اگر از شما كناره گيري كرده و با شما پيكار ننموده اند، و با شما طرح صلح افكندند، پس خدا هيچ راهي براي (تعدّي) شما بر آنان قرار نداده است.

شأن نزول:

حكايت شده كه يك قبيله ي عرب به نام «بني ضَمره»، كه با قبيله ي «اشجع» هم پيمان بود، با مسلمانان پيمان صلح بست. برخي از مسلمانان از پيمان شكني اين قبيله بيمناك شدند و به پيامبر صلي الله عليه و آله پيشنهاد حمله دادند، اما پيامبر صلي الله عليه و آله نپذيرفت.

پس از مدتي، قبيله ي اشجع با هفتصد نفر به نزديك مدينه آمدند و خواستار قرارداد صلح با مسلمانان شدند و گفتند: ما نه توانايي مبارزه با دشمنان شما را داريم و نه قدرت و تمايل به مبارزه با شما را؛ از اين رو آمده ايم با شما پيمان ترك مخاصمه ببنديم. در اين هنگام آيه ي فوق فرود آمد «1» و دستورهاي لازم را در اين زمينه به مسلمانان داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل دستور داده شد كه در مقابل منافقاني كه با دشمنان اسلام همكاري داشتند، شدّت عمل به خرج دهيد و اين آيه، دو گروه را از اين قانون مستثنا مي كند:

اول: آنان كه با هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بسته اند.

دوم: كساني كه در شرايطي خاص و تحت فشار قرار دارند كه نه توانايي همكاري با شما را دارند و نه مي توانند با ديگران برخورد كنند، و تقاضاي

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 241

صلح دارند.

2. صلح طلبي اسلام در آيه ي فوق كاملًا تجلّي كرده است. اين آيه دستور مي دهد كه اگر كافري اعلان بي طرفي يا صلح دوستي كرد، «1» مسلمانان به او تعرّض نكنند. آري، اين گونه حملات بر خلاف اصول اسلامي، عدالت و جوان مردي است.

3. اين آيه به مسلمانان يادآوري مي كند كه صلح دوستي و بي طرفي دشمنان اسلام يكي از نعمت هاي الهي است كه بايد قدرش را بدانيد؛ چون اگر خدا مي خواست، مي توانست آنها را بر شما مسلط كند.

4. عهد و پيمان در اسلام آن قدر اهميت دارد كه اگر كسي با هم پيمان مسلمانان هم پيمان شود، مسلمانان بايد حرمت او را نگاه دارند و با او برخورد شديد نكنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. با هم پيمانان و افراد تحت فشار برخورد شديد نكنيد.

2. اسلام صلح طلب است و به صلح دوستان تجاوز روا نمي دارد.

3. به پيمان هاي نظامي و قراردادهاي بين المللي، حتي اگر طرف مقابل كافر باشد، احترام بگذاريد.

4. به انگيزه هاي صلح طلبانه ي افراد و تقاضاي آتش بس آنها احترام بگذاريد و به آنها تعرّض نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 242

قرآن كريم در آيه ي نود و يكم سوره ي نساء به گروهي از منافقان و نيرنگ هاي آنان اشاره مي كند و خواستار برخورد شديد با آنان مي شود و مي فرمايد:

91. سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ

قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّواْ إِلَي الْفِتْنَةِ أُرْكِسُواْ فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطناً مُّبِيناً

بزودي (گروه) ديگري را خواهيد يافت، كه مي خواهند از شما آسوده خاطر شوند و از قومشان (نيز) ايمن باشند. (ولي) هر گاه به سوي فتنه (و بت پرستي) بازگردانده شوند، در آن سرنگون مي شوند. پس اگر از (درگيري با) شما كناره گيري نكرده و با شما طرح صلح نيفكنده و دست از شما نكشيده اند، پس آنان را هر كجا يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد و بكشيدشان. و آنانند كه براي شما، تسلّطي آشكار، بر آنان قرار داديم.

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از مردم مكه خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله مي آمدند و به ظاهر و از روي نيرنگ مسلمان مي شدند اما همين كه در برابر قريش و بت هاي آنان قرار مي گرفتند، به عبادت بت ها مي پرداختند، و مي خواستند، هم از ناحيه ي مسلمانان و هم از طرف مشركان آسوده خاطر باشند، و از هر دو طرف سود ببرند و زياني نبينند. «1» بدين مناسبت آيه ي فوق فرود آمد. و به آنان هشدار داد و وظيفه مسلمانان را در اين مورد مشخص ساخت.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 243

نكته ها و اشاره ها:

1. اين منافقان با گروه صلح طلباني كه در آيه ي قبل از آنان ياد شد، سه تفاوت عمده دارند:

الف) مي كوشند از مسلمانان سوء استفاده كنند.

ب) پيشنهاد صلح به مسلمانان نمي كنند.

ج) از اذيت و آزار مسلمانان پروايي ندارند.

پس برخورد شديد

و سركوبگرانه، مخصوص منافقان فتنه جوست؛ كساني كه منتظر فرصت براي براندازي نظام اسلامي هستند.

2. منافقان در هنگام فتنه ها شناخته مي شوند؛ يعني در اين فرصت ها و زمينه هاي مناسب خصلت هاي دروني خود را بروز مي دهند. آنان فتنه گران منتظر فرصت هستند و هرگاه بتوانند به مسلمانان ضربه مي زنند و از اين رو پيشنهاد صلح و دوستي نمي دهند.

3. منافقان دو چهره، خطرناك ترين منافقان هستند و به آساني ممكن نيست شناخته شوند و به دام بيفتند و دست يافتن به آنها احتياج به دقت و مراقبت كافي دارد. «1»

4. در هر صورت، آيه ي فوق به مسلمانان نويد پيروزي و تسلّط بر منافقان را مي دهد. اين تسلّط ممكن است از نظر منطقي و فكري و يا قدرت نظامي باشد.

5. در اسلام راه توبه باز است و حتي اگر منافقان دست از توطئه و اذيت بردارند و پيشنهاد صلح كنند، پذيرفته مي شود.

6. مسلمانان بايد انواع دشمنان خود را بشناسند و با هر يك برخوردي متناسب داشته باشند.

برخورد با كافران و منافقان بايد، به تناسب آنها، گاهي شديد و گاهي نرم باشد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 244

آموزه ها و پيام ها:

1. پديده ي نفاق تمام شده نيست و در آينده نيز وجود خواهد داشت.

2. مراقب سوء استفاده ي منافقان فتنه جو باشيد.

3. با منافقان فتنه جو شديداً برخورد كنيد.

4. خدا مؤمنان را نيرومندتر از منافقان قرار داده است (پس نگران نباشيد).

قوانين قتل

قوانين قتل قرآن كريم در آيه ي نود و دوم سوره ي نساء قوانين قتل خطا را بيان مي كند و مي فرمايد:

92. وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَئاً وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَئاً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُّسلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْ فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ بَيْنَكمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثقٌ فَدِيَةٌ مُّسلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ وَتحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكيماً

و براي هيچ مؤمني سزاوار نيست كه مؤمني را بكُشد، مگر اشتباهي (رخ دهد؛) و هر كس مؤمني را به اشتباه بكُشد، پس آزاد كردن بنده مؤمني (واجب است)، و خون بهايي به خانواده اش پرداخته شود؛ مگر اينكه [آنان خونبها را] ببخشند. و اگر [مقتول ، از گروهي باشد كه دشمن شماست، در حالي كه وي مؤمن بوده، پس آزاد كردن بنده مؤمني (واجب است)؛ و اگر [مقتول از گروهي باشد كه بين شما و بين آنان پيمان محكمي است، پس [بايد] خون بهايي به خانواده اش پرداخت، و بنده مؤمني آزاد كند؛ و هر كس (بنده مؤمني) نيافت، پس روزه ي دو ماه پياپي بر او واجب است. (اين نوعي تخفيف و) توبه پذيري خداست؛ و خدا، داناي فرزانه است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 245

شأن نزول:

حكايت شده كه يكي از بت پرستان مكه به نام «حارث» مسلماني به نام «عياش» را به جرم گرايش

به اسلام شكنجه مي كرد، پس از هجرت مسلمانان به مدينه، عياش نيز هجرت نمود و اتفاقاً روزي در يكي از محله هاي اطراف مدينه، با شكنجه گر خود يعني حارث روبه رو شد، از فرصت استفاده كرد و او را به قتل رسانيد. عياش فكر مي كرد يك نفر از دشمنان اسلام را از پاي در آورده است، در حالي كه نمي دانست، حارث توبه كرده و مسلمان شده بود و به طرف پيامبر صلي الله عليه و آله مي رفت. اين آيه فرو فرستاده شد و احكام قتل خطا و اشتباه را به صورت كلّي و براي همه ي مردم بيان كرد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه جريمه ي قتل خطا را در سه مرحله بيان كرده است.

الف) چنان چه مقتول از خانواده ي مسلمان باشد، قاتل بايد دو كار انجام دهد: يكي اين كه برده ي مسلماني را آزاد نمايد و ديگر اين كه خون بهاي مقتول را به صاحبان خون بپردازد، مگر اين كه خاندان مقتول با رضايت خاطر از خون بها درگذرند.

ب) مقتول وابسته به خانداني باشد كه با مسلمانان دشمني دارند، كه در اين صورت، كفّاره ي قتل خطا، آزاد نمودن برده است، و پرداخت خون بها به گروهي كه تقويت اقتصادي آنان خطري براي مسلمانان به شمار مي آيد، ضرورت ندارد؛ علاوه بر آن، اسلام ارتباط خانوادگي اين فرد مسلمان را با خانواده ي مقتول، كه دشمن اسلام اند، بريده است؛ بنابراين جايي براي جبران خسارت نيست.

ج) خاندان مقتول از كافراني باشند كه با مسلمانان پيمان بسته اند كه در اين صورت، قاتل بايد يك برده آزاد كند و علاوه بر آن، براي احترام به پيمان

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 246

مسلمانان، بايد خون بهاي فرد كشته شده را به بازماندگانش بپردازد.

از ظاهر آيه و روايات استفاده مي شود كه در صورت سوم نيز، مقتول مؤمن است. «1»

2. در آيه ي فوق، براي جبران قتل خطايي، سه جريمه بيان شده كه هر كدام جبران كننده ي نوع خسارتي است كه از اين عمل به وجود مي آيد:

الف) آزاد كردن برده، اولًا، نوعي جبران خسارت اجتماعي براي كشته شدن يك مؤمن به شمار مي آيد؛ چرا كه آزادي نوعي حيات است و وقتي حيات يك انسان گرفته مي شود، به جبران آن، يك نفر آزاد مي شود و حيات مي يابد و ثانياً، نوعي عبادت است و آثار معنوي در روح آزاد كننده ي برده خواهد داشت.

ب) پرداختن خون بها كه در واقع يك نوع جبران خسارت اقتصادي وارد شده به خانواده ي مقتول است.

ج) دو ماه روزه ي پي درپي كه جبران خسارت اخلاقي و معنوي براي قاتلي است كه دست رسي به آزاد كردن برده ي مؤمن ندارد.

3. خون بها جبران خسارت اقتصادي خانواده ي مقتول است، نه قيمت واقعي خون او؛ زيرا خون يك مؤمن بي گناه، فراتر از هر قيمتي است.

4. جمله ي «مگر آن كه آنان از خون بها در گذرند.»، در مورد بازماندگان مقتول مسلمان است، نه در مورد غير مسلمانان؛ چرا كه در اين مورد زمينه ي اين بخشش وجود ندارد و مسلمانان نيز تا آن جا كه ممكن است نبايد زير بار منّت غيرمسلمان بروند.

5. در مورد قتل خطايي كه بازماندگان مقتول مسلمان اند، «آزادي برده»، قبل از «ديه» ذكر شده است، در حالي كه در موردي كه بازماندگان مقتول

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 247

مسلمان نيستند، ديه قبل از آزادي برده آمده است. شايد اين چينش بحث در آيه ي فوق اشاره به آن باشد كه تأخير ديه در بين غيرمسلمانان عكس العمل نامطلوبي دارد و به پيمان شكني تعبير مي شود و بايد هر چه زودتر پرداخت شود تا آتش نزاع شعله ور نگردد.

6. در اين آيه مقدار ديه و خون بها مشخص نشده است، اما در سنت اسلامي مقدار آن «هزار مثقال طلا يا يكصد شتر و يا دويست گاو» تعيين شده كه در صورت توافق، مي توانند قيمت آن ها را بپردازند.

البته اين مقياس ها از امور طبيعي انتخاب شده است كه، بر خلاف مقياس هاي مصنوعي، با گذشت زمان دگرگون و يا بي ارزش نمي شود. «1»

7. پرداخت ديه ي قتل خطايي، بر عهده ي خويشاوندان پدري قاتل است «2» كه عاقِله ناميده مي شوند واين نوعي بيمه ي خانوادگي مسلمان است.

8. از احكام آيه ي فوق متوجه مي شويم كه آزادي تدريجي بردگان، در ضمن برنامه هاي اسلامي گنجانده شده است و اين يك جهت كلي در برنامه ي زندگي مسلمانان بود كه توسط قرآن ترسيم شد و در نهايت، برده داري را از سرزمين هاي اسلامي برافكند.

9. تقويت اقتصادي دشمنان اسلام جايز نيست، حتي اگر به صورت پرداخت ديه و خون بها به آنان باشد؛ از اين رو در آيه ي فوق پرداخت خون بها به دشمنان مسلمانان بيان نشده است.

10. در آزاد كردن «برده»، قيد ايمان آمده و سه بار در آيه ي فوق تكرار شده است. اين نشان مي دهد كه در اسلام جريمه دادن نيز رنگ مكتبي دارد. «3»

11. كسي كه قتل خطا

انجام داده است، مي تواند به جاي آزاد كردن برده،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 248

دو ماه روزه بگيرد، اما يك قيد مشكل براي آن وجود دارد و آن اين كه بايد دو ماه پي درپي باشد؛ تا اولًا، افراد از آزادي بردگان كه بار مالي دارد، شانه خالي نكنند و ثانياً، اين روزه هاي سخت وسيله اي براي پاك سازي روح انسان شود.

12. در آيه ي فوق، در مورد بخشش خون بها، به جاي تعبير «عفو»، تعبير «صدقه» به كار رفته است. اين تعبير اشاره دارد كه اين بخشش داراي فضيلت است و بدين ترتيب مردم را به بخشش خون بها تشويق مي كند. «1»

13. تعبير «براي هيچ مؤمني سزاوار نيست»، اشاره به آن است كه مؤمن هرگز به خود اجازه نمي دهد كه دست خويش را به خون فرد بي گناهي بيالايد و در حريم ايمان، همه ي افراد اعضاي يك پيكرند و هيچ عضوي عمداً عضو ديگر را نمي آزارد و قطع نمي كند.

14. استثناي قتل خطايي در اين آيه به معناي مجاز بودن افراد در اين عمل نيست؛ زيرا اشتباه قابل پيش بيني نيست، بلكه انسان مي تواند مقدماتي فراهم كند كه اين گونه اشتباهات كم تر رخ دهد؛ پس مقصود آيه آن است كه شخص مؤمن جز در موارد اشتباه مرتكب چنين گناه بزرگي نخواهد شد.

15. كار خطايي مجازات ندارد، اما مسأله ي قتل و خون مسلمانان، مطلب ساده اي نيست و هدف اسلام از اين احكام شديد آن است كه اولًا، نهايت احتياط را به كار بندند؛ ثانياً، با سخت گيري در جريمه، مردم به فكر

چاره انديشي و آماده كردن مقدماتي بيفتند كه از قتل خطايي جلوگيري كند؛ و ثالثاً مردم بدانند كه با ادعاي قتل خطا، هرگز نمي توانند خود را تبرئه كنند. بنابراين، اين احكام و سخت گيري ها، در مجموع، ضريب امنيت اجتماعي و فردي را بيش تر مي كند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 249

آموزه ها و پيام ها:

1. قتل مسلمانان بي گناه، با ايمان سازگار نيست.

2. قتل عمدي مؤمنان بي گناه جايز نيست.

3. احترام جان مسلمان تا حدّي است كه از قتل خطا هم نمي توان به آساني گذشت.

4. خطا يكي از ملاك هاي (رفع تكليف، يا) تخفيف در كيفر افراد است.

5. به جريمه هاي خطاكاران رنگ مكتبي بدهيد و از اين فرصت براي اصلاح نظام اجتماعي استفاده كنيد.

6. قوانين جزايي را طوري تنظيم كنيد كه موجب تقويت دشمنان نشود.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و سوم سوره ي نساء به كيفر قتل عمد و عظمت گناه آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

93. وَ مَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خلِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً

و هر كس، عمداً مؤمني را بكُشد، پس كيفرش (آتش) جهنّم است، در حالي كه در آن جا ماندگار است؛ و خدا بر او خشم مي گيرد؛ و او را از رحمتش دور مي سازد؛ و عذابي بزرگ برايش آماده ساخته است.

شأن نزول:

حكايت شده كه يكي از مسلمانان به نام «مَقيس» كشته ي برادر خود را در محله ي

«بَني النجار» يافت و اين مطلب را به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد. آن حضرت مَقيس را به همراه يكي ديگر از مسلمانان، به نام «قيس بن هلال»، نزد بزرگان بني النجار فرستاد و پيغام داد كه اگر قاتل آن مسلمان را مي شناسند، تحويل برادرش دهند و اگر نمي شناسند، خون بهاي او را بپردازند. آنان نيز، چون قاتل را نمي شناختند، خون بها را به برادرش تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 250

پرداختند. هنگام بازگشت، برادر مقتول تحت تأثير افكار جاهليت قرار گرفت و با خود گفت: پذيرفتن خون بها نوعي سرشكستگي است؛ از اين رو، هم سفر خود را، كه از قبيله ي بني النجار بود، كشت و انتقام خون برادرش را گرفت و به طرف مكه فرار كرد و از اسلام نيز كناره گرفت.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، در مقابل اين خيانت، كشتن او را مباح كرد «1» و آيه ي فوق به همين مناسبت فرود آمد و كيفرهاي قتل عمد را به صورت كلي و براي عموم مردم بيان كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. چهار مجازات و كيفر شديد اخروي براي قتل مشخص شده كه عبارت اند از:

الف) خشم و غضب الهي؛

ب) دوري از رحمت خدا (لعنت)؛

ج) مهيّا ساختن عذاب بزرگي براي قاتل؛

د) ماندن طولاني در آتش جهنم. «2»

2. در آيه ي فوق مجازات اخروي شديدي براي قتل عمد بيان شده كه در هيچ موردي اين چنين مجازاتي بيان نگرديده است؛ شايد بدين سبب كه كيفر سنگين از عوامل بازدارنده ي فساد و عامل ايجاد

امنيت است.

3. آدم كشي از بزرگ ترين جنايات و گناهان است و اگر با آن مبارزه نشود، امنيت فردي و اجتماعي مردم از بين مي رود؛ از اين رو قرآن كريم در آيات متعددي با آن برخورد كرده است:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 251

در آيه ي 23 سوره ي مائده مي فرمايد:

هر كسي كه انساني را بكشد، بدون اين كه مرتكب قتلي شده باشد و يا در زمين فسادي نمايد، گويا همه ي مردم را كشته است.

و در آيه ي 179 سوره ي بقره كيفر دنيوي قتل عمد را قصاص قرار داده است.

4. در برخي روايات اشاره شده كه مجازات فوق براي كسي است كه مؤمني را به خاطر ايمانش به قتل برساند و يا كشتن او را مباح شمرد؛ كه چنين قتلي، نشانه ي كفر قاتل است «1» و او موفق به توبه نمي شود و يا توبه اي برايش وجود ندارد، اما قاتل عادي مي تواند، با شرايطي، از گناه قتل توبه كند. «2»

5. خداوند در آيه ي 53 سوره ي زمر مي فرمايد:

به راستي كه خدا همه ي گناهان را مي بخشد. «3»

و حتي توبه از شرك به خدا نيز پذيرفته مي شود؛ پس به نظر مي رسد كه قتل عمد هم قابل توبه باشد و از اين روست كه پيامبر صلي الله عليه و آله از گناه فرد خطرناكي هم چون «وحشي»، قاتل شهيد بزرگ اسلام، حمزة بن عبد المطلب، در گذشت و توبه اش را پذيرفت. «4»

6. در كتاب هاي فقهي آمده است كه قتل بر سه نوع است:

الف) قتل عمد: شخصي با تصميم قبلي و با استفاده از

وسايل قتل، كسي را بكشد.

ب) قتل شبه عمد: شحصي تصميم بر كشتن نداشته باشد، اما تصميم تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 252

كاري عليه او (مثل زدن مقتول) را داشته باشد، اتفاقاً عمل او منتهي به قتل شود.

ج) قتل خطا: شخصي هيچ گونه تصميمي در باره ي قتل يا كاري عليه مقتول نداشته باشد، ولي اتفاقاً كشته شود؛ مثلًا بخواهد حيواني را شكار كند، اما تيرش به انساني بخورد.

احكام اين قتل ها در كتاب هاي فقهي و برخي رساله هاي عمليه آمده است. «1»

7. در اسلام، ارزش انسان به خاطر افكار و عقايد صحيح اوست؛ از اين رو مؤمن بودن مقتول در آيه مورد توجه قرار گرفته است.

آموزه ها و پيام ها:

1. قتل و آدم كشي از گناهان كبيره است «2» و انسان را از رحمت الهي دور مي سازد.

2. عمداً كسي را نكشيد كه فرجامي عذاب آلود دارد.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و چهارم سوره ي نساء به لزوم پذيرش اسلام ظاهري افراد و تحقيق در باره ي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

94. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَي إِلَيْكُمُ السَّلمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كَنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 253

اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه (براي جهاد) در راه خدا سفر مي كنيد، پس تحقيق كنيد؛ و به كسي كه (اظهار اسلام مي كند و) با شما طرح صلح مي افكند، نگوييد: «مؤمن نيستي.» در حالي كه زندگي ناپايدار پست (دنيا و غنائمش) را مي جوييد، چرا كه غنيمت هاي فراواني (براي شما) نزد خداست. شما (نيز) قبلًا همين گونه بوديد، و خدا بر شما منّت نهاد. پس، (خوب) تحقيق كنيد؛ براستي كه خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.

شأن نزول:

حكايت شده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پس از جنگ خيبر، اسامه را همراه گروهي از مسلمانان به سوي يكي از روستاهاي يهودي نشين اطراف فدك فرستاد تا آنان را به سوي اسلام دعوت كنند و يا با شرايطي در (ذمّه و) پناه اسلام قرار دهند. شخصي از يهوديان، كه مسلمان شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناه كوهي قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت. اسامه گمان كرد كه آن مرد در باطن مسلمان نيست و براي حفظ اموالش اظهار اسلام مي كند؛ از اين رو با او درگير شد و آن مرد كشته شد و اموال او به غنيمت مسلمانان در آمد.

هنگامي كه اين خبر به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله رسيد، سخت ناراحت شدند و به اسامه فرمودند: تو يك مسلمان را كُشتي. اسامه عذر آورد كه اين مرد، از ترس، اظهار اسلام مي كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ دادند: تو كه از درون او آگاه نبودي؛ شايد به راستي مسلمان

شده بود. «1»

در اين هنگام اين آيه فرود آمد و به مسلمانان هشدار داد كه به خاطر غنايم جنگي و مانند آن، سخن كسي را كه اظهار اسلام مي كند، انكار نكنيد، تحقيق نماييد و سخن او را بپذيريد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 254

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از «گام نهادن در راه خدا» سفرهاي مسلمانان براي جهاد است.

مسلمانان در اين سفرها گاهي با قبايل و افرادي برمي خوردند كه اظهار اسلام مي كردند. آيه ي فوق به مسلمانان دستور مي دهد كه ايمان افراد را تكذيب نكنند. اين نوعي احتياط براي حفظ جان افراد بي گناه است.

2. در اسلام، اظهار ايمان دشمن و تقاضاي صلح از طرف او پذيرفته مي شود، اگر چه غنايم مادي فراواني از دست برود؛ هدف جهاد اسلامي، مادي نيست؛ يعني جنگ مسلمانان براي توسعه طلبي و جمع آوري غنائم نيست، بلكه هدف، آزادي انسان ها از قيدِ بندگي زر و زور است.

3. دستور پذيرش اسلام ظاهري كافران، ممكن است موجب سوء استفاده و رفتار منافقانه ي برخي افراد شود، ولي هر قانون خوبي ممكن است مورد سوء استفاده قرار گيرد و قانون فوق نيز از اين قاعده مستثنا نيست؛ و از طرف ديگر، اگر اسلامِ ظاهري افراد قبول نشود و معيار اسلام باطني و قلبي باشد، مفاسد زيادي به بار مي آيد، و هر كسي كه با ديگري كينه دارد، او را متهم به اسلام ظاهري مي كند و خون هاي زيادي ريخته مي شود.

افزون بر اين، در هر آئيني، افرادي هستند كه گرايش هاي ساده و ظاهري دارند، اما پس

از مدتي و با تماس مداوم و كسب معرفت بيش تر، ايمان آنها ريشه دار و محكم مي شود.

پس، مصلحت پذيرش اسلام ظاهري افراد از مصلحت طرد آنها بيش تر است.

4. به جاي سوء ظن و برچسب زدن به افراد مشكوك و عجله در كارها، به تحقيق در احوال آنها بپردازيد. شما مأمور به ظاهر افراديد نه باطن آنها؛ آري؛ ردّ گفته هاي ديگران در مورد مسلمان بودنشان، دليل مي خواهد. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 255

5. از آن جا كه در آيه ي فوق مسئله ي بسيار مهم خون بي گناهان مطرح بوده است دو بار دستور تحقيق و تَبيُّن داده شده است تا احتياط رعايت شود.

6. در اسلام اصالت با انسان و ايمان است، نه با مال و غنايم ناپايدار؛ «1» پس اگر فردي به مسلمانان بپيوندد، بهتر از افزايش سرمايه ها و اموال مسلمانان است.

7. خطر عوض شدن انگيزه ها در جهاد، بسيار جدّي است و جاذبه ي دنياطلبي، رزمندگان جان بر كف را نيز رها نمي كند؛ از اين رو اين آيه به رزمندگان هشدار مي دهد كه به خاطر غنايم مادي، اظهار ايمان افراد را تكذيب نكنند.

8. در دوران جاهليت هدف جنگ ها غارتگري بود، ولي در دوران اسلام، هدف جنگ هدايت مردم يا دفاع از آنان است؛ بنابراين، جنگ براي مقاصد دنيوي، خصلتي جاهلي است. «2»

9. براي قضاوت در مورد ديگران سابقه ي خودتان را به ياد آوريد و خود را به جاي ديگران قرار دهيد، چون شما نيز روزي مثل آنان بوديد. «3»

10. ايمان مسلمانان و هدايت آنان و پاكي

نيت ها و اخلاص، همگي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 256

نعمت هاي سنگين الهي است «1» كه خداوند به انسان ارزاني داشته است.

آموزه ها و پيام ها:

1. پژوهش، يك اصل اساسي در پذيرش و ردّ ادعاهاي ديگران است.

2. كساني را كه اظهار اسلام كردند، با آغوش باز بپذيريد (و در جبهه ي جنگ از قدرت خود سوء استفاده نكنيد).

3. چشمتان به خزانه ي الهي باشد، نه به غنايم مردم.

4. به خاطر كالاي ناپايدار دنيا، آدم نكشيد.

5. سوابق خود را به ياد آوريد و در مورد ديگران سخت نگيريد.

برتري مجاهدان بر ديگران

برتري مجاهدان بر ديگران قرآن كريم در آيه ي نود و پنجم سوره ي نساء برتري مجاهدان بر فرونشستگان را اعلان مي كند و مي فرمايد:

95. لَّايَسْتَوِي الْقعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُوْلِي الضَّرَرِ وَالْمُجهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْولِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجهِدِينَ بِأَمْولِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَي الْقعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسنْي وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجهِدِينَ عَلَي الْقعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً

مؤمنان فرو نشسته (از جهاد)، كه بدون ضرر (و بيماري) اند، با مجاهداني كه در راه خدا با اموالشان و جان هايشان [جهاد نمودند] مساوي نيستند؛ خدا مجاهداني را كه با اموالشان و جان هايشان [جهاد كردند]، بر فرو نشستگان (از جهاد) به رتبه اي برتري بخشيده است؛ و

تفسير

قرآن مهر جلد چهارم، ص: 257

خدا همگان را وعده [پاداش نيك داده است، و [لي خدا مجاهدان را بر فرو نشستگان (از جهاد)، به پاداشي بزرگ، برتري بخشيده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. جهاد و دفاع از خود، يك قانون عمومي در جهان آفرينش است كه در همه ي موجودات زنده، اعم از گياهان، حيوانات و انسان ها وجود دارد و حتي در بدن انسان، اگر جنگ گلبول هاي سفيد با ميكروب ها قطع شود، سلامتي اش به خطر مي افتد. ملت ها و جوامع بشري هم، اگر از خويش مراقبت كنند و با دشمنانشان بجنگند، زنده و پيروز مي مانند، اما اگر از جهاد غفلت كنند، دير يا زود از بين مي روند و ملّتي زنده و مجاهد جاي آنان را مي گيرد.

2. در روايتي از پيامبر اسلام حكايت شده كه كسي كه جهاد را ترك گويد، خدا بر اندام او لباس ذلّت مي پوشاند و فقر و احتياج بر زندگي او چيره مي شود و تاريكي بر دين او سايه مي افكند.

و در حديث ديگري از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براي فرزندانتان به ارث بگذاريد. «1»

و از امام علي عليه السلام در نهج البلاغه حكايت شده كه جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا براي دوستان خاص خود گشوده است. «2»

3. «جهاد» تنها به معناي «نبرد مسلحانه» نيست؛ اين مفهوم شامل هر نوع كوششي براي پيش برد اهداف مقدس مي شود؛ پس جهاد علمي، منطقي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي را نيز در بر مي گيرد.» 4. در اين آيه به سه دسته اشاره شده است:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 258

الف) مجاهدان در راه خدا كه پاداش آنان از همه بالاتر است. «1»

ب) افرادي كه به خاطر مشكلات جسمي و مانند آن نمي توانند در جهاد شركت كنند؛ اين افراد نيز در ثواب رزمندگان شريك هستند.

ج) افراد سالم كه مي توانند در جهاد شركت كنند ولي جهاد بر آنان واجب نيست. آنان فرونشستگان هستند.

5. افرادي كه مشكلات جسمي دارند «2» از شركت در جهاد معاف اند، و در عين حال با فرونشستگان مساوي نيستند. آري، آنان از كساني كه بي دليل از شركت در جهاد خودداري مي كنند، برترند.

اين گونه افراد به خاطر عشق و علاقه شان به جهاد، سهمي از پاداش مجاهدان را دارند.

6. در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه به مجاهدان فرمودند:

افرادي را در مدينه پشت سر گذاشتيد كه در هر گام اين مسير با شما بودند (و در پاداش هاي الهي شركت داشتند)، آنان كساني بودند كه نيّتي پاك داشتند و به اندازه ي كافي خيرخواهي كردند و قلب هايشان مشتاق به جهاد بود، ولي موانعي هم چون بيماري و مانند آن، آنها را از اين كار بازداشت. «3»

7. مقصود از «فرونشستگان» در آيه ي فوق، مؤمناني هستند كه جهاد بر آنان واجب عيني نبود ولي بر اثر بي همتي در جهاد شركت نكردند؛ زيرا اگر جهاد بر آنان واجب عيني بود، قرآن با لحن ملايم با آنان سخن نمي گفت و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص:

259

وعده ي پاداش به آنان نمي داد؛ پس فرونشستگان افرادي را كه از روي نفاق و دشمني ترك جهاد كردند، شامل نمي شود.

8. اين آيه به اين نكته ي روان شناختي اشاره دارد كه اگر افرادي در جهاد سستي كردند، آنان را به طور كامل طرد نكنيد، بلكه به آنان نيز وعده ي نيكو (در مرتبه ي پايين تر) بدهيد تا تشويق شوند و تلاش بيش تري كنند، ولي در همان حال اشكال كار آنان و برتري ديگران را تذكر دهيد.

9. مساوات هميشه به معناي عدل نيست. گاهي عدم مساوات بين دو گروه و تفاوت گذاشتن در پاداش آنان عين عدل است؛ چرا كه امتياز و پاداش هر كس به اندازه ي نيّت، عمل و شايستگي اوست؛ همان طور كه معلم به همه ي شاگردان در امتحان امتياز مساوي نمي دهد و اگر غير از اين كند، دور از عدالت است.

10. در آيه ي فوق، جهاد مالي در كنار جهاد جاني مطرح شده است؛ چون جهاد مالي نيز نوعي ازخودگذشتگي و ايثار است و بدون آن جبهه هاي جنگ ضعيف مي شوند. «1»

11. در آيه مجاهدان و فضايل آنان تكرار شده است، تا اولًا مردم بيش تر به جهاد تشويق شوند و ثانياً بدانند كه در جامعه ي اسلامي مجاهد بودن يك ارزش است و خدا مجاهدان را برتري داده است و آنان نيز در جامعه امتيازات ويژه اي براي رزمندگان قرار دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. جهاد و جهادگري يك ارزش الهي (و اجتماعي) است.

2. بدون دليل جهاد را ترك نكنيد كه ثواب زيادي را از دست مي دهيد.

3. جهاد جاني شما را از جهاد مالي غافل نسازد كه هر دو مهم است.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 260

قرآن كريم در آيه ي نود و ششم سوره ي نساء به برتري مجاهدان راه خدا و پاداش هاي آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

96. دَرَجتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

رتبه هايي و آمرزشي و رحمتي، از جانب خدا (نصيب آنان مي گردد)؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيه ي قبل برتري مجاهدان بر فرونشستگان با واژه ي مفرد «درَجَه»، و در اين آيه با واژه ي جمع «درجات» بيان شده است؛ زيرا در آيه ي اول مقصود بيان اصل برتري مجاهدان بر غير آنها بود، ولي در آيه ي فوق، با شرح اين برتري، درجاتي همراه با آمرزش و رحمت را وعده مي دهد.

