لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه:مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، 1003؟ - ق 1070

عنوان و نام پديدآور:لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه/ محمدتقی المجلسی (الاول)

مشخصات نشر:قم: موسسه اسماعیلیان، 1414ق. = - 1372.

شابک:6000ریال(ج.1)

يادداشت:جلد سوم به بعد توسط دار التفسیر منتشر شده است

يادداشت:ج. 3، 4 (چاپ اول: 1416ق. = 1374)؛ بها: 9000 ریال (هر جلد)ج. 7 (چاپ اول: 1376؛ بها: 12000 ریال

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:شرح الفقیه

موضوع:فقه جعفری

احادیث احکام

رده بندی کنگره:BP158/87/م 3ل 9 1372

رده بندی دیویی:297/342

شماره کتابشناسی ملی:م 73-2527

ص: 1

اشاره

ص: 2

تتمة كتاب الصلاة

اشاره

المجلد الخامس فى شرح كتاب الصّلاة من من لا يحضره الفقيه و فيه كتاب الزكاة و الخمس من تاليفات العالم العامل الفقيه و العارف الكامل النّبيه و المؤيّد بتأييد الملك الوفيّ ذى النّفس الزّكى و المهذّب الصّفّى الحبر الملّى مولانا محمّد تقى المجلسي الأصفهانى نور اللّه مضجعه و اعلى اللّه مقامه.

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و به ثقتى الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة على افضل السّابقين و اشرف المصلّين محمّد و عترته الّذين اذهب اللّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيرا من العالمين

باب الصّلاة الّتي تصلّى في كلّ وقت

اين بابى است در بيان نمازهايى كه در جميع اوقات مى توان كرد چون خواهد آمد اخبار در آن كه نوافل مبتدئه را در پنج وقت نمى توان كردن،بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب،و بعد از نماز عصر تا آفتاب زرد،ديگر از طلوع آفتاب تا آفتاب يك نيزه بلند شود تقريبا،و از چاشت تا زوال مگر در روز جمعه،و از آفتاب زرد تا ذهاب حمره.و نزد اكثر عامه در اين اوقات خمسه خصوصا نزد طلوع و غروب هيچ نمازى را نمى توان كردن و اخبار بسيار از اهل بيت صلوات اللّه عليهم وارد شده است كه هم چنين نيست كه همه نمازى را

ص: 3

نتوان كردن بلكه بعضى را مى توان كرد و بعضى را نمى توان كرد و حديث ديگر وارد شده است كه همه را مى توان كرد پس هر خبرى كه وارد شده باشد كه نمى توان كردن محمول است بر تقيه يا اتقا كه مبادا ضررى به ايشان برسد خصوصا در مثل نماز طواف كه غالبا همه در آنجا حاضرند اولى نكردنست.

5-( روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: اربع صلوات يصلّيها الرّجل فى كلّ ساعة صلاة فاتتك فمتى ذكرتها ادّيتها و صلاة ركعتى طواف الفريضة و صلاة الكسوف و الصّلاة على الميّت هذه يصلّيهنّ الرّجل فى السّاعات كلّها»).

به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چهار نماز است كه آدمى در هر ساعتى كه خواهد مى كند يعنى در آن پنج ساعت نيز مى تواند كرد و كراهت ندارد.

يكى-نمازيست كه از تو فوت شده باشد هر وقت كه به خاطرت رسد آن را به جا مى آورى.

دويم-دو ركعت نماز طواف واجبست و تخصيص بواجب از آن جهت است كه در سنت سنيان مضايقه دارند اگر آدمى ملاحظه تقيه كند بهتر است.

سيم-نماز گرفتن آفتاب و ماه و زلزله و اخاويف است در آن وقت كه اين امور واقع شود آن نماز را مى بايد كرد.

چهارم-نماز بر ميت است و مطلوب در آن تعجيل است اين نمازها را در هر وقتى و ساعتى مى توان كرد.

و در حديث صحيح از ابن عمار منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه پنج نماز است كه در هيچ حالى ترك آنها نمى توان كرد،يكى نماز طواف خانه است،و يكى نماز

ص: 4

احرامست،ديگر نماز كسوفست،ديگر هر نمازى را فراموش كرده باشى هر گاه به خاطرت رسد آن نماز را خواهى كرد،ديگر نماز جنازه است چون نماز واجب را در همه اوقات مى توان كرد و نافله كه سبب داشته باشد مثل نماز طواف و نماز احرام و نماز زيارت و امثال اينها ذات سببند از آن جهت بى دغدغه كراهت ندارد ايقاع اينها در هيچ وقتى،و قريب باين است كالصحيح ابو بصير از آن حضرت صلوات اللّه عليه و در خصوص هر يك نيز اخبار صحيحه و حسنه و موثقه و قويه وارد شده است چنانكه گذشت و خواهد آمد.

و در صحيحه ابن ابى يعفور منقولست كه گفت از آن حضرت(ص)شنيدم كه فرمودند كه نماز روز را قضا مى توان كرد در هر ساعتى از شب و روز.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه از آن حضرت سؤال كردند از قضا پيش از طلوع شمس و بعد از عصر حضرت فرمودند كه بلى قضا كن كه اين قضا كردن در اين اوقات از جمله اسرار مخزونه است نزد آل محمد صلوات اللّه عليهم چون عامه فرق نفهميده اند ميان واجب و سنت و ذى سبب و غير آن و حال آن كه يك فرد كراهت دارد كه نافله غير ذى سبب است و در باب قضاء نوافل نيز خواهد آمد.

ص: 5

باب الصّلاة فى السّفر

آيات قصر نماز

5-( روى عن زرارة و محمّد بن مسلم انّهما قالا: قلنا لأبي جعفر صلوات اللّه عليهما ما تقول في الصّلاة فى السّفر كيف هى و كم هى فقال انّ اللّه عزّ و جلّ يقول «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ» فصار التّقصير فى السّفر واجبا كوجوب التّمام فى الحضر قالا قلنا له انّما قال اللّه عزّ و جلّ «فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ» و لم يقل افعلوا فكيف أوجب ذلك كما أوجب التّمام في الحضر فقال صلوات اللّه عليه او ليس قد قال اللّه عزّ و جلّ في الصّفا و المروة «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» الا ترون انّ الطّواف بهما واجب مفروض لأنّ اللّه عزّ و جلّ ذكره في كتابه و صنعه نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و كذلك التّقصير فى السّفر شىء صنعه النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و ذكره اللّه تعالى ذكره فى كتابه قالا قلنا فمن صلّى فى السّفر اربعا أ يعيد ام لا قال ان كان قد قرئت عليه آية التّقصير و فسّرت له فصلّى اربعا اعاد و ان لم يكن قرئت عليه و لم يعلمها فلا اعادة عليه).

اين بابى است در بيان نماز سفر به اسانيد صحيحه و كالصحيح منقول است از زراره و محمد كه گفتند عرض نموديم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چه مى فرماييد در نماز سفر و چگونه است يعنى قصر واجبست يا جايز و چند ركعت است كه مى بايد كرد و چند ركعت ساقط است

ص: 6

حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد مى فرمايد كه هر گاه سفر كنيد در زمين و روانه شويد در آن پس بر شما حرجى نيست كه قصر كنيد نماز را پس قصر در نماز واجب شد هم چنان كه در حضر واجبست تمام كردن نماز، ايشان گفتند كه به آن حضرت عرض نموديم كه حق سبحانه و تعالى فرمود كه بر شما حرجى نيست نفرمود كه قصر كنيد بلفظ امر كه دلالت كند بر وجوب پس چگونه واجب باشد قصر در سفر مانند تمام كردن در حضر؟حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نه حق سبحانه و تعالى در سعى ميان صفا و مروه فرموده است كه هر كه حج يا عمره كند حرجى نيست كه سعى كند ميان صفا و مروه نمى بينى كه سعى ميان صفا و مروه واجبست چون حق سبحانه و تعالى فرمود و حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در بيان آيه سعى را بعنوان وجوب بفعل آوردند هم چنين تقصير در سفر را باين عبارت فرمود و آن حضرت قصر كردند.

و عامه و خاصه روايت كرده اند كه صحابه عرض نمودند كه يا رسول اللّه چگونه قصر كنيم و حال آن كه ايمن شده ايم و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حرجى نيست كه قصر كنيد اگر خوف داشته باشيد حضرت فرمودند كه تصدقيست كه حق سبحانه و تعالى بر شما كرده است قبول كنيد تصدّق الهى را، و غرض حضرت آنست كه آيه منافات با وجوب ندارد وجوب از قول نبى صلى عليه و آله ظاهر شد در بيان مراد الهى،و باين عنوان ذكر كردن از آن جهت بود كه چون در خاطر صحابه جا كرده بود كه چهار ركعت واجبست و دو ركعت كه كم مى شود نماز ايشان ناقص مى شود حق سبحانه و تعالى فرمودند كه ناقص نمى شود بلكه تمامتر مى شود چون نكرده را قبول فرموده است و در كرده ممكن است كه مقبول نباشد از جهة وجوه فساد و هم چنين در صفا و مروه

ص: 7

به اعتبار إساف و نايله كه بر صفا و مروه گذاشته بودند،و جمعى سعى نكرده بودند كه اين دو بت را در عمره قضا بعد از سه روز به جاى خود گذاشتند بعد از آن كه از جهة آن حضرت برداشته بودند حق سبحانه و تعالى فرمود كه بر شما حرجى نيست در سعى هر چند آن بتان در آنجا باشند،پس زراره و محمد بن مسلم گفتند كه عرض نموديم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه اگر كسى در سفر چهار ركعت كند نماز مقصوره را آيا نماز را اعاده مى كند يا نه حضرت فرمودند كه اگر آيه تقصير را بر او خوانده اند و علم بوجوب تقصير به همرسانيده است از تفسير مذكور و چهار ركعت كرده باشد اعاده مى كند،و اگر بر او نخوانده اند و نمى داند بر او اعاده نيست.

حاصل آن كه در اين مسأله جاهل معذور است،و همين عبارت را شيخ در صحيح از زراره و محمد بن مسلم از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است و احاديث صحيحه در كتاب صوم در اين باب خواهد آمد كه جاهل معذور است در تمام كردن و روزه گرفتن.

نماز مسافر دو ركعتى است

(«و الصّلوات كلّها فى السّفر الفريضة ركعتان كلّ صلاة إلاّ المغرب فانّها ثلث ليس فيها تقصير تركها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى السّفر و الحضر ثلث ركعات»).

و هر نماز واجبى در سفر دو ركعت است مگر نماز شام كه سه ركعت است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن را بحال خود گذاشت در سفر و حضر كه سه ركعت باشد و بر اين مضمون احاديث متواتره وارد است و اجماع مسلمانان است بلكه ضروريست از دين اسلام مگر در آن كه نزد شيعه قصر عزيمة است و نزد عامه رخصت است،و در بخارى در چند حديث هست كه تمام در سفر از بدعتهاى عثمانست.

ص: 8

نماز شكسته سنت پيامبر

(«و قد سافر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إلى ذى خشب و هى مسيرة يوم من المدينة يكون إليها بريدان اربعة و عشرون ميلا فقصّر و افطر فصارت سنّة»).

و بتحقيق كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بذى خشب بضم خا و شين معجمتين و آن يك روزه راهست از مدينه مشرفه كه از مدينه مشرفه تا آنجا دو بريد است كه بيست و چهار ميل باشد كه هشت فرسخ باشد پس حضرت تقصير كردند نماز را و روزه را افطار نمودند پس سنت شد قصر در سفر در صلاة و صوم در هشت فرسخ.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه در چه مقدار راه قصر مى كند مسافر حضرت فرمودند كه يك روزه راه يا دو بريد به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بذى خشب فرمودند و قصر نمودند گفتم كه ذى خشب چه مقدار راه بود حضرت فرمودند كه دو بريد بود هشت فرسخ،و ظاهرا صدوق مضمون اين حديث را ذكر كرده است.

افطار در سفر واجب است

(«و قد سمّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قوما صاموا حين افطر العصاة قال فهم العصاة إلى يوم القيمة و انّا لنعرف ابناءهم و ابناء ابنائهم إلى يومنا هذا»).

و بسند كالصحيح منقولست از زراره و بنا بر اين صحيح است چون سند صدوق به زراره صحيح است چون ظاهر آنست كه از كتاب زراره برداشته باشد كه گفت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در وقتى كه افطار فرمودند و تقصير كردند در سفر جمعى روزه گرفتند حضرت آن جماعت را فرمود كه عاصيانند حضرت فرمودند كه آن جماعت و اولاد ايشان عاصيانند تا روز قيامت و به درستى كه ما مى شناسيم فرزندان ايشان و فرزندان فرزندان ايشان را تا

ص: 9

اين وقت،و همه عاصيانند در اصول دين و توفيق راه حق نيافتند و تابع اشقيااند.

و در صحيح از عيص منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در ماه رمضان بسفر رود افطار كند،و فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در ماه رمضان از مدينه مشرفه متوجه مكه معظمه شدند با مردمان و با ايشان پيادگان نيز بودند پس چون آن حضرت بكراع غميم رسيدند در ميان ظهر و عصر قدحى از آب طلبيدند و آشاميدند و افطار فرمودند و اكثر مردمان با آن حضرت افطار نمودند و جمعى بر روزه ماندند حضرت فرمودند كه اين جماعت عاصيانند زيرا كه مى بايست كه هر چه آن حضرت بفرمايد بان عمل كنند در هر بابى.

و در صحيح از آن حضرت منقولست صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد انبياء صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى تصدّق نمود بر بيماران و مسافران امّت من بانكه نماز را قصر كنند و روزه را افطار كنند آيا شما را خوش مى آيد كه تصدقى بكنيد و آن صدقه را به شما پس دهند هر گاه شما را خوش نيايد چون[يعنى چگونه]اكرم الاكرمين را خوش آيد.

و در صحيح از صفوان از حضرت ابى الحسن امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه در ماه رمضان بسفر رود و روزه بگيرد حضرت فرمودند كه صوم در سفر خوب نيست و هر عبادتى كه خوب نباشد حرامست.و اكثر اين اخبار بلكه همه در صحاح سنّيان موجود است با اخبار ديگر از اين باب.

زمانى كه سفر شروع مى شود

14-( «و: سال محمّد بن مسلم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقال له الرّجل يريد السّفر متى يقصّر قال اذا توارى من البيوت قال قلت الرّجل

ص: 10

يريد السّفر فيخرج حين تزول الشّمس فقال اذا خرجت فصلّ ركعتين»).

به اسانيد صحيحه منقولست از محمد بن مسلم و از علاء كه گفتند سؤال كرديم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى بسفر رود كى نماز و روزه را قصر مى كند حضرت فرمودند كه هر گاه آن شخص پنهان شود از خانها يعنى از اهل خانها كه او را نه بينند.

و اكثر علما چنين فهميده اند كه خانها از اين كس پنهان شود كه ديوارهاى آنها را تميز نتواند كرد.

محمد بن مسلم گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى اراده سفر داشته باشد و بعد از زوال بيرون رود چه كند حضرت فرمودند كه هر گاه بيرون روى خواه پيش از ظهر و خواه بعد از ظهر نماز را دو ركعت بكن.

و در صحيح از عبد اللّه بن سنان منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از قصر كردن حضرت فرمودند كه هر گاه در جائى باشى كه اذان را شنوى نماز را تمام كن و اگر در جائى باشى كه اذان را نشنوى نماز را قصر كن.

و در صحيح از عبد اللّه منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از تقصير حضرت فرمودند كه هر گاه در موضعى باشى كه اذان را نشنوى قصر كن و چون از سفر برگردى نيز چنين است يعنى تا اذان را نشنوى قصر كن و بعد از شنيدن تمام كن و مراد از اذان،اذان متوسط است در هواى متوسط در زمين هموار نه بر منابر بلند و امثال آن و در اين صورت هر دو علامت قريب به يك ديگرند بلكه آن چه اصحاب فهميده اند نيز قريب بهر دو است و بهتر آنست كه تا يك فرسخ شرعى نروند قصر نكنند.

ص: 11

چنانكه منقولست كه حضرت سيد انبياء و امام اولياء صلى اللّه عليهما چون يك فرسخ راه مى رفتند قصر مى كردند اگر چه غالب اوقات در نيم فرسخ خفاء جدران و اذان مى شود.

6-( «و قد روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا خرجت من منزلك فقصّر إلى ان تعود اليه»).

و بتحقيق كه مرويست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه از منزلت بيرون روى قصر كن تا برگردى به خانه خود و بر اين مضمون چند حديث وارد شده است از صحيح و موثق و ممكن است كه حمل كنيم بر آن كه تا حد ترخص مخير باشد ميان قصر و اتمام.

6-( «و سمعه عبد اللّه بن يحيى الكاهلىّ يقول: في التّقصير في الصّلاة بريد في بريد اربعة و عشرون ميلا ثمّ قال كان ابى صلوات اللّه عليه يقول انّ التّقصير لم يوضع على البغلة السّفواء و الدّابّة النّاجية و انّما وضع على سير القطار»).

و منقولست در صحيح از بزنطى كه از اهل إجماع است و در صحيح از على بن الحكم از كاهلى كه ممدوحست به مدح عظيم و جمعى صحيح مى دانند حديث او را و هيچ شك نيست كه در عمل بمنزله صحيح است و كسى ردّ نكرده است حديث او را كه او گفت شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه قصر كردن نماز در مسافت چهار فرسخ است در چهار فرسخ يعنى با چهار فرسخ ديگر كه هشت فرسخ باشد،و غرض از اين عبارت آنست كه لازم نيست كه مسافت هشت فرسخ باشد بلكه اگر چهار فرسخ باشد و اراده داشته باشد كه در همان روز برگردد على المشهور يا پيش از ده روز برگردد همان قصد هشت فرسخ دارد چه ظاهر است كه اگر كسى هشت فرسخ مقصود او باشد و هر روز يك فرسخ برود يا كمتر قصر خواهد كرد،و اين دو بريد بيست و چهار ميل است كه هر سه ميل يك فرسخ

ص: 12

است كه هشت فرسخ باشد چون حضرت فرمودند كه پدرم هميشه مى فرمودند كه يك روز راه مسافت است نه يك روزى كه استر دونده يا اسب خوش راه چاپاغان برود،بلكه يك روزى كه شتر قطارى برود نه شتر بى مهار بدوى چه آنها نيز بمنزله استر بردعى مى روند،و شتر قطار باردار در روزهاى وسط هشت فرسخ شرعى مى رود كه خواهد آمد كه فرسخ شرعى كمتر است از فرسخ متعارف،و غالبا بحسب تجربه چهار پنج فرسخ متعارف بيشتر نمى رود و منازل راه بغداد اكثرش چهار فرسخ است و مكرر قريب به غروب بار كرده ايم در ايّام بهار و بعد از طلوع آفتاب به يك ساعت به منزل رسيده ايم.

و مؤيّد اين حديثست صحيح ابو ايّوب از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه تقصير درد و بريد است يا يك روز راه.

و در صحيح از على بن يقطين منقول است كه گفت از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما سؤال كردم از شخصى كه به سفرى بيرون رود و يك روز راه باشد حضرت فرمودند كه تقصير واجب است هر گاه مسافتى كه قصد دارد هشت فرسخ باشد اگر چه گردد در كار خود و يك روز نرود.

و در موثق كالصحيح منقولست از عبد الرحمن كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه اقل مسافتى كه نماز را قصر كنند چه مقدار است حضرت فرمودند كه يك روز راه عرض نمودم كه يك روز مختلف مى شود بحسب اشخاص كس هست كه پانزده فرسخ مى رود در يك روز و كس هست كه چهار پنج فرسخ مى رود در همان روز حضرت فرمودند كه اينها اعتبار ندارد بلكه شتران باردار معتبر است نديده در ما بين مكه و مدينه كه شتران سنگين بار بيست و چهار ميل مى روند كه هشت فرسخ باشد.

و در موثق كالصحيح سماعه و موثق كالصحيح عيص و موثق كالصحيح

ص: 13

ابن بكير و غير اينها از اخبار به همين مضمون وارد است كه مسافت دو بريد است كه يك روز را هست هشت فرسخ.

مقدار مسافت

(«و متى كان سفر الرّجل ثمانية فراسخ فالتّقصير واجب عليه و اذا كان سفره اربعة فراسخ و اراد الرّجوع من يومه فالتّقصير عليه واجب و إن كان سفره اربعة فراسخ و لم يرد الرّجوع من يومه فهو بالخيار ان شاء اتمّ و ان شاء قصّر»)

و هر گاه سفر شخصى هشت فرسخ باشد تقصير صلاة و صوم بر او واجبست،و هر گاه سفرش چهار فرسخ باشد و خواهد كه همان روز برگردد اگر چه بر نگردد واجبست كه قصر كند و اگر سفرش چهار فرسخ باشد و اراده نداشته باشد كه در آن روز برگردد اگر چه برگردد چون مدار سفر بر قصد است مخير است در اين صورت ميان قصر و اتمام و اين مجموع مضمون فقه رضويست و در اين شكى نيست كه در هشت فرسخ قصر صلاة و افطار و صوم واجبست.

اما چهار فرسخى كه اراده داشته كه همان روز برگردد در صحيح منقولست از ابن وهب كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه كمترين مسافتى كه نماز را قصر مى بايد كرد چه مقدار است حضرت فرمودند كه چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ برگشتن.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست به همين عبارت و قريب باين عبارتست به همين مضمون صحيح زراره كه خواهد آمد.

و در موثق كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از تقصير حضرت فرمودند كه در بريدى تقصير است حضرت فرمودند كه هر گاه چهار فرسخ برود و چهار برگردد جميع روز مشغول سفر بوده است.و از اين اخبار هيچ ظاهر نمى شود

ص: 14

اراده رجوع در آن روز حتى حديث آخر زيرا كه ظاهرش آنست كه حضرت بيان اين مى كند كه مسافت متحقق مى شود به اراده رجوع اگر چه در آن روز نباشد.

أما تخيير در چهار فرسخ پس در صحيح از زيد شحام منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه قصر مى كند در دوازده ميل كه يك بريد است كه چهار فرسخ باشد.

و در صحيح اسماعيل از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه تقصير در چهار فرسخ است.

و در حسن كالصحيح از ابو ايّوب منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه كمتر مسافتى كه در آن تقصير مى كند مسافر يك بريد است.

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه تقصير در يك بريد است و بريد چهار فرسخست، و غير اينها از اخبارى كه متواتر است يا قريب به تواتر،و از جهة جمع بين الاخبار بعضى حمل كرده اند بر تخيير چنانكه در فقه رضوى است،و جمعى حمل كرده اند بر صورتى كه اراده رجوع در آن روز داشته باشد و جمعى حمل كرده اند بر آن كه اراده رجوع پيش از ده روز داشته باشد.

چنانكه در صحيح از معاويه بن عمار منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اهل مكه نماز را در عرفات تمام مى كنند حضرت فرمودند كه واى برايشان كدام سفر از اين دشوارتر است تمام نمى كند،و بطرق كثيره صحيحه و موثقه و قويه از آن حضرت صلوات اللّه عليه به همين مضمون وارد شده است.

و در صحيح از معاويه منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه اهل مكه برگردند به مكه از جهة زيارت خانه خدا و داخل خانهاى خود شوند و باز بمنى

ص: 15

روند تمام مى كنند چون سفر ايشان مقطوع شد به سبب داخل شدن خانه خود و تا منى يك فرسخ است تقريبا قصر نمى توانند كرد و اگر داخل منازل خود نشوند قصر مى كنند چون مسافرند به سبب رفتن به عرفات،و ظاهر است كه همان روز بر نمى گردند بلكه روز هشتم بمنى مى روند و نهم در عرفاتند و دهم يا يازدهم به مكه داخل مى شوند.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقولست كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه هر گاه اهل مكه برگردند از جهة زيارت خانه آيا تمام مى كنند نماز را حضرت فرمودند كه بلى و كسى كه در مكه اقامت كرده باشد تا يك ماه بمنزله ايشان است،و ظاهرا مراد از يك ماه آنست كه قصد اقامت نداشته باشد و تابع مير حاج باشند و امروز و فردا كنند تا يك ماه بمنزله مقيم مى شوند بعد از آن.پس ظاهر شد كه احاديث قصر بريد را يا حمل مى بايد كرد بر تخيير يا بر صورتى كه اراده رجوع داشته باشد پيش از ده روز،و در اين صورت احوط جمع است ميان قصر و اتمام و احوط در مطلق چهار فرسخ جمع است اگر چه اتمام كافى است و اللّه تعالى يعلم.

قصد عشره

6-( «و روى معاوية بن وهب عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اذا دخلت بلدا و أنت تريد المقام عشرة ايّام فاتمّ الصّلاة حين تقدم و ان اردت المقام دون العشرة فقصّر و ان اقمت تقول غدا اخرج و بعد غد و لم تجمع على عشرة فقصّر ما بينك و بين شهر فاذا تمّ الشّهر فاتمّ الصّلاة قال قلت ان دخلت بلدا اوّل يوم من شهر رمضان و لست اريد ان اقيم عشرا قال قصّر و افطر قلت فان مكثت كذلك اقول غدا و بعد غد فافطر الشّهر كلّه و اقصّر قال نعم هذا واحد اذا قصّرت افطرت و اذا افطرت قصّرت»).

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است كه

ص: 16

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در شهرى داخل شوى و اراده داشته باشى كه ده روز در آن شهر بمانى پس چون داخل آن شهر شوى نماز را تمام كن و اگر اراده اقامت كمتر از ده روز داشته باشى قصر كن و اگر متردّد باشى و گويى كه فردا بيرون مى روم و پس فردا مى روم و قصد اقامت ده روز نداشته باشى تا يك ماه قصر كن پس چون يك ماه تمام شود نماز را تمام كن معاويه گفت كه عرض نمودم كه اگر روز اول ماه رمضان داخل شهرى شوم و ندانم كه ده روز خواهم ماند چه كنم حضرت فرمودند كه قصر كن نماز را و افطار كن روزه را عرض نمودم كه اگر متردّد باشم و فردا و پس فردا گويم كل ماه را افطار كنم و قصر كنم حضرت فرمودند كه هر دو يك حكم دارد هر گاه نماز را قصر مى كنى روزه را افطار مى كنى و هر جا كه روزه را افطار مى كنى نماز را قصر مى كنى.

و بر اين مضمون وارد است صحيحه زراره و حسن كالصحيح محمد بن مسلم و حسن كالصحيح ابو ايوب و غير آن از اخبار بسيار و شكى نيست در آن كه قصد اقامت عبارتست از آن كه در خاطر داشته باشد كه خواهد بود اگر چه در ابتداى سفر باشد پس اگر خواهد كه به جايى رود كه ده فرسخ باشد و در ميان راه در خاطر داشته باشد كه ده روز خواهم بود تمام مى كند نماز را و روزه مى گيرد در راه و ميان راه و منتهى راه زيرا كه قصد هشت فرسخ ندارد و اگر صد فرسخ راه برود كه در خاطر داشته باشد كه در هر هفت فرسخ ده روز مى باشم در همه سفر تمام مى كند،و هم چنين اگر اوّل در خاطر داشته باشد كه توقف نكند و چون در ميان راه به جايى رسيد به خاطرش رسيد و با خود قرار داد كه در اينجا ده روز يا بيشتر مى مانم نماز را تمام مى كند تا در آنجاست اگر چه در اثناى نماز به خاطرش رسد كه در اينجا مى مانم كه در اين صورت نماز را تمام مى كند.

ص: 17

و اگر در اثناى سفر به جايى رسيد و كارى داشته باشد كه هر گاه كارش ساخته شود روانه شود يا برگردد پس اگر بحسب متعارف داند كه كارش كمتر از ده روز و زياده ساخته نمى شود همين قصد اقامت است تمام مى كند،و اگر نداند و ممكن باشد كه كارش پيش از ده روز ساخته شود و امروز و فردا گويد تا يك ماه قصر مى كند و بعد از يك ماه اگر مقدار يك نماز در آنجا باشد تمام مى كند و اگر در اول شام اول ماه به شهرى رسد ماه هلالى اعتبار دارد،و اگر اول ماه نرسد اگر چه روز دويم باشد خلافست بعضى گفته اند كه سى روز معتبر است و بعضى گفته اند كه هلالى معتبر است چون حق سبحانه و تعالى هلال را از جهة وقتهاى مردمان مقرر ساخته است پس آن چه از اين ماه گذشته باشد از ماه آينده داخل مى كند پس اگر اين ماه سى كم يك نو شود سى كم يك خواهد بود و چون در بعضى از اخبار سى روز واقع شده است محمولست بر غالب كه در ميان ماه آمده باشد چون اين فرض نادر است كه كسى اول هلال به جايى رسد پس در وسط اظهر سى روز است و اللّه تعالى يعلم.

و چنانكه در سفر روزه ماه رمضان را حرامست گرفتن مگر در جائى كه قصد اقامت كند يا بملك خود رسد كه شش ماه در آنجا وطن كرده باشد هم چنين قضاى ماه رمضان را نيز نمى تواند گرفت مگر آن كه در جائى قصد اقامت ده روز كند.

چنانكه در صحيحه على بن جعفر وارد شده است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه در سفر باشد و ماه رمضان داخل شود و بايستد در اثناى راه آيا روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه روزه نمى تواند گرفت تا قصد اقامت ده روز در آن موضع نكند،و هر گاه قصد كند اقامت ده روز را روزه را مى گيرد و نماز را تمام مى كند على گفت از

ص: 18

آن حضرت سؤال كردم كه هر گاه شخصى در سفر باشد و چند روز قضاى ماه رمضان در ذمّت او باشد اگر چند روز در جائى بماند در اثناى راه آن قضا را مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه نه تا قصد اقامت ده روز نكند در جائى نمى تواند گرفت.

و در صحيحه علىّ بن يقطين و حسنه سهل بن اليسع وارد است كه اگر در اثناى نماز قصد اقامت كند نماز را تمام مى كند و اگر در اثناى نماز عصر قصد اقامت كند عصر را تمام مى كند و ظهر را كه قصر كرده است اعاده نمى كند بى دغدغه.

6-( «و قال ابو ولاّد الحنّاط: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّي كنت نويت حين دخلت المدينة ان اقيم بها عشرا فاتممت الصّلاة ثمّ بدا لي ان لا اقيم بها فما ترى لي اتمّ ام اقصّر فقال لي ان كنت دخلت المدينة و صلّيت بها صلاة واحدة فريضة بتمام فليس لك ان تقصّر حتّى تخرج منها و ان كنت حين دخلتها على نيّتك فى التّمام و لم تصلّ فيها صلاة فريضة واحدة بتمام حتّى بدا لك ان لا تقيم فانت في تلك الحال بالخيار ان شئت فانو المقام عشرا و اتمّ و ان لم تنو المقام عشرا فقصّر ما بينك و بين شهر فاذا مضى لك شهر فاتمّ الصّلاة»).

و به اسانيد صحيحه و حسن كالصحيح منقولست از حفص گندم فروش يا كافور فروش ثقه كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه من در خاطر داشتم وقتى كه داخل مدينه مشرفه شدم يا داخل اين شهر شدم يا آن كه در وقتى كه آن حضرت در شهرى ديگر غير مدينه باشد سؤال كرده باشد و اول اظهر است و نيت داشتم كه ده روز اقامت كنم و نماز را تمام كنم و در تهذيب فأتمّ الصّلاة است و اين اظهر است و يا آن كه داخل شدم و نماز را

ص: 19

تمام كردم بعد از آن به خاطرم رسيد كه نمانم ده روز الحال چه كنم چون از قصد اقامت برگشتم نماز را تمام كنم يا قصر كنم حضرت فرمودند كه اگر وقتى كه داخل مدينه شدى يك نماز واجب را تمام كرده ديگر قصر نمى توانى كرد تا از اينجا بيرون روى و اگر در وقتى كه قصد كرده بودى كه نماز را تمام كنى يك نماز واجب را تمام نكردى و از آن نيّت اقامت برگشتى پس تو در اين وقت مخيّرى اگر خواهى نيت اقامت ده روز بكن و نماز را تمام كن،و اگر قصد اقامت نكردى نماز را قصر كن تا يك ماه و چون يك ماه بگذرد نماز را تمام كن و اصحاب عمل باين حديث كرده اند و ذكر كرده اند كه اگر بركوع ركعت سيّم داخل شده باشد حكم نماز تمام دارد اگر از قصد اقامت در اثناى نماز برگردد و بعضى روزه را در حكم نماز گرفته اند و خالى از اشكال نيست.

اگر در سفر وقت داخل شود

5-( «و سال زرارة ابا جعفر صلوات اللّه عليه: عن الرّجل يخرج مع القوم فى السّفر يريده فدخل عليه الوقت و قد خرج من القرية على فرسخين فصلّوا و انصرف بعضهم فى حاجة فلم يقض له الخروج ما يصنع بالصّلاة الّتى كان صلاّها ركعتين قال تمّت صلاته و لا يعيد»).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقول است از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه با قومى به سفرى بيرون رود كه اراده دارد پس وقت نماز داخل شود و دو فرسخ راه رفته باشند پس نماز را قصر كنند و بعضى برگردند از جهة كارى كه در شهر داشته باشند و دست بهم ندهد اين سفر و از آن راى برگردند چه كند با آن نمازى كه كه كرده است دو ركعت حضرت فرمودند كه نمازش تمام است و اعاده نمى كند.چون در وقت نماز مسافر بود.

و در حديث صحيح ابو ولاد وارد است كه نمازهايى كه قصر كرده است

ص: 20

اعاده مى كند اگر چهار فرسخ نرفته باشد و قصر كرده باشد و محمولست بر استحباب.

6-( «و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من صلّى فى السّفر اربعا فانا إلى اللّه منه بريء.

يعنى متعمّدا»)

و منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند و مرفوعا از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز منقولست كه فرمودند كه هر كه نماز چهار ركعتى را در سفر تمام به جا آورد و قصر نكند پس من بيزارم از او نزد حق سبحانه و تعالى و شفاعت او نخواهم كرد در روز قيامت كه به نزد حق سبحانه و تعالى روم از جهة شفاعت او يا امروز مى گويم كه خداوندا من از او بيزارم.صدوق گفته است كه اين در صورتى است كه عمدا عالما تمام كند كه اگر جاهل مسأله باشد معذور است چنانكه گذشت و هم چنين اگر از روى نسيان تمام كند گناه ندارد اگر چه در وقت اعاده مى كند چنانكه خواهد آمد.

هر گاه شخصى در سفر نماز را تمام كند

6-( «و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المتمّم[المتمّ]فى السّفر كالمقصّر فى الحضر»).

و در موثق كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى در سفر نماز را تمام كند يا روزه بگيرد ماه رمضان را مانند كسى است كه در حضر قصر كرده باشد و روزه ماه رمضان را افطار كرده باشد پس حضرت فرمودند كه شخصى به خدمت حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه در سفر روزه بگيرم حضرت فرمودند كه نه پس گفت كه يا رسول اللّه بر من آسانست روزه گرفتن حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى تصدق فرموده است بر بيماران امّت من و بر مسافران امّت من كه در ماه رمضان افطار كنند آيا شما را خوش مى آيد كه تصدقى بكنيد و تصدق را بر شما رد كنند و احاديث مذمّت در باب صوم خواهد آمد.

ص: 21

6-( «و: ساله ابو بصير عن الرّجل يصلّى في السّفر اربع ركعات ناسيا قال ان ذكر في ذلك اليوم فليعد و ان لم يذكر حتّى يمضى ذلك اليوم فلا اعادة عليه»).

و در موثق و در صحيح منقولست از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه فراموش كند كه در سفر است و نماز را چهار ركعت به جا آورد حضرت فرمودند كه اگر در آن روز به خاطرش رسد نماز را اعاده مى كند و اگر به خاطرش نرسد تا آن روز بگذرد اعاده بر او نيست.بدان كه ظاهرش آنست كه نماز ظهر و عصر را تمام كرده است و وقتش تا غروبست و چون غروب مى شود وقتش بيرون رفته است پس مدار بر وقت و خارج وقت باشد.

چنانكه در صحيح از عيص منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نماز را در سفر تمام كند حضرت فرمودند كه اگر در وقت باشد اعاده كند و اگر بيرون وقت رفته باشد اعاده نيست و مراد صورت نسيان است زيرا كه جاهل در وقت اعاده نمى كند و عامد در هر دو صورت اعاده مى كند اگر چه ممكن است كه شامل جاهل نيز باشد و اعاده در وقت محمول بر استحباب باشد.

كساني كه در سفر نماز تمام مى خوانند

5-( «و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: اربعة يجب عليهم التّمام فى السّفر كانوا او فى الحضر المكارى و الكرىّ و الرّاعى و الاشتقان لأنّه عملهم»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چهار كسند كه بر ايشان واجبست كه نماز را تمام كنند خواه در سفر باشند و خواه در حضر و آنها مكاريند كه حيوانات را به كرايه مى دهند،و كرى كه نوكر است و خود را به كرايه مى دهد كه قاصد باشد،ديگر شبانست،و اشتقان ظاهرا معرّب دشتوان است كه امين

ص: 22

خرمنهاست و مى گردد بر دور آنها و گاه باشد كه روزى ده فرسخ تردّد كند و اين جماعت نماز را تمام مى كنند زيرا كه سفر كار ايشان است و گويا در سفر در خانه خوداند.

6-( «و روى: الملاّح و الاشتقان البريد»).

و در روايتى وارد شده است كه ملاّح نيز در حكم كثير السّفر است و اشتقان كه در حديث وارد شده است مراد از آن قاصد است و دشتوان انسب است چنانكه شهيد رحمه اللّه ذكر كرده است كه مراد از او امين خرمنهاست و در لغت نديده ام و از مشايخ دارم كه مراد دشتوان است و در خصالى قديم كه فضلا بر او كشته اند البرند ساخته اند كه بمعنى پرنده باشد كه مراد قاصد باشد كه شاطر است.

و در حديث كالصحيح بل الصحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه فرمودند كه ملاّحان نماز را در كشتى تمام مى كنند.

5,6-( «و روى محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما: انّه قال ليس على الملاّحين فى سفنهم تقصير و لا على المكارى و الجمّال»).

و كالصحيح و در صحيح منقولست از محمد از يكى از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه بر كشتى به آنان كه در كشتى باشند قصر نيست و نه بر مكارى كه چار وادار باشد و نه بر شتربان.

و در صحيح از هشام منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكارى و شتربانى كه تردّد كنند و در جائى اقامت نكنند نماز را تمام مى كنند و روزه ماه رمضان را مى گيرند.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از كشتى به آنان و بدويان آيا بر ايشان تقصير هست حضرت

ص: 23

فرمودند كه نه خانهاى ايشان با ايشان است پس گويا هميشه در خانه خودند.

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اعراب يعنى بدويان و صحرا نشينان از عرب و عجم چون كردان و لران در سفر قصر نمى كنند زيرا كه خانهاى ايشان با ايشانست.

6-( «و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

المكارى اذا لم يستقرّ فى منزله الاّ خمسة ايّام او اقلّ قصّر فى سفره بالنّهار و اتمّ الصّلاة اللّيل و عليه صوم شهر رمضان فان كان له مقام فى البلد الّذى يذهب اليه عشرة ايّام او اكثر و ينصرف إلى منزله و يكون له مقام عشرة ايّام او اكثر قصّر فى سفره و افطر»).

و در صحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مكارى در منزل خود قرار نگيرد مگر پنج روز يا كمتر نماز روز را قصر مى كند و نماز شب كه خفتن باشد تمام مى كند و روزه ماه رمضان را مى دارد،و اگر مكارى در شهرى كه مى رود ده روز يا بيشتر قصد اقامت كرده در آنجا مى باشد يا به خانه خود كه آيد ده روز توقف كند يا بيشتر چون بسفر رود قصر نماز مى كند و افطار صوم.

حاصل آن كه كثير السّفر مانند مكارى نماز و روزه را تمام مى كنند مگر در صورتى كه به خانه خود رود و ده روز در آنجا باشد اگر چه نيت اقامت نكرده باشد يا به شهرى غير شهر خود رسد و نيت اقامت ده روز بكند و ده روز در آنجا باشد يا اگر نيت نكند سى روز بماند و جمعى چهل روز گفته اند چون بعد از سى روز بمنزله قصد اقامت مى شود و بعد از قصد اقامت ده روز مى بايد پس در اين سه صورت اگر مكارى بسفر رود نماز و روزه را قصر مى كند و عمل اكثر اصحاب بر اين است

ص: 24

و مؤيد اين است حديث كالصحيح از يونس از بعضى استادان او از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از حدّ مكارى كه روزه مى كرد و تمام مى كند حضرت فرمودند كه هر مكارى كه در منزلش يا در شهرى كه به آنجا مى رود كمتر از ده روز بماند نماز و روزه را تمام مى كند و اگر اقامتش در خانه خود يا در آن شهرى كه مى رود زياده از ده روز باشد چون بسفر مى رود قصر مى كند نماز را و افطار مى كند روزه را اما جزو اول حديث ابن سنان كه در آن مذكور بود كه اگر در شهرى كه مى رود پنج روز يا كمتر باشد نماز روز را در سفر قصر مى كند بعضى از علما قايل بان شده اند در پنج روز و كسى در كمتر عمل نكرده است و موافق اخبار سابقه مكارى تمام مى كند و احوط در چنين صورت خصوصا در كمتر از پنج روز آنست كه در سفر جمع كند ميان قصر و اتمام تا آن كه در خانه خود ده روز بماند ديگر قصر كند تا آن كه سه سفر بكند كه در آن سه سفر در خانه خود يا خانه ديگرى اقامت ده روز يا چهل روز بى قصد به جا نياورد بعد از آن تمام مى كند.

6-( «و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الجمّال و المكارى اذا جدّ بهما السّير قصّرا فيما بين المنزلين و أتمّا فى المنزل»).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شتربان و مكارى هر گاه سفر را به تعجيل روند در ميان دو منزل قصر مى كنند و در منزل تمام مى كنند.

و از محمد بن يعقوب رحمه اللّه منقولست كه مراد آن حضرت صلوات اللّه عليه اين است كه هر گاه مكارى و جمال دو منزل يكى كنند بمنزله آنست كه ايشان مسافر مى شوند در راه قصر مى كنند و در منزل تمام مى كنند.

و در صحيح از ابن مسلم منقولست كه احدهما صلوات اللّه عليهما فرمودند كه مكارى و جمال هر گاه به تعجيل روند بايد كه قصر كنند.

ص: 25

و در صحيح ابان از فضل منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از مكاريانى كه تردّد مى كنند حضرت فرمودند كه هر گاه به تعجيل روند قصر كنند.

10-( «و روى عبد اللّه بن جعفر عن محمّد بن جزك قال: كتبت إلى ابى الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه انّ لي جمالا و لي قوّام عليها و لست اخرج فيها الاّ فى طريق مكّة لرغبتي فى الحجّ او فى النّدرة إلى بعض المواضع فما يجب علىّ اذا انا خرجت معها ان اعمل أ يجب علىّ التّقصير فى الصّلاة و الصّوم فى السّفر او التّمام فوقّع صلوات اللّه عليه اذا كنت لا تلزمها و لا تخرج معها فى كلّ سفر الاّ إلى مكّة فعليك تقصير و فطور»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حميرى از محمد بن جزك و جمال ثقه چنانكه در كافى و تهذيب است و در بعضى از نسخ اين كتاب شرفست و سهو از نساخ شده است گفت عرضه نوشتم به حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه مرا شتران هست و شتر داران دارم و خود با اين شتران بيرون نمى روم كه مكارى باشم مگر در راه مكه از جهة رغبتى كه مرا بحج است يا نادرا در بعضى از مواضع غير راه حج مى روم چه چيز بر من واجبست كه بكنم وقتى كه با اين شتران بيرون روم آيا نماز و روزه را قصر كنم در سفر يا تمام كنم حضرت صلوات اللّه عليه در فرمان همايون نوشتند كه هر گاه تو هميشه بسفر نمى روى و در همه سفرى نمى روى مگر بسفر مكه پس بر تست كه نماز را قصر كنى و روزه را افطار كنى.

6-( «و سال عبد الرّحمن بن الحجّاج ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه : عن الرّجل له الضّياع بعضها قريب من بعض فيخرج فيطوف فيها أ يتمّ او يقصّر قال يتمّ»).

و در صحيح منقول است از عبد الرحمن كه گفت سؤال

ص: 26

كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه او را مزرع ها باشد بعضى نزديك بعضى و از خانه بيرون رود و باين مزارع باز رسد آيا نماز را تمام مى كند يا قصر مى كند حضرت فرمودند كه تمام مى كند.و محمولست بر آن كه همه هشت فرسخ نباشد يا در هر جا شش ماه بوده باشد و از مزرعه تا مزرعه مسافت نباشد كه در اين دو صورت در راه و مزارع تمام مى كند و اخبار ديگر خواهد آمد.

5-( «و روى اسماعيل بن ابى زياد عن جعفر بن محمّد عن ابيه صلوات اللّه عليهما قال: سبعة لا يقصّرون فى الصّلاة الجابى الّذى يدور فى جبايته و الأمير الّذى يدور فى إمارته و التّاجر الّذى يدور فى تجارته من سوق إلى سوق و الرّاعى و البدوى الّذى يطلب مواضع القطر و منبت الشّجر و الرّجل يطلب الصّيد يريد به لهو الدّنيا و المحارب الّذى يقطع السّبيل»).

و در موثق كالصحيح منقولست از سكونى كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هفت كسند كه قصر نمى كنند نماز را و لفظ فى در تهذيب نيست،يكى عامل زكواتست كه مى گردد كه جمع كند زكات را،ديگر اميرى است كه امام او را امارت داده باشد در ناحيه و او مى گردد بر آنجاها و بر احوال ايشان مطلع مى شود اگر نزاعى داشته باشند آن امير رفع نزاع ايشان مى كند و اگر ضرور شود لشكر جمع مى كند،ديگر تاجرى كه مى گردد در تجارتش از بازارى به بازارى مانند پيله وران و جمعى كه بازار را مى گردانند چون هر دهى حوصله يك بازار ندارد و در عرض هفته هر روز در يك جا مى باشند،ديگر شبان است،ديگر صحرا نشينان اند كه طلب مى نمايند جائى را كه باران آمده باشد و در غديرى جمع شده باشد،يا جائى كه علف داشته باشد كه حيوانات خود را بچرانند،ديگر شخصى كه قصد شكار داشته و غرضش

ص: 27

بازى دنيوى باشد نه جمع مال و نه تجارت و نه قوت،هفتم دزدان راه زنند كه ايشان را نيز رخصت قصر نداده اند.

و كالصحيح از حماد منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند در تفسير اين آيه كه هر كه مضطر شود و باغى و عادى نباشد فرمودند كه مراد از باغى كسانى اند كه غرض ايشان صيد لهو باشد و مراد از عادى دزد است و در وقت اضطرار ميته بر ايشان حلال نيست مانند ساير مسلمانان و ايشان قصر نمى توانند كرد نماز را،بلكه مى بايد كه سفر مباح باشد و سفر شكار لهو نباشد.

چنانكه منقولست در موثق كالصحيح از عبيد بن زراره كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه به شكار رود آيا قصر مى كند يا تمام مى كند حضرت فرمودند كه تمام مى كند زيرا كه سير حقى نيست بلكه باطل است.

و كالصحيح از ابن بكير منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از كسى كه يك روز و دو روز و سه روز به شكار رود آيا نماز را قصر مى كند حضرت فرمودند كه نه مگر آن كه مشايعت كند در وقت بيرون رفتن برادر مؤمن را و به درستى كه شكار لهو سفر باطل است و نماز را قصر نمى كند و اگر مشايعت برادر مؤمن كند قصر مى كند و قريب باين است قويّه ابن بكير از آن حضرت صلوات اللّه عليه و ديگر احكام شكار خواهد آمد.

5-( «و روى موسى بن بكر عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا نسى الرّجل صلاة او صلاّها بغير طهور و هو مقيم او مسافر فذكرها فليقض الّذى وجب عليه لا يزيد على ذلك و لا ينقص و من نسى اربعا قضى أربعا حين يذكرها مسافرا كان او مقيما و ان نسى ركعتين صلّى ركعتين حين يذكر مسافرا كان او مقيما»).

شيخ در

ص: 28

صحيح روايت كرده است از فضاله كه از اهل اجماع است از موسى از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى نمازى را فراموش كند يا بى وضو كرده باشد در سفر يا حضر پس بايد كه آن چه از او فوت شده است به جا آورد و زياد و كم نكند،كسى كه چهار ركعت را فراموش كرده باشد بانكه در حضر از او فوت شده باشد چهار ركعت قضا مى كند خواه در سفر باشد و خواه در حضر و كسى كه دو ركعت از او فوت شده باشد دو ركعت قضا مى كند خواه در سفر باشد و خواه در حضر،مجملا در عدد اعتبار بحال فواتست و در كيفيت اعتبار بحال فعل پس اگر نمازى در خوف از او فوت شده باشد دو ركعت قضا مى كند و ليكن افعال آن را صحيح به جا مى آورد و اگر در حالت امن از او فوت شده باشد و در حال خوف به جا آورد بنحو خوف به جا مى آورد.

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه به آن حضرت عرض نمودم كه شخصى نمازى از او فوت شد در سفر و در حضر به خاطرش رسيد حضرت فرمودند كه هر چه فوت شده است از او به نحوى كه فوت شده است قضا مى كند اگر نماز سفر فوت شده باشد و در حضر قضا كند دو ركعت قضا خواهد كرد و اگر در حضر از او فوت شده باشد و در سفر قضا كند چهار ركعت قضا خواهد كرد به نحوى كه از او فوت شده است و اگر نمازى كه از او فوت شده است در حضر واجب شده باشد و بسفر رفته فوت شده باشد يا بر عكس خلافست بعضى حال او را رعايت مى كنند كه در اينجا حال فوتست و بعضى حال وجوب را رعايت مى كنند.

و در حديث كالصحيح زراره منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه وقت نماز بر او داخل

ص: 29

شود و او در سفر باشد و تاخير كند نماز را تا به حضر آيد و فراموش كند حضرت فرمودند كه دو ركعت قضا مى كند زيرا كه وقت بر او داخل شد و در سفر بود مى بايست كه در سفر به جا آورد و اظهر تخيير است و احوط جمع چنانكه گذشت و خواهد آمد در اين باب.

امكنه تخيير

3,6-( «و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من الامر المذخور اتمام الصّلاة فى اربعة مواطن بمكّة و المدينة و مسجد الكوفة و حاير[و الحائر خ]الحسين صلوات اللّه عليه قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه يعنى بذلك ان يعزم على مقام عشرة ايّام فى هذه المواطن حتّى يتمّ و تصديق ذلك ما رواه

8- محمّد بن اسماعيل بن بزيع عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الصّلاة بمكّة و المدينة يقصّر او يتمّ قال قصّر ما لم يعزم على مقام عشرة أيّام

7- و ما رواه محمّد بن خالد البرقىّ عن حمزة بن عبد اللّه الجعفرىّ قال: لمّا ان نفرت من منى نويت المقام بمكّة ثمّ جاءني خبر المنزل فلم اجد بدّا من المسير إلى المنزل فلم ادر اتمّ ام اقصّر و ابو الحسن صلوات اللّه عليه يومئذ بمكّة فاتيته فقصصت عليه القصّة فقال لي ارجع إلى التّقصير»).

و منقولست از آن حضرت صلوات عليه در صحيح كه فرمودند كه از جمله اسرار احكام الهى كه مخصوص اهل بيت است و شيعيان ايشان:تمام كردن نماز است در چهار موضع شهر مكه معظمه و شهر مدينه مشرفه و مسجد جامع كوفه و حاير حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه.و ظاهر حاير همين است كه الحال مسمى است به حاير و بعضى گفته اند كه اصل روضه مقدسه است و بعضى گفته اند كه حصار كربلاى معلى است و وجه تسميه به حاير آنست كه در زمان متوكل لعنه اللّه فرمود كه آب فراتر بلند كنند تا خانهائى كه در آن زمان بوده با حاير خراب

ص: 30

شود و آب جميع صحرا را گرفت و از دور آن حضرت بلند شده بود،و از آن زمان نشان كردند و حاير را ساختند،يا آن كه در زمان پادشاهان ديالمه كه زمان صدوق باشد ساختند و ظاهر نيست به نحوى كه معلوم باشد،و اصل روضه مقدسه معلومست و اظهر آنست كه همين حاير نيز داخل است.

چنين گويد مصنف اين كتاب ابن بابويه كه مراد آن حضرت صلوات اللّه عليه اين است كه سنت است كه چون مسافر باين چهار موضع رسد قصد اقامت ده روز بكند و نماز را تمام كند و مصدّق اين روايت صحيح محمد است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز كردن در مكه و مدينه قصر مى كند مكلف،يا مسافر يا تمام مى كند حضرت فرمودند كه قصر كند تا قصد اقامت ده روز نكند، و مؤيد ديگر روايت كالصحيح حمزه جعفريست كه گفت چون از منى باز گرديدم قصد كردم كه در مكه خواهم ماند بعد از آن خبرى از خانه بمن رسيد كه ناچار شدم كه توقف نكنم و به خانه روم و نمى دانستم كه چند روزى كه خواهستم بود آن را تمام كنم يا قصر كنم و در آن وقت حضرت امام موسى يا حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما در مكه تشريف داشتند به خدمت حضرت رفتم و حكايت خود را به آن حضرت عرض نمودم حضرت فرمودند كه رجوع كن به تقصير.و حديث ابو ولاد نيز ظاهرش با صدوقست كه تاويل كرده شد.

و چون احاديث تخيير قريب به تواتر است ناچار است از تاويل اين اخبار بانكه با قصد اقامت واجب شد و بى قصد اقامت مخير باشد و تقصير عبارت از جواز تقصير خواهد بود.

از آن جمله در صحيح از حماد بن عيسى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه از مخزون علم الهى تمام كردنست در

ص: 31

چهار موضع حرم خدا و حرم رسول خدا و حرم امير المؤمنين و حرم امام حسين است صلوات عليهم،و احاديث صحيحه نيز وارد شده است در خصوص اتمام در حرمين إن شاء اللّه در جاى خود مذكور خواهد شد و احوط آنست كه قصد اقامت ده روز در اين چهار موضع بكند و نماز را تمام كند و اگر نداند كه خواهد ماند ده روز يا نه جمع كند در نماز چهار ركعتى ميان قصر و اتمام و دو ركعتى با هر چهار ركعتى ضم كند.

در سفر نماز جمعه و عيدين نيست

6-( «و روى الفضيل بن يسار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

ليس فى السّفر جمعة و لا اضحى و لا فطر»).

و كالصحيح و در صحيح از فضيل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در سفر نماز جمعه و نماز عيد قربان و عيد فطر واجب نيست و منافات با استحباب ندارد چنانكه گذشت.

خروج بعد از دخول وقت

6-( «و روى اسماعيل بن جابر قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه يدخل علىّ وقت الصّلاة و انا فى السّفر فلا اصلّى حتّى ادخل اهلى فقال صلّ و اتمّ الصّلاة قلت فيدخل علىّ وقت الصّلاة و انا فى اهلى اريد السّفر فلا اصلّى حتّى اخرج قال صلّ و قصّر فان لم تفعل فقد خالفت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله»).

و در صحيح بطرق متعدّده منقولست از اسماعيل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه داخل مى شود بر من وقت نماز و من در سفرم و نماز نمى كنم تا داخل اهل خود مى شوم حضرت فرمودند كه نماز كن و تمام كن عرض نمودم كه وقت نماز داخل مى شود و من در خانه خودم مى خواهم بسفر روم و نماز نمى كنم تا بيرون مى روم حضرت فرمودند كه نماز كن و قصر كن و اگر در مطلق سفر يا در خصوص اينجا قصر نكنى مخالفت حضرت رسول اللّه كرده،و شيخ اين خبر را

ص: 32

بطرق صحيحه روايت كرده است و در همه اين عبارتست كه فقد و اللّه خالفت و ظاهرا از قلم نساخ افتاده است.

و در صحيح عيص منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه وقت نماز بر او داخل شود و او در سفر باشد و داخل خانه شود پيش از آن كه نماز را به جا آورد حضرت فرمودند كه چهار ركعت مى كند و فرمودند كه تا در سفر است دو ركعت مى كند تا داخل خانه شود.

(و امّا

6- خبر حريز عن محمّد بن مسلم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن رجل يدخل من سفره و قد دخل وقت الصّلاة و هو فى الطّريق قال يصلّى ركعتين و ان خرج إلى سفره و قد دخل وقت الصّلاة فليصلّ اربعا فانّه يعنى به اذا كان لا يخاف فوات الوقت اتمّ و ان خاف خروج الوقت قصّر،و تصديق ذلك فى كتاب الحكم بن مسكين قال قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه فى الرّجل يقدم من سفره فى وقت صلاة فقال ان كان لا يخاف خروج الوقت فليتمّم و ان كان يخاف خروج الوقت فليقصّر و هذا موافق لحديث اسماعيل بن جابر)

و اما احاديث صحيحه از حريز از محمد كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه از سفر داخل مى شود و در راه وقت نماز داخل شده است حضرت فرمودند كه نماز را دو ركعت مى كند و اگر وقت نماز در حضر داخل شود و اراده سفر داشته باشد نماز را چهار ركعت بكند.

صدوق مى گويد كه به درستى كه مراد حضرت اينست يعنى ممكن است كه اين باشد كه اگر خوف وقت نداشته باشد تمام كند و اگر خوف داشته باشد كه وقت بيرون رود قصر كند و تصديق اين تاويل مى كند حديثى كه در كتاب حكم بن مسكين است چنانكه شيخ در صحيح از او روايت كرده است و از اصحاب

ص: 33

اصول أربعمائة است و او روايت كرده است عن رجل عن ابى عبد اللّه(ع) از شخصى از استادان او از آن حضرت صلوات اللّه عليه در شخصى كه از سفرى آيد در وقت نماز حضرت فرمودند كه اگر خوف نداشته باشد بيرون رفتن وقت را نماز را تمام مى كند و اگر خوف بيرون رفتن وقت داشته باشد قصر مى كند و اين حديث موافق است با حديث اسماعيل بن جابر.

آن چه ظاهر كلام شيخ است در اين جمع آنست كه اخبار تمام را حمل مى كند بر آن كه وقت باقى باشد و اخبار قصر را بر آن كه وقت تنگ باشد و آن چه ظاهر مى شود از اخبار و كلام صدوق نيز احتمال آن معنى دارد آنست كه اگر وقت داخل شود در سفر و وقت آن قدر باشد كه به خانه آيد و نماز را تمام كند صبر كند تا به خانه آيد و الا در سفر دو ركعت بكند و هم چنين در وقت بيرون رفتن اگر ممكن باشد نماز را چهار ركعت بكند و بيرون رود و الا در بيرون نماز را قصر كند.

چنانكه در صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست در شخصى كه از سفر آيد و وقت نماز داخل شود حضرت فرمودند كه اگر خوف خروج وقت نداشته باشد داخل شود در خانه و نماز را تمام كند و اگر خوف داشته باشد كه پيش از دخول خانه وقت بيرون رود نماز را در سفر بكند و قصر كند،و ظاهر حديث موثق عمار تاويل شيخ است و حق آنست كه هر دو خوبست و تخيير بهتر.

چنانكه منقولست در صحيح از منصور بن حازم كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه آن حضرت مى فرمودند كه هر گاه شخصى در سفرى باشد و وقت نماز داخل شود پيش از آن كه داخل خانه شود و بيايد تا داخل خانه شود اگر خواهد كه قصر كند و اگر خواهد تمام كند و آن چه از اخبار

ص: 34

بسيار ظاهر مى شود آنست كه چون مذهب خاصه آنست كه قصر واجبست،و مذهب عامه رخصت مى دانند و تمام را بهتر مى دانند اگر تقيه باشد تمام بهتر است و اگر نباشد تقيه على رغم ايشان قصر بهتر است و اين وجه از جمع احاديث بسيار ظاهر مى شود مى بايد كه از اين غافل نشوى كه در بسيار جائى بكار مى آيد و اللّه تعالى يعلم.

7-( و: سال اسحاق بن عمّار ابا ابراهيم موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما[عن خ]فى الرّجل يكون مسافرا ثمّ يقدم فيدخل بيوت الكوفة أ يتمّ الصّلاة ام يكون مقصّرا حتّى يدخل اهله قال بل يكون مقصّرا حتّى يدخل اهله).

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقول است كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از مردى كه مسافر باشد و از سفر برگردد و داخل شود در خانهاى كوفه آيا نماز را تمام مى كند يا قصر مى كند تا داخل اهل خود شود حضرت فرمودند كه قصر مى كند نماز را تا آن كه داخل اهل خود شود بعضى از اين حديث فهميده اند كه حد ترخص اعتبار ندارد و بعضى گفته اند كه منافات با حد ترخص ندارد چون كوفه از بلاد عظيمه بوده است پس ممكن است كه داخل محله از محلات كوفه شده باشد و تا محله خودش زياده از حد ترخص بوده باشد و بنا بر اين مراد از اهل قبيله است بلكه در كوفه بعوض محله قبيله بوده است و قبايل عرب همه در آنجا جا كرده بودند.

و مؤيد اين تاويل است موثق كالصحيح عبد اللّه كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه از اهل كوفه باشد و در بصره ساكن باشد و خانه در آنجا داشته باشد و به كوفه گذرد و اراده توقف نداشته باشد و يك روز يا دو روز كار سازى دارد چه كند فرمودند كه در بيرون شهر گوشه اقامت مى كند و نماز را قصر مى كند گفتم كه اگر داخل اهلش شود چه كند حضرت

ص: 35

فرمودند كه تمام مى كند نماز را و روزه را مى گيرد.

6-( و روى سيف التّمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: قال له بعض اصحابنا كنّا نقضى صلاة النّهار اذا نزلنا بين المغرب و العشاء الآخرة فقال لا اللّه اعلم بعباده حين رخّص انّما فرض اللّه على المسافر ركعتين لا قبلهما و لا بعدهما شىء الاّ صلاة اللّيل على بعيرك حيث توجّه بك).

و كالصحيح و در صحيح منقولست از سيف خرما فروش ثقه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه سيف گفت كه بعضى از اصحاب ما به آن حضرت عرض نمودند كه داب ما اينست كه چون در منزل فرود مى آييم نوافل روز را در ميان نماز شام و خفتن قضا مى كنيم خوبست؟حضرت فرمودند كه نه حق سبحانه و تعالى داناتر است بحال بندگان خود بار ايشان را سبك كرده است چون مى دانست كه ايشان تاب تحمل آن ندارند از آن جهت دو ركعت نماز مقرر ساخته است و قبل آن و بعد از آن نافله مقرر نساخته است مگر نماز شبرا كه رخصت داده است فرموده است كه بر شتر بكنيد از هر طرفى كه رود رو به آن طرف كنيد.

نافله در سفر

6-( و: سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صلاة النّافلة بالنّهار فى سفر فقال لو صلحت النّافلة فى السّفر تمّت الفريضة).

و كالصحيح بل الصحيح منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از نماز نافله در روز در سفر حضرت فرمودند كه اگر نافله سنت مى بود فريضه تمام مى بود و ساقط نمى شد،هر گاه حق سبحانه و تعالى نماز واجب را ساقط كرده باشد و از چهار ركعت دو ركعت را انداخته باشد بى دغدغه نافله را نخواهد خواست.

(و لا باس بقضاء صلاة اللّيل بالنّهار فى السّفر)

و باكى نيست كه نافله شبرا در روز قضا كنند در سفر.

ص: 36

و در حديث صحيح منقول است كه حضرت سيّد السّاجدين صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه من دوست مى دارم كه مداومت نمايم بر عملى اگر چه اندكى باشد عرض كرديم كه قضا مى توانيم كرد نماز شبرا در روز هر گاه مسافر باشيم حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح منقولست از صفوان كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نماز شبرا در روز بر راحله مى كردند بهر طرفى كه شتر مى رفت.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه مى فرمودند كه نماز سفر دو ركعت است پيش از آن و بعد از آن نافله نيست مگر نماز شام كه بعد از آن چهار ركعت نافله هست و آن چهار ركعت را ترك مكن در سفر و حضر و بر تو نيست قضاى نماز روز يعنى در سفر و نماز شب را بكن و اگر فوت شود قضا كن در سفر و حضر و احاديث در اين معنى بسيار است.

حضرت پيامبر فريضه را در روز باران بر شتر سوار خواندند.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يصلّى على راحلته الفريضة فى يوم مطير).

و در احاديث صحيحه و حسنه و قويه منقولست از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله نماز فريضه را در روز باران بر شتر سوار بودند و مى كردند.

و در حديث صحيح وارد شده است كه با مشقت شديد مى توان كرد،و در حديث صحيح ديگر وارد شده است كه با مرض بر راحله مى توان كردن.

14,6-( و قال ابراهيم الكرخي: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّي اقدر ان أتوجّه نحو القبلة فى المحمل فقال هذا الضّيق أ ما لكم فى رسول اللّه اسوة).

و صدوق در صحيح از ابن ابى عمير و شيخ در صحيح از ابان روايت كرده اند از ابراهيم بغدادى كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه من مى توانم كه در كجاوه كه باشم رو بقبله كنم و

ص: 37

نماز كنم حضرت فرمودند كه اين مقدار تنگى و در تهذيب ما هذا الضّيق اين چه تنگى است آيا شما متابعت حضرت سيد الكونين صلّى اللّه عليه و آله نمى كنيد آن حضرت در كجاوه يا بر راحله نماز كردند و رو بقبله نكردند و ظاهرا مراد نماز نافله است يا فريضه با عذر.

نماز در محمل

8-( و: سال سعيد بن سعد ابا الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه عن الرّجل تكون معه المرأة الحائض فى المحمل أ يصلّي و هى معه قال نعم).

ظاهرا از كتاب او برداشته باشد و او ثقه است گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه هم كجاوه زن حايض باشد آيا مرد در كجاوه خود نماز مى تواند كرد كه اين زن محاذى او باشد حضرت فرمودند كه بلى ضرر كراهت يا حرمت وقتى است كه هر دو با هم نماز كنند اما اگر يكى نماز نكند باكى نيست محاذات بى دغدغه،و احاديث صحيحه بسيار بر اين مضمون وارد است و اگر هر دو خواهند نماز كنند اول مرد نماز كند ديگر زن و تقديم بر سبيل استحبابست على المشهور و اين مضمون تقدم در حديث صحيح وارد شده است و دلالت مى كند بر آن كه اگر زن محاذى او باشد و نماز نكند ضرر ندارد و اخبار گذشت از اين باب.

6-( و: سال سعيد بن يسار ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى صلاة اللّيل و هو على دابّته أ له ان يغطّى وجهه و هو يصلّى قال امّا اذا قرأ فنعم و امّا اذا أومى بوجهه للسّجود فليكشفه حيث أومأت به الدّابّة).

و كالصحيح منقولست از سعيد كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نماز شب را بر چهار پا كند آيا روى خود را مى تواند پوشيد حضرت فرمودند كه در وقت قرائت مى تواند پوشيد اما در وقت ايما از جهة سجود رو را بگشايد و سجده كند بهر جانبى كه چهار پا

ص: 38

رود و رو گشودن ظاهرا از جهة گذاشتن پيشانى است بر مهر و امثال آن يا بر قرپوس زين يا تعبدا و محمولست بر استحباب.

و در صحيح از حلبى منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز نافله بر شتر و چهار پا حضرت فرمودند كه بلى بهر طرفى كه چهار پا رود مى گذارد و ملاحظه قبله در كار نيست و حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چنين كردند.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند بمن كه نماز شب و وتر كه سه ركعت باشد و نافله صبح را در كجاوه بكن و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است.

و در حديث صحيح از معاوية بن عمار منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه در سفر پياده رود و نماز شبرا كند و باكى نيست كه در روز قضاى نماز شبرا كند در راه رفتن پياده بانكه أولا رو بقبله تكبير احرام بگويد و روانه شود و قرائت كند و ركوع و سجود را رو بقبله به جا آورد و برخيزد و به راه رود در قرائت به دستور سابق.

و در صحيح از يعقوب منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز در سفر پياده حضرت فرمودند كه ايما كن و ايماى سجود را پست تر كن،حاصل آن كه به ايما جايز است اما بنحو سابق بهتر است و احاديث بر اين مضامين متواتر است.

6-( و: سال عبد الرّحمن بن الحجّاج ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى النّوافل فى الامصار و هو على دابّته حيث ما توجّهت به قال لا باس).

و در صحيح منقولست از عبد الرحمن كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نوافل را در شهرها بر

ص: 39

روى چهار پا كند هر طرفى كه چهار پا رود خوبست حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در صحيح از حماد منقولست از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه در شخصى كه در شهرها نماز نافله را بر چهار پا كند حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در صحيح از عبد الرحمن بن حجاج منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز نافله در حضر بر پشت چهار پا هر گاه بيرون رفته باشم قريب به خانهاى كوفه يا در شهر تعجيل داشته باشم حضرت فرمودند كه اگر تعجيل داشته باشى و نتوانى به زير آمدن و ترسى كه اگر در اين حال نكنى فوت شود خوبست و الاّ تا مقدور باشد بر روى زمين محبوبتر است نزد من و شك نيست كه تا ممكن باشد بر روى زمين بهتر است.

اگر در نماز قصد اقامه كند

7-( و: سأل علىّ بن يقطين ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن الرّجل يخرج فى السّفر ثمّ يبدو له فى الاقامة و هو فى الصّلاة قال يتمّ اذا بدت له الاقامة و عن الرّجل يشيّع اخاه إلى المكان الّذى يجب عليه فيه التّقصير و الافطار قال لا باس بذلك).

و در صحيح منقولست از على كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه به سفرى رفته باشد و در اثناى آن سفر در حالت نماز به خاطرش رسد و عزم كند در آن شهر يا در آن منزل توقف خواهم كرد ده روز يا بيشتر حضرت فرمودند كه هر وقتى كه قصد اقامت كند نماز را تمام مى كند اگر چه در نماز باشد،ديگر پرسيدم كه هر گاه شخصى برادر مؤمنش بسفر رود و او مشايعت كند او را و با او برود تا هشت فرسخ يا بيشتر آيا جايز است كه نماز را قصر كند و روزه را افطار كند از جهة تشييع برادر مؤمن حضرت فرمودند كه باكى نيست،

ص: 40

اما جزء اول حديث پس پيشتر گذشت احاديث صحيحه در آن،و اما جزو آخر پس در صحيح از محمد بن مسلم منقولست از احدهما صلوات اللّه عليهما در شخصى كه مشايعت برادر مؤمن كند يك روزه راه يا دو روزه و سه روزه راه خوبست حضرت فرمودند كه اگر در ماه رمضانست افطار كند عرض نمودم كه كدام يك بهتر است روزه بدارد و نرود يا مشايعت كند و بخورد حضرت فرمودند كه مشايعت كند بهتر است و در اين صورت حق سبحانه و تعالى از او روزه نطلبيده است و اخبار صحيحه در اين باب بسيار است.

جمع بين ظهر و عصر

(و لا باس بالجمع بين الصّلاتين فى السّفر و الحضر من علّة و غير علّة)

و باكى نيست كه جمع كنند ميان نماز ظهر و عصر و هم چنين ميان نماز شام و خفتن بانكه هر دو را در يك وقت واقع سازند بانكه عصر را و عشا را در وقت ظهر و مغرب واقع سازند يا بر عكس در سفر و حضر با علّت و بى علّت بنا بر مذهب مشهور ميان اصحاب و جمعى بى علّت جايز نمى دانند،و بر اين مضمون احاديث مستفيضه از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم وارد است از طرق خاصه و عامه.

از آن جمله بطرق موثقه كثيره از زراره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت سيّد الانبياء صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه نماز ظهر و عصر را در اول زوال واقع ساختند به جماعت بى علتى و هم چنين نماز شام و خفتن را آن حضرت به جماعت كردند پيش از ذهاب حمره مغربيه بى علتى،و از اين جهت چنين كردند كه وقت بر امّت آن حضرت فراخ شود.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت فرمودند كه حضرت سيّد الكونين صلّى اللّه عليه و آله نماز ظهر و عصر را در يك وقت به جا آوردند پس عمر كه هميشه مدارش بر ترك ادب بود گفت آيا در

ص: 41

نماز چيزى حادث شد حضرت فرمودند كه نه و ليكن خواستم كه وقت را بر امّت خود فراخ گردانم.

و بطرق متكثره از عبد اللّه ابن عباس منقولست كه گفت كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله جمع كرد ميان ظهر و عصر و ميان شام و خفتن در غير باران و سفر و از اين جهت كرد تا وقت بر امّت آن حضرت فراخ شود.

و كالصحيح منقولست از محمد بن حكيم كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه شنيدم كه وقتى جمع بين الصّلاتين است كه در ميان هر دو نافله نباشد،پس اگر نافله ظهر را اول به جا آورند و بعد از آن ظهر را و بعد از آن اذان بگويد بر يك حالت كه نماز را در آخر وقت ظهر واقع ساخته باشد كه اذان در وقت عصر واقع شود در اين صورت جمع نكرده است بلكه همه را در وقت خود واقع ساخته است،و جمع بى كراهت نيست و اگر مكروه نباشد ترك مستحب كرده است البته چون در اكثر اوقات حضرات صلوات اللّه عليهم متفرق واقع مى ساخته اند خصوصا در نماز شام و خفتن كه مبالغه در آن بيشتر واقع شده است.

و در حديث حسن كالصحيح وارد شده است از حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله اگر در سفر مى بودند يا كارى داشتند جمع مى نمودند ميان ظهر و عصر و ميان شام و خفتن پس فرمودند كه باكى نيست كه در سفر نماز خفتن را پيش از ذهاب حمره به جا آورند و بعضى از اخبار اين معنى سابقا گذشت.

تأخير مغرب

(و لا باس بتأخير المغرب فى السّفر حتّى يغيب الشّفق،و لا باس بتأخير المغرب للمسافر اذا كان فى طلب المنزل إلى ربع اللّيل)

در

ص: 42

حديث صحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه در سفر نماز شام را تأخير نمايند تا سرخى مغربى غايب شود و باكى نيست كه در سفر نماز خفتن را پيش از ذهاب حمره به جا آورد.

و كالصحيح از ابن سنان منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه مسافر تاخير كند نماز شام را هر گاه در طلب منزل باشد تا ربع شب.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه وقت شام در سفر تا ربع شب است.

و در صحيح حلبى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر گاه در سفر بعضى از نمازها را در غير وقتش به جا آورى ضرر به تو نمى رساند يعنى در غير وقت فضيلت.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در سفر وقت نماز شام تا ثلث شب است.

و روايت صحيح گذشت كه تا مقداريست كه بنصف شب مقدار پنج ركعت مانده باشد و روايات صحيحه تا صبح نيز گذشت با خفتن.

6-( و فى رواية ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

أنت فى وقت المغرب فى السّفر إلى خمسة اميال من بعد غروب الشّمس).

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در وقتى از شام چنانكه در تهذيب من المغرب است در سفر تا پنج ميل بعد از غروب شمس.

و در صحيح اسماعيل بن جابر وارد است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 43

در سفر بعد از شش ميل از غروب نماز كردند اگر چه ممكن است كه اسماعيل يك ميل را غلط كرده باشد در تخمين.

زود خواندن نماز عشاء

(و لا باس بتعجيل العتمة فى السّفر قبل مغيب الشّفق)

در صحيح از حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه باكى نيست كه در سفر نماز خفتن را پيش از غيبوبت سرخى به جا آورند اگر چه در حضر مكروهست به كراهت شديده.

و در صحيح ابو عبيده منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر گاه شب تارى بود و باد و باران بود حضرت سيد الأنبياء صلّى اللّه عليه و آله نماز شام را به جا مى آوردند و اندك زمانى بقدر آن كه مردمان نافله را به جا آورند توقف مى فرمودند پس مؤذن حضرت اقامه مى فرمودند چون وقت خفتن داخل نشده بود و نماز خفتن را مى كردند و مردمان متفرق مى شدند.

سجده بر گِل

6-( و: سال عمّار السّاباطىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن حدّ الطّين الّذى لا يسجد فيه ما هو قال اذا غرقت فيه الجبهة و لم تثبت على الارض).

و در موثق منقولست كه عمار از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از مقدار گلى كه سجده بر آن نتوان كرد چه مرتبه است حضرت فرمودند كه هر گاه روان باشد به مرتبه كه پيشانى در آن غرق شود و بند نشود،و در جائى كه اندك گلى بر روى زمين باشد و زير آن سخت باشد يا همه سخت باشد كه پيشانى قرار گيرد بر آن سجده واجبست بر گل كردن و ايمان مى توان كرد.

نماز در عرفات

6-( و: قال معاوية بن عمّار لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّ اهل مكّة يتمّون الصّلاة بعرفات فقال ويلهم او ويحهم و أيّ سفر اشدّ منه لا-

ص: 44

لا يتمّ).

و به زياده از ده سند صحيح منقولست كه معاويه عرض نمود به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اهل مكه نماز را در عرفات تمام مى كنند حضرت فرمودند كه واى بر ايشان يا رحمت باد ايشان را و راوى شك دارد كه حضرت كدام يك از اين دو عبارت را فرموده اند اگر چه مراد از عبارت دويم نيز معنى اولست به كنايه كدام سفر سخت تر از اين سفر است به اعتبار ناهموارى راه و كثرت ازدحام خلايق پس فرمودند كه نه تمام نكنند بلكه قصر كنند و ظاهر اين خبر و بسيارى از اخبار آنست كه هر گاه اراده رجوع پيش از ده روز داشته باشند قصر مى كنند چنانكه گذشت.

و در صحيح از عمران بن محمد منقولست كه به حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه فداى تو گردم مزرعه دارم كه پنج فرسخ است بسيار است كه به آنجا مى روم و در آنجا سه روز يا پنج روز يا هفت روز مى باشم آيا نماز را تمام كنم يا قصر كنم حضرت فرمودند كه در راه قصر كن و در مزرعه تمام كن،و احاديث چهار فرسخ متواتر است و حملش گذشت و محتمل است كه خصوص سفر عرفات اين حكم داشته باشد چنانكه ظاهر حديث است و استبعادى ندارد و ممكن است كه اين حكم از جهة جمعى از اهل مكه باشد كه همان روز به مكه آيند و حج نكنند چنانكه گذشت.

مقدار مسافت

14,6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لمّا نزل عليه جبرئيل عليه السّلام بالتّقصير قال له النّبي صلّى اللّه عليه و آله فى كم ذلك فقال فى بريد قال و كم البريد قال ما بين ظلّ عير إلى فيء وعير فذرعته بنو أميّة ثمّ جزّءوه على اثنى عشر ميلا فكان كلّ ميل ألفا و خمسمائة ذراع و هو اربعة فراسخ يعنى اذا كان السّفر اربعة فراسخ و أراد الرّجوع من يومه فالتّقصير عليه واجب و متى لم يرد

ص: 45

الرّجوع من يومه فهو بالخيار ان شاء اتمّ و ان شاء قصّر)

و منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون جبرئيل به حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آمد و قصر را آورد حضرت فرمودند كه در چه مقدار از مسافت قصر مى بايد كرد يا مى توان كرد جبرئيل گفت در يك بريد حضرت فرمودند كه بريد چه مقدار است جبرئيل گفت ما بين سايه كوه عير يا عاير است تا سايه و عير پس بنى اميه ذرع كردند آن مسافت را و دوازده حصه كردند هر حصه را ميلى علامت گذاشتند و هر ميلى هزار و پانصد ذرع شد كه مجموع يك بريد است كه آن چهار فرسخ است،صدوق تاويل كرده است اين حديث را بانكه هر گاه چهار فرسخ باشد و خواهد كه در آن روز برگردد تقصير بر او واجبست و هر گاه اراده نداشته باشد كه آن روز برگردد مخير است اگر خواهد تمام مى كند و اگر خواهد قصر مى كند.

و عمده سبب اين تاويل آنست كه در فقه رضوى باين عنوان وارد است و اگر نه عبارات روايات دلالتش بر اين مطلب ظاهر نيست بلكه اظهر آنست كه هر گاه در آن زودى اراده رجوع داشته باشد كافى است و جمعى كه قايل شده اند كه پيش از ده روز مراجعت كند يا قصد مراجعت داشته باشد ظاهرا اين معنى را منظور داشته اند كه اگر قصد اقامت ده روز در آن موضع داشته باشد سفرش منقطع مى شود اما آن كه در اين حديث ظل عاير و فيء وعير وارد شده است ظاهرا مراد اين باشد كه چون ما بين كوه عاير تا وعير تخمينا دو فرسخ باشد پس چون آفتاب از طرف مشرق طالع مى شود سايه عير به وعير مى رسد و چون فرو مى رود سايه و عير بعير مى رسد مجموع چهار فرسخ مى شود يا آن كه سايه هر يك از اين دو كوه خواه در وقت طلوع و خواه در وقت غروب چهار فرسخ مى شود هر يك دو فرسخ.

ص: 46

و كلينى در صحيح از محمد بن يحيى خزاز روايت كرده است از بعضى از اصحاب ما از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه روزى ما نشسته بوديم و پدرم نزد والى بنى اميه بود كه والى مدينه بود از قبل ايشان كه پدرم از آنجا برگشتند و نزد ما نشستند و فرمودند كه من نزد اين والى بودم با جمعى از علما اندكى پيش از اين زمان و او از ايشان سؤال كرد از حد مسافت تقصير بعضى گفتند سه روزه راه يا سه بريد و بعضى گفتند يك شبانه روز و بعضى گفتند يك ايوار كه سير عصر باشد كه تخمينا سه فرسخ است،چون متعارفست كه در شب گير پنج فرسخ راه مى روند و در ايوار سه فرسخ و اگر يك مرتبه مى روند هشت فرسخ مى روند،پس والى رو بمن كرد كه شما چه مى فرماييد من گفتم كه چون جبرئيل حكم تقصير را از جهة حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آورد حضرت از جبرئيل پرسيد كه در چه مسافت تقصير هست جبرئيل گفت در يك بريد گفت بريد چه مقدار است حضرت فرمودند كه سايه عير تا سايه و عير.

پس حضرت صادق فرمودند كه از آن چه گذشت مدّتى شد و بنى اميه مصلحت ديدند كه ميلى چند نصب كنند در راهها كه مسافت را مردمان بدانند به خاطرشان رسيد گفته پدرم حضرت امام محمد باقر پس گز كردند اين مسافت را و دوازده حصه كردند هر حصّه سه هزار و پانصد ذرع پس در هر سه هزار و پانصد ذرع ميلى نصب كردند جميع راهها را پس چون زمان بنى عباس شد تغيير دادند كارهاى بنى اميه را از روى غيرت و گفتند كه حكايت اصل فرسخ از هاشم است يا از حضرت امام محمد باقر يا از هر دو،و بنى اميّه را در اين امر مدخلى نيست پس در جنب هر ميلى كه بنى اميه نصب كرده بودند بنى عباس ميلى نصب كردند.

ص: 47

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله روايت كرده است كه از آن حضرت سؤال كردند از مقدار ميلهايى كه تقصير در آن واجب است حضرت فرمودند كه حضرت خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله حد ميلهاى فرسخ را از سايه عير تا سايه و عير مقرر فرمودند،و عير و عير دو كوهند در مدينه مشرفه پس چون آفتاب طالع مى شود سايه عير به سايه و عير مى افتد و آن ميلى است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله قصر را بر آن مقرر فرمودند.

و منافاتى كه ميان روايت صدوقست و كلينى در ميل ظاهرا سهو از كتّاب يكى از دو كتاب شده باشد به نقصان ثلاثه يا زيادتى آن،و محتمل است كه از رواة شده باشد و آن چه كلينى ذكر كرده است اقربست به آن چه مشهور است از جهة ذراع كه چهار هزار ذرع گفته اند و آن چه صدوق گفته است به تحديد ديگر كه ميل را كرده اند كه آن قدريست كه چشم كار كند كه سواره را از پياده تميز تواند كرد در زمين هموار نسبت به اكثر مردمان كه ضعف باصره نداشته باشند و حديد البصر نيز نباشند،و در قاموس ذكر كرده است كه ميل بكسر قدر مدّ بصر است يا سه هزار ذرع است يا چهار هزار ذرع است بحسب اختلافى كه در فرسخ كرده اند كه آيا نه هزار ذرع است بذراع قدما يا دوازده هزار ذرعست بذراع محدّثين،و در نهايه و صحاح قدر مد بصر از ارض گفته اند و اللّه تعالى يعلم.

(و تصديق ما فسّرت من ذلك خبر

14,5- جميل بن درّاج عن زرارة بن اعين قال: سالت ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن التّقصير فقال بريد ذاهب و بريد جائى و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا اتى ذبابا قصّر و ذباب على بريد و انّما فعل ذلك لأنّه اذا رجع كان سفره بريدين ثمانية فراسخ).

و مصدق آن چه گفتم كه مراد از قصر در بريد آنست كه اراده داشته باشد كه آن روز برگردد

ص: 48

صحيحه جميل است از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از تقصير حضرت فرمودند كه چهار فرسخ رونده چهار فرسخ برگردنده يا چهار فرسخ كسى كه رود و چهار فرسخ كسى كه برگردد و حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چون بذباب مى رفتند قصر مى فرمودند و ذباب چهار فرسخ بود و چرا قصر مى فرمودند زيرا كه چون بر مى گشتند هشت فرسخ مى شد و دلالت ندارد كه در آن روز برگردد ممكن است كه برگشتن پيش از ده روز كافى باشد مثل ساير اخبارى كه گذشت و ليكن در فقه رضوى چنين است كه اگر اراده رجوع در آن روز دارد قصر واجبست و ظاهرا در كار نباشد برگشتن هم چنان كه در هشت فرسخ در كار نيست رفتن آن و اللّه تعالى يعلم.

سفر در سه روز

8-( و: سال زكريّا بن ادم ابا الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه عن التّقصير فى كم يقصّر الرّجل اذا كان فى ضياع اهل بيته و امره جايز فيها يسير فى الضّياع يومين و ليلتين او ثلاثة ايّام و لياليهنّ فكتب التّقصير فى مسير يوم و ليلة).

و منقولست در صحيح از زكريا كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از قصر نماز كه در چه مقدار راه قصر مى كند هر گاه در مزارع ياران خود باشد و حكمش در آنجاها روان باشد كه بمنزله مزارع خودش باشد و در آنجا دو روز و دو شب و سه شب يا سه روز و سه شب باشد حضرت در جواب نوشتند كه قصر در مسافت يك شبانه روز است به سير متعارف چون متعارف نمى باشد كه روز و شب هر دو راه روند و متعارف آنست كه در تمام شب مى روند يا تمام روز يا بعضى از شب و بعضى از روز و على اى حال هشت فرسخ مراد است و ظاهر مى شود كه مزرعه اهل بيت حكم مزرعه او ندارد.

ص: 49

چنانكه در صحيح از ابان از فضل منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از مسافرى كه به خانه بعضى از اهل خود نزول مى كند يك روز و يك شب حضرت فرمودند كه نماز را قصر مى كند و قصد مسافت مى بايد اگر چه در چند روز برود چنانكه ظاهر رواياتست كه همه بلفظ اراده واقع شده است و مقبوله صفوان و موثقه عمار نيز دلالت مى كنند بر آن كه مى بايد قصد مسافت داشته باشد پس اگر به استقبال شخصى رود كه هر جا كه به او رسد برگردد و احتمال كمتر از مسافت نيز باشد تمام مى كند اگر چه صد فرسخ برود و هم چنين اگر بطلب غلام گريخته يا حيوان جسته رود تمام مى كند امّا وقت برگشتن اگر مسافت باشد قصر مى كند.

مغرب دو ركعتى

8-( و روى محمّد بن ابى عمير عن محمّد بن اسحاق بن عمّار قال:

سالت ابا الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه عن امرأة كانت فى طريق مكّة فصلّت ذاهبة و جائية المغرب ركعتين فقال ليس عليها اعادة).

و به دوازده سند صحيح و چهار حسن كالصحيح منقولست از محمد از محمد موثق كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از زنى كه در راه مكه رفتن و آمدن نماز شام را به توهم آن كه قصر مى بايد كرد دو ركعت كرده است حضرت فرمودند كه اعاده نمى كند نمازها را.

7-( و فى رواية الحسين بن سعيد عن ابن ابى عمير عن محمّد بن اسحاق بن عمّار عن ابى الحسن صلوات اللّه عليه قال: ليس عليها قضاء).

و در روايت صحيح حسين از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه حضرت صلوات اللّه فرمودند در اين مسأله كه بر آن زن قضا نيست و مراد از هر دو يكى است،و غرض تكرار صدوق آنست كه چون عمل به اين حديث كرده است مى خواهد كه ظاهر سازد كه چون در اصل ابن ابى عمير و اصل حسين بن

ص: 50

سعيد بود تكرر در اصول دليل صحت است نزد قدما بنا بر اين من عمل باين حديث كرده ام و اكثر اصحاب جاهل را در تمام كردن معذور مى دارند نه در كم كردن و ممكن است كه خصوص همان زن اين حكم داشته باشد چون وقايع عموم نمى دارد و شكى نيست كه احوط قضاست.

5-( و فى رواية العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا صلّى المسافر خلف قوم حضور فليتمّ صلاته ركعتين و يسلّم و ان صلّى معهم الظّهر فليجعل الأوليين الظّهر و الاخيرتين العصر).

و بده سند صحيح منقولست كه امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه مسافر نماز كند با جمعى كه حاضر باشند چون دو ركعت خود را تمام كند سلام دهد و اگر با نماز ظهر ايشان اقتدا كند ظهر را بدو ركعت ايشان اقتدا كند،و عصر خود را بدو ركعت آخر ايشان و در اين صورت اقتدا كرده است عصر را بظهر و صدوق اين صورت را جايز مى داند چون روايات بسيار دارد.

6-( و: سال اسماعيل بن الفضل ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فى رجل يسافر من ارض إلى ارض و انّما ينزل قراه و ضيعته فقال اذا نزلت قراك و ارضك فاتمّ الصّلاة و اذا كنت فى غير ارضك فقصّر).

و در صحيح يا موثق كالصحيح منقولست از اسماعيل كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه سفر كند از موضعى به موضعى ديگر و ليكن در ما بين به قريه و مزرعهاى خود مى رسد حضرت فرمودند كه هر گاه به قريه ها و مزارع خود رسى نماز را تمام كن و هر گاه در غير زمين خود باشى قصر كن.

و مؤيد اين است صحيحه بزنطى در قرب الاسناد و كالصحيح در باقى

ص: 51

كتب كه گفت سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از شخصى كه به مزرعه خود مى رود و يك روز و دو روز و سه روز در آنجا مى ماند آيا نماز را قصر مى كند يا تمام مى كند حضرت فرمودند كه هر مرتبه كه به مزرعه از مزارع خود رود تمام مى كند.

و در صحيح از عبد الرحمن منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى مزرعها دارد نزديك يكدگر و مى رود و در آنجا مى ماند حضرت فرمودند كه تمام مى كند.

و در موثق از عمّار از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست در شخصى كه به سفرى مى رود و به قريه يا خانه خود مى رسد و در آنجا مى ماند حضرت فرمودند كه نماز را تمام مى كند اگر چه يك درخت خرما داشته باشد و بس و روزه را مى گيرد اگر ماه رمضان داخل شود و قصر نمى كند و صحيحه عمران گذشت.

و كالصحيح از موسى منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه كه گاه هست به مزرعه خود مى روم و از منزلم تا آنجا دوازده فرسخ است نماز را تمام كنم يا قصر كنم حضرت فرمودند كه تمام كن يعنى در مزرعه.

و در حسن از سهل منقولست كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه به مزرعه خود رود و هشت فرسخ يا دوازده فرسخ باشد و هر ورش بر ضياع بنى عم اوست آيا قصر و افطار مى كند يا تمام مى كند و روزه مى گيرد حضرت فرمودند كه قصر نمى كند و افطار نمى كند و ظاهرا از آن جهت باشد كه مى داند كه ايشان او را نگاه مى دارند يا او مى بايد كه نزد ايشان از جهة صله رحم بايستد يا آن كه حضرت داند كه او را در آن مزارع شركتى

ص: 52

هست.

اقامة عشره

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه يعنى بذلك اذا اراد المقام فى قراه و ارضه عشرة ايّام و متى لم يرد المقام بها عشرة ايّام قصّر الاّ ان يكون له بها منزل يكون فيه فى السّنة ستّة اشهر فان كان كذلك اتمّ متى دخلها و تصديق ذلك

8- ما رواه محمّد بن اسماعيل بن بزيع عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الرّجل يقصّر فى ضيعته فقال لا باس ما لم ينو مقام عشرة ايّام الاّ ان يكون له بها منزل يستوطنه قال قلت له ما الاستيطان فقال ان يكون له بها منزل يقيم فيه ستّة اشهر فاذا كان كذلك يتمّ فيها متى دخلها،و ما رواه علىّ بن يقطين عن ابى الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه انّه قال كلّ منزل من منازلك لا تستوطنه فعليك فيه التّقصير).

صدوق كه مصنف اين كتاب است كه حق سبحانه و تعالى او را رحمت كند چنين مى گويد كه مراد حضرت از امر به اتمام در ضيعه آنست كه هر گاه اراده داشته باشد كه در آنجا ده روز اقامت كند تمام مى كند و هر گاه قصد اقامت ده روز نداشته باشد قصر مى كند مگر آن كه در آن مزرعه منزلى داشته باشد كه در عرض سال شش ماه در آنجا باشد و هر گاه چنين باشد هر گاه داخل مى شود تمام مى كند.

و تصديق اين تاويل مى كند آن چه روايت كرده است آن را در صحيح محمد از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه قصر مى كند در مزرعه خود حضرت فرمودند كه باكى نيست ما دام كه نيت نكند اقامت ده روز را مگر آن كه او را در آن مزرعه منزلى باشد كه در آن منزل وطن كند گفت عرض نمودم كه وطن كردن بچه چيز حاصل مى شود حضرت فرمودند كه بان مى شود كه او را در آن مزرعه منزلى باشد كه شش ماه در

ص: 53

آنجا اقامت كند پس هر گاه چنين باشد هر گاه داخل آن مزرعه مى شود نماز را تمام مى كند.

و مؤيد ديگر حديث صحيح على است از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر منزلى از منزلهاى تو كه در آنجا وطن نكنى پس بر تست كه در آنجا نماز را قصر كنى.و استيطان اگر چه مطلق است حديث سابق تفسير كرد كه شش ماه است،و قريب باين معنى در صحيح حماد و صحاح ديگر وارد شده است كه همه بلفظ استيطان مطلق است كه همه را حمل كرده اند بر استيطان شش ماه و ظاهر حديث آنست كه صدوق فهميده است كه در هر سالى شش ماه باشد و اكثر چنين فهميده اند كه شش ماه نماز را در آنجا تمام كرده باشد مجتمع يا متفرق،و ظاهر اين اخبار صحيحه آنست كه اگر بقصد توطن در آنجا مانده باشد كافى باشد پس بنا بر اين جمعى كه در بلدى متوطّن باشند و آن بلد را وطن خود ساخته باشند اگر چه ملك نداشته باشند دور نيست كه كافى باشد و احوط در غير صورت توطن شش ماه در هر سالى آنست كه قصد اقامت كند يا جمع كند ميان قصر و اتمام.

و در صحيح از سعد بن ابى خلف منقولست كه گفت على سؤال كرد از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه در شهرى خانه داشته باشد يا مزرعه داشته باشد و در سفر به آن شهر يا به آن مزرعه رسد چه كند حضرت فرمودند كه اگر در آن شهر ساكن بوده است چون به آنجا مى رسد نماز را تمام مى كند و اگر در آنجا ساكن نبوده است قصر مى كند.

و در صحيح از حماد يا حلبى منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه به سفرى رود و در راه به منزل خودش رسد نماز را تمام مى كند يا قصر حضرت فرمودند كه قصر مى كند و منزلى كه در آنجا تمام

ص: 54

مى كند آن منزليست كه در آنجا توطن كند.

و در صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفت از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما سؤال كردم از شخصى كه منزلى داشته و بر آن منزل گذرد تمام مى كند يا قصر مى كند حضرت فرمودند كه هر منزلى را كه وطن خود نساخته باشى منزل تو نيست و ترا نيست كه در آن منزل نماز را تمام كنى.

و در صحيح از على منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه مرا مزارع و منازل هست كه ميان اينها دو فرسخ و سه فرسخ فاصله است چه كنم حضرت فرمودند كه هر منزلى را كه وطن خود نساخته باشى بر تست كه نماز را قصر كنى.

و در صحيح منقولست از على كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه به بعضى از شهرها رسد و او را در آن شهر خانه باشد و آن شهر وطن او نباشد آيا نماز را تمام مى كند يا قصر مى كند حضرت فرمودند كه قصر مى كند و مزارعى كه داشته باشد و بر آنها گذرد همين حكم دارد.

و كالصحيح از ابن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در سفر به مزرعه خود رسد و نخواهد كه در آنجا ده روز بماند قصر كند و اگر خواهد كه در آنجا ده روز بماند نماز را تمام كند.

و كالصحيح منقولست از موسى كه عرض كردم به حضرت ابى الحسن صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم مزرعه دارم قريب ببغداد و بسيار است كه از كوفه ببغداد مى روم و در آن مزرعه مى مانم نماز را در آنجا قصر كنم يا تمام كنم حضرت فرمودند كه اگر قصد اقامت ده روز در آنجا ندارى قصر كن.

و در صحيح از حذيفه منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق

ص: 55

صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه من بيرون رفتم به مزرعه كه دارم سه روز قصر كردم و سه روز تمام كردم ظاهرش آنست كه در مزرعه مخير باشد ميان قصر و اتمام و ممكن است كه مراد اين باشد كه سه روز كه در راه بودم قصر كردم و سه روز در آنجا بودم تمام كردم يا آن كه اول قصد اقامت نداشتم قصر كردم بعد از آن قصد اقامت كردم و تمام كردم بعد از آن چيزى سانح شد كه پيش از ده روز در آمدم و تخيير اظهر است در جمع بين الاخبار و اللّه تعالى يعلم.

سفر تفريحى

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يخرج إلى الصّيد مسيرة يوم او يومين او ثلاثة أ يقصّر او يتمّ فقال ان خرج لقوته و قوت عياله فليقصّر و ليفطر و ان خرج لطلب الفضول فلا و لا كرامة».).

و منقولست در صحيح از عمران از بعضى از اصحاب ما كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه شخصى به شكار مى رود يك روز و دو روز و سه روز آيا قصر مى كند يا تمام مى كند حضرت فرمودند كه اگر از جهة قوت خود و قوت عيال خود مى رود بايد كه نماز را قصر كند و روزه را افطار كند و اگر از جهة لهو و لعب است پس قصر نمى كند و او را كرامتى نيست نزد حق سبحانه و تعالى تا از جهة او نماز را قصر بفرمايد،و محتمل است كه مراد از فضول زيادتى مال باشد كه در اين صورت نماز را قصر نكند و روزه را قصر كند چنانكه جمعى از اصحاب بان قايلند به تبعيّت شيخ به سبب آن كه در فقه رضوى هست كه اگر سفر معصيت باشد يا شكار لهو تمام مى كند،و اگر صيد از جهة تجارت باشد نماز را تمام مى كند و روزه را افطار مى كند،و اگر از جهة قوت خود و عيالش باشد از روى ضرورت نماز و روزه را قصر مى كند و ظاهر

ص: 56

مى شود كه شيخ طوسى نيز فقه رضوى را داشته است چون شيخ مفيد و صدوق داشته اند و اكثر مسايلى كه ذكر كرده اند و مستندش ظاهر نيست كاشف مى آيد كه در فقه رضوى است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى ابو بصير عنه صلوات اللّه عليه و آله انّه قال: ليس على صاحب الصّيد تقصير ثلاثة ايّام فاذا جاوز الثّلاثة لزمه يعنى الصّيد للفضول).

و در موثق و شيخ در صحيح از ابن محبوب كه از اهل اجماع است از بعضى از اصحاب ما از ابو بصير روايت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه كسى كه به شكار رود قصر نمى كند سه روز و چون از سه روز در گذرد لازمست او را قصر.و صدوق تاويل كرده است جزو اوّل را كه قصد نمى كند مراد حضرت آنست كه اگر صيد لهو باشد تمام مى كند و شيخ جزو آخر را تاويل كرده است كه اگر از جهة قوتست قصر مى كند و محتمل است كه مراد صيد قوت باشد و حمل كنيم سه روز اول را كه در حوالى شهر باشد و قصر را در وقتى كند كه به مسافت رسيده باشد.

چنانكه در صحيح از عبد اللّه منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه صيد كند چه كند حضرت فرمودند كه اگر بر دور خود مى گردد قصر نمى كند و اگر تجاوز كند از مسافت يا حد ترخص قصر مى كند و حديث عيص نيز چنين است.

6-( و روى عيص بن القاسم عنه صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن الرّجل يتصيّد فقال ان كان يدور حوله فلا يقصّر و ان كان تجاوز الوقت فليقصّر).

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه شكار كند حضرت فرمودند كه اگر بر دور خود مى گردد يعنى قصد مسافت نكرده باشد و در حوالى

ص: 57

شهر مى گردد و شكار مشروع مى كند قصر نمى كند چون بحد ترخص نرسيده است يا گذشته است و قصد سفر ندارد و اگر بحد ترخص يا به مسافت رسيده باشد قصر مى كند چون قصد برگشتن دارد و هشت فرسخ دارد تا شهر و بنا بر ظاهر خبر صيد مشروعست نه صيد لهو.

(و لو انّ مسافرا ممّن يجب عليه التّقصير مال من طريقه إلى صيد لوجب عليه التّمام لطلب الصّيد فان رجع من صيده إلى الطّريق فعليه فى رجوعه التّقصير)

عبارت فقه رضوى است كه اگر مسافرى كه بر او واجب باشد قصر به آن كه سفرش مباح باشد و ميل كند از راه به جانب شكار هر آينه واجبست بر او تمام كردن نماز چون غرضش شكار است پس چون از شكار بر مى گردد و به راه مى آيد پس لازم است كه در برگشتن قصر كند اگر در برگشتن شكار نكند.

و اين مضمون در حديث قوى از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه منقولست به مكاتبه كه شخصى كه شكار مى كند قصر مى كند تا بر جاده است پس چون از جاده بدر رود يعنى از براى شكار تمام مى كند و چون به جاده مى آيد قصر مى كند و اخبار گذشت و در كتاب صوم نيز خواهد آمد.

(و من كان سفره معصية للّه عزّ و جلّ فعليه التّمام فى الصّلاة و الصّوم)

و كسى كه سفرش معصيت و مخالفت الهى باشد پس بر اوست كه تمام كند نماز و روزه را و اين مضمون فقه رضويست.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در ماه رمضان افطار نمى كند مگر آن كه سفر حق باشد و باطل نباشد.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه

ص: 58

هر كه بسفر رود قصر مى كند نماز را و افطار مى كند صوم را مگر آن كه بسفر شكار لهو رود،يا بسفر معصيت رود كه اصل سفر معصيت باشد يا از جانب ظالمى رسول باشد يا بقصد عداوت مسلمانان رود يا بقصد سفر در ضرر بر مسلمانان رود.

و از ابو سعيد منقولست كه دو كس داخل شدند بر حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما در خراسان و هر دو سؤال كردند از قصر خود حضرت بيكى فرمودند كه بر تو واجبست كه قصر كنى چون بقصد زيارت من آمدى و به ديگرى فرمودند كه بر تو واجبست كه تمام كنى زيرا كه بقصد پادشاه جور آمدى كه مامون باشد و خواهد آمد در ابواب صوم.

تعقيب نماز شكسته

(و على المسافر ان يقول فى دبر كلّ صلاة يقصّر بها سبحان اللّه و الحمد للّه و لا آله الا اللّه و اللّه اكبر ثلثين مرّة لتمام الصّلاة)

و در حسن از سليمان مروزى منقولست كه حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه واجبست بر مسافر كه در عقب هر نمازى كه قصر مى كند سى مرتبه تسبيحات اربع را بگويد تا نمازش تمام شود و بمنزله دو ركعت مقصوره است.

و عقيب هر نمازى در سفر و حضر نيز مستحب است كه سى مرتبه يا چهل مرتبه تسبيحات اربع را از جهة تعقيب نماز بگويد و لفظ حديث اگر چه بلفظ وجوبست حمل بر استحباب مؤكد نموده اند.

نماز شب در سفر

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: ان خشيت ان لا تقوم فى اخر اللّيل او كانت بك علّة او اصابك برد فصلّ و أوتر من اوّل اللّيل فى السّفر).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر ترسى كه در آخر شب بر نخيزى يا كوفتى داشته باشى يا مانعى يا سرما باشد نماز شب كه هشت ركعت

ص: 59

است و سه ركعت وتر را در اول شب مى توانى كرد در سفر.

و در صحيح از ابن ابى نجران منقولست كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز شب در سفر در كجاوه حضرت فرمودند كه هر گاه روى تو برابر قبله نباشد رو بقبله كن و تكبير احرام بگو و نماز را تمام كن بهر طرفى كه شتر رود عرض نمودم كه فداى تو گردم در اول شب مى توانم كرد حضرت فرمودند كه هر گاه خوف داشته باشى كه در آخر شب نكنى در اول شب مى توانى كرد و احاديث صحيحه در اين باب وارد شده است و خواهد آمد.

6- و: سال علىّ بن سعيد ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صلاة اللّيل و الوتر فى السّفر من اوّل اللّيل قال نعم

روايت كرده است شيخ در قوى از على كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز شب و سه ركعت وتر در سفر كه اول شب مى توان كرد هر گاه نتواند كه در آخر شب برخيزد حضرت فرمودند كه بلى.

7-( و: سال سماعة بن مهران ابا الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه عن وقت صلاة اللّيل فى السّفر فقال من حين تصلّى العتمة إلى ان ينفجر الصّبح).

و در موثق از سماعه منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از وقت نماز شب در سفر حضرت فرمودند كه از وقتى كه نماز خفتن مى كنى تا طلوع صبح مى توانى كرد و ظاهرش آنست كه وقت باشد در سفر نه آن كه مقدم دارند بر وقت.

و در صحيح از ليث منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز شب در تابستان در شبهاى كوتاه در اول شب مى توانم كرد حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح از يعقوب منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه

ص: 60

عليه سؤال كردم از نماز شب در تابستان در شبهاى كوتاه در اول شب بكنم حضرت فرمودند كه خوب به خاطرت رسيده است و خوب مى كنى پس فرمودند كه جوانان را خواب بسيار مى آيد من امر مى كنم ترا كه نماز شبرا در اول به جا آورى كه مبادا در آخر شب نكنى.

و در صحيح از ابو بصير از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه ترسى كه در آخر شب برنخيزى يا كوفتى داشته باشى يا سرما خورده باشى نماز شب و نماز وتر را در اول شب بكن،و اين احاديث و اخبار صحيحه و موثقه بسيار وارد شده است كه ظاهرش آنست كه در سفر و حضر مقدم مى توان داشت هر گاه خوف آن باشد كه در وقت خودش نتواند كرد و اخبار ديگر خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

5-( و روى حريز عمّن حدّثه عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّه كان لا يرى بأسا بان يصلّى الماشي و هو يمشى و لكن لا يسوق الابل).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حريز از آن كسى كه او حديث را بر حريز خوانده است و در خاطر حماد بن عيسى نيست كه كيست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آن حضرت مى فرمودند كه باكى نيست كه پياده نماز سنت را يا نماز واجب را راه رود و كند و ليكن شتر نمى راند به اعتبار سخن گفتن يا قرائت را بعنوان حدى خواندن يا اعم تعبّدا و احاديث صحيحه گذشت.

ص: 61

باب العلّة الّتى من اجلها لا يقصّر المصلّى فى المغرب

و نوافلها فى السّفر و الحضر

3,2,15,14,6-( سئل الصّادق صلوات اللّه عليه: لم صارت المغرب ثلث ركعات و اربعا بعدها ليس فيها يقصّر فى حضر و لا سفر فقال انّ اللّه تبارك و تعالى انزل على نبيّه صلّى اللّه عليه و آله كلّ صلاة ركعتين فاضاف إليها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لكلّ صلاة ركعتين فى الحضر و قصّر فيها فى السّفر الاّ المغرب و الغداة فلمّا صلّى صلّى اللّه عليه و آله المغرب بلغه مولد فاطمة صلوات اللّه عليها فاضاف إليها ركعة شكرا للّه عزّ و جلّ فلمّا ان ولد الحسن صلوات اللّه عليه اضاف إليها ركعتين شكرا للّه عزّ و جلّ فلمّا ان ولد الحسين صلوات اللّه عليه اضاف إليها ركعتين شكرا للّه عزّ و جلّ فقال «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» فتركها على حالها فى الحضر و السّفر).

اين بابى است در بيان علت آن كه در نماز شام و چهار ركعت نافله آن تقصيرى واقع نشده است در سفر و حضر منقولست مرفوعا در علل نيز كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه چرا سه ركعت نماز شام و چهار ركعت نافله آن را كم نمى كنند در حضر و سفر حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى نمازها را به نزد حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله دو ركعت دو ركعت فرستاد در اول تكليف نماز پس حضرت هر نمازى را دو ركعت زياد كردند در حضر،و در سفر بحال خود گذاشتند مگر نماز شام و صبح را پس

ص: 62

چون حضرت نماز شام را گذاردند دو ركعت خبر آوردند به نزد آن حضرت كه حق سبحانه و تعالى حضرت فاطمه را كرامت كرد حضرت به شكرانه اين نعمت يك ركعت زياد كردند و چون حق سبحانه و تعالى حضرت امام حسن را كرامت فرمود حضرت رسول خدا دو ركعت زياد كردند از جهة نافله شام شكرانه حق سبحانه و تعالى پس چون حق سبحانه و تعالى حضرت امام حسين را صلوات اللّه عليه كرامت فرمود حضرت دو ركعت ديگر از جهة آن حضرت به شكرانه اين كرامت اضافه نمودند در نافله شام و آيه را خواندند كه حق سبحانه و تعالى مقرر ساخته است از جهة هر پسرى برابر حصّه دو دختر،پس چون به شكرانه اين نعمتها بود و اين نعمتها نعمتى بود دايمى شكرانه آن را دايم گردانيدند و در سفر و حضر بحال خود گذاشتند.

و كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چرا نماز شام را در سفر و حضر سه ركعت مى كنند و در سفر از آن قصر نشد حضرت فرمودند كه چون أولا حق سبحانه و تعالى نمازها را دو ركعت واجب گردانيده بود و حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بحسب تفويضى كه بان حضرت شده بود سه نماز را دو ركعت زياد فرمودند و چون وقت شام تنگ بود يك ركعت زياد فرمودند و چون در سفر آن دو ركعت را از چهار ركعتى انداختند ركعت شام را نينداختند و فرمودند كه مرا شرم مى آيد كه دو مرتبه نقص بان رسانم چون در وقت زياد كردن بان نقص رسانيده بودم بنا بر اين در حضر و سفر آن را سه ركعت مقرّر ساختند.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه در سفر هر نمازى دو ركعت است و پيش از آن و بعد از آن نافله نيست مگر

ص: 63

نماز شام كه بعد از آن چهار ركعت نافله او بحال خود است و در سفر و حضر آن را ترك مكن و نوافل ظهر و عصر ساقط است و قضا ندارد و در شب نماز شبرا بكن و اگر فوت شود قضا كن.

و در صحيح از حارث منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ترك مكن چهار ركعت نافله شام را در سفر و حضر،و پدرم ترك نمى كردند سيزده ركعت نافله شبرا در سفر و حضر،و چون دو ركعت نافله صبح بعد از نماز شب كرده مى شود و وقت اداى آن در صبح كاذب است بنا بر اين اكثر اوقات آن را با نماز شب ذكر مى كنند.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه مكرر مى فرمودند كه نماز نوافل روز شانزده ركعت است هشت ركعت نزد زوال و هشت ركعت بعد از ظهر و چهار ركعت بعد از شام و آن را ترك مكن در سفر و حضر و دو ركعت بعد از خفتن است كه پدرم آن دو ركعت را نشسته مى كردند و من ايستاده مى كنم و حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله سيزده ركعت نماز شبرا مى كردند كه هشت ركعت نافله شبست و سه ركعت نافله وتر است و دو ركعت نافله صبح و احاديث در اين باب متواتر است.

ص: 64

باب علّة التّقصير فى السّفر

6-( ذكر الفضل بن شاذان النّيسابورىّ رحمه اللّه فى العلل الّتى سمعها من الرّضا صلوات اللّه عليه: انّ الصلاة انّما قصّرت فى السّفر لأنّ الصّلاة المفروضة اوّلا انّما هى عشر ركعات و السّبع انّما زيدت فيها بعد فخفّف اللّه عزّ و جلّ عن العبد تلك الزّيادة لموضع سفره و تعبه و نصبه و اشتغاله بامر نفسه و ظعنه و اقامته لئلاّ يشتغل عمّا لا بدّ له منه من معيشته رحمة من اللّه عزّ و جلّ و تعطّفا عليه الاّ صلاة المغرب فانّها لم تقصّر لأنّها صلاة مقصّرة فى الاصل و انّما وجب التّقصير فى ثمانية فراسخ لا اقلّ من ذلك و لا اكثر لأنّ ثمانية فراسخ مسيرة يوم للعامّة و القوافل و الاثقال فوجب التّقصير فى مسيرة يوم و لو لم يجب فى مسيرة يوم لما وجب فى مسيرة الف سنة و ذلك لأنّ كلّ يوم يكون بعد هذا اليوم فانّما هو نظير هذا اليوم فلو لم يجب فى هذا اليوم لما وجب فى نظيره اذا كان نظيره مثله لا فرق بينهما).

اين بابى است در بيان علّت تقصير در سفر و علت مسافت و غير آن منقولست بدو سند حسن كالصحيح بلكه صحيح چون صدوق حكم به صحت اين سند كرده است از فضل در ضمن علتهائى كه شنيده است از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه چرا نماز در سفر قصر شد زيرا كه نمازى كه اول خداوند عالميان واجب گردانيد بر خلايق ده ركعت بود و اين معنى متواتر است و بعد از آن حضرت

ص: 65

سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به تفويضى كه به آن حضرت شده بود هفت ركعت زياد كردند پس حق سبحانه و تعالى آن هفت را يعنى اكثرش را كه آن شش ركعت بود ساقط گردانيد از بندگان به سبب تعب و مشقتى كه از لوازم سفر است غالبا و به امور خود رسيدن و همگى مشغول كارهاى خود بودن و بار كردن و فرود آمدن كه اگر تمام مى بود از كارهائى كه او را ناچار است بان رسيدن باز مى ماند از امور معاش خود و اين تخفيف محض رحمت الهى و مهربانى اوست بر بندگان با آن كه نوافل آن نيز ساقط شد و چون بنده ملاحظه مى كند در سفر مى يابد كه چه مقدار او را سبكى حاصل مى شود خصوصا در مانند سفر حج كه غالب اوقات اين نمازها در اثناى راه كرده مى شود و با اين تخفيف به صد تشويش به حمله خود مى رسد،و همه زيادتيها ساقط شد مگر زيادتى ركعت نماز شام كه ساقط نشد چون زيادتى او كم بود در حضر،و در عيون و علل مقصوره بود و چرا تقصير در مسافت هشت فرسخ واجب شد نه در كمتر و نه زيادتر زيرا كه هشت فرسخ راه يك روز اكثر خلايق است در قافلهاى باردار پس در مقدار يك شبانه روز راه قصر مقرر شد و اگر در اين مقدار واجب نمى شد در مقدار هزار سال قصر واجب نمى شد زيرا كه هر روزى كه بعد از اين روز است او نظير اين روز است و اگر در اين روز واجب نمى شد در نظيرش نيز واجب نمى شد هر گاه نظير آن مثل آن باشد و فرقى در ميان هر دو نباشد و اين معانى همه مجربست حتى در سفر مكه معظمه كه مشقتش در يك روز است و هر كس احتمال نمى دهد كه فردا تواند حركت كردن و چون شب گذشت روز ديگر قوتش بيشتر از روز سابق است تا آن كه مشهور است كه فرشتگان در شبها ايشان را مالندگى مى كنند كه قوت حركت دارند.

(و انّما ترك تطوّع النّهار و لم يترك تطوّع اللّيل لأنّ كلّ صلاة لا

ص: 66

يقصّر فيها لا يقصّر فيما بعدها من التّطوّع و ذلك لأنّ المغرب لا يقصّر فيها فلا تقصير فيما بعدها من التّطوّع و كذلك الغداة لا تقصير فيما قبلها من التّطوّع و انّما صارت العتمة مقصورة و ليس تترك ركعتيها لأنّ الرّكعتين ليستا من الخمسين و انّما هى زيادة فى الخمسين تطوّعا ليتمّ بهما بدل كلّ ركعة من الفريضة ركعتين من التّطوّع و انّما جاز للمسافر و المريض ان يصلّيا صلاة اللّيل فى اوّل اللّيل لاشتغاله و ضعفه و ليحرز صلاته فيستريح المريض فى وقت راحته و ليشتغل المسافر باشتغاله و ارتحاله و سفره).

و چرا ساقط شده است نافله روز و ساقط نشده است نافله شب زيرا كه هر نمازى كه در آن تقصير نشده است در نافله بعد از آن نيز نشده است چنانكه تقصير در نماز شام نشده است تقصير در نافله اش نيز نشده است و هم چنين تقصير در نماز صبح چون نشده است در نافله صبح نيز قصر نشده است،و چرا نماز خفتن قصر شده است و در دو ركعتش قصر نشده است زيرا كه دو ركعت وتيره از جمله پنجاه ركعت نمازهاى واجب و سنت مؤكّده نيست بلكه آن دو ركعت را بر نوافل افزوده اند از روى استحباب تا تمام شود به سبب آن بدل هر يك از ركعت فريضه دو ركعت نافله،و چرا جايز است مسافر و بيمار را كه نماز شب را در اول شب به جا آورند از جهة آن كه غالب اوقات در سحر بار مى كنند و مشغولى بسيار دارد مسافر كه نمى تواند مشغول هر دو شدن،و هم چنين ضعف بيمار مانع است از آن كه نماز شبرا تواند كرد در وقت خود چون غالب اوقات بيمار در شب سنگين تر است خصوصا آخر شب،پس بيمار و مسافر به سبب كردن در اول شب حفظ مى كنند نماز شبرا مبادا از ايشان فوت شود تا آن كه در سحر كه وقت استراحتست بيمار استراحت داشته باشد و تا مسافر تواند كه مشغول كارهاى خود و بار كردن شود و روانه

ص: 67

شود يا مشغول كارهاى سفر تواند شد.

4-( و: سال سعيد بن المسيّب علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما فقال له متى فرضت الصّلاة على المسلمين على ما هى اليوم عليه فقال بالمدينة حين ظهرت الدّعوة و قوى الاسلام و كتب اللّه عزّ و جلّ على المسلمين الجهاد زاد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى الصّلاة سبع ركعات فى الظّهر ركعتين و فى العصر ركعتين و فى المغرب ركعة و فى العشاء الآخرة ركعتين و اقرّ الفجر على ما فرضت بمكّة لتعجيل عروج ملائكة اللّيل إلى السّماء و لتعجيل نزول ملائكة النّهار إلى الارض فكانت ملائكة النّهار و ملائكة اللّيل يشهدون مع رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله صلاة الفجر فلذلك قال اللّه تعالى «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» يشهده المسلمون و يشهده ملائكة النّهار و ملائكة اللّيل).

روايت كرده است صدوق در صحيح از ابو حمزه از سعيد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه چه وقت اين نماز بر اين نحوى كه الحال هست بر مسلمانان واجب شد حضرت فرمودند كه در وقتى كه خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله تشريف شريف به مدينه فرمودند و دعوت اسلام آشكار شد و اسلام قوت گرفت و حق سبحانه و تعالى جهاد را بر مسلمانان واجب ساخت حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در نماز هفت ركعت افزودند در ظهر دو ركعت و در عصر دو ركعت و در شام يك ركعت و در خفتن دو ركعت و صبح را بر حالتى گذاشته كه در مكه واجب شده بود زياد نكردند از جهة تعجيل فرشتگان شب بسوى آسمان و تعجيل نزول ملائكه روز بسوى زمين پس چنين بود كه فرشتگان روز و فرشتگان شب در وقت نماز صبح نزد خاتم المرسلين صلّى اللّه عليه و آله حاضر مى شدند از اين جهت است كه

ص: 68

حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اقامت كنيد نماز صبح را به درستى كه نماز صبح مشهود است حاضر مى شوند آن را مسلمانان،و ملائكه روز،و ملائكه شب.

و بحسب ظاهر مخالفت دارد اين حديث با حديث سابق در نماز شام كه ركعت آن در وقت ولادت حضرت فاطمه واجب شد و آن در مكه معظمه واقع شد پيش از هجرت به چندين سال و در اين حديث چنين است كه هفت ركعت در مدينه واجب شد پس حمل مى توان كرد زيادتى هفت را بر اكثرش كه آن شش ركعت است يا آن كه بر حضرت سيد الانبياء صلّى اللّه عليه و آله واجب شده باشد در مكّه معظّمه و به مسلمانان در مدينه مشرفه يا آن كه مقرر شده باشد كه حضرت آن ركعت شكر را بعد از چندين سال به جا آورد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 69

باب الصّلاة فى السّفينة

6-( سال عبيد اللّه بن على الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه: عن الصّلاة فى السّفينة فقال و حين يستقبل القبلة و يصفّ رجليه فاذا دارت و استطاع ان يتوجّه إلى القبلة و الاّ فليصلّ حيث توجّهت به و إن امكنه القيام فليصلّ قائما و الاّ فليقعد ثمّ يصلّى».).

اين بابى است در بيان كيفيت نماز در كشتى به اسانيد صحيحه منقولست از عبيد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز در كشتى حضرت فرمودند كه رو بقبله مى كند و راست مى ايستد باين عنوان كه پاها را بهم مى چسباند كه نيفتد و هر گاه كسى بگردد از قبله و تواند كه رو بقبله كند بكند و اگر نتواند رو كند بهر طرفى كه كشتى رود و اگر ممكن باشد او را كه ايستاده نماز كند ايستاده نماز كند و اگر نتواند بنشيند و نماز كند.

6-( و: قال له جميل بن درّاج تكون السّفينة قريبة من الجدّ فاخرج و اصلّى قال صلّ فيها أ ما ترضى بصلوة نوح عليه السّلام).

و در صحيح منقولست از جميل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گاه هست در كشتى نزديكيم به ساحل بيرون آيم و نماز كنم حضرت فرمودند كه در كشتى نماز كن آيا خوشنود نيستى كه بنحو نماز نوح نماز كنى.

بدان كه بحسب ظاهر در اين باب تعارضى در ميان اخبار هست زيرا كه در حسن كالصحيح از حماد بن عيسى منقولست كه گفت شنيدم كه شخصى از حضرت

ص: 70

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد از نماز در سفينه حضرت فرمودند كه اگر توانيد كه بيرون آييد بيرون آييد و اگر قدرت نداشته باشيد بر خروج ايستاده نماز كنيد در كشتى و اگر نتوانيد نشسته و تا ممكن باشد ملاحظه قبله كنيد كه رو بقبله نماز كنيد، و غير اين خبر اخبار ديگر وارد است كه صريحند در عدم توسعه و صحيحه جميل دلالت بر توسعه مى كند.

و هم چنين صحيحه ابن سنان كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز واجب در كشتى و حال آن كه تواند كه از كشتى بيرون آيد و ليكن از شير و دزدان خوف هست و با او جمعى هستند كه راى ايشان جمع نمى شود بر بيرون آمدن كه اگر همه بيرون آيند خوف نيست و ليكن اطاعت او نمى كنند در بيرون آمدن و چون در كشتى نماز كنند آيا ركوع و سجود را درست مى بايد كرد يا ايماء مى توان كرد و ايستاده نماز مى بايد كرد يا نشسته مى توان كرد؟حضرت فرمودند كه اگر تواند كه ايستاده نماز كند افضل است و اگر نتواند نشسته نماز كند و بر او حرجى نيست در بيرون نرفتن به درستى كه شخصى از پدرم همين مسأله را پرسيد حضرت فرمودند كه نمى خواهى كه بنحو نماز نوح نماز كنى.

و در حسن كالصحيح بنحو حديث متن از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست، و در صحيح از ابى ايوب منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه بسيار است كه مبتلا مى شويم در كشتى و جائى نمى يابيم كه از آنجا بيرون آييم و جمعى كه در كشتى اند مى گويند كه تا ممكن است بيرون رفتن در كشتى نماز نمى كنيم حضرت فرمودند كه اين نماز حضرت نوحست

ص: 71

آيا نمى خواهى كه بنحو حضرت نوح نماز كنى گفتم فداى تو گردم مى خواهم حضرت فرمودند كه دل تنگ مباش به درستى كه نوح در كشتى نماز كرد عرض نمودم كه ايستاده نماز كنم يا نشسته حضرت فرمودند كه ايستاده عرض نمودم كه بسيار است كه رو بقبله مى ايستم و كشتى مى گردد فرمودند كه تا توانى رعايت قبله بكن بانكه هر گاه كشتى گردد تو نيز بگرد و رو بقبله كن.و حق آنست كه مخير است ميان نماز كردن در كشتى و بيرون آمدن به ساحل و اگر همه جا رعايت امكان كند بهتر است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: قال له ابراهيم بن ميمون نخرج إلى الاهواز فى السّفن فنجمّع فيها الصّلاة قال نعم ليس به باس فقال له فنسجد على ما فيها و على القير قال لا باس).

و كالصحيح منقولست از ابراهيم كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه بسيار است كه از كوفه بر روى آب به اهواز كه قريب بحويزه است مى رويم در كشتى و در كشتى نماز به جماعت مى كنيم يا بكنيم حضرت فرمودند كه بلى باكى نيست عرض كردم كه سجده مى توانيم كرد بر آن چه در ميان كشتى است از گندم و جو و ينجه و امثال آن و بر قير كه بر كشتى ماليده اند حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و مؤيد جواز است صحيحه ابن عمار كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز در كشتى حضرت فرمودند كه رو بقبله مى كنى و بهر طرف كه گردد نماز مى كنى و اگر توانى ايستاده نماز مى كنى و اگر نتوانى نشسته نماز مى كنى و اگر خواهيد نماز را به جماعت بكنيد و بر قير پخته و نه پخته نماز مى توان كرد و بر آن سجده مى توان كرد.

و در صحيح از آن حضرت منقولست كه فرمودند كه باكى نيست كه نماز را در كشتى به جماعت به جا آورند.

ص: 72

و كالصحيح بلكه در صحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت سؤال كردم از برادرم صلوات اللّه عليه كه هر گاه جمعى در كشتى نماز جماعت كنند پيشنماز در كجا مى ايستد و اگر زنان هم در كشتى باشند چه كنند و ايستاده نماز كنند يا نشسته حضرت فرمودند كه ايستاده نماز مى كنند و اگر ايستاده نتوانند نشسته نماز مى كنند و امام در پيش مردان مى ايستد و زنان در عقب مردان مى ايستند و اگر كشتى تنگ باشد زنان مى نشينند و مردان اول نماز مى كنند ديگر ايشان و باكى نيست كه زنان در برابر نماز مردان باشند،و سؤال كردم از شخصى كه راه زنان راه او را زدند يا هر چه داشت غرق شد و الحال برهنه مانده است و وقت نماز شده است چگونه نماز مى كند حضرت فرمودند كه اگر علفى به همرسد كه عورت خود را بان به پوشاند نماز را با ركوع و سجود مى كند و اگر بهم نرسد نماز را ايستاده مى كند و ركوع و سجود را ايما مى كند.

و كالصحيح از ابو هاشم منقولست كه گفت با حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه در كشتى بودم در دجله و وقت نماز در آمد عرض نمودم كه فداى تو گردم نماز به جماعت مى كنيم حضرت فرمودند كه در شكم رود خانه نماز جماعت نمى توان كرد يا نمى كنيم،محتملست كه مراد كراهت باشد با امكان ساحل زيرا كه دجله در همه جا به كنار نزديكست يا مراد كراهت در اوقات سيل باشد.

6-( و روى عنه منصور بن حازم انّه قال: القير من نبات الارض).

و در صحيح از منصور منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قير از زمين مى رويد پس سجده بر آن توان كرد و احاديث بر منع و جواز گذشت و منع محمولست بر كراهت يا در صورتى كه زمين و مثل آن باشد.

ص: 73

5-( و: سال زرارة ابا جعفر صلوات اللّه عليه فى الرّجل يصلّى النّوافل فى السّفينة قال يصلّى نحو رأسها).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم در شخصى كه نوافل را در كشتى به جا آورد حضرت فرمودند كه نماز مى كند به جانب سر كشتى يعنى رعايت قبله در نافله در كار نيست چنانكه گذشت.

6-( و: سال يونس بن يعقوب ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّلاة فى الفرات و ما هو اصغر منه من الانهار فى السّفينة فقال ان صلّيت فحسن و ان خرجت فحسن و ساله عن الصّلاة فى السّفينة و هى تاخذ شرقا و غربا فقال استقبل القبلة ثمّ كبّر ثمّ در مع السّفينة حيث دارت بك).

و در موثق كالصحيح از يونس منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز كردن در ميان كشتى در نهر فرات و نهرهايى كه از آن كوچكترند كه ساحل نزديكست و مى توان بيرون آمدن حضرت فرمودند كه اگر بيرون روى خوبست و اگر در آنجا نماز كنى خوبست ديگر گفت سؤال كردم از آن حضرت از نماز در كشتى و حال آن كه گاهى بطرف مشرق مى رود و گاهى بطرف مغرب چون كار آن با باد است حضرت فرمودند كه رو بقبله كن و تكبير احرام بگو و ملازم قبله باش هر چند كه آن بگردد از طرفى تو بر خلاف آن طرف در اثناى نماز بگرد و احتمال ديگر آنست كه همين تكبير احرام كافيست كه رو بقبله باشد بلكه اين اظهر است و احتمال اول احوط است مهما أمكن.

6-( و: سأله هارون بن حمزة الغنوىّ عن الصّلاة فى السّفينة فقال ان كانت محمّلة ثقيلة اذا قمت فيها لم تتحرّك فصلّ قائما و ان كانت خفيفة تكفأ فصلّ قاعدا).

و در صحيح منقولست از هارون كه گفت از

ص: 74

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز در كشتى حضرت فرمودند كه اگر پر از بار باشد و سنگين باشد به حيثيتى كه هر گاه بايستى حركت نكند در آنجا ايستاده نماز كن و اگر سبك باشد و خوف شكستن و انقلاب در آن باشد نشسته نماز كن.

و در صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از كسى كه در كشتى باشد و قدرت نداشته باشد كه ايستاده نماز كند آيا نشسته نماز مى كند و ايما مى كند يا سجده مى كند حضرت فرمودند كه ايستاده نماز مى كند و اگر چه منحنى باشد به اعتبار حركات كشتى.

و در صحيح از ابن ابى عمير منقولست از بسيار كس از اصحاب ما كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز در كشتى به ايماست يعنى اگر ممكن باشد ايستاده مى كند و الا ايما مى كند چنانكه گذشت.

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه عن الرّجل يكون فى السّفينة هل يجوز له ان يضع الحصير على المتاع او القتّ و التّبن و الحنطة و الشّعير و غير ذلك ثمّ يصلّى عليه قال لا باس).

و به اسانيد صحيحه از على بن جعفر و به اسناد صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفتند سؤال كرديم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه در كشتى متاع يا ينجه يا كاه يا گندم يا جو و امثال آن از خوردنيها باشد و حصير خود را بر بالاى آنها بيندازد و بر آن نماز كند جايز است حضرت فرمودند كه باكى نيست.و دغدغه بالاى اينها ايستادن از جهة آنست كه حرمت خوردنيها خصوصا گندم را مى بايد داشت و بر بالاى آنها ايستادن ترك حرمتست و ديگر از جهة عدم استقرار تام غالبا و جواب حضرت اينست كه

ص: 75

هيچ يك از اينها بد نيست چون مضطرند.

1-( و قال علىّ صلوات اللّه عليه: اذا ركبت السّفينة و كانت تسير فصلّ و أنت جالس و اذا كانت واقفة فصلّ و أنت قائم).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه در كشتى نشينى و روان باشد نشسته نماز كن و اگر كشتى ايستاده باشد و روان نباشد ايستاده نماز كن،و محمولست بر كشتيهاى كوچك چنانكه مجربست حاصل آن كه مدار بر قدرتست يا امكان بى دشوارى بسيار.

چنانكه منقولست كالصحيح از سليمان بن خالد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز در كشتى فرمودند كه ايستاده نماز مى كند و اگر نتواند نشسته نماز مى كند و رو بقبله مى كند در هر دو حال پس اگر كشتى بگردد او بگردد با قبله و رو بقبله داشته باشد و اگر نتواند كه بگردد بحال خود بايستد و اجتهاد كند در تحصيل قبله و نماز سنت را تكبير احرام آن را رو بقبله مى گويد و بعد از آن رو به شكم كشتى مى كند بهر طرفى كه برود و بر اين مضمونست قويه على بن ابراهيم از آن حضرت.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: لبعض اصحابه اذا عزم اللّه لك على البحر فقل الّذى قال اللّه عزّ و جلّ «بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» فاذا اضطرب بك البحر فاتّك على جانبك الايمن و قل بسم اللّه اسكن بسكينة اللّه و قرّ بقرار اللّه و اهد باذن اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه).

و منقولست از حضرت امام محمد تقى صلوات عليه كه به بعضى از اصحاب خود فرمودند كه هر گاه حق سبحانه و تعالى بعد از استخاره عزم ترا به جانب دريا كند چون داخل كشتى شوى بگو آن چه را حق سبحانه و تعالى به حضرت نوح فرمود كه سوار شويد بر كشتى به استعانت نام حق

ص: 76

سبحانه و تعالى و بگو به يارى خدا يا بر يارى نام خداست رفتن كشتى و ايستادن آن به درستى كه پروردگار من آمرزنده و رحيم است پس اگر دريا ترا مضطرب سازد از جهة تلاطم آن پس تكيه كن بر جانب راستت و بگو اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه استعانت و ياورى طلب مى كنم به نام خدا يا به خدا اى دريا ساكن شو به تسكين الهى يعنى خدا يا دريا را ساكن گردان و آن را قرار ده تا اضطرابش بر طرف شود و آرام ده آن را به قدرت خود و نيست حولى و گردشى و حركتى و قوتى مگر بحق سبحانه و تعالى خصوصا در دريا و اين عبارات در صحيح از على بن اسباط از حضرت رضا صلوات اللّه عليه منقولست و در باب استخارات مفصل خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

5,6-( و روى محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما: قال كان ابى يكره الرّكوب فى البحر للتّجارة).

و كالصحيح و در صحيح از محمد منقولست از احدهما صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه پدرم امام محمد باقر يا سيّد السّاجدين مى فرمودند كه مكروهست از جهة تجارت بر دريا نشستن.

و در صحيح چنين است كه حضرت باقر و صادق صلوات اللّه عليهما كراهت داشتند و ايشان را خوش نمى آمد كه شيعيان ايشان سوار شوند بر كشتى از جهة تجارت و ظاهرا مراد از تجارت آنست كه خواهند مال ايشان بسيار شود كه اگر بمقدار قوت خود و قوت عيال خود باشد كراهت ندارد و ليكن ظاهر اخبار بسيار آنست كه هر گاه از ممرى ديگر تواند معاش گذرانيدن به دريا ننشينند.

و در حسن كالصحيح از معلى منقولست كه سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بسفر دريا رود حضرت فرمودند كه پدرم مى فرمودند كه ضرر به دينت دارد اينك مردمان همه روزى و معاش را مى يابند بى آن كه به دريا نشينند.

ص: 77

و در صحيح از اسماعيل منقولست كه شخصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از شخصى كه وقت نماز شود و او در كشتى باشد و به خشكى نتواند آمد چه كند حضرت فرمودند كه اگر در جهاد است يا حج و زيارات و انواع سفرهاى طاعات نماز را ايما كند و اگر سفر تجارت باشد مى بايد كه نماز را بيرون بكند و به كشتى رود گفتم الحال كه رفته است چه بايدش كرد حضرت فرمودند كه الحال نماز مى كند و چون از آب بيرون مى آيد آن نماز را قضا مى كند،و احاديث گذشت در كراهت سفر به جانبى كه تيمّم بايد كرد او را بر برف و خواهد آمد در تجارت.

6-( و: سال محمّد بن مسلم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن ركوب البحر فى هيجانه قال و لم يغرّر الرّجل بدينه).

و كالصحيح منقولست كه محمد گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سوار شدن بر كشتى در دريا وقت اضطرابش حضرت فرمودند كه چرا اين شخص دين خود را ضايع مى كند.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در سوار شدن دريا از جهة تجارت دين خود را ضايع كردنست.و شكى نيست كه در وقتى كه ظن هلاك باشد حرامست مطلقا اگر چه بواسطه واجب مثل حج باشد و اگر راه منحصر در دريا باشد ساقط مى شود در اين وقت و اگر متساوى الطرفين باشد نجات و غرق خلافست در حرمت،و با ظن سلامت تجارت مكروه است و از جهة سفرهاى واجب واجبست.

6-( و: نهى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن ركوب البحر فى هيجانه).

خواهد آمد در مناهى كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله نهى فرمودند

ص: 78

از داخل شدن در كشتى در وقت اضطراب دريا به تفصيلى كه گذشت.

14-( و قال صلوات اللّه عليه: ما اجمل فى الطّلب من ركب البحر).

و در صحيح و حسن كالصحيح از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه اقتصاد نورزيده است در طلب روزى كسى كه به دريا نشيند از جهة تجارت.

و به اسانيد صحيحه از ابو حمزة ثمالى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در حج وداع فرمودند كه به درستى و راستى جبرئيل امين در دل من انداخت كه هيچ جاندارى نمى ميرد تا روزى خود را تمام نخورد پس از خدا بترسيد و اجمال كنيد يعنى مبالغه مكنيد و ميانه رو و با تانّى باشيد در طلب روزى و چنين نشود كه دير آمدن روزى سبب آن شود كه شما آن را از راه معصيت طلب كنيد به درستى كه حق سبحانه و تعالى روزى را حلال قسمت كرده است ميانه خلق و حرام قسمت نكرده است پس كسى كه از خدا بترسد و صبر كند حق سبحانه و تعالى روزى حلال او را مى رساند و كسى كه از حرام بگيرد حق سبحانه و تعالى تقاص مى كند از حلال او و در روز قيامت حساب خواهد كرد او را بر آن با عذاب و بعضى چنين تفسير كرده اند كه طلب جميل و نيكو نكرده است كسى كه به دريا نشيند و ظاهرا تصحيف معنويست و احاديث بر مضمون سابق كالمتواتر است و محدثان و لغويان همه تفسير اوّل را كرده اند و در باب تجارت نيز خواهد آمد.

ص: 79

باب صلاة الخوف و المطاردة و المواقفة و المسايفة

اشاره

اين بابى است در بيان نماز خوف مانند نماز ذات الرقاع و نماز مطارده كه با دشمنان در مقام دفعند از اين طرف زور مى آورند و كفار را مى برند و بر عكس و نماز مواقفه كه در برابر يكديگر ايستاده باشند ديگر مسايفه كه كار به شمشير رسيده است و دست و بغلند با يكديگر و نه چنين است كه نماز هر يك از اينها به نحوى ديگر باشد بلكه همه نمازها غالبا نسبت بهر يك از اينها امكان دارد چنانكه خواهد آمد.

نماز خوف

14,6-( روى عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: صلّى النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله بأصحابه فى غزاة ذات الرّقاع ففرّق اصحابه فرقتين فاقام فرقة بإزاء العدوّ و فرقة خلفه فكبّر و كبّروا فقرا و أنصتوا فركع و ركعوا فسجد و سجدوا ثمّ استمرّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قائما فصلّوا لأنفسهم ركعة ثمّ سلّم بعضهم على بعض ثمّ خرجوا إلى اصحابهم فقاموا بإزاء العدوّ و جاء اصحابهم فقاموا خلف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فكبّر و كبّروا فقرأ و أنصتوا و ركع فركعوا و سجد فسجدوا ثمّ جلس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فتشهّد ثمّ سلّم عليهم فقاموا ثمّ قضوا لأنفسهم ركعة ثمّ سلّم بعضهم على بعض).

و در صحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله با اصحاب خود نماز

ص: 80

گذاردند در جنگ ذات الرقاع بكسر را جمع رقعه كه زمينهاى آن صوب چند رنگ بود از سرخ و زرد و سبز،يا چون پاهاى صحابه زخم شده بود كهنه ها بر پا بسته بودند،يا آن كه پارچهاى رنگين بر علمها بسته بودند يا بر نيزها كه دلالت كند بر كثرت،يا جمعى به ايشان رسيدند و پاهاى آن جماعت زخم شده بود صحابه به آن جماعت پارها دادند كه بر پاها بستند،يا ذات الرقاع اسم درختى بود كه در آن صوب بود و مردمان از باب تيمن پارها بر آن مى آويختند چنانكه در اين بلاد نيز متعارفست كه عوام مى كنند و چون در آن جنگ حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه به دشمنان رسيدند وقت نماز ظهر بود حضرت نماز ظهر را به جا آوردند كفار با خود گفتند كه مى توانستيم كه در حالت نماز بر ايشان ريزيم و همه را هلاك كنيم كسى به ايشان گفت كه اين جماعت نماز ديگر دارند چون مشغول آن نماز شوند شما هر چه خواهيد بكنيد جبرئيل آمد و آيات اين نماز را آورد كه مذكور خواهد شد و چون دشمن محاذى قبله نبودند و بر خلاف جهة قبله بودند حضرت اصحاب خود را دو طايفه كردند يك طايفه را فرستادند كه در برابر دشمنان بايستند و يك طايفه را در عقب خود بازداشتند پس حضرت تكبير احرام گفتند و صحابه نيز تكبير گفتند پس حضرت قرائت كردند و آن جماعت خاموش شدند پس آن حضرت بركوع رفتند و ايشان نيز بركوع رفتند و حضرت به سجود رفتند و صحابه به سجود رفتند پس حضرت راست ايستادند در ركعت دويم.

و در كافى و تهذيب باين عنوان است كه ثمّ استتمّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و اين عبارت اصحّ است بلكه صواب است و خطا از نساخ شده است به سبب قرب صورت و چون حضرت راست ايستادند طايفه كه با حضرت بودند از حضرت جدا شدند و از جهة خود يك ركعت را كردند و بر يكديگر

ص: 81

سلام دادند و رفتند در برابر دشمنان و آن جماعت كه در آنجا بودند آمدند و در عقب آن حضرت ايستادند پس حضرت تكبير گفت و ايشان تكبير گفتند ممكن است كه تكبير حضرت سنت باشد و تكبير ايشان واجب باشد و ظاهرا سهو شده است از صدوق زيرا كه در كافى و تهذيب استبصار:همه چنين است كه فقاموا خلف رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فصلى بهم ركعة ثم تشهد و سلم عليهم و صدوق خواسته كه مجمل را بيان كند مختل كرده است چون امام تكبير نمى گويد مرتبه ديگر بلكه امام قرائت را طول مى دهد آن مقدار كه طايفه اولى نماز خود را تمام كنند و به جاى آن جماعت روند تا آن جماعت بيايند و اقتدا كنند و غالب آنست كه ايشان وقتى مى رسند كه امام در آخرهاى سوره باشد پس ايشان تكبير مى گويند و ملحق مى شوند و با امام ركوع و سجود مى كنند و امام چون يك ركعت را با ايشان كرد با امام تشهد مى خوانند امام به ايشان سلام مى دهد تا ايشان برخيزند و يك ركعت ديگر را بكنند و تشهد بخوانند و بر يكديگر سلام دهند.

و اكثر عمل كرده اند بحسن كالصحيح حلبى كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز خوف حضرت فرمودند كه امام مى ايستد و يك طايفه با امام مى ايستند و يك طايفه در برابر دشمن مى روند پس امام يك ركعت نماز با ايشان مى كند پس بر مى خيزند همه و راست مى ايستند و مامومان از امام جدا مى شوند و يك ركعت را از جهة خود مى كنند و سلام بر يكديگر مى دهند پس اين جماعت به جاى آن طايفه مى روند و آن جماعت مى آيند و اقتدا به امام مى كنند و ركعت دويم را با ايشان مى كند امام پس امام مى نشيند و تشهد را طول مى دهد تا ايشان برخيزند و يك ركعت خود را بكنند و تشهّد بخوانند پس امام سلام مى كند بر ايشان و حق آنست كه امام مخير است در انتظار مى خواهد عمل بحديث اول

ص: 82

مى كند و سلام بر ايشان مى دهد تا ايشان از جهة خود يك ركعت را به جا آورند و مى خواهد صبر مى كند تا طايفه دويم تمام كنند و سلام بر ايشان دهد،و دور نيست كه عمل باين بهتر باشد از جهة ثواب جماعت از جهة امام و ماموم و شهرت بين الاصحاب اگر چه حديث اول اصح است و ليكن قدما كتاب حلبى را داشته اند و آن چه در آن كتاب بود بمنزله نصى بود كه از معصوم شنيده باشند و جزم داريم كه هر چه را كلينى از حلبى روايت كرده است از كتاب حلبى برداشته است چون در اكثر مواضع همان حديث را صدوق و شيخ بهمان عبارت از كتاب حلبى روايت مى كنند بى زياده و نقصان و اگر كلينى مى دانست كه چنين خواهد شد كه اعتماد به ابراهيم بن هاشم نكنند به اسانيد ديگر روايت مى كرد چنانكه بسيار است كه از جهة تفنن طريق بان اسانيد ذكر مى كند و احاديث فضلا نيز خواهد آمد.

(و قد قال اللّه تعالى لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله «وَ إِذا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً» (1)فهذه صلاة الخوف الّتى امر اللّه عزّ و جلّ بها نبيّه صلّى اللّه عليه و آله)

ظاهر كلام اينست كه2.

ص: 83


1- النساء-101-102.

استشهاد به آيه با آن چه بعد از اين ذكر مى كند از كيفيت نماز شام داخل صحيحه عبد الرحمن باشد و ممكن است كه كلام صدوق باشد و بهر احتمال ضرر ندارد و چون آيه ظاهر است كه شامل اين نماز هست،و جمعى گفته اند كه مخصوص نماز ذات الرقاع است و ترجمه اين است كه و حال آن كه خداوند عالميان به رسولش صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه هر گاه در ميان كفار يا صحابه باشى و خواهى كه بأصحابه نماز كنى پس بايد كه طايفه از صحابه با تو بمانند و مى بايد كه سلاحهاى خود را با خود بردارند مبادا دشمنان از طرفى ديگر هجوم آورند پس چون طايفه كه با توأند سجده كنند يا نماز كنند مى بايد كه طايفه ديگر در برابر دشمنان باشند و بايد كه بيايند آن طايفه كه با تو نماز نكرده اند و با تو نماز كنند و بايد كه با احتياط باشند و سلاحهاى خود را با خود داشته باشند، آرزو كردند كافران كه شما غافل شويد از سلاحهاى خود مانند شمشير و نيزه و از متاعهاى خود مانند زره و خود و جبّه و يك مرتبه حمله كنند بر شما شما با خبر باشيد تا چنين نكنند و اگر بكنند با ايشان جهاد كنيد و بر شما حرجى نيست اگر آزارى داشته باشيد از باران يا بيمار باشيد و نتوانيد اسلحه را با خود برداشتن كه بگذاريد و بر نداريد،و ليكن با حذر باشيد بانكه اسلحه حاضر باشد و نگاهبانان مقرر سازيد كه چون متوجه شما شوند اسلحه را برداريد به درستى كه حق سبحانه و تعالى مهيّا ساخته است از جهة كافران عذابى كه خوار كننده ايشان باشد در دنيا و عقبى پس چون نماز خوف را به جا آورديد باين عنوان و خواهيد كه عبادت كنيد ياد كنيد خداوند خود را يا اگر خواهيد كه نماز كنيد يا قضا كنيد نمازى را كه در حال حرب يا مطلقا از شما فوت شده باشد پس نماز كنيد ايستاده با قدرت بر آن و نشسته با عجز از ايستادن و بر پهلوها با عجز از نشستن در حالتى كه در جنگ يا بعد از جنگ افتاده باشيد در ميان خاك و خون،خداوند

ص: 84

خود را فراموش مكنيد يا در هيچ حالى از ياد الهى غافل مباشيد و چون مطمئن شويد از خوف دشمنان به جا آوريد نماز را تمام با همه افعال بحسب كمّيت و كيفيت به درستى كه نماز بر مؤمنان واجبى است موقت به اوقات معلومه پس اينست نماز خوفى كه حق سبحانه و تعالى پيغمبرش را بان مامور ساخته است.

