روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه المجلد 7

اشارة

سرشناسه:مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی:من لایحضره الفقیه .شرح

عنوان و نام پدیدآور:روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه المجلد 7 [ابن بابویه]/ لمولفه محمدتقی المجلسی؛ حققه و علق علیه حسین الموسوی الکرمانی، علی پناه اشتهاردی.

مشخصات نشر:[قم]: بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمدحسین کوشانپور، 1406ق. = 1364 -

مشخصات ظاهری:14 ج.

یادداشت:عربی.

یادداشت:ج. 3 (چاپ دوم: 1406ق. = 1364).

یادداشت:ج. 4 و 8 (چاپ؟: 13).

یادداشت:ج. 6 (چاپ دوم:1410ق. = 1368).

یادداشت:ج. 9 (چاپ دوم: 1411ق. = 1369).

یادداشت:ج. 14(چاپ دوم: 1413ق. = 1372).

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:ابن بابویه، محمدبن علی، 311 - 381ق.. من لایحضره الفقیه -- نقد و تفسیر

موضوع:احادیث شیعه -- قرن 4ق.

شناسه افزوده:موسوی کرمانی، حسین، مصحح

شناسه افزوده:اشتهاردی، علی پناه، 1296 - 1387.، مصحح

شناسه افزوده:ابن بابویه، محمدبن علی، 311 - 381ق.. من لایحضره الفقیه. شرح

رده بندی کنگره:BP129/الف 2م 80217 1364

رده بندی دیویی:297/212

شماره کتابشناسی ملی:م 70-2826

ص :1

اشارة

بسمه تعالی شأنه

روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه المجلد 7 [ابن بابویه]

لمولفه محمدتقی المجلسی

حققه و علق علیه حسین الموسوی الکرمانی، علی پناه اشتهاردی

****

بسمه تعالی شأنه

الرؤیا الصادقة لمؤلف روضة المتقین قده کانها بشری لناشر الکتاب زید توفیقه

اشارة

علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: سمعته یقول رأی المؤمن و رؤیاه فی آخر الزمان علی سبعین جزءا من اجزاء النبوة(1)

و قد عثرنا علی رؤیا صادقة لمؤلف هذا الکتاب المستطاب الدالة علی توجه النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و الائمة المعصومین علیهم السّلام و عنایتهم بالنسبة الیه، و قد کانت طبعت تلک الرؤیا فی شرحه الفارسی المسمی باللوامع القرانیة قد نبهنا علیها بعض فضلاء الحوزة المقدسة زید توفیقه فاحببنا ایرادها هنا بعینها لتزید للناظر الیها زیادة بصیرة فی الکتاب و مؤلفه - فلله درّ المؤلف قدس سرّه

انظر الورقة المقابلة

الحاج السید الحسین الموسوی الکرمانی الحاج الشیخ علی پناه الاشتهاردی

16 رجب 1397 هجری اسلامی

ص:2


1- (1) روضة الکافی - باب حدیث الاحکام و الحجة علی اهل ذلک الزمان رقم 58 ص 90 طبع الاخوندی.

شرح واقعه مشرف شدن مرحوم شارح اعلی اللّه مقامه خدمت حضرات خمسة النجباء

و حضرت سیّد السجاد سلام اللّه علیهم اجمعین که به قلم مبارک خود در حشو این کتاب مبارک نگاشته اند.

بدان که چون غرض از کتاب اول رضای الهی بود و بسیار خائف بودم و بسیاری از فضلا مبالغه می نمودند تا عاقبت حضرت سیّد المرسلین را و حضرت امیر المؤمنین و سیده نساء اهل الجنة اجمعین و سیّدی شباب اهل الجنّة و سیّد الساجدین سلام اللّه علیهم اجمعین را در واقعه طویلی دیدم در حالتی که بیماری عظیمی روی داده بود و اطبّاء مأیوس شده بودند به برکت آن واقعه شفا یافتم و حضرت سیّد المرسلین (صلّی اللّه علیه و آله) چند چیزی عطا فرمودند از طعام و میوه بهشت از آن جمله سه سیخ طلا که کباب بود و هر لذتی که تصوّر نکرده بودم در آن بود و بهر کس می دادم چیزی کم نمی شد و من به حضار مجلس می گفتم که من مکرر به شما نمی گفتم که طعام بهشت صد هزار مزه دارد و هر چه می خورند عوض آن بهم می رسد، و میوه کرامت فرمودند شبیه به هندوانه و از آن نیز می خوردم و صد هزار مزه داشت و به ایشان می گفتم و می دادم و ایشان ملتذ می شدند و تصدیق می نمودند و این هندوانه در نهایت سفیدی بود و ورق ورق از او جدا می شد به شکل جوارش و چون دأب بنده است که در هر مرتبه که در واقعه به خدمت یکی از حضرات معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین می رسم مداحی ایشان بلسان حال می کنم و ایشان تصدیق می فرمایند در این واقعه نیز عرض می نمودم که توئی که مظهر کمالات الهی توئی که مخزن اسرار الهی و توئی که مقصودی از خلق کونین و آن حضرت تصدیق می فرمودند.

بعد از آن عرض نمودم که یا رسول اللّه اقرب طریق بجناب أقدس الهی کدام است فرمودند که آن چه می دانی عرض کردم

ص:3

که از کدام طریق بروم فرمودند به همین راهی که می روی و شفقت بسیاری از این شش معصوم به بنده خودشان واقع شده و بعد از صحت شروع در روضة المتقین شد و به اندک زمانی به اتمام رسید و باز شروع در این شرح شد و تا غایت که قریب یک سال است با اشغال بسیار قریب به صد هزار بیت نوشته شده و شرح صحیفه کامله و تفسیر مجمع البحرین نیز شروع شده است امید از فضل الهی دارد که همه تمام شود، و از فواید این دو شرح این است که هر که داشته باشد عمل تواند کرد در حیات و ممات این بنده چون اکثر مطالب به نحوی واضح می شود که جای شبهه نمی ماند و در کتب حدیث تصحیفات بسیار شده بود و سهوها شده بود همه را تصحیح شد بدون آن که اظهار غلط از کسی بکنم چون دغدغه خبث می شود و نقد رجال و اسانید حدیث به نحوی شده است که اغلاط غالطین ظاهر شده است بی تسمیه و تا کسی نهایت تبحّر و تتبع نداشته باشد و نکرده باشد نمی یابد که من چه کرده ام.

و غرض از ذکر این حاشیه این است که اخوان دین و خلان یقین زود بزود در مقام بحث و اعتراض در نیایند و سهو و نسیان از لوازم بشریت است إلاّ من عصمه اللّه تعالی اگر بعد از تامل بر سهوی مطلع شوند مستدعی آن است که قلم عفو بر آن کشیده اصلاح فرمایند، و بر همه کس إلاّ من شذّ ظاهر است که این بنده عمر عزیز را صرف این علم نمودم و حال چنان شده است که هر کس سواد داشته باشد بر همه احادیث اطلاع تواند بهم رسانید.

و در واقعه دیده ام که عالم گیر خواهد شد که در جمیع بلاد و اهل ایمان منتشر شود که این شکسته را یاد کنید به دعای خیری حیّا و میتا و من خود لا شیءام و هر چه از من واقع شده است از فضل الهی است و الحمد للّه ربّ العالمین.

ص:4

تتمة کتاب المعیشة

بَابُ التِّجَارَةِ وَ آدَابِهَا وَ فَضْلِهَا وَ فِقْهِهَا

اشارة

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

باب التجارة و آدابها و فضلها و فقهها

الظاهر أن المراد بالتجارة هنا البیع و الشراء، و یمکن التعمیم بحیث یشمل الإجارة و العاریة و أمثالهما کما سیجیء «قال الصادق علیه السلام» رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر عمن حدثه عن أبی عبد الله علیه السلام قال(1)

«التجارة تزید فی العقل» أی فی عقل الدنیا لأنه یحصل له التجارب فی المعاملة مع الناس و بالآخرة و یحصل له عقل الآخرة أیضا (أو) لأنه إذا عرف وجه رزقه

ص:5


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل التجارة و المواظبة علیها خبر 2 1-8 من کتاب المعیشة و أورد الثالث فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 4 من کتاب التجارة.

قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: التِّجَارَةُ تَزِیدُ فِی الْعَقْلِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: تَرْکُ التِّجَارَةِ مَذْهَبَةٌ لِلْعَقْلِ.

اطمأن نفسه، و یمکنه التوجه إلی ما ینفعه فی الآخرة بخلاف من ترکها فإنه فی غم الرزق دائما.

«و» لهذا «قال الصادق صلوات الله علیه» رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن حماد بن عثمان عنه علیه السلام قال :«ترک التجارة ینقص العقل»

أو بالخاصیة لوجوه سیجیء بعضها.

«و روی عن المعلی بن خنیس» فی القوی «اغد إلی عزک» أی أذهب الغداة إلی ما یصیر سببا لعزک و استغنائک عن الناس فإن الفقیر ذلیل و روی الشیخان فی القوی کالصحیح، عن هشام بن أحمر قال: کان أبو الحسن علیه السلام یقول لمصادف اغد إلی عزک.

و فی القوی، عن سلیمان بن معلی بن خنیس عن أبیه قال: سأل أبو عبد الله علیه السلام عن رجل و أنا عنده؟ فقیل أصابته الحاجة فقال علیه السلام فما یصنع الیوم؟ قیل فی البیت یعبد ربه قال: فمن أین قوته؟ قیل من عند بعض إخوانه، فقال أبو عبد الله علیه السلام و الله، للذی یقوته أشد عبادة منه(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن علی بن عقبة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لمولی له: یا عبد الله احفظ عزک قلت: و ما عزی جعلت فداک؟ قال: غدوک إلی سوقک و إکرامک نفسک و قال لآخر مولی له: ما لی أراک ترکت غدوک إلی عزک؟

ص:6


1- (1) الکافی باب الحث علی الطلب و التعرض للرزق خبر 4 من کتاب المعیشة.

وَ رُوِیَ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ أَنَّهُ قَالَ: رَآنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ تَأَخَّرْتُ عَنِ السُّوقِ فَقَالَ لِی اغْدُ إِلَی عِزِّکَ.

وَ رُوِیَ عَنْ رَوْحِ بْنِ عَبْدِ الرَّحِیمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ قَالَ کَانُوا أَصْحَابَ تِجَارَةٍ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ تَرَکُوا التِّجَارَةَ وَ انْطَلَقُوا إِلَی الصَّلاَةِ وَ هُمْ أَعْظَمُ أَجْراً مِمَّنْ لَمْ یَتَّجِرْ.

قال جنازة أردت أن أحضرها قال: فلا تدع الرواح إلی عزک(1) یعنی لما اشتغلت الغداة بتشییع الجنازة اذهب العصر إلی التجارة المقرر فی کثیر من البلاد، و فی بلادنا بالنظر إلی بعض التجارات، إن السوق یکون فی الغداة أو فی العشی.

«و روی عن روح بن عبد الرحیم» فی القوی کالصحیح، و یدل علی أن الآیة نزلت فی رجال کانوا تجارا و لا تلهیهم التجارة عن الصلاة، و فی أوقاتها و أنهم أعظم أجرا ممن لم یتجر لأن لهم المعارض بخلافهم، و کلما کان الفعل أشق کان الثواب أعظم.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن أسباط بن سالم (و هو من أصحاب الأصول) قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فسألنا عن عمر بن مسلم ما فعل؟ فقلت صالح و لکنه قد ترک التجارة فقال أبو عبد الله علیه السلام: عمل الشیطان، ثلاثا (2)- أ ما علم أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشتری عیرا أتت من الشام فاستفضل فیها ما قضی دینه و قسم فی قرابته یقول الله عز و جل: رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ إلی آخر الآیة یقول القصاص (أی المفسرین من العامة) إن القوم لم یکونوا یتجرون، کذبوا، و لکنهم لم یکونوا یدعون الصلاة فی میقاتها و هو أفضل ممن حضر الصلاة و لم یتجر(3) و فی بعض الروایات ما یدل علی أنهم لم یتجروا، و یمکن حمله علی

ص:7


1- (1) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 12.
2- (2) یعنی کرر جملة (عمل الشیطان) ثلث مرّات.
3- (3) الکافی باب ما یجب من الاقتداء بالائمة علیهم السلام فی التعرض للرزق خبر 8 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 11 و فیه سأل أبو عبد اللّه (علیه السلام) یوما و انا عنده عن معاذ بیاع الکرابیس فقیل ترک التجارة فقال عمل الشیطان ان من ترک التجارة ذهب ثلثا عقله اما علم ثمّ ذکر الحدیث الی قوله ما قضی به دینه، و الآیة فی النور - 37.

وَ رَوَی هَارُونُ بْنُ حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَقْبَلَ عَلَی الْعِبَادَةِ وَ تَرَکَ التِّجَارَةَ فَقَالَ وَیْحَهُ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ تَارِکَ الطَّلَبِ لاَ یُسْتَجَابُ لَهُ دَعْوَةٌ - إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا نَزَلَتْ - وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ (1) أَغْلَقُوا الْأَبْوَابَ وَ أَقْبَلُوا عَلَی الْعِبَادَةِ وَ قَالُوا قَدْ کُفِینَا فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ مَا حَمَلَکُمْ عَلَی مَا صَنَعْتُمْ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ تَکَفَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَرْزَاقِنَا فَأَقْبَلْنَا عَلَی الْعِبَادَةِ فَقَالَ إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ لَمْ یَسْتَجِبِ اللَّهُ لَهُ عَلَیْکُمْ بِالطَّلَبِ ثُمَّ قَالَ إِنِّی لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَی رَبِّهِ یَقُولُ ارْزُقْنِی وَ یَتْرُکُ الطَّلَبَ.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: اتَّجِرُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

التقیة أو علی وقوع الأمرین من طائفتین، و یحمل النفی علی نفی الاختصاص، و الظاهر اختلافه باختلاف الأشخاص.

«و روی هارون بن حمزة عن علی بن عبد العزیز» فی القوی کالصحیح کالشیخین(2) و تقدم الأخبار فی أن المؤمنین یرزقون من حیث لا یحتسبون و لا ینافیها هذا الخبر بأن یکون فی الطلب و لا یعتمد علیه، بل یجب أن یکون الاعتماد علی الله تعالی أو یختلف باختلاف الأشخاص و هو أظهر «و قال» الظاهر أنه تتمة الخبر و لم ینقلها الشیخان أو یکون نقلا بالمعنی من أخبار تقدمت(3)

ص:8


1- (1) الطلاق - 3.
2- (2) الکافی باب الرزق من حیث لا یحتسب خبر 5 من کتاب المعیشة و التهذیب باب المکاسب خبر 6 من کتاب المکاسب.
3- (3) نقول رواه الکلینی فی ذیل خبر طویل فی باب النوادر خبر 58 من کتاب المعیشة.

یَقُولُ إِنَّ الرِّزْقَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ فِی التِّجَارَةِ وَ وَاحِدٌ فِی غَیْرِهَا.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: تَعَرَّضُوا لِلتِّجَارَةِ فَإِنَّ فِیهَا لَکُمْ غِنًی عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ تَدَعُوا التِّجَارَةَ فَتَهُونُوا اتَّجِرُوا بَارَکَ اللَّهُ لَکُمْ رَوَی ذَلِکَ شَرِیفُ بْنُ سَابِقٍ التَّفْلِیسِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْن

«و قال أمیر المؤمنین صلوات الله علیه» رواه الکلینی فی القوی، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام(1)

«و قال الصادق صلوات الله علیه» روی الشیخان فی القوی عن الفضل بن أبی قرة قال: سأله أبو عبد الله علیه السلام عن رجل (و فی یب سئل و هو أظهر) و أنا حاضر فقال: ما حبسه عن الحج فقیل ترک التجارة و قل شیئه (کشیعة) أو بالتشدید کما فی (فی) و سعیه أو شبثه کما فی یب و هو التعلق بالدنیا) و کان متکئا فاستوی جالسا ثمَّ قال لهم -«لا تدعوا التجارة فتهونوا» أی تذلوا کما فی فی و یب، و فی بعض النسخ، فتموتوا من الموت - أو فتمونوا أی تکثر مئونتکم و نفقاتکم من قبیل لا تکفر تدخل الجنة و الأول من قبیل لا تکفر تدخل النار و الظاهر أن النسخ ما عدا الأولی تصحیفها لقرب صورة الکتابة «اتجروا بارک الله لکم» أی یرزقکم و ینمی أرزاقکم، و یحتمل أن تکون إنشائیة دعائیة و هو أظهر لفظا و الأول معنی «روی ذلک» عنه کالشیخین(2).

ص:9


1- (1) الکافی باب فضل التجارة و المواظبة علیها خبر 9 من کتاب المعیشة.
2- (2) الکافی باب فضل التجارة و المواظبة علیها خبر 8 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 6.

أَبِی قُرَّةَ السَّمَنْدِیِّ.

و رؤیا فی القوی عن معاذ بن مسلم بیاع الأکسیة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إنی قد هممت أن أدع السوق و فی یدی شیء قال: إذا یسقط رأیک و لا یستعان بک علی شیء(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم و کان ختن برید العجلی قال برید لمحمد سل لی أبا عبد الله علیه السلام عن شیء أرید أن أصنعه، إن للناس فی یدی ودائع و أموالا أنا أتقلب فیها و قد أردت أن أتخلی من الدنیا و أدفع إلی کل ذی حق حقه قال:

فسأل محمد أبا عبد الله علیه السلام عن ذلک و خبره بالقصة و قال: ما تری له؟ فقال: یا محمد أ یبدأ نفسه بالحرب؟ (أی الفقر و سلب المال،) لا، و لکن یأخذ و یعطی علی الله عز و جل2.

و فی الصحیح أو القوی کالصحیح، عن معاذ بیاع الأکسیة قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: یا معاذ أ ضعفت عن التجارة أو زهدت فیها؟ قلت: ما ضعفت عنها و لا (ما - خ) زهدت فیها، قال: فما لک؟ قلت: کنا ننتظر أمرا (أمرک - خ ل) و ذلک حین قتل الولید، و عندی مال کثیر و هو فی یدی و لیس لأحد علی شیء و لا أرانی آکله حتی أموت فقال: لا تترکها فإن ترکها مذهبة للعقل، اسع علی عیالک و إیاک أن یکونوا هم السعاة علیک(2).

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد الزعفرانی (و الظاهر أنه محمد بن

ص:10


1- (1-2) الکافی باب فضل التجارة إلخ خبر 10-12 و التهذیب باب فضل التجارة الخ خبر 7-8.
2- (3) و أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل التجارة و المواظبة علیها خبر 6-3-4 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 3-5-2.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِی الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ فَلاَ یَقْعُدَنَّ فِی السُّوقِ إِلاَّ مَنْ یَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَیْعَ.

: وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالْکُوفَةِ یَغْتَدِی کُلَّ بُکْرَةٍ فَیَطُوفُ فِی أَسْوَاقِ

إسماعیل) عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من طلب التجارة استغنی عن الناس، قلت و إن کان معیلا؟ (أی کثیر العیال) قال: و إن کان معیلا، إن تسعة أعشار الرزق فی التجارة.

و فی الصحیح، عن فضیل الأعور قال: شهدت معاذ بن کثیر و قال لأبی عبد الله علیه السلام: إنی قد أیسرت فادع التجارة؟ فقال: إنک إن فعلت ذلک قل عقلک أو نحوه - أی کلام مثله و لم یتذکر اللفظ.

«و قال أمیر المؤمنین صلوات الله علیه» رواه الشیخان فی الموثق، عن طلحة بن زید، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام (1)«من اتجر بغیر علم» یلزمه فی التجارة «ارتطم» أی وقع بحیث لا یمکنه الخروج «فی الربا ثمَّ ارتطم» أی إذا أراد الخروج من جهة یدخل فی أخری أقبح من الأول «فلا یقعدن فی السوق» للتجارة «إلا من یعقل» و یعلم علم «الشراء»

أی الاشتراء «و البیع».

«و کان علی علیه السلام(2)» رویاه فی الحسن کالصحیح، عن أبی جعفر

ص:11


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 23 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 14.
2- (2) رواه الصدوق فی الحسن کالصحیح، عن محمّد بن قیس عن ابی جعفر (علیه السلام) و فیها - کانت تسمی السبتیة و فی آخرها ثمّ یقول. تفنی اللذاذة ممن نال منعوا بها من الحرام من یبقی الاثم و العار تبقی عواقب سوء من بغتها، لا خیر فی لذة بعدها النار - منه رحمه اللّه تعالی و غفر له.

اَلْکُوفَةِ سُوقاً سُوقاً وَ مَعَهُ الدِّرَّةُ عَلَی عَاتِقِهِ وَ کَانَ لَهَا طَرَفَانِ وَ کَانَتْ تُسَمَّی السَّبِیبَةَ قَالَ فَیَقِفُ عَلَی أَهْلِ کُلِّ سُوقٍ فَیُنَادِیهِمْ یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ قَدِّمُوا الاِسْتِخَارَةَ

علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین (1) «بالکوفة» و فیهما بزیادة (عندکم) «یغتدی کل یوم» فیهما «بکرة» أی کان علیه السلام یذهب فی غداة کل یوم بعد صلاة الصبح و التعقیب و الموعظة للاحتساب بالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر «و معه الدرة» بالکسر و التشدید، التی یضرب بها من السوط و غیره «علی عاتقه» موضع ردائه.

«و کان لها طرفان» و الظاهر أنها کانت من الجلد التی یمکن أن یضرب بکل واحد من طرفیه، و فی بعضها (شعبتان) و الظاهر أن السهو من النساخ أو کان تفسیرا لنسخ الأصل و کثیرا ما یقع هکذا «تسمی» الدرة الخاصة «السبیبة» بالبائین الموحدتین کما فی یب و هی شقة رقیقة - شبهت بها لرقتها، أو (السبتیة) (السبیبة - خ ل کا) بالکسر جلود البقر لکونها منها کما فی فی.

