لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه:مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، 1003؟ - ق 1070

عنوان و نام پديدآور:لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه/ محمدتقی المجلسی (الاول)

مشخصات نشر:قم: موسسه اسماعیلیان، 1414ق. = - 1372.

شابک:6000ریال(ج.1)

يادداشت:جلد سوم به بعد توسط دار التفسیر منتشر شده است

يادداشت:ج. 3، 4 (چاپ اول: 1416ق. = 1374)؛ بها: 9000 ریال (هر جلد)ج. 7 (چاپ اول: 1376؛ بها: 12000 ریال

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:شرح الفقیه

موضوع:فقه جعفری

احادیث احکام

رده بندی کنگره:BP158/87/م 3ل 9 1372

رده بندی دیویی:297/342

شماره کتابشناسی ملی:م 73-2527

ص: 1

اشاره

ص: 2

جلد چهارم

تتمة كتاب الصلاة

باب وصف الصّلاة من فاتحتها إلى خاتمتها

مقدمة

اين بابى است در بيان آن چه در نماز به جا مى آورند از اول آن تا آخر آن اعم از واجبات و مندوبات چنانكه قانون متقدمين است كه همه را با هم ذكر مى كنند بلكه در آيات و احاديث نيز در هم واقع شده است.

و امتياز افعال نماز يا از اخبار است به آن كه اگر در اخبار واقع شده باشد كه بترك آن فعل سهوا و عمدا نماز باطل مى شود يا به زيادتى آن عمدا و سهوا نماز باطل است،پس اگر از جمله افعال داخله نماز باشد ظاهر مى شود كه آن فعل ركن است مثل ركوع و سجود و تكبير احرام و قيام و نيت.

و در اين هر دو خلافست كه ركنند يا شرطند و اگر بى دغدغه خارج از حقيقت صلاة باشد مثل طهارت شرط است،و اگر بترك آن عمدا نماز باطل شود و سهوا نماز باطل نشود مثل خواندن فاتحه و تشهد اينها واجب نمازند، و اگر بترك آن عمدا و سهوا نماز باطل نشود ظاهر مى شود كه از جمله مستحبات نماز است چنانكه در حديث حماد واقع است و بعضى از چيزها كه بر ما ظاهر نيست وجوب آن مثل سوره و قنوت و سلام علم آن را ردّ به عالم مى بايد كرد به آن كه مى گوييم كه بر ما ظاهر شده است اين چيزها مطلوب شارع هست و نمى دانيم كه واجبست يا سنت ما آنها را بقصد قربت بفعل مى آوريم و نيت وجوب و ندب نمى كنيم و در چنين چيزها اكثر اوقات بلفظ امر واقع شده است و اكثر علما كه امرا از براى وجوب مى دانند حكم بوجوب مى كنند و بسيار است كم حكم به استحباب مى كنند به آن كه اگر چه لفظ امر از براى وجوبست و ليكن اجماع است

ص: 3

كه اينها واجب نيست و اكثر اخباريين در چنين جاها متوقفند چون عمده دلايل وجوب امر اينست كه اگر آقا به غلام خود كارى فرمايد و غلام مخالفت آقا كند عقل آن غلام را مذمّت مى كنند و مذمت عاجل دليل عذاب آجل است و اين دليل تمام نيست زيرا كه در ما نحن فيه آقاى ما چنين آقايى است كه از غلامان خود بى دغدغه واجبات و مندوبات طلب كرده است بلفظ امر.

و در بسيار جائى بيان وجوب و ندب كرده است و در بسيار جائى بيان نكرده است پس اگر در چنين جائى غلام مخالفت آقا كند ظاهر نيست كه عقلا آن غلام را مذمّت كنند به مذمّتى كه بر ترك واجبات بى دغدغه كنند بلكه عقلا بر ترك مستحب نيز مذمّت مى كنند مذمّتى كه خوب نكردى كه سخن آقاى خود را نشنيدى اگر مى شنيدى آقا ترا خلعت مى داد يا آن كه معنى ندارد كه حق سبحانه و تعالى احكام خود را منوط و متعلق ساخته باشد با مثال اين آراء ضعيفه بلكه اگر حديثى باشد كه دلالت كند بر آن كه اوامر الهى كه بلفظ افعل واقع شده است بر شما واجب است كه به جا آوريد متّبع است اما باين آراء كه هر چه در آن طرف گويند ده مثل آن در مقابلش توان گفت البته عمل نمى توان كرد و در مقدمه گذشت پس در چنين جاها علاج آنست كه آن عبادت را قربة إلى اللّه به جا آوريم و نيت وجوب و ندب نكنيم.

و جمعى را اعتقاد اين است كه مهما أمكن واجبست كه سعى كنيم و بعد از سعى البته ظاهر خواهد شد چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه آن جمعى كه مجاهده مى كنند در راه ما ايشان را هدايت مى كنيم به راههاى خود و اين ظاهر نيست كه در كار باشد تا حق سبحانه و تعالى هدايت كند با آن كه ظاهر آيه هدايت بعنوان مكاشفه است و بعد از مكاشفه فقها مى گويند كه عمل به آن جايز نيست.

ص: 4

و جمعى مى گويند كه در چنين جاها حكم به استحباب مى كنيم چون طلب معلوم است و نهى از ترك معلوم نيست و اگر واجب مى بود بر حق سبحانه و تعالى واجب بود كه نصب كند دليل وجوب را و عدم مدرك مدركست.

و جواب اين است كه آن چه در كار است و آن عبادت بودن اين فعل است بيان فرموده است و چون وجوب و ندب در كار نبود نصب دليل نفرمود با آن كه در امثال اين تكاليف نيز حكمتها و اختيارات هست لهذا چنين مانده است و جمعى كه در چنين جاها عمل كنند ثواب ايشان بيشتر خواب بود و اللّه تعالى يعلم.

انجام يك نماز كامل توسط امام صادق ع

6-( روى عن حمّاد بن عيسى انّه قال: قال لي ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه يوما تحسن ان تصلّى يا حمّاد قلت يا سيّدى انا احفظ كتاب حريز فى الصّلاة قال فقال صلوات اللّه عليه لا عليك قم فصلّ قال فقمت بين يديه متوجّها إلى القبلة فاستفتحت الصّلاة و ركعت و سجدت فقال يا حمّاد لا تحسن ان تصلّى ما اقبح بالرّجل ان ياتى عليه ستّون سنة أو سبعون سنة فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامّة قال حمّاد فاصابنى فى نفسى الذّلّ فقلت جعلت فداك فعلّمنى الصّلاة فقام ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه مستقبل القبلة منتصبا فارسل يديه جميعا على فخذيه قد ضمّ اصابعه و قرّب بين قدميه حتّى كان بينهما ثلاثة اصابع مفرّجات و استقبل باصابع رجليه جميعا لم يحرّفهما عن القبلة بخشوع و استكانة فقال اللّه أكبر ثمّ قرء الحمد بترتيل و قل هو اللّه احد ثمّ صبر هنيئة بقدر ما يتنفّس و هو قائم ثمّ قال اللّه أكبر و هو قائم ثمّ ركع و ملأ كفّيه من ركبتيه مفرّجات و ردّ ركبتيه إلى خلفه حتّى استوى ظهره حتّى لو صبّ عليه قطرة ماء او دهن لم تزل لاستواء

ص: 5

ظهره و تردّد[و ردّ]ركبتيه إلى خلفه،و نصب عنقه و غمّض عينيه ثمّ سبّح ثلثا بترتيل فقال سبحان ربّى العظيم و بحمده ثمّ استوى قائما فلمّا استمكن من القيام قال سمع اللّه لمن حمده ثمّ كبّر و هو قائم و رفع يديه حيال وجهه و سجد و وضع يديه على الارض قبل ركبتيه فقال سبحان ربّى الاعلى و بحمده ثلث مرّات و لم يضع شيئا من بدنه على شىء منه و سجد على ثمانية اعظم الجبهة و الكفّين و عينى الرّكبتين و انامل ابهامى الرّجلين و الانف فهذه السّبعة فرض و وضع الانف على الارض سنّة و هو الارغام ثمّ رفع رأسه من السّجود فلمّا استوى جالسا قال اللّه أكبر ثمّ قعد على جانبه الايسر و قد وضع ظاهر قدمه اليمنى على باطن قدمه اليسرى و قال استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه ثمّ كبّر و هو جالس و سجد السّجدة الثّانية و قال كما قال فى الأولى و لم يستعن بشيء من جسده على شىء منه فى ركوع و لا سجود و كان مجنّحا و لم يضع ذراعيه على الارض فصلّى ركعتين على هذا ثمّ قال يا حمّاد هكذا صلّ و لا تلتفت و لا تعبث بيديك و اصابعك و لا تبزق عن يمنك و لا عن يسارك و لا بين يديك).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حماد بن عيسى كه گفت كه روزى حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه بمن فرمودند كه يا حماد مى دانى كه نماز كنى و علم به افعال صلاة دارى من گفتم اى سيّد و خداوند من من در حفظ دارم كتاب حريز را كه در نماز تصنيف كرده است و از شما و پدر شما روايت كرده است حضرت فرمودند كه باكى نيست برخيز و نماز كن يعنى در نماز كردن باكى نيست هر چند كتاب را در حفظ خود داشته باشى چون اگر از من بشنوى بر تقدير كه همه حق باشد سبب اطمينان قلب مى شود يا آن كه باكى نيست در عمل كردن به آن و ليكن چيزهاست كه در آنجا

ص: 6

نيست آنها را بدان يا باكى نيست در نماز كردن و از حكم كتاب ساكت باشند يا آن كه نيست بر تو كه عمل به آن كنى يا آن كه دستت بما رسد چون علم مقدمست بر ظن حاصل آن كه از اين عبارت هيچ ظاهر نمى شود كه به آن كتاب عمل توان كرد و بر تقديرى كه توان كرد دلالت نمى كند بر آن كه بهر خبر واحدى عمل توان كرد چون حضرت صلوات اللّه عليه ممكن است كه آن كتاب را ديده باشند و همه حق باشد.

و بعضى گفته اند كه اگر جايز نمى بود عمل كردن به آن مى بايست حضرت او را منبع مى فرمودند از عمل به آن هر چند موافق حق باشد چون حماد نمى دانست كه موافق حقّست.

و جواز مى توان گفت كه شايد حماد را حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما بى واسطه يا بواسطه رخصت داده باشند كه به آن عمل كند يا آن كه ظاهر اين عبارت بمنزله منع است از عمل چون مذمت كرد او را بر عمل سابق و آن را از آن كتاب برداشته بود و ليكن دلالت صريح بر مذمت نيز ندارد و چون احتمالات بسيار هست.

حماد گفت پس برخاستم در برابر آن حضرت و رو بقبله كردم و تكبير احرام گفتم و ركوع و سجود كردم و ظاهر آنست كه قرائت خوانده باشد و اكتفا به اقل واجب كرده باشد چون غرض تعليم واجباتست و ممكن است كه گمانش اين باشد كه قرائت واجب نيست چون حماد خود روايت كرده است كه قرائت سنت است.

و على اى حال حضرت فرمودند كه اى حماد نماز كردن را نمى دانى چه قبيح است مردى را كه عمر او شصت سال يا هفتاد سال شود و يك نماز با حدودش تماما نكرده باشد و در كافى و تهذيب بالرّجل منكم است يعنى چه قبيح است

ص: 7

از امثال شما مردمان كه به خدمت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم رسيد و خواهيد كه خوب باشيد و چنين نماز كنيد و بنا بر اين ممكن است كه حماد واجبات نماز را به جا آورده باشد و به سبب ترك مستحبات حضرت او را تاديب فرموده باشند حماد گفت كه بسيار خوارى بمن رسيد به سبب فرموده حضرت چون جمعى در خدمت حضرت بوده اند پس گفتم فداى تو گردم تو ياد ده نماز را بمن پس حضرت رو بقبله ايستادند و قد مبارك را راست كردند به آن كه استخوانهاى پشت همه به جاى خود رفتند و مشهور ميان علما آنست كه انتصاب مستحب است و قيام واجبست پس دستها را آويختند تمام به جانب رانها يعنى از پيش نه از پهلو و بر بالاى هم نگذاشتند چنانكه اكثر عامه مى گذارند و انگشتان را پهلوى هم داشته بودند و نگشوده بودند و پاها را نزديك هم گذاشتند تا آن كه ميان هر دو بمقدار سه انگشت گشوده بود كه تقريبا شش انگشت باشد و انگشتان پاها را همه را رو بقبله كردند و نگردانيدند از قبله به جانب راست و چپ و ايستادند از روى خشوع و يا تضرع به آن كه نظر را به محل پيشانى كردند يا آثار خوف و خشيت بر آن حضرت ظاهر شد پس گفتند اللّه اكبر و از اين حديث جمعى از علما گفته اند كه مى بايد كه بنده در حالت تكبير احرام مستشعر عظمت الهى باشد و ممكن است كه نيّت كرده باشند و تضرع و استكانت عبارت از آن باشد و ليكن بعيد است اما استشعار عظمت الهى لازم دارد نيّت را چون هر گاه بنده در مقام عبادت خداوند ايستد و عظمت و جلال او را ياد كند البته عبادت را حسب الامر مى كند يا حبا له يا اهلا له يا قربة إلى اللّه پس الحمد للّه را به ترتيل خواندند يعنى به تأنى و تامّل و تفكر در معانى آن چنانكه از اخبار ظاهر مى شود.

و بعضى گفته اند كه ترتيل حفظ وقوفهاست و اداى حروفست از مخارج آن با مراعات صفات و از كلينى ظاهر مى شود كه مراد از آن خواندن به آواز خوش

ص: 8

است از روى حزن و قل هو اللّه احد را خواندند پس آن مقدار كه نفسى توان كشيد صبر كردند و بعد از آن اللّه اكبر از جهت رفتن بركوع گفتند در وقتى كه ايستاده بودند نه در رفتن بركوع چنانكه متعارفست پس بركوع رفتند و دستهاى خود را از زانوها پر كردند و انگشتان دستها گشوده بود و زانوها را بر پشت شكستند تا آن كه پشت راست شد تا به مرتبه كه اگر يك قطره از آب يا روغن بر پشت مى ريختند حركت نمى كرد و چون پشت راست شده بود و زانوها بر پشت شكسته بود و در نسخ امالى تردّد بود و در بعضى از نسخ و ردّ ركبتيه إلى خلفه بود و اين عبارت در كافى نيست و گردن را كشيدند و به زير نينداختند و چشمها را بر هم گذاشتند.

و در صحيحه زراره وارد است كه نظر را در حالت ركوع در ميان هر دو پا كنند و در اين حديث آنست كه بر هم گذارند پس مخيّر است ميان هر دو و ممكن است كه حضرت نظر در ميان هر دو پاها داشته باشند و حماد خيال كرده باشد كه حضرت چشم بر هم گذاشته اند و اين معنى را ظاهرتر مى دانيم پس سه مرتبه تسبيح كبير را به ترتيل و تانّى خواندند كه سبحان ربّى العظيم و بحمده يعنى خداوند عالميان را كه پروردگار منست و از آن اعظم است كه وصف عظمت او توان كردن منزه مى دانم از آن چه لايق ذات و صفات و افعال او نيست و شكر او مى كنم بر اين نعمتى كه مرا اهل تسبيح خود گردانيد پس راست ايستادند و چون درست ايستادند گفتند سمع اللّه لمن حمده يعنى حق سبحانه و تعالى اجابت فرمود دعاى حمد كنندگان خود را هر چند دعا نكرده باشد چون اصل حمد دعاست زيرا كه ظاهر است كه هر گاه شخصى اين خسيسان دنيا را مدحى كند البته در مقام احسان هستند،كسى كه مدح اكرم الاكرمين كند البته جميع مطالب او بر آورده مى شود و لهذا در حديث است كه بهترين دعاها الحمد للّه است پس

ص: 9

تكبير گفتند در حالتى كه ايستاده بودند و دستها را برداشتند در برابر و به سجده رفتند و دستها را پيش از زانوها بر زمين گذاشتند و عبارت كلينى و تهذيب و نسخ امالى باين عنوان است كه ثمّ سجد و وضع كفّيه مضمومتي الاصابع بين ركبتيه حيال وجهه فقال يعنى پس به سجده رفتند و دستهاى خود را به عنوانى كه انگشتان نزديك هم بود نه مفرج و گشوده پيش زانوها گذاشتند محاذى روى خود و ذكر گفتند و دور نيست كه اين توهم از نساخ شده باشد و از اين عبارت آن معنى را فهميده باشند و محتمل است كه در بعضى از نسخ كتاب حماد چنين باشد و ليكن بسيار مستبعد است بلكه سهو از نساخ شده است چنانكه در بسيار جائى شده است و گفتند سبحان ربي الاعلى و بحمده را سه مرتبه يعنى منزه مى دانم و به پاكى ياد مى كنم پروردگار خودم را كه از آن بالاتر است كه عقول عاقلان به كنه ذات مقدس او تواند رسيد در حالتى كه حمد او مى كنم بر اين تسبيح و اين تنزيه را نيز از جمله نعمتهاى او مى دانم و هر گاه تسبيح از نعم اوست حمد بر تسبيح نيز از نعمتهاى اوست و محتاج است بحمد ديگر إلى غير النهاية.

و معلوم مى شود كه حمد او را هيچ كس نمى تواند گفت و اعلى مراتب حمد اعترافست به عجز از حمد و هيچ جزوى از بدن را بر جزوى ديگر نگذاشتند و سجده بر هشت استخوان كردند پيشانى و دستها و كاسه زانوها و سر انگشتان مهين پايها و بينى را بر زمين گذاشتند پس آن هفت اول فرض است و گذاشتن بينى بر زمين سنّت است و آن ارغام مستحب است كه بر خاك مالند بينى را پس سر از سجود برداشتند پس چون درست نشستند اللّه اكبر گفتند و بر جانب چپ نشستند و پشت پاى راست را بر شكم پاى چپ گذاشتند و گفتند استغفر اللّه ربي و اتوب اليه يعنى از خداوندى كه تربيت كننده منست مى طلبم كه بيامرزد مرا

ص: 10

و بازگشت مى كنم به او از جميع گناهان كه ديگر نكنم پس در وقتى كه درست نشستند اللّه اكبر گفتند و به سجده دويم رفتند و آن چه در سجده اول گفته بودند در سجده دويم گفتند و يارى نجست به هيچ جزوى از بدنش بر جزوى ديگر در ركوع و سجود چنانكه متعارفست كه در ركوع پهلوها را بر ذراع و مرفق مى گذارند و در سجود مرفق را بر ران يا زانو مى گذارند بلكه بال دار بودند و همه اعضا را از يكديگر گشوده بودند و ذراعهاى خود را بر زمين نگذاشتند پس دو ركعت نماز باين عنوان كردند پس فرمودند كه اى حماد اين چنين نماز بگذار و روى خود به هيچ طرف مكن و با دست خود بازى مكن به آن كه بر ريش يا غير آن گذارى و با انگشتان خود بازى مكن به شكستن و نحو آن و آب دهن مينداز از دست راست و نه از دست چپ و نه در برابر بلكه فرو بر يا به كنار بر ردا و غير آن بگير آن را و در كافى و تهذيب تا هكذا صلّ است و باقى در امالى جزو حديث است و نماز حضرت ممكن است كه صورت نماز باشد چون فرمودند كه مساجد سبعه فرض است و محتمل است كه نماز حقيقى باشد و بعد از نماز فرموده باشند و حماد در موضع خود ذكر كرده باشد و چون حضرت فرمودند كه هكذا اصل جمعى قايلند به آن كه هر چه در اين حديث واقع است همه واجب است بنا بر آن كه امر از براى وجوبست و جمعى همه را سنت مى دانند مگر آن چه وجوبش ظاهر است به احاديث و اجماع و تحقيقش در اول باب مذكور شد.

تعليم نماز توسط امام صادق ع

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: اذا قمت إلى الصّلاة فقل اللّهمّ انّي اقدّم إليك محمّدا بين يدى حاجتى و أتوجّه إليك فاجعلنى به وجيها عندك فى الدّنيا و الآخرة و من المقرّبين و اجعل صلاتي به مقبولة و ذنبي به مغفورا و دعايى به مستجابا انّك أنت الغفور الرّحيم).

ص: 11

بسند صحيح و حسن كالصحيح از آن حضرت منقول است كه چون خواهى كه متوجه نماز شوى و بهتر آنست كه بعد از اقامه بخواند و پيش از آن نيز بد نيست و اول اظهر است پس بگو اين دعا را كه ترجمه اش اين است كه خداوندا به درستى كه مقدم مى دارم محمّد(ص)را در پيش حاجت خود يعنى آن حضرت را شفيع خود مى سازم و به سبب او توجّه مى كنم بسوى تو پس بگردان مرا به بركت آن حضرت يا به بركت شفاعت آن حضرت رو شناس نزد خود و عندك در اكثر نسخ نيست اما در كافى و تهذيب هست و هر دو خوبست در دنيا و آخرت به آن كه در دنيا شفاعتم به دعا مقبول باشد و در آخرت به شفاعت و مرا از جمله مقرّبان نزد خود گردان و به بركت آن حضرت نماز مرا مقبول گردان و به شفاعت آن حضرت گناهان مرا بيامرز و به يمن آن حضرت دعاى مرا مستجاب گردان به درستى كه توئى خداوندى كه آمرزنده و مهربانى.

(فاذا قمت إلى الصّلاة فلا تاتها سعيا[شبعا-خ]و لا متكاسلا و لا متناعسا و لا مستعجلا و لكن على سكون و وقار فاذا دخلت فى صلاتك فعليك بالتّخشّع و الاقبال على صلاتك فانّ اللّه عزّ و جلّ يقول وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِينَ و استقبل القبلة بوجهك و لا تقلّب وجهك عن القبلة فتفسد صلاتك و قم منتصبا

14- فانّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال: من لم يقم صلبه فلا صلاة له و اخشع ببصرك و لا ترفعه إلى السّماء و ليكن نظرك إلى موضع سجودك و اشغل قلبك بصلاتك فانّه لا يقبل من صلاتك الاّ ما اقبلت عليه منها بقلبك حتّى انّه ربّما قبل من الصّلاة ربعها او ثلثها او نصفها و لكنّ اللّه عزّ و جلّ يتمّها للمؤمنين بالنّوافل و ليكن قيامك فى الصّلاة قيام العبد الذّليل بين يدى الملك الجليل و اعلم انّك بين يدى من يراك و لا تراه و صلّ

ص: 12

صلاة مودّع كانّك لا تصلّ بعدها ابدا و لا تعبث بلحيتك و لا برأسك و لا بيديك و لا تفرقع اصابعك و لا تقدّم رجلا على رجل و زواج بين قدميك و اجعل بينهما قدر ثلث اصابع إلى شبر و لا تتمطّى و لا تتثاءب و لا تضحك فانّ القهقهة تقطع الصّلاة و لا تتورّك فانّ اللّه عزّ و جلّ قد عذّب قوما على التّورّك كان احدهم يضع يديه على وركيه من ملالة الصّلاة و لا تكفّر فانّما يصنع ذلك المجوس و ارسل يديك وضعهما على فخذيك قبالة ركبتيك فانّه احرى ان تهتمّ بصلاتك و لا تشغل عنها نفسك فانّك اذا حرّكتها كان ذلك يلهيك و لا تستند إلى جدار الاّ ان تكون مريضا و لا تلتفت عن يمينك و لا عن يسارك فان التفتّ حتّى ترى من خلفك فقد وجب عليك اعادة الصّلاة)

پس چون خواهى كه نماز كنى پس ميا بسوى نماز بعنوان دويدن حتى در نماز جمعه كه حق سبحانه و تعالى امر به سعى فرموده است چنانكه در حديث صحيح از حلبى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون ان شاء اللّه به نماز برخيزى پس بعنوان دويدن بسوى نماز ميا و بايد كه با سكينه دل و وقار به نماز جماعت حاضر شوى و هر چه دريابى بكن و هر چه را پيش از تو كرده باشند بقيه را بعد از نماز ايشان تمام كن و آن كه حق سبحانه و تعالى در سوره جمعه فرموده است كه فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللّهِ مراد دويدن نيست بلكه اهتمام به آن داشتن است كه به جا آورند البته از روى كسلى و تنبلى نماز مكن و چون پينكى زنى كه خوابت آيد نماز مكن و چنان كن كه آن زايل شود و متوجه نماز شو بلكه با سكون و وقار متوجه نماز شو پس چون در نماز داخل شوى بر تو باد كه با خشوع باشى و دل خود را متوجه نماز خود سازى زيرا كه حق سبحانه و تعالى مدح كرده است خاشعان را در سورۀ مؤمنان و فرموده است

ص: 13

كه رستگارى يافتند مؤمنانى كه در نماز با خشوعند و ديگر فرموده است كه در بلاها و سختيها از جهت دفع آن ياورى جوئيد بروزه و نماز،و نماز يا استعانت به آن گران و دشوار است مگر بر خاشعانى كه در حالت نماز دل ايشان مشغول جناب اقدس اوست زيرا كه ايشان لذتهاى عظيم مى يابند كه ثقل آن از ايشان مرتفع شود بلكه لذت ايشان در نماز است و بس.

و در حديث صحيح زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون به نماز برخيزى بر تو باد كه دل خود را متوجّه نماز گردانى زيرا كه از نماز تو چيزى مقبول است كه دل تو با خدا باشد پس با دست خود و ريش خود بازى مكن و مگذار كه غير نماز چيزى در خاطر تو در آيد و دهن دره مكن و كمان كشى مكن مهما أمكن يا چنان كه مقدمه آن را از بى خوابى و پر خوردن بفعل نياورى تا در نماز واقع نشود و دست خود را مبند چنانكه اكثر سنيّان مى كنند زيرا كه فعل گبرانست و در حال نماز دهن را مبند و خود را مجتمع ساز بلكه در ركوع و سجود بال دار باش و از هم گشوده مانند شتر لاغر،و بر پاشنهاى پا منشين در ميان سجدتين و در تشهد و در حالت سجده كل دستها را تا مرفق بر زمين فرش مكن و انگشتان را مشكن كه اينها نقصان نماز است،و به نماز مايست با تنبلى و پينكى و سنگينى كه اينها علامت نفاقست چنانكه حق سبحانه و تعالى نهى فرموده است مؤمنان را كه متوجه نماز شوند و مست خواب باشند و در شأن منافقان فرموده است كه چون به نماز مى ايستند با كسل و تنبلى مى ايستد و ريا مى كنند و عبادات خود را بخلق مى نمايند و ياد نمى كنند خدا را مگر اندك امّا تتمه متن ديگر روى خود را بقبله كن و روى خود را از قبله مگردان كه نمازت فاسد مى شود و راست بايست زيرا كه حضرت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه پشت خود را راست

ص: 14

نكند نماز او صحيح نيست و چشمت را به زير انداز و به جانب آسمان مكن بلكه در حالت ايستادن مى بايد كه نظرت به موضع سجده ات داشته باشى.

و دل خود را مشغول نمازت كن به درستى كه از نمازت مقبول نيست مگر آن چه دلت مشغول حق سبحانه و تعالى باشد تا آن كه بسا باشد كه از نماز ربع آن يا ثلث آن يا نصف آن مقبول شود و ليكن حق سبحانه و تعالى نماز مؤمنان را تمام مى كند به نوافل و مى بايد كه در حالت نماز چنان به نماز بايستى كه بنده ذليلى نزد پادشاهى عظيم الشأن ايستد و بدان كه نزد كسى ايستاده كه او ترا مى بيند و تو او را نمى بينى و نماز كن مانند كسى كه وداع نماز كند و داند كه نماز آخرين اوست چنين كسى البته با نهايت خضوع و خشوع و حضور قلب نماز مى كند تو نيز چنين نماز كن در هر نمازى چون بنده نمى داند كه اين نمازى كه مى كند تمام خواهد كرد يا نه،و بازى مكن با ريش خود و سر و دستهاى خود،و انگشتان خود را مشكن و يك پا را بيشتر از پاى ديگر مگذار و هر دو را جفت كن كه برابر باشد و فاصله ميان پاها سه انگشت گشوده باشد يا يك شبر،و كمان كشى مكن و دهن دره مكن و خنده مكن كه خنده قهقهه قطع مى كند نماز را،و تورّك مكن زيرا كه حق سبحانه و تعالى معذب ساخت جمعى را به سبب تورّك و چنين بود كه اگر ايشان را ملالى حاصل مى شد از نماز دستهاى خود را بر رانهاى مى گذاشتند و دست مبند كه اين فعل گبرانست كه در برابر بزرگان خود چنين مى ايستادند عمر را خوش آمد و گفت نزد حق سبحانه و تعالى اولى است كه چنين بايستند و ملاحظه نمى كرد كه ما چه دانيم كه بندگى را چگونه مى بايد كرد بر نحوى كه فرموده اند مى بايد كه و ليكن او اعتقاد به نبى صلى اللّه عليه و آله نداشت،و دستها را بياويز از برابر روى محاذى رانها و بر رانها گذار در برابر زانوها كه اگر چنين كنى لايق ترين به آن كه اهتمام بشأن نماز داشته باشى،و خاطرت متوجه غير نماز

ص: 15

نباشد زيرا كه دستها را حركت دهى ترا از نماز غافل مى كند،و تكيه بر ديوار مكن مگر آن كه بيمار باشى و رو به جانب راست و چپ مكن كه اگر التفات كنى آن مقدار كه عقب خود را به بينى واجبست كه اعاده كنى نماز را.

بدان كه بر هر يك از آن چه صدوق ذكر كرده است احاديث صحيحه و حسنه وارد شده است و ذكر همه آنها سبب طول مى شود،بعضى از اخبار را ذكر مى كنم كه فوايد بسيار دارد از آن جمله حديث صحيح زراره كه روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون به نماز بايستى پاها را بهم نزديك مگذار و ميان هر دو فاصله بگذار اقلش يك انگشت و اكثرش يك شبر و دوشها را بياويز و بلند مكن و دستها را بياويز و مبند و انگشتان را در ميان هم مكن و بايد كه دستها بر رانها باشد محاذى زانوها و مى بايد كه نظرت در حال ايستادن به موضع پيشانى باشد،و چون بركوع روى پاها را محاذى هم بدار و فاصله در ميان ايشان بقدر يك شبر بگذار،و كف دستها را بر زانوها گذار و اول دست راست را بر زانوى راست گذار و بعد از آن دست چپ را بر زانوى چپ گذار و چون كف دست را بر كاسه زانو گذارى انگشتان را گشاده كن كه زانو را بلع كند و مستحكم بگذار و اگر سرهاى انگشتان در ركوع به زانوها رسد كافى است و آن به اندك كج شدن حاصل مى شود مگر آن كه مراد اين باشد كه كف دست گذاشتن به نحوى كه مذكور شد واجب نيست بلكه اگر كج شده باشد سر انگشتان كه مى رسد كافى است و ليكن بعيد است و اوّل اظهر است، و محبوبتر نزد من آنست كه دستها را بر زانوها نيكو بگذارى و با انگشتان دور زانو را فرو گيرى گشاده،و پشتت را راست كن و گردنت را بكش راست و مى بايد كه در حالت ركوع نظرت در ميان پايهايت باشد پس چون خواهى كه به سجده روى دستها را بلند كن از جهت تكبير و خود را بينداز از جهت سجود

ص: 16

و دستها را بر زمين گذار پيش از زانوها و هر دو را با هم بگذار،و ذراعها را بر زمين مگذار مانند گذاشتن شير دستهاى خود را بر زمين و ذراعها را بر زانوها و رانهاى خود مگذار بلكه دو ركن مرفقها را مانند گشودن بال،و دستها را مرسان و مگذار بر زانوها و نزديك روى خود نيز مگذار بلكه پست تر گذار در برابر دوشهاى خود و محاذى حقيقى زانوها مگذار بلكه اندكى منحرف ساز از محاذات و كفهاى دست را بر زمين پهن كن و اندكى بسوى خود آور يا در وقتى كه سر از سجده بردارى دستها را بسوى خود كش هموار و از جاى خود بر مدار و اگر دستها را بر روى جامه گذارى ضرر ندارد و اگر به خاك رسانى بهتر است و در حالت سجده انگشتان را مگشا از هم بلكه بهم متصل باشند حتى ابهامها و چون به تشهد بنشينى زانوها را به زمين بچسبان و بهم متصل مساز و در ميانشان فاصله بگذار اندكى و بايد كه پشت پاى چپ بر زمين باشد و پشت پاى راست بر شكم پاى چپ باشد و نشستگاهها بر زمين باشد و ظاهرا نشستگاه چپ مراد باشد و اگر هر دو مراد باشد چنانكه ظاهر حديثست بسيار مشكل است با سابق درست شدنش،و بايد كه سر انگشت مهين راست بر زمين باشد،و زنهار كه بر پاشنهاى پا منشين كه آزار مى يابى و بر زمين ننشسته خواهى بود بلكه بعضى از تو بعضى بر نشسته خواهد بود پس صبر نمى توانى كرد از جهت تشهد و دعاء.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون داخل شوى در نماز پس بر تو باد كه با خشوع باشى و دل به نماز دهى و بدانى كه با كه مناجات مى كنى و چه مى گويى به درستى كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه رستگارى يافتند آن جماعتى كه در نماز خود خاشعند.

و در احاديث بسيار وارد شده است از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه

ص: 17

عليه و آله كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى كراهت دارد از عبث در نماز.

و منقول است كه مسلمه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيد كه چه چيز نماز را قطع مى كند حضرت فرمودند كه با ريش خود بازى كردن.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه از نماز بنده آن مقدار بالا مى برند كه دل او با خداوند تعالى باشد نصف يا ثلث يا ربع يا خمس و بالا نمى برند تا دل بنده با حق سبحانه و تعالى نباشد و مامور نشده ايم به نوافل مگر از جهت آن كه تمام شود هر نقصانى كه در فرايض شده باشد.

و در صحيح از زراره منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نوافل از جهت آن مقرر شده است كه تا به آن تمام شود نقصان فرايض و گذشت اخبار بسيار.

و در صحيح مشهور منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت سيد السّاجدين صلوات اللّه عليه چون متوجه نماز مى شدند رنگ مبارك ايشان متغير مى شد و چون به سجده مى رفتند سر بر نمى داشتند تا عرق از ايشان مانند باران مى ريخت.

و منقول است كه چون آن حضرت صلوات اللّه عليه به نماز مى ايستادند بمنزله ساق درخت بودند فانى فى اللّه شده و از آن حضرت چيزى حركت نمى كرد مگر آن كه باد حركت مى داد.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه التفات قطع مى كند نماز را هر گاه بكل بدن باشد و اكثر حمل كرده اند بر آن كه بكل رو باشد كه پشت خود را ببيند.

ص: 18

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه آيا مرد التفات مى تواند كرد در نماز حضرت فرمودند كه نه و انگشتان خود را نيز نشكند.

و در حسن كالصحيح و صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه روى خود را از قبله مگردان كه نمازت فاسد مى شود زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است به حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در فريضه كه روى خود را به جانب مسجد الحرام كن و در هر جا كه باشيد روى خود را به آن جانب كنيد و چشم خود را به زير انداز و به جانب آسمان مكن و مى بايد كه نظرت به موضع سجودت باشد و اين التفات را نيز حمل كرده اند مثل سابق و اللّه تعالى يعلم.

هر گاه بنده در نماز رو به جاها كند يا در دل خود ديگران را در آورد

(و انّ العبد اذا التفت فى صلاته ناداه اللّه عزّ و جلّ فقال عبدى إلى من تلتفت إلى من هو خير لك منّي فان التفت ثلث مرّات صرف اللّه عنه نظره فلم ينظر اليه بعد ذلك ابدا)

و به اسانيد متكثره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه بنده در نماز رو به جاها كند يا در دل خود ديگران را در آورد حق سبحانه و تعالى او را ندا مى فرمايد كه اى بنده به جانب كه نظر مى كنى به كسى كه از براى تو بهتر از من باشد پس اگر سه مرتبه التفات كند حق سبحانه و تعالى نظر شفقت و مرحمت از او بر مى دارد و ديگر به جانب او نظر نمى كند هرگز يعنى در آن نماز يا هميشه و اوّل اگر چه بعيد است اما نظر به كرم او قريب است و اكثر اين عبارات و مضامين در فقه رضوى هست و ظاهرا مصنف از جائى مخصوص بر نداشته باشد بلكه از همه جابر داشته است و مضامين همه حق است.

فوت كردن به موضع سجود

(و لا تنفخ فى موضع سجودك فان اردت النّفخ فليكن قبل

ص: 19

دخولك فى الصّلاة فانّه يكره ثلث نفخات فى موضع السّجود،و على الرّقى،و على الطّعام الحارّ)

در اخبار بسيار وارد است كه باد مكن در موضع سجده ات و اگر خواهى كه پاك كنى پس بايد كه پيش از دخول در نماز باشد.

و در حديث صحيح وارد است كه كراهتش به اعتبار ايذاى مؤمنان است پس اگر كسى نباشد مكروه نخواهد بود يا كراهتش سبك خواهد بود به درستى كه سه باد كردن مكروه است و بد است،يكى در موضع سجده در اثناى نماز، دويم بر افسون اگر چه قرآن و دعا باشد مگر آن كه بخصوص آن از شارع متلقى باشد،سيم بر طعام گرم مكروهست و سنت است كه صبر كنند تا گرمى آن بر طرف شود و خواهد آمد.

(و لا تبزق و لا تمخط فانّ من حبس ريقه اجلالا للّه عزّ و جلّ فى صلاته أورثه اللّه عزّ و جلّ صحّة إلى الممات)

و در نماز آب دهن را مينداز و آب بينى را مينداز به درستى كه هر كه آب دهن را نگاه دارد در نماز و نيندازد از جهت تعظيم نماز كه آن تعظيم حق سبحانه و تعالى است حق سبحانه و تعالى او را صحتى كرامت فرمايد كه تا زنده باشد بيمار نشود مگر بيمارى اجل موعود و چند حديث قوى در اين باب وارد شده است و هم چنين از جهت تعظيم مسجد و گذشت.

دستها را بلند كن از جهت تكبير

اشاره

(و ارفع يديك بالتّكبير إلى نحرك و لا تجاوز بكفّيك اذنيك حيال خدّيك)

و دستها را بلند كن از جهت تكبير تا كو گردن و دستها را از گوشها بالاتر مبر محاذى دو طرف رو.

بدان كه اخبار صحيحه متواتره وارد شده است در آن كه يك تكبير واجبست و آن تكبير احرامست و شش تكبير سنت است و اكتفا به پنج تكبير و

ص: 20

سه تكبير و يك تكبير مى توان كرد،و هر يك را كه خواهد قصد تكبير احرام مى تواند كرد و سنّت است كه چون تكبير گويد دستها را بلند كند و اقل آن تا كو كردن است و بيشترش تا محاذى گوشها و بهتر آنست كه سر انگشتان محاذى گوشها باشد و منتهاى كف قريب بزند محاذى كو كردن باشد.

چنانكه در صحيح از ابن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در تفسير اين آيه كريمه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ فرمودند كه مراد باين بلند كردن دستست محاذى رو پس معنى چنين خواهد بود كه نماز كن خالص از جهت پروردگار خود و نفس اماره را بكش به آن كه دست را محاذى رو كنى يا شيطان را مى كشى يا آن كه دست خود را چنان بالا بر كه ابتداى دست محاذى موضع نحر باشد كه كو كردنست.

و تفسير ديگر منقول است كه نماز عيد را بكن از جهت پروردگارت و قربانى را نحر كن اگر شتر باشد يا شتر را بكش.

و در صحيح صفوان منقولست كه آن حضرت را صلوات اللّه عليه ديدم كه در وقت تكبير دستها را بالا مى بردند و نزديك بود كه به گوشهاى آن حضرت برسد.

و در صحيح ابن سنان مرويست كه آن حضرت را صلوات اللّه عليه ديدم كه دستها را در تكبير برابر رو مى بردند.

و در صحيح منصور وارد است كه گفت ديدم كه حضرت تكبير افتتاح فرمودند و دستها را برابر رو بردند و شكم دستها را برابر قبله كردند و چون خواهد كه تكبير گويد ابتداى تكبير مقارن باشد با ابتداى بلند كردن و تمامى تكبير مقارن باشد با تمامى بلند شدن و شكم دست محاذى قبله باشد.

در بعضى روايات وارد شده است كه تكبير را بعد از بلند شدن دست بگويد و اين نيز بد نيست و جمعى گفته اند كه فرد مستحبّ است كه چون بالا

ص: 21

برد شروع كند و چون به زير آيد تمام شود و تا حال نديده ام خبرى باين مضمون و آن كه از بالا شروع كنند كه تا به زير آيد تمام شود نه در روايتى هست و نه كسى گفته است و مدار عوام و خواص الحال بر اين است مگر بعضى از عوام كه مكرر شنيده اند و دغدغه حرمت مى شود اگر اعتقاد به مشروعيّت داشته باشند و بهتر آنست كه ابتداى آن به ابتداى رفع باشد و انتهاى آن به انتهاى رفع و اين معنى را منظور دارد كه گويا نفى مى كند كه كسى را با حق سبحانه و تعالى شباهت باشد و در هر تكبيرى معنى قصد مى كند به آن كه چون پنج انگشت بالا مى رود در خاطر مى گذارند كه حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه محسوس شود به حواس خمس ظاهر كه آن باصره و سامعه و شامه و ذائقه و لامسه است و در تكبير دويم قصد مى كند كه حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است كه محسوس شود به حواس خمس باطنه و غير اينها از معانى چنانكه گذشت در اذان.

تكبيرات ابتداى نماز

(ثمّ ابسطهما بسطا و كبّر ثلث تكبيرات و قل اللّهُمَّ أنت الملك الحقّ المبين لا اله الاّ أنت سبحانك و بحمدك عملت سوء و ظلمت نفسى فاغفر لي ذنبي انّه لا يغفر الذّنوب الاّ أنت ثمّ كبّر تكبيرتين فى ترسّل ترفع بهما يديك و قل لبّيك و سعديك و الخير فى يديك و الشّر ليس إليك و المهدى من هديت عبدك و ابن عبديك بين يديك منك و بك و لك و إليك لا ملجأ و لا منجى و لا مفرّ منك الاّ إليك تباركت و تعاليت سبحانك و حنانيك سبحانك ربّ البيت الحرام ثمّ كبّر تكبيرتين و قل وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ على ملّة ابراهيم و دين محمّد و منهاج عليّ حَنِيفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا من اَلْمُسْلِمِينَ اعوذ باللّه السّميع العليم من

ص: 22

الشّيطان الرّجيم بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ )

كلينى رحمه اللّه بسند حسن كالصحيح از حلبى روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون شروع به نماز كنى و خواهى كه تكبير به گويى دستها را بردار و هر دو را بگشا يعنى مى بايد در وقتى كه دستها را بالا برى گشاده باشد و سه تكبير بگو و اين دعا را بخوان.در آن چه مصنف ذكر كرده است زيادتيها و كميها هست و موافق است با فقه رضوى مگر در عبارت سبحانك و حنانيك تباركت و تعاليت كه در فقه رضوى موافق مشهور است و ظاهرا تقديم و تاخير آن از نساخ شده است.

و در حديث حلبى در دعاى آخر بعد از فطر السّماوات و الارض عالم الغيب و الشهادة هست،و در صحيحه زراره نيست اگر داخل كنند بهتر است، و در حديث حلبى و زراره على ملة ابراهيم حنيفا مسلما است،و در فقه رضوى على ملّة ابراهيم و دين محمّد و ولاية امير المؤمنين عليّ ابن ابى طالب صلوات اللّه عليه است و در مكاتبه حضرت صاحب الامر كه طبرسى در احتجاج ذكر كرده است بعد از دين محمّد و هدى أمير المؤمنين واقع است و الحال عمل بر گفته صدوقست چون حكم به صحت همه آن چه در اين كتاب است كرده است،و در فقه رضوى بعد از سبحانك ربّ البيت الحرام و الرّكن و المقام و الحلّ و الحرام هست،و بعد از انا و من المسلمين لا اله غيرك و لا معبود سواك هست و ذكر كرده است كه بسم اللّه را بلند مى گويى بعد از استعاذه.

و بدان كه تكبير هفتم واجبست و آن تكبير افتتاح است و تحريم نماز به آن حاصل مى شود و نيّت كن نزد نماز كه به ياد خدا و به ياد رسول اويى و يكى از ائمه معصومين را در برابر خود بدار و ظاهرا منظور بودن غرض آنست كه گويا اقتدا

ص: 23

به آن معصوم كرده ايم،و چون نماز معراج مؤمنان است و چنانكه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از هفت آسمان گذشتند و در هر قطعى تكبيرى فرمودند مى بايد كه مؤمن در حين گفتن تكبيرات و خواندن اين دعا حجب معنويه را از پيش خود بعون الهى بر دارد و در هر تكبيرى ملاحظه جلال و عظمت معنوى الهى بكند به نحوى كه شيطان و واهمه از جهت او خدائى نسازند چون غالب اوقات كه آدمى مى خواهد ملاحظه عظمت الهى كند در خيال او چيزى در مى آورند و آن خداى ساخته وهمست و حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه در وهم و خيال در آيد بنا بر اين لفظ اللّه اكبر در افتتاح صلاة مقرر شده است كه هر گاه شيطان در او واهمه تخيلى بكند رفع آن و هم به تكبيرى واقع شود و مرتبه مرتبه بالا رود و در تكبير اول اين معنى را بخاطر مى گذراند كه حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه به حواس ظاهره خمس محسوس شود.

و در تكبير دويم در خاطر خود در مى آورد كه حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه به حواس خمس باطنه محسوس شود به حس مشترك يا قوّت واهمه يا متخيّله يا آن كه در قوت حافظه در آيد و قوت متفكره يا متذكره در آن تصرف تواند كرد،و اين قوى نيز تصرف در جسمانيات دارند و بس.

و در تكبير سيّم بخاطر خود مى گذراند كه حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه عقول خلايق بذات مقدس او توانند رسيد يا به كنه صفات و افعال او راه داشته باشند.

و در تكبير چهارم اين معنى را قصد مى كند كه حق سبحانه و تعالى از آن اعظم است كه ارباب قلوب از اولياء اللّه به كنه ذات و افعال و صفات او توانند رسيد.

و در تكبير پنجم اعظميّت از ادراك ارواح قدسيه كه مرتبه اعاظم اولياء اللّه

ص: 24

است ملاحظه مى كند.

و در تكبير ششم اعظميّت از ادراك اسرار و سراير قدسيه را ملاحظه مى كند و اين مرتبه انبياء مرسل است صلوات اللّه عليهم و مرتبه ايشان چون بسيار عالى است روح ايشان مسمّى است به سرّ.

و در تكبير هفتم اعظميّت از ادراك خفى كه مرتبه ارواح قدسيه پيغمبران اولو العزم است و اخفى مرتبۀ سيد المرسلين و ائمه معصومين است كه ارواح مقدسه ايشان مسمّى است به روح القدس و به روح مطلق و احاديث بسيار در اعظميت اين روح وارد شده است و آن كه با پيغمبر ما و با ائمه هدى مى باشد و چنانكه عقول ما از ادراك كنه ذات مقدس و صفات او و افعال او عاجز است.از ادراك مراتب و مقامات و كمالات ايشان نيز عاجز است.امّا دعاها اللّهُمَّ خداوندا توئى پادشاه كه پادشاهى مخصوص تست و هر كه غير تست همه ذليل و عاجز و فقيرند و توئى حق ثابت بى زوال و غير تو همه باطل و لا شىءاند.

المبين در حديث حلبى نيست يعنى موجودات را از كتم عدم تو ظاهر ساختى و لباس عاريت وجود را بر ايشان پوشانيدى نيست خداوندى بجز تو و خداوندى مخصوص ذات مقدس تست تراه منزه مى دانم از آن چه لايق ذات مقدس تو نيست و حمد مى كنم ترا باين تسبيح و اين تنزيه را نيز از الطاف و نعماى تو مى دانم بد بسيار كرده ام و هر بدى كه كرده ام ظلم بر نفس خود كرده ام.

فاغفر لي ذنبي لفظ ذنبى در حديث حلبى هست و در بعضى از نسخ فقيه ذنوبي هست و ذنبى بهتر است و اگر نباشد نيز مراد است پس بيامرز گناهان مرا به درستى كه نمى تواند كسى كه گناهان را بيامرزد مگر تو پس دو تكبير بگو با تأنى تا تفكّر توانى كرد در آن چه گذشت و در وقت گفتن تكبيرها دستها را بالا

ص: 25

مى برى و بعد از آن بگو لبيك يعنى خداوندا مرا به خدمت خود طلبيده اينك در خدمتم و هر چه فرمودۀ فرمان بردارم و از من چه مى آيد و چه چيز مى تواند آمد و حال آن كه همه خيرات به دستهاى تست و تعبير كردن بهر دو دست يا تشبيه است به جوادى كه بهر دو دست مى دهد يا آن كه دو دست كنايه از قدرت بر نفع و ضرر باشد يعنى اگر بعضى اوقات ضرر رسانى آن ضرر عين نفع است در دنيا و عقبى.

و الشرّ ليس إليك و بدى نسبت ندارد به تو و از تو نيست پس ضررها از بيماريها و بلاها اگر از جانب حق سبحانه و تعالى باشد ضرر نيست چون سبب فوايد بسيار است از قبيل فصد بيمار،و شر واقعى معاصى است و آن از سوء اختيار بنده است و خود بد كرده است و مى كند.

و جبريّه ذكر كرده اند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در اين عبادت تواضع و ادب را مرعى داشت و هدايت يافته كسى است كه تو او را هدايت كرده باشى يعنى به هدايات خاصه بنده تو و بنده زاده تو كه مادر و پدر او هر دو بنده تواند نزد تو ايستاده است وجود او از تست و بقاى او به تست و كارهاى او خصوصا اين نماز را از جهت رضا و فرمان تو مى كند و اين نيّت است،بهتر آنست كه تكبير احرام بعد از اين واقع شود و اگر تكبير هفتم را نيز قصد كند كه تكبير احرام باشد مقارنت واقع است چون متذكر اين معنى هست و بازگشت من بسوى تست و مرا پناهى و محلّ نجاتى و گريزگاهى از تو نيست مگر بسوى تو يا از عذاب تو به رحمت تو مى گريزم خداوندا خداوندى كه جود و كرم تو هميشه عالميان را فرا گرفته با آن كه در بزرگوارى و عظمت كسى بجناب اقدس تو نمى تواند رسيد ترا به پاكى ياد مى كنم و رحمت پى در پى ترا مى خواهم، پاك و منزه خداوندى كه پروردگار خانه كعبه است و آن را بزرگ و با حرمت

ص: 26

گردانيده است و عالميان را امر كرده است كه رو به جانب آن خانه كرده خداوند خود را عبادت كنند و غرض از ذكر خانه آنست كه نماز گذارنده متذكر باشد كه رو به كعبه كرده است.

و بعضى در نيّت داخل كرده اند استقبال كعبه را و همين كافيست بلكه اين نيز در كار نيست همين كه رو به آن جا دارد بس است چنانكه در كار نيست كه قصد كند افعال نماز را مفصلا بلكه قصد نماز مجملا مشتمل است بر همه اينها و اللّه تعالى يعلم پس دو تكبير بگو و اگر نيّت را مقارن تكبير هفتم دارد چنانكه در فقه رضويست بهتر است و اگر در حين خواندن اين دعا متذكر معانى سابقه باشد قصد تكبير احرام كافى است و اگر قصد كند كه نماز ظهر مى كنم للّه تعالى كافيست و اولى آنست كه به عبارت در نياورد چون بعد از اقامت عبث سخن گفتن حرام است يا مكروه است به كراهت شديده و چون جمعى عادت كرده اند كه به عبارت در آورند و اگر در نياورند به عبارت به وسواس مى افتند كه نماز ايشان باطل است و از حضور قلب مى افتند اگر به عبارت در آورند كه نماز ظهر واجب ادا مى كنم للّه تعالى يا قربة إلى اللّه يا اطاعة لأمر اللّه بد نيست،و اگر در مقام محبت باشد همه نيّت است و هر تكبيرى كه مقارن نيت مى شود تكبير احرام است كه به آن حرام مى شود افعالى كه در نماز جايز نيست كردن آن،پس دو تكبير بگو و دعاى توجّه را بخوان و اين دعا نيز نيت است زيرا كه مى گويد وجّهت وجهى يعنى روى دل خود را متوجه جناب اقدس خداوندى كردم و مى كنم كه از كتم عدم پديد آورده است آسمانها و زمينها را به نحوى كه حضرت ابراهيم على نبيّنا و عليه السّلام كرد و اين عبارت را در وقتى گفت كه بر قوم خود به برهان ظاهر ساخت كه آفتاب و ماه و ستارگان محل حوادثند و هر چه محل حوادثست حادثست و سزاوار پرستش نيست و يا چنانكه حضرت ابراهيم در مقام اخلاص از جبرئيل

ص: 27

مدد نخواست هم چنين من نيز متابعت آن حضرت مى كنم به إيّاك نعبد و إيّاك نستعين.

حاصل آن كه جميع انبياء در اخلاص متابعت حضرت ابراهيم مى كنند الاّ پيغمبر ما صلى اللّه عليه و آله كه او را بر همه تقدّم فرمودند و اگر آن حضرت(ص) باين عبارت متكلم مى شدند به اعتبار تواضعى بود كه با همه پيغمبران صلوات اللّه عليهم مى فرمودند و در اصول دين همه پيغمبران يك مذهب دارند و تخصيص حضرت ابراهيم باين معنى در آيات و احاديث به اعتبار آنست كه چون آن حضرت پدر پيغمبرانست و بناى بت شكستن و اخلاص از آن حضرت شد و عرب را اعتقاد بر اين بود كه حضرت ابراهيم از همه پيغمبران بهتر است بلكه يهود و نصارى نيز دين خود را به آن حضرت نسبت مى دادند و حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه دروغ مى گويند حضرت ابراهيم يهودى و نصرانى نبود و ليكن حنيف بود يعنى«بت شكن»و با اخلاص بود در عبادت و عبوديت چنانكه خواهد آمد لهذا حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از جهت تأليف قلوب و جذب دلهاى ايشان مى فرمودند كه من تابع دين پدرم حضرت ابراهيم در اصول دين و اخلاص و بر دين آن حضرتم يعنى در اصول دين،و دين محمد يعنى روى دل خود را متوجه حق سبحانه و تعالى گردانيدم موافق دين آن حضرت در اصول دين خصوصا اخلاص و در فروع دين نيز و بر منهاج و طريقت واضحه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه در اصول و فروع و تتميم كمالات در حالتى كه روى دل خود گردانيده ام از هر دينى و از هر راهى كه غير راه ايشان است خصوصا در اخلاص،و گردن نهاده ام فرمان خداوند خود را در همه احكام او خصوصا در نماز و نيستم از جمله مشركان و اين دعا از سخنان حضرت ابراهيم بود كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد ياد فرموده

ص: 28

است بعنوان غيبت و لكن كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و ما ماموريم كه باين عبارت بگوئيم كه نيستيم از جمله مشركان به شرك جلى كه غير او را بپرستم يا به شرك خفى كه در عبادت ريا كنم با از جهت تاكيد اين معنى و توضيح آن مى گويد كه به درستى كه نماز من و ساير عبادات من يا هدى كه در حج مى كشند و كفاران قربانى را از جهت لات و عزّى مى كشتند يا مناسك حج من و زندگانى من و مردن من خالص از جهت خداونديست كه پروردگار عالميانست يعنى زندگانى را خالص از جهت او مى خواهم تا خير من در حيات باشد و مردن مطلوب منست اگر خير من در مردن باشد و همه را از جهت خداوندى مى خواهم كه او را شريك نيست در خداوندى و باين مامور شده ام كه همه را از جهت او به جا آورم و من گردن نهاده ام فرمانهاى خداوندم را و از جمله مسلمانانم.

پس استعاذه مى گويد باين عبارت كه ترجمه اش اين است كه پناه مى برم به خداوندى كه مى شنود گفته هاى خلايق را يا اجابت مى فرمايد دعاهاى ايشان را و داناست به احوال ايشان از شر شيطان و ديو رانده شده از درگاه او يا از طبقات آسمان يا درجات جنان يا همه و بعد از آن بسمله مى خواندند از جهت حمد و ترجمه اش اين است كه ابتدا مى كنم يا استعانت مى جويم از اسم الهى يا ذات مقدس خداوندى كه واجب الوجود بالذات است و مستجمع جميع كمالات است و رحمتش عالميان را فرا گرفته است از مؤمن و كافر به ايجاد ايشان و روزى دادن و تربيت نمودن،و مهربان است نسبت به مؤمنان به هدايات خاصه و ساير نعمتهاى دنيوى و اخروى.

(و ان شئت كبّرت سبع تكبيرات ولاء الاّ انّ الّذى وصفناه تعبّد)

و اگر خواهى هفت تكبير را پى در پى به جا آور بدون دعاها و ليكن آن چه

ص: 29

مذكور شد كه تكبيرات را با دعاهاى گذشته بخوانند تعبد و بندگى است و ترك آن خوب نيست مگر آن كه تعجيلى داشته باشد چنانكه در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه ديدم يا شنيدم كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه هفت تكبير پى در پى گفتند و ظاهر آنست كه شغلى داشته باشد يا نماز جماعت بوده است و تخفيف در آن مطلوبست.

و در صحيح از حلبى منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدم از سبكترين تكبيرات در نماز حضرت فرمودند كه سه تكبير است و در قرائت به قل هو اللّه احد يا قل أيّها الكافرون اكتفا مى توان كردن و اگر امام باشى كافى است كه يك تكبير را بلند به گويى و شش تكبير را آهسته به گويى.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه پيشنماز را يك تكبير كافى است و اگر به تنهايى نماز كنى سه تكبير مى گويى با تأنّى.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه يك تكبير در ابتداى نماز كافيست و سه افضل است و هفت افضل از همه.

و در حديث صحيح از زيد منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم افتتاح نماز را فرمودند كه يك تكبير كافيست عرض نمودم كه هفت بما رسيده است يا هفت چونست فرمودند كه آن افضل است.

و در صحيح از معاوية بن عمار منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه منفرد نماز كنى سه تكبير كافيست و هر گاه امام باشى يك تكبير كافيست زيرا كه با تو نماز مى كنند جمعى كه كارها دارند يا ضعيفند يا پيرند و ايشان از طول نماز آزار مى كشند نماز را سبك مى بايد كرد از جهت ايشان.

ص: 30

(و انّما جرت السّنة فى افتتاح الصّلاة بسبع تكبيرات لما رواه

3,14,5- زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: خرج رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إلى الصّلاة و قد كان الحسين صلوات اللّه عليه ابطا عن الكلام حتّى تخوّفوا[أنّه خ]ان لا يتكلّم و ان يكون به خرس فخرج به رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حامله على عاتقه و صفّ النّاس خلفه فاقامه على يمينه فافتتح رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الصّلاة فكبّر الحسين صلوات اللّه عليه حتّى كبّر رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله سبع تكبيرات و كبّر الحسين صلوات اللّه عليه فجرت السّنّة بذلك).

و چرا سنّت جارى شده است كه در ابتداى نماز هفت تكبير بگويند به سبب علّتى است.

كه در صحيح روايت كرده است زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بواسطه نماز از خانه بيرون آمدند يا از جهت نماز عيد از شهر بيرون رفتند چون خواهد آمد كه اين واقعه در روز عيد بود و حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه هنوز به سخن در نيامده بودند تا آن كه خوف داشتند كه مبادا آن حضرت سخن نگويد و بى زبان باشد و در واقع حضرت را اراده اين بود كه در نماز به سخن در آيد اوّلا پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه را با خود بيرون بردند و او را بر دوش خود نشانيده بودند و چون مردمان صف كشيدند حضرت آن حضرت را بر دست راست خود باز داشتند پس حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تكبير گفتند و اظهر آنست كه تكبير اول تكبير احرام بوده باشد اگر چه ممكن است كه حضرت به وحى الهى دانسته باشند كه حضرت امام حسين در تكبير هفتم جواب خواهند داد به نحوى كه مى بايد.

ص: 31

و در اين حديث آنست كه حضرت سيّد الشّهداء بعد از تكبير آن حضرت تكبير گفتند پس چون حضرت ديدند كه در تكبير به سخن در آمدند و در روايتى ديگر آن كه چون خوب جواب ندادند حضرت سيد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله مرتبه ديگر تكبير گفتند و حضرت مى گفتند تا آن كه حضرت هفت تكبير گفتند و حضرت سيّد الشّهداء نيز گفتند پس سنت جارى شد كه افتتاح نماز به هفت تكبير كنند.

و صدوق همين مضمون را بسند صحيح از عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است و در آنجا چنين است كه حضرت سيد الشهداء جواب را خوب نمى فرمودند تا آن كه در مرتبه هفتم خوب جواب دادند و صدوق در روايت زراره زيادتى روايت كرده است كه زراره گفت به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه چگونه افتتاح نماز كنيم حضرت فرمودند كه هفت تكبير مى گويى و هفت الحمد للّه و هفت سبحان اللّه مى گويى و بعد از آن حمد و ثناى الهى را به جا مى آورى و بعد از آن شروع در قرائت مى كنى.

14,7-( و قد روى هشام بن الحكم عن ابى الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: لذلك علّة اخرى و هى انّ النّبيّ صلى اللّه عليه و آله لمّا اسرى به إلى السّماء قطع سبع حجب فكبّر عند كلّ حجاب تكبيرة فاوصله اللّه عزّ و جلّ بذلك إلى منتهى الكرامة).

و بهشت سند صحيح از هشام از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست علّتى ديگر و صدوق همين روايت را در علل به اطول ازين خبر روايت كرده است و ظاهرا اختصار از جهت اين كرده است كه بعضى از عبارات موهم معنى جسميّت و جهت و مكان است آنها را انداخته است هشام گفت عرض نمودم كه چرا افتتاح نماز به هفت

ص: 32

تكبير شده است حضرت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى هفت آسمان آفريد و هفت زمين آفريد و هفت حجاب آفريد پس چون حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را به معراج بردند و آن حضرت را عروج معنوى نيز حاصل شد در قرب الهى حجابى از هفت حجاب برخاست پس حضرت اللّه اكبر گفتند و دعايى كه در افتتاح مطلوبست خواندند پس حجاب دويم برخاسته شد و حضرت هفت تكبير مى گفتند تا آن كه هفت حجاب معنوى برخاسته شد و حضرت هفت تكبير گفتند و حق سبحانه و تعالى آن حضرت را به منتهاى كرامت رسانيدند و اين عبارت آخر در حديث علل نبود ممكن است كه باين عنوان نيز نقل كرده باشد.

و در حديثى وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه اين حجب مسمى است به سرادقات يعنى سراپرده ها و آن سرادق مجد و بزرگى و سرادق بهاء و حسن معنوى و سرادق عظمت،و سرادق جلال،و سرادق عزت،و سرادق قدرت و سرادق اسرار است كه پيش از همه سرادقات بوده است و فايق است بر همه سرادقات و با حسن و جمال خوش آينده است پس ممكن است كه چون آن حضرت را به سرادق مجد برده باشند از مجد و بزرگى لباسى بر آن حضرت پوشانيده باشند تا به آخر و هم چنين هر كه نماز كند با حضور قلب حق سبحانه و تعالى او را ازين معانى بهره كرامت خواهد فرمود.

و بسند كالصحيح روايت كرده است صدوق از زيد بن وهب كه گفت سؤال كردم از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه از حجب حضرت فرمودند كه حجب هفت است و غلظت هر حجابى از اين حجب پانصد ساله راه است و ما بين هر حجابى تا حجابى پانصد ساله را هست و حجاب دويم هفتاد حجابست و ميان هر دو حجاب پانصد ساله راهست،و بر هر حجابى موكل

ص: 33

است هفتاد هزار فرشته كه قوت هر ملكى قوت كل جن و انس است و غلظت هر حجابى از اين حجب هفتاد هزار ساله را هست،ديگر سرادقات جلال است و آن شصت سراپرده است در هر سرادقى هفتاد هزار ملك است و از سرادقى تا سرادقى پانصد ساله را هست،ديگر سرادق عزتست ديگر سرادق كبرياست، ديگر سرادق عظمت است،ديگر سرادق قدس است،ديگر سرادق جبروتست،ديگر سرادق فخر است،ديگر نور سفيد است،ديگر سرادق وحدانيّت است و آن هفتاد هزار است كه ضرب كنند در هفتاد هزار،ديگر حجاب اعلى است و كلام حضرت تمام شد و خاموش شدند و اين هفت حجاب بحسب نوع است و افراد آن هفتاد هزار حجابست چنانكه در حديث حسن كالصحيح منقول است يا اينها اصنافند و افراد آن هفتصد هزار است چنانكه در روايات ديگر وارد شده است اگر چه آن چه در حديث زيد است اضعاف مضاعفه از هفتصد هزار متجاوز است چون ده در هفتاد هزار هفتصد هزار است پس هفتاد هزارش هفت هزار مرتبه هفتصد هزار خواهد بود سرادق وحدانيّت فقط و قس على هذا الباقى و ممكن است كه حجب نيز از قبيل سماوات باشد كه محيط باشد بر سماوات چنانكه از حديث زينب عطاره وارد است و ممكن است كه حجابهاى معنوى باشند و توسعه اين عالم از حد حصر بيرونست و اللّه تعالى يعلم.

8-( و ذكر الفضل بن شاذان عن الرّضا صلوات اللّه عليه: لذلك علّة اخرى و هى انّه انّما صارت التّكبيرات فى اوّل الصّلاة سبعا لأنّ اصل الصّلاة ركعتان و استفتاحهما بسبع تكبيرات تكبيرة الافتتاح، و تكبيرة الرّكوع،و تكبيرتى السّجدتين و تكبيرة الرّكوع فى الثّانية و تكبيرتى السّجدتين فاذا كبّر الانسان فى اوّل صلاته سبع تكبيرات

ص: 34

ثمّ نسى شيئا من تكبيرات الافتتاح من بعد أو سها عنها لم يدخل عليه نقص فى صلاته و هذه العلل كلّها صحيحة و كثرة العلل للشّيء يزيده تاكيدا و لا يدخل هذا فى التّناقض).

و به اسانيد كالصحيحه منقولست علّتى ديگر از فضل كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرموده اند كه چرا تكبيرات در اول نماز هفت است زيرا كه نمازى كه حق سبحانه و تعالى أولا بر خلايق واجب گردانيد دو ركعت بود و ابتداى افعال آن در هفت موضع است اول تكبير افتتاح كه ابتداى نماز و قرائت به آن مى شود،ديگر تكبير از جهت رفتن بركوع،و يك تكبير از جهت رفتن به سجده اول،و ديگر از جهت رفتن به سجده دويم،و در ركعت دويم يك تكبير از جهت داخل شدن در ركوع،و دو تكبير از جهت داخل شدن در سجدتين.

پس هر گاه آدمى در اوّل نمازش هفت تكبير بگويد و فراموش كند تكبيرى از اين تكبيرات را بعد از آن يا سهو كند به آن كه شك كند كه كرده ام يا نه نقصى در نماز او بهم نمى رسد زيرا كه آن چه اهمّ است از تكبيرات افتتاحيّه را به جا آورده است و بقيه تكبيرات يا تكبير سر برداشتن از سجدتين است يا تكبير قنوت مستحب يا تكبيرات دو ركعت آخر نماز است كه حضرت سيد المرسلين به تفويض زياد كرده اند اگر آنها فوت شود به سهو يا نسيان ضرر ندارد و اين هفت تكبير نيز اگر چه مستحبّ است امّا مؤكد است و اهتمام به شان اينها بسيار است و خواهد آمد در صحيحه زراره كه اگر همه تكبيرات نماز چهار ركعتى كه بيست و دو تكبير است به جا آورد بهتر خواهد بود و اگر سهو و نسيان در ما بقى تكبيرات بشود تكبيرات افتتاحيه قايم مقام آن مى شود و مجموع تكبيرات نود و پنج تكبير است و چون در هر ركعتى تكبير از جهت رفتن بركوع هست و چهار تكبير از جهت رفتن به سجده و سر برداشتن از سجده هست پس در هفده

ص: 35

ركعت هشتاد و پنج تكبير باشد و پنج تكبير احرام و پنج تكبير قنوت هست نود و پنج مى شود.

و در حديث صحيح از صباح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه در نمازهاى شبانه روزى نود و پنج تكبير است از آن جمله تكبيرات قنوت است.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه تكبيرات نمازهاى پنجگانه نود و پنج تكبير است از آن جمله تكبير قنوت پنج است و تفصيلش چنانكه مذكور شد از ابن مغيره منقولست

و يجزئ فى الافتتاح تكبيرة واحدة

و در صحيح زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه كمتر آن چه مجزيست در شروع در نماز يك تكبير است و سه و پنج و هفت افضل است و احاديث در اين باب بسيار است و بعضى از آنها گذشت.

حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله نماز جماعتش از همه كس تمام تر و مختصرتر بود

14-( و: كان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله اتمّ النّاس صلاة و أوجزهم كان اذا دخل فى صلاته قال اللّه أكبربسم اللّه الرّحمن الرّحيم).

و منقول است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله نماز جماعتش از همه كس تمام تر بود و مختصرتر همين كه داخل مى شدند در نماز مى فرمودند اللّه اكبر وبسم اللّه حمد را مى خواندند پس تكبيرات و دعاها و استعاذه را نمى گفتند از جهت مأمومان ضعيف و ظاهر اين حديث آن است كه نماز جماعت تمامى آن در تخفيف است و حق سبحانه و تعالى ثواب افعال مستحبّه متروكه را مضاعف مى دهد چون امام رعايت حال بى چارگان كند.

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر گاه تنها باشى سه تكبير ترا كافى است و اگر امام جماعت باشى

ص: 36

يك تكبير كافى است زيرا كه غالبا با تو نماز مى كنند صاحبان حاجت كه كارها دارند و ضعيفان و پيران و خواهد آمد و گذشت كه نماز را موافق حال اضعف كسانى كه مأمومند مى بايد كردن.

بلند كردن دست هنگام تكبير

1-( و: سأل رجل أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه فقال له يا ابن عمّ خير خلق اللّه ما معنى رفع يديك فى التّكبيرة الاولى فقال صلوات اللّه عليه معناه اللّه اكبر الواحد الاحد الّذى ليس كمثله شيء لا يلمس بالأخماس و لا يدرك بالحواسّ).

و بسند قوى منقولست از شخصى كه از حضرت مولاى مؤمنان صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه اى پسر عم بهترين خلق خدا چه معنى دارد دست برداشتن در تكبير اول كه تكبير احرام است حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه ذات واجب الوجود بالذاتى كه مستجمع جميع كمالاتست و يگانه ايست كه دو نيست واحديست كه صفات او عين ذات اوست و او را مثلى و نظيرى و همتايى نيست از آن ارفع و اعلى و اكبر است كه به پنج انگشت سوده شود يا او را به حواس ظاهره يا به حواس باطنه ادراك توان كرد پس چون در دست بالا بردن پنج انگشت بالا مى رود بمنزله آنست كه بگويد نه چنين است كه باين انگشتان او را احساس توان كرد،و چون ده انگشت است مى گويد كه ادراك ذات مقدس و صفات مقدس او نمى توانند كرد حواس ده گانه ظاهره و باطنه،اگر اكتفا به يك تكبير كند و الا اولى آنست كه در بعضى نفى لمس انگشتان را قصد كند و در بعضى نفى ادراك به حواس ظاهره را در خاطر خود در آورد و در بعضى حواس باطنه چنانكه گذشت.

قراءة در نماز

اشاره

(فاذا كبّرت تكبيرة الافتتاح فاقرأ الحمد و سورة معها موسّع عليك أيّ السّور قرات فى فرايضك الاّ أربع سور و هى سورة الضّحى و أ لم نشرح لأنّهما جميعا سورة واحدة و لإيلاف و أ لم تر كيف

ص: 37

لأنّهما جميعا سورة واحدة فان قراتهما قرات الضّحى و أ لم نشرح فى ركعة و لإيلاف و أ لم تر كيف فى ركعة و لا تنفرد بواحدة من هذه الاربع السّور فى ركعة فريضة)

و در فقه رضويست اكثر عبارات متقدمه و اكثر اين عبارات و در معنى اختلافى نيست پس چون احرام به گويى سوره حمد را بخوان و سورۀ با سوره حمد بخوان و هر سوره را كه خواهى بر تو موسّع است كه در نمازهاى واجب بخوانى مگر چهار سوره و آن سوره و الضّحى و أ لم نشرح است زيرا كه هر دو يك سوره اند و هم چنين سوره أ لم تر كيف و لإيلاف را نيز در يك ركعت بخوان زيرا كه هر دو يك سوره اند،و تقديم لإيلاف سهو نساخ است و در فقه رضوى در هر دو جا أ لم تر كيف مقدّم است پس اگر هر دو را اراده خواندن داشته باشى و الضّحى و أ لم نشرح را بخوان در يك ركعت و أ لم تر كيف و لإيلاف را در يك ركعت بخوان و يكى از اين چهار سوره را بدون قرينش مخوان در ركعت نماز واجب.

و در فقه رضوى مذكور است كه معوّذتين را در فريضه مخوان زيرا كه از قرآن نيست و حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نهى فرموده اند از خواندن آن در فريضه و باكى نيست در نوافل و منقول است اين مذهب از عبد اللّه بن مسعود اگر نخوانند بهتر است اما وجوب حمد پس اجماع اهل البيت است صلوات اللّه عليهم و احاديث صحيحه بر آن وارد است.

مثل صحيحه محمد بن مسلم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از كسى كه فاتحه الكتاب نخواند در نمازش حضرت فرمودند كه نماز نيست او را يعنى صحيح نيست مگر آن كه آن را بخواند در جهر يا اخفات.

و در صحيح از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه از آن حضرت

ص: 38

سؤال كردند از كسى كه فاتحه نخواند در نمازش حضرت فرمودند كه نماز نيست او را گفتم كدام يك محبوبتر است نزد تو هر گاه ترسان باشد يا كارى داشته باشد سوره بخواند يا فاتحه حضرت فرمودند كه فاتحه الكتاب بخواند.

و در صحيح از زراره و در صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى ركوع و سجود را فرض گردانيده است در قرآن بامر بركوع و سجود،و قرائت سنّت است پس كسى كه قرائت را عمدا ترك كند نماز را اعاده كند و كسى كه آن را فراموش كند نمازش تمامست و بر او چيزى نيست.

و در صحيحين عامه نيز منقولست از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه فرمودند كه نماز نيست كسى را كه فاتحه نخواند.

و در روايت ديگر منقولست كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر كه نمازى بگذارد و در آن نماز حمد نخواند آن نماز خدا جست و اين عبارت را سه مرتبه فرمودند يعنى ناتمام است ناتمام غرض آنست كه اين اخبار را يا غير اينها نقل كرده اند و مع هذا ابو حنيفه و جمعى جايز مى دانند كه ترجمه آيه را بخوانند با آن كه نقل نكرده اند كه حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يا صحابه يك مرتبه اقلا ترك كرده باشند.

و اما سوره پس خلافى است عظيم جمعى كثير قايلند بوجوب آن.

چون در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در نماز فريضه قرائت مكن يك متر از سوره و نه به بيشتر از يك سوره.

و در حديث كالصحيح منقولست از يحيى همدانى كه گفت كتابتى نوشتم به خدمت حضرت امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم چه

ص: 39

مى فرماييد در شخصى كه ابتدا كند به بسمله تنها در فاتحه و چون بغير فاتحه رسد ترك كند آن را يعنى بسم اللّه را يا سوره را و عباسى گفت كه باكى نيست حضرت بخط مبارك خود نوشتند كه اعاده مى كند آن را يعنى بسم اللّه يا سوره را اگر وقت آن باقى باشد يا نماز را چون وقت هر دو گذشته است دو مرتبه يعنى فرمودند كه اعاده نماز مى كند اعاده نماز مى كند يا آن كه دو مرتبه اعاده مى كند يعنى دو سبب از جهت اعاده هست يكى ترك سوره واجب و دويم به اعتقاد باطل از پيش خود،يا آن شخصى كه به گفته او عمل مى كند دليلى ندارد بر آن كه اطاعت چنين كسى مى توان كرد پس اعاده يك مرتبه باشد و سبب اعاده دو باشد و اظهر آنست كه از جهت رد سخن او باشد چنانكه حضرت فرمودند يا راوى كه على رغمه يعنى دو مرتبه اعاده مى كند تا بينى عبّاسى بر خاك مالد و مستبعد نيست كه در خصوص اينجا دو مرتبه اعاده لازم باشد و محتمل است كه راوى يك مرتبه اعاده كرده باشد احتياطا حضرت فرموده باشند كه در آن نيّت جازم نبوده است يك مرتبه ديگر اعاده كند بقصد وجوب تا دو مرتبه شود و اللّه تعالى يعلم.

و اظهر استحباب سوره است.چنانكه در حديث صحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه فاتحة الكتاب به تنهايى كافيست در نماز فريضه و مثل اين است صحيحه حلبى از آن حضرت صلوات اللّه عليه و جمعى اين دو حديث را عمل بر صورت ضرورت كرده اند چنانكه در صحيحۀ حلبى از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه باكى نيست كه شخصى در نماز واجب اكتفا كند به فاتحه هر گاه كارى داشته باشد يا از چيزى ترسد مثل دشمن و مار و عقرب.

و در صحيح از عبد اللّه بن سنان از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه

ص: 40

جايز است بيمار را كه در فريضه فاتحه تنها بخواند و جايز است صحيح را در قضاى نوافل در شب و روز كه اكتفا كند به فاتحه،و ديگر احاديث متواتره صحيحه وارد شده است كه اكتفا به بعضى از سوره مى توان كرد و اين اخبار ردّ جماعتى مى كند كه سوره كامله را در كار مى دانند اما جمعى كه با حمد بعضى از سوره را كافى مى دانند رد ايشان نمى كنند بلكه مؤيد ايشان است پس مى گوييم كه واجب نيست سوره و اگر واجب باشد بعضى از سوره كافى است بى دغدغه،و مؤيد استحباب سوره يا عدم وجوب سوره كامله است احاديثى كه وارد شده است كه ترك بسم اللّه در سوره جايز است زيرا كه هر گاه بعضى از سوره كافى باشد هر بعضى كافى خواهد بود و مؤيد جواز ترك بسم اللّه است آن كه علما ذكر كرده اند كه قرآن را بيكى از قرائت سبع در نماز مى توان خواند به اجماع و نصف قراء كه سه قارى و يك راوى باشد بين السورتين ترك بسمله را جايز مى دانند و احاديث صحيحه بر اين مضمون وارد شده است و اكثر علما آن احاديث را حمل كرده اند بر تقيه و اجماع شيعه است كه بسم اللّه جزو حمد و جزو هر سوره ايست پس چون ترك بسم اللّه سبب ابقاء اين بدعت مى شود هر چند ترك بعضى از سوره توان كرد ترك بسم اللّه نمى توان كرد مبادا سبب اين شود كه جمعى اعتقاد كنند كه بسم اللّه جزو سوره نيست و لهذا حضرت فرمودند كه دو مرتبه اعاده مى كند و احوط آنست كه هر گاه شخصى صحيح باشد و وقت نماز باقى باشد و شغلى نداشته باشد و حاجتى و كارى نداشته باشد و سوره را صحيح در خاطر داشته باشد سوره را ترك نكند و قصد وجوب يا استحباب نكند و اگر قصد استحباب بكند ضرر ندارد و اللّه تعالى يعلم.

و اما آن كه و الضحى و أ لم نشرح يك سوره است و هم چنين سوره فيل و لإيلاف همين در عبارت صدوق وارد است و او از فقه رضوى برداشته است و

ص: 41

آن چه از اخبار ظاهر مى شود اين است كه قران مكروه است الاّ در اين دو سوره كه كراهت ندارد.

و در حديث صحيح از زيد منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پيشنمازى ما مى كردند و الضحى و أ لم نشرح را خواندند.

و در حديث كالصحيح يا صحيح ديگر آن كه حضرت صلوات اللّه عليه در ركعت أولى و الضحى خواندند و در ركعت دويم أ لم نشرح خواندند و امامت ما مى كردند و در حديث صحيح ديگر وارد است از زيد كه آن حضرت امامت ما كردند و اين دو سوره را در يك ركعت خواندند.

و در خبر قوى از مفضل از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه جمع مكن ميان دو سوره در يك ركعت مگر سوره و الضّحى و أ لم نشرح و سوره فيل و لإيلاف.

و همين حديث در صحيح از بزنطى از مفضل منقولست و بنا بر اين اخبار قران ميان اين دو سوره كراهت ندارد و آن كه اكتفا بيكى از اين دو مى تواند كرد محتمل است كه به اعتبار اين باشد كه اكتفا به بعضى از سوره مى توان كرد يا به اعتبار اين باشد كه هر يك سوره كامله است و احوط آنست كه اكتفا بيكى نكند و بترتيب قرآن بخواند وبسم اللّه در ميان هر دو بخواند زيرا كه بر تقدير وحدت با بسم اللّه يكى است چون بسم اللّه در قرآن مكتوبست و اجماع و اخبار دلالت مى كند بر آن كه اين قرآن را به همين نحو بايد خواند تا حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه خروج كند.

و اما معوذتين كه قل اعوذ بربّ الفلق و قل اعوذ برب النّاس است روايت كرده است صفوان در صحيح كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه امامت ما كردند در نماز شام و معوذتين را در دو ركعت خواندند.

ص: 42

و در صحيح از منصور بن حازم منقولست كه گفت كه امر كرد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مرا كه معوذتين را در نماز واجب بخوانم.

و در حديث كالصحيح منقولست كه صابر گفت كه آن حضرت صلوات اللّه عليه امامت ما كردند و معوذتين را خواندند و فرمودند كه هر دو سوره از قرآنند و اما مخالفت فقه رضوى پس ممكن است كه حمل بر تقيه كنند از طرفين و اللّه تعالى يعلم.

جمع بين دو سوره در نماز واجب

(و لا تقرن بين سورتين فى فريضة فامّا فى النّافلة فاقرن ما شئت)

و قران مكن بعد از حمد ميان دو سوره در ميان نماز واجب و اما در نافله هر چه خواهى قران كن بدان كه خلافى نيست و در نماز نافله و نماز كسوف كه قران در آن جايز است بلكه مستحب است و در بسيارى از مواضع مطلوبست مثل نماز هزار قل هو اللّه عيد فطر و نماز دويست و پنجاه قل هو اللّه در شب نيمه شعبان و صد قل هو اللّه احد در شب نيمه شعبان و غير آن و بسيارى مذكور خواهد شد.

و اما در نماز واجب غير كسوف خلافست در حرمت و كراهت و مضمون عبارت صدوق در احاديث بسيار وارد شده است.

از آن جمله در حديث موثق كالصحيح منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه مكروه نيست جمع كردن ميان دو سوره مگر در نماز فريضه و اما نافله پس باكى نيست.

و در صحيحه منصور مرويست كه در نماز واجب كمتر از يك سوره و زياده از يك سوره مخوان.

و در صحيحه محمد بن مسلم منقول است كه از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت از شخصى كه دو سوره را

ص: 43

در يك ركعت بخواند حضرت فرمودند كه نه هر سوره را ركوعيست پس چون در نماز يك ركوعست پس بايد كه يك سوره باشد و غير اينها از اخبار كه نهى واقعست از قران در فريضه.

و در حديث صحيح از علىّ بن يقطين منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از قران در نماز فريضه و نافله حضرت فرمودند كه باكى نيست و سؤال كردم از خواندن بعضى از سوره حضرت فرمودند كه من از آن كراهت دارم و باكى نيست در نافله و سؤال كردم از نمازى كه امام آهسته خواند آيا در آن دو ركعت حمد بخوانيم و حال آن كه اقتدا به او كرده باشيم حضرت فرمودند كه اگر قرائت كنى باكى نيست و اگر خاموش باشى باكى نيست و ظاهرا مراد دو ركعت آخر باشد و احاديث صحيحه بسيار وارد شده است در جواز عدول از سوره به سوره ديگر چنانكه خواهد آمد و بنا بر مصطلح اصحاب اين نيز قرانست حتى آن كه ذكر كرده اند كه تكرار آيه به عبث اگر چه در سوره حمد باشد قرانست چون در حديث سابق گذشت كه كمتر از يك سوره و زياده از يك سوره مخوان و ظاهر كراهت قرانست خصوصا در مثل عدول و ظاهرا عدول مستثنى باشد جمعا بين الاخبار و احوط آنست كه قرآن در فريضه نكند خروجا من الخلاف و اللّه تعالى يعلم.

قراءة عزائم در نماز

(و لا تقرأ فى الفريضة شيئا من العزائم الاربع و هى سورة سجدة لقمان و حم السّجدة و النّجم و سورة اقرء باسم ربّك و من قرء شيئا من العزائم الاربع فليسجد و ليقل الهى آمنّا بما كفروا و عرفنا منك ما أنكروا و اجبناك إلى ما دعوا الهى فالعفو العفو ثمّ يرفع رأسه و يكبّر)

و مخوان در نماز واجب سوره از سوره هايى كه سجده در آنها عزيمت است يعنى واجب است و آن سوره سجده لقمان است و آن الم سجده است و

ص: 44

به اعتبار مجاورت سوره لقمان آن را سجده لقمان مى گويند دويم حم سجده است.

و سيم سوره و النّجم.

و چهارم سورۀ اقرأ است و كسى كه بخواند چيزى از چهار سوره را يعنى آيه سجده را پس بايد كه به سجده رود و اين دعا را بخواند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا ايمان داريم به آن چه كافران و سنيّان به آن ايمان ندارند و شناختيم جمعى و چيزى را كه ديگران منكر آنها شده اند يا نشناخته اند،و اجابت كرديم فرمان ترا به آن چه ايشان را به آن خواندند و اجابت نكردند خداوندا پس عفو كن گناهان مرا عفو كن پس سر بردارد و اللّه اكبر بگويد.

و اما وجه حرمت خواندن سوره عزيمه در نمازهاى واجب روايت كالصحيح زراره است كه از احدهما صلوات اللّه عليهما روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند كه مخوان در نمازهاى واجب سورهاى عزيمه را زيرا كه سجود زياده مى شود در نماز واجب و خواهد آمد كه يك سجده را عمدا زياده سبب بطلان نماز است و اين روايت اگر چه در سندش قاسم بن عروه است و توثيق ندارد و ليكن اكثر علما به آن عمل كرده اند.

و در حديث موثق از سماعه منقول است كه گفت كه در فريضه مخوان و در نماز نافله بخوان و اين روايت نيز مثل سابق است و آن چه ضرر دارد خواندن آيه سجده است پس اگر آن آيه را نخواند ظاهرا ضرر نداشته باشد چون احاديث صحيحه وارد شده است كه اكتفا به بعضى از سوره مى توان كرد.

و در صحيحه على بن جعفر وارد است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از امامى كه آيه سجده را بخواند پس حدثى از او صادر شود پيش از آن كه سجده را به جا آورد چه كند حضرت فرمودند كه ديگرى را مقدم دارد و او تشهد بخواند و سجده كند و امام بكار خود

ص: 45

رود كه وضو بسازد و نماز را از سر گيرد و نماز مأمومين صحيح است و اين روايت را حمل بر نسيان يا تقيه مى توان كرد.

و در موثق از عمار منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه در نماز واجب سوره عزيمه بخواند حضرت فرمودند كه نه چون به آيه سجده رسد آن آيه را نخواند و من دوست مى دارم كه بر گردد و سوره ديگر بخواند و از احاديث صحيحه ظاهر مى شود كه جايز است خواندن سوره سجده در نماز واجب پس ممكن است كه حمل كنيم اخبار نهى را بر كراهت و احوط آنست كه نخواند و اگر بخواند آيه سجده را نخواند يا پيش از نصف رجوع به سوره ديگر كند و ترك بالكليّه اولى است خروجا من الخلاف و شكى نيست كه سجده در اين چهار سوره واجبست بر كسى كه خود قرائت كند يا گوش داده باشد به قرائت ديگرى و واجب نيست بر كسى كه بشنود و گوش نداده باشد.

چنانكه در حديث صحيح عبد اللّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است.

و در حديث صحيح منقولست كه پيش از سجده تكبير مگو و چون سر بردارى تكبير بگو و احاديث بسيار وارد است كه دلالت مى كند بر آن كه در اين سجده طهارت شرط نيست و جنب و حايض سجده مى كنند اگر بشنوند آيۀ سجده را يا اگر تا شروع كرده بخوانند سجده مى كنند بعد از خواندن،و آيا شرط است كه رو بقبله باشد و سجده بر چيزى كنند كه صحيح باشد سجده كردن بر آن،و هفت موضع بر زمين رسد،و ذكر گفته شود در همه خلافست و اظهر عدم اشتراط و وجوبست و احوط آنست كه رعايت كند هر چه را رعايت مى بايد كرد در سجده نماز.

ص: 46

و در حديث صحيح وارد است كه سجده مى بايد كرد بعدد خواندن و بعدد شنيدن اگر چه هزار مرتبه بخواند يا بشنود و بعدد آن سجده مى كند.

و در حديث صحيح محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت كه اگر كسى آيه سجده را بخواند و سجده را فراموش كند تا ركوع و سجود بكند حضرت فرمودند كه هر وقت كه به خاطرش آيد به جا آورد اگر سجده هاى عزيمه باشد و از اين حديث ظاهر مى شود كه اگر در غير نماز نيز فراموش كند هر وقت كه به خاطرش آيد قضا مى كند چون جواب عام است هر چند سؤال خاص باشد.