6-( و قال: من صلّى المغرب فى خوف بالقوم صلّى بالطّائفة الاولى ركعة و بالطّائفة الثّانية ركعتين).

محتمل است كه جزو حديث عبد الرحمن باشد چنانكه ظاهر لفظ قال است اما اظهر آنست كه عبارت صدوقست كه از فقه رضوى نقل كرده است تا حديث على بن جعفر و پيشتر ذكر كرده است نماز ذات الرقاع را بنحو مشهور و ذكر كرده است كه امام با ايشان سلام مى دهد تا طايفه اولى را تكبير احرام باشد و طايفه دويم را سلام و بعد از آن گفته است كه هر كه نماز شام را در خوف بعنوان نماز ذات الرقاع به جا آورد با طايفه اولى يك ركعت بكند و با طايفه دويم دو ركعت.

در حسن كالصحيح از حلبى منقول است بعد از آن چه پيش گذشت كه سلام بر ايشان مى دهد تا به سبب سلام امام از نماز بيرون آيند،و فرمود كه در نماز شام نيز چنين است كه امام با طايفه اول يك ركعت نماز مى كند و چون در ركعت دويم مى ايستد مامومان دو ركعت خود را مى كنند و تشهد مى خوانند و بر يكديگر سلام مى دهند پس اين جماعت به جاى آنها مى روند و آن جماعت مى آيند و با ايشان يك ركعت با قرائت مى كند پس مى نشيند و تشهد مى خواند و برمى خيزد و ايشان نيز بر مى خيزند و يك ركعت ديگر را با ايشان مى كند و حمد مى خواند و مى نشيند از جهة تشهد و تشهد را طول مى دهد تا مامومان يك ركعت خود را مى كنند و تشهد مى خوانند و امام بر ايشان سلام مى دهد.

و در صحيح از ابان از زراره منقول است كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 85

صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز شام را هر گاه در خوف واقع سازند با طايفه اول يك ركعت مى كند و در ركعت دويم مى ايستد تا ايشان دو ركعت را منفرد به جا آورند و با طايفه دويم دو ركعت مى كند و تشهد را طول مى دهد تا مامومان يك ركعت ديگر را به جا آورند.

اما در حديث صحيح زراره و حديث صحيح زراره و فضيل و محمد ابن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه امام نماز شام را در خوف واقع سازد لشكر را دو حصه مى كند و با فرقه اولى دو ركعت نماز مى كند و با ايشان تشهّد مى خواند و بدست اشاره مى كند كه برخيزند و نماز خود را تمام كنند و بروند به جاى آن طايفه و آنها بيايند و تكبير احرام بگويند و در نماز داخل شوند و امام با ايشان يك ركعت نماز بكند و چون امام سلام دهد آنها برخيزند و يك ركعت ديگر را با قرائت بفعل مى آورند و قنوت و تشهد مى خوانند و بر مى خيزند و يك ركعت ديگر كه در آن قرائت نيست بر سبيل وجوب آن را بفعل مى آورند پس امام سه ركعت نماز را به جماعت واقع ساخت و طايفه اولى دو ركعت را به جماعت واقع ساختند و يك ركعت را تنها،و طايفه دويم بر عكس پس طايفه اول تكبير و افتتاح نماز را دارند و طايفه دويم سلام را دارند و حق آنست كه امام مخير است ميان هر دو و اللّه تعالى يعلم.

نماز با خوف از دزد يا درنده

(و من تعرّض له سبع و خاف فوت الصّلاة استقبل القبلة و صلّى صلاته بالإيماء فان خشى السّبع و تعرّض له فليدر معه كيفما دار و ليصلّ بالإيماء)

و در فقه رضويست بعنوان خطاب و تغيير صدوق همين است كه خطاب را بعنوان غيبت ذكر كرده است كه هر گاه كسى را شيرى در برابر آيد و ترسد كه نمازش فوت شود رو بقبله كند و نماز را با ايما به جا آورد و اگر از شير ترسد و در برابر او در آيد و رو بقبله نتواند كرد رو بشير مى كند و نماز

ص: 86

مى كند و بهر طرفى كه او مى رود او نيز مى گردد و نماز را به ايماء مى كند بسر و اگر نتواند بچشم و اگر نه به تسبيح.

بدان كه حق سبحانه و تعالى چنان كرده است كه شير از روى انسان مى ترسد و بعضى گفته اند كه حيا مى كند از روى آدمى بنا بر اين است كه رو به او مى بايد كرد و اگر آدمى پشت كند يك قدم شير مى گيرد آدمى را.

و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه از شير ترسد اين آيه را بخواند به او ضرر نمى رسد لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ تا آخر سوره برائت و از جمعى ثقات شنيدم كه گفتند بشير رسيديم و گفتيم بحق على بن ابى طالب كه از ما بگذر رو بر خاك ماليد و گذشت.

و كالصحيح منقولست از كاهلى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون بشير رسى رو به روى او كن و آية الكرسى را بخوان و به او خطاب كن و بگو.

(عزمت عليك بعزيمة اللّه و عزيمة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و عزيمة سليمان بن داود عليهما السّلام و عزيمة امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام و الائمة الطّاهرين من بعده صلوات اللّه عليهم)

يعنى قسم مى دهم ترا بقسم خدا و رسول و ائمه هدى و سليمان كه كارى بما مدار و برو كه هر گاه اين را مى گويى مى رود إن شاء اللّه كاهلى گويد كه چون از خدمت حضرت بيرون آمدم ديدم كه شيرى پيدا شد من آن دعا را خواندم و گفتم بحق اين عزيمتها كه از راه ما برو و آزار ما مده ديدم كه سر به زير انداخت و دمش را ميان پاها گرفت و رفت،و اين بنده آية الكرسى را از جهة دفع همه بلاها تجربه كرده ام،و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه چون شير را ببينى بگو

اعوذ بربّ دانيال و الجبّ من شرّ كلّ اسد مستأسد.

ص: 87

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الرّجل يلقاه السّبع و قد حضرت الصّلاة فلم يستطع المشي مخافة السّبع قال يستقبل الأسد و يصلّى و يؤمى برأسه ايماء و هو قائم و ان كان الاسد على غير القبلة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از على كه گفت از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه شير به او رسد و وقت نماز شده باشد و راه نتواند رفت از ترس شير حضرت فرمودند كه رو بشير مى كند و نماز مى كند و از جهة ركوع و سجود ايستاده ايما مى كند بسر هر چند شير بر خلاف قبله باشد.

و در صحيح ديگر از على بن جعفر منقولست كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه بشير رسد و وقت نماز در آيد و از ترس شير نتواند راه رفتن و اگر بايستد كه نماز كند در ركوع و سجود از شير مى ترسد و شير در برابر اوست بر خلاف قبله پس اگر رو بقبله كند ترسد كه طعمه شير شود چه كند و جواب همان است و دور نيست كه صدوق زيادتيها را انداخته باشد.

6-( و: سال سماعة بن مهران ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يلقاه السّبع و قد حضرت الصّلاة فلا يستطيع المشي مخافة الاسد قال يستقبل الاسد و يصلّى و يؤمى برأسه ايماء و هو قائم و ان كان الاسد على غير القبلة).

و در موثق از سماعه منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه شير به او رسد و وقت نماز در آيد و راه نتواند رفت از ترس شير حضرت فرمودند كه رو بشير مى كند و نماز مى كند ايستاده و بسر ايما مى كند اگر چه شير بر خلاف قبله باشد و در چنين حديثى كه موافق باشد با سابق قانون محدثين آنست كه هر دو را با هم ضم

ص: 88

مى كنند و يك حديث مى كنند يا بعد از نقل اول سند ثانى را ذكر مى كنند و مى گويند مثله،مناسب اين بود كه در اينجا چنين كند و مخالفتى كه با سابق دارد در لفظ اسد و سبع است و اين سهل است نسبت به آن چه صدوق بسيار مى كند.

نماز با اشاره

6-( و: سال سماعة بن مهران ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل ياخذه المشركون فتحضره الصّلاة فيخاف منهم ان يمنعوه قال يؤمى ايماء).

و منقولست در موثق از سماعه كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه كفار او را گرفته باشند با سيرى و وقت نماز حاضر شود و از كفار ترسد كه مبادا منع كنند او را حضرت فرمودند كه ايما مى كند.و اين حديث را صدوق نقل بالمعنى كرده است و حديث را او و ديگران چنين روايت كرده اند كه كفار او را منع مى كنند از نماز نه آن كه ترسد كه منع كنند كه در اين صورت حكم به ايماء مشكل است مگر آن كه خوف داشته باشد كه با منع آزار رسانند و ممكن است كه حديث ديگر باشد.

5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: قلت له صلاة الخوف و صلاة السّفر تقصّران جميعا قال نعم و صلاة الخوف احقّ ان تقصّر من صلاة السّفر لأنّ فيها خوفا يا لأنّ ليس فيها خوفا)

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا نماز خوف و نماز سفر هر دو را قصر مى بايد كرد يعنى هم چنان كه سفر به سبب قصر است آيا خوف نيز سبب قصر هست اگر در حضر باشد حضرت فرمودند كه بلى و نماز خوف سزاوارتر است كه قصر در آن واقع شود از نماز سفر به اعتبار خوفى كه نادرا در آنجا مى باشد يعنى حق سبحانه و تعالى نماز سفر را از آن جهت فرمود كه قصر كنند چون نادرا در آنجا خوف مى باشد چنانكه خواهد آمد آيه كريمه «إِنْ خِفْتُمْ» گذشت نيز پس

ص: 89

هر گاه در حضر خوف محقق باشد اولى خواهد بود به قصر و عبارت تهذيب چنين است كه «من صلاة السّفر ليس فيها خوف» يعنى سزاوارتر است به قصر از نماز سفرى كه در آن خوف نباشد و احتمال اصلاح در هر دو هست و معنى هر دو صحيح است غافل شده اند بعضى و اصلاح كرده اند و اللّه تعالى يعلم.

6-( و سمعت شيخنا محمّد بن الحسن رضى اللّه عنه يقول رويت انّه:

سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا» (1)فقال هذا تقصير ثان و هو ان يردّ الرّجل الرّكعتين إلى ركعة و قد رواه حريز عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: ).

و شنيدم از شيخم و شيخ اهل قم ابن وليد كه حق سبحانه و تعالى از او خوشنود باشد كه مى گفت روايتى بمن رسيده است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه هر گاه روانه شويد در زمين پس نيست حرجى بر شما كه قصر كنيد نماز را اگر ترسيد كه كافران به شما ضرر رسانند حضرت فرمودند كه اين آيه از جهة قصر خوف نازل شده است پس اگر در سفر باشند و خوف نيز باشد چهار ركعتى را يك ركعت مى بايد كرد زيرا كه سفر دو ركعت را انداخت و خوف دو ركعت را يك ركعت گردانيد و اين روايت را حريز از آن حضرت نقل كرده است صلوات اللّه عليه.

و شيخ طوسى نيز در صحيح از حريز همين حديث را روايت كرده است و ظاهرا ابن وليد و صدوق و جمعى ديگر عمل به اين حديث كرده اند و جمعى تاويل كرده اند كه مراد اين است كه خوف سبب ديگر است از جهة قصر و در1.

ص: 90


1- النساء-101.

شرع ضرر ندارد توارد علّتين بر معلول واحد شخصى زيرا كه علل شرع معرفاتند پس آن كه دو ركعت را يك ركعت مى كند چهار ركعت را دو ركعت خواهد كرد.

نمازى كه تكبير و تهليل است

6-( و روى عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه عن الصّادق صلوات اللّه عليه:

فى صلاة الزّحف قال يكبّر و يهلّل يقول اللّه عزّ و جلّ «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً» ).

و در صحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه در نماز جنگى كه كار به شمشير رسيده باشد حضرت فرمودند كه تكبير و تهليل مى گويد و در كافى و تهذيب يكبّر و يؤمى است و ظاهرا تصحيف شده باشد و يؤمى انسب است به استشهاد آيه كه حضرت مى فرمايد كه نمى بينى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اگر ترسيد پياده يا سواره نماز كنيد و پياده و سواره بغير از ايما نمى توانند كرد و بنا بر نسخه اصل مراد اين خواهد بود كه مراد الهى از اين آيه نماز شدة الخوف است كه تكبير احرام مى گويند و در نماز غير سه ركعتى دو مرتبه تسبيحات اربع را مى خوانند و در سه ركعتى سه مرتبه و بعد از آن تشهد مى خوانند و سلام مى دهند و باين عنوان در حديث نديده ام اما فقها چنين ذكر كرده اند و شك نيست كه آن چه ايشان گفته اند احوط است.

6-( و روى عن ابى بصير انّه قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: ان كنت فى ارض مخوفة فخشيت لصّا او سبعا فصلّ الفريضة و أنت على دابّتك).

و در موثق و در صحيح منقولست از ابو بصير كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه اگر در زمينى باشى كه خوف داشته باشى در آنجا از دزد و درنده يا شير پس نماز واجب را بر بالاى چهار پا بكن يا مى توانى كرد.

و در صحيح از محمد منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام

ص: 91

رضا صلوات اللّه عليه و عرض نمودم كه به مكه مى رويم و به زير مى آييم از شتر براى نماز در جائى چند كه اعراب باديه نشين در آنجا مى باشند آيا نماز را بر روى زمين بگذاريم و الحمد تنها از خوف بخوانيم يا نماز را بالاى شتر بگذاريم و حمد و سوره را بخوانيم حضرت فرمودند كه هر گاه خوف داشته باشى نماز واجب و سنت را سواره بكن و اگر حمد و سوره بخوانى نزد من محبوبتر است اما آن چه كرده بالحمد تنها باكى نيست و باين حديث استدلال نمى توان كرد بر استحباب سوره و نه بر وجوب سوره بلى ظاهر مى شود كه نهايت اهتمام به شان سوره هست.

5-( و فى رواية زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: الّذى يخاف اللّصوص يصلّى ايماء على دابّته).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى كه از دزدان مى ترسد نماز مى كند بر روى چهار پا به ايماى بسر از جهة ركوع و سجود و در سجود سر را كج تر مى كند.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه اگر مشاهده مى فرمودى مرا كه من در كنار فرات نماز مى كردم و خوف شير داشتم تعجب مى فرموديد يا كاش مرا مى ديد كه چه حال داشتم حضرت فرمودند كه چرا سواره نماز نمى كردى چون خوف از شير كمتر است.

و در موثق كالصحيح بلكه صحيح منقولست از عبد الرحمن كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه ترسد از شير يا دزد چگونه نماز مى كند حضرت فرمودند كه تكبير مى گويد و ايما بسر مى كند.

6,5-( و: قد رخّص فى صلاة الخوف من السّبع اذا خشيه الرّجل على

ص: 92

نفسه ان يكبّر و لا يؤمى رواه محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما: ).

چون در احاديث صحيحه وارد شده است در نمازى كه خوف از سبع داشته باشند كه نماز را به ايما كنند ذكر كرد كه رخصت داده اند در نماز خوف از سبع هر گاه بر خود ترسد كه مثل نماز شدة الخوف تكبير بگويند و ايما نكنند،و نمازى كه به ايما مى كنند تكبير احرام و قرائت و تشهد و سلام دارد و ركوع و سجود را ايما مى كنند،و نماز تكبير:ركوع و سجود ندارد و قرائت حمد و سوره ندارد بلكه بدل از هر ركعتى يك مرتبه تسبيحات اربع را مى گويند و تكبير احرام و تشهد و سلام دارد بر مشهور و ظاهر اين حديث كالصحيح محمد بن مسلم و احاديث ديگر آنست كه تكبير تنهاست.

چنانكه در صحيح از ابو بصير منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر گاه مسلمانان و كفار ملاقات كنند به شمشير كه دست به شمشير كرده باشند در اين صورت نماز تكبير است و اگر برابر يكديگر ايستاده باشند نماز به ايماست و از نقل رخصت در اينجا ظاهر مى شود كه در حديث سابق يومى بوده است بدل و يهلل كه اگر يهلل مى بود داخل نماز تكبير مى بود.

5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: الّذى يخاف اللّصوص و السّبع يصلّى صلاة المواقفة ايماء على دابّته قال قلت أ رأيت ان لم يكن المواقف على وضوء كيف يصنع و لا يقدر على النّزول قال يتيمّم من لبد دابّته او سرجه او معرفة دابّته فانّ فيها غبارا و يصلّى و يجعل السّجود اخفض من الرّكوع و لا يدور إلى القبلة و لكن أينما دارت دابّته غير انّه يستقبل القبلة بأوّل تكبيره حين يتوجّه).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه

ص: 93

عليه كه آن حضرت فرمودند كه شخصى كه از دزدان يا شير ترسد نماز مى كند به نحوى كه در برابر دشمن ايستاده باشد در جهاد و ايما مى كند از جهة ركوع و سجود بر پشت چهار پا زراره گفت عرض نمودم كه خبر ده مرا كه اگر چنين شخصى وضو نداشته باشد چه كند حال آن كه از چهار پا به زير نمى تواند آمد از خوف دشمن و شير حضرت فرمودند كه تيمّم مى كند از نمد چهار پا يا نمد زين يا يال اسبش به درستى كه در اينها غبارى هست و نماز مى كند و سجده را پست تر از ركوع به جا مى آورد و نمى گردد به جانب قبله بلكه بهر طرفى كه چهار پا مى رود رو به آن طرف مى كند مگر تكبير احرام را كه رو بقبله مى گويد در وقتى كه متوجه نماز مى شود و باقى را بهر طرفى كه حيوان رود رو مى كند به آن طرف.

نماز مسايفه

6-( و روى عبيد اللّه بن على الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: صلاة الزّحف على الظّهر ايماء برأسك و تكبير و المسايفة تكبير بغير ايماء و المطاردة ايماء يصلّى كلّ رجل على حياله).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز زحف كه نزديك شوند به دشمن بر پشت چهار پا مى كنى و بسر ايما مى كنى و تكبير مى گويى به جاى قرائت،و مسايفه يعنى آن كه كار به شمشير رسيده باشد تكبيريست بى ايما و مطارده كه اين طايفه آن طايفه را مى رانند و بر عكس هر يك بحال خود نماز مى كنند.

1,6-( و قال صلوات اللّه عليه: فات النّاس مع علىّ صلوات اللّه عليه يوم صفّين صلاة الظّهر و العصر و المغرب و العشاء فامرهم فكبّروا و هلّلوا و سبّحوا رجالا و ركبانا).

ممكن است كه جزو حديث حلبى باشد يا مرسل صدوق باشد و ظاهرا مرسل اوست و عبارت فقه رضويست و در فقه بعد از سبحوا هست كه بعد از آن حضرت اين آيه را خواندند كه «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً» فامرهم على صلوات اللّه عليه فصنعوا رجالا او ركبانا و صدوق اختصار كرده است حاصل آن كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در روز صفين كه جنگ سر شد تا روز ديگر چاشت در جنگ بودند از مردمان فوت شد نماز ظهر و عصر و شام و خفتن يعنى نتوانستند كه نماز صحيح به جا آورند حضرت ايشان را فرمودند كه تكبير و تهليل و تسبيح بگويند پياده و سواره.

ص: 94

ممكن است كه جزو حديث حلبى باشد يا مرسل صدوق باشد و ظاهرا مرسل اوست و عبارت فقه رضويست و در فقه بعد از سبحوا هست كه بعد از آن حضرت اين آيه را خواندند كه «فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُكْباناً» فامرهم على صلوات اللّه عليه فصنعوا رجالا او ركبانا و صدوق اختصار كرده است حاصل آن كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در روز صفين كه جنگ سر شد تا روز ديگر چاشت در جنگ بودند از مردمان فوت شد نماز ظهر و عصر و شام و خفتن يعنى نتوانستند كه نماز صحيح به جا آورند حضرت ايشان را فرمودند كه تكبير و تهليل و تسبيح بگويند پياده و سواره.

و كلينى در حسن كالصحيح و شيخ در صحيح روايت كرده اند از زراره و فضيل بن يسار و محمد بن مسلم به دوازده سند صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه در نماز خوف فرمودند كه نزد مطارده كه هم را رانند و مناوشه كه نزديك به يك ديگر شده باشند هر يك به ايماء نماز مى كنند بهر جانبى كه روند و ايستند،و اگر كار بدست و شمشير رسيده باشد و دست و گردن شده باشد و جنگ در گرفته باشد به درستى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در صفين در شب هرير نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاى ايشان نبود مگر به نماز تكبير،و در تهذيب و پيشنمازى ايشان نكرد در اين چهار نماز مگر به تكبير و تهليل و تسبيح و تحميد و دعا و اين نماز ايشان بود در وقت هر نمازى و امر نكرد ايشان را به اعاده نماز،و ظاهر اين صحيحة الفضلا آنست كه استغفار را با تسبيحات اربع ضم فرموده باشند چنانكه در دو صحيح سابقا گذشت يكى صريح و يكى ظاهر مثل اين خبر، و صفين موضعى است كه در آنجا چند ماه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه با معاويه جهاد مى فرمودند و شب هرير شبى است كه مرويست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه در آن شب هزار مدبر را بدست مبارك خود بجهنم

ص: 95

فرستاد و هزار تكبير از آن حضرت شنيدند چون هر كسرا كه مى كشتند اللّه اكبر مى فرمودند و هزار ركعت نماز نيز كردند.

6-( و فى كتاب عبد اللّه بن مغيرة انّ الصّادق صلوات اللّه عليه قال:

اقلّ ما يجزئ فى حدّ المسايفة من التّكبير تكبيرتان لكلّ صلاة الاّ المغرب فانّ لها ثلثا).

و بطرق صحيحه و حسنه كالصحيحه منقولست از عبد اللّه و در تهذيب و كافى از شخصى از اصحاب ما از آن حضرت است و لهذا تغيير اسلوب داد و چون بسيار از عبد اللّه روايت كرده است در اين كتاب معلوم است كه محض و جاده نيست بلكه نمى خواست كه ظاهر سازد ارسال را و اظهار اين معنى نيز كرده است كه همين كه در كتاب او هست كافيست چون اجماعست بر تصحيح ما يصح عنه كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اقلّ آن چه كافيست در نمازى كه در وقت شمشير زدن بر يكديگر به جا مى آورند از تكبير دو تكبير است در غير نماز شام و در آن سه تكبير است هر تكبيرى به جاى يك ركعت و مشهور آنست كه مراد از تكبير تسبيحات اربع است چنانكه آن را تسبيح مى گويند به اعتبار يك جزو او كه تكبير است و تسبيح.

6-( و ساله سماعة بن مهران: عن صلاة القتال فقال اذا التقوا فاقتتلوا فانّما الصّلاة حينئذ تكبير و اذا كانوا وقوفا لا يقدرون على الجماعة فالصّلاة ايماء).

و در موثق از سماعه منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نمازى كه در وقت مقاتله مى كنند چه عنوانست حضرت فرمودند كه چون كار به شمشير زدن مى رسد در آن وقت نماز تكبير است يعنى تسبيحات اربع يا با استغفار،و اگر در برابر دشمن ايستاده اند و تير بر يكديگر مى اندازند و قدرت ندارند بر نماز جماعت هر يك بر سر خود

ص: 96

نماز مى كنند بانكه در حال ركوع و سجود ايما مى كنند،و اگر همه ايستاده اند رو بقبله يا به طرفى ديگر و ممكن باشد كه با امام نماز جماعت كنند بر بالاى اسب نماز جماعت را به جا مى آورند.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر گاه با دشمنان ملاقات كنند مسلمانان و كار به كشش رسد در آن وقت نماز تكبير است و اگر در برابر هم ايستاده باشند نماز به ايماست و عبارت فقه رضوى نيز چنين است كه اگر در مطارده باشى با دشمن نماز را به ايما كن،و اگر كار تنگ شود پس تسبيح و تحميد و تهليل و تكبير بگو كه هر تسبيح و تحميد و تكبيرى به جاى يك ركعت است نزد ضرورت كه ركوع و سجود را به ايما نيز نتوان كرد.

و در حسن كالصحيح از محمد بن عذافر منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كار به شمشير رسيده باشد دو تكبير او را كافى است و اين تقصيرى ديگر است يعنى تقصير اول آن بود كه چهار ركعت دو ركعت شد و در اينجا ركوع و سجود و قرائت ساقط شد و بدل از همه تكبير شد.

نماز عاريا

(و العريان يصلّى قاعدا و يضع يده على عورته و إن كانت امرأة وضعت يدها على فرجها ثمّ يؤميان ايماء و يكون سجودهما اخفض من ركوعهما و لا يركعان و لا يسجدان فيبدو ما خلفهما و لكن ايماء برءوسهما)

و برهنه نشسته نماز مى كند و دست خود را بر عورت خود مى گذارد و اگر زن باشد دست خود را بر فرج خود مى گذارد و در حالت نشستن ايما مى كنند و از جهة سجود ايما را پست تر از ركوع مى كنند كه سر را كج تر مى كنند و ركوع سجود صحيح نمى كنند كه مبادا ظاهر شود عورتشان از عقب و ليكن ايما

ص: 97

بسر مى كنند و اين مضمون حسنه كالصحيحه زراره است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه.

(و اذا كانوا جماعة صلّوا وحدانا)

و هر گاه جمعى برهنگان باشند نمازهاى خود را به جماعت نمى كنند اما آن چه پيش گذشت كه نماز را نشسته مى كنند مستندش كالصحيحه زراره و صحيحه عبد اللّه بن سنان است و در موثقه سماعه و صحيحه حلبى وارد است كه اگر جامه نجس داشته باشد در آن جامه نماز نمى كند و برهنه نماز مى كند نشسته اگر چه اخبار ايستاده نيز وارد شده است.

مثل صحيحه على بن جعفر و حديث جمع ميان اخبار مثل صحيحه ابن مسكان از بعضى از اصحابش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه برهنه باشد و وقت نماز شود چگونه نماز كند حضرت فرمودند كه برهنه نماز مى كند ايستاده اگر كسى او را نه بيند و اگر او را به بيند نشسته نماز مى كند اما آن كه ذكر كرده است كه به جماعت نماز نكنند بخاطر ندارم كه در جائى ديده باشم غير از اينجا.

با آن كه در صحيح از ابن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از قومى كه برهنه باشند و خواهند كه نماز جماعت كنند چه نحو كنند حضرت فرمودند كه همه نشسته نماز مى كنند و امام آن مقدار پيشتر مى نشيند كه زانوهاى او ظاهر شود.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقولست كه گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه جمعى را راه زنان برهنه كردند نماز را چگونه به جا آورند حضرت فرمودند كه همه مى نشينند و امام اندكى پيشتر مى نشيند و در ركوع و سجود امام ايما مى كند و ايشان در عقب او ركوع و سجود را به ايماى

ص: 98

او مى كنند و پيشتر گذشت.

نماز در گل و آب

(و فى الماء و الطّين تكون الصّلاة بالإيماء،و الرّكوع اخفض من السّجود)

و در آب و كل نماز را به ايما مى كند و ركوع را پست تر از سجود به جا مى آورد.

در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر مرد و زن در آب باشند يا در دريا باشند سجده بر آب نمى كنند و از ايشان ساقط است رو بقبله كردن و در آنجا ايما مى كنند از جهة سجده برو.

و كالصحيح از ليث منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در مكانى باشد كه قدرت بر زمين نداشته باشد ايما كند، و در موثق از عمار منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نيابد چيزى را كه بر وى سجده كند و جائى نباشد كه در آنجا سجده كند حضرت فرمودند كه هر گاه چنين باشد در همه نمازها از فريضه و نافله ايما مى كند.

ديگر از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه او را باران بگيرد و زمينها همه گل شده باشد و موضع خشكى نيابد كه در آنجا سجده كند چه كند حضرت فرمودند كه نماز را ايستاده به جا مى آورد و ركوع را نيز درست به جا مى آورد چون ركوع صحيح مى تواند كرد و سجود را ايما مى كند و تشهد و سلام را ايستاده مى كند،و ظاهرا عبارت صدوق و شيخين از اين عبارت باشد و وجهش چنين است كه در غالب اوقات كه در ميان آب و گل گرفتار است چون ركوع را

ص: 99

مى تواند كرد درست مى كند و سجود را چون نمى تواند عبث است كج شدن ايما بسر مى كند از جهة آن و در اين صورت ركوع پست تر از سجود مى شود و شيخ مفيد عليه الرحمه وجهى گفته است كه چون ركوع موضوعست از جهة تذلّل آن را درست بفعل مى آورد و سجود اشاره است بقبله آن را ايما مى كند و وجهى گفته اند كه چون در آب باشد و شنا كند در ركوع است فى الحقيقة و در سجده اگر پيشانى را بر آب گذارد سجده بر مشروب كرده خواهد بود پس ايما مى كند و بس و ظاهر مى شود از حديث عمار كه مراد از آب آب بارانست كه زمين را گل كرده است و احتياج باين تكلّفات نيست و اللّه تعالى يعلم.

ص: 100

باب ما يقول الرّجل اذا اوى إلى فراشه

اشاره

اين بابى است در بيان آن چه مى گويد آدمى در وقتى كه به خوابگاه خود مى رود چون آدمى هميشه بى چاره است و شياطين بر او مسلطند اگر در وقت خواب اعمالى كه متلقى است از شارع به جا آورد خوابهاى پريشان نمى بيند و خوابش عبادت مى شود چنانكه اشعارى دارد بان خطابى كه حق سبحانه و تعالى به حضرت ابراهيم كرده است كه بگو كه نماز من و حج يا عبادات من و حيات و زندگانى من و ممات من يعنى مردن يا خوابى كه برادر مرگست چنانكه حق سبحانه و تعالى آن را مرگ ناميده است همه از جهة رضاى خداونديست كه پروردگار عالميانست،و دور نيست كه بظاهر اين آيه استدلال توان كرد بر آن كه تلفظ به نيّت در همه عبادات مطلوب باشد چنانكه در خصوص حج احاديث صحيحه نيز وارد شده است و هر گاه خواب مؤمن از جهة حق سبحانه و تعالى باشد بانكه مقصودش از خواب راحت بدن باشد تا قوت داشته باشد كه بعد از بيدارى عبادات را با حضور قلب آورد خوابش عبادت خواهد بود،و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است و در مذمت بيدارى كل شب هم چنان كه مذموم است كه كل شب در خواب باشد،و هر گاه خواب به نيّت عبادت شود و بر نهجى شود كه مطلوب الهى است ممكن است كه روح او را به عالم قدس برند و صحبت او در خواب با مقدّسان باشد در بهشت معنوى بلكه صورى نيز چنانكه مجربست.

ص: 101

خواب با طهارت

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من تطهّر ثمّ اوى إلى فراشه بات و فراشه كمسجده).

منقولست در صحيح از ابن ابى عمير از محمد كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه با طهارت باشد و محدث و جنب و امثال اينها نباشد يا وضو بسازد اگر چه وضو داشته باشد و اين بهتر است و بعد از آن به خوابگاه خود رود شب بروز آورد و خوابگاه او مانند مسجد او باشد يعنى خاصيت با وضو بخواب رفتن آنست كه در نامه عمل بنده ثواب بودن مسجد بنويسند كه گذشت،و كلينى بعد از اين ذكر كرده است كه حضرت فرمودند كه اگر در آخر شب برخيزد و خدا را ياد كند گناهان او همه بريزد از او يعنى بعد از آن كه با وضو بخواب رفته باشد يا مطلقا پس اگر در آخر شب برخيزد و وضو بسازد و دو ركعت نماز بكند و حمد و ثناى الهى را به جا آورد و صلوات بر محمد و آل او بفرستد هر چه از حق سبحانه و تعالى طلب كند به او عطا كنند يا همان چيزى را اگر مصلحت او در آن باشد و اگر نه از جهة او ذخيره سازند چيزى را كه بهتر از آن باشد و به او رسانند در دنيا اگر مصلحت باشد يا در عقبى يا در هر دو.

(فان ذكر انّه ليس على وضوء فليتيمّم من دثاره و كائنا ما كان لم يزل فى صلاة ما ذكر اللّه عزّ و جلّ).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه اگر به خاطرش رسد كه وضو ندارد پس بايد كه تيمّم كند از جامه كه بر بالاى خود مى اندازد و از لحاف و امثال آن بهر حالى كه باشد يعنى خواه با وضو باشد يا با تيمّم يا اعمّ تا ذكر كند حق سبحانه و تعالى را در فراش همانست كه در نماز است تا صبح آن شب يا تا بخواب رود و اين تيمّم را با وجود آب مى توان كرد بلكه بعضى گفته اند كه بهتر است از آب چون حضرت آن را طلبيدند اما چون حديث سابق هست كه وضو ساختن مطلوبست و در

ص: 102

اين حديث نفرمودند كه با عدم آب تيمّم كنيد مخير خواهد بود و اگر چه ظاهرش آنست كه تيمّم را از جهة تخفيف فرموده باشند و وضو ساختن بهتر باشد و اللّه تعالى يعلم.

دعا هنگام خواب

5-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم قال: قال لي ابو جعفر صلوات اللّه عليه اذا توسّد الرّجل يمينه فليقل بسم اللّه اللّهمّ انّي اسلمت نفسى إليك و وجّهت وجهى إليك و فوّضت امرى إليك و الجات ظهرى إليك و توكّلت عليك رهبة منك و رغبة إليك لا ملجأ و لا منجى منك الاّ إليك امنت بكتابك الّذى أنزلت و برسولك الّذى ارسلت).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه محمد گفت كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه هر گاه شخصى دست راست خود را به زير سر خود گذارد و لازم دارد كه به پهلوى راست بخوابد و بهتر آنست كه روى او بقبله باشد مثل ملحود پس اين دعا را بخواند:استعانت بحق سبحانه و تعال يا به نام او مى جويم و ياورى از او مى خواهم در همه كارها حتّى در خواب رفتن خداوندا جان خود را تسليم كردم به تو و روى خود را متوجه تو گردانيدم بحسب صورت به كعبه و بحسب معنى دلم را به جانب تو مى كنم و كارهاى خود را خصوصا دفع دشمنان را به تو مى گذارم و ترا پشت و پناه خود مى دانم و مى گردانم و در جميع امور توكل بر تو مى كنم چون خوف از تو دارم و رغبت بسوى تو دارم نيست پناهى و محل نجاتى از تو مگر بسوى تو ايمان آورده ام به كتابى كه تو آن را فرستاده و به رسولى كه تو او را به رسالت ارسال فرموده.

(ثمّ تسبّح تسبيح الزّهراء فاطمة صلوات اللّه عليها).

پس تسبيح فاطمه زهرا را مى گويى صلوات اللّه عليها ممكن است كه كلام صدوق باشد يا جزو صحيح سابق باشد.

ص: 103

و كالصحيح منقولست از هشام از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون به خوابگاه خود روى تسبيح حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها را بخوان سى و چهار اللّه اكبر و سى و سه الحمد للّه و سى و سه سبحان اللّه را بخوان و آية الكرسى و معوذتين و ده آيه از اول سوره و الصافات و ده آيه از آخر سوره بخوان.

و كالصحيح منقولست از داود از برادرش كه شهاب از ما التماس كرد كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه سؤال كنيد از جانب من كه زنى در خواب من مى آيد و مرا مى ترساند حضرت فرمودند كه به او بگو كه تسبيحى نگاه دار و سى و چهار اللّه اكبر بگو و سى و سه سبحان اللّه و سى سه الحمد للّه بگو و ده مرتبه اين تهليل را بخوان كه لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و يميت و يحيى بيده الخير و له اختلاف اللّيل و النّهار و هو على كلّ شىء قدير و در تعقيب گذشت مفصلا و آن كه بهر دو عنوان خوبست اگر چه اول به اعتبار مخالفت عامه بهتر است.

و من اصابه فزع عند منامه فليقرا اذا اوى إلى فراشه المعوّذتين و آية الكرسىّ).

و كسى كه او را ترسى دست دهد در خواب بايد كه چون به خوابگاه خود رود سوره قل اعوذ برب الفلق و سوره قل اعوذ برب النّاس و آية الكرسى را بخواند و گذشت در حديث هشام با چيزهاى ديگر.

و در صحيح از سدير از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سوره ملك مانع است از عذاب قبر و من در و تيره مى خوانم نشسته و پدرم در شب و روز مى خواندند و پدرم مى فرمودند كه كسى كه اين سوره را خواند در و تيره يا مطلقا چون منكر و نكير از پيش پاى او به قبر در آيند پاهاى او گويند كه شما را بر ما دستى نيست اين بنده بر من بر مى خواست و

ص: 104

هر شب و روز سوره ملك مى خواند،و چون از نزد سينه بيايند سينه گويد كه اين بنده مرا در سينه خود جا داده بود و هم چنين از پيش زبان.

و از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه سوره ألهيكم التّكاثر را در وقت خواب بخواند از عذاب قبر ايمن باشد.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه هر كس مداومت كند از كودكى كه هر شب سه مرتبه قل اعوذ بربّ الفلق و سه مرتبه قل اعوذ برب الناس و صد مرتبه قل هو اللّه احد و اگر نتواند پنجاه مرتبه بخواند حق سبحانه و تعالى دفع كند از او هر بلايى و آفتى كه به اطفال مى رسد و از جميع آفات او را حفظ كند و از جميع بيماريها ما دام كه مداومت كند برين تا پيرى و تا وقت جان كندن محفوظ بوده باشد از هر آفتى.

و به اسانيد صحيحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر كه صد مرتبه قل هو اللّه احد را در وقت خواب بخواند حق سبحانه و تعالى گناهان پنجاه ساله او را بيامرزد.

3,2,5,6-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما:

قال لا يدع الرّجل ان يقول عند منامه اعيذ نفسى و ذرّيّتي و اهل بيتى و مالى بكلمات اللّه التّامّات من كلّ شيطان و هامّة و من كلّ عين لامّة فذلك الّذى عوّذ به جبرئيل الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهما).

و به اسانيد صحيحه منقولست از يكى از صادقين صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كسى ترك نكند اين تعويذ را در وقت خواب كه اين تعويذيست كه جبرئيل حسنين را صلوات اللّه عليهما باين تعويذ كرد و ترجمه اش اينست كه نفس خود را و فرزندان خود را و اهل خانه خود را و مال خودم را در پناه اسماء اعظم الهى در مى آورم از شر هر شيطانى و هر حيوان گزنده و از شر هر چشم بدى.و

ص: 105

شياطين اگر چه به معصومين دست ندارند اما دست بر ديگران دارند كه آنها را بر ايشان مسلط كنند و دعا دفع آن مى كند و ممكن است كه در امور دنيوى دست بر ايشان نيز داشته باشند.

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: قال له اقرء قل هو اللّه احد وَ قل يا أيها الكافرون عند منامك فانّها براءة من الشّرك و قل هو اللّه احد نسبة الرّبّ عزّ و جلّ).

و در صحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه بعبد اللّه فرمودند كه در وقت خواب سوره توحيد و جحد را بخوان كه خواندن سوره جحد سبب بيزارى است از شرك صورى و معنوى كه اكثر عالميان به آن مبتلايند و خواندن اين سوره بالخاصيه رفع آن مى كند و خواندن سوره توحيد بنده را به خداوند مربوط مى سازد و اين هر دو معنى مجربست،و ظاهر لفظ اين معنى دارد و ليكن جمعى چنين گفته اند كه مراد اينست كه سوره جحد از جهة نفى شرك نازل شد،و سوره توحيد را سوره نسبت از آن جهت فرمود كه يهود و نصارى گفتند كه نسبت كن بما ربّ خود را كه با كه خويشى و قومى دارد اين سوره نازل شد كه نسبت حق سبحانه و تعالى بما سوى نسبت بى نسبتى است و منافات ندارد كه در آنجا اين معنى داشته باشد و در اينجا آن معنى و اللّه تعالى يعلم.

و در صحيح از يعقوب منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه قل هو اللّه احد ثلث قرانست و قل يا أيها الكافرين ربع قرانست يعنى ثواب قرائت ثلث و ربع قرآن دارند و فضايل اين دو سوره خصوصا توحيد از حد حصر بيرونست.

6-( و روى بكر بن محمّد عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: من قال حين ياخذ مضجعه ثلث مرّات الحمد للّه الّذى علا فقهر و الحمد للّه

ص: 106

الّذى بطن فخبر و الحمد للّه الّذى ملك فقدر و الحمد للّه الّذى يحيى الموتى و يميت الاحياء و هو على كلّ شىء قدير خرج من ذنوبه كيوم ولدته أمّه).

و به اسانيد صحيحه عاليه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه به خوابگاه خود رود و سه مرتبه اين حمد را بخواند از گناهان بيرون آيد مانند روزى كه از مادر متولّد شده است.و ظاهرش شامل صغاير و كباير همه هست و ترجمه اينست كه جميع محامد مخصوص واجب الوجوديست كه بلند مرتبه كى مخصوص ذات مقدس اوست و از اين جهت همه موجودات مقهور و مسخّر اويند و جميع ثناها مخصوص خداونديست كه مجرد بالذاتست و هيچ نوع تعلقى و احتياجى و ارتباطى او را به مكونات نيست از اين جهت است كه عالم است بجميع پنهان و آشكار و اشاره باين دارد آن كه فرموده است كه آيا عالم نيست كسى كه آفريده گار است و مجرد،كه اول دليل متكلمين است،و ثانى برهان حكما،و جميع حمدها مخصوص خداونديست كه پادشاه پادشاهانست و موجد جميع عالميان و از اين جهت قادر است بر همه بملك و ملك و جميع حمدها مخصوص پروردگاريست كه مردگان را در قبر و حشر زنده مى كند و مى ميراند همه زندگان را در دنيا و قبر و او بر همه چيزى قادر و تواناست،و مناسبت اين دعاها به وقت خواب از آن جهت است كه حق سبحانه و تعالى از جهة مصالح بندگان خواب را بر ايشان مسلّط گردانيده است تا بدانند قاهريت او را تعالى شانه و مقهوريت خود را،و چنانكه در اين نشأه بخواب مى ميراند و به بيدارى زنده مى گرداند در آن نشأه نيز همه را زنده خواهد كرد و غرض اين است كه بندگان آن نشأه را فراموش نكنند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ الخ»يعنى حق سبحانه و تعالى همه را مى ميراند در وقت مردن و در

ص: 107

وقت خواب پس هر كه را مى خواهد روح او را نگاه مى دارد و بر نمى گردد و هر كه را اجل نرسيده است زنده مى فرمايد تا اجل مقدر،و تا از اين نشأه خواب استدلال كنند بر آن نشأه چنانكه منقولست كه حق سبحانه و تعالى خواب را از اين جهت مقرر فرمود كه استدلال كنند بان بر آن نشأه.

14-( و قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله: من قرء هذه الآية عند منامه « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ الخ»سطع له نور إلى المسجد الحرام حشو ذلك النّور ملائكة يستغفرون له حتّى يصبح).

و در قوى از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه هر كه اين آيه را نزد خواب بخواند نورى از آن شخص لامع شود تا مسجد الحرام و ميان اين نور فرشتگان باشند و از جهة او استغفار كنند تا صبح،و ترجمه آيه اين است كه بگو يا محمد كه به درستى كه من نيستم مگر آدمى مانند شما كه بمن وحى مى رسد از جانب حق سبحانه و تعالى و به شما مى رسانم كه خداوند شما خداونديست يگانه در ذات و صفات پس هر كه لقاى پروردگار خود را به انكشاف قلبى يا هر كه يقين مى داند كه خواهد مرد بايد كه عمل صالح به جا آورد واحدى را شريك خداوند خود نداند و نكند و پيشتر مذكور شد.

6-( و روى عامر بن عبد اللّه بن جذاعة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: ما من عبد يقرا اخر الكهف حين ينام الاّ استيقظ فى السّاعة الّتى يريد).

و كالصحيح بطرق متعدده بل الصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر بنده از بندگان الهى كه آخر كهف را بخواند در وقت خواب و آن آيه سابق است «قُلْ إِنَّما» تا به آخر البته بيدار شود در هر ساعتى كه خواهد از ساعات شب و اين مجربست و وارد شده است كه نيت مؤثر است و هر گاه ضم شود با آيه قرآنى نور على نور خواهد بود.

ص: 108

و در قوى از سكونى منقولست كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله[فرمود]كه هر كه خواهد كه در سحر به عبادت الهى برخيزد و در وقت خواب اين دعا را بخواند حق سبحانه و تعالى ملكى را موكل گرداند كه او را در آن ساعت بيدار كند و دعا اينست.

اللّهمّ لا تؤمنّى مكرك و لا تنسنى ذكرك و لا تجعلنى من الغافلين اقوم ساعة كذا و كذا و به جاى كذا و كذا بگويد كه ساعت ششم يا هفتم تا به آخر هر ساعتى را كه خواهد نام برد يعنى خداوندا مرا ايمن مگردان از عذاب خود و چنان مكن كه ذكر ترا فراموش كنم و مرا از جمله غافلان مگردان مى خواهم كه در فلان ساعت برخيزم.

5-( و روى سعد الاسكاف عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال:

من قال هذه الكلمات فانا ضامن ان لا يصيبه عقرب و لا هامّه حتّى يصبح اعوذ بكلمات اللّه التّامّات الّتى لا يجاوزهنّ برّ و لا فاجر من شرّ ما ذرأ و من شرّ ما برأ و من شرّ كلّ دابّة هو اخذ بناصيتها انّ ربّى على صراط مستقيم).

و كالصحيح منقولست از سعد كفشگر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه اين كلمات را بخواند من ضامنم كه هيچ عقربى و گزنده او را نگزد تا صبح،و ترجمه اش اينست كه پناه مى برم به اسماء اعظم الهى كه از آن در نمى گذرند احدى از نيكوكار و بدكار يعنى اگر خوانده شود مؤثر است در همه،يا مثل رحمن و رازق كه همه را احاطه نموده است يا قرآن مجيد كه بر همه كس واجبست اطاعت آن،يا انبياء و اوصياء كه بر همه كس واجبست متابعت ايشان يا همه از شر آن چه حق سبحانه و تعالى آفريده است از مار و عقرب و امثال اينها از حيواناتى كه در زير زمين مى باشند و از شر آن چه خلق نموده است از ساير حيوانات كه بر روى زمينند يا هر دو به يك معنيند،و از شر هر جنبنده كه خداوند تعالى ايشان را در قبضه قدرت خود دارد

ص: 109

به درستى كه پروردگار من در خلق اشياء بر راه راستست و چيزى عبث نيافريده است و هر يك از اينها را از جهة مصلحتى و حكمتى آفريده است.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقولست كه عرض كردم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم از عقربها مى ترسيم حضرت فرمودند كه نظر كن بسوى بنات نعش كه تشبيه كرده اند چهار آن را به تابوت و سه كوكب آن را به دختران كه پيش پيش نعش مى روند و اين سه كوكب نزديك به ستاره ميان ايشان كه ستاره دويم دخترانست ستاره خوردى هست كه عرب آن را سها مى گويند و ما آن را اسلم مى گوييم هر شب تند نظر كن به آن و سه مرتبه بگو

اللّهمّ يا ربّ اسلم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و سلّمنا راوى مى گويد كه در عمر خود يك شب ترك كردم و نگفتم در آن شب عقربم زد و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه در خانه تنها يا يورت تنها باشد آية الكرسى بخواند و بگويد اللّهمّ انس وحشتى و امن روعتي و اعنّى على وحدتى يعنى خداوندا انس ده وحشت مرا و ايمن ساز ترس مرا و ياورى ده مرا بر تنهائى من و حديث سها مجربست و هم چنين خواندن آية الكرسى از جهة هر امرى.

6-( و روى معاوية بن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا خفت الجنابة فقل فى فراشك اللّهمّ انّي أعوذ بك من الاحتلام و من سوء الاحلام و من ان يتلاعب بى الشّيطان فى اليقظة و المنام).

و بهشت سند صحيح از معاويه و بسند صحيح از قداح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ترسى كه محتلم شوى چون به خوابگاه روى بگو اين دعا را كه ترجمه اش اينست خداوندا به درستى كه پناه به تو مى آورم از محتلم شدن كه شيطان در خيال من در آيد و خواب ببينم تا

ص: 110

محتلم شوم و پناه به تو مى آورم از خوابهاى پريشان مطلقا و از آن كه شيطان با من بازى كند در بيدارى و خواب بانكه مرا مشغول ملاهى كند و از ياد تو بازمانم.

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون حضرت سيد المرسلين به فراش خود مى رفتند آية الكرسى مى خواندند و مى گفتند

امنت باللّه و كفرت بالطّاغوت اللّهمّ احفظنى فى منامي و فى يقظتى يعنى ايمان به خدا دارم و كافرم بهر باطلى خداوندا حفظ كن مرا در خواب و بيدارى.

و در صحيح از معاوية بن وهب منقولست كه پسرى از پسران حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به نزد حضرت آمد و گفت بابا مى خواهم بخوابم حضرت فرمودند كه اى پسرك بگو.

(اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا صلّى اللّه عليه و آله عبده و رسوله اعوذ بعظمة اللّه و اعوذ بعزّة اللّه و اعوذ بقدرة اللّه و اعوذ بجلال اللّه و اعوذ بسلطان اللّه انّ اللّه على كلّ شىء قدير و اعوذ بعفو اللّه و اعوذ بغفران اللّه و اعوذ برحمة اللّه من شرّ السّامّة و الهامّة و شرّ كلّ دابّة صغيرة او كبيرة بليل او نهار و من شرّ فسقة الجنّ و الانس و من شرّ فسقه العرب و العجم و من شرّ الصّواعق و البرد اللّهمّ صلّ على محمّد عبدك و رسولك).

راوى مى گويد كه هر مرتبه كه حضرت اسم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را مى بردند آن طفل الطيّب را اضافه مى كرد باين نحو على محمد الطيّب حضرت مى فرمودند كه بلى الطيّب المبارك يعنى هر چه وصف كنى آن حضرت را كم است.

8-( و روى العبّاس بن هلال عن ابى الحسن الرّضا عن أبيه صلوات اللّه عليهما قال: لم يقل احد قطّ اذا اراد ان ينام

ص: 111

«إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إلى آخر الآية (1)فسقط عليه البيت).

و كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه از پدرش صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در وقت خواب اين آيه را بخواند حق سبحانه و تعالى حفظ كند آن خانه را كه بر سر او نيفتد،و ترجمه آيه اين است كه به درستى كه خداوند عالميان نگاه مى دارد آسمان و زمين را از زوال و اگر زايل شوند كسى امساك اينها نمى تواند كرد بعد از زوال يا بعد از آن كه حق سبحانه و تعالى اينها را امساك نكند به درستى كه حق سبحانه و تعالى حليم و بردبار است و آمرزنده است گناهان بندگان را و اگر نه از افعال شوم خلايق جا داشت كه همه از هم به پاشد.1.

ص: 112


1- الفاطر-41.

باب ثواب صلاة اللّيل

اشاره

اين بابى است در بيان ثواب نماز شب آيات و احاديث در اين باب از حد حصر بيرونست و سوره مزمّل در آن وارد شده است و بعضى از آيات در ضمن اخبار مذكور خواهد شد.

نماز شب شرف مؤمن است

14- : (نزل جبرئيل على النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال له يا جبرئيل عظنى قال يا محمّد عش ما شئت فانّك ميّت و احبب من شئت فانّك مفارقه و اعمل ما شئت فانّك ملاقيه شرف المؤمن صلاته باللّيل و عزّه كفّ الاذى عن النّاس).

منقولست در موثق و مضمونش در احاديث صحيحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه جبرئيل صلى اللّه عليه به خدمت حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آمد حضرت به او فرمودند كه اى جبرئيل مرا پناه ده و موعظه كن جبرئيل گفت اى محمد بهر نحو كه خواهى زندگانى كن كه عاقبت مرگست و خواهى مردن و هر كه را خواهى دوست دار كه از او مفارقت خواهى كردن،و هر كار خواهى بكن كه ملاقات خواهى كرد بعمل خود شرف و بزرگوارى مؤمنان در نماز شب ايشانست هر كه نمى كند شرف ندارد و هر كه مى كند در خور كردن شرف دارد و عزت مؤمنان در آنست كه ازار ايشان به كسى نرسد و كسى كه تامل كند در اين كلمات مى داند كه از وحى الهى است

6-( و روى بحر السّقّاء عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّ من

ص: 113

روح اللّه عزّ و جلّ ثلاثة التّهجّد باللّيل و افطار الصّائم و لقاء الاخوان).

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه از جمله رحمتهاى الهى يا از جمله نسيمهاى رحمت سبحانى سه چيز است كه لذات آن در اين نشاه محسوس است و سالى كه نكوست از بهارش پيداست يكى بيدارى و ترك خواب كردن در شب ديگر در وقت افطار كه لذّتى قطع نظر از لذت حيوانى مى يابد چنانكه خواهد آمد در صوم،ديگر ملاقات كردن برادران مؤمن يكديگر را رحمتى است كه سبب فيوض و واردات عظيمه مى شود و معنى اين حديث را ارباب حال چنانكه بايد مى يابند.

7-( و قال ابو الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه«عزّ و جلّ وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ » (1)قال صلاة اللّيل).

و كالصحيح منقولست از حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه و در بعضى از نسخ الاول است و در بعضى الرضا و هر دو محتمل است و صدوق و شيخ در كتب بدون هر دو روايت كرده اند حاصل آن كه آن حضرت فرمودند كه مراد از رهبانيت نماز شب است و حق سبحانه و تعالى مدح فرموده است نصارى را كه ايشان عبادتى بدعت كردند و بر خود لازم گردانيدند ما بر ايشان ننوشته بوديم و نكردند اين بدعت را مگر بقصد رضاى الهى و ظاهرا بدعتى كه كرده باشند آن باشد كه نماز شب را نذر كرده باشند و بر خود واجب گردانيده باشند بانكه اصل نماز شب بوده باشد و نذر نيز بوده باشد ايشان نذر كرده باشند و بدعت بمعنى لغوى باشد بمعنى تازه و داخل آن حديثى است كه متواتر است كه بعد از مؤمن سه چيز به او مى رسد بعد از انقطاع عمل يكى فرزند صالح و يكى صدقه جاريه و يكى سنتى كه بگذارد كه به آن عمل كنند مثل اين7.

ص: 114


1- الحديد-27.

قسم سنتى يا آن كه حواريان به تفويض زياد كرده باشند يا آن كه جاهل معذور باشد چون قصد ايشان خير بود و اول اظهر است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: عليكم بصلوة اللّيل فانّها سنّة نبيّكم و داب الصّالحين قبلكم و مطردة الدّاء عن اجسادكم).

و كالصحيح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر شما باد مداومت بر نماز شب زيرا كه سنت پيغمبر شماست صلّى اللّه عليه و آله و طريقه بندگان شايسته الهى است كه پيش از شما بوده اند كه ائمه معصومين باشند صلوات اللّه عليهم يا جميع انبياء و اوصياء و عبّاد و دفع كننده دردهاست از بدنهاى شما.

6-( و روى هشام بن سالم عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: فى قول اللّه عزّ و جلّ «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً» (1)قال قيام الرّجل عن فراشه يريد به وجه اللّه عزّ و جلّ لا يريد به غيره).

و به زياده از چهارده سند صحيح منقولست از هشام از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند در قول حق سبحانه و تعالى كه به درستى كه نفسى كه برخيزد در شبها يا ساعات شبها عبادت در آن واقع ساختن مشقتش بيشتر است و قوام قولش بهتر حضرت فرمودند كه مراد الهى آنست كه برخاستن از خوابگاه نفس را مشكلتر است وقتى كه غرضش رضاى الهى باشد و غير رضاى او چيزى منظورش نباشد و الاّ اصل برخاستن سهل است و محتملست كه مراد اين باشد كه در شب برخاستن از براى رضاى الهى آسانتر است و موافقت زبان با دل در شب به اعتبار اخلاص آسانتر است اگر چه در واقع دشوارتر است.

از همه اعمال6.

ص: 115


1- المزمل-6.

و در علل در حسن كالصحيح و در كافى در صحيح روايت كرده اند باين عنوان كه حضرت فرمودند كه مراد الهى از اقوم قيلا آنست كه از فراش خود برخيزد بقصد خدا و اراده غير او نداشته باشد و بنا بر اين اظهر آنست كه مراد اين باشد كه عبادت شب به اخلاص اقربست و اخلاصى كه روح عبادتست در آن سهل است و حاصل معنى چنين مى شود كه آن عبادتى كه حق سبحانه و تعالى آن را مدح فرموده است وقتى ممدوح است كه خالص از جهة رضاى او باشد حتى رفتن به بهشت و خلاصى از دوزخ منظور نباشد بلكه قرب الهى به اعتبار كمال نفس نيز منظور نباشد و محض بندگى منظور باشد و محتملست كه مراتب نيتها بحسب اختلاف احوال مردمان مختلف باشد چنانكه مشهور است كه حسنات ابرار سيّئات مقربانست بسا باشد كه جمعى را همين معانى كمال باشد و مقربان را نقص باشد بلكه چنين است البته لهذا در نيات لفظى در حج و غيره منضم شده است.

اريد بذلك وجهك و الدّار الآخرة يعنى غرضم رضاى تست و بهشت اگر چه آن را نيز تاويل مى توان كرد كه فقره ثانيه مؤكد فقره اولى باشد و همين معنى از آن مراد باشد و ليكن خلاف ظاهر است و در نيّت نماز مذكور شد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: يقوم النّاس من فرشهم على ثلاثة اصناف صنف له و لا عليه و صنف عليه و لا له و صنف لا عليه و لا له فامّا الصّنف الّذى له و لا عليه فيقوم من منامه فيتوضّا و يصلّي و يذكر اللّه عزّ و جلّ فذلك الّذى له و لا عليه و امّا الصّنف الثّانى فلم يزل فى معصية اللّه عزّ و جلّ فذلك الّذى عليه و لا له و امّا الصّنف الثّالث فلم يزل نائما حتّى اصبح فذلك الّذى لا عليه و لا له).

و بسند صحيح از مسترق منقولست كه آن حضرت فرمودند كه مردمان از فراش خود بر مى خيزند

ص: 116

يعنى چون صبح مى كنند سه طايفه اند يك طايفه نفع يافته اند و ضرر نيافته اند و يك طايفه ضرر يافته اند و نفع نيافته اند و يك طايفه نه ضرر به ايشان رسيده است و نه نفع.

اما آن صنفى كه از براى ايشان نفع بوده است و ضرر نبوده كسى است كه از خواب برخيزد و وضو سازد و نماز كند و خداوند خود را ياد كند تا صبح اين نفع يافته است و ضرر نيافته است.

و اما طايفه دويم كسى است كه در مخالفت الهى باشد تا صبح اين آخرت خود را بر باد داده و چيزى از جهة خود حاصل نكرده كه نفع او باشد.

و اما طايفه سيّم كسى است كه بخواب رود تا صبح نه نفع يافته از عبادت و نه ضرر به او رسيده از معصيت،و از احوال اينها احوال ديگران ظاهر مى شود مثل طايفه كه پاره در معصيت باشند و پاره در طاعت و طايفه كه خواب نكنند و مشغول مباحى ديگر باشند آنها مثل جمعى اند كه خواب بوده اند و على هذا القياس و غرض از ذكر اين سه طايفه آنست كه چون صبح مى شود شب بر هر سه گذشته است جمعى تحصيل سعادت ابدى كرده اند و ذخيره از جهة آخرت خود تحصيل نموده اند و جمعى كه معصيت كرده اند نيز شب بر ايشان گذشته و از لذات چيزى نمانده است بلكه اگر ايمان دارند هزار برابر آن لذت غم از جهة ايشان مانده است و هم چنين جمعى كه به مباح گذرانيداند بر ايشان گذشته است به حيثيتى كه عدمش بهتر از وجود است و حسرت ابدى خواهد بود چون رأس المال آدمى همين عمر است و چند شب معدود دارد و هر شب كه مى گذرد برخى از مايه او كم شده است و چيزى حاصل نكرده است با آن كه سفر غير متناهى در پيش دارد.

آثار نماز شب

6-( و: ساله عبد اللّه بن سنان عن قول اللّه عزّ و جلّ

ص: 117

«سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» (1) قال هو السّهر فى الصّلاة).

و در صحيح منقولست از عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از قول حق سبحانه و تعالى كه مدح جمعى فرموده است كه سيماى ايشان و علامت ايمان ايشان در روهاى ايشانست از اثر عبادت نماز يا نماز شب حضرت فرمودند كه علامت علامت بيدارى است از جهة نماز كه روى ايشان را زرد دارد و چشمشان از بسيارى گريه كوروش است يا نوريست كه از رو ظاهر است نزد مكاشفين و نزد غير ايشان از مؤمنان حالتى از روى ايشان هويداست كه سبب محبت عالميانست به ايشان يا رقت قلب يا جميع اينها با آن كه پيشانى ايشان از بسيار نماز كردن مانند زانوى شتر پينه كرده است و اكثر همين تفسير را كرده اند و اين حالت با نفاق و كفر نيز ممكن است كه جمع شود اگر چه هر گاه از براى حق سبحانه و تعالى باشد كمال است.

چنانكه در حديث صحيح از معروف منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نماز صبح را در مسجد كوفه كردند و چون از نماز فارغ شدند اصحاب خود را موعظه فرمودند و خود گريستند و ايشان را از ترس الهى به گريه در آوردند پس فرمودند كه و اللّه كه جمعى را ديده ام در زمان خليلم حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه صبح و شام مى كردند ژوليده مو و گرد آلوده با شكمهاى گرسنه و پيشانى ايشان مانند زانوى بز پينه كرده بود و شبها را بروز مى آوردند گاهى در سجود و گاهى در قيام گاهى بر پا ايستاده بودند تا تنك مى آمدند،ديگر به سجده مى رفتند تا مانده مى شدند،ديگر بر پا مى ايستادند و با پروردگار خود مناجات مى كردند و از او سؤال مى كردند خلاصى خود را از آتش جهنم و اللّه كه ايشان را9.

ص: 118


1- الفتح-29.

با اين همه عبادت مى ديدم كه ترسان و خايفان بودند از عذاب الهى يا از عدم قبول اعمال و احاديث از اين باب بسيار است.

و حضرت سيّد السّاجدين و موسى بن جعفر هر دو ذو الثفنات بوده اند و پيشانى ايشان مانند زانوى شتر شده بود و هر سال نه مرتبه مى چيدند و احاديث بسيار وارد شده است در فضايل سجده و طول آن و جمعى از اصحاب ائمه هدى صلوات اللّه عليهم معروف بودند به كثرت سجده.

6-( و روى عنه فضيل بن يسار انّه قال: انّ البيوت الّتى يصلّي فيها باللّيل بتلاوة القرآن تضيء لأهل السّماء كما تضيء نجوم السّماء لأهل الارض).

و كالصحيح و در صحيح منقولست از فضيل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه خانهايى كه در آنجا نماز شب مى كنند و در نماز تلاوت قران مى كنند روشنى مى دهد اهل آسمان را چنانكه ستارگان آسمان روشنى مى دهند اهل زمين را و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است و ممكن است كه مراد روشنايى صورى باشد يا روشنايى معنوى يا هر دو.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (1)قال صلاة المؤمن باللّيل تذهب بما عمل من ذنب النّهار).

و در صحيح منقولست از ابراهيم از كسى كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در تفسير آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بتحقيق كه حسنات محو مى كنند سيئات را حضرت فرمودند كه نمازى كه مؤمن در شب كند محو مى كند گناهان روز را و ظاهرا مراد حضرت اين باشد كه نماز شب نيز مراد الهى است هم چنان كه نمازهاى واجب مراد است چون احاديث بسيار از سيّد ابرار و ائمه اطهار سلام اللّه عليهم وارد است كه نماز يوميه4.

ص: 119


1- هود-114.

مراد است.

(و مدح اللّه تبارك و تعالى امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فى كتابه بقيام صلاة اللّيل فقال عزّ و جلّ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (1)و اناء اللّيل ساعاته)

و منقولست كه در اين آيه مدح كرده است حق سبحانه و تعالى حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را در كتاب به عبادت شب و فرموده است كه آيا آن كسى كه نماز مى كند يا قنوت مى خواند در نماز در ساعات شب كه گاهى به سجود است و گاهى به قيام و مى ترسد از عذاب آخرت و اميد رحمت پروردگار خود دارد آيا او مساويست با كسى كه چنين نباشد و آناء شب ساعات شبست.

و كلينى و صدوق در حسن كالصحيح روايت كرده اند از زراره كه گفت عرض كردم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه اين آيه را حضرت فرمودند كه مراد از اين آيه نماز شبست گفتم چه مراد است از آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است اطراف النهار الخ يعنى در ساعات شب نماز كن و در اطراف روز شايد كه بدهند به تو تا راضى شوى يعنى رتبه شفاعت كبرى را حضرت فرمودند كه مراد الهى نوافل روز است عرض كردم كه آنجا كه فرموده است كه شب نماز كن و در پشت كردن ستاره ها مراد از ادبار نجوم كدامست حضرت فرمودند كه وقت نافله صبح است كه صبح كاذب باشد عرض نمودم كه فرموده است كه بعضى از شب نماز كن از براى خدا و در عقب سجود نيز نماز كن مراد از اين چيست حضرت فرمودند كه دو ركعت بعد از شام است.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى اذا اراد ان يصيب اهل الارض بعذاب قال لو لا الّذين يتحابّون بحلالى و9.

ص: 120


1- الزمر-9.

يعمرون مساجدى و يستغفرون بالأسحار لولاهم لأنزلت عذابى).

و كالصحيح و در صحيح بطرق متكثره از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه به درستى كه هر گاه حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه اهل زمين را معذب سازد به سبب اعمال شنيعه ايشان مى فرمايد كه اگر نه جمعى باشند كه با يكديگر محبت مى كنند بمال حلالى كه به ايشان داده ام و به تخفيف مى توان خواند يعنى به يك ديگر بخشش مى كنند مال حلال را و عمارت مى كنند مساجد مرا بحسب صورت به ساختن و تعمير كردن و چراغ روشن كردن و رفتن و امثال اينها يا بحسب معنى تعمير مى كنند به عبادت و طاعات و تلاوات و امثال اينها و اگر نه جمعى باشند كه در سحرها استغفار مى كنند و طلب مغفرت مى كنند از من اگر نه اين جماعت بودند عذاب خود را به ايشان مى فرستادم.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من كثر صلاته باللّيل حسن وجهه بالنّهار).

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه نمازش بسيار است در شب:خوشروست در روز و هر چند بيشتر است خوش روتر است و محبت مؤمنان به او بيشتر است.

و منقولست در صحيح از اسماعيل بن موسى بن جعفر كه گفت از برادرم حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهم شنيدم كه فرمود كه از حضرت سيّد الساجدين صلوات اللّه عليه پرسيدند كه سبب چيست كه متهجدان و سحر خيزان از همه مردمان مقبول تر و خوشروترند حضرت فرمودند كه ايشان با خداوند خود خلوت مى كنند حق سبحانه تعالى خلعتى از نور خود در ايشان مى پوشاند.

و در قوى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه نماز شب رو را سفيد و نورانى مى كند و نماز شب مؤمن را خوشبو

ص: 121

مى كند و نماز شب روزى را زياد مى گرداند.

و كالصحيح از معاوية بن عمار روايت كرده است صدوق و چون سندش به او صحيح است صحيح است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز شب خوشرو مى گرداند و خلق را نيكو مى گرداند و خوشبو مى گرداند و روزى را فراخ مى گرداند و قرض را ادا مى كند و غم را مى برد و چشم را جلا مى دهد.

6-( و: جاء رجل إلى ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فشكى اليه الحاجة فافرط فى الشّكاية حتّى كاد ان يشكو الجوع فقال له ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه يا هذا أ تصلّي باللّيل فقال الرّجل نعم فالتفت ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه إلى اصحابه فقال كذب من زعم انّه يصلّي باللّيل و يجوع بالنّهار انّ اللّه تبارك و تعالى ضمّن صلاة اللّيل قوت النّهار).

و در قوى منقولست كه شخصى به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه آمد و شكايت نمود احتياج خود را و از حد بيرون برد شكايت را تا آن كه نزديك شد كه شكايت كند كه الحال گرسنه ام يا گرسنگى مى كشيم حضرت فرمودند كه آيا نماز شب مى كنى آن مرد گفت بلى پس حضرت رو به اصحاب خود فرمودند و فرمودند كه دروغ مى گويد كسى كه مى گويد كه نماز شب مى كنم و روزش گرسنگى مى خورم زيرا كه حق سبحانه و تعالى نماز شب را ضامن قوت روز گردانيده است كه نماز شب به او مى رساند حقيقة يا آن كه چون حق سبحانه و تعالى به سبب آن مى رساند گويا آن رسانيده است.

و كالصحيح منقول است از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نماز شب سبب صحت بدنست و سبب خوشنودى پروردگار است و تمسك جستن است به اخلاق پيغمبران و خود را در معرض رحمت الهى در آوردنست و شخصى به خدمت آن حضرت آمد و گفت يا امير المؤمنين به درستى

ص: 122

كه من محروم شده ام از كردن نماز شب و توفيق نمى يابم.حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه تو كسى[هستى]كه گناهانت سبب محرومى از نماز شب شده است يعنى از گناهان توبه كن تا توفيق يابى.

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه به درستى كه گاه هست كه يك دروغ مى گويد شخصى و به سبب آن محروم مى شود از نماز شب و چون محروم شد از نماز شب محروم مى شود از روزى.

و در قوى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند به سليمان ديلمى كه اى سليمان نماز شبرا ترك مكن كه مغبون كسى است كه از عبادت شب محروم باشد.

سه طايفه پيش خداوند عزيز هستند

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى يحبّ الملاعب فى الجماع بلا رفث،المتوحّد بالفكر،المتخلي بالعبر، السّاهر بالصّلاة).

و منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد كسى را كه مزاح و خوش طبعى كند پيش از جماع با زن خود بدون آن كه سنجش رسد،و در كافى فى الجماعة است يعنى آن كسى را كه دوست مى دارد كه در ميان جمعى باشد و خوش طبعى كند كه سبب سرور مؤمنان شود هر گاه به فحش نرسد،و به گوشه رود تنها و فكر كند،و خلوت كند به عبرت گرفتن از احوال دنيا و اهل دنيا،و بيدارى كشد از جهة نماز و عبادات حاصل آن كه اين جماعت محبوب حق سبحانه و تعالى اند و هر كه يك صفت از اين صفات دارد كافى است و احتمال ديگر آن كه چنين كس محبوب الهى است كه چون با مردمان نشيند خلق خود را نيكو كند به مرتبه كه اگر بايد مزاح نيز كند و ترش رو نباشد و چون به خلوت رود گاهى در فكر باشد و گاهى در عبرت و گاهى مشغول نماز باشد بلكه در جميع شب مشغول عبادت

ص: 123

باشد و در روز هر دو حالت داشته باشد.

چنانكه شيخ در مقامات عارفان ذكر كرده است هر دو حالت را از جهة عارف پس اگر دعا به در جماع باشد مؤيد است به آن چه كالصحيح منقولست از قداح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون خواهيد كه جماع كنيد پس مانند مرغان برمجهيد اندك صبرى بكنيد و مزاحى و باقى چيزها از بوسيدن و امثال آن بفعل آوريد و بعد از آن مجامعت كنيد و بسيار باشد كه شخصى با زن خود مجامعت كند و چون زن فارغ شود اگر غلام زنگى را بيند خواهد كه به او پردازد پس مى بايد كه چون اراده جماع داشته باشد پيشتر دعا به و مزاحى واقع شود كه باين عنوان بهتر است،و در حال جماع سخن گفت مكروهست به كراهت شديد چنانكه خواهد آمد و ظاهرا تصحيف از نساخ شده است و فى الجماعه باشد.

و در صحيح از معمر منقول است كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم و گفتم فداى تو كردم گاه هست شخصى در ميان جمعى است و صحبت مى دارند و مزاح مى نمايند و خنده مى كنند جايز است حضرت فرمودند باكى نيست تا به فحش نرسد پس فرمودند كه اعرابى هديه به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آورد و گفت بهاى هديه ما را نمى دهيد حضرت تبسّم فرمودند و هر مرتبه كه دل گير مى بودند مى فرمودند كاش اعرابى مى آمد كه مزاحى كند و ما را از اين دل گيرى در آورد.

و احاديث بسيار وارد شده است كه مزاح از حسن خلق است و سبب ادخال سرور است به دلهاى مؤمنان و از لوازم مؤمنان است كه چنين باشند و بسيارش مذمومست و احاديث صحيحه و كالصحيحه در مذمت خنده بسيار و مزاح بسيار وارد شده است بلكه منافات با عدالت دارد بنا بر اين مشهور ميان

ص: 124

اصحاب چون خلاف مروتست هر گاه از بابت مسخره و مضحكه باشد.

و اما توحد به فكر يا به فكرها پس در حديث صحيح از معمر از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه عبادت منحصر در بسيارى صلاة و صوم نيست بلكه عمده عبادات تفكر است.در آلاء و نعماى الهى و در عظمت او به عظمت مخلوقات او و تفكر در احكام او و تدبر در كتاب او و در اخبارى كه از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم رسيده است.

و تفكر در حقيقت ذات مقدس الهى و هم چنين در صفاتى كه عين ذاتست مثل علم و قدرت مذموم است و اخبار بسيار در نهى از آن وارد شده است و چون فكر را مخصوص به امور مذكور گيريم تخلى به عبر را مخصوص به عبرت گرفتن از دنيا و اهل آن مى بايد گرفت و ممكن است كه هر دو را عام گيريم و ثانى عطف تفسيرى اول باشد و عبرت نيز شامل تفكرات الهيه باشد چنانكه حق سبحانه و تعالى امر فرموده است كه عبرت گيريد اى صاحبان بصيرت چنانكه منقولست از اولو الابصار بحسب درجات ايشان در كمالات كه نديدم چيزى را مگر آن كه خدا را بعد از آن ديدم يا با آن ديدم يا پيش از آن ديدم يا غير او را نديدم و بحار تفكر را نه حصر مى توان كرد و نه انتها دارد از آن جمله اگر كسى غور كند در ربوبيت الهى كه چگونه خلايق را آفريده و در خلق هر يك چند هزار مصلحت و فوايد جا داده و در هيچ حالى از بندگان و تربيت ايشان غافل نيست و هيچ ذرّه از ذرات موجودات علوى و سفلى را عبث نيافريده حاصل آن كه ربّ العالمين بحريست و رحمانيتش بحرى ديگر و رحيميّتش بحرى ديگر و تا حق سبحانه و تعالى بنده را از جمله اولو الابصار نكند از اينها بغير از نام چيزى نمى شنود و بيدارى كه آيات و اخبار در آن محصور نيست.

و از آن جمله كلينى و صدوق بطرق متكثره از حضرت امير المؤمنين و از

ص: 125

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما روايت كرده اند كه فرمودند كه طالبان علم بر سه فرقه اند بشناسيد هر يك را به افعال و صفات و از بدان احتراز كنيد،طايفه مقصود ايشان سفاهت و مجادله است،و گروهى از جهة جاه و خدعه است،و قليلى از جهة رضاى الهى و دانش و يافتن و رسيدنست.

اما آن كه مقصود ايشان از طلب علم آنست كه بحّاث باشند علامت ايشان آنست كه در مقام آزار علما آن دو اگر كسى نباشد سخن نمى گويند و چون كسى حاضر باشد به سخن در مى آيند و هر چند مردمان بيشتراند ذوق سخن گفتن ايشان بيشتر است تا به مردمان بنمايند كه ايشان به سبب مجادله افضلند و با وجود اين صفات ذميمه در مقام تعريف خود در آيند كه علم اين است كه من دارم و حلم اينست كه من به آن متصفم فلانى با من بحث كرد مى خواستم كه شاگرد آن را بگويم كه خوبش بزنند و ليكن حلم ورزيدم با آن كه آن بى چاره را آزارها كه ممكن بوده است داده است و آن چه نداده است عاقبت انديشى دنياى خود كرده است و با اين صفات ذميمه اظهار خضوع و خشوع مى كند و در واقع خالى است از ورع و پرهيزكارى حق سبحانه و تعالى بينى او را بر خاك مالد و او را خوار و بى اعتبار كند و بر كمرش زند كه كمر نه بندد يا هلاكش كند و أما آن كه مطلوبش جاه است و خدعه چون به اهل دنيا مى رسد نهايت تواضع و تملق به ايشان مى كند از روى مكر و خدعه نه آن كه در واقع متواضع باشد و چون به امثال خود مى رسد از فضلا گردنكشى مى كند و تواضع ايشان نمى كند و سلام بر ايشان نمى كند كه من يك كتاب بيشتر خوانده ام يا فلان علم را بهتر از او بهتر از او مى دانم،با توانگرى كه هيچ نمى داند تواضع مى كند شيرينيها يا شورهاى ايشان را مى خورد و دين خود را نابود مى كند از اين جهت حق سبحانه و تعالى او را كور كرده است كه بديهيّات را نمى فهمد و اكثر اوقات عوام و بازاريان مى فهمند قبايح

ص: 126

اعمال ايشان را و خود نمى فهمند و حق سبحانه و تعالى اثرى از آثار اين جماعت نگذارد در ميان علما.

اما آن كسى كه غرضش رضاى الهى است كه بداند و بفهمد و عمل كند علامتش آنست كه هميشه مغموم و محزونست از جهة عاقبت شبها بيدار است از جهة عبادت تحت حنك بسته است در كلاهك خود و در نصف شب به عبادت الهى برخاسته عبادت مى كند و مى ترسد كه مبادا مقبول نباشد هميشه خايف است دعا و تضرع مى كند با نهايت ترس رو بكار خود كرده است و مشغول خود است شناسانده است به اهل زمان خود مى داند كه صحبت ايشان مضر است وحشت دارد از معتمدترين برادران خود حق سبحانه و تعالى او را قوت دهد كه جميع اعضا و جوارح خود را صرف عبادت و بندگى او كند و در روز قيامت او را امان دهد چنانكه فرموده است كه به درستى و راستى كه دوستان حق سبحانه و تعالى را خوفى نيست و اندوهناك نمى شوند.

و در صحيح از عبيس منقولست كه استادش روايت كرد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه قرائت كنندگان قرآن سه طايفه اند يكى شخصى است كه قرآن را سرمايه خود كرده باشد و به سبب آن از پادشاهان وظيفه و مال گيرد و به سبب آن بر مردمان تكبر كند و بر ايشان مسلّط باشد.

دويم جمعى اند كه قرائتش را درست مى كنند اما احكام آن را ضايع مى كنند و به آن عمل نمى نمايند.

سيم كسى است كه قرآن خواند و دردهاى دل خود را به دواى قرآن مداواى كند و شبهاى خود را به خواندن قرآن بيدار دارد و به سبب آن روزهاى خود را تشنه دارد بروزه و به سبب قرآن مساجد خود را معمور دارد و به سبب قرآن از جاى خواب خود برخاسته مشغول عبادت شود خداوند عزيز جبار

ص: 127

به بركت اين جماعت بلاها را از عالميان مدفوع مى گرداند و مسلمانان را بر كفار غلبه مى دهد و به بركت اين جماعت از آسمان باران مى فرستد و اللّه كه اين جماعت در قرائة قرآن كم ياب ترند از گوگرد سرخ و خاصيت گوگرد احمر آنست كه مس را طلا مى كند هم چنين اين جماعت مسهاى وجود مستعدان را منقلب به طلايى مى گردانند كه خاصيت اكسير داشته باشد.

كسى كه بعد از نماز شب بميرد

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله عند موته لأبي ذرّ رحمة اللّه عليه:

يا با ذرّ حفظ وصيّة نبيّك تنفعك،من ختم له بقيام اللّيل ثمّ مات فله الجنّة و الحديث فيه طويل اخذت منه موضع الحاجة)

و منقول است در وصيت كبرى كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در وقت رفتن به ابو ذر فرمودند كه اى ابو ذر حفظ كن وصيت پيغمبر ترا تا نفع كند ترا هر كه خاتمه كار او نماز شب باشد و بميرد بهشت او را واجب شود و اين كنايه است از آن كه مى بايد هميشه نماز شب كند تا چون مرگ برسد به اين حال باشد و ظاهر ختم آنست كه در اثناى نماز يا بعد از آن بلا فصل برود و ممكن است كه مراد اين باشد كه ترك نماز شب نكرده باشد تا شامل باشد كسى را كه پيش از نصف شب بميرد زيرا كه چون شب سابق نماز شب كرده است ختم او به آن شده است و صدوق مى گويد كه حديث ابو ذر طويل است و آن چه در كار بود از آن برداشتم.

هر كس مقدارى از شب را نماز شب بخواند

1,5-( و روى جابر بن اسماعيل عن جعفر بن محمّد عن ابيه صلوات اللّه عليهما: انّ رجلا سال عليّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه عن قيام اللّيل بالقرآن فقال له ابشر من صلّى من اللّيل عشر ليلة للّه مخلصا ابتغاء مرضاة اللّه قال اللّه تبارك و تعالى لملائكته اكتبوا لعبدي هذا من الحسنات عدد ما أنبت فى النّيل من حبّة و ورقة و شجرة و عدد كلّ

ص: 128

قصبه و خوص و مرعى

و در قوى مروى است از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه شخصى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه سؤال كرد و از كسى كه در شب عبادت كند با قرآن به آن كه قرآن را در نماز بخواند حضرت به او فرمودند كه بشارت باد ترا هر كه ده يك شب را نماز كند خالص از جهة رضاى الهى چنانكه در امالى بسيار مصحح قديمى است كه قريب بزمان صدوق نوشته شده است و معربست كه نديدم در آن يك اعراب غلط تا بحال و جمعى كثير از فضلا خوانده اند و اجازه ايشان بر پشت كتاب مكتوبست كه در آنجا ابتغاء مرضات اللّه است و در اينجا و كتاب ثواب الاعمال ابتغاء ثواب اللّه است و بنا بر اين نسخه قصد اخلاص منافات ندارد با طلب ثواب و بنا بر اين ممكن است كه معنى چنين باشد كه هر كه خالص كند از جهة رضاى خدا بطلب ثواب او كه مقصود اين باشد كه اگر خالص واقع سازد طلب ثواب كرده است و الاّ فلا و اين معنى بحسب لفظ اربط است حق سبحانه و تعالى مى فرمايد به فرشتگان خود كه بنويسيد از جهة بنده من از حسنات بعدد آن چه مى رويد از نهر نيل مصر از دانه و برگ و درخت و بعدد هر برگ خرمائى بنا بر نسخه خوص به صاد.

و در امالى و ثواب الاعمال به طا است و خوط بمعنى شاخ تازه يك ساله است يا هر شاخى و بعدد علف هر چراگاهى و اكثر نسخ من لا يحضر به جاى فى الليل فى النيل است يعنى آن چه در شب مى رويد و عدد آن چه در شب مى رويد زياده از عدد روييدهاى نيل است مگر آن كه عدد دويم اعم باشد از روييدهاى نيل و غير آن چنانكه ظاهر عبارتست و بنا بر اين قريب به يك ديگرند و ليكن عمده نسخه است و در امالى مزبور و ثواب الاعمال قديم هر دو فى النيل است و اين نسخها اضبط است و اللّه تعالى يعلم.

ص: 129

(و من صلّى تسع ليلة اعطاه اللّه عشر دعوات مستجابات و اعطاه كتابه بيمينه يوم القيمة و من صلّى ثمن ليلة اعطاه اللّه اجر شهيد صابر صادق النيّة و شفّع فى اهل بيته.

و من صلّى سبع ليلة خرج من قبره يوم يبعث و وجهه كالقمر ليلة البدر حتّى يمرّ على الصّراط مع الامنين.

و من صلّى سدس ليلة كتب فى الأوّابين و غفر له ما تقدّم من ذنبه.

و من صلّى خمس ليلة زاحم ابراهيم خليل الرّحمن فى قبّته.

و من صلّى ربع ليلة كان فى اوّل الفائزين حتّى يمرّ على الصّراط كالرّيح العاصف و يدخل الجنّة بغير حساب.

و من صلّى ثلث ليلة لم يبق ملك الاّ غبطه بمنزلته من اللّه عزّ و جلّ و قيل له ادخل من أيّ ابواب الجنّة الثمانية شئت.

و من صلّى نصف ليلة فلو اعطى ملء الارض ذهبا سبعين الف مرّة لم يعدل جزاؤه و كان له بذلك عند اللّه عزّ و جلّ افضل من سبعين رقبة يعتقها من ولد اسماعيل و من صلّى ثلثى ليلة كان له من الحسنات قد رمل عالج ادناها حسنة اثقل من جبل احد عشر مرّات.

و من صلّى ليلة تامّة تاليا لكتاب اللّه عزّ و جلّ راكعا و ساجدا و ذاكرا اعطى من الثّواب ما ادناه يخرج من الذّنوب كما ولدته أمّه و يكتب له عدد ما خلق اللّه عزّ و جلّ من الحسنات و مثلها درجات و يثبت النّور فى قبره و ينزع الاثم و الحسد من قلبه و يجار من عذاب القبر و يعطى براءة من النّار و يبعث من الامنين و يقول الرب تبارك و

ص: 130

تعالى لملائكته ملائكتي انظروا إلى عبدى احيا ليلة ابتغاء مرضاتى اسكنوه الفردوس و له فيها مائة الف مدينة فى كلّ مدينة جميع ما تشتهى الانفس و تلذّ الاعين و لم يخطر على بال سوى ما اعددت له من الكرامة و المزيد و القربة).

و هر كه نه يك شبى را نماز كند حق سبحانه و تعالى او را عطا كند ده دعاى مستجاب و در روز قيامت نامه عمل او را بدست راست او دهند و يوم القيمة در اكثر نسخ فقيه نبود اما در هر دو كتاب بود.

و هر كه هشت يك شبى را نماز كند حق سبحانه و تعالى او را عطا كند ثواب شهيدى كه صبر نموده باشد بر جهاد و نگريخته باشد و از جهة رضاى خدا جهاد كرده باشد و او را شفيع اهل خانه اش كنند كه هر كرا خواهد شفاعت كند.

و هر كه هفت يك شبى را نماز گذارد و چون از قبر بيرون آيد روى او مانند ماه شب چهارده باشد تا آن كه بگذرد بر صراط با جمعى كه ايمنند از عذاب الهى.

و هر كه شش يك شبى را نماز كند بنويسند او را در زمره تايبان حقيقى و گناهان گذشته او را بيامرزند.

و هر كه پنج يك شبى را نماز كند او را جا دهند در خيمه حضرت ابراهيم دوست خداوند بخشاينده.

و هر كه چهار يك شبى را نماز كند بوده باشد در اول رستگاران تا بگذرد بر صراط مانند باد تند رو و داخل بهشت شود بى حساب.

و هر كه سه يك شبى را نماز كند نماند فرشته مگر آن كه آرزو كند منزلت او را از حق سبحانه و تعالى و او را گويند كه از هشت در بهشت هر درى كه مى خواهى داخل بهشت شو.

هر كه نصف شب را نماز كند پس اگر هفتاد هزار مرتبه كل زمين را پر از طلا كنند برابرى نكند با ثواب او و اين عبادت يا ثواب اين عبادت از جهة او

ص: 131

نزد حق سبحانه و تعالى بهتر از هفتاد بنده باشد از فرزندان حضرت اسماعيل كه آزاد كرده باشد.

و هر كه چهار دانگ شب را نماز كند او را بقدر ريگ بيابان عالج كه ريگ روانست از حسنات بدهند كه هر حسنه ده مرتبه از كوه احد بزرگتر باشد.

و هر كه يك شب تمام را زنده دارد به عبادت و طاعت نماز كه گاهى به تلاوت قرآن مشغول باشد در نماز و گاهى در ركوع باشد و گاهى در سجود و گاهى مشغول باشد بذكر،آن مقدار ثواب او را كرامت فرمايند كه كمترش اين باشد كه از گناهان بيرون آيد مانند روزى كه از مادر متولد شده باشد و بعدد مخلوقات الهى از ريگ بيابان و ستارگان آسمان و قطرات باران و غير آن او را حسنات بدهند و مثل آن درجات او را بلند كنند و مشعلى از نور در قبر او زنند و گناه و حسد را از دل او بيرون كنند و او را از عذاب قبر ايمن گردانند و براقى عطا كنند او را كه از آتش دوزخ آزاد است و روز قيامت مبعوث شود و در زمره ايمنان از عذاب الهى، و پروردگار عالميان به فرشتگان فرمايد كه اى فرشتگان من نظر كنيد بسوى بنده من شبى را زنده داشت از جهة رضاى من او را ساكن گردانيد در جنة الفردوس و در آن بهشت او را صد هزار شهر بدهيد كه در هر شهرى باشد هر چه هر نفسى خواهش آن داشته باشد و هر چه چشمها از آن لذت داشته باشند و در خاطر كسى خطور نكرده باشد،و بنا بر دو كتاب و بدهيد به او آن چه در خاطر كسى نگذرد بغير آن چه از جهة او مهيّا ساخته ام از كرامتهاى بسيار و از نعم زايده بر استحقاق و اكثر عامه مزيد را تفسير كرده اند به رؤيت و بر تقدير حقيقت مراد از ان انكشاف علمى است كه بالاتر از ديدنست و از برقى كه او را حاصل خواهد شد كه لذت آن از همه لذّتها بالاتر است مع هذا خواهد آمد در آخر باب

ص: 132

ما بعد كه مزيد چه معنى دارد.

و چون بنده نيكو تامل نمايد در اشارات اين حديث معلوم نيست كه من بعد بخواب رود مگر بقدر ضرورت.

و در قوى از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه دو ركعت نماز در ميان شب نزد من محبوبتر است از دنيا و آن چه در اوست.

و منقولست كه يكى از عارفان را در خواب ديدند و از او پرسيدند كه حق سبحانه و تعالى با تو چه كرد در جواب گفت كه عبادتها همه فانى شد و اشارات همه نابود شد و فايده نداد ما را مگر چند ركعتى از نماز كه در ميان شب مى كرديم.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه اگر مال و فرزندان زينت زندگانى دنياست هشت ركعتى كه بنده در آخر شب مى گذارد زينت آخرت است.

و منقولست از على نوفلى كه از آن حضرت شنيدم كه مى فرمودند كه گاه هست بنده به نماز شب برمى خيزد و خواب بر او غلبه مى كند و پينكى مى زند از دست راست و چپ و گاهى ذقنش به سينه مى رسد حق سبحانه و تعالى امر مى فرمايد كه درهاى آسمان را بگشاييد پس به فرشتگان مى فرمايد كه نظر كنيد كه اين بنده من چه جفا مى كشد در تقرب جستن بمن در چيزى كه بر او واجب نكرده ايم به اميد آن كه گناهش را بيامرزم يا توبه روزيش كنم يا روزى او را زياد كنم اى فرشتگان من گواه باشيد كه همه را به او عطا كردم.

ص: 133

باب وقت صلاة اللّيل

14,6-( روى عبد اللّه بن زرارة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا صلّى العشاء اوى إلى فراشه فلم يصلّ شيئا حتّى ينتصف اللّيل).

بابى است در بيان وقت نماز شب كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چون نماز خفتن مى كردند به خوابگاه خود مى فرمودند و هيچ نمازى نمى كردند تا نصف شب و آن كه آن حضرت نمازى ديگر نمى كردند،نماز وتيره گذشت كه حضرت نمى كردند چون وتيره موضوع است كه بدل وتر باشد و جبرئيل آن حضرت را خبر مى كرد و اين عبارت دلالت مى كند بر آن كه نافله رمضان نيز نمى كردند چنانكه در احاديث صحيحه وارد شده است از حلبى و ابن مسكان و محمد بن مسلم كه آن حضرت نماز نمى كردند مگر بعد از نصف شب نه در ماه رمضان و نه در غير آن و اكثر علما حمل كرده اند بر نفى جماعت چنانكه خواهد آمد و به عبارت متن در قوى از زراره از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست.

و در صحيح از فضيل از احد هما صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بعد از نصف شب سيزده ركعت نماز مى كردند.

و در دو حديث حسن كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر

ص: 134

صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بعد از نماز خفتن نمازى نمى كردند تا نصف شب،و روز نيز نماز نمى كردند تا ظهر و در اين عبارت مراد نفى نماز چاشتست كه خواهد آمد و احاديث صحيح و حسن و موثق و قوى كه وارد شده است كه نافله شب را بر نصف مقدم مى توان داشتن محمولست بر صورت اضطرار يا سفر يا خوف آن كه در وقت خود نتوان كرد به سبب جوانى.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: وقت صلاة اللّيل ما بين نصف اللّيل إلى اخره).

و منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه وقت نماز شب از ابتداى نصف شب است تا آخر شب هيچ شك نيست كه بعد از نصف شب صحيح است و در جايز بودن تقديم آن بى عذرى خلافست و مشهور عدم جواز است مگر از جهة آن چه خواهد آمد.

6-( و قال عمر بن حنظلة لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّي مكثت ثمانية عشر ليلا أنوي القيام فلا اقوم أ فأصلّى اوّل اللّيل قال لا اقض بالنّهار فانّى اكره ان تتّخذ ذلك خلقا).

و در موثق منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه به درستى كه هجده شب شد كه مى خواهم سحر برخيزم و توفيق نمى يابم آيا در اول شب نماز شبرا بكنم حضرت فرمودند كه نه در روز قضا كن كه مرا خوش نمى آيد كه عادت كنى در مقدم داشتن.چون مجربست كه اگر مقدم دارند طبيعت معتاد مى شود و تقديم سهل است اما اگر خواهد قضا كند بر نفس دشوار است و چند مرتبه كه قضا كرد عاقبت ادا مى كند.

چنانكه به همين مضمون وارد شده است در صحيح از مرازم كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه نماز شب را چه

ص: 135

وقت به جا آورم حضرت فرمودند كه در آخر شب به جا آور عرض كردم كه بيدار نمى شوم حضرت فرمودند كه گاهى بيدار مى شوى و مى كنى و گاهى كه بيدار نمى شوى قضا مى كنى و همين كه به جدّى در قضا ديگر بيدار خواهى شد.

و در صحيح از محمد منقولست كه گفت عرض نمودم بأحدهما صلوات اللّه عليهما كه شخصى معتاد است به نماز شب گاه هست كه يك شب و دو شب و سه شب مى گذرد كه بر نمى خيزد آيا قضا كند محبوبتر است نزد شما يا در اول شب بكند حضرت فرمودند كه بلكه قضا مى كند اگر چه سى شب بگذرد و اينها محمول است بر استحباب چنانكه خواهد آمد.

6-( و روى عن معاوية بن وهب انّه قال: قلت له انّ رجلا من مواليك من صلحائهم شكى إليّ ما يلقى من النّوم و قال انّي اريد القيام باللّيل فيغلبنى النّوم حتّى اصبح فربّما قضيت صلاتي الشّهر المتتابع و الشهرين اصبر على ثقله فقال قرّة عين و اللّه قرة عين و اللّه و لم يرخّص فى الوتر اوّل اللّيل و قال القضاء بالنّهار افضل).

و منقول است در صحيح و حسن كالصحيح از معاويه كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى از صلحاى شيعيان شما يا آزاد كردهاى شما بمن شكايت نمود ازارى را كه مى كشد از خواب و گفت مى خواهم كه شب برخيزم و خواب بر من غلبه مى كند تا وقتى بيدار مى شوم كه صبح شده است بسيار است كه قضا مى كنم يك ماه پى در پى را و دو ماه را و بر من دشوار است بر اين دشوارى صبر مى كنم حضرت فرمودند كه چشمش روشن خواهد شد در قبر و اللّه و چشمش روشن خواهد شد در صحرايى محشر و اللّه و رخصت نفرمودند كه نماز وتر را در اول شب بكند و فرمودند كه در روز قضا كردن افضل است،و اين كه فرمودند كه افضل است رخصت است بانكه صدوق

ص: 136

تتمه همين حديث را نقل نكرده است و آن صريح است در رخصت،معاويه گفت عرض نمودم كه بعضى از دخترهاى بكر هستند كه شيعه اند و خوبى و خوبان را دوست مى دارند و بر نماز شب حريصند و بسيار است كه خوابشان مى برد و قضا مى كنند نماز شب را و بسيار است كه مشكل است بر ايشان قضا كردن و مى توانند كه نماز شب را در اول شب به جا آورند حضرت رخصت دادند ايشان را در نماز كردن اول شب هر گاه ضعيف باشند و قضا نكنند و ظاهر مى شود كه مذهب معاويه مثل مذهب صدوق بوده است در توهم عدم جواز تقديم.

6-( و روى عبد اللّه بن مسكان عن ليث المرادىّ قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّلاة فى الصّيف فى اللّيالي القصار صلاة اللّيل فى اوّل اللّيل فقال نعم نعم ما رأيت و نعم ما صنعت يعنى فى السّفر

6- قال:

و سألته عن الرّجل يخاف الجنابة فى السّفر او فى البرد فيعجّل صلاة اللّيل و الوتر فى اوّل اللّيل فقال نعم).

و در صحيح منقول است از ليث كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز شب در تابستان و هواهاى گرم و شبهاى كوتاه در اول شب مى توان كرد حضرت فرمودند كه بلى خوب به خاطرت رسيده است مقدم داشتن نماز را و خوب مى كنى كه مقدم مى دارى.صدوق تاويل كرده است كه مراد حضرت آنست كه در سفر مقدم مى توان داشتن ليث گفت كه ديگر سؤال كردم از شخصى كه خوف داشته باشد كه محتلم شود در سفر يا در سرما هشت ركعت نماز شب و سه ركعت نماز وتر را مقدم مى تواند داشت حضرت فرمودند كه بلى و ظاهر عطف سرما بر سفر آنست كه خوف در حضر نيز مجوز تقديم نماز شب است كه كراهت نداشته باشد و صدوق آن را نيز حمل بر سفر مى كند.

6-( و روى ابو جرير بن ادريس عن ابى الحسن موسى بن جعفر:

ص: 137

صلوات اللّه عليهما قال: صلّ صلاة اللّيل فى السّفر من اوّل اللّيل فى المحمل و الوتر و ركعتى الفجر و كلّما روى من الاطلاق فى صلاة اللّيل من اوّل اللّيل فانّما هو فى السّفر لأنّ المفسّر من الاخبار يحكم على المجمل)

و در حسن منقولست از زكريا كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز شب را در سفر اول شب بكن در كجاوه و هم چنين سه ركعت وتر و دو ركعت نافله صبح را نيز مقدم مى توانى داشتن در سفر در كجاوه.صدوق گفته است كه هر روايتى كه مطلق وارد شده است كه نماز شب را در اول شب مى توان كرد محمول است بر سفر زيرا كه اخبار سفر مفسر است و مبين كه حكم سفر است و اخبار جواز مطلق است كه بحسب ظاهر عموم اطلاقى دارد مى بايد حمل كردن بر سفر و مفسّر حكم مى كند بر مجمل كه مى بايد مراد از آن مفسّر باشد.

و ظاهر شد كه اخبار جواز اجمالى ندارد تا بايد حمل كردن بلكه از اخبار ظاهر مى شود كه مقدّم توان داشتن خصوصا كسانى را كه اگر مقدم ندارند از حال خود دانند كه نه ادا مى كنند و نه قضا در اين صورت مقدم مى دارند و مجمل و مبين اگر در حكم مخالفت داشته باشند حمل مى بايد كرد و با موافقت تعارض ميان مفهوم و منطوق است و منطوق مقدّم است نزد محققين اصوليّين و اللّه تعالى يعلم.

و منقول است در صحيح از يعقوب كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از نماز كردن در اول شب در تابستان در شبهاى كوتاه مقدم مى توان داشت و يا مقدم دارم حضرت فرمودند كه خوب به خاطرت رسيده است و خوب مى كنى بعد از آن فرمودند كه جوانان را خواب بسيار مى آيد مقدم دار.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه در تابستان در شبهاى كوتاه نماز را مقدّم مى توان داشتن فرمودند كه بلى.

ص: 138

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه ترسى كه آخر شب بر نخيزى يا كوفتى داشته باشى يا سرما باشد نماز شب و وتر را در اول شب به جا آور و اخبار ديگر هست بر اين مضامين.

5,6-( و روى العلا عن محمّد ابن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما قال: ليس من عبد الاّ و هو يوقظ فى ليلته مرّة او مرّتين فان قام كان ذلك و الاّ جاء الشّيطان فبال فى اذنه أ و لا يرى احدكم انّه اذا قام و لم يكن ذلك منه قام و هو متخثّر ثقيل كسلان).

و به اسانيد صحيحه منقولست از يكى از صادقين صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه هر بنده از بندگان الهى را در هر شبى يك مرتبه يا دو مرتبه ملائكه بيدار مى كنند و مى گويند كه برخيز به عبادت شب اگر برخاست فبها و اگر نه شيطان مى آيد و در گوش او بول مى كند نمى بينيد كه اگر صبح برخيزيد و سحر برنخاسته باشيد با آن كه ملائكه شما را بيدار كرده باشند چگونه سنگين و گران و تنبليد اينها علامت بول شيطان است و بول شيطان ممكن است كه حقيقة باشد و يا مجازا و كنايه از استيلاى شيطان باشد زيرا كه چون بنده ملتفت نشد به رسولان الهى و قبول هدايت نكرد سلب لطف مى شود از او و شيطان مسلّط مى شود چنانكه اين معنى ظاهر است از آيات و اخبار.

و شيخ اين حديث را در صحيح و حسن كالصحيح و كلينى در حسن كالصحيح روايت كرده اند از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و عبارت شيخ به جاى جاء فجح است يعنى پاها را از هم دور مى گذارد و بول مى كند و به جاى متخثر به خاء معجمه و ثاء مثلثه متحير است از تحير و در معنى اختلاف نيست.

ص: 139

6-( و روى الحسن الصّيقل عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

انّي لأمقت الرّجل ياتينى فيسالنى عن عمل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فيقول ازيد كانّه يرى انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قصّر فى شىء و انّي لأمقت الرّجل قد قرأ القرآن ثمّ يستيقظ من اللّيل فلا يقوم حتّى اذا كان عند الصّبح قام يبادره بصلوته).

و كالصحيح منقول است از حسن شمشيرگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه من دشمن مى دارم شخصى را كه به نزد من آيد و سؤال كند از من از عمل حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و من چون بيان كنم گويد بر سبيل استفهام كه آيا من زياده مى توانم كرد يا بر سبيل خبر گويد كه من زياد مى كنم گويا كمان كرده است كه آن حضرت تقصير كرده اند در چيزى و نه چنين است هر چه مى بايست مى كردند و هر چه نميبايست كردن نمى كردند و باز دشمن مى دارم كسى را كه قرآن خوانده باشد و سوره هاى قرآن را داند كه در نماز شب بخواند و شب بيدار شود و برنخيزد چون صبح شود برخيزد و نماز صبح را به جا آورد حاصل آن كه افراط و تفريط هر دو مذمومند و ظاهرا مراد از اين زيادتى زيادتى سنت است كه تشريع است اما اگر بر سبيل تطوع به جا آورد خوب باشد چنانكه منقولست كه اكثر ائمه هدى هر شب هزار ركعت نماز مى كردند چنانكه در عمل ماه رمضان خواهد آمد.

5-( و روى ابو حمزة الثّمالىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال:

ما نوى عبد ان يقوم أيّة ساعة نوى فعلم اللّه تبارك و تعالى ذلك منه الاّ وكّل به ملكين يحرّكانه تلك السّاعة).

و كالصحيح بلكه در صحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر بنده كه قصد داشته باشد كه برخيزد هر ساعتى كه قصد كند و حق سبحانه و تعالى داند

ص: 140

كه قصد دارد برخاستن را از جهة رضاى او البته دو ملك را مقرر مى سازد كه در آن ساعتى كه نيت داشته است او را بيدار كنند اگر چه به خوابهاى پريشان باشد و اين نيز مجربست.

6-( و روى عيص بن القاسم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اذا غلب الرّجل النّوم و هو فى الصّلاة فليصنع رأسه فلينم فانّى أتخوّف عليه ان اراد ان يقول اللّهمّ ادخلنى الجنّة ان يقول اللّهمّ ادخلنى النّار).

و در صحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه خواب غلبه كند بر شخصى و او در نماز سنت باشد پس بايد كه سر به خوابگاه گذارد و بخوابد كه مى ترسم كه خواهد اين دعا كند كه خدايا مرا داخل بهشت كن ندانسته بگويد خدايا مرا داخل دوزخ كن مطلوب اينست كه چون حضور قلب روح عبادتست و هر گاه چنين گفتگو كند شبيه است به مستهزى كه استهزا و تمسخر كند و اين ناخوش است پس مى بايد كه ترك كند و ممكن است كه در واقع هر گاه چنين عبارتى گويند بد باشد اگر چه مستجاب نشود.

و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نيز منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه خواب غلبه كند بر تو و در نماز باشى نماز را قطع كن و بخواب رو زيرا كه خبر از خود ندارى شايد نفرين كنى بر خود.

5-( و روى زكريّا النّقاض عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» (1)قال منه سكر النّوم).

و منقولست در صحيح از صفوان از ابن مسكان و هر دو از اهل اجماعند از زكريا نقاض كه خانهاى مندرس را پى بندى3.

ص: 141


1- النساء-43.

مى كرد و اصلاح كننده بناها بود از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند در تفسير آيه كه خداوند تعالى فرموده است كه نزديك نماز مشويد و حال آن كه مست باشيد تا آن كه بدانيد كه چه مى گوييد حضرت فرمودند كه از جمله مستيها مستى خوابست.و از اين حديث ظاهر مى شود كه هر مستى داخل باشد حتى مستى شهوت و غضب و غم بسيار و ظاهر مى شود كه در حال نماز بايد كه بداند كه چه مى گويد پس بايد كه معانى آن چه در نماز مى خواند بداند و سعى نمايد كه شواغل را از خود دور گرداند و متوسّل بجناب اقدس الهى شود و آن چه اين شكسته را تجربه شده است اينست كه بعد از اقامه يا اندكى پيشتر با حضور قلب و تضرع اين آيه را مكرر بخواند كه:

( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي )

(1) و اگر زمانى پيشتر به توجه صد نوبت بگويدبسم اللّه الرّحمن الرّحيم لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم اميد هست كه حق سبحانه حفظ نمايد او را از خطور خاطره هاى باطله كه اين كس را باز مى دارد از مراتب عاليه و از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقول است كه دلها را اقبالى هست و ادبارى وقتى كه اقبال داشته باشد نافله بكنيد و چون ادبار داشته باشد يعنى ذوق طاعت نداشته باشد اكتفا بواجب كنيد و در موثق كالصحيح و قوى كالصحيح منقولست كه حضرت امام موسى كاظم هر گاه غمگين مى شدند نافله را ترك مى كردند.5.

ص: 142


1- طه-25.

باب ما يقول الرّجل اذا استيقظ من النّوم

14- : (كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا اوى إلى فراشه قال باسمك اللّهمّ احيى و باسمك أموت و اذا استيقظ قال الحمد للّه الّذى احيانى بعد ما أماتني و اليه النّشور).

بابيست در بيان دعاهايى كه بعد از بيدارى از خواب مى خوانند منقول است كالصحيح از قداح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چون به خوابگاه مى فرمودند اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا زندگانى من به نام تست و به نام تو مى ميرم و منقولست كه از جهة قرار گرفتن روح در بدن اسرافيل اسم اعظم الهى را مى خواند و به بركت آن نام روح مسخر شده در رحم تعلق به فرزند مى گيرد،و در وقت بيرون رفتن ملك موت اسمى مى خواند كه روح از بدن مفارقت مى كند.

و روايتى هست كه روح را در رحم در وقت دخول بشارتها مى دهند كه به سبب تعلق باين بدن ترا كمالات عظيمه حاصل مى شود و در وقت بيرون بردن جاى او را به او مى نمايند پس دخول و خروجش باسم اوست تجوزا و چون از خواب بيدار مى شدند و مى گفتند جميع محامد مخصوص خداونديست كه زنده گردانيد مرا بعد از آن كه ميرانيده بود بخواب و بازگشت بسوى او خواهد بود در قيامت.

و در كافى هست بعد از اين دو جمله كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 143

صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در وقت خواب سه مرتبه آية الكرسى بخواند و شهد اللّه و آيه سخره كه گذشت و آيه آخر سجده را بخواند حق سبحانه و تعالى دو جنّى را مقرّر سازد كه او را حفظ كنند از شياطين گردنكش نافرمان بردار خواهى نخواهى و سى فرشته را با اينها مقرّر فرمايد كه حمد الهى و تسبيح و تهليل و تكبير و استغفار كنند تا بنده از خواب بيدار شود و ثواب اينها از او باشد.

6-( و روى جرّاح المدائني عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اذا قام احدكم فليقل سبحان اللّه ربّ النّبيّين و اله المرسلين و ربّ المستضعفين و الحمد للّه الّذي يحيى الموتى و هو على كلّ شىء قدير فانّه اذا قال ذلك يقول اللّه تبارك و تعالى صدق عبدى و شكر).

و مرويست كالصحيح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه يكى از شما برخيزد از خواب بايد كه بگويد اين تسبيح را و چون اين تسبيح را مى گويد حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه بنده من راست گفت و شكر مرا به جا آورد و ترجمه تسبيح اينست كه تنزيه مى كنم و منزّه مى دانم و منزّه است اللّه تعالى از هر چه لايق ذات و صفات و افعال او نيست آن خداوندى كه پروردگار پيغمبرانست و خداوند پيغمبران مرسل است و پروردگار ائمه معصومين است كه خلايق ايشان را ضعيف مى دانند و دست ايشان را در رتبه ايشان كوتاه كرده اند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اراده ما تعلق گرفته است كه منّت نهيم بر آن جماعتى كه خلايق ايشان را ضعيف مى شمارند و ضعيف كرده اند در زمين و ايشان را امامان كنيم و زمين را در تحت تصرف ايشان در آوريم و همه حمدها مخصوص خداونديست كه مردگان را زنده مى گرداند و او بر هر چيزى قادر و تواناست و مناسب اين دعاها باين اوقات ظاهر است تدبّر كن تا افاضه

ص: 144

شود بر تو حكم الهيّه.

6-( و روى عبد الرّحمن بن الحجّاج عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه:

انّه كان اذا قام اخر اللّيل رفع صوته حتّى يسمع اهل الدّار و يقول اللّهمّ اعنّى على هول المطّلع و وسّع علىّ المضجع و ارزقنى خير ما قبل الموت و ارزقنى خير ما بعد الموت).

و در حسن كالصحيح و در صحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون آخر شب بر مى خاستند آواز خود را بلند مى كردند باين دعا تا اهل خانه همه مى شنيدند و غرض اين بود كه بيدار شوند از جهة عبادت شب و بفهمند كه هر گاه چنين اهوال در پيش دارند خواب نمى توان كرد و هر كه در دنيا جفائى بر خود گذاشت در آخرت در رفاهيت خواهد بود و هر كه در اين نشاه مشغول خواب و خور شد بسى مشقتها خواهد كشيد.

و ترجمه دعا اين است كه خداوندا مرا يارى ده بر هول و ترسى كه از آن نشاه كه بر آن مشرف شده ام دارم كه اول مرگست،جان كندن را بر من آسان گردان و قبر مرا فراخ گردان كه باغى گردانى از باغهاى بهشت يعنى روح مرا در جوار مقربان فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ در آورى و روزى گردان مرا خوبى آن چه پيش از مرگست از توفيق عبادات و طاعات و توسعه رزق و قضاء حوايج دنيويه و روزى گردان خوبى ما بعد موت را از جان كندن تا دخول بهشت.

و كالصحيح و در صحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه سزاوار آنست كه چون شخصى در آخر شب برخيزد و نماز كند نماز را چنان بخواند كه اهل خانه بشنوند تا آن كسى كه خواهد كه به نماز شب برخيزد بيدار شود و كسى كه نماز شب نكند و عبادتى ديگر

ص: 145

خواهد برخيزد،و سزاوار آنست كه ترتيل كند قرائت را و بتانى بخواند و اگر به آيه رحمت رسد از حق سبحانه و تعالى آن را طلب كند و اگر به آيه عذاب رسد پناه به خدا برد از شر آن و چون به

( «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» ).

يا به يا

( «أَيُّهَا النّاسُ» ).

رسد بگويد

(لبّيك ربّنا).

5- و فى خبر اخر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا قمت من فراشك فانظر فى افق السّماء و قل الحمد للّه الّذى ردّ علىّ روحى اعبده و احمده اللّهمّ انّه لا يوارى منك ليل ساج و لا سماء ذات ابراج و لا ارض ذات مهاد و لا ظلمات بعضها فوق بعض و لا بحر لجّيّ يدلج بين يدي المدلج من خلقك تعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصّدور غارت النّجوم و نامت العيون و أنت الحىّ القيّوم لا تاخذك سنة و لا نوم سبحان ربّ العالمين و اله المرسلين و خالق النبيّين و الحمد للّه ربّ العالمين اللّهمّ اغفر لي و ارحمنى و تب عليّ انّك أنت التّوّاب الرّحيم ثمّ اقرا خمس آيات من اخر آل عمران« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إلى قوله إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ » و عليك بالسّواك فانّ السّواك فى السّحر قبل الوضوء من السّنّة ثمّ توضّأ)

و مرويست در خبرى ديگر كه حسن كالصحيح زراره است كه نزد صدوق صحيح است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و بعضى از تغييرات شده است كه حضرت فرمودند كه چون از خوابگاه برخيزى و عبارت كافى و تهذيب

اذا قمت باللّيل من منامك است يعنى چون در شب از خواب برخيزى

فقل الحمد للّه پس اين دعا را بخوان و دعاى دويم را گفته است كه چون برخيزى نظر كن به اطراف آسمان و بگو اللهم تا به آخر و چنين ظاهر مى شود كه چون از خواب برخيزد و بنشيند دعاى اوّل را بخواند و چون برخيزد نظر به اطراف آسمان كند و دعا بخواند.

ص: 146

و ترجمه دعاى اول اين است كه حمد و سپاس خداوندى را سزاست و مخصوص خداوندى است كه روح مرا بعد از آن كه قبض كرده بود رد كرد بسوى من تا او را عبادت و حمد كنم و در كافى و تهذيب لأحمده با لام است و اكثر نسخ فقيه بى لام است و ليكن مراد است و مقدر و چون از جاى خواب راست بايستى نظر به اطراف آسمان كن و بگو خداوندا نمى پوشاند از تو شبى كه پوشاننده اشياست به ظلمت چيزى را بر تو نمى پوشاند و ساج:ناقص است از سجى و بتشديد خوانده اند از سج بهمان معنى و اول موافق آيه و الليل اذا سجى است و نمى پوشاند بر تو آسمانى كه مزين است بگو اكب،و بكسر همزه مى توان خواند كه بمعنى روشن كننده اشياست كه كنايه از آن باشد كه هم چنان كه تاريكى سبب پوشانيدنست روشنايى بسيار مانند آفتاب كه چشم را خيره مى كند مى پوشاند و مطلب اين باشد كه هيچ چيزى را بر تو نمى پوشاند بلكه هر چيزى در ازل و ابد آباد نزد تو حاضر است و بر تو پوشيده نيست،و ابراج بمعنى بروج نديده ام چنانكه بعضى گفته اند و شايد آمده باشد و مراد بروج دوازده گانه باشد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ اگر چه در آن آيه نيز به همين معنى تفسير كرده اند و نمى پوشاند چيزى را بر تو زمينى كه آن را محل نشو و نماى مخلوقات كرده و جاى استراحت ايشان گردانيده چنانكه ديوار و خانه چيزها را از مردمان مى پوشاند بر تو نمى پوشاند،و نه تاريكيهاى بسيار كه بعضى با بعضى مجتمع شوند چنانكه جنين در رحم مستور است به سه ظلمت ظلمت مشيمه و رحم و شكم و چنانكه در درياها وقتى كه ابر باشد در شب سه ظلمت جمع شده است ظلمت دريا و ابر و شب،و نه درياى موّاج يا وسط دريا كه ظلمتش بيشتر است خصوصا در شب ابر كه در شب تار تاريكى آن به استقبال جمعى مى آيد از خلق تو كه در كشتيهااند اين دريا نيز چيزى را از تو

ص: 147

نمى پوشاند بنا بر نسخه يا كه اكثر نسخ حديث و دعا چنانست.

و شيخ بهاء الدين محمد رحمه اللّه به تا مى خواندند و مى فرمودند كه يا از تصحيف نساخ است به اين معنى كه چون تمهيد كرد كه همه ظلمتها نزد تو آشكار و هويداست در شبهاى تاركه سحر خيزان بار بسته اند و به درگاه تو مى آيند تو نيز شبگير كرده به استقبال ايشان مى روى.

چنانكه در حديث از حضرت سيّد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم منقولست كه خداوند عالميان مى فرمايد كه هر كه يك شبر بمن نزديك شود من يك كز به او نزديك مى شوم كه دو شبر باشد و هر كه يك ذرع بمن نزديك شود من يك باع كه دو ذرع باشد تقريبا به او نزديك مى شوم چنانكه در قرآن مجيد فرموده است كه.

وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً هر چند بنده در بندگى قدمى پيش مى نهد توفيقات و هدايات خاصه نظر به او بيشتر مى شود و مجربست،مى دانى خيانت چشمها را كه چه مطلب دارند در چشمك زدن و آن چه در دلهاى خلايق مخفى است نزد تو ظاهر است فرو رفتند ستاره هايى كه سر شب در برابر قبله بودند يا كار ستارگان بر آمدن و فرو رفتن است و چشمهاى خلايق همه در خواب است و تو خداوندى كه حيات و وجود ترا زوال نيست و همه خلايق از تو قوام و وجود و بقا دارند اگر لمحه فيض خود را از همه باز دارى همه معدوم مى شوند ترا پينكى و خواب عارض نمى شود زيرا كه اينها از لوازم جسمند.

منزه خداوندى يا به پاكى ياد مى كنيم خداوندى را كه پروردگار عالميانست و خداوند پيغمبران مرسل است كه زبده مكوناتند و آفريده گار پيغمبرانست كه همه را از عدم بوجود آورده است و جميع حمدها مخصوص خداونديست كه پروردگار عالميان است خداوندا بيامرز مرا و ببخشا مرا و توبه مرا قبول كن

ص: 148

به درستى كه توئى كه پذيرنده و قبول كننده توبه هاى خلايقى،و مهربانى بر مؤمنان پس پنج آيه آل عمران را از ان فى خلق السماوات تا لا تخلف الميعاد بخوان و بر تو باد كه در سحر پيش از وضو مسواك كنى كه از سنت حضرت سيّد المرسلين است صلّى اللّه عليه و آله پس وضو بساز و تتمه حديث زراره اينست كه وضو بسازد و چون دست به آب كنى كه آب بردارى بگو.

(بسم اللّه و باللّه اللّهمّ اجعلنى من التّوّابين و اجعلنى من المتطهّرين).

و چون از وضو فارغ شدى بگو

(الحمد للّه رب العالمين).

و چون به نماز برخيزى و خواهى كه بمسجد بروى بگو

(بسم اللّه و باللّه و إلى اللّه و من اللّه و ما شاء اللّه و لا حول و لا قوّة الا باللّه اللّهمّ اجعلنى من زوّارك و عمّار مساجدك و افتح لي باب توبتك و اغلق عنّى ابواب[خ]باب معصيتك و كلّ معصية الحمد للّه الّذى جعلنى ممّن يناجيه اللّهمّ اقبل علىّ بوجهك جلّ ثناؤك).

بعد از آن متوجه نماز شو و تكبير احرام را بگو تكبيرات سبع را.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چون نماز خفتن مى گذاردند آب وضو را مى فرمودند كه بياورند و بالاى سر آن حضرت بگذارند و سر آب را به پوشانند كه جانورى در آب نيفتد و مسواك را نيز زير سر مى گذاشتند و بخواب مى رفتند آن مقدار كه حق سبحانه و تعالى مى خواست و چون بيدار مى شدند مسواك مى كردند و وضو مى ساختند و چهار ركعت نماز مى كردند و ديگر بخواب مى رفتند ديگر بر مى خواستند و مسواك مى كردند و وضو مى ساختند و چهار ركعت نماز مى كردند ديگر استراحت مى فرمودند تا قريب به صبح بر مى خواستند و سه ركعت وتر را به جا مى آورند و دو ركعت نافله صبح را

ص: 149

مى كردند بعد از آن فرمودند كه متابعت آن حضرت نيكوست عرض نمودم كه چه وقت بر مى خواستند حضرت فرمودند كه بعد از ثلث شب و در روايتى ديگر بعد از نصف شب بر مى خواستند.

و در صحيح از معاوية بن وهب منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بيان فرمودند نماز شب حضرت سيّد المرسلين را صلّى اللّه عليه و آله كه مقرّر بود كه آب وضو را بالاى سر مى گذاشتند و سرش را مى پوشانيدند و مسواك را زير سر مى گذاشتند و بخواب مى رفتند آن قدر كه خدا مى خواست پس چون بيدار مى شدند مى نشستند و رو به جانب آسمان مى كردند و پنج آيه آل عمران را مى خواندند «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بعد از آن مسواك مى كردند و غسل يا وضو مى كردند پس به جاى نماز مى رفتند و چهار ركعت نماز مى كردند كه قرائت و ركوع و سجود و قيام همه مساوى بود و طولانى بود ديگر به خوابگاه خود مى فرمودند و به قدرى كه خدا مى خواست خواب مى كردند ديگر بيدار مى شدند و مى نشستند و رو به آسمان كرده آيات آل عمران را مى خواندند پس مسواك مى كردند و طهارت مى گرفتند به وضو يا غسل و به جاى نماز مى فرمودند و چهار ركعت مساوى طولانى مى كردند مثل سابق پس به فراش خود مى فرمودند و به قدرى كه حق سبحانه و تعالى مى خواست بخواب مى رفتند پس بيدار مى شدند و رو به آسمان كرده آيا ترا مى خواندند پس مسواك مى كردند و وضو مى ساختند و سه ركعت وتر را با دو ركعت نافله صبح به جا مى آورند پس بيرون مى فرمودند از جهة نماز صبح بمسجد.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون به نماز شب برخيزى مسواك كن كه فرشته مى آيد و دهان بر دهان تو مى گذارد و هر چه مى گويى به آسمان مى برد بايد كه دهنت خوشبو باشد و احاديث فضيلت مسواك گذشت و بهتر آنست كه بعد از نصف شب مشغول شوند كه ساعت

ص: 150

استجابت است و آن سدس شبست.

و در حديث صحيح و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه در شب ساعتى هست كه هر كه در آن ساعت نماز كند و دعا كند البته دعايش مستجاب مى شود راوى گفت كدام ساعت است حضرت فرمودند كه از نصف شب تا ثلث شب كه سدس شب باشد در هر شبى.

و در صحيح از فضيل منقولست كه يكى از صادقين صلوات اللّه عليهما فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بعد از نصف شب سيزده ركعت نافله شب و صبح را مى كردند يعنى از نصف شب شروع مى فرمودند چنانكه گذشت.

1,5-( و روى ابو عبيدة الحذّاء عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» فقال لعلّك ترى انّ القوم لم يكونوا ينامون فقلت اللّه و رسوله اعلم فقال لا بدّ لهذا البدن ان تريحه حتّى يخرج نفسه فاذا خرج النّفس استراح البدن و رجعت الرّوح فيه و فيه قوّة على العمل فانّما ذكرهم فقال «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً» (1)أنزلت فى امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اتباعه من شيعتنا ينامون فى اوّل اللّيل فاذا ذهب ثلثا اللّيل او ما شاء اللّه فزعوا إلى ربّهم راغبين راهبين طامعين فيما عنده فذكرهم اللّه عزّ و جلّ فى كتابه لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله و اخبرهم بما اعطاهم و انّه اسكنهم فى جواره و ادخلهم جنّته و امن خوفهم و امن روعتهم[و أذهب رعبهم خ]قلت جعلت فداك ان أنا قمت من اخر اللّيل أيّ شىء اقول اذا قمت فقال قل الحمد للّه ربّ العالمين و اله6.

ص: 151


1- السجدة-16.

المرسلين و الحمد للّه الّذى يحيى الموتى و يبعث من فى القبور فانّك اذا قلتها ذهب عنك رجز الشّيطان و وسواسه إن شاء اللّه تعالى).

و در حسن كالصحيح و در صحيح در علل منقولست از ابو عبيده كفش فروش از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در تفسير اين آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است در مدح مؤمنان كه پهلوهاى ايشان تهى مى شود از خوابگاه يعنى بر مى خيزند از جهة عبادت حضرت فرمودند كه شايد گمان كنى كه مراد اينست كه اين جماعت بخواب نمى رفتند عرض نمودم كه خدا و رسولش اعلم اند حضرت فرمودند كه نه چنين است بلكه ناچار است كه اين بدن را راحت دهى و بخوابى تا جان بدر رود يعنى تعلقش كم شود و چون جان بدر رود بدن راحت مى يابد و چون باز به بدن مى آيد بدن قوّتى به همرسانيده است كه عبادت مى تواند كرد حق سبحانه و تعالى ايشان را ياد فرموده است يا آن كه شما را متذكر مى گرداند كه اين اوصاف كيست و فرموده است كه پهلوهاى ايشان تهى مى شود از خوابگاه هاى ايشان و مى خوانند پروردگار خود را گاهى از روى خوف و گاهى از روى طمع و اين آيه در شأن حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و متابعان آن حضرت كه شيعيان ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم نازل شده است كه در اول شب مى خوابند و چون دو ثلث يا اندكى بيش يا اندكى كم آن قدر كه حق سبحانه و تعالى خواهد بگذرد برمى خيزند و متوسّل بجناب اقدس پروردگار خود مى شوند از روى اميدوارى از رحمت و ترس از عذاب با طمع از آن چه نزد حق سبحانه و تعالى هست از مراتب عاليه پس خداوند عالميان ياد كرد ايشان را در كتاب خود از جهة رسولش و خبر داد صحابه آن حضرت را با جميع عالميان به آن چه ايشان را عطا فرموده است و آن كه ايشان را در جوار خود كه بهشت است ساكن گردانيده است و ايشان را در بهشت خود در آورده است و ترس

ص: 152

ايشان را ايمن گردانيده است و خوف ايشان را ايمن ساخته است و در علل

و اذهب رعبهم است كه يعنى ترس ايشان را بر طرف گردانيده است.

گفتم فداى تو گردم اگر من در آخر شب برخيزم چه دعا بخوانم در وقتى كه برخيزم حضرت فرمودند كه بگو اين دعا را كه هر گاه اين دعا را بخوانى حق سبحانه و تعالى تسلط شيطان و وسوسهاى او را از تو بردارد اگر خدا خواهد و ترجمه دعا اينست كه ثنا و ستايش مخصوص خداونديست كه پروردگار عالميان و خداوند پيغمبرانست،و محامد مخصوص الهى است كه مردگان را زنده مى كند و هر كه در قبرهاست همه را زنده خواهد كرد در صحراى محشر.

و در حسن كالصحيح وارد است از عاصم بن حميد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر عمل خيرى كه بنده به جا مى آورد ثواب مقرّرى در قران مجيد از جهة آن مذكور است مگر نماز شب را كه حق سبحانه و تعالى ثواب او را بيان نفرموده است چون رتبه آن نزد حق سبحانه و تعالى عظيم است زيرا كه بعد از آن كه فرموده است كه پهلوهاى ايشان از خوابگاههاى ايشان خالى مى شود و از جهة نماز شب برمى خيزند فرموده است كه نمى دانى يا محمد(ص)آن چه از جهة ايشان مقرّر شده است از ثوابهاى عظيم كه سبب روشنايى چشمهاى ايشان مى شود از جهة آن چه مى كنند از نماز شب.

و در حديث قدسى وارد است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه مهيّا ساخته ام از جهة بندگان صالح خود آن چه آن را هيچ چشمى نديده باشد و هيچ گوشى نشنيده باشد و بر خاطر كسى خطور نكرده باشد و اين معنى بسيار است كه در دنيا نيز از لذت محبت و معرفت و ساير كمالات كه از جهة مقربان مقرّر ساخته اند به ايشان مى رسد.

ص: 153

باب القول عند صراخ الدّيك

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا سمعت صراخ الدّيك فقل سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الرّوح سبقت رحمتك غضبك لا اله الاّ أنت سبحانك و بحمدك عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لي انّه لا يغفر الذّنوب الاّ أنت).

بابى است در دعايى كه در وقت شنيدن صداى خروس مستحب است خواندن.

از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون در سحر صداى خروس را بشنوى بگو اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه خداوند عالميان منزه است از هر چه لايق بذات مقدس او نيست و منزّه است از آن چه لايق به صفات و افعال او نيست يا منزّه است از آن كه به او توان رسيد يا وصف او توان كرد و پروردگار فرشتگان است و پروردگار روح القدس است كه از همه فرشتگان اعظم است رحمت تو پيشى گرفته است هميشه بر غضب تو و نيست خداوندى بغير از تو تنزيه تو مى كنيم و تحميد ترا به جا مى آورم يا حمد مى كنم ترا كه ترا منزه مى دانم و اين نعمت را از تو مى دانم بد كرده ام و ستم بر خود كرده ام بيامرز مرا به درستى كه نمى تواند آمرزيدن گناهان را بغير از تو.

و كلينى در حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر روايت كرده است باين عنوان كه فرمودند كه چون در شب آواز خروس ها را بشنوى بگو.

ص: 154

(سبّوح قدّوس ربّ الملائكة و الرّوح سبقت رحمتك غضبك لا اله الاّ أنت وحدك لا شريك لك عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لي و ارحمنى انّه لا يغفر الذّنوب الاّ أنت).

و اولى آنست كه هر دو را بخواند اگر چه نزديك به يك ديگرند و ليكن در دعاها آن چه منقولست ثوابش بيشتر است اگر چه هر دو منقولست اما محتملست كه راويان سهو كرده باشند و گاه هست هر يك ثواب خاصى دارند كه ديگرى ندارد هر گاه هر دو را بخواند هر دو ثواب را خواهد داشت با آن كه مكرّر خواندن ثوابست نهايتش اين باشد كه مكرّر خوانده باشد پس اولى خواندن هر دو است يا خواندن مسند.

8-( و قال: تعلّموا من الدّيك خمس خصال محافظته على اوقات الصّلوات و الغيرة و السّخاء و الشّجاعة و كثرة الطّروقة).

صدوق كالصحيح روايت كرده است از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه در خروس سفيد پنج خصلت است محافظت او بر اوقات نمازها خصوصا نماز شب ديگر غيرت كه نمى تواند ديد كه خروس ديگر بر مرغ آن بجهد ديگر سخا و جوانمردى چنانكه فرياد مى كند و مرغان را مى طلبد در وقتى كه دانه پيش او ريختند و شجاعتش ظاهر است ديگر بسيارى جماع كه مثل است در آن يعنى از حيوان كمتر مباشيد در اين صفات كمال.

14-( و قال صلوات اللّه عليه: تعلّموا من الغراب ثلاث خصال استتاره بالسّفاد و بكوره فى طلب الرّزق و حذره).

و كالصحيح از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه ياد گيريد از كلاغ سه صفت را يكى آن كه پنهان جماع مى كند به مرتبه كه نشنيده ايم كه كسى ديده باشد مجامعت آن را.

دويم بامداد بطلب روزى رفتن اگر چه به تعقيبت باشد پيش از طلوع

ص: 155

شمس و بعد از آن بطلب ظاهرى خصوصا در بامداد پنجشنبه و شنبه كه گذشت سيم حذر كه نهايت احتياط دارد.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: انّ للّه تبارك و تعالى ملكا على صورة ديك ابيض رأسه تحت العرش و رجلاه فى تخوم الارض السّابعة له جناح فى المشرق و جناح فى المغرب لا تصيح الدّيوك حتّى يصيح فاذا صاح خفق بجناحيه ثمّ قال سبحان اللّه سبحان اللّه سبحان اللّه العظيم الّذى ليس كمثله شىء قال فيجيبه اللّه تبارك و تعالى و يقول لا يحلف بى كاذبا من يعرف ما تقول).

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را فرشته است بصورت خروس سفيد سرش در زير عرش است و پاهاى او در منتهاى زمين هفتم يك بالش در مشرقست و يكى در مغرب و خروسهاى زمين به فرياد نمى آيند تا او به فرياد نيايد،و چون آن ملك به فرياد مى آيد بالها را بر هم مى زند و مى گويد منزه است ذات الهى و منزه است صفات الهى و منزه است افعال خداوند بزرگوارى كه چيزى شبيه به او نيست حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى او را جواب مى دهد و مى فرمايد كه كسى كه بفهمد آن چه را تو مى گويى قسم دروغ بمن نخواهد ياد كردن و آنها كه بمن قسم دروغ ياد مى كنند عظمت و جلال مرا ندانسته اند بنا بر اين قسم دروغ مى خورند.

و كلينى مرسلا از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله روايت كرده است كه خدا را ملكى هست كه پاهاى او در طبقه هفتم زمين است پانصد ساله راه و سر او در آسمان اعلى است هزار ساله راه و مى گويد سبحانك الخ منزهى تو منزهى تو در مرتبه جلال و عظمت چه بزرگوارى تو پس حق سبحانه و تعالى وحى مى كند به او كه بزرگى مرا ندانسته است كسى كه قسم دروغ ياد مى كند

ص: 156

بمن و اخبار در اين باب بسيار است در ابواب يمين خواهد آمد.

16-( و روى: انّ فيه نزلت «وَ الطَّيْرُ صَافّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ ).

(1) و در روايتى وارد شده است كه در اين ملك نازل شده است اين آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه نمى بينى كه تسبيح مى كنند خداوند عالميان را هر كه در آسمانها از ملائكه و هر كه در زمين است از ملائكه و جن و آدميان و مرغانى كه صف زده اند در هوا و مى پرند هر يك از ايشان را حق سبحانه و تعالى علم دارد به نماز او و تسبيح او.

و روايت را على بن ابراهيم روايت كرده است از اصبغ كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرشته آفريده است بصورت خروس سفيد كه پاهاى او در زمين هفتم است و سرش در زير عرش يك بال او در مشرق است و يك بالش در مغرب و بالى كه در مشرقست از برفست و بالى كه در مغرب است از آتش است پس چون وقت نماز مى شود برپا مى ايستد و سرش در زير عرش است پس بالها را بر هم مى زند چنانكه اين خروسها بر هم مى زنند پس نه آن چه از برفست آتش را فرو مى نشاند و نه آن چه از آتش است بر فرا مى گدازد پس ندا مى كند به آواز بلند كه اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا عبده و رسوله خاتم النبيين و ان وصيه خير الوصيين سبّوح قدوس ربّ الملائكة و الرّوح پس هر خروسى كه در دنياست همه آن را جواب مى دهند و اينست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «وَ الطَّيْرُ صَافّاتٍ» ممكن است كه همان ملك فقط باشد يا آن ملك با خروسهاى يا همه مرغان مراد باشند و چون تسبيح ايشان ظاهر بود او را بر سبيل فرد ذكر كرده باشد و اللّه تعالى يعلم.

16-( و روى: انّ حملة العرش اليوم أربعة واحد منهم على صورة1.

ص: 157


1- النور-41.

الدّيك يسترزق اللّه للطّير و واحد على صورة الاسد يسترزق اللّه تعالى للسّباع و واحد على صورة الثّور يسترزق اللّه تعالى للبهائم و واحد منهم على صورة ابن آدم يسترزق اللّه تعالى لولد آدم عليه السّلام فاذا كان يوم القيمة صاروا ثمانية قال اللّه عزّ و جلّ «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ ).

(1) و صدوق در قوى روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به همين مضمون كه حاملان عرش الهى امروز چهارند.

يكى از اينها بصورت خروس است و طلب روزى مى كند از حق سبحانه و تعالى از جهة مرغان.

و يكى بصورت شير است طلب رزق مى كند از جناب اقدس الهى از جهة درندگان.

و يكى بصورت گاو است از خداوند عالميان روزى مى طلبد از جهة چهار پايان و يكى بصورت بنى ادم است روزى مى طلبد از جهة فرزندان آدم عليه السلام و چون روز قيامت مى شود هشت كس مى شوند كه در صحراى محشر عرش را بر دوش داشته باشند و انبياء و اوصياء و اولياء و صلحاى شيعيان ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم در زير عرش باشند اين است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه در روز قيامت عرش پروردگار ترا بر دوش داشته باشند هشت كس و هر يك را هشت چشم بوده باشد هر چشمى بقدر دنيا و در روايات بسيار وارد شده است كه عرش بمعنى علم است و هشت كسى كه حاملان علم الهى اند چهار كس از پيشينيان اند و چهار كس از پسينيان.

اما اول حضرت نوح و ابراهيم و موسى و عيسى اند،و آخر حضرات7.

ص: 158


1- الحاقه-17.

محمد و على و حسن و حسين اند و باقى ائمه هدى صلوات اللّه عليهم حامل علم جد خوداند كه حضرت امام حسين است صلوات اللّه عليهم اجمعين.و ظاهر اخبار آنست كه عرش صورى بر دوش هشت ملك است و عرش معنوى بر دوش اين جماعت است و عرش را بر معانى ديگر اطلاق مى كنند يكى تخت پادشاهى كه مراد اصل پادشاهى است چنانكه مى گويند كه پادشاه بر تخت نشست يعنى پادشاه شد اگر چه تخت نداشته باشد يا ننشسته باشد ديگر عرش عظمت و جلال چنانكه مجاز شايع است كه مى گويند كه پادشاه فلانى را به عرش رسانيد يعنى او را بزرگ كرد و ديگر عرش بمعنى ملك چون جميع مكونات مظهر اسما و صفات الهى اند و هر ذره از ذرات دليل وجود و علم و قدرت و اراده الهى اند پس گويا خدا در همه اشيا هست چنانكه از حضرت امير المؤمنين و ائمه معصومين متواتر است اين مضمون كه حق سبحانه و تعالى داخل است در همه اشيا نه مثل چيزى كه داخل باشد از قبيل اجسام و اعراض و خارج است از اشيا نه مثل چيزى كه خارج باشد از اشياء و در هر جا معنى مراد است كه از قراين ظاهر مى شود چنانكه ظاهر مى شود از حديث جاثليق در كافى و توحيد و تفصيل آن در شرح صحيفه كامله داده شده است در شرح دعاى حمله عرش و غير آن از كتب ديگر.

ص: 159

باب القول عند القيام إلى صلاة اللّيل

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا اردت أن تقوم إلى صلاة اللّيل فقل اللّهمّ انّي أتوجّه إليك بنبيّك نبىّ الرّحمة و آله و اقدّمهم بين يدى حوايجى فاجعلنى بهم وجيها فى الدّنيا و الآخرة و من المقرّبين اللّهمّ ارحمنى بهم و لا تعذّبنى بهم و اهدني بهم و لا تضلّنى بهم و ارزقنى بهم و لا تحرمنى بهم و اقض لي حوايجى للدّنيا و الآخرة انّك على كلّ شىء قدير و بكلّ شىء عليم).

اين بابى است در بيان دعايى كه در وقت ايستادن به نماز شب سنت است در فقه رضوى مذكور است به اندك تغييرى و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز منقولست كه چون خواهى به نماز شب برخيزى اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست خداوندا به درستى كه من متوجه مى شوم بسوى تو به متابعت يا به شفاعت پيغمبرت كه رحمة است بر عالميان و آل او و ايشان را مقدم مى دارم پيش حاجاتم يعنى ايشان را شفيع مى گردانم بانكه مى گويم الهى بحق ايشان كه حاجات مرا برآور پس خداوندا مرا به بركت ايشان رو شناس و سفيد رو گردان كه حاجات مرا به بركت ايشان برآورى يا آن كه مرا به بركت ايشان بزرگ مرتبه گردانى و از جمله مقربان خود گردانى خداوندا رحم كن بر من و ببخشا گناهان مرا به بركت و شفاعت ايشان و آن كه كسى بگويد كه الهى بحق ايشان كه حاجتم را بر آور فى الحقيقه ايشان را شفيع كرده است،و خداوندا مرا معذب مگردان به مخالفت ايشان به آن كه ايشان مرا واگذارند و شفاعت

ص: 160

نكنند و خداوندا مرا هدايت كن به وساطت ايشان كه ايشان سبب هدايات خاصه من شوند و مرا گمراه مكن به سبب مخالفت و عدم متابعت ايشان يا آن كه كلام ايشان را نفهمم و گمراه شوم چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه.

(يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً) يعنى حق سبحانه و تعالى گمراه مى كند به سبب قرآن بسيار كسرا و هدايت مى كند بان بسيار كسرا و گمراه نمى كند به قرآن مگر فاسقان را كه چون ايشان مخالفت كردند سلب مى شود از ايشان توفيقات و هدايات خاصه و ايشان را به ايشان مى گذارند گمراه مى شوند به تشام اعمال خود،خداوند مرا روزى كرامت كن به بركت يا به شفاعت ايشان و مرا از روزى محروم مگردان به نكبت مخالفت ايشان و حاجات دنيا و آخرت مرا بر آور به درستى كه تو بر همه چيز قادر و توانائى و به همه چيزى عالم و دانائى آن چه مصلحت مرا در آن دانى چنان كن و در عبارت فقه چنين است كه.

(اللّهمّ انّي أتوجّه إليك بنبيّك نبىّ الرّحمة و بالأئمة الرّاشدين المهديّين من آل طه و يس).

تا به آخر و صدوق از جهة تقيه اختصار كرده است.

و بعد از

(و لا تضلّنى بهم و ارفعنى بهم و لا تضيّعنى).

بهم است.

ص: 161

باب الصّلوات الّتى جرت السّنّة بالتّوجّه فيهنّ

(من السّنّة التّوجّه فى ستّ صلوات و هى اوّل ركعة من صلاة اللّيل و المفردة من الوتر و اوّل ركعة من ركعتى الزّوال و اوّل ركعة من ركعتى الاحرام و اوّل ركعة من نوافل المغرب و اوّل ركعة من الفريضة كذلك ذكره ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ)

اين بابى است در بيان نمازهايى كه سنت جارى شده است كه در آنها هفت تكبير و سه دعا را بخوانند و سنت است يعنى حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله نهايت اهتمام در اينها داشتند كه با توجه بخوانند و ظاهرا در هر نماز فريضه و نافله خوب باشد از جمله سنن حضرت سيد المرسلين است صلّى اللّه عليه و آله كه توجه كنند به هفت تكبير كه شش سنت است و يكى از آنها واجب است در شش نماز و آن ركعت اول نماز شب است و ركعت آخر وتر است و دو ركعت اول از هشت ركعت نافله پيشين و دو ركعت اول از دو ركعت نافله احرام و ركعت اول از نوافل مغرب و ركعت اول از همه فرايض مگر نماز ميت،پدرم رضى اللّه عنه در رساله كه بسوى من فرستاده بود ذكر كرده بود و عبارت عبارت فقه رضويست بترتيب باب سابق.

ص: 162

باب صلاة اللّيل

آيه نماز شب

(قال اللّه تبارك و تعالى لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً» (1)فصارت صلاة اللّيل فريضة على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بقول اللّه عزّ و جلّ فَتَهَجَّدْ و هى لغيره سنّة و نافلة)

اين بابى است در بيان نماز شب اللّه تبارك و تعالى به رسولش صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه بعضى از شب را ترك هجود كه خوابست بكن كه اين زيادتى است از جهت تو يا محمد(ص)اميد است كه پروردگار تو برساند ترا به مقام محمود كه شفاعتست به بركت نماز شب پس بحسب لفظ امر بر حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله واجبست يا واجب شد چون خداوند عالميان فرموده است فتهجّد و اين نماز بر غير آن حضرت سنت و نافله هست ظاهرا مرادش اين باشد كه از لفظ فتهجد تا آخر و عمده نافلة لك است و اگر نه خطاب اول آيه به حضرتست در «أَقِمِ الصَّلاةَ» و مراد كل امتست بى دغدغه و ظاهر آيه وجوب تهجد است بر حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و عدم وجوب بر امّت پس اخبارى كه منقولست كه نماز وتر واجبست و ترك نافله قبيح يا معصيت است محمولست بر استحباب مؤكّد.

مثل حديث حسن كالصحيح داود كه گفت از آن حضرت يعنى هادى

ص: 163


1- الاسراء 79.

صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز شب و نماز وتر حضرت فرمودند كه واجب است.

و در موثق كالصحيح از حنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى عذاب مى كند بر ترك سنت.

و در صحيح زراره منقول است كه گفت كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نوافل يوميه را بيان فرمودند و فرمودند كه اينها سنت است و فريضه نيست به درستى كه كسى كه ترك فريضه كند كافر است و تارك سنت كافر نيست و ليكن عاصى است زيرا كه سنتست كه هر گاه شخصى عمل خير كند بر آن مداومت نمايد.

و در موثق كالصحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى نماز پنجگانه را واجب گردانيده است و نماز وتر را واجب نگردانيده است اگر خواهى مى كنى آن را و تركش قبيح است و از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم متواتر المعنى است كه فرموده اند كه هر كه واجبات را به جا آورد حق سبحانه و تعالى او را سؤال نمى كند از غير آن.

سفارش به نماز شب

1,14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: فى وصيّته لعليّ صلوات اللّه عليه يا علىّ عليك بصلوة اللّيل و عليك بصلوة اللّيل و عليك بصلاة اللّيل).

و در فقه رضويست نيز مذكور است آن چه در متن مذكور است.

و به اسانيد صحيحه منقولست و در كتاب وصايا نيز خواهد آمد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در وصيت حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اين بود كه فرمودند يا على ترا وصيت مى كنم در امور خودت به كارى چند اينها را

ص: 164

حفظ كن از من،هيچ شك نيست كه مخاطب حضرتند و مراد امتست و بعد از آن فرمودند كه خداوندا او را مدد كن كه اينها را به جا آورد.

اما اول آن راست گويى است و زنهار كه چنين مكن كه دروغى از تو صادر شود.

دويم پرهيزكاريست از مخالفت الهى و مبادا جرأت كنى بر خيانتى هرگز سيم خوف الهى است كه مى بايد هميشه خداوند خود را بينى.

چهارم بسيار گريه كردنست از ترس حق سبحانه و تعالى تا بنا كرده شود در بهشت از جهة تو بعدد هر قطره هزار خانه.

پنجم مالت را و خونت را بده و دينت را حفظ كن.

ششم عمل كن به سنت من در نماز و روزه و صدقه اما نماز پس نماز پنجاه ركعت را ترك مكن،و اما روزه سه روز هر ماه را ترك مكن و آن پنجشنبه اول و چهار شنبه وسط و پنجشنبه آخر است،و اما تصدق قدرى ندارد تا مقدورت باشد بده تا به مرتبه كه گويى كه اسراف كرده ام و در واقع اسراف نكرده و بر تو باد به مداومت بر نماز شب،و ديگر بر تو باد به مداومت بر نماز شب و ديگر بر تو باد به مداومت بر نماز شب و سه مرتبه از جهة مبالغه و تاكيد است و محتمل است كه اول مبالغه در اصل فعل باشد،و دويم در هر جا كه باشد خواه در سفر و خواه در حضر،و سيم در هر فصل كه باشد خواه تابستان و خواه زمستان و بر تو باد به مداومت بر نماز زوال كه هشت ركعت نافله ظهر است و مذكور شد كه ظاهر احاديث صحيحه آنست كه نماز وقتست مثل نماز شب و هشت ركعت نافله عصر چهار ركعتش از جهة نماز ظهر است و چهار ركعت از جهة نماز عصر.

و ديگر بر تو باد بر محافظت نماز زوال و در بعضى از نسخ كافى سه مرتبه است و در نسخ تهذيب سه مرتبه است،و بر تو باد كه تلاوت قران كنى در هر

ص: 165

حالى،و بر تو باد كه دستها را در حالت تكبيرات و در حالت قنوت بر بالا برى و بگردانى چنانكه گذشت و بر تو باد كه مسواك كنى نزد هر وضوئى،و بر تو باد كه صفات حسنه را به همرسانى و صفات ذميمه را از خود زايل كنى و از آن اجتناب كنى پس اگر به وصيتهاى من عمل نكنى ملامت نخواهى كرد مگر خود را چون حجّت بر تو تمام شده است.

و اين حديث صحيح معاوية بن عمّار است بروايت كلينى و شيخ كه مشتمل است بر زيادتيها كه صدوق آن را ذكر نكرده است و لازم است بر مؤمنان كه همگى اين حديث را در حفظ داشته باشند و به آن عمل نمايند و مطالبش همه حق است و متفرقه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بعنوان تواتر رسيده است و پنجاه ركعت كه در اين حديث وارد شده است در احاديث صحيحه بسيار باين نحو وارد شده است و احاديث پنجاه و يك ركعت نيز متواتر است و وجه جمع گذشت كه وتيره بدل وتر است.