2. از تعبير «درجات» استفاده مي شود كه مجاهدان همه در يك پايه نيستند و مقامات معنوي آنان بر اساس درجه ي اخلاص و فداكاري و تحمّل ناراحتي ها متفاوت است و هر يك به تناسب كار و نيّت خود پاداش مي گيرند. «1»

3. در آيه ي فوق «مغفرت» قبل از «رحمت» آمده است؛ شايد بدين خاطر كه پاك بودن و پاك شدن مقدمه ي برخورداري از رحمت الهي است. آري، اگر رزمندگان اسلام گناهي داشته باشند، نخست بخشيده مي شوند و سپس رحمت الهي بر آنان فرو مي ريزد.

4. رزمندگان راه خدا با فرونشستگان از جهاد، فاصله ي بسياري دارند؛ چنان كه در حديثي آمده است:

برتري و فضيلت مجاهدان نسبت به فرونشستگان هفتاد درجه است. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 261

البته واژه ي «هفتاد» ممكن است براي بيان كثرت باشد؛ يعني درجات زيادي فاصله دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. جهاد و جهادگري نزد خدا باارزش است و پاداش هاي زيادي دارد.

2. رزمندگان اسلام را درجه بندي كنيد و به هر كس متناسب باارزش او پاداش دهيد.

3. با رزمندگان اسلام با بخشش و مهر برخورد كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي نود و هفتم سوره ي نساء با بيان قلمرو مهاجرت، غير مهاجران را سرزنش مي كند و مي فرمايد:

97. إِنَّ الَّذِينَ تَوَفهُمُ الْمَلئكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُستَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالُواْ أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلئِكَ مَأْوَيهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَآءَتْ مَصِيراً

در واقع كساني كه فرشتگان، [جان هاي ايشان را بطور كامل گرفتند، در حالي كه به خويشتن ستمكار بودند، (فرشتگان به آنان) گفتند: «در چه [حالي بوديد؟» (در پاسخ) گفتند: «ما در زمين، مستضعف بوديم.» (فرشتگان) گفتند: «آيا زمين خدا، وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟!» پس آنان مقصدشان جهنّم است، و بد فرجامي است؛

شأن نزول:

حكايت شده كه قبل از جنگ بدر، سران مشركان اعلام كردند كه همه ي افراد ساكن مكه بايد براي جنگ با مسلمانان حركت كنند و هر كس مخالفت تفسير قرآن

مهر جلد چهارم، ص: 262

كند خانه اش ويران و اموالش مصادره مي شود. پس از اين تهديد، برخي از مسلمانان نيز با بت پرستان حركت كردند و سرانجام، در مقابل سپاه اسلام كشته شدند. «1»

اين آيه فرو فرستاده شد و به سرزنش كساني پرداخت كه هجرت، اين برنامه ي مهم اسلامي را عملي نكردند.

نكته ها و اشاره ها:

1. هجرت به معناي تغيير مكان و سرزمين براي رهايي از محيط كفرآلود يا گناه آلود است. خداي متعال زمين را وسيع و با ملت هاي گوناگون قرار داده به طوري كه انسان مجبور نيست در يك مكان بماند. از اين رو در روز رستاخيز بهانه ي مستضعف بودن را نمي پذيرند، چون راه كوچ كردن باز است.

2. هجرت از محيط كفر واجب است و ماندن در آن جا و همراهي با سپاه دشمن جايز نيست. آري، ترك هجرت، ظلم به خويش است؛ هر گناهي نوعي ستم به خود به شمار مي آيد و فرجامي عذاب آلود دارد.

3. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه اگر كسي به خاطر حفظ دين خود حتي يك وجب مهاجرت كند، اهل بهشت و هم نشين ابراهيم عليه السلام و محمد صلي الله عليه و آله است. «2»

4. برخي از فرشتگان در هنگام مرگ با انسان سخن مي گويند و او را به خاطر كارهايش سرزنش مي كنند و به بهانه هاي او پاسخ مي دهند.

5. قرآن كريم تعبير «دريافت كامل چيزي» «3» را به جاي «مرگ» به كار مي برد و بدين ترتيب نشان مي دهد كه مرگ، نابودي و فنا نيست، بلكه نوعي دريافت روح انسان توسط فرشتگان است كه اساسي ترين قسمت وجود اوست.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 263

اين تعبير قرآن يكي از روشن ترين اشارات قرآن به مسئله ي وجود روح و بقاي آن پس از مرگ است. «1»

6. قرآن كريم در آيه ي فوق و برخي آيات ديگر «2» «فرشتگان» را جمع آورده و گرفتن روح را وظيفه آنان معرفي كرده است؛ اما در برخي آيات، فرشته ي مرگ را مسئول قبض روح دانسته «3» كه در احاديث به نام «عزرائيل» خوانده مي شود؛ و در برخي آيات ديگر قبض روح را به خدا نسبت مي دهد «4»؛ زيرا همه ي فرشتگان مأمور قبض روح، تحت سرپرستي عزرائيل اند و اسباب و واسطه هاي خدا هستند، از اين رو گاهي قرآن كار آنان را به سبب اصلي، يعني خدا، نسبت مي دهد. «5»

تذكر: از همين بيان روشن شد كه چگونه عزرائيل جان افراد بسياري را در يك زمان مي گيرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر نمي توانيد محيط آلوده را تغيير دهيد، از آن جا هجرت كنيد.

2. در اسلام، اصل حفظ عقيده و هدف است (يعني وطن دوستي خوب است، اما تا آن جا كه مانع خداپرستي نشود و انسان را از آزادي و عقيده اش جدا نكند).

3. با بهانه ي مستضعف بودن از هجرت روي گردان نشويد.

4. ترك هجرت، ظلم به خويشتن است و فرجام عذاب آلودي دارد.

5. اگر مي خواهيد هنگام مرگ توسط فرشتگان سرزنش نشويد به وظايفتان عمل كنيد و به خود ستم نكنيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 264

قرآن كريم در آيات نود و هشتم و نود و نهم سوره ي نساء تكليف مهاجرت افراد ناتوان را مشخص مي كند و مي فرمايد:

98 و 99. إِلَّا الْمُستَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدنِ لَايَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا* فَأُوْلئِكَ عَسَي اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً

مگر مستضعفاني از مردان و زنان و كودكان، كه توان چاره جويي ندارند، و به هيچ راهي رهنمون نمي شوند.* و آنانند كه اميد است خدا آنها را ببخشد، و خدا بسيار بخشاينده آمرزنده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. از منظر قرآن و روايات، «مُستَضعف» كسي است كه به خاطر شدت ضعف فكري نتواند حق را از باطل تشخيص دهد و يا بر اثر ناتواني جسمي يا ضعف مالي و يا محدوديت هايي كه محيط بر او تحميل كرده، قادر به انجام كامل وظايف خود نباشد و در هر صورت، نتواند مهاجرت كند. «1» پس مستضعفان به دو گروه تقسيم مي شوند: مستضعف فكري و مستضعف عملي «2».

2. حكايت شده كه از امام كاظم عليه السلام پرسيدند: مستضعف كيست؟ حضرت پاسخ دادند: «مستضعف كسي است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلافات (در مذاهب و عقايد كه محرّك تحقيق است) پي نبرده باشد، اما هنگامي كه به اين مطلب پي برد ديگر مستضعف نيست.» «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 265

3. كسي كه حق را مي شناسد و قدرت هجرت يا تغيير

محيط را دارد، مستضعف نيست و عذري از او پذيرفته نمي شود. «1»

4. خدا هجرت را بر مستضعفان الزام نمي كند؛ زيرا آنان توانايي و راهي براي هجرت ندارند، نه تدبيري براي دفع كفر دارند و نه راهي براي رسيدن به محيط حق مي يابند و از اين رو معذورند.

5. بخشش و آمرزش مستضعفان شرايطي دارد «2» كه بايد بدانها توجه شود. با آن كه زمينه ي اين بخشش از طرف خدا آماده است، اما هنگامي اين افراد مشمول عفو الهي مي گردند كه در انجام وظايف خود كوتاهي نكرده، در هر فرصتي كه امكان داشت هجرت كنند. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. بر افراد ناتوان تكليف نيست.

2. در هنگام قانون گذاري حال افراد ضعيف را رعايت نماييد.

3. خدا به مستضعفان لطف دارد و آنان را مي بخشد.

***

قرآن كريم در آيه ي صدم سوره ي نساء به امتيازات و پاداش هاي هجرت اشاره مي كند و مي فرمايد:

100. وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الأَرْضِ مُرغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَن يخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 266

عَلَي اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

و هر كس كه در راه خدا هجرت كند، در زمين مكان هاي [امنِ فراوان و گشايشي خواهد يافت؛ و هر كس [بعنوان مهاجرت به سوي خدا و فرستاده او، از خانه اش بدر آيد،

سپس مرگ او را فرا گيرد، پس بيقين پاداشش بر خداست؛ و خدا، بسيار آمرزنده ي مهرورز است.

شأن نزول:

حكايت شده كه پس از نزول آيات قبل در مورد سرزنش كساني كه هجرت نمي كنند، اين آيات به گوش يكي از مسلمانان مكه رسيد كه بيمار بود. او به فرزندانش دستور داد تا هجرتش دهند و از مكه خارجش كنند. او در مسير هجرت، در سرزمين تنعيم از دنيا رفت. آيه ي فوق فرود آمد «1» و به پاداش كساني اشاره كرد كه در هنگام هجرت از دنيا مي روند.

نكته ها و اشاره ها:

1. هجرت يك نوع دفاع طبيعي براي همه ي جان داران است. برخي از حيوانات، از جمله پرندگان و نيز بسياري از انسان ها، با تغيير شرايط جغرافيايي زمين، براي ادامه ي حيات خود، به نقاط ديگر كوچ مي كنند. اين مهاجرت ها در مواقع به خطر افتادن حيات مادي است، ولي اگر حيات معنوي و حيثيت و اهداف مقدس انسان، كه ارزشمندتر است، به خطر افتاد، حتماً بايد هجرت كنند، و نمي توانند به خاطر زادگاهشان تن به ذلّت و نابودي اهداف خود بدهند. آري، با وسعت جهان، «نتوان مُرد به ذلّت كه در اين جا زادم.» «2»

2. اسلام به مسلمانان دستور مي دهد كه اگر در محيطي و به خاطر عواملي، نتوانستيد وظيفه ي خود را انجام دهيد، به منطقه ي امني هجرت نماييد؛ اسلام جنبه ي منطقه اي ندارد و وابسته به مكان خاصي نيست؛ به عبارت ديگر وطن دوستي نيكوست اما تا جايي كه ماندن در وطن به عقايد و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم،

ص: 267

اهداف عالي انسان ضربه وارد نسازد.

تا به دكّان و خانه در گروي هرگز اي خام آدمي نشوي (سعدي)

3. هجرت يك حكم مخصوص به زمان پيامبر صلي الله عليه و آله نبوده، بلكه در هر عصر و زمان و مكاني، اگر همان شرايط پيش آيد، مسلمانان موظف به هجرت اند.

4. هجرت در اسلام آن قدر مهم است كه هجرت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مبدأ تاريخ شمسي و قمري مسلمانان شد و زير بناي همه ي حوادث سياسي و اجتماعي مسلمانان قرار گرفت.

آري، مسلمانان در زمان خليفه ي دوم، كه اسلام در سرزمين هاي ديگر توسعه يافته بود، به فكر تعيين مبدأ تاريخي افتادند و بعد از گفت وگوي فراوان، نظر علي عليه السلام را پذيرفتند و هجرت را مبدأ تاريخ قرار دادند. «1»

5. هجرت در اسلام ابعاد متعددي دارد و فقط مكاني و خارجي نيست و انسان بايد ابتدا هجرتي از درون آغاز كند. هجرت دروني، دور شدن از چيزهايي است كه با ارزش هاي انساني و اسلامي منافات دارد. «2»

آري، روح هجرت، فرار از ظُلمت به سوي نور، از كفر به سوي ايمان و از گناه به سوي اطاعت خداست.

6. هجرت از نفس به سوي خدا؛

امام عارفان در مورد آيه ي فوق مي فرمايد:

يك اشخاصي هستند كه از اين چاه [نفس بيرون آمده اند، هجرت كرده اند (آيه 100/ نساء) يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت (: خانه) نفس خود

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 268

انسان باشد. يك طايفه اي هستند كه خارج شده اند و هجرت كرده اند از اين بيت ظلماني، از اين نفسانيت، «مهاجراً الي اللَّه و رسوله»، تا رسيده اند به آن جايي كه «ادركه الموت»؛ به مرتبه اي رسيده اند كه ديگر از خود چيزي ندارند، موت مطلق، و اجرشان هم علي اللَّه است؛ ديگر بهشت مطرح نيست؛ ديگر تنّعمات (: بهره برداري) مطرح نيست؛ فقط اللَّه است ... «1»

7. در حديثي از امام علي عليه السلام حكايت شده:

برخي مي گويند، مهاجرت كرده ايم، در حالي كه مهاجرت واقعي نكرده اند. مهاجران واقعي آنان هستند كه از گناهان هجرت مي كنند و مرتكب آن نمي شوند. «2»

8. مهاجرت در آيه ي فوق شامل اقسام مهاجرت (مثل: هجرت براي جهاد، هجرت براي تحصيل علم و تبليغ اسلام و ...) مي شود و همه ي اين ها مصداق آن است. «3»

9. قرآن هجرت را مايه ي آزادي و آسايش مي داند. در آيه ي 41 سوره ي نحل نيز به اين مطلب اشاره شده است. آري، كسي كه در راه خدا هجرت كند مي تواند به ملت ها و سرزمين هاي جديد بپيوندد «4» و در آن جا حق را اجرا نمايد.

10. در هر صورت مهاجران به پيروزي بزرگي نايل مي گردند؛ يعني اگر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 269

بتوانند خود را به مقصد برسانند، آزاد مي شوند و اگر جان خود را در راه هجرت از دست بدهند، پاداش آنان بر خداست.

11. پاداش نيكوكاران هميشه با خداست، اما در

اين آيه، به خصوص، تصريح شده كه پاداش اين گونه مهاجران بر خدا لازم است. و اين نهايت عظمت و اهميت پاداش مهاجران و لطف خدا به آنان را نشان مي دهد.

12. مهاجران در همان گام هاي اول كه از خانه خارج مي شوند، مشمول عنايات الهي مي شوند، چرا كه در آيه نفرمود: «هر كس هجرت كند»، بلكه فرمود: «هر كس از خانه اش خارج شود، در حالي كه به سوي خدا و پيامبرش هجرت كند».

آموزه ها و پيام ها:

1. هجرت هدفمند نماييد كه فرجام نيكي در دنيا و آخرت دارد.

2. هجرت الهي موجب آزادي و آسايش است.

3. از مرگ در راه هدف نهراسيد، كه پاداش آن با خداست.

4. مهاجران راه خدا، از لحظه ي خروج از خانه، مورد لطف و عنايت خدا هستند.

احكام نماز

احكام نماز قرآن كريم در آيه ي صد و يكم سوره ي نساء به ويژگي نماز مسافر و دشمني كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

قرآن كريم در آيه ي صد و يكم سوره ي نساء به ويژگي نماز مسافر و دشمني كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

101. وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصلَوةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنَّ الْكفِرِينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوّاً مُّبِيناً

و هنگامي كه در (پهناي) زمين سفر مي كنيد، اگر از آشوبگري كساني كه كفر ورزيدند، (در مورد خود) تان مي ترسيد؛ پس هيچ گناهي بر شما نيست كه از نماز كم كنيد (و نمازهاي چهار ركعتي را دو ركعت بخوانيد)؛ [چرا] كه كافران، براي شما دشمني آشكارند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 270

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه، مسافرت به صورت مطلق بيان شده «1» و هر گونه مسافرت عادي و سفرهاي جنگي را شامل مي شود؛ يعني در همه ي مسافرت هايي كه بيش از مسافت شرعي باشند، نماز شكسته مي شود. «2»

2. در آيه شكسته شدن نماز، مشروط به ترس از خطر دشمن شده است، در حالي كه از نظر فقه اسلامي چنين شرطي براي نماز مسافر نيست.

درباره ي علت اين شرط مفسران قرآن سه احتمال مطرح كرده اند:

الف) شرط ترس از خطر دشمن يك قيد غالبي باشد، «3» كه معمولًا سفرهاي آن روزگار همراه با ترس و خطر بوده است؛ پس اين قيد مفهوم ندارد و شرطي را براي نماز مسافر اثبات نمي كند.

ب) ممكن است قيد ترس و خطر، جنبه ي تأكيد داشته باشد؛ يعني شكسته شدن نماز مسافر در همه جا لازم است، اما در هنگام ترس از دشمن بيش تر بر آن تأكيد شده است.

ج) در ابتدا شكسته شدن نماز مسافر فقط به هنگام ترس بود، ولي بعداً طبق سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و روايات متعدد شيعه و اهل سنت، توسعه يافت»

و به همه ي سفرها عموميت يافت.

4. در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا در آيه ي فوق آمده «گناهي بر شما نيست كه نماز را در مسافرت شكسته بخوانيد.»، در

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص:

271

حالي كه واجب است مسافر نماز خود را شكسته بخواند؟

از امام باقر عليه السلام در اين مورد پرسش شد و حضرت به آيه ي 158 سوره ي بقره استدلال كردند و فرمودند كه همين تعبير (گناهي بر شما نيست.) در مورد سعي صفا و مروه به كار رفته است، در حالي كه سعي در آن جا واجب است. «1»

يعني اين تعبير براي دفع توهّم ممنوعيت و تحريم است. در آغاز اسلام برخي گمان مي كردند سعي صفا و مروه در حج از آداب بت پرستان است و جايز نيست؛ در نماز مسافر نيز جاي اين توهّم هست كه كوتاه كردن نماز در مسافرت گناه است. از اين رو فرمود: گناهي در اين امور نيست، و در سنت معصومين عليهم السلام بيان شد كه شكسته شدن نماز مسافر واجب است.

5. مسافرت معمولًا همراه با زحمت و مشكلات است؛ از اين رو كوتاه كردن نماز مسافران، يك نوع تخفيف الهي بر آنان است و در روايات آمده است كه نوعي هديه و صدقه ي الهي است كه ادب اقتضا مي كند طبق آن عمل شود. «2»

6. در مسافرت نمازهاي چهار ركعتي (نماز ظهر، عصر و عشا) دو ركعت خوانده مي شود، اما اين شكسته شدن نماز شرايطي دارد كه در احاديث آمده و در كتاب هاي فقهي و رساله هاي عمليه ي مراجع بيان شده است؛ از جمله اين كه نماز در سفر معصيت و براي كساني كه شغل آنان مسافرت است، مثل رانندگان، شكسته نمي شود.

7. نماز تخفيف بردار هست اما تعطيل بردار نيست؛ و اين مطلب از طرفي اهميت نماز را روشن مي كند؛ و از طرف ديگر واقع بيني و انعطاف پذيري قوانين اسلام را در شرايط زماني و مكاني مختلف

نشان مي دهد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 272

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا در مسافرت (و سختي ها) به شما لطف بيش تري دارد و در عبادات به شما تخفيف مي دهد.

2. در حال نماز (هم) از دشمنان خود غافل نشويد.

3. كافران را دشمنان خود بدانيد، كه دشمني آنان آشكار است.

4. در مسافرت كارهاي خود را كم كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دوم سوره ي نساء به نماز خوف (در حال جنگ) اشاره مي كند و مي فرمايد:

102. وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَي لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذيً مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَي أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً

و هر گاه در ميان آنان باشي، و (در ميدان جنگ) برايشان نماز را به پا داشتي، پس بايد دسته اي از آنان با تو (به نماز) ايستند، و بايد سلاح هايشان را بر گيرند؛ و هنگامي كه سجده كردند (و نماز را به پايان رساندند)، پس بايد پشتِ سرِ شما (در ميدان نبرد) قرار گيرند، و دسته ديگري كه نماز نگزارده اند (و در ميدان نبرد بودند)، بايد بيايند و با تو نماز گزارند؛ و

بايد آمادگيشان را (حفظ كنند) و سلاح هايشان را (در حال نماز) بر گيرند؛ (زيرا) كساني كه كفر ورزيدند، آرزو مي كنند كه از سلاح هايتان و وسايلتان غافل شويد، و با يك شبيخون (ناگهاني) به شما يورش آورند. و اگر شما از باران ناراحتيد، و يا بيمار (و مجروح) هستيد،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 273

هيچ گناهي بر شما نيست كه سلاح هايتان را [بر زمين بگذاريد؛ و [لي آمادگيتان را (حفظ كنيد و وسايل دفاعي را) بر گيريد. براستي كه خدا براي كافران، عذاب خوار كننده اي آماده ساخته است.

شأن نزول:

حكايت شده كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در سال ششم هجري با گروهي از مسلمانان به طرف مكه مي رفتند. وقتي به سرزمين «حُدَيبيّه» وارد شدند، خالد بن وليد با دويست نفر از مشركان براي جلوگيري از پيش روي مسلمانان، در كوه هاي نزديك منطقه مستقر شد. هنگام ظهر، مسلمانان نماز را به جماعت برگزار كردند و خالد با مشاهده ي اين صحنه، نقشه كشيد كه در نماز عصر حمله ي غافل گيرانه اي به مسلمانان بنمايد.

در اين هنگام آيه ي فوق فرو فرستاده شد و دستور نماز خوف را بيان كرد.

اين يكي از جنبه هاي اعجاز قرآن بود كه قبل از اقدام دشمن، نقشه هاي آنان را نقش بر آب كرد. برخي معتقدند كه خالد بن وليد با مشاهده ي اين صحنه مسلمان شد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. شيوه ي نماز خوف از قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله استفاده مي شود. در نماز خوف، نمازهاي

چهار ركعتي به دو ركعت تبديل مي شود و مجاهدان دو گروه مي شوند؛ گروه اول يك ركعت را با امام جماعت مي خوانند و امام پس از انجام ركعت اول توقف مي كند تا آنان ركعت ديگر را به تنهايي به جا آورند و به جبهه باز گردند؛ سپس گروه دوم به جاي آنها مي آيند و يك ركعت با امام جماعت و ركعت ديگر را به تنهايي به جا مي آورند. «2»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 274

2. گزاردن نماز خوف مشروط به وجود پيامبر صلي الله عليه و آله نيست؛ هر امام و پيشوايي مي تواند براي مجاهدان اسلام نماز خوف برگزار كند؛ همان طور كه امام علي عليه السلام و امام حسين عليه السلام اين نماز را به جا آوردند. «1»

3. در اين آيه به گروه اول نمازگزاران دستور مي دهد كه اسلحه را به هنگام نماز خوف به همراه داشته باشند، ولي به گروه دوم مي گويد علاوه بر اسلحه، وسايل دفاعي نيز به همراه داشته باشند؛ شايد بدين خاطر كه هنگام نماز گروه اول، هنوز دشمن كاملًا آگاه نشده و احتمال خطر و حمله اش ضعيف تر است؛ از اين رو سربازان اسلام به وسايل دفاعي كم تري احتياج دارند.

4. مقصود از «كالاها» در آيه ي فوق، كه رزمندگان بايد علاوه بر حفظ خويش، مراقب آنها نيز باشند، ادوات جنگي و وسايل سفر و مواد غذايي است.

5. نماز جماعت در اسلام مستحب مؤكّد است و آيه ي فوق نشان دهنده ي تأكيد اسلام بر اين است كه حتي در ميدان جنگ

نيز از روش نماز خوف استفاده مي شود، تا نماز به جماعت برگزار شود.

6. آيه ي فوق علاوه بر اهميت نماز جماعت، اهميت اصل نماز را هم مي رساند و نشان مي دهدكه نماز در هيچ شرايطي تعطيل نمي شود.

7. برگزاري نماز خوف به صورت جماعت، تأثير رواني خاصي در مجاهدان دارد و آنان را در رسيدن به هدف هماهنگ تر مي كند و دشمنان را به هراس مي افكند.

8. كافران و دشمنان اسلام آرزو دارند كه مسلمانان سرگرم و غافل شوند تا بر آنان شبيخون زنند؛ پس بايد عوامل غفلت رزمندگان را برطرف كرد.

عوامل غفلت مسلمانان گاهي عبادت، خط بازي هاي سياسي، كمبود و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 275

فقر خانواده، شايعات و امثال آن است. «1»

9. مسلمانان اگر در حال جنگ بيمار باشند يا موانعي داشته باشند، از حمل سلاح معاف اند، اما در همان حال بايد آمادگي خود را حفظ كنند و وسايل دفاع شخصي را همراه داشته باشند تا دشمن به آنان ضربه نزند.

آموزه ها و پيام ها:

1. براي عبادت دسته جمعي رزمندگان برنامه ريزي شود.

2. رزمندگان با يك دست اسلحه بردارند و با دست ديگر دعا كنند.

3. نماز جماعت مهم است، و حتي در جبهه و در مقابل دشمن، از برپايي يك ركعت نماز جماعت هم نگذريد.

4. در انجام وظايف جهاد و نماز، يكي را فداي ديگري نكنيد (در حال جهاد بايد نماز برپا شود و در حال نماز هم بايد به فكر جهاد و دفاع بود و از خطر دشمن غافل نشد).

5. در برگزاري عبادت و دفاع، تقسيم

كار و همكاري نماييد.

6. در جبهه ي جنگ، عبادت هاي دسته جمعي را طولاني نكنيد، (تا دشمن فرصت حمله پيدا نكند).

7. آمادگي دفاعي خود را در برابر دشمن حفظ كنيد و حتي در حال نماز از خطر دشمن غافل نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سوم سوره ي نساء به اهميت نماز و ياد خدا در هر حال اشاره مي كند و مي فرمايد:

103. فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ كَانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ كِتباً مَّوْقُوتاً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 276

و هنگامي كه نماز را به پايان رسانديد، پس در حال ايستاده، و نشسته، و بر پهلوهايتان [آرميده ، خدا را ياد كنيد. و هر گاه آرامش يافتيد، پس نماز را (بطور معمول) بر پا داريد، [چرا] كه نماز، بر مؤمنان در اوقات معيّن [واجب و] مقرّر شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. نماز خواندن در اوقات معيّن، به معناي غافل ماندن از ياد خدا در ساير اوقات نيست؛ انسان مي تواند در فواصل نمازها، چه در ميدان جنگ و چه غير آن، نيز به ياد خدا باشد.

2. ممكن است مقصود از «ياد خدا در حال ايستاده، نشسته و به پهلو خوابيده»، همان حالات استراحت رزمندگان در ميدان جنگ و يا حالات مختلف سربازان باشد كه در هنگام دفاع، حمله و تيراندازي به خود مي گيرند؛

گاهي ايستاده و زماني نشسته و زماني به پهلو خوابيده اند.

البته ممكن است هر دو معنا مقصود آيه باشد.

3. در برخي روايات حالت هاي نشسته، ايستاده و خوابيده، بر نماز بيماران و حالات آنها تطبيق شده است. «1»

اين مطلب، در حقيقت يك نوع تعميم و توسعه در معناي آيه است و آيه مخصوص به اين مورد نيست.

4. نماز اوقات معيّني دارد «2» كه نمي توان از آنها تخلّف كرد. «3»

اما در برخي از روايات تعبيرات اين آيه به معناي «ثابت و واجب» تفسير

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 277

شده است «1» كه نتيجه اش با معناي اول تقريباً يكي است و هر دو معنا با ظاهر آيه سازگار است. «2»

5. تعيين زمان خاص براي عبادت موجب نظم در انجام آن و كارهاي ديگر انسان و مانع فراموشي آن مي شود؛ به ويژه اگر به صورت جمعي برگزار شود، كه يك كلاس منظم و بزرگ انسان سازي خواهد بود.

اما اگر عبادت وقت معيّني نداشته باشد اساس اين برنامه ها متزلزل مي شود و يا فراموش مي گردد.

6. شايد از آيه ي فوق بتوان استفاده كرد كه كمبودهاي نماز خوف با ذكر خدا جبران مي گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. نماز در وقت هاي معيني واجب است، اما در هر حال از ياد خدا غافل نشويد.

2. وقت مشخص هر نماز را رعايت كنيد (تا زندگي و عبادت شما منظم شود).

3. به نماز واجب اكتفا نكنيد و در هر حال به ياد خدا باشيد.

4. در هر زمان، طبق شرايط آن نماز بخوانيد (در شرايط جنگي نماز خوف و

در شرايط عادي نماز كامل به جا آوريد).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهارم سوره ي نساء با تشويق مسلمانان به تعقيب دشمن به آنان اميد مي دهد و مي فرمايد:

104. وَ لَاتَهِنُواْ فِي ابْتِغَآءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَايَرْجُونَ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 278

و در جستجوي گروه [دشمن سستي نورزيد؛ (زيرا) اگر شما همواره درد مي كشيد، پس آنان (نيز) همان گونه كه شما درد مي كشيد، درد مي كشند؛ و [لي شما چيزي از خدا اميد داريد كه [آنان بدان اميد ندارند؛ و خدا، داناي فرزانه است.

شأن نزول:

حكايت شده كه مسلمانان پس از شكست در جنگ احد به مدينه بازگشتند، در حالي كه برخي شهيد و برخي مجروح شده بودند. آيه ي فوق فرود آمد و به آنان هشدار داد كه از تعقيب مشركان كوتاهي نكنند و از اين حوادث ناراحت نشوند. مسلمانان با همان زخم ها و به همراه پيامبر صلي الله عليه و آله، به تعقيب دشمن پرداختند. مشركان مكه كه قصد بازگشت و نابودي مدينه و اسلام را داشتند، با دريافت خبر لشگركشي مجدد پيامبر صلي الله عليه و آله، به وحشت افتادند و به سرعت از مدينه دور شدند و به مكه بازگشتند. «1»

آيه ي فوق در اين باره نازل شد و روح جهاد

و فداكاري را در مسلمانان زنده كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه، با توجه به شأن نزول آن، به ما مي آموزد كه در برابر دشمنان اسلام روحيه ي تهاجمي داشته باشيم نه فقط حالت دفاعي؛ زيرا از نظر رواني اثر فوق العاده اي در سركوبي دشمن دارد؛ همان طور كه نتايج آن پس از جنگ احد در عقب نشيني مشركان مكه روشن شد.

2. در جنگ احد، پس از شكست اوليه ي مسلمانان، ابوسفيان با لحني تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 279

فاتحانه شعار مي داد و پيامبر صلي الله عليه و آله نيز با ياران زخمي و خسته شان پاسخ كوبنده اي به آنان مي دادند.

براي مثال، ابوسفيان گفت: ما «بت بزرگ «عُزي را داريم و شما نداريد.»

پيامبر به مسلمانان فرمودند كه شعار دهند: «سرپرست و تكيه گاه ما خداست و شما سرپرست و تكيه گاهي نداريد.»

ابوسفيان گفت: «سربلند باد هُبَل.»

پيامبر فرمودند: محكم تر بگوييد: «خدا برتر و بالاتر است.» «1»

اين روش پيامبر به ما مي آموزد كه مسلمانان بايد در برابر شعارهاي دشمن نيرومند و كوبنده باشند و حملات تبليغي و هجوم فرهنگي اش را با منطق صحيح پاسخ دهند.

3. قرآن كريم براي روحيه دادن به مسلمانان، به مقايسه ي درد و رنج هاي آنان با دشمنان مي پردازد و به آنان دل داري مي دهد كه اگر برخي از مسلمانان در جنگ زخمي شدند، برخي از كافران نيز زخمي شدند و درد مي كشند، با اين تفاوت كه مسلمانان به پاداش الهي و سعادت مي رسند، امّا كافران بهره اي از آن ندارند.

4. اميد، بزرگ ترين اهرم حركت و سرمايه ي روحي رزمندگان

است و افراد نااميد در مقابل مشكلات مقاومت نمي كنند و به زودي سرخورده شده، شكست مي خورند. در اين آيه اشاره شده است كه مسلمانان اميد به سعادت، پيروزي، امدادهاي غيبي، پاداش هاي معنوي و يا فيض بزرگ شهادت دارند.

آموزه ها و پيام ها:

1. مسلمانان روحيه ي قوي داشته باشند و شكست هاي موردي، آنان را سست نكند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 280

2. به رزمندگان اسلام روحيه بدهيد.

3. دست آوردهاي مثبت و منفي طرفين را در جنگ تحليل كنيد، تا به نقاط قوت خود پي ببريد.

4. سياست جنگي شما تهاجمي و مستمر باشد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجم سوره ي نساء به مقام قضاوت پيامبر صلي الله عليه و آله و منبع آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

105. إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيَكَ الْكِتبَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بمَآ أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيماً

در واقع ما اين كتاب را به حق به سوي تو فرو فرستاديم؛ تا با آنچه خدا به تو نمايانده (و آموخته)، در ميان مردم داوري كني؛ و به نفع خائنان، دشمن (بي گناهان) مباش.

شأن نزول:

حكايت شده است:

شخصي به نام «بشير» از خانه ي مسلماني سرقت كرد و گناه آن را به دوش همسايه ي خود انداخت. يكي از مسلمانان، به نام «قُتاده»، جريان را خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد.