و اما دعايى كه در سجده خواندن آن خوبست در حديث صحيح وارد است از ابو عبيده كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه كسى از شما سجده عزيمه را بخواند پس بايد كه در سجده اين دعا را بخواند كه

(سجدت لك تعبّدا و رقّا لا مستكبرا عن عبادتك و لا مستنكفا و لا متعظّما بل انا عبد ذليل خائف مستجير و قد روى انّه يقول فى سجدة العزائم لا اله الاّ اللّه حقّا حقّا لا اله الاّ اللّه ايمانا و تصديقا لا اله الاّ اللّه عبوديّة و رقّا سجدت لك يا ربّ تعبّدا و رقّا لا مستنكفا و لا مستكبرا بل انا عبد ذليل خائف مستجير ثمّ يرفع رأسه ثمّ يكبّر)

و در روايتى ديگر منقولست كه در سجده عزيمه مى گويد اين دعا را ترجمه اش اينست كه نيست سزاى عبوديت و خداوندى بجز واجب الوجود بالذاتى كه مستجمع جميع كمالات است،و يقين دارم كه چنين است و موافق واقع است نيست خداوندى بجز حق سبحانه و تعالى،و ايمان دارم و تصديق مى كنم باين معنى و مى گويم كلمه توحيد را از روى عبوديت و بندگى،و سجده كردم از براى تو خالصا اى پروردگار من از وى بندگى و عبوديت حال آن كه ابا ندارم و گردنكشى و تكبّر

ص: 47

و تعظيم نمى كنم بلكه بنده ذليلم و ترسانم و پناه به تو آورده ام پس سر بر مى دارد و اللّه اكبر مى گويد و همه خوبست چون صدوق حكم به صحت اين دو حديث كرده هست و اگر همه را جمع كند بهتر است و اگر در حديث متن داخل كند اگر چه دو كلمه كه در حديث سابق هست و در اين حديث نيست ظاهرا جمع كرده باشد و احوط آنست كه ترك نكند آن چه را در حديث صحيح وارد شده است.

(و من سمع رجلا يقرأ العزائم فليسجد و ان كان على غير وضوء)

و كسى كه بشنود كه شخصى سوره هاى عزيمه را مى خواند و آيه سجده را بشنود بايد كه سجده كند هر چند با وضو نباشد.

و در حديث صحيح و موثق كالصحيح منقولست از ابو عبيده از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حايض اگر بشنود آيه سجده را سجده مى كنند هر گاه بشنود آن را.

و هم چنين در حديث موثق كالصحيح از ابو بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه نماز كنى با سنيّان و پيش نماز سوره اقرء را يا سوره ديگر از عزايم را بخواند و سجده نكند پس تو ايما كن چون سجده صحيح را نمى توانى كردن در نماز يا از خوف ايشان،و هر گاه حايض بشنود آيه سجده را سجده مى كند و ظاهر اين اخبار و امثال اينها دلالت مى كند بر آن كه سجده بر سامع لازم باشد و حمل مى توان كرد بر مستمع يا بر استحباب و احوط آنست كه سامع ترك نكند سجده را هر چند گوش نكرده باشد خروجا من الخلاف.

(و يستحبّ ان يسجد الانسان فى كلّ سورة فيها سجدة الاّ انّ الواجب فى هذه العزائم الاربع)

و سنت است كه سجده كنند مرد و زن در هر سوره كه سجده در آن هست و اما سجده واجب در اين چهار سوره است و

ص: 48

بس منقولست در حديث ابو بصير كه گفت فرمودند كه هر گاه خوانده شود آيه از سورهاى عزيمه و بشنوى سجده كن اگر چه بى وضو باشى و هر چند جنب باشى و هر چند زن حايض و نفسا باشد و باقى سجده ها را مى خواهى سجده مى كنى و مى خواهى سجده نمى كنى و اگر سنت نمى بود جايز نمى بود سجده كردن و تشريع بود مع هذا كسى در استحباب آن خلاف نكرده است.

و شيخ طبرسى روايت كرده است از عبد اللّه بن سنان كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سجود در الم سجده و حم سجده و النجم و اقرء واجبست و در ما بقى قرآن سنت است و واجب نيست و نقل اجماع كرده اند بر استحباب يازده سجده ديگر با آن كه سجده فى نفسها عبادتست.

سوره هاى مستحب در هر روز

(و افضل ما يقرأ فى الصّلوات فى اليوم و اللّيلة فى الرّكعة الاولى الحمد و انّا أنزلناه و فى الثّانية الحمد و قل هو اللّه احد الاّ فى صلاة العشاء الآخرة ليلة الجمعة فانّ الافضل ان يقرأ فى الاولى منها الحمد و سورة الجمعة و فى الثّانية الحمد و سبّح و فى صلاة الغداة و الظّهر و العصر يوم الجمعة فى الاولى الحمد و سورة الجمعة و فى الثّانية الحمد و سورة المنافقين و جايز ان يقرأ فى العشاء الآخرة ليلة الجمعة و صلاة الغداة و العصر بغير سورة الجمعة و المنافقين و لا يجوز ان يقرأ فى صلاة الظّهر يوم الجمعة بغير سورة الجمعة و المنافقين فان نسيتهما او واحدة منهما فى صلاة الظّهر و قرات غيرهما ثمّ ذكرت فارجع إلى سورة الجمعة و المنافقين ما لم تقرء نصف السّورة فان قرات نصف السّورة فتمّم السّورة و اجعلهما ركعتين نافلة فسلّم فيهما و أعد صلاتك بسورة الجمعة و المنافقين،و قد

ص: 49

رويت رخصة فى القراءة فى صلاة الظّهر بغير سورة الجمعة و المنافقين لا استعملها و لا افتى بها الاّ فى حال السّفر و المرض و خيفة فوت حاجة و فى صلاة الغداة يوم الاثنين و يوم الخميس فى الرّكعة الاولى الحمد و هل اتى على الانسان و فى الثّانية الحمد و هل أتاك حديث الغاشية فانّ من قراهما فى صلاة الغداة يوم الاثنين و يوم الخميس وقاه اللّه شرّ اليومين

8- و حكى من صحب الرّضا صلوات اللّه عليه إلى خراسان لمّا اشخص إليها: انّه كان يقرأ فى صلاته بالسّور الّتى ذكرناها فلذلك اخترناها من بين السّور بالذّكر فى هذا الكتاب)

و بهترين آن چه بخوانند در نمازهاى شبانه روزى از سورهاى قرآنى سوره حمد است و انّا أنزلناه در ركعت اولى و در ركعت دويم الحمد و قل هو اللّه احد مگر در نماز خفتن شب جمعه كه بهتر آنست كه در ركعت اولى الحمد و سوره جمعه و در ركعت دويم الحمد و سبّح اسم ربّك الاعلى بخوانند و در نماز صبح و ظهر و عصر روز جمعه در ركعت اولى الحمد و سوره جمعه بخوانند و در ركعت دويم الحمد و سوره منافقان بخوانند و جايز است كه در نماز خفتن شب جمعه و نماز صبح و عصر كه غير از سوره جمعه و منافقان بخوانند و جايز نيست كه در نماز ظهر روز جمعه كه اعم است از ظهر و نماز جمعه غير سوره جمعه و منافقان بخوانند پس اگر هر دو سوره را يا يكى از آن دو سوره را فراموش كنى در نماز ظهر و غير آن را بخوانى و به خاطرت بيايد پس بر گرد به سوره جمعه و منافقان ما دام كه نصف سوره را نخوانده باشى پس اگر نصف آن سوره را خوانده باشى پس آن سوره را تمام كن و نماز را تمام كن دو ركعت بقصد نافله و سلام بده و اعاده كن نماز را با سوره جمعه و منافقان.

و در روايت صحيح و حسن رخصت داده اند در نماز ظهر كه بغير از

ص: 50

سوره جمعه و منافقان بخوانند و من عمل باين دو روايت نمى كنم و فتوى به اين ها نمى دهم مگر در حالت مرض يا سفر يا ضرر بنا بر نسخۀ يا اگر خوف داشته باشد كه كارى از او فوت شود،و در نماز صبح روز دوشنبه و پنجشنبه در ركعت اولى الحمد و هل اتى بخواند و در ركعت دويم الحمد و سوره غاشيه بخواند و هر كه اين دو سوره را در نماز صبح روز دوشنبه و پنجشنبه بخواند حق سبحانه و تعالى او را حفظ كند از بلاهايى كه در اين دو روز نازل مى شود.

و حكايت كرده است اين خبر را كسى كه مصاحب حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه بود تا خراسان وقتى كه حضرت را به خراسان بردند و حكايت كننده رجاء بن ابو ضحاك است كه بر آن حضرت موكل ساخته بودند او را و او نقل كرده است كه حضرت در نمازهاى خود هميشه اين سورها را مى خواندند از اين جهت ما اين سورها را اختيار كرديم و در اين كتاب مذكور ساختيم و ظاهر آنست كه شيعه نبوده باشد و ممكن است كه بر صدوق ظاهر بوده باشد كه او ثقه است و صدوق بحديث موثق عمل مى كند بلكه محتمل است كه در واقع شيعه بوده باشد و به گمان آن كه به آن حضرت تسليم خواهند كرد خلافت را رفته باشد و حضرت را آورده باشد،و از حديثى كه صدوق در عيون ذكر كرده است ظاهر مى شود كه رجا اعتقاد خوبى به حضرت داشته است اما منافات با تسنّن ندارد و بسيارى از عبادات و كمالات آن حضرت را ذكر كرده است و ظاهرا همين سبب اعتماد صدوق شده است و چون صدوق در باب نماز جمعه همين عبارت را ذكر كرده است نقل اخبار جمعه در آنجا انسب است.

و در حديث قوى از عامر بن عبد اللّه منقولست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه هر كه سورۀ از حواميم در نماز صبح بخواند وقت نمازش فوت مى شود و ظاهرا مراد وقت فضيلت صبح باشد

ص: 51

چون تنگست و اكثر علما از اين حديث استدلال كرده اند كه جايز نيست كه سورۀ طويله را بخواند كه وقت به سبب خواندن آن فوت شود و دلالت اين حديث بر اين معنى ظاهر نيست بلى از عموماتى كه دلالت مى كند بر آن كه جايز نيست در حالت اختيار نماز را يا بعضى از آن را در خارج وقت به جا آورد استدلال مى توان كردن و از اين حديث ظاهر مى شود كه سورۀ كه سبب بيرون رفتن وقت فضيلت باشد مكروهست خواندن آن.

جهر به بسم اللّه

(و اجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحيم فى جميع الصّلوات)

و بسمله را در همه نمازها خواه جهريه باشد يا اخفاتيه بلند بخوان و ظاهرا در اخفاتيه بر سبيل استحباب باشد و شكى نيست در مطلوب بودن جهر نظر به امام و در منفرد خلافست و اظهر در آن نيز استحباب جهر است چنانكه در اخبار بسيار بر سبيل عموم و اطلاق واقع شده است.

و در حديث صحيح منقولست از صفوان كه گفت چند روز در عقب حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نماز مى كردم و حضرت در فاتحه بسم اللّه مى خواندند و در نماز اخفاتيه بسم اللّه را بلند مى خواندند و ما بقى را آهسته مى خواندند.

و در كافى در اين حديث تصريح نموده به آن كه بسم اللّه را در هر دو سوره بلند مى خواندند.

و در احاديث صحيحه وارد شده است كه بسم اللّه را در حمد و سوره ترك مى توان كرد و محمولست بر تقيه چون اكثر عامه بسم اللّه را جزو حمد و سوره نمى دانند.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از آيه كريمه كه حق سبحانه و

ص: 52

تعالى بر سبيل امتنان مى فرمايد كه وَ لَقَدْ آتَيْناكَ يعنى به درستى و بتحقيق كه عطا كرديم ترا هفت آيه كه آنها مثانيند و عطا كرديم قرآن عظيم را به تو،به حضرت عرض كردم كه سبع مثانى فاتحه است حضرت فرمودند كه بلى گفتم بسم اللّه الرّحمن الرّحيم از جمله هفت آيه است حضرت فرمودند كه بلى از بهترين آيات فاتحه است.

و در تفسير حضرت امام حسن عسكرى كه صدوق حكم به صحت آن كرده است روايت كرده است آن حضرت صلوات اللّه عليه از آباى خود صلوات اللّه عليهم كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم يك آيه است از فاتحه الكتاب و آن هفت آيه است كه به بسمله تمام مى شود و از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى بمن فرمود كه يا محمد بتحقيق كه ما عطا كرديم ترا هفت آيه از مثانى كه قرآن است يا آن هفت آيه مثانيند چون همه كلمات بحسب لفظ مكرّر شده است نه بحسب معنى مثل تكرار جلاله و تكرار رحمانيت و رحيميت و تكرار إياك و هدايت يا آن كه آيات رحمت با عذاب و هدايت با ضلالت در آن مكرر شده است يا دو مرتبه نازل شده است در مكه و در مدينه و فرمود كه عطا كرديم به تو قرآن عظيم را پس حق سبحانه و تعالى بر من به فاتحه منت نهاد مثل منتى كه بر من گذاشت بجميع قرآن و به درستى كه سوره فاتحه أفضل از جميع چيزهايى است كه در گنجهاى عرش الهى است و به درستى كه حق سبحانه و تعالى آن حضرت را باين سوره مخصوص گردانيد و به هيچ يك از پيغمبران نداد آن چه به آن حضرت كرامت فرمود مگر حضرت سليمان را كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را به آن حضرت داد چنانكه در قرآن مجيد مذكور است كه حق سبحانه و تعالى سخن بلقيس را حكايت فرموده است كه با لشكر خود گفت كه

ص: 53

كتابى با نهايت خوبى بسوى من آمده است و در آنجا نوشت است كه اين مكتوب سليمان است و آن كه بسم اللّه الرحمن الرحيم:متوجه من شويد و مخالفت من نكنيد و همه بياييد به نزد من با اسلام و انقياد به درستى كه هر كه اين سوره را بخواند و شيعه محمّد و آل محمّد

(صلوات اللّه عليهم)

باشد و اعتقاد به امامت ايشان داشته باشد و انقياد و اطاعت كند اوامر ايشان را و ايمان داشته باشد بظاهر ايشان و باطن ايشان حق سبحانه و تعالى به او عطا كند بعدد هر حرفى از فاتحه حسنه،كه بهتر باشد از جهت او از دنيا و انواع چيزهاى خوبى كه در دنيا هست و هر كه گوش دهد و بشنود او را عطا كند او را سه يك آن چه قارى را عطا فرمايد پس بايد كه بسيار بخوانيد از اين چيزى كه از جهت شما مقرر ساخته اند به درستى كه غنيمتى است كه وقت آن مى گذرد و حسرتش در دلهاى شما مى ماند.

و در حديث صحيح از ابن اذينه منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه سزاوارترين آيه به بلند خواندن آيه بسم اللّه الرحمن الرحيم است و اين آيه مراد الهى است از اين آيه كه ترجمه اش اينست كه هر گاه خداوند خود را به تنهايى ياد مى كنى همه پشت مى كنند و مى روند از روى نفرت چون قريش حق سبحانه و تعالى را با بتان ياد مى كردند.

و از حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه علامتهاى مؤمن پنج است نماز پنجاه ركعت و زيارت اربعين و انگشترى بدست راست كردن و طرف پيشانى را بر خاك ماليدن و بلند خواندن بسم اللّه الرحمن الرحيم.

و در حديث كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه اگر دست يابم و معاون داشته باشم هر آينه همۀ بدعتها را زايل

ص: 54

كنم از آن جمله چنان كنم كه همه كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را در همه نمازها بلند بخوانند.

و كالصحيح منقول است از اعمش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در حديث طويلى كه از آن جمله فرمودند كه بسم اللّه الرحمن الرحيم را در هر نمازى بلند بلند خواندن واجبست.

و در صحيح از كاهلى منقولست كه گفت كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه امامت ما كردند در مسجد بنى كاهله و بسمله را در حمد و سوره بلند خواندند و در نماز صبح قنوت خواندند و يك سلام دادند رو به قبله و فرمودند كه بسم اللّه الرحمن الرحيم باسم اعظم اقربست از سياهى چشم به سفيدى آن.

و در حديث كالصحيح از شمالى كه حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى بسم اللّه الرحمن الرحيم را بلند نگويد شيطان بر آن امام مسلّط مى شود و امام و مأمومان را همه به فكرهاى باطل مى اندازد تا نماز همه ضايع شود.

نمازهاي بلند

(و اجهر بجميع القراءة فى المغرب و العشاء الآخرة و الغداة من غير ان تجهد نفسك و ترفع صوتك شديدا و ليكن ذلك وسطا لأنّ اللّه عزّ و جلّ يقول «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً» و لا تجهر بالقراءة فى صلاة الظّهر و العصر فانّ من جهر بالقراءة فيهما او اخفى بالقراءة فى المغرب و العشاء و الغداة متعمّدا فعليه اعادة صلاته فان فعل ذلك ناسيا فلا شىء عليه الاّ يوم الجمعة فى صلاة الظّهر فانّه يجهر فيها)

و همه قرائت را بلند بخوان در نماز شام و خفتن و صبح بى آن كه خود را در بلند خواندن به مشقت اندازى و بسيار بلند

ص: 55

بخوانى بلكه مى بايد كه وسط باشد نه بسيار بلند و نه بسيار آهسته زيرا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه نماز را بلند مخوان و آهسته مخوان و در ميان هر دو راهى طلب كن كه وسط است و بلند مخوان نماز ظهر و عصر را به درستى كه هر كه بلند بخواند قرائت را در اين دو نماز يا آهسته بخواند در آن سه نماز عمدا پس لازمست بر او كه نماز را اعاده كند و اگر از روى نسيان بلند را آهسته بخواند يا بر عكس بر او چيزى نيست مگر در ظهر روز جمعه كه بلند مى خواند.

اما جزو اول پس در صحيحه عبد اللّه بن سنان وارد است كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا لازم است اما مرا كه چنان بخواند كه هر كه در عقب او باشد اگر چه بسيار باشند همه را بشنوند حضرت فرمودند كه مى بايد كه قرائت را وسط بخواند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بلند مخوان و آهسته مخوان.

و در حديث موثق كالصحيح از سماعه منقول است كه از آن حضرت سؤال كردم از تفسير قول حق سبحانه و تعالى كه بلند مخوان و آهسته مخوان حضرت فرمودند كه آهسته آنست كه خود نشنوى و بلند آنست كه بسيار بلند بخوانى و از اين حديث ظاهر مى شود كه حق سبحانه و تعالى مرتبه بلند بسيار و آهسته بسيار را در همه نمازها نهى كرده است و از آيه ظاهر نمى شود كه در كجا بلند بخوانند و كجا آهسته و حديث سابق را نيز باين معنى حمل مى توان كرد هر چند سؤال از نماز جهريه است و جمعى تفسير آيه را چنين كرده اند كه همه نمازها را بلند مخوان و همه را آهسته مخوان بلكه وسطى اختيار كن كه بعضى را بلند بخوانى و بعضى را آهسته.

و مواضع جهر و اخفات را حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله بيان كردند و اين تفسير با آن كه مخالف اخبار است مخالف ظاهر نيز هست بلكه

ص: 56

ظاهر آيه همين است كه در اخبار واقع شده است،و اما آن كه جهر در شش ركعت است و اخفات در بواقى عمل امّت آن حضرت كافى است،و لهذا در احاديث بناى آن را بر ظهور گذاشته اند و تعبير مى كنند بما يجهر فيه در اخبار متواتره كه خواهد آمد در نماز جماعت و غير آن و اما آن چه ذكر كرده است از وجوب جهر و اخفات ظاهر صحيحه زراره دلالت مى كند بر آن و صحيحه علىّ بن جعفر دلالت مى كند بر عدم وجوب و در احاديث بسيار صحيح و موثق وارد است كه نماز بى فاتحه صحيح نيست مگر آن كه ابتدا بحمد كنند در جهر يا اخفات،دلالت بر هيچ طرف نمى كند زيرا كه ممكن است كه مراد اين باشد كه ابتدا به جهر كنند در جهريه و به اخفات در اخفاتيه يا تخيير ميان هر دو و اگر چه آخر أظهر است اما ظهورى ندارد كه عمل به آن توان كرد و ليكن صحيحه علىّ بن جعفر كافى است در عدم وجوب و حمل مى توان كرد صحيحه زراره را بر مبالغه در كراهت يا استحباب اعاده و بر تقدير وجوب فرق كردن ميان جهر و اخفات در نهايت اشكال است و اكثر اصحاب گفته اند كه اقل اخفات آنست كه خود بشنود و اقل اجهر آنست كه صحيح قريب بشنود يعنى كسى كه گوشش شنوا باشد و نزديك به اين كس باشد بشنود و تجربه كرده ايم كه هر گاه چنان بگويند كه خود بشنوند البته صحيح قريب خواهد شنيد و از اين جهت جمعى گفته اند كه جهر آنست كه جوهر صوت ظاهر شود و اخفات آنست كه جوهر صوت ظاهر نشود هر چند بعيد بشنود و اگر جهر و اخفات واجب باشد بسيار جائى بلكه در اكثر اوقات جمع مى شود جهر و اخفات اگر بنا بر جوهر صوت نگذاريم و مشكل است بنا بر آن گذاشتن چون بحسب شرع و عرف و لغت چيزى نيست كه دلالت كند بر اين مذهب،و اگر سعى بسيار بكند كه نماز اخفاتيه را چنان بگويد كه صحيح قريب نشنود و تمييز حروف بكند بر وجهى كه از مخارج گفته شود

ص: 57

و تميز داشته باشد نهايت احتياط خواهد بود امّا غالب آنست كه احتياط ضرر دار به قرائت،و ظاهرا در مواضع جهر زنان مخير باشند ميان جهر و اخفات اگر آواز ايشان را اجنبى نشنود و اگر شنود احوط اخفاتست و خلافى هست در آن كه آواز زن عورتست و واجبست كه مردان نامحرم نشنوند يا عورت نيست مطلقا بلكه حرمت شنيدن وقتى است كه تلذّذ و ريبه باشد و اين مذهب خالى از قوّت نيست و خواهد آمد ان شاء اللّه در ابواب نكاح و ظاهرا خنثى مشكل نيز مخيّر باشد و اكثر گفته اند كه حكم زن دارد و احوط آنست كه نماز جهريه را بلند بخواند و چنان كند كه آواز او را نامحرم نشنود،و ظاهرا در قضاى نماز از زنان مخير باشد ميان جهر و اخفات در جهريه بلكه در اخفاتيه نيز اگر چه آهسته اولى است و اللّه تعالى يعلم.

(و فى الرّكعتين الاخراوين بالتّسبيح)

يعنى دو ركعت آخر تسبيح مى خواند بر سبيل استحباب و ظاهرا شكى نيست در آن كه حمد و تسبيح هر دو جايز است و ليكن خلاف در افضليت است و ظاهرا امام را افضل حمد باشد و منفرد را تسبيح اگر چه حمد اسلم است چون خلاف بسيار در تسبيح شده است.

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: انّما جعل القراءة فى الرّكعتين الاوليين و التّسبيح فى الاخيرتين للفرق بين ما فرض اللّه عزّ و جلّ من عنده و بين ما فرض اللّه من عند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله).

و در حسن كالصحيح از فضل بن شاذان منقولست كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه فرمودند كه چرا قرائت در دو ركعت اول نماز لازم است و تسبيح در دو ركعت آخر است يعنى افضل است يا بدل قرائت جايز است تا فرق شود ميان آن چه حق سبحانه و تعالى از پيش خود واجب ساخته است و ميان آن چه حق

ص: 58

سبحانه و تعالى از نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله واجب ساخته است يعنى هر گاه بعنوان تفويض باشد باز از حق سبحانه و تعالى شده است يا آن كه به اعتبار فبى ينطق آن چه مى گفتند هميشه يا در بعضى از اوقات چنين بود كه هر چند متكلم آن حضرت بود بحسب ظاهر و ليكن بحسب واقع حق سبحانه و تعالى بود نه بعنوان حلول و اتّحاد بلكه بحسب ارتباطى كه آن حضرت را حاصل بود دائما يا احيانا چون احاديث صحيحه در اين باب گذشت،و محتمل است كه هر دو واقع باشد و هر چه بعنوان تفويض بوده باشد باز حق سبحانه و تعالى بر زبان آن حضرت جارى ساخته باشد و اللّه تعالى يعلم.و ديگر خواهد آمد اخبار تفويض اگر چه در اوايل كتاب نفى نمود تفويض را.

14,6-( و: سال محمّد بن عمران ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقال لأيّ علّة يجهر فى صلاة الجمعة و صلاة المغرب و صلاة العشاء الآخرة و صلاة الغداة و سائر الصّلوات الظّهر و العصر لا تجهر فيهما و لأيّ علّة صار التّسبيح فى الرّكعتين الاخيرتين افضل من القراءة قال لأنّ النّبيّ صلى اللّه عليه و آله لمّا اسرى به إلى السّماء كان اوّل صلاة فرض اللّه عليه الظّهر يوم الجمعة فاضاف اللّه عزّ و جلّ اليه الملائكة تصلّى خلفه و امر نبيّه صلى اللّه عليه و آله ان يجهر بالقراءة ليبيّن لهم فضله ثمّ فرض عليه العصر و لم يضف اليه احدا من الملائكة و امره أن يخفى القراءة لأنّه لم يكن ورائه أحد ثمّ فرض عليه المغرب و أضاف إليه الملائكة فأمره بالإجهار و كذلك العشاء الآخرة فلمّا كان قرب الفجر نزل ففرض اللّه عزّ و جلّ عليه الفجر فامره بالإجهار ليبيّن للنّاس فضله كما بيّن للملائكة فلهذه العلّة يجهر فيها و صار التّسبيح افضل من القراءة فى الاخيرتين لأنّ النّبيّ صلى اللّه عليه و آله لمّا كان فى

ص: 59

الاخيرتين ذكر ما راى من عظمة اللّه عزّ و جلّ فدهش فقال سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر فلذلك صار التّسبيح افضل من القراءة).

و در صحيح از ابن ابى عمير از محمد بن عمران و ظاهر ابن حمران باشد چنانكه از علل ظاهر مى شود و اگر چه هر دو بحسب سند و بحسب حال خود مساويند منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه سبب چيست كه بلند مى خوانند نماز جمعه و نماز شام و نماز خفتن و نماز صبح را و ما بقى كه ظهر و عصر است در آن بلند نمى خوانند ديگر سبب چيست كه تسبيحات اربع در دو ركعت آخر بهتر است از قرائت حضرت فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى پيغمبرش را به آسمان برد اول نمازى كه حق سبحانه و تعالى بر آن حضرت واجب گردانيد ظهر روز جمعه بود و حق سبحانه و تعالى ملائكه را مقرر ساخت كه در عقب آن حضرت نماز كنند و امر كرد پيغمبرش را صلى اللّه عليه و آله كه قرائت را بلند بخواند تا فضل آن حضرت را بر فرشتگان ظاهر سازد به آن كه سوره حمد و باقى سور قرآنى را بر آن حضرت فرستاده است و هيچ پيغمبرى را نداده آن چه به آن حضرت داده است پس نماز عصر را بر آن حضرت واجب ساخت و هيچ يك از فرشتگان را به آن حضرت ملحق نگردانيده و امر كرد او را كه آهسته بخواند قرائت را زيرا كه در عقب حضرت كسى نبود كه قرائت را بشنود پس نماز شام را بر آن حضرت واجب گردانيد و فرشتگان را امر كرد كه در عقب آن حضرت نماز كنند پس حق سبحانه و تعالى آن حضرت را امر فرمود كه بلند بخواند و هم چنين نماز خفتن را پس چون قريب به صبح شد حضرت به زير آمدند و حق سبحانه و تعالى نماز صبح را بر آن حضرت واجب گردانيد و امر كرد حضرت را كه نماز صبح را بلند بخواند تا ظاهر سازد فضل او را بر آدميان چنانكه ظاهر ساخت بر فرشتگان و از اين جهت

ص: 60

است كه نماز صبح را بلند مى خوانند و از اين حديث ظاهر مى شود كه جماعت در نمازهاى جهريه اهم است از نمازهاى اخفاتيه و در دو ركعت آخر تسبيح افضل است از قرائت زيرا كه چون حضرت در نماز بدون ركعت آخر رسيدند بخاطر خود آوردند عظمت و جبروت الهى را پس متحير و مدهوش شدند و تسبيحات اربع را خواندند بنا بر اين است كه تسبيح بهتر است از قرائت كه متابعت آن حضرت كرده باشند.

14,7-( و: سال يحيى بن أكثم القاضي ابا الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه عن صلاة الفجر لم يجهر فيها بالقراءة و هى من صلوات النّهار و انّما يجهر فى صلاة اللّيل فقال لأنّ النّبيّ صلى اللّه عليه و آله كان يغلّس بها فقرّبها من اللّيل).

منقول است در صحيح از محمد بن بشير كه يحيى بن اكثم قاضى عراقين سؤال كرد از حضرت امام على نقى مسائل بسيار و ظاهر لفظ اول از نساخ زياد شده است چون صدوق در علل از ابو الحسن ثالث روايت كرده است-از نماز صبح كه چرا آن را بلند مى خوانند و حال آن كه آن از نمازهاى روز است و از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه نمازهاى شب را بلند مى بايد خواند و نمازهاى روز را آهسته پس حضرت فرمودند كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نماز صبح را در اول وقت كه تاريك بود واقع مى ساختند و قريب به شب مى كردند آن را حكم نمازهاى شب دادند در جهر و در علل لقربها بود يعنى چون نزديك به شب بود آن را حكم نماز شب دادند.

و در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه سنت است كه نمازهاى روز را آهسته بخوانند و سنت است كه نمازهاى شب را بلند بخوانند و اين بر سبيل استحبابست در نوافل و در

ص: 61

فرايض خلافى است كه گذشت.

و در حديث موثق كالصحيح از سماعه منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا مردان نمازهاى سنت را در روز مى توانند خواند حضرت فرمودند كه بلى.

امر به قراءة قران در نماز

8-( و فيما ذكره الفضل من العلل عن الرّضا صلوات اللّه عليه انّه قال:

امر النّاس بالقراءة فى الصّلاة لئلاّ يكون القرآن مهجورا مضيّعا و يكون محفوظا مدروسا فلا يضمحلّ و لا يجهل و انّما بدا بالحمد دون سائر السّور لأنّه ليس شىء من القرآن و الكلام جمع فيه من جوامع الخير و الحكمة ما جمع فى سورة الحمد و ذلك انّ قوله عزّ و جلّ «الْحَمْدُ لِلّهِ» انّما هو اداء لما أوجب اللّه عزّ و جلّ على خلقه من الشّكر و شكر لما وفّق عبده من الخير او للخير.

«رَبِّ الْعالَمِينَ» توحيد له و تحميد و اقرار بأنّه هو الخالق المالك لا غيره.

«الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» استعطاف و ذكر لآلائه و نعمائه على جميع خلقه.

«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اقرار له بالبعث و الحساب و المجازاة و ايجاب ملك الآخرة له كايجاب ملك الدّنيا.

«إِيّاكَ نَعْبُدُ» رغبة و تقرّب إلى اللّه تعالى ذكره و اخلاص له بالعمل دون غيره.

«وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ» استزادة من توفيقه و عبادته و استدامة لما أنعم عليه و نصره «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» استرشاد لدينه و اعتصام بحبله و استزادة فى المعرفة لربّه عزّ و جلّ و لعظمته و كبريائه

ص: 62

«صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» توكيد فى السّؤال و الرّغبة و ذكر لما تقدّم من نعمه على أوليائه و رغبة فى مثل تلك النّعم.

«غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» استعاذة من ان يكون من المعاندين الكافرين المستخفّين به و بأمره و نهيه و لا الضّالين اعتصام من ان يكون من الّذين ضلّوا عن سبيله من غير معرفة و هم يحسبون انّهم يحسنون صنعا فقد اجتمع فيه من جوامع الخير و الحكمة من امر الآخرة و الدّنيا ما لا يجمعه شىء من الاشياء).

و در جمله عللى كه از فضل بن شاذان بسند حسن كالصحيح مرويست آنست كه گفت كه حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما فرمودند مردمان مامور شده اند به آن كه در نماز قرآن را بخوانند تا آن كه قرآن متروك نشود و ضايع نماند و محفوظ بماند به سبب بسيار خواندن در نمازها و تعليم يكديگر كنند،و اگر خواندن آن در نماز واجب نمى بود اكثر مردمان حمد را ياد نمى گرفتند چه جاى سوره هاى ديگر و اگر نخوانند قرآن از دست مى رود و كسى نمى ماند كه معرفت قرآن او را حاصل باشد و چرا حمد را بر همه سورها مقدم داشته اند زيرا كه در جميع سور قرآنى و در همه سخنان خير آن قدر جمع نشده است از خوبيها و حكمتها آن چه جمع شده است در سوره حمد و از اين جهت است كه آن را امّ القرآن مى گويند كه هر چه در قرآن هست نمونه از آن در سوره فاتحه است چنانكه انسان مجموعه جميع چيزهاست و هر چه در عالم كبير است انموذجى از آن در انسان هست ليكن هر چه در عالم كبير است مفصل است و در صغير مجمل زيرا كه الحمد للّه يعنى جميع محامد و كمالات مخصوص ذات مقدّس خداونديست كه واجب الوجود است و مستجمع جميع كمالات است و از جمله كمالات اضافه وجود و خيراتست بر همه عالميان پس بنده به اصالت خود و نيابت ساير ذوى العقول

ص: 63

اداى شكر نعمت الهى كرده است و از آن جمله شكر نعمت حق سبحانه و تعالى نيز كرده است كه او را توفيق عبادت كرامت كرده است.

و ربّ العالمين يعنى آفريننده و تربيت كننده و روزى دهنده همه عالميان است و چون عالم بمعنى ما سوى اللّه است پس بنده خداوند خود را بيگانگى ياد كرده است و حمد او نيز كرده است و در عيون و علل تمجيد و تحميد است يعنى خداوند خود را به بزرگى ياد كرده است و حمد كرده است كه به اعتبار تربيت غير او حمد است و شكر،و به اعتبار تربيت او شكر است و حمد و اقرار كرده است كه حق سبحانه و تعالى چون خالق است و بس پس مالك او باشد نه غير او و تحقيق كرده بنده گى خود را تا محقق شود كه عبوديّت آقا واجبست خصوصا چنين مالكى كه از عدم پديد آورده است و چون دربسم اللّه كه جزو حمد است ابتدا باسم چنين خداوندى كرده است كه مستجمع جميع محامد و كمالات است و اظهار كرده است كه بدون استعانت بذات مقدس او و باسم مكرم او هيچ كارى تحقق نمى پذيرد و جميع نعمتهاى ظاهره و باطنه از اوست و به اوست در دنيا در سوره حمد او را باز به رحمانيت و رحيميت ستايش مى كند كه رحمتهاى ظاهره از مراتب حيات بعد از موت و درجات بهشت از اوست و هم چنين نعمتهاى عظيمه معنويه كه نه چشمها ديده باشد و نه گوشها شنيده باشد و نه در خاطر كسى خطور كرده باشد از جانب اوست پس چون خداوند خود را باين دو صفت مى خواند گويا طلب هر دو رحمت از او كرده است و حمد او نيز كرده است كه چنانكه رحمتهاى ظاهره و باطنه دنيويه بر كافه عالميان تمام كرده است هم چنين در عقبى بر همه تمام خواهد كرد با آن كه در دنيا به هزار گونه معصيت مبتلا بودند رحمتهاى خود را دريغ نداشت در آخرت كه معصيت نخواهد بود و عجز و شكستگى و احتياج بيشتر خواهد بود البته خواهد كرد

ص: 64

فوق آن چه از او اميدوار بودند و خود فرموده است كه سنت الهى را تبديل و تحويل نيست و طريقه يكى است چه ظاهر است كه منبع خوبيها اوست و از كرم و جود محض غير از كرم و جود بهم نمى رسد مگر آن كه قبيح باشد كرم چنانكه در بعضى از موارد چنين است و چون خداوند خود را به كرم و رحمت ياد كرد در اللّه اگر چه اسم جامع است و ليكن رحمت سبقت دارد بر غضب و در ضمن رحمانيت و رحيميت چهار مرتبه با آن كه رحمانيت و رحيميت در اللّه مندرجست و آن دو مرتبه گذشته است و از رب العالمين نيز رحمانيت و رحيميت ظاهر شد ده مرتبه خود را به رحمت صريحا و ضمنا ياد كرد و خوف زوال خوف بود بالكليه خود را به مالك يوم الدين ياد كرد كه آن نيز از وجهى كه غالب است رحمت است و از وجه مغلوب غضب.

و مشهور است كه اعرابى را از روز جزا تخويف مى نمودند او گفت كه فردا كه حاكم خواهد بود گفتند حق سبحانه و تعالى گفت الحال خاطرم جمع شد كريم وقتى كه قادر شد عفو مى كند چون اكرم الاكرمين و ارحم الراحمين چنين نباشد،و از اين مدايحى كه حق سبحانه و تعالى تعليم و تلقين بندگان خود كرده است باين عبارات و اشارات اميدواريها در تزايد است،و در نسخ حديث در همه كتب بلفظ مالك واقع شده است و اكثر علما ترجيح ملك داده اند بوجوه بسيار و حق اينست كه در اينجا مالك و ملك يكى است اگر مالك است ملاكى است كه پادشاه است و اگر ملك است ملكى است كه آقا است و ظاهر اخبار آنست كه قرآن بر يك قرائت نازل شده باشد پس در چنين جائى احوط آنست كه بهر دو قرائت بخوانند تا به قرائت منزل خوانده باشند.

و ليكن در احاديث معتبره صحيحه وارد شده است كه به همين عنوان كه هست در قرائت سبعه يا عشره كه تقريبا هشتاد قرائت مى شود بهر يك از روايات

ص: 65

توان خواند و اولى آنست كه از چهارده روايت تعدّى نكنند و جمعى از اصحاب ترجيح قرائت بكر كرده اند و جمعى حفص را اختيار نموده اند،و حضرت مى فرمايند كه در مالك يوم الدين بنده اقرار مى كند به آن كه مبعوث خواهد شد و حساب و جزا خواهد بود و پادشاهى آخرت را را از جهت او اعتراف مى كند چنانكه پادشاهى دنيا را نيز مخصوص او مى داند و در هر دو كتاب باين عبارتست كه كما أوجب له ملك الدنيا يعنى پادشاهى آخرت را از جهت او واجب مى داند چنانكه پادشاهى دنيا را از جهت او واجب دانست در كلمه رب العالمين و غيرها و ديگر چون بنده به اعتبار بعدى كه به سبب تعلقات جسمانى او را از جناب اقدس الهى دور انداخته انسب بحال او اين بود كه در مقام حمد و ثنا خود را چنانكه هست دور دانسته مناجات كند با تدبّر و تفكّر تا به سبب اينها او را قربى حاصل گردد بعنوان مشافهه خطاب نمايد لهذا گفت كه إياك نعبد يعنى ترا بندگى مى كنيم و بس و ديگرى را شريك تو نمى دانيم و در عبادت با تو شريك نمى سازيم و در معرفت غير ترا موجود نمى دانيم پس همگى عبادت و بندگى و عبوديت خود را مخصوص جناب اقدس تو گردانيديم.

و چون بنده ملاحظه مى كند كه اين عبادت نيز كاريست عظمى خصوصا هر گاه خواهد كه با اخلاص باشد و موانع آن بسيار است غالبا و دواعى خلافش بى نهايت و بدون استعانت از جناب اقدس او كالمحال است تلقين فرمود كه بگوئيد و إيّاك نستعين خداوندا استعانت و ياورى در همه كارها خصوصا در عبادت از غير تو بى فايده است بنا بر اين استعانت از تو مى خواهم و بس شايد بعون تو بندگى خالص توانيم كرد و چون وسيله بيش از عرض حاجت مركوز طباع عقلا شده است عبادت را مقدم گردانيد بر استعانت هر چند عبادت بندگان در حكم عدمست و ليكن چون حق سبحانه و تعالى عبادات انبياء و اوصياء و

ص: 66

اولياء را بفضل خود قبول مى فرمايد بنده خود را شريك ايشان گردانيده و بلفظ جمع آورده است تا شايد بركت ايشان عبادت او نيز مقبول شود،و حضرت مى فرمايد كه در إيّاك نعبد رغبتى است بجناب اقدس او و مى گويد كه من و ساير عالميان بندگانيم و مى دانيم كه در اين درگاه چيزى كه مطلوبست شكستگى و نياز است رو به اين درگاه كرده اميدواريم و چون عبادت سبب قربست آن را وسيله ساخته ايم بسوى جناب اقدس خداوندى كه ذكر او از آن بالاتر است كه بر زبان من و امثال من جارى گردد و لفظ ذكره در علل الشرائع و عيون اخبار الرضا نيست.

و تقديم إيّاك چون مفيد حصر است پس بنده مى گويد كه خداوندا ترا بنده ام و بس و ترا بندگى مى كنم و بس و بندگى را خالص از جهت تو گردانيده ام و بس،و چون بنده به هزار گونه شرك مبتلاست و بنده نفس و شيطان و هوا است و فى الحقيقه همگى منظورش خلايق است يا خود پس عبادت خود كرده است نه عبادت خداوند خود حتى در نيّت قربت اگر منظورش لذت قرب و رفعت به سبب آن باشد عابد خود است نه عابد خداوند و هم چنين در رؤياهاى معنوى دقيق كه از آن جمله است ديدن خود و يقين است كه در هيچ يك از اين مراتب اخلاص او را حاصل نيست حق سبحانه و تعالى تعليم و تلقين مى فرمايد او را كه هر چند ندارى آن چه مى بايد بگو كه دارم شايد شرمنده شوى از دروغهاى خود و رو بجناب اقدس او كنى و گاه باشد كه همين عبادت او را به اخلاص فايز گرداند فكيف كه هر گاه تضرع و زارى كند تا حق سبحانه و تعالى او را خالص گرداند.

و مى فرمايد كه در إيّاك نستعين يعنى استعانت و ياورى از تو مى خواهم و بس با آن كه چون مشغول عبادت شده است اعانت الهى البته شده است پس در

ص: 67

استعانت زيادتى توفيق او و زيادتى عبادت او را طلب مى كند كه اگر چه عبادت مى كند يا مى داند كه آن اخلاصى كه مى بايد ندارد يا نمى داند كه دارد يا ندارد و در اين هر دو صورت استعانت مى بايد و اگر مرتبه كمال اخلاص را داشته باشد مانند انبياء و اوصياء صلوات اللّه عليهم ايشان طلب دوام اين نعمت عظمى مى كنند كه الهى استعانت و ياورى از تو مى خواهم كه آن چه انعام كرده مستدام دارى و ما را بران ثابت قدم بردارى و نصرت ما دايم دارى تا سبب ترقيّات ما شود و بسيار مستبعد است كه كسى به مرتبه رسد كه فوق آن متصوّر نباشد و زنده باشد و ليكن بنده جميع مقربان را با خود شريك گردانيده است محتملست كه استدامت نعمت را طلب نمايد با آن كه منافات ندارد كه استدامت نعمت را طلب نمايند در جائى كه زياده از آن نخواهند و در بسيارى كه بر وجه كمال نباشد استكمال آن را از حق سبحانه و تعالى طلب كنند.

اهدنا الصّراط المستقيم يعنى خداوندا هدايت كن ما را به راه راست حضرت مى فرمايند كه اين دعايى است كه كسانى كه دين صحيح ندارند و آن هفتاد و دو فرقه انداز امت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ايشان از حق سبحانه و تعالى طلب مى كنند هدايت بدين حقرا كه آن راه اهل بيت آن حضرتست و آن طريقه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم است و چنگ زدن است در دامان ايشان چنانكه حبل اللّه ايشانند و حق سبحانه و تعالى امر فرموده است كه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً يعنى دست زنيد در ريسمان الهى و حق سبحانه و تعالى تشبيه فرموده است دين را به ريسمانى كه از آسمان آويخته باشند و دست به آن زنند و به بهشت روند و حق اينست كه حبل اللّه دين حق ائمه معصومين است صلوات اللّه عليهم يا ايشانند كه متابعت ايشان سبب نجات ابديست و مخالفت ايشان سبب هلاك سرمديست،و اما جمعى كه مهتدى باشند نظر

ص: 68

به ايشان طلب هدايت به كمالاتيست كه ايشان به آن رتبه نرسيده اند،و طلب زيادتى معرفت حق سبحانه و تعالى است و معرفت عظمت و كبريا او،تا باين معرفت به كمالات خود فايز گردند.

صراط الّذين أنعمت عليهم تأكيدى است از جهت توضيح سؤال و مبالغه در آن و در رغبت بجناب اقدس الهى و ياد كردنى است نعمتهايى را كه حق سبحانه و تعالى انعام كرده است بر دوستان خود و رغبتى است در مثل آن نعمتها چنانكه خود فرموده است كه اين جماعت كه حق سبحانه و تعالى انعام كرده است بر ايشان و آن جماعت پيغمبران و صديقان و شهيدان و صالحانند و نيكو رفيقانند ايشان گويا كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه چون از من طلب كنيد اول حمد و ثناى الهى به جا آوريد،و ديگر اخلاص خود را صحيح گردانند و بعد از آن راه راست را طلب كنند و بعد از آن بيان فرموده است كه راه راست راه خوبانيست كه گذشت.

غير المغضوب عليهم يعنى نه راه آن كسانى كه به سبب علم به حقيّت حق و ترك آن كردن مستوجب غضب الهى شده اند و حضرت مى فرمايد كه بنده باين كلمه پناه بجناب اقدس الهى مى برد كه خداوندا مرا در پناه خود در آور از آن كه از جمله معاندان و كافرانى باشم كه حق سبحانه و تعالى را به عظمت نشناخته باشند و امر و نهى او را سبك و سهل دانند.

و لا الضّالين يعنى و نه راه گمراهان و پناه بجناب اقدس او مى برد از آن كه از جمعى باشد كه به نادانى راه را گم كرده اند و گمان مى كنند كه كار خوب مى كنند و اكثر مفسرين گفته اند كه مغضوب عليهم يهودانند و ضالّون نصارى اند و حضرت فرمودند كه مغضوب عليهم معاندان هر طايفه اند،و ضالين جاهلانى اند كه به نادانى بجهنم مى روند پس بتحقيق كه جمع شده است در اين

ص: 69

سوره از كلمات خير و حكمت از امر آخرت و دنيا آن چه هيچ چيز جامع آن نيست.

و در اخبار بسيار وارد است كه حق سبحانه و تعالى هر چه در كتب سماوى بود همه را در قرآن جاى داد و بسيار چيزها در قرآن هست كه در جميع آن كتب نيست،و در اخبار بسيار هست كه هر چه در قرآنست در حمد هست و هر چه در حمد هست دربسم اللّه هست و هر چه دربسم اللّه هست در باى بسم اللّه هست و هر چه در رباست در نقطه تحت رباست و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه منهم نقطه تحت با،و رسايل بسيار در اين باب نوشته شده است از آن جمله شيخ العارفين شيخ صائن الدين تركه طاب مرقده نوشته است و اين عملى است عظيم و بسيار دقيق و بسيارى به سبب سوء فهم ملحد شده اند و اولى آنست كه منكر اين علم نباشند و اثبات آن به نحوى كه رمالان مى دانند معرفت آن نيست و جفر جامع كه الحال هست و جعفر ابيض كه مصحف حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها است بحسب ظاهر از اين علم است و اللّه تعالى يعلم.

بلند خواندن در بعض نمازها

(و ذكر العلّة الّتى من اجلها جعل الجهر فى بعض الصّلوات دون بعض انّ الصّلوات الّتى تجهر فيها انّما هى فى اوقات مظلمة فوجب ان تجهر فيها ليعلم المارّ انّ هناك جماعة فان اراد ان يصلّى صلّى لأنّه ان لم ير جماعة علم ذلك من جهة السّماع و الصّلاتان اللّتان لا يجهر فيهما انّما هما بالنّهار فى اوقات مضيئة فهى من جهة الرّؤية لا يحتاج فيهما إلى السّماع)

و به همين سند كالصحيح منقولست از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه ذكر فرمودند علّتى را كه از جهت آن بعضى از نمازها را بلند مى خوانند و بعضى را آهسته و آن علّت آنست كه نمازهايى را كه بلند مى خوانند

ص: 70

آنها همگى در اوقات تاريكى است و آن شام و خفتن و صبح است پس واجبست كه در آن نمازها بلند بخوانند تا بداند كسى كه از آنجا گذرد در آنجا نماز جماعتى بر پا شده است پس اگر خواهد كه نماز را به جماعت كند بكند زيرا كه اگر جماعت را نمى بيند از راه شنيدن قرائت مى داند،و نماز ظهر و عصر را كه در آن بلند نمى خوانند در روز واقع است در زمانى كه روشن است پس چون مى بيند احتياج بشنيدن ندارد.

بحث در ركوع

نحوه ركوع

(فاذا قرات الحمد و سورة فكبّر واحدة و أنت منتصب ثمّ اركع وضع يديك اليمنى على ركبتك اليمنى قبل اليسرى وضع راحتيك على ركبتيك و ألقم اصابعك عين الرّكبة و فرّجها و مدّ عنقك و يكون نظرك فى الرّكوع ما بين قدميك إلى موضع سجودك)

پس چون حمد و سوره خواندى يك تكبير از براى ركوع بگو وقتى كه ايستاده باشى پس بركوع رو و دست راست را بر زانو گذار پيش از دست چپ و كفهاى دست را بر زانوها گذار و كاسه زانو را در ميان انگشتان خود در آور و گشاده كن انگشتان را و گردن را بكش«تا اينجا در احاديث صحيحه وارد است»،و مى بايد كه چشم خود را در ركوع در ميان پايها اندازى تا موضع سجده ات و اين معنى را در هيچ خبرى نديده ام بلكه در احاديث صحيحه وارد است كه مى بايد نظر در حال ركوع در ميان پاها باشد و ظاهر اين عبارت را از فقه رضوى برداشته باشد و در آنجا چنين است.

(و فى وقت القراءة إلى موضع سجودك)

و كلمه اولى از نساخ افتاده باشد

(و اللّه تعالى يعلم

1- و: سال رجل امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فقال يا ابن عمّ خير خلق اللّه عزّ و جلّ ما معنى مدّ عنقك فى الرّكوع فقال تأويله امنت باللّه و لو ضربت عنقى).

و در حديث قوى منقولست كه

ص: 71

شخصى از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه سؤال كرد و گفت اى پسر عم بهترين خلق خداى تعالى چه معنى دارد كشيدن كردن در حال ركوع پس حضرت فرمود كه تاويلش اينست كه ايمان آورده ام به خداوند عالميان و اگر چه گردنم را بزنند و مقرر است كه هر گاه شخصى در مقام انقياد باشد و خواهند كه گردن او را بزنند گردن را مى كشد تا انقيادش ظاهر شود و گردن زدن نيز آسان مى شود.

و در حديث كالصحيح از سعيد بن جناح منقولست كه گفت كه در خانه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بودم در مدينه كه حضرت خود سر كردند و فرمودند كه هر كه ركوع را تمام كند وحشت در قبر او داخل نمى شود

ذكر ركوع

(فاذا ركعت فقل اللّهمّ لك ركعت و لك خشعت و لك اسلمت و بك امنت و عليك توكّلت و أنت ربّى خشع لك وجهى و سمعى و بصرى و شعرى و بشرى و لحمي و دمى و مخّي و عصبى و عظامى و ما اقلّت الارض منّي للّه ربّ العالمين ثمّ قل سبحان ربّى العظيم و بحمده ثلث مرّات و ان قلتها خمسا فهو احسن و ان قلتها سبعا فهو افضل)

و چون بركوع روى بگو بيش از تسبيح دعايى را كه ترجمه اش اينست كه خداوندا ركوع مى كنم خالص از براى تو و خاشع شدم از جهت رضاى تو،مسلمان يا منقاد شدم و ايمان به تو دارم و توكّل بر تو كرده ام و حال آن كه تو پروردگار منى خاشع شد از براى تو روى من و گوش من و چشم من و موى من و بدن من و گوشت من و خون من و مغز استخوان من و پى من و استخوانهاى من و هر چه بر روى زمين است از من يعنى جميع اعضاى من همگى خاشعند از جهت خداوندى كه پروردگار عالميانست پس بگو تنزيه مى كنم و به پاكى ياد مى كنم پروردگار خودم را كه بسيار بزرگ است يا از آن اعظم است كه تصوّر بزرگى او

ص: 72

توان كردن و حال آن كه شكر مى كنم او را بر آن كه مرا اهل آن كرده است كه تسبيح او كنم و نيستم از جمله مشبه و جبريه و ساير اهل ملل باطله و تسبيح را سه مرتبه مى گويى و اگر پنج مرتبه به گويى بهتر است و اگر هفت مرتبه به گويى افضل است و عبارت دعا را باين نحو در جائى نديدم.

و كلينى بسند صحيح و حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه چون خواهى كه بركوع روى در وقتى كه ايستاده باشى اللّه اكبر بگو پس بركوع رو و بگو

اللّهمّ لك ركعت و لك اسلمت و بك امنت و عليك توكّلت و أنت ربّى خشع لك قلبى و لفظ قلبى در بعضى از نسخ نبود و در تهذيب نيست و سمعى و بصرى

و شعرى و بشرى و لحمي و دمى و مخّي و عصبى و عظامى و ما اقلّته قدماى غير مستنكف و لا مستكبر و لا مستحسر سبحان ربّى العظيم و بحمده را سه مرتبه بگو با تانّى و در حالت ركوع هر دو پاها را برابر هم مى گذارى و فاصله يك شبر بوده باشد ميان پاها و كفهاى دست را به زانوها مى گذارى به نحوى كه زور دستها بر زانوها باشد و دست راست را بر زانوى راست پيشتر از چپ مى گذارى و كاسۀ زانوها را با انگشتان خود بلع مى كنى و انگشتان را پهن مى كنى وقتى گرد زانوها مى گذارى و پشت را راست مى كنى و گردن را مى كشى و بايد كه نظرت در حال ركوع در ميان پاها باشد و چون راست بايستى بگو

سمع اللّه لمن حمده و الحمد للّه ربّ العالمين اهل الجبروت و الكبرياء و العظيمة للّه ربّ العالمين به آواز بلند مى گويى پس دستها را از جهت تكبير سجود بر مى دارى و خود را مى اندازى به سجده و چون اين خبر صحّتش ظاهر است خواندن اين دعا بهتر است و لا مستحسرا يعنى از روى تنبلى و سنگينى ركوع نمى كنم بلكه نهايت شوق دارم و در فقه رضوى باين عنوانست كه

ص: 73

اللّهمّ لك ركعت و لك خشعت و بك اعتصمت و لك اسلمت و عليك توكّلت أنت ربّى خشع لك قلبى و سمعى و بصرى و شعرى و بشرى و مخّي و لحمي و دمى و عصبى و عظامى و جميع جوارحى و ما اقلّت الارض منّي غير مستنكف و لا مستكبر للّه ربّ العالمين لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ پس تسبيح كبير را سه مرتبه يا پنج يا هفت يا نه مرتبه بگويد و اين افضل است و در تهذيب ربّ لك ركعت است

و يجزئك ثلث تسبيحات تقول سبحان اللّه سبحان اللّه سبحان اللّه و تسبيحة تامة تجزئ للمريض و المستعجل

و كافى است ترا سه تسبيح به آن كه به گويى سبحان اللّه را سه مرتبه و اگر كسى بيمار باشد يا تعجيل داشته باشد يك تسبيح تمام كافى است يعنى يك سبحان اللّه صحيح كه به تانّى بگويد و از حروف آن چيزى نيفتد.

و در حديث كالصحيح از هشام منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از تسبيح است و در صحيح از زراره منقول است كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه است چه چيز كافى است در ركوع و سجود حضرت فرمودند كه در ركوع مى گويى

سبحان ربي العظيم و در سجود

سبحان ربي الاعلى آن چه واجبست از آن يك تسبيح است و سنّت سه تسبيح است و فضيلت در هفت است و در صحيح از زراره منقول است كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه چه چيز كافى است در ركوع و سجود حضرت فرمودند كه سه تسبيح با تانّى و يك تسبيح تمام مجزيست و ظاهر اين حديث چنانست كه صدوق فهميده است و عبارت صدوق تفسير اين حديثست و بعضى چنين فهميده اند كه سه تسبيح كبير بخواند و يكى از آن كافيست.

چنانكه در حديث قوى از حضرمى منقولست كه گفت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى دانى كه حد ركوع و سجود چه چيز

ص: 74

است گفتم نه حضرت فرمودند كه در ركوع سه مرتبه سبحان ربّى العظيم و بحمده مى گويد و در سجود سه مرتبه سبحان ربّى الاعلى و بحمده مى گويد پس هر كه يكى را كم كند ثلث نمازش را كم كرده است و كسى كه دو تسبيح را كم كند دو ثلث نمازش را كم كرده است و كسى كه تسبيح نگويد او را نماز نيست و حق آنست كه مراد از اين حديث كافى بودن در فضيلت است و يك تسبيح صغير كافيست بلكه مطلق ذكر كافى.

چنانكه در حديث صحيح از هشام منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه كافى است مرا كه در ركوع و سجود بدل از تسبيح لا اله الا اللّه و اللّه اكبر بگويم حضرت فرمودند كه بلى.

و در صحيح از هشام بن حكم منقول است كه گفت عرض كردم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا كافى است مرا كه بدل از تسبيح ركوع و سجود بگويم لا اله الا اللّه و الحمد للّه و اللّه اكبر حضرت فرمودند كه بلى همه اينها ذكر حق سبحانه و تعالى است يعنى هر يك از اينها كافى است بلكه هر چه ذكر الهى است كافى است.

و در صحيح هشام بن سالم مثل اين حديث روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و در حسن كالصحيح از هشام بن حكم منقول است كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه نيست كلمه مثل كلمه سبحان اللّه در و جازت لفظ و بلاغت معنى چون دلالت مى كند بر تنزيه الهى از هر چيزى كه لايق ذات و صفات و افعالى الهى نباشد و فى الحقيقة تمام معرفتها در اين كلمه مندرج است هشام گفت عرض نمودم كه آيا كافيست مرا در ركوع و سجود كه بدل از تسبيح لا اله الا اللّه و الحمد للّه و اللّه اكبر بگويم حضرت فرمودند كه بلى همه اينها ذكر حق سبحانه و تعالى است گفت عرض

ص: 75

نمودم كه سبحان اللّه چه معنى دارد حضرت فرمودند كه تنزيه الهى است از هر چه لايق او نيست.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه مجزى نيست كمتر از سه تسبيح يا بقدر سه تسبيح و محمول است بر اكتفا در فضل اگر از غير تسبيح بخوانند و اگر نه تسبيح كبير از سه تسبيح به هفت حرف كمتر است و اكثر متاخّرين مطلق ذكر را كافى مى دانند و مستند ايشان اين اخبار است و دلالت اينها بر مطلق ذكر وقتى تمامست كه قياس منصوص العله را حق دانيم و ظاهر احاديث متواتره نفى مطلق قياس است بلكه در خصوص منصوص العله نيز اخبار بسيار وارد است كه باطل است پس مى بايد كه تجاوز ازين چهار كلمه كه تسبيحات اربع است نكند،و تسبيح اولى است و به يك تسبيح كه سبحان اللّه باشد اكتفا مى توان كرد و احوط آنست كه به كمتر از سه سبحان اللّه يا يك تسبيح كبير اكتفا نكند و اگر سه تسبيح كبير بگويد از همه خلافها بيرون مى آيد و در زيادتى تا سى و سه يا سى و چهار بلكه شصت تسبيح وارد شده است در نماز و در حديث موثق تا پانصد تسبيح وارد شده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در سجده فرمودند و در نماز جماعت اولى آنست كه تخفيف دهد و دعاى سابق بر تسبيح را نخواند و زياده بر سه تسبيح بزرگ نگويد مگر آن كه جمعى باشند كه همه خواهند تطويل را در اين صورت خوبست و بر اين محمولست حديث كالصحيح حمزة بن حمران و حسن بن زياد كه گفتند داخل شديم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و نزد آن حضرت جمعى بودند و حضرت امامت ايشان فرمودند در نماز عصر و ما نماز كرده بوديم پس تسبيح ركوع حضرت را شمرديم سى و سه مرتبه يا سى و چهار مرتبه بود،و يكى از اين دو راوى نقل كرد كه حضرت سبحان ربّى العظيم

ص: 76

فرمودند و يكى گفت كه سبحان ربّى العظيم و بحمده گفتند و ممكن است كه راوى اول را غرض اين باشد كه تسبيح بزرگ را باين عدد خواندند و تتمه را از جهت تخفيف كلام نفرموده باشند و اگر نه بسيار مستبعد است كه باين عدد شنيده باشد و لفظ و بحمده را نشنيده باشد و هم چنين در سجده ها باين عدد خواندند.

و در صحيح از عمار منقول است كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه كمترين چيزى كه بيمار را كافيست در ركوع و سجود چه چيز است حضرت فرمودند كه يك تسبيح است.و در حديث صحيح و موثق كالصحيح از ابان بن تغلب منقولست كه داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و آن حضرت نماز مى كردند پس شمردم در ركوع و سجود شصت تسبيح گفتند و اظهر آنست كه حضرت در هر يك اين عدد را گفته باشند و احتمال دارد كه در هر يك بيست مرتبه گفته باشند يا نماز دو ركعتى باشد و ده مرتبه در هر يك فرموده باشند يا چهار ركعتى و پنج مرتبه باشد و اين احتمالات خلاف ظاهر است و ظاهر آنست كه چون فرد اول غريب بود آن را گفته باشد و اللّه تعالى يعلم و از جهت اين حديث و احاديث ديگر بعضى از علما گفته اند كه مستحب است كه عدد تسبيحات طاق باشد مگر آن كه بسيار گويند كه در آنجا رعايت طاق و جفت در كار نيست چون مصلّى از حضور قلب مى افتد و از اين جهت جفت فرمودند تا بر ديگران مشكل نباشد،و در احاديث صحيحه وارد شده است كه اقل ذكر سه تسبيح است و يكى مجزيست،و در حديث صحيحى واردست كه يكى مجزيست هر گاه پيشانى را درست بر زمين گذاشته باشى،و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در ذكر ركوع كافى است سه تسبيح يا قدر آنها كه

ص: 77

به تانّى بخوانند و خوب نيست كه تند بخوانند و بعضى از حروف ساقط شود.

و در صحيح ديگر سبكترين ذكر سه سبحان اللّه است به تانّى و آرام بگويند، و در حديث موثق از سماعه منقول است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم كه آيا ركوع و سجود در قرآن نازل شده است حضرت فرمودند كه بلى در آنجا كه فرموده است كه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا يعنى اى مؤمنان ركوع و سجود بكنيد در نماز پس عرض نمودم كه حدّ ركوع و سجود چيست پس حضرت فرمودند كه اما آن چه مجزيست ترا در ركوع سه تسبيح است و كسى كه قوت داشته باشد كه طول دهد ركوع و سجود را پس بايد كه طول دهد هر چه مقدورش باشد،و در تسبيح و تحميد و تمجيد الهى و دعا و تضرع باشد به درستى كه نزديك ترين حالات بنده به قرب خداوندش وقتى است كه او در سجود باشد اما اگر امام جماعت باشد تطويل خوب نيست زيرا كه در ميان مردمان ضعيف هستند كه تاب ندارند يا گاه هست كه كار ضرورى دارند و حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله وقتى كه نماز به جماعت مى كردند سبك مى كردند و گذشت و خواهد آمد در باب جماعت.

سجود

مقدمه سجود

(ثمّ ارفع رأسك من الرّكوع و ارفع يديك و استو قائما ثمّ قل سمع اللّه لمن حمده و الحمد للّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم اهل الجبروت و الكبرياء و العظمة و يجزيك سمع اللّه لمن حمده ثمّ كبّر و اهو إلى السّجود وضع يديك جميعا معا قبل ركبتيك)

پس سر از ركوع بردار و دستها را بدون تكبير بردار و راست بايست پس بگو سمع اللّه لمن حمد يعنى حق سبحانه و تعالى شنيد و اجابت كرد دعاى حامدان را،يا دعاست كه از حق سبحانه و تعالى طلب اجابت مى كند،و جميع محامد و ثناها مخصوص خداوند است كه پروردگار عالميانست و بخشاينده و مهربانست و الرحمن الرحيم

ص: 78

در بعضى از نسخ فقيه هست و در اخبار نديده ام آن خداوندى كه بزرگوارى و جلالت و عظمت او را سزاست چنانكه در احاديث متواتره وارد شده است كه كبريا و عظمت مخصوص ذات مقدس اوست و لفظ سمع اللّه لمن حمده كافيست پس تكبير بگو در وقتى كه ايستاده باشى از جهت سجده اولى و به سجده رو و دستها را با يكديگر پيشتر از زانوها بر زمين گذار اما آن چه صدوق گفته است از برداشتن دستها از جهت سر بر داشتن از ركوع اكثر علما ذكر نكرده اند آن را و در دو حديث صحيح منقول است از ابن عمار و ابن مسكان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و ليكن تكبير ندارد و اما باقى افعال و اذكار گذشت در حديث زراره با زيادتى الحمد للّه رب العالمين و اما اكتفا بسمع اللّه لمن حمده پس گذشت در حديث صحيح حماد و اما دستها را بر زمين گذاشتن پيش از زانوها در صحيحه زراره گذشت،و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را ديدم كه دستها را بر زمين مى گذاشتند پيش از زانوها در وقتى كه به سجود مى رفتند و چون مى خواستند كه برخيزند زانوها را پيش از دستها بر مى داشتند،و در صحيح منقول است كه از آن حضرت پرسيدند از شخصى كه دستها را بر زمين گذارد پيش از زانوها حضرت فرمودند كه بلى چنين مى بايد كرد يعنى در نماز و اينها محمول است بر استحباب چون در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه مخير است ميان هر دو.

و در موثق كالصحيح ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند باكى نيست كه شخصى زانوها را پيش از دستها بر زمين گذارد.

چرا در رفتن به سجده دستها را پيش از زانوها بر زمين مى گذارند

6-( و: سال طلحة السّلمىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه لأيّ علّة توضع اليدان على الارض فى السّجود قبل الرّكبتين فقال لأنّ اليدين بهما

ص: 79

مفتاح الصّلاة).

و منقول است بسند قوى كه طلحه سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چرا در رفتن به سجده دستها را پيش از زانوها بر زمين مى گذارند حضرت فرمودند كه از اين جهت كه افتتاح نماز در تكبير احرام به دستها مى شود يعنى دستها را از جهت تكبير بلند مى كنند پس مناسب آنست كه افتتاح سجود نيز به دستها شود.

اگر در ميان دستهاى تو و زمين جامه باشد كه دستت به زمين نرسد باكى نيست

(و ان كان بين يديك و بين الارض ثوب فى السّجود فلا باس و ان افضيت بهما إلى الارض فهو افضل)

اين عبارت صحيحه زراره است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اگر در ميان دستهاى تو و زمين جامه باشد كه دستت به زمين نرسد باكى نيست و اگر دستها را به زمين رسانى در حالت سجود افضل است چون شكستگى بيشتر است يعنى چنانكه پيشانى را بر زمين رسانيدن بهتر است دستها را نيز بر زمين رسانيدن افضل است و باين مضمون حديث قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نيز منقول است كه باكى نيست كه سجده كنى و ميان دستهاى تو و ميان زمين جامه تو باشد و در حديث قوى از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه بگذاريد دستها را بر چيزى كه رو را بر آن مى گذاريد زيرا كه دستها سجده مى كنند چنانكه رو سجده مى كند و در حسنه فضلا كالصحيح از حضرت احدهما صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه باكى نيست كه بر جانماز مو يا پشم نماز كنيد هر گاه سجده بر زمين واقع شود و اگر جانماز بوريا و حصير و امثال اينها باشد بر آن نماز مى كند و بر آن سجده مى كند و احاديث از اين باب گذشت.

6-( و روى اسماعيل بن مسلم عن الصّادق صلوات اللّه عليه عن ابيه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا سجد احدكم فليباشر بكفّيه الارض لعلّ اللّه

ص: 80

يدفع عنه الغلّ يوم القيمة).

و در علل و ثواب الاعمال يصرف عنه الغلّ است و منقول است در قوى كالصحيح از سكونى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه به سجده رويد پس چنان كنيد كه بشره دستهاى شما به زمين برسد كه اميد هست كه اگر چنين كنيد حق سبحانه و تعالى دفع كند از شما غل را در روز قيامت كه اكثر عالميان دستهاى ايشان را در گردن ها بغلهاى آتشين بسته باشند يا بردارد از شما غل را هر چند مستحق آن شده باشيد،پس بنا بر اين اخبار ظاهر شد كه سنّت است كه دو شكل مهر از جهت دستها در سجاده باشد يا بر روى خاك نماز كنند.

مستحبات سجود

(و يكون سجودك كما يتخوّى البعير الضّامر عند بروكه و تكون شبه المعلّق لا يكون شىء من جسدك على شىء منه)

و مى بايد كه سجودت مثل خوابيدن شتر لاغر باشد كه اعضاى آن بهم اتصال ندارد تو نيز چنين باشى و شبيه به آويخته باشى كه هيچ جزو از بدنت بر جزو ديگر نباشد حاصل آن كه در حالت سجود تجافى مطلوبست چنانكه در صحيحه حماد و زراره گذشت،و در حديث قوى كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه وقتى كه به سجود مى رفتند اعضاى آن حضرت از يكديگر گشوده بود چنانكه شتر لاغر در وقت خوابيدن هيچ عضوى از آن بر عضو ديگر نيست و عبارت متن عبارت فقه رضويست و هم چنين آن چه بعد از اين مذكور مى شود.

(و يكون نظرك فى السّجود إلى طرف انفك و لا تفترش ذراعيك كافتراش السّبع و لكنّ اجنح بهما و ترغم بأنفك و يجزئك فى موضع الجبهة من قصاص الشّعر إلى الحاجبين مقدار درهم و من لا

ص: 81

يرغم بأنفه فلا صلاة له)

و بايد كه نظرت در حال سجود بطرف و كنار بينى ات باشد و در فقه رضوى مذكور است و روايتى ديگر نديده ام و ذراعهاى خود را فرش مكن بر زمين چنانكه شير در وقت خوابيدن فرش مى كند و ليكن چنان كن كه بالدار باشى و ميانش باز باشد و بينى را بر خاك مى مالى و كافى است ترا در گذاشتن پيشانى از رستنگاه موى سر تا ابروها بمقدار يك درهم كسى كه بينى را بر خاك نمالد نماز او نماز نيست اما نهى از افتراش در صحيحه زراره و حماد و غير آن وارد است و اما ارغام در صحيحه حماد گذشت كه سنت است.

و در صحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه سجود بر هفت استخوانست پيشانى و دستها و زانوها و ابهامهاى پاها و بينى را بر خاك مى مالى اما فرض همين هفت موضع است و ارغام سنت حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله است و اما قدر درهم پس در حسن كالصحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه پيشانى تمام از رستنگاه موى سر تا ابروها موضع سجود است و هر جائى از پيشانى كه به زمين مى رسد بمقدار درهم ترا كافى است و مقدار طرف انگشت و ظاهرا اين عبارت مستند جمعى است كه مى گويند در هم بمقدار سر انگشت است.

و در حسن كالصحيح از عبد اللّه بن مغيره منقولست از كسى كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه فرمودند كه نماز نيست كسى را كه نرساند بينى را به جايى كه مى رساند پيشانى را يعنى بر زمين رساند يا بر ما يصح السّجود عليه يا بر خاك.

و در حديث موثق از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست، و در موثق از طلحة بن زيد نيز قريب باين وارد است از حضرت امير المؤمنين

ص: 82

صلوات اللّه عليه و اين اخبار مخالفت ندارد با اخبار سنّت و ليكن در صحيح از محمد بن مصادف منقولست كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه نيست سجود مگر بر پيشانى و نيست بر بينى سجودى و تاويل اين خبر نيز مى توان كرد كه بر آن ارغام است نه سجود و ليكن بعيد است و اگر در محمد بن مصادف كلامى نمى بود همه را به اين حديث جمع مى توانست كرد و ليكن ابن غضايرى او را در يك كتاب توثيق كرده است،و در كتابى ديگر جرح و احتياط تمام مى بايد كرد در آن كه بينى را به خاك رسانند و ظاهرا ميان بينى كافى باشد حتى آن كه سيّد مرتضى را اعتقاد اين است كه لازمست كه استخوان بينى را برسانند چون در حديث حماد هشت استخوان بود.

و در صحيح از زراره منقولست از احدهما صلوات اللّه عليهما كه اگر كسى سجده كند و كلاهى يا عمامه بر سر داشته باشد چون است حضرت فرمودند كه هر گاه پيشانى او به زمين رسد در ميان ابرو و رستنگاه موى او مجزيست.

و در حديثى ديگر از زراره در قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه گفت سؤال كردم از آن حضرت از حد سجود حضرت فرمودند كه ما بين رستنگاه مو تا موضع ابرو هر مقدار كه بر زمين گذارى مجزيست.

و در موثق از بريد منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه از پيشانى تا بينى هر جا را كه به زمين رسانى در سجود كافيست و سجده كردن به همه پيشانى افضل است.

و در موثق كالصحيح از مروان بن مسلم و عمار منقول است كه فرمودند كه از ميان رستنگاه مو تا طرف بينى محل سجده است هر جا را كه برسانى

ص: 83

به زمين مجزيست و اين اخبار را حمل مى توان كرد بر قدر درهم و قدر درهم را حمل مى توان كرد بر استحباب احوط آنست كه قدر درهم را بر زمين برساند و اگر همه پيشانى را برساند افضل است چنانكه گذشت.

و در صحيح از على بن جعفر منقولست كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از زنى كه موى سر او دراز شده باشد و بر پيشانى افتاده باشد و چون به سجده مى رود بعضى از پيشانى بر زمين است و بعضى مو را گرفته است آيا جايز است حضرت فرمودند كه نه تا آن كه پيشانى خود را بر زمين گذارد يعنى همه را و حمل بر استحباب كرده اند جمعا بين الاخبار.

ذكر سجود

(و تقول فى سجودك اللّهُمَّ لك سجدت و بك امنت و لك اسلمت و عليك توكّلت سجد لك وجهى و سمعى و بصرى و شعرى و بشرى و مخّي و عصبى و عظامى سجد وجهى للّذي خلقه و صوّره و شقّ سمعه و بصره تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ ثمّ تقول سبحان ربّى الاعلى و بحمده ثلث مرّات فان قلتها خمسا فهو احسن و ان قلتها سبعا فهو افضل و يجزيك ثلث تسبيحات تقول سبحان اللّه سبحان اللّه سبحان اللّه و تسبيحة تامة تجزى للمريض و المستعجل ثمّ ارفع رأسك من السّجود و اقبض يديك إليك قبضا فاذا تمكّنت من الجلوس فارفع يديك بالتّكبير و قل بين السّجدتين

اللّهُمَّ اغفر لي و ارحمنى و اجبرنى و اهدني و عافني و اعف عنّى و يجزيك اللّهُمَّ اغفر لي و ارحمنى و ارفع يديك مكبّرا و اسجد الثّانية و قل فيها ما قلت فى الاولى)

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است و ظاهر آنست كه صدوق از كتاب او نقل كرده باشد پس حديث صحيح خواهد بود از حضرت امام جعفر صادق

ص: 84

صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه چون خواهى به سجده روى تكبير بگو و بخوان اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه خداوندا ترا سجده مى كنم يا سجده را از براى تو مى كنم و ايمان به تو آورده ام و فرمان ترا گردن نهاده ام يا خالصا از براى تو مسلمان شده ام و توكل بر تو كرده ام،و در حديث حلبى و فقه رضوى اينست كه و أنت ربّى و تو پروردگار منى سجده كرد يا مى كند ترا از جهت رضاى تو روى من،و گوش من،و چشم من،و موى من،و پوست من،و مغز استخوان من،و پى و استخوانهاى من و از سجده تا اينجا در حديث نبود و در فقه رضوى چنين است بعد از

توكّلت أنت ربّى سجد لك وجهى و شعرى و بشرى و مخّي و لحمي و دمى و عصبى و عظامى سجد وجهى البالى الفاني الذّليل المهين للّذي خلقه و صوّره و شقّ سمعه و بصره تبارك اللّه احسن الخالقين سجده كرد روى من آن خداوندى را يا از جهت آن خداوندى كه آفريده است اين رو را و شكافته است گوش و چشم آن را بزرگوار آن خداوندى كه پروردگار عالميانست پس سه مرتبه مى گويى كه به پاكى ياد مى كنم يا اعتقاد دارم به پاك بودن آن خداوندى كه مرا آفريده است و تربيت كرده است و از آن بالاتر است كه بذات و صفات او توان رسيدن،و شكر و حمد مى كنم او را بر اين نعمت كه اعظم نعم است كه مرا به اعقاد (1)حق موفق گردانيده است و اگر پنجم رتبه به گويى احسن است و اگر هفت مرتبه به گويى افضل است و كافى است ترا سه تسبيح و يك سبحان اللّه تمام كافى است كسى را كه تعجيل داشته باشد يا بيمار باشد و اينها همه گذشت در اخبار صحيحه پس سر از سجده بردار و دستها را بر مدار به نزد خود كه از آنجا بلند كنى به نزد خود آورى بلكه بر زمين كشيده همواره به نزد خود آور چنانكه در صحيحه زراره و غير آن گذشت پسد.

ص: 85


1- اعقاد:جمع عقيده است اقرب الموارد.

چون درست بنشينى تكبير بگو و دستها را در حال تكبير بردار و بگو در ميان دو سجده كه خداوندا بيامرز مرا،و ببخشا مرا،و شكستهاى مرا درست كن و در بعضى از نسخ هست و أجرني به جاى آن يعنى مرا زنهار ده و در امان خود در آور و هدايت كن مرا و عافيت ده مرا از آفات دارين و عفو كن از گناهان من و در روايت زراره اين زيادتى هست كه

و ادفع عنّى انّي لما أنزلت إليّ من خير فقير تبارك اللّه ربّ العالمين و بلاها را از من دفع كن كه من محتاج و فقيرم به خيرى كه بسوى من فرستى،بزرگوار و با بركت و خير بسيار آن خداونديست كه پروردگار عالميانست و كافى است ترا كه به گويى كه

اللّهُمَّ اغفر لي و ارحمنى يعنى خداوندا بيامرز مرا و ببخشا مرا و دستها را از جهت تكبير ديگر بردار يا تكبير و سجده دويم را بكن و بگو در آن آن چه گفته بودى در سجده اولى و در صحيحه حماد گذشت كه استغفار بخواند در ميان سجده ها و جمع ميان هر دو اولى است.

اقعاء آنست كه شكم سر پاها را بر زمين گذارد و پاشنه پا را بر نشست گاه گذارد

(و لا باس بالإقعاء فيما بين السّجدتين و لا باس به بين الاولى و الثّانية و بين الثّانية و الرّابعة و لا يجوز الاقعاء فى موضع التّشهدين لأنّ المقعي ليس بجالس و انّما يكون بعضه قد جلس على بعض فلا يصبر للدّعاء و التّشهّد)

و باكى نيست در اقعاى ميان دو سجده و مراد از اقعاء آنست كه شكم سر پاها را بر زمين گذارد و پاشنه پا را بر نشست گاه گذارد و بعضى گفته اند كه آنست كه بر شكم پاها بنشيند و زانوها را بلند كند تا شباهتش به سگ تمام باشد و معنى اول اشهر است و ترك هر دو بهتر است،و باكى نيست اقعا كردن ميان ركعت اول و دويم و ميان ركعت سيم و چهارم كه نشستن تمام ندارد بلكه جلسه استراحت در هر دو جا مستحبّ است،و بعضى گفته اند كه واجبست،و جايز نيست اقعاء در تشهد اول و دويم زيرا كه شخصى كه بعنوان

ص: 86

اقعا نشسته است درست ننشسته است بلكه بعضى از او بر بعضى نشسته است پس صبر نمى تواند كرد از جهت دعاهايى كه در تشهّد مى خواند بلكه صبر نمى تواند كرد از جهت تشهد نيز اما نهى از آن در حالت تشهّد در صحيحه زراره مذكور شد و ظاهر تعليل نيز كراهت است و محتمل است كه مراد صدوق كراهت شديده باشد و اما جزو اوّل پس در صحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست در اقعا در ميان دو سجده.

و در حديث صحيح از معاوية بن عمار و از محمد بن مسلم و از حلبى منقولست كه ايشان گفتند كه حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اقعا مكن در نماز در ميان دو سجده مثل نشستن سگ،و در موثق كالصحيح از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هيچ اقعا مكن در ميان دو سجده و اقل مراتب نهى كراهت است و لا باس حديث و صدوق نيز منافات با كراهت ندارد اگر چه ظاهر صدوق فرق است ميان هر دو و ليكن فرق حاصل مى شود به شدت كراهت و خفّت آن و بعضى از حديث زراره چون معلل است گفته اند كه علّت در جاهاى ديگر جاريست و ترك مطلقا اولى است

و من اجلسه الامام فى موضع يجب ان يقوم فيه فليتجاف

اين مضمون در حديث صحيح عبد الرحمن بن الحجاج منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه به ركعت دويم رسد و ركعت اول او باشد چه كند در وقتى كه امام بنشيند از جهت تشهد حضرت فرمودند كه تجافى كند و درست ننشيند و ظاهرش آنست كه بر سر پا مى نشيند چنانكه از مشايخ ديده ايم و شنيده ايم و اين محمولست بر جواز يا استحباب چنانكه در باب جماعت خواهد آمد.

سجود نهايت مرتبه تذلل است

(و السّجود منتهى العبادة من ابن ادم للّه تعالى ذكره و اقرب ما

ص: 87

يكون العبد إلى اللّه تعالى اذا كان فى سجوده و ذلك قوله عزّ و جلّ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ )

و سجود نهايت مرتبه تذلل است كه بندگان خداوند خود را به آن تذلل و تعبد كنند و نزديكترين احوال بندگان بجناب اقدس الهى وقتى است كه ايشان در سجده باشند و اينست كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه سجود كن و نزديك شو و ظاهرش آنست كه سجده كن تا قرب معنوى ترا حاصل شود.

و در حديث صحيح وارد شده است از ابن عمار كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه چون بنده سجده را طول مى دهد در جائى كه كسى را نه بيند شيطان مى گويد كه واويلاه بنى آدم اطاعت كردند و من عصيان كردم و ايشان سجده كردند و من ابا كردم.

و در حديث صحيح از آن حضرت منقولست كه نزديك ترين احوال بنده بجناب اقدس الهى وقتى است كه او در سجده باشد.

و در صحيح از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه يك سجده مى كند يك گناه او را محو مى كنند و يك درجه او را بلند مى كنند و استشهاد به آيه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست و گذشت.

چه معنى دارد سجده اول

1-( و: سال رجل امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فقال له يا ابن عمّ خير خلق اللّه ما معنى السّجدة الاولى فقال تاويلها اللّهُمَّ انّك منها خلقتنا يعنى من الارض و تأويل رفع رأسك و منها اخرجتنا و السّجدة الثّانية و إليها تعيدنا و رفع رأسك و منها تخرجنا تارة اخرى).

و بسند كالصحيح منقولست كه شخصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد و گفت اى پسر عم بهترين خلق حق سبحانه و تعالى چه معنى دارد سجده اول حضرت فرمودند كه تاويل آن اينست كه خداوندا تو ما را از اين جائى كه سر گذاشته ايم

ص: 88

يعنى از زمين آفريدى ما را و أصل ما از خاك بود،و تأويل سر برداشتنت اينست كه ما را از خاك بيرون آوردى و نشو و نما دادى،و تأويل سجده دويم آن كه ما را باز به خاك خواهى برد و مى بايد كه متذكر شويم احوال و اهوال قبر را،و تأويل سر برداشتن از سجده دويم آن كه ما را مرتبه ديگر از اين خاك بيرون خواهى آورد و تفكر كند در اهوال روز قيامت.

يك ركعت ايستاده برابر است با دو ركعت نشسته

6-( و: سال ابو بصير ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن علّة الصّلاة كيف صارت ركعتين و اربع سجدات قال لأنّ ركعة من قيام بركعتين من جلوس).

و در موثق كالصحيح منقولست كه ابو بصير سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از علت نماز كه چرا دو ركوع و چهار سجود مقرر ساختند حضرت فرمودند كه يك ركعت ايستاده برابر است با دو ركعت نشسته و در ركوع ايستاده است و در سجود نشسته است.

و در موثق كالصحيح از اسحاق ابن عمار منقول است و از هشام بن حكم منقولست و سند صدوق به او صحيح است و او از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و اسحاق از حضرت امام موسى كاظم روايت مى كند و لفظ از آن حضرت كه گفت عرض نمودم به آن حضرت كه چرا در هر ركعتى يك ركوع و دو سجود است حضرت فرمودند كه هر گاه سؤال كنى از چيزى خاطر خود را جمع كن و خيالهاى باطل را از خاطر خود بيرون كن تا بفهمى به درستى كه اول نمازى كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به جا آوردند نمازى بود كه در پيش عرش الهى تعالى شأنه به جا آوردند زيرا كه چون آن حضرت را به آسمان بردند در شب معراج و نزد عرش رسيدند خطاب از حضرت ربّ العزّة رسيد كه نزديك شود به صاد و وضو بساز تا محل سجده ات پاك شود و نماز كن از جهت پروردگارت پس حضرت به آن چه مأمور شد از حق سبحانه و تعالى قيام نموده

ص: 89

رفت به نزد صاد و وضو ساخت و كامل ساخت وضو را پس ايستاد و رو به طرفى كرد كه مأمور شد پس امر كردند او را كه تكبير بگويد گفت پس خطاب رسيد كه «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» را تا به آخر بخواند خواند ديگر خطاب رسيد كه سورۀ نسبت كه سوره توحيد است بخواند حضرت خواند پس حضرت خود گفت كذلك اللّه كذلك اللّه يعنى حق سبحانه و تعالى چنين است كه گفتم اوصاف او را لفظا و معنى يا ظهرا و بطنا،و چون مكرر گفت يا تاكيدا مكرّر گفت پس خطاب رسيد كه يا محمد ركوع كن از جهت پروردگار خود پس بركوع رفت و خطاب رسيد كه تسبيح كبير را بخوان حضرت سه مرتبه سبحان ربي العظيم و بحمده گفت پس خطاب رسيد كه سر از ركوع بردار پس راست شد چنانكه مأمور شد پس خطاب رسيد كه به سجده رو يا محمد از جهت پروردگارت پس حضرت به سجده رفت پس خطاب رسيد كه بگو سبحان ربي الاعلى و بحمده حضرت سه مرتبه گفت پس خطاب رسيد كه درست بنشين يا محمد پس حضرت درست نشست پس چون درست نشست ياد كرد عظمت و جلال الهى را خود به سجده رفت بى آن كه مامور شود تا به آخر آن چه مذكور شد در اول باب اذان و از اين جهت است كه اگر كسى يك سجده را فراموش كند نمازش باطل نمى شود.

ذكر ركوع

14-( و: انّما يقال فى الرّكوع سبحان ربّى العظيم و بحمده و فى السّجود سبحان ربّى الاعلى و بحمده لأنّه لمّا انزل اللّه تبارك و تعالى «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» قال النّبي صلى اللّه عليه و آله اجعلوها فى ركوعكم فلمّا انزل اللّه عزّ و جلّ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» قال النّبيّ صلى اللّه عليه و آله اجعلوها فى سجودكم).

و بسند قوى از عقبة بن عامر منقولست كه چون حق سبحانه و تعالى اين آيه را فرستاد كه «فَسَبِّحْ» يعنى تنزيه

ص: 90

كن اسم پروردگار عظيم خود را حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اين تسبيح را در ركوع خود قرار دهيد و بگوئيد سبحان ربي العظيم و بحمده يا لفظ و بحمده را بعد از اين زياد فرمودند از اين جهت است كه در بعضى از روايات هست و در بعضى نيست و چون آيه «سَبِّحِ اسْمَ» نازل شد يعنى تنزيه كن نام پروردگار خود را كه از آن بالاتر است كه تنزيه او كنند حضرت فرمودند كه اين آيه را در سجود خود جاى دهيد چنانكه در ركوع مذكور شد و تنزيه نام:ممكن است كه نام زايد باشد از جهت تحسين لفظ يا آن كه مراد تنزيه اسم او باشد از آن كه به آن معنى حق سبحانه و تعالى به آن موصوف باشد بر غير او اطلاق توان كرد،و از تنزيه اسم تنزيه ذات بيرون مى آيد بطريق اولى،و جزو اوّل را صدوق زياد كرده است كه چرا در ركوع سبحان ربّى العظيم و بحمده گفته شود و در سجود سبحان ربّى الاعلى و بحمده و لفظ بحمده چون از صدوقست معلوم نيست كه با هم مقرر شد يا آخر و از حديث سابق ظاهر شد كه در شب معراج چنين مقرر شده باشد پس جمع مى توان كرد كه در شب معراج از جهة حضرت مقرر شده و در زمين از جهت امّت يا تاكيدا.

