سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1390
عنوان و نام پديدآور:خصائص الثقلين 1 (ويژگيهاي قرآن و عترت عليهم السلام) (بخش نور)- جلد 2 / واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان حجت الاسلام حاج سيد مجيد نبوي و با تشكر از حجت الاسلام شيخ هادي كاظمي و ديگر عزيزاني كه ما را در اين مجموعه ياري كردند.
مشخصات نشر:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.
مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه
موضوع : اهل بيت (ع) - قرآن
خداوند متعال خود نور است، نوري كه هيچ ظلمت و تاريكي در آن راه ندارد: «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِيهِ». {توحيد، ص 14.}
و البته مقصود از اين نور، نور حسّي نيست كه با چشم ديده شود زيرا: «لا تُدْرِكهُ الْابْصارُ وَ هُوَ يدْرِك الْابْصارَ»: {أنعام/103.} «چشم ها او را در نمي يابند، ولي او چشم ها را درمي يابد».
هم ذات او نور است و هم از نامهاي نيكوي او، نام «نور» است. در آيه ي نور هم به اين نام اشاره شده است.
اولين آفريده ي او نيز نور بوده است. نور، اصل همه ي خيرات و خوبي ها و كمالات است. خدا همه ي خيرات را از پرتو آن نوري كه ابتدا آفريد خلق كرد (در بحث روائي، روايات مربوط به خلقت نوري خواهد آمد).
هر كسي در عالم از هر نوري برخوردار است؛ چه از نور حسي و ظاهري مثل نور خورشيد و ماه و ستارگان و چه از نور معنوي و باطني همچون نور علم و معرفت و هدايت و ايمان و كمالات، خدا آن نور را براي او ايجاد كرده و قرار داده است:
«وَ مَنْ لَمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»
{نور/40.}
«و هر كس كه خدا نوري برايش قرار نداده، او را هيچ نوري نخواهد بود»
كلمه ي «نور» براي چيزي وضع شده كه خود پيدا و روشن بوده و موجب پيدايي و نمود غير خودش مي گردد. نور حسي، براي چشم حس (بصر) روشن و روشنگر است و نور معنوي براي چشم دل (بصيرت):
«مَثَلُهُمْ كمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكهُمْ في ظُلُماتٍ لا يبْصِرُونَ»
«آنان (منافقان) همچون كساني است كه آتشي افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايي داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايي كه نمي بينند رهايشان كرد»
در روايات، به «علم» ، از آن جهت كه خود به خود پيدا و روشن است و موجب پيدائي و نمود حقائق عالم مي گردد «نور» گفته شده است:
قَالَ الصَّادِقُ عَلَيهِ السَّلَامُ: اَلْعِلْمُ نُورٌ يقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يشَاءُ. {مصباح الشريعة، ص 16.}
حضرت صادق عليه السلام فرمودند: علم نوري است كه خدا در دل هر كس بخواهد قرار مي دهد.
وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلَامُ: بِالْعَقْلِ عَرَفَ الْعِبَادُ … أَنَّ الظُّلْمَةَ فِي الْجَهْلِ وَ أَنَّ النُّورَ فِي الْعِلْمِ. {الكافي، ج 1، ص 29.}
و فرمودند: توسط عقل، بندگان [خدا] دريافتند كه … همانا تاريكي در ناداني و نور در علم است.
خصوصيتي كه نور به خاطر روشني و روشنگريش دارد، مسأله ي هدايت و راهنمايي است. نور حسي و ظاهري باعث هدايت به راههاي ظاهري زميني مي شود و نور معنوي (علم) باعث هدايت به راههاي باطني آسماني.
لذا وقتي سخن از نور و ارتباطش با بندگان خدا مي شود، آنچه بيشتر مورد نظر است خصوصيت روشنگري (علم) و هدايتگري نور است.
«وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في ظُلُماتِ
الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» {أنعام/97.}
«و او كسي است كه ستارگان را براي شما قرار داد تا در تاريكي هاي خشكي و دريا، به وسيله آنها راه يابيد».
«يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يأْتِك فَاتَّبِعْني أَهْدِك صِراطاً سَوِيا» {مريم/43.}
«(حضرت ابراهيم عليه السلام به عمويش گفت:) اي پدر! علمي براي من آمده كه براي تو نيامده است، پس، از من پيروي كن تا تو را به راهي راست هدايت كنم».
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلي ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَي الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يعْلَمُونَ شَيئاً وَ لا يهْتَدُونَ» {مائدة/104. و رك: أنعام/140 و 144.}
«و هنگامي كه به آنها گفته شود: به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر بياييد، مي گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم، ما را بس است!، آيا اگر پدران آنها چيزي نمي دانستند و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروي مي كنند)؟!».
البته امكانش هست كه كسي با وجود علم هدايت نشود. منافات ندارد كه آدمي راه را بداند و در عين حال بيراهه برود و يا به چيزي يقين داشته باشد در عين حال آن را انكار كند، {«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل/14).} براي اينكه علم ملازم هدايت نيست، هم چنان كه ضلالت ملازم با جهل نيست، بلكه آن علمي ملازم با هدايت است كه توأم با التزام عالم به مقتضاي علمش باشد، يعني عالم ملتزم به لوازم علم خود نيز باشد و به آن عمل كند تا دنبالش هدايت بيايد و اما اگر عالم باشد، ولي به خاطر اينكه نمي تواند از هواي نفس صرف نظر كند ملتزم به مقتضا
و لوازم علم خود نباشد، چنين علمي باعث اهتداء او نمي شود، بلكه چنين علمي در عين اينكه علم است ضلالت هم هست: {ترجمه تفسير الميزان، ج 18، ص 264.}
«أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلي سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلي بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكرُونَ» {جاثية/23.}
«آيا ديدي كسي را كه هواي نفسش را معبود خود گرفت و با وجود اينكه علم داشت خدا او را گمراه ساخت و بر گوش و قلبش مُهر زد و بر چشمش پرده اي افكند؟ پس چه كسي غير از خدا او را هدايت مي كند؟ آيا متذكر نمي شويد؟».
وَ قَالَ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: مَنِ ازْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ يزْدَدْ هُدًي لَمْ يزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً. {منية المريد، ص 152.}
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: كسي كه علمش زياد شود اما هدايتش افزون نگردد، جز بر دوريش از خدا افزوده نشده است.
در روايات، بيان عميق تري نيز بر اين مطلب (كه كسي با وجود علم داشتن هدايت نشود) وجود دارد و آن اينكه، علمي كه موجب هدايت نشود علم حقيقي، يا علم نافع نيست، اگر چه تسامحاً بدان علم گفته شود:
فِي الْحَدِيثِ النَّبَوِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: لَيسَ الْعِلْمُ بِكثْرَةِ التَّعَلُّمِ، إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يرِيدُ اللَّهُ أَنْ يهْدّيهُ. {وافي، ج 1، ص 10. و نيز شبيه اين روايت در «منية المريد، ص 167» از قول حضرت صادق عليه السلام نقل شده است.}
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: علم، به زياد آموختن نيست، بلكه آن نوري است كه
خدا در دل هر كس كه بخواهد هدايتش كند مي اندازد.
و در كلام ديگري فرمودند: الْعِلْمُ عِلْمَانِ: عِلْمٌ عَلَي اللِّسَانِ، فَذَلِك حُجَّةٌ عَلَي ابْنِ آدَمَ و عِلْمٌ فِي الْقَلْبِ، فَذَلِك الْعِلْمُ النَّافِعُ. {عوالي اللآلي، ج 1، ص 274.}
علم دو گونه است: علمي كه بر سر زبان است، پس آن موجب اتمام حجت بر فرزند آدم است و علمي كه در قلب است، پس آن، علمِ نافع و سودمند مي باشد. {البته هيچ كدام اين دو روايت، تعليم و تعلم را نفي نمي كند، بلكه از مرتبه اي فراتر از تعليم و تعلم سخن مي گويد.}
خداي مهربان، در تاريكي هاي جهل و گمراهي دنيا، بشر را به حال خود رها نكرده، بلكه براي او نور فرستاده است. قرآن و عترت، هر كدام نوري هستند كه خداوند براي نجات بشر از تاريكي هاي جهل و گمراهي دنيا، فرستاده است.
در اين قسمت، به توفيق الهي، به بررسي آيات و رواياتي كه بيانگر نورانيت قرآن و عترت مي باشد مي پردازيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
آخرين توصيه
آخرين حج آخرين پيامبر است؛ حجة الوداع.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در اين فرصتهاي باقيمانده مهمترين توصيه ها و سفارشات را براي امت بيان مي فرمايد.
توصيه ها و سفارشاتي كه ضامن بقاي دين اسلام باشد.
ديني كه پس از بيست و سه سال تبليغ پي در پي و تلاش شبانه روزي حضرتش، اكنون فراگير شده است، اما ...
دو نكته را بايستي مورد توجه قرار داد:
اولا: مبادا كساني كه در اين سالها به اسلام گرويدند و به بركت وجود رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ره يافتند، پس از رحلت رسول خدا «صلى الله عليه و آله» به گمراهي جاهليت بازگردند!
خداوند متعال نيز در قرآن
كريم هشدار داده:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ».(1)
«و محمد «صلى الله عليه و آله» نيست جز فرستاده اى كه پيش از او هم رسولاني گذشتند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود به گذشته خود باز مي گرديد؟ و هر كه به گذشته اش بازگردد هرگز به خدا زيانى نمى رساند و به زودي خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».
آيا چيزي هست كه اگر امت به آن توجه و تمسك نمايند، دينشان بيمه شود و به گمراهي پيشين باز نگردند؟
ثانيا: پس از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» گمراهي ها و تحريفاتي در دين وارد شد كه موجب تشكيل فرقه هاي متعددي با نام و ادعاي اسلام گشت.
كساني كه در دوران پس از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» طالب دين بر حق اسلام باشند، اسلامي كه مصون از گمراهي و تحريف مانده باشد، تكليفشان چيست؟
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در واپسين ماهها و روزهاي عمر مباركشان، مكرر پاسخ اين دو سؤال را تبيين و توصيه فرمودند.
آنقدر تكرار كرددند و ديگران نيز از قول حضرتش نقل كردند كه اين خبر تواتر لفظي و معنوي يافت.(2)
خصوصا در آخرين سفر حج؛ هم در كنار كعبه، هم در واقعه غدير و هم تا آخرين لحظات زندگي، اين توصيه و سفارش را فرمودند. در كنار خانه خدا، در حالي كه دستشان در حلقه درب خانه بود رو به مردم كرده و از مسائل و مشكلاتي كه در مقابل دين پيش خواهد آمد گفتند و گفتند تا
در پايان، اين توصيه را بفرمايند:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنِّي رَاحِلٌ عَنْ قَرِيبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِيبِ، فَأُوَدِّعُكُمْ وَ أُوصِيكُمْ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظُوهَا؛ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً(3)
اي مردم! من به زودي كوچ خواهم نمود و از بين شما مي روم، پس با شما وداع مي كنم و شما را سفارشي مي كنم، آنرا حفظ كنيد؛ همانا من دو چيز سنگين و گرانبها را در ميان شما وامي گذارم: كتاب خدا و و عترتم كه اهلبيت منند، اگر به ايندو تمسك جوئيد هرگز دچار ضلالت و گمراهي نخواهيد شد.
يگانه راه نجات از گمراهي، تمسك به قرآن و عترت است. محال است كسي كه به قرآن و عترت متمسك گشته دچار گمراهي و سردرگمي شود. محال بودن گمراهي چنين كسي از طرف رسول خدا «صلى الله عليه و آله» با بيان تعبير: «لَنْ تَضِلُّوا» تضمين شده است. «لَنْ» در زبان عربي براي نفي ابد بكار مي رود، يعني هرگز و ابدا هيچ گونه گمراهي براي كسي كه متمسك به قرآن و عترت شود روي نخواهد داد.
جدائى ناپذيرى قرآن و عترت
از حديث شريف ثقلين فهميده مي شود كه اگر كسي گفت: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»: «كتاب خدا ما را بس است» و نيازي به عترت نداريم، او در واقع كتاب خدا را هم قبول ندارد و در گمراهي به سر مي برد و اگر كسي هم بگويد: «فقط عترت»، او هم حقيقتا اهلبيت را نپذيرفته و از گمراهي نجات نيافته است، زيرا قرآن و عترت جدايي ناپذيرند. معناى جدائى ناپذيرى قرآن و عترت از يكديگر، در كلام ديگرى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بيان
شده؛ در روز غدير، پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» در ضمن خطبه مفصل و مشهوري كه از ايشان صادر شد فرمودند:
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ 4)
اي مردم! همانا علي «عليه السلام» و ديگر پاكان از فرزندان من ثَقَل(5) كوچكترند و قرآن ثقل بزرگتر. هر كدام از ايندو از ديگري خبر مي دهد و با آن موافق است و هرگز از يكديگر جدا نشوند تا اينكه كنار حوض كوثر بر من وارد گردند.
«لَنْ يَفْتَرِقَا» يعني هرگز و هيچ گونه جدايي بين قرآن و عترت راه ندارد.
جدايي ناپذير بودن قرآن و عترت معنايش اينست كه: «هر كدام از ايندو از ديگري خبر مي دهد و با آن موافق است». جدايي ناپذير بودن يعني وقتى سراغ قرآن مى رويم از عترت خبر مي دهد، از ولايت ايشان، امامت و لزوم اطاعت از ايشان، از علم ايشان و ... و مى رويم سراغ اهلبيت «عليهم السلام» مى رويم مي بينيم با تمام وجود از قرآن خبر مي دهند و تمام وجودشان موافق با قرآن است، اخلاقشان قرآن است، گفتارشان بيانگر آيات قرآن و مستند به قرآن است و اصلا ملاك اينكه كلامي از ايشان صادر شده يا نه، موافق يا مخالف بودن آن كلام با قرآن است.
معيت قرآن و عترت با يكديگر در روايات متعددي بيان شده است كه در اينجا چند مورد از آنها را ذكر مي كنيم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صلى الله عليه و آله»: عَلِيٌّ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ
أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِهِ أَوَّلُهُمْ ابْنِي حَسَنٌ ثُمَّ ابْنِي حُسَيْنٌ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا يُفَارِقُونَهُ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ.(6)
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمودند: على «عليه السلام» برادر من و وصى من و وارث من و جانشين من در ميان امتم مي باشد، و پس از من او ولىّ هر مؤمنى است و يازده امام از فرزندان او كه نخستين آنها فرزندم حسن و بعد حسين «عليه السلام» است و آنگاه نه تن از فرزندان حسين «عليهم السلام»، هر يك پس از ديگرى. آنان با قرآن قرين اند و قرآن با ايشان، نه ايشان از قرآن جدا مى شوند و نه قرآن از آنان، تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صلى الله عليه و آله» فِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا؛ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ (وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ) وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ (وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى) فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى، فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا. (7)
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» در آخرين خطبه اش، در روزى كه خداى عزوجل او را نزد خودش برد فرمودند: همانا من دو چيز در ميان شما مى گذارم كه پس از من، مادامى كه به آن دو تمسك جوئيد، هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا، و عترتم كه اهلبيت منند،
زيرا خداى لطيف و آگاه با من پيمان بسته كه آندو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، مانند اين دو (و دو انگشت سبّابه خود را به هم چسباند) و نمى گويم مانند اين دو (و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند)، تا يكى بر ديگرى پيش افتد. پس به آندو تمسك جوئيد تا نلغزيد و گمراه نشويد، و ازايشان جلو نيفتيد كه گمراه خواهيد شد.
وَ قَالَ «صلى الله عليه و آله»: إِنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ. ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِيَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ عَلِيّاً أَخِي، وَ أَمَرَنِي فَزَوَّجْتُهُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ. ثُمَّ اطَّلَعَ ثَالِثَةً فَاخْتَارَ فَاطِمَةَ وَ الْأَوْصِيَاءَ ابْنَيَّ حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ بَقِيَّتَهُمْ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ، هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ، لَا يُفَارِقُهُمْ وَ لَا يُفَارِقُونَهُ كَهَاتَيْنِ (وَ جَمَعَ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ الْمُسَبِّحَتَيْنِ) حَتَّى يَرِدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ(8)
رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمودند: خداوند نظري به زمين كرد و مرا از ميان اهل زمين انتخاب كرد. سپس نظر دومى نمود و برادرم على «عليه السلام» را از ميان آنان انتخاب كرد و مرا فرمان داد كه او را با سَروَر زنان بهشتي به ازدواج او در آوردم. سپس نظر سومى نمود و فاطمه «عليها السلام» و جانشينان را انتخاب كرد، دو پسرم حسن و حسين «عليهما السلام» و بقيه آنان از فرزندان حسين «عليهم السلام». آنان با قرآنند و قرآن با آنان. نه قرآن از ايشان جدا نمى شود و نه آنان از قرآن، مانند اين دو (و حضرت دو انگشت سبّابه خود را كنار هم قرار دادند) تا زماني كه
يكى پس از ديگرى بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.
عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ «عليه السلام» قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا، فَلِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً.
فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ؟
فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِي إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»(9) ،(10)
حضرت سجاد «عليه السلام» فرمودند: امام از ما خانواده بايد حتما معصوم باشد و عصمت خصوصيتى نيست كه در ظاهر باشد تا شناخته شود، از اينرو نمي توان آنرا تشخيص داد مگر اينكه (از جانب امام قبلي) به امامت او تصريح شود.
عرض كردند: اي فرزند رسول خدا! معناى معصوم چيست؟
فرمودند: او كسي است كه به رشته و ريسمان خدا كه قرآن است آويخته و تا روز رستاخيز از يكديگر جدا نمي شوند؛ امام بسوى قرآن راهنمايي مي كند و قرآن بسوى امام، اينست معناى اين آيه: «همانا اين قرآن به آنچه استوارتر است راه مي نمايد».
بهترين روش آشنائى با عترت
بهترين راه فهم و تبيين فضائل اهلبيت «عليهم السلام»، استفاده از معيت و همراهي قرآن و ايشان است. اگر قرآن بسوي ايشان ره مي نمايد و از ايشان خبر مي دهد(11) بهترين راهي كه مي توان از آن راه فضائل اهلبيت را دريافت و به ايشان رسيد قرآن است. اگر از طريق قرآن به اهلبيت راه يافتيم هم به نيمي از حديث مهم و متواتر ثقلين عمل كرده ايم و هم معرفت ما نسبت به اهلبيت «عليهم السلام» مبنائى و ريشه دار
خواهد بود.
اينكه ما و عالم هستى مخلوقيم و خالق و خدائى داريم كه بايد او را بپرستيم معرفتى است كه ريشه در فطرت ما دارد، لذا نسبت به معارف ديگر، در حكم اصل و ريشه است. پس از اينكه با مشاهده ى آيات آفاق و انفس، به معرفت فطرى خود راه يافتيم و خدا را به عنوان خالق و معبود خود شناختيم، ضرورت ارسال رُسُل را نيز براى اينكه خدا خواسته هايش را از طريق ايشان به ما ابلاغ كند درك مى كنيم. با عبور قافله ى رسل، نوبت به آخرين ايشان، حضرت خاتم الانبياء «صلى الله عليه و آله» مى رسد. براى اينكه پس از آن حضرت، راه خود را به سوى حضرت حق ادامه دهيم تكليف خود را از ايشان جويا مى شويم و ايشان حديث ثقلين را در پاسخ ما بيان مى دارد. وقتى از راهى كه در حديث ثقلين معرفى شد عترت را شناختيم، در واقع همان معرفت فطرى خود را دنبال كرديم و معرفت ما نسبت به عترت نيز ريشه در فطرت يافت.
از ديگر محاسن و امتيازات مهم اين روش، اينست كه مجال هيچ انكاري را براي شخص مسلمان باقي نمى گذارد، چرا كه انكار فضائل، در اين صورت به انكار قرآن و كفر به آن مى انجامد و لذا گريزي از پذيرش آن نخواهد بود.
اين روش نه تنها براي اثبات حقانيت اهلبيت «عليهم السلام» و فضائل ايشان براى ديگر فرقه هاي مسلمان مفيد بوده و راه گريزي براي آنها باقي نمي گذارد، براي دوستان اهلبيت نيز بهترين و مطمئن ترين شيوه است كه بر اساس آن، جاي هيچ شكى در فضائل براي ايشان نمي ماند.
از اينرو حضرت صادق «عليه السلام» فرمودند: «لَوْ
تَدَبَّرَ الْقُرْآنَ شِيعَتُنَا لَمَا شَكُّوا فِي فَضْلِنَا»:(12) «اگر شيعيان ما در قرآن تدبر مي كردند در فضائل و برتري ما شك نمي كردند». و فرمودند: «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ الْقُرْآنِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَنَ»:(13) «هر كس امر ما را از قرآن نشناسد از فتنه ها نجات نمي يابد».
مرجعيت قرآن
آيات و روايات، بيانگر جامعيت قرآن است، بيانگر اينكه همه چيز در قرآن بيان شده است. هر چه اين امت تا روز قيامت بدان محتاجند در قرآن آمده، هم قرآن اين مطلب را تأييد مي كند و هم تعداد قابل توجهي از روايات. اما با اين وجود، اگر ما تنها قرآن را مبناي خود براي گرفتن دينمان بدانيم با دو مشكل اساسي و بزرگ مواجه مي شويم:
1. در قرآن دقايقي هست كه كسي جز معصوم ابتدائا تبيين درست آنها را در نمي يابد. شواهد بي شماري اين را تأييد مي كند، علت وجود تمام انحرافات فكري و عملي در ميان فرقه ها و گروههاي مسلماني كه مرجعيت اهلبيت را قبول ندارند -با وجود اينكه همه در پذيرش و قبول داشتن مرجعيت قرآن مشتركند- همين است.
روايات زيادي وجود دارد كه در آن هم جامعيت قرآن و هم اينكه مردم نمي توانند در تمام امور دينشان مستقيما بدان رجوع كنند بيان شده است. در اينجا يكي از آن روايات را به عنوان نمونه عرضه مي داريم:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ «عليه السلام»: مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ(14).
حضرت صادق «عليه السلام» فرمودند: هيچ امري نيست كه در آن اختلاف شود مگر اينكه اصلي در كتاب خدا هست (كه آن اختلاف را برطرف مي كند) ولي عقول مردم
بدان نمي رسد.
قاَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ «عليه السلام»: ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ(15).
اين قرآن ست، از او بخواهيد كه با شما سخن گويد، او هرگز براي شما سخن نگويد، ولى من از او به شما خبر مي دهم.
رواياتي كه در آن ائمه «عليهم السلام» علت و ريشه ى گمراهي هاي فكري و عملي مسلمانان را با استفاده از آيات قرآن ذكر كرده اند بسيار است. آن روايات نيز همه شاهد بر وجود مشكل اول در يگانه مرجع دانستن قرآن در اخذ دين است.