«فینادی» بالنداء المرتفع کما فی فی و یب، أو (فینادیهم) کما فی أکثر النسخ «قدموا الاستخارة» قبل البیع و الشراء بأن تقولوا: (نستخیر الله برحمته خیرة فی عافیة) حتی یحصل ما هو خیر لکم فی الدارین، و لو جمع بین

ص:12


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 3 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 17.

وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَةِ وَ اقْتَرِبُوا مِنَ الْمُبْتَاعِینَ وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَجَافَوْا عَنِ الظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا الْمَظْلُومِینَ وَ لاَ تَقْرَبُوا الرِّبَا وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ قَالَ فَیَطُوفُ فِی جَمِیعِ أَسْوَاقِ الْکُوفَةِ ثُمَّ یَرْجِعُ

هذا الکلام استخارة تسبیح أو قرآن و یعمل بما فیه کان أولی سیما فی الأمور العظیمة و فیهما (فینادی یا معشر التجار اتقوا الله و إذا سمعوا صوته ألقوا (أی ترکوا ما بأیدیهم) و أرعوا إلیه (أی استمعوا) مقبلین علیه بقلوبهم و سمعوا بأذانهم فیقول قدموا الاستخارة.

«و تبرکوا بالسهولة» أی کونوا سهل البیع سهل الشراء حتی یکون تجارتکم مبارکة «و اقتربوا» و لا تباعدوا «من المبتاعین» أی المشترین بالکلام الحسن و التواضع «و تزینوا بالحلم» أی لیکن زینتکم الحلم لو وقع سفاهة من جانب أو من المشترین، و کذا قوله (و تناهوا عن الیمین و جانبوا الکذب) کما فی الکتابین «و تجافوا» أی أبعدوا أنفسکم «عن الظلم» بأی وجه کان من السب و الفحش و الضرب و نقص المکیال و المیزان و غیرها «و أنصفوا المظلومین»

و اعدلوا معهم لو وقع منکم أو من غیرکم علیهم ظلم.

«و لا تقربوا الربا» بیع الجنس بجنسه مع الزیادة أو النقصان «وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ » أی لا تنقصوهم «أَشْیاءَهُمْ » أموالهم أو حقوقهم و أعراضهم «وَ لا تَعْثَوْا »

و لا تفسدوا «فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ » أی لا تفسدوا فیها بالتجرید أو فسادا علی فساد کما روی أن التطفیف فی المکیال و المیزان یمنع القطر من السماء و البرکة من الأرض.

و روی الکلینی فی القوی عن الأصبغ بن نباتة قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا غضب الله علی أمة و لم ینزل بها العذاب غلت أسعارها و قصرت

ص:13

فَیَقْعُدُ لِلنَّاسِ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَی فَلْیَحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلاَّ فَلاَ یَشْتَرِیَنَّ وَ لاَ یَبِیعَنَّ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ کِتْمَانَ الْعُیُوبِ وَ الْمَدْحَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشْتَرَی.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ ارْفَعُوا رُءُوسَکُمْ فَقَدْ وَضَحَ لَکُمُ

أعمارها و لم تربح تجارها و لم تزک ثمارها و لم تغزر أنهارها و حبس عنها أمطارها و سلط علیها شرارها (1) «ثمَّ یرجع فیقعد للناس» للقضاء بینهم.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی عن السکونی(2)

«الربا» و هو حرام اتفاقا «و الحلف» کاذبا حرام و صادقا مکروه «و کتمان العیب» حرام علی الأشهر (و قیل) بجوازه مع الکراهة فیما یطلع علیه و یکون له الخیار فی الرد و الأرش، أما إذا لم یمکن الاطلاع علیه کشوب اللبن بالماء فهو حرام قطعا «و المدح إذا باع و الذم إذا اشتری» و هما مکروهان إذا لم یکن کذبا (و قیل) بجواز الکذب هنا لظهوره، مثلا إذا قال للیوم إنه لیل یکون لغوا مکروها و العکس جائز ما لم یکن کذبا(3) ففیه ما ذکر.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا معشر التجار ارفعوا رؤوسکم» أی انظروا إلی السماء لتعلموا أعظم خالقها و لا تخالفوه، و الظاهر أنه کنایة عن رؤیة الحق فإن الفاسق کأنه طأطأ رأسه لئلا یری الحق کما یقال: (افتحوا عیونکم و لا تغمضوها )«فقد وضح

ص:14


1- (1) الکافی باب النوادر خبر 53 من کتاب المعیشة.
2- (2) الکافی باب آداب التجارة خبر 2 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 18.
3- (3) أی المدح إذا اشتری و الذم إذا باع جائز ما لم یکن المدح او الذم کذبا.

اَلطَّرِیقُ تُبْعَثُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فُجَّاراً إِلاَّ مَنْ صَدَقَ حَدِیثُهُ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِی النَّارِ إِلاَّ مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَی الْحَقَّ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ صُونُوا أَمْوَالَکُمْ بِالصَّدَقَةِ تُکَفَّرْ عَنْکُمْ ذُنُوبُکُمْ وَ أَیْمَانَکُمُ الَّتِی تَحْلِفُونَ فِیهَا تُطَیَّبْ لَکُمْ تِجَارَتُکُمْ.

وَ رُوِیَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ عَلَی الْمِنْبَرِ: - یَا مَعْشَرَ

لکم الطریق» طریق الحق و الباطل «تبعثون یوم القیمة فجارا» أی جمیعکم «إلا من صدق حدیثه» و هو مستلزم لجمیع الخیرات و لترک جمیع المناهی غالبا کما هو المجرب أو المراد بالمستثنی منه الکاذبون کأنه قال: کل کاذب یبعث فاجرا بقرینة مقابلته بالصادق.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم التاجر فاجر» أی غالبا «و الفاجر فی النار إلا من أخذ الحق» و لا یزید علی حقه بالکیل الزائد عند الشراء «و أعطی الحق» عند البیع و لا ینقص عن الحق.

«و قال صلی الله علیه و آله و سلم» أی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «شربوا» أی اخلطوا أو (صونوا) (أی) احفظوا «أموالکم بالصدقة» بالزکاة و غیرها حتی تکون محفوظة «و أیمانکم التی تحلفون فیها» أو بها «تطیب لکم تجارتکم» أی احفظوا أنفسکم حتی لا تحلفوا (أو) احفظوا بالصدقة (أو) اخلطوها بها حتی تکون طیبة.

«و روی عن الأصبغ بن نباتة» فی القوی کالشیخین (1)«قال: سمعت علیا علیه السلام یقول علی المنبر یا معشر التجار الفقه» أولا، یجب علیکم فی التجارة أو الأعم «ثمَّ المتجر» أی التجارة «الفقه ثمَّ المتجر» کرر للمبالغة أو تفقهوا

ص:15


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 1 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 16.

اَلتُّجَّارِ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ وَ اللَّهِ لَلرِّبَا فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ دَبِیبٌ أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا صُونُوا أَمْوَالَکُمْ بِالصَّدَقَةِ التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِی النَّارِ إِلاَّ مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَی الْحَقَّ.

وَ رَوَی حَفْصُ بْنُ الْبَخْتَرِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ دَفَعَتْ إِلَیَّ امْرَأَتِی مَالاً أَعْمَلُ بِهِ مَا شِئْتُ فَأَشْتَرِی مِنْ مَالِهَا الْجَارِیَةَ أَطَأُهَا قَالَ لاَ إِنَّمَا دَفَعَتْ إِلَیْکَ لِتَقَرَّ عَیْنُهَا وَ أَنْتَ تُرِیدُ أَنْ تُسْخِنَ عَیْنَهَا.

وَ رَوَی عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ مُیَسِّرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ یَجِیئُنِی الرَّجُلُ فَیَقُولُ

کل یوم أولا ثمَّ تذهبون إلی التجارة «و الله للرباء» خبر مبتدإ «دبیب» حرکة أخفی من حرکة النملة علی الصخرة الملساء، تمثیل لخفائه علی أکثر الناس و سیجیء الربا المعنوی فی مواضع کثیرة «صونوا» أو (شوبوا).

«و روی حفص بن البختری» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن الحسین بن المنذر» الممدوح و تقدم مع المؤید.

«و روی عثمان بن عیسی» الموثق و لم یذکر طریقه إلیه و الظاهر أخذه من کتابه «عن میسر» أو میسرة و الظاهر أنهما واحد و هو (ابن عبد العزیز الثقة) و الظاهر منه، الکراهة إلا أن یکون قرینة تدل علی أنه یرید أن یشتری له من غیره.

روی الکلینی و الشیخ فی الصحیح. عن هشام بن الحکم (و غیره - یب) عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا قال لک الرجل: اشتر لی فلا تعطه من عندک و إن کان الذی عندک خیرا منه(2).

ص:16


1- (1) التهذیب باب المکاسب خبر 96 و لم نعثر الی الآن علی موضع نقله من الکافی.
2- (2) التهذیب باب المکاسب خبر 119.

تَشْتَرِی لِی فَیَکُونُ مَا عِنْدِی خَیْراً مِنْ مَتَاعِ السُّوقِ قَالَ إِنْ أَمِنْتَ أَلاَّ یَتَّهِمَکَ فَأَعْطِهِ مِنْ عِنْدِکَ وَ إِنْ خِفْتَ أَنْ یَتَّهِمَکَ فَاشْتَرِ لَهُ مِنَ السُّوقِ.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یبعث إلی الرجل یقول له: ابتع لی ثوبا فیطلب له فی السوق فیکون عنده مثل ما یجد له فی السوق فیعطیه من عنده؟ قال: لا یقربن هذا و لا یدلس (أو لا یدنس) نفسه، إن الله عز و جل یقول (إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (1) و إن کان عنده خیرا مما یجد له فی السوق.

اعلم أن هذا الخبر یدل علی أن المراد بالأمانة هی الأمانة المتعارفة و لا تنافی بینه و بین ما روی فی الأخبار الکثیرة أنها الإمامة و أن المراد بالإنسان أبو بکر لأنه یحمل کل منهما علی کونه فردا منها، بل لا تنافی بینهما و بین ما ذکره المحققون أنها محبة الله (أو) معرفة الله (أو) التکلیف (أو) الجامعة بین رتبة الملکیة و الحیوانیة، بأنه إن سعی بالریاضیات علی قوانین الشریعة یصیر أفضل من الملائکة، و إن قصر یکون أخس من البهائم.

و روی الصدوق فی العلل صحیحا عن عبد الله بن سنان قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام، فقلت: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟ فقال قال أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب: إن الله عز و جل رکب فی الملائکة عقلا بلا شهوة و رکب فی البهائم شهوة بلا عقل. و رکب فی بنی آدم کلتیهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکة، و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم(2).

ص:17


1- (1) آخر آیة من سورة الأحزاب و الخبر فی التهذیب باب المکاسب خبر 120.
2- (2) و من هنا قیل بالفارسیة -

وَ رَوَی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی بَعْضِ أَنْبِیَائِهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِلْکَرِیمِ فَکَارِمْ وَ لِلسَّمْحِ فَسَامِحْ وَ لِلشَّحِیحِ فَشَاحِحْ وَ عِنْدَ الشَّکِسِ فَالْتَوِ.

وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: السَّمَاحُ وَجْهٌ مِنَ الرَّبَاحِ

و یمکن أن یکون الجمیع مرادا من الآیة بأن یکون أحدهما ظهرا و الآخر بطنا کما ورد أن للقرآن ظهرا و بطنا إلی سبعة أبطن(1) فظهر من الخبرین کراهته مطلقا إلا أن یحمل المطلق علی المقید، و الظاهر أنه لا یحتاج فی الندب و الکراهة إلی هذا الحمل، بل یحمل المقید علی الأشدیة.

«و روی إسماعیل بن مسلم» السکونی فی القوی «للکریم فکارم»

أی إذا عاملت مع الکریم فعامله بالکرم، و یطلق الکرم علی الجود، و الصفح، و التعظیم، و شرف النفس، و علی الأخلاق الحسنة و الکل مناسب «و للسمح فسامح»

مثله إلا أن إطلاق السمح علی الجواد أشیع و هو المراد هنا بقرینة «و للشحیح فشاحح» و الشح: البخل «و عند الشکس فالتو» و الظاهر أنه مقابل للأولی أی إذا کان معاملک صعب الخلق بأن یرید الظلم علیک (أو) یبالغ فی أن یشتری منک رخیصا فلا تدعه، بل نازعه و تبالغ معه کذلک.

«و قال علی علیه السلام» رواه الکلینی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال (2)«سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول السماح وجه من الرباح» و فی فی،

ص:18


1- (1) راجع أصول الکافی باب ان القرآن نزل علی سبعة احرف من کتاب القرآن.
2- (2) الکافی باب آداب التجارة خبر 7 من کتاب المعیشة.

قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ذَلِکَ لِرَجُلٍ یُوصِیهِ وَ مَعَهُ سِلْعَةٌ یَبِیعُهَا.

: وَ مَرَّ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی جَارِیَةٍ قَدِ اشْتَرَتْ لَحْماً مِنْ قَصَّابٍ وَ هِیَ تَقُولُ زِدْنِی فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ زِدْهَا فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَکَةِ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُحِبُّ الْعَبْدَ یَکُونُ سَهْلَ الْبَیْعِ سَهْلَ الشِّرَاءِ سَهْلَ الْقَضَاءِ سَهْلَ الاِقْتِضَاءِ.

(السماحة من الرباح) أی المساهلة فی الأشیاء یربح صاحبها «و قال» جز و الخبر «و مر علی علیه السلام» رواه الشیخان، بإسنادهما القوی إلی السکونی،(1) و یدل علی أن زیادة البائع مستحب مطلقا أو إذا طلبها المشتری.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن حنان، عن أبیه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (2)«بارک الله علی سهل البیع سهل الشراء» المسامح فیهما «سهل القضاء» للدین الذی کان علیه «سهل الاقتضاء» للدین الذی له علی غیره.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن معاویة بن وهب عن أبی عبد الله علیه السلام قال یأتی علی الناس زمان عضوض یعض کل امرئ علی ما فی یدیه (یده - خ ل یب) و ینسی الفضل و قد قال الله عز و جل: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ ثمَّ ینبری (أی یعترض) فی ذلک الزمان قوم یعاملون المضطرین هم شرار الخلق(3).

ص:19


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 8 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 20.
2- (2) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 77 من کتاب التجارة.
3- (3) الکافی باب النوادر خبر 28 من کتاب المعیشة و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 78 و فی یب معاویة بن وهب عن ابی أیّوب عن أبی عبد اللّه (علیه السلام).

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَیُّمَا مُسْلِمٍ أَقَالَ مُسْلِماً نَدَامَةً فِی الْبَیْعِ أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَرَّ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَی رَجُلٍ وَ مَعَهُ سِلْعَةٌ یُرِیدُ بَیْعَهَا فَقَالَ

«و قال الصادق علیه السلام» رواه الشیخ فی الصحیح، عن هارون بن حمزة عن أبی عبد الله علیه السلام(1) و رواه الکلینی فی القوی کالصحیح، عن هارون بن حمزة عن أبی حمزة عنه علیه السلام قال «أیما مسلم» و فی فی "أیما عبد" و فی یب "أیما عبد مسلم" «أقال مسلما ندامة فی بیع» و فیهما بدون الندامة «أقاله الله عثرته یوم القیمة»

و رؤیا فی القوی عن عبد الله بن القسم الجعفری، عن بعض أهل بیته قال:

إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم یأذن لحکیم بن حزام فی تجارته حتی ضمن له إقالة النادم و إنظار المعسر و أخذ الحق وافیا و غیر واف" أو "أو غیر واف کما فی یب(2).

و یظهر منهما استحباب إقالة النادم أو فسخ کل واحد من البائع و المشتری البیع إذا ندم صاحبه، و إقالة الله عثراته عفوه عن ذنوب استحق بها عقوبة الله، و لا یخفی ما فی المناسبة بین الفعل و جزائه هنا، و فی أکثر الأعمال کما ورد فی جزاء الصوم رفع حر یوم القیمة و عطشه و قوله:" إلا بشر المشائین فی الظلمات إلی المساجد بالنور الساطع) ففی بعضها الجزاء بالمثل و فی بعض بالمقابل.

«و قال علی علیه السلام. علیک بأول السوق» أی فی البیع: و یحتمل العموم أیضا و هو من السهولة المطلوبة.

و روی الشیخان الأعظمان، محمد بن یعقوب الکلینی و محمد بن الحسن

ص:20


1- (1) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 26 و الکافی باب آداب التجارة خبر 16.
2- (2) الکافی باب آداب التجارة خبر 4 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 15.

عَلَیْکَ بِأَوَّلِ السُّوقِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: صَاحِبُ السِّلْعَةِ أَحَقُّ بِالسَّوْمِ.

الطوسی رضی الله عنهما فی القوی، عن عبد الله بن سعید الدغشی قال: کنت علی باب شهاب بن عبد ربه فخرج غلام شهاب فقال: إنی أرید أن أسأل هاشم الصیدنانی عن حدیث السلعة و البضاعة قال: فأتیت هاشما فسألته عن الحدیث فقال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن البضاعة و السلعة فقال: نعم ما من أحد یکون عنده سلعة أو بضاعة إلا قیض الله عز و جل (أی قدر و سبب له) من یربحه فإن قبل و إلا صرفه إلی غیره و ذلک أنه رد علی الله عز و جل(1).

و یدل علی أن الوکیل یجوز له أن یبیع إذا حصل ربح و لا یلزمه السعی فی الزیادة لأن البضاعة هی ما یکون أمانة و یبیعه للمالک و هو وکیل المالک و إن لم یکن بلفظ الوکالة، و السلعة أعم من أن تکون من ماله أو مال غیره و یکون من قبیل عطف الخاص علی العام.

«و قال» أی رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم» رویاه عن السکونی بالإسناد السابق و اللاحق عنه صلی الله علیه و آله و سلم (2)«صاحب السلعة» بالکسر المتاع و ما اتجر به «أحق بالسوم» أی البیع إذا تنازع المشتریان فی الشراء فصاحب المال له الخیار فی البیع من أیهما شاء و إن سبق أحدهما بالإرادة و دخل الثانی فی سومه و قلنا بحرمته "أو" الصاحب أولی بأن یقوم متاعه أو لا ثمَّ یتکلم المشتری بالزیادة

ص:21


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 17 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 29.
2- (2) الکافی باب آداب التجارة خبر 11 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 27.

: وَ نَهَی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنِ السَّوْمِ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ.

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَاکِسِ الْمُشْتَرِیَ فَإِنَّهُ أَطْیَبُ لِلنَّفْسِ وَ إِنْ أَعْطَی الْجَزِیلَ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ فِی بَیْعِهِ وَ شِرَائِهِ غَیْرُ مَحْمُودٍ وَ لاَ مَأْجُورٍ.

أو النقصان "أو" هو أحق ببیعها کما إذا باع المالک و الفضولی و إن کان متقدما "أو" نهی کراهة عن بیع الفضولی "أو" لبیان أن بیع الغاصب باطل لأنه لیس بصاحب "أو" الأعم من البعض "أو" الجمیع و الحاصل أنه من متشابهات الحدیث و لا یعلم المراد منه، بل هو محتمل لأمور.

«و نهی صلی الله علیه و آله و سلم» رویاه فی الصحیح، عن علی بن أسباط رفعه قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (1)«عن السوم» أی البیع أو عرض المتاع له أو الشراء أیضا لأنه وقت العبادة و التعقیب، و روی أنه أبلغ فی طلب الرزق من الضرب فی الأرض للتجارة و تقدم.

«و قال أبو جعفر صلوات الله علیه ماکس المشتری» أی یجوز لک المماکسة أو مع غیر الإخوان المؤمنین أو بعد المساهلة، و یسمی الآن بالضربة و یؤیده قوله:

«فإنه أطیب للنفس» أی نفس المشتری فإنه إن لم یماکس یقع فی نفس المشتری أنه کان یمکنه الشراء بأقل مما اشتری و إن کان باعه بالأقل من القیمة بکثیر "أو" لنفس البائع "أو" الأعم للعلة المذکور "«غیر محمود» عند الناس، بل هو مذموم عندهم بالسفاهة «و لا مأجور» عند الله لأنه لم یکن لله إن لم یکن المشتری مؤمنا، بل کان سفیها مؤاخذا بتضییع المال.

روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن الحسن بن علی عن رجل یسمی سوادة

ص:22


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 12 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 28.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ تُمَاکِسْ فِی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ فِی الْأُضْحِیَّةِ وَ فِی الْکَفَنِ وَ فِی ثَمَنِ نَسَمَةٍ وَ فِی الْکِرَی إِلَی مَکَّةَ.

: وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لِقَهْرَمَانِهِ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِیَ لِی مِنْ حَوَائِجِ الْحَجِّ شَیْئاً فَاشْتَرِ وَ لاَ تُمَاکِسْ وَ رَوَی ذَلِک

قال: کنا جماعة بمنی فعزت الأضاحی فنظرنا فإذا أبو عبد الله علیه السلام واقف علی قطیع یساوم بغنم و یماکسهم مکاسا شدیدا فوقفنا ننتظر، فلما فرغ أقبل علینا فقال أظنکم قد تعجبتم من مکاسی؟ فقلنا نعم فقال: إن المغبون لا محمود و لا مأجور(1)

و فی القوی، عن الحسین بن یزید قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول و قد قال له أبو حنیفة: عجب الناس منک أمس و أنت بعرفة تماکس بدنک أشد مکاسا یکون؟ قال: فقال له أبو عبد الله علیه السلام و ما لله من الرضا أن أغبن فی مالی، قال:

فقال أبو حنیفة: لا و الله ما لله فی هذا من الرضا قلیل و لا کثیر و ما نجیئک بشیء إلا جئتنا بما لا مخرج لنا منه(2) و الظاهر أن ذلک لبیان الجواز أو لکون البائع من العامة کما هو الأغلب الآن فکیف فی ذلک الزمان.