شخص سارق و برادرانش از قُتاده ناراحت شدند و گروهي

از قبيله ي خود را خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله گسيل كردند، تا دزد واقعي را تبرئه، و قتاده را به «تهمت زدن» متهم كنند. «1»

پيامبر صلي الله عليه و آله، طبق وظيفه ي خويش، براساس ظاهر قضاوت كردند، و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 281

شهادت اين گروه را پذيرفتند. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. روي سخن آيه ي فوق با پيامبر صلي الله عليه و آله است، اما يك حكم عمومي را نسبت به تمام داوران و قاضيان بيان مي كند؛ پس مفهوم آيه اين نيست كه ممكن است پيامبر صلي الله عليه و آله از خائنان حمايت كند.

2. در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه من بشري همانند شما (و مأمور به ظاهر كارها و گفته ها) هستم.

شايد برخي از شما به هنگام بيان دليل خود، قوي تر از برخي ديگر باشيد و من هم طبق همان دليل قضاوت مي كنم، در عين حال بدانيد كه داوري من براساس ظاهر دليل طرفين صورت مي گيرد و حقّ واقعي را تغيير نمي دهد؛ بنابر اين اگر من به سود كسي (طبق ظاهر دلايل) قضاوت كنم و حق ديگري را به او بدهم، پاره اي از آتش جهنم را در اختيار او قرار داده ام و بايد از آن بپرهيزد. «2»

3. يكي از شئون پيامبر صلي الله عليه و آله داوري بين مردم است، اما پيامبر صلي الله عليه و آله وظيفه دارد طبق ظاهر و مطابق دليل طرفين دعوا قضاوت كند و در اين موارد از

علم غيب استفاده نمي كند؛ البته در داوري ظاهري معمولًا حق به صاحبش مي رسد، اما ممكن است گاهي گواهي افراد با واقع مطابق نباشد كه در اين مواقع حكم داور، واقع را تغيير نمي دهد و حق را باطل نمي كند و اگر كسي بداند كه به اشتباه حق كسي به او رسيده است، بايد حق را به صاحبش تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 282

برگرداند.

4. امدادهاي غيبي شامل حال پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي شده و ايشان تحت آموزش و حمايت الهي بودند.

5. قرآن مبناي اساسي قضاوت ها و داوري ها در اسلام است؛ از اين رو قاضي بايد از اين كتاب و قوانين آن اطلاع كافي داشته باشد.

6. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه مقام (قضاوت) كه در آيه براي پيامبر صلي الله عليه و آله مطرح شده، براي امامان معصوم و اوصياي پيامبر صلي الله عليه و آله نيز جاري و صادق است. «1»

7. دفاع و حمايت از خائنان ممنوع است و رهبران جامعه نيز بايد موضعي داشته باشند كه آنان زمينه ي رشد پيدا نكنند و اميدشان از رهبران الهي قطع شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. مقام قضاوت، از آنِ رهبران الهي است.

2. حمايت از خائنان ممنوع است.

3. قرآن را مبناي قوانين قضايي قرار دهيد.

4. به صورتي داوري نكنيد كه به نفع خائنان و به زيان مظلومان تمام شود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و ششم سوره ي نساء به استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله و آمرزش الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

106. وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 283

و از خدا آمرزش بخواه؛ [چرا] كه خدا، بسيار آمرزنده مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. پيامبر صلي الله عليه و آله معصوم است و گناه و خطا نمي كند و در اين مورد دلايل نقلي و عقلي متعددي وجود دارد؛ «1» از اين رو مفسران در مورد استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله چند احتمال داده اند:

الف) اين طلب آمرزش براي ترك اولي است؛ يعني اگر چه پيامبر طبق ظاهر دليل و به روش صحيح قضاوت كرد، اما بهتر بود كه عجله نمي كرد و تحقيق بيشتري مي نمود.

ب) استغفار پيامبر صلي الله عليه و آله به خاطر حكم واقعي بود، نه حكم ظاهري؛ يعني قضاوت پيامبر صلي الله عليه و آله به روش صحيح بود و گناهي صورت نگرفته بود، اما به خاطر آن كه بر اثر صحنه سازي برخي افراد، حق يك انسان در معرض نابودي قرار گرفت، لازم است كه پيامبر صلي الله عليه و آله طلب آمرزش كند.

ج) برخي احتمال داده اند كه مقصود، استغفار و طلب آمرزش براي طرفين دعوا بوده باشد كه در طرح و تعقيب دعوا، مرتكب خلاف گويي شده بودند. «2»

2. آيه ي فوق و آيات مشابه نشان مي دهد كه آيات قرآن به دل خواه پيامبر صلي الله عليه و آله

نبود، بلكه از جانب شخص قدرتمند و برتري وحي مي شد؛ چرا

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 284

كه اگر قرآن ساخته ي خود پيامبر صلي الله عليه و آله بود، هرگز در آن به خود دستور استغفار نمي داد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. داوران و قضات استغفار را فراموش نكنند.

2. به لطف و آمرزش الهي اميدوار باشيد و از او طلب آمرزش كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتم سوره ي نساء به سرنوشت شوم خيانتكاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

107. وَلَا تُجدِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّاناً أَثِيماً

و از كساني كه به خودشان خيانت كردند، دفاع مكن؛ [چرا] كه خدا هر كسي را كه خيانت پيشه ي گنهكار باشد، دوست ندارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «خيانت به خود» در باره ي كساني كه نسبت به ديگران خيانت كرده اند، دو اشاره ي لطيف را در بر دارد:

الف) آثار خوب و بد و مادي و معنوي هر عمل انسان به خودش بر مي گردد، پس آثار خيانت به ديگران متوجه خيانت كننده است.

ب) همه ي انسان ها به سان اعضاي يك پيكرند؛ پس اگر كسي به ديگران زيان برساند، همانند آن است كه به خود زيان رسانده است و خيانت به

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 285

ديگران همانند خيانت به خود است. «1»

2. از تعبيرات و تأكيدات آيه به خوبي استفاده مي شود «2» كه در مورد كساني است كه بارها مرتكب خيانت شده اند؛ پس اگر كسي يك بار خيانت كرد، نبايد در مورد او شدت عمل به خرج داد، بلكه بايد با ارفاق رفتار كرد، اما اگر خيانت را تكرار كرد، لازم است با او برخورد شود.

3. دفاع از خائن ممنوع است؛ چون نوعي رضايت به خيانت و شركت در جرم به حساب مي آيد. خدا خيانت كاران را دوست ندارد، همان گونه كه مردم نيز از آنان متنفرند؛ پس رهبران و قضات اسلامي نبايد پشتيبان ظالمان خيانت پيشه باشند، بلكه بايد از مظلومان دفاع كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. خيانت به ديگران، خيانت به خويش است.

2. همان گونه كه خدا خيانتكاران را دوست ندارد، شما نيز (به آنان محبت نورزيد) و از آنان حمايت نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هشتم سوره ي نساء به بي شرمي خيانتكاران اشاره مي كند و مي فرمايد:

108. يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطاً

(خيانتكاران، زشتكاريِ خود را) از مردم پنهان مي دارند، و [لي از خدا پنهان نمي دارند؛ در حالي كه او (: خدا) با آنان بود، وقتي كه شبانه تدبير مي كردند (در مورد) سخني كه [خدا بدان راضي نبود؛ و خدا به آنچه انجام مي دهند، احاطه دارد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 286

نكته ها و اشاره ها:

1. خيانت كاران كارهاي خود را از مردم پنهان مي كنند؛ چون از آنان مي هراسند، ولي از خدا پروايي ندارند و شرم نمي كنند؛ در حالي كه مردان الهي از مردم نمي ترسند ولي از مخالفت دستورهاي الهي هراس دارند.

2. بهره گيري از تاريكي شب و مخفي كاري توطئه آميز از شيوه هاي خائنان است؛ پس مؤمنان متعهد بايد مراقب توطئه ها و خيانت آنان باشند.

3. خداوند نه تنها با واسطه ي فرشتگان، از همه ي كارها آگاه است، بلكه از نزديك هم حاضر و ناظر اعمال و همراه ماست؛ پس انسان ها بايد از حضور او شرم كنند و خيانت و گناه نكنند.

آري، ايمان به حضور و آگاهي خدا و احاطه ي علمي او از مهم ترين عوامل تقواست.

آموزه ها و پيام ها:

1. عالم محضر خداست، پس در محضر خدا خيانت نكنيد.

2. خيانتكاران را از ترس آنان از مردم، و بي شرمي شان نسبت به خدا بشناسيد.

3. مواظب توطئه هاي شبانه ي خيانتكاران باشيد

ويژگي هاي خيانتكاران

ويژگي هاي خيانتكاران قرآن كريم در آيه ي صد و نهم سوره ي نساء به حاميان خيانتكاران هشدار مي دهد و مي فرمايد:

109. هأَنتُمْ هؤُلَآءِ جدَلْتُمْ عَنهُمْ فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجدِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا

هان، شما همان ها هستيد، كه در زندگي پست (دنيا)، از آنان دفاع كرديد؛ پس چه كسي روز رستاخيز [در برابر] خدا از آنان دفاع خواهد كرد؟! بلكه چه كسي حمايتگر آنان خواهد بود؟!

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 287

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه در مورد آداب و شرايط وكالت و حمايت مي فرمايد: انسان حق ندارد وكيل خيانت كاران شود و حقّ ديگران را پايمال كند. در حقيقت اين آيه هشداري است به مدافعان و وكلاي خائنان، كه مراقب نتايج سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند.

2. ممكن است افراد خائن و مدافعان و وكلاي آنها بتوانند در دادگاه هاي دنيايي حكمي عليه افراد مظلوم بگيرند، اما بايد به فكر تنهايي خود در قيامت باشند.

3. يكي از اسرار بلاغت قرآن آن است كه در سه آيه، يك حادثه ي كوچك سرقت و خيانت افراد را موضوع قرار داد و با بررسي جوانب مختلف آن، نتايج كلي گرفته و به قاضي، حامي و خود فرد خيانت كار هشدارهاي لازم را داده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. تأثير همه ي حمايت ها از خائنان، موقت و زودگذر و دنيايي است؛ پس خائنان به حاميان خود دل خوش نباشند. «1»

2. خيانت كاران در رستاخيز حمايت كننده اي نخواهند داشت.

3. وكيل و مدافع خيانتكاران نباشيد.

4. از كساني دفاع كنيد كه در دنيا و آخرت قابل دفاع باشند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دهم سوره ي نساء اشاره مي كند كه راه توبه براي افراد خيانتكار و گناهكار باز است، و مي فرمايد:

110. وَمَن يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 288

و هر كس [كار] بدي انجام دهد، يا بر خويشتن ستم كند، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسيار آمرزنده مهرورز خواهد يافت.

نكته ها و اشاره ها:

1. هر نوع گناهي، چه زيان به خود گناه كار برساند و چه به ديگران، «1» جبران پذير است و با توبه ي حقيقي، آمرزيده مي شود.

2. از جمله ي «خدا را بسيار آمرزنده و مهرورز مي يابد.»، استفاده مي شود كه توبه ي حقيقي، چنان شيرين و اثرگذار است كه انسان در درون جان خويش نتيجه ي آن را مي يابد؛ يعني از طرفي آثار ناراحت كننده ي گناه از بين مي رود و از طرف ديگر، انسان خود را به خدا نزديك تر احساس مي كند كه اين ها نتيجه ي آمرزش و رحمت خداست. «2»

3. گناه، ظلم به خويش است و تعاليم اسلامي به انسان اجازه نمي دهد كه حتي به خود ستم روا دارد؛ چرا كه جان، امانتي الهي در دست ماست. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. راه بازگشت و توبه براي خطاكاران باز است (پس اين شماييد كه بايد اراده كنيد و از گناه توبه كنيد).

2. گناه، ستم به خويش است.

3. توبه كنيد تا شيريني آمرزش و رحمت الهي را بچشيد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 289

قرآن كريم

در آيه ي صد و يازدهم سوره ي نساء به بازگشت آثار گناه به گناهكار اشاره مي كند و مي فرمايد:

111. وَمَن يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَي نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

و هر كس كه گناهي كسب كند، پس فقط آن را به زيان خودش كسب كرده است؛ و خدا داناي فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. گناهكاران اگر چه در ظاهر مختلف اند و برخي به ديگران و برخي به خويشتن ستم مي كنند، اما پس از تحليل نهايي، روشن مي شود كه آثار سوء گناه، قبل از هر چيز در روح و جان خود گناهكار ظاهر مي شود و همه ي زيان ها و ستم ها به خودش مي رسد. «1»

اين جهان كوه است و فعل ما ندا باز گردد اين نداها را صدا (مولوي)

2. اين آيه در مورد انجام گناه، از تعبير «كسب» استفاده كرده است؛ يعني گناه به صورت طبيعي به انسان نمي رسد، بلكه انسان آن را با زحمت به دست مي آورد و اين مقتضاي حكمت الهي است.

دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر كِاي نور چشم من به جز از كِشته ندروي (حافظ)

آموزه ها و پيام ها:

1. هر گناهي اثر مستقيم در روح و جان خود انسان دارد. «2»

2. گناه، دست آورد خود شماست.

تفسير قرآن مهر

جلد چهارم، ص: 290

3. اگر مي خواهيد زيان گناه دامن گير شما نشود، گناه نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و دوازدهم سوره ي نساء تهمت زدن را گناهي بزرگ مي شمارد و مي فرمايد:

112. وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتناً وَإِثْماً مُّبِيناً

و هر كس خطا يا گناهي فراهم آورد سپس آن را، به بي گناهي نسبت دهد، پس بيقين [بارِ] تهمت و گناه آشكاري بر دوش گرفته است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه براي تهمت، تعبير «تيراندازي» به كار رفته است؛ يعني گناه به منزله ي تيري است و نسبت دادن آن به ديگري، به منزله ي پرتاب است؛ همان طور كه در تيراندازي ممكن است خون كسي بر زمين بريزد، در پرتاب تير گناه نيز آبروي افراد مي ريزد، كه به منزله ي خون است.

2. در حقيقت، تهمت، بدترين نوع دروغ است كه هم مفاسد عظيم دروغ گويي را دارد و هم زيان هاي غيبت را و هم نوعي ستم است. رواج اين كار ناجوانمردانه در محيط اجتماعي، باعث در هم ريختن نظام و عدالت اجتماعي و مشتبه شدن حق و باطل و گرفتار شدن بي گناهان و آزادي خيانت كاران مي شود و در نهايت، اعتماد عمومي را سلب مي كند؛ از اين رو كسي كه تهمت مي زند مسئوليت گناهي بزرگ را بر دوش مي گيرد. «1»

3. تهمت زدن به بي گناهان، يكي از زشت ترين كارهاست كه در روايات اسلامي به شدت محكوم شده است.

از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 291

(گناه) تهمت زدن به افراد بي گناه از كوه هاي بزرگ نيز سنگين تر است. «1»

و باز از آن حضرت حكايت شده كه اگر كسي برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او ذوب مي شود، همان گونه كه نمك در آب ذوب مي شود. «2»

4. در اين آيه به انواع گناهان عمدي و غيرعمدي اشاره شده است»

؛ يعني انسان حق ندارد هيچ لغزشي را به ديگران نسبت دهد؛ چون در جامعه ي اسلامي آبروي افراد، به ويژه بي گناهان، مورد حمايت و محترم است.

آموزه ها و پيام ها:

1. در جامعه ي اسلامي، كسي حق تعرّض به آبروي بي گناهان را ندارد.

2. لغزش خود را به گردن ديگران نيندازيد كه خود گناهي ديگر (تهمت) است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سيزدهم به عصمت پيامبر صلي الله عليه و آله و علوم ايشان و توطئه هاي بي حاصل دشمنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

113. وَلَوْ لَافَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طآئِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْ ءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتبَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 292

اگر بخشش خدا و رحمتش بر تو نبود، حتماً دسته اي از آنان (خيانتكاران يا منافقان) آهنگ

داشتند، كه تو را گمراه كنند؛ و [لي جز خودشان را گمراه نمي كنند؛ و هيچ گونه زياني به تو نمي رسانند. و خدا، كتاب و حكمت بر تو فرو فرستاد، وآنچه را نمي دانسته اي به تو آموخت، و بخشش خدا بر تو بزرگ بوده است.

شأن نزول:

حكايت كرده اند كه هيئتي از طايفه ي «بني ثَقيف» خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و گفتند ما با دو شرط مسلمان مي شويم: يكي آن كه بت هاي خود را با دست خويش نشكنيم و دوم آن كه يك سال به ما مهلت دهيد كه بت «عُزي را پرستش كنيم.

آيه فرود آمد و به پيامبر صلي الله عليه و آله دستور داد كه در مقابل آنان انعطافي نشان ندهد، كه خدا او را در برابر اين نقشه ها حفظ مي كند. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه به مصونيت و عصمت پيامبر صلي الله عليه و آله از خطا و اشتباه و گناه اشاره دارد؛ چون خدا پيامبرش را از هر گونه ضرري بيمه كرده است.

2. پيامبر و امام كه رهبران جامعه ي بشري اند، بايد معصوم باشند تا بتوانند الگوي مسلمانان شوند و مردم در اطاعت و عدم اطاعت آنان گرفتار تضاد نشوند و اعتماد كامل به آنها داشته باشند.

3. در ذيل اين آيه به يكي از دلايل عصمت پيامبران اشاره شده و آن اين كه خداوند حكمت «2» و دانش هايي را به پيامبر صلي الله عليه و آله آموخته است كه او را در

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 293

برابر گناه

و خطا بيمه مي كند؛ چون علم كامل موجب عصمت است همانند پزشكي كه سم و آثار آن را بشناسد و از آن دوري كند كه در نتيجه در مقابل آن مصون مي شود.

4. موهبت علم كامل و عصمت، به خاطر مسئوليت سنگين رهبري به پيامبران عطا شده است. اين موهبت به ديگران داده نشده است؛ چون مسئوليت كم تري دارند.

5. عصمت پيامبران هيچ گاه موجب اجبار آنان نمي شود، بلكه آنان اختيار دارند كه گناه بكنند يا نكنند، هر چند هيچ گاه چنين نمي كنند و همين اختيار سبب فضيلت آنهاست.

6. دشمنان حتي براي رهبر مسلمانان و لغزاندن او نيز طرح و برنامه دارند؛ پس رهبران جامعه و مسئولين بايد هشيار باشند و توطئه هاي تبليغاتي و فرهنگي و اطلاعاتي دشمن را بشناسند و تحت تأثير آنها قرار نگيرند.

7. منحرف كردن ديگران در حقيقت گمراه كردن خويش است؛ چرا كه اولًا، خدا، نيرنگ حيله گران را به خودشان بر مي گرداند و ثانياً، هر گونه تلاش در راه گمراهي، نوعي گناه و ستم به خويش است.

8. خدا معلّم است و پيامبر صلي الله عليه و آله شاگرد او، و چه افتخاري بالاتر از اين، براي دانشمندان و معلّمان جامعه ي بشري، كه اولين معلم خداست.

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا حامي رهبران الهي است.

2. عصمت و علم پيامبر اسلام تضمين شده است.

3. دشمنان براي منحرف كردن رهبران الهي نقشه مي كشند (پس تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 294

مسئولين مراقب باشند).

4. گمراه كنندگان، در حقيقت خودشان را مي فريبند و گمراه مي كنند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهاردهم سوره ي نساء به سخن گفتن درگوشي و اقسام آن اشاره مي كند و مي فرمايد:

114. لَّاخَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَيهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلح بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْف نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً

در بسياري از رازگويي ها [و جلسات محرمانه ايشان، هيچ خيري نيست؛ مگر كسي كه (بدين وسيله،) به بخشش خالصانه اي، يا [كار] پسنديده اي، يا سازشي ميان مردم فرمان دهد؛ و هر كس براي طلب خشنودي خدا چنين كند، پس در آينده پاداش بزرگي به او خواهيم داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن كريم «نجوا» «1»، يعني سخنان در گوشي و تشكيل جلسات سرّي، يك عمل شيطاني معرفي شده است «2». اين كارها غالباً براي اعمال نادرست صورت مي گيرد و اگر نجوا در حضور جمع صورت گيرد، سوء ظن افراد را برمي انگيزد و دوستان را به هم ديگر بدبين مي كند.

2. گاهي شرايط فوق العاده اي پيش مي آيد كه انسان مجبور مي شود در كارهاي نيك از نجوا استفاده كند. قرآن كريم، در چند مورد نجوا را نيكو

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 295

شمرده است كه عبارت اند از:

الف) براي حفظ آبروي افراد؛ مثل دادن كمك هاي مالي به افراد.

ب) در امر به معروف، كه اگر آشكارا گفته شود، شخص مقابل، در برابر جمعيت شرمنده مي شود و شايد به همين سبب از پذيرش آن امتناع

ورزد.

ج) در اصلاح بين مردم، كه گاهي آشكارا گفتن، مانع اجراي طرح اصلاح مي شود و بايد با طرفين دعوا جداگانه صحبت كرد و بين آنان را اصلاح نمود. «1»

3. اصلاح بين مردم در اسلام آن قدر مهم است كه در روايات اسلامي از آن با عنوان «صدقه» و «زكات» ياد شده است.

در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه آيا تو را از صدقه اي آگاه كنم كه خدا و پيامبرش آن را دوست دارند؟ هنگامي كه مردم بايك ديگر دشمن مي شوند، بين آنها را اصلاح كن و زماني كه از هم دور مي شوند، آنان را به هم ديگر نزديك كن. «2»

و در روايتي ديگر از امام علي عليه السلام حكايت شده كه خدا همان گونه كه زكات مال را بر شما واجب كرده، زكات آبرو و حيثيت اجتماعي را نيز بر شما واجب كرده است «3» (كه از آن براي اصلاح مردم استفاده كنيد).

5. ارزش كارها به اخلاص است و اگر نجوا براي جلب خشنودي خدا باشد ارزشمند است و پاداش بزرگي خواهد داشت.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 296

آموزه ها و پيام ها:

1. جلسات محرمانه و رازگويي ها و سخنان درگوشي را كم كنيد.

2. در مواردي كه آبروي افراد يا اصلاحات اجتماعي در خطر قرار مي گيرد رازداري كنيد.

3. اگر پاداش بزرگ الهي را مي طلبيد، نيت خود را براي رضاي خدا خالص گردانيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پانزدهم سوره ي نساء با اشاره به مخالفت آگاهانه با پيامبر صلي الله عليه و آله و كيفر آن مي فرمايد:

115. وَمَن يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَي وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّي وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَآءَتْ مَصِيراً

و هر كس بعد از آن كه [راه هدايت برايش آشكار شد، با فرستاده [خدا] مخالفت كند، و (راهي) غير راه مؤمنان پيروي نمايد، او را تحت سرپرستي (معبودهايي) كه به عنوان سرپرست انتخاب كرده، قرار مي دهيم؛ و او را در جهنم داخل مي كنيم (و مي سوزانيم)؛ و [اين بد فرجامي است.

شأن نزول:

حكايت شده است كه شخصي به نام «بَشير» پس از سرقت نمودن، شخص بي گناهي را متهم به سرقت كرد، و با صحنه سازي و آوردن گواهان به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله، خود را تبرئه كرد، اما پس از اين واقعه، آياتي از طرف خدا فرود آمد و او را رسوا ساخت. (كه داستان آن در آيات 105- 109 سوره ي نساء گذشت).

بشير به دنبال اين رسوايي، توبه نكرد و راه كفر را در پيش گرفت و رسماً از زمره ي مسلمانان خارج شد. آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد و ضمن تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 297

اشاره به واقعه ي «بشير» يك حكم كلي و عمومي اسلامي را بيان ساخت. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. مخالفت با پيامبر صلي الله عليه و آله هم كيفر دنيوي دارد و هم اخروي؛ در دنيا انسان

به حال خود و به معبودانش واگذار مي شود و از او سلب توفيق مي شود «2» و در آخرت عذاب جهنم در انتظار اوست.

2. حساب افراد قاصر و مستضعف، كه صداي حق را نمي شنوند، از حساب افراد آگاه و لجوج جداست. «3» با گروه دوم كه حق را شناخته اند و راه هدايت برايشان روشن شده، به سختي برخورد مي شود. «4» جدا شدن از راه مؤمنان واقعي، انسان را به دوزخ مي كشاند. آري، مخالفت با رهبران الهي و امت اسلامي، نتيجه اي جز سقوط ندارد. «5»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 298

آموزه ها و پيام ها:

1. از راه پيامبر صلي الله عليه و آله و مؤمنان جدا نشويد.

2. مخالفت آگاهانه با رهبر الهي، فرجامي عذاب آلود دارد.

3. اگر مي خواهيد گرفتار سلب توفيق و عذاب نگرديد با مؤمنان همراه باشيد و از رهبر اسلام جدا نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شانزدهم سوره ي نساء به قابل بخشش نبودن گناه شرك اشاره مي كند و مي فرمايد:

116. إِنَّ اللَّهَ لَايَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضلَّ ضَللًا بَعِيداً

در واقع خدا شرك ورزيدن به او را نمي آمرزد، و [گناهان پايين تر از آن را براي هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مي آمرزد. و هر كس به خدا شرك ورزد، پس بيقين به گمراهي دوري گمراه شده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. گناهان

مانند ميكرب و بيماري هستند؛ برخي كم خطرتر هستند و به اعضاي بدن آسيب مي رسانند ولي برخي بسيار خطرناك اند و به مغز حمله ور مي شوند و انسان را از پاي در مي آورند.

گناه شرك هم چون بيماري خطرناكي است كه مركز حساس روح آدمي را از كار مي اندازد و او را در تاريكي فرو مي برد، به طوري كه هيچ گونه اميد نجاتي براي او نيست.

آري، اگر حقيقت توحيد و يكتاپرستي در وجود آدمي زنده باشد، اميد بخشش بقيه ي گناهان نيز هست؛ اما اگر شرك بر وجود انسان غالب شود، راه نجات او بسته مي شود.

2. گاهي در قرآن كريم برخي مضامين تكرار مي شود؛ براي مثال،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 299

مضمون آيه ي فوق در آيه ي 48 سوره ي نساء نيز گذشت. اين تكرارها در مسائل تربيتي لازم است؛ تأثير بيش تري در جان و فكر انسان به وجود مي آورد. از آن جا كه در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله مسئله ي شرك در اعماق وجود مردم نفوذ كرده بود، آيه ي فوق دو بار تكرار شد تا آثار شرك را براي هميشه از جان مردم شست و شو دهد.

3. در ذيل آيه ي فوق آمده «هر كس كه براي خدا شريك قايل شود، در گمراهي دوري گرفتار شده است.» و در ذيل آيه ي 48 نساء آمده: «هر كس براي خدا شريك قايل شود، دروغ و افتراي بزرگي زده است.»

در حقيقت در آن جا به مفسده ي بزرگ شرك از جهت معرفتي اشاره و آثار علمي آن بررسي شده و در اين جا زيان هاي

شرك بر مردم بيان گرديده و آثار عملي آن مورد توجه قرار گرفته است. «1»

4. در مورد مضمون آيه ي فوق از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمودند:

اين آيه اميدبخش ترين آيه ي قرآن است. «2»

چرا كه خدا وعده ي آمرزش همه ي گناهان را داده است؛ چون شرك نيز با توبه و ايمان آوردن بخشيده مي شود.

تذكر: در مورد اين آيه و مطالب آن، ذيل آيه ي 48 سوره ي نساء مباحثي مطرح كرديم.

آموزه ها و پيام ها:

1. گناهكاران، اميد به بخشش الهي داشته باشند.

2. از شرك دور شويد كه گناه خطرناكي است.

3. شرك، انسان را از حق دور مي سازد و گناهي نابخشودني است.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 300

قرآن كريم در آيه ي صد و هفدهم سوره ي نساء به پيروي مشركان از بت ها و شيطان اشاره مي كند و مي فرمايد:

117. إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنثاً وَإِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطناً مَّرِيداً

[مشركان غير از او (: خدا)، جز [بت هاي مؤنّث را (بعنوان پرستش) نمي خوانند، و جز شيطان سركش را نمي خوانند.

نكته ها و اشاره ها:

1. واژه ي «اناث» در اصل به معناي موجود نرم و قابل انعطاف است و به همين خاطر به زنان نيز مؤنث گفته مي شود، ولي مفسران در مورد مقصود آيه ي فوق از واژه ي اناث، دو احتمال داده اند:

الف) اشاره به بت هاي معروف قبايل عرب است كه هر كدام براي خود بُتي انتخاب كرده

و نام مؤنث بر آن نهاده بودند؛ مثل: «لات» كه به معناي «الهه» و مؤنث اللّه است و «عُزي كه مؤنث «اعز» است؛ و يا اشاره به اين است كه برخي مشركان مكه فرشتگاني را مي پرستيدند و آنها را دختران خدا مي دانستند.

ب) مقصود آن است كه مشركان معبودهايي را مي پرستيدند كه مخلوق ضعيفي بيش نبودند، و تمام وجودشان تأثر و انعطاف پذيري و تسليم در برابر حوادث بود و سود و زيان و اختياري از خود نداشتند. «1»

2. به شيطان «مَريد» مي گويند؛ چون كه تمام صفات و فضايل از شاخسار وجودش فرو ريخته و يا به خاطر اين كه طغيان گر و سركش است «2»؛ يعني معبود مشركان، شيطان طغيانگر و ويرانگر است.

3. آيه ي فوق معبودهاي مشركان را به دو دسته ي بي اثر و طغيانگر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 301

تقسيم كرده است؛ و البته كسي كه در برابر چنين معبودهايي سر تسليم فرود آورد، در گمراهي آشكار است.

4. واژه ي «شيطان» به معناي هر موجود شرور است كه شامل شيطان هايي از جنس انسان و غير انسان مي شود؛ البته از آيات بعد استفاده مي شود كه مقصود از واژه ي شيطان در اين آيه، همان «ابليس» مشهور است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. هر كس (راه توحيد را رها كرد و) به دامن شرك افتاد به دنبال معبودهاي موهوم و شيطاني رفته است. «2»

2. از بت پرستي و شيطان پرستي بپرهيزيد كه گناهي نابخشودني است.

3. در مورد نام گذاري بت ها و سركشي شيطان مطالعه كنيد (تا به باطل بودن آنها پي ببريد).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هيجدهم سوره ي نساء با اشاره به برخي از اهداف شيطان، او را لعنت مي كند و مي فرمايد:

118. لَّعَنَهُ اللَّهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَّفْرُوضاً

خدا او را از رحمت خويش دور ساخت؛ و [شيطان گفت: «حتماً از بندگانت سهم معيّني خواهم گرفت؛

نكته ها و اشاره ها:

1. شيطان مي داند كه نمي تواند همه ي بندگان خدا را گمراه كند و تنها

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 302

افراد هوس باز و سست ايمان و بي اراده در برابر او تسليم مي شوند؛ از اين رو مي گويد: «برخي از بندگان تو نصيب من هستند».

2. لعنت خدا به شيطان، به معناي دور ساختن او از رحمت الهي است؛ يعني توفيق از او گرفته مي شود و گرفتار عذاب مي گردد.

آموزه ها و پيام ها:

1. شيطان دشمن ديرين شماست (پس به هوش باشيد كه در دام او گرفتار نشويد).

2. شيطان را لعنت كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و نوزدهم سوره ي نساء نقشه ها و دام هاي شيطان را برمي شمارد و مي فرمايد:

119. وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعمِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطنَ وَلِيّاً مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُّبِيناً

و حتماً آنان را گمراه مي كنم؛ و قطعاً آرزومندشان مي سازم؛ و البته آنان را

(به اعمال خرافي) فرمان مي دهم، پس حتماً گوشهاي دام ها را مي شكافند، و البته به آنان فرمان مي دهم، پس قطعاً آفرينشِ خدا را تغيير مي دهند.» و هر كس جز خدا، شيطان را به سرپرستي برگزيند پس بيقين، با ضرر آشكاري زيان ديده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. برنامه هاي شيطان عبارت اند از:

الف) گمراه كردن انسان ها؛

ب) سرگرم ساختن آنها با آرزوهاي دور و دراز و رنگارنگ؛

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 303

ج) دعوت انسان ها به اعمال خرافي، مثل شكافتن يا قطع كردن گوش هاي چهارپايان؛

د) تغيير آفرينش پاك خدايي (و انحراف از فطرت توحيدي).

2. يكي از برنامه هاي خرافي بت پرستان در دوران جاهليت آن بود كه گوش برخي از چهارپايان را مي شكافتند و يا به كلي قطع مي كردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مي دانستند و حتي هيچ استفاده اي از آن نمي نمودند.

آيه ي فوق اين برنامه را يك نقشه ي شيطاني معرفي مي كند.

3. خدا توحيد و يكتاپرستي را در نهاد انسان قرار داده است «1»؛ ولي وسوسه هاي شيطاني و هوس ها انسان را از اين مسير منحرف مي سازد و به بيراهه مي كشاند و فطرت توحيدي اش را تغيير مي دهد. مقصود از تغيير آفرينش خدايي در آيه ي فوق همين است، همان طور كه در برخي روايات از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده است. «2»

4. آرزوهاي طولاني از القائات شيطاني است؛ نه بدين معنا كه انسان هدف و آرزو نداشته باشد، بلكه منظور گرفتار شدن انسان در دام آرزوهاي ذهني و خيالي است كه در نهايت او را از واقعيت ها

دور سازد.

5. در آيه ي فوق و آيه ي قبل، دوازده بار از الفاظ تأكيد استفاده شده، و اين هشداري جدّي براي بشريت است كه نقشه هاي شيطان قطعي است.

شيطان هر كس را به يك صورت منحرف مي كند، و براي هر انساني دامي در خور او مي سازد.

6. پيروي از شيطان و پذيرش ولايت او زيان آشكاري است؛ چرا كه انسان را به انحراف مي كشاند و از اهداف و كمالات خود دور مي كند، و سرمايه هاي او را نابود مي سازد، ولي پذيرش ولايت خدا موجب مي شود كه انسان با

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 304

راه نمايي او از سرمايه هاي وجودي خود بهترين استفاده را بكند و رشد و تكامل يابد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خطر شيطان و برنامه هاي او را جدّي بگيريد.