سجده دوم

(ثمّ ارفع رأسك من السّجدة الثّانية و تمكّن من الارض و ارفع يديك و كبّر ثمّ قم إلى الثّانية فاذا اتّكيت على يديك للقيام قلت بحول اللّه و قوّته اقوم و اقعد فاذا قمت إلى الثّانية قرات الحمد و سورة و اقنت بعد القراءة و قبل الرّكوع)

پس سر از سجده دويم بردار و قرار گير در زمين از جهت استراحت كه سنت است و بعضى گفته اند كه واجبست و دستها را بردار از جهت برخاستن از سجده دويم و تكبير بگو پس بواسطه ركعت دويم برخيز،و چون تكيه دهى بر دستها از جهت برخاستن اول زانو را بردار و بگو آن چه را كه ترجمه اش اينست كه به سبب حول و قوت الهى بر مى خيزم

ص: 91

و مى نشينم و در اينجا اظهر آنست كه هر دو بمعنى توفيق و قوّتست پس چون برخيزى از جهت ركعة دويم حمد و سوره را مى خوانى هر سوره كه باشد غير سورهايى كه گذشت و قنوت بخوان بعد از قرائت و پيش از ركوع به آن چه خواهد آمد،و اما جلسه استراحت پس در حديث صحيح از عبد الحميد منقولست كه ديدم حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را كه هر گاه سر از سجده دويم از ركعت اول بر مى داشتند مى نشستند تا قرار مى گرفتند پس برمى خاستند.

و در موثق از ابو بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون سر از سجده دويم در ركعت اولى بردارى وقتى كه خواهى برخيزى پس درست بنشين و بعد از آن برخيز.

و منقولست در قوى از اصبغ بن نباته كه هميشه امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه سر از سجده بر مى داشتند مى نشستند و قرار مى گرفتند و بعد از آن بر مى خاستند پس شخصى عرض كرد كه يا امير المؤمنين«صلوات اللّه عليه»ابو بكر و عمر وقتى كه سر از سجده بر مى داشتند شكم سراپا را بر زمين گذاشته برمى خاستند مانند شتر حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اين عمل را جمعى مى كنند كه اهل جفااند از مردمان يعنى آداب نماز را نمى دانند يا اهل ستمند كه بر خود ستم مى كنند و خود را از ثواب محروم مى كنند به درستى كه نشستن و قرار گرفتن از جمله تعظيم نماز است و چون سنيان متابعت ايشان را واجب مى دانند حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم گاهى تقيه مى فرمودند.

چنانكه در موثق كالصحيح منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را ديدم كه چون سر از سجده بر مى داشتند برمى خاستند و نمى نشستند.و در قوى از رحيم منقولست كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فداى

ص: 92

تو گردم شما را مى بينم در نماز چون سر از سجده بر مى داريد در ركعت اولى و سيم مى نشينيد اندكى و بعد از آن بر مى خيزيد ما متابعت شما بكنيم حضرت فرمودند كه شما بما نظر مكنيد هر چه مى گويند بكنيد ظاهرا حضرت پيشتر به او گفته باشد كه منشيند و چون فعل حضرت را ديد به خاطرش رسيد كه متابعت حضرت كند و نمى دانست كه ضرر به حضرت نمى توانستند رسانيد و به او ضرر مى رسانيدند چون جلسه استراحت از جمله شعار شيعيان است مثل دست گشودن،و سجده شكر،و دست برداشتن از جهت تكبيرات،و جهر ببسم اللّه و امثال اينها هر چند واجب نمى دانند خلاف اينها را و ليكن مى گويند كه شعار رفضه است و جمعى از اين حديث استدلال كرده اند كه تأسّى واجب نيست و غافلند كه در اينجا مانع هست كه آن تقيه است بلى ظاهر مى شود كه هر جا كه احتمال تقيه باشد متابعت ضرور نباشد بلكه بايد كه بپرسند،و تكبيرى كه صدوق گفته است تكبير سر برداشتن از سجده دويم است كه مستحب است چهار تكبير از جهت سجدتين در رفتن به سجده و در سر براشتن از آن.

و اما گفتن بحول اللّه الخ پس در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون از سجده دويم برخيز و بگويد بحول اللّه أقوم و اقعد و در صحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون سر از سجده بردارى و خواهى كه برخيزى مى گويى اللّهمّ ربّى بحولك و قوّتك اقوم و أقعد و اگر خواهى زياد كن و اركع و اسجد را،و در صحيح از رفاعه منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چون از دو ركعت اول برمى خاستند مى گفتند بحولك و قوتك اقوم و اقعد.

ص: 93

و در صحيح از ابن مسلم منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در دو ركعت اول بنشينى و تشهد بخوانى و خواهى كه برخيزى بگو بحول اللّه و قوّته اقوم و اقعد،و در حسن كالصحيح منقول است كه آن حضرت فرمودند كه چون از دو ركعت برخيزى تكيه بر دستها كن و بگو بحول اللّه اقوم و اقعد كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چنين مى كردند هميشه و بهر عبارتى خوبست و ليكن اولى آنست كه اگر روابط او بسيار باشد خطاب كند كه در آن حال آن مناسب است و الا عينيت[غيبت ظ]و اللّه تعالى يعلم.

و اما قنوت عن قريب خواهد آمد

(و انّما يستحبّ ان يقرأ فى الأولى الحمد و انّا أنزلناه و فى الثّانية الحمد و قل هو اللّه احد لأنّ انّا أنزلناه سورة النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و اهل بيته صلوات اللّه عليهم فيجعلهم المصلّى وسيلة إلى اللّه تعالى ذكره لأنّه بهم وصل إلى معرفة اللّه و يقرأ فى الثّانية سورة التّوحيد لأنّ الدّعاء على اثره مستجاب و على اثره القنوت فيستجاب)

و چرا سنت است كه در ركعت اولى سوره حمد و انا أنزلناه بخوانند و در ركعت دويم حمد و قل هو اللّه احمد بخوانند زيرا كه انا أنزلناه سوره نبى و اهل بيت اوست صلوات اللّه عليهم چون ملايكه و روح بر ايشان نازل مى شود چنانكه خواهد آمد پس نماز گذارنده ايشان را وسيله خود مى گرداند و متوسل به ايشان مى شود در جميع امور زيرا كه به سبب ايشان حق سبحانه و تعالى را شناخته است،و در ركعت دويم بعد از حمد سوره قل هو اللّه احمد را مى خواند زيرا كه دعا در عقب آن مستجاب است و در عقب آن قنوت مى خواند كه دعاست پس مستجاب مى شود دعا البته و در بعضى از نسخ بعد از مستجاب فيستجاب بعده القنوت است و اول بهتر است و اين مضمون در روايات متفرقه واقع است صدوق همه را جمع كرده است و ممكن است كه به همين

ص: 94

عبارت روايت ديده باشد.

قنوت

قنوت سنتى است از سنن حضرت سيد المرسلين

(و القنوت سنّة واجبة من تركها متعمّدا فى كلّ صلاة فلا صلاة له قال اللّه عزّ و جلّ وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتِينَ يعنى مطيعين داعين)

و قنوت سنتى است از سنن حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه واجبست و هر كه اين سنت را ترك كند عمدا در هر نمازى پس نماز او نماز نيست،حق سبحانه و تعالى فرموده است كه بايستيد از براى حق سبحانه و تعالى حال آن كه با قنوت باشيد يا قنوت را را بخوانيد و مراد الهى اينست كه اطاعت كننده باشيد خداوند خود را و دعا كنيد خداوند خود را در قنوت.

و صدوق نقل كرده است رساله از سليمان بن مهران اعمش كه بحسب ظاهر از سنيانست و بخارى و مسلم از او احاديث بسيار نقل كرده اند در صحيح خود،و نزد ما از شيعيان مخلص است و اين رساله مشتمل است بر احكام بسيار و صدوق آن را صحيح مى داند و ذكر كرده است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت در همه نمازها سنت واجبه است در ركعت دويم بعد از قرائت و پيش از ركوع و ظاهر عبارت هر دو وجوبست و احتمال استحباب مؤكّد دارد خصوصا عبارت صدوق كه گفته است كه هر كه در همه نمازها ترك كند او را نماز نيست و بحسب مفهوم دلالت مى كند كه اگر در يك نماز بخواند همه نمازهاى او نماز باشد مع هذا عبارت«لا صلاة له»ممكن است كه مراد از او اين باشد كه نماز او كامل نباشد نه آن كه صحيح نباشد و استدلالى كه صدوق به آيه كرده است خوبست اما تفسيرى كه كرده است مشعر بر خلاف مطلوبست چون عامه كه اعتقاد به قنوت ندارند مثل ما بعضى مطلقا و بعضى در بعضى از نمازها قايلند ايشان چنين تفسيرى مى كنند،و ليكن ما تفسير او را تاويل كرديم بانكه مرادش قنوت خواهد بود و در اوايل كتاب صلاة تفسير

ص: 95

آن كرده شد و ظاهرش وجوب قيام و اخلاص و قنوتست و اين آيه از جهة نيّت بهتر از آيات ديگر است كه بانها استدلال كرده اند و هم چنين است آيۀ كريمۀ فَصَلِّ لِرَبِّكَ كه گذشت در اين باب آن نيز دلالت بر اخلاص مى كند و احوط آنست كه ترك نكنند قنوت را مهما أمكن اگر چه همين دست بر داشتن باشد با كلمه اللّهمّ اغفر لنا و امثال آن و صحيحه زراره نيز دال است بر آن كه مراد از قنوت در اين آيه معنى اصطلاحى است نه لغوى.

و در حديث صحيح از وهب بن عبد ربه منقولست كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه قنوت را ترك كند بعنوان ميل از آن پس نماز او نماز نيست مثل سنيان كه اكثر اعتقاد به آن ندارند،و جمعى كه دارند على رغم شيعيان ترك مى كنند آن را پس اگر شيعه رغبة عنه ترك كند نماز او نماز نخواهد بود بلكه دغدغه مى شود كه مرتد شود چون انكار ما جاء به النبي(ص) كرده است.

و در حديث صحيح از زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه مرا خوش نمى آيد كه كسى رو را بگرداند از سنت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله يا ترك كند آن را و ترديد ممكن است كه از راوى بوده باشد حق اين است كه حضرت هر دو شق را مكروه و بد دانستند.

كمترين آن چه كافى است از قنوت

(و ادنى ما يجزئ من القنوت انواع منها ان يقول ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم انّك أنت الاعزّ الاكرم و منها ان يقول سبحان من دانت له السّماوات و الارض بالعبوديّة و منها ان يسبّح ثلث تسبيحات و لا باس ان تدعو فى قنوتك و ركوعك و سجودك و قيامك و قعودك للدّنيا و الآخرة و تسمّى حاجتك ان شئت)

و كمترين

ص: 96

آن چه كافى است از قنوت چند نوع است از آن جمله نوعى كه مشتمل بر دعا باشد چنانكه در صحيح يا موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه قنوت در نماز فريضه دعاست و در وتر استغفار است و دعاى صدوق ترجمه اش اينست كه پروردگارا گناهان ما را بيامرز و ببخشا و در گذر از آن چه مى دانى به درستى كه تو از آن عزيزتر و كريمترى كه عزت و قهاريت ترا و كرم و بزرگوارى و بخشش ترا كسى تصوّر تواند كرد.

و از آن جمله آنست كه ثنا باشد مثل آن كه مى گويد كه منزّه خداوندى كه خاشع و مطيعند او را آسمانها و زمينها خودشان يا اهلشان يا هر دو به بندگى و ثنا دعاى معنويست چنانكه در حديث است كه بهترين دعاها الحمد للّه است چون هر كه را مدح كنند هر چند چيزى طلب نكنند اصل مدح طلب است و از آن جمله قنوتست به سه تسبيح چنانكه در حديث كالصحيح منقول است كه سه تسبيح كافى است در قنوت و در حديث ديگر از ابو بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه كمترين قنوت پنج تسبيح است.

و در روايت على بن محمد از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردم از قنوت حضرت در فرمان همايون نوشتند كه هر گاه تقيه شديد باشد دستها را بلند مكن و سه مرتبه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم بگو و باكى نيست كه دعا كنى در قنوت و ركوع و سجود و برخاستن و نشستن از جهة دنيا و آخرت و اگر خواهى حاجت خود را نام مى برى.

و در موثق كالصحيح از عبد الرحمن منقولست كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه در وقت سجده دعا مى توانم كرد

ص: 97

حضرت فرمودند دعا بكن از براى دنيا و آخرت به درستى كه پروردگار دنيا و آخرت اوست و همه را از او مى بايد طلبيدن.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه در راه مكه ابو بصير امامت ما كرد و شترى گم شده بود از شخصى ابو بصير در سجده گفت كه خداوندا ناقه فلانى را به او باز ده محمد بن مسلم گفت كه پس داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و واقعه را به خدمت آن حضرت عرض نمودم حضرت فرمودند كه چنين كرد؟من عرض نمودم كه بلى پس حضرت خاموش شدند عرض نمودم كه نماز را اعاده كنم حضرت فرمودند كه نه و دور نيست كه حضرت را اين منظور باشد كه چرا ابو بصير تقيه نكرد،يا برأى خود كرده بود،يا آن كه دلالت مى كرد بر فضل او راوى چنين فهميد كه خوب نكرده است و اكثر علما اين حديث را مستند اين مسأله گردانيده اند به اعتبار آن كه حضرت امر به اعاده نماز ابن مسلم نكرد و اين دليل نمى شود چون بطلان واقعى نماز امام سبب بطلان نماز ماموم نمى شود چنانكه خواهد آمد.

6-( و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن القنوت فيه قول معلوم فقال اثن على ربّك و صلّى على نبيّك و استغفر لذنبك).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا در قنوت لفظى مخصوص هست كه آن را بايد خواند حضرت فرمودند كه ثناى حق سبحانه و تعالى را به جا آورده و صلوات بر پيغمبرت صلوات اللّه عليه و آله بفرست و از گناهان خود استغفار كن ظاهرش آنست كه عمده قنوت استغفار باشد و قبل از آن حمده و صلوات مطلوب است تا دعا مستجاب شود چنانكه احاديث متكثره در اين باب وارد شده است و محتمل است كه استغفار نيز از جهة تمهيد دعا باشد چنانكه احاديث بسيار نيز

ص: 98

در اين باب وارد شده است و بهتر آنست كه كلمات فرج را بخواند و صلوات بفرستد و بعد از آن بگويد كه اللّهمّ اغفر لنا و ارحمنا و عافنا و اعف عنّا فى الدّنيا و الآخرة انّك على كلّ شيء قدير چون در حديث حسن كالصحيح و كالصحيح ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه مجزيست ترا در قنوت اللّهمّ اغفر لنا ،و در حديث موثق كالصحيح از اسماعيل منقولست كه پرسيدم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از قنوت و آن چه در قنوت گفته مى شود حضرت فرمودند كه هر چه حق سبحانه و تعالى بر زبانت جارى سازد خوبست و چيزى مخصوص نيست كه همان را بايد خواند.

و دعاهاى صحيفه كامله خوبست،و پانزده مناجات حضرت سيد الساجدين صلوات اللّه عليه از بهترين دعاها است،و ابن طاوس طاب ثراه در مهج الدعوات ذكر كرده است قنوتات حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را و هر چند قنوت بيشتر باشد بهتر است و بهتر است از سوره هاى دراز خواندن.

چنانكه در حديث صحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه هر كه از شما قنوتش درازتر است در دار دنيا:راحتش در روز قيامت بيشتر خواهد بود.

و در حديث صحيح از ابن عمار منقولست كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه دو كس در يك ساعت شروع كنند در نماز و يكى قرآن را بيشتر از دعا بخواند و ديگر دعا را بيشتر بخواند و در يك ساعت فارغ شوند كدام يك افضل است حضرت فرمودند كه هر دو فضيلت دارند و هر دو خوبند عرض نمودم كه من مى دانم كه همه خوب

ص: 99

است و همه فضيلت دارد حضرت فرمودند كه دعا افضل است نشنيده كه حق سبحانه و تعالى فرموده است وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ يعنى پروردگار شما مى فرمايد كه مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب گردانم به درستى كه آنها كه تكبر مى كنند از بندگى من زود باشد كه ايشان را داخل جهنم كنند به خوارى و زارى و اللّه كه دعا عبادتست چون حق سبحانه و تعالى فرمود كه «ادْعُونِي» و بعد از آن فرمود «عَنْ عِبادَتِي» گويا غير عبادت دعا عبادت نيست باز مكرر فرمودند كه دعا و اللّه بهتر از تلاوت قرآن است و اللّه كه آن بهتر است آيا عبادت منحصر نيست در دعا و اللّه كه همين دعا عبادتست آيا دعا مشكلترين عبادات نيست و اللّه كه آن سخت ترين عباداتست و اللّه كه سخت ترين عباداتست.

و ظاهرا از اين جهت مشكلتر است كه آداب دعا بسيار است،و آن جمله حضور قلب است كه با حق سبحانه و تعالى مناجات مى كند و اگر دل متوجه جائى ديگر شود خصوصا در دعايى كه در نماز مى كند اقل مرتبه اش آنست كه مردود و مطرود شود چنانكه گذشت در اين باب،ديگر مى بايد كه دل مطهر باشد از حسد و كبر و ريا و عجب و بغض و غير اينها از صفات رذيله و موصوف باشد بتقوى چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه قبول نمى كند حق سبحانه و تعالى عبادات را سيما اين عبادتى كه بهترين عبادتهاست مگر از متقيان و در شرح صحيفه كامله بسطى عظيم داده ام.

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: القنوت فى كلّ ركعتين فى التّطوّع و الفريضة).

و منقولست در قوى كالصحيح و شيخ نيز در موثق كالصحيح نقل كرده است از محمّد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آن حضرت فرمودند كه قنوت مطلوبست در

ص: 100

هر نماز دو ركعتى خواه نافله باشد و خواه فريضه،و بروايتى ديگر در موثق كالصحيح كه آن حضرت فرمودند كه در همه نمازهاى پنجگانه قنوت بخوان محمد مى گويد كه عرض كردم اين حديث را حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اما نمازهاى جهريه شك در آن نيست يا شك در آن مكن،و از اين باب احاديث بسيار وارد شده است و ظاهر همه تقيه است چون جمعى از عامه در صبح قايلند و در شام نيز روايت كرده اند،و ابو حنيفه مكروه مى داند بنا بر اين اخبار مختلفه در اين باب وارد شده است و بعضى حمل كرده اند بر تاكد استحباب در جهريه و حق آنست كه در همه نمازها واجبست يا سنت مؤكّد و اولى آنست كه بقصد قربت واقع سازند.

5-( و روى عنه صلوات اللّه عليه زرارة انّه قال: القنوت فى كلّ الصّلوات).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت مطلوبست در همه نمازها،و در صحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمّد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه قنوت در هر نمازى در ركعت دويم است پيش از ركوع و از اين قاعده كليه مستثنى است قنوت جمعه به احاديث صحيحه كه خواهد آمد و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه قنوت در هر نماز فريضه و نافله مطلوب است و از اين باب اخبار بسيار است بلكه از جمله ضروريّات دين شيعه است.

دعاى فارسي در نماز

(و ذكر شيخنا محمّد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى اللّه عنه عن سعد بن عبد اللّه انّه كان يقول لا يجوز الدّعاء فى القنوت بالفارسيّة و كان محمّد بن الحسن الصفّار يقول انّه يجوز و الّذى اقول به انّه يجوز

9- لقول ابى جعفر الثّاني صلوات اللّه عليه: لا باس ان يتكلّم الرّجل

ص: 101

فى صلاة الفريضة بكلّ شىء يناجى به ربّه عزّ و جلّ و لو لم يرد هذا الخبر لكنت اجيزه بالخبر الّذى

6- روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: كلّ شيء مطلق حتّى يرد فيه نهى و النّهى عن الدّعاء بالفارسيّة فى الصّلاة غير موجود و الحمد للّه)

و ذكر كرد شيخ و استاد ما از سعد كه او مى گفت كه جايز نيست دعا كردن در قنوت به فارسى چون متلقى نيست از شارع و نماز عبادتست و هر چه از شارع متلقى نشده است نمى توان كرد لهذا تكبير احرام و قرائت را به فارسى نمى توان گفت در حالت اختيار بى دغدغه،و صفار مى گفت كه جايز است و ابن وليد يا مصنف بر احتمالى مى گويد كه آن چه گمان من است آنست كه جايز است از جهة حديث صحيحى كه على بن مهزيار روايت كرده است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه از مردى كه آيا سخن مى گويد در نماز واجب بهر چيزى كه مناجات كند به آن با پروردگار خود حضرت فرمودند كه بلى و اگر اين خبر وارد نمى بود هر آينه تجويز مى كردم به سبب حديثى كه از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر چيزى جايز است تا نهى در آن وارد شود از شارع و نهى از دعاهاى فارسى وارد نشده است و حمد خداوند عالميان را كه وارد نشده است و توسعه فرموده است يا الحمد للّه كه ما را هدايت كرد بحق در اين مسأله.

و در حسن كالصحيح از حماد بن عيسى از بعضى از مشايخ او منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر چه را بان سخن مى گويى با حق سبحانه و تعالى در نماز واجب باكى نيست و كلام نيست.

شيخ بهاء الدّين محمد رحمه اللّه مى فرمودند كه عموم حديث جواد مراد از آن علوم مطالب دنيا و آخرتست،و عموم خبر دويم در غير عباداتست چون عبادات هيئتى خاصى است كه از شارع متلقى است و هر گاه به فارسى

ص: 102

متلقى نشده باشد بايد كه نتوان كرد و جواب گفتم كه چنانكه دلالت بر عموم مطالب دارد بر عموم لغات نيز دارد و تلقى همين اخبار بس است مگر آن كه نهى وارد باشد و مدتى گفتگو بود و شك نيست كه ترك آن اولى است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و: قال الحلبيّ له اسمّى الائمة صلوات اللّه عليهم فى الصّلاة قال اجملهم).

و به اسانيد صحيحه و حسنه موثقه منقول است از حلبى كه گفت عرض كردم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا در نماز جايز است كه نام ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم را ببرم حضرت فرمودند كه مجمل نام ببر نه مفصل به آن كه بگويند مثلا

(اللّهمّ انّي أسألك بحقّ الائمّة الرّاشدين يا المهديّين يا الهادين)

كه اگر عامه گويند كه اينها كيستند توان گفت كه ائمه اند پس اگر تقيه نباشد مفصل نيز خوبست.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: كلّما ناجيت به ربّك فى الصّلاة فليس بكلام).

و كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر چه را به آن مناجات كنى با پروردگار خود در نماز آن كلامى نيست كه سبب بطلان نماز شود هر چند از جهة امور دنيويه باشد.

و بسند حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه بهر چه با حق سبحانه و تعالى سخن مى گويى در نماز واجب باكى نيست و در صحيحه حلبى منقول است كه آن حضرت فرمودند كه هر چه حق سبحانه و تعالى را به آن ياد كنى يا حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله را ياد كنى آن نماز است.

6-( و: ساله منصور بن يونس بزرج عن الرّجل يتباكى فى الصّلاة المفروضة حتّى يبكى فقال قرّة عين و اللّه و قال: اذا كان ذلك

ص: 103

فاذكرنى عنده).

و بسند موثق كالصحيح منقولست از منصور بزرگ كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه او را گريه نيايد و خود را به گريه دارد در نماز واجب تا بگريد حضرت فرمودند و اللّه چشم او روشن باد يا روشن خواهد شد وقتى كه از اين دنيا برود و به ثواب آن برسد،و حضرت فرمودند كه هر گاه چنين شود كه آن را گريه نيايد پس مرا ياد كن به دعا و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه هر گاه ترا گريه نيايد مرا ياد كن تا گريه ات بيايد يا مظلوميت مرا ياد كن.

و در حديث كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه عرض كردند به آن حضرت كه آيا خود را به گريه داشتن خوب است حضرت فرمودند به به اگر چه مثل سر مگس باشد.

و در موثق كالصحيح از سعيد بن يسار منقول است كه عرض نمودم به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه كه خود را به گريه مى دارم و گريه أم نمى آيد حضرت فرمودند كه سعى كن كه گريه ات بيايد اگر چه مثل سر مگس باشد.

و در صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه اگر ترا گريه بسيار نيايد خود را به گريه بدار.

و در موثق كالصحيح از اسحاق بن عمار منقولست كه به آن حضرت عرض نمودم كه دعا مى كنم و مى خواهم كه مرا گريه بيايد و نمى آيد و بسيار است مردهاى خود را ياد مى كنم و مرا رقت بهم مى رسد و مى گريم آيا جايز است حضرت فرمودند كه بلى ايشان را ياد كن و چون رقت بهم رسد گريه كن و از حق سبحانه و تعالى مطالب بخواه.

و در موثق از على منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه

ص: 104

عليه به ابو بصير فرمودند كه اگر ترسان باشى يا حاجتى داشته باشى پس اول حمد و ثنا و تعظيم الهى به جا آور به ثنايى كه حق سبحانه و تعالى اهل آن باشد و صلوات بر نبى و آلش صلوات اللّه عليهم بفرست و حاجت خود را طلب كن و خود را به گريه بدار اگر چه مثل سر مگس باشد به درستى كه پدرم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه نزديكترين احوال بنده بجناب اقدس الهى آن وقتى است كه بنده در سجود باشد و گريان باشد،و در حديث كالصحيح از اسماعيل منقولست كه حضرت به او فرمودند كه اگر ترا گريه نيايد خود را به گريه بدار تا شايد بيايد پس اگر مثل سر مگسى آب از ديده بيرون آيد پس به به.

گريه كردن كه صدا داشته باشد

16-( و روى: انّ البكاء على الميّت يقطع الصّلاة و البكاء لذكر الجنّة و النّار من افضل الاعمال فى الصّلاة).

و منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گريه كردن كه صدا داشته باشد بر ميت قطع مى كند نماز را و گريه كردن از جهة طمع بهشت يا خوف جهنم از جمله بهترين اعمال است در نماز و اين حديث بحسب ظاهر منافات دارد با حديث بزرگ و جمع كرده اند بانكه چون در حديث سابق مقصود از گريه رضاى الهى است و مرده را ياد مى كند كه گريه اش بيايد بواسطه خدا بنا بر اين ضرر نداشت و در اينجا مطلوب ميت است بنا بر اين گريه مفسد صلاتست و بعضى عمل باين حديث نكرده اند چون راويانش اكثر مجهولند و سند اول موثق است مع هذا مؤيد است به عمومات احاديث بسيار كه بعضى از آنها مذكور شد و اين حديث را حمل بر كراهت مى توان كرد كه مراد از قطع فوات فضيلت نماز باشد و آن چه أولا مذكور شد اظهر است و بعضى گفته اند كه اين حديث گريه با صداست و احاديث سابقه محمولست بر آن كه صدا نداشته باشد به قرينه آن كه به صد تشويش مى خواهد كه شايد قطره آب ديده بيرون آيد و احوط آنست كه از جهة دنيا مطلقا گريه

ص: 105

نكند و اگر گريه بكند آن نماز را تمام كند و ادعاه كند.

6-( و روى: انّه ما من شىء الاّ و له كيل او وزن الاّ البكاء من خشية اللّه عزّ و جلّ فانّ القطرة منه تطفئ بحارا من النّيران و لو انّ باكيا بكى فى أمّة لرحموا).

و به اسانيد متكثره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه نيست چيزى از ثواب مگر آن كه آن را پيمانه يا وزنى هست مگر گريه كردن از ترس الهى كه يك قطره از آب ديده فرو مى نشاند درياهاى آتش غضب الهى را و اگر يك كس گريه كند از جهة امتى كه همه مستحق عذاب الهى شده باشند حق سبحانه و تعالى همه را مى بخشد.

و به اسانيد صحيحه از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه در وصيتهائى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را كردند يكى از آنها اين بود كه يا على بر تو باد به بسيارى گريه از ترس حق سبحانه و تعالى تا بنا كنند از جهة تو بهر قطره از آب ديده هزار خانه در بهشت،و در بعضى از روايات صد هزار خانه و از نسخه فقيه هر دو افتاده است و بيت واقع است.

و در روضه احاديث هزار را نقل كرده ام و ظاهرا ألف از نسّاخ افتاده است و چون اسانيد مختلفه است ممكن است از روات افتاده باشد يا آن كه ممكن است كه يك خانه مشتمل باشد بر هزار يا صد هزار خانه و به اسانيد متكثره منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه در روز قيامت هر چشمى گريان خواهد بود مگر چشمى كه از ترس الهى گريسته باشد و هر چشمى كه از ترس الهى پر از آب ديده شود البته حق سبحانه و تعالى آن بدن را بر آتش دوزخ حرام گرداند و چون آب ديده بر رو روان شود بر آن رو گرد مذلت و خوارى ننشيند و هر چيزى كه هست آن را كيلى و وزنى هست مگر آب ديده را به درستى حق سبحانه و تعالى به اندكى از آن درياهاى آتش را فرو

ص: 106

مى نشاند و اگر بنده گريه كند از جهة امتى البته حق سبحانه و تعالى ببخشد آن امت را به سبب گريه آن بنده.

و در حسن كالصحيح از ابو حمزه منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيچ قطره نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر نيست از قطره آب ديده در شب تار از ترس حق سبحانه و تعالى كه غير او منظورش نباشد.

16-( و: كلّ عين باكية يوم القيمة الاّ ثلاثة اعين عين بكت من خشية اللّه و عين غضّت عن محارم اللّه و عين باتت ساهرة فى سبيل اللّه).

و به اسانيد متكثره موثقه و قويه كالمتواترة از حضرات سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم منقولست كه فرمودند كه هر چشمى در روز قيامت گريان خواهد بود مگر سه چشم چشمى كه از ترس الهى گريسته باشد و چشمى كه او پوشانيده باشد از محرمات الهى و چشمى كه بيدارى كشيده باشد در راه الهى.

و در موثق كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه خوشا حال صورتى كه حق سبحانه و تعالى او را نظر كند كه او گريه كند از ترس الهى بر گناهى كه مطلع نشده باشد بر آن گناه غير حق سبحانه و تعالى.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه حق سبحانه و تعالى وحى فرمود به حضرت موسى عليه السّلام كه يا موسى به درستى كه بندگان من تقرب نجستند بمن به چيزى كه محبوبتر از سه خصلت باشد موسى گفت يا رب آن سه كدامست خطاب رسيد كه يا موسى ترك دنيا است و پرهيزكارى از معاصى و گريستن از ترس من موسى گفت اى پروردگار من چه ثوابست كسانى را كه اين صفات را داشته باشند پس خطاب

ص: 107

رسيد كه يا موسى اما تاركان دنيا يا ترك كنندگان محبت آن پس ايشان در بهشت خواهند بود و اما گريه كنندگان از ترس من پس ايشان در مرتبه بلند كه بالاترين درجاتست خواهند بود و كسى شريك ايشان نخواهد بود و اما پرهيزكاران از معاصى پس من در روز قيامت تفحص اعمال خلايق بحساب و ميزان خواهم كرد و تفتيش احوال ايشان نخواهم كرد و شكى نيست كه اين رتبه ها بلندترين رتبه هاى امثال ايشان است و جمعى از محبت الهى گريسته باشند ثواب ايشان را محبوب ايشان مى داند و بس و ديگر اخبار خواهد آمد.

جهر و اخفات در قنوت

6-( و روى عن صفوان الجمّال انّه قال: صلّيت خلف ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه ايّاما فكان يقنت فى كلّ صلاة يجهر فيها و لا يجهر).

و در كافى و تهذيب بعد از و لا يجهر فيها هست و در تهذيب او لا يجهر فيها است و به اسانيد صحيحه منقولست از صفوان كه گفت نماز كردم در عقب حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و حضرت قنوت مى خواندند در هر نمازى كه آن را بلند مى خواندند و آن چه را بلند نمى خواندند و يعنى در جهريه و اخفاتيه و بنا بر نسخه كه فيها نباشد نيز همين معنى دارد و احتمال دارد كه مراد اين باشد كه در نماز جهريه قنوت مى خواندند و قنوت را از روى تقيه بلند نمى خواندند و چون كافى اصل است و فيها دارد البته معنى اول مراد است و ظاهرا از قلم نساخ افتاده باشد.

5-( و روى عن زرارة انّه قال قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: القنوت كلّه جهار).

و در صحيح از زرارة منقولست كه گفت كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر قنوتى را بلند مى بايد خواند خواه در نماز جهريه و خواه در نماز اخفاتيه و خواه امام و خواه منفرد،و در مأموم خلافست چون معارض است اين عموم بعموم احاديثى كه وارد شده است كه مأموم چيزى را

ص: 108

نمى شنواند به امام و ميان دو عام عموم و خصوص من وجه است و ترجيح احدهما بر ديگرى باين مى شود كه مرجحى ديگر بهم رسد از جهت يكى از اين دو و چون نيست ظاهرا مخير باشد ميان هر دو و اللّه تعالى يعلم.

(و القول فى قنوت الفريضة فى الايّام كلّها الاّ فى الجمعة

6- : اللّهمّ انّي أسألك لي و لوالديّ و لولدي و اهل بيتى و اخوانى المؤمنين فيك اليقين و العفو و المعافاة و الرّحمة و المغفرة و العافية فى الدّنيا و الآخرة).

و از زرارة بسند صحيح از آن حضرت صلوات اللّه منقولست كه آن چه در قنوت نمازهاى همه روزها گويند مگر در روز جمعه اين است و تتمه حديث خواهد آمد كه در روز جمعه و وتر چه دعا بخوانند و ترجمه اش اين است كه خداوندا از تو سؤال مى كنم از جهة خود و از جهة پدر و مادرم و از جهة فرزندانم و اهل خانه ام و برادران مؤمنم كه از جهة رضاى تو با ايشان برادرم و از جهة همه سؤال مى كنم كه همه را صاحب يقين كنى و گناهان همه را عفو كنى و از تقصيرات همه در گذرى و رحمت خود را شامل احوال همه كنى و گناهان همه را بيامرزى و در دنيا و عقبى به عافيت باشند.

تشهد

ذكر تشهد

(فاذا فرغت من القنوت فاركع و اسجد فاذا رفعت رأسك من السّجدة الثّانية فتشهّد و قل بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه و الاسماء الحسنى كلّها للّه اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بالحقّ بشيرا و نذيرا بين يدى السّاعة ثمّ انهض إلى الثّالثة و قل اذا اتّكيت على يديك للقيام بحول اللّه و قوّته اقوم و اقعد و قل فى الرّكعتين الاخيرتين إماما كنت او غير امام سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر ثلث مرّات و ان شئت قرات فى كلّ ركعة منها الحمد الاّ انّ التّسبيح افضل)

پس چون از قنوت

ص: 109

فارغ شوى ركوع و سجود كن و چون سر از سجده دويم بردارى تشهد بخوان و بگو و ترجمه اش اينست كه استعانت و يارى مى خواهم از اسم حق سبحانه و تعالى و از جناب اقدس الهى يا بعون الهى تشهد مى خوانم و چگونه عون او را نخواهم و حال آن كه اصل وجود و بقاى من به اوست و شكر او و حمد او مى گويم يا آن كه جميع ثناها مخصوص ذات مقدس اوست و هر اسم خوبى كه هست همه مخصوص اوست پس جميع صفات كمال از اوست پس جميع محامد مخصوص او باشد تعالى شأنه،علم دارم و شهادت مى دهم كه نيست الهى كه مستحق عبادت و عبوديت باشد مگر واجب الوجود بالذاتى كه جامع همه كمالات است در حالتى كه او يگانه است و اصلا تعدد و تكثر در ذات او و صفات او نيست و هيچ كس شريك او نيست در اين معنى زيرا كه هر واحدى غير او به كثرتهايى بسيار مقرونست و ذات اوست كه واحد من جميع الوجوه است،و گواهى مى دهم از روى علم و يقين كه محمد(ص)بنده اوست و فرستاده اوست بسوى خلايق و حق سبحانه و تعالى او را به راستى بخلق فرستاد در حالتى كه بشارت دهنده بود مطيعان را به ثواب و بيم كننده بود مجرمان را به عقاب پيش پيش روز قيامت كه بعد از او پيغمبرى ديگر نخواهد بود،پس برخيز به ركعت سيم و دستها را بر زمين گذار و زانوها را بردار و در اين حالت بگو كه بحول و قوت الهى بر مى خيزيم و مى نشينم و در دو ركعت آخر و يك ركعت شام خواه امام باشى و خواه منفرد بگو تسبيحات اربع را سه مرتبه بنا بر بعضى از نساخ يا تسبيحات ثلث را بنا بر بر اكثر نسخ سه مرتبه بگو كه نه تسبيح شود و اگر خواهى حمد را مى توانى خواند در هر ركعتى و ليكن تسبيح افضل است.

اما تشهد پس در حديث موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه منقولست كه فرمودند كه تشهد دو ركعت اول اين است

(الحمد للّه

ص: 110

اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و تقبّل شفاعته و ارفع درجته)

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه تشهد نماز را و دو بار عرض نمودم كه چگونه است حضرت فرمودند كه چون درست به نشينى بگو

(اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله)

پس فارغ مى شوى يعنى تشهد همين است يا تشهد واجب همين است يا آن كه صلوات و سلام واجب نيست و اول اظهر است به قرينه آن كه محمد بن مسلم گفت عرض نمودم كه پس تحياتى كه بنده مى گويد كه التحيّات للّه و الصّلوات الطيّبات للّه چه چيز است حضرت فرمودند كه اين لطفى از دعاست كه بنده پروردگار خود را به لطف و مهربانى در مى آورد،و اين تحيات در تشهد آخر منقولست از طرق عامه و خاصه.

و در حديث كالصحيح وارد است كه مراد از تحيات ملك و پادشاهى است و ابن اثير ذكر كرده است كه چون مقرر بود كه از جهة پادشاهان انواع تحيتها مى كردند و همه راجع باين مى شد كه پادشاه زنده باشد و طلب حيات و بقا و ملك او مى كردند بنده مى گويد كه هر تحيتى خوبست مثل ملك و بقا و سلامتى از آفات مخصوص حق سبحانه و تعالى است،و هم چنين صلوات طيب يعنى صفات كامله مخصوص اوست يا آن كه رحمتهاى خوب مخصوص اوست كه به بندگان خود عطا مى كند و بنا بر اين محتمل است كه مراد از تحيات نيز اين باشد كه تحيتهائى كه بندگان با يكديگر مى كنند از تواضعها و ديدنها به كارى نمى آيد بلكه تحيّاتى كه حق سبحانه و تعالى فرمايد نافع است چنانكه هميشه جبرئيل كه مى آمد مى گفت كه حق سبحانه و تعالى سلامت مى رساند،و تحيتهائى كه بندگان

ص: 111

با يكديگر كنند كه طلب آن از حق سبحانه و تعالى باشد آن نيز خوب است و آن مخصوص اوست مثل حيّاك اللّه يعنى حق سبحانه و تعالى ترا زنده دارد و سلام عليك يعنى حق سبحانه و تعالى ترا سالم دارد و ممكن است كه اين حديث مستند صدوق باشد در آن كه صلوات واجب نيست چنانكه در امالى ذكر كرده است كه شهادتان واجبست و باقى تعبد است،و صدوق واجب مى داند صلوات بر نبى و آل را هر وقت كه اسم آن حضرت صلى اللّه عليه و آله مذكور شود و در تشهد اسم حضرت مذكور مى شود پس او را از اين جهت واجب مى داند نه از جهة آن كه جزو نماز است و ليكن اين حديث دلالت مى كند بر آن كه زيادتيهايى كه در تشهد كبير مذكور خواهد شد آنها واجب نيست يا آن كه در تشهد همان واجب است و صلوات غير تشهد است و جمعى بر اينند كه همين كافى است كه بگويند اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمّدا رسول اللّه(ص) و بعضى أشهد در آخر زياد مى كنند چنانكه در حسن از حسن بن جهم منقول است كه گفت سؤال كردم از ابو الحسن صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز ظهر يا عصر كند و حدثى از او صادر شود در حالتى كه از جهة تشهد دويم نشسته باشد حضرت امام موسى كاظم يا حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما فرمودند كه اگر گفته باشد اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه اعاده نمى كند نماز را و اگر پيش از تشهد حدث از او واقع شده باشد اعاده كند نماز را و اين حديث دلالت مى كند بر آن كه سلام سنت باشد يا واجب خارج باشد.

و در صحيحة الفضلاء از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر گاه از شهادتين فارغ شد نمازش تمام مى شود،و احاديث صحيحه مثل اين بسيار است كه بعضى از آنها مذكور خواهد شد در مبحث سلام.

ص: 112

و در حديث قوى از سورة بن كليب منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از كمترين چيزى كه مجزيست از تشهد حضرت فرمودند كه شهادتان.

و در حديث صحيح على الظاهر از يعقوب بن شعيب منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه تشهد در كتاب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه شفع است يعنى شهادتان است نه يك شهادة چنانكه بنى اميه اسم حضرت سيد المرسلين را صلى اللّه عليه و آله از اذان و از تشهد نيز انداختند از اين جهت حضرت نسبت بكتاب امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مى دهند تا اعتماد كنند و توهم اجتهاد آن حضرت نكنند و چون اكثر عامه تشهد را سنت مى دانند احاديث بعنوان تقيه بسيار وارد شده است از آن جمله از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه از جهة تشهد بنشيند و حمد الهى بكند او را كافى است و حمل كرده اند بر آن كه در مستحبات همين بس است،و باز منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه پرسيدند كه در تشهد و قنوت چه چيز را بخوانيم حضرت فرمودند كه بهترين چيزهائى كه مى دانيد بخوانيد كه اگر مقرر مى بود كه خصوص بعضى از ثناها و دعاها مى بايست خواندن هر آينه مردمان هلاك مى شدند و يا اگر آن چه عامه مى گويند از تحيات و غير آن لازم مى بود بر مردمان هر آينه هلاك مى شدند،و مقرر بود كه صحابه هر چه آسانتر بود از آن چه مى دانستند مى خواندند هر گاه حمد حق سبحانه و تعالى كردى كافى است محمولست بر زيادتيها كه خواهد آمد و يا آن كه مطلق تشهد را اكثر عامه واجب نمى دانند اهتمام تمام در تحيات دارند و هر كه آن را نمى داند او را رافضى مى خوانند.

و در حديث صحيح از زراره و ابو بصير منقول است كه حضرت امام

ص: 113

جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه روزه تمام نمى شود بدون زكات فطره هم چنان كه صلوات بر حضرت نبى و آل او صلوات اللّه عليهم از تمامى نماز است و كسى كه ترك كند صلوات را نماز او نماز نيست،و جمعى باين حديث استدلال كرده اند بر آن كه صلوات در تشهد واجب است و دلالتش بر عدم وجوب اظهر است از وجوب.

و در فقه رضوى صلوات اللّه على من نسب اليه در تشهد اول صلوات نيست،و در دويم است و عبارت صدوق عين عبارت آنست،و تمجيد در وقت برخاستن گذشت.

و در حديث صحيح از ابو بصير منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون به نماز برخيزى بدان كه گويا نزد او ايستاده و اگر تو حق سبحانه و تعالى را نمى بينى او ترا مى بيند پس دل را متوجه نماز گردان و آب بينى مينداز و آب دهن مينداز و انگشتان را مشكن و تورك مكن كه جمعى را حق سبحانه و تعالى معذب ساخت به سبب انگشتان شكستن و تورك در نماز، و چون سر از ركوع بردارى پشت خود را راست كن تا همه مهرهاى پشت به جاى خود قرار گيرند و چون سر از سجده اولى بردارى درست بنشين تا استخوانهاى پشت به جاى خود قرار گيرند و در ركعت اولى و سيم كه سر از سجده بردارى درست بنشين بنحو سابق تا جلسه استراحت بفعل آيد و چون خواهى كه برخيزى بگو

(بحول اللّه و قوّته اقوم و اقعد)

به درستى كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چنين مى كردند و اما تسبيحات بنا بر حديث زراره كه بعد از اين خواهد آمد سه تسبيح است سه مرتبه أنسب است كه اللّه اكبر نباشد و بنا بر حديث رجاء بن ابو ضحاك كه اعتماد بر او كرده است صدوق سابقا چهار تسبيح سه مرتبه مى بايد كه دوازده باشد و احاديث تسبيح خواهد آمد.

ص: 114

تشهد دوم

(فاذا صلّيت الرّكعة الرّابعة فتشهّد و قل فى تشهّدك بسم اللّه و باللّه و الاسماء الحسنى كلّها للّه اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ التّحيّات للّه و الصّلوات الطّيّبات الطّاهرات الزّاكيات النّاعمات الغاديات الرّياحات المباركات الحسنات للّه،ما طاب و طهر و زكى و خلص و نما فللّه،و ما خبث فلغيره اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بين يدى السّاعة و اشهد انّ الجنّة حقّ و انّ النّار حقّ وَ أَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ و اشهد انّ ربي نعم الربّ و انّ محمّدا نعم الرّسول ارسل،و اشهد انّ ما على الرّسول الاّ البلاغ المبين السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته السّلام على محمّد بن عبد اللّه خاتم النّبيّين السّلام على الائمّة الرّاشدين المهديّين السّلام على جميع انبياء اللّه و رسله و ملائكته السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين و يجزيك فى التّشهّد الشّهادتان و هذا افضل لأنّها العبادة)

پس چون ركعت چهارم را به جا آورى تشهد بخوان و در تشهد بگو آن چه را ترجمه اش گذشت و كافى است در تشهد شهادتان كه در اول مذكور شد يا

(اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه)

و در روايات شهادتين هر دو محتمل است و اول احوط است و فقه رضوى مشتمل بر زيادتى بسيار.

و روايت كرده است شيخ طوسى رضى اللّه عنه بسند موثق از ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه در ركعت دويم بنشينى بگو

(بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه و خير الاسماء للّه اشهد ان لا اله

ص: 115

الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بين يدى السّاعة اشهد انّك نعم الرّبّ و انّ محمّدا نعم الرّسول اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و تقبّل شفاعته فى أمّته و ارفع درجته)

پس حمد مى كنى خدا را دو مرتبه يا سه مرتبه به

(الحمد للّه ربّ العالمين)

پس برمى خيزى.

پس چون در ركعت چهارم مى نشينى مى گويى

(بسم اللّه و باللّه و الحمد للّه و خير الاسماء للّه اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا نعم الرّسول التّحيّات للّه و الصّلوات الطّاهرات الطّيّبات الزّاكيات الغاديات الرّائحات السّابقات النّاعمات للّه،ما طاب و زكى و طهر و خلص و صفا فللّه)

و در روايات ديگر هست

(و ما خبث فلغيره)

و در حديث صحيح از يعقوب بن شعيب منقول است كه گفت عرض كردم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بخوانم در تشهد كه

(ما طاب فللّه و ما خبث فلغيره)

حضرت فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه چنين مى فرمودند

(و اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بالحقّ بشيرا و نذيرا بين يدى السّاعة اشهد انّ ربّى نعم الرّبّ و انّ محمّدا نعم الرّسول و اشهد انّ السّاعة آتية لا ريب فيها و انّ اللّه يبعث من فى القبور و الحمد للّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدي لو لا ان هدينا اللّه الحمد للّه ربّ العالمين اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بارك على محمّد و على آل محمّد و سلّم على محمّد و ترحّم على محمّد و على آل محمّد كما صلّيت و باركت و ترحّمت على ابراهيم و على آل ابراهيم انّك حميد مجيد اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و بارك على محمّد و على آل محمّد و سلّم على محمّد و على آل محمّد و اغفر لنا و لإخواننا الّذين

ص: 116

سبقونا بالإيمان و لا تجعل فى قلوبنا غلاّ للّذين آمنوا ربّنا انّك رءوف رحيم اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و امنن علىّ بالجنّة و عافني من النّار اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و اغفر للمؤمنين و المؤمنات و لمن دخل بيتى مؤمنا و للمؤمنين و المؤمنات و لا تزد الظّالمين الاّ تبارا ثمّ قل السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته السّلام على أنبياء اللّه و رسله السّلام على جبرئيل و ميكائيل و الملائكة المقرّبين السّلام على محمّد بن عبد اللّه خاتم النّبيّين لا نبىّ بعده و السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.)

پس سلام مى گويى و ظاهر عبارت اينست كه اين سلامها از تشهد است و سلامى كه به آن از نماز بيرون مى آيند

(السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته)

است چنانكه خواهد آمد.

و در فقه رضوى بعد از

(و انّ محمّدا نعم الرّسول)

اين است

(و انّ علىّ بن ابى طالب نعم الوليّ و انّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و الموت حقّ و البعث حقّ و انّ السّاعة الخ و بعد از و سلّمت على ابراهيم فى العالمين انّك حميد مجيد اللّهمّ صلّ على محمّد المصطفى و علىّ المرتضى و فاطمة الزّهراء و الحسن و الحسين و على الائمّة الرّاشدين من آل طه و يس اللّهمّ صلّ على نورك الانور و على حبلك الاطول و على عروتك الاوثق و على وجهك الاكرم و على حبيبك الأحبّ و على بابك الادنى و على مسلك الصّراط اللّهمّ صلّ على الهادين المهديّين الرّاشدين الفاضلين الطّيّبين الطّاهرين الاخيار الابرار اللّهمّ صلّ على جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل و على ملائكتك المقرّبين و أنبيائك المرسلين و رسلك اجمعين من اهل السّماوات و اهل طاعتك

ص: 117

اكتعين و اخصص محمّدا بأفضل الصّلاة و التّسليم السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته السّلام عليك و على اهل بيتك الطّيّبين السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين)

پس سلام بگو از دست راست و مى خواهى از دست راست و چپ و مى خواهى رو بقبله و چون در اكثر عبارات مشترك بودند همه را ذكر كرديم كه اگر كسى خواهد همه را بخواند چون گذشت كه در قنوت و تشهد هر چه خواهى بخوان با احاديث ديگر،و حديث معاوية بن عمار كه هر دعايى در نماز عبادتست با مبالغه بسيار،و جاى دعا اين دو جاست حتى آن كه در نماز جماعت تشهد را طول مى تواند داد زيرا كه اگر مأموم خواهد جدا مى تواند شد كه پيش امام سلام دهد و اخبار بسيار در اين باب وارد شده است و خواهد آمد.

و اما ترجمه مشتركات و مختصات پس شهادتين مذكور شد در تشهد اول ارسله بالهدى الخ حق سبحانه و تعالى فرستاد آن حضرت را كه هدايت كند يا از جهة يا به سبب آن كه خلق را به راه راست و دين درست در آورد و او را بر همه دينها غالب گردانيد هر چند كفار نمى خواستند غلبه او را يعنى عالمى در يك طرف بودند و آن حضرت بر خلاف راه ايشان و بر همه غالب شد.

و در اين آيه دو معجزه است يكى آن كه يك كس بر همه عالميان غالب شدن نمى تواند بود الا از حق سبحانه و تعالى،دويم آن كه خبر داد از غلبه آن حضرت و چنان شد و تمامش در وقت ظهور حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه خواهد شد كه همه مسلمان شوند و جزيه از اهل كتاب قبول نخواهند كرد ملكها و پادشاهى ها همه از خداوند عالميان است بهر كه خواهد مى دهد و از هر كه خواهد مى گيرد،يا پادشاهى و وجود و بقا مخصوص اوست و ديگران لا شىءاند هيچ بن هيچ بن هزاران هيچ و رحمتهاى طيب و پاكيزه و طاهر و پاك از

ص: 118

نعمتهاى ظاهره و باطنه كه در نموّ و زيادتى است و همه نيكو و گواراست كه در هر صباحى و در هر عصرى نازل مى شود و در تزايد و بركتست همه از جانب حق سبحانه و تعالى است،و هر چه خوبست و پاكيزه است و در زيادتى است و نعمتهايى كه خالص است و مى رسد يا عباداتى كه خالص است از جميع بديها سيما ريا و تصدّقاتى كه در نمو و زيادتى است يا هر خوبى كه در تزايد است همه از اوست و به معونت اوست،و هر چه خبيث و بد است مثل معاصى و صفات رذيله آن از غير خداست،و گواهى مى دهم كه بهشت حق است و بالفعل موجود است و هم چنين دوزخ،و حضرت سيد المرسلين هر دو را در شب معراج ديدند و داخل بهشت شدند و شهادت مى دهم كه روز قيامت خواهد آمد و شكى در آمدنش نيست چون پيغمبران مؤيد به معجزات سيما حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله از آمدن آن خبر داده اند،و شهادت مى دهم كه حق سبحانه و تعالى زنده خواهد كرد مردگانى را كه در قبرها مدفونند بلكه همه را و تخصيص باين جماعت به اعتبار آنست كه اكثر مدفونند،و گواهى مى دهم كه پروردگار من نيكو پروردگاريست و حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله نيكو رسولى است كه حق سبحانه و تعالى او را به خلايق فرستاده است به اعتبار آن كه بهتر از همه خلايق است و شفقتش بر امّت از همه پيغمبران بيشتر است كه در روز قيامت همه پيغمبران را غم خود باشد و نفسى نفسى گويند و آن حضرت صلى اللّه عليه و آله را غم امت باشد و امّتى امّتى گويد و وجوه اين معنى را نهايت نيست،و گواهى مى دهم كه نيست بر پيغمبر مگر رسانيدنى كه هويدا كنند رسالت را بر همه خلايق و ظاهر سازند هر مجهولى را از اصول و فروع دين و آن حضرت كردند هر چرا به آن مأمور بودند سلام الهى بر تو باد اى پيغمبر با رحمتها و بركتهاى او يا آن كه سلام بودنست از آفات دارين و رحمت نعمتهاى باطنه است،و بركات نعمتهاى

ص: 119

ظاهره با نعمتهاى اخرويه و دنيويه از شفاعت كبرى و بر آمدن بر معارج وسيله، و غلبه دين او بر همه اديان و كثرت امت آن حضرت و امثال اينها.

و خاتم بكسر تا بمعنى آخر پيغمبران و بفتح تا يعنى به آن حضرت مهر شد نبوت و رسالت،رحمتهاى الهى بر پيشوايان راه دين باد كه راه راست را به هدايت الهى دارند به هداياتى كه مخصوص ايشانست و مراد از ايشان ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم يا ايشانند با حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله چون امام كسى است كه رياست دنيوى داشته باشد با رياست دينى باصطلاح حديث چنانكه در قرآن مجيد نيز باين معنى است امامت حضرت ابراهيم على نبيّنا و آله و عليه السّلام كه بعد از مرتبه نبوت و رسالت و خلّت به او خطاب شد كه «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» به درستى كه ما ترا امام گردانيديم كه جهاد كنى و ظاهر مراد از امامت پيشوائى انبياست چنانكه حضرت ابراهيم راشد بانكه شش هزار پيغمبر كه از نسل او بودند همه افتخار به متابعت آن حضرت مى كردند و حضرات پيغمبر ما و ائمه هدى را صلوات اللّه عليهم رتبه تقدم بر جميع پيغمبران كرامت كردند،و در شب معراج همه به آن حضرت اقتدا كردند و حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد فرموده است در سورۀ آل عمران وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ الخ و غير اين از آيات كه سابقا اشاره بان شد.

و احاديث متواتره وارد شده است از طرق خاصه و عامه كه از جميع پيغمبران صلوات اللّه عليهم عهد و پيمان گرفتند بر اقتدا و متابعت ايشان، و متواتر است كه حضرت عيسى كه از پيغمبران اولو العزم است در عقب حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه نماز خواهد كرد و آن كه صدوق صلوات را ذكر نكرده است در هر دو تشهد از جهة آنست كه بيان كنند كه راى او اينست كه صلوات واجب نيست و اين بسيار مستبعد است از او كه خود ذكر

ص: 120

كرده است كه واجب شهادتان است و بس و مستحبات غير صلوات را ذكر كرده است و آن را ذكر نكرده است با آن كه سنّيان با عداوتى كه با اهل بيت دارند در صحاح خود ذكر كرده اند بعد از تشهد و پيش از سلام اخبار صلوات بر نبى و آل او را با آن كه واجب مى داند كه هر مرتبه كه اسم حضرت مذكور شود صلوات بفرستند.

و بهترين دلايل صلوات حديث صحيح معراج است چون خطاب رسيد به آن حضرت صلى اللّه عليه و آله كه يا محمّد صل على نفسك و على اهل بيتك چون بلفظ امر وارد شده است كه صلوات فرست بر خودت و بر اهل بيت خودت و در مبحث اذان مذكور شد و علما غافل شده اند و بنا بر طريقه ايشان كه امر از براى وجوبست بى دغدغه واجب است يا آن كه جمعى كثير نقل كرده اند اجماع شيعه را بر آن كه صلوات بر نبى و آل او واجبست در هر دو تشهد و اما نزد كسى كه امر را از براى وجوب نداند و اجماع را حجت نداند وجوب و استحباب نزد او معلوم خواهد بود و قصد احتياط مى كند يا قربت محض و اللّه تعالى يعلم.

و دعاى قبول شفاعت آن حضرت را در حق امّت و رفع درجات آن حضرت مثل صلوات است كه از جهة ما فايده دارد،و رتبه آن حضرت به مرتبه رسيده است كه فوق آن متصور نيست و اگر با اين دعا ضم كند و قرّب وسيلته را مثاب خواهد بود چون آن حضرت مكرّر مى فرمودند كه از جهة من دعا كنيد وسيله را و در باب مساجد گذشت يعنى خداوندا نزديك گردان وسيله آن حضرت را كه بر منبر وسيله بر آيد و شفاعت امت كند صلى اللّه عليه و آله.

و الحمد للّه الذي هدانا لهذا و حمد و سپاس و ستايش مخصوص خداونديست كه ما را هدايت كرد بدين اسلام و ايمان و ما را نبود كه هدايت

ص: 121

يابيم اگر نه اين بود كه حق سبحانه و تعالى ما را هدايت مى كرد،حمد خداوند عالميان راست بر نعمت هدايت و غير آن و فرق ميان صلوات و رحمت و بركت و سلام ظاهر نيست و اگر كسى كه اين عبارت را گويد يابد كه همه خوبست كه طلب مى كند بد نيست و ممكن است كه مراد از صلوات رحمت خاصى باشد كه آن بلندى و شيوع دين آن حضرت باشد در دنيا و شفاعت كبرى باشد در عقبى و مراد از رحمت ازدياد مراتب قرب آن حضرت باشد كه طلب كنيم و اين طلب سبب ازدياد قرب داعى باشد يا أولا اين مراد باشد چون كمالات امت كمالات آن حضرتست چنانكه فرمودند كه مباهات مى كنم به شما با ساير امم و اگر چه به سقط باشد،و بركت عبارت از ازدياد امّت يا اولاد آن حضرت يا جميع زيادتيهاى دنيوى باشد،و سلام عبارت از سالم بودن دين آن حضرت باشد نظر به امّت كه بر نگردند و به عقب نگذارند بلكه مطلقا ضررى به ايشان نرسد،و در فقه رضوى لفظ على نبود در على آل محمد اگر نگويند بهتر است و مجزيست كه تا تقيه نباشد على را ذكر نمى كنند هر چند آن حديث مشهور كه هر كه فاصله كند ميان من و آل من به على نمى يابد شفاعت مرا مسندا بما نرسيده است و هيچ شك نيست كه مداومت حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بر ترك آن از بهترين اسانيد است.

و اغفر لنا و بيامرز ما را و برادران مؤمن ما را كه سبقت گرفته اند بر ما به ايمان و پيش از ما به شرف ايمان مشرف شده اند و آن سبب ايمان ما شده است بحسب ظاهر اگر چه بحسب واقع الطاف الهى سبب ايمان كافي مؤمنان است و مگردان در دل ما كينه مؤمنان را يعنى مگذار كه شيطان سبب آن شود اى پروردگار ما به درستى كه تو مهربانى بر ما و بخشايندۀ گناهان ما را خداوندا صلوات فرست بر محمد و آل محمد و بيامرز مردان مؤمن و زنان مؤمنه را و

ص: 122

بيامرز كسانى را كه داخل شوند در خانه من با ايمان يعنى جمعى را كه منسوبند بما و ساير مؤمنين و مؤمنات را و زياده مكن كافران را مگر تباه و هلاك و حميد مستحق حمد است و مجيد يعنى عظيم الشأن و طه و يس هر يك اسم آن حضرت است و آل طه و يس ائمه معصومين با فاطمه زهرا صلوات اللّه عليهم خداوندا صلوات فرست بر سيد الانبياء كه نور تست و تو او را از جهة هدايت عالميان مقرر ساخته،و هدايت آن حضرت از كافه انبيا بيشتر است و ريسمان درازتر توست كه به بركت چنگ زدن در متابعت آن حضرت با على مراتب چنان مى رسد و بر محل چنگ زدنى كه اعتماد بر آن بيشتر است از همه اسباب قرب،و بر محل توجه تو كه بهترين وجوه است و بر حبيب تو كه محبوبترين انبياست نزد تو و بر نزديكترين درهاى تو كه از آن در به قرب تو فايز شوند و بر پيغمبرى كه راه قرب را باز كرد كه هر كه خواهد به سهولت به قرب تو فايز تواند شده،و اكتعين بمعنى اجمعين است و غالب آنست كه آن را بواسطه تاكيد أجمع مى آورند و در اينجا نيز اجمع از پيش گذشته است و بمنزله تاكيد آنست.

سلام نماز

(ثمّ تسلّم و أنت مستقبل القبلة و تميل بعينك إلى يمينك إن كنت إماما و ان صلّيت وحدك قلت السّلام عليكم مرّة واحدة و أنت مستقبل القبلة و تميل بأنفك إلى يمينك و ان كنت خلف امام تأتمّ به فسلّم تجاه القبلة واحدة ردّا على الامام و تسلّم على يمينك واحدة و على يسارك واحدة الاّ ان لا يكون على يسارك انسان فلا تسلّم على يسارك الاّ ان تكون بجنب الحائط فتسلّم على يسارك و لا تدع التّسليم على يمينك كان على يمينك احد او لم يكن)

پس سلام مى دهى رو بقبله و اشاره مى كنى بچشم به جانب دست راستت اگر امام باشى،و اگر تنها نماز كنى يك مرتبه مى گويى السلام عليكم رو بقبله و اندكى رو را مى گردانى كه ميل كند بينى تو بدست راست تو،و اگر در

ص: 123

عقب امامى باشى كه به او اقتدا كرده باشى يك سلام را رو بقبله مى گويى جواب سلام امام،و يك سلام مى كنى به جانب دست راست،و يكى به جانب دست چپ مگر آن كه در دست چپ كسى نباشد كه در اين صورت سلام به جانب دست چپ نخواهى كرد مگر آن كه پهلوى ديوار باشى كه سلام بر دست چپ خواهى كرد و ترك مكن سلام بر دست راست را خواه كسى باشد و خواه كسى نباشد.

و اين عبارت نقل بمعنى است كه صدوق كرده است حديث قوى كالصحيح مفضل بن عمر را كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از علت واجب بودن سلام در نماز حضرت فرمودند كه علّتش حلال شدنست از نماز چون تكبير احرام حرام مى كند چيزهائى كه در نماز نمى توان كردن،سلام آنها را حلال مى كند و به سبب آن از نماز بيرون مى آيد گفتم چرا سلام بر دست راست مى كنند و بر دست چپ سلام نمى كنند حضرت فرمودند كه ملكى كه حسنات را مى نويسد بر دست راست است و آن كه سيئات را مى نويسد بر دست چپست و نماز حسناتى است كه در آن سيئات نيست از اين جهت سلام بر دست راست مى كنند و بر دست چپ نمى كنند عرض نمودم كه چرا السّلام عليكم مى گويند بلفظ جمع و السّلام عليك نمى گويند با آن كه ملك دست راست يكى است حضرت فرمودند كه تا سلام بر هر دو كرده باشند و ملك دست راست را زيادتى دادند كه ايما به جانب او كردند عرض نمودم كه چرا بجميع رو ايما نمى كنند و منفرد به بينى ايما مى كند و امام بچشم فرمودند كه جاى دو ملك نزديك كنار دهانست و كاتب حسنات به جانب راست دهن است و نماز گذارنده به او سلام مى كند تا نمازش را در صحيفه اش ثبت نمايد گفتم چرا ماموم سه سلام مى دهد حضرت فرمودند كه يكى جواب سلام امام است و ردّ بر او و بر فرشتگانى است كه با امامند،و سلام دويم بر دست راست است هر كه

ص: 124

باشد و بر ملائكه ايست كه موكلند بر نماز گذارنده،و سلام سيم بر كسانى است كه بر دست چپ امامند و بر فرشتگانيست كه موكلند بر ايشان و اگر در دست چپ او كسى نباشد سلام سيم را نمى كند مگر آن كه دست راست او ديوار باشد و در دست چپ كسى باشد كه اقتدا به امام كرده باشد در اين صورت سلام بر دست چپ مى كند گفتم سلام امام بر كيست حضرت فرمودند كه بر ملائكه، و مامومين به فرشتگانى كه موكلند بر او مى گويد بنويسيد كه نماز من سالم است از چيزى كه سبب فساد آن باشد و با مامومين مى گويد كه شما سالميد و ايمنيد از عذاب الهى گفتم چرا تحليل نماز به سلام شد حضرت فرمودند كه أولا تحيت و سلام است بر دو ملكى كه بر او موكلند،ديگر هر گاه بنده نماز مى كند با حدودش و ركوع سجود تمام سلامش اين معنى دارد كه بنده از آتش دوزخ سالم است و نمازش سالم و مقبول است و در روز قيامت هر گاه نمازش سالم باشد جميع اعمالش سالم خواهد بود و اگر نمازش سالم نباشد جميع اعمال خوبش مردود مى شود اينست عبارت حديث و موافق است با آن چه صدوق گفته است،و آن چه علما ذكر كرده اند كه مستند اينها را نديده ايم ضرر ندارد چون علل الشرائع را نداشته اند و بعضى كه داشته اند پر متوجه آن نمى شده اند و امّا ديوار را كه نسبت به صدوقين داده اند بر خلاف گفته ايشانست و اشتباه علما از اين عبارت شده است و با ضم حديث اشتباه نيست.

و اما رواياتى كه در اين باب وارد شده است از آن جمله صحيحه ليث است كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در صفى باشى يعنى ماموم باشى پس يك سلام از دست راست بگو و يكى از دست چپ زيرا كه از دست چپ تو كسى هست كه سلام كند بر تو و اگر امام باشى يك سلام بگو رو بقبله و از اين حديث ظاهر مى شود كه دو سلام وقتى است كه

ص: 125

كسى در دست چپ او باشد و مؤيد اين است صحيحه ابن مسكان از عنبسه كه گفت سؤال كردم از آن حضرت از كسى كه در صف باشد در عقب امام و بر دست چپ او كسى نباشد چگونه سلام مى دهد حضرت فرمودند كه يك سلام مى دهد از دست راست.

و در حديث صحيح از عبد الحميد بن عواض منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر امامت كنى كافى است ترا يك سلام از دست راستت و اگر ماموم باشى دو سلام بده و اگر منفرد باشى يك سلام بده رو بقبله.

و در حديث صحيح از منصور منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه امام يك سلام مى دهد و ماموم دو سلام مى دهد و اگر در دست چپ او كسى نباشد يك سلام مى دهد و از ابن مسكان از ابو بصير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه امام باشى سلامت اين است كه بر حضرات نبى و آل او صلوات اللّه عليهم سلام كنى و به گويى السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين پس چون اين سلام را گفتى نمازت منقطع شد پس اعلام مى كنى قوم را در حالتى كه رو بقبله باشى و مى گويى السلام عليكم و هم چنين اگر تنها باشى مى گويى السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين چنانكه امام بودى و اگر ماموم باشى در نماز جماعت آن چه مذكور شد مى گويى و سلام مى كنى بر كسانى كه در دست راست و دست چپ باشند پس اگر در دست چپ كسى نباشد سلام كن بر كسانى كه از دست راستت باشند و ترك مكن سلام از دست راستت را اگر در دست چپت كسى نباشد.

و اما صحيحه فضلا از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه يك سلام مى دهد خواه امام باشد و خواه غير او محمولست بر

ص: 126

سلامى كه لازمست و بيكى اكتفا مى توان كرد،و شيخ حمل كرده است بر غير ماموم و در اين اخبار ديوار نيست و ليكن مستند صدوق و پدرش حديث سابق است و چون خلافى نيست در استحباب سلام دويم اكتفا به اين حديث مى توان كرد در مستحب با عمل صدوقين.

اما در وجوب و استحباب سلام خلاف است جمعى قايلند بوجوب سلام از جهة احاديث متواترة كه بلفظ امر وارد شده است و از آن جمله حديث معراج است كه حضرت فرمودند كه چون صلوات بر خود و بر اهل بيت خود فرستادم التفات نمودم ديدم كه فرشتگان و مرسلان و انبياء در عقب من صف زده بودند خطاب بمن رسيد كه يا محمد بر ايشان سلام كن پس گفتم السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته پس وحى رسيد به آن حضرت كه منم سلام و تحيت،و تو و ذريّت تو رحمت و بركاتيد پس خطاب رسيد كه به جانب چپت التفات مكن از اين جهة است كه يك سلام مى دهد امام به جانب قبله.

و احاديثى كه بلفظ يا معنى امر است گذشت و خواهد آمد و تقريبا سى حديث صحيح و بيست حديث حسن و موثق است بلكه زياده كه همه را فضلا عظيم الشأن از اصحاب ائمه هدى صلوات اللّه عليهم از ايشان روايت كرده اند و از آن طرف احاديث واقع شده است كه دلالتش بر عدم وجوب صريح نيست و خواهد آمد.

و شيخ بهاء الدين محمد به تبعيت شيخ شهيد رحمه اللّه قايل باين بود كه واجب خارج است از نماز تا جمع بين الاخبار كرده باشد چون عمده احاديث استحباب آنست كه حدث پيش از سلام ضرر ندارد،و ليكن چون دلايل آن كه امر از براى وجوبست ظاهر نيست خصوصا در اخبار بنا بر اين احوط آنست كه به جا آورد و قصد وجوب و استحباب آن نكند.

ص: 127

ديگر خلافست در آن كه سلام السلام عليكم تنهاست يا السلام عليكم و رحمة اللّه و بس يا با ضم و بركاته يا آن كه السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين سلام است و بس يا آن كه هر يك از اين عبارات سلام است و اين اظهر است چون در همه روايات بسيار وارد شده است اگر چه اولى آنست كه السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين را با سلامهاى مستحبه به جا آورد و قصد خروج از نماز به آن نكند و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته را به جا آورد و بان قصد خروج كند و اگر اكتفا كند به صيغه آخر احوط است و اگر قصد خروج نكند جايز است و قصد كردن احوط است و چون صدوق امثال اين اخبار را متفرق ذكر خواهد كرد در آنجا ذكر كردن انسبست تا تكرار نشود.

1-( و: قال رجل لأمير المؤمنين صلوات اللّه عليه يا ابن عمّ خير خلق اللّه ما معنى رفع رجلك اليمنى و طرحك اليسرى فى التّشهّد فقال تاويله اللّهمّ امت الباطل و اقم الحقّ قال فما معنى قول الامام السّلام عليكم فقال انّ الامام يترجم عن اللّه عزّ و جلّ و يقول فى ترجمته لأهل الجماعة امان لكم من عذاب اللّه يوم القيمة).

و بسند قوى منقول است كه شخصى عرض نمود به خدمت حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه اى پسر عم بهترين خلق حق سبحانه و تعالى چه معنى دارد و اشاره به چه چيز است آن كه در تشهد پاى چپ را بر زمين مى گذارند و پشت پاى راست را بر شكم پاى چپ مى گذارند حضرت فرمودند كه تأويلش اينست كه خداوندا باطل را بميران كه زايل شود و حقرا اقامت كن كه عالى شود چون راست تعلق بحق دارد و چپ تعلق بباطل ديگر گفت چه معنى دارد آن كه امام السلام عليكم مى گويد حضرت فرمودند كه امام از جانب حق سبحانه و تعالى سخن مى فرمايد و به جماعت مامومين مى گويد كه سلامتى و ايمنى باد شما را از عذاب الهى در روز قيامت.

ص: 128

(فاذا سلّمت رفعت يديك و كبّرت ثلثا و قلت لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له أنجز وعده و نصر عبده و اعزّ جنده و غلب الاحزاب وحده ف لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ )

پس چون سلام دهى دستها را بردار و سه تكبير بگو و بگو اين ذكر را منقول است در حديث قوى از مفضل كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چه سبب دارد كه نماز گذارنده بعد از سلام سه مرتبه اللّه اكبر مى گويد و دستها را بر مى دارد حضرت فرمودند كه چون حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فتح مكّه معظمه كردند نماز ظهر را با اصحاب خود نزد حجر الاسود به جا آوردند و چون سلام دادند سه مرتبه تكبير گفتند و دستها را از جهة آن برداشتند و گفتند

(لا اله الاّ اللّه وحده وحده وحده)

تا با آخر و ظاهرا تبديل دو وحده بلا شريك له از نساخ شده است و ظاهرا چون در فقه رضوى نبوده است ذكر نكرده است و شيخ بسند موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند كه بعد از سلام بگو

تعقيبات نماز

اشاره

(اللّه اكبر لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يحيى و يميت و هو حىّ لا يموت بيده الخير و هو على كلّ شىء قدير لا اله الاّ اللّه وحده صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده اللّهمّ اهدني لما اختلف فيه من الحقّ باذنك انّك تهدى من تشاء إلى صراط مستقيم)

و ترجمه دعاى متن اين است كه نيست خداوندى بجز معبود بر حق و خداوند مطلق حال آن كه يگانه است در ذات و صفات و افعال كه مشابهتى نيست افعال او را با افعال مخلوقين يا آن كه در اين وحدت او را شريك نيست چون هر واحدى غير او به كثرات بسيار مبتلاست و وحدت من جميع الوجوه مخصوص ذات مقدس اوست به جا آورد وعدۀ خود را كه بر

ص: 129

رسولش صلى اللّه عليه و آله كرده بود كه فتح مكه خواهيد كرد چنانكه در قرآن مجيد نيز فرموده است كه لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ و نصرت داد بنده خود را محمد صلى اللّه عليه و آله و مغلوب ساخت گروه گروه عرب را يعنى مغلوب خواهد كرد يا همه عالميان را يا اهل مكه را به تنهايى كه محض قدرت او بود و بس پس مرا و راست پادشاهى و بس و مخصوص اوست همه ثناها،او زنده مى گرداند طفل را در شكم مادر و او مى ميراند و او بر همه چيزى قادر و تواناست و در تتمه حديث مفضل مذكور است كه پس حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله رو به اصحاب خود فرمودند و فرمودند كه ترك مكنيد اين تكبيرات و اين كلمات را در عقب هر نماز واجبى به درستى كه هر كه اينها را بگويد ادا كرده است شكر نعمت قوت يافتن اسلام و مسلمانان را كه بر او واجب است كه اين شكر را به جا آورد بدان كه اين تكبيرات اول تعقيبى است كه مستحب است و چون اهتمام بسيار به شان اين تعقيب هست با تعقيبات ديگر كه مى گويد اينها را بمنزله جزو صلاة كرده است و در تعقيب ذكر نكرده است.

(و سبّح تسبيح فاطمة الزّهراء صلوات اللّه عليها و هى اربع و ثلاثون تكبيرة و ثلث و ثلاثون تسبيحة و ثلث و ثلاثون تحميدة فانّه

6- روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: من سبّح تسبيح الزّهراء فاطمة صلوات اللّه عليها فى دبر الفريضة قبل ان يثنى رجليه غفر له).

و تسبيح حضرت فاطمه زهرا را بگو و آن سى و چهار مرتبه اللّه اكبر و سى و سه مرتبه سبحان اللّه و سى و سه مرتبه الحمد للّه است به درستى كه منقولست بسند صحيح از عبد اللّه بن سنان كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه تسبيح حضرت فاطمه زهرا را صلوات اللّه عليها بگويد پيش از آن كه پاها را از حالت تشهد بگرداند در عقب نماز واجب حق سبحانه و تعالى

ص: 130

او را بيامرزد و ابتدا مى كند به اللّه اكبر و از عبارت ظاهر مى شود كه آن چه ضرور است ابتدا تكبير است و در تسبيح و تحميد مخير است و مشهور آنست كه ابتدا به تكبير مى كند پس به تحميد پس به تسبيح چنانكه در حديث صحيح منقولست از محمد بن عذافر كه گفت با پدرم داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پس پدرم از آن حضرت پرسيد از تسبيح فاطمة زهرا صلوات اللّه عليها حضرت اللّه اكبر گفتند تا سى و چهار مرتبه شمردند پس الحمد للّه گفتند تا شصت و هفت مرتبه شد پس سبحان اللّه گفتند تا صد مرتبه شد و همه را بدست خود يك جا شمردند يعنى مى بايد كه متصل گفته شود و تكبير سى و چهار مرتبه باشد و تحميد و تسبيح هر يك سى و سه مرتبه بترتيب،و در حديث كالصحيح از ليث منقولست به همين ترتيب.

و در حديث كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه تسبيح حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها در وقتى كه خواهى بخوابى سى و چهار مرتبه اللّه اكبر بگو و سى و سه مرتبه الحمد للّه و سى و سه مرتبه سبحان اللّه بگو و آية الكرسى و معوذتين و ده آيه از اول سوره و الصافّات بخوان و ده آيه از آخر همين سوره.

و در حديث كالصحيح از برادر داود بن فرقد منقول است كه شهاب از ما التماس كرد كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كنيم كه زنى هست از جن كه در خواب من مى آيد در شب و مرا مى ترساند حضرت فرمودند كه او را بگو كه تسبيحى به همرساند و سى و چهار مرتبه تكبير بگويد و سى و سه مرتبه تسبيح و سى و سه مرتبه تحميد و بعد از آن ده مرتبه بگويد

(لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و يميت و يحيى بيده الخير و له اختلاف اللّيل و النّهار و هو على كلّ شىء قدير).

ص: 131

و اين حديث موافق است با حديثى كه صدوق از طرق عامه روايت كرده است و موافق است با فقه رضوى مع هذا در اين حديث نيست كه تسبيح فاطمه است با آن كه و او دلالت بر ترتيب ندارد و بر تقديرى كه ترتيب ذكرى اعتبار داشته باشد دلالت مى كند بر آن كه در تسبيح آن حضرت در وقت خواب مخير باشند ميان هر دو عنوان اما بعد از نماز حديثى بخاطر ندارم كه موافق گفته صدوق باشد و بر تقديرى كه باشد مخير باشند و هيچ شك نيست كه عمل به آن چه مشهور است اولى است بلكه متعين است و ظاهر آنست كه تقية وارد شده باشد.

و در حديث كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه تسبيح حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها در هر روزى در عقب هر نمازى محبوبتر است نزد من از هزار ركعت نماز در هر روزى و جمعى چنين فهميده اند كه هر تسبيحى برابر است با هزار ركعت نماز و لفظ حديث دلالت مى كند بر اين كه تسبيح عقيب هر نماز واجب و سنت مجموع بهتر است از هزار ركعت نماز.

و در حديث قوى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه عبادت كرده نشده است حق سبحانه و تعالى به تمجيد و ثنائى بهتر از تسبيح حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها و اگر بهتر از اين چيزى مى بود حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آن را به آن حضرت عطا مى فرمود.

و در حديث قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه تسبيح حضرت فاطمه كه صد است يك مرتبه بگويد و در عقب آن بگويد لا اله الاّ اللّه حق سبحانه و تعالى گناهان او را بيامرزد.

و منقولست از ابو هارون كه آن حضرت صلوات اللّه عليه به او فرمودند كه اى ابى هارون به درستى كه ما امر مى كنيم اطفال خود را به تسبيح حضرت فاطمه زهرا

ص: 132

صلوات اللّه عليها چنانكه امر مى كنيم ايشان را به نماز پس ملازمت و مداومت نما بر آن كه مداومت ننموده بنده بر آن كه شقى شود.

و آن چه مشهور است كه از مشايخ شنيده ام و در بعضى از كتب ديده ام آنست كه چون صناديد قريش ارادۀ تزويج حضرت فاطمة زهرا صلوات اللّه عليها كردند حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه تزويج او را من اختيار ندارم هر كه را حق سبحانه و تعالى مى فرمايد من به او مى دهم و در اين شب ستاره زهره از آسمان جدا مى شود و به خانه هر كه نزول كند به او خواهم داد و چون همه منتظر بودند و زهره از آسمان جدا شد حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها نظر به آن كرده و از روى تعجب اللّه اكبر مى گفتند تا چون سى و چهار مرتبه تمام شد به خانه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قرار گرفت حضرت فاطمه سى و سه مرتبه الحمد للّه را گفتند ستاره متوجه آسمان شد پس حضرت سبحان اللّه گفتند سى و سه مرتبه تا به جاى خود رفت منافقان گفتند سحر بود و محمد عاشق عليست چنين كرد حق سبحانه و تعالى سورۀ و النجم را فرستاد و نفى قول ايشان فرمود.

و صدوق روايات بسيار نقل كرده است از طرق عامه از عبد اللّه بن عباس كه چون در غدير خم آن حضرت منصوب شد به امامت منافقان گفتگوها مى كردند تا چون به مدينه مشرفه آمدند آن حضرت صلوات اللّه عليه بيمار شدند و صحابه از آن حضرت سؤال مى كردند كه بعد از تو كه جانشين تو خواهد بود حضرت فرمودند كه امشب قريب به صبح ستاره از آسمان جدا خواهد شد به خانه هر كس كه نازل شود از اصحاب من او وصى و خليفه من خواهد بود و چون شب شد همه كس منتظر بودند و آرزو مى كردند كه آن ستاره در خانه او نازل شود كه ناگاه ستاره از آسمان جدا شد كه عالم را منور كرد و به حجرۀ حضرت

ص: 133

امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نازل شد منافقان گفتند كه محمد عاشق عليست و اين همه سعى مى كند از جهت او كه حق سبحانه و تعالى سورۀ و النجم را فرستاد يعنى بحق آن ستاره كه به زير آمد كه صاحب شما محمد عاشق على نيست و گمراه نيست چون عشق گمراهى است و نيست امامت و خلافت مگر وحيى كه از جناب اقدس الهى است.

و على بن ابراهيم در تفسيرش روايتى طولانى نقل كرده است كه اين سوره در تزويج حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها نازل شد و حديث إن شاء اللّه تعالى در باب نكاح آن حضرت مذكور خواهد شد.

و منافاتى نيست ميان روايات چون ممكن است كه دو مرتبه ستاره نازل شده باشد و دو مرتبه سوره نازل شده باشد چنانكه اكثر مفسّرين ذكر كرده اند كه سوره فاتحه را سبع مثانى مى گويند از آن جهت كه دو مرتبه نازل شد يك مرتبه در مكه معظمه و يك مرتبه در مدينه مشرفه و اللّه تعالى يعلم.

و در احاديث صحيحه از زيد و منصور و سعيد و زراره از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه تسبيح حضرت فاطمه(ع)از جمله ذكر بسياريست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه ذكر كنيد خداوند خود را ذكر بسيار.

و در حديث صحيح از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه حق سبحانه و تعالى را ذكر كند ذكر بسيار حق سبحانه و تعالى او را دوست مى دارد و هر كه خداوند خود را ذكر بسيار كند حق سبحانه و تعالى از جهت او مى نويسد دو برات يك برات و بيزارى از جهنم و يك بيزارى از نفاق و مى بايد كه به همين عنوان كه منقولست به جا آورده شود تا آن كه از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه اگر كسى شك كند در عدد آن

ص: 134

اعاده كند كه زياد و كم نشود.

و ديگر فرمودند كه مى بايد قطع نكند و سخن نگويد حتى به آن كه نگويد در آخر اللّه اكبر كبيرا و هم چنين و الحمد للّه ربّ العالمين در آخر حمد نگويد كه دغدغه بطلان آن مى شود و در وقت خواندن اللّه اكبر بهتر آنست كه بر هر تكبيرى وقف كند و نفس منقطع شود حقيقة يا حكما و تدبّر كند در جلال و عظمت الهى و قصد كند كه حق سبحانه و تعالى از آن بزرگتر است كه وصف او توان كرد چون بزرگى او نه از قبيل بزرگيهاست كه متصوّر مى شود.

نه بزرگيش هست ز افزونى *** ذات او بر ز چندى و چونى

و اگر وصل كند موافق قرائت وصل كند و به نحوى كه متعارفست كه وصل به سكون يا وقف به حركت مى كنند نشود و هم چنين در باقى و در الحمد للّه اين معنى را قصد كند كه جميع ثناها و جميع كمالات مخصوص ذات اقدس واجب الوجود بالذاتى است كه مستجمع جميع كمالاتست و در سبحان اللّه قصد كند كه تنزيه مى كنم و منزّه مى دانم ذات اقدس حق سبحانه و تعالى را از هر چه لايق بذات او نيست كه جسم نيست و جوهر نيست و عرض نيست و در مكان و جهت نيست و ديدنى نيست و محال است حلول او و هم چنين صفات او منزه است از هر چه لايق او نيست حتى از تعدّد بلكه او را صفتى غير ذات اقدس نيست و هم چنين افعال او را منزه داند از ظلم و عبث و ساير آن چه لايق او نيست و در هر كلمه مى بايد كه تقديسى تازه و تمجيدى غير سابق در خاطر خود در آورد و با حضور قلب باشد در همه و بعد از آن تهليل سابق را ده مرتبه بخواند.

و در احاديث صحيحه و حسنه وارد شده است آن تهليل و در تعقيب مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

ص: 135

زندگى علي ع و فاطمه س

14,15,1-( و روى: انّ امير المؤمنين صلوات اللّه عليه قال لرجل من بنى سعد أ لا أحدّثك عنّى و عن فاطمة انّها كانت عندى فاستقت بالقربة حتّى أثر فى صدرها و طحنت بالرّحى حتّى مجلت يداها و كسحت البيت حتّى اغبرّت ثيابها و أوقدت تحت القدر حتّى دكنت ثيابها فاصابها من ذلك ضرّ شديد فقلت لها لو أتيت أباك فسالتيه خادما يكفيك حرّ ما أنت فيه من هذا العمل فأتت النّبيّ صلى اللّه عليه و آله فوجدت عنده حدّاثا فاستحت فانصرفت فعلم صلى اللّه عليه و آله انّها قد جاءت لحاجة فغدا علينا و نحن فى لفاعنا[لحافنا خ ل]فقال السّلام عليكم فسكتنا و استحيينا لمكاننا ثمّ قال السّلام عليكم فسكتنا ثمّ قال السّلام عليكم فخشينا ان لم نردّ عليه ان ينصرف و قد كان يفعل ذلك فيسلّم ثلثا فان اذن له و الاّ انصرف فقلنا و عليك السّلام يا رسول اللّه ادخل فدخل و جلس عند رءوسنا ثمّ قال يا فاطمة ما كانت حاجتك أمس عند محمّد فخشيت ان لم نجبه ان يقوم فاخرجت رأسي فقلت و اللّه انا اخبرك يا رسول اللّه انّها استقت بالقربة حتّى اثر فى صدرها و جرّت بالرّحى حتّى مجلت يداها و كسحت البيت حتّى اغبرّت ثيابها و أوقدت تحت القدر حتّى دكنت ثيابها فقلت لها لو اتيت اباك فسالتيه خادما يكفيك حرّ ما أنت فيه من هذا العمل قال أ فلا اعلّمكما ما هو خير لكما من الخادم،اذا اخذتما منامكما فكبّرا اربعا و ثلثين تكبيرة و سبّحا ثلثا و ثلثين تسبيحة و احمدا ثلثا و ثلثين تحميدة فاخرجت فاطمة صلوات اللّه عليها رأسها فقالت قد رضيت عن اللّه و عن رسوله).

و بسند عامه كه اكثر راويان آن سنّيند مرويست كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه به شخصى از بنى سعد كه ايشان را سعديه مى گويند فرمودند كه

ص: 136

مى خواهى خبر دهم ترا از حال خودم و حضرت فاطمه كه چگونه بود به درستى كه فاطمه نزد من بود و آب از چاه مى كشيدند و داخل مشك مى كردند و بر پشت خود گرفته به خانه مى آوردند و اين مقرر بود كه زنان شبها مى رفتند و آب خانه را ايشان مى آورند و چون تسمه مشك بر سينه مى افتاد سينۀ آن حضرت پينه كرده بود يا مجروح شده بود و آسيا بدست مبارك خود مى فرمودند و الحال نيز در عراق عرب مقرّر است كه از نصف شب تا صبح زنان آسيا بدست مى كنند،تا آن كه دست مبارك آن حضرت پينه كرده بود،و آن قدر خانه را رفته بودند كه جامهاى آن حضرت گرد آلود شده بود،و آن قدر آتش به زير ديگ كرده بودند كه جامهاى آن حضرت همه چركن شده بود و از اين خدمات به آن حضرت ضررى عظيم مى رسيد و اكثر اوقات حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه مشغول جهاد بودند مدد آن حضرت نيز كمتر مى رسيد پس من به آن حضرت گفتم كه كاش به نزد پدرت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله مى رفتى و از آن حضرت سؤال مى كردى كنيزكى كه اين مشقتها را از دوش شما بر مى داشت يا اگر مى رفتيد بد نبود پس حضرت سيّده نساء عالميان به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمدند ديدند كه جمعى در خدمت حضرت نشسته اند و مشغول صحبتند پس آن حضرت را شرم آمده برگشتند و حضرت سيّد المرسلين كه آن سيّده را ديدند كه برگشتند يافتند كه البته كارى داشتند چون هميشه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به ديدن ايشان مى رفتند و كم آن حضرت به محض زيارت مى آمدند.