«و قال صلوات الله علیه» أی أبو جعفر علیه السلام، و فی بعض النسخ - (و قال الصادق علیه السلام) و هو الصواب لأن الظاهر أنه خبر زیاد القندی الذی لم یذکر طریقه إلیه، و هو مختلف فیه، لکن الظاهر أنه کان موجودا فی أصل عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام .و قوله «و کان» تتمة الخبر، و یحتمل أن یکون الطریق للخبر الثانی، و یکون الأول مرسلا، و تقدم فی باب فضائل الحج، و القهرمان فارسی هو کالخازن، و الوکیل الحافظ لما فی تحت یده، و القائم بأمور الرجل.

ص:23


1- (1) الکافی باب البدنة و البقرة فی کم تجزی؟ خبر 3 من کتاب الحجّ و للحدیث ذیل فلاحظ.
2- (2) الکافی باب النوادر خبر 30 من آخر کتاب الحجّ.

زِیَادٌ الْقَنْدِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ.

الوفاء و البخس 1

وَ رَوَی مُیَسِّرٌ عَنْ حَفْصٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ نِیَّتِهِ

و روی الشیخان فی القوی، عن عامر بن جذاعة، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی رجل عنده بیع فسعره سعرا معلوما فمن سکت عنه ممن یشتری عنه باعه بذلک السعر، و من ماکسه و أبی أن یبتاع منه زاده، قال لو کان یرید الرجلین و الثلاثة لم یکن بذلک بأس، فأما أن یفعله بمن أبی علیه و کایسه و یمنعه ممن لم یفعل فلا یعجبنی إلا أن یبیعه بیعا واحدا(1).

و فی القوی عن میسر قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام: إن عامة من یأتینی، إخوانی فحد لی من معاملتهم ما لا أجوزه إلی غیره فقال: إن ولیت "أی بعت برأس المال" فحسن و إلا فبع بیع البصیر المداق(2) أی یجوز ذلک المکایسة و ترکه أحسن.

«و روی میسر عن حفص» لم یذکر طریقه إلیه، و فی فی و یب فی الصحیح عن مثنی الحناط عن بعض أصحابنا(3) و الظاهر أن المصنف أخذه من الکافی و صحف

ص:24


1- (2) الکافی باب آداب التجارة خبر 10 من کتاب المعیشة و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 25.
2- (3) الکافی باب آداب التجارة خبر 19 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 24 نقلا من الکلینی و فیه «قیس» بدل «میسر».
3- (4) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الوفاء و البخس خبر 4-3-2-1-5 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 47 و 45 و 46 و 44-43.

اَلْوَفَاءُ وَ هُوَ إِذَا کَالَ لَمْ یُحْسِنْ أَنْ یَکِیلَ فَقَالَ مَا یَقُولُ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَالَ قُلْتُ یَقُولُونَ لاَ یُوفِی قَالَ هُوَ مِمَّنْ لاَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَکِیلَ.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ أَخَذَ الْمِیزَانَ بِیَدِهِ

النساخ هکذا، و یمکن أن یکون من کتاب میسر و یکون البعض الراوی، هو حفص الذی (إما) هو ابن البختری الثقة (أو) ابن سوقة الثقة "أو" ابن سالم الثقة، و روی هذا الخبر، المثنی و میسر کلاهما عن حفص و نسیه میسر و لم ینسه المثنی، و هو غیر بعید کما یتفق کثیرا هکذا و هو «إذا کان» کما هو فیهما و فی بعضها "کان" و هو تصحیف «لا ینبغی له» أی لا یجوز لأنه یجب علیه العلم بوصول الحق إلی صاحبه، و إذا کان کذلک فهو لا یعلم.

و یحتمل الکراهة إذا کان من نیته الوفاء و یکون النقص مغتفرا لما رواه الشیخان فی الصحیح، عن عبید بن إسحاق "القوی" قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنی صاحب نخل فخبرنی بحد انتهی إلیه فیه من الوفاء، فقال أبو عبد الله علیه السلام انو الوفاء فإن أتی علی یدک و قد نویت الوفاء نقصان کنت من أهل الوفاء و إن نویت النقصان ثمَّ أوفیت کنت من أهل النقصان.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح، و هما فی القوی کالصحیح «عن أبی عبد الله علیه السلام» هذا المعنی مجرب فینبغی أن یکون نیته أن یعطی راجحا و زائدا عن حق المشتری حتی یعطی حقا لا زائدا و لا ناقصا، و کذا إذا اکتال لنفسه ینبغی أن یکون نیته علی النقصان حتی یکون التمام، فإن الغالب علی أکثر الناس المیل إلی جانب نفسه فی الطرفین وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ، اَلَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ (حقوقهم مع الزیادة) وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ (1) و فیه

ص:25


1- (1) المطففین 1-2.

فَنَوَی أَنْ یَأْخُذَ لِنَفْسِهِ وَافِیاً لَمْ یَأْخُذْهُ إِلاَّ رَاجِحاً وَ مَنْ أَعْطَی فَنَوَی أَنْ یُعْطِیَ سَوَاءً لَمْ یُعْطِ إِلاَّ نَاقِصاً.

وَ رَوَی حَمَّادُ بْنُ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَکُونُ الْوَفَاءُ حَتَّی یَمِیلَ اللِّسَانُ.

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: لاَ یَکُونُ الْوَفَاءُ حَتَّی یَرْجَحَ.

وَ رُوِیَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ آخُذُ الدَّرَاهِمَ مِنَ

إشارة إلی أن الإنسان براری الخلق غالبا(1).

و یطلب من الناس أن یکونوا أولیاء، و إذا وقع من غیرهم أدنی شیء یقعون فیهم، و بالعکس فی حق نفسه.

«و روی حماد بن بشیر» غیر مذکور أو مهمل، لکن رویا فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر عنه - فلا یضر إهماله «عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا یکون الوفاء حتی یمیل اللسان» و فیهما بدله (المیزان) و هو أشمل لأن کثیرا من الموازین لا یکون له لسان إلا أن الظاهر منه، الرجحان، و یمکن أن یکون هذا علی جهة الوجوب من باب المقدمة إذ لا یحصل العلم بالوفاء غالبا حتی یکون راجحا و لو یسیرا، و أن یکون علی الندب لإمکان العلم بدونه فحینئذ یصیر النزاع لفظیا.

«و فی خبر آخر» رویاه فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام «لا یکون الوفاء» غالبا أو تاما فظهر رجحان الرجحان - و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن أبی عمیر عن غیر واحد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یکون الوفاء حتی یرجح.

«و روی، عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ عنه و عن

ص:26


1- (1) البریة. الصحراء ج براری «أقرب الموارد».

اَلرَّجُلِ فَأَزِنُهَا ثُمَّ أُفَرِّقُهَا وَ یَفْضُلُ فِی یَدِی مِنْهَا فَضْلٌ قَالَ أَ لَیْسَ تَحَرَّی الْوَفَاءَ قُلْتُ بَلَی قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَقُولُ: لاَ یَجُوزُ الْعَرَبُونُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ نَقْداً مِنَ الثَّمَنِ.

غیره(1) و یدل علی أنه إذا کان من نیته الوفاء و حصل نقصان سهوا فلا یضر، لکن الأحوط استرضاء المعاملین أو کان الزیادة بمنزلة اللقطة إذا لم یکن یسیرا و یغلب علی الظن أنه من فضول الموازین و سیجیء أخبار أخر.

«و روی وهب بن وهب» فی الصحیح عنه، و کتابه معتمد کالشیخین(2)

«لا یجوز العربون» و هو أن یدفع المشتری بعض الثمن إلی البائع علی أنه إن أخذ السلعة احتسبه من الثمن و إلا کان للبائع و هو المسمی بالفارسیة (بیعانه) لما فیه من الغرر و تضییع المال و قال الله تعالی: وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ (3)

و هو متفق علیه بین العامة و الخاصة «إلا أن یکون نقدا من الثمن» أی بعضه بأنه إن لم یشترها رده علی المشتری، و الاستثناء منقطع إلا أن العربون أعم.

ص:27


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین و أکثر من ذلک إلخ خبر 80.
2- (2) الکافی باب العربون خبر 1 من کتاب المعیشة و التهذیب باب من الزیادات خبر 41 من کتاب التجارة.
3- (3) النساء - 29.

بَابُ السُّوقِ

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ مِنْ بَنِی عَامِرٍ إِلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَسَأَلَهُ عَنْ شَرِّ بِقَاعِ الْأَرْضِ وَ خَیْرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ شَرُّ بِقَاعِ الْأَرْضِ الْأَسْوَاقُ وَ هِیَ مَیْدَانُ إِبْلِیسَ یَغْدُو بِرَایَتِهِ وَ یَضَعُ کُرْسِیَّهُ وَ یَبُثُّ ذُرِّیَّتَهُ فَبَیْنَ مُطَفِّفٍ فِی قَفِیزٍ أَوْ طَائِشٍ فِی مِیزَانٍ أَوْ سَارِقٍ فِی ذَرْعٍ أَوْ کَاذِبٍ فِی سِلْعَةٍ فَیَقُولُ عَلَیْکُمْ بِرَجُلٍ مَاتَ أَبُوهُ وَ أَبُوکُمْ حَیٌّ فَلاَ یَزَالُ مَعَ ذَلِکَ أَوَّلَ دَاخِلٍ وَ آخِرَ خَارِجٍ

باب السوق

«قال أمیر المؤمنین صلوات الله علیه» بقاع، بالکسر جمع بقعة بالفتح و الضم و هی القطعة من الأرض علی غیر هیئته التی إلی جنبها «و هی میدان إبلیس»

أی محل سعیه و اضطرابه، و الموضع الذی یسابق فیه، و المحل المعروف للتجارة «یغدو» یذهب غدوة «برایته» أی معها «فبین مطفف فی قفیز» أی لا یخلو أهل السوق من واحد منها، إما بنقص المکیال «أو طائش» أی مخفف «فی المیزان»

أی یجعل الوزن خفیفا حتی یذهب به مال الناس «أو کاذب فی سلعة» بالکسر متاع، بالکذب فی رأس المال «علیکم برجل مات أبوه» أی یقول الشیطان الأکبر الذی هو والد الشیاطین لذریته: خذوا و اسعوا فی إضلال بنی آدم فإنهم بلا ظهر فإن أباهم آدم، و هو میت، و أباکم أنا و أنا حی و لو کان آدم حیا لکان إضلالنا إیاهم صعبا أو علی وجه الاستخفاف لهم کان من لیس له أب لا شیء فأی شأن لهم حتی تتفکروا فی إضلالهم فلا یزال مع ذلک الحال و الشأن «أول داخل» فی السوق و یدخل قبل کل أحد و یبعث ذریته و أعوانه إلی المساجد و المعابد و غیرهما حتی یجمعوا بنی آدم فیه.

ص:28

ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ خَیْرُ الْبِقَاعِ الْمَسَاجِدُ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوَّلُهُمْ دُخُولاً وَ آخِرُهُمْ خُرُوجاً مِنْهَا.

کما هو المشاهد أن الرجل فی الصلاة و الشیطان یوسوسه أنه قد ذهب وقت البیع و الشراء و یشتریه أو یبیعه غیرک و تبقی بلا رزق، و یوسوس من فی السوق أن بیعوا (أو) اشتروا قبل أن یجیء غیرکم، فلما أن جاء المتأخرون و یرون أن الجماعة السابقین انتفعوا بالتقدیم، یوسوسهم أنکم بقیتم بلا رزق و تحصیل القوت واجب و الجماعة مستحبة فکیف یجوز ترک الواجب للمستحب و کذلک یوسوس فی الخروج لئلا یخرجوا حتی یفوت وقت صلاتهم، و غیر ذلک من الوساوس التی هی ظاهرة و مجربة و بالعکس، المساجد.

فظهر منه کراهة دخول السوق أولا و خروجه آخرا و استحباب دخول المسجد أولا و خروجه أخیرا.

و ینبغی للمؤمن أن یعارض الشیطان فی وساوسه و مکائده بالاستعاذة بالله تبارک و تعالی و جوابه بأن الرزق المقدر یصل إلی و لا ینقص و لا یزید بالسعی و عدمه و الله تعالی لا یضیع عباده سیما المتقین.

و یعارضه بالآیات و الأخبار الواردة فی الرزق، مثل قوله تعالی: (وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (1) و قوله تعالی: (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها) (2)

و قوله تعالی: (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (3) أی کما یجیء النطق لکم و لا تعلمون مبدأه، بل مبدؤه من خزانتی و هو العدم کما قاله تعالی لموسی،

ص:29


1- (1) الطلاق - 2.
2- (2) هود - 6.
3- (3) الذاریات - 23.

......... کذلک الرزق، و غیرها.

و لیتفکر فی الأخبار الواردة فی هذا الباب و هی أکثر من أن تحصی و تقدم بعضها(1).

و روی الکلینی فی الصحیح، عن إبراهیم بن أبی البلاد، عن أبیه، عن أحدهما علیهما السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: یا أیها الناس إنه قد نفث فی روعی (أی قلبی) روح القدس (أی جبرئیل أو الملک الذی یکون مع الأنبیاء و هو أعظم من جبرئیل کما ورد فی الأخبار المتواترة) أنه لن تموت نفس حتی تستوفی رزقها و إن أبطأ علیها، فاتقوا الله و أجملوا (أی تأنوا و لا تحرصوا) فی الطلب و لا یحملنکم استبطاء شیء مما عند الله أن تصیبوه بمعصیة الله فإن الله لا ینال ما عنده إلا بالطاعة(2).

و فی القوی کالصحیح عن أبی خدیجة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لو کان العبد فی جحر لأتاه رزقه فأجملوا فی الطلب - یقال: أجمل فی الطلب أی اتأد(3) و تأنی و اعتدل فلم یفرط و لم یفرط.

و فی الموثق کالصحیح، عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أیها الناس إنی لم أدع شیئا یقربکم إلی الجنة و یباعدکم من النار إلا و قد نبأتکم به إلا و إن الروح القدس نفث فی روعی و أخبرنی أن لا تموت نفس حتی تستکمل رزقها فاتقوا الله و أجملوا فی الطلب و لا یحملنکم استبطاء شیء من الرزق أن تطلبوه بمعصیة الله

ص:30


1- (1) راجع ص 407 من المجلد السادس.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الاجمال فی الطلب خبر 3-4-11 5-6-8-9 من کتاب المعیشة.
3- (3) التید، الرفق (أقرب الموارد).

......... عز و جل إنه لا ینال ما عنده إلا بطاعته و هذا المعنی متواتر عن النبی و الأئمة المعصومین صلوات الله علیهم أجمعین.

و فی القوی کالصحیح، عن إسحاق بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله عز و جل خلق الخلق و خلق معهم أرزاقهم حلالا، فمن تناول شیئا منها حراما قص به من ذلک الحلال.

و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: کم من متعب نفسه مقتر علیه و مقتصد فی الطلب قد ساعدته المقادیر.

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیکن طلبک للمعیشة فوق کسب المضیع، و دون طلب الحریص الراضی بدنیاه المطمئن إلیها، و لکن أنزل نفسک من ذلک بمنزلة المنصف المتعفف ترفع نفسک عن منزلة الواهن الضعیف و تکتسب ما لا بد منه، إن الذین أعطوا المال ثمَّ لم یشکروا، لا مال لهم.

و فی القوی "المؤید بالأخبار الصحیحة" عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام کثیرا ما یقول: اعلموا علما یقینا أن الله تبارک و تعالی لم یجعل للعبد و إن اشتد جهده و عظمت حیلته و کثرت مکائده، أن یسبق ما سمی له فی الذکر الحکیم و لم یحل من العبد فی ضعفه و قلة حیلته أن یبلغ ما سمی له فی الذکر الحکیم.

أیها الناس إنه لن یزداد امرؤ نقیرا بحذقه، و لم ینقص امرؤ نقیرا لحمقه، فالعالم لهذا، العامل به أعظم الناس راحة فی منفعته، و العالم لهذا التارک له أعظم الناس شغلا فی مضرته، و رب منعم علیه مستدرج بالإحسان إلیه، و رب مغرور فی الناس مصنوع له فأبق (و فی یب فأفق) أیها السائل من سعیک و قصر من عجلتک و انتبه من سنة غفلتک و تفکر فیما جاء من الله عز و جل علی لسان نبیه صلی الله علیه و آله و سلم و احتفظوا بهذه

ص:31

......... الحروف السبعة فإنها من قول الحجی و من عزائم الله فی الذکر الحکیم.

إنه(1) لیس لأحد أن یلقی الله بخلة من هذه الخلال، الشرک بالله فیما افترض علیه - "أو" إشفاء غیظه بهلاک نفسه "أو" إقرار بأمر "أو أمر بأمر کما فی - یب" یفعل غیره "أو" یستنجح إلی مخلوق بإظهار بدعة فی دینه "أو" یسره أن یحمده الناس بما لم یفعل و المتجبر "المتبختر - خ ل" المختال "أو" صاحب الأبهة و الزهو(2).

أیها الناس إن السباع همتها التعدی، و أن البهائم همتها بطونها، و إن النساء همتهن الرجال، و إن المؤمنین مشفقون خائفون وجلون جعلنا الله - و إیاکم منهم(3).

المراد بالسبق(4) ، التعدی و الزیادة عما قدر له "و الذکر الحکیم" اللوح المحفوظ الذی لیس فیه محو و لا إثبات و هو الموافق لعلمه تعالی واقعا دون لوح المحو و الإثبات، فإنه یتغیر بالکسب و الدعاء و البر و الصلة و أمثالها "و لم یحل" بالتشدید و لم یجز و لا یقع "أو" بالتخفیف أی لا یقع حائل و مانع من البلوغ إلی المقدر شیء و إن کان ضعیفا و لم یسع "و النقیر" النکتة فی ظهر النواة کنایة عن القلة "و الحذق و الحذاقة" المعرفة و الإتقان و المهارة، فمن عرف أن المقدر لا یزاد علیه و لا ینقص منه یکون أعظم الناس راحة فیما ینفعه و کان هذا العلم نافعا له و لا

ص:32


1- (1) شروع فی الحروف السبعة فلا تغفل.
2- (2) الابهة بالضم و تشدید الیاء العظمة و البهاء، و الزهو الکذب و الاستخفاف.
3- (3) الکافی باب الاجمال فی الطلب خبر 9.
4- (4) یعنی فی قوله (علیه السلام) فی اول الخطبة ان یسبق ما سمی له.

......... یغتم بسبب الفقر لأنه یعلم أن المقدر عالم و جواد فلو کان ینفعه البسط البسط الرزق علیه بخلاف العالم التارک لما یعلمه فإنه یسعی کثیرا و یغتم و یهتم به و کان العلم ضارا له.

فکثیرا ما یکون النعمة استدراجا یظن أن النعمة لصلاحه، و الحال أنه لا یشکرها و لا یعلم أنه لإتمام الحجة کما قال تعالی: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (1)

و کثیرا ما یکون مغرورا بقلة الرزق و هو مهتم لعدمه و لا یعلم أن صلاحه فیه "فی یب مقدور" أی مقتر علیه رزقه، و هو أظهر، و الأظهر منه "مقتر" کما فی غیره "فأبق" من الإبقاء "من سعیک" للدنیا شیئا للآخرة و السعی فیها - و ما فی - یب من النساخ، و فی بعضها کما فی فی، و فی بعضها "فأقف" و هو أیضا سهو و تصحیف.

"و تفکر فیما جاء عن الله" أی فی الآیات الواردة فی القضاء مثل ما قال الله تعالی:

لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ (2) أو فی أمر الرزق و هی أیضا کثیرة أو السبعة الآتیة "و أهل الحجی" أولوا العقول الکاملة من الأنبیاء و الأوصیاء "و عزائم الله" ما هی مقررة لا تنسخ و لا تبدل فی جمیع الأدیان أو منصوصات لا تحتمل التأویل أنه من مات و هو علی ذنب من هذه السبعة فإنه لا ینفعه فعل شیء من الأفعال الحسنة الواجبة و المندوبة.

"و السبعة" "الشرک" فیما فرضه علیه من الاعتقاد بالوحدانیة، و الرسالة

ص:33


1- (1) الأعراف - 182.
2- (2) الحدید - 23.

......... و الإمامة، و ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم من أمر المعاد من أصول الدین.

"و الثانی" أن یقتل إنسانا لیشفی غیظه و یصیر سببا لهلاک نفسه بالعذاب المخلد و فیه إشارة إلی أن العاقل لا ینبغی أن یهلک نفسه لا شفاء غیظ.

"أو" یقر بالله و بعظمته باللسان و ینکره بالفعل فی ارتکاب المعاصی.

"أو" أمر الناس بالبر و یفعل غیره کما قال تعالی: أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (1)

"أو" رام بلوغ حاجة من حوائج الدنیا بإظهار بدعة فی الدین.

"أو" یصیر مسرورا بمدح الناس له بما لم یفعل و هو أقبح الریاء.

"أو" تجبر و تکبر و اختال علی الناس.

"أو" یکون معجبا بأعماله و هو تکبر فی نفسه، لکن لا یتعدی إلی الغیر ابتداء و یلزمه استحقار غیره.

فهذه أمهات المهلکات، و أمهن حب الدنیا، و السعی فی طلبها، و عمدتها حب الجاه و الغلبة و التعدی، و ذلک فعل السباع "أو" السعی فی المستلذات فی المأکل و المشارب و ذلک شأن البهائم.

"أو" مستلذات المجامعة و لوازمها و السعی فی مستلذات اللباس و الزینة و ذلک مبلغ همم النساء غیر ذوات العقول کما قال الله تبارک و تعالی: أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ إلخ(2).

فالمؤمنون العقلاء لا یصرفون أوقاتهم التی هی رأس ما لهم فی تحصیل هذه

ص:34


1- (1) البقرة - 44.
2- (2) الحدید 20.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: سُوقُ الْمُسْلِمِینَ کَمَسْجِدِهِمْ فَمَنْ سَبَقَ إِلَی مَکَانٍ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ إِلَی اللَّیْلِ..