2. از مهمترين مطالبي كه خدا در قرآن بر مؤمنان واجب فرموده رجوع به اهلبيت «عليهم السلام» از طريق وجوب مودت، ولايت، تعلم و فرمانبرداري از ايشان است. اگر كسي قرآن را تنها مرجع خود براي فهم و عمل به دين بداند، اين عقيدة وي با مرجعيت قرآن (كه خود در موارد متعددي ما را به اهلبيت ارجاع داده) منافات دارد.
در مرحلة اول در تمسك به قرآن، در واقع ما از قرآن آيات و معارف مربوط به اهلبيت «عليهم السلام» را خواهانيم، مواردي را كه خداوند از فضائل اهلبيت خبر داده و ما را به ايشان ارجاع داده است. پس از اينكه به توفيق الهي از طريق قرآن به اهلبيت راه يافتيم و نيمي از تمسك به حديث ثقلين در وجودمان شكل گرفت با اوامر و نواهي اهلبيت «عليهم السلام» و سيرة ايشان مواجه مي شويم كه همه دقيقا مطابق با قرآن است. در اين مرحله نيز ما به لطف خدا مي توانيم گفتار و رفتار اهلبيت «عليهم السلام» را بر قرآن عرضه داريم و عينيت و هماهنگي آن با قرآن را بررسي و تماشا كنيم. خلاصة
سخن اينكه با توجه به جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر، ما در دو مرحله بايستى به قرآن رجوع كنيم:
1. پيش از آشنايي با اهلبيت و به منظور آشنايي و راه يافتن به محضر اهلبيت «عليهم السلام».
2. پس از درك محضر اهلبيت «عليهم السلام» و استفاده از ايشان، براى درك بهتر كلام و سيره ى ايشان، يا فهم مبناى آن و يا تشخيص اينكه كلام يا سيره ى خاصي كه منسوب به اهلبيت است آيا واقعا از ايشان است يا به دروغ به ايشان نسبت داده شده است. روايات متعددي نيز هست كه پيامر و ائمه ى معصومين «عليهم السلام» در آنها، براي تشخيص اين مهم نيز، ما را به عرضه كردن كلام و يا سيره ى مورد نظر، بر قرآن كريم دستور داده اند.
روش تحقيق
برخى از فضائل اهلبيت «عليهم السلام» فضائلى است كه قرآن نيز از آنها برخوردار است، مثل علم، هدايت، حكمت و ... و برخى فضائلى است كه مختص اهلبيت «عليهم السلام» است مثل ولايت و لزوم مودت.
از آنرو كه قرآن در فضائل مشترك نيز از اهلبيت «عليهم السلام» جدائى ندارد، و از اينرو در بررسى آن فضائل در خصوص قرآن نيز گاه نكات نابى درباره ى اهلبيت «عليهم السلام» نصيب ما مى شود، لذا در فضائل مشترك، بحث مختصرى نيز درباره ى قرآن خواهيم داشت و از اينرو كل اين مجموعه را «خصائص الثقلين» مى ناميم.
اما آنچه در بررسى فضائل مشترك و مختص، مشترك است مبنا و اصل بودن قرآن براى آشنا شدن با اهلبيت «عليهم السلام» است. به ياري خدا و استمداد از خوبانش، بر آنيم كه در اين مجموعه، مرحله ى اول از رجوع به قرآن و استفاده
از آن را پشت سر گذارده و با رعايت اصول ذيل، از طريق قرآن، به اهلبيت «عليهم السلام» و فضائل ايشان راه يابيم:
1. يافتن آياتي از قرآن كه در آنها خداوند به عترت رهنمون گشته و فضائل ايشان را ذكر فرموده است.
2. تبيين آن فضائل قرآني با تدبر در قرآن و با توجه به آيات ديگر؛ كه در اين مرحله هر چه تأمل و دقت در آيه بيشتر گردد ارزش معنوي كار، افزوده مي شود. امام سجاد «عليه السلام» فرمودند: «آيَاتُ الْقُرْآنِ خَزَائِنُ فَكُلَّمَا فَتَحْتَ خِزَانَةً يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْظُرَ مَا فِيهَا»(16): آيات قرآن گنجينه هائى است، پس هر گاه گنجينه اي را گشودى شايسته است كه بدانچه در آن است نظر كنى!
3. ذكر رواياتي كه اهلبيت «عليهم السلام» در آنها، از آن فضائل سخن گفته اند.
در تبيين هر فضيلت، ابتدا آن آياتى ذكر خواهد شد كه امكان بحث استدلالى قرآنى نسبت به آنها وجود دارد، يا فضيلت مورد نظر، در آنها واضح تر بوده و راحت تر فهميده مى شود. در اين قسمت در صورت لزوم، از روايات نيز براى تبيين آيه و يا تشخيص مصداق آن استمداد مى جوييم و در ميان روايات نيز سعى مان بر آن خواهد بود كه از رواياتى از پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» كه مورد اتفاق همه ى مسلمانان است استفاده كنيم و در مرحله ى بعد، از روايات اهلبيت «عليهم السلام».
اما با توجه به اينكه اصل و مبنا در استدلال ها قرآن است، كارى كه روايات در زمينه ى تبيين آيات براى ما انجام مى دهد اينست كه در ميان تبيين هاى مختلفى كه براى هر آيه مى توان ذكر كرد، تبيين برترى را كه برتريش را به عقل خود
نيز مى توانيم دريابيم به ما معرفى مى كند. لذا در واقع هنوز استدلال ما همچنان قرآنى است و براى هر مسلمان فهميده اى قابل درك و مورد قبول است.
آنگاه آيات و روايات ديگرى ذكر خواهد شد كه در خصوص آنها امكان بحث به شيوه ى مذكور نمى باشد.
در اين صورت آياتى كه بحث استدلالى نسبت به آنها انجام شده، نسبت به آيات و روايات بعد، در حكم محكماتى است كه آيات و روايات ديگر قابل ارجاع به آنها بوده و تكليف كلّى ما را در تمام بحث روشن مى كند.
*****
(1). آل عمران،144.
(2). هر گاه گروهى كه سازش ايشان با يكديگر عادتا غير ممكن باشد خبري را حكايت كنند و خبر ايشان در شنونده ايجاد يقين كند، آن خبر را اصطلاحا خبر متواتر گويند. خبر متواتر خود به خود يقين آور است و دو نوع مي باشد: متواتر لفظى و متواتر معنوى. متواتر لفظي يعني همه راويان به يك لفظ و عبارت خبر را نقل كرده باشند و متواتر معنوي يعني راويان در ذكر معناي خبري متفق باشند، اگر چه با الفاظ متعدد آنرا نقل نمايند.
(3). مستدرك الوسائل، ج11، ص372.
(4). الاحتجاج، ج1، ص60.
(5). ثقل به معناى چيز سنگين و گرانبهاست يا متاعى كه مسافر از خود بجا مى گذارد.
(6). الغيبة للنعماني، ص68.
(7). الكافى، ج2، ص415.
(8). كتاب سليم بن قيس، ص909.
(9). اسراء، 9.
(10). معاني الأخبار، ص132.
(11). در بحث از خصوصيت هدايت، آيات و روايات مربوط به هدايت قرآن به سوى اهلبيت «عليهم السلام» و به سوى امامت و ولايت ايشان، ذكر شده است.
(12). الهداية الكبرى، ص419.
(13). تفسير العياشي، ج1، ص13.
(14). الكافي، ج1، ص60.
(15). الكافي، ج1، ص61.
(16). الكافي، ج2، ص609.
درباره ي اينكه محمد و آل
محمد صلي الله عليه و آله خود نورند، خلقتشان از نور است، نور خدا و مَثَل نور او هستند، روشنگرند، كلامشان نور است و … آيات و روايات فراواني وجود دارد.
… فَقَالَ لَهُ (لِرَأْسِ الْجَالُوتِ) الرِّضَا عَلَيهِ السَّلَامُ: هَلْ تُنْكرُ أَنَّ التَّوْرَاةَ تَقُولُ لَكمْ: جَاءَ النُّورُ مِنْ قِبَلِ طُورِ سَينَاءَ وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِيرَ وَ اسْتَعْلَنَ عَلَينَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ؟
قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ: أَعْرِفُ هَذِهِ الْكلِمَاتِ وَ مَا أَعْرِفُ تَفْسِيرَهَا.
قَالَ الرِّضَا عَلَيهِ السَّلَامُ: أَنَا أُخْبِرُك بِهِ؛ أَمَّا قَوْلُهُ: «جَاءَ النُّورُ مِنْ قِبَلِ طُورِ سَينَاءَ» فَذَلِك وَحْي اللَّهِ تَبَارَك وَ تَعَالَي الَّذِي أَنْزَلَهُ عَلَي مُوسَي عَلَي جَبَلِ طُورِ سَينَاءَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ: «وَ أَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِيرَ» فَهُوَ الْجَبَلُ الَّذِي أَوْحَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَي عِيسَي ابْنِ مَرْيمَ وَ هُوَ عَلَيهِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ: «وَ اسْتَعْلَنَ عَلَينَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ» فَذَاك جَبَلٌ مِنْ جِبَالِ مَكةَ بَينَهُ وَ بَينَهَا يوْمٌ. {عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 165.} 1)
… حضرت رضا عليه السلام (به رأس الجالوت، دانشمند يهوديان) فرمودند: آيا منكر اين مطلب هستي كه تورات برايتان مي گويد: نور از سوي طور سيناء آمد و از كوه ساعير بر ما درخشيد و از كوه فاران بر ما آشكار گرديد؟
رأس الجالوت گفت: اين كلمات را مي دانم ولي تفسيرش را نمي دانم.
حضرت فرمودند: من برايت خواهم گفت، اينكه: «نور از كوه طور سيناء آمد» مقصود وحي خداوند متعال است كه در كوه طور سيناء بر حضرت موسي نازل كرد و اينكه: «از كوه ساعير بر ما درخشيد» اشاره به كوهي است كه خداوند در آن بر حضرت عيسي بن مريم وحي فرمود و جمله «از
كوه فاران بر ما آشكار گرديد» مراد كوهي از كوههاي مكه است كه فاصله اش تا مكه يك روز مي باشد.
در اين قسمت ابتدا آياتي را كه بيانگر نورانيت اهلبيت عليهم السلام است ذكر كرده و در ذيل هر آيه، با استفاده از آيات و روايات، مقصود و مصداق آن آيه را بيان مي كنيم و سپس به بحث روائي مي پردازيم:
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كأَنَّها كوْكبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكةٍ زَيتُونَةٍ لا شَرْقِيةٍ وَ لا غَرْبِيةٍ يكادُ زَيتُها يضي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشاءُ وَ يضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شَي ءٍ عَليمٌ» {نور/35.}
«خدا نور آسمان ها و زمين است. مثل نور او همچون چراغداني است كه در آن چراغي و آن چراغ در شيشه اي است. آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت با بركت زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي، افروخته مي شود. روغنش [از شفافيت] گرچه آتشي به آن نرسد، نزديك است روشني دهد، نوري بر فراز نور است. خدا هر كه را خواهد به نورش هدايت مي كند و اين مثل ها را خدا براي مردم مي زند و خدا به همه چيز داناست».
از آنجا كه در اين آيه ي شريفه، خداوند متعال به عنوان نور آسمانها و زمين معرفي شده است، معلوم مي شود صحبت از مرتبه ي صفات و اسماء اوست نه ذات او. به بيان ديگر، در اين آيه ي شريفه، سخن از اسماء فعل اوست نه اسماء ذات او. شاهد ديگر بر اين مطلب اينست كه در ادامه ي آيه ي شريفه نمي فرمايد: «مَثَل او …» ، بلكه مي فرمايد: «مَثَل نور او …»
از آن رو كه خداوند متعال با روشنگري خود، گم گشتگان تاريكي هاي دنيا را
ره مي نمايد، از هادي بودن خدا تعبير به نور شده است.
عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَلَيهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ، فَقَالَ: هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ. {الكافي، ج 1، ص 115.}
عباس ابن هلال گويد:
از حضرت رضا عليه السلام درباره ي اين فرمايش خدا: «خدا نور آسمانها و زمين است» پرسيدم، فرمودند:
خدا هادي اهل آسمانها و هادي اهل زمين است.
آنچه در هدايت الهي نقس اساسي دارد علم است. بدين معنا كه خداوند متعال با تعليم بندگانش موجب هدايت آنها مي شود. در آيات متعددي رابطه ي علم با هدايت و عدم علم با ضلالت مطرح شده است ((در مقدمه، برخي از آن آيات ذكر شد و درباره ي آنها صحبت شد).
آنگاه خداوند در آيه ي نور، مثَلي براي نور خود مي زند، مي فرمايد: نور خدا كه موجب هدايت است همچون چراغداني است (مقصود از چراغدان شكافي است كه در ديوار تهيه مي شده تا چراغ را در آن بگذارند) كه چراغي در آن است. آن چراغ خود در يك جسم شفاف مانند يك قنديل و يا شيشه قرار گرفته. وقتي نور چراغ داخل شيشه قرار گيرد، يا به علت اينكه نورها منعكس مي شوند و يا از جهت اينكه احتراق كامل تر مي شود، نور بيشتر مي شود.
روشنايي اين چراغ از روغن زيتون است كه بهترين روغن براي احتراق مي باشد.
روغن، از درخت زيتوني است كه نه شرقي است و نه غربي. شرقي نيست كه در ابتداي روز خورشيد بر آن طلوع كند و در نيمه ي اول روز از تابش خورشيد استفاده كند اما در نيمه ي دوم روز، خورشيد بر آن غروب نكند، بلكه بر آنچه در جانب
مغرب واقع شده غروب كند و درخت در سايه ي آنها واقع شود و غربي نيست تا در نيمه ي اول روز از تابش خورشيد محروم باشد. بلكه گوئي بر فراز قله ي كوهي واقع شده كه طلوع و غروب خورشيد بر آن است {تفسير قمي، ج 2، ص 103.} و از تابش خورشيد بيشترين استفاده را مي برد و در نتيجه بهترين زيتون را به بار مي نشاند.
روغن اين درخت چنان آماده ي احتراق است كه گويي قبل از آن كه آتشي با آن تماس بگيرد خودش مي خواهد روشنايي بخشد.
اين چراغ، با اين خصوصيات در كجا واقع شده است؟
«في بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يذْكرَ فيهَا اسْمُهُ يسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» {نور/36.}
«(چراغدان و چراغ مذكور) در خانه هايي است كه خداوند اذن داده بالا برده شود و نام او در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبيح او گفته شود».
با توجه به اينكه برترين و بالاترين مَثَلها اختصاص به خداوند متعال دارد: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلي» ، {نحل/60.} «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلي فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ، {روم/27.} خانه هايي هم كه در اين آيه ي شريفه به عنوان جايگاه مَثَل نور خدا مطرح شده است برترين خانه هايي است كه در قرآن كريم درباره ي آن سخن گفته شده است. البته با توجه به اينكه در اين خانه ها ياد و تسبيح خدا مي شود، برتري و رفعت اين خانه ها، ظاهري نبوده و به اعتبار ياد و تسبيح خدا توسط اهل آن خانه ها مي باشد.
اهل آن خانه ها بنابر آيه ي بعد (نور/37) مرداني هستند كه هيچ تجارت و معامله اي آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداي زكات غافل
نمي كند، آنها از روزي مي ترسند كه در آن، دلها و چشمها زير و رو مي شود.
اگر بخواهيم مصداق مَثَل مذكور و آن خانه هاي بلند مرتبه و اهلش را دريابيم بايستي ببينيم در آيات ديگر برترين و شريفترين خانه هايي كه درباره ي آن و اهلش سخن گفته شده كدام خانه و كدام اهل خانه اي مي باشند.
بنابر آيات قرآن، اهل هيچ خانه اي، از ابتدا تا انتهاي عالَم، شرافت و مرتبه اي را كه در آيه ي ذيل آمده ندارند:
«إِنَّما يريدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَ يطَهِّرَكمْ تَطْهيراً» {احزاب/33.}
«خداوند مي خواهد پليدي را تنها از شما خانواده دور كرده، شما را پاك و مطهر نمايد»
اين آيه در شأن اهلبيت عليهم السلام بوده و با حصر «إِنَّمَا» در ابتداي آيه، فضيلت ذكر شده در آيه را تنها و تنها مختص ايشان معرفي كرده است. لذا برترين اهل خانه اي كه در قرآن كريم از ايشان سخن گفته شده اهل خانه ي نبوت، محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله مي باشند. از اين رو، ايشان يا تنها مصداق و يا برترين مصداق مَثَل نور خدا هستند.
در رواياتي هم كه توسط فريقين در ذيل آيه ي نور/35 آمده اين مطلب تأييد شده است. در اينجا برخي از آن روايات را ذكر مي كنيم:
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِك وَ عَنْ بُرَيدَةَ قَالا: قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ هَذِهِ الْآيةَ: «فِي بُيوتٍ أَذِنَ اللَّهُ …» فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أَي بُيوتٍ هَذِهِ يا رَسُولَ اللَّهِ؟
فَقَالَ: بُيوتُ الْأَنْبِياءِ.
فَقَامَ إِلَيهِ أَبُو بَكرٍ فَقَالَ: يا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْبَيتُ مِنْهَا - لِبَيتِ عَلِي وَ فَاطِمَةَ؟
قَالَ: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا. {شواهد التنزيل، ج 1، ص 533. و براي مشاهده ي ديگر طرق اين روايت
در كتب اهل سنت رك: احقاق الحق، ج 9، ص 137 و ج 14، ص 421 و 422 و ج 20، ص 73.}
انس بن مالك و بريده گويند: رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه را قرائت فرمود: «در خانه هايي است كه خداوند اذن داده …» مردي بلند شد و گفت: اينها كدام خانه ها هستند اي فرستاده ي خدا!؟
فرمودند: خانه هاي پيامبران.
ابو بكر بلند شد و گفت: اي فرستاده ي خدا! خانه علي و فاطمه هم از آنهاست؟
فرمودند: آري از برترين آنهاست.
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اَللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
[قَالَ:] يقُولُ:
أَنَا هَادِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، مَثَلُ الْعِلْمِ الَّذِي أَعْطَيتُهُ وَ هُوَ نُورِي الَّذِي يهْتَدَي بِهِ مَثَلُ الْمِشْكاةِ فِيهَا الْمِصْبَاحُ، فَالْمِشْكاةُ قَلْبُ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي فِيهِ الْعِلْمُ.
وَ قَوْلُهُ: «الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ» يقُولُ:
إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَقْبِضَك، فَاجْعَلِ الَّذِي عِنْدَك عِنْدَ الْوَصِي كمَا يجْعَلُ الْمِصْبَاحُ فِي الزُّجَاجَةِ.
«كأَنَّها كوْكبٌ دُرِّي» ، فَأَعْلَمَهُمْ فَضْلَ الْوَصِي، «يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكةٍ» ، فَأَصْلُ الشَّجَرَةِ الْمُبَارَكةِ إِبْرَاهِيمُ عَلَيهِ السَّلَامُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيكمْ أَهْلَ الْبَيتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ» {هود/73.} وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ * ذُرِّيةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». {آل عمران/33 و 34.}
«لا شَرْقِيةٍ وَ لا غَرْبِيةٍ» يقُولُ: لَسْتُمْ بِيهُودَ فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَغْرِبِ وَ لَا نَصَارَي فَتُصَلُّوا قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ أَنْتُمْ عَلَي مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيهِ السَّلَامُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «ما كانَ إِبْراهِيمُ يهُودِيا وَ لا نَصْرانِيا وَ لكنْ
كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ». {آل عمران/67.}
وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «يكادُ زَيتُها يضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشاءُ» يقُولُ: مَثَلُ أَوْلَادِكمُ الَّذِينَ يولَدُونَ مِنْكمْ كمَثَلِ الزَّيتِ الَّذِي يعْصَرُ مِنَ الزَّيتُونِ «يكادُ زَيتُها يضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشاءُ» يقُولُ: يكادُونَ أَنْ يتَكلَّمُوا بِالنُّبُوَّةِ وَ لَوْ لَمْ ينْزَلْ عَلَيهِمْ مَلَك. {كافي، ج 8، ص 379.}
جابر گويد: حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداوند عزوجل: «خدا نور آسمان ها و زمين است» ، [فرمودند:] مي فرمايد: من هادي آسمانها و زمينم، علمي كه عطا كردم - كه همان نور من است كه با آن هدايت مي شوند، همچون چراغداني است كه چراغي داخل آن باشد. چراغدان، قلب محمد صلي الله عليه و آله است و چراغ، نور علم در قلب اوست.
اينكه فرمود: «آن چراغ در شيشه اي است» مي فرمايد: من مي خواهم تو را قبض روح كنم، لذا علمي را كه نزد توست نزد وصي خود قرار ده، همان طور كه چراغ را در شيشه مي گذارند.
«آن شيشه گويي اختري درخشان است» ، فضيلت وصي را اعلام مي كند.
«كه از درخت با بركتي روشن مي شود» ، اصل درخت (نژاد) با بركت، ابراهيم عليه السلام است كه خداوند درباره ي آن مي فرمايد: «رحمت خدا و بركات او بر شما خانواده است، همانا او ستوده ي بزرگوار است» و مي فرمايد: «همانا خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برگزيد. فرزنداني كه برخي از نسل برخي ديگرند و خدا شنواي داناست».
«كه نه شرقي است و نه غربي» مي فرمايد: يهودي نيستيد كه به
جانب مغرب نماز بخوانيد و مسيحي هم نيستيد كه به جانب مشرق نماز گزاريد. بلكه بر آئين ابراهيم عليه السلام هستيد كه خداوند درباره ي او مي فرمايد: «ابراهيم نه يهودي بود و نه مسيحي، بلكه موحّدي فرمانبردار بود و از مشركان نبود».
«روغنش [از شفافيت] گرچه آتشي به آن نرسد، نزديك است روشني دهد، نوري بر فراز نور است. خدا هر كه را خواهد به نورش هدايت مي كند» ، مي فرمايد: فرزنداني كه از شما متولد مي شوند همچون روغني هستند كه از زيتون گرفته مي شود، نزديك است كه سخن به نبوت گويند اگر چه فرشته اي بر آنها نازل نشده است (يعني از همان ابتدا، به صورت خدا دادي علم نبوت دارند).