2. دام هاي شيطاني را بشناسيد (تا بتوانيد با آنها مقابله كنيد).

3. گمراهي، آرزوانديشي، ترويج خرافات و ايجاد انحراف، از دام ها و برنامه هاي شيطان است.

4. سرپرستي انتخاب كنيد كه شما را به زيانكاري نكشاند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيستم سوره ي نساء به برخي ديگر از برنامه هاي فريبكارانه ي شيطان اشاره مي كند و مي فرمايد:

120. يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطنُ إِلَّا غُرُوراً

[شيطان به آنان وعده مي دهد؛ و آرزومندشان مي سازد؛ در حالي كه شيطان جز فريب، به آنان وعده نمي دهد.

قرآن كريم در آيات قبل پنج مورد از برنامه هاي شيطان را بر شمرد و در اين

آيه نيز دو مورد ديگر را بيان مي كند؛ يكي وعده هاي دروغ و فريبكارانه ي شيطان كه از دام هاي او براي منحرف كردن انسان هاست؛ و ديگري به سر گرم كردن انسان ها به آرزوهاي دور و دراز كه در حقيقت تأكيدي بر مطالب آيه ي قبل است.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق، هدف برنامه هاي شيطان را بيان مي كند «1» كه همان فريب تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 305

انسان هاست. او به انسان وعده ي ثروت، قدرت، مقام و ... مي دهد و از راه حق منحرف مي سازد. «1»

2. در آيات ديگر قرآن آمده است كه شيطان وعده ي فقر مي دهد و انسان را از آن مي ترساند «2»، و همين ترس، او را به دام آرزوهاي خيالي و طولاني مي اندازد؛ پس مواظب باشيم كه گرفتار اين دام هاي فريبكارانه و آرزوها و وعده هاي بي حاصل و خيالي نشويم.

3. شيطان انسان را از واقعيات زندگي دور مي سازد و با فريب، به طرف آرزوهاي ذهني و خيالي مي برد. راه مقابله با اين نقشه ي شيطاني آن است كه انسان واقعيات زندگي را بپذيرد و در همان چهارچوب به تلاش سازنده بپردازد.

4. حيله هاي شيطان؛

امام عارفان در اين مورد مي نويسند:

چه شده است كه ما اين طور غافليم؟ كي به ما اطمينان داده جز شيطان كه كارهاي ما را از امروز به فردا مي اندازد. مي خواهد اصحاب و انصار خود را زياد كند و ما را با خُلق خود و در زُمره ي خود و اتباع خود محشور كند. هميشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان

جلوه مي دهد و ما را با وعده ي رحمت خدا و شفاعت شافعين، از ياد خدا و اطاعت او غافل مي كند؛ ولي افسوس كه اين اشتهاي كاذب است و از دام هاي مكر و حيله ي آن ملعون است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 306

آموزه ها و پيام ها:

1. هدف شيطان فريب شماست (پس مواظب باشيد).

2. وعده هاي فريبنده و آرزوانديشي، از دام هاي شيطان است.

3. نقشه هاي شيطان را بشناسيد تا گرفتار نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و يكم سوره ي نساء به سرنوشت عذاب آلود پيروان شيطان اشاره مي كند و مي فرمايد:

121. أُوْلئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصاً

آن [پيروان شيط] ان مقصدشان جهنّم است؛ و هيچ راه فراري از آن جا نمي يابند.

نكته ها و اشاره ها:

1. يادآوري فرجام و عاقبت افراد، يكي از شيوهاي تربيتي قرآن است كه براي جلوگيري از ادامه ي فساد و انحراف، سر انجام شوم گناهكاران و عذاب آنان را يادآور مي شود.

2. بازگشت همه ي انسان ها به سوي خداست و در رستاخيز به حساب همه رسيدگي مي كنند. انسان ممكن است از همه ي ناگواري هاي دنيا بگريزد اما از عذاب آخرت هرگز نمي تواند فرار كند و راه فراري براي انسان ها نيست. «1» اگر كسي مي خواهد از عذاب رستاخيز در امان باشد؛ بايد در همين دنيا از دام هاي شيطاني بگريزد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 307

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام پيروي از شيطان، عذاب آلود است.

2. راه نجات از آتش را در همين دنيا (و با فرار از دام هاي شيطان) بيابيد كه در رستاخيز راه فراري نيست.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و دوم سوره ي نساء به راست گويي خدا و حقانيّت وعده هايش و پاداش مؤمنان نيكوكار اشاره مي كند و مي فرمايد:

122. وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ خلِدِينَ فِيهَآ أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا

و كساني كه ايمان آورده و [كارهاي شايسته انجام داده اند، بزودي آنان را در بوستان هاي (بهشتي) وارد مي كنيم كه از زير [درختان] ش نهرها روان است، در حالي كه در آن جا هميشه ماندگارند؛ (اين) وعده حق خداست، و چه كسي در گفتار (و وعده)، از خدا راستگوتر است؟!

نكته ها و اشاره ها:

1. وعده هاي الهي صادق و پايدار است، اما وعده هاي شيطان چيزي جز فريب نيست؛ پس دل به وعده هاي الهي ببنديم و به ايمان و عمل صالح روي آوريم كه سرانجام مؤمنان بهشت برين است.

2. در پنج آيه ي قبل راه شيطان و وعده هاي دروغ او و سرانجام پيروانش بيان شد، و در اين آيه راه خدا و وعده هاي الهي و سرانجام مؤمنان بيان شده است. اين شيوه ي تربيتي قرآن است كه از تشويق و تهديد در كنار هم استفاده مي كند تا در افراد تأثير بيش تري بگذارد.

3. قرآن كريم در موارد بسياري، از جمله

در آيه ي فوق، ايمان را همراه با عمل صالح آورده است.

آري، عمل صالح و ايمان تأثير مثبت متقابلي دارند؛ يعني از سويي ايمان تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 308

سرچشمه ي عمل صالح است و از سوي ديگر عمل شايسته سبب تقويت ايمان مي گردد.

4. تخلّف از وعده و دروغگويي، يا به خاطر ناتواني است و يا به سبب جهل و نياز، اما ساحت مقدس الهي از جهل و نياز و ناتواني به دور است؛ پس هيچ نيازي ندارد كه در سخنان و وعده هايش دروغ بگويد. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. به وعده هاي الهي (در مورد بهشت) اطمينان داشته باشيد كه راست گوتر از خدا كسي نيست.

2. اگر بهشت برين مي خواهيد، مؤمن شايسته كردار باشيد.

3. راست گويي و تخلف نكردن در وعده را از خدا بياموزيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و سوم سوره ي نساء به يك اصل اساسي در امتيازات و كيفر افراد اشاره مي كند و مي فرمايد:

123. لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتبِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً

(برتري و پاداش يا كيفر دادن افراد) بر طبق آرزوهاي شما و آروزهاي اهل كتاب نيست؛ هر كس (عمل) بدي انجام دهد، بر طبق آن كيفر داده مي شود؛ و جز خدا، براي خود، هيچ سرپرست و ياوري نمي يابد.

شأن نزول:

حكايت شده كه اهل كتاب، يعني

يهوديان و مسيحيان، نسبت به مسلمانان فخر مي كردند و مي گفتند: پيامبر ما قبل از پيامبر شما آمده، و كتاب الهي ما سابقه دارتر است. مسلمانان در پاسخ مي گفتند: پيامبر ما

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 309

آخرين پيامبر خداست و كتابش آخرين و كامل ترين كتاب الهي است؛ بنابراين ما بر شما امتياز داريم. «1»

اين آيه فرود آمد و بيان كرد كه ارزش وجودي اشخاص و كيفر آنها هيچ ارتباطي به ادعاها و آرزوها ندارد؛ هر كس كيفر عمل بد خود را مي گيرد و كسي جز خدا را سرپرست و ياور خويش نمي يابد.

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق به انضمام آيه ي بعد، يكي از اساسي ترين پايه هاي اسلام را بيان مي كند و آن اين كه ارزش وجودي افراد و پاداش و كيفر آنها تنها به عمل و ايمان بستگي دارد، نه به ادعاها و آرزوها. اين اصلي ثابت و سنّتي تغييرناپذير و قانوني الهي است كه تمام ملت ها در برابر آن يكسان اند.

2. آيه ي فوق تمام وابستگي هاي ادعايي و خيالي نسبت به يك مذهب را بي فايده مي شمرد و روشن مي سازد كه كيفر افراد بر اساس عمل آنهاست و همه در برابر قانون عدل الهي برابرند.

3. تعبير «جزا» شامل جزاي دنيوي يا اخروي و يا هر دو مي شود و در روايات اسلامي، جزاي خلافكاري مؤمن، گرفتاري ها و سختي هاي دنيا و برزخ معرفي شده است. «2»

4. در حديثي حكايت شده كه مسلمانان پس از نزول آيه ي فوق وحشت كردند و از ترس به گريه افتادند؛ آنان مي دانستند كه

هر انساني گناهاني دارد و اگر بنا شود بخششي در كار نباشد و كيفر همه ي اعمال خود را ببينند، بسيار مشكل خواهد شد؛ از اين رو به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كردند كه اين آيه چيزي براي ما باقي نگذارده است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 310

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند:

قسم به آن كسي كه جانم به دست اوست، مطلب همان است كه نازل شده، ولي اين بشارت را بدهم كه هر مصيبتي كه به شما مي رسد، كفّاره ي گناهان شماست، حتي خاري كه در پاي شما مي خلد. «1»

5. آيه ي فوق هر گونه سرپرست و ياور مستقلي را براي انسان در برابر گناهانش منتفي مي داند، اما اين مطلب به معناي نفي شفاعت نيست؛ چون آيه كمك مستقل و جداي از خدا را نفي مي كند، اما شفيعان، دستگاه مستقلي در برابر خدا ندارند و شفاعت آنها به فرمان خدا و با اجازه ي او و بر اساس شايستگي شفاعت شوندگان است.

پس شفاعت نيز شعبه اي از ولايت و ياري خدا به شمار مي آيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. از خيال ها و آرزوهاي بي اساس بپرهيزيد كه كارآيي ندارد.

2. اصل و ضابطه ي اساسي در كيفر دادن، عمل شماست، نه آرزوانديشي ها.

3. اگر ياري و ولايت الهي را مي طلبيد خلافكاري نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و چهارم سوره ي نساء بار ديگر

بر معيار اساسي ايمان و عمل و هم ساني مرد و زن در رسيدن به كمالات معنوي تأكيد مي كند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 311

124. وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصلِحتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيراً

و هر كس از مرد يا زن، (چيزي) از (اعمال) شايسته انجام دهد در حالي كه او مؤمن باشد، پس آنان داخل بهشت مي شوند؛ و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد.

نكته ها و اشاره ها:

1. بر اساس اين آيه، هر كس عمل صالح انجام دهد، به شرطي داخل بهشت مي شود كه مؤمن باشد. آري، طبق آيات ديگر قرآن، «1» اعمال مشركان و كافران، پذيرفته نمي شود و حَبْط و نابود مي گردد.» 2. ارزش وجودي افراد و پاداش آنها، تنها به ايمان و عملشان بستگي دارد؛ اين اصل ثابت و قانون تغييرناپذير اسلام است.

3. همه ي نژادها، رنگ ها، ملت ها، طبقات و جنس زن و مرد، در بهره گيري از لطف خدا و رسيدن به كمالات معنوي برابرند و مي توانند با ايمان و كار شايسته وارد بهشت شوند.

4. از تعبير «از كارهاي شايسته» استفاده مي شود كه انسان با انجام بعضي از كارهاي شايسته، مي تواند به بهشت اميد داشته باشد؛ چرا كه انجام همه ي كارهاي صالح از قدرت محدود بشر خارج است. اين از كمال فضل و لطف الهي است كه شرط دخول بهشت را انجام همه ي اعمال صالح قرار نداده است. «3»

5. يعني كار نيك، هر چه هم كم باشد، ارزش دارد و خدا آن را در

نظر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 312

مي گيرد و محاسبه مي كند تا به كسي ستم نشود. «1»

6. در گذشته برخي از اقوام و ملت ها مي پنداشتند كه اعمال بانوان ثوابي ندارد و كرامت و عزّت، از آن مردان است. قرآن بر اين عقايد خط بطلان كشيد و زن و مرد را در معيار ايمان و عمل صالح و داخل شدن بهشت، يكسان معرفي كرد. «2»

چه زن چه مرد، كسي شد بزرگ و كام روا كه داشت ميوه اي از باغ علم، در دامان (پروين اعتصامي)

آموزه ها و پيام ها:

1. بهشت را به بها دهند (نه به بهانه).

2. اصل و معيار اساسي در پاداش شما، ايمان و كار شايسته است.

3. مرد و زن در رسيدن به بهشت (وكمالات معنوي) هم سان اند.

4. اگر بهشت مي خواهيد مؤمن شويد و كار شايسته انجام دهيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و پنجم سوره ي نساء مقياس هاي دين برتر را برمي شمارد و مي فرمايد:

125. وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرهِيمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرهِيمَ خَلِيلًا

و دين چه كسي بهتر است، از آن كس كه چهره [وجود] ش را براي خدا تسليم كند؛ در حالي كه او نيكوكار است، و از آيين

ابراهيم حق گرا پيروي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 313

كند؟! و خدا ابراهيم را به دوستي گرفت.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه سه چيز مقياس بهترين دين داري شمرده شده است:

الف) تسليم مطلق در برابر خدا بودن؛

ب) نيكوكاري (مُحسن بودن)؛

ج) پيروي از آيين پاك و حق گراي ابراهيم.

2. مقصود از نيكوكاري در آيه ي فوق، هر گونه نيكي با قلب، زبان و عمل است؛ از اين رو در حديثي از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه از ايشان سؤال شد: منظور از احسان چيست؟ حضرت فرمودند:

احسان (در اين آيه) به اين است كه هر عملي كه در مسير بندگي خدا انجام مي دهي، آن چنان باشد كه گويا خدا را مي بيني؛ و اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند و شاهد و ناظر توست. «1»

3. در برخي احاديث عوامل و دلايل برگزيده شدن ابراهيم عليه السلام به دوستي خداوند (خليل اللَّه) «2» بيان شده است. در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه اگر خدا، ابراهيم را به عنوان دوست انتخاب كرد، نه به خاطر نياز به دوستي او بود، بلكه به خاطر آن بود كه بنده ي مفيد پروردگار و كوشاي در راه رضاي او بود.

و در حديث ديگري از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه خدا، ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود انتخاب كرد؛ زيرا هرگز تقاضا كننده اي را محروم نساخت و هيچ گاه از كسي غير از

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 314

خدا درخواست (و گدايي) نكرد.

در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله حكايت شده كه ابراهيم را خليل ناميدند و خليل به معناي فقر است؛ او محتاج و نيازمند خدا و منقطع از غير او بود و هنگامي كه با منجنيق او را به طرف آتش پرتاب كردند، جبرئيل آمد كه او را نجات دهد، (از وي در خواست كمك نكرد) و گفت: من از غير خدا تقاضا نمي كنم، لذا او را خليل و محتاج به خدا و منقطع از غير او ناميدند. «1»

و در برخي روايات ديگر به كثرت صلوات او بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام؛ و سجده هاي زياد و غذا دادن به گرسنگان و نماز در دل شب و كوشش در راه اطاعت حق اشاره شده است «2». آري اين امتيازات ابراهيم عليه السلام سبب شد خدا مقام «خليل» را به او بدهد.

4. تسليم و جهت گيري الهي در همه ي كارها نشانه ي دين داري واقعي است؛ «3» البته مقام تسليم از مقام رضا بالاتر است؛ چون در رضا، انسان قلباً به كاري راضي است، اما در تسليم، انسان براي خود شأني در برابر خدا قايل نيست و تسليم محض اوست.

5. آيين پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بهترين دين است؛ زيرا او تسليم حق و نيكوكار و پيرو آيين حق گراي ابراهيم خليل عليه السلام بود؛ «4» پس پيروان پيامبر اسلام، در

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 315

حقيقت، پيروان ابراهيم و داراي بهترين دين هستند.

آموزه ها و پيام ها:

1. حق گرايي، نيكوكاري و تسليم در برابر خدا، از ويژگي هاي نيكوترين دين است.

2. در جست وجوي نيكوترين دين باشيد.

3. دوستاني هم چون ابراهيم بيابيد.

4. هنوز هم آيين ابراهيم عليه السلام شايسته ي پيروي است، چرا كه تابع حق (و مطابق اسلام) بود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و ششم سوره ي نساء به مالكيت مطلق خدا و احاطه ي او اشاره مي كند و مي فرمايد:

126. وَلِلَّهِ مَا فِي السَّموتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُّحِيطاً

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط براي خداست؛ و خدا به هر چيزي احاطه دارد.

نكته ها و اشاره ها:

1. همه چيز از آن خداست، پس اگر به كسي توجه مي كند و او را دوست خود انتخاب مي كند، به خاطر لطف اوست نه نياز او.

2. خدا احاطه ي كامل بر موجودات دارد، احاطه به صورت قهر و تسخير، احاطه ي علمي و احاطه ي خلق و تدبير دارد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 316

آموزه ها و پيام ها:

1. همه چيز فقط از آنِ خداست (پس بايد تنها در مقابل اراده ي حكيمانه ي او تسليم بود).

2. خدا و صفات عالي او را بشناسيد (تا در برابر او تسليم تر شويد).

3. خدا بر همه چيز

احاطه دارد (پس مراقب كردار خود باشيد).

مسائل زنان

مسائل زنان قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و هفتم سوره ي نساء از حقوق زنان و كودكان بي سرپرست دفاع مي كند و مي فرمايد:

127. وَيَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّسَآءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ وَمَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ فِي الْكِتبِ فِي يَتمَي النِّسَآءِ التِي لَاتُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلْيَتمَي بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِهِ عَلِيماً

و (اي پيامبر) از تو درباره زنان پرسش مي كنند، بگو: «خدا در مورد آنان به شما پاسخ مي دهد و (نيز) آنچه در كتاب [قرآن بر شما خوانده مي شود، درباره دختران يتيم كه آنچه برايشان مقرر شده، به آنان نمي دهيد، و تمايل به ازدواجشان داريد، و (درباره) كودكان مستضعف، و (درباره) اينكه براي (اجراي) دادگري در مورد يتيمان بپاخيزيد (پاسخگوي شماست)؛ و آنچه از نيكي انجام مي دهيد، پس در حقيقت خدا، بدان داناست.»

نكته ها و اشاره ها:

1. در روايات اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه مردم در جاهليت به زنان و كودكان ارث نمي دادند، به اين دليل كه آنان در جنگ ها شركت نمي كردند؛ اما خداي متعال آيات اول سوره ي نساء را در مورد ارث فرو فرستاد و سهم زنان و كودكان را نيز مشخص كرد. اين آيات موجب ناراحتي شديد برخي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 317

افراد شد

و آنان خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند تا شايد احكام ارث را تغيير دهند.

آنها مي گفتند چگونه زنان و كودكان ارث مي برند، در حالي كه در جنگ شركت نمي كنند و غنيمتي به دست نمي آورند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله پاسخ داد كه اين گونه به من (از طرف خدا) دستور داده شده است. «1»

2. آيه ي فوق يكي از مواردي است كه قرآن با شدّت از حقوق زنان و يتيمان دفاع مي كند و عادات جاهلي را كنار مي زند و در اين مورد فتواي «2» خدشه ناپذير مي دهد.

3. در آيه ي فوق، علاوه بر سفارش عمومي در مورد يتيمان، سفارش هاي خاصي در مورد دختران يتيم شده است و اين، حساسيّت موضوع دختران بي سرپرست و توجه خدا به آنان را نشان مي دهد. آري، دختران يتيم، هم از نظر عاطفي حساس ترند و هم ممكن است در هنگام ازدواج و تقسيم ارث، ظلم بيش تري به آنان شود.

4. تعبير «به پاخيزيد» در آيه ي فوق، در مورد اجراي عدالت در ارتباط با يتيمان به كار رفته است و همگان را به يك قيام عمومي در اين مورد فرا مي خواند؛ يعني بايد همه ي افراد و نهادهاي سياسي، اقتصادي، قضايي و قانون گذار كشور براي انجام وظيفه و اجراي عدالت در مورد كودكان بي سرپرست اقدام كنند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 318

آموزه ها و پيام ها:

1. خدمات و حمايت هاي شما از محرومان، زنان و كودكان بي سرپرست، فراموش نمي شود، و خدا به آنها آگاه است.

2. افراد و نهادهاي جامعه براي اجراي عدالت در مورد يتيمان،

قيام كنند.

3. حقوق دختران بي سرپرست و كودكان ناتوان را بپردازيد و به آنان ستم نكنيد.

4. اسلام حامي زنان و يتيمان است.

5. حقوق و قوانين بانوان را از مراجع ديني بپرسيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و هشتم سوره ي نساء به سركشي برخي مردان در زندگي خانوادگي اشاره مي كند و مي فرمايد:

128. وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَآ أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً

و اگر زني، از سركشي يا رويگرداني شوهرش، ترس داشته باشد، پس هيچ گناهي بر آن دو نيست در اينكه با آشتي، در ميانشان صلح بر قرار كنند؛ و صلح، بهتر است؛ و (گر چه در اين موارد) جان ها در معرض آزمندي است. و اگر نيكي كنيد و خود نگهدار باشيد، پس در واقع خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است.

شأن نزول:

حكايت شده كه شخصي به نام «رافع»، دو همسر داشت كه يكي سالمند و ديگري جوان بود. او (بر اثر اختلافاتي) همسر مُسن خود را طلاق داد و هنوز مدت عدّه ي طلاق تمام نشده بود كه به او گفت: اگر مايل باشي با تو آشتي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 319

مي كنم، ولي اگر همسر ديگر را بر تو مقدم داشتم، بايد صبر كني. زن سالمند

پيشنهاد او را پذيرفت و با هم آشتي كردند.

آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد «1» و با اشاره به سركشي و نشوز مردان، حكم اين كار را بيان كرد.

نكته ها و اشاره ها:

1. حرمت خانواده و حفظ نظام آن، بر حقّ شخصي مقدم است؛ پس گذشتن از حقّ شخصي براي رسيدن به مصلحت بالاتر و حفظ خانواده مانعي ندارد؛ بنابراين، اگر شوهري سركشي و نشوز «2» نمود، زن مي تواند از برخي حقوق خود بگذرد و از فروپاشي خانواده جلوگيري كند.

2. اصلاح ميان زن و شوهر، نخست بايد از طرف خود آنها صورت گيرد تا احتياج به دخالت بيگانگان نباشد؛ يعني زنان بايد آينده نگر باشند و اگر نسبت به رفتار شوهر احساس خطر كردند، علاج واقعه را قبل از وقوع بنمايند و با طرحي صلح جويانه، جلوي جدايي را بگيرند؛ البته در صورت نياز مي توانند ديگران را نيز داور قرار دهند و دعواي خانوادگي خود را حل كنند و اگر اين راهكار نيز مفيد واقع نشد، مي توانند به دادگاه مراجعه كنند.

3. از اين آيه، با توجه به شأن نزول آن، دو مسئله ي فقهي استفاده مي شود:

الف) بهره ي زنان از مردان، حق آنان است و جنبه ي حكم ندارد؛ از اين رو زن مي تواند با اختيار خود به طور كلي يا جزئي از اين حق صرف نظر كند.

ب) در قرار داد صلح لازم نيست كه عوض مالي باشد، بلكه «اسقاط حق»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 320

نيز مي تواند عوض صلح قرار گيرد. «1»

4. آيه ي فوق در حالي كه

به صلح و آشتي خانوادگي اشاره مي كند، يك قانون كلي و عمومي را نيز بيان مي كند و آن اين كه در همه جا اصل، صلح و صفا و دوستي و سازش است و نزاع و كشمكش و جدايي بر خلاف طبع سليم انسان است و جز در موارد ضروري نبايد به آن متوسل شد.

اين ديدگاه قرآني بر خلاف ديدگاه برخي مادي گرايان است كه اصل نخستين را در زندگي بشر، تنازع بقا و كشمكش مي دانند و آن را مقدمه ي تكامل مي شمارند. اين تفكر سرچشمه ي برخي از جنگ هاي خونين در قرن اخير شده است.

آري، انسان داراي عقل است و تكامل او در سايه ي تعاون و هم كاري خردمندانه و صلح صورت مي گيرد.

يكدل ار گرديم در سود و زيان اين شكايت ها نيايد در ميان (پروين اعتصامي)

5. سرچشمه ي بسياري از كشمكش ها، صفت ناپسند بُخل و خساست است؛ همين تنگ نظري ها رمز تزلزل و فروپاشي برخي خانواده هاست.

آموزه ها و پيام ها:

1. بانوان با آينده نگري و تدبير خويش، در خانواده صلح برقرار كنند.

2. اصل در زندگي انساني صلح و صفاست.

3. با احسان، گذشت و خودنگه داري از فروپاشي خانواده جلوگيري كنيد.

4. مراقب آزمندي خويش باشيد كه ريشه ي برخي از مشكلات خانوادگي است.

5. بانوان مراقب حالات شوهر خويش باشند و خطرهاي خانوادگي را قبل از وقوع چاره كنند.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 321

قرآن كريم در آيه ي صد و بيست و نهم سوره ي نساء به عدالت بين همسران اشاره مي كند و مي فرمايد:

129. وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَآءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً

و نمي توانيد (از نظر محبت قلبي) در ميان زنان، عدالت برقرار كنيد، و اگر چه (بر عدالت) حريص باشيد؛ پس با تمام ميل (به يك طرف) مايل نشويد، تا آن (ديگري) را مثل زن بي شوهر رها كنيد؛ و اگر اصلاح (و سازش) كنيد و خود نگهدار باشيد، پس يقيناً خدا بسيار آمرزنده مهروز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم در آيه ي سوم سوره ي نساء مي فرمايد: «اگر نمي توانيد عدالت را بين همسران خويش رعايت كنيد، يك همسر بيش تر اختيار نكنيد»؛ از اين رو برخي از مسلمانان بسيار كوشش مي كردند تا عدالت را رعايت كنند. آيه ي فوق با تعبير «اگر چه (برعدالت) حريص باشيد.»، به اين كوشش ها اشاره مي كند و يادآور مي شود كه شما هرگز نمي توانيد عدالت قلبي واقعي بين همسرانتان برقرار سازيد.

2. آيه ي سوم سوره ي نساء به عدالت بين همسران دستور داد كه مقصود از آن عدالت در هزينه ي زندگي و رعايت حقوق همسران و طرز رفتار با آنهاست و اين امري ممكن است؛ اما مقصود از عدم توانايي رعايت عدالت (در آيه ي 129)، عدالت در تمايلات قلبي و محبت، يا رعايت عدالت در تمام امور و از جميع جهات است كه به صورت عادي غيرممكن است.

پس منافاتي بين مطلب آيه ي سوم، و صد و بيست و نهم سوره ي

نساء

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 322

وجود ندارد و اين مطلبي است كه در برخي از روايات نيز آمده است. «1»

3. محبت قلبي عوامل مختلفي دارد و عملًا از اختيار انسان بيرون است؛ پس به صورت عادي ممكن نيست كه انسان بتواند تساوي در محبت و عدالت قلبي خويش نسبت به همه ي افراد بر قرار سازد.

4. عدالت در محبت قلبي بين همسران ممكن نيست، اما عدالت در رفتار ممكن است و در روايات اسلامي به نمونه هايي از آنها در زندگي اهل بيت عليهم السلام اشاره شده است:

درباره ي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله حكايت شده كه براي رعايت عدالت، به خانه ي همه ي همسران خود مي رفت و حتي هنگام بيماري در خانه ي يكي از آنان توقف نمي كرد. «2»

5. برخي از مفسران از آيه ي فوق استفاده كرده اند كه جايز نيست كه شوهر، يكي از همسران، خود را بلاتكليف بگذارد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر نمي توانيد عدالت قلبي را بين همسران خود رعايت كنيد، پس به آنان ظلم نكنيد.

2. در زندگي خانوادگي، صلح جو و خودنگه دار باشيد تا مشمول رحمت الهي شويد.

3. تلاش كنيد تمام توجه شما (در گفتار و رفتار) به يكي از همسرانتان نباشد.

***

تفسير

قرآن مهر جلد چهارم، ص: 323

قرآن كريم در آيه ي صد و سي ام سوره ي نساء به طلاق و جدايي همسران و عنايت الهي به آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

130. وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلّاً مِّن سَعَتِهِ وَكَانَ اللَّهُ وسِعاً حَكِيماً

و اگر (به طلاق) جدا شوند، خدا هر كدام [از آن دو] را از گشايشش، بي نياز مي كند؛ و خدا گشايشگري فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اسلام، طلاق و جدايي، به عنوان آخرين راه حل مشكلات زندگي، پذيرفته شده است. اين يكي از امتيازات اسلام است كه (بر خلاف مسيحيت) «1» همسران را از بن بست زندگي تلخ و طاقت فرسا نجات مي دهد.

2. توسعه و بي نيازي گاهي در ازدواج است «2» و گاهي در طلاق؛ پس خدا گره گشاست و راه توسعه ي زندگي هر كس به گونه اي خاص است، از اين رو بايد بنگريم كه وظيفه ي ما چيست؟

3. خدا انسان ها را بي نياز مي سازد و روزي مي دهد ولي بر اساس حكمت و فرزانگي عمل مي كند، و بي حساب و بي شمار عمل نمي كند، بلكه براساس مصلحت آنان و در همان محدوده وسعت مي دهد.

4. از آيه ي قبل و اين آيه استفاده مي شود كه در مشكلات زندگي، گام اول، صلح و صفا و اصلاح و خود نگه داري و گام آخر، جدايي و طلاق است.

آموزه ها و پيام ها:

1. (در هر حال) به گره گشايي خدا اميدوار باشيد.

2. اگر زندگي زناشوئي به طلاق كشيد، هراسناك نشويد كه خدا گره تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 324

گشاست.

3. گره گشايي و رزق وسيع الهي، بر اساس

حكمت است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و يكم سوره ي نساء با سفارش به پارسايي، به مالكيت مطلق خدا اشاره مي كند و مي فرمايد:

131. وَلِلَّهِ مَا فِي السَّموتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتبَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُواْ اللَّهَ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّموتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ غَنِيّاً حَمِيداً

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط براي خداست؛ و بيقين كساني را كه پيش از شما به آنان، كتاب [الهي داده شده، و شما را، سفارش كرديم، كه [خودتان را] از [عذاب خدا حفظ كنيد؛ و اگر كفر ورزيد، پس (به خدا زياني نمي رسد، چرا) كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است فقط براي خداست؛ و خدا توانگري ستوده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. تقوا و پارسايي، توصيه ي همه ي پيامبران صاحب كتاب است و تكرار اين سفارش در اديان الهي، نشانه ي اهميت اين اصل تربيتي است. آري، انسان در سايه ي خود نگه داري و پارسايي، رشد و تكامل مي يابد.

2. غني و بي نياز واقعي خداست كه غنّي بالذّات است و همه ذاتاً محتاج و نيازمند اويند؛ همان گونه كه بالذّات شايسته ي «ستايش» است، چرا كه همه ي كمالاتش از درون ذات اوست؛ اما كمالات ديگران عاريتي و از جانب خداست. «1»

3. اگر ما به دستورات الهي و سفارش هاي او عمل كنيم، خودمان بهره

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 325

مي بريم؛ چرا كه خدا غني و بي نياز و مالك آسمان ها و زمين است و نيازي به تقوا و ايمان ما ندارد.

گر جمله ي كائنات كافر گردند بر دامن كبريات ننشيند گرد آموزه ها و پيام ها:

1. سفارش هاي الهي به سود خود شماست، و گرنه خدا بي نياز است.

2. تقوا و پارسايي پيشه سازيد كه اين سفارش همه ي پيامبران صاحب كتاب است.

3. كفرورزي شما به خداي غني زياني نمي رساند، بلكه به زيان خود شماست.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و دوم سوره ي نساء بار ديگر بر مالكيت مطلق الهي تأكيد مي كند و مي فرمايد:

132. وَلِلَّهِ مَا فِي السَّموتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلًا

و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط براي خداست؛ و كار سازي خدا كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كتابي محدود است كه همه ي مسائل عمده ي مورد نياز بشر تا قيامت را بيان كند، اما گاهي برخي مطالب را تكرار مي كند. اين نشان دهنده ي اهميت آن مطلب و فايده ي مهم تربيتي آن است و ممكن است در هر تكرار نكته ي تازه اي نهفته باشد. در اين دو آيه نيز مالكيت مطلق خدا سه بار تكرار شده است، كه در مرتبه ي اول براي اثبات توانايي خدا در مورد بي نياز كردن همسران طلاق گرفته است (كه در آيه ي قبل مطرح شده

بود.)؛ در مرتبه ي دوم براي اثبات اين كه اطاعت يا نافرماني مردم براي خدا سود و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 326

زياني ندارد؛ و در مرتبه ي سوم براي نشان دادن اين كه كارسازي و وكيل بودن خدا كافي است.

2. مقصود از مالكيت خدا در اين موارد، مالكيت وجودي و حقيقي است، نه مالكيت اعتباري كه ما انسان ها بر زمين و خانه و امثال آنها داريم؛ يعني خدا آفريننده ي جهان است، پس بر آن احاطه و تسلّط دارد.

3. كسي، وكيل و كارساز واقعي شماست، كه مالك آسمان ها و زمين است؛ چون اوست كه مي تواند هر كاري به سود شما انجام دهد، پس فقط بر او تكيه و توكل كنيد.

آموزه ها و پيام ها:

1. مالك حقيقي و كارساز واقعي جهان يكي است.