پس روزى ديگر صباحى حضرت به نزد ما آمدند و من و فاطمه در كسائى بوديم و بغير از آن جامه ديگر نداشتيم و اگر يكى مى پوشيد ديگرى برهنه مى ماند چنانكه عامه روايت كرده اند پس حضرت فرمودند كه السّلام عليكم و

ص: 137

اين سلام اذن بود و ظاهرا جواب اين سلام واجب نبود يا جواب بلند نبود پس ما خاموش مانديم و از شرم برهنگى جواب نداديم تا سه سلام فرمودند و ترسيديم كه اگر جواب ندهيم آن حضرت برگردند چون چنين مقرّر بود كه سه سلام مى فرمودند اگر جواب مى شنيدند داخل خانه مى شدند و الاّ ظاهر مى شد كه حالتى واقع است كه نمى توانند داخل شدن بر مى گشتند پس هر دو گفتيم و عليك السّلام يا رسول اللّه داخل شويد آن حضرت داخل شدند و آمدند و بر بالاى سر ما نشستند پس فرمودند كه اى فاطمه چكار داشتى ديروز نزد پدرت آمدى پس ترسيديم كه اگر جواب ندهيم آن حضرت برگردند پس سر از آن عبا بيرون آوردم و گفتم من عرض نمايم حاجت او را و چنين بود كه آن قدر فاطمه صلوات اللّه عليها مشك آب آورده است كه اثر كرده است در سينه آن حضرت،و آن قدر آسيا دست كرده است كه دستهاى او پينه كرده است،و آن قدر خانه رفته است كه جامهاى او گرد آلود شده است و آن قدر در زير ديگ آتش كرده است كه جامهاى آن حضرت چركن شده است پس من به ايشان گفتم كه اى كاش به نزد پدرت مى رفتى و خادمى از آن حضرت طلب مى كردى كه تا اين مشقتها از دوش شما برمى خاست حضرت سيّد الأنبياء صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه مى خواهيد كه بعوض كنيزك تعليم كنم شما را چيزى كه از براى شما بهتر از خادم باشد،وقتى كه خواهيد كه خواب رويد سى و چهار مرتبه اللّه اكبر بگوئيد و سى و سه مرتبه سبحان اللّه بگوئيد و سى و سه مرتبه الحمد للّه پس حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها سر از لحاف يا كسا بيرون آوردند و فرمودند كه راضيم از خدا و رسول آن چه را كردند و راضيم به آن چه عطا فرمودند.

و در علل سه مرتبه واقع است قد رضيت و ترتيب تسبيح به نحويست كه نزد عامه اشهر است عكس مشهور اول تسبيح و ديگر تحميد و ديگر تكبير و

ص: 138

چون واو دلالت بر ترتيب ندارد و نزد محققين و ترتيب ذكرى دلالت ندارد دور نيست كه صدوق موافق مذهب خود نقل كرده باشد يا سهو از نساخ واقع شده باشد و على اى حال شك نيست كه بنحو مشهور اولى است و اگر كسى در وقت خواب بهر دو عنوان بلكه بهر سه طريق بخواند عمل به همه اخبار و نسخ كرده خواهد بود.

دنباله تعقيبات

(فاذا فرغت من تسبيح فاطمة صلوات اللّه عليها فقل اللّهمّ أنت السّلام و منك السّلام و لك السّلام و إليك يعود السّلام سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته السّلام على الائمّة الهادين المهديّين السّلام على جميع انبياء اللّه و رسله و ملائكته السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين ثمّ تسلّم على الائمّة واحدا واحدا صلوات اللّه عليهم و تدعو بما بدا لك يا بما احببت)

پس چون از تسبيح حضرت فاطمه صلوات اللّه عليها فارغ شوى بگو آن چه در فقه رضوى مذكور است و ترجمه اش اينست كه خداوندا توئى سلام يعنى سلام از جميع نقايص،يا توئى رحمت از باب مبالغه و سلامتيها و رحمتها از تست كه هر كرا مى خواهى عطا مى كنى و از جهت تست سلامتى ها و هر كه سعى مى نمايد در تصفيه اخلاق از نقايص از جهت رضاى تو مى كند،و هر كرا سالم مى دارى از جهت بندگى خود مى دارى و بسوى تو بر مى گردد سلامتى ها يعنى اگر بندگان كنند از توفيق تست و به سبب هدايت تست تنزيه كن پروردگار خود را آن خداوندى كه پروردگار عزت و جبروتست و اينها مخصوص ذات مقدس اوست تنزيه كن و پاك دان او را از آن چه عالميان او را وصف به آن مى كنند يا عزيز است از وصف عقلا فكيف از وصف غير ايشان و سلامى از جناب اقدس او و چگونه سلامى

ص: 139

بر پيغمبران مرسل باد و باقى مذكور شده است سابقا پس سلام مى دهى بر ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم يك يك و بعد از آن هر چه به خاطرت رسد يا هر چه را خواهى از خداوند خود طلب كن.

ص: 140

باب التّعقيب

مقدمه

بابى است در بيان آن چه در عقب نمازها بايد خواند چنانكه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ پس منقولست از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه مراد الهى آنست كه هر گاه از نماز واجب فارغ شوى پس متوجه پروردگار خود شو يا دست به دعا بردار و هر مطلبى كه دارى از خداوند خود طلب نما تا عطا كند ترا.

و در خبرى ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه مراد از آيه دعاست در عقب نماز كه بنشينند و دعا كنند،و اكثر مفسّرين چنين تفسير كرده اند،در اخبار بسيار وارد شده است كه مراد اينست كه چون از امر نبوت فارغ شدى على را نصب كن از جهت امامت.

و در روايت ديگر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه چون از حج وداع فارغ شدى نصب كن على را در غدير خم از جهت امامت و منافات نيست ميان اين روايات به آن كه أول ظهر آيه باشد و آخر بطن يا هر دو ظهر باشد كه هر دو مراد باشد و در آيات از اين باب بسيار است و اين اخبار از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست،و زمخشرى در اين تفسير گفته است كه ناصبى را مى رسد كه بگويد كه مراد اين است كه چون از نماز فارغ شوى سبّ امير المؤمنين بكن اى ملعون كافر دشمن خدا و رسول در آيه

ص: 141

تفاسير مختلفه كرده اند و همه را تو نقل مى كنى از عكرمه و سدى و قتاده و حسن،و عكرمه كه از جمله خوارج است شنيدى كه هرگز خارجى نسبت به على اين گفته باشد تو مى خواهى از جمله مسلمانان باشى و چنين كفرى را تجويز كنى كه كفار تجويز نكرده باشند و خود آيات بسيار در شأن آن حضرت در همين تفسير نقل كرده،از آيه مباهله و تطهير و خاتم و سورۀ هل اتى و غير آن،و بحسب لفظ چه فرقست ميان تفسير تعقيب و تفسير نصب امامت غدير،و مسلمانى نفى غدير نكرده است غايتش آنست كه بعضى از عامه تاويل مى كنند غرض آنست كه اعتماد بر فضيلت متعارف نيست يا آن كه اين ملعون بحسب متعارف علامه عصر خود است از امثال اين گفتگو بسيار گفته است كه پاره مذكور شد سابقا و پاره در اماكن خود مذكور خواهد شد.

و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر كه نماز فريضه را به جا آورد و تعقيب كند تا وقت فريضه ديگر پس او بمنزله مهمان حق سبحانه و تعالى است و بر خدا لازم است كه مهمان خود را گرامى دارد و احاديث فضيلت تعقيب را بعد از اين خواهد گفت.

كمترين چيزى دعا عقيب نماز

6-( قال الصّادق صلوات اللّه عليه: ادنى ما يجزئك من الدّعاء بعد المكتوبة ان تقول اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد اللّهمّ انّا نسألك من كلّ خير احاط به علمك و نعوذ بك من كلّ شرّ احاط به علمك اللّهمّ انّا نسألك عافيتك فى جميع أمورنا كلّها و نعوذ بك من خزى الدّنيا و عذاب الآخرة).

كلينى بسند حسن كالصحيح بل الصحيح از زراره روايت كرده است و ظاهر است كه صدوق نيز از زراره روايت كرده است چنانكه اين ضعيف را به تجربه علم حاصل است پس صحيح باشد بى دغدغه كه آن حضرت فرمودند كه كمترين چيزى كه مجزيست ترا از دعا عقيب نماز واجب اينست كه

ص: 142

به گويى اين كلمات وجيزه را كه مشتمل است بر جميع مطالب دنيوى و اخروى.

خداوندا صلوات فرست بر محمد و آل آن حضرت خداوندا من و جميع مؤمنان همه از تو سؤال مى كنيم از هر خير و خوبى كه علم تو به آن احاطه كرده است و به آن عالمى و پناه مى آوريم ما همه به تو از هر شر و بدى كه علم تو به آن محيط است خداوندا سؤال مى كنيم همه عافيت ترا كه همه را حفظ كنى در جميع كارهاى ما از هر چه خوب نباشد از ضررهاى دنيوى و اخروى و همگى به تو پناه مى آوريم از خوارى دنيا و عذاب آخرت و اين الفاظ در كافى مفرد واقع شده است ممكن است كه نسخه صدوق بلفظ متكلم مع الغير باشد يا خود تغيير داده باشد بنا بر حديثى كه واقع شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى امامت كند جمعى را و دعا را مخصوص خود گرداند خيانت كرده است ايشان را،و حق سبحانه و تعالى تعليم بندگان فرموده است در سورۀ فاتحه كه دعا را بلفظ جمع كنند در «اهْدِنَا» بلكه خطاب را بلفظ جمع آورند در إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ و حكمتش آن كه بنده خود را قابل خطاب و دعا نداند ديگران را با خود ضم كند تا به بركت ايشان دعاى او مستجاب شود قطع نظر از آن كه شفقت بر خلق الهى از اركان ايمانست و دأب اين بنده در جميع دعاها آنست كه بلفظ جمع مى كنم هميشه بلكه تا مقدور است دعاى اخوان را مقدم مى دارم بلكه از جهت ايشان دعا مى كنم و بس.

خواندن توحيد

14,3,2,1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: من احبّ ان يخرج من الدّنيا و قد تخلّص من الذّنوب كما يتخلّص الذّهب الّذى لا كدر فيه و لا يطلبه احد بمظلمة فليقل فى دبر الصّلوات الخمس نسبة الرّبّ تبارك و تعالى اثنى عشر[اثنتي عشر خ]مرّة ثمّ يبسط يديه و يقول اللّهمّ انّي أسألك باسمك المخزون المكنون الطّهر الطّاهر المبارك و أسألك

ص: 143

باسمك العظيم و سلطانك القديم ان تصلّى على محمّد و آل محمّد يا واهب العطايا يا مطلق الاسارى يا فكّاك الرّقاب من النّار أسألك ان تصلّى على محمّد و آل محمّد و ان تعتق رقبتي من النّار و ان تخرجنى من الدّنيا آمنا و ان تدخلنى الجنّة سالما و ان تجعل دعائي أوّله فلاحا و أوسطه نجاحا و آخره صلاحا انّك أنت علاّم الغيوب ثمّ قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه هذا من المخفيّات[المختار خ]ممّا علّمنى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و أمرني ان اعلّم الحسن و الحسين صلوات اللّه عليهما).

و منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه خواهد از دنيا بيرون رود از گناهان پاك شده باشد چنانكه خالص مى شود طلاى بى غش و كسى طلب نكند از او مظلمه را كه همه را حق سبحانه و تعالى از او راضى گرداند پس بايد كه در عقب نمازهاى پنجگانه بخواند سوره نسبت را كه سوره توحيد است،و از آن جهت آن را سوره نسبت مى خوانند كه يهود از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سؤال كردند كه نسبت كن از جهت ما خداوند خود را كه او را با خلق چه نسبت است از خويشى يا نسبت عموم و خصوص و امثال آن حق سبحانه و تعالى سوره قل هو اللّه احد را فرستاد و بيان فرمود كه نسبت او بى نسبتى است حاصل آن كه آن سوره را دوازده نوبت بخواند پس دستها را بگشايد و بگويد كه اللهم الخ كه ترجمه اش اين است كه خداوندا از تو سؤال مى كنم بحق اسم تو آن اسمى كه دلالت بر ذات مقدس تو مى كند و چون ذات مخفى است و كسى را به آن راهى نيست هم چنين به آن اسم كسى راه ندارد.

و چنانكه در اخبار كثيره وارد شده است كه اسامى اعظم الهى هفتاد و سه اسم است حق سبحانه و تعالى يك اسم را مخصوص خود گردانيد و هر يك از

ص: 144

انبيا را بحسب قابليت اسامى كرامت كردند و از آن جمله آصف بن برخيا يك اسم از آن اسماء داشت كه تخت بلقيس را در يك چشم زدن حاضر گردانيد،و حضرت عيسى را دو اسم داده بودند كه به آن دو اسم مرده را زنده مى كرد و معجزات باهره ازو ظاهر مى شد،و حضرت موسى را چهار اسم داده بودند،و حضرت ابراهيم را هشت اسم،و حضرت نوح را پانزده اسم،و حضرت آدم را بيست و پنج اسم صلوات اللّه عليهم،و پيغمبر ما را و ائمه معصومين را صلوات اللّه عليهم هفتاد و دو اسم داده بودند پس ظاهر آنست كه آن يك اسم مراد باشد و قسم مى دهند حق سبحانه و تعالى را به آن اسم و سؤال مى كنند بحق و حرمت آن اسم و ممكن است كه نوع مراد باشد و همه اين اسامى اعظم مراد باشد چون از غير انبياء و اوصيا صلوات اللّه عليهم پوشيده است،و پاك و پاكيزه است از آن كه بر غير زبان انبياء و اوليا جارى گردد،و با بركت است كه جميع فوايد دنيوى و اخروى بر آن مترتب مى شود.

و سؤال مى كنم ترا بحق آن اسم عظيم يا هر اسم عظيمى كه ترا هست و بحق پادشاهى تو كه عبارتست از عموم قدرت او كه عين ذات اوست و قديم است چون ذات او قديم است كه صلوات فرست بر محمد و آل او اى خداوندى كه بخشاينده عطاهائى و اى خداوندى كه رها كننده اسيرانى از عذاب جهنم و اى خداوندى كه آزاده كننده گردنهاى خلايقى از آتش دوزخ سؤال مى كنم از تو كه صلوات فرستى بر محمد و آل او و گردن مرا خلاصى دهى از آتش دوزخ و بيرون برى مرا از دنيا ايمن از عذاب خودت و آن كه مرا داخل بهشت كنى با سلامتى از جميع مكاره سابقه بر آن و بگردانى اول دعاى مرا فلاح و رستگارى از عذاب خود و وسط آن را بگردانى فيروزى به مطالب عاليه و آخر آن را صلاح گردانى كه به سبب آن داخل گردم در فوج مقربان به درستى كه تو

ص: 145

خوب مى دانى هر غيبى را و مى دانى كه چه چيز است كه صلاح ما در آنست پس حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه اين دعا از جمله دعاهاى مخفى است كه به همه كس نمى دهند يا دعاهاييست كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله انتخاب فرموده اند و تعليم من دادند و فرمودند كه تعليم كنم بحسن و حسين بهترين جوانان اهل بهشت.

و بسند صحيح منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه هر كه نماز صبح را بكند و در عقب آن يازده مرتبه قل هو اللّه احد بخواند در آن روز گناهى بر او ننويسند على رغم شيطان.

و كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد بايد كه ترك نكند در عقب نمازهاى واجب سوره توحيد را و هر كه بخواند آن را در عقب فرايض حق سبحانه و تعالى جمع كند از جهت او خير دنيا و آخرت را و بيامرزد او و پدر و مادر و فرزندان او را.

دعاى يوسف در عقب هر نماز واجب

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: جاء جبرئيل(ع)إلى يوسف عليه السّلام و هو فى السّجن فقال يا يوسف قل فى دبر كلّ فريضة اللّهمّ اجعل لي فرجا و مخرجا و ارزقنى من حيث احتسب و من حيث لا احتسب).

و بسند حسن كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه جبرئيل(ع)به نزد يوسف(ع)آمد در وقتى كه در زندان بود و گفت اى يوسف در عقب هر نماز واجبى اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست كه خداوندا از اين غم مرا فرجى ده و بيرون آمدنى يا سببى از جهت بيرون آمدن من عطا كن و روزى ده مرا از جاهائى كه گمان دارم و از جاهائى كه گمان ندارم،و مى بايد كه در آن زودى خلاص شده باشد و بظهور گذاشته

ص: 146

نفرموده باشند يا از راوى افتاده است و غرض اينست كه خواندن اين دعا از غمها خلاصى مى دهد و روزى را فراخ مى گرداند.

دعاى امام صادق ع

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: يقول فى دبر كلّ صلاة اللّهمّ اهدني من عندك و افض علىّ من فضلك و انشر علىّ من رحمتك و انزل علىّ من بركاتك).

و كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه شيبه هذلى به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه پير شده ام و ضعيف شده ام از اعمالى كه خود را به آن عادت فرموده بودم از نماز و روزه و حج و جهاد پس تعليم كن مرا يا رسول اللّه سخنى كه نافع باشد مرا و سبك كن بر من يا رسول اللّه پس حضرت فرمودند كه بارى ديگر بگو تا سه بار گفت حضرت فرمودند كه نماند در دور تو درختى و كلوخى مگر آن كه ترحم كردند و بر حال تو گريستند چون نماز بگذارى ده مرتبه بگو

سبحان اللّه العظيم و بحمده و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم كه حق سبحانه و تعالى به بركت اين تمجيد ترا عافيت كرامت مى فرمايد از كورى و ديوانگى و خوره و فقر و پيرى بد پس گفت يا رسول اللّه فوايد اين دنيوى بود فايده آخرت را چيزى بفرماييد حضرت فرمودند كه در عقب هر نمازى مى گويى اللهم اهدني الخ پس دست خود را گرفت مانند آن كه چيزى در دست گرفته باشد و روانه شد پس شخصى بابن عباس گفت كه خال تو سخت گرفت اين كلمات را،و ازين جهت خال گفت كه والده ابن عباس از قبيله هذيل بود پس حضرت فرمودند كه به درستى كه اگر باين عمل كند و عمدا ترك نكند فرداى قيامت او را گويند كه از هر درى از درهاى بهشت كه خواهد داخل بهشت شود.

و اما ذكر اول پس ترجمه اش آنست كه تنزيه مى كنم تنزيه كردنى كه لايق

ص: 147

باشد خداوندى را كه از آن بزرگتر است كه عظمت او را تصوّر توان كرد و حمد و ثنا و ستايش مى كنم او را بر اين تسبيح و ساير نعم او و نيست احدى را كه ترك كند معاصى را يا به جا آورد طاعات را مگر بحول و قوت اللّه تعالى كه رتبه او از آن بلندتر است كه كسى تصور آن تواند كردن و از آن بزرگتر است كه تصوّر بزرگى او توان كردن.

و دعاى دويم ترجمه اش اينست كه خداوندا هدايت كن مرا از نزد خود به هدايات خاصه كه بدارى مرا به آن راهى كه محبوبترين راههاست نزد تو و فايض گردان بر من از فضل خود از انوار مكاشفات و مشاهدات هر چند قابليت آنها ندارم،و پهن گردان بر من از رحمت خود كه هر عضوى از اعضاى من صرف شود در راهى كه محبوب تست كه تا شكر آن به جا آورده شود از رحمتهاى خاصه تو و نازل گردان بر من از بركات نعمتهاى دنيوى تا آن كه بخاطر جمع متوجه جناب اقدس تو توانم شد يا مرتبه اول مرتبه محبت است و دويم معرفت و سيم لوازم آن از واردات قدسيه و چهارم فناء فى اللّه و بقاى باللّه يا سيم مرتبه فناست و چهارم بقا مجملا شامل جميع كمالات و خيراتست و جامع ترين دعاهاست و اعظم وسايل قرب است هر گاه از روى حضور قلب و تضرع،و زارى خوانده شود و از جهت اين دعا عددى مقرر نساختند و ظاهرش آنست كه يك مرتبه كافى است و اظهر آن است كه اين را به قوت و قدرت مقرر فرموده باشند و آن چه مقرر است نزد ارباب دعا از مشايخ عدد جمل را اعتبار مى كنند و آن چهار هزار و هشتصد است تقريبا و پنج هزار مرتبه در شبانه روزى به زودى مى رساند بجميع مطالب و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال صفوان بن مهران الجمّال: رأيت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه اذا صلّى و فرغ من صلاته رفع يديه فوق رأسه).

و به اسانيد صحيح

ص: 148

و كالصحيح منقولست از صفوان شتربان كه ديدم امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را كه چون نماز مى كردند و از نماز فارغ شدند دستهاى خود را بر بالاى سر مى بردند آن چه ظاهر است دست بردن از جهت دعاست از روى ابتهال و تضرع و اولى آنست كه وقتى برد كه گريه آيد او را و جمعى كه چنين فهميده اند كه گويا رحمت الهى فايض مى شود بنده آن را قبول مى كند و بدست خود مى گيرد چنانكه در حديث سابق دعا را بدست گرفت و ليكن مناسب اخبار بسيار معنى اولست و على اى حال شك نيست كه اقلا اين را طلب كند كه رب تقبل صلاتي يا ربنا تقبل صلواتنا و بر اين مضمون احاديث صحيحه و حسنه و كالصحيحه وارد شده است در باب وضو بعضى از آن گذشت.

دعاى بي جواب نمى ماند

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: ما بسط عبد يديه إلى اللّه عزّ و جلّ الاّ استحيى اللّه ان يردّها صفرا حتّى يجعل فيها من فضله و رحمته ما يشاء فاذا دعا احدكم فلا يردّ يديه حتّى يمسح بهما على رأسه و وجهه و فى خبر اخر على وجهه و صدره).

و منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه هيچ بنده دستهاى خود را بالا نكرد و به جانب آسمان كه قبله دعاست مگر آن كه حق سبحانه و تعالى او را شرم مى آيد كه آن دست را خالى برگرداند تا آن كه حق سبحانه و تعالى در آن دست مى گذارد از فضل و رحمت خود آن چه را مى خواهد پس هر گاه يكى از شما دعا كند پس بايد كه دستهاى خود را بر نگرداند تا آن كه آن دستها را بر سر و روى خود بمالد و در حديث ديگر در اين تتمه كه تا بر رو و سينه خود نمالد، و از حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه در غير نماز دست بر سر و روى خود بكشند و در نماز نشكند.

آخر سخنان در تعقيب

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: من اراد يكتال

ص: 149

بالمكيال الاوفى فليكن اخر قوله سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ فانّ له من كلّ مسلم حسنة).

و منقولست بسند صحيح از بكر بن محمد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آن حضرت فرمودند كه هر كه خواهد كه او را كيل كنند به كيلى كه تمامتر باشد يعنى او را اعظم ثوابها بدهند يا او را به ترازوى عظيم تر بكشند كه كنايه باشد از نجات و ثواب عظيم پس بايد كه آخر سخنان او اين آيات باشد پس به درستى كه هر گاه چنين كند او را عطا مى كنند بعدد هر مسلمانى يك حسنه و ترجمه اش اينست كه تسبيح و تنزيه بكن پروردگار خود را كه عزت و عظمت و كبريا مخصوص ذات مقدس اوست از هر چه وصف كنند او را يعنى تنزيه كن از وصف واصفان يا عزيز است و منزه است از وصف ايشان، و رحمتى و سلامتى كه قدر و وزن او را اللّه تعالى داند بر پيغمبران مرسل باد،و جميع محامد مخصوص پروردگار عالميانست و خواهد آمد كه اين آيات كفاره مجالس است از هر چه در آن گذشته باشد.

بالا بردن دست در حال دعا

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: اذا فرغ احدكم من الصّلاة فليرفع يديه إلى السّماء و لينصب فى الدّعاء فقال ابن سبأ يا امير المؤمنين أ ليس اللّه بكلّ مكان قال بلى قال فلم يرفع يديه إلى السّماء قال أ و ما تقرء وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ فمن اين يطلب الرّزق الاّ من موضعه و موضع الرّزق و ما وعد اللّه عزّ و جلّ السّماء).

و منقولست كالصحيح از محمد بن مسلم و ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از آباء خود كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه از نماز فارغ شويد پس بايد دستها را به جانب آسمان بلند كنيد و سعى كنيد در دعا پس عبد اللّه بن سبا كه حالش خوب بود و آخر غالى

ص: 150

شد و مى گفت على خداست و من پيغمبرم از جانب او و هر چند حضرت سعى مى فرمودند كه شايد از اين اعتقاد فاسد برگردد برنگشت و حضرت او را سوزاند گفت يا امير المؤمنين آيا چنين نيست كه حق سبحانه و تعالى در همه جا حاضر است يعنى علم و قدرتش محيط است به همه اشياء حضرت فرمودند كه بلى او گفت پس چرا بنده دستها را به جانب آسمان بر مى دارد حضرت فرمودند كه آيا در قرآن نيست كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه در آسمانست روزى شما و بهشت و جميع قضا و قدرهاى خير كه شما را به آن وعده داده اند پس از كجا طلب روزى بايد كرد مگر از موضعش،و موضع روزى يعنى باران كه سبب روزيست در جانب آسمانست و محل تقدير روزى و ساير چيزها كه لوح است در آسمانست و بهشت و ساير وعدهاى الهى در آسمانست حاصل آن كه آسمان قبله دعاست چنانكه كعبه قبله نماز است و چنانكه حسب الامر مى بايد كه رو به جانب كعبه كنند در نماز هم چنين حسب الامر مأموريم به آن كه دست به جانب آسمان بلند كنيم در دعا،و هم چنان كه رو به كعبه از اين جهت نيست كه حق سبحانه و تعالى در كعبه باشد هم چنين رو به جانب آسمان نه از جهت اين است كه حق سبحانه و تعالى در آسمانست و محتمل است كه غرضش اين باشد كه چون على خداست و در همه جا حاضر است دست به آسمان چرا بايد كرد.

دعاى بعد از نماز ظهر

1-( و كان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه يقول: اذا فرغ من الزّوال اللّهمّ انّي أتقرّب إليك بجودك و كرمك و أتقرّب إليك بمحمّد عبدك و رسولك و أتقرّب إليك بملائكتك المقرّبين و أنبيائك المرسلين و بك اللّهمّ لك الغنى عنّى و بى الفاقة إليك أنت الغنيّ و انا الفقير إليك اقلنى عثرتى و استر علىّ ذنوبي و اقض اليوم حاجتى و لا تعذّبنى بقبيح ما تعلم منّي بل عفوك يسعنى وجودك ثمّ تخرّ ساجدا و تقول يا اهل

ص: 151

التّقوى و يا اهل المغفرة يا برّ يا رحيم أنت أبرّ بي من ابى و امّى و من جميع الخلائق اقلبنى بقضاء حاجتى مجابا دعائي مرحوما صوتى قد كشفت انواع البلاء عنّى).

چون دعاهاى عامه كه در عقب همه فرايض مى توان خواند مجملى از آن ذكر كرد:شروع نمود در دعاهاى خاصه از آن جمله منقولست در حسن كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه هر گاه از نماز زوال كه آن نافله ظهر است و احتمال نماز ظهر نيز دارد و اگر در عقب هر دو بخواند بهتر است فارغ مى شدند اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا تقرب مى جويم به تو و وسيله مى سازم يا قسم مى دهم ترا بحق جود تو و كرم تو و وسيله مى گردانم و تقرب مى جويم به تو بحق محمد(ص)كه بنده تست و رسول تست و تقرب مى جويم و وسيله مى سازم به تو به فرشتگان مقرب تو و پيغمبران مرسل تو يا بحق ايشان و بحق ذات مقدّس تو يا بذات تو خداوندا تراست غنا و بى نيازى از من و مراست فقر و احتياج به تو توئى غنى مطلق و منم محتاج به تو ببخشا گناهان مرا و بيامرز بديهاى مرا،و امروز حاجت مرا برآور و عذاب مكن مرا به سبب آن چه مى دانى از قبايح من بلكه عفو تو وجود تو مرا فرا گرفته است و مرا بس است پس به سجده مى روى و مى گويى اى خداوندى كه سزاى آنى كه از تو بترسند و از عذاب تو خائف باشند و اى خداوندى كه سزاى آنى كه گناهان بندگان را بيامرزى اى نيكوكار اى مهربان شفقت و مهربانى تو بمن بيشتر است از پدر و مادر من از جميع خلايق،مرا بر گردان از درگاه خود با حاجات من كه بر آورده باشى و اجابت كرده باشى دعاى مرا و رحم كرده باشى بر صدا و آواز من و دفع كرده باشى انواع بلاها را از من.

دعاء بعد از نماز مغرب

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من قال اذا صلّى المغرب ثلث مرّات الحمد للّه الّذى يفعل ما يشاء و لا يفعل ما يشاء غيره اعطى

ص: 152

خيرا كثيرا).

و بسند كالصحيح منقول است كه آن حضرت فرمودند كه هر كه بعد از نماز شام سه مرتبه اين حمد و ثنا را كه ترجمه اش اين است كه سپاس و ستايش خداوندى را كه مى كند هر چه را مى خواهد و نمى كند هر چه را غير او خواهد و او نخواهد بخواند او را عطا مى كنند خير و خوبى بسيار.

6-( و: كان صلوات اللّه عليه يقول بين العشاءين اللّهمّ بيدك مقادير اللّيل و النّهار و مقادير الدّنيا و الآخرة و مقادير الموت و الحيوة و مقادير الشّمس و مقادير القمر و مقادير النّصر و الخذلان و مقادير الغنى و الفقر اللّهمّ ادرأ عنّي شرّ فسقة الجنّ و الانس و اجعل منقلبى إلى خير دائم و نعيم لا يزول).

و بسند قوى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه در ميان نماز شام و نماز خفتن و در كافى و تهذيب بعد العشاءين است و ظاهرا نساخ تبديل كرده اند بعد را به بين چون بترتيب مذكور از كافى برداشته است و ترجمه اش اين است كه خداوندا به قضا و تقدير تست مقدارهاى شب و روز به نحوى كه آفريده است كه گاهى شبرا داخل روز كند و روز بلند شود و بهار و تابستان پديد آيد كه آفتاب در غايت ارتفاع باشد و نباتات و حيوانات بلكه جمادات را ترقيات حاصل شود،و گاه روز را داخل شب كند كه فصل پائيز و زمستان به همرسد و بدست تست،و قادر و عالمى به مقدارهاى دنيا و آخرت در اصل ايجاد هر دو و ابقاى هر چه در هر دو است و هم چنين مقدارهاى موت و حيات كه چه مقدار سابق بر حيات بايد كه ميّت باشد و نباشد و هم چنين است مقدار موت بعد از حيات و مقدار حيات كه ظاهر است،و ممكن است كه مراد مقدار حيات مراد باشد و موت به تبعيّت حيات مذكور شده باشد و هم چنين است مقدار اصل شمس و قمر كه در اصل آفرينش شمس را ايجاد كرد مثل صد و شصت و شش برابر و ربع و ثمن زمين

ص: 153

و هم چنين در آفريدن قمر برابر سدس سبع زمين تقريبا و مقدار حركات ايشان و بقاى ايشان تا روز قيامت كه معدوم شوند،و هم چنين مقدارهاى نصرت جمعى،و خوارى جمعى به قدرت تست و عالمى به آن،و هم چنين مقدارهاى توانگرى جمعى و فقر ايشان يا غير ايشان كه همه را موافق حكمت چنان كرده است كه مى بايد،خداوندا دفع كن از من شرّ فاسقان ديوان و آدميان را و بگردان عاقبت مرا به خيرى دايم و به نعمتى كه زوال نداشته باشد كه آن خير و نعمت بهشت است يعنى چون همه بدست تست مى توانى كه بلاها را دفع كنى و نعمتها را كرامت كنى و متعارف عرب و عجم است كه اين تجوّز را مى كنند و مى گويند كه همه چيز بدست تست و مراد ايشان قدرت اوست چه ظاهر است كه هيچ چيز بدست او نيست.

دعاى بعد از نماز صبح

9-( و روى محمّد بن الفرج: انّه قال كتب إليّ ابو جعفر محمّد بن علىّ الرّضا صلوات اللّه عليهما بهذا الدّعاء و علّمنيه و قال من دعا به فى دبر صلاة الفجر لم يلتمس حاجة الاّ يسّرت له و كفاه اللّه ما اهمّه بسم اللّه و صلّى اللّه على محمّد و آله وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا - لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ - حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ما شاء اللّه لا حول و لا قوّة الاّ باللّه ما شاء اللّه لا ما شاء النّاس ما شاء اللّه و ان كره النّاس حسبى الرّب من المربوبين حسبى الخالق من المخلوقين حسبى الرّازق من المرزوقين حسبى الّذى لم يزل حسبى حسبى من كان منذ كنت لم يزل حسبى حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ).

و مرويست از محمد بن فرج ثقه عدل و

ص: 154

ظاهرا از كتاب او برداشته باشد بنا بر آن كه خود در اول كتاب ذكر كرده است و اظهر آنست كه از كافى برداشته است بترتيب كه گفت حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه بمن نوشتند اين دعا را و تعليم دادند مرا كه بچه نحو بخوانم و فرمودند كه هر كه اين دعا را در عقب نماز صبح بخواند هر حاجتى كه از حق سبحانه و تعالى طلب كند البته آن را آسان گرداند و حق سبحانه و تعالى كفايت كند مهمات او را و دعا اينست كه مشتمل است بر چهار آيه كه به اسانيد صحيحه و حسنه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه تعجب دارم از كسى كه از چهار چيز بترسد چرا پناه به چهار چيز نمى برد.

تعجب دارم از كسى كه خوف داشته باشد از دشمنان چرا پناه باين آيه نمى برد كه مكرر بگويد حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ يعنى حق سبحانه و تعالى ما را كافى است و نيكو وكيلى است كه هر كه كار خود را به او گذارد البته كار او را مى سازد به درستى كه شنيدم كه حق سبحانه و تعالى در عقب اين آيه مى فرمايد كه برگشتند با نعمت الهى كه فتح بود و با فضلى كه به ايشان نرسيد مكروهى، و مشهور اين است كه چون در جنگ احد هفتاد كس از اصحاب حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله شهيد شدند و اكثر زخم برداشته بودند و حضرت زخم داشتند و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه زياده از هفتاد زخم از نيزه و شمشير و تير برداشته بودند،و لا فتى در شأن آن حضرت آمد و كفار به سبب نزول ملائكه برگشتند حق سبحانه و تعالى فرمود كه آن حضرت با جمعى كه زخم برداشته اند كفار را تعاقب نمايند و حضرت جار كرده بيرون رفتند و از مسلمانان هفتاد كس با آن حضرت صلى اللّه عليه و آله همراهى كردند و چون يك منزل رفتند حضرت فرمودند كه در شب آتشها بسيار افروختند و كفار از مراجعت پشيمان شده ارادۀ برگشتن كردند تا آن كه شخصى به ايشان رسيد كه

ص: 155

حضرت و اصحاب و آتشها را ديده بود،كفار از آن شخص پرسيدند كه چه خبر دارى آن شخص گفت كه و اللّه كه محمد(ص)را ديدم كه لشكرى عظيم برداشته است و بطلب شما مى آيد كفار فكر كردند كه مبادا در اين مرتبه شكست خورند رعبى و خوفى عظيم در دلهاى ايشان افتاد و برگشتند و چون خبر به حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله رسيد كه ايشان با خوف بسيار برگشتند حضرت نيز برگشتند با فتح و فيروزى بدون حرب و اين فتح نبود مگر از گفتن ايشان اين كلمه را از روى اخلاص.

و تعجب دارم از كسى كه غمناك شود چرا پناه نمى برد به گفتن اين كه لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ يعنى نيست خداوندى بغير از تو اى خداوند منزه از نقايص و بديها به درستى كه من از جمله ظالمانم بر نفس خود پس به درستى كه شنيدم كه حق سبحانه و تعالى در عقب اين آيه مى فرمايد كه چون يونس در شكم ماهى اين تسبيح را مى خواند پس مستجاب كرديم دعاى او را و نجات داديم او را از غم و هم چنين نجات مى دهيم غير او را هر كه ما را از روى اخلاص باين تسبيح بخواند.

و تعجب دارم از كسى كه با او در مقام مكر باشند چرا پناه نمى برد باين آيه كه مؤمن آل فرعون گفت و أفوّض الخ يعنى مى گذارم كارهاى خود را به خداوند عالميان به درستى كه حق سبحانه و تعالى بيناست به احوال بندگان خود به درستى كه شنيدم كه حق سبحانه و تعالى مى فرمايد در عقب آن بعنوان فاء تفريع يعنى چون تفويض كرد باين كلمه حق سبحانه و تعالى او را حفظ نمود از مكرهاى بد ايشان به آن كه شيرى چند فرستاد تا او را از شر فرعونيان نجات داد چنانكه از ظاهر آيه و اين اخبار صحيحه ظاهر مى شود.

و تعجب دارم از كسى كه دنيا و زينت آن را خواهد چرا پناه نمى برد بقول

ص: 156

الهى ما شاء اللّه لا قوّة الاّ باللّه يعنى آن چه حق سبحانه و تعالى خواهد چنان مى شود و در كارهاى خير قوتى نيست مگر به توفيق الهى به درستى كه شنيدم كه حق سبحانه و تعالى فرموده است در عقب آن كه در شأن برادر فقير آمده است كه به برادر غنى مى گفت كه اگر مرا مى بينى كه مال و فرزندم از تو كمتر است پس اميدوارم كه حق سبحانه و تعالى بمن عطا كند بوستانى بهتر از بوستان تو،و اميدى كه حق سبحانه و تعالى فرمايد البته بفعل مى آيد چنانكه شيوه كريمانست كه همين كه بر زبان ايشان جارى شد چنان مى شود چه جاى اكرم الاكرمين و در دعاء ما شاء اللّه لا حول و لا قوّة الاّ باللّه است يعنى نيست ترك معاصى و نه توفيق بر طاعات مگر بعون حق سبحانه و تعالى آن چه حق سبحانه و تعالى مى خواهد چنان مى شود نه آن چه مردمان خواهند و خدا نخواهد،آن چه خدا مى خواهد مى شود هر چند بر خلاف مراد خلايق باشد بس است مرا پروردگار عالميان از عالميان،كافى است و كفايت كننده است مرا خالق از خلايق،كافيست مرا روزى دهنده از روزى خواران،كافى است مرا آن كسى كه هميشه او مرا كافى بود،بس است مرا آن كسى كه تا بوده ام كفايت مهمات من كرده است،بس است مرا آن خداوندى كه نيست بجز او خداوندى بر او توكل كرده ام و اوست پروردگار عرش بزرگوارى كه عرش با آن عظمت را با آن چه در اوست آفريده باشد قادر است كه كفايت مهمات من كند.

و از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه بسند كالصحيح منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه خواندند حسبى الرّبّ من المربوبين را تا به آخر و حق سبحانه و تعالى دفع كرد شر دوانقى را از آن حضرت و حكايت طويل است و در عيون و غيره مذكور است.

دعاى بعد از هر نمازى

9-( و قال صلوات اللّه عليه: اذا انصرفت من صلاة مكتوبة فقل

ص: 157

رضيت باللّه ربّا و بالإسلام دينا و بالقرآن كتابا و بمحمّد صلى اللّه عليه و آله نبيّا و بعلىّ وليّا و بالحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الحجّة بن الحسن بن علىّ ائمّة اللّهمّ وليّك الحجّة فاحفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته و امدد له فى عمره و اجعله القائم بأمرك المستنصر[المنتصر خ ل]لدينك و اره ما يحبّ و تقرّبه عينه فى نفسه و فى ذرّيّته و اهله و ماله و فى شيعته و فى عدوّه و ارهم منه ما يحذرون و اره فيهم ما يحبّ و تقرّبه عينه و اشف به صدورنا و صدور قوم مؤمنين).

و بسند سابق از محمد بن فرج منقولست كه حضرت امام محمد تقى صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه از نماز واجبى فارغ شوى بگو راضيم به خداوندى كه خداوند عالميان است و خوشنودم به آن كه دين من اسلام است و قرآن كتاب منست و محمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر من است و على امام اول منست و ائمه معصومان امامان منند و اسم حضرت صاحب الامر را نبرده است نه در اين كتاب و نه در كتابهاى ديگر و ظاهرا صدوق جايز نمى داند نام آن حضرت را بردن و احاديث بسيار صحيح بر نهى وارد شده است و در احاديث صحيحه بعضى وارد شده است كه نام آن حضرت را نمى برد مگر كافرى و در بعضى آنست كه حرامست نام بردن و در حديث صحيح خضر وارد است كه نام و كنيت آن حضرت را نمى بايد برد تا وقتى كه آن حضرت خروج كند و در حديث لوح بعنوان م ح م د است و در احاديثى كه اشاره به آن حضرت صلوات اللّه عليه شده است كه قريب به هزار حديث باشد در آنها همه نام صحيح مذكور نيست مگر در سه چهار حديثى كه سهو از نساخ شده باشد و حكمت آن مخفى

ص: 158

است و ممكن است كه حكمت اين باشد كه مبادا يهود و نصارى گويند كه محمدى كه در توراة و انجيل هست آن حضرتست و ما انتظار آن حضرت مى كشيم چنانكه جمعى از جهالت نام بردند و الحال چنين مى گويند اگر چه معقول نيست زيرا كه عمده معجزه است و اگر نه معجزه باشد چه داند كسى كه مدعى نبوّت همان شخص است كه در توراة و انجيل است و هر كه آيد خواهند گفت كه ديگريست خواهد آمد اما چون اين باطل را مستمسك خود مى ساختند نهى وارد شد تا سبب نشود و بسا باشد كه نسبت به بعضى از عوام ايشان شبهه شود.

و شيخ بهاء الدين محمد تجويز تسميه مى كرد و مى گفت كه نهى مخصوص زمان غيبت صغرى بود چون در بعضى از اين احاديث نهى وارد شده است كه هر گاه نام بريد دشمنان بطلب آن حضرت مشغول خواهند شد و دست بر آن حضرت نيافته شيعيان و اصحاب آن حضرت را خواهند گرفت و ضرر خواهند رسانيد و ليكن چون در احاديث وارد شده است كه تا خروج نكند نام نمى توان برد و ممكن است كه در غيبت صغرى حرمتش بيشتر باشد و هيچ شك نيست كه بعنوان حجت آل محمّد صلى اللّه عليه و آله و مهدى و هادى و امثال اينها تعبير نمودن بهتر است و احوط است و اللّه تعالى يعلم،خداوندا ولىّ تو كه حجّت است بر خلايق او را حفظ كن از پيش رو و از پس سر و از دست راست و از دست چپ و از بالا و زير كه از هيچ وجه ضررى به آن حضرت نرسد و عمر آن حضرت را دراز كن و چنان كن كه در اين زودى قيام نمايد بامر تو كه آن امر جهاد و رواج دينست و چنان كن كه نصرت دهد دين ترا و بنما به او آن چه محبوب آن حضرتست كه آن اعلاء كلمة اللّه است و چنان كن كه چشم آن حضرت را روشن كنى و آن حضرت را خوشحال گردانى در امر خودش كه عالم را بتصرف

ص: 159

آن حضرت صلى اللّه عليه و آله در آورى و خوشحال سازى آن حضرت را در ذرّيّت آن حضرت كه همه در خدمت آن حضرت باشند بنا بر آن چه مشهور است كه الحال موجودند در جابلقا و جابرسا.

و در كافى بسند صحيح از ابن ابى عمير از استادانش روايت كرده است كه ايشان گفتند كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه حضرت امام حسن صلوات اللّه عليه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى را دو شهر است يكى در مشرقست و يكى در مغربست و حصار هر دو از آهن است و بر هر يك اين دو شهر هزار هزار در است و در هر شهرى هزار هزار زبانست مخالف يكديگر و من همه اين لغات را مى دانم و نيست در اين دو شهر و در ميان اينها و بر اينها حجتى و امامى غير از من و غير از حسين برادر من.

و در بصاير الدّرجات احاديث بسيار به همين مضمون منقول است و از مشايخ شنيده ام و روايات ديده ام كه اولاد حضرت صاحب الامر در اين شهرهايند و گاه گاهى نيز آن حضرت خود تشريف مى آورند باين شهرها و اگر بالفعل فرزندى نداشته باشد معنى آن اين است كه حق سبحانه و تعالى فرزندان و زنان به آن حضرت كرامت فرمايد بعد از خروج و خزينهاى زمين همگى بتصرف آن حضرت در آيد تا شيعيان آن حضرت به رفاهيت و عيش بگذرانند و دشمنان آن حضرت همگى مغلوب آن حضرت شوند،و خداوندا بنما به دشمنان آن حضرت از آن حضرت آن چه را از آن مى ترسيدند كه جمعى در جهاد بجهنم روند،و جمعى به حدودى كه در ذمهاى ايشان باشد،و جمعى از غصه گرفتن اموال ايشان كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه بوده است و ايشان در آن تصرف بنا حق كرده بودند،و بنما به آن حضرت از دشمنان آن چه محبوب آن حضرت باشد و سبب سرور آن حضرت شود و شفا ده سينه هاى ما را و سينه هاى جمعى را كه مؤمن

ص: 160

باشند به آن كه غمها و المها از دل همگى مرتفع شود و اينها همه واقع خواهد شد خواه دعا بكنند و خواه نكنند و فايده دعاها تسكين دلهاى جمعى است كه به غمها و المها مبتلا باشند و يا آن كه مثاب گردند به دعا كردن،و يا آن كه دعا سبب ازدياد فرح و سرور دوستان شود در حالت ظهور آن حضرت صلوات اللّه عليه و عمده فوايد دعا قرب بندگانست بجناب اقدس الهى در همه جا و از اين جهت دعا مطلوبست است هميشه خصوصا در بلاها و كمترين فوايد آن اين است كه در غالب اوقات بعد از دعا غم نمى ماند و اين مجربست و اگر نسبت به جمعى چنين باشد كه بالكليّه زايل نشود شدت آن زايل مى شود و آن چه مى ماند بمنزله عدم است و چون ديگر دعا مى كند آن بقيه نيز زايل مى شود خصوصا هر گاه دعا از جهت زوال غم نيز بكند.

(و كان النّبيّ صلى اللّه عليه و آله يقول اذا فرغ من صلاته اللّهمّ اغفر لي ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت و اسرافى على نفسى و ما أنت اعلم به منّي اللّهمّ أنت المقدّم و المؤخّر لا اله الاّ أنت بعلمك الغيب و بقدرتك على الخلق اجمعين ما علمت الحيوة خيرا لي فاحينى و توفّنى اذا علمت الوفاة خيرا لي اللّهمّ انّي أسألك خشيتك فى السّرّ و العلانية و كلمة الحقّ فى الغضب و الرّضا و القصد فى الفقر و الغنى و أسألك نعيما لا ينفد و قرّة عين لا تنقطع و أسألك الرّضا بالقضاء و برد العيش بعد الموت و لذّة النّظر إلى وجهك و شوقا إلى لقائك من غير ضرّاء مضرّة و لا فتنة مظلّة اللّهمّ زيّنا بزينة الايمان و اجعلنا هداة مهديّين اللّهمّ اهدنا في من هديت اللّهمّ انّي أسألك عزيمة الرّشاد،و الثّبات فى الامر و الرّشد و أسألك شكر نعمتك و حسن عافيتك و اداء حقّك و أسألك يا ربّ قلبا سليما و لسانا صادقا و

ص: 161

استغفرك لما تعلم و أسألك خير ما تعلم و أعوذ بك من شرّ ما تعلم فانّك تعلم و لا نعلم و أنت علاّم الغيوب)

و در كافى فانّك تعلم و لا تعلّم است الخ و بسند سابق از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله هميشه وقتى كه از نماز فارغ مى شدند اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اينست كه خداوندا بيامرز مرا آن چه را از پيش فرستاده ام از اعمال قبيحه كه به سبب آن مستحق عقوبت تو شده ام و آن چه را از پس گذاشته ام از بدعتهاى شنيعه يا آن چه را كه مى بايست كه تاخير كنم تقديم كرده باشم و بر عكس و اول اظهر است،و بيامرز آن چه را مخفى كرده ام و آن چه را آشكار كرده ام و اسرافى و ستمى را كه بر نفس خود كرده ام،و ببخشا هر چه را تو به آن اعلمى از من خداوندا تو مقدم مى دارى هر كرا قابليت تقديم دارد مانند انبيا و اوصيا و تو مؤخر مى دارى هر كه را قابليت امامت ندارد مانند غير ايشان و بنا بر اين عبارت عبارت اولى محتمل است كه از جهت كسانى باشد كه مذهب باطل داشته باشند و بمذهب حق در آمده باشند عذر تقصيرات سابقه را بخواهند و تعميم اولى است،نيست خداوندى بجز تو بحق علم تو يا به سبب آن كه عالمى به آن چه نزد ديگران مخفى است،و بحق يا به سبب قدرتى كه دارى بر همه خلايق تأخير مرا در حيات دانى مرا زندگانى كرامت كن،و بميران مرا هر وقت كه دانى كه خير من در مردنست،خداوندا به درستى كه سؤال مى كنم از تو ترس ترا در پنهان و آشكارا و از تو مى خواهم كه توفيق دهى مرا كه آن چه حق باشد بگويم در حالت غضب و خوشنودى و ميانه رو باشم در حالت فقر و توانگرى و سؤال مى كنم از تو نعمتى را كه آخر نشود كه آن نعمتهاى بهشت است و خوشنودى كه هرگز منقطع نشود در بهشت يا در دنيا به آن كه راضى باشم بهر حالى،و سؤال مى كنم از تو كه راضى باشم به قضاى تو

ص: 162

و سؤال مى كنم عيش نيكو را بعد از مرگ و لذت نظر به روى ترا يعنى چنان كن كه هميشه به ياد تو باشم و از اين معنى محظوظ باشم به آن كه مرا به مقام محبت و معرفت برسانى و هميشه مشتاق لقاى تو باشم از جهت رضا به قضاى تو و اشتياق مردن نه از جهت اين باشد كه آزارهاى عظيم داشته باشم و آرزوى مرگ كنم يا آن كه متعلق باشد بجميع جملهاى سابقه يعنى هر يك از اينها را بمن كرامت كن بدون تعب و مشقت بسيار و بدون فتنه گمراه كننده.

خداوندا مزين ساز ما را به زينت ايمان كامل و بگردان ما را كه هدايت كنيم خلايق را و خود راه راست را داشته باشيم خداوندا بسيار كسى را هدايت كرده و مى كنى مرا نيز به بركت ايشان هدايت كن،خداوندا از تو سؤال مى كنيم كه نيت من هميشه در راه راست باشد و در راه حق ثابت قدم باشم و از تو سؤال مى كنم كه توفيق دهى كه شكر كنم نعمتهاى ترا و آن كه عفو فرمائى بر وجه احسن يا به عافيت باشم از جميع مرضها بر وجه نيكو كه در آن عافيت ادا كنم حقوق ترا و از تو سؤال مى كنم اى پروردگار من دلى را كه سالم باشد و زبانى راست گو و طلب مغفرت مى كنم از تو از گناهانى كه تو مى دانى و از تو سؤال مى كنم بهترين چيزهائى را كه تو مى دانى و پناه مى گيرم به تو از بديهايى كه تو مى دانى به درستى كه تو مى دانى و ما نمى دانيم،و در نسخه كافى تو مى دانى و محتاج نيستى به آن كه كسى چيزى را به ياد تو دهد و حال آن كه تو دانائى بهر چه پنهانست بر وجه اكمل و اتم.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: من قال هذه الكلمات عند كلّ صلاة مكتوبة حفظ فى نفسه و داره و ماله و ولده اجير نفسى و مالى و ولدى و اهلى و دارى و كلّ ما هو منّي باللّه الواحد الاحد الصّمد الّذى لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد و اجير نفسى و مالى و ولدى و اهلى و دارى و كلّما هو منّي بربّ الفلق من شرّ ما خلق إلى

ص: 163

اخرها و بربّ النّاس إلى اخرها و بآية الكرسى إلى اخرها).

و كالصحيح منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه اين كلمات را نزد هر نماز واجبى بخواند حق سبحانه و تعالى او را و خانه و مال و فرزندان او را حفظ فرمايد و ترجمه اش اينست كه نفس و مال و فرزندان و اهل خانه خود را و هر چه از من باشد همه را در پناه خداوندى در مى آورم كه واجب الوجود بالذاتست و متصف بجميع صفات كمال است و يكى است و يگانه من جميع الوجوه است و بازگشت همه موجودات به اوست و دور نيست كه مراد از صمد وجوب وجود باشد يا آن كه صفات او عين ذات اوست يا محل حوادث نيست و تغيّر و تبدّل در ذات او و صفات او نيست،و والد نيست چون كفار قريش مى گفتند كه ملائكه بنات الهى اند،و نصارى مى گفتند پدر مسيح است،و يهود مى گفتند كه عزيز پسر اوست از جهت رد بر ايشان فرمود كه پدر نيست يا پدر صفات حادثه نيست كه از او صادر شود،و مولد نيست ردّا على النصارى كه عيسى را خدا مى دانند با آن كه مولود است يا نفى صفات زايده باشد ردّا على الاشاعره كه صفات را واجب الوجود مى دانند و متولد از حق سبحانه و تعالى و هيچ كس كفو و نظير و مانند او نيست ردّا على الحكما كه عالم را قديم مى دانند و در قدم نظير او مى دانند سيّما مجرّدات را و در تفسير اين سوره احاديث بسيار وارد شده است و در اينجا غرض ترجمه است،و در امان در مى آورم جان خود را و مال خود را و فرزندان و اهل بيت و خانه خود را و هر چه از من است و منسوبست بمن همه را در پناه خداوندى در مى آورم كه پروردگار صبح است كه مى شكافد شب را بنور روز يا شكافنده عدمست بنور وجود،و شكافنده نباتات و حيوانات است به آن كه از دانها خوشه ها مى آفريند و از نطفه ها يا رحمها حيوانات بيرون مى آورد و از ابر باران بيرون مى آورد.

ص: 164

و على بن ابراهيم در تفسير خود ذكر كرده است كه فلق چاهيست در جهنم كه اهل جهنم از سختى گرمى او فرياد مى كنند و پناه به خدا مى برند از عذاب آن و اين چاه از حق سبحانه و تعالى سؤال كرد كه او را رخصت دهد كه نفسى بكشد پس چون نفسى كشيد جهنم را سوخت و در آن چاه صندوقى است از آتش كه اهل آن چاه پناه به خدا مى برند از شدت گرمى آن صندوق و اين صندوق تابوتى است كه شش كس از پيشينيان و شش كس از پسينيان در آن تابوت خواهند بود اما آن شش كس پيشينيان.

يكى قابيل است كه هابيل را كشت،ديگر نمرود است،ديگر فرعون است، ديگر سامرى،ديگر شخصى است كه يهودان را گمراه كرد،ديگر كسى است كه نصارى را اضلال نمود.

و اما شش آخرين اوّلى،و دويمى و سومى و معاويه و سر خوارج و ابن ملجمند.

و ابو حمزه ثمالى اين حديث را روايت كرده است و منافاتى نيست ميان اين اقوال ممكن است كه همه مراد باشد اما در امثال اين آيات جزم بيكى يا مجموع مشكل است از شر هر چه حق سبحانه و تعالى آفريده است از آدميان و درندگان و گزندگان و هر شرى،و از شر شب تار وقتى كه در آيد چون شيطان بزرگ لشكر خود را پهن مى كند در دو ساعت يكى در وقت غروب تا وقت ذهاب حمره مغربيه،و دويم از طلوع صبح تا طلوع آفتاب و اين دو ساعت را ساعت غفلت مى گويند كه چون ساعت عبادتست شياطين سعى مى نمايند كه بنده را از عبادت الهى غافل سازند،يا از شر هر كه و هر چه نازل شود بشر،يا از شر خسوف قمر و از شر زنان ساحره كه مى دمند در گره ها چون طريق ساحران آنست كه چيزهاى باطل مى خوانند و گره مى زنند و بر آن مى دمند،و از شر

ص: 165

حاسدان هر گاه حسد كنند و حسد آنست كه رشك برند ديگرى را بر نعمتى كه چرا فلانى اين نعمت را دارد و پيش گذشت.

و بربّ النّاس دو احتمال دارد يكى آن كه اين سوره را به آن سوره متصل سازند و هم چنين آية الكرسى را يا آن كه هر يك از قل اعوذ بربّ النّاس و آية الكرسى را مثل سابق بگويد

اجير نفسى و مالى و ولدى و اهلى و دارى بربّ النّاس و باللّه لا اله الاّ هو يعنى جان و مال و فرزندان و اهل و خانه خود را در پناه خداوندى در مى آورم كه تربيت كنندۀ خلايق است و پادشاه مردمانست و خداوند انسان است و دفع جميع مضرّتها او مى تواند كرد يعنى هر يك از اين سه صفت علّت مستقله است در دفع و رفع شرور و من خود و متعلقان خود را در پناه او در مى آورم از شياطين يا شيطانى كه كار او وسوسه است و خيالات باطله را در خاطر بنى آدم در مى آورد و باطل را بصورت حق به ايشان مى نمايد و در رگ و ريشه ايشان راه دارد و خنّاس است يعنى هر گاه آدمى خداوند خود را ياد مى كند دست از اين كس بر مى دارد ديگر كه غفلتى دست داد پيش مى آيد و مشغول وسوسه مى شود آن شيطانى كه وسوسه مى كند در سينه هاى بنى آدم و دشمن اندرونى است و آن بدتر است از دشمن بيرونى از جنيان و آدميان يعنى نه چنين است كه اين وسوسه مخصوص جنيان و شياطين جن باشد شبهاتى كه شياطين انس مى كنند بدتر و بيشتر است و هر شبهه كه در اعتقادات و اعمال هست همه از شياطين جن و انس است.و تقديم جن به سبب اين است كه اصل اين وسوسه ها و شبهات از شيطان بزرگ ناشى شد.

چنانكه فخر رازى ذكر كرده است كه او هفت شبهه در ميان خلايق انداخت و از آن روز تا بحال عالمى را گمراه مى كند و هر چه او تقصير كرده است شياطين انس خصوصا فخر كه رئيس مشككين است تمام مى كند حاصل آن كه

ص: 166

چون حكمت الهى اقتضا كرد كه شيطان باشد و ملك باشد و شياطين اضلال كنند و ملايك هدايت كنند و عقلى كرامت كرد كه بداند هدايت را از ضلالت و اختيارى كرامت نمود كه با شيطان معارضه كند:پناهى احسان نمود كه هر گاه عاجز شود پناه بجناب اقدس او برد بلكه در همه كارها حتى در نماز و قرائت قرآن أولا مقرر ساخت كه پناه به او برند،و اين سوره نيز از اعظم نعم الهى است از جهت دفع شياطين جن و انس و چنانكه سوره فلق از جهت دفع ضررهاى ظاهريست اين سوره از جهت ضررهاى باطنى و معنويست ديگر همه را در پناه الهى در مى آورد به آية الكرسى.

و اين آيه فى نفسها معجزه ايست از معجزات سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله نظر به خواص و عوام اما خواص به اعتبار اشتمال آن بر اصول معارف الهيه، و اما عوام از جهت حفظ چنانكه در جميع بلاها و مهالك مكرّر تجربه ها شد كه علم يقينى حاصل است كه به سبب اين آيه آن بلاها مدفوع شد و هم چنين سوره حمد نيز معجزه ايست باهره بحسب صورت و معنى مثل آية الكرسى و فضايل اين آيه بسيار است.

و از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه اعظم آيات قرآنى و بهتر آيات فرقانى آية الكرسى است و هر كه اين آيه را در عقب هر نماز بخواند حق سبحانه و تعالى خود قبض روح او كند و چنان باشد كه در خدمت آن حضرت جهاد كرده باشد و شهيد شده باشد.

و از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله شنيدم كه بر منبر مى فرمودند كه هر كه آية الكرسى را در عقب هر نماز بخواند حايلى نداشته باشد از دخول بهشت مگر اجل موعود كه چون مى ميرد داخل بهشت مى شود و مداومت نمى كند بر

ص: 167

خواندن آن مگر صديقى يا عابدى و كسى كه اين آيه را در وقت خواب بخواند حق سبحانه و تعالى او را و هم سايگان او و هم سايگان هم سايگان او را محفوظ دارد در امان خود.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه يك مرتبه آية الكرسى را بخواند حق سبحانه و تعالى هزار مكروه از مكاره دنيوى را از او دفع كند و هزار مكروه از مكروهات اخروى را از او رفع كند كه كمترين آن چه در دنيا دفع كند فقر باشد و كمترين مكاره اخروى عذاب قبر باشد.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه هر چيزى را بلندى هست و بلندى قرآن آية الكرسى است.

و از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرّضا صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه آية الكرسى را در وقت خواب بخواند از مرض فالج ايمن گردد و هر كه در عقب هر نماز بخواند گزنده به او ضرر نرساند.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى امر فرمود كه اين آيات را به زمين آورند ايشان پناه به عرش مجيد بردند و تضرع و زارى كردند كه خداوندا ما را مى فرستى به نزد گناه كاران پس حق سبحانه و تعالى وحى نمود به ايشان كه برويد كه به عزت و جلال من قسم كه هر مؤمنى از آل محمد صلى اللّه عليه و آله و شيعيان ايشان شما را در عقب نمازهاى واجب بخواند البته بنظر شفقت و مرحمت هفتاد نظر به او كنم و در هر نظرى هفتاد حاجت او را بر آورم و آن بنده را با اعمالش قبول كنم هر چند گناه كار بوده باشد و سيّئات او را مبدّل سازم بحسنات،و آن آيات سوره حمد و آية الكرسى و شهد اللّه و قل اللّهمّ مالك الملك است و فضايل آن از حصر بيرون است و بعد از اين نيز در اذكار

ص: 168

وقت خواب خواهد آمد.

و اما ترجمه آن خداوند عالميان آن خداونديست كه بغير از او خداوندى نيست و اين آيه و امثال اين از آيات بسيار دلالت مى كند بر آن كه وجوب وجود دليل وحدتست غافل مباش و آن خداونديست كه حىّ است يعنى موجود است به وجودى كه عين ذات اوست يا زنده ايست كه او را زوال نيست و قيّوم است يعنى واجب الوجوديست كه بذات خود قائم است و اشياء به او قائم است به آن كه همه را آفريده است و تربيت و ابقاى همه مى كند و محل عروض صفات حادثه نيست مثل مقدّمه خواب كه پينكى است،و خواب ندارد و تقديم سنه بر نوم يا به اعتبار تقدم است بحسب عروض و يا رعايت فصاحت و يا به آن كه گويا فرموده است كه او را سنه نمى باشد فكيف النّوم مر أو راست،آن چه در آسمانهاست و آن چه در زمين است يعنى همگى مملوك و آفريدۀ اويند چه گنجايش دارد شركت اينها با او و فى الحقيقة اين فقرات دليل فقره اوّل است كه به تدبّر ظاهر است،كيست كه شفاعت كند نزد او مگر باذن او چون جمعى از كفار ملايك را مى پرستيدند كه ايشان ما را شفاعت خواهند كرد مى فرمايد كه كرا يارى شفاعت هست خصوصا هر گاه كافر شده باشند و از جهت واجب الوجود بالذات شريك و نظير قرار داده باشند،و عالم است به آن چه در پيش ايشان است و آن چه در عقب ايشان يعنى بما قبل و ما بعد ايشان يا بر عكس كه ما بين أيديهم آينده باشد و ما خلفهم گذشته يا دنيا و آخرت يا بر عكس محسوسات و معقولات يا آن چه مدرك ايشان مى شود و آن چه بادراك ايشان در نمى آيد يا همه و ممكن است كه ضمير راجع به شفاعت كنندگان باشد و اين بعيد است،و خلايق احاطه نمى توانند كرد علوم الهى را و نه چيزى از آن را مگر آن چه را او خواهد كه خلق بدانند پس ظاهر شد كبريا و عظمت او از جهت تفرد او به قدرت،و علم و فرا

ص: 169

گرفته است كرسى او آسمانها و زمين را چنانكه در احاديث وارد شده است كه هر گاه خواهيد عظمت خداوند خود را بدانيد نظر كنيد در عظمت خلق او و بعد از عرش كرسى اعظم است بحسب صورت از جميع مخلوقات.

و در احاديث صحيحه وارد شده است كه مراد از كرسى در اين آيه عرش است.

و در بعضى اخبار وارده شده است كه مراد از عرش و كرسى علم است كه محيط است به همه اشياء و آن چه اشهر است در روايات و ميان اصحاب آنست كه زمين در ميان آسمانهاست و هفت آسمان در ميان كرسى است و كرسى در ميان عرش است كه كرسى فلك ثوابت باشد و عرش فلك اطلس و لهذا آن را موصوف گردانيد به عظمت و بر او دشوار و صعب نيست حفظ آسمانها و زمينها و همه در قبضه قدرت اوست و او حافظ همه است و اوست علىّ عظيم كه بلند مرتبه ايست كه فوق او بلندى نمى باشد و بزرگواريست كه بزرگى بالاتر از او نيست چون واجب الوجود است و همه اشياء ممكن و مخلوق و مربوب اويند يا از آن بلندتر است كه تصوّر بلندى او توان كرد و از آن اعظم است كه تصوّر عظمت او توان كرد و هر جا كه آية الكرسى گويند همين مراد است.

و در حديث قوى از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه هر كه چهار آيه از اوّل سورۀ بقره بخواند و آية الكرسى و دو آيه بعد از آن را بخواند و سه آيه از آخر سوره بخواند نه بيند در نفس خود و مال خود چيزى كه سبب كراهت او باشد و شيطانى نزديك او نشود و قرآن را فراموش نكند پس اگر اين دو آيه را نيز ضم كند تا هم فيها خالدون بهتر خواهد بود و هر جا كه در روايات يا كتب اصحاب آية الكرسى على التنزيل گويند مراد اينست كه ضم كند بعد از لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ:وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى

ص: 170

عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم و در آيه اَللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ وارد است و مراد از آمنوا ائمه معصومينند صلوات اللّه عليهم و بعد از خالدون و الحمد للّه ربّ العالمين نيز نازل شده است.

و اين روايت كالصحيح است كه از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده است و شيخ طبرسى نيز همين روايت را در تفسير خود آورده است و كلينى رحمه اللّه زيادتى اوّل را ذكر كرده است و بعد از

وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ وَ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمينَ را ذكر كرده است

وَ أَوْلِياؤُهُمْ الطَّواغيتُ روايت كرده است بلفظ جمع و ابن طاوس رضى اللّه عنه در روايت رقعة الجيب از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه روايت كرده است كه بنويسد آية الكرسى على التنزيل را و استبعادى ندارد كه مشتمل باشد و صحابه فراموش كرده باشند چه سوره حمد و توحيد كه هميشه بر آن مداومت داشتند اختلاف بسيار هست در آنها در ميان قرا.

7-( و روى هلقام بن ابى هلقام انّه قال: اتيت ابا ابراهيم صلوات اللّه عليه فقلت له جعلت فداك علّمنى دعاء جامعا للدّنيا و الآخرة و أوجز فقال قل فى دبر الفجر إلى ان تطلع الشّمس سبحان اللّه العظيم و بحمده استغفر اللّه و اساله من فضله فقال هلقام و لقد كنت اسوأ اهل بيتى حالا فما علمت حتّى اتانى ميراث من قبل رجل ما علمت انّ بينى و بينه قرابة و انّي اليوم ايسر اهل بيتى مالا و ما ذاك الاّ ما علّمنى مولاى العبد الصّالح صلوات اللّه عليه).

مرويست به سندى كالصحيح از هلقام و آن بكسرها اسم شير است و مرد فربه دراز كه گفت به خدمت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه رفتم و عرض نمودم كه فداى تو گردم به ياد ده مرا دعايى كه جامع باشد و مشتمل باشد بر خيرات دنيا و آخرت و مختصر باشد حضرت

ص: 171

فرمودند كه چون از نماز صبح فارغ شوى تا طلوع آفتاب اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست كه به پاكى ياد مى كنم خداوند بزرگوار خود را و شكر او مى گويم بر اين اعتقاد صحيح كه خداوند خود را منزه مى دانم از هر چه لايق ذات و صفات و افعال مقدسه او نيست،و طلب مى كنم كه در گذرد از گناهان من،و سؤال مى كنم از او از فضل او يعنى از او مى طلبم كه در دنيا و عقبى با من به تفضّل سر كند نه به استحقاق يا آن كه اين تسبيح و اين دعا لازم دارد خير دنيا و آخرت را پس هلقام گفت كه من مداومت بر اين دعا نمودم و از همه خويشان خود پريشان تر بودم ناگاه شخصى كه گمان نداشتم كه خويش منست فوت شد و ميراثش بمن رسيد و الحال مال من از همه ياران من بيشتر است و سبب اين نيست الا از تعليمى كه مولا و امام من مرا تعليم فرمودند كه او بنده شايسته درگاه الهى است و آن حضرت خود فرموده بودند كه مرا باين لقب بخوانيد تا ضررى به شما نرسد چون در زمان آن حضرت تقيه عظيم بود.

5-( و قال زرارة سمعت ابا جعفر صلوات اللّه عليه يقول: الدّعاء بعد الفريضة افضل من الصّلاة تنفّلا و بذلك جرت السّنة).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقولست از زراره كه گفت شنيدم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه دعا خواندن در تعقيب نمازهاى واجب افضل است از نماز نافله با آن فضيلتى كه نماز را هست و باين معنى سنت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله جارى شده است.

و بسند صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عليه منقولست كه فرمودند كه فضيلت تعقيب بعد از نماز واجب بر تعقيب نماز سنت مثل فضيلت نماز واجب است بر نماز سنت پس فرمودند كه خداوند خود را دعا كن و مگو كه هر چه مقدار شده است چنان خواهد شد و دعا فايده ندارد

ص: 172

زيرا كه فى نفسه دعا عبادتست و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه دعا كنيد تا قرب و ثواب شما را حاصل شود،و حق سبحانه و تعالى دعا را عبادت ناميده است در اين آيه كه فرموده است كه دعا كنيد مرا تا مستجاب كنم دعاى شما را به درستى كه جمعى كه تكبر مى كنند از عبادت من زود باشد كه داخل جهنم شوند به خوارى و زارى پس ظاهر شد كه دعا عبادتست و چون خواهى كه دعا كنى تمجيد و تعظيم و حمد و ثناى الهى به جا آور و تسبيح و تهليل كن خداوند خود را و ثنا كن خداوند خود را و صلوات بر محمد و آل او فرست بعد از آن هر چه خواهى طلب كن تا حق سبحانه و تعالى عطا فرمايد با آن كه دعا نيز از مقدرات الهى است مثل ساير اسباب.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه نماز واجبى را به جا آورد و تعقيب بخواند تا نماز فريضه ديگر پس او مهمان حق سبحانه و تعالى است و بر حق سبحانه و تعالى لازمست كه گرامى دارد مهمان خود را.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه دعا بهترين عباداتست و گذشت در قنوت كه دعا افضل است از قرائت قرآن.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه فراموش مكنيد دو چيز را كه واجب مى گرداند قبول را يا فرمودند كه بر شما باد باين دو چيز كه حق سبحانه و تعالى واجب گردانيده است بر خود كه قبول فرمايد در عقب هر نمازى زراره عرض نمود كه كدامند آن دو چيز حضرت فرمودند كه آنست كه سؤال كنيد بهشت را از حق سبحانه و تعالى و پناه بريد به خداوند خود از شر جهنم و باين عبارت وارد شده است كه:

(اعوذ بك من النّار و أسألك الجنّة

6- و قال هشام بن سالم لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه: انّي اخرج و احبّ ان اكون معقّبا فقال ان كنت

ص: 173

على وضوء فانت معقّب).

و بسند صحيح از هشام منقول است كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گاه هست كه مرا شغلى هست و مى خواهم كه تعقيب را نيز ترك نكنم چه كنم حضرت فرمودند كه اگر با وضو باشى ثواب تعقيب دارى چون با وضو بودن عبادتست و ممكن است كه مراد اين باشد كه اگر وضو داشته باشى و تعقيبات را در راه بخوانى ثواب تعقيبى خواهى داشت كه نشسته كرده باشى در مصلّى و اول اظهر است اما شك نيست كه اگر تعقيب را در راه بخواند افضل است و مراد از حديث اقل مراتب تعقيب است و اللّه تعالى يعلم.

6-( و قال النّبيّ صلى اللّه عليه و آله قال: اللّه عزّ و جلّ يا ابن ادم اذكرنى بعد الغداة ساعة و بعد العصر ساعة اكفك ما اهمّك).

و از جابر از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقولست كه حضرت سيّد المرسلين(ص) فرمودند كه خداوند عالميان مى فرمايد كه اى فرزند آدم مرا ياد كن بعد از نماز صبح يك ساعت كه مراد تا طلوع شمس است و بعد از عصر يك ساعت مرا ياد كن تا كفايت كنم مهمات ترا يعنى دفع كنم بلاها را و بر آورم حاجات ترا.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: الجلوس بعد صلاة الغداة فى التّعقيب و الدّعاء حتّى تطلع الشّمس ابلغ فى طلب الرّزق من الضّرب فى الارض).

و به اسانيد متكثره صحيح و حسن قوى منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نشستن بعد از نماز صبح در تعقيب و دعا تا طلوع آفتاب تمامتر است در سببيّت رزق از سفرهاى تجارت چنانكه خواهد آمد كه نه عشر روزى در تجارتست و يك عشر در ما بقى و احاديث معتبره گذشت كه هر چند سعى و تعقيب در طلب رزق تمامست اما سعى به سبب ناخن گرفتن و شارب چيدن در روز جمعه بيشتر است از تعقيب،و اخبار در فضل

ص: 174

تعقيب و دعاهاى مطلق صلوات و خصوص بعضى از صلوات از حد حصر بيرونست و در كافى بعضى از آن هست و در مصباح كبير شيخ و ساير مصابيح و ساير كتب دعا مذكور است و چون ذكر آن سبب طول بود اكتفا به همين شد و هر كه خواهد رجوع به آن كتب كند.

ص: 175

باب سجدة الشّكر و القول فيها

اشاره

اين بابى است در بيان سجده شكر و فضايل آن و دعاهايى كه منقولست كه در آن بايد خواند و اين سجده از خصايص شيعه است و با آن كه در صحاح عامه موجود است على رغم شيعه ترك مى كنند به آن كه از شعار رفضه است بنا بر اين دين حقرا نيز ترك كرده اند تا تابع شيعه نباشند.

ذكر سجده شكر

7-( روى عبد اللّه بن جندب عن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما انّه قال: يقول فى سجدة الشّكر اللّهمّ انّي اشهدك و اشهد ملائكتك و أنبياءك و رسلك و جميع خلقك انّك اللّه ربّى و الاسلام دينى و محمّدا نبيّي و عليّا و الحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الحجّة بن الحسن بن علىّ صلوات اللّه عليهم ائمّتى بهم اتولّى و من اعدائهم أتبرّأ اللّهمّ انّي أنشدك دم المظلوم ثلثا اللّهمّ انّي أنشدك بإيوائك على نفسك لأعدائك لتهلكنّهم بأيدينا و ايدى المؤمنين اللّهمّ انّي أنشدك بإيوائك على نفسك لأوليائك لتظفرنّهم بعدوّك و عدوّهم ان تصلّى على محمّد و على المستحفظين من آل محمّد ثلثا اللّهمّ انّي أسألك اليسر بعد العسر ثلثا ثمّ تضع خدّك الايمن على الارض و تقول يا كهفى حين تعيينى المذاهب و تضيق علىّ الارض بما رحبت و يا بارئ خلقى رحمة بى و كنت

ص: 176

عن خلقى غنيّا صلّ على محمّد و آل محمّد و على المستحفظين من آل محمّد ثلثا ثمّ تضع خدّك الايسر على الارض و تقول يا مذلّ كلّ جبّار و يا معزّ كلّ ذليل قد و عزّتك بلغ بى مجهودى ثلثا ثمّ تعود للسّجود و تقول مائة مرّة شكرا شكرا ثمّ تسال حاجتك إن شاء اللّه).

و در حسن كالصحيح منقول است از عبد اللّه وكيل حضرات ائمه صلوات اللّه عليهم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه در سجده شكر مى گويد و شيخان چنين روايت كرده اند كه عبد اللّه گفت عرض نمودم كه چه چيز در سجده شكر بگويم چون استادان من هر يك دعايى و ذكرى مى گويند غير آن چه ديگرى مى گويد حضرت فرمودند كه چون به سجده روى اين دعا را بخوان كه ترجمه اش اينست كه خداوندا ترا گواه مى گيرم و گواه مى گيرم فرشتگان و انبيا و مرسلان ترا با هر چه آفريدى كه توئى خداوند پروردگار من و اسلام دين منست و حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر منست و حضرات ائمه معصومين امامان منند كه صلوات تو بر همه باد و تولّى به ايشان دارم و ايشان را امامان و پيشوايان خود مى دانم و از دشمنان ايشان بيزارم پس سه مرتبه بگويد كه خداوندا از تو سؤال مى كنم بحق خون بنا حق ريخته حسين مظلوم شهيد و سه مرتبه مى گويد خداوندا ترا مى خوانم و قسم مى دهم بحق آن وعدۀ كه بر خود لازم گردانيدۀ نسبت به دشمنان خود كه ايشان را هلاك گردانى به دستهاى ما و به دستهاى مؤمنان،و اين جمله اعدا در كافى و تهذيب نيست با آن كه سند هر دو يكى است،پس سه مرتبه مى گويد كه خداوندا از تو سؤال مى كنم و قسم مى دهم بحق آن وعدۀ كه بر خود لازم ساخته از جهت دوستانت كه ايشان را ظفر دهى به دشمن خودت و دشمن ايشان كه صلوات بر محمد و آل محمد فرست آنهايى كه ايشان را حافظ دين و اسرار خود كردۀ بنا بر قرائت فتح و بنا بر كسر كه ايشان طلب نموده اند از

ص: 177

تو كه حافظ اسرار تو باشند اما فتح اولى است چنانكه ظاهر است و در كافى و تهذيب ثلثا نيست و در اينجا ظاهرا ثلثا ما بعد بهر دو متعلق است خداوندا به درستى كه از تو سؤال مى كنم كه آسانى كرامت كنى ما را بعد از اين دشوارى و عسرتى كه داريم و همين عبارت را نيز سه مرتبه مى گويد،پس طرف راست رو را بر زمين گذارى و سه مرتبه مى گويى اى پناه من در وقتى كه از همه راهى درمانم و زمين با اين فراخى كه دارد بر من تنگ شود و پناهى نداشته باشم تو پناه منى،و اى خداوندى كه مرا آفريدى از روى رحمت و بى نياز بودى از من و از آفريدن من بلكه غرض اين بود كه جود خود را شامل حال من كنى چنانكه در حديث قدسى همين مضمون وارد است كه:

من نكردم خلق تا سودى كنم *** بلكه تا بر بندگان جودى كنم

صلوات بر محمّد و آل او فرست و در كافى نيست و آل محمد و نمى بايد زيرا كه بدل او هست كه بر محمد و بر جمعى كه حافظان دين و اسرار آن حضرتند از آل محمّد،و اين مجموعه را سه مرتبه مى خوانى و احتمال دارد كه مرا اين باشد كه صلوات را سه مرتبه بگويد و در هر دو كتاب ثلثا نيست اگر چه ظاهرا بايد چون همه جملها را سه مرتبه مى خواند پس طرف چپ رو را بر زمين مى گذارى و سه مرتبه مى گويى اى خوار كننده هر جبّار ستم كار و اى عزيز كننده هر ذليل بى مقدار قسم به عزت و بزرگواريت مى خورم كه طاقت من طاق شده است و ديگر تاب ندارم پس مرتبه ديگر پيشانى را مى گذارى تا دو سجده شود و اين مرتبه صد مرتبه مى گويى شكرا يعنى شكر مى كنم ترا به شكرى كه تو سزاوار آنى پس حاجتى كه دارى طلب مى كنى اگر حق سبحانه و تعالى خواهد،يا بر مى آورد حاجات ترا اگر خدا خواهد و ظاهرا از محض تيمّن و تبرك باشد بدون معنى شرطى چنانكه گذشت و چون اين روايات تمام بود در بيان هر دو

ص: 178

سجده با تعفير بين السجّدتين با حسن سند اين را مقدم داشت.

سجده شكر مكن نزد سنيّان و تقيه به جا آور

(و لا تسجد سجدة الشّكر عند المخالف و استعمل التّقيّة فى تركها)

و سجده شكر مكن نزد سنيّان و تقيه به جا آور در ترك آن چون تقيّه واجبست غالبا و اگر ضرر سهلى رسد سنّت است تقيه و هم چنين اگر احتمال ضعيفى باشد در ضرر و اگر سجده كند تعفير خدّين نكند چون تقيه در اين بيشتر است و جمعى از عامه قايلند به سجده شكر و با آن كه قايلند ضرر مى رسانند چون شعار شيعيانست.

7-( و روى جهم بن ابى جهم قال: رأيت ابا الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما و قد سجد بعد الثّلث ركعات من المغرب فقلت له جعلت فداك رأيتك سجدت بعد الثّلث فقال و رأيتني فقلت نعم قال فلا تدعها فانّ الدّعاء فيها مستجاب).

و كالصحيح منقولست از جهم و در بعضى از نسخ جهيم مصغّر و هم چنين در پدرش و در بعضى از نسخ پدرش ابن ابى جهيمه است و اين اختلاف خواهد آمد در بيان اسانيد كتاب و هم چنين اين اختلاف را نجاشى ذكر كرده است در فهرست خود گفت كه آن حضرت را صلوات اللّه عليه ديدم كه بعد از نماز واجب شام به سجده رفتند پس عرض نمودم كه من شما را ديدم كه بعد از سه ركعت واجب به سجده رفتيد حضرت فرمودند كه ديدى مرا گفتم بلى فرمودند كه پس ترك مكن اين سجده را در عقب هيچ نمازى يا در عقب نماز شام كه هر دعايى كه در آن مى كنى مستجابست.

و در حديثى وارد است كه سجده شكر بعد از نماز شام نيست محمول است بر تقيه چون اخبار معتبره وارد شده است كه ظاهرشان آنست كه با احاديث صحيحه عامه كه خواهد آمد با آن كه حديث نفى ضعيف است.

دست كشيدن به صورت بعد از دعا

6-( و فى رواية ابراهيم بن عبد الحميد: انّ الصّادق صلوات اللّه عليه

ص: 179

قال لرجل اذا اصابك همّ فامسح يدك على موضع سجودك ثمّ امسح يدك على وجهك من جانب خدّك الايسر و على جبهتك إلى جانب خدّك الايمن قال ابن ابى عمير كذلك وصفه لنا ابراهيم بن عبد الحميد ثمّ قل بسم اللّه الّذى لا اله الاّ هو عالم الغيب و الشّهادة،الرّحمن الرّحيم اللّهمّ اذهب عنّى الغمّ و الحزن ثلثا).

و در روايت ابراهيم وارد شده است در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه بواسطه ابن ابى عمير از ابراهيم و شيخ طوسى روايت كرده است به سندى ديگر از او از شخصى از آن حضرت صلوات اللّه عليه و ممكن است كه ابراهيم از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده باشد بواسطه و بى واسطه و ليكن ظاهر آنست كه صدوق واسطه را انداخته باشد و لهذا تغيير اسلوب كرده است كه آن حضرت به شخصى فرمودند كه هر گاه غمى به تو رسد،و بسيار است كه هم را اطلاق مى كنند بر غمى كه سببش ظاهر نباشد و ظاهر آنست كه مراد در اينجا مطلق غم است پس بمال دست خود را بر موضع سجودت پس بمال دست خود را بر روى خود از جانب چپ رويت و بعد از آن بمال تا آن كه پيشانى را نيز دست بمالى،و بكش دست خود را بر طرف راست رو و ظاهرا مراد دست راست بوده باشد ابن ابى عمير كه راوى ابراهيم است گفته است كه هم چنين بيان كرد ابراهيم از جهت ما و شيخ نيز ذكر كرده است اين عبارت را از عبد الرحمن بن حماد كه او نيز گفت كه ابراهيم از جهت ما چنين ياد كرد و مى بايد كه ابراهيم كه حديث را ذكر كرده باشد بعد از آن دست راست را بر رو كشيده باشد به همين عنوان از جهت توضيح و ممكن است كه در وقت وصف كردن از حضرت روايت نكرده باشد بنا بر اين راويان او از او نقل مى كنند و اين معنى بحسب عبارت اظهر است و بحسب معنى ابعد است پس بگو،و در بعضى از نسخ ثمّ قال يعنى حضرت بعد از وصف اين دعا را سه

ص: 180

مرتبه خواندند يا فرمودند كه سه مرتبه بخوان يا در حين وصف كردن ابراهيم از حضرت گفت كه حضرت در حين وصف كردن اين دعا را خواندند يا فرمودند كه بخوان سه بار كه استعانت و ياورى مى خواهم از خداوند خود يا از نام خداوندى كه غير از او خداوندى نيست و داناست به پنهان و آشكارا و بخشنده و مهربانست،خداوندا دو ركن از من غم و اندوه را و در تهذيب

اللّهمّ اذهب عنّى بالهموم و الحزن است و هر دو خوبست.

و كالصحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه دست راست را بر پيشانى و رو بكش در عقب نماز شام و باقى نمازها و بگو.

ذكر در سجده سهو صد مرتبه

(بسم اللّه الّذى لا اله الاّ هو عالم الغيب و الشّهادة الرّحمن الرّحيم اللّهمّ انّي أعوذ بك من الهمّ و الحزن و السقم و العدم و الصّغار و الذّلّ و الفواحش ما ظهر منها و ما بطن).

و بيمارى و نيستى و خوارى و مذلّت و گناهان ظاهر و باطن چون حسد و ريا و ترجمه باقى گذشت.

8-( و روى عن سليمان بن حفص المروزىّ انّه قال: كتب إليّ ابو الحسن الرّضا صلوات اللّه عليه قل فى سجدة الشّكر مائة مرّة شكرا شكرا و ان شئت عفوا عفوا).

و بسند صحيح از سليمان مروزى منقول است كه گفت حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه بمن نوشت كه در سجده شكر صد مرتبه شكرا بگو و اگر خواهى عفوا بگو يعنى خداوندا عفو كن و بيامرز گناهان مرا.

و كلينى همين روايت را از سليمان روايت كرده است از رجل و شيخ از ابو الحسن صلوات اللّه عليه و ظاهرا مراد ابو الحسن ثالث است به قرينه رجل كه بر حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه اطلاق نمى كنند بلكه اكثر مكاتيب سليمان از

ص: 181

آن حضرت است زيرا كه اگر چه در زمان حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه مباحثات كرد و شيعه شد اما فرصت كتابت نوشتن نشد و صدوق ابو الحسن را گاهى اوّل گمان كرده است و گاهى ثانى و هر دو اشتباه است چنانكه در همه جا از كتب ديگر مصرح وارد شده است اگر چه همه بمنزله يك نفس اند و جايز است كه از ديگرى نقل كنند چنانكه گذشت و دور نيست كه اگر در سجده اوّل صد مرتبه شكرا بگويد و در سجده دويم عفوا صد مرتبه يا بر عكس يا با هم عمل به همين حديث كرده باشد.

7-( و كان ابو الحسن موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما: يسجد بعد ما يصلّى فلا يرفع رأسه حتّى يتعالى النّهار).

و منقول است كه آن حضرت صلوات اللّه عليه بعد از نماز صبح به سجده مى رفتند و سر از سجده بر نمى داشتند تا روز بلند مى شد و صدوق به چند سند ذكر كرده است كه آن حضرت در اوقاتى كه در حبس هارون عليه اللّعنه بودند اوراد خود را مى خواندند تا طلوع آفتاب و بعد از آن به سجده شكر مى رفتند تا ظهر پس به نماز ظهر بر مى خواستند و نمازهاى نوافل ظهر و عصر را مى كردند و باز به سجده شكر مى رفتند تا شام و بهمان وضوى نماز شب نماز شام و خفتن را مى كردند و تعقيب را به جا مى آوردند و بعد از آن به اندك چيزى افطار مى كردند و باز سجدۀ طولانى مى كردند و سر از سجده بر مى داشتند و اندك خوابى مى كردند پس بر مى خواستند و تجديد وضو مى كردند و نماز مى كردند تا صبح و مدار آن حضرت در مدت حبس بر اين بود تا شهيد شدند به زهر بر دست سندى بن شاهك بامر هارون الرشيد عليهما لعائن اللّه و العذاب الشديد،پس جمع مى توان كرد به آن كه خبر متن در غير ايام حبس بوده باشد چون شغلهاى ديگر مثل تعليم احكام الهى داشتند و چون در زندان كارى ديگر را نداشتند مشغول عبادت بودند و چون بهترين عبادات سجده بود اكثر

ص: 182

اوقات را به سجده بسر مى آوردند بنحو سيّد السّاجدين صلوات اللّه عليهما و آن حضرت نيز ذو الثفنات بودند و هر سال هشت نه مرتبه پوستهاى پيشانى را مى انداختند و مى چيدند به مقراض از بسيارى سجده.

و منقول است كالصحيح يا صحيح از سليمان و ظاهرا ابن جعفر جعفرى باشد كه گفت در خدمت حضرت امام موسى كاظم بودم كه به جانب بعضى از مزارع خود(رو)فرمودند پس نماز ظهر را به جا آوردند و چون فارغ شدند از نماز به سجده رفتند پس شنيدم كه به آواز حزين با گريه و زارى اين مناجات مى كردند كه:

(ربّ عصيتك بلسانى و لو شئت و عزّتك لأخرستني و عصيتك ببصرى و لو شئت و عزّتك لأكمهتني و عصيتك بسمعى و لو شئت و عزّتك لأصممتني و عصيتك بيدى و لو شئت و عزّتك لكنّعتني و عصيتك برجلى و لو شئت و عزّتك لجذمتني و عصيتك بفرجى و لو شئت و عزّتك لعقّمتني و عصيتك بجميع جوارحى الّتى أنعمت بها علىّ و ليس هذا جزاؤك منّي).