الأشیاء، بل هم مشفقون و خائفون من تضییع أوقاتهم و من البعد عن الله تعالی مع نهایة السعی فی العبادة کما قال تعالی: وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ (1)

"أو" یکون الإشفاق من عذاب الله، و الخوف من التقصیر، و الوجل من عدم القبول و الرد أو البعد.

"أو" لدهشة الحلال و العظمة و الکبریاء

«و قال أمیر المؤمنین صلوات الله علیه» رواه الشیخان فی الموثق عن طلحة بن زید عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام (2)«سوق المسلمین کمسجدهم» بالنظر إلی أن المسلمین سواء فی الحق «فمن سبق إلی مکان»

من أمکنة السوق «فهو أحق به إلی اللیل»

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سوق القوم کمسجدهم(3).

یعنی إذا سبق إلی السوق کان له، مثل المسجد، الظاهر أن السوق کان من مرافق البلدان و مصالحهم "أو" إذا کان وقفا علیهم فهم حینئذ متساوون فی الحق، و من سبق إلی دکان أو أرض کان أحق به من غیره إلی اللیل و لا یجوز لغیره إخراجه منه، کما أن المسجد سواء بالنظر إلیهم حتی یفارقوا من ذلک المکان إلا

ص:35


1- (1) المؤمنون - 60.
2- (2) الکافی باب السبق الی السوق خبر 1 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 21.
3- (3) الکافی باب السبق الی السوق خبر 1 من کتاب المعیشة.

بَابُ ثَوَابِ الدُّعَاءِ فِی الْأَسْوَاقِ

رَوَی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ سُوقاً أَوْ مَسْجِدَ جَمَاعَةٍ فَقَالَ مَرَّةً وَاحِدَةً - أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیراً وَ سُبْحَانَ اللَّهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ عَدَلَتْ لَهُ حَجَّةً مَبْرُورَةً.

أن یکون المفارقة بقصد الرجوع و یکون رحله هناک کما قاله جماعة من الأصحاب و حینئذ یکون التشبیه فی أصل الحق و یمکن أن یکون الحق باقیا إلی اللیل کما فی المشبه، فیکون التشبیه تاما إلا مع المفارقة بقصد عدم الرجوع أو لا یکون رحله باقیا.

و فی یب بزیادة قوله علیه السلام (و کان لا یأخذ علی بیوت السوق کری) الظاهر أنه من کلام الصادق علیه السلام فیحتمل حینئذ أنها کانت مفتوحة عنوة و کان ذلک لمصالح المسلمین غالبا.

باب ثواب الدعاء فی الأسواق

«روی عاصم بن حمید» فی الحسن کالصحیح «عن أبی بصیر (إلی قوله) عدلت حجة مبرورة» أی ثوابها ثواب حجة مقبولة، و یستحب أن یقول إذا توجه إلی السوق، ما رواه الکلینی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا صلی أحدکم المکتوبة و خرج من المسجد فلیقف بباب المسجد، ثمَّ لیقل: اللهم دعوتنی فأجبت دعوتک و صلیت مکتوبتک و انتشرت فی أرضک کما أمرتنی فأسألک من فضلک العمل بطاعتک و اجتناب سخطک و الکفاف من الرزق برحمتک.

و فیه إشارة إلی أن قول الله تبارک و تعالی، "فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا

ص:36

......... فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (1)" عام، و إن نزلت فی الجمعة فیدل علی رجحان طلب الرزق و الذکر عنده کثیرا و الأخبار مبتنیة علیه.

و فی الصحیح، عن أبی حمزة قال: أتیت باب علی بن الحسین علیه السلام فوافقته حین خرج من الباب فقال: بسم الله آمنت بالله، و توکلت علی الله ثمَّ قال: یا أبا حمزة إن العبد إذا خرج من منزله عرض له الشیطان فإذا قال بسم الله قال الملکان کفیت، فإذا قال: آمنت بالله قالا هدیت، فإذا قال توکلت علی الله قالا وقیت فیتنحی الشیطان فیقول بعضهم لبعض: کیف لنا بمن هدی و کفی و وقی؟ قال: ثمَّ قال:

اللهم إن عرضی لک الیوم، ثمَّ قال: یا أبا حمزة إن ترکت الناس لم یترکوک و إن رفضتهم لم یرفضوک، قلت فما أصنع؟ قال: أعطهم من عرضک لیوم فقرک و فاقتک(2).

و الظاهر أنه قال: وجه قوله (عرضی لک الیوم) بقوله (إن ترکت إلخ) فتوهم أبو حمزة أنه کلام مستأنف فبین وجه کلامه بأنه ینبغی أن یجعل المؤمن ماله و نفسه و عرضه الله بأنه إذا احتاج مؤمن إلی أن یشفع عند ظالم لدفع الظلم، عن أخیه فلیشفع و إن ذهب جاهه کالمال و النفس فی إعانة أخیه لیوم الفقر و الفاقة و هو یوم القیمة، و یحتمل التعمیم بأن یشمل الدنیا أیضا، فإنه لو کان فی عون المؤمنین وقت احتیاجهم فالمؤمنون أیضا کذلک.

ص:37


1- (1) الجمعة - 10.
2- (2) أورده و الستة التی بعده فی أصول الکافی - باب الدعاء إذا خرج الإنسان من منزله خبر 2-10-4-1-5-3-8 من کتاب الدعاء.

......... و فی الموثق کالصحیح بإضافة قوله (ما شاء الله لا حول و لا قوة إلا بالله، و فی بعضها بإضافة (العلی العظیم).

و فی الصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال من قال حین یخرج من باب داره: أعوذ بما عاذت به ملائکة الله من شر هذا الیوم الجدید الذی إذا غابت شمسه لم یعد، من شر نفسی، و من شر غیری، و من شر الشیاطین، و من شر من نصب لأولیاء الله، و من شر الإنس و الجن، و من شر السباع و الهوام، و من شر - رکوب المحارم کلها، أجیر نفسی بالله من کل شر غفر الله له و تاب علیه و کفاه المهم (أو الهم) و حجزه عن السوء و عصمه من الشر.

و فی الصحیح و الحسن کالصحیح، عن أبی حمزة قال: رأیت أبا عبد الله علیه السلام یحرک شفتیه، حین أراد الخروج و هو قائم علی الباب فقلت: إنی رأیتک تحرک شفتیک حین خرجت فهل قلت: شیئا؟ قال: نعم إن الإنسان إذا خرج من منزله قال: حین یرید أن یخرج: الله أکبر الله أکبر - ثلاثا، بالله أخرج و بالله أدخل و علی الله أتوکل - ثلاث مرات اللهم افتح لی فی وجهی هذا بخیر و اختم لی بخیر و قنی شر کل دابة أنت آخذ بناصیتها إن ربی علی صراط مستقیم، لم یزل فی ضمان الله عز و جل حتی یرده إلی المکان الذی کان فیه.

و فی الحسن کالصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

إذا خرجت من منزلک فقل: بسم الله، توکلت علی الله، لا حول و لا قوة إلا بالله اللهم إنی أسألک خیر ما خرجت له و أعوذ بک من شر ما خرجت له، اللهم أوسع علی من فضلک و أتمم علی نعمتک، و استعملنی فی طاعتک و اجعل رغبتی فیما عندک و توفنی علی ملتک و ملة رسولک صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی حمزة قال: استأذنت علی أبی جعفر علیه السلام

ص:38

وَ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ سَدِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا أَبَا الْفَضْلِ أَ مَا لَکَ فِی السُّوقِ مَکَانٌ تَقْعُدُ فِیهِ تُعَامِلُ النَّاسَ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ

فخرج إلی و شفتاه تتحرکان فقلت له، فقال أ فطنت لذلک یا ثمالی؟ قلت: نعم جعلت فداک قال: إنی و الله تکلمت بکلام ما تکلم به أحد قط إلا کفاه الله ما أهمه من أمر دنیاه و آخرته قال: قلت له أخبرنی به قال: نعم من قال حین یخرج من منزله: بسم الله حسبی الله، توکلت علی الله، اللهم إنی أسألک خیر أموری کلها و أعوذ بک من خزی الدنیا و عذاب الآخرة کفاه الله ما أهمه من أمر دنیاه و آخرته.

و فی الحسن کالصحیح، عن عمر بن یزید قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: من قرأ قل هو الله أحد حین یخرج من منزله عشر مرات لم یزل فی حفظ الله عز و جل و کلائته حتی یرجع إلی منزله.

و تقدم أیضا قراءة آیة الکرسی، و الحمد، و المعوذتین - من قبل وجهه، و عن یمینه، و عن شماله حین یخرج من منزله، و غیر ذلک من الأخبار، و هو مخیر فی الإتیان بأیها شاء، و الجمع أکمل لیکون أفعاله جمیعا لله تعالی و یکون محفوظا بحفظه تعالی، و الغرض أنه یمکن للإنسان أن یکون جمیع أفعاله عبادة و یکون لله و بالله حتی فی السوق الذی هو میدان الشیطان، و الخلاء الذی هو بیته، فکیف یضیع أعماله فی أشرف البقاع الذی هو المساجد التی هی بیوت الله بالریاء و السمعة و القیل و القال نعوذ بالله من الشیطان و خطراته و خطواته.

«و روی عبد الله بن حماد الأنصاری» فی القوی و الکلینی فی الموثق کالصحیح (1)«عن سدیر (إلی قوله) إلا وکل الله عز و جل به» أی ما قال، و ما تمَّ کلامه إلا مع توکیل الملک الذی یحفظه و یحفظ ماله «من صفقة خاسرة»

ص:39


1- (1) الکافی باب من ذکر اللّه تعالی فی السوق خبر 1 من کتاب المعیشة.

اِعْلَمْ أَنَّهُ مَا مِنْ رَجُلٍ یَغْدُو وَ یَرُوحُ إِلَی مَجْلِسِهِ وَ سُوقِهِ فَیَقُولُ حِینَ یَضَعُ رِجْلَهُ فِی السُّوقِ - اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَهَا وَ خَیْرَ أَهْلِهَا وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ أَهْلِهَا إِلاَّ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ - مَنْ یَحْفَظُهُ وَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَیَقُولُ لَهُ قَدْ أَجَرْتُکَ مِنْ شَرِّهَا وَ شَرِّ أَهْلِهَا یَوْمَکَ هَذَا فَإِذَا جَلَسَ مَکَانَهُ حِینَ یَجْلِسُ فَیَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ فَضْلِکَ حَلاَلاً طَیِّباً وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ صَفْقَةٍ خَاسِرَةٍ وَ یَمِینٍ کَاذِبَةٍ فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ قَالَ الْمَلَکُ الْمُوَکَّلُ أَبْشِرْ فَمَا فِی سُوقِکَ الْیَوْمَ أَحَدٌ أَوْفَرُ نَصِیباً مِنْکَ وَ سَیَأْتِیکَ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَکَ مُوَفَّراً حَلاَلاً طَیِّباً مُبَارَکاً فِیهِ.

أی بیع یخسر فیه و یقال له الصفقة لأن المتبایعین یضع أحدهما یده علی ید الآخر حین البیع «أوفر حظا» کما فی فی، و فی بعضها نصیبا بمعناه، و فی فی بزیادة (قد تعجلت الحسنات و محیت عنک السیئات) و بزیادة (طیبا) بعد قوله (حلالا) و روی الشیخان فی الصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا دخلت سوقک فقل: اللهم إنی أسألک من خیرها و خیر أهلها و أعوذ بک من شرها و شر أهلها اللهم إنی أعوذ بک من أن أظلم أو أظلم أو أبغی أو یبغی علی أو اعتدی أو یعتدی علی، اللهم إنی أعوذ بک من شر إبلیس و جنوده و شر فسقة العرب و العجم و حسبی الله لا إله إلا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم(1).

«و روی (إلی قوله) فی الأسواق» أی فی التی هی محال الشیاطین، و الأکثرون غافلون فیها عن الله تعالی، کما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح،

ص:40


1- (1) الکافی باب من ذکر اللّه تعالی فی السوق و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 32.

وَ رُوِیَ: أَنَّ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَسْوَاقِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِعَدَدِ مَا فِیهَا مِنْ فَصِیحٍ وَ أَعْجَمَ. وَ الْفَصِیحُ مَا یَتَکَلَّمُ وَ الْأَعْجَمُ مَا لاَ یَتَکَلَّمُ

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَسْوَاقِ غَفَرَ لَهُ بِعَدَدِ أَهْلِهَا.

بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ شِرَاءِ الْمَتَاعِ لِلتِّجَارَةِ

رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَحَدُهُمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: إِذَا اشْتَرَیْتَ مَتَاعاً فَکَبِّرِ اللَّهَ ثَلاَثاً ثُمَّ قُلِ اللَّهُمَّ

عن الحسین بن المختار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الذاکر لله عز و جل فی الغافلین کالمقاتل عن الهاربین(1).

و عن السکونی بإسناده قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذاکر الله فی الغافلین کالمقاتل عن الفارین و المقاتل عن الفارین له الجنة 2- و لا یخفی ما فی الشبه من اللطف «بعدد أهلها» أو معصیته.

باب الدعاء عند شراء المتاع

للتجارة، و فهم القید من الدعاء «روی العلاء» فی الصحیح «إذا اشتریت»

أی إذا أردت الشراء کما فی قوله تعالی: إِذا قُمْتُمْ (2)- وَ إِذا قَرَأْتَ (3)- فتکون قبله و کذا فی ألفاظ الدعاء، و یحتمل البعدیة کما هو ظاهر اللفظ «فکبر الله ثلاثا» ظاهره الاستحباب للمشتری «ثمَّ قل اللهم إنی اشتریته التمس فیه من

ص:41


1- (1-2) أصول الکافی باب ذکر اللّه عزّ و جلّ فی الغافلین خبر 1-2 من کتاب الدعاء.
2- (3) المائدة - 6.
3- (4) الأعراف - 204.

إِنِّی اشْتَرَیْتُهُ أَلْتَمِسُ فِیهِ مِنْ خَیْرِکَ فَاجْعَلْ لِی فِیهِ خَیْراً اللَّهُمَّ إِنِّی اشْتَرَیْتُهُ أَلْتَمِسُ فِیهِ مِنْ فَضْلِکَ فَاجْعَلْ لِی فِیهِ فَضْلاً اللَّهُمَّ إِنِّی اشْتَرَیْتُهُ أَلْتَمِسُ فِیهِ مِنْ رِزْقِکَ فَاجْعَلْ لِی فِیهِ رِزْقاً ثُمَّ أَعِدْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.

: وَ کَانَ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَکْتُبُ عَلَی الْمَتَاعِ بَرَکَةٌ لَنَا

فضلک» و فی بعض النسخ بزیادة (اللهم إنی اشتریته التمس فیه من خیرک فاجعل لی فیه خیرا) قبل ما ذکر أولا «ثمَّ أعد کل واحدة منها ثلاث مرات»

أی أعد کل واحدة من الجمل الثلاثة ثلاث مرات، بأن یقرأ الأولی أولا ثلاث مرات ثمَّ الثانیة، ثمَّ الثالثة، و یحتمل کون المراد إعادة الجمل بنحو ما ذکر ثلاث مرات فیکون قد ذکر کل واحدة منها ثلاث مرات أیضا، و الإعادة یمکن أن یکون المراد بها التکرار حتی تکون مع الأولی ثلاثا، بأن یقرأ کل واحدة منها مرتین حتی تصیر مع الأولی ثلاثا (أو) بأن یکون مع الأولی أربعا، و هو الأظهر لفظا، و الأول استعمالا.

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن حریز، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا اشتریت شیئا من متاع أو غیره فکبر، ثمَّ قل: اللهم إنه اشتریت التمس فیه من فضلک اللهم فاجعل لی فیه فضلا، اللهم إنی اشتریته التمس فیه من رزقک فاجعل لی فیه رزقا ثمَّ أعد کل واحدة ثلاث مرات(1).

و فی الصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أردت أن تشتری شیئا فقل: یا حی یا قیوم یا دائم یا رؤوف یا رحیم أسألک بعزتک و قدرتک و ما أحاط به علمک أن تقسم لی من التجارة أعظمها رزقا و أوسعها فضلا و خیرها عاقبة فإنه لا خیر فیما لا عاقبة له قال، و قال أبو عبد الله علیه السلام: إذا اشتریت دابة أو رأسا (أی إنسانا) فقال: اللهم اقدر لی أطولها حیاة و أکثرها منفعة و خیرها عاقبة2

و هذه أعم من أن یکون للتجارة أو غیرها من أنواع الانتفاع .

ص:42


1- (1-2) الکافی باب القول عند ما یشتری للتجارة خبر 1-3 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 33-32.

بَابُ الدُّعَاءِ عِنْدَ شِرَاءِ الْحَیَوَانِ

رَوَی عُمَرُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنِ اشْتَرَی دَابَّةً فَلْیَقُمْ مِنْ جَانِبِهَا الْأَیْسَرِ وَ یَأْخُذُ نَاصِیَتَهَا بِیَدِهِ الْیُمْنَی وَ یَقْرَأُ عَلَی رَأْسِهَا فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ آخِرَ الْحَشْرِ وَ آخِرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ فَإِنَّ ذَلِکَ أَمَانُ تِلْکَ الدَّابَّةِ مِنَ الْآفَاتِ.

وَ رَوَی ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا اشْتَرَیْتَ جَارِیَةً فَقُلِ - اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَشِیرُکَ وَ أَسْتَخِیرُکَ وَ إِذَا اشْتَرَیْتَ دَابَّةً أَوْ رَأْساً فَقُلِ - اللَّهُمَّ قَدِّرْ لِی أَطْوَلَهُنَّ حَیَاةً وَ أَکْثَرَهُنَّ مَنْفَعَةً

باب الدعاء عند شراء الحیوان

«روی عمرو بن إبراهیم» الثقة و لم یذکر الطریق «فلیقم» المشتری «و روی ابن فضال» فی الموثق کالصحیح «عن ثعلبة» و روی الکلینی فی القوی کالصحیح عن ابن فضال عن ثعلبة، عن هذیل، عن أبی عبد الله علیه السلام(1)

و الظاهر أن هذیل سقط من القلم.

«و إذا اشتریت» الظاهر أنه من بقیة خبر معاویة بن عمار المتقدم، و ظاهر الکلام أنه من تتمة خبر ثعلبة و الأول أظهر لقوله (أو رأسا) الشامل للعبد و الأمة، لکن تغییر الضمائر یؤید الثانی.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا اشتریت دابة فقل: اللهم إن کانت عظیمة البرکة فاضلة المنفعة

ص:43


1- (1) الکافی باب القول عند ما یشتری للتجارة خبر 2.

وَ خَیْرَهُنَّ عَاقِبَةً.

بَابُ الشَّرْطِ وَ الْخِیَارِ فِی الْبَیْعِ

رَوَی الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِی الْحَیَوَانِ کُلِّهِ شَرْطُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ لِلْمُشْتَرِی فَهُوَ بِالْخِیَارِ فِیهَا إِنِ اشْتَرَطَ أَوْ لَمْ یَشْتَرِطْ.

میمونة الناصیة فیسر لی شراءها و إن کان غیر ذلک فاصرفنی عنها إلی الذی هو خیر لی منها فإنک تعلم و لا أعلم و تقدر و لا أقدر (بالتخفیف أو بالتشدید) و أنت علام الغیوب تقول ذلک (أی المجموع أو الجملة الأخیرة) ثلاث مرات(1) و الظاهر أن الأدعیة المذکورة فی البابین کافیة فی الاستخارة، بل هی استخارة.

باب الشرط و الخیار فی البیع

«روی الحلبی» فی الصحیح کالشیخ (2)«فی الحیوان کله» سواء کان إنسانا أو غیره «شرط» أی خیار «ثلاثة أیام» بلیالیها «للمشتری»

أی فقط، و قیل لهما الخیار و لا یدل علی نفیه عن البائع إلا بالمفهوم و هو لا یعارض المنطوق لو کان و هو متین إن وجد و إن لم یوجد فالأصل، العدم و المفهوم مؤید «فهو» أی المشتری و فی یب (و هو )«بالخیار فیها» فی الثلاثة سواء شرط أو لا.

و یؤیده ما رواه الکلینی و الشیخ، عن علی بن رئاب عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

الشرط فی الحیوان ثلاثة أیام للمشتری اشترط أو لم یشترط، فإن أحدث المشتری

ص:44


1- (1) الکافی باب القول عند ما یشتری للتجارة خبر 4.
2- (2) التهذیب باب عقود البیع خبر 18.

......... فیما اشتری حدثا قبل الثلاثة الأیام فذلک رضی منه فلا شرط قیل له و ما الحدث؟ قال: إن لا مس أو قبل أو نظر منها إلی ما کان یحرم علیه قبل الشراء(1).

و فی الصحیح عن ابن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشتری الدابة أو العبد و یشترط إلی یوم أو یومین فیموت العبد أو الدابة أو یحدث فیه حدث علی من ضمان ذلک؟ فقال: علی البائع حتی ینقضی الشرط و یصیر المبیع للمشتری و فی یب بزیادة (شرط له البائع أو لم یشترط) قال و إن کان بینهما شرط أیاما معدودة فهلک فی ید المشتری قبل أن یمضی (أو ینقضی) الشرط فهو من مال البائع.

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: (قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم - کا): البیعان (و فی یب المتبایعان (أو) البائعان) بالخیار حتی یفترقا و صاحب الحیوان بالخیار ثلاثة أیام - و الظاهر أن المراد به المشتری و یدل علی الانتقال بالبیع و احتمال البائع بعید و احتمالهما أبعد.