و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حق سبحانه و تعالى خطاب فرمود به حضرت موسى بن عمران كه يا بن عمران دروغ مى گويد كسى كه دعوى محبت من كند و در شبى كه من بيدارم او در خواب باشد هرگز كسى ديده است كه معشوق بيدار باشد و عاشق در خواب باشد آيا چنين نيست كه آرزوى عاشق همين است كه با معشوق خود خلوت كند يا ابن عمران دوستان من در خلوت با من مناجات مى كنند بعنوان مشاهده و سخن مى گويند بعنوان حضور اى پسر عمران مى بايد كه دلت نزد من با خشوع باشد و بدنت با خضوع و چشمهاى تو گريان باشد در شبهاى تار و مرا بخوان كه من به تو نزديكم.

و كالصحيح منقولست از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه

ص: 166

فرمودند كه حق سبحانه و تعالى وحى كرد بدنيا و فرمود كه به تعب انداز كسانى را كه ترا خدمت مى كنند و خدمت كن كسانى را كه ترك تو كرده اند و بتحقيق كه چون بنده با خداوند خود در ميان شبهاى تار خلوت مى كند و مناجات مى كند حق سبحانه و تعالى دلش را منور مى گرداند و چون مى گويد يا رب يا رب ندا مى رسد از خداوند جليل جلّ جلاله كه لبيك اى بنده من هر چه مى خواهى سؤال كن تا عطا كنم،و توكل بر من كن تا كفايت كنم مهمات ترا پس حق سبحانه و تعالى به فرشتگان مى فرمايد كه اى فرشتگان من نظر كنيد به بنده من كه در اين شب تار با من خلوت كرده است و بطّالون در غفلت و بطالت اوقات عزيز خود را ضايع مى كنند و غافلان در خواب غفلتند گواه باشيد كه گناهان او را آمرزيدم.و امثال اين اخبار بسيار است و مضامين اينها نزد مؤمنان در نهايت ظهور است.

مقدمات نماز شب

(فاذا اردت ان تصلّيها فكبّر اللّه عزّ و جلّ سبعا و احمده سبعا ثمّ توجّه ثمّ صلّ ركعتين تقرأ فى الاولى الحمد و قل هو اللّه احد و فى الثّانية الحمد و قل يا أيّها الكافرون و تقرأ فى السّتّ ركعات بما احببت ان شئت طوّلت و ان شئت قصّرت)

پس چون اراده كنى كه نماز شب كنى هفت مرتبه تكبير بگو و خدا را به بزرگوارى ياد كن و هفت مرتبه حمد كن خدا را پس هفت تكبير و سه دعاى توجه را بخوان و دو ركعت نماز كن كه در ركعت اول الحمد و توحيد بخوان و در ركعت دويم حمد و جحد بخوان و در شش ركعت ديگر هر سوره كه خواهى بخوان كه اگر خواهى سورهاى دراز بخوان و اگر خواهى كوتاه و اين مضمون فقه رضويست.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چون از دعاهاى استفتاح و تكبيرات آن فارغ شوى در ركعت اوّل نماز شب آية الكرسى و معوذتين را بخوان و بعد از آن فاتحه و سوره بخوان.

ص: 167

و در حديث صحيح از محمد بن ابى حمزة منقولست كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در هر ركعتى پانزده آيه مى خواندند و ركوع آن حضرت مثل قيام بود و سجودش مثل ركوع بود و توقّف در سر برداشتن از ركوع و سجود مساوى بود.

و در حسن كالصحيح از معاذ منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ترك مكن خواندن سوره توحيد و جحد را در هفت نماز در دو ركعت نافله صبح و دو ركعت نافله پيشين و دو ركعت اول نافله شام و دو ركعت اول نماز شب و دو ركعت احرام و در نماز صبح هر گاه روشن شده باشد و دو ركعت نماز طواف و كلينى بعد از اين حديث ذكر كرده است كه در روايتى ديگر وارد شده است كه در همه ابتدا به قل هو اللّه احد مى كند و در ركعت دويم جحد مى خواند مگر در دو ركعت نافله صبح كه بر عكس است.

و در حديث صحيح معاوية بن وهب منقولست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله طول مى دادند قرائت و ركوع و سجود را و همه را مثل هم واقع مى ساختند و شك نيست كه سورهاى دراز بهتر است.

قرائت در نماز شب

6-( و روى: انّ من قرا فى الرّكعتين الاوليين من صلاة اللّيل فى كلّ ركعة منها الحمد مرّة و قل هو اللّه احد ثلثين مرّة انفتل و ليس بينه و بين اللّه عزّ و جلّ ذنب الاّ غفر له).

و در صحيح از زيد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در دو ركعت اول نماز شب در هر ركعتى از آن سوره حمد يك مرتبه بخواند و توحيد سى مرتبه چون فارغ شود نمانده باشد ميان او و حق سبحانه و تعالى گناهى مگر آن كه همه آمرزيده شود و بحسب ظاهر مخالف است با حديث سابق و حمل كرده اند بر

ص: 168

تخيير يا بر آن كه اگر وقت فراخ باشد شصت قل هو اللّه احد بخواند و اگر تنك باشد جحد و توحيد مى خواند و جمع بهتر است بانكه در ركعت اول سى مرتبه توحيد مى خواند و در ركعت دويم سى مرتبه توحيد مى خواند و يك مرتبه جحد و بعضى چنين جمع مى كنند كه در اول سى توحيد و در ثانى يك جحد مى خوانند وجهش ظاهر نيست و ظاهر است كه بحديث شصت عمل نكرده اند.

(و تقرء فى ركعتى الشّفع و ركعة الوتر قل هو اللّه احد)

و مى خوانى در دو ركعت شفع و ديگر ركعت وتر توحيد را هر ركعتى يك توحيد مى خواند و اگر هر ركعتى سه توحيد بخواند بهتر است.

چنانكه كالصحيح منقولست كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نه سوره در وتر مى خواندند.

و در صحيح منقول است از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه پدرم در هر سه ركعت توحيد مى خواندند و چون از سوره فارغ مى شدند مى گفتند

(كذلك اللّه ربّى يا كذاك اللّه).

يعنى هم چنين است پروردگار من.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه مرويست كه مى فرمودند كه سوره توحيد برابر است با ثلث قرآن و قل أيها الكافرون برابر است با ربع قرآن و حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در هر ركعت وتر توحيد مى خواندند تا ختم قرآن كرده باشند.

(و افصل بين الشّفع و الوتر بتسليمة)

و فاصله كن ميان شفع و وتر به سلامى يعنى دو ركعت يك نماز است و يك ركعت نماز ديگر است و جمعى از عامه را اعتقاد آنست كه نماز وتر سه ركعت است مثل نماز شام و در بعضى اخبار نيز وارد شده است از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه وصل مى تواند كرد و

ص: 169

محمول است بر تقيه.

و در صحيح از حفص منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند ميان شفع و وتر سلام بده و اگر حاجتى داشته باشى قضا كن يعنى اگر خواهى بقضاء حاجت به بيت الخلا مى توانى رفت يا هر كارى كه داشته در ميان شفع و وتر مى توانى كرد نه چنانست كه يك نماز باشد.

و در صحيح ابن عمار منقولست كه حضرت فرمودند كه در هر سه ركعت سوره توحيد مى توانى خواند و چون دو ركعت نماز كردى سلام بده تا كسى كه در خواب باشد بيدار كنى و امر كنى به نماز شب.

و در صحيح از سعد منقولست كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه وتر فصل است يا وصل حضرت فرمودند كه فصل است و مى بايد كه از شفع جدا كنى آن را و بر اين مضامين احاديث صحيحه متكثره وارد شده است.

و در دو حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه در ميان شفع و وتر مى خواهى سلام مى دهى و مى خواهى وصل مى كنى و سلام نمى دهى و ظاهر آنست كه از روى تقيه وارد شده باشد مع هذا همين مضمون دلالت مى كند كه دو نماز است و اگر يك نماز مى بود كى سلام مى توانست كرد در ميان شفع و وتر با آن كه هر گاه سلام در نماز واجب واجب نباشد در نماز سنت چگونه واجب باشد.

5-( و روى: انّ من قرأ فى الوتر بالمعوّذتين و قل هو اللّه احد قيل له ابشر يا عبد اللّه فقد قبل اللّه و ترك).

و كالصحيح منقولست از ابو عبيده كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در نماز وتر سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس و توحيد بخواند به او مى گويند كه

ص: 170

بشارت باد ترا اى بنده خدا كه حق سبحانه و تعالى و وتر ترا قبول كرد.

و در صحيح از يعقوب منقولست كه گفت به حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه در وتر چه سوره بخوانم و عرض نمودم كه در بعضى روايات بما رسيده است كه در هر سه ركعت توحيد بايد خواند و در بعضى چنين است كه در دو ركعت اول معوذتين بايد خواند و در ركعت آخر توحيد حضرت فرمودند كه معوذتين و قل هو اللّه احد بخوان يعنى در هر ركعتى پس نه سوره مى شود يا آن كه در شفع معوذتين بخوان و در وتر سه قل هو اللّه و بهتر آنست كه در شفع در ركعت اول قل اعوذ برب الفلق و توحيد بخواند و در دويم قل اعوذ برب الناس و توحيد بخواند و در وتر معوذتين و سه توحيد بخواند و به همه عنوانى خوبست مى بايد كه معوذتين و توحيد سه مرتبه در وتر باشد.

(و القنوت فى كلّ ركعتين فى الثّانية قبل الرّكوع و بعد القراءة و القراءة بها جهار و القنوت فى الوتر قبل الرّكوع)

و قنوت در نمازهاى شب يا هر نمازى از فرايض و نوافل چنانكه اعتقاد صدوقست بعد از قرائت و پيش از ركوع است و قرائت نماز شبرا بلند مى بايد خواند و قنوت در سه ركعت وتر پيش از ركوع ركعت سيم است يعنى در شفع قنوت نيست يا موكد نيست و در وتر يك قنوت است پيش از ركوع و دعايى كه بعد از سر برداشتن از ركوع مى خوانند قنوت نيست.

و در صحيح زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در هر نمازى قنوت آن در ركعت دويم است پيش از ركوع و هر قنوتى را بلند مى خوانند.

و در صحيح ابن سنان منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه

ص: 171

عليه فرمودند كه قنوت نماز شام و خفتن و صبح پيش از ركوع است و قنوت وتر در ركعت سيم است و غرض از ذكر اين سه نماز آنست كه اهتمام بشأن قنوت در اين سه نماز بيشتر است از نمازهاى ديگر با آن كه اكثر عامه قنوت را در نمازهاى اخفاتيه نمى خوانند و اخبارى كه از اين قبيل وارد شده است محمولست بر تقيه چنانكه گذشت و خواهد آمد.

(و ان قمت و لم يكن عليك من الوقت بقدر ما تصلّى فيه صلاة اللّيل على ما تريد فصلّها و ادرجها ادراجا و الادراج ان تقرأ فى كلّ ركعة الحمد وحدها)

و اگر از جهة نماز شب برخيزى و آن مقدار وقت نباشد كه نماز شب را به جا آورى به نحوى كه مى خواهى يعنى با سورهاى طولانى و دعاها نماز شب را بكن و آن را مختصر كن و اختصار آنست كه به سوره حمد فقط به جا آورى.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند كه اگر شخصى در آخر شب برخيزد و ترسد كه صبح طالع شود چه كند حضرت فرمودند كه الحمد تنها بخوان و تعجيل كن.

اگر وقت تنگ باشد

(فان خشيت طلوع الفجر فصلّ ركعتين و أوتر بالثّالثة)

پس اگر ترسى كه صبح طالع شود سه ركعت را به جا آور بانكه دو ركعت اول كه از جهة نماز شب كرده ركعت را بان ضم كن تا دو ركعت شفع شود و يك ركعت آن دو ركعت را وتر كند يا آن كه سه ركعت بكن تا وتر را به جا آورده باشى.

چنانكه در صحيح محمد بن مسلم وارد شده است كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه در آخر شب برخيزد و ترسد كه ناگاه صبح شود و نماز شب را نتواند كرد آيا ابتدا به نماز وتر مى كند يا نماز شبرا تمام مى كند بانكه هشت ركعت مختصر به جا آورد و بعد از آن سه

ص: 172

ركعت وتر را واقع سازد حضرت فرمودند كه ابتدا به وتر مى كند و من نيز چنين كردم.

و در صحيح ابن وهب منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه آيا هر يك از شما را خوش نمى آيد كه اندكى پيش از نماز صبح برخيزد و سه ركعت نماز وتر را و دو ركعت نافله صبح را به جا آورد و حق سبحانه و تعالى از جهة او نماز شب تمام در نامه عملش بنويسد.

و ديگر اخبار كه در اين باب وارد شده است بر اين مضمون بسيار است و ظاهر آنست كه حضرت را مقصود آنست كه نماز شب را در حالت اختيار باين نحو مى تواند كرد و ترك نماز وتر نمى بايد كرد مهما أمكن و ظاهر مى شود كه نماز وتر با طمانينه بهتر از تمام مختصر است چنانكه گذشت كه اگر ادراج كند جايز است و اكثر بر اينند كه مختصر همه را به جا آوردن بهتر است از اتيان به وتر با طمانينه و دعا.

(و ان طلع الفجر فصلّ ركعتى الفجر و قد مضى الوقت بما فيه)

و اگر صبح طالع شود و نماز شبرا نكرده باشى پس دو ركعت نافله صبح را بگذار بعد از طلوع و بعد از آن نماز صبح را به جا آور و چون وقت رفت نماز شب نيز رفت و قضا مى كند چنانكه خواهد آمد.

و در صحيح اسماعيل وارد است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بعد از طلوع فجر وتر را به جا آرم حضرت فرمودند كه نه و ظاهرا چون صبح شد وقت نماز واجبست نافله را نتوان كرد.

چنانكه در حديث حسن كالصحيح از زراره منقولست كه گفت به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه دو ركعت نافله صبح را چه وقت به جا آورم حضرت فرمودند كه پيش از طلوع فجر به جا آور و چون صبح

ص: 173

طالع شد وقت نماز واجبست.

(و اذا صلّيت من صلاة اللّيل اربع ركعات من قبل طلوع الفجر فاتمّ الصّلاة طلع او لم يطلع)

و در صحيح از احول منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه چهار ركعت نماز شب را پيش از طلوع صبح به جا آورى نماز شبرا تمام كن خواه صبح طالع شده باشد يا نشده باشد و اكثر مضامين سابقه در فقه رضوى مذكور است به ترتيبى كه در اين كتاب است و مظنون اين است كه صدوق يقين داشته است كه اين كتاب تصنيف حضرت است لهذا گفته است كه ميان من و پروردگار من حجت است.

(و قد رويت رخصة فى ان يصلّى الرّجل صلاة اللّيل بعد طلوع الفجر المرّة بعد المرّة و لا يتّخذ ذلك عادة)

و بتحقيق كه روايتى چند وارد است بر سبيل رخصت كه نماز شب را بعد از طلوع صبح مى توان كردن گاهگاهى و چنان نكند كه عادت باين معنى كند.

و در صحيح از سليمان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه گاه هست كه به نماز شب برمى خيزم و صبح صادق و احتمال كاذب نيز هست شده است و من هشت ركعت نماز شب و سه ركعت وتر و دو ركعت نافله صبح را مى كنم و بعد از آن نماز صبح را به جا مى آورم عرض نمودم كه من نيز چنين كنم يا مى توانم كرد حضرت فرمودند كه بلى اما مبادا كه عادت كنى بر اين عمل و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است.

و در صحيح از ابن سنان منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر گاه برخيزى و فجر طالع شده باشد ابتدا كن به وتر و بعد از آن به نافله صبح بعد از آن نماز صبح را به جا آور و هشت ركعت نافله شب را بعد از آن به جا آور و بر اين مضمون نيز احاديث بسيار وارد شده است و

ص: 174

همه محمولست بر آن كه تواند كه نماز شب يا وتر يا دو ركعت را به جا آورد و نماز صبح را چنان كند كه پيش از طلوع حمره فارغ شده باشد.

و در صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز صبح را نكند تا روشن شود و سرخى ظاهر شود و نافله صبح را نكرده باشد آيا آن را پيش از نماز به جا آورد يا تا خير مى كند حضرت فرمودند كه تاخير مى كند يعنى نافله صبح را بعد از صبح به جا مى آورد و بهتر آنست كه نيت ادا و قضا نكند.

قضاء نماز شب

(و اذا كان عليك قضاء صلاة اللّيل فقمت و عليك من الوقت بقدر ما تصلّى الفائتة و صلاة ليلتك فابدا بالفائتة فصلّ ثمّ صلّ صلاة ليلتك فان كان الوقت بقدر ما تصلّى واحدة فصلّ صلاة ليلتك لئلاّ يصيرا جميعا قضاء ثمّ اقض الصّلاة الفائتة من الغد او بعد ذلك)

عبارت فقه رضويست كه هر گاه نماز شب قضا داشته باشى و وقت اين مقدار باشد كه توانى قضا و ادا را هر دو به جا آورى اول قضا را به جا آور و اگر وقت آن مقدار باشد كه يك نماز شب توانى كرد ادا را به جا آور تا هر دو قضا نشود زيرا كه اگر قضا را اول بكنى و وقت ادا بيرون رود ادا نيز قضا خواهد شد پس ادا را به جا آور و آن چه قضاست در روز ديگر يا بعد از آن به جا آور.

و در حسن كالصحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه جمع شود دو وتر كه سه ركعت باشد يا يازده ركعت يا بيشتر از دو وتر باشد پس قضا كن آن را به نحوى كه فوت شده است و فاصله مى كنى ميان هر دو وتر به نمازى و اول قضاها را مى كنى تا وقتى كه مقدار ادا مانده باشد ادا مى كنى و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد

ص: 175

شده است كه فرمودند كه بسيار بود كه پدرم قضا مى كردند بيست وتر را در يك شب.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است كه چون بنده مشغول قضاء مى شود حق سبحانه بان بنده فخر مى فرمايد با فرشتگان و مى فرمايد كه بنده من قضا مى كند چيزى را كه بر او واجب نگردانيده ام و احاديث صحيحه وارد شده است كه وتر را در هر وقتى كه قضا كند وتر خواهد كرد و در بعضى اخبار وارد شده است كه اگر پيش از زوال قضا كند وتر قضا مى كند و اگر بعد از ظهر قضا مى كند شفع قضا مى كند از جهة عقوبت تاخير و ظاهرا محمولست بر تقيه چنانكه مذهب جمعى از عامه است.

ص: 176

باب دعاء قنوت الوتر

دعاى پيامبر در قنوت

14- (كان النّبيّ صلوات اللّه عليه و آله يقول فى قنوت الوتر اللّهمّ اهدني في من هديت و عافني في من عافيت و تولّنى في من تولّيت و بارك لي فيما اعطيت و قنى شرّ ما قضيت فانّك تقضى و لا يقضى عليك سبحانك ربّ البيت استغفرك و اتوب إليك و أومن بك و اتوكّل عليك و لا حول و لا قوّة الا بك يا رحيم).

اين بابى است كه در بيان دعاهايى كه در قنوت وتر خوانده مى شود منقول است كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در قنوت وتر اين دعا را مى خواندند و ترجمه اش اينست كه خداوندا مرا هدايت كن به هدايات خاصه چنانكه هدايت كرده مقربان خود را يا آن كه من قابليت آن ندارم و جمعى را كه قابليت هدايات خاصه تو دارند و ايشان را هدايت مى كنى مرا نيز به بركت ايشان در سلك ايشان در آور و عافيت ده مرا از بلاهاى دنيا و آخرت در سلك آن جماعتى كه ايشان را عافيت كرامت كرده يا مى كنى و متولى امور من شو و كفايت مهمّات من كن در سلك كسانى كه متولى شده يا مى شوى كفايت مهمّات ايشان را و مبارك و با بركت كن كه در زيادتى باشد آن چه عطا كرده مرا از عمر و لوازم آن و از هدايات و توفيقات و تأييدات و حفظ كن مرا از شر آن چه قضا كرده از بلاها و محنتها به درستى كه تو قضا مى كنى و حكم مى فرمايى و كسى را بر تو حكمى يا قضائى نيست تنزيه تو مى كنم و ترا منزه مى دانم از هر چه لايق تو نيست اى خداوندى كه پروردگار خانه كعبه طلب

ص: 177

مغفرت از تو مى كنم و بازگشت بسوى تو مى كنم و ايمان به تو دارم و در تزايد آن مى كوشم در عبادات و قربات و در جميع امور توكل بر تو كرده ام و نيست گردشى و قوتى يا نيست باز ايستادن از معاصى و قوت بر طاعات مگر بعون و ياورى تو اى خداوند مهربان بر من رحم كن.

طولانى كردن قنوت

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: اطولكم قنوتا فى دار الدّنيا اطولكم راحة يوم القيمة فى الموقف).

در حسن كالصحيح منقولست از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه هر كه در دار دنيا قنوت نمازش طولانى تر است از شما در روز قيامت راحتش بيشتر خواهد بود و در هر قنوتى طول مطلوبست در غير نماز جماعت خصوصا قنوت وتر لهذا احاديث بسيار و ادعيه بى شمار در قنوت وتر وارد شده است و ابن طاوس در مهج از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم قنوت هاى طولانى روايت كرده است.

قنوت روز جمعه

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: القنوت فى يوم الجمعة تمجيد اللّه و الصّلاة على نبىّ اللّه و كلمات الفرج ثمّ هذا الدّعاء،و القنوت فى الوتر كقنوتك يوم الجمعة ثمّ تقول قبل دعائك لنفسك

اللّهمّ تمّ نورك فهديت فلك الحمد ربّنا و بسطت يدك فاعطيت فلك الحمد ربّنا و عظم حلمك فعفوت فلك الحمد ربّنا وجهك اكرم الوجوه وجهتك خير الجهات و عطيّتك افضل العطيّات و أهنؤها تطاع ربّنا فتشكر و تعصى ربّنا فتغفر لمن شئت تجيب المضطرّ و تكشف الضّرّ و تشفى السّقيم و تنجى من الكرب العظيم لا يجزى بآلائك احد و لا يحصى نعمائك قول قائل اللّهمّ إليك رفعت الابصار و نقلت الاقدام و مدّت الاعناق و رفعت الايدى و دعيت بالألسن و إليك سرّهم و نجواهم فى الاعمال ربّنا اغفر لنا و ارحمنا و افتح بيننا و بين قومنا

ص: 178

بالحقّ و أنت خير الفاتحين اللّهمّ انّا نشكو إليك غيبة نبيّنا و شدّة الزّمان علينا و وقوع الفتن بنا و تظاهر الأعداء علينا و كثرة عدوّنا و قلّة عددنا فافرج ذلك يا ربّ بفتح منك تعجّله و نصر منك تعزّه و امام عدل تظهره اله الحقّ ربّ العالمين ثمّ تقول استغفر اللّه و اتوب اليه سبعين مرّة و تعوّذ باللّه من النّار كثيرا).

و در امالى در حسن كالصحيح از زراره روايت كرده است و طريق صدوق به زراره صحيح است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت روز جمعه تمجيد و تعظيم الهى است و صلوات بر محمد و آل او و كلمات فرجست و بعد از آن اين دعاست كه مى آيد و قنوت در نماز وتر مثل قنوتى است كه در روز جمعه مى خوانى و پيش از آن كه از جهة خود دعا كنى اين دعا را مى خوانى و بعد از اين دعا هر دعايى كه مى خواهى مى كنى و آن چه عبارت حديث زراره است همين است كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت در نماز وتر مثل قنوتيست كه در جمعه مى خوانى و مى گويى در دعاى قنوت اللهم الخ و چون در حديث موثق ابو بصير وارد است كه در قنوت جمعه مى خوانى.

(لا اله الاّ اللّه الحليم الكريم لا اله الاّ اللّه العلىّ العظيم لا اله الاّ اللّه ربّ السّماوات السّبع و ربّ الارضين السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ و ربّ العرش العظيم و الحمد للّه ربّ العالمين اللّهمّ صلّ على محمّد و آله كما هديتنا به اللّهمّ صلّ على محمّد و آله كما اكرمتنا به اللّهمّ اجعلنا ممّن اخترته لدينك و خلقته لجنّتك اللّهمّ لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك انّك أنت الوهّاب).

و در صحيحه حلبى گذشت كه ثنا بر خداوند خود بفرست و صلوات اللّه بر پيغمبر فرست و استغفار كن از گناهان.

و در صحيحه حلبى نيز منقولست كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند

ص: 179

كه در قنوت جمعه مى گويد كه

(اللّهمّ صلّ على محمّد و على أئمّة المؤمنين اللّهمّ اجعلنى ممّن خلقته لدينك و ممّن خلقت لجنّتك).

گفت عرض نمودم كه ائمه معصومين را همه نام ببرم حضرت فرمودند كه يك جا نام ببر چنانكه در اينجا گذشت و ظاهرا از جهة اتقا چنين فرموده باشند.

حاصل آن كه آن چه صدوق ذكر كرده است به اعتبار اين اخبار است و ديگر خواهد آمد و تغييرات از صدوقست و محتملست كه اين زيادتيها در حديث زراره بوده باشد و در امالى ذكر نكرده باشد و ليكن بعيد است.

اما ترجمه قنوت خداوندا نور تو تمامست بنا بر اين عالم را به خود هدايت فرمودى يعنى كمالات تو بالفعل است و بالقوه نيست و از جمله كمالات تكميل مستعدان است بنا بر اين عالم را به خود هدايت فرمودى.

چنانكه در حديث قدسى منقولست كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه من گنجى بودم مخفى خواستم كه شناخته شوم خلايق را آفريدم تا مرا بشناسند و نهايت كمال ايشان معرفت است ايشان را عارف گردانيدم يعنى كسانى را كه قابليت داشتند و سعى خود نمودند،هر يك را بقدر قابليت و سعى شناسايى دادم پس تراست حمد و ثنا اى پروردگار ما بر چنين نعمتى كه اعظم نعم است و چون دست قدرت تو به احسان و انعام باز است و عجز و كمى ندارى بنا بر اين نعمتهاى غير محصور عطا فرمودى پس تراست جميع محامد اى پروردگار ما و عظيم است حلم تو از عاصيان كه با اين همه عصيان تربيت ايشان كرده و مى كنى و عفو كردى و مى كنى از ايشان پس تراست جميع ثناها اى خداوند كار ما،روى كرم تو اى خداوند از هر رويى اكرم است به احسان و بهتر است من حيث الذّات و الصفات و طرف تو بهترين طرفهاست كه هر كه رو به جانب تو كند به عبادت و طاعت و دعا نااميد بر نمى گردد و بخششهاى تو بهترين بخششهاست و

ص: 180

گواراترين نعمتهاست كه مى تواند داد آن چه او داده است از اصل وجود و حيات و نعمتهاى ظاهره و باطنه و از جمله نعمتها آن كه اگر تو را اطاعت كنند با آن كه از لوازم بنده است اطاعت نمودن تو شكر ايشان مى فرمايى به دادن بهشت و نعيم ابدى يا به آن كه مباهات مى كنى به عبادت ايشان با فرشتگان و غير ايشان،ديگر اى پروردگار ما ترا عصيان و مخالفت مى كنند و مى آمرزى هر كه را مى خواهى اجابت مى كنى دعاهاى مضطران را و بر طرف مى سازى بلاها و محنتهاى ايشان را و شفا مى دهى بيماران ايشان را و نجات مى دهى به سبب دعا يا مطلقا از غمها و المهاى عظيم،خداوندا هيچ كس از عهده شكر نعمتهاى تو بيرون نمى تواند آمد چون نعمتهاى تو غير متناهى است و شكر ايشان متناهى و كسى نمى تواند كه تعداد نمايد نعمتهاى ترا چنانكه فرموده كه اگر خواهيد كه در شمار در آوريد نعمتهاى الهى را نمى توانيد شمرد خداوندا چشمهاى خلايق بسوى كرم تو باز است و پاها به درگاه تو مى آيند و گردنها بسوى تو كشيده مى شود به اميد رحمت و عطايا از جهة محبت و لقا و دستها بسوى تو برداشته مى شود و به همه زبانها خوانده مى شوى از عربى و عجمى يا زبان ناطق و صامت و بسوى تست بازگشت همه در اعمال آشكارا و نهان اى پروردگار ما بيامرز ما را همه و رحمت كن بر همه و حكم كن ميان ما و قوم ما بحق و راستى و تو بهترين حكم كنندگانى.

خداوندا همگى شكايت مى كنيم بى چاره گى خود را به آن كه پيغمبر ما غايبست از ما كه به سبب ملازمت او و به بركت خدمت او ممكن بود كه از شر نفس و شيطان خلاصى يابيم و در دعاهاى ديگر به جاى نبيّنا اما مناسب و اين اظهر است و ظاهرا از روى تقيه چنين فرموده اند تا شيعيان بدانند كه چه گويند يا آن كه چون در زمان آن حضرت صلوات اللّه عليه كه دعا را گفتند امام حاضر بود و شكايت از غيبت نبى بود و بس امروز كه بهر دو مبتلاييم انسب آنست كه هر

ص: 181

دو را بگويند باين عنوان كه غيبة نبيّنا و امامنا و خداوندا شكايت مى كنيم به تو از سختى زمانه بر ما از هر وجهى چون هميشه شيعيان به تشأم ملاعين در عذاب و محنت بودند و از واقع شدن فتنهاى عظيمه بر ما و از پشت بر پشت انداختن دشمنان با هم از جهة دشمنى با ما و لفظ عنّا و بنا و علينا در نسخه صحيحه امالى نبود چنانكه در نسخ صحيحه فقيه نيز نيست امّا مرادند بر تقدير عدم و به سبب ظهور مذكور نيست و شكايت مى كنيم از بسيارى دشمنان شيعيان و از قلت عدد ايشان پس فرج ده اى پروردگار ما اين بلاها را از ما به فتحى از فضل خود كه به زودى بفرستى و به نصرتى از جانب تو كه غالب شويم ما به سبب آن و فرج ده بظهور امامى عادل كه حضرت صاحب الامر است صلوات اللّه عليه اى خداوند حق اى پروردگار عالميان پس هفتاد مرتبه مى گويى كه طلب آمرزش مى كنم از خداوند عالميان و توبه و رجوع مى كنم بسوى او و بسيار مى گويى كه اعوذ بك من النّار يعنى پناه به تو مى برم از آتش جهنّم.

قنوت نماز وتر

و در امالى بعد از اين ذكر كرده است و در عقب نماز وتر بعد از سلام سه مرتبه مى گويى.

سبحان ربّ الملك القدّوس العزيز الحكيم و سه مرتبه مى گويى

الحمد لربّ الصبّاح الحمد لفالق الاصباح

6- و روى عمر بن يزيد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: من قال فى وتره اذا أوتر استغفر اللّه و اتوب اليه سبعين مرّة و واظب على ذلك حتّى تمضى سنة كتبه اللّه عنده من اَلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ و وجبت له المغفرة من اللّه عزّ و جلّ).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه در ركعت آخر از سه ركعت وتر هفتاد مرتبه بگويد كه طلب مغفرت مى كنم از حق سبحانه و تعالى و بازگشتم بسوى او كه عصيان او نكنم و يك سال بگذرد بر اين كه هر سحر اين عمل را به جا

ص: 182

آورد حق سبحانه و تعالى بنويسد نام او را نزد خود از جمله استغفار كنندگان در سحرها كه مدح ايشان فرموده است در قرآن مجيد و همين شرف كافى است كه ممدوح الهى باشد و واجب شود از جهة او مغفرت و آمرزش از جانب خداوند بزرگوار.

6-( و روى عبد اللّه بن ابى يعفور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

استغفر اللّه فى الوتر سبعين مرّة تنصب يدك اليسرى و تعدّ باليمنى الاستغفار).

و بطرق صحيح و كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار كن بهر عبارتى كه باشد و بهتر آنست كه عبارت سابق را بگويد به آن كه دست چپ را در برابر رو دارى و بدست راست تسبيح را بشمارى تا كم و زياد نشود و ظاهرا زيادتى ضرر نداشته باشد تا صد مرتبه و بيشتر چون عمومات استغفار هست و بخصوص صد مرتبه نيز حديثى وارد است و بهتر آنست كه از هفتاد نه كم كند و نه زياد بلكه در هر جا كه عددى مقرّر ساخته اند از آن تجاوز نكنند كه گاه باشد خصوص آن عدد را مزيتى باشد مثل تسبيح حضرت فاطمه صلوات اللّه عليه كه گذشت كه اگر زياد كند مرتبه ديگر اعاده مى كند اگر چه فراموش كند و زياده بگويد.

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يستغفر اللّه فى الوتر سبعين مرّة و يقول هذا مقام العائذ بك من النّار سبع مرّات).

و منقولست كه حضرت سيّد الأنبياء صلّى اللّه عليه و آله در وتر هفتاد مرتبه استغفار مى كردند و هفت مرتبه مى گفتند كه اين جائى كه ايستاده ام جاى بنده است كه پناه به تو آورد از آتش دوزخ.

و در صحيح و حسن كالصحيح منقولست از عمار كه گفت از حضرت

ص: 183

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم در تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه مدح جمعى مى فرمايد كه در سحرها استغفار مى كنند حضرت فرمودند كه مراد از اين آيه هفتاد مرتبه استغفار است كه در وتر در آخر شب مى گويد.

و در صحيح از منصور منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه استغفار كن در وتر از حق سبحانه و تعالى هفتاد مرتبه.

و در موثق از ابو بصير منقول است كه به آن حضرت عرض نمودم كه از مستغفران در سحرها كه حق سبحانه و تعالى مدح فرموده است چه مراد است حضرت فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در وتر هفتاد مرتبه استغفار كردند.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه آيا در قنوت وتر چيزى هست از دعاها كه آن را متابعت بايد كرد و بايد خواند حضرت فرمودند كه نه،ثنا فرست بر حق سبحانه و تعالى و صلوات بر نبى و آل او بفرست و طلب كن مغفرت را از جهة گناهان عظيمت پس حضرت فرمودند كه هر گناهى عظيم است و ظاهر اين حديث موافق است با مذهب جمعى كه مى گويند صغيره نمى باشد و هر گناهى كبيره است چون معنى ندارد كه چيزى سبب دخول جهنم باشد و صغيره باشد و حق اينست كه صغيره را به اعتبار اضافه به كبيره صغيره مى نامند و شكى نيست كه بوسيدن اجنبيه نظر به زنا كردن:صغيره است و اگر چه نظر بنظر كرده كبيره است و على هذا القياس.

و در صحيح و موثق كالصحيح از اسماعيل منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه در وتر چه دعا بخوانم و چه ذكر بگويم حضرت فرمودند كه هر چه را حق سبحانه و تعالى بر زبانت جارى سازد و قضاى الهى به آن تعلق گرفته باشد.

ص: 184

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

تدعو فى الوتر على العدوّ و ان شئت سمّيتهم و تستغفر و ترفع يديك فى الوتر حيال وجهك و ان شئت فتحت ثوبك).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نفرين به دشمنان مى توان كرد خصوصا هر گاه بد مذهب باشند و اگر خواهى نام مى توانى برد ايشان را و استغفار از جهة خود و مؤمنان مى بايد كرد و در وقت قنوت اگر تقيه نباشد دستها را محاذى رو بدار و اگر تقيه باشد دستها را در زير بالا پوش بلند كن هر قدرى كه ممكن باشد و اگر نتوان دست بالا بردن در زير نگاه دار و دعا بخوان و بحسب ظاهر منافات دارد با حديث سابق كه دست چپ را محاذى رو مى دارد و محمولست بر تخيير هر كدام را كه خواهد به جا آورد و هر دو خوبست.

4-( و: كان علىّ بن الحسين سيّد العابدين صلوات اللّه عليهما يقول العفو العفو ثلاثمائة مرّة فى الوتر فى السّحر).

و هميشه آن حضرت صلوات اللّه عليه در سحر در نماز وتر سيصد مرتبه العفو را مى گفتند و بفتح واو و ضم هر دو جايز است بتقدير أسألك يا مطلوبى و امثال اينها.

5,6-( و روى معروف ابن خرّبوذ عن احدهما يعنى ابا جعفر و ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليهما قال: قل فى قنوت الوتر لا اله الاّ اللّه الحليم الكريم لا اله الاّ اللّه العلىّ العظيم سبحان اللّه ربّ السّماوات السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ و ربّ العرش العظيم سبحان اللّه ربّ الارضين السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ و ربّ العرش العظيم اللّهمّ أنت اللّه نور السّماوات و الارض و أنت اللّه زين السّماوات و الارض و أنت اللّه جمال السّماوات و الارض و أنت اللّه عماد السّماوات و الارض و أنت اللّه قوام السّماوات و الارض و أنت اللّه صريخ المستصرخين و أنت اللّه غياث المستغيثين

ص: 185

و أنت اللّه المفرّج عن المكروبين و أنت اللّه المروّح عن المغمومين و أنت اللّه مجيب دعوة المضطرّين و أنت اللّه اله العالمين و أنت اللّه الرّحمن الرّحيم و أنت اللّه كاشف السّوء و أنت اللّه بك تنزل كلّ حاجة يا اللّه ليس يردّ غضبك الاّ حلمك و لا ينجى من عذابك الاّ رحمتك و لا ينجى منك الاّ التّضرّع إليك فهب لي من لدنك يا الهى رحمة تغنينى بها عن رحمة من سواك بالقدرة الّتى احييت بها جميع ما فى البلاد و بها تنشر ميت العباد و لا تهلكنى غمّا حتّى تغفر لي و ترحمنى و تعرّفنى الاستجابة فى دعائي و ارزقنى العافية إلى منتهى اجلى و اقلنى عثرتى و لا تشمت بى عدوّى و لا تمكّنه من رقبتي اللّهمّ ان رفعتني فمن ذا الّذي يضعنى و ان وضعتنى فمن ذا الّذي يرفعنى و ان أهلكتني فمن ذا الّذي يحول بينك و بينى او يتعرّض لك فى شىء من امرى و قد علمت ان ليس فى حكمك ظلم و لا فى نقمتك عجلة انّما يعجل من يخاف الفوت و انّما يحتاج إلى الظّلم الضّعيف و قد تعاليت عن ذلك يا الهى فلا تجعلنى للبلاء غرضا و لا لنقمتك نصبا و مهّلنى و نفسّنى و اقلنى عثرتى و لا تتبعنى ببلاء على اثر بلاء فقد ترى ضعفى و قلّة حيلتى استعيذ بك اللّيلة فاعذنى و استجير بك من النّار فاجرنى و أسألك الجنّة فلا تحرمنى ثمّ ادع اللّه بما احببت و استغفر اللّه سبعين مرّة).

و در صحيح منقولست از معروف پسر خرّبوذ بتشديد را معرّب خربزه از احدهما يعنى امام محمد باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما و احتمال حضرت سيّد الساجدين و حضرت امام محمد باقر نيز هست چون به خدمت هر سه رسيده است و ليكن ظاهر آنست كه مالك بن عطيه كه راوى اوست چنين فهميده است و احتمال دارد كه صدوق به قرينه يافته باشد كه مرادش اينست و بهر تقدير

ص: 186

خوبست كه آن حضرت فرمودند كه در قنوت وتر اين دعا را بخوان كه مشتمل است بر كلمات فرج بنحو غير مشهور چنانكه در موثقه ابو بصير نيز مخالف مشهور بود و همه از جمله افراد كلمات فرجند بلكه اكمل چون مشتملند بر زيادتى بر مشهور.

و ترجمه اش اينست كه نيست معبودى بجز معبود بجز معبود بر حق و خداوند مطلق كه بردبار و كريم است نيست خداوندى بجز واجب الوجودى كه بزرگوار و عظيم الشأن است يا آن كه از آن بلندتر و بزرگ تر است كه به رفعت و عظمت او توان رسيد،منزه خداوندى كه آفريده گار هفت آسمانست و آن چه در ثخن آسمانهاست از كواكب سيّاره و آن چه در ميان آسمانهاست از ملائكه و پروردگار عرش عظيم است كه عظمت آن را نيز وصف نمى توان كرد منزه خداوندى كه پروردگار هفت زمين است و آن چه در زمينهاست و آن چه در ميان زمينهاست و پروردگار عرش عظيم است خداوندا توئى كه منور ساخته آسمانها و زمين را بنور آفتاب و ماه و ساير كواكب يا هدايت نموده اهل هر دو را به عبادت و طاعت و محبت و معرفت و اين معنى در احاديث معتبره وارد شده است.

و توئى آن خداوندى كه مزين ساخته آسمانها را به عبادت فرشتگان يا به زينت كواكب يا به زينت وجود يا هدايت و مزين ساخته زمينها را به نباتات و حيوانات و جمادات يا بنور صلاح و تقوى و قرآن و دعا به علما و صلحا و اتقياء و عقلا.

و توئى آن خدايى كه جمال و خوبى آسمانها و زمينها از تست و همه را به جمال وجود و كمالات جميل گردانيده.

و توئى آن خداوندى كه ستون آسمانها و زمينهايى كه به قدرت كامله خود هر يك را باقى داشته و برپاست و بعضى ساكن و بعضى را متحرك گردانيده و همه

ص: 187

مسخّر تواند و توئى آن خداوندى كه وجود آسمانها و زمينها از تست و به بقاى تو باقيند و هر چه در اينها هست همه به تو برپاست.

و توئى آن خداوندى كه فرياد رس فرياد كنندگانى.

و توئى آن خداوندى كه كه پناه پناه جويندگانى.

و توئى آن خداوندى كه غمهاى مغمومان را فرج مى دهى.

و توئى آن خداوندى كه راحت مى دهى كسانى را كه به غمها گرفتارند.

و توئى آن خداوندى كه اجابت كننده دعاهاى مضطرانى.

و توئى آن خداوندى كه معبود و خداوند عالميانى.

و توئى آن خداوندى كه بخشاينده و مهربانى.

و توئى آن خداوندى كه بر طرف سازنده غمها و المهائى.

و توئى آن خداوندى كه هر حاجتى را به درگاه تو مى آورند،اى خداوند غضب ترا رد نمى كند مگر حلم تو و نجات نمى دهد از عذاب تو بغير از رحمت تو،و خلاصى نمى بخشد از عذاب تو مگر تضرع و زارى به درگاه تو پس ببخش مرا اى خداوند من از نزد خود رحمتى كه به سبب آن مرا بى نياز گردانى از رحمت غير خود بان قدرتى كه زنده گردانيده هر چه را در همه شهرهاست از حيوانات و نباتات و آدميان و جنيّان و به سبب آن قدرت زنده خواهى كرد بندگان خود را در قيامت خداوندا مرا هلاك مكن از غم تا آن كه بيامرزى مرا و ببخشائى بر من و بمن شناسانى كه دعاى مرا مستجاب گردانيده و روزى كن مرا عافيت و تندرستى تا وقتى كه اجل مقرّر برسد،و ببخشا لغزشها و گناهان مرا و خوشحالى مده دشمنان مرا به بلاهاى من و دشمنان را بر من مسلط مكن.

خداوندا اگر مرا بلند مرتبه كنى پس كيست كه تواند مرا پست مرتبه كند و اگر تو پست مرتبه كنى كه مرا بلند مرتبه مى تواند كرد،و اگر خواهى كه مرا هلاك

ص: 188

كنى كيست كه مانع تواند شد ميان من و تو يا تواند كه معارضه كند با تو در چيزى سهل از كارهاى من،و بتحقيق مى دانم كه در حكم تو ستم نيست و در عذابى كه خواهى كنى تعجيل ندارى كسى تعجيل مى كند كه خوف داشته باشد كه مطلب او به سبب تاخير فوت شود و محتاج نيست بظلم مگر كسى كه ضعيف باشد و حال آن كه تو از آن بالاترى كه محتاج و ضعيف باشى.

اى خداوند من چون تو احتياج بظلم بر من ندارى مگذار كه دشمنان مرا نشانه تير بلا كنند يا آن كه مى توانى بخشيد بى آن كه مبتلا سازى مرا پس مرا مبتلا مكن در دار دنيا و در آخرت نشانه تير عذاب خود مگردان هر چند مستحق اضعاف آن هستم خداوندا مهلت ده مرا و غم مرا زايل گردان و ببخشا گناهان مرا و بلا از عقب بلا بر سرم مفرست بتحقيق كه مى بينى و مى دانى ضعف مرا و آن كه حيله نمى توانم كرد كه از عذاب تو خلاصى يابم.

خداوندا در اين شب پناه به تو آورده ام مرا در پناه خود در آور و پناه به تو آورده ام از آتش جهنم مرا در امان خود در آور بهشت را از تو سؤال مى كنم مرا محروم مگردان پس هر چه خواهى طلب كن از خداوند خود و هفتاد مرتبه استغفار كن.

6-( و روى عن ابى حمزة الثّمالى قال: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما يقول فى آخر وتره و هو قائم ربّ أسأت و ظلمت نفسى و بئس ما صنعت و هذه يداى جزاء بما صنعتا قال ثمّ يبسط يديه جميعا قدّام وجهه و يقول و هذه رقبتي خاضعة لك لما اتت قال ثمّ يطأطئ رأسه و يخضع برقبته ثمّ يقول و ها انا ذا بين يديك فخذ لنفسك الرّضا من نفسى حتّى ترضى لك العتبى لا اعود لا اعود لا اعود قال و كان و اللّه اذا قال لا اعود لم يعد).

و به اسانيد متكثره منقولست كه

ص: 189

ابو حمزه مى گفت كه حضرت سيّد السّاجدين در ركعت آخر وتر در وقتى كه ايستاده بود در قنوت اين دعا را مى خواندند كه اى پروردگار من بد كرده ام و بر خود ستم كرده ام و بسيار بد كرده ام و اينك با كمال تذلل به درگاه تو آمده دستها برداشته ام از جهة بديهايى كه اين دستها كرده است يا از جهة جزا آمده ام كه هر چه خواهى با دستهاى من بكنى تا عبرت ديگران شود ديگر دستها را هر دو بلند مى كرد در برابر رو مى گفت اين گردن من با خضوع است نزد تو از جهة آن چه كرده است بچشم و گوش و زبان بعد از آن سر را به زير مى انداخت و گردن را پست مى كرد و مى گفت اينك من نزد تو ايستاده ام هر چه مى خواهى با من بكن تا خوشنود شوى من توبه كردم كه هرگز برنگردم برنگردم و ابو حمزه مى گويد كه و اللّه هر گاه مى گفت كه برنگردم بر نمى گشت و اين عبارت ظاهرش آنست كه ابو حمزه از جهة شاگردان سنى خود مى گفته است تا ايشان را معتقد گ رداند و اگر نه ابو حمزه از آن بزرگتر است كه توهّم خلاف اولى به آن حضرت كرده باشد.

6-( و روى عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: القنوت فى الوتر الاستغفار و فى الفريضة الدّعاء).

و منقولست در صحيح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اهم قنوتها و افضل آن در نماز وتر استغفار و طلب آمرزش است از جهة خود و ساير مؤمنين و در نمازهاى واجب هر مطلبى كه طلبند كه حرام نباشد خوبست لهذا احاديث صحيحه در استغفار وارد شده است و غير استغفار اكثرش مشتمل است بر استغفار چنانكه گذشت و خواهد آمد.

1-( و: كان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه يدعو فى قنوت الوتر بهذا الدّعاء اللّهمّ خلقتنى بتقدير و تدبير و تبصير بغير تقصير و

ص: 190

اخرجتنى من ظلمات ثلث بحولك و قوّتك احاول الدّنيا ثمّ از اولها ثمّ ازايلها و اتيتنى فيها الكلاء و المرعى و بصّرتنى فيها الهدى فنعم الرّبّ أنت و نعم المولى فيامن كرّمنى و شرّفني و نعّمنى اعوذ بك من الزّقّوم و اعوذ بك من الحميم و اعوذ بك من مقيل فى النّار بين اطباق النّار فى ظلال النّار يوم النّار يا ربّ النّار اللّهمّ انّي أسألك مقيلا فى الجنّة بين أنهارها و اشجارها و ثمارها و ريحانها و خدمها و ازواجها اللّهمّ انّي أسألك خير الخير رضوانك و الجنّة و اعوذ بك من شرّ الشرّ سخطك و النّار هذا مقام العائذ بك من النّار ثلث مرّات اللّهمّ اجعل خوفك فى جسدى كلّه و اجعل قلبى اشدّ مخافة لك ممّا هو و اجعل لي فى كلّ يوم و ليلة حظّا و نصيبا من عمل بطاعتك و اتّباع مرضاتك اللّهمّ أنت منتهى غايتى و رجائي و مسألتي و طلبتي أسألك الهى كمال الايمان و تمام اليقين و صدق التّوكلّ عليك و حسن الظّنّ بك يا سيّدى اجعل احسانى مضاعفا و صلاتي تضرّعا و دعائي مستجابا و عملى مقبولا و سعيى مشكورا و ذنبي مغفورا و لقّني منك نَضْرَةً وَ سُرُوراً و صلّى اللّه على محمّد و آله).

و منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه در قنوت وتر اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اين است خداوندا آفريدى مرا به اندازه كه خواستى و هر چه خير من بود كرامت كردى و مرا بينا كردى به معرفت خوب و بد و از تو تقصيرى نشد در امر من و مرا بيرون آوردى از سه ظلمت كه آن تاريكى بچه دانست و رحم و شكم به قدرت و قوت خود و مرا بدنيا گرفتار كردى از جهة معاش خود كه تا تعيش كنم در آن و بعد از آن گذاشته به ديگران بروم،و عطا كردى مرا در دنيا آب و علفى يعنى روزى آن چه بايست دادى و به راه حق هدايت كردى پس نيكو پروردگارى تو و نيكو خداوند كارى كه مرا

ص: 191

مكرّم گردانيدى و بر همه مكونات زيادتى كرامت كردى و نعمتهاى بى نهايت انعام كردى پناه به تو مى برم از زقوم كه خوراك اهل جهنم است و پناه به تو مى آورم از حميم كه آب ايشانست كه از چرك و ريم اهل جهنم جمع شده است و چون بخورند هر چه در اندرون ايشان باشد بيرون آيد و پناه به تو مى آورم از آن كه خوابگاه من در آتش باشد ميان طبقهاى آتش در خانهاى آتش در روز آتش اى پروردگار آتش خداوندا از تو مى طلبم كه محل استراحت و خوابگاه من بهشت باشد در ميان نهرهاى بهشت و درختان و ميوه ها و گلها و خدمتكاران حوران و غلمان و زنان بهشت.

خداوندا از تو سؤال مى كنم چيزى را كه از هر بهترى بهتر است كه آن رضا و خوشنودى تست و بهشت است و پناه به تو مى آورم و آورده ام از بدترين بدترها كه آن غضب تست و آتش دوزخ پس سه مرتبه مى فرمودند كه اين جائى كه ايستاده ام جاى بنده ايست كه پناه به تو آورده باشد از آتش جهنم پس مى فرمودند كه خداوندا ترس خود را در همه بدن من جاده و خوفى كه در دل منست آن ترس را زياده كن از آن چه دارد و بگردان در هر شبانه روزى از جهة من بهره و نصيبى كامل از عمل كردن به طاعتت و از متابعت چيزى كه سبب رضاى تو باشد.

خداوندا مرا مطلبى بغير از رضاى تو نيست و اميدوارى از غير ندارم و از غير تو چيزى نمى طلبم و سؤال نمى كنم.

خداوندا كرامت كن بمن ايمان كامل و يقين تمام و توكل صادق صحيح بر تو و گمان رحمت و مغفرت از تو،اى خداوند من مضاعف گردان احسانى را كه بمن كرده و مى كنى و نماز مرا تضرع گردان و دعاى مرا مستجاب و عملم را مقبول و سعيم را مشكور گردان كه تو خوشنود باشى از آن و گناهانم را بيامرز و

ص: 192

به استقبال من فرست در روز قيامت مسرت و خوشحالى را و صلوات تو بر محمد و آل او باد.

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال:

القنوت فى كلّ ركعتين فى التّطوّع و الفريضة).

و كالصحيح و در موثق كالصحيح و مضمونش در صحاح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند قنوت در جميع نمازهاى واجب و سنت هست و بعمومه شامل نماز شفع نيز هست و ظاهر صحيحه ابن سنان آنست كه همين در وتر است و در شفع قنوت نيست حمل مى بايد كرد بر نفى استحباب مؤكد كه تاكيدى كه در وتر هست در شفع آن چنان نيست.

5-( و روى عنه زرارة انّه قال: القنوت فى كلّ الصّلوات).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت مطلوبست در همه نماز.

و در صحيح از صفوان منقولست كه من نماز مى كردم عقيب حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و آن حضرت در همه نمازها قنوت مى خواندند در جهريه و اخفاتيه و احاديث صحيحه در خصوص وتر بسيار است.

6-( و روى ابان بن عثمان عن الحلبيّ: انّه قال لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه اسمّى الائمّة صلوات اللّه عليهم فى الصّلاة فقال اجملهم).

و در موثق كالصحيح از حلبى منقولست و گذشت در صحيح از او كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه من ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را در نماز نام برم حضرت فرمودند كه اجمال كن يعنى مختصر كن و اسامى همه را بخصوصهم مگو يا در كار نيست به اعتبار تقيه يا اتقا مثل آن كه بگويد

اللّهمّ صلّ على الائمّة الطّاهرين و الخلفاء الرّاشدين

ص: 193

و امثال اينها و بعضى از متفقهه چنين فهميده اند كه ايشان را به جميل و خوبى ياد كن يعنى هر چه بيشتر مدح ايشان كنى بهتر است و شكى نيست كه اگر تقيه نباشد اين بهتر است و ليكن قرينه احوال آن زمان معيّن معنى اول است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: كلّ ما ناجيت به ربّك فى الصّلاة فليس بكلام).

و منقولست كه آن حضرت فرمودند كه هر چه بان مناجات كنى خداوند خود را آن كلام نيست و عمدش سبب بطلان نيست.

و در صحيح از على بن مهزيار منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز فريضه مناجات كند با خداوند خود هر چه را خواهد خوبست حضرت فرمودند كه بلى.

و در حسن كالصحيح از حماد بن عيسى منقولست از بعضى از اصحاب او كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر چه را با حق سبحانه و تعالى مناجات كنى در نماز واجب آن كلام نيست و باكى نيست و گذشت.

6-( و روى عن ابى ولاّد حفص بن سالم الحنّاط انّه قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: لا باس بان يصلّى الرّجل ركعتين من الوتر ثمّ ينصرف فيقضى حاجته ثمّ يرجع فيصلّى ركعة و لا باس ان يصلّى الرّجل ركعتين من الوتر ثمّ يشرب الماء و يتكلّم و ينكح و يقضى ما يشاء من حاجة و يحدث وضوء ثمّ يصلّى الرّكعة قبل ان يصلّى الغداة)

و به اسانيد صحيحه منقولست از حفص كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه باكى نيست كه شخصى دو ركعت وتر را كه شفع است به جا آورد و برود و قضاى حاجت بكند بانكه به

ص: 194

بيت الخلا رود يا آن كه كارهاى خود را بسازد و برگردد و يك ركعت وتر را به جا آورد و تا اينجا از حديث حفص منقولست و ما بقى ممكن است كه از حفص باشد چنانكه ظاهر عبارتست و ممكن است كه معنى صحيحه عمر بن يزيد باشد از آن حضرت صلوات اللّه كه باكى نيست كه شخصى دو ركعت وتر را به جا آورد و آب بخورد و سخن بگويد و جماع بكند و حاجتى كه در بيت الخلا دارد از بول و غايط واقع سازد و وضو بسازد و يك ركعت وتر را پيش از نماز واجب صبح يا نماز سنت آن يا پيش از صبح به جا آورد آن را حاصل آن كه احاديث متواتره وارد شده است كه هر يك از شفع و وتر نمازيست بر سر خود و فاصله به همه چيز مى تواند كرد.

6-( و: سال معاوية بن عمّار ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن القنوت فى الوتر قال قبل الرّكوع قال فان نسيت اقنت اذا رفعت رأسي فقال لا قال مصنّف هذا الكتاب رحمة اللّه حكم من ينسى القنوت حتّى يركع ان يقنت اذا رفع رأسه من الرّكوع و انّما منع الصّادق صلوات اللّه عليه من ذلك فى الوتر و الغداة خلافا للعامّة لأنّهم يقنتون فيهما بعد الرّكوع و انّما اطلق ذلك فى سائر الصّلوات لأنّ جمهور العامّة لا يرون القنوت فيها)

و به اسانيد صحيحه منقولست از معاويه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از قنوت در وتر حضرت فرمودند كه پيش از ركوع است گفت اگر فراموش كنم بعد از سر برداشتن قنوت بخوانم حضرت فرمودند كه نه.

چنين گويد مصنف اين كتاب محمد بن بابويه رحمه اللّه كه حكم شخصى كه قنوت را فراموش كند تا ركوع رود آنست كه چون سر از ركوع بردارد قضا

ص: 195

كند و چرا حضرت صادق صلوات اللّه عليه منع فرمودند از قضا در وتر و در صبح تا مخالفت عامه كنند زيرا كه سنيان در اين دو نماز قنوت را بعد از ركوع مى خوانند كه مبادا در قضا شبيه شود به اداى ايشان و اما آن كه در باقى نمازها فرموده اند كه قضا كنند بعد از ركوع از آن جهة است كه تشبيه به ايشان نمى شود زيرا كه اكثر سنيان اعتقاد به قنوت ندارند و در باقى نمازها سخن صدوق اينست و جزم كردن كه غرض حضرت اين است مشگل است بلكه ممكن است كه راوى اعتقاد و جواب داشته باشد و سؤال او اين معنى داشته باشد كه آيا قضا واجب است حضرت فرموده باشند كه نه يعنى واجب نيست و ظاهرا در اين جزمها مراد صدوق احتمال است از جهت جمع بين الاخبار و رفع تناقض اما آن كه اگر فراموش كند قضا مى كند بعد از ركوع.

از آن جمله در صحيح از زراره و محمد بن مسلم منقولست كه گفتند حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در شخصى كه فراموش كند قنوت را فرمودند كه بعد از ركوع قنوت مى كند پس اگر به خاطرش نرسد بر او چيزى نيست.

و همين مضمون در صحيحه محمد بن مسلم و موثقه كالصحيح عبيد بن زراره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه قضا كند بعد از ركوع.

و در صحيح از ابو ايوب منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه سهو كند در قنوت بعد از سلام نشسته قنوت مى كند.

و در صحيح زراره منقول است كه گفت به حضرت امام محمد باقر صلوات

ص: 196

اللّه عليه عرض نمودم كه اگر شخصى فراموش كند قنوت را و در راه به خاطرش رسد حضرت فرمودند كه رو بقبله كند و بخواند پس فرمودند كه مرا خوش نمى آيد كه كسى نخواهد سنت حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله را يا آن را ترك كند.

و در صحيح وهب منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه فرمودند كه هر كه ترك كند قنوت را و آن را نخواهد نماز او نماز نيست.

و در حسن از سهل بن اليسع منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند قنوت را آيا قنوت مى خواند حضرت فرمودند كه نه و حمل مى توان كرد بر تقيه.

چنانكه در صحيح بزنطى وارد است كه از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه پرسيدند از قنوت نماز صبح حضرت فرمودند اگر خواهى قنوت بخوان و اگر خواهى مخوان و اگر تقيه باشد مطلقا مخوان و گناهش به گردن من.

و ظاهر آنست كه در فجر نيز اكثر نمى خوانده اند و مستحب است دعا كردن در قنوت وتر از جهة مؤمنان و اقلا چهل مؤمن را پيش از دعايى كه از جهة خود مى كند چون احاديث متواتره وارد است از حضرت سيّد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم كه هر كس چهل نفس را مقدم دارد از برادران مؤمن پيش از آن كه از جهة خود دعا كند دعاى او در حق ايشان و در حق او مستجاب مى شود و صدوق احاديث از اين باب را در باب وقوف به عرفات ذكر كرده است ان شاء اللّه تفصيلش در آنجا مذكور خواهد شد و مشايخ ثلثه نقل كرده اند مرسلا كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه چون در وتر سر از ركوع

ص: 197

بر مى داشتند اين دعا را مى خواندند كه

(هذا مقام من حسناته نعمة منك و شكره ضعيف و ذنبه عظيم و ليس لذلك الاّ رفقك و رحمتك فانّك قلت فى كتابك المنزل على نبيّك المرسل صلّى اللّه عليه و آله كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (1)طال هجوعى و قلّ قيامى و هذا السّحر و انا استغفرك لذنوبي استغفار من لا يجد لنفسه ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا). .

پس به سجده مى رفتند و اين دعائيست كه بعضى آن را قنوت مى نامند و بعضى قنوتش نمى نامند اولى آنست كه در وقت خواندن اين دعا دستها را بر ندارد و اگر بردارد ضرر ندارد و اللّه تعالى يعلم احكامه.

(فاذا فرغ الانسان من الوتر صلّى ركعتى الفجر)

پس چون از قنوت وتر فارغ شود و نماز وتر را تمام كند برخيزد و دو ركعت نافله صبح را به جا آورد اگر در صبح كاذب باشد بى دغدغه است و اگر بيشتر باشد مشهور آنست كه بعد از وتر هر وقت كه باشد نافله صبح را به جا آورد و بعد از طلوع صبح كاذب اعاده مى كند استحبابا.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: صلّ ركعتى الفجر قبل الفجر و عنده و بعيده).

در احاديث صحيحه وارد است از محمد بن مسلم و عبد اللّه و غير ايشان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه،و در اخبار صحيحه از محمد بن مسلم و غير او منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه دو ركعت نافله صبح را پيش از صبح كاذب و در صبح كاذب و اندكى بعد از صبح كاذب به جا آور كه در صبح صادق باشد پيش از آن كه نماز7.

ص: 198


1- الذاريات-17.

صبح بعد از طلوع حمره مشرقيه واقع شود و بعضى چنين فرموده اند كه پيش از صبح صادق و اول صادق و اندكى بعد از آن به جا آور و در معنى اختلافى بهم نمى رسد چون اين مضامين در اخبار صحيحه كثيره صريحا وارد شده است چنانكه مذكور خواهد شد بعضى از اين.

(تقرا فى الاولى الحمد و قل يا أيها الكافرون و فى الثّانية الحمد و قل هو اللّه احد).

و در ركعت اول سوره حمد و قل يا أيها الكافرون مى خوانى و در ركعت دويم حمد و توحيد چنانكه گذشت.

و در صحيح از ابن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در دو ركعت نافله صبح هر سوره كه مى خواهى بخوان اما من خود دوست مى دارم كه در اين دو ركعت قل هو اللّه احد و قل يا أيها الكافرون بخوانم و چون واو دلالت بر ترتيب ندارد با حديث سابق جمع مى شود.

و هم چنين كالصحيح يعقوب كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه دو ركعت نافله را بعد از فجر به جا آور و در ركعت اول جحد بخوان و در ثانى توحيد و اگر در هر ركعتى هر دو سوره را بخواند بهتر است و منافات با اين حديث نيز ندارد.

(و يجوز للرّجل ان يحشوهما فى صلاة اللّيل حشوا)

و جايز است كه اين دو ركعت را بعد از نماز شب به جا آورد اگر چه نماز شب را در اول نصف كرده باشد و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و ليكن بعد از صبح كاذب سنت است كه اعاده كند.

چنانكه در صحيحه حماد بن عثمان و موثقه كالصحيحه زراره از حضرت

ص: 199

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما وارد شده است.

نزديك به فجر بهتر است

(و كلّما قرب من الفجر فهو افضل)

و هر چند نماز نافله صبح را قريب به صبح واقع سازند افضل است.

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه اين نماز را بعد از طلوع فجر بكن و ظاهرش فجر كاذبست.

و در حسن كالصحيح وارد است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه در اول صبح صادق واقع ساز كه هنوز وقت بر همه كس ظاهر نشده باشد.

و در صحيح زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه پيش از صبح واقع ساز كه چون صبح شود نماز واجب را به جا آورى.

و از موثقه ابو بصير نيز ظاهر مى شود كه پيش از صبح بهتر باشد و آن چه بعد از صبح وارد شده است ممكن است كه از روى تقيه وارد شده است.

و در صحيح از اسماعيل بن سعد منقولست كه سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از ساعتهاى نماز وتر حضرت فرمودند كه محبوبترين ساعات آن فجر اول است،و ديگر پرسيدم از افضل ساعات نماز شب فرمودند كه ثلث آخر ديگر پرسيدم كه اگر صبح صادق شود و وتر را نكرده باشم پيش از نماز صبح مى توانم كرد فرمودند كه بلى.

(فاذا طلع الفجر فصلّ الغداة)

پس چون صبح طالع شود نماز صبح را به جا آور يعنى بهتر آنست كه نافله صبح را پيشتر از صبح كرده باشى كه چون صبح شود نماز صبح را به جا آورى تا ملائكه شب و روز هر دو در نامه عملت بنويسند.

ص: 200

چنانكه در صحيحه زراره و غير آن وارد است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه پيش از صبح به جا آور اين دو ركعت را زيرا كه اين دو ركعت از نماز شب است مى بايد در شب واقع شود و چون صبح مى شود وقت نماز واجبست نافله خوب نيست.

(و افصل بين ركعتى الفجر و بين الغداة باضطجاع و يجزئك التسليم)

و فاصله كن ميان دو ركعت نماز نافله صبح و ميان نماز صبح به پهلو خوابيدن و در فاصله سلام نماز كافى است چنانكه كالصحيح از سليمان منقولست كه حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه زنهار خواب مكن ميان نماز شب و نماز صبح و ليكن به پهلو خوابيدن مى بايد بى آن كه خواب رود زيرا كه اگر بخواب رود محمود نخواهد بود بر نماز شبى كه كرده است.

و كالصحيح از ابراهيم منقولست كه گفت نماز شب را در مسجد الحرام در عقب حضرت امام رضا به جا آوردم و چون حضرت فارغ شدند به جاى پهلو خوابيدن سجده كردند و ظاهرا از جهت تقيه ضجعه را واقع نساختند.

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بدل از پهلو خوابيدن بعد از دو ركعت نافله صبح كافى است ايستادن و نشستن و سخن گفتن.

6-( فقد قال الصّادق صلوات اللّه عليه: أيّ قطع اقطع من التّسليم).

به درستى كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چه چيز بهتر از سلام قطع مى كند نمازها را از هم چون توهّم كرده اند كه فايده پهلو خوابيدن اينست كه نماز صبح از نماز نافله آن جدا شود حضرت فرمودند كه در نماز نافله سلام مى گويند و سلام جدا مى گرداند نمازها را از هم و احاديث سابقه دلالت كرد

ص: 201

بر آن كه هر چه قاطع نماز است فاصله مى كند و غرض از ضجعه تعبد است با آن كه استراحتى عظيم حاصل مى شود به سبب آن كه در نماز صبح با قوت باشد.

آب خوردن در بين نماز شب

6-( و روى عن سعيد الاعرج انّه قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه جعلت فداك انّي اكون فى الوتر و اكون قد نويت الصّوم فاكون فى الدّعاء و اخاف الفجر فاكره ان اقطع على نفسى الدّعاء و اشرب الماء و تكون القلّة امامى قال فقال لي فاخط اليه الخطوة و الخطوتين و الثّلاث و اشرب و ارجع إلى مكانك و لا تقطع على نفسك الدّعاء).

و در موثق كالصحيح و در صحيح منقولست از سعيد كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فداى تو كردم گاه هست كه در نماز وترم نيت دارم كه روزش روزه باشم و در دعايم و خوف دارم كه صبح طالع شود و نمى خواهم كه نماز را قطع كنم و مى خواهم آب بخورم و سبوى آب در برابر من است حضرت فرمودند كه يك گام ياد و گام يا سه گام بردار و آب بياشام و به جاى خود رو و دعا را بر خود قطع مكن.و از اين حديث استدلال كرده اند كه اكل و شرب در نماز جايز نيست مگر در اين صورت و ظاهر حديث اينست كه مانع دورى راه است كه تا سه گام تجويز فرمودند و شك نيست كه احوط آنست كه نخورند و نياشامند مگر در اين صورت.

5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا أنت انصرفت من الوتر فقل سبحان ربّى الملك القدّوس العزيز الحكيم ثلث مرّات ثمّ تقول يا حىّ يا قيّوم يا برّ يا رحيم يا غنيّ يا كريم ارزقنى من التّجارة اعظمها فضلا و أوسعها رزقا و خيرها لي عاقبة فانّه لا خير فيما لا عاقبة له).

و به اسانيد صحيحه منقول است از زراره كه حضرت

ص: 202

امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه فارغ شوى از نماز وتر سه مرتبه بگو سبحان را تا الحكيم يعنى منزه است پروردگار من كه پادشاهى است منزّه از جميع نقصها و بزرگواريست راست گفتار و درست كردار پس مى گويى اى زنده كه ترا زوال نيست اى واجب الوجودى كه همه به تو موجودند و ذات تو بذات خود موجود است اى نيكوكار اى مهربان اى بى نياز اى كريم روزى كن مرا از تجارت تجارتى كه نفعش عظيمتر از همه تجارتها باشد و روزيى كه از او بهم رسد واسعتر باشد و عاقبتش نيكوتر باشد به درستى كه خير و خوبى نيست در چيزى كه عاقبت ندارد و ممكن است كه مراد تجارت ظاهرى باشد يا اعم از آن و از تجارت اعمال صالحه كه حق سبحانه و تعالى آن را تجارت ناميده است در بسيار جائى از قرآن مجيد و سنت است كه بعد از نماز شب دعاى صحيفه كامله را بخوانند كه بهتر از آن دعا نديده ام و دعاى حزين را نيز بخواند با ساير دعاها كه شيخ در مصباح نقل كرده است و مقام گنجايش بيش از اين نداشت مذكور نشد بايد كه رجوع به كتب مصابيح كنند.

ص: 203

باب القول فى الضّجعة بين ركعتى الفجر و ركعتى الغداة

(اضطجع بين ركعتى الفجر و ركعتى الغداة على يمينك مستقبل القبلة و قل فى ضجعتك استمسكت بعروة اللّه الوثقى الّتى لاَ انْفِصامَ لَها و اعتصمت بحبل اللّه المتين و اعوذ باللّه من شرّ فسقة العرب و العجم و اعوذ باللّه من شرّ فسقة الجنّ و الانس سبحان ربّ الصّباح فالق الاصباح سبحان ربّ الصّباح فالق الاصباح سبحان ربّ الصّباح فالق الاصباح ثمّ يقول بسم اللّه وضعت جنبى للّه فوّضت أَمْرِي إِلَى اللّهِ اطلب حاجتى إلى[من خ]اللّه تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ حَسْبِيَ اللّهُ و نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً اللّهمّ و من اصبح و حاجته إلى مخلوق فانّ حاجتى و رغبتى إليك و تقرء خمس آيات من اخر آل عمران« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إلى قوله إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ »و صلّ على محمّد و آل محمّد مائة مرّة

16- فانّه روى: انّه من صلّى على محمّد و آل محمّد مائة مرّة بين ركعتى الفجر و ركعتى الغداة وقى اللّه وجهه حرّ النّار و من قال مائة مرّة سبحان ربّى العظيم و بحمده استغفر ربّى و اتوب اليه بنى اللّه له بيتا فى الجنّة و من قرء احدى و عشرين مرّة قل هو اللّه احد بنى اللّه له بيتا فى الجنّة فان قراها اربعين مرّة غفر اللّه له).

بابى است كه در آن چه بايد گفت در پهلو خوابيدن ميان دو ركعت نافله صبح و دو ركعت نماز واجب

ص: 204

صبح آن چه مذكور است در اين باب عبارت فقه رضويست با اكثر آن چه از پيش گذشت كه حديث نقل نكرد.

ميان دو ركعت نافله و ميان فريضه بر دست راست خود بخواب رو بقبله و در وقتى كه بر پهلو بخوابى.بگو تمسك جسته ام يا مى جويم به ريسمانى كه محل اعتماد است و گسستن ندارد و چنگ زده ام به ريسمان محكم الهى،مشهور در تفسير اول ايمانى است كه از براهين قاطعه حاصل شده است يا نورى كه حق سبحانه و تعالى در دل مؤمنان مى اندازد كه صاحب يقين مى شوند و عروه را اطلاق مى كنند بر بندهاى ريسمانى كه به جاهاى بلند مى روند،و بر دسته سبو نيز اطلاق مى كنند اگر دسته سست است بر مى آيد و ريسمان سست است مى گسلد و به مطلب نمى رسد و گويا كه ريسمانى از آسمان آويخته اند كه خلايق دست در آن زنند و به بالا روند تا بهشت روند و آن ريسمان ايمانست كه عالميان را به بهشت مى رساند.

و ظاهرا مراد از هر دو كتاب اللّه و اهل بيت باشد چنانكه متواتر است كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه دو چيز عظيم مى گذارم يكى كتاب خداست و ديگرى عترت من است كه اهل بيت منند و از هم جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد نشوند و اهل بيت و قرآن چون با يكديگرند پس معنى قرآن را غير اهل بيت نمى دانند پس بر عالميان واجب است دست در دامن متابعت اهل بيت زنند تا ايشان معانى قرآن را به ايشان برسانند پس عروه وثقى كتاب اللّه است و حبل المتين اهل بيتند يا بر عكس.

و پناه به خدا مى برم از شر فاسقان عرب كه آن ثلاثه اند با اتباع ايشان و فاسقان عجم كسانيند كه متابعت اين اشقيا كرده اند با آن كه مى دانند كه حق با اهل بيت است.

و پناه به خدا مى برم از شر فاسقان جنيان و آدميان،و فسق آدميان مخالفت

ص: 205

خدا و رسول و اهل بيت است،و فسق جنيان كه شياطين باشند اضلال بنى آدمست چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه شياطين در خاطرهاى بنى آدم در مى آورند شبهات فاسده كه موجب اضلال ايشان شود.

منزه خداوندى كه پروردگار صباحست و شكافنده شبست كه صبح را از تاريكى شب بيرون مى آورد و تكرار از جهة تاكيد است يا آن كه اول سفيدى است كه ظاهر مى شود،و دويم صبح كاذبست و سيم صبح صادقست و در هر صبحى جمعى به حركت مى آيند از جهة امور معاش و معاد يا صبح صورى و صبح معنوى به روشن كردن دلهاى مؤمنان و صبح ديگر منور ساختن دلهاى موحّدان باشد پس مى گويد كه استعانت مى جويم باسم خدا و يا به خداوند واجب الوجودى كه جامع جميع كمالات است پهلوى خود را از جهة رضاى خداوند بر زمين گذاشتم از روى تذلل و بى چارگى و جميع كارهاى خود را به خداوند خود گذاشتم يا دفع دشمنان و معارضه ايشان را به خداوند خود گذاشتم،و طلب حاجات خود مى كنم بسوى خداوند و در فقه من اللّه است و ظاهرا غلط از نساخ شده است و در جميع امور خصوصا در معاش توكل بر حق سبحانه و تعالى كرده ام يا مى كنم بس است مرا خدا و نيكو وكيلى است جناب اقدس او و مراد از وكيل كسى است كه كارها را به او گذارند و كسى كه كارهاى خود را به خداوند خود گذارد خدا بس است او را به درستى كه حق سبحانه و تعالى كارهاى خود را تمام مى كند و از براى هر چيزى اندازه مقرر ساخته است خداوندا هر كس كه صبح مى كند حاجت خود را به مخلوق مى برد و حاجت من و رغبت من بسوى تست و بغير تو نيست بعد از آن پنج آيه آل عمران را مى خوانى و چون مكرر خوانده مى شود ناچار است از ترجمه آن

( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ

ص: 206

لِأُولِي الْأَلْبابِ ).

به درستى كه در خلق آسمانهاى با عظمت و آن چه در آن است از كواكب و اختلاف احوال آنها و انتظام حركات آنها و در خلق زمين و آن چه در آن جا داده است از چشمه و جمادات و حيوانات و نباتات،و در مختلف شدن شب و روز كه روز را به آفتاب روشن كرده است و شبها را بماه و ستارگان بحسب اختلاف ماه در روشنى يا آن كه مختلف آفريده است كه گاهى شبها دراز باشند و روزها كوتاه مثل شش ماه پائيز و زمستان و گاهى روزها را دراز مى كند و شبها را كوتاه بتدريج تا چهار فصل به همرسد و اين تدبير را از آن كرده است كه زمين را در ميان آسمان جا داده است و حركت افلاك را بر دور زمين در اكثر بلاد حمايلى مقرّر فرموده است و هر فلكى را حركت خاصه داده است و حركتى ديگر داده است بر عكس حركات آنها از مشرق به مغرب تا آن كه چون آفتاب بلند شود مرتبه مرتبه حيوانات و نباتات بلكه جمادات نيز از حرارت آن نشو و نما كنند و روزى ايشان پخته شود و بدنهاى ايشان نضج و قوام و انواع نعمتها از غذاها و ميوها به همرسد و سببى چند مقرر ساخته است تا خلايق اينها را بپزند و بسازند و شهوتى در ايشان جاى داده كه بخورند و دندانها مقرر ساخته است كه از جهت او آسيا كنند و آتشى در معده هاى ايشان جا داده است كه در اندك ساعتى همه را هضم كند و صافى آن را به جگر فرستد و در آنجا طبخى بيابد و خالص آن بدل رود و از دل بجميع اعضا رود به وساطت شرايين كه رگهاى متحركند و از جگر راهها بكل بدن مقرر ساخته است كه از روده بجميع اعضا برسد و قوتها در هر عضوى مقرّر ساخته است كه جذب كنند غذا را و زايد را دفع كنند و خلاصه را جزو بدن سازند تا آن چه به تحليل رفته است به سبب حركات رياضات اينها بدل آنها شوند تا قوتى به همرسد

ص: 207

كه بندگى او كنند و در هر يك از اينها دلايل و آياتى است عظيمه بر وجود واجب بالذات و بر علم و قدرت و اراده او مر صاحبان عقول را كه تفكر كنند و عقل خود را بكار فرمايند و صاحبان عقول لب و خالص را دارند.

( «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» )

و عقلا كسانيند كه ياد مى كنند خداوند خود را در حالت ايستادن و نشستن و بر پهلوهاى ايشان و تفكر مى كنند در حالت ذكر يا اعم در خلق آسمانها و زمينها و بعد از تفكر مى يابند كه هر يك مشتملند بر فوايد بسيار و منافع بى شمار مى گويند كه اى پروردگار ما هيچ چيز را باطل نيافريده منزهى اى خداوند پس ما را از عذاب جهنم نگاهدار.و گذشت احاديث صحيحه كه مراد از اين ذكر نماز است و ظاهرا نماز فرد ذكر است بلكه در هيچ حالى از ياد خداوند خود غافل نيستند.

( «رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ» )

اى پروردگار و خداوندگار ما به درستى كه هر كه تو او را داخل جهنم كنى او را خوار كرده و نيست جمعى را كه ظلم بر خود مى كنند هيچ ياور و مددكارى.

«رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» اى خداوندگار ما به درستى كه ما شنيديم منادى را كه مردمان را با ايمان مى خواند كه ايمان آوريد به پروردگار خود پس پروردگارا ما ايمان آورديم پس بيامرز گناهان ما را و به پوشان يا تدارك كن از ما گناهان ما را و چون اجل برسد بميران ما را و حشر كن ما را با نيكوكاران يا چون بميريم در سلك ايشان منتظم باشيم و منادى حضرت سيد الانبياست و در اخبار بسيار وارد شده است كه سيّد الأوصياء ندا كند.

ص: 208

( «رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ» )

اى پروردگار ما گناهان ما را بيامرز و مطالب سابقه را محصل كن و عطا كن ما را آن چه وعده داده ما را بر زبانهاى پيغمبرانت و خوار مكن ما را در روز قيامت به درستى كه تو وعده خود را خلاف نمى كنى.

و پنج آيه همين است و بعد از اين آن است كه چون ايشان اين كارها كردند حق سبحانه و تعالى دعاهاى ايشان را مستجاب گردانيد و فرمود كه من عمل هيچ مرد و زنى را ضايع نمى كنم و فوايد اين آيات بسيار است و دقايق و حقايق آنها بى شمار است اگر از روى تذلل نزد حق سبحانه و تعالى بخوانند و تفكر كنند البته حق سبحانه و تعالى هدايت مى كند بانها.

و بعد از آن صد مرتبه صلوات بر محمد و آل او فرست زيرا كه منقولست كه هر كه صد مرتبه صلوات در ميان دو ركعت نافله صبح و دو ركعت صبح بخواند حق سبحانه و تعالى روى او را از آتش جهنم حفظ كند.

و هر كه صد مرتبه تسبيح و استغفار را بگويد حق سبحانه و تعالى خانه در بهشت از جهة او بنا كند و هر كه بيست و يك مرتبه قل هو اللّه احد بخواند حق سبحانه و تعالى بنا كند از جهة او خانه در بهشت پس اگر چهل مرتبه بخواند حق سبحانه و تعالى گناهان او را بيامرزد و شيخ در صحيح و در موثق كالصحيح روايت كرده است از سليمان بن خالد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه چون دو ركعت نافله صبح را به جا آورم و بر دست راست تكيه كنم چه دعا بخوانم حضرت فرمودند كه پنج آيه آل عمران را بخوان و بگو

(استمسكت بعروة اللّه الوثقى الّتى لا انفصام لها و اعتصمت بحبل اللّه المتين و اعوذ باللّه من شرّ فسقة العرب و العجم آمنت باللّه توكّلت على اللّه الجات ظهرى إلى اللّه فوّضت امرى إلى اللّه مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ

ص: 209

فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً حسبى اللّه و نعم الوكيل اللّهمّ من اصبحت حاجته إلى مخلوق فانّ حاجتى و رغبتى إليك الحمد لرب الصّباح الحمد لفالق الاصباح)

سه مرتبه.

و در صحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند كه بر پهلوى راست بخوابد بعد از نافله صبح و وقتى كه شروع در اقامه كرد به خاطرش رسيد چه كند حضرت فرمودند كه اقامه مى گويد و نماز مى كند و آن را وا مى گذارد و قصور ندارد.

و كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر خوف داشته باشى از سنيان در اين تكيه كردن كافى است كه دست راست را بر زمين گذارى و بر پهلو نخوابى و حضرت امام محمد باقر نيز فرمودند صلوات اللّه عليه.

و در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه آن چه لازمست بر هر يك از شما اين است كه چون نصف شب شود سيزده ركعت نماز شب را يك جا بكند بعد از آن اگر خواهد بنشيند و دعا كند و اگر خواهد بخوابد و اگر خواهد هر جا كه خواهد برود.

ص: 210

باب«مواضع قرائة قل هو اللّه احد فيها استحبابا

المواضع الّتى يستحبّ ان يقرأ فيها قل هو اللّه احد و قل يا أيّها الكافرون.

6- لا تدع ان تقرء قل هو اللّه احد و قل يا أيّها الكافرون فى سبعة مواطن فى الرّكعتين الاوليين من صلاة اللّيل و فى الرّكعتين اللّتين قبل الفجر و ركعتى الزّوال و فى الرّكعتين اللّتين بعد المغرب و ركعتى الطّواف و ركعتى الاحرام و الفجر اذا اصبحت بها).

اين بابى است در بيان مواضعى كه توحيد و جحد را مستحب است خواندن در آنجاها.

منقولست در حسن كالصحيح از معاذ كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ترك مكن خواندن سوره توحيد و جحد را در هفت نماز در دو ركعت اول نماز شب و در دو ركعت نافله صبح و دو ركعت نافله پيشين و دو ركعت اول نافله شام و دو ركعت طواف و دو ركعت احرام و در نماز صبح وقتى كه روشن شده باشد و آن را به جا آورى و كلينى بعد از ذكر اين خبر گفته است كه در روايتى ديگر وارد است كه در اين نمازها ابتدا به قل هو اللّه احد مى كند و در ركعت دويم قل يا أيّها الكافرون مى خواند مگر در دو ركعت پيش از صبح كه در ركعت اول قل يا مى خواند و در ركعت دويم توحيد مى خواند محتمل است كه كلينى حديث اول را چنين فهميده باشد كه در ركعت اول توحيد است و در ثانى جحد است و در حديث دويم بهمان عنوانست مگر در

ص: 211

دو ركعت فجر و ممكن است كه چنين يافته باشد كه در حديث اول ترتيبى نيست چون حق اين است كه واو دلالت بر ترتيب ندارد پس مخير است در همه نمازها اگر خواهد جحد را مقدم دارد و اگر خواهد توحيد را و در اين حديث مشتمل است بر ترتيب در شش جا به آن كه اول توحيد بخواند و در يك جا بر عكس آن و گذشت در نماز شب كه هر دو عنوان خوبست و در نماز احرام و طواف نيز خواهد آمد و اگر هر دو سوره را در هر ركعتى بخواند بهتر خواهد بود و اللّه تعالى يعلم و مضمون باب در فقه رضوى هست.

ص: 212

باب افضل النّوافل

(قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ اعلم يا بنيّ انّ افضل النّوافل ركعتا الفجر و بعدهما ركعة الوتر و بعدها ركعتا الزّوال و بعدهما نوافل المغرب و بعدها تمام صلاة اللّيل و بعدها تمام نوافل النّهار)

اين بابى است در بيان بهترين نوافل پدرم رضى اللّه عنه در رساله كه بسوى من فرستاده بود ذكر كرده بود كه بدان اى فرزند كه بهترين نافله ها دو ركعت نافله صبح است و بعد از آن در فضيلت يك ركعت وتر است و بعد از او دو ركعت اول نافله پيشين است و بعد از آن چهار ركعت نافله شام است و بعد از آن تمام نماز شب است و بعد از آن تمام نوافل روز است و اين عبارت فقه رضويست و اين امور را كسى نمى داند بغير از معصوم و اصحاب بحث كرده اند با على بن بابويه كه چون بر تو ظاهر شد كه چنين است با آن كه مبالغه در نماز شب و نافله شام و نماز اوّابان بسيار وارد شده است و وجه على نص حضرت امام رضاست صلوات اللّه عليه چون پيش او معلوم بوده است كه كتاب تاليف آن حضرتست سلام اللّه عليه.

ص: 213

باب قضاء صلاة اللّيل

اشاره

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: كلّما فاتك باللّيل فاقضه بالنّهار قال اللّه تبارك و تعالى «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً» (1)يعنى ان يقضى الرّجل ما فاته باللّيل بالنّهار و ما فاته بالنّهار باللّيل)

اين بابى است در قضاى نوافل شب در موثق كالصحيح منقولست از عنبسه عابد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از تفسير اين آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه خداوند شما آن خداونديست كه شب و روز را جانشين يكديگر گردانيده است از براى كسى كه خواهد متذكر شود يا خواهد كه شكر الهى به جا آورد حضرت فرمودند كه مراد از آيه آنست كه هر نمازى كه در شب فوت شده باشد در روز به جا آورند و هر چه در روز فوت شده باشد در شب به جا آورند و جزو اول ممكن است كه نقل بالمعنى حديث باشد كه حضرت گوييا فرموده است كه هر چه در شب فوت شده باشد در روز آن را قضا كن و ممكن است كه حديث ديگر باشد.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نماز روزش فوت شود حضرت فرمودند كه اگر خواهد بعد از شام قضا كند و اگر خواهد بعد از خفتن و به همين مضمونست احاديث صحيحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و غرض از اين

ص: 214


1- الفرقان-62.

اخبار آن است كه زود بكند و به شب نيندازد و موافق آيه كريمه.

«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» و آيه كريمه «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» است كه مسارعت كنيد و اسباب مغفرت پروردگار خود را زود بفعل آوريد و پيشى گيريد به خوبيها و احاديث مماثلت نيز وارد شده است كه خواهد آمد و محمولست بر تخيير يا بر آن كه مثلا هر گاه نماز شب فوت شده باشد و در شب آسانتر باشد در شب به جا آورد نه آن كه موافق بودن بهتر باشد و اللّه تعالى يعلم.

(و اقض ما فاتك من صلاة اللّيل أيّ وقت شئت من ليل او نهار ما لم يكن وقت فريضة)

و قضا كن هر چه را فوت شده است از نماز شب در هر وقتى كه خواهى از شب و روز ما دام كه وقت نماز واجب داخل نشود و اين عبارت فقه رضويست و ظاهرش آنست كه موسع باشد و در هر وقتى تواند كرد بغير از وقت فريضه.

و مؤيد اين است كه احاديث بسيار مثل موثق كالصحيح اديم كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه هر گاه كسى خواهد كه نافله كند در وقت فريضه نمى تواند كرد و چون وقت فريضه داخل شود فريضه را به جا آورد.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه وقت فريضه داخل شود نافله نكنند.

و در موثق كالصحيح از اسحاق منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه در وقت فريضه نافله مى توانم كرد فرمودند بلى هر گاه خواهى نماز جماعت كنى و انتظار جماعت كشى در آن حالت مى توانى نافله كردن تا جمع شوند و اگر تنها باشى ابتدا كن به فريضه.

ص: 215

(و ان فاتتك فريضة فصلّها اذا ذكرت فان ذكرتها و أنت فى وقت فريضة اخرى فصلّ الّتى أنت فى وقتها ثمّ صلّ الصّلاة الفائتة)

عبارت فقه رضويست كه اگر فوت شود از تو نماز واجبى هر وقت كه به خاطرت رسد آن را به جا آور و اگر در وقت فريضه ديگر به خاطرت رسد آن نمازى را كه وقتش داخل شده است به جا آور بعد از آن قضا را به جا آور.

و در صحيح از سعد منقولست كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه وقت نماز داخل شود آن را به جا آور چون نمى دانى كه چه خواهد شد.

و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است كه چون وقت حاضره رسيد او اولى است و حمل كرده اند بر وقت اختصاص چنانكه در صحيح از زراره منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه نماز بى طهارت كرده باشد يا نماز را فراموش كرده باشد يا خوابش برده باشد حضرت فرمودند كه هر گاه به خاطرش رسد كه قضا دارد قضا را به جا مى آورد خواه در شب خواه در روز تا وقت فريضه داخل نشود و چون وقت فريضه داخل شود و قضا را همه به جا نياورده باشد قضا مى كند تا وقتى كه خوف داشته باشد كه وقت ادا فوت شود به آن كه مقدار وقت ادا بماند كه در اين صورت ادا را مى كند،و چون از ادا فارغ شود مشغول قضا مى شود و يك ركعت نماز سنت نمى كند تا قضاها را همه به جا نياورد.

و ممكن است كه امثال اين خبر را حمل بر استحاب كنيم و اخبار سابقه را حمل بر جواز كنيم چنانكه اكثر اصحاب كرده اند و اين اظهر است و آن كه ادا مقدم باشد در اول وقت محمولست بر آن كه قضاى يقينى نداشته باشد يا در صورتى كه مى داند كه قضا نخواهد كرد كه اولى آنست كه در اين صورت ادا را

ص: 216

بكند كه فضيلت وقت از او فوت نشود و احوط آنست كه قضا را مقدم دارد مطلقا و مساهله ننمايد در قضا چنانكه جمعى را اعتقاد آنست كه جايز نيست خوردن و آشاميدن و خوابيدن تا قضا را همه به جا نياورد مگر بقدر ضرورت و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: قضاء صلاة اللّيل بعد الغداة و بعد العصر من سرّ آل محمّد المخزون).

و منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه قضا كردن نماز شب بعد از نماز صبح و بعد از نماز عصر از جمله اسراريست كه مستور است نزد آل محمد است صلوات اللّه عليهم.

و در حسن كالصحيح از جميل منقولست كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم از قضاى نماز شب بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب خوبست حضرت فرمودند كه بلى و بعد از عصر نيز مى توان كرد تا شب و اين معنى از جمله اسرار مخزونه است نزد آل محمّد صلوات اللّه عليهم.

و در صحيح از احمد بن النضر و از بزنطى منقولست كه از استادان خود روايت كرده اند كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از قضا كردن پيش از طلوع آفتاب و بعد از عصر حضرت فرمودند كه بلى به درستى كه اين معنى از جمله اسرار مخزونه است نزد آل محمّد صلوات عليهم و ظاهرا وجهش آن است كه عامه شنيده اند كه در اين دو وقت نماز نمى توان كرد خيال كرده اند كه هيچ نمازى را نمى توان كرد و غلط كرده اند بلكه نوافل مبتدئه را نمى توان كرد و فريضه و نوافلى كه سببى داشته باشد مى توان كرد.

و احتمال ديگر چنانكه صدوق فهميده است اينست كه اصل منع از موضوعات عامّه است چنانكه خواهد آمد و احاديثى كه از ائمه هدى صلوات اللّه

ص: 217

عليهم وارد شده است بر منع همه محمولست بر تقيه چنانكه در صحيح بخارى روايت كرده است از عبد اللّه بن عمر كه در اين دو وقت نماز نافله نمى توان كرد و باز از عبد اللّه روايت كرده است كه مى توان و از ابو هريره منع را روايت كرده است و احاديث بسيار روايت كرده است از عايشه و غير او كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بعد از عصر هميشه دو ركعت نماز مى كردند تا از دنيا رفتند.

موارد كراهة نماز

(و قد روى نهى عن الصّلاة عند طلوع الشّمس و عند غروبها لأنّ الشّمس تطلع بين قرنى شيطان و تغرب بين قرنى شيطان)

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه آن حضرت نهى فرمودند از نماز نزد طلوع آفتاب و نزد غروب آفتاب زيرا كه آفتاب طالع مى شود ميان دو قرن شيطانى و فرو مى رود نزد دو قرن شيطانى يعنى در وقت غروب فرو مى رود ميان دو قرن شيطانى غير شيطان صباح.

و مرفوعا منقولست كه شخصى به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمود كه حديثى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بما رسيده است كه آفتاب طالع مى شود ميان دو قرن شيطان فرمودند كه بلى به درستى كه ابليس تختى ميان آسمان و زمين مى گذارد و چون آفتاب طالع مى شود و آفتاب پرستان سجده آفتاب مى كنند ابليس به شياطين تابعين خود مى گويد كه اينها سجده من مى كنند و چون بنى آدم نيز در اين وقت نماز كنند به اتباع خود مى گويد كه اينها نيز سجده من مى كنند يعنى در وقت طلوع اهل مغرب رو به مشرق مى كنند و نماز مى كنند مى گويد كه اينها سجده من مى كنند و در وقت غروب اهل مشرق رو به مغرب مى كنند به ايشان مى گويد كه سجده من مى كنند يا مطلقا.

و بر مضمون نهى از نماز چند روايت ديگر وارد شده است و بنا بر اين دو

ص: 218

قرن شيطان ميان دو شاخ او خواهد بود يا آن كه آفتاب از پشت سر او طالع مى شود چون دو طرف سر را نيز قرنين مى گويند.

و جمعى چنين گفته اند كه مراد از دو قرن دو لشكر شيطانست يكى شياطين كه سجده او مى كنند صريحا يا اطاعت او مى كنند پس گويا او را سجده مى كنند و لشكر ديگر بنى آدمست كه ايشان را گمراه كرده است كه سجده آفتاب مى كنند چنانكه الحال نيز مقرّر است در هند كه هندويان در وقت طلوع سجده آفتاب مى كنند و ممكن است كه مراد اطاعت باشد باين كه چون روز مى شود بنى آدم و شياطين همه بندگى شيطان مى كنند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه آيا عهد نكردم با شما كه عبادت شيطان مكنيد كه او دشمن هويداى شماست و مرا عبادت كنيد يعنى من دوست شما ام،و معانى ديگر گفته اند اهل سنت كه غريب ترا از اصل حديث ايشان است و از قراين اخبار ايشان نيز ظاهر مى شود كه اين معنى افتراست بر حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و نهيى كه در اخبار اهل بيت سلام اللّه عليهم وارد شده است بنا بر آن است كه مبادا ضرر به ايشان رسد و اين معنى ظاهر است مثلا اگر در مسجد الحرام همه سنيان در عقب امام مالكى نماز كنند و دست نه بندند هيچ كس متعرض ايشان نمى شود و اگر عجمى در عقب مالكى دست باز نماز كند تا قتل همراهند با آن كه به اتفاق سنيان دست بستن واجب نيست و ليكن علماى ايشان مى گويند كه اگر چه چنين است و ليكن دست باز نماز كردن علامت رفض است پس البته اين مرد صحابه را لعن مى كند پس مى بايدش كشتن و مذهب اكثر اين حضرات اينست كه لعن ابو بكر و عمر كفر است و لعن امير المؤمنين و عثمان فسق است و بر تقدير تسليم از تواتر گذشته است كه معاويه بر منبر لعن مى كرد خير البريّه را و در بخارى احاديث بسيار روايت كرده است كه معاويه امر مى كرد مردم را به سب

ص: 219

حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و مع هذا احاديث معاويه را از جمله صحاح شمرده است حتى همين حديث نهى از نماز در حين طلوع و غروب را از او روايت كرده اند.

پس اكثر اخبارى كه در امثال اين معنى وارد شده است اتقاء وارد شده است كه مبادا ضررى به ايشان رسد تا آن كه بسيار است كه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم سنيان را رخصت مى دهند كه در اين اوقات نماز كنند و شيعيان را رخصت نداده اند چون به سنيّان كار ندارند و شيعيان را ضررها مى رسانند و بنا بر اين است كه اكثر اوقات اخبار بر اتقاء وارد شده است نه بر تقيه و اكثر اصحاب فرق نكرده اند ميان هر دو و بسيار چيزى برايشان مشكل مى شود.

از آن جمله شيخ بهاء الدين محمد طاب ثراه متعه را از اربع مى دانست و صحيحه بزنطى و غير آن كه واقع شده است كه متعه از اربع است علما حمل كرده اند بر تقيه شيخ بحث مى فرمودند كه كى مى توانستند كه نام متعه را ببرند و آن را از اربع شمارند بنده عرض نمودم كه مطلب علما از تقيه اتقاست چرا كه اگر شخصى پنج زن داشته باشد يا حكم بر الحاد او مى كنند يا بر تشيع چون با جماع مسلمانان زياده از چهار زن جايز نيست شيخ تحسين فرمودند و فرمودند كه حرف صورت دارد.

(الاّ انّه

12- روى لي جماعة من مشايخنا عن ابى الحسين محمّد بن جعفر الاسدىّ رضى اللّه عنه انّه ورد عليه فيما ورد فى جواب مسائله من محمّد بن عثمان العمرىّ قدّس اللّه روحه: و امّا ما سالت عنه من الصّلاة عند طلوع الشّمس و عند غروبها فلئن كان كما يقول النّاس انّ الشّمس تطلع بين قرنى شيطان و تغرب بين قرنى شيطان فما ارغم انف الشّيطان بشيء افضل من الصّلاة فصلّها و ارغم انف الشّيطان).

و

ص: 220

ليكن جمعى از استادان ما كه در فهرست نام ايشان را برده است و هر مرتبه كه ايشان را ياد مى كند رضى اللّه عنه مى گويد با آن كه از مشايخ اجازه اند و كتاب اسدى نزد او بوده است و مشايخ از اسدى روايت كرده اند و او از جمله نواب است يعنى در زمان غيبت صغرى اگر كسى كارى به حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه داشت در رى به او عرض مى كردند و او عرض مى نمود به نايبان آن حضرت صلوات اللّه عليه و عمده نواب آن حضرت در عرض هفتاد و چند سال چهار كس بودند.

اول عثمان بود و بعد از او محمد بود كه حضرت امام حسن عسكرى توثيق ايشان فرموده اند و نيابت را قريب به پنجاه سال اين پدر و پسر داشتند و معجزات بسيار بر دست ايشان ظاهر مى شد و بعد از وفات محمد حسين بن روح نايب بود و بعد از او على بن محمد سمرى و در سنة تناثر نجوم على ابن بابويه فوت شد و محمد بن يعقوب كلينى و سمرى و غير ايشان از فضلاى شيعه.و بعد از سمرى غيبت كبرى شد و اسدى عرضه نوشت در مسائل بسيار كه عمرى از حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه بپرسد جواب هر مسأله را در تحت آن نوشته بودند و اين مسأله را چنين نوشته بود كه اما آن چه سؤال كرده از نماز نزد طلوع آفتاب و نزد غروب آفتاب پس اگر راست باشد آن چه سنيان روايت كرده اند كه آفتاب طالع مى شود در ميان دو قرن شيطان و فرو مى رود ميان دو قرن شيطان پس هيچ چيز بينى شيطان را بر خاك نمى مالد كه بهتر از نماز باشد پس در اين دو وقت نماز كن و بينى شيطان را بر خاك مال و از اين حديث صحيح ظاهر مى شود كه اصل اين حديث افتراست.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: انّ اللّه تبارك و تعالى ليباهي ملائكته بالعبد يقضى صلاة اللّيل بالنّهار فيقول يا ملائكتي انظروا إلى

ص: 221

عبدى يقضى ما لم افترضه عليه اشهدكم انّي قد غفرت له).

و منقولست از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و شيخان در صحيح از ابن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به همين مضمون كه حق سبحانه و تعالى مباهات و مفاخرت مى فرمايد با فرشتگان خود به بنده كه قضا كند نماز شبرا در روز و مى فرمايد كه اى فرشتگان من نظر كنيد به بنده من كه قضا مى كند چيزى را كه بر او واجب نگردانيده ام گواه باشيد كه گناهان او را آمرزيدم.

5-( و روى بريد بن معاوية العجلىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: افضل قضاء صلاة اللّيل فى السّاعة الّتى فاتتك اخر اللّيل و ليس باس ان يقضيها بالنّهار و قبل ان تزول الشّمس).

و مرويست از بريد عظيم الشأن كه از اركان اربع است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بهترين اوقات قضا نماز شب در آن ساعتى است كه از تو فوت شده است در آخر شب و ليكن بهتر آنست كه قضا را اول بكنند و نمازى در ميان فاصله شود بعد از آن ادا را به جا آورند و باكى نيست كه قضا كنند نماز شبرا در روز و پيش از پيشين.

چنانكه در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه جمع شود بر تو دو وتر يا سه وتر يا بيشتر پس قضا كن همه را چنانكه فوت شده است يعنى بعنوان وتر نه شفع و در شب نه روز فاصله مى كنى ميان هر دو وتر به نمازى زيرا كه وتر آخر است و وتر آن شبرا مقدم مكن بلكه به ترتيبى كه قضا شده است قضا كن و نماز ادا را در عقب همه واقع ساز پس حضرت فرمودند كه دو وتر در يك شب نمى باشد مگر آن كه يكى قضا باشد.

و در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه گفت از حضرت امام محمد

ص: 222

باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از قضاء نماز شب حضرت فرمودند كه قضا كن در آن وقتى كه ادا را مى كنى عرض كردم كه دو وتر در يك شب مى باشد فرمودند كه يكى قضاست،دو ادا نمى باشد و از اين باب اخبار بسيار وارد شده است.

6-( و روى عن مرازم بن حكيم الازدىّ قال: كنت مرضت اربعة اشهر لم اصلّ نافلة فيها فقلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّي مرضت اربعة اشهر لم اصلّ نافلة فقال ليس عليك قضاء انّ المريض ليس كالصّحيح كلّما غلب اللّه عليه فاللّه اولى بالعذر فيه).

و در حسن كالصحيح منقولست از مرازم كه گفت چهار ماه بيمار شدم كه نماز نافله نكردم در آن مدّت پس عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چهار ماه بيمار شدم و نافله نكردم حضرت فرمودند كه بر تو نيست كه قضا كنى به درستى كه بيمار مثل صحيح نيست هر چه را حق سبحانه و تعالى بر بنده غالب شود كه بنده را اختيارى نباشد مانند بيمارى پس حق سبحانه و تعالى اولى است به قبول عذر چون در وقت اضطرار بنده را معذور گردانيده است و عذر ايشان را قبول مى كند پس خود اولى است به قبول عذر چون غنى و اكرم الاكرمين است.

و در موثق از اسماعيل منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نمازى كه بر من جمع مى شود حضرت فرمودند كه تخمين كن و قضا كن و صحيحه ابن سنان خواهد آمد در آخر كتاب.

5- «و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: قلت له رجل مرض فترك النّافلة فقال يا محمّد ليس بفريضة ان قضاها فهو خير يفعله و ان لم يفعل فلا شىء عليه»

و كالصحيح و در صحيح بروايت صدوق در علل از محمد بن مسلم مرويست كه گفت عرض نمودم به حضرت

ص: 223

امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه شخصى بيمار شد و نافله را ترك كرد حضرت فرمودند كه واجب نيست كه قضاى آن واجب باشد بلكه سنت است اگر قضا كند كار خيريست كه آن را مى كند و اگر نكند بر او چيزى نيست.

و در حسن كالصحيح از مرازم منقولست كه اسماعيل بن جابر سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و گفت حق سبحانه و تعالى ترا بزرگ گرداند بحسب ظاهر چنانكه بحسب واقع بزرگى نافله بسيار بر من جمع شده است چه كنم حضرت فرمودند كه همه را قضا كن عرض نمودم كه بسيار است و نمى توانم همه را قضا كردن فرمودند كه قضا كن عرض نمودم كه حساب نمى توانم كرد حضرت فرمودند كه تخمين كن و بعد از آن مرازم سؤال بيمارى كرد كه در متن گذشت و بمنزله تخصيص است كه اگر به سبب بيمارى ترك شده باشد مبالغه در قضا نيست و تصدق اولى است.

و در موثق كالصحيح از اسماعيل منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نمازى كه بر من جمع شده است حضرت فرمودند كه تخمين كن و قضا كن.

و در موثق كالصحيح از ابن مسكان منقولست از شخصى كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از شخصى كه نماز بر او جمع شده است حضرت فرمودند كه آنها را بيندازد و حساب را از سر گيرد.

6-( و: ساله سليمان بن خالد عن قضاء الوتر بعد الظّهر فقال اقضه وترا ابدا كما فاتك).

و بطرق صحيحه و حسن و موثق منقولست كه سليمان گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از قضاء وتر بعد از ظهر حضرت فرمودند كه هميشه وتر قضا كن يعنى اگر چه بعد از ظهر باشد.

ص: 224

و در صحيح ديگر از سليمان منقولست كه بعد از آن عرض نمودم كه دو وتر در يك شب مى باشد حضرت فرمودند كه آيا يكى قضا نيست.

6-( و: ساله حمّاد بن عثمان فقال له اصبح عن الوتر إلى اللّيل فكيف اقضى قال مثلا بمثل).

و در صحيح از حماد منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه صبح مى كنم از وتر يعنى صبح مى شود و شب نماز وتر را نكرده ام و تا شب مى كشد كه قضا نمى كنم چگونه قضا كنم يعنى وتر سه ركعت را سه ركعت قضا كنم يا چهار ركعت چنانكه در بعضى اخبار وارد شده است حضرت فرمودند كه هر قدرى كه فوت شده است همان مقدار قضا مى كند.

و به همين عبارت در صحيحه زراره امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و صحيحه عبد اللّه بن مغيره از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه وارد شده است.

و در صحيح از فضيل و موثق از ابو بصير از صادقين صلوات اللّه عليهما وارد شده است كه اگر پيش از پيشين قضا كند وتر مى كند و اگر بعد از زوال قضا كند شفع خواهد كرد.

و در صحيحه زراره نيز به همين عنوان منقولست بعد از آن گفت عرض نمودم كه چرا شفع مقرّر شد حضرت فرمودند كه از جهة عقوبت آن كه چرا مساهله كرد تا قضا شد و قضا را نيز مساهله كرد تا از ظهر گذشت و ظاهرا تقيه بوده است و ممكن است كه مخير باشد بعد از زوال ميان آن كه سه ركعت قضا كند يا چهار ركعت و اللّه تعالى يعلم.

5-( و روى عنه حريز انّه قال: كان ابى صلوات اللّه عليه ربّما قضى عشرين وترا فى ليلة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حريز كه حضرت امام

ص: 225

جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه پدرم سلام اللّه عليه بسيار بود يا گاه بود كه قضا مى فرمودند بيست وتر را در يك شب و وجه ترك آلام و غموم و همومى بود كه ايشان را دست مى داد و به سبب آن ترك مى فرمودند چنانكه گذشت.

و شيخ همين حديث را در صحيح از حريز روايت كرده است از عيسى بن عبد اللّه ثقه از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در حسن كالصحيح نيز وارد است از ابو جرير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به همين عبارت و اين اخبار نيز دلالت دارد بر آن كه بعد از زوال وتر قضا مى كند نه شفع اگر چه ممكن است كه مراد اين باشد كه قضاى بيست وتر مى كردند و ممكن است كه قضاى وتر را شفع به جا آورده باشند و ليكن بعيد است و اللّه تعالى يعلم.

7-( و: سال عبد اللّه بن المغيرة ابا ابراهيم موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الرّجل يفوته الوتر فقال يقضيه وترا ابدا).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقول است از عبد اللّه كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه او را فوت شود وتر حضرت فرمودند كه هميشه قضا مى كند بعنوان وتر اگر چه بعد از زوال باشد و آن كه در مجموع اين اخبار متواتره وارد شده است وتر محتمل است كه مراد از وتر سيزده ركعت باشد يا يازده ركعت و ممكن است كه چون اكثر اوقات نماز شبرا مى كردند و بعد از آن استراحتى مى كردند ايشان را خواب برده باشد و سه ركعت فوت شده باشد از ايشان و مراد از وتر سه ركعت باشد و محتمل است كه اگر نماز شب فوت شده باشد با وتر اهتمام در قضا وتر بيشتر باشد و اين بعيد است چون اخبار قضاء نماز شب در سفر گذشت كه در روز مى توان كرد با عمومات قضاء نوافل پس

ص: 226

مراد يكى از آن دو احتمال است.

و در حسن كالصحيح از معاوية بن عمار منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر نمازى كه در روز فوت شده باشد آن را در روز قضا كن و هر نمازى كه در شب فوت شده باشد آن را در شب قضا كن عرض نمودم كه دو وتر را در يك شب به جا آورم حضرت فرمودند بلى هميشه وتر قضا كن يعنى اگر چه بعد از ظهر باشد و از اين باب اخبار بسيار است.

ص: 227

باب معرفة الصّبح و القول عند النّظر اليه

6-( روى علىّ بن عطيّة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: الفجر هو الّذى اذا رايته كان معترضا كانّه بياض نهر سورا).

بابى است در شناختن صبح و آن چه بايد خواند وقتى كه نظر بان كنند.

و در صحيح و در حسن كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه صبح صادق آنست كه چون نظر كنى عرض افق روشن شده باشد و در روشنايى به نهر سورا ماند و آن آب فراتست و سورا شهرى بوده است به جاى حله يا قريب به حله بوده است و در شبهاى تار نهر سور المعاني دارد مانند لمعان صبح صادق و بر بنده واقع شد كه نهر از طرف مغرب روشنى داشت و تعجب داشتيم كه سفيدى جانب مغرب قريب به صبح چه معنى دارد تا آخر ظاهر شد كه آب فراتست و غرض از اين تمثيلات آنست كه صبح كاذب بسيار مشتبه مى شود به صبح صادق،تا يقين نشود نماز نمى توان كرد.

16-( و روى: انّ وقت الغداة اذا اعترض الفجر فاضاء حسنا).

و مرويست در صحيح از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله دو ركعت نماز صبح را وقتى مى كردند كه صبح در عرض افق ظاهر مى شد و خوب روشن مى شد از جهة تحقق صبح.

(و امّا الفجر الّذى يشبه ذنب السّرحان فذاك الفجر الكاذب

ص: 228

و الفجر الصّادق هو المعترض كالقباطىّ)

و اما صبحى كه شبيه است به دم گرگ آن صبح كاذب است و صبح صادق آنست كه عرض افق روشن مى شود مانند جامهاى سفيد مصرى و تا كسى نه بيند آن جامها را وجه شبه خوب ظاهر نمى شود.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه وقت حرام مى شود خوردن و آشاميدن بر صايم و واجب مى شود نماز صبح فرمودند كه هر گاه عرض افق روشن شود مانند جامهاى سفيد مصرى در آن وقت حرام مى شود خوردن و حلال مى شود روزه و نماز صبح عرض نمودم كه وقت نماز باقى نيست تا طلوع آفتاب؟ حضرت فرمودند كه هيهات اين نماز كودكانست كه در آن وقت به جا آورند و از اين باب احاديث صحيحه وارد شده است كه در روضه مذكور است.

6-( و روى عمّار بن موسى السّاباطىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: تقول اذا طلع الفجر الحمد للّه فالق الاصباح سبحان ربّ المساء و الصّباح اللّهمّ صبّح آل محمّد ببركة و عافية و سرور قرّة عين اللّهمّ انّك تنزل باللّيل و النّهار ما تشاء فانزل علىّ و على اهل بيتى من بركة السّماوات و الارض رزقا حلالا طيّبا واسعا تغنينى به عن جميع خلقك).

و در موثق از عمار منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون صبح طالع شود مى خوانى دعايى را كه ترجمه اش اين است كه جميع حمدها و ثناها مخصوص خداونديست كه شكافنده شبست به صبح گردانيدن منزه خداوندى كه پروردگار شام و صبح است و به قدرت كامله او اين افلاك با عظمت مى گردند و چون آفتاب پنهان مى شود شب مى شود و چون آفتاب نزديك به بيرون آمدن مى شود به سبب روشنايى او صبح مى شود.

ص: 229

خداوندا صبح كن اين روز را بر آل سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله با بركت و عافيت و خوشحالى و روشنايى چشم.

خداوندا به درستى كه تو نازل مى گردانى در شب و روز هر چه را مى خواهى پس نازل كن بر من و بر اهل بيت من از بركتهاى آسمانها و زمينها روزى حلال طيب فراخى كه بى نياز گردانى مرا به سبب آن از همه خلايقت،و بهترين دعاها دعاى صحيفه كامله است كه در صبح و شام هر دو مى بايد خواند و اگر خوف باشد كه وقت فضيلت نماز بگذرد انسب آنست كه اين دعاها را بعد از نماز صبح بخواند و هم چنين دعاهاى بسيار كه شيخ طوسى و غيره در مصباح و در ساير كتب ذكر كرده اند بخواند تا طلوع آفتاب و اگر كسى بر بلندى باشد از اول صبح تا روشن شدن دعاهاى بسيار مى توان خواندن مى بايد كه آدمى به تقصير از خود راضى نشود كه به سبب تنبلى حسرت بسيار خواهد خورد.

ص: 230

باب كراهة النّوم بعد الغداة

خواب بعد از نماز صبح

5,6-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما قال: سألته عن النّوم بعد الغداة فقال انّ الرّزق يبسط تلك السّاعة فانا اكره أن ينام الرّجل تلك السّاعة).

اين بابى است در كراهت خواب بعد از نماز صبح به اسانيد صحيحه منقولست از امام محمد باقر يا امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه محمد گفت از آن حضرت سؤال كردم از خواب بعد از نماز صبح حضرت فرمودند كه در اين ساعت روزى را پهن مى كنند و مقدر مى سازند مرا خوش نمى آيد كه در اين ساعت كسى بخواب رود.

14,5-( و روى جابر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: انّ ابليس انّما يبثّ جنود اللّيل من حين تغيب الشّمس إلى مغيب الشّفق و يبثّ جنود النّهار من حين يطلع الفجر مطلع الشّمس و ذكر انّ نبيّ اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان يقول اكثروا ذكر اللّه عزّ و جلّ فى هاتين السّاعتين و تعوّذوا باللّه عزّ و جلّ من شرّ ابليس و جنوده و عوّذوا صغاركم فى هاتين السّاعتين فانّهما ساعتا غفلة).

و كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند بتحقيق كه شيطان بزرگ پهن مى كند لشكرهاى شب خود را از وقت فرو رفتن آفتاب تا غايب شدن سرخى مغرب و پهن مى كند لشكرهاى روز خود را از وقت طلوع صبح تا طلوع آفتاب و غرضش آنست كه چون اين دو ساعت بزرگست و عبادات در آن مقبول است

ص: 231

و دعاها مستجاب است لشكرهاى شيطان بنى آدم را مشغول خواب كنند يا در فكر كارهاى دنيوى اندازند تا از عبادت يا از حضور قلب در آن باز مانند و حضرت فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بسيار مى فرمودند كه در اين دو ساعت ذكر حق سبحانه و تعالى بسيار كنيد تا شياطين از شما دور شوند و پناه بريد بحق سبحانه و تعالى از شر شيطان و لشكرهاى او و تعويذ كنيد اطفال خود را در اين دو ساعت بانكه ايشان را به دعا در پناه خداوند تعالى در آوريد چنانكه در دعاها گذشت يا آن كه اگر خواهيد كه از جهة ايشان تعويذ بنويسيد در اين دو ساعت بنويسيد و اعم بهتر است به درستى كه اين دو ساعت است كه مهما أمكن شياطين بنى آدم را از ياد الهى غافل مى سازند حتى از تعويذ و مجربست كه هر جائى و هر زمانى كه اميد رحمت الهى در آنجا بيشتر است وسايل شياطين در غافل گردانيدن بنى آدم بيشتر است و در اين دو وقت مجرب همه كس است كه شياطين اين كسرا از ياد الهى باز مى دارند.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: نومة الغداة مشئومة تطرد الرّزق و تصفّر اللّون و تقبّحه و تغيّره و هو نوم كلّ مشئوم انّ اللّه تبارك و تعالى يقسم الارزاق ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس فايّاكم و تلك النّومة).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه خواب صبح شوم و نامباركست دفع مى كند روزى را و رنگ راز رد مى كند و آدمى را بد هيئت مى كند و بد صورت و اين خواب شومان است به درستى كه حق سبحانه و تعالى روزيهاى بندگان را قسمت مى فرمايد از طلوع صبح تا طلوع آفتاب و كسى كه خوابست قسمت خود را نمى يابد زنهار كه خود را حفظ كنيد از اين خواب.

5-( و قال الباقر صلوات اللّه عليه: النّوم اوّل النّهار خرق و القائلة نعمة و النوم بعد العصر حمق و النّوم بين العشاءين يحرم الرزق).

و از

ص: 232

آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه خواب اول روز سبب جهل و حماقت است و خواب قريب به زوال كه مسمّى است به قيلوله نعمتى است كه هر كس ترك آن نكند هميشه عبادت شب مى تواند كرد و خواب بعد از عصر نيز سبب حماقتست و خواب ميان شام و خفتن محروم مى سازد اين كس را از روزى.

خواب بر چهار وجه است

(و النّوم على اربعة اوجه نوم الانبياء عليهم السّلام على اقفيتهم لمناجاة الوحي و نوم المؤمنين على ايمانهم و نوم الكفّار على يسارهم و نوم الشّياطين على وجوههم)

و به اسانيد متكثره منقولست از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه خواب بر چهار نوع است يكى خواب پيغمبران است كه بر پشت مى خوابند تا ملائكه كه از جانب آسمان آيند به ايشان وحى كنند دويم خواب مؤمنانست بر دستهاى راست ايشان،سيم خواب كفار است بر دستهاى چپ،چهارم خواب شياطين است كه بر رو مى خوابند.

و صدوق كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه آن حضرت در مسجد جامع كوفه بودند كه شخصى از اهل شام برخواست و سؤالى چند كرد و از آن جمله اين بود كه بفرماييد كه خواب بر چند قسم است حضرت فرمودند كه خواب بر چهار وجه است اول خواب پيغمبران است كه بر پشت مى خوابند و چشم ايشان بخواب نمى رود و انتظار وحى الهى دارند،دويم خواب مؤمن است كه بر دست راست مى خوابد رو بقبله،سيم خواب پادشاهان و فرزندان ايشان است كه بر دست چپ مى خوابند تا هضم شود هر چه خورده اند،چهارم خواب شياطين و برادران ايشان است و هر ديوانه و هر مبتلايى كه بر رو مى خوابند.

بر رو خوابيدن

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من رأيتموه نائما على وجهه فأنبهوه).

و منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه را به

ص: 233

بينيد كه بر رو خوابيده است او را از خواب بيدار كنيد كه درست بخوابد.

و در صحيح از احمد بن اسحاق منقولست كه به خدمت حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه رفتم و گفتم فداى تو كردم بسيار مغمومم به سبب بلايى كه به آن مبتلايم و مى خواستم كه از پدرت بپرسم دست بهم نداد حضرت فرمودند كه چه چيز است عرض كردم كه روايتى از آباء بزرگوار شما بما رسيده است كه خواب پيغمبران بر پشت است و خواب مؤمنان بر دست راستست و خواب منافقان بر دست چپ است و خواب شياطين بر روست حضرت فرمودند كه چنين است پس عرض كردم كه هر چند جهد مى كنم كه بر دست راست بخوابم ممكن نيست كه خوابم برد پس حضرت ساعتى خاموش شدند و فرمودند كه اى احمد نزد من بيا پس نزديك حضرت رفتم حضرت فرمودند كه دستها را از آستين داخل پيراهن كن كردم پس حضرت دستهاى مبارك خود را از آستين بيرون آوردند و دست راست بر جانب چپ و دست چپ بر جانب راست من ماليدند سه مرتبه احمد گفت كه از آن روزى كه حضرت چنين كردند اگر خواهم كه بدست چپ بخوابم ممكنم نيست و خوابم نمى برد.

چنين گويد محمد تقى مؤلف كه مدتى مديد بود كه مبتلا بودم به ضعف معده و چون بر دست راست مى خوابيدم معده را درد بهم مى رسد و بدست چپ مى خوابيدم تا باين حديث رسيدم به خاطرم رسيد كه خوشا بحال آن جماعت كه در خدمت حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم مى بودند و هر دردى كه داشتند به ايشان عرض مى نمودند چون اين معنى بخاطر رسيد به خاطرم رسيد كه دعا كن و دعا كردم كه الهى بحق حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه كه اين بلا را از من نيز دور كردن قريب به چهل سال است كه اين معنى زايل شد و بدست راست مى خوابم و اگر بدست چپ بخوابم در اوايل شب خوابم نمى برد

ص: 234

و الحمد للّه ربّ العالمين الذي هدانا لهذا.

سه چيز عجب آور است

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ثلث فيهنّ المقت من اللّه عزّ و جلّ نوم من غير سهر و ضحك من غير عجب و اكل على الشّبع).

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه سه صفت است كه حق سبحانه و تعالى دشمن مى دارد اين سه را.

يكى خوابيست كه بيدارى با آن خواب نباشد از براى خدا بانكه شب تا صبح بخوابد و سحر از براى رضاى الهى برنخيزد.

دويم خنده ايست كه تعجبى با آن نباشد چون چيزهايى كه نادر و عجب است آدمى را به خنده مى آورد عبث خنديدن كار بطّالانست.

سيم سير بودن و چيزى خوردنست كه اسرافى است كه حق سبحانه و تعالى از آن نهى فرموده است كه بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد بانكه زياده از قدر سيرى بخوريد بلكه سنت است كه گرسنه باشد و دست بكشد و هم چنين تا اشتهاى خوب نداشته باشد چيزى نخورد و اسرافست قطع نظر از آن كه اول سبب امتلاست و دويم سبب ادخال است و اكثر مرضها از اين دو چيز است.

و از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم منقولست كه فرمودند كه نزديكترين احوال بنده به قرب الهى وقتى است كه گرسنه باشد و دورترين حالات او از قرب الهى وقتى است كه سير باشد و چون شكم پر شد طغيان مى كند از هر وجهى يكى از حيثيت بيماريها،دويم از حيثيت مخالفت الهى چنانكه مشهور است كه هر گاه شكم سير شود اعضا گرسنه مى شوند و چون شكم گرسنه است اعضا سيرند و فرمودند كه پر خوردن را خداى تعالى دوست نمى دارد و دشمن مى دارد، و با شكم سير بندگى الهى نمى توان كرد و هر كه در دار دنيا آروغ بيشتر مى زند در روز قيامت گرسنه تر خواهد بود و چون آروغ زنيد سر بالا مكنيد به جانب آسمان و بر سيرى چيزى خوردن پيسى مى آورد و اكثر مرضها از امتلاست و هيچ

ص: 235

چيز نزد حق سبحانه و تعالى دشمن تر از شكم پر نيست و چون آدمى را ناچار است از خوردن ثلث معده را از جهة طعام قرار دهد و ثلثى از جهة آب و ثلثى از جهة نفس و مانند خوك خود را فربه مكنيد.

خواب قيلوله

14-( و: اتى اعرابىّ إلى النّبي صلّى اللّه عليه و آله فقال يا رسول اللّه انّي كنت ذكورا و انّي صرت نسيّا فقال اكنت تقيل قال نعم قال و تركت ذاك قال نعم قال عد فقال فرجع اليه ذهنه).

و منقولست كه اعرابى به نزد حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض نمود كه يا رسول اللّه من قوت حافظه خوبى داشتم و الحال فراموشى به همرسانيده ام حضرت فرمودند كه آيا تو قيلوله مى كردى گفت بلى فرمودند كه ترك كرده خواب چاشت را گفت بلى فرمودند كه من بعد قيلوله بكن پس شروع بخواب قيلوله كرد قوت حافظه اش برگشت.

پنج نفر خوابشان نمى برد

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: خمسه لا ينامون الهامّ بدم يسفكه و ذو المال الكثير لا امين له و القائل فى النّاس الزّور و البهتان عن غرض من الدّنيا يناله و المأخوذ بالمال الكثير و لا مال له و المحبّ حبيبا يتوقّع فراقه).

و منقولست در موثق از ابو بصير كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه پنج كسند كه ايشان را خواب نمى برد اول كسى كه قصد كشتن كسى داشته باشد شب تا صباح خوابش نمى برد كه شايد فرصت يابد و خايف است كه مبادا دشمن مطلع شود و بر عكس شود و دور نيست كه مقصود اين باشد كه اعدى عدوّ آدمى نفس و شيطانند مى بايد كه آدمى بخواب نرود در مدافعه ايشان تا خون ايشان را به رياضات و مجاهدات بريزد.

دويم كسى است كه مال بسيارى داشته باشد و امينى نداشته باشد و لازمه

ص: 236

مال بسيار است دشمن بى شمار كه در مقام دفع او و نهب آنند و هم چنين مال آدمى ايمانست و شياطين جن و انس در مقام ازاله آنند مى بايد كه شب تا بروز بيدار باشد و پناه بحق سبحانه و تعالى برد كه شياطين ايمان او را نبرند.

سيم كسى كه افترا و بهتان بسته باشد به جمعى كه شايد فايده دنيوى به او عايد گردد و غافل است كه آنها نيز در مقام عداوت و قتل او مى شوند خوابش نمى برد پس اگر خواهد كه استراحت داشته باشد بهتان و افترا نه بندد و بهتان ديگران را نيز نقل نكند كه در مفسده فرقى نيست ميان هر دو.

چهارم كسى را كه حواله داده باشند بمال بسيارى و او را مالى نباشد و چنين است آدمى كه حقوق حق سبحانه و تعالى و خلق در ذمت او ثابتست و همه مى خواهند و او چيزى ندارد پس بايد كه تضرع و زارى كند كه حق سبحانه و تعالى همه را راضى كند.

پنجم عاشقى است كه در وصال باشد و از مفارقت معشوق ترسان باشد يقين او را خواب نمى برد پس كسى كه دعوى محبت الهى كند و از هزار وجه متوقع مفارقت باشد يقين او را خواب نمى برد چنانكه گذشت

«عجبا للمحبّ كيف ينام كلّ نوم على المحبّ حرام» عجب از عاشقى كه خواب كند خواب بر عاشقان اوست حرام و ممكن است كه بيان واقعى فرموده باشند و ليكن بسيار بعيد است از حكماء الهيين كه چيزى بى فايده نقل فرمايند و نمى گويم كه فايده همين است كه ذكر كردم بلكه ظاهر آنست كه ظاهر مراد نباشد و هر گاه آن مراد نباشد احتمالات بسيار است و معصوم اعرفست به آن چه فرموده است اگر معصوم فرموده باشند چون همين حديث را در خصال ذكر كرده است از ضعفا و ضرور نبود كه چنين حديثى را ذكر كنند كه محتاج باين تاويلات باشد مگر آن كه صدوق اين تاويلات را فهميده باشد و اين ابعد است بسيار.

ص: 237

خواب قيلوله

16-( و روى: قيلوا فانّ اللّه يطعم الصّائم فى منامه و يسقيه).

و در روايتى واقع شده است كه قيلوله كنيد كه حق سبحانه و تعالى روزه دار را در خواب طعام و آب مى دهد و ذكر اين حديث در صوم انسب بود هم چنان كه ذكر حديثى كه در صوم گفته است در اينجا انسب بود كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه مدد كنيد خود را بخواب قيلوله بر قيام شب چه اگر كسى قيلوله كند در سحر او را آسان است بيدار شدن و عبادت كردن.

6-( و روى: قيلوا فانّ الشّيطان لا يقيل).

و در روايتى هست كه شما قيلوله كنيد كه شيطان خواب نمى كند چون هر چه چه خوبست شياطين نمى كنند و محتمل است كه مراد از شيطان و شياطين سنيّان باشند و در هر چيزى مخالفت ايشان مطلوبست يا آن كه اگر شما قيلوله كرديد سحر بر مى خيزيد و شياطين چون قيلوله نمى كنند سحر در خوابند پس فرصت غنيمت دانيد و در وقتى كه ايشان در خواب باشند به عبادت الهى برخيزيد تا عبادتى با اخلاص و حضور قلب بفعل آوريد.

خواب صبح شوم است

6-( و قال صلوات اللّه عليه: نوم الغداة شوم يحرم الرّزق و يصفّر اللّون و كان المنّ و السّلوى ينزل على بنى اسرائيل ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس فمن نام تلك السّاعة لم ينزل نصيبه فكان اذا انتبه فلا يرى نصيبه احتاج إلى السّؤال و الطّلب).

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مرويست كه فرمودند كه خواب صبح شوم است محروم مى گرداند آدمى را از روزى و رنگ را زرد مى كند و چنين بود كه ترنجبين و مرغ بريان نازل مى شد بر فرزندان يعقوب كه با حضرت موسى گرفتار شده بودند در تيه از طلوع صبح تا طلوع آفتاب و هر كه در آن ساعت خواب بود بهره او نازل نمى شد و چون بيدار مى شد و نصيب خود را نمى يافت محتاج بود به آن كه سؤال

ص: 238

و گدائى كند روزى را.

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: فى قول اللّه عزّ و جلّ «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً» قال الملائكة تقسّم ارزاق بنى ادم ما بين طلوع الفجر إلى طلوع الشّمس فمن نام فيما بينهما نام عن رزقه).

و منقولست از آن حضرت و در صحيح از جميل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيز كه در تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه قسم ياد مى فرمايد به آن هائى كه قسمت كنندگان كارند فرمودند كه مراد از اينها فرشتگانى اند كه قسمت مى كنند روزيهاى بنى آدم را از طلوع فجر تا طلوع آفتاب پس كسى كه در خوابست در اين وقت از روزى خود خواب رفته است يعنى خود را از روزى محروم كرده است چنانكه مشهور است كه خر خفته جو نمى خورد.

8-( و روى معمّر بن خلاّد عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قال:

كان و هو بخراسان اذا صلّى الفجر جلس فى مصلاّه إلى ان تطلع الشّمس ثمّ يؤتى بخريطة فيها مساويك فيستاك بها واحدا بعد واحد ثمّ يؤتى بكندر فيمضغه ثمّ يدع ذلك فيؤتى بالمصحف فيقرأ فيه).

و در حسن كالصحيح منقولست از معمّر ثقه كه وقتى كه آن حضرت صلوات اللّه عليه خراسان را مشرف گردانيده بودند داب آن حضرت اين بود كه چون نماز صبح به جا مى آوردند در جاى نماز خود مى نشستند و مشغول اوراد و ادعيه بودند تا آفتاب طالع مى شد پس كيسه مسواكها را مى آوردند به خدمت آن حضرت و مسواك مى كردند از هر يك بعد از ديگر و ظاهرا چنان بوده باشد كه ملازمان سرهاى مسواكها را نرم كرده باشند كه حضرت هر يك را آن قدر مى ماليده باشند كه سر نرم بريزد بنا بر اين مكرر از مسواكها مسواك مى فرمودند،ديگر كندر مى آوردند كه مى خاييدند مانند مصطكى از جهة خوش بويى دهن و دفع زيادتى

ص: 239

بلغم،ديگر كندر را مى گذاشتند و قران را مى آوردند و حضرت تلاوت مى كردند با آن كه در حفظ داشتند از روى قران مى خواندند تا ثوابش مضاعف شود و ديگران نيز متابعت كنند و ظاهر مى شود كه در تعقيب دعا مقدم است بر قرآن و در احاديث بسيار وارد شده است كه اين هر سه دفع زيادتى بلغم مى كند.

تعقيب نماز

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من جلس فى مصلاّه من صلاة الفجر إلى طلوع الشّمس ستره اللّه من النّار).

و در قوى از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله منقول است كه هر كه در محل نمازش بنشيند از نماز فجر تا طلوع آفتاب خداوند عالميان او را از عذاب جهنم مستور دارد يعنى حجابى به همرسد كه آتش به او نرسد.

و در حديث حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه در موثق كالصحيح چنين است كه«كان له سترا من النّار»يعنى اين نشستن حجابى باشد او را از آتش جهنم و دور نيست كه نقل معنى كرده باشد.

و باز از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر مسلمانى كه در جاى نماز صبح بنشيند و ذكر حق سبحانه و تعالى كند تا طلوع آفتاب حق سبحانه و تعالى او را ثواب حج كننده بيت اللّه الحرام كرامت فرمايد.

و در تهذيب كحاج رسول اللّه است يعنى ثواب زيارت آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله عطا كند.

اما در كتب صدوق بيت اللّه است و گناهان او را بيامرزد پس اگر بنشيند تا آفتاب بلند شود و دو ركعت نماز يا چهار ركعت بكند حق سبحانه و تعالى گناهان گذشته او را بيامرزد و او را ثواب حج كننده بيت اللّه الحرام كرامت كند.

محتمل است كه مراد ثواب جميع حاجيان باشد و اگر نه كافى بود كه بگويند كه ثواب حجى كرامت فرمايد.

ص: 240

و بطرق متعدده از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اى فرزند آدم يك ساعت بعد از صبح مرا ياد كن و يك ساعت بعد از عصر مرا ياد كن تا كفايت كنم مهمات ترا.

و در موثق كالصحيح از معمر منقولست كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه سزاوار آنست كه بعد از تعقيب نماز صبح اقلا پنجاه آيه از قران مجيد بخواند،و احاديث ديگر وارد شده است كه قرآن عهد الهى است كه بسوى بندگان فرستاده است بر هر بنده لازمست كه هر روز نظر كند و فكر كند در پنجاه آيه اقلا.

و در چند حديث كه وارد است كه بعد از نماز صبح خواب مى توان كرد محمولست بر ضرورت كه خواب غلبه كرده باشد چنانكه گذشت كه هر گاه خواب غلبه كند بخواب،يا بر جواز چون خواب حرام نيست.

ص: 241

باب صلاة العيدين

نماز عيدين واجبست و نماز كسوف واجبست

6-( روى جميل بن درّاج عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: صلاة العيدين فريضة و صلاة الكسوف فريضة يعنى انّهما من صغار الفرائض،و صغار الفرائض سنن لرواية حريز عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال صلاة العيدين مع الامام سنّة و ليس قبلهما و لا بعدهما صلاة ذلك اليوم إلى الزّوال)

اى بابى است در نماز عيد رمضان و عيد قربان.

در صحيح از جميل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز عيدين واجبست و نماز كسوف واجبست صدوق مى گويد كه مراد حضرت آنست كه از جمله فريضهاى صغير است و صغيرهاى فريضه ها سنّتند.

از جهة آن كه به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز عيدين سنت است با امام و پيش از هر دو و بعد از هر دو در آن روز نمازى نيست تا پيشين.

ظاهرا غرض صدوق جمع است ميان اين دو روايت كه در يكى مذكور است كه فريضه است و فريضه آنست كه در قرآن بلفظ امر وارد شده باشد و حق سبحانه و تعالى اگر چه نماز عيد فطر را در قرآن ياد فرموده است كه.

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى» چنانكه خواهد آمد اما چون بلفظ امر وارد نشده است پس فريضه صغيره باشد چون تصريح به وجوبش از حضرات رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم بما رسيده است و

ص: 242

هم چنين فريضه را سنت مى گويند يعنى وجوب آن از سنت ظاهر شده است بخلاف مثل قرائت و تشهد كه در قرآن واقع نشده اند آنها را واجب مى نامند باصطلاح محدثين و مظنون آنست كه حديث زراره از روى تقيه وارد شده است چون اكثر عامه نماز عيدين را سنت مى دانند.

و در صحيح از جميل منقولست كه آن حضرت فرمودند كه نماز عيدين فريضه است.

و كالصحيح از ابى اسامه منقولست كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز عيدين فريضه است و نماز كسوف فريضه است و دور نيست كه سهوى شده باشد.

(و وجوب العيد انّما هو مع امام عادل)

و نماز عيد وقتى واجبست كه امام عادلى باشد ظاهرا مضمون عبارت فقه رضويست كه مذكور است در آن كه نماز عيدين با امام واجبست و واجب نيست مگر با امام و خطبه،و در هر نمازى خطبه بعد از نماز است مگر روز جمعه كه خطبه پيش از نماز است و نماز عيدين فريضةايست واجبه مثل نماز روز جمعه مگر بر پنج كس بيمار و زن و بنده و صبى و مسافر و هر كه يك ركعت را با امام در نيابد نه جمعه اش صحيح است و نه عيدش،و ظاهر امام عادل امام زمانست صلوات اللّه عليه و احاديث عيد بلفظ امام عادل بسيار وارد شده است بخلاف جمعه كه ظاهر عبارات احاديث آن آنست كه بر غير امام نيز واجب باشد بنا بر اين اين شكسته هميشه نماز عيدين را بقصد قربت واقع ساخته ام و نماز جمعه را بقصد وجوب و ظاهر اصحاب ما جميعا آنست كه نماز عيدين در حال غيبت مستحب است و جمعى نقل اجماع كرده اند،اما جمعى از معاصرين بقصد وجوب واقع مى ساختند و مستند ايشان اين بود كه احاديث بلفظ وجوب واقع شده است و لفظ امام صريح نيست در امام زمان و هم چنين امام عادل و ممكن است كه ذكر امام

ص: 243

عادل باين اعتبار باشد كه عامه اين نماز جمعه و عيدين را واقع مى ساختند و ائمه ايشان كافر بوده اند لفظ عادل از آن جهت مى فرموده اند تا ائمه ايشان بيرون روند، و اصل عدم اشتراط امام زمانست و عدم مدرك مدركست چنانكه داب استدلاليانست و ليكن داب محدثين نه اين است بلكه اگر محتمل الامرين باشد احاديث ايشان متوقفند و جزم بعدم يا وجود نمى كنند به اعتبار احاديث متواتر المعنى كه وارد شده است كه وقوف نزد شبهات بهتر از اقتحام در هلكاتست و الفاظ احاديث نيز مثل عبارت قرآن مجيد است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ» يعنى در قرآن مجيد آيات محكم هست كه دلالات آنها صريحست يا مانند صريحست آنها أمّ الكتابند و بر همه كس لازمست كه متابعت آنها كنند و بعضى از آيات متشابهند كه تاويل آن را نمى داند مگر حق سبحانه و تعالى و راسخان در علم كه نبى و ائمه اند صلوات اللّه عليهم،و نهى از متابعت آنها شده است مثلا در آيه وضو آن چه محكم است آنست كه رو و دستها را بايد شست و سر و پاها را مسح بايد كشيد اما آن كه در شستن رو ابتدا از بالا بايد كرد و در شستن دستها ابتدا از مرفق بايد كرد و آن كه نيت بايد كرد و آن كه واجب لغيره است و امثال اينها از احكام كه استنباط نموده اند از اين آيه از جمله متشابهات است كه اگر احاديث بر آنها دلالت كند به آن عمل مى نمايند و الا به ظنون واهيه احكام الهى را اثبات نمى كنند پس در چنين جائى اگر چه در يك حديث بلفظ فريضه وارد شده است در حديث ديگر بلفظ سنت واقع شده است و احاديث بسيار بلفظ امام وارد شده است كه محتمل الامرين است يا امام زمان اظهر است جزم بوجوب نمى كنند مثل غسل جمعه و بقصد قربت واقع مى سازند و آن چه بر اين ضعيف ظاهر شده است اينست كه مجتهد باصطلاح متاخرين كسى است كه جراتى داشته باشد كه هر چه به خاطرش رسد جزم كند و بگويد كه حكم اللّه اين است و نفس قدسى كه شرط است

ص: 244

باصطلاح ايشان هم چنين نفسى مى بايد و اگر كسى تامل و توقف نمايد در احكام الهى مى گويند مشكوكست و صاحب نفس قدسى نيست حق سبحانه و تعالى همه را هدايت كند بحق.

6-( و روى سماعة بن مهران عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: لا صلاة فى العيدين الاّ مع امام و ان صلّيت وحدك فلا باس).

و در موثق كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيست نمازى در عيد فطر و عيد قربان مگر با امامى يعنى نماز واجب نيست مگر به جماعت يا با امام زمان صلوات اللّه عليه و اگر تنها نماز كنى باكى نيست يعنى اگر امام عادل نماز نكند مثل زمان آن حضرت كه سلاطين جور غالب بودند و ايشان مى كردند و لازم بود كه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم به نماز ايشان حاضر شوند رخصت دادند كه اگر در اين صورت تنها نماز گذارى باكى نيست و بنا بر اين محتملست كه مراد از تنها اين باشد كه امام زمان نماز نكند پس اگر به جماعت نيز كنند تنهاست و احتمال اظهر آنست كه غرض اين باشد كه هم چنان كه در نماز جمعه شرط است كه به جماعت واقع سازند آن را هم چنين در نماز عيد وجوبش مشروط است بانكه امامى باشد كه نماز جماعت كنند و اگر اين شرط متحقق نباشد نماز را منفرد به جا مى آورد استحبابا.

5-( و روى زرارة بن اعين عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: لا صلاة يوم الفطر و الاضحى الاّ مع امام).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه نمازى نيست يعنى بعنوان واجب در روز عيد فطر و عيد قربان مگر با امامى كه عادل باشد يا امام اصل و هر دو معنى محتمل است چنانكه الحال گذشت و احتمال امام اصل در اينجا اقربست چون ان تتمه را ندارد كه در حديث سابق بود.

و در صحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه

ص: 245

عليه فرمودند كه هر كه روز عيد نماز را با امام به جماعت نكند پس او را نماز نيست و بر او قضا نيست.

و همين مضمون در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت سؤال كردم از احدهما صلوات اللّه عليهما از نماز روز فطر واضحى حضرت فرمودند كه نيست نمازى مگر با امام.

و در صحيح از امام منقولست از زراره كه احدهما صلوات اللّه عليهما فرمودند كه نيست نماز عيدين مگر بر مقيم و نيست نمازى مگر با امام.

و در موثق كالصحيح منقولست از سماعه كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه وقت قربانى را ذبح مى بايد كرد حضرت فرمودند كه وقتى كه امام از نماز فارغ شود پس عرض كردم كه اگر در جائى باشم كه امام نباشد در آنجا آيا نماز جماعت مى توانم كرد حضرت فرمودند كه وقتى كه آفتاب راست بايستد يعنى وقتى كه سنيّان از نماز فارغ شده باشند و بعد از آن فرمودند كه باكى نيست كه تنها نماز كنى و نمازى نيست مگر با امام.

و كالصحيح بل الصحيح منقول است از معمر بن يحيى كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه نمازى نيست در عيد فطر واضحى مگر با امام و مجموع اين اخبار ظاهرشان امام زمان است چون در مبحث جماعت جائى نگذشت در كلام اهل البيت كه فرموده باشند كه نماز نيست مگر با امام و هم چنين در نماز جمعه كه در آنجا جماعت شرط است نيز باين عبارت نفرمودند بلكه فرمودند كه هر گاه پنج كس يا هفت كس جمع شوند يكى از ايشان خطبه بخواند و امامت كند بخلاف اين نماز كه در اكثر اخبار اشعار به آن شده است كه بى امام نماز نيست پس ممكن است كه مراد اين باشد كه با وجود

ص: 246

امام غير امام نمى تواند كرد يا امامى مى بايد كه امام اصل باشد يا منصوب خاص يا عام آن حضرت باشد تا واجب باشد و الا تنها است خواه منفرد باشد يا با جماعت و در اين صورت سنت خواهد بود و بعد از اين نيز خواهد آمد.

6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن صلاة الاضحى و الفطر فقال صلّهما ركعتين فى جماعة او فى غير جماعة و كبّر سبعا و خمسا).

و در صحيح از عبد اللّه بن مغيره منقولست كه از بعضى از استادان خود كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز اضحى و فطر حضرت فرمودند كه دو ركعت بگذار خواه به جماعت كنى و خواه بغير جماعت و در ركعت اول هفت تكبير بگو در ركعت دويم پنج تكبير.

5,6-( و روى منصور بن حازم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

مرض ابى صلوات اللّه عليه يوم الأضحى فصلّى فى بيته ركعتين ثمّ ضحّى).

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه پدرم بيمار شد دو ركعت نماز عيد را در خانه به جا آوردند و قربانى در خانه كردند و در كالصحيح منقولست از آن حضرت به همين عنوان و ايضا در صحيح به همين عبارت.

6-( و روى جعفر بن بشير عن عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: من لم يشهد جماعة النّاس فى العيدين فليغتسل و ليتطيّب بما وجد و يصلّى فى بيته وحده كمّا يصلّى فى جماعة).

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه حاضر نشود در مجمع مردمان در عيدين بايد كه غسل كند و بوى خوش بكند بهر چه بايد از بوى خوش و در خانه خود نماز كند تنها هم چنان كه با جماعت مى كرد بحسب كميت و كيفيت.

و شيخ اين زيادتى را روايت كرده است كه و حضرت فرمودند كه آن چه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه زينت خود را برداريد نزد هر نمازى يا نزد

ص: 247

هر مسجدى مراد از آن جمعه و عيدين است بانكه زينت مطلوب است به غسل و بوى خوش كردن و عمامه و جامهاى سفيد نفيس پوشيدن.

و در حديث صحيح ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست مثل سابق با زيادتى آن كه حضرت فرمودند كه در روز عرفه در شهرهاى غير مكه نيز جمعيت مى كنند بى امام و دعا مى كنند.

و در صحيح از حلبى منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه در اين دو عيد بيرون نرود آيا بر او هست كه تنها نماز كند حضرت فرمودند بلى و ظاهر شد از اين اخبار صحيحه كثيره كه اگر با امام دست بهم ندهد تنها مى توان كرد و ظاهرا مراد از تنها آنست كه با امام و نايب او نباشد اعم از آن كه منفرد كنند يا به جماعت.

6-( و روى هارون بن حمزة الغنوىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: الخروج يوم الفطر و الاضحى إلى الجبّانة حسن لمن استطاع الخروج إليها قال فقلت أ رأيت ان كان مريضا لا يستطيع ان يخرج أ يصلّي فى بيته فقال لا).

و در صحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه بيرون رفتن در روز فطر و اضحى به صحرا يا قبرستان خوبست كسى را كه تواند رفت گفت عرض نمودم كه اگر بيمار باشد و نتواند بيرون رفتن آيا در خانه خود نماز مى كند فرمودند كه نه و ظاهرا به اعتبار بيمارى باشد كه از بيمار ساقط است مع هذا خوف فتنه نيز هست كه عامه گويند كه شيعيان اعتقاد به نماز ما ندارند خود نماز مى كنند در خانهاى خود.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه مردمان به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عرض نمودند كه اى كاش شخصى را مقرّر مى ساختيد كه بعوض شما در شهر يا مطلقا نماز مى كرد كه بعضى از مردمان ضعيفى كه نتوانند آمدن به مصلى با او

ص: 248

نماز كنند يا شما خود جفا نكشيد و ديگرى اين تعب را بكشد حضرت فرمودند كه مخالفت سنت حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله نمى كنم كه جانشين قرار دهم حضرت نكردند من نيز نمى كنم در شهرى كه خود باشم.

دويم اين كه من يا مردمان اگر جفا بكشيم ثواب به اندازه مشقت است.

ديگر آن كه فرسخ نيست با وجود امام.

ديگر آن كه سبب بهانه مردمان مى شود كه به صحرا نروند.

و كالصحيح از محمد ابن قيس منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز عيد بر كسى واجبست كه به صحرا رود يعنى تواند رفت و كسى كه نرود يعنى نتواند رفت بر او نماز نيست يعنى واجب نيست.

و در صحيح از محمد بن قيس منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه هر گاه نماز فطر يا اضحى مى كردند آهسته مى خواندند كه آن ها كه نزديك آن حضرت بودند مى شنيدند و قرائت را بلند نمى خواندند،و موعظه و تذكيرى كه در خطبه است در روز فطر و اضحى بعد از نماز است و ظاهر است كه آهسته خواندن از جهة تقيه بوده است چون ائمه عامه به صحرا مى رفتند و ايشان به بهانه عذرى نمى رفتند يا اول نماز مى كردند و بعد از نماز به صحرا مى رفتند.