راوى گويد كه شمردم هزار مرتبه گفتند العفو پس طرف راست رو را بر زمين گذاشتند و به آواز حزين گفتند سه مرتبه بؤت إليك بذنبى عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفر لي فانّه لا يغفر الذنوب غيرك يا مولاى پس طرف چپ رو را بر زمين گذاشتند و سه مرتبه گفتند ارحم من اساء و اقترف و استكان و اعترف پس سر از سجود برداشتند.

اما دعاى اول ترجمه اش اينست كه:پروردگارا مخالفت كردم ترا به زبانم و قسم به عزت و جبروت تو ياد مى كنم كه اگر مى خواستى مرا لال مى كردى تا مخالفت تو نمى كردم يا جزاى مرا مى دادى در دنيا به سبب آن چه نبايست گفتن

ص: 183

گفته بودم يا بايست گفتن و نگفته بودم.

و عصيان كردم ترا بچشمم به آن كه جائى كه نمى بايست نظر كردن نظر كردم و جائى كه مى بايست نظر كردن نكردم و به عزت تو قسم كه اگر مى خواستى كه مرا كور مادر زاد مى آفريدى تا مخالفت نمى كردم و يا به سبب مخالفت اگر مى خواستى مرا كور مى كردى،و بشنوايى مخالفت كردم ترا بهر دو عنوان و به عزت تو كه اگر مى خواستى مرا كر مى گردانيدى بهر دو عنوان،و مخالفت كردم ترا به دستم و به عزتت قسم كه اگر مى خواستى مرا شل مى آفريدى يا شل مى گردانيدى.

و عصيان كردم ترا به پايم و به عزّتت قسم كه اگر مى خواستى پايهاى مرا قطع مى كردى يا بى پا مخلوق مى كردى يا به مرض جذام و خوره مبتلا مى كردى.

و عصيان كردم ترا به فرجم و به عزتت قسم كه اگر مى خواستى مرا عقيم مى گردانيدى يعنى عنين يا آن كه ولد از من بهم نمى رسيد.

و عصيان كردم ترا بجميع اعضا و جوارحى كه انعام كردۀ بر من به آن ها و آن چه كردم نه سزاى تو بود از من بلكه مى بايست كه قدر اين نعمتها را بدانم و همه را صرف كنم در چيزى كه آن اعضا را از جهت آن آفريده از عبادات و طاعات و نكنم آن چه نهى فرموده بودى از معاصى و مخالفات.

ترجمه دعاى دويم:اينست كه رجوع كردم به تو با گناهان يعنى به درگاه تو آمده ام با توبه و پشيمانى از گناهانى كه بر پشت دارم بد كرده ام و ستم بر نفس خود كرده ام و ضررى كه رسانيده ام بر خود كرده ام پس بيامرز مرا به درستى كه نمى آمرزد گناهان را كسى بغير از تو اى خداوند من.

ترجمه دعاى سيم،اينست كه ببخشا بندۀ را كه بد كرده است و گناهان كرده است و به تضرع و زارى به درگاه تو آمده است و اعتراف به گناهان خود مى كند.

ص: 184

و امثال اين سخنان از معصوم يا از جهت تعليم امثال ماست از گناه كاران و يا به تاويل بعيديست كه چون ايشان را مقاماتى چند هست كه ملك مقرب و نبى مرسل در آن مقامات گنجايش ندارند پس اگر بحسب مصالح عالميان از آن مقام به مقام للّه يا فى اللّه يا إلى اللّه در آيند خود را صاحب معصيت مى دانند بالنسبة كه حسنات الابرار سيئات المقربين و نسبت معصيت به فرج باين نحو است كه چون بواسطه نظام نوع و تحقق خبر الهى كه انّا اعطيناك الكوثر مى بايست كه اولاد آن حضرت بسيار شود از مقام لي مع اللّه كه باين مقام للّه مى آمدند و مشغول جماع مى شدند گويا گناه عظيم كرده بودند نزد نفس خود و اين معنى را بنده تجربه كرده ام در مقامات پستى كه امثال ماها را دست مى دهد اگر از آنجا به زير آييم بامر الهى بسيار است كه مى خواسته ام كه خود را بكشم ديگر عنايت الهى دستگير مى شد كه چه فايده دارد كشتن چنين،امّا تاويل اول اظهر است كه از جهت تعليم راوى بلكه عالميان فرموده باشند و هر دو ممكن است نسبت به اشخاص و اگر كسى زنا نكرده باشد عصيان به فرج صادق است كه كرده است در تاخير تزويج يا در بسيارى جماع اگر چه بحسب ظاهر حلال خود باشد و ليكن بسيار است كه از طلب علم و كمالات بازمانده است و هم چنين در باقى.

يك سجده شكر كند با وضو

6-( و روى عبد الرّحمن بن الحجّاج عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: من سجد سجدة الشّكر و هو متوضئ كتب اللّه له بها عشر صلوات و محا عنه عشر خطايا عظام).

و بسند صحيح يا حسن كالصحيح منقول است از عبد الرحمن از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر كه يك سجده شكر كند با وضو حق سبحانه و تعالى بنويسد از جهت او ده نماز يا ده رحمت عظيم و محو كند از نامه عملش ده گناه كبيره، پس اولى آنست كه سجده را به وضو بكند و اگر وضو نداشته باشد وضو بسازد

ص: 185

و با وضو واقع سازد و ظاهرا نيّت تواند كرد كه وضو مى سازم از جهت سجده شكر قربة إلى اللّه و اگر قصد رفع حدث با استباحت مشروط بالطهارة را منضم سازد بى دغدغه تر است.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه سجده شكر نعمت الهى به جا آورد در غير نماز حق سبحانه و تعالى ده حسنه در نامه عملش بنويسد و ده سيّئه محو كند و ده درجه او را در بهشت بلند كند.

و در حديث صحيح از امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه در ركوع و سجود و قيام بگويد اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد ثواب سجود و ركوع و قيام ديگر در نامه عملش نوشته شود.

و در حديث صحيح ديگر از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقولست كه فرمودند كه هر كه يك سجده بكند يك گناه او محو شود و يك درجه او بلند شود ممكن است كه اختلاف بحسب اشخاص باشد و آن كه جنس گناه و درجه مراد باشد و آن كه برابر باشد با ده و اللّه تعالى يعلم.

8-( و: سال سعد بن سعد الرّضا صلوات اللّه عليه عن سجدة الشّكر [فقال أيّ شيء سجدة الشّكر خ-وافى]فقال ارى اصحابنا يسجدون بعد الفريضة سجدة واحدة و يقولون هى سجدة الشّكر فقال انّما الشّكر اذا أنعم اللّه على عبده ان(يقول سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ - وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ).

روايت كرده است شيخ بسند صحيح از سعد كه گفت سؤال كردم از حضرت ابى الحسن على بن موسى الرّضا صلوات اللّه عليهما از سجده شكر حضرت فرمودند كه سجده شكر چه چيز است من گفتم كه مشايخ ما بعد از نماز واجب يك

ص: 186

سجده مى كنند و مى گويند كه اين سجده شكر است يعنى شكرانه توفيق عبادت حضرت فرمودند كه شكر آنست كه چون حق سبحانه و تعالى انعام كند بر بنده اش بنده بخواند اين آيه را كه ترجمه اش اينست كه پاك و منزّه است خداوندى كه اين نعمت را مسخر ما كرد و چنان كرد كه به آسانى بما رسيد و ما را كجا طاقت و قدرت اين بود كه اين نعمت را توانيم به همرسانيدن و به درستى كه بسوى پروردگار خود رجوع خواهيم نمودن همه و جميع محامد و ثناها مخصوص خداونديست كه پروردگار عالميانست.

و ظاهرا غرض صدوق از نقل اين حديث اينست كه چون حضرت تقيه فرموده اند در اين حكم بر ما نيز لازم است كه در تقيه حكم نكنيم بلكه اين حديث را بخوانيم و سجده به جا نياوريم در حضور ايشان.

چنانكه در حديث قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فرمودند كه هر گاه ياد كنى نعمت خدا را بر خود و در جاى باشى كه سنّى ترا نبيند پس روى خود را بر زمين گذار و اگر در ميان سنيّان باشى پس دست خود را بر پائين شكم خود گذار و پشت خود را كج كن بقصد تواضع و فروتنى نزد حق سبحانه و تعالى و ظاهر مى سازى كه گويا شكمت درد مى كند بنا بر اين كج مى شوى و از اين حديث ظاهر مى شود كه سنت است سجدۀ شكر نزد تذكّر نعمت و دفع بلا نيز نعمت است.

و اخبار بسيار وارد شده است از حضرت سيّد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم كه سنّت است اين دو سجده با تعفير بينهما نزد تجدّد نعمت و دفع نقمت و بعد از نماز نيز از آن جهت است كه چون حق سبحانه و تعالى توفيق كرامت كرد كه نماز به جا آورديم سجده از جهت شكرانه اين نعمت است.

چنانكه در حديث كالصحيح از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه وارد

ص: 187

شده است كه فرمودند كه سجده بعد از نماز از جهت آنست كه حق سبحانه و تعالى بنده را توفيق اداى فرض كرامت فرموده و چون به سجده رود اقلاّ سه مرتبه بگويد شكر اللّه پرسيدند كه اين كلمه چه معنى دارد حضرت فرمودند كه معنى آن اينست كه شكر مى كنم خداوند خود را بر اين نعمت كه مرا توفيق خدمت خود كرامت فرمود كه اداى فرض او كردم و شكر سبب زيادتى نعمت است.

چنانكه فرموده است كه بذات خودم قسم كه اگر شكر نعمت مرا به جا آوريد من نعمت را زياده گردانم و اگر در نماز تقصيرى باشد اين سجده تدارك و جبران مى كند.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله در سفرى بر شترى سوار بودند كه ناگاه به زير آمدند و پنج سجده كردند پس چون سوار شدند گفتند يا رسول اللّه ديدم كه كارى كرديد كه پيش ازين نكرده بوديد فرمودند كه بلى جبرئيل از برابرم آمد و بشارتها آورد از حق سبحانه و تعالى پس من سجده شكر كردم از جهت هر بشارتى يك سجده.

و ايضا فرمودند كه هر گاه يكى از شما را بخاطر رسد نعمتى از نعم الهى پس بايد كه روى خود را بر خاك گذارد به شكرانه آن نعمت پس اگر سوار باشد به زير آيد و طرف رو را بر خاك گذارد و اگر محل تقيه باشد طرف رو را بر پيش زمين گذارد و اگر نتواند دست خود را بر طرف رو گذارد و حمد كند حق سبحانه و تعالى را بر آن نعمت.

و مثل حديث سابق از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما نيز وارد شده است،و اخبار ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه در سجده شكر منقول است پس انكار و تجاهلى كه فرموده اند از جهت تقيه است چون اكثر

ص: 188

اخبارى كه از آن حضرت پرسيده اند در خراسان بود و هميشه سنيّان بسيار در مجلس آن حضرت مى بودند بنا بر اين اكثر اخبار آن حضرت از روى تقيه وارد شده است چنانكه گذشت.

گذاشتن گونه بر زمين

6-( و روى اسحاق بن عمّار عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: كان موسى بن عمران صلوات اللّه عليه اذا صلّى لم ينتقل حتّى يلصق خدّه الايمن بالأرض و خدّه الايسر بالأرض).

و در موثق كالصحيح از اسحاق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه حضرت موسى على نبينا و آله و عليه السّلام چون از نماز فارغ مى شدند از جاى خود به جاى ديگر نمى رفتند تا طرف راست رو را بر زمين نمى رسانيدند و هم چنين طرف چپ رو را بر زمين مى چسبانيدند.

و غرض از لفظ الصاق ظاهرا اينست كه مى بايد به خاك برسد يا به سنگ محض و رسانيدن و گذاشتن بر زمين كافى نيست يا به آن اكتفا نمى كردند هر چند اقل مراتب استحباب بفعل آيد چنانكه ظاهر بعضى از اصحابست.

و صدوق بعضى از اين حديث را ذكر نكرده است در اينجا و تمامش آنست كه روايت كرده است از اسحاق بن عمار كه گفت شنيدم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه چهل صباح يا سى صباح و ترديد از راوى است وحى نيامد به حضرت موسى(ع)پس آن حضرت بر كوهى از كوههاى شام بالا رفت كه آن كوه را اريحا مى گفتند و گفت خداوندا اگر آن كه وحى و كلام خود را از من باز داشته از جهت گناهان بنى اسرائيل است پس آمرزش تو قديم است و هميشه از بندگان خود خصوصا از ايشان عفو كرده و همان اميدواريم كه در گذرى پس خطاب رسيد به او كه يا موسى آيا مى دانى كه چرا ترا برگزيدم از جهت وحى خود و كلام خود و غير ترا اين كرامت نكردم از بنى اسرائيل

ص: 189

موسى گفت نمى دانم سببش را پس خطاب رسيد كه يا موسى من چون نظر بخلق تو كردم نديدم كسى را كه تواضعش نظر بمن از تو بيشتر باشد ازين جهت ترا مخصوص گردانيدم به وحى و كلام خودم پس حضرت فرمودند كه چون حضرت موسى نماز مى كردند به جاى ديگر نمى رفتند تا طرف راست رو و طرف چپ رو را بر زمين نمى چسبانيدند.

5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: أوحى اللّه تبارك و تعالى إلى موسى بن عمران صلوات اللّه عليه أ تدري لما اصطفيتك بكلامى دون خلقى قال موسى لا يا ربّ قال يا موسى انّي قلبت عبادى ظهرا لبطن فلم اجد فيهم احدا اذلّ نفسا لي منك يا موسى انّك اذا صلّيت وضعت خدّيك على التّراب).

روايت كرده است صدوق در صحيح از ابن ابى عمير از على بن يقطين از شخصى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حق سبحانه و تعالى وحى فرمود به حضرت موسى(ع)آيا مى دانى كه چرا ترا برگزيدم و كليم خود كردم و غير ترا كليم خود نكردم يعنى از بنى اسرائيل يا متقدمان بر آن حضرت گفت نمى دانم اى پروردگار من خطاب رسيد كه يا موسى به درستى كه من بندگان خود را پشت و رو كردم يعنى مى دانستم يا معامله آزمايندگان با ايشان كردم نيافتم از ايشان احدى را كه ذلّت و خوارى او به درگاه من بيش از تو باشد يا موسى چون نماز مى كنى هر دو طرف رو را بر خاك مى گذارى و شك نيست كه خدّين را بر خاك محض گذاشتن بهتر است بلكه پيشانى و طرفهاى پيشانى را نيز بر مهر و امثال آن كه ساخته باشند زيرا كه آنها را نيز خاك مى گويند و بعد از آن بر سنگ و بعد از آن بر ما يصحّ السّجود عليه مثل چوب و بعد از آن مجرد وضع بر زمين اگر چه بر گليم باشد.

اگر چه در صدق تعفير بر دو صورت اخير خصوصا اخير مشكل است و

ص: 190

در بعضى از اخبار بلفظ تعفير وارد شده است مثل.

حديث منقول از حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه علامات مؤمن پنج است نماز پنجاه و يك ركعت و انگشترى بدست راست كردن و پهلوهاى پيشانى را تعفير كردن يعنى بر خاك رسانيدن و زيارت اربعين وبسم اللّه را در نمازهاى جهريه و اخفاتيه بلند گفتن پس احوط و اولى آنست كه پيشانى و هر دو طرف پيشانى و هر دو طرف رو را بر خاك گذارد تا به ثواب عظيم فايز شود.

يا رب يا رب گفتن در سجده

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: انّ العبد اذا سجد و قال يا ربّ يا ربّ حتّى ينقطع نفسه قال له الربّ تبارك و تعالى لبّيك ما حاجتك).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه بنده به سجده رود و آن مقدار يا ربّ بگويد كه به يك نفس كه نفس او آخر شود حق سبحانه و تعالى مى فرمايد كه لبيك چه حاجت دارى و هر گاه كريمى اين سخن را مى گويد البته كار آن بنده را مى سازد هر گاه اكرم الاكرمين گويد كه لبّيك البته حاجت او را بر مى آورد و ليكن گاه هست كه مصلحت آن بنده در تاخير است ديرتر مى رساند و اگر مصلحت او نباشد در دنيا در آخرت به او كرامت مى فرمايد آن مقدار ثواب كه بنده آرزو كند كه كاش در دنيا هرگز يك مطلب من بر آورده نمى شد چنانكه در احاديث بسيار وارد شده است و گاه هست كه تأخير اجابت از جهت ازدياد قرب بنده است.

و بر اين مضمون نيز احاديث صحيحه وارد شده است باين عبارت كه حق سبحانه و تعالى به ملائكه مى فرمايد كه حاجت او را بر آوريد و ليكن زود به او نرسانيد كه من دوست مى دارم تضرّع و زارى او را و چون حاجتش بر آورده شد ترك مى كند دعا را.

ص: 191

و از آن جمله منقولست در صحيح از بزنطى كه گفت به خدمت حضرت امام ابى الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه فداى تو گردم به درستى كه حاجتى دارم كه چندين سال است كه از حق سبحانه و تعالى طلب مى كنم و از تاخيرى كه شده است در دلم چيزى در آمده است و دور نيست كه به خاطرش رسيده باشد كه تو مردودى نزد حق سبحانه و تعالى كه در اين مدت حاجتت بر نيامد پس حضرت فرمودند كه اى احمد زنهار كه شيطان را به خود راه مده كه مبادا ترا از رحمت الهى نااميد گرداند و اين معنى از كباير است و حق سبحانه و تعالى فرموده است كه نااميد نمى شوند از رحمت الهى مگر جمعى كه كافر باشند به درستى كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه بسيار است كه مؤمن از حق سبحانه و تعالى چيزى طلب مى كند و حق سبحانه و تعالى آن چيز را به او دير مى رساند چون دوست مى دارد صداى او را به ناله و تضرع و زارى پس فرمودند كه و اللّه كه آن چه حق سبحانه و تعالى آن را تأخير مى فرمايد خير ايشان در آنست و دنيا چه باشد كه حق سبحانه و تعالى مضايقه نمايد به مؤمن به درستى كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه بسيار مى فرمودند كه مى بايد كه دعاى مؤمنان در حالت نعمت و رخا مثل دعاى ايشان باشد در شدت و بلا و چنان نباشد كه چون به ايشان عطا كنند مطلب ايشان را سست شوند از دعا و ترك كنند آن را پس زنهار كه ايشان را ملال و دل گيرى بهم نرسد از دعا كردن چون دعا را نزد حق سبحانه و تعالى رتبه عظيم است.

و بر تو باد كه صبر كنى يا راستى را شعار خود سازى و طلب حلال كنى و زنهار كه با مردم نزاع و جنگ مكن از جهت دنيا به درستى كه ما اهل بيتيم كه وصل مى كنيم با كسانى كه از ما قطع مى كنند و نيكى مى كنيم با كسانى كه با ما بدى مى كنند و عاقبت خير را در اين مى دانيم كه چنين كنيم يعنى سعى نمى كنيم در

ص: 192

دنيا و جمع آن بلكه هر چه داريم به دشمنان خود مى دهيم تا مرفه باشيم پس مى بايد كه اقتدا بما كنى و غم دنيا نداشته باشى به درستى كه جمعى كه در فكر دنيايند اگر از حق سبحانه و تعالى چيزى طلب كردند و حق سبحانه و تعالى آن را به ايشان كرامت كرد چيزى ديگر طلب مى كنند و نعمت اول در نظر ايشان حقير مى شود و سير نمى شوند كه به مرتبه قرار دهند،هر چند بيشتر مى شود نعمت ايشان بيشتر طلب مى كنند و چون نعمت بيشتر مى شود خطرش بيشتر مى شود از جهت حقوقى كه حق سبحانه و تعالى در اموال مقرّر ساخته است با خوف فريفته شدن به آن،و از حق سبحانه و تعالى غافل شدن خبر ده مرا كه اگر من به تو وعده كنم آيا اعتماد بمن دارى كه آن وعده را وفا كنم گفتم فداى تو گردم هر گاه اعتماد به تو نداشته باشم به كه خواهم داشت و حال آن كه تو حجت الهى و امام زمانى و خليفة اللهى حضرت فرمودند كه پس مى بايد اعتمادت بر حق سبحانه و تعالى بيشتر باشد نشنيده كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر گاه سؤال كنند بندگان من مرا از تو پس به درستى كه من به ايشان نزديكم اجابتم مى كنم دعاى داعيان را هر وقت كه مرا بخوانند.

و ديگر فرموده است كه نااميد مشويد از رحمت الهى ديگر فرموده است كه حق سبحانه و تعالى وعده مى فرمايد شما را آمرزش گناهان در آخرت و فضل و رحمت خود را در دنيا پس اعتماد بحق سبحانه و تعالى بيشتر از ديگران داشته باش و در خاطر خود در مياور مگر خير را به درستى كه حق سبحانه و تعالى مى آمرزد بديهاى شما را كه گذشته است يا آن چه در خاطر شما در مى آيد بى اختيار شما حق سبحانه و تعالى آن را مى آمرزد و شما را بر آن نمى گيرد.

و در حديث كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق

ص: 193

صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى بگويد يا ربّ تا نفسش منقطع شود خطاب به او مى رسد كه لبّيك چه حاجت دارى.

و در حديث صحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه ده مرتبه يا رب بگويد خطاب به او رسد كه لبيك چه حاجت دارى،و اگر ده مرتبه بگويد يا اللّه مى گويند كه لبّيك چه حاجت دارى،و اگر بگويد يا اللّه يا ربّى تا نفسش منقطع شود حق سبحانه و تعالى فرمايد كه سؤال كن چه حاجت دارى و اگر بگويد يا رب يا اللّه تا نفسش منقطع شود به او مى گويند كه لبيك چه حاجت دارى و فرمودند كه حضرت يحيى چون مى گفت يا رب يا اللّه از آسمان ندا مى رسيد كه اى يحيى لبيك حاجتت را طلب كن و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه نام بهشت يا دوزخ بر آيد و بنده بايستد و سه مرتبه بگويد يا ربّ اى ربّ اى ربّ از بالاى سر او ندا مى رسد كه سؤال كن چه حاجت دارى و فرمودند كه اگر بيمار ده مرتبه بگويد يا اللّه ندا مى رسد كه سؤال كن چه حاجت دارى و فرمودند آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه بنده به سجده رود و سه مرتبه بگويد يا اللّه يا ربّاه يا سيّداه حق سبحانه و تعالى فرمايد كه لبّيك اى بنده من حاجتت را بطلب.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه شخصى به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه گناهان من بسيار است و عبادات من قليل است پس حضرت فرمودند كه سجده بسيار كن كه گناهان را مى ريزد چنانكه باد برگ درختان را مى ريزد.

دعا امام سجاد در سجده سهو

4-( و: كان علىّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما يقول فى سجوده اللّهمّ ان كنت قد عصيتك فانّى قد اطعتك فى احبّ الاشياء إليك و هو الايمان بك منّا منك علىّ لا منّا منّي عليك و تركت معصيتك فى

ص: 194

ا

بغض الاشياء إليك و هو ان ادعو لك ولدا و ادعو لك شريكا منّا منك علىّ لا منّا منّي عليك و عصيتك فى اشياء على غير وجه مكابرة و لا معاندة و لا استكبار عن عبادتك و لا جحود لربوبيّتك و لكن اتّبعت هواى و استزلّني الشّيطان بعد الحجّة علىّ و البيان و البرهان فان تعذّبنى فبذنوبى غير ظالم لي و ان تغفر لي و ترحمنى فبجودك و كرمك يا ارحم الرّاحمين»

و منقولست كه آن حضرت صلوات اللّه عليه در سجود اين دعا را مى خواندند و ظاهر آنست كه در سجده شكر مى خوانده باشند چون در سجده نماز رعايت تخفيف مى فرموده اند چون غالب اوقات نماز را به جماعت واقع مى ساختند و ترجمه اش اينست كه خداوندا اگر عصيان تو كرده ام امّا اطاعت كرده ام ترا در چيزى كه محبوبترين چيزهاست به نزد تو و آن ايمان به تست كه اعتقاد دارم به آن كه واجب الوجود بالذّاتى و يگانه در ذات و صفات و تعدّد و تكثّر در ذات تو نيست،و اعتقاد دارم كه محمّد را صلى اللّه عليه و آله به رسالت فرستاده و ائمه اثنى عشر كه همه معصومند تو ايشان را به امامت مقرّر فرمودۀ و اعتقاد دارم بجميع آن چه پيغمبر تو از آن خبر داده است و اين اعتقادات حقه انعام تست و تراست منّت بر من و من منّت ندارم بر تو كه من ايمان آورده ام بلكه تو ايمان را در دل ما جاى دادى،و عقلى كرامت فرمودى كه به آن ترا شناختم و توفيقات از تست،و ديگر ترك كرده ام مخالفت ترا در دشمن ترين چيزها بسوى تو و آن آنست كه قايل شوم كه فرزند دارى يا شريك داشته باشى و در بعضى نسخ ان لا ادعو لك ولدا و لا ادعو است و در اين صورت بيان ترك معصيت است و صورت اولى بيان معصيت است و اين ترك شرك نيز از انعام تست،و تراست منّت بر من و بر عالميان و مرا و غير مرا منتى نيست بر تو، و عصيان و مخالفت كرده ام ترا در چيزى چند نه از روى مكابره و معانده و

ص: 195

گردنكشى از بندگى تو و نه از روى انكار پروردگارى تو و ليكن متابعت كردم هواى نفس را و شيطان مرا لغزانيد بعد از اتمام حجت و برهان و ظهور حق پس اگر مرا عذاب كنى پس به سبب گناهان من است و ظلم نكردۀ بر من و اگر بيامرزى و ببخشى پس به سبب وجود و كرمت خواهد بود اى بخشنده ترين بخشندگان.

و در صحيح از ابن بزيع منقول است كه ديدم كه حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه سه انگشت خود را حركتى مى دادند به هموارى كه گويا تسبيح را مى شمردند بعد از آن سر از سجده برداشتند و مستبعد مى نمايد كه حضرت سه تسبيح فرموده باشند و انگشتان خود را حركت داده باشند كه فراموش نكنند پس محتمل است كه تعليم فرموده باشند كثير السّهو را يا آن كه شمردن به انگشت نيز عبادت باشد و ممكن است كه ابتهال و تضرع حالت سجود باشد و اللّه تعالى يعلم.

و در حديث صحيح منقول است از ابو عبيده كه گفت شنيدم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه در حال سجده اين دعا را مى خواندند كه:

(أسألك بحقّ حبيبك محمّد صلى اللّه عليه و آله إلاّ بدّلت سيّئاتى حسنات و حاسبتنى حسابا يسيرا).

پس در سجده دويم كه تعفير جانب راست رو باشد يا در نماز دو ركعتى واجب يا سنّت در سجده دويم اين دعا را خواندند:

(أسألك بحقّ حبيبك محمّد صلى اللّه عليه و آله الاّ كفيتنى مؤنة الدّنيا و كلّ هول دون الجنّة).

در سجده سيّم كه سجده اوّل ركعت دويم يا بر خاك ماليدن جانب چپ رو باشد مى خواندند كه:

(أسألك بحقّ حبيبك محمّد صلى اللّه عليه و آله لمّا غفرت لي

ص: 196

الكثير من الذّنوب و القليل و قبلت من عملى اليسير).

پس در سجده چهارم گفتند:

دعاى امام باقر در سجده سهو

(أسألك بحقّ حبيبك محمّد صلى اللّه عليه و آله لمّا ادخلتنى الجنّة و جعلتنى من سكّانها و لمّا نجّيتنى من سفعات النّار برحمتك و صلى اللّه عليه و آله).

و ممكن است كه دو سجده شكر كرده باشند يا آن كه سجده مطلوب باشد از يك تا چهار.

و ترجمه دعاها اين است كه خداوندا از تو سؤال مى كنم بحق محبّ تو و محبوب تو محمد(ص)كه واقع نسازى چيزى را يا دست از سؤال نمى دارم مگر آن كه مبدّل سازى گناهان مرا بحسنات به آن كه توبه كنم و بعوض گناهان حسنات به جا آورم يا آن كه به تفضل خود گناهان مرا از نامه عملم محو فرمائى و بعوض آن حسنات را بنويسى چنانكه وعده داده كه فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ يا صفات ذميمه مرا مبدّل سازى به صفات حسنه و حساب كنى مرا حسابى آسان،سؤال مى كنم بحق حبيبت كه كفايت كنى مهمّات مرا و دفع كنى هر خوفى را كه در پيش دارم از اهوال جان كندن تا گذشتن از صراط،و لمّا را بتشديد خوانده اند بمعنى إلاّ كه مستثنى منه آن مقدر باشد يعنى هيچ امرى را مقدم ندارى بر اين امر يا دست از سؤال و طلب نمى دارم مگر آن كه گناهان اندك و بسيار مرا بيامرزى و طاعات قليل مرا قبول كنى،و به تخفيف خوانده اند كه لام آن تأكيد قسم باشد و اين لام دلالت بر قسم دارد و بيان مى كند كه قسم مقدر است در جائى كه قسم ملفوظ نباشد و در اينجا كه ظاهر است معنى چنين است كه لغفرت و ما زايده است از جهت تحسين لفظ هم چنين دعاى چهارم در لمّا دو وجه جايز است كه سؤال مى كنم دخول جنّت را و آن كه مرا از ساكنان بهشت گردانى و نجات دهى مرا از سياهى بشره به سبب سوختن در آتش به سبب يا بحق

ص: 197

رحمتت و صلوات فرستادند تا دعا مستجاب شود و دعاهاى سجود بسيار است به همين اكتفا شد.

شخصى كه سجده شكر كند دستها را تا مرفق بر زمين گذارد

(و ينبغى لمن يسجد سجدة الشّكر ان يضع ذراعيه على الارض و يلصق جؤجؤه بالأرض)

و سنّت است كه شخصى كه سجده شكر كند دستها را تا مرفق بر زمين گذارد و سينه اش را بر زمين رساند.

منقولست در حسن كالصحيح از ابن ابى عمير از جعفر بن على كه گفت ديدم حضرت ابو الحسن را صلوات اللّه عليه و ظاهرا ابو الحسن اول باشد و احتمال دويم نيز دارد كه بعد از نماز سجده كردند و هر دو دست را تا مرفق بر زمين پهن كردند و در دعا سينه را نيز به زمين رسانيدند.و در تهذيب بدل فى دعائه فى ثيابه است.و از كلينى روايت كرده است.و ظاهرا نسخه كلينى شيخ چنين بوده است و ظاهرا سهو از نساخ كلينى شده باشد و مراد اينست كه لازم نيست كه سينه را برهنه كند و بر خاك مالد بلكه مجرد گذاشتن آن بر زمين كافى است.

و روايت كرده است على بن ابراهيم از يحيى بن عبد الرحمن بن خاقان كه گفت ديدم حضرت امام على نقى را صلوات اللّه عليه كه سجده شكر به جا آوردند و به زمين رسانيدند هر دو ذراع و سينه و شكم خود را پس من از حضرت پرسيدم كه چرا اين سجده را چنين به جا آورديد فرمودند كه هم چنين واجبست و ممكن است كه يجب بمعنى يسقط باشد يعنى هم چنين خود را بر زمين مى اندازد و در بعضى از نسخ نحبّ است يعنى چنين دوست مى داريم و اين از تصحيف نساخ است و علامه حمل كرده است وجوب را بر شدّت استحباب و ممكن است كه مراد وجوب شرطى باشد مثل وضو از جهت نماز سنت و احوط آنست كه به همين عنوان به جا آورد چون به نحوى ديگر وارد نشده است.

ص: 198

كمترين ذكر در سجده سهو

6-( و فى رواية ابى الحسين الاسدىّ رضى اللّه عنه انّ الصّادق صلوات اللّه عليه قال: انّما يسجد المصلّى سجدة بعد الفريضة ليشكر اللّه تعالى ذكره فيها على ما منّ به عليه من اداء فرضه و ادنى ما يجزئ فيها شكرا للّه ثلث مرّات).

و صدوق از جمعى كثير از مشايخ خود نقل كرده است از ابو الحسين كه از قبيله بنى اسد است حق سبحانه و تعالى از او راضى باد كه حضرت صادق كه امام جعفر(ع)باشد يا صاحب الامر چون ابو الحسين از ابواب آن حضرتست و بنا بر اوّل مرسل خواهد بود چون يقين است كه ابو الحسين آن حضرت را نديده است و لهذا صدوق تغيير اسلوب كرده است چنانكه هميشه اسلوب او در چنين جاها ترك اسلوبست كه آن حضرت فرمودند كه نماز گذارنده سجدۀ كه مى كند بعد از نماز فريضه از جهت آنست كه تا شكر كند خداوندى را كه ذكر او از آن بالاتر است كه كسى ادراك آن كند يا بى توفيق او تواند گفت بر نعمت توفيق اداى فرض او و كمترين چيزى كه مجزيست در سجده شكر آنست كه سه مرتبه شكر اللّه بگويد يعنى شكر مى كنم خداوند خود را بر نعمت عظيمى كه كرامت كرد مرا به شكرى كه لايق او باشد.

و محتمل است كه سهو از نساخ شده باشد و بدل الرضا الصادق نوشته باشند.چون صدوق همين حديث را در موثق كالصحيح از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه روايت كرده است و بعد از آن ابن فضّال سؤال مى كند كه چه معنى دارد شكرا للّه حضرت فرمودند كه يعنى اين سجده را مى كنم به شكرانه نعمتى كه حق سبحانه و تعالى مرا توفيق كرامت فرمود كه خدمتش را به جا آوردم و واجب را ادا كردم،و شكر سبب زيادتى نعمت است و اگر در نماز تقصيرى شده باشد باين سجده تمام مى شود اگر به نوافل تمام نشده باشد.

تأكيد بر سجده سهو

6-( و روى احمد بن ابى عبد اللّه عن ابيه عن محمّد بن ابى عمير عن:

ص: 199

حريز عن مرازم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سجدة الشّكر واجبة على كلّ مسلم تتمّ بها صلاتك و ترضى بها ربّك و تعجب الملائكة منك و انّ العبد اذا صلّى ثمّ سجد سجدة الشّكر فتح الربّ تبارك و تعالى الحجاب بين العبد و بين الملائكة فيقول يا ملائكتي انظروا إلى عبدى ادّى فرضى و اتمّ عهدى ثمّ سجد لي شكرا على ما أنعمت به عليه،ملائكتي ما ذا له عندى؟قال فيقول الملائكة يا ربّنا رحمتك ثمّ يقول الرّبّ تبارك و تعالى ثمّ ما ذا له فيقول الملائكة يا ربّنا جنّتك ثمّ يقول الرّب تبارك و تعالى ثمّ ما ذا فيقول الملائكة يا ربّنا كفاية مهمّة فيقول الرّبّ تبارك و تعالى ثمّ ما ذا قال فلا يبقى شىء من الخير الاّ قالته الملائكة فيقول اللّه تبارك و تعالى يا ملائكتي ثمّ ما ذا فتقول الملائكة ربّنا لا علم لنا فيقول اللّه تبارك و تعالى اشكر له كما شكر لي و اقبل اليه بفضلي و أريه وجهى قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه:من وصف اللّه تعالى ذكره بالوجه كالوجوه فقد كر و اشرك و وجهه أنبياؤه و حججه صلوات اللّه عليهم و هم الّذين يتوجّه بهم الانسان[العباد خ ل]إلى اللّه عزّ و جلّ و إلى معرفته و معرفة دينه و النّظر إليهم فى يوم القيمة ثواب عظيم يفوق كلّ ثواب و قد قال اللّه عزّ و جلّ كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ و قال عزّ و جلّ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ يعنى فثمّ التّوجّه إلى اللّه و لا يحب ان ينكر من الاخبار الفاظ القرآن)

و بسند صحيح منقول است از احمد برق رودى كه دهى است از دههاى قم از پدرش محمد بن خالد از محمد بن ابى عمير از حريز سيستانى از مرازم و جميع ثقه اند از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه سجده شكر واجب است يعنى

ص: 200

سنّت مؤكّد است بر هر مسلمانى كه آن را در عقيب فرايض به جا آورد تمام مى كنى باين سجده نماز خود را و خوشنود مى گردانى به آن پروردگار خود را يعنى ثواب عظيم كرامت مى فرمايد و فرشتگان را بشگفت در مى آورى از خود كه تعجب نموده خوشحال مى شوند به درستى كه چون بنده نماز كند و سجده شكر به جا آورد حق سبحانه و تعالى مى گشايد درهاى آسمانها را و حجابها را بر مى دارد از ميان بنده و فرشتگان و ممكن است كه حق سبحانه و تعالى فرشتگان را مأمور ساخته باشد به عبادت و به سبب آن نتوانند كه متوجّه احوال بنى آدم شوند چون حق سبحانه و تعالى رخصت دهد و متوجّه ايشان شوند گويا كه چون مانع برخاسته شد درها گشوده مى شود مجازا پس حق سبحانه و تعالى فرمايد كه اى فرشتگان من نظر كنيد بسوى بنده من كه به جا آورد نمازى را كه بر او واجب گردانيده ام.

و تمام كرد عهد مرا چنانكه در احاديث صحيحه گذشت كه هر كه نماز را به شرايط و حدود آن به جا آورد او را عهدى هست نزد حق سبحانه و تعالى كه بر خود لازم گردانيده است كه او را بيامرزد و عهد و پيمان مرا به جا آورد-سجده مى كند مرا به شكرانه اين نعمت كه انعام كرده ام بر او به آن كه توفيقش كرامت كرده ام.

اى فرشتگان او را چه بايد داد ملائكه گويند كه پروردگارا رحمتت را شامل حال او گردان،پس اللّه تبارك و تعالى فرمايد كه ديگر چه بايد داد او را ايشان گويند كه بهشت را به او كرامت فرما،پس فرمايد كه داديم ديگر چه ايشان گويند پروردگارا كفايت كردن مهمّات او از دفع اعادى و بلاها و مصائب،پس حق سبحانه و تعالى فرمايد كه ديگر چه پس حضرت فرمودند كه هر چه هست از خوبيها فرشتگان همه را بگويند،پس حق تبارك و تعالى فرمايد كه ديگر چه فرشتگان گويند پروردگارا هر چه از خيرات كه مى دانستيم عرض نموديم ديگر

ص: 201

چيزى بخاطر ما نمى رسد پس حق سبحانه و تعالى فرمايد كه من شكر او بگويم چنانكه او شكر من به جا آورده است و آن چه مباهات مى فرمايد حق سبحانه و تعالى با فرشتگان شكر الهى است و اقبال مى كنم به جانب او با فضل خود يعنى به اضعاف مضاعفه آن چه او مستحق آنست از روى تفضل به او خواهم داد و به او نمايم روى خود را و در تهذيب و أريه رحمتى است يعنى رحمت خود را در دار دنيا به او بنمايم كه مطمئن باشد چنانكه گذشت كه خوابهاى خوب بشارتست مؤمنان را كه به ايشان مى نمايد.

صدوق مى گويد كه هر كه حق سبحانه و تعالى را اعتقاد كند كه رويى دارد مثل بنى آدم او كافر است و مشرك كه حق سبحانه و تعالى را شريك خلايق ساخته است در تجسّم و روى خدا پيغمبران و ائمه معصومينند و ايشان را از آن جهت وجه اللّه مى گويند كه آدميان يا بندگان به سبب هدايت ايشان متوجّه جناب اقدس او مى شوند و ايشان سبب معرفت خداوند و معرفت دين اويند و در روز قيامت هيچ ثوابى باين نمى رسد كه بندگان مؤمن ايشان را بينند و نه اين است كه لفظ مخصوص اخبار باشد بلكه در قران مجيد نيز وارد شده است و همين معنى يا قريب باين مراد الهى است چنانكه فرموده است كه هر چه در دنياست فانى و لا شىء است و آن چه باقى است و بكار بندگان خواهد آمد روى پروردگار تست و اكثر مفسّرين رو را بمعنى ذات گرفته اند و فنا را بمعنى موت گرفته اند.

و در اخبار بسيار از ائمه اطهار صلوات اللّه عليهم وارد است كه مراد از وجه دين حق ائمه اثنى عشر است و بنا بر اين مراد اين خواهد بود كه هر دينى كه غير دين ايشانست زايل خواهد شد در زمان حضرت صاحب الامر صلوات اللّه عليهم و دين ايشان خواهد بود تا انقضاء دنيا يا آن كه غير دين ايشان باطل است و دين ايشان حق است.

ص: 202

و در اخبار بسيار وارد شده است كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم وجه اللّه اند كه معرفت و دين الهى را از ايشان اخذ مى بايد كرد و بنا بر اين مراد اين خواهد بود كه هر چيزى كه هست غير ايشان در حكم عدمند و ايشان حق و موجودند چون حق سبحانه و تعالى دنيا و آخرت را از جهت ايشان آفريده است و منافاتى نيست ميان اين روايات و هر دو حق است كه ايشان و دين ايشان حقند و غير ايشان و مذهب غير ايشان باطل است و فانى و لهذا او وصف فرمود خود را به ذو الجلال و الاكرام چون جلال و عظمت قهّاريت مقتضى آنست كه باطل را زايل گرداند و اكرام و احسان كه از جمله صفات جمال است مقتضى احقاق حق و ابقاى آنست.

و ديگر حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر جا كه رو كنيد از جهت عبادت پس آن طرف وجه اللّه است يعنى راه توجّه است بجناب اقدس يعنى اگر امر فرمايد كه رو به مشرق كنند مانند نصارى يا رو به مغرب كنند مانند يهود و مسلمانان در مدتى،يار و به كعبه كنند مثل الحال كه همه مكلّفند به آن راهيست از جهت اتفاق ايشان در عبادت الهى و واجبست اطاعت حق سبحانه و تعالى نه آنست كه حق سبحانه و تعالى در جهتى باشد بلكه رو باين اطراف كردن محض تعبّد و بندگى است و بنا بر آن كه گذشت كه اين آيه در قبله متحير يا در نافله يا در هر دو نازل شده است به همين معنى بر مى گردد يعنى در حالتى كه قبله را ندانيد بهر طرفى كه رو كنيد و در سفر بهر طرفى كه رويد و سواره باشيد آن طرف قبله شماست و توجه شما بحق سبحانه و تعالى است يعنى مختاريد در بندگى او كه بهر طرفى كه خواهيد رو كنيد و غرض از ذكر اين آيه آنست كه وجه در قرآن مجيد بمعنى توجّه نيز آمده است پس اگر در اخبار اهل بيت سلام اللّه عليهم وارد شده باشد نبايد كه آن خبر را طرح نمايند كه اين خبر از معصوم نيست چون

ص: 203

در قرآن مجيد نيز وارد شده است و چون آياتى كه بحسب ظاهر دلالت بر تجسّم مى كند همه را تاويل مى كنند و حضرات ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم نيز تأويل كرده اند،هر تاويلى كه قرآن را مى كنيد اخبار را نيز همان تاويل كنيد حاصل مراد صدوق اين است و عبارت او را چنين مى بايد خواند كه ينكر مجهول باشد و الفاظ مرفوع باشد به آن كه مفعول به جاى فاعل آن باشد يعنى واجب نيست انكار كردن الفاظ قرآن هر گاه در اخبار وارد شود به آن كه نفى كنند و رود آن را از معصوم بلكه مى بايد كه تاويل كنند آن را چنانكه قرآن را تاويل مى كنند و صدوقان در كافى و توحيد اخبار بسيار نقل كرده اند در تاويل الفاظى كه در قرآن مجيد وارد شده است كه بحسب ظاهر دال است بر تجسّم و تحيّز، و جمعى از عامه گفته اند كه ما را كارى نيست كه تاويل كنيم متشابهات قرآن را بلكه مى بايد تصديق كردن اما كارى به تاويل آن نمى بايد داشت مبادا تاويلى كنيم كه مراد الهى نباشد چنانكه گفته اند كه ما مى دانيم «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» را و ليكن نمى دانيم كيفيت استوا را و اين سخن خوبست در جائى كه حضرات سيّد المرسلين و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم آن را تاويل نكرده باشند و هر جا كه ايشان بيان فرموده باشند بيان ايشان متبع است و اللّه تعالى يعلم.

ص: 204

باب ما يستحبّ من الدّعاء عند كلّ صباح و مساء

مقدمه

اين بابى است در بيان آن چه مستحب است از دعاها در هر صبح و شام و در اين باب نيز ادعيه بسيار از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم وارد شده است و صدوق قليلى از آنها را ذكر كرده است و كالصحيح منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه شيطان كه لعنتهاى الهى بر او باد پهن مى كند لشكر شبش را در وقت فرو رفتن آفتاب و لشكر روز را در وقت طلوع آفتاب پس شما در اين دو ساعت ذكر حق سبحانه و تعالى بسيار بكنيد و پناه بريد بحق سبحانه و تعالى از شر شيطان و لشكرهاى او و اطفال خود را نيز تعويذ كنيد و ايشان را نيز در پناه خدا در آوريد در اين دو ساعت كه اين دو ساعت غفلت است و شياطين غافل مى سازند مؤمنان را از ياد الهى.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه دعا كنيد پيش از طلوع شمس و پيش از غروب كه دعا مستجاب مى شود.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه مى فرمودند كه هر گاه آفتاب زرد شود مشغول ذكر الهى تعالى شانه شويد و اگر با قومى باشى كه ايشان ترا از ياد الهى باز دارند برخيز از ميان ايشان و دعا كن.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر روزى كه مى آيد بر فرزند آدم آن روز به زبان حال يا مقال مى گويد كه اى پسر آدم من روزيم تازه و مرا گواه گردانيده اند بر تو پس در من خوب بگو و خوب بكن تا گواهى دهم بر

ص: 205

تو در روز قيامت به آن خوبى كه ديگر مرا نخواهيد ديد و چون شب داخل مى شود آن نيز چنين مى گويد و احاديث بسيار بر اين مضمون وارد شده است.

هر كه ده نوبت پيش از طلوع آفتاب و ده نوبت پيش از شام اين تهليل را بگويد

6-( روى عبد الكريم بن عتبة عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال:

من قال عشر مرّات قبل ان تطلع الشّمس و قبل غروبها لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حىّ لا يموت بيده الخير و على كلّ شىء قدير كانت كفّارة لذنوبه فى ذلك اليوم).

و بسند موثق و بسند صحيح نيز منقول است از عبد الكريم كه آن حضرت فرمودند كه هر كه ده نوبت پيش از طلوع آفتاب و ده نوبت پيش از شام اين تهليل را بگويد كفّاره گناهان او باشد كه در آن روز كرده باشد،و در روايتى ديگر هر كه اين تهليل را در صبح و شام بگويد ده مرتبه ثواب كسى مثل او نباشد مگر كسى كه آن نيز اين تهليل را گفته باشد و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است،و در بعضى بعد از يحيى و يميت و يميت و يحيى نيز هست و ترجمه اش اينست كه نيست خداوندى بغير از اللّه كه اسم ذات واجب الوجوديست كه مستجمع جميع كمالات است و حال آن كه واحد من جميع الوجوه است كه وجود او عين ذات اوست و وجوب وجودش بمعنى تاكد وجود است،و در اين معنى وحدت و غير اين كسى شريك او نيست،مر أو راست و مخصوص اوست پادشاهى،و مخصوص اوست حمد و ثنا زنده مى كند در حشر و مى ميراند در دنيا يا زنده مى كند در رحم و مى ميراند در دنيا و مى ميراند در قبر بعد از حيات و چون زمان آن حيات قليل است آن را ذكر نكردند صريحا اما از لفظ ضمنا مفهوم مى شود و باز در حشر زنده مى كند و او زنده ايست كه هرگز نمى ميرد و بدست اوست همه خوبيها يعنى او توفيق كرامت مى فرمايد و او بر همه چيز قادر و تواناست.

ص: 206

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه دعا پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب سنّتى است واجب كه اهتمام بسيار به شان آن هست با طلوع صبح و شام ده مرتبه مى گويد لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له له الملك و له الحمد يحيى و يميت و يميت و يحيى و ده نوبت مى گويد اعوذ باللّه السميع العليم من همزات الشّياطين و اعوذ باللّه ان يحضرون انّ اللّه هو السّميع العليم و استعاذه را نيز قبل از طلوع و غروب مى گويد و اگر اين تهليل و استعاذه را فراموش كند قضا مى كند چنانكه نماز را قضا مى كند و در اخبار ديگر نيز به همين مبالغه وارد شده است با قضا.

و در حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه وارد شده است كه در تعقيب آن چه لازمست تسبيح فاطمه زهرا است با اين تهليل.

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر كه اين تهليل را ده مرتبه بگويد و ده مرتبه صلوات بفرستد بر محمد و آل او و سى و پنج مرتبه سبحان اللّه و سى و پنج مرتبه لا اله الا اللّه و سى و پنج مرتبه الحمد للّه بگويد در صباح او را از غافلان ننويسند و اگر در شام بگويد در آن شب او را از غافلان ننويسند.

6-( و روى عنه حفص بن البخترىّ انّه قال: كان نوح صلوات اللّه عليه يقول اذا اصبح و امسى اللّهمّ انّي اشهدك انّه ما اصبح و امسى بن من نعمة و عافية فى دين او دنيا فمنك وحدك لا شريك لك لك الحمد و لك الشّكر بها علىّ يا ربّ حتّى ترضى و بعد الرّضا يقولها اذا اصبح عشرا و اذا امسى عشرا فسمّى بذلك عبدا شكورا).

و بسند صحيح منقولست از حفص از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه حضرت نوح صلوات اللّه عليه در صبح و شام اين تحميد را مى خواندند كه

ص: 207

ترجمه اش اين است كه خداوندا ترا گواه مى گيرم كه هر چه صبح و شام كند بر من از نعمتى يا دفع بلايى در دين يا دنيا پس آن نعمت از تست حال آن كه تو واحدى و شريك ندارى در آن انعام يا مطلقا مر تراست جميع ثناها و جميع شكرها به سبب آن نعمتى كه انعام كرده بر من اى پروردگار من تراست آن مقدار حمد و شكر تا تو راضى و خوشنود شوى و بعد از خوشنودى نيز و اين كلمات را در صبح ده مرتبه مى گفتند و در شام ده مرتبه پس به سبب مداومت بر اين كلمات حضرت نوح را حق سبحانه و تعالى شكور ناميد يعنى بسيار شكر كننده.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه اگر در صبح و شام ده مرتبه اين حمد را به گويى ادا كرده خواهى بود شكر نعمت آن روز و آن شب را و قريب باين از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه نيز منقولست كه از جهت مداومت بر اين حمد آن حضرت را حق سبحانه و تعالى شكور ناميد.

دعاى بعد از نماز صبح

(و انّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كان يقول بعد صلاة الفجر اللّهمّ انّي أعوذ بك من الهمّ و الحزن و العجز و الكسل و البخل و الجبن و ضلع الدّين و غلبة الرّجال و بوار الايّم و الغفلة و الذلّة و القسوة و العيلة و المسكنة و أعوذ بك من نفس لا تشبع و من قلب لا يخشع و من عين لا تدمع و من دعاء لا يسمع و من صلاة لا ترفع [تنفع خ ل]و أعوذ بك من امرأة تشيبنى قبل اوان مشيبي و أعوذ بك من ولد يكون علىّ ربّا و أعوذ بك من مال يكون علىّ عذابا و أعوذ بك من صاحب خديعة ان راى حسنة دفنها و ان راى سيّئة افشاها اللّهمّ لا تجعل لفاجر علىّ منّة و لا يدا).

و منقولست از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه بعد از نماز صبح و احتمال نافله صبح نيز دارد اين دعا را مى خواندند و ترجمه اش

ص: 208

اينست كه خداوندا پناه به تو مى برم از غم و اندوه و عاجز بودن و تنبلى و بخل و بى دلى و ثقل دين و از غلبه مردان بر اين كس هر كه باشد يا مغلوب بودن مردان بعنوان ابنه،و از كساد بى شوهر و بى زن كه كسى بهم نرسد كه دختران اين كسرا بخواهد يا خواهر و امثال اينها را يا از براى مرد زنى دست بهم ندهد،و از غافل شدن از حق سبحانه و تعالى و از عذاب او در دنيا و عقبى،و از مذلّت و قساوت دل،و از پريشانى يا عيال بارى يا پريشانى و از بى چيز بودن،و پناه به تو مى آورم از نفسى كه سير نشود و از دلى كه خاشع نشود.و از چشمى كه گريان نباشد،و از دعايى كه مقبول نشود،و از نمازى كه ملائكه آن را بالا نبرند به اعتبار عدم شرايط يا نفع ندهد زيرا كه نفع نماز بسيار است يكى آن كه نهى مى كند نماز از بديها،و پناه به تو مى آورم از زن سليطه كه مرا پير كند پيش از زمان پيرى، و پناه به تو مى آورم از فرزندى كه بر من مسلّط باشد يا مرا محتاج فرزند مكن كه او ولى نعمت من باشد،و پناه به تو مى آورم از مالى كه سبب عذاب من شود،و پناه به تو مى آورم از مصاحب مكارى كه اگر خوبى مرا بيند پنهان كند و اگر بدى بيند افشا كند آن را خداوندا چنان مكن كه فاسقى بر من منتى و نعمتى و قدرتى داشته باشد.

5,6-( و روى عدّة من اصحابنا عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

كان ابى صلوات اللّه عليه يقول اذا صلّى الغداة يا من هو اقرب إليّ من حبل الوريد يا من يحول بين المرء و قلبه يا من هو بالمنظر الاعلى يا من ليس كمثله شىء و هو السّميع العليم يا اجود من سئل و يا اوسع من اعطى و يا خير مدعوّ و يا افضل مرتجى و يا اسمع السّامعين و يا ابصر النّاظرين و يا خير النّاصرين و يا اسرع الحاسبين و يا ارحم الرّاحمين و يا احكم الحاكمين صلّ على محمّد و آل محمّد و اوسع

ص: 209

علىّ فى رزقي و امداد لي فى عمرى و انشر علىّ من رحمتك و اجعلنى ممّن تنتصر به لدينك و لا تستبدل بى غيرى اللّهمّ انّك تكفّلت برزقى و رزق كلّ دابّة فاوسع علىّ و على عيالى من رزقك الواسع الحلال و اكفنا من الفقر ثمّ يقول مرحبا بالحافظين و حيّا كما اللّه من كاتبين اكتبا رحمكما اللّه انّي اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله و اشهد انّ الدّين كما شرع و انّ الاسلام كما وصف و انّ الكتاب كما انزل و انّ القول كما حدّث و انّ اللّه هو الحقّ المبين اللّهمّ بلّغ محمّدا و آل محمّد افضل التّحيّة و افضل الصّلاة [السّلام خ ل]اصبحت و ربّى محمود اصبحت لا اشرك باللّه شيئا و لا ادعو مع اللّه احدا و لا اتّخذ من دونه وليّا اصبحت عبدا مملوكا لا أملك الاّ ما ملّكني ربّى اصبحت لا استطيع ان اسوق إلى نفسى خير ما ارجو و لا اصرف عنها شرّ ما احذر اصبحت مرتهنا بعملى و اصبحت فقيرا لا احد أفقر منّي باللّه اصبح و باللّه امسى و باللّه احيى و باللّه أموت و إلى اللّه النّشور).

و روايت كرده اند جماعتى از مشايخ ما از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه وقتى كه نماز صبح را مى كردند اين دعا را مى خواندند كه ترجمه اش اينست كه اى خداوندى كه نزديكترى بمن از رگ گردن چون رگ گردن سبب حياتست و آن كه بريده شد مى ميرد هم چنين اگر حق سبحانه و تعالى فيض خود را از بنده يك لحظه بر دارد معدوم بالكليّه مى شود و با آن كه نسبت علمش به اشياء اقربست از هر قريبى چون پيشتر از اين آيه فرموده است كه ما عالميم بهر چه در نفس آدمى مى گذرد و يا آن كه چون نسبتش به همه اشيا يكسانست اقربست از قريبى كه قربش بحسب جسميّت است،و اى خداوندى كه حايل مى شود ميان آدمى و دلش يعنى اراده كه

ص: 210

دارد اگر حق سبحانه و تعالى خواهد آن اراده را بر طرف مى كند چنانكه منقولست از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه شناختم حق سبحانه و تعالى را به فسخ عزيمتها،و اى خداوندى كه رتبه تو از آن بالاتر است كه عقول متفكران بذات و صفات تو تواند رسيد،اى خداوندى كه نيست چيزى كه شبيه باشد به تو و كاف زايده است از جهت تحسين لفظ بنا بر مشهور بعضى گفته اند كه مراد اينست كه نيست چيزى كه شباهت مثليّت او داشته باشد چه جاى مثل،و او شنواست يعنى عالم است به مسموعات و داناست هر چيزى را، اى خداوندى كه جود تو بيشتر است از هر جوادى كه از او سؤال كنند و دهد زيرا كه تو نطلبيده مى دهى مانند حيات و وجود و توابع آن و امثال اين نعمتهاى عظيمه كه هيچ كس بر آن قادر نيست و اى خداوندى كه عطاى واسع بسيار تو بيشتر است از هر بخشنده،و اى بهترين كسانى كه ايشان را از جهت مطالب خوانند،و اى افضل كسانى كه محل اميد خلايقند،و اى شنواترين سامعان كه اجابت مى كنى دعوات خلايق را،و اى بيناترين نظر كنندگان كه مطلعى بر ضماير بندگانت،و اى بهترين يارى كنندگان،و اى خداوندى كه از هر حساب كننده تو زودتر حساب مى كنى چنان كه منقول است كه حق سبحانه و تعالى در يك ساعت حساب جميع خلايق را كند چنانكه هر كس را گمان اين باشد كه خطاب الهى با اوست و بس پس صحابه پرسيدند كه چگونه ممكن است اين معنى حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هم چنان كه روزى مى دهد در يك ساعت همه خلايق را و به سبب مشغول شدن به جمعى از جمعى ديگر غافل نيست،و اى بخشنده ترين بخشندگان،و اى حكم كننده تر از همه حكم كنندگان در دنيا و عقبى صلوات بر محمد و آل محمد فرست،و فراخ كن روزى مرا،و دراز كن عمر مرا،و پهن كن بر من از رحمتت،و بگردان مرا از

ص: 211

آن كسانى كه نصرت دين تو كنند،و مبر مرا كه غير مرا بعوض من بياورى چنانكه فرموده جمعى را كه اگر پشت كنيد شما را مى برم و جمعى را بعوض خواهم آورد كه ايشان مثل شما نباشند.

خداوندا تو ضامن روزى منى و روزى هر جاندارى پس فراخ گردان بر من و بر عيال من از روزى تو كه حلال باشد و فراخ،و دور كن از من فقر را پس خطاب به نويسندگان عمل مى كند كه بر دست راست و چپ نشسته اند كه مرحبا اى دو حافظ عمل من و سلام الهى بر شما باد اى دو نويسندگان عمل بنويسيد كه حق سبحانه و تعالى شما را رحم كند كه من گواهى مى دهم كه نيست خداوندى بغير از اللّه يگانه كه او را شريك نيست،و شهادت مى دهم كه محمد بنده اوست و رسول او و گواهى مى دهم كه دين چنان است كه اللّه يا رسول او صلى اللّه عليه و آله فرموده اند،و اسلام چنان است كه آن حضرت وصف كرده اند و كتاب چنان است كه حق سبحانه و تعالى آن را فرستاده است و انزل را مجهول نيز مى توان خواند،و گواهى مى دهم كه قول الهى چنانست كه آن حضرت از خدا بيان كرده است و آن كه حق سبحانه و تعالى اوست حق ثابت ظاهر كننده موجودات خداوندا برسان به محمد و آل محمد بهترين سلامها را و بهترين صلوات را داخل شده ام در صبح و حال آن كه نعمت پروردگارم بر من بسيار است و مستحق حمد و ثناست نسبت بمن و عالميان،صبح كرده ام و چيزى را شريك خداوند خود نمى دانم و خداوند را مى خوانم و ديگرى را با او نمى خوانم و غير او را به دوستى نمى گيرم،صبح كرده ام در حالتى كه بنده مملوك خداوندم و مالك نيستم هيچ چيز را مگر چيزى را كه او مرا مالك گردانيده باشد و اشعارى دارد به آن كه بنده مالك نمى شود مگر چيزى را كه آقا تمليك بنده كرده باشد،صبح كرده ام و داخل صباح شده ام و قادر نيستم كه خيرى به خود رسانم يا شرّى را از

ص: 212

خود دفع نمايم،صبح كرده ام و در گرو عمل خودم يعنى تا خوب نكنم خلاصى ندارم،و صبح كرده ام با فقرى كه هيچ كس از من فقيرتر نيست بعون و ابقاى الهى صبح مى كنم و بفضل الهى شام مى كنم و به فيض الهى زندگانى مى كنم و به قدرت او مى ميرم و بازگشت من و همه خلايق به اوست.

دعاى صبح و شب

6-( و روى عمّار بن موسى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال:

تقول اذا اصبحت و أمسيت اصبحنا و الملك و الحمد و التّعظيم و العظمة و الكبرياء و الجبروت و الحكم و الحلم و العلم و الجلال و الجمال و الكمال و البهاء و القدرة و التّقديس و التّعظيم و التّسبيح و التّكبير و التّهليل و التّمجيد و السّماح و الجود و الكرم و المجد و المنّ و الخير و الفضل و السّعة و الحول و السّلطان و القوّة و العزّة و القدرة و الفتق و الرّتق و اللّيل و النّهار و الظّلمات و النّور و الدّنيا و الآخرة و الخلق جميعا و الامر كلّه و ما سمّيت و ما لم اسمّ و ما علمت منه و ما لم اعلم و ما كان و ما هو كائن للّه ربّ العالمين الحمد للّه الّذى اذهب باللّيل و جاء بالنّهار و انا فى نعمة منه و عافية و فضل عظيم الحمد للّه الّذى له ما سكن فى اللّيل و النّهار و هو السّميع العليم الحمد للّه الّذى يولج اللّيل فى النّهار و يولج النّهار فى اللّيل و يخرج الحىّ من الميّت و يخرج الميّت من الحىّ و هو عليم بذات الصّدور اللّهمّ بك نمسى و بك نصبح و بك نحيا و بك نموت و إليك نصير أعوذ بك عن اذلّ او اذلّ او اضلّ أو اضلّ او اظلم او اظلم او اجهل او يجهل علىّ يا مصرّف القلوب ثبّت قلبى على طاعتك و طاعة رسولك اللّهمّ لا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى و هب لي من لدنك رحمة انّك أنت الوهّاب ثمّ تقول اللّهمّ انّ اللّيل و النّهار خلقان من خلقك فلا تبتليني فيهما بجرأة على معاصيك و لا ركوب لمحارمك

ص: 213

و ارزقنى فيهما عملا متقبّلا و سعيا مشكورا و تجارة لن تبور).

و منقولست بسند موثق از عمّار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه در صبح و شام مى خوانى اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه ما صبح كرديم و داخل شديم در صبح و در بعضى از نسخ اصبحت است يعنى صبح كردم من و حال آن كه پادشاهى و ثنا و ستايش و بزرگوار دانستن و بزرگى و عظمت و جاه و جلال و فرمان و بردبارى و علم و جلال و منزّه بودن از نالايق و اتّصاف به كمالات،يا جلال و عظمت و جمال و مكرمت و خوبيها و حسن و خوبى و قدرت و مقدّس دانستن او،يا منزّه كردن و بزرگ دانستن و به بزرگى ياد كردن و منزّه دانستن و تنزيه او كردن و تكبير كردن و او را به كبر يا وصف نمودن و توحيد او كردن و او را يگانه دانستن و بخشش و كرم و بزرگوارى و انعام كردن و احسان نمودن،يا تمامى خوبيها و فضل و احسان و فراخ گردانيدن نعمت و قوّت و قدرت،يا حايل و مانع شدن از معصيت،و پادشاهى و قدرت و قهّارى و شكافتن و بهم آوردن شب و روز و تاريكيها و روشنيها و دنيا و آخرت و آفريدن جسمانيّات همه و روحانيّات كه بمجرّد لفظ موجود شدند و از اين جهت آن عالم را عالم امر مى گويند،يا آن كه امر و فرمان همه و آن چه را نام بردم و آن چه را نام نبردم و آن چه را مى دانم و آن چه را نمى دانم و آن چه بوده است و آن چه خواهد بود همگى ملك و مخصوص خداونديست كه پروردگار عالميانست جميع كمالات و محامد مخصوص خداونديست كه شبرا برد و روز را آورد و حال آن كه در ميان نعمت و عافيت و تندرستى ام با تفضل عظيم الهى حمد و سپاس مخصوص خداونديست كه از او است آن چه در شب و روز بنا كنند و او است شنوا و دانا حمد و ستايش مخصوص خداونديست كه شش ماه اندك اندك شب را داخل روز مى كند و شش ماه بر عكس يا چون روز

ص: 214

مى آيد شب در او پنهان مى شود و بر عكس،و بيرون مى آورد زنده را از مرده مثل حيوانات را كه از منى مرده و تخم بيرون مى آورد،يا مؤمن را از كافر و بيرون مى آورد،تخم و منى را از حيوان زنده،و كافر را از مؤمن،و او داناست به آن چه در سينه هاست.خداوندا به يارى و لطف تو صبح و شام مى كنيم و بعون تو زندگانى مى كنيم و به قهر تو مى ميريم و بسوى تو بازگشت مى كنيم پناه به تو مى آورم از آن كه كسى را خوار كنم يا خوار دانم يا كسى مرا خوار كند يا كسى را گمراه كنم يا كسى مرا گمراه كند يا بر كسى ستم كنم يا كسى بر من ستم كند يا من جنگ و سفاهت كنم يا كسى نسبت بمن درشتى و بى خردى كند،اى خداوندى كه دلها را تو مى گردانى به جانب حق ثابت گردان دلم را بر آن كه فرمان بردار باشد ترا و فرمان رسول ترا،خداوندا ما را مگذار كه متوجه باطل شويم بعد از آن كه هدايت كرده ما را و ببخش ما را از نزد خود رحمتى عظيم به درستى كه توئى بخشاينده بسيارى از نعمتها يا بسيار بخشنده توئى پس مى گويى اين دعا را كه ترجمه اش اينست كه خداوندا اين شب و روز دو مخلوقند از آفريده هاى تو ما را مبتلا مكن در اين شب و روز به آن كه جرأت بهم رسانيم بر گناهان و مخالفت تو و نه به آن كه مرتكب شويم محرمات ترا و روزى كن ما را عملى مقبول و سعيى كه تو شكر ما كنى يا خلايق شكر ما كنند بر آن و تجارتى كه زيان نداشته باشد.

6-( و روى عن مسمع كردين انّه قال: صلّيت مع ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه اربعين صباحا فكان اذا انفتل رفع يديه إلى السّماء و قال اصبحنا و اصبح الملك للّه اللّهمّ انّا عبيدك و ابناء عبيدك اللّهمّ احفظنا من حيث نحتفظ و من حيث لا نحتفظ اللّهمّ احرسنا من حيث نحترس و من حيث لا نحترس اللّهمّ استرنا من حيث نستتر و من حيث لا نستتر اللّهمّ استرنا بالغنى و العافية اللّهمّ ارزقنا العافية و دوام العافية و ارزقنا

ص: 215

الشّكر على العافية).

و روايت كرده است مسمع كه ملقب است به كردين و از مخصوصان حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه است و در باب خمس خواهد آمد كه يك بخشش آن حضرت به او زياده از پنج هزار تومانست چون مى دانست كه در راه خير صرف مى كند گفت چهل صباح در خدمت آن حضرت نماز كردم و چون آن حضرت از نماز فارغ مى شد دستها را بر مى داشت به جانب آسمان و مى گفت كه ما صبح كرديم و صبح كرد پادشاهى از جهت خداوند عالميان يعنى همه مملوك و مقهور اوييم خداوندا ما همه بندگان توئيم و بنده زادگان توئيم خداوندا ما را حفظ كن از جاهائى كه خود محافظت خود مى توانيم كرد و از جاهائى كه خود محافظت خود نمى توانيم كرد به آن كه ندانيم يا نتوانيم خداوندا دفع كن بلاها را از ما از راههايى كه ما خود دفع آن توانيم كرد و از راههايى كه از خود دفع نتوانيم كرد خداوندا ما را به پوشان يا اعمال قبيحه ما را به پوشان از جاهائى كه خود ستر خود توانيم كرد و از جاهايى كه نتوانيم كرد خداوندا به پوشان بر ما پوشش بى نيازى را از خلق كه محتاج هيچ كس نباشيم از خلايق و پوشش عافيت در ما پوشان كه بدن ما به عافيت باشد از مرضها و بلاها و گناهان،و هم چنين دل و روح و عقل نيز به عافيت باشند از صفات ذميمه مانند ريا و حسد و كبر،خداوندا روزى كن ما را عافيت و دوام عافيت و روزى كن ما را شكر بر عافيت.و بهترين و كاملترين دعاهاى صباح و شام دعاى صحيفه كامله است كه حضرت سيّد السّاجدين(ع)مى خوانده اند در هر صبح و شامى و ساير دعاها كه اكمل ادعيه است و اصل صحيفه از تفضلات الهى است به شيعيان و الحمد للّه كه عامه از آن محرومند و خود اعتراف نموده اند در كتب خود كه شيعيان دعاى بسيار از ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم روايت كرده اند پس اگر كسى دعا خواهد رجوع به كتب ايشان كند.

ص: 216

و از آن جمله غزالى در بعضى از كتب خود ذكر كرده است و ما اختصار كرديم و چون چند چيز ضرور بود گفتن مذكور مى سازيم.

از آن جمله شيخ در صحيح و كلينى كالصحيح روايت كرده اند از حسين بن ثوير و ابو سلمه سرّاج كه گفتند كه شنيديم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در عقب هر نمازى چهار كس از مردان را كه ابو بكر و عمر و عثمان و معاويه است لعن مى كردند و چهار زن را كه عايشه و حفصه و هند مادر معاويه و امّ الحكم خواهر معاويه است لعن مى فرمودند.

و در حديث صحيح ديگر وارد شده است لعن بنى اميّه قاطبة و در اخبار بسيار از ائمه اطهار سلام اللّه عليهم وارد شده است كه در صبح و شام صد مرتبه بعد از نماز بگويند

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم و هر كه صد مرتبه بخواند حق سبحانه و تعالى صد نوع از انواع بلاها را از او دفع كند كه كمترين آنها خوره و پيسى و شياطين و سلاطين باشد و اقلّ آن هفت مرتبه است و اقلّ آن سه مرتبه مى بايد كه ترك نكنند.

و در حديث صحيح وارد است كه بعد از نماز صبح صد مرتبه بگويد:

ما شاء اللّه كان لا حول و لا قوّة الا باللّه العلىّ العظيم.

و در حديث حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر گاه بلايى نازل شود و سختى عظيم رو دهد پس مى بايد كه زانوها و دستها را تا مرفق برهنه كند و بر زمين گذارد و سينه اشرا بر زمين برساند و حاجت خود را در سجده از حق سبحانه و تعالى بخواهد و حضرت فرمودند كه اين دعا را بخواند كه

اللّهمّ انّي أسألك بنورك الّذى لا يطفى و بعزائمك الّتى لا تخفى و بعزّتك الّتى لا تنقضى و بنعمتك الّتى لا تحصى و بسلطانك الّذى كففت به فرعون عن موسى(ع). و

ص: 217

حاجت خود را طلب كند و به سجده رود و صد مرتبه بگويد

يا حىّ يا قيّوم لا اله الاّ أنت برحمتك استغيث فاكفنى ما اهمّنى و لا تكلنى إلى نفسى و احاديث صحيحه وارد شده است در فضايل تسبيحات اربع بعد از هر نمازى چهل مرتبه و سى مرتبه.

و در حديث صحيح وارد شده است كه دوازده مرتبه قل هو اللّه احد در عقيب فرايض بخواند و سوره حمد و شهد اللّه و آية الكرسى و قل اللّهمّ مالك الملك در عقب فرايض فضيلت بسيار دارد و اگر كسى خواهد دعاهاى تعقيب صلوات و غير آن را پس رجوع به كتب ادعيه و كتاب دعاء كافى كافيست و صحيفه كامله كامل است و مصباح كبير احاطه به اكثر آن كرده است و مهج الدعوات از جهت دفع بلاها تمام است.

ص: 218

باب احكام السّهو فى الصّلاة

مقدمه

اين بابى است در بيان احكام سهو در نماز آن چه مشهور است در ميان اكثر اصحاب آنست كه اگر فراموش كرده باشد يعنى يقين داند مثلا زيادتى يا نقصان را آن را سهو مى گويند،و اگر طرفين را هيچ يك نداند آن را شك مى گويند و اگر يك طرف راجح شود راجح را ظن مى گويند و مرجوح را و هم و در اطلاق احاديث غالبا سهو را بر همه اطلاق مى نمايند و طرف راجح را و هم مى گويند و در هر جائى اشاره خواهد شد به آن چه مقصود است.

وسوسه در سهو

14,6-( روى اسماعيل بن مسلم عن الصّادق صلوات اللّه عليه عن آبائه صلوات اللّه عليهم: انّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله اتاه رجل فقال يا رسول اللّه إليك اشكو ما القى من الوسوسة فى صلاتي حتّى لا اعقل ما صلّيت من زيادة او نقصان فقال له رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله اذا دخلت فى صلاتك فاطعن فخذك اليسرى بإصبعك اليمنى المسبّحة ثمّ قل بسم اللّه و باللّه توكّلت على اللّه اعوذ باللّه السّميع العليم من الشّيطان الرّجيم فانّك تنحره و تزجره و تطرده عنك).

روايت كرده است سكونى موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه از پدران خود يعنى آن حضرت از پدرش و پدرش از پدرش تا حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليهم كه شخصى به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه شكايت مى كنم به تو كه مبتلا شده ام به وسواس در نماز تا آن كه

ص: 219

اكثر اوقات نمى دانم كه چه مقدار نماز كرده ام زياده كرده ام يا كم كرده ام حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه چون داخل نماز شوى انگشت سبّابه دست راست را بر ران چپ خود گذار و رو كن و بگو كه ياورى مى خواهم از اسم حق سبحانه و تعالى و از ذات الهى يا آن كه چون استعانت از او نخواهم و حال آن كه وجود و بقاى من به اوست و توكل بر او مى كنم در جميع امور و پناه مى برم به خداوندى كه شنوا و داناست از شر شيطان راندۀ درگاه الهى پس به درستى كه هر گاه اين كلمات را به گويى شيطان را كشته يا مى كشى او را و زجر مى كنى او را و از خود دور مى كنى.

6-( و روى عن عمر بن يزيد انّه قال: شكوت إلى ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه السّهو فى المغرب فقال صلّها بقل هو اللّه احد و قل يا أيّها الكافرون ففعلت ذلك فذهب عنّى).

و روايت است در صحيح از عمر بن يزيد كه گفت شكايت نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شيطان بر من مسلّط شده است و سهو در نماز شام بسيار مى كنم و غالب آنست كه بعد از اتمام شك مى كنم كه دو كرده ام يا سه حضرت فرمودند كه بعد از اين نماز شام را به سوره قل هو اللّه احد و قل يا أيّها الكافرون بخوان پس چنان كردم سهو از من بر طرف شد و ظاهرا خاصيت اين دو سوره اين است كه شياطين را از مؤمنان دور مى كند و سهو از شيطان است و محتمل است كه راوى سورهاى دراز را مى خوانده باشد و به سبب كوتاهى اين دو سوره از او سهو زايل باشد و اول اظهر است.

14,6-( و روى ابو حمزة الثّمالى عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اتى النّبيّ صلى اللّه عليه و آله رجل فقال يا رسول اللّه لقيت من وسوسة صدرى شدّة و انا رجل معيل مدين محوج فقال له كرّر هذه الكلمات

ص: 220

توكّلت على الحىّ الّذى لا يموت و الحمد للّه الّذى لم يتّخذ صاحبة و لا ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم يكن له ولىّ من الذلّ و كبّره تكبيرا قال فلم يلبث ان عاد اليه فقال يا رسول اللّه اذهب اللّه عنّى وسوسة صدرى و قضى دينى و وسّع رزقي).

و به اسانيد متكثره منقول است از ابو حمزه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه شخصى به خدمت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله آمد و گفت يا رسول اللّه از وسواسى كه در دل من افتاده است بسيار در عذابم و من مردى عيال بار،قرض دار محتاجم علاجى از جهت همه امراض خود مى خواهم حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه مكرّر اين كلمات را بخوان كه ترجمه اش اين است كه توكّل نمودم بر خداوندى كه زنده ايست كه هرگز نمى ميرد و حمد و ثنا مخصوص خداونديست كه او را زن و فرزند نيست و در پادشاهى و خداوندى شريك ندارد و نبوده است او را لشكرى و مددكارى كه او را از مذلّت و خوارى نگاه دارد و تكبير كن خداوند خود را و او را به بزرگى ياد كن حضرت فرمودند كه اندك زمانى شد كه آن شخص به خدمت حضرت آمد و گفت يا رسول اللّه خداوند عالميان زايل ساخت وسواس مرا و قرض مرا ادا نمود و روزى مرا فراخ گردانيد.

و به همين مضمون در حديث حماد ابن عثمان كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست و غرض صدوق از نقل اين اخبار اين است كه در اكثر اوقات اين سهو و شك به سبب شيطان وسواس از اين كس صادر مى شود و علاج آن را اوّلا به دعا مى بايد كرد و بعد از آن به ضبط حساب به انگشترى و امثال آن.

شمارش با دست يا ريگ

6-( و فى رواية عبد اللّه بن المغيرة انّه قال: لا باس ان يعدّ الرّجل

ص: 221

صلاته بخاتمه او بحصى ياخذ بيده فيعدّ به).

و در صحيح و حسن كالصحيح منقول است از عبد اللّه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه شخصى عدد ركعات نماز را ضبط كند به انگشترى به آن كه مثلا انگشتر را از انگشت كوچك به انگشت بعد از آن كند در ركعت دويم و در ركعت سيم در انگشت ميانين كند تا شك نكند يا به سنگ ريزه كه در دست گيرد مثلا در نماز چهار ركعتى چهار سنگ ريزه با خود نگاه دارد و هر ركعتى كه به جا آورد يكى را بيندازد تا به آخر و عدد را به آن حفظ نمايد و ظاهرا مرسل باشد چون عبد اللّه به خدمت حضرت صادق نرسيده است و لهذا صدوق تغيير اسلوب نموده است.

و روايت كرده است شيخ بسند صحيح از حبيب كه گفت شكايت نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه بسيار سهو مى كنم در نماز حضرت فرمودند كه بشمار عدد ركعات نماز را به سنگريزه و يا حفظ كن آن را به سنگريزه و شك از راويست در اين دو عبارت و از اين حديث و امثال اين از احاديث صحيحه ظاهر مى شود كه امثال اين افعال در نماز سبب بطلان نماز نمى شود چون متفرق است و مع هذا عبث نيست و ديگر خواهد آمد.

كثى الشك

8-( و قال الرّضا صلوات اللّه عليه: اذا كثر عليك السّهو فى الصّلاة فامض على صلاتك و لا تعد).

و از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه در نماز سهو بسيار كنى نماز را تمام كن و اعاده مكن و همين مضمون در حديث صحيح از ابن سنان از جمعى كثير منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه در نماز سهو بسيار كنى نماز را تمام كن.

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: اذا

ص: 222

كثر عليك السّهو فدعه فانّه يوشك ان يدعك انّما هو من الشّيطان).

و كالصحيح منقولست و شيخ در صحيح روايت كرده است از محمد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه سهو بر تو بسيار شود پس بنا بر نماز گذار و ملتفت مشو به شيطان كه هر گاه ملتفت نشوى عن قريب او نيز دست از تو بر مى دارد به درستى كه اين سهو از شيطانست.

و در حديث صحيح از زراره و ابو بصير منقول است كه ايشان گفتند كه به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نموديم كه هر گاه شخصى در نماز شك بسيار كند و نداند كه چند ركعت كرده است و چند ركعت مانده است حضرت فرمودند كه نماز را اعاده مى كند چنانكه خواهد آمد كه هر گاه شخصى نداند كه در نماز چند ركعت كرده است حتى يك ركعت را نيز نداند نمازش باطل است،باز هر دو عرض نمودند كه كثير الشك شده است هر چند اعاده مى كند در آن اعاده نيز شك مى كند حضرت فرمودند كه در اين صورت بنا بر نماز مى گذارد و التفات نمى كند به آن شك پس حضرت فرمودند كه عادت مكنيد كه شيطان را به خود راه دهيد به آن كه نماز خود را باطل كنيد و او را به طمع اندازيد به درستى كه شيطان عادتش اينست كه اگر كسى به گفته او عمل مى كند او بر او دست مى يابد و او را سخره خود مى كند پس هر گاه شخصى وسواسى شود.

و كثير السّهو مى بايد كه چون شيطان فعلى را گويد كه نكرده بگويد كه كرده ام و اگر فعلى كه سبب بطلان نماز باشد او گويد كه كردۀ بگويد كه نكرده ام و بسيار نماز را به گفته او بر هم مزنيد و چون مكرّر چنين مى كنيد شيطان ديگر متوجه شما نمى شود،زراره گفت كه حضرت فرمودند كه مطلب شيطان خبيث اين است كه شما اطاعت او كنيد و چون مخالفتش مى كنيد ديگر نزد شما نمى آيد و همه اينها از آن جهت است كه آدمى خود را حفظ نمى كند كه بداند كه

ص: 223

چه مى كند و چه مى گويد پس اگر تضرع كند اوّلا بجناب اقدس الهى و پناه به او برد و خاطر خود را متوجه او سازد سهو نخواهد كرد چنانكه مجرّب است و عمده اين است كه چون خاطرش جمع است از فتاوى علما كه سهو سبب بطلان نماز نيست غالبا مساهله مى نمايد و ملاحظه نمى كند در آيات و اخبار كه نماز چنين مقبول درگاه الهى نيست و از فوايد نماز بهره ندارد.

و احاديث صحيحه وارد شده است كه از نماز قدرى مقبول است كه دل با حق سبحانه و تعالى باشد و اگر اصلا دل او با حق سبحانه و تعالى نبوده است آن نماز را مى پيچند و بر روى او مى زنند،و ليكن حق سبحانه و تعالى نقصها را تمام مى كند به نوافل و گذشت و خواهد آمد،بدان كه شكى نيست در آن كه كثير السّهو و كثير الشّك حكم ايشان اين است كه اگر مثلا شك كنند در نماز دو ركعتى يا سه ركعتى يا در دو ركعت اوّل چهار ركعتى يا آن كه اگر كثير السّهو نباشد نمازش باطل است،اما چون كثير السّهو و الشك شده است بنا بر بيشتر صحيح مى گذارد پس اگر شك كند در دو ركعتى ميان يك و دو بنا بر دو مى گذارد و اگر شك كند ميان دو و سه بنا بر دو مى گذارد،و در افعال اگر محلش گذشته باشد ملتفت نمى شود و اگر باقى باشد و شك كند مى گويد كه كرده ام و اگر يقين داند كه نكرده است آن را به جا مى آورد،و اگر ظن داشته باشد كه نكرده است پس اگر وسواسى باشد مى گويد كه كرده ام بلكه علم وسواسى نيز ندارد بنا بر آن كه مجربست كه اعتقاداتش همه و هم است و توهّم مى كند كه علم دارد و بعضى گفته اند كه اگر ترك كند كثير الشك چيزى را كه تلافى نداشته باشد مثل يك سجده آن را بعد از نماز به جا مى آورد و ليكن سجده سهو نمى كند و ظاهر اخبار آنست كه ملتفت نمى شود.

6-( و فى رواية ابن ابى عمير عن محمّد بن ابى حمزة انّ الصّادق:

ص: 224

صلوات اللّه عليه قال: اذا كان الرّجل ممّن يسهو فى كلّ ثلث فهو ممّن كثر عليه السّهو).

و به اسانيد متكثره صحيحه و حسنه كه دوازده سند صحيح و چهار حسن كالصحيح است منقول است از ابن ابى عمير از محمد ثقه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى در هر سه نماز سهو كند يا شك كند او كثير السّهو است و ظاهر كلام حضرت آن است كه سه نمازش بى سهو نباشد كه در هر سه نماز يك سهو كند و جمعى گفته اند كه كثير السّهو آنست كه در يك نماز سه سهو كند و يا در سه نماز پى در پى سهو كند به اعتبار لفظ كثرت كه اقلّش سه است و اكثر گفته اند كه رجوع به عرف مى كند در غير موضع نص و آن چه آن جماعت گفته اند مخالف عرف نيست و ليكن مخالف منصوص است در بعضى از صور و احوط آنست كه در غير موضع نص احتياط كند تا موافق منصوص شود و زود مى شود بلكه بنا بر اين حديث كم كسى كثير السّهو نيست و اگر در نماز سه سهو كند ملتفت نشود و احوط است آن كه تا چنان نشده باشد كه سه سهو پى در پى كند به احتياط عمل كند تا جمع شود اقوال فقها و حديث و عرف و نهايت احتياط خواهد بود و ليكن ظاهرا در كار نباشد چون حديث صحيح است.

اعاده كرده نمى شود نماز مگر از پنج چيز

5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: لا تعاد الصّلاة الاّ من خمسة الطّهور و الوقت و القبلة و الرّكوع و السّجود ثمّ قال القراءة سنّة و التّشهّد سنّة و لا تنقض السّنّة الفريضة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه اعاده كرده نمى شود نماز مگر از پنج چيز يعنى عمدا و سهوا و آن طهور است يعنى پاك كننده از حدث مثل وضو و غسل و تيمّم كه اگر كسى وضو نداشته باشد يا جنب و حايض و نفسا و مستحاضه باشد به تفصيلى كه گذشت

ص: 225

و نماز كند عمدا يا سهوا پيش از غسل نماز را اعاده مى كند در وقت و خارج وقت و ممكن است كه طهارت را اعم از پاكى از حدث و خبث گيريم چون اعاده نماز واجبست اگر عمدا با نجاست نماز كرده باشد و سهوا نيز در وقت اعاده مى بايد كرد.

ديگر وقت است كه اگر شخصى نمازى را پيش از وقت به جا آورد اگر چه سهوا باشد اعاده مى كند در وقت و خارج وقت،و ديگر قبله است كه اگر كسى عمدا بغير قبله نماز كرده باشد اعاده مى كند اگر چه جاهل مسأله باشد و سهوا در وقت اعاده مى كند اگر رو به مشرق و مغرب كرده باشد و در خارج وقت نيز اعاده مى كند اگر پشت بقبله كرده باشد بنا بر مشهور و از اخبار سابقه ظاهر مى شد كه حكم استدبار حكم يمين و يسار است مگر آن كه گويند كه اين خبر ظاهرش آنست كه در خارج وقت اعاده بايد كرد مطلقا و چون يمين و يسار به اخبار بيرون رفت استدبار ماند اما ظهور محل كلام است.

ديگر ركوع و سجود كه بترك هر يك عمدا يا سهوا نماز باطل مى شود همه و خواهد آمد مفصّلا پس حضرت فرمودند كه قرائت حمد يا اعم از حمد و سوره سنت است و تشهد سنت است يعنى وجوب هر دو از سنّت نبى صلى اللّه عليه و آله ظاهر شده است نه از قرآن بخلاف پنج سابق كه وجوب آنها از قرآن ظاهر شده است در اوايل كتاب صلاة گذشت،و نمى شكند ترك سنت فريضه را كه وجوبش از قرآن ظاهر شده است چون نماز از قرآن ظاهر شده است وجوبش پس اگر كسى سهوا تشهد يا قرائت را ترك كند نمازش باطل نمى شود و تفصيلش گذشت و ديگر خواهد آمد.

شك در دو ركعتي

(و الاصل فى السّهو انّ من سها فى الرّكعتين الاوليين من كلّ صلاة فعليه الاعادة و من شكّ فى المغرب فعليه الاعادة و من شكّ

ص: 226

فى الغداة فعليه الاعادة و من شكّ فى الجمعة فعليه الاعادة و من شكّ فى الثّانية و الثّالثة و الرّابعة اخذ بالأكثر فاذا سلّم اتمّ ما ظنّ انّه قد نقص)

و اصل و قاعده كلى در شك آنست كه شخصى كه شك كند در دو ركعت اوّل هر نمازى از نمازهاى ظهر و عصر و عشا پس بر اوست كه اعاده كند نماز را،و كسى كه شك در نماز شام كند پس واجبست بر او كه اعاده كند نماز را،و كسى كه شك در نماز صبح كند پس بر اوست كه اعاده كند،و كسى كه شك كند در نماز جمعه پس بر اوست اعاده،و كسى كه شك كند در دو و سه و چهار يعنى شك كند در دو و سه يا در سه و چهار يا در دو و چهار يا در دو و سه و چهار و در بعضى از نسخ چنين است كه او فى الثالثة و الرابعة يعنى شك كند در دو و سه يا در سه و چهار و در اين صورت حكم دو صورت را ذكر كرده است و بقيه را خواهد گفت و نسخه اول بهتر است چون شامل چهار صورت شكست و به قاعده انسب است و ليكن آن چه در نسخه است اظهر است چون ما بقى را خواهند گفت،و على أيّ حال بنا بر اكثر مى گذارد و چون سلام دهد تمام مى كند آن چه را گمان دارد يعنى احتمال مى دهد كه كم كرده باشد پس در صورتى كه شك ميان دو و سه باشد بنا بر سه مى گذارد و تمام مى كند نماز را و دو ركعت نماز نشسته يا يك ركعت ايستاده مى كند كه اگر نمازش سه باشد چهار شود،و هم چنين است اگر شك كند ميان سه و چهار بنا بر چهار مى گذارد و تمام مى كند و دو ركعت نشسته يا يك ركعت ايستاده مى كند كه اگر سه باشد چهار شود، و اگر شك كند ميان دو و چهار بنا بر چهار مى گذارد و دو ركعت نماز ايستاده مى كند كه اگر دو باشد چهار شود،و اگر شك كند ميان دو و سه و چهار بنا بر چهار مى گذارد و دو ركعت ايستاده مى كند كه اگر دو باشد چهار شود و دو ركعت نشسته مى كند كه اگر سه باشد چهار شود و به نحوى ديگر خواهد آمد.