عَنْ عِيسَي بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي بْنِ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ: … «يكادُ زَيتُها يضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» قَالَ: يكادُ الْعَالِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ يتَكلَّمُ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ يسْأَلَ. «نُورٌ عَلي نُورٍ» يعْنِي إِمَاماً مُؤَيداً بِنُورِ الْعِلْمِ وَ الْحِكمَةِ فِي إِثْرِ إِمَامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ ذَلِك مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَي أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ. {التوحيد، ص 158.}
عيسي بن راشد گويد: حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين فرمايش خدا: … «روغنش [از شفافيت] گرچه آتشي به آن نرسد، نزديك است روشني دهد» فرمودند: نزديك است كه عالِمِ از آل محمد صلي الله عليه و آله به علم تكلم كند پيش از آنكه از او سؤال شود. «نوري بر فراز نور است» يعني امامي كه مؤيد به نور علم و حكمت است بعد از امامي ديگر از آل محمد صلي الله عليه
و آله خواهد بود و اين امر از زمان حضرت آدم بوده و تا برپائي قيامت نيز خواهد بود (كه هيچگاه زمين از حجت خدا خالي نخواهد شد).
رُوِي عَنِ الصَّادِقِ عَلَيهِ السَّلَامُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ» فَقَالَ: هُوَ مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لَنَا، فَالنَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنْ دَلَالاتِ اللَّهِ وَ آياتِهِ الَّتِي يهْتَدَي بِهَا إِلَي التَّوْحِيدِ وَ مَصَالِحِ الدِّينِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِي الْعَظِيمِ {التوحيد، ص 157.}
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه درباره ي آية: «خدا نور آسمان ها و زمين است. مثل نور او همچون چراغداني است كه در آن چراغي و آن چراغ در شيشه اي است» از ايشان سؤال شد. فرمودند: اين مَثَلي است كه خدا از براي ما زده است، پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان «صلوات الله عليهم اجمعين» از دلالتهاي خدا و نشانه هاي اويند كه توسط ايشان به سوي توحيد و مصالح دين و شرايع اسلام و فريضه ها و سنتها هدايت مي شوند و قوّت نيروئي نيست مگر از جانب خداي بلند مرتبه ي بزرگ.
«الَّذينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي الَّذي يجِدُونَهُ مَكتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكرِ وَ يحِلُّ لَهُمُ الطَّيباتِ وَ يحَرِّمُ عَلَيهِمُ الْخَبائِثَ وَ يضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِك هُمُ الْمُفْلِحُونَ» {أعراف/157.}
«كساني كه از اين رسول، پيامبر درس ناخوانده پيروي مي كنند كه
[وصف] او را نزد خويش در تورات و انجيل مكتوب مي يابند، كه آنها را به كار پسنديده فرمان مي دهد و از كار ناپسند منع مي كند و پاكيزه ها را برايشان حلال و پليدي ها را بر آنان حرام مي كند و تكاليف سنگين و قيد و زنجيرهايي را كه بر آنها بود بر مي دارد. پس كساني كه به او ايمان آوردند و حرمتش را نگاه داشتند و ياريش كردند و نوري را كه با او نازل شده پيروي نمودند، هم آنان رستگارانند».
در اين آيه ي شريفه برخي او اوصاف پيروان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مطرح شده است و در اواخر آيه درباره ي ايشان فرموده: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ»: «و نوري را كه با او (پيامبر صلي الله عليه و آله) نازل شده پيروي نمودند».
سؤال: نوري كه با پيامبر نازل شده چيست؟
ابتدا به نظر مي رسد آن نور، قرآن باشد، زيرا قرآن بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شده است. اما در آيه فرموده: «نوري كه با پيامبر نازل شده» ، نه نوري كه بر ايشان نازل شده!
وقتي به روايات رجوع مي كنيم مي بينيم در روايات گفته شده مقصود از اين نور حضرت علي عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام هستند.
و اما توجيه و تبيين هر يك از اين دو نظر:
اينكه قرآن، آن نوري باشد كه با پيامبر نازل شده و بايد از آن تبعيت كرد، مطلبي است كه مورد تأييد آيات ديگر قرآن است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكتابَ وَ الْميزانَ» {حديد/25. و رك: بقرة/213.}
«و همانا ما فرستادگان خود را با دلائل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و
ترازو را نازل كرديم»
نازل شدن كتاب با پيامبران، هر معنايي كه در اين آيه دارد در آن آيه نيز خواهد داشت.
لزوم تبعيت از قرآن نيز در آيات متعددي مطرح و بدان دستور داده شده است.
اما اينكه عترت آن نوري باشد كه با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شده و بايد از ايشان تبعيت كرد؛
نازل شدن شخص رسول خدا صلي الله عليه و آله در آيه ي ديگري نيز مطرح شده است:
«فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكمْ ذِكراً * رَسُولًا يتْلُوا عَلَيكمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيناتٍ» {طلاق/10 و 11.}
«پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد! تقواي الهي پيشه كنيد كه همانا خداوند به سوي شما ذكري نازل كرده، رسولي كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند».
كلمه ي «رَسُولًا» در آيه ي يازدهم عطف بيان و يا بدل است براي كلمه ي «ذِكراً». پس مراد از ذكري كه خدا نازل كرده، همان رسول خدا صلي الله عليه و آله است.
بنابر اين، مراد از اهل ذكر در آيه ي ذيل نيز، همان اهلبيت رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشند:
«فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكرِ إِنْ كنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» {نحل/43 و انبياء/7.}
«پس، از اهل ذكر بپرسيد اگر خود نمي دانيد».
حال، در صورتي كه مراد از نوري كه با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نازل شده اهلبيت عليهم السلام باشند، نازل شدن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و عترت ايشان به چه معناست؟
نازل شدن يعني از مرتبه ي عالي و والا به مرتبه ي پائين آمدن.
شكي نيست كه حضرت محمد و آلش صلي الله عليه و آله، عاليترين مرتبه را نزد خدا داشته و دارند. خداي مهربان
براي دستگيري و نجات خلقش از تاريكي هاي دنياي داني و پست، ايشان را كه وجودشان عين نور علم و هدايت بود به سوي خلقش فرو فرستاد. از اين رو از اين «فرستادن» ، به «نازل كردن» تعبير شده است.
و اما درباره ي تبعيت؛ خداوند متعال در قرآن كريم، از تبعيت و پيروي از راه كساني كه نمي دانند نهي كرده {يونس/89 و جاثية/18.} و تبعيت از ظن و گمان را در مقابل تبعيت از علم مطرح كرده و آن را خطا شمرده است، {نساء/157، أنعام/148 و نجم/28، و رك: أنعام/116، يونس/36 و نجم/23.} بلكه تبعيت از هر نظر و خواسته اي را كه در مقابل علم باشد محكوم كرده {بقرة/120 و 145 و رعد/37.} و آن را ظلمي دانسته كه موجب گمراهي مي شود. {روم/29.}
لذا آنچه مورد تأييد قرآن است، تبعيت از علم و عالم است. از نظر قرآن علم، ملاك تبعيت است. حتي اينكه در برخي از آيات، تبعيت از هدايت نيز مطرح شده، به خاطر اينست كه هدايت فرع بر علم و نتيجه ي آن است.
از اين رو خدا از قول حضرت ابراهيم عليه السلام فرموده كه به عمويش گفت:
«يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَني مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يأْتِك فَاتَّبِعْني أَهْدِك صِراطاً سَوِيا» {مريم/43.}
«اي پدر! علمي براي من آمده كه براي تو نيامده است، پس، از من پيروي كن تا تو را به راهي راست هدايت كنم».
حال، بنابر آيات قرآن، تبعيت از اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله كه خدا از ايشان با تعبير اهل ذكر ياد كرده و با امر به اينكه: «آنچه را نمي دانيد از ايشان بپرسيد» مرجعيت علمي ايشان را تأييد كرده، بلا مانع
و بلكه لازم است.
پس، از جهت آيات قرآن، مانعي ندارد كه مقصود از نور در آيه ي مورد بحث، ائمه عليهم السلام باشند.
اما در آيه ي مورد بحث، آيا واقعا مقصود از نور، قرآن است يا عترت؟ تبعيت از قرآن مطرح شده يا تبعيت از عترت؟
اگر كسي اندك تأملي درباره ي حديث شريف و متواتر ثقلين داشته باشد درمي يابد كه با توجه به جدائي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر: «وَ إِنَّهُمَا لَنْ يفْتَرِقَا» تبعيت و پيروي از قرآن و عترت نيز جدائي ناپذير است.
از اين رو در روايتي هم كه از امير المؤمنين عليه السلام درباره ي آيه ي مورد بحث رسيده است، آن حضرت همين مطلب را بدين بيان فرمودند:
فَالنُّورُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ هُوَ الْقُرْآنُ وَ مِثْلُهُ فِي سُورَةِ التَّغَابُنِ قَوْلُهُ تَعَالَي: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» {تغابن/8.} يعْنِي سُبْحَانَهُ الْقُرْآنَ وَ جَمِيعَ الْأَوْصِياءِ الْمَعْصُومِينَ حَمَلَةَ كتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَزَنَتَهُ وَ تَرَاجِمَتَهُ الَّذِينَ نَعَتَهُمُ اللَّهُ فِي كتَابِهِ فَقَالَ: «وَ ما يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» {آل عمرآن/7.} وَ هُمُ الْمَنْعُوتُونَ الَّذِينَ أَنَارَ اللَّهُ بِهِمُ الْبِلَادَ وَ هَدَي بِهِمُ الْعِبَادَ. {بحار الأنوار، ج 90، ص 21 به نقل از نعماني.}
مقصود از نور در اينجا (آيه ي مورد بحث) قرآن است و همچنين در سوره ي تغابن كه خداوند متعال مي فرمايد: «پس به خدا و رسول او و نوري كه نازل كرديم ايمان آوريد» ، قرآن و اوصياء معصومين عليهم السلام كه حامل و خزانه دار و مترجم قرآنند كه خدا در ستايش ايشان فرموده: «تأويلش را جز خدا و راسخان در علم كسي نمي داند. [آنان كه] مي گويند:
ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست» ، ايشان ستايش شدگاني هستند كه خدا به واسطه ي آنان شهرها را نوراني كرد و بندگان را هدايت كرد. نكته:
از آن جهت كه بر اساس آيات قرآن، تمام و كمال علم قرآن و علم به مراد خدا در آيات آن، تنها و تنها نزد اهلبيت عليهم السلام است (رك: بحث از خصوصيت علم اهلبيت عليهم السلام) ، لذا اگر تبعيت از نور در آيه ي مورد بحث، به تبعيت از قرآن (نه اهلبيت عليهم السلام) معنا شود، اين معنا، معنايي خواهد بود كه امكان وقوعي ندارد. يعني محال است كسي بتواند بي واسطه ي اهلبيت عليهم السلام تمام حقايق و معارف دين را آن گونه كه هست از قرآن استنباط كند (با صرف نظر از اينكه مهمترين آيات قرآن نيز آياتي است كه امت را به لزوم محبت و مودت و اطاعت و ولايت اهلبيت عليهم السلام ارجاع مي دهد).
اما اگر تبعيت از نور در آيه ي شريفه به تبعيت از اهلبيت عليهم السلام معنا شود، از آن رو كه علم كامل به كتاب خدا تنها نزد ايشان است، تبعيت از ايشان، تبعيت از قرآن را هم در دل خود دارد. لذا اين معنا ((تبعيت از اهلبيت عليهم السلام) براي تبعيت از نور، به طريق اولي درست تر است. چنان كه در برخي از روايات نيز اين گونه معنا شده است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ: «فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ» قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ: النُّورُ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ. {تفسير عياشي، ج 2، ص 31.}
ابابصير گويد: حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين
فرموده ي خدا (آيه ي مورد بحث) فرمودند: مقصود از نور، علي عليه السلام است.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي: «الَّذِينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي الَّذِي يجِدُونَهُ مَكتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكرِ وَ يحِلُّ لَهُمُ الطَّيباتِ وَ يحَرِّمُ عَلَيهِمُ الْخَبائِثَ» إِلَي قَوْلِهِ «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِك هُمُ الْمُفْلِحُونَ» قَالَ: النُّورُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ عَلِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَيهِمُ السَّلَامُ. {الكافي، ج 1، ص 194.}
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه درباره ي اين فرمايش خداوند متعال (آيه ي مورد بحث) فرمودند: مقصود از نور در اينجا حضرت علي امير مؤمنان عليه السلام و ديگر ائمه عليهم السلام مي باشد.
دو روايت ديگر نيز ذيل آيه ي «تغابن/8» خواهد آمد.
«أُولئِك الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ * مَثَلُهُمْ كمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكهُمْ في ظُلُماتٍ لا يبْصِرُونَ» {بقرة، 16 و 17.}
«آنها (منافقان) كساني اند كه گمراهي را به بهاي هدايت خريدند، در نتيجه داد و ستدشان سودي به بار نياورد و هدايت يافته نبودند. آنان همچون كساني است كه آتشي افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايي داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايي كه نمي بينند رهايشان كرد».
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل: «كمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ» يقُولُ: أَضَاءَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ.. و قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يبْصِرُونَ» يعْنِي قُبِضَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ ظَهَرَتِ
الظُّلْمَةُ فَلَمْ يبْصِرُوا فَضْلَ أَهْلِ بَيتِهِ. {كافي، ج 8، ص 380.}
جابر گويد: حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل: «آنان همچون كساني است كه آتشي افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايي داد» فرمودند: مي فرمايد: زمين به نور حضرت محمد صلي الله عليه و آله روشن شد.. و اينكه فرموده: «خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايي كه نمي بينند رهايشان كرد» يعني وقتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله رحلت فرمودند تاريكي آشكار شد و آنان ديگر برتري خاندانش را نمي ديدند.
در آيه ي شريفه، درباره ي منافقان آمده كه آنان به دست خود آتشي روشن كردند تا اطرافشان را بدان ببينند. ولي در حديث فوق صحبت از نورانيت زمين به نور حضرت رسول صلي الله عليه و آله است و مقصود از منافقان كساني هستند كه در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله گرد ايشان جمع شده بودند اما پس از رحلت ايشان، سراغ اهلبيت عليهم السلام نرفتند. اما معناي اينكه منافقان، خود آتشي افروختند و چند صباحي از آن برخوردار شدند بيان نشده است. اين مطلب را از حديث ذيل مي توان دريافت:
قَالَ الْإِمَامُ عَلَيهِ السَّلَامُ: قَالَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ: مَثَلُ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ «كمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً» أَبْصَرَ بِهَا مَا حَوْلَهُ، فَلَمَّا أَبْصَرَ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهَا بِرِيحٍ أَرْسَلَهَا عَلَيهَا فَأَطْفَأَهَا أَوْ بِمَطَرٍ. كذَلِك مَثَلُ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ النَّاكثِينَ، لَمَّا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَي عَلَيهِمْ مِنَ الْبَيعَةِ لِعَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ أُعْطُوا ظَاهِراً بِشَهَادَةِ: أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيك لَهُ و أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ و أَنَّ عَلِياً وَلِيهُ وَ
وَصِيهُ وَ وَارِثُهُ وَ خَلِيفَتُهُ فِي أُمَّتِهِ و قَاضِي دُيونِهِ و مُنْجِزُ عِدَاتِهِ و الْقَائِمُ بِسِياسَةِ عِبَادِ اللَّهِ مَقَامَهُ.
فَوَرِثَ مَوَارِيثَ الْمُسْلِمِينَ بِهَا [وَ نَكحَ فِي الْمُسْلِمِينَ بِهَا] وَ وَالَوْهُ مِنْ أَجْلِهَا و أَحْسَنُوا عَنْهُ الدِّفَاعَ بِسَبَبِهَا و اتَّخَذُوهُ أَخاً يصُونُونَهُ مِمَّا يصُونُونَ عَنْهُ أَنْفُسَهُمْ بِسِمَاعِهِمْ مِنْهُ لَهَا.
فَلَمَّا جَاءَهُ الْمَوْتُ وَقَعَ فِي حُكمِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الْعَالِمِ بِالْأَسْرَارِ، الَّذِي لَا يخْفَي عَلَيهِ خَافِيةٌ، فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ بِبَاطِنِ كفْرِهِمْ، فَذَلِك حِينَ ذَهَبَ نُورُهُمْ و صَارُوا فِي ظُلُمَاتِ [عَذَابِ اللَّهِ، ظُلُمَاتِ] أَحْكامِ الْآخِرَةِ، لَا يرَوْنَ مِنْهَا خُرُوجاً و لا يجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً. {تفسير إمام حسن عسكري عليه السلام، ص 131.}
امام حسن عسكري عليه السلام از قول حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرمودند: مَثَل آن منافقان (در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله) «همچون كسي است كه آتشي افروخت» تا با آن اطراف خود را ببيند، همين كه ديد، خدا توسط بادي كه بر آن فرستاد و يا به واسطه ي باران، نورش را خاموش كرد. همچنين است مَثَل آن منافقان عهد شكن، وقتي كه خداوند متعال از آنان براي علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت گرفت، آنها به ظاهر شهادت دادند به اينكه معبودي جز خدا نيست و حضرت محمد صلي الله عليه و آله بنده و فرستاده ي اوست و علي بن ابي طالب عليه السلام ولي خدا و وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله و وارث و جانشين او در امتش و ادا كننده ي بدهي هايش و وفا كننده ي به پيمانهاي او و بر پا دارنده ي سياست بندگان خدا به جاي اوست.
و با اين شهادت، منافق، از مسلمانان ارث برد و با آنان پيوند خانوادگي برقرار
كردند و به بركت اين شهادت، مسلمانان او را ياري كردند و به خوبي از او دفاع كردند و او را برادر خود گرفتند و به خاطر شنيدن اين شهادت از او، در مقابل آنچه خود را از آن محافظت مي كردند از او نيز محافظت نمودند.
اما همين كه مرگش رسيد در حكم پروردگار جهانيان واقع شد كه اسرار را مي داند و هيچ امر نهاني بر او پنهان نمي باشد، پس عذابي كه باطن كفرشان بود آنها را فراگرفت و اين همان وقتي است كه نورشان رفت و در تاريكي هاي عذاب خدا و تاريكي هاي احكام آخرت منتقل شدند كه ديگر بيرون شدن از آن را نخواهند ديد و راه فراري از آن نخواهند يافت.
درباره ي بي بهرگي منافقان از نور و نياز آنان بدان در روز قيامت، در آيه ي ديگري آمده است:
«يوْمَ يقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَينَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ * ينادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكنْ مَعَكمْ قالُوا بَلي وَ لكنَّكمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكمُ الْأَمانِي حَتَّي جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» {حديد/13.}
«آن روز كه مردان و زنان منافق به كساني كه ايمان آورده اند گويند: نظري به ما بيفكنيد تا از نورتان فروغي برگيريم. گفته شود: به پشت سرتان [دنيا] بازگرديد و از آن جا نوري بطلبيد. آنگاه ميان آنها ديواري زده شود كه آن را دري است كه اندرون آن رحمت است و بيرونش روي به عذاب دارد.
آنها را ندا دهند: آيا ما با شما نبوديم؟ مي گويند: چرا، ولي شما خود را
در فتنه و گرفتاري افكنديد و به انتظار نشستيد و ترديد كرديد و آرزوها شما را فريفت، تا فرمان خدا (مرگتان) فرا رسيد و فريبكار، شما را درباره ي خدا فريفت»
عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَك وَ تَعَالَي: «فَضُرِبَ بَينَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ * ينادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكنْ مَعَكمْ» قَالَ: فَقَالَ: أَمَا إِنَّهَا نَزَلَتْ فِينَا وَ فِي شِيعَتِنَا وَ فِي الْكفَّارِ أَمَا إِنَّهُ إِذَا كانَ يوْمُ الْقِيامَةِ وَ حُبِسَ الْخَلَائِقُ فِي طَرِيقِ الْمَحْشَرِ ضَرَبَ اللَّهُ سُوراً مِنْ ظُلْمَةٍ فِيهِ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ يعْنِي النُّورَ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ يعْنِي الظُّلْمَةَ فَيصَيرُنَا اللَّهُ وَ شِيعَتَنَا فِي بَاطِنِ السُّورِ الَّذِي فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ النُّورُ وَ يصَيرُ عَدُوَّنَا وَ الْكفَّارَ فِي ظَاهِرِ السُّورِ الَّذِي فِيهِ الظُّلْمَةُ فَينَادِيكمْ عَدُوُّنَا وَ عَدُوُّكمْ مِنَ الْبَابِ الَّذِي فِي السُّورِ مِنْ ظَاهِرِهِ: أَ لَمْ نَكنْ مَعَكمْ فِي الدُّنْيا؟ نَبِينَا وَ نَبِيكمْ وَاحِدٌ و صَلَاتُنَا وَ صَلَاتُكمْ وَاحِدَةٌ و صَوْمُنَا وَ صَوْمُكمْ وَ حَجُّنَا وَ حَجُّكمْ وَاحِدٌ!
قَالَ: فَينَادِيهِمُ الْمَلَك مِنْ عِنْدِ اللَّهِ: «بَلي وَ لكنَّكمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكمْ» بَعْدَ نَبِيكمْ ثُمَّ تَوَلَّيتُمْ وَ تَرَكتُمُ اتِّبَاعَ مَنْ أَمَرَكمْ بِهِ نَبِيكمْ «وَ تَرَبَّصْتُمْ» بِهِ الدَّوَائِرَ «وَ ارْتَبْتُمْ» فِيمَا قَالَ فِيهِ نَبِيكمْ «وَ غَرَّتْكمُ الْأَمانِي» وَ مَا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيهِ مِنْ خِلَافِكمْ لِأَهْلِ الْحَقِّ … {تأويل الآيات، ص 636.}
سلّام بن مستنير گويد:
از حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداوند متعال پرسيدم: «آنگاه ميان آنها ديواري زده شود كه آن را دري است كه اندرون آن رحمت است و بيرونش روي به عذاب دارد. آنها را ندا دهند: آيا ما با شما
نبوديم؟» فرمودند: اين آيه درباره ي ما و شيعيانمان و درباره ي كفار نازل شده است. وقتي روز قيامت شود و خلائق در راه محشر بازداشت شوند، خداوند ديواري از تاريكي مي زند كه دربي دارد، داخلش رحمت است يعني نور است و ظاهرش از جلو، عذاب است يعني تاريكي است. خداوند ما و شيعيان ما را در داخل ديوار، در رحمت و نور قرار مي دهد و دشمنان ما و كفار را در بيرون ديوار، در تاريكي قرار مي دهند. دشمنان ما و شما فرياد مي زنند و از آن دربي كه در ديوار به شما مي گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ در دنيا پيامبر ما و شما يك نفر بود، نماز ما و شما يكي بود و روزه و حج ما و شما يكي بود!
آنگاه فرشته اي از جانب خدا ايشان را ندا مي دهد: آري، ولي شما بعد از پيامبرتان خود را در فتنه و گرفتاري افكنديد، سپس پيروي از كسي را كه پيامبرتان دستور پيروي از او را داده بود رها كرديد و به انتظار مصيبت و ناراحتي براي او نشستيد و نسبت به آنچه پيامبرتان گفته بود ترديد كرديد و آرزوها شما را فريفت و گول جمعيتي را خورديد كه بر خلاف اهل حق گرد هم آمده بوديد.