و در موثق عمار منقولست كه به آن حضرت عرض نمودم كه آيا مرد پيشنمازى مردم خانه مى تواند كرد در عيدين بر پشت بام يا در يورت حضرت فرمودند كه امامت ايشان نكند و زنان بيرون نروند و بر ايشان واجب نيست نماز عيد و بيرون رفتن از جهة نماز و حضرت فرمودند كه لباسهاى فاخر به زنان مپوشانيد تا آن كه ايشان از شما نطلبند بيرون رفتن را چون زنان غير صالحه به اجانب مى نمايند و زنان صالحه از ايشان ياد مى گيرند و مبادا كه شيطان ايشان را فريب دهد،يا آن كه غرض ايشان از بيرون رفتن اظهار تجملست و از براى خدا

ص: 249

بيرون نمى روند بلكه از جهة مفاخرت با زنان بيرون مى روند چنانكه غالب احوال ايشان چنين است.

غسل عيد قربان

6-( و روى ابن المغيرة عن القسم بن الوليد قال: سألته عن غسل الاضحى قال واجب الاّ بمنى و روى انّ غسل العيدين سنّة).

و به اسانيد حسنه و صحيح از عبد اللّه بن مغيره منقولست كه قاسم گفت سؤال كردم از او يعنى امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه چون قاسم راوى آن حضرتست از غسل عيد قربان حضرت فرمودند كه واجبست مگر در منى چون در منى نماز عيد واجب نيست و غسل از جهة نماز است غالبا.

و در موثق عمار وارد است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه فراموش كند غسل روز عيد را تا بعد از نماز به خاطرش رسد حضرت فرمودند كه اگر وقت نماز باقى است غسل بكند و نماز را اعاده كند و اگر وقت گذشته است نمازش صحيح است و هر دو محمولست بر تاكد استحباب چون در صحيح على بن يقطين وارد است كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه فرمودند كه غسل روز جمعه واضحى و فطر سنت است و فريضه نيست اگر چه ممكن است كه سنت واجبه باشد چنانكه در غسل جمعه گذشت و احوط آنست كه مهما أمكن ترك ننمايد غسل را و اللّه تعالى يعلم.

6- «و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن المرأة عليها غسل يوم الجمعة و الفطر و الاضحى و يوم عرفة قال نعم عليها الغسل كلّه»

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از زن كه آيا غسل روز جمعه و روز فطر واضحى و روز عرفه بر او هست حضرت فرمودند كه همه اغسال بر او هست يعنى اغسالى كه بر مرد هست بر او هست و زيادتى اغسال

ص: 250

مختصه او نيز هست بخلاف مرد كه همه غسلى بر او نيست و ظاهر على نيز وجوبست.

افطار قبل از نماز

(و جرت السّنّة ان ياكل الانسان يوم الفطر قبل ان يخرج إلى المصلّى و لا ياكل فى الاضحى الاّ بعد الخروج إلى المصلّى)

و سنت جارى شده است كه آدمى چيزى بخورد پيش از آن كه روانه مصلّى شود در عيد فطر و در عيد قربان چيزى نخورد مگر بعد از بيرون رفتن و برگشتن و ظاهرا بدل از خروج رجوع بايد و نكته بعد از وقوع آن كه چون عيد فطر بعد از روزه است بنده اطاعت مى كند در خوردن چنانكه اطاعت نمود در گرفتن زيرا كه حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد كه بنده به رخصتهاى الهى عمل نمايد چنانكه عمل به عزايم و واجبات او مى كند و در اضحى چون امر به خوردن گوشت قربانى شده است اولى آن است كه بعد از برگشتن از قربانى بخورد.

چنانكه كالصحيح منقولست از جراح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى بايد روز فطر پيش از نماز چيزى بخورد و در اضحى چيزى نخورد تا امام برگردد از مصلى.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه پيش از رفتن به مصلّى چيزى بخورد.

و در موثق از سماعه منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از خوردن روز عيد پيش از بيرون رفتن فرمودند كه بلى و اگر نخورد باكى نيست.

و از على بن محمد نوفلى منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه در روز فطر افطار نمودم از خاك حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و از خرما حضرت فرمودند جمع كرده سنت را با بركت و بهتر آنست كه اگر خاك تربت خورد بقصد شفاى امراض باطنى بخورد.

ص: 251

6-( و: كان علىّ صلوات اللّه عليه ياكل يوم الفطر قبل ان يغدو إلى المصلّى و لا ياكل يوم الاضحى حتّى يذبح).

و منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در روز فطر پيش از آن كه به مصلّى روند چيزى تناول مى فرمودند و در عيد اضحى چيزى نمى خوردند مگر از قربانى.

1,5-( و روى حريز عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: لا تخرج يوم الفطر حتّى تطعم شيئا و لا تاكل يوم الاضحى شيئا الاّ من هديتك و اضحيّتك و ان لم تقو فمعذور قال و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه كان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه لا ياكل يوم الاضحى شيئا حتّى ياكل من اضحيّته و لا يخرج يوم الفطر حتّى يطعم و يؤدّى الفطرة ثمّ قال و كذلك نفعل نحن).

و به اسانيد صحيحه متكثره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در عيد فطر بيرون مرو به مصلّى تا اندك چيزى بخورى و در عيد قربان چيزى مخور مگر از هدى و قربانى كه كرده باشى و اگر قدرت بر قربانى نداشته باشى معذورى زراره گفت كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در روز عيد قربان چيزى نمى خوردند تا از قربانى خود بخورند و در عيد فطر بيرون نمى رفتند تا چيزى نمى خوردند و فطره را نمى دادند پس حضرت فرمودند كه ما نيز چنين مى كنيم.

خروج از شهر براى نماز

5-( و روى حفص بن غياث عن جعفر بن محمّد عن ابيه صلوات اللّه عليهما قال: السّنّة على اهل الامصار ان يبرزوا من أمصارهم فى العيدين الاّ اهل مكّة فانّهم يصلّون فى المسجد الحرام).

و در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه سنت است بر اهل شهرها كه از شهرهاى خود بيرون روند در عيد فطر واضحى مگر اهل مكه كه ايشان بيرون نمى روند و در مسجد الحرام نماز عيدين را به جا مى آوردند.

ص: 252

6-( و روى علىّ بن رئاب عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا ينبغى ان يصلّى صلاة العيدين فى مسجد مسقّف و لا فى بيت انّما يصلّى فى الصّحراء او مكان بارز).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سزاوار نيست نماز عيدين به جا آوردن در مسجد مسقف سر پوشيده و نه آن كه در يورت سر پوشيده به جا آورند بلكه مى بايد كه البته در صحرا كه گشوده باشد به جا آورند.

و در صحيح از فضيل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه در روز عيد فطرى متوجه مصلى بودند از جهة آن حضرت خمره كه سجاده صغيره بود آوردند حضرت فرمودند كه پس بريد و فرمودند كه اين روزيست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله دوست مى داشتند كه به صحرا يا مكانى گشوده روند كه اطراف آسمان ديده شود فرمودند كه در اين روز بر فرش و بوريا و حصير و جا نماز سجده و نماز نمى بايد كرد بلكه بر زمين و خاك مطلوبست و به همين مضمونست صحيحه معاوية بن عمّار از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

14,5,6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن ابيه صلوات اللّه عليه: انّه كان اذا خرج يوم الفطر و الاضحى ابى ان ياتى بطنفسة يصلّى عليها يقول هذا يوم كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يخرج فيه حتّى يبرز لافاق السّماء ثمّ يضع جبهته على الارض).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه چون پدرم صلوات اللّه عليه در روز عيد فطر واضحى اراده بيرون رفتن داشتند جا نمازى از جهة آن حضرت مى آوردند و پدرم قبول نمى فرمودند كه بر آن نماز كنند و مى فرمودند كه اين روزيست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بيرون مى فرمودند به جايى كه ظاهر باشند نزد

ص: 253

آفاق آسمان يعنى اطراف آسمان نزد آن حضرت ظاهر باشد و پيشانى را بر زمين آن صحرا مى گذاشتند و جا نماز نمى انداختند و مهر نمى گذاشتند تا تذلّل بيشتر باشد و جايزه بيشتر بگيرند.

6-( و روى اسماعيل بن جابر عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

قلت له أ رأيت صلاة العيدين هل فيهما اذان و اقامة قال ليس فيهما اذان و لا اقامة و لكن ينادى الصّلاة الصّلاة ثلث مرّات و ليس فيهما منبر المنبر لا يحرّك من موضعه و لكن يصنع للإمام من شبه المنبر من طين فيقوم عليه فيخطب النّاس ثمّ ينزل).

و در صحيح منقولست از اسماعيل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بيان فرمائيد كه آيا در نماز عيد فطر واضحى اذان و اقامت هست حضرت فرمودند كه در اين دو نماز اذان و اقامت نيست و ليكن سه مرتبه به آواز بلند مى گويند الصلاة را،و وقف بهتر است و اگر اعراب دهند نصب جايز است بتقدير احضروا يعنى حاضر شويد نماز را و رفع جايز است بتقدير مثل هذه يا جاء و اگر متصل بگويند آخر را البته وقف مى بايد كرد و در اين دو نماز منبر چوبى را از مسجد به صحرا نمى برند و ليكن شبيه به منبر در صحرا از كل مى سازند و امام بعد از نماز بر او مى ايستد و خطبه مى كند مردمان را پس به زير مى آيد.

و در صحيح از ابن سنان منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نماز عيدين دو ركعت است بى اذان و اقامه و پيش از نماز و بعد از نماز نمازى نيست و احاديث ديگر خواهد آمد.

6-( و روى حريز عن زرارة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: لا تقض وتر ليلتك يعنى فى العيدين ان كان فاتك حتّى تصلّى الزّوال فى ذلك اليوم).

و به اسانيد صحيحه متكثره منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون پيش از نماز و بعد از نماز عيد نمازى

ص: 254

نيست اگر نماز شب يا وتر را در شب نكرده باشى و خواهى كه در روز قضا كنى با آن كه گذشت كه قبل از زوال قضا كردن بهتر است در اين دو روز قضا مكن تا ظهر بشود بعد از آن هر وقت كه خواهى قضا كن.

14,6-( و روى محمّد بن الفضيل الهاشمىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: ركعتان من السّنّة ليس تصلّيان فى موضع الاّ بالمدينة و تصلّى فى مسجد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى العيدين قبل ان يخرج إلى المصلّى ليس ذلك الاّ بالمدينة لأنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فعله).

و در صحيح از ابان از محمد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه دو ركعت نماز سنت است كه در جائى غير مسجد حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه در مدينه مشرفه است نمى توان كرد و مخصوص آنجاست كه آن حضرت پيش از رفتن به مصلى در آن مسجد دو ركعت نماز كردند و همين جا از قاعده كليه كه سابقا گذشت مستثنى است.

14-( و روى اسماعيل بن مسلم عن الصّادق صلوات اللّه عليه عن ابيه صلوات اللّه عليه قال: كانت لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنزة فى اسفلها عكّازة يتوكّا عليها و يخرجها فى العيدين يصلّى إليها).

و كالموثق از سكونى منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله عصاى تكيه گاهى داشتند كه در جائى كه مى نشستند بر زير بغل مى گذاشتند يك سر آن را و سر ديگر را بر زمين و ته آن عصا نيزه آهنى داشت و چون به صحرا مى فرمودند از جهت نماز عيدين آن عصا را در برابر خود بر زمين مى زدند و رو به آن نماز مى كردند و اين از جهة ستره بود كه مستحب است كه در صحرا يا فضا كه چيزى در برابر نبوده باشد چيزى بگذارند مانند پالان شتر و كلاه و عصا و در حديث سكونى گذشت كه اگر بطول نتوان بند كرد به عرض مى توان گذاشت و اگر عصا و امثال آن نباشد خطى بر زمين

ص: 255

مى كشد كه ستره باشد.

در عيدين نماز جمعه نيست

14,6-( و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الفطر و الاضحى اذا اجتمعا يوم الجمعة قال اجتمعا فى زمان علىّ صلوات اللّه عليه فقال من شاء ان ياتى الجمعة فليات و من قعد فلا يضرّه فليصلّ الظّهر و خطب صلوات اللّه عليه خطبتين جمع فيها خطبة العيد و خطبة الجمعة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز يا روز عيد فطر و يا عيد قربان هر گاه جمع شود در روز جمعه با جمعه چه كند حضرت فرمودند كه جمع شد در زمان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در ايام خلافت ظاهرى پس حضرت در خطبه نماز عيد فرمودند كه دو عيد جمع شده است و جمعى كه تعب كشيده اند و باين ثواب فايز شده اند مختارند هر كه خواهد كه به نماز جمعه حاضر شود بيايد و هر كه نيايد بر او حرجى نيست و نيامدن به او ضرر نمى رساند و نماز ظهر بكنند عوض جمعه و حضرت دو خطبه خواندند و قصد خطبه عيد و خطبه جمعه كردند چون خطبه عيد بعد از نماز است و خطبه جمعه پيش از نماز و بنا بر اين مى بايد كه حضرت خطبه جمعه را پيش از ظهر كرده باشند چنانكه در صحيحه ابن سنان گذشت يا عيد را ديرتر كرده باشند كه خطبه آن بعد از زوال واقع شده باشد چون دو خطبه جمعه بمنزله دو ركعت است و پيش از وقت معنى ندارد و محتمل است كه چهار خطبه خوانده باشند دو خطبه از جهة عيد و دو خطبه از جهة جمعه و خطبه عيد را پيش از زوال كرده باشند و خطبه جمعه را بعد از زوال و به اعتبار نوع دو خطبه فرموده باشند و اين اظهر است هم چنان كه ظاهر مى شود از دو خطبه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در روز غدير كه در جمعه واقع شده بود در زمان آن حضرت كه اول خطبه غدير را خواندند و بعد از آن خطبه جمعه را خواندند و نماز جمعه را بعوض نماز عيد به جا آوردند يعنى قصد هر

ص: 256

دو كردند و خطبه بعينها در مصباح هست و در باب زيارات مذكور خواهد شد.

و در موثق از اسحاق منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از پدرش صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه دو عيد جمع شود از جهة مردم در يك روز پس به درستى كه سزاوار آنست كه امام در خطبه اول به مردمان بگويد كه در اين روز دو عيد جمع شده است و من هر دو نماز را مى كنم هر كه راهش دور باشد و خواهد كه برود برود كه من او را رخصت دادم.

و كالصحيح منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه در زمان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه دو عيد جمع شد و آن حضرت خطبه خواندند از جهة عيد بعد از نماز عيد و فرمودند در آن خطبه كه اين روزيست كه دو عيد جمع شده است هر كه خواهد كه نماز جمعه كند بماند و هر كه نخواهد برود كه مرخص است.

كلينى رحمه اللّه بعد از اين گفته است كه مراد حضرت از رخصت آنست كه جمعى كه راهشان دور باشد مرخصند و بنا بر اين اختلاف واقع است ميان اصحاب جمعى به اعتبار صحت حديث حلبى گفته اند كه رخصت عام است و جمعى جمع بين الاخبار كرده اند و رخصت را مخصوص دوران گرفته اند و ظاهرا تخصيص كلينى به اعتبار حديث اسحاق است.

6- «و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى» قال من اخرج الفطرة فقيل له «وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى» قال خرج إلى الجبّانة فصلّى»

و منقولست در حسن كالصحيح كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه پرسيدند از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه بتحقيق كه رستگارى يافت كسى كه زكات بدهد حضرت فرمودند كه مراد الهى زكات فطره است كه آن را در روز عيد بيرون كنند ديگر پرسيدند و ذكر كند پروردگار

ص: 257

خود را و نماز كند حضرت فرمودند كه ذكر تكبير است در وقت بيرون رفتن به صحرا و نماز،نماز عيد است و اكثر مفسران عامه و خاصه نيز چنين تفسير كرده اند و قطع نظر از قول معصوم ظاهر آيه نيز همين معنى دارد و احاديث بسيار وارد شده است كه فطره را پيش از نماز بدهد،و احاديث تكبير وارد شده است عقيب نمازها پيش از نماز عيد،و در نماز عيد نيز اخبار متواتره وارد شده است كه واجبست در زمان حضور معصوم سخن در زمان غيبت است كه واجبست يا سنت و بعد از ورود اخبار ظاهر مى شود كه مراد الهى از اين آيه همين است و اللّه تعالى اعلم بمراده.

14- «و فى رواية السّكونيّ: انّ النّبي صلّى اللّه عليه و آله كان اذا خرج إلى العيد لم يرجع فى الطّريق الّذى بدا فيه ياخذ فى طريق غيره»

و در قوى از سكونى منقولست به اسناد او از پيش و از پس چنانكه مكرر گذشت كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله هر گاه به صحرا مى رفتند از جهة نماز عيد از آن راهى كه رفته بودند بر نمى گشتند بلكه از راه ديگر بر مى گشتند و احاديث مطلقه نيز وارد شده است كه هميشه چنين مى كردند.

هر گاه خواهى كه به سفرى روى تا نماز عيد را نكنى بيرون مرو

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا اردت الشّخوص فى يوم العيد فانفجر الفجر و أنت فى البلد فلا تخرج حتّى تشهد ذلك العيد).

و در موثق و در صحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه خواهى كه به سفرى روى در روز عيد و صبح شود و تو در آن شهر باشى پس بيرون مرو تا نماز عيد را نكنى و ظاهرش حرمتست و بنا بر مذهب مشهور كه نهى از جهة حرمت باشد پس اگر روانه شود و بحد ترخص نرسيده آفتاب بيرون آيد واجبست برگشتن چون طلوع شمس اول وقت نماز عيد است و اگر از حدّ ترخص بگذرد و چون صادقست كه مسافر است و بر مسافر نماز عيد واجب نيست ظاهرش سقوط

ص: 258

است و بحسب اين حديث سفرش حرامست و هر گاه داند كه به نماز مى رسد واجبست كه از آنجا مراجعت نمايد و اكثر اصحاب اين نهى را حمل بر كراهت كرده اند چون پيش از وقت مكلف نيست و دغدغه مى شود كه هر گاه از دو فرسخ واجب باشد حاضر شدن از جهة نماز از باب مقدمه مى بايد كه متوجه نماز شود و اگر چه پيش از صبح باشد و همين دغدغه در نماز جمعه گذشت و احوط آنست كه پيش از صبح نيز بسفر نرود هر گاه نماز عيد واجب باشد.

8- «و روى سعد ابن سعد عن الرّضا صلوات اللّه عليه: فى المسافر إلى مكّة و غيرها هل عليه صلاة العيدين الفطر و الاضحى قال نعم الاّ بمنى يوم النّحر»

و در صحيح منقولست از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه در شخصى كه مسافر باشد بسوى مكه يا غير آن آيا نماز عيد فطر واضحى بر او هست حضرت فرمودند كه بلى مگر در منى در روز عيد كه ساقط است و مشهور ميان علما آنست كه در سفر نماز عيد واجب نيست چنانكه گذشت در جمعه در صحيح ربعى و فضيل كه نماز جمعه و عيدين در سفر واجب نيست پس اين خبر محمولست بر استحباب.

روز اول شوال روز جايزه است

14,6-( و روى جابر عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: اذا كان اوّل يوم من شوّال نادى مناد يا أيّها المؤمنون اغدو إلى جوائزكم ثمّ قال يا جابر جوائز اللّه ليس كجوائز هؤلاء الملوك ثمّ قال هو يوم الجوائز).

و كالصحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه چون روز اول شوال مى شود منادى ندا مى كند از قبل رب العزّة كه اى مؤمنان در اين چاشت حاضر شويد از جهة گرفتن جايزه ها از جهة اعمال ماه مبارك رمضان پس حضرت فرمودند كه اى جابر جايزه هاى حق سبحانه و تعالى مثل جايزه هاى اين پادشاهان نيست پس فرمودند كه اين روز

ص: 259

جايزهاست يعنى نامش يوم الجوائز است و خواهد آمد احاديث بسيار كه روز عيد روز جايزه است.

2-( و: نظر الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهما إلى اناس فى يوم فطر يلعبون و يضحكون فقال لأصحابه و التفت إليهم انّ اللّه عزّ و جلّ جعل شهر رمضان مضمار الخلقه يستبقون فيه بطاعته إلى رضوانه فسبق فيه قوم ففازوا و تخلّف اخرون فخابوا فالعجب كلّ العجب من الضّاحك اللاّعب فى اليوم الّذى يثاب فيه المحسنون و يخيب فيه المقصّرون و ايم اللّه لو كشف الغطاء لشغل محسن بإحسانه و مسيء بإساءته).

و كالصحيح منقولست كه حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه نظر كردند در روز فطرى به مردمان كه بازى و خنده مى كردند پس خطاب به اصحاب خود و اشاره به آن جماعت فرمودند و التفات حضرت به ايشان از اين جهة بود كه به بينيد اين جماعت و افعال ايشان را و فرمودند كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى ماه مبارك رمضان را ميدان اسب تاختن مؤمنان گردانيده يا ميدان پروار گردانيدن اسبهاى ايشان ساخته است چون مضمار را بر هر دو معنى اطلاق مى كنند و در اينجا هر دو معنى مناسبت دارد تا در اين ميدان پيشى گيرند به سبب طاعات و عبادات الهى به خوشنودى او پس جمعى در اين ميدان تاختند و فايز شدند به خوشنودى حق سبحانه و تعالى و جمعى تقصير كردند در دوانيدن و زيان كار شدند پس جاى تعجب است بجميع تعجبها از كسى كه در چنين روزى كه نيكوكاران را ثواب مى دهند و تقصير كنندگان زيان كرده اند مشغول خنده و بازى باشد و نمى داند كه از كدام طايفه خواهد بود بلكه مى داند كه از جمله مقصّر آنست و قسم بحق سبحانه و تعالى كه اگر حجاب برخيزد و بدانند كه اعمال خير چگونه نافع است و اعمال بد چه نحو مضر است هر آينه اين پرده برخاستن نيكوكاران را مشغول نيكوكارى مى كند و بدكاران را مشغول بدكارى خواهد كرد يعنى هر خوبى

ص: 260

سعى در خوبيها خواهد كرد چون ثوابهاى آن را مى بيند،و هر بدى را مشغول عمل خود خواهد گردانيد كه توبه و انابت كند تا اعمال قبيحه اش را زايل گرداند و صفات ذميمه اش را مبدّل گرداند به صفات حسنه و كى متوجه لهو و لعب خواهد شد و بر عالم بصير مخفى نيست حسن تشبيهات و استعارات و ترشيحات كه در اين موعظه حسنه مندرج است و به اندك تدبّرى ظاهر است.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: ما من عيد للمسلمين اضحى و لا فطر الاّ و هو يجدّد فيه لال محمّد حزن قيل و لم ذلك قال لأنّهم يرون حقّهم فى يد غيرهم).

و منقولست از حضرت امام محمد باقر و در موثق كالصحيح از عبد اللّه بن سنان كه خواهد آمد و كلينى روايت كرده است از عبد اللّه ابن دينار و اين اظهر است زيرا كه عبد اللّه بن سنان به خدمت آن حضرت نرسيده است و عبد اللّه بن دينار را وى حضرت امام زين العابدين و حضرت امام محمد باقر است صلوات اللّه عليهما و ظاهرا سهو از نساخ شده است زيرا كه صدوق در علل از ابن دينار روايت كرده است و ليكن چون در اصل چنان است مشايخ اعتماد بر آن كرده اند و حكم به صحت آن كرده اند كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر روز عيد فطر و عيد اضحى كه مى شود البته حزن آل محمد سلام اللّه عليهم تازه مى شود پرسيدند كه چرا چنين مى شود حضرت فرمودند كه سببش آنست كه حق خود كه امامت نماز عيد است در دست غير خود مى بينند و محتمل است كه اصل امامت باشد و نماز از لوازم آن باشد و ظاهر اين حديث نيز اينست كه غير معصوم امامت نتواند كرد و شكى در اين نيست كه با حضور معصوم نماز جمعه و عيد را ديگرى نمى تواند كرد و ظاهر است كه غم ايشان از اين جهت بوده كه مى ديده اند كه عالميان بر ضلالتند و با كفر فسوق علانيه امامت خلايق مى كنند و احكام الهى را ضايع كرده اند و مى كنند چنانكه دعاى اضحى و جمعه صحيفه كامله نيز بر اين معنى دلالت دارد كه

ص: 261

اللّهمّ انّ هذا المقام لخلفائك الخ يعنى خداوند اين مقام كه امامت نماز عيد و جمعه باشد يا امامت كبرى از جهة خليفهاى تست و از جهة برگزيدگان تست و اين رتبه رتبه امناى تست كه حافظان دين و علوم و اسرار الهى اند به سبب رتبه عظيمى كه ايشان را كرامت فرموده و آن مرتبه را از ايشان غصب كرده اند تا آن كه خليفهاى تو و برگزيدگان تو مغلوب و مقهور شده اند و جامه امامت و خلافت ظاهرى را از تن ايشان كنده اند مانند دزدانى كه برهنه كنند و خلفاى تو مى بينند كه احكام تو مبدل شده است و كتاب ترا از پشت سر انداخته اند و واجبات ترا تحريف نموده اند از آن وجوهى كه تو مقرّر ساخته و سنتهاى پيغمبر ترا ترك نموده اند!پس ظاهر شد كه غم ايشان نه از جهة سلب جاه ايشانست و همين گفتگوى كفره حكماست كه مى گويند انبيا نيز حكما بوده اند و حبّ جاه ايشان را بر اين داشته است كه جنگ مى كرده اند و حاشا كه دنيا و عقبى نزد ايشان اعتبار پر كاهى داشته باشد چنانكه در شأن حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى» در شب معراج كه بهشت و حوران و غلمان را مزين گردانيده بودند اصلا نظر به هيچ يك از ايشان نكرد و از نظر نكردن نيز او را عجبى بهم نرسيد.

خصوصيات نماز عيدين

(و صلاة العيدين ركعتان فى الفطر و الاضحى ليس قبلهما و لا بعدهما شىء و لا تصلّيان الاّ مع امام فى جماعة و من لم يدرك الامام فى جماعة فلا صلاة له و لا قضاء عليه و ليس لهما اذان و لا اقامة اذانهما طلوع الشّمس يبدأ الامام فيكبّر واحدة ثمّ يقرأ الحمد و سبّح اسم ربّك الاعلى ثمّ يكبّر خمسا يقنت بين كلّ تكبيرتين ثمّ يركع بالسّابعة و يسجد سجدتين فاذا نهض إلى الثّانية كبّر و قرء الحمد و الشمس و ضحيها ثمّ كبّر تمام اربع تكبيرات مع تكبيرة القيام ثمّ ركع

ص: 262

بالخامسة)

و نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است در روز عيد فطر و عيد قربان و پيش از اين دو نماز و بعد از اين هر دو تا زوال نماز نافله نيست چنانكه گذشت و اين نماز را نمى توان كرد مگر با امام زمان يا امام جماعت و كسى كه نرسد به امام در نماز جماعت پس نماز او نماز نيست اگر چه بكند و بر او قضا نيست و اين دو نماز را اذان و اقامت نيست اذان هر دو طلوع آفتابست ابتدا مى كند امام تكبير احرام مى گويد و بعد از حمد سبح اسم مى خواند پس پنج تكبير مى گويد و ميان هر دو تكبير قنوت مى خواند پس تكبير هفتم كه تكبير ركوع است مى گويد و دو سجده مى كند و چون مى خواهد كه برخيزد تكبير مى گويد و بعد از حمد سوره و الشمس را مى خواند پس چهار تكبير را تمام مى كند با تكبير قيام يعنى سه تكبير ديگر مى گويد كه با تكبير قيام چهار تكبير شود پس تكبير پنجم مى گويد و بركوع مى رود و نماز را تمام مى كند.

و احاديث بسيار در اين باب وارد شده است از آن جمله در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد است كه چون از كيفيت نماز عيد پرسيدند حضرت فرمودند كه دو ركعت است كه پيش از آن و بعد از آن نمازى نيست و اذان و اقامه ندارد و دوازده تكبير مى گويند و سوره حمد و سوره الشمس را مى خواند و بعد از آن پنج تكبير مى گويد ديگر تكبير ركوع را مى گويد و بركوع مى رود كه هفت تكبير گفته باشد پس دو سجده مى كند و برمى خيزد و حمد را مى خواند و سوره هل أتاك حديث الغاشيه را مى خواند و چهار تكبير مى گويد و دو سجده مى كند بعد از ركوع و تشهد مى خواند و سلام مى دهد حضرت فرمودند كه حضرت رسول خدا چنين نماز كردند و خطبه بعد از نماز است و عثمان پيش از نماز مقرّر ساخت و ميان دو خطبه مى نشيند اندكى و سزاوار آنست كه امام در روز عيدين برد يمانى به پوشد و عمامه بر سر گذارد خواه در زمستان و خواه در تابستان و

ص: 263

به صحرا رود چنانكه نظر به اطراف آسمان تواند كرد و نماز را بر حصير نكند و سجده بر حصير نكند و حضرت رسول خدا به بقيع مى رفتند و امامت مردمان مى كردند.

و در صحيح از محمد از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه نماز پيش از دو خطبه است و تكبير بعد از قراء تست هفت تكبير در ركعت اول و پنج تكبير در ركعت دويم است و اول كسى كه اين نماز را بعد از خطبه كرد عثمان بود چون آن اعمال قبيحه را كرد مردمان نمى ايستادند كه خطبه او را بشنوند خطبه را مقدم داشت تا بشنوند خواهى نخواهى.

و در صحيح از ابو بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكبير در فطر واضحى دوازده است تكبير احرام مى گويد و قرائت مى كند و بعد از قرائت پنج تكبير مى گويد و تكبير هفتم را از جهة ركوع مى گويد و بركوع مى رود و در ركعت دويم بعد از قرائت چهار تكبير مى گويد و به تكبير پنجم بركوع مى رود و فرمودند كه سزاوار آنست كه امام جامه يا رداى برد يمانى به پوشد و عمامه بر سر گذارد در زمستان و تابستان.

و به همين مضمونست صحيحه يعقوب از حضرت موسى ابن جعفر صلوات اللّه عليهما با زيادتى آن كه ميان تكبيرات دعا بخواند.

و احاديث كالصحيحه بسيار است كه مشتملند بر دوازده تكبير هفت در اولى كه شش تكبير آن بعد از قرائت است و پنج در ركعت دويم بعد از قرائت و آن چه صدوق ذكر كرده است از تكبير در ركعت دويم وقت برخاستن در حديثى نديده ام و آن چه ذكر كرده است كه تكبير بعد از قرائت است در ركعت اولى مشهور عمل باين است و ظاهرا صدوق مخير مى داند چون اول چنين گفته است و بعد از آن حديث كنانى را ذكر كرده است كه تكبير پيش از قرائت است و موافق اين حديث است صحيحه عبد اللّه بن سنان و صحيحه حلبى و صحيحه

ص: 264

هشام از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و صحيحه اسماعيل از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه و از طرفين احاديث كالصحيحه بسيار وارد شده است و حمل بر تخيير اظهر است اگر چه شيخ اين اخبار را حمل بر تقيه كرده است و على اى حال شك نيست كه عمل به اخبار سابقه اولى است چون اشهر است ميان اصحاب و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قد روى محمّد بن الفضيل عن ابى الصّباح الكناني قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن التكبير فى العيدين فقال اثنتا عشرة سبع فى الاولى و خمس فى الاخرى و اذا قمت فى الصّلاة فكبّر واحدة و تقول اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ أنت أهل الكبرياء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و القدرة و السّلطان و العزّة أسألك فى هذا اليوم الّذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله ذخرا و مزيدا ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تصلّى على ملائكتك المقرّبين و أنبيائك المرسلين و ان تغفر لنا و لجميع المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات اللّهمّ انى أسألك من خير ما سألك عبادك المرسلون و اعوذ بك من شرّ ما عاذ منه عبادك المخلصون اللّه اكبر اوّل كلّ شيء و آخره و بديع كلّ شيء و منتهاه و عالم كلّ شيء و معاده و مصير كلّ شيء إليه و مردّه و مدبّر الأمور و باعث من فى القبور قابل الاعمال و مبدئ الخفيّات و معلن السّرائر اللّه اكبر عظيم الملكوت شديد الجبروت حىّ لا يموت دائم لا يزول اذا قضى امرا فانّما يقول له كن فيكون اللّه اكبر خشعت لك الاصوات و عنت لك الوجوه و حارت دونك الابصار و كلّت الالسن عن عظمتك و النّواصي كلّها بيدك و

ص: 265

مقادير الامور كلّها إليك لا يقضى فيها غيرك و لا يتمّ منها شىء دونك اللّه اكبر احاط بكلّ شيء حفظك و قهر كلّ شيء عزّك و نفذ كلّ شىء بك و تواضع كلّ شىء لعظمتك و ذلّ كلّ شيء لعزّتك و استسلم كلّ شيء لقدرتك و خضع كلّ شىء لملكتك اللّه اكبر و تقرء الحمد و سبّح اسم ربّك الاعلى و تكبّر السّابعة و تركع و تسجد و تقوم و تقرء الحمد و الشمس و ضحيها و تقول اللّه اكبر اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ أنت اهل الكبرياء و العظمة.تتمّه كلّه كما قلته اوّل التكبير يكون هذا القول فى كلّ تكبيرة حتّى يتمّ خمس تكبيرات).

و كالصحيح منقولست از كنانى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تكبير در عيدين حضرت فرمودند كه دوازده تكبير است هفت تكبير در ركعت اول و پنج در ركعت دويم،و چون به نماز برخيزى تكبير احرام بگو و مى گويى آن چه ترجمه اش اينست گواهى مى دهم كه خداوندى نيست بجز معبود بر حق و خداوند مطلق حال آن كه او يگانه است در ذات و صفات و او را در هيچ امرى از ذات و صفات شريكى نيست و گواهى مى دهيم كه محمد بنده خالص اوست و فرستاده اوست خداوندا توئى كه بزرگوارى و عظمت ترا سزاست و اهل جود و بزرگى و قدرت و پادشاهى،و عزتى از تو سؤال مى كنم در اين روزى كه آن را عيد مسلمانان كرده و سبب شرف و زيادتى منزلت محمد گردانيده صلوات و درود حق سبحانه و تعالى بر او و بر آل او باد سؤال مى كنم كه درود و صلوات فرستى بر محمد و آل محمد و آن كه صلوات فرستى بر فرشتگانى كه مقرب بارگاه توأند و بر پيغمبرانى كه فرستاده توأند و آن كه بيامرزى ما را و جميع مردان مؤمن و زنان مؤمنه و مردان مسلم و زنان مسلمه را زنده هاى ايشان را و مردهاى ايشان را خداوندا از تو سؤال مى كنم از

ص: 266

بهترين چيزهائى كه از تو سؤال كرده اند بندگانى كه پيغمبران مرسل تواند و پناه به تو مى آورم از شر آن چه پناه به تو آورده اند بندگانى كه تو ايشان را خالص گردانيده از همه بديها يا ايشان خود را خالص ساخته اند از هر آرزو و مرادى غير از محبت و رضاى تو،خداوند عالميان از آن بزرگتر است كه او را وصف توان كرد و آن خداوندى كه اول همه اشياست و او بود و دگر هيچ نبود و آخر همه اشياست كه همه خواهند مرد و او باقى خواهد بود،يا آن كه او اشيا را موجود گردانيده است و بازگشت همه به اوست به آن كه خلق همه را او كرده است يعنى دو راهى كه اهل معرفت دارند كه از واجب به ممكن آيند يا از ممكن بواجب،و مبدع اشيا همه اوست كه همه را از كتم عدم بوجود آورده است و غايت و منتهاى اشيا اوست كه بازگشت همه به اوست يا به او خواهد بود در عقبى و به همه چيزى داناست و عود همه به اوست در وجود و موت و احياى ديگر و بازگشت همه به اوست در دار عقبى يا از مرگ و بعث بعد از آن و تدبير همه اشيا به اوست و زنده كننده مردگان از قبرها اوست قبول كننده اعمال بندگانست و ظاهر كننده پنهانهاى ايشانست در دنيا هر كه را خواهد و هم چنين در عقبى و آشكار كننده اسرار است در دنيا و عقبى حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است كه عقول و افهام مقربان به كنه ذات مقدس او تواند رسيد آن خداوندى كه پادشاهى او عظيم است و قهّاريت او شديد است زنده ايست كه او را مردن نيست دايمى است كه او را زوال نيست هر گاه اراده ايجاد چيزى كند همين كه مى گويد يعنى اراده مى كند كه باش موجود مى شود.

خداوند عظيم از آن اعظمست كه به عظمت او توان رسيد همه آوازها نزد تو پست است و همه روها نزد تو ذليل است و بر خاك مذلت است،و همه بصيرتها و عقلها نزد ادراك تو حيرانند و همه زبانها نزد وصف عظمت تو لالند و اختيار همه بدست تست،و ناصيه موى پيشانى است و كسى كه آن را گرفت

ص: 267

بدست خود آن شخص ذليل او مى شود و اندازه همه كارها از حيات و ممات و روزى و فقر و غنا به اراده تست غير ترا در آنها حكمى نيست و حكم نمى تواند كرد و چيزى بدون اراده تو تمام نمى شود واجب الوجود بالذات از آن اعظم است كه ممكنات ناقص بالذات به او توانند رسيد حفظ تو احاطه كرده است اشيا را و غير تو در آن ها حكم نمى تواند كرد و قهّاريتت همه اشيا را مقهور گردانيده است و حكم تو در هر چيزى جاريست و وجود همه قايم به تست يا از عزت تو برپاست هر چيزى و هر چه هست نزد عظمت تو پست و بى اعتبار است و جميع اشياء نزد بزرگوارى تو ذليلند و همه ممكنات نزد قدرت تو كردن نهاده اند و هر چيزى نزد پادشاهى تو خاضع و بى چاره اند اللّه تعالى از آن اعظم است كه وصف ذره از عظمت او توان كرد يا به آن توان رسيد.

و بعد از آن سوره حمد و سبح اسم ربّك الاعلى را مى خوانى و تكبير هفتم كه تكبير ركوعست مى گويى و بركوع و سجود مى روى و بر مى خيزى و وصل مى كنى قرائت را به قرائت و سوره حمد و سوره و الشمس را مى خوانى و مى گويى كه خداوند تعالى از آن بزرگتر است كه كسى به بزرگى او تواند رسيد و شهادتين را مى خوانى و دعاى اول را در ميان پنج تكبير كه مى گويى چهار مرتبه مى خوانى بخلاف ركعت اول كه عقيب هر تكبيرى دعايى بود مخصوص او و در اينجا همان دعا مكرر مى شود چهار مرتبه.

و خلافست در وجوب تكبيرات تسعه زايده در اين نماز جمعى قايلند بوجوب آنها چون اخبار آن متواتر است و جمعى قايلند به استحباب چون در صحيح زراره وارد است كه عبد الملك از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كرد از نماز عيدين حضرت فرمودند كه نماز هر دو مثل يكديگرند امام تكبير احرام مى گويد ايستاده مثل نمازهاى يوميه پس در ركعت اول سه تكبير زياد مى كند و در ركعت دويم سه تكبير بغير از تكبيرات نماز و ركوع و

ص: 268

سجود اگر خواهد سه و پنج و اگر خواهد پنج و هفت كه هر دو طاق باشد تكبيرشان.

و قريب باين است صحيحه غنوى از حضرت امام جعفر صادق و جمعى آيند و حديث را حمل كرده اند بر تقيه و اين اظهر است و بر تقدير وجوب تكبيرات خلافست در وجوب دعا و بر تقدير وجوب خلافست كه دعاهاى منقوله واجبست يا هر دعايى خوبست اما آن كه واجب نمى داند مستندش اين است كه احاديث صحيحه وارد شده است كه نماز عيدين را به تكبيرات محض بيان فرموده اند،و اما آن كه دعاى خاصى واجب نيست آنست كه دعا در دو حديث موافق نيست غالبا و اين علامت استحبابست با آن كه در صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما وارد است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از آن چه مى بايد خواندن ميان تكبيرات در عيدين حضرت فرمودند كه هر چه خواهى از سخنان خوب بگو.

و در موثق سماعه منقولست كه آن حضرت فرمودند كه سزاوار آنست كه تضرع و دعا كند در ميان هر دو تكبيرى و.

كالصحيح منقولست از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى فرمودند در ميان هر دو تكبيرى در نماز عيدين.

(اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد ان محمّدا عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله اللّهمّ اهل الكبرياء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل المغفرة و الرحمة و اهل التّقوى و المغفرة أسألك فى هذا اليوم الّذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله ذخرا و مزيدا ان تصلّى على محمّد و آل محمّد كافضل ما صلّيت على عبد من عبادك و صلّ على ملائكتك و رسلك و اغفر للمؤمنين

ص: 269

و المؤمنات و المسلمين و المسلمات الاحياء منهم و الاموات اللّهمّ انى أسألك من خير ما سألك عبادك المرسلون و اعوذ بك من شرّ ما عاذ بك منه عبادك المرسلون).

و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است به همين نحو از اللّهمّ اهل الكبرياء تا به آخر و قريب به اول است عبارت فقه رضوى و كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه ميان هر دو تكبير در نماز عيدين مى گويى

اللّه ربّى ابدا و الاسلام دينى ابدا و محمّد نبيّي ابدا و القرآن كتابى ابدا و الكعبة قبلتى ابدا و علىّ وليّي و امامى ابدا و الحسن وليّي و امامى ابدا تا به آخر

و لا احد الاّ اللّه و مشهور و متداول عبارت مصباح كبير است و آن اينست كه

(اللّهمّ اهل الكبرياء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرّحمة و اهل التّقوى و المغفرة أسألك بحقّ هذا اليوم الّذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلّى اللّه عليه و آله ذخرا و مزيدا ان تصلى على محمّد و آل محمّد و ان تدخلنى فى كلّ خير ادخلت فيه محمّدا و آل محمّد و ان تخرجنى من كلّ سوء اخرجت منه محمّدا و آل محمّد صلواتك عليه و عليهم اللّهمّ انّي أسألك خير ما سالك عبادك الصّالحون و اعوذ بك ممّا استعاذ منه عبادك الصّالحون). .

و همه خوبست و جمع بهتر است اگر سبب ملال مامومان نشود و كالصحيح منقولست كه با هر تكبيرى دستها را بردارد و بلند خواندن مستحب است چنانكه در صحيح از ابن سنان منقولست كه شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله در عيدين عمامه بر سر مى گذاشتند در زمستان و تابستان و پيراهن مى پوشيدند و امام را نيز سزاوار اين است كه چنين كند و قرائت را بلند بخواند چنانكه در جمعه بلند مى خوانند.

و اما سورها اظهر آنست كه هر سوره كه خواهد مى تواند خواند چنانكه ظاهر

ص: 270

كالصحيح اسماعيل جعفى است و ليكن بهتر آنست كه در ركعت اول سبح اسم بخواند و در دويم و الشمس چنانكه گذشت در حديث كنانى و مذكور است در حديث كالصحيح جعفى و در صحيح جميل منقولست كه حضرت فرمودند كه سوره و الشمس و هل أتاك و امثال اينها را بخواند.

و در صحيحه معاويه در ركعت اول و الشمس و در ركعت دويم هل أتاك بخواند و اگر گاهى بنحو اول به جا آورد و گاهى باين نحو بهتر است تا عمل به همه روايات كرده باشد.

و در صحيحه محمد بن مسلم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در عيدين ناچار است از عمامه و رداى برد يمانى و در نماز جمعه بى عمامه و برد مجزيست و ظاهرا خصوصيات يمن دخل ندارد پس اگر شال كشميرى باشد خوبست مى بايد كه نفيس باشد.

و از سكونى منقولست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله نهى فرمودند از آن كه سلاح با خود بيرون برند مگر آن كه دشمنى حاضر بوده باشد.

و در موثق سماعه وارد است كه بعد از طلوع آفتاب بيرون روند.

و در صحيح زراره گذشت كه اذان عيدين طلوع شمس است.

و در صحيح اسماعيل گذشت كه سه مرتبه الصّلاة مى گويند و جمع باين عنوانست كه اعلام بيرون رفتن:طلوع شمس است و اعلام وقت نماز:الصّلاة است.

و در حسن كالصحيح منقولست از ياسر خادم حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه چون روز عيد شد مامون كس به خدمت حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما فرستاد كه سوار شويد و به نماز عيد حاضر شويد حضرت پيغام فرستادند كه ميان ما و شما شرطها و عهدها شد كه در اين امور مرا داخل مسازيد يعنى نماز عيد را امام مى كند مامون فرستاد كه مى خواهم كه در خاطرهاى مردمان جا كند خلافت و ولايت عهد تو و مى خواهم كه فضل تو بر

ص: 271

عالميان ظاهر شود و مكرر حضرت مدافعه فرمودند و او مبالغه را از حد گذرانيد تا آن كه مرتبه آخر حضرت فرمودند كه اگر مرا معاف داريد محبوبتر است نزد من و اگر به جدّيد و معاف نمى داريد به نحوى كه حضرت سيّد المرسلين و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليهما بيرون رفته اند من بيرون مى روم مامون گفت بهر عنوان كه مى خواهيد بيرون رويد پس مامون امر كرد امرا و وزرا و ساير مردمان را كه همه سوار شوند و بامدادى بر در خانه حضرت حاضر شوند پس مردمان از جهة تماشا و ديدن آن حضرت در راهها و پشت بامها نشستند از مردان و زنان و اطفال،و امرا و لشكريان همه در در خانه حضرت حاضر شدند پس چون آفتاب طالع شد حضرت غسل عيد كردند و عمامه دستار سفيد بر سر گذاشتند و يك سر را از پيش سينه انداختند و يك سر را از پشت سر و دامن بر زدند و بندگان و خدمتكاران را نيز فرمودند كه شما نيز چنين كنيد كردند پس عصا نيزه را برداشتند و از خانه بيرون آمدند و ما پيش پيش مى آمديم حضرت پا برهنه كرده بودند و زير جامه را تا نصف ساق برزده بودند و دامن جامها را همه بر زده بودند پس چون حضرت به راه افتادند و ما پيش پيش مى آمديم حضرت سر به جانب آسمان كردند و چهار تكبير گفتند چنان ظاهر بود كه آسمان و در و ديوار جواب آن حضرت مى گفتند و امرا و لشكر بر در خانه سواره ايستاده بودند مهيا شده و سلاح پوشيده با نهايت زينت.

پس چون ما به اين صورت در آمديم و حضرت به آن هيئت بيرون آمدند اندك توقفى بر در خانه فرمودند و گفتند اللّه اكبر اللّه اكبر اللّه اكبر على ما هدانا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام و ما نيز به آواز بلند اين تكبير را گفتيم و چون امرا و لشكريان حضرت را باين عنوان مشاهده نمودند همگى خود را از اسبان انداختند و موزه ها را دور انداختند چون حضرت را ديدند كه پا برهنه است،و مردمان چون اين حال را مشاهده نمودند همه به گريه و زارى افتادند كه شهر

ص: 272

به لرزه در آمد و همه يك صدا شد،و حضرت هر ده كام كه مى فرمودند مى ايستادند و سه مرتبه تكبير را مى گفتند و ياسر گفت كه چنان پنداشتيم هر مرتبه كه حضرت اين تكبير را مى گفتند كه آسمان و زمين و در و ديوار جواب آن حضرت مى دادند و مرو يك صدا شده بود از گريه و افغان مردمان.

و اين خبر به مامون رسيد فضل ذو الرياستين گفت يا امير المؤمنين اگر آن حضرت باين حال به مصلى رسد مردمان همه مفتون او خواهند شد و ما همه كشته خواهيم شد مصلحت در اين است كه بطلبيد كه برگردد پس مامون به خدمت حضرت فرستاد كه شما را به تعب انداختيم و ما راضى به تعب شما نيستيم برگرديد حضرت موزه را طلبيدند و پوشيدند و برگشتند و همين حديث در صحيح از ريان بن الصلت نيز منقولست و بهتر آنست كه زنان جوان بيرون نروند چنانكه گذشت.

و در صحيح عبد اللّه بن سنان مرويست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله زنان باكره بى شوهر را رخصت بيرون آمدن دادند از جهة تحصيل روزى يعنى اگر خوردنى خواهند و كسى نداشته باشد بيرون مى توانند آمد و از مشايخ شنيده ام كه مراد از تحصيل رزق تحصيل شوهر است به متعه يا دوام كه سبب روزى هست و اعم از هر دو اظهر است.

و كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر امام لازمست كه در روز عيدين و روز جمعه زندانيان را رخصت دهند كه به نماز حاضر شوند و بر ايشان كسان بگمارند كه نگريزند و چون از نماز فارغ شوند باز ايشان را به حبس فرستند چون ايشان نيز مكلّفند به نماز جمعه و عيدين پس جمع بين الحقّين باين نحو است كه فرمودند.

و در صحيح از زراره منقولست كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه وقتى برسم كه امام از نماز فارغ

ص: 273

شده باشند و در خطبه باشند چه كنم حضرت فرمودند كه مى نشينى تا امام از خطبه فارغ شود پس برمى خيزى و نماز عيد را مى كنى يعنى بهر عنوان كه باشد خواه به جماعت و خواه فرادى و ظاهرا اگر وقت باشد متعين است كه دو ركعت بكنند و اگر وقت گذشته باشد به آن كه زوال شده باشد قضا ندارد چنانكه در صحيحه و حسنه كالصحيحه زراره وارد است كه قضا ندارد.

و در حديث وهب بن وهب از حضرت امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله وارد است كه كسى را كه نماز عيد فوت شود چهار ركعت نماز بگذارد و نقل كرده اند روايت دو ركعت را و على اى حال قضاى نماز عيد نيست بلكه سنتى است كه شايد حق سبحانه و تعالى بفضل خود ثواب نماز عيد را به او تفضل فرمايد،و وهب اگر چه سنى است و ضعيف است و ليكن جمعى در احاديث سنن مساهله مى نمايند و به اعتبار حديث صحيحى كه گذشت كه اگر عمل كنند حق سبحانه و تعالى آن ثواب را مى دهد اگر چه در واقع دروغ باشد و فى الحقيقه بحديث صحيح عمل كرده اند نه به ضعيف و اللّه تعالى يعلم.

خطبه عيدين

1-( و: خطب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه يوم الفطر فقال اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ لا نشرك باللّه شيئا و لا نتّخذ من دونه وليّا و اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ كذلك اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ و الحمد للّه الّذى يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ اللّهمّ ارحمنا برحمتك و اعممنا بمغفرتك انّك أنت العلىّ الكبير و الحمد للّه الّذى لا مقنوط من رحمته و لا مخلوّ من نعمته و لا مؤيس من روحه و لا مستنكف عن عبادته

ص: 274

بكلمته قامت السّماوات السّبع و استقرّت الارض المهاد و ثبتت الجبال الرّواسى و جرت الرّياح اللّواقح و سار فى جوّ السّماء السّحاب و قامت على حدودها البحار و هو اله لها و قاهر يذلّ له المتعزّزون و يتضاءل له المتكبّرون و يدين له طوعا و كرها العالمون نحمده كما حمد نفسه و كما هو اهله و نستعينه و نستغفره و نستهديه).

و منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در روز فطر اين خطبه را خواندند كه ترجمه اش اينست جميع حمدها و ثناها مخصوص ذات مقدس واجب بالذاتى است كه از كتم عدم پديد آورده است آسمانها و زمين يا زمينها را بنا بر آن كه جنس محلى بلام مفيد عموم است و اگر جنس مراد باشد شامل همه است در اينجا چنانكه در احاديث متواتره وارد شده است هفت زمين،و آفريده و مقرّر ساخت تاريكيها و روشنى را به سبب آن كه زمين را در ميان آسمانها باز داشته است و افلاك را به حركت فلك اطلس كه عرش است متحرك ساخته است و آفتاب و ماه و ستارگان و آتش را آفريده است و هم چنين ظلمت جهل و كفر و ضلالت و نور علم و ايمان و هدايت را مقرر ساخته است و بعد از اين همه آثار خلق،جمعى كه كافرند مخلوق را عديل خالق گردانيده جمعى آفتاب و ماه و ستارگان را مى پرستند و جمعى سنگ و چوب و درخت را عديل واجب بالذات گردانيده اند جمعى ملائكه و عيسى و مريم و عزير و ائمه هدى را خدا مى دانند يا شريك خدا الحمد للّه كه ما هيچ چيز را شريك حق سبحانه و تعالى نمى دانيم و غير او را ولى و معين و ناصر خود نمى دانيم.

و جميع محامد و كمالات مخصوص خداونديست كه مرا او راست جميع آن چه در آسمانهاست و جميع آن چه در زمينها است و همه مخلوق و مربوب و مملوك اويند و مر او راست جميع ثناها در آخرت چنانكه همه مخصوص اوست در دنيا بلكه در آن نشاه ظاهرتر است چون در اين نشاه بعضى

ص: 275

از نعم به سبب واسطها مى آيد و در آن نشاه بى واسطه مى رسد با آن كه نعمتهاى دنيوى اغلب فانى و زايل است و نعم اخروى همه باقى و دايمست و اوست نه غير او كه داناست به آن چه آفريده است و آن چه اصلح است بحال بندگان كرده و مى كند و مطّلع است بر احوال همه از پنهان و آشكار عالم است به آن چه فرو مى رود در زمين از دانه و باران و اموات و امثال اينها و آن چه بيرون مى آيد از زمين از حبوب و اشجار و ثمار و اموات كه زنده مى شوند در قيامت صغرى و كبرى،و مى داند هر چه را به زير مى آيد از آسمان مانند فرشتگان و باران و ارزاق و مقادير و رحمت و رخمت و آن چه را كه عروج مى كند در آسمان مانند فرشتگان و اعمال بندگان و بخارات و ارواح مؤمنان و اوست خداوندى كه مهربانست و امر زنده عاصيانست هر چند مخالفت و معصيت كنند با توبه البته و بدون آن هر كس را خواهد و قابل رحمت باشد چنانكه فرموده است كه شرك را نمى آمرزد و غير شرك را مى آمرزد از براى هر كه مى خواهد اينست و باين صفات موصوفست خداوندى كه نيست خداوندى غير از أو بازگشت همه بسوى اوست و هر سپاس و ستايشى مخصوص خداونديست كه به قدرت كامله خود نگاهدارنده آسمانها است از وقوع بر زمين و زمينيان مگر باذن او بانكه اسباب وقوعش به همرسيده است كه آن شرك است چنانكه فرموده است كه نزديكست كه آسمانها از هم به پاشند و زمين قرار نگيرد و كوهها از هم به پاشند به سبب آن كه از جهة خداوند خود فرزند مقرّر ساخته اند خداوندا ما را به رحمت خود يا به سبب يا بحق رحمتت ببخشا و ما همه مؤمنان كه بى چارگان و گناه كارانيم مغفرت خود را شامل حال ما گردان به درستى كه توئى بزرگوار بلند مقدار عظيم الكبرياء و جميع محامد مخصوص خداونديست كه نااميدى از رحمت او نيست يا جاى نااميدى نيست چون رحمتش غير متناهى است و كسى نيست كه از نعمت او خالى باشد و نااميدى نيست از رحمتهاى خفيه او و كسى نيست كه گردنكشى كند يا جاى

ص: 276

گردنكشى نيست از بندگى او،به يك كلمه كه گفت باش بر پا ايستاد هفت آسمان، و به يك كلمه كن قرار گرفت زمينها كه محل استراحت و نشو و نماى خلايق است يا مراد از كلمه اراده اوست كه هر گاه تعلق به چيزى گرفت موجود است و به آن كلمه ثابت شد بر جاى خود كوههاى عظيم بلند كه بر جاى خود ايستاده اند،و به آن كلمه روان شد بادهايى كه آبستن كننده درختانست و روانه شد در ميان آسمان و زمين ابرها،و درياها بر اطراف زمين قرار گرفت كه چنين محسوس مى شود كه بر اطراف آسمانست يا بر اطراف آسمان به همين معنى.

و اوست كه خداوند همه است و همه مقهور اويند و ذليلند نزد عظمت و قهاريت او قهاران يا مانند پادشان ارجمند نزد عالميان،و حقيرند نزد بزرگوارى او متكبران كه بر عالميان بزرگى مى كنند،و خود را در مقام حقارت دارند نزد او و مطيع و منقاد اويند خواهى نخواهى عالميان جمعى از طوع و رغبت و جمعى از روى كراهت و مذلّت مطيع فرمان اويند همگى حمد و ستايش مى كنيم او را چنانكه خود حمد خود كرده است و چنانكه او مستحق ستايش است و همه يارى و ياورى از او مى خواهيم و طلب مغفرت و هدايت از او مى كنيم.

(و نشهد ان لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له يعلم ما تخفى النّفوس و ما تجنّ البحار و ما توارى منه ظلمة و لا تغيب عنه غائبة وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ من شجرة و لا حبّة فى ظلمة الاّ يعلمها لا اله الاّ هو وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ و يعلم ما يعمل العاملون و أيّ مجرى يجرون و إلى أيّ منقلب ينقلبون و نستهدي اللّه بالهدى و نشهد انّ محمّدا عبده و نبيّه و رسوله إلى خلقه و أمينه على وحيه و انّه قد بلّغ رسالات ربّه و جاهد فى اللّه الحائدين عنه العادلين به و عبد اللّه حتّى اتاه اليقين صلّى اللّه عليه و آله).

و همه گواهى مى دهيم كه نيست خداوندى

ص: 277

بغير از واجب الوجود بالذات در حالتى كه او يگانه است در ذات و صفات و او را شريك و نظير نيست نه در ذات و نه چيزى از صفات مى داند آن چه را عالميان مخفى مى دارند در ضميرهاى خود و آن چه مخفى است در درياها نه ظلمت و تاريكى چيزى را از او مى پوشاند و نه پنهانست بر او آن چه نزد عالميان مخفى است بلكه همه نزد او ظاهر است،و نمى افتد برگى از درختى و نه دانه در شب تارى مگر آن كه او به آن عالم است نيست خداوندى بغير از أو،و نيست ترى و نه خشكى مگر آن كه در كتاب هويدا كننده است يعنى در لوح محفوظ است يا در قران مجيد يا حجج او صلوات اللّه عليهم و مى داند هر چه را هر كس كند و هر راهى كه هر كس رود و عاقبت هر كه بهر جا رسد و از حق سبحانه و تعالى مى طلبيم هدايت را كه همه را بنمايد آن چه حق است و همگى شهادت مى دهيم كه محمد(ص)بنده خاص اوست و پيغمبر رفيع القدر اوست و فرستاده اعظم اوست بسوى خلايق و امين اوست بر رسالات او و آن كه او رسانيد پيغامهاى پروردگار خود را و مجاهده نمود از جهة رضاى او كسانى را كه رو از خداوند گردانيده بودند و مخلوق را شريك خالق ساخته بودند و بندگى كرد خداوند خود را تا وقتى كه او را مرگ رسيد درود و رحمت الهى بر او بر آل او باد.

(أوصيكم بتقوى اللّه الّذى لا تبرح منه نعمة و لا تنفد منه رحمة و لا يستغنى العباد عنه و لا يجزى أنعمه الاعمال الّذى رغّب فى التّقوى و زهّد فى الدّنيا و حذّر المعاصي و تعزّز بالبقاء و ذلّل خلقه بالموت و الفناء و الموت غاية المخلوقين و سبيل العالمين و معقود بنواصى الباقين لا يعجزه اباق الهاربين و عند حلوله يأسر اهل الهوى،يهدم كلّ لذّة و يزيل كلّ نعمة و يقطع كلّ بهجة و الدّنيا دار كتب اللّه لها الفناء و لأهلها منها الجلاء فاكثرهم ينوى بقاءها و يعظّم بناءها و هى حلوة

ص: 278

خضرة قد عجّلت للطّالب و التبست بقلب النّاظر و يضنى ذو الثّروة الضّعيف،و يحتويها الخائف الوجل فارتحلوا منها يرحمكم اللّه بأحسن ما بحضرتكم و لا تطلبوا منها اكثر من القليل و لا تسألوا منها فوق الكفاف و ارضوا منها باليسير و لا تمدّنّ اعينكم منها إلى ما متّع المترفون به و استهينوا بها و لا توطّنوها و اضرّوا بأنفسكم فيها و إيّاكم و التّنعّم و التّلهّى و الفاكهات فانّ فى ذلك غفلة و اغترارا الا انّ الدّنيا قد تنكّرت و ادبرت و احلولت و اذنت بوداع الا و انّ الآخرة قد رحلت فاقبلت و اشرفت و اذنت باطّلاع الا و انّ المضمار اليوم و السباق غدا الا و انّ السّبقة الجنّة و الغاية النّار الا أ فلا تائب من خطيئته قبل يوم منيّته الا عامل لنفسه قبل يوم بؤسه و فقره جعلنا اللّه و إيّاكم ممّن يخافه و يرجو ثوابه الا انّ هذا اليوم يوم جعله اللّه لكم عيدا و جعلكم له اهلا فاذكروا اللّه يذكركم و ادعوه يستجب لكم و ادّوا فطرتكم فانّها سنّة نبيّكم و فريضة واجبة من ربّكم فليؤدّها كلّ امرئ منكم عن عياله كلّهم ذكرهم و أنثاهم و صغيرهم و كبيرهم و حرّهم و مملوكهم عن كلّ انسان منهم صاعا من برّ أو صاعا من تمر او صاعا من شعير و اطيعوا اللّه فيما فرض عليكم و أمركم به من اقام الصّلاة و ايتاء الزّكاة و حجّ البيت و صوم شهر رمضان و الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر و الاحسان إلى نساءكم و ما ملكت ايمانكم و اطيعوا اللّه فيما نهاكم عنه من قذف المحصنة و اتيان الفاحشة و شرب الخمر و بخس المكيال و نقص الميزان و شهادة الزّور و الفرار من الزّحف عصمنا اللّه و إيّاكم بالتّقوى و جعل الآخرة خيرا لنا و لكم من الاولى انّ احسن الحديث و ابلغ موعظة المتّقين كتاب اللّه العزيز الحكيم اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ

ص: 279

هُوَ اللّهُ أَحَدٌ اَللّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ثمّ يجلس جلسة كجلسة العجلان ثمّ يقوم بالخطبة الّتى كتبناها فى اخر خطبة يوم الجمعة بعد جلوسه و قيامه)

و وصيت مى كنم شما را بتقوى و پرهيزكارى از مخالفت خداوندى كه نعمت او از هيچ كس زايل نمى شود و هميشه خوان انعام او گسترده است از جهة مؤمن و كافر و صالح و طالح و رحمة او را فنا و آخر شدن نيست و بندگان او در هيچ حالى از أو مستغنى نيستند و هميشه محتاج اويند آن خداوندى كه كسى از عهده شكر نعماى او بيرون نمى تواند آمد آن خداوندى كه بندگان را ترغيب نموده است بتقوى و پرهيزكارى و تحذير نموده است از دنياى غدار ناپايدار و تخويف نموده است از معصيتها و مخالفتها و عزت و غلبه مخصوص اوست به سبب واجب الوجوديت و ابديت و بقا.

و خلايق را ذليل گردانيده است به مرگ و فنا و مرگ عاقبت احوال همه مخلوقين است و راهى است كه همه را در پيش است و پيشانى همه را گرفته بسوى خود مى كشد عاجز نمى كند او را گريختن كه از چنگ او خلاصى يابند،و چون مرگ رسيد اهل هواهاى نفسانى را اسير خود مى گرداند هر لذتى را بر هم مى زند و هر نعمتى را زايل مى گرداند و هر سرورى را قطع مى كند و دنيا خانه ايست كه حق سبحانه و تعالى لازمه اهل آن گردانيده است كه فانى شوند و واجب ساخته است كه از اين خانه كوچ كنند و با وجود اين معانى اكثر اهل دنيا قصد دارند كه هميشه در آن باشند و تعظيم مى كنند بناى آن را و دنيا در كام اهلش شيرين است و در نظر ايشان با طراوتست و كسى كه آن را خواهد مى دهندش و ليكن بهره آخر ترا بر باد مى دهد و احوال خود را مشتبه مى سازد در دلهاى نظر كنندگان به آن بانكه از عيبهاى خود چيزى را ظاهر نمى كند و مى پوشاند و چنان مى نمايد كه عيب نيست و هر چند مال بيشتر مى شود حرص زياده مى شود كه مالداران از بى چارگان مى ربايند هر چه دارند يا بنظر حقارت در ايشان مى نگرند

ص: 280

و كسى كه از حق سبحانه و تعالى خايف است از دنيا كراهت دارد و در بعضى از نسخ به حاى مهمله است يعنى چنان دلها را ربوده است كه خايفان نيز مال را جمع مى كنند.

پس بار بنديد،و كوچ كنيد از اين منزل و دل بدنيا مبنديد حق سبحانه و تعالى شما را رحمت كند به توفيق و كوچ كنيد و با خود برداريد بهترين توشه ها را كه دست بر آن داريد و مى توانيد برداشتن از اعمال صالح و از دنيا طلب مكنيد زايد بر اندكى كه شما را بس باشد و زياده از كفاف را مطلبيد و به اندكى از آن راضى شويد و بنظر حسرت نظر مكنيد به چيزى چند كه متنعّان به آن متمتعند و بايد كه دنيا را حقير و خوار دانيد و آن را وطن مسازيد و به خود ضرر رسانيد كه خود را به تعب اندازيد در عبادات و طاعات و ترك مخالفات.

و زنهار كه خود را به تنعم و لهو و بازى و خنده و مزاح مشغول مگردانيد زيرا كه اينها شما را از آخرت باز مى دارد و فريفته دنيا مى شويد به درستى كه دنيا هميشه متغيّر است اگر ساعتى به سرور و خوشحالى بگذرد در عقب آن البته اضعاف آن غمها و المها دارد و اقبال دنيا ادبار است و بحسب ظاهر شيرين است و در بعضى از نسخ احلوت است به همان معنى و اعلام مى كند كه من مى روم و نمى مانم با كسى چون وفا نكرده است به هيچ كس و البته زايل است گويا فرياد مى كند و مى گويد الوداع و به درستى كه آخرت كه آجل است بار بسته است و مى آيد بسوى آدمى و مشرف شده است و فرياد مى كند كه رسيدم با اهوال عظيمه يعنى عن قريب است كه دنيا رفته است و آخرت آمده است به درستى و راستى كه امروز روز اسب دوانيدن است و فردا سبقت گرفتن است تمثيل فرموده اند دنيا را به ميدان اسب تاختن يا پرواز كردن و آن كه دنيا و آخرت بمنزله دو روز است هر كه در اين روز دنيا مردانه كوشيد و بدن را به عبادت و طاعت قوى گردانيد و از اقران و امثال خود پيش برد فردا ظاهر مى شود كه سبقت

ص: 281

گرفته است و هر كه در ميدان پيش برد عوضى كه مقرّر ساخته اند از قرين خود اخذ مى كند به سبب سبقت هم چنين در آن نشاه عوض سبقت خود را مى گيرد و آن عوض بهشت است و كسانى كه تكامل ورزيدند عاقبتشان جهنم است آيا كسى نيست كه از گناهان توبه كند پيش از رسيدن مرگ آيا كسى نيست كه امروز عمل صالح كند پيش از آن كه برسد روز فقر و احتياجش كه آن روز بعد از مرگ است تا ابد الآباد حقّ سبحانه و تعالى ما را و شما را بگرداند از جمعى كه از او و از عذاب او خايف باشند و اميد ثواب او داشته باشند يعنى خوف و رجا هر دو داشته باشيم خوف از اعمال خود و رجا از رحمت الهى به درستى كه اين روزى است كه حقّ سبحانه و تعالى آن را عيد شما گردانيده است.و اصلش و او است از عود چون حقّ سبحانه و تعالى رجوع مى فرمايد به احسان بر بندگان در اين روز يا از عود به معنى احسان است چون در اين روز احسانهاى الهى بر كافه عالميان متواتر و متوالى است و شما را كه مؤمنانيد اهل اين روز گردانيده است كه احسان او را قابليت داريد و باقى فرق به سبب كفر و ضلال خود را از اين رحمتها محروم گردانيده اند.

پس خداوند را ياد كنيد به طاعت و بندگى تا او شما را ياد كند و به فضل و رحمت غير متناهى ابدى و مطالب خود را از او بخواهيد تا مستجاب گرداند دعاهاى شما را و ادا كنيد زكاة فطره خود را كه آن طريقه پيغمبر شماست و فريضه ايست كه پروردگار شما بر شما واجب گردانيده است و واجب است كه بدهيد هر يك از شما فطره خود و عيال خود را از مردان و زنان و كودكان و بزرگان و آزادان و بندگان از جهة هر سر آدمى يك صاع از گندم يا يك صاع از خرما يا يك صاع از جو و اطاعت كنيد خداوند خود را در هر چه واجب گردانيده است بر شما و شما را به آن امر كرده است مانند اقامت و به پاى داشتن نماز و دادن زكاة و حجّ خانه خدا و روزه ماه رمضان و امر كردن به معروف كه

ص: 282

آن واجب و سنت است و نهى كردن از هر چه بد است از حرام و مكروه و احسان و نيكى كردن به زنان خود و به بندگان خود كه زير دستان شمايند و اطاعت كنيد خداوند خود را در جميع آن چه شما را از آن نهى فرموده است مانند دشنام فحش و نسبت زنا و لواط به مردمان دادن و اعمال قبيحه كردن مانند زنا و لواط و شرب خمر و ترازو دزدى و كم كردن كيله و گواهى ناحقّ دادن و از جنگ واجب گريختن.

حقّ سبحانه و تعالى حفظ فرمايد ما و شما را به آن كه همه را به تقوا بدارد و از شرّ نفس و شيطان در حفظ خود محفوظ دارد و چنان كند كه نزد ما و شما آخرت بهتر از دنيا باشد به درستى كه بهترين سخنان و بهترين كلامى كه مشتمل بر فصاحت و بلاغت باشد كه متّقيان از آن پند پذير شوند كتاب الهى است كه بزرگوار است و مشتمل است بر حكمتهاى لا يتناهى.

پناه مى برم به خداوند عالميان از شرّ شيطان مردود و رانده شده از رحمت الهى استعانت و ياورى مى جويم به نام خدا يا به خداوندى كه بخشاينده و مهربان است بگو يا محمد كه اوست كه واجب الوجود بالذات و مستجمع جميع كمالات است و در ذات و صفات يگانه است كه صفاتش عين ذات است و خداوندى است كه هر چه غير اوست به او محتاج است و او غنى بالذات است و عين صفات كمال است،پدر نبوده است كه فرزندى داشته باشد و فرزند نيست كه پدر داشته باشد يا آن كه او محل حوادث نيست و حادث نيست بلكه ازلى و ابدى است و باقى و سرمدى است و هيچ احدى كفو و نظير او نيست پس خطيب بعد از آن بر سر پا مى نشيند مانند كسى كه كارى داشته باشد به تعجيل كه زود برخيزد پس خطبه دويمى را مى خواند كه در اين كتاب پيشتر از جهة نماز جمعه بعد از آن كه از آن نشستن برخيزد

1-( و: خطب صلوات اللّه عليه فى عيد الاضحى فقال اللّه اكبر

ص: 283

اللّه اكبر لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا و له الشّكر فيما ابلانا و الحمد للّه على ما رزقنا من بهيمة الانعام

1- و: كان علىّ صلوات اللّه عليه يبدأ بالتّكبير اذا صلّى الظّهر من يوم النّحر و كان يقطع التّكبير اخر ايّام التّشريق عند الغداة و كان يكبّر فى دبر كلّ صلاة فيقول اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الاّ اللّه اللّه اكبر و للّه الحمد فاذا انتهى إلى المصلّى تقدّم فصلّى بالنّاس بغير اذان و لا اقامة فاذا فرغ من الصّلاة صعد المنبر ثمّ بدا فقال

و منقول است كالصحيح كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در عيد قربان خطبه فرمودند و قبل از آن در وقت رفتن به مصلى يا از جهة تعليم كه بعد از نمازها بگويند يا از جهة صبر نمودن تا مردمان جمع شوند قبل از صلاة تكبير فرمودند و چون صدوق از كتاب خطب برداشته است و در كتاب اين عبارت مقدم بر خطبه بوده است نوشته است و دور نيست كه ما تقدم اين عبارت عبارتى بوده باشد كه مربوط بان بوده باشد و آن را ذكر نكرده باشد يا آن كه گمان كرده است كه داخل خطبه است سهوا و آن چه از مصباح ظاهر مى شود آنست كه تكبيرات تا بهيمة الانعام از خطبه است و بعد از ان اللّه اكبر زنة عرشه از خطبه است تا به آخر و صدوق اين جمله را در ميان در آورده است از و كان عليّ تا فقال.

و ترجمه تكبير اين است كه واجب الوجود بالذات از آن بزرگتر است كه بذات مقدّس او توان رسيد يا ذات او را وصف توان كرد خداوند عالميان از آن اعظم است كه به صفات او توان رسيد يا وصف توان كرد آن را چون صفات او عين ذات اوست و نيست خداوندى كه سزاى پرستش باشد مگر خداوند معبود بحق،و خداوند از آن اعظم است كه كسى عبادت او تواند كرد چنانچه حقّ بندگى اوست،واجب بالذات اكبر و اعظم است از آن كه او را تصور توان نمود و جميع محامد مخصوص ذات مقدّس اوست چون جميع كمالات مخصوص

ص: 284

اوست خداوند خود را به اعظميت ياد مى كنم بر نعمتى كه اعظم نعم است كه آن آنست كه ما بندگان را به خود هدايت فرموده است و ما را به راه راست در آورده است يا آن كه متعلق باشد به للّه الحمد و اللّه اكبر معترضه باشد يعنى محامد مخصوص اوست و حال آن كه او از ان اعظم است كه او را غير او حمد تواند كرد بر جميع نعمتها خصوصا نعمت هدايت و شكرها مخصوص اوست چون انعام كرده است بر ما به نعمتهاى لا يتناهى و لا يحصى و محامدى كه خود كرده است خود را مخصوص اوست بر اين نعمت كه روزى كرده است ما را اين حيواناتى را كه مى كشيم در اين روز از گاو و گوسفند و شتر كه غذاى ما باشد و از آن ها بهرهاى ديگر يابيم و مقرّر بود كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ابتدا باين تكبير مى فرمودند در عيد اضحى بعد از نماز ظهر تا بعد از نماز صبح روز آخر ايام تشريق كه آن ايام روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم است و آن حضرت در عقيب هر نماز واجبى اين تكبير را مى خواندند كه ترجمه اش گذشت،و ظاهرا إلى اخره داشته است و از قلم نساخ افتاده است پس چون به مصلى رود يا چون آن حضرت به مصلى مى فرمودند پيش مى ايستادند و امامت مردمان مى كردند بى اذان و اقامت و چون از نماز فارغ مى شدند بر منبر مى رفتند و ابتدا باين خطبه مى فرمودند و چون تامل مى كنى ظاهر مى شود كه تغييرات عبارات سبب اين فسادها شده است.

و اما روايات صحيحه كه در تكبيرات وارد شده است از آن جمله در صحيح از منصور منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در تفسير قول حقّ سبحانه و تعالى «وَ اذْكُرُوا اللّهَ فِي أَيّامٍ مَعْدُوداتٍ» يعنى خداوند تعالى را ياد كنيد در ايام چند اندك حضرت فرمودند كه مراد از اين ايّام ايّام تشريق است كه آن يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه است كه مقرّر بود كه چون كفار قريش و اتباع ايشان در منى توقف مى كردند بعد از ذبح قربانى

ص: 285

مباهات و مفاخرت مى نمودند به افعال پدران خود بانكه مى گفتند كه پدر ما مهمان را ضيافت مى كرد پدر ما يا پدران ما اسيران را رها مى كردند و اگر چه بزرهاى بسيار بود پس حقّ سبحانه و تعالى فرمود كه چون از عرفات روانه شويد بمنى خداوند خود را ياد كنيد بعوض ياد كردن پدران بمثل ياد كردن پدران بلكه سخت تر يعنى به او از بلندتر پس حضرت فرمودند كه تكبير اينست «اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله إلا اللّه و اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام» .

و به اسانيد حسنه و صحيحه از زراره منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه تكبيرى كه در ايام تشريق در عقب نمازهاست كدامست حضرت فرمودند كه تكبير در منى عقيب پانزده نماز است از ظهر روز عيد تا صبح روز آخر ايام تشريق است مى گويد كه «اللّه اكبر اللّه اكبر اكبر لا اللّه اله و اللّه اكبر اللّه اكبر على ما هدانا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام و الحمد للّه على ما ابلانا» ،و در شهرهاى ديگر عقيب ده نماز است زيرا كه چون اهل مكه و حاجيان كه از منى به مكه مى آيند ديگر تكبير نمى گويند هر گاه در نفر اول كه دوازدهم است كوچ كنند پس هر گاه اهل مكه نگويند بعد از كوچ باقى شهرها بطريق اولى نخواهند گفت.

و به همين مضمون و همين تكبير است صحيحه و حسنه كالصحيحه و موثقه كالصحيحه معاوية بن عمار از حضرت امام صادق صلوات اللّه عليه و از اين باب اخبار خواهد آمد و جميع اخبار معتبره صحيحه و كالصحيحه مشتركند در كيفيت تكبير مگر در زيادتى و الحمد للّه على ما ابلانا كه در بعضى از اخبار نيست و در اكثر هست و آن چه صدوق ذكر كرده است در هيچ خبرى نديده ام مگر در اين خبر و جمعى از فضلا هر يك تكبير خاصى ذكر كرده اند در كتب خود مى بايد به ايشان رسيده باشد و هيچ شك نيست كه عمل به آن چه بما رسيده است از

ص: 286

احاديث صحيحه اولى است و ظاهر اين اخبار آنست كه در عقيب فرايض باشد.

و در صحيح از داود بن فرقد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكبير در عقيب فرايض است در ايّام تشريق و در عقيب نافله تكبير نيست.

و در موثق عمار منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه تكبير در ايّام تشريق واجبست در عقيب هر نماز فريضه و نافله و باز فرمودند كه اگر از جاى خود برخيزد بر او چيزى نيست و حمل كرده اند بر استحباب مؤكد در فرايض و بر غير مؤكد در نوافل چنانكه در صحيح منقولست از على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا تكبير در ايّام تشريق واجبست يا نه حضرت فرمودند كه مستحب است و اگر فراموش كند تكبير را بر او چيزى نيست ديگر سؤال كردم از زنان كه آيا بر ايشان هست تكبير در ايام تشريق حضرت فرمودند كه بلى و ليكن بلند نگويند و از اين حديث و ظاهر آيه ظاهر مى شود كه تكبير را بلند بايد گفت و ظاهر مى شود كه آواز زن عورتست.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه احدهما صلوات اللّه عليهما فرمودند در شخصى كه يك ركعت از فوت شود در حالتى كه مسبوق باشد آن ركعت را به جا مى آورد و تكبير را در عقب آن مى گويد،و گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه تكبير در ايام تشريق عقيب چند نماز است حضرت فرمودند كه هر مقدار كه خواهى مقررى ندارد بعضى چنين تاويل كرده اند كه در عقيب هر نمازى كه گويى مقدار خاصى ندارد از يك مرتبه تا صد مرتبه مى توان گفت چون احاديث صحيحه وارد شده است كه در عقب پانزده و ده است مگر آن كه حمل كنيم اين اخبار را بر استحباب مؤكد و در عقيب نوافل بعد از ايام تشريق مستحب باشد به استحباب غير مؤكد چه ظاهر

ص: 287

است كه تكبير و تهليل الهى در همه وقتى خوبست چنانچه از آن حضرت منقولست كه بهاى بهشت لا اله الا اللّه و اللّه اكبر است و فرمودند كه بسيار تكبير و تهليل بگوئيد كه چيزى نزد حقّ سبحانه و تعالى محبوب تر از تكبير و تهليل نيست و احاديث صحيحه وارد شده است در فضيلت تهليل و تحميد و تكبير.

و اين جمله مشتمل است بر شش تكبير و يك تهليل و دو تمجيد و در قوى از سعيد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در عيد فطر تكبيرى هست و ليكن سنت است عرض نمودم كه در عقيب كدام نماز سنت است حضرت فرمودند كه در شب فطر در عقب نماز شام و خفتن و صبح و در عقيب نماز عيد است،و در روايتى ديگر عقيب ظهر و عصر روز عيد نيز هست عرض نمودم كه چگونه بگويم حضرت فرمودند كه مى گويى «اللّه اكبر اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الا اللّه و اللّه اكبر اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا» و همين تكبير مراد الهى است كه فرموده است «وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ» يعنى مقرّر ساختيم كه اگر بيمار باشيد يا در سفر باشيد بخوريد روزه را و قضا كنيد تا تمام كنيد عده روزه واجب را و تا آن كه تكبير بگوئيد خداوند تعالى را بر آن چه شما را هدايت فرموده است و منافات ندارد كه در عقب چهار يا شش نماز مطلوب باشد و در وقت رفتن به مصلى نيز مطلوب باشد اگر چه آيه «وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى» از جهة رفتن به مصلى نيز هست و اللّه تعالى يعلم

اللّه اكبر اللّه اكبر زنة عرشه و رضى نفسه و عدد قطر سمائه و بحاره له الاسماء الحسنى و الحمد للّه حتّى يرضى و هو العزيز الغفور اللّه اكبر اللّه اكبر كبيرا متكبّرا و إلها متعزّزا و رحيما متحنّنا يعفو بعد القدرة و لا يقنط من رحمته الاّ الضّالّون اللّه اكبر كبيرا و لا اله الاّ اللّه كثيرا و سبحان اللّه حنّانا قديرا و الحمد للّه نحمده و نستعينه و نستغفره

ص: 288

و نستهديه و نشهد ان لا اله الاّ هو و انّ محمّدا عبده و رسوله مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ اهتدى و فازَ فَوْزاً عَظِيماً و من يعص اللّه و رسوله فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً و خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً أوصيكم عباد اللّه بتقوى اللّه و كثرة ذكر الموت و الزّهد فى الدّنيا الّتى لم يتمتّع بها من كان فيها قبلكم و لن تبقى لأحد من بعدكم و سبيلكم فيها سبيل الماضين أ لا ترون انّها قد تصرّمت و اذنت بانقضاء و تنكّر معروفها و ادبرت جذّاء فهى تخبر بالفناء و ساكنها يحدى بالموت فقد أمرّ منها ما كان حلوا و كدر منها ما كان صفوا فلم يبق فيها الاّ سملة كسملة الإداوة و جرعة كجرعة الاناء لو تمزّزها الصّديان لم تنقع غلّته فازمعوا عباد اللّه بالرّحيل من هذه الدّنيا المقدور على أهلها الزّوال الممنوع أهلها من الحيوة المذلّلة أنفسهم بالموت فلا حىّ يطمع فى البقاء و لا نفس الاّ مذعنة بالمنون فلا يغلبنّكم الامل و لا يطل عليكم الامد و لا تغترّوا فيها بالآمال).

حقّ سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است كه به كنه ذات او يا صفات او يا افعال او توان رسيد يا وصف توان كرد مى گويم اين كلمه را بوزن عرش او يعنى كه آن مقدار نوشته شود اللّه اكبر كه اگر نوشتها را بسنجيدند به سنگينى فلك اطلس باشد و آن مقدار مى گويم كه او خوشنود شود بعدد قطرات باران و درياها باشد و چون چنين گفته شود گويا بنده آن مقدار اين كلمه را گفته است و اين از فضل الهى است كه چنين قبول مى فرمايد،مر او راست اسماء خوب.

و حمد الهى مى گويم تا حقّ سبحانه و تعالى خوشنود شود اوست خداوند بزرگوار آمرزنده،خدا اعظم است از آن كه وصف او توان كرد و تكبير دوم در بعضى از نسخ نبود و در مصباح هست در حالتى كه او بزرگى را مخصوص خود گردانيده است.

ص: 289

و خداونديست كه عزّت و جبروت او راست و مهربانى و مرحمت از لوازم اوست عفو مى كند با آن كه قادر است بر عقوبت و نااميد نيستند از رحمت او مگر گمراهان خداى تعالى بزرگتر است از وصف به بزرگى كه وصف آن نمى توان كرد و كلمه توحيد را بسيار مى گويم و او را منزه مى دانم از آن چه لايق ذات او نيست حال آن كه كثير الرحمه و قادر است بر تعذيب جمعى كه وصف مى كنند او را به اوصاف جسمانيات و جميع محامد مخصوص اوست حمد مى كنم من و عالميان او را و همه در حمد و غير آن ياورى از او مى خواهيم و همه طلب مغفرت از او مى كنيم و طلب هدايت از او مى كنيم و همه گواهى مى دهيم كه نيست خداوندى غير از او و آن كه محمد بنده خاص او و رسول بزرگوار اوست هر كه اطاعت كند خدا و رسول او را مهتدى است و راه راست يافته و فايز شده است به رستگارى عظيم و ثوابهاى جزيل و كسى كه عصيان كند خدا و رسول را پس گمراه شده است از راه حقّ و بسيار دور افتاده است و زيان كرده است زيانى هويدا وصيت مى كنم شما را اى بندگان حقّ سبحانه و تعالى به تقوا و پرهيزكارى از مخالفت الهى و بانكه ياد مرگ بسيار بكنيد و آن كه ترك كنيد دنيايى را كه برخوردار نشدند از او كسانى كه پيش از شما در اين دنيا بودند و باقى نخواهد ماند از جهة كسى بعد از شما و راه شما همان راه گذشتگان است هر چه بر سر ايشان آمد همان بر سر شما خواهد آمد آيا نمى بينيد دنيا را كه زايل است و فرياد مى كند كه من با كسى هميشه نخواهم ماند و نمانده ام و نمى بينيد خوبيهاى او را كه چگونه منكر مى شود جوانى به پيرى و صحت به بيمارى و حيات به مرگ مبدل مى شود و پشت كرده تند مى رود و خود خبر مى دهد به زيان حال فناى خود را و ساكنان دنيا مانند شترانى اند كه از جهة ايشان حدى و خوشخوانى مى كنند و در نهايت سرعت روانه اند هم چنين ايشان را به مرگ مى خوانند و ايشان به شتاب مى روند،و نمى بينيد كه شيرينيهاى آن مبدّل

ص: 290

مى شود به تلخى و صافهاى آن مبدّل مى شود به كدورت پس باقى نمانده است از دنيا و عمر شما در آن مگر ته جرعه بيخ مطهره كه همه كل آلوده است و نمانده است قدرى كه تشنه تواند خورد بلكه اگر تشنه بنوشد رفع تشنگى او نمى كند حاصل آن كه عمرش كم است و تمتعش لا شىء.

پس اى بندگان الهى به عزم جزم بار بنديد از خانه كه عاقبت از آن خانه به در بايد رفت و محال است كه هميشه در آنجا باقى بمانند و مرگ همه را به مذلت و خوارى بيرون مى كند از آن خانه پس نيست زنده كه طمع در بقاء داشته باشد و نيست كسى مگر آن كه صاحب يقين است به مرگ پس زنهار كه غلبه نكند بر شما طول أمل و مبادا كه گمان كنيد كه مدتى در اين خانه خواهيد بود خود مى دانيد كه نمى دانيد كه امروز از عمر شما خواهد بود و به شب خواهيد رسيد يا نه و زنهار كه فريفته طول أمل مشويد به تاخير عبادات و طاعات و تحصيل دنياى غدّار ناپايدار.

(و تعبّدوا للّه ايّام الحيوة فو اللّه لو حننتم حنين الوله العجلان و دعوتم بمثل دعاء الانام و جارتم جؤار متبتّلي الرهبان و خرجتم إلى اللّه عزّ و جلّ من الاموال و الاولاد التماس القربة اليه فى ارتفاع درجة عنده او غفران سيّئة احصتها كتبته و حفظتها رسله لكان قليلا فيما ارجو لكم من ثوابه و اتخوّف عليكم من اليم عقابه و باللّه لو انماثت قلوبكم انمياثا و سالت عيونكم من رغبة اليه و رهبة منه دما ثمّ عمّرتم فى الدّنيا ما كانت الدّنيا باقية ما جزت اعمالكم و لو لم تبقوا شيئا من جهدكم لنعمه العظام عليكم و هداه إيّاكم إلى الايمان ما كنتم لتستحقّوا ابد الدّهر ما الدّهر قائم بأعمالكم جنّته و لا رحمته و لكن برحمته ترحمون و بهداه تهتدون و بهما إلى جنّته تصيرون جعلنا اللّه و إيّاكم من التائبين العابدين و انّ هذا يوم حرمته عظيمة و بركته مأمولة

ص: 291

و المغفرة فيه مرجوّة فاكثروا ذكر اللّه تعالى و استغفروه و توبوا اليه انه هو التواب الرحيم و من ضحّى منكم بجذع من المعز فانّه لا يجزى عنه و الجذع من الضّأن يجزى و من تمام الاضحيّة استشراف عينها و اذنها و اذا سلمت العين و الاذن تمّت الاضحيّة و ان كانت عضبأ القرن او تجرّ برجلها إلى المنسك فلا تجزئ و اذا ضحّيتم فكلوا و اطعموا و اهدوا و احمدوا اللّه على ما رزقكم من بهيمة الانعام و اقيموا الصّلاة و اتوا الزّكاة و احسنوا العبادة و اقيموا الشّهادة و ارغبوا فيما كتب عليكم و فرض من الجهاد و الحجّ و الصّيام فانّ ثواب ذلك عظيم لا ينفد و تركه وبال لا يبيد و مروا بالمعروف و انهوا عن المنكر و اخيفوا الظّالم و انصروا المظلوم و خذوا على يد المريب و احسنوا إلى النّساء و ما ملكت ايمانكم و اصدقوا الحديث و ادّ و الامانة و كونوا قوّامين بالحقّ و لا تغّرنّكم اَلْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ انّ أحسن الحديث ذكر اللّه و ابلغ موعظة المتّقين كتاب اللّه اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ اَللّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ او يقرأ قل يا أيّها الكافرون او ألهيكم التكاثر و العصر و كان ممّا يدوم عليه قل هو اللّه احد و كان اذا قرا احدى هذه السّور جلس جلسة كجلسة العجلان ثمّ ينهض و هو صلوات اللّه عليه كان اوّل من حفظ عليه الجلسة بين الخطبتين ثمّ يخطب الخطبة الّتي كتبناها بعد الجمعة

و بندگى كنيد خدا را در ايام زندگانى دنيا كه و اللّه اگر ناله كنيد بنحو ناله شترى كه بچه اش مرده باشد يا ناياب شده باشد و بخوانيد خداوند خود را به قدرى كه جميع خلايق او را مى خوانند و گريه و زارى كنيد بنحو زارى كردن عبّاد و زهّادى كه از همه بريده و به خدا متوسل شده باشند و ترك كنيد اموال و اولاد خود را و منقطع شويد از همه و رو بجناب اقدس او كنيد از جهة

ص: 292

تحصيل قرب او بانكه درجه از درجات شما عالى شود در بهشت يا آمرزيده شود گناهى كه كاتبان عمل آن را نوشته باشند در نامه عمل شما و حفظ نموده باشند آن را رسولان الهى بر شما هر آينه اين همه رياضات و مجاهدات و تضرعات قليل و سهل است نظر به آن چه اميدوارم از براى شما از ثواب او،و نظر به آن چه مى ترسم بر شما از عقاب مؤلم او و به خدا قسم كه اگر دلهاى شما بگدازد مانند نمك در آب و چشمهاى شما همه خون به بارد از جهة رغبت به او يا ترس از او و شما را عمر دنيا بدهند هر آينه اعمال شما تدارك نعم الهى نمى تواند كرد و شما دفع عذاب و جلب ثواب نمى توانيد نمود و اگر چه بكنيد هر چه مقدور شما باشد از سعى در بندگى و تضرع و زارى و در شكر نعمتهاى عظيمى كه حقّ سبحانه و تعالى بر شما دارد و شما را به ايمان هدايت نموده نمى توانيد كه ابدا الآباد اگر عمل كنيد و سعى نماييد كه به سبب اين اعمال مستحق بهشت و رحمت او شويد و ليكن اگر مرحوم شويد محض رحمت و فضل الهى سبب آن مى شود و به محض هدايت او مهتدى مى شويد و به هدايت و رحمت او داخل بهشت خواهيد شد خداوند عالميان ما را و شما را بگرداند از جمله توبه كاران عابدان.

و به درستى كه اين روزى است كه حرمتش نزد جناب اقدس الهى عظيم است و همه كس اميدوارند بركت اين روز را و همگى آرزوى مغفرت دارند پس بسيار ذكر كنيد خداوند خود را و طلب كنيد مغفرت را از او و توبه كنيد بسوى او به درستى كه خداوند شما قبول كننده توبه و توبه دهنده است و مهربانست و هر كه از شما بزغاله كمتر از يك ساله قربانى كند مجزى نيست و از بره مجزيست اگر شش ماهش تمام شده باشد و از جمله كامل بودن قربانى آنست كه كوشش صحيح باشد و بريده و شكافته نباشد و چشمش كور نباشد و هر گاه چشم و كوشش به سلامت باشد قربانى تمام است و اگر شاخش شكسته باشد يا پاى آن لنگ باشد و پا را به زمين كشد تا محل ذبح مجزى نيست و چون

ص: 293

قربانى كنيد ثلث آن را بخوريد اگر خواهيد و ثلث آن را اطعام كنيد به فقرا و مساكين و سه يك آن را هديه بفرستيد از جهة هم سايگان و ياران و حمد كنيد خداوند خود را بر اين نعمتى كه شما را روزى كرده است از اين حيوانات بى زبان از گاو و گوسفند و شتر.

و به پاى داريد نماز را و بدهيد زكات مال خود را و بندگى را نيكو به جا آوريد و اگر گواهى نزد شما باشد بدهيد و از روى رغبت به جا آوريد آن چه را واجب و لازم گردانيده اند بر شما از جهاد حجّ و روزه هر چند بر نفوس شما شاق باشد به درستى كه ثوابش عظيم است چنانكه مشتقش عظيم است و آخر شدن ندارد و تركش سبب عقوبت الهى است كه انتها ندارد و امر كنيد مردمان را به نيكيها و نهى كنيد ايشان را از بديها و بترسانيد ظالمان را و يارى كنيد مظلومان را و مانع شويد جمعى را كه شبهه القا مى كنند و مردمان را به شك مى اندازند و اگر متنبّه نشوند حبس و زجر و قتل نيز هست چنانكه خواهد آمد و نيكى كنيد به زنان و بندگان خود و راست بگوييد و دروغ مگوييد،و ادا كنيد امانت را را به خوب و بد،و همگى تابع حقّ باشيد و فريب ندهد شما را زندگانى دنيا و مغرور نسازد دنيا شما را كه فريفته او شويد و از حق سبحانه و تعالى دور شويد به درستى كه بهترين سخنان ذكر الهى است،و فصيح ترين مواعظ و بليغ ترين نصايح متقيان و پرهيزكاران را كتاب الهى است،پس سوره توحيد بخواند و ترجمه اش گذشت يا سوره قل يا با سوره ألهيكم يا و العصر را بخواند و آن چه اكثر اوقات آن حضرت صلوات اللّه عليه بران مداومت مى نمودند سوره توحيد بود و چون يكى از اين سوره ها مى خواندند مى نشستند مانند نشستن كسى كه تعجيل داشته باشد بر سر پا اندكى بعد از آن برمى خيزد از جهة خطبه ديگر و اول كسى كه بر او حفظ نمودند نشستن ميان دو خطبه را آن حضرت(ص)بود چون از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به خاطرشان نمانده بود و خلفا ثلاثه

ص: 294

نمى نشستند و نوبت خلافت ظاهرى كه به آن حضرت رسيد بسيارى از بدعتها كه شايع شده بود بر طرف شده و مردمان نوشتند كه در خطب بين الخطبتين مى نشستند و بعد از آن بر مى خواستند مى خواندند خطبه دومى را كه نوشتيم پيشتر در خطبه ثانيه روز جمعه و چون اكثر احكام اين مسائل در باب خود خواهد آمد متوجّه تفصيل آن نشديم و به ترجمه اكتفا نموده شد.

8-( و فى العلل الّتى تروى عن الفضل بن شاذان النيسابورىّ رضى اللّه عنه و يذكر انّه سمعها من الرّضا صلوات اللّه عليه: انّه انّما جعل يوم الفطر العيد ليكون للمسلمين مجتمعا فيه و يبرزون إلى اللّه عزّ و جلّ فيمجّدونه على ما منّ عليهم فيكون يوم عيد و يوم اجتماع و يوم فطر و يوم زكاة و يوم رغبة و يوم تضرّع و لأنّه اوّل يوم من السّنة يحلّ فيها الاكل و الشّرب لأنّ اوّل شهور السّنة عند اهل الحقّ شهر رمضان فاحبّ اللّه عزّ و جلّ ان يكون لهم فى ذلك مجمع يحمدونه فيه و يقدّسونه و انّما جعل التّكبير فيها اكثر منه فى غيرها من الصّلوات لأنّ التكبير انّما هو تعظيم للّه و تمجيد على ما هدى و عافى،كما قال اللّه عزّ و جلّ «وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» و انّما جعل فيها اثنتا عشرة تكبيرة لأنّه يكون فى كلّ ركعتين اثنتا عشرة تكبيرة و جعل سبع فى الاولى و خمس فى الثانية و لم يسوّ بينهما لأنّ السّنّة فى صلاة الفريضة ان تستفتح بسبع تكبيرات فلذلك بدئ هاهنا بسبع تكبيرات و جعل فى الثانية خمس تكبيرات لأنّ التحريم من التكبير فى اليوم و اللّيلة خمس تكبيرات و ليكون التّكبير فى الرّكعتين جميعا وترا وترا).

و در حسن كالصحيح در عللى كه مرويست از فضل واو در آخرش ذكر مى كند كه من جميع را از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه

ص: 295

شنيده ام اينست كه از آن حضرت پرسيد كه چرا روز فطر را عيد كرده اند فرمودند كه تا اين روز محل اجتماع مسلمانان باشد كه همگى با جمعيت به صحرا روند و تمجيد و تعظيم الهى كنند بر نعمتهايى كه انعام فرموده است بر ايشان پس چون روزى است كه حق سبحانه و تعالى ايشان را جايزه اعمال ماه رمضان مى دهد، مؤمنان يكديگر را به بينند و ميانه ايشان الفت باشد،و افطار كنند در اين روز و روزه نگيرند و زكات بدن خود را به مستحقين بدهند تا سبب زيادتى رحمت الهى باشد و روزى باشد كه مطالب به درگاه حق سبحانه و تعالى عرض نمايند و تضرع و زارى كنند در اين روز.

وجه ديگر آن كه روز اولاست از سالى كه حلالست أكل و شرب در اين روز زيرا كه روز اول نزد اهل حق كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم يا شيعيان اثنى عشرى:ماه رمضانست چنانچه خواهد آمد احاديث در اين باب پس اول ماه رمضان اول حقيقى سال است و اول شوال اول سالى است كه حلال باشد در او أكل و شرب در روز آن چون در سى روز سابق حرام بود اكل و شرب پس حق سبحانه و تعالى خواست كه ايشان را محل اجتماعى باشد كه در آن اجتماع حمد و تقديس الهى كنند.

و چرا در اين نماز تكبير بيشتر از باقى نمازهاست زيرا كه تكبير تعظيم و تمجيد الهى است كه بنده خداوند خود را به عظمت و جلال ياد مى كند بر آن چه حق سبحانه و تعالى او را هدايت كرده است به راه راست و عافيت و خلاصى كرامت كرده است از راههاى ضلالت و گمراهى چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه تا خداوند خود را به بزرگى ياد كنيد بر آن چه حق سبحانه و تعالى هدايت كرده است شما را و شايد كه شكر نعمتهاى الهى به جا آوريد.

و چرا تكبير در اين نماز دوازده تكبير است زيرا كه در هر نماز دو ركعتى دوازده تكبير است تكبير رفتن بركوع و تكبير رفتن بهر سجده و سر برداشتن از

ص: 296

هر سجده پس هر ركعتى پنج تكبير است و با تكبير احرام و تكبير قنوت دوازده تكبير مى شود.

و چرا هفت تكبير در ركعت اولى مقرر شده است و پنج تكبير در ركعت دويم و هر دو را برابر نكردند كه هر يك شش تكبير باشد زيرا كه در ركعت اولى تكبيرات افتتاحيه هفت بود هفت در آن مقرر ساختند و چون تكبير احرام در پنج نماز بود پنج تكبير را به ركعت دويم دادند.

و وجه ديگر آن كه هر يك طاق باشند تا آن كه هر گاه هفت را به اول دادند پنج كه مانده بود به ثانى دادند و ظاهر اين حديث و احاديث صحيحه متواتره آنست كه تكبيرات جزو حقيقت اين صلاة باشد پس اگر مطلقا نداشته باشد يا كمتر از دوازده باشد نماز عيد نخواهد بود و اكثر اخبار مشتمل است بر تكبير تنها پس ظاهرشان اينست كه قنوت واجب نباشد و بهتر آنست كه نه قنوت خوانده شود و يكى از قنوتات منقوله را بخواند و اللّه تعالى يعلم.

عدد افراد جماعت در عيدين

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه قال فى صلاة العيدين اذا كان القوم خمسة او سبعة فانّهم يجمّعون الصّلاة كما يصنعون يوم الجمعة و قال يقنت فى الركعة الثّانية قال قلت يجوز بغير عمامة قال نعم و العمامة أحبّ إليّ).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه پنج مرد يا هفت مرد جمع شوند پس به درستى كه ايشان نماز عيد را به جماعت مى كنند چنانكه در نماز جمعه هر گاه پنج يا هفت كس جمع شوند واجبست نماز جمعه.

و ظاهر كلام شيخ آنست كه مراد از اين أو امرى كه در امثال اين اخبار واقع شده است استحبابست و در عيد خلافى صريح نديده ام كه كسى باشد بوجوب نماز عيد مگر از معاصرين رحمهم اللّه تعالى و بنا بر آن كه سنت باشد بى دغدغه فرسخ در كار نيست ميان دو عيد مستحب يا يك عيد واجب و يكى

ص: 297

مستحب و بعضى از اين تشبيه فهميده اند كه در جميع احكام نماز عيد مثل نماز جمعه است و ظاهر عبارت تشبيه جماعتست و بس يا آن كه مشهور است كه مساوات عموم ندارد و حضرت استثنا فرمودند قنوت را و ظاهرش اينست كه حكم جمعه است كه قنوت آن در ركعت دويم باشد و على اى حال مخالف احاديث متواتره است در عيد،و مخالف احاديث صحيحه است در جمعه و ليكن تاويل مى كنيم بانكه مخالفت من حيث المفهومست و منطوق مقدم است بر مفهوم به اتفاق و در جمعه و عيد حق است كه قنوت هر دو در ركعت ثانيه هست و ليكن در اولى هر دو نيز هست و در ركعت ثانيه در عيد پيش از ركوع است و در جمعه بعد از ركوع است حلبى گفت عرض نمودم كه جايز است نماز يا جمعه يا هر دو بى عمامه حضرت فرمودند كه بلى و ليكن عمامه محبوبتر است نزد من و احاديث گذشت در مبالغه عمامه و رداى برد يمانى در نماز عيدين از جمعه.

تعداد تكبير در عيدين

6-( و روى ابو الصّباح الكنانىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

سألته عن التّكبير فى العيدين فقال اثنتا عشرة سبع فى الاولى و خمس فى الاخرى فاذا قمت إلى الصّلاة فكبّر واحدة ثمّ تقول اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ أنت اهل الكبرياء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و القدرة و السلطان و العزّة أسألك فى هذا اليوم الّذى جعلته للمسلمين عيدا و لمحمّد صلواتك عليه و آله ذخرا و مزيدا ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تصلّى على ملائكتك المقرّبين و أنبيائك المرسلين و ان تغفر لنا و لجميع المؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات الأحياء منهم و الاموات اللّهمّ انى أسألك من خير ما سالك به عبادك المرسلون و اعوذ بك من شرّ ما عاذ منه عبادك المخلصون اللّه اكبر اوّل كلّ شىء و

ص: 298

اخره و بديع كلّ شيء و منتهاه و عالم بكلّ شىء و معاده و مصير كلّ شىء اليه و مردّه و مدبّر الامور و باعث من فى القبور قابل الاعمال مبدئ الخفيّات معلن السّرائر اللّه اكبر عظيم الملكوت شديد الجبروت حىّ لا يموت دائم لا يزول اذا قضى امرا فانّما يقول له كن فيكون اللّه اكبر خشعت لك الاصوات و عنت لك الوجوه و حارت دونك الابصار و كلّت الالسن عن عظمتك و النّواصي كلّها بيدك و مقادير الامور كلّها إليك لا يقضى فيها غيرك و لا يتمّ منها شىء دونك اللّه اكبر احاط بكلّ شىء حفظك و قهر كلّ شىء عزّك و نفذ كلّ شىء أمرك و قام كلّ شيء بك و تواضع كلّ شىء لعظمتك و ذلّ كلّ شيء لعزّتك و استسلم كلّ شيء لقدرتك و خضع كلّ شيء لملكك اللّه اكبر و تقرأ الحمد و الشّمس و ضحيها و تركع بالسّابعة و تقول فى الثانية اللّه اكبر اشهد ان لا اله إلا اللّه وحده لا شريك له و انّ محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ أنت اهل الكبرياء و العظمة تتمّه كلّه كما قلت اوّل التكبير يكون هذا القول فى كلّ تكبيرة حتّى تتمّ خمس تكبيرات و الخطبة فى العيدين بعد الصّلاة).

و همين حديث را سابقا ذكر كرد بروايت محمد بن الفضيل از ابو الصباح و در اينجا از ابو الصباح و شيخ همين حديث را نقل كرده است از محمد بن احمد بن يحيى از محمد بن فضيل از ابو الصباح و ظاهرا واسطه احمد بن محمد عن ابيه عن محمد بن الفضيل باشد چنانكه هميشه چنين روايت مى كند و چون صدوق در اول كتاب ذكر كرده است كه من از كتب معتبره روايت كرده ام هر چه در اين كتابست پس اظهر آنست كه از كتاب كنانى روايت كرده باشد و كتاب او از اصول است با آن كه ظن اين شكسته آنست كه محمد بن فضيل كم از جميل نباشد بلكه بحسب تتبع اخبار او را أثبت مى دانيم از بسيارى از ثقات و در هر بابى از اصول و فروع احاديث او در كمال متانتست با آن كه

ص: 299

ظاهر است كه اخبارى كه صدوق از او روايت كرده است از ابو الصباح صدوق از اصل ابو الصباح برداشته است و همين حديث دليل است بر همين مطلب مع هذا مخالفت اين حديث با مشهور ضرر ندارد.

چون مؤيد اين حديث احاديث صحيحه وارد شده است و گذشت و چون ترجمه همين دعاها در همين باب گذشت رجوع بان كنند و محل تعجب است از صدوق كه يك حديث را در يك باب ذكر كند مكرر.

چون مهيّا شوى جهة نماز عيدين و در روز جمعه نيز اين دعا را مى خوانى

و در صحيح از ابو حمزه منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون مهيّا شوى از جهة بيرون رفتن از جهة نماز عيدين و در روز جمعه نيز اين دعا را مى خوانى كه

(اللّهمّ من تهيّأ و تعبّأ و أعدّ و استعدّ لوفادة إلى مخلوق رجاء رفده و طلب نائله و جوائزه و فواضله و نوافله فاليك يا سيّدى وفادتي و تهيئتى و تعبيتى و اعدادى و استعدادى رجاء رفدك و جوائزك و نوافلك فلا تخيّب اليوم رجاى يا من لا يخيب عليه سائل و لا ينقصه نائل فانّى لم آتك اليوم بعمل صالح قدّمته و لا شفاعة مخلوق رجوته و لكن اتيتك مقرّا بالظّلم و الاساءة لا حجّة لي و لا عذر فاسئلك يا ربّ ان تعطينى مسألتي و تقلبنى برغبتى و لا تردّنى مجبوها و لا خائبا يا عظيم يا عظيم ارجوك للعظيم أسألك يا عظيم ان تغفر لي العظيم لا اله الاّ أنت اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و ارزقنى خير هذا اليوم الّذى شرّفته و عظّمته و تغسلنى فيه من جميع ذنوبي و خطاياى و زدنى من فضلك انّك أنت الوهّاب). .

ص: 300

باب صلاة الاستسقاء

سبب خشگسالى

6-( روى عبد الرّحمن بن كثير عن الصّادق صلوات اللّه عليه أنّه قال: اذا فشت اربعة ظهرت اربعة إذا فشا الزّنا ظهرت الزّلازل و اذا أمسكت الزّكاة هلكت الماشية و اذا جار الحكّام فى القضاء أمسك القطر من السّماء و اذا خفرت الذّمّة نصر المشركون على المسلمين).

چون نماز طلب باران در كيفيت مشتركست با نماز عيدين هر چند كه سنت است نماز استسقا را مقدم داشت بر نماز كسوف واجب،و گفت اين با بيست در كيفيت نماز طلب زيادتى باران.

كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه چهار فسق ظاهر مى شود كه مردمان آنها را علانيه واقع سازند چهار بلا نازل مى شود هر گاه زنا ظاهر شود زلزله بسيار مى شود و چون زمين مى لرزد كه چنين عمل قبيحى بر پشت آن واقع مى شود و چون زكات واجب را ندهند گله گوسفند و گاو و شتر يا گله گوسفندان تلف مى شوند و چون حكّام در احكام الهى جور كنند باران از آسمان نمى آيد و هر گاه عهد اهل ذمه را مسلمانان بر هم زنند كفار بر مسلمانان مسلّط مى شوند و به همين مضمونست كالصحيح كلينى از آن حضرت صلوات اللّه عليه و كلينى و صدوق در صحيح از ابو حمزه روايت كرده اند كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بتحقيق كه هيچ سالى باران كمتر از سالى ديگر نمى آيد و فيض از فياض حقيقى منقطع نمى شود و ليكن حق سبحانه و تعالى هر جا كه مى خواهد مى فرستد به درستى كه هر گاه

ص: 301

جمعى همه مخالفت الهى كنند حقّ سبحانه و تعالى بارانى را كه مقدر ساخته بود كه از جهة ايشان بفرستد از ايشان باز مى دارد و به جمعى ديگر يا به صحراها و كوهها و درياها مى فرستد و بسيار است كه جعل معذب مى شود و در سوراخش از جهة نيامدن باران به سبب جمعى كه در حوالى آن فسق مى كنند و آن را ممكن بود كه از حوالى ايشان دور شود،بعد از آن حضرت اين آيه كريمه را خواندند كه عبرت گيريد اى صاحبان بصيرتها كه هر گاه حيوان غير مكلف معذب شود جمعى كه عقل و بصيرت دارند مى بايد بيايند كه از حوالى آن جماعت فساق دور مى بايد رفت كه مبادا بعذاب دنيوى يا اخروى معذّب كردند بعد از آن حضرت فرمودند كه در كتاب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چنين نوشته است كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه در امت من زنا ظاهر شود مرگ مفاجات بسيار مى شود،و هر گاه ترازو دزدى كنند حق سبحانه و تعالى ايشان را مبتلا مى كند به قحط و بى بركتى،و هر گاه زكات مال را ندهند زمين بركات خود را نمى دهد از زراعتها و ميوه ها و معدنها و هر گاه قاضيان جور كنند مبتلا شوند بانكه لطف الهى از ايشان دور شود و همه مدد يكديگر كنند در ظلم و عدوان و چون عهد و ذمه كفار را بر هم زنند دشمنان مسلمانان بر ايشان مسلط مى شوند و چون قطع رحم كنند اموال بدست بدان افتد و هر گاه امر به معروف و نهى از منكر نكنند و متابعت ائمه اهل بيت من نكنند صلوات اللّه عليهم اللّه جل جلاله بدان را بر ايشان مسلّط كند و خوبان دعا كنند و دعاى ايشان مستجاب نشود و احاديث از اين باب بسيار است و بعضى از آنها خواهد آمد.

6-( و روى عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله انّه قال: اذا غضب اللّه تعالى على أمّة ثمّ لم ينزل بها العذاب غلت اسعارها و قصرت اعمارها و لم تربح تجّارها و لم تزك ثمارها و لم تغرز أنهارها و حبس عنها أمطارها

ص: 302

و سلّط عليها شرارها).

و منقولست از حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه هر گاه حق سبحانه و تعالى غضب كند بر جمعى و به بركت جمعى از خوبان عذاب نفرستد بر آن جمع عذابى كه سبب هلاك همه شود چنانكه بر امم سابقه مى فرستاد مبتلا مى كند ايشان را بانكه قيمت اجناس گران مى شود و عمرهاى ايشان كوتاه مى شود و تاجران ايشان را ربحى از تجارت بهم نمى رسد و ميوه ها يا حاصل ايشان بركت ندارد و آب نهرها كم مى شود و باران كم مى آيد يا نمى آيد و فساق و بدنفسان بر مسلمانان مسلّط مى شوند.

6-( و روى حفص بن غياث عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

انّ سليمان بن داود عليهما السّلام خرج ذات يوم مع اصحابه يستسقى فوجد نملة قد رفعت قائمة من قوائمها إلى السّماء و هى تقول اللّهمّ انّا خلق من خلقك لا غنى بنا عن رزقك فلا تهلكنا بذنوب بنى ادم فقال سليمان عليه السّلام لأصحابه ارجعوا فقد سقيتم بغيركم).

و منقولست در موثق كالصحيح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزى حضرت سليمان با لشكر خود بطلب باران بيرون رفتند ديدند كه مورى دست خود را به جانب آسمان بلند كرده مى گويد كه خداوندا ما مورچگان مخلوق توئيم و محتاجيم به روزى تو ما را به سبب گناهان فرزندان آدم هلاك مكن پس حضرت سليمان فرمودند كه برگرديد كه حق سبحانه و تعالى دعاى مور را مستجاب گردانيد و احتياج به دعاى شما نيست و در روايات متعدّده وارد شده است كه فى الحال بارانى سر شد كه به صد تشويش خود را به خانهاى خود رسانيدند.

و در روايتى ديگر در آن سال آن مقدار باران آمد كه هرگز چنان بارانى نيامده بود.

غرض از ذكر اين اخبار آنست كه چون فسق و فجور سبب نيامدن

ص: 303

بارانست مى بايد كه چون آب شروع در كمى كند و باران كم آيد همگى توبه كنند از گناهان تا حق سبحانه و تعالى باران كرامت فرمايد.

6-( و روى حفص بن البخترىّ عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: انّ اللّه تبارك و تعالى اذا اراد ان ينفع بالمطر امر السّحاب فاخذ الماء من تحت العرش و اذا لم يرد النّبات امر السّحاب فاخذ الماء من البحر قيل انّ ماء البحر مالح قال انّ السّحاب يعذبه).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه حق سبحانه و تعالى خواهد كه باران نافع باشد امر مى فرمايد ابر را كه آب را از زير عرش بردارد و اگر اراده نداشته باشد كه از آن باران منتفع شوند و چيزى برويد از آن امر مى فرمايد ابر را كه آب را از دريا بردارد عرض نمودند كه آب دريا شور است و آب باران شيرين است حضرت فرمودند كه ابر بامر الهى آب را شيرين مى كند و تاويل كرده اند عرش را به عرش رحمت كه اگر شفقت الهى هست باران نافع است و الا فلا و اللّه تعالى يعلم.

6- «و روى سعد ان انّه قال: ما من قطرة تنزل من السّماء الاّ و معها ملك يضعها الموضع الّذى قدّرت له»

و در صحيح منقولست از سعدان و او از اصحاب اصول أربعمائة است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قطره از آسمان يعنى از جانب آن نازل نمى شود مگر آن كه فرشته با او نازل مى شود كه آن قطره را فرو آورد در جائى كه آن قطره مقدر شده است كه در آنجا فرو آيد و احاديث بر اين مضمون بسيار است.

و در صحيحه كامله نيز هست كه حضرت دعا مى فرمايند از جهة فرشتگانى كه با قطرات باران نازل مى شوند در وقت آمدن باران و حكمتش مخفى است و بعضى گفته اند كه مراد از اين فرشتگان سفلياتند كه به عبارت حكما

ص: 304

آنها را قوى مى گويند و بعيد نيست بر سبيل احتمال اما جزم بان نمى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

14-( و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: ما اتى على الدّنيا يوم واحد منذ خلقها اللّه عزّ و جلّ الاّ و السّماء فيها تمطر فيجعل اللّه ذلك حيث يشاء).

و از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه يك روز بر دنيا نگذشته است از آن روزى كه حق سبحانه و تعالى دنيا را آفريده است مگر آن كه در آن روز باران آمده است و مى آيد و حق سبحانه و تعالى آن را در هر جا كه مصلحت مى داند قرار مى دهد چنانكه ظاهر است كه در اين بلاد در فصل تابستان باران نمى آيد و اگر بيايد غضب الهى است و مزروعات ايشان ضايع مى شود و اگر در بلاد هند باران نيايد در تابستان همه هلاك مى شوند حاصل آن كه رحمت الهى هميشه فايض است بمقدار حكمت بر عالميان.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ما خرجت ريح قطّ الاّ بمكيال الاّ زمن عاد فانّها عتت على خزّانها فخرجت فى مثل خرق الابرة فاهلكت قوم عاد و ما نزل مطر قطّ الاّ بوزن الاّ زمن نوح صلوات اللّه عليه فانّه عتا على خزّانه فخرج فى مثل خرق الابرة فاغرق اللّه به قوم نوح).

و از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله منقولست كه بيرون نيامده است هرگز بادى مگر به اندازه و قدرى كه حق سبحانه و تعالى مصلحت مى داند مگر در زمان قوم عاد كه به دعاى حضرت هود،آن باد سركشى كرد بر خزانه داران باد و بمقدار سوراخ سوزنى زياده از معتاد بيرون آمد و قوم عاد را هلاك كرد و هرگز بارانى نازل نشد مگر بوزن و قدر خاصى مگر در زمان حضرت نوح كه سركشى كرد بر خزينه داران آب پس بمقدار سوراخ سوزنى زياده بيرون آمد و حق سبحانه و تعالى قوم نوح را بان آب هلاك كرد و سوراخ سوزن كنايه است از آن كه اينها نزد قدرت او بمنزله سوراخ سوزنست نزد شما.

ص: 305

و كلينى كالصحيح روايت كرده است از مسعده كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در مرتبه اول باران مى ايستادند آن مقدار كه سر مبارك و محاسن و جامهاى آن حضرت تر مى شد مردمان مى گفتند كه يا حضرت زير سقف فرمائيد حضرت مى فرمودند كه اين باران قريب العهد است به عرش و الحال از آنجا مى آيد بنا بر اين مى خواهم كه از آن تر شوم بعد از آن شروع فرمودند در حديث و فرمودند كه در زير عرش دريايى است كه در آن دريا آبى است كه روزى حيوانات از آن مى رويد پس چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه نعمتهاى الهى برويد از دانها و ميوه ها از روى مرحمت امر مى فرمايد بان دريا كه به بار پس از آنجا مى آيد تا به ابر مى رسد و حق سبحانه و تعالى ابر را مانند غربالى گردانيده است كه بگيرد و بامر الهى در هر جا كه مصلحت داند بهر چه مقدارى كه مصلحت داند به بارد بعضى از جاها بسيار و بعضى كم به آن نحوى كه مأمور است پس قطره به زير نمى آيد مگر آن كه با آن قطره ملكى نازل مى شود تا به جايى كه بايد آن باران را به بارد بر آن و بارانى از جانب آسمان نمى آيد مگر آن كه عدد قطرات و وزن آن به نحويست كه فرموده اند كه يك قطره زياد و كم نمى شود هرگز مگر در زمان حضرت نوح عليه السّلام كه بى وزن و عدد آمد چون از روى غضب نازل نشد.

و در صحيح از معروف منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را بادهاى رحمت هست و بادهاى عذاب هست و اگر خواهد باد عذاب را رحمت مى كند بانكه نظر به جمعى نافع باشد يا آن جماعت تايب شوند مثل قوم يونس اما رحمت را عذاب نمى فرمايد زيرا كه هرگز حق سبحانه و تعالى عذاب نفرستاد بر جمعى كه اطاعت او كنند مگر آن كه طاعت را مبدل سازند به معصيت،اما عذاب را مبدّل به رحمت مى گرداند مثل قوم يونس كه آثار عذاب الهى برايشان ظاهر شد ايشان شروع در تضرّع و زارى

ص: 306

كردند و ايمان آوردند و توبه كردند حق سبحانه و تعالى عذاب را از ايشان برداشت و حق سبحانه و تعالى باد عقيم را بر قوم عاد فرستاد چون غضب كرد بر ايشان و امر فرمود خزينه داران باد را كه بمقدار فراخى انگشترى بفرستند باد سركشى كرد و از مقدار بينى گاو بيرون آمد از خشمى كه للّه داشت بر قوم عاد فرشتگان خازن باد به فرياد آمدند كه خداوندا باد از فرمان ما سركشى كرد و زياده رفت و مى ترسيم كه مبادا جمعى هلاك شوند كه عصيان تو نكرده اند و تعمير بلاد تو مى كنند پس حق سبحانه و تعالى جبرئيل را فرستاد و به بال خود آن زيادتى باد را برگردانيد و به او گفت كه بهر نحو كه امر مى كنند به آن عمل كن پس بهمان مقدار بيرون آمد و قوم هود را هلاك كرد و جمعى كه در آن حوالى بودند.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: السّحاب غربال المطر لو لا ذلك لأفسد كلّ شيء وقع عليه).

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه ابر بمنزله غربال بارانست كه قطره قطره بيايد و اگر نه چنين مى بود هر آينه فاسد و ضايع مى كرد هر چيزى را كه بر آن واقع مى شد.

رعد و برق

6-( و: سال ابو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّعد أيّ شىء يقول قال انّه بمنزلة الرّجل يكون فى الابل فيزجرها هاى هاى كهيئة ذاك قال قلت جعلت فداك فما حال البرق فقال تلك مخاريق الملائكة يضرب السّحاب فتسوقه إلى الموضع الّذى قضى اللّه عزّ و جلّ فيه المطر و قال صلوات اللّه عليه الرّعد صوت الملك و البرق سوطه).

و در موثق منقولست از ابو بصير كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه رعد چه مى گويد حضرت فرمودند كه صداييست مانند صدايى كه شتر را مى رانند به هاى هاى بهمان عنوان گفتم فداى تو گردم حال برق چونست و او چه چيز است حضرت فرمودند كه بمنزله طره ايست كه ملكى دارد و برابر مى زند و مى راند ابر را بهر موضعى كه حق سبحانه و تعالى مقدر

ص: 307

ساخته است كه بر آنجا به بارد باران و آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه رعد صداى ملك است و برق تازيانه آن ملك است.

و كالصحيح منقولست كه از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه پرسيدند كه ابر در كجا مى باشد فرمودند بر درختى كه بر تل ريگى است بر كنار دريايى كه در آنجا ماوى مى كند و چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه ابر را بفرستد امر مى فرمايد بادى را كه آن را روانه سازد و فرشتگانى چند را موكل ساخته است كه طرها بر آن مى زنند و آن برقست كه بلند مى شود و آن فرشته اسمش رعد است پس حضرت اين آيه تلاوت فرمود كه ترجمه اش اينست كه خداوند شما خداونديست كه بادها را مى فرستد تا ابر را بر مى انگيزاند و ما آن را مى بريم بسوى شهرهاى مرده و آنها را زنده مى گردانيم.

16-( و روى: انّ الرّعد صوت ملك اكبر من الذّباب و اصغر من الزّنبور فينبغى لمن سمع صوت الرّعد ان يقول سبحان من يسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته).

و منقولست كه رعد او از فرشته ايست كه بزرگتر از مگس است و كوچكتر از زنبور است پس سزاوار آنست كه چون كسى صداى رعد را بشنود بگويد منزه خداوندى كه تسبيح و تنزيه او مى كند رعد با آن كه مشغولست بحمد او يعنى تسبيح و تحميد او مى كند رعد و فرشتگان نيز از خوف او تسبيح و تحميد مى گويند و تحميد شكر الهى است بر جميع نعم خصوصا نعمت تسبيح.

دعاى باران فرعون

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: جاء اصحاب فرعون إلى فرعون فقالوا له غار ماء النّيل و فيه هلاكنا فقال انصرفوا اليوم فلمّا ان كان من اللّيل توسّط النّيل و رفع يديه إلى السّماء فقال اللّهمّ انّك تعلم انّي اعلم انّه لا يقدر على ان يجيء بالماء الاّ أنت فجئنا به فاصبح النّيل يتدفّق).

و منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه لشكر فرعون به نزد

ص: 308

فرعون آمدند و گفتند كه آب نيل بگو افتاده است و همه هلاك خواهيم شد اگر آب بلند نشود پس فرعون گفت امروز برويد تا آب بفرستم و چون شب شد در ميان نهر نيل رفت و دستها بسوى آسمان كه قبله دعا است برداشت و گفت خداوندا تو مى دانى كه من مى دانم كه قادر نيست بر آن كه آب نيل را كسى بياورد بغير از تو ما را آب ده و مرا شرمنده مكن چون صبح شد آب نيل بلند شد به مرتبه كه از سر بدر مى رفت و اين قسم اعجازى بر دست فرعون مدعى الوهيّت قبيح نيست زيرا كه بديهى بود كه فرعون پسر مصعب خدا نيست و اگر دعوى پيغمبرى كند كاذبى البته مى بايد كه بر دست او سحر نيز عمل نكند چون سبب اضلال خلايق مى شود حتى آن كه از ثقات شنيده ام از آن جمله از شيخ بهاء الدين محمد رحمه اللّه تعالى كه من با بسيارى از سحره صحبت داشته ام و اگر يكى از اينها دعوى نبوّت بر سبيل مزاح مى كردند سحرشان تاثير نمى كرد.

نماز باران در بيابان باشد و پس از روزه

(و لا يستسقى الاّ بالبراري حيث ينظر إلى السّماء و لا يستسقى فى شىء من المساجد الاّ بمكّة)

و در صحيح از ابن عمير منقولست از وهب بن وهب از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه طلب باران نمى توان كرد مگر در صحراها در جائى كه اطراف آسمان را توان ديد و طلب باران نمى توان كرد در هيچ مسجدى مگر در مكه معظمه چون نماز استسقا در اكثر كيفيات حكم نماز عيد دارد و احاديث صحيحه گذشت در عيد كه به صحرا رفتن بهتر است و بعضى از اصحاب گفته اند كه اول در عقيب صلوات دعا كنند اگر مستجاب شود فبها و الا بيرون روند و بد نيست و عمل ما بر اين است.

(و اذا احببت ان تصلّى صلاة الاستسقاء فليكن اليوم الّذى تصلّى فيه يوم الاثنين ثمّ تخرج كما تخرج يوم العيد يمشى المؤذّنون بين يديك حتّى تنتهى إلى المصلّى فتصلّى بالنّاس ركعتين بغير اذان و

ص: 309

لا اقامة ثمّ تصعد المنبر و تخطب و تقلب رداك الّذى على يمينك على يسارك و الّذى على يسارك على يمينك ثمّ تستقبل القبلة فتكبّر اللّه مائة تكبيرة رافعا بها صوتك ثمّ تلتفت عن يمينك و تسبّح اللّه مائة مرّة رافعا بها صوتك ثمّ تلتفت إلى يسارك فتهلّل اللّه مائة مرّة رافعا بها صوتك ثمّ تستقبل النّاس بوجهك فتحمد اللّه مائة مرّة رافعا بها صوتك ثمّ ترفع يديك فتدعو و يدعو النّاس و يرفعون اصواتهم فانّ اللّه عزّ و جلّ لا يخيّبكم إن شاء اللّه)

و هر گاه خواهى كه نماز استسقا كنى بايد كه روز بيرون رفتن روز دوشنبه باشد بانكه امام در روز جمعه امر كند كه مردمان همه سه روزه روزه بگيرند روز شنبه و يكشنبه و دوشنبه را و روز دوشنبه بيرون روند پا برهنه و با خضوع و خشوع چنانكه در روز عيد بيرون مى رفتى و مؤذنان پيش پيش تو روند تا به مصلى رسى كه در آنجا نماز عيدين كرده مى شود پس امامت مى كنى و مردمان اقتدا مى كنند دو ركعت نماز مانند نماز عيد را بى اذان و اقامه بلكه سه مرتبه الصّلاة مى گويند مثل نماز عيد پس به منبر مى روى و ردا را مى گردانى بانكه جانب راست را به جانب چپ مى كنى و جانب چپ را به جانب راست و اگر بالا را پائين كنند و رو را پشت كنند نيز بد نيست چنانكه جمعى گفته اند پس رو بقبله مى كنى و صد مرتبه اللّه اكبر به آواز بلند مى گويى و رو به جانب راست مى كنى و صد مرتبه سبحان اللّه را مى گويى به آواز بلند پس رو بدست چپ مى كنى و صد مرتبه لا اله الا اللّه مى گويى به آواز بلند پس رو به مردم مى كنى و صد مرتبه الحمد للّه مى گويى به آواز بلند و مردمان متابعت امام مى كنند در اين چهار صد عدد و ليكن ايشان رو بقبله باشند و امام رو به چهار جهة كند،پس دستها را بر مى دارى و دعاى باران مى كنى و مردمان نيز دعا مى كنند به آواز بلند كه اميد هست كه حق سبحانه و تعالى شما را نااميد برنگرداند إن شاء اللّه.

و اين مجموع مضمون عبارت فقه رضويست و مضمون احاديث معتبره

ص: 310

مقبوله است از آن جمله در صحيح از محمد بن مسلم و كالصحيح از احمد بن سليمان منقولست كه هر دو از مرّه آزاد كرده محمد بن خالد كه والى مدينه بود و هر دو اصحاب آن حضرتند نقل كرده اند كه مى گفت كه اهل مدينه به فرياد آمدند به نزد محمد بن خالد در طلب باران،والى بمن گفت كه برو نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و به حضرت عرض كن كه چه كنيم كه مردمان به فرياد آمده اند نزد من،من رفتم و به حضرت عرض نمودم حضرت فرمودند كه بگو بيرون رود من عرض نمودم كه فداى تو كردم كى بيرون رود حضرت فرمودند كه روز دوشنبه عرض نمودم كه بچه عنوان بيرون روند حضرت فرمودند كه منبر را پيش پيش بيرون برند و پياده بيرون رود چنانكه در عيدين بيرون مى روند يعنى پا برهنه با تضرع و زارى و مؤذنان پيش پيش مى روند عصا، نيزها در دست تا به مصلى مى رسند،دو ركعت نماز مى كند و مردمان اقتدا مى كنند بى اذان و اقامه پس بر منبر مى رود و ردا را مى گرداند جانب راست را به جانب چپ و جانب چپ را به جانب راست پس رو بقبله مى كند و صد مرتبه تكبير مى گويد به آواز بلند پس رو بدست راست مى كند و رو به جانب جمعى كه در دست راست نشسته اند مى كند و صد مرتبه تسبيح مى گويد به آواز بلند پس رو به مردمان دست چپ مى كند و صد مرتبه تهليل مى گويد به آواز بلند پس رو به مردمان مى كند و صد مرتبه الحمد للّه مى گويد پس دستها را برمى دارد و دعاى استسقا مى كند با مردمان به درستى كه هر گاه چنين كنند اميد هست كه نااميد برنگردند پس چنين كرد و چون برگشتيم همه كس مى گفتند كه اين از تعليم آن حضرت بود هر چه كرد چون عامه نمى دانستند.

و كلينى ذكر كرده است كه در روايت يونس اين زيادتى بود كه چون از نماز فارغ شديم باران سر كرد و همه غم خود داشتيم كه زود خود را به خانه رسانيم مبادا تر شويم يا مبادا سيلى بيايد و غرق شويم چون در آنجا زود سيل

ص: 311

مى شود چون كوهستان است.

و در حسن كالصحيح از هشام بن حكم منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز استسقا حضرت فرمودند كه مانند نماز عيدين است قرائت مى كند و تكبير مى گويد بنحو قرائت و تكبير عيدين امام به صحرا بيرون مى رود در جاى پاكيزه با سكون تن و وقار قلب با خشوع و مسكنت و مردمان نيز باين نحو با إمام بيرون مى روند و حمد الهى مى كنند و تمجيد مى كنند به گفتن لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم يا بهر ذكرى كه دلالت بر عظمت الهى كند و ثنا بر حق سبحانه و تعالى مى فرستد و مبالغه مى نمايد در دعا و تكبير و تسبيح و تهليل بسيار مى گويد و دو ركعت نماز مثل نماز عيدين مى گذارد كه در قنوتش دعاى باران مى كند با تضرع و مبالغه بسيار و بهتر آنست كه دعاى استسقا سيّد الساجدين صلوات اللّه عليه را در قنوت بخواند و چون امام سلام دهد ردا را بگرداند و جانب راست را به جانب چپ كند و بر عكس كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چنين فرمودند.

و در موثق از عثمان منقولست كه حماد سراج گفت كه محمد بن خالد مرا به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرستاد كه عرض كنم كه مردمان بسيار فرياد مى كنند از جهة استسقا چه مى فرماييد در بيرون رفتن فردا حضرت فرمودند كه بگو كه استسقا چنين نيست كه هر وقت خواهند بروند و بگو كه بيرون رود و خطبه بخواند و امر كند مردمان را كه سه روز روزه بگيرند و روز سيم بيرون روند و همه روزه باشند حماد مى گويد كه رفتم و آن چه حضرت فرموده بودند گفتم و او حسب الامر حضرت بيرون رفت و ايشان را امر بصوم سه روز كرد چون روز سيم شد به خدمت حضرت فرستاد كه چه كنيم و در غير اين روايت هست كه حضرت فرمودند كه روز دوشنبه برود و طلب باران كند.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه در

ص: 312

استسقا دو ركعت نماز مى كند و ردا را مى گرداند و دعاى طلب باران مى كند.

و على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده است در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه در حكايت يونس كه از ميان قوم بدر رفت و عذاب آمد عالمى بود به ايشان گفت اى قوم تضرع كنيد و پناه به خدا بريد شايد كه حق سبحانه و تعالى بر شما رحمت كند گفتند چه چه كنيم گفت همه جمع شويد و به صحرا رويد و ميانه زنان و فرزندان ايشان جدائى اندازيد و گاو و گوسفند و شتر و اولاد ايشان را از هم جدا كنيد و گريه كنيد و دعا كنيد و تضرع كنيد،و در روايتى همه خاك بر سر خود مى گردند تا حق سبحانه و تعالى بلا را از ايشان مدفوع ساخت و دور نيست كه مستند علما در تفريق اين حديث باشد.

و احاديث صحيحه متكثره وارد شده است كه اگر حاجتى داشته باشيد بحق سبحانه و تعالى روز چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگيرند و به صحرا رويد و حاجات خود را از حق سبحانه و تعالى طلب كنيد و خواهد آمد.از اين جهت اكثر اصحاب گفته اند كه در روز جمعه نيز خوبست به صحرا رفتن از جهة طلب باران با آن كه حكايت اعرابى كه آمد و طلب باران كرد از حضرت در روز جمعه بود و حضرت دعا كردند و تا هفته ديگر باران مى آمد هفته ديگر آمد كه يا رسول اللّه خانه ها خراب شد حضرت دعا كردند كه اللّهمّ حوالينا و لا علينا باران اطراف مدينه را گرفت و در مدينه نمى آمد و اين حديث در طرق شيعه و سنى متواتر است و ليكن اين دعاى شهر است و استسقا بيرون جدا است.

و در حديث استسقاء حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا مذكور است كه مامون از آن حضرت طلبيدند كه جمعه استسقا كند حضرت فرمودند كه دوشنبه خوبست و حضرت در روز دوشنبه بيرون رفتند و خرق عادت بسيار ظاهر شد در آن روز اگر خواهى رجوع به عيون كن.

و در صحيح و كالصحيح بطرق متكثره وارد شده است كه گردانيدن ردا

ص: 313

فال خير است كه حق سبحانه و تعالى تنگى را به فراخى روزى مبدل گردانيد و در موثق از اسحاق وارد است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه خطبه استسقا پيش از نماز است و در ركعت اولى هفت تكبير است و در دويم پنج تكبير است ممكن است كه مراد از اين خطبه خطبه امر بروزه باشد چنانكه گذشت يا حمل بر تقيه چون عامه نيز نماز استسقا را مثل نماز عيد مى دانند و عثمان خطبه عيد را مقدم كرد چنانكه گذشت.

دعا هنگام طلب باران

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اذا استسقى قال اللّهمّ اسق عبادك و بهائمك و انشر رحمتك و احى بلادك الميّتة يردّدها مرّات).

و در بعضى از نسخ ثلاث مرات و منقولست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چون طلب باران مى كردند اين دعا را مى خواندند يا سه مرتبه مى خواندند يعنى خداوندا باران عطا كن بندگانت را و حيوانات را و پهن كن رحمتت را و زنده گردان شهرهاى مرده ات را.

1-( و خطب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فى الاستسقاء فقال:

الحمد للّه سابغ النّعم و مفرّج الهمّ و بارئ النّسم الّذى جعل السّماوات لكرسيّه عمادا و الجبال للأرض أوتادا و الارض للعباد مهادا و ملائكته على ارجائها و حملة عرشه على أمطائها و اقام بعزّته اركان العرش و اشرق بضوئه شعاع الشّمس و احيا بشعاعه ظلمة الغطش و فجّر الارض عيونا و القمر نورا و النّجوم بهورا ثمّ علا فتمكّن و خلق فاتقن و اقام فتهيمن فخضعت له نخوة المتكبّر و طلبت اليه خلّة المتمسكن اللّهمّ فبدرجتك الرّفيعة و محلّتك المنيعة و فضلك السّابغ و سبيلك الواسع أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد كما دان لك و دعا إلى عبادتك و وفى بعهدك و أنفذ احكامك و اتّبع اعلامك عبدك و نبيّك و أمينك على عهدك إلى عبادك القائم بأحكامك و مؤيّد من اطاعك و

ص: 314

قاطع عذر من عصاك اللّهمّ فاجعل محمّدا اجزل من جعلت له نصيبا فى رحمتك و أنضر من اشرق وجهه لسجال عطيّتك و اقرب الانبياء زلفة يوم القيمة عندك و أوفرهم حظّا من رضوانك و اكثرهم صفوف أمّة فى جنانك كما لم يسجد للأحجار و لم يعتكف للأشجار و لم يستحلّ السّبا و لم يشرب الدّماء).

هر حمدى و ثنائى مخصوص ذات واجب بالذاتيست كه نعمتهاى او كامل است بر همه خلايق و برطرف سازنده غمها و المهاست و آفريننده خلايق است آن خداوندى كه هفت آسمان را ستونهاى كرسى خود گردانيده است چون اينها نگاه دارنده كرسى است يا عظمت كرسى او در اين مرتبه است كه هفت آسمان با اين عظمت بمنزله ستونى است نسبت به كرسى چنانكه خواهد آمد و كوههاى با اين عظمت را ميخ زمين گردانيده كه بمنزله لنگر او باشد بر روى آب يا مراد از جبال مؤمنان صالحند كه به بركت ايشان زمين برقرار است و آن خداوندى كه زمين را از جهة بندگان بمنزله فرشى گردانيده است كه ممكن باشد ايشان را زندگانى بر او بانكه سخت نگردانيده مثل سنگ و نرم نگردانيده مانند آب بلكه وسط گردانيده است كه از آن بناها توان ساختن و غذاها توان تحصيل نمودن كه بدل ما يتحلل تواند شد،و فرشتگان را بر اطراف زمين از جهة حفظ آن مقرّر فرموده است يا مراد روز قيامت است كه چون آسمانها را در هم پيچند فرشتگان آسمانها بر گرد زمين برآيند تا به كرسى يا عرش يا كل بعد را پر كنند و فرشتگانى كه حاملان عرش اند اليوم يا روز قيامت بر پشت زمين باشند و عرش را بر دوش داشته باشند كه انبياء و اوصياء و اوليا و علما و صلحا و اتقيا در سايه آن باشند تا خلايق از حساب فارغ شوند چنانكه در سوره حاقه اين دو معنى را در قيامت فرموده است،و به پاى داشت به سبب قهاريت و عظمت اركان عرش را بحسب ظاهر كه چهار پايه دارد مثل تخت پادشاهان يا مراد از ارگان حاملان عرشند كه هشت كس باشند از پيشينيان و پسينيان و

ص: 315

روشن گردانيد به روشنايى عرش شعاع آفتاب را چنانكه در احاديث وارد شده است كه نور آفتاب از نور عرش است و ممكن است كه ضمير راجع باللّه تعالى باشد و در اضافه ادنى ملابسه كافى است يعنى به روشنى كه خود آفريده است آفتاب را روشن گردانيده چنانكه فرموده است كه «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» يعنى آن خداونديست كه آفتاب را روشن گردانيده است و ماه را منوّر گردانيده است مانند آفتاب و زنده گردانيد به سبب روشنايى شعاع آفتاب تاريكيهاى ظلمت شب تار را و ممكن است كه مراد نور ماه باشد كه از آفتابست و ممكن است كه به خاء معجمه و باء يك نقطه باشد يعنى بنور آفتاب تاريكيها را پنهان كرد و در تهذيب اطفا است و آن اظهر است يعنى خاموش كرد به شعاع شمس نور ماه و ستارگان را كه در شب بودند يا تاريكى شب را فرو نشانيد بنور آفتاب و چشمهاى جوشان از زمين بهم رسانيد و ماه را منور گردانيد كه در شب اگر چه آفتاب نيست روشنايى ماه مغتنم است و هم چنين ستارگان را باهر و منوّر گردانيد كه اگر ماه نيز نباشد روشنايى ستارگان غنيمت است.

حاصل آن كه همه اينها را از جهة بنى آدم آفريده است تا در رفاهيت خداوند خود را بشناسند و او را بندگى كنند و با اين همه لطفها كه نسبت به ايشان به جا آورد بلند مرتبگى خود را ظاهر گردانيد و بر عرش عظمت متمكن شد چنانكه در قرآن مجيد ياد فرموده است كه بعد از خلق سماوات مستوى شد بر عرش يعنى تخت عظمت يعنى ظاهر شد عظمت و جلال او يا آن كه با اين چيزها كه آفريده بر عرش عظمت متمكن است و غناى ذاتى او راست و به هيچ گونه محتاج عبادت بندگان نيست و نسبت او به عرش و فرش يكسان است و ايجاد كرد اشيا را در نهايت احكام و اتقان و در خلق هر چيزى حكمتهاى لا يتناهى مندرجست كه فوايد آنها به خلايق عايد است و بپا داشت همه اشيا را و همه را حفيظ و رقيب و شاهد است،پس خاضع است نزد عظمت و جلال او

ص: 316

تكبير متكبران و از او مى طلبند رفع حاجات مسكينان را خداوندا پس بحق آن رتبه عظيمى كه تر است و بحق آن مرتبه كه دست يافت مقربان از دامان ادراك تو كوتاه است،و بان تفضلى كه نسبت به همه عالميان در نهايت مرتبه كمالست،و بان راهى كه از جهة همه خلايق فراخ گردانيده كه هر يك به درگاهت توانند آمد و هيچ كس را ممنوع نگردانيده يا راه احسانى كه با همه احسان كرده و مى كنى بحق اينها همه از تو سؤال مى كنم كه درود و صلوات بر خلاصه موجودات و برگزيده عالميان محمد مصطفى و آل امجاد او فرستى چنانكه حق بندگى ترا به جا آورد و عالميان را به بندگى و عبوديت تو خواند و هر عهدى و پيمانى كه با او كرده بودى همه را وفا كرد و احكام ترا جارى ساخت و متابعت نمود انبيا و مقربان ترا بانكه آن چه ايشان كرده بودند در همه مراتب بندگى به جا آورد،يا اقامت شرايع دين مبين به اعمال كرد چنانكه به اقوال فرمود،بنده خاص مقرب تو و رسول به استحقاق تو كه مرتبه تبليغ رسالات را به او كرامت فرمودى و امين تو بود بر اسرار تو و بر رسالاتى كه فرموده بودى كه بخلق رساند و قيام كرد بحق تو از رسانيدن احكام تو و تاييد كننده بود مطيعان ترا و الحال نيز و قطع نمودن عذر مخالفان و عاصيان تو يعنى راه عذر نگذاشت خداوند پس هر كرا از رحمت خود بهره كرامت كرده بهره او را كامل تر و عظيمتر گردان و هر كه را از فضلهاى غير متناهى خود بهره كرامت كرده و او را خوشنود گردانيده او را از همه خوشنودتر گردان،و هر پيغمبرى كه او را در روز قيامت به قرب خود فايز گردانيده «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» او را از همه اقرب گردان و نصيب او را از خوشنودى خود از همه وافرتر و عظيمتر گردان و در بهشت صفهاى امت او را از صفهاى امم همه انبيا بيشتر گردان چنانكه وارد شده است كه صفوف امت آن حضرت(ص)دو برابر جميع امم باشد چون هرگز سجده نكرد سنگها را چنانكه قريش مى كردند و معتكف نشد نزد درختان چنانكه جمعى

ص: 317

درختان مى پرستيدند و ممكن است كه اشاره بدنيا و اخرت باشد يعنى در دنيا چيزى تحصيل ننمود و عبادت از جهة بهشت نمى كرد بلكه مقصود او تو بودى و بس و حلال ندانست شراب را و نياشاميد خونها را چنانكه قريش مى كردند از خوردن و فروختن شراب و سبا بكسر سين شرابست و بفتح سين فروختن خمر است پس چون حمد و صلوات بر وجه اكمل فرستادند شروع در مطلب كردند كه.

(اللّهمّ خرجنا إليك حين فاجأتنا المضايق الوعرة و الجاتنا المحابس العسرة و عضّتنا الصّعبة علائق الالسن[و عضّتنا علائق الشّين خ]و تأثّلث علينا لواحق المين و اعتكرت علينا حدابير السّنين و اخلفتنا مخايل الجود و استظمانا لصوارخ العود فكنت رجاء المبتئس و الثّقة للملتمس ندعوك حين قنط الانام و منع الغمام و هلك السّوام يا حىّ يا قيّوم عدد الشّجر و النّجوم و الملائكة الصّفوف و العنان المكفوف ان لا تردّنا خائبين و لا تؤاخذنا بأعمالنا و لا تحاصّنا بذنوبنا و انشر علينا رحمتك بالسّحاب المتئق و النبات المونق و امنن على عبادك بتنويع الثّمرة و احى بلادك ببلوغ الزّهرة و اشهد ملائكتك الكرام السّفرة سقيا منك نافعة دائمة غزرها واسعا درّها سحابا وابلا سريعا عاجلا تحيى به ما قد مات و تردّ به ما قد فات و تخرج به ما هو آت اللّهمّ اسقنا غيثا مغيثا ممرعا طبقا مجلجلا متتابعا خفوقه منبجسة بروقه مرتجسة هموعه و سيبه مستدرّ و صوبه مسبطر[مستبطر خ] لا تجعل طلله علينا سموما و برده علينا حسوما و ضوءه علينا رجوما و ماءه اجاجا و نباته رمادا رمددا اللّهمّ انّا نعوذ بك من الشّرك و هواديه و الظّلم و دواهيه و الفقر و دواعيه يا معطى الخيرات من أماكنها و

ص: 318

مرسل البركات من معادنها منك الغيث المغيث و أنت الغياث المستغاث و نحن الخاطئون و اهل الذّنوب و أنت المستغفر الغفّار نستغفرك للجهالات من ذنوبنا و نتوب إليك من عوامّ خطايانا اللّهمّ فارسل علينا ديمة مدرارا و اسقنا الغيث واكفا مغزارا غيثا واسعا و بركة من الوابل نافعة تدافع الودق بالودق و يتلوا القطر منه القطر غير خلّب برقه و لا مكذب رعده و لا عاصفة جنائبه ريّا يغصّ بالرّي ربابه و فاض فانصاع به سحابه و جرى اثار هيدبه جنابه[جبابه]سقيا منك محيية مروية محفلة مفضلة زاكيا نبتها ناميا زرعها ناضرا عودها ممرعة آثارها جارية بالخير و الخصب على أهلها تنعش بها الضّعيف من عبادك و تحيى بها الميّت من بلادك و تنعم بها المبسوط من رزقك و تخرج بها المخزون من رحمتك و تعمّ بها من نأى من خلقك حتّى يخصب لإمراعها المجدبون و يحيى ببركتها المسنتون و تترع بالقيعان غدرانها و تورق ذرى الاكام زهراتها[رجواتها]و يدهامّ بذرى الاكام شجرها و تستحقّ علينا بعد الياس شكرا منّة من مننك مجلّلة و نعمة من نعمك مفضّلة على بريّتك المرملة و بلادك المعرنة و بهائمك المعلمة و وحشك المهملة اللّهمّ منك ارتجاؤنا و إليك ما بنا فلا تحبسه عنّا لتبطّنك سرائرنا و لا تؤاخذنا بما فعل السّفهاء منّا فانّك تنزّل الغيث من بعد ما قنطوا و تنشر رحمتك و أنت الوليّ الحميد ثمّ بكى فقال سيّدى ساخت[صاحت خ]جبالنا و اغبرّت ارضنا و هامّت دوابّنا و قنط ناس منّا او من قنط منهم و تاهت البهائم و تحيّرت فى مراتعها و عجّت عجيح الثّكالى على أولادها و ملّت الدّوران فى مراتعها حين حبست عنها قطر السّماء فدقّ لذلك عظمها و ذهب لحمها و ذاب شحمها

ص: 319

و انقطع درّها اللّهمّ ارحم انين الانّة و حنين الحانّة ارحم تحيّرها فى مراتعها و أنينها فى مرابضها).