2. در كارها بر خدا توكل و تكيه كنيد كه كارسازي او كافي است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و سوم سوره ي نساء با ياد آوري قدرت خود به مردم هشدار مي دهد و مي فرمايد:

133. إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِئَاخَرِينَ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَي ذلِكَ قَدِيراً

اي مردم! اگر [خدا] بخواهد، شما را [از ميان مي برد و ديگران را (به جاي شما) مي آورد؛ و خدا بر اين [كار] تواناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در روايتي حكايت شده كه وقتي آيه ي صد و سي و سوم سوره ي نساء نازل شد، پيامبر گرامي

اسلام صلي الله عليه و آله، دست خود را بر پشت «سلمان» زد و فرمود: آنان قوم اين (سلمان) هستند؛ يعني عجم و فارس. «1» اين سخن در

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 327

حقيقت نوعي پيش گويي است و از خدمات بزرگي خبر مي دهد كه ايرانيان مسلمان، به اسلام كردند و تمدن اسلامي را به اوج شكوفايي رساندند.

آري، چند قرن بعد از اين سخن شاهد بوديم كه كتاب هاي مهم شيعه و اهل سنت توسط ايرانيان مسلمان نوشته شد و فيلسوفان، پزشكان و شخصيت هاي علمي و مذهبي بزرگ جهان اسلام از بين اين قوم برخاستند. «1»

2. امكانات و موقعيتي كه داريد، هميشگي نيست، بلكه بستگي به اراده ي خدا دارد؛ پس به خود مغرور نشويد و نافرماني نكنيد و بدانيد كه قدرت خدا نامحدود است و مي تواند شما را از بين ببرد و گروه ديگري را جانشين شما سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. خود را پايدار و جاويدان تصور نكنيد كه خدا قدرت آوردن جاي گزين شما را دارد.

2. از امكانات و موقعيت خويش در راه صحيح استفاده كنيد (و گرنه ممكن است خدا اين فرصت را از شما بگيرد و به ديگران بدهد).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و چهارم سوره ي نساء مردم را به سعادت دنيا و آخرت توجه مي دهد و مي فرمايد:

134. مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ

ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعاً بَصِيراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 328

هر كه پاداش دنيا را بخواهد، پس پاداش دنيا و آخرت فقط نزد خداست؛ و خدا، شنواي بيناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. اسلام تنها ناظر به جنبه هاي معنوي و اخروي نيست، بلكه ديد انسان را از ماديات فراتر مي برد و پيروان خود را هم زمان به سعادت مادي و معنوي فرا مي خواند.

2. انسان ها چند گونه اند: برخي فقط به دنبال سعادت دنيوي و مادي اند، برخي فقط به دنبال سعادت اخروي و معنوي اند و برخي هر دو سعادت را مي طلبند.

اسلام راه سوم را به بشريت توصيه مي كند تا همه از سعادت كامل بهره مند شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. دنيا و آخرت به دست خداست (پس از او چيز اندك نخواهيد).

2. ديد وسيع داشته باشيد و دنيا و آخرت را از خدا بخواهيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و پنجم سوره ي نساء مؤمنان را به بر پا داشتن عدالت و گواهي صحيح دادن فرا مي خواند و مي فرمايد:

135. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَومِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَي أَنفُسِكُمْ أَوِ الْولِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُواْ الهَوَي أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُاْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! بر پادارندگان دادگري باشيد؛ [و] براي خدا گواهي دهيد، و گر چه (اين

گواهي) به زيان خودتان، يا پدر و مادر و نزديكان (شما) باشد؛ اگر (يكي از آنها) توانگر يا نيازمند باشد، پس تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 329

(در گواهي شما تأثير نگذارد، چرا كه) خدا سزاوارتر به (حمايت از) آن دو است. و از هوي [و هوس پيروي نكنيد؛ كه منحرف مي شويد. و اگر (حق را) تحريف كنيد، يا (از آن) روي گردانيد، پس در حقيقت خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.

شأن نزول:

در روايتي تاريخي حكايت شده كه افراد تازه مسلمان، حتي بعد از ورود به مدينه، به خاطر ملاحظات خويشاوندي، از گواهي دادن به ضرر بستگانشان خودداري مي كردند. آيه بدين مناسبت فرود آمد و به آنان هشدار داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. در جوامع جاهلي و عقب افتاده، معيار گواهي دادن، دوستي ها و دشمني ها و ارتباط افراد است. نه حق و عدالت، اما اين كار با روح ايمان سازگار نيست و مؤمن واقعي كسي است كه در برابر حق و عدالت، هيچ گونه ملاحظه اي نداشته باشد و حتي منافع شخصي خود و خويشاوندانش را براي اجراي عدالت ناديده بگيرد.

2. تعبير «قيام» «2» ممكن است از آن جهت باشد كه انسان براي انجام كارها معمولًا به پا مي خيزد و به دنبال آن مي رود؛ پس قيام، كنايه از تصميم راسخ و اقدام جدي است، يعني بايد در هر حال و در هر كار و در هر عصر عدالت را بر پاداريد تا عدالت، خُلق و خوي همگاني شود.

و ممكن است تعبير «قيام» از

اين نظر باشد كه معمولًا به چيزي «قائم»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 330

مي گويند كه عمود بر زمين باشد و انحراف نداشته باشد؛ يعني اجراي عدالت كنيد به طوري كه حق، كم ترين انحرافي پيدا نكند.

3. سرچشمه ي ستمگري و انحراف از عدالت، هواپرستي است «1» و اگر جامعه اي هواپرست نباشد، ستم و بي عدالتي در آن راه نمي يابد.

4. عدالت اجتماعي در اسلام بسيار مهم است و تأكيدات اين آيه نشان مي دهد كه اسلام تا چه اندازه در مورد اين مسئله حساسيت دارد.

عدم توجه مسلمانان به اين دستور عالي اسلام، در طول اعصار گذشته يكي از اسرار عقب ماندگي جوامع اسلامي است.

5. خدا كوچك ترين انحراف شما از حق و عدالت را، به هر بهانه و دست آويزي كه باشد، «2» مي داند و كيفر خواهد داد؛ پس ايمان به علم الهي ضامن اجراي عدالت و جلوگيري از تأخير و كارشكني در آن است. «3»

6. گواه شدن و گواهي دادن به حق، واجب است و حتي خويشاوندان مي توانند با حفظ اصل عدالت، به سود يا زيان هم ديگر شهادت دهند (مگر اين كه قراين طرف داري از خويشاوند در كار باشد) «4».

7. كتمان گواهي خود و تحريف در آن ممنوع است، همان گونه كه گواهي دادن واجب است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 331

آموزه ها و پيام ها:

1. در اجراي عدالت، ضوابط را بر روابط مقدم بداريد.

2. همه ي افراد در

برابر قانون عدالت، مساوي هستند.

3. هواپرستي، تحريف گري و عدالت گريزي، از موانع اجراي عدالت است.

4. روابط خويشاوندي و ثروتمندي افراد، مانع اجراي عدالت نشود.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 332

نظام عدل در قرآن 1. عدالت دستورالهي است (نحل، 90 و مائده، 8).

2. آفرينش انسان بر اساس عدالت است (انفطار، 7).

در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حكايت شده كه آسمان ها و زمين بر اساس عدل استوار است «1».

3. رهبر الهي بايد عادل باشد (شوري، 15).

4. اجراي عدالت، هدف بعثت پيامبران الهي است (حديد، 25).

5. داوري بين مردم بايد بر اساس عدالت باشد (نساء، 58 و مائده، 42).

6. گواه، بايد عادل باشد (مائده، 106).

7. عدالت، به تقوا و پارسايي نزديك تر است (مائده، 8).

8. عدالت، شرط تعدد زوجات است (نساء، 3).

9. اجراي عدالت بين همسران بسيار مشكل است (نساء، 129).

10. نويسنده ي قرارداد بايد عادل باشد (بقره، 282).

11. عدالت، مبناي صلح است (حجرات، 9).

12. عدالت، مبناي رفتار با يتيمان است (نساء، 127).

13. عدالت، مبناي داد وستدهاست (انعام، 152).

14. عدالت، مبناي كيفر و پاداش رستاخيز است (انبياء، 47).

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 333

موانع عدالت 1. كينه توزي (مائده، 8).

2. محبت افراطي (نساء،

135).

3. پيروي از هواي نفس (نساء، 135). «1»

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 334

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و ششم سوره ي نساء مؤمنان را به ايمان جامع و عميق فرا مي خواند و مي فرمايد:

136. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتبِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَي رَسُولِهِ وَالْكتبِ الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَللًا بَعِيداً

اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خدا و فرستاده او، و كتابي كه بر فرستاده اش فرود آورد، و كتاب [هاي الهي كه قبلًا فرو فرستاد، ايمان (واقعي) آوريد؛ و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب هايش و فرستادگان او و روز واپسين كفر ورزد، پس بيقين به گمراهي دوري، گمراه شده است.

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از بزرگان اهل كتاب (يهوديان)، مانند عبداللّه بن سلام، خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيدند و گفتند: ما به تو و قرآن و موسي و تورات و عُزير ايمان مي آوريم، ولي به ساير پيامبران و كتاب هاي آنان ايمان نمي آوريم. آيه ي فوق بدين مناسبت فرود آمد «1» و به آنان گوشزد كرد كه بايد به همه ي پيامبران ايمان جامع و عميق داشته باشند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد تفسير اين آيه چهار احتمال وجود دارد:

الف) اين كه روي سخن آيه با گروهي از اهل كتاب باشد

كه بر اثر تعصّب، فقط به اسلام و آيين قبلي خويش ايمان دارند؛ در حالي كه لازم است به همه ي پيامبران و كتاب هاي آنان ايمان بياورند. اين تفسير موافق شأن نزول آيه است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 335

ب) اين كه روي سخن آيه با تمام كساني باشد كه ظاهراً اسلام را پذيرفته اند، اما هنوز ايمان در اعماق جانشان نفوذ نكرده است؛ پس از آنان دعوت مي شود كه از صميم دل ايمان آورند.

ج) اين كه روي سخن آيه با تمام مؤمناني باشد كه اجمالًا به خدا و پيامبر ايمان آورده اند اما با جزئيات اعتقادات اسلامي آشنا نشده اند؛ از اين رو آنان را به ايمان جامع و كامل به تمام اعتقادات اسلامي فرا مي خواند. «1»

د) معناي آيه آن باشد كه مؤمنان هميشه بر ايمانشان استوار بمانند. «2»

تذكر: با توجه به اطلاق آيه و اين كه شأن نزول موجب انحصار آيه در يك معنا نمي شود، ممكن است همه ي تفسيرها مقصود اين آيه باشد.

2. گوهر و هدف همه ي پيامبران و كتاب هاي آسماني يكي است و از طرف يك مبدأ آمده اند و تفاوت آنها، همانند تفاوت كلاس هاي مختلف يك برنامه ي آموزشي است كه هر كدام از ديگري كامل تر است. «3»

3. ممكن است مقصود از فرشتگان مذكور در آيه، تنها فرشتگان وحي باشند كه ايمان به آنها از ايمان به پيامبران و كتاب هاي الهي جدا نمي گردد و يا مقصود تمام فرشتگان باشد كه در امور وحي و تدبير جهان دخالت دارند.

4. ايمان به پيامبران پيشين و كتاب هاي آنان

و فرشتگان الهي، در حقيقت ايمان به حكمت خداست؛ بدين معنا كه ممكن نيست خداي حكيم، انسان هاي گذشته را بدون رهبر و راه نما و سرگردان رها كرده باشد.

5. در آيه ي فوق ايمان به پنج اصل اساسي، لازم شمرده شده است كه عبارت اند از: مبدأ، معاد، پيامبران، كتاب هاي آنان و فرشتگان.

6. تعبير «گمراهي دور» به اين نكته ي لطيف اشاره دارد كه كافران چنان از راه اصلي هدايت منحرف شده اند كه بازگشتشان به بزرگ راه اصلي، به آساني ممكن نيست.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 336

آموزه ها و پيام ها:

1. مؤمنان بايد خود را به مرتبه ي بالاتري از ايمان برسانند (چرا كه ايمان داراي درجاتي است) «1».

2. ايمان به همه ي پيامبران و كتاب هاي آنان لازم است و كفر ورزيدن و انكار برخي پيامبران و يا كتاب هاي آنان هم چون كفر به همه ي آنهاست. «2»

3. جهان را بدون مبدأ، مقصد، برنامه، راه نما و واسطه ي فيض ندانيد، كه اين نوعي گمراهي است.

عزت كجاست (نزد خدا يا كافران) قرآن كريم در آيه ي صد و سي و هفتم سوره ي نساء به عقايد متزلزل كافران منافق صفت و فرجام آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

137. إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْراً لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا

براستي كساني كه ايمان آوردند، سپس كفر ورزيدند، و باز هم ايمان آوردند، و

دگر بار كفر ورزيدند، سپس بر كفر (خود) افزودند، خدا آنان را نمي آمرزد؛ و آنان را به هيچ راهي، راهنمايي نمي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. تغييرات پي درپي عقيده و دين كافران، يا به خاطر عدم تحقيق كافي در مباني اسلام بود و يا نقشه اي منافقانه براي متزلزل ساختن مؤمنان واقعي؛ همان طور كه در آيات ديگر قرآن به اين نيرنگ آنان اشاره شده است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 337

2. يك نكته ي روان شناختي و جامعه شناختي آن است كه افراد متزلزل موجب بي ثباتي روح خود مي شوند و نمي توانند مسير صحيح را تشخيص دهند و در آن حركت كنند، همان طور كه موجب بي ثباتي اجتماع مي شوند؛ از اين رو قابل بخشش نيستند.

3. در برخي از روايات آمده است كه مقصود آيه ي فوق افراد مرتد هستند كه پس از اعلام ولايت علي عليه السلام و پيمان گرفتن پيامبر صلي الله عليه و آله از آنان كافر شدند و يا مقصود كساني هستند كه به خاطر پندارهاي باطل خود، احكام الهي را رعايت نمي كنند و حرام خدا را حلال مي شمارند. «1»

تذكر: اين گونه روايات، مصاديق آيه را برمي شمارند، ولي سبب انحصار آيه در اين موارد نمي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. بي ثباتي در عقيده، به گمراهي نهايي مي انجامد. «2»

2. افرادي كه عقيده ي متزلزل و كفرآميز دارند، قابل بخشش نيستند.

3. با ايمان ثابت و استوار زمينه ي هدايت و آمرزش خود را فراهم سازيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و هشتم سوره ي نساء به سرنوشت عذاب آلود منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

138. بَشِّرِ الْمُنفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً

به منافقان مژده ده، كه عذابي دردناك براي شان (آماده) است!

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 338

نكته ها و اشاره ها:

1. تعبير «بشارت» شامل مژده در مورد هر گونه خبر خوشحال كننده و يا ناراحت كننده مي شود كه اثرش در صورت انسان ظاهر مي گردد، «1» اما معمولًا در مورد خبرهاي خوب به كار مي رود. در اين جا براي استهزاي منافقان از اين تعبير استفاده شده «2» و به آنان بشارت آتش داده شده است.

2. اين آيه به منافقان وعده ي عذاب سختي مي دهد. خداي متعال با دورويي و نفاق به شدّت برخورد مي كند؛ زيرا خطر نفاق هم رديف كفر است. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام نفاق عذاب آلود است (پس از آن بپرهيزيد).

2. عليه منافقان تبليغ كنيد و آينده ي شوم آنان را يادآوري نماييد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و سي و نهم سوره ي نساء به كافردوستي منافقان اشاره مي كند و با يادآوري سرچشمه ي عزّت مي فرمايد:

139. الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكفِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً

(همان) كساني كه به جاي مؤمنان، كافران را دوستان [خود] مي گيرند؛ آيا عزّت را نزد آنان مي جويند؟ پس (اين خيالي خام است) چرا كه عزّت، همه از

آنِ خداست.

نكته ها و اشاره ها:

1. «عزّت» همواره از «علم و قدرت» سر چشمه مي گيرد و كافران علم و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 339

قدرتشان ناچيز است؛ پس نمي توانند منشأ عزّت شوند. آري، علم و قدرت بي كران از آن خداست، پس عزّت حقيقي نيز نزد اوست.

2. كافران عزّتي ندارند تا به كسي ببخشند و اگر عزّت دروغين به ديگري بدهند قابل اعتماد نيستند، و هر روز كه منافع آنان اقتضا كند، متّحدان خود را رها مي كنند و به سراغ ديگري مي روند. تاريخ معاصر جهان شاهد و گوياي اين واقعيت است.

3. منافقان، كافران را به دوستي برمي گزينند و عزّت را نزد آنان مي جويند، اما مسلمانان عزّت زندگي خود را در هر زمينه اي در دوستي با خدا مي جويند و ذات پاك او را تكيه گاه خود قرار مي دهند.

آموزه ها و پيام ها:

1. وابستگي به كافران و عزّت جويي از آنان خصلتي منافقانه است.

2. عزّت خود را نزد خدا بجوييد كه او سرچشمه ي همه ي عزّت هاست.

3. منافقان را از رابطه ي دوستي آنان با كافران بشناسيم.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهلم سوره ي نساء به مبارزه ي منفي با مجالس گناه و كفرگويي اشاره مي كند و مي فرمايد:

140. وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتبِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءَايتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّي يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنفِقِينَ وَالْكفِرِينَ

فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً

و بيقين در كتاب [قرآن، خدا اين حكم را] بر شما فرو فرستاده كه: هر گاه آيات خدا را بشنويد، در حالي كه آنها مورد انكار قرار گيرد، و آنها ريشخند شود، پس با آن (انكاركنندگان و ريشخند كنندگ) ان ننشينيد، تا به سخني غير آن در آيند، چرا كه شما در اين هنگام، مثل آنانيد؛ بدرستي كه خدا جمع كننده همه منافقان و كافران در جهنّم است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 340

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از منافقان در جلسات دانشمندان يهود مي نشستند و در آن، آيات قرآن را مسخره مي كردند، آيه ي فوق فرود آمد و سرانجام اين كار زشت را روشن ساخت. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. كسي كه در مجالس گناه و كفر گويي شركت كند، در آن گناه شريك است، اگر چه در آن مجالس ساكت باشد و كاري نكند؛ چرا كه اين گونه سكوت ها نوعي رضايت به گناه و امضاي عملي آن است. آري، كساني كه با سكوت خود و شركت در اين گونه مجالس، به صورت عملي گناهكاران را تشويق مي كنند، مجازاتي همانند مرتكبين گناه دارند.

2. اگر نهي از منكر، به صورت «مثبت» امكان پذير نباشد، دست كم بايد به صورت «منفي» انجام گيرد؛ بدين صورت كه انسان از محيط گناه آلود دور شود. به عبارت ديگر، انسان نبايد در برابر گفته هاي كفرآميز ديگران بي تفاوت باشد، بلكه يا بايد محيط را كه آلودگي صوتي دارد، تغيير دهد و يا از آن خارج شود.

3. مسامحه كاري و هم نشيني با گناهكاراني

كه به آيات الهي توهين مي كنند، نشانه ي نفاق است؛ هرگز يك مسلمان واقعي نمي تواند در چنين مجالسي شركت كند و اعتراض ننمايد. آري، داشتن غيرت ديني، لازمه ي ايمان واقعي است.

4. «نشانه هاي خدا» شامل همه ي نشانه هاي حق، مثل قرآن، احكام الهي و اهل بيت عليهم السلام مي شود.

پس اين كه برخي مفسران حكايت كرده اند كه مقصود از آيات الهي در

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 341

اين جا، امامان اهل بيت عليهم السلام هستند، «1» نوعي تعيين مصداق براي آيه است؛ چون اهل بيت عليهم السلام نيز از نشانه هاي بزرگ الهي اند.

5. در روايتي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه خدا بر گوش (انسان) واجب كرده كه از شنيدن چيزهاي حرام دور باشد، و از چيزهايي كه شنيدن آن را خدا ممنوع كرده و او را به خشم مي آورد، روي گردان شود. «2»

6. خدا در روز رستاخيز منافقان و كافران را در يك جا گرد مي آورد؛ چون اهداف و عقايد آنان به هم نزديك است و غالباً در دنيا هم مجلس بوده اند.

آري، هم نشيني هاي آخرت، جلوه اي از هم نشيني هاي دنيوي است.

آموزه ها و پيام ها:

1. با مجالس گناه آلود و كفرگويي مبارزه ي منفي كنيد.

2. هم نشيني تشويق آميز با كافران و منافقان، فرجامي عذاب آلود دارد.

3. محيط گناه آلود را تغيير دهيد و آلودگي هاي صوتي را برطرف سازيد.

4. سرنوشت منافقان و كافران هم سان و عذاب آلود است.

5. مراقب گوش خود باشيد كه به شنيدن گناه و آلودگي هاي صوتي عادت نكند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و يكم سوره نساء به رفتار فرصت تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 342

طلبانه ي منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

141. الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللَّهِ قَالُواْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكفِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يحْكُمُ بَيْنَكمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكفِرِينَ عَلَي المُؤْمِنِينَ سَبِيلًا

(همان) كساني كه در كمين شما هستند، و اگر پيروزي اي از جانب خدا به شما برسد، مي گويند: «آيا [ما] با شما نبوديم؟» و اگر بهره اي براي كافران باشد، مي گويند: «آيا [ما] بر شما مُسلّط نبوديم، و شما را (از ورود به جمعِ) مؤمنان باز نمي داشتيم؟» پس خدا در روز رستاخيز، ميان شما داوري مي كند؛ و خدا هيچ راهي براي (تسلّط) كافران بر مؤمنان قرار نداده است.

نكته ها و اشاره ها:

1. قرآن كريم به يكي از نشانه هاي منافقان، يعني دورويي و فرصت طلبي آنان اشاره مي كند كه به اصطلاح، «هم رفيق قافله و هم شريك دزد هستند» و به صورتي رفتار مي كنند كه هم از پيروزي مسلمانان بهره مند شوند و هم در كاميابي كافران شريك باشند. آنان از هر حادثه اي سوءاستفاده مي كنند و بهره مي برند؛ پس بايد مواظب باشيم كه منافقان از كارهاي ما بهره جويي نكنند.

2. كافران از نظر منطقي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي، نمي توانند بر مؤمنان چيره شوند و حتي برخي از فقها از آيه ي فوق براي عدم تسلّط حقوقي كافران بر

مؤمنان استفاده كرده اند. «1»

3. رابطه ي مسلمانان با كافران در قالب عهدنامه ها و رفت وآمدهايي كه راه نفوذ و سلطه ي كفّار را بر مسلمانان باز كند، حرام است؛ «2» چرا كه مسلمانان بايد از هر جهت مستقل باشند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 343

اما اين به معناي قطع رابطه ي كامل با همه ي كافران نيست. مسلمانان مي توانند براي مسائل علمي و اقتصادي با كافراني كه سلطه جو نيستند، رابطه ي سالم و سازنده داشته باشند.

4. با وجود اين قانون و سنت عمومي كه «كافران راهي براي تسلّط بر مؤمنان ندارند»، گاهي مي بينيم كه كافران بر مسلمانان پيروز مي شوند؛ زيرا در حقيقت برخي از مسلمانان، مؤمن واقعي نيستند و وظايف و مسئوليت ها و رسالت هاي ايماني خود را فراموش كرده اند و خبري از وحدت و علم و جهاد واقعي در ميان آنها نيست؛ به همين سبب از كافران شكست مي خورند.

اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر عيب كه هست از مسلماني ماست 5. در اين آيه، از پيروزي مسلمانان با عنوان «فتح» و از پيروزي كافران با تعبير «نصيب» ياد شده است. اين تعبيرات اشاره به محدوديت و ناپايداري پيروزي هاي كافران، و فرجام نيك و پيروزي نهايي مؤمنان است.

آموزه ها و پيام ها:

1. حساب منافقان فرصت طلب با خداست.

2. منافقان را از فرصت طلبي هاي آنان بشناسيد.

3. كافران، حقّ سلطه بر مؤمنان را ندارند.

4. روابط سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي

خود را با كافران چنان تنظيم كنيد كه بر شما مسلّط نشوند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و دوم سوره ي نساء به چهار صفت ديگر منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

142. إِنَّ الْمُنفِقِينَ يخدِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَي الصَّلَوةِ قَامُواْ كُسَالَي يُرَآءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 344

براستي كه منافقان با خدا نيرنگ مي بازند؛ در حالي كه او به آنان ترفند مي زند؛ و هنگامي كه به نماز بر مي خيزند، با كسالت بر مي خيزند؛ در حالي كه (در برابر) مردم ريا كاري مي كنند؛ و جز اندكي به ياد خدا نيستند.

نكته ها و اشاره ها:

1. منافقان براي به دست آوردن سرمايه هاي ناچيز، نيرنگ مي زنند و سرمايه هاي بزرگ وجودي خود را از دست مي دهند؛ پس خودشان نيز مورد نيرنگ و خدعه واقع شده «1» و در امتحان الهي مردود شده و به دام عذاب گرفتار آمده اند.

2. در حديثي از امام رضا عليه السلام حكايت شده كه چون خدا، جزاي خدعه ي آنان را مي دهد، به اين كيفر الهي، خدعه گفته مي شود. «2»

3. مؤمنان از نماز و مناجات با خدا لذت مي برند؛ از اين رو فراوان خدا را ياد مي كنند و در حال نماز با طراوت و شاداب اند، اما منافقان چون از خدا دورند از راز و نياز با او لذت نمي برند و از اين

رو در هنگام نماز نيز بي حال و كسل هستند و كم تر ذكر خدا مي گويند.

4. ريشه ي اصلي رياكاري، ايمان نداشتن به وعده هاي بزرگ خداست و به همين دليل منافقان اگر كار نيكي انجام دهند براي نشان دادن به مردم و پاداش گرفتن از آنان و يا تمجيد مردم است.

اما كساني كه به خدا و وعده هاي او ايمان دارند، كارهاي نيك را از روي اخلاص و براي خدا انجام مي دهند و برايشان تفاوتي ندارد كه مردم متوجه بشوند يا نشوند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 345

آموزه ها و پيام ها:

1. فريبكاري، بي نشاطي در نماز و ذكر، و رياكاري از نشانه هاي نفاق است.

2. هر كس با خدا نيرنگ كند، خود فريب خورده است.

3. در هنگام نماز شاداب و سرحال باشيد و فراوان ياد خدا كنيد.

4. رياكاري و نيرنگ بازي نكنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و سوم سوره ي نساء به سرگرداني و تزلزل منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

143. مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لَآإِلَي هؤُلَآءِ وَلَآ إِلَي هؤُلَآءِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا

ميان آن (كفر و ايمان) سرگشتگانند، نه سوي اين ها، و نه سوي آنهايند؛ و هر كه را خدا در گمراهي وا نهد، پس هيچ راهي براي (نجات) او نخواهي يافت.

نكته ها و اشاره ها:

1. منافقان همانند يك جسم آويزان هستند كه خود حركت و استقلالي ندارند و بر اثر باد

به اين سو و آن سو مي روند؛ يعني تابع هواي نفس هستند.

تو تصوير و هوا نقّاش و خودكامي نگارستان از آن رو گه سپيدي، گه سياهي، گه الواني (پروين اعتصامي)

2. منافقان سرگردان اند و اين سرگرداني مثل آهنگ مخصوصي است «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 346

كه با آن به راحتي شناخته مي شوند.

3. منافقان آرامش ندارند؛ چون پيوسته بايد موضع جديد فكري و سياسي وتصميمات عجولانه بگيرند، در حالي كه مؤمنان با مواضع قاطع خود در اعتقادات و مسائل اساسي سياسي، با آرامش به حركت خود ادامه مي دهند.

4. مقصود از گمراه كردن منافقان، اجبار نمودن آنان نيست؛ آنان با تزلزل فكري و دو چهره بودن، زمينه ي گمراهي خود را فراهم مي سازند و هر كس اين گونه باشد، خدا او را در گمراهي وا مي نهد.

آموزه ها و پيام ها:

1. تزلزل فكري، عدم استقلال وحزب بادبودن، از نشانه هاي منافق است.

2. هم چون منافقان متزلزل نباشيد.

3. تزلزل فكري موجب گمراهي مي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و چهارم سوره ي نساء در مورد پيوند با كافران، به مؤمنان هشدار مي دهد و مي فرمايد:

144. يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَتَّخِذُواْ الْكفِرِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطناً مُّبِيناً

اي كساني كه ايمان

آورده ايد! غير از مؤمنان، كافران را دوست (و سرپرست) مَگيريد؛ آيا مي خواهيد، عليه خود دليلي روشن، براي خدا قرار دهيد؟!

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 347

نكته ها و اشاره ها:

1. هر گونه دوستي، سرپرستي، قرارداد، روابط سياسي و اقتصادي و نظامي و هر اقدامي كه سبب سلطه ي كافران بر مؤمنان شود، حرام و ممنوع است؛ البته تعامل سالم و روابط اقتصادي و سياسي برابر كه موجب تسلّط كافران نشود مانعي ندارد.

2. خدا سلطه پذيري را دليلي بر ضد افراد ذلّت پذير قرار مي دهد و آنان در پيشگاه خدا محكوم مي شوند؛ زيرا ممنوعيت اين كار اعلام شده و حجّت بر آنان تمام شده بود «1» و آنان با سلطه پذيري، عليه خودشان دليل را به كار انداختند.

3. آيه ي فوق به مؤمنان خطاب مي كند كه پذيرش ولايت، سرپرستي و دوستي كفّار، با ايمان سازگار نيست.

چون بسي ابليس آدم روي هست پس به هر دستي نشايد داد دست (مولوي)

آموزه ها و پيام ها:

1. ذلّت پذيري در برابر كافران ممنوع است.

2. ذلت پذيران، در پيشگاه خدا محكوم مي شوند.

3. روابط شما با كافران موجب تسلط و سرپرستي آنان نشود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و پنجم سوره ي نساء به سرنوشت نهايي منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 348

145. إِنَّ الْمُنفِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً

براستي كه منافقان در فروترين طبقات آتش (دوزخ) قرار دارند؛ و هيچ ياوري برايشان نخواهي يافت؛

نكته ها و اشاره ها:

1. دوزخ، دَرَكات و مراحلي دارد «1» و همه ي دوزخيان در يك مرتبه از عذاب نيستند؛ همان طور كه بهشت نيز درجات و مراتبي دارد و همه ي بهشتيان در يك مرتبه از بهشت نيستند.

2. از نظر اسلام، نفاق بدترين نوع كفر است؛ و به همين دليل، عذاب منافقان از همه شديدتر است.

آري، زيان ها و خطراتي كه از ناحيه ي منافقان به جوامع انساني مي رسد، با هيچ چيز ديگري قابل مقايسه نيست؛ آنان در قيافه ي دوست ظاهر مي شوند و ناجوانمردانه از پشت خنجر مي زنند.

3. دورترين مردم از خدا منافقان هستند و به همين دليل جايگاه آنان پست ترين نقطه ي دوزخ است.

4. از عبارت «در قيامت راهي براي نجات منافقان نيست.»، استفاده شده كه شفاعت، شامل حال منافقاني كه توبه نكنند نمي شود. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. فرجام منافقان، بي ياوري و گرفتاري در عذاب است.

2. اگر از بي ياوري و عذاب رستاخيز مي هراسيد، دست از نفاق برداريد.

3. نفاق انسان را به پايين ترين مراحل سقوط مي دهد.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم،

ص: 349

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و ششم سوره ي نساء راه بازگشت و توبه را براي منافقان باز مي كند و مي فرمايد:

146. إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً

مگر كساني كه بازگشت كردند و اصلاح نمودند و به خدا تمسّك جُستند، و دينشان را براي خدا خالص گردانيدند؛ پس آنان با مؤمنانند؛ و خدا در آينده مؤمنان را، پاداش بزرگي خواهد داد.

نكته ها و اشاره ها:

1. روش تربيتي قرآن كريم آن است كه، همراه با شديدترين تهديدها، به مردم اميد نيز مي دهد. در اين آيات نيز، نخست سرنوشت عذاب آلود منافقان را يادآور شده، اما راه توبه و بازگشت را هم به روي آنان گشوده است تا نااميد نشوند.

2. آيه از منافقان توبه كننده مي خواهد كه دين خويش را خالص سازند و عقايد التقاطي را كنار بگذارند؛ چرا كه همين عقايد التقاطي و ناخالصي هاست كه آنان را به انحراف و نفاق مي كشاند.

3. توبه اي مفيد است كه همراه با سازندگي همه جانبه باشد؛ يعني به دنبال آن اصلاح، توسل به خدا و اخلاص به وجود آيد.

4. تعبير «با مومنان هستند.»، مي تواند از طرفي اشاره به اين باشد كه مؤمنان، توبه كنندگان واقعي را طرد نكنند و همراهان خود بدانند و، از طرف ديگر، اشاره به آن باشد كه منافقان اگر دوستان ناباب و كافران را رها كردند، احساس تنهايي نكنند؛ چون دوستان تازه و بهتري ازبين مؤمنان مي يابند.

5. اين آيه مي گويد: كساني كه از نفاق توبه كنند، «همراه» مؤمنان خواهند بود؛ يعني مقام «مؤمنان ثابت قدم» از آنان بالاتر است؛ آنان اصل هستند و اين ها فرع اند و از

پرتو وجود مؤمنان راستين، نور و صفا و پاداش مي گيرند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 350

6. در آيه ي قبل مشخص شد كه جايگاه منافقان پايين ترين مرحله ي جهنّم است و در اين آيه پاداش مؤمنان را «اجر عظيم» قرار داد كه هيچ حد و مرزي در آن نيست و وابسته به لطف عظيم پروردگار است. «1»

آموزه ها و پيام ها:

1. راه توبه و بازگشت براي منافقان باز است.

2. توبه انسان را از پايين ترين مراحل دوزخ بيرون مي آورد و به هم نشيني با مؤمنان (در بهشت) مي رساند.