«اللَّهُ وَلِي الَّذينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذينَ كفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ أُولئِك أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» {بقرة/257.}
«خدا سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاريكي ها به سوي روشنايي بيرون مي برد و كساني كه كافر شدند سرپرستانشان طغيانگرانند كه از نور به تاريكي هايشان مي برند. آنها دوزخي اند و در آن جاودانند»
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ
صَدَقَةَ قَالَ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَي: «اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ» ، فَالنُّورُ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ الظُّلُمَاتُ عَدُوُّهُمْ. {تفسير عياشي، ج 1، ص 138.}
مَسْعَده گويد: حضرت صادق عليه السلام درباره ي اين قول خداوند متعال (آيه ي مذكور) فرمودند: مقصود از نور، آل محمدند صلي الله عليه و آله و مقصود از تاريكي ها دشمنان ايشان.
بنا بر اين، معناي اينكه «خدا مؤمنان را به سوي نور مي برد» اينست كه خدا مؤمنان را به سوي اهلبيت عليهم السلام رهنمون مي گردد و اين مطلب به سه صورت واقع شده است:
خدا در آيات متعددي از قرآن، مؤمنان را به اهلبيت عليهم السلام ارجاع داده است.
بارها دستور معرفي حضرت علي و ديگر ائمه عليهم السلام را به رسول خدا صلي الله عليه و آله داده كه نمونه ي بارزش آيه ي 67 مائده است.
هر كس به اهلبيت عليهم السلام راه يابد به توفيق الهي راه يافته است.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ إِنِّي أُخَالِطُ النَّاسَ فَيكثُرُ عَجَبِي مِنْ أَقْوَامٍ لَا يتَوَلَّوْنَكمْ وَ يتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفَاءٌ وَ أَقْوَامٍ يتَوَلَّوْنَكمْ لَيسَ لَهُمْ تِلْك الْأَمَانَةُ وَ لَا الْوَفَاءُ وَ لَا الصِّدْقُ!
قَالَ: فَاسْتَوَي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ جَالِساً وَ أَقْبَلَ عَلَي كالْغَضْبَانِ ثُمَّ قَالَ: لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِوَلَايةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَي مَنْ دَانَ بِوَلَايةِ إِمَامٍ عَدْلٍ مِنَ اللَّهِ.
قَالَ: قُلْتُ: لَا دِينَ لِأُولَئِك وَ لَا عَتْبَ عَلَي هَؤُلَاءِ؟
فَقَالَ: نَعَمْ لَا
دِينَ لِأُولَئِك وَ لَا عَتْبَ عَلَي هَؤُلَاءِ، ثُمَّ قَالَ: أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ: «اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ» يخْرِجُهُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَي نُورِ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ لِوَلَايتِهِمْ كلَّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ، قَالَ اللَّهُ: «وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ».
قَالَ: قُلْتُ: أَ لَيسَ اللَّهُ عَنَي بِهَا الْكفَّارَ حِينَ قَالَ: «وَ الَّذِينَ كفَرُوا»؟
قَالَ: فَقَالَ: وَ أَي نُورٍ لِلْكافِرِ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُخْرِجَ مِنْهُ إِلَي الظُّلُمَاتِ؟ وَ إِنَّمَا عَنَي اللَّهُ بِهَذَا أَنَّهُمْ كانُوا عَلَي نُورِ الْإِسْلَامِ، فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا كلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيسَ مِنَ اللَّهِ خَرَجُوا بِوَلَايتِهِمْ إِياهُمْ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَي ظُلُمَاتِ الْكفْرِ، فَأَوْجَبَ لَهُمُ النَّارَ مَعَ الْكفَّارِ فَقَالَ: «أُولئِك أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ». {تفسير عياشي، ج 1، ص 138 و در كافي، ج 1، ص 375 نيز با اندكي تفاوت آمده است.}
عبدالله بن ابي يعفور گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: همانا من با مردم معاشرت دارم و بسيار تعجب مي كنم از كساني كه پيرو شما نيستند و به دنبال فلاني و فلاني مي روند، ولي امين و راستگو و با وفايند و در مقابل كساني هستند كه پيرو شمايند اما آن امانت و وفا و راستگوئي را ندارند!
حضرت صادق عليه السلام راست نشستند و به حالت خشمناكي رو به من كرده، آنگاه فرمودند: هر كه خدا را با ولايت امام ستمگري كه از جانب خدا نيست دينداري كند، دين ندارد و بر كسي كه خدا را با ولايت امام عادلي از جانب خدا دينداري كند سرزنشي نيست.
گفتم: آنها دين ندارند و بر اينها سرزنشي نيست؟!
فرمودند: آري آنها دين ندارند و بر اينها
سرزنشي نيست، سپس فرمودند: مگر فرمايش خدا را نمي شنوي؟ ؛ «خدا سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاريكي ها به سوي روشنايي بيرون مي برد» ، از تاريكي هاي گناهان به سوي نور توبه و آمرزش مي برد، زيرا ولايت امام عادلي را كه از جانب خداست داشتند و فرموده: «و كساني كه كافر شدند سرپرستانشان طغيانگرانند كه از نور به تاريكي هايشان مي برند».
گفتم: آيا اين آيه درباره ي كافران نيست كه در آن فرموده: «و كساني كه كافر شدند»؟
فرمودند: كافر از آن جهت كه كافر است چه نوري دارد تا از آن به سوي تاريكي ها بيرون شود؟ بلكه مقصود اينست كه آنها بر نور اسلام بودند، ولي چون از هر امام ستمگري كه از جانب خدا نبود پيروي كردند، از نور اسلام به تاريكي هاي كفر گرائيدند، پس خدا براي ايشان همراه كفار، آتش را واجب ساخت و فرمود: «آنها دوزخي اند و در آن جاودانند».
اينكه حضرت صادق عليه السلام در روايت فوق، ايمان و كفر را به ايمان و يا كفر به ولايت معنا كردند علتش اينست كه بنابر آيات قرآن، شرط ايمان، پذيرش ولايت خدا و رسول و اهلبيت عليهم السلام و دوري از ولايت غير ايشان است. {رك: مائدة/55 و مائدة/51، 57 و 81، أعراف/27 و محمد «صلي الله عليه و آله» /11.}
اين هم كه فرمود: «خدا ولي مؤمنان است و آنها را از تاريكي ها به سوي نور مي برد» ، با توجه به اينكه سخن از خدا به عنوان «ولي» است و رسول خدا صلي الله عليه و آله و اهلبيت عليهم السلام نيز همان ولايت الهي را بر مؤمنان دارند، لذا اگر رسول خدا يا خاندان او
صلي الله عليه و آله با شأن ولايي الهي شان، مؤمنان را از تاريكي ها به سوي نور برند، باز منافاتي با آيه ي شريفه ندارد و بلكه خود اين آيه بر اين مطلب دلالت مي كند. زيرا همان طور كه ولايت ايشان به خدا نسبت داده مي شود، شئون مربوط به ولايت ايشان را نيز مي توان به خدا نسبت داد.
«يا أَيهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيكمْ نُوراً مُبيناً» {نساء/174.}
«اي مردم، همانا از جانب پروردگارتان برهاني نزد شما آمد و ما به سوي شما نوري آشكار نازل كرديم»
برهان به معناي حجت و دليل محكم روشنگر است. درباره ي اينكه مقصود از كلمه ي برهان، رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشد جناب علامه «رحمه الله» در الميزان قرائني را ذكر فرموده {رك: ترجمه تفسير الميزان، ج 5، ص 248.} و بحث درباره ي اينكه نور نازل شده از جانب پروردگار، قرآن است يا عترت و يا هر دو، در ذيل آيه ي دوم (أعراف/157) مطرح شد.
اما روايتي كه در آن بيان شده مقصود از اين نور، حضرت علي عليه السلام است:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ: «قَدْ جاءَكمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكمْ …» قَالَ: الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ و النُّورُ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ. {شواهد التنزيل، ج 1، ص 79 و تفسير عياشي، ج 1، ص 285.}
عبد الله بن سليمان گويد: از حضرت صادق عليه السلام درباره ي اين آيه (آيه ي مذكور) پرسيدم. فرمودند: برهان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله است و نور، حضرت علي عليه السلام.
«أَ وَ مَنْ كانَ مَيتاً فَأَحْييناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنْها كذلِك زُينَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يعْمَلُونَ» {أنعام/122.}
«آيا كسي كه مرده بود و زنده اش كرديم و برايش نوري قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، مانند كسي است كه گويا در تاريكي هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟ بدين سان براي كافران اعمالي كه انجام مي دادند،
جلوه يافته است»
در اين آيه ي شريفه مرده و زنده ي حقيقي معرفي شده اند؛ مرده كافري است كه در تاريكي ها وامانده و راه بيرون آمدن ندارد و زنده مؤمني است كه خدا نوري برايش قرار داده تا بتواند با آن در ميان مردم راه برود.
مقصود از نور در اين آيه ي شريفه، نور هدايت است كه با آن مي توان صراط مستقيم را پيمود:
«أَ فَمَنْ يمْشي مُكبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدي أَمَّنْ يمْشي سَوِيا عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» {ملك/22.}
«پس آيا آن كس كه نگونسار راه مي پيمايد هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر صراط مستقيم مي رود؟»
از آن رو كه نور در آيه ي مذكور، همان هدايت است، بيان ديگر آيه اينست: زنده كسي است كه از نور هدايت بهرمند است و مرده كسي است كه گرفتار گمراهي است و اميد هدايتي برايش نيست.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ: … أَنَّ الْهِدَايةَ هِي حَياةُ الْأَبَدِ …. {الإحتجاج، ج 1، ص 251.}
امير مؤمنان علي عليه السلام فرمودند: همانا هدايت، حيات و زندگي جاودانه و ابدي است.
حال، اينكه خدا براي كسي نور هدايت قرار دهد يعني چه؟
چنان كه در بحث «خصوصيت هدايت» آمده، از مهمترين شئون امامت، هدايتگري است. با توجه به اينكه امامت، بنابر آيات قرآن، به جعل و قرار داد الهي است، {رك: بقرة/124، أنبياء/73، فرقان/74، قصص/5 و سجدة/24.} اينكه در آيه ي مورد بحث نيز آمده: «برايش نوري قرار داديم» ، مقصود از اين نور مي تواند با توجه به قرائن مذكور، «امام هدايتگر» باشد. در روايت نيز اين تطبيق بيان شده است:
عَنْ بُرَيدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ يقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَك وَ تَعَالَي: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيتاً
فَأَحْييناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» فَقَالَ: مَيتٌ لَا يعْرِفُ شَيئاً وَ «نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ» إِمَاماً يؤْتَمُّ بِهِ «كمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيسَ بِخارِجٍ مِنْها» قَالَ: الَّذِي لَا يعْرِفُ الْإِمَامَ. {الكافي، ج 1، ص 185.}
بُرَيد گويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه درباره ي اين فرموده ي خداي تبارك و تعالي (آيه ي مذكور) مي فرمودند: مرده كسي است كه هيچ معرفتي ندارد و مقصود از «نوري كه با آن ميان مردم راه رود» امامي است كه از او پيروي كند و مقصود از: «مانند كسي است كه گويا در تاريكي هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟» كسي است كه امام را نشناسد.
اينكه در روايت فوق، مرده به كسي معنا شده كه هيچ معرفتي ندارد، مراد كسي است كه چون با امامش آشنا نيست، از معرفت نسبت به تمام اشياء محروم گشته است. اگر كسي بخواهد نسبت به تمام حقايق عالَم، علم و معرفت پيدا كند بايستي در محضر اهلبيت عليهم السلام زانو بزند و علم و معرفت را از ايشان بجويد.
كسي كه علم و معرفت ندارد در تاريكي است، لذا راهش را تشخيص نمي دهد و از هدايت نيز محروم مي گردد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً. {احقاق الحق، ج 13، ص 85 و 86.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: هر كس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته، به مرگ جاهليت مرده است.
«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يمْلِكونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يسْتَوِي الْأَعْمي
وَ الْبَصيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كلِّ شَي ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» {رعد/16.}
«بگو: پروردگار آسمان ها و زمين كيست؟ بگو: خدا. بگو: پس چرا غير او سرپرستاني گرفته ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند؟ بگو: آيا كور و بينا يكسانند؟ يا تاريكي ها و نور برابرند؟ آيا براي خدا همتاياني قرار داده اند كه مانند آفرينش او آفريده اند و اين آفرينش بر آنها مشتبه شده است؟ بگو: خدا خالق هر چيزي است و او يگانه ي قهّار است»
در اين آيه، ابتدا رب بودن خدا نسبت به آسمانها و زمين به صورت سؤالي مطرح شده است (همچنان كه در ابتداي آيه ي نور، نور بودن خدا براي آسمانها و زمين مطرح شد) ، {آيه اي كه جامع بين اين دو آيه است اينست: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (زمر، 69).} سپس كساني را كه غير رب آسمانها و زمين را -كه حتي مالك سود و زيان خود هم نيستند- به عنوان اولياء و سرپرستان خود گرفتند را توبيخ كرده. اينكه ابتدا، ربوبيت خدا مطرح شده دو دليل دارد:
1. ربوبيت خدا حقيقتي است كه به نص آيات قرآن همه بدان اعتراف و اقرار دارند (رك: سوره مؤمنون، آيه 86 و 87).
2. ربوبيت خدا مقدم بر ولايت اوست، او ولي است چون رب است. {انشاء الله در بحث از «خصوصيت ولايت» اين مطلب بيشتر توضيح داده خواهد شد.}
با اينكه همگان به ربوبيت او اقرار و اعتراف دارند، اما عده اي در اعتقاد و عمل، غير او را ولي و سرپرست خود مي گيرند.
خداوند در ادامه ي آيه، با مطرح كردن عدم
تساوي كور و بينا و ظلمات و نور، در واقع كساني را كه غير خدا را ولي خود مي گيرند كور معرفي كرده و كساني را كه خدا را ولي خود مي گيرند بينا. ظلمات نيز اولياء غير خدا هستند و نور خود خداست، كور كسي است كه فرق خدا و غير او را نفهمد و غير را ولي خود بگيرد و بينا كسي است كه پس از فهم عدم تساوي خدا و غير، خدا را ولي خود بگيرد.
در ادامه مي پرسد: شريكاني كه آنها براي خدا قائل شدند آيا مانند خدا آفريدگار چيزي بودند تا امر خلق براي آنها مشتبه شود و ندانند كه خلقت آفريده ي خداست يا آفريده ي شريكاني كه براي خدا قائل شدند و در پايان مي فرمايد: خدا آفريدگار همه چيز است و او يگانه ي قهار است.
اينكه يگانه بودن او مطرح شده، بيانگر انحصار ولايت در اوست و اينكه قهاريت مطرح شده اشاره به اين دارد كه او شرك در ولايتش را نمي بخشد و به شدت با آن برخورد مي كند.
خلاصه اينكه: كسي كه چشم بينا و نوربين دارد ولايت خدا را مي پذيرد و كسي كه كور است و از ديدن نور محروم، در ظلمات خيال و وهم خويش گرفتار آمده و غير خدا را ولي خود مي گيرد و در نتيجه، تا ابد گرفتار گمراهي خواهد ماند:
«فَريقاً هَدي وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» {أعراف/30.}
«[خداوند] گروهي را هدايت نمود و گروهي، گمراهي بر آنان ثابت شد، زيرا آنان شياطين را به جاي خدا، سرپرستان خود گرفتند و مي پندارند كه راه يافتگانند».
اما ارتباط اين آيه با اهلبيت
عليهم السلام:
پذيرش كامل ولايت خدا نيز با پذيرش ولايت محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله محقق مي شود:
«إِنَّما وَلِيكمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكعُونَ» {مائدة/55.}
«ولي شما تنها خدا و رسول اوست و كساني كه ايمان آورده اند همانها كه نماز را برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند»
ولايت رسول خدا و ائمه عليهم السلام همان ولايت خداست و آنگاه كه خدا ولايتي را تأييد كرد يا به آن اذن داد، ديگر آن ولايت، غيريتي نسبت به ولايت خدا ندارد. مانند مسأله ي شفاعت در دو آيه ي ذيل:
«ما لَكمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِي وَ لا شَفيعٍ أَ فَلا تَتَذَكرُونَ» {سجده/4.}
«شما را جز از خدا ولي و شفيعي نيست، پس آيا متذكر نمي شويد؟»
«ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكمُ اللَّهُ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكرُونَ» {يونس/3.}
«بي اذن او شفاعتگري نيست. اينست خدايي كه پروردگار شماست، پس او را بپرستيد. آيا متذكر نمي شويد؟»
در آيه ي اول، وجود هر شفاعتگري جز خدا نفي شده و در آيه ي دوم، اذن خود را شرط شفاعت توسط ديگران معرفي كرده است. از جمع اين دو آيه در مي يابيم: شفاعتگري كه با اذن خدا شفاعت مي كند غيريت و جدائي با خدا ندارد. در بحث ولايت نيز مطلب همين گونه است؛ جز خدا كسي ولي و سرپرست مؤمنان نيست، اما ولايت اهلبيت عليهم السلام نيز عين ولايت خداست (از اين رو در آيه ي ولايت نيز تعبير «وَلِيكم» با آنكه سه مصداق برايش معرفي شده مفرد آمده است). از اين رو اگر كسي ولايت ايشان را نپذيرد در واقع ولايت خدا را نپذيرفته است.
«أَوْ
كظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّي يغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يدَهُ لَمْ يكدْ يراها وَ مَنْ لَمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» {نور/40.}
«يا مانند تاريكي هايي در درياي عميق و پهناور است كه موجي آن را مي پوشاند و روي آن موجي ديگر است و بر فرازش ابري است. ظلمت هايي است كه بر روي يكديگر قرار گرفته است. وقتي دستش را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند و هر كه را خدا برايش نوري قرار نداده، او را هيچ نوري نخواهد بود»
اين آيه در سوره ي نور و بعد از آيه ي نور آمده كه در آن سخن از مَثَل نور خدا گفته شد و اهلبيت عليهم السلام به عنوان مثل نور خدا معرفي شدند.
عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ يقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ: «أَوْ كظُلُماتٍ» فُلَانٍ وَ فُلَانٍ «فِي بَحْرٍ لُجِّي يغْشاهُ مَوْجٌ» يعْنِي نَعْثَلَ «مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ» طَلْحَةُ وَ الزُّبَيرُ «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» مُعَاوِيةُ وَ يزِيدُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيةَ «إِذا أَخْرَجَ يدَهُ» فِي ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ «لَمْ يكدْ يراها وَ مَنْ لَمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً» يعْنِي إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ «فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» فَمَا لَهُ مِنْ إِمَامٍ يوْمَ الْقِيامَةِ يمْشِي بِنُورِهِ. {تفسير قمي، ج 2، ص 106.}
صالح بن سهل گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه درباره ي آيه ي: «يا مانند تاريكي هايي است» فرمودند: فلاني و فلاني، «در درياي عميق و پهناور كه موجي» يعني كفتار (سومي) «كه روي آن موجي ديگر است» يعني طلحه و زبير، «ظلمت هايي است كه بر روي يكديگر قرار گرفته است» يعني
معاويه و يزيد و فتنه هاي بني اميه «وقتي دستش را بيرون آورد» در تاريكي فتنه ي آنان، «ممكن نيست آن را ببيند و هر كه را خدا برايش نوري قرار نداده» يعني امامي از فرزندان فاطمه عليها السلام، «او را هيچ نوري نخواهد بود» او را در روز قيامت امامي نخواهد بود تا با نور او راه برود.
عَنِ الْحَكيمِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: … «وَ مَنْ لَمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» [قَالَ:] أَي مَنْ لَمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ إِمَاماً فِي الدُّنْيا فَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يرْشِدُهُ وَ يتَّبِعُهُ إِلَي الْجَنَّةِ. {تأويل الآيات، ص 361.}
حكيم بن حمران گويد: از حضرت صادق عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل پرسيدم: … «و هر كه را خدا برايش نوري قرار نداده، او را هيچ نوري نخواهد بود» ، فرمودند: يعني هر كس كه خدا در دنيا برايش امامي قرار ندهد، در آخرت از نور بي نصيب خواهد بود يعني امامي ندارد كه او را راهنمايي كند و با دنباله روي او به بهشت رود.
«أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلي نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلْقاسِيةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكرِ اللَّهِ أُولئِك في ضَلالٍ مُبينٍ» {زمر/22.}
«پس آيا كسي كه خدا سينه اش را براي اسلام گشاده و او بر نوري از جانب پروردگار خويش است [مانند سختدلان است]؟ پس واي بر سنگدلاني كه ياد خدا نمي كنند»
ربط اين آيه با روشنگري و هدايتگري ائمه عليهم السلام در بحث خصوصيت «هدايت توسط عترت» ، در قسمت "چگونگي وقوع هدايت تكويني آمده است. بنابر آن بحث، از
طريق ائمه عليهم السلام مي توان از نور هدايت الهي بهرمند شد.
«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكتابُ وَ جي ءَ بِالنَّبِيينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِي بَينَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يظْلَمُونَ» {زمر/69.}
«و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داوري گردد و بر آنان ستم نرود»
رَوَي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ يقُولُ: إِنَّ قَائِمَنَا عَلَيهِ السَّلَامُ إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ اسْتَغْنَي الْعِبَادُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَ ذَهَبَتِ الظُّلْمَةُ. {الإرشاد، ج 2، ص 381.} وَ فِي رِوَايةٍ أُخْرَي: … و صَارَ اللَّيلُ وَ النَّهَارُ وَاحِداً وَ ذَهَبَتِ الظُّلْمَةُ. {منتخب الأنوار المضيئة، ص 190.}
مفضل بن عمر گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمودند: همانا وقتي قائم ما عليه السلام قيام كند زمين به نور پروردگارش روشن شود و مردم از نور خورشيد بي نياز گردند و تاريكي از ميان برود و در روايت ديگري چنين آمده:.. و شب و روز، يكي شود و تاريكي از ميان برود.
اگر چه كلام حضرت در حديث فوق دلالت بر روشن شدن زمين به نور حسّي و ظاهري در زمان ظهور دارد، اما مطلب بسيار بالاتري كه در ظهور آن حضرت وجود دارد و قابل مقايسه با نور ظاهري و حسي نيست، روشن شدن حقيقت و روشن شدن زمين به نور حقيقت است كه در روايات ديگر بدان اشاره شده است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ يقُولُ (فِي ذِكرِ ظُهُورِ الْقَائِمِ عَلَيهِ السَّلَامُ): … و تُشْرِقُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ لَا تَبْقَي
فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ عُبِدَ فِيهَا غَيرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا عُبِدَ اللَّهُ فِيهَا وَ يكونُ الدِّينُ كلُّهُ لِلَّهِ وَ لَوْ كرِهَ الْمُشْرِكونَ. {كمال الدين، ج 2، ص 346.}
ابابصير گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه (درباره ي ظهور حضرت حجت عليه السلام) مي فرمودند: … و زمين به نور پروردگارش روشن خواهد شد و جائي از زمين باقي نمي ماند كه غير خداي عزوجل در آن پرستش شود و تمام دين از خدا خواهد بود، اگر چه مشركان نپسندند.
«يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يؤْتِكمْ كفْلَينِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يجْعَلْ لَكمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يغْفِرْ لَكمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» {حديد/28.}
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و به پيامبر او ايمان آوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براي شما نوري قرار دهد كه بدان راه رويد و شما را بيامرزد و خداوند آمرزنده ي مهربان است»
در اين آيه نيز همچون آيه ي أنعام/122 سخن از قرار دادن نوري است توسط خدا براي مؤمنان، كه بتوانند در پرتو آن راه روند. چنان كه در آنجا نيز گفته شد، مقصود از اين نور، نور هدايت است كه قرار دادن آن، با قرار دادن امام محقق مي شود.
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي: «يؤْتِكمْ كفْلَينِ مِنْ رَحْمَتِهِ» قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ عَلَيهِمَا السَّلَامُ «وَ يجْعَلْ لَكمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» قَالَ: عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ. {شواهد التنزيل، ج 2، ص 309.}
جابر بن عبدالله گويد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درباره ي اين فرمايش خداوند متعال: «تا دو سهم
از رحمتش به شما ببخشد» فرمودند: آن دو سهم حسن و حسين «عليهما السلام» اند. «و براي شما نوري قرار دهد كه بدان راه رويد» فرمودند: نور علي بن ابي طالب عليه السلام است.
از حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام نيز روايت شده كه در بيان مقصود از نور در اين آيه ي شريفه فرمودند: «يعْنِي إِمَاماً تَأْتَمُّونَ بِهِ»: {كافي، ج 1، ص 195 و ص 430. تعبيري كه در متن آمد از حضرت باقر عليه السلام است. امام صادق عليه السلام فرمودند: «إِمَامٌ تَأْتَمُّونَ بِهِ».} «يعني امامي كه به او اقتدا كنيد».
«يريدُونَ لِيطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْكافِرُونَ» {صف/8.}
«مي خواهند نور خدا را با دهان هاي خود خاموش كنند، ولي خدا كامل كننده ي نور خويش است، هر چند كافران خوش نداشته باشند»
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَك وَ تَعَالَي: «يرِيدُونَ لِيطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» قَالَ: يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا وَلَايةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ بِأَفْوَاهِهِمْ.
قُلْتُ: قَوْلُهُ تَعَالَي: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»؟
قَالَ: يقُولُ: وَ اللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ وَ الْإِمَامَةُ هِي النُّورُ وَ ذَلِك قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» {تغابن/8.} قَالَ: النُّورُ هُوَ الْإِمَامُ. {الكافي، ج 1، ص 196.}
محمد بن فضيل گويد: از حضرت كاظم عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل «مي خواهند نور خدا را با دهان هاي خود خاموش كنند» پرسيدم، فرمودند: يعني مي خواهند ولايت امير المؤمنين عليه السلام را با پف دهانشان خاموش كنند.
گفتم: «خدا كامل كننده ي نور خويش است»؟
فرمودند: خدا كامل كننده ي امامت است و امامت همان نور است، به دليل اين
فرمايش خداي عزوجل: «پس به خدا و رسول او و نوري كه نازل كرديم ايمان آوريد» نور همان امام است.
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ» {تغابن/8.}
«پس به خدا و رسول او و نوري كه نازل كرديم ايمان آوريد و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است»
«نوري كه نازل شده و بايد بدان ايمان آورد» چيست؟ آيا مقصود قرآن است؟
شكي نيست كه قرآن نوري است كه از طرف خدا نازل شده و ايمان بدان لازم است.
اما چنان كه در ذيل آيه ي دوم (أعراف/157) گفته شد، ائمه عليهم السلام نيز نوري هستند كه همراه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از سوي خدا نازل شده اند. از اين رو ممكن است اين آيه بيانگر لزوم ايمان به اهلبيت عليهم السلام باشد.
بحث و گفتگو درباره ي اينكه هم قرآن و هم عترت هر دو با هم نيز مي توانند مصداق نور نازل شده باشند و اينكه اگر عترت مصداق آن نور باشد نسبت به قرآن اولويت دارد، در ذيل آيه ي دوم مطرح شد.
در روايات نيز، ائمه عليهم السلام به عنوان مصداق نور در اين آيه ي شريفه معرفي شده اند:
عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكابُلِي قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» ، فَقَالَ: يا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ إِلَي يوْمِ الْقِيامَةِ و هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ و هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ و اللَّهِ يا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ
بِالنَّهَارِ و هُمْ وَ اللَّهِ ينَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ و اللَّهِ يا أَبَا خَالِدٍ لَا يحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يتَوَلَّانَا حَتَّي يطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ و لَا يطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّي يسَلِّمَ لَنَا وَ يكونَ سِلْماً لَنَا، فَإِذَا كانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يوْمِ الْقِيامَةِ الْأَكبَرِ. {الكافي، ج 1، ص 194.}
ابوخالد كابلي گويد:
از حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل پرسيدم: «پس به خدا و رسول او و نوري كه نازل كرديم ايمان آوريد» ، فرمودند: اي ابوخالد! به خدا قسم نور، تا روز قيامت، امامان از آل محمد صلي الله عليه و آله مي باشند و به خدا قسم اي ابوخالد، ايشانند نور خدا كه نازل شده و به خدا قسم ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، به خدا قسم اي ابوخالد همانا نور امام در دل مؤمنان از نور خورشيد تابان در روز، روشن تر است و به خدا قسم ايشان دلهاي مؤمنان را نوراني مي سازند و خداي عزوجل نور ايشان را از هر كس بخواهد پنهان مي دارد تا دل آنها تاريك گردد، به خدا قسم اي ابوخالد، هر بنده اي ما را دوست بدارد و از ما پيروي كند خدا قلبش را پاك كند و خدا قلب بنده اي را پاك نكند مگر اينكه تسليم و فرمانبردار ما گردد و چون تسليم شود خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز رستاخيز ايمنش سازد.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: … و الْإِمَامَةُ هِي النُّورُ وَ ذَلِك قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» قَالَ: النُّورُ هُوَ الْإِمَامُ. {الكافي، ج 1، ص 196.}
محمد بن فضيل گويد: حضرت كاظم عليه السلام فرمودند: … امامت همان نور است و اين همان فرمايش خداست: «پس به خدا و رسول او و نوري كه نازل كرديم ايمان آوريد» ، نور همان امام است.
«يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي رَبُّكمْ أَنْ يكفِّرَ عَنْكمْ سَيئاتِكمْ وَ يدْخِلَكمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يوْمَ لا يخْزِي اللَّهُ النَّبِي وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يسْعي بَينَ أَيديهِمْ وَ بِأَيمانِهِمْ يقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّك عَلي كلِّ شَي ءٍ قَديرٌ» {تحريم/8.}
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! به درگاه خدا توبه كنيد، توبه اي راستين و خالص، اميد است كه پروردگار شما بدي هايتان را از شما بزدايد و شما را به باغ هايي كه از پاي درختانش نهرها جاري است در آورد. روزي كه خدا، پيامبر و كساني را كه با او ايمان آورده اند خوار نسازد. نورشان پيشاپيش آنها و سمت راستشان مي دود. مي گويند: پروردگارا! نورمان را براي ما به كمال رسان و ما را بيامرز كه بي ترديد تو بر هر چيزي قادري»
در اين آيه سخن از نور مؤمناني گفته شده كه با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ايمان آورده اند. شكي در اين نيست كه اولين كسي كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله ايمان آورد حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام است كه در برخي از آيات ديگر نيز با تعبير «اَلَّذينَ آمَنُوا» ، بلافاصله پس از پيامبر از ايشان سخن گفته شده است (مثل مائده/55).
از اين رو ممكن است
در اين آيه ي شريفه نيز مقصود از كساني كه با پيامبر ايمان آورده اند شخص حضرت علي عليه السلام باشد و بر ديگر ائمه نيز قابل صدق باشد و اين آيه بيانگر مرتبه اي والاتر از ساير مؤمنان براي ايشان در روز قيامت باشد.
اين احتمال توسط روايتي از حضرت باقر عليه السلام تأييد مي شود كه در آن معناي دعاي پيامبر و مؤمنان (ائمه عليهم السلام) نيز بيان شده است:
أَبُو خَالِدٍ الْكابُلِي عَنِ الْبَاقِرِ عَلَيهِ السَّلَامُ [أَنَّهُ قَالَ] فِي قَوْلِهِ: «أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» ، أَلْحِقْ بِنَا شِيعَتَنَا. {مناقب، ج 3، ص 81.}
ابوخالد كابلي گويد: حضرت باقر عليه السلام درباره ي اين آيه: «نورمان را براي ما به كمال رسان» فرمودند: يعني شيعيان ما را به ما ملحق كن.
مِنْ كتَابِ رِياضِ الْجِنَانِ، لِفَضْلِ اللَّهِ بْنِ مَحْمُودٍ الْفَارِسِي؛ سَأَلَ الْمُفَضَّلُ الصَّادِقَ عَلَيهِ السَّلَامُ: مَا كنْتُمْ قَبْلَ أَنْ يخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ؟
قَالَ عَلَيهِ السَّلَامُ: كنَّا أَنْوَاراً حَوْلَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّي خَلَقَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكةَ فَقَالَ لَهُمْ: سَبِّحُوا، فَقَالُوا: يا رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا، فَقَالَ لَنَا: سَبِّحُوا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكةُ بِتَسْبِيحِنَا.
أَلَا إِنَّا خُلِقْنَا مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ خُلِقَ شِيعَتُنَا مِنْ دُونِ ذَلِك النُّورِ، فَإِذَا كانَ يوْمُ الْقِيامَةِ الْتَحَقَتِ السُّفْلَي بِالْعُليا. ثُمَّ قَرَنَ عَلَيهِ السَّلَامُ بَينَ إِصْبَعَيهِ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَي وَ قَالَ: كهَاتَينِ.
ثُمَّ قَالَ: يا مُفَضَّلُ! أَ تَدْرِي لِمَ سُمِّيتِ الشِّيعَةُ شِيعَةً؟ يا مُفَضَّلُ! شِيعَتُنَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْ شِيعَتِنَا، أَ مَا تَرَي هَذِهِ الشَّمْسَ أَينَ تَبْدُو؟
قُلْتُ: مِنْ مَشْرِقٍ.
وَ قَالَ: إِلَي أَينَ تَعُودُ؟
قُلْتُ: إِلَي مَغْرِبٍ.
قَالَ عَلَيهِ السَّلَامُ: هَكذَا شِيعَتُنَا مِنَّا بَدَءُوا وَ إِلَينَا يعُودُونَ. {بحار الأنوار، ج 25، ص 21. در بحارالأنوار، ج 26، ص 350 نيز اين حديث از
كتاب المحتضر، تأليف حسن بن سليمان حلي تا آنجا كه حضرت دو انگشت مبارك خود را كنار هم گذاردند نقل شده است.}
مفضل از حضرت صادق عليه السلام پرسيد: پيش از آفرينش آسمانها و زمينها شما كجا بوديد؟
حضرت فرمودند: ما نورهائي بوديم گرد عرش خدا، كه خدا را تسبيح و تقديس مي نموديم. تا اينكه خدا فرشتگان را آفريد و به آنها فرمود: تسبيح بگوييد! گفتند: پروردگارا! ما را علمي نيست (تسبيح نمي دانيم) ، پس خدا به ما فرمود: تسبيح بگوييد، ما تسبيح گفتيم و فرشتگان نيز با تسبيح ما (تسبيح را آموختند و) تسبيح گفتند.
بدان كه همانا ما از نور خدا آفريده شديم و شيعيان ما از قسمت پايين تر آن نور، لذا هنگامي كه روز قيامت فرا مي رسد قسمت پايين تر نور به قسمت بالاتر ملحق مي شود. آنگاه حضرت انگشت سبابه و انگشت مياني دست خود را به هم چسباندند و فرمودند: مانند اين دو.
سپس فرمودند: مفضل! مي داني چرا شيعه، شيعه ناميده شده است؟ مفضل! شيعيان ما از ما هستند و ما از شيعيانمان. آيا نمي بيني خورشيد از كجا آشكار مي شود؟
گفتم: از مشرق.
فرمودند: به كجا باز مي گردد؟
گفتم: به مغرب.
فرمودند: همچنين شيعيان ما از ما آشكار مي شوند و به سوي ما باز مي گردند.
در حديث فوق، حضرت علت تسميه ي شيعه به اين نام را اشارتاً مطرح كردند. در برخي از روايات، اين مطلب صريح تر آمده است:
عَنِ أَبِي حَمْزَةِ الثُّمَالِي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ (فِي الشِّيعَةِ): إِنَّمَا سُمُّوا شِيعَةً لِأَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا. {مشارق أنوار اليقين، ص 65.}
ابوحمزه ي ثمالي گويد: حضرت باقر عليه السلام (درباره ي شيعه) فرمودند: تنها بدين علت شيعه ناميده شدند كه از شعاع
نور ما آفريده شده اند.
رواياتي كه بيانگر اينست كه شيعيان از نور اهلبيت عليهم السلام آفريده شده اند در منابع روائي شيعه بسيار زياد است كه در اينجا به ذكر همين مقدار از آنها بسنده مي كنيم.
«هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً …» {يونس/5.}
«اوست كسي كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان كرد …»
اگر چه اين آيه درباره ي خورشيد و ماه است اما در روايات، تأويلي نيز براي آن بيان شده است:
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ: أَضَاءَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ كمَا تُضِي ءُ الشَّمْسُ فَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ الشَّمْسَ وَ مَثَلَ الْوَصِي الْقَمَرَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» وَ قَوْلُهُ: «وَ آيةٌ لَهُمُ اللَّيلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ» {يس/37.} وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يبْصِرُونَ» {بقرة/17.} يعْنِي قُبِضَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ ظَهَرَتِ الظُّلْمَةُ فَلَمْ يبْصِرُوا فَضْلَ أَهْلِ بَيتِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَي الْهُدي لا يسْمَعُوا وَ تَراهُمْ ينْظُرُونَ إِلَيك وَ هُمْ لا يبْصِرُونَ» {أعراف/198.} ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَضَعَ الْعِلْمَ الَّذِي كانَ عِنْدَهُ عِنْدَ الْوَصِي وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» … {كافي، ج 8، ص 380.}
جابر گويد: حضرت باقر عليه السلام فرمودند: زمين به نور حضرت محمد صلي الله عليه و آله روشن شد چنانچه خورشيد نورافشاني مي كند و خداوند حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به خورشيد مثل زده
و وصي او را به ماه، آنجا كه فرموده: «اوست كسي كه خورشيد را درخشان و ماه را تابان كرد» و فرمود: «و يك نشانه براي آنها، شب است كه روز را از آن بر مي كنيم و ناگاه آنان در تاريكي فرو مي روند» و فرمود: خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايي كه نمي بينند رهايشان كرد» يعني وقتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله رحلت فرمودند تاريكي آشكار شد و آنان ديگر برتري خاندانش را نمي ديدند و از اين رو خدا درباره ي آنان فرمود: «و اگر آنها را به هدايت فرا خواني نمي شنوند و آنها را مي بيني كه به سوي تو مي نگرند در حالي كه نمي بينند» سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله آن علمي را كه داشت نزد وصي سپرد و خدا درباره ي اين مطلب فرمود: «خدا نور آسمان ها و زمين است» …
«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها * وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها * وَ اللَّيلِ إِذا يغْشاها» {شمس/1 الي 4.}
«سوگند به خورشيد و تابشش و ماه چون از پي آن برآيد و روز چون آن را هويدا سازد و شب وقتي كه آن را بپوشاند»
عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» قَالَ: الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ، بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِينَهُمْ.
قَالَ: قُلْتُ: «الْقَمَرِ إِذا تَلاها»؟
قَالَ: ذَاك أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ تَلَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً.
قَالَ: قُلْتُ: «وَ اللَّيلِ إِذا يغْشاها»؟
قَالَ: ذَاك أَئِمَّةُ الْجَوْرِ الَّذِينَ اسْتَبَدُّوا بِالْأَمْرِ دُونَ آلِ
الرَّسُولِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ جَلَسُوا مَجْلِساً كانَ آلُ الرَّسُولِ أَوْلَي بِهِ مِنْهُمْ، فَغَشُوا دِينَ اللَّهِ بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ فَحَكي اللَّهُ فِعْلَهُمْ فَقَالَ: «وَ اللَّيلِ إِذا يغْشاها».
قَالَ: قُلْتُ: «وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها»؟
قَالَ: ذَلِك الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيةِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ يسْأَلُ عَنْ دِينِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ فَيجَلِّيهِ لِمَنْ سَأَلَهُ فَحَكي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلَهُ فَقَالَ: «وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها». {كافي، ج 8، ص 50.}
ابومحمد (كنيه ي ديگر ابوبصير است) گويد: از حضرت صادق عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل پرسيدم: «سوگند به خورشيد و تابشش» ، فرمودند: مقصود از خورشيد رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه خدا توسط او دين مردم را برايشان روشن كرد.
گفتم: «و ماه وقتي كه از پي آن درآيد»؟
فرمودند: مقصود امير المؤمنين عليه السلام است كه از پي رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و آن حضرت علم را به طور كامل در او دميد (چنان كه ماه از خورشيد كسب نور مي كند حضرت علي عليه السلام، علمش از رسول خدا صلي الله عليه و آله است).
گفتم: «و شب وقتي كه آن را بپوشاند»؟
فرمودند: يعني پيشوايان ستمگر كه از روي خودسري به جاي خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله خلافت را به دست گرفتند و به مسندي نشستند كه خاندان رسول بدان سزاوارتر بودند، پس دين خدا را با ظلم و ستم پوشاندند و خدا كار آنان را بدين بيان حكايت كرد: «و شب وقتي كه آن را بپوشاند».
گفتم: «و روز چون آن را هويدا سازد»؟
فرمودند: يعني امام از فرزندان فاطمه عليها السلام كه وقتي درباره ي دين رسول
خدا صلي الله عليه و آله از او پرسش شود آن را براي پرسش كننده آشكار سازد، خدا درباره ي گفتار [روشنگر] او فرموده: «و روز چون آن را هويدا سازد».
در كتب روائي اهل سنت نيز، رواياتي همچون روايت فوق درباره ي آيات مذكور موجود است:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» قَالَ: [هُوَ] رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها» قَالَ: [هُوَ] عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ. «وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها» قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ عَلَيهِمَا السَّلَامُ. «وَ اللَّيلِ إِذا يغْشاها» قَالَ: بَنُو أُمَيةَ. {شواهد التنزيل، ج 2، ص 432. و رك: احقاق الحق، ج 14، ص 478 و ج 30، ص 97.}
ابن عباس درباره ي اين فرمايش خداوند متعال: «سوگند به خورشيد و تابشش» گويد: خورشيد رسول خدا صلي الله عليه و آله است. «و ماه چون از پي آن برآيد» ، ماه علي بن ابي طالب عليه السلام است. «و روز چون آن را هويدا سازد» ، مقصود حسن و حسين عليهما السلام است. «و شب وقتي كه آن را بپوشاند» يعني بني اميه.
روايت ذيل نيز كه در كتب فريقين آمده، از جهت مضمون با روايات ذكر شده همخواني دارد:
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِك قَالَ: صَلَّي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ صَلَاةَ الْفَجْرِ فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ أَقْبَلَ عَلَينَا بِوَجْهِهِ الْكرِيمِ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنِ افْتَقَدَ الشَّمْسَ فَلْيسْتَمْسِك بِالْقَمَرِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الْقَمَرَ فَلْيسْتَمْسِك بِالزُّهَرَةِ فَمَنِ افْتَقَدَ الزُّهَرَةَ فَلْيسْتَمْسِك بِالْفَرْقَدَينِ.
ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: أَنَا الشَّمْسُ وَ عَلِي الْقَمَرُ وَ فَاطِمَةُ الزُّهَرَةُ وَ الْحَسَنُ وَ
الْحُسَينُ الْفَرْقَدَانِ وَ كتَابُ اللَّهِ لَا يفْتَرِقَانِ حَتَّي يرِدَا عَلَي الْحَوْضَ. {معاني الأخبار، ص 114 و 115 و رك: احقاق الحق، ج 6، ص 224 و ج 24، ص 250.}
انس بن مالك گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز صبح را خواند و چون تعقيباتش را انجام داد چهره آبرومندش به درگاه خدا را به جانب ما نموده، فرمودند: اي مردم! هر كس خورشيد را از دست داد بايد به نور ماه آويزد و هر كس ماه را از دست داد بايد به ستاره زهره تمسّك جويد و اگر ستاره زهره نيز از ديدش نهان گرديد بايد به فَرقَدَين (دو ستاره در قطب شمال) پناهنده شود.
آنگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: من خورشيدم و علي عليه السلام ماه و فاطمه عليها السلام زهره و حسن و حسين عليهما السلام فرقدين، كه با كتاب خدا، از هم جدا نگردند تا اينكه بر لب حوض بر من وارد آيند.
صحبت از ابتداي آفرينش، صحبت از موضوعي است كه ما خود راهي براي دريافت حقايقش نداريم. نه در ابتداي آفرينش بوده ايم تا ببينيم و بدانيم چه اتفاقي رخ داده و خلقت چگونه آغاز گشته و نه فكر و درك ما توان راه يافتن بدانجا را دارد.
درباره ي اين موضوع، در مرتبه ي اول خدا كه آفريدگار همه ي آفرينش است مي تواند سخن بگويد و در مرتبه ي بعد اولين مخلوقات خدا در ابتداي آفرينش و در مرتبه ي پايين تر، كسي كه علم مربوط به اين موضوع را از خدا و يا اولين آفريدگان او گرفته باشد.
در روايات اهلبيت عليهم السلام، درباره ي اين موضوع، بسيار سخن گفته شده
و اين موضوع حجم گسترده اي از روايات را ويژه ي خود ساخته است.
در قرآن كريم نيز اگر چه سراغ نداريم كه مستقيما درباره ي اين موضوع سخني گفته شده باشد اما اشاراتي وجود دارد كه مؤيد رواياتِ رسيده است.
بر اساس روايات، اولين آفريده ي خدا، نور بوده است:
قَالَ الْحُسَينُ بْنُ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ: كانَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ بِالْكوفَةِ فِي الْجَامِعِ، إِذْ قَامَ إِلَيهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ: يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي أَسْأَلُك عَنْ أَشْياءَ.
فَقَالَ: سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً.