ترجمه اش اينست كه خداوندا به درگاه تو آمده ايم در وقتى كه به ناگاه بر سر ما آمده است يا ما را به درگاه تو آورده است تنگيهاى دشوار و ملجأ شده ايم به سبب ممنوع شدنهاى از رحمتها كه كارها را بر ما تنگ كرده است،و به دندان گرفته است ما را دندان گرفتن سخت اعمال قبيحه كه از زبانهاى ما واقع شده است از حكمهاى باطل كه حكام جور مى كنند و از غيبت و بهتان و فحش كه عالميان بان مبتلايند و بنا بر نسخه لوازم قبايح و اعمال شنيعه ما را گرفته است مانند دندان گرفتن شير و ببر،و مستحكم شده است بر ما، يا مثل يكديگر از بلاها نازل مى شود بر ما به لوازم دروغها بر تو و مطلقا،و ازدحام آورده است بر ما سالهاى قحط مانند شتران لاغر،و خلف وعده كرد با ما ابرهايى كه گمان باران از آن داشتيم و همه تشنه باران رحمتت شده ايم از بسيارى فرياد گوسفندان و شتران سال دار يا اسبانى كه در صحراها مى چرند و گياهى نمى يابند.

توئى كه بى چارگان همه اميدوارند از تو،توئى كه اعتماد دعا كنندگان بر تست به درگاه تو آمده ايم و ترا مى خوانيم در حالتى كه همه خلايق نااميد شده اند و از ابر و باران محروم شده اند و حيوانات چرنده همه هلاك شدند از بى آبى و بى علفى اى خداوندى كه زنده هميشه و بذات خود موجودى و حيات همه از تست و اين دو كلمه را مى گويم بعدد درختان و بعدد ستارگان و بعدد فرشتگانى كه در آسمانها صف زده اند و به عبادت الهى مشغولند و بعدد ابرهايى كه از ما بازداشتى و هميشه مى آمد يا آمدند و رفتند و بارانى بر ما نبارانيدند پس گويا كه صد هزاران هزاران هزار مرتبه گفته ايم يا حى يا قيوم كه ما را نااميد مگردان و ما را به سبب اعمال قبيحه مؤاخذه مكن و تقاص مكن از ما قوت حلال ما را به سبب آن كه حرام را گرفتيم يا به سبب مطلق فسوقى كه از ما صادر شده است،و فراخ گردان بر ما رحمتت را به فرستادن ابرى كه پر باران باشد و حاصلى كه خوش آينده

ص: 320

باشد و منت نه و انعام كن بر بندگانت بانواع ميوه ها به سبب بارانها و زنده گردان شهرهاى مرده را برسانيدن شكوفها به مرتبه ميوه ها كه از آفتها بگذرند،و گواه ساز بر ما فرشتگان را كه نيكويان و رسولانند به خلايق كه ما بعد از اين مخالفت نكنيم به توفيق تو يا گواه گير اين فرشتگان را بر فرشتگان عذابى كه مقرّر فرموده كه اگر بنى آدم در فسوق بكوشند ايشان در رحمت بر روى ايشان نبندند و چون بر ايشان گواه گرفتى نمى بندند،بارانى فرست از جانب رحمت خودت كه نافع و دايم باشد كثرتش و ريختنش واسع باشد،ابرى بفرست كه بارانش درشت قطره باشد و به زودى بفرستى و الحال بفرستى كه به سبب آن زنده كنى هر چه را مرده باشد و تدارك كنى هر چرا وقتش گذشته باشد و بان بيرون آورى آن چه را وقتش نرسيده باشد و آيد.

خداوندا ما را بارانى بده كه در عقبش باران باشد و صحراها را پر علف و گياه كند و ابرش عالم گير باشد و با صداى رعد باشد و پى در پى صداى رعد و باران باشد و برقش با باران باشد و ريختن بارانش با صداى رعد باشد چون در وقت تنگى اين صدا غمها را مى زدايد و مجراى آن روان باشد كه نهرش پر آب باشد،و ممكن است كه واو جزو كلمه باشد يعنى حاصلش پى در پى رسد و آمدن بارانش دائمى باشد و بنا بر نسخه يعنى فرشتگان را بفرمايى كه ثبت نمايند مرحوميت ما را به آمدن باران و ظاهرا تصحيف نساخ است.

خداوندا مگردان بارانش را ضعيف كه بى فايده باشد يا شبنمش را سموم مگردان چون باد سموم مهلك است و به ظاء منقوطه خوانده اند يعنى،ابرهاى پى در پيش را بمنزله باد سموم مهلك و متلف مگردان به كثرت باران يا به كثرت سرما و سرديش را بر ما شوم مگردان،و روشنى آن را بر ما مانند سنگ باران مگردان چون ابر روشن بى بارانست و در صحيفه صوبه است و آن انسب است كه ريختنش مانند سنگ باران نباشد كه سبب تلف محصول شود و آبش را شور

ص: 321

مگردان كه بى فايده باشد از بسيارى مضر باشد،و حاصلش را مانند خاكستر زبون و ضايع مگردان.

خداوند پناه مى گيريم به تو از شرك و مقدّمات آن كه ريا و معاصى باشد و پناه مى آوريم به تو از ظلم ما بر ديگران و از ظلم ديگران بر ما و از بلاهايى كه به سبب ظلم نازل مى شود يا ظلمهايى را كه علاج نتوان كردن يا گناهانى كه سبب ظلم شود و پناه مى آوريم به تو از فقر و احتياج بخلق و آن چه سبب آنست از كارهايى كه بد است.

اى خداوندى كه هر خيرى و خوبى از تست و نزد تست و مى فرستى هر روزى نعمت و احسانى را از معدنش كه نزد تست از تست بارانى كه در عقب باران داشته باشد و توئى كه فرياد رس بى چارگانى و همه استغاثه بسوى تو مى كنند و ماييم خطاكاران و گناه كاران و هر كسى طلب مغفرت از تو مى كند و توئى بسيار آمرزنده طلب مغفرت مى كنيم از تو از گناهانى كه از نادانى كرده ايم و بسوى تو توبه مى كنيم از جميع گناهانى كه كرده ايم.

خداوندا چون تو مقرّر ساخته كه هر گاه بندگان توبه كنند باران بفرستى و ما توبه كرديم پس بفرست بر ما بارانى دايم و بسيار و نازل گردان بارانى درشت قطره بى شمار بارانى كه عالم گير باشد و بركتى كرامت كن از بارانهاى درشت قطره عظيمى كه نافع باشد و از بسيارى و تندى بر يكديگر خورند و هر قطره بلا فصل از عقب يكديگر آيند برقش فريب دهنده نباشد كه بى باران باشد و رعدش اين كسر را به گمان نيندازد كه باران مى آيد و نيايد و بادهاى جنوبش مهلك و متلف نباشد بارانى باشد كه ابرش پر باشد از باران و ابرش با باران آيد و رود كه منقطع نشود از ما و ديگران و جارى شود از آثار دامنه آن ابر جميع فضاها يا كاريزها و چاهها بارانى باشد كه از محض فضل و رحمت تو باشد و عالمى را زنده كند و سيراب كند و عالمى را پر آب گرداند.

ص: 322

و در بعضى از نسخ مخضلة يعنى عالمى را تر و تازه كند و فضل ترا شامل حال ما كند يا متصل باشد حاصلش در نمو و زيادتى باشد زراعتش،با بركت باشد سبزه درختانش خوشاينده باشد و از آثار آن گياه و علف بسيار شود و خير و ارزانى و فراوانى را بر عالميان جارى سازد و به سبب آن بندگان ضعيف را از خاك مذلت بردارى و شهرهاى مرده را همه زنده گردانى و روزى فراخت را بر عالميان انعام كنى و رحمتهاى مخزونت را از جهة عالميان از خزينهاى رحمت بيرون آورى و رحمتت نزديكان و دوران را همه فرا گيرد تا آن كه جمعى قحطى زدگان از قحطى خلاص شده به ارزانى ارزانى شوند و خشك سالى كشيدگان به بركت آن زندگى يابند،و غديرها در صحرا،از آب باران پر شوند و بر سر كوهها درختان برگ و شكوفه دار خوش آينده گردند و درختانش همه سبز و خرم شوند بعد از آن كه همه نااميد از باران شده بودند باران رحمتت همه را فرا گرفته در مقام شكر گذارى در آيند و احسانى باشد از جمله احسانهاى تو كه عالميان را فرا گيرد و نعمتى از نعمتهاى تو باشد كه خلايق خاك آلود را از نيامدن باران فرا گيرد،و شهرهاى خشك را به رحمتت تركنى يا شهرهايى كه از انعامت دور افتاده باشند به رحمت نزديك شوند و حيوانات شهرى و صحرايى همه را جان تازه به تن در آيد.

خداوندا اميدوارى ما همه از تست و بازگشت همه بسوى تست خداوندا باران را از ما باز مدار به سبب آن كه مى دانى اعمال قبيحه پنهان ما را و ما را مگير به اعمال سفيهان و بى خردان بنى آدم به درستى كه تو خداوندى كه مى فرستى باران را بعد از آن كه همه نااميد شده باشند و پهن مى كنى رحمتت را بر عالمان بعد از تنگى و توئى كه سزاوار حمد و ثنائى و همگى ترا حمد مى كنند بر نعمتهاى غير متناهى.

بعد از آن به گريه آمدند و گريان مى گفتند كه اى خداوند من كوهها از خشكى همه با زمين برابر شده است يا شوره زار شده است يا بى گياه شده است

ص: 323

يا به فرياد آمده است و در نهج انصاحتست يعنى همه شكافته شده است از خشكى و زمينها گرد آلود شده اند و حيوانات حيران شده اند و در چراگاه سرگردانند هر چند مى كردند گياهى نمى يابند و فرياد مى كنند مانند فرياد زنان بچه مرده كه بر فقد فرزندان گريند و از بس كه مى گردند در چراگاه ها ترك گشتن كرده اند چون باران را از ايشان باز داشته استخوانهاى ايشان باريك شده است و گوشت ايشان رفته و پيه گداخته و شير منقطع شده است خداوندا رحم كن بر ناله شتران و بر صداهاى گوسفندان،رحم كن حيران شدن اينها را در چراگاهها و نالهاى اينها را در پايگاهها.

و حيوانات را وسيله ساختن از آن جهت است كه در اخبار بسيار از ائمه اطهار صلوات اللّه عليهم وارد است كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اگر نه بهايم چرنده باشند و اگر نه اطفال شيرخواره باشند و اگر نه پيران پشت خم باشند يا با ركوع در نمازها و اگر نه جوانان با خشوع باشند هر آينه از آسمان باران نبارم و از زمين گياه نرويانم و عذاب خود بر شما بريزم چنانكه ريزه ريزه شويد و حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه اگر مؤاخذه مى كرد حق سبحانه و تعالى مردمان را به اعمال بد ايشان بر روى زمين جنبنده نمى گذاشت،و در اين خطبه مذكور نيست تعدّد و ليكن چون در اخبار وارد شده است كه مثل نماز عيد است بهتر آنست كه بعد از نماز دو خطبه بخواند با فاصله نشستن و چون مطلوب در اين نماز طلب بارانست در قنوتها و در خطبها همه طلب باران مى بايد كرد.

نماز استسقا دو ركعت است

14,5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يصلّى للاستسقاء ركعتين و يستسقى و هو قاعد و قال بدا بالصّلاة قبل الخطبة و جهر بالقراءة).

شيخ روايت كرده است در صحيح از صفوان از عبد اللّه يا موسى بن بكر از طلحة بن زيد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه پدرش صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين

ص: 324

صلّى اللّه عليه و آله دو ركعت نماز استسقاء مى كردند و دعاى استسقا را نشسته مى خواندند يعنى بعد از خطبه و حضرت فرمودند كه حضرت ابتدا به نماز كردند و بعد از آن خطبه خواندند و قرائت را بلند خواندند.

و كلينى ذكر كرده است كه در روايت عبد اللّه بن مغيره چنين است كه گفت تكبير در ركعت اول هفت است و در ركعت دويم پنج است و نماز را پيش از خطبه مى كند و قرائت را بلند مى خواند و استسقا مى كند نشسته يعنى بعد از خطبه هر چند در خطبه نيز استسقا كرده باشد تا جمع شود در ميان اخبار.

و كلينى روايت كرده است كالصحيح از ابى العباس از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه جمعى به خدمت حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند كه يا رسول اللّه قحطى در بلاد ما افتاده است و چند سال است كه باران نمى آيد پس حضرت فرمودند تا منبر را بيرون بردند و صحابه جمع شدند و حضرت بالاى منبر فرمودند و دعا مى كردند و صحابه بامر حضرت آمين مى گفتند اندك لمحه شد كه جبرئيل آمد و گفت يا محمد خبر ده مردمان را كه پروردگارت ايشان را وعده فرموده كه در فلان روز فلان ساعت باران خواهد آمد و مردم انتظار آن روز و آن ساعت مى كشيدند تا آن ساعت شد بادى سر كرد و ابرى به همرسيد كه آسمان را فرو گرفت و مانند آن كه مشك را سراشيب كنند بارانى عظيم آمد و مى آمد تا آن كه همان جماعت به خدمت حضرت آمدند و عرض نمودند كه يا رسول اللّه نزديكست كه همه غرق شويم دعا كن كه باران بايستد پس صحابه جمع شدند و حضرت دعا مى كردند و صحابه بامر حضرت آمين مى گفتند پس شخصى گفت يا رسول اللّه نمى شنويم كه چه مى گوييد حضرت فرمودند كه بگوئيد كه

(اللّهمّ حوالينا و لا علينا اللّهمّ صبّها فى بطون الاودية و فى نبات الشّجر و حيث يرعى اهل الوبر اللّهمّ اجعلها رحمة و لا تجعلها عذابا).

و ابو العباس گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه

ص: 325

فرمودند كه برق علامت باران است خواه در روز باشد و خواه در شب و ترجمه اش اينست كه خداوندا باران را بر جمعى كه در حوالى و اطرافند به بار و بر ما مبار خداوندا بريز اين باران را در رود خانه ها و در جاهائى كه درختان مى رويد در صحراهايى كه باديه نشينان مى باشند خداوندا باران را رحمت كن و چنان مكن كه عذاب باشد.

وارونه كردن عبا در نماز

14,6-( و: سئل الصّادق صلوات اللّه عليه عن تحويل النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله رداءه اذا استسقى قال علامة بينه و بين اصحابه تحوّل الجدب خصبا).

و شيخ كلينى هر دو مرسلا از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند كه پرسيدند كه چه معنى داشت آن كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در استسقا مى گردانيدند رداى مبارك را حضرت فرمودند كه علامتى بود ميان آن حضرت و اصحاب كه خشك سالى مبدل شد به فراخى و عيش يعنى حق سبحانه و تعالى دعا را مستجاب گردانيد و محتمل است كه مراد اين باشد كه من فال خير زدم و حق سبحانه و تعالى فال خير مرا رد نمى كند.

و صدوق در حديث صحيح از انس بن عياض روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه پدرش صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در استسقا نظر به آسمان مى كردند و ردا را مى گردانيدند از جانب راست به جانب چپ و بر عكس عرض نمودم كه اين چه معنى داشت حضرت فرمودند كه معنيش اين بود كه خشك سالى مبدل خواهد شد به فراخى و عيش،و قريب باين است صحيحه ابن ابى عمير از بعضى از اصحاب او از آن حضرت صلوات اللّه عليه و ظاهر اين دو صحيحه اخبار است نه فال اما اگر غير معصوم كند فال است.

دعاى امام حسن و امام حسين براى باران

3,2,1-( و: جاء قوم من اهل الكوفة إلى علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه فقالوا له يا امير المؤمنين ادع لنا بدعوات فى الاستسقاء فدعا

ص: 326

علىّ صلوات اللّه عليه الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهما فقال يا حسن ادع فقال الحسن اللّهمّ هيّج لنا السّحاب بفتح الابواب بماء عبّاب و رباب بانصباب و انسكاب يا وهّاب و اسقنا مطبقة مغدقة مونقة فتّح اغلاقها و سهّل اطلاقها و عجّل سياقها بالأندية فى الاودية يا وهّاب و بصوب الماء يا فعّال اسقنا مطرا قطرا طلاّ مطلاّ طبقا مطبقا عامّا معمّا دهما بهما رحيما رشّا مرشّا واسعا كافيا عاجلا طيّبا مباركا سلاطح بلاطح يناطح الاباطح مغدودقا مطبوبقا مغرورقا و اسق سهلنا و جبلنا و بدونا و حضرنا حتّى ترخص به اسعارنا و تبارك به لنا في ضياعنا صاعنا و مدّنا ارنا الرّزق موجودا و الغلاء مفقودا امين ربّ العالمين.

ثمّ قال للحسين ادع فقال الحسين صلوات اللّه عليه اللّهمّ معطى الخيرات من مظانّها و منزل الرّحمات من معادنها و مجرى البركات على أهلها منك الغيث المغيث و أنت الغياث المستغاث و نحن الخاطئون و اهل الذّنوب و أنت المستغفر الغفّار لا اله الاّ أنت اللّهمّ ارسل السّماء علينا ديمة مدرارا و اسقنا الغيث واكفا مغزارا غيثا مغيثا واسعا مسبغا مهطلا مريئا مريعا غدقا مغدقا عبّابا مجلجلا صحّا صحصاحا بسّا بسّاسا مسبلا عامّا ودقا مطفاحا تدفع الودق بالودق دفاعا و يطلع القطر منه غير خلّب البرق و لا مكذب الرّعد تنعش به الضّعيف من عبادك و تحيى به الميّت من بلادك منّا علينا منك امين ربّ العالمين فما تمّ كلامه حتّى صبّ اللّه الماء صبّا و سئل سلمان الفارسي رضى اللّه عنه فقيل له يا ابا عبد اللّه هذا شىء علّماه فقال ويحكم أ لم تسمعوا قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حيث يقول اجريت الحكمة على لسان اهل بيتى).

در كتاب قرب الاسناد حميرى

ص: 327

روايت كرده است از سندى ثقه از ابو البخترى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از پدرش از جدش صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه جمعى حاضر شدند به نزد حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و صدوق زياد كرده است كه از اهل كوفه بودند مگر آن كه اهل كوفه به مدينه رفته باشند و اگر نه در وقتى كه آن حضرت به كوفه تشريف آوردند سلمان فوت شده بود در زمان ولايت عثمان و شكايت نمودند كمى باران را و گفتند يا امير المؤمنين و در قرب الاسناد يا ابا الحسن است و اين نيز قرينه است كه در كوفه نبوده است دعا كن از جهة ما دعايى چند از جهة طلب باران پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه حضرت امام حسن و حضرت امام حسين صلوات اللّه عليهما را طلبيدند و فرمودند كه يا حسن دعا كن پس حضرت امام حسن اين دعا را كردند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا برانگيزان از براى ما ابرى كه مقرون باشد به گشودن درهاى روزى چون غالب آنست كه چون باران سر كرد ارزانى مى شود چون آنها كه دارند آذوقه را مى خواهند بفروشند كه مبادا ارزان تر شود و آنها كه ندارند نيز نمى خرند كه شايد ارزان شود و ابر را برانگيزان كه به بارد بارانى چنانكه از ناودان مى آيد و ابرى باشد كه باران از او روان باشد مانند نهرى كه از آسمان آيد اى خداوند بسيار بخشنده باران ده ما را از ابرى كه جهانگير باشد و پر باران و خوش آينده باشد كه درهاى بسته گشوده شود و به آسانى روان شود باران و به زودى جارى شود در رود خانه ها و باران آيد در وقت دخول آن اى بسيار بخشاينده به ريختن آب اى خداوندى كه هر چه خواهى مى كنى به باران بر ما بارانى درشت قطره خوش آينده كه عقب داشته باران چنينى و عالم را فرا گرفته باشد و نفعش عام باشد و بسيار نافع باشد همه كسرا سياه بسيار سياه پر باران باشد و در بعضى از نسخ رهما براء است يعنى اگر نرمه باران باشد دوام داشته باشد و از رحمت نازل شود نه از غضب و بعضى از نسخ جيم است يعنى تند بيايد

ص: 328

و ريزان باشد و از عقبش نيز روان باشد و فراخ و كافى باشد و به زودى بيايد و نيكو و با بركت و نفع باشد و عريض بسيار عريض باشد يعنى عالم گير باشد كه رود خانه ها از آن پر شود و بسيار باران باشد و عالم گير و ريزنده باشد با كثرت،و آب ده زمين همواره و كوه را و صحرا و شهر را تا آن كه قيمتها ارزان شود و تا بركت بهم رسد در مزرعه و شهرهاى ما.

و در قرب الاسناد تا بركت دهى صاع و مدّ ما را و گذشت كه مدّ ربع صاع است.

و در اخبار بسيار وارد است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله دعا كردند به همين دعا از جهة بركت صاع و مدّ مدينه مشرفه و بركت در اينها عظيم است بسيار است كه يك مد و يك صاع آن قدر بركت دارد كه ده مثل آن در وقتى ديگر آن مقدار بركت ندارد و ظاهرا تصحيف از نساخ اين كتاب شده باشد.

خداوندا بنما بما كه روزى و نعمتها را بسيار به بينيم و گرانى و قحطى را نه بينيم مستجاب كن دعا را اى پروردگار عالميان و بسيارى از الفاظ مترادفه را در دعاها مى آورند چون الحاح در دعا مطلوبست و به عبارتى ديگر بهتر است با آن كه در امثال اين مواضع غرض اعجاز نيز هست.

بعد از آن به حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه فرمودند كه تو دعا كن پس آن حضرت صلوات اللّه عليه اين دعا كردند كه خداوندا اى خداوندى كه بخشاينده همه خوبيهائى از جائى كه از آنجا بايد داد،و فرو فرستنده رحمتهايى از معدنهاى آن بهمان معنى و جارى كننده بركتهايى بر اهل آنها از تست بارانى كه در عقب او باران باشد يا فرياد رس بى چارگان باشد و توئى فرياد رس هر بى چاره و همه كس استغاثه و تضرع و زارى به درگاه تو مى كنند و ماييم خطاكاران و اهل گناهان يعنى گناه كاران يا آن كه از ما بغير از بدى نمى آيد و از تو بغير از

ص: 329

خوبى نمى شايد و توئى كه از تو طلب مى كنند مغفرت را و تو هميشه گناهان عظيم را مى آمرزى نيست خداوندى غير از تو خداوندا بفرست بر ما باران دايم بسيار را و به بار بر ما بارانى سايل بسيار بارانى كه از پى داشته باشد باران و عالم گير باشد و كامل باشد و تمام و ريزنده باشد و گوارا و صاحب ريع باشد و درشت قطره بسيار درشت و ريزنده باشد با صداى رعد و بى مضرت باشد.

و در بعضى از نسخ و در قرب الاسناد سحا سحساحا به سين مهمله يعنى سايل باشد بسيار سايل و صاد تصحيف نساخ است بارانى باشد كه همه بلاد را نيكو احاطه كرده باشد و در قرب الاسناد بحا بحّاحا است يعنى دايم باشد نيكو دايم و ريزان باشد عالم گير بارانى كه بسيار روان باشد كه پى در پى از روى قوت آيد و بر هم خورد و قطره از او بيرون آيد.

و در قرب الاسناد

و يتلوا القطر منه قطرا است چنانكه در ساير دعاهاى استسقاست يعنى قطرهاى او پى در پى باشد تند و ظاهرا نساخ اين كتاب غلط كرده اند و يطلع مناسبت ندارد،و برقش فريبنده نباشد و رعدش با باران باشد و خود را دروغ گو در نياورد بارانى كه بى چارگان را از خاك مذلّت و گرسنگى بردارد و زنده كنى به آن شهرهاى مرده را و اين منت و احسانى باشد از تو بر ما.

و در قرب الاسناد بعد از فقره سابقه اينست كه

تورق به ذرى الاكام من بلادك و تستحقّ به علينا من مننك يعنى شكرا يعنى تو با برگ كنى به سبب اين باران درختانى را كه بر سر تلّهاست از شهرهاى تو و تو مستحق شكر شوى باين انعامى كه بر ما كنى مستجاب گردان دعاهاى ما را اى پروردگار عالميان پس هنوز دعاى آن حضرت تمام نشده بود كه حق سبحانه و تعالى ريخت بارانى عظيم و چه عظيم پس به سلمان گفتند كه اى ابو عبد اللّه كنيت سلمانست آيا اين دعاها را تعليم ايشان كرده بودند؟سلمان گفت رحمت بر شما

ص: 330

باد مگر نشنيده ايد قول حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى درر حكمت را بر زبان اهل بيت من جارى كرده است.و از اين جا ظاهر مى شود كه نزد عرب فصاحت و بلاغت اهمّ معجزات بوده است و آمدن باران بى فاصله از دعاهاى ايشان در نظر ايشان ننمود و فصاحت و بلاغت ايشان نمود.

چنانكه حضرت رضا صلوات اللّه عليه در جواب ابن سكّيت فرمودند كه معجزه هر پيغمبرى بحسب اقتضاى زمان ايشان بود چون در زمان حضرت موسى سحر شايع بود معجزه چند به آن حضرت دادند كه به افعال ايشان مشابهتى داشت و سحرهاى ايشان را برهم زد،و در زمان حضرت عيسى حكماء يونان بودند و طب شايع بود معجزه آن حضرت را از آن قبيل دادند كه كور مادر زاد را روشن كند و پيسى را زايل كند و مرده را زنده كند و در زمان حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فصاحت و بلاغت غالب بود و خطب مى نوشتند و بر در كعبه مى آويختند تا آن كه آن حضرت كتابى آورد كه همه را بر هم زد و تحدى فرموده به سورۀ از سور آن نتوانستند آوردن و معترف به عجز شده مسلمان شدند مگر نادرى كه تعصّب جاهليت ايشان نگذاشت كه باين سعادت مسعود كردند با آن كه آن حضرت از جميع اقسام معجزات آوردند و مى گفتند سحر است چون تميز فرق ميان سحر و معجزه نداشتند اما در سخنان فصيح و بليغ يد طولى داشتند و حيران بودند.

نماز باران عمر

17-( و روى عن ابن عبّاس: انّ عمر بن الخطّاب خرج يستسقى فقال للعبّاس قم فادع ربّك و استسق و قال اللّهمّ انّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّك فقام العبّاس فحمد اللّه و اثنى عليه ثمّ قال اللّهمّ انّ عندك سحابا و انّ عندك مطرا فانشر السّحاب و انزل فيه الماء ثمّ أنزله علينا و اشدد به الاصل و اطلع به الفرع و احى به الضّرع اللّهمّ انّا شفعاء إليك عمّن لا منطق له من بهائمنا و أنعامنا شفّعنا فى أنفسنا و أهالينا اللّهمّ انّا لا ندعو الاّ

ص: 331

إيّاك و لا نرغب الاّ إليك اللّهمّ اسقنا سقيا وادعا نافعا طبقا مجلّلا اللّهمّ انّا نشكو إليك جوع كلّ جائع و عرى كلّ عار و خوف كلّ خائف و سغب كلّ ساغب يدعو اللّه).

و مرويست بسند ضعيف از عبد اللّه بن عباس كه عمر بن خطاب بطلب باران بيرون رفت و به عباس گفت برخيز و از پروردگارت طلب كن باران را و خود گفت خداوندا عم پيغمبرت را شفيع خود گردانيده ايم پس عباس برخاست و حمد و ثناى الهى به جا آورد و گفت خداوندا نزد تو ابر هست و نزد تو باران هست پس بفرست ابر را و بر آن ابر فرو فرست باران را و ديگر بفرست بر ما و اصلهاى درختان و نباتات را باين باران،سخت كن،و شاخها و فروع را با حاصل كن،و پستانهاى حيوانات را زنده گردان بشير.

خداوندا ما شفاعت مى كنيم بسوى تو از جانب بى زبانها از حيوانات بى زبان خداوندا شفاعت ما را قبول كن در حق ما و ياران ما خداوندا نمى خوانيم مگر ترا و طلب نمى كنيم مگر از تو خداوندا ما را بارانى ده كه دايم و نافع و عالمگير باشد و نفعش به همه عايد گردد خداوندا شكايت مى كنيم گرسنگى هر گرسنه را و برهنگى هر برهنه را و ترس هر ترسانى را و گرسنگى هر گرسنه را كه خدا را خواند.

و اين حكايت در صحيح بخارى هست و ظاهرا غرض صدوق از ذكر اين دعا آنست كه ملاحظه نمايند فصاحت حسنين را با فصاحت و بلاغت عباس ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا،و ظاهر سازد و عداوت عمر را با اهل بيتى كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله محتاج به ايشان بود در دعاى مباهله،و ايشان حاضر بودند عباس را مقدم داشت مبادا حضرت امير المؤمنين و حسنين صلوات اللّه عليهم دعا كنند و باران بيايد و رتبه ايشان ظاهر شود.

ص: 332

باب صلاة الكسوف

علت زلزله و بادها

(و الزّلازل و الرّياح و الظّلم و علّتها)

اين بابى است در بيان كيفيت نماز گرفتن آفتاب و ماه و زمين لرزش و بادهاى سرخ و زرد و سياه و تاريكيهاى خوفناك و سبب بعضى از اينها صريحا و باقى كناية.

4-( قال سيّد العابدين علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما: انّ من الايات الّتى قدّرها اللّه عزّ و جلّ للناس ممّا يحتاجون اليه البحر الّذى خلقه اللّه بين السّماء و الارض قال و انّ اللّه تبارك و تعالى قدّر منها مجارى الشّمس و القمر و النجوم و قدّر ذلك كلّه على الفلك ثمّ وكّل بالفلك ملكا معه سبعون الف ملك فهم يديرون الفلك فاذا اداروه دارت الشّمس و القمر و النجوم معه فنزلت فى منازلها الّتى قدّرها اللّه تعالى ليومها و ليلتها فاذا كثرت ذنوب العباد و احبّ اللّه ان يستعتبهم بآية من آياته امر الملك الموكّل بالفلك ان يزيل الفلك عن مجاريه قال فيامر الملك السّبعين الالف الملك ان ازيلوا الفلك عن مجاريه قال فيزيلونه فتصير الشّمس فى ذلك البحر الّذى كان فيه الفلك فينطمس ضوؤها و يتغيّر لونها فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يعظّم الآية غمست فى البحر على ما يحبّ ان يخوّف عباده بالآية قال و ذلك عند انكساف الشّمس و كذلك يفعل بالقمر فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يجلّيها و يردّها إلى مجراها امر الملك الموكّل بالفلك ان يردّ الفلك إلى مجراه فيردّ الفلك و ترجع الشّمس إلى مجراه قال فتخرج من الماء و هى كدرة و

ص: 333

القمر مثل ذلك قال ثمّ قال علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما اما انّه لا يفزع للآيتين و لا يرهب الاّ من كان من شيعتنا فاذا كان ذلك منها فافزعوا إلى اللّه تعالى و راجعوه).

و كلينى در حسن روايت كرده است از معروف بن خربوذ و او از اهل اجماعست از حكم بن مستورد از حضرت بهترين عابدان در زمان خود صلوات اللّه عليه كه به درستى و راستى كه از جمله آيات و دلايل وجود واجب الوجود و در كافى چنين است كه ان من الاقوات به جاى الايات يعنى از جمله قوتهائى كه حق سبحانه و تعالى مقدر ساخته است از جهة بندگان خود دريايى است كه حق سبحانه و تعالى مقدر ساخته است كه حركت آفتاب و ماه و ستارگان از آنجا باشد،و در كافى به جاى منها فيهاست يعنى از برابر آن دريا حركت مى كنند و همه اينها را بر آسمان مقدر ساخته است يعنى از طرف بالا پس موكل ساخته است فرشته را از جهة حركت اين افلاك كه با آن ملك است هفتاد هزار ملك چنانكه در باب زوال گذشت.

و اين فرشتگان افلاك را حركت مى دهند از مشرق به مغرب شبانه روزى يك دور و به سبب حركت فلك الافلاك ساير افلاك حركت مى كنند و آفتاب و ماه و ستارگان نيز به تبعيت آن حركت مى كنند و هر يك به جاى خود مى روند در شبانه روزى يك بار چنانكه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد فرموده است و ظاهر است حركات ايشان به نحوى كه چون تدبر مى نمايند بنا بر ضبط حركات ايشان مى يابند كه مى بايد در فلان روز فلان سال ماه حايل شود از رسيدن نور آفتاب بماه و كسوف شود و يا در فلان شب فلان ماه زمين حايل شود ميان آفتاب و ماه و خسوف شود غالبا.

پس چون گناهان بندگان بسيار مى شود و حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه ايشان خايف شده تايب شوند امر مى فرمايد آن فرشته سردار فرشتگان را كه

ص: 334

حركت افلاك را چنان كنيد كه كسوف شود و از حركت متعارف بگردانيد و چنان كنيد كه محاذى آن دريا شود و تاويل كرده اند كه آن درياى ماه است كه چون محاذى او مى شود كسوف مى شود و به نسبت محاذات از كل و بعض و در اين صورت محاذى بعض مى شود و بعضى از آفتاب مى گيرد و يا آن كه محاذى درياى بخارات مى شود يا درياى حقيقى و نور آفتاب كم مى شود چنانكه در بعضى از اوقات چنين مى شود كه روشنايى آفتاب كم مى شود و رنگش آلوده مى شود به كدورت و چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه آيت را عظيم تر كند و تخويف ايشان را بيشتر كند آفتاب را در آن دريا فرو ميبرند به آن كه كل گرفته مى شود كه محاذى كل قمر شود يا كسوف شود اگر سابق كسوف نباشد به مقدارى كه ايشان را مصلحت داند از تخويف هم در مقدار و هم در زمان طولانى و يا كمتر و با ماه نيز چنين مى كند كه اندكى داخل آن دريا مى كند يا بسيارى و اين دريا ممكن است كه حقيقى باشد چون زمين با دريا يك كره است و هر دو حايل مى شوند از رسيدن نور آفتاب بماه و ممكن است كه حق سبحانه و تعالى چون در ازال آزال عالم بود بحال بندگانش بعلم حضورى حركت افلاك را در آن روز چنين مقدر ساخته باشد كه امروز كسوف و خسوف شود تا ايشان خايف شده مشغول بندگى او شوند و تايب شده ترك معاصى نمايند.

پس چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه كسوف و خسوف را زايل سازد امر مى فرمايد او فرشته بزرگ را كه او امر كند فرشتگان را كه فلك را از راه خود حركت فرمايند و از محاذات اين دو دريا دور كنند پس ملائكه حسب الامر الأعلى فلكرا به مجرايى كه هميشه جارى مى گردانند از آن راه جارى مى سازند پس فلك بحال خود مى آيد و آفتاب و ماه و ستارگان همه به راه مقرر متحرك مى شوند و چون آفتاب و ماه بيرون مى آيند لمحه مكدّرند پس حضرت سيد السّاجدين صلوات اللّه عليه فرمودند كه به درستى و راستى كه فزع و خوف

ص: 335

حاصل نمى شود مگر كسانى را كه از شيعيان ما باشند زيرا كه اين جماعت اعتقاد به خدا و رسول او دارند و از گفته ايشان خايف مى شوند بخلاف ساير مردمان كه تابع منجّمانند و اعتقاد ايشان اين است كه خسوف و كسوف و امثال اينها از لوازم فلكند و خدا را دخلى نيست در اين امور پس هر گاه كسوف يا خسوف يا شود پس پناه به خداى تعالى بريد و رجوع كنيد به او و در كافى ثم ارجعوا اليه است اما نسخه اين كتاب اشعارى دارد كه چون شما توبه مى كنيد حق سبحانه و تعالى در رحمت را مى گشايد چون باب مفاعله از طرفين است.

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه ان الّذى تخبر به المنجّمون من الكسوف فيتّفق على ما يذكرونه ليس من هذا الكسوف فى شىء و انّما يجب الفزع إلى المساجد و الصّلاة عند رؤيته لأنّه مثله فى المنظر و شبيه له فى المشاهدة كما انّ الكسوف الواقع ممّا ذكره سيّد العابدين صلوات اللّه عليه انّما وجب الفزع فيه إلى المساجد و الصّلاة لأنّه آية تشبه آيات السّاعة و كذلك الزّلازل و الرّياح و الظّلم و هى آيات تشبه آيات السّاعة فامرنا بتذكّر القيمة عند مشاهدتها و الرجوع إلى اللّه تبارك تعالى بالتوبة و الانابة و الفزع إلى المساجد الّتى هى بيوته فى الارض و المستجير بها محفوظ فى ذمّة اللّه تعالى ذكره

14- و قد قال النّبي صلّى اللّه عليه و آله: انّ الشّمس و القمر آيتان من آيات اللّه تجريان بتقديره و ينتهيان إلى امره لا ينكسفان لموت احد و لا لحياة احد فاذا انكسف احدهما فبادروا إلى مساجدكم).

مصنف اين كتاب مى گويد كه آن چه منجّمان خبر مى دهند كه آفتاب يا ماه مى گيرد و واقع مى شود بر آن به نحوى كه ايشان مى گويند كه كل يا بعض در فلان ساعت از فلان روز يا فلان ساعت از شب واقع خواهد شد از اين كسوف نيست مطلقا اما بحسب شرع واجبست كه هر كسوفى و خسوفى كه واقع شود به مساجد روند و نماز آن را واقع

ص: 336

سازند چون شبيه است به آن كسوف در مشاهده هم چنان كه كسوفى كه حضرت سيّد الساجدين صلوات اللّه عليه فرموده است از اين جهت واجب است كه به مساجد روند و نماز گذارند چون شبيه است به علاماتى كه در روز قيامت واقع خواهد شد.

و هم چنين زلزله و بادها و تاريكيها و اينها همه آياتى است كه شبيه است به علاماتى كه در روز قيامت واقع خواهد شد چنانكه در قرآن مجيد واقع شده است كه

( «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها و إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» .

و امثال اين آيات كه بسيار است و ما ماموريم كه چون اين آيات واقع شود و مشاهده كنيم اينها را آن كه بخاطر آوريم روز قيامت را و رجوع كنيم بحق سبحانه و تعالى به توبه و انابت و ملتجى شدن به مساجدى كه خانهاى حق سبحانه و تعالى است در زمين و هر كه پناه باين خانها برد در امان الهى در مى آيد.

و بتحقيق كه منقول است كالصحيح يا صحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون ابراهيم فرزند حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله از دنيا رفت آفتاب گرفت و مردمان گفتند كه آفتاب از جهة فوت پسر آن حضرت گرفت پس آن حضرت بر منبر فرمودند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و بعد از آن فرمودند كه اى مردمان به درستى كه آفتاب و ماه دو آيتند از آيات الهى كه بامر الهى حركت مى كنند و مطيع حق سبحانه و تعالى اند و از جهة مردن كسى و زندگانى كسى نمى گيرند پس اگر هر دو يا يكى از هر دو بگيرد نماز كنيد پس حضرت به زير آمدند و نماز كسوف را به جماعت ادا نمودند و عبارت صدوق چنين است كه هر گاه يكى از اين هر دو بگيرد پيش دستى كنيد بسوى مساجد خود.

و سنّيان در صحاح سته احاديث بسيار نقل كرده اند در آن كه در روز

ص: 337

وفات ابراهيم آفتاب گرفت و حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله اين خطبه را خواندند.

بدان كه چون بحسب ظاهر گفته منجّمان با حديث على بن الحسين صلوات اللّه عليهما مخالفتى دارد صدوق رفع مخالفت باين كرده است كه آن چه منجّمان مى گويند غير كسوفى است كه در حديث واقع است زيرا كه كسوف منجّمان به اعتبار حركت فلك است و كسوف حديث به اعتبار گناهان مردمان است و مذكور شد كه منافات ندارد و ممكن است كه حق سبحانه و تعالى در همان روز به اعتبار اين اعمال چنين مقرر ساخته باشد كه كسوف يا خسوف شود.

چنانكه كالصحيح منقول است از بدر كه در خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نشسته بودم كه حضرت فرمودند كه پيش از قيام قايم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله دو علامت خواهد بود كه از زمان آدم تا آن وقت نبوده است آفتاب در نيمه رمضان مى گيرد و ماه در آخر ماه پس شخصى گفت يا ابن رسول اللّه بر عكس متعارفست حضرت فرمودند كه علامة ظهور آن حضرت است و بر خلاف عادت خواهد بود،و هم چنين منقول است كه در روز شهادت حضرت امام حسين آفتاب گرفت با آن كه دهم بود حاصل آن كه بر خلاف عادت كم است.

نماز آيات در زمان على ع

1-( و: انكسفت الشّمس على عهد امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فصلّى بهم حتّى كان الرّجل ينظر إلى الرّجل قد ابتلّت قدمه من عرقه).

و منقول است كه آفتاب گرفت در زمان آن حضرت صلوات اللّه عليه پس نماز كسوف را با اصحاب خود كردند و طول دادند كه در وقت ركوع نظر بهم مى كردند كه آن مقدار عرق كرده بودند كه گل شده پاى هر كس يا تر شده بود.

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در زمان حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آفتاب گرفت حضرت دو

ص: 338

ركعت نماز به جماعت كردند و آن مقدار طول دادند كه جمعى از طول قيام غش كردند و بى خود شدند.

نماز آيات به يك شكل است

6-( و: سال عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه الصّادق صلوات اللّه عن الرّيح و الظّلمة تكون فى السّماء و الكسوف فقال الصّادق صلوات اللّه عليه صلاتهما سواء).

و در صحيح منقول است كه حضرت عبد الرحمن گفت از آن حضرت صلوات اللّه سؤال كردم از بادهاى مخوف و از ظلمتهاى مخوف كه در آسمان بهم مى رسد و از گرفتن آفتاب يعنى مثل هم اند؟حضرت فرمودند كه نماز هر دو مساويند و ظاهر حديث آنست كه در كيفيت و وجوب مثل يكديگرند و ديگر خواهد آمد.

8- «و فى العلل الّتى ذكرها الفضل بن شاذان رحمه اللّه عن الرّضا صلوات اللّه عليه قال: انّما جعلت للكسوف صلاة لأنّه من آيات اللّه تبارك و تعالى لا يدرى الرحمة ظهرت ام لعذاب فاحبّ النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله ان تفزع أمّته إلى خالقها و راحمها عند ذلك ليصرف عنهم شرّها و يقيهم مكروهها كما صرف عن قوم يونس عليه السّلام حين تضرّعوا إلى اللّه عزّ و جلّ و انّما جعلت عشر ركعات لأنّ اصل الصّلاة الّتى نزل فرضها من السّماء اوّلا فى اليوم و الليلة انّما هى عشر ركعات فجمعت تلك الرّكعات هاهنا و انّما جعل فيها السّجود لأنّه لا يكون صلاة فيها ركوع الاّ و فيها سجود و لان يختموا صلاتهم ايضا بالسّجود و الخضوع و انّما جعلت اربع سجدات لأنّ كلّ صلاة نقص سجودها من اربع سجدات لا تكون صلاة لأنّ اقلّ الفرض من السّجود فى الصّلاة لا يكون الاّ اربع سجدات و انّما لم يجعل بدل الرّكوع سجودا لأنّ الصّلاة قائما افضل من الصّلاة قاعدا و لأنّ القائم يرى الكسوف و الاعلى،و السّاجد لا يرى و انّما غيّرت عن اصل

ص: 339

الصّلاة الّتي افترضها اللّه عزّ و جلّ لأنّه صلّى لعلة لغير امر من الامور و هو الكسوف فلمّا تغيّرت العلّة تغيّر المعلول).

و در حسن كالصحيح منقولست در علّتهائى كه فضل از حضرت امام ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه چرا از جهة كسوف شمس يا اعم از شمس و قمر چون اطلاق مى كنند كسوف را بر مطلق گرفتن مقرر شده است زيرا كه اين كسوف از آيات حق سبحانه و تعالى است كه ظاهر نيست كه علامت رحمت است يا علامت عذاب است پس آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله خواست كه امتش پناه برند به خالق و راحم ايشان نزد اين علامت كه اگر علامت غضب باشد حق سبحانه و تعالى به سبب تضرع و زارى ايشان آن بدى و بلا را دفع كند از ايشان چنانكه حق سبحانه و تعالى بلا را از قوم حضرت يونس عليه السّلام برداشت چون تضرع و زارى كردند به درگاه الهى چنانكه گذشت،و چرا ده ركوع مقرر ساختند يا ده ركعت زيرا كه اصل نمازى كه حق سبحانه و تعالى اول از آسمان فرستاد در شبانه روزى ده ركعت بود كه ده ركوع داشت ده ركوع را در اين نماز جاى دادند و چرا در اين نماز سجود مقرر فرمودند زيرا كه نيست نمازى كه ركوع داشته باشد مگر آن كه سجود دارد و نماز ميت كه سجود ندارد ركوع نيز ندارد و از جهة آن كه آخر ركعت سجود و خشوع و خضوع باشد و چرا چهار سجده دارد زيرا كه در نمازهاى دو ركعتى البته چهار سجود است و اگر كمتر كنند آن نماز نماز نخواهد بود و چرا سجود را زياد نكردند بعوض ركوع زيرا كه نماز ايستاده افضل از نماز نشسته است و از جهة آن كه ايستاده و اعلى از ساجد كه راكع باشد به زير چشم مى توانند ديد كه منجلى شده است تا آن كه تخفيف دهند و تمام كنند و كسى كه در سجده است نمى بيند و در بعضى از نسخ عيون بدل از الاعلى الانجلاء است و در علل الاعلى است كه عطف باشد بر القائم و چرا اين نماز را تغيير دادند از اصل نمازى كه حق سبحانه و

ص: 340

تعالى واجب ساخته است از جهة آن كه كسوف بر خلاف عادتست مناسب اين بود كه مثل سببش مخالف باقى نمازها باشد و عبارت چنين است كه اين نماز از جهة علتى كه آن كسوفست واجب شده است نه از جهة امرى ديگر پس چون علتش بر خلاف عادتست معلول نيز بر خلاف عادتست.

و كالصحيح روايت كرده است صدوق از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اين زلزله و كسوف و خسوف و بادهاى مخوفه از علامات روز قيامت است پس چون اين چيزها حادث شود ياد كنيد قيام قيامت را و پناه بريد به مساجد خود.

ذو القرنين و ظلمات

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: انّ ذا القرنين لمّا انتهى إلى السّدّ جاوزه فدخل فى الظّلمات فاذا هو بملك قائم على جبل طوله خمسمائة ذراع فقال له الملك يا ذا القرنين اما كان خلفك مسلك فقال له ذو القرنين من أنت قال انا ملك من ملائكة الرّحمن موكّل بهذا الجبل و ليس من جبل خلقه اللّه الاّ و له عرق إلى هذا الجبل فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يزلزل مدينة أوحى إليّ فزلزلتها.و قد يكون الزّلزلة من غير ذلك).

منقول است به اسانيد قويه از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون اسكندر ذو القرنين به سد رسيد و سد را ساخت و از آنجا گذشت تا به ظلمات رسيد كه هميشه شب بود و بعضى گفته اند كه شش ماه شب بود و شش ماه روز ديد كه ملكى بر كوهى ايستاده است كه قد آن فرشته پانصد گز بود يا كوه بر احتمالى و مشهور اينست كه اين كوه قافست كه محيط است بدنيا پس آن فرشته گفت به ذو القرنين كه آيا راهى ديگر نداشتى كه به اين جا آمدى يعنى راه را كم كرده و اگر نه عاقل بچه وجه داخل ظلمات شود و ذو القرنين پرسيد كه تو كيستى گفت فرشته ام از فرشته هاى خداوند رحمن و موكلم باين كوه و هر كوهى را كه حق سبحانه و تعالى آفريده است رگ آن كوه متصل است باين كوه پس چون حق

ص: 341

سبحانه و تعالى مى خواهد كه شهرى را بلرزاند بمن وحى مى فرمايد و من آن رگ را مى كشم و مى لرزانم آن شهر را.

و صدوق ذكر كرده است كه زلزله را علتى ديگر هست چون روايات مختلفه وارد شده است جمع كرده است كه همه حق است و ممكن است كه از هر يك حاصل شود و ليكن جزم نمى توان كرد بمجرّد اخبار آحاد كه همه واقع است مى توان گفت كه ممكن است كه همه حق باشد و دور نيست كه مراد صدوق نيز همين باشد يا آن كه روايات نزد او متواتر باشد.

زلزله و حوت

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى خلق الارض و امر الحوت فحملها فقالت حملتها بقوّتى فبعث اللّه عزّ و جلّ إليها حوتا قدر فتر فدخلت فى منخرها فاضطربت اربعين صباحا فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يزلزل ارضا تراءت لها تلك الحوتة الصّغيرة فزلزلت الارض فرقا.و قد تكون الزّلزلة من غير هذا الوجه»

و در قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه چون حق سبحانه و تعالى زمين را آفريد امر كرد ماهى را كه زمين را بردارد و چون برداشت با خود گفت كه من به قوت خود برداشته ام حق سبحانه و تعالى ماهى را برانگيخت كه بقدر فراخى ما بين ابهام و سبابه بود در وقت گشودن دست تخمينا بقدر ده انگشت كه در بينى ماهى بزرگ رفت پس چهل روز آن در اضطراب بود پس چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه زمينى را بلرزاند آن ماهى كوچك خود را به آن ماهى بزرگ مى نمايد و زمين به زلزله در مى آيد از ترس آن ماهى و گاه هست كه زلزله از غير اين دو وجه مى باشد.

و كلينى در قوى از عبد الصّمد بن بشير روايت كرده است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه آن ماهى كه زمين را برمى دارد در خاطرش گذشت كه زمين را به قوت خود برداشته است پس حق سبحانه و تعالى ماهى فرستاد كه از

ص: 342

فتر بزرگتر بود و از وجب كوچكتر بود و داخل بينى او شد پس از دردى كه او را حاصل شد چهل روز بيهوش شد حق سبحانه و تعالى بر او رحم كرد و از دماغش بيرون آمد پس حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه زلزله به زمينى فرستد آن ماهى را مى فرستد و ماهى بزرگ مى لرزد و زلزله مى شود.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اللّه تبارك و تعالى امر الحوت ان تحمل الارض و كلّ بلد من البلدان على فلس من فلوسه فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يزلزل ارضا امر الحوت ان يحرّك ذلك الفلس فيحرّكه و لو رفع الفلس لا انقلبت الارض باذن اللّه عزّ و جلّ. و الزّلزلة تكون من هذه الوجوه الثّلاثة و ليست هذه الاخبار بمختلفة)

و صدوق از كتاب صفار روايت كرده است مرسلا از يكى از ائمه صلوات اللّه عليهم كه حق سبحانه و تعالى امر فرمود ماهى را كه زمين را بردارد و هر شهرى كه هست بر فلسى از فلسهاى آن ماهيست و چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه زلزله در زمينى فرستد امر مى فرمايد آن ماهى را كه آن فلس را بردارد و آن را حركت دهد و اگر آن ماهى فلس را بلند كند زمين سرنگون مى شود باذن الهى،و زلزله از اين سه وجه مى باشد و ميان اخبار اختلاف نيست بحسب واقع و حكايت ماهى كالمتواتر است در اخبار و انكار آن نمى توان كردن.

از آن جمله در حديث صحيح از آبان بن تغلب منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه زمين بر چه چيز است حضرت فرمودند كه بر سنگى كه آن بر شاخ گاو است و گاو بر پشت ماهى است و ماهى بر آبست.

و در صحيح از حسين بن زيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه زينب بوى خوش فروش احول به نزد زنان و دختران حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله آمد و بوى خوش به ايشان مى فروخت

ص: 343

حضرت داخل خانه شدند و زينب نزد زنان بود حضرت فرمودند كه اى زينب چون به خانهاى ما مى آيى خانهاى ما خوشبو مى شود زينب عرض نمود كه يا رسول اللّه خانهاى تو به بوى خوش تو خوشبوتر است،حضرت فرمودند كه چون چيزى فروشى احسان كن زياده بده يا چيز خوب بفروش و غش مكن.كه چيزى غير مشك و عنبر مثلا داخل اينها كنى كه رعايت اينها كردن سبب حليت و بقاى مال است.

زينب گفت يا رسول اللّه نيامده ام كه چيزى بفروشم آمده ام كه از عظمت الهى چيزى چند بفرمايى حضرت فرمودند كه عظمت الهى از آن اعظم است كه وصف توان كرد و ليكن از عظمت مخلوقات الهى بگويم پاره به درستى كه اين زمين با هر كه و هر چه در آن است نزد زمين زير آن مانند حلقه ايست كه در بيابان عظيمى خالى از همه چيز افتاده باشد آيا آن حلقه قدرى دارد و اين هر دو زمين نزد زمين سيم مانند حلقه ايست كه در بيابان و هم چنين تا طبقه هفتم پس اين آيه را خواندند كه «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» كه دليل است بر آن كه هفت زمين است و اين هفت زمين با هر كه بر اوست و هر كه در اوست بر پشت خروس مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اين خروس يك بالش در مشرقست و يكى در مغرب است و پاهاى او در منتهاى زمين يا آسمانست و اينها بر روى سنگ مانند حلقه ايست كه در بيابان خالى و اينها بر پشت ماهى مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اينها همه در درياى تاريك مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اينها همه بر هوا مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اينها همه نزد ثرى كه دور نيست كه كره نار باشد مانند حلقه ايست در بيابان خالى پس حضرت اين آيه را خواندند كه مر او راست آن چه در آسمانها و آن چه در زمينهاست و آن چه در ميان اينهاست و آن چه در زير خاك است كه آن هوا يا كره نار است و اينها همه نزد آسمان اول مانند حلقه ايست در بيابان خالى و

ص: 344

هم چنين هر آسمانى نزد آسمان بالاتر مانند حلقه ايست در بيابان خالى تا آسمان هفتم و اينها همه نزد دريايى كه در آنجاست نزد كوههاى تگرگ مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اين آيه را خواندند كه حق سبحانه و تعالى از آسمان مى فرستد از كوههائى كه در آنجاست از تگرگ،و اينها همه نزد هوائى كه دلها در آن حيرانست مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اينها همه نزد حجابهاى نور مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اينها همه نزد كرسى مانند حلقه ايست در بيابان خالى و اين آيه را خواندند كه فرا گرفته است كرسى آن آسمانها و زمينها را و بر او دشوار نيست حفظ اينها و اوست خداوندى كه بلند مرتبه و عظيم الشأن است و اينها همه نزد عرش بمنزله حلقه ايست در بيابان خالى و اين آيه را خواندند كه خداوند مهربان بر عرش عظمت و جلال مستوى است يعنى با عظمتى كه دارد نسبتش به همگى يكسانست.

و بروايتى كه حسن بن محبوب كرده است و صدوق نيز در توحيد ذكر كرده است از ابراهيم بن هاشم و غير او حجب نور پيش از هوايست كه قلوب در آن حيران است و فرشتگان حاملان عرش مداومت بر كلمه لا اله الا اللّه و لا حول و لا قوة الا باللّه دارند و اگر كسى تاويل نكند اولى است چون منافاتى با عقل ندارد و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: سال سليمان الدّيلمىّ ابا عبد اللّه عن الزّلزلة ما هى فقال آية فقال و ما سببها قال انّ اللّه تبارك و تعالى وكّل بعروق الارض ملكا فاذا اراد اللّه ان يزلزل ارضا أوحى إلى ذلك الملك ان حرّك عرق كذا و كذا قال فيحرّك ذلك الملك عرق تلك الأرض الّتى امر اللّه تبارك و تعالى فتتحرّك بأهلها قال قلت فاذا كان ذلك فما اصنع قال صلّ صلاة الكسوف فاذا فرغت خررت للّه عزّ و جلّ ساجدا و تقول فى سجودك يا من يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ

ص: 345

أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً يا من يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ أمسك عنّا السّوء انّك على كلّ شىء قدير).

و منقول است از سليمان كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه سبب زلزله چيست حضرت فرمودند كه آيتى از دلايل وجود واجب الوجود است و قدرت كامله او بندگان را با خبر مى كند از عذاب خود گفت عرض نمودم كه سببش چيست حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى ملكى را موكل كرده است بر رگهاى زمين پس چون اراده مى فرمايد كه زمينى را بلرزاند وحى مى فرمايد به آن فرشته كه فلان رگ را حركت ده آن فرشته همان رگ را حركت مى دهد با اهل آن زمين گفت عرض نمودم كه چون زلزله شود چه كنم حضرت فرمودند كه مثل نماز كسوف نماز كن و چون از نماز فارغ شوى بينداز خود را به سجده و در سجود بگو اى خداوندى كه آسمانها و زمينها را به قدرت كامله خود نگاه مى دارى كه زايل نشوند و اگر زايل شوند كسى نگاه نمى تواند داشت اينها را به درستى كه حق سبحانه و تعالى حليم و بردبار است از عاصيان و بر ايشان به زودى نمى گيرد و آمرزنده است گناهان ايشان را هر چند مستحق اين شده اند كه آسمانها و زمينها در گردد به سبب قبايح اعمال خلايق اى خداوندى كه نگاه مى دارى آسمان را كه بر زمين نيفتد مگر باذن او در روز قيامت اين بلا را نگاه دار از ما به درستى كه تو بر همه چيز قادر و توانائى و همين دعا در حديث قوى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است و در فقه رضوى نيز مذكور است.

راه رفع زلزله

9-( و روى علىّ بن مهزيار قال: كتبت إلى ابى جعفر صلوات اللّه عليه و شكوت اليه كثرة الزّلازل فى الاهواز و قلت ترى لي التّحويل عنها فكتب صلوات اللّه عليه لا تتحوّلوا عنها و صوموا الاربعاء و الخميس و الجمعة و اغتسلوا و طهّروا ثيابكم و ابرزوا يوم الجمعة و ادعوا اللّه فانّه يرفع عنكم قال ففعلنا و سكنت الزّلازل).

و

ص: 346

به اسانيد صحيحه منقول است از على كه گفت عرضه نوشتم به خدمت حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه و شكايت نمودم از بسيارى زلزله كه در شهر اهواز بهم رسيده است و عرض نمودم كه مصلحت مى دانيد كه از اين شهر بشهر ديگر روم پس نامه آن حضرت صلوات اللّه عليه رسيد كه از آنجا به جاى ديگر مرويد همه شيعيان روز چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگيريد و روز جمعه غسل كنيد و جامهاى پاك به پوشيد و بيرون رويد به صحرا و دعا كنيد تا حق سبحانه و تعالى رفع كند اين بلا را از شما على گفت كه چنين كرديم و زلزله ها ساكن شد و ظاهر آنست كه نماز زلزله را مى كرده باشند و اين عمل از جهة رفع بلا بوده است و هر حاجتى كه باشد كه چنين كنند آن حاجت بر آورده مى شود بفضل الهى.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ الصّاعقة تصيب المؤمن و الكافر و لا تصيب ذاكرا).

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه صاعقه به مؤمن و كافر مى رسد و نمى رسد به كسى كه به ياد حق سبحانه و تعالى باشد اگر چه كافر باشد و صاعقه برقيست كه نزديك به زمين مى رسد و مى سوزاند آدم و حيوان و درخت و امثال اينها را.

و در صحيح از معاوية بن عمار منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه صاعقه به مؤمن نمى رسد شخصى گفت كه من شخصى از مؤمنان را ديدم كه در مسجد الحرام نماز مى كرد و صاعقه به او رسيد حضرت فرمودند كه آن شخص هميشه كبوتران حرم را آزار مى داد بعد از آن حضرت فرمودند كه صاعقه به مؤمن و كافر مى رسد و به كسى كه در ذكر الهى باشد به او نمى رسد و ظاهر مى شود كه مؤمن كسى است كه مخالفت الهى نكند و هميشه بذكر الهى مشغول باشد فتدبّر.

باد و نماز آيات

1-( و قال علىّ صلوات اللّه عليه: للريح رأس و جناحان).

و منقول

ص: 347

است از آن حضرت صلوات اللّه عليه و آله كه فرمودند كه باد را سريست و دو بال مانند مرغان پرنده و امكان دارد كه مراد ظاهر حديث باشد و ما ندانيم يا آن كه مأوّل باشد بانكه مقدمه باد سر او باشد و اطرافش بالهاى او باشد.

5-( و روى عن كامل قال: كنت مع ابى جعفر صلوات اللّه عليه بالعريض فهبّت ريح شديد فجعل ابو جعفر صلوات اللّه عليه يكبّر ثمّ قال ان التكبير يردّ الرّيح).

و كالصحيح منقول است از كامل كه گفت در خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بودم كه بادى سخت سر شد پس حضرت شروع كردند و تكبير مى گفتند و فرمودند كه اللّه اكبر باد را برطرف مى كند يا سورتش را مى شكند.

5-( و قال صلوات اللّه عليه: ما بعث اللّه عزّ و جلّ ريحا الاّ رحمة او عذابا فاذا رأيتموها فقولوا اللّهمّ انّا نسألك خيرها و خير ما ارسلت له و نعوذ بك من شرّها و شرّ ما ارسلت له و كبّروا و ارفعوا اصواتكم بالتكبير فانّه يكسرها).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه حق سبحانه و تعالى نفرستاده بادى كه عبث باشد بلكه رحمت است يا عذاب پس چون باد شود بگوئيد كه خداوندا از تو سؤال مى كنيم خير اين باد را و خير آن چه اين باد از جهة آن فرستاده شده است و پناه مى گيريم به تو از شر اين باد و از شر آن چه اين باد از جهت آن فرستاده شده است و تكبير بگوئيد و آواز خود را به تكبير بلند كنيد كه تكبير سورت و شدت آن را مى شكند و اين معنى مجرب است.

14-( و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: لا تسبّوا الرّياح فانّها مأمورة و لا الجبال و لا السّاعات و لا الايام و لا اللّيالي فتاثموا و يرجع إليكم).

و در قوى از سكونى منقول است كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه دشنام مدهيد بادها را به درستى كه كه اگر تند و سخت آيند بامر الهى چنين

ص: 348

مى آيند و دشنام مدهيد كوهها را كه چه كوه بلند ناهمواريست و نه ساعتها را و نه روزها و شبها را چون از فعل الهى است و شما گناه كار مى شويد و دشنام به شما برمى گردد.

14-( و قال صلّى اللّه عليه و آله: ما خرجت ريح قطّ الاّ بمكيال الاّ زمن عاد فانّها عتت على خزّانها فخرجت فى مثل خرق الابرة فاهلكت قوم عاد).

و از حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله منقول است كه هرگز بادى از خزينه باد بيرون نيامده است الاّ به اندازه مگر زمان عاد كه قوم هودند عليه السلام كه باد سركشى كرد بر خزينه داران آن و بيرون آمد بمقدار سر سوزنى يا بمقدار سوراخى كه سر سوزن كند و قوم عاد را هلاك كرد و همين حديث با تاويلش گذشت در باب استسقا و قانون محدثين است كه از جهة مناسبت به مقام گاهى يك حديث را در ده جا نقل مى كنند چنانكه بخارى بسيار كرده است.

5-( و روى علىّ بن رئاب عن ابى بصير قال: سالت ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن الرّياح الاربع الشّمال و الجنوب و الصّبا و الدّبور و قلت له انّ النّاس يقولون انّ الشّمال من الجنّة و الجنوب من النّار فقال انّ للّه عزّ و جلّ جنودا من الرّيح يعذّب بها من عصاه موكّل بكلّ ريح منهنّ ملك مطاع فاذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يعذّب قوما بعذاب أوحى اللّه إلى الملك الموكّل بذلك النوع من الرّيح الّذى يريد ان يعذّبهم بها فيامرها الملك فتهيج كما يهيج الاسد المغضب و لكلّ ريح منهنّ اسم أ ما تسمع قول اللّه عزّ و جلّ «إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» و قال عزّ و جلّ «الرِّيحَ الْعَقِيمَ» و قال «فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ» و ما ذكر فى الكتاب من الرّياح الّتى يعذّب بها من عصاه و للّه عزّ و جلّ رياح رحمة لواقح و رياح تهيّج السّحاب

ص: 349

فتسوق السّحاب و رياح تحبس السّحاب بين السّماء و الارض و رياح تعصره فتمطره باذن اللّه عزّ و جلّ و رياح تفرّق السّحاب و رياح ممّا عدّ اللّه عزّ و جلّ فى الكتاب فامّا الرّياح الاربع فانّها اسماء الملائكة الشّمال و الجنوب و الصّبا و الدّبور و على كلّ ريح منهنّ ملك موكّل بها فاذا اراد اللّه تبارك و تعالى ان يهبّ شمالا امر الملك الّذى اسمه الشّمال فهبط على البيت الحرام فقام على الرّكن اليماني فضرب بجناحيه فتفرّقت ريح الشّمال حيث يريد اللّه عزّ و جلّ فى البرّ و البحر و اذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يبعث الصّبا امر الملك الّذى اسمه الصّبا فهبط على البيت الحرام فقام على الرّكن اليماني فضرب بجناحيه فتفرّقت ريح الصّبا حيث يريد اللّه تعالى فى البرّ و البحر و اذا اراد اللّه عزّ و جلّ ان يبعث جنوبا امر الملك الّذى اسمه الجنوب فهبط على البيت الحرام فقام على الرّكن اليمانيّ فضرب بجناحيه فتفرّقت ريح الجنوب حيث يريد اللّه عزّ و جلّ فى البرّ و البحر و اذا اراد اللّه تبارك و تعالى ان يبعث دبورا امر الملك الّذى اسمه الدّبور فهبط على البيت الحرام فقام على الرّكن اليمانيّ فضرب بجناحيه فتفرّقت ريح الدّبور حيث يريد اللّه عزّ و جلّ فى البرّ و البحر).

و به شش سند صحيح و چهار حسن كالصحيح منقول است كه ابو بصير گفت كه سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از چهار باد كه از شمال و جنوب و صبا و دبور است كه از چهار جهة مى آيد و شمال از قطب شمالى است تا مغرب اعتدال و جنوب از قطب جنوبى است تا مشرق اعتدال و صبا از قطب شمالى است تا مشرق اعتدال و دبور از قطب جنوبى است تا مغرب اعتدال و عرض نمودم كه مردمان مى گويند كه باد شمال از بهشت مى آيد و باد جنوب از دوزخ پس حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را لشكرها هست از باد كه معذّب مى گرداند

ص: 350

به آن ها جمعى را كه عصيان او كنند و بهر بادى موكل است فرشته كه آن باد اطاعت او مى كند پس چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه جمعى را معذّب گرداند وحى مى فرمايد به آن ملكى كه موكل است به آن نوع از بادى كه مى خواهد ايشان را به آن معذّب گرداند پس ملك آن باد را امر مى كند آن باد مانند شير خشمناك شده آن جماعت را هلاك مى كند و هر بادى را نامى است نمى شنوى كه حق سبحانه و تعالى يك باد را صرصر ناميده است در آنجا كه فرموده است كه فرستاديم برايشان بادى صرصر يعنى بسيار سرد در روز شامى كه تشأمش هميشه هست يا بوده است و مشهوران است كه چهار شنبه آخر ماه است و جائى ديگر فرموده است كه ريح عقيم فرستاديم و آن باديست كه نفع ندارد مانند باد پاييزى و در كافى اين زيادتى هست

و قال ريح فيها عذاب اليم يعنى بادى بود كه در آن باد بود عذابى كه به الم مى آورد و ديگر حق سبحانه و تعالى فرموده است كه به آن رسيد كرد بادى كه در آن آتش بود و آنها را سوخت و ساير آن چه حق سبحانه و تعالى ياد فرموده است در قرآن از بادهايى كه عاصيان را به آن معذب مى گرداند و خداوند عالميان را بادهاى رحمت هست كه يكى از آنها مسمّى است به لواقح كه آن باد بهاريست كه درختان را آبستن مى كند كه در حديث است كه

اغتنموا برد الربيع يعنى غنيمت دانيد باد سرد بهارى را كه با بدنهاى شما آن مى كند كه با درختان شما مى كند و اجتناب كنيد از باد پاييزى كه با بدنهاى شما آن مى كند كه با درختان شما مى كند،و ديگر بادهاييست كه ابرها را بر مى انگيزاند و ابرها را مى برد بهر جا كه فرمان الهى است،ديگر بادهاييست كه ابرها را نگاه مى دارد ميان آسمان و زمين،و ديگر بادهاييست كه حق سبحانه و تعالى آنها را معصرات ناميده است كه ابرها را در هم مى فشارد كه باران از آن بيرون آيد قطره قطره بامر الهى،ديگر بادهايى است كه ابرها را از هم مى پاشد و غير اينها از بادهاى رحمت كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد شمرده است

ص: 351

و مشهور است كه هر جا بلفظ جمع است باد رحمت است و هر جا كه مفرد است باد عذاب است.

اما چهار باد كه بادها را با آن چهار نام مى خوانند نام فرشتگان است كه بادها را به آن نامها مى خوانند مردمان از روى جهالت كه آن شمال و جنوب و صبا و دبور است و بر هر بادى از اين بادها ملكى موكل است پس چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه باد شمال بوزد امر مى فرمايد به آن ملكى كه اسمش شمال است كه نازل مى شود بر بيت اللّه الحرام كه كعبه معظمه است و بهترين خانهاى عبادتست كه آن را محترم گردانيده است به حرمتهاى چند كه خواهد آمد و بر ركن يمانى مى ايستد و بالها را بر هم مى زند باد شمال بهم مى رسد و متفرق مى شود بهر جائى كه حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه اين باد به آن جا رود از دريا و خشكى.

و از آن جمله از جهة حركت كشتيهاست كه جمعى از شمال به جنوب روند به آن باد مى روند و جمعى باد جنوب دارند و از برابر ايشان مى روند از جنوب به شمال و هم چنين از طرف ديگر و هر گاه حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه باد صبا را بفرستد امر مى فرمايد فرشته را كه اسم آن صباست و به زير مى آيد در كعبه معظمه و بر ركن يمانى مى ايستد و بالها را بر هم مى زند باد صبا از آن بهم مى رسد و متفرق مى شود در هر جائى كه حق سبحانه و تعالى مى خواهد از بر و بحر،و چون حق سبحانه و تعالى اراده مى فرمايد كه باد جنوب را بفرستد امر مى فرمايد ملكى را كه اسم آن جنوب است كه مى آيد به بيت اللّه الحرام و بر ركن يمانى مى ايستد و بالها را بر هم مى زند و باد جنوب بهم رسيده متفرق مى شود بهر جائى كه حق سبحانه و تعالى اراده دارد و از بر و بحر،و چون حق سبحانه و تعالى مى خواهد كه باد دبور را بفرستد امر مى فرمايد ملكى را كه اسم آن دبور است و به زير مى آيد در كعبه و بر ركن يمانى مى ايستد و بالها را بر هم مى زند باد دبور متفرق مى شود در هر جائى كه حق سبحانه و تعالى مى خواهد در بر و بحر،و

ص: 352

چون اين ملائكه در نهايت عظمتند ممكن است كه بالهاى خود را از طرفى بر هم زنند كه باد از آن طرف آيد يا بالخاصية چنان باشد كه چون در آنجا بال بر هم زند از آن طرفى كه اسم اوست باد آيد به آن كه اراده الهى كافيست در حصول هر چه خواهد و ليكن حق سبحانه و تعالى چنان كرده است كه هر چيزى را سببى باشد و جمعى كه شعورى داشته باشند رو به مسبب الاسباب كنند و جمعى رو به اسباب كنند و رتبه بندگان ظاهر شود و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: نعم الرّيح الجنوب يكسر البرد عن المساكين و تلقح الشّجر و تسيل الاودية).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه خوب باديست باد جنوب سورت سرما را مى شكند از درويشان و درختها را آبستن مى كند چون غالب آنست كه در فصل بهار بسيار مى آيد و سيل مى آورد در رود خانه ها.

1-( و قال علىّ صلوات اللّه عليه: الرّياح خمسة منها العقيم فنعوذ باللّه من شرّها).

و منقول است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه بادها پنج نوعند يكى از آن جمله باد عقيم است پس ما پناه بحق سبحانه و تعالى مى بريم از شر آن و مذكور شد كه باد عقيم آنست كه نفعى ندارد و ضرر دارد مانند باد پاييزى اگر چه نسبت به جمعى نافع است چون محال است كه حق سبحانه و تعالى چيزى بيافريند كه نفع نداشته باشد حتى بادى كه از جهة عذاب جمعى فرستد نيز نافع است از جهة عبرت ديگران و وجوه ديگر و لهذا حضرت پناه بحق سبحانه و تعالى برده است از شر آن نه از اصل آن.

14-( و: كان النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله اذا هبّت ريح صفراء او حمراء او سوداء تغيّر وجهه و اصفرّ و كان كالخائف الوجل حتّى ينزل من السّماء قطرة من مطر فيرجع اليه لونه و يقول جاءتكم بالرّحمة).

منقول است كه هر گاه بادى زرد يا سرخ يا سياه مى آمد رنگ مبارك حضرت

ص: 353

سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله زرد و متغير مى شد و مانند كسى كه خايف و ترسان باشد مى شد تا از آسمان قطره از باران مى آمد رنگ حضرت به جاى خود مى آيد و مى فرمودند كه رحمت الهى آمد يا باد آمد با رحمت الهى،يا باد رحمت الهى را آورد.

5-( و روى زرارة و محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه:

قالا قلنا له أ رأيت هذه الرّياح و الظّلم الّتى تكون هل يصلّى فيها فقال كلّ اخاويف السّماء من ظلمة او ريح او فزع فصلّ لها صلاة الكسوف حتّى تسكن).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه زراره و محمد بن مسلم گفتند عرض نموديم كه خبر فرمائيد كه اين بادها و تاريكيهائى كه واقع مى شود آيا نماز مى كنند از جهة اينها يعنى مى بايد كرد حضرت فرمودند كه هر چه از چيزهاى است كه سبب خوفست مانند تاريكيها و بادها و ترسها از جهة آن نماز كن تا ساكن شود يعنى نماز سبب زوال آن مى شود يا وقتش باقى است تا زوال اينها و ظاهر اين خبر آنست كه اخاويف آسمان مطلقا سبب نماز هست اما وجوب و ندب ظاهر نيست و احوط آنست كه ترك نكنند اگر چه از جهة بادهاى تند باشد و سرماهاى بسيار سرد باشد كه سبب نقصان ميوها شود يا درختان خشك شوند و امثال اينها و ديگر اخبار وارد است كه خواهد آمد.

نماز آيات در تنگى وقت

5,6-( و روى محمّد بن مسلم و بريد بن معاوية عن ابى جعفر و ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليهما قالا: اذا وقع الكسوف او بعض هذه الايات صلّيتها ما لم تتخوّف ان يذهب وقت الفريضة فان تخوّفت فابدأ بالفريضة و اقطع ما كنت فيه من صلاة الكسوف فاذا فرغت من الفريضة فارجع إلى حيث كنت قطعت و احتسب بما مضى).

و كالصحيح منقول است از اين دو عظيم الشأن كه حضرت امام محمد باقر و

ص: 354

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما فرمودند كه هر گاه كسوف يا بعض از اخاويف آسمانى واقع شود اين نماز را مى كنى ما دام كه خوف نداشته باشى كه وقت فريضه فوت شود پس اگر خوف داشته باشى كه وقت حاضره فوت شود و در اثناى نماز كسوف باشى نماز كسوف را قطع كن و حاضره را به جا آور بعد از آن،از آن موضعى كه قطع كرده بگير و تمام كن و آن چه پيشتر كرده بودى حساب كن.

و مؤيد اين است صحيحه محمد بن مسلم كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم بسيار است كه مبتلا مى شوم به گرفتن ماه بعد از نماز شام پيش از نماز خفتن و اگر نماز كسوف را بگذاريم وقت فضيلت شام فوت مى شود و محتمل است كه خوف فوت شدن خفتن باشد در نصف شب حضرت فرمودند كه هر گاه خوف داشته باشى كه نماز حاضره فوت شود نماز كسوف را قطع كن و نماز حاضره را به جا آور و بعد از آن بنا نه بر نماز كسوف و آن را تمام كن عرض نمودم كه هر گاه كسوف در آخر شب باشد و اگر نماز كسوف را كنيم نماز شب فوت مى شود به كدام يك ابتدا كنم حضرت فرمودند كه نماز كسوف را بكن و نماز شب را بعد از صبح قضا كن.

و در صحيح از ابراهيم منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گاه هست كه آفتاب مى گيرد پيش از غروب آفتاب و نماز حاضره را نكرده ايم و مى ترسيم كه فوت شود اگر بعد از اتمام نماز كسوف كنيم حضرت فرمودند كه نماز كسوف را قطع كنيد و حاضره را به جا آوريد و عود كنيد به نماز كسوف يعنى بنا نهيد بر آن و اولى آنست كه اگر وقت هر دو فراخ باشد حاضره را مقدم دارد.

چنانكه در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت عرض نمودم

ص: 355

بأحدهما صلوات اللّه عليهما از نماز كسوف در وقت فريضه حاضره حضرت فرمودند كه حاضره را مقدم دار عرض نمودند كه اگر وقت نماز شب باشد حضرت فرمودند كه نماز كسوف را مقدم دار و از اين احاديث صحيحه ظاهر مى شود كه اطلاق كسوف بر خسوف قمر مى كرده اند و ظاهر مى شود بنا و احوط آنست كه بنا نهد و بعد از اتمام مرتبه ديگر به جا آورد اگر چه پيشتر نكرده باشد و محتمل است كه اين جوابها همه در اعاده باشد چون مستحب است كه اگر از نماز فارغ شده باشد و كسوف منجلى نشده باشد اعاده كند چنانكه خواهد آمد.

نماز و ضرورت

8-( و روى عن علىّ بن الفضل الواسطيّ انّه قال: كتبت إلى الرّضا صلوات اللّه عليه اذا انكسفت الشّمس و القمر و انا راكب لا اقدر على النّزول فكتب صلوات اللّه عليه إليّ صلّ على مركبك الّذى أنت عليه).

و در حسن كالصحيح از على منقول است كه گفت عريضه به خدمت امام رضا صلوات اللّه عليه نوشتم كه هر گاه آفتاب يا ماه بگيرد و من سواره باشم و قدرت نداشته باشم كه از چهار پا به زير آيم و نماز كنم حضرت نوشتند بمن كه نماز كن بر آن حيوانى كه سوارى و شكى نيست در آن كه با عدم قدرت حاضره را مى توان سواره كردن پس كسوف را بطريق اولى مى توان كرد مع هذا عمومات نيز هست و اللّه تعالى يعلم.

اگر بعد از وقت بفهمد

5-( و روى عن محمّد بن مسلم و الفضيل بن يسار انّهما قالا: قلنا لأبي جعفر صلوات اللّه عليه انقضى صلاة الكسوف و من اذا اصبح فعلم و اذا امسى فعلم قال إن كان القرصان احترقا كلاهما قضيت و ان كان انّما احترق بعضها فليس عليك قضاؤه).

و در حسن كالصحيح و علامه صحيح شمرده است كه اين دو عظيم المنزله گفتند كه عرض نموديم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا قضا كنيم يا واجبست كه قضا كرده شود نماز كسوف را و حكم جاهل چيست كه هر گاه صبح شود بداند

ص: 356

كه شب كسوف شده بود يا شام شود بداند كه روز آفتاب گرفته بوده است و او مطلع نشده بود حضرت فرمودند كه اگر كل قرص آفتاب و ماه گرفته باشد قضا مى كنى يا قضا كرده مى شود و اگر بعضى گرفته باشد قضا بر تو نيست و اين محمول است بر صورت جهل چنانكه ظاهر سؤال است.

و در صحيح از زراره و محمد بن مسلم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كل قرص آفتاب بگيرد و تو ندانى و بعد از آن بدانى كه منجلى شده باشد بر تست كه قضا كنى و اگر جميع نگرفته باشد قضا واجب نيست.

و كالصحيح از حريز از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است به همين تفصيل در خسوف قمر و اما اگر عمدا ترك كرده باشد اگر چه بعضى گرفته باشد قضا واجبست از جهة عمومات اخبار صحيحه كه هر كه فوت شود از او نمازى واجبست كه آن را قضا كند.

و از جهة صحيحه حماد از حريز از استادش كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ماه بگيرد و شخصى بيدار شود و كاهلى كند كه نماز كند بايد كه در روز غسل كند و نماز را قضا كند و اگر بيدار نشود و بعد از انجلا بيدار شود قضا مى كند بدون غسل.

و در موثق از عمار منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر نماز كسوف را طول دهى تا انجلا بهتر است و اگر يك مرتبه نماز كنى سبك نيز جايز است و اگر علم به كسوف نداشته باشى و بعد از آن بدانى قضا نمى بايد كرد و اگر كسى ترا بيدار كند و علم بهم رسانى و كاهلى كنى و بخواب روى بر تست كه قضا كنى نماز را.

اما آن چه مرويست در صحيحه على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از نماز كسوف و آن كه اگر

ص: 357

كسى ترك كند آيا قضا دارد حضرت فرمودند كه هر گاه از تو فوت شود بر تو قضا نيست.

و در موثق كالصحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه من در حمام بودم و آفتاب گرفته بود و بعد از بيرون آمدن دانستم و قضا نكردم.

و كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر از ما فوت شود نماز كسوف قضا كنيم حضرت فرمودند كه قضا نمى بايد كرد و ما را گمان اين بود كه قضا مى بايد كرد و همه محمولست بر جاهل كسوف و احتراق بعضى از قرص چنانكه از مفهوم اخبار صحيحه نيز ظاهر شد و اين اخبار خصوصا صحيحه على بن جعفر را مشكل است طرح كردن و علاجى نيست بغير از جمع و ممكن است استحباب و احتياط ظاهر است.

كيفيت نماز آيات

6-( و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن صلاة الكسوف كسوف الشّمس و القمر قال عشر ركعات و اربع سجدات تركع خمسا ثمّ تسجد فى الخامسة ثمّ تركع خمسا ثمّ تسجد فى العاشرة و ان شئت قرات سورة فى كلّ ركعة فاذا قرات سورة فى كلّ ركعة فاقرأ فاتحة الكتاب و ان قرات نصف سورة اجزاك ان لا تقرا فاتحة الكتاب الاّ فى اوّل ركعة حتّى تستانف اخرى و لا تقل سمع اللّه لمن حمده فى رفع رأسك من الرّكوع الاّ فى الرّكعة الّتى تريد ان تسجد فيها»

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز گرفتن آفتاب و ماه حضرت فرمودند كه ده ركوع است و چهار سجود در ركعت اوّل بعد از قرائت پنج ركوع مى كنى و سر از ركوع پنجم برمى دارى به سجود مى روى و هم چنين پنج ركوع مى كنى در

ص: 358

ركعت دويم و بعد از ركوع پنجم كه ركوع دهم باشد با پنج ركوع اول به سجود مى روى و اگر خواهى در هر ركوع سوره مى خوانى و اگر خواهى نصف سوره يعنى بعضى از سوره مى خوانى پس اگر سوره را تمام بخوانى مى بايد كه در ركوع ديگر سوره حمد را بخوانى و اگر بعضى از سوره را بخوانى كافى است كه بحمد اوّل اكتفا كنى تا سوره را تمام كنى بعد از آن الحمد مى خوانى و سوره ديگر مى خوانى و چون سر از ركوع بر مى دارى سمع اللّه لمن حمده نمى گويى مگر در پنجم و دهم كه چون از ركوع سر بر مى دارى مى گويى اين كلمه را و به سجود مى روى.

مجملا مى بايد كه در هر ركعتى يك حمد و سوره تمام خوانده شود و اگر سوره در جائى تمام شود بعد از آن حمد را از سر مى بايد گرفت پس جايز است كه چون حمد را بخواند يك سوره را تمام بخواند و بر ركوع رود و سر بردارد و حمد و همان سوره يا سوره ديگر را بخواند و هم چنين تا به آخر كه ده حمد و ده سوره بخواند و مى خواهد دو حمد و دو سوره مى خواند به آن كه بعد از حمد يك آيه از سوره قدر مثلا بخواند و بركوع رود و چون سر بردارد آيه ديگر را بخواند و بر ركوع رود تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام كند و به سجده رود و هم چنين در ركعت دويم و اگر خواهد يك ركعت را مثل اول به جا آورد و ركعت ديگر بنحو دويم و اگر در ركعت اول حمد و نصف سوره بخواند و چون سر از ركوع بردارد نصف ديگر را بخواند در اين صورت بعد از سر برداشتن از ركوع مى بايد حمد را بخواند و مى خواهد سوره را تمام مى خواند و مى خواهد بعضى از سوره مى خواند و به همين منوال تا به آخر و افراد اين نماز صورت بسيار بهم مى رساند و همه صورتها از اين حديث بيرون مى آيد و هر گاه يك سوره را تمام كرده باشد لازم نيست كه در آخر سوره را تمام كند بلكه در ميان سوره به سجود مى تواند رفت و در ركعت دويم بعد از حمد مى تواند از آنجا

ص: 359

كه گذاشته است بخواند و مى تواند كه سوره ديگر بخواند و اگر از ميان سوره بگيرد مى بايد كه اين سوره را تمام كند اگر چه پيش از ركوع چهارم باشد و بعد از آن حمد و يك سوره تمام را بخواند و بر ركوع رود تا اقل مراتب بفعل آمده باشد كه در هر ركعتى يك حمد و يك سوره خوانده باشد.

و مؤيد اين خبر است صحيحة الفضلا كه ايشان فضيل و زراره و بريد و محمد بن مسلمند كه از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما روايت كرده اند كه فرمودند كه نماز گرفتن آفتاب و ماه و رجفه يعنى زلزله يا هر چه آدمى را مضطرب سازد از اخاويف آسمانى و زلزله ده ركوع و چهار سجود است كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله نماز گذاردند و صحابه اقتدا به آن حضرت كردند در كسوف شمس و چون آن حضرت فارغ شدند كسوف زايل شده بود و همه روايت كرده اند از اين دو معصوم صلوات اللّه عليهما كه نماز اين آيات همه به يك عنوان است و سخت تر و درازتر از همه كسوف شمس است ابتدا به تكبير احرام مى كنى بعد از آن حمد و سوره مى خوانى پس بركوع مى روى پس سر از ركوع برمى دارى و حمد و سوره مى خوانى پس بركوع دويم مى روى و سر برمى دارى و حمد و سوره مى خوانى پس بركوع سيم مى روى و سر برمى دارى و حمد و سوره مى خوانى پس بركوع چهارم مى روى و سر برمى دارى و حمد و سوره مى خوانى پس بركوع پنجم مى روى و چون سر از ركوع برمى دارى سمع اللّه لمن حمده مى گويى و به سجود مى روى و دو سجده مى كنى پس برمى خيزى و به همين عنوان ركعت دويم را به جا مى آورى گفتند كه عرض نموديم كه اگر يك سوره بخواند در پنج ركوع بانكه پنج حصّه كند و پيش از هر ركوع يك حصّه را بخواند حضرت فرمودند كه يك حمد در اين صورت كافى است كه اول بخواند و اگر پنج سوره را پنج حمد بخواند بهتر است و قنوت در ركعت دويم بعد از قرائت و پيش از ركوع مى خواند و پيش از ركوع چهارم و ششم و هشتم و دهم مى خواند كه پنج قنوت

ص: 360

در اين ده ركوع خوانده باشد.

و در صحيح از زراره و محمد بن مسلم منقول است كه گفتند سؤال كرديم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از نماز كسوف كه چند ركعت است و چگونه به جا آوريم حضرت فرمودند كه ده ركوع و چهار سجود است تكبير احرام مى گويى و چون مى خواهى كه بركوع روى تكبير مى گويى و چون سر از ركوع برمى دارى تكبير مى گويى مگر در پنجم كه چون سر از ركوع بردارى و خواهى كه به سجود روى سمع اللّه لمن حمده مى گويى و در هر دو ركوع پيش از ركوع قنوت مى خوانى و مى بايد كه قنوت و ركوع و سجود و قرائت برابر باشند پس اگر فارغ شوى پيش از انجلا بنشين و دعا كن و طلب كن از حق سبحانه و تعالى تا منجلى شود و اگر پيش از اتمام نماز منجلى شود نماز را تمام كن و قرائت را بلند بخوان را وى گفت عرض نمودم كه قرائت را چگونه بخوانم حضرت فرمودند كه اگر در هر ركوعى سوره را تمام كنى حمد را بخوان و اگر بعد از حمد بعضى از سوره را بخوانى از آنجا كه گذاشته بخوان و فاتحه مخوان يعنى واجب نيست پس فرمودند كه مستحب است كه سوره كهف و حجر را بخوانى مگر آن كه پيش نماز باشى و سبب مشقت شود بر مأمومين و اگر توانى چنان كن كه زير آسمان باشد و نماز كسوف شمس را درازتر از نماز خسوف قمر به جا آور اما هر دو در قرائت و ركوع و سجود برابرند و سنت است كه در مساجد به جا آورند چنانكه گذشت.

و در صحيح ابو بصير نيز منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چنين مى گويند كه چون آفتاب و ماه بگيرد پناه به مساجد بريد و در همه اوقات مى توان كرد بلكه فورا مى بايد كرد كه مبادا منجلى شود و وقت بيرون رود.

و در صحيح جميل منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه

ص: 361

عليه فرمودند كه وقت نماز كسوف وقتى است كه بگيرد اگر چه نزد طلوع آفتاب يا غروب آفتاب باشد پس حضرت فرمودند كه اين نماز فريضه است.

و در صحيح از محمد بن حمران از آن حضرت صلوات اللّه عليه نيز به همين عنوان است و باز در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه نماز كسوف فريضه است.

16-( و روى عمر بن اذينة: انّ القنوت فى الرّكعة الثّانية قبل الرّكوع ثمّ فى الرّابعة ثمّ فى السّادسة ثمّ فى الثّامنة ثمّ فى العاشرة).

و در صحيح از ابن اذينه منقول است كه قنوت در ركعت دويم پيش از ركوع است و هم چنين است در ركعت چهارم و ششم و هشتم و دهم چنانكه گذشت.

(و ان لم تقنت الاّ فى الخامسة و العاشرة فهو جائز لورود الخبر به)

و اگر نخواهى قنوت را مگر در پنجم و دهم آن نيز جايز است چون باين عنوان نيز وارد شده است و علما باين خبر عمل كرده اند و گفته اند كه اگر اكتفا بدهم نيز كند جايز است و اين دو حديث را نديده ايم اولى آنست كه پنج قنوت بخواند چون روايت صحيحه در آن وارد است و در فقه رضوى مذكور است كه پنج قنوت مى خوانى و در قنوت اين دعا را مى خوانى كه

(انّ اللّه يسجد له من فى السّماوات و من فى الارض و الشّمس و القمر و النّجوم و الشّجر و الدّوابّ و كثير من النّاس و كثير حقّ عليه العذاب اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد لا تعذّبنا بعذابك و لا تسخط بسخطك علينا و لا تهلكنا بغضبك و لا تاخذنا بما فعل السّفهاء منّا و اعف عنّا و اغفر لنا و اصرف عنّا البلاء يا ذا المنّ و الطّول و اذا فرغ الرّجل من صلاة الكسوف و لم تكن انجلت فليعد الصّلاة و ان شاء قعد و مجّد اللّه عزّ و جلّ حتّى ينجلى).

و هر گاه فارغ شود شخصى از نماز كسوف و هنوز منجلى نشده باشد پس نماز را اعاده كند و اگر خواهد بنشيند و تمجيد الهى كند

ص: 362

تا منجلى شود گذشت و در فقه رضوى نيز مذكور است.

و در صحيح از معاوية بن عمار منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه از نماز خسوف فارغ شوى و منجلى نشده باشد مرتبه ديگر اعاده كن هر چند بسيار شود.

(و لا يجوز ان يصلّيها فى وقت فريضة حتّى يصلّى الفريضة)

و جايز نيست كه اين نماز را در وقت فريضه حاضره به جا آورد تا فريضه حاضره را نكند اين عبارت با عبارت آينده عبارت فقه رضويست كه بعنوان نهى گفته است صدوق بلا يجوز ادا كرده است ممكن است كه مراد صدوق كراهت باشد يا حرمت و بر تقدير حرمت ممكن است كه مراد از وقت فريضه آخر وقت باشد و احاديث گذشت و حمل بر كراهت اظهر است در غير تنگى وقت.

(و اذا كان فى صلاة الكسوف و دخل عليه وقت الفريضة فليقطعها و ليصلّ الفريضة ثمّ يبنى على ما صلّى من صلاة الكسوف)

و در فقه رضويست كه هر گاه در نماز كسوف باشد و وقت حاضره داخل شود پس بايد كه قطع كند نماز كسوف را و نماز فريضه را به جا آورد و بعد از آن بنا نهد بر آن چه كرده است از نماز كسوف و احاديث گذشت در اين مسأله و حمل مى توان كرد بر وقت مضيق حاضره يا بر سبيل استحباب و اگر وقت هر دو فراخ باشد حاضره را مقدم دارد و هم چنين اگر وقت حاضره تنگ باشد حاضره را مقدم دارد اگر چه وقت كسوف تنگ باشد و اگر وقت حاضره فراخ باشد و وقت خسوف تنگ باشد خسوف را مقدم دارد.

6-( و روى حمّاد بن عثمان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه قال: ذكروا عنده انكساف القمر و ما يلقى النّاس من شدّته فقال صلوات اللّه عليه اذا انجلى منه شىء فقد انجلى).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه جمعى مذكور ساختند گرفتن ماه را و

ص: 363

آن كه مردمان مشقت مى كشند از آن به اعتبار آن كه خسوف قمر بسيار واقع مى شود و گاه هست كه مدّتى مى كشد و نماز را طول دادن يا اعاده كردن سبب مشقت مردمان است يا آن كه خوف مردمان بسيار است چون كمانشان اينست كه ضرر كسوف به پادشاهان مى رسد و ضرر ماه برعايا مى رسد حضرت فرمودند كه هر گاه شروع در انجلا كرد منجلى شده است ديگر طول نمى بايد داد نماز را و اعاده نمى بايد كرد هر گاه شروع در انجلا شود و بنا بر احتمال ديگر تا خسوف هست خوف دارند كه بلايى از آسمان نازل شود و چون اندكى منجلى شد علامت رحمت الهى است و ديگر خوفى نيست و جمعى كه از اين حديث استدلال كرده اند بر آن كه وقت نماز كسوف تا شروع در انجلاست و دلالتش ظاهر نيست و اللّه تعالى يعلم.

و كالصحيح از ابن ابى يعفور منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه قرص آفتاب و ماه تمام بگيرد سزاوار آنست كه نزد امامى روند كه نماز را به جماعت بفعل آورند و اگر بعضى گرفته باشد جايز است كه تنها بفعل آورند و نماز كسوف ده ركوع و چهار سجود است و گرفتن آفتاب بر مردمان و حيوانات دشوارتر است و دور نيست كه شدّتش از جهة اين باشد كه چون در روز واقع مى شود و تاريك مى شود حيوانات از چرا مى افتند و مردمان از كارها يا خوفشان بيشتر است يا گمان ضرر بيشتر است.

و در موثق كالصحيح از روح منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز كسوف كه لازمست كه آن را به جماعت واقع سازم حضرت فرمودند كه به جماعت و فرادى هر دو مى توان كرد.

و در قوى از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه نيز به همين عنوان مرويست.

و در موثق از ابو بصير منقول است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از

ص: 364

نماز كسوف حضرت فرمودند كه ده ركوع و چهار سجود است در هر ركوعى مثل سوره يس و نور بخوان و مى بايد كه ركوع و سجودت بطول قرائت باشد عرض نمودم كه كسى اين سورها را نداند چه كند حضرت فرمودند كه در هر ركوعى شصت آيه بخواند و چون سر از سجود بردارد حمد نخواند چون سوره تمام نخوانده است و حضرت فرمودند كه اگر غافل شود يا در خواب باشد كه خسوف شده باشد بايد كه قضا كند آن را.

ص: 365

باب صلاة الحبوة و التّسبيح و هى صلاة جعفر بن ابى طالب عليه السّلام

اين بابى است در بيان نماز حبوه يعنى عطيّه چنانكه خواهد آمد كه حضرت فرمودند كه الا احبوك و نماز تسبيحش نيز مى گويند چون تسبيحات اربع سيصد مرتبه در آن خوانده مى شود و اين نماز حضرت جعفر است و اكثر سنيان چون با امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عداوت دارند به تبعيّت آن با جعفر نيز عداوت دارند و اين نماز را نماز عباس مى گويند با اين شهرت كه قريب به تواتر است از طرف سنّيان نيز.

14-( روى ابو حمزة الثّمالىّ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لجعفر بن ابى طالب عليه السّلام يا جعفر أ لا أمنحك الا اعطيك الا احبوك أ لا اعلّمك صلاة اذا أنت صلّيتها لو كنت فررت من الزّحف و كان عليك مثل رمل عالج و زبد البحر ذنوبا غفرت لك قال بلى يا رسول اللّه قال تصلّى اربع ركعات اذا شئت ان شئت كلّ ليلة و ان شئت كلّ يوم و ان شئت فمن جمعة إلى جمعة و ان شئت فمن شهر إلى شهر و ان شئت فمن سنة إلى سنة تفتتح الصّلاة ثمّ تكبّر خمس عشرة مرّة تقول اللّه اكبر و سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه ثمّ تقرء الفاتحة و سورة و تركع فتقولهنّ فى ركوعك عشر مرّات ثمّ ترفع رأسك من الرّكوع فتقولهنّ عشر مرّات و تخرّ ساجدا و تقولهنّ عشر مرّات فى سجودك ثمّ ترفع رأسك من السّجود

ص: 366

فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ تخرّ ساجدا فتقولهنّ عشر مرّات فى سجودك ثمّ ترفع رأسك من السّجود فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ تنهض فتقولهنّ خمس عشرة مرّة ثمّ تقرء الفاتحة و سورة ثمّ تركع فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ ترفع رأسك من الرّكوع فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ تخرّ ساجدا فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ ترفع رأسك من السّجود فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ تسجد فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ ترفع رأسك من السّجود فتقولهنّ عشر مرّات ثمّ تتشهّد و تسلّم ثمّ تقوم فتصلّى ركعتين اخراوين تصنع فيهما مثل ذلك ثمّ تسلّم قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه فذلك خمس و سبعون مرّة فى كلّ ركعة ثلاثمائة تسبيحة تكون ثلاثمائة مرّة فى الاربع ركعات الف و مائتا حسنة يضاعفها اللّه عزّ و جلّ و يكتب لها بها اثنتى عشرة الف تسبيحة الحسنة منها مثل جبل احد و اعظم).

و به اسانيد متكثره منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به جعفر پسر ابو طالب فرمودند وقتى كه از حبشه آمد و اتفاقا در روزى آمد كه در آن روز فتح خيبر بر دست حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه شده بود و حضرت كه شنيدند كه جعفر مى آيد فرمودند كه نمى دانم كه به كدام يك از اين دو نعمت خوشحالتر باشم بفتح خيبر يا به آمدن جعفر و چون نزديك رسيد حضرت دوازده گام استقبال او فرمودند و چون به او رسيدند او را در بر گرفتند و پيشانى او را بوسيدند و از خوشحالى گريستند و به او فرمودند كه نمى دانم كه به كدام يك از اين دو نعمت مسرورتر باشم به آمدن تو اى جعفر يا بفتح خيبر كه خدا بر دست برادرت على واقع ساخت اى جعفر آيا عطا نكنم ترا آيا نبخشم به تو چيزى آيا احسان نكنم به تو احسانى و مردمان چنين فهميدند كه حضرت خيبر را با اموال خيبر به او خواهد داد تا فرمودند كه آيا تعليم نكنم به تو نمازى را كه اگر از جنگ گريخته باشى كه

ص: 367

از بدترين گناهان است و گناهان تو بعد در يك بيابان عالج باشد و آن بيابان عظيمى است در راه مكه كه ريگ روان است و كسى حساب آن ريگ را نمى داند مگر حق سبحانه و تعالى،و اگر گناهانت بمقدار كف درياها باشد چون اين نماز را بكنى حق سبحانه و تعالى همه را بيامرزد جعفر گفت بلى مى خواهم يا رسول اللّه.

حضرت فرمودند كه چهار ركعت نماز مى كنى بدو سلام هر وقت كه خواهى و هر وقت كه بكنى ترا اين ثواب باشد اگر خواهى در هر شب بكن و اگر خواهى هر روز و اگر جمعه به جمعه بكنى و اگر يك ماه تا يك ماه بكنى و اگر يك سال تا يك سال بكنى يعنى ماهى يك بار و سالى يك بار به جا آورى اين ثواب هست باين عنوان كه تكبير احرام به گويى پس پانزده مرتبه به گويى اللّه اكبر و سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه پس سوره حمد را با سوره بخوانى و بر ركوع روى و ده مرتبه اين تسبيحات اربع را به گويى پس سر از ركوع برمى دارى و ده مرتبه مى گويى پس به سجده مى روى و ده نوبت مى گويى پس سر برمى دارى و ده مرتبه مى گويى پس ديگر به سجود مى روى و ده نوبت مى گويى پس سر بر مى دارى و ده مرتبه مى گويى پس برمى خيزى و پيش از قرائت پانزده مرتبه مى گويى پس فاتحه را مى خوانى و سوره پس بركوع مى روى و ده مرتبه مى گويى پس سر از ركوع برمى دارى و ده نوبت مى گويى پس به سجود مى روى و ده بار مى گويى پس سر از سجود برمى دارى و ده نوبت مى گويى پس به سجود مى روى و ده مرتبه مى گويى پس سر از سجود برمى دارى و ده نوبت مى گويى پس تشهد مى خوانى و سلام مى دهى پس برمى خيزى و دو ركعت ديگر به همين منوال مى كنى و سلام مى دهى پس حضرت فرمودند كه در هر ركعت هفتاد و پنج تسبيح مى شود كه هر تسبيحى چهار تسبيح است سيصد تسبيح مى شود در هر ركعتى كه چهار ركعت هزار و دويست تسبيح مى شود و حسب الوعد الهى هر حسنه را ده

ص: 368

حسنه مى نويسند كه دوازده هزار تسبيح مى شود كه هر تسبيح در بزرگى مانند كوه احد و اعظم از كوه احد است.

16-( و قد روى: انّ التّسبيح فى صلاة جعفر بعد القراءة و انّ ترتيب التّسبيح سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر. فباىّ الحديثين اخذ المصلّى فهو مصيب و جائز له)

و در روايات ديگر وارد شده است كه تسبيح نماز جعفر بعد از خواندن حمد و سوره است و ترتيبش به همين عنوان است پس نماز گذارنده مخيّر است بهر يك از اين احاديث دو حديث كه عمل كند درست كرده است و جايز است او را و اين بيشتر و صحيح تر است و مخالف سنيّان است و حديث سابق موافق سنيّان است پس عمل كردن باين احاديث بهتر است بلكه متعيّن است از جهة اخبارى كه وارد شده است كه بحديث مخالف ايشان عمل كنيد.

از آن جمله در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه شخصى از آن حضرت سؤال نمود و گفت فداى تو گردم آيا برادر مؤمن را در بغل مى توان گرفت حضرت فرمودند كه بلى به درستى كه روزى كه فتح خيبر بر دست امير المؤمنين صلوات اللّه عليه واقع شده بود خبر آمد كه جعفر طيار از حبشه آمد با هفتاد كس كه از ظلم قريش به حبشه رفته بودند و سبب اسلام نجاشى شدند تا آن كه منقول است.

كالصحيح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جعفر طيار گفت نجاشى فرستاد بطلب من و ساير مهاجرين كه داخل شديم بر او ديديم كه جامهاى كنده پوشيده است و بر روى خاك نشسته است ما ترسيديم كه مبادا مصيبتى به او رسيده باشد و چون فهميد كه ما متغير شديم گفت الحمد للّه كه حق سبحانه و تعالى محمد صلّى اللّه عليه و آله را بر أعادى او مظفر گردانيد مى خواهيد بشارت دهم شما را گفتم بلى پادشاهم گفت الحال جاسوسى

ص: 369

از آن جانب آمده است و بشارت آورده است كه حق سبحانه و تعالى فتحى عظيم به آن حضرت كرامت فرموده است و ابو جهل با بسيارى از صناديد قريش كشته شده اند و بسيارى را اسير كرده اند و كشتگان و اسرار را نام برد به تفصيل و ملاقات كرده بودند با يكديگر در وادى كه آن را بدر مى گويند و گويا آن وادى در برابر من است و چوب مسواك در آنجا بسيار است و من در آنجا شتران آقاى خود را كه از قبيله بنى ضمره بود مى چرانيدم و نجاشى پادشاه زاده بود و ليكن يكى از خويشان او كه پادشاه شد مى خواست كه پادشاه زاده ها را بكشد شخصى او را خريد و آورد به قريش فروخت و چون پادشاهشان مرد و پادشاه زاده نداشتند كس فرستادند و نجاشى را خريدند و او را پادشاه كردند.

جعفر گفت پادشاهم چرا بر خاك نشسته ايد و جامهاى كهنه پوشيده ايد گفت يا جعفر در انجيل عيسى هست كه حق الهى بر بندگان آنست كه چون حق سبحانه و تعالى نعمتى بر ايشان فرستد ايشان شكستگى و تواضع كنند از جهة رضاى الهى،و چون حق سبحانه و تعالى اين فتح را به پيغمبر ما كرامت كرده است من اين تواضع و فروتنى از جهة حق سبحانه و تعالى كردم بعد از آن نجاشى به جعفر گفت كه اگر الحال اراده رفتن داشته باشيد من مضايقه نخواهم كرد چون مكرر رخصت مى نمودند و او رخصت نمى داد پس جعفر و اصحاب او به نجاشى گفتند كه بيش از اين تاب مفارقت آن حضرت و تاب مفارقت زن و فرزندان نداريم،هفتاد كس در خدمت جعفر در اين روز به خدمت آن حضرت فايز گشتند پس حضرت فرمودند كه نمى دانم كه از كدام يك از اين دو نعمت خوشحالتر باشم از فتح خيبر كه سبب اعلاء كلمة اللّه شد و دين قوت گرفت و معجزات بسيار بر دست امير المؤمنين واقع شد و نعمت ديگر وجود جعفر بود كه در شجاعت بعد از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما بود و گذشت كه حضرت بعد از شهادت جعفر بسيار بر او گريستند و از جمله اصحاب

ص: 370

آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله بود.

پس چون جعفر پيدا شد حضرت برجستند و دوازده گام استقبال او فرمودند و او را در بغل گرفتند و پيشانى او را بوسيدند پس آن شخص عرض نمود كه آن چهار ركعتى كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله جعفر را فرمودند كه به جا آورد چه عنوانست حضرت فرمودند كه چون جعفر به خدمت آن حضرت رسيدند حضرت فرمودند كه آيا ترا عطا ندهم آيا به تو چيزى نبخشم آيا به تو احسانى نكنم پس مردمان گردنها كشيدند و با خود مى گفتند كه البته طلا و نقره خواهد داد به جعفر جعفر گفت بلى مى خواهم يا رسول اللّه حضرت فرمودند كه چهار ركعت نماز بكن هر وقت كه خواهى يعنى اگر چه در اوقات مكروهه باشد اگر چه نماز جعفر از نوافل مبتدئه است و بر تقديرى كه نافله مبتدئه مكروه باشد نماز جعفر مستثنى است و ممكن است كه مستثنى منه باشد كه همه وقت توان كرد غير از آن پنج وقت كه گذشت و در اين صورت غرض اين خواهد بود كه روز خاصى و وقت خاصى ندارد اگر چه در روز جمعه بهتر است اما وقتى نيست كه در غير آن وقت نتوان كرد يا آن كه شرط است و جزاش اينست كه هر وقت كه اين نماز را مى كنى گناهان تا نماز جعفر سابق آمرزيده مى شود،اگر توانى هر روز بكن و اگر نه دو روز يك بار يا هر جمعه يا هر ماه يا هر سال كه بكنى گناهان سابق آمرزيده مى شود آن شخص عرض نمود كه اين نماز را بچه عنوان بكنم حضرت فرمودند كه تكبير احرام مى گويى و بعد از قرائت ايستاده پانزده مرتبه مى گويى سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر پس در ركوع و سر برداشتن و سجود و سر برداشتن و باز سجود و سر برداشتن در هر يك ده نوبت مى گويى كه در يك ركعت هفتاد و پنج باشد و در چهار ركعت سيصد مرتبه باشد كه هزار و دويست تسبيح و اخواتش باشد چنانكه گذشت مفصلا و در هر ركعتى قل هو اللّه مى خوانى و قل يا مى خوانى.

ص: 371

و در حسن كالصحيح از ابو بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به جعفر فرمودند كه آيا عطا نكنم ترا آيا نبخشم به تو يا احسان به تو نكنم پس جعفر گفت بلى يا رسول اللّه پس مردمان كمان كردند كه طلا يا نقره به او خواهد داد و مردمان گردنها كشيدند كه به بينند كه چيز خواهد داد حضرت فرمودند كه ببخشم به تو چيزى كه اگر در هر روز به جا آورى از جهة تو بهتر است از دنيا و آن چه در اوست و اگر در هر دو روز يا هر هفته يا هر ماه يا هر سال به جا آورى حق سبحانه و تعالى هر چه در ميان هر دو نماز است مى بخشد از گناهان هر چه باشد چهار ركعت نماز مى كنى ابتدا مى كنى و بعد از قرائت پانزده مرتبه سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر را مى گويى مثل سابق تا به آخر و فرمودند كه اگر خواهى در روز مى كنى و اگر خواهى در شب

و القنوت فى كلّ ركعتين منها قبل الرّكوع

و قنوت در هر دو ركعت پيش از ركوع است يعنى دو نماز است و دو قنوت دارد و جمعى گفته اند كه يك نماز است و يك قنوت است چون در اكثر اخبار تصريح به سلام نشده است و ليكن چون در حديث ابو حمزه مصرح است به آن كه سلام مى گويد آن مجملها را حمل بر مفصّل مى كنند يا آن كه وجوب سلام در نماز واجب ظاهر نيست چه جاى سنّت مع هذا احاديث واقع شده است كه نوافل هر دو ركعت به يك سلام است و در فقه رضوى نيز مصرح است بدو سلام بنحو مشهور.

(و القراءة فى الرّكعة الاولى الحمد و اذا زلزلت و فى الثّانية الحمد و العاديات و فى الثّالثة الحمد و اذا جاء نصر اللّه و فى الرّابعة الحمد و قل هو اللّه احد و ان شئت صلّيتها كلّها بالحمد و قل هو اللّه احد )

عبارت فقه رضويست كه قرائت در ركعت اول حمد و اذا زلزلت است و در ركعت دويم حمد و سوره و العاديات است و در سيم حمد و اذا

ص: 372

جاء است و در چهارم حمد و توحيد است و اگر خواهى همه را بحمد و توحيد مى خوانى و چهار سوره قرينه دو نماز است و در حديث مفضل نيز در چهار سوره است.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست كه همين چهار سوره را مى خواند بعد از آن از آن حضرت سؤال كردند كه چه ثواب دارد حضرت فرمودند كه اگر گناهان او مانند ريگ بيابان عالج باشد كه ريگ روانست حق سبحانه و تعالى همه را مى آمرزد پس حضرت رو بمن كردند و فرمودند كه اين ثواب از جهة تست و از جهة اصحاب تو يعنى از جهة شيعيان اثنى عشريست چون غير ايشان را ثواب نيست و مستحق خلود در نارند و ثواب مشروط است به ايمان اتفاقا.

6-( و فى رواية عبد اللّه بن المغيرة: انّ الصّادق صلوات اللّه عليه قال اقرء فى صلاة جعفر ب قل هو اللّه احد و قل يا أيها الكافرون ).

و به اسانيد حسنه و صحيح منقول است از عبد اللّه كه آن حضرت فرمودند كه بخوان در نماز جعفر سوره توحيد و سوره جحد را محتمل است كه مراد اين باشد كه در هر ركعتى اين دو سوره بخواند چنانكه در صحيح گذشت و آن كه در ركعت اولى از چهار ركعت توحيد مى خواند و در دويم جحد يا مخيّر است در ابتدا بهر يك خواهد يا آن كه اگر خواهد همه را توحيد بخواند يا همه را جحد بخواند يا بعضى توحيد و بعضى جحد و در هر ركعتى هر دو را خواندن بهتر است و ظاهرا واسطه بوده است و صدوق ذكر نكرده است يا مرسل بوده است چون عبد اللّه به خدمت حضرت صادق نرسيده است لهذا صدوق تغيير اسلوب داده است و ضرر ندارد ارسال چون عبد اللّه از اهل اجماع است و اللّه تعالى يعلم.

إ-( و روى عن ابراهيم بن ابى البلاد قال: قلت لأبي الحسن يعنى موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما أيّ شيء لمن صلّى صلاة جعفر قال

ص: 373

لو كان عليه مثل رمل عالج و زبد البحر ذنوبا لغفرها اللّه له قال قلت هذه لنا قال فلمن هى الاّ لكم خاصّة قال قلت فاىّ شىء اقرء فيها قال و قلت اعترض القرآن قال اقرء فيها اذا زلزلت و اذا جاء نصر اللّه و انّا أنزلناه فى ليلة القدر و قل هو اللّه احد ).

و در صحيح عالى السّند و موثق كالصحيح منقول است از ابراهيم كه گفت عرض نمودم به حضرت ابى الحسن و احتمال حضرت امام موسى كاظم و حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما هر دو دارد چون به خدمت هر دو رسيده است و از هر دو روايت كرده است و صدوق جزم كرده است كه مراد حضرت امام موسى است و دور نيست كه وجهش آن چيزى باشد كه مشهور است كه مطلق منصرف به اكثر و شايع مى شود و اكثر روايات او از آن حضرت است و ليكن اين شهرت كاذب است در اكثر آن چه ذكر كرده اند بلكه اطلاق ابو الحسن بر هر سه معصوم مساويست و تميز از رجال است و در اينجا تميزى نيست و گاهى اطلاق بر حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نيز مى كنند و ليكن غالب آنست كه شيعه اطلاق نمى كند بر آن حضرت غير امير المؤمنين مطلق را و سنّيان ابو الحسن و على و امير المؤمنين على مى گويند و گاهى ابو الحسنين نيز مى گويند و ايشان امير المؤمنين حسن و امير المؤمنين حسين نيز مى گويند اما نزد شيعه جايز نيست اطلاق لفظ امير المؤمنين بر غير آن حضرت و روايات در نهى بسيار است و ابن طاوس كتابى در اين معنى تصنيف كرده است و زياده از دويست حديث از كتب عامه و خاصّه نقل كرده است كه حق سبحانه و تعالى و جبرئيل و آفتاب و حضرت سيّد المرسلين آن حضرت را امير المؤمنين خوانده اند و احاديث بسيار نقل كرده است كه غير آن حضرت را امير المؤمنين گفتن جايز نيست و نمى گويد مگر شقى و وعيد بسيار وارد شده است بر عذاب كسى كه غير آن حضرت را امير المؤمنين بگويد در غير تقيه ابراهيم گفت عرض نمودم به آن حضرت

ص: 374

صلوات اللّه عليه كه شخصى كه نماز جعفر كند چه ثواب دارد حضرت فرمودند كه اگر گناهان او بسيار مثل ريگ روان و كف درياها باشد حق سبحانه و تعالى همه را مى آمرزد گفت عرض نمودم كه آيا اين ثواب را بما مى دهند حضرت فرمودند كه به كه مى دهند بغير از شما يعنى منحصر است اين ثواب در شما و از براى شما است ابراهيم گفت عرض نمودم كه چه سوره بخوانم هر سوره را مى توانم خواند حضرت فرمودند كه نه اذا زلزلت و اذا جاء نصر اللّه و انا أنزلناه و قل هو اللّه را بخوان و ظاهر آنست كه بترتيب بايد خواند اول اذا زلزلت و ثانى اذا جاء تا به آخر و محتمل است كه مجموع را در هر ركعتى بايد خواند با احتمالاتى كه گذشت اما اظهر ترتيب است و اين حديث اصح است از احاديث سابق و حق تخيير است و اشهر عمل به فقه رضويست و بهتر آنست كه گاهى به آن نحو بخوانند و گاهى باين عنوان و جمع احوط است.

به آن كه در ركعت اولى اذا زلزلت و قل يا و توحيد بخواند.

و در ركعت دويم و العاديات و اذا جاء و توحيد و جحد بخواند.

و در سيم اذا جاء و انا أنزلناه و توحيد و جحد بخواند.

و در چهارم جحد و توحيد بخواند تا عمل به همه كرده باشد.

14,6-( و: سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه عمّن صلّى صلاة جعفر عليه السّلام هل يكتب له من الاجر مثل ما قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله لجعفر عليه السّلم قال اى و اللّه).

و كالصحيح منقول است از اسحاق بن عمار كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا امثال ما مردمان را اگر نماز جعفر كنيم آن ثواب هست كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله از جهة جعفر عليه السلام فرمودند حضرت فرمودند كه آرى و اللّه و منافات ندارد كه حضرت جعفر را اضعاف مضاعفه ثواب بوده باشد و مماثلت در آن چيزى باشد كه حضرت فرموده باشند چون حضرت محض

ص: 375

كفاره گناهان را فرمودند و بس زيادتى حسنات و علو درجات را نفرمودند چون ظاهر است كه هر چند كمالات بيشتر است ثواب در خور آن از جهة هر عملى مضاعف مى شود مثلا در يك شمشير زدن حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و آله فرمودند كه يك ضربت على در روز خندق بهتر است از جميع عبادات همه امّت من از جن و انس تا روز قيامت بلكه هر فعلى از افعال آن حضرت چنين بود چون هر چه از كامل واقع مى شود كامل است.

10-( و روى علىّ بن الرّيّان انّه قال: كتبت إلى الماضي الاخير أسأله عن رجل صلّى من صلاة جعفر ركعتين ثمّ تعجّله عن الرّكعتين الاخيرتين حاجة أ يقطع ذلك لحادث يحدث أ يجوز له ان يتمّها اذا فرغ من حاجته و ان قام عن مجلسه ام لا يحتسب بذلك الاّ ان يستانف الصّلاة و يصلّى الاربع الرّكعات كلّها فى مقام واحد فكتب صلوات اللّه عليه بل ان قطعه عن ذلك امر لا بدّ له منه فليقطع ثمّ ليرجع فليبن على ما بقى منها إن شاء اللّه تعالى).

و در حسن كالصحيح و شيخ در صحيح روايت كرده اند از على كه گفت عريضه نوشتم به خدمت حضرت امام على نقى يا امام حسن عسكرى و ماضى يعنى فوت شده است و ابو الحسن اخير است يا امام اخرى كه به ملازمت آن حضرت مى رسيدند و احتمال صاحب الامر نيز دارد كه كتابت را به نايبان آن حضرت رسانيده باشند و ليكن هادى اظهر است چون نجاشى ذكر كرده است كه رساله از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه به او رسيده بود در آن عريضه سؤال نمودم از شخصى كه دو ركعت نماز جعفر را كرده باشد و او را كارى پيش آيد آيا قطع مى كند،و در تهذيب او يقطع است و اين اظهر است يعنى او را حاجتى باشد يا حادثه دست دهد كه قطع نماز بايد كرد آيا جايز است بعد از فارغ شدن از آن امر دو ركعت ديگر را بكند اگر چه از محل نماز برخاسته باشد يا گذشته را حساب نكند و

ص: 376

نماز را از سر گيرد تا همه چهار ركعت را يك جا به جا آورد حضرت فرمودند در جواب عريضه كه بلكه در تهذيب به جاى بل بلى است و اين اظهر است يعنى بلى بنا مى نهد اگر حادثه امر ضرورى باشد كه ناچار باشد از رفتن بسوى آن پس نماز را قطع مى كند و چون برگردد بنا نهد و ما بقى را به جا آورد إن شاء اللّه تعالى يعنى اگر خدا خواهد و توفيق كرامت كند كه بنا نهد و يا محض تيمن و تبرك باشد و اين حديث اشعارى دارد به آن كه يك نماز است و يك سلام دارد اما استدلال به امثال اين اشعارات نمى توان كرد.

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: صلّ صلاة جعفر فى أيّ وقت شئت من ليل او نهار و ان شئت حسبتها من نوافل اللّيل و ان شئت حسبتها من نوافل النّهار تحسب لك من نوافلك و تحسب لك من صلاة جعفر عليه السّلام).

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه نماز جعفر را در هر وقتى كه خواهى به جا آور از شب و روز و اگر خواهى حساب مى توانى كرد از نوافل شب و اگر خواهى حساب مى كنى آن را از نوافل روز و در اين صورت ثواب هر دو را دارى ثواب نوافل شبانه روزى را دارى و ثواب نماز جعفر را نيز دارى يعنى تداخل مى شود به آن كه نوافل ظهر و عصر را چهار نماز جعفر مى كنى و نافله شام را بنحو نماز جعفر مى كنى كه اگر وقت نافله بدر نرود كه حمره مغربى زايل شود و غالب آنست كه وقت بدر مى رود و هشت ركعت نافله«شب»را در نماز جعفر مى توان كرد و ظاهر آنست كه هر گاه نوافل را بعنوان نماز جعفر به جا آورد هر دو ثواب دارد و بهتر آنست كه قصد هر دو كند و اگر قصد نافله يوميه كند كافى است اما اگر قصد نماز جعفر كند و قصد نافله نكند معلوم نيست كه ثواب نافله داشته باشد.

و در صحيح از ذريح منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق

ص: 377

صلوات اللّه عليه سؤال كردم از نماز جعفر كه آن را از نماز نافله حساب مى توانم كرد حضرت فرمودند كه هر نافله كه خواهى حساب مى توانى كرد خواه نافله شب و خواه نافله روز.

و در صحيح ديگر از ذريح منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر خواهى نماز جعفر را در شب به جا آور و اگر خواهى در روز و اگر خواهى در سفر و اگر خواهى از نوافلت حساب كن و اگر خواهى نماز قضا را بنحو نماز جعفر به جا آور.

و در صحيح از على بن سليمان منقول است كه عريضه به خدمت رجل نوشتم صلوات اللّه عليه و آن احتمال امام حسن عسكرى و حضرت صاحب الامر نيز دارد كه عرض نمودم و سؤال كردم از نماز جعفر كه در كجاوه مى توانم كرد حضرت فرمودند كه اگر در سفر باشى در كجاوه نماز كن.

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا كنت مستعجلا فصلّ صلاة جعفر مجرّدة ثمّ اقض التّسبيح).

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر گاه تعجيل داشته باشى نماز جعفر را بى تسبيح به جا آور بعد از آن تسبيحات را مى خوانى و در پى كار خود مى روى.

و كلينى همين مضمون را كالصحيح از آن حضرت روايت كرده است.

6-( و فى رواية الحسن بن محبوب قال: يقول فى اخر سجدة من صلاة جعفر بن ابى طالب عليه السّلام يا من لبس العزّ و الوقار يا من تعطّف بالمجد و تكرّم به يا من لا ينبغى التّسبيح الاّ له يا من احصى كلّ شيء علمه يا ذا النّعمة و الطّول يا ذا المنّ و الفضل يا ذا القدرة و الكرم أسألك بمعاقد العزّ من عرشك و منتهى الرّحمة من كتابك و باسمك الاعظم الاعلى و كلماتك التّامّات ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و

ص: 378

ان تفعل بى كذا و كذا).

و در صحيح از حسن منقول است و كلينى از ابن محبوب روايت كرده است از شخصى كه او گفت كه حضرت فرمودند كه آخر ركعت و در بعضى از نسخ اين كتاب نيز فى آخر ركعة است و ظاهرا سجده ركعت آخر مراد باشد چنانكه در حديث ديگر خواهد آمد كه در ركعت چهارم بعد از تسبيحات سجده نماز جعفر مى گويد اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه اى خداوندى كه عزت و جبروت و وقار را پوشيده يعنى مخصوص ذات مقدس اوست اى خداوندى كه مجد و عظمت را رداى خود فرموده و عزيزى به سبب مجد و جلال،و مقدسى از نقص و زوال چنانكه اين مضمون از رسول خدا و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم متواتر است كه كبريا و عظمت ردا و ازار الهى است يعنى مخصوص ذات مقدس اوست،اى خداوندى كه تنزيه و تقديس سزاوار نيست مگر ترا چون غير او همه معيوبند و ناقص و كمترين عيبهاى همه امكان است،اى خداوندى كه علمت احاط كرده است همه اشيا را،اى خداوندى كه احسان و انعامت همه عالميان را فرا گرفته است،اى خداوندى كه منت و نعمت و تفضل همه از تست اى خداوندى كه قادرى و بزرگوارى يا مكرم و منعمى از تو سؤال مى كنم به عزت عرشت و به جايى چند از عرش عظمت و جلالت كه عزت را بر او بسته يعنى از آن اعظم است كه عظمت او را وصف توان كرد،و بحق رحمتت كه به نهايت رسيده است نسبت به كافه عالميان و بيان كرده در لوح محفوظ يا قرآن يا آن كه نهايت رحمتت كه آن قرآن است كه نسبت باين امّت مرحومه واقع ساخته كه چنين كتابى را بر ايشان فرستاده و بحق اسم اعظمت كه از آن بالاتر است كه وصف آن توان كرد و بحق كلمات تمام تو كه آن قرآن است يا اسماء اعظمت يا حججت كه صلوات بر محمد و آل او فرست و فلان و فلان حاجتم را روا كن.

و كلينى روايت ديگر نقل كرده است از ابو سعيد كه گفت حضرت امام

ص: 379

جعفر صادق صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه مى خواهى كه تعليم كنم ترا تسبيحى كه در نماز جعفر بخوانى گفتم بلى فرمودند كه چون فارغ شوى از تسبيح آخر ركعت چهارم بگو

(سبحان من لبس العزّ و الوقار سبحان من تعطّف بالمجد و تكرّم به سبحان من لا ينبغى التّسبيح الاّ له سبحان من احصى كلّ شيء علمه سبحان ذى المنّ و النّعم سبحان ذى القدرة و الكرم اللّهمّ انّي أسألك بمعاقد العزّ من عرشك و منتهى الرّحمة من كتابك و اسمك الاعظم و كلماتك التّامّة الّتى تمّت صدقا و عدلا صلّ على محمّد و اهل بيته).

و فلان و فلان حاجتم را برآور يعنى بعد از اين تسبيح حاجتى كه دارى از حق سبحانه و تعالى طلب كن و اين تسبيح قريبست به سابق ليكن در سابق بعنوان دعاست و در اين خبر تسبيح است كه منزه خداوندى كه چنين است پس اگر اول اين تسبيح را بخواند و بعد از آن دعا را اكمل خواهد بود و شيخ دعاى بسيار در مصباح ذكر كرده است كه بعد از نماز بخوانند.

ص: 380

باب صلوات الحاجة

اشاره

اين بابى است در بيان نمازهايى كه از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم منقول است از جهة بر آمدن حاجتها

نماز حاجت اول

7-( روى مرازم عن العبد الصّالح موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما قال: اذا فدحك امر عظيم فتصدّق فى نهارك على ستّين مسكينا على كلّ مسكين صاع بصاع النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله من تمر او برّ او شعير فاذا كان باللّيل اغتسلت فى ثلث اللّيل الاخير ثمّ لبست ادنى ما يلبس من تعول من الثّياب الاّ انّ عليك فى تلك الثّياب ازارا ثمّ تصلّى ركعتين تقرا فيها بالتّوحيد و قل يا أيها الكافرون فاذا وضعت جبينك فى الرّكعة الاخيرة للسّجود هلّلت اللّه و قدّسته و عظّمته و مجّدته ثمّ ذكرت ذنوبك فاقررت بما تعرف منها مسمّى و ما لم تعرف اقررت به جملة ثمّ رفعت رأسك فاذا وضعت جبينك فى السّجدة الثّانية استخرت اللّه مائة مرّة تقول اللّهمّ انّي استخيرك بعلمك ثمّ تدعوا اللّه بما شئت من اسمائه و تقول يا كائنا قبل كلّ شيء و يا مكوّن كلّ شيء و كائنا بعد كلّ شيء افعل بى كذا و كذا و كلّما سجدت فافض بركبتيك إلى الارض و ترفع الازار حتّى تكشف عنهما و اجعل الازار من خلفك بين ركبتيك و باطن ساقيك فانّى ارجو ان تقضى حاجتك ان شاء اللّه تعالى و ابدا بالصّلاة على النّبيّ و اهل بيته

ص: 381

صلوات اللّه عليهم).

و در حسن كالصحيح منقول است از مرازم كه بنده شايسته درگاه الهى حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كار عظيمى ترا پيش آيد در روزش تصدّق كن بر شصت درويش هر درويش را يك صاع بصاع حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه چهار مد باشد يا پنج مد از خرما يا گندم يا جو پس چون شب شود در ثلث آخر شب غسل مى كنى و مى پوشى كمترين جامهائى كه عيالت مى پوشند يعنى كنده تر و زبون تر و مى بايد كه با اين جامها لنگى باشد بعوض زير جامه پس دو ركعت نماز مى كنى در ركعت اول الحمد و قل هو اللّه و در دويم قل يا أيها الكافرون مى خوانى و چون در ركعت دويم به سجود مى روى تهليل مى كنى خدا را يعنى لا اله الا اللّه مى گويى و تنزيه مى كنى خدا را به سبحان اللّه يا سبوح و يا قدوس مى گويى و تعظيم و تمجيد الهى مى كنى به كلمه لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم،يا اسماء و دعواتى مى خوانى كه مشتمل بر اينها بوده باشد پس گناهان خود را ياد مى كنى و يك يك را نام مى برى هر چه را بخاطر داشته باشى و باقى را يك جا اقرار مى كنى به آن كه مى گويى خداوندا گناهان بسيار كرده ام كه تو همه را مى دانى پس سر بر مى دارى و چون به سجود دويم مى روى صد مرتبه استخاره مى كنى به آن كه مى گويى خداوندا طلب هر خير خود مى كنم از تو كه آن را به نزد من آورى چون تو مى دانى عواقب امور را پس خدا را مى خوانى بهر اسمى كه مى خواهى از اسماء الهى و مى گويى كه اى خداوندى كه پيش از همه بودى و اى خداوندى كه همه اشيا را تو ايجاد كرده و اى خداوندى كه بعد از همه اشياء خواهى بود اين حاجت و اين حاجتم را برآور و هر مرتبه كه به سجده مى روى زانوها را بر زمين مى رسانى و لنگ را دور مى كنى از زانوها و لنگ را از پشت سر ميان زانوها و شكم ساقها مى اندازى كه چون اين عمل را به جا مى آورى اميدوارم كه حاجتت

ص: 382

بر آورده شود إن شاء اللّه.

و چون خواهى كه شروع كنى در اين عمل يا در دعا اول صلوات بر محمد و اهل بيت او فرست و بعد از آن دعا را بخوان.

و قريب باين است صحيحه زراره كه شيخان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده اند و ظاهرا چون حديث مرازم مشتمل بر زيادتى بود صدوق اين حديث را آورد و بنا بر اين حديث از حيثيت سند بهتر از صلوات ديگر است.

ص: 383

صلاة اخرى للحاجة

6-( روى موسى بن القاسم البجليّ عن صفوان بن يحيى و محمّد بن سهل عن اشياخهما عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا حضرت لك حاجة مهمّة إلى اللّه عزّ و جلّ فصم ثلاثة ايّام متوالية الأربعاء و الخميس و الجمعة فاذا كان يوم الجمعة إن شاء اللّه تعالى فاغتسل و البس ثوبا جديدا ثمّ اصعد إلى اعلى بيت فى دارك و صلّ فيه ركعتين و ارفع يديك إلى السّماء ثمّ قل اللّهمّ انّي احللت بساحتك لمعرفتي بوحدانيتّك و صمدانيّتك و انّه لا قادر على حاجتى غيرك و قد علمت يا ربّ انّه كلّما تظاهرت نعمك علىّ اشتدت فاقتى إليك و قد طرقني همّ كذا و كذا و أنت بكشفه عالم غير معلّم واسع غير متكلّف فاسئلك باسمك الّذى وضعته على الجبال فنسفت و وضعته على السّماء فانشقّت و على النّجوم فانتثرت و على الارض فسطحت و أسألك بالحق الّذى جعلته عند محمّد و الائمّة و تسمّيهم إلى اخرهم ان تصلّى على محمّد و اهل بيته و ان تقضى حاجتى و أن تيسّر لي عسيرها و تكفينى مهمّها فان فعلت فلك الحمد و ان لم تفعل فلك الحمد غير جائر فى حكمك و لا متّهم في قضائك و لا خائف فى عدلك و تلصق خدّك بالأرض و تقول اللّهمّ انّ يونس بن متّى عبدك دعاك فى بطن الحوت و هو عبدك فاستجبت له و انا عبدك ادعوك

ص: 384

فاستجب لي ثمّ قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه لربّما كانت الحاجة لي فادعوا بهذا الدّعاء فارجع و قد قضيت).

اين نماز ديگر است از جهة قضاء حاجت به اسانيد صحيحه منقول است از موسى از صفوان و او از اهل اجماع است بنا بر اين ضرر ندارد ارسال و هم چنين بسند صحيح منقول است از محمد بن سهل و صفوان و محمد روايت كرده اند هر يك از جمعى از استادان خود كه همه فضلا اصحاب حضرت امام جعفر صادقند صلوات اللّه عليه و شيخ از جمعى كثير از اين فضلا روايت كرده است در مصباح كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه حاجتى رو دهد كه اهتمام به شان او داشته باشى و در غم آن حاجت بوده باشى و خواهى كه حق سبحانه و تعالى حاجتت را برآورد پس سه روز پى در پى روزه بگير همين سه روز را كه چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه است پس چون بر سى روز جمعه اگر حق سبحانه و تعالى خواهد بقاء ترا يا اگر خدا خواهد كه اين افعال را به جا آورى پس غسل كن و جامه نو به پوش و به پشت بام بلندترين جاها از خانه ات بالا رو كه اطراف آسمان پيدا باشد و دو ركعت نماز بكن و دستها را بردار و كف دستها را به جانب آسمان كه قبله دعاست بگشا پس بخوان اين دعا را كه ترجمه اش اينست خداوندا به درگاه تو آمده ام چون مى دانم كه خداوندى مخصوص تست و مى دانم كه واجب الوجودى كه جميع ممكنات به سبب امكان ذاتى از هر وجهى محتاج تواند و مى دانى كه كسى قادر نيست بر قضاى حاجت من بغير از تو و مى دانم كه هر چند نعمتهاى تو بر من پشت بر پشت و پى در پى بيشتر مى شود احتياج من به تو بيشتر مى شود و مرا رو داده است اين حاجت و اين حاجت و تو قادرى كه حاجتهاى مرا بر آورى و غمهاى مرا زايل گردانى و مى دانى كه بچه عنوان برآورى،احتياج ندارى كه به ياد تو دهند كه از كدام وجه برآورى چنانكه اكثر عالميان در دعاها مى گويند كه خداوندا حاجت مرا از فلان راه برآور و متوهم مى شود از سخن ايشان كه تو

ص: 385

نمى دانى و ايشان به ياد تو مى دهند خداوندا من چنين نيستم بلكه به تو مى گذارم كه هر نحو را كه اصلح دانى به آن نحو برآورى و خزينه تو واسع است و از دادن كم نمى شود و دادن بر تو دشوار نيست،پس از تو سؤال مى كنم بحق آن اسمى كه بر كوهها مى خوانى و خواهى خواند در روز قيامت و كوهها از هم خواهند پاشيد مانند پنبه زده يا ريگ روان و چون بر آسمانها مى خوانى آسمانها از هم خواهد پاشيد و شق شق خواهد شد و چون بر ستارگان مى خوانى از يكديگر پراكنده خواهند شد و چون بر زمين خواندى يا خوانى هموار خواهد شد و از تو سؤال مى كنم به آن حقى كه نزد محمد و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم گذاشته كه آن علم و كمالات و اسرار بى غايات و بلا نهايات است يا به حقيقت ايشان ترا قسم مى دهم و نام ائمه معصومين را مى برى يك يك باين عنوان كه جعلته عند محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين تا به آخر و الحجّة.

و جمعى از امثال اين عبارت استدلال كرده اند كه نام حضرت صاحب الامر را مى توان برد و دلالت ندارد چون ممكن است كه بر سبيل تغليب باشد با آن كه ما بعد إلى لازم نيست كه داخل باشد در ما قبل بلكه غالب آنست كه داخل نيست با آن كه نهايتش ظهور است و احاديث نهى خاص است و خاص مقدم است بر عام اگر چه حق آنست كه نسبت ميان اخبار اين باب عموم و خصوص من وجه است و در چنين جاها احكام متشابه است و احتياط در ترك است كه صلوات فرستى بر محمد و اهل بيت او كه ائمه معصومينند و فاطمه زهرا صلوات اللّه عليهم و حاجت مرا برآورى و اين دشوار را آسان كنى و مهمات مرا كفايت كنى پس اگر بكنى تراست حمد و اگر نكنى نيز تراست حمد البته مصلحت مرا در آن ندانسته كه نكردى و در حكم تو ظلم و جور نيست و ترا متهم نمى دانم در قضائى كه بر سر من آورى و ستمى نيست در عدالت تو يعنى اگر بكنى از روى تفضل است و اگر حاجتم را بر نياورى از روى عدل

ص: 386

است كه من استحقاق نداشتم با آن كه نسبت به ديگران چنين است و من همه را تفضل مى دانم و ترا در هر وجهى حمد مى كنم.

پس روى خود را بر زمين يا خاك مى گذارى و اين دعا را مى خوانى كه ترجمه اش اينست كه خداوندا به درستى كه يونس پسر متى بنده تو بود ترا در شكم ماهى خواند و بنده تو بود دعاى او را مستجاب گردانيدى و من نيز در بندگى با او شريكم و بنده ذليل توام دعاى مرا نيز مستجاب كن پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه بسيار است كه مرا كارها رو مى دهد و من اين نماز را مى كنم و اين دعا را مى كنم در صحرا و چون بر مى گردم حاجتم برآورده شده است.

و شيخ طوسى قدس سره به اسانيد صحيحه روايت كرده است از عاصم بن حميد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند همين نماز و روزه و دعا را،و بعد از اين اعمال دعايى طولانى ذكر كرده است در مصباح و احاديث بسيار روايت كرده است در نماز حاجت كه مجموع مشتملند بر اين سه روز روزه گرفتن و نمازهاى مختلف و دعاهاى مختلف اگر خواهى رجوع به مصباح كبير كن.

صلاة اخرى للحاجة

6-( روى سماعة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: انّ احدكم اذا مرض دعا الطّبيب و اعطاه و اذا كانت له حاجة إلى سلطان رشا البوّاب و اعطاه و لو انّ احدكم اذا فدحه امر فزع إلى اللّه عزّ و جلّ فتطهّر و تصدّق بصدقة قلّت او كثرت ثمّ دخل المسجد فصلّى ركعتين فحمد اللّه و اثنى عليه و صلّى على النّبيّ و اهل بيته صلّى اللّه عليه و آله ثمّ قال اللّهمّ ان عافيتني من مرضى او رددتني من سفرى او عافيتني

ص: 387

ممّا اخاف من كذا و كذا الاّ اتاه اللّه ذلك و هى اليمين الواجبة و ما جعل اللّه تبارك و تعالى عليه فى الشّكر).

اين نماز ديگر است از جهة بر آمدن حاجت مرويست در موثق از سماعه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كسى از شما بيمار شود طبيب را مى طلبد و به او چيزى مى دهد و اگر چيزى ندهد به او طبابت نمى كند يا در امر بيمار اهتمامى ندارد و اگر به پادشاهى كارى داشته باشد به دربان رشوه مى دهد و اگر يكى از شما را كارى سخت پيش آيد بايد كه بحق سبحانه و تعالى متوسل شود و وضو بسازد يا غسل كند و چيزى تصدق كند خواه اندك و خواه بسيار پس بمسجد رود و دو ركعت نماز بكند و بعد از نماز حمد و ثناى الهى به جا آورد و صلوات بر نبى و آل آن حضرت بفرستد و بگويد كه خداوندا اگر مرا از اين مرض شفا دهى اگر حاجت شفا باشد يا مرا از اين سفر به سلامت برگردانى اگر در سفر باشد يا مرا حفظ كنى از شر دشمنان كه از ايشان خايفم اگر خوف داشته باشد و هم چنين هر مطلبى كه داشته باشد ذكر كند و جزاى آن محذوفست چنانكه شايع است كه جزاى آن و لو را به قرينه مقام حذف مى كنند و در اينجا جزا اين است كه تو اهل آن هستى و هميشه با من به تفضّل سر كرده نه به استحقاق،نكند و نگويد اين كلمه را مگر آن كه حق سبحانه و تعالى حاجتش را برآورد و اين قسم منا شده است كه حق سبحانه و تعالى را قسم داده است و واجبست كه حق سبحانه و تعالى حاجت او را برآورد و مع هذا حق سبحانه اين عمل را به شكر نعمت او قبول مى فرمايد يا آن كه اين عمل شكر نعمت قضاى حاجتست گوييا كه حق سبحانه و تعالى حاجت او را برآورده است و بنده شكر او كرده است و از عهده شكر نعمتى كه بر او واجب است بيرون آمده است بفضل الهى.

ص: 388

صلاة اخرى للحاجة

4- : (كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما اذا احزنه امر لبس ثوبين من اغلظ ثيابه و اخشنها ثمّ ركع فى اللّيل ركعتين حتّى اذا كان فى اخر سجدة من سجوده سبّح اللّه مائة تسبيحة و حمد اللّه مائة مرّة و هلّل اللّه مائة مرّة و كبّر اللّه مائة مرّة ثمّ يعترف بذنوبه كلّها ما عرف منها اقرّ له تبارك و تعالى به فى سجوده و ما لم يذكر منها اعترف به جملة ثمّ يدعو اللّه عزّ و جلّ و يفضى بركبتيه إلى الارض).

اين نمازيست ديگر از جهة برآمدن حاجتها منقول است كه چون حضرت سيّد الساجدين را اندوهناك مى كرد چيزى دو جامه مى پوشيدند از كنده ترين جامها و زبرترين پوششها و در آخر شب دو ركعت نماز مى كردند و چون به سجده آخر مى رفتند صد مرتبه سبحان اللّه و صد مرتبه الحمد للّه و صد مرتبه لا اله الا اللّه و صد مرتبه اللّه اكبر مى گفتند پس اعتراف به گناهانى كه هرگز بخاطر مباركش نرسيده بود مى كردند از جهة تعليم ديگران هر چه را بخاطر داشتند از ترك اولى اگر واقع شده بود و باقى را يك جا اعتراف مى نمودند در سجود و دعا مى كردند و زانوها را برهنه كرده به خاك مى رسانيدند.

صلاة اخرى للحاجة

6-( روى عن يونس بن عمّار قال: شكوت إلى ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه رجلا كان يؤذينى فقال ادع عليه قلت قد دعوت عليه فقال ليس هكذا و لكن اقلع عن الذّنوب و صم و صلّ و تصدّق فاذا كان اخر اللّيل فاسبغ الوضوء ثمّ قم فصلّ ركعتين ثمّ قل و أنت ساجد اللّهمّ انّ فلان بن فلان قد آذانى اللّهمّ اسقم بدنه و اقطع اثره و انقص اجله و عجّل له ذلك فى عامه هذا فما لبث ان هلك).

و در صحيح منقول است از يونس ممدوح كه گفت شكايت نمودم به حضرت امام جعفر

ص: 389

صادق صلوات اللّه عليه از مردى كه مرا آزار مى داد حضرت فرمودند كه نفرين كن گفتم كه نفرين كردم حضرت فرمودند كه هر نفرينى مستجاب نمى شود و ليكن خود را از جميع گناهان باز دار و روزه بگير و نماز كن و تصدق كن پس چون آخر شب شود وضوى كاملى بساز كه هر عضوى را دو مرتبه آب بريزى يا دعاها را بخوانى پس برخيز يعنى نماز را ايستاده به جا آور و دو ركعت نماز كن و در سجده بگو كه خداوندا فلان پسر فلان،نام او و نام پدرش را ذكر كن مرا آزار مى دهد خداوندا بدنش را بيمار كن و قطع كن اثرش را كه اثرى از او نماند و كم كن اجلش را و به زودى او را در اين سال مبتلا كن پس اندك زمانى نگذشت كه هلاك شد.

صلاة اخرى للحاجة

6-( روى عمر بن اذينة عن شيخ من آل سعد قال: كانت بينى و بين رجل من اهل المدينة خصومة ذات خطر عظيم فدخلت على ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فذكرت ذلك له و قلت علّمنى شيئا لعلّ اللّه يردّ علىّ مظلمتى فقال اذا اردت بعدوّ فصلّ بين القبر و المنبر ركعتين او اربع ركعات و ان شئت ففى بيتك و اسال اللّه ان يعينك و خذ شيئا بما تيسّر فتصدّق على اوّل مسكين تلقاه قال ففعلت ما أمرني فقضى لي و ردّ اللّه علىّ ارضى).

اين نماز ديگر است از جهة بر آمدن حاجت دفع ظلم منقول است در صحيح از ابن ابى عمير از ابن اذينه از مرد پيرى از قبيله سعد كه گفت ميان شخصى از اهل مدينه خصومتى به همرسيد كه خطرش عظيم بود يعنى خوف كشتنش بود پس به خدمت حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه رفتم و واقعه را عرض نمودم كه چيزى بمن ياد دهيد كه شايد حق مرا بمن پس دهد يا من بحق خود برسم حضرت فرمودند كه هر گاه قصد هلاك دشمنى

ص: 390

داشته باشى كه او قصد هلاك تو داشته باشد پس در روضه كه ميان قبر و منبر حضرت سيد المرسلين است صلّى اللّه عليه و آله دو ركعت نماز بگذار و اگر در خانه به جا آورى نيز خوبست و از حق سبحانه و تعالى بطلب كه ترا يارى كند و از هر چه ميسّر شود تصدّق كن به اول درويشى كه او را ملاقات كنى آن شيخ گفت كه كردم آن چه حضرت فرمودند پس حق سبحانه و تعالى چنان كرد كه حقيّت من ظاهر شد و زمين مرا كه به زور گرفته بودند پس دادند و ظاهرش آن است كه خصوصيت به مدينه نداشته باشد به قرينه او فى بيتك يعنى اگر در جاى ديگر باشى غير مدينه در خانه خود نماز گذار و اعم اولى است و اگر در مدينه باشى در روضه اولى است.

صلاة اخرى للحاجة

14,6-( روى زياد القندي عن عبد الرّحيم القصير قال: دخلت على ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقلت جعلت فداك انّي اخترعت دعاء فقال دعني من اختراعك اذا نزل بك امر فافزع إلى رسول اللّه عليه و آله و صلّ ركعتين تهديهما إلى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قلت كيف اصنع قال تغتسل و تصلّى ركعتين تستفتح بهما افتتاح الفريضة و تتشهّد تشهّد الفريضة فاذا فرغت من التشهّد و سلّمت قلت اللّهمّ أنت السّلام و منك السّلام و إليك يرجع السّلام اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بلّغ روح محمّد و آل محمّد عنّى السّلام و السّلام عليهم و رحمة اللّه و بركاته اللّهمّ انّ هاتين الرّكعتين هديّة منّي إلى رسولك فاثبنى عليهما ما أملت و رجوت منك فيك و فى رسولك يا ولىّ المؤمنين ثمّ تخرّ ساجدا و تقول يا حىّ يا قيّوم يا حيّا لا يموت يا حىّ لا اله الاّ أنت يا ذا الجلال و الاكرام يا ارحم الرّاحمين اربعين مرّة ثمّ تضع خدّك الايمن

ص: 391

على الارض فتقولها اربعين مرّة ثمّ تضع خدّك الايسر فتقول ذلك اربعين مرّة ثمّ ترفع رأسك و تمدّ يدك و تقول ذلك اربعين مرّة ثمّ تردّ يدك إلى رقبتك و تلوذ بسبّابتك و تقول ذلك اربعين مرة ثمّ خذ لحيتك بيدك اليسرى فابك او تتباكى و قل يا محمّد يا رسول اللّه اشكو إلى اللّه و إليك حاجتى و اشكوا إلى اهل بيتك الرّاشدين حاجتى و بكم أتوجّه إلى اللّه فى حاجتى ثمّ تسجد و تقول يا اللّه يا اللّه يا اللّه حتّى ينقطع نفسك صلّ على محمّد و آل محمّد و افعل بى كذا و كذا قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه انا الضّامن على اللّه عزّ و جلّ ان لا يبرح حتّى تقضى حاجته).