3. توبه ي شما با اصلاح و بازسازي گذشته همراه باشد.

4. توبه، اصلاح، اخلاص در دين و تمسّك به خدا چاره ساز نفاق است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و هفتم سوره ي نساء به موانع عذاب و سپاس الهي اشاره مي كند و مي فرمايد:

147. مَّا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَءَامَنتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِراً عَلِيماً

اگر سپاسگزاري كنيد و ايمان آوريد، خدا مي خواهد با عذابِ شما چه كند؟ و خدا سپاسگزاري داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. مجازات هاي الهي به خاطر انتقام يا قدرت نمايي نيست، همان گونه كه براي جبران خسارت نيز نيست؛ اين امور برخاسته از نقص وكمبود است و ذات پاك خدا از آنها مبرّاست؛ پس مجازات هاي الهي همگي بازتاب ونتيجه ي اعمال بد وعقايد انحرافي انسان هاست و ريشه در عدالت الهي دارد.

2. شكرگزاري چند گونه است: گاهي لفظي است كه

با سپاس گزاري تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 351

تحقق مي يابد و گاهي عملي است كه با به كار بردن هر نعمت در راهي كه براي آن آفريده شده است، محقّق مي شود.

در اين آيه نوع دوم مقصود است؛ يعني اگر شما ايمان داشته باشيد و مواهب الهي را در موارد شايسته به كار گيريد و از آن سوء استفاده نكنيد، بدون شك كوچك ترين مجازاتي دامن شما را نخواهد گرفت.

3. در آيه ي فوق، موضوع «شكرگزاري» مقدّم بر «ايمان» شده است؛ اين به خاطر آن است كه تا انسان نعمت هاي خدا را نشناسد و به مقام شكرگزاري (اجمالي) نرسد، نمي تواند خود او را كاملًا بشناسد و به او ايمان آورد. «1» آري، شناخت نعمت ها و شكر آنها زمينه ساز ايمان است.

4. ايمان و شكر دو فايده دارد: نجات از عذاب الهي و دريافت بيش تر لطف و پاداش خدا كه همان سپاس گزاري اوست.

5. خدا با آن كه به همه نعمت داده و بي نياز است، از بندگان شكرگزارش سپاس گزاري مي كند؛ پس چرا ما شكرگزار او نباشيم! «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. سپاس گزاري و ايمان شما از موانع عذاب است.

2. خدا از شكرگزاري شما آگاه است و بدان پاداش مي دهد.

3. ايمان آوريد و سپاس گزار باشيد تا از عذاب الهي نجات يابيد.

***

0 قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و هشتم سوره ي نساء با نكوهش صداي بلند،

حق فريادكشي مظلومان را به رسميت مي شناسد و مي فرمايد:

148. لَّايُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 352

خدا، بانگ زدن به بد زباني را، دوست ندارد؛ مگر كسي كه مورد ستم واقع شده باشد؛ و خدا، شنواي داناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. خدا «ستّار العيوب» است؛ يعني عيب هاي ديگران را مي پوشاند و از اين رو دوست ندارد كه مردم پرده دري كنند و عيب هاي ديگران را فاش سازند و آبروي آنها را ببرند و فريادكشي و بدگويي را دوست ندارد.

2. اگر به مفاد آيه ي فوق عمل شود، پيوندهاي اجتماعي قوي تر و اعتماد عمومي بر قرار مي شود؛ هر انساني معمولًا نقاط ضعف پنهاني دارد كه اگر برملا شود، پيوندهاي اجتماعي و اعتماد عمومي متزلزل مي گردد.

3. ممكن است برخي از ستمگران از دستور اخلاقي «عيب پوشي مؤمنان» سوء استفاده كنند و ستم هاي خود را بپوشانند؛ از اين رو آيه ي فوق اين مورد را استثنا كرده و افراد مظلوم مي توانند براي دفاع از خويش در برابر ظلم، شكايت كنند و يا آشكارا از ستمگران مذمت، انتقاد و غيبت نمايند «1» و تا دفع ستم از پاي ننشينند. «2»

4. مظلوم حق دارد كه فرياد بزند و حق خويش را بگيرد، اما در اين گونه موارد نيز لازم است، به سخناني كه مربوط به ظلم ظالم و دفاع از مظلوم است، اكتفا كند.

5. از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه در مورد اين آيه فرمودند: هر كس، ديگري را

مهمان كند و به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 353

صورت نامناسب از او پذيرايي كند، آن مهمان مورد ستم واقع شده و مي تواند كار بد مهماندار را بازگو كند. «1»

تذكر: روشن است كه اين مورد يكي از مصاديق آيه ي فوق است و آيه منحصر در اين مورد نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. قانون كلّي، ممنوعيت افشاگري درباره ي عيوب مردم است، مگر در موارد خاص.

2. اسلام حامي مظلومان است و به آنان اجازه مي دهد كه بر سر ستمگران فرياد بكشند.

3. در جامعه ي اسلامي آلودگي صوتي ايجاد نكنيد.

4. بر سر ستمكاران فرياد بكشيد و با تبليغات آنان را سركوب كنيد (و حق خود را بازستانيد).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و چهل و نهم سوره ي نساء به لزوم انجام نيكي ها و بخشش بدي ها اشاره مي كند و مي فرمايد:

149. إِن تُبْدُواْ خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوّاً قَدِيراً

اگر نيكي را آشكار كنيد يا پنهانش سازيد، يا از بدي در گذريد، پس در واقع خدا، بخشاينده اي تواناست.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اسلام هم دستور عفو داده شده و هم دستور مبارزه با ظلم.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 354

از طرفي قرآن مي فرمايد: «نه ظلم كنيد

و نه تن به ظلم دهيد.» «1» و نيز دستور قصاص و مقابله به مثل مي دهد و امام علي عليه السلام نيز مي فرمايد:

دشمن ستمگر و يار مظلوم باشيد. «2»

و از طرف ديگر در اين آيه و آيات ديگر قرآن «3» دستور عفو مي دهد.

آري، معناي عفو اسلامي آن نيست كه حقّ مظلوم را پايمال كنيد و يا زيربار ذلّت و ظلم برويد.

2. قرآن كريم بارها دستور به عفو و بخشش داده است، «4» ولي اين بخشش مخصوص موارد قدرت و پيروزي مسلمانان بر دشمن است كه موجب اصلاح و تربيت او مي شود.

اما در مواردي كه خطر دشمن باقي است و هنوز شكست نخورده و بخشش او را جَسورتر مي كند، نبايد دشمنان را ببخشيم و آزاد كنيم.

3. عفو خطاكار از موضع قدرت ارزشمند است، همان طور كه از امام علي عليه السلام مي فرمايد:

بخشودن دشمن، سپاس چيره شدن بر اوست. «5»

4. انجام كارهاي نيكِ آشكار و مخفي، هر دو مطلوب است؛ البته در برخي موارد آشكار كردن آن بهتر است، زيرا از آن الگوبرداري مي شود و گاهي مخفي كردن كار نيك بهتر است تا آبروي امدادگيران و اخلاص امداد رسان حفظ شود.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 355

آموزه ها و پيام ها:

1. اصل انجام كار نيك مهم است؛ چه پنهان و چه آشكار.

2. خدا بسيار بخشنده است و بخشش بدي ها را دوست دارد.

3. با خلاف كارها بزرگوارانه و با گذشت برخورد كنيد.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجاهم و صد و پنجاه و يكم سوره ي نساء تبعيض در ايمان به پيامبران را كاري كفرآميز مي شمارد و با اشاره به فرجام عذاب آلود كافران مي فرمايد:

150 و 151. إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا* أُوْلئِكَ هُمُ الْكفِرُونَ حَقّاً وَأَعْتَدْنَا لِلْكفِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً

براستي كساني كه به خدا و فرستادگانش كفر مي ورزند، و مي خواهند كه بين خدا و فرستادگانش جدايي اندازند، و مي گويند: «به برخي ايمان مي آوريم، و برخي را انكار مي كنيم.» و مي خواهند ميان آن (دو) راهي را اتخاذ كنند،* در حقيقت آنان، فقط كافرند؛ و براي كافران، عذابي خوار كننده فراهم ساخته ايم.

نكته ها و اشاره ها:

1. تبعيض در قبول واقعيت ها و ايمان نياوردن به برخي پيامبران، ريشه در هوا و هوس، تعصبات جاهلانه، تنگ نظري ها و احياناً حسادت دارد و نشانه ي عدم ايمان و كفرورزي به خداست؛ ايمان آن نيست كه انسان هر چه مطابق ميل اوست بپذيرد و آنچه مخالف هوا و ميل اوست، رد كند؛ اين يك نوع هواپرستي است نه خداپرستي. «1»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 356

2. جريان نبوت، يك سلسله ي به هم پيوسته است و پيامبران، معلّمان كلاس هاي مختلف بشرند كه لازم است به همه ي اين جريان اعتقاد داشته باشيم و همه ي اديان الهي را در قلمرو تاريخي خود به رسميت بشناسيم. «1»

3. عذاب كافران در آيه ي فوق

با واژه ي «مَهين» (خوار كننده و توهين آميز) توصيف شده است؛ شايد بدين خاطر كه اين كافران با تفاوت گذاشتن ميان پيامبران، در واقع به گروهي از فرستادگان خدا توهين كردند؛ پس بايد عذاب آنان متناسب با كردارشان باشد.

در رستاخيز عذاب هر گروه متناسب با عمل آنهاست.

4. جهنّم، هم اكنون نيز وجود دارد و براي كافران مهيّا شده است. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. خدا و فرستادگانش در مسير واحدي قرار دارند و ايمان به بعضي از آنها و كفر ورزيدن به بقيه روا نيست.

2. ايمان نداشتن به برخي پيامبران، عقيده اي كفرآميز (و التقاطي) است.

3. بين پيامبران تفاوت نگذاريد و به برخي كفر نورزيد (كه اين عقيده اي التقاطي است).

4. كافران فرجامي عذاب آلود دارند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجاه و دوم سوره ي نساء به ايمان مؤمنان نسبت به همه ي پيامبران و پاداش آنان اشاره كرده، و مي فرمايد:

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 357

152. وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

و [لي كساني كه به خدا و فرستادگانش ايمان آورده، و ميان هيچ يك از آنان فرق نگذاشته اند، آنان در آينده [خدا،] پاداش هايشان را به آنها خواهد داد؛ و خدا بسيار آمرزنده مهرورز است.

نكته ها و اشاره ها:

1. ايمان به همه ي فرستادگان خدا لازم است كه معلّمان كلاس هاي تربيت انسان

در طول تاريخ بوده اند، اما به رسميت شناختن آنها، منافاتي با برتر دانستن برخي نسبت به برخي ديگر ندارد؛ تفاوت درجات آنان، همانند تفاوت مأموريت هاي آنان، قطعي است. «1»

2. در آيه ي قبل كافران را با عنوان «كافران حقيقي» معرفي كرد، اما در اين آيه از مؤمنان با عنوان «مؤمنان حقيقي» ياد نشد؛ شايد بدان سبب كه مؤمن حقيقي، علاوه بر ايمان، بايد از نظر عمل نيز پاك و شايسته باشد. «2»

3. در آيه ي فوق از ثواب الهي با عنوان «اجر» ياد شده است، تا بگويد كه مؤمنان مستحق اين پاداش هستند و اين اجر آنهاست.

اين لطف بي نهايت حق را مي رساند؛ با اين كه همه ي هستي و امكانات و ابزارها از اوست، ولي باز هم به ما پاداش مي دهد و نام آن را اجر مي گذارد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. با ايمان به همه ي پيامبران الهي، ايمانتان را كامل كنيد.

2. ايمان به پيامبران الهي از ايمان به خدا جدا نيست.

3. پاداش مؤمنان متوقف بر ايمان كامل آنهاست.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 358

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجاه و سوم سوره ي نساء به بهانه جويي هاي يهوديان اشاره مي كند و مي فرمايد:

153. يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتباً مِّنَ السَمَآءِ فَقَدْ سأَلُواْ مُوسَي أَكْبَرَ مِن ذلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ

الْبَيِّنتُ فَعَفَوْنَا عَن ذلِكَ وَءَاتَيْنَا مُوسَي سُلْطناً مُّبِيناً

(يهوديانِ) اهل كتاب از تو مي خواهند كه كتابي از آسمان (يكباره) بر آنان فرود آوري؛ و بيقين از موسي، بزرگ تر از اين را خواستند، و گفتند:

«خدا را آشكارا به ما بنماي!» پس بخاطر ستمشان، صاعقه آنان را فرو گرفت. سپس، بعد از دليل هاي روشن (معجزه آسا) كه برايشان آمد، گوساله (پرستي) را انتخاب كردند، و [لي ما] آن را بخشيديم؛ و به موسي، دليلي روشن داديم.

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از يهوديان نزد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله آمدند و گفتند «اگر تو پيامبر خدايي، كتاب الهي خود را يك جا بر ما عرضه كن، همان طور كه موسي تورات را يك جا آورد.» آيه ي فوق و آيات بعد بدين مناسبت فرود آمد و به آنها پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. هدف از فرود آمدن كتاب هاي الهي، ارشاد و هدايت و تربيت است كه گاهي اين هدف با نزول يك جا و يك مرتبه ي كتاب تأمين مي شود و گاهي نزول تدريجي و آيه ي به آيه كتاب، كمك بيش تري به اهداف پيامبران تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 359

مي كند.

از اين رو برخي كتاب هاي الهي، مثل قرآن، به تدريج بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرود آمد و به مردم ابلاغ شد.

2. برخي از مفسران بر آن اند كه نازل شدن تورات به يك باره، از نظر تاريخي مسلّم نيست، و يك جا فرود آمدن قسمتي از تورات، يعني فرمان هاي دهگانه، باعث اين توهّم شده است. «1»

پس

ادعاي يهوديان در اين مورد مخدوش است.

3. يهوديان در تقاضاي نزول يك باره ي قرآن حسن نيّت نداشتند؛ چرا كه به اهداف پيامبران و كتاب هاي الهي توجه نمي كردند و به جاي آن كه از پيامبر صلي الله عليه و آله، دلايل نبوّت و تعليمات عالي و ارزنده بخواهند، بهانه جويي مي كردند.

4. ديدن خدا محال است؛ زيرا چشم ما فقط اجسام محسوس و محدود را مي بيند و خدا جسم و محدود و محسوس نيست.

5. يهوديان معاصر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله با اعمال پيشينيان خود موافق بودند و به آن اعتراض نمي كردند؛ از اين رو شريك اعمال آنها به شمار مي آيند «2» و مورد سرزنش قرار مي گيرند. آري، گاهي ممكن است اعمال، عقايد و اخلاق ناپسند نياكان، براي نسل هاي آينده، سوء سابقه به حساب آيد.

6. آيه ي فوق به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله در برابر بهانه جويي يهوديان دل داري مي دهد كه اگر يهوديان ايمان نياوردند ناراحت نباشد، چون آنان در برابر پيامبران ديگر نيز لجوج و بهانه جو بودند.

7. در مورد فرود آمدن صاعقه بر بني اسرائيل و گوساله پرستي آنان، ذيل تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 360

آيات 92، 93، 51 و 56 سوره ي بقره توضيح داديم. و در مورد «سلطان مبين» نيز در سوره هاي هود، آيه ي 96 و سوره ي مؤمنون، آيه ي 45 و سوره ي غافر، آيه ي 23 مطالبي بيان خواهيم كرد.

آموزه ها و پيام ها:

1. بهانه جويي هاي يهوديان سابقه اي تاريخي دارد (پس تعجّب نكنيد).

2. بهانه تراشي در برابر رهبران الهي، نوعي ستمكاري است.

3. خدا در

نهايت رهبران الهي را پيروزي و برتري مي دهد و مردم خطاكار را مي بخشد.

4. در برابر رهبران الهي بهانه تراشي نكنيد كه گرفتار عذاب الهي مي شويد.

5. بعد از روشن شدن دلايل حقايق، به كژراهه نرويد كه گرفتار عذاب الهي مي شويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجاه و چهارم سوره ي نساء به برخي از پيمان ها و وظايف يهوديان كه بدانها عمل نكردند اشاره مي كند و مي فرمايد:

154. وَ رَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُورَ بِمِيثقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّداً وَقُلْنَا لَهُمْ لَاتَعْدُواْ فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثقاً غَلِيظاً

و بخاطر (گرفتن) پيمان محكم از آنان، (كوه) طور را بر فرازشان بر افراشتيم؛ و به آنان گفتيم: «از در (بيت المقدس) فروتنانه وارد شويد.» و (نيز) به آنان گفتيم: «در (روز) شنبه تعدّي نكنيد.» و از آنان پيمان محكم شديدي گرفتيم.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 361

نكته ها و اشاره ها:

1. در مورد واقعه ي روز شنبه نيز ذيل آيه ي 65 سوره ي بقره و 47 سوره ي نساء مباحثي را مطرح كرديم. خلاصه ي ماجرا اين بود كه به يهوديان دستور داده شد، در روزهاي هفته كار كنند و ماهي بگيرند، ولي در روزهاي شنبه ماهي نگيرند. برخي از آنان حوضچه هايي درست كرده بودند، كه در روز شنبه ماهي ها به داخل آن مي آمدند، سپس درِ آن حوضچه را مسدود مي كردند و در روز يكشنبه آن ماهيان را صيد مي كردند

و با اين حيله از فرمان الهي مي گريختند؛ از اين رو خدا آنها را مجازات كرد.

آيه ي فوق به اين دستور الهي و نقض پيمان يهوديان در واقعه ي روز شنبه اشاره مي كند.

2. از يهوديان در گذشته پيمان هاي محكمي گرفته شد و آنان (همان طور كه در آيه ي بعد اشاره خواهد شد) به اين پيمان ها عمل نكردند.

اين عادت زشت هنوز هم در صهيونيست ها وجود دارد و همواره پيمان خود با همسايگان را مي شكنند.

3. اين گونه آيات هشداري به همه ي بشريت و به ويژه مسلمانان است كه مواظب باشند راه غلط يهوديان را نپيمايند و از گذشتگان عبرت بگيرند و به پيمان هاي خود وفادار باشند.

4. در مورد كوه طور و چگونگي قرار گرفتن آن بالاي سر يهوديان و پيماني كه از آنان گرفته شد، ذيل آيه ي 63 و 93 سوره ي بقره و در مورد وارد شدن به درِ بيت المقدس با خضوع و خشوع (براي توبه كردن از گناهان) نيز ذيل آيه ي 58 همان سوره توضيح داديم.

آموزه ها و پيام ها:

1. در گذشته پيمان هاي محكمي از يهوديان گرفته شد (ولي به پيمان خود وفا نكردند، پس مواظب باشيد).

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 362

2. از سرنوشت يهود (و پيمان شكني هاي آنان) عبرت بگيريد.

3. با مطالعه ي سرگذشت بني اسرائيل، يهودشناس شويد (و مراقب باشيد).

***

قرآن مجيد در آيه ي صد و پنجاه و پنجم سوره ي نساء

بار ديگر به برخي از خلافكاري هاي يهوديان اشاره مي كند و مي فرمايد:

155. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِئَايتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا

پس به سبب شكستن ايشان پيمان خويش را، و انكارشان (نسبت) به آيات خدا، و بناحق كشتن آنان پيامبران را، و گفتارشان (كه): «دل ها (و مركز ادراك) ما پوشش [و مانع دارد.» (از رحمت خدا دور شدند.) بلكه خدا بخاطر كفرشان، بر آن (دل) ها مُهر نهاده؛ پس جز اندكي ايمان نمي آورند؛

نكته ها و اشاره ها:

1. در آيات قبل به برخي از صفات زشت يهوديان و بهانه جويي هاي آنان اشاره شد و اين آيه به چهار خصلت ديگر آنان اشاره مي كند، كه عبارت اند از:

الف) پيمان شكني؛

ب) انكار كردن آيات الهي و كفرورزي نسبت به آنها؛

ج) كشتن به ناحق پيامبران الهي و راه نمايان بشر؛

د) مسخره كردن پيامبران؛ آنان مي گفتند «بر دل هاي ما پرده افكنده شده كه مانع شنيدن و پذيرش دعوت شماست.»

2. خدا به خاطر خلاف كاري ها و دشمني هاي يهوديان با پيامبران الهي، آنان را از رحمت خويش دور ساخت و قسمتي از نعمت هاي خود را نيز بر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 363

آنان حرام نمود. «1»

3. خدا به خاطر كفر و بي ايماني يهوديان بر دل هايشان به كلي مهر زد «2»، به طوري كه هيچ سخن حقي در آنها نفوذ نمي كند و جز افراد كمي كه خود را از اين لجاجت ها و خلاف كاري ها بر كنار داشته اند، ايمان نمي آورند.

4. پيمان شكني، گناه بزرگي است كه هم رديف

كفر و يا زمينه ساز آن است.

5. گناه انكار و كفر سبب محروميت هاي معنوي و علمي مي شود؛ يعني به قلب و نفس انسان مهر زده مي شود، به طوري كه ديگر حقايق را درك نمي كند و، در نتيجه، كم تر ايمان مي آورند.

6. ناسپاسي يهوديان تا آن جاست كه پس از نجاتشان به دست پيامبران الهي، اقدام به كشتن پيامبران بعدي كردند. «3» قرآن كريم اين مطلب را در سوره ي بقره، آيه ي 91 و سوره ي آل عمران، آيات 112 و 181 تكرار كرده است تا زشتي اش را كاملًا نمايان سازد.

آموزه ها و پيام ها:

1. پيمان شكني، كفرورزي و رهبركشي موجب محروميت انسان از الطاف الهي مي شود.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 364

2. كفرورزي موجب مهرزدگي بر دل ها و محروميّت از ايمان مي شود.

3. از سرنوشت يهوديان عبرت بگيريد و يهود شناس شويد.

مسيحيان و يهوديان قرآن كريم در آيه ي صد و پنجاه و ششم سوره ي نساء به تهمت يهوديان به حضرت مريم عليها السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

156. وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَي مَرْيَمَ بُهْتناً عَظِيماً

و (نيز) بخاطر كفرشان، و گفتارشان (كه) تهمت بزرگي بر مريم بود؛

نكته ها و اشاره ها:

1. نسبت گناه بزرگ (زنا) به حضرت مريم، تنها نسبت ناروا به او نبود، بلكه نسبت زنازادگي به حضرت عيسي عليه السلام هم بود؛ اين گناه (تهمت زدن به پيامبر)، دليل كفر آنها به عيسي عليه السلام است.

2. يكي از

خدمات قرآن كريم به بشريت آن بود كه به پاك دامني حضرت مريم عليه السلام تصريح كرد؛ از اين رو قرآن چنان منّتي بر مسيحيان جهان دارد كه بزرگان آنان را به خضوع در برابر قرآن واداشت.

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان افرادي كفرپيشه و تهمت زن هستند.

2. كفر و بهتان از عوامل محروميت انسان از الطاف الهي است.

3. به افراد پاك تهمت نزنيد، كه تهمت هم رديف كفر است.

***

قرآن كريم در آيات صد و پنجاه و هفتم و صد و پنجاه و هشتم سوره ي نساء به گفتار نادرست يهوديان در باره ي قتل عيسي عليه السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

157 و 158. وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَسِيحَ عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكٍ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَاً* بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 365

و (بخاطر) گفتارشان: «كه ما، مسيح، عيسي پسر مريم، فرستاده خدا را كشتيم.» (از رحمت خدا دور شدند.) و حال آن كه وي را نكشتند، و او را بر دار نياويختند، و ليكن (امر) بر آنان مشتبه شد. و قطعاً كساني كه در (باره قتل) او اختلاف كردند، از آن در شكّند، و براي شان هيچ علمي به آن جز پيروي از گمان

نيست. و يقيناً او را نكشتند؛* بلكه خدا او را به سوي خود، بالا برد؛ و خدا، شكست ناپذيري فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. حضرت مسيح عليه السلام هم آمدن و هم رفتنش غير طبيعي بود. او عروج كرد و مهمان خدا شد، تا ذخيره اي براي آينده باشد. «1»

2. مسئله ي كشته شدن مسيح عليه السلام كه ادّعاي يهوديان بود، در انجيل هاي چهارگانه ي مسيحيان نيز آمده است. «2» اين ادّعا زيربناي آيين مسيحيت را تشكيل مي دهد كه معتقدند عيسي عليه السلام «فرزند خدا» بود كه براي «فدا شدن» و بازخريد گناهان بشر به اين جهان آمد و از اين روست كه مسيحيان «صليب» را شعار خود قرار داده اند. قرآن كريم اين مطلب را ناشي از شبهه اي مي داند كه براي آنان پيش آمد و عيسي عليه السلام در واقع كشته نشده است.

3. در مورد كشته شدن مسيح عليه السلام و عقايد مسيحيان نسبت به او، لازم است به چند نكته توجه كنيم تا شبهات برطرف شود:

الف) مسيح عليه السلام پيامبري هم چون ساير پيامبران بود و فرزند خدا نبود؛ زيرا با توجه به دلايل عقلي خداوند يكتاست و ممكن نيست كه شبيه و نظير و فرزند و همسر داشته باشد.

ب) فدا و قرباني گناهان ديگران شدن، مطلبي غيرمنطقي است و هر

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 366

كس در گرو اعمال خويش است و راه نجات نيز تنها به ايمان و عمل صالح است و اصولًا عقيده به فدا نوعي تشويق به گناه و فساد است.

ج)

با توجه به اين كه انجيل هاي چهارگانه سال ها بعد از مسيح عليه السلام نوشته شده اند و به گفته ي آنان شاگردان مسيح عليه السلام در هنگام به صليب كشيده شدن او همگي فرار كردند «1»؛ پس كسي از آنان شاهد به صليب كشيدن عيسي عليه السلام نبود و اين مطلب را از مردم حكايت كرده اند؛ و از اين رو احتمال اشتباه در اين مطلب زياد است.

د) كساني كه براي دست گيري عيسي عليه السلام رفتند، لشگريان رومي بودند كه او را نمي شناختند و، به علاوه، اين كار در شب انجام شد؛ از اين رو احتمال اشتباه در مورد تشخيص مصداق و فرد، زياد است.

ه) برخي احتمال داده اند كه فرد دست گير و اعدام شده، «يهوداي اسخريوطي» بوده باشد كه شباهت كاملي به مسيح عليه السلام داشت. او در حلقه ي محاصره ي نظاميان بود كه دوستان مسيح عليه السلام فرار كردند؛ بنابراين كسي او را نديد كه آيا حتماً مسيح است يا نه و جالب اين است كه پس از اين واقعه ديگر يهوداي اسخريوطي ديده نشد. «2»

و) رفتار شخص دست گير شده با رفتار مسيح عليه السلام مطابقت نداشت؛ زيرا طبق گزارش انجيل ها، در حضور حاكم از خود دفاع نكرد و در بالاي صليب هم از خدا شكايت كرد كه چرا او را تنها گذارده است. «3»

اين رفتارها مناسب يك پيامبر الهي نيست و مطلب را بسيار مشكوك مي كند.

ز) برخي انجيل هاي موجود (غير از انجيل هاي چهارگانه)، مانند انجيل «بِرنابا»، به صليب كشيده شدن عيسي را نفي كرده و برخي فرقه هاي

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 367

مسيحي نيز در آن ترديد كرده اند. «1»

ح) برخي از محققان مسيحي گفته اند كه دو عيسي در تاريخ وجود داشته اند: يك عيسي كه به صليب كشيده شد و يك عيسي كه به صليب كشيده نشد و ميان آن دو پانصد سال فاصله بود. «2»

از مجموع اين مطالب استفاده مي شود كه به صليب كشيده شدن عيسي عليه السلام يك اشتباه تاريخي است و سخن قرآن بر حق و صحيح است. «3»

4. در مورد اختلاف درباره ي مسيح عليه السلام كه در آيه بدان اشاره شد، مفسران قرآن چند احتمال داده اند:

الف) اين اختلاف مربوط به مقام مسيح بود كه برخي از مسيحيان او را خدا مي دانستند و برخي از يهوديان او را پيامبر هم نمي دانستند و همگي در اشتباه بودند و از روي علم سخن نمي گفتند.

ب) اين اختلاف مربوط به قتل مسيح بود كه برخي مدعي كشتن او بودند و برخي مي گفتند كشته نشده است، ولي هر دو گروه به گفته هاي خود اطمينان نداشتند و ترديد داشتند كه شخص كشته شده مسيح بود يا كس ديگر.

آموزه ها و پيام ها:

1. خبر كشته شدن عيسي عليه السلام، يك اشتباه تاريخي و شايعه ي يهوديان بود.

2. عيسي زنده ماند و عروج نمود.

3. در مورد سرنوشت رهبران الهي و مطالب تاريخي، آگاهانه سخن بگوييد و گمانه زني نكنيد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 368

4. عيسي را فرزند مريم و پيامبر الهي بدانيد (نه پسر خدا).

***

قرآن كريم در آيه ي صد و پنجاه و نهم سوره ي نساء به ايمان اهل كتاب به عيسي عليه السلام قبل از مرگ اشاره مي كند و مي فرمايد:

159. وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتبِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيمَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً

و (كسي) از اهل كتاب نيست مگر اينكه پيش از مرگش، حتماً به او [: عيسي ايمان مي آورد؛ و روز رستاخيز [مسيح،] بر آنان گواه خواهد بود.

نكته ها و اشاره ها:

1. منظور از ايمان به عيسي عليه السلام قبل از مرگ چيست؟

مفسران قرآن در اين مورد چند احتمال مطرح كرده اند:

الف) مقصود ايمان آوردن يهوديان و مسيحيان قبل از مرگشان به مسيح عليه السلام باشد؛ زيرا كافر وقتي در آستانه ي مرگ قرار مي گيرد، پرده ها از جلوي چشمش كنار مي رود و بسياري از حقايق را مي بيند؛ از جمله مقام عيسي عليه السلام را مشاهده مي كند و به او ايمان مي آورد، هر چند ايمان در آستانه ي مرگ سودي ندارد. «1»

ب) مقصود آن باشد كه تمام يهوديان و مسيحيان قبل از فوت مسيح عليه السلام به او ايمان مي آورند؛ يعني همان طور كه در روايات اسلامي آمده است، در هنگام ظهور حضرت مهدي (عج)، حضرت عيسي عليه السلام نيز فرود مي آيد و پشت سر او نماز مي گزارد و مسيحيان و يهودياني كه او را مي بينند، به تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 369

حضرت مهدي عليه السلام و مسيح عليه السلام ايمان مي آورند؛

«1» همان گونه كه از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه ي فوق حكايت شده است. «2»

از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نيز حكايت شده كه فرمود:

چگونه خواهيد بود، هنگامي كه فرزند مريم در ميان شما فرود آيد، در حالي كه پيشواي شما از خود شماست. «3»

ج) در برخي از روايات از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده است كه انسان قبل از مرگش، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام را مشاهده مي كند و مقصود از ايمان اهل كتاب، همان ديدن پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ايمان آوردن به اوست.

در برخي روايات نيز «اهل كتاب» در آيه ي فوق بر فرزندان فاطمه عليها السلام تطبيق شده اند كه هر كدام از آنها، قبل از فوت، به امام (معصوم خويش) اقرار مي كنند. «4»

روشن است كه اين گونه روايات از باب بيان باطن آيه است؛ يعني توسعه در معناي اهل كتاب و بيان برخي مصاديق آن است، و گر نه ظاهر آيه همان دو معناي قبل است.

2. مسيح عليه السلام در روز قيامت بر ضد يهوديان و مسيحيان شهادت مي دهد؛ چون او مردم را به ربوبيّت پروردگار دعوت كرده است؛ نه به خدايي و الوهيّت خود؛ بنابراين كساني كه مسيح را خدا مي دانند محكوم مي شوند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 370

آموزه ها و پيام ها:

1. روزي حقيقت روشن مي شود واهل كتاب به عيسي عليه السلام ايمان مي آورند.

2. يكي از گواهان رستاخيز، پيامبران الهي هستند.

3. قبل

از آن كه مرگ فرا برسد به حقيقت اعتراف كنيد (كه بعداً دير مي شود).

4. به گونه اي عمل كنيد كه پيامبر شما عليه شما گواهي ندهد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شصتم سوره ي نساء به ستم كاري يهوديان و مجازات آنها در اين جهان اشاره مي كند و مي فرمايد:

160. فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيراً

و بخاطر ظلم كساني كه يهودي شدند، و به سبب منع زيادشان از راه خدا، (بخشي از خوراكي هاي) پاكيزه اي را كه براي آنان حلال شده بود، بر آنان حرام كرديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مقصود از حرام كردن چيزهاي پاك و پاكيزه همان است كه در آيه ي 146 سوره ي انعام بدان اشاره شده كه مي فرمايد:

ما به خاطر ستم يهوديان، هر حيواني را كه «سُم چاك» نباشد (مانند شتر) بر آنان حرام كرديم، و خوردن پيه گاو و گوسفند را- كه مورد علاقه ي آنان بود- بر آنها ممنوع ساختيم، مگر آن قسمتي را كه در پشت حيوان و يا در اطراف اجزاي داخلي شكم و يا مخلوط به استخوان بود.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 371

2. حرام كردن موارد مذكور بر يهوديان، يك نوع تحريم قانوني و محاصره ي اقتصادي عليه آنان بود و از نظر بهداشتي و تكويني، ممنوع نبود؛ يعني اين نعمت ها به صورت طبيعي در اختيار آنان بود، اما شرعاً

از خوردن آنها منع شده بودند تا مجازات شوند.

در تورات كنوني نيز تحريم قسمتي از اين موارد بيان شده، اما به جنبه ي كيفري آن اشاره نشده است. «1»

3. از برخي روايات و كلمات مفسّران استفاده مي شود كه اين ممنوعيت، مخصوص ستمگران بود.