و فی الصحیح، عن فضیل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: ما الشرط فی الحیوان؟ فقال: إلی ثلاثة أیام للمشتری، قلت: فما الشرط فی غیر الحیوان؟ قال:

البیعان بالخیار ما لم یفترقا، فإذا افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال سمعته یقول: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم البائعان (أو البیعان) بالخیار حتی یفترقا و صاحب الحیوان ثلاثة أیام و فی فی بزیادة (قلت، الرجل یشتری من الرجل المتاع

ص:45


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الشرط و الخیار خبر 2-3-5-6-4 و التهذیب باب عقود البیع خبر 19-20-16-2-17.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَیُّمَا رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ بَیْعاً فَهُمَا بِالْخِیَارِ حَتَّی یَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَقَدْ وَجَبَ الْبَیْعُ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ عَبْداً أَوْ دَابَّةً وَ شَرَطَ یَوْماً أَوْ یَوْمَیْنِ فَمَاتَ الْعَبْدُ أَوْ نَفَقَتِ الدَّابَّةُ أَوْ حَدَثَ فِیهِ حَدَثٌ عَلَی مَنِ الضَّمَانُ قَالَ لاَ ضَمَانَ عَلَی الْمُبْتَاعِ حَتَّی یَنْقَضِیَ الشَّرْطُ وَ یَصِیرَ الْمَبِیعُ لَهُ.

ثمَّ یدعه عنده و یقول: حتی نأتیک بثمنه؟ قال: إن جاء فیما بینه و بین ثلاثة أیام و إلا فلا بیع له.

«و قال علیه السلام» الظاهر أنه من تتمة خبر الحلبی کما رواه الشیخان عنه فی الحسن کالصحیح، فیکون صحیحا(1) و یدل علی خیار المجلس، و المراد منه الافتراق بالبدن فلو تفرقا من المجلس مصطحبین لم یبطل الخیار ما لم یتفرقا أو یتفرق أحدهما من صاحبه کما سیجیء.

«و قال علیه السلام» رواه الشیخان فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام باختلاف یسیر فی اللفظ غیر مغیر للمعنی، و یدل علی أن التلف فی أیام الخیار من البائع إذا کان الخیار للمشتری، و یظهر منه أن المبیع لا ینتقل إلی المشتری إلا بعد أیام الخیار إلا أن یحمل علی صیرورة المبیع له مستقرا.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اشتری أمة بشرط من رجل یوما أو یومین فماتت عنده و قد قطع الثمن، علی من یکون الضمان؟ فقال: لیس علی الذی اشتری ضمان حتی یمضی شرطه.

ص:46


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 7-3-10 - 13 و التهذیب باب عقود البیع خبر 3-20-21-6.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنِ الْعَبْدِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنِ اشْتَرَی بَیْعاً وَ مَضَتْ ثَلاَثَةُ أَیَّامٍ وَ لَمْ یَجِئْ فَلاَ بَیْعَ لَهُ.

و کذا ما یتلف قبل القبض فهو من مال البائع لما رواه الشیخان فی القوی، عن عقبة بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل اشتری متاعا من رجل و أوجبه، غیر أنه ترک المتاع عنده و لم یقبضه قال: آتیک غدا إن شاء الله فسرق المتاع من مال من یکون؟ قال: من مال صاحب المتاع الذی هو فی بیته حتی یقبض المتاع و یخرجه من بیته، فإذا أخرجه من بیته فالمبتاع ضامن لحقه حتی یرد ماله إلیه.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ (1)«عن العبد الصالح» موسی بن جعفر «صلوات الله علیه قال: من اشتری بیعا» أی مبیعا و یقید بعدم قبض المبیع و الثمن و لا شرط تأجیل أحدهما «و مضت ثلاثة أیام و لم یجیء»

أی بالثمن «فلا بیع له» أی للبائع خیار الفسخ و الصبر.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن علی بن یقطین أنه سأل أبا الحسن علیه السلام عن الرجل یبیع البیع فلا یقبضه صاحبه و لا یقبض الثمن قال: الأجل بینهما ثلاثة أیام، فإن قبض بیعه و إلا فلا بیع بینهما2.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: اشتریت محملا فأعطیت بعض ثمنه و ترکته عند صاحبه ثمَّ احتبست أیاما ثمَّ جئت إلی بائع المحمل لآخذه، فقال: قد بعته فضحکت ثمَّ قلت: لا و الله لا أدعک أو أقاضیک فقال لی: ترضی بأبی بکر بن عیاش؟ قلت: نعم فأتیته فقصصنا علیه قصتنا فقال أبو بکر بقول من تحب أن نقضی بینکما بقول صاحبک أو غیره؟ قال قلت: بقول صاحبی قال: سمعته یقول: من

ص:47


1- (1-2) التهذیب باب عقود البیع خبر 8-9.

وَ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ إِلاَّ کُلَّ شَرْطٍ خَالَفَ - کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلاَ یَجُوزُ.

اشتری شیئا فجاء بالثمن ما بینه و بین ثلاثة أیام و إلا فلا بیع له،(1).

و یدل علی أن عدم قبض البعض کعدم قبض الکل، و لأنه یصدق علی من قبض البعض أنه لم یقبض الثمن لأن الثمن هو المجموع.

«و روی عبد الله بن سنان» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن أبی عبد الله علیه السلام قال المسلمون عند شروطهم» أی یجب علیهم الوفاء بالشرط أو الأعم منه و من الاستحباب بأن الشرط إن کان فی عقد لازم کالبیع و الإجارة فواجب الوفاء به ففی البیع بالشرط، مثلا البائع مخیر فی الفسخ عند الإتیان بالثمن و یجب علی المشتری الوفاء بشرطه بأن یفسخه و یعطیه المبیع، و فی العاریة مثلا إذا أخذها بشرط أن یکون له الانتفاع الخاص فیجب أن لا یتعداه و یکون له الخیار فی الفسخ، و التحقیق أن تفصیله یعلم من الشارع فی الموارد.

«إلا کل شرط خالف کتاب الله عز و جل فلا یجوز» و الظاهر أن المراد به غیر الشرط المحرم مثل تحلیل حرام أو تحریم حلال و لو بمثل أن یشترط أن لا ینکح زوجته و لا یطأ سریته کما سیجیء التفصیل أیضا.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول من اشترط شرطا مخالفا لکتاب الله فلا یجوز له و لا یجوز علی الذی اشترط علیه

ص:48


1- (1) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 17 و التهذیب باب عقود البیع خبر 7.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب عقود البیع خبر 10-11-23-24 و أورد الثانی فی الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 1.

......... و المسلمون عند شروطهم فیما وافق کتاب الله عز و جل و روی الشیخ فی القوی، عن جمیل بن دراج، عن بعض أصحابنا، عن أحدهما علیهما السلام فی رجل اشتری جاریة و شرط لأهلها أن لا یبیع و لا یهب قال: یفی بذلک إذا شرط لهم.

و فی القوی، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجلین اشترکا فی مال و ربحا فیه ربحا و کان المال دینا علیهما فقال أحدهما لصاحبه: أعطنی رأس المال و الربح لک و ما توی فعلیک قال: لا بأس به إذا اشترط و إن کان شرطا یخالف کتاب الله عز و جل فهو رد إلی کتاب الله و قال، فی الحیوان کله شرط ثلاثة أیام للمشتری و هو بالخیار فیها اشترط أو لم یشترط، و عن رجل اشتری شاة فأمسکها ثلاثة أیام ثمَّ ردها قال: إن کان تلک الثلاثة أیام شرب لبنها رد معها ثلاثة أمداد و إن لم یکن لها لبن فلیس علیه شیء.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، و فی القوی کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل اشتری شاة فأمسکها ثلاثة أیام ثمَّ ردها قال: إن کان فی تلک الثلاثة الأیام یشرب لبنها رد معها ثلاثة أمداد و إن لم یکن لها لبن فلیس علیه شیء و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، و فی القوی کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل اشتری شاة فأمسکها ثلاثة أیام ثمَّ ردها قال: إن کان فی تلک الثلاثة الأیام یشرب لبنها رد معها ثلاثة أمداد و إن لم یکن لها لبن فلیس علیه شیء(1).

و فی الصحیح، عن رفاعة قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام عن رجل شارک رجلا فی جاریة له و قال: إن ربحنا فیها فلک نصف الربح و إن کانت وضیعة فلیس علیک شیء فقال: لا أری بهذا بأسا إذا طابت نفس صاحب الجاریة(2).

ص:49


1- (1) الکافی باب «من یشتری الحیوان و له لبن یشتریه إلخ خبر 1-2 من کتاب المعیشة.
2- (2) الکافی باب شراء الرقیق خبر 16-17 من کتاب المعیشة.

وَ رَوَی جَمِیلٌ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی مِنَ الرَّجُلِ الْمَتَاعَ ثُمَّ یَدَعُهُ عِنْدَهُ یَقُولُ حَتَّی آتِیَکَ بِثَمَنِهِ فَقَالَ إِنْ جَاءَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ وَ إِلاَّ فَلاَ بَیْعَ لَهُ.

وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رِبَاطٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنْ حَدَثَ بِالْحَیَوَانِ حَدَثٌ قَبْلَ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ فَهُوَ مِنْ مَالِ الْبَائِعِ. وَ مَنِ اشْتَرَی جَارِیَةً وَ قَالَ لِلْبَائِعِ أَجِیئُکَ بِالثَّمَنِ فَإِنْ جَاءَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ شَهْرٍ وَ إِلاَّ فَلاَ بَیْعَ لَهُ.

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الشرط فی الإماء لا تباع و لا تورث و لا توهب فقال: یجوز ذلک غیر المیراث فإنها تورث، و کل شرط خالف کتاب الله فهو رد(1)

«و روی جمیل» فی الصحیح و الشیخان فی القوی کالصحیح(2) عن زرارة و تقدم.

«و فی روایة أخری عن ابن فضال» فی الموثق کالصحیح «عن الحسن بن علی بن رباط» و فی الرجال علی بن الحسن (الموثق )«عمن رواه» و فی بعضها، عن زرارة و هی مؤید لتغییر الأسلوب و تقدم مثله.

«و من اشتری إلخ» روی الشیخ فی الحسن کالصحیح، عن علی بن یقطین قال:

سألت أبا الحسن علیه السلام عن رجل اشتری جاریة و قال: أجیئک بالثمن فقال: إن جاء فیما بینه و بین

ص:50


1- (1) الکافی باب شراء الرقیق خبر 17 من کتاب المعیشة.
2- (2) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 12 و التهذیب باب عقود البیع خبر 5.

وَ الْعُهْدَةُ فِیمَا یَفْسُدُ مِنْ یَوْمِهِ مِثْلِ الْبُقُولِ وَ الْبِطِّیخِ وَ الْفَوَاکِهِ یَوْمٌ إِلَی اللَّیْلِ.

بَابُ الاِفْتِرَاقِ الَّذِی یَجِبُ بِهِ الْبَیْعُ أَ هُوَ بِالْأَبْدَانِ أَوْ بِالْقَوْلِ

رُوِیَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ اشْتَرَی أَرْضاً

شهر و إلا فلا بیع له(1) و یحمل علی استحباب الصبر للبائع إلی شهر.

«و العهدة» أی الضمان أو الصبر و الخیار کما یدل علیه ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن أبی حمزة أو غیره عمن ذکره، عن أبی عبد الله علیه السلام و أبی الحسن علیه السلام فی الرجل یشتری الشیء الذی یفسد من یومه و یترکه حتی یأتیه بالثمن قال: إن جاء فیما بینه و بین اللیل بالثمن و إلا فلا بیع له(2) أی یصیر إلی القرب من اللیل أو إلی قرب الیأس من المشتری قریبا من اللیل و عمل به الأصحاب لتأیده بخبر الضرار و الشهرة، و سیجیء بقیة أقسام الخیار متفرقة فی مواضع.

باب الافتراق

الذی یجب به البیع (و یصیر لازما )«أ هو بالأبدان أو بالقول» ینبغی أن یقول "أو بالمجلس" و الغرض أنه بالأبدان.

«و روی عن الحلبی» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح(3) ، و یدل علی

ص:51


1- (1) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 55.
2- (2) التهذیب باب عقود البیع خبر 25 و الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 16.
3- (3) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 7 و التهذیب باب عقود البیع خبر 3 و صدره فیهما هکذا ایما رجل اشتری من رجل بیعا فهما بالخیار حتّی یفترقا فإذا افترقا وجب البیع قال و قال أبو عبد اللّه (علیه السلام) ان ابی إلخ.

یُقَالُ لَهَا الْعُرَیْضُ فَلَمَّا اسْتَوْجَبَهَا قَامَ فَمَضَی فَقُلْتُ لَهُ یَا أَبَةِ عَجَّلْتَ بِالْقِیَامِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَدْتُ أَنْ یَجِبَ الْبَیْعُ.

وَ رَوَی أَبُو أَیُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: ابْتَعْتُ أَرْضاً فَلَمَّا اسْتَوْجَبْتُهَا قُمْتُ فَمَشَیْتُ خُطًا ثُمَّ رَجَعْتُ أَرَدْتُ أَنْ یَجِبَ الْبَیْعُ حِینَ الاِفْتِرَاقِ.

بَابُ حُکْمِ الْقَبَالَةِ الْمُعَدَّلَةِ بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ بِشَرْطٍ مَعْرُوفٍ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ

رُوِیَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّا نُخَالِطُ قَوْماً مِنْ

رفع الخیار و لزوم البیع بمفارقة أحدهما صاحبه.

«و روی أبو أیوب» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح(1)

«عن محمد بن مسلم (إلی قوله) حین افترقنا» کما فی فی و فی بعض النسخ "حین الافتراق" و لیست فی یب و هو کالسابق فی الدلالة.

باب حکم القبالة

المعدلة بین الرجلین بشرط معروف إلی أجل معلوم و هو البیع بشرط الخیار المعروف بین الأصحاب.

«روی عن سعید بن یسار» فی القوی و الشیخان فی الصحیح قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام2.

«إنا نخالط أناسا» کما هو فیهما "أو" قوما «من أهل السواد» أی

ص:52


1- (1-2) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 8-14 و التهذیب باب عقود البیع خبر 1-12.

أَهْلِ السَّوَادِ وَ غَیْرِهِمْ فَنَبِیعُهُمْ وَ نَرْبَحُ عَلَیْهِمُ الْعَشَرَةَ اثْنَیْ عَشَرَ وَ الْعَشَرَةَ ثَلاَثَةَ عَشَرَ وَ نُؤَخِّرُ ذَلِکَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمُ السَّنَةَ وَ نَحْوَهَا فَیَکْتُبُ الرَّجُلُ لَنَا بِهَا عَلَی دَارِهِ أَوْ عَلَی أَرْضِهِ بِذَلِکَ الْمَالِ الَّذِی فِیهِ الْفَضْلُ الَّذِی أَخَذَ مِنَّا شِرًی بِأَنَّهُ قَدْ بَاعَهُ وَ أَخَذَ الثَّمَنَ فَنَعِدُهُ إِنْ هُوَ جَاءَ بِالْمَالِ فِی وَقْتٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ أَنْ نَرُدَّ عَلَیْهِ الشِّرَاءَ وَ إِنْ جَاءَنَا الْوَقْتُ وَ لَمْ یَأْتِنَا بِالدَّرَاهِمِ فَهُوَ لَنَا فَمَا تَرَی فِی الشِّرَاءِ فَقَالَ أَرَی أَنَّهُ لَکَ إِذَا لَمْ یَفْعَلْ وَ إِنْ جَاءَ بِالْمَالِ لِلْوَقْتِ فَتَرُدُّ عَلَیْهِ.

رستاق العراق أو أهل القری «و نبیعهم» نسیئة «و نربح علیهم» بها «العشرة»

کما فی یب (و العشرة)(1) کما فی (فی )«اثنی عشر» و کذا «و العشرة» أو للعشرة «ثلاثة عشر و نؤخر ذلک فیما بیننا و بینهم السنة و نحوها» لیصیر مؤجلا و النفع للأجل کما هو المتعارف الآن أیضا و لیس برباء لأن النفع لتأجیل (لتعجیل - ظ) المتاع لا لتأجیل الثمن فلو باعه بأصل الثمن و جعل الربح للتأجیل کان ربا محرما و هذه حیلة من حیل الربا.

«و یکتب الرجل لنا بها علی داره» أو "فیکتب بها الرجل لنا علی داره" و فیهما "و یکتب لنا الرجل علی داره "«أو علی أرضه بذلک المال الذی فیه الفضل»

فیکون الثمن اثنی عشر أو ثلاثة عشر «الذی أخذ منا شراء» أی جعله ثمن المتاع «بأنه» متعلق ب" یکتب "«قد باعه» أی الدار أو الأرض، و التذکیر باعتبار المبیع، و فی (فی) و قد باع، و فی یب بدون الواو فیکون الجملة صفة لشراء، و علی الواو یکون تفسیرا للشراء «و قبض الثمن منه» و هو ثمن المبیع أولا و صار ثمن الدار و الأرض ثانیا «فنعده» بالنون أو الیاء من الوعد أو بالباء الموحدة فهو حیلة

ص:53


1- (1) و فی النسخة المطبوعة الموجودة عندنا من الکافی (العشرة) أیضا و کذا ما بعده.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ احْتَاجَ إِلَی بَیْعِ دَارِهِ فَجَاءَ إِلَی أَخِیهِ فَقَالَ أَبِیعُکَ دَارِی هَذِهِ فَتَکُونُ لَکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ تَکُونَ لِغَیْرِکَ عَلَی أَنْ تَشْتَرِطَ لِی إِنْ أَنَا جِئْتُکَ بِثَمَنِهَا إِلَی سَنَةٍ أَنْ تَرُدَّهَا عَلَیَّ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهَذَا إِنْ جَاءَ بِثَمَنِهَا إِلَی سَنَةٍ رَدَّهَا عَلَیْهِ

و بیع بالشرط، و أجاب بالصحة فیهما.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ(1) ، و علی احتمال کالکلینی، و الأظهر فی الکافی، الإرسال، و عبارة الشیخ، عن إسحاق بن عمار قال حدثنی من سمع أبا عبد الله علیه السلام «و سأله رجل و أنا عنده» فالظاهر منه أنه سمع من الرجل الراوی و من السائل وقت حضوره فیکون السماع مرتین مرسلا و مسندا و فی (فی) "قال أخبرنی من سمع أبا عبد الله علیه السلام قال سأله رجل و أنا عنده) فعلی الاحتمال یکون الواو محذوفا مرادا، و علی الأظهر یکون الراوی من سمع، لا" هو".

و یدل علی جواز البیع بالشرط، و علی أن النماء للمشتری و التلف من ماله و هذا لا ینافی الأخبار السابقة بأن التلف فی أیام الخیار من مال البائع، لأنه مخصوص بما إذا کان الخیار للمشتری یعنی کما أن التلف من ماله یجب أن یکون المنافع أیضا له.

و یمکن أن یکون المراد به أنه یجب أن یکون المنافع للمشتری لأنه إن تلفت المنافع لا یضمنها المشتری یقینا، و لو کان من مال البائع لوجب أن یکون

ص:54


1- (1) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 11 و التهذیب باب عقود البیع خبر 13 و سند الکافی هکذا - إسحاق بن عمّار قال اخبرنی من سمع أبا عبد اللّه (علیه السلام) الخ و لا یخفی انه کالتهذیب من حیث الإرسال و عدمه.

قُلْتُ فَإِنْ کَانَتْ فِیهَا غَلَّةٌ کَثِیرَةٌ فَأَخَذَ الْغَلَّةَ لِمَنْ تَکُونُ الْغَلَّةُ قَالَ لِلْمُشْتَرِی أَ مَا تَرَی أَنَّهَا لَوِ احْتَرَقَتْ لَکَانَتْ مِنْ مَالِهِ. قَالَ شَیْخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَتَی عُدِّلَتِ الْقَبَالَةُ بَیْنَ رَجُلَیْنِ عِنْدَ رَجُلٍ إِلَی أَجَلٍ فَکَتَبَا بَیْنَهُمَا اتِّفَاقاً لِیَحْمِلَهُمَا عَلَیْهِ فَعَلَی الْعَدْلِ أَنْ یَعْمَلَ بِمَا فِی الاِتِّفَاقِ وَ لاَ یَتَجَاوَزَهُ وَ لاَ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یُؤَخِّرَ رَدَّ ذَلِکَ الْکِتَابَ عَلَی مُسْتَحِقِّهِ فِی الْوَقْتِ الَّذِی یَسْتَوْجِبُهُ فِیهِ وَ سَمِعْتُهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ سَمِعْتُ مَشَایِخَنَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الاِتِّفَاقَاتِ لاَ تُحْمَلُ عَلَی الْأَحْکَامِ لِأَنَّهَا إِنْ حُمِلَتْ عَلَی الْأَحْکَامِ بَطَلَتْ وَ.

المشتری ضامنا له، لأنه کان کالمقبوض بالسوم و یشمله عموم (علی الید ما أخذت حتی تؤدی) فعلی هذا یکون استدلالا، و علی الأول شبیها بالقیاس تقریبا إلی الأفهام.

«متی عدلت القبالة» أی قبالة بیع الشرط «بین رجلین» إذا صححت و وضعت «عند رجل إلی أجل» بأن البائع إذا أتی بالثمن و دفع إلی العدل أخذ کتابه «فکتبا» فی القبالة بینهما «اتفاقا» علی شروط «لیحملهما العدل علیه» أی علی الاتفاق «فعلی العدل أن یعمل» بینهما «بما فی الاتفاق»

بما اتفقا علیه من الشروط «و لا یتجاوزه» و لا یخالفه «و لا یحل له» للعدل «أن یؤخر رد الکتاب علی مستحقه» و هو البائع إن أدی المال فی الوقت و المشتری إن لم یؤد فیه «فی الوقت الذی یستوجبه فیه» من البیع للمشتری أو الفسخ من البائع.