فَأَحْدَقَ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ، فَقَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَك وَ تَعَالَي. فَقَالَ: خَلَقَ النُّورَ … {علل الشرائع، ج 2، ص 593 و عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 241.}
امام حسين عليه السلام فرمودند: حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام در مسجد كوفه بود كه مردي شامي جلو آمد و گفت: اي امير مؤمنان! سؤالاتي دارم.
حضرت فرمودند: براي فهميدن سؤال كن نه براي اذيت كردن و به زحمت انداختن.
مردم همه خيره خيره نگاه مي كردند. مرد شامي گفت: اوّلين چيزي كه خدا آفريد چه بود؟
حضرت فرمودند: نور را آفريد …
نوري كه خدا در ابتدا آفريد و آن را اصل آفرينش همة ي خيرات و موجودات قرار داد، بنا بر روايات فريقين، نور برترين آفريده ي خدا و حبيب او، حضرت محمد صلي الله عليه و آله بود:
مِنْ كتَابِ رِياضِ الْجِنَانِ، لِفَضْلِ اللَّهِ بْنِ مَحْمُودٍ الْفَارِسِي، عُنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: أَوَّلُ شَي ءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَي مَا هُوَ؟
فَقَالَ: «نُورُ نَبِيك يا جَابِرُ، خَلَقَهُ اللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كلَّ خَيرٍ» {رك: ينابيع المودة، ج 1، ص 56، المولد
النبوي الشريف، ص 200، مجموع لطيف أنسي، ص 11، تاريخ الخميس، ج 1، ص 19.} ثُمَّ أَقَامَهُ بَينَ يدَيهِ فِي مَقَامِ الْقُرْبِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْعَرْشَ مِنْ قِسْمٍ وَ الْكرْسِي مِنْ قِسْمٍ وَ حَمَلَةَ الْعَرْشِ وَ خَزَنَةَ الْكرْسِي مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحُبِّ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْقَلَمَ مِنْ قِسْمٍ وَ اللَّوْحَ مِنْ قِسْمٍ وَ الْجَنَّةَ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْخَوْفِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْمَلَائِكةَ مِنْ جُزْءٍ وَ الشَّمْسَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْقَمَرَ وَ الْكوَاكبَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الرَّجَاءِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْعِصْمَةَ وَ التَّوْفِيقَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحَياءِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيهِ بِعَينِ الْهَيبَةِ فَرَشَحَ ذَلِك النُّورُ وَ قَطَرَتْ مِنْهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ قَطْرَةٍ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْ كلِّ قَطْرَةٍ رُوحَ نَبِي وَ رَسُولٍ ثُمَّ تَنَفَّسَتْ أَرْوَاحُ الْأَنْبِياءِ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْ أَنْفَاسِهَا أَرْوَاحَ الْأَوْلِياءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ {بحار الأنوار، ج 15، ص 22.}
جابر بن عبدالله گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدم: اولين چيزي كه خدا آفريد چه بود؟
فرمودند: نور پيامبرت بود اي جابر، خدا آن را آفريد و آنگاه همة ي خيرات را از آن آفريد. آنگاه آن را تا مدتي كه خدا خواست در بين دو دستش در مقام قرب به پا داشت و سپس آن را چند قسمت نمود. عرش را از قسمتي آفريد و كرسي را از قسمت ديگر
و حاملان عرش و خزانه داران كرسي را از قسمت ديگر و قسمت چهارم را تا مدتي كه خدا خواست در مقام حُب به پا داشت و آنگاه آن را چند جزء قرار داد؛ فرشتگان را از جزئي آفريد، خورشيد را از جزء ديگر، ماه و ستارگان را از جزئي ديگر و قسمت چهارم را تا مدتي كه خدا خواست در مقام خوف به پا داشت، سپس آن را چند جزء ساخت و عقل را از جزئي آفريد و علم و بردباري را از جزء ديگر و عصمت و توفيق را از جزئي ديگر و قسمت چهارم را تا مدتي كه خدا خواست در مقام حيا به پا داشت، سپس با چشم هيبت بدو نگريست، آن نور تراوش كرد و 124 هزار قطره از آن چكيد، خدا از هر قطره روح پيامبر و رسولي را آفريد، آنگاه ارواح پيامبران تنفس كردند، خدا از نَفَسهاي ايشان ارواح اوليا و شهدا و صالحان را آفريد.
بر اساس آيه ي مباهله (آل عمران/61) ، كه در آن امير المؤمنين عليه السلام به عنوان خود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مطرح شده است، تمام فضائل پيامبر، براي حضرت امير عليه السلام ثابت مي شود مگر پيامبري و رسالت (كه با دليل ديگري استثنا شده است). پس، در خلقت نور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله حضرت علي عليه السلام نيز آفريده شد، چنان كه روايات فريقين نيز بدين مطلب گوياست:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِي وَ عَلِياً نُوراً وَاحِداً. {روضة الواعظين، ج 1، ص 83. براي ملاحظه ي روايات اهل سنت كه بيانگر خلقت
نور حضرت علي عليه السلام با نور پيامبر صلي الله عليه و آله و همراهي اين دو نور با هم، پيش از آفرينش ديگر آفريدگان است رك: احقاق الحق، ج 4، ص 91 و 92، ج 5، ص 1، 4، 242 الي 255، ج 6، ص 138، 443 و 446، ج 7، ص 488، ج 9، ص 269، ج 15، ص 142، 199، 200 و 692، ج 16، ص 105 الي 119، ج 21، ص 429 الي 433.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خدا من و علي را يك نور آفريد.
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّ مُحَمَّداً وَ عَلِياً عَلَيهِمَا السَّلَامُ كانَا نُوراً بَينَ يدَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَي عَامٍ وَ إِنَّ الْمَلَائِكةَ لَمَّا رَأَتْ ذَلِك النُّورَ رَأَتْ لَهُ أَصْلًا قَدِ تَشَعَّبَ مِنْهُ شُعَاعٌ لَامِعٌ، فَقَالَتْ: إِلَهَنَا وَ سَيدَنَا! مَا هَذَا النُّورُ؟
فَأَوْحَي اللَّهُ تَبَارَك وَ تَعَالَي إِلَيهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي، أَصْلُهُ نُبُوَّةٌ وَ فَرْعُهُ إِمَامَةٌ، أَمَّا النُّبُوَّةُ فَلِمُحَمَّدٍ عَبْدِي وَ رَسُولِي وَ أَمَّا الْإِمَامَةُ فَلِعَلِي حُجَّتِي وَ وَلِيي و لَوْلَاهُمَا مَا خَلَقْتُ خَلْقِي. {علل الشرايع، ج 1، ص 174.}
حضرت صادق عليه السلام فرمودند: همانا حضرت محمد و علي عليهما السلام نوري در ميان دو دست خدا بودند، دو هزار سال پيش از اينكه مخلوقات آفريده شوند، فرشتگان وقتي آن نور را مشاهده كردند ريشه اي برايش ديدند كه شعاع درخشاني از آن منتشر شده، گفتند: اي معبود و سرور ما، اين نور چيست؟
خداوند متعال به ايشان وحي كرد: اين، نوري نور من است كه ريشه اش پيامبري و شاخه اش امامت مي باشد، اما پيامبري براي بنده و فرستاده ام محمّد
صلي الله عليه و آله است و امامت براي حجت و ولي من، علي است و اگر اين دو نبودند آفريدگانم را نمي آفريدم.
و بنا بر آيه ي 33 و 34 آل عمران، حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) و آل او (كه از آل ابراهيمند) همه از همند:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمينَ * ذُرِّيةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ» {آل عمران/33 و 34.}
«همانا خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد؛ فرزنداني كه برخي از برخي ديگرند»
اينكه فرموده: «بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» دلالت دارد بر اينكه هر بعضي از ايشان را فرض كنيم، از بعضي ديگر پيدا شده و به بعضي ديگر منتهي مي شود و لازمه اين سخن آن است كه مجموع آنان متشابه الاجزا باشند و در صفات و حالات از يكديگر جدا نباشند، [آنها همه] مثل هم و از جنس همند. {رك: ترجمه تفسير الميزان، ج 3، ص 262.} و اين، بيان ديگري از حقيقتِ «اتحاد انوار حضرت محمد و آل او صلي الله عليه و آله» است:
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي حَدِيثِ النُّورَانِيةِ: كنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ نُوراً وَاحِداً مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِك النُّورَ لِينْشَقَّ، فَقَالَ لِنِصْفٍ: «كنْ مُحَمَّداً» وَ قَالَ لِلنِّصْفِ الْآخَرِ: «كنْ عَلِياً». فَمِنْهَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: «عَلِي مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِي» … أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا و أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّي … كلَّنَا وَاحِدٌ؛ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ كلُّنَا مُحَمَّدٌ
صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ. {المناقب (كتاب عتيق) ، ص 71.}
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در حديث شريف نورانيت فرمودند: من و حضرت محمد صلي الله عليه و آله يك نور، از نور خدا بوديم خداوند عزوجل به آن نور فرمود كه دو پاره شود و آنگاه به نيمي فرمود: «محمد باش» و به نيم ديگر فرمود: «علي باش». از اين رو رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «علي از من است و من از علي» …. من محمدم و محمد من است و من از محمدم و محمد از من … همة ي ما يكي هستيم؛ اولين ما محمد است و مياني ما محمد است و آخرين ما محمد است و همة ي ما محمديم صلي الله عليه و آله.
روايات فريقين نيز بيانگر اين مطلب است كه خداوند، پيش از خلقت ديگر موجودات، از نور پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، نور ائمه عليهم السلام را آفريده است:
[قَالَ مَوْلَانَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي جَمْعٍ مِنَ الْقُرَيشِ وَ الْأَنْصَارِ مُخَاطِباً لَهُمْ:] أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ … أَنَّ ابْنَ عَمِّي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنِّي وَ أَهْلَ بَيتِي كنَّا نُوراً يسْعَي بَينَ يدَي اللَّهِ تَبَارَك وَ تَعَالَي قَبْلَ أَنْ يخْلُقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ سَنَةٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ وَضَعَ ذَلِك النُّورَ فِي صُلْبِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ حَمَلَهُ فِي السَّفِينَةِ فِي صُلْبِ نُوحٍ ثُمَّ قَذَفَ بِهِ فِي النَّارِ فِي صُلْبِ إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ لَمْ يزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ينْقُلُنَا مِنَ الْأَصْلَابِ الْكرِيمَةِ إِلَي الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ وَ مِنَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ إِلَي الْأَصْلَابِ الْكرِيمَةِ مِنَ الْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ
لَمْ يلْتَقِ وَاحِدٌ مِنْهُمْ عَلَي سِفَاحٍ قَطُّ.
فَقَالَ أَهْلُ السَّابِقَةِ وَ الْقِدْمَةِ وَ أَهْلُ بَدْرٍ وَ أَهْلُ أُحُدٍ: نَعَمْ، قَدْ سَمِعْنَا ذَلِك مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ. {كمال الدين، ج 1، ص 275 و فرائد السمطين، ج 1، ص 314 و رك: احقاق الحق، ج 20، ص 286. همچنين در روايات متعددي از اهل سنت درباره ي پيامبر اكرم و حضرت علي عليهما السلام روايت شده كه چهارده هزار سال پيش از خلقت آدم آفريده شده اند. رك: احقاق الحق، ج 4، ص 92، ج 5، ص 1، 4، 243، 244 و 246، ج 6، ص 447، ج 7، ص 390، ج 15، ص 142، 200 و 692، ج 16، ص 107 و 112، ج 21، ص 430، 431 و 432 و ج 31، ص 242.}
حضرت امير عليه السلام در جمعي از قريش و انصار خطاب به آنان فرمودند: آيا نمي دانيد كه … پسر عمويم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: همانا من و اهل بيتم چهارده هزار سال پيش از آنكه خدا حضرت آدم را بيافريند نوري بوديم كه بين دو دست خدا ساطع بود و چون حضرت آدم را آفريد آن نور را در صلب وي نهاد و او را به زمين فرود آورد، سپس آن را در آن كشتي و در صلب حضرت نوح حمل كرد، سپس آن را در آتش افكند در حالي كه در صلب حضرت ابراهيم بود، سپس همواره خداي عزوجل ما را از اصلاب كريمه به ارحام طاهره و از ارحام طاهره به اصلاب كريمه ي پدران و مادران منتقل كرد و هرگز هيچ يك از آنان
مرتكب زنا نگشتند.
در اين هنگام پيشگامان و اهل بدر و اُحُد گفتند: آري، اين را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيديم.
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيهِ السَّلَامُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَك وَ تَعَالَي خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِي أَرْوَاحُنَا.
فَقِيلَ لَهُ: يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ؟
فَقَالَ: مُحَمَّدٌ وَ عَلِي وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَينِ عَلَيهِمُ السَّلَامُ، آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِي يقُومُ بَعْدَ غَيبَتِهِ فَيقْتُلُ الدَّجَّالَ وَ يطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ كلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْمٍ. {كمال الدين، ج 2، ص 335.}
مفضل بن عمر گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمودند: خداوند متعال چهارده هزار سال پيش از آفرينش ديگر آفريدگان، چهارده نور آفريد كه همان ارواح ما بود.
كسي پرسيد: اي پسر رسول خدا! آن چهارده نفر چه كساني بودند؟
فرمودند: حضرات محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل حسين عليهم السلام، كه آخرين ايشان قيام كننده ي ايشان است كه پس از غيبتش قيام مي كند و دجال را مي كشد و زمين را از هر ظلم و ستمي پاك مي كند.
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ يقُولُ: خُلِقْتُ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خُلِقَ أَهْلُ بَيتِي مِنْ نُورِي وَ خُلِقَ مُحِبُّوهُمْ مِنْ نُورِهِمْ وَ سَائِرُ الْخَلْقِ فِي النَّارِ. {أمالي طوسي، ص 654 و ينابيع المودة، ج 1، ص 46 و ج 3، ص 366.}
امام حسن عليه السلام فرمودند: از پدر بزرگم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمودند: من از
نور خدا آفريده شدم و اهلبيتم از نور من و دوستان اهلبيتم از نور ايشان آفريده شدند و بقيه ي خلق در آتشند.
درباره ي اينكه دوستان اهلبيت عليهم السلام از نور ايشان آفريده شده اند در ذيل آيه ي چهاردهم (تحريم/8) صحبت شد.
اما اينكه بقيه ي خلق (كساني كه بهره اي از نور ندارند) در آتشند، به خاطر مقابله اي است كه بين نور و نار وجود دارد. اگر كسي از نور برخوردار باشد، در آتش دوزخ واقع نخواهد شد، كه اگر واقع شود نورش نار دوزخ را خاموش سازد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: تَقولُ جَهَنَّمُ لِلمُؤمِنِ يومَ القِيامَةِ: جُز يا مُؤمِنُ فَقَد أطفَأَ نورُك لَهَبي. {حكم النبي الأعظم صلي الله عليه و آله، ص 409 به نقل از تاريخ بغداد، ج 5، ص 194 و ج 12، ص 111 عن يعلي بن منبّه و مجمع البيان، ج 6، ص 812 و بحار الأنوار، ج 8، ص 249.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: جهنم در روز قيامت به مؤمن گويد: زود بگذر اي مؤمن، كه نورت شعله ي آتشم را فرو نشاند.
مصطفي فرمود از گفت جحيم
كو به مؤمن لابه گر گردد ز بيم
گويدش بگذر زمن اي شاه زود
هين كه نورت سوز نارم را ربود
در ابتداي بحث روائي در روايتي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شد آن حضرت اجمالا فرمودند:
«خدا هر خيري را از نور من آفريد». شرح چگونگي آفرينش هر خيري از نور آن حضرت، در روايات ديگر آمده است. خداوند متعال پس از آفريدن انوار اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله از نور آن حضرت، از انوار پنج تن «صلوات الله عليهم
أجمعين» ، ديگر مخلوقاتش را آفريد:
عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِياً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَينَ قَبْلَ أَنْ يخْلُقَ آدَمَ حِينَ لَا سَمَاءٌ مَبْنِيةٌ وَ لَا أَرْضٌ مَدْحِيةٌ وَ لَا ظُلْمَةٌ وَ لَا نُورٌ وَ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا نَارٌ.
فَقَالَ الْعَبَّاسُ: فَكيفَ كانَ بَدْءُ خَلْقِكمْ يا رَسُولَ اللَّهِ؟!
فَقَالَ: يا عَمِّ! لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يخْلُقَنَا تَكلَّمَ بِكلِمَةٍ فَخَلَقَ مِنْهَا نُوراً ثُمَّ تَكلَّمَ بِكلِمَةٍ أُخْرَي فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ خَلَطَ النُّورَ بِالرُّوحِ فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِياً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَينَ، فَكنَّا نُسَبِّحُهُ حِينَ لَا تَسْبِيحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِينَ لَا تَقْدِيسَ.
فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَي أَنْ ينْشِئَ خَلْقَهُ فَتَقَ نُورِي فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ فَالْعَرْشُ مِنْ نُورِي وَ نُورِي مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ نُورِي أَفْضَلُ مِنَ الْعَرْشِ.
ثُمَّ فَتَقَ نُورَ أَخِي عَلِي فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلَائِكةَ فَالْمَلَائِكةُ مِنْ نُورِ عَلِي وَ نُورُ عَلِي مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَلِي أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكةِ.
ثُمَّ فَتَقَ نُورَ ابْنَتِي فَخَلَقَ مِنْهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ مِنْ نُورِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.
ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِي الْحَسَنِ وَ خَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَالشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ مِنْ نُورِ وَلَدِي الْحَسَنِ وَ نُورُ الْحَسَنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحَسَنُ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ.
ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِي الْحُسَينِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ الْعِينَ فَالْجَنَّةُ وَ الْحُورُ الْعِينُ مِنْ نُورِ وَلَدِي الْحُسَينِ وَ نُورُ وَلَدِي الْحُسَينِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ وَلَدِي الْحُسَينُ أَفْضَلُ مِنْ نُورِ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِينِ … {بحارالأنوار، ج 54، ص 19 به نقل از
مصباح الأنوار في مناقب إمام الأبرار تأليف شيخ هاشم بن محمد، كه علامه مجلسي «رحمه الله» درباره ي او مي فرمايد: از متن كتاب مشخص است كه مؤلفش از فضلا و بزرگان است و از اصول معتبره ي خاصه و عامه روايت مي كند (بحار الأنوار، ج 1، ص 20 و 40). ديگر اسناد اين روايت: بحار الأنوار، ج 25، ص 16 به نقل از از كتاب رياض الجنان طبرسي، تأويل الآيات، ص 143.}
انس بن مالك گويد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: همانا خدا من و علي و فاطمه و حسن و حسين را پيش از آفرينش آدم آفريد. زماني كه نه آسمان افراشته و نه زمين گسترده، نه تاريكي و نه نور، نه خورشيد و نه ماه و نه آتش بود.
عباس (عموي پيامبر) پرسيد: ابتداي آفرينش شما چگونه بود اي فرستاده ي خدا؟!
فرمودند: اي عمو! وقتي خدا خواست ما را بيافريند به كلمه اي تكلم كرد كه از آن نوري آفريد، سپس به كلمه ي ديگري تكلم كرد كه از آن روحي آفريد. آنگاه نور را با روح آميخت و من و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را آفريد. پس ما او را تسبيح مي نموديم وقتي كه هيچ تسبيح ديگري نبود و تقديس مي كرديم زماني كه تقديسي نبود.
هنگامي كه خداي تعالي خواست خلقش را بيافريند نور مرا شكافت و از آن عرش را آفريد، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من برتر از عرش است.
سپس نور برادرم علي عليه السلام را شكافت و فرشتگان را از آن آفريد، پس فرشتگان از نور هستند و نور علي
از نور خداست و علي برتر از فرشتگان است.
آنگاه نور دخترم فاطمه عليها السلام را شكافت و آسمانها و زمين را از آن آفريد، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه است و نور دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه برتر از آسمانها و زمين است.
سپس نور پسرم حسن عليه السلام را شكافت و از آن خورشيد و ماه را آفريد، پس خورشيد و ماه از نور پسرم حسن است و نور حسن از نور خداست و حسن از خورشيد و ماه برتر است.
آنگاه نور فرزندم حسين عليه السلام را شكافت و از آن بهشت و حور العين را آفريد، پس بهشت و حور العين از نور فرزندم حسين است و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين از بهشت و حور العين برتر است.
وَ رُوِي عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: … فَفَتَقَ نُورِي فَخَلَقَ مِنْهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ فَتَقَ نُورَ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيهِ السَّلَامُ فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ وَ الْكرْسِي وَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَفْضَلُ مِنَ الْعَرْشِ وَ الْكرْسِي وَ فَتَقَ نُورَ الْحَسَنِ عَلَيهِ السَّلَامُ فَخَلَقَ مِنْهُ اللَّوْحَ وَ الْقَلَمَ وَ الْحَسَنُ أَفْضَلُ مِنَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ وَ فَتَقَ نُورَ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلَامُ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجِنَانَ وَ الْحُورَ الْعِينَ وَ الْحُسَينُ وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ الْجِنَانِ وَ الْحُورِ الْعِينِ … {الفضائل (تأليف شاذان بن جبرئيل قمي) ، ص 129، الروضة، ص 112، الدر النظيم، ص 765 و احقاق الحق، ج 20، ص 250.}
و از ابن مسعود روايت شده كه پيامبر
اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: … پس خدا نور مرا شكافت و آسمانها و زمين را از آن آفريد و من به خدا قسم از آسمانها و زمين والاترم و نور علي بن أبيطالب عليه السلام را شكافت و عرش و كرسي را از آن آفريد لذا علي بن ابيطالب عليه السلام از عرش و كرسي برتر است و نور حسن را شكافت و از آن لوح و قلم را آفريد و حسن از لوح و قلم برتر است و نور حسين عليه السلام را شكافت و از آن بهشت ها و حوريان را آفريد و به خدا سوگند حسين، از بهشت ها و حور العين برتر است.
در روايت اول، از اصل خلقت بودن نور حضرت زهرا عليها السلام نيز سخن گفته شده اما در روايت دوم هنوز سخني از حضرت زهرا عليها السلام گفته نشده، اما هر دو روايت هنوز ادامه دارد:
پس از آنكه خداوند متعال عرش و فرشتگان و لوح و قلم و آسمانها و زمين و خورشيد و ماه و بهشت و حوريان را از نور اهلبيت عليهم السلام آفريد ناگهان اتفاقي در عالم رخ داد:
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِك عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: …
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الظُّلْمَةَ بِالْقُدْرَةِ فَأَرْسَلَهَا فِي سَحَائِبِ الْبَصَرِ.