اين نماز ديگر است از جهة قضاى حاجت منقول است در موثق كالصحيح از عبد الرحيم بالا كوتاه كه گفت به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رسيدم و عرض نمودم كه فداى تو گردم من دعايى تصنيف كرده ام حضرت فرمودند كه اختراع را بمن گذار اگر توان كرد من مى كنم يا آن كه اختراع را بگذار و اين معنى اظهر است يعنى دعاى منقول را مى بايد خواند يا منقول بهتر است از همه وجهى به اعتبار كيفيت حمد و ثناى الهى و هم چنين در كيفيت صلوات بر نبى و آل او و كيفيت عرض مطالب به يقين ائمه معصومين اعرفند و اگر چه رخصت دعاها داده اند بهر زبانى اما دغدغه در اين نيست كه منقول اولى است و اللّه تعالى يعلم.

پس فرمودند كه اگر بلايى نازل شود بر تو پناه به حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله بر بانكه دو ركعت نماز كنى و هديه آن حضرت كنى عرض نمودم كه چگونه اين نماز را به جا آرم حضرت فرمودند كه غسل نماز حاجت مى كنى و دو ركعت نماز مى كنى كه افتتاحش مثل افتتاح نماز واجب باشد يعنى هفت تكبير و سه دعا بخوان و تشهّد طولانى بخوان بنحو تشهد فريضه و چون فارغ شوى و سلام دهى مى گويى آن چه را ترجمه اش اين است خداوندا توئى

ص: 392

سلام و سالم از همه نقصها و از جانب تست سلامتى از همه بلاها و بديها و به تو بر مى گردد سلامتهاى هر كس و هر چيز از آفتها و عيبها خداوندا صلوات فرست بر محمد و آل محمّد و برسان به روح محمد و آل محمد سلام مرا و سلام بر ايشان باد يا رحمت الهى و بركتها و زيادتيهاى دنيوى و اخروى خداوندا اين دو ركعت نمازى كه كردم هديه گردان بسوى رسولت صلّى اللّه عليه و آله و مرا ثواب ده بر اين دو ركعت هر چه اميد و آرزو دارم از تو در اطاعت و محبت رسولت يا آن چه دارم از تو و در رسولت به شفاعت من يا آن كه مراد من نسبت به آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله اين است كه دين او بر همه اديان غالب باشد و همه كس اطاعت و انقياد آن حضرت كنند اى خداوند مؤمنان،پس به سجده مى روى و مى گويى آن چه را ترجمه اش اينست اى زنده كه مرگ ندارى و واجب الوجودى كه زوال ندارى و همه اشيا به تو موجود و بر پااند،اى زنده كه نمى ميرى نيست خداوندى بجز تو،اى خداوندى كه جلال و عظمت مخصوص تست و اكرام و احسان كار تست،اى بخشنده ترين بخشندگان چهل مرتبه مى گويى از يا حى و احتمال يا ارحم الراحمين و بس دارد و مجموع بهتر است پس جانب راست رو را بر زمين مى گذارى اين جمله را چهل نوبت مى گويى،پس گونه چپ را بر زمين مى گذارى و چهل نوبت مى گويى،پس سر بر مى دارى و دست را بلند مى كنى بسيار و چهل مرتبه مى گويى پس،دستها را بر گردنت مى گذارى و انگشت سبابه را حركت مى دهى به آن كه از جانب راست به چپ رود و از چپ به راست يا به جانب بالا مى برى و پائين مى آورى و بهر دو عنوان كردن بهتر است و چهل مرتبه مى گويى،پس محاسنت را بدست چپ بگير و گريه كن و اگر گريه نيايد خود را به گريه بدار و بگو اى محمد اى رسول خدا شكايت مى كنم به خدا و به تو حاجتم را كه خدا برآورد بحق تو يا به شفاعت تو و شكايت مى كنم حاجتم را بسوى اهل بيت تو كه ائمه معصومينند صلوات الهى بر ايشان باد كه بر راه

ص: 393

راست محبت و معرفت تواند و بحق شما از خدا مى طلبم حاجتم را پس به سجده مى روى و آن مقدار يا اللّه مى گويى كه نفست منقطع شود صلوات فرست بر محمد و آل محمد اى خداوندا اين حاجتم را برآور حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه من ضامنم از جانب حق سبحانه و تعالى كه هر كه اين نماز و اين افعال را بكند از آن موضع نرفته باشد مگر آن كه حاجت او برآورده شود و نشنيده ام كه كسى اين اعمال را به جا آورده باشد و حاجتش بر نيامده باشد اما اگر تأخير شود مكرر به جا آورد تا البته حاجت برآورده شود.

صلاة اخرى للحاجة

(قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ اذا كانت لك يا بنيّ إلى اللّه عزّ و جلّ حاجة فصم ثلاثة ايّام الأربعاء و الخميس و الجمعة فاذا كان يوم الجمعة فابرز إلى اللّه عزّ و جلّ قبل الزّوال و أنت على غسل و صلّ ركعتين تقرء فى كلّ ركعة منهما الحمد و خمس عشرة مرة قل هو اللّه احد فاذا ركعت قراتها عشرا فاذا رفعت رأسك من الرّكوع قراتها عشرا فاذا سجدت قراتها عشرا فاذا رفعت رأسك من السّجود قراتها عشرا فاذا سجدت ثانية قراتها عشرا فاذا رفعت رأسك من السّجدة الثّانية قراتها عشرا ثمّ نهضت إلى الثّانية بغير تكبير و صلّيتها مثل ما وصفت لك و اقنت فى الثّانية قبل الرّكوع و بعد القراءة فاذا تفضّل اللّه عليك بقضاء حاجتك فصلّ ركعتى الشكر تقرء فى الاولى الحمد و قل هو اللّه احد و فى الثّانية الحمد و قل يا أيها الكافرون و تقول فى الرّكعة الاولى فى ركوعك الحمد للّه شكرا و فى سجودك شكرا للّه و حمدا و تقول فى الرّكعة الثّانية فى الرّكوع و السّجود الحمد للّه الّذى قضى حاجتى و اعطانى مسألتي)

اين نماز ديگر است از

ص: 394

جهة قضاء حاجت پدرم رضى اللّه عنه در ساله كه بسوى من فرستاده ذكر كرده است و در فقه رضوى مذكور است كه هر گاه ترا حاجتى باشد از حق سبحانه و تعالى پس روز چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگير پس چون روز جمعه شود بيرون رو به صحرا پيش از زوال بعد از آن كه غسل حاجت كرده باشى و ظاهرا غسل جمعه كافى باشد و اگر در غسل قصد هر دو كند بهتر است و اگر دو غسل كند نور على نور خواهد بود و دو ركعت نماز مى كنى كه در هر ركعتى بعد از حمد پانزده مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ مى خوانى و چون بركوع مى روى ده نوبت مى خوانى پس چون سر از ركوع بر مى دارى ده نوبت مى خوانى و چون به سجود مى روى ده مرتبه مى خوانى و چون سر بر مى دارى ده مرتبه مى خوانى و چون به سجود دويم مى روى ده مرتبه مى خوانى و چون سر بر مى دارى ده مرتبه مى خوانى پس برمى خيزى از جهة ركعت دويم و در وقت برخاستن تكبير نمى گويى و مثل ركعت اوّل به جا مى آورى،و در ركعت دويم پيش از ركوع و بعد از قرائت قنوت مى خوانى پس چون حق سبحانه و تعالى تفضّل كند و حاجتت را برآورد دو ركعت نماز شكر به جا آور و در ركعت اوّل حمد و توحيد را بخوان و در ركعت دويم بعد از حمد جحد را بخوان،و در ركعت اول در ركوع مى گويى الحمد للّه شكرا يعنى حمد الهى مى كنيم از جهة شكر نعمت او و در سجود شكرا للّه و حمدا مى گويى يعنى شكر مى كنم خدا را و حمد مى كنم او را و در ركعت دويم در ركوع و سجود مى گويى آن چه را ترجمه اش اينست كه جميع حمدها مخصوص خداونديست كه حاجت مرا برآورد و آن چه طلبيده بودم بمن عطا فرموده.

و اين نماز شكر را شيخان در كافى و تهذيب بسند صحيح روايت كرده اند از هارون از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و ليكن در ذكر ركوع و سجود در ركعت اوّل مى گويى الحمد للّه شكرا شكرا و حمدا و در

ص: 395

ركعت ثانى در ركوع و سجود مى گويد كه

(الحمد للّه الّذى استجاب دعائي و اعطانى مسألتي)

و در باقى مساويند و اگر هر دو ذكر را بگويد بهتر است.

و در صحيح از ابو بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را مكروهى پيش مى آمد پناه به نماز مى بردند و اين آيه را به استشهاد مى آوردند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه

( وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ )

يعنى در مكاره ياورى جوئيد به صبر و نماز و خواهد آمد كه مراد از صبر صوم است.

و كالصحيح از حريز منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مسجدى در خانه خود مقرر ساز و چون ترا خوفى به همرسد از چيزى دو جامه كه كنده ترين جامهايت باشد به پوش و با آن دو جامه نماز كن و بعد از نماز بدو زانو بنشين و اگر زانوها را به خاك رساند بهتر است چنانكه در اخبار صحيحه وارد شده است و به آواز بلند از حق سبحانه و تعالى بهشت را طلب كن و پناه به خدا بر از شر آن چه از آن خايفى و مبادا كه در دعا زياده از استحقاق آن كس طلب كنى هر چند ترا و خويشان ترا خوش آيد بلكه دفع شر ايشان را طلبيدن كافى است.

و در موثق كالصحيح بل الصحيح از حارث منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون حاجتى داشته باشى وضو بساز و دو ركعت نماز بكن پس حمد و ثناى الهى به جا آور و صلوات بر محمد و آل او بفرست و حاجتى كه دارى سؤال كن كه البتّه مستجاب مى شود و در صحيح از ابن مسكان منقولست از شرجيل كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كارى داشته باشى از حق سبحانه و تعالى طلب كن وضو بساز با دعاهاى وضو پس دو ركعت نماز كن و بعد از آن تعظيم الهى بكن و ظاهرا كلمات فرج كافى باشد در تعظيم و صلوات بر محمّد و آل او

ص: 396

بفرست و بعد از آن بگو

(اللّهمّ انّي أسألك بأنّك ملك و انّك على كلّ شىء قدير مقتدر و انّك ما تشاء من امر يكون اللّهمّ انّي أتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبىّ الرّحمة صلّى اللّه عليه و آله يا محمّد يا رسول اللّه انّي أتوجّه بك إلى اللّه ربّك و ربّى لينجح لي بك طلبتي اللهمّ بنبيّك أنجح لي طلبتي بمحمّد).

بعد از آن حاجتى كه دارى بطلب.

و در صحيح منقولست از اسماعيل پسر ارقط كه مادرش ام سلمه است دختر امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه گفت در ماه رمضان بيمار شدم مرضى عظيم تا آن كه بنو هاشم همه جمع شدند از جهت جنازه من و همه را اعتقاد اين بود كه من مرده ام يا خواهم مرد و مادرم جزع مى كرد بر من پس خال من حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به مادرم فرمود كه به پشت بام رو و دو ركعت نماز كن و بعد از سلام بگو كه

(اللّهمّ انّك وهبت لي و لم يك شيئا اللّهمّ و انّي استوهبكه مبتدئا فاعرنيه).

يعنى خداوندا اين فرزند معدوم بود و بمن بخشيدى خداوندا الحال تازه بمن ببخش و به عاريت بمن ده پس چون مادرم اين دعا كرد به هوش آمدم و نشستم ايشان هريسه پخته بودند از جهت سحور من نيز با ايشان هريسه خوردم و كالصحيح از جميل نيز قريب باين وارد است از آن حضرت صلوات اللّه عليه گذشت در خصايص زنان.

صلاة اخرى للحاجة

6-( فى كتاب محمّد بن احمد بن يحيى بن عمران الاشعرىّ عن ابراهيم بن هاشم عن محمّد بن سنان يرفعه إلى ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يحزنه الامر و يريد الحاجة قال يصلّى ركعتين يقرأ فى إحداهما قل هو اللّه احد الف مرّة و فى الاخرى مرة ثمّ يسأل

ص: 397

حاجته و قد اخرجت ما رويته من صلوات الحوائج فى كتاب ذكر الصّلوات التى هى سوى الخمسين)

اين نماز ديگر است از جهت قضاء حوائج در كتاب محمد منقول است از ابراهيم از محمد كه او بالا برد و مرا از خاطر رفت كه واسطه كيست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه امرى او را اندوهناك كرده باشد و حاجتى داشته باشد حضرت فرمودند كه دو ركعت نماز مى كند اوّل هزار مرتبه توحيد مى خواند و در ركعت دويم يك مرتبه بعد از آن هر حاجتى كه داشته باشد از جناب اقدس الهى مى طلبد و بتحقيق كه ذكر كرده ام نمازهاى حاجتى كه بمن روايت رسيده است در كتابى كه تصنيف كرده ام در بيان نمازهاى غير پنجاه ركعت كه نمازهاى واجب و سنّت يوميه است يعنى اگر كسى خواهد رجوع بان كتاب كند.

ص: 398

باب صلوات الاستخارة

6-( روى هارون بن خارجة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا اراد احدكم امرا فلا يشاور فيه احدا من النّاس حتّى يبدا فيشاور اللّه عزّ و جلّ قال قلت و ما مشاورة اللّه عزّ و جلّ جعلت فداك قال يبدأ فيستخير اللّه عزّ و جلّ فيه اوّلا ثمّ يشاور فيه فانّه اذا بدا باللّه تبارك و تعالى[عزّ و جلّ]اجرى له الخيرة على لسان من اراد[شاء خ ل] من الخلق).

اين بابى است در بيان استخاراتى كه منقولست از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم و در نماز استخاره در حديث كالصحيح از هارون منقولست كه هر گاه يكى از شما كارى داشته باشد پس بايد كه با هيچ كس مشورت نكند تا اوّل مشورت با خداوند خود كند بعد از آن با ديگران هارون گفت عرض نمودم كه فداى تو گردم چگونه مشورت كند با حق سبحانه و تعالى حضرت فرمودند كه أولا طلب خير خود از حق سبحانه و تعالى مى كند و بهتر آنست كه دعاى استخاره حضرت سيّد الساجدين را از روى تضرع و ابتهال بخواند و بعد از آن به سجده رود و صد و يك مرتبه بگويد كه «استخير اللّه برحمته خيرة فى عافية» و بعد از آن با صلحا و اتقيا و اولياء مشورت كند پس چون اول با خداوند خود مشورت كرده است حق سبحانه و تعالى آن چه خير اوست جارى مى گرداند بر زبان هر كه مى خواهد از خلق خود و محتمل است كه مراد از مشورت فال گوش باشد به آن كه بگويد كه اوّل كسى كه سخن خواهد گفت خداوندا زبان او را ناطق گردان بخير

ص: 399

من از فعل يا ترك و احتمال ديگر آنست كه بعد از استخاره با خدا از صالحى بپرسد كه من اراده دارم در خاطر شما چه چيز مى افتد كه بكنم يا نكنم اگر بگويد بكن بكند و اگر نه نكند و اوّل اظهر است كه مطلب را به آن عرض كنند و بر او لازمست از حيثيت ايمان كه فكر كند در صلاح و فساد آن مشورت چنانكه خواهد آمد در وصاياى لقمان در باب سفر.

و از جمله آداب استخاره آنست كه تفويض امور كند بحق سبحانه و تعالى و به تضرع و زارى بطلبد كه خداوندا آن چه خير من است به نزد من آور و چنان كن كه خير دنيا و آخرت من باشد آن چه نزد من مى آورى و بعد از استخاره هر چه پيش آن آيد آن را خير خود داند و راضى باشد.

چنانكه در صحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه دو ركعت نماز كن و استخاره كن و اللّه كه هر مسلمانى كه طلب خير كند از حق سبحانه و تعالى البتّه حق سبحانه و تعالى آن چه خير اوست به نزد او مى آورد و كالصحيح منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه بنده من استخاره مى كند از من و من آن چه خير اوست نزد او آورده ام از من آزرده شده است و غضبناك است بر من و كالصحيح منقولست از هارون كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه استخاره كند از خدا و راضى باشد به آن چه حق سبحانه و تعالى از جهة او كند البته خير او را به نزد او آورد.

6-( و روى مرازم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا اراد احدكم شيئا فليصلّ ركعتين ثمّ ليحمد اللّه عزّ و جلّ و ليثن عليه و ليصلّ على النّبيّ و آله صلّى اللّه عليه و آله و يقول اللّهمّ ان كان هذا الامر خيرا لي فى دينى و دنياى فيسّره لي و قدّر لي و ان كان غير ذلك فاصرفه

ص: 400

عنّى قال مرازم فسالت أيّ شيء نقرأ فيهما فقال اقرء فيها ما شئت ان شئت فاقرأ فيهما ب قل هو اللّه احد و قل يا أيّها الكافرون و قل هو اللّه احد تعدل ثلث القرآن).

و در حسن كالصحيح منقول است از مرازم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى از شما اراده كارى داشته باشد پس بايد كه دو ركعت نماز بگذارد و بعد از آن حمد و ثناى الهى به جا آورد و صلوات بر محمّد و آل او بفرستد و بگويد كه خداوندا اگر اين كارى كه دارم يا اراده كرده ام خير من در آنست در دين و دنياى من تو آن را ميسّر و مقدر گردان و اگر خير من در آن نيست در دين و دنيا تو اين كار را از من دور گردان و توفيقم مده در كردن اين كار مرازم گفت كه سؤال كردم كه در اين دو ركعت چه چيز بخوانم حضرت فرمودند كه هر سوره كه خواهى بخوان اگر خواهى سوره توحيد و جحد را بخوان و سوره توحيد برابر است با ثلث قرآنى كه سوره توحيد در آن ثلث نباشد و اگر باشد نيز ضرر ندارد و چون فرقست ميان استحقاقى و تفضّلى و اين يك نحو استخاره است كه از حق سبحانه و تعالى مى طلبد كه آن چه خير است پيش او آورد و كارى به استخارات ظاهريه ندارد و اگر توكل صحيح باشد البته حق سبحانه و تعالى آن چه خير اوست نزد او مى آورد و اين را تجربه بسيار كرده ام.

و در قرب الاسناد منقولست در صحيح از صفوان كه گفت شنيدم كه آن حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه در استخاره اين دعا را مى خواند و از جهة جميع انواع استخارات خوبست مثل دعاى استخاره صحيفه كامله

«أنت اعلم بعواقب الامور إن كان هذا الامر خيرا لي فى دينى و دنياى و آخرتى فيسّره لي و بارك لي فيه و ان كان شرا فاصرفه عنّى و اقض لي الخير حيث كان و رضّني حتّى لا أحبّ تعجيل ما أخّرت و لا تاخير ما عجّلت» يعنى خداوندا از تو مى طلبم خير خود را بحق علمت يا چون

ص: 401

عالمى به عواقب امور و طلب خير از تو مى كنم بحقّ عزت و جلالت يا چون عزير و قاهر و قادرى از فضل عظيمت سؤال مى كنم و حال آن كه تو داناترى به عاقبت كارها كه اگر اين كارى كه اراده دارم خير است از جهت من در دين و دنيا و آخرتم پس تو آسان كن از جهة من و بركت كن و مبارك گردان از جهة من اين كار را و اگر بد است يا عاقبتش خوب نيست او را از من دور گردان و هر چه خير باشد در هر جا كه باشد آن را بر سر من آور و مرا راضى كن به قضاى خودت تا آن كه دوست ندارم تعجيل هر چه را تاخير كرده و نه تاخير آن چه را تو تعجيل فرموده چون هر چه تو مى كنى آن اصلح است از جهة همه.

6-( و: سال محمّد بن خالد القسرىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الاستخارة فقال له استخر اللّه عزّ و جلّ فى اخر ركعة من صلاة اللّيل و أنت ساجد مائة مرّة و مرّة قال كيف اقول قال تقول استخير اللّه برحمته استخير اللّه برحمته).

و منقول است از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از استخاره حضرت فرمودند كه در ركعت آخر نماز شب كه ركعت هشتم باشد يا يازدهم و بر احتمالى سيزدهم و اگر در هر سه واقع سازد بهتر خواهد بود كه طلب كن خير خود را از حق سبحانه در وقتى كه در سجود باشى صد و يك بار محمد گفت عرض نمودم كه چه لفظ بگويم حضرت فرمودند كه اين عبارت را مى خوانى كه طلب خير مى كنم از خدا چون رحيم است و بر ما بى چارگان البتّه خير خود را افاضه مى كند و آن چه خير است نزد ما مى آورد و مكرر مقرر است يعنى همين عبارت را مكرّر مى گويى تا صد و يك بار نه آن كه مجموع را مكرر مى گويد كه دويست و دو بار باشد چنانكه بعضى توهّم كرده اند و اين توهم از عدم تتبع ناشى شده است و اگر اين احتمالات را راه دهند هر عبارتى را احتمالات بعيده بسيار در آن راه مى توان داد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 402

6-( و روى حمّاد بن عثمان النّاب عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: فى الاستخارة ان يستخير اللّه تعالى الرّجل فى اخر سجدة من ركعتى الفجر مائة مرّة و مرّة و يحمد اللّه و يصلّى على النّبيّ و آله ثمّ يستخير اللّه خمسين مرّة ثمّ يحمد اللّه و يصلّى على النّبيّ و آله و تتمّ المائة و الواحدة).

و مرويست در صحيح از حماد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در استخاره كه استخاره كامله آنست كه در سجده آخر نماز نافله صبح صد و يك مرتبه طلب خير از حق سبحانه و تعالى بكند و حمد الهى كند و صلوات بر نبى و آل او بفرستد پس پنجاه نوبت استخاره كند پس حمد كند و صلوات بفرستد و پنجاه و يك مرتبه ديگر بگويد كه صد و يك مرتبه تمام شود و ظاهرا جمله اخيره تفصيل جمله اولى مى كند اگر چه ظاهر عبارت دويست و دو مرتبه است و احاديث صد و يك مرتبه بسيار است و مؤيد تفصيل بعد از اجمال است.

6-( و روى حمّاد بن عيسى عن ناجية عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّه كان اذا اراد شراء العبد او الدّابّة او الحاجة الخفيفة او الشّيء اليسير استخار اللّه عزّ و جلّ فيه سبع مرّات فاذا كان امرا جسيما استخار اللّه عزّ و جلّ فيه مائة مرّة).

و به اسانيد صحيحه و حسنه كالصحيح منقولست از حماد از ناجيه ممدوح كه هر گاه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه اراده مى فرمودند كه بنده يا چهار پائى بخرند يا كار سهلى يا حاجت سبكى داشتند هفت مرتبه طلب خير مى فرمودند و اگر امر عظيمى بود صد مرتبه استخاره مى كردند و ظاهرا استخير اللّه كافى باشد و استخير اللّه برحمته بهتر باشد و استخير اللّه برحمته خيرة فى عافية اكمل باشد.

6-( و روى معاوية بن ميسرة عنه صلوات اللّه عليه انّه قال:

ما استخار اللّه عبد سبعين مرّة بهذه الاستخارة الاّ رماه اللّه عزّ و جلّ

ص: 403

بالخيرة يقول يا ابصر النّاظرين و يا اسمع السّامعين و يا اسرع الحاسبين و يا ارحم الرّاحمين و يا احكم الحاكمين صلّ على محمّد و اهل بيته و خر لي فى كذا و كذا).

و در صحيح منقول است از معاويه ممدوح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هيچ بنده هفتاد مرتبه استخاره نكرده است باين استخاره مگر آن كه حق سبحانه و تعالى آن چه خيران بنده است البتّه آن را پيش او مى آورد مى گويد اى خداوندى كه بيناترى از هر صاحب نظرى اعم از ديده ظاهر و ديده باطن و اى شنواترين شنوايان و اى تند حساب كننده ترين محاسبان و اى بخشنده ترين بخشندگان و اى حكم كننده تر از حكم كنندگان صلوات بر محمد و آل او فرست و خير مرا در اين كار و اين كار كن يا در اين مطالب هر چه خير است بر سر من آور.

(و قال ابى رضى اللّه عنه فى رسالته إليّ اذا اردت يا بنيّ امرا فصّل ركعتين و استخر اللّه مائة مرّة و مرّة فما عزم لك فافعل و قل فى دعائك لا اله الاّ اللّه الحليم الكريم لا اله الاّ اللّه العلىّ العظيم ربّ بحقّ محمّد و آله صلّ على محمّد و آله و خر لي فى كذا و كذا للدنيا و الآخرة خيرة فى عافية)

و پدرم رضى اللّه عنه در رساله كه بمن نوشته است ذكر كرده است و عبارت فقه رضويست(ص)به اندك تغييرى كه اى پسر هر گاه اراده كارى داشته باشى دو ركعت نماز كن و طلب كن خير آن را از حق سبحانه و تعالى صد و يك مرتبه پس هر چه در خاطرت افتد به آن عمل كن و اين دعا را بخوان نيست خداوندى بجز واجب الوجودى كه بردبار و كريم است،نيست معبودى مگر معبود بحق و خداوند مطلقى كه بلند مرتبه و عظيم الشأن است يا از آن اعلى و ارفع و اعظم است كه بذات و صفات و افعال او توان رسيدن يا وصف او توان كردن پروردگارا بحق محمّد و آل محمّد كه صلوات فرست بر محمّد و آل او و خير مرا در اين كار و اين كار كن از جهت دنيا و آخرت خيرى كه در عافيت

ص: 404

باشد نه در بلا و عبارت فقه رضوى اينست

«ربّ محمّد و عليّ خر لي فى امرى كذا و كذا للدنيا و الآخرة خيرة من عندك لك فيه رضى ولى فيه صلاح فى خير و عافية يا ذا المنّ و الطّول» بعد از دو تهليل سابق مى فرمايند كه اى پروردگار محمّد و على صلوات اللّه عليهما خير مرا در اين كار دنيا و در اين كار آخرت كن خيرى كه از نزد تو باشد و خوشنودى تو و صلاح من در آن باشد و در خير و عافيت باشد،اى خداوندى كه احسان و انعام همه از تست.

و از جمله استخارات معتبره استخارات ذات الرّقاع است و سيّد بن طاوس ترجيح داده است اين استخاره را بر همه انواع استخارات و چيزهاى غريب نقل كرده است از آن جمله نقل كرده است كه ظالمى وارد شد در حلّه و اكثر فضلا او را از روى تقيه ديدند و مرا مبالغه مى كردند كه او را ببين مبادا ضررى از او به تو عايد گردد و من قرار به استخاره دادم تا آن كه پنجاه مرتبه استخاره ذات الرقاع كردم و مجموع لا تفعل پى در پى بود و آخر ظاهر شده كه نديدن بهتر بود.

و كلينى به اسناد او از هارون بن خارجه ثقه روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كارى داشته باشى شش رقعه بردار و در سه رقعه بنويس. «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم خيرة من اللّه العزيز الحكيم لفلان بن فلان افعله» و اسم آن شخص را و پدرش را بنويس و در تهذيب لفلان بن فلانه است كه نام مادر را بنويسند و در سه رقعه بنويس همين عبارت را با فلان بن فلانه كه اسم آن شخص و مادرش را بنويس بالا تفعل و بهتر آنست كه در سه افعل نام پدر و مادر مستخير هر دو نوشته و لا تفعل ضمير ندارد و در سه افعله ضمير دارد پس همه را در زير مصلى بگذار و دو ركعت نماز استخاره بكن و چون از نماز فارغ شوى به سجده رو و صد مرتبه در سجده.

«استخير اللّه برحمته خيرة فى عافية» را بخوان پس درست بنشين و بگو

ص: 405

(اللّهمّ خر لي و اختر لي فى جميع امورى فى يسر منك و عافية)

پس دست به زير مصلّى كن و رقعه ها را بر هم زن و يك يك را بيرون آور اگر سه افعل پى در پى بيرون آيد آن كارى را كه اراده دارى بكن و اگر سه لا تفعل پى در پى در آيد مكن و اگر يكى افعله باشد و يكى لا تفعل تا پنج رقعه بيرون آور اگر سه افعل در آيد بكن و اگر سه لا تفعل بيرون آيد آن را مكن.

و سيّد طاب ثراه استنباطات فرموده اند كه اگر مثلا دو افعله اول در آيد و يك لا تفعل و بعد از آن افعل اين خوبست بعد از اول كه سه افعله است و اگر اوّل افعله در آيد و بعد از آن يك لا تفعل و بعد از آن دو افعله اين در خوبى بعد از سابق است و اگر اوّل لا تفعل بيرون آيد و بعد از آن سه افعل اين بعد از سابق است و اگر اوّل افعله درآيد و بعد از آن دو لا تفعل و ديگر دو افعل اين بعد از سابق است و على هذا القياس دو لا تفعل و ذكر كرده است كه اين معنى يك وجه ترجيح اين استخاره است زيرا كه اكثر خوب و بدش يك صورت دارد و مراتب خوبى و بدى ظاهر نمى شود و ليكن در استخاره قرآن شقوق خوب و بدش بيشتر از ذات الرقاع ظاهر مى شود.

و در صحيح از حسن كه از اهل اجماع است از ابو على از يسع منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اراده چيزى دارم و استخاره مى كنم در آن چيز و چيزى در خاطرم نمى افتد كه مرا جزم به همرسد نمى دانم كه بكنم يا نكنم حضرت فرمودند كه هر گاه استخاره كنيد و خواهيد كه بدانيد كه خير كدام است بدو عنوان مى شود كه بر تو ظاهر شود آن چه خير است يكى آن كه به نماز بايستى بعد از قد قامت الصّلاة ببين چه چيز در خاطرت مى افتد كه چون شيطان در اين وقت از مؤمن دور است آن چه در خاطرت در آيد از رحمن خواهد بود و احتمال حال صلاة نيز هست و از جهت

ص: 406

اضطرار دور نيست كه خوب باشد كه در اثناى نماز متوجه اين شود كه چه چيز در خاطرش مى افتد،و عنوان دويم آن كه بعد از دعاى استخاره قرآن را بگشايى و ببينى كه در اوّل صفحه دست راست چه چيز است به آن عمل كن إن شاء اللّه و آن چه مجرب است اين بنده را آنست كه توجّه تام با توسل تام اگر مى كنم و قران را مى گشايم آيات مناسب مطلوب مى آيد از فعل و ترك و بان عمل مى كنم و بعد از توجّه و توسّل بخاطر ندارم كه آن چه گشوده شود كالوحى نباشد.

ابن طاوس عليه الرحمه نقل كرده است روايتى ديگر كه بعد از استخاره با توسّل قران را بگشايد و لفظ اللّه كه در صفحه دست راست است بشمارد و بعدد آن از دست چپ ورق بشمارد مثلا اگر هفت جلاله داشته باشد هفت ورق مى گرداند و از صفحه دست چپ هفت سطر مى شمارد و سطر هشتم را ملاحظه مى نمايد و اين نحو نيز مجرب بنده است.

و به نحوى ديگر از شيخ بهاء الدين محمّد طاب ثراه شنيدم كه مى گفت كه استخاره تسبيح را از مشايخ دست بدست داريم تا حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه كه سه مرتبه صلوات بفرستد و به توجّه تسبيح را بگيرد و دو دو بشمارد و اگر آخرش دو بماند بد است و اگر يك بماند خوبست.

و علامه رحمه اللّه اين استخاره را به كيفيت خاصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه در منهاج الصلاح روايت كرده است.

و مولانا عبد اللّه رضى اللّه عنه نيز عملش در استخاره گاهى به قرآن بود و صفحه اوّلى دست راست را مى ديد و گاهى به تسبيح بود و آن چه بحسب تجربه يافته ام در استخارات همه حضور قلب و توسّل تام در كار است و با اين هر دو بهر عنوان كه استخاره كند خوبست و با توجه تام قبل از تكبير احرام آن چه در خاطر افتد نيز مجربست و در حالت نماز اگر در خاطر افتد بعد از توجّه تجربه

ص: 407

صحتش بيشتر است و منافات با حضور قلب در حالت صلاة ندارد چون استخاره نيز از براى خداست ظاهرا اين حديث نيز شامل نماز هست بلكه اكثر وردات اين شكسته در حالت صلاة با حضور قلب است و آدمى ابصر است به احوال خود از ديگران و خود مى يابد و ارادت رحمانى و شيطانى را.

و كالصحيح از حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيّد الساجدين صلوات اللّه عليه هر وقت كه اراده حج يا عمره يا بيع و شرا يا بنده آزاد كردن داشتند وضو مى ساختند و دو ركعت نماز استخاره مى كردند و در ركعت اوّل سوره حشر و در ركعت دويم سوره الرّحمن و اگر در خاطر نداشته باشد از روى قرآن مى تواند خواند و بعد از نماز معوذتين و توحيد را مى خواند نشسته در حالت تورك و اين دعا را مى خواندند كه.

(اللّهمّ ان كان كذا و كذا)

به جاى كذا و كذا نام آن مطلب را ذكر كند

(خيرا لي فى دينى و دنياى و عاجل امرى و اجله فصلّ على محمّد و آله و يسّره لي على احسن الوجوه و اجملها اللّهمّ و ان كان كذا و كذا شرّا لي فى دينى و دنياى و آخرتى و عاجل امرى و اجله فصلّ على محمّد و آله و اصرفه عنّى ربّ صلّ على محمّد و آله و اعزم لي على رشدى و ان كرهت ذلك او أبته نفسى)

و دور نيست كه اگر معنى اين عبارت را بگويد يا در خاطر در آورد نيز خوب باشد و بر تقديرى كه لفظ بهتر باشد وقتى است كه معنى را فهمد و ترجمه استخاره اين است كه خداوندا اگر اين سفر مثلا خير من باشد در دين من و دنياى من و الحال و آينده همه خير من در اين باشد پس صلوات بر محمد و آل او فرست و اين سفر را آسان كن بر من با حسن وجوه و بهترين طرق خداوندا اگر اين سفر بد است از جهة من در دين و دنيا و آخرت من و الحال يا آينده پس صلوات بر محمد و آل او فرست و اين

ص: 408

اراده را سلب كن از من و مگذار كه بفعل آيد،خداوندا صلوات بر محمد و آل او فرست و خير مرا پيش من آور هر چند بر خلاف آرزوى نفس اماره باشد.

و كالصحيح منقولست از اسحاق كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بسيار است كه در بعضى از كارها متحير مى شوم و چون مشورت با مؤمنان مى كنم يكى مى گويد بكن و يكى مى گويد مكن حضرت فرمودند كه هر گاه چنين باشد دو ركعت نماز بكن و صد و يك مرتبه استخاره بكن و بعد از آن ببين كه در خاطرت كدام يك ارجح است بان عمل كن كه خيرت در آنست إن شاء اللّه و بايد كه چون استخاره كنى به گويى كه

(استخير اللّه برحمته خيرة فى عافية)

و خير خود را از حق سبحانه و تعالى طلب كنى در عافيت،بسيار است كه خير آدمى در آن است كه دستش بريده شود يا فرزندش بميرد يا مالش برود پس اگر خير مطلق را بطلبد ضرر دارد مى بايد كه خير را در عافيت طلب كند و حق سبحانه و تعالى قادر است كه خير را در عافيت گ رداند هر چند خير در بلا باشد.

و كالصحيح منقول است كه شخصى از يكى از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم پرسيد كه كاه هست كه مى خواهيم كارى را شروع كنيم و كسى نيست كه قابليّت آن داشته باشد كه با آن مشورت توان كرد چه كنيم حضرت فرمودند كه با پروردگار خود مشورت كن گفت چگونه كنم حضرت فرمودند كه در دو پاره كاغذ بنويس يكى لا و يكى نعم و كاغذ را ته كرده در ميان گل بگذار بنحو گلوله پس دو ركعت نماز بگذار و دو گلوله را در زير قبا بگذار و بگو

(يا اللّه انّي اشاورك فى امرى هذا و أنت خير مستشار و مشير فاشر علىّ بما فيه صلاح و حسن عاقبة)

پس دست در زير قبا كن يكى از اين دو گلوله را در آور و بگشا اگر نعم در آمده باشد بكن و اگر لا باشد مكن با پروردگار خود

ص: 409

چنين مشورت مى كنى.

و در صحيح و حسن كالصحيح و موثّق كالصحيح منقول است كه على بن اسباط مى خواست بمصر رود و متردّد بود كه از راه دريا برود يا از راه خشكى و به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه عرض نمودند از جهت رفتن او حضرت فرمودند كه از راه خشكى بهتر است اما بمسجد رود در غير وقت نماز واجب و دو ركعت نماز بكند و صد و يك مرتبه استخاره بكند بنحو سابقه و اگر در سجده باشد بهتر است و بعد از آن هر چه خاطرش افتد به آن عمل كند.

ص: 410

باب ثواب صلاة«الّتى يسمّيها النّاس صلاة فاطمة صلوات اللّه عليها

(و يسمّونها النّاس ايضا صلاة الاوّابين

6- روى عبيد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: من توضّأ فاسبغ الوضوء و افتتح الصّلاة يصلّى اربع ركعات يفصل بينهنّ بتسليمة يقرأ فى كلّ ركعة فاتحة الكتاب و قل هو اللّه أحد خمسين مرّة انفتل حين ينفتل و ليس بينه و بين اللّه عزّ و جلّ ذنب الاّ غفر له

6- و امّا محمّد بن مسعود العيّاشىّ رحمة اللّه فقد روى فى كتابه عن عبد اللّه بن محمّد عن محمّد بن اسماعيل بن السّماك عن ابى عمير عن هشام بن سالم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

من صلّى اربع ركعات فقرأ فى كلّ ركعة بخمسين مرّة قل هو اللّه احد كانت صلاة فاطمة صلوات اللّه عليها و هى صلاة الاوّابين و كان شيخنا محمّد بن الحسن بن الوليد رضى اللّه عنه يروى هذه الصّلاة و ثوابها الاّ انّه كان يقول انّي لا اعرفها بصلوة فاطمة صلوات اللّه عليها و امّا اهل الكوفة فانّهم يعرفونها بصلوة فاطمة صلوات اللّه عليها و قد روى هذه الصّلاة و ثوابها ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه)

اين بابى است در بيان نمازى كه مردمان يعنى عامه يا اعم آن را نماز حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها مى نامند و نماز اوّابين يعنى تائبان نيز مى گويندش و ليكن مشهور ميان اصحاب چنانكه در حديث مفضّل است اين نماز حضرت امير المؤمنين است و نماز حضرت فاطمه دو ركعت است در ركعت اول بعد از حمد صد

ص: 411

مرتبه انا أنزلناه مى خوانند و در ركعت دويم صد مرتبه قل هو اللّه احد مى خوانند.

و در صحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه وضو را كامل بسازد بانكه مشتمل بوده باشد بر مستحبات و ادعيه يا اعضاى غسل را دو نوبت آب بريزد و شروع در نماز كند يا هفت تكبير اوّل را بگويد با دعاها و چهار ركعت نماز كند بدو سلام و در هر ركعتى الحمد و پنجاه مرتبه قل هو اللّه احد بخواند چون از نماز فارغ شود گناهى نمانده باشد او را مگر آن كه همه آمرزيده شود.

و امّا عياشى در كتاب خود به اسناد قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه هر كه چهار ركعت نماز بكند و در هر ركعتى پنجاه قل هو اللّه احد بخواند نماز او نماز حضرت فاطمه باشد و اين نماز توبه كاران است يعنى نماز بمنزله توبه باشد در مغفرت گناهان،شيخ ما ابن وليد هميشه روايت مى كرد اين نماز و ثوابش را و ليكن مى گفت من نمى دانم كه اين نماز مسمّى باشد به نماز حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها بلكه معروفست به نماز حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و اما اهل كوفه اين نماز را به حضرت فاطمه نسبت مى دهند و اين نماز و ثوابش را ابو بصير در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است بنحو حديث ابن سنان در كيفيت و ثواب.

(ثواب صلاة ركعتين بمائة و عشرين مرّة قل هو اللّه احد

6- فى رواية بن ابى عمير عن الصّادق صلوات اللّه عليه قال: من صلّى ركعتين خفيفتين بقل هو اللّه احد فى كلّ ركعة ستّين مرّة انفتل و ليس بينه و بين اللّه عزّ و جلّ ذنب).

ثواب دو ركعت نماز كه صد و بيست قل هو اللّه احد در آن خوانده شود به اسانيد صحيحه منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه دو ركعت نماز سبك به جا آورد و در هر ركعتى شصت مرتبه

ص: 412

توحيد را بخواند چون از نماز فارغ شود گناهان او آمرزيده شده باشد و گناهى نمانده باشد و ظاهرا كسى افتاده باشد در ميان ابن ابى عمير و حضرت چون به خدمت آن حضرت نرسيده است و ليكن مراسيل او حكم مسانيد صحيحه دارد به چند وجه كه گذشت.

(ثواب التّنفّل فى ساعة الغفلة

14- قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله:

تنفّلوا فى ساعة الغفلة و لو بركعتين خفيفتين فانّهما يورثان دار الكرامة

14- و فى خبر آخر: دار السّلم و هى الجنّة و ساعة الغفلة بين المغرب و العشاء الآخرة)

ثواب نافله در ساعت غفلة منقولست در قوى از سكونى و در موثق از سماعه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نافله به جا آوريد در ساعت غفلة كه شيطان در آن محل بنى آدم را مشغول كارها يا خواب مى كند تا آن وقت از دست برود اگر همه دو ركعت باشد كه اين دو ركعت سبب دخول در دار كرامت مى شود،و در حديث سبب دخول دار سلامت است كه آن بهشت است و ساعت غفلة ميان شام و خفتن است و ظاهرا مراد از اين نافله شام است كه اقلش دو ركعت است و اكثرش چهار است و در دو ركعت نماز شام اهتمام بيشتر است از دو ركعت ديگر.

و شيخ ذكر كرده است در مصباح از هشام بن سالم و طرق شيخ به هشام بسيار است از صحيح و حسن و موثق كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند هر كه ميان نماز شام و خفتن دو ركعت نماز بكند كه در ركعت اوّل الحمد و آيه.

«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى» را بخواند تا ننجى المؤمنين و در ركعت دويم بعد از حمد آيه و عنده مفاتح الغيب را بخواند تا مبين و در قنوت بخواند

(اللّهمّ انّي أسألك بمفاتح الغيب الّتى لا يعلمها الاّ أنت ان تصلّى

ص: 413

على محمّد و آله و ان تفعل بى ما أنت اهله و لا تفعل بى ما انا اهله اللّهمّ أنت ولىّ نعمتى و القادر على طلبتي تعلم حاجتى فاسئلك بحقّ محمّد و آله عليه و عليهم السّلام لمّا قضيتها لي).

و هر حاجتى كه دارد بطلبد كه حق سبحانه و تعالى عطا مى فرمايد هر چه را سؤال كرده است و نماز وصيت نيز در اين وقت وارد شده است از ائمه هدى(ص)كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه وصيت مى كنم شما را بدو ركعت نماز ميان شام و خفتن كه در ركعت اولى بعد از حمد سيزده مرتبه اذا زلزلت بخواند و در ركعت دويم پانزده مرتبه توحيد بخواند اگر اين نماز را در هر ماهى يك بار به جا آورد از جمله متقيان باشد و اگر در سالى يك بار بكند از جمله نيكوكاران خواهد بود و اگر هفته يك بار بكند از جمله نماز گذارندگان خواهد بود و اگر هر شب بكند با من در بهشت خواهد بود و ثواب او را كسى نداند بغير از حق سبحانه و تعالى و اگر نماز نافله شام را به نحو غفيله و وصيّت بكند دور نيست كه هر دو ثواب را داشته باشد چون بنا بر مشهور وقت آن بذهاب حمره مغربى بيرون مى رود و اگر چه ظاهر بعضى از اخبار آنست كه بعد از ذهاب حمره نافله مى توان كرد و ليكن احوط آنست كه چون سرخى زايل شود مشغول نماز خفتن شود و بعد از خفتن نافله را به جا آورد و قصد ادا و قضا نكند.

ص: 414

باب نوادر الصّلاة

14,5-( روى بكير بن اعين عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: ما صلّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الضّحى قطّ).

اين بابى است در بيان احاديث نادره كه چنين نيست كه از جهة هر يك از آنها بابى على حده ذكر كنيم همه را يك باب ذكر كرده ايم.

از آن جمله منقول است در حسن كالصحيح از بكير كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين نماز چاشت را هرگز نكردند يعنى از بدعتها سنّيان است و در صحيح بخارى از عايشه روايت كرده است كه گفت من نديدم كه حضرت سيد المرسلين نماز چاشت كرده باشد هر گز.

و از عبد اللّه بن عمر پرسيدند كه حضرت سيد المرسلين نماز چاشت كردند گفت گمان ندارم گفتند ابو بكر و عمر كردند گفت نه.

و از ابن ابى ليلى روايت كرده است كه كسى حديث نكرد ما را كه حضرت سيّد المرسلين نماز چاشت كرده باشند مگر ام هانى كه گفت در فتح مكه آن حضرت به خانه من آمدند و غسل كردند و هشت ركعت نماز كردند و اين نماز شكر بود و نماز دخول بلد كه خواهد آمد و در صحيح از طرق ما نيز منقولست كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله يك مرتبه كردند پيش از آن در چاشت نماز نكردند.

1,14,6-( و روى عبد الواحد بن المختار الانصارىّ عن ابى جعفر:

ص: 415

صلوات اللّه عليه قال: سألته عن صلاة الضّحى فقال اوّل من صلاّها قومك انّهم كانوا من الغافلين فيصلّونها و لم يصلّها رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و قال انّ عليّا صلوات اللّه عليه مرّ على رجل و هو يصلّيها فقال علىّ صلوات اللّه عليه ما هذه الصّلاة فقال ادعها يا امير المؤمنين فقال له علىّ صلوات اللّه عليه اكون عبدا انهى اذا صلّى).

مرويست در قوى كه عبد الواحد گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از نماز چاشت حضرت فرمودند كه اول جمعى كه اين نماز را كردند قوم تو بودند كه ابو هريره و اتباع او باشد و نماز ضحى را نماز غافلان ناميدند و ايشان غافل بودند از خدا و رسول و نمى دانستند كه افترا بر خدا و رسول و بدعت نمودن چه عقاب دارد حق سبحانه و تعالى فرموده است در بسيار جائى از قرآن مجيد كه كيست ظالمتر از كسى كه دروغ بر خدا بندد و حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله اين نماز را نكردند و حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند در ضمن اين حديث يا حديث ديگر كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه گذشتند بر شخصى كه اين نماز را مى كرد پس حضرت فرمودند كه اين چه نماز است آن مرد گفت كه يا امير المؤمنين ترك كنم حضرت فرمودند كه من نهى كرده باشم بنده را كه نماز كند از نماز كردن،محتمل است كه حضرت مى دانسته باشد كه اگر او را منع مى فرمودند فرياد مى كردند كه«أ رأيت» يعنى آيا ديده كسى را كه نهى از نماز مى كند و اين معنى واقع شده بود كه چون حضرت صلوات اللّه عليه به كوفه آمدند اهل كوفه نماز تراويح مى كردند حضرت امام حسن را فرستاد كه بگو به ايشان كه اين نماز بدعتست همه به فرياد آمدند كه وا عمراه أ رأيت الذي ينهى عبدا اذا صلّى»پس حضرت فرمودند كه بكنند در اينجا نيز مى دانستند كه چنين خواهد شد پس معنى حديث اينست كه من گفتم كه چه نمازيست يعنى بدعت است و از كلام من فهميدى مى خواهى كه من

ص: 416

بگويم مكن و فرياد كنيد چنانكه در نماز تراويح كرديد،و محتمل است كه غرض اين باشد كه هميشه نماز كردن خوبست و منع از نماز نمى كنم بلكه غرضم اين بود كه بدانى سنت نيست بلكه تطوع است و معنى اول اظهر است چنانكه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه انكار امير المؤمنين نهى است از اين نماز.

14,5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: ما صلّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الضّحى قطّ قال فقلت له أ لم تخبرنى انّه كان يصلّى فى صدر النّهار اربع ركعات قال بلى انّه كان يجعلها من الثّمانى الّتى بعد الظّهر).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هرگز نماز چاشت را نكردند زراره گفت عرض نمودم كه نه شما فرموديد كه حضرت(ص)گاهى در چاشت چهار ركعت مى كردند آن چه نماز بود حضرت فرمودند كه بلى حضرت از براى چاشت نماز نمى كردند بلكه گاهى كه شغلى يا مانعى داشتند چهار ركعت نماز نافله بعد ظهر را در اين وقت مى كردند و بعد از ظهر هشت ركعت است كه چهارش از ظهر است و چهار از عصر چنانكه در اخبار گذشت و ظاهرا اول مرتبه حضرت از روى تقيه فرموده بودند و زراره نفهميده بود و در اين وقت نيز تقيه بوده است و نفهميده است.

14,6-( و: سال عبد اللّه بن سنان ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّلاة فى شهر رمضان فقال ثلاث عشرة ركعة منها الوتر و ركعتان قبل صلاة الفجر كذلك كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يصلّى و لو كان فضلا كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اعمل به و احقّ).

و در صحيح از عبد اللّه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از نماز در ماه رمضان حضرت فرمودند كه سيزده ركعت است

ص: 417

كه هشت ركعت نافله شبست و سه ركعت وتر است و دو ركعة نافله صبح است و حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله چنين نماز مى كردند و اگر فضيلتى مى بود در نماز تراويح حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به آن بيشتر عمل مى فرمودند و سزاوارتر بودند به كردن آن و خواهد آمد در ابواب صوم احاديث از اين باب و احاديث بسيارى كه وارد شده است در نماز شبهاى ماه رمضان و جمع بين الاخبار بد و عنوان كرده اند يكى آن چه نفى واقع شده است محمول است بر نفى جماعت و اثبات بر انفراد دويم آن كه حضرت نفى سنت كرده باشند و آن نماز از تطوع است و صدوق مى گويد كه سنت نيست و اگر كسى بكند بد نيست و ظاهرا مرادش معنى ثانى است.

6-( و: ساله عقبة بن خالد عن رجل دعاه و هو يصلّى فسهى فاجابه بحاجته كيف يصنع قال يمضى على صلاته).

و كالصحيح منقولست از عقبه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز كند و شخصى او را بخواند و فراموش كند كه در نماز است و او را جواب دهد به لبيك و مانند آن چه كند حضرت فرمودند كه نماز را تمام مى كند و احاديث گذشت كه كلام سهوا نماز را باطل نمى كند و در سجده سهو خلاف بود كه آيا واجبست يا نه اظهر عدم وجوبست و احوط عدم تركست و مناسبتى نداشت اين حديث را در اينجا آوردن مگر از جهة آن كه در آنجا نديده بود و بعد از ديدن نمى توانست در آنجا داخل نمودن چه هر چه تصنيف مى شده مى نوشته اند چنانكه بنده نيز به اين معنى مبتلايم و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى عمران الحلبيّ عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: ينبغى تخفيف الصّلاة من اجل السّهو).

و در صحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سزاوار آنست كه هر گاه شخصى سهو بسيار كند نماز را سبك به جا آورد تا سهو زايل شود و وجوه ديگر

ص: 418

از جهة علاج گذشت كه آنها مقدمند و اين وجه آخر الدواست و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى سماعة بن مهران عنه(ع)انّه قال: يجوز صدقة الغلام و عتقه و يؤمّ النّاس اذا كان له عشر سنين).

و در موثق از سماعه از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه جايز است تصدق و بنده آزاد كردن و امامت صبى هر گاه ده سال داشته باشد احاديث عتق و تصدق بسيار است و خواهد آمد و حديث امامت پيش گذشت كه نمى تواند كرد و اين حديث را حمل كرده اند بر امامت اطفال

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا صلّيت معهم غفر لك بعدد من خالفك).

همين حديث گذشت كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه با سنّيان نماز كنى از روى تقيه حق سبحانه و تعالى گناهان ترا مى آمرزد بعدد سنّيان يا بعدد غير شيعه اثنى عشرى.

6-( و روى عنه عبد الرّحمن بن ابى عبد اللّه انّه قال: اذا صلّيت فصلّ فى نعليك اذا كانت طاهرة فانّ ذلك من السنّة).

و بسند صحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه نماز كنى در نعلين عربى نماز كن هر گاه پاك باشد و ميته نباشد كه از سنّت حضرت سيّد المرسلين است صلّى اللّه عليه و آله،و آن حضرت در نعلين نماز كردند و شيخ اين روايت را باين عنوان ذكر كرده است كه مى گويند كه سنت است و آن چه در اينجا است اظهر است و گذشت.

6-( و روى الحلبيّ عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا صلّيت فى السّفر شيئا من الصّلوات فى غير وقتها و لا يضرّك).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در سفر بعضى نمازها را در غير وقت فضيلت به جا آورى ضرر ندارد به تو چنانكه احاديث صحيحه گذشت بر اين معنى.

ص: 419

6-( و روى عن عائذ الاحمسىّ انّه قال: دخلت على ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه و انا اريد ان اساله عن الصّلاة فابتدانى من غير ان اساله فقال اذا لقيت اللّه عزّ و جلّ بالصّلوات الخمس المفروضات لم يسالك عمّا سوى ذلك).

و به اسانيد صحيحه منقولست از جميل و او از اهل اجماع است از عايذ كه از قبيله احمس است كه گفت كه من كاهل نماز بودم در نماز شب و مى ترسيدم كه مبادا مؤاخذ باشم و با اصحاب خود مى گفتم كه مسأله دارم كه مى خواهم از آن حضرت سؤال كنم و بر من مشكل است پرسيدن،چون عيب عظيم است كه كسى بگويد كه نماز شبرا كاهلى مى كنم،پس چون به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه رسيدم و مى خواستم كه اين سؤال بكنم پيش از آن كه من از آن حضرت سؤال كنم حضرت رو به جانب من كردند و مرا مخاطب ساختند كه هر گاه نمازهاى واجب را به جا آورده باشى حق سبحانه و تعالى در روز قيامت تو را سؤال از غير آنها نخواهد كرد و اين حديث را به اسانيد مختلفه از عايذ روايت كرده اند از آن جمله اين است كه چون حضرت چنين فرمودند من به اصحاب خود اشاره كردم كه يعنى آن چه مى گفتم كه مى خواهم بپرسم حضرت به اعجاز دانست و مكرر نقل كردنش از جهة اعجاز آن حضرت است صلوات اللّه عليه.

و در موثق كالصحيح منقولست از زراره كه گفت داخل شدم بر حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و من جوان بودم و حضرت از فضايل نماز شب و روزه مى فرمودند پس چون يافتند ثقل آن را بر من فرمودند كه نوافل مثل فرايض نيست كه هر كه نكند هلاك شود بلكه سنّت است اگر شغلى به همرسد كه مانع باشد با به سبب چيزى ترك كنى آن را قضا خواهى كرد زيرا كه كراهت دارند بندگان خاص الهى كه اعمال ايشان روزى تمام تر بالا رود و روزى ناقص زيرا كه حق

ص: 420

سبحانه و تعالى وصف كرده است نافله گزاران را كه جماعتى اند كه بر نماز خود دايمند يعنى هميشه مشغولند كه هر گاه كه نوافل كنند گويا كه هميشه نماز كرده اند و كراهت دارند ائمه هدى كه پيش از زوال در چاشت نماز واقع شود كه مبادا جاهلى تصوّر كند كه اين نماز سنت است يا حضرت آن را كرده اند.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: المؤمن معقّب ما دام على وضوئه).

و در صحيح منقول است از هشام كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گاه هست كارى دارم و نمى توانم در جاى نماز بنشينم و مى خواهم كه تعقيب را به جا آورم حضرت فرمودند كه تا وضو دارى در حكم آنست كه تعقيب مى كنى يعنى وضو داشتن و با وضو بودن عبادتست پس اگر تعقيب ديگر واقع نشود همين بس است و يا آن كه با وضو بودن قايم مقام نشستن در مصلّى است پس چون روانه شود به آن كار بايد كه اذكار را خواند و اين بى دغدغه است اگر چه اول ظاهرتر است بحسب عبارت و از اين حديث استنباط كرده اند كه هميشه با طهارت بودن مستحب است و بنا بر معنى اوّل ظهورى دارد و چون بحسب معنى هر دو محتمل است جزم مشكل است و اگر فى الجمله ظهورى داشته باشد جرات در احكام الهى نمى توان كردن و افترا بر خدا و رسول است و داب اين شكسته آن است كه اگر علم به همرسد يا ظن قريب بعلم از وجوهى كه شارع اعتبار كرده باشد آن را مثل اخبار عمل مى كنم و الاّ عمل به احتياط را صواب مى دانم مبادا جرات باشد و آن كه نقل كرده اند كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه

نحن نحكم بالظاهر و اللّه اعلم بالسّرائر در احاديث از طرق ائمه نديده ام و در صحاح سنّيان نيز نيست و بر تقدير وقوع معنى آن اينست كه اگر عدلين نزد من شهادت دهند حكم مى كنم اگر چه عدلين دروغ گفته باشند يا اشتباه كرده باشند و امثال

ص: 421

اين احكام و بر اين مضمون اخبار بسيار وارد شده است كه خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

قلت له أخبرنى عن رجل عليه من صلاة النّوافل ما لا يدرى ما هو من كثرتها كيف يصنع قال فليصلّ حتّى لا يدرى كم صلّى من كثرتها فيكون قد قضى بقدر ما علمه من ذلك ثمّ قال قلت له فانّه لا يقدر على القضاء فقال اذا كان شغله فى طلب معيشة لا بدّ منها او حاجة لأخ مؤمن فلا شيء عليه و ان كان شغله لجمع الدّنيا و التّشاغل بها عن الصّلاة فعليه القضاء و الاّ لقي اللّه عزّ و جلّ و هو مستخفّ متهاون مضيّع لحرمة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قلت فانّه لا يقدر على القضاء فهل يجزئ ان يتصدّق فسكت مليّا ثمّ قال فليتصدّق بصدقة قلت فما يتصدّق فقال بقدر طوله و ادنى ذلك مدّ لكلّ مسكين مكان كلّ صلاة قلت و كم الصّلاة الّتى تجب فيها مدّ لكلّ مسكين قال لكلّ ركعتين من صلاة الليل و لكلّ ركعتين من صلاة النّهار مدّ فقلت لا يقدر فقال مدّ اذن لكلّ اربع ركعات من صلاة النّهار قلت لا يقدر قال مدّ اذن لصلاة الليل و مدّ لصلاة النّهار و الصّلاة افضل و الصّلاة افضل و الصّلاة افضل).

و در صحيح منقول است از عبد اللّه كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بفرماييد كه هر گاه شخصى آن قدر نماز نافله بر او باشد كه حصر نتواند كرد يا نداند كه چه مقدار است از كثرت آن-و در كافى و تهذيب در هر دو جا من كثرته است و بهتر است چون ضمير راجع بماست و چون مراد از ما صلاة است تانيث نيز جايز است چه كند-حضرت فرمودند كه آن مقدار قضا مى كند كه از بسيارى نداند كه چه مقدار كرده است تا برابر شود با

ص: 422

علم سابقش مثلا عمر خود را از بلوغ حساب مى كند پس اگر هيچ نكرده است همان مقدار از عمر را قضا مى كند و اگر بعضى از اوقات كرده است و بعضى را نكرده است نسبت كرده را با نكرده حساب مى كند و بان نسبت قضا مى كند و اين معنى از قانون حساب آسان مى شود و محتمل است كه مراد كثرت باشد به آن كه بسيار نمازى از او فوت شده است قضا را نيز به آن نسبت بسيار مى كند.

عبد اللّه گفت كه عرض نمودم كه قدرت ندارد كه اين مقدار قضا كند يعنى اگر قدرت نداشته باشد چه كند حضرت فرمودند كه آن چه از اين شخص قضا شده اگر شغل او از جهة طلب معاش ضرورى ناچار بوده است يا ترك نافله از جهة قضاى حاجت برادر مؤمن بوده است بر او چيزى نيست يعنى معاقب نيست و قضا و تصدق نيز ضرور نيست چون قدرت ندارد،و اگر شغل او از جهة زيادتيهاى دنيا بوده است كه به سبب آن نماز نكرده است پس لازم است قضا و عبارت قاصر است از اين معنى و ظاهرا سهوى از نساخ شده باشد چون در همين عبارت نسخهاى بسيار هست همه ناخوش و ظاهرا صدوق اين حديث را از كافى برداشته است و در كافى و تهذيب باين نحو است كه و ان كان شغله لدينا تشاغل بها عن الصلاة و اين عبارت در غايت متانت و فصاحت است يعنى اگر شغل او از جهة دنيا و زيادتيهاى آنست كه به سبب آن از نماز باز ايستاده است پس بر اوست كه قضا كند و اگر نه فرداى روز قيامت ملاقات خواهد كرد حق سبحانه و تعالى را يعنى انبيا و اوصيا را در وقت حساب يا در وقتى كه حق سبحانه و تعالى خود همه بندگان را حساب كند چنين شخص در سلك جمعى محشور شده خواهد بود كه استخفاف كرده باشند و اهتمام نداشته باشند بلكه ضايع كرده باشند حرمت حضرت سيّد المرسلين را صلّى اللّه عليه و آله و عبارت كتابين چنين است

و الاّ لقي اللّه مستخفّا متهاونا مضيّعا لسنّة رسول اللّه

ص: 423

صلّى اللّه عليه و آله و عبارت متن اگر چه فصيح است اين عبارت افصح است و تبديل لفظ سنّت به حرمت بنقل بالمعنى ناخوش است عرض نمودم كه قدرت بر قضا ندارد آيا تصدق مى تواند كرد بعوض آن و عبارت هر دو فهل يصلح است بدل هل يجزى پس حضرت اندك زمانى خاموش شدند و اين بسيار مى شود وجهش عمده آن است كه ائمه هدى را صلوات اللّه عليهم واردات دست مى داده است و در آن حالت متوجه آن عالم مى بوده اند و اصحاب همه نفهميده اند مگر جمعى كه از خواص بوده اند،و گاه هست كه مطلوب غفلت جمعى است كه اگر اين جواب را بشنوند ترك نوافل كنند به اعتبار آن كه تصدق بر ايشان آسانتر بوده است و گاه بوده است كه متوجه روح القدس مى بوده اند تا او چه القا كند بعد از سكوت فرمودند كه تصدّقى بدهد عرض نمودم كه چه مقدار بدهد فرمودند كه بقدر وسع و اقلش يك مدّ است كه به مسكينى دهند بعوض هر نمازى عرض نمودم كه يك مدّ بدل چند نماز باشد فرمودند كه از جهة هر دو ركعت نماز شب مدّى بدهد و از جهة هر دو ركعت نماز روز مدّى بدهد عرض نمودم كه اگر قدرت نداشته باشد چه كند فرمودند كه هر گاه قدرت نداشته باشد از جهة هر چهار ركعت از نماز روز مدى بدهد و در هر دو كتاب من صلاة النّهار نيست و نمى بايد عرض نمودم كه قدرت ندارد فرمودند كه هر گاه قدرت نداشته باشد يك مد از جهة جميع نوافل شب بدهد و يك مد از جهة نوافل روز اما نماز افضل است نماز افضل است نماز افضل است و تكرير از جهة تاكيد است يا از جهة اين سه صورت سابق كه در همه صور نماز قضا بهتر است از تصدق و احاديث اين باب گذشت و ليكن اين ملاحظه شده است كه ختم كتاب صلاة باين قسم حديثى بشود و ختم حديث باين مبالغه بشود على رغم عمر عليه ما عليه كه نماز را بهتر از خواب مى داند.

ص: 424

(تمّ الجزء الاوّل من كتاب من لا يحضره الفقيه تصنيف الشّيخ السّعيد ابى جعفر محمّد بن علىّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمىّ قدّس اللّه روحه و نوّر ضريحه و يتلوه الجزء الثّانى ابواب الزّكاة)

تمام شد ربع اوّل از كتاب من لا يحضره الفقيه تصنيف محمد بن بابويه قمى منزه سازد حق سبحانه و تعالى روح او را از تعلقات دنيويّه و منور سازد قبر او را از انوار قدسيّه و در عقب اين جلد است جلد دوم كه اولش ابواب زكاة است و اين قانون مصنّفين است كه ترتيب مجلدها معلوم بوده باشد.

ص: 425

كتاب الزكاة

اشاره

فى شرح من ابواب من لا يحضره الفقيه تأليف العالم المتبحر فى اخبار اهل البيت آية اللّه على العالمين مولانا محمد تقى المجلسي قدس سره

( بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة على محمّد و اهل بيته الطيّبين الطّاهرين)

جميع محامد و اثنيه مخصوص ذات مقدس خداونديست كه مستجمع جميع كمالاتست و آفريننده و روزى دهنده و تربيت كننده جميع عالميانست از علويّات و سفليات و مجرّدات و ماديات و جميع صلوات بلا نهايات بر محمد و اهل بيت او باد كه حق سبحانه و تعالى طينت ايشان را از انوار خود ايجاد فرموده و به اراده كامله تامه ايشان را از جميع نقايص مقدس و منزه گردانيده است به آيه تطهير

ص: 426

ابواب الزّكاة

باب علّة وجوب الزّكاة

(قال الشّيخ السّعيد الفقيه ابو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن موسى بن بابويه القمىّ رضى اللّه عنه و اسكنه جنّته)

اين ابواب زكاتست و از آن جمله باب علت واجب شدن زكاتست چنين مى گويد شيخ بزرگوار مجتهد كه كنيتش ابو جعفر است و نامش محمد است و پسر على است كه شيخ عظيم الشأن است و بقيه پدران حالشان معلوم نيست و ذكر آنها از اين جهت است كه چون لفظ بابويه غرابتى داشته است يا اعتبارى در زمان خود فرزندان به او معروف بوده اند و صدوق نيز مشهور به ابن بابويه است خواست كه بيان كند كه جد سيم اوست حق سبحانه و تعالى از او راضى و خشنود باشد و او را در بهشت جا دهد و اين عبارت اظهر آنست كه كلام صدوق باشد و محتمل است كه شاگردان و راويان آن ذكر كرده باشند چون متعارف بوده است كه بعضى از اوقات راويان را در اوايل كتاب داخل مى كردند مثل صحيفه كامله و گاهى در پشت كتاب مى نوشته اند چون اكثر كتب،و حمد و صلاة در بعضى از نسخ نيست و هم چنين لفظ و اسكنه جنّته در بعضى نسخ نيست.

6-( روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّ اللّه عزّ و جلّ فرض الزّكاة كما فرض الصّلاة فلو انّ رجلا حمل الزّكاة فاعطاها علانية لم يكن عليه فى ذلك عيب[عتب خ ل]و ذلك انّ اللّه

ص: 427

عزّ و جلّ فرض للفقراء فى اموال الاغنياء ما يكتفون به و لو علم انّ الّذى فرض لهم لا يكفيهم لزادهم و انّما يؤتى الفقراء فيما أوتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفريضة).

به اسانيد صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى چنانكه نماز را بر عالميان واجب گردانيده است زكات را نيز به شرائط واجب گردانيده است بلكه با هم مقرون ساخته است در قرآن مجيد در آيات بى شمار كه فرموده است «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» پس اگر كسى زكات را علانيه و آشكارا بدهد بر او عيبى نيست و بنا بر نسخه عتابى نيست و چنانكه در نماز واجب مطلوبست كه آن را علانيه واقع سازند به جماعت هم چنين زكات را مقرر فرموده است كه نبى و ائمه صلوات اللّه عليهم عمّال بفرستند و علانيه بگيرند، اما نماز سنت و زكات سنت كه صدقات باشد بهتر آنست كه مخفى داده شود چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «إِنْ تُبْدُوا الخ»كه اگر تصدقات مستحبه را ظاهر بدهيد خوب است و اگر مخفى دهيد به فقراء از جهت شما بهتر است و به اخلاص اقرب است و از ريا ابعد و آن كه عيبى و عتابى نيست از اين جهت است كه حق سبحانه و تعالى از جهت فقراء در اموال اغنياء مقرر ساخته است قدرى را كه به آن اكتفا توانند كرد و اگر مى دانست كه آن چه از جهت ايشان مقرر فرموده است كافى نيست ايشان را بيش از اين مقرر مى فرمود و هر ضررى كه به فقراء مى رسد به سبب آنست كه اغنياء حقوق ايشان را به ايشان نمى دهند نه از آنست كه حق سبحانه و تعالى كم مقرر فرموده است پس[اگر] حق فقراء را به ايشان مى رسانند جاى آن نيست كه ريا كنند مثل آن كه قرضى در ذمه شخصى باشد و آن را ادا كند جاى آن نيست كه كسى او را مدح كند كه فلانى مرد خوبى است قرض كه مى گيرد ادا مى كند،و آن كه اليوم مدح است از آن جهت است كه دزدان بسيار شده اند و يك نوع دزدى اينست كه مال مردمان را

ص: 428

قرض كنند و ندهند پس اگر كسى قرض خود را مؤدى سازد مدح است،اما چنين مدحى است كه فلانى دزد نيست و در واقع چنين مدحى به مذمت اقرب است.

و هم چنين در زكات چون اكثر عالميان دزدى از فقراء مى كنند و حقوق ايشان را نمى دهند پس اگر مدح كنند بر دادن زكات واجب معنى آن اينست كه مال فقراء را نمى دزد پس نهايت حماقت باشد كه شخصى ريا كند در واجبات بلكه در مندوبات نيز زيرا كه كار اين كس با حق سبحانه و تعالى است اگر شهرت و اعتبار خواهد بايد كه ترك شهرت كند تا شهرت كند و اين معنى اظهر من الشمس است و احاديث بر اين مضمون متواتر است و از اين حديث و احاديث بسيار ظاهر مى شود كه زكات در عين مال است و فقراء در اين اموال شريكند.

و در حديث موثق كالصحيح از حميد منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى اغنياء و فقراء را در اين اموال شريك گردانيده است پس اغنياء را نيست كه تصرف كنند در اين مال تا حقوق فقراء را بدهند و اگر بفروشند مال غير را فروخته خواهند بود و ديگر خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

7-( و روى مبارك العقرقوفىّ عن ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما قال: انّما وضعت الزّكاة قوتا للفقراء و توفيرا لأموالهم).

و منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى زكاة را مقرر گردانيد تا قوت فقراء باشد و سبب زيادتى اموال اغنياء باشد و مؤيد اين معنى است آن كه در كلينى لأموالكم است چون خطاب با اغنياء بوده است چنانكه خواهد آمد و از اين جهت مسمى به زكات شده است كه به سبب دادن زكات مال زياد مى شود چون زكات در لغت بمعنى نمو آمده

ص: 429

است و باين معنى نفس نيز در زيادتى كمالات است و بمعنى تطهير آمده است چون زكات مال را از حقوق فقراء پاك مى گرداند و نفس را از رذيله بخل مطهر مى گرداند و به سبب آن از اكثر نقايص مصفى مى سازد چون بخل ام الخبائث است و خواهد آمد.

7-( و روى محمّد[موسى خ ل]بن بكر عن ابى الحسن موسى ابن جعفر صلوات اللّه عليهما قال: حصّنوا أموالكم بالزّكاة).

و در كافى از موسى بن بكر روايت كرده است و اين صحيح است و غلط از نساخ اين كتاب شده است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه حصار كنيد مال خود را به زكات گويا كه زكات مانند حصار حفظ مى كند مال را از تلف شدن و از تسلط دزدان و ظالمان و آفتهاى آسمانى و زمينى.

6-( و روى حريز عن زرارة و محمّد بن مسلم: انّهما قالا لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه أ رأيت قول اللّه عزّ و جلّ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ» (1)أ كلّ هؤلاء يعطى و إن كان لا يعرف فقال انّ الامام يعطى هؤلاء جميعا لأنّهم يقرّون له بالطّاعة قال زرارة قلت فان كانوا لا يعرفون فقال يا زرارة لو كان يعطى من يعرف دون من لا يعرف لم يوجد لها موضع و انّما يعطى من لا يعرف ليرغب فى الدّين فيثبت عليه فامّا اليوم فلا تعطها أنت و اصحابك الاّ من يعرف فمن وجدت من هؤلاء المسلمين عارفا فاعطه دون النّاس ثمّ قال سهم المولّفة قلوبهم و سهم الرّقاب عامّ و الباقى خاصّ قال قلت فان لم يوجدوا قال لا يكون فريضة فرضها اللّه عزّ و جلّ لا يوجد لها اهل قال قلت فان لم تسعهم الصّدقات قال فقال0.

ص: 430


1- التوبة-60.

انّ اللّه عزّ و جلّ فرض للفقراء فى مال الاغنياء ما يسعهم و لو علم انّ ذلك لا يسعهم لزادهم انّهم لم يؤتوا من قبل فريضة اللّه عزّ و جلّ و لكن أوتوا من منع من منعهم حقّهم لا ممّا فرض اللّه لهم و لو انّ النّاس ادّوا حقوقهم لكانوا عايشين بخير).

و به بيست و هشت سند صحيح و دوازده سند حسن كالصحيح منقول است از زراره و محمد كه هشتاد سند شود كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودند كه بيان فرمائيد تفسير آيه كريمه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است و ترجمه اش اينست و تفصيل تفسيرش در ضمن اخبار مذكور خواهد شد كه نيست زكوات مگر از جهة فقراء و مساكين كه قوت ساليانه خود و عيال خود نداشته باشند يا كسى كه معاش ايشان به آن گذرد نداشته باشند،و ديگر جمع كنندگان زكوات،و ديگر جمعى كه دل ايشان را الفت دهند با سلام يا ايمان به دادن زكات به ايشان اگر چه فقير و مسكين نباشند،ديگر آن چه صرف نمايند در آزادى بندگان،و آن چه صرف نمايند در اداء ديون قرض داران و امثال ايشان،و آن چه صرف شود در راه خدا از جهاد و حج و زيارات و پل و رباط و امثال آن،و آن چه بدهند به جمعى كه از وطن مالوف دور افتاده باشند تا عود نمايند به وطن خود واجبى است مقدر و مقرر از حق سبحانه و تعالى.

پرسيدند كه آيا بجميع اينها زكات مى توان دادن و اگر چه عارف بمذهب حق ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم نباشند حضرت فرمودند كه اگر امام عليه السلام استيلا داشته باشد مثل زمان حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به همه مى دهد زيرا كه همه اقرار به اطاعت و وجوب متابعت آن حضرت دارند هر چند اعتقاد صحيح نداشته باشند مثل اكثر اصحاب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه تابع آن حضرت بودند اما آن حضرت را امام سيم يا چهارم مى دانستند و جمعى از خواص اصحاب حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله و بسيارى از نو رسيده ها اعتقاد صحيح داشتند.

ص: 431

زراره عرض نمود كه امام صلوات اللّه عليه مى دهد اگر چه عارف نباشند يا اگر عارف نباشند بمذهب حق امام صلوات اللّه عليه به ايشان زكات مى دهد حضرت فرمودند كه اگر امام در زمان استيلا زكات را به عارف دهد و بس بهم نخواهد رسيد مصرف زكات چون مستحقّين عارف بسيار كمند و زكات بسيار است و امام بغير عارف مى دهد از سهم مؤلفه از جهت تأليف قلوب ايشان به ايمان تا رغبت نمايند بعضى بدين حق و ثابت قدم شوند بتدريج در دين مبين يا بعضى كه غير مستضعفند و معاندند داخل شوند در دين و مستضعفان ثابت قدم شوند چون اكثر طبايع مايل به دنياست اما امروز كه معصوم استيلا ندارد شما شيعيان به اهل حق دهيد پس هر كرا بدانى كه عارفست بمذهب حق يعنى اعتقاد به آن دارد به او بده و به باقى فرق از شيعه و سنى مده پس حضرت فرمودند كه سهم مؤلفه و سهم رقاب عام است و شش سهم ديگر خاص است به مؤمنان اثنا عشرى،اما سهم مؤلفه را حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله به كفار و منافقين مى دادند و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آن را به سنّيان و منافقان مى دادند و بندگانى كه از زكات آزاد مى توان كرد نيز شامل سنى و شيعه است و شش سهم ديگر البته مى بايد كه اثنى عشرى باشند.

زراره گفت عرض نمودم كه اگر اثنا عشرى بهم نرسد و ما را زكات بايد داد چه كنيم حضرت فرمودند كه اين فرض واقع نمى شود كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيده باشد كه زكات را به جمعى خاص دهند و آن جمع بهم نرسند البته زمان از اهل حق خالى نمى باشد نهايتش آنست كه در آن شهر بهم نرسد تفحص مى بايد كرد در شهرهاى ديگر و به ايشان رسانيدن چنانكه خواهد آمد گفت عرض نمودم كه اگر زكوات اهل حق كم باشد و مستحقان اهل حق بسيار باشند چه كنند يعنى از ممر ديگر به ايشان مى توان داد حضرت فرمودند كه بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى از جهة فقراء در اموال اغنيا آن مقدار مقرر ساخته است

ص: 432

كه به ايشان وفا كند و اگر مى دانست كه اين مقدار وفا نمى كرد زياده از آن مقدار مقرر مى ساخت،و آن كه مى بينى كه فقرا بسيارند و جفا مى كشند سببش آنست كه قدرى كه واجب است نمى دهند يا بغير مستحق مى دهند و ضرر به فقرا نرسيده است از حيثيت آن كه حصه ايشان را كم مقرر ساخته اند بلكه از آن جهت است كه حصه ايشان را به ايشان نمى دهند و اگر همه كس زكوات واجبة خود را دهند همگى در رفاهيّت تعيش خواهند نمود و بر اين مضامين احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار وارد شده است و شكى نيست كه چنين است بنا بر اين آنها را ذكر نكردم و در جائى كه اهتمامى به شان آن باشد از جهة مخالفت بعضى از اصحاب ذكر مى كنم.

(فامّا الفقراء فهم اهل الزّمانة و الحاجة و المساكين اهل الحاجة من غير اهل الزّمانة،و العاملون عليها هم السّعاة،و سهم المؤلّفة قلوبهم ساقط بعد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله،و سهم الرّقاب يعان به المكاتبون الّذين يعجزون عن اداء المكاتبة و الغارمون المستدينون فى حقّ و سبيل اللّه الجهاد،و ابن السّبيل الّذى لا ماوى له و لا مسكن مثل المسافر الضّعيف و مارّ الطّريق و لصاحب الزّكاة ان يضعها فى صنف دون صنف متى لم يجد الاصناف كلّها)

اما فقرا پس ايشان جمعى اند كه زمين گير شده اند از تحصيل روزى يا جمعى كه امراض مزمنه داشته باشند و محتاج باشند،و مساكين جمعى اند كه محتاجند اما مانند طايفه اولى نيستند،و عاملان جمعى اند كه سعى مى نمايند در جمع زكوات،و سهم مؤلفه چون از جهة تأليف كفار است به اسلام بعد از زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ساقط است تا زمان حضرت صاحب الامر و در زمان آن حضرت اگر چه جهاد هست اما تأليف قلوب نيست اگر مسلمان مى شوند فبها و الا آن حضرت صلوات اللّه عليه مأمور است بقتل،و حصه رقاب از جهة اعانت مكاتبا نيست كه عاجز باشند از

ص: 433

دادن مال كتابت،و غارمون جمعى اند كه دينها در ذمتهاى ايشان بوده باشد كه آن ديون را در معصيت صرف نكرده باشند و در راه حق صرف نموده باشند، و سبيل اللّه جهاد است،و ابن سبيل كسى است كه جائى نداشته باشد و مسكنى كه محل سكناى او باشد از مال خود نداشته باشد مانند مسافر ضعيف و راه گذرى.

و صاحب زكات مى تواند كه زكات خود را در بعضى از مصارف صرف نمايد هر گاه همه مصارف نبوده باشند ظاهرا مجموع اينها كلام و آراء صدوق است و احتمال دارد كه داخل حديث زراره باشد و ليكن بعيد است چون كلينى حديث زراره را نقل كرده است و اينها را در آن نقل نكرده است و هم چنين صاحبان كتب ديگر،اما آن چه گفته است از تفسير فقرا و مساكين ظاهر كلامش اين است كه فقرا پريشان تر باشند چون حق سبحانه و تعالى ايشان را مقدم داشته است و در قرآن مجيد صاحبان كشتى را مساكين ناميده است،و ليكن در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما از فقير و مسكين حضرت فرمودند كه فقير آنست كه از مردمان سؤال نمى كند و مسكين مشقت و عسرتش از او بيشتر است و سؤال مى كند.

و در حسن كالصحيح از ابو بصير منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ الخ»فقرا و مساكين كدامند حضرت فرمودند كه فقير آنست كه از مردمان سؤال نمى كند و مسكين عسرت و مشقتش بيشتر است،و بائس شدتش از هر دو بيشتر است و هر چه را حق سبحانه و تعالى بر تو واجب گردانيده است آشكارا دادنش بهتر است از پنهان دادن و هر چه سنتى است پنهان دادنش بهتر است از آشكارا دادن و اگر كسى زكات مال خود را بر دوش

ص: 434

گذارد و آن را قسمت نمايد آشكارا بسيار خوبست و مؤيد اين دو حديثست آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ» يعنى مسكين خاك نشين و آن كه حق سبحانه و تعالى فقرا را مقدم داشته است ممكن است كه به اعتبار عدم سؤال باشد چنانكه در قرآن مجيد فرموده است كه «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ الخ»كه ترجمه اش اين است كه صدقات از جهة جمعى است كه به سبب جهاد ممنوع شده اند از كسب و كار و نمى توانند تجارت كردن از جهة پريشانى يا به سبب جهاد و عبادت،و چون طلب نمى كنند كسى كه از احوال ايشان خبر ندارد خيال مى كند كه ايشان توانگرانند به سبب عدم طلب و الحاح و مبالغه نمى كنند در سؤال از مردمان و يا محمد تو ايشان را مى شناسى از سيماى ايشان.

و در حديث صحيح وارد شده است كه تفضيل مى دهند آن جمعى را كه سؤال نمى كنند بر آن جمعى كه سؤال مى كنند و اولى آنست كه بهر دو طايفه بدهند تا از خلاف بيرون آيند و امّا عمّال اشهر ميان اصحاب آنست كه در زمان حضور امام صلوات اللّه عليه عامل نصب مى فرمايند بعنوان اجاره كه سالى چند به او دهند يا بعنوان جعاله كه صد يك آن چه جمع كند از او باشد مثلا و بعضى گفته اند كه مجتهدين در زمان غيبت با تسلط نصب عامل مى توانند كرد و از جمعى ثقات شنيدم كه پادشاه عادل كامل شاه طهماسب انار اللّه برهانه فرموده بودند كه شيخ على بن عبد العالى عمال را نصب كنند و آن چه از زكوات جمع شود به لشكر دهند از جهة جهاد و اللّه تعالى يعلم.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه نصيب عامل چيست حضرت فرمودند كه مقدرى ندارد و برأى امام است صلوات اللّه عليه ممكن است كه مراد اين باشد كه حضرت معصوم مخير است ميان اجاره و جعاله يا آن كه عامل از جهة رضاى الهى عمل نمايد و امام اجرت المثل عطا فرمايند يا آن كه بيشتر نيز اگر

ص: 435

مصلحت دانند مى دهند و امثال اين مسائل بى فايده است چون معصوم هر چه مى بايد مى كند و غالبا فايده اش اينست كه ظاهر سازند كه جمعى كه دعوى امامت مى كنند هر چه مى كنند همه بر خلاف حق است و ازين افعال نيز مى توان دانست كه امام نيستند،و اشهر ميان اصحاب آنست كه مى بايد عامل عادل ضابط باشد و عالم باشد به مسائل زكات به آن كه از معصوم شنيده باشد يا مجتهد باشد اگر تجويز كنيم اجتهاد را در زمان حضور وقتى كه دست به معصوم نرسد و در آن صورت اجتهاد در جمع بين الاخبار خواهد كرد.و آن كه صدوق گفته است كه سهم مؤلفه ساقط است بعد از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مخالفت دارد بحسب ظاهر با حديث زراره و جمع مى كنيم به آن كه مؤلفه كفار ساقط است نه مسلمانان و در زمان حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه تأليف نيست اما آن كه سهم رقاب را به مكاتبين مى توان داد خلافى نيست و ظاهر آيه نيز دلالت دارد كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُمْ» (1)يعنى بدهيد به مكاتبان از مال خدا آن چه عطا فرموده است به شما و اكثر اصحاب گفته اند كه مراد از آيه مكاتب عاجز است و در باب كتابة نيز خواهد آمد و هم چنين داخل رقابست بندگانى كه در تحت شدت باشند.بى خلاف و ظاهرا مراد صدوق كه مكاتب را ذكر كرده است بر سبيل مثال باشد.

و در حديث صحيح منقول است از عمرو بن ابى نصر كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه هر گاه شخصى نزد او جمع شود از زكات پانصد درهم يا ششصد درهم مى تواند كه بنده بخرد و آزاد كند حضرت فرمودند كه ستم بر فقراء و مساكين و فرق ديگر مى شود بعد از آن فرمودند كه مگر آن كه بنده مسلمانى در ضرورت باشد يعنى مشقت بسيار كشد3.

ص: 436


1- النور-33.

نزد صاحبش در اين صورت مى خرد و آزاد مى كند،و در اخبار ديگر وارد شده است كه از مال زكات بنده مى توان خريد و آزاد كرد حمل كرده اند بر چنين بنده و احاديث ازين باب خواهد آمد.

و آن كه گفته است كه به غارمانى مى دهند كه در راه حق صرف نموده باشند مرويست از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه از سهم غارمان وقتى مى توان دادن كه دينى كه بر او بوده باشد آن مال را در طاعت صرف كرده باشد و اگر در معصيت صرف كرده باشد نمى توان داد و اگر به كسى داده باشيم كه ندانيم كه در طاعت صرف كرده است يا در معصيت از او پس مى گيريم و اگر در معصيت صرف نموده باشد و توبه كرده باشد الحال از سهم فقرا به او مى توان داد و او بعد از گرفتن دين خود را ادا مى تواند نمود،و اما آن كه گفته است كه فى سبيل اللّه جهاد است شكى نيست در آن كه به غازى مى توان داد آن چه او را ضرور باشد در جهاد از اسب و اسلحه و غير آن هر چه در آن سفر صرف شود و هر چه زياد آيد از او پس مى گيرند چنانكه ظاهر آيه است كه حق سبحانه و تعالى تغيير اسلوب فرموده است كه جمعى را بلام ذكر كرده است و باقى را به فى كه آن رقابست تا به آخر پس مى بايد كه باين جماعت آن مقدار بدهند كه صرف آنها شود مثل مال كتابت و قرض و جهاد و سفر.

و در صحيح از على بن يقطين منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه نزد من زكات هست مى توانم به آن مال آزاد كردها و خويشان خود را بحج فرستم حضرت فرمودند كه بلى.

و على بن ابراهيم در تفسيرش از عالم صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند در تفسير سبيل اللّه كه آن جهاد و حج و جميع راههاى خير است و اكثر علما عمل كرده اند باين حديث چون لفظ سبيل عام است و صحيحه على بن يقطين نيز مؤيد عموم است و اگر در غير حج از راههاى ديگر

ص: 437

صرف نكنند بهتر است،و در ابن السبيل على بن ابراهيم از عالم صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه مراد از آن جمعى اند كه بسفر طاعت الهى رفته باشند و مالشان آخر شده باشد بر امام لازمست كه از زكوات ايشان را به مأمن ايشان برگرداند،و آن كه در آخر گفته است كه هر گاه همه اصناف نباشند به بعضى مى توان داد ظاهرش آنست كه بسط بر اصناف لازم باشد چنانكه بعضى.

رفته اند و ممكن است كه حمل بر استحباب كنيم چون اخبار بسيار وارد شده است كه مى توان صرف نمودن در يك صنف بلكه در يك كس از يك صنف و ظاهر اخبار آنست كه آيه در بيان مصرف باشد نه آن كه در همه صرف بايد نمودن و اگر چه اولى آنست كه صرف كنند در همه اصناف و اقلا از هر صنفى سه كس و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه لعمّار بن موسى السّاباطىّ: يا عمّار أنت ربّ مال كثير قال نعم جعلت فداك قال فتؤدّى ما افترض اللّه عليك من الزّكاة فقال نعم قال فتخرج الحقّ المعلوم من مالك قال نعم قال فتصل قرابتك قال نعم قال فتصل اخوانك قال نعم فقال يا عمّار انّ المال يفنى و البدن يبلى و العمل يبقى و الدّيّان حىّ لا يموت يا عمّار اما انّه ما قدّمت فلن يسبقك و ما اخّرت فلن يلحقك.).

و در موثق منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه عمار را خطاب فرمودند كه اى عمار مال بسيار دارى گفت فداى تو گردم بلى فرمودند كه زكاتى كه حق سبحانه و تعالى در مالت واجب گردانيده است ادا مى كنى گفت بلى فرمودند كه حقّ معلومى كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد كرده است و خواهد آمد مى دهى گفت بلى فرمودند كه احسان به خويشان مى كنى گفت بلى،فرمودند كه احسان با برادران مؤمن خود مى كنى گفت بلى،فرمودند كه اى عمار مال فانى مى شود و مى رود و اگر نرود به مرگ مى رود و بدن كهنه مى شود به

ص: 438

پيرى و اگر نشود در قبر خاك خواهد شد و عمل صالح باقى خواهد ماند و جزا دهنده اعمال خداوند زنده ايست كه هرگز نمى ميرد اى عمار هر چه را از پيش فرستادى از براى تست و با تست و از دستت بيرون نمى رود و آن چه مى گذارى به تو نخواهد رسيد پس سعى كن كه هر چه دارى از براى خود از پيش بفرستى تا ابد الا باد از آن منتفع شوى و ازين باب احاديث معتبره خواهد آمد در باب حق معلوم.

6-( و فى رواية ابى الحسين محمّد بن جعفر الاسدىّ رضى اللّه عنه عن محمّد ابن اسماعيل البرمكيّ عن عبد اللّه بن احمد عن الفضل بن اسماعيل عن معتّب مولى الصّادق صلوات اللّه عليه قال قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّما وضعت الزّكاة اختبارا للأغنياء و معونة للفقراء و لو انّ النّاس أدّوا زكاة أموالهم ما بقى مسلم فقيرا محتاجا و لاستغنى بما فرض اللّه عزّ و جلّ له و انّ النّاس ما افتقروا و ما احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الاّ بذنوب الاغنياء و حقيق على اللّه عزّ و جلّ ان يمنع رحمته ممّن منع حقّ اللّه فى ماله و اقسم بالّذي خلق الخلق و بسط الرّزق انّه ما ضاع مال فى برّ و لا بحر الاّ بترك الزّكاة و ما صيد صيد فى برّ و لا بحر الاّ بتركه التّسبيح فى ذلك اليوم و انّ احبّ النّاس إلى اللّه عزّ و جلّ اسخاهم كفّا و اسخى النّاس من ادّى زكاة ماله و لم يبخل على المؤمنين بما افترض اللّه عزّ و جلّ لهم فى ماله).

و در روايت صحيح از ثقات منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه زكات واجب نشده است مگر از جهة آزمايش توانگران و اداى شكر نعمت ايشان و از جهة يارى و اعانت محتاجان،و اگر اغنياء زكوات اموال خود را همه بدهند مسلمانى فقير و محتاج نمى ماند،و هر آينه هر فقيرى غنى مى شود به سبب آن چه حق سبحانه و تعالى از جهة او مقرر فرموده است،و بتحقيق كه هر كس كه فقير است و محتاج

ص: 439

و گرسنه و برهنه است همه اينها به سبب گناهان اغنياست كه زكات مال خود را به اين جماعت نداده اند و اگر مى دادند ايشان محتاج نمى ماندند،و بر حق سبحانه و تعالى واجب و لازمست كه منع فرمايد رحمتش را از كسى كه حق الهى در مالش باشد و ندهد،و قسم ياد مى كنم به آن خداوندى كه خلايق را از كتم عدم بوجود آورده است و روزى از جهة ايشان گسترده است در خوان نعمت بى دريغش:كه ضايع نشده است مالى نه در دريا و نه در خشكى مگر به سبب ندادن زكات و هيچ صيدى گرفتار نمى شود در دام مگر آن كه ترك نموده است تسبيح آن روز را به درستى كه محبوبترين مردمان به نزد حق سبحانه و تعالى كسى است كه سخاوت نفس او بيشتر باشد و سخى ترين مردمان كسى است كه زكات مال خود را بدهد و بخل نورزد بر مؤمنان به آن چه حق سبحانه و تعالى در مال او واجب گردانيده است.و سخى تر نسبت به كسى است كه زكات ندهد اگر چه ده برابر آن دهد مثل اكثر مردمان در اكثر جاها كه نامى هست جوانمردى مى كنند به آلاف و الوف و چون به زكات مى رسند بر ايشان مشكل است چنانكه مجربست كه هزار ركعت نماز نافله كردن آسانتر است از دو ركعت فريضه ادا يا قضا خصوصا قضا و قريب باين الفاظ و عين اين معانى در اخبار كالصحيحه و صحيحه وارد شده است.

8-( و كتب الرّضا علىّ بن موسى صلوات اللّه عليهما إلى محمّد بن سنان فيما كتب اليه من جواب مسائله: انّ علّة الزّكاة من اجل قوت الفقراء و تحصين اموال الاغنياء لأنّ اللّه عزّ و جلّ كلّف اهل الصّحّة القيام بشأن اهل الزّمانة و البلوى كما قال اللّه تبارك و تعالى «لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ» (1)فى أموالكم اخراج الزّكاة و فى أنفسكم6.

ص: 440


1- آل عمران-186.

توطين النّفس على الصّبر مع ما فى ذلك من اداء شكر نعم اللّه عزّ و جلّ و الطّمع فى الزّيادة مع ما فيه من الزّيادة و الرّأفة و الرّحمة لأهل الضّعف و العطف على اهل المسكنة و الحثّ لهم على المواساة و تقويه الفقراء و المعونة لهم على امر الدّين و هو عظة لأهل الغنى و عبرة لهم ليستدلّوا على فقراء الآخرة بهم و ما لهم من الحثّ فى ذلك على الشّكر للّه تبارك و تعالى لما خوّلهم و اعطاهم و الدّعاء و التّضرّع و الخوف من ان يصيروا مثلهم فى امور كثيرة فى اداء الزّكاة و الصّدقات و صلة الارحام و اصطناع المعروف).

و آن حضرت صلوات اللّه عليه در جواب مكتوب محمد نوشتند از جمله جواب مسائلى كه پرسيده بود كه چه حكمت است كه حق سبحانه و تعالى زكات را واجب گردانيده است فرمودند كه علت وجوب زكات اينست كه از جهة فقراء قوتى باشد كه به آن تعيش توانند كرد و اغنياء به سبب دادن زكات مال خود را محفوظ گردانند از تلف زيرا كه چون حكمت الهى اقتضا نموده كه در ميان خلايق غنى و فقير بوده باشند تكليف فرمود اهل صحت را خواه در بدن و خواه در مال به آن كه برسند به احوال اهل مرض و فقر و بلاها چنانكه فرموده است كه با شما معامله از مايندگان كرده مى شود در اموال شما و در انفس شما نسبت به اهل صحت و سلامت و نسبت به اهل فقر و زمانت اما اهل صحت در مال و بدن به آن كه زكات اموال خود بيرون كنند و به فقرا و مساكين و بيماران برسانند و تعهد احوال ايشان بكنند و صبر نمايند بر دشوارى اينها بر نفس،و فقيران و بيماران بر فقر و بيمارى صبر كنند و ثواب غير متناهى هر دو بيابند و ممكن است كه آيه كريمه بعنوان لف و نشر باشد كه اختيار اغنيا به دادن زكات باشد و آزمايش فقرا بر صبر و معنى اول اشمل است و اربط با آن كه در دادن زكات اين معنى نيز هست كه بنده شكر نعمت الهى بر توانگرى كرده است چنانكه در باب حقوق خواهد آمد و معنى

ص: 441

ديگر آن كه به دادن زكات خود را در معرض زيادتى نعم الهى در آورده است بموجب وعده الهى مؤكد بقسم «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» يعنى قسم بذات مقدس خود ياد مى كنم كه اگر شما شكر كنيد نعمتهاى مرا هر آينه من زياده كنم نعمتهاى خود را بر شما بحسب كم و كيف با آن كه در دادن خود را زياده گردانيده ايد چنانكه خواهد آمد كه يد عليا بهتر است از يد سفلى بوجوه شتى و اقل مراتبش تخلق بخلق الهى است وجود و فيض خلق اوست تعالى شانه و رأفت و رحمت نيز از صفات كماليّه اوست كه متصف بهر دو شده ايد نظر به بى چارگان و ضعيفان در اموال و در مهربانى كردن با درويشان كه از صفات كماليه حضرات سيد انبياء و ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم و با آن كه دادن زكات واجب سبب ازاله بخل است و آن كه زايل شد نفس راغب مى شود به رتبه مساوات با فقرا بلكه به ترجيح ايشان بر خود و داخل مى شود در زمره كسانى كه حق سبحانه و تعالى مدح فرموده است ايشان را به آن كه ايثار مى كنند بر يكديگر هر چند خود نهايت احتياج داشته باشند.

و احاديث معتبره وارد شده است كه اين آيه أولا در شأن اهل البيت سلام اللّه عليهم نازل شد و بعد از آن جارى شد در انصار و غير ايشان و سبب اين مى شود كه تقويت فقرا كنند هر چند زكات خود را داده باشند چون بخل كه مانع بود زايل شد جميع كمالات حاصل مى شود و اگر زكات واجب نمى شد نفس را خوفى نمى بود و ترك جلب منفعت بر او آسان است اما تصور عذاب نمى تواند كرد لهذا ترك جميع مستحبات مى كند و غالبا يك واجب را ترك نمى كند.

وجه ديگر آن كه به دادن زكات به فقرا ايشان قوت طاعت و عبادت بهم رسيده به جا مى آورند و اين كس در ثواب ايشان شركت دارد قطع نظر از آن كه اگر ثواب نيز نباشد سعى نموده است در حصول بندگى از جهة معبود و محبوب حقيقى و سبب ثواب آن جماعت نيز شده است و جمعى را مسرور گردانيده

ص: 442

است و نگذاشته است كه هلاك شوند به گرسنگى يا محتاج شوند به مؤمنان مثل خود يا به كفار چنانكه همه در اخبار بسيار وارد شده است.

و ديگر آن كه چون زكات مى دهد پند مى گيرد كه چنانكه امروز اين جماعت به سبب فقر اين رياضات مى كشند و احتياج بما دارند فرداى قيامت بر عكس خواهد بود يا محتمل است كه ما محتاج اين باشيم پس امروز بايد كه كارى كنيم كه فردا محتاج ايشان نباشيم يا آن كه چون در اخبار بسيار وارد شده است كه فردا فقراء شفاعت خواهند كرد اغنيا را اگر چه لقمه نانى به ايشان داده باشند دستگيرى ايشان كرده سبب دخول بهشت اغنياء خواهند شد و امروز ملاحظه مى كند كه اين جماعت چه مذلتها به سبب فقر مى كشند سعى كند كه فردا از اعمال صالح فقير نباشد تا مذلتش نبايد كشيد و در عيون و علل به جاى هو هم است يعنى فقراء عبرت اغنياءاند و در هر دو به جاى فقرا فقر است يعنى تا استدلال كنند بر احتياج خودشان در روز قيامت به ايشان و هر دو عبارت بهتر است از عبارت اين كتاب و ظاهرا سهو از نساخ شده باشد.

ديگر آن كه به سبب دادن زكات مطلع مى شود به احوال فقرا كه چگونه جفاها و محنتها مى كشند اين معنى سبب رغبت ايشان است بر شكر حق سبحانه و تعالى كه الحمد للّه كه حق سبحانه و تعالى ما را مثل ايشان محتاج نگردانيده است و آن چه مى بايد بما عطا فرموده است،اگر چه از حيثيت ديگر مى بايد رشك بر احوال ايشان برد كه حق سبحانه و تعالى ايشان را برگزيده است كه فقرى كه زينت ايمان و مؤمنان است به ايشان كرامت كرده است و فرداى قيامت يكراست به بهشت خواهند رفت بى حساب.

ديگر آن كه چون ايشان را بر اين حالت مى بيند مى گويد كه بسيار است كه اغنيا فقير مى شوند به سبب عدم شكر اين معنى سبب دعا و تضرع و زارى مى شود كه خداوندا در دار دنيا و عقبى ما را محتاج خلق مگردان و اصل دعا عبادت است

ص: 443

قطع نظر از آن كه پايبند نعمت است فى امور كثيرة محتمل است كه مراد اين باشد كه آن چه مذكور شد قليلى است از كثير كه جمع اينها موجود است در دادن زكوات واجبه و تصدقات مستحبه و احسان كردن به خويشان و نيكى كردن با خلق اللّه و آن چه مذكور نشده است شباهت است با واجب الوجود از جود و اطعام و روزى دادن و ممدوح انبياء و اوصياء بودن صلوات اللّه عليهم و محل مباهات الهى شدن با ملائكه و مستحق دعاهاى حاملان عرش و ساير مقربان ملائكه شدن و بايع بودن با حق سبحانه و تعالى چنانكه فرموده است كه «إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (1)يعنى بتحقيق و درستى كه حق سبحانه و تعالى مى خرد از مؤمنان جانهاى ايشان و اموال ايشان را كه ثمن و بهاء بهشت كرامت فرمايد و ممدوح حق سبحانه و تعالى بودن در آيات بسيار و در سلك مجاهدان در آمدن با نفس و شياطين و در نظم قرض دهندگان الهى منتظم بودن و داخل شدن در سلك و «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (2)و غير اينها كه از اينها به آنها مى توان رسيدن و اين معنى اظهر است،و احتمال ديگر آن كه غرض حضرت اين بوده باشد كه آن چه مذكور شد در زكات جارى است در ما بقى از مطلق دادن اموال كه بعضى را ذكر فرموده باشد اما معنى اول اشمل است و اظهر و همين حديث خود نص است بر حقيّت خود و كمال راوى او محمد بن سنان،و كمان اين بنده آنست كه او و مفضل بن عمر و امثال ايشان از اصحاب اسرارند و امثال اين احاديث دقيقه را نقل مى كرده اند و ارباب رجال به كنه اينها نمى رسيده اند حمل بر ضعف ايشان كرده اند با آن كه صدوق احاديث او را از جمله صحاح شمرده است و هم چنين كلينى و شيخ مفيد عليه الرّحمة توثيق او صريحا كرده است و گفته است كه از-8

ص: 444


1- التوبة-111.
2- الدهر-8

خواص اصحاب حضرت امام موسى كاظم است صلوات اللّه عليه و همه ذكر كرده اند كه جمعى كثير از عدول و ثقات اخبار او را روايت كرده اند و تفصيل احوال او در فهرست روضة المتقين مذكور است إن شاء اللّه در اين كتاب نيز اگر به فهرست برسم اوضح از آن خواهد شد بمنّه وجوده و كرمه و فضله.

7-( و قال ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: من اخرج زكاة ماله تامّا فوضعها فى موضعها لم يسال من اين اكتسب ماله).

و منقولست در حسن كالصحيح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه بيرون كند زكات مال خود را تماما و در كافى تامّة است و اين افصح است و به موضعى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است وضع كند يعنى به مستحقين شيعه صالح بدهد از او سؤال نخواهند كرد كه مالش را از كجا به همرسانيده است و هر گاه شخصى رعايت اينها كند البته رعايت مال خود نيز كرده خواهد بود كه از حرام بهم نرسانيده باشد و فايده زكات اين خواهد بود كه حساب آن را نكنند با آن كه كالمتواتر است كه-فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب-و ظاهر عبارت آنست كه اگر آن ملك از حرام نيز باشد حق سبحانه و تعالى بفضل خود صاحب آن را راضى خواهد كرد چنانكه گذشت و خواهد آمد و استبعادى ندارد نظر به كرم الهى تعالى شانه العزيز.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّما جعل اللّه عزّ و جلّ فى كلّ الف خمسة و عشرين درهما لأنّه عزّ و جلّ خلق الخلق فعلم غنيّهم و فقيرهم و قويّهم و ضعيفهم فجعل من كلّ الف خمسة و عشرين مسكينا لو لا ذلك لزادهم اللّه لأنّه خالقهم و هو اعلم بهم).

و كالصحيح منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه فرمودند كه چرا حق سبحانه و تعالى در هزار درهم بيست و پنج درهم واجب گردانيده است زيرا كه چون حق سبحانه و تعالى خلايق را آفريده است عالم است غنى و فقير و قوى و ضعيف همه را،پس در

ص: 445

هر هزار كس بيست و پنج فقير مقرر ساخت پس زكات را نيز به نسبت به فقرا مقرر ساخت و اگر نه چنين بود زياده واجب مى كرد يعنى اگر بيشتر مى بودند،زيرا كه خالق همه است و اعلم است بحال همه و آن كه در اين حديث و احاديث بسيار الف وارد شده است با آن كه نصاب اول را كه دويست درهم است ذكر نمودن انسب بود ظاهرا به اعتبار كثرت عرفى است و اگر چه در واقع از جمله نصاب هست زيرا كه بعد از دويست چهل چهل بالا مى رود و در اينجا بيست چهل بالا رفته است كه نصاب بيست و يكم باشد.

و در فقه رضوى همين علت را حضرت صلوات اللّه عليه در دويست فرموده اند كه حق سبحانه هر دويست كس كه آفريده است صد و نود و پنج كس را غنى آفريده است و پنج كس را فقير آفريده است كه مجموع اين اخبار راجع به چهل يك مى شود و غالب آنست كه چون كثرتى دارد هزار در عرف اين عدد را سؤال كرده اند و ائمه هدى صلوات اللّه عليهم جواب داده اند و از جواب ايشان ظاهر مى شود كه مراد چهل يك است.

چنانكه كلينى در صحيح از وشّاء روايت كرده است كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد كه چه وجه دارد كه حق سبحانه و تعالى در هر هزار درهم بيست و پنج درهم زكات مقرر فرموده است و چرا سى درهم مقرر نفرموده است حضرت فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى زكات را از جهة رفع حاجت فقرا مقرر فرموده است مى دانست كه حاجت ايشان به دادن بيست و پنج مرتفع مى شود و اگر همه كس زكات مال خود را بدهند هيچ محتاجى نمى ماند و همه غنى مى شوند.

و در صحيح از احول منقولست كه گفت شخصى از ملاحده از من پرسيد كه چرا از هر هزار درهم بيست و پنج درهم مقرر شده است من در جواب او

ص: 446

گفتم كه هم چنان كه نماز بعضى دو ركعت و بعضى سه ركعت و بعضى چهار ركعت مقرر شده است زكات نيز چنين مقرر شده است يعنى اكثر علل احكام الهى نزد ما مخفى است و مجملا مى دانيم كه علتى دارد و گاه است كه محض تعبد علت است كه بنده علت را نداند و اين معنى به قربت اقرب است آن ملحد جواب را از من قبول كرد تا آن كه به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رسيدم از آن حضرت سؤال نمودم اين مسأله را حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى حساب فرمود اموال و درويشان را و دانست كه از هزار درهم بيست و پنج درهم درويشان را كافى و اگر كافى نمى بود زياده مقرر مى فرمود چون برگشتم از حج و به آن ملحد رسيدم و غالب اوقات اين ملاحده حكما بوده اند كه اعتقاد به انبياء نداشته اند جواب حضرت را به آن ملحد گفتم گفت اين جوابى است كه از حجاز آورده و مى دانست كه ائمه ما صلوات اللّه عليهم در آن طرف مى باشند بعد از آن گفت كه اگر من مسلمان شوم و كسى را اطاعت كنم صاحب اين كلام را اطاعت خواهم نمود.

ص: 447

باب ما جاء فى مانع الزّكاة

اين بابى است در بيان آيات و احاديث كه در عقوبات نادهنده زكات وارد شده است همين آيه كافى است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه « اَلَّذِينَ الخ» (1)يعنى آن جماعتى كه جمع مى كنند طلا و نقره را و صرف نمى كنند آن را در راهى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است از زكات و خمس و نذور و كفارات و غير اينها اگر چه در بسيارى از اخبار وارد شده است كه اين آيه در منع زكات وارد شده است چون ممكن است كه فرد باشد يا در آن وقت بغير از زكات واجب نشده باشد چون لفظ عامست كه صرف نكنند در راه خدا پس بشارت ده ايشان را به عذابى دردناك روزى باشد كه سرخ كنند زرها را در آتش جهنم و داغ كنند به آن زرها پيشانيهاى ايشان را و پهلوهاى ايشان را و پشتهاى ايشان را و به ايشان گويند اين است كه آن چه را جمع كرديد از جهت خود پس بچشيد آن چه را جمع مى كرديد،و نكته گفته اند كه عذاب پيشانى از جهة گره زدن است بر روى فقرا،و پهلوها از جهت پهلو به ايشان كردن از هر طرفى كه آيند و بعد از آن پشت بر ايشان كردن و وجوه ديگر گفته اند.

6-( روى حريز عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: ما من ذي مال ذهب او فضّة يمنع زكاة ماله الاّ حبسه اللّه عزّ و جلّ يوم القيمة بقاع قرقر و سلّط عليه شجاعا اقرع يريده و هو يحيد عنه فاذا راى انّه لا

ص: 448


1- آل عمران-180.

يتخلّص منه امكنه من يده فقضمها كما يقضم الفجل ثمّ تصير طوقا فى عنقه و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» و ما من ذي مال ابل او بقر او غنم يمنع زكاة ماله الاّ حبسه اللّه يوم القيمة بقاع قرقر يطؤه كلّ ذات ظلف بظلفها و ينهشه كلّ ذات ناب بنابها و ما من ذى مال نخل او كرم او زرع يمنع زكاته الاّ طوّقه اللّه عزّ و جلّ ربعة ارضه إلى سبع ارضين إلى يوم القيمة).

به چهل سند صحيح و كالصحيح منقولست از حريز كه بيست و هشت سندش صحيح است و جمعى از متأخرين اشتباه كرده اند و گفته اند كه سند مصنّف به حريز در زكاة حسن است و نه چنين است زيرا كه صدوق أولا اسانيد خود را به حريز ذكر كرده است در جميع آن چه در اين كتاب است و بعد از آن در خصوص زكات سند حسن ذكر كرده است و غرض صدوق اينست كه در زكات بخصوصها نيز اسانيد معتبره دارم نه آن كه همين سند دارم و مؤيد اين معنى آن كه صدوق اسانيد حريز را در زكات به عنوان صحيح دارد در كتبش خصوصا اين حديث را كه در عقاب الاعمال بسند صحيح روايت كرده است با آن كه احتياج به هيچ سندى نبوده است چون كتب حريز از جمله چهار صد اصل است و بهتر از اكثر آن اصول است و متواتر بوده است نزد اصحاب مثل كتب حديث الحال نزد ما به آن كه اسانيد ما باين كتب اضعاف مضاعفه تواتر است چون از هزار زياده است و مع هذا در كار نيست چون كتب متواتر است و فرق نمى يابيم در كتب متواتره ميان آن چه را سند داريم يا نداريم و هر كه رجوع بنفس خود مى كند مى يابد مجملا.

حريز روايت مى كند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر صاحب مال طلا و نقره كه زكات بر آن واجب شده باشد و زكات آن مال را ندهد البته حق سبحانه و تعالى در روز قيامت او را حبس نمايد در صحرايى كه زمينش سخت و لغزنده باشد مانند آبگينه و مسلط گرداند بر او

ص: 449

اژدهايى را كه از بسيارى عمر موى سرش ريخته باشد و زهرش سخت تر و كشنده تر باشد و اين مار از عقب او دود و او گريزد و از لغزندگى بر زمين افتد و برخيزد تا آن اژدها خود را به او رساند و چون بيند كه از دست او خلاصى ندارد دست خود را به دهان او دهد و چنانكه متعارف است كه اگر شيرى يا گرگى به كسى رسد ذراع خود را پيش مى كنند به گمان آن كه درد آن كمتر است يا وسيله شود كه آن شير را بكشند چون مكرر شنيده ام كه عربان شجاع شير را چنين مى كشند كه كپنكى پوشيدند و رو بشير مى دوند و غالب آنست كه شير مى گريزد و اگر بايستد و حمله كند آرنج چپ را به دهان شير دادند و از دست راست شكم شير را از خنجر مى شكافند در اينجا نيز چنين مى كند و چون اژدها آن دست را دندان گرفت مانند ترب به دندانهاى پيش دندان بر مى دارد چنانكه موافق نسخ صحيحه است و بعضى از فضلا قصم را به صاد مهمله مى خواندند و هم چنين فحل را به حاى مهمل يعنى در دندان گرفتن دست او را در هم مى شكند چنانكه شتر نر مست دندان مى گيرد و اين احتمال بد نيست و ليكن اين حديث را محدثين عامه نيز روايت نموده اند به ضاد معجمه بمعنى خوردن از پيش دندان يا دندان گرفتن بر مأكول و بنا بر اين به جيم انسب خواهد بود و آن كه دست او را به دندان مى گيرد بنا بر اين است كه اين اژدها بخل است كه به اين صورت مصور شده است و در دار دنيا بخل مانع بود از آن كه تصدق بدست كند در دار عقبى اول دست او را به دندان مى گيرد و بعد از آن در گردنش مى پيچد مانند طوق آتش و وجه پيچيدن در گردن اينست كه اگر در دار دنيا مارى بر دست يا پا زند اگر دست يا پا را ببرند ممكن است كه جان ببرد اما اگر كردن زند علاج نمى تواند كرد،يا آن كه كنايه باشد از آن كه هرگز از او خلاصى نداشته باشد مگر وقتى كه رحمت يا شفاعت او را خلاص كند.

و وجه ديگر چون در دار دنيا اگر بچشم خشمناك در مستحقين نظر كرده

ص: 450

چشمش را بگزد،و اگر به زبان ايذا كرده باشد زبانش را بگزد و اگر روى گردانيده باشد به رويش نيش زند،و اگر طرفين را برگردانيده باشد بر طرفين زند و اگر پشت به سايل كرده باشد بر پشتش زند با آن كه جائى كه مار بر آنجا قرار تواند گرفت گردن است و اين معنى هست كه چون بهشتيان به سبب جود و طوق مرصع در گردن دارند ايشان به سبب بخل طوق آتش و مار در گردن دارند و اين سبب ازدياد عذاب ايشان شود و اين است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه زود باشد كه در روز قيامت طوق زند در گردن ايشان آن چه را بخل ورزيده اند به آن و به زكات نداده اند،و ظاهرش آنست كه قدر زكات طوق شود اگر كم باشد طوق سبك باشد و اگر بسيار باشد طوق سنگين خواهد بود و به آن نسبت و ممكن است كه كل مال چنين شود و يا آن كه بخل مصور شود و اللّه تعالى يعلم.

و هر كس مال او شتر يا گاو يا گوسفند باشد و زكات آن را نداده باشد البته حق سبحانه و تعالى او را حبس نمايد در صحرايى لغزنده و قوت حركت نداشته باشد و زكات او هر چه شده باشد و نداده باشد يا كل اموالش محشور شوند از جهت عذاب او و او در زير دست و پاى اينها باشد و لگد بر او زنند و در زير سم اين حيوانات باشد يا هر حيوانى كه حق سبحانه و تعالى آنها را حشر كرده باشد از جهت مصلحتهايى كه او مى داند مانند اسب و استر و الاغ و اينها بسم بر روى او روند و لگد زنند و هر چه درندگان باشند مانند شير و ببر و گرگ و امثال اينها به دندان او را پاره پاره كنند و باز درست شود،و هر كه زكات خرما و مويز و گندم و جو را نداده باشد حق سبحانه و تعالى آن قطعه باغ يا زمين را طوقى كند در گردنش تا هفت طبقه زمين و اينها در عالم برزخ در گردنش باشند تا روز قيامت و با اين حال محشور شود و اين قطعه آتش باشد چون طوق در گردنش،و زكات گاو و گوسفند و شتر نيز طوق مى شوند در

ص: 451

گردنش به صورت اژدها و حيوانات بر او لگد مى زنند چون ظاهر آيه عام است و منع جمعى نيست كه طوق شوند و حيوانات بر او روند نعوذ باللّه منها.

و در صحيح از عبد اللّه سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كس درخت خرما يا درخت انگور يا باغ خرما و باغ انگور يا زراعت يا زمين زراعت داشته باشد و زكات اينها را نداده باشد ان قطعه زمين را از هفتم طبقه زمين در گردنش اندازند تا روز قيامت و ظاهرش آنست كه روح او در سجّين باشد كه آن در طبقه هفتم زمين باشد و اين هفت طبقه در گردنش باشد تا قيامت.

و احاديث باين مضمون بسيار است و ممكن است كه تعبير از عذاب روحانى باين عنوان باشد بنا بر آن كه عذاب برزخ روحانى محض باشد و شكى نيست در عذاب قبر و كيفيتش اگر مجهول باشد ضرر ندارد سعى مى بايد نمود كه اسباب آن را از خود مرتفع سازد و شيخ بهاء الدين محمد طاب ثراه مكرر مى فرمودند كه تفكر و بحث در اين مسأله كه روحانى خواهد بود يا جسمانى شبيه است به آن كه شخصى را در زندان كرده باشند كه فردا او را بكشند شب همه شب فكر كند و بحث كند كه آيا فردا شكم او را خواهند دريد يا گردنش را خواهند زد و يا از مناره اش خواهند انداخت و اين افكار بى خردانست او را سعى مى بايد كرد و تفكر نمود كه بچه وجه مستخلص خواهد شد مى بايد كه دعا و تضرع و زارى كند تا حق سبحانه او را از كشتن حفظ نمايد و احاديث بر اين مضمون بسيار است.

5-( و روى معروف بن خرّبوذ عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال:

انّ اللّه تبارك و تعالى قرن الزّكاة بالصّلاة فقال «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» فمن اقام الصّلاة و لم يؤت الزّكاة فكانّه لم يقم الصّلاة).

ص: 452

و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه بتحقيق كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد در بسيار جائى زكات را مقرون ساخته است به نماز و فرموده است كه به پاى داريد نماز را و بدهيد زكات اموال خود را پس كسى كه نماز كند و زكات ندهد چنان است كه نماز نكرده است چون هر دو را بمنزله يك فريضه گردانيده است و ظاهر آنست كه نماز صحيح باشد و ليكن مقبول نباشد به قرينه فكانّه و بر اين مضمون نيز احاديث وارد شده است.

6-( و روى ايّوب بن راشد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

مانع الزّكاة يطوّق بحيّة قرعاء تاكل من دماغه و ذلك قول اللّه عزّ و جلّ «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» ).

و كلينى در موثق كالصحيح از ايوب روايت كرده است و كتاب او معتمد بوده است و محتمل است به احتمال قريب كه اكثر اين احاديث را از كافى برداشته باشد و سبب قوتست چون هر دو حكم به صحت كرده اند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه ندهنده زكات واجب را در گردنش مى اندازند مارى را كه موى سرش از بسيارى زهرش ريخته باشد كه از مغز سر او خورد و اينست مضمون قول خداوند عالميان كه عن قريب در گردن ايشان طوق خواهند كرد چيزى را كه بخل كرده اند و زكات آن را نداده اند و ظاهر حديث مثل ظاهر آيه عام است در هر زكاتى چنانكه گذشت و مى آيد.

6-( و روى مسعدة عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: ملعون ملعون مال لا يزكّى).

و كالصحيح و در حسن كالصحيح از ابو بصير از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نيز فرمودند كه ملعونست ملعونست آن مالى كه زكاتش را نداده باشند محتمل است كه مراد لعن صاحبش باشد يا مراد آن باشد كه حرامست چون

ص: 453

زكات بر عين است و مال فقرا در آن ميان است و مكرّر فرمودن از روى مبالغه باشد يا آن كه دويم بى بركتى باشد يا آن كه اگر آن مال را در غير زكات از راههاى خير صرف نمايند فايده نخواهد داشت و اللّه تعالى يعلم

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: ما من عبد منع من زكاة ماله شيئا الاّ جعل اللّه ذلك يوم القيمة ثعبانا من نار مطوّقا فى عنقه ينهش من لحمه حتّى يفرغ من الحساب و هو قول اللّه عزّ و جلّ «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» ).

يعنى ما بخلوا به من الزّكاة و كالصحيح و صدوق در صحيح و كلينى در حسن كالصحيح روايت كرده اند از محمد كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر بنده كه چيزى از مال زكات ندهد اگر چه اندكى باشد و از هر جنسى كه باشد البته حق سبحانه و تعالى آن مال را در روز قيامت اژدهايى مى كند مانند طوقى در گردنش افتاده باشد و دندان در گوشت او گذاشته او را گزد تا حق سبحانه و تعالى از حساب خلايق فارغ شود و اينست آن چه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه به زودى طوق مار آتشى خواهند كرد و در گردن آن جماعتى كه بخل ورزيده اند خواهند انداخت در روز قيامت حضرت(ص)فرمودند يا راوى بر احتمالى ضعيف گفت كه مراد الهى بخل زكاتست و اگر از راوى باشد از قرينه استشهاد به آيه يافته است و ليكن ممكن است كه مراد اين باشد كه زكات نيز داخل است در مراد اگر چه از يعنى نيز ممكن است كه همين مراد باشد و شامل خمس و ساير واجبات ماليه باشد.

6-( و روى عبيد بن زرارة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: ما من رجل يمنع درهما فى حقّه الاّ أنفق اثنين فى غير حقّه و ما من رجل يمنع حقّا فى ماله الاّ طوّقه اللّه به حيّة من نار يوم القيمة).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند

ص: 454

كه هر كس كه يك درهم از زكات يا غير آن از حقوق واجبه را منع كند كه در موقع خود صرف نكند البته منع لطف و توفيق از او بشود كه دو درهم در غير مصرف از مصارف محرمه صرف نمايد يا به زور ازو بگيرند و هر كس حقى از حقوق واجبه در مالش باشد مانند زكات و خمس و رد مظالم و ندهد حق سبحانه و تعالى آن حقرا مارى كند آتشى و در گردنش اندازد در روز قيامت.

6- و روى ابان بن تغلب عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: دمان فى الاسلام حلال من اللّه تبارك و تعالى لا يقضى فيهما احد حتّى يبعث اللّه قائمنا اهل البيت فاذا بعث اللّه عزّ و جلّ قائمنا اهل البيت حكم فيهما بحكم اللّه عزّ و جلّ الزّاني المحصن يرجمه و مانع الزّكاة يضرب عنقه

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه دو كشتن است در اسلام كه هر دو را حق سبحانه و تعالى حلال كرده است يعنى واجبست و كسى حكم نمى كند در آن تا حق سبحانه و تعالى قائم آل محمد را برانگيزاند و چون آن حضرت صلوات اللّه عليه خروج مى فرمايد بحكم الهى حكم خواهد فرمود و آن زنا كاره ايست كه زن داشته باشد حضرت او را سنگسار مى كند،و ديگر كسى است كه زكات مال خود را ندهد او را گردن مى زند و در كافى بعد از بحكم اللّه لا يريد عليهما بيّنة يعنى بيّنه و گواه نمى طلبد بر زنا و ندادن زكات بلكه بحكم خود عمل مى كند و بنا بر اين نسخه اين حكم مخصوص آن حضرت است و منافات ندارد كه كسى ديگر اين دو قتل را واقع سازد و اين اظهر است و محتمل است كه نقصان يا زيادتى از نساخ شده باشد يا ابان بهر دو عنوان از آن حضرت شنيده باشد و اللّه تعالى يعلم و نسخه محاسن مثل نسخه فقيه است.

6-( و روى عنه صلوات اللّه عليه عمرو بن جميع انّه قال: ما ادّى احد الزّكاة فنقصت من ماله و لا منعها احد فزادت فى ماله).

و روايت كرده

ص: 455

است عمرو كه حضرت جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيچ كس زكات نداد كه زكات چيزى از مال او را كم كرده باشد و هيچ كس منع زكات نكرد كه زكات سبب زيادتى مال او شده باشد بلكه حق سبحانه و تعالى به دادن زكات مال را بركت مى دهد و زياد مى كند و ندادن زكات مال را كم مى كند به بى بركتى و به تسلط دزدان و ظالمان و امثال اينها و كالصحيح از سكونى منقولست از حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه كسى كه زكات را حبس نكرد مالش زياده شده باشد و اين معنى ظاهر است بحسب تجربه كه جمعى كه زكات مى دهند البته خير و بركت در آن مال بهم مى رسد قطع نظر از ثواب غير متناهى.

6-( و فى رواية ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: من منع قيراطا من الزّكاة فليس بمؤمن و لا مسلم و هو قول اللّه عزّ و جلّ «حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» (1)و فى رواية اخرى: و لا تقبل له صلاة).

و در موثق منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه ندهد قيراطى از زكات را و آن بيست يك مثقال است يعنى اگر چه زكات واجب را داده باشد و يك قيراط را عمدا نداده باشد نه مؤمن است و نه مسلمان زيرا كه ايمان كامل اقتضا مى كند كه اقل مرتبه واجبات را به جا آورد و هم چنين اسلام كامل يا آن كه چون جايز است كه اگر قيراطى را امام طلبد و او ندهد كه او را بكشند پس گويا مسلمان نيست زيرا كه اسلام سبب اينست كه خون او محفوظ باشد و يا بر تقدير آن كه حلال داند ندادن زكات را اگر چه يك قيراط باشد واجب القتل مى شود و مرتد نه مؤمن است و نه مسلمان بلكه كافر است و اينست كه حق سبحانه و9.

ص: 456


1- المؤمنون-99.

تعالى فرموده است كه چون يكى از ايشان را مرگ رسد و امور آن عالم را مشاهده نمايد يا بميرد استغاثه مى كند كه اى پروردگار من مرا به دنيا فرست تا آن كه عمل صالح به جا آورم در مالى كه گذاشته ام يعنى زكات مال خود را بدهم و اگر مؤمن يا مسلمان مى بود آرزوى اين طرف نمى كرد و ممكن است كه غرض از ذكر آيه اين باشد كه چون از دنيا مى رود مى بيند شدت عذاب مانع الزكاة را استغاثه مى كند و طلب رجوع بدنيا مى كند تا به جا آورد فريضه الهى را و ظاهرا از خاطر ابو بصير رفته بوده است كلام ديگر كه خود ذكر كرده است در حديث آينده يا از روات سهوى شده باشد و ان سأل الرجعة است استشهاد و از جهة آنست چنانكه خواهد آمد و در روايتى ديگر از ابو بصير يا غير او وارده شده است كه مشتمل است بر آن چه مذكور شد با اين زيادتى كه نمازش را نيز قبول نمى كند چون حق سبحانه و تعالى هر دو را با هم طلبيده است.

چنانكه در حسن كالصحيح منقول است از فضلاء اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه روايت كرده اند از هر دو معصوم كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى هر دو را با هم طلبيده است پس كسى كه نماز كند و زكات ندهد نمازش مقبول نيست.

و كالصحيح از ابى بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه منع كند قيراطى از زكات را مى خواهد يهودى بميرد و مى خواهد نصرانى بميرد يعنى حشرش با يهود و نصارى خواهد بود و اين تهديدات ممكن است كه از روى مبالغه باشد يا نسبت به مستحل باشد كه حلال داند ندادن زكات را چون زكات از ضروريات دين اسلام است كه هر كه مسلمان است مى داند كه زكات مى بايد داد و كسى كه حلال مى داند ضرورى را منكر قول نبى است و منكر كافر است و بعضى گفته اند كه منكر اجماعى نيز كافر است و آن وقتى است كه اجماع قطعى باشد و داخل ضروريست.

ص: 457

14-( و روى ابن مسكان عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: بينا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فى المسجد اذ قال قم يا فلان قم يا فلان قم يا فلان حتّى اخرج خمسة نفر فقال اخرجوا من مسجدنا لا تصلّوا فيه و أنتم لا تزكّون).

و منقول است در صحيح از عبد اللّه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و ظاهرا لفظ رفعه از قلم نساخ افتاده باشد چون در كافى هست و عبد اللّه به خدمت آن حضرت نرسيده است و مع هذا ضرر ندارد چون عبد اللّه از اهل اجماع است و راوى او صفوان و يونس است هر دو از اهل اجماعند كه آن حضرت فرمودند كه روزى از روزها حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در مسجد بودند كه فرمودند برخيز اى فلانى و نام او را بردند و حضرت امام محمد باقر نام آن جماعت را نبردند چون غرض متعلق باين نبود كه كدام جماعت بوده اند بلكه غرض متعلق است بوجوب زكات و مقرون بودن او بصلوة تا پنج كسرا يك يك را از مسجد بيرون كردند از توانگرانى كه زكات بر ايشان واجب بود و نمى دادند و حضرت در حين اخراج مى فرمودند كه از مسجد ما بيرون رويد چون زكات نمى دهيد و نماز با زكاتست و هر گاه زكات نمى دهيد نماز شما مقبول نيست مبادا سبب عدم قبول نماز ديگران نيز شود چون نماز جماعت همه را يك نماز مى كند و ظاهرا اين اخراج تعزير ايشان بود و تعزير براى نبى و امام است صلوات الله عليهم و خفتى اعظم ازين نمى باشد كه جمعى را باين عنوان از مسجد بيرون كنند و انگشت نما شوند.

6-( و روى ابو بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: من منع قيراطا من الزّكاة فليس بمؤمن و لا مسلم و سال الرّجعة عند الموت و هو قول اللّه عزّ و جلّ «حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» ).

و منقول است در موثق از ابو بصير كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه ندهد بيست يك

ص: 458

مثقال را از زكات او مسلمان و مؤمن نيست و در وقت مرگ سؤال كند برگشتن بدنيا را و اين سؤال برگشتن در قول حق سبحانه و تعالى است كه فرموده است كه چون مرگ مى رسد مى گويد اى پروردگار من اى فرشتگان مرا بر گردانيد بدار دنيا تا خود اعمال صالحه به جا آورم در آن چه جا گذاشته ام يعنى حقوق ماليه را از مال خود بيرون كنم ديگر امر از حق سبحانه و تعالى است.

بدان كه اين حديث را كلينى ذكر كرده است از ابو بصير كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه هر كه زكات ندهد سؤال كند رجوع بدنيا را نزد مرگ و استشهاد به آيه فرموده است و حديث سابق ابو بصير را كلينى موافق صدوق ذكر كرده است و از اين حديث ظاهر مى شود كه از اين حديث اين عبارت افتاده باشد كه و سال الرّجعة عند الموت تا استشهاد به موقع باشد و اين جهت كلينى نيز بعد از آن كه آن حديث را ذكر كرده بود اين حديث را ذكر كرده است كه مفسر آن باشد و صدوق سهوا جزو اول آن حديث را در اينجا ذكر كرده است چون همين حديث در كافى و محاسن هر دو مذكور است و جزو اوّل را ندارد و برقى حديث ديگر نيز از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده است به همين مضمون كه سؤال رجوع كند بدنيا.

و كالصحيح بل الصحيح منقولست از رفاعه كه شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه حق سبحانه و تعالى هيچ واجبى را مانند زكات واجب نگردانيده است در مشقت بر نفوس چون مال محبوب است و اكثر عالميان به سبب ندادن زكات هالكند در دنيا به آمدن بلاها و در آخرت به عذاب اليم.

و در صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه زكات نمى دهند زمين نيز بركتهاى خود را نمى دهد.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: صلاة مكتوبة خير من عشرين

ص: 459

حجّة و حجّة خير من بيت مملوّ ذهبا يتصدّق فى برّ حتّى ينفد ثمّ قال(ص)و لا افلح من ضيّع عشرين بيتا من ذهب بخمسة و عشرين درهما فقيل له و ما معنى خمسة و عشرين قال من منع الزّكاة وقفت صلاته حتّى يزكّى).

و منقول است كالصحيح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه يك نماز فريضه بهتر است از بيست حج و يك حج بهتر است از يك خانه كه پر باشد از طلا كه تصدق كنند در راه حق سبحانه و تعالى تا آخر شود بعد از آن فرمودند كه رستگارى ندارد كسى كه ضايع سازد بيست خانه پر از طلا كه در راه خدا بدهند كه اقل مرتبه دويست خانه است به مقتضاى «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» بانكه بيست و پنج درهم كه زكات هزار درهم باشد ندهد پرسيدند كه بيست و پنج يعنى چه حضرت فرمودند كه هر گاه هزار درهم داشته باشد و بيست و پنج درهم زكات بر او واجب باشد و ندهد.تا زكات ندهد نمازش موقوفست و مقبول نيست و نماز كه مقبول نيست بيست خانه طلا يا دويست خانه را به او نخواهند داد اما جزو اول اين حديث در احاديث بسيار از صحيح و موثق كالصحيح و قوى كالصحيح وارد است به عبارتى قريب باين اما مضمون يكى است و اما جزو ثانى گذشت در اخبار بسيار كه نماز مقرونست با زكات و اقل مرتبه آن اخبار عدم قبول است.

6-( و قال صلوات اللّه عليه: ما ضاع مال فى برّ و لا بحر الاّ بتضييع الزّكاة و لا يصاد من الطّير الاّ ما ضيّع تسبيحه).

و كالصحيح به اسانيد متكثره منقول است كه حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه فرمودند كه مالى ضايع نشده است يا نمى شود نه در خشكى و نه در دريا مگر به ضايع گردانيدن زكات بخصوصها يا بترك حقوق ماليه الهى و بنا بر اول اكثريت و بنا بر ثانى اگر چه تجوزى هست ممكن است كه واقعى باشد و از مرغان شكار كرده نمى شود مگر مرغى كه ترك كند تسبيح مقررش را و گذشت مقرون بقسم.

ص: 460

و در حسن كالصحيح از هشام بن الحكم منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه منع كند حقى از حقوق الهيه را البته دو مثل آن را در باطل صرف مى نمايد طوعا او كرها و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرداى قيامت حق سبحانه و تعالى جمعى را از قبور مبعوث گرداند كه دستهاى ايشان را در گردنهاى ايشان غل كرده باشند كه قدرت نداشته باشند بمقدار بند انگشتى چيزى را بردارند و فرشتگان با ايشان باشند كه ايشان را در صحراى محشر سرزنش كنند و گويند كه اينها جمعى اند كه حق سبحانه و تعالى در دار دنيا به ايشان مال بسيار كرامت كرده بود و قليلى از ايشان طلب كرده بود و ايشان به خداوند خود بخل ورزيدند و به او ندادند اينها جماعتى اند كه حق سبحانه و تعالى به ايشان مالها عطا كرده بود و حقى را كه حق سبحانه و تعالى در مال ايشان واجب گردانيده بود ندادند و اين سرزنش بدترين عذابها باشد ايشان را.

ص: 461

باب ما جاء فى تارك الزّكاة و قد وجبت له

اين بابى است در بيان آن چه وارد شده است از تهديد در نگرفتن زكات در وقتى كه واجب شده باشد او را گرفتن زكات بانكه منحصر شده باشد معاش او در گرفتن زكات.

6-( روى مروان بن مسلم عن عبد اللّه ابن هلال قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: تارك الزّكاة و قد وجبت له مثل مانعها و قد وجبت عليه).

كالصحيح منقولست از عبد اللّه كه گفت شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مكرر مى فرمودند كه شخصى كه زكات از جهة او واجب شده باشد كه چيزى نداشته باشد و كسى نداشته باشد كه معاش او بان گذرد و نگيرد زكات را مانند كسى است كه زكات بر او واجب شده باشد و ندهد بلكه گاه باشد كه بدتر باشد در صورتى كه خوف هلاك خودش يا عيالش داشته باشد بلكه در اين وقت اگر زكات به او ندهند دزدى و غصب نيز مى تواند كرد بقصد آن كه چون به همرساند بدهد هر گاه آن شخصى كه دارد زياده از قوت خود داشته باشد و اگر نه نمى تواند از آن شخص گرفتن چون او نيز در تلف است حاصل آن كه مى بايد بگيرد و نگويد كه من زكات نمى خورم و چون بخورم از روى تعصّب جاهليت،و كالصحيح نيز آن حضرت صلوات اللّه عليه به همين عبارت وارد شده است.

ص: 462

باب الرّجل يستحى من اخذ الزّكاة فيعطى على وجه اخر

اين بابى است در بيان شخصى كه او را شرم آيد از گرفتن زكات و زكات به او دهند از وجه ديگر چون زكات از جمله عبادات ماليه است و آيات و احاديث وارد شده است كه قصد قربت مى بايد و قصد امر قلبى است و لازم نيست كه به مستحق بگويند كه اين زكاتست اگر حال او را دانيم كه مستحق است و اگر ندانيم ممكن است كه تفحص حال او كنيم كه مستحق هست يا نه و بعضى توهم كرده اند كه اگر نگوييم كه اين زكاتست ممكن است كه غنى باشد يا صفتى كه زكات به او نتوان داد داشته باشد پس بايد گفتن به او كه اگر مستحق نباشد نگيرد و اين غلط است زيرا كه لازم نيست كه تفحص حال باين عنوان بكنيم مثلا از او بپرسند كه اگر كسى زكات به شما دهد قبول مى كنيد اگر گويد كه نه بپرسند كه چرا قبول نمى كنيد اگر گويد كه چيزى دارم يا عادل نيستم اگر اعتماد بر قول او باشد مى توان دانست كه مستحق هست يا نه و اگر گفته او را اعتبار نكنيم مدار بر شهود استحقاقست يا ظن قريب بعلم صاحب مال.

5-( روى عاصم بن حميد عن ابى بصير قال: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه الرّجل من اصحابنا يستحى ان ياخذ من الزّكاة فاعطيه من الزّكاة و لا اسمّى له انّها من الزّكاة فقال اعطه و لا تسمّ له و لا تذلّ المؤمن).

منقولست در حسن كالصحيح از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه شخصى از اصحاب ما هست كه او را شرم مى آيد كه زكات بگيرد و مستحق است مى توانم كه زكات به او بدهم و نام

ص: 463

نبرم كه اين مال زكاتست حضرت فرمودند كه به او بده و نام مبر كه چه چيز است و مؤمن را خوار مكن.و ظاهرش آنست كه مردى باشد كه غنى بوده باشد و فقير شده باشد و امثال آن از جمعى كه در عرف سبب ذلت او باشد و مؤيد اين حديثست احاديث متواتره و آيات بسيار كه امر شده است به تعظيم مؤمنان و نهى وارد شده است از اذلال و اهانت ايشان و اگر نسبت به او قبيح نباشد گرفتن يا علم به استحقاق بهم نرسد مگر از قبول در اين صورت احوط آنست كه بگويند به او كه اين زكاتست.

چنانكه در حسن كالصحيح منقول است از محمد ابن مسلم كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى محتاج باشد و از جهة او زكات فرستند و قبول نكند آن را بعنوان زكات و او را شرم و حيا آيد از گرفتن زكات آيا مى توان دادن به او نه از وجه زكات حضرت فرمودند كه نه هر گاه زكات باشد او قبول كند و اگر از وجه زكات قبول نكند به او مده چرا شرم مى كند از چيزى كه حق سبحانه و تعالى از جهة او مقرر ساخته است زنهار كه شرم نكند و ممكن است كه ما را سنت باشد نگفتن و او را مكروه باشد ابا كردن چنانكه مستحب است تعظيم مؤمنان و مكروهست خواستن ايشان تعظيم را مگر آن كه از جهة خود نخواهد و از جهة علم يا ايمان و امثال آن خواهد.

ص: 464

باب الاصناف الّتى تجب عليها الزّكاة

آيه زكاة

14,6-( روى الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: أنزلت آية الزّكاة «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها» فى شهر رمضان فامر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مناديه فنادى فى النّاس انّ اللّه تبارك و تعالى قد فرض عليكم الزّكاة كما فرض عليكم الصّلاة ففرض اللّه عليكم من الذّهب و الفضّة و الابل و البقر و الغنم و من الحنطة و الشّعير و التّمر و الزّبيب و نادى فيهم بذلك فى شهر رمضان و عفا لهم عمّا سوى ذلك قال ثمّ لم يتعرّض لشيء من أموالهم حتّى حال عليهم الحول من قابل فصاموا و افطروا فامر صلّى اللّه عليه و آله مناديه فنادى فى المسلمين أيّها النّاس زكّوا أموالكم تقبل صلاتكم قال ثمّ وجّه عمّال الصّدقة و عمّال الطّوق).

بطرق صحيحه منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند و در كافى لمّا نزلت است يعنى چون نازل شد آيه زكات كه ترجمه اش اينست كه اى محمد بگير از اموال ايشان زكاتى را كه مطهر سازى نفوس ايشان را از بخل و پاكيزه سازى ايشان را از لوازم بخل به سبب دادن زكات و اين آيه در ماه رمضان نازل شده پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله امر فرمودند منادى را كه ندا كرد در ميان مردمان كه به درستى كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيد بر شما زكات را چنانكه واجب كرده است بر شما نماز را پس واجب ساخت بر شما در اين نه چيز زكاة را كه آن طلا و نقره و شتر و گاو

ص: 465

و گوسفند است و از گندم و جو و خرما و مويز واجب ساخت گرفتن زكات را و اين منادى در ماه رمضان در ميان ايشان ندا كرد و عفو فرمودند از غير اين نه چيز پس حضرت فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله متعرض هيچ چيز از اموال ايشان نشدند تا سال آينده و مردمان روزه گرفتند و افطار نمودند پس آن حضرت امر فرمودند كه منادى در ميان مسلمانان ندا كرد كه اى گروه مسلمانان زكات دهيد اموال خود را تا قبول شود نمازهاى شما پس حضرت(ص)متوجه ساختند از جهة گرفتن زكوات و اجرة الارض جمع كنندگان زكوات را و جمع كنندگان اجرت الارض اراضى مفتوح العنوه را چون هر چه را به قهر گرفته اند مال كل مسلمانان است و اجرت آنها را نبى و امام صلى اللّه عليه و آله جمع مى كنند و صرف مى نمايند در مصالح مسلمانان چنانكه خواهد آمد.

بدان كه اين حديث دلالت دارد بر آن كه زكات در اين نه چيز واجبست و در غير اينها واجب نيست اما آن كه در اين نه چيز واجبست احاديث از طرق شيعه و سنى بر اين مضمون متواتر است و اجماع كافه مسلمانان است بلكه از ضروريات دين مسلمانان است و اما آن كه در غير اينها واجب نيست احاديث صحيحه متكثره از شيعه و سنى وارد شده است و چند حديث كه وارد شده است كه در حبوب واجبست محمول است بر استحباب مؤكد چنانكه خواهد آمد و ظاهر حديث دلالت مى كند بر آن كه سال زكات دوازده ماه است و دلالت مى كند بر آن كه تاخير نيز مى توان كرد چند روز و ظاهر صحيحه زراره آنست كه سال زكات طلا و نقره و انعام ثلثه كه گاو گوسفند و شتر است يازده ماه است و اول ماه دوازده زكات واجب مى شود و اكثر علما باين حديث عمل نموده اند و تاويل كرده اند اين حديث را بانكه ممكن است كه تاخير از جهة رسيدن حاصلها باشد با آن كه واجبست جدا كردن زكات،و دادن به عامل معنى ديگر است پس ممكن است كه

ص: 466

ايشان زكوات خود را بيرون كرده باشند و دير فرستادن عامل از جهة عذرى باشد و اللّه تعالى يعلم اما زكات حبوب سالى ندارد بلكه تعلق زكات وقتى است كه در ملك مالك زراعت دانه ببندد و انگور دانه به بندد و خرما از آفت بگذرد.

نصاب طلا

(فليس على الذّهب شىء حتّى يبلغ عشرين مثقالا فاذا بلغ عشرين مثقالا ففيه نصف دينار إلى ان يبلغ اربعة و عشرين ففيه نصف دينار و عشر دينار ثمّ على هذا الحساب متى زاد على العشرين اربعة اربعة ففى كلّ اربعة عشر إلى ان يبلغ اربعين مثقالا فاذا بلغ اربعين مثقالا ففيه مثقال و ليس على الفضّة شىء حتّى تبلغ مائتي درهم فاذا بلغت مائتي درهم ففيها خمسة دراهم و متى زاد عليها اربعون درهما ففيها درهم فليس فى النّيف شىء حتّى تبلغ اربعين)

پس در طلا زكات واجب نيست تا بيست مثقال شود يعنى بيست دينار زيرا كه دينارى يك مثقال بوده است و ميان عامه و خاصه مشهور است كه دينار در جاهليت و اسلام متغير نشد و همين اشرفى كه الحال فرنگ و مسلمانان مى زنند هميشه همين مقدار بوده است كه چهار دانك و نيم مثقال صيرفى است پس چون بيست مثقال دينار مى رسد در يجلد نصف دينار واجب مى شود تا بيست و چهار دينار كه در يجلد نصف دينار و ده يك دينار واجب مى شود نصف از جهة بيست و عشر از جهة چهار و بر اين حساب چهار چهار بالا مى رود و در هر چهار دينار عشر دينار زياد مى شود تا چهل مثقال مى رسد و چون به چهل مثقال مى رسد يك مثقال مى بايد داد و در نقره چيزى واجب نيست تا به دويست درهم رسد و چون به دويست درهم مى رسد پنج درهم واجب مى شود و هر چهل درهم كه زياد مى شود يك درهم واجب است و در كسر كه ما بين دو نصابست واجب نيست تا به چهل درهم رسد.

ص: 467

آن چه صدوق ذكر كرده است مضمون احاديث صحيحه و موثقه و حسنه و قويه است و در درهم خلافى نيست ميان شيعه و سنى و در دينار خلاف شده است بعضى از اصحاب ما گفته اند كه در كمتر از چهل دينار زكات سنت است به اعتبار حديث صحيح زراره و حديث موثق فضلاى اصحاب صادقين صلوات اللّه عليهما كه فرموده اند كه در كمتر از چهل دينار چيزى واجب نيست و احاديث بسيار وارد شده است به همين مضمون كه صدوق ذكر كرده است و دو حديث محمولست بر تقيه چنانكه مذهب جمعى از عامه است و عمل بر مشهور است و ظاهر شد كه زكات طلا و نقره چهل يكست و نصاب اول طلا بيست اشرفى است كه هر اشرفى چهار دانك و نيم مثقال صيرفى باشد كه بحساب مثقال صيرفى پانزده مثقال باشد و مقرر بوده است در زمان ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم در غالب اوقات كه قيمت ده درهم يك دينار بوده است و بر عكس و دويست درهم بيست دينار بوده است بحسب قيمت و بحسب وزن هر دينارى يك درهم و سه سبع درهم بوده است كه هر هفت دينار ده درهم بوده است و باين حساب هر درهم نصف مثقال صيرفى بوده است و ربع عشر مثقال كه چهل يك مثقال بوده باشد پس نصاب نقره بحسب وزن يك صد و پنج مثقال بوده باشد و بحساب حال دوازده هزار و ششصد دينار مى شود و از اخبار بسيار ظاهر مى شود كه درهم اصل بوده است و طلا فرع پس احوط آنست كه اگر باين قيمت اشرفى داشته باشد چهل يك آن را بدهد و بحسب قيمت حال از ده اشرفى كمتر مى شود چون ده اشرفى قيمتش سيزده هزار است و آن چه بخاطر دارم در اوايل سن كه قريب به شصت سال قبل ازين باشد قيمت اشرفى هفتصد دينار بود تقريبا و چون تردد مردم اين بلاد به هند بسيار باشد و نقل اشرفى آسانتر بود مرتبه مرتبه به اين جا رسيد پس احوط آنست كه اگر نه اشرفى داشته باشد زكات آن را بحساب چهل يك بدهد و هم چنين هر چه بالا رود.

ص: 468

در پنبه و زعفران و سبزيها واجب نيست

(و ليس فى القطن و الزّعفران و الخضر و الثّمار و الحبوب زكاة حتّى تباع و يحول على ثمنها الحول)

و در پنبه و زعفران و سبزيها مانند خيار و بادنجان و خربزه و ميوها و دانهاى غير گندم و جو زكات واجب نيست تا آن كه آن را بفروشند و از بهاى آنها بقدر نصاب از طلا و نقره بماند يك سال زكات واجبست،اما بر اينها زكات واجب نيست و در حبوب مانند ماش و برنج و نخود و عدس كه به كيل و وزن درآيد زكات مستحب است چنانكه در صحيح منقول است از محمد بن مسلم كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردند از سبزيها كه آيا در آن زكات واجبست اگر بسيار باشد و بمال بسيار بفروشند حضرت فرمودند كه واجب نيست مگر آن كه سال بر زر آن بگردد.