«و سمعته رضی الله عنه یقول إلخ» و فی بعض النسخ زیادة (سمعت مشایخنا رضی الله عنهم یقولون إلخ )«أن الاتفاقات» و الشروط فی البیع و غیره «لا تحمل علی الأحکام» أحکام الله أی لیس بأن کان یجب أن یحمل کل شرط سواء کان صحیحا أو باطلا

ص:55

اَلْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِیمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَتَی جَاءَ مَنْ عَلَیْهِ الْمَالُ بِبَعْضِهِ فِی الْمَحَلِّ أَوْ قَبْلَهُ وَ حَلَّ الْأَجَلُ وَ لَمْ یَحْمِلْ تَمَامَهُ فَعَلَی الْعَدْلِ أَنْ یُصَحِّحَ الْمَقْبُوضَ مِنَ الْمَالِ عَلَی قَابِضِهِ بِالْإِشْهَادِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مَلِیّاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ مَلِیّاً فَبِالاِسْتِیثَاقِ وَ إِنْ أَمَرَهُ بِرَدِّهِ عَلَی مَنْ قَبَضَهُ مِنْهُ کَانَ أَوْلَی وَ أَبْلَغَ وَ إِنْ ذُکِرَ فِی الاِتِّفَاقِ بَیْنَهُمَا غَیْرُ ذَلِکَ حَمَلَهُمَا عَلَیْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی.

علی أحکام الله بأن یحکم علی صحتها «لأنها إن حملت علی الأحکام بطلت» مثلا الحکم فی الخمر، الحرمة، فإن قیل بصحة کل شرط فلو شرط فی البیع شرب الخمر من البائع أو المشتری لبطل حینئذ حکم الله تعالی بحرمة الخمر مطلقا مع أنه حرام مطلقا «و المسلمون عند شروطهم فیما وافق کتاب الله عز و جل» بأن لم یکن فی الکتاب حرمة المشروط کما تقدم فی الأخبار الصحیحة.

«و متی جاء من علیه المال» و هو البائع مجازا فإن الثمن لیس علیه حقیقة، لکن لما کان الغرض الأصلی من البیع، الاستیثاق، و فی الحقیقة قرض و إن کان بحسب الظاهر بیعا، أطلق بأنه علیه المال مجازا «فی المحل»

المشروط «أو قبله و حل الأجل» بعده «و لم تحمل تمامه» أی تمام المال الذی هو الثمن «فعلی العدل أن یصحح المقبوض» أی یجب علی العدل أن یشهد عدلین علی المشتری بأنه قبض البعض إن کان ذا مال و إلا فعلیه أن یأخذ الرهن منه و یؤدی إلیه بعض الثمن و إن رده علی البائع حتی یأتی بالجمیع و یؤدی إلیه القبالة کان أولی و أتم و لا یحتاج إلی الإشهاد و الرهن و إن ذکرا فی القبالة أن یأخذ العدل کلما جاء به و یفسخ بنسبته أو یأخذ العدل و یکون عنده أمانة أو یؤدیه إلی المشتری بلا استیثاق «حملهما العدل علیه»

و الحاصل أن العدل الذی عنده القبالة یحتاط إذا لم یذکر فیها عدمه کما فی الوکیل من رعایة حق الموکل.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن أبی خدیجة قال: بعثنی أبو عبد الله علیه السلام

ص:56

......... إلی أصحابنا فقال: قل لهم: إیاکم إذا وقعت بینکم خصومة أو تداری بینکم (أو ترادی بینکم) فی شیء من الأخذ و العطاء أن تتحاکموا إلی أحد من هؤلاء الفساق اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فإنی قد جعلته قاضیا و إیاکم أن یتحاکم (أو یخاصم) بعضکم بعضا إلی السلطان الجائر.

قال أبو خدیجة (فکان أول من أورد هذا الحدیث): رجل کتب إلی الفقیه (أی الصادق علیه السلام) فی رجل دفع إلیه رجلان شراء لهما من رجل فقالا: لا ترد الکتاب علی (أو إلی) واحد منا دون صاحبه فغاب أحدهما أو تواری فی بیته و جاء الذی باع منهما فأنکر الشراء یعنی القبالة فجاء الآخر إلی العدل فقال له: أخرج الشراء حتی نعرضه علی البینة فإن صاحبی قد أنکر البیع منی و من صاحبی، و صاحبی غائب فلعله جلس فی بیته یرید الفساد علی فهل یجب علی العدل أن یعرض الشراء علی البینة حتی یشهدوا لهذا أم لا یجوز له ذلک حتی یجتمعا؟ فوقع علیه السلام:

إذا کان فی ذلک صلاح أمر القوم فلا بأس به إن شاء الله(1).

و الظاهر أن الفقیه هو الهادی علیه السلام، و یطلق علی العسکری علیه السلام أیضا، و فی الخبر سقط و یمکن أن یکون الخبر إلی هذا الحدیث تاما و یکون قوله (قال أبو خدیجة فکان أولی من أورد هذا الحدیث) معناه نفسه، أی کان هو أول من أورد خبر نصب القضاء، و إلی ذلک الزمان لم یکن منهم علیه السلام نصب القاضی العام و هو الفقیه و یکون قد سقط الواو من (رجل) و کان (و رجل کتب إلی الفقیه) و یکون من قول (أحمد بن محمد بن عیسی) راوی الخبر و یکون مراد ابن عیسی أن یذکر الفقیه و نصب العدل من الأئمة علیهم السلام لأن التوقیع لم یکن فی زمان الصادقین علیهما السلام.

ص:57


1- (1) التهذیب باب من الزیادات فی القضایا و الاحکام خبر 53 من کتاب القضاء.

بَابُ الْبُیُوعِ

اشارة

رَوَی مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا اشْتَرَیْتَ مَتَاعاً فِیهِ کَیْلٌ أَوْ وَزْنٌ فَلاَ تَبِعْهُ حَتَّی تَقْبِضَهُ إِلاَّ أَنْ تُوَلِّیَهُ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَیْلٌ وَ لاَ وَزْنٌ فَبِعْهُ. یَعْنِی أَنَّهُ یُوَکِّلُ الْمُشْتَرِیَ بِقَبْضِهِ

و یمکن أن یکون الفقیه هو الکاظم علیه السلام، و علی هذا الاحتمال أیضا یجب التقدیر لأن الخبر الأول عن الصادق علیه السلام و لا یرتبط بدون الحذف، و هذا الخبر یمکن أن یکون مستند ابن الولید و مشایخه فی نصب العدل للقبالة.

باب البیوع و أقسامها

«روی منصور بن حازم» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(1)

«عن أبی عبد الله علیه السلام (إلی قوله) أو وزن» بأن یکون فی زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مکیلا أو موزونا، و إذا لم یعلم ففی البلد «فلا تبعه» وجوبا أو استحبابا أو الأعم بأن یحمل فی الطعام علی الوجوب، و فی غیره علی الاستحباب «حتی تقبضه» بکیله أو وزنه «إلا أن تولیه» أی تبیعه برأس المال و هذا من الربا المعنوی لأنه إذا لم یقبضه فکأنه لم یدخل فی ملکه فإذا باعه من البائع و أخذ الثمن زائدا مما اشتراه به فکأنه أعطی ثمنا و أخذ زائدا علیه.

هذا إذا کان الثمن من جنس ما اشتراه، أما إذا اشتراه بالذهب و باعه بالفضة فلا بأس به، و الظاهر أن هذا الوجه مستنبط، و علة التحریم غیر معلوم لأنه لو کانت العلة ما ذکرناه لما کان المکیل و الموزون أو الطعام مختصا به، بل کان عاما کما ذهب إلیه جماعة.

«فإن لم یکن فیه کیل أو وزن» (أو) و لا وزن «فبعه» أی مطلقا

ص:58


1- (1) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 41.

......... «یعنی» الظاهر أنه من کلام المصنف لأنه لیس فی یب «إنه یوکل المشتری بقبضه» یعنی أن البائع الثانی یوکل المشتری الثانی بأن یقبضه أولا عن البائع حتی یدخل فی ملکه ثمَّ یبیعه و یقبضه نیابة عنه من نفسه، فیظهر من کلام المصنف أنه قائل بالتعمیم لأن التوکیل فی المکیل و الموزون أو الطعام یرفع الخطر أیضا و یمکن أن یکون مراده التوکیل فی المکیل و الموزون و إن کان بعیدا.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح و فی الصحیح، و الشیخ فی الموثق کالصحیح و فی الصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی الرجل یبتاع الطعام ثمَّ یبیعه قبل أن یکال قال: لا یصلح له ذلک(1).

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله و أبی صالح عن أبی عبد الله علیه السلام مثل ذلک و قال: لا تبعه حتی یکیله(2).

و فی الصحیح، عن معاویة بن وهب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یبیع البیع قبل أن یقبضه فقال: ما لم یکن کیل أو وزن فلا تبعه حتی تکیله أو تزنه إلا أن یولیه الذی قام علیه3.

و فی الصحیح، عن علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر علیهما السلام قال: سألته عن الرجل یشتری الطعام أ یصلح بیعه قبل أن یقبضه؟ قال: إذا ربح لم یصلح حتی یقبض و إن کان تولیة فلا بأس و سألته عن الرجل یشتری الطعام أ یحل له أن یولی منه قبل أن یقبضه؟ قال: إذا لم یربح علیه شیء فلا بأس و إن ربح فلا یصلح حتی یقبضه(3).

ص:59


1- (1) الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 2 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 37.
2- (2-3) التهذیب باب بیع المضمون خبر 38-34.
3- (4) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب بیع المضمون خبر 41-43-40-42.

......... و فی الصحیح: عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام من احتکر طعاما أو علفا أو ابتاعه لغیر حکرة فأراد أن یبیعه فلا یبیعه حتی یقبضه و یکتاله.

و فی الموثق عن سماعة قال: سألته عن الرجل یبیع الطعام أو التمرة و قد کان اشتراها و لم یقبضها؟ قال: لا حتی یقبضها إلا أن یکون مع (أو معه) قوم یشارکهم فیخرجه بعضهم من نصیبه من شرکته بربح أو یولیه بعضهم فلا بأس.

فهذا الخبر و خبر معاویة یصلحان لأن یکون مستندا لعموم المنع فی المکیل و الموزون طعاما أو غیره و الأخبار السابقة مستند الخصوص.

و فی القوی عن أبی بصیر قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اشتری طعاما ثمَّ باعه قبل أن یکیله؟ قال: لا یعجبنی أن یبیع کیلا أو وزنا قبل أن یکیله أو یزنه إلا أن یولیه کما اشتراه فلا بأس أن یولیه کما اشتراه إذا لم یربح فیه أو یضع و ما کان من شیء عنده لیس بکیل و لا وزن فلا بأس أن یبیعه قبل أن یقبضه.

و روی الکلینی و الشیخ فی القوی، عن جمیل بن دراج، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یشتری الطعام ثمَّ یبیعه قبل أن یقبضه قال: لا بأس، و یوکل الرجل المشتری منه بقبضه و کیله "بکیله و قبضه - یب" قال: لا بأس(1).

فظاهر الخبرین الکراهة و ظاهر الخبر الأخیر أن مع التوکیل یرتفع الکراهة أیضا و یمکن أن یکون وجه المنع عدم العلم بکیله أو وزنه فیما إذا قبضه بدون الکیل أو الوزن کما سیجیء فی خبر الحلبی و غیره، و الاحتیاط فی المنع فی المکیل و الموزون سیما الطعام.

ص:60


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 3-5 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 39-34.

وَ رَوَی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ عَلَیْهِ کُرٌّ مِنْ طَعَامٍ فَاشْتَرَی کُرّاً مِنْ رَجُلٍ فَقَالَ لِلرَّجُلِ انْطَلِقْ فَاسْتَوْفِ حَقَّکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی رَجُلٍ ابْتَاعَ مِنْ رَجُلٍ طَعَاماً بِدَرَاهِمَ فَأَخَذَ نِصْفَهُ ثُمَّ جَاءَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَ قَدِ ارْتَفَعَ الطَّعَامُ أَوْ نَقَصَ فَقَالَ إِنْ کَانَ یَوْمَ ابْتَاعَهُ سَاعَرَهُ بِکَذَا وَ کَذَا فَهُوَ ذَاکَ

«و روی عبد الرحمن بن أبی عبد الله» فی الصحیح و الکلینی و الشیخ فی الموثق کالصحیح «عن أبی عبد الله علیه السلام (إلی قوله) لا بأس به» لأنه حوالة و لیس ببیع ما لم یقبض، بل لا یعلم أن المحال به کان مبیعا فلا مانع من الجواز.

«و روی عبد الله بن مسکان» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح عن حماد - (1)«عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام» فیکونان خبرین «فقال إن کان یوم ابتاعه ساعره بکذا و کذا» أی اتفقوا علی سعر ألف من بمدة شهر «فهو ذاک» أی هو فی ذمته بأی سعر کان و یجب علی البائع أن یسلمه.

و یؤیده ما فی الکتابین (ساعره إن له کذا و کذا) أی اتفقا علی القدر، لا أن یبیعه کل کر بکذا، کما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن جمیل عن أبی - عبد الله علیه السلام فی رجل اشتری طعاما کل کر بشیء معلوم فارتفع الطعام أو نقص و قد اکتال بعضه فأبی صاحب الطعام أن یسلم له ما بقی و قال: إنما لک ما قبضت فقال إن کان یوم اشتراه ساعره علی أنه له فله ما بقی و إن کان إنما اشتراه و لم

ص:61


1- (1) الکافی باب الرجل یشتری الطعام فیتغیر سعره إلخ خبر 1 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 30.

وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ سَاعَرَهُ فَإِنَّمَا لَهُ سِعْرُ یَوْمِهِ

یشترط ذلک فإن له بقدر ما نقد فظهر أن الأخبار یفسر بعضها بعضا.

«و إن لم یکن ساعره فإنما له سعر یومه» أی الیوم الذی یأخذ الباقی لأنه لم یقع بیع حتی تکون فی ذمته، بل له أن لا یعطیه أصلا و ظاهر الخبر جواز البیع کذلک بأن یبیع جنسا و لا یعین القیمة کالمعاطاة.

و علی هذا یمکن أن یکون المراد به حساب ما أعطاه أولا بأن لم یعین سعرا و یحسب بسعر یوم أعطاه أولا کما یظهر مما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن الحسن الصفار قال: کتبت إلی أبی محمد علیه السلام: رجل استأجر أجیرا یعمل له بناء أو غیره و جعل یعطیه طعاما و قطنا و غیر ذلک، ثمَّ تغیر الطعام و القطن من سعره الذی کان أعطاه إلی نقصان أو زیادة أ یحتسب (یحسب خ یب) له بسعر یوم أعطاه أو بسعر یوم حاسبه؟ فوقع علیه السلام یحتسب له بسعر یوم شارطه فیه إن شاء الله.

و أجاب (أیضا - یب) علیه السلام فی المال یحل علی الرجل فیعطی به طعاما عند محله و لم یقاطعه، ثمَّ تغیر السعر فوقع علیه السلام: له سعر یوم أعطاه الطعام(1)

(أی أولا).

و تغییر الجواب فی أن أجاب علیه السلام أولا بسعر یوم شارطه و فی الثانی بسعر یوم أعطاه یمکن أن یکون لتفنن العبارة، و أن یکون الأول إشارة إلی أنه یجب أن یکون الأجر معلوما، فإن کان الإجارة بالنقد و کان یعطی بدله الجنس فهو علی سعر یومه الذی أعطاه و إن شارطه علی الجنس أو لم یشارط أصلا و کان یعطیه الجنس عوضا عن العمل و کان کالمعاطاة فی الإجارة فهو ما أخذه بأی سعر کان و إن کان شرط النقد

ص:62


1- (1) الکافی باب الرجل یشتری الطعام فیتغیر سعره خبر 3 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 32.

قَالَ وَ قَالَ فِی الرَّجُلِ یَکُونُ عِنْدَهُ لَوْنَانِ مِنْ طَعَامٍ وَاحِدٍ قَدْ سَعَّرَهُمَا بِشَیْ ءٍ وَ أَحَدُهُمَا خَیْرٌ مِنَ الْآخَرِ فَیَخْلِطُهُمَا جَمِیعاً ثُمَّ یَبِیعُهُمَا بِسِعْرٍ وَاحِدٍ قَالَ لاَ یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَفْعَلَ یَغُشَّ بِهِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّی یُبَیِّنَهُ.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی الْعُطَارِدِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ یَشْتَرِی

و جعل یعطیه الجنس و یقول: نحاسب معک بسعر یوم المحاسبة فهو بسعر یوم المحاسبة و لا یضر هذه الجهالة لأنه لیس بیعا حتی یلزم أن لا یکون فیه الجهالة و إن کان ظاهر الأخبار کما سیجیء عدم ضرر أمثال هذه فی البیع أیضا و ظاهر الأصحاب الضرر حتی فی المعاوضة أیضا.

«قال» الحلبی «و قال» أبو عبد الله علیه السلام فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (1)«قد سعرهما بشیء و أحدهما» و فیهما (و سعرهما شیء) أی مختلف «حتی یبینه» أی إن غطی الأجود، الأردأ فیجب البیان و إلا فتدلیس و إن کان ظاهرا بأنه إذا لاحظ یکون الأجود مخلوطا بالأردإ فلا یضر و إن لم یلاحظ لأن التقصیر حینئذ من جانب المشتری، و الظاهر أنه لو لاحظ و ظهر له هذا العیب کان له الخیار فی الرد و الأرش.

روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السلام أنه سئل عن الطعام یخلط بعضه ببعض و بعضه أجود من بعض؟ قال: إذا رأیا جمیعا فلا بأس ما لم یغط الجید الردیء2.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ (2)«عن أبی

ص:63


1- (1-2) الکافی باب الرجل یکون عنده الوان من الطعام إلخ خبر 2-1 من کتاب المعیشة و التهذیب باب بیع المضمون خبر 28-27 من کتاب التجارة.
2- (3) التهذیب باب بیع المضمون خبر 53.

اَلطَّعَامَ فَیَتَغَیَّرُ سِعْرُهُ قَبْلَ أَنْ یَقْبِضَهُ قَالَ إِنِّی لَأُحِبُّ أَنْ یَفِیَ لَهُ کَمَا أَنَّهُ لَوْ کَانَ فِیهِ فَضْلٌ أَخَذَهُ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَصْلُحُ لِلرَّجُلِ أَنْ یَبِیعَ بِصَاعٍ غَیْرِ صَاعِ الْمِصْرِ.

العطارد» و هو مجهول و لا یضر لصحته عن صفوان «رجل یشتری الطعام» فی الذمة «فیتغیر سعره» بالنقصان قبل القبض «لأحب أن یفی له» بأن یأخذه المشتری بالناقص کما أنه لو تغیر السعر بالزیادة لکان له أن یأخذه بها أو بالعکس أو الأعم.

«و روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (1)«غیر صاع المصر» مع الجهل أو علمهما و کان مجهولا فی نفسه سیما فی السلم لعدم الإمکان إلی الرجوع بشیء مع فقده، کل ذلک للغرر، أما إذا علما به مثل من التبریزی، فیمکن القول بالکراهة لعموم النهی و أقل مراتبه الکراهة.

و رؤیا فی القوی، عن محمد الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یحل لرجل (للرجل - کا) أن یبیع صاعا سوی صاع أهل المصر، فإن الرجل یستأجر الجمال فیکیل له بمد بیته لعله یکون أصغر من مد السوق، و لو قال هذا أصغر من مد السوق لم یأخذ به و لکن یحمله ذلک و یجعله فی أمانته و قال: لا یصلح إلا مد واحد و الأمنان بهذه المنزلة2 و الأمنان جمع المن.

و فی الصحیح عن سعد بن سعد عن أبی الحسن علیه السلام قال: سألته عن قوم یصغرون القفیزان یبیعون بها قال: أولئک الذین یبخسون أشیاءهم 3.

ص:64


1- (1-2-3) الکافی باب انه لا یصلح البیع الا بمکیال البلد خبر 1-2-3 و أورد الاولین فی التهذیب باب بیع المضمون خبر 57-58.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْحَنَّاطُ: فَقَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَبِیعُ الطَّعَامَ مِنَ الرَّجُلِ إِلَی أَجَلٍ فَأَجِیءُ وَ قَدْ تَغَیَّرَ الطَّعَامُ مِنْ سِعْرِهِ فَیَقُولُ لَیْسَ عِنْدِی دَرَاهِمُ قَالَ خُذْ مِنْهُ بِسِعْرِ یَوْمِهِ قَالَ أَفْهَمُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَنَّهُ طَعَامِیَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنِّی قَالَ لاَ تَأْخُذْ مِنْهُ حَتَّی یَبِیعَ وَ یُعْطِیَکَ قَالَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفِی رَخَّصَ لِی فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ فَشَدَّدَ عَلَیَّ.

«و روی عن عبد الصمد بن بشیر» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی القوی(1)

«عن أبی عبد الله علیه السلام (إلی قوله) و قد تغیر الطعام من سعره» بالنقصان أو الزیادة «قال خذ منه بسعر یومه» إن أعطاک ففی النقصان یأخذ أکثر مما باعه نسیئة و فی الزیادة أقل «قال أفهم» بالأمر و سوء الأدب للحماقة أو بالمضارع حذرا منه «إنه طعامی الذی اشتراه منی» و یحصل الربا بالزیادة و النقصان أو کیف آخذ الأقل مع الزیادة؟ «قال» فإذا لم ترض بالنقصان «لا تأخذ منه» و اصبر «حتی یبیع و یعطیک» لأن له علیه الثمن و إذا لم یکن له مال و کان عنده المتاع لزم الصبر «قال» تحسرا من المراجعة «أرغم الله أنفی» دعاء علی نفسه أو أخبار «رخص علیه السلام، لی» أولا بأن آخذ حقی جنسا «فرددت علیه» بالمراجعة «فشدد علی» بها.