ص: 227

اما شك در دو ركعت اوّل نماز چهار ركعتى كه سبب بطلان صلاتست پس منقولست در صحيحه زراره و صحيحه رفاعه و صحيحه محمد بن مسلم و صحيحه ابو بصير و صحيحه فضل و صحيحه وشّاء و اخبار بسيار كالصحيح،و آن چه در اخبار ديگر از حسن و موثق وارد است كه بنا بر اقل مى گذرد محمولست بر نافله يا تخيير چنانكه خواهد آمد و بنا بر تخيير عمل به اخبار صحيحه مشهوره معمول بها كردن اولى است بى دغدغه.

و اما بطلان صلاة به سبب شك در نماز صبح و شام و جمعه پس در صحيحه علا وارد است كه اگر شك در اين نمازها كند نماز را اعاده مى كند،و در صحيحه حلبى و صحيحه حفص و ايضا صحيحه او و غير او وارد است كه سهو در نماز صبح و شام سبب اعاده است،و در صحيحه محمد بن مسلم و صحيحه ابو بصير وارد است كه شك در نماز شام سبب اعاده است،و مؤيد همه وارد است احاديث ديگر كه حسن كالصحيح و موثق كالصحيح و قوى كالصحيح است و در حسن كالصحيح وارد است كه سهو نيست در نماز سفر و شك در ركعات آن سبب بطلان صلاة است چون همه دو ركعت است يا سه ركعت.

و اخبار صحيحه وارد است به آن كه شك ميان ركعت اول و دويم مبطل صلاتست نماز سفر و نماز طواف در آن داخل است،و در موثقه عمار وارد است كه در شك در نماز صبح و شام بنا بر اكثر مى گذارد و شيخ حمل كرده است بر آن كه ظن او غالب باشد بر اكثر يا شك در نافله اينها باشد مجازا و طرح آن بضعف و شذوذ ولى است از تاويلات بعيده،و بنا بر طريق اخباريين مخيّر خواهد بود ميان بنا و ابطال و ابطال اولى است چون احاديث آن اصحّ و اكثر است يا آن كه احاديث عمّار بى علتى نيست و تعجب دارم از آن كه قدما

ص: 228

احاديث او را اعتبار كرده اند با آن كه ايشان احوال مردم را از كتب ايشان استنباط مى كرده اند و آن چه از تتبع ظاهر مى شود احاديث او و احاديثى كه از زيد بن على بن الحسين صلوات اللّه عليهما زيديه روايت كرده اند بى علتى نيست و البته عمل به متفردات اينها نمى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

و اما شك در ميان سه و چهار پس در حسن كالصحيح حلبى و حسن كالصحيح حسين بن ابى العلا و موثق كالصحيح ابان و صحيحه محمد بن مسلم و مرسله جميل وارد است كه اگر يك طرف غالب شود بر ظن او بنا بر آن مى گذارد و اگر هر دو طرف مساوى باشد بنا بر اكثر مى گذارد و تمام مى كند و دو ركعت نماز نشسته مى كند بالحمد تنها كه اگر سه باشد چهار شود و تشهد اين نماز را طول نمى دهد،و در مرسلۀ جميل وارد است كه اگر خواهد يك ركعت ايستاده مى كند و اگر خواهد دو ركعت نشسته مى كند كه به جاى يك ركعت ايستاده است امّا چون اكثر احاديث دو ركعت نشسته است عمل به آن اولى است،و ظاهر صحيحه زراره از احدهما صلوات اللّه عليهما آنست كه بنا بر اقل مى گذارد و با عموماتى كه خواهد آمد و اكثر علما اين اخبار را حمل كرده اند بر تقيه چون مذهب اكثر عامه آنست كه بنا بر اقل مى گذارد و صدوق حمل بر تخيير كرده است و هر گاه مخير باشد عمل كردن به آن چه مشهور است اولى خواهد بود.

و امّا شك در ميان دو و سه پس اگر قبل از اكمال سجدتين باشد نماز باطل است و هم چنين در جائى كه يك طرف شك دو باشد اگر پيش از سجدتين باشد باطل است اما اگر به سجده دويم رفته باشد و ذكر سجود را نگفته باشد نمازش صحيح است و اگر بعد از سجدتين باشد اشهر ميان علما آنست كه بنا بر اكثر مى گذارد بنا بر حديث عمار كه خواهد آمد.

و در صحيحه زراره وارد است كه بنا بر اقل مى گذارد و تمام مى كند اگر بعد

ص: 229

از تمام شدن ركعت دويم باشد يعنى بعد از سجدتين.

و ظاهر صحيحه عبد الرحمن نيز آنست كه بنا بر اقل مى گذارد چنانكه خواهد آمد.

و در حديث صحيح على الظاهر منقول است از عبيد بن زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نداند كه دو ركعت نماز كرده است يا سه ركعت حضرت فرمودند كه نماز را اعاده مى كند عرض كردم كه آيا نه چنين است كه منقولست كه اعاده نمى كند نماز را كسى كه فقيه و عالم باشد حضرت فرمودند كه آن در صورتى است كه شك در ميان سه و چهار باشد.و شيخ حمل كرده است اين حديث را بر نماز شام و مى توان حمل كردن بر آن كه شك در حالتى باشد كه ايستاده باشد و نداند كه ركعت دويم است يا سيم در اين صورت فى الحقيقه شك كرده است در ميان يك و دو و جواب حضرت اين معنى خواهد داشت كه اگر در حالت قيام شكن كند ميان سه و چهار صحيح است چون راجع مى شود به شك ميان دو و سه و اكثر اوقات شك ميان دو و سه در حالت قيام واقع مى شود و بنا بر ظاهر حديث جواب مربوط مى شود به سؤال بر وجه احسن بخلاف آن چه اكثر فهميده اند كه در آنجا مى بايد كه حصر را اضافى گيرند نه حقيقى و جمعى حمل كرده اند بر آن كه اين شك قبل از اكمال سجدتين باشد و اين حمل نزديكست به آن چه مذكور شد چون اين مطلق است و سابق مقيّد و با اين همه خاطر جمع نمى شود و احوط آنست كه احتياطا نماز را اعاده كند خواه بنا بر اقل گذارد بنا بر حديث زراره و خواه بنا بر اكثر گذارد بنا بر حديث عمّار.

و اگر شك كند در دو و چهار پس در حديث صحيح ابن ابى يعفور و صحيح محمد بن مسلم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است

ص: 230

كه بنا بر چهار مى گذارد و نماز را تمام مى كند و دو ركعت نماز ايستاده بالحمد تنها كه اگر دو باشد چهار شود و اگر چهار باشد اين دو ركعت را حق سبحانه و تعالى به نافله قبول مى فرمايد و ظاهر صحيحه زراره و صحيحه ابو بصير و حسنه كالصحيحه حلبى آنست كه بنا بر اقل مى گذارد و تمام مى كند.

و در صحيحه ابو بصير هست كه سجده سهو بكن و سلام كن بعد از سجدتين.

و در صحيحه ابن مسلم از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه شك كند ميان دو و چهار نماز را اعاده مى كند و حمل كرده اند بر آن كه قبل از اكمال سجدتين سهو كند چنانكه گذشت و باقى احكام شك خواهد آمد.

بناي بر اكثر

6-( و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه لعمّار بن موسى: يا عمّار اجمع لك السّهو كلّه فى كلمتين متى ما شككت فخذ بالأكثر فاذا سلّمت فاتمّ ما ظننت انّك قد نقصت).

و منقولست در موثق كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند به عمّار كه اى عمّار جميع شقوق و احكام سهو را از جهت تو جميع مى كنم در دو كلمه هر گاه شك كنى بنا بر بيشتر گذار پس چون سلام دهى تمام كن آن چه را احتمال مى دهى كه كم كرده باشى.و ظاهرا مراد از كلمه كلام است و جمله اول يك كلام است و دويم يك كلام و ممكن است كه معنى عرفى مراد باشد و مراد جمله اولى باشد و ثانيه از جهت توضيح و تتميم اولى باشد.

(و معنى الخبر الّذى

16- روى: انّ الفقيه لا يعيد الصّلاة انّما هو فى الثّلث و الاربع لا فى الاوليين)

و معنى حديثى كه منقول است كه عالم نماز را اعاده نمى كند آن در شك در دو ركعت آخر است نه در دو ركعت اول و اين

ص: 231

مضمون صحيحه عبيد اللّه است و گذشت در اين نزديكى 7 و احتمالى ديگر دارد كه عالم زود بزود نماز را اعاده نمى كند بلكه سعى مى نمايد به دعا و امثال آن تا سهو نكند و اگر كند تداركش را مى كند بخلاف جاهل كه تا شك مى كند نماز را از سر مى گيرد.

يا آن كه عالم نهايت سعى مى نمايد در حضور قلب تا از او سهوى واقع نشود و اگر اين حالت او را عارض مى شود در معالجه آن مى كوشد مثل آن كه نماز را تند مى كند.

چنانكه در موثق كالصحيح از حلبى منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سهو و آن كه من بسيار سهو مى كنم حضرت فرمودند كه نماز را در هم پيچ يعنى اكتفا كن به واجبات عرض نمودم كه در هم پيچيدن كدام است حضرت فرمودند كه سه تسبيح است در ركوع و سجود يعنى در هر يك سه سبحان اللّه بگويد يا در هر سه سه تسبيح بگويد صغرى يا كبرى و اين اولى است و هم چنين علاجهائى كه سابقا مذكور شد و عالم اينها را مى داند و به جا مى آورد و ممكن است كه همه مراد باشد به آن كه در جائى كه سهو در آن مى رود اعاده نمى رود و در دو ركعت اوّل سهو نمى رود.

و اين عبارت در موثق كالصحيح از زراره منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سجده سهو كرده است هرگز حضرت فرمودند كه نه و نكرده است اين سجده را فقيهى و ظاهر مراد در اينجا معصوم باشد.

و در صحيح از حمزة بن حمران منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هرگز فقيهى اعادۀ نماز نكرده است حيله ها و تدبيرها مى كنند تا اعاده نكند،و از جمله حيله ها مجرب آنست كه در اول نماز

ص: 232

التجا بجناب اقدس الهى مى برد و از روى حضور قلب چند مرتبه اين آيه را بخواند كه رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي يعنى پروردگارا سينه مرا منوّر گردان بنور هدايت و معرفت يا فراخ گردان كه گنجايش علوم و حكم و صبر داشته باشد و آسان گردان كار مرا در هر كارى خصوصا در نماز و حضور قلب و اخلاص و بگشاى گره زبان مرا تا بفهمند سخن مرا.

سجده سهو

(و لا تجب سجدتا السّهو الاّ على من قعد فى حال قيامه او قام فى حال قعوده او ترك التّشهّد او لم يدر زاد ام نقص)

و واجب نيست دو سجده سهو مگر بر كسى كه بنشيند در موضعى كه بايد ايستاد يا بايستد در موضعى كه بايد نشست يا ترك كند تشهد را يا نداند كه زياد كرده است يا كم كرده است.

اما حكم اول در صحيحه معاوية بن عمّار و موثقه عمّار واقع شده است كه سجده سهو مى كند و اين دو سجده بينى شيطان را به خاك مى مالد اما حكم بوجوب مشكل است و شك نيست كه احوط آنست كه به جا آورد بقصد قربت.

و اما ترك تشهد پس اگر پيش از ركوع به خاطرش آيد مى نشيند و تشهد را به جا مى آورد و اگر به خاطرش نرسد تا بركوع رود و بعد از نماز دو سجده سهو به جا مى آورد.

و بر اين مضمون وارد است صحيحه عبد اللّه و صحيحه سليمان و صحيحه ابن ابى يعفور و حسنه حسين مكرّرا و موثقه ابو بصير و اگر تشهد آخر باشد پس در صحيح محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما وارد است كه هر گاه شخصى از نماز فارغ شود و فراموش كرده باشد تشهد را پس اگر موضع نماز نزديك باشد به آن جا مى رود و تشهد مى خواند و الاّ در مكانى پاكيزه مى رود و

ص: 233

تشهد را مى خواند پس حضرت فرمودند كه تشهد سنت است در نماز يعنى چون وجوبش از سنّت نبى ظاهر شده است بترك آن سهوا نماز باطل نمى شود و حضرت در اين صورت سجده سهو را نفرمودند.

و در حديث حلبى نيز منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه سهو كند تشهد را حضرت فرمودند كه بر مى گردد و تشهد را مى خواند عرض نمودم كه سجده سهو مى كند حضرت فرمودند كه نه در اينجا سجده سهو نيست و ظاهرش آنست كه تشهد آخر است و اكثر اصحاب گفته اند كه تشهد منسيّه را در هر دو صورت به جا مى آورد،و از موثقه ابو بصير ظاهر مى شود كه تشهدى كه بعد از سجده سهو مى خواند به جاى تشهديست كه فراموش كرده است و مصنف نيز خواهد گفت و احاديث مذكور خواهد شد.

و اما آن كه نداند كه زياد كرده است يا كم كرده است اگر در ركعت باشد به آن بر مى گردد كه شك كند در ميان سه و پنج و اكثر علما قايلند ببطلان و خواهد آمد در ضمن حديث و حصرى كه مصنف كرده است اضافى است و خواهد آمد مواضعى كه خود قايل است بوجوب سجده سهو در آنها.

(و هما بعد التّسليم فى الزّيادة و النّقصان)

و اين دو سجده سهو را بعد از سلام به جا مى آورد خواه زياده كرده باشد يا كم كرده باشد كه سبب سجده باشد چنانكه در احاديث صحيحه نقصان تشهد وارد شده است كه سجده سهو را بعد از سلام به جا آورد.

و در حديث صحيح عبد الرحمن نيز وارد است كه سجده سهو بعد از سلامست.

1-( و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: سجدتا السّهو بعد التّسليم و

ص: 234

قبل الكلام).

و بسند موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه دو سجده سهو بعد از سلام و پيش از كلام است و احاديث صحيحه و حسنه وارد شده است كه بعد از سلام و پيش از كلام است.

6-( و امّا حديث صفوان بن مهران الجمّال عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن سجدتي السّهو فقال اذا نقصت فقبل التّسليم و اذا زدت فبعده فانّى افتى به فى حال التّقيّة).

و امّا حديث صحيح صفوان شتربان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از دو سجده سهو حضرت فرمودند كه اگر نقصانى در نماز واقع شده باشد مثل ترك يك سجده يا تشهد پس آن را پيش از سلام واقع ساز و اگر از جهت زيادتى باشد مثل سلام و كلام سهوا پس آن را بعد از سلام واقع ساز پس به درستى كه من فتوى مى دهم به آن در حالت تقيه و مثل اين حديث است آن چه روايت كرده است شيخ در صحيح از حضرت امام ابى الحسن علىّ بن موسى الرضا صلوات اللّه عليهما و در حديث ابو جارود وارد است كه پيش از سلام است و بعضى عمل باين حديث كرده اند كه مطلقا پيش از سلام است و محتمل است كه مخير باشد و بر تقدير تخيير عمل به مشهور كردن اولى است چون احاديث صحيحه بعد از سلام قريب به تواتر است.

6-( و: ساله عمّار السّاباطىّ عن سجدتي السّهو هل فيهما تكبير او تسبيح فقال لا انّهما سجدتان فقط فان كان الّذى سها هو الامام كبّر اذا سجد و اذا رفع رأسه ليعلم من خلفه انّه قد سها و ليس عليه ان يسبّح فيهما و لا فيهما تشهّد بعد السّجدتين).

و منقولست در موثق از عمّار كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از دو سجده سهو كه آيا در آن تكبير هست در وقتى كه به سجده روند چنانكه در سجده

ص: 235

نماز هست يا تسبيح واجبست يا تسبيح خاصى دارد حضرت فرمودند كه نه بلكه دو سجده است و بس پس اگر آن كه سهو كرده است پيش نماز است تكبير بگويد در وقت رفتن به سجده و در سر برداشتن تا آن كه مامومين بدانند كه او سهو كرده است و واجب نيست بر او كه تسبيح بگويد در اين دو سجده،و تشهد نيز در او نيست بعد از دو سجده و حمل كرده اند بر آن كه تسبيح در آن نيست منافات ندارد كه ذكرى ديگر در آن باشد و هم چنين تشهد نماز را ندارد بلكه تشهد خفيف دارد و محتمل است كه حمل بر عدم وجوب كنند و چون احاديث عمّار ضعيف است در كار نيست اين تاويلات در آن و اللّه تعالى يعلم و احاديث خواهد آمد كه تشهد خفيف را مى خواند.

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: يقول فى سجدتي السّهوبسم اللّه و باللّه و صلّى اللّه على محمّد و آل محمّد قال و سمعته مرّة اخرى يقول بسم اللّه و باللّه السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه آن عبيد اللّه است هر جا كه مطلق گويند و شيخ ذكر كرده است نامش را كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه مى گويد كسى كه خواهد سجده سهو كند و عبارت كافى نيز قال يقول است و قال از قلم شيخ رحمه اللّه افتاده است و سبب اشتباه جمعى شده است كه نظر در كتاب ديگر نكرده اند و از بسيارى اعتقادى كه به فضيلت شيخ داشته اند نظر بكتاب ديگر نمى كرده اند و چنين فهميده اند كه حضرت خود در سجده سهو اين را مى خواندند با آن كه عبارت شيخ نيز صريح نيست كه حضرت در سجده فرموده باشد بلكه آن را نيز حمل بايد كرد كه حضرت در بيان ذكر سجده اين را مى فرمودند كه بسم اللّه و باللّه و صلى اللّه الخ.

ص: 236

چنانكه در تهذيب است و در كافى اللّهمّ صلّ على محمّد الخ است و هر دو خوبست اگر چه جمع احوط است چون بعيد است كه اين دو حديث باشد بلكه اظهر آنست كه سهو از نساخ يكى از كافى و تهذيب شده باشد و اگر ذكر دويم را بخواند بى دغدغه است چون حلبى مى گويد كه مرتبه ديگر شنيدم كه حضرت مى فرمود يعنى در بيان ذكر و در تهذيب لفظ يقول فيهما يا فيها هست و در فقيه و كافى نيست و اين لفظ نيز مؤيد اشتباه شده است كه طرح اين خبر كرده اند و عمل به خبر عمّار كرده اند و گفته اند كه حق آنست كه مرتبه امامت از آن اعلى است كه سهو در عبادت كنند پس راوى غلط كرده است،و احتمال ظاهرى دارد كه مذكور شد اولى آن بود كه حمل بر آن كنند و مانند حلبى و كتاب او را كه بر آن حضرت عرض نموده بوده است،و حضرت تحسين آن كرده بوده است و نزد محدثين اين كتاب مانند نص معصوم بوده است جرح نكنند و اين جرح عظيمى است نسبت به جمعى كه چنين سهوى كنند و نظر باين دو كتاب كه بمنزله اصل است نظر نكنند و سهوهاى شيخ را ملاحظه نكرده باشند كه شيخ افضل است و تامّل نكنند كه بر تقدير افضليّت چه ربط دارد فضيلت به توثيق،و شكى نيست در آن كه كلينى اوثق از اكثر محدثين ماست،و بعد از او صدوق و عذر شيخ طاب مرقده و رضى اللّه تعالى عنه كثرت تصانيف بوده است چون عامه تشنيع شيعيان مى كردند كه ايشان كتاب ندارند و كتب حديث نزد ايشان اعتبارى نداشت عمده كتب كلام و تفسير و فقه بود بنا بر اين شيخ سعيش در تحصيل كتب بسيار بود و مثل تبيانى نوشت كه در آن عصر نظير نداشت و هم چنين كتب كلام و فقه بسيار نوشت و فرصت رجوع نمى شد او را. (جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمين.احسن جزاء المحسنين.)

ص: 237

كسى كه شك كند در اذان وقتى كه شروع كرده در اقامه

(و من شكّ فى اذانه و قد اقام الصّلاة فليمض و من شكّ فى الاقامة بعد ما كبّر فليمض و من شكّ فى التّكبير بعد ما قرء فليمض و من شكّ فى القراءة بعد ما ركع فليمض و من شكّ فى الرّكوع بعد ما سجد فليمض و كلّ شىء يشكّ فيه و قد دخل فى حالة اخرى فليمض و لا يلتفت إلى الشّكّ الاّ ان يستيقن)

و كسى كه شك كند در اذان وقتى كه شروع كرده در اقامه ملتفت نشود و اقامه را تمام كند چون وقت اذان گذشت اما اگر در حالت اذان باشد و شك كند كه بعضى از فصول آن را گفته است يا نه بر مى گردد و آن فصل را مى گويد تا به آخر و كسى كه شك كند در اقامه بعد از تكبير احرام بر نمى گيردد و نماز را مى كند،و كسى كه شك كند در تكبير احرام بعد از شروع در قرائت پس ملتفت نشود،و كسى كه شك كند در قرائت بعد از آن كه بركوع رفته باشد ملتفت نشود،و كسى كه شك كند در قرائت بعد از آن كه به سجود رفته باشد پس بگذرد و تمام كند و هر چيزى كه در آن شك كند و در حالتى يعنى فعلى ديگر داخل شده باشد پس بگذرد و التفات نكند به آن شك مگر آن كه يقين كند كه ترك نموده است و حكم آن خواهد آمد و اين عبارت مضمون صحيحه زراره است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و حاصلش آن قاعده كلى است كه در آخر حضرت فرمودند كه اى زراره هر گاه از فعلى بيرون آيى و داخل شوى در فعلى ديگر آن شك اعتبار ندارد و زيادتى كه صدوق گفته است در آن خبر نيست امّا عبارت فقه رضوى است و يقين را از جهت تمهيد مقدمه آينده ذكر فرموده است.

كسى كه يقين كند كه اذان و اقامه نگفته است سهوا

(و من استيقن انّه ترك الاذان و الاقامة ثمّ ذكر و لم يكن قد قرا عامّة السّورة فلا باس بترك الاذان فليصلّ على النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و ليقل قد قامت الصّلاة)

و اين عبارت فقه رضويست به تغيير خطاب به غيبت و

ص: 238

كسى كه يقين كند كه اذان و اقامه نگفته است سهوا و به خاطرش رسد و اكثر سوره را نخوانده باشد پس باكى نيست كه ترك كند اذان را پس صلوات بر محمد و آل او صلى اللّه عليه و آله بفرستد و بگويد قد قامت الصّلاة و در فقه رضوى دو مرتبه مذكور است.

و در صحيح على المشهور منقول است از محمد بن مسلم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند در شخصى كه فراموش كند اذان و اقامه را تا آن كه داخل شود در نماز اگر به خاطرش رسد پيش از قرائت پس صلوات فرستد بر نبى و آل او صلى اللّه عليه و آله و اقامه را بگويد و اگر شروع در قرائت كرده است نماز را تمام كند.

و منقولست در قوى از زكريا بن آدم كه گفت عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فداى تو گردم در نماز بودم و در ركعت دويم در اثناى قرائت به خاطرم رسيد كه اقامه نگفته ام چه كنم حضرت فرمودند كه در موضع قرائت خاموش شو و بگو قد قامت الصّلاة قد قامت الصّلاة و قرائت را از آنجا كه گذاشته تمام كن و نمازت تمام است.

و در حديث حسن كالصحيح از حسين از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه شخصى تكبير احرام بگويد و به خاطرش رسد كه اقامه نگفته است پس اگر پيش از قرائت باشد سلام كند بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پس اقامه را بگويد و نماز را از سر گيرد و اگر بعضى از سوره را خواند باشد نماز را تمام كند پس ظاهر شد كه عبارت صدوق مجمل است صلوات قرينه قطع صلاتست مثل سلام و قد قامت قرينه اكتفا به آن است و اتمام، و اين اظهر است و هر دو جايز است چنانكه در اخبار صحيحه گذشت كه پيش از ركوع اگر به خاطرش رسد قطع مى تواند كرد و تا آخر نماز نيز قطع جايز است

ص: 239

چنانكه در صحيحه على بن يقطين بود و عدم قطع مطلقا نيز جايز است چون اذان و اقامت سنّت است چنانكه در صحيحه زراره و صحيحه داود بن سرحان گذشت.

هر كه يقين كند كه تكبير احرام را فراموش كرده است

(و من استيقن انّه لم يكبّر تكبيرة الافتتاح فليعد صلاته و كيف له بان يستيقن)

عبارت فقه رضويست و مضمون صحيحه محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه هر كه يقين كند كه تكبير احرام را فراموش كرده است پس مى بايد كه نماز را اعاده كند و ليكن چگونه اين يقين بهم مى رسد چنانكه مجربست كه آدمى فعل خود را فراموش نمى كند و با آن كه سهو بسيار كرده ام بخاطر ندارم كه در مدّت عمر سهو كرده باشم تكبير احرام را و هم چنين نشنيدم كه از كسى اين سهو واقع شده باشد.

6-( و قد روى عن الصّادق صلوات اللّه عليه انّه قال: الانسان لا ينسى تكبيرة الافتتاح).

و در فقه رضويست كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه آدمى فراموش نمى كند تكبير احرام را يعنى غالبا و ممكن است كه بحسب واقع نيز چنين باشد چون تا به غايت از جمعى كه كثير السّهو و كثير الشّكّند نشنيده ايم كه فراموش كرده باشند و اگر نادرا از كسى صادر شود كاشف مى آيد كه انسان نيست و اول اظهر است و الاّ مى بايست كه ائمه هدى صلوات اللّه عليهم حكم ببطلان صلاة او نمى كردند و متعارف ايشان نيست كه مسأله فرضيه را جواب گويند.

6-( و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل نسى ان يكبّر حتّى دخل فى الصّلاة فقال أ ليس كان فى نيّته ان يكبّر قال نعم قال فليمض فى صلاته).

و به اسانيد صحيحه منقولست از عبيد اللّه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند

ص: 240

تكبير احرام را تا داخل شود در نماز حضرت فرمودند كه آيا در نيّت او نبود كه تكبير بگويد گفتم بلى حضرت فرمودند كه نماز را تمام كند و اين حكم بنا بر آنست كه اكثر اوقات شك مى كنند و ظنى ضعيف حاصل شد ايشان را گمان مى كنند كه فراموش كرده اند لهذا حضرت فرمودند كه آيا قصد نداشت كه بگويد و هر گاه قصد داشته است البته گفته است،و وسواس مى گويد كه نگفته پس حمل مى كنيم بر آن كه آن شخص وسواسى بوده است و حضرت واقع را مى دانسته اند چنين فرموده اند و اكثر اوقات وسواسيان را شك در تكبير احرام حاصل مى شود چنانكه مجرب است و بسيار است كه هزار مرتبه مى گويد و اعتقادش اينست كه نگفته است حتى آن كه يكى از صلحا باين بلا مبتلا شده بود و به نزد اين بنده آمد كه به فريادم رس كه هلاك شدم و نماز نمى كنم چون نيّت وضو مى كنم وسواس مى كنم تا آفتاب در مى آيد،و نماز ظهر و عصر چون وقتى دارد اگر وضو ساختم مدّتى گرفتار نيّتم و چون از آن فارغ شدم و تكبير گفتم اعتقادم اينست كه نگفته ام و تكبير مى گويم تا شام و هم چنين تا صبح گفتم كه اگر اعتقاد به گفته من دارى من نيت را نظر به تو واجب نمى دانم تو نيّت مكن و جواب حق سبحانه و تعالى بر من يا از اين قبيل عبارت گفته شد بعد از يك هفته آمد كه الحمد للّه كه از وسواس فارغ شدم امّا عباداتم همه بى نيّت است گفتم آيا مى دانى كه وضو مى سازى گفت بلى گفتم از جهت گفتۀ كه مى سازى گفت حق سبحانه و تعالى گفتم نيت همين است و مبادا نيّت كنى كه مؤاخذ خواهى بود و الحمد للّه كه از وسواس خلاص شد،و اين تاويلات بنا بر آنست كه در صحيحه زراره و صحيحين ذريح و صحيحه على بن يقطين و موثقه كالصحيح عبيد و غير ايشان از ائمه هدى صلوات اللّه عليهم منقولست كه هر گاه كسى فراموش كند تكبير احرام را اعاده مى كند نماز را و امثال اين اخبار دلالت مى كنند بر ركنيّت

ص: 241

تكبير احرام و قانون محدثين اينست كه اول واجبات و مستحبات نماز را با هم ذكر مى كنند و در بابى ديگر ذكر مى كنند اخبارى را كه به آن ها ركن و شرط و واجب و سنّت از يكديگر ممتاز شوند.

8-( و: سال احمد بن محمّد بن ابى نصر البزنطى الرّضا صلوات اللّه عليه عن رجل نسى ان يكبّر تكبيرة الافتتاح حتّى كبّر للرّكوع فقال اجزاه).

و به اسانيد صحيحه و حسنه منقولست از بزنطى كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند تكبير احرام را تا آن كه تكبير ركوع را بگويد حضرت فرمودند كه مجزيست يعنى يك تكبير از جهت هر دو كافى است يا تكبير احرام از تكبير ركوع كافى است اگر چه قصد نكرده باشد و ظاهرا چنان باشد كه خواهد كه اقتدا كند به امامى و وقتى خبردار شد كه امام تكبير ركوع را گفت به خاطرش رسيد كه تكبير احرام نگفته است يك تكبير بقصد هر دو به جا مى آورد و ليكن ظاهر خبر اينست كه تكبير ركوع قايم مقام تكبير احرام مى شود و استبعادى ندارد كه سنّتى از واجب مجزى باشد.

و ليكن مرويست در صحيح از ابان از فضيل و ابن ابى يعفور از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه پرسيدند از شخصى كه تكبير احرام را فراموش كرده باشد تا تكبير ركوع را بگويد آيا تكبير ركوع مجزى است او را از تكبير احرام حضرت فرمودند كه نه بلكه اعاده مى كند نماز را هر گاه يقين داند كه تكبير احرام نگفته است،و اشعارى دارد به آن كه يقين كم بهم مى رسد بلكه غالب اوقات شك است و خيال مى كند كه يقين است با آن كه نسى را در اول حمل مى توان كرد بر شك و تاويل اول اظهر است و بنا بر اين منافاتى ندارد با حديث بزنطى زيرا كه از آنجا ظاهر شد كه تكبير احرام از تكبير ركوع مجزيست و از اينجا ظاهر مى شود كه تكبير ركوع از تكبير احرام مجزى نيست و محتمل است

ص: 242

كه مراد از تكبير افتتاح تكبيرات مستحبه باشد چنانكه ظاهر حديث زراره است.

5-( و قد روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: قلت له رجل نسى اوّل تكبيرة الافتتاح فقال ان ذكرها قبل الرّكوع كبّر ثمّ قرء ثمّ ركع و ان ذكرها فى الصّلاة كبّرها فى مقامه فى موضع التّكبير قبل القراءة او بعد القراءة قلت فان ذكرها بعد الصّلاة قال فليقضها و لا شىء عليه).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه گفت عرض نمودم به آن حضرت كه هر گاه شخصى فراموش كند تكبير اوّل افتتاح را حضرت فرمودند كه اگر به خاطرش رسد پيش از ركوع تكبير بگويد و قرائت كند و بركوع رود،و اگر در نماز به خاطرش رسد يعنى بعد از ركوع هر گاه كه به خاطرش رسد بگويد آن تكبير را در جاى تكبير پيش از قرائت يا بعد از قرائت عرض نمودم كه اگر بعد از نماز به خاطرش رسد فرمودند كه قضا كند آن را و بر او چيزى نيست و محمولست بر تكبيرات مستحبّه هم چنان كه مستحبّ است كه از جهت اذان و اقامت بر گردند هم چنين از جهت تدارك آن ممكن است كه مستحب باشد،و محتمل است كه مراد از نسيان شك باشد با استحباب رجوع ليكن چون احاديث صحيحه وارد شده است كه شك بعد از تجاوز محل اعتبار ندارد و حمل اوّل اولى است و در موضع تكبير تدارك نمودن آنست كه مثلا وقتى كه خواهد كه قنوت كند شش تكبير مستحب را بگويد يا پيش از ركوع و پيش از سجده اوّل و بعد از آن و پيش از سجده دويم و بعد از آن چون سر از سجده دويم بر دارد تكبيرات منسيّه را به جا آورد، و ممكن است كه مراد از موضع تكبير اين باشد كه در اثناء قرائت نباشد و پيش از قرائت و بعد از قرائت بر سبيل مثال باشد و از جهت بيان اين باشد كه در اثناء قرائت به جا نياورد،و مثل اين خبر است موثقه سماعه از ابو بصير از آن حضرت

ص: 243

صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه تكبير را فراموش كرده باشد و پيش از ركوع به خاطرش رسد به جا آورد و اگر بعد از ركوع باشد ملتفت نشود و محمول است بر تكبيرات مستحبه يا شك.

5-( و روى زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا أنت كبّرت فى اوّل صلاتك بعد الاستفتاح بإحدى و عشرين تكبيرة ثمّ نسيت التّكبير كلّه أو لم تكبّره اجزاك التّكبير الاوّل عن تكبيرة الصّلاة كلّها).

و به اسانيد صحيحه منقولست از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه در اوّل نماز بعد از تكبير احرام بيست و يك تكبير به گويى و ديگر فراموش كنى تكبيرات را در مواضع خود يا عمدا نگويى و در تهذيب به جاى او واو است و بيان سابق است مجزيست ترا تكبيراتى كه در اوّل نماز گفته از همه تكبيراتى كه در نماز سنّت است،و آن چه بخاطر اين ضعيف رسيده است در حل اين حديث آنست كه چون پيشتر مذكور شد در احاديث معتبره كه غرض از وضع هفت تكبير در اول نماز آنست كه استفتاح به افعال صلاة در هفت موضع است افتتاح قرائت به تكبير احرام است، و افتتاح ركوع اول و سجود اول و سجود ثانى به تكبير است،و در نماز دو ركعتى شش افتتاح از جهت ركوع و سجود است و يك افتتاح به تكبير احرام پس اگر كسى هفت تكبير را در اول نماز بگويد و بعد از آن فراموش كند كه در مواضع خود بگويد ضرر ندارد و در اين حديث جميع تكبيرات را مقدّم داشته اند در نماز چهار ركعتى چون در هر ركعتى پنج تكبير هست يكى از براى ركوع و چهار از جهت سجدتين از جهت رفتن و سر برداشتن هر يك،پس بيست تكبير از جهت ركوعات و سجوداتست و يك تكبير احرام است و يك تكبير قنوت پس اگر در اول نماز بعد از تكبير احرام اين تكبيرات را همه يك جا بگويد و در

ص: 244

مواضع خود نگويد عمدا يا سهوا ضرر ندارد و تاويلاتى چند كرده اند فضلا كه نقل آن سبب تشنيع مى شد بر ايشان ذكر نكردم.

و در حديث حسن كالصحيح منقول است از ابن عمّار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه تكبيرات مستحبّه و واجبه در نمازهاى پنجگانه نود و پنج تكبير است از آن جمله پنج تكبير است از جهت پنج قنوت و عبد اللّه ابن مغيره تفسيرش كرده است كه در نماز ظهر بيست و يك تكبير است،و هم چنين نماز عصر و عشا،و در شام شانزده تكبير است،و در نماز صبح يازده تكبير و پنج تكبير قنوت كه مجموع نود و پنج تكبير باشد، و اگر نماز جمعه كنند ظاهرا تكبيرات قنوت شش باشد چون دو قنوت دارد و محتمل است كه تكبير قنوت دويم ساقط باشد و اگر بقصد احتياط واقع سازد بهتر است اگر چه اگر هزار تكبير در نماز واقع سازد ضرر ندارد چون مطلق ذكر در نماز خوبست و ليكن فرق است ميان سنت و مستحب پس قصد مى كند كه اگر سنّت باشد فيها و الا مستحبّ باشد.

بلند و يواش خواندن نماز

5-( و روى حريز عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: فى رجل جهر فيما لا ينبغى الجهر فيه او اخفى فيما لا ينبغى الاخفاء فيه فقال أيّ ذلك فعل متعمّدا فقد نقض صلاته و عليه الاعادة و ان فعل ذلك ناسيا او ساهيا او لا يدرى فلا شىء عليه و قد تمّت صلاته فقال قلت له رجل نسى القراءة فى الاوليين فذكرها فى الاخيرتين فقال يقضى القراءة و التّكبير و التّسبيح الّذى فاته فى الاوليين و لا شىء عليه).

و به اسانيد متكثره صحيحه منقول است از حريز كه بيست و هشت سند صحيح است و يازده كالصحيح از زراره و هم چنين است اسانيد او از زراره چون هر چه از زراره روايت مى كند از حريز از زراره روايت مى كند از حضرت

ص: 245

امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و همين حديث را شيخ روايت كرده است به پنجاه و شش سند صحيح و بيست و دو سند كالصحيح و قريب باين را روايت كرده است،و قريب به بيست سند كالصحيح از حريز از زراره از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه سؤال كردند از شخصى كه بلند بخواند در جائى كه سزاوار نيست بلند خواندن در آن يا آهسته بخواند در جائى كه سزاوار نيست آهسته خواندن در آن پس حضرت فرمودند كه هر يك از اين دو را اگر عمدا كرده باشد نماز خود را شكسته است و در بعضى از نسخ نقص به صاد مهمله است يعنى ناقص كرده است نماز خود را و بر اوست كه اعاده كند و بنا بر نسخه معجمه اعاده بر سبيل وجوبست و بنا بر مهمله بر سبيل استحبابست و احتمال وجوب نيز دارد بنا بر لفظ عليه كه غالبا آن را در واجب استعمال مى كنند و اگر مخالفت جهر و اخفات بر سبيل نسيان است يا سهو كه بمعنى شك باشد چنانكه در روايات غالبا در شك استعمال مى نمايند آن را يا جاهل مسأله باشد كه جاهل در جهر و اخفات معذور است بنا بر اين حديث پس بر او چيزى نيست از گناه و تدارك،و نماز او تمام است زراره گفت عرض نمودم كه اگر شخصى فراموش كند قرائت را در دو ركعت اول و به خاطرش آيد در دو ركعت آخر حضرت فرمودند كه قضا مى كند قرائت و تكبير و تسبيح را كه در دو ركعت اوّل فوت شده است و بر او چيزى نيست از گناه و تدارك.

و در روايت ديگر شيخ به اسانيد صحيحه نقل كرده است از آن حضرت صلوات اللّه عليه زراره گفت عرض نمودم كه هر گاه شخصى بلند بخواند در جائى كه سزاوار نيست بلند خواندن در آنجا و آهسته بخواند در جائى كه سزاوار نيست آهسته خواندن در آنجا و ترك كند قرائت را در جائى كه سزاوار قرائت است در آنجا مثل دو ركعت اول يا قرائت كند در جائى كه سزاوار نيست قرائت

ص: 246

در آنجا حضرت فرمودند كه هر يك از اينها را كه سهوا يا نسيانا كرده باشد بر او چيزى نيست.و ظاهرا زراره دو مرتبه سؤال كرده باشد چون سؤال و جواب اختلاف بسيار دارد و احتمال سهو روات يا نساخ در امثال اينها بسيار بعيد است چون همه از كتاب زراره نقل كرده اند،و اين جمع مشايخ اجازه كتابند و لهذا مثل حسين بن سعيد ابن كتب را از قاسم جوهرى و امثال او روايت كرده است از جهت اتّصال سند،و حريز كه در كتاب خود درج كرده است كتاب زراره را بر او خوانده است و كتب فضلاء اصحاب صادقين را صلوات اللّه عليهم بر ايشان خوانده است و در كتاب خود بترتيب قرار داده است.

و لهذا كتب او را از اصول أربعمائة شمرده اند و بعد از او ديگر حماد ترتيبى بهتر داد و بيشتر ذكر كرد و آن چه را خود از حضرات شنيده بود با شنيده هاى ايشان جمع نمود.

لهذا اجماع واقع شد بر تصحيح ما يصحّ عنه چون آن كتب همه در ميان بود و چون مقابله مى كردند كتب حماد را با كتب منقوله از آن واو وفا مختلف نبود و هم چنين جمعى كه معاصر حماد بودند و آنها بسيار بودند و ليكن مثل صفوان و ابن ابى عمير و فضاله و يونس و بزنطى و ابن فضال را اجماع كردند بر تصحيح ما يصحّ عنهم و تفصيلش در روضه مذكور است در فهرست.

و در حديث صحيح به اسانيد متكثره كه هشت سند صحيح است از على بن جعفر منقول است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليه كه اگر شخصى نماز جهريه را كند مى تواند كه بلند بخواند حضرت فرمودند كه اگر خواهد بلند بخواند و اگر خواهد نخواند،و شيخ اين حديث را حمل بر تقيه كرده است و اين حمل بعيد است در مسايل على بن جعفر چون از برادرش سؤال مى كرد قادر بود كه در خلوت سؤال كند و اگر

ص: 247

نادرا نزد مردمان سؤال كرده باشد البته حضرت به او مى گفته كه بر سبيل تقيه گفته،و نمى بايست كه او نقل كند پس اظهر آنست كه جهر و اخفات در مواضع خود بر سبيل استحباب مؤكد باشد.

و در حديث موثق كالصحيح از حسن بن فضال از بعضى از اصحاب ما منقول است كه سنت است كه نماز روز را آهسته بخوانند و سنت است كه نماز شبرا بلند بخوانند اگر چه جمعى اين حديث را حمل بر نوافل كرده اند و تعميم اولى است،و اگر چه سنّت صريح نيست در مستحبّ و ليكن ظاهرش استحبابست به قرينه صحيحه على بن جعفر و افضل آنست كه نوافل روز را آهسته بخوانند و اگر بلند بخوانند جايز است چنانكه موثقه سماعه دلالت بر آن مى كند و احاديث بسيار در جهر و اخفات وارد شده است و همه مجمل است و شك نيست كه حضرت سيّد المرسلين و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بر آن مداومت مى نمودند و ليكن ظاهر نيست كه واجب مى دانسته اند يا سنّت،و امام را مستحبّ است كه بلند بخواند قرائت و اذكار ركوع و سجود و تشهد را تا مامومين بشنوند و مامومين را مكروه است كه چنان بخوانند كه امام بشنود و منفرد مخير است در اذكار ميان جهر و اخفات،و ماموم در قنوت مخيّر است ميان جهر و اخفات و بر اين مضامين احاديث صحيحه وارد شده است و خواهد آمد و جهر لازم است در نماز صبح و دو ركعت نماز شام و دو ركعت نماز خفتن و در نماز جمعه و در باقى اخفاتست بنا بر مشهور.

و در حديث صحيح از محمد بن قيس منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه دو ركعت اول نماز ظهر و عصر را آهسته مى خواندند و در دو ركعت آخر هر دو تسبيح را مى خواندند بنحو نماز خفتن،و ظاهرش آنست كه تسبيح را بلند

ص: 248

خوانده باشند و احوط آهسته خواندنست و اقل مرتبه اخفات آنست كه خود بشنود مگر آن كه تقيه باشد كه اگر مانند حديث نفس بر زبانش جارى شود كافى خواهد بود و اكثر مراتب اخفات بنا بر مشهور آنست كه صحيح قريب نشنود و بنا بر اين بسيار مشكل مى شود كه اخفات به اقل مراتب جهر نرسد و آن آنست كه صحيح قريب بشنود و بعضى از اصحاب گفته اند كه اقل مراتب جهر آنست كه جوهر صوت ظاهر شود و اين خوب بود اگر مستمسكى مى داشت و ليكن چون وجوب جهر و اخفات ظهورى ندارد كار مشكل نيست اگر چه احوط آنست كه در اخفات چنان بخواند كه صحيح قريب نشنود و خود تميز حروف بكند.

و اما آن چه در صحيحه زراره مذكور است كه اگر كسى فراموش كند قرائت را در دو ركعت اول قضا كند آن را در دو ركعت آخر مراد از قضا فعل است يعنى در محل خود قرائت مى كند اگر چه اگر فراموش نكرده بود تسبيح اولى بود،و ليكن در اين صورت اولى قرائت است تا نمازش بى فاتحه الكتاب نباشد و اما در تكبير و تسبيح ممكن است كه قضا بمعنى فعل باشد و ممكن است كه بمعنى خود باشد به آن كه در موضع تكبير دو تكبير بگويد و در موضع تسبيح شش تسبيح بخواند و احوط آنست كه قصد قضا نكند و از صحيحه ديگر زراره و اخبار بسيار از زراره ظاهر مى شود كه در دو ركعت آخر تسبيح اولى است بلكه متعين و اخبار خواهد آمد و از اين خبرش ظاهر مى شود كه اگر در دو ركعت اول تسبيح بخواند سهوا سجده سهو نبايد كرد و اخبار متعارض در اين باب نيز خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

سهو در قراءة

6-( و روى الحسين بن حمّاد عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اسهو عن القراءة فى الرّكعة الاولى قال اقرء فى الثّانية قال قلت اسهو فى الثّانية قال قلت اقرء فى الثّالثة قال قلت اسهو فى صلاتي كلّها فقال اذا

ص: 249

حفظت الرّكوع و السّجود فقد تمّت صلاتك).

و كالصحيح منقولست از حسين از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه حسين گفت كه من سهو مى كنم و قرائت را فراموش مى كنم در ركعت اول فرمودند كه در ركعت دويم بخوان يعنى در ركعت دويم كه مى خوانى نمازت بى قرائت نيست نه آن كه دو مرتبه الحمد را بخواند حسين گفت عرض نمودم كه فراموش مى كنم در ركعت دويم نيز يا در ركعت دويم و بس فرمودند كه در ركعت سيم بخوان گفت عرض نمودم كه در همه نماز سهو مى كنم حضرت فرمودند كه هر گاه ركوع و سجود را حفظ كنى و ترك نكنى نمازت تمام است و صحيح است.

5,6-( و روى زرارة عن احدهما صلوات اللّه عليهما: قال انّ اللّه تبارك و تعالى فرض الرّكوع و السّجود و القراءة سنّة فمن ترك القراءة متعمّدا اعاد الصّلاة و من نسى فلا شىء عليه).

و به اسانيد صحيحه منقول است از زراره كه از يكى از امام محمد باقر يا امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما شنيدم و نمى دانم كه از كدام يك شنيده ام كه فرمودند كه حق سبحانه و تعالى در قرآن مجيد واجب ساخته ركوع و سجود را به آن كه فرموده است كه اِرْكَعُوا وَ اسْجُدُوا و ظاهر حديث دلالت مى كند بر آن كه اوامر قرن از براى وجوبست و علما غافل شده اند از استدلال به امثال اين حديث با آن كه متواتر است و فرمودند كه قرائت حمد تنها يا حمد و سوره سنّت است يعنى وجوبش از قرآن ظاهر نشده است بلكه از سنّت حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ظاهر شده است كه حضرت فرمودند كه

لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب يعنى نماز صحيح نيست مگر به خواندن فاتحه پس چون وجوبش از سنّت ظاهر شده است اگر كسى عمدا ترك كند قرائت را اعاده مى كند نماز را و اگر كسى سهوا ترك كند بر او چيزى نيست نه گناه و نه تدارك و از اين حديث و امثال اين حديث بسيار

ص: 250

ظاهر مى شود كه هر چه را حق سبحانه و تعالى بر بندگان واجب ساخته است بترك آن عمدا و سهوا نماز باطل مى شود مثل تكبير احرام و نيّت على المشهور، و ركوع و سجود و طهارت و وقت و استقبال،و هر چه را آن حضرت به تفويض يا اعم از تفويض و غير آن واجب ساخته است مثل قرائت و اذكار ركوع و سجود و تشهد و سلام على الخلاف بترك آن عمدا نماز باطل مى شود و سهوا نماز باطل نمى شود پس ظاهر مى شود كه استدلالى كه كرده اند از قرآن مجيد بر وجوب قرائت به آن كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ يعنى بخوانيد از قرآن آن چه را آسان باشد و بر شما مشكل نباشد خوب نيست چون آيه در عمل شب وارد شده است و اگر قرائت در نماز باشد قرائت در نماز شب مراد خواهد بود چنانكه خواهد آمد و مثل حديث زراره است صحيحه محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما لفظا و معنى.

و در موثق كالصحيح از منصور بن حازم منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه نماز واجب را به جا آوردم و فراموش كردم در جميع نماز كه قرائت كنم حضرت فرمودند كه آيا ركوع و سجود را تمام نكردۀ گفتم بلى آنها را به جا آوردم و فراموش نكردم حضرت فرمودند كه نمازت صحيح است چون ترك قرائت نسيانا واقع شده است و ظاهرا مراد از قرائت فاتحه الكتاب باشد چون در حديث صحيح از على بن رئاب و در صحيح از حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد شده است كه فاتحه الكتاب تنها در فريضه مجزيست و منافات ندارد با صحيحه حلبى از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه باكى نيست كه در نماز واجب اكتفا كند بفاتحة الكتاب هر گاه كارى به تعجيل باشد يا خوفى داشته باشد زيرا كه واجب از جهت تعجيل در كارها ساقط نمى شود بلكه تعجيل سبب عدم

ص: 251

كراهت است كه اگر تعجيل يا ضرورتى نباشد تركش مكروه خواهد بود.

و در صحيح از معاوية بن وهب منقول است كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عليه كه گاه هست كه سوره مى خوانم و سهو مى كنم و در آخر سوره به خاطرم مى آيد كه سهو كرده ام بر گردم بأوّل سوره يا بگذارم فرمودند كه بگذر و اگر سوره واجب مى بود مى بايست برگردد.

و در قوى از بكر منقولست كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه بسيار است كه شك مى كنم در سوره نمى دانم كه خوانده ام يا نه آيا اعاده كنم آن را حضرت فرمودند كه اگر دراز است نه و اگر كوتاه است اعاده كن و هم چنين امثال اين احاديث كه ظاهرشان استحباب است اگر چه احوط آنست كه ترك نكند سوره را اگر همه[هم ظ]بعضى از سوره باشد.

و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم از كسى كه فاتحه الكتاب را در نماز نخواند يعنى عمدا نمازش صحيح است حضرت فرمودند كه نماز نيست او را مگر آن كه فاتحه را بخواند بلند يا آهسته و مثل اين عبارت در احاديث صحيحه وارد شده است و دو احتمال دارد يكى آن كه بلند بخواند در جهريه و آهسته بخواند در اخفاتيه يا آن كه مخير است ميان جهر و اخفات و چون مجمل است استدلال به آن نمى توان كرد از طرفين.

و در صحيحه ديگر از محمد بن مسلم منقولست كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه فاتحه الكتاب نخواند در نمازش يعنى عمدا حضرت فرمودند كه نماز نيست او را مگر آن كه ابتدا به آن كند در جهر يا اخفات عرض نمودم كه اگر كسى خوف داشته باشد يا تعجيل داشته باشد كدام يك محبوبتر است نزد شما آيا سوره بخواند يا حمد حضرت فرمودند كه حمد.

ص: 252

و در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه به او فرمودند كه حق سبحانه و تعالى ركوع و سجود را در قرآن مجيد واجب گردانيده است نمى بينى كه اگر شخصى تازه مسلمان شود و قرآن نداند كافى است او را كه تكبير احرام بگويد و تسبيح بخواند يعنى تسبيحات اربع بدل از حمد و نماز كند يا آن كه تكبير و تسبيح را بدل از حمد بخواند.

و در حديث صحيح از معاوية بن عمّار منقولست كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى سهو كند قرائت را در دو ركعت اوّل و در دو ركعت آخر به خاطرش رسد چه كند حضرت فرمودند كه ركوع و سجود را تمام كرده است؟گفتم بلى حضرت فرمودند كه مرا خوش نمى آيد كه آخر نماز را اوّل نماز كنم يعنى قرائت را در دو ركعت آخر بخوانم يا حمد و سوره را در دو ركعت آخر بخوانم و اين معنى اظهر است در جمع بين الاخبار و اللّه تعالى يعلم.

شك در ركوع

5-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه:

فى رجل شكّ بعد ما سجد انّه لم يركع فقال يمضى فى صلاته حتّى يستيقن انّه لم يركع فان استيقن انّه لم يركع فليلق السّجدتين اللّتين لا ركوع لهما و يبنى على صلاته الّتى على التّمام و ان كان لم يستيقن الاّ بعد ما فرغ و انصرف فليقم و ليصلّ ركعة و سجدتين و لا شىء عليه).

و بده سند صحيح منقول است از علا از محمد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در شخصى كه شك كند بعد از سجود يا بعد از آن كه به سجود رود شك كند كه آيا ركوع كردم يا نه حضرت فرمودند كه نماز را تمام مى كند و نمازش صحيح است مگر آن كه يقين داشته باشد كه ركوع نكرده است كه اگر

ص: 253

يقين كند كه ركوع نكرده است پس بيندازد آن دو سجده را كه ركوع ندارد و بنا نهد بر نمازى كه تمام كرده است يعنى بر ركعت سابق بر اين و نماز را تمام كند، و اگر بعد از آن كه فارغ شود يقين به همرساند كه ركوع نكرده است بر خيزد و يك ركوع و دو سجده را به جا آورد و بر او چيزى نيست از گناه و سجده سهو،و اين حديث مشتمل است بر دو حكم يكى شك در ركوع بعد از دخول در سجود و اين اعتبار ندارد و نمازش صحيح است بى دغدغه بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است،دويم آن كه يقين به همرساند كه ركوع نكرده است اكثر علما بر آنند كه نمازش باطل است و بر اين مضمون وارد شده است احاديث صحيحه مثل صحيحه رفاعه و صحيحه ابو بصير و ايضا صحيحه رفاعه و صحيحه ابو بصير و موثقه كالصحيحه اسحاق بن عمار و كالصحيحه ابو بصير، و مخالف اين اخبار نيست بحسب ظاهر مگر همين حديث و شيخ حمل كرده است اين حديث را بر آن كه سهو در دو ركعت آخر باشد و بحسب جمع لازمست طرح اين خبر چون شاذ است و بر تقدير عمل قايل مى توان شد به تخيير و با وجود تخيير عمل به احاديث مشهوره كردن اولى است و اگر كسى نماز را به همين عنوان تمام كند خصوصا هر گاه سهو در دو ركعت آخر بوده باشد و بعد از نماز را از سر گيرد نهايت احتياط خواهد بود و اللّه تعالى يعلم.

و امّا حديث صحيح حكم بن حكيم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى فراموش كند ركوعى را يا سجودى يا غير اينها را و به خاطرش آيد حضرت فرمودند كه همان را اعاده مى كند گفتم آيا نماز را اعاده مى كند فرمودند كه نه پس محمول است بر آن كه وقت آن باقى باشد به آن كه در ركوع به سجود نرفته باشد و در سجود بركوع نرفته باشد.

چنانكه در صحيح ليث و صحيح حلبى و صحيح عمران و صحيح

ص: 254

ابو بصير از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه شخصى ايستاده باشد و شك كند كه ركوع كرده است يا نه فرمودند كه بركوع رود.

و كالصحيح منقول است از فضيل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه چون راست مى ايستم شك مى كنم كه ركوع كرده ام يا نه حضرت فرمودند كه ركوع كردۀ نمازت صحيح است و اين وسواس شيطان است،پس ظاهرش آنست كه وسواس داشته باشد به قرينه آن كه ظاهرش آنست كه سر از ركوع برداشته است و مع هذا شك كرده است و لهذا حضرت چنين جواب فرمودند و هم چنين حمل بر كثير السّهو كرده مى شود حديث كالصحيح عبد الرحمن كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه شخصى خود را به سجود انداخت و نمى داند كه ركوع كرده است يا نكرده است حضرت فرمودند كه كرده است چون ظاهرش آنست كه رفتن به سجود كافى نباشد و لهذا حضرت فرمودند كه كرده است و شك مى كند چنانكه طريقۀ وسواسيان است.

و اما صحيحه عيص كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند يك ركعت را از نماز تا فارغ شود و بعد از آن به خاطرش آيد كه ركوع نكرده است حضرت فرمودند كه بر مى خيزد و ركوع مى كند و دو سجده ظاهرش آنست كه ركوع نكرده است ركوع را بعد از نماز مى كند و دو سجده سهو مى كند و ليكن حمل كرده اند بر آن كه يك ركعت را كم كرده است و بسيار است كه تعبير مى كند از ركعت بركوع و دو سجده.

قضاي اجزاء فراموش شده

6-( و روى عبد اللّه بن سنان عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

اذا نسيت شيئا من الصّلاة ركوعا او سجودا او تكبيرا ثمّ ذكرت فاقض

ص: 255

الّذى فاتك سواء[سهوا خ ل]).

و در تهذيب

(فاصنع الّذى فاتك سواء).

است و بسند صحيح منقول است از عبد اللّه كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه فراموش كنى چيزى از نماز را خواه ركوع و خواه سجود خواه تكبير را و به خاطرت رسد كه فراموش كردۀ يعنى در وقت پس به جا آور آن چه را از تو فوت شده است و مراد از قضا فعل است به قرينه نسخه شيخ فاصنع و ظاهرا سهو نساخ باشد،و هم چنين سهوا بدل از سواء سهو است و محمول است بر آن كه در وقت به خاطرش رسد چنانكه گذشت در احاديث صحيحه و خواهد آمد در سجود و تشهد و غير آن.

و در حديث موثق كالصحيح از سماعة منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه برخيزد به نماز و فراموش كند فاتحه الكتاب را فرمودند كه بگويد

استعيذ باللّه من الشّيطان انّ اللّه هو السّميع العليم سپس بخواند قرائتى را كه فراموش كرده است ما دام كه بركوع نرفته باشد پس به درستى كه قرائتى صحيح يا كامل نيست تا ابتدا نكند به استعاذه يا به فاتحه به جهر يا به اخفات و اگر رفته باشد بركوع مجزيست او را إن شاء اللّه.

6-( و روى ابن مسكان عن ابى بصير قال: سالت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عمّن نسى ان يسجد واحدة فذكرها و هو قائم قال يسجدها اذا ذكرها و لم يركع فان كان قد ركع فليمض على صلاته فاذا انصرف قضاها وحدها و ليس عليه سهو).

و بسند صحيح منقولست از عبد اللّه بن مسكان از ابو بصير ليث مرادى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از كسى و در بعضى از نسخ عن رجل از مردى كه فراموش كند كه يك سجده را بكند و يك سجده نكند و به خاطرش آيد در وقتى كه ايستاده باشد حضرت فرمودند كه آن يك سجده را مى كند هر گاه كه به خاطرش آيد

ص: 256

تا بركوع نرفته است و اگر بركوع رفته باشد و به خاطرش آيد نماز را تمام كند و چون از نماز فارغ شود همان سجده را مى كند و سجده سهو بر او واجب نيست يا سهو سبب بطلان نماز او نمى شود.

و به همين مضمون است صحيحه اسماعيل بن جابر از آن حضرت صلوات اللّه عليه تا آن كه فرمودند كه آن سجده را قضا كند و بعد از آن فرمودند كه اگر شك كند در ركوع بعد از سجود بگذرد و ملتفت نشود چون وقتش گذشته است و اگر شك كند در سجود بعد از قيام بگذرد و هر شكى كه بكند كه وقتش گذشته باشد و در فعلى ديگر داخل شده باشد پس بگذرد و التفات نكند.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پرسيدند از شخصى كه شك كند و نداند كه يك سجده كرده است يا دو سجده حضرت فرمودند كه سجده ديگر مى كند و بعد از نماز سجده سهو نمى كند و بر اين مضمونست حديث كالصحيح ابو بصير و زيد شحّام.

و در موثق كالصحيح از عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه گفت عرض نمودم به آن حضرت كه شخصى سر از سجده برداشت پيش از آن كه درست بنشيند و نمى داند كه يك سجده كرده است يا دو سجده حضرت فرمودند كه سجده ديگر مى كند عرض نمودم كه چون خواست كه برخيزد در اثناى برخاستن همين شك را كرد حضرت فرمودند كه به سجده رود،حاصل آن كه محل عدم اعتبار شك فعل ديگر است چون داخل شود در فعل ديگر شك اعتبار ندارد و تا داخل نشده است آن فعل را مى كند،و محل سهو ركن است تا به ركنى داخل نشده است آن چه را سهو كرده است به جا مى آورد و ظاهر شد كه ركوع ركن است بترك آن عمدا و سهوا

ص: 257

نماز باطل مى شود و هر دو سجده ركن است و اگر يك سجده را ترك كند سهوا باطل نمى شود و به جا مى آورد آن را پيش از ركوع اگر به خاطرش رسد و الاّ بعد از نماز.

شخصى نماز كند و به خاطرش رسد كه يك سجده زياد كرده است

6-( و ساله منصور بن حازم: عن رجل صلّى فذكر انّه قد زاد سجدة فقال لا يعيد صلاته من سجدة و يعيدها من ركعة).

و در صحيح يا حسن كالصحيح و موثق كالصحيح بروايت شيخ منقول است از منصور كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى نماز كند و به خاطرش رسد كه يك سجده زياد كرده است حضرت فرمودند كه از جهت يك سجده نماز را اعاده نمى كند يعنى از جهت زيادتى آن يا اعم از زيادتى و نقصان و اين اظهر است بحسب لفظ و اعاده مى كند نماز را از جهت يك ركوع اگر زياده كند يا اگر نقصان نيز كند و به همين مضمون منقول است در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

و در حديث صحيح از ابن ابى يعفور از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر گاه شخصى يك سجده را فراموش كند و يقين داند كه ترك كرده است آن را پس بايد كه آن سجده را بكند بعد از آن كه بنشيند و تشهد بخواند پيش از سلام و اگر شك داشته باشد يعنى ظن داشته باشد كه ترك كرده است پس چون سلام بدهد سجده را به جا آورد و تشهد خفيفى بخواند و اين سجده را عامه نقره مى نامند و نقره منقار زدن كلاغ است از جهت دانه برداشتن و ما اين سجده را نقره نمى ناميم،بلكه نقره آن را مى ناميم كه سجده را سبك كند مانند منقار زدن كلاغ و سابقا گذشت كه بعد از سلام به جا مى آورد سجدتين سهو را و ليكن اگر كسى عمل باين حديث كند بد نيست چون صحيح است بى معارضى بحسب ظاهر،و امّا اگر سهو كند و ذكر ركوع و سجود را نكند

ص: 258

نماز باطل نمى شود چون واجب غير ركن است و برين مضمون اخبار معتبره وارد شده است از صادق و كاظم صلوات اللّه عليهما.

6-( و روى عامر بن جذاعة عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا سلمت الرّكعتان الاوليان سلمت الصّلاة).

و مروى است در قوى كالصحيح از عامر و او مختلف فيه است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه دو ركعت اول سالم باشد نماز سالم است و صحيح، و اين عبارت محتمل است كه مراد از او اين باشد كه سالم باشد از شك در ركعت چنانكه احاديث صحيحه وارد شده است كه شك در دو ركعت اوّل سبب بطلان صلاتست و محتمل است كه مراد از آن اعم از شك و سهو در ركعت يا در افعال باشد.

و در صحيحه بزنطى وارد است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه از شخصى كه يك ركعت نماز بكند و چون بركوع رود در ركعت دويم به خاطرش رسد كه يك سجده را در ركعت اوّل نكرده است حضرت فرمودند كه حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه هر گاه يقين داند كه در ركعت اول سجده را ترك كرده است و نداند كه يك سجده را ترك كرده است يا دو سجده را نماز را از سر مى گيرد تا يقين به همرساند كه دو سجده كرده باشد.

و در كلينى همه به خطابست و جمعى از اصحاب به همين حديث استدلال كرده اند كه شك و سهو در افعال دو ركعت اول سبب بطلان صلاتست و اين حديث صريح نيست بلكه بعد از تامّل ظاهر مى شود از تغيير جواب و نسبت به ديگرى دادن كه تقيه بوده است و جواب جزم بترك مطلق سجده و شك در يك و دو است و اين معنى ديگر است غير آن چه او سؤال كرده است با آن كه

ص: 259

اخبار بسيار وارد شده است بر عدم بطلان و خواهد آمد.

نسيان يك ركعت

6-( و روى عن النّعمان الرّازى انّه قال: كنت مع اصحاب لي فى سفر و انا امامهم فصلّيت بهم المغرب فسلّمت فى الرّكعتين الاوليين فقال اصحابى انّما صلّيت بنا ركعتين فكلّمتهم و كلّمونى فقالوا امّا نحن فنعيد فقلت لكنّي لا اعيدوا اتمّ بركعة فاتممت بركعة ثمّ سرنا و اتيت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه فذكرت له الّذى كان من أمرنا فقال أنت كنت اصوب منهم فعلا انّما يعيد من لا يدرى ما صلّى).

و مرويست بسند قوى از نعمان كه از شهر رى است كه گفت من با جمعى در سفر بودم و من پيش نماز ايشان بودم و نماز شام را به امامت ايشان كردم و در ركعت دويم سلام دادم پس اصحاب من گفتند كه دو ركعت نماز كردى و ايشان با من سخن گفتند و من با ايشان سخن گفتم پس ايشان گفتند كه ما اعاده مى كنيم و من گفتم اعاده نمى كنم و يك ركعت ديگر را مى كنم پس من يك ركعت ديگر را كردم و آمدم تا به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه رسيدم و آن چه بر ما واقع شده بود عرض نمودم پس حضرت فرمودند كه آن چه تو كردى درست تر بود از آن چه ايشان كردند و چون ايشان عمدا سخن گفته بودند فعل ايشان بد نبود (1)مگر آن كه ايشان نيز مثل نعمان از روى نسيان حرف زده باشند و ظاهرا ايشان از جهت سخن گفتن اعاده نكرده باشند بلكه به سبب آن كه چون امام ايشان سلام داد گمانشان اين بود كه نماز او باطل شده است و سبب بطلان نماز ايشان نيز شده است و در اين معنى ايشان خطا كردند پس حضرت فرمودند كه اعاده نمى كند مگر كسى كه نداند كه چند ركعت نماز كرده است و در اينجا معلوم شد كه دو ركعت نماز كرده است و حصر اضافى است و الاّ بسيار جائى اعاده مى كند.

ص: 260


1- يعنى اعاده كردن نمازشان.

مثل شكّ ميان يك و دو چون يك معلوم است و مع هذا اعاده مى كند.

و منقولست در حديث حسن كالصحيح از ابو بكر حضرمى كه من پيشنمازى اصحاب خود مى كردم در نماز شام پس چون دو ركعت نماز كردم سلام دادم پس بعضى از ايشان بمن گفت كه دو ركعت نماز كردى پس من اعاده كردم نماز را پس خبر دادم حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را به واقعه حضرت فرمودند كه شايد كه نماز را اعاده كرده باشى گفتم بلى آن حضرت تبسّم فرمودند و فرمودند كه بس بود ترا كه بر خيزى و يك ركعت نماز كنى تا سه ركعت شود به درستى كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سهو كردند و چون دو ركعت نماز كردند سلام دادند و حكايت ذو الشّمالين را فرمودند پس حضرت دو ركعت نماز ديگر كردند.

و در صحيح منقولست از حارث نضرى كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ما نماز شام مى كرديم امام ما سهو كرد و در دو ركعت سلام داد پس ما نماز را اعاده كرديم حضرت فرمودند كه چرا اعاده كرديد نه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سلام دادند در دو ركعت و دو ركعت ديگر را كردند چرا تمام نكرديد نماز خود را.

شك در دو ركعت آخر

6-( و روى عنه عمّار: انّ من سلّم فى الرّكعتين من الظّهر او العصر و المغرب او العشاء الآخرة ثمّ ذكر فليبن على صلاته و لو بلغ الصّين و لا اعادة عليه).

و بسند موثق منقولست از عمّار كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه سلام دهد در دو ركعت ظهر يا عصر يا مغرب يا خفتن و به خاطرش آيد كه نماز را تمام نكرده است پس بايد كه بنا نهد بر آن چه كرده است و نماز را تمام كند و اگر چه بشهر چين رسيده باشد كه شش ماهه راه است تخمينا از مدينه مشرفه تا آنجا و اعاده نمى كند نماز را.

ص: 261

و روايت كرده است شيخ در صحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه گفت از آن حضرت سؤال كردم كه هر گاه شخصى در كوفه نماز چهار ركعتى را دو ركعت بكند و بعد از آن در مكه يا مدينه يا بصره يا در شهرى ديگر به خاطرش رسد كه دو ركعت كرده است فرمودند كه دو ركعت ديگر را در آنجا بكند و حمل كرده اند بر مبالغه و آن بعيد است بسيار يا شك كرده باشد كه كم كرده است و اين بر سبيل استحباب باشد.

شك در نماز صبح

6-( و: سال عبيد بن زرارة ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى الغداة ركعة و يتشهّد و ينصرف و يذهب و يجيء ثمّ ذكر انّه انّما صلّى ركعة قال يضيف إليها ركعة).

و كالصحيح و شيخ در صحيح روايت كرده اند از عبيد كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز صبح را يك ركعت بكند و تشهد بخواند و سلام دهد و برود و بيايد و بعد از آن به خاطرش رسد كه يك ركعت كرده است حضرت فرمودند كه يك ركعت ديگر به آن اضافه مى كند كه دو ركعت شود و به همين مضمون است صحيحه محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و شيخ حمل كرده است بر نافله يا آن كه پشت بقبله نكرده باشد و اللّه تعالى يعلم.

و منقول است در حسن كالصحيح از حسين بن ابو علا كه عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه ملحق شدم به امام در ركعت دويم نماز صبح پس چون سلام داد من گمان كردم كه نمازم تمام شده است و من نيز سلام دادم و بذكر الهى مشغول بودم تا آفتاب طالع شد پس چون آفتاب طالع شد و برخاستم به خاطرم رسيد كه امام يك ركعت پيشتر كرده بود حضرت فرمودند كه اگر در همان جاى خود باشى يك ركعت ديگر را بكن و اگر به جاى ديگر رفته باشى بر تست كه اعاده كنى نماز را يعنى اگر پشت بقبله كرده

ص: 262

باشى يا فعل كثير به جا آورده باشى.

و در صحيحه محمد بن مسلم مذكور است كه يك ركعت ديگر مى كند اگر پشت بقبله نكرده باشد و الاّ اعاده مى كند نماز را و از موثقه سماعه ظاهر مى شود كه فعل كثير نكرده باشد و احوط آنست كه با فعل كثير و استدبار اين نماز را تمام كند و احتياطا اعاده كند.

سلام آخر

6-( و: سال ابو كهمش ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّكعتين الاوليين فاذا جلست فيهما للتشهّد فقلت و انا جالس السّلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته انصراف هو؟قال لا و لكن اذا قلت السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين فهو انصراف).

و منقول است در قوى از ابو كهمش و مشتركست ميان سه مجهول كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از دو ركعت اول كه هر گاه بعد از آن بنشينم از جهت تشهد و در حالتى كه نشسته باشم بگويم السّلام عليك الخ آيا از نماز بيرون مى آيم حضرت فرمودند كه اگر بگويى السّلام علينا الخ از نماز بيرون مى آيى بدان كه اين حديث مجمل است محتمل است كه مراد او اين باشد كه السّلام عليك سلام است حضرت فرموده باشد كه نه بلكه السّلام علينا سلام است و احتمال دارد كه مرادش اين باشد كه اگر كسى عبارت اوّل را بگويد در تشهد اوّل عمدا نمازش باطل مى شود حضرت فرموده باشند نه بلكه عبارت ثانى مبطل است و بر اين مضمون احاديث ديگر وارد شده است و خواهد آمد پس اظهر آنست كه حمل بر اين معنى كنيم و اين لازم دارد معنى اوّل را.

هر گاه ندانى كه دو ركعت نماز كردۀ يا چهار ركعت

6-( و روى الحلبيّ عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا لم تدر اثنتين صلّيت ام اربعا و لم يذهب وهمك إلى شىء فتشهّد و سلّم ثمّ صلّ ركعتين و اربع سجدات تقرء فيهما بأمّ الكتاب ثمّ تتشهّد و تسلّم

ص: 263

فان كنت انّما صلّيت ركعتين كانتا هاتان تمام الاربع و ان كنت صلّيت اربعا كانتا هاتان نافلة).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ندانى كه دو ركعت نماز كردۀ يا چهار ركعت و هيچ طرف از اين دو مظنون تو نباشد پس تشهد بخوان و سلام ده و بعد از آن دو ركعت نماز ايستاده مى كنى بدو ركوع و چهار سجده و الحمد تنها مى خوانى در آن و تشهد مى خوانى و سلام مى دهى پس اگر دو ركعت نماز كرده باشى سابقا و با اين دو ركعت چهار ركعت مى شود و اگر پيشتر چهار ركعت را كرده باشى اين دو ركعت را نافله حساب مى كند حق سبحانه و تعالى،هر چند احتياط واجبست و نيّت وجوب مى بايد كرد در آن و ليكن باين بر مى گردد كه متمم باشد يا نافله و به همين مضمونست صحيحه ابن ابى يعفور و صحيحه محمد بن مسلم،و ظاهر صحيحه زراره و صحيحه ابو بصير و حسنه كالصحيحه حلبى آنست كه بنا بر اقلّ مى گذارد و دو ركعت ديگر مى كند كه اگر دو باشد چهار شود پس ناچار است از آن كه قايل شويم به تخيير عمل به مشهور اولى است و گذشت.

شك در ركعت پنجم

6-( و روى جميل بن درّاج عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: فى رجل صلّى خمسا انّه ان كان جلس فى الرّابعة مقدار التّشهّد فعبادته يا فصلاته جايزة).

و بسند صحيح منقول است از جميل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آن حضرت فرمودند در شخصى كه پنج ركعت نماز كند نماز چهار ركعتى را كه اگر در ركعت چهارم بمقدار تشهد نشسته باشد پس عبادت او يا نماز او جايز و صحيح است،و همين حديث را شيخ روايت كرده است در صحيح از جميل از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و اكثر اصحاب حمل كرده اند بر آن كه تشهد خوانده باشد و اخلال به سلام

ص: 264

كرده باشد و سلام واجب نيست پس ركعتى زياد كرده است سهوا و آن چه واجبست به جا آورده است و ممكن است كه با وجود آن كه تشهد نيز نخوانده باشد اخلال به تشهد كرده است و آن ركن نيست تا بترك آن سهوا نماز باطل شود و ليكن اشتراط نشستن قدر تشهد تعبد خواهد بود.

شخصى كه نماز ظهر را پنج ركعت بكند

6-( و روى العلا عن محمّد بن مسلم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن رجل صلّى الظّهر خمسا فقال ان كان لا يدرى جلس فى الرّابعة ام لم يجلس فليجعل اربع ركعات منها الظّهر و يجلس و يتشهّد ثمّ يصلّى و هو جالس ركعتين و اربع سجدات و يضيفهما إلى الخامسة فتكون نافلة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از علا از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز ظهر را پنج ركعت بكند پس حضرت فرمودند كه اگر نداند كه در ركعت چهار نشسته است يا ننشسته است پس چهار ركعت آن را بظهر حساب كند و بنشيند و تشهد را بخواند پس دو ركعت نماز نشسته بكند و با آن ركعت پنجم منضم سازد كه دو ركعت نافله شود،و شيخ روايت كرده است در قوى از علا از محمد بن مسلم كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه بعد از آن كه نماز ظهر را كرده باشد يقين به همرساند كه پنج ركعت نماز كرده است حضرت فرمودند كه چگونه يقين به همرساند عرض نمودم كه علم به همرسانيد حضرت فرمودند كه اگر علم داشته باشد كه در ركعت چهارم نشسته است پس نماز ظهرش تمام شده است پس برخيزد و يك ركعت ايستاده بكند و با آن ركعت منضم سازد كه دو ركعت نافله شود و بر او چيزى نيست،و اين حديث موافق حديث جميل است و احتمال ندارد كه سهوى شده باشد چون اين حديث را از حضرت امام محمد باقر روايت كرده است بخلاف متن و در

ص: 265

حديث متن عدم علم را كافى دانسته است هر گاه علم بعدم نشستن نداشته باشد و ممكن است كه در اين صورت مخير باشد ميان ابطال و اتمام.

و امّا آن چه مرويست در حسن كالصحيح از زراره و بكير از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه يقين كند كه در نماز واجب زياده كرده است آن نماز را حساب نكند و اعاده كند نماز را هر گاه يقين به همرساند كه زياده كرده است.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه هر كه زياد كند در نماز پس بر اوست كه اعاده كند.

پس محمول است بر صورتى كه بقدر تشهد ننشسته باشد و از ابو اسامه منقول است كه از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه نماز عصر را شش ركعت كند يا پنج ركعت حضرت فرمودند كه اگر يقين داند كه شش ركعت يا پنج ركعت كرده است اعاده كند و اگر نداند كه زياد كرده است يا كم كرده است دو ركعت نماز نشسته بكند كه اگر سه باشد چهار شود و اگر يقين به همرساند كه دو ركعت كرده است و يا سه ركعت و فارغ شده باشد به سلام و سخن گفته باشد و ندانسته باشد كه نماز را تمام نكرده است لازمست كه نماز را تمام كند آن چه را سهو كرده است پس حديث ذو الشّمالين را بيان فرمودند.

هر گاه كسى از شما شك كند در نمازش و نداند كه زياد كرده است يا كم كرده

6-( و: سال الفضيل بن يسار ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن السّهو فقال من حفظ سهوه فاتمّه فليس عليه سجدتا السّهو و انّما السّهو على من لم يدر أ زاد فى صلاته ام نقص منها).

و كالصحيح منقول است از فضيل كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سهو حضرت فرمودند كه هر كه حفظ كند سهو خود را و آن را تمام كند به آن كه در محل خودش به جا آورد يا شك كند و نماز احتياط بكند بر او سجده سهو نيست

ص: 266

و نيست سجده سهو مگر بر كسى كه نداند كه در نماز زياد كرده است يا كم كرده است،و ظاهرش آنست كه شك كرده باشد در ميان سه و پنج تدارك مى كند احتمال سه را بدو ركعت نشسته و زيادتى را بدو سجده سهو چنانكه در حديث از ابو اسامه گذشت و احتمال دارد كه سجده سهو كافى باشد و اول اظهر است و نگفتن نماز احتياط ضرر ندارد چون غرض سجده سهو است و به همين عبارت منقولست در موثق كالصحيح از سماعه.

و منقول است در حسن كالصحيح از زراره كه گفت شنيدم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه هر گاه كسى از شما شك كند در نمازش و نداند كه زياد كرده است يا كم كرده است پس دو سجده نشسته بكند و حضرت اين دو سجده سهو را مرغمتين ناميده است يعنى بينى شيطان را بر خاك مى مالد چون مى خواست كه نماز شما را باطل كند شما على رغم او سجده مى كنيد او ذليل مى شود،و بحسب عبارت شامل اين هست كه شك كند كه آيا دو ركعت نماز كرده است يا سه ركعت يا پنج ركعت يا دو و پنج يا شش و سجده سهو از جهت احتمال پنج و شش باشد و هم چنين اگر شك كند كه يك سجده كرده است يا سه سجده يا سوره نخوانده است يا دو سوره خوانده است و علما مطلقا متوجه اين معانى نشده اند و در شك ميان سه و پنج و دو و پنج و امثال اينها قايل ببطلان صلاة شده اند اكثر چون اين عبارات صريح نيست در اين مطلوب و ليكن ظهور كافى است چنانكه خواهد آمد و بعضى از فضلا احتمالى داده اند كه مراد از اين عبارت شك ميان چهار و پنج باشد كه نمى داند كه يك ركعت زياد كرده است يا از زياده كم كرده است كه تمام كرده باشد و ليكن الغاز و تعميه است و در كلام معصوم لايق نيست.

ص: 267

كسي چهار ركعت كرده يا پنج ركعت

6-( و روى الحلبيّ عنه صلوات اللّه عليه انّه قال: اذا لم تدر اربعا صلّيت ام خمسا ام زدت ام نقصت فتشهّد و سلّم و اسجد سجدتين بغير ركوع و لا قرائة تتشهّد فيهما تشهّدا خفيفا).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه ندانى كه چهار ركعت كرده يا پنج ركعت يا زياده كردۀ يا كم پس تشهد بخوان و سلام بده و دو سجده سهو كن بى ركوع و بى قرائت و بعد از سجدتين تشهد خفيف مى خوانى و آن.

(اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه اللّهمّ صلّ على محمّد و آله).

است و سلام خواهد آمد و ظاهر عبارت يا زده كردۀ يا كم آنست كه مذكور شد سابقا با احتمالات سابقه و در اينجا احتمالى ديگر دارد كه در نماز زيادتى يا نقصانى بفعل آورده باشى سهوا و اين معنى بعيد نيست و مؤيد اين معنى است صحيحه ابن ابى عمير از بعضى از اصحاب ما از سفيان بن سمط كه ممدوح است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه دو سجده سهو مى كنى در هر زيادتى كه داخل مى شود بر تو يا نقصانى كه بكنى در نماز،و احوط آنست كه در هر زيادتى و نقصانى كه مبطل نباشند دو سجده سهو بكند و امّا شك ميان چهار و پنج اگر بعد از سجدتين باشد چنانكه ظاهر اخبار است تمام مى كند و دو سجده سهو مى كند از جهت تدارك احتمال زيادتى چنانكه در صحيح عبد اللّه ابن سنان و صحيح ابو بصير نيز منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند هر گاه ندانى كه چهار ركعت نماز كردۀ يا پنج ركعت پس دو سجده سهو بكن بعد از سلام در وقتى كه نشسته باشى و بعد از سجدتين سلام بگو،و تشهد در حديث حلبى بود پس تشهد و سلام در سجدۀ سهو باشد و ذكر در سجده گذشت در حديث حلبى.

ص: 268

شخصى كه داخل شود با امام در نمازش و امام پيش از او يك ركعت نماز كرده باشد

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه: انّه سئل عن رجل دخل مع الامام فى صلاته و قد سبقه بركعة فلمّا فرغ الامام خرج مع النّاس ثمّ ذكر بعد ذلك انّه فاتته ركعة قال يعيد ركعة واحدة).

و منقولست كالصحيح و بروايت شيخ در صحيح از محمد كه پرسيدند از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه داخل شود با امام در نمازش و امام پيش از او يك ركعت نماز كرده باشد و چون امام سلام دهد او نيز نسيانا سلام دهد و با مردم از مسجد بيرون رود و بعد از آن به خاطرش رسد كه يك ركعت از او فوت شده است حضرت فرمودند كه او اعاده مى كند يك ركعت را يعنى به جا مى آورد و گذشت صحيحه عبيد و غير آن،و به اسانيد ديگر از موثق و غيره از محمد بن مسلم منقول است و هم چنين از عبيد بن زراره.

شخصى نداند كه دو ركعت نماز كرده است يا سه ركعت يا چهار ركعت

6-( و روى عبد الرّحمن بن الحجّاج عن ابى ابراهيم صلوات اللّه عليه قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه رجل لا يدرى به اثنتين صلّى ام ثلثا ام اربعا فقال يصلّى ركعة من قيام ثمّ يسلّم ثمّ يصلّى ركعتين و هو جالس).

و منقولست در صحيح على الظاهر و المشهور از عبد الرحمن از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى نداند كه دو ركعت نماز كرده است يا سه ركعت يا چهار ركعت حضرت فرمودند كه يك ركعت ايستاده مى كند و سلام مى دهد بعد از آن دو ركعت نشسته مى كند پس اگر در واقع سه ركعت كرده باشد چهار مى شود به ركعت ايستاده،و دو ركعت نشسته نافله خواهد بود و اگر در واقع دو باشد باين هر دو چهار مى شود.

و در حسن كالصحيح از ابن ابى عمير منقول است كه او از بعضى از مشايخ خود روايت كرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در

ص: 269

شخصى كه نماز كند و نداند كه دو ركعت كرده است يا سه ركعت يا چهار ركعت حضرت فرمودند كه دو ركعت نماز ايستاده مى كند كه اگر دو باشد چهار شود و بعد از آن دو ركعت نشسته مى كند كه اگر سه باشد چهار شود پس اگر در واقع چهار ركعت باشد اين چهار ركعت نافله خواهد بود و اگر نه متمم نماز خواهد بود،و مشهور ميان علما عمل به اين حديث است و عمل به آن چه صدوق ذكر كرده است اولى است اگر چه ظاهر آنست كه مخيّر باشد در عمل بهر يك كه خواهد.

7-( و روى علىّ بن ابى حمزة عن العبد الصّالح صلوات اللّه عليه قال:

سألته عن الرّجل يشكّ فلا يدرى أ واحدة صلّى ام اثنتين او ثلثا او أربعا تلتبس عليه صلاته فقال كلّ ذا فقلت نعم قال فليمض فى صلاته و ليتعوّذ باللّه من الشّيطان الرّجيم فانّه يوشك ان يذهب عنه).

و بسند صحيح منقول است از بزنطى از على بن ابى حمزه لعنه اللّه تعالى و ظاهرا نقل از اين ملعون عدو اللّه پيش از معلونيّت او بوده است و ضرر هيچ ملعونى به شيعيان آن قدر نرسيد كه از اين ملعون رسيد و بناى واقفى شدن از اين سگ شد و احتمال دارد كه ثمالى باشد و او ثقه است و خوش اعتقاد و به سبب اشتراك حديث از رتبه اعتماد مى افتد و او روايت كرده است كه از بنده صالح الهى حضرت موسى بن جعفر صلوات عليهما سؤال كردم از شخصى كه شك مى كند و نمى داند كه يك ركعت نماز كرده است يا دو ركعت يا سه ركعت يا چهار ركعت و مشتبه شده است بر او نمازش و نمى داند كه چند ركعت نماز كرده است پس حضرت فرمودند كه اين مقدار شك و از لفظ مضارع ظاهر مى شود كه مثل اين شك را بسيار مى كرده است و كثير السّهو بوده است من گفتم بلى حضرت فرمودند كه نماز را بكند يعنى بنا را بر اكثر گذارد يا مخير است بنا بر هر چه خواهد

ص: 270

بگذارد و پناه به خداوند تعالى برد از شر شيطان مردود درگاه الهى كه عن قريب اين شك و وسواس از او زايل خواهد شد و از اين عبارت نيز ظاهر مى شود كه وسواسى و كثير الشّك بوده است و على اى حال ضرور است كه اين خبر را از جهت ضعف ترك كنند يا حمل كنند بر كثير السّهو چون روايات صحيحه گذشت كه شك ميان يك و دو سبب بطلان نماز است.

و در خصوص اين سهو نيز روايات صحيحه وارد شده است بر بطلان نماز مثل صحيحه صفوان از حضرت ابى الحسن موسى يا رضا صلوات اللّه عليهما كه آن حضرت فرمودند كه هر گاه ندانى كه چند ركعت نماز كردۀ و طرفى مظنونت نباشد نماز را اعاده كن و صحيحه زراره و ابو بصير كه هر دو گفتند به آن حضرت كه حضرت باقر است يا حضرت صادق صلوات اللّه عليهما عرض نموديم كه شخصى شك بسيارى مى كند تا آن كه نمى داند كه چند ركعت نماز كرده است و چند ركعت مانده است حضرت فرمودند كه اعاده كند عرض نموديم كه كثير الشك است فرمودند كه ملتفت نشود و گذشت.

و صحيحه ابن ابى يعفور از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه شك كنى و ندانى كه سه ركعت كرده يا دو ركعت يا يك ركعت يا چهار ركعت اعاده كن اين نماز را و بنا بر شك مگذار.

و صحيحه على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه به نماز ايستد و نداند كه چيزى كرده است يا نه حضرت فرمودند كه از سر گيرد و فرق ميان اين حديث و حديث سابق آنست كه در سابق علم داشت به يك ركعت و در اينجا احتمال مى دهد كه ركعت اول باشد كه ايستاده است و علم به يك ركعت وقتى حاصل مى شود كه ركوع و سجود را كرده باشد و در اينجا آن علم را ندارد.

ص: 271

شخصى كه نداند كه سه ركعت كرده است يا دو ركعت

8-( و روى سهل بن اليسع فى ذلك عن الرّضا صلوات اللّه عليه:

انّه يبنى على يقينه و يسجد سجدتي السّهو بعد التّسليم و يتشهّد تشهّدا خفيفا).

و در حسن كالصحيح منقول است از سهل در اين مسأله از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه بنا بر يقين مى گذارد كه يك باشد و دو سجده سهو مى كند بعد از سلام و تشهد خفيف مى كند از جهت سجده سهو.

شيخ طوسى در حسن روايت كرده است از سهل كه گفت سؤال كردم از حضرت ابى الحسن صلوات اللّه عليه از شخصى كه نداند كه سه ركعت كرده است يا دو ركعت حضرت فرمودند كه بنا بر نقصان مى گذارد و عمل به جزم مى كند و بعد از فراغ از نماز تشهد خفيف مى كند هم چنين است حكم در اول نماز و آخر نماز يعنى بنا بر اقل مى گذارد پس شامل باشد آن چه را مصنف ذكر كرده است.