و در حديث صحيح از عبد العزيز منقولست كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از پنبه و زعفران كه آيا در آن زكات هست حضرت فرمودند كه نه.

و در صحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عفو فرمودند از سبزيها عرض نمودم كه سبزيها كدام است حضرت فرمودند كه چيزهائى كه بقائى ندارند مانند خربزه و خيار و بادنجان و ميوها و امثال اينها كه زود فاسد مى شود عرض نمودم كه در نى و نى شكر زكات هست فرمودند نه و در صحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از باغى كه حاصلش را خورند و نفروشند و اگر فروشند بقدر نصاب و زياده شود آيا زكات در آن واجبست حضرت فرمودند كه نه هر گاه خورند يعنى اگر بفروشند و بر زرش سال بگذرد زكات واجبست.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت

ص: 469

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در سبزيها چه چيز واجبست حضرت فرمودند كدام سبزيها عرض نمودم كه مانند ينجه و خربزه و امثال اينها كه بقائى ندارند و زود فاسد مى شوند حضرت فرمودند كه در اينها زكات واجب نيست مگر آن كه اينها را بفروشند و بر ثمن اينها سال بگذرد،و باز سؤال كردم از ميوه ها همين جواب دادند و غير اينها از احاديث بسيار اگر چه مستحب است كه از هر حاصلى اعانت فقرا و مساكين بكنند.

چنانكه منقولست از مفضل كه نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد كه در چه مقدار مال زكات واجبست فرمودند غرض تو زكات ظاهره است يا زكات باطنه گفت هر دو را بفرماييد حضرت فرمودند كه اما ظاهره در هر هزار درهم بيست و پنج درهم است و اما باطنه آنست كه خود را بر برادر مؤمن اختيار نكنى به چيزى كه برادرت به آن محتاج تر باشد و خواهد آمد اخبار بسيار در باب حق معلوم و اما استحباب زكات در حبوب در احاديث بسيار وارد شده است از صحيح و كالصحيح كه در جميع زكات هست و چون احاديث بسيار وارد شده است كه در آنها زكات نيست ناچار است كه حمل كنيم هست را بر استحباب چنانچه اكثر اصحاب چنين كرده اند و احوطه آنست كه كه ترك نكنند و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه شخصى دويست درهم داشته باشد و سال بر آن بگذرد

(و اذا اجتمعت للرّجل مائتا درهم فحال عليها الحول فاخرج لزكاتها خمسة دراهم فدفعها إلى رجل فردّ درهما منها و ذكر انّه شبه او زيف فليسترجع منه الاربعة الدّراهم ايضا لأنّ هذا لم يجب عليه الزّكاة لأنّه كان عنده مائتا درهم الاّ درهم و ليس على ما دون مائتي درهم زكاة)

هر گاه شخصى دويست درهم داشته باشد و سال بر آن بگذرد و پنج درهم زكات آن را بيرون كند و به مستحقى دهد آن شخص يك درهم را رد كند كه مس يا برنج است يا مغشوش است و در واقع چنين باشد آن چهار

ص: 470

درهم را از او پس مى گيرد زيرا كه كاشف آمد كه از دويست درهم يك درهم يا بعضى از درهم كم است و بر كمتر از دويست درهم زكات واجب نيست و غرض اينست كه نصاب مقدر حقيقى است تقريبى نيست كه اگر يك حبّه از آن كم باشد زكات واجب باشد بلكه اگر يك حبّه كم باشد نصاب متحقق نشده است و زكات واجب نيست و در اين خلافى نيست بلكه اجماع كافه مسلمين است.

بر شمش طلا و نقره زكاتى نيست

(و ليس على السّبائك زكاة الاّ ان تفرّ بها من الزّكاة فان فررت بها من الزّكاة فعليك الزّكاة)

اين عبارت فقه رضويست يعنى نيست بر شمش طلا و نقره زكاتى مگر آن كه آن را بقصد گريختن از زكات شمش كرده باشى كه اگر بقصد فرار از زكات شمش كرده باشى بر تو زكات هست،و بر اين مضمون حديث موثق از محمد بن مسلم و موثق كالصحيح از معاوية ابن عمار وارده شده است و حمل كرده اند هر دو را بر فرار بعد از حول يا پيش از حول بر استحباب چون احاديث بسيار وارد شده است بر عدم وجوب مثل صحيح على ابن يقطين كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از مالى كه كارى به آن نكنند و دست گردان نشود حضرت فرمودند كه زكات آن را مى بايد داد در هر سالى مگر آن كه آن را شمش كنند.

و در حسن كالصحيح از هارون بن خارجه منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه برادرم يوسف از قبل خلفا والى است در بعضى از محال و مال بسيارى به همرسانيده است و بقصد فرار از زكات همه را زرينه آلات كرده است آيا بر آن زكات هست حضرت فرمودند كه بر زرينه آلات زكات نيست و آن چه بر خود ستم كرده است كه زكات ندهد بيشتر از نفعى است كه از ندادن زكات حاصل كرده است چون اين قليل است و آن ثواب ابديست و احاديث صحيحه كالمتواتره بل المتواترة وارد است بر آن كه در زيور و زينت طلا و نقره زكات واجب نيست.

ص: 471

(و ليس على الحلىّ زكاة و ان بلغ مائة الف و لكن تعيره مؤمنا اذا استعاره منك فهذه زكاته)

مثل عبارات سابقه اين عبارت فقه رضويست يعنى در زيور زكات نيست اگر چه به صد هزار برسد و ليكن بمؤمنى كه از تو عاريت طلبد به او به عاريت مى دهى كه اين عاريه دادن زكاة آنست.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه در زيور زكات واجب نيست اگر چه صد هزار درهم يا صد هزار دينار باشد بحسب قيمت.

و در صحيح از حلبى منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از زيور كه در آن زكات هست فرمودند نه.

و در صحيح از يعقوب منقول است كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه آيا در حلى زكات هست فرمودند كه اگر زكات واجب باشد چيزى باقى نمى ماند يعنى به اندك زمانى همه زكات مى شود و هر چند مال بسيار باشد در چهل پنجاه سال همه به زكات مى رود مگر نصاب اول كه به ملكيت صاحب باقى مى ماند.

و در صحيح از ابن ابى عمير از بعضى از اصحاب ما از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه زكات حلى عاريت دادن آنست يعنى اگر مؤمن يا مؤمنه طلب كند به عاريت به او بدهند و اين بر سبيل استحباب مؤكد است كه خواهد آمد در حق ماعون.

(و ليس فى التّبر زكاة انّما هى على الدّنانير و الدّراهم و در بعضى از نسخ و ليس فى النّقير)

است يعنى شمش نقره و بنا بر نسخه اصل يعنى در خاك طلا كه سنگ طلا باشد پيش از گداختن يا در خاك طلا زكات نيست بلكه زكاة نيست مگر بر شاهى و اشرفى كه سكه داشته باشد و اين عبارت مضمون صحيح على بن يقطين است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام

ص: 472

موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه گاه هست زرى جمع مى شود نزد من قريب به يك سال زكات آن را مى توانم داد حضرت فرمودند كه نه هر چه سال بر او نگذرد نزد تو بر آن زكات نيست و هر چه نقش ندارد زكات بر آن نيست و اگر خواهى كه زكات بر ذمه ات مستقر نشود آن را شمش كن زيرا كه در شمش طلا و نقره زكات نيست چيزى.

و كالصحيح از جميل منقولست كه گفت حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليهما فرمودند كه بر تبر زكات نيست و نيست زكات مگر بر شاهى و اشرفى.و عبارت صدوق عبارتيست كه جميل روايت كرده است به چند سند بنا بر اين صحيح است چون سند صدوق بجميع صحيح است و خلافى در اين نيست و تجويز شمش كردن از جهة على بن يقطين از آن جهت است كه او ده برابر زكات به شيعيان مى داد و ابواب خير او بسيار بود بلكه شمش را از جهة فقرا شيعه مى كرد.

5-( و روى زرارة و بكير عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: ليس فى الجوهر و اشباهه زكاة و ان كثر).

و به اسانيد صحيحه از زراره و حسن كالصحيح از بگير منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در مرواريد و امثال آن از جواهر زكات نيست اگر چه بسيار باشد و اگر مراد از جوهر مطلق سنگ نفيس باشد مراد از اشباه انواع جامهاى نفيس و ظروف نفيس خواهد بود و شكى نيست در آن كه در غير طلا و نقره مسكوك زكات نيست

(و ليس فى نقر الفضّة زكاة)

و در شمش نقره زكات واجب نيست چنانكه گذشت ممكن است كه اين عبارت جزو حديث اخوين بوده باشد و ليكن كلينى بهمان سابق اكتفا نموده است آن حديث را.

(و ليس على مال اليتيم زكاة الاّ ان يتّجر به فان اتّجر به ففيه الزّكاة و الرّبح لليتيم و على التّاجر ضمان المال)

عبارت فقه است و نيست

ص: 473

بر مال يتيم زكاتى مگر آن كه بان تجارت كنند پس اگر به آن مال تجارت كنند در آن زكات هست و ربح از جهة يتيم است و آن كه تجارت كرده است ضامن آن مال است اگر تلف شود كل يا بعض بلكه آن چه از ربح بهم رسانيده است نيز ضامن است و بنا بر مشهور اين در صورتى است كه ولى ملىّ نباشد،و ولى پدر و جد پدريست يا وصى يا حاكم شرع پس اگر ولى مالدار تجارت كند از مال طفل ربحى را به قرض بردارد و چيزى داشته باشد كه اگر اين مال تلف شود عوض تواند داد ربحى كه بهم مى رسد از ولى است و زكات بر ولى است بر سبيل استحباب بنا بر مشهور و بر سبيل وجوب بنا بر قول بعضى و اگر ولى غير ملى از جهت طفل تجارت كند ضامن نيست و ربح از طفل است و زكات بر مال طفل.

اما زكات طلا و نقره بر طفل واجب نيست به اجماع و اين مضمون در صحيح حلبى منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه پرسيدند از آن حضرت كه در مال طفل زكات هست حضرت فرمودند كه هر گاه آن مال را بحال خود گذاشته باشند و سال بر او بگذرد زكات واجب نيست و اگر بان مال تجارت كنى ضامن مالى و ربح از جهة يتيم است،و احاديث صحيحه وارد شده است كه در مال يتيم زكات نيست و در احاديث بسيار از صحيح و كالصحيح وارد است كه زكات در مال يتيم نيست مگر آن كه به آن مال تجارت كنند.

(و قد رويت رخصة فى ان يجعل الرّبح بينهما)

و در روايتى وارد شده است بر سبيل رخصت كه اگر تجارت كنند از مال طفل ربحى كه به همرسد در ميان تاجر و يتيم باشد و روايت ظاهرا روايت كالصحيح ابو ربيع است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه در دست او مالى باشد از برادرش كه يتيم باشد و اين برادر وصى يتيم باشد آيا

ص: 474

جايز است كه به آن مال كار كند و ظاهرا بعنوان مضاربه است حضرت فرمودند كه بلى به نحوى كه عمل مى كند در مال ديگران و ربح ميان هر دو است عرض نمودم كه آيا ضامن مال هست اگر تلف شود حضرت فرمودند كه نه هر گاه ناظر او باشد يعنى وصى يا ولى باشد و ظاهر اخبار صحيحه آنست كه در غلات و مواشى طفل نيز زكات نباشد چون استثناى زكات تجارت شد و بس.

و در موثق كالصحيح از ابو بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در مال يتيم زكات نيست و بر او نماز نيست يعنى چنانكه نماز بر او واجب نيست زكات نيز واجب نيست و بر غلات او نيز زكات نيست تا بالغ شود و بعد از بلوغ مثل ساير مردمانست.

و در صحيح از زراره و محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه هر دو معصوم فرمودند كه در طلا و نقره طفل يتيم چيزى نيست اما در غلاتش صدقه واجبه هست و محمولست اين حديث بر استحباب مؤكد بر ولى و ظاهر آنست كه مجنون حكم طفل دارد در عدم وجوب به اعتبار عدم تكليف.

و در صحيح از عبد الرحمن بن حجاج منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه از اهل ما زنى هست ديوانه آيا بر او زكات هست حضرت فرمودند كه اگر از آن مال تجارتى كنند زكات تجارت هست و اگر به آن مال كارى نكنند زكات نيست و قريب باين است حديث موسى بن بكر و عمل اصحاب بر اين است.

كمترين زكات كه به يك نفر داده مى شود

(و قال ابى«رض»فى رسالته إليّ لا تجزئ فى الزّكاة ان يعطى اقلّ من نصف دينار)

و گفته بود پدرم رضى اللّه عنه در رساله كه بمن نوشته بود و عبارت فقه رضويست كه مجزى نيست در زكات كه كمتر از نصف مثقال بدهند و ظاهرش آنست كه اين حكم در صورتى است كه نصاب اول طلا باشد

ص: 475

و اين مقدار با بيشتر واجب باشد كه اگر نصاب ثانى را در عرض سال نصاب اول به همرساند بعد از حلول حول آن عشر دينار مى دهد به اتفاق.

و در صحيح از أبو ولاد منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت شنيدم كه مى فرمودند كه مستحقى را كمتر از پنج درهم مى دهد و ان كمترين چيزيست كه حق سبحانه و تعالى از زكات در اموال مسلمانان مقرر گردانيده است پس كمتر از پنج درهم مدهيد پنج درهم بدهيد يا بيشتر و منقولست كالصحيح از معاوية بن عمار و ابن بگير كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه جايز نيست كه زكات را كمتر از پنج درهم بدهند زيرا كه اين اقل زكاتست.

10-( و قد روى محمّد بن عبد الجبّار: انّ بعض اصحابنا كتب على يدى احمد بن اسحاق إلى علىّ ابن محمّد العسكرىّ صلوات اللّه عليهما اعطى الرّجل من اخوانى من الزّكاة الدّرهمين و الثّلاثة فكتب افعل إن شاء اللّه).

و بتحقيق كه روايت كرده است محمد به اسانيد صحيحه از او كه بعضى از اصحاب و استادان ما كتابتى نوشت و به احمد داد كه به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه برد و در عريضه نوشته بود كه مى توانم كه به شخصى از برادران مؤمن شيعه اثنى عشرى دو درهم و سه درهم بدهم حضرت فرمودند كه بده إن شاء اللّه يعنى اگر خدا توفيقت كرامت كند در دادن يا به محض تبرك نوشته شده است إن شاء اللّه چنانكه داب آن حضرت است در جوابات مكاتيب و عرايض.

و شيخ در صحيح از محمد بن عبد الجبار روايت كرده است كه عريضه نوشتم به حضرت صادق صلوات اللّه عليه كه اى سيد من آيا جايز است مرا كه از زكات دو درهم و سه درهم به بعضى به بعضى از اخوان مؤمنين بدهم كه اين مسأله بر من مشتبه شده است حضرت در جواب عريضه نوشتند كه ذلك جائز يعنى اين

ص: 476

مقدار دادن جايز است ممكن است كه آن عريضه را ديگرى نوشته باشد و اين عريضه را خود نوشته باشد و ممكن است كه مراد از صادق همان معصوم باشد يا حضرت امام حسن عسكرى باشد چون مكاتيب محمد بيشتر به خدمت حضرت امام حسن است صلوات اللّه عليهم و همه صادقند بقول حق سبحانه و تعالى كه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ» (1)يعنى اى مؤمنان از خدا بترسيد و با صادقان باشيد و احاديث متواتره وارد شده است كه مراد از صادقان ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و ظاهر است كه مراد از بودن با ايشان اطاعت ايشان است چنانكه در آيه ديگر فرموده است و محال است كه حق سبحانه و تعالى امر فرمايد به اطاعت غير معصوم و جمع بين الاخبار باين نحو مى توان كرد كه اخبار سابقه را حمل بر استحباب كنند و اين خبرها را حمل بر جواز يا بانكه همين مقدار بر او واجب شده باشد در مانند نصاب دويم و سيم و چهارم از طلا و نقره و نصاب اول از گوسفند و شتر و گوساله هر گاه قيمت دهند و قيمتشان بيش از اين نباشد و اين احوط است اگر چه اول اظهر است و گذشت كه عسكر اسم سامره است چون از جهة عسكر بنا كرده بودند و چون اين دو معصوم غالب اوقات در آنجا مى بودند ايشان را عسكرى و عسكريين مى نامند چنانكه صاحب قاموس ذكر كرده است اما در زيادتى هر چند بيشتر دهند بهتر است تا آن مقدار كه او غنى شود چنانكه احاديث صحيح و كالصحيح بسيار وارد شده است و ظاهرا مراد از غنا قوت ساليانه او و عيال اوست و زياده ازين نيز مى توان داد على الظاهر و ليكن احوط آنست كه ندهند چنانكه در خمس خواهد آمد خصوصا هر گاه فقرا بسيار باشند كه در اين صورت زياده از غنا نمى توان داد بلكه تفريق بر همه بهتر است و حديث محمد بن عبد الجبار نيز بر9.

ص: 477


1- التوبة-119.

اين صورت حمل مى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

(و قد روى فى تقديم الزّكاة و تاخيرها اربعة اشهر و ستّة اشهر الاّ انّ المقصود منها ان تدفعها اذا وجبت عليك و لا يجوز لك تقديمها و لا تاخيرها لأنّها مقرونة بالصّلاة و لا يجوز تقديم الصّلاة قبل وقتها و لا تاخيرها الاّ انّ تكون قضاء و كذلك الزّكاة فان احببت ان تقدّم من زكاة مالك شيئا تفرّج به عن مؤمن فاجعله دينا عليه فاذا حلّت عليك فاحسبها له زكاة ليحسب لك من زكاة مالك و يكتب لك اجر القرض)

مجموع عبارت فقه رضويست و ممكن است كه عبارت رساله پدرش نيز باشد و حديث محمد را پدرش در ميان آورده باشد يا خودش و اين اظهر است و عبارت اول فقه باين عنوان است كه

و انّي اروى عن ابى العالم عليه السّلام فى تقديم الزّكاة الخ يعنى بتحقيق كه من روايت مى كنم از پدرم عالم اهل البيت يعنى معصوم صلوات اللّه عليهم در مقدم داشتن زكات و مؤخر داشتن آن چهار ماه و شش ماه ليكن آن چه مقصود شارع است آنست كه چون واجب شود بدهى و جايز نيست تقديم و تاخير آن زيرا كه حق سبحانه و تعالى زكات را با نماز امر فرموده است در بسيار جا از قران مجيد و چنانكه جايز نيست مقدم داشتن نماز و نه مؤخر داشتن آن مگر بعنوان قضا كه بى اختيار اين كس فوت شده باشد هم چنين است زكات پس اگر خواهى كه از زكات مالت پاره را مقدم دارى بانكه مؤمنى در غم و الم باشد و خواهى كه او را از آن غم خلاصى دهى پس آن چه مى خواهى بعنوان زكات بدهى بعنوان قرض به او بده كه در ذمه او باشد و چون بر تو واجب شود از زكات خود حساب كن با از زكات مالت محسوب شود و ثواب قرض در نامه عملت نيز نوشته شود و در احاديث صحيحه وارد شده است كه چهار ماه و دو ماه و سه ماه تقديم و تاخير مى توان كرد.

ص: 478

و در احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار وارد شده است كه تقديم جايز نيست و هم چنين تاخير و حمل كرده اند احاديث تقديم را بر قرض و احاديث تاخير را بر عذر مثل عدم وجود مستحق چنانكه كلينى رحمه اللّه روايت كرده است از عقبه كه من و معلى و عثمان داخل شديم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پس چون ما را ديدند فرمودند كه خوش آمديد خوش آمديد رويى چند كه ما را دوست مى دارند و ما ايشان را دوست مى داريم حق سبحانه و تعالى شما را با ما مقرر سازد در دنيا و آخرت پس عثمان عرض نمود كه فداى تو گردم حضرت فرمودند كه چه مطلب دارى او گفت كه حق سبحانه و تعالى بمن مالى كرامت كرده است حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى اين مال را بر تو مبارك گرداناد عرض كرد كه گاه هست كه شخصى نزد من مى آيد و از من سؤال مى كند و وقت زكاتم نيست كه از بابت زكات به او بدهم حضرت فرمودند ثواب قرض يكى را هجدهست و ثواب صدقه يكى ده است و چه شود كه هر گاه چيزى داشته باشى به گفته خودت كه به او چيزى بدهى بعنوان قرض و چون واجب شود زكات بر او از زكات حساب كنى اى عثمان زنهار كه رد سايل مؤمن مكن كه رد كردن او نزد حق سبحانه و تعالى عظيم است اى عثمان اگر بدانى كه مؤمن نزد حق سبحانه و تعالى چه رتبه دارد هرگز تقصير نكنى در قضاى حاجت او و هر كه مؤمنى را خوشحال كند حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را مسرور گردانيده است و قضاى حاجت مؤمن دفع مى كند جنون و جذام و برص را.

و در صحيح عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه زكات مال خود را بيرون كند و بعضى را قسمت كند و بعضى ماند كه انتظار مستحق كشد و از اول تا آخر سه ماه بكشد فرمودند كه باكى نيست و اخبار ديگر نيز وارد شده است.

ص: 479

قرض به جاى زكات

6-( و قد روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: نعم الشّيء القرض ان ايسر قضاك و ان اعسر حسبته من الزّكاة).

و بتحقيق كه مرويست در قوى و به همين عبارت در فقه رضوى مذكور است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيكو چيزيست قرض دادن به مؤمن اگر چيزى بهم مى رساند ادا مى كند آن را و اگر پريشان شود آن را به زكات حساب مى توان كرد.

1-( و قد روى: انّ القرض حمى للزّكاة).

و در قوى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه قرض حفظ و حمايت مى كند زكات را چون قرض دادن به اميد پس گرفتن دشوار نيست و بعد از پريشانى آسان است از زكات حساب نمودن يا آن كه چون به قرض مى دهى هر روز در نامه عمل تو ثواب تصدق بمثل آن نوشته مى شود گويا هميشه زكات مى دهى و اول اظهر است.

(و ان كان لك على رجل مال و لم يتهيّأ لك قضاؤه فاحسبه من الزّكاة ان شئت).

و عبارت فقه رضوى است كه اگر ترا بر شخصى مالى باشد و دست بهم ندهد كه آن مال را از آن شخص بگيرى پس اگر خواهى آن چه مى طلبى از زكات حساب كن آن مال را.

و منقولست در صحيح كه از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه اگر شخصى دينى از جمعى طلبد كه مدتى باشد كه در ذمه ايشان باشد و ايشان قدرت نداشته باشد كه آن دين را ادا كنند و مستحق زكات بوده باشند آيا آن دين را از زكات حساب مى تواند كرد حضرت فرمودند كه بلى، ديگر پرسيدند كه هر گاه شخصى شيعه باشد و فاضل باشد و قرضى در ذمه او باشد كه در راه باطل و اسراف صرف نكرده باشد و معروف نبوده باشد به سؤال كردن و گدا نباشد آيا قرض او را از زكات ادا مى توان كرد ده تومان و بيست تومان يا صد تومان و دويست تومان حضرت فرمودند كه بلى و ديگر اخبار

ص: 480

خواهد آمد.

(و لا باس ان يشترى الرّجل مملوكا مؤمنا من زكاة ماله فيعتقه فان استفاد المعتوق مالا و مات فماله لأهل الزّكاة لأنّه اشترى بمالهم)

در فقه است كه باكى نيست كه شخصى بنده مؤمن اثنا عشرى را از زكات مال خود بخرد و او را آزاد كند پس اگر آن آزاد كرده مالى بهم رساند و بميرد پس مال او از اهل زكاتست چون آن بنده را از مال ايشان خريده اند.

و در موثق كالصحيح از عبيد منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه هزار درهم از زكات مال خود بخرد و او را آزاد كند پس اگر آن آزاد كرده مالى بهم رساند و بميرد پس مال او از اهل زكاتست چون آن بنده را از مال ايشان خريده اند.

و در موثق كالصحيح از عبيد منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه هزار درهم از زكات مال خود بيرون كند و مستحق شيعه نيابد كه به او بدهد و ديد كه بنده را مى فروشند باين عنوان كه فرياد مى كنند كه باين بها رسيده است كه زياد مى كند پس اين مرد آن هزار درهم را داد و ان بنده را خريد و آزاد كرد آيا جايز است اين كارى كه كرده است حضرت فرمودند كه بلى باكى نيست عرض نمودم كه اگر بعد از آزادى از تجارت مالى بهم رسانيد و مرد و وارثى ندارد كه از او ميراث برد يا هر گاه وارث نداشته باشد حضرت فرمودند كه شيعيان اثنى عشرى فقير مستحقان زكات مى برند چون آن غلام را از مال ايشان خريده اند.

و در صحيح از ايوب بن حر منقولست كه گفت بان حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه بنده شيعه اثنى عشرى باشد آيا او را از زكات مى توانم خريد و آزاد كرد حضرت فرمودند كه او را بخر و آزاد كن عرض كردم كه اگر بميرد و مالى بگذارد حضرت فرمودند كه ميراث او از اهل زكاتست زيرا كه از سهم ايشان خريده است و محتمل است كه چون شيعه بوده است و زير دست ملاعين بوده است و مستحقى نبوده است لهذا تجويز فرمودند و در اين صورت شك نيست كه مى توان خريد و آزاد كرد و اگر چه ميراثش از امام باشد چنانكه ظاهر احاديث صحيحه است ممكن است كه آن حضرت از وى تقيه

ص: 481

چنين فرموده باشند چون تصرف حضرت سبب فساد مى شد چنانكه ظاهر است اهتمام ملاعين در مال بيت المال و بهر تقدير شك نيست كه در اين صورت عمل كردن باين اخبار معتبره متعين است چون اگر از مال حضرات صلوات اللّه عليهم نيز باشد تجويز فرمودند كه در اينجا صرف نمايند.

(و ان اشترى رجل اباه من زكاة ماله فاعتقه فهو جائز).

و اگر كسى پدرش را از زكات مالش بخرد و آزاد كند جايز است و كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه پرسيدند از شخصى كه پدرش را از زكات مالش بخرد حضرت فرمودند كه بهترين بنده خريده است كه آزاد كند و اگر تواند كه از زكات نخرد بهتر است چون در حديث معتبر منقولست كه تدارك حقوق پدر و مادر باين است كه ايشان بنده باشند و ايشان را بخرد و آزاد كند و عبارت متن عبارت فقه است.

كفن از زكات

(و اذا مات رجل مؤمن و احببت ان تكفّنه من زكاة مالك فاعطها ورثته يكفّنونه بها فان لم يكن له ورثة فكفّنه و احسبه من الزّكاة فان اعطى ورثته قوم اخرون ثمن كفن فكفّنه أنت و احسبه من الزّكاة ان شئت و يكون ما اعطاهم القوم لهم يصلحون به شئونهم و ان كان على الميّت دين لم يلزم ورثته قضاؤه ممّا اعطيتهم و لا ممّا اعطاهم القوم لأنّه ليس بميراث و انّما هو شىء صار لورثته بعد موته).

مجموع عبارت فقه رضويست و هر گاه شخص مؤمنى بميرد و خواهى كه او را كفن كنى از زكات مالت آن زكات را به ورثه او ده از سهم فقرا تا ايشان او را به آن كفن كنند و محتمل است كه دادن ايشان از جهة دفع عار عرفى باشد كه نگويند فلانى را فلان كس كفن كرد يا ورثه اش او را كفن نكردند يا كفن نداشت يا آن كه قبض بهتر متحقق مى شود،پس اگر او را وارثى نباشد پس خود كفن كن او را و از زكات حساب كن چون پوشش مؤمن است تا روز قيامت و حرمت مؤمن

ص: 482

مرده مانند حرمت مؤمن زنده است،پس اگر جمعى ديگر بهاى كفن به ورثه او دهند تو او را كفن كن يعنى كفن مى توانى كرد و از زكات حساب كن چون صادقست كه ميت چيزى ندارد مگر آن كه ثمن كفن را از جهت كفن داده باشند كه در اين صورت از ايشان نخواهد بود و اگر تو كفن كردى ميت را آن چه ايشان به ورثه او داده اند از ايشان است كارهاى خود را بان اصلاح مى كنند و اگر دينى بر ميت بوده باشد بر ورثه لازم نيست كه دين ميت را ادا كنند از آن چه به ايشان داده و نه از آن چه ديگران به ايشان داده اند زيرا كه ميراث ميت نيست كه قرض مقدم باشد بلكه چيزيست كه به ورثه ميت رسيده است بعد از موت او.

و در حديث صحيح وارد است از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بميرد و بر او دينى باشد و بقدر بهاى كفنى گذاشته باشد حضرت فرمودند كه آن چه گذاشته است صرف كفن او مى كنند مگر آن كه شخصى از جهة رضاى الهى كفنى به او بدهد كه در اين صورت آن چه گذاشته است صرف مى كنند در اداء دين او و مضمون متن منقولست در صحيح از حسن بن محبوب از فضل بن يونس موثق از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه اگر نه توافق عبارت بود با فقه رضوى ظاهر اين بود كه متن را از اين حديث گفته باشد.

زكات مال التجاره

(و اذا كان مالك فى تجارة و طلب منك المتاع براس مالك و لم تبعه تبتغى لك بذلك الفضل فعليك زكاته اذا حال عليه الحول و ان لم يطلب منك المتاع براس مالك فليس عليك زكاته).

عبارت فقه است و هر گاه مالى را از جهة تجارت داشته باشى و متاع را از تو طلب كنند براس المال يعنى در مدت نگاهداشتن از مالى چيزى تلف نشده باشد و قيمت متاع از مايه نقصان نكرده باشد و چون به مايه خرند نفروشى و خواهى كه به زياده از رأس المال بفروشى بر تست كه زكات آن مال را بدهى هر گاه سال بر او بگذرد و اگر

ص: 483

به مايه نخرند بر تو زكات آن نيست و بر اين مضمون احاديث صحيحه و حسنه كالصحيح منقولست از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم.

(و ان غاب عنك مالك فليس عليك زكاته إلى ان يرجع إليك مالك و يحول عليه الحول و هو فى يدك).

عبارت فقه است و اگر مال تو از تو غايب باشد پس بر تو زكات نيست تا وقتى كه مالت برگردد و سال بر او بگذرد و آن مال در دست تو باشد و بر اين مضمون احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار وارد شده است كه در مال غايب زكات واجب نيست و تمكن از تصرف شرط است در وجوب زكات اما اگر چند سال متمكن از تصرف نباشد مستحب است كه زكات يك سال را بدهد چنانكه در احاديث صحيحه و كالصحيحه وارد شده است.

(الاّ ان يكون مالك على رجل متى اردت اخذه منه تهيّأ لك فانّ عليك فيه الزّكاة فان رجع إليك منفعته لزمتك زكاته).

عبارت فقه رضويست مگر در عبارت فان رجع كه در آنجا فان لم ترجع يعنى مگر آن كه مالت بر شخصى باشد كه هر گاه خواهى كه از او بگيرى ممكن باشد كه در اين صورت زكات بر تست يعنى اگر وديعه باشد يا نزد وكيل او باشد بنا بر مشهور و بعضى قايل بظاهر اخبار شده اند چنانكه خواهد آمد پس اگر منفعتش برگردد به تو بانكه داده باشى به مضاربه زكاتش را مى بايد داد و بنا بر عبارت فقه فرد خفى خواهد بود كه اگر نفع دين نيز به تو نرسد مى بايد كه زكاتش را بدهى و موافق ظاهر اين عبارت احاديث كالصحيحه وارد شده است و احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار وارد شده است كه زكات دين بر كسى است كه دين در ذمت اوست و احاديث سابقه محمولست بر تاكد استحباب نظر به مدين كه به قرض داده است و حمل بر تقيه ممكن است.

(و ان بعت شيئا و قبضت ثمنه فاشترطت على المشترى زكاة سنة

ص: 484

او سنتين او اكثر فانّ ذلك جايز يلزمه من دونك)

عبارت فقه است و من در آن نيست و نبودنش اولى است و اگر چيزى را بفروشى و بهاى آن را بگيرى و شرط كنى بر مشترى كه زكات يك سال يا دو سال يا بيشتر را او بدهد پس به درستى كه جايز است و او را لازمست نه ترا چون زكات از واجبات ماليه است وكالت در او مى رود.

و مؤيد جواز است صحيح ابن سنان كه گفت شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه زمينى به هشام بن عبد الملك فروختند به چند و چند هزار دينار كه اقلش دو هزار تومان باشد و شرط كردند بر او كه زكات ده ساله بر هشام باشد و بنا بر اين چنين كرد كه هشام والى بود،و قريب باين نيز در حسن كالصحيح وارد است و ظاهر است كه غرض حضرت تقيه بوده است ازين ملاعين كه اظهار فرمايند كه ما اعتماد به شما داريم در دادن زكات واجب خود و كى ايشان ده سال يا شش سال بنا بر حديث ديگر مى گذاشتند كه سال بر آن بگردد بلكه در زودى به فقرا و مساكين مى رسيد، بلى در صحيح از منصور منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه در شخصى كه مالى را قرض كند و نزد او باشد تا سال بر او بگردد حضرت فرمودند كه اگر آن كه قرض داده است زكات آن را دهد بر آن كه قرض گرفته است زكات نيست و اگر او زكات آن را ندهد آن كه قرض گرفته است بر اوست كه بدهد و اخبار ديگر نيز وارد شده است بر اين مضمون.

اگر از شخصى قرض كنى مالى را و بماند نزد تو

(و ان استقرضت من رجل مالا و بقى عندك حتّى حال عليه الحول فانّ عليك)

فيه الزّكاة عبارت فقه است و اگر از شخصى قرض كنى مالى را و بماند نزد تو تا سال بر او بگردد به درستى كه زكات بر تو واجبست و بر اين مضمون احاديث حسنه كالصحيحه وارد شده است و عمل اصحاب بر اينست و اكثر بر اينند كه مطلق دين چنين است و صدوق فرق كرده است.

ص: 485

زكات به اهل سنت

(و لا تعط زكاة مالك غير اهل الولاية و لا تعط من اهل الولاية الابوين و الولد و لا الزّوج و الزّوجة و لا المملوك و لا الجدّ و لا الجدّة و كلّ من يجبر الرّجل على نفقته و لا باس ان يعطى الاخ و الاخت و العمّ و العمّة و الخال و الخالة من الزّكاة)

عبارت فقه است الا لفظ زوج كه ظاهرا از نساخ سهو شده باشد و مده زكاتت را بغير اهل اطاعت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم چنانكه احاديث صحيحه و كالصحيحه بسيار وارد شده است كه زكات را بغير اثنا عشرى نمى توان داد و يا آن كه از اهل ولايت باشند شرط است كه واجب النفقه زكات دهنده نباشند و واجب النفقه پدر و مادرند و اولادند هر چند به زير روند مثل فرزند فرزند فرزند و نه شوهر كه شوهر واجب النفقه زن نيست و سهو شده است و زوجه حتى مطلقه رجعيه كه آن نيز در حكم زنست، و متعه واجب النفقه نيست و نه بنده و نه جد و جده هر چند بالا روند كه ايشان واجب النفقه اند و هر كه آدمى را جبر كنند بر نفقه او و غير اين جماعت كه مذكور شد كسى نيست پس اين كلام يا تاكيد سابق است يا مراد از ولد و جد و جده مرتبه اول است و باقى در تحت اين داخلند مثل پدر جد و جد جد از جانب پدر و مادر هر چند بالا روند و هم چنين فرزند فرزند و فرزند فرزند فرزند خواه فرزند پسر و خواه فرزند دختر و باكى نيست كه زكات را به برادر و خواهر و عمو و عمه و خالو و خاله بدهند چون ايشان واجب النفقه نيستند و احاديث بسيار بر اين معنى وارد شده است و كسى خلاف نكرده است و در حديثى وارد است كه زكات را به فرزند فرزند مى توان داد ممكن است كه حمل كنند بر آن كه دختر زاده باشد و به پدر او بدهند كه صرف او كند.

زكات در چند چيز

6-( و قال زرارة: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه رجل عنده مائة و تسعة و تسعون درهما و تسعة عشر دينارا أ يزكّيها فقال لا ليس عليه زكاة فى الدّراهم و الدّنانير حتّى تتمّ قال زرارة و كذلك هو فى

ص: 486

جميع الاشياء قال و قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه رجل كنّ عنده اربع انيق و تسع و ثلاثون شاة و تسع و عشرون بقرة أ يزكّيهنّ قال لا يزكّى شيئا منهنّ لأنّه ليس شىء منهنّ تامّ فليس تجب فيه[فيها خ]الزّكاة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى كه يك صد و نود و نه درهم داشته باشد كه يك درهم ديگر بايد كه نصاب شود،و نوزده دينار داشته باشد كه يك دينار بايد كه نصاب شود اگر اين هر دو را داشته باشد و سال بر هر دو بگذرد آيا زكات اينها را مى دهد حضرت فرمودند كه نه زكات بر او نيست در شاهى و اشرفى تا نصاب هر يك جدا تمام شود زراره گفت و هم چنين است در همه اصناف زكات و اين سخن زراره از خودش نيست و ظاهر آنست كه از حضرت شنيده باشد يا تفصيلش را از حضرت شنيده است و در اينجا اختصار نموده است چنانكه اطول ازين را شيخ طوسى به اسانيد صحيحه متكثره از زراره نقل كرده است و ليكن در آن حديث چنين است كه اگر شخصى سى و نه اشرفى داشته باشد زكات بر او نيست تا چهل تمام شود و اينست حديث صحيحى كه پيشتر مذكور شد، زراره گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه كه اگر شخصى چهار شتر ماده داشته باشد و سى و نه گوسفند داشته باشد و بيست و نه گاو داشته باشد آيا زكات اينها را مى دهد حضرت فرمودند كه هيچ چيز از اينها را زكات نمى دهد زيرا كه هيچ نصابى ازين انعام ثلثه تمام نيست و هر چند همه را داشته باشد زكات واجب نيست چون نصاب اول شتر پنج شتر است و نصاب اول گوسفند چهل گوسفند است و نصاب اول گاو سى گاو است و از هر نصابى يكى كم است.

زكات شتر

5-( و روى عمر بن اذينة عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: ليس فيما دون الخمس من الابل شىء فاذا كانت خمسا ففيها شاة

ص: 487

إلى عشر فاذا كانت عشرا ففيها شاتان فاذا بلغت خمسة عشر ففيها ثلث من الغنم فاذا بلغت عشرين ففيها اربع من الغنم فاذا بلغت خمسا و عشرين ففيها خمس من الغنم فاذا زادت واحدة ففيها ابنة مخاض إلى خمس و ثلثين فان لم تكن عنده ابنة مخاض فابن لبون ذكر فان زادت على خمس و ثلثين بواحدة ففيها ابنة لبون إلى خمس و اربعين فان زادت واحدة ففيها حقّة و انّما سمّيت حقّة لأنّها استحقّت ان يركب ظهرها إلى ستّين فان زادت واحدة ففيها جذعة إلى خمس و سبعين فاذا زادت واحدة ففيها ابنتا لبون إلى تسعين فان زادت واحدة فحقّتان إلى عشرين و مائة فان زادت على العشرين و المائة واحدة ففى كلّ خمسين حقّة و فى كلّ اربعين ابنة لبون).

و در صحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در كمتر از پنج شتر چيزى نيست پس چون پنج شتر تمام مى شود يك گوسفند مى دهد و چون ده شتر مى شود دو گوسفند مى دهد و چون پانزده شتر مى شود سه گوسفند مى دهد و چون به بيست شتر مى رسد چهار گوسفند مى دهد و چون به بيست و پنج شتر مى رسد پنج گوسفند مى دهد و چون يكى زياد شود كه بيست و شش شتر شود در آن بنت مخاضى است كه مادرش آبستن شده است و يك سالش تمام شده است و پا در دو گذاشته است و تا سى و پنج شتر همين زكات را مى دهد و اگر شتر ماده يك ساله پا در دو نداشته باشد شتر نر دو ساله پا در سه بدهد و چون از سى و پنج يك شتر زياد شود و سى و شش شتر شود بنت لبونى مى بايد داد و آن شتر ماده دو ساله پا در سه است يعنى دختر شترى كه شير مى دهد مادرش چون غالبا چنين است كه بچه ديگر زاييده است و آن را شير مى دهد و تا چهل و پنج بنت لبون مى دهد و چون يك شتر زياده شود و چهل و شش شتر شود پس حقه مى دهد كه شتر ماده سه ساله پا در چهار است و چرا حقه اش مى نامند به اعتبار آن كه

ص: 488

قابليت اين دارد كه بر او سوار شوند و قابليت آن نيز دارد كه نر بر او كشند و تا شصت شتر كه دارد حقه مى دهد.و چون از شصت يكى زياده شود جذعه مى دهد كه آن شتر ماده چهار ساله پا در پنج است و در اين سال فعل[فحل ظ] مى شود و نرش بر ماده مى جهد و اين سال بلوغ شتر است و تا هفتاد و پنج شتر جذعه مى دهد و چون يكى زياد مى شود و هفتاد و شش مى شود دو شتر ماده دو ساله پا در سه مى دهد و تا نود همين را مى دهد و چون از نود يكى زياده مى شود دو حقه مى دهد تا صد و بيست و چون بر صد و بيست يكى زياده شود يا بيشتر در هر چهل شتر يك بنت لبون مى دهد و هر پنجاه شتر را يك حقه مى دهد و اكثر گفته اند كه رعايت حال مستحق مى بايد كرد پس در صد و بيست و يك سه بنت لبون مى دهد و در صد و چهل دو حقه و يك بنت لبون مى دهد و در صد و پنجاه سه حقه مى دهد و در دويست مخيّر است ميان چهار حقه و پنج بنت لبون و ظاهر عبارت روايات تخيير است مطلقا پس در صد و بيست و يك مخير است ميان دو حقه و سه بنت لبون و موافق همين است فقه رضوى و احاديث صحيحه و در حسنه الفضلا در بيست و پنج بنت مخاض است و زياد شدن يكى بر او نيست تا به آخر و محمولست بر تقيه چنانكه از صحيحه عبد الرحمن بن الحجاج ظاهر مى شود و به همين عنوانست رساله اعمش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و عمل بر اين است زيرا كه بر تقدير صحت حمل بر تخيير مى بايد كرد و هر گاه به تخيير قايل شويم عمل بحديث أشهر بهتر خواهد بود و بلكه متعين است بنا بر مقبوله عمر بن حنظله

(و كلّ من وجبت عليه جذعة و لم تكن عنده و كانت حقّة دفعها و دفع معها شاتين أو عشرين درهما و من وجبت عليه حقّة و لم تكن عنده و كانت عنده جذعة دفعها و اخذ من المصدّق شاتين او عشرين درهما و من وجبت عليه حقّة و لم تكن عنده و كانت عنده ابنة لبون دفعها و دفع معها شاتين او عشرين

ص: 489

درهما و من وجبت عليه ابنت لبون و لم تكن عنده و كانت عنده حقّة دفعها و اعطاه المصدّق شاتين او عشرين درهما و من وجبت عليه بنت لبون و لم تكن عنده و كانت عنده ابنت مخاض دفعها و اعطا معها شاتين او عشرين درهما و من وجبت عليه ابنت مخاض و لم تكن عنده و كانت عنده ابنت لبون دفعها و اعطاه المصدّق شاتين او عشرين درهما و من وجبت عليه ابنة مخاض و لم تكن عنده و كان عنده ابن لبون ذكر فانّه يقبل منه ابن لبون و ليس يدفع معه شيئا).

ممكن است كه تتمه خبر زراره باشد و ممكن است كه مضمون حديثى باشد كه كلينى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه روايت كرده است و علماى ما و اكثر عامه باين عمل نموده اند كه فرمودند كه هر كه واجب شده باشد بر او شتر چهار ساله و نداشته باشد و شتر سه ساله داشته باشد آن را مى دهد و با آن دو گوسفند يا بيست درهم مى دهد از جهة تفاوت سن خواه موافق باشد با قيمت سوقى يا مخالف باشد و اگر كسى بر او شتر سه ساله واجب باشد و نداشته باشد و شتر چهار ساله داشته باشد آن را به عامل مى دهد و از عامل دو گوسفند يا بيست درهم مى گيرد و كسى كه بر او شتر سه ساله واجب باشد و نداشته باشد و شتر دو ساله داشته باشد آن را به عامل مى دهد با دو گوسفند يا بيست درهم و كسى كه بر او شتر دو ساله واجب باشد و نداشته باشد و سه ساله داشته باشد سه ساله را به عامل مى دهد و دو گوسفند يا بيست درهم از او مى گيرد و كسى كه شتر دو ساله بر او واجب باشد و نداشته باشد شتر يك ساله داشته باشد آن را مى دهد با دو گوسفند يا بيست درهم و كسى كه بر او شتر يك ساله واجب باشد و نداشته باشد و دو ساله داشته باشد مى دهد آن را به عامل و ازو دو گوسفند يا بيست درهم مى گيرد و اگر بنت مخاض ماده واجب باشد و نداشته باشد و دو ساله نر داشته باشد آن را مى دهد و چيزى به او پس نمى دهند چنانكه گذشت در صحيحه زراره نيز و تفاوت

ص: 490

نر و ماده به يك سال است در خصوص سال اول و دويم و بس و تفاوت به يك سال دو گوسفند است به جاى بيست درهم و اگر تفاوت زياده از يك سال باشد رجوع به قيمت سوقى مى كنند و در زكات ماده مى بايد داد مگر در ابن لبون كه به جاى بنت مخاض مى توان داد و حق نر را به جاى بنت لبون ماده نمى توان داد مگر آن كه موافق قيمت سوقى باشد.

اجرت ارض مفتوحه عنوة

1-( و روى عن رجل من ثقيف انّه قال: استعملنى عليّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه على بانقيا و سواد من سواد الكوفة فقال لي و النّاس حضور انظر خراجك فجدّ فيه و لا تترك منه درهما فاذا اردت ان تتوّجه إلى عملك فمرّ بى قال فاتيته فقال لي انّ الّذى سمعته منّي خدعة إيّاك ان تضرب مسلما او يهوديّا او نصرانيّا فى درهم خراج او تبيع دابّة عمل فى درهم فانّا أمرنا ان نأخذ منهم العفو).

كلينى در قوى روايت كرده است از شخصى از قبيله ثقيف كه گفت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مرا عامل كرد بر بانقيا كه صحراى نجف است يا قريه متصل به صحرا و دهى چند از دهات كوفه پس وقتى كه مردمان حاضر بودند بمن فرمودند كه خوب ملاحظه نما و خراج كه اجرت الارض زمين مفتوح العنوه است سعى كن كه بگيرى و ممكن است كه عمل از جهة گرفتن اجرت الارض و جزيه مجوس و زكات غلات و غير آن باشد و چون عمده خراج بود آن را مبالغه فرموده باشند يا بر سبيل تغليب اطلاق خراج بر همه كرده باشند و فرمودند كه يك درهم را وا نگذارى و وقتى كه روى مرا ببين.

ثقفى گفت كه به خدمت حضرت رفتم و فرمودند كه آن چه شنيدى از من محض تهديدى بود كه خبر به ايشان برسد و ايشان در تحصيل آن بكوشند زنهار كه مسلمانى يا يهودى يا نصرانى را نزنى بواسطه يك درهم چنانكه داب سابقين و ساير عمال جور است كه چنين مى كنند يا از جهت تنگ گرفتن بر ايشان الاغ و

ص: 491

گاو خود را بواسطه يك درهم كه خواهند به تو دهند ايشان بفروشند يا تو بفروشى زيرا كه ماموريم ما از جانب حق سبحانه و تعالى كه با ايشان به سهولت سر كنيم و هر چه زيادتى داشته باشند بگيريم يعنى مال و خراج اگر داشته باشند زايد بر مصالح الاملاك بگيريم نه آن كه مصالح الاملاك ايشان را بگيريم و زراعت معطل شود و در قاموس مذكور است كه بانقيا دهى است از دهات كوفه.

و كالصحيح منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه حضرت ابراهيم در بانقيا فرود آمدند و در آنجا زلزله بسيار مى شد در آن شب به بركت قدم مبارك آن حضرت زلزله نشد اهل آنجا در تفحص آمدند كه چه واقع شده است به ايشان گفتند كه مرد پيرى آمده است با پسرى پس ايشان به نزد آن حضرت(ص)آمدند و گفتند اى شيخ هر شب زلزله مى شد و به بركت تو در اين شب زلزله نشد امشب پيش ما باش حضرت ماندند و در آن شب نيز زلزله نشد اهل آنجا به خدمت آن حضرت آمدند و گفتند اخراجات ترا مى كشيم كه در اين ده با ما باشى حضرت فرمودند كه من در اين صحرا بسر مى كنم و بر شما زلزله نمى شود گفتند ما اين صحرا را به تو داديم فرمودند كه مى خرم از شما اين صحرا را گفتند هر چه رضاى تست چنان مى كنيم صحراى نجف را از ايشان خريد به هفت گوسفند و چهار الاغ از اين جهت آنجا را بانقيا مى گويند كه چون گوسفند به زبان نبطى نقياست يعنى گوسفند بها و از كثرت استعمال ها افتاده است پس پسر حضرت گفت كه يا خليل الرحمن چه مى كنى به صحرايى كه نه زراعت در آنجا مى توان كرد و نه حيوانات مى توان چرانيد حضرت فرمودند كه خاموش باش كه در روز قيامت ازين صحرا هفتاد هزار كس محشور شوند كه هر يك شفاعت هزار كس كنند و بى حساب داخل بهشت شوند و اين حديث در اينجا مناسبت نداشت بما بعد انسبست در باب خراج ارض.

زكات را تا به قبض عمال يا فقرا در نيايد نمى توان فروخت

1-( و قال على صلوات اللّه عليه: لا تباع الصّدقة حتّى تعقل).

و در موثق

ص: 492

كالصحيح منقول است كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه زكات را نمى توان فروخت تا به قبض عمال يا فقرا در نيايد چون بعد از گرفتن پاى شتر را مى بندند و عقال كردن كنايه است از قبض.

و منقول است در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه عاملى از كوفه به جانب صحرا فرستادند و فرمودند كه روانه شو بر تو باد كه بترسى از خداوندى كه او را شريك نيست و زنهار كه دنيا را بر آخرت مقدم ندارى و آن چه ترا بان امين گردانيده ام نهايت حفظ و رعايت آن بكن و حق خداى تعالى را نيز رعايت كن در تقوى و عبادت چون بما و اى فلان طايفه برسى بر سراب ايشان نزول كن و به خانهاى ايشان نزول مكن پس متوجه ايشان شو با سكينه و وقار تا به ميان ايشان در آيى پس سلام كن بر ايشان و بگو اى بندگان حق سبحانه و تعالى ولى خدا على بن ابى طالب مرا بسوى شما فرستاده است تا از شما بگيرم حقى كه خدا را هست در اموال شما آيا حق خدا هست در مالهاى شما كه ادا كنيد آن را به ولى خدا پس اگر كسى بگويد كه نه ديگر با او سخن مگو و اگر كسى بگويد كه بلى با او روانه شو از روى هموارى و چنان كن كه او نترسد و وعده ندهى او را مگر بخير پس چون بمال او رسى بى رخصت او داخل مشو در مال او چون بيشتر از اوست و بگو اى بنده خدا رخصت مى دهى كه داخل شوم در مال تو و بعد از آن كه رخصت دهد از روى مهربانى داخل شو،و مال را أولا دو قسمت كن مثلا هر گاه هزار گوسفند داشته باشد پانصد را يك طرف كن و پانصد را به طرفى ديگر و بگو هر يك را كه مى خواهى اختيار كن و هر حصه كه او اختيار كند متعرض آن مشو و آن را يك طرف كن و حصه كه مانده است آن را دو حصه كن كه در هر حصه خوب و بد باشد چون زكات بر عين است و او را مختار ساز و هم چنين حصه مى كن تا بيست بماند مثلا و دو حصه كن ده كه مى ماند آن را به زكات هزار بردار،و

ص: 493

اگر گويد كه اين حصه خوب نشد يك بار ديگر حصه كن بكن و رضاى او را حاصل كن و همه را در هم كن و مثل اول حصه كن تا هر چه حق خدا باشد بردار و به جانب ما فرست تا ما زودتر به فقرا رسانيم و كسى را امين خود كن در فرستادن آنها به نزد ما كه مشفق و مهربان و خيرخواه و امين و حافظ و متدين باشد و به حيوانات ضررى نرساند.

و چون او را روانه كنى او را نصيحت كن كه بچه هاى حيوانات را از مادرها جدا نكند و در وقت دوشيدن شير همه شير را مدوشد كه آزار به اطفال رسد و در سوارى تعبى بانها نرساند و عدالت كند كه گاهى بر اين شتر و گاهى به ديگرى سوار شود و بهر آبى كه برسد آب به ايشان بنمايد و اگر تشنه باشند آب بدهد ايشان را و اگر به علف زار رسد در ميان علف براند،و در ميان راه نراند در اوقاتى كه وقت مشقت آنها باشد مثل هواهاى گرم و در اوقاتى كه وقت استراحت ايشان باشد بانكه راه بسيارى رفته باشند.و به علف زار خوبى رسيده باشد و نهايت سعى كند در رفق باين حيوانات تا آن كه چون به نزد ما آيند فربه شده باشند و لاغر نشده باشند تا آن كه آن را قسمت كنيم به توفيق اللّه موافق كتاب خدا و سنت رسول او صلى اللّه عليه و آله بر دوستان حق سبحانه و تعالى كه اگر چنين كنى ثوابت عظيم تر خواهد بود و به راه راست درست رفته خواهى بود و هر چه كرده از خوبيها حق سبحانه و تعالى بنظر شفقت و مرحمت نظر به تو خواهد كرد.

به درستى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر عاملى كه خير خواه امامش باشد و سعى كند در اطاعت خدا و رسول و امامش حق سبحانه و تعالى او را محشور مى گرداند با مادر رفيق اعلى بعد از آن حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه گريستند و فرمودند كه هر حرمتى كه خدا و رسول را بود همه را ضايع كردند و از زمانى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از دنيا رفتند كسى بكتاب خدا و به سنّت رسول عمل نكرد تا

ص: 494

الحال و ليكن و اللّه كه حق سبحانه و تعالى اين زندگان را مى ميراند و مردها را زنده خواهد گردانيد و حق به مركز خود قرار خواهد گرفت و دين خدا كه از آن خوشنود است آن را بر پا خواهد كرد پس بشارت باد شما را ديگر بشارت باد شما را كه نيست حق و مذهب حق مگر راه شما و مذهب شما و عالميان همه بر باطلند.

و در حسن كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند كه عامل كه مى رود همه را مى طلبد يا خود به نزد ايشان مى رود حضرت فرمودند كه او مى رود به نزد ايشان و ازين باب اخبار بسيار است در آن چه بر عامل لازمست و فايده معتدٌّ بهى ندارد و غرض از نقل اين حديث اين بود كه بدانند كه چگونه احكام الهى متغير شده است به حيثيتى كه بغير از شمشير حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه اصلاح اين فساد نمى تواند كرد و هر چند سعى در اصلاح كنند عين فساد مى شود چون نشو و نماى عالميان بر باطل شده است و باين عادت گ رداند و هر خوبى در نظر ايشان بد شده است و هر بدى خوب شده است حق سبحانه و تعالى ظهور آن حضرت را نزديك گ رداند و اگر مرگ دست داده باشد بفضل خود زند گرداند كه همگى باين سعادت فايز كرديم بجاه محمد و عترته الطاهرين.

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه اسنان الابل من اوّل ما تطرحه أمّه إلى تمام السّنة حوار فاذا دخل فى الثّانية سمّى ابن مخاض لأنّ أمّه قد حملت فاذا دخل فى الثّانية سمّى ابن لبون و ذلك انّ أمّه قد وضعت و صار لها لبن فاذا دخل فى الرّابعة سمّى الذّكر حقّا و الانثى حقّة لأنّه قد استحقّ ان يحمل عليه فاذا دخل فى الخامسة سمّى جذعا فاذا دخل فى السّادسة سمّى ثنيّا لأنّه قد القى ثنيّته فاذا دخل فى السّابعة القى رباعيّته و سمّى رباعا فاذا دخل فى الثّامنة القى السّنّ الّتى

ص: 495

بعد الرّباعيّة و سمّى سديسا فاذا دخل فى التّاسعة فطرنا به و سمّى بازلا فاذا دخل فى العاشرة فهو مخلف و ليس له بعد هذا اسم و الاسنان الّتى تؤخذ فى الصّدقة من ابن مخاض إلى الجذع)

مصنف اين كتاب مى گويد تا توهم نشود كه حديثست يعنى از قول اوست كه از كلام اهل لغت يا به قراين دانسته است كه سالهاى شتر از روزى كه از مادر متولد مى شود تا يك سال آن را تمام شود حوارش مى گويند بضم حاء مهمله و گاه هست كه كسر مى دهند و چون داخل مى شود در سال دويم نر را ابن مخاض مى گويند و ماده را بنت مخاض يعنى بچه شتر حامله چون يك سال كه شير مى دهد حامله نمى شود و در اين سال آن حامله است و بچه اش چرا مى كند پس چون دو سالش تمام مى شود و در سال سيم داخل مى شود،نر را ابن لبون مى گويند و ماده را بنت لبون يعنى بچه شتر شير ده چون مادرش زاييده است و بچه را شير مى دهد غالبا پس چون سه تمام مى شود و داخل مى شود در سال چهارم نر را حق مى گويند و ماده را حقه بكسر مهمله و تشديد قاف چون مستحق اين شده است كه آن را بار كنند و مستحق جستن و بران جستن شده است پس چون داخل مى شود در سال پنجم آن را جذع مى نامند محركه يعنى مى جهد يا دندان مى اندازد و چون در سال ششم داخل مى شود و آن را ثنى مى گويند زيرا كه دو دندان ثنايا را كه پيش است و در ميان دندانهاست مى اندازد و چون در سال هفتم داخل مى شود رباعيه كه از طرفين بعد از دو دندان ثنايا است مى اندازد و باين اعتبار رباعش مى گويند و چون در سال هشتم داخل مى شود دندان بعد از رباعيه را از طرفين مى اندازد و سديس مى نامندش و چون در سال نهم داخل مى شود نيش را مى شكافد و آن را بازلش مى نامند و چون در سال دهم داخل مى شود مخلفش مى نامند و بعد ازين نام جدائى ندارد و سالهايى كه در زكات مى گيرند از بنت مخاض است تا جذع و ذكر باقى آن در اينجا استطرادى است.

ص: 496

(و ليس على الابل العوامل شىء انّما ذاك على السّائمة الرّاعية)

و زكات بر شتران كار كن نيست و نيست مگر بر شترانى كه در صحرا كردند و چرند و در اين خلافى نيست كه بر كار كن و معلوفه زكات واجب نيست و احاديث صحيحه به همين عبارت و همين مضمون وارد شده است.

و از آن جمله در صحيح از زراره و محمد بن مسلم و ابو بصير و بريد عجلى و فضيل بن يسار از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه در گاو و شتر كار كن زكات نيست و نيست زكات مگر بر چرنده علف صحرا و هر چه را سال بر او نگردد نزد صاحبش در آن زكات نيست پس چون سال بر اينها مى گردد زكات واجب مى شود.

و در حسن كالصحيح از زراره منقول است كه سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر اسب و شترى كه بر آن سوارى كنند زكات هست حضرت فرمودند كه هر حيوانى كه علفش دهند بر آن زكات نيست و نيست زكات مگر بر حيوانى كه آن را در علف زار سر داده باشند و علف خورد در جميع سالى كه آن را نگاه داشته است يعنى در ملك او داخل شده است،و اما غير اين حيوانات كه علف خورند زكات در آنها واجب نيست و ظاهر اين حديث آنست كه كل سال علف خورده باشد و شيخ اعتبار اكثر سال كرده است و اين احوط است و ظاهر اخبار صحيحه آنست كه سال اطفال را از روزى كه متولد مى شوند حساب مى كنند و اكثر علما گفته اند كه از روزى كه علف صحرا مى خورند سال آنها را حساب مى كنند چون تا شير مى خورند معلوفه اند و احوط آنست كه از روز ولادت حساب نمايند.

و در موثق از اسحاق بن عمار منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شتران كار كن كه بران زكات هست

ص: 497

حضرت فرمودند كه بر آن زكات هست و علما حمل كرده اند بر استحباب و ممكن است كه حمل كنند بر كار كن چرنده مثل شتران اعراب كه بار مى كشند و مى چرند و در اكثر اخبار عوامل را در برابر سائمه فرموده اند و عمومات شامل اين نوع هست و ليكن قايلى نديده ام باين قول بلكه نقل اجماع كرده اند اكثر اصحاب كه در عوامل زكات نيست مطلقا خواه چرد و علف خورد و اللّه تعالى يعلم.

(و فى البخت السّائمة مثل ما فى الابل العربيّة)

و در شتر نر و ماده خراسانى زكات واجبست چنانكه در شتر عربى واجبست و اين مضمون در حسنه فضلا منقولست با آن كه احاديث متواتره وارد است كه زكات شتر واجبست و شتر شامل همه است.

(و ليس على البقر شىء حتّى تبلغ ثلثين بقرة فاذا بلغت ثلثين ففيها تبيع حولىّ و ليس فيما دون ثلثين بقرة شىء فاذا بلغت اربعين بقرة ففيها مسنّة إلى ستّين فاذا بلغت ستّين ففيها تبيعتان إلى سبعين ثمّ فيها تبيع و مسنّة إلى ثمانين فاذا بلغت ثمانين ففيها مسنّتان إلى تسعين فاذا بلغت تسعين ففيها ثلث تبايع فاذا كثر البقر سقط هذا كلّه و يخرج صاحب البقر من كلّ ثلاثين بقرة تبيعا و من كلّ اربعين مسنّة و ليس فى البقر العوامل زكاة انّما الصّدقات على السّائمة الرّاعية و كلّما لم يحل عليه الحول عند صاحبه فلا شىء عليه فاذا حال عليه الحول فقد وجبت عليه)

مضمون فقه رضويست و حديث حسن كالصحيح فضلاست از حضرت امام باقر و امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما و مضمون رساله اعمش و غير اينها از اخبار كه در گاو زكات واجب نيست چيزى تا به سى گاو برسد و چون به سى گاو برسد در آن گوساله يك ساله واجبست خواه نر و خواه ماده و چون به چهل گاو مى رسد در ان مسنّه يعنى گوساله پا در سه واجبست و

ص: 498

مسنه مى گويند او را به اعتبار آن كه دندانى بيرون مى كند و مسنّه مى بايد داد تا شصت گاو پس شصت تمام مى شود و تبيعه مى دهد يا دو تبيع تا هفتاد پس چون هفتاد تمام مى شود تبيعى و مسنه مى دهد از جهت سى تبيع و از جهة چهل مسنه تا هشتاد پس چون به هشتاد مى رسد در آن دو مسنه است تا نود و چون به نود مى رسد سه تبيعه مى دهد و چون گاو بسيار شد اين عدد ساقط است و صاحب گاو از هر سى گاو تبيعى مى دهد و از هر چهل گاو مسنه مى دهد و در گاو كار كن زكات نيست بلكه مطلق زكات انعام و اسب ماديان بر حيواناتيست كه چرند و علف مملوك نخورند،و هر چه سال بر آن نگذرد نزد صاحبش بر آن زكات نيست و چون سال مى گذرد زكات واجب مى شود بر او و ظاهرا گاو دو نصاب داشته باشد هميشه چنانكه اكثر اصحاب گفته اند و آن سى و چهل است و اين تكرار از جهة توضيح باشد و بعضى به اعتبار فاصله چهار نصاب گفته اند چون عفو در اول كه و قص مى گويند در گاو كه زكات بر آن نيست بيست و نه است و در دويم نه است و در سيم نوزده است و در چهارم هميشه نه است و محض اصطلاحيست فايده بر آن مترتب نيست و بعضى باين اعتبار كه زكات يا تبيع محض است مثل سى و شصت و نود و يا مسنه محض است مثل چهل و هشتاد و يا هر دو است مثل هفتاد و يا مخير است مثل صد و بيست كه مى خواهد سه مسنه مى دهد و مى خواهد چهار تبيع مى دهد و اين هر دو وجه فايده نمى دهد در احكام زكات چنانكه ظاهر است.

5-( و روى حريز عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: قلت له فى الجواميس شىء قال مثل ما فى البقر).

و به اسانيد صحيحه متكثره منقولست كه زراره گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه در گاو ميش زكات هست حضرت فرمودند كه مثل گاو است در وجوب و نصاب پس اگر بيست گاو و ده گاو ميش داشته باشد زكات واجبست

ص: 499

بالنسبه كه ثلث گاو ميش و دو ثلث گاوش مى بايد داد پس اگر تبرع كند به دادن هر چه قيمتش بيشتر باشد بهتر خواهد بود و اگر چه بهتر آنست كه همه را قيمت كند و ثلث عشر مجموع كه سى يك باشد بدهد.

زكات گوسفند

(و ليس على الغنم شىء حتّى تبلغ اربعين شاة فاذا بلغت اربعين شاة و زادت واحدة ففيها شاة إلى عشرين و مائة فان زادت واحدة ففيها شاتان إلى مائتين فان زادت واحدة ففيها ثلث شياة إلى ثلاث مائة فاذا كثر الغنم اسقط هذا كلّه و اخرج من كلّ مائة شاة)

عبارت فقه رضويست و مضمون رساله اعمش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر گوسفند خواه بز و خواه ميش و خواه هر دو با هم زكات نيست تا به چهل گوسفند رسد پس چون به چهل رسد و يك گوسفند زياد شود يك گوسفند واجب است تا صد و بيست پس چون يكى زياد مى شود دو گوسفند مى دهد تا دويست پس اگر يكى زياد شود سه گوسفند مى دهد تا سيصد پس گوسفند زياد شود ديگر اين حساب ساقط است و از هر صد تا يكى مى دهد پس چون سيصد و يك شود سه گوسفند مى دهد با آن كه در دويست و يك سه گوسفند مى داد و بنا بر اين نصاب گوسفند چهار است و مشهور آنست كه در سيصد و يك چهار گوسفند مى دهد و در چهار صد چنانكه حسن كالصحيح فضلا دلالت مى كند بر آن كه پنج نصابست و مؤيد صدوق است صحيح محمد بن قيس ثقه به قرينه روايت عاصم ابن حميد از او كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در گوسفند اگر كمتر از چهل باشد چيزى نيست و چون چهل گوسفند داشته باشد يك گوسفند مى دهد تا صد و بيست پس چون يكى زياد شود در آن دو گوسفند است تا دويست و چون يكى زياد شود در آن سه گوسفند است تا سيصد و چون گوسفند بسيار شود در هر صد تا يك گوسفند مى دهد و ممكن است كه در سيصد و يك سه گوسفند واجب باشد و چهار

ص: 500

مستحب باشد و احتياط چهار است و نصاب اول بنا بر مشهور چهل است و عبارت صدوق را تاويل مى توان كرد كه حتى بمعنى إلى باشد كه تا چهل نرسيده چيزى واجب نباشد و چون يكى بر چهل كم يك زياد شود كه چهل شود.

اما عبارت فقه را تاويل نمى توان كرد و هم چنين عبارت اعمش را و بنا بر اين در چهل سنت خواهد بود يا مكلف مخير باشد در عمل باين و آن و على إلى حال عمل به مشهور متعين است چنانك در مقبوله عمر بن حنظله است كه خذ بالمجمع عليه بين اصحابك و دع الشاذ النادر و بعضى از اصحاب تو هم كرده اند كه اين عبارت جزو حديث زراره است و غافل شده اند از آن كه حديث زراره در كلينى و تهذيب و غيرهما موجود است و همين حكم جاموس است و بس و ليكن از مثل علامه و كثرت و سرعت تصنيف او عجيب نيست.

(و يقصد المصدّق الموضع الّذى فيه الغنم فينادى يا معشر المسلمين هل للّه فى أموالكم حقّ فان قالوا نعم امر ان يخرج اليه الغنم و يفرّقها فرقتين و يخيّر صاحب الغنم احدى الفرقتين و ياخذ المصدّق صدقتها من الفرقة الثّانية فان احبّ صاحب الغنم ان يترك المصدّق له هذه فله ذلك و ياخذ غيرها فان احبّ صاحب الغنم ان يترك و ياخذ هذه ايضا فليس له ذلك)

عبارت فقه رضويست بعد از عبارت سابق و قبل از لا حق و قصد مى كند عاملى كه گيرنده زكاتست آن موضعى را كه گوسفند در آنجاست و ندا مى كند به آواز بلند خودش يا كسى از قبل او چون مناسب عدول ذوى المروات نيست فرياد كردن كه اى گروه مسلمانان آيا خدا را در اموال شما حقى هست پس اگر بگويند كه بلى امر كند كه گوسفند را مثلا بيرون آورند از جاهاى خود اگر بيرون نباشد و آن را دو حصه كند و صاحب را مخيّر سازد كه هر يك از اين دو حصه را كه مى خواهى اختيار كن و حصه ديگر را عامل برمى دارد پس اگر صاحب گويد كه آن چه شما برداشته ايد بمن گذاريد و آن چه من دارم شما

ص: 501

برداريد مى تواند گفت يك بار و اگر بعد از برداشتن بگويد كه همان اول را بمن گذار نمى توان گفت.

و در حسن كالصحيح از عبد الرحمن منقولست از محمد بن خالد كه سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از گرفتن زكات حضرت فرمودند كه اين عنوان كه مى گيرى از تو مقبول نيست گفت من آن را در ميان اموال خود محافظت مى كنم حضرت فرمودند كه عاملت را بگو كه مردمان را از سر آبى به آب ديگر جمع نكند چنانكه متعارف بوده است كه عمال بر سر آبى نزول مى كرده اند و نوكران خود را مى فرستاده اند كه هر كله كه هست همه را به نزد ايشان مى آورده اند چنانكه الحال نيز چنين است و بگو كه جمع نكند در متفرق و فرق نكند در مجتمع و معنى اين كلام خواهد آمد و چون داخل شود در مال آن را دو قسمت كند و صاحب مال را مخير سازد و هر حصه كه او خواهد به او دهد پس اگر صاحب مال يك گوسفند يا دو يا سه را خواهد بدهد و عوض بگيرد پس چون زكات را جدا كند و خواهد كه بفروشد به عنوانى كه هر كه زياده كند بگيرد و به جايى قرار گيرد كه ديگر كسى زياد نكند اگر صاحبش خواهد كه بخرد و ديگران نيز خواهند به او دهد،و اگر او نخواهد به ديگران دهد و در صحيح از على بن يقطين منقولست كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه وكلا دارم كه زكات مرا به مستحقين مى دهند و مى دانند كه به شيعه اثنى عشرى صالح مى بايد دادن خوبست حضرت فرمودند كه اگر ثقه و محل اعتماد باشند بگو كه به كه مى بايد داد و اگر ثقه نباشند خود بده ظاهر آنست كه لازم نيست كه عادل باشد بلكه مى بايد كه ظن غالب داشته باشد كه مى دهد و اگر عادل باشد احوط است چون اعتماد بر غير عادل نيست و احوط آنست كه خود بدهد مطلقا.

(و لا يفرق المصدّق بين غنم مجتمع و لا يجمع بين متفرّق)

عبارت

ص: 502

فقه رضويست و صحيحه محمد بن قيس و صحيحه عبد الرحمن كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه عامل را جايز نيست كه جدا كند مجتمع در ملك را هر چند در جاهاى مختلف باشند و جمع نمى تواند كرد در ميان ملك چند كس اگر چه در يك جا چرا كنند پس اگر شخصى چهل گوسفند داشته باشد بيست گوسفند در شهرى و بيست در شهرى ديگر زكات بر او واجب است و اگر دو كس با هم شريك باشند در چهل گوسفند بر هيچ يك از ايشان واجب نيست و عامه نيز همين حديث را از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله روايت كرده اند از آن جمله بخارى در باب زكات از ابن عمرو از انس از آن حضرت روايت كرده اند به همين عبارت و مع هذا جمعى از عامه بر اينند كه اگر مال دو كس در يك جا چرا كنند هر دو را با هم ضم مى كنند.

6-( و روى عبد الرّحمن بن الحجّاج عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: ليس فى الاكيلة و لا فى الرّبّى الّتى تربّى اثنين و لا شاة لبن و لا فحل الغنم صدقة).

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند زكات نيست در گوسفندى كه از جهة شير خوردن مقرر ساخته باشند،به مقدار خوردن و آن را حساب نمى كنند،و زكات نيست در گوسفندى كه دو بچه داشته باشد و تربيت هر دو كند و در گوسفندى كه از جهة شير خوردن مقرر باشد و در گوسفندى كه از جهة جهانيدن مقرر باشد و اين هر دو نيز بقدر ضرورت مستثنى است و اكثر اصحاب شاة لبن را استثنا نكرده اند اگر صاحب حساب كند و ندهد احوط است و گوسفند خوردن و قوچ از جهت جهانيدن را حساب نمى كنند و به جبر از مالك نمى گيرند و اگر حساب كند و ندهد احوط است،اما ربّا به اين معنى كه آن را تربيت كنند و علف دهند به اعتبار آن كه معلوفه است نه حساب مى كنند و نه مى گيرند و باين معنى كه در اين حديثست محتمل است كه چون بچه هميشه آورد و از نفايس اموال است به جبر نتوان

ص: 503

گرفت چون منقولست از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه به عمال مى فرمودند كه زنهار كه كرائم و نفايس اموال ايشان را مگيريد و با به سبب آن كه تازه دو بچه آورده باشد نيز بمنزله بيمار است تا پانزده روز و بعضى تا پنجاه روز گفته اند و ظاهر آنست كه اگر صاحب دهد عامل نمى گيرد اما حساب مى كنند آن را و اگر يك بچه داشته باشد نيز عامل نمى گيرد چنانچه خواهد آمد در حديث سماعه و ربّا باين معنى كه در اين حديثست از عامه و خاصه كسى نقل نكرده است با آن كه همه اين حديث را ديده اند و در كافى و فقيه مذكور است و عمده اينست كه هر چه را شيخ اعتبار مى كرده است به آن عمل مى كرده اند و شيخ به اين حديث عمل نكرده است بلكه در تهذيب نقل نكرده است.

6-( و فى رواية سماعة قال: لا تؤخذ الاكولة و الاكولة الكبيرة من الشّاة تكون فى الغنم و لا والد و لا كبش الفحل).

و در موثق از سماعه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اكوله را حساب نمى كنند يا جبرا از صاحب نمى گيرند چنانكه ظاهر اين حديثست و در حديث سابق بود كه حساب نمى كنند و هر گاه حساب نكنند البته به جبر نخواهند گرفت و اكوله گوسفند بزرگى است يعنى فربهى كه در كله گوسفندان مى باشد كه معد است از جهة اكل و بعضى گفته اند كه آنست كه خصى كرده باشند يا پير باشد يا عقيم و نازاينده باشد و اين دو معنى انسب است به آن چه در اين حديثست و اين معانى را صاحب نهاية در معنى اكوله ذكر كرده است و بنا بر اين اگر مالك دهد عامل نمى گيرد چون زبونست و بنا بر معنى اول به جبر نمى توان گرفت چون از نفايس اموال است و تازه زاييده نيز بمنزله بيمار است نمى گيرد مگر آن كه همه يا اكثر چنين باشند كه بالنسبه خواهد گرفت و قوچ را اگر پير باشد نمى گيرند و اگر جوان باشد به جبر نمى گيرد.

6-( و: ساله اسحاق بن عمّار عن السّخل متى تجب فيه الصّدقة قال اذا

ص: 504

اجذع).

و كلينى در صحيح از صفوان از اسحاق روايت كرده است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از بزغاله و بره كه كى واجب مى شود در آن زكات يعنى از زكات مى توان داد حضرت فرمودند كه هر گاه جذع شود يعنى دندان در آورد يا صاحب نشاط شود كه بر ماده جهد و اشهر آنست كه بزغاله در سال دويم جذع مى شود و بره در ماه هفتم و بعضى گفته اند كه اگر بره مادر و پدرش جوان باشند در ماه هفتم جذع مى شود و اگر پير باشند در ماه نهم و احوط آنست كه كمتر از نه ماهه را ندهد و اكثر علما حمل كرده اند اين حديث را بر آن كه گوسفندى كه در زكات شتر دهند جذع مى توان داد و در زكات گوسفند مناسب گوسفندان مى بايد داد چنانكه گذشت در احاديث عمال كه مال را قسمت مى كنند و اگر اختيار با مالك باشد و جذع تواند داد قسمت بى فايده است و احاديث زكات ظاهر همه آنست كه در عين است و ديگر احاديث خواهد آمد پس احتياط با علماست اگر جزم نكنيم.

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: انّ بنى تغلب أنفوا من الجزية و سألوا عمر ان يعفيهم فخشى ان يلحقوا بالرّوم فصالحهم على ان صرف ذلك عن رءوسهم و ضاعف عليهم الصّدقة فرضوا بذلك فعليهم ما رضوا به و صالحوا عليه إلى ان يظهر الحقّ).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرزندان تغلب كه از جمله نصارى عرب بودند عار خود مى دانستند جزيه دادن را و از عمر طلبيدند كه ايشان را معاف كند از دادن جزيه و عمر ترسيد كه اگر ايشان را معاف نكند به فرنگ روند كه در شام بودند با ايشان صلح كرد بانكه جزيه را از ايشان برداشت كه سر شمار نكنند اما دو عشر بدهند از زكات مال كه خمس باشد و خواهد آمد در حديث محمد بن مسلم پس نصارى به همين راضى شدند پس بر ايشان است كه بر آن چه راضى شده اند و صلح نموده اند وفا كنند تا حضرت صاحب الامر(ص)در آيد يا پيشتر

ص: 505

اگر خدا را مصلحت باشد چنانكه فضل الهى شامل احوال بندگانش شد به سلطنت پادشاهان صفويه انار اللّه تبارك و تعالى براهينهم.

زكات از ماليات حساب مى شد

6-( و: ساله يعقوب بن شعيب عن العشور الّتى تؤخذ من الرّجل يحتسب بها من زكاته قال نعم إن شاء).

و در حسن كالصحيح و در صحيح از يعقوب منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق اللّه عليه از زكاتى كه عامه ده يك مى گيرند از شخصى آن را از زكات خود حساب مى تواند كرد كه ديگر زكات ندهد حضرت فرمودند كه اگر خواهد حساب مى تواند كرد و در اين باب احاديث صحيحه وارد شده است كه آن چه پادشاهان جور مى گيرند از بابت زكات به زكات حساب مى توان كرد و ديگر احتياج نيست زكات دادن و احاديث صحيحه وارد شده است كه زكات را بغير شيعه اثنى عشرى نمى توان داد و جمع بين الاخبار مى توان كرد به چند وجه يكى آن كه آن چه را ايشان مى گيرند زكات آن را نمى بايد داد و بمنزله مالى است كه دزد يا غاصب ببرد زكات آن را نمى بايد داد.

دويم آن كه باختيار خود جايز نيست بغير شيعه دادن و اگر به جبر بگيرند ايشان حق فقرا را برده اند بر صاحب ديگر چيزى نيست.

سيم آن كه اين حكم مخصوص زمان حضرت امام معصومى است كه فرموده اند صلوات اللّه عليهم مثل آن كه خواهد آمد در خمس و ائمه معصومين

(صلوات اللّه عليهم)

مختارند در عفو و اخذ و اين احتمال اظهر است از روايات منقوله در اين باب و خواهد آمد مرسله حماد و در باب خمس كه امام در زكوات قوت ساليانه مى دهد به فقرا و مساكين و هر چه زياد مى آيد از امام است و هر چه كم مى آيد بر امام است پس ائمه هدى مال خود را حلال مى كردند و در خصوص اين حديث حمل مى توان كرد بر زكات تجارت چون لفظ عشور شايع است در اين باب و عامه بعضى ربع عشر مى گيرند و عشور مى گويند و

ص: 506

جمعى كه عشر مى گيرند متابعت فرنگ مى كنند كه هر گاه فرنگ مسلط باشد و گيرد بطريق اولى مى بايد كه راضى باشند كه به مسلمانان بدهند و چون زكات تجارت واجب نيست سهل است اگر ديگر ندهند و اللّه تعالى يعلم.

1-( و روى السّكونيّ عن جعفر بن محمّد عن آبائه عن علىّ صلوات اللّه عليهم قال: ما اخذ منك العاشر فطرحه فى كوزه فهو من زكاتك و ما لم يطرح فى الكوز فلا تحسبه من زكواتك).

و در موثق از سكونى منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر چه را عشار از تو مى گيرد از جهة زكات تجارت يا از قيمت اجناس اربعه و در كوزه اش اندازد آن از زكات تو محسوبست و هر چه را در كوزه نيندازد آن را از زكات خود حساب مكن ممكن است كه اين حكم مخصوص زمان آن حضرت بوده باشد كه عمال را ابو بكر يا عمر تعيين كرده باشند و حضرت نتوانستند كه اينها را عزل نمايند چنانكه خواهد آمد در قضاى شريح و مقرر ساخته باشند كه هر چه آن عمال گيرند از زكات تجارات يا قيمت اجناس در كوزه اندازند و جمعى ناظر ايشان باشند پس آن چه در كوزه مى انداخته باشند آن حضرت آن را به مستحقين رسانند و هر چه در كوزه نيندازند جرم نداشته باشند كه بتصرف آن حضرت دهند بنا بر اين مقرر ساخته باشند كه چون ايشان دهند مى بايد كه در حضور شما به كوزه اندازند و اللّه تعالى يعلم.

مخارج خانه زكات ندارد

6-( و روى سماعة عن ابى بصير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

قلت له الرّجل يخلّف لأهله نفقة ثلاثة آلاف درهم نفقة سنتين[سنين- خ]عليه زكاة قال إن كان شاهدا فعليه زكاة و ان كان غائبا فليس فيها شىء).

و منقولست در موثق از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه كه اگر شخصى از جهة خانه خود سه هزار درهم بگذارد از جهة نفقه دو سال ايشان يا نفقه چند سال آيا بران زكات هست

ص: 507

حضرت فرمودند كه اگر خود حاضر است زكات بر او واجبست و اگر غايبست بر او چيزى نيست،و به همين مضمون است صحيحه ابن ابى عمير از بعضى از اصحاب ما از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه و صحيحه صفوان از اسحاق بن عمار از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه و بعيد نيست كه چون در غيبت اش تمكن از تصرف تماما ندارد و مالى است در معرض صرف نمودن و تلف شدن زكات بر آن واجب نباشد و شك نيست كه دادن احوط است چون اهل بمنزله وكيلند.

6-( و: ساله صلوات اللّه عليه محمّد بن النّعمان الاحول عن رجل عجّل زكاة ماله ثمّ أيسر المعطى قبل رأس السّنة قال يعيد المعطى الزّكاة).

و كالصحيح و در صحيح منقول است از مؤمن الطاق كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه زكات مال خود را پيش از وقت وجوب بدهد و آن فقير غنى شود پيش از سر سال حضرت فرمودند كه صاحب مرتبه ديگر زكات را مى دهد چون بمنزله نماز پيش از وقت است و اگر بعنوان قرض داده باشد پس اگر به همين مال غنى شده باشد بر او حساب مى توان كرد و ظاهرش آنست كه مال ديگر او را به همرسيده است و محتمل است كه عبارت را بفتح طاب خوانند يعنى مستحق مال را پس مى دهد تا به مستحق دهد چون او از استحقاق بيرون رفته است و اول اظهر است.

6-( و: سئل صلوات اللّه عليه عن رجل اعطى زكاة ماله رجلا و هو يرى انّه معسر فوجده موسرا قال لا يجزى عنه).

و در صحيح منقول است از ابن ابى عمير از حسين از شخصى كه نام برده است و ابن ابى عمير فراموش كرده است و از جمله مراسيل ابن ابى عمير است كه در حكم مسانيد است با آن كه از اهل اجماع است بر تصحيح ما يصح عنه كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه زكات مال خود را به شخصى

ص: 508

دهد به گمان آن كه پريشان است بعد از آن ظاهر شود كه غنى بوده است حضرت فرمودند كه مجزى نيست از او و حمل كرده اند بر صورتى كه تفحص نكرده باشد از حال آن شخص و در حسن كالصحيح منقول است از عبيد بن زراره كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر كه يك درهم زكات مال خود را ندهد البته دو مثل آن را در راه باطل صرف نمايد طوعا يا جبرا از او بگيرند،و هر كه قدرى از زكات مال خود را ندهد همان قدر را مارى كنند از آتش و در گردنش اندازند در روز قيامت عرض نمودم كه هر گاه شيعه مدتى زكات مال خود را بغير مستحق داده باشد بانكه سنّى باشد و يا غنى و يا واجب النفقه و يا سيد باشد و بعد از آن دانست كه مستحق نبوده اند آيا مرتبه ديگر مى بايد داد حضرت فرمودند كه بلى عرض نمودم كه اگر تفحص كرده باشد و سعى بسيار كرده باشد و به گمان آن كه مستحق است داده باشد و بعد از آن ظاهر شود كه بد كرده است و مستحق نبوده است حضرت فرمودند كه در اين صورت مرتبه ديگر نمى بايد داد.

و در حسن كالصحيح از زراره از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست به همين عنوان و ليكن حضرت فرمودند كه اگر اجتهاد كرده است يعنى تفحص بسيار كرده است و ظن به استحقاق آن شخص به همرسانيده است برى الذمه است و مرتبه ديگر نمى بايد داد و اگر تقصير نموده است در اجتهاد در طلب و تفحص حال او برى الذمه نيست.

و در صحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه در امر زكات و تصدقات واجبه از خمس و غير آن مساهله نمى بايد كرد كه به خويشان و نزديكان دهند بى مضايقه و از دوران منع نمايند يا تفحص احوال دوران كنند و تفحص احوال نزديكان نكنند بلكه دور و نزديك را تفحص مى بايد كرد اگر مستحق باشند بدهند اگر چه دور باشند،و ندهند با عدم استحقاق اگر چه نزديك باشند

ص: 509

چون حق سبحانه و تعالى فقرا را شريك گردانيده است در مال اغنيا و فى الحقيقه مال ايشان را به ايشان مى دهيد پس مال ايشان را بغير ايشان نبايد داد چنانكه اگر كسى از شما چيزى طلبد هرگز به ديگرى مى دهيد.

و در حديث صحيح از زراره و بگير و فضيل و محمد بن مسلم و بريد منقولست كه همه گفتند كه حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما فرمودند كه هر گاه شخصى بر مذهب باطلى باشد ازين مذاهب باطله كه شايع است و حق سبحانه و تعالى تفضل كند بر او كه هدايت يابد بمذهب حق ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اعاده نمى كند نماز و روزه و حجى را كه در اوقات ضلالت و كفر كرده باشد اما زكات را.مرتبه ديگر مى دهد چون زكات را به شيعه مى بايد داد و او به سنيان داده است.

و در حسن كالصحيح ديگر نيز به همين مضمون از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست و در صحيح از اسماعيل منقولست كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه زكات را بغير شيعه اثنا عشرى مى توان داد حضرت فرمودند كه نه و نه زكات فطره را.

و در حسن كالصحيح منقولست از شهاب كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مبتلا شده ام به آن كه هر مرتبه كه بخواب مى روم زنى از جن بخواب من مى آيد و بد خواب مى شوم حضرت فرمودند كه زكات بده گفت گفتم مى دهم حضرت فرمودند كه مى دهى اما به مستحق نمى دهى به مستحق مى بايد داد.

اگر زكات تلف شود

6-( و روى محمّد بن مسلم عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: له رجل بعث بزكاة ماله لتقسم فضاعت هل عليه ضمانها حتى تقسم فقال اذا وجد لها موضعا فلم يدفعها فهو لها ضامن حتّى يدفعها فان لم يجد لها

ص: 510

من يدفعها اليه فبعث بها إلى أهلها فليس عليه ضمانها لأنّها قد خرجت من يده و كذلك الوصيّ الّذى يوصى اليه يكون ضامنا لما دفع اليه اذا وجد ربّه الّذى امر بدفعه اليه فان لم يجد فليس عليه ضمان).

و كالصحيح بروايت كلينى چنانكه داب فقير است كه اگر همين حديث را كلينى يا صدوق در كتاب ديگر به سندى بهتر روايت كرده اند اول سند اين كتاب را ذكر مى كنيم و بعد از آن سند ديگر را به آن كه علامه غالبا در منتهى حديثى كه محمد بن مسلم در اين كتاب روايت كرده است از صحيح مى شمارد بلكه اكثر اصحاب مرا سيل اين كتاب را صحيح مى شمارند و هم چنين كافى را چون هر دو ضامن صحت جميع احاديث»هر دو كتاب شده اند و هيچ شك نيست كه حكم به صحتى كه ايشان كرده باشند اقوى است از حكمى كه ارباب رجال كرده باشند خصوصا در مثل كتب امثال محمد بن مسلم و فضيل كه در اشتهار كالشمس فى رابعة النهار بوده است خصوصا هر گاه روايت صدوقين جمع شود مانند اين حديث بلكه اكثر احاديث مجتمع است روايت اين هر دو و روايت شيخ از كتاب ديگر،و در روضه تصريح به آن كرده ام در هر حديثى و كلينى از محمد روايت كرده است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى زكات مالش را بفرستد كه قسمت كنند بر مستحقين و در راه تلف شود آيا ضامن هست زكات را كه مرتبه ديگر بدهد و در فقرا قسمت كند حضرت فرمودند كه اگر در آنجا مستحق باشد و نداده باشد و به موضعى ديگر فرستاده باشد ضامنست تا به مستحق رسد يعنى اگر در آنجا به مستحق رسد از عهده ضمان بيرون مى آيد پس اگر در آنجا مستحق نباشد و زكات را به جايى ديگر فرستد كه در آنجا مستحق باشد ضامن نيست يعنى اگر به امينى داده باشد كه برساند و چون به او مى دهد همان است كه به مستحق داده است،و هم چنين هر گاه شخصى را وصى كرده باشند كه مالى را به جمعى برساند مثل مستحقين يا سادات

ص: 511

اگر در آنجا باشند و او به جايى ديگر فرستد ضامنست و اگر در آنجا نباشند و بفرستد ضامن نيست اگر تلف شود و بر اين محمولست صحيحه محمد بن حمزه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه از شخصى كه زكات مال خود را از شهرى به شهرى فرستد كه صرف شود بر برادران مؤمن او آيا جايز است حضرت فرمودند كه بلى و ظاهرش نيز اينست كه در آنجا برادران مؤمن نيستند.

5-( و روى ابو بصير عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا اخرج الرّجل الزّكاة من ماله ثمّ سمّاها لقوم فضاعت او ارسل بها إليهم فضاعت فلا شىء عليه).

و در موثق و در حسن كالصحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى زكات مال خود را بيرون كند و از جهة جمعى كه مقرر ايشانست كه هميشه مى گيرند يا اعم مقرر سازد و تلف شود يا از جهة ايشان فرستد و تلف شود بر او چيزى نيست و محمول است بر آن كه مستحق نباشد در آنجا چنانكه در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه برادر او زكاتش را فرستاده باشد به نزد او كه قسمت كند بر مستحقين و تلف شود حضرت فرمودند كه هيچ يك ضامن نيستند نه آن كه داده است و نه آن كه آورده است عرض نمودم كه اگر مستحق بهم نرسد و نزد صاحب فاسد شود يا متغير شود آيا ضامن هست حضرت فرمودند كه نه اما اگر مستحق باشد و او ندهد يا تلف شود يا فاسد شود ضامن است.

و در صحيح از بكير منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه زكات مالش را بفرستد كه به مستحق دهند دزد ببرد يا ضايع شود حضرت فرمودند كه بر او چيزى نيست.

و در حسن كالصحيح از عبيد منقول است كه حضرت امام جعفر صادق

ص: 512

صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه زكات را بيرون كند از مال خود اگر چه از براى كسى مقرر نساخته باشد و تلف شود او برى الذمه است و ظاهر اين دو خبر اينست كه در شهر تلف شده باشد بى تقصير او.

زكات هر شهرى در همان جا صرف شود

14-( و: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقسم صدقة اهل البوادى فى اهل البوادى و صدقة اهل الحضر فى اهل الحضر و لا يقسمها بينهم بالسّويّة يقسمه على قدر من يحضره منهم و ما يرى ليس فى ذلك شىء موقّت).

و در حسن كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه داب حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله اين بود كه قسمت مى فرمودند زكوات صحرا نشينان را در ايشان و زكوات اهل شهر را بر مستحقين شهر و ميانه ايشان مساوى قسمت نمى فرمودند كه هر كه باشد بدهند بلكه بهر كه حاضر بود مى دادند بهر چه مصلحت اقتضا مى كرد بحسب احتياج و كثرت و قلت عيال و ظاهر آنست كه بر سبيل استحباب باشد چون مساكين هر جا نظر به آن جا دارند و انتظار وقت زكات مى كشند و محتمل است كه بر سبيل وجوب باشد.

چنانكه در صحيح از حلبى منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حلال نيست زكات مهاجرين بر اعراب و زكات اعراب بر مهاجرين و محمول است بر كراهت چون پيشتر گذشت كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله عمال مى فرستادند كه زكوات را به خدمت آن حضرت آورند و ممكن است كه عمال بعضى را بانها مى داده باشند و آن چه زياده بوده است مى آورده باشند يا فقرا نيز مى آمده باشند و حضرت به ايشان مى داده باشد.

6-( و فى رواية درست بن ابى منصور قال قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الزّكاة يبعث بها الرّجل إلى بلد غير بلده فقال لا باس

ص: 513

يبعث بالثّلث او الرّبع).

و در موثق از درست منقولست كه گفت مردى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه زكاتش را از شهرى بشهر ديگر فرستد فرمودند كه باكى نيست كه ثلث آن را يا چهار يك آن را بفرستند و اين ترديد را حضرت نفرمودند بلكه راوى حديث كه ابن ابى عمير است شك دارد كه حضرت ربع فرمودند يا ثلث و اين سخن از ابراهيم بن هاشم است كه كلينى از على روايت كرده است از پدرش يعنى حضرت نفرمودند كه ثلث يا ربع بفرستد و اين در صورتى است كه حضرت داند كه در اين شهر مستحقين باشند و از ايشان ثلث يا ربع زياد آيد بشهر ديگر فرستند يا در آن شهر فقرا زياده از مال زكات باشند و غرض اين باشد كه همه منتفع شوند.

6-( و روى عنه صلوات اللّه عليه هشام بن الحكم رحمه اللّه: فى الرّجل يعطى الزّكاة يقسمها أ له ان يخرج الشّيء منها من البلدة الّتى هو بها إلى غيرها قال لا باس).

و به اسانيد متكثره صحيحه كه نه سند صحيح است از هشام رحمه اللّه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه زكات به او دهند كه آن را قسمت كند آيا مى تواند كه بعضى از آن را از آن شهرى كه هست به شهرى ديگر فرستد حضرت فرمودند كه باكى نيست و حمل كرده اند بر آن كه در آن شهرى كه مى فرستد مردمان آن شهر اولى باشند از مردمان اين شهر بانكه اغنياى آن شهر سنيان باشند و به شيعيان زكات ندهند يا مستحقين در آن شهر بيشتر باشند.

چنانكه منقول است در صحيح از ضريس كه گفت مداينى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كرد كه زكات مال خود را بيرون مى كنيم به كه بدهيم حضرت فرمودند كه بهم مذهبان خود بده آن شخص گفت كه من در شهرى ام كه از شيعيان شما يك كس در آنجا نيست حضرت فرمودند كه

ص: 514

به شهرى فرست كه شيعيان در آنجا باشند و به شيعيان دهند و به جمعى مده كه اگر ايشان را طلب كنى از جهة كارى مددت نكنند و اگر فرصت يابند تا قتل همراه باشند و بنا بر نسخه ديگر و اللّه هر چه به شيعيان مى دهى در دنيا و عقبى انفع است و در موثق كالصحيح منقول است از وهيب كه با ابو بصير بوديم كه عمرو بن الياس به نزد او آمد و گفت اى ابو محمد به درستى كه برادرم در حلب مى باشد و شيعه در آنجا كمند زكات مالش را فرستاده است كه در كوفه به شيعيان دهم قطاع الطريق همه را از اهل قافله برده اند اما در اين مسأله حديثى بخاطر دارى گفت بلى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم ازين مسأله و گمان نداشتم كه كسى ازين مسأله هرگز از من سؤال خواهد كرد و به حضرت عرض نمودم كه فداى تو گردم اگر شخصى زكاتش را از شهرى به شهرى فرستد و راه زنان ببرند حضرت فرمودند كه از او مجزيست و اگر من باشم مرتبه ديگر مى دهم.و ازين حديث ظاهر مى شود كه ضمان بر سبيل استحباب باشد اگر چه در چنين صورتى بى دغدغه ضمان نيست چون راوى ذكر كرد كه در حلب شيعه كمند و ظاهر احوال آن زمان نيز چنين بوده است كه به سبب عدم مستحق نقل مى كرده اند.

و در صحيح از على بن بلال منقول است كه عريضه نوشتم به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه و او از اصحاب حضرات امام محمد تقى و امام على نقى و امام حسن عسكريست صلوات اللّه عليهم و هر يك محتمل است و سؤال كردم كه آيا جايز است كه زكات مال و تصدق را به محتاجى دهم كه شيعه اثنا عشرى نباشد حضرت در جواب فرمودند كه زكات و صدقه را مده بغير اصحابت كه شيعيان اثنى عشرى اند.

و كالصحيح منقولست از عمر بن يزيد كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از تصدق دادن به ناصبى و زيدى حضرت فرمودند كه تصدق

ص: 515

به ايشان مده و اگر توانى آب به ايشان مده و زيدى نيز ناصبى است و عداوت با ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم دارند كه چرا جهاد نمى كنند چنانكه زيد يك ساعت خروج كرد و خود را با جمعى كثير به كشتن داد و از اين جهت است كه سنيان با زيدى[بد]نيستند چون در بطلان شريكند و اكثر فسادها از علما زيديه شد و چندين هزار كس از سادات و شيعيان را به كشتن دادند و مباحثاتى كه با حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم هميشه مى كردند مشهور است و بعضى از آنها در كافى مذكور است و در موثق كالصحيح منقولست از ابن ابى يعفور كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم زكات را به كه بايد داد حضرت فرمودند كه به اصحابت يعنى اثنى عشرى عرض كردم كه اگر زياد آيد فرمودند كه به ايشان ده گفتم اگر زياد آيد فرمودند به ايشان ده عرض كردم كه اگر زياده آيد فرمودند كه باز به ايشان ده عرض نمودم كه باين سايلان سنى چيزى ندهيم فرمودند كه نه مگر خاك مگر آن كه رحم كنى بر ايشان پاره نانى بدهى و انگشت ابهام را بر بيخ انگشتان گذاشتند يعنى بقدر چهار انگشت پاره باشد از نان و از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه پدرم صلوات اللّه فرمودند كه روزى نزد پدرم صلوات اللّه عليه بودم كه شخصى آمد و گفت كه من از اهل ريم و زكاتى دارم به كه بدهم حضرت فرمودند كه بما ده آن مرد چنين فهميد كه حضرت از جهة خود فرمودند گفت زكات بر شما حرام است چگونه به شما دهم حضرت فرمودند كه هر گاه به شيعيان ما دهى بما داده گفت در آنجا نمى شناسم كسى را كه شيعه باشد فرمودند كه يك سال صبر كن گفت اگر در آن سال نيابم كسى را فرمودند كه دو سال تا چهار سال رسيدند در سؤال و جواب آن مرد گفت اگر نيابم شيعه را حضرت فرمودند كه در كيسها كن و در دريا انداز زيرا كه حق سبحانه و تعالى اموال ما را و اموال شيعيان ما را حرام گردانيده است بر دشمنان ما و احاديث در اين باب

ص: 516

متواتر است و اينها در صورتيست كه تقيه نباشد كه اگر تقيه باشد جايز است به ناصبى دادن چه جاى ديگران.

چنانكه در حسن از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه اگر دانى كه ناصبى است تصدّق به او مده مگر آن كه از زبانش ترسى كه در آن صورت دين و عرض خود را از او مى خرى بمال و احاديث متواتره كه در تقيه وارد شده است و در ماليات دشمنى بيشتر است بلكه غالب اوقات دشمنيها بر سر مال است چنانكه گذشت كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه زكات خود را به هشام و سليمان دادند و از روى تقيه بود اگر چه در واقع زكاة نبود و ليكن از جهة تسهيل امور بر شيعيان كردند تا بر ايشان دشوار نباشد.

تبديل زكات به پول

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن الرّجل يعطى من زكاته عن الدّراهم دنانير و عن الدّنانير دراهم بالقيمة أ يحلّ ذلك قال لا باس به).

و به اسانيد صحيحه منقول است از على كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه از زكات خود بدل از شاهى اشرفى دهد و بدل از اشرفى شاهى دهد به قيمت آن بحسب متعارف وقت آيا جايز است حضرت فرمودند كه باكى نيست يعنى اگر از جنس بدهند بهتر است.

9-( و: كتب محمّد بن خالد البرقىّ إلى ابى جعفر الثّانى صلوات اللّه عليه هل يجوز ان يخرج عمّا يجب فى الحرث من الحنطة و الشّعير و ما يجب على الذّهب دراهم بقيمة ما يسوى ام لا يجوز الاّ ان يخرج من كلّ شيء ما فيه فاجاب صلوات اللّه عليه أيّما تيسّر يخرج).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه محمد بن خالد برق رودى كه از دهات قم است گفت عريضه نوشتم به خدمت حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه كه آيا جايز

ص: 517

است كه اخراج كنند زكات را بدل از آن چه واجبست از گندم و جو و بدل از طلا و نقره بيرون كنند و به قيمت سوقى همه هر چه شود شاهى بدهند يا آن كه جايز نيست مگر آن كه از هر جنسى آن چه واجب شده باشد از آن جنس بدهند حضرت در جواب عريضه فرمودند كه هر يك كه به آسانى دست دهد اخراج مى كنند و ظاهر جواب عموم دارد اگر چه محتمل است كه مراد درهم باشد كه از اخراج درهم يا عين هر يك ميسر شود اخراج مى كنند و اين احوط است چون شاهى كه هست هر چه مى خواهند مى خرند بخلاف ساير اجناس و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه از مال زكات جامه و آرد بو داده و بو نداده و خربزه و انگور خرد و قسمت كند آن را بر مستحقين حضرت فرمودند كه نمى دهد به ايشان مگر دراهم را چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است پس بنا بر اين احوط آنست كه از جنس بدهد يا دراهم و عوض دراهم دينار هم مى تواند داد چنانكه گذشت اما غير اينها را ندهد چون ظاهر اخبار آنست كه زكات در عين است آن چه را دليل اخراج كرده است همين است و ما بقى بحال خود است و اين خبر مؤيد است و اللّه تعالى يعلم.

زكات زمينى يا خانه بخرد آيا بر او چيزى هست

6-( و: سال عمر بن يزيد ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل فرّ بماله من الزّكاة فاشترى به ارضا او دارا أ عليه فيه شىء فقال لا و لو جعله حليّا او نقرا فلا شىء عليه و ما منع نفسه من فضله اكثر ممّا منع من حقّ اللّه الّذى يكون فيه).

در كافى بان يكون فيه و اين بهتر است.

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است از عمر كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه از جهة گريختن از زكات زمينى يا خانه بخرد آيا بر او چيزى هست از زكات يا گناه حضرت فرمودند نه و اگر آن كه زيور و زرينه آلات مى كرد يا شمس مى كرد كه از جنس او

ص: 518

بود بر او زكات نمى بود چه جاى آن كه از غير جنس زكاتى كرده است و ليكن آن چه كرده است بر خود كه فضل الهى را از خود باز داشته است بيشتر است از آن چه منع كرده است حق الهى را كه در اين مال خواه است بود اگر تبديل نمى كرد، يا آن چه منع كرده است خود را از فضل حق سبحانه و تعالى بيشتر است از نفعى كه به او رسيده است از ندادن زكات و آن فضل زكاتيست كه اگر تبديل نمى كرد در اين مال مى بود كه ممّا بيان ما كند يعنى نفع ابدى را ترك كرده است از جهة نفع فانى و اين حديث محمولست بر فرار پيش از حول و چند حديث موثق كالصحيح وارد شده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه اگر بقصد فرار كرده باشد زكات مى دهد محمولست بر استحباب يا بعد از سال چنانكه گذشت.

6-( و روى زرارة و محمّد بن مسلم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: أيّما رجل كان له مال و حال عليه الحول فانّه يزكّيه قيل له فان وهبه قبل حوله بشهر او بيوم قال ليس عليه شىء اذا).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر شخصى كه او را مالى باشد و سال بر او بگردد آن را زكات مى دهد و به آن حضرت عرض نمودند كه اگر آن مال را ببخشد به كسى پيش از آن كه سال بر او بگردد به يك ماه و يا به يك روز حضرت فرمودند كه در اين صورت بر او چيزى نيست.

6-( و روى زرارة عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: انّما هذا بمنزلة رجل افطر فى شهر رمضان يوما فى اقامته ثمّ يخرج فى اخر النّهار فى سفر و اراد به سفره ذلك ابطال الكفّارة الّتى وجبت عليه).

اين حديث تتمه آن خبر است چنانكه مذكور است در كافى و علل غايتش آن كه خبر اول را زراره و محمد بن مسلم هر دو روايت كرده اند و اين خبر را زراره روايت كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه حضرت فرمودند تمثيل هر دو حكم را بانكه آن چه گفتيم از آن كه فرار بعد از حول سبب سقوط زكات نمى شود و پيش از حول

ص: 519

مى شود شبيه است بانكه شخصى مقيم باشد و در حال اقامت يك روز را افطار كند و در آخر روز به سفرى رود و غرضش از اين سفر اسقاط كفاره باشد كه بر او واجب شده است ساقط نمى شود چنانكه تبديل بعد از حول سبب سقوط زكات نمى شود و اگر اين مرد بقصد افطار ماه رمضان بسفر رود و بخورد كفاره ساقط است چنانكه اگر قبل از حول ببخشد زكات ساقط است و اين تتمه در روايت مذكور است و چون صدوق تتمه را ذكر نكرده است مشتبه شده است بر فضلا جمعى چنين حل كرده اند كه تشبيه در جزو اخير است و كفاره ساقط است مطلقا و بعضى تخصيص داده اند بسفر ضرورى بنا بر آن كه فى علم اللّه اين شخص مكلف بصوم نيست چون حق سبحانه و تعالى مى دانست كه بسفر خواهد رفت و زن حايض خواهد شد پس كاشف آمد كه مكلف بصوم نبوده است بلكه مكلف به امساك بوده است نهايتش اينست كه آثم باشد.از جهة جرات چنانكه اگر كسى چيزى را گمان كند كه شرابست و بخورد و بعد از آن ظاهر شود كه شراب نبوده است او را حد شارب الخمر نمى زنند و هم چنين اگر كسى با زن خود به گمان آن كه اجنبيه است جماع كند و كاشف آيد كه زن او بوده است حد زانى نمى زنند او را و على هذا القياس امثال اين بسيار است و اين سخنان متين است عقلا و ليكن مراد حضرت صلوات اللّه عليه نيست بلكه مراد اينست كه كفاره مى دهد آن را و به سبب جرات كفاره هست و قياس باطل است و تشبيهى كه حضرت فرموده اند از جهة توضيح است و چون ايشان احكام الهى را به نص نبى صلى اللّه عليه و آله مى دانند و علتش را نيز مى دانند اگر تشبيه كنند از بابت اين خواهد بود كه كسى بگويد زيد در جاء زيد مرفوع است زيرا فاعل است چنانكه در جاء عمرو مرفوع است و اين قياس در لغت نيست بلكه چون قاعده كليه را از خارج مى دانيم بيان قاعده كليه مى كنيم و قياس بر ما حرام است چون علت حكم را نمى دانيم و استنباط مى كنيم كه اين شبيه فلان مسأله است و

ص: 520

معارض آن بسيار است كه از حيثيت ديگر شبيه به مسأله ديگر است و هر تشبيهى كه در كلام ائمه معصومين واقع شده است يا از جهة توضيح و تفهيم است يا بواسطه آن كه چون اصحاب حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم با علماى عامه بحث مى كرده اند تعليم مى فرموده اند تا باطل آنها را بباطل بشكنند از قبيل بحث الزامى چنانكه مدار علامه حلى طاب ثراه بر اين است و حاشا كه اعتقاد به قياس داشته باشد چون كم است در صفحه از منتهى و تذكره نگفته باشد كه قياس باطل است.

و مع هذا قياس مى كند الزاما لهم و نقضا لأباطيلهم و ديگر وجوه گفته اند كه ذكر آن ناخوش است و همه از اين جهت است كه ملاحظه نمى كرده اند و همين حديث بطوله در كافى و تهذيب هست و در روضه مذكور است با شرح.

نه جنسى كه زكات در آن واجبست هر گاه آن را تبديل كنى در سال زكات ساقط مى شود

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: فى التسعة الاصناف اذا حوّلته فى السّنة فليس عليك فيها شىء).

و منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند در نه جنسى كه زكات در آن واجبست هر گاه آن را تبديل كنى در سال زكات ساقط مى شود و بر تو چيزى واجب نيست و آن چه سال اعتبار دارد در آن ازين اجناس پنج چيز است كه آن طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند است و در غلات اربع سال اعتبار ندارد بلكه مى بايد نزد صاحبش دانه ببندد و از آفت بگذرد پس اگر غله يا حاصل درخت را صلح كند از كسى به زرى و بعد از يك ماه در ملك مشترى گندم و جو و خرما و انگور شود زكات بر مشتريست و اين معنى را سال ناميده اند مجازا يا تغليبا و دور نيست كه مضمون حديث صحيح زراره باشد و در آن حديث لفظ نه نيست پس حديث ديگر است يا صدوق سهو نموده است يا تجويز كرده است.

خانه جزء مال نيست

6,5-( و: سئل ابو جعفر و ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليهما عن الرّجل له دار و خادم و عبد أ يقبل الزّكاة قالا نعم انّ الدّار و الخادم ليسا بمال).

ص: 521

روايت كرده است شيخ در صحيح و كلينى در حسن كالصحيح از عمر بن اذينه از جمعى و آن جمع فضلاء اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادقند صلوات اللّه عليهما چنانكه مدار روايات او ازين جماعت است و آن زراره و محمد بن مسلم و فضيل و بريد و بگير و ابو بصير است غالبا كه از اين دو معصوم روايت كرده اند كه از ايشان سؤال كردند از شخصى كه او را خانه و كنيزكى و غلامى باشد آيا زكات قبول مى كند فرمودند كه بلى به درستى كه خانه و خدمتكار كه كنيز است غالبا مال نيستند يعنى از جمله ضرورياتند و در قوى از سعيد بن يسار منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حلال است زكات از براى صاحب خانه و خادم و آن حضرت مى فرمودند كه اينها مال نيستند و كلينى در قوى از عبد العزيز روايت كرده است كه من و ابو بصير داخل شديم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و ابو بصير عرض نمود كه ما را دوستى هست كه مرديست راست گو و شيعه است حضرت فرمودند كه اى ابو محمد اين كيست كه او را مدح مى كنى عرض نمود كه عباس بن وليد بن صبيح است حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى رحمت كند وليد را مطلب چيست گفت فداى تو گردم خانه دارد كه چهار هزار درهم مى ارزد و بحساب آن زمان چهل تومانست و كنيزكى دارد و غلامى دارد و شترى دارد كه اين غلام از آن شتر از جهة مردم آب مى كشد و از دو شاهى تا چهار شاهى اجرت غلام و شتر مى شود كه دويست دينار تا چهار صد دينار باشد يعنى اقل آن چه كار مى كند دو درهم است و اكثرش چهار درهم بغير از علف شتر و عيال بار است آيا زكات مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه بلى ابو بصير گفت با آن كه اينها دارد زكات مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه اى ابو محمد و اين كه حضرت كسى را به كنيت بخواند نهايت تعظيم بوده است تو مرا امر مى كنى كه بگويم خانه اش را بفروشد و حال آن كه اين خانه سبب عزت و اعتبار اوست

ص: 522

و مع هذا سكناى اوست كه ضرور است يا كنيزكش را بگويم بفروشد كه خدمت او مى كند و خدمت خانه او مى كند و سبب عزت او و عيال اوست يا بگويم كه غلام و شتر را بفروشد و معاش او از اينها مى گذرد و قوت لا يموت اوست بلكه زكات مى تواند گرفت و بر او حلال است و نه خانه را بفروشد و نه غلامش را و نه شترش را و از اين حديث ظاهر مى شود كه وضع متعارف را رعايت مى بايد كرد چون در چنين خانه بر آمده است نبايد فروختن و خانه پست تر خريدن و در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه زكات حلال است كسى را كه خانه و كنيز يا غلام داشته باشد،و حديث موثق سماعه نيز خواهد آمد و از اين اخبار استنباط كرده اند كه ضروريات مستثنى است مثل كتب علمى ضرورى و فروش و ظروف و ساير آن چه ضرور است مستثنى است از تعليل حضرت كه اينها مال نيستند يعنى ضرورند و احتياط ظاهر است.

6-( و: قد تحلّ الزّكاة لصاحب السّبعمائة و تحرم على صاحب الخمسين اذا كان صاحب السّبعمائة له عيال كثير فلو قسمها بينهم لم يكفه فليعفّ عنها نفسه و ليأخذها لعياله و امّا صاحب الخمسين فانّه يحرم عليه اذا كان وحده و هو محترف يعمل بها و هو يصيب فيها ما يكفيه إن شاء اللّه تعالى).

در موثق كالصحيح از سماعه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه گاه هست كه حلال است زكات كسى را كه هفتصد درهم داشته باشد و حرامست بر كسى كه پنجاه درهم داشته باشد هر گاه صاحب هفتصد درهم عيال واجب النفقه بسيار داشته باشد كه اگر اين هفتصد درهم را برايشان قسمت كند كفايت قوت سال ايشان نباشد پس اولى آنست كه چون خود چيزى دارد عفت ورزد و از جهة خود نگيرد و از جهة عيال خود بگيرد و اگر از جهة عيال غير واجب النفقه بگيرد مانند برادر و خواهر بهتر خواهد بود و دور نيست كه مراد حضرت عيال غير واجب النفقه

ص: 523

باشد چون غالب اوقات غير واجب النفقه بيشتر از واجب النفقه مى باشند و اما كسى كه پنجاه درهم داشته باشد و حرفه و پيشه داشته باشد و تنها باشد و به همين مايه كار كند و معاشش گذرد بر او حرام است و هر دو مقدار بر سبيل مثال است بسا باشد كه عيالش بسيار باشند و ده هزار درهم كافى نباشد او را و بسا باشد كه عيال بسيار داشته باشد هيچ چيز نداشته باشد اما كسبى داشته باشد كه معاشش به آن گذرد و به همين مضمون است حديث موثق علاء بن رزين در سبعمائه و خمسين و حسن كالصحيح ابو بصير كه گفت از حضرت امام جعفر صادق شنيدم كه مى فرمودند كه كسى كه هفتصد درهم داشته باشد زكات مى تواند گرفت هر گاه چيزى ديگر نداشته باشد ابو بصير گفت عرض كردم كه كسى كه هفتصد درهم داشته باشد و گذارد تا سال بر او بگذرد زكات بر او واجبست يا چون زياده از نصاب است بلكه نصاب سيزدهم است كه دارد چون زكات تواند گرفت و اگر كسب كند نيز زكات سيزدهم تجارت را دارد و اگر نصاب اول را داشته باشد زكات نمى تواند گرفت چه جاى نصاب سيزدهم حضرت فرمودند كه زكاتش را به عيالش مى خوراند و ظاهرش آنست كه مايه اوست و زكات تجارت سنت است و او پريشان است و عيال غير واجب النفقه دارد بخورد ايشان مى دهد پس حضرت فرمودند كه ما نگفتيم كه هر كه هفتصد درهم دارد زكات مى تواند گرفت بلكه شخصى را مى گوييم كه اگر مايه را خرج كند كمتر از يك سال آخر شود و باين مايه كار مى كند و معاشش نمى گذرد و اما اگر پيشه داشته باشد كه معاشش از آن گذرد و دويست درهم داشته باشد كه زكات بر آن واجب شود به شرايطش زكات نمى تواند گرفت و جمعى از اصحاب از اين حديث استدلال كرده اند كه شخصى كه يكى از نصابهاى زكات را داشته باشد غنى است،و زكات نمى تواند گرفت و اين حديث دلالت دارد بلكه ظاهرش آنست كه حرفه داشته باشد كه معاشش از آن مى گذرد به آن اعتبار غنى است و از احاديث سابقه نيز استنباط

ص: 524

كرده اند كه حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليه فرموده اند كه حق سبحانه و تعالى از مال اغنيا قوت فقرا را مقرر فرموده است پس هر كه زكات مى دهد او غنى است و آن اخبار نيز مبنى بر اغلب است چون اين فرض نادر است كه نصاب زكات داشته باشد و فقير باشد و بر تقديرى كه دلالت كند اين اخبار تخصيص آن عمومات مى كند و منافات ندارد كه از حيثيت مال غنى باشد و از حيثيت عيال فقير باشد اگر چه احوط آنست كه كه اگر چهل درهم داشته باشد كه سال بر او گردد زكات نگيرد.

چنانكه در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اگر كسى زكاتى داشته باشد و مستحق بسيار باشند چه كند حضرت فرمودند كه اگر توانى به همه بده پس حضرت فرمودند كه كسى كه چهل درهم داشته باشد و سال بر او بگذرد حلال نيست او را كه زكات بگيرد و اگر زكاة بگيرد حرام گرفته است اگر چه ظاهرش آنست كه كسى دارد كه معاشش بان مى گذرد يا اين چهل درهم مايه اوست يا آن كه گدائى مى كند و اين چهل درهم را دارد و در اين صورت حرام بمعنى مكروه خواهد بود يا به اعتبار آن كه گدائى با چيزى داشتن حرامست.

جايز نيست كه شارب الخمر را چيزى از زكات بدهند

(و لا يجوز ان يعطى شارب الخمر من الزّكاة شيئا)

و جايز نيست كه شارب الخمر را چيزى از زكات بدهند و شيخان در صحيح از داود صرمى ممدوح روايت كرده اند كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شارب الخمر كه به او از زكات چيزى مى توان داد حضرت فرمودند كه نه و ظاهر آنست كه آن حضرت امام على نقى صلوات باشند چون نجاشى ذكر كرده است كه او را مسائل هست از آن حضرت

(صلوات اللّه عليه)

و ظاهر است كه تا شخصى از خواص ايشان نمى بوده است جواب مسايل او را نمى داده اند.لهذا اين معنى را در مدح او ذكر كرده اند و از صدوق نيز ظاهر مى شود كه كتاب او معتمد طايفه علماء شيعه بوده

ص: 525

است و از اين حديث نهى ظاهر مى شود و نهى اعم است از حرمت اگر چه لا يجوز قدما نيز صريح نيست در حرمت و شك نيست كه ندادن زكات بشارب الخمر اولى است چون ممكن است كه زر زكات را به بهاى شراب دهد بلكه احوط آنست كه به اصحاب كباير ندهند و اولى آنست كه بغير عادل ندهند چنانكه ظاهر آيه للفقراء الذين الخ دلالت بر آن مى كند.

زكات به كثير العيال

6-( و روى سماعة عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن الزّكاة هل تصلح لصاحب الدّار و الخادم فقال نعم الاّ ان يكون داره دار غلّة فيخرج له من غلّتها ما يكفيه و عياله فان لم تكن الغلّة تكفيه لنفسه و عياله فى طعامهم و كسوتهم و حاجتهم فى غير اسراف فقد حلّت له الزّكاة و ان كانت غلّتها تكفيهم فلا).

و در موثق از سماعه منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا جايز است زكات دادن به كسى كه خانه داشته باشد و كنيزك يا غلام خدمتكار داشته باشد حضرت فرمودند كه بلى مگر آن كه خانه اش خانه مستغل باشد كه كرايه نشين باشد (1)و از كرايه اش آن قدر حاصل شود كه كافى باشد او را و عيال واجب النفقه اش را پس اگر حاصلش آن مقدار نباشد كه كافى باشد او را و عيالش را در خورش و پوشش همه،و احتياجاتى كه از لوازم آدمى است و در خور ايشان باشد بى آن كه اسراف كنند حلال است او را گرفتن زكات و اگر حاصل آن خانه ايشان را در جميع ضروريات ايشان كافى باشد جايز نيست گرفتن زكات ايشان را و ظاهر اين حديث دلالت مى كند بر آن كه لازم نيست فروختن مستغل و گاه باشد خانه صد تومان ارزد و حاصلش وفا نكند به ايشان و اگر آن را بفروشند سالها بان معاش توانند كرد و بنا بر اين لازم مى آيد كه اكثر اربابان كه هزار تومان

ص: 526


1- يعنى كرايه خانه بگيرد

و دو هزار تومان املاك ايشان ارزد زكات توانند گرفت پس بنا بر اين حمل كرده اند اين حديث و امثال اين را بر آن كه خانه وقف اولادى باشد يا خانهاى مفتوح العنوه باشد كه ايشان اجرة الارض به عمال دهند و به سبب اولويت سبقت يد به ايشان گذاشته باشند يا بعضى از اعيان داشته باشند كه اگر بفروشند وفا به قوت ايشان نكند.

و در صحيح از معاويه بن وهب منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه او را سيصد درهم يا چهار درهم بوده باشد و عيال بار باشد و پيشه داشته باشد مثل بزازى و بقالى و آن مقدار بهم نرسد كه معاشش بگذرد آيا مايه را بخورد و زكات نگيرد يا زكات مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه مايه را نخورد بلكه آن چه از آن به همرسد صرف خود و عيال خود كند و بقيه ما يحتاج را از زكات بگيرد و دست به مايه نگذارد و ظاهرش آنست كه از حاصل رعايت مى بايد كرد اگر چه ممكن است كه مايه اش چون قليل است اگر آن را نيز خرج كند بان معاش سالش نگذرد و در صحيح از عبد الرحمن منقولست كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه پدرش يا عمش يا برادرش ما يحتاج ضروريه او را دهند و جفا كشد چون ايشان آن قدر به او ندهند كه بر خود و عيال خود توسعه تواند كرد آيا از زكات مى تواند گرفت كه توسعه نمايد بر خود و عيال خود حضرت فرمودند كه باكى نيست مى تواند گرفت و ظاهر مى شود كه لازم نيست بسيار تنگ گرفتن بر خود و عيال اگر چه بهتر آنست كه تنگ گيرد و زكات نگيرد.

چنانكه در حسن كالصحيح منقولست از زراره كه شنيدم كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه زكات حلال نيست كسى را كه پيشه داشته باشد كه معاشش بان گذرد و يا صاحب قوت و درست اندام باشد كه

ص: 527

تواند كسبى كردن پس تا توانيد تنزه كنيد از گرفتن زكات.

و در صحيح از معاوية بن وهب منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه روايتى بما رسيده است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه زكات حلال نيست بر غنى و نه بر قوى درست اعضا حضرت فرمودند كه حلال نيست بر غنى يعنى درست اعضا اگر معاش خود را هم مى تواند رسانيد غنى است و الا فقير است و مى تواند گرفت پس عمده غناست و محتمل است كه مراد حضرت آن باشد كه مراد از آن كسى است كه معاش خود را بهم تواند رسانيد چنانكه در خبر زراره گذشت و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: سال ابو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل له ثمانمائة درهم و هو رجل خفّاف و له عيال كثير أ له ان ياخذ من الزّكاة فقال يا با محمّد أ يربح فى دراهمه ما يقوت عياله و يفضل قال لا ادرى قال ان كان يفضل عن القوت مقدار نصف القوت فلا ياخذ الزّكاة و ان كان اقلّ من نصف القوت اخذ الزّكاة قال قلت فعليه فى ماله زكاة تلزمه قال بلى قال قلت كيف يصنع قال يوسّع بها على عياله فى طعامهم و كسوتهم و يبقى منها شيئا يناوله غيرهم و ما اخذ من الزّكاة فضّه على عياله حتّى يلحقهم بالنّاس).

و در موثق منقولست كه ابو بصير گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه هشتصد درهم داشته باشد و مرديست موزه فروش يا موزه دوز و عيال بسيار دارد آيا زكات مى تواند گرفت حضرت فرمودند كه اى ابو محمد آيا از مايه كه دارد آن مقدار بهم مى رساند كه قوت عيالش باشد و زياده بر قوت گفت بلى فرمودند كه چه مقدار زياد مى آيد گفت نمى دانم حضرت فرمودند كه اگر بمقدار نصف قوت از قوت زياده بهم مى رسد كه صرف ما يحتاج

ص: 528

غير قوت شود مانند پوشش و ساير ضروريات زكات نگيرد و اگر كمتر از نصف قوت بهم مى رساند زكات مى تواند گرفت ابو بصير گفت عرض نمودم كه آيا زكات تجارت در مالش لازم است فرمودند كه بلى عرض كردم كه چه كند آن زكات را حضرت فرمودند كه توسعه كند به آن بر عيالش در خورش و پوشش ايشان و اندكى بگذارد كه به ديگران دهد و آن چه از زكات مى گيرد و بر عيالش قسمت كند تا ايشان را از فقر بيرون آورد و ملحق سازد ايشان را به ساير مردمانى كه زكات نمى گيرند و اين حديث با احاديث بسيار از موثق كالصحيح دلالت مى كنند بر آن كه لازم نيست تنگ گرفتن و از جهة توسعه بر عيال زكات مى توان گرفت كه ايشان در مشقت نباشند.

شخصى از زكات مال خود به يك كس آن مقدار بدهد كه او را غنى گرداند

(و يجوز للرّجل أن يعطى الرّجل الواحد من زكاته حتّى يغنيه و يجوز له ان يعطيه حتّى يبلغ مائة الف)

و جايز است كه شخصى از زكات مال خود به يك كس آن مقدار بدهد كه او را غنى گرداند و جايز است كه به او بدهد تا صد هزار درهم كه بحساب آن زمان هزار تومان بوده است و بحساب حال ششصد و سى تومان مى شود و آن چه از اخبار معتبره ظاهر مى شود آنست كه غنا قوت ساليانه است و زياده بر آن مكروه است يا حرام خصوصا هر گاه بسط لازم باشد و چون در زمان حضرات ائمه معصومين مستحقان زكوات كم بودند تجويز زياده مى فرموده اند.

و صدوق در علل در صحيح از صفوان روايت كرده است از على دغشى كه گفت از حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه اگر شخصى قوت يك روزه داشته باشد سؤال مى تواند كرد و اگر بى آن كه طلب كند به او چيزى دهند قبول مى تواند كرد حضرت فرمودند كه اگر قوت يك ماهه نيز داشته باشد مى تواند گرفت آن مقدار كه تا شش ماهش بس باشد زيرا كه سال تا سال مى دهند چنانكه در حديث معتبر حماد بن عيسى در خمس خواهد آمد كه امام زكوات را

ص: 529

كه قسمت مى فرمايند قوت ساليانه بهر فقير مى دهند و در قوى از بشر بن بشار روايت كرده است كه عرض نمودم به رجل.

و صدوق گفته است كه مراد از رجل حضرت امام على نقى است صلوات اللّه عليه و شيخ طوسى نيز او را از رجال آن حضرت شمرده است كه مؤمن را از زكات چه مقدار مى توان داد حضرت فرمودند كه سه هزار درهم بعد از آن فرمودند كه يا ده هزار درهم و فاسق را قوت لا يموت مى دهند زيرا كه مؤمن در طاعت الهى صرف مى كند و فاجر در مخالفت الهى تعالى شانه.

و در صحيح از سعيد منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه از زكات چه مقدار به يك كس مى توان داد حضرت فرمودند كه آن مقدار كه او را غنى كنى.

و در احاديث موثقه كالصحيحه از اسحاق بن عمار و عمار و زياده منقول است از حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه تا او را غنى كنى مى توانى داد و ظاهرا غناى شرعى مراد باشد كه قوت ساليانه باشد پس احوط آنست كه زياده بر قوت ساليانه ندهد خصوصا هر گاه فقر بسيار باشند.

چنانكه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چيزى از جهة حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آوردند و آن مقدار نبود كه به اهل صفه برسد و مشهور آنست كه ايشان چهار صد كس بودند پس حضرت به جمعى از ايشان داد و ترسيد كه مبادا ديگران دل شكسته شوند به نزد ايشان به عذر خواهى آمدند و فرمودند كه اى اهل صفه عذر خود را از حق سبحانه و تعالى و از شما مى خواهم كه مرا معذور داريد چون چيزى آورده بودند و خواستم كه به همه قسمت كنم وفا نمى كرد به جمعى كه تاب رياضت و گرسنگى كمتر داشتند به ايشان دادم يعنى آنها را كه ندادم اكمل بودند و باين

ص: 530

خشنود شدند و اين نادر بود بلكه اكثر اوقات به همه مى رسانيدند.

تفضل دادن كسانى را كه سؤال نمى كنند بر كسانى كه سؤال مى كنند

(و يفضّل الّذى لا يسال على الّذى يسال)

و در دادن تفضل مى دهند كسانى را كه سؤال نمى كنند بر كسانى كه سؤال مى كنند چنانكه در باب اول گذشت آيه و حديث صحيح عبد الرحمن بن حجاج وارد شده است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا در زكات تفضيل مى دهند جمعى را كه سؤال نكنند بر جمعى كه سؤال كنند حضرت همين عبارت متن را فرمودند و ظاهر تفضيل بيشتر و بهتر دادنست ايشان را و ممكن است كه مراد از تفضيل تقديم باشد چنانكه ظاهر آيه مشعر است بر آن كه به ايشان بايد داد و بس بلكه ظاهرش آنست كه فقرائى كه ايشان را زكات دهند رتبه ايشان فوق رتبه عدالت باشد.

جمعى كه مهاجرت نموده باشند مقدم هستند

5-( و قال عبد اللّه بن عجلان السّكونيّ لأبي جعفر صلوات اللّه عليه:

انّي ربّما قسمت الشّيء بين اصحابى اصلهم به فكيف اعطيهم فقال اعطهم على الهجرة فى الدّين و الفقه و العقل).

و در حسن كالصحيح منقولست از عبد اللّه كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه بسيار است كه چيزى قسمت مى كنيم در ميان شيعيان يا محدثين اصحاب از احسانى كه مى كنم به ايشان پس چگونه به ايشان بدهم حضرت فرمودند كه رعايت اين صفات كمال كن كه جمعى كه مهاجرت نموده باشند از بلاد خود از جهة تحصيل علوم دينيه و اوقات عزيز خود را صرف آن نمايند يا صرف عبادت و طاعت نمايند و هر كه عملش بيشتر باشد و عقلش بيشتر باشد و عقلش اكمل باشد بانكه تحصيل اخر ترا مقدم دارد بر دنيا چنانكه وارد شده است از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم كه عقل آنست كه بان عبادت خداوند رحمن كنند و بان اكتساب جنان كنند و محتمل است كه مراد از هجرت در دين اين باشد كه دين باطل را ترك نموده دين حق داشته باشد و در صحيح منقولست از ابو بصير

ص: 531

كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه از شيعيان صالح محدث پير شخصى كه نامش عمر بود به نزد عيس بن اعين آمد و محتاج بود عيسى به او گفت كه نزد من زكات هست و ليكن به تو نمى دهم او گفت چرا گفت ديدم كه تو گوشت و خرما خريدى و اين اسرافست او گفت كه در تجارت يك درهم به همرسانيده بودم ثلث آن را گوشت خريدم و ثلثى ديگر را خرما و ثلثى ديگر را از جهة حوايج خانه بردم پس حضرت دست مبارك را بر پيشانى نهادند و ساعتى در غم فرو رفتند و بعد از آن سر برداشتند و گفتند كه حق سبحانه و تعالى از جهة فقرا در مال اغنيا مقرر فرموده است آن چه را ايشان بان اكتفا توانند كرد و اگر مى دانست كه ايشان را كافى نيست بيشتر مقرر مى فرمود پس مى بايد كه به ايشان بدهند آن مقدار كه اكل و شرب و پوشش و تزويج و تصدق و حج كنند و بر ايشان تنگ نگيرند خصوصا بر امثال اين خوبان و كلينى و صدوق بسند ضعيف از عبد اللّه بن سنان روايت كرده اند و صدوق سند صحيح بعبد اللّه دارد ظاهرش صحت است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه زكات شتر و گاو و گوسفند و اسب را به اهل تجمّل مى بايد داد و زكات طلا و نقره و هر چه به كيل در آيد از گندم و جو و خرما و مويز و ساير حبوب به جمعى از فقرا مى دهند كه بسيار پريشان باشند عبد اللّه گفت عرض نمودم كه چه وجه دارد حضرت فرمودند كه چون آن جماعت هميشه در تجمّل بسر آورده اند آن چه خوش آينده تر است به ايشان مى بايد داد بخلاف اين جماعت،و ظاهرا نزد عرب چنين باشد و نزد عجم آن چه به اهل تجمّل دهند طلا و نقره پنهان را بهتر مى خواهند چون علّت را حضرت بيان فرموده اند و ممكن است كه حكم عام باشد و مخفى به آن جماعت بايد داد چنانكه گذشت كه نام مبر و مؤمن را خوار مكن و اگر خويشان شيعه و پريشان باشند مقدمند بر ديگران،و احاديث بسيار بر تقديم ايشان وارد شده است به آن كه در صله رحم داخل است و اهتمام به شان

ص: 532

آن بسيار وارد شده است در آيات و اخبار بسيار و اكثر در روضه ذكر كرده ام و از جهة خوف تطويل در اينجا نكردم.

نصاب گندم و جو

(و ليس على الحنطة و الشّعير شىء حتّى يبلغ خمسة او ساق و الوسق ستّون صاعا و الصّاع اربعة امداد و المدّ وزن مائتين و اثنين و تسعين درهما و نصف فاذا بلغ ذلك و حصل بعد خراج السّلطان و مؤنة القرية اخرج منه العشر إن كان سقى بماء المطر او كان سيحا و ان سقى بالدّلاء و الغرب ففيه نصف العشر و فى التّمر و الزّبيب مثل ما فى الحنطة و الشّعير فان بقى الحنطة و الشّعير بعد ذلك ما بقى فليس عليه شىء حتّى يباع و يحول على ثمنه الحول)

عبارت فقه رضوى است و نيست بر گندم و جو چيزى از زكات تا به پنج وسق رسد و سقى شصت صاع است و صاعى چهار مد است و مدى دويست و نود دو در درهم است و نصف درهم چون مدى دو رطل و ربعى است و رطلى نود يك و مثقال است كه صد و سى درهم باشد كه صاعى هزار و صد و هفتاد درهم باشد كه هشتصد و نوزده مثقال شرعى باشد كه ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفى باشد كه سيصد صاع به سنگ تبريز سيصد و هفت من و پنجاه درم باشد،و بوزن شاهى صد و پنجاه و سه من و نيم و بيست و پنج درم باشد بنا بر آن كه مثقال همين اشرفى باشد كه چهار دانك و نيم مثقال صيرفى باشد و چون گندم و جو هر يك باين مقدار برسد بعد از اخراج سلطان و آن چه خرج ده باشد از تخم و اجرت مصالح الاملاك از گاو و غير آن ده يك مى دهند اگر آب باران يا آب روان خورده باشد،و اگر از دلو و دولاب و امثال اينها اب خورده باشد نصف عشر مى دهند و در خرما و مويز نيز همين حكم است در نصاب و قدر زكات پس اگر زكات آن را يك مرتبه دادند چندين سال كه بماند ديگر زكات نمى بايد داد مگر آن كه بفروشند با شرفى و شاهى و سال بر ان بگذرد زكات نقدين مى بايد داد

ص: 533

اينست معنى فقه رضوى و اما احاديثى كه در اين باب وارد شده است فوق تواتر است از طرق خاصه و عامه بلكه اكثر اين احكام از ضروريات دينست.

از آن جمله در صحيح حلبى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در زكات:كه هر چه آب باران و اب روان يا آب ريشه خورد در جاهايى كه زمينش نم داشته باشد مانند دار المرز ده يك مى بايد داد و آن چه شتر آب كشد يا به دولاب آب دهند يا دلوهاى بزرگ كه گاو كشد نصف عشر مى بايد داد.

و در صحيح از سعد منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما از اقل نصابى كه زكات در آن واجبست از گندم و جو و خرما و مويز حضرت فرمودند كه پنج وسق است بوسق حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه هر وسقى شصت صاع باشد عرض نمودم كه آيا در انگور زكات هست يا آن كه تا مويز نشود زكات واجب نيست حضرت فرمودند كه بلى هست هر گاه تخمين كنند زكاتش را بيرون كنند و ظاهرا مراد از تخمين آنست كه ملاحظه نمايند كه چند صاع انگور سيصد صاع مويز مى شود كه اقل مرتبه مويز است به نصاب رسيده است و زكاتش مى بايد داد و بحسب تخمين ظاهرا اگر هزار من به سنگ تبريز انگور داشته باشد سيصد صاع مويز مى شود و اگر احتياط كند و چهار صد من شاهى كه انگور داشته باشد زكات دهد نهايت احتياط خواهد بود.

و در صحيح از سليمان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه در خرما زكات واجب نيست تا پنج وسق نباشد و انگور نيز مثل خرماست هر گاه پنج وسق مويز شود چنانكه مذكور شد و اگر بهر دو قسم آب داده باشند اكثر را اعتبار مى كنند بحسب عدد يا بحسب نفع على الخلاف و اگر هر دو مساوى باشند پانزده يك مى گيرند.

ص: 534

و در صحيح از ابن ابى عمير منقولست از معاوية بن شريح كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر چه آب باران يا آب ريشه خورده باشد يا آب نهر عشر مى بايد داد و هر چه از شتر و دولاب كشند نصف عشر است پس عرض كردم كه ما از چرخاب آب مى دهيم و چون آب زياد مى شود آب روان مى دهيم فرمودند كه نزد شما چنين مى شود گفتم بلى حضرت فرمودند كه نصف و نصف نصفى را نصف عشر مى دهد و نصفى را عشر مى دهد عرض نمودم كه زمين را به دولاب آب مى دهيم پس آب زياد مى شود يك آب و دو آب از آب روان مى دهيم فرمودند كه يك آب و دو آب را در چه مقدار زمان مى دهيد عرض نمودم كه در سى شب يا چهل شب مى دهيم و شش هفت ماه آب دست داده ايم فرمودند كه نصف عشر بدهيد و حديث مشهور همين است و از اين حديث فهميده اند كه بيشتر معتبر است.

و با تساوى هر يك از طرفين عمل خود كرده است چون احاديث متواتره وارد است كه آن چه به آب روانست ده يك مى بايد داد و نصفش به آب روان است پس ده يك بايد داد،و در احاديث متواتره وارد است كه هر چه به آب دست آب داده باشند نصف عشر مى بايد داد و نصفش را به آب دست داده اند پس نصف عشر بايد داد و مجموع عشر و نصف عشر پانزده يكست و كسى خلاف نكرده است در اين احكام.

اما آن چه ذكر كرده است كه بعد از خراج سلطان مى بايد داد احاديث متواتره وارد شده است بر آن كه خراج سلطان مجزى است از زكات،اقل مرتبه اش آنست كه زكات آن را نبايد داد و بخصوص اخراج حق سلطان در حسن كالصحيح از ابو بصير و محمد بن مسلم منقول است كه عرض كردند به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه زمينهايى كه مزارعه مى كنيم با اهل زمين چه مى فرماييد فرمودند هر زمينى را كه سلطان به تو مى دهد آن چه حصه تست

ص: 535

زكات آن را مى دهى و جميع آن چه حق سبحانه و تعالى داده است زكاتش را نمى دهى بلكه بعد از وضع حصه سلطان هر چه مى ماند عشر آن را مى دهى.

اما آن كه در نصاب اعتبار بايد كرد از اخبار ظاهر نمى شود مثلا اگر خراج را حساب كنيم از نصاب افتد احوط آنست كه هر چه حق سبحانه و تعالى داده شد حساب كنيم اگر نصاب باشد بدهيم اما خراج را زكات ندهيم مثلا هر گاه سيصد صاع به همرسيده باشد و صد صاعش به خراج سلطان در رود بيست صاع بدهيم.

و اما مؤنت قريه كه استثناء كرده اند اكثر متابعت صدوق كرده اند و شيخ مفيد نيز فقه رضوى را داشته است چنانكه ظاهر مى شود از بسيارى از عبارات مقنعه و محتمل است كه متابعت صدوق كرده باشد و چون نزد ما متيقن نيست كه از آن حضرت باشد صلوات اللّه عليه احتياط آنست كه اخراجات غير خراج را اخراج نكنيم با آن كه شيخ طوسى عليه الرحمه نقل اجماع كرده است كه اخراجات بر مالك است و اشكال مشهورى هست كه هر گاه اخراجات را در بايد كرد پس چرا نصف عشر بايد داد و اين معنى را قرينه ساخته اند كه مى بايد اخراجات بر مالك باشد تا نصف عشر به سبب آن كم شود و اشتباه عظيمى است كه همه كرده اند و ملاحظه نكرده اند كه بر تقديرى كه از اصل بيرون رود نه مال مالك كم شده است با مشقت تحصيل اسباب آب دادن از ريسمان و دلو و اصلاح دولاب و ساير مشقتها هر چند ارزش را از اصل بيرون كنند و اينها سهل است عمده آنست كه اگر آب روان داده باشد مثلا و حاصل هزار من باشد اگر صد من بدهد سهل است و اگر از دست كشند بر تقديرى كه هزار من حاصل بدهد پانصد منش به اخراجات در مى رود و چون اين قسم نقصانى به مالك رسيده است حق سبحانه و تعالى بيست يك طلبيده است و اين قول نكته ايست بعد از وقوع نص و اگر نص وارد نباشد بر اخراج مؤن كسى باين مناسبات حكم نمى كند بلى مناسب قياسات و استحسانات عامه هست پس بنا بر آن كه مؤنتها را بيرون كنند

ص: 536

و بعد از آن نصاب را حساب كنند در اين صورت بيست و پنج من مى بايد داد و اگر بيرون نكنيم پنجاه من مى بايد داد كه بيست يك هزار من است و در حسن كالصحيح منقولست از محمد بن مسلم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چيست اقل نصاب خرما و مويز فرمودند كه پنج وسق است و حساب نمى كنند معافاره و أم جعرور را و اين دو قسم خرماى زبون است كه از اينها زكات واجب نيست اگر چه بسيار باشند و مى گذارند از جهة كسى كه حفظ مى كند و نگاهبانست در باغ خرما يك درخت يا دو درخت را و احتمال يك خوشه يا دو خوشه نيز دارد كه از جهة نگاهبان مى گذارند كه با عيال خود بخورد و اكثر چنين فهميده اند كه اجرت نگاهبانست كه از اصل اخراج مى كنند و دلالتش بر اين معنى نزد ما ظاهر نيست بلكه ظاهر حديث آنست كه غير اجرتست و اجرت مى بايد كه مقرر باشد پيشتر و اگر اجرة المثل باشد گاه باشد كه باغ بزرگى باشد و اجرتش ده برابر اين باشد بانكه بلفظ عذق وارد شده است و اگر عين مفتوح باشد درخت خرماست و اگر بكسر عين باشد خوشه است و ضبط نكرده اند كه حضرت مفتوح خوانده اند يا مكسور.

و در حسن كالصحيح منقول است از زراره و عبيد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه زكات جو و گندم و خرما و مويز كسى كه داد ديگر بر او چيزى نيست هر چند سال بر او بگردد مگر آن كه آن را بفروشد و اشرفى و شاهى كند و سال بر او بگردد زكات مى دهد و اگر نه زكات آن واجب نيست اگر چه هزار سال بر او بگذرد.

حج از زكات

6-( و: سال محمّد بن مسلم ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الصّرورة أ يحجّ من الزّكاة قال نعم).

و كالصحيح منقول است از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از كسى كه حج نكرده باشد آيا زكات مى تواند گرفت كه حج كند حضرت فرمودند كه بلى.

ص: 537

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه شخصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد و من نشسته بودم عرض نمود كه مردمان بمن زكات مى دهند و من جمع مى كنم تا بحج مى روم حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى آنها را نيز ثواب مى دهد كه اعانت تو كرده اند بر حج،و مشهور آنست كه اگر به دفعات به او دهند تا قوت ساليانه بهم نرسيده است مى تواند گرفت و چون مقدار قوت ساليانه بهم رسيد ديگر حرام است از زكات گرفتن و ممكن است كه حضرت داند كه آن شخص اين مسأله را مى داند يا آن كه حضرت داند كه آن چه از جهة حج گرفته است كمتر از قوت ساليانه اوست يا آن كه يك جا به او بدهند بنا بر مشهور كه اگر زياده از قوت ساليانه دهند مى تواند گرفت و احاديث معتبره در اين باب وارد شده است كه چون زكات را گرفت مال او مى شود هر چه خواهد مى كند و يا آن كه مطلوب اين باشد كه چون حج نكرده است از حصّه سبيل اللّه به او دهند كه بحج رود چون خوب نيست كه مؤمن از دنيا برود و حج نكرده باشد و ليكن ظاهر عبارت مفيد معنى اول است.

7-( و قال علىّ بن يقطين لأبي الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه: يكون عندى المال من الزّكاة أ فأحجّج به مواليّ و اقاربى قال نعم لا باس).

و در صحيح منقولست از على كه گفت عرض نمودم به حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه گاه هست كه زكات مال نزد من مى باشد آيا مى توانم داد به آزاد كرده هاى خودم و به خويشان خودم كه بحج روند حضرت فرمودند كه بلى باكى نيست و اين دادن ممكن است كه از سهم فقرا باشد و غرضش زياده دادن باشد از قوت ساليانه و يا آن كه از سهم سبيل اللّه باشد و چون احتمال هر دو دارد بلكه اعم از هر دو،نيز استدلال از جهة هيچ يك نمى توان كرد و عمده اشكال اينست كه جمعى به اطلاق اين حديث استدلال كرده اند كه سهم سبيل اللّه عام است در جميع خيرات و بر تقدير دلالت دلالت بر غير حج نمى كند و بهتر آنست كه از

ص: 538

سهم فقرا به او دهند و به او نگويند كه حج بكن و او اگر خواهد بحج رود چنانكه در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است.

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: ساله رجل و انا حاضر عن مال المملوك أ عليه زكاة فقال لا و لو كان له الف الف درهم و لو احتاج لم يكن له من الزّكاة شىء).

و در صحيح منقولست از عبد اللّه كه شخصى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كرد و من حاضر بودم كه آيا بر مملوك خواه غلام و خواه كنيز زكات واجبست اگر شرايط وجوب باشد حضرت فرمودند كه نه اگر چه هزار هزار درهم داشته باشد كه بحساب آن وقت ده هزار تومان باشد و غرض مبالغه است على الظاهر چون مالك نمى شود و بر تقدير مالكيت تمكن از تصرف نيست و آن شرط است در وجوب زكات و اگر بنده محتاج شود از زكات نمى تواند گرفت هيچ چيز چون به مولى غنى است و واجب النفقه مولى است مگر آن كه مولاى او نيز فقير باشد يا غنى باشد و به او ندهد آن چه او را بس باشد.

6-( و فى خبر اخر عن عبد اللّه بن سنان قال: قلت له صلوات اللّه عليه مملوك فى يده مال أ عليه زكاة قال لا قال قلت فعلى سيّده فقال لا لأنّه لم يصل إلى السّيّد و ليس هو للمملوك).

و در صحيح از عبد اللّه در خبرى ديگر منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بنده در دست او مالى باشد يعنى تجارت كند يا مالى مخفى از آقا دارد و سال بر او بگذرد آيا بر او زكات واجبست يا مى تواند داد گر چه بر سبيل استحباب باشد حضرت فرمودند كه نه گفت عرض نمودم آيا بر آقاى او واجبست حضرت فرمودند كه نه زيرا كه به آقا نرسيده است و مال مملوك نيست و ظاهرش آنست كه چون آقا خبر ندارد تمكن از تصرف نيست و غلام مالك

ص: 539

نمى تواند شد چنانكه خواهد آمد و اگر قايل شويم كه مالك مى شود ارش جنايت يا فاضل ضريبه را چنانكه خواهد آمد حمل مى كنيم اين حديث را بر آن كه حضرت داند كه از ان بابها نيست اگر چه اگر از ان بابها نيز باشد و قايل به مالكيتش بشويم چون بى رخصت آقا تصرف نمى تواند كرد تمكن از تصرف نيست و زكاة بر او نيست و اللّه تعالى يعلم و محتمل است كه بر تقدير دانستن آقا از جهة عدم تمكن از تصرف قبح عرفى كافى باشد كه از غلام خود چيزى پس گيرد هر گاه به او داده باشد و ظاهر آنست كه آقا نمى داند چنانكه غالب احوال بندگان است كه مخفى مى دارند كه مبادا صاحب از ايشان پس گيرد و بر تقدير علم آقا احوط آنست كه غلام را بگويد كه بدهد يا از جائى ديگر بدهد.