در حديثي از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه زمام داران بني اسرائيل، فقرا را از خوردن گوشت پرندگان و چربي حيوانات منع مي كردند و خدا به خاطر اين ستم، خوردن برخي غذاها را براي آنها ممنوع ساخت. «2»

4. بستن راه خدا، شيوه هاي مختلفي دارد، مثل تحريف و كتمان حقايق، بدعت گذاري، فساد در زمين و ايجاد انحراف در مردم و ... كه همگي مي تواند عامل محروميت از نعمت هاي الهي باشد.

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان، ستمكار و مانع راه خدا هستند. (آنها را به خوبي بشناسيد و مراقب باشيد).

2. ستمكاري و منع راه خدا موجب محروميت از نعمت هاي الهي مي شود.

3. يهوديان را با محاصره ي اقتصادي تنبيه و تربيت كنيد.

4. از محاصره ي اقتصادي، عليه ستمكاران و دشمنان راه خدا استفاده تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 372

كنيد.

5. ستمكاري نكنيد و مانع راه خدا نشويد كه خدا شما را محروم مي سازد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شصت و يكم سوره ي نساء به برخي از خلافكاري هاي ديگر يهوديان اشاره مي كند و مي فرمايد:

161. وَأَخْذِهِمُ الرِّبواْ وَقَدْ نُهُواْ عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْولَ النَّاسِ

بِالْبطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكفِرِينَ مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً

و (همچنين بخاطر) ربا گرفتنشان، در حالي كه، بيقين از آن منع شده بودند، و به ناروا خوردنشان اموال مردم را، و براي كافران از ايشان، عذاب دردناكي آماده كرده ايم.

نكته ها و اشاره ها:

1. حرام بودن «رباخواري» مخصوص اسلام نيست؛ در دين يهود نيز رباخواري حرام است و در تورات كنوني نيز به حرمت رباخواري اشاره شده است. «1» اما يهوديان به اين حكم الهي توجه نمي كنند و هم اكنون بزرگ ترين رباخواران دنيا يهودي اند.

2. رباخواري ظاهراً منبع درآمد مالي است، اما در حقيقت زمينه ساز محروميت و عذاب الهي است؛ «2» چون نوعي اعلام جنگ با خداي سبحان به شمار مي آيد. «3»

3. استفاده از اموال ديگران، بدون اين كه در چهارچوب معاملات و پيمان هاي عقلايي شرعي قرار گيرد، خوردن اموال به باطل است و از اين رو

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 373

ممنوع مي باشد. اين ممنوعيت مورد تأكيد اسلام است. «1»

4. تعبير «عذاب دردناك آماده كرده ايم.»، اشاره دارد كه جهنّم هم اكنون آفريده و آماده شده است.

آموزه ها و پيام ها:

1. يهوديان، رباخوار و باطل خوار هستند (پس شما مراقب باشيد).

2. رباخواري و باطل خواري موجب محروميت از نعمت هاي الهي و عذاب دردناك الهي مي شود.

3. رباخواري و باطل خواري نكنيد كه خدا شما را محروم مي سازد و مجازات مي كند.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شصت و دوم سوره ي نساء به

دانشمندان با ايمان يهود و ويژگي ها و پاداش آنان اشاره مي كند و مي فرمايد:

162. لكِنِ الرسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَوةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُوْلئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً

وليكن استواران در دانش از ميان آن (يهودي) ان و مؤمنان، به آنچه به سوي تو فرود آمده، و آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده، ايمان مي آورند؛ و (بويژه) بر پا دارندگان نماز و پرداخت كنندگان (مالياتِ) زكات و ايمان آورندگان به خدا و روز باز پسين؛ آنان (اند كه) بزودي پاداش بزرگي به ايشان خواهيم داد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 374

نكته ها و اشاره ها:

1. آيه ي فوق به اين واقعيت مهم اشاره مي كند كه نكوهش يهود در قرآن، به هيچ وجه، جنبه ي نژادي ندارد؛ اين مذمّت ها، تنها متوجه افراد آلوده و منحرف يهود است و اگر كسي به مقتضاي علم خويش عمل كند و ايمان آورد، پاداش بزرگي در انتظار اوست؛ از اين رو گروهي از يهوديان به هنگام ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، با مشاهده ي دلايل حقانيّت او، به اسلام گرويدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و ساير مسلمانان محترمانه آنان را پذيرفتند. «1»

2. در اين آيه به چند محور اساسي صفات، اعمال و عقايد دانشمندان و مؤمنان اشاره شده است:

الف) ايمان به خداي متعال؛

ب) ژرف انديشي در دانش؛

ج) ايمان به آنچه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرود آمده است (قرآن كريم)؛

د) ايمان به

كتاب هاي الهي قبلي؛

ه) بر پا داشتن نماز؛

و) پرداخت ماليات زكات؛

ز) ايمان به روز بازپسين؛

يعني در بُعد معرفتي به ژرف انديشي در علم و در بُعد اعتقادي به توحيد، نبوت و معاد اشاره شده و در بُعد عملي و عبادي از پيوند با خدا و خلق (نماز و زكات) ياد شده است.

3. يادآوري «نماز و زكات» از ميان عبادات و اعمال، نشانه ي اهميت آنها در دين است. «2» آري، نماز و زكات در بسياري از موارد در قرآن كنار هم تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 375

مي آيند، تا نشان داده شود كه اهل نماز بايد اهل زكات و انفاق هاي مالي هم باشند.

آموزه ها و پيام ها:

1. ژرف انديشي در دانش، ايمان آفرين است و انسان را با خدا و خلق پيوند مي دهد.

2. راه اسلام به روي يهوديان بسته نيست.

3. ايمان جامع به اصول دين و كتاب هاي آسماني داشته باشيد.

4. ابعاد معرفتي، اعتقادي و عبادي خويش را كامل كنيد تا پاداش بزرگ الهي نصيب شما شود.

5. پيوند خود را با خدا و خلق (از طريق نماز و زكات) برقرار كنيد.

پيامبران

پيامبران قرآن كريم در آيه ي صد و شصت و سوم سوره ي نساء به وحي بر پيامبران پيشين و پيامبر اسلام و به زبور داود اشاره مي كند و مي فرمايد:

163. إِنَّآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ كَمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَآ إِلَي إِبْرهِيمَ وَإِسْمعِيلَ وَإِسْحقَ

وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَي وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهرُونَ وَسُلَيْمنَ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً

بدرستي كه ما به سوي تو وحي نموديم، همان گونه كه به سوي نوح و پيامبران بعد از او وحي نموديم؛ و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان (او) و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم؛ و به داود «زبور» داديم.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 376

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن كريم نام بيست و شش تن از پيامبران الهي آمده است كه نام يازده تن از آنان در آيه ي فوق ذكر شده است. «1» اما در روايتي حكايت شده است كه ابوذر از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پرسيد: پيامبران چند نفر بودند ايشان فرمودند: يكصد و بيست و چهار هزار نفر.

ابوذر پرسيد: رسولان آنها چند نفر بودند. ايشان فرمودند: سيصد و سيزده نفر و بقيه تنها پيامبر بودند ...

ابوذر پرسيد: چند كتاب بر آنان نازل شد؟

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: صد و چهار كتاب، كه ده كتاب بر آدم، پنجاه كتاب بر شِيث، سي كتاب بر ادريس و ده كتاب بر ابراهيم و نيز تورات و انجيل و زبور و قرآن. «2»

2. واژه ي «زَبُور» در اصل به معناي «كتاب» است، ولي در اصطلاح به كتاب حضرت داود گفته مي شود و در كتاب مقدس يهوديان كتابي به نام «مَزامير داود» وجود دارد كه مشتمل بر 150 فصل يا مَزمُور است.

3. كتاب هاي الهي دو گونه بود:

پنج كتاب دربردارنده ي احكام و قوانين شريعت بودند و آيين جديدي را اعلان مي كردند كه بر پنج پيامبر بزرگ اولوالعزم (نوح، ابراهيم، موسي، عيسي عليهم السلام و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله) نازل شدند و ساير كتاب ها مشتمل بر مسائل اخلاقي و دعاها بودند، كه زبور داود از اين دسته است و كتابي كه هم اكنون در عهد عتيق با عنوان «مزامير داود» يا «زبور داود» آمده است، مضاميني اين گونه دارد هر چند از تحريف مصون نمانده است. «3»

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 377

4. واژه ي «اسباط» به معناي طوايف بني اسرائيل است، ولي در اين جا مقصود پيامبراني هستند كه از آن طوايف مبعوث شده اند. «1»

5. وحي جرياني است كه در طول تاريخ تا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ادامه داشته و منبع آن خداست؛ «2» پس ايمان به وحي الهي شامل ايمان به اين جريان الهي و كتاب هاي آسماني است.

آموزه ها و پيام ها:

1. وحي يك جريان الهي پيوسته در طول تاريخ بشر است.

2. پيامبران الهي و وحي را بشناسيد (و به آنها ايمان آوريد).

***

قرآن كريم در آيات صد و شصت و چهارم و صد و شصت و پنجم سوره ي نساء به فلسفه ي بعثت پيامبران الهي و سخن گفتن خدا با موسي عليه السلام اشاره مي كند و مي فرمايد:

164 و 165. وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنهُمْ

عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَي تَكْلِيماً* رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً

و فرستادگاني كه بيقين (سرگذشت) آنان را پيش از اين، بر تو حكايت نموديم، و فرستادگاني كه (سرگذشت) شان را بر تو حكايت نكرديم؛ و خدا با موسي سخن گفت، سخن گفتني (بدون واسطه).* فرستادگاني كه مژده تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 378

آور و هشدار دهنده بودند، تا بعد از اين فرستادگان، براي مردم حُجّتي بر خدا نباشد؛ و خدا شكست ناپذيري فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. در قرآن كريم نام 26 پيامبر برده شده كه نام يازده تن از آنان در آيه ي قبل آمده است، از اين آيه استفاده مي شود كه تاريخ برخي پيامبران در قرآن نيامده، همان طور كه در برخي روايات بر اين مطلب تصريح شده است؛ «1» و طبق برخي از روايات تعداد پيامبران الهي حدود صدو بيست و چهار هزار نفر بوده است «2»؛ البته ممكن است اين عدد براي بيان كثرت باشد، ولي به هر حال خدا هيچ قوم و ملتي را بدون پيامبر، راه نما و رهبر نمي گذارد؛ پس تعداد پيامبران زياد بود ولي نام بسياري از آنان در قرآن كريم نيامده است.

2. ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا نام برخي پيامبران در قرآن نيامده است؟

پاسخ آن است كه از طرفي، نه قرآن در صدد بيان نام تمام پيامبران جهان در آسيا، آفريقا، آمريكا و ... بوده و نه

اين كار براي اهداف تربيتي قرآن لازم بوده است؛ از طرف ديگر، قرآن بيش تر از پيامبراني ياد كرده كه در اطراف جزيرة العرب زندگي مي كردند و نام آنها براي مخاطبان اوليه ي قرآن، يعني اعراب، آشنا بوده است، تا با يادآوري سرگذشت آنها نتايجي تربيتي و عبرت آموز بگيرد.

3. موسي عليه السلام به «كليم اللّه» ملقب شد؛ يعني كسي كه هم سخن خدا بود.

او گاهي در كوه طور و گاهي از طريق درخت با خدا سخن مي گفت. «3»

4. شيوه هاي دريافت وحي توسط پيامبران، مختلف بود. گاهي از طريق فرود آمدن فرشته، گاهي از طريق الهام به قلب و گاهي از طريق شنيدن صدا،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 379

وحي را دريافت مي كردند؛ «1» يعني خدا امواج صوتي را در فضا و اجسام مي آفريند و از اين طريق با پيامبري مثل موسي عليه السلام سخن مي گويد. «2»

5. شيوه ي كار و برنامه ي پيامبران بر دو محور «بشارت» و «هشدار» استوار بود. اين يكي از بهترين روش هاي تربيتي است و تأثيرات رواني و تربيتي خوبي بر جاي مي گذارد و انسان را در حالت تعادل روحي نگاه مي دارد. در عصر حاضر هم اين روش مورد توجه مربيان بزرگ تعليم و تربيت است.

6. پيامبران هم مردم را به كمال و سعادت و بهشت مژده مي دهند و هم آنان را از بدبختي و عذاب الهي بيم مي دهند، تا انگيزه ي حركت به طرف كمال در آنان ايجاد شود و هم چنين موانع راه برطرف گردد.

7. فلسفه ي بعثت پيامبران، اتمام حجّت از

سوي خدا بر مردم است. خدا پيامبران را فرستاد تا نگويند كه رهبر و راه نما نداشتيم و نمي دانستيم.

آري، خداي حكيم و مهربان، قبل از ابلاغ برنامه ها و تكاليف به مردم، كسي را به خاطر ترك آنها عذاب نمي كند.

8. اگر يك برنامه ي صحيح انجام نشود، يا به علت نقص در حكمت و دانايي است و يا به خاطر نقص قدرت؛ در حالي كه خدا از اين نقص ها به دور است و حكمت او ايجاب مي كند كه برنامه ي پيامبران اجرا شود و قدرت شكست ناپذير او راه اجراي اين برنامه را هموار مي سازد. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. وحي در طول تاريخ جريان مستمر داشته و حجّت بر بشر تمام شده است، هر چند نام برخي از پيامبران را نمي دانيد.

2. مژده رساني، هشداردهي و اتمام حجّت بر مردم، وظيفه ي رهبران تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 380

الهي و مبلّغان ديني است.

3. براي تربيت و هدايت مردم از دو وسيله ي تشويق و هشدار استفاده كنيد.

4. حجت بر شما تمام شده، و بهانه تراشي پايان يافته است (هر كس بايد وظيفه ي خود را انجام دهد).

5. قدرت و حكمت الهي پشتيبان برنامه هاي پيامبران است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و شصت و ششم سوره ي نساء به گواهي خدا و فرشتگان بر حقانيت وحي اشاره مي كند و مي فرمايد:

166. لَّكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلئِكَةُ يَشْهَدُونَ

وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً

ليكن خدا به آنچه بر تو فرو فرستاد گواهي مي دهد، كه آن را از روي علمش فرو فرستاده است؛ و فرشتگان (نيز) گواهي مي دهند، و (هر چند كه) گواهيِ خدا كافي است.

در آيات قبل سخن از پيامبران الهي و برنامه ي آنان بود و در اين آيه به پيامبر اسلام دل داري مي دهد كه اگر كافران رسالت تو را انكار كردند، اهميتي ندارد، چرا كه خدا گواه چيزي است كه بر تو فرو فرستاده است؛ و بلا فاصله يادآور مي شود كه انتخاب حضرت محمد صلي الله عليه و آله براي مقام رسالت، بي حساب نبود بلكه اين آيات را از روي علم به لياقت و شايستگي او براي اين مأموريت، فرو فرستاده است؛ و در پايان اضافه مي كند كه نه تنها خدا بر حقانيت تو گواهي مي دهد، بلكه فرشتگان نيز گواهي مي دهند، اگر چه گواهي خدا كافي است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 381

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه نوعي دل داري و تقويت روحي براي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به شمار مي آيد؛ يعني هنگامي كه مخالفان، نبوّت را انكار و تضعيف مي كنند، خدا از پيامبرش پشتيباني مي كند و به او دل داري مي دهد.

2. مفسّران قرآن براي جمله ي «از روي علمش فرو فرستاد.»، دو تفسير ارائه كرده اند:

الف) اين آيات از روي علم به شايستگي پيامبر، بر او فرود آمد.

ب) آنچه بر پيامبر صلي الله عليه و آله فرود مي آيد از درياي بي پايان علم الهي سرچشمه مي گيرد كه محتواي قرآن شاهد روشن اين

مدّعاست و نياز به دليل ديگري ندارد. «1»

3. گواهي و نظارت خدا براي انسان كافي است و اگر خدا راضي باشد و شهادت بر درستي چيزي بدهد، انكار يا اثبات آن توسط ديگران اهميتي ندارد؛ زيرا خدا از همه چيز آگاه است و گواهي اش از روي علم است، ولي غير او ممكن است از مطلب آگاه نباشند يا غرض ورزي كنند.

آموزه ها و پيام ها:

1. معيار اصلي در درستي و نادرستي امور، علم و گواهي خداست.

2. خدا و فرشتگان الهي، از گواهانِ درستي وحي قرآن هستند (پس انكار مخالفان نمي تواند اثر چنداني داشته باشد).

3. اگر برنامه ي شما مورد تأييد خداست (نگران نباشيد كه) همان كافي است.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 382

قرآن كريم در آيه ي صد و شصت و هفتم سوره ي نساء به گمراهي كافران اشاره مي كند و مي فرمايد:

167. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَللًا بَعِيداً

قطعاً كساني كه كفر ورزيدند، و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، به گمراهي دوري، گمراه شده اند.

نكته ها و اشاره ها:

1. كساني كه خود گمراه اند و در راه گمراه ساختن ديگران نيز مي كوشند، هم بر خود ستم روا مي دارند و هم بر ديگران؛ نه خود راه هدايت را مي پيمايند و نه مي گذارند ديگران اين راه را بپيمايند؛ از اين رو آنان در گمراهي دوري به سر مي برند و از هدايت فاصله ي

بسياري دارند.

2. كافران گمراه كننده كه مانع راه خدا مي شوند، دورترين افراد از راه حق هستند؛ زيرا دست برداشتن مبلّغان گمراهي از راهشان بسيار بعيد است.

آنان كفر را با لجاجت و عناد مي آميزند و در بيراهه هاي دور گام برمي دارند و هر روز بيش تر از حق فاصله مي گيرند.

آموزه ها و پيام ها:

1. كفرورزي و مانع راه خدا شدن، انسان را از هدايت دور مي سازد.

2. دست از كفر و منع راه خدا برداريد تا هدايت شويد.

***

قرآن كريم در آيات صد و شصت و هشتم و صد و شصت و نهم سوره ي نساء با اشاره به كافران ستمگر و فرجام عذاب آلود آنان مي فرمايد:

168 و 169. إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً* إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خلِدِينَ فِيهَآ أَبَداً وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 383

بدرستي كساني كه كفر ورزيدند، و ستم كردند، هرگز خدا آنان را نمي آمرزد، و آنان را به هيچ راهي راهنمايي نخواهد كرد،* مگر به راه جهنّم، در حالي كه جاودانه در آن ماندگارند؛ و اين [كار] براي خدا آسان است.

نكته ها و اشاره ها:

1. كافران ستمكارند؛ زيرا هم به خويش ستم مي كنند و خود را از سعادت محروم مي سازند، و هم به ديگران ستم مي كنند و آنان را از راه حق باز مي دارند؛ از اين رو در خور آمرزش

الهي و هدايت نخواهند بود و زمينه هاي آن را به دست خويش از بين برده اند.

2. در برخي از روايات از امام باقر و امام صادق عليهما السلام حكايت شده كه مقصود از «ستم» در اين آيه، ظلم به آل محمد صلي الله عليه و آله است. «1»

البته روشن است كه اين گونه روايات مصاديق ظلم را بيان مي كنند و موجب انحصار معناي آيه نمي شوند.

3. در اين آيات به چند قسم از كيفر كافران اشاره شده است: آنان در گمراهي دوري به سر مي برند؛ شايستگي آمرزش مقام الهي را ندارند و در آتش جهنّم جاودانند «2». همه ي اين كيفرها به خاطر آن است كه اين گروه علاوه بر گمراه بودن، ديگران را نيز گمراه مي كنند، و اين گناه عظيمي است.

4. در اين آيات بيان شده كه كافران ستمكار تنها يك راه پيش رو دارند و آن راه دوزخ است؛ آنان با كفر، ستم و منع راه خدا در دنيا، راه هاي بهشت را به روي خود بسته اند.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 384

آموزه ها و پيام ها:

1. كفر و ستم، موجب محروميت انسان از آمرزش و هدايت الهي مي شود.

2. فرجام كافران ستمكار، عذابي جاودانه است.

3. اگر آمرزش، هدايت و نجات از دوزخ را مي خواهيد دست از كفر و ستم برداريد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتادم سوره ي نساء همگان را به

ايمان فرا مي خواند و با يادآوري سود آن براي انسان و بي نيازي خدا، مي فرمايد:

170. يأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّكُمْ فَئَامِنُواْ خَيْراً لَّكُمْ وَإِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّموتِ وَالأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً

اي مردم! فرستاده [موعود]، از جانب پروردگارتان، حق را براي شما آورد؛ پس ايمان بياوريد، كه براي شما بهتر است. و اگر كفر ورزيد، پس (به خدا زياني نمي رسد،) چرا كه آنچه در آسمان ها و زمين است فقط از آن خداست؛ و خدا، داناي فرزانه است.

نكته ها و اشاره ها:

1. يهوديان و مسيحيان در انتظار پيامبري بودند كه مژده ي آمدنش در كتاب هاي الهي داده شده بود. مشركان نيز اين مطالب را از اهل كتاب شنيده بودند و چنين انتظاري داشتند «1»؛ و اينك آن پيامبر موعود آمده است.

2. خداي متعال غني و مالك جهان است و از اين رو نيازي به ايمان ما ندارد و از كفر ما زيان نمي بيند؛ پس ايمان آوردن به نفع خود مردم است و نبايد بر كسي منّت بگذارند. خدا بر ما منّت نهاده كه ما را به ايمان هدايت تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 385

نموده است. «1»

3. آيه ي فوق دعوت جهاني اسلام را بيان مي كند و همه ي مردم را به سوي ايمان فرا مي خواند. «2»

4. «حق بودن» و «از طرف پروردگار بودن» دو ويژگي مهم دعوت انبياست؛ برنامه ي پيامبران بر اساس تهديد و تطميع نيست، بلكه حقيقتي مطابق واقع و از طرف مربّي و تربيت كننده ي جهانيان است و باعث

رشد انسان ها مي گردد.

5. در برخي روايات از امام باقر عليه السلام حكايت شده كه مقصود از حق در آيه ي فوق، ولايت علي عليه السلام، و مقصود از كفر ورزيدن نيز، انكار ولايت علي عليه السلام است. «3»

البته روشن است كه اين گونه روايات مصداق روشن حق را بيان مي كنند و موجب انحصار معناي آيه در يك مورد نمي شوند.

آموزه ها و پيام ها:

1. ارسال پيامبران و برنامه هاي تربيتي براي شما، به خاطر نياز خداوند نيست بلكه بر اساس علم و حكمت و به نفع شماست.

2. رهبري انتخاب كنيد كه بر حق و از طرف پروردگار باشد.

3. اگر خير و نيكي خود را مي طلبيد، ايمان آوريد، كه ايمان مفيد است.

***

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 386

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و يكم سوره ي نساء با بيان سوابق عيسي عليه السلام عقيده به تثليث را باطل مي شمارد با سرزنش غُلو مي فرمايد:

171. يأَهْلَ الْكتبِ لَاتَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُواْ عَلَي اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسِولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَيهَآ إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَئَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُواْ ثَلثَةٌ انتَهُواْ خَيْراً لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ وحِدٌ سُبْحنَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السموتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَي بِاللَّهِ وَكِيلًا

اي اهل كتاب! در دينتان، غُلُوّ مَكنيد؛ و در باره خدا، جز حق مَگوييد.

مسيح، عيسي پسر مريم

فقط فرستاده خدا، و كلمه اوست؛ كه او را به سوي مريم افكنده، و روحي از جانب اوست. پس، به خدا و فرستادگانش، ايمان آوريد؛ و نگوييد: « [خدا] سه گانه است.» (به اين سخنان) پايان دهيد، كه براي شما بهتر است. [چرا] كه خدا، فقط معبودي يگانه است؛ او منزه است از اينكه برايش فرزندي باشد؛ [زيرا] آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است فقط از آنِ اوست؛ و كار سازيِ خدا كافي است.

نكته ها و اشاره ها:

1. مسئله ي «غُلو» نشانه ي تعصب بي جا درباره ي پيشوايان ديني و يكي از سرچشمه هاي انحراف در اديان الهي بوده است؛ از طرفي انسان ميل دارد كه رهبران خود را بزرگ تر از آنچه هستند جلوه دهد تا بر عظمت خود بيفزايد و از سوي ديگر، گاهي به غلط، عقايد غلوآميز را نشانه ي ايمان و عشق به آنها مي شمرد.

غلو همواره اصل اساسي دين، يعني توحيد را تخريب مي كند؛ به همين جهت اسلام به غلوكنندگان سخت گرفته و آنان را سرزنش نموده است.

2. در بيش از بيست مورد از آيات قرآن كريم، تعبير «عيسي بن مريم» يا «مسيح پسر مريم» آمده يعني عيسي را به مادرش نسبت داده «1» است، تا خاطرنشان كند كه مسيح هم چون ساير افراد در رحم مادر بود و متولد شد و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 387

در آغوش مادر پرورش يافت؛ او صفات بشري دارد و محكوم قوانين و تغييرات طبيعت است؛ پس چگونه ممكن است چنين كسي خداي ازلي و ابدي باشد.

3. عقيده

به خدايان سه گانه يا تثليث، در كتاب مقدس مسيحيان، انجيل هاي چهارگانه، يافت نمي شود. اين عقيده ي غلوآميز بعدها در ميان مسيحيان به صورت يك بدعت فراگير پيدا شد. «1» يعني در 325 سال پس از ميلاد مسيح عليه السلام سيصد نفر از روحانيون مسيحي در شوراي «نيقيّه» گرد هم آمدند، و الوهيّت عيسي را با اكثريت پذيرفتند، و اين عبارت را تصويب كردند: «عيسي پسر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداي حقيقي از خداي حقيقي، كه مولود است نه مخلوق، از يك ذات پدر ... او به خاطر ما آدميان و براي نجات ما نزول كرد و مجسّم شده، انسان گرديد». «2»

4. همان طور كه در عبارت فوق مشاهده مي شود، آنان عيسي را خداي حقيقي مي دانند و گاهي تصريح مي كنند كه خدا هم يكي و هم سه تاست؛ پدر، پسر و روح القدس، هر سه خدا هستند و در عين حال خدا يكي است.

اين تناقض آشكاري در عقايد مسيحيان است كه بر خلاف حكم عقل و با توحيد ناسازگار است.

برخي از مسيحيان در توجيه اين تناقض مي گويند «اين يك مسئله ي تعبّدي است كه فراتر از عقل بشر است»، در حالي كه تثليث در تقابل با حكم عقل است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 388

برخي از مسيحيان با تمسك به مثال ها و تشبيه ها و برخي مطالب عرفان شرقي در توجيه تثليث مي كوشند، اما اين مطالب تا به توحيد خالص منتهي نشود، پذيرفتني

نيست و مسئله اي را حل نمي كند.

5. خدا بودن عيسي از جهات ديگري نيز مورد اشكال است؛ از طرفي تجسّم خدا در قالب انساني، مستلزم محدوديت، جسم بودن، تركيب و نيازمندي اوست، در حالي كه خدا نه محدود، نه جسم، نه نيازمند و نه مركّب است و اصولًا وجود اين گونه خدايي محال و با دلايل عقلي توحيد ناسازگار است.

و از طرف ديگر، اگر پدر نداشتن عيسي دليل بر خدا بودنش باشد، حضرت آدم كه پدر و مادر نداشت، به طريق أولي بايد خدا باشد.

6. در مباحث عقايد و كلام اسلامي، دلايل متعددي براي توحيد و يگانگي ذات خدا آورده اند؛ از جمله آن كه خدا يك وجود بي نهايت و نامحدود است و موجود بي نهايت، تعدد بردار نيست؛ زيرا اگر دو بي نهايت فرض كنيم، هر دو متناهي و محدود مي شوند و هر كدام فاقد قدرت و توانايي و هستي ديگري هستند. «1»

از اين روست كه مي گوييم مسئله ي توحيد با دلايل عقلي اثبات مي شود، و اين نشانه ي منطقي و عقلي بودن تعاليم الهي اسلام است.

7. فرزند داشتن نشانه ي نياز است، ولي خداي متعال، كه مالك آسمان ها و زمين است، نه نياز به چيزي دارد تا فرزند بخواهد و نه هيچگاه مي ميرد تا وارث بخواهد.

8. در قرآن كريم، واژه ي «كلمه» براي اشاره به مخلوقات به كار رفته است «2»؛ همان طور كه كلمات مخلوق ما هستند، موجودات جهان نيز مخلوق تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 389

خدا هستند و نيز، همان طور كه كلمات اسرار درون ما را بيان

مي كنند و نشانه اي از صفات و روحيات ما هستند، مخلوقات گيتي نيز صفات جمال و جلال خدا را نشان مي دهند.

البته گاهي مخلوقات و كلمات خدا ساده و كوچك و گاهي هم چون مسيح عليه السلام برجسته و عجيب اند. «1»

9. تعبير «روح» كه در مورد آفرينش آدم و مسيح به كار رفته است، اشاره به عظمت روحي است كه خدا آفريد و در وجود همه ي انسان ها و به ويژه در مسيح عليه السلام قرار داد. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. توحيد خود را خالص سازيد و كسي را خدا يا فرزند خدا قرار ندهيد.

2. حق بگوييد و از حق فراتر نرويد كه غلو است.

3. مسيحيان با شناخت بهتر خدا و مطالعه در مورد سوابق عيسي به باطل بودن تثليث پي ببرند.

4. غلو در دين و در مورد رهبران الهي ممنوع است.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و دوم سوره ي نساء به بندگي عيسي و فرشتگان اشاره مي كند و مي فرمايد:

172. لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِّلَّهِ وَلَا الْمَلئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 390

مسيح و فرشتگان مقرّب، ابا ندارند از اين كه بنده خدا باشند؛ و هر كس از پرستش او، امتناع ورزد، و تكبّر كند، پس به زودي (خدا در قيامت) همه آنان را به سوي خود گرد خواهد

آورد.

شأن نزول:

حكايت شده كه گروهي از مسيحيان نَجران خدمت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله رسيدند و گفتند: چرا نسبت به پيشواي ما (مسيح) خورده مي گيري و مي گويي او پيامبر خدا و بنده ي او بود؟ اين آيه بدين مناسبت فرود آمد و به آنان پاسخ داد. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. امتناع از بندگي «2» خدا، گاهي از ناداني و گاهي از تكبّر و سركشي سر چشمه مي گيرد، كه دومي به مراتب بدتر است و همين مطلب مورد نظر آيه ي فوق است.

2. سرچشمه ي ترك عبادت، تكبّر است؛ حلول روح استكباري در انسان خطرهاي متعددي را برايش به دنبال دارد.

3. يادآوري فرشتگان و امتناع نكردن آنان از عبادت خدا در اين آيه، يا به خاطر آن است كه مسيحيان فرشته ي «روح القدس» را خداي خويش مي پنداشتند.

و يا به خاطر آن است كه بت پرستان عرب فرشتگان را فرزندان خدا مي دانستند، و آيه ي فوق به هر دو گروه پاسخ مي دهد.

4. در حديثي حكايت شده كه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 391

امام رضا عليه السلام براي محكوم ساختن مسيحيان منحرف، به «جاثِليق»، روحاني بزرگ مسيحي، فرمود: «همه چيز عيسي عليه السلام خوب بود؛ و تنها عيب او آن بود كه عبادت چنداني نداشت.»

مرد مسيحي برآشفت و گفت: «عيسي از عابدترين مردم بود.»

امام رضا عليه السلام فرمود: «او چه كسي را عبادت مي كرد مگر جز خدا را مي پرستيد؟! بنابراين، شما خود اعتراف مي كنيد كه مسيح بنده و مخلوق و عبادت كننده ي خدا بود، و معبود و

خدا نبود.»

آن گاه مرد مسيحي پاسخي نگفت و خاموش گشت. «1»

5. مقام «عبوديّت» مقام والايي در پيشگاه خداست. در آيه ي فوق مسيح را يك پارچه عبد و بنده معرفي مي كند و از امام علي عليه السلام حكايت شده كه فرمود:

براي من همين افتخار بس است كه بنده ي تو باشم. «2»

آموزه ها و پيام ها:

1. خود مسيح امتناعي نداشت كه بنده ي خدا باشد (پس چرا شما مسيحيان از پيشواي خود جلوتر مي رويد و او را خدا مي دانيد؟).

2. تكبّر موجب دوري انسان از بندگي و عبادت خدا مي شود.

3. هم چون مسيح و فرشتگان، بنده و عبادتگر خدا باشيد.

4. از روز رستاخيز بهراسيد و از تكبّر و ترك عبادت دوري كنيد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و سوم سوره ي نساء به سرنوشت دو گروه مؤمنان و كافران مستكبر، را در برابر هم به تصوير مي كشد و

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 392

مي فرمايد:

173. فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصلِحتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً

و امّا كساني كه ايمان آوردند و [كارهاي شايسته انجام دادند، پس پاداششان را بطور كامل به آنان خواهد داد؛ و از بخشش خود، بر ايشان خواهد افزود. و اما كساني كه امتناع ورزيدند، و تكبّر كردند، پس با عذابي دردناك، آنان را

عذاب خواهد كرد؛ و غير از خدا، هيچ سرپرست و ياوري براي (خود) شان نمي يابند.

نكته ها و اشاره ها:

1. در اين آيه از روش تربيتي مقايسه استفاده شده است؛ يعني سرنوشت نيكوي مؤمنان و فرجام عذاب آلود مستكبران در برابر هم ديگر به تصوير كشيده شده تا هر كس بتواند با مطالعه ي آنها راه خود را انتخاب كند.

2. خدا پاداش مؤمنان نيكوكار را به صورت كامل مي پردازد و چيزي هم بر آن مي افزايد؛ اين اخلاق الهي است، پس سزاوار است كه ما نيز در پرداخت پاداش ديگران اين گونه رفتار كنيم.