و در صحيح از على بن يقطين منقول است كه گفت از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه نداند كه يك ركعت كرده است يا دو ركعت يا سه ركعت حضرت فرمودند كه بنا بر جزم مى گذارد و سجده سهو مى كند و تشهد خفيف به جا مى آورد و شيخ حمل كرده است بر آن كه يقين اعاده است و حمل بر تقيه اولى است چون موافق مذهب شافعيه است.

6-( و قد روى: انّه يصلّى ركعتين يا ركعة من قيام و ركعتين و هو جالس و ليست هذه الاخبار مختلفة و صاحب السّهو بالخيار بأىّ خبر منها اخذ فهو مصيب).

و در روايتى ديگر واقع شده است كه دو ركعت ايستاده مى كند كه اگر دو باشد چهار شود و دو ركعت نشسته مى كند كه اگر سه باشد چهار شود و اگر يك باشد با هر دو چهار شود و بنا بر نسخه يك ركعت ايستاده يك صورت مى ماند كه آن يك باشد و آن را اعتبار نكرده اند بواسطه آن كه

ص: 272

آن احتمال سبب بطلان صلاتست و صدوق مى گويد كه اين اخبار اگر چه بحسب ظاهر مختلفند و ليكن در واقع اختلاف ندارند چون صاحب سهو مخير است و بهر خبرى كه عمل كند صحيح است و درست عمل كرده است و صدوق اخبار صحيحه كه سبب بطلانست به آن ها عمل نكرده است و باين اخبارى كه موافق مذهب عامه است و تقية وارد شده است عمل نموده است.

هر گاه شك كنى بنا بر يقين بگذار

7-( و روى عن اسحاق بن عمّار انّه قال قال لي ابو الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه: اذا شككت فابن على اليقين قال قلت هذا اصل قال نعم).

و در موثق كالصحيح منقولست از اسحاق بن عمّار كه گفت حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شك كنى بنا بر يقين گذار اسحاق گفت كه عرض نمودم كه اين قاعده كلى است حضرت فرمودند كه بلى و ظاهرش آنست كه بنا بر اقلّ مى گذارد و پيشتر گفت كه بنا بر اكثر مى گذارد پس مى بايد كه صدوق قايل باشد به تخيير ميان بنا بر اقلّ و بنا بر اكثر چنانكه الحال گفت و جمعى تاويل كرده اند امثال اين حديث را كه اگر بنا بر اكثر گذارد و نماز احتياط را به جا آورد يقينا بريء الذمّه است و نمازش صحيح است زيرا كه اگر در واقع اكثر باشد به جا آورده است و آن زيادتى نافله باشد و اگر كم باشد اين متمم باشد بخلاف بنا بر اقل كه گاه باشد در واقع اكثر باشد و نماز زياده شود و زيادتى عمدا نماز را باطل مى كند و حمل بر نافله كرده اند اين خبر را با اخبارى كه بر اين مضمون وارد شده است مثل حديث حسن كالصحيح حسين بن ابى علا بدو سند،و موثق كالصحيح عبد اللّه بن ابى يعفور،و قوى عبد الرحمن بن حجاج كه هر گاه شك كند ميان يك و دو بنا بر يك مى گذارد و تمام مى كند و بنا بر اين حمل بر نافله كرده اند كه احاديث متواترة وارد شده است بر بطلان صلاة هر گاه شك كند ميان يك و دو و بعضى از آن گذشت.

ص: 273

تشهد فراموش شده

6-( و: سال عبد اللّه بن ابى يعفور ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى ركعتين من المكتوبة فلا يجلس فيهما فقال ان ذكر و هو قائم فى الثّالثة فليجلس و ان لم يذكر حتّى يركع فليتمّ صلاته ثمّ يسجد سجدتين و هو جالس قبل ان يتكلّم).

و به اسانيد صحيحه منقول است از عبد اللّه كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه دو ركعت نماز واجب آورد و فراموش كند كه بنشيند از جهت تشهد حضرت فرمودند كه اگر به خاطرش رسد در وقتى كه در ركعت سيم ايستاده باشد بايد كه بنشيند و تشهد بخواند و اگر به خاطرش نرسد تا بركوع رود نماز را تمام كند و دو سجده سهو كند نشسته پيش از آن كه سخن كند و به همين مضمون است صحيحه سليمان بن خالد و حسنه كالصحيحه حسين بن ابى العلا و حسنه ديگر و قويه ديگر و در صورت تدارك سجده ندارد على الظاهر و محتمل است كه متعلق بهر دو باشد اگر چه بعيد است.

و در موثق كالصحيح از ابو بصير منقول است كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه فراموش كند تشهد را حضرت فرمودند كه دو سجده سهو مى كند و تشهد مى خواند در آن يعنى بعد از سجدتين و تشهد سجده سهو تلافى مى كند تشهدى را كه فراموش كرده است.

و مثل اين خبر است حديث على بن ابى حمزه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و در حديثى صريح نديده ام كه تشهد منسى را قضا كند بعد از نماز چنانكه مشهور است در ميان اصحاب.

و در حديث حسن كالصحيح فضيل از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و حسن كالصحيح حلبى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه اگر تشهد اوّل را فراموش كند و برخيزد پس اگر پيش از ركوع

ص: 274

به خاطرش رسد مى نشيند و تشهد را مى خواند و بر مى خيزيد و قرائت را از سر مى گيرد و نماز را تمام مى كند و اگر بعد از ركوع به خاطرش رسد نماز را تمام مى كند و بعد از نماز پيش از آن كه با كسى سخن كند دو سجده سهو مى كند و آن كه در اين اخبار بسيار تشهد را ذكر نفرموده اند ظاهرا وجهش همين باشد كه چون سجدۀ سهو را ذكر كرده اند و تشهد آن كافى بود از تشهّد منسى تشهد ديگر نفرموده اند و اگر كسى احتياط كند و تشهد را پيش از سجده سهو يا بعد از آن به جا آورد احوط خواهد بود تا مخالفت اصحاب نكرده باشد امّا اگر تشهد آخر را سهو كرده باشد آن را به جا مى آورد.

چنانكه در حديث صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقول است در شخصى كه از نماز فارغ شود و به خاطرش رسد كه تشهد را نخوانده است و سلام گفته است حضرت فرمودند كه اگر نزديك باشد به جاى خود رود و تشهد را بخواند و اگر نه به جاى پاكيزه رود و تشهد را به جا آورد و به درستى كه سنّت است در نماز يعنى وجوبش از سنت نبى ظاهر شده است و نسيانش سبب بطلان نماز نيست.

و در قوى كالصحيح از محمد حلبى منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه سهو كند تشهد را در نماز حضرت فرمودند كه بر گردد و تشهد را بخواند عرض نمودم كه سجده سهو مى كند حضرت فرمودند كه نه در اينجا سجده سهو نيست و ظاهرا از آن جهت سجده سهو نباشد كه تلافى كرده باشد.

و اخبار بسيار وارد شده است در آن كه هر چه تلافى كنند سجده سهو ندارد و اگر سلام را فراموش كرده باشد و فاصله بسيار نشده باشد به جا مى آورد.

چنانكه در موثق كالصحيح از يونس منقول است كه گفت به حضرت امام

ص: 275

موسى كاظم صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه امامت جمعى مى كردم و تشهد را خواندم و برخاستم و سلام را ندادم از روى فراموشى پس مامومان گفتند كه سلام ندادى بر ما حضرت فرمودند كه در وقتى كه نشسته بودى سلام نگفتى گفتم بلى حضرت فرمودند كه باكى نيست و اگر بالكليه فراموش كرده بودى و ايشان مى گفتند كه سلام نكرده مى بايست كه رو به ايشان كنى و به گويى السّلام عليكم و ظاهر عبارت آنست كه سلام سابق مثل السّلام علينا را گفته بوده است و حضرت فرموده باشند كه همان بس است هر چند قصد خروج نكرده بوده است يا سلام گفته بوده است و فراموش كرده بوده است كه رو به ايشان كند در حال سلام و ظاهرش آنست كه السّلام عليكم كافى باشد اگر چه ممكن است كه مراد اين باشد كه تا به آخر.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر گاه شخصى فراموش كند سلام را و رو از قبله بگرداند يا رو را به جانب راست كند و بگويد يا گفته باشد السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين از نماز فارغ شده است يا مى شود و ظاهرش آنست كه اگر اين سلام را در تشهد گفته باشد كافى است از سلام منسى.

و كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه هر گاه ماموم فراموش كند كه سلام دهد سلام امام كافى است از سلام او.

كسى بعد از نماز شك كند و نداند كه سه ركعت نماز كرده است

6-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّه قال:

ان شكّ الرّجل بعد ما صلّى فلم يدرا ثلثا صلّى ام اربعا و كان يقينه حين انصرف انّه كان قد اتمّ لم يعد الصّلاة و كان حين انصرف اقرب إلى الحقّ منه بعد ذلك).

و كالصحيح منقولست از محمد كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر كسى بعد از نماز شك كند و نداند

ص: 276

كه سه ركعت نماز كرده است يا چهار ركعت و در وقت فارغ شدن از نماز اعتقادش اين بود كه نمازش تمام شده است اعاده نمى كند نماز را زيرا كه در وقت فارغ شدن از نماز نزديكتر بود بحق از حال بعد از نماز او حاصل آن كه شك بعد از فراغ اعتبار ندارد.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است در شخصى كه شك كند بعد از فارغ شدن از نماز حضرت فرمودند كه اعاده نمى كند نماز را و بر او چيزى نيست و در صحيحه زراره گذشت كه هر چه وقتش گذشت التفات به آن نمى كند.

و در موثق كالصحيح از محمد بن مسلم منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر چرا شك كنى و وقت آن گذشته باشد تو نيز بگذر و ملتفت مشو.

شك بين سه و چهار

6-( و فى نوادر ابراهيم بن هاشم: انّه سئل ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن امام يصلّى بأربعة نفر او بخمسة فيسبّح اثنان على انّهم صلّوا ثلثا و يسبّح ثلاثة على انّهم صلّوا اربعا يقولون هؤلاء قوموا او يقولون هؤلاء اقعدوا و الامام مائل مع احدهما او معتدل الوهم فما يجب عليهم قال ليس على الامام اذا حفظ عليه من خلفه سهو باتّفاق منهم و ليس على من خلف الامام سهو اذا لم يسه الامام و لا سهو فى سهو و ليس فى المغرب سهو و لا فى الفجر سهو و لا فى الرّكعتين الاوّلتين من كلّ صلاة سهو فاذا اختلف على الامام من خلفه فعليه و عليهم فى الاحتياط و الاعادة و الاخذ بالجزم).

و در بعضى از نسخ الاعادة و الاخذ بالجزم است.

و در كتاب نوادر كه تصنيف ابراهيم بن هاشم است و او روايت كرده

ص: 277

است از محمد بن عيسى از يونس از شخصى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از امامى كه پيش نمازى كند چهار كس يا پنج كس را پس دو كس سبحان اللّه را سه مرتبه بگويند كه دلالت كند بر آن كه امام سه ركعت نماز كرده است و سه كس سبحان اللّه را چهار مرتبه بلند گويند كه دلالت كند بر آن كه چهار ركعت نماز كرده اند و كس اول گويند به اشاره يا به تسبيح كه برخيزيد چون سه ركعت نماز كرده ايد و اين سه كس گويند به اشاره يا به تسبيح كه چهار ركعت تمام شده است و پيشنماز با يكى از اين دو طايفه باشد يا هر دو احتمال به نزد او مساوى باشد در اين صورت ايشان را چه مى بايد كرد و چه چيز واجبست حضرت صلوات اللّه عليه قواعد كليّه بيان فرموده اند كه اگر جميع مامومين يقين داشته باشند يا گمان بر يك طرف سهو امام اعتبار ندارد و مى بايد كه تابع مامومين باشد و هم چنين اگر مامومين شك داشته باشند و اما يقين يا ظن داشته باشد،مامومان بظن و اعتقاد امام عمل مى كنند ديگر سهو نيست در سهو، و شك در نماز شام سبب بطلان نماز است اگر شك بماند بعد از تدبّر،و هم چنين سهوى نيست در نماز صبح كه شك در ركعات آن سبب بطلان نماز است،و هم چنين سبب بطلان است شك در دو ركعت اول از هر نمازى چنانكه گذشت.

و در كافى و تهذيب هست كه و لا سهو فى نافلة و شك نيست يعنى ضرر ندارد در نماز سنّت اگر چه دو ركعتى باشد و مخيّر است كه بنا بر كمتر گذارد يا بر بيشتر اگر چه بنا بر كمتر بهتر است،پس اگر مامومان مختلف شوند چنانكه در اين مثال واقع شده است پس بر امام و مامومان احتياط آنست كه نماز را همه اعاده كنند و آن چه يقين است به آن عمل نمايند كه نماز را از سر گيرند و نسخه تهذيب و اكثر نسخ كافى چنين است و بنا بر نسخه كه الاعاده واو داشته

ص: 278

باشد يك معنى همين است كه در احتياط و اعاده عمل به جزم بر ايشان لازم است و آن اعاده است،و احتمالى ديگر آن كه مراد اين باشد كه بر هر يك لازمست كه عمل به جزم خود كنند پس در اين صورت جماعت اولى كه جزم در سه ركعت دارند يك ركعت ديگر مى كنند تا چهار شود و جمعى كه جزم در چهار دارند سلام مى دهند و امام با هر يك از اين دو طايفه كه متفق باشد با آن طايفه تمام مى كند،و طايفه ديگر قصد انفراد مى كنند و اگر امام شك داشته باشد رجوع به يك طايفه مى كند كه علم داشته باشند و بعد از آن بقيه رجوع بعلم امام مى كنند اگر ما به الاشتراكى داشته باشند مثل آن چه مذكور شد كه طايفه اولى شك ميان دو و سه داشته باشند و طايفه دويم شك ميان سه و چهار داشته باشند پس سه را طايفه دويم يقين دارند و طايفه اول يقين ببطلان آن ندارند امام رجوع به يقين ايشان مى كند و عمل به سه مى كند و طايفه اول نيز به آن عمل مى كنند و اگر ما به الاشتراك نداشته باشند مثل آن كه يك طايفه شك در ميان يك و دو كنند و طايفه ديگر در ميان سه و چهار و امام احتمال هر دو دهد اولى در اينجا آنست كه هر يك جدا شوند نماز طايفه اوّل و امام باطل است چون شك در ميان يك و دو است و طايفه دويم شخصى را از ميان خود امام مى كنند،و بنا بر اكثر مى گذارند بنا بر مشهور و يا بنا بر اقل بر قول جمعى و نماز خود را تمام مى كنند،و اگر در اين صورت امام شك كند در ميان دو و سه پس طايفه اوّل با امام بنا بر دو مى گذارند و تمام مى كنند و طايفه دويم بنا بر چهار يا سه مى گذارند و تمام مى كنند.

و محتمل است كه در اين صورت امام بنا بر سه گذارد كه شك در آن دارد و چون طايفه دويم جزم در سه دارند به جزم ايشان عمل مى كنند و تمام مى كنند و طايفه اوّل منفرد مى شوند اگر چه علم به جزم خود كردن بهتر است،و احتمالى

ص: 279

داده اند كه چون امام شكش در ميان دو و سه است و رجوع به طايفه دويم كرد طايفه اولى نيز رجوع به امام كنند چون يك طرف شك امام دو است و ليكن اين بعيد است بنا بر آن كه طايفه اولى جزم دارند كه سه ركعت نكرده اند چون رجوع به چيزى كنند كه جزم بخلاف آن داشته باشند و بنا بر اين ظاهر شد كه نسخه فقيه كه واو دارد بهتر است كه مراد اين باشد كه هر يك در احتياط نمودن و در اعاده كردن عمل به جزم مى كنند در جائى كه جزم در اعاده باشد مثل شك ميان يك و دو اعاده كنند و در جائى كه نماز احتياط بايد كرد مثل شك در ميان دو و سه يا سه و چهار عمل به احتياط كنند.

و قريب به اين معنى است حديث صحيح عبد الرحمن بن حجاج از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه در سهو در نماز كه حضرت فرمودند كه بنا بر يقين مى گذارى و عمل به جزم مى كنى و احتياط مى كنى در همه نمازها و محتمل است كه مراد اين باشد كه بنا بر اقل مى گذارى و يا آن كه بنا بر اكثر مى گذارى و نماز احتياط را مى كنى تا جزم به همرسد.

و در حسن كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه بر امام سهو نيست،و بر مامومين سهو نيست يعنى هر يك رجوع به ديگرى مى كنند،و در سهو سهو نيست يعنى شك در نماز احتياط،يا سجده سهو،يا نماز اعاده:اعتبار ندارد و عمل بر اكثر صحيح مى كند،و بر اعاده اعاده نيست.

و در صحيح از على بن جعفر منقول است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه در عقب امام نماز كند و نداند كه چند ركعت كرده است آيا بر او سهو هست حضرت فرمودند كه نه يعنى ماموم رجوع به امام مى كند و احتمال عكس و هر دو دارد و اللّه تعالى يعلم.

ص: 280

و در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه از احدهما صلوات اللّه عليهما سؤال كردم از سهو در نافله حضرت فرمودند كه بر تو چيزى لازم نيست اگر در نافله سهو كنى.

اگر فراموشى كنى نمازى را و نداني كه چه نماز است

(و ان نسيت صلاة و لا تدرى أيّ صلاة هى فصلّ ركعتين و ثلث ركعات و اربع ركعات فان كانت الظّهر او العصر او العشاء الآخرة تكون قد صلّيت اربعا و ان كانت المغرب تكون قد صلّيت ثلثا و ان كانت الغداة تكون قد صلّيت ركعتين)

و اگر فراموشى كنى نمازى را و ندانى كه چه نماز است پس دو ركعت نماز بگذار و نماز سه ركعتى و چهار ركعتى پس اگر آن چه فوت شده است ظهر يا عصر يا عشا باشد بفعل آمده است،و اگر فايته شام باشد سه ركعتى را كرده،و اگر صبح باشد دو ركعتى را كردۀ و بر اين مضمون بطريق صحيحه از على بن اسباط از بسيار كسى از اصحاب ما از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست،و اكثر علما باين عمل نموده اند و بعضى گفته اند كه پنج نماز واجبست از باب مقدمه و جواب اين است كه مقدمه به سه نيز حاصل مى شود و اللّه تعالى يعلم و در نماز چهار ركعتى مخيّر است ميان جهر و اخفات.

كلام زائد در نماز

(و ان تكلّمت فى صلاتك ناسيا فقلت اقيموا صفوفكم فاتمّ صلاتك و اسجد سجدتي السّهو)

و منقولست بسند صحيح از عبد الرحمن بن حجّاج كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه فراموش كند در اثناى نماز و سخن بگويد به آن كه مثلا بگويد كه صفها را درست كنيد حضرت فرمودند كه نماز را تمام مى كند و بعد از نماز دو سجده سهو مى كند پس عرض نمودم كه آيا دو سجده سهو پيش از سلام است يا بعد از آن حضرت فرمودند كه بعد از سلام و احاديث گذشت و خواهد آمد.

ص: 281

و در صحيحه زراره و صحيحه محمد بن مسلم واقع شده است كه هر كه نسيانا سخن گويد در نماز نماز را تمام مى كند و بر او چيزى نيست و شيخ حمل كرده است بر آن كه گناه ندارد و اظهر عدم وجوبست و احاديث سجده را حمل بر استحباب مى بايد كرد و احوط آنست كه ترك نكند.

16-( و روى: انّ من تكلّم فى صلاته ناسيا كبّر تكبيرات).

و در روايتى وارد شده است بسند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه شخصى او را بخواند و او در نماز باشد و فراموش كند و او را جواب دهد چه كند حضرت فرمودند كه نماز را تمام مى كند و تكبير بسيار مى گويد و اين حديث نيز قرينه عدم وجوب سجده سهو است اگر چه ممكن است كه واجب تخييرى باشد يا هر دو واجب باشد يا احدهما و ديگرى مستحب باشد و ليكن خلاف ظاهر است.

(و من تكلّم فى صلاته متعمّدا فعليه اعادة الصّلاة).

و كسى كه در اثناى نماز عمدا سخن گويد واجبست كه نماز را اعاده كند و بر اين مضمون احاديث صحيحه وارد شده است و خواهد آمد در بحث رعاف و غيره.

(و من انّ فى صلاته فقد تكلّم).

در حديث موثق از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه هر كه در نماز ناله كند يا آه بكشد چنانست كه سخن گفته است و مشهور ميان علما اينست كه كلام بد و حرف يا بيشتر مبطل است پس آه و ناله اگر دو حرف يا بيشتر باشد چنانكه در غالب اوقات اقلا سه حرف مى باشد مبطل است،و مشهور آنست كه انين آهى است كه در مرض مى باشد و آه اعم است و ظاهر اين حديث كراهتست و احوط آنست كه آه نكشد و ناله نكند حتى از جهت آخرت و خوف الهى و جمعى گفته اند كه يك حرف مفهم كلام است و ناله و آه و اح اح و تنحنح و امثال اينها

ص: 282

كلام نيست چون عرفا اطلاق نمى كنند كلام را بر اينها و احوط تركست از جهت اين خبر و از جهت اطلاق لغوى چون كلام ما يتكلّم به است و اعم از همه اينهاست اگر چه اطلاق محمول است بر عرف و عرفا اينها را كلام نمى گويند و «اوّاه»كه در قرآن مجيد در وصف خليل وارد شده است دلالت بر اين نمى كند كه در نماز بوده است.

مع هذا در حديث وارد است كه اوّاه بمعنى بسيار دعا كننده است و مشهور است از حضرت ابراهيم(ع)و حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله كه در حالت نماز هر دو ناله از سينه ايشان ظاهر مى شد ماند ديگى كه جوشد و چون عرفا كلام نمى گويند از آن جهت جزم ببطلان نماز نمى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

اگر فراموش كنى نماز ظهر را

(و ان نسيت الظّهر حتّى غربت الشّمس و قد صلّيت العصر فان أمكنك ان تصلّيها قبل ان يفوتك المغرب فابدأ بها و الاّ فصلّ المغرب ثمّ صلّ بعدها الظّهر و ان نسيت الظّهر فذكرتها و أنت تصلّى العصر فاجعل الّتى تصلّيها الظّهر ان لم تخش ان يفوتك وقت العصر ثمّ صلّ العصر بعد ذلك فان خفت ان يفوتك وقت العصر فابدأ بالعصر و ان نسيت الظّهر و العصر ثمّ ذكرتهما عند غروب الشّمس فصلّ الظّهر ثمّ صلّ العصر ان كنت لا تخاف فوات إحداهما فان خفت ان يفوتك إحداهما فابدأ بالعصر و لا تؤخّرها فتكون قد فاتتك جميعا ثمّ صلّ الاولى بعد ذلك على اثرها)

و اگر فراموش كنى نماز ظهر را تا آفتاب فرو رود و نماز عصر را كرده باشى پس اگر ممكنت باشد كه نماز ظهر قضا را پيش از فوت شدن وقت شام به جا آورى اوّل قضا را بكن و الاّ اوّل نماز شام را بكن و بعد از آن ظهر را به جا آور،و اگر فراموش كنى نماز ظهر را و به خاطرت رسد كه نكردۀ در اثناى نماز عصر قصد كن عصر را كه اين ظهر است

ص: 283

و به نيّت نماز ظهر تمام كن و عصر را بعد از آن به جا آور اگر خوف نباشد كه وقت عصر بيرون رود،و اگر ترسى كه وقت عصر فوت شود ابتدا به عصر كن يعنى اول عصر را تمام كن،و اگر نماز ظهر و عصر را هر دو فراموش كرده باشى و قريب به فرو رفتن قرص يا ذهاب حمره مشرق به خاطرت رسد پس اگر وقت هر دو باشد اگر چه مقدار پنج ركعت مانده باشد اوّل ظهر را به جا آور ديگر عصر را اگر نترسى كه يك نمازت فوت خواهد شد،پس اگر خوف فوت يك نماز داشته باشى به آن كه مقدار چهار ركعت يا كمتر مانده باشد ابتدا به عصر كن و عصر را تاخير مكن كه آخر هر دو نمازت فوت شود چون وقت ظهر بيرون رفته است در اين صورت پس اگر اوّل ظهر را بكنى ظهر را در وقت عصر كرده خواهى بود و عصر را در وقت شام پس در اين صورت عصر را به جا آور و ظهر را بعد از آن بعنوان قضا به جا آور بعد از عصر،و آن چه ذكر كرده است صدوق قريب است بحديث قوى حلبى و عبارت آخرش فتكون قد فاتتك بود و ظاهرا سهو از بعضى از نساخ اين كتاب شده باشد اگر چه منفرد نيز صحيح است كه جنس نماز مراد باشد و ظاهرش دلالت مى كند بر تقديم فايته واحده يا فايته يوم چنانكه جمعى بهر يك قايلند و صريح نيست چون خلافى نيست در اولويّت تقديم و احاديث صحيحه بسيار وارد شده است بر اين مضمون خلافى كه هست در وجوب تقديم است و از عبارت ظاهر نمى شود وجوب و استحباب و شك نيست در اولويّت و احوطيت تقديم يك فايته و فايته يوم بلكه مطلق فايته.

چنانكه منقول است در صحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه فراموش كنى نمازى را يا بى وضو بگذارى و نمازهاى قضا داشته باشى ابتدا كن بأوّل آنها و اذان و اقامه بگو از جهت نماز اوّل و بعد از آن نمازها را به اقامه تنها واقع ساز از جهت هر نمازى،و زراره گفت

ص: 284

كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر نماز ظهر را كرده باشى و نماز صبحت فوت شده باشد و به خاطرت رسد نماز صبح را قضا كن در هر وقتى كه خواهى اگر چه بعد از عصر باشد كه در آن وقت نافله مبتدئه مكروه است اما قضا كراهت ندارد،و هر گاه به خاطرت رسد كه نمازى كه از تو فوت شده است آن نماز را واجبست كه به جا آورى،و فرمودند كه اگر فراموش كنى نماز ظهر را تا آن كه نماز عصر را به جا آورى و به خاطرت رسد در اثناى نماز يا بعد از آن كه فارغ شده باشى يعنى نزديك به فارغ شدن باشد پس قصد كن كه آن عصر ظهر باشد و بعد از آن عصر را به جا آور به درستى كه اين چهار ركعت جاى آن چهار ركعت را مى گيرد و جمعى بظاهر اين حديث عمل كرده اند كه بعد از اتمام نماز نقل نيّت مى توان كرد و استبعادى ندارد چنانكه در فقه رضوى است،و اگر در اثناى نماز عصر به خاطرت رسد كه نماز ظهر را نكرده و دو ركعت نماز عصر را كرده باشى قصد كن كه اين نمازى كه مى كنم نماز ظهر است و دو ركعتى كه مانده است به جا آور و بعد از آن بر خيز و نماز عصر را بكن،و اگر شام شده باشد و به خاطرت رسد كه نماز عصر را نكرده و وقت آن قدر باشد كه نماز عصر را با نماز شام به جا آورى پيش از ذهاب حمره مغربى اول نماز عصر را به جا آور و بعد از آن نماز شام را، و اگر بعد از آن كه نماز شام كرده باشى به خاطرت رسد كه نماز عصر را نكردۀ برخيز و آن را به جا آور،و اگر از نماز شام دو ركعت كرده باشى و به خاطرت رسد نماز شام را قصد كن كه نماز عصر است و چهار ركعت تمام كن و بعد از آن نماز شام را به جا آور،و اگر بعد از نماز خفتن به خاطرت رسد كه نماز شام را نكرده برخيز و نماز شام را به جا آور يعنى اگر خفتن را در وقت مخصوص شام نيز به جا آورده باشى صحيح است چنانكه راى صدوقست و بنا بر مذهب مشهور محمول است بر آن كه خفتن را در وقت مشترك به جا آورده باشد،و اگر در اثناى

ص: 285

نماز خفتن به خاطرت رسد كه نماز شام را نكرده خواه دو ركعت كرده باشى و خواه سه ركعت ما دام كه بركوع چهارم نرفته باشى قصد شام مى كنى و سلام مى دهى و بعد از آن نماز خفتن را به جا مى آورى،و اگر نماز خفتن را فراموش كرده باشى تا آن كه نماز صبح را به جا آورى به خاطرت رسد برخيز و نماز خفتن را به جا آور،و اگر در ركعت اوّل نماز صبح يا ركعت دويم آن به خاطرت رسد نيّت را قلب كن به نماز خفتن قضا و تمام كن و اذان و اقامه از جهت نماز صبح بگو و نماز صبح را به جا آور.

و اگر نماز شام و خفتن را هر دو فراموش كرده باشى و به خاطرت رسد در صبح اوّل هر دو را به جا آور و بعد از آن نماز صبح را،و اگر وقت آن مقدار نباشد كه هر دو را توانى كرد پيش از نماز صبح اوّل نماز شام را بكن و ديگر نماز صبح را و بعد از آن خفتن را به جا آور،و اگر وقت نماز شام نيز نباشد اول نماز صبح را بكن و بعد از آن شام و خفتن را به ترتيبى كه فوت شده است يعنى اول نماز شام را و ديگر نماز خفتن را اگر از اين شب فوت شده باشد،و اگر اول خفتن فوت شده باشد و ديگر شام اول خفتن را به جا آور ديگر شام را و اين قضاى شام و خفتن را مكن بعد از نماز صبح تا وقتى كه زردى آفتاب بر طرف شود گفتم چرا حضرت فرمودند كه چون وقت دارى تاخير كن و غرض آنست كه مبادا ضررى به راوى برسد چون اكثر عامه هر نمازى را در اين وقت خوب نمى دانند و بعد از اين خواهد آمد در اوقات مكروهه،و از اين خبر استدلال كرده اند جمعى كه فايته مقدّم است بر حاضره و امثال اين حديث احاديث ديگر وارد شده است و ليكن وجوب يا استحباب از اين خبر ظاهر نمى شود و احوط آن است كه فايته واحده را مقدم دارد بلكه فوايت همه را و هم چنين ظاهر شده كه در قضا اذان و اقامه مى گويد از جهت اول مرتبه كه شروع در آن مى كند و

ص: 286

باقى را به اقامه تنها به جا مى آورد چنانكه احاديث صحيحه بسيار وارد شده است بر اين مضمون و در حديثى نديده ام كه اذان و اقامه از جهت هر نماز بهتر است چنانكه مشهور است بلكه دغدغه مى شود كه بدعت باشد.

هر گاه نمازى فوت شود از تو هر وقت كه به خاطرت رسد آن نماز را كن

(و متى فاتتك صلاة فصلّها اذا ذكرت فان ذكرتها و أنت فى وقت فريضة اخرى فصلّ الّتى أنت فى وقتها ثمّ صلّ الصّلاة الفائتة)

و هر گاه نمازى فوت شود از تو هر وقت كه به خاطرت رسد آن نماز را بكن پس اگر وقتى به خاطرت رسد كه وقت فريضه ديگر باشد اول آن فريضه را به جا آور ديگر نماز قضا را،امّا آن كه وقت نماز قضا وقتى است كه به خاطرت رسد احاديث صحيحه و حسنه و قويه كالمتواتره در آن وارد شده است و بعضى از اين اخبار استدلال كرده اند بر آن كه وقت قضا مضيّق است و جواب گفته اند كه ممكن است كه مراد از اين اخبار اصل وجوب باشد يا ابتداى وجوب يا بيان آن كه نماز قضا را در هر وقتى مى توان كرد و نه چنانست كه عامه مى گويند كه در پنج وقت مكروه است بلكه در اكثر اين اخبار تصريح باين معنى شده است.

و امّا آن كه بعد از آن گفته است پس اگر در وقت مخصوص به آن به خاطرش رسد كه آخر وقت باشد هيچ شك نيست كه ادا مقدّم است،و اگر در وقت موسع باشد جمعى كثير قضا را مقدم مى دارند بعنوان وجوب و اكثر بر سبيل استحباب،و ظاهر كلام صدوق آنست كه اگر خوف فوات وقت فضيلت باشد ادا مقدم است چنانكه ظاهر صحيحه زراره دلالت بر آن مى كرد و احاديث صحيحه دلالت مى كند كه قضا مقدم است بر سبيل امر و اقلّ مراتب امر استحباب است،و ليكن چون قدما وقت فضيلت را وقت اختيار مى دانند بنا بر اعتقاد ايشان تقديم ادا بد نيست اگر خوف فوت وقت فضيلت باشد اما قضا بهتر است البته و قضا نيز عذر است از جهت تاخير بلى اگر كسى از حال خود داند كه قضا

ص: 287

نمى كند و اراده قضا در آن روز ندارد پس اگر نماز را در اول وقت كند بهتر از آنست كه به بهانه قضا ادا را نكند و اللّه تعالى يعلم.

هر كه را فوت شود نماز ظهر و عصر

(و من فاتته الظّهر و العصر جميعا ثمّ ذكرهما و قد بقى من النّهار مقدار ما يصلّيهما جميعا بدا بالظّهر ثمّ بالعصر و ان بقى من النّهار بمقدار ما يصلّى إحداهما بدا بالعصر و ان بقى من النّهار مقدار ما يصلّى ستّ ركعات بدا بالظّهر)

و هر كرا فوت شود نماز ظهر و عصر هر دو به آن كه در وقت فضيلت نكند و بعد از آن به خاطرش آيد و به شام آن مقدار وقت مانده باشد كه هر دو نماز را تواند كرد اول ظهر را بكند و ديگر عصر را و اگر از روز آن مقدار مانده باشد كه يك نماز را تواند كرد عصر را بكند چون آخر وقت مخصوص عصر است و اگر از روز مقدار شش ركعت نماز مانده باشد هر دو نماز را مى كند و اشهر آنست كه اگر مقدار پنج ركعت نيز مانده باشد هر دو را مى كند چون احاديث معتبره وارد شده است كه هر گاه شخصى يك ركعت نماز را در يابد در وقت همان است كه همه را دريافته است و بر اين مضمون احاديث بسيار وارد شده است و بعضى گذشت.

6-( و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا يفوّت الصّلاة من اراد الصّلاة لا تفوت صلاة النّهار حتّى تغرب الشّمس و لا صلاة اللّيل حتّى تطلع الفجر).

و كالصحيح منقول است از عبيد بن زراره كه آن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر كه خواهد كه نماز كند نماز را فوت نمى كند چون وقتش فراخ است نماز ظهر و عصر قضا نمى شود تا فرو رفتن آفتاب و نماز شب يعنى نماز شام و خفتن قضا نمى شود تا طلوع صبح هر چند از نصف شب گذرانيدن در حال اختيار مشروع نيست و تتمه حديث اين است كه فوت نمى شود نماز صبح تا طلوع آفتاب.

ص: 288

(و ذلك للمضطرّ و العليل و النّاسى)

صدوق تاويل كرده است حديث را كه تاخير وقتها از جهت جمعى است كه ضرورتى داشته باشند يا بيمار باشند يا فراموش كرده باشند و بدون عذرى تاخير حرام است يا خوب نيست و احاديث در اين باب گذشت در باب اوقات.

(و ان نسيت ان تصلّى المغرب و العشاء الآخرة فذكرتهما قبل الفجر فصلّهما جميعا ان كان الوقت باقيا و ان خفت ان تفوتك احدهما فابدأ بالعشاء الآخرة فان ذكرتهما بعد الصّبح فصلّ الصّبح ثمّ المغرب ثمّ العشاء قبل طلوع الشّمس فان نمت عن الغداة حتّى تطلع الشّمس فصلّ الرّكعتين ثمّ صلّ الغداة)

و اگر فراموش كنى نماز شام و خفتن را و به خاطرت رسد پيش از صبح هر دو را بكن اگر وقت باقى باشد و اگر ترسى كه وقت وفا بهر دو نكند خفتن را به جا آور و اگر بعد از طلوع صبح به خاطرت رسد اوّل نماز صبح را بكن ديگر نماز شام و خفتن را پيش از طلوع آفتاب و اگر خوابت ببرد و نماز صبح را نكرده باشى اوّل نافله صبح را بكن ديگر نماز صبح را و بر اين مضمون وارد است صحيحه ابن سنان و صحيحه ابو بصير و غير آن و قريب باين است عبارت فقه رضوى.

(و ان نسيت التّشهّد فى الرّكعة الثّانية و ذكرته فى الثّالثة فارسل نفسك و تشهّد ما لم تركع فان ذكرت بعد ما ركعت فامض فى صلاتك فاذا سلّمت سجدت سجدتي السّهو و تشهّد فيهما التّشهد الّذى فاتك)

و اگر فراموش كنى تشهدى را كه بعد از ركعت دويم مى خوانى و در ركعت سيم در حالت قيام به خاطرت رسد كه نخواندۀ خود را بينداز و بنشين و تشهد را بخوان ما دام كه بركوع نرفته باشى پس اگر بعد از ركوع به خاطرت رسد نماز را تمام كن و چون سلام دهى دو سجده سهو را به جا آور و بعد از سجدتين

ص: 289

تشهد فوت شده را به جا آور يعنى در اين صورت تشهد خفيف را نمى خوانى بلكه تشهد وسط را مى خوانى و بر اين مضمون حديث موثق كالصحيح ابو بصير وارد شده است و احاديث بسيار گذشت و عبارت فقه رضويست.

(و ان رفعت رأسك من السّجدة الثّانية فى الرّكعة الرّابعة و احدثت فان كنت قلت الشّهادتين فقد مضت صلاتك و ان لم تكن قلت ذلك فقد مضت صلاتك فتوضّأ ثمّ عد إلى مجلسك و تشهّد)

و اگر سر از سجده دويم برداشته باشى در ركعت چهارم و حدثى از تو صادر شود پس اگر شهادتين را گفته نمازت صحيح است و اگر نگفته نمازت نيز صحيح است و ليكن وضو بساز و به جاى خود رو و تشهد بخوان و همين مضمون در صحيحه زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است در شخصى كه حدثى از او صادر شود بعد از آن كه سر از سجده آخر برداشته باشد و تشهد نخوانده باشد حضرت فرمودند كه نماز را مى گذارد و وضو مى سازد اگر خواهد بمسجد يا به محل نماز خود رود و اگر خواهد در خانه خود و اگر خواهد هر جا كه خواهد بنشيند و تشهد بخواند و سلام بدهد و اگر حديث بعد از شهادتين باشد نمازش صحيح است.

و در صحيح از ابن بكير از زراره منقول است كه گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه شخصى بعد از سر برداشتن از سجده آخر حدثى از او واقع شود چونست حضرت فرمودند كه نمازش تمام شده است،و تشهد سنتى است در نماز وضو بسازد و به جاى خود يا جائى پاكيزه بنشيند و تشهد بخواند.

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است در شخصى كه بعد از تشهد بخواب رود پيش از سلام حضرت فرمودند كه نمازش

ص: 290

تمام است و اگر خون از بينى او روان شود پيش از سلام بشويد و برگردد و سلام دهد و قريب باين است صحيحه از ابان از زراره و غير اينها و شيخ حمل كرده است بر ترك سنتهاى تشهد و اين تاويل بسيار بعيد است و استبعادى ندارد كه حكم تشهد و سلام به اعتبار آن كه وجوب هر دو از سنت ظاهر شده است چنين باشد.

اگر فراموش كنى تشهد را يا سلام را

(و ان نسيت التّشهّد او التّسليم فذكرته و قد فارقت مصلاّك فاستقبل القبلة قائما كنت او قاعدا و تشهّد و سلّم)

و اگر فراموش كنى تشهد را يا سلام را و به خاطرت رسد وقتى كه از محل نماز بيرون رفته باشى پس رو بقبله كن خواه ايستاده باشى و خواه نشسته و سلام را به جا آور.

و همين مضمون در موثق كالصحيح يونس بن يعقوب منقول است و گذشت با احاديث ديگر و در صورتى كه بعد از سلام باشد محمول است قضا بر استحباب و احوط آنست كه ترك نكند و ظاهر اين اخبار استحباب سلام است اگر چه محتمل است كه واجب خارج باشد چون احاديث متواتره بلفظ امر وارد شده است.

و در موثق كالصحيح از ابو بصير منقول است كه شنيدم كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه مى فرمودند در شخصى كه نماز صبح كرده باشد و در دو ركعت يعنى بعد از آن كه بنشيند از جهت تشهد خون از بينى او روان شود پيش از تشهد حضرت فرمودند كه بيرون رود و بينى را بشويد و برگردد و نماز را تمام كند زيرا كه آخر نماز سلام است و حمل كرده اند بر آخر اجزاء مستحبّه.

و اما حديث حسن كالصحيح حسن بن جهم كه گفت سؤال كردم از حضرت ابو الحسن كه كاظم است يا رضا صلوات اللّه عليهما از شخصى كه نماز

ص: 291

ظهر را يا عصر را به جا آورد و چون در ركعت چهارم بنشيند حدثى از او صادر شود حضرت فرمودند كه اگر گفته است اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا رسول اللّه اعاده نكند و اگر پيش از حدث تشهد نخوانده باشد اعاده كند چنانكه در فقه رضويست پس حمل كرده اند بر اعاده تشهد يا اعاده نماز استحبابا و اللّه تعالى يعلم.

كسى كه يقين به همرساند كه شش ركعت نماز كرده است

(و من استيقن انّه صلّى ستّا فليعد الصّلاة)

و كسى كه يقين به همرساند كه شش ركعت نماز كرده است مى بايد كه نماز را اعاده كند.

و اين مضمون در حديث موثق كالصحيح منقول است از ابو جميله از زيد كه گفت از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه نماز عصر را شش ركعت يا پنج ركعت به جا آورد حضرت فرمودند كه اگر يقين داند كه شش ركعت يا پنج ركعت كرده است اعاده كند الخبر و مى توان حمل كردن آن را بر صورتى كه در ركعت چهارم بمقدار تشهد ننشسته باشد تا جمع شود ميان اخبار.

(و من لم يدر كم صلّى و لم يقع و همه على شىء فليعد الصّلاة)

و كسى كه نداند كه چند ركعت نماز كرده است و يك طرف بعد از تامّل راجح نشود بايد كه نماز را اعاده كند.

و اين حكم مضمون صحيحه علىّ بن جعفر است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه بايستد به نماز و نداند كه چيزى كرده است يا نه به آن كه مثلا ايستاده باشد و احتمال دهد كه مطلقا بركوع نرفته باشد چون تا جزم بركوع و سجود نباشد جزم به ركعت حاصل نمى شود و اگر شك كند ميان يك و دو و سه و چهار آن نيز باطل است چنانكه احاديث صحيحه بر آن گذشت اما اين مسأله نيست و حديث على بن يقطين گذشت در آن صورت با تاويلش.

ص: 292

شخصى كه نماز كند و شخصى بيايد و در جانب چپ او بايستد و اقتدا كند

(و اذا رجل صلّى إلى جانب رجل فقام على يساره و هو لا يعلم ثمّ علم و هو فى صلاته حوّله إلى يمينه)

و بسند صحيح از از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه منقولست كه از آن حضرت سؤال كردند از شخصى كه نماز كند و شخصى بيايد و در جانب چپ او بايستد و اقتدا كند به او و او نداند و بعد از آن بداند و در نماز باشد يعنى سخن نمى تواند گفت چه كند حضرت فرمودند كه امام او را بگرداند بدست راست خود و به همين مضمون منقول است از طرق عامه كه عبد اللّه بن عباس در عقب حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله ايستاد حضرت دست دراز كردند از پشت سر و او را بدست راست باز داشتند و عمل اصحاب بر اين است و بعد از اين خواهد آمد بعنوان حديث با احاديث ديگر كه دلالت مى كنند بر آن كه اگر ماموم يك كس باشد سنّت است كه از دست راست امام بايستد و اگر زياده باشند در عقب او بايستند استحبابا.

كسى كه واجب شود بر او سجده سهو و فراموش كند

(و من وجب عليه سجدتا السّهو و نسى ان يسجدهما فليسجدهما متى ذكر)

و كسى كه واجب شود بر او دو سجده سهو بيكى از وجوهى كه گذشت از اسباب دو سجده سهو و فراموش كند كه آن دو سجده را بكند هر وقت كه به خاطرش رسد آن دو سجده را بكند.

و اين مضمون در حديث موثق عمار وارد شده است و علما عمل به آن كرده اند با عموماتى كه وارد شده است كه هر كس را فوت شود واجبى پس بايد كه آن واجب را به جا آورد هر وقت كه به خاطرش رسد اگر چه ظاهرش در نماز است و ليكن عموم دارد بحسب لفظ و از جهت تائيد عمل به آن مى توان كرد و اللّه تعالى يعلم.

اگر در نماز جماعت باشد و گمانش اين باشد كه نماز ظهر است و ظاهر شود كه نماز عصر است

(و من دخل مع قوم فى الصّلاة و هو يرى انّها الاولى و كانت العصر فليجعلها الاولى و يصلّى العصر من بعد)

و كسى كه داخل

ص: 293

شود در نماز جماعت و گمانش اين باشد كه نماز ظهر است و ظاهر شود كه نماز عصر است پس آن نماز را ظهر قرار دهد و بعد از آن نماز عصر را به جا آورد بدان كه بعد از اين در باب جماعت خواهد آمد كه هر نمازى را اقتدا مى توان كرد به نماز ديگر پس اگر در ابتداى نماز داند كه امام نماز عصر را مى كند ظهر را به عصر اقتدا مى تواند كرد،پس اگر أولا گمانش اين باشد كه امام نماز ظهر مى كند و آخر ظاهر مى شود كه عصر مى كند بى دغدغه نمازش صحيح است چون نيّت ظهر كرده است،و محتمل است كه مراد اين باشد كه چون گمانش اين بوده است كه نماز ظهر مى كند قصد كرده باشد كه اقتدا مى كنم به نمازى كه امام مى كند،پس چون امام نماز عصر مى كند گويا نيّت عصر كرده است پس چون ظاهر شود كه امام نماز عصر مى كند ماموم نيّت ظهر مى كند و از اين نيت بر مى گردد و بر اين مضمون احاديث وارد شده است و خواهد آمد و اين معنى بحسب لفظ اقربست.

(و من قام فى الصّلاة المكتوبة فسهى فظنّ انّها نافلة أو قام فى نافلة فظنّ انّها مكتوبة فهو على ما افتتح الصّلاة عليه)

و كسى كه شروع در نماز واجب كند به نيّت واجب و فراموش كند در اثناى نماز و گمان كند كه نماز سنت مى كند يا شروع كند در نماز سنّت بقصد سنّت و سهو كند و بقيه را به گمان آن كه واجبست به جا آورد پس آن چه اول قصد كرده است صحيح است و بر اين مضمون احاديث معتبره وارد شده است و توهّم كرده اند بعضى كه از اين اخبار ظاهر مى شود كه نيّت وجوب و ندب در كار است و ليكن اظهر آنست كه مراد قصد تعيين است و در قصد تعيين خلافى نيست كه ضرور است و بعضى مؤيد اين اخبار كرده اند خبر صحيح انّما الاعمال بالنّيّات را يعنى هيچ عملى عمل نيست مگر آن كه مقارن باشد به نيّت يعنى در اوّل آن عمل.

باكى نيست كه نماز ظهر را اقتدا كند به امامى كه نماز عصر كند

(و لا باس ان يصلّى الرّجل الظّهر خلف من يصلّى العصر و لا

ص: 294

يصلّى العصر خلف من يصلّى الظّهر الاّ ان يتوهّمها العصر فيصلّى معه العصر ثمّ يعلم انّها كانت الظّهر فتجزى عنه)

و باكى نيست كه نماز ظهر را اقتدا كند به امامى كه نماز عصر كند و نماز عصر را نكند در عقب كسى كه نماز ظهر را كند مگر آن كه گمان كند كه امام نماز عصر مى كند و با او نماز عصر را به جا آورد بعد از آن ظاهر شود كه امام نماز ظهر مى كند كه در اين صورت مجزيست اما اقتدا ظهر به عصر در حديث صحيح حمّاد وارد شده است كه صحيح است و در صحيحه سليم وارد شده است كه اقتدا نمى تواند كرد كسى كه ظهر نكرده باشد نماز خود را به عصر بقصد عصر بلكه مى بايد بقصد ظهر اقتدا كند.

و اما آن كه عصر را اقتدا بظهر نمى تواند كرد ظاهرا مستند صدوق صحيحه على بن جعفر باشد كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از امامى كه نماز ظهر كند و زنى داخل شود و محاذى او بايستد و اقتدا به او كند و گمان كند كه عصر است آيا نماز قوم را باطل مى كند يعنى چون محاذى امام ايستاده است و چه حال دارد نماز اين زن در آن كه با ايشان نماز كرده است و حال آن كه پيشتر نماز ظهر خود را كرده است و عصر را بظهر اقتدا كرده است حضرت فرمودند كه نماز آن جماعت باطل نمى شود به اعتبار محاذات و آن زن اعاده مى كند نماز خود را و اين اعاده محتمل است كه به اعتبار محاذات باشد و ممكن است كه به اعتبار اقتدا عصر بظهر باشد بلكه اظهر آنست كه به اعتبار محاذات باشد و اعاده بر سبيل استحباب باشد و چنانكه گذشت و خواهد آمد و بر تقديرى كه هر دو احتمال مساوى باشد جزم بهم نمى رسد كه اعاده نماز به اعتبار اقتداء عصر باشد بظهر بلى احوط آنست كه در چنين حديث مجملى هيچ يك را بفعل نياورد اما اگر ماموم گمانش اين باشد كه نماز عصر مى كند و عصر را اقتدا

ص: 295

كند به او و بعد از آن ظاهر شود كه امام نماز ظهر مى كرده است نمازش درست است به اجماع و ظاهر روايات كثيره دلالت مى كند بر اين معنى.

سهو پيامبر در نماز

14,6-( و روى الحسن بن محبوب عن الرّباطى عن سعيد الاعرج قال سمعت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يقول: انّ اللّه تبارك و تعالى انام رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله عن صلاة الفجر حتّى طلعت الشّمس ثمّ قام فبدأ فصلّى الرّكعتين اللّتين قبل الفجر ثمّ صلّى الفجر و اسهاه فى صلاته فسلّم فى ركعتين ثمّ وصف ما قاله ذو الشّمالين و انّما فعل ذلك به رحمة لهذه الامّة لئلاّ يعيّر الرّجل المسلم اذا هو نام عن صلاته او سها فيها يقال قد اصاب ذلك رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله).

و در صحيح منقولست از حسن از رباطى على بن الحسن ثقه از سعيد لنگ ثقه كه گفت شنيدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مى فرمودند كه اللّه تبارك و تعالى بخواب برد رسولش را صلى اللّه عليه و آله از نماز صبح تا آن كه آفتاب طالع شد پس آن حضرت برخاستند و أولا نافله صبح را به جا آوردند و بعد از آن نماز صبح را به جماعت با اصحاب كردند و حق سبحانه و تعالى آن حضرت را صلى اللّه عليه و آله در يك نماز سهو فرمودند تا سلام دادند در نماز چهار ركعتى بعد از دو ركعت پس بيان فرمودند حضرت صادق حكايت ذو الشمالين را و اين دو چيز را واقع نساخت مگر از روى رحمت و شفقت بر اين امّت مرحومه تا آن كه اگر كسى را خواب برد يا در نماز سهو كند كسى او را سرزنش نكند و با خود گويند كه هر گاه سيّد كاينات صلى اللّه عليه و آله بخواب رفت و سهو كرد اگر امّت آن حضرت سهو كنند سهل خواهد بود.

و كلينى بسند صحيح ديگر از سعيد روايت كرده است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه مى فرمودند كه حضرت

ص: 296

سيّد المرسلين(ص)نماز مى كردند و چون دو ركعت كردند سلام دادند پس صحابه گفتند يا رسول اللّه آيا در نماز چيزى حادث شد يعنى منسوخ شد حضرت فرمودند كه چرا صحابه گفتند دو ركعت كرديد و سلام داديد حضرت رو به ذو اليدين كردند و فرمودند كه چنين بود اى ذو اليدين يعنى صاحب دو دست و او را ذو الشمالين نيز مى گفتند چون دو دست چپ داشت او گفت بلى پس حضرت برخاستند و دو ركعت ديگر كردند تا چهار ركعت شد پس حضرت صادق فرمودند كه حق سبحانه و تعالى آن حضرت را سهو فرمود از جهت رحمت باين امت چون اگر كسى سهو كند او را سرزنش مى كنند و مى گويند كه نمازت مقبول نيست و الحال كه آن حضرت سهو كرد كسى سرزنش نمى كند و مى گويند كه حضرت سيّد المرسلين(ص)سهو كرد از ديگران سهل است تو در سهو متابعت آن حضرت مى كنند يا در احكام آن پس حضرت دو سجده سهو كردن چون سخن گفته بودند سهوا در اثناى نماز.

و در حديث صحيح از عبد اللّه بن سنان منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه شنيدم كه فرمودند كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در سفرى در سحرى به منزلى نزول فرمودند و بلال را فرمودند كه بيدار باشد كه چون صبح شود اذان به گويى و ما بيدار شويم اتّفاقا بلال نيز بخواب رفت و بيدار نشدند تا وقتى كه از گرمى آفتاب بيدار شدند پس مردمان را جمع كردند و حضرت دو ركعت نافله صبح را به جا آوردند و بعد از آن نماز صبح را به جماعت گذاردند پس فرمودند كه اى بلال ترا چه شد بلال گفت كه آن خداوندى كه ترا بخواب برد مرا بخواب برد پس حضرت از آنجا كوچ فرمودند و فرمودند كه در اين وادى شياطين بسيارند توقف در اين وادى مكنيد،و اخبار در خواب آن حضرت و سهو آن حضرت مستفيض است و تجويز

ص: 297

كذب رواة بسيار بعيد است و ليكن محتمل است كه از روى تقيه وارد شده باشد چون اين حكايت نزد عامه مشهور است و از حضرت ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم سؤال مى كردند ايشان موافق عامه جواب مى فرمودند چنانكه منقول است در صحيح از ابن بكير از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه آيا حضرت رسول اللّه(ص)سجده سهو كردن حضرت صلوات اللّه عليه فرمودند كه آن حضرت سجده سهو نكردند و فقيهى يعنى معصومى سجده سهو نكردند.

بررسي سهو النبي

( قال مصنّف هذا الكتاب رحمه اللّه انّ الغلاة و المفوّضة لعنهم اللّه ينكرون سهو النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و يقولون لو جاز أن يسهو صلوات اللّه عليه فى الصّلاة جاز ان يسهو فى التّبليغ لأنّ الصّلاة عليه فريضة كما انّ التّبليغ عليه فريضة و هذا لا يلزمنا و ذلك لأنّ جميع الاحوال المشتركة تقع على النّبيّ صلى اللّه عليه و آله فيها ما تقع على غيره و هو مستعبد[متعبّد خ ل]بالصّلاة كغيره ممّن ليس بنبيّ و ليس كلّ من سواه بنبي كهو،فالحالة الّتى اختصّ بها هى النّبوّة و التّبليغ من شرائطها و لا يجوز ان يقع عليه فى التّبليغ ما يقع فى الصّلاة لأنّها عبادة مخصوصة و الصّلاة عبادة مشتركة و بها تثبت له العبوديّة و بإثبات النّوم له عن خدمة ربّه عزّ و جلّ من غير ارادة له و قصد منه اليه نفى الرّبوبيّة عنه لأنّ الّذى لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ هو اللّه الحىّ القيّوم و ليس سهو النّبيّ صلى اللّه عليه و آله كسهونا لأنّ سهوه من اللّه عزّ و جلّ و انّما اسهاه ليعلم انّه بشر مخلوق فلا يتّخذ ربّا معبودا دونه و ليعلم النّاس بسهوه حكم السّهو متى سهوا و سهونا من الشّيطان و ليس للشّيطان على النّبيّ و الائمّة صلوات اللّه عليهم سلطان إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى

ص: 298

اَلَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ و على من تبعه من الغاوين و يقول الدّافعون لسهو النّبيّ صلى اللّه عليه و آله انّه لم يكن فى الصّحابة من يقال له ذو اليدين و انّه لا اصل للرّجل و لا للخبر و كذبوا لأنّ الرّجل معروف و هو ابو محمّد عمير بن عبد عمر المعروف بذى اليدين فقد نقل عنه المخالف و المؤالف و قد اخرجت عنه اخبارا فى كتاب فى وصف قتال القاسطين بصفّين،و كان شيخنا محمّد بن الحسن بن احمد بن الوليد رحمه اللّه يقول اوّل درجة فى الغلوّ نفى السّهو عن النّبيّ(ص)و لو جاز ان نردّ الاخبار الواردة فى هذا المعنى لجاز ان نردّ جميع الاخبار و فى ردّها ابطال الدّين و الشّريعة و انا احتسب الاجر فى تصنيف كتاب مفرد فى اثبات سهو النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و الرّدّ على منكريه إن شاء اللّه تعالى)

چنين گويد مصنف اين كتاب محمد بن بابويه كه رحمت خدا بر او باد به درستى كه طايفه غاليان كه از مرتبه ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم تجاوز كرده اند و جمعى از ايشان همۀ حضرات را خدا مى دانند و بعضى بعضى را و باقى را نبى مى دانند،و جمعى ائمّه را صلوات اللّه عليهم مثل نبى(ص)مى دانند،و جمعى بهتر از نبى مى دانند،و طايفه مفوّضه كه اعتقاد ايشان اينست كه حق سبحانه و تعالى ائمّه هدى را آفريد و خلق اشيا را به ايشان گذاشت و ايشانند خالق و رازق و محيى و مميت و اكثر ايشان متابعت حكما كرده اند در مانند عقول كه لعنت خدا بر ايشان باد انكار مى كنند سهو نبى را،و چنان نيست كه انكار سهو مخصوص ايشان باشد بلكه جميع شيعه بغير از صدوق و شيخش همه انكار مى كنند سهو انبيا و اوصيا را صلوات اللّه عليهم اما سهو در اين مسأله را نسبت به صدوق و شيخ او داده اند و همه چنين گفته اند كه اگر جايز باشد كه آن حضرت در نماز كه وقت حضور قلب ايشان است با

ص: 299

خداوند تعالى سهو كنند ممكن است كه در تبليغ احكام الهى نيز سهو كنند زيرا كه نماز بر ايشان واجبست چنانكه تبليغ بر ايشان واجبست،و اين تتمّه را علماء شيعه ذكر نكرده اند ممكن است كه غلاة ذكر كرده باشند،و علما چنين گفته اند كه در هيچ امرى سهو بر ايشان جايز نيست و اگر ممكن باشد سهو ايشان فايده رسالت منتفى مى شود و اعتماد از ايشان زايل مى شود.

و صدوق جواب گفته است كه اين مفسده بر ما لازم نمى آيد بلكه آن چه دليل عقلى دلالت مى كند امتناع سهو در تبليغ احكام الهى است زيرا كه شكى نيست در آن كه در بسيارى از امور انبيا و اوصيا با امّت شريكند مثل خوردن و آشاميدن و بيت الخلا رفتن و امثال اينها و در احوال مشتركه هر چه بر امت واقع مى شود بر آن حضرت(ص)نيز واقع مى شود و آن حضرت مامور بود به نماز مثل امّت كه نبى نبودند،پس چون سهو از وقايعى است كه در نماز واقع مى شود غير آن حضرت را پس اگر بر آن حضرت واقع شود منافات با نبوّت ندارد و حالتى كه مخصوص آن حضرتست رسالت است و تبليغ از لوازم نبوّت است و جايز نيست كه سهو در آن واقع شود كه اگر احتمال سهو در آن رود اعتماد نمى توان كرد بر هيچ امرى چون محتمل است كه آن حكمى كه فرمايد سهو كرده باشد،و چون تبليغ رسالت از جمله عبادات مخصوصۀ به آن حضرت است جايز نيست كه با امّت شريك باشد بخلاف نماز كه از عبادات مشتركه است و به سبب نماز بندگى آن حضرت ظاهر مى شود اگر آن حضرت را خواب غلبه كند بى اراده او و از خدمت حق سبحانه و تعالى باز ماند ظاهر مى شود اقلا بر عوام كه آن حضرت خدا نيست زيرا كه كسى كه او را پينكى و خواب نيست آن خداونديست كه زنده ايست كه هرگز نمى ميرد و قيّوم است كه قوام وجود اشيا به اوست،و اگر لمحه او را غفلت حاصل شود عالم همه معدوم مى شوند و مع هذا سهو آن حضرت مثل سهو ما

ص: 300

نيست زيرا كه ما هر سهوى را تجويز نمى كنيم بر انبيا بلكه سهوى كه حق سبحانه و تعالى ايشان را بفرمايد تجويز مى كنيم و از اين جهت حق سبحانه و تعالى آن حضرت را سهو فرمود تا غلاة بدانند كه آن حضرت بشر است و مخلوق است و خالق نيست آن حضرت را:نپرستند و بندگى نكنند،و تا آن كه حكم سهو را امّت بدانند اگر ايشان را سهوى واقع شود بخلاف سهو ما كه از شيطانست و شياطين را تسلّطى نيست بر حضرت سيّد المرسلين و ائمه معصومين و ساير انبيا و اوصيا صلوات اللّه عليهم،و نيست تسلّط شيطان مگر بر كسانى كه متابعت او مى كنند به دوستى و اطاعت و كسانى كه او را در اطاعت شريك حق سبحانه و تعالى مى دانند،و صدوق آيه را بر سبيل اقتباس آورده است و مراد الهى تعالى شانه آنست كه هر كه اطاعت شيطان مى كند گويا عبادت او مى كند چنانكه جائى ديگر فرموده است كه أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ آيا عهد و پيمان از شما فرزندان آدم نگرفتم كه بندگى شيطان مكنيد كه او دشمن هويداى شماست و عهد گرفتم كه بندگى من كنيد و ظاهر است كه كسى شيطان را به خدايى نپرستيده است بلكه اطاعت شيطان بمنزله عبوديّت او است و گمراهانى كه متابعت او مى كنند شيطان بر ايشان سلطنت دارد.

و جماعتى كه منكر سهو آن حضرتند چند جواب مى گويند يكى آن كه در ميان صحابه آن حضرت كسى نبود كه دو دست داشته باشد و اصلا چنين شخصى نبود و چنين امرى واقع نشد بلكه محض افتراى ابو هريره كذّابست و مع هذا همين واقعه را با شك روايت كرده است با اختلاف بسيار چون دروغ گو حافظه نمى دارد چنانكه بخارى و مسلم و غيرهما از او روايت كرده اند و مع هذا خيانت او را روايت كرده اند در اموال بحرين و حواله كردن عمر بر او ده هزار درهم را در روايات بسيار روايت كرده اند كه دلالت مى كند بر آن كه در زمان

ص: 301

خود مشهور بود به كذب و افترا و اگر كسى خواهد رجوع بان كتب كند چون ذكرش موجب تطويل مى شود.

و صدوق ذكر كرده است كه جمعى نفى ذو اليدين كرده اند دروغ مى گويند زيرا كه اين مرد معروفست و كنيتش ابو محمد است و نامش عمير پسر عبد عمر است و مشهور است به ذو اليدين و كم او را به نام و كنيت مى خوانند و سنّيان و شيعيان از او روايت كرده اند و مقبول الطرفين است و من از او اخبار نقل كرده ام در كتابى كه تصنيف كرده ام در بيان جنگ ظالمانى كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله به حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه فرمود كه يا على عن قريب جهاد خواهى كرد با ناكثان كه با تو بيعت كنند و وفا بيعت خود نكنند و آنها طلحه و زبير و عايشه و اصحاب ايشان بودند در جنگ جمل،و قتال خواهى كرد با قاسطان كه معاويه و اصحاب او بودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است در شأن ايشان كه هيمه جهنم خواهند بود،و سيم مارقان كه آن حضرت فرمودند كه از دين بيرون خواهند رفت چنانكه تير از نشانه تير،و هميشه شيخ ما ابن وليد مى گفت كه اول درجه در غلو نفى سهو است از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و اگر جايز باشد كه رد كنيم اخبار بسيارى كه در اين باب وارد شده است جايز خواهد بود كه رد كنيم جميع اخبار را و رد جميع اخبار سبب بطلان دين و شريعت است و مرا در خاطر است كه از جهة رضاى الهى كتابى جدا بنويسم در اثبات سهو نبى صلى اللّه عليه و آله و رد بر منكران سهو آن حضرت،و اين عبارت محتمل است كه كلام صدوق باشد يا كلام شيخش ابن وليد،حاصل آنست كه صدوق و شيخش تجويز اسها كرده اند و تجويز خواب آن حضرت تا نماز فوت شدن،و غير ايشان از علما تجويز نكرده اند سهو را مطلقا و در خواب جمعى تجويز كرده اند و جمعى تجويز نكرده اند چون

ص: 302

اخبار مستفيضه وارد شده است كه خواب و بيدارى آن حضرت و ساير ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم يكسان بود پس تجويز خواب تجويز ترك الصلاة است نسبت به آن حضرت(ص)عمدا و مسلمانى تجويز نمى كند كه آن حضرت عمدا ترك نماز كند.

و جواب ايشان اينست كه اين حالت آن حضرت را از جناب اقدس الهى حاصل شده بود پس ممكن است كه حق سبحانه و تعالى در مدت عمر آن حضرت يك مرتبه اين حالت را از آن حضرت سلب كرده باشد و بخواب رفته باشد مانند ساير مردمان از جهة مصلحت و حكمتى كه حق سبحانه و تعالى داند با آن كه معرّس نبى در قرب مسجد شجره اشهر من الشمس است و مشهور آنست كه خواب در آنجا واقع شد،مجملا آن چه صدوق تجويز كرده است در اسهاء و انامه برهان قطعى بر استحالۀ آن ظاهر نيست اگر چه وقوع اين دو معنى نيز قطعى نيست چون اخبار آحاد است و مفيد قطع نيست هر چند سهو در احاديث بسيار واقع شده است و ليكن آن چه بما رسيده است به مرتبه تواتر نرسيده است و بر تقدير تواتر ممكن است كه محمول بر تقيه باشد با آن كه حديث معارض نيز دارد و مذكور شد و جمعى كثير از علماى ما در كتب اصولى ذكر كرده اند كه در دو قطعى تعارض ممكن نيست ظاهرا از تقيه غافل شده اند مگر آن كه گويند كه با احتمال تقيه تعارض نيست و در اين صورت منازعه لفظى است و چون ادلّه صدوق ظاهر الدفع بود متعرض جواب نشد.

و شيخ الطّائفه بهاء الدين محمد عاملى در اينجا مكرر مى فرمودند كه نسبت سهو بابن بابويه اولى است از نسبت آن به معصومين صلوات اللّه عليهم، و نقل فرمودند كه در سلطانيه در زمانى كه سلطان محمد خدا بنده رحمه اللّه تعالى مدرسه را ساخت در يك صفه شيخ العارفين و الواصلين و العاشقين شيخ

ص: 303

صفى الدّين محمد حشره اللّه تعالى مع الائمة المعصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين درس تصوف مى فرمودند و در صفه ديگر علامه حلّى شيخ جمال الدين مطهر درس مى گفتند،و در صفه ديگر درس حكمت مى گفتند،و در صفه ديگر درس صحيح بخارى مى گفتند و باين حديث رسيدند كه حضرت سهو فرمودند و سلام دادند پس پرسيدند كه آيا نماز كم شد يا فراموش كرديد حضرت فرمودند كه

كلّ ذلك لم يكن تا آن كه ذو اليدين گفت كه واقع شد حضرت برخاستند و دو ركعت را به جا آوردند.

شاگرد به استاد گفت كه اين چه معنى دارد أولا سهو كردن نبى(ص)در عبادت دويم كذب نبى در كل ذلك لم يكن البته بخارى سهو كرده است، شيخش گفت كل ذلك لم يكن مى دانم كه نبى(ص)سهو نكرده است و مى دانم كه بخارى دروغ نگفته است،آن شاگرد به خدمت هر يك از علما كه رفت همين جواب شنيد تا آن كه به خدمت شيخ صفى الدين اسحاق رفت شيخ فرمودند كه كل ذلك لم يكن و ليكن چنين بود كه چون نماز معراج مؤمن است و تشهد مقام شهود است و سلام مقام حضور است در آن روز سير حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله تند بود و زود به مقام حضور رسيدند سلام كردند و چون صحابه باين رتبه نداشتند اكثر ايشان كه اين معانى را بفهمند آن حضرت سهو را بر خود زدند و برخاستند و دو ركعت نماز ديگر به جا آوردند تا مردمان حكم سهو را بدانند و آن قارى مطمئن شد و باز به نزد همه رفت و همه تحسين نمودند و اقرار كردند بر حقّيت كلام شيخ رضى اللّه عنه.

پس شيخ بهاء الدين رحمه اللّه تعالى فرمودند كه البته اين حل از جمله الهاماتيست كه حق سبحانه و تعالى به دوستان خود القا مى فرمايد و بسيارى از تحقيقات شيخ را با كرامات او مذكور ساختند،يكى از فضلا در آن مجلس بود

ص: 304

گفت كه اينها تصوف است و اين اخبار آحاد است و البته شيخ صفى الدين اسحاق تقيه فرموده اند شيخ فرمودند كه ما نمى توانيم ردّ اين احاديث صحيحه كنيم و قريب بده حديث صحيح در اين باب واقع شده است و اگر ما اين احاديث را طرح كنيم امان بر مى خيزد،بنده عرض نمودم كه كل ذلك لم يكن شيخ فرمودند كه بگو عرض نمودم كه چون احاديث بسيار از ائمه وارد شده است ممكن است كه ايشان فرموده باشند و سهو واقع نشده باشد و چون سهو نبى مشهور بود حضرات معصومين تقيه فرموده باشند شيخ تحسين بسيار فرمودند و همه فضلا كه حاضر بودند تحسينات فرمودند،و شيخ فرمودند كه چنين وجه ظاهرى مى بود و ما باين وادى نيفتاده بوديم و بعد از آن عرض نمودم كه شيخنا تعجّب دارم از شما و از اكثر علما كه همه در كتب اصولى ذكر كرده ايد كه تعارض ميان دو قطعى محال است و در تقيه ممكن است:در اين مرتبه تحسين بسيار فرمودند و بنا بر اين سخن شيخ صفى الدين اسحاق قدس سرّه الشريف محمول بر اين است كه اگر آن حضرت سهو كرده باشند چنين خواهد بود چنانكه در توجيه جمع بين الاخبار هميشه مدار بر اين است و اللّه تبارك و تعالى يعلم.

قضاي نماز

6-( «و: سال حمّاد بن عثمان ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن رجل فاته شىء من الصّلوات فذكر عند طلوع الشّمس او عند غروبها قال فليصلّ حين يذكر»

و بسند صحيح منقولست از حمّاد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه فوت شده باشد از او نمازى از نمازها و به خاطرش رسد نزد بر آمدن آفتاب يا فرو رفتن آفتاب حضرت فرمودند كه نماز قضا را مى كند در وقتى كه به خاطرش رسد هر وقت كه باشد اگر چه در اوقات مكروهه باشد چنانكه گذشت و خواهد آمد كه در اين

ص: 305

اوقات نافله مبتدئه كراهت دارد و غير آن كراهت ندارد خصوصا نماز قضا و احاديث صحيحه در اين باب بسيار وارد شده است و در باب خود مذكور خواهد شد إن شاء اللّه تعالى.

ص: 306

باب صلاة المريض و المغمى عليه و الضّعيف و المبطون

اشاره

و الشيخ الكبير و غير ذلك

اين بابى است در بيان كيفيت نماز بيمار و كسى كه بيهوش باشد و عقلش زايل شده باشد و كسى كه ضعيف باشد و كسى كه علّت شكم داشته باشد و مرد پير و غير اينها چنانكه مفصّلا در ضمن اخبار مذكور خواهد شد.

نماز مريض

6-( «قال الصّادق صلوات اللّه عليه: يصلّى المريض قائما فان لم يقدر على ذلك صلّى جالسا فان لم يقدر ان يصلّى جالسا صلّى مستلقيا يكبّر ثمّ يقرأ فاذا اراد الرّكوع غمّض عينيه ثمّ سبّح فاذا سبّح فتح عينيه فيكون فتح عينيه رفع رأسه من الرّكوع فاذا اراد ان يسجد غمّض عينيه ثمّ سبّح فاذا سبّح فتح عينيه فيكون فتح عينيه رفع رأسه من السّجود ثمّ يتشهّد و ينصرف»).

كلينى مرسلا و صدوق تا مستلقيا به اسانيد كالصحيحه از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايت كرده اند كه فرمودند كه بيمار اگر تواند ايستاده نماز مى كند اگر چه تكيه كند بر ديوار يا آدم،و اگر قادر نباشد بر ايستادن نشسته نماز كند به دستور ايستاده و اگر قادر نباشد كه نشسته نماز كند بر پشت بخوابد و نماز كند بانكه تكبير احرام را بگويد بعد از آن قرائت كند،و اگر جهة ركوع چشمها را بر هم گذارد پس تسبيح بگويد و چون تسبيح ركوع را بگويد چشمها را بگشايد و چشمها گشودن سر بر داشتن از ركوع است و چون خواهد كه به سجود رود چشمها را بر هم گذارد و چون تسبيح بگويد چشمها را

ص: 307

بگشايد و چشمها گشودن سر بر داشتن از سجود است پس تشهد بخواند و از نماز فارغ شود يعنى سلام بگويد يا به كارى ديگر مشغول شود.

6-( «و: سئل عن المريض لا يستطيع الجلوس أ يصلّي و هو مضطجع و يضع على جبهته شيئا فقال نعم لم يكلّفه اللّه الاّ طاقته»).

و بسند موثق كالصحيح منقول است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه پرسيدند از بيمارى كه نتواند نشستن آيا بر پهلو مى خوابد و بر پيشانى خود مى گذارد چيزى كه سجده بر آن توان كردن حضرت فرمودند كه بلى حق سبحانه و تعالى او را تكليف نكرده است مگر آن چه را طاقت نداشته باشد اما بر پهلو خوابيدن بعد از عجز از نشستن پس دلالت مى كند بر آن آيه كريمه يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ و در حسن كالصحيح منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه در تفسير آيه«الّذين الخ»يعنى جمعى كه ياد مى كنند خداوند خود را در حالت ايستادن و نشستن بر پهلوهاى خود فرمودند كه صحيح نماز مى كند ايستاده و مريض نماز مى كند نشسته و كسى كه ضعيف باشد و نماز نشسته نتواند كرد بر پهلو نماز مى كند،و آيه اول نيز به همين عنوان تفسيرش از آن حضرت صلوات اللّه عليه وارد شده است.

و در موثقه عمار جانب راست را بعد از نشستن فرموده است و دغدغه نيست در آن كه احوط آنست كه اگر نشسته نتواند نماز كردن بر پهلوى راست بخوابد و بعد از آن بر پهلوى چپ و بعد از آن بر پشت خوابيدن اولى است اگر چه احتمال دارد كه بعد از نشستن مخير باشد ميان همه و هم چنين بعد از جانب راست مخير باشد ميان دو فرد باقى و اللّه تعالى يعلم.

و در اخبار صحيحه وارد شده است كه خود اعرفست بحال خود در استطاعت و عدم آن در هر مرتبه،و اما آن چه مذكور است از گذاشتن پيشانى بر

ص: 308

مهر در صحيحه عبد الرحمن نيز وارد شده است،و در حسن كالصحيح حلبى وارد است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از بيمار هر گاه نتواند ايستادن و سجده كردن حضرت فرمودند كه ايما مى كند بسر و اگر پيشانى را بر زمين گذارد محبوبتر است نزد من و از اين حديث ظاهر مى شود كه اوامر سابقه محمولست بر استحباب و در صحيحه عبد الرحمن و غير آن وارد است كه بيمار اكتفا مى كند در قرائت بر سوره حمد و خلافى نيست كه سوره بر او واجب نيست.

6-( «و: سال سماعة بن مهران عن رجل يكون فى عينيه الماء فينتزع الماء منها فيستلقى على ظهره الايّام الكثيرة اربعين يوما او اقلّ او اكثر فيمتنع من الصّلاة الاّ ايماء و هو على حاله فقال لا باس بذلك»).

و بسند موثق كالصحيح منقول است از سماعه كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه چشمش آب آورده باشد و كور شده باشد و خواهند كه آن آب را بگردانند و بر پشت مى خوابد ايام بسيار چهل روز يا كمتر يا بيشتر و نماز نمى تواند كرد مگر به ايما خوابيده بر پشت؟حضرت فرمودند كه باكى نيست چون چشم عزيز است و مرضى برتر از آن نيست و مقرّر است نزد اين جماعت كه سه روز سر را به گچ مى گيرند كه حركت نكند و بعد از آن بر پشت بخوابد مدتى تا آب سياه به تحليل برود،و نزد بنده قدح كردند شخصى را كه مدّتها بود كه كور بود و گوشه چشم را از جانب شقيقه سوراخ كرد و ميلى داخل كرد و حركت داد آن ميل را تا آب سياهى كه در حدقه بود حركت كرد به جانب ديگر،چشم آن مرد روشن شد بنده قادح را گفتم كه سر اين مرد را به گچ مى بايد گرفت و اقلا چند روز بر پشت بخوابد گفت احتياج نيست روز ديگر كور شد مثل سابق،و در حديث صحيح از محمد بن مسلم منقول است

ص: 309

همين معنى و حضرت صادق صلوات اللّه عليه رخصت فرمودند كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر كه مضطر شود و ياغى و عادى نباشد بر او گناهى نيست،و در بعضى از اخبار واقع شده است كه ياغى كسى است كه بر امام زمان خروج كرده باشد و عادى دزد است و خواهد آمد.

6-( «و: ساله بزيع المؤذّن فقال له انّي اريد ان اقدح عينى فقال له افعل فقلت انّهم يزعمون انّه يلقى على قفاه كذا و كذا يوما لا يصلّى قاعدا قال افعل»).

و كالصحيح منقولست از بزيع كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مى خواهم كه آب فاسد را از چشم بيرون آوردم حضرت فرمودند كه در آر گفتم كه اطبّا مى گويند كه مى بايد اين قدر و اين قدر روز كه زياده از بيست روز است باصطلاح كحال نحاة نماز را نشسته نكند بلكه بر پشت خوابيده بكند حضرت فرمودند كه چنين كن.

14-( «و قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: المريض يصلّى قائما فان لم يستطع صلّى جالسا فان لم يستطع صلّى على جنبه الايمن فان لم يستطع صلّى على جنبه الايسر فان لم يستطع استلقى و أومأ ايماء و جعل وجهه نحو القبلة و جعل سجوده اخفض من ركوعه»).

و منقول است كه آن حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه اگر ممكن باشد بيمار را كه ايستاده نماز كند مى ايستد و اگر نتواند نشسته نماز مى كند و اگر نتواند نشستن بر جانب راست مى خوابد و نماز مى كند رو بقبله و اگر نتواند بر جانب چپ نماز مى كند و اگر نتواند بر پشت مى خوابد و ايما و اشاره مى كند به جانب قبله،و سجود را پست تر از ركوع مى كند،پس اگر ايستاده يا نشسته نماز تواند كرد و ركوع و سجود نتواند كرد ايما بسر مى كند و از جهة ركوع سر را كج مى كند و از جهة سجود بيشتر،و اگر بر پهلو و پشت خوابيده باشد و ايما بسر نتواند كرد،ايما

ص: 310

بچشم مى كند،و در ركوع چشم را بهم مى گذارد و در سجود چشم را مى فشارد و صدوق اگر چه اين حديث را مرسل روايت كرده است و ليكن چون گفته است كه ميان من و خدا حجت است علما عمل به اين حديث كرده اند و منافات ندارد با اخبار سابقه و احوط عمل به اين خبر است و اللّه تعالى يعلم.

(«و يجوز للمريض ان يصلّى الفريضة على الدّابّة يستقبل به القبلة و يجزيه فاتحة الكتاب و يضع جبهته فى الفريضة على ما امكنه من شىء و يومى فى النافلة ايماء»)

و بسند صحيح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه نماز نمى كند بر چهار پا نماز واجب را مگر كسى كه بيمار باشد و روى او را بقبله مى كنند و كافى است او را خواندن سوره حمد و در نماز فريضه پيشانى خود را بر هر چه ممكن باشد مى گذارد و در نماز سنت ايما مى كند يعنى پيشانى گذاشتن لازم نيست و حديث حلبى گذشت كه گذاشتن پيشانى مستحب است و ممكن است كه مراد در اينجا اين باشد كه اگر ممكن باشد كه ركوع را درست به جا آورد و در سجود نيز پيشانى را بر پيش زين و امثال آن گذارد واجب باشد و اگر نتواند گذاشتن و ايما كند چيزى بر پيشانى گذاشتن سنّت باشد و اين معنى بحسب عبارت اظهر است و اللّه تعالى يعلم.

14,1-( «و قال امير المؤمنين صلوات اللّه عليه: دخل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله على رجل من الانصار و قد شبكته الرّيح فقال يا رسول اللّه كيف اصلّى فقال ان استطعتم ان تجلسوه فاجلسوه و الاّ فوجّهوه إلى القبلة و مروه فليؤم برأسه ايماء و يجعل السّجود أخفض من الرّكوع و ان كان لا يستطيع ان يقرأ فاقرؤا عنده و اسمعوه»).

و منقول است از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه و آله كه فرمودند كه حضرت

ص: 311

سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله داخل شدند بر شخصى از انصاريان كه پر باد شده بود به مرض استسقا يا مثل آن پس انصارى گفت يا رسول اللّه چگونه نماز كنم حضرت رو به ياران او كردند و فرمودند كه اگر توانيد كه او را بنشانيد بنشانيد و اگر نه روى او را خوابيده به جانب قبله كنيد و امر كنيد او را كه ايماء كند بسر و سجود را پست تر از ركوع كند در ايماء و اگر نتواند قرائت كردن قرائت را نزد او واقع سازيد و به او بشنوانيد و احوط عمل به اين حديث است.

5-( «و روى عمر بن اذينة عن زرارة عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: سألته عن المريض كيف يسجد فقال على خمرة او مروحة او على سواك يرفعه اليه هو افضل من الايماء انّما كره السّجود على المروحة من اجل الاوثان الّتى كانت تعبد من دون اللّه و انّا لم نعبد غير اللّه قطّ فاسجدوا على المروحة و على السواك و على عود»).

و بسند صحيح منقول است از زراره كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از بيمار كه چگونه سجده مى كند حضرت فرمودند كه سجده مى كند بر سجّاده صغيره يا بر باد زن يا بر مسواك بانكه بلند مى كند هر يك از اينها را و سجده بر اينها مى كند و بلند كردن اينها و سجده كردن بر اينها بهتر است از ايما و اشاره كه سجده بر اينها نكند و سنّيان كه سجده بر باد زن نمى كنند از جهة اين است كه مى گويند كه شبيه است به بت پرستى و اينها را در برابر گذاشتن بمنزله بتانى است كه مى پرستند و غلط گفته اند زيرا كه مقصود از اينها آنست كه تذلل و شكستگى زياده باشد در سجده كردن بر زمين يا چيزى كه از زمين رويد كه آن را نخورند و نپوشند چنانكه گذشت كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله سجده بر خمره مى فرمودند،و در صحاح سته مذكور است خصوصا در بخارى در چند موضع،و ما هرگز عبادت نكرده ايم و نمى كنيم غير حق سبحانه

ص: 312

و تعالى را پس سجده كنيد بر باد زن و بر مسواك و بر چوب و امثال اينها.

و محتمل است كه مراد اين باشد كه متعارف بوده باشد در سابق مثل حال كه بر باد زن صورت آدم و حيوانات مى بافته باشند و اين معنى را وسيله تشنيع ساخته باشند كه شيعه سجده بر باد زن مى كند و صورت دارد آن صورت را مى پرستند حضرت از جهة بيان جواز فرموده باشند كه بر تقديرى كه صورت داشته باشد نماز صحيح است چون غرض سجده حق سبحانه و تعالى است نه سجده صورت باد زن و اوّل اظهر،است و عامه نيز سجده بر خاك را بهتر مى دانند و ليكن مى گويند كه على رغم شيعه سجده بر آن نمى كنيم بلكه بر بالاى سنگ دستمال مى اندازند و سجده مى كنند با آن كه در صحاح خود روايت كرده اند كه حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله فرمودند كه مامورم كه سجده كنم بر هفت استخوان پيشانى،و دستها،و زانوها،و انگشتان پاها و خود در كتب لغت ذكر كرده اند كه سجود وضع جبهه است بر ارض و امثال اين خبر از اخبار بسيار قطع نظر از اخبار خمره كه حضرت بر آن سجده مى فرمودند و خمره را از جهة پيشانى مى بافته اند و گذشت در مبحث ما يصحّ السّجود عليه مفصّلا،و ازين خبر نيز ظاهر مى شود كه وضع جبهه بر اينها يا وضع اينها بر جبهه بهتر باشد و واجب نباشد و ممكن است كه مراد از افضل وجوب باشد به قرينه ردّ بر عامه و احوط آنست كه مهما أمكن ترك نكند عمل باين حديث را.

نماز مغمى عليه

6-( «و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن المريض هل يقضى الصّلوات اذا اغمى عليه فقال لا الاّ الصّلاة الّتى افاق فيها»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا بيمارى كه بيهوش باشد قضا مى كند نمازى را كه در آن حالت كرده باشد يا نكرده باشد چون كرده اش بمنزله نكرده است چون

ص: 313

عقل ندارد حضرت فرمودند كه نه مگر نمازى را كه به هوش آمده باشد در وقت آن.

10-( «و: كتب ايّوب بن نوح إلى ابى الحسن الثّالث صلوات اللّه عليه يساله عن المغمى عليه يوما او اكثر هل يقضى ما فاته من الصّلاة او لا فكتب لا يقضى الصّوم و لا يقضى الصّلاة»).

و به اسانيد صحيحه منقول است از ايّوب كه گفت عرضه نوشتم به خدمت حضرت امام على نقى صلوات اللّه و سؤال كردم از كسى كه بيهوش شده باشد يك روز يا بيشتر آيا قضا مى كند نمازهايى را كه از او فوت شده است يا نه حضرت نوشتند كه قضا نمى كند روزها را و قضا نمى كند نماز را و آن نمازى را كه وقت آن را دريافته است در آن حالت مغمى عليه نيست و قضا مى كند يعنى به جا مى آورد در وقت و اگر تقصير كرده باشد قضا مى كند پس منافات ندارد با حديث سابق و هم چنين اخبار ديگر كه وارد شده است مطلقا محمول است بر اين،مثل خبر على بن مهزيار و صحيحه ايوب و كالصحيحه معمر بن عمر و حسنه حفص و غير اينها از اخبار بسيار كه وارد شده است كه مغمى عليه قضا نمى كند هيچ نمازى را چون در احاديث صحيحه بسيار وارد شده است كه مغمى عليه قضا نمى كند هيچ نمازى را مگر نمازى را كه وقت آن را دريافته باشد.

10-( «و: ساله علىّ بن مهزيار عن هذه المسألة فقال لا يقضى الصّوم و لا الصّلاة و كلّ ما غلب اللّه عليه فاللّه اولى بالعذر»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از على از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كرد از اين مسأله مغمى عليه پس حضرت فرمودند كه قضا نمى كند روزه را و قضا نمى كند نماز را و هر چيز كه حق سبحانه و تعالى بنده را در آن بى اختيار كرده باشد پس او اولى است به قبول عذر از بنده يعنى هر گاه مخلوقى بر مخلوقى اكراه كند و او را به جبر

ص: 314

بدارد بر چيزى حق سبحانه و تعالى آن مكره را معذور مى دارد هر گاه خود او مكره ساخته باشد البته عذر او را مى پذيرد و همين مضمون در احاديث صحيحه و حسنه وارد شده است.

(«فامّا الاخبار الّتى رويت فى المغمى عليه انّه يقضى جميع ما فاته و ما روى انّه يقضى صلاة شهر و ما روى انّه يقضى صلاة ثلاثة ايام فهى صحيحة و لكنّها على الاستحباب لا على الايجاب و الاصل انّه لا قضاء عليه»)

و اما اخبارى كه منقول است در مغمى عليه كه او قضا مى كند جميع نمازهايى را كه از او فوت شده است،و آن چه مرويست كه او قضا مى كند نماز يك ماه را و آن چه مرويست كه قضا مى كند نماز سه روز را همه صحيح است و ليكن محمول است بر استحباب نه بر وجوب و اصل آنست كه بر أو قضا نيست چون اخبار متواتره وارد شده است در آن كه بر او قضا نيست مگر آن نمازى كه وقتش را دريافته باشد.

اما آن چه وارد شده است كه همه نمازها را قضا مى كند منقول است در صحيحه منصور و صحيحه رفاعه و صحيحه محمد بن مسلم و صحيحه ابن سنان و غير اينها از اخبار بسيار.

و اما قضاى يك ماه پس در حديث صحيح از رفاعه منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از كسى كه بيهوش باشد يك ماه چه مقدار از نمازها را قضا مى كند حضرت فرمودند كه همه را قضا مى كند:امر نماز شديد است و ترك آن عظيم الخطر است و ظاهر اين خبر اعاده كل است نه يك ماه مگر آن كه خبرى ديگر به صدوق رسيده باشد،و اما قضاى سه روز منقول است در موثقه سماعه و حكم صدوق بصحّت آن موافق اصطلاح قدماست و در حديث صحيحى وارد است كه يك روز را قضا مى كند پس جمع

ص: 315

ميان اخبار باين نحو مى بايد كرد كه سنّت است كه مؤكدا كه نماز يك روز را قضا كند،و بعد از آن در فضيلت نماز سه روز است و بعد از آن يك ماه و بعد از آن همه را اگر چه يك سال باشد كه شعور نداشته باشد،اما اگر ديوانه شده باشد و بعد از آن عاقل شود قضاى آن نمازها كه نكرده است يا در حالت جنون كرده است سنّت نيست و اللّه تعالى يعلم.