فَقَالَتِ الْمَلَائِكةُ: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبَّنَا مُذْ عَرَفْنَا هَذِهِ الْأَشْبَاحَ مَا رَأَينَا سُوءاً فَبِحُرْمَتِهِمْ إِلَّا كشَفْتَ مَا نَزَلَ بِنَا.
فَهُنَالِك خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَي قَنَادِيلَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَّقَهَا عَلَي سُرَادِقِ الْعَرْشِ.
فَقَالَتْ: إِلَهَنَا لِمَنْ هَذِهِ الْفَضِيلَةُ وَ هَذِهِ الْأَنْوَارُ؟
فَقَالَ: هَذَا نُورُ أَمَتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، فَلِذَلِك سُمِّيتْ أَمَتِي الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ بِنُورِهَا ظَهَرَتْ وَ هِي ابْنَةُ
نَبِيي وَ زَوْجَةُ وَصِيي وَ حُجَّتِي عَلَي خَلْقِي.
أُشْهِدُكمْ يا مَلَائِكتِي أَنِّي قَدْ جَعَلْتُ ثَوَابَ تَسْبِيحِكمْ وَ تَقْدِيسِكمْ لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ شِيعَتِهَا إِلَي يوْمِ الْقِيامَةِ. {بحار الأنوار، ج 25، ص 17 به نقل از رياض الجنان طبرسي و تأويل الأيات، ص 144.}
انس بن مالك گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: ….
سپس خداوند با قدرتش تاريكي را آفريد و آن را بر پرده ي چشمها افشاند.
فرشتگان گفتند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» پروردگارا! از وقتي اين اشباح (انوار اهلبيت عليهم السلام) را شناخته ايم چيز بدي نديده ايم، پس به احترام ايشان قسمت مي دهيم كه اين گرفتاري را از ما برطرف سازي.
در اين هنگام خداوند قنديل هاي رحمت را آفريد و بر سراپرده ي عرش آويخت.
فرشتگان گفتند: خدايا اين فضيلت و نورها از كيست؟
فرمود: اين نور كنيزم فاطمه ي زهراست. به همين جهت زهرا ناميده شد كه آسمانها و زمين به نور او پديدار شد، او دختر پيامبرم و همسر وصيم و حجت من بر آفريدگانم است. شما را گواه مي گيرم اي فرشتگانم، كه ثواب تسبيح و تقديس شما تا روز قيامت را براي اين بانو و شيعيانش قرار دادم.
در اين موقع عباس از جاي حركت كرد و پيشاني علي بن ابي طالب را بوسيده گفت: يا علي خدا ترا حجت بالغه بر مردم قرار داده تا روز قيامت.
وَ عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: … ثُمَّ أَظْلَمَتِ الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ فَشَكتِ الْمَلَائِكةُ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي أَنْ يكشِفَ عَنْهُمْ تِلْك الظُّلْمَةَ فَتَكلَّمَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ بِكلِمَةٍ فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ تَكلَّمَ بِكلِمَةٍ فَخَلَقَ مِنْ تِلْك الرُّوحِ نُوراً فَأَضَافَ النُّورَ إِلَي تِلْك الرُّوحِ وَ أَقَامَهَا أَمَامَ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ
الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ فَهِي فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ وَ لِذَلِك سُمِّيتِ الزَّهْرَاءَ لِأَنَّ نُورَهَا زَهَرَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ. {الفضائل (تأليف شاذان بن جبرئيل قمي) ، ص 129، الروضة، ص 112، الدر النظيم، ص 765 و احقاق الحق، ج 20، ص 250.}
ابن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: … سپس شرق و غرب عالم را تاريكي فرا گرفت، فرشتگان به خداي تعالي شكايت كردند تا آن تاريكي را از ايشان برطرف سازد. پس خدا به كلمه اي تكلم كرد كه از آن روحي آفريد و باز به كلمه اي تكلم كرد و از آن روح، نوري آفريد. آنگاه نور را به روح اضافه كرد و آن را روبروي عرش برپا داشت. پس شرق و غرب را روشن كرد و او فاطمه ي زهرا عليها السلام بود و به همين خاطر زهرا ناميده شد كه آسمانها به نورش روشن شد.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ عَلَيهِ السَّلَامُ قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ.
فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ: يا نَبِي اللَّهِ فَلَيسَتْ هِي إِنْسِيةً؟
فَقَالَ: فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيةٌ.
قَالَ: يا نَبِي اللَّهِ وَ كيفَ هِي حَوْرَاءُ إِنْسِيةٌ؟
قَالَ: خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ يخْلُقَ آدَمَ إِذْ كانَتِ الْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَي آدَمَ.
قِيلَ: يا نَبِي اللَّهِ وَ أَينَ كانَتْ فَاطِمَةُ؟
قَالَ: كانَتْ فِي حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ.
قَالُوا: يا نَبِي اللَّهِ فَمَا كانَ طَعَامُهَا؟
قَالَ: التَّسْبِيحُ وَ التَّهْلِيلُ وَ التَّحْمِيدُ، فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ أَخْرَجَنِي مِنْ صُلْبِهِ أَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يخْرِجَهَا مِنْ صُلْبِي، جَعَلَهَا تُفَّاحَةً فِي الْجَنَّةِ وَ أَتَانِي بِهَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لِي: السَّلَامُ عَلَيك وَ
رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، يا مُحَمَّدُ!
قُلْتُ: وَ عَلَيك السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهُ، حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ.
فَقَالَ: يا مُحَمَّدُ! إِنَّ رَبَّك يقْرِئُك السَّلَامَ.
قُلْتُ: مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيهِ يعُودُ السَّلَامُ.
قَالَ: يا مُحَمَّدُ! إِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيك مِنَ الْجَنَّةِ.
فَأَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا إِلَي صَدْرِي.
قَالَ: يا مُحَمَّدُ! يقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: كلْهَا.
فَفَلَقْتُهَا فَرَأَيتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ.
فَقَالَ: يا مُحَمَّدُ! مَا لَك لَا تَأْكلُ، كلْهَا وَ لَا تَخَفْ، فَإِنَّ ذَلِك النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِي السَّمَاءِ وَ هِي فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةُ.
قُلْتُ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ! وَ لِمَ سُمِّيتْ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَ فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ؟
قَالَ: سُمِّيتْ فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا وَ هِي فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِك قَوْلُ اللَّهِ: عَزَّ وَ جَلَّ: «يوْمَئِذٍ يفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ ينْصُرُ مَنْ يشاءُ» يعْنِي نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّيهَا. {معاني الأخبار، ص 396.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: نور فاطمه پيش از آفرينش زمين و آسمانها آفريده شد.
يكي از مردم گفت: اي پيامبر خدا بنا بر اين فاطمه از جنس بشر نيست؟
فرمودند: فاطمه حوريه ي انسيه است.
گفت: اي پيامبر خدا! چگونه مي شود كه حوريه ي انسيه باشد؟
فرمودند: خدا او را از نور خود آفريد پيش از آنكه حضرت آدم را بيافريند، در آن هنگام كه ارواح بوده اند و همين كه آدم را آفريد بر آدم ارائه شد.
گفته شد: اي پيامبر خدا! فاطمه در آن هنگام كجا بود؟
فرمودند: در ظرفي در زير ساق عرش جاي داشت.
گفتند: اي پيامبر خدا! غذاي وي چه بود؟
فرمود: تسبيح و تهليل (لا اله الا الله) و حمد خدا، وقتي كه خداي عزوجل آدم را آفريد و مرا از صلب او بيرون آورد، دوست
داشت فاطمه عليها السلام را از صلب من بيرون آورد، لذا او را در بهشت به صورت يك سيب در آورد و جبرئيل آن سيب را نزد من آورد و به من گفت: اي محمد! درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد!
گفتم: اي دوست من جبرئيل! درود و رحمت خدا بر تو باد!
آنگاه جبرئيل گفت: اي محمد! پروردگارت تو را سلام مي رساند.
گفتم: سلام از جانب خداست و به سوي او باز مي گردد.
گفت: اي محمد، اين سيبي است كه خداي عزوجل از بهشت به تو هديه داده.
آن را گرفتم و به سينه خود چسباندم.
جبرئيل گفت: اي محمد! خداوند مي فرمايد: اين سيب را بخور.
سيب را شكافتم، نوري از آن تابيد كه از آن ترسيدم.
گفت: اي محمد! چرا آن را نمي خوري؟ آن را بخور و نترس! زيرا آن نور بانوئي است كه در آسمان «منصوره» و در زمين «فاطمه» مي باشد.
گفتم: اي دوست من جبرئيل! چرا در آسمان «منصوره» و در زمين «فاطمه» ناميده شده؟
گفت: در زمين فاطمه ناميده شده زيرا او شيعيان خود را از آتش رهائي مي بخشد و دشمنانش از محبت وي به دورند و در آسمان منصوره است كه خدا فرموده: «و در آن روز است كه مؤمنان از ياري خدا – كه هر كس را بخواهد ياري مي كند- شاد مي گردند» ، منظور از اين ياري، ياري حضرت فاطمه عليها السلام نسبت به دوستانش مي باشد.
نام زهرا «سلام الله عليها»
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لِمَ سُمِّيتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ؟
فَقَالَ: لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِيتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِكةِ
وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَيدَنَا مَا لِهَذَا النُّورِ فَأَوْحَي اللَّهُ إِلَيهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي أَسْكنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِي مِنْ أَنْبِيائِي أُفَضِّلُهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِياءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِك النُّورِ أَئِمَّةً يقُومُونَ بِأَمْرِي يهْدُونَ إِلَي حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيي. {علل الشرايع، ج 1، ص 180.}
جابر گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: چرا فاطمه ي زهرا عليها السلام زهرا ناميده شد؟
فرمودند: زيرا خداي عزوجل او را از نور عظمتش آفريد و هنگامي كه آن نور درخشيد آسمانها و زمين به نورش روشن شده و ديدگان فرشتگان را فرا گرفت و فرشتگان براي خدا سجده نموده و عرض كردند: اي معبود و سرور ما، اين نور چيست؟ خدا به آنها وحي فرمود: اين نوري از نور من است كه در آسمانم ساكنش كرده ام، آن را از عظمت خويش آفريدم، آن را از صلب پيامبري از پيامبرانم كه بر همه ي پيامبران برتريش داده ام خارج مي نمايم و از اين نور اماماني را كه به امر من قيام مي كنند و مردم را به حق من هدايت مي نمايند بيرون مي آورم و آنها را پس از انقطاع وحي، جانشينان خود در روي زمينم قرار مي دهم.
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ عَنْ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ لِمَ سُمِّيتِ الزَّهْرَاءَ؟
فَقَالَ: لِأَنَّهَا كانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ كمَا تَزْهَرُ نُورُ الْكوَاكبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ. {علل الشرايع، ج 1، ص 181.}
جعفر بن محمّد بن عماره از قول پدرش مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: چرا حضرت فاطمه عليها
السلام زهرا ناميده شد؟
فرمودند: زيرا وقتي آن حضرت در محرابش مي ايستاد نورش براي اهل آسمان مي درخشيد، همان طوري كه نور ستارگان براي اهل زمين مي درخشد.
عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ: يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! لِمَ سُمِّيتِ الزَّهْرَاءُ عَلَيهَا السَّلَامُ زَهْرَاءَ؟
فَقَالَ: لِأَنَّهَا تَزْهَرُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي النَّهَارِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بِالنُّورِ؛
كانَ يزْهَرُ نُورُ وَجْهِهَا صَلَاةَ الْغَدَاةِ وَ النَّاسُ فِي فُرُشِهِمْ فَيدْخُلُ بَياضُ ذَلِك النُّورِ إِلَي حُجُرَاتِهِمْ بِالْمَدِينَةِ فَتَبْيضُّ حِيطَانُهُمْ فَيعْجَبُونَ مِنْ ذَلِك فَيأْتُونَ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ فَيسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيرْسِلُهُمْ إِلَي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ فَيأْتُونَ مَنْزِلَهَا فَيرَوْنَهَا قَاعِدَةً فِي مِحْرَابِهَا تُصَلِّي وَ النُّورُ يسْطَعُ مِنْ مِحْرَابِهَا مِنْ وَجْهِهَا فَيعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْهُ كانَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ.
فَإِذَا نَصَفَ النَّهَارُ وَ تَرَتَّبَتْ لِلصَّلَاةِ زَهَرَ وَجْهُهَا بِالصُّفْرَةِ فَتَدْخُلُ الصُّفْرَةُ حُجُرَاتِ النَّاسِ فَتَصْفَرُّ ثِيابُهُمْ وَ أَلْوَانُهُمْ فَيأْتُونَ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ فَيسْأَلُونَهُ عَمَّا رَأَوْا فَيرْسِلُهُمْ إِلَي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ فَيرَوْنَهَا قَائِمَةً فِي مِحْرَابِهَا وَ قَدْ زَهَرَ نُورُ وَجْهِهَا.
فَإِذَا كانَ آخِرُ النَّهَارِ وَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ احْمَرَّ وَجْهُ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ فَأَشْرَقَ وَجْهُهَا بِالْحُمْرَةِ فَرَحاً وَ شُكراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَكانَ يدْخُلُ حُمْرَةُ وَجْهِهَا حُجُرَاتِ الْقَوْمِ وَ تَحْمَرُّ حِيطَانُهُمْ فَيعْجَبُونَ مِنْ ذَلِك وَ يأْتُونَ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ يسْأَلُونَهُ عَنْ ذَلِك، فَيرْسِلُهُمْ إِلَي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ فَيرَوْنَهَا جَالِسَةً تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُمَجِّدُهُ وَ نُورُ وَجْهِهَا يزْهَرُ بِالْحُمْرَةِ فَيعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي رَأَوْا كانَ مِنْ نُورِ وَجْهِ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ. فَلَمْ يزَلْ ذَلِك النُّورُ فِي وَجْهِهَا حَتَّي وُلِدَ الْحُسَينُ عَلَيهِ السَّلَامُ فَهُوَ يتَقَلَّبُ فِي وُجُوهِنَا إِلَي يوْمِ الْقِيامَةِ فِي الْأَئِمَّةِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ إِمَامٍ
بَعْدَ إِمَامٍ. {علل الشرايع، ج 1، ص 180.}
ابان بن تغلب مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: اي فرزند رسول خدا! چرا حضرت زهرا عليها السلام زهرا ناميده شد؟
فرمودند: زيرا نور حضرت زهرا عليها السلام در روز سه مرتبه براي امير المؤمنين عليه السلام مي درخشيد:
هنگام نماز صبح كه مردم در فراش و بسترشان بودند نور صورت آن حضرت مي درخشيد و سفيدي آن نور به اتاقهاي آنها در مدينه مي تابيد و ديوارهايشان به نور سفيد روشن مي شد، آنها از اين امر تعجب مي كردند و خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله مي رسيدند و درباره ي آنچه ديده بودند از آن حضرت مي پرسيدند. پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را به منزل فاطمه عليها السلام مي فرستاد، آنها آنجا رفته حضرتش را مي ديدند كه در محراب نشسته و نماز مي خواند و نور از محرابش، از صورت آن بانو ساطع است، مي فهميدند نوري كه ديده بودند از نور حضرت فاطمه عليها السلام بوده.
وقتي روز به نيمه مي رسيد و حضرت زهرا عليها السلام مشغول نماز ظهر مي شدند نوري زرد رنگ از صورت آن حضرت مي درخشيد و زردي نور در اتاقهاي مردم مي تابيد و لباسها و رنگشان زرد مي گرديد، باز خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله مي آمدند و از آن جناب راجع به آنچه ديده بودند مي پرسيدند، پيامبر ايشان را به منزل حضرت فاطمه عليها السلام مي فرستاد، وقتي آنجا مي رفتند مي ديدند آن حضرت در محرابش ايستاده و نور صورتش درخشش دارد.
و هنگامي كه روز به آخر مي رسيد و خورشيد غروب مي كرد نور صورت آن حضرت به سرخي مي گراييد پس صورتش با رنگ سرخي مي درخشيد كه نشانگر خوشحالي ايشان و نشانه
شكرگزاري آن حضرت در مقابل خداي عزوجل بود، سرخي نور آن حضرت داخل منازل مردم مي شد و ديوارهايشان را سرخ مي كرد، ايشان به شگفت آمده و محضر پيامبر صلي الله عليه و آله مي آمدند و سرّ آن را از آن حضرت سؤال مي كردند، پيامبر ايشان را به منزل حضرت زهراء عليها السلام مي فرستاد، آنها به منزل خانم مي رفتند و مي ديدند كه آن حضرت نشسته و خدا را تسبيح و تمجيد مي نمايد و نور صورتش با رنگي قرمز مي درخشد، آنها مي فهميدند نوري كه ديده بودند از نور صورت فاطمه عليها السّلام مي باشد، آري پيوسته اين نور در صورت آن حضرت بود تا وقتي كه حضرت امام حسين عليه السلام متولّد شدند از آن پس اين نور در صورت هاي ما ائمّه پديدار شد و هر امامي كه از دنيا مي رود در صورت امام بعدي ظاهر مي گردد تا روز قيامت.
نور چادر حضرت زهرا «سلام الله عليها»
رُوِي أَنَّ عَلِياً عَلَيهِ السَّلَامُ اسْتَقْرَضَ شَعِيراً مِنْ يهُودِي، فَاسْتَرْهَنَهُ شَيئاً فَدَفَعَ إِلَيهِ مُلَاءَةَ فَاطِمَةَ رَهْناً وَ كانَتْ مِنَ الصُّوفِ، فَأَدْخَلَهَا الْيهُودِي إِلَي دَارِهِ وَ وَضَعَهَا فِي بَيتٍ.
فَلَمَّا كانَتِ اللَّيلَةُ دَخَلَتْ زَوْجَتُهُ الْبَيتَ الَّذِي فِيهِ الْمُلَاءَةُ لِشُغُلٍ، فَرَأَتْ نُوراً سَاطِعاً أَضَاءَ بِهِ الْبَيتُ، فَانْصَرَفَتْ إِلَي زَوْجِهَا وَ أَخْبَرَتْهُ بِأَنَّهَا رَأَتْ فِي ذَلِك الْبَيتِ ضَوْءاً عَظِيماً، فَتَعَجَّبَ زَوْجُهَا الْيهُودِي مِنْ ذَلِك وَ قَدْ نَسِي أَنَّ فِي بَيتِهِمْ مُلَاءَةَ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ، فَنَهَضَ مُسْرِعاً وَ دَخَلَ الْبَيتَ، فَإِذَا ضِياءُ الْمُلَاءَةِ ينْتَشِرُ شُعَاعُهَا كأَنَّهُ يشْتَعِلُ مِنْ بَدْرٍ مُنِيرٍ يلْمَعُ مِنْ قَرِيبٍ فَتَعَجَّبَ مِنْ ذَلِك فَأَنْعَمَ النَّظَرَ فِي مَوْضِعِ الْمُلَاءَةِ فَعَلِمَ أَنَّ ذَلِك النُّورَ مِنْ مُلَاءَةِ فَاطِمَةَ فَخَرَجَ الْيهُودِي يعْدُو إِلَي أَقْرِبَائِهِ وَ زَوْجَتُهُ تَعْدُو إِلَي أَقْرِبَائِهَا
وَ اسْتَحْضَرَهُمْ دَارَهُمَا فَاسْتَجْمَعَ نَيفٌ وَ ثَمَانُونَ نَفَراً مِنَ الْيهُودِ فَرَأَوْا ذَلِك وَ أَسْلَمُوا كلُّهُمْ. {الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 537.}
روايت شده كه حضرت علي عليه السلام مقداري جو از يك يهودي قرض كرد، يهودي در مقابل چيزي را به عنوان رهن درخواست كرد. حضرت علي عليه السلام چادر حضرت فاطمه عليها السلام را كه از پشم بود به عنوان رهن به او سپرد، يهودي چادر را به خانه برده و در اتاقي گذاشت.
شب هنگام همسر آن يهودي براي انجام كاري داخل اتاقي كه چادر در آن بود شد، نور تاباني را ديد كه اتاق را روشن كرده، فورا از اطاق خارج شده و نزد شوهرش رفت و خبر داد كه نور عظيمي در آن اتاق مشاهده كرده، شوهر يهوديش كه فراموش كرده بود چادر فاطمه عليها السلام در آن اتاق است تعجب نموده و به سرعت برخاست و داخل آن اتاق شد، روشنايي چادر چنان پرتو افكني مي كرد كه گويي از ماه درخشنده اي كه در همان نزديكي مي درخشيد پرتو مي گرفت. يهودي به شگفت آمد و خوب به محل چادر نگاه كرد، دريافت كه آن نور از چادر فاطمه عليها السلام است. بيرون دويد و نزديكانش را خبر كرد، همسرش نيز بيرون دويد و به نزديكان خود خبر داد و همه را در خانه شان حاضر كردند، بيش از هشتاد يهودي گرد آمدند و آن صحنه را ديدند و همه اسلام آوردند.
عَلِي بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيهِ السَّلَامُ يقُولُ: بَينَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ جَالِسٌ إِذْ دَخَلَ عَلَيهِ مَلَك لَهُ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ وَجْهاً. فَقَالَ لَهُ
رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ، لَمْ أَرَك فِي مِثْلِ هَذِهِ الصُّورَةِ! فَقَالَ الْمَلَك: لَسْتُ بِجَبْرَئِيلَ، أَنَا مَحْمُودٌ و بَعَثَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُزَوِّجَ النُّورَ مِنَ النُّورِ. قَالَ: مَنْ مِنْ مَنْ؟ قَالَ: فَاطِمَةَ مِنْ عَلِي عَلَيهِمَا السَّلَامُ. {معاني الأخبار، ص 104 و أمالي شيخ صدوق، ص 592. و رك: مناقب خوارزمي، ص 340.}
علي بن جعفر گويد: از حضرت ابو الحسن موسي بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بودند كه فرشته اي بر ايشان وارد شد كه بيست و چهار صورت داشت. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمودند: حبيبم جبرئيل، تو را در اين صورت نديده بودم! فرشته عرض كرد: من جبرئيل نيستم، من محمودم، خدا مرا فرستاده كه نور را با نور تزويج كنم. فرمودند: چه كسي را با چه كسي؟ عرض كرد: فاطمه را با علي عليهما السلام.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: بَينَمَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ ينَعَّمُونَ وَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ يعَذَّبُونَ، إِذْ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ نُورٌ سَاطِعٌ فَيقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: مَا هَذَا النُّورُ؟ لَعَلَّ رَبَّ الْعِزَّةِ اِطَّلَعَ فَنَظَرَ إِلَينَا.