و هذا أیضا من سوء الفهم فإنه لم یفهم أنه علیه السلام لم یقل إن له الرجوع علیه بالجنس، بل قال: إن المشتری غالبا یرضی بإعطاء المتاع فخذ منه إن أعطاک و لم یکن تخفیف و لا تشدید، بل کان المقصود أنه یجب علیک الصبر إلی أن یبیع و یؤدی الثمن فإن أعطی المتاع فخذ، و إلا فاصبر، بل توهم باطلا، أن الحکم الثانی مخالف للأول و قاله غضبا لأجل المراجعة، و لهذا لم ینقله الکلینی. و لو کان لم ینقل الجزء الأخیر لکان أحسن لأنه لیس فیه حکم و لا فائدة.

ص:65


1- (1) التهذیب باب بیع المضمون خبر 33.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی طَعَاماً فَیَکُونُ أَحْسَنَ لَهُ وَ أَنْفَقَ أَنْ یَبُلَّهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَلْتَمِسَ زِیَادَةً فَقَالَ إِنْ کَانَ لاَ یُصْلِحُهُ إِلاَّ ذَلِکَ وَ لاَ یُنْفِقُهُ غَیْرُهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَلْتَمِسَ فِیهِ الزِّیَادَةَ فَلاَ بَأْسَ وَ إِنْ کَانَ إِنَّمَا یَغُشُّ بِهِ الْمُسْلِمِینَ فَلاَ یَصْلُحُ.

وَ رُوِیَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ إِسْحَاقَ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ

روی الشیخان فی الموثق کالصحیح عن یعقوب بن شعیب و عبید بن زرارة قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل باع طعاما بدراهم إلی أجل، فلما بلغ ذلک الأجل تقاضاه فقال: لیس عندی دراهم خذ منی طعاما قال: لا بأس به إنما له دراهمه یأخذ بها ما شاء(1).

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح أو الصحیح (2)«عن الحلبی» (و النفاق) الرواج (و التنفیق) الترویج، و ظاهره أن المدار علی النیة، فإن کان غرضه الغش فلا یجوز و إلا فلا بأس، و یشکل بأنه إذا کان فی الواقع غشا فالنیة لا تنفع و یمکن حمله علی الظهور کالجبن فإنه یبل مع ظهور البلل و لو کان یابسا لا یشتریه و عدمه کاللبن فلا یجوز.

«و روی عن ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخین (3)«عن إسحاق المدائنی» و الظاهر أنه الساباطی لأن الساباط قریة من قری مدائن، و یحتمل غیره و لا یضر لصحته عن ابن مسکان، و قبله عن صفوان. و هما ممن أجمعت

ص:66


1- (1) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 8 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 24.
2- (2) الکافی باب الرجل یکون عنده الوان من الطعام إلخ خبر 3 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 29.
3- (3) الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 9 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 48.

اَلْقَوْمِ یَدْخُلُونَ السَّفِینَةَ یَشْتَرُونَ الطَّعَامَ فَیُسَاوِمُونَ مِنْهُ ثُمَّ یَشْتَرِیهِ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَیَسْأَلُونَهُ فَیُعْطِیهِمْ مَا یُرِیدُونَ مِنَ الطَّعَامِ فَیَکُونُ صَاحِبُ الطَّعَامِ هُوَ الَّذِی یَدْفَعُهُ إِلَیْهِمْ وَ یَقْبِضُ الثَّمَنَ قَالَ لاَ بَأْسَ مَا أَرَاهُمْ إِلاَّ وَ قَدْ شَارَکُوهُ فَقُلْتُ إِنَّ صَاحِبَ الطَّعَامِ یَدْعُو الْکَیَّالَ فَیَکِیلُهُ لَنَا وَ لَنَا أُجَرَاءُ فَیَعْتَبِرُونَهُ فَیَزِیدُ وَ یَنْقُصُ قَالَ لاَ بَأْسَ مَا لَمْ یَکُنْ شَیْ ءٌ کَثِیرٌ غَلَطٌ.

العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم «قال: سألت أبا عبد الله (إلی قوله) فیساومون منه» أی یصححون قیمته أولا من البائع.

و فی (فی) (فیتساومون بها) أی بطعام السفینة و فی یب (فیتسلمونها) (أو) یتسلمونها (أو) یسلمونها، و الأظهر ما فی (فی) و هو الأصل و الباقی تصحیف منه و التوهم من الراوی باعتبار أنه بیع ما لم یقبض، و الجواب أنه شرکة کأنهم وکلوا المشتری فی العقد و لیس ببیع ثان، ثمَّ یسأل عن الزیادة التی تقع غالبا أو النقیصة بعد ما کیل أو وزن «فقال لا بأس» بالزیادة و النقصان القلیلین فإنهما من الموازین ما لم یکن زیادة لا تکون إلا سهوا مثل مائة من فی ألف من مثلا.

و روی الکلینی فی الصحیح، عن العلاء بن رزین عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

قلت له: إنی أمر بالرجل فیعرض علی الطعام و یقول: قد أصبت طعاما من حاجتک فأقول له: أخرجه أربحک فی الکر کذا و کذا فإذا أخرجه نظرت إلیه، فإن کان من حاجتی أخذته و إن لم یکن من حاجتی ترکته قال: هذه المراوضة لا بأس بها قلت: فأقول له: أعزل منه خمسین کرا أو أقل أو أکثر بکیله فیزید و ینقص و أکثر ذلک ما یزید لمن هی؟ قال هی لک، ثمَّ قال: إنی بعثت معتبا أو سلاما فابتاع لنا طعاما فزاد علینا بدینارین فقتنا به عیالنا بمکیال قد عرفناه فقلت له قد عرفت صاحبه؟ قال: نعم فرددناه علیه فقلت رحمک الله: تفتینی بأن الزیادة لی و أنت تردها قد علمت أن ذلک کان له قال: نعم، إنما ذلک غلط الناس لأن الذی

ص:67

وَ رُوِیَ عَنْ خَالِدِ بْنِ حَجَّاجٍ الْکَرْخِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَشْتَرِی طَعَاماً إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی فَیَطْلُبُهُ التُّجَّارُ مِنِّی بَعْدَ مَا اشْتَرَیْتُهُ قَبْلَ أَنْ أَقْبِضَهُ قَالَ لاَ بَأْسَ أَنْ تَبِیعَ إِلَی أَجَلٍ کَمَا اشْتَرَیْتَهُ وَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَدْفَعَ أَوْ تَقْبِضَ

ابتعنا به إنما کان ذلک بثمانیة دنانیر (دراهم - خ) أو تسعة، ثمَّ قال: و لکنی أعد علیه الکیل(1).

و فی الصحاح یقال: فلان یراوض فلانا علی أمر کذا - أی یداریه لیدخله فیه و یطلق علی المواصفة بالسلعة و هو أن یصفها و یمدحها عنده، و علی المواصفة بما لیس عندک، و یسمی بیع المواصفة.

«و روی خالد بن حجاج الکرخی» الثقة علی الظاهر و لم یذکر الطریق و رواه الشیخ فی الصحیح عن ابن مسکان عنه(2) و کان المصنف أیضا نقل عن ابن مسکان عنه، و یؤیده الخبر السابق و اللاحق من نقلهما عن کتاب ابن مسکان و کثیرا ما یقع هذا من الشیخین أیضا من ترک اسم صاحب الکتاب سهوا أو اعتمادا علی الظهور «قال لا بأس أن تبیع إلی أجل کما اشتریت» لأنه لا یجوز له أن یبیعه حالا فإن ماله مؤجل، و یدل علی جواز بیع الطعام الذی لم یقبض (فما) تقدم (محمول) علی الکراهة، إلا أن یقال إنه باعه فی الذمة و بعد ما یقبض السلم یعطیه عما فی ذمته فلیس من جزئیات المسألة السابقة «و لیس لک أن تدفع أو تقبض» أو قبل أن تقبض کما فی یب أیضا و لفظة (أو) بمعنی (إلی أن) أی لا یمکن البیع حالا لأنه لا یمکن الدفع قبل القبض، و لا یمکن القبض قبل حلول الأجل.

ص:68


1- (1) الکافی باب فضل الکیل و الموازین خبر 3.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 54.

قُلْتُ فَإِذَا قَبَضْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلِی أَنْ أَدْفَعَهُ بِکَیْلِهِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ إِذَا رَضُوا وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کُلُّ طَعَامٍ اشْتَرَیْتَهُ مِنْ بَیْدَرٍ أَوْ طَسُّوجٍ فَأَتَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ فَلَیْسَ لِلْمُشْتَرِی إِلاَّ رَأْسُ مَالِهِ وَ مَا اشْتَرَی مِنْ طَعَامٍ مَوْصُوفٍ وَ لَمْ یُسَمِّ فِیهِ قَرْیَةً وَ لاَ مَوْضِعاً فَعَلَی صَاحِبِهِ أَنْ یُؤَدِّیَهُ قَالَ وَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَشْتَرِی الطَّعَامَ مِنَ الرَّجُلِ ثُمَّ أَبِیعُهُ مِنْ رَجُلٍ

«قلت: فإذا قبضته إلخ» أی القبض بالکیل الذی أوقعته کاف عن الکیل مرة أخری لقبض المشتری «قال لا بأس بذلک إذا رضوا» و لا یحتاج إلی الکیل مرة أخری.

«و قال صلوات الله علیه» من تتمة الخبر کما فی یب فیکون صحیحا «کل طعام اشتریته من بیدر» کدس «أو طسوج» کسفود: الناحیة «فأتی الله عز و جل علیه» أی تلف بآفة من الله «فلیس للمشتری إلا رأس ماله» لأن المبیع معین و قد تلف فانفسخ البیع فیرجع. المشتری علی البائع بالثمن من غیر زیادة أو نقصان «و ما اشتری من طعام موصوف» أی اشتراه بالوصف فی الذمة «فعلی البائع (صاحبه - خ) أن یؤدیه» لأن الذمة باقیة، و یدل علی جواز شراء طعام ناحیة أو قریة معینة.

و روی الکلینی فی الصحیح، عن خالد بن الحجاج، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یشتری طعام قریة بعینها و إن لم یسم له طعام قریة بعینها أعطاه من حیث شاء(1) و سیجیء.

«قال» فی الصحیح علی ما ذکر «حتی یشهد کیله إذا قبضته قال

ص:69


1- (1) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 11.

آخَرَ قَبْلَ أَنْ أَکْتَالَهُ فَأَقُولُ ابْعَثْ وَکِیلَکَ حَتَّی یَشْهَدَ کَیْلَهُ إِذَا قَبَضْتُهُ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ طَعَاماً عِدْلاً بِکَیْلٍ مَعْلُومٍ وَ إِنَّ صَاحِبَهُ قَالَ لِلْمُشْتَرِی ابْتَعْ مِنِّی هَذَا الْعِدْلَ الْآخَرَ بِغَیْرِ کَیْلٍ فَإِنَّ فِیهِ مَا فِی الْآخَرِ الَّذِی ابْتَعْتَهُ قَالَ لاَ یَصْلُحُ إِلاَّ بِکَیْلٍ قَالَ وَ مَا کَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّیْتَ فِیهِ کَیْلاً فَإِنَّهُ لاَ یَصْلُحُ مُجَازَفَةً هَذَا مِمَّا یُکْرَهُ مِنْ بَیْعِ الطَّعَامِ.

وَ سَأَلَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الطَّعَامَ

لا بأس» أی حضور المشتری أو وکیله کاف فی القبض بالکیل مرة أخری.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح(1) عن حماد فیکون بسندین «عن الحلبی (إلی قوله) هذا ما» أو مما کما فی یب «یکره» أی لا یجوز علی المشهور و بمعناه علی الأقرب «من بیع الطعام» أی الحنطة (أو) هی مع الشعیر (أو) هما مع التمر (أو) هن مع الزبیب (أو) هن مع جمیع ما یؤکل، و الأشهر فی اللغة، الأولی - هذا إذ لم یکله البائع، و إنما یقول علی الجزاف، أما إذا اکتاله مع نفسه و أخبر عنه فیجوز الشراء منه، و الاعتماد علیه دون البیع لعدم العلم و لا یحصل بقول واحد و إن کان عدلا إلا مع الإخبار بالواقع کما سیجیء.

«و سأل عبد الرحمن بن أبی عبد الله» فی الصحیح، و یدل علی ما ذکر آنفا.

و یؤیده ما تقدم و ما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن حمران قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام اشترینا طعاما فزعم (أی قال) صاحبه إنه کاله

ص:70


1- (1) الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 4 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 36.

أَشْتَرِیهِ مِنْهُ بِکَیْلِهِ وَ أُصَدِّقُهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ وَ لَکِنْ لاَ تَبِعْهُ حَتَّی تَکِیلَهُ.

فصدقناه و أخذناه بکیله فقال: لا بأس فقلت یجوز أن أبیعه کما اشتریته بغیر کیل؟ قال، لا، أما أنت فلا تبعه حتی تکیله(1).

و رؤیا فی الموثق عن سماعة قال: سألته، عن شراء الطعام مما یکال أو یوزن هل یصح شراؤه بغیر کیل و لا وزن؟ فقال (إما) أن تأتی رجلا فی طعام قد اکتیل أو وزن فتشتری منه مرابحة فلا بأس إن أنت اشتریته و لم تکله أو تزنه إذا کان المشتری الأول قد أخذه بکیل أو وزن فقلت عند البیع إنی أربحک فیه کذا و کذا و قد رضیت بکیلک أو وزنک فلا بأس(2).

و فی الموثق کالصحیح عن إسحاق بن عمار، عن أبی العطارد قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام اشتری الطعام فأضع فی أوله و أربح فی آخره فأسأل صاحبی أن یحط عنی فی کل کر کذا و کذا فقال: هذا لا خیر فیه، و لکن یحط عنک جملة، قلت:

فإن هذا أکثر مما وضعت قال: لا بأس به قلت: فأخرج الکر و الکرین فیقول الرجل أعطنیه بکیلک قال: إذا ائتمنک فلیس به بأس(3).

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الملک بن عمرو و قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام اشتری الطعام فأکتاله، و معی من قد شهد الکیل، و إنما اکتلته لنفسی فیقول:

بعنیه فأبیعه إیاه بذلک الکیل الذی اکتلته؟ قال: لا بأس4.

ص:71


1- (1) التهذیب باب بیع المضمون خبر 45.
2- (2) الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 1 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 46.
3- (3-4) التهذیب باب بیع المضمون خبر 47-49 و الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 6-7.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ فُضُولِ الْکَیْلِ وَ الْمَوَازِینِ فَقَالَ إِذَا لَمْ یَکُنْ تَعَدَّی فَلاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَهُ جَمِیلٌ: عَمَّنِ اشْتَرَی تِبْنَ بَیْدَرٍ کُلَّ کُرٍّ بِشَیْ ءٍ مَعْلُومٍ وَ یَقْبِضُ التِّبْنَ فَیَبِیعُهُ قَبْلَ أَنْ یَکْتَالَ الطَّعَامَ فَقَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی جَمِیلٌ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ

«و روی عن عبد الرحمن بن الحجاج» فی الحسن کالصحیح کالشیخین(1)

«إذا لم یکن تعد» أو تعدیا کما هو فیهما «فلا بأس» و قد تقدم استثناء السهو أیضا.

«و سأله» أی أبا عبد الله علیه السلام «جمیل» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح عنه قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام (2)«عمن» (أو) عن رجل (أو) رجل، کما هو فیهما «اشتری تبن بیدر کل کر بشیء معلوم» أی قال: اشتری تبنه الذی هو غیر معلوم القدر، تبن کل کر بدرهم مثلا «فیقبض التبن فیبیعه قبل أن یکتال الطعام»

و یعلم کم ثمنه؟ «فقال: لا بأس» لأن مثل هذه الجهالة غیر مضر فی التبن، و لیس بکمیل و لا موزون غالبا و هو و إن کان مجهول القیمة و لا یعلم أنه کم یصیر قیمته لکن لما کان قابلا للمعرفة فلا یضر کما فی کثیر من مسائل الجبر و المقابلة.

«و روی جمیل» فی الصحیح کالشیخ (3)«عن زرارة» و یدل علی جواز شرط طعام قریة بعینها و ذهب جماعة إلی عدمه للغرر و التعذر و التعذر مع الآفة، و

ص:72


1- (1) الکافی باب فضل الکیل و الموازین خبر 2 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 55.
2- (2) الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 8 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 59.
3- (3) التهذیب باب بیع المضمون خبر 50.

طَعَامِ قَرْیَةٍ بِعَیْنِهِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِنْ خَرَجَ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ کَانَ دَیْناً عَلَیْهِ.

وَ رَوَی ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِیَّةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ إِنَّا نَشْتَرِی الطَّعَامَ مِنَ السُّفُنِ ثُمَّ نَکِیلُهُ فَیَزِیدُ قَالَ وَ رُبَّمَا نَقَصَ عَلَیْکُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَإِذَا نَقَصَ یَرُدُّونَ عَلَیْکُمْ قُلْتُ لاَ قَالَ لاَ بَأْسَ.

باب بیع الثمار

الأخبار حجة علیهم، و فصل بعضهم بجوازه من مثل القریة و الناحیة لبعد عدم بقاء شیء منها بخلاف القراح المعین لعدم البعد و الأخبار لا تنافیه، و إن کان الظاهر، الجواز مطلقا لأن الغرر منفی بالخیار، و الأصل الجواز.

«و روی ابن أبی عمیر» فی الصحیح «عن الحسن بن عطیة» و فیهما (عن علی بن عطیة)(1) و هما ثقتان، و یدل علی أن تفاوت الموازین غیر مضر کما تقدم، و عبر علیه السلام عنه بهذه العبارة تجوزا لأن نقصان الموازین و زیادتها مما یسامح به الناس فلا یجب رده إلی صاحبه من الطرفین.

باب بیع الثمار

و إن لم یذکر الباب، لکن کان الأنسب ذکره کما فعله ثقة الإسلام محمد بن یعقوب الکلینی رضی الله عنه هاهنا و فی غیره.

ص:73


1- (2) الکافی باب فضل الکیل و الموازین خبر 1 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 54.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی الثَّمَرَةَ ثُمَّ یَبِیعُهَا قَبْلَ أَنْ یَأْخُذَهَا قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِنْ وَجَدَ بِهَا رِبْحاً فَلْیَبِعْ

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ فی السؤال الأول(1) و کالشیخین فی الحسن کالصحیح فی الباقی (2)«عن الحلبی» و الظاهر أنه محمد کما صرح به فی الأول، و یمکن أن یکون الجمیع عن عبید الله کما هو الأظهر من إطلاق الحلبی، و جمعهما المصنف (أو) یکون المسائل المذکورة فی المتن عن عبید الله و کان سمع محمد المسألة الأولی أیضا. و علی أی حال فالخبر صحیح «عن أبی عبد الله علیه السلام (إلی قوله) قبل أن یأخذها» سواء فی ذلک التمر و غیره «قال لا بأس به»

حمل علی ما إذا کانت الثمرة علی الشجرة لأنه لیس بمکیل و لا موزون حینئذ و إن حمل علی الأعم لا ینافی الأخبار الواردة فی النهی عن بیع الطعام قبل القبض لأنه لیس بطعام حتی یکون مکروها، و یمکن أن یکون التمر مستثنی لأنه طعام علی قول سیما فی بلاد العرب «إن وجد بها ربحا فلیبع» الظاهر أن التقیید باعتبار العادة لا أن یکون مفهومه معتبرا کما فی قوله تعالی إن أردن تحصنا(3).

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیه السلام أنه قال: فی رجل اشتری الثمرة ثمَّ یبیعها قبل أن یقبضها قال لا بأس(4).

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن إبراهیم الکرخی قال: سألت أبا عبد الله

ص:74


1- (1) التهذیب باب بیع الثمار خبر 8.
2- (2) الکافی باب بیع الثمار خبر 2 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 7.
3- (3) النور - 33.
4- (4) التهذیب باب بیع الثمار خبر 20.

قَالَ وَ سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ شِرَاءِ النَّخْلِ وَ الْکَرْمِ وَ الثِّمَارِ ثَلاَثَ سِنِینَ وَ أَرْبَعَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ تَقُولُ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ فِی هَذِهِ السَّنَةِ یَخْرُجْ فِی قَابِلٍ وَ إِنِ اشْتَرَیْتَهُ سَنَةً وَاحِدَةً فَلاَ تَشْتَرِهِ حَتَّی یَبْلُغَ قَالَ وَ سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی الثَّمَرَةَ الْمُسَمَّاةَ مِنَ الْأَرْضِ فَتَهْلِکُ ثَمَرَةُ تِلْکَ الْأَرْضِ کُلُّهَا فَقَالَ قَدِ اخْتَصَمُوا فِی ذَلِکَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَکَانُوا یَذْکُرُونَ ذَلِکَ فَلَمَّا رَآهُمْ لاَ یَدَعُونَ الْخُصُومَةَ نَهَاهُمْ عَنْ ذَلِکَ الْبَیْعِ حَتَّی تَبْلُغَ الثَّمَرَةُ وَ لَمْ

علیه السلام قلت له: إنی کنت بعت رجلا نخلا کذا و کذا نخلة بکذا و کذا درهما، و النخل فیه تمر فانطلق الذی اشتراه منی فباعه من رجل آخر بربح و لم یکن نقدنی و لا قبضه منی، قال: فقال: لا بأس بذلک أ لیس قد کان ضمن لک الثمن؟ قلت نعم قال: فالربح له(1).

«قال و سئل» أی یجوز بلا کراهة إذا کان ثلاث سنین فما زاد لأن الغالب أنه لا یحصل التلف فی ثلاث سنین متوالیة بخلاف سنة واحدة فإنه یمکن التلف فیکون بیعه مکروها یستلزم من المنازعة إلا أن یبدو و صلاحها و یسلم من الآفة أو یضم إلیه شیئا آخر کما سیجیء.