نماز مبطون

5-( «و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه انّه قال:

صاحب البطن الغالب يتوضّأ و يبنى على صلاته»).

و به اسانيد متكثره موثقه كالصحيحه از محمد از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه كسى اسهال داشته باشد كه در اثناى نماز غلبه كند و آيد وضو مى سازد و از آنجا بنا مى نهد و بعضى ملحق ساخته اند بان كسى را كه به سبب ضعف معده باد از او جدا شود چون آن را نيز مبطون مى گويند و به علّت شكم مبتلاست و حمل كرده اند اين حديث را بر كسى كه زمانى نداشته باشد كه در آن زمان از او حدث نيايد كه اگر چنين وقتى داشته باشد نماز را در آن وقت خواهد كرد.

(

6- «و قال مرازم بن حكيم الازدىّ: مرضت اربعة اشهر لم اتنفّل فيها فقلت ذلك لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه فقال ليس عليك قضاء انّ المريض ليس كالصّحيح كلّما غلب اللّه عليه فاللّه اولى بالعذر»).

و بسند حسن كالصحيح منقول است از مرازم كه چهار ماه بيمار شدم و نافله نمى كردم و چون در بيمارى ترك نافله كراهت ندارد پس عرض نمودم اين معنى را به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه پس حضرت فرمودند كه بر تو قضا نيست به درستى كه بيمار مثل صحيح نيست و هر چه را حق سبحانه و تعالى بر اين كس وارد سازد از مرضها و بلاها پس او اولى است به قبول عذر از بنده.

ص: 316

و مثل اين خبر است صحيحه عيص از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه قضا نمى كند و اگر قضا كند خوبست و تصدق بهتر است چنانكه در صحيحه عبد اللّه بن سنان در آخر كتاب صلاة خواهد آمد.

و در حسن كالصحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه شخصى بيمار شد و نافله نكرد حضرت فرمودند كه اى محمد نافله واجب نيست اگر قضا كند خيريست كه به جا آورد و اگر قضا نكند بر او چيزى نيست.

و در حديث صحيح وارد است از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون بنده قضا مى كند نافله را حق سبحانه و تعالى مباهات مى كند بان بنده با فرشتگان و مى فرمايد كه اى فرشتگان من بنده من قضا مى كند چيزى را كه بر او واجب نگردانيده ام.

و در حديث صحيح از عيص منقولست كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه شخصى يك سال بيمار شده است و نماز نافله نكرده است حضرت فرمودند كه قضا نمى كند و در حديث صحيح منقول است از مرازم كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از بيمارى كه قادر نيست بر نماز حضرت فرمودند هر چه را حق سبحانه و تعالى بر سر بنده آورد أو اولى است به قبول عذر،و ظاهر خبر آنست كه بواسطه مرض ترك نافله مى توان كرد و ممكن است كه اعم از نافله و فريضه باشد و مراد اين باشد كه اگر نتواند ايستاده نشسته به جا آورد و هم چنين تا جميع مراتب عذر معذور است و نمازش مقبول است.

و در حديث موثق كالصحيح از سدير منقول است كه به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه شما نماز نشسته مى كنيد فرمودند كه

ص: 317

تا پير شده ام و فربه شده ام نمازهاى نافله را نشسته مى كنم.

و در حديث ديگر از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه بيمار ايما مى كند يعنى با تعذر ركوع و سجود صحيحا.

نماز غير قادر بر قيام

7-( «و سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما:

عن الرّجل هل يصلح له ان يستند إلى حايط المسجد و هو يصلّى او يضع يده على الحائط و هو قائم من غير مرض و لا علّة فقال لا باس و عن الرّجل يكون فى صلاة فريضة فيقوم فى الرّكعتين الاوليين هل يصلح له ان يتناول جانب المسجد فينهض يستعين به على القيام من غير ضعف و لا علّة فقال لا باس به»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از على كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز كند آيا تكيه بر ديوار مسجد مى تواند كرد و يا دست بر ديوار مسجد مى تواند گذاشت در وقتى كه ايستاده باشد بى مرضى و بى علتى حضرت فرمودند كه باكى نيست،و سؤال كردم از شخصى كه در نماز واجب باشد و در دو ركعت اول خواهد كه بر خيزد آيا دست به ديوار مسجد مى تواند گذاشت كه مدد او باشد در برخاستن بى ضعفى و بى علتى فرمودند كه باكى نيست،و قريب باين است موثقه عبد اللّه بن بكير و سعيد بن يسار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در جواز تكيه كردن بر عصا و ديوار در حالت نماز،و اكثر علما حمل كرده اند اين اخبار را بر تكيه كردنى كه اگر محل تكيه را بردارند مصلى نيفتند چون در صحيحه ابن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست كه فرمودند كه تكيه مكن بر ديوار و درخت و امثال آن در حالت صلاة مگر آن كه بيمار باشى و تقى الدّين حلبى اين روايت را حمل بر كراهت كرده است و عمل به اخبار سابقه كرده است و ظاهر مى شود كه

ص: 318

صدوق نيز چنين كرده باشد و اين قول قوى است اگر چه احوط عمل به مشهور است و اللّه تعالى يعلم.

6-( «و قال حمّاد بن عثمان: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه قد اشتدّ علىّ القيام فى الصّلاة فقال اذا اردت ان تدرك صلاة القائم فاقرأ و أنت جالس فاذا بقى من السّورة آيتان فقم و اتمّ ما بقى و اركع و اسجد فذاك صلاة القائم»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حماد كه گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه دشوار است بر من ايستادن در نماز حضرت فرمودند كه هر گاه خواهى كه ثواب نماز ايستاده داشته باشى پس قرائت را نشسته بخوان پس چون دو آيه از سوره مانده باشد برخيز و سوره را تمام كن و بركوع رو و به سجود رو كه اين نماز ايستاده است چون قيام پيش از ركوع ركن است و آن را ايستاده كرده است همانست كه نماز ايستاده كرده است.

و به همين عنوان بسند صحيح از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه منقولست و قريب باين صحيحه ابان از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و اكثر اصحاب حمل كرده اند اين احاديث را بر نافله و ممكن است تعميم آن چنانكه شامل فريضه نيز باشد هر گاه پير يا ضعيف يا بيمار باشد و نتواند كه همه نماز را ايستاده به جا آورد و تواند كه قيام پيش از ركوع را ايستاده به جا آورد و همه باين عمل كرده اند.

نافله نشسته

7-( «و: سال سهل بن اليسع ابا الحسن الاوّل صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى النّافلة قاعدا و ليست به علّة فى سفر او حضر فقال لا باس به»).

و در حسن كالصحيح منقول است از سهل ثقه كه گفت سؤال نمودم از حضرت امام موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما از شخصى كه نماز نافله را

ص: 319

نشسته كند بى علتى در سفر يا حضر حضرت فرمودند كه باكى نيست و حديث سدير صيرفى نيز بر جواز گذشت و ليكن با علت پيرى.

5-( «و قال ابو بصير: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه انّا نتحدّث و نقول من صلّى و هو جالس من غير علّة كانت صلاته ركعتين بركعة و سجدتين فقال ليس هو هكذا هى تامّة لكم»).

در موثق از ابو بصير منقولست كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه بما حديث رسيده است و چنين اعتقاد داريم كه هر كه نماز نشسته كند بى علتى دو ركوع را به يك ركوع حساب مى كند،و دو سجود را به يك سجود پس دو ركعت به يك ركعت محسوب باشد حضرت فرمودند كه چنين نيست بلكه تمام محسوبست از جهة شما يعنى نشسته شما به جاى ايستاده محسوبست و مراد از شما شيعيان ائمه معصومين است و احتمال دارد كه مراد شما پيران و ضعيفان باشد و مراد از علت مرض باشد اگر چه دو ركعت به يك ركعت حساب كردن بهتر است.

چنانكه منقول است در حديث كالصحيح از حسن صيقل كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى نشسته نماز كند با قدرت بر ايستادن به جاى هر يك ركعت دو ركعت نماز بگذارد.

و كالصحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه از شخصى كه تنبلى داشته باشد يا ضعيف باشد و نماز نافله را نشسته گذارد چونست حضرت فرمودند كه دو ركعت را به يك ركعت حساب مى كند.

نحوه نشستن

4,5,6-( «و روى عن حمران بن اعين عن احدهما صلوات اللّه عليهما: قال كان ابى صلوات اللّه عليه اذا صلّى جالسا تربّع فاذا ركع ثنى رجليه»).

و

ص: 320

شيخ بسند صحيح روايت كرده است از حمران از حضرت امام محمد باقر يا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليهما كه فرمودند كه پدرم سيّد السّاجدين يا باقر علوم النبيّين صلوات اللّه عليهما وقتى كه نشسته نماز مى كردند مربع مى نشستند و چون بركوع مى رفتند كج مى كردند پاهاى خود را،و مراد از تربيع اين است كه زانوها را از زمين بردارند و كف پاها و نشستگاه بر زمين باشد،و مراد از ميل پاها آنست كه پاها در زير بدن باشد و زانوها بر زمين باشد و زور بر شكم پاها داشته باشد و آن قدر كج شود كه در حالت ركوع ايستاده كج مى شد واجبا و يا آن مقدار كه سرش محاذى زانوها شود و اين نحو بر سبيل استحباب است چون اخبار بسيار وارد شده است كه هر نحو كه خواهد بنشيند و اين استحباب شامل نافله است و فريضۀ با عذر.

6-( «و روى معاوية ابن ميسرة: انّه سال ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه أ يصلّي الرّجل و هو جالس متربّع و مبسوط الرّجلين فقال لا باس بذلك).

و بسند صحيح منقول است از ابن ميسره كه كتاب او معتمد بوده است كه او سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه آيا نماز مى تواند كرد مرد نشسته كه چهار زانو نشسته باشد،يا مربع به تفسيرى كه سابقا گذشت و يا پاها را دراز كند حضرت فرمودند كه باكى نيست اگر چه چهار زانو نشستن كراهت دارد و ليكن در بعضى از اخبار وارد شده است كه چهار زانوى مكروه آنست كه چهار زانو بنشيند و يك پا را بر دارد و بر بالاى زانوى ديگر گذارد و اين نشستن متكبّران است اگر چه ممكن است كه اين نوع كراهتش بيشتر باشد.

6-( «و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: فى الصّلاة فى المحمل صلّ متربّعا و ممدود الرّجلين و كيف ما أمكنك»).

و به اسانيد صحيحه منقولست

ص: 321

از آن حضرت صلوات اللّه عليه در نماز در كجاوه و امثال آن كه فرمودند كه چهار زانو نماز كند و پا دراز كرده و هر نحو كه ممكنست باشد،و اشعارى دارد كه با مشقت درست نشستن چنين نماز مى توان كردن و ظاهرش نافله است چنانكه صريحا وارد شده است در اخبار صحيحه كه نماز نافله را در محمل مى توان كرد و هم چنين در اخبار صحيحه وارد شده است كه نماز نافله را پياده در راه رفتن مى توان كرد و در سفر و در حضر نيز سواره مى توان كرد.

نماز با ايماء

6-( «و روى عن ابراهيم بن ابى زياد الكرخيّ انّه قال: قلت لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه رجل شيخ كبير لا يستطيع القيام إلى الخلاء لضعفه و لا يمكنه الرّكوع و السّجود فقال ليؤم برأسه ايماء و ان كان له من يرفع اليه الخمرة فليسجد فان لم يمكنه ذلك فليؤم برأسه نحو القبلة قلت فالصّيام قال اذا كان فى ذلك الحدّ فقد وضع اللّه عنه فان كان له مقدرة فصدقه مدّ من الطّعام بدل عن كلّ يوم احبّ إليّ فان لم يكن له يسار فلا شىء عليه»).

و در صحيح از ابن ابى عمير از ابراهيم بغدادى كه كتاب او معتمد است منقول است كه گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه مردى پير بسيار پير است كه نمى تواند به ادب خانه رفتن به سبب ضعف و ممكنش نيست ركوع و سجود حضرت فرمودند كه از جهة ركوع و سجود ايما كند بسر و اگر كسى باشد كه سجاده يا مهر را بر دارد يا محل آن را بلند كند بر آن سجده كند چنان كند،و اگر اين معنى ممكن نباشد او را پس اشاره كند بسر به جانب قبله گفتم كه روزه را چه كند حضرت فرمودند كه هر گاه شخصى به چنين حالى رسد حق سبحانه و تعالى روزه را از او ساقط كرده است پس اگر قدرت داشته باشد عوض هر روزى يك مد از طعام تصدق كردن محبوبتر است بسوى من پس اگر نداشته باشد يا بر او مشكل باشد بر او چيزى

ص: 322

نيست و احكام صوم خواهد آمد إن شاء اللّه تعالى.

بروز نجاست در نماز

6-( «و: سال عبد اللّه بن سليمان ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل ياخذه الرعاف فى الصّلاة و لا يزيد على ان يستنشفه يجوز ذلك قال نعم»).

و در صحيح از ابن ابى عمير و صفوان بن يحيى از عبد اللّه كه كتاب او از اصول است منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه خون از بينى او روان شود در نماز و او همين كار كند كه پنبه در بينى خود گذارد كه بيرون نيايد آيا جايز است حضرت فرمودند كه بلى و در نسخه چنين است كه و لا يريد ان يستنشفه يعنى نخواهد كه خون را بند كند و بگذارد كه بيرون آيد و نماز را قطع كند و اول اظهر است.

5-( «و روى بكير بن اعين: انّ ابا جعفر صلوات اللّه عليه راى رجلا رعف فى الصّلاة و ادخل يده فى انفه فاخرج دما فاشار اليه بيده افركه بيدك و صلّ»).

و در حسن كالصحيح از بكير منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه شخصى را ديد كه خون از بينى خود بيرون آورد بانكه دست در بينى كرد و خونى بيرون آورد پس حضرت اشاره به او فرمودند كه دست بر هم مال و خون را بيندازد و نماز كن و محمول است بر آن كه خون خشك باشد يا اندكى باشد كه چون به انگشت ديگر ماليده شود هر دو مقدار در هم نبوده باشد.

و در صحيح از محمد بن مسلم از احدهما صلوات اللّه عليهما منقول است در شخصى كه دست در بينى كند در نماز و خونى به بيند چه كند حضرت فرمودند كه اگر خشك باشد بيندازد و باكى نيست.

و در قوى كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه اگر دست در بينى كنى در حالت نماز و خونى تر بيرون آيد كه روان

ص: 323

نشود پس بدست بمال تا خشك شود.

6-( «و: سال ليث المرادىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يرعف زوال الشّمس حتّى يذهب اللّيل قال يومى ايماء برأسه عن كلّ صلاة»).

صدوق سند خود را بليث ثقه ذكر نكرده است و ظاهرا از كتاب او برداشته است و اكثر اوقات احاديث ليث را از عبد اللّه ابن مسكان روايت مى كند و طريقش بعبد اللّه صحيح است پس ظاهرش صحة باشد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه خون از بينى او روان شود از پيشين و بند نشود تا اكثر شب برود چه كند حضرت فرمودند كه ايما مى كند به سرش از جهة ركوع و سجود در همه نمازها تا بند شود.

و در حديث حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه خون از بينى او آيد و بند نشود تا وقت نماز داخل شود حضرت فرمودند كه به چيزى از پنبه و امثال آن بينى را پر مى كند و نماز مى كند و نماز را طول نمى دهد اگر ترسد كه خون روان شود و حضرت فرمودند كه اگر در نماز واجب پيش از فارغ شدن از آن رو را از قبله بگردانى نماز را اعاده كن اگر التفات فاحش باشد يعنى رو كند به پشت قبله يا به بدن بگردد و اللّه تعالى يعلم و مثل اين حديث است در رعاف حديث موثق سماعه از آن حضرت صلوات اللّه عليه.

6-( «و روى عمر بن اذينة عنه صلوات اللّه عليه: انّه ساله عن الرّجل يرعف و هو فى الصّلاة و قد صلّى بعض صلاته فقال إن كان الماء عن يمينه او عن شماله او عن خلفه فليغسله من غير ان يلتفت و ليبن على صلاته فان لم يجد الماء حتّى يلتفت فليعد الصّلاة قال و القيء مثل ذلك»).

و بسند صحيح منقول است از ابن اذينه از حضرت امام جعفر صادق

ص: 324

صلوات اللّه عليه كه گفت سؤال كردم از آن حضرت از شخصى كه خون از بينى او روان شود در نماز و بعضى از نماز را كرده باشد پس حضرت فرمودند كه اگر آب از جانب راست او يا جانب چپ او يا پشت سر او باشد بينى خود را بشويد بى آن كه رو از قبله بگرداند و از آنجا گرفته نماز را تمام كند و اگر آب بهم نرسد تا از قبله بگردد نماز را اعاده كند و فرمودند كه قى نيز چنين است يعنى اگر آب نزديك باشد بشويد و الاّ اعاده كند و حمل مى توان كرد كه تشبيه در جزو اول باشد نه در اعاده يا آن كه پشت بقبله كرده باشد اعاده كند.

انحراف از قبله

6-( «و فى رواية ابى بصير عنه صلوات اللّه عليه: ان تكلّمت او صرفت وجهك عن القبلة فاعد الصّلاة»).

و در موثق از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه اگر سخن گفته باشى يا رو از قبله گردانيده باشى نماز را اعاده كن،و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه او را رعاف يا قى واقع شود در نماز چه كند حضرت فرمودند كه مى رود و بينى را مى شويد و نماز را تمام مى كند پس اگر سخن گفته باشد نماز را اعاده كند و وضو را اعاده نمى كند.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه خون از بينى او سر كند در نماز حضرت فرمودند كه اگر آبى به همرسد در جانب راست يا چپ او در برابرش رو بقبله ازاله كند خون را و نماز را تمام كند،و اگر بهم نرسد تا رو از قبله بگرداند يا سخن بگويد پس نمازش باطل است.

و در صحيح از ابن وهب منقول است كه گفت آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از رعاف كه آيا مى شكند وضو را حضرت فرمودند كه اگر

ص: 325

شخصى را در اثناى نماز رعاف شود و آبى نزد او باشد يا كسى باشد كه بسر اشاره به او كند كه آبى از جهة او بياورد بشويد،و بنا گذارد بر آن نماز،و قطع نكند نماز را.

و در حسن كالصحيح از اسماعيل منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه در نماز جماعت باشد در نماز واجب و رعاف سر كند چه كند حضرت فرمودند كه بيرون مى رود پس اگر پيش از آن كه سخن كند آبى بيابد ازاله خون كند و بنا بر نماز گذارد.

و امّا خبر صحيحى كه وارد شده است كه رعاف باطل مى كند نماز را محمول است بر رعافى كه مستلزم استدبار يا فعل كثيرى شود كه او را نماز گذارنده نگويند يا سخن كند،و هم چنين صحيحه على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز باشد و كسى چيزى را بر سرش زند و خونين شود پس روانه بشود و آن را بشويد و سخن نكند تا بهمان مسجد برگردد و آيا اعتماد بر آن نماز مى كند كه بنا نهد يا نماز را از سر مى گيرد حضرت فرمودند كه از سر مى گيرد و بنا نمى نهد بر گذشته چون غالب اوقات فعل كثير مى شود،و ظاهر حديث نيز اشعارى دارد بر انحراف از قبله و از اين اخبار ظاهر شد كه كلام عمدا مبطل نماز است و ديگر خواهد آمد.

6-( «و قال له ابو بصير: اسمع العطسة فاحمد اللّه عزّ و جلّ و اصلّى على النّبيّ صلى اللّه عليه و آله و انا فى الصّلاة قال نعم و ان كان بينك و بين صاحبك اليمّ و قال الاعمى اذا صلّى لغير القبلة فان كان فى وقت فليعد و ان كان قد مضى الوقت فلا يعيد»).

و بسند موثق منقول است از ابو بصير كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض كردم كه من مى شنوم كسى

ص: 326

كه عطسه مى كند و من حمد مى كنم حق سبحانه و تعالى را و صلوات بر محمد و آل او مى فرستم و در نمازم حضرت فرمودند كه بلى خوبست و تسميت عاطس بكن و اگر چه فاصله ميان تو و او دريا باشد چون از حقوق مؤمن آنست كه چون او عطسه كند تسميت او كنند به گفتن يرحمك اللّه يا بحمد و صلوات.

و ديگر حضرت فرمودند كه هر گاه اعمى نماز كرده باشد و بعد از آن ظاهر شود كه رو بغير قبله كرده بوده است پس اگر وقت باقى باشد نماز را اعاده كند و اگر وقت بيرون رفته باشد اعاده نمى كند نماز را و احاديث بر اين مضمون بسيار وارد شده است و اصحاب به آن عمل كرده اند،و هم چنين اگر خودش عطسه كند حمد مى كند حق سبحانه و تعالى را در نماز چنانكه دلالت مى كند بر آن صحيحه حلبى و غير آن،و احاديث متواتره وارد شده است در آن كه چون از چون از جمله حقوق مؤمن بر مؤمن آنست كه چون عطسه كند او را تسميت كند و به سين و شين هر دو آمده است.

و در حسن كالصحيح وارد است كه چون كسى عطسه كند بگويد الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمّد و اهل بيته،و به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه گفتند بعد از عطسه يرحمك اللّه حضرت فرمودند كه يغفر اللّه لكم و يرحمكم و چون كسى نزد آن حضرت عطسه مى كرد حضرت مى فرمودند كه يرحمك اللّه و تا سه عطسه را تسميت مى بايد كرد و زياده را در كار نيست.

و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه هر كه عطسه كند و دست خود را بر استخوان بينى خود گذارد و بگويد الحمد للّه ربّ العالمين كثيرا كما هو اهله و صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم از سوراخ بينى چپ او مرغى بيرون آيد و آن فرشته ايست كه مى پرد تا زير عرش و

ص: 327

از جهة او استغفار مى كند تا بروز قيامت و ظاهرش آنست كه به سبب حمد و صلوات اين فرشته مخلوق مى شود.

و مرويست از حضرت امام على نقى صلوات اللّه عليه كه پرسيدند از آن حضرت از عطسه و علت حمد الهى فرمودند كه چون حق سبحانه و تعالى نعمتهاى بسيار بر بنده دارد و بنده فراموش مى كند حمد را حق سبحانه و تعالى او را به عطسه مى آورد تا به ياد آورد نعم الهى را و شكر الهى به جا آورد.

كلام بي جا

5-( «و روى عن الفضيل بن يسار انّه قال: قلت لأبي جعفر صلوات اللّه عليه اكون فى الصّلاة فاجد غمزا فى بطنى او ازّا او ضربانا فقال انصرف و توضّأ و ابن على ما مضى من صلاتك ما لم تنقض الصّلاة بالكلام متعمّدا فان تكلّمت ناسيا فلا شىء عليك و هو بمنزلة من تكلّم فى الصّلاة ناسيا قلت و ان قلب وجهه عن القبلة قال نعم و ان قلب وجهه عن القبلة»).

و بسند صحيح منقول است از فضيل كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه من در نمازم و پيچشى در شكم خود مى يابم يا صدايى و در نسخه اذى يعنى آزارى يا قرقرى پس حضرت فرمودند كه روانه شو و وضو بساز و بنا نه بر آن چه كرده از نماز ما دام كه نماز را باطل نكنى به سخن گفتن عمدا،پس اگر از روى فراموشى سخن به گويى بر تو چيزى نيست و اين بمنزله كسى است كه در نماز سهوا سخن كند گفتم اگر چه رو از قبله بگرداند حضرت فرمودند كه اگر چه رو از قبله بگرداند.

و اين حديث مشتمل است بر چند چيز يكى آن كه اصل صدا ناقض باشد و محمول است بر آن كه بى اختيار او جدا شود چنانكه غالبا چنين است كه بعد از جدا شدن باد از شكم بند نمى شود،و اما بنا نهادن بر آن محمول است بر آن كه مبطون باشد به قرينه فعل مضارع كه دلالت بر دوام دارد يا حمل كنيم بر استحباب وضو اگر نيايد،و احتمال اظهر آنست كه مضايقه نكند در آمدن

ص: 328

چنانكه در حديث صحيح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه نمازى نيست مرد حاقن و زن حاقنه را و آن بمنزله كسى است كه نجاست در جامه اش باشد،و حاقن آنست كه بر خود پيچد بول و غايط و ريح را اگر چه اصحاب حمل كرده اند بر آن كه قبل از شروع در صلاة چنين باشد كه اگر در اثناى نماز واقع شود واجبست ضبط خود كردن و آن ظاهر نيست چنانكه خواهد آمد،ديگر رو گردانيدن از قبله را نقل كرده اند بر آن كه رو به جانب يمين و يسار شود كه اگر التفات فاحش باشد بانكه رو به پشت كند يا بدن را بگرداند نمازش باطل است چنانكه گذشت.

و در حديث صحيح از على بن جعفر منقول است كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز باشد و گمان كند كه جامه اش دريده است يا نجاستى به آن رسيده است آيا جايز است كه نظر كند به آن يا دست بمالد حضرت فرمودند كه اگر در پيش جامه اوست يا در جانب راست و چپ آن باكى نيست نظر كردن و اگر در پشت سر است خوب نيست نظر كردن.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر در نماز واجب پيش از فارغ شدن از نماز رو از قبله بگردانى نماز را اعاده كن اگر التفات فاحش باشد يعنى رو به پشت باشد و اگر بعد از تشهّد باشد اعاده مكن و ظاهر اين حديث استحباب سلام است.

و در صحيح زراره منقول است كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه التفات قطع مى كند نماز را هر گاه بجميع بدن باشد و محمول است بر اين صحيحه محمد بن مسلم كه گفت سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه آيا در نماز التفات مى توان كرد حضرت فرمودند كه نه و

ص: 329

انگشتان را نيز نشكند اگر چه ممكن است كه نهى را اعم از حرمت و كراهت بگيريم بانكه التفات بيمين و يسار مكروه باشد و به پشت حرام باشد،و ظاهر اخبار آنست كه رو به جانب پشت كردن آنست كه رو را به جانب راست و چپ كنند پشت سر را به بينند نه آن كه رو محاذى پشت شود زيرا كه اين فرض نادرست و اكثر مردمان را ممكن نيست و ظاهر است كه چيزى غير ممكن عادى را ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم بيان حكم آن نمى كنند بلكه اظهر آنست كه مذكور شد چنانكه بعد از تدبّر در اخبار خلاف آن محتمل نيست و اللّه تعالى يعلم.

شخصى كه او را پيچش شكمى باشد

7-( «و: سال عبد الرّحمن بن الحجّاج ابا الحسن صلوات اللّه عليه عن الغمز يصيب الرّجل فى بطنه و هو يستطيع ان يصبر عليه أ يصلّي على تلك الحالة ام لا يصلّي فقال ان احتمل الصّبر و لم يخف اعجالا عن الصّلاة فليصلّ و ليصبر»).

و در حسن كالصحيح از عبد الرحمن منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از شخصى كه او را پيچش شكمى باشد و مى تواند كه بر آن صبر كند و حدث نكند آيا با اين حال نماز مى كند يا نماز نمى كند چون حاقن است حضرت فرمودند كه اگر صبر تواند كرد،و سبب تعجيل در نماز كردن نباشد پس بايد كه نماز كند و صبر كند و بحسب مفهوم دلالت بر اين مى كند كه اگر سبب تعجيل شود و از حضور قلب باز ماند قطع نماز مى تواند كرد و احتمال آن هست كه باد يا حدث ديگر را دفع كند و وضو بسازد و بنا كند در اين صورت و ليكن چون دلالت مفهوم ضعيف است احوط آنست كه اين نماز را با اين حال تمام كند و احتياطا نمازى ديگر بكند با حضور قلب و توجه تام،و بهتر آنست كه قبل از صلاة به بيت الخلا رود و خود را خالى سازد از باد و ساير احداث چنانكه گذشت.

و در حديث كالصحيح از حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله

ص: 330

منقول است كه فرمودند كه نماز مكن در حالتى كه يابى در خود چيزى از بول و غايط را.

و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه قطع نمى كند نماز را مگر رعاف و مگر صدايى كه در شكم باشد پس تا توانيد مبادرت كنيد به اين ها بانكه پيش از نماز دفع اينها بكنيد و اگر در نماز حاصل شود پيش از آن كه باد بيرون آيد يا حدث بجهد نماز را بكنيد يا اينها را واقع سازيد و بعد از آن نماز را از سر گيريد يا بنا نهيد و چون اين احتمالات هست استدلال به اين حديث نمى توان كرد.

خنده در نماز

6-( «و قال الصّادق صلوات اللّه عليه: لا يقطع التّبسّم الصّلاة و يقطعها القهقهة و لا ينقض الوضوء»).

و بسند موثق از سماعه منقول است كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از خنديدن آيا قطع مى كند نماز را حضرت فرمودند كه اما تبسّم كه صدا نداشته باشد نماز را قطع نمى كند و قهقهه كه با صداست قطع مى كند نماز را و در حسن كالصحيح از زراره منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه قهقهه وضو را نمى شكند و نماز را مى شكند و در صحيح از ابن ابى عمير منقولست از جمعى كه از آن حضرت شنيدند كه فرمودند كه تبسّم در نماز نماز و وضو را نمى شكند و قطع نماز نمى كند مگر خنده كه قهقهه داشته باشد و در لغت قهقهه خندۀ را مى گويند كه صدا مكرر شود چنانكه ظاهر لفظ قه قه است يا خنده سخت را مى گويند و على اى حال لازم دارد كه صدايى داشته باشد و چون بعضى از عامه قهقهه را ناقض وضو مى دانند تصريح فرمودند بعدم نقض.

ص: 331

باب التّسليم على المصلّى

5-( «سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه: عن الرّجل يسلّم على القوم فى الصّلاة فقال اذا سلّم عليك مسلم و أنت فى الصّلاة فسلم عليه تقول السّلام عليك و اشر بإصبعك»).

و كالصحيح منقولست از محمد كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه سلام كند بر جمعى در نماز پس حضرت فرمودند كه هر گاه مسلمانى سلام كند بر تو و در نماز باشى پس تو سلام كن بر او و مى گويى السلام عليك يعنى رحمت الهى و سلامتى از آفات بر تو باد و به انگشت اشاره كن كه بفهمد كه جواب سلام او دادۀ يعنى آهسته جواب بده و بمثل آن چه او گفته است جواب ده،و لهذا نگفت كه جواب ده بلكه تو سلام كن بر او و آن چه وارد شده است از جواب آهسته ظاهرا بر سبيل تقيه يا اتقاء وارد شده است چون جمعى از عامه جواب سلام را در نماز جايز نمى دانند و جمعى گفته اند كه به اشاره جواب دهد پس چون خوف ضرر هست جائى كه تقيه باشد آهسته جواب دهد و اشاره كند و اگر تقيه نباشد جواب بگويد به نحوى كه او بشنود.

چنانكه در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه داخل شدم بر حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و آن حضرت در نماز بود گفتم السلام عليك حضرت فرمودند كه السلام عليك گفتم چه حال دارى حضرت جواب ندادند

ص: 332

چون حضرت از نماز فارغ شدند عرض كردم كه رد سلام در نماز مى بايد گفت حضرت فرمودند كه بلى بمثل آن چه به او گفته اند.

و در موثق كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه از آن حضرت سؤال كردند از كسى كه در نماز بر او سلام كنند حضرت فرمودند كه رد مى كند به سلام عليكم و نمى گويد عليكم السّلام به درستى كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ايستاده بود و نماز مى كرد عمّار ابن ياسر بر آن حضرت گذشت و بر آن حضرت سلام كرد حضرت چنين جواب دادند.

6-( و: سال عمّار السّاباطىّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن التّسليم على المصلّى فقال اذا سلّم عليك رجل من المسلمين و أنت فى الصّلاة فردّ عليه فيما بينك و بين نفسك و لا ترفع صوتك).

و در موثق از عمار منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از سلام كردن بر نماز گذارنده حضرت فرمودند كه هر گاه شخصى از مسلمانان بر تو سلام كند و تو در نماز باشى پس ردّ سلام او بكن آهسته كه خود بشنوى و آوازت را بلند كن و اين حديث نيز محمول است بر تقيه يا اتقا چنانكه گذشت.

6-( و روى عنه منصور بن حازم انّه قال: اذا سلّم على الرّجل و هو يصلّى يردّ عليه خفيّا كما قال).

و بسند حسن كالصحيح و صحيح منقول است از منصور بن حازم كه گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه هر گاه شخصى سلام كند بر مردى كه او نماز كند جواب سلام او مى گويد چنانكه او سلام كرده است آهسته عبارت شيخ چنين است كه هر گاه شخصى بر تو سلام كند.

14,5-( و قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه: سلّم عمّار على رسول اللّه

ص: 333

صلى اللّه عليه و آله و هو فى الصّلاة فردّ عليه ثمّ قال ابو جعفر صلوات اللّه عليه انّ السّلام اسم من اسماء اللّه عزّ و جلّ).

و منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه عمار بن ياسر سلام كرد بر حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و آن حضرت در نماز بودند پس حضرت رد سلام كردند بر او پس حضرت فرمودند كه سلام اسمى است از اسماى حق سبحانه و تعالى حاصل حديث آنست كه چون عامه قايل نيستند به جواب سلام با آن كه از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده اند كه گفت ما سلام مى كرديم بر حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله و آن حضرت جواب ما مى داد،حضرت اوّلا استدلال بفعل حضرت فرمودند و فعل حضرت حجت است و عامه گفته اند كه سلام كلام آدمى است و در نماز كلام آدمى نمى باشد حضرت جواب فرمودند كه سلام از اسماء الهى است و در اين عبارت دعاست و دعا جايز است به اجماع پس بنا بر آن كه اسم باشد معنى آن چنين مى شود كه خدا يعنى رحمت او و لطف او شامل حال شما باد و اين معنى بطن است و ظهر آن سلامتى از آفاتست چنانكه گذشت و اگر سلام به لفظى غير صحيح گويد يا عبارات غير سلام گويد احوط آنست كه آيۀ مشتمل بر سلام باشد بخواند و جزم بوجوب نمى توان كرد چون ظهورى ندارد و عموم آيه كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر گاه شما را تحيّتى كنند شما نيز تحيّت كنيد بهتر از تحيّت ايشان يا رد كنيد تحيّت ايشان را،و اكثر بر آنند كه تحيّت سلامست در آيه و چون در لغت بمعنى بقا و ملك آمده است پس دغدغه مى شود كه هر قسم دعايى كه مشتمل بر حياة و بقا باشد ردّ آن بايد كرد و احوط آنست كه در غير نماز نيز ترك نكند و مشهور ميان اصحاب آنست كه سلام بر مصلى كراهت ندارد از جهة حديثى كه بزنطى روايت كرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه

ص: 334

هر گاه داخل شوى در مسجد و مردمان نماز كنند پس بر ايشان سلام كن و چون كسى بر تو سلام كند رد كن بر او كه من چنين مى كنم.

و در اخبار متواتره از حضرت سيد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم وارد شده است كه از جمله چيزهائى كه سبب آمرزش گناهان و رفع درجات مؤمنان و كفاره معاصى ايشان است افشاء سلام است يعنى بهر كه رسد از مؤمنان بر ايشان سلام كند از پير و جوان و فقير و غنى و آشنا و بيگانه و هم چنين اطعام طعام بهر كه باشد،و ديگر شبها به عبادت الهى بودن در وقتى كه همه كس در خواب باشد.

و كالصحيح از حضرت سيد المرسلين صلى اللّه عليه و آله منقول است كه فرمودند كه سلام كردن سنت است و جواب دادن واجبست و هر كه پيش از سلام با شما سخن كند او را جواب مدهيد،و اولى به رحمت الهى كسى است كه ابتدا كند به سلام و حق سبحانه و تعالى دوست مى دارد افشاء سلام را و بخيل كسى است كه بخل ورزد به سلام،و چون سلام كنيد بلند سلام كنيد تا اگر جواب ندهند آزرده نشويد كه سلام كردم و جواب نداد و هم چنين جواب سلام را بلند بگوئيد تا آنها ملول نشوند كه سلام كرديم و جواب نشنيديم.

و سلام و جواب آن را،و عطسه و جواب آن را و مطلق دعا را سنت است كه بلفظ جمع بگويند و قصد جميع مؤمنان كنند و چون سلام كنيد تمامى تحيّت به مصافحه است نبست به مقيم و نظر به مسافر كه وارد شود تمامى تحيّت بعد از سلام دست در كردن يكديگر كردن است و اگر تحيّتى بغير سلام كنند اوّلا سنت است كه بعد از آن سلام بگويند و بهتر آنست كه اوّل سلام كنند و ديگر تواضعات ديگر چون حق سبحانه و تعالى فرموده است كه هر گاه داخل شويد در خانها پس سلام كنيد بر يكديگر كه سلام تحيتى است از جانب حق سبحانه

ص: 335

و تعالى كه او فرستاده است يا سلام الهى را بر يكديگر بكنيد و با بركت است و طيب و نيكوست خود را از اين سعادات محروم مكنيد.

و سنت است كه كوچك بر بزرگ سلام كند،و كسى كه مى گذرد سلام كند بر كسى كه نشسته است،و اندك بر بسيار،و سواره بر پياده،و اسب سوار بر استر سوار،و استر سوار بر الاغ سوار،و هر گاه جمعى با هم باشند و داخل شوند در جائى آن كسى كه آخر داخل مى شود سلام مى كند بر جمعى كه اول داخل شده اند،و اگر جمعى باشند و يك كس از ايشان سلام كند به جاى همه است و از ايشان مجزيست،و اگر جمعى سلام كنند و يك كس از ايشان جواب دهد از باقى مجزيست و بهتر آنست كه همه سلام كنند و همه جواب به هند تا همه از دعاى همه بهره ور شوند،و اگر در جواب مؤمن و او عاطفه داخل كنند بهتر است كه بگويد و عليكم السلام و اين و او اين كار مى كند كه سلام او را مى گويد با جواب خود گويا گفته است كه سلام تو بر من باد و سلام من بر شما باد امّا در جواب غير مؤمن عليك بگويد مگر تقيه كند از سنيّان كه عليك السّلام بگويد، و در جواب ذمّى عليك تنها مى گويد بدون و او عاطفه و بدون سلام و سلام تنها نيز مى تواند گفت كه قصد كند بر من و مؤمنان باد،و اگر ذمّى طبيب باشد و احتياج به او داشته باشند سلام صحيح و دعا مى توان كرد و به ايشان نفع نمى كند، و اگر مضطر شود به مصافحه يهودى و نصرانى و مجوسى مصافحه بكند و دست خود را بر خاك يا ديوار مالد و اگر مصافحه با ناصبى كند دست خود را بشويد اگر به رطوبت باشد بر سبيل وجوبست و اگر به يبوست باشد بر سبيل استحباب و احوط آنست كه در ذمّى نيز اين رعايت بكند.

و در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه جواب كتابت واجبست مثل جواب سلام و هر كه او ابتدا مى كند به سلام

ص: 336

او اولى است به خدا و رسول يعنى او به رحمت الهى و متابعت رسالت پناهى،يا به اطاعت خدا و رسول او اولى است چون فرمان ايشان برده است در ابتدا به سلام كردن،و چون كتابت نويسد ابتدا كند به بسم اللّه الرحمن الرحيم،و چون تمام كند و تر باشد خاكى بر آن به پاشد،و هر چه وعده در آن باشد مى بايد كه بعد از آن إن شاء اللّه بنويسد و اگر ننويسد البته بگويد و كاغذى كه نام الهى در آن بوده باشد در دست و پا نيندازند و نسوزانند و اسم اللّه را باب دهن پاك نكنند.

ص: 337

باب المصلّى تعرض له السّباع و الهوامّ فيقتلها

اين بابى است در بيان آن كه كسى نماز كند و درنده يا گزنده بهم رسد و آنها را بكشد و ظاهرا سباع از سهو نساخ است چون حكايت سباع را در اين باب ذكر نكرده است.

6-( سال الحسين بن ابى العلا ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه: عن الرّجل يرى الحيّة و العقرب و هو يصلّى قال يقتلهما).

و كالصحيح و در صحيح از حسين و او ممدوح است منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه مار يا عقرب را به بيند و در نماز حضرت فرمودند كه مى تواند كشت يا مى كشد هر دو را.

5-( و: سال محمّد بن مسلم ابا جعفر صلوات اللّه عليه عن الرّجل تؤذيه الدّابّة و هو يصلّى قال يلقيها عنه ان شاء او يدفنها فى الحصى).

و كالصحيح منقول است كه سؤال كرد محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از شخصى كه آزار دهد او را شپش و كيك و كنه و امثال اينها و او نماز كند باشد حضرت فرمودند كه اگر خواهد مى اندازد و در بعضى از نسخ يلقهاست كه امر باشد بتقدير لام و ظاهرا سهو از نساخ است يعنى بيندازد يا دفن مى كند آن را در سنگ ريزه و دفن قرينه آنست كه مراد از دابه شپش است و بس.

و مؤيّد اينست خبر صحيح از ابان از ابن مسلم كه گفت حضرت امام

ص: 338

محمد باقر صلوات اللّه عليه هر گاه شپشى در مسجد مى ديدند در سنگ ريزه دفن مى كردند.

و در صحيحه عبد اللّه بن سنان منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر بيابى شپشى در اثناى نماز آن را دفن كن در سنگ ريزه،و مثل اينست قويه ابو حمزه و حسنه كالصحيحه حسين كه گفت سؤال كرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز باشد و شپشى را به بيند حضرت فرمودند كه آن را دفن كند در سنگ ريزه و حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه نيز چنين مى فرمودند.

6-( و: سال الحلبيّ ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يحتكّ و هو فى الصّلاة قال لا باس و ساله: عن الرّجل يقتل البقّة و البرغوث و النملة و الذّباب فى الصّلاة أ ينقض ذلك صلاته و وضوئه قال لا).

و به اسانيد صحيحه منقول است از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه بدنش خارد و بخاراند در نماز حضرت فرمودند كه باكى نيست و از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه پشه و كيك و شپش و مگس را در نماز بكشد آيا اينها نماز را را باطل مى كند يا وضو را مى كند حضرت فرمودند كه نه.

6-( و ساله سماعة بن مهران: عن الرّجل يكون فى الصّلاة الفريضة قائما فينسى كيسه او متاعه يخاف ضيعته او هلاكه فقال يقطع صلاته و يحرز متاعه قال قلت فتفلت عليه دابّته فيخاف ان تذهب او يصيبه منها عنت فقال لا باس بان يقطع صلاته و يتحرّز و يعود إلى صلاته).

و در موثق منقول است از سماعه كه گفت از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال كردم از شخصى كه در نماز واجب ايستاده باشد و به خاطرش رسد كه كيسه را

ص: 339

جائى گذاشته است يا متاعش را فراموش كرده است و مى ترسد كه اگر نماز را تمام كند و بطلب آن رود دزد برده باشد يا تلف شده باشد حضرت فرمودند كه قطع مى كند نماز را و متاعش را را ضبط مى كند گفتم كه اگر چهار پاى او در اثناى نماز بجهد و ترسد كه برود و به او نرسد يا تعب بسيار كشد در گرفتنش فرمودند كه باكى نيست كه قطع كند نمازش را و بگيرد آن را و شروع در نماز كند به آن كه بنا نهد بر آن اگر فعل كثير و استدبار و كلام واقع نشده باشد،و از سر گيرد اگر يكى از اينها واقع شده باشد.

و منقولست در قوى كالصحيح از حضرت امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه هر گاه شخصى نماز كند و به بيند كه طفلى متوجه آتش است يا گوسفندى داخل خانه شود و چيزى را فاسد مى كند حضرت فرمودند كه برود و طفل را نگذارد كه به آتش رود و گوسفند را بيرون كند و بنا بر آن نماز گذارد اگر سخن نگفته باشد.

6-( و ساله عمّار السّاباطىّ: عن الرّجل يكون فى الصّلاة فيرى حيّة بحياله هل يجوز له ان يتناولها و يقتلها فقال ان كان بينها و بينه خطوة واحدة فليخط و ليقتلها و الاّ فلا).

و در موثق منقولست از عمار كه گفت سؤال كردم از حضرت امام صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز بوده باشد و ببيند مارى را در برابر خود آيا جايز است كه آن را بگيرد و بكشد حضرت فرمودند كه اگر ميان مار و ميان او يك گام باشد گام بردارد و آن را بكشد و الاّ متوجّه آن نشود و اين حديث محمولست بر آن كه خوفى از آن نباشد يا اگر باشد چون فعل كثير مى شود نماز را قطع كند چون اگر يك گام است يك فعل است و كشتن يك فعل است بحد كثرت نمى رسد و حمل بر عدم ضرر اظهر است چنانكه در صحيح از محمد بن مسلم منقول است كه گفت سؤال كردم از

ص: 340

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه در نماز باشد و مارى را يا عقربى را به بيند آيا مى كشد آن را اگر آزار به او رسانند يعنى خوف ضرر آنها باشد حضرت فرمودند كه بلى.

6-( و روى حريز عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: اذا كنت فى صلاة الفريضة فرايت غلاما لك قد ابق او غريما لك عليه مال او حيّة تتخوّفها على نفسك فاقطع الصّلاة و اتّبع غلامك او غريمك و اقتل الحيّة).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حريز از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه و در كافى از حريز از شخصى كه او را خبر داده بود از آن حضرت صلوات اللّه عليه و منافات نيست ميان هر دو زيرا كه اكثر اوقات حريز چنين مى كند مانند جميل و ظاهرا اول از واسطه شنيده بوده اند و در كتاب خود جا داده بودند باز كه به خدمت حضرت رسيده اند و از آن حضرت مشافهة شنيده اند در كتاب خود ذكر كرده اند،و چون كتب او از اصول است نزد قدما فرقى ميان هر دو نبوده است گاهى مرسلا نقل كرده اند و گاهى مسندا كه فرمودند كه هر گاه در نماز واجب باشى و ببينى كه غلامت گريخت يا شخصى را ببينى كه مالى از او طلب داشته باشى و خوف گريختن او داشته باشى يا آن كه او را نديده باشى و او ترا نشناسد و رود و جاى او را ندانى مارى را ببينى كه از آن بر نفس خود ترسى بانكه متوجه تو باشد مثلا پس نماز ترا قطع كن و از پى غلام و غريمت برو و مار را بكش حاصل اخبار اين شد كه اگر خوف از مار نداشته باشى و كشتن آن فعل كثير نباشد مى توان كشتن كه مشغول نماز شوى و مى توانى كه او را بگذارى بحال خود و نماز خود را تمام كنى و اگر از آن خايف باشى واجبست دفع آن كردن پس اگر دفع آن محتاج بكلام يا فعل كثير يا استدبار بوده باشد قطع مى كنى و الاّ به نامى نهى و هم چنين اگر محتاج نباشد و بفعل آورد

ص: 341

يكى از اينها را نماز باطل مى شود و ليكن با احتياج گناه نيست و بى احتياج آثم است بنا بر مذهب مشهور ميان اصحاب بنا بر آن كه قطع بى عذرى حرامست و شكى نيست در آن كه احوط عدم قطع است بى عذرى.

ص: 342

باب المصلّى يريد الحاجة

اشاره به سر و به دست در نماز براى مرد و دست زدن براى زن

6-( روى عبد اللّه بن ابى يعفور عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يريد الحاجة و هو فى الصّلاة فقال يؤمى برأسه و يشير بيده و المرأة اذا ارادت الحاجة تصفّق).

اين بابى است در بيان نماز گذارنده اگر كارى داشته باشد چه كند منقول است در صحيح از عبد اللّه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه در شخصى كه كارى داشته باشد در نماز حضرت فرمودند كه اشاره بسر و بدست مى تواند كرد و اگر زن كارى داشته باشد دست بر هم مى تواند تا كسى متوجه او شود و اشاره كند به كارى كه دارد.

6-( «و روى الحلبيّ: انّه سأله عن الرّجل يريد الحاجة و هو يصلّى فقال يؤمى برأسه و يشير بيده و المرأة اذا ارادت الحاجة و هى تصلّى و تسبّح:تصفّق بيديها»).

و به اسانيد صحيحه منقولست از حلبى كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه حاجتى داشته باشد و در نماز باشد حضرت فرمودند كه ايماء بسر مى تواند كرد، و اشاره بدست مى تواند كرد،و تسبيح مى تواند گفت و بلند مى گويد تا متوجه او شوند،و اشاره كند به مطلوبى كه دارد،و زن اگر كارى داشته باشد در نماز دستها را بر هم مى زند.و شيخ در تتمه همين حديث ذكر كرده است كه حلبى گفته كه از آن حضرت سؤال كردم از شخصى كه در نماز خميازه كشد و كمان كش كند حضرت فرمودند كه از شيطان است و او مالك آن نيست يعنى مى بايد كه مقدمه

ص: 343

آن را كه پر خوردنست يا بى خوابى است بر طرف كند تا نيايد و مى تواند كه خميازه را بر خود شكند و كمانكش نكند به آن اعتبار مكروه است و اين زيادتى در كافى نيست با آن كه شيخ از على بن ابراهيم روايت كرده است مثل كلينى و ليكن ظاهرا شيخ اين حديث را از كتاب على روايت كرده است و صدوق در اول باب نماز آداب صلاة را ذكر كرده و ظاهرا از فقه رضوى نقل كرده است و عن قريب احاديث مذكور خواهد شد.

14,6-( و ساله حنان بن سدير: أ يؤمئ الرّجل فى الصّلاة فقال نعم قد أومأ النّبيّ صلى اللّه عليه و آله فى مسجد من مساجد الانصار بمحجن كان معه قال حنان و لا اعلم الاّ مسجد بنى عبد الاشهل).

و در موثق كالصحيح منقول است از حنان كه گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه آيا در نماز ايما مى توان كرد حضرت فرمودند كه بلى حضرت سيّد المرسلين صلى اللّه عليه و آله ايما كردند در مسجدى از مساجد انصار به عصاى سر كجى كه با آن حضرت بود يعنى آن حضرت در نماز شخصى را به عصا اشاره فرمودند كه بايست يا برو و حنان گفت كه گمان دارم كه حضرت فرموده باشند كه مسجد قبيله عبد الاشهل بود از قبايل انصار و اشهل اسم بتى بوده است و پدر اين قبيله در جاهليت مسمى بعد الاشهل بود.

6-( «و ساله عمّار بن موسى: عن الرّجل يسمع صوتا بالباب و هو فى الصّلاة فيتنحنح لتسمع جاريته او اهله لتأتيه فيشير إليها بيده ليعلمها من بالباب لتنظر من هو فقال لا باس به و عن الرّجل و المرأة يكونان فى الصّلاة و يريدان شيئا أ يجوز لهما ان يقولا سبحان اللّه قال نعم و يؤميان إلى ما يريدان و المرأة اذا ارادت شيئا ضربت على فخذيها و هى فى الصّلاة»).

و در موثق از عمار منقولست كه گفت سؤال كردم از

ص: 344

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه صداى در خانه را بشنود و او در نماز باشد پس تنحنح كند تا كنيزك او يا اهل او صداى تنحنح را بشنوند و نزد او آيند پس بدست اشاره كند و به او بفهماند كه برو ببين كه در خانه را مى زند پس حضرت فرمودند كه باكى نيست و از آن حضرت سؤال كردم از مرد يا زن اگر در نماز باشند و چيزى خواهند آيا جايز است ايشان را كه سبحان اللّه بگويند تا متوجه ايشان شوند و اشاره كنند به آن چه اراده دارند حضرت فرمودند كه بلى إيما مى توانند كرد بهر چه خواهند و ليكن زن اگر در نماز باشد دست بر رانهاى خود بزند يعنى سبحان اللّه را بلند نگويد مبادا نامحرمى صداى او را بشنود.

كار غير مخل به نماز

6-( و روى محمّد بن بجيل اخو علىّ بن بجيل قال: رأيت ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه يصلّى فمرّ به رجل و هو بين السّجدتين فرماه ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه بحصاة فاقبل الرّجل اليه).

و در صحيح منقول است از محمد برادر على كه صاحب كتاب معتمد است كه گفت ديدم حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه را كه نماز مى كردند و شخصى گذشت بر آن حضرت و آن حضرت در ميان دو سجده بود سنگ ريزه به جانب او انداختند و آن مرد متوجه حضرت شد و ظاهرا در نماز نافله بوده باشند و كار ضرورى به او داشته باشند يا بواسطه بيان جواز كرده باشند و اگر نه مرتبه ايشان از آن اعظم است كه در نماز چنين كنند و اللّه تعالى يعلم.

7-( و روى عن ابى زكريّا الاعور قال: رأيت ابا الحسن صلوات اللّه عليه يصلّى قائما و إلى جانبه رجل كبير يريد ان يقوم و معه عصى له فاراد ان يتناولها فانحطّ ابو الحسن صلوات اللّه عليه و هو قائم فى صلاته فناول الرّجل العصا ثمّ عاد إلى موضعه إلى

ص: 345

صلاته).

و در صحيح منقولست از ابو زكريا كه مشهور است به كنيت و اسمش مذكور نيست در رجال و ثقه است و شيخ در رجال به كنيت او را ذكر كرده است با توثيق و در تهذيب در اين حديث زكريّا نقل كرده است و ظاهرا سهو قلم است گفت ديدم حضرت امام موسى كاظم را كه ايستاده بود در نماز و در جانب او مردى بود پير و مى خواست كه برخيزد و عصائى داشت مى خواست كه آن را بر دارد و حضرت كج شدند در حالت قيام نماز و عصا را برداشته و بان پير دادند و به جاى خود رفتند در نماز و لفظ إلى موضعه در تهذيب نيست و نبودنش اظهر است چنانكه از حديث ظاهر است زيرا كه اگر حضرت رفته بودند به مكانى ديگر البته راوى ذكر مى كرد چون فعل كثير مى شد بحسب اصطلاح اصحاب اگر چه ظاهر اخبار اينست كه امثال اين كارها اگر چه سه فعل شود آن را كثيرا نمى گويند يا سبب بطلان نماز نمى شود چنانكه گذشت و خواهد آمد سيما هر گاه طاعت باشد مثل اين حديث چون اعانت پير مؤمن ثوابست.

6-( و: قال ابو حبيب ناجية لأبي عبد اللّه صلوات اللّه عليه انّ لي رحى اطحن فيها السمسم فاقوم فاصلّى و اعلم انّ الغلام نائم فاضرب الحائط لأوقظه قال نعم أنت فى طاعة ربّك تطلب رزقك لا باس).

و بسند صحيح حسن منقول است از ناجيه كه كنيتش ابو حبيب است كه عرض نمود به حضرت، و ظاهر كلام صدوق آنست كه از كتاب او نقل كرده باشد از او و از كافى و تهذيب ظاهر مى شود كه ابو الوليد است كه مثنى بن راشد حناط باشد چنانكه از سند صدوق ظاهر مى شود و در كتابين در صحيح روايت كرده اند از بزنطى از ابو الوليد كه گفت من نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نشسته بودم كه ناجيه ابو حبيب از آن حضرت سؤال كرد و گفت حق سبحانه و تعالى مرا فداى تو گرداند به درستى كه مرا آسيايى هست كه كنجد در آن خورد مى كنم و روغن

ص: 346

مى گيرم و بسيار است كه به نماز شب بر مى خيزم و مى پايم از ايستادن آسيا از گردش كه غلامى كه آسيابانى مى كند خواب رفته است من دست به ديوار مى زنم كه غلام را بيدار كنم آيا جايز است حضرت فرمودند كه بلى تو در طاعت پروردگارى و طلب روزى مى كنى باكى نيست،و باكى نيست در كتابين نيست با اندك تغيير لفظى و در اخبار سابقه گذشت كه در اثناى نماز دفع ماره و مار مى توان كرد هر چند مرور ماره ضرر به نماز ندارد و هر چند خوف گزيدن مار نباشد.

و در حديث صحيح منقولست از مسمع كه گفت سؤال كردم از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه گاه هست نماز مى كنم و كنيزك مى گذرد بر من او را در بر مى گيرم حضرت فرمودند كه باكى نيست.

و در حديث موثق از عمّار منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه باكى نيست كه زن طفل خود را در نماز بردارد يا در وقت تشهد او را شير دهد.

و در صحيح از معاويه بن عمّار منقولست كه گفت به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه شخصى در نماز واجب با ذكر خود بازى مى كند حضرت فرمودند كه چرا چنين مى كند عرض كردم كه چنين كرد چونست،فرمودند كه باكى نيست يعنى نمازش باطل نمى شود.

و در حديث موثق از صادقين صلوات اللّه عليهما منقولست كه قطع نمى كند نماز را مگر غايط و بول و بادى كه بو داشته باشد يا صدا،و احاديث بسيار وارد شده است كه نمازى را كه مسح سر نكرده باشند باطل است و بعضى گذشت و آن چه گذشت بيان جواز است.

و اگر نه دغدغه در اين نيست كه نماز مقبول آنست كه چنان متوجه نماز بوده باشد كه اصلا در خاطرش غير حق سبحانه و تعالى نكند و چنانكه در

ص: 347

حديث صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه منقول است كه فرمودند كه چون مشغول نماز شوى بر تو باد كه دل را متوجه نماز سازى كه از نماز آن مقدار مقبولست كه با حق سبحانه و تعالى بوده باشد و با دست و ريش خود بازى مكن و چيزى بخاطر خود مگذر آن غير حق سبحانه و تعالى، و خميازه مكش و گمان كش مكن،و دست خود را بالاى دست منه كه اين فعل مجوس است و كنايه است كه سنيان كه چنين مى كنند مجوسند و متابعت گبران مى كنند لهذا مالك سنت نمى داند و بدعت مى داند،و دهان را مبند و خود را مجتمع مكن كه پاها نزد هم بوده باشد در قيام و در ركوع و سجود گشاده باش مانند شتر لاغر و إقعا مكن يعنى بر پاشنۀ پا منشين مانند سگان سنيّان،و ذراعين را بر زمين فرش مكن مانند شير و انگشتان را مشكن كه اينها همه نقصان نماز است و از روى كسل و تنبلى نماز مكن،و در وقتى كه خواب آلوده باشى و پينكى زنى نماز مكن،و مى بايد كه نماز بر تو گران نبوده باشد كه اينها از صفات منافقانست به درستى كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه نماز مكنيد در حالت مستى يعنى وقتى كه مست خواب بوده باشيد،و ديگر فرموده است كه چون منافقان مشغول نماز مى شوند با كسل و تنبلى مشغول مى شوند،و نماز بر ايشان سنگين و گران است،و ريا مى كنند در نماز كه مردمان ايشان را به بينند كه نماز مى كنند و ياد نمى كنند خداوند خود را مگر اندكى.

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه وارد است كه فرمودند كه چون به نماز بايستى بدان كه نزد حق سبحانه و تعالى ايستاده اى يعنى در فرمان بردارى او از جهة مناجات با او و اگر تو او را نمى بينى پس دل را متوجه نماز كن كه هر چه با حق سبحانه و تعالى مناجات كنى دانى كه چه مى گويى و آب بينى را مينداز و بينى را پاك مكن و آب دهن را مينداز و انگشتان را مشكن

ص: 348

به درستى كه قومى را حق سبحانه و تعالى معذب ساخت به سبب شكستن انگشتان و به سبب تورك در نماز و صدوق چنين تفسير كرد تورك را كه به سبب ملال داشتن از نماز دستها را در كمر مى زدند،و چون سر از ركوع بردارى راست بايست تا مفصلهاى استخوانهاى پشت همه راست شوند،و هم چنين در سر برداشتن از سجده ها،و احاديث بسيار وارد شده است در نهى از عبث در نماز حتى آن كه گذشت كه با ريش بازى كردن نماز را باطل مى كند و حق سبحانه و تعالى در بسيار جائى از قران مدح خاشعان در نماز كرده است.

و در حسن كالصحيح از حلبى منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه چون داخل شوى در نماز بر تو باد بخشوع و اقبال دل به نماز زيرا كه حق سبحانه و تعالى فرموده است كه رستگارى يافتند آن جماعتى كه در نماز خود خاشعند و جمعى كه از لغو اعراض كنندگان اند يعنى در نماز يا اعم و كالصحيح منقولست كه چون حضرت سيّد السّاجدين مشغول نماز مى شدند بمنزله ساق درخت بودند كه هيچ عضوى از اعضاى آن حضرت حركت نمى كرد.

و در صحيح از حضرت صادق صلوات اللّه عليه منقول است كه چون حضرت سيد السّاجدين به نماز مى ايستادند رنگ مبارك آن حضرت متغير مى شد و چون به سجده مى رفتند سر از سجده بر نمى داشتند تا آن كه عرق مى ريخت از آن حضرت از حياى حق سبحانه و تعالى.

و در حسن كالصحيح از زراره منقولست كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه مى فرمودند كه چون در نماز رو بقبله كنى رو را از قبله مگردان كه نمازت فاسد مى شود و چشم را به زير انداز و به جانب آسمان مكن بلكه مى بايد كه در برابر رو در موضع سجودت بيندازى.

ص: 349

و در موثق كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقول است كه سزاوار آنست كه چون قرائت كند و به آيه رحمت رسد بگويد كه اللهم ارزقنا و چون به آيه عذاب رسد بگويد اللهم اعوذ بك منه.

و در حسن كالصحيح از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه چون در عقب امام باشد در نماز جماعت و امام آيه رحمت بخواند طلب كند آن را از حق سبحانه و تعالى،و چون آيه عذاب بخواند پناه برد بحق سبحانه و تعالى از شر آن.

و كالصحيح منقولست از ثمالى كه ديدم حضرت سيّد السّاجدين نماز مى گذاردند و ردا از دوش مبارك آن حضرت افتاد حضرت آن را درست نكردند تا از نماز فارغ شدند من سؤال كردم كه چرا درست نكرديد ردا را حضرت فرمودند ويحك يعنى رحمت بر تو باد و يا واى بر تو آيا مى دانى كه در خدمت كه ايستاده بودم به درستى كه از بنده نماز مقبول نيست مگر آن چه در آن با خدا باشد پس گفتم فداى تو گردم همه هلاك شديم يا پس ما همه هالكيم حضرت فرمودند كه حاشا بلكه حق سبحانه و تعالى نقصها را تمام مى كند به نوافل.

و در احاديث صحيحه و حسنه منقول است از صادقين صلوات اللّه عليهم كه بسيار است كه از نماز بنده نصف آن را بالا مى برند كه در نامه عمل او ثبت نمايند يا در لوح،يا ثلث آن را يا ربع يا خمس پس بالا نمى برند مگر آن چه دل بنده با حق سبحانه و تعالى باشد،و مامور به نوافل نشده اند مگر از جهة آن كه تمام كنند فرايض را به نوافل و اگر دل با خدا نباشد يا در وقت فضيلت واقع نسازند آن نماز را مى پيچند و بر روى صاحبش مى زنند،و اما آن چه در صحيحه زراره وارد شده است از نهى از دست بستن اشهر ميان علما حرمت است و خلاف است در بطلان نماز و بعضى گفته اند كه مكروه است،و در صحيحه محمد بن مسلم نيز

ص: 350

نهى از آن وارد شده است،و در صحيح از حريز منقول است از شخصى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند دست مبند كه دست بستن فعل مجوس است،و شكى نيست كه احوط ترك است و جزم به حرمت و بطلان و كراهت مشكل است بلكه آن چه ظاهر است مرجوحيّت است اعم از حرمت و كراهت و بر تقدير حرمت جزم ببطلان مشكل است چون نهى از فعلى است كه خارج است از حقيقت صلاة،و مثل اين مسأله است گفتن آمين بعد از حمد چنانكه اكثر علما قايل شده اند به حرمت آن و جمعى نقل اجماع نيز كرده اند.

و در حسن كالصحيح منقول است از جميل از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه هر گاه در عقب امام بوده باشى و او از خواندن حمد فارغ شود بگو الحمد للّه ربّ العالمين و مگو آمين.

و كالصحيح منقولست از محمد حلبى كه گفت عرض نمودم به خدمت آن حضرت صلوات اللّه عليه كه چون از فاتحه فارغ شوم آمين بگويم حضرت فرمودند كه نه اما آن چه وارد است در صحيح از جميل كه گفت عرض نمودم از آن كه مردمان در عقب امام آمين مى گويند بعد از حمد امام حضرت فرمودند كه ما احسنها و اخفض الصّوت بها يعنى چه خوبست و آهسته فرمودند و محتمل است كه و اخفض را بلفظ امر بخوانند يعنى آمين را اگر گويى بارى آهسته بگو كه سبب اضلال ديگران نشود و مؤيّد اينست آن كه خفض متعديست و اخفاض نيامده است،و شيخ ما رحمه اللّه مى فرمودند كه ممكن است كه نافيه باشد و احسنها بلفظ مضارع باشد يعنى من اين كلمه را نمى دانم اگر در واقع سنت بود مى دانستم و اخفض را دو احتمال مى داد يكى آن كه ماضى باشد يعنى حضرت اين كلمه را آهسته فرمودند چون تقيه بوده است و يا بلفظ امر بانكه آهسته بگو يا آن كه آواز خود را بلند مكن و نزد همه كس نقل مكن يا

ص: 351

آهسته سؤال كن چنين مسائل را كه اكثر عامه مخالف اهل بيتند الاّ مالك كه سنت نمى داند.

و راوى حديث آمين در طرق عامه ابو هريره است و ابو حنيفه او را ثقه نمى داند و عمر در معامله بحرين به او گفت كه يا عدوّ اللّه و عدوّ المسلمين اى دشمن خدا و دشمن مسلمانان و او را ده هزار دينار جريمه كرد كه خيانت كرده،و مؤيد تقيّه است آن كه در صحيح از معاوية بن وهب منقول است كه به آن حضرت صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه هر گاه امام بگويد غير المغضوب عليهم و لا الضّالين من آمين بگويم حضرت فرمودند كه ايشان يهود و نصارى اند و بحسب ظاهر اين معنى دارد كه مغضوب عليهم يهودند و ضالاّن نصارى اند،و در واقع اين مراد است كه جمعى اين كلمه را مى گويند يهود و نصارى اند،و بحسب معنى اول چون عدول كردند از جواب مطابق بكلام ديگر ظاهر مى شود كه تقيه بوده است كه از مطلوب جواب نداده اند و بنا بر احتمال ثانى تا در مقابل نيست و در حق اراده هر دو معنى است چنانكه در اكثر مواقع تقيه لفظى مى گويند كه عامه به نحوى فهمند و خاصه به نحوى ديگر و اللّه تعالى يعلم.

ص: 352

باب ادب المرأة فى الصّلاة

بر زنان اذان و اقامه،و نماز جمعه و جماعت نيست

(ليس على المرأة اذان و لا اقامة و لا جمعة و لا جماعة و اذا قامت المرأة فى صلاتها جمعت بين قدميها و لم تفرّج بينهما و وضعت يديها على صدرها لمكان ثدييها فاذا ركعت وضعت يديها فوق ركبتيها على فخذيها لئلاّ تطاطا كثيرا فترتفع عجيزتها و اذا ارادت السّجود جلست ثمّ سجدت لاطئة بالأرض و تضع ذراعيها فى الارض فاذا ارادت النّهوض إلى القيام رفعت رأسها من السّجود و جلست على أليتيها ليس كما يقعى الرّجل ثمّ نهضت إلى القيام من غير ان ترتفع عجيزتها تنسلّ انسلالا و اذا قعدت للتّشهّد رفعت رجليها و ضمّت فخذيها و الحرّة لا تصلّى الاّ بقناع و الامة تصلّى بغير قناع).

اين بابى است در اداب زنان صدوق حديثى روايت كرده است در خصال از جمعى كه صدوق اعتماد به ايشان دارد در روايات و حديث ايشان را حكم بصحّة كرده است اگر چه در باب رجال توثيق ايشان نكرده اند از جابر جعفى از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه و هفتاد و سه خصلت ذكر كرده است از خصايص زنان كه در احاديث بسيار متفرقه مذكور است و اولش اينست كه بر زنان اذان و اقامت نيست،و نماز جمعه و جماعت نيست و بقيه آن را بعد از اين متفرقه در مباحث خود ذكر كرده است،و من در اينجا ذكر مى كنم چون مشتمل است بر فوايد بسيار و نفى اينها بر سبيل نفى استحباب مؤكد است چنانكه در مبحث

ص: 353

اذان گذشت و در مبحث جماعت خواهد آمد.

و در حديث از زراره منقول است كه چون زنان به نماز بايستند و جمعى از اصحاب خيال كرده اند كه سخن زراره است و ليكن از كافى ظاهر مى شود كه از حضرت باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است،و صدوق در صحيح از زراره از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه روايت كرده است همين عبارت را با زيادتى كه اذان و اقامت نيست بر زنان،و همين مضمون در فقه رضوى و در حديث جابر هست و ليكن صدوق عبارت كافى را روايت كرده است به اندك تغيير لفظى كه چون زن به نماز بايستد پاها را نزديك يكديگر گذارد نه مثل مردان و فاصله ميان پاها نگذارد،و دستها را بر سينه گذارد و بالاى پستانها كه ظاهر نباشد پستانهاى او از زير پيراهن و جامه،و چون بركوع رود و دستها را بر رانها گذارد،و بالاتر از زانوها تا آن كه بسيار كج نشود كه بلند شود سرين و نشست گاه او،و چون خواهد كه به سجود رود اول بنشيند و به سجده رود چنانكه خود را بر زمين بچسباند و گشوده نباشد چنانكه مردان را سنّت است كه گشاده باشند و دستها را بر زمين گذارد تا مرفق،و چون خواهد كه برخيزد و بايستد سر از سجده بردارد و بر نشست گاه خود بنشيند نه مثل نشستن مردان كه متورك مى نشينند اوّلا جلسه استراحت و بعد از آن بر مى خيزند و در كافى

ليس كما يقعد الرّجل است و در اين نسخه يقعى است يعنى بر پاشنه پا ننشيند چنانكه سنيّان مى نشينند و در تهذيب لفظ ليس از قلم نساخ افتاده است يعنى چنان بنشيند كه مردانى كه نماز نشسته مى كنند مى نشينند،و در واقع چنين مى نشينند و بحسب معنى خوبست و ليكن چون از كافى روايت كرده است ظاهرش آنست كه از نساخ افتاده باشد اگر چه ممكن است كه نسخه كافى شيخ چنين باشد بعد از آن برخيزد نه مثل مردان كه سرين او ظاهر شود بلكه دست را بر زمين مى گذارد از

ص: 354

جانب پهلوها و خود را راست مى كشد تا مى ايستد،و چون در تشهد مى نشيند پاها را بر مى دارد به نحوى كه سرينش در زمين بوده باشد پاها و زانوها راست باشد مثل نشستن مردان مربعا در نماز نشسته و زانوها را پيش هم مى گذارد بهم متصل.تا اينجا عبارت كافى و تهذيب و خصال غير اينهاست در حديث زراره، و بقيه عبارت صدوقست كه گذشت در ضمن اخبار بسيار كه زن بالغه آزاد نماز نمى كند بى مقنعه بلكه سر و گردان و موى خود را به مقنعه مى پوشاند و آزاد نابالغ و كنيز بى مقنعه نماز مى كنند و اصحاب باين مضامين عمل كرده اند بى خلاف و بحسب ظاهر و سنّت مى دانند آداب را و احوط آنست كه زنان ترك نكنند عمل باين آداب را و مؤيد اين اخبار اخبار موثقه وارد شده است در آن كه زنان مى بايد كه مجتمع باشند نه گشوده بخلاف مردان در همه احوال صلاة.

نماز زن در پيراهن و مقنعه

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال:

المرأة تصلّى فى الدّرع و المقنعة اذا كان كثيفا يعنى ستيرا).

و كالصحيح و در صحيح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه زن نماز مى كند يا مى تواند كرد در پيراهنى و مقنعه هر گاه هر دو ستير باشند محمد بن مسلم تفسير كرده است كه مراد حضرت اين بود كه كنده باشد چنانكه بدن را به پوشاند و تنگ نباشد كه ته نما باشد و حاصل آنست كه مى بايد كه زنان در نماز كل بدن را به پوشانند بغير از دو دستها تا بند دست و پاها تا ساق و باين دو جامه همه پوشيده مى شود.

و در صحيح از زراره منقول است كه گفت سؤال كردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه از كمترين لباسى كه زنان در آن نماز كنند حضرت فرمودند كه پيراهنى است و چادريست كه بر سر خود گيرند و كل بدن ايشان را به پوشاند و چادر از جهة آنست كه اكثر اوقات پيراهن تنگ مى باشد يا پيش سينه

ص: 355

باز مى باشد چادر را مقنعه مى كند كه همه سر و گردن و مو و سينه را به پوشاند و در صحيح از حضرت موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما منقول است كه فرمودند كه بر كنيزان لازم نيست كه مقنعه بر سر كنند در حال نماز و زن آزاد نماز نمى كند مگر در دو جامه يعنى يك جامه بدن را به پوشاند و يكى سر و گردن و مو را.

6-( و: سال يونس بن يعقوب ابا عبد اللّه صلوات اللّه عليه عن الرّجل يصلّى فى ثوب واحد قال نعم قال قلت فالمراة قال لا).

و كالصحيح منقولست از يونس كه گفت سؤال كردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه از شخصى كه نماز كند در يك جامه آيا جايز است حضرت فرمودند كه بلى جايز است پس گفتم كه زن نماز مى تواند كرد در يك جامه حضرت فرمودند كه نه.اين در صورتى است كه از قبيل جامهاى متعارف باشد اما اگر چادرى باشد كه همه بدن را به پوشاند بى دغدغه جايز است اگر چه سنت است كه سه جامه داشته باشد چنانكه در موثق كالصحيح عن ابن ابى يعفور منقول است كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه زن در سه جامه نماز مى كند لنگى يا بدل آن زير جامه و پيراهنى و مقنعۀ و اگر رو پاكى در سر داشته باشد آن را برگرد سر بگيرد كه گردن و مو را به پوشاند،و اگر جامه نداشته باشد پس دو جامه كه يكى پائين تنه را به پوشاند و يكى مقنعه باشد مانند چادر كه سر را و بالا تنه را به پوشاند من گفتم كه اگر پيراهنى و چادرى باشد خوبست هر گاه مقنعه نداشته باشد حضرت فرمودند كه خوبست هر گاه چادر را مانند مقنعه بر گرد سر بگيرد و اگر به عرض همه بدن را نگيرد بطول بر سر كند كه بدن را فرا گيرد.

و در صحيح از جميل منقول است كه از آن حضرت صلوات اللّه عليه سؤال

ص: 356

كردم از زنى كه نماز كند در پيراهنى و رو پاك سر،حضرت فرمودند كه چادرى بر بالاى اينها بر سر كند كه همه بدنش را به پوشاند.

(و لا يصلح للحرّة اذا حاضت الاّ الخمار الاّ ان لا تجده).

ممكن است كه تتمه حديث يونس باشد و آن كه كلام صدوق بوده باشد يعنى جايز نيست زن آزاد را هر گاه حايض شده باشد يعنى بالغ شده باشد چون غالب در بلاد حاره آنست كه زنان در نه سال حايض مى شوند مگر آن كه با مقنعه نماز كند مگر آن كه نيابد و نداشته باشد و در آن صورت سر برهنه نماز مى تواند كرد و اگر نابالغ باشد نيز سر برهنه نماز مى تواند كرد چون مكلف نيست به نماز و خواهد آمد نيز با آن كه مراد از مرأة در اطلاقات بالغه است.

7-( و: سال علىّ بن جعفر اخاه موسى بن جعفر صلوات اللّه عليهما عن المرأة ليس لها الاّ ملحفة واحدة كيف تصلّى قال تلتفّ فيها و تغطّى رأسها و تصلّى فان خرجت رجليها و ليس تقدر على غير ذلك فلا باس).

و به اسانيد صحيحه منقول است از على كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه از زنى كه نداشته باشد مگر چادرى چگونه نماز كند حضرت فرمودند كه خود را مى پيچيد در آن چادر و سرش را مى پوشاند و نماز مى كند پس اگر پاهاى او بيرون باشد و برهنه بماند و چيزى ديگر نداشته باشد باكى نيست،و ظاهرا نساخ همزه اخرجت را انداخته اند يا رجلاها بوده است رجليها نوشته اند و گذشت حديث حضرت فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها در لباس مصلى.

و در قرب الاسناد روايت كرده است كالصحيح از على بن جعفر كه گفت سؤال كردم از برادرم حضرت امام موسى كاظم صلوات اللّه عليه كه آيا جايز است كه زن آزاد نماز كند در پيراهنى و مقنعه حضرت فرمودند كه خوب

ص: 357

نيست مگر در چادرى كه بر بالاى آن بر سر گيرد مگر آن كه نداشته باشد و محمولست بر استحباب يا بر مقنعه تنگ يا تنگ كه ته نما بوده باشد،چنانكه در حسن كالصحيح از حلبى منقولست كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه صحيح نيست كه زن مسلمان را كه مقنعه يا پيراهنى را به پوشد كه نپوشاند بدن را بانكه تنگ يا تنك باشد و در دو حديث موثق از ابن بكير از آن حضرت صلوات اللّه عليه منقولست كه باكى نيست كه زن آزاد سر باز بى مقنعه نماز كند و محمولست بر صبيه يا در اضطرار كه نداشته چيزى كه سر را به پوشاند.

6-( و فى رواية المعلّى بن خنيس عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه قال: سألته عن المرأة تصلّى فى درع و ملحفة ليس عليها ازار و لا مقنعة فقال لا باس اذ التفتّ بها و ان لم تكن تكفيها عرضا جعلتها طولا).

و در حسن كالصحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه كه معلى گفت از آن حضرت سؤال كردم از زنى كه نماز كند در پيراهنى و چادرى و لنگ و مقنعه نداشته باشد حضرت فرمودند كه باكى نيست هر گاه چادر را بر خود پيچيد و اگر به عرض تمام بدن را فرا نگيرد در طول بر خود پيچد و در حديث ابن ابى يعفور قريب باين گذشت.

5-( و روى محمّد بن مسلم عن ابى جعفر صلوات اللّه عليه قال: ليس على الامة قناع فى الصّلاة و لا على المدبّرة قناع فى الصّلاة و لا على المكاتبة اذا اشترط عليها مولاها قناع فى الصّلاة و هى مملوكة حتّى تؤدّى جميع مكاتبتها و يجرى عليها ما يجرى على المملوك فى الحدود كلّها،قال و سألته عن الامة اذا ولدت عليها الخمار قال لو كان عليها لكان عليها اذا هى حاضت و ليس عليها التّقنيع فى الصّلاة).

و

ص: 358

كالصحيح منقولست از محمد كه حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه فرمودند كه بر كنيز لازم نيست كه سر را به پوشاند در نماز و بر مدبره نيز مقنعه نيست و بر مكاتبه مشروطه نيز مقنعه لازم نيست،و مشروطه بنده است تا جميع مال كتابت را ندهد و حدودى كه بر مملوكست بر اوست چون بنده است،محمد گفت كه سؤال كردم از آن حضرت صلوات اللّه عليه كه هر گاه بزايد مقنعه بر او لازم است حضرت فرمودند كه اگر بر كنيز مقنعه مى بود مى بايست وقتى كه حايض مى شد مى بود مثل حره بر كنيزك مقنعه در نماز لازم نيست،و اين حديث را صدوق در علل بسند حسن كالصحيح روايت كرده است و در روايت كالصحيح نقل كرده است از حمّاد لحام كه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه فرمودند كه اگر كنيزى سر به پوشاند بزنند او را تا شناخته شود حره از امه و فرمودند كه پدرم صلوات اللّه عليه مى زد ايشان را وقتى كه مى ديد كه در نماز مقنعه بر سر مى كردند.

و مدبر آنست كه مالك به او بگويد كه بعد از وفات من آزادى تا مولا نميرد او بنده است،و مكاتب بر دو قسم است يكى مكاتب مطلق كه بگويد مولى كه هر گاه در پنج ماه مثلا هر ماه يك تومان بدهى آزادى و شرطى نكند هر ماه كه مى دهد به نسبت آن آزاد مى شود و بر او مقنعه واجب مى شود و تا چيزى را از مال كتابت نداده است بنده است و حكم مملوك دارد،و دويم آنست كه مى گويند كه هر گاه در پنج ماه هر ماه يك تومان بدهى آزادى و اگر ندهى بندۀ اين مكاتب مشروط است و حكم بندگان دارد تا دينار آخر را ندهد و احكام همه خواهد آمد در باب خود إن شاء اللّه تعالى.

و در صحيح از محمد بن مسلم منقولست كه گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه سؤال كردم كه كنيز سر را مى پوشاند در حالت نماز

ص: 359

حضرت فرمودند كه مقنعه بر كنيز لازم نيست و در صحيح از او منقول است كه گفت به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه عرض نمودم كه كنيز سر را مى پوشاند حضرت فرمودند كه نه و نه ام ولد نيز بر او لازم نيست سر پوشانيدن هر گاه ولدش مرده باشد يعنى اگر ولد زنده باشد سر را مى پوشاند و در واقع چنين نيست و ظاهرا در آن مجلس سنّى بوده است كه حضرت از روى تقيه اين شرط را فرموده باشند اگر چه دلالت مفهوم ضعيف است و ممكن است كه سنت باشد با وجود ولد سر پوشانيدن او و اللّه تعالى يعلم.

6-( و روى عيص بن القاسم عن ابى عبد اللّه صلوات اللّه عليه: فى الرّجل يصلّى فى ازار المرأة و فى ثوبها و يعتمّ بخمارها قال اذا كانت مأمونة).

و در صحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست در مردى كه نماز كند در لنگ زن و در جامه زن يا مقنعه زن را عمامه كند بر سر آيا جايز است حضرت فرمودند كه اگر زن اگر مامونه باشد و اجتناب از نجاسات كند مى توان و به مفهوم دلالت مى كند بر آن كه اگر مامونه نباشد نتوان و محمول است بر كراهت چنانكه در احاديث صحيحه كه مى توان مطلقا.

بهترين مساجد زنان خانهاى ايشان است

16-( و روى: انّ خير مساجد النّساء البيوت و صلاة المرأة فى بيتها افضل من صلاتها فى صفّتها و صلاتها فى صفّتها افضل من صلاتها فى صحن دارها و صلاتها فى صحن دارها افضل من صلاتها فى سطح بيتها و تكره الصّلاة فى سطح غير محجّر).

و منقولست كه بهترين مساجد زنان خانهاى ايشان است و همين عبارت در موثق از يونس بن ظبيان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه منقولست و مرويست كه نماز زن در ميان يورت بهتر است از نماز او در صفه پيش يورت و نماز در صفه بهتر است از نماز در صحن خانه و نماز در صحن خانه بهتر است از نماز در پشت بام خانه

ص: 360

و مكروه است نماز كردن در پشت بامى كه فصيل نداشته باشد.

6-( و قال ابو عبد اللّه صلوات اللّه عليه: لا تنزلوا النّساء الغرف و لا تعلّموهنّ الكتابة و لا تعلّموهنّ سورة يوسف و علّموهنّ المغزل و سورة النّور و اذا سبّحت المرأة عقدت على الانامل لأنّهنّ مسئولات يوم القيمة).

و بروايت سكونى و جابر از صادقين صلوات اللّه عليهما منقولست كه فرمودند كه زنان را در بالاخانها منشانيد چون اكثر خانها فصيل بلند ندارد و ممكن است كه نامحرم ايشان را به بيند يا ايشان نامحرم را ببينند و نوشتن خط ياد مدهيد مبادا چيزى نويسند به جمعى و مردان از خط ايشان مفتون شوند و ياد مدهيد ايشان را سوره يوسف چون در آنجا حكايت عشق و عاشقى است مبادا مفتون شوند و ياد دهيد ايشان را چرخ رشتن يا پيله رشتن كه رشتن باشد بهر نحوى كه باشد و ياد دهيد به ايشان سوره نور را چون آيه حجاب و حد زنا و غير آن از احكام زنان هست و ممكن است كه اين حكم مخصوص زنى باشد كه عربى فهمد و چون زن تسبيح گويد حساب آن را ببند انگشت كند چون روز قيامت از انگشتان نيز سؤال خواهند كرد كه چه كرده ايد كار خيرى داشته باشند كه جواب بگويند و ظاهرا تسبيح به خاك حضرت امام حسين افضل از آن باشد چنانكه گذشت و چون حديث جابر مشتمل بود بر فوايد بسيار ذكر آن ضرور است.

منقولست در قوى كالصحيح و نزد صدوق فى الصحيح از جابر بن يزيد جعفى ثقه كه گفت شنيدم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللّه عليه كه فرمودند كه بر زنان اذان و اقامت و جمعه و جماعت نيست يعنى بر سبيل تاكيد چنانكه بر مردانست و عيادت بيماران بر ايشان نيست و تشيع جنازه نيست يعنى مؤكدا،و تلبيه بلند گفتن نيست،و دويدن ميان صفا و مروه نيست،و خود را

ص: 361

بحجر الاسود سودن نيست يعنى مؤكدا،و داخل شدن كعبه نيست،يعنى مؤكدا و سر تراشيدن نيست يعنى حرامست بلكه از موى خود تقصير مى كنند در حج و عمره مفرده،و قضا به ايشان نمى دهند،و امارت ايشان را نمى دهند،و با زنان مشورت نمى كنند مگر از جهة آن كه مخالفت ايشان كنند،و ذبح حيوانات نمى كنند در حالت اضطرار،و در وضو ابتدا به شكم دست مى كنند و مردان ابتدا به پشت دست مى كنند،و مسح سر نمى كنند مانند مردان بلكه بر ايشانست كه مقنعه را از موضع مسح سر بيندازند در نماز صبح و شام و مسح سر كنند و در باقى نمازها انگشت خود را به زير مقنعه كنند و مسح سر كنند بى آن كه مقنعه را بيندازند و گذشت تفصيل،و چون به نماز برخيزند پاها را تنگ هم گذارند، و دستها را بر سينه گذارند،و در ركوع دستها را بر رانها گذارند.و چون به سجود روند اول بنشينند و به سجده روند بر زمين چسبيده و چون سر از سجده دويم بردارند بنشينند و بعد از آن بر خيزند،و چون از جهة تشهد بنشينند پاها را با زانوها بردارند و رانها را بهم آورند،و چون تسبيح گويند به بند انگشتان حساب كنند زيرا كه از بندها سؤال خواهند كرد،و هر گاه حاجتى بحق سبحانه و تعالى داشته باشند به پشت بام خانه روند و دو ركعت نماز بكنند و سر خود را برهنه كنند (1)زير آسمان كه هر گاه چنين كنند البته دعاى ايشان مستجاب مى شود و نااميد نمى شوند،و بر زن غسل جمعه در سفر سنت مؤكد نيست،و جايز نيست او را كه در حضر ترك كند غسل را،و شهادت زنان در هيچ حدى مقبول نيست، و شهادت ايشان در طلاق مسموع نيست،و در ديدن ماه مسموع نيست، و گواهى زنان تنها مسموع است در چيزى چند كه مردان بان نظر نمى توانند كرد مثل عيوب پنهان زنان،و زنان در ميان راهها راه نروند و در كنارهاى راه راهت.

ص: 362


1- در صورتى كه پشت بام ديوار بلند داشته باشد چنانكه گذشت.

روند،و جايز نيست زنان را در بالاخانه نشستن،و خط ياد گرفتن،و سنت است كه چرخ رشتن ياد گيرند،و سوره نور را ياد گيرند،و مكروه است زنان را ياد گرفتن سوره يوسف و هر گاه زن مرتد شود او را توبه مى فرمايند پس اگر توبه كند فيها و الا او را هميشه در زندان حبس مى كنند تا بر گردد و او را نمى كشند چنانكه مرد مرتد را مى كشند و ليكن او را خدمتهاى دشوار مى فرمايند و خوردنى و آب نمى دهند او را مگر آن قدر كه سد رمق او كند،و طعام نمى دهند مگر چيزهاى زبون و پوشش نمى دهند او را مگر پوششهاى كنده و درشت و اگر نماز نكند مى زنندش تا نماز بكند و مى زنندش تا روزه بگيرد تا توبه كند و از كفر برگردد و بر زنان جزيه نيست و چون ولادت زن حاضر شود واجبست كه زنان را بيرون كنند از خانه تا اول مرتبه نظر زنان به عورت مولود نيفتد و اين محمولست بر زنان زياده بر قدر ضرورى،و جايز نيست زن حايض و جنب را حاضر شدن نزد تلقين ميت در حالت رفتن زيرا كه ملائكه متاذى مى شوند از ايشان،و جايز نيست كه زن حايض و جنب داخل قبر شوند در وقت بردن ميت به قبر و چون زن از جاى خود برخيزد جايز نيست مرد را كه در آنجا بنشيند تا سرد نشود،و از مشايخ شنيده ايم كه مرض ابنه مى آورد،و جهاد زن آنست كه طاعت شوهر نيكو بكند و رعايت احوال شوهر خود نيكو و خوب بكند،و حق شوهر بر زن عظيمتر است از همه مخلوقين و شوهر احق است به نماز كردن بر زن بعد از موت زن.

و جايز نيست زن مسلمان را كه برهنه شود نزد زن يهودى و نصرانى زيرا كه وصف مى كنند بدن او را نزد شوهرهاى خود،و جايز نيست زن را كه بوى خوش كند وقتى كه از خانه بيرون رود،و جايز نيست زنان را كه شبيه به مردان شوند زيرا كه رسول خدا لعنت كرده اس