در مال عبد مكاتب زكات نيست

1-( و فى رواية وهب بن وهب القرشىّ عن الصّادق عن آبائه عن علىّ صلوات اللّه عليهم قال: ليس فى مال المكاتب زكاة).

و در روايت وهب منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از پدرانش از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم كه آن حضرت فرمودند كه در مال مكاتب زكات واجب نيست و وهب سنى است و ليكن اكثر اصحاب كتاب او را اعتبار كرده اند و قانون سنيان اين است كه حديث را به حضرت امير المؤمنين مى رسانند مانند سكونى و غير او و علما حمل كرده اند اين حديث را بر مكاتب مشروط يا مكاتب مطلقى كه از مال كتابت چيزى نداده باشد كه اگر داده باشد به نسبت آن آزاد مى شود و بالنسبة مالك مى شود و آن چه مالك است او را زكات مى بايد داد و نسبت آن چه مالك نيست نمى بايد داد و احوط در صورت آزادى دادن زكاتست باذن مولى.

زكات به بنى هاشم

6-( و روى ابو خديجة سالم بن مكرّم الجمّال عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: أعطوا الزّكاة من ارادها من بنى هاشم فانّها تحلّ لهم و انّما تحرم على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و على الامام الّذى

ص: 540

بعده و على الائمّة صلوات اللّه عليهم).

ابو خديجه ضعيف است و سند صدوق نيز به او ضعيف است و ليكن كلينى در صحيح از او روايت كرده است و او روايت كرده از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه بدهيد زكات را بهر كه خواهد از بنى هاشم كه از جهة ايشان حلال است و حرام نيست مگر بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و بر امامى كه بعد از آن حضرتست حضرت امير المؤمنين و بر ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم.و تاويل كرده اند كه در حالت اضطرار بر سادات حلال است و بر بنى و ائمه حلال نمى شود چون ايشان مضطر نمى شوند و محتمل است كه حضرت خطاب به بنى هاشمى كه در مجلس حاضر بوده اند كرده باشند ابو خديجه نفهميده باشد و به اطلاق نقل كرده باشد.

و در صحيح از عيص منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جمعى از بنى هاشم به نزد حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند و از آن حضرت سؤال كردند كه يا رسول اللّه ما را عامل كن بر زكوات حيوانات تا سهم عاملان از ما باشد كه ما اولاييم باين عمل از ديگران پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اى فرزندان عبد المطلب به درستى كه زكات بر من و شما حلال نيست و ليكن حق سبحانه و تعالى مرا وعده داده است كه فرداى قيامت هر كه را خواهم شفاعت كنم.

و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه گواهى مى دهم و اللّه كه حق سبحانه و تعالى آن حضرت را وعده شفاعت داده است پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اى فرزندان عبد المطلب وقتى كه حلقه در بهشت را بگيرم گمان مى كنيد كه ديگرى را بر شما مقدم دارم يعنى نخواهم كرد و اول شما را شفاعت خواهم كرد.

و در حسن كالصحيح از محمد بن مسلم و ابو بصير و زراره منقولست از

ص: 541

حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه زكات چرك دستهاى مردمان است و حق سبحانه و تعالى بر من آن را و غير آن را از بعضى از چيزها حرام گردانيده است و زكات حلال نيست از جهة فرزندان عبد المطلب پس فرمودند كه و اللّه كه چون بر در بهشت مى ايستم و حلقه بهشت را مى گيرم و شفاعت امت خواهم كرد و قسمت بهشت و دوزخ را كه بمن كرامت خواهد فرمود در روز قيامت ديگرى را بر شما مقدم نخواهم داشت پس راضى شويد از براى خود آن چه را حق سبحانه و تعالى از جهة شما راضى شده است ايشان گفتند كه راضى شدى.

و در صحيح از جعفر بن ابراهيم هاشمى منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا حلال است صدقه بر بنى هاشم حضرت فرمودند كه زكاتى كه واجبست بر مردم از جهة ما حلال نيست و غير آن از صدقات مندوبه باكى نيست و اگر هر صدقه بر ما حرام مى بود نمى توانستند بنى هاشم كه به مكه روند اكثر آبهاى اين راه صدقه است و بركها كه ساخته اند صدقه است.

و در موثق كالصحيح از اسماعيل بن فضل هاشمى منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از صدقه كه بر بنى هاشم حرام است چه چيز است حضرت فرمودند كه زكاتست عرض نمودم كه زكات سادات از جهت سادات حلال است فرمودند كه بلى.

و در صحيح از عبد الرحمن منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر هر صدقه بر ما بنى هاشم حرام مى بود به مكه نمى توانستيم رفت چون جميع آبها صدقه است.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه

ص: 542

فرمودند كه زكوات بنى هاشم بر يكديگر حلال است از غير ايشان بر ايشان حرامست.

و در صحيح از سعيد منقولست كه عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليهم كه حلال است زكات به آزاد كردهاى بنى هاشم حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح از ثعلبه از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه زكات بر بنى هاشم حرامست و بر موالى ايشان حلال است و آن چه نهى وارد شده است كه زكات به آزاد كردهاى ايشان نمى توان داد محمولست بر كراهت.

14,1,6-( و روى القاسم بن سليمان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: انّ صدقات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و صدقات علىّ صلوات اللّه عليه تحلّ لبني هاشم).

و كالصحيح منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه صدقات و اوقاف حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و اوقاف حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه بر بنى هاشم حلال است و آن به اعتبار اين است كه وقف است بر ايشان يا اعم از ايشان و غير ايشان و يا از جهة اين است كه صدقه بنى هاشم حلال است.

15,6-( و روى الحلبيّ عنه(ص): انّ فاطمة صلوات اللّه عليها جعلت صدقاتها لبني هاشم و بنى المطّلب).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها تصدقات و اوقاف خود را از جهت فرزندان هاشم و فرزندان مطلب مقرر فرمودند و در بعضى نسخ عبد المطلب است و ظاهرا از سهو نساخست و مطّلب برادر هاشم است و از هاشم بغير از عبد المطلب فرزندى نماند و عبد المطلب را فرزندان بسيار بود و آن چه از ايشان نسل مانده است عبد اللّه است كه از او حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ماند و از آن حضرت نسل نماند مگر

ص: 543

از حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها و آن نيز از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه نسبت هر دو متصل شد.

چنانكه منقول است بطرق متكثره كه حضرت سيد الانبياء صلى اللّه عليه و آله مكرر مى فرمودند كه يا على نسل من از تو باقى خواهد ماند چنانكه در سوره كوثر مذكور است كه قريش مى گفتند محمد ابتر است و بى نسل و آن حضرت مغموم شدند حق سبحانه و تعالى فرستاد در اين سوره كه نسل تو بسيار خواهد شد و نسل دشمنان تو ابتر است و الحمد للّه رب العالمين كه چنين شده كه عالم از نسل آن حضرت پر شد و از دشمنانش نام و نشان نماند و از ابو طالب چهار پسر به همرسيد از طالب نسل نماند و از جعفر نسل بسيار ماند كه متصلند به حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چون عبد اللّه بن جعفر دختر حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها را خواست و از عقيل بن ابى طالب نيز نسل هست و از حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب صلوات اللّه عليه از فاطمه نسل بسيار ماند و از غير حضرت سيدة النساء صلوات اللّه عليها فرزندان بسيار ماند و ايشان را علوى مى گويند و هر چه از حضرت فاطمه است حسنى حسينى مى گويند و از عباس فرزندان بودند و هلاكو نسل او را بر انداخت و از حارث و ابو لهب فرزندان ماندند و بهم مى رسند اما كمند بسيار و از مطلب برادر هاشم فرزندان مانده است و اشهر ميان عامه خصوصا شافعيه كه اعتقاد ايشان آنست كه محمد بن ادريس مطلبى است مطلبى را نيز حكم هاشمى داده اند و اكثر علماى ما نداده اند بنا بر آن كه در احاديث استثناى هاشمى شده است چنانكه گذشت.

و در صحيح از ابن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حلال نيست صدقه از جهة فرزندان عباس و امثال ايشان از بنى هاشم و در قوى از جميل منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه

ص: 544

پرسيدم كه آيا صدقه بر بنى هاشم حلال است حضرت فرمودند كه نه عرض نمودم كه از جهة آزاد كردهاى ايشان حلال است فرمودند كه حلال است و بر بنى هاشم حلال نيست مگر زكوات خود كه به يك ديگر دهند.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه از آن حضرت پرسيدند از صدقه كه بر بنى هاشم حرامست كدامست فرمودند كه زكات واجبست و حرام نيست زكات بعضى از ما بر بعضى.

و در موثق منقولست از زراره كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه آزاد كردهاى سادات از ساداتند و حلال نيست زكات غريب از جهت ايشان و باكى نيست در صدقات موالى سادات بر سادات بعد از آن حضرت فرمودند كه اگر عدالت قايم شود هاشمى و مطلبى محتاج به زكات نخواهد بود به درستى كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد از جهت هر يك مقرر ساخته است آن چه او را بس باشد پس فرمودند كه هر گاه شخصى مضطر شود ميته بر او حلال مى شود و صدقه حلال مى شود و بر سادات صدقه حلال نيست مگر آن كه چيزى نيابند و چنان شود كه ميته بر ايشان حلال شود و ذكر كرده اند كه شيخ مفيد و ابن جنبد قايل شده اند بانكه زكات به اولاد مطّلب نمى توان داد باين حديث،و بر تقدير صحت ممكن است كه حمل بر كراهت كنيم چنانكه در موالى محمولست بر كراهت و تقيه اظهر است چون اكثر عامه بر اينند.

8-( و روى محمّد بن اسماعيل بن بزيع قال: بعثت إلى الرّضا صلوات اللّه عليه بدنانير من قبل بعض اهلى و كتبت اليه اخبره انّ فيها زكاة خمسة و سبعون و الباقى صلة فكتب بخطّه قبضت،و بعثت اليه بدنانير لي و لغيري و كتبت اليه انّها من فطرة العيال فكتب صلوات اللّه عليه قبضت.و صدقه غير بنى هاشم لا تحلّ لبني هاشم الاّ فى وجهين

ص: 545

اذا كانوا عطاشا فاصابوا ماء فشربوا و صدقة بعضهم على بعض و امّا قبض الامام صلوات اللّه عليه لما قبضه فليس لنفسه و انّما قبضه لغيره من اهل الحاجة و المسكنة و هو مستغن عن اموال النّاس بكفاية اللّه إيّاه متى ناداه لبّاه و متى ساله اعطاء و متى ناجاه اجابه).

و در صحيح منقولست از محمد كه گفت به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرستادم چند مثقال طلايى كه نزد من بود از اهل خانه و نوشتم در عريضه كه به خدمت آن حضرت فرستادم كه در اين مال هفتاد و پنج اشرفى زكاتست،و در تهذيب خمسة و سبعين است كه بدل از اسم انّ است و بنا بر اين نسخه خبر مبتداى محذوفست كه آن هى است و ظاهرا سهو شده است و باقى صله است يعنى هديه ايست كه به خدمت فرستاده ام حضرت در تحت كتابت نوشته بودند كه به قبض ما رسيده و چند اشرفى ديگر از خودم و از غير خودم فرستاده بودم و در عريضه نوشته بودم كه از فطره عيال است حضرت بخط مبارك خود نوشتند كه به قبض ما در آمد.

و صدوق ذكر كرده است كه زكات غير سيد برسيد حلال نيست مگر از دو وجه يكى آن كه تشنه باشند و به آبى برسند كه در بركه باشد كه از زكات ساخته باشند يا آب خيرات باشد مثل بركهاى راه مكه و از آن آب بخورند دويم زكات بنى هاشم است بر بنى هاشم.

و اما آن چه حضرت نوشته بودند كه به قبض من در آمد از جهة خود قبض نفرمودند بلكه از جهة فقرا و مساكين مى گرفتند چون عارف بودند به احوال همه كس و آن حضرت مستغنى بودند از اموال مردم چنين نمى شد كه مضطر شوند به گرفتن فطره يا زكات چون مستجاب الدعوه بودند و حق سبحانه و تعالى كفايت مهمات ايشان كرده بود و هر مرتبه و هر وقتى كه خدا را مى خواندند لبيك مى شنيدند و هر گاه سؤال مى كردند حق سبحانه و تعالى عطا مى فرمود و هر

ص: 546

وقت كه مناجات مى كردند حق تعالى اجابت مى كرد دعاى ايشان را پس ظاهر مى شود كه صدوق حديث ابو خديجه را حمل بر اضطرار كرده است كه ممكن است كه سادات مضطر شوند و معصومان از دو وجه خارج نمى شوند.

يكى از جهة خلافت الهى و كفايت او.

دويم از جهة استجابت دعوات ايشان و از اين خبر و اخبار ديگر ظاهر مى شود كه زكات مال و فطره و خمس را نقل به امام صلوات اللّه عليه مى توان كرد بلكه جمعى گفته اند كه در زمان حضور نبى و امام صلوات اللّه عليهم نقل واجبست به ايشان كه اگر واجب نمى بود تاخير دادن به مستحقين نمى توانست نمود با عدم ضمان در نقل به بلاد متباعده و گرفتن وكلاى ايشان زكوات را با ظاهر آيه كريمه «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» يعنى بگير يا محمد از اموال امتت صدقه را تا ايشان را مطهر گردانى از نجاست بخل و پاكيزه گردانى از حقوق مستحقين و چون زكات را بگيرى از ايشان دعا كن از جهة ايشان كه دعاى تو سبب تسكين قلوب ايشان است و ليكن اين دلايل افاده اولويت مى كند نه وجوب و اللّه تعالى يعلم و در مبحث فطره همين حديث خواهد آمد با اخبار ديگر.

ص: 547

باب نوادر الزّكاة

7-( روى علىّ بن يقطين قال: قلت لأبي الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه رجل مات و عليه زكاة و اوصى ان تقضى عنه الزّكاة و ولده محاويج ان دفعوها اضرّ بهم ضرار شديدا فقال يخرجوها فيعودوا بها على أنفسهم و يخرجون منها شيئا فيدفع إلى غيرهم.).

اين بابى است در بيان احاديث شاذه كه در زكات وارد شده است در صحيح منقولست از على كه گفت عرض نمودم به حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى بميرد و بر ذمه او زكات بوده باشد و وصيت كند كه زكات او را اداء كنند و فرزندانش بسيار پريشان باشند كه اگر اين زكات را بيرون كنند ضرر عظيم به ايشان رسد حضرت فرمودند كه بيرون كنند و صرف خود كنند پس گويا ايشان وكيلند از جانب حضرت در بيرون كردن و صرف خود نمودن چون مستحق زكاتند و واجب النفقه نيستند الحال كه زكات را به ايشان نتوان داد و اندكى ازين مال را بيرون مى كنند و به مستحقى غير خودشان مى دهند و در كافى يخرجونها فيعودون است و ظاهرا غلط متن از نساخ شده است اگر چه ممكن است كه مجزوم باشند هر دو بلام مقدر در اول و به تتبع يافته ايم كه امثال اينها كه محتاج به تكلفها باشد در كلام ائمه هدى واقع نشده است و هر چه شده است از نساخ يا روات شده است و هم چنين در قرآن مجيد هر جا كه محتاج به تكلف باشد در وقت جمع قرآن أولا يا ثانيا شده است و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه زكات مثل ساير ديون مقدم است بر ميراث.

ص: 548

و در موثق كالصحيح منقول است از عباد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه تقصير كرده باشد در دادن زكات در حال حيات و در مرض موت حساب كند زكاتى را كه در ذمه اش هست و وصيت كند كه همه را بيرون كنند و به مستحقين دهند حضرت فرمودند كه جايز است و از اصل مال بيرون مى كنند بمنزله دينى است كه در ذمه ميت باشد و به ورثه چيزى نمى دهند تا هر چه وصيت كرده است در زكات بيرون نكنند.

و در حسن كالصحيح منقولست از زراره كه به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه اگر شخصى زكات مال خود را نداده باشد و در مرض موت بيرون كند و به مستحقين دهد مجزيست از او حضرت فرمودند بلى عرض نمودم كه اگر وصيت كند به وصيتى از ثلث مالش و زكات نداده باشد آيا از زكاتش مجزيست حضرت فرمودند كه آن چه به مستحقين مى دهند از زكاتش حساب مى كنند و نافله نيست بلكه فريضه است يعنى هر چند وصيت را از جهة جمعى از خوبان كرده باشد و غرضش احسان به ايشان باشد و ايشان مستحق باشند وصى بقصد زكات مى دهد و هر چند از ثلث گفته باشد و اعتراف به شغل ذمه كرده باشد از اصل بيرون مى كنند يا آن كه حق سبحانه و تعالى چنين مى فرمايد كه وصاياى او را به زكات او حساب خواهد فرمود چنانكه خواهد آمد كه وصيت تدارك نقص زكات مى كند هم چنان كه نماز سنت تدارك نقص نماز واجب مى كند.

و در صحيح از شعيب منقولست كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه بر پدرم زكات بسيار است آيا قضا مى توانم كرد از او حضرت فرمودند كه چه مى دانى كه هست در ذمه او يا چه مى دانى كه چه مقدار است عرض نمودم كه احتياط مى كنم و بسيار مى دهم حضرت فرمودند كه اگر چنين كنى او را از عذاب و غم و الم فرج خواهى داد.

ص: 549

و در حسن كالصحيح از معاوية بن عمار منقولست كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى بميرد و حج اسلام در ذمه اش باشد و پانصد درهم زكاتش نيز بايد داد و سيصد درهم گذاشته باشد و وصيت كند بهر دو چه بايد كرد حضرت فرمودند كه حج ميقاتى از جهت او مى گيرند از اقرب اماكن به مكه و هر چه مى ماند به زكاتش مى دهند.

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى را بر او زكات واجب شده باشد و پدرش مرده باشد و دينى بر او باشد آيا از زكات مالش دين پدرش را ادا مى تواند كرد و حال آن كه اين پسر مال بسيار دار حضرت فرمودند كه اگر پدرش مالى گذاشته باشد و ظاهر شود كه پدرش دين دارد از مالى كه گذاشته است از اصل مال دين او را ادا مى كنند و از زكات نمى دهند و اگر پدرش چيزى نگذاشته باشد هيچ كس سزاوارتر نيست به زكات او از دين پدرش پس در اين صورت اگر از زكات بيرون كند دين پدرش را مجزى است از او.

و در موثق كالصحيح منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه بر پدرش دينى باشد و خرج بسيار داشته باشد پدرش و وجه دين را نداشته باشد آيا وجه دين را از زكات مالش به پدرش مى توان داد كه پدرش دين خود را ادا كند حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح عبد الرحمن منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه عارف باشد بمذهب حق و فاضل باشد و بميرد و قرضى در ذمه اش باشد كه به آن مبتلا شده باشد و إفساد و اسراف نكرده باشد و معروف نباشد به سؤال كردن و گدائى آيا از زكات هزار درهم و دو هزار درهم دين او را مى توان أدا كرد فرمودند بلى و احاديث معتبره حسنه كالصحيحه و قويه كالصحيحه وارد شده است كه به اطفال مؤمنين از زكات

ص: 550

مى توان داد به آن كه صرف ايشان كنند.

و در صحيح از عبد الرحمن منقولست كه سؤال كردم از حضرت موسى كاظم صلوات اللّه عليه هر گاه شخصى به شخصى زرى مى دهد كه قسمت كند به مستحقين و خودش مستحق باشد مى تواند برداشتن از جهة خودش حضرت فرمودند كه خودش به مقدارى كه به ديگران قسمت مى كند و حصه مى دهد قسمت يك حصه بر مى تواند داشت و اما اگر تعيين كرده باشد كه به جمعى خاص دهد نمى تواند برداشت مگر به رخصت صاحب مال و احاديث ديگر نيز بر اين مضمون وارد شده است و خواهد آمد و در صحيح از عبد الرحمن منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه هر گاه چيزى طلبم از جمعى كه مدتى باشد كه نزد ايشان باشد و قدرت نداشته باشند كه دين را ادا كنند و مستحق باشند آيا از زكات مال خود بر ايشان حساب مى توانم كرد فرمودند بلى.

و در حسن كالصحيح منقولست از محمد بن مسلم و زراره از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه ماديان عربى كه در صحرا چرد بر هر اسبى در هر سالى دو اشرفى مقرر فرمودند،و بر ماديان غير عربى خواه يابو دو خواه دو تخمه در هر سالى يك اشرفى مقرر فرمودند.

و در حسن كالصحيح بل الصحيح از زراره منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا زكات بر استر هست حضرت فرمودند كه نه عرض نمودم كه چه وجه دارد كه بر اسب مقرر فرموده اند و بر استر مقرر نفرموده اند حضرت فرمودند كه از استر بچه بهم نمى رسد و از ماديان بچه بهم مى رسد و بر اسب نر نيز زكات نيست عرض نمودم كه بر الاغ هست فرمودند كه نه عرض نمودم كه بر اسب يا شترى كه بر او سوارى مى كنند زكات هست فرمودند كه بر حيوانى كه علف صحرا خورد زكات هست نه در آن چه

ص: 551

بدست آن را علف دهند و در لغت جو و گاه را نيز علف مى گويند و علف بمعنى قوت حيواناتست و در بنده خواه غلام و خواه كنيز زكات نيست مگر زكات فطر و در غير اينها از حيوانات زكات نيست.

و اما حبوب مانند برنج و ذرت و عدس و ماش و لوبيا و هر چه آن را كيل يا وزن كنند حكم آنها حكم اجناس اربعه است در نصاب و اعتبار آب دادن پس اگر سيصد صاع به همرسد اگر آب باران يا روان يا ريشه خورده باشد عشر مى بايد داد و از آب روانست كاريز و از آب دستست چرخابهاى عظيم كه آب مى گرداند آن را چنانكه در شتر مى باشد و مشهور آنست كه در غير اجناس اربعه مستحب است و در سبزيها سنت نيست و جمعى قايل شده اند بوجوب زكات در حبوب چون احاديث بسيار بلفظ امر وارد شده است و ليكن اظهر استحباب است و احوط عدم ترك است و در اجناس اربعه و ساير حبوب نصابش سيصد صاع است و در زياده مقدارى مقرر نيست هر چه باشد زكاتش را مى بايد داد و بر اين مضامين احاديث صحيحه و حسنه كالصحيحه و موثقه كالصحيحه و قويه كالصحيحه وارد است آن مقدار كه علم بهم مى رسد و در نصاب اينها بعضى از روايات وارد شده است كه صد و بيست صاع است و در بعضى از اخبار وارد است كه در پنج وسق يك وسق مى دهند و همه را حمل بر استحباب كرده اند و روايت دويم را حمل بر خمس كرده اند كه خواهد آمد.

6-( و روى اسماعيل بن جابر قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه يحلّ للرّجل ان ياخذ الزّكاة و هو لا يحتاج إليها فيتصدّق بها قال نعم و قال فى الفطرة مثل ذلك).

و در صحيح مرويست از اسماعيل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا حلال است كه شخصى احتياج نداشته باشد به زكات و بگيرد آن را و تصدق كند حضرت فرمودند كه بلى و فرمودند كه زكات فطره نيز چنين است كه مى تواند گرفت و تصدق

ص: 552

كردن يا در فطره نيز چنين فرمودند و حمل مى توان كرد بر آن كه قوت ساليانه نداشته باشد بانكه مثلا قوت يك ماهه داشته باشد مى گيرد و از جهت خود تصدق مى كند و يا آن كه مى داند كه آن جمع به كسى ديگر زكات نمى دهند يا به ايشان گويد كه چنين مى كنم و بمنزله وكيل ايشان باشد و اول اظهر است و آخر احوط.

6-( و روى عن ابى بصير قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه ما على الامام من الزّكاة فقال يا با محمّد اما علمت انّ الدّنيا للإمام يضعها حيث يشاء و يدفعها إلى من يشاء جائز من اللّه عزّ و جلّ له ذلك انّ الامام لا يبيت ليلة ابدا و للّه عزّ و جلّ فى عنقه حقّ يسأله عنه).

و منقولست در موثق از ابو بصير كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بر امام چه زكات واجبست حضرت فرمودند كه نمى دانى كه جميع دنيا از امام است و حق سبحانه و تعالى عالم را از جهة ايشان آفريده است و بهر جا كه خواهد مى گذارد و بهر كه مى خواهد مى دهد و حق سبحانه و تعالى اين رتبه را از جهة او مقرر فرموده است و بدان كه امام شبى بروز نمى آورد كه حق سبحانه و تعالى را در كردن او حقى باشد كه از او سؤال كند كه چرا اين را نكرده اين حديث بحسب ظاهر مخالفت دارد با ظاهر آيات و اخبار ما در واقع مخالفت ندارد و بحسب تاويل چنين مى توان گفت كه امام حجة اللّه است و هر چه مى كند خوب مى كند اگر زكات بر او واجب شود مى دهد و ايشان بحسب واقع مالى جمع نمى فرمودند كه زكاتشان بايد داد و مزارعى كه داشتند وقف مى فرمودند كه فرزندان ايشان در تعب نباشند و محتاج ظلمه كفره نباشند و مردمان نيز متابعت ايشان كنند در وقف و ساير خيرات و صدقات،و اما بحسب ظاهر حديث استبعادى ندارد كه مفوض باشد به ايشان چنانكه در باب خمس خواهد آمد كه بعضى از اوقات خمس را مى بخشيده اند و بعضى از اوقات حبه را حساب مى فرموده اند و يا به سبب آن كه ساليانه فقرا و مساكين بر امام است و

ص: 553

باقى از آن حضرت است پس بحسب آن چه لازم بوده است كه بان سد حاجت ايشان شود مى گرفته اند و باقى را به ايشان مى گذاشته اند.

و در صحيح از سليمان بن خالد منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه اصحاب پدرم به نزد او آمدند و سؤال كردند از آن چه سلطان از ايشان مى گيرد پدرم صلوات اللّه عليه بر ايشان رقت كردند يعنى آب ديده اش ريخت و يا آن كه مى دانستند كه زكات را به اهلش مى بايد داد و سلاطين جور اهل آن نيستند به ايشان فرمودند كه آن چه به سلاطين مى دهيد از زكات خود حساب كنيد و ديگر مدهيد و چون پدرم رخصت داد از ايشان مجزى شد و اللّه به اجازه كه به ايشان دادند،پس من گفتم اى پدر اگر مردمان بشنوند كسى ديگر زكات نخواهد داد حضرت فرمودند كه اى فرزند حقى بود كه حق سبحانه و تعالى مى خواست كه ظاهر سازد گفتم.و احاديث صحيحه بر اين مضمون وارد شده است كه آن چه ظلمه از شما مى گيرند از زكات خود حساب كنيد.

و در صحيح از ابو اسامه منقولست كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه عمال سلاطين جور مى آيند و زكات از ما مى گيرند آيا از زكات ما مجزيست حضرت فرمودند كه نه اين جماعت به غصب و ظلم از شما مى گيرند و زكات از براى جمعى مقرر است حق آنها را به اين ها حساب مى كنيد و بر اين مضمون نيز احاديث صحيحه وارد شده است و جزم داريم كه هر دو را حضرت فرموده اند و نيست الا به سبب تفويض به ايشان و بر ماست كه تسليم كنيم هر چه فرمايند و بهر يك كه خواهيم از باب تسليم عمل نماييم و اللّه تعالى يعلم.

ص: 554

كتاب باب الخمس

آن چه از دريا بيرون آيد

7-( سئل ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: عمّا يخرج من البحر من اللؤلؤ و الياقوت و الزّبرجد و عن معادن الذّهب و الفضّة هل فيها زكاة فقال اذا بلغ قيمته دينارا ففيه الخمس).

اين بابى است در بيان خمس كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد فرموده است و آيه در ضمن حديث خواهد آمد منقولست بسند صحيح از بزنطى و از اهل اجماع است از محمد بن على كه مشتركست و ضرر ندارد چون از بزنطى صحيح است محمد گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از آن چه از دريا بيرون آيد از مرواريد و از ياقوت و زبرجد و از معادن طلا و نقره آيا در اينها زكات هست،و در تهذيب نيز چنين است و در كافى ما فيه است يعنى در آن چه چيز لازم است حضرت فرمودند كه هر گاه قيمتش يك اشرفى شود در آن خمس هست.

و در حسن كالصحيح منقول است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از عنبر و غوص مرواريد حضرت فرمودند كه خمس در آن هست.

و در صحيح از بزنطى منقول است كه گفت از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سؤال كردم از آن چه از معدن حاصل شود اندك يا بسيار آيا در آن خمس هست حضرت فرمودند كه در آن چيزى نيست تا به مقدارى رسد كه زكات در آن مى باشد كه آن بيست اشرفى است.بحسب ظاهر مخالفت دارد با

ص: 555

حديث متن شيخ حمل كرده است حديث متن را بر معادن دريا و اين حديث را بر معادن غير دريا و آن چه به تواتر از تجار شنيده ايم آنست كه در دريا معدن نيست و از دريا بغير از مرواريد و مرجان و عنبر بهم نمى رسد و مؤيد اين است قول حق سبحانه و تعالى «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» و عبارت حديث را بدو نحو مى توان حمل ساخت يكى آن كه و الياقوت عطف باشد بما كه سؤال ديگر باشد و دويم آن كه راوى توهم كرده باشد كه ياقوت و زبرجد از دريا بهم مى رسد و چون حكم شرعى مترتب نبود بر آن حضرت تخطئه او نفرمودند و اظهر در جمع آنست كه حديث اول را حمل كنيم بر استحباب و ثانى را بر وجوب و اللّه تبارك تعالى يعلم.

گنج

6-( و: سال عبيد اللّه بن علىّ الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الكنز كم فيه فقال الخمس و عن المعادن كم فيها قال الخمس و عن الرّصاص و الصّفر و الحديد و ما كان من المعادن كم فيها فقال يؤخذ منها كما يؤخذ منها من معادن الذّهب و الفضّة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از گنج چه چيز در آن هست فرمودند خمس پرسيدم از معادن كه چيز در آن هست فرمودند خمس سؤال كردم از قلعى و مس و آهن و هر معدنى كه هست چه چيز در آن هست فرمودند كه هر معدنى كه هست از آن خمس مى گيرند چنانكه از معدنهاى طلا و نقره خمس مى گيرند.

و در صحيح از زراره مرويست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه در معادن چه چيز است حضرت فرمودند كه هر معدنى كه بعنوان گنج باشد بى تعب خمس است و هر چه تعب مى كشى و كار مى كنى بعد از اخراجات آن كار هر چه صاف شود خمس مى بايد داد.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت سؤال كردم از

ص: 556

حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از معدن طلا و نقره و مس و آهن و قلعى حضرت فرمودند كه در همه خمس است.

غنيمت

6-( و روى الحسن بن محبوب عن عبد اللّه بن سنان قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: ليس الخمس الاّ فى الغنائم خاصا [خاصّة خ يب].).

و در صحيح از عبد اللّه منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه نيست خمس مگر در غنيمتها و اين خاص و مخصوص غنيمت است و در بعضى از نسخ خاصا است و در تهذيب خاصّة است يعنى در غنيمت و بس يك احتمالش اينست كه غنيمت عام باشد و شامل نه چيز باشد و در اين صورت غرض اين خواهد بود كه مثلا در ارباح تجارات هر چه بعد از سال مى ماند غنيمت است و در معادن هر چه بعد از اخراجات است غنيمت است كه مجملى باشد كه تفصيل ظاهر مى شود از اخبار ديگر و احتمال ديگر آن كه عمده آن چه خمس در آن هست غنايم دار الحرب است و آن را كسى به اهلش نمى دهد بلكه خلفاء بنى اميه و بنى عباس از ما غصب نموده اند و احتمال ديگر تقيه است چون اكثر عامه زكات آنها را مى گيرند و قايل بخمس نيستند مگر در غنايم چون نص قرآن است.

و در حديث متواتر از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه آن حضرت فرمودند كه از جمله خصايص من حليت مغنم است چون در امم سابقه هر چه از كفار مى گرفتند مى سوختند حضرت فرمودند كه حق سبحانه بر من حلال كرد و اول همه از آن حضرت بود بعد از آن آن حكم منسوخ شد و مقرر شد كه هر چه از كفار بگيرند چهار خمس را به مجاهدين قسمت كنند و يك خمس را شش حصه كنند چنانكه خواهد آمد و احتمال ديگر آنست كه غرض نفى خمسى باشد كه از كتاب الهى ظاهر شود وجوبش يعنى خمسى كه

ص: 557

در قرآن است غنايم است و اللّه تعالى يعلم.

خمس در بيست دينار

8-( و روى احمد بن محمّد بن ابى نصر عن ابى الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قال: سألته عمّا يجب فيه الخمس من الكنز فقال ما تجب الزّكاة فى مثله ففيه الخمس).

و به اسانيد صحيحه منقولست از بزنطى كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از مقدارى از كنز كه در آن خمس واجبست؟حضرت فرمودند كه آن مقداريست كه زكاة در آن واجبست كه بيست دينار باشد و مراد از گنج مالى است كه پنهان كرده باشند در زمين هر چه باشد حتى سنگهاى تراشيده كه پنهان باشد و آن چه آفريده الهى باشد آن را معدن مى گويند خواه روان باشد مانند گوگرد و نفط و خواه چكش گير باشد مانند آهن و خواه چكش گير نباشد مانند جواهر و سنگ يشم و مرمر حتى سنگ آسيا.

خمس در معدن

5-( و: سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن الملاّحة فقال و ما الملاّحة فقال ارض سبخة مالحة يجتمع فيه الماء فيصير ملحا فقال مثل المعدن فيه الخمس قلت الكبريت و النّفط يخرج من الارض فقال هذا و اشباهه فيه الخمس).

و كالصحيح و در صحيح منقولست از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از ملاحه كه نمك زار باشد حضرت فرمودند كه ملاحه چه چيز است يا چه مطلب است محمد گفت زمين شوره ايست كه آب در آن جمع مى شود و نمك مى شود حضرت فرمودند كه مثل ساير معادنست و در آن خمس است عرض نمودم كه گوگرد و نفط از زمين بيرون مى آيند حضرت فرمودند كه اينها و هر چه مثل اينها باشد در آن خمس است.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ اللّه لا اله الاّ هو لمّا حرّم علينا الصّدقة انزل لنا الخمس فالصّدقة علينا حرام و الخمس لنا فريضة و

ص: 558

الكرامة لنا حلال).

و منقولست بطرق متكثره از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون حق سبحانه و تعالى كه بجز او خداوندى نيست زكات را بر ما حرام گردانيد خمس را از جهة ما حلال گردانيد پس زكات بر ما حرامست و خمس واجبست از جهة ما يا مقرر فرمود از جهة ما و هديه بر ما حلال است.

خوردن خمس

5-( و روى عن ابى بصير قال: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه اصلحك اللّه ما ايسر ما يدخل به العبد النّار قال من اكل مال اليتيم درهما نحن اليتيم).

و در موثق از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه ابو بصير عرض نمود كه حق سبحانه و تعالى تمكن دهد ترا بحسب ظاهر چنانكه بحسب معنى داده است كه مردمان بچه سهولت بجهنم مى روند يعنى جهنم رفتن در كمال سهولت است و بهشت رفتن در كمال صعوبت است حضرت فرمودند كه چنين است هر كه يك درهم از مال يتيم مى خورد بجهنم مى رود چنانكه فرموده است كه آن كسانى كه مال يتيمان را بظلم مى خورند نمى خورند مگر آتش را يعنى سبب اينست كه فرداى قيامت آتشى شود در شكمش و سوزد تا بجهنم برند او را و ما يتيميم يعنى خمس را مى خورند و نمى دهند و يك حصه او مال يتيمان سادات است به نص قرآن يا آن كه بى كسى خود را تشبيه كرده اند به يتيمان چنانكه يتيمان نمى توانند دفع ظلم از خود كردن ايشان نيز چنين اند بحسب ظاهر و بحسب معنى درّ يتيمند يعنى مرواريدى كه نظير نداشته باشد و بهر دو مضمون در اخبار وارد شده است و خواهد آمد.

مصرف خمس

6-( و: سال زكريّا بن مالك الجعفى ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن قول اللّه عزّ و جلّ «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» (1)فقال امّا

ص: 559


1- الانفال-41.

خمس اللّه فللرّسول يضعه فى سبيل اللّه و امّا خمس الرّسول فلاقاربه و خمس ذى القربى فهم اقرباؤه اليتامى يتامى اهل بيته فجعل هذه الاربعة الاسهم فيهم و امّا المساكين و ابناء السّبيل فقد عرفت انّا لا ناكل الصّدقة و لا تحلّ لنا فى للمساكين و ابناء السّبيل).

و در حسن كالصحيح و در صحيح از زكريا منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه ترجمه اش اينست كه بدانيد كه آن چه غنيمت و فايده مى يابيد از چيزى يعنى از غنايم دار الحرب هر چه باشد اگر چه اندكى باشد يا از نه چيزى كه همه مذكور خواهد شد يا از دوازده چيزى كه ذكر خواهم كرد يا اعم پس به درستى كه پنج يك اين غنيمت از حق سبحانه و تعالى است و از رسول اوست صلى اللّه عليه و آله و از خويشان آن حضرت است كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و از جهة يتيمان و درويشان و راه گذريان است پس حضرت فرمودند كه امّا حصه حق سبحانه و تعالى آن از رسول اللّه است صلوات اللّه عليه و آله و خمس خود را كه دارد،و اما خمس رسول بعد از آن حضرت از جهة خويشان آن حضرت است پس سه حصّه به امام رسيد چون از خدا به رسول رسيد و اين هر دو به امام رسيد،و حصه ذى القربى كه خويشانند آن را دارند و مراد از يتيمان يتيمان خويشانند پس چهار حصه از جهة ايشان شد و اما مساكين و ابناء السبيل مى بايد كه سيد باشند زيرا كه مى دانى كه زكات بر ايشان حرامست پس مى بايد كه ايشان در اينجا حصه داشته باشند و مى بايد كه مراد الهى اين جماعت باشند.

و حضرت باين عنوان فرموده اند از جهة رد بر عامه زيرا كه اكثر عامه چون با ائمه معصومين خصوصا حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم عداوت دارند آيه را چنين ساخته اند كه اهل بيت حصّه مخصوص نداشته باشند و اگر داشته باشند يك حصه داشته باشند بانكه حق سبحانه و تعالى به محض آن كه

ص: 560

ايشان استنكاف نداشته باشند از گرفتن اين مال خود را داخل فرموده است و در زكوات و تصدقات چنين نفرموده است از جهة تعظيم حضرت سيد المرسلين و حصه رسول كه به فوت آن حضرت برطرف مى شود،و يتيمان و درويشان و راه گذريان كه لفظش عام است و خصوصيتى به ايشان ندارد و احاديث بسيار از ائمه هدى وارد شده است و بسيارى گذشت كه حق سبحانه و تعالى از جهت فقرا در اموال اغنياء آن مقدار از مال مقرر فرموده است كه همه را بس باشد و چون وعده كرده است كه ذريّت آن حضرت را بسيار كند و از جهة تعظيم حضرت سيّد الانبياء تصدق را كه چرك دستهاست بر ايشان حرام گردانيده است پس مى بايد كه هم چنان كه از جهة فقراء غير ايشان از جهة هر طايفه چيزى مقرر ساخته از جهة ايشان نيز چيزى مقرر ساخته باشد از اين جهة خمس را شش حصه فرمود و بعد از رسول امام مقرر ساخت كه از ذريّت آن حضرت باشند.

و ائمه را خرجها بسيار مى باشد چنانكه حضرت رسول را بود پس تا حضرت زنده بود و سه حصت به حضرت سيد المرسلين مى رسيد صلى اللّه عليه و آله و بعد از آن حضرت به امامى مى رسد كه حق سبحانه و تعالى او را امام كرده است و سه حصه ديگر به يتيمان و درويشان و راه گذريان سادات مى رسد تا هر طايفه از فقر بدر آيند و جفا نكشند.

و مثل اين است صحيح ربعى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون غنيمت را حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله جمع مى فرمودند نفايس آن را برمى داشتند مثل صفيّه كه تعلق به آن حضرت داشت بعد از آن پنج حصه مى كردند و چهار حصه را در ميان مجاهدان حصّه مى فرمودند و خمس را كه برداشته بودند پنج حصه مى كردند حصّه خدا را از جهة خود برمى داشتند و چهار حصه ديگر را در ميان خويشان و يتيمان و مساكين و راه گذريان

ص: 561

حصه مى فرمودند و به همه مى رسانيدند هم چنين امام نيز چنين مى كند بنحو پيغمبر صلى اللّه عليه و آله.

و كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در تفسير قول الهى« وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ الخ»فرمودند كه مراد از ذوى القربى خويشان حضرت سيد الانبياست صلوات اللّه عليهم و خمس از براى خدا و رسول خداست و از براى ماست يعنى بنى هاشم و غير اين از اخبارى كه ظاهرشان تقيه است با آن كه احاديث بسيار وارد شده است كه شش حصه مى كنند و چون ضرور است دو حديث را ذكر مى كنم تا تامل كنى كه فهم قرآن مخصوص ايشان بوده است و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به ايشان گذاشته است چنانكه حق سبحانه نيز به ايشان گذاشته است كه همه جا در قرآن مجيد به آن اشاره فرموده است قطع نظر از تصريحاتى كه آنها را تغيير داده اند.

اما حديث اول را شيخ روايت كرده است به سندى و كلينى در حسن كالصحيح از حماد بن عيسى كه اجماع بر تصحيح ما يصح عنه شده است از بعضى از اصحاب ما كه از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه روايت كرده است و اكثر علماء جزم به صحت اين حديث داشته عمل باين كرده اند كه حضرت فرمودند كه خمس از پنج چيز است كه عمده اند.

يكى:از غنيمتهاى دار الحرب است.

دويم:از چيزى كه از دريا غواصى كنند و بيرون آورند.

سيم:از گنجى است كه بيابند.

چهارم:از جميع معادن.

پنجم:از زمين نمك زار و اگر چه از معادنست اما جدا ذكر كرد چون نفع او از چيزى عظيمتر است هر چند از جهة كثرت در نظرها حقيرترست و هر چيز كه

ص: 562

هست حتى گندم و جو و برنج و گوشت بدل دارند اما نمك بدل ندارد و يونس نقل كرده است كه من در نسخه ديدم كه در آنجا و العنبر بود كه پنج چيز درست مى شود اما از مشايخ نشنيده ام اين لفظ را در اين حديث،و خمس اين پنج چيز را مى گيرند و قسمت مى كنند در ميان جمعى كه حق سبحانه و تعالى مقرر فرموده است و چهار حصه غنيمت را حصه مى كنند در ميان جمعى كه جهاد كرده اند بانكه پياده را يك حصه مى دهند و سواره يك اسبه را دو حصه مى دهند و دو اسبه و بيشتر را سه حصه مى دهند اگر چه بيست اسب داشته باشد دو اسب حصه دارد و بس و خمس را شش حصه مى كنند يك سهم از حق سبحانه و تعالى است و سهمى از رسول اللّه است صلى اللّه عليه و آله و سهمى از خويشان است و سهمى از جهة يتيمان است و سهمى از جهة درويشان است و سهمى از جهة راه گذريان است پس سهم خدا و سهم رسول خدا از جهة اولو الامر است كه ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و يك سهم از خود دارد پس سه سهم به او رسيد دو سهم بعنوان ميراث و يكى به قسمت الهى پس نصف خمس كه عشر باشد مال امام است و سه حصه ديگر بر يتيمان سادات و درويشان و ابناء السبيل سادات حصه مى شود موافق كتاب الهى و سنت نبوى به ايشان آن مقدار مى دهند كه قوت سال ايشان باشد چون احاديث بسيار گذشت كه غنى به قوت سال است و اگر قوت سال جميع سادات را بدهد اگر چيزى زياد مى آيد از امام است و اگر كم مى آيد از نصف خود قوت ساليانه ايشان را مى دهد و چون حق سبحانه و تعالى زكات را كه چرك دستهايت از جهة تعظيم ايشان بر ايشان حرام گردانيد بعوض آن خمس را مقرر ساخت و ظاهرا وجهش آنست كه چون اغنياء به كد يد و مشقت آن مال را به همرسانيده اند گوييا كه از مال خود ده يك يا بيست يك يا سى يك يا چهل يك يا پنجاه يك يا صد يك را به فقرا مى دهند پس بمنزله چرك دست ايشان است كه به فقرا مى دهند بخلاف خمس كه مال

ص: 563

مسلمانانست كه در دست كفاره بوده است و بضرب شمشير پس گرفته اند.

و چون غرض آنست كه سادات محتاج نباشند حق سبحانه و تعالى امام را متكفل احوال ايشان گردانيده است كه قوت ساليانه ايشان و جميع ضروريات ايشان را بدهد و اگر وفا نكند حصه ايشان از حصه خود به ايشان بدهد،هم چنين مقرر فرمود كه اگر چيزى زياد آيد از امام باشد و چون حق سبحانه و تعالى از جهة سادات به سبب قرابت و خويشى رسول اللّه چرك دست را از جهة ايشان مقرر نساخت كه سبب مذلت و خوارى ايشان باشد از جانب خود چيزى از جهة ايشان مقرر ساخت كه محتاج خلايق نباشند و فاضل دستهاى ايشان را نخورند لهذا زكات سادات را به سادات مى توان داد چون سبب مذلت ايشان نمى گردد و ذوى القربى كه در اين آيه فرموده است خويشان نزديك آن حضرتند كه حق سبحانه و تعالى خطاب به آن حضرت فرمود كه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (1)يعنى تبليغ رسالت كن و بترسان از عذاب الهى خويشانت را كه نزديكترند به تو از ديگران و در آن وقت حضرت فرزندان عبد المطلب را طلبيدند و انذار فرمودند مردان و زنان ايشان را.

و متواتر است كه چون ايشان را طلبيدند تقريبا چهل نفر بودند و هر يك از ايشان يك گوسفند مى توانستند خوردن حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حضرت امير المؤمنين را فرمودند كه يك گوسفند خريدند و پختند و ايشان را دعوت كردند و يك كاسه شير و اندكى نان حاضر كردند بر آن خوان و نزد هر يك يك كاسه شير گذاشتند و بمقدار گوشت يك گوسفند و بمقدار همان نان ايشان تعجب كردند و مى گفتند البته سحر كرده است كه اندك طعام را چهل مثل آن كرد تا سه روز و روز سيم آن حضرت برخاستند در ميان ايشان و فرمودند كه4.

ص: 564


1- الشعراء-214.

اى فرزندان عبد المطّلب هرگز از من دروغ شنيده ايد همه گفتند نه هميشه نزد ما امين و راست گو بودى حضرت فرمودند كه اگر شما را خبر دهم كه در عقب اين كوه لشكرى هست تصديق من مى كنيد گفتند بلى حضرت فرمودند كه من شما را خبر مى دهم كه خداوند شما بهشتى آفريده است با هزاران نعمت و دوزخى آفريده است با هزاران عذاب و هر كه اطاعت من مى كند بهشت مى رود و هر كه مخالفت من مى كند بجهنم مى رود و هر كه از شما اول تصديق من كند او خليفه و جانشين من خواهد بود و على بن ابى طالب در آخر مجلس بود برخاست حضرت اشاره فرمودند كه بنشين شايد از اين بزرگان كسى سبقت نمايد و حضرت سه مرتبه فرمودند و هر مرتبه على برمى خاست تا آن كه حضرت او را طلبيدند و فرمودند كه تو خليفه و جانشين منى پس ابو لهب برخاست و گفت تبت يداك تو ما را از جهة اين كار طلبيده بودى و پشت كرد و باقى برخاستند و رو به ابو طالب كردند از روى سخريه كه پسرت بر تو امير شد و رفتند و حق سبحانه و تعالى سوره تبت را فرستاد و اين مضمون در اكثر كتب سير و تواريخ و احاديث خاصه و عامه مذكور است و حكايت طلب در اين حديث نبود از جهة توضيح ذكر شد.

حاصل آن كه حضرت فرمودند كه مراد از ذوى القربى فرزندان عبد المطلب اند و ساير قريش و غير قريش در اين آيه داخل نيستند حتى از آزاد كردهاى ايشان حصه ندارند و زكات ساير الناس را مى توانند گرفت و ايشان با ديگران مساويند و هر كه مادرش سيد باشد و پدرش عام زكات مى گيرد و خمس نمى گيرد زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه اُدْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ» (1)يعنى فرزندان را به نام پدران بخوانند كه فرزند پدر است نه مادر و از5.

ص: 565


1- الاحزاب-5.

جهة امام مقرر شده است از غنايم چيزهاى نفيس مانند كنيزك نفيس و اسب نفيس و جامها و متاعهاى نفيس هر چه را اراده كند پيش از قسمت مال و پيش از بيرون كردن خمس و باز امام مى تواند كه از غنيمت هر چه مصلحت داند به بعضى از كفار مؤلفه بدهد چنانكه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله غنيمت حنين را به اهل مكه دادند از جهة تاليف قلوب ايشان و به انصار ندادند و حضرت انصار را خوشنود فرمودند كه اگر آنها مال بردند شما رسول خدا را با خود مى بريد و چون امام خمس را جدا مى فرمايند چهار خمس ديگر را بر لشكر قسمت مى فرمايند آن چه از جمله منقولات باشد و زمين را قسمت نمى كنند بلكه از جميع مسلمانان است و هر چه را لشكر احاطه نكرده باشد از منقولات لشكر حصه نمى برد.

و اگر باديه نشينان آمده باشند و جنگ كرده باشند حصه ندارند زيرا كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تكليف ايشان كرد به ساكن شدن در شهر راضى نشدند و حضرت مقرر فرمودند با ايشان كه اگر كفار بر مسلمانان زور آورند و حضرت ايشان را به مدد بطلبد ايشان جنگ بكنند و از غنيمت بهره نداشته باشند و آن چه حضرت فرموده است چنين است و حكم آن باقى است.

و اما زمينهاى مفتوح العنوه يعنى آن چه آن را به قهر و غلبه گرفته باشند پس اگر نبى يا امام گرفته باشند نبى يا امام بهر چه مصلحت مى دانند چنان مى كنند چنانكه خيبر را بعد از فتح حضرت بيهودان گذاشتند كه هر چه حاصل به همرسد بعنوان مناصفه باشد نصف از يهود باشد و نصف را آن حضرت در مصالح مسلمانان صرف مى نمودند و اول زكات آن را بيرون مى كردند هر چه آب روان يا باران يا ريشه خورده بود ده يك و هر چه آب دست خورده بود بيست يك آن را بيرون مى كردند و نبى يا امام هر زكاتى را كه مى گيرند هشت قسمت مى كنند و هر فقيرى را قوت ساليانه مى دهند به نحوى كه معاش ايشان بعنوان وسط بگذرد و اگر چيزى

ص: 566

زياد مى آيد و إلى حفظ مى كند و هر چه كمى كند از مال خود به ايشان مى دهد و آن چه باقى مى ماند بعد از زكات اجرة الارض بهر عنوانى كه مقرر فرموده است از رعايا مى گيرد و باقى را به ايشان مى گذارد كه صرف خود نمايند و آن چه امام مى گيرد صرف مجاهدان كه اعوان امامند در محافظت بلاد مسلمانان و در باقى مصالح ايشان صرف مى نمايد و از آنجا به امام حصه نمى رسد.

و غير از خمس انفال از امام است و آن هر زمينى است كه صاحب نداشته باشد و موات باشد خواه پيشتر مالكى داشته باشد يا نه و هر زمينى را كه به جنگ نگرفته باشند مثل فدك از نبى يا امام است و سر كوهها و شكم رود خانها و نيستانها و زمينهاى موات و چيزهاى نفيس پادشاهان از منقولات و غير منقول امام صلوات اللّه عليه هر چه را مى خواهد بر مى دارد هر گاه غصب نكرده باشند و هر چه را غصب كرده باشند به صاحبان آنها پس مى دهند ديگر ميراث كسى كه هيچ وارث نداشته باشد مال امام صلوات اللّه عليه است و امام آن را صرف فقرا مى كند كه به هيچ وجه تحصيل معاش نتوانند كرد پس حضرت فرمودند كه حق سبحان و تعالى هر مالى كه هست همه را قسمت فرموده است و كسى را بى بهره نگذاشته است از خواص و عوام و فقرا و مساكين و كافه عالميان كه اگر امام زمان والى باشد هيچ فقير نمى ماند و همه غنى مى شوند پس فرمودند كه عدالت از عسل شيرين تر است و كسى عدالت مى تواند كرد كه عالم باشد و حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله زكوات باديه نشينان را به فقراى باديه نشينان مى دادند و زكوات اهل حضر را به فقراى اهل شهر مى دادند و هشت حصه درست نمى كردند كه هر صنفى را مساوى صنف ديگر بدهند بلكه بهر كه حاضر بود مى دادند و بهر چه مصلحت اقتضاء مى نمود مى دادند و همه را به قوت ساليانه غنى مى كردند پس اگر از اهل باديه زياد مى آمد به اهل شهر مى دادند و هم چنين بر عكس و هر چه از انفال است تعلق به والى دارد خواه آن زمين را اهل حق گرفته

ص: 567

باشند مانند جاهائى كه حضرت سيد المرسلين و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهما گرفتند خواه اهل جور گرفته باشند مانند شهرهاى ديگر يعنى انفال اينها همه از امامست و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه همه تعلق به امام دارد هر چه بايد مى كند چون در احاديث وارد شده است كه همه آن چه اهل جور گرفته اند از امامست چون بى رخصت امام گرفته اند بنا بر اين حضرت مجمل مى فرمايند و در ارضين خواهد آمد و ظاهر حديث آنست كه اين زمينها كه در زمان اهل جور مفتوح شده است امام تنفيذ مى تواند كرد و كرده است چنانكه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه تنفيذ فرمودند و احكام مفتوح العنوه بر همه جارى ساختند پس حضرت فرمودند كه عهد پيمان حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يكى است در پيشينيان و پسينيان زيرا كه آن حضرت فرمودند كه مسلمانان برادران يكديگرند و خونهاى ايشان يكى است و سعى مى بايد كرد در امان ادناى مسلمانان كه امان او را ضايع نكنند و در اين فتحها اكثر مهاجرين و انصار حاضر بودند هر چند نامشروع كردند و ممكن است كه در واقع مرخص شده باشند از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه.

چنانكه مشايخ ثقات ما نقل كردند بمن از شيخ عبد العالى از پدرش شيخ نور الدين على بن عبد العالى قدس سرهما كه در وقتى كه عمر عسكر به جانب عراق عرب مى فرستاد به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمد و گفت يا على من مى دانم كه تو امامى و ليكن پادشاهى به زور مى باشد اگر رخصت بدهى و حضرت امام حسن را بفرستى و من سردار را تابع او كنم و هر فتحى كه شود بى دغدغه باشد بهتر نيست؟حضرت قبول فرمودند و حضرت امام حسن را صلوات اللّه عليهما همراه كردند و هر فتحى كه شد از آن حضرت و به بركت آن حضرت شد تا آن كه مرتبه اول كه لشكر اسلام در برابر رستم سپه سالار يزد جرد در آمدند رستم فيلها را پيش كرد و لشكر اسلام شكست خوردند سردار

ص: 568

به خدمت حضرت امام حسن آمد واقعه را عرض نمود حضرت فرمودند كه ايشان درفش كاويانى را بر علم خود بسته اند و آن دامن پوستى آهنگران بود كه كاوه پيش دامن مى زد و آهنگرى مى كرد و چون ضحاك ظلم او به نهايت رسيد و ده پسر كاوه را كشته بود كاوه صد در صدى كشيد بر درفش به تعليم يكى از علماى ايشان و آن درفش را بر علم بست و خروج كرد و مردم چون از ظلم ضحاك به تنگ آمده بودند با او همراهى كردند و بر ضحاك غالب شد و پادشاهان عجم هر يك كه مى آمدند هر جوهر نفيسى كه بدست ايشان مى آمد در آن درفش جا مى دادند و بر علم مى بستند الحال بر علم ايشان بسته است شما اين دعا را بر علم بنديد و حضرت بدست مبارك خود دعايى نوشتند و مشهور ميان اصحاب عدد آنست كه حضرت صد و بيست در صد و بيست كشيدند و من آن چه از مشايخ شنيده ام دعاست روز ديگر بستند و فتح واقع شد.

و از آن جمله آن كه حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه داخل صفاهان شدند و در مسجد لنبان نماز كردند و در حمامى كه محاذى در مسجد جامع عتيق است كه مسمى است به در پيزر بافان در آن حمام غسل فرمودند و مشهور بود آن حمام به حمام آن حضرت،و جدم نشان داد آن حمام را بمن در طفوليت و گفت اينست حمام آن حضرت صلوات اللّه عليه و خراب بود و بعد از آن به جاى آن كاروانسرائى ساخته شد و ديگر خصوصيات بسيار نقل كرده اند.

غرض آن كه همه بلاد حكم مفتوح العنوه دارد و ليكن آن چه بنده يافته ام آنست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه راضى بوده اند به اصل فتحها و اين را بهتر مى دانستند كه در دست مسلمانان باشد پس يا رخصت فرموده اند يا تنفيذ فرموده اند و آن حضرت صلوات اللّه عليه وقتى كه به كوفه آمدند والى به اطراف و جوانب فرستادند.

و شيخ طوسى رحمه اللّه در كتاب رجال ذكر كرده است كه حضرت

ص: 569

امير المؤمنين عليه افضل الصلوات يزيد بن قيس ارحبى را والى و عامل فرمودند بر همدان و رى و اصفهان و خراج و مقاسمه كه جمع مى شد در بيت المال حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به برادرش عقيل بقدر احتياج مى داد تا آن كه بى تاب شد و نزد معاويه رفت اگر از مال آن حضرت بود چرا بيشتر نمى دادند و خواهد آمد كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در عراق قانونى مقرر فرمودند كه همه جا به آن نحو عمل نمايند بعد از آن حضرت فرمودند كه در مال خمس زكات نيست زيرا كه غير سادات حصه بردند از زكوات چنانكه حق سبحانه و تعالى مقرر فرموده است از جهة ايشان،و نصف خمس را سادات بردند حق سبحانه و تعالى از جهة ايشان قدرى مقرر ساخت كه محتاج ديگران نباشند و از جهة امام نيز نصف خمس مقرر فرمود پس كسى نماند كه فقير باشد لهذا در مال نبى و امام زكات نيست و ليكن اضعاف آن به مردمان مى دادند كه ضرور مى شد دادن آن و اخبار كالصحيحه بر اين مضمون نيز وارد شده است.

و اما حديث ديگر كه مشتمل است بر فوايد بسيار و در صحيح و حسن كالصحيح بلكه به تواتر از ريّان بن صلت ثقه صدوق منقولست كه حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما حاضر شدند در مجلس مامون و جمع كثيرى از علماء عراق و خراسان در اين مجلس بودند مامون از ايشان پرسيد كه خبر دهيد مرا از معنى اين آيه« ثُمَّ أَوْرَثْنَا الخ» (1)يعنى به ميراث داديم قرآن را به جمعى كه ايشان را از بندگان خود برگزيديم يعنى معانى قرآن را ايشان مى دانند و بس مانند ميراث كه نصيب جمعى خاص است پس علماء گفتند كه مراد كل امتند پس مامون گفت يا ابا الحسن شما چه مى فرماييد2.

ص: 570


1- فاطر-32.

حضرت فرمودند كه من قايل نيستم به گفته ايشان بلكه مى گويم كه مراد از مصطفى عترت معصومينند مامون گفت بچه دليل ايشان مرادند نه همه پس حضرت فرمودند كه اگر همه برگزيده حق سبحانه و تعالى مى بودند مى بايست كه همه به بهشت روند و حال آن كه حق سبحانه و تعالى در همين آيه بيان عباد فرموده است كه بعضى از ايشان جمعى اند كه بر نفس خود ظلم مى كنند،و جمعى ميانه روند،و جمعى در خوبيها بر همه سبقت گرفته اند باذن الهى و اين فضلى است عظيم و آن باغستانهاى اقامتست كه در آنجا داخل شوند و دست رنجهاى طلا در دست ايشان كنند تا آخر آن چه فرموده است از نعيم بهشت پس مى بايد كه ميراث كتاب از جهة سابقان باشد كه ايشان ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و غير ايشان مراد نباشند.

مامون گفت عترت طاهره كيستند حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه جمعى اند كه حق سبحانه و تعالى در شأن ايشان فرموده است كه «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ» (1)يعنى اراده نكرده است حق سبحانه و تعالى مگر آن كه رجس را يعنى شك و معصيت و هر بدى را از شما كه اهل بيت رسول خدائيد بردارد و شما را مطهر گ رداند به تطهيرى عظيم يعنى از هر صفتى از صفات ذميمه و هر فعلى از افعال قبيحه و ايشانند آن جمعى كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه من خليفه و جانشين خود مى گذارم در ميان شما دو چيز عظيم را و آن كتاب خداست و عترت من كه اهل بيت منند و اين هر دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند شما نظر كنيد كه چگونه با ايشان سر خواهيد كرد و چگونه متابعت ايشان خواهيد نمود اى گروه مردمان تعليم مكنيد ايشان را زيرا كه ايشان اعلمند از شما.3.

ص: 571


1- الاحزاب-33.

پس علماء گفتند كه يا ابا الحسن بيان فرمائيد كه عترت آل اند يا غير آل حضرت فرمودند كه ايشان آلند.

پس علماء گفتند كه خبرى از حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله بما رسيده است كه امت من آل منند و اينك اصحاب آن حضرت همه مى گفتند كه آل محمد امت آن حضرت است و اين خبر از صحابه به مرتبه مشهور است كه نمى توان منع كردن كه صحابه اين را نگفته اند پس حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه خبر دهيد مرا كه آيا حرام است زكات بر آل آن حضرت علما گفتند بلى حضرت فرمودند زكات بر امت حرامست گفتند نه حضرت فرمودند كه پس فرق شد ميان آل و امت واى بر شما شما را چه شده است آيا رو از قرآن و حق گردانيده ايد و اعتقاد به قرآن و حق نداريد يا داريد و بر خود ظلم مى كنيد آيا نمى دانيد كه وراثتى كه در آيه اول است و طهارتى كه در آيه تطهير است از جهت برگزيدگانست و از جهة هدايت يافته گانست هميشه نه ساير مردمان علما گفتند از كجا يا ابا الحسن حضرت فرمودند كه از آنجا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا» (1)بتحقيق كه ما نوح و ابراهيم را به رسالت بخلق فرستاديم و در ذريّت ايشان مقرر فرموديم نبوت و كتاب را پس بعضى از ذريّت ايشان هدايت يافتند و بسيارى از ايشان فاسقانند پس وراثت نبوت و كتاب از جهة هدايت يافتگان باشد نه از جهة فاسقان نمى دانيد كه چون حضرت نوح از حق سبحانه و تعالى سؤال كرد كه خداوندا پسر من از اهل من است و وعده تو حق است و تو حكم كننده تر از همه حاكمانى حكم كن به نجات پسرم كه غرق نشود چون حق سبحانه و تعالى وعده داده بود كه او را و اهل او را نجات دهد حق سبحانه و تعالى فرمود كه اى نوح پسر تو از اهل تو نيست به درستى كه او صالح6.

ص: 572


1- الحديد-26.

نيست هر كه صالح است پسر تست پس از من سؤال مكن چيزى را كه ندانى و پند مى دهم ترا كه مبادا از جاهلان باشى.

پس مامون گفت كه آيا حق سبحانه و تعالى زيادتى داده است عترت را بر ساير مردمان در قرآن مجيد حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى تفضيل داده است عترت را بر ساير مردمان در محكم كتابش يعنى در آيات ظاهر الدّلالات مامون گفت كه در كجا بيان فرموده است در كتاب حضرت فرمودند كه در آنجا كه فرموده است كه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفى الخ» (1)به درستى كه حق سبحانه و تعالى برگزيده آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان كه ايشان ذريّتى اند بعضى كه از بعض ديگر ميراث مى برند خوبى را و در جائى ديگر فرموده است كه آيا حسد و رشك مى برند مردمان را بر آن چه حق سبحانه و تعالى از فضل خود به ايشان عطا فرموده است پس بتحقيق كه ما عطا كرديم به آل ابراهيم كتاب و حكمت را و داديم به ايشان پادشاهى عظيم را و بعد از اين آيه خطاب فرمود به ساير مؤمنان كه اى مؤمنان اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول او را و اطاعت كنيد اولو الامر خود را يعنى آن جماعتى را كه حق سبحانه و تعالى كتاب و حكمت به ايشان داده است و مردمان حسد ايشان مى برند بر آن چه حق سبحانه و تعالى از فضل خود به ايشان داده است و به ايشان عطا كرديم پادشاهى عظيم كه ايشان را واجب الاطاعه خلايق گردانيده ايم يعنى اطاعت كنيد برگزيدگان معصومين را.

و مراد از ملك عظيم اطاعت ايشانست و مراد حضرت چنانكه در احاديث ديگر از آن حضرت و از غير آن حضرت صلوات اللّه عليهم منقول است آنست كه مقصود از ناس محسودون ائمه معصومانند كه حق سبحانه و تعالى3.

ص: 573


1- آل عمران-33.

مى فرمايد كه بلكه حسد مى برند منافقان ائمه معصومين را بر آن چه حق سبحانه و تعالى از فضل خود به ايشان عطا فرموده است بتحقيق كه ما آل ابراهيم را كه پيغمبرانند كتاب و حكمت كه نبوتست عطا كرده ايم و ملك عظيم كه اطاعت خلايق است مر ايشان را عطا كرده ايم،پس چگونه و چون است كه ايشان اقرار مى كنند باين اصطفا در آل ابراهيم و انكار مى كنند آن را در آل محمد با آن كه محمد افضل است از ابراهيم پس آل او نيز افضلند از آل ابراهيم و ايشان را نيز ملك عظيم داده است كه آن آنست كه اطاعت ايشان اطاعت خدا است چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه اطاعت رسول كند اطاعت خدا كرده است از جهت آن كه اطاعت رسول را با اطاعت خود مقرون ساخته است و هم چنين اطاعت اولو الامر را با اطاعت خود و رسولش مقرون گردانيده است پس علما گفتند كه آيا حق سبحانه و تعالى اهل اصطفا را در قرآن مجيد بيان فرموده است حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه در ظاهر قران سوى باطن در دوازده جا بيان فرموده است،و در احاديث ديگر وارد شده است كه نصف قرآن در شأن اهل بيت است و ديگر وارد شده است كه كل قرآن در ايشان نازل شده است نصف آن در مدح ايشان و نصف آن در ذم اعداى ايشان است.

اما آيه اولى آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و رهطك المخلصين» (1)و در صحيح بخارى در تفسير سوره تبت نقل كرده است از عبد اللّه بن عباس كه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و رهطك منهم المخلصين»و بخارى گفته است كه اعمش نيز چنين خوانده است پس حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه قرائت ابىّ بن كعب چنين است و در مصحف عبد اللّه بن مسعود نيز چنين است يعنى يا4.

ص: 574


1- الشعراء-214.

محمد انذار كن خويشان خود را كه نزديكترند و طايفه خود را كه برگزيدگان حق سبحانه و تعالى اند و حق سبحانه و تعالى ايشان را خالص گردانيده است از جهة معرفت و محبت خود و شكى نيست در آن كه اهل بيت آن حضرت به آن حضرت اقربند از بقيه خويشان حتى حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قطع نظر از اخوت آن حضرت و آن كه نفس نبى است به آيه وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ و بحديث متواتر نفسك نفسى موافق مذهب سنيان اگر چه عباس عم نبى بود اما عم پدر بود و على پسر عم مادر پدرى بود و پسر عم مادر پدرى به اجماع اقربست از عم پدرى و اين منزلتى است رفيع و شرفى است عالى كه حق سبحانه و تعالى بيان آل آن حضرت فرموده است از جهة آن حضرت صلى اللّه عليه و آله اين يكى.

و آيه دوم در اصطفا قول حق سبحانه و تعالى است إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ الخ كه در اول مذكور شد و در اينجا از جهة تعداد آيات بيان فرمودند و فرمودند كه اين فضيلتى است كه هيچ معاندى انكار آن نمى تواند كرد چون متواتر است و در جميع كتب احاديث و تفاسير ايشان حتى در كشاف و در تفسير بيضاوى و فخر رازى و صحيح مسلم و ساير كتب از عايشه روايت كرده اند.

و از ام سلمه نيز كه صبحى بود كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در خانه ام سلمه بودند و گليم سياهى و عبايى كه از موى سياه بافته بودند بر دوش گرفته بودند كه حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها آمدند و حضرت او را داخل عبا كردند و على آمدند و او را داخل كردند و حسنين آمدند و ايشان را داخل كردند و اين آيه را خواندند و متواتر است كه ام سلمه خواست كه داخل شود حضرت فرمودند كه عاقبت تو بخير است و نگذاشتند كه داخل شود و مستفيض است كه عايشه خواست و نگذاشتند و حضرت فرمودند كه زيرا كه فضيلتى است بعد از رتبه عصمت و طهارت كه آن فضيلت اصطفاى منتظر

ص: 575

است كه آن رتبه امامت است يعنى ايشان را معصوم گردانيد تا به رتبه امامت فايز گرداند و اما آيه سيم آيه مباهله است كه چون حق سبحانه و تعالى ظاهر گردانيد معصومان و طاهران را از جمله خلايق امر كرد رسولش را كه ايشان را با خود بيرون برد و به ايشان مباهله كند به انصار اى نجران و فرمود كه بگو يا محمد بياييد تا ما پسران خود را بخوانيم و شما پسران خود را و ما زنان خود را بخوانيم و شما زنان خود را و ما نفسهاى خود را كه بمنزله جان مايند بخوانيم و شما نفسهاى خود را و بعد از آن نفرين كنيم و بگوئيم كه لعنت خدا بر دروغ گويان باد پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به صحرا بردند حضرت امير المؤمنين و حسنين و فاطمه را صلوات اللّه عليهم و جانهاى ايشان را مقرون به جان خود ساخت كه هر چه بر سر او آيد بر ايشان آيد حضرت رو به علما فرمودند كه آيا مى دانيد كه مراد از «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» كيست علما گفتند مراد نفس پيغمبر است حضرت فرمودند كه غلط كرده ايد مراد على بن ابى طالب است صلوات اللّه عليه چون كسى خود را نمى خواند و مع هذا على را داخل كرد به اتفاق همه و همه حديث سابق را از عايشه و ام سلمه روايت كرده اند در تفسير اين آيه نيز پس حضرت فرمودند كه مؤيد آن كه مراد على است قول حضرت سيد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه فرزندان وليعه كه قبيله اند از قبايل عرب بازايستند از كفر و الا مى فرستم بر سر ايشان شخصى را كه مانند جان من باشد و مراد از آن على ابن ابى طالب است به اتفاق همه،و بخارى در چند موضع نقل كرده است از براء كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله خطاب كردند كه يا على تو از منى و من از توام.

پس حضرت فرمودند كه اين فضيلتى است كه كسى بر اهل بيت آن حضرت تقدم نكرده است و كسى به على نرسيده است و نخواهد رسيد كه خداوند عالميان او را جان پيغمبر خوانده است و نفس على را منزله نفس نبى

ص: 576

كرده است،و نيشابورى و رازى ذكر كرده اند كه هميشه شيعيان متقدمين و متاخرين باين آيه استدلال نموده اند بر افضليت على بر جميع پيغمبران صلوات اللّه عليهم چون پيغمبر ما افضل است از انبيا پس على كه نفس او باشد افضل خواهد بود،و نيشابورى بعد از اين قول ذكر كرده است كه مؤيد اين است قول حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه هر كه خواهد كه نظر كند در علم آدم و عبادت نوح و خلّت ابراهيم و هيبت موسى و زهد عيسى پس بايد كه نظر كند به على بن ابى طالب كه در اوست هفتاد خصلت از خصلتهاى پيغمبران چون هر پيغمبرى به صفتى از صفات كمال ممتاز است از ساير انبياء و آن حضرت متصف است به همه آن صفات و هميشه داب شيعه اين بوده است نه آن كه اثبات افضليت على كنند بر سگ و خوك چنانكه الحال متعارف شده است و حديث من اراد در فردوس الاخبار از ابو الحمرا از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله منقول است و كسى نفى صحت آن نكرده است.

و اما چهارم بيرون كردن همه مردمان است از مسجد بغير از عترت تا آن كه همه گفتگو كردند و عباس گفت كه على را گذاشتى و ما را بيرون كردى حضرت فرمودند كه من او را نگذاشتم و شما را بيرون نكردم ليكن حق سبحانه و تعالى او را گذاشت و شما را بيرون كرد و در اين معنى بيان آن حديثست كه حضرت فرمودند كه تو از من بمنزله هارونى از موسى علما گفتند كه از قرآن از كجا ظاهر مى شود حضرت فرمودند كه در آنجا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه وحى كرديم به موسى و هارون كه جا دهيد از جهة قوم خود كه بنى اسرائيل اند در مصر خانها و خانهاى خود را قبله كنيد و در اين آيه كه خانه موسى و هارون هر دو با هم قبله بنى اسرائيل بود و بازگشت همه به خانه هر دو بود رتبه هارونى ظاهر مى شود مع هذا حضرت موسى نيز چنين كرد كه درهاى خانهاى همه را گرفت مگر در خانه هارون را.

ص: 577

و دليل ظاهر در قول حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نيز هست كه فرمودند كه به درستى كه اين مسجد حلال نيست از جهة كسى كه در آن با جنابت بگذرد الا محمد و آل محمد پس علماء گفتند كه اين شرح و اين بيان يافت نمى شود مگر نزد شما اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پس حضرت فرمودند كه كى انكار اين مى تواند كرد با آن كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرموده است كه من شهرستان حكمت و علم الهى ام و على در آن شهر است پس كسى كه مدينه را مى خواهد مى بايد كه از درش داخل شود و در اين معنى كه واضح گردانيديم از فضل و شرف و تقدم و اصطفاء و عصمت به مرتبه ايست كه هيچ معاندى انكار اين نمى تواند نمود.

و اما آيه پنجم آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» (1)يعنى حق خويشانت را به ايشان بده و تخصيص ايشان رتبه ايست كه حق سبحانه و تعالى به ايشان كرامت فرموده است و ايشان را بر امت برگزيده است و چون اين آيه نازل شد بر حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت فرمودند كه فاطمه را بخوانيد پس چون آمد فرمودند كه يا فاطمه گفت لبيك يا رسول اللّه حضرت فرمودند كه چون اين فدك را به جنگ نگرفته ايم مال منست و مسلمانان با شما شريك نيستند چنانكه نص قرآن است و من از جهة تو مقرر ساختم چون حق سبحانه و تعالى مرا باين امر فرموده است بگير اين فدك را از جهة خود و فرزندانت و چون حكايت غصب فدك ظاهر بود حضرت به همين اكتفا فرمودند.

و آيه ششم «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (2)يعنى بگو يا محمد كه من بر رسالت از شما مزدى نمى خواهم مگر دوستى3.

ص: 578


1- الاسراء-26.
2- الشورى-23.

خويشانم را و اين رتبه و فضيلتى است كه حق سبحانه و تعالى حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه و آله كرامت فرموده است و پيغمبران سابق را نداده است و آل آن حضرت را كرامت فرموده است و آل هيچ پيغمبرى را نداده است زيرا كه حق سبحانه و تعالى در نوح فرموده است كه او گفت كه اى قوم من از شما مزدى بر رسالت نمى خواهم مزد من بر حق سبحانه و تعالى است و در حكايت هود نيز چنين فرموده است و از جهة پيغمبر ما مزد قرار داده است كه خويشان او را دوست دارند و مراد از خويشان جمعى اند كه معصوم باشند.

و چون حق سبحانه و تعالى مى دانست كه معصومان هستند مودت ايشان را مزد رسالت آن حضرت گردانيد زيرا كه خود فرموده است كه دشمنى كنيد با كفار و فساق و اين مزد به امت برمى گردد كه ايشان به سبب مودّت ايشان ناجى باشند و محبوب خدا و رسول باشند چون اهل بيت معصوم محبوب حق سبحانه و تعالى اند و به سبب فريضه كه بر ايشان واجب گردانيده است مثاب باشند و مستحق شفاعت باشند پس آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در ميان اصحاب خود برخاستند بعد از آن كه همه را جمع فرموده بودند و حمد و ثناى الهى به جا آوردند و فرمودند كه اى گروه مردمان حق سبحانه و تعالى از جهة من بر شما فريضه مقرر فرموده است آيا به جا خواهيد آورد كسى جواب نداد حضرت فرمودند كه اى مردمان طلا و نقره نيست و خوردنى و آشاميدنى نيست گفتند بفرما چون چنين است پس حضرت اين آيه را بر ايشان خواند گفتند قبول كرديم و ليكن اكثر ايشان به آن وفا نكردند و حق سبحانه و تعالى عبث واجب نگردانيد مودّت ذوى القربى را بلكه چون ايشان را برگزيده بود و ايشان را فضيلتهاى بسيار داده بود مودت ايشان را واجب گردانيد تا ايشان را بشناسند و به سبب دوستى متابعت ايشان كنند و به بهشت روند پس جمعى كه حق سبحانه و تعالى عهد و پيمان بر ايشان گرفته بود در روز أ لست كه وفا كنند وفا نمودند،و

ص: 579

اهل شقاق و نفاق از روى عناد بعضى گفتند كه مراد از اين قرابت عربست و جمعى گفتند كه امت است و انصاف نبود كه چنين كنند با پيغمبرى كه هميشه با ايشان در مقام شفقت و رأفت و مهربانى بوده باشد و سبب خلاصى ايشان شده باشد از آتش دوزخ و ساير كمالاتى كه ايشان را حاصل شده باشد به سبب آن حضرت كه ايذاى آن حضرت كنند به ايذاى ذريّت او و ايشان را مانند چشم حفظ و حمايت نكنند چون فى الحقيقه محبت ايشان محبت آن حضرتست اگر حق سبحانه و تعالى بر ايشان واجب نگردانيده بود مى بايست كه چنين كنند.

مع هذا حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد بر ايشان واجب گردانيد و در اخبار متواتره به ايشان رسيده باشد كه ايشانند اهل مودّت،و حق سبحانه و تعالى وعده مراتب عاليه به ايشان داده باشد به سبب مودّت در آن كه فرموده است سابق بر آيه مودّت«و الذين الخ»يعنى آن جماعتى كه ايمان آورده اند و اعمال صالح كرده اند در روضهاى بهشتها خواهند بود و از جهت ايشان خواهد بود هر چه خواهند نزد پروردگار ايشان و اين فضلى است بزرگوار كه به ايشان خواهيم داد و اين فضلى است كه حق سبحانه و تعالى بندگان خود را به آن بشارت مى فرمايد بگو يا محمد كه من بر تبليغ رسالت از شما مزد نمى خواهم مگر مودت خويشان خود را كه تفسير و بيان ما تقدم مى كند.

مع هذا پدرم روايت كرد از جدم از پدرانش از حضرت امام حسين صلوات اللّه عليهم كه مهاجران و انصار به خدمت حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آمدند و عرض نمودند كه يا رسول اللّه خرج و اخراجات شما بسيار است و صادر و وارد بسيار داريد اينك مالهاى ما و جانهاى ما از تست حكم كن در آن بهر عنوان كه خواهى مى خواهى همه را بردار مى خواهى بعضى را بهر عنوان كه مى كنى ما راضييم و بهر كه خواهى بده و بهر كه نخواهى مده و بر تو حرجى نيست باز جبرئيل آمد و همين آيه را آورد كه بگو يا محمد كه من از شما

ص: 580

چيزى نمى خواهم مگر مودت خويشانم كه بعد از من با ايشان دوستى كنيد.

و ظاهر است كه در معصومين دوستى اطاعت است و در غير ايشان محض محبت از حيثيت نسبت حتى فساق ايشان از حيثيت انتساب به آن جناب دوست مى بايد داشت و از حيثيت فسق دشمن پس چون بيرون رفتند منافقان گفتند كه گفته ما را قبول نكرد تا ما را راغب گرداند به اطاعت ايشان بعد او وفات خودش و اين نبود مگر افترائى كه بر خدا بست در اين مجلس و اين كفر عظيم بود كه از ايشان واقع شد پس جبرئيل آمد و اين آيه را آورد كه« أَمْ يَقُولُونَ الخ»كه آيا مى گويند كه اين سخن را بر خدا دروغ بست پس بگو يا محمد كه اگر من بر خداوندم افترا بندم و او مرا عذاب كند به سبب افترا شما دفع نمى توانيد كرد عذاب خداوند مرا از من حق سبحانه و تعالى اعلم است به آن چه شما در آن خوض مى كنيد خدا بس است گواه ميان من و شما و اوست آمرزنده و مهربان يعنى اميد هست كه اگر توبه كنيد حق سبحانه و تعالى بيامرزد شما را پس حضرت فرستادند و ايشان را طلبيدند و فرمودند كه آيا از شما حرف بدى صادر شده است گفتند اى و اللّه يا رسول اللّه بعضى از ما سخن درشتى گفتند و ما راضى نبوديم به گفته او پس حضرت اين آيه را بر ايشان خواند همه گريستند و بسيار گريستند پس حق سبحانه و تعالى فرستاد كه آن خداونديست كه قبول مى فرمايد توبه را از بندگان خود و عفو مى كند از گناهان و مى داند هر چه بندگان او مى كنند از شر و خير.

و اما آيه هفتم آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه به درستى كه خدا و فرشتگان او صلوات مى فرستند بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اى جماعتى كه ايمان آورده ايد صلوات فرستيد بر پيغمبر و گردن نهيد فرمان او را گردن نهادنى خوب يعنى هر چه بفرمايد اطاعت او بكنيد هر چند بر شما دشوار باشد و همه معاندان مى دانند كه چون اين آيه نازل شد صحابه گفتند يا رسول اللّه دانستيم كه

ص: 581

چگونه سلام كنيم ترا و چگونه صلوات فرستيم بر تو؟حضرت فرمودند كه بگوئيد

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت على ابراهيم و على آل ابراهيم انّك حميد مجيد اى گروه عالميان آيا شما را خلافى هست در اين همه گفتند نه حتى آن كه بخارى همين مضمون را بطرق و اسانيد بسيار روايت كرده است و در صحيح مسلم به اسانيد بيشتر و در جامع الاصول به اسانيد متواتره روايت كرده است و در بعضى از اسانيد و آل محمد است و در بعضى و على آل محمد و در اكثر اخبار اهل بيت سلام اللّه عليهم كافضل ما صليت است،و بيضاوى همين حديث را ذكر كرده است و آل محمد را ذكر نكرده است با آن كه در هيچ حديثى در جامع الاصول نيست كه آل محمد نداشته باشد و از اينجا ظاهر مى شود كه همه سنيان عداوت با اهل بيت دارند كه با احاديث متواتره كه خود نقل كرده اند در جميع كتب خود صلوات كه بر آن حضرت مى فرستند صلوات بر آل نمى فرستند و جمعى از عامه گفته اند كه چون از كيفيت صلوات بر آن حضرت سؤال كردند و آن حضرت آل را داخل كردند ظاهر مى شود كه آل نبى نفس نبى اند و صلوات بر نبى بى صلوات بر آل صلوات نيست و همه نقل اجماع كرده اند بر آن كه صلوات بر آل نبى با صلوات بر نبى جايز است و خلاف كرده اند در صلوات بر آل تنها همه گفته اند حتى صاحب كشاف كه دليل اقتضا مى كند كه توان فرستاد و وجوه بسيار ذكر كرده اند و ليكن چون شعار رفضه است بنا بر اين اكثر رغما لهم نمى فرستند الحمد للّه كه رفضه با حق اند در همه جا و على رغم حق ايشان ترك حق كرده اند پس مامون گفت در اين خلاف نيست و اجماع است بر آن كه حضرت صلوات بر آل را با صلوات بر خودش ضم كرد اما يا ابا الحسن واضحتر ازين نزد شما چيزى هست در آل در قرآن مجيد حضرت فرمودند كه بلى و حضرت رو به علما كردند كه خبر دهيد مرا از قول حق سبحانه و تعالى «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ» مراد از يس كيست علما گفتند

ص: 582

ابا الحسن واضحتر ازين نزد شما چيزى هست در آل در قرآن مجيد حضرت فرمودند كه بلى و حضرت رو به علما كردند كه خبر دهيد مرا از قول حق سبحانه و تعالى «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ» مراد از يس كيست علما گفتند يس محمد است صلى اللّه عليه و آله و كسى شك در اين ندارد حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى محمد و آل محمد را فضيلتى كرامت كرده است كه به كنه وصف آن نمى رسد مگر كسى كه عقل خود را بكار فرمايد و آن آنست كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد سلام نكرده است مگر بر پيغمبران صلوات اللّه عليهم چنانكه فرموده است «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» و فرموده است كه «سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» و فرموده است كه «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» و سلام بر آل نوح و آل ابراهيم و آل موسى و هارون نفرستاد و فرمود كه«سلام على آل يس» يعنى آل محمد صلى اللّه عليه و آله مأمون گفت مى دانستم كه در معدن نبوت شرح و بيان اين هست.

اما هشتم قول حق سبحانه و تعالى است كه «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ الخ» و ترجمه اش گذشت پس خداوند عالميان سهم خويشان آن حضرت را مقرون ساخت با سهم خود و با سهم رسول خودش و باين آيه نيز فرق ظاهر مى شود ميان آل و امّت زيرا كه ايشان را در مرتبه مقرر فرمود و غير ايشان را در رتبه پست تر از ايشان و از جهة ايشان راضى شد آن چه را از جهة خود رضى شد و ايشان را در اين معنى برگزيد در فيء و غنيمت از چيزهايى كه از جهة خود و رسولش راضى شد بانكه ابتدا به خود كرد و ديگر به رسولش ديگر به ايشان در آيه غنيمت و فيء كه فرمود كه «ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى الخ»و تفسيرش خواهد آمد و اما يتيم كه يتيم كه بالغ شد از غنيمت بيرون مى رود و مسكين كه غنى شد ايشان را نصيبى نيست و جايز نيست كه بگيرند و سهم ذى القربى تا روز قيامت باقى است از جهة غنى و فقير

ص: 583

ايشان زيرا كه كسى غنى تر از حق سبحانه و تعالى نيست و نه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه دنيا را به طفيل او آفريد پس از جهة خود سهمى مقرر ساخت چنانكه از جهة رسول و خويشانش مقرر فرمود تا بفهمند كه هر چه از جهة خود راضى است از جهة ايشان همان را راضى است در غنيمت و هم چنين در فيء كه ابتدا به خود فرمود ديگر به رسولش ديگر به ايشان هم چنان كه در طاعت فرمود كه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» يعنى اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا و اولو الامر خود را كه ابتدا به خود كرد پس به رسولش پس به ايشان و هم چنين در ولايت فرمود كه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» يعنى نيست ولى شما يعنى واجب الاطاعه شما مگر خدا و رسولش و آن كسانى ايمان به خدا و رسول آورده اند و نماز مى كنند و در ركوع زكات مى دهند كه ابتدا به خود فرمود پس به رسولش پس به ايشان كه ولايت ايشان را مقرون ساخت به اطاعت رسولش به طاعت خود هم چنان كه سهم ايشان را با سهم رسولش مقرون ساخت به سهم خود در غنيمت و فيء پس بزرگوار خداوندى كه نعمتش چه عظيم است بر اين اهل البيت و چون حكايت زكات را فرمود خود را منزه گردانيد و رسولش را و اهل بيت رسولش را از آن و فرمود «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ» كه در اين آيه نه خود را و نه رسولش را و نه اهل بيت رسولش را ذكر نفرمود زيرا كه چون خود را منزه گردانيد رسول و اهل بيت خود را نيز منزه گردانيد از صدقه بلكه حرام گردانيد بر ايشان زيرا كه صدقه حرامست بر محمّد و آل محمّد و آن چرك دستهاى مردمان است و ايشان را مطهر گردانيده است از هر چركى و ناخوشى در آيه تطهير كه گذشت پس چون حق سبحانه و تعالى ايشان را مطهر گردانيده و برگزيد راضى شد از جهت ايشان آن چه راضى شد از جهة خود و نخواست از جهة ايشان آن چه را نخواست از جهة خود.

ص: 584

اما آيه نهم آن كه ما را اهل ذكر گردانيد عالميان را امر كرد كه از ما سؤال كنند و احكام الهى را از ما بپرسند در آنجا كه فرمود كه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» يعنى هر چه را ندانيد از اهل ذكر سؤال كنيد علما گفتند كه مراد از اهل ذكر يهود و نصارى اند حضرت فرمودند كه سبحان اللّه آيا جايز است كه حق سبحانه و تعالى امر كند مسلمانان را كه از كفار علم خود را اخذ كنيد و اگر از ايشان پرسند خواهند گفت كه بدين ما در آييد كه دين ما افضل است از دين اسلام.

مأمون گفت كه دليلى واضحتر داريد بر اين يا ابا الحسن حضرت فرمودند كه مراد از ذكر رسول اللّه است و ما اهل اوييم زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولاً الخ»يعنى حق سبحانه و تعالى فرستاد بسوى شما ذكرى كه رسول شماست و مى خواند بر شما آيات الهى را مبيّن يعنى بيان مى كند مراد الهى را از آيات و چون آن حضرت ذكر است ما اهل ذكريم.

و اما دهم آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه حرامست بر شما مادرهاى شما و دخترهاى شما و خواهرهاى شما الخ پس بگوييد كه دختر من يا دختر فرزند من و هر چه پائين رود از نسل من حلالند بر رسول خدا كه ايشان را بخواهد اگر زنده باشد علما گفتند نه حضرت فرمودند كه آيا جايزست كه دختران شما را بخواهد اگر زنده باشد گفتند بلى حضرت فرمودند كه از اينجا ظاهر مى شود كه ما از آل آن حضرتيم و شما آل او نيستيد و اگر از آل او بوديد دختر شما نيز بر او حرام مى بود پس ظاهر شد فرق ميان آل و امّت.

اما آيه يازدهم آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» و گفت مردى مؤمن از آل فرعون كه مى پوشيد ايمان خود را و مؤمن پسر خالوى فرعون بود و چون خويش او بود حق سبحانه و

ص: 585

تعالى او را از آل فرعون ناميد با آن كه در دين مخالف او بوده هم چنين ما آن چه مخصوص ماست آنست كه از ذرّيت آن حضرتيم و با عالميان شريكيم در دين پس از اينجا نيز ظاهر شد فرق ميان آل و امّت.

اما دوازدهم آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ» يعنى يا محمد امر كن اهلت را به نماز و ما را باين خصوصيت مخصوص گردانيد كه با امّت شريكيم و بخصوص نيز آن حضرت مأمور بود بامر كردن ما و از اين جهت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بعد از نزول اين آيه تا نه ماه مى آمدند هر روز پنجم رتبه در وقت هر نمازى بر در خانه على و فاطمه و مى فرمودند كه الصّلاة رحمكم اللّه و حق سبحانه و تعالى هيچ ذرّيتى از ذريّات انبياء را اين كرامت نفرمود كه ما را فرمود و ما را از امت با اين خصوصيات برگزيد پس مأمون و علما گفتند كه اى اهل بيت نبوّت حق سبحانه و تعالى را شما را جزاى خير دهد از حقوقى كه بر اين امّت داريد كه هر چه بر ما مشتبه و مشكل مى شود شرح و بيانش نزد شماست و غير شما نمى توانند كرد.

و چون تأمل كنى در اين حديث بسيارى از احكام ظاهر مى شود بر تو و آن چه در آيه غنيمت فرمودند فى الجمله تقيّه فرموده اند كه ظاهرش آنست كه يتامى و مساكين از غير سادات باشند اما حضرت در برابر ذوى القربى آورد و ذوى القربى چون معصومانند امتياز از ايشان دارند و ظاهر اين حديث آنست كه دختر زاده فرزند باشند و مادر كه سيّد باشد زكات نتوانند گرفت و خمس توانند گرفت به اعتبار آيه مباهله كه حق سبحانه و تعالى حسنين را ابناء رسول اللّه ناميد و در آيه تحريم دختر زاده را فرزند ناميد و ليكن جمع كرده اند كه ممكن است كه استعمال بر سبيل مجاز باشد يا آن كه اين قسم فرزند خمس نتوانند گرفت.

و در موثق كالصحيح از ابن فضال از ابن بكير منقولست و هر دو از اهل اجماعند از بعضى از اصحاب خود از احدهما صلوات اللّه عليهما در تفسير

ص: 586

آيه« وَ اعْلَمُوا الخ»حضرت فرمودند كه حصه خدا از امام است و حصه رسول از امام است و حصه ذوى القربى از امامان خويشان رسول است صلوات اللّه عليهم و يتيمان يتيمان ساداتند و مساكين و ابناء السبيل همه از ساداتند و جايز نيست كه حصه هاى ايشان را بغير ايشان دهند و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است به همين عنوان.

خمس بعد از مؤنه است

8-( و فى توقيعات الرّضا صلوات اللّه عليه إلى ابراهيم بن محمّد الهمذانيّ: انّ الخمس بعد المؤنة).

و در فرمانهاى حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه نوشته اند به ابراهيم كه از شهر همذان بذال معجمه است مذكور است كه خمس بعد از اخراجات است و اين ابراهيم به خدمت حضرت امام رضا و امام محمد تقى و امام على نقى صلوات اللّه عليهم رسيده بود و از جانب حضرات ثلثه وكيل بود در همذان كه شهر مشهور است نه قبيله همذان كه در يمن مى بوده اند و اين جماعت نيز اكثرشان شيعه بوده اند و ابراهيم وكالت داشت كه خمس و زكات و فطر را مى گرفت و به خدمت حضرات مى فرستاد و بعد از او پسرش وكيل بود و بعد از او محمد پسرش وكيل بود و بعد از او پسرش قاسم وكيل حضرت صاحب الامر بود و همه بزرگ و عظيم الشأن وثقه بوده اند و هميشه فرامين حضرات به ايشان مى رسيد و عرايض ايشان به حضرات ائمه خمسه مى رسيد و ظاهرا اكثر فرامين اين باب از حضرت امام على نقى باشد و چون بلفظ ابى الحسن است توهّم شده است كه ابو الحسن ثانى باشد اگر چه ممكن است كه از حضرت امام رضا نيز به او رسيده باشد ليكن بعيد است از آن جمله كالصحيح منقولست از ابراهيم بن محمد همذانى كه عريضه نوشتم به حضرت ابو الحسن صلوات اللّه عليه كه على بن مهزيار نامه پدر ترا بر من خواند در آن چه واجب گردانيده بودند بر صاحبان املاك كه نصف سدس بدهند بعد از مؤنت و كسى كه حاصل املاكش وفا به خرجش نكند نه نصف سدس است و نه غير آن و

ص: 587

اصحاب ما در اين جانب مختلفند بعضى مى گويند كه خمس مى بايد داد بعد از اخراجات املاك نه اخراجات صاحب املاك و اخراجات عيالش فرمان حضرت رسيد كه بعد از مؤنت خودش و خرج عيالش و بعد از خراج سلطانست و همين روايت در صحيح از على بن مهزيار منقولست كه ابراهيم بن محمد عرضه نوشت به حضرت تا به آخر.

و در صحيح از على بن مهزيار از محمد بن الحسن اشعرى منقول است كه گفت بعضى از اصحاب عريضه نوشتند به خدمت حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه كه خبر دهيد مرا كه آيا هر چه اين كس به همرساند خواه كم و خواه بسيار از هر چيزى و بر املاك خمس هست حضرت بخط مبارك خود نوشتند كه خمس بعد از اخراجات است و سؤالى كه از نصف سدس كرده است ممكن است كه اشتباهى از راوى شده باشد چون سخن حضرت نيست سهل است و وجهى ديگر وارد خواهد آمد و در صحيح از على بن مهزيار منقولست كه ابو علىّ بن راشد بمن گفت و او از جمله وكلاء حضرتست كه من به آن حضرت عرض نمودم كه تو مرا امر نمودى كه به خدمتت قيام نمايم و حقت را بگيرم و شيعيان را گفتم بعضى گفتند كه حق حضرت چه چيز است و ندانستم كه چه چيز در جواب ايشان بگويم حضرت فرمودند كه خمس بر ايشان واجبست گفتم در چه چيز فرمودند كه در متاعهاى ايشان و كارهاى ايشان و املاك ايشان عرض نمودم كه بر تاجر خمس هست و بر كارگران هست حضرت فرمودند كه بعد از اخراجات ايشان كه معاش خود را گذرانيده باشند هر چه زياد آيد خمس هست.

و در صحيح از بزنطى منقولست كه عريضه نوشتم به حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه كه خمس قبل از اخراجاتست يا بعد از اخراجات حضرت فرمودند بعد از اخراجات و در صحيح از يزيد منقولست و ظاهرا ابن اسحاق

ص: 588

است كه نوشتم به حضرت صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم بيان فرمائيد كه فايده كدام است كه خمس آن را مى بايد داد تا آن كه بر حرام اقامت نكرده باشم كه نماز و روزه ام صحيح نباشد حضرت فرمودند كه از تجارت و زراعت و جايزه بعد از غرامت يعنى اخراجات

زمينى كه ذمى بخرد

5-( و روى ابو عبيدة الحذّاء عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: أيّما ذمّى اشترى من مسلم ارضا فعليه الخمس.).

و كالصحيح و در صحيح منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر ذمى كه يهود و نصارى و مجوس باشند كه از مسلمانى زمين بخرند بر آن خمس است يعنى پنج يك آن زمين را يا قيمتش را از او مى گيرند يا خمس حاصل را و ظاهرا امام صلوات اللّه عليه يا نايب خاص يا نايب عام كه عالم باشد اختيار داشته باشد در هر يك از اين سه امر

خمس حلال است براى شيعيان

6,5-( و روى محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللّه عليهما: قال انّ اشدّ ما فيه النّاس يوم القيمة ان يقوم صاحب الخمس فيقول يا ربّ خمسى و قد طيّبنا ذلك لشيعتنا لتطيب ولادتهم).

او لتزكو ولادتهم و كالصحيح منقولست از يكى از امامين صلوات اللّه عليهما كه آن حضرت فرمودند كه سخت ترين حالات مردمان در روز قيامت وقتى است كه صاحب خمس برخيزد و گويد پروردگارا خمس ما را نداده اند و ظاهرا مراد از ايشان يتيمان و مساكين و ابناء السبيل باشند نسبت به همه كس و امام نيز داخل باشد نظر به سنيان و بتحقيق كه ما حلال كرديم از جهة شيعيان خود تا ولادت ايشان پاك باشد و فرزندان ايشان حلال زاده باشند و راوى شك دارد كه به كدام يك ازين دو عبارت حضرت فرموده اند و معنى هر دو يكيست و صدوق در علل در صحيح از زراره و محمد بن مسلم و ابو بصير روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اكثر عالميان هالكند و اهل جهنم به سبب

ص: 589

شكم و فرج چون حق ما را از خمس نمى دهند و ليكن بر شيعيان ما و بر فرزندان ايشان حلال است و در صحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه خمس را بر شيعيان حلال گردانيد تا فرزندان ايشان حلال زاده باشند و ديگر احاديث خواهد آمد و به سبب اين عبارات خلافست در ميان اصحاب بعضى گفته اند كه حليت مخصوص مناكح است به قرينه تحليل ولادت و بعضى گفته اند كه در زمان غيبت حق امام ساقط است چون حلال كرده اند و نصف خمس كه حصه ساداتست باقيست و جمعى گفته اند كه همه ساقط است به قرينه آن كه حضرت فرمودند كه در شكم و فرج هالكند مگر شيعيان و شكم عبارتست از جميع چيزها چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ» يعنى مالهاى هم را نخوريد در ميانه خود بباطل و به اتفاق مراد مطلق تصرّفات است و چون عمده تصرفات اكل است باين عبارت فرموده است و بعضى باين آيه و امثال اين استدلال كرده اند كه جايز نيست تصرف در اموال هيچ كس پس چگونه جايز باشد تصرف در اموال آن حضرت صلى اللّه عليه و آله و عمده اخبار در تحليل مناكح واقع شده است همان حلال است كه كنيزكى را كه سبى كرده باشند مى توان خريدن از زرى كه خمس آن زر را نداده باشند و هم چنين مهر زنان را اگر چه خمس نداده باشند و ايشان را به آن مهر بخواهند آن كنيز و آن زن حلال است و سنيان كه بر ايشان حلال نيست فرزندان ايشان حلال زاده نيستند و هر چند تخصيص آيه كمتر است بهتر است و ديگر وجوه ذكر كرده اند كه اينجا گنجايش ذكر آنها ندارد پس مال آن حضرت را ضبط مى بايد كرد و به ثقات و عدول مى بايد سپرد دست بدست تا وقت ظهور آن حضرت به آن حضرت صلوات اللّه عليه رسانند و بعضى گفته اند كه دفن مى بايد كرد چون احاديث وارد شده است كه در وقت ظهور آن حضرت صلوات اللّه عليه زمين گنجهاى خود را

ص: 590

به آن حضرت مى رساند و بعضى گفته اند به دريا مى اندازند و مشهور ميان اصحاب آنست كه فقيه به نيابت آن حضرت حاكم است چنانكه در باب قضا يا خواهد آمد و پيش گذشت كه هر گاه امام صلوات اللّه عليه ظاهر باشند و خمس را حصه فرمايند هر چه از قوت ساليانه سادات زياد مى آيد از امام است و هر چه كم مى آيد بر امام است كه تمام كند و چون در زمان غيبت سادات بسيارند و جمعى كه خمس دهند كمند غالبا پس اگر عشر سادات را كه به ايشان دهند قوت ساليانه ايشان نباشد بر امام لازمست كه از حصه خود تمام كند ساليانه سادات را پس اين متمم دين است بر آن حضرت صلى اللّه عليه و حضرت كه فقها را نايب گردانيده اند مقرر فرموده اند كه دين قرض داران را ادا نمايند و اموال ايشان را بفروشند و دين ايشان را مؤدّى سازند در صورت غيبت ايشان و آن حضرت صلى اللّه عليه نيز داخلند در اين عموم پس فقها على وجه التتمه عشر آن حضرت صلى اللّه عليه را به سادات مى دهند و اين فقير باين قول عمل مى كند نه از اين استدلال بلكه از جهة عمومات اخبارى كه رخصت داده اند شيعيان را در تصرف در اموال ايشان پس هر گاه در جميع اموال ايشان تصرف جايز باشد و اين قرينه نيز باشد يقين به سادات دادن اولى است اما در گرفتن از صاحبان اموال به ايشان مى گوييم كه بر سبيل احتياط است و محتمل است كه در واقع شما را عشر بلكه خمس نبايد داد و در صورت دادن براءت ذمّت بيشتر است از وجوه ديگر و اللّه تعالى يعلم.

1-( و: جاء رجل إلى امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فقال يا امير المؤمنين اصبت مالا أغمضت فيه أ فلي توبة فقال صلوات اللّه عليه ائتني بخمسه فاتاه بخمسه فقال هو لك انّ الرّجل اذا تاب تاب ماله معه).

و در قوى كالصحيح منقولست كه شخصى به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمد و گفت يا امير المؤمنين مالى به همرسانيده ام كه

ص: 591

چشم از حلال و حرامش پوشيده ام آيا توبه مى توانم كرد حضرت فرمودند كه خمس آن را بياور آن مرد خمس مال را به نزد آن حضرت آورد حضرت فرمودند كه هر گاه شخصى توبه كرد مالش با او توبه مى كند يعنى مى بايد كه مالش را نيز توبه فرمايد و توبه مال آنست كه پنج يك آن را بدهند.

و كالصحيح از حسن بن زياد منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه آمد و گفت يا امير المؤمنين مالى به همرسانيده ام كه حلال و حرامش را نمى دانم حضرت فرمودند كه خمس آن مال را بيرون كن به درستى كه حق سبحانه و تعالى از مال بخمس راضى است كه در راه او بدهند اجتناب كن از كارى كه صاحبش مى كرد.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى از اصحاب ما كه با سنيان به جنگ رفته باشد و غنيمتى بهم رسانيده باشد حضرت فرمودند كه خمس آن مال را مى دهد و باقى حلال مى شود و اگر متأخّرين گفته اند كه اگر صاحب مال را داند و قدر آن را داند واجبست كه آن مال را به صاحبش رساند و اگر مال را داند و صاحب را نداند آن مال را تصدق مى كند و اگر بعد از آن صاحب را به بيند به صاحبش بدهد و ثواب آن چه داده است از او خواهد بود و اگر مال را نمى داند و صاحبش را مى داند با او صلح مى كند و اگر مال و صاحب را نداند خمس مى دهد و بعضى گفته اند كه وقتى خمس كافى است كه جزم نداشته باشد كه آن زياده از خمس است كه اگر داند كه ربع هست اما در زيادتى شك داشته باشد ربع را مى دهد و ظاهرا در اين صورت خمس كافى باشد و عبارات اين اخبار دلالت ندارد كه اين خمس را به سادات بايد دادن و اين مال مسمّى است بردّ مظالم و بهتر آنست كه به سادات دهند تا از خلاف بيرون آيد اگر چه بغير سادات نيز مى توان دادن چنانكه ظاهر رواياتست.

ص: 592

7-( و سئل ابو الحسن صلوات اللّه عليه: عن الرّجل يأخذ منه هؤلاء زكاة ماله او خمس غنيمته أو خمس ما يخرج له من المعادن أ يحسب له ذلك فى زكاته و خمسه فقال نعم).

و منقولست كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردند از شخصى كه اين حكام جور زكات مال او را و يا خمس غنيمت او را يا خمس آن چه از جهة خود بيرون مى كند از معادن از او مى گيرند آيا آن چه به ايشان داده است از زكات و خمس خود حساب مى تواند كرد و حضرت فرمودند كه بلى و احاديث صحيحه در زكات وارد شده است كه حساب مى تواند كرد و حمل كرده اند بر آن كه آن چه از ايشان گرفته باشند خمس و زكات آن را لازم نيست دادن نه مطلقا.

10-( و روى عن علىّ بن ابى راشد قال: قلت لأبي الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه انّا نؤتى بالشّيء فيقال هذا كان لأبي جعفر صلوات اللّه عليه عندنا فكيف نصنع فقال ما كان لأبي صلوات اللّه عليه به سبب الامامة فهو لي و ما كان غير ذلك فهو ميراث على كتاب اللّه و سنّة نبيّه صلّى اللّه عليه و آله).

ظاهرا سهوى از نساخ شده است در تقديم و تأخير كلمه ابى و چنين بوده است كه روى عن ابى على بن راشد و او وكيل حضرتست چنانكه گذشت روايت كرده است كه عرض نمودم به حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه گاه هست چيزى مى آورند نزد ما وكلاء و مى گويند كه اين از حضرت امام محمد تقى است صلوات اللّه عليه كه نزد ماست چه كنيم حضرت فرمودند كه هر چه از پدر من است به سبب امامت مثل خمس آن از منست چون هنوز به آن حضرت نرسيده است مثل مال غنيمت كه تا بدست لشكر نيايد مال ايشان نمى شود و اگر از اين وجه نباشد آن ميراث است و قسمت آن مى بايد كرد بر ورثه چنانكه در كتاب خدا و سنّت رسول است پس از ايشان تفحض مى بايد بكنيد و بگيريد.

ص: 593

6-( و روى عبد اللّه بن بكير عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

انّي لأخذ من احدكم الدّرهم و انّي لمن اكثر اهل المدينة مالا ما اريد بذلك الاّ ان تطهروا).

و در موثق كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه به درستى كه گاه هست بعضى از شما يك شاهى مى آوريد كه خمس است و من مى گيرم و به درستى كه من از جماعتى ام كه مال ايشان بيشتر است از اهل مدينه همه و نيست غرضم ازين گرفتن مگر آن كه طاهر شويد از گناهان و از صفت بخل و ثوابهاى عظيم بيابيد.

چنانكه احاديث متكثره وارد شده است در ثواب رسانيدن مال به امام صلوات اللّه عليه از آن جمله از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه چيزى نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر از اين نيست كه زر نزد امام برند و حق سبحانه و تعالى هر درهمى را به سنگينى كوه احد مى كند در بهشت و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه كيست كه قرض دهد بحق سبحانه و تعالى قرض حسن تا مضاعف كند از جهة او به اضعاف بسيار پس فرمودند كه و اللّه كه اين آيه در صله امام نازل شده است و بس و مذكور شد كه قرض دادن به ايشان قرض دادنست بحق سبحانه و تعالى و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرموده است كه قرض خواسته است از شما خداوند شما و حال آن كه مر او راست خزينهاى آسمانها و زمينها و آن حضرت فرموده اند كه هر كه گمان كند كه امام محتاج است بمال مردمان كافر است بلكه مردمان محتاجند كه امام از ايشان بگيرد چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بگير از اموال ايشان صدقه را تا ايشان را مطهّر و مزكّى گردانى و صلوات فرست و دعا كن ايشان را كه دعاى تو سبب آرام قلوب ايشان مى شود و فرمودند كه حق سبحانه فرموده است كه قرض به خداوند خود دهيد حق سبحانه و تعالى محتاج قرض شما نيست و حقى كه سبحانه فرموده است از جهة خودش از جهة امام است و فرمودند كه

ص: 594

يك درهمى كه از جهة امام برند نزد حق سبحانه بهتر است از دو هزار هزار درهم كه در راههاى خير صرف نمايند غير اين راه.

6-( و روى عن يونس بن يعقوب قال: كنت عند ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه فدخل عليه رجل من القمّاطين فقال جعلت فداك تقع فى أيدينا الارباح و الاموال و تجارات نعرف انّ حقّك فيها ثابت و انّا عن ذلك مقصّرون فقال ما أنصفناكم ان كلّفناكم ذلك اليوم).

و كالصحيح منقولست از يونس كه من نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بودم كه شخصى داخل شد بر آن حضرت از جماعتى كه خانه از نى مى سازند و گفت فداى تو گردم ما كسب مى كنيم و تجارتها مى كنيم از انواع تجارات و فايده ها بهم مى رسد و مى دانيم كه حق شما در اينها هست و ما مقصريم و آن چه مى بايد كرد نمى كنيم حضرت فرمودند كه انصاف نباشد كه ما در اين اوقات بر شما تكليف خمس كنيم و مى دانيم كه چها از شما مى گيرند و در آن اوقات خلفاء بنى اميّه و بنى عباس زكات و خمس و خراج و مقاسمه را از مردم مى گرفتند و واليان ايشان از كسى كه احتمال تشيع داشت مضاعف مى گرفتند.

لهذا حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم برايشان نمى گرفتند و بسيار بود كه خمس را كه مى آوردند به ايشان پس مى دادند چنانكه در حديث صحيح منقولست از عمر بن يزيد كه گفت در مدينه مشرفه بودم كه مسمع كه از ثقات اصحاب حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بود به خدمت آن حضرت آمد و مالى بسيار آورد و حضرت به او پس داد من از مسمع پرسيدم كه بچه نحو گذشت او گفت كه من غوص بحرين را برداشته بودم و چهار هزار تومان به همرسانيده بودم،هشتصد تومان خمس آن مى شد به خدمت حضرت بردم و عرض نمودم كه اين مبلغ هم رسانيده ام و اين خمس آنست به خدمت آورده ام چون حقى است كه حق سبحانه و تعالى در مال ما مقرر فرموده است از جهة

ص: 595

شما حضرت فرمودند كه اى مسمع حق سبحانه و تعالى همين خمس را از براى ما مقرر ساخته است؟به درستى كه كل زمين مال امام است و هر چه بهم مى رسد از زمين مال ماست عرض نمودم كه هر گاه همه از شماست همه را مى دهم حضرت فرمودند كه ما همه را به تو حلال كرديم اين مال را بردار و هر چه در دست شيعيان ماست از زمينهاى موات بر شيعيان حلال كرديم تا وقتى كه صاحب الامر ما والى شود از شيعيان اجرت زمين را مى گيرد و زمين را به ايشان مى گذارد و آن چه در دست غير شيعيان ماست بر ايشان حرام است تا قيام قايم آل محمد صلوات اللّه عليهم و آن حضرت آن زمينها را از ايشان مى گيرد و آنها را با ذلّت و خوارى از آن زمينها بيرون خواهد كرد پس مسمع بمن گفت كه الحمد للّه كه من آن چه مى خورم حلال است و هم چنين هر كه را بر او حلال كرده اند حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم حلال مى خورند و باقى مردمان همه حرام مى خورند.

و منقولست در صحيح از ابن ابى عمير كه او از حلم اسدى نقل كرد كه من والى بحرين شدم و مال بسيارى به همرساندم و بسيارى را صرف كردم و املاك خريدم و بندگان خريدم و كنيزان خريدم و از ايشان فرزندان به همرسانيدم و متوجه مكه معظمه شدم و عيال و كنيزان ام ولد و زنان خود را همه با خود بردم و خمس آن مال را به خدمت حضرت ابى جعفر صلوات اللّه عليه بردم و واقعه را عرض نمودم حضرت فرمودند كه هر چه بهم رسانيده از ماست و من آن چه آورده قبول كردم و باقى به تو حلال كردم و ام ولدها و زنان و آن چه صرف كرده همه را بر تو حلال كردم و ضامن بهشتم از جهة تو از جانب خودم و از جانب پدرم و ظاهرا ابو جعفر حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه باشد و احتمال حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نيز دارد چون ابن ابى عمير به خدمت جمعى كثير از اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما رسيده است و به خدمت حضرت امام موسى كاظم و

ص: 596

حضرت امام رضا و حضرت امام محمد جواد صلوات اللّه عليهم نيز رسيده است و امثال اين از اخبار بسيار وارد شده است و ظاهر مى شود كه اختيار خمس با ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بوده است و هر كرا مى خواسته اند همه را بر ايشان حلال مى كرده اند و بعضى را بعضى اما مناكح را بر همه حلال كرده اند تا شيعيان حلال زاده باشند و ظاهرا چون در زمان ايشان سادات كم بوده اند آن چه بوده اند ايشان را قوت ساليانه و بيشتر مى داده اند و بسيار نمى دادند چون تنگ حوصله بودند و چيزى كه مى يافتند در فكر خروج مى افتادند و سبب قتل ايشان و شيعيان مى شد پس بحسب واقع كل زمين از ايشان بود بحسب ظاهر نيز زيادتى خمس از ايشان بود پس جايز بود كه مال خود را بهر كه خواهند ببخشند و تا غايت كسى باين معنى متفطن نشده است از علما و شبهه عظيم شده است بر جمعى كه حضرات ائمه هدى صلوات اللّه عليهم مال خود را مى توانند بخشيد مال سادات را چگونه مى بخشيدند و شبه ديگر آن كه هر گاه چهار هزار تومان به مسمع بخشند چرا به خويشان خود نمى دادند تا ايشان پريشان نباشند و از جهة پريشانى خروج نكنند و كشته نشوند و شبه ديگر آن كه حضرات ائمه معصومين چرا دنيا نگاه مى داشتند با اين همه مذمّتها كه از ايشان وارد شده است دنيا و دنيا داران را و بتحقيق سابق همه مندفع شد بفضل اللّه تبارك و تعالى و چون وجه ظاهر شد اخبارى كه در اين باب وارد شده است همه نص اند در اين معنى چنانكه خواهد آمد.

9-( و روى عن علىّ بن مهزيار انّه قال: قرات فى كتاب لأبي جعفر صلوات اللّه عليه إلى رجل يسأله ان يجعله فى حل من مأكله و مشربه من الخمس فكتب صلوات اللّه عليه بخطّه من اعوزه شىء من حقّى فهو فى حلّ).

و به اسانيد صحيحه منقول است كه على گفت كه من نامه حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه را خواندم كه شخصى عريضه به آن حضرت

ص: 597

نوشته بود و عرض نموده بود كه خمس را بر من حلال كنيد در آن چه مى خورم و مى آشامم تا آن كه حرام نخورم و هر چه خورم حلال باشد حضرت بخط مبارك خود در جواب او نوشته بودند كه هر شيعه كه احتياج داشته باشد به چيزى از حق من بر او حلال است و ظاهر اين حديث آنست كه در حال غيبت مال آن حضرت حلال باشد بر شيعيان محتاج و احتمال دارد كه مخصوص زمان آن حضرت باشد چنانكه منقولست در صحيح از احمد بن محمد بن عيسى و برادرش كه حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه فرمانى نوشته بودند به على بن مهزيار و ما خوانديم آن نامه را و در راه مكه كه با هم رفته بودند و حضرت فرموده بودند كه آن چه در اين سال واجب مى گردانم و اين سال دويست و بيست است از هجرت و همين در اين سال است كه وجهش را نمى گويم از خوف شهرت و مجملى را مى گويم كه شيعيان من همه يا بعضى از ايشان كه حق سبحانه و تعالى ايشان را توفيق اعمال خير كرامت فرمايد تقصير مى كنند در آن چه بر ايشان واجبست و آن كه در اين سال واجب گردانيدم به سبب آنست كه مطهر شوند و پاكيزه چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يا محمد صدقه كه در اموال امّت تست از ايشان بگير تا ايشان را پاك و پاكيزه گردانى از بخل و مال ايشان را از حقوق مردمان به سبب گرفتن آن.

و از اين حديث و احاديث بسيار ظاهر مى شود كه آيه عام باشد به حيثيتى كه شامل خمس نيز باشد يا بطريق اولى يا بعنوان اشاره و فرمود كه صلوات فرست بر ايشان يعنى دعا كن بعد از گرفتن صدقه از ايشان كه دعاى تو آرام جان ايشان است و حق سبحانه و تعالى شنواست و اجابت مى كند دعاى ترا در حق ايشان و داناست به نيات ايشان آيا نمى دانند كه خداوند عالميان قبول مى كند توبه بندگان را و اخذ مى فرمايد صدقات ايشان را و حق سبحانه و تعالى توبه دهنده و توبه پذيرنده و مهربانست و بگو يا محمد به ايشان كه هر چه خواهيد بكنيد كه هر چه

ص: 598

مى كنيد اعمال شما را خدا و رسول و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم مى بينند و مى دانند و عن قريب بازگشت شما به خداونديست كه عالم است به آشكار و نهان شما و شما را جزا خواهد داد به آن چه مى كنيد پس واجب گردانيدن من در اين سال به سبب آنست كه بدانيد كه حق سبحانه و تعالى اين قسم تهديدات در قرآن مجيد فرموده است و اگر بعضى از اوقات بامر الهى به شما به خشم سبب اين نشود كه گمان كنيد كه بر شما واجب نيست و در هر سال بر شما واجب نمى كنيم مگر زكاتى را كه حق سبحانه و تعالى بر ايشان واجب ساخته است و نسبتى بما ندارد كه توانيم آن را بخشيدن بخلاف خمس كه بر شما واجبست دادن و بر ما واجب نيست گرفتن آن چون حق ماست و در اين سال خمس واجب گردانيدم در طلا و نقره كه سال بر او گشته باشد يعنى معاش خود را كه در كل سال گذرانيده باشيد هر چه از آن زياد آمده باشد خمس آن را خواهيم داد و در غير طلا و نقره كه زياد آمده باشد بر ايشان واجب نگردانيدم از فروش و ظروف و حيوانات و غلام و كنيز و فايده كه در تجارت بهم رسيده باشد نقد نشده باشد و ملكى كه خريده باشيد مگر ملكى كه آن را بيان خواهم كرد و آن چه را از ايشان انداخته ام احسان كرده ام به ايشان چون مى دانم كه حكام جور زيادتيها بر ايشان مى كنند و اخراجات ايشان به سبب تسعيرات نيز زياد شده است اما غنيمتها و فايدها كه در هر سال بر ايشان واجبست چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بدانيد كه هر منفعت و غنيمتى كه بيابيد خمس آن از خدا و رسول و خويشان آن حضرتست و از جهة يتيمان و درويشان و راه گذريان ساداتست پس غنيمتى كه حق سبحانه و تعالى بر شما واجب ساخته است بر چند قسم است.

اول غنيمت اموال كفار است كه به جنگ بگيرند يا مال دشمنان اهل بيت هر جا كه بدست شما افتد چنانكه در صحيح و حسن كالصحيح نيز از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه هر جا بيابى مال ناصبى را

ص: 599

بردار و خمس آن را بفرست به نزد ما.

دويم منافعى است كه از كسب و زراعت و تجارت بهم مى رساند بعد از اخراجات سال هر چه زياد آيد خمس آن را مى بايد.

سيم جايزه معتدٌّ بهى است كه از جائى به شما رسد.

چهارم ميراثى است كه از غير پدر و فرزند به شما رسد چون هر چه از ايشان به شما رسد بمنزله مال شماست و از جائى كه گمان نداشته باشيد غنيمت است و مانند دشمنى از دشمنان شما كه نواصب باشند و مالشان نزد شما باشد يا مالى را بيابيد در زير زمين كه صاحبش را ندانيد و گنج در اينجا داخل است و معادن نيز ممكن است كه داخل باشد و چنانكه در اين سال جمعى از كفار كشته شدند از اهل تناسخ و مال بسيارى از آن به شيعيان ما رسيد در جميع اينها كه خمس واجبست هر چه را توانند به وكلاى ما برسانند و هر چه را نتوانند به آن كه راه ايشان دور باشد جدا كنند مال ما را و در مقام رسانيدن باشند اگر چه بعد از مدتى باشد به درستى كه نيت مؤمن بهتر است از عمل او و اما خمسى كه بر ايشان واجب مى گردانم در حاصل زراعت املاك هر سال نصف سدس بفرستند كه دوازده يك باشد و آن نيز وقتى كه حاصل وفا به اخراجات ايشان كند و كسى كه حاصلش وفا نكند نه نصف سدس بدهند و نه غير آن تمام شد رساله.

اما نصف سدس دو احتمال دارد يكى آن كه هر چه از زراعت حاصل كرده باشند نصف سدس بدهند كه بحسب تخمين خمس بعد از مؤنت سال را داده باشند و يا آن چه زياد آيد از مؤنت ايشان با آن كه خمس مى بايد دادن ايشان را حضرت تبرّع فرموده باشند به آن كه بقيّه را به ايشان گذاشته باشند چنانكه مذكور شد كه به اعتبار قلّت سادات نصف سدس بوده است ايشان را و ما بقى مال حضرتست حضرت صلوات اللّه عليه تبرع فرموده باشند به ايشان و اين حديث مشتمل است بر آن كه از سه چيز ديگر غير نه چيز سابق خمس بايد داد و آن

ص: 600

بخششهاى عظيمه است نظر بحال آخذ و ميراث غير پدر و پسر و مال ناصب و ابو الصّلاح حلبى مطلق ميراث و صدقه و بخشش را گفته است و آن چه در اين حديث است ميراث غير پدر و پسر است و بخششها و صدقات با قدر است يعنى بسيار و عمل باين كرده ام در اين مدت و اميد هست كه در بقيه عمر نيز موفق شوم.

6-( و روى ابان بن تغلب عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يموت و لا وارث له و لا مولى له فقال هو من اهل هذه الآية يسئلونك عن الانفال).

و به اسانيد متكثره كالصحيحه منقولست در شخصى كه بميرد و وارث قرابتى و سببى نداشته باشد و از آن جمله آزاد كننده است حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه او از اهل اين آيه است كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه يا محمد سؤال مى كنند از تو از انفال كه به كه مى رسد بگو انفال مخصوص خدا و رسول است و هر چه از رسول است بعد از آن حضرت به وراثت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله از ائمه اهل البيت است و در اخبار بسيار وارد شده است كه لفظ عن را زياد كرده اند و يسئلونك الانفال نازل شده است و اكثر مفسرين ذكر كرده اند كه اين آيه در جنگ بدر نازل شد كه چون كفار شكست خوردند و اصحاب آن حضرت جمعى بر سر آن حضرت ايستاده بودند از جهة حفظ و حمايت آن حضرت و جمعى در عقب كفار رفتند و مى كشتند و اسير مى آوردند و جمعى اموالى كه ايشان گذاشته بودند جمع مى كردند و چون غنايم جمع شد جمعى كه با آن حضرت بودند و جنگ نكرده بودند مى ترسيدند كه مبادا از غنيمت چيزى به آن ها نرسد بر سر غنيمت نزاع شد اين آيه آمد كه غنيمت مال خدا و رسول است و اختيار با رسولست حضرت در ميان ايشان قسمت فرمودند و بعد از آن آيه خمس نازل شد كه خمس را از غنيمت بردارند و ما بقى را را در ميان لشكر حصه كنند و احاديث بسيار دلالت

ص: 601

مى كند بر آن كه مراد از انفال زيادتيهاييست كه حق سبحانه و تعالى از جهة رسولش مقرر فرموده است و بعد از آن حضرت از ائمه اهل البيت است و از آن جمله ميراث كسى است كه هيچ وارث نداشته باشد و در كتاب ميراث خواهد آمد.

6-( و روى عنه صلوات اللّه عليه داود بن كثير الرّقّى انّه قال: انّ النّاس كلّهم يعيشون فى فضل مظلمتنا الاّ انّا احللنا شيعتنا من ذلك).

و بطرق قويه منقول است از داودى كه از روات است و آن سه موضع است يكى بغداد كهنه و دويم دهى بوده است يك فرسخى بغداد و قريب به موصل نيز شهر بوده است و دو جاى ديگر را مى گفتند و غالب اوقات جائى چند را مى گفته اند كه در وقت زيادتى آب آب آنجا را مى گيرد و بغداد كهنه نيز چنين بود و در وقت زيادتى آب بنده به آنجا رسيدم و به مشقتى عظيم گذشتم حاصل آن كه داود روايت مى كند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جميع عالم زندگانى مى كنند در مالهايى كه از ما به ستم برده اند و ليكن ما شيعيان خود را از آن مظالم حلال كرده ايم و ظاهر اين حديث اباحت مطلق خمس است و ممكن است كه مخصوص زمان آن حضرت يا بعضى از ازمنه آن حضرت صلوات اللّه عليه بوده باشد يا از زنان و خوردنيها و پوشيدنيها و سكنى بوده باشد كه فرزندان ايشان حلال زاده باشند و نمازهاى ايشان صحيح باشد و لباس ايشان و خوردن ايشان حلال باشد چنانكه منقولست در صحيح از سالم كه من در خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حاضر بودم كه شخصى عرض نمود كه حلال كنيد از جهة من فروج را حضرت برآشفته شدند از اين عبارت شخصى ديگر عرض نمود كه رخصت نمى طلبد كه راه زنى كند مطلبش اينست كه اگر كنيزى بخرد يا زنى بخواهد يا ميراثى به او برسد يا از تجارت چيزى بهم رساند يا كسى چيزى به او ببخشد حضرت فرمودند كه اينها بر شيعيان

ص: 602

ما حلال است بر حاضران و غايبان و زندگان و مردگان و هر فرزندى كه از ايشان به همرسد تا روز قيامت بر ايشان حلال است و قسم بذات اقدس الهى كه حلال نيست مگر از جهة كسانى كه ما بر ايشان حلال كنيم.

و در صحيح از ضريس منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى دانى كه از چه وجه اكثر عالميان ولد زنايند من عرض كردم كه نمى دانم حضرت فرمودند كه به سبب خمس ما اهل البيت است كه نمى دهند اولاد ايشان اولاد زنايند مگر شيعيان ما كه بر ايشان حلال كرده ايم خمس را تا فرزندان ايشان حلال زاده باشند.

و كالصحيح منقولست از ابو بصير كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه بخرد مالى را كه خمس آن را نداده باشند چيزى را خريده است كه بر او حلال نيست و حق سبحانه و تعالى او را معذور نمى دارد.و جمعى از صلحاء شيعه داب ايشان چنين بوده و هست كه هر چه مى خرند زكات و خمس آن را مى دهند و بعد از آن استعمال مى كنند.

و در صحيح از فضيل منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه از خود بيابد كه محبت اهل البيت در دل او هست بايد كه شكر الهى به جا آورد بر اول نعمتها گفتم فداى تو گردم چه نعمت است اول نعمتها حضرت فرمودند كه حلال زاده گيست پس حضرت فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها گفتند كه اى سيده نساء عالميان حلال كن حصه خود را از غنيمت به پدران شيعيان ما اگر چه سنّى باشند تا فرزندان ايشان حلال زاده باشند پس حضرت صادق فرمودند كه ما حلال كرديم مادرهاى شيعيان را بر پدرهاى ايشان تا فرزندان ايشان حلال زاده باشند.

و ظاهر اين حديث و احاديث ديگر بسيار آنست كه ائمه هدى صلوات اللّه

ص: 603

عليهم مال خود را از مناكح حلال كرده اند بر شيعيان و بر سنيانى كه در علم الهى باشد كه فرزندان ايشان شيعه خواهند بود تا آن فرزندان نيز حلال زاده باشند و بدان كه از رواياتى كه در باب نكاح خواهد آمد ظاهر مى شود كه مهر ركن عقد نيست كه اگر كسى خمر يا خنزير يا مال ديگرى را مهر كند عقد صحيح است و مهر باطل است و رجوع به مهر المثل مى كنند پس اگر خمس نداده باشند مى بايد كه فرزند ولد الزنا نباشد و احاديثى كه در اين باب وارد شده است متواتر است كه سنيّان حلال زاده نيستند و شيعيان حلال زاده اند و اين شبه ايست عظيم كه بر جمعى شده است و حل اين شبهه به چند وجه ممكن است يكى آن كه عمومات سابقه مخصص شود باين اخبار به آن كه در خصوص اينجا خمس مهر را اگر نداده باشند عقد سنيّان باطل باشد.

دويم آن كه حلال زاده حقيقى نباشند و بحسب ظاهر شرع حرام زاده نباشند چون شبهه جهل به مسأله نيز هست.

سيم آن كه ولد الزّنا بودن به اعتبار كنيزانى باشد كه از غنيمت مى خريده اند و مجموع آن يا خمس آن مال امام صلوات اللّه عليه بوده است و آن جماعت علماء باشند كه دانند كه حق اهل البيت در مال ايشان هست.

چهارم آن كه مراد از حرامزاده جمعى باشند كه دشمنى با اهل بيت داشته باشند و عقد ايشان چون كافرند صحيح نباشد و خمس ندادن علاوه كفر باشد و چون اكثر آن زمان ناصبى بوده اند علاوه را فرموده باشند نه اصل را و اللّه تعالى يعلم.

و كالصحيح منقولست از حكيم كه عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللّه عليه آيه وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ الخ»را كه كدام غنيمت مراد است حضرت فرمودند كه و اللّه كه اكتساب روز بروز مراد است ليكن پدرم بر شيعيان حلال فرمودند تا مزكّى باشند و پاك.

ص: 604

و از عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه غنيمتى بيابد يا كسب كند بر اوست كه خمس بدهد و اين خمس تعلق به حضرت سيدة النساء صلوات اللّه عليها دارد و فرزندان آن حضرت كه امامانند بر عالميان و ايشان بهر كه خواهند از سادات بهر مقدارى كه مصلحت دانند مى دهند چون زكات بر ايشان حرام است حتى خياطى كه پيراهنى مى دوزد به پنج دانگ كه يك شاهى باشد يك دانگش از ماست مگر شيعيان كه بر ايشان حلال كرده ايم تا آن كه فرزندان ايشان حلال زاده باشند به درستى كه در روز قيامت گناهى عظيم تر از زنا نيست و صاحب خمس دعوى خواهد كرد كه خداوندا بپرس از اين جماعت كه بچه سبب با مال ما زنا كرده اند.

در موثق كالصحيح منقولست از سماعه كه از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم از خمس حضرت فرمودند كه خمس مى بايد داد از هر چه آن را كسب مى كنند از كم و بسيار.

و در حسن كالصحيح از ريّان بن صلت منقول است كه عريضه نوشتم به حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه كه چه چيز بر منست در حاصل آسيايى كه در زمين اجاره منست و در بهاى ماهى و پيزر و نى كه از همين زمين مى رويد و من مى فروشم اينها را حضرت نوشتند كه واجبست بر تو خمس اينها إن شاء اللّه تعالى.

و در موثق كالصحيح از ابو بصير منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه غنيمتهائى كه از جهاد حاصل مى شود كه با كفار جنگ كنند تا مسلمان شوند و متكلم بكلمتين شهادتين شوند خمس آن از ماست و هيچ كس را حلال نيست كه از اينها چيزى بخرد تا خمس آن را كه حق ماست ندهد.

و در حسن كالصحيح از ابراهيم بن هاشم منقول است كه من در خدمت

ص: 605

حضرت امام محمد تقى نشسته بودم كه داخل شد بر آن حضرت صالح بن سهل و اوقاف قم بدست او بود از جانب حضرت پس گفت اى سيد من مرا حلال كن از ده هزار درهمى كه صرف كرده ام حضرت فرمودند كه حلال كردم پس چون صالح بيرون رفت حضرت فرمودند كه هر يك از ايشان اموال حق آل محمد و يتيمان و فقرا و مساكين و ابناء السبيل آل محمد را مى خورند و مى آيند كه ما را حلال كن من كه نمى توانم گفت كه نمى كنم و ليكن و اللّه كه حق سبحانه و تعالى از ايشان در روز قيامت سؤال خواهد كرد سؤالى در نهايت شدّت و آن كه حضرت اول چنان فرمودند و بعد از آن چنين فرمودند ممكن است كه از جهة سد اين راه باشد كه ديگرى چنين نكند يا تقيه كرده باشند از او چون ظاهر شد كه فاسق بوده است و از فاسق همه كار مى آيد و يا آن كه بر ايشان ظاهر شود و به او برسد كه چنين بخششها كه اين كس از جهة روى مردمان و دفع زبان ايشان كند اعتبارى ندارد و اين راهى است از گدائيهاى زور.

و شيخان روايت كرده اند از محمد بن زيد طبرى يعنى مازندرانى و اصلش كوفى است در آنجا ساكن مى بوده است و از اصحاب حضرت امام رضاست كه گفت شخصى از تجار شيراز از شيعيان آن حضرت صلوات اللّه عليه به آن حضرت عرضه نوشت و سؤال كرد كه آن حضرت او را رخصت دهد در ندادن خمس حضرت نوشتندبسم اللّه الرّحمن الرّحيم به درستى كه حق سبحانه و تعالى واسع العطايا و كريم است و احتياج بخلق ندارد و ليكن ضامن شده است ثواب را بر اعمال خير و ضامن است هم و غم را بر تنگى و بخل،حلال نيست مالى مگر از آن وجهى كه حق سبحانه و تعالى آن را حلال فرموده است و خمس مدد ماست بر كارهاى خير ما بر قضاء قروض و ديون ما و روزى و مدد عيالان ماست و آزاد كرده هاى ما شيعيان ما و مدد ماست بر آن چه بذل كنيم و عرض خود را بخريم از حكام جور و دشمنان ما پس خمس را از ما منع مكنيد و خود را از

ص: 606

دعاى ما محروم مكنيد تا مقدور باشد شما را به درستى كه دادن خمس كليد رزق شماست و پاك گردانيدن گناهان شماست و ذخيره شماست از جهة روز فقر و فاقه شما و مسلمان كسى است وفا كند بعهد حق سبحانه و تعالى و مسلمان نيست كسى كه به زبان گويد و بدل مخالفت كند و السّلام و اين و السلام در آخر كتابتها و رقعه هاست يعنى اينها را گفتم و سلام بر تو باد.

و از محمد بن زيد منقولست كه گفت جمعى از اهل خراسان داخل شدند بر حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه و از آن حضرت سؤال كردند كه خمس را بر ما حلال كن حضرت فرمودند كه امر محالى است و چه محالى كه پيش گرفته ايد به زبان اظهار و سعى مى كنيد و نمى خواهيد بدهيد حقى را كه حق سبحانه و تعالى از جهة ما مقرر فرموده است و ما را اهل آن گردانيده است كه بگيريم آن را و به مستحقين آن بدهيم هيچ يك از شما را حلال نمى كنيم نمى كنيم نمى كنيم و امثال اين اخبار نيز بسيار است بلكه مستفيض است و روايات حليت بى دغدغه متواتر است و شك نيست در آن كه از هر دو جانب مى فرموده اند بحسب مصلحت و شك نيست در اباحت مناكح از جهة حليت ولادت اما در باقى ظاهر نيست كه مخصوص كل آن زمان بوده است يا بعضى از آن ازمنه و چون مى ديده اند كه سبب استحلال خمس مى شود از اين طرف اين مبالغات مى فرموده اند و شك نيست در آن كه در زمان غيبت دادن آن به فقيه امين اولى و احوط است و اللّه تعالى يعلم.

پنج نهر بزرگ و جبرئيل

6-( و روى حفص بن البخترىّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

انّ جبرئيل عليه السّلام كرى برجله خمسة انهار و لسان الماء يتبعه الفرات و دجلة و نيل مصر و مهران و نهر بلخ فما سقت او سقى منها فللامام و البحر المطيف بالدّنيا و هو أفسيكون).

و به اسانيد صحيحه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه جبرئيل از

ص: 607

پاى خود كندند پنج نهر را و زبانه آب از عقب پا روانه بود.

اول نهر فراتست كه قرب حله است.

دويم دجله است بكسر دال و بفتح و آن نهر بغداد است.

سيم نيل مصر است كه درياى شيرين است.

چهارم مهران كه نهر سند است و آن آب عالم خانست يا پنجاب.

پنجم نهر بلخ است پس هر چه را اين نهرها آب دهد يا آب از اينها بكشند از امام است صلوات اللّه عليه و دريايى كه محيط است بدنيا آن نيز از امام است و جواهرى كه از آن غوص مى كنند و ابرى كه از آنجا بر مى خيزد و باران مى بارد از امام است و آن دريا أفسيكون است و اين عبارت و هو أ فسيكون از صدوقست و در خصال و كافى نيست و مشهور آنست كه أ فسيكون شعبه ايست از درياى محيط.

و كالصحيح منقول است از معلى كه گفت عرض نمودم كه شما را در زمين چه حق است حضرت تبسّم فرمودند و فرمودند كه حق سبحانه و تعالى جبرئيل را فرستاد و امر فرمود او را كه به انگشت مهين پاى خود زمين را بشكافد و هشت نهر به همرساند و بهم رسانيد و آن نهر سيحان است و آن نهريست در شام و سيحون نهريست در ما وراء النهر و نهريست كه پنجابش مى گويند و در لاهور است ديگر جيحان است و آن نهريست ميان شام و روم و جيحون نهر خوارزم است ديگر خشوع است و آن نهر شهر شاش است در ما وراء النهر و مهران كه در هند است و نيل مصر و دجله و فراتست پس هر چه را اين نهرها آب دهند چنانكه متعارف اين نهرها آنست كه در زيادتى آب آب بلند مى شود و صحراها را فرا مى گيرد و شنيده ام كه نيل مصر كه بلند مى شود شصت هفتاد فرسخ زمين را مى گيرد و از كشتى تردد مى كنند تا آن كه آب شروع در پستى مى كند از عقب آب گرفته زمين را زراعت مى كنند يا از آنجا آب دهند به كشيدن يا به نهر عميقى كه

ص: 608

ازين نهرها جدا كرده باشند هر چه حاصل اينهاست همه از ماست و هر چه از ماست از شيعيان ماست و دشمنان ما را از اينها بهره نيست مگر بعنوان غصب و به درستى كه كار دوستان ما واسع تر از ميان آسمان و زمين است پس آيه را خواندند كه ترجمه اش اينست كه بگو يا محمد اينها از جهت مؤمنان است در زندگانى دنيا كه از ايشان غصب نموده اند و در روز قيامت از ايشان است بى غصب و قبل از اين فرموده است كه بگو يا محمد كه كِه حرام كرده است زينت خدا را و روزيهاى طيّب را كه از جهة بندگان خود از زمين بيرون آورده است.

و در صحيح از ابو خالد منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه در كتاب حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نوشته است كه زمين از حق سبحانه و تعالى است به ميراث مى دهد بهر كه مى خواهد از بندگان خود و عاقبت از جهة متقيان است و چون آيه را خواندند فرمودند كه در آن نوشته است كه من و اهل بيت من مراديم از اين آيه كه حق سبحانه و تعالى زمين را بما داده است و كل زمين از ماست پس هر كه از مسلمانان زمين مواتى را احيا كند پس مى بايد كه آن را معمور دارد و خراج آن را به امامى دهد كه از اهل من خواهند بود هر چه مى خورند بر ايشان حلال است تا وقتى كه قايم از اهل بيت من خروج كند به شمشير و ايشان را از زمين بيرون كند با خوارى و مذلت مگر آن چه در تصرف شيعيان ما باشد كه به ايشان مى گذارند و خراجى از جهة آن مقرر خواهند ساخت اگر مصلحت دانند.

و كالصحيح منقولست كه فرمودند كه دنيا و هر چه در آنست از حق سبحانه و تعالى است از جهة رسول او و از جهة ماست پس هر كه دست يابد بر آن بايد كه حق خدا را بيرون كند و با برادران مؤمن خود نيكى كند و اگر چنين نكند خدا و رسول و ما از او بيزاريم.

و كالصحيح از محمد بن ريّان ثقه منقولست كه عريضه به خدمت حضرت

ص: 609

امام على نقى صلوات اللّه عليه نوشتم كه فداى تو گردم روايت بما رسيده است كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را نيست از دنيا مگر خمس پس حضرت صلوات اللّه عليه نوشتند كه دنيا و هر چه در اوست از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله است.

و كالصحيح از جابر منقولست كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه حق سبحانه و تعالى حضرت آدم را آفريد و دنيا را به اقطاع او داد پس هر چه از آدم بود از حضرت سيّد المرسلين است صلى اللّه عليه و آله و هر چه از آن حضرت بود از ائمه اهل بيت آن حضرتست صلوات اللّه عليهم.

و كلينى از على بن ابراهيم روايت كرده است از سرى بن ربيع كه گفت محمد بن ابى عمير نسبت به هشام بن حكم حالى داشت كه هيچ چيز را بر صحبت او اختيار نمى نمود و هر روز به نزد او مى رفت بعد از آن ترك نمود صحبت او را و سببش اين بود كه ابو مالك ثقه ثقة از اصحاب هشام بود و به خدمت حضرت امام جعفر صادق و امام موسى كاظم صلوات اللّه عليهما رسيده بود و ميان او و ابن ابى عمير مباحثه شد كه ابن ابى عمير مى گفت كه كل دنيا ملك حقيقى امام است صلوات اللّه عليهم و امام اولى است به آن كسانى كه در دست ايشان است و ابو مالك مى گفت چنين نيست و املاك مردمان از ايشان است و نيست از امام مگر چيزى كه حق سبحانه و تعالى حكم فرموده باشد كه از امام است از فيء و خمس و غنيمت اينها از اوست و آن چه از آن حضرت است نيز حق سبحانه و تعالى فرموده اند كه در كجا صرف نمايد و به آن چه كند و چون از طرفين بطول انجاميد هر دو راضى شدند به گفته هشام و چون نزد او رفتند هشام گفت حق به جانب ابو مالك است ديگر ابن ابى عمير ترك صحبت هشام نمود و ظاهر است از احوال ابن ابى عمير كه از جهة نفس و هوا و

ص: 610

غضب ترك او نكرد بلكه از جهة آن كه هشام امام خود را چنانكه بايد نشناخته است بر چنين كس اعتماد نمى توان كرد چون ورع او به مرتبه نبوده كه وصف آن توان كرد و عمده ورع در ماليات است و خواهد آمد كه ما يعرف خود كه تخميننا صد تومان بود به شخصى قرض داد و ترك تجارت نمود آن شخص خانه خود را باين مبلغ فروخت و زر آن را نزد او آورد ابن ابى عمير گفت از كجا آوردى اين مال را گفت خانه خود را فروختم گفت بردار و پس ده و به خانه خود قرار گير و اللّه كه الحال محتاج يك درهمم و يك درهم از اين را تصرف نمى كنم چون ذريح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرد مرا كه مؤمن را از خانه خود در نمى بايد كرد از جهة دين و آن زر را از او نگرفت با آن كه ظاهر بود كه شخصى كه صد تومان قرض داشته باشد خانه صد تومانى او را در كار نيست و با آن كه اخراج بد است اگر او بدهد بى خلاف جايز است گرفتن و ليكن ورع او مانع شد كه اين گرفتن در معنى اخراج است.

و كشى از فضل بن شاذان روايت كرده است كه به نزد ابن ابى عمير رفتم او در سجود بود و سجده بسيار طولانى كرد و چون سر برداشت فضل تعريف طول سجده او كرد او گفت كه اگر سجده هاى طولانى جميل بن دراج را مى ديدى سجده مرا مدح نمى كردى و چنانكه تو بر من وارد شدى من نيز بر جميل وارد شدم و ديدم كه او سجده بسيار طولانى كرد پس چون سر برداشت به او گفتم تعجّب خود را از سجود طولانى او گفت اين سهل است اگر سجود معروف بن خربوذ را مى ديدى اين سجده در نظرت اعتبار نمى داشت.

و منقول است كه هارون و مأمون خواستند كه او را قاضى بغداد كنند قبول نكرد و چهار سال در حبس ايشان ماند و كتكها خورد و قبول نكرد و چون در حبس بود باران كتابهاى او را ضايع كرد و از حفظ روايت مى كرد و آن چه ارسال مى كند مى داند كه از ثقات روايت كرده است اما خصوص شخص را

ص: 611

بخاطر ندارد لهذا علما اعتماد بر احاديث مرسله او كرده اند و نود و چهار كتاب تصنيف كرده بود و اجماع كرده اند بر تصحيح ما يصح عنه و اجماع نموده اند بر فقه او و سنيّان نيز اعتماد بر احاديث او كرده اند و جاحظ از او روايت كرده است و گفته است كه اگر چه از علماء رفضه است اما ثقه است و منازعه كه ميان او و ابو مالك است لفظى است و يا فرضى است زيرا كه هر گاه هر دو بلكه كل شيعه متّفقند كه حق سبحانه و تعالى دنيا را از جهة حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين سلام اللّه عليهم آفريده است پس در واقع از ايشان بود و بحسب ظاهر هرگز كسى نشنيده است كه ايشان فلسى از مال خوارج يا نواصب را تصرف فرموده باشد پس فرض محالى مى كنند كه اگر بحسب ظاهر مال كسى را بردارند جايز است و جواب اينست كه اجماع است بر عصمت ايشان اگر بردارند جايز است البته و اگر جايز نباشد بر نمى دارند البته و اخبار بسيار در انفال و آن چه مخصوص امام است وارد شده است و اكثر در روضه مذكور است و اين شرح گنجايش بيش از اين نداشت كه مذكور شد بلكه زياد گفته شد چون صدوق بسيار تقصير كرده بود.

ص: 612

فهرست مجلد پنجم كتاب شرح فقيه

فهرست الابواب

موضوع/صفحه

باب الصّلاة الّتي تصلّى في كلّ وقت 3

باب الصّلاة فى السّفر 6

باب العلّة الّتى من اجلها لا يقصّر المصلّى فى المغرب و نوافلها فى السّفر و الحضر 62

باب علّة التّقصير فى السّفر 65

باب الصّلاة فى السّفينة 70

باب صلاة الخوف و المطاردة و المواقفة و المسايفة 80

باب ما يقول الرّجل اذا اوى إلى فراشه 101

باب ثواب صلاة اللّيل 113

باب وقت صلاة اللّيل 134

باب ما يقول الرّجل اذا استيقظ من النّوم 143

باب القول عند صراخ الدّيك 154

باب القول عند القيام إلى صلاة اللّيل 160

باب الصّلوات الّتى جرت السّنّة بالتّوجّه فيهنّ 162

باب صلاة اللّيل 163

باب دعاء قنوت الوتر 177

باب القول فى الضّجعة بين ركعتى الفجر و ركعتى الغداة 204

ص: 613

باب مواضع قرائة قل هو اللّه احد فيها استحبابا 211

باب افضل النّوافل 213

باب قضاء صلاة اللّيل 214

باب معرفة الصّبح و القول عند النّظر اليه 228

باب كراهة النّوم بعد الغداة 231

باب صلاة العيدين 242

باب صلاة الاستسقاء 301

باب صلاة الكسوف 333

باب صلاة جعفر 366

باب صلوات الحاجة 381

باب صلوات الاستخارة 399

باب ثواب صلاة فاطمة صلوات اللّه عليها 411

باب نوادر الصّلاة 415

كتاب الزكاة

باب علّة وجوب الزّكاة 427

باب ما جاء فى مانع الزّكاة 448

باب ما جاء فى تارك الزّكاة و قد وجبت له 462

باب الرّجل يستحى من اخذ الزّكاة فيعطى على وجه اخر 463

باب الاصناف الّتى تجب عليها الزّكاة 465

باب نوادر الزّكاة 548

باب الخمس 555

ص: 614

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109