3. كساني كه سرپيچي و تكبّر مي نمايند و ايمان و عمل شايسته ندارند، انتظار شفاعت و ياري از مسيح و ديگران نداشته، «1» بلكه منتظر عذاب الهي باشند.

4. اين آيه، هم چون بسياري از آيات ديگر قرآن، اشاره دارد كه راه نجات انسان، ايمان به همراه عمل شايسته است.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 393

آموزه ها و پيام ها:

1. به سرنوشت و فرجام مؤمنان و مستكبران بنگريد (و راه صحيح را انتخاب كنيد).

2. خدا نسبت به مؤمنان نيكوكردار لطف دارد و پاداش اضافه به آنان مي دهد.

3. از انكار و تكبّر در برابر خدا دوري گزينيد كه موجب عذاب و محروميت مي شود.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و چهارم سوره ي نساء به برهان الهي و نور قرآن اشاره مي كند و مي فرمايد:

174. يأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ

جَآءَكُم بُرْهنٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِيناً

اي مردم! بيقين دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمد؛ و نوري آشكار به سوي شما فرو فرستاديم.

نكته ها و اشاره ها:

1. مفسران قرآن در مورد «برهان» «1» در آيه ي فوق سه احتمال داده اند:

الف) مقصود پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله باشد.

ب) مقصود معجزات پيامبر صلي الله عليه و آله باشد.

ج) مقصود دلايل عقلي باشد. «2»

البته تفسير اول شواهد و احاديثي دارد و برخي مفسران آن را ترجيح داده اند.

دو تفسير ديگر نيز بعيد به نظر نمي رسد و ممكن است اين تفسيرها

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 394

اشاره به مصاديق مختلف برهان باشد.

3. مقصود از نور در آيه ي فوق «قرآن كريم» است، اما در برخي از روايات، از اهل بيت عليهم السلام حكايت شده كه منظور از «نور» ولايت امام علي عليه السلام است. «1»

البته اين گونه روايات مصاديق بارز نور را بيان مي كنند، يعني نور معناي وسيعي دارد كه هم قرآن و هم امير المؤمنين عليه السلام را كه حافظ و مفسر قرآن است، شامل مي شود.

آموزه ها و پيام ها:

1. هديه ي اسلام به جهانيان، نور و برهان است.

2. راه خود را بر اساس استدلال و روشنگري استوار سازيد.

قرآن نور است

قرآن نور است قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و پنجم سوره ي نساء به نتيجه ي ايمان و پيروي از برهان و نور اشاره مي كند و مي فرمايد:

175. فَأَمَّا

الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرطاً مُّسْتَقِيماً

و امّا كساني كه به خدا ايمان آوردند و به آن (نور قرآن) تمسّك جُستند، پس بزودي (خدا) آنان را در رحمتي و بخششي از جانب خويش در آورد؛ و آنان را به راهي راست، به سوي خود راهنمايي مي كند.

نكته ها و اشاره ها:

1. «ايمان» و «تمسّك به نور قرآن»، انسان را مشمول رحمت الهي مي كند و زمينه ساز هدايت بيش تر او توسط خدا مي شود.

2. منظور از «تمسّك به نور قرآن»، توجه به معارف آن و اجراي برنامه هاي سعادت بخش قرآن در زندگي است كه انسان را به راه مستقيم ره نمون تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 395

مي شود و باران رحمت الهي را بر شوره زار دلش مي بارد.

3. هدايت الهي پيوسته شامل حال انسان مي شود و حتي بعد از ايمان آوردن نيز باقي است؛ انسان هميشه به هدايت الهي نيازمند است.

4. در برخي احاديث آمده است كه «مقصود آيه، تمسّك جستن به ولايت علي عليه السلام و ولايت امامان بعد از اوست. «و در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام حكايت شده كه «منظور از راه مستقيم، (راه) امام علي عليه السلام است.» «1»

البته اين گونه روايات از نوع تعيين مصداق كامل آيه است و به معناي حصر معناي آيه در اين موارد نيست.

آموزه ها و پيام ها:

1. اگر رحمت، بخشش و هدايت الهي را مي طلبيد ايمان بياوريد و قرآن را برنامه ي زندگي خود قرار دهيد.

2. بر اساس ايمان و قرآن، زندگي خود را جهت دهيد.

3. از نور (قرآن و ولايت) جدا نشويد.

***

قرآن كريم در آيه ي صد و هفتاد و ششم سوره ي نساء به مسائل

تقسيم ارث اشاره دارد و قانون ارث اشاره دارد و قانون ارث كَلاله را بيان مي كند و مي فرمايد:

176. يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَللَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَينِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَآءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 396

از تو (در باره كلاله، يعني وارثان ميّتي كه فرزند و پدر و مادر ندارد،) پرسش مي كنند، بگو: «خدا در مورد كلاله، به شما پاسخ مي دهد: اگر مردي بميرد، كه هيچ فرزندي برايش نيست، و براي او خواهري باشد، پس نصف ميراث، فقط براي اوست؛ و (اگر خواهري از دنيا برود، و وارث او يك برادر باشد،) او (تمامِ) ميراث آن (خواهر) را مي برد، اگر براي آن (خواهر) هيچ فرزندي نباشد؛ و اگر (وارثان)، دو خواهر باشند، پس دو سوم ميراث فقط براي آن دو است؛ و اگر (آن وارثان) برادران و خواهران باشند، پس براي پسر، همچون بهره (و سهام ارث) دو دختر باشد؛ خدا (اين احكام را) براي شما روشن بيان مي كند تا مبادا گمراه شويد؛ و خدا به هر چيزي داناست.»

شأن نزول:

حكايت شده كه «جابر بن عبد اللّه انصاري» بيمار بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به عيادت او آمد. جابر كه در انديشه ي مرگ بود، از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد: وارثان من فقط خواهران من هستند، (تقسيم) ارث براي آنان چگونه است؟ اين آيه در اين مورد فرود آمد و

سهم ميراث آنها را مشخص ساخت. «1»

نكته ها و اشاره ها:

1. اين آيه كه آيه ي «فرائِض» ناميده شده، به عقيده ي برخي، آخرين آيه اي است كه در زمينه ي احكام بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرو فرستاده شد. «2»

2. در آيه به قوانين ارث خواهران و برادرانِ «3» (پدري ياپدري و مادري «4»)

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 397

اشاره شده است كه بدين قرار است:

الف) هر گاه مردي از دنيا برود و فرزندي نداشته باشد و يك خواهر داشته باشد، نصف ميراثش به او مي رسد (و اگر وارث ديگري داشته باشد، نصف ديگر ميراث به آنها مي رسد، و گر نه نصف دوم آن هم به همين خواهر بازمي گردد) «1».

ب) اگر زني از دنيا برود و فرزندي نداشته باشد و يك برادر داشته باشد، تمام ارث او به برادرش مي رسد.

ج) اگر كسي از دنيا برود و دو خواهر از او به يادگار بماند، دو سوم از ميراث او به آن دو خواهر مي رسد (و اگر وارثان ديگري باشند، يك سوم بقيه را ارث مي برند، و گر نه آن يك سوم نيز به همين دو خواهر باز مي گردد) «2».

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 398

د) اگر كسي از دنيا برود و چند برادر و خواهر از خود بر جاي بگذارد، تمام ميراث او در ميان آنها تقسيم مي شود، به طوري كه سهم هر برادر، دو برابر سهم يك خواهر مي شود. «1»

3. معناي قسمت آخر آيه اين گونه مي شود: «خدا اين حقايق را براي شما بيان مي كند، تا مبادا گمراه شويد.» «2» آري، فهم قوانين الهي و اجراي آنها موجب هدايت و سعادت انسان، و دوري از آنها موجب

گمراهي و كج روي او مي گردد.

4. جالب آن است كه سوره ي نساء با بيان مسائل خانواده شروع شد و با بيان قوانين ارث خانواده پايان يافت. «3»

آموزه ها و پيام ها:

1. قوانين الهي ارث، هدايت آفرين است.

2. مشكلات و مسائل حقوقي را از رهبران الهي بپرسيد.

3. رهبران الهي قوانين الهي را براي مردم بيان كنند.

4. قوانين الهي ارث را بشناسيد و به آنها عمل كنيد، تا گمراه نشويد.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 399

ويرايش دوم سوره هاي آل عمران و نساء (جلد دوم تفسير مهر) با همكاري آقايان: شيرافكن، همائي، اميني، اسماعيلي، ملاكاظمي و نيك زاد در تاريخ 21/ 3/ 83 پايان يافت. و الحمد للَّه ربّ العالمين.

الهي به ما توفيق فهم بهتر و عمل به قرآن عنايت بفرما.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 401

منابع

منابع «كل مجلدات تفسير مهر»

1. آداب الصلوة، امام خميني، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، چاپ سوم، 1372.

2. آشنائي با قرآن (ده جلدي)، مرتضي مطهري، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ هيجدهم، 1382 ش.

3. احصاء العلوم، فارابي، بي نا، بي تا.

4. احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

5. ارشاد القلوب الي الصواب، ديلمي، حسن بن ابي الحسن، انتشارات شريف رضي، چاپ اول، 1412 قمري.

6. اسباب النزول، ابوالحسن علي بن احمد الواحدي النيشابوري، المكتبة العصريه، بيروت، 1425 ق.

7. اسلام و هيئت، سيد هبةالدين شهرستاني، مطبعة الغري في النجف، بي تا.

8. اصول الفقه، محمد رضا مظفر، انتشارات المعارف الاسلامية، تهران، چهار جلد در دو مجلد، 1368 ش.

9. اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1361 ش.

10. اطلس القرآن، دكتر شوقي ابوخليل، دارالكفر المعاصر بيروت و دارالفكر

دمشق، 1423 ق.

11. اعجاز القرآن و بلاغت محمد صلي الله عليه و آله، مصطفي صادق رافعي، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، بنياد قرآن، 1361 ش.

12. اعجاز قرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، 1362 ش.

13. اعلام القرآن، دكتر محمد خزائلي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران 1380 ش.

14. اعلام الوري بأعلم المهدي، امين الاسلام طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، (صاحب مجمع البيان)، انتشارات دارالكتب الاسلامية، قم، چاپ سوم، بي تا.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 402

15. الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 ق.

16. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر مرتضي، مشهد، 1403 قمري (نسخه حاضر از چاپ 1401 قمري مؤسسه جواد، بيروت عكسي برداري شده است).

17. الاختصاص، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

18. الارشاد في معرفة حجج اللَّه علي العباد، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

19. الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، محمد بن حسن شيخ طوسي، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ سوم، 1390 قمري.

20. الامالي، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات كتابخانه اسلاميه (منشورات اعلمي، بيروت)، نوبت چهارم، اصلاحات 1362.

21. الامالي، شيخ طوسي، محمد بن حسن، انتشارات دارالثقافة، قم، چاپ اول، 1414 قمري.

22. الامالي، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، كنگره جهاني هزاره مفيد قم، چاپ دوم، 1413 ه. ق.

23. البيان في تفسير القرآن، سيد ابوالقاسم خوئي، قم، المطبعة العلمية، 1394 ق.

24. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1365

ش.

25. التفسير الاثري الجامع، محمدهادي معرفت، موسسة التمهيد، قم، الطبعة الاولي، 1383 ش.

26. التفسير المنسوب الي الامام الحسن بن علي العسكري عليه السلام، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، 1409 ق، 1 جلدي.

27. التفسير لكتاب اللَّه المنير، محمد الكرمي، قم، مطبعة العلمية، 1402 ق، 7 جلدي.

28. التفسير و المفسّرون، دكترمحمدحسين ذهبي، دارالكتب الحديث، چاپ دوم، 1976 م.

29. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، محمد هادي معرفت، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1418 ق.

30. التمهيد في علوم القرآن، همو، قم، موسسه نشر اسلامي، چاپ دوم، 1415 ق.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 403

31. التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دوم، 1398 قمري (1357 شمسي).

32. التوحيد، محمد بن علي ابن بابويه، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363 ش.

33. الجدول في اعراب القرآن و صرفه و بيانه، محمود صافي، دار الرشيد دمشق و موسسه الاميان بيروت، بي تا.

34. الجعفريات (الاشعثيات)، محمد بن محمد بن اشعث، مكتبة النينوي الحديثة، تهران، بي نو، بي تا.

35. الخصال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 قمري.

36. قرآن و علم امروز، الخطيب، عبدالغني، ترجمه دكتر اسد اللَّه مبشري، قرآن و علم امروز، مؤسسه مطبوعاتي عطائي، تهران، 1362 ش.

37. الدرّ المنثور في تفسير الماثور، جلال الدين عبدالرحمن ابن ابي بكر السيوطي، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.

38. الرسالة الذهبية (طب الرضا عليه السلام)، امام رضا عليه السلام، انتشارات خيام، قم، چاپ اول، 1402 قمري.

39. البرهان في علوم القرآن، الزركشي، بدر الدين محمد بن عبداللَّه، دار المعرفة، بيروت، چهار جلد، 1410

ق.

40. الصحيفة السجاديه، امام زين العابدين عليه السلام، نشر الهادي، 1376 قمري.

41. الصراط المستقيم الي ستحقي التقديم، علي بن يونس نباطي بياضي، انتشارات كتابخانه حيدريه نجف اشرف، چاپ اول، 1384 قمري.

42. الضوء و اللون في القرآن الكريم، نذير حمدان، دمشق- بيروت، دار ابن كثير، 1422 ق.

43. الغدير في الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين احمد الاميني النجفي، بيروت، دارالكتاب العربي، 1378 ق.

44. الكافي، ثقة الاسلام كليني، محمد بن يعقوب، تحقيق علي اكبر غفاري، دارالكتب الاسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

45. المحاسن، برقي، احمد بن ابي عبداللَّه، دارالكتب الاسلامية، چاپ دوم، 1330، هجري شمسي (1371 قمري).

46. المسند، احمد بن محمد ابن حنبل، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415 ق.

47. المفردات في غريب القرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهاني، تهران،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 404

المكتبة الرضويه، 1332 ش.

48. اولين دانشگاه وآخرين پيامبر، دكتر سيد رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1350 ش.

49. اهداف و مقاصد سوره ها، دكتر شحاته، ترجمه سيد محمدباقر حجّتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

50. اهل البيت في الكتاب المقدس، احمد الواسطي، مطبعة الصدر 1997 م.

51. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، علامه مجلسي، (مجلسي دوم) محمد باقر، مؤسسة الوفاء بيروت، لبنان، بي نو 1404 قمري.

52. بصائر الدرجات الكبري في فضائل آل محمد صلي الله عليه و آله، صفار، محمد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، چاپ دوم، 1404 قمري.

53. بوكاي، موريس، ترجمه مهندس ذبيح اللَّه دبير، مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ سوم، 1365 ش.

54. پرواز در ملكوت مشتمل بر آداب الصلوة، امام خميني، سيد احمد فهري، نهضت زنان مسلمان، تهران،

1359 ش.

55. پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، محمدعلي رضائي اصفهاني، رشت، كتاب مبين، چاپ سوم، 1381.

56. پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دكتر سيد محمدباقر حجتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375 ش.

57. تاريخ الرسل و الملوك (تاريخ طبري)، محمد بن جرير طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 ق.

58. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، حسيني استر آبادي، سيد شرف الدين علي، موسسه نشر الاسلام، وابسته به جامعه مدرسين قم، اول، 1409 قمري.

59. تحرير الوسيله، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، قم، موسسه مطبوعات دارالعلم، بي تا، چاپ دوم.

60. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، حراني حسن بن شعبه، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، چاپ دوم، 1404 قمري.

61. تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر) محمدجواد نجفي، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364 ش، 15 جلدي.

62. تفسير اثني عشري، حسين بن احمد الحسيني الشاه عبدالعظيمي، (م 1384 ق)،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 405

تهران، انتشارات ميثاق، چاپ اول، 14 جلدي، 1364 ش.

63. تفسير احسن الحديث، سيد علي اكبر قرشي، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، 12 جلدي، 1366 ش.

64. تفسير اطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب (م 1411 ق) تهران، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 14 جلدي، 1366 ش.

65. تفسير الامام العسكري عليه السلام، منسوب به امام عسكري عليه السلام، انتشارات مدرسه امام مهدي عليه السلام، قم، اول، 1409 قمري.

66. تفسير البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم حسيني بحراني، قم، دارالكتب العلميه، 1334 ش.

67. تفسير التبيان في تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن علي الطوسي (م 460 ق) قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 10 جلدي، 1409

ق.

68. تفسير الجديد في تفسير القرآن الكريم، شيخ محمد السبزواري النجفي (م 1410 ق)، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 7 جلدي، 1402 ق.

69. تفسير الجواهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، كويت، مكتبة الالفين، 6 جلدي، 1407 ق.

70. تفسير الجواهر في تفسير القرآن، طنطاوي جوهري، بي جا، دارالفكر، بي تا، 13 جلدي.

71. تفسير الحبري، ابو عبداللَّه الكوفي الحسين بن الحكم بن مسلم الحبري، (م 286) بيروت، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 10 جلدي، 1408 ق.

72. تفسير العياشي، محمد بن مسعود ابن عياش السلمي قندي المعروف بالعياشي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411 ق.

73. تفسير الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن و السنة، محمد صادقي تهراني، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، 30 جلدي، 1406 ق.

74. تفسير القرآن الكريم (تفسير شبر) سيد عبداللَّه شبر (م 1242 ق)، بيروت، دارالبلاغه للطباعة و النشر و التوزيع، 1 جلدي، 1412 ق.

75. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني (م 1397 ق) تهران، چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 4 جلدي، 1362 ش.

76. تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي، (م 1050 ق) قم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 7 جلدي، 1366 ش.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 406

77. تفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه (م 1400 ق) بيروت، دارالعلم للملايين، چاپ سوم، 7 جلدي، 1981 م.

78. تفسير المعين، مولي نورالدين محمد بن مرتضي كاشاني (م بعد 1115 ق) قم، نشر كتابخانه آيةاللَّه مرعشي نجفي، بي تا، 3 جلدي.

79. تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، محمد رشيد رضا، بيروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانية.

80. تفسير الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبائي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي تا، چاپ دوم.

81. تفسير الوجيز في تفسير

القرآن العزيز، علي بن الحسين بن ابي جامع العاملي (م 1135 ق) قم، دار القرآن الكريم، 1 جلد، 1413 ق.

82. تفسير انوار العرفان في تفسير القرآن، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدر، 9 جلدي، 1375 ش.

83. تفسير انوار درخشان در تفسير قرآن، سيد محمد حسيني الهمداني، تهران، كتابفروشي لطفي، 18 جلدي، 1380 ق.

84. تفسير بيان السعادة في مقامات العباد، حاج سلطان محمد الجنابذي ملقب به سلطان عليشاه (م 1327 ق) تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ دوم، 4 جلدي، 1344 ش.

85. تفسير پرتوي از قرآن، سيد محمود طالقاني (م 1358 ش) تهران، شركت سهامي انتشار، 6 جلدي، 1366 ش.

86. تفسير تسنيم (تفسير قرآن كريم)، عبداللَّه جوادي آملي، مركز نشر اسراء، قم، 1380 ش.

87. تفسير تقريب القرآن الي الاذهان، سيد محمد الحسيني الشيرازي، بيروت، موسسه الوفاء، 30 جلدي در 10 مجلد، 1400 ق.

88. تفسير ثعلبي (الكشف و البيان)، احمد بن محمود ثعلبي (م 427 ق) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

89. تفسير جامع، سيد ابراهيم بروجردي، تهران، انتشارات صدر، چاپ سوم، 7 جلدي، 1341 ش.

90. تفسير جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسير گازر)، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني (م، اواخر قرن نهم)، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، چاپ اول، 10 جلدي، 1337 ش.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 407

91. تفسير جوامع الجامع، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (م 548 ق) تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1412 ق.

92. تفسير حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، سيد عبدالحجة بلاغي، قم، چاپ حكمت، چاپ اول، 10 جلدي، 1345 ش.

93. تفسير خسروي، شاهزاده عليرضا ميرزا خسرواني (م 1386 ق) تهران، چاپ اسلاميه، 8 جلدي، 1397 ق.

94. تفسير

راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ سوم، 1379 ش.

95. تفسير روان جاويد در تفسير قرآن مجيد، ميرزا محمد ثقفي تهراني، تهران، انتشارات برهان، چاپ دوم، بي تا، 5 جلدي.

96. تفسير روشن، حسن مصطفوي، تهران، انتشارات سروش، 2 جلدي، 1374 ش.

97. تفسير روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابوالفتوح رازي، (م 552 ق) مشهد، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 14 جلدي، 1374 ش.

98. تفسير سوره حمد، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ هفتم، 1381 ش.

99. تفسير شريف لاهيجي، بهاءالدين محمد شيخ علي الشريف اللاهيجي، (م 1088 ق)، تهران، موسسه مطبوعاتي علمي، 4 جلدي، 1363 ش.

100. تفسير صافي، فيض كاشاني، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ق.

101. تفسير صحيح آيات مشكله قرآن، جعفر سبحاني، تنظيم سيد هادي خسرو شاهي، قم، مؤسسه ي امام صادق عليه السلام، (انتشارات توحيد)، 1371 ش.

102. تفسير عاملي، ابراهيم عاملي، مشهد، كتاب فروشي باستان، و تهران، كتابخانه صدوق، 8 جلدي، 1363 ش.

103. تفسير علي بن ابراهيم القمي، قمي، علي بن ابراهيم، موسسه دارالكتاب، قم، سوم، 1404 قمري، كتاب حاضر نسخه عكسي از چاپ دوم نشر مكتبه المهدي نجف مي باشد كه بيروت نيز از آن عكس گرفته است.

104. تفسير علي بن ابراهيم القمي، (م حدود 307 ق) قم، موسسه دارالكتاب للطباعة و النشر، چاپ سوم، 2 جلدي.

105. تفسير فرات كوفي، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي (اواخر قرن سوم تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 408

هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،

1410 ق.

106. تفسير في ظلال القرآن، سيد قطب، بيروت، داراحياء التراث العربي، الطبعة الخامسة.

107. تفسير قرطبي، (الجامع لاحكام القرآن) محمد بن احمد قرطبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1416 ق.

108. تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، فخرالدين رازي، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

109. تفسير كشاف عن حقائق غوامض التنزيل، محمود بن عمر الزمخشري، بيروت، ادب الحوزه، دارالمعرفة، دارالكتب، 1400 ق.

110. تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار (تفسير خواجه عبداللَّه انصاري)، احمد بن محمد ميبدي، تهران، اميركبير، 1376 ش.

111. تفسير كشف الحقايق عن نكت الايات و الدقائق، محمد كريم العلوي الحسيني الموسوي، تهران، حاج عبدالمجيد- صادق نوبري، چاپ سوم، 2 جلدي، 1396 ق.

112. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمدرضا القمي المشهدي، (قرن 12 هجري) تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 14 جلدي، 1366 ش.

113. تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي (امين الاسلام)، تهران، المكتبة الاسلاميه، 1395 ق.

114. تفسير مخزن العرفان در علوم قرآن (كنز العرفان)، بانوي اصفهاني (امين اصفهاني- م 1404 ق) تهران، نهضت زنان مسلمان، 10 جلدي، 1361 ش.

115. تفسير مقتنيات الدرر و ملتقطات لثمر، سيدعلي الحائري الطهراني (م 1340 ق) تهران، دار الكتب الاسلاميه، 12 جلدي، 1327 ش.

116. تفسير من وحي القرآن، محمدحسين فضل اللَّه، دار الزهراء، بيروت، 1405 ق.

117. تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ملافتح اللَّه كاشاني (م 998 ق)، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، چاپ دوم، 10 جلدي، 1344 ش.

118. تفسير من هدي القرآن، سيد محمدتقي مدرس، بي جا، دارالهدي، 18 جلدي، 1406 ق.

119. تفسير مواهب الرحمن في تفسير القرآن، سيد عبدالاعلي الموسوي السبزواري، نجف اشرف، مطبعة الاداب، 4 جلدي، 1404 ق.

120. تفسير مواهب عليه (تفسير

حسيني)، حسين واعظ كاشفي (م 910 ق)، تهران، كتاب فروشي اقبال، چاپ اول، 4 جلدي، 1317 ش.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 409

121. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1373 ش.

122. تفسير نورالثقلين، عبدالعلي بن جمعه العروسي حويزي، قم، المطبعة العلمية، 1383 ش.

123. تفسير نور، محسن قرائتي، قم، انتشارات در راه حق، 1374 ش.

124. تفسير نهج البيان عن كشف معاني القرآن، محمد بن الحسن الشيباني، (قرن هفتم) تهران، موسسه دائرةالمعارف اسلامية، 1 جلد، 1412 ق.

125. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف (مجموعة ورم)، ورام بن ابي فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم. كتاب حاضر نسخه عكسي از انتشارات دار صعب و دار التعارف بيروت به سال 1376 قمري است.

126. تنزيه الانبياء و الائمة عليهم السلام، علم الهدي سيد مرتضي، انتشارات شريف رضي، قم، بي نو، 1250 قمري.

127. تهذيب الاحكام في شرح المقنعه، شيخ طوسي، محمد بن حسن، چاپ چهارم، 1365 شمسي.

128. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات شريف رضي، قم، چاپ دوم، 1364 شمسي.

129. جامع الاخبار، شعيري، تاج الدين محمد، انتشارات رضي قم، چاپ دوم، 1363 شمسي.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق، المركز العربي الكتاب، بي تا.

130. جواهر القرآن غزالي، بيروت- دمشق، المركز العربي الكتاب، بي تا.

131. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، روح اللَّه خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1375 ش.

132. چهل حديث، امام خميني، بي جا، مركز نشر فرهنگي رجاء، چاپ اول، بي تا.

133. خدا از ديدگاه قرآن، سيد محمد حسيني بهشتي، انتشارات بعثت، تهران، بي تا.

134. درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمدعلي

رضائي اصفهاني، قم، انتشارات اسوه، 1378 ش.

135. دراسات قرآنيه، المبادي العامه لتفسير القرآن الكريم، محمدحسين علي الصغير، تهران مكتبة الاسلامي، 1412 ق.

136. الطب في القرآن الكريم، دياب، دكتر عبد الحميد و دكتر احمد قرقوز، مؤسسة علوم القرآن، دمشق، الطبعة السابعة، 1404 ق. و نيز تحت عنوان طب در قرآن، ترجمه علي تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 410

چراغي، انتشارات حفظي بي تا، تهران.

137. ديوان حافظ، شمس الدين محمد حافظ شيرازي، مؤسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1366 ش.

138. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، سيد محمود الآلوسي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

139. روح عرفاني روح اللَّه، محمدرضا رمزي اوحدي، تهران، مؤسسة توسعه فرهنگ قرآني، 1378 ش.

140. روزه درمان بيماري هاي روح و جسم، سيد حسين موسوي راد لاهيجي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364 ش.

141. روش شناسي تفسير قرآن؛ بابائي و ديگران، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه.

142. روش ها و گرايش هاي تفسيري؛ حسين علوي مهر، انتشارات اسوه، سال 1381.

143. روش هاي تفسير قرآن، دكتر سيدرضا مؤدّب، قم، دانشگاه (انتشارات اشراق)، 1380 ش.

144. خلقت انسان در بيان قرآن، سبحاني، يد اللّه، شركت سهامي انتشارات، تهران چاپ سوم، 1351 ش.

145. سفينة البحار، شيخ عباس قمي، دارالاسوة للطباعة و النشر، طهران، 1416 ق.

146. سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، عبدالملك بن هشام، بيروت، المكتبة العربية، 1419 ق.

147. شرح دعاي سحر، امام خميني، ترجمه سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.

148. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللَّه، ابن ابي الحديد، طهران، انتشارات كتاب آوند دانش، 1379 ش.

149. شواهد التنزيل، حاكم حسكاني (ابن حذاء، ابن حداد)، عبيداللَّه قضي، تحقيق:

محمدباقر محمودي، موسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول،

1411 قمري.

150. صحيح بخاري، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل الخاري، بيروت، داراحياء الثراث العربي، چهار جلدي، 1400 ه. ق.

151. صحيفه نور، روح اللَّه موسوي خميني قدس سره، تهران، موسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 411

152. الفرقان و القرآن، عبدالرحمن العك، شيخ خالد، الفرقان و القرآن، الحكمة للطباعة والنشر، سوريه، 1414 ق.

153. عدة الداعي، ابن فهد حلي، جمال الدين ابوالعباس، احمد بن محمد حلي، انتشارات دارد الكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1407 قمري.

154. علل الشرايع، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات مكتبة الداوري، قم، كتاب حاضر عكس انتشارات، كتابخانه حيدريه، نجف، به سال 1368 قمري است.

155. علم و دين، ايان باربوي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، چاپ دوم، 1374 ش.

156. عيون اخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جهان، بي جا، بي نو، 1378 قمري.

157. غرر الحكم و درر الكلم، تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، دفتر تبليغات اسلامي حوزه قم، چاپ اول، 1366 قمري.

158. فرائد الاصول، شيخ مرتضي انصاري، قم، مجمع الفكر الاسلامي، چهار جلدي، 1419 ق.

159. فرهنگ خاص علوم سياسي، حسن عليزاده، تهران، انتشارات روزنه، 1377 ش.

160. فقه القرآن، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد، كتابخانه آية اللَّه مرعشي نجفي، قم، چاپ دوم، 1405 قمري.

161. فيزيك نوين، دكتر اريك اوبلاكر، ترجمه ي بهروز بيضائي، تهران، انتشارات قدياني، 1370 ش.

162. قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1352 ش.

163. قاموس كتاب مقدس، جميز هاكس، تهران، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377 ش.

164. قرآن ناطق، بي آزار شيرازي، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر

نشر فرهنگ اسلامي، 1376 ش.

165. قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا.

166. قرب الاسناد، حميري عبداللَّه بن جعفر، انتشارات نينوي، تهران، (چاپ فعلي سنگي است در چاپخانه اسلاميه به چاپ رسيده است).

167. قصص الانبياء عليهم السلام، راوندي كاشاني، قطب الدين ابوالحسن (ابوالحسين) سعيد،

تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 412

بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس روضي، چاپ اول، 1409 قمري.

168. كتاب مقدس (تورات و انجيل)، مترجم انجمن كتاب مقدس، ايران، چاپ دوم، 1987 م.

169. كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، اربلي علي بن عيسي، انتشارات مكتبة بني هاشمي، تبريز، بي نو 1381 قمري.

170. كفاية الاصول، آخوند محمدكاظم خراساني، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1414 ق.

171. كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات دارالكتب الاسلامية قم، چاپ دوم، 1395 قمري.

172. كنزالفوائد، كراجكي، ابوالفتح، انتشارات دارالذخائر، قم، اول، 1410 قمري.

173. گلستان سعدي، كتاب فروشي برادران علمي، بي جا، 1366 ش.

174. لباب النقول في اسباب النزول، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، دارالكتاب العربي، بيروت، 1423 ق.

175. لسان العرب، محمد بن مكرم ابن منظور، قم، آداب الحوزه، 1405 ق.

176. مباني فلسفه علي اكبر سياسي، تهران، دانشگاه تهران.

177. مباني و روش هاي تفسيري، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، چاپ چهارم انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

178. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب آملي مازندراني، رشيد الدين محمد، انتشارات بيدار، 1328 قمري.

179. مثنوي معنوي، (مثنوي معنوي براساس نسخه نيكلسون) جلال الدين محمد بن محمد مولوي، راستين، جانبي 1375 ش.

180. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوري، حسين، تحقيق و نشر موسسه آل البيت عليهم السلام، قم، اول،

1408 قمري.

181. تكامل در قرآن، مشكيني اردبيلي، آية اللَّه علي، بي تا، ترجمه حسيني نژاد، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران.

182. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، دو جلد، 1368.

183. معارف قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش، 520 ص.

184. معاني الاخبار، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه تفسير قرآن مهر جلد چهارم، ص: 413

قمي، مؤسسه انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه قم، 1361 قمري.

185. معاني الاخبار، محمد بن علي ابن بابويه، تهران، مكتب الصدوق، 1379 ق.

186. مكارم الاخلاق، طبرسي (فرزند صاحب مجمع البيان) رضي الدين حسن بن فضل، انتشارات شريف رضي، چهارم، 1412 قمري.

187. منطق ترجمه قرآن، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1386 ش.

188. منطق تفسير قرآن (2)، روش ها و گرايش هاي تفسير قرآن، محمدعلي رضايي اصفهاني، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، قم، 1385 ش.

189. منطق تفسير قرآن (1) مباني و قواعد تفسير، محمد علي رضائي اصفهاني، قم، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، 1387 ش.

190. من لايحضره الفقيه، التوحيد، شيخ صدوق ابوجعفر، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1413 قمري.

191. نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، مهاجري، مسيح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1363 ش.

192. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1404 ق.

193. مطالب شگفت انگيز قرآن، نجفي، گودرز، نشر سبحان، تهران، 1377 ش.

194. نخستين ترجمه گروهي قرآن كريم، محمد علي رضائي اصفهاني و همكاران، قم، دار الذكر، 1384 ش.

195. جهان دانش، فرهنگ دانستنيها، نژاد، محمد، انتشارات بنياد، چاپ

هفتم، 1374 ش.

196. نگاهي به اديان زنده جهان، حسين توفيقي، قم، مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1377 ش.

197. دانش عصر فضا، نوري، آية اللّه حسين، نشر مرتضي، قم، 1370 ش.

198. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم (نسخه صبحي صالح).

199. نهج البلاغه، امام علي عليه السلام، ترجمه محمد دشتي، دفتر نشر الهادي، 1379 ش.

200. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن حرّ عاملي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1391 ق.

201. هفت آسمان، بهبودي، محمد باقر، تهران، كتابخانه مسجد جعفري قيطريه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109