فَيقُولُ لَهُمْ رِضْوَانُ: لَا و لَكنْ عَلِي عَلَيهِ السَّلَامُ مَازَحَ فَاطِمَةَ عَلَيهَا السَّلَامُ فَتَبَسَّمَتْ، فَأَضَاءَ ذَلِك النُّورُ مِنْ ثَنَاياهَا. {مقتل الحسين عليه السلام (تأليف خوارزمي) ، ج 1، ص 113. در روايتي كه از قول ابن عباس نقل شده آمده كه بهشت از نور خنده ي حضرت علي و حضرت زهرا عليهما السلام روشن خواهد شد: رك: أمالي شيخ صدوق، ص 261 و روضة الواعظين، ج 1، ص 163.}
رسول خدا صلي الله عليه
و آله فرمودند: وقتي اهل بهشت در بهشت از نعمتهاي بهشتي بهرمند مي شوند و اهل آتش در آتش عذاب مي شوند ناگهان نوري بر اهل بهشت مي تابد، بعضي به بعض ديگر مي گويند: اين نور چيست؟ شايد پروردگار عزت بر ما نظر كرده!
پس رضوان (كليددار بهشت) به آنها مي گويد: خير، بلكه حضرت علي عليه السلام با حضرت فاطمه عليها السلام مزاح نمود و حضرت فاطمه عليها السلام لبخند زد، اين نور از دندانهاي خانم است.
جالب است كه دعاي معرف به دعاي نور را نيز حضرت زهرا عليها السلام به سلمان ياد دادند و فرمودند: اين دعايي است كه پدرم حضرت محمد صلي الله عليه و آله به من آموخته و من هر صبح و شام آن را مي گويم.
سلمان عرضه داشت: سرورم، آن را به من تعليم فرماييد.
فرمودند: اگر دوست داشتي كه در طول زندگيت در دنيا دچار تب نشوي بر آن مواظبت كن:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلَي نُورٍ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَي الطُّورِ فِي كتابٍ مَسْطُورٍ فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلَي نَبِي مَحْبُورٍ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكورٌ وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْكورٌ و صَلَّي اللَّهُ عَلَي سَيدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
سلمان گويد: دعا را ياد گرفتم و به خدا قسم به بيش از هزار نفر از اهل مدينه و مكه كه دچار بيماري تب بودند ياد دادم، به اذن خدا همه از بيماري شفا يافتند. {مهج الدعوات، ص 7.}
اگر چه در روايات متعددي در منابع فريقين، نورانيت همه ي ائمه عليهم السلام مطرح شده، {رك: احقاق الحق، ج 5، ص 248، ج 9، ص 203 و 260 (نور پنج تن عليهم السلام) ، ج 11، ص 336 (نور سر مطهر امام حسين عليه السلام) ، ج 13، ص 59 (انوار ائمه عليهم السلام). و درباره ي بهره مندي شيعيان و محبين اهلبيت عليهم السلام از نور. رك: احقاق الحق، ج 4، ص 485، ج
6، ص 441، ج 15، ص 220، 221، ج 17، ص 263 و 304 و ج 18، ص 525 (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»: أَكثَرُكمْ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَكثَرُكمْ حُبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ «صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»).} اما در ميان ائمه عليهم السلام، آن امامي كه به خواست خدا با ظهورش، نور هدايتش همه ي عالم را فرا خواهد گرفت حضرت قائم «عجل الله تعالي فرجه» مي باشد. از اين رو نورانيت آن حضرت به طور ويژه در برخي از روايات مطرح شده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: … «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ».
قَالَ: هُوَ الَّذِي أَمَرَ رَسُولَهُ بِالْوَلَايةِ لِوَصِيهِ وَ الْوَلَايةُ هِي دِينُ الْحَقِّ.
قُلْتُ: «لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كلِّهِ»؟
قَالَ: يظْهِرُهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَدْيانِ عِنْدَ قِيامِ الْقَائِمِ، قَالَ: يقُولُ اللَّهُ: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» وَلَايةِ الْقَائِمِ عَلَيهِ السَّلَامُ. {الكافي، ج 1، ص 432.}
محمد بن فضيل گويد: از حضرت كاظم عليه السلام درباره ي اين فرمايش خداي عزوجل پرسيدم: … «او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد».
فرمودند: او كسي است كه رسولش را به ولايت وصيش فرمان داد، ولايت همان دين حق است.
گفتم: «تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند»؟
فرمودند: در زمان قيام حضرت قائم عليه السلام آن را بر همه ي اديان پيروز مي گرداند. فرمودند: خدا مي فرمايد: «و خدا كامل كننده ي نور خويش است» يعني ولايت حضرت قائم عليه السلام.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِياً لَوْ لَمْ يبْقَ مِنَ
الدُّنْيا إِلَّا يوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِك الْيوْمَ حَتَّي يخْرُجَ فِيهِ وَلَدِي الْمَهْدِي فَينْزِلَ رُوحُ اللَّهِ عِيسَي ابْنُ مَرْيمَ فَيصَلِّي خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ يبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ. {كمال الدين، ج 1، ص 280.}
عبدالله بن عباس گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: سوگند به خدايي كه مرا به حق به پيامبري برانگيخت، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقي نمانده باشد خداوند آن روز را طولاني كند تا اينكه فرزندم مهدي در آن روز ظهور كند و روح الله عيسي بن مريم فرود آيد و پشت سر او نماز خواند و زمين به نورش روشن گردد و حكومتش به شرق و غرب عالم برسد.
وقتي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به معراج برده شدند در آنجا خدا به ايشان فرمود: سرت را بلند كن (و بالا را نگاه كن).
آن حضرت سر مباركشان را بالا بردند، انوار سيزده معصوم را ديدند؛ دخترشان حضرت زهرا عليها السلام به همراه انوار دوازده امام عليهم السلام، كه در ميان همه ي آن انوار، نور حضرت مهدي عليه السلام درخشش ويژه اي داشت:
«الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ عَلَيهِ السَّلَامُ فِي وَسْطِهِمْ كأَنَّهُ كوْكبٌ دُرِّي»:
«نور حضرت حجت بن الحسن عليه السلام در ميان آن انوار قرار داشت و در آن ميان همچون ستاره اي درخشان بود».
و هنگامي كه پيامبر پرسيد: خداوندا! اينان چه كساني هستند؟
خدا فرمود: اينها، أئمّه عليهم السلام هستند و اين، قائم عليه السلام است كه حلال و حرام را آن طور كه من حلال و حرام كرده ام به اجرا مي گذارد، به وسيله او از دشمنانم انتقام مي گيرم و او مايه آسايش و راحتي
دوستان من است و اوست كه قلوب شيعيان را از شرّ ظالمان و منكران و كافران آرامش مي بخشد و با انتقام گرفتن از آنها باعث خوشحالي شيعه مي شود؛ لات و عزّي را تر و تازه از زمين خارج مي كند و به آتش مي كشد و به راستي شيفتگي مردم به آن دو در آن روز، از شيفتگي مردم نسبت به گوساله و سامري بيشتر خواهد بود. {عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 58.}
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ: آخِرُنَا حُجَّةُ اللَّهِ خَاتَمُ الْأَئِمَّةِ وَ مُنْقِذُ الْأُمَّةِ وَ غَايةُ النُّورِ. {غرر الأخبار، ص 195. در نقل ديگري از اين روايت به جاي تعبير «غَايَةُ النُّورِ» ، تعبير «مُنْتَهَي النُّورِ» آمده است، رك: بحار الأنوار، ج 74، ص 300.}
حضرت امير عليه السلام فرمودند: آخرين ما حجت خدا و خاتم امامان و رهائي بخش امت و غايت نور است.
يكي از اصحاب حضرت صادق عليه السلام به نام عَبّاد بن محمد مدائني روزي خدمت حضرت رسيد و اين دعاها را از ايشان شنيد:
«أَنْجِزْ لِوَلِيك وَ ابْنِ نَبِيك الدَّاعِي إِلَيك بِإِذْنِك وَ أَمِينِك فِي خَلْقِك وَ عَينِك فِي عِبَادِك وَ حُجَّتِك عَلَي خَلْقِك عَلَيهِ صَلَوَاتُك وَ بَرَكاتُك وَعْدَهُ اللَّهُمَّ أَيدْهُ بِنَصْرِك وَ انْصُرْ عَبْدَك وَ قَوِّ أَصْحَابَهُ وَ صَبِّرْهُمْ وَ افْتَحْ لَهُمْ مِنْ لَدُنْك سُلْطَاناً نَصِيراً وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ أَمْكنْهُ مِنْ أَعْدَائِك وَ أَعْدَاءِ رَسُولِك يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»:
«[بارالها!] به وعده ي وليت و پسر پيامبرت كه به اذن تو بندگان را به سويت مي خواند و امين تو در ميان آفريدگانت و حجّت تو بر آفريدگانت، كه درودها و بركاتت بر او باد، وفا نما، بارالها! به ياري خويش او
را تأييد فرما و آن بنده ات را ياري كن و يارانش را نيرومند فرما و آنان را شكيبا گردان و از جانب خويش برايشان تسلّط ياري بخشي عنايت فرما و ظهور او تعجيل فرما و او را بر دشمنانت و دشمنان رسولت چيره گردان، اي مهربانترين مهربانان».
به حضرت عرضه داشت: فدايتان گردم، مگر براي خودتان دعا نمي كرديد؟
«قَالَ: دَعَوْتُ لِنُورِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَائِقِهِمْ وَ الْمُنْتَقِمِ بِأَمْرِ اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِهِمْ»:
فرمودند: براي نور آل محمّد صلي الله عليه و آله و راهبر ايشان، كه به فرمان خدا از دشمنانشان انتقام مي گيرد دعا كردم. {فلاح السائل، ص 171} .
بنابر آيات قرآن، همه ي كتابهاي آسماني كه خدا بر پيامبران و رسولان امتها نازل كرده، هم خود نور بوده و هم نسبت به غير خود مُنير و روشنگر بوده است. اين مطلب هم به صورت عمومي درباره ي همه ي كتابهاي آسماني در قرآن آمده و هم به صورت خصوصي درباره ي برخي از كتابهاي آسماني:
«فَإِنْ كذَّبُوك فَقَدْ كذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِك جاؤُ بِالْبَيناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكتابِ الْمُنيرِ» {آل عمران/184.}
«پس اگر تو را تكذيب كردند، همانا فرستادگاني قبل از تو نيز تكذيب شدند كه دلائل آشكار و نوشته ها و كتاب هاي روشنگر آورده بودند»
«وَ إِنْ يكذِّبُوك فَقَدْ كذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكتابِ الْمُنيرِ» {فاطر/25.}
«و اگر تو را تكذيب كنند، قطعا كساني كه پيش از آنها بودند نيز به تكذيب پرداختند، پيامبرانشان دلايل آشكار و نوشته ها و كتاب روشنگر براي آنها آوردند»
«إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدي وَ نُورٌ …» {مائدة/44.}
«ما تورات را نازل كرديم كه در آن نور و هدايت است …»
«وَ قَفَّينا
عَلي آثارِهِمْ بِعيسَي ابْنِ مَرْيمَ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدي وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدي وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ» {مائدة/46.}
«و از پي پيامبران پيشين عيسي بن مريم را فرستاديم كه تورات پيش از خود را تصديق مي كرد و انجيل را به او داديم كه در آن نور و هدايت بود و مصدِّق تورات پيش از خود و هدايت و پندي براي پارسايان بود»
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَي ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسي نُوراً وَ هُدي لِلنَّاسِ …» {أنعام/91.}
«و خدا را چنان كه سزاوار منزلت اوست نشناختند، آنگاه كه گفتند: خدا بر هيچ بشري چيزي نازل نكرده است. بگو: چه كسي آن كتابي را كه موسي آورده نازل كرد؟ كه براي مردم نور و هدايتي بود …»
اين آيه در ميان آيات مذكور اهميت بيشتري دارد، از آن جهت كه مي گويد: اگر كسي گمان كند كه خدا در تاريكي هاي ناداني و گمراهي دنيا، بشر را به حال خود رها كرده و نور و هدايتي براي او نازل نكرده، چنين كسي در معرفت و شناختش نسبت به خداي مهربان كاستي و نقصان وجود دارد.
اصلا مهمترين وظيفه اي كه خدا به خاطر آن پيامبران را به سوي امتها فرستاده همين بوده كه آنها با كتابهاي آسماني و با معجزات و دلائل آشكار، امت خود را از تاريكي ها بيرون برده و در نور وارد كنند:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَك مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ ذَكرْهُمْ بِأَيامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِك لَآياتٍ لِكلِّ صَبَّارٍ شَكورٍ»
{إبراهيم/5.}
«و همانا موسي را با آيات خود فرستاديم كه: قوم خود را از تاريكي ها به سوي نور بيرون آور و روزهاي خدا را به آنان يادآوري كن كه قطعا در اين [يادآوري] براي هر صبر پيشه شكرگزاري نشانه هاست»
«الر كتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيك لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ» {إبراهيم/1.}
«الف، لام، را. كتابي كه آن را به سوي تو نازل كرديم (قرآن) تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي ها به سوي نور در آوري، به راه آن شكست ناپذير ستوده»
«هُوَ الَّذي ينَزِّلُ عَلي عَبْدِهِ آياتٍ بَيناتٍ لِيخْرِجَكمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكمْ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ» {حديد/9.}
«او كسي است كه بر بنده ي خود (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) آياتي روشن فرو مي فرستد تا شما را از تاريكي ها به نور در آورد و به راستي خداوند نسبت به شما رئوف و مهربان است»
«رَسُولاً يتْلُوا عَلَيكمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيناتٍ لِيخْرِجَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ» {طلاق/11.}
«پيامبري را كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند (پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند از تاريكي ها به سوي نور بيرون برد»
«يهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يهْديهِمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» {مائدة/16.}
«خدا هر كس را كه در پي جلب رضاي اوست، به وسيله آن [قرآن] به راه هاي امن و سلامت رهنمون مي شود و به خواست خود، آنها را از تاريكي ها به نور مي برد و به صراط مستقيم هدايتشان مي كند»
اما آياتي كه بيانگر نور بودن قرآن است:
«يا أَيهَا
النَّاسُ قَدْ جاءَكمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيكمْ نُوراً مُبيناً» {نساء/174.}
«اي مردم! شما را از پروردگارتان برهاني آمده و نوري روشنگر به سوي شما نازل كرده ايم»
«يا أَهْلَ الْكتابِ قَدْ جاءَكمْ رَسُولُنا يبَينُ لَكمْ كثيراً مِمَّا كنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكتابِ وَ يعْفُوا عَنْ كثيرٍ قَدْ جاءَكمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كتابٌ مُبينٌ» {مائدة/15.}
«اي اهل كتاب! همانا فرستاده ي ما به سوي شما آمده است كه بسياري از حقايق كتاب آسماني را كه نهان مي كرديد برايتان روشن سازد و [البته از بسياري مي گذرد و همانا براي شما از جانب خدا روشنايي و كتابي روشنگر آمده است»
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ» {تغابن/8.}
«پس به خدا و رسول او و نوري كه فرو فرستاده ايم ايمان بياوريد و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است»
قرآن كريم نور است، هم ظاهر الفاظ آياتش نور است و هم باطن و معاني عميق آن. كسي كه قرآن را قرائت كند از نور الفاظ قرآن برخوردار مي شود و كسي كه در آياتش تدبر و تفكر كند، قلب و جانش، از نور معاني قرآن نوراني مي گردد و البته فاصله ي اين دو نور از يكديگر و برتري نور معاني قرآن بر نور الفاظ آن، به اندازه ي فاصله و برتري لفظ نسبت به معناست.
در روايات، اهلبيت عليهم السلام درباره ي هر دو نوعِ برخورداري از نور قرآن سخن گفته اند.
قَالَ النَّبِي صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: نَوِّرُوا بُيوتَكمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ … فَإِنَّ الْبَيتَ إِذَا كثُرَ فِيهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ كثُرَ خَيرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ كمَا تُضِي ءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْيا. {الكافي، ج 2، ص 610.}
پيامبر اكرم صلي الله عليه
و آله فرمودند: خانه هاي خود را با تلاوت قرآن نوراني كنيد … زيرا هر گاه در خانه اي، قرآن زياد تلاوت شود خير و بركت آن خانه زياد شود و اهل آن در گشايش واقع شوند و آن خانه براي اهل آسمان بدرخشد چنان كه ستارگان آسمان براي اهل زمين مي درخشند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: حَمَلَةُ الْقُرْآنِ الْمَخْصُوصُونَ بِرَحْمَةِ اللَّهِ الْمُلَبَّسُونَ نُورَ اللَّهِ. {تفسير إمام حسن عسكري عليه السلام، ص 13.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: حاملان قرآن، ويژگان رحمت خدا و پوشندگان نور خدايند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: الْقُرْآنُ هُدًي مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبْيانٌ مِنَ الْعَمَي وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ ضِياءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ. {الكافي، ج 2، ص 600.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: قرآن راهنماي در مقابل گمراهي و بينائي از هر كوري و سبب نجات از لغزشها و نور در هر تاريكي و روشنگر در پيشامدهاست.
حضرت امير عليه السلام به پرسشگري كه درباره ي خدا از ايشان پرسيد فرمودند: «فَانْظُرْ أَيهَا السَّائِلُ فَمَا دَلَّك الْقُرْآنُ عَلَيهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَايتِهِ»: {نهج البلاغة، ص 125، خ 91.} «اي پرسشگر، بنگر، آنچه را كه قرآن از صفات خدا بيان مي دارد بپذير و از نور هدايتش روشنايي گير».
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيهِ السَّلَامُ: كانَ فِي وَصِيةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيهِ السَّلَامُ لِأَصْحَابِهِ: اعْلَمُوا أَنَّ الْقُرْآنَ هُدَي اللَّيلِ وَ النَّهَارِ وَ نُورُ اللَّيلِ الْمُظْلِمِ. {الكافي، ج 2، ص 216.}
حضرت صادق عليه السلام فرمودند: از توصيه هاي حضرت امير عليه السلام به يارانش اين بود: بدانيد كه همانا قرآن هدايت شبانه روزي و نور
شب تاريك است.
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در نامه اي كه به فرزندشان نوشند او را بدين مطلب سفارش كردند: «أَحْي قَلْبَك بِالْمَوْعِظَةِ … و نَوِّرْهُ بِالْحِكمَةِ»: {نهج البلاغة، ص 392، نامه 31.} «دلت را با موعظه زنده دار … و با حكمت نوراني كن».
لذا قرآن كريم، از آن رو كه بارزترين مصداق حكمت است موجب نورانيت دل مي شود:
«ذلِك مِمَّا أَوْحي إِلَيك رَبُّك مِنَ الْحِكمَةِ» {إسراء/39.}
«اينها از حكمتهايي است كه پروردگارت به تو وحي كرده است»
و حضرت صادق عليه السلام در دعاي خود، از خدا مي خواهد كه تمام وجود و زندگيش را به نور قرآن نوراني كند:
اللَّهُمَّ إِنِّي … أَسْأَلُك … أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ نُورَ صَدْرِي … و اجْعَلْهُ نُوراً فِي بَصَرِي وَ نُوراً فِي مُخِّي وَ نُوراً فِي عِظَامِي وَ نُوراً فِي عَصَبِي وَ نُوراً فِي قَصَبِي وَ نُوراً فِي شَعْرِي وَ نُوراً فِي بَشَرِي وَ نُوراً مِنْ فَوْقِي وَ نُوراً مِنْ تَحْتِي وَ نُوراً عَنْ يمِينِي وَ نُوراً عَنْ شِمَالِي وَ نُوراً فِي مَطْعَمِي وَ نُوراً فِي مَشْرَبِي وَ نُوراً فِي مَحْشَرِي وَ نُوراً فِي قَبْرِي وَ نُوراً فِي حَياتِي وَ نُوراً فِي مَمَاتِي وَ نُوراً فِي كلِّ شَي ءٍ مِنِّي حَتَّي تُبَلِّغَنِي بِهِ إِلَي الْجَنَّةِ يا نُورُ يا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ. {مصباح المتهجد، ص 335.}
خدايا از تو مي خواهم … كه قرآن را نور سينه ام سازي … و قرار دهي آن را نوري در چشمم و نوري در مغزم و نوري در استخوان هايم و نوري در اعصابم و نوري در استخوانم و نوري در مويم و نوري در پوستم و نوري از بالا و نوري از پايين و نوري از راست و نوري از
چپ و نوري در خوراكم و نوري در نوشيدني ام و نوري در رستاخيزم و نوري در قبرم و نوري در زندگيم و نوري در مرگم و نوري در هر چيزي كه از من است، تا اينكه توسط آن مرا به بهشت برساني، اي نور، اي نور آسمانها و زمين.
نكته ي مهمي كه در بهره گيري از نور قرآن بايستي مورد توجه قرار گيرد اينست كه اگر كسي از نور معاني قرآن بي بهره باشد و به جاي هدايت، در مسير ضلالت و در تاريكي ها باشد، چنين كسي از نور الفاظ قرآن هم بهره نخواهد برد:
قَالََ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ: رُبَّ تَالِي الْقُرآنِ وَ الْقُرآنُ يلْعَنُهُ. {جامع الأخبار، ص 48.}
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: چه بسا تلاوت كننده ي قرآني كه قرآن او را لعنت مي كند.
براي اينكه بدانيم برخورداران و نيز محرومان از نور معاني قرآن چه كساني هستند – با توجه به اينكه مقصود از نور معاني، نور هدايت است- بايد بدانيم كه قرآن ما را به چه چيزي هدايت مي كند
(رك: مبحث خصوصيت «هدايت توسط قرآن» ، ذيل عنوان «هدايت قرآن به ولايت»).
در اينجا اجمالا در معرفي مصداق اين فرمايش رسول خدا صلي الله عليه و آله كلامي را حضرت سجاد عليه السلام روايت مي كنيم:
قَالَ عَلِي بْنُ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلَامُ: … و ذَهَبَ آخَرُونَ إِلَي التَّقْصِيرِ فِي أَمْرِنَا وَ احْتَجُّوا بِمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَتَأَوَّلُوهُ بِآرَائِهِمْ وَ اتَّهَمُوا مَأْثُورَ الْخَبَرِ مِمَّا اسْتَحْسَنُوا يقْتَحِمُونَ فِي أَغْمَارِ الشُّبُهَاتِ وَ دَياجِيرِ الظُّلُمَاتِ بِغَيرِ قَبَسِ نُورٍ مِنَ الْكتَابِ وَ لَا أَثَرَةِ عِلْمٍ مِنْ مَظَانِّ الْعِلْمِ. {كشف الغمة، ج 2، ص 99.}
حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرمودند: … و
گروهي ديگر دچار كوتاهي نسبت به امر (ولايت) ما شدند و به آيات متشابه قرآن [بر عقيده ي باطلشان] استدلال جستند و قرآن را بنا بر نظر خود معنا كردند و اخبار وارده را نيز بر اساس پسند خود متهم كردند. آنان در گرداب شبهات و در تاريكي ها فرو مي روند بدون اينكه از پرتوي از نور كتاب و باقيمانده ي علمي از اهل علم بهره اي داشته باشند.