«قال و سئل» بیان وجه النهی التنزیهی، و الظاهر أن السؤال کان لبیان وجه الکراهة کما یفهم مما سبق و من الجواب، و لهذا أجابه بالوجه و إن کان بحسب ظاهر اللفظ أنه لو وقع البیع فی سنة و تلف بالآفة ما حکمه؟ و کان المناسب حینئذ الجواب بأنه یرجع بالثمن.

و کذا ما رواه الشیخان الأعظمان المحمدان رضی الله تعالی عنهما فی الصحیح عن برید قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الرطبة تباع قطعتین أو ثلاث قطعات فقال

ص:75


1- (1) الکافی باب بیع الثمار خبر 16.

یُحَرِّمْهُ وَ لَکِنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْ أَجْلِ خُصُومَتِهِمْ.

لا بأس قال: و أکثرت السؤال عن أشباه هذا فجعل یقول: لا بأس، فقلت له:

أصلحک الله استحیاء من کثرة ما سألته و قوله علیه السلام: لا بأس به: إن من یلینا (أو) بیننا کما فی یب) یفسدون علینا هذا کله؟ فقال: أظنهم سمعوا حدیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی النخل، ثمَّ حال بینی و بینه رجل فسکت.

فأمرت محمد بن مسلم أن یسأل أبا جعفر علیه السلام عن قول رسول الله علیه السلام فی النخل فقال أبو جعفر علیه السلام خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فسمع ضوضاء (أی غوغاء) فقال: ما هذا؟ فقیل له تبایع الناس بالنخل ففقد النخل العام فقال علیه السلام أما إذا فعلوا فلا یشتروا النخل العام حتی یطلع فیه شیء و لم یحرمه(1).

فظهر أن الغرض بیان الوجه و بیان الجواز و هو ساکت عن حکمه و لا ینافی أنهما کانا بینا الحکم و لم ینقل منهما علیه السلام.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شراء النخل فقال کان أبی علیه السلام یکره شراء النخل قبل أن یطلع، ثمرة السنة و لکن السنتین و الثلاث، کان یقول: إن لم یحمل فی هذه السنة حمل فی السنة الأخری قال یعقوب: و سألته عن الرجل یبتاع النخل و الفاکهة قبل أن یطلع فیشتری سنتین أو ثلاث سنین أو أربعا، فقال: لا بأس إنما یکره شراء سنة واحدة، قبل أن یطلع مخافة الآفة حتی یستبین(2).

و فی الصحیح عن هشام بن سالم و فی الصحیح عن ابن مسکان جمیعا عن سلیمان بن خالد قال قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تشتر النخل حولا واحدا حتی یطعم و إن شئت أن تبتاعه سنتین فافعل(3).

ص:76


1- (1) الکافی باب بیع الثمار خبر 1 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 9.
2- (2) التهذیب باب بیع الثمار خبر 16.
3- (3) أورده و الذی بعده فی التهذیب باب بیع الثمار خبر 17-18.

وَ رَوَی حَمَّادُ بْنُ عِیسَی عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَبِیعُ الثَّمَرَةَ ثُمَّ یَسْتَثْنِی کَیْلاً وَ تَمْراً قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ قَالَ وَ کَانَ مَوْلًی لَهُ عِنْدَهُ جَالِساً فَقَالَ الْمَوْلَی إِنَّهُ لَیَبِیعُ وَ یَسْتَثْنِی أَوْسَاقاً یَعْنِی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَ لَمْ

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال:

لا تشتر النخل حولا واحدا حتی یطعم و إن شئت أن تبتاعه سنتین فافعل.

«و روی حماد بن عیسی» فی الصحیح کالشیخین علی المشهور و الظاهر «عن ربعی عن أبی عبد الله علیه السلام» لکنهما رویا عنه قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إن لی نخلا بالبصرة فأبیعه و أسمی الثمن و أستثنی الکر من التمر أو أکثر أو العدد من النخل قال: لا بأس، قلت: جعلت فداک أبیع السنتین؟ قال: لا بأس قلت: جعلت فداک: إن ذا عندنا عظیم قال: أما إنک إن قلت ذا لقد کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أحل ذلک فتظالموا فقال صلی الله علیه و آله و سلم: لا تباع الثمرة حتی یبدو صلاحها(1).

و الظاهر أنه خبر آخر منه أو نقل بالمعنی، (و یدل) علی جواز استثناء العدد من النخل و لا ریب فیه إذا کان معینا، و کذا لا ریب فی جواز استثناء المشاع منه، و لو تلف بعض الثمرة سقط من الثنیا بالنسبة (و یدل) أیضا علی جواز القدر المعین أیضا لکن بشرط وجود هذا القدر فیما باعه کما هو الغالب فی الاستثناء و تردد بعض الأصحاب فیه و الخبر الصحیح ینفیه.

و الظاهر أن الواو فی قوله (و تمرا) زائد من النساخ، و المراد به کیلا من التمر و یمکن أن یکون المراد بقوله (کیلا) قدرا معینا به و بقوله (و تمرا) المشاع منه أو یکون تفسیرا له، و تقدم الأخبار فی ذلک فی القضاء.

و یؤیده أیضا ما رواه الشیخ فی الصحیح عن محمد بن الحسن (أی الصفار) قال: کتبت

ص:77


1- (1) الکافی باب بیع الثمار خبر 4 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 8.

یُنْکِرْ ذَلِکَ مِنْ قَوْلِهِ.

وَ رَوَی زُرْعَةُ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ بَیْعِ الثَّمَرَةِ هَلْ یَصْلُحُ شِرَاؤُهَا قَبْلَ أَنْ یَخْرُجَ طَلْعُهَا فَقَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ یَشْتَرِیَ مَعَهَا شَیْئاً مِنْ غَیْرِهَا رَطْبَةً أَوْ بَقْلَةً فَیَقُولُ أَشْتَرِی مِنْکَ هَذِهِ الرَّطْبَةَ وَ هَذَا النَّخْلَ وَ هَذَا الشَّجَرَ بِکَذَا وَ کَذَا فَإِنْ لَمْ

إلیه (أی أبا محمد العسکری علیه السلام) فی رجل باع بستانا له فیه شجر و کرم فاستثنی شجرة منها هل له ممر إلی البستان إلی موضع شجرته التی استثناها و کم لهذه الشجرة التی استثناها من الأرض التی حولها بقدر أغصانها أو بقدر موضعها التی هی نابتة فیه؟ فوقع علیه السلام: له من ذلک علی حسب ما باع فأمسک (أو) و أمسک فلا یتعدی الحق فی ذلک(1).

و السؤال و إن کان من الحق، لکن یدل علی الجواز بالتقریر له کما استدل ربعی بالتقریر فی تلک المسألة بعینها.

«و روی زرعة، عن سماعة» فی الموثق کالشیخین(2) و یدل علی رفع الکراهة بالضمیمة، و علی جواز بیع ورق الحناء و التوت خرطة و خرطات بعد الظهور.

و یؤیده ما رویاه فی القوی کالصحیح، عن معاویة بن میسرة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن بیع النخل سنین قال: لا بأس به، قلت فالرطبة یبیعها هذه الجزة و کذا و کذا جزة بعدها قال: لا بأس به ثمَّ قال: قد کان أبی یبیع الحناء کذا و کذا خرطة3.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح عن ابن الربیع الشامی قال: قال أبو عبد الله

ص:78


1- (1) التهذیب باب بیع الثمار خبر 24.
2- (2-3) الکافی باب بیع الثمار خبر 7-11 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 3-11.

تَخْرُجِ الثَّمَرَةُ کَانَ رَأْسُ مَالِ الْمُشْتَرِی فِی الرَّطْبَةِ وَ الْبَقْلِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ وَرَقِ الشَّجَرِ هَلْ یَصْلُحُ شِرَاؤُهُ ثَلاَثَ خَرَطَاتٍ أَوْ أَرْبَعَ خَرَطَاتٍ فَقَالَ إِذَا رَأَیْتَ الْوَرَقَ فِی شَجَرَةٍ فَاشْتَرِ مِنْهُ مَا شِئْتَ مِنْ خَرْطَةٍ.

وَ رَوَی الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ

علیه السلام کان أبو جعفر علیه السلام یقول: إذا بیع الحائط فیه النخل و الشجر سنة واحدة فلا یباعن حتی تبلغ ثمرته، و إذا بیع سنتین أو ثلاثا فلا بأس ببیعه بعد أن یکون فیه شیء من الخضرة(1) و التقیید للاستحباب أیضا.

و روی الشیخان فی الموثق عن إسماعیل بن الفضل قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن بیع الثمرة قبل أن تدرک فقال إذا کان فی تلک الأرض بیع له غلة قد أدرکت فبیع ذلک کله حلال(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن أبی یعفور عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن قریة فیها أرحاء و نحل و زرع و بساتین و أرطاب اشتری غلتها؟ قال:

لا بأس2.

«و روی القسم بن محمد» ضعیف و لم یذکر(3) لکن رواه الشیخان فی الصحیح عن الحسین بن سعید(4) و الظاهر أن المصنف أخذه من کتاب الحسین بن سعید و کان معتمد الطائفة فیما یروی، و الظاهر أن روایته عنه کان فی حال استقامته و عدالته (أو) کان عنده ثقة و إن کان فاسد المذهب (أو) لتأیده بأخبار أخر فلا یضر

ص:79


1- (1) التهذیب باب بیع الثمار خبر 15.
2- (2) الکافی باب بیع الثمار خبر 6 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 4.
3- (3) یعنی لم یذکر المصنّف طریقه إلیه فی المشیخة.
4- (4) التهذیب باب بیع الثمار خبر 26.

رَجُلٍ اشْتَرَی بُسْتَاناً فِیهِ نَخْلٌ وَ شَجَرٌ مِنْهُ مَا قَدْ أَطْعَمَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ یُطْعِمْ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا کَانَ فِیهِ مَا قَدْ أَطْعَمَ.

وَ رُوِیَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِنْتِ إِلْیَاسَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

الضعف (أو) لمکان الشهرة بین القدماء و کذا المروی عنه (1) «عن علی بن أبی حمزة (إلی قوله) ما قد أطعم» أی أدرک ثمرها بالاحمرار و الاصفرار، ثمر النخل - أوله طلع، ثمَّ خلال، ثمَّ بلح، ثمَّ بسر، ثمَّ رطب، ثمَّ تمر - و ما لم یصر رطبا فهو فی معرض الآفات (و الزهو) التلون بالاحمرار و الاصفرار (أو) الاصفرار و هذا أیضا نوع من الضمیمة.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: قال أبو عبد الله علیه السلام إذا کان الحائط فیه ثمار مختلفة فأدرک بعضها فلا بأس ببیعها جمیعا(2).

و فی الموثق عن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام سئل عن الفاکهة متی یحل بیعها؟ قال إذا کانت فاکهة کثیرة فی موضع واحد فأطعم بعضها فقد حل بیع الفاکهة کلها فإذا کان نوعا واحدا فلا یحل بیعه حتی یطعم فإن کان أنواعا متفرقة فلا تباع منها شیء حتی یطعم کل نوع منها وحده ثمَّ یباع تلک الأنواع(3)

«و روی عن الحسن بن علی بن بنت إلیاس» الوشاء فی الصحیح و الشیخان فی القوی کالصحیح(4) و هو کالسابق و فیهما (حتی یحمر و یصفر و شبه ذلک) أی-

ص:80


1- (1) القاسم و امثاله کانوا من مشایخ أبی علیّ بن أبی حمزة و سمع منه حال استقامته - منه رحمه اللّه.
2- (2) الکافی و التهذیب باب بیع الثمار خبر 5.
3- (3) التهذیب باب بیع الثمار خبر 34.
4- (4) الکافی باب بیع الثمار خبر 3 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 6.

هَلْ یَجُوزُ بَیْعُ النَّخْلِ إِذَا حَمَلَ قَالَ لاَ یَجُوزُ بَیْعُهُ حَتَّی یَزْهُوَ قُلْتُ وَ مَا الزَّهْوُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَحْمَرُّ وَ یَصْفَرُّ.

شبه النخل من الثمرات فی بدو الصلاح (أو) شبه الاحمرار و الاصفرار و هو أحدهما (أو) ما یعلم به الخروج عن الآفة.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی شراء الثمرة قال: إذا ساوت شیئا فلا بأس بشرائها (1)- فالظاهر أنه قبل بدون الصلاح لا شیء و یختلف فی الثمرات، ففی النخل بالاحمرار و الاصفرار و فی الکرم بانعقاد الحب، و فی غیرهما بعد الانعقاد بالاشتداد.

روی الشیخان فی الموثق عن عمار بن موسی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال سألته عن الکرم متی یحل بیعه؟ قال إذا عقد و صار عروقا (و فی یب عقودا) - قال الشیخ و العقود اسم الحصرم بالنبطیة(2) و بخط الشیخ زین الدین رحمه الله، (العروق اسم الحصرم بالنبطیة، و قال الأصمعی جاء العرق بمعنی الشدة و لا أدری ما أصله؟ و فی یب بخط الشیخ (و صار عنقودا أی حصرما بالنبطیة).

و روی الشیخ فی الموثق عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال سئل عن النخل و التمر یبتاعها الرجل عاما واحد قبل أن یثمر؟ قال لا حتی یثمر و تأمن ثمرتها من الآفة فإذا أثمرت فابتعها أربعة أعوام إن شئت مع ذلک العام أو أکثر من ذلک أو أقل(3).

و فی القوی، عن محمد بن شریح قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اشتری

ص:81


1- (1) الکافی باب بیع الثمار خبر 13.
2- (2) الکافی باب بیع الثمار خبر 18 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 1.
3- (3) التهذیب باب بیع الثمار خبر 30.

رُوِیَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ أُعْطِی الرَّجُلَ الثَّمَنَ عِشْرِینَ دِینَاراً وَ أَقُولُ لَهُ إِذَا قَامَتْ ثَمَرَتُکَ بِشَیْ ءٍ فَهِیَ لِی بِذَلِکَ الثَّمَنِ إِنْ رَضِیتَ أَخَذْتُ وَ إِنْ کَرِهْتَ تَرَکْتُ فَقَالَ أَ مَا تَسْتَطِیعُ أَنْ تُعْطِیَهُ وَ لاَ تَشْتَرِطَ شَیْئاً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لاَ یُسَمِّی شَیْئاً وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مِنْ نِیَّتِهِ ذَلِکَ قَالَ لاَ یَصْلُحُ إِذَا کَانَ مِنْ نِیَّتِهِ ذَلِکَ

ثمرة نخل سنتین أو ثلاثا و لیس فی الأرض غیر ذلک النخل قال لا یصلح إلا سنة و لا یشتره حتی یبین صلاحه قال و بلغنی أنه قال فی ثمر الشجر لا بأس بشراه إذا صلحت ثمرته فقیل له و ما صلاح ثمرته؟ فقال إذا عقد بعد سقوط و رده(1)

«و روی عن یعقوب بن شعیب» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی الصحیح(2)

«إذا قامت ثمرتک بشیء» أی خرجت من الآفة و سلمت ببدو صلاحها «إن رضیت أخذت» أی رضیت أنا "أو" أنت فأشتری بالشرط، و المشهور جوازه سیما إذا کان من نیته ذلک فیحمل علی الکراهة، أما إذا لم یکن بیعا فهو جائز اتفاقا، و یمکن حمله علی أنه یعطی و یقول بعد بدو الصلاح یکون بیعا و هذا غیر جائز بخلاف، ما إذا أوقع العقد منجزا و شرط الخیار، و کذا فی صورة النیة لأن العقود تابعة للقصود فکأنه لا یرید البیع بإیقاع الصیغة، و هو الأظهر.

ص:82


1- (1) التهذیب باب البیع الثمار خبر 31.
2- (2) الکافی باب بیع الثمار خبر 9 - و التهذیب باب بیع الثمار خبر 21.

باب بیع المتاع

وَ رَوَی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَقُولُ لِلرَّجُلِ أَبْتَاعُ لَکَ مَتَاعاً وَ الرِّبْحُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رُوِیَ عَنْ مُیَسِّرٍ بَیَّاعِ الزُّطِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّا نَشْتَرِی الْمَتَاعَ

باب بیع المتاع

«روی عاصم بن حمید» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(1)

«عن أبی بصیر إلی قوله أبتاع لک» أو (ابتع لی) کما هو فی یب، الظاهر أن نصف الربح للمشتری جعالة و لا یضر الجهالة فیها، و یمکن أن یکون مضاربة سیما فی نسخة یب فیشترط فیه شروطها.

«و روی عن میسر» بیاع الزطی الثقة الغیر المذکور الطریق، و رواه الشیخان کالصحیح لصحته عن صفوان3 و کذا جمیع ما یذکر أنه کالصحیح فهو لصحته بمن أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم و إن کان من بعده مجهولا کما فی هذا الطریق لکون من بعده، "أیوب بن راشد" و هو مجهول أو لظن صحته عن واحد منهم کما إذا ورد خبر عن البزنطی.

و فی طریقه سهل بن زیاد و الظن أنه من کتاب البزنطی، و سهل من مشایخ الإجازة و إن کان الحکم بصحة أمثالهما لا یخلو من قوة، لکن ذکرناها علی قوانین

ص:83


1- (2-3) التهذیب باب البیع خبر 44-45 و أورد الثانی فی الکافی باب ببیع خبر 7 المرابحة خبر 7.

بِنَظِرَةٍ فَیَجِیءُ الرَّجُلُ فَیَقُولُ بِکَمْ تَقَوَّمَ عَلَیْکَ فَأَقُولُ تُقَوَّمُ بِکَذَا وَ کَذَا فَأَبِیعُهُ بِرِبْحٍ قَالَ إِذَا بِعْتَهُ مُرَابَحَةً کَانَ لَهُ مِنَ النَّظِرَةِ مِثْلُ مَا لَکَ قَالَ فَاسْتَرْجَعْتُ وَ قُلْتُ هَلَکْنَا فَقَالَ مِمَّا قُلْتُ لِأَنَّ مَا فِی الْأَرْضِ ثَوْباً أَبِیعُهُ مُرَابَحَةً فَیُشْتَرَی مِنِّی وَ لَوْ وُضِعْتُ مِنْ رَأْسِ الْمَالِ حَتَّی أَقُولَ تُقَوَّمُ بِکَذَا وَ کَذَا قَالَ فَلَمَّا رَأَی مَا شَقَّ عَلَیَّ قَالَ أَ فَلاَ أَفْتَحُ لَکَ بَاباً یَکُونُ لَکَ فِیهِ فَرَجٌ قُلْتُ بَلَی قَالَ قُلْ

الأصحاب، و إلا فالظاهر صحة أخبار الکافی و الفقیه جمیعا بحکم الصدوقین بصحتها "و بیاع الزطی" یمکن أن یکون بیاعا لثیاب الهند أو البلد الذی بقرب جبل "زط" بالضم معرب "حت" بالفتح علی خلاف القیاس کما ذکره الفیروزآبادی، و فی النهایة "الزط" جنس من السودان و الهنود فیکون بیاعا لهم، و الأول أظهر لیاء النسبة، و المعروف نسبة الثیاب لا الإنسان فیسمی بیاعهم ببیاع الزط.

«بنظرة» أی نسیئة فیقول «بکم تقوم» بالیاء أو التاء أی بکم یسوی؟ «علیک» أی أی شیء رأس ماله «کان له من النظرة مثل مالک» أی لما بعته مرابحة و للأجل مال بإزائه و لهذا یفرق بین النقد و النسیئة فی الثمن، و لا یعرف قدره فیجب أن یکون ما اشتراه منک أیضا مؤجلا کما اشتریته حتی یحل الربح.

«قال فاسترجعت» أی قلت (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) هلکنا و کان متعارفا بینهم أنه إذا وقع علیهم مصیبة من أی الأنواع کان، کانوا یسترجعون علی أنفسهم للهلاک المعنوی «فقال علیه السلام» استرجاعک «مما» من أی شیء «قلت لأن ما فی الأرض ثوب» کما هو فیهما أو یوما کما فی بعض النسخ «أبیعه مرابحة» و فی (فی) (إلا أبیعه مرابحة) و فی یب کما فی الأصل، و هو أظهر «فیشتری منی» الثوب «و لو وضعت من رأس المال» و کان البیع مواضعة «حتی أقول تقوم بکذا و کذا» و فیهما (أقول بکذا و کذا) أی لا یشتری منی

ص:84

قَامَ عَلَیَّ بِکَذَا وَ کَذَا وَ أَبِیعُکَ بِکَذَا وَ کَذَا وَ لاَ تَقُلْ بِرِبْحٍ.

الثوب و لو بعته بأقل من رأس المال ما لم أقل رأس مالی و الغالب إنا نشتری المتاع نسیئة فلو کان له من الأجل مثل ما کان لی لا یمکن التجارة لأنهم یعتمدون علی و أنا لا أعتمد علیهم فینبغی ترک التجارة، و مع الترک، المفاسد المتقدمة فلهذا استرجعت.

«قل: قام علی بکذا و کذا و أبیعک بکذا و کذا» و فیهما بزیادة (کذا و کذا) «و لا تقل بربح» أی ما لم یصرح بالمرابحة لا یکون مرابحة و إن ذکر ما یکون فی معناه، و عمل بهذا الخبر جماعة من الأصحاب.

و ذهب جماعة إلی أن المشتری بالخیار إذا علم بین الفسخ و الرضا بالثمن و لم یعملوا بالخبر لمخالفته للأصول.

و روی الکلینی و الشیخ فی الصحیح، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یشتری المتاع إلی أجل قال: لیس له أن یبیعه مرابحة إلا إلی الأجل الذی اشتراه إلیه و إن باعه مرابحة و لم یخبره کان للذی اشتراه من الأجل مثل ذلک(1).

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن أبی محمد الوابشی قال: سمعت رجلا یسأل أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اشتری من رجل متاعا بتأخیر إلی سنة ثمَّ باعه من رجل آخر مرابحة أ له أن یأخذ منه ثمنه حالا و الربح؟ قال: لیس علیه إلا مثل الذی اشتری إن کان نقد شیئا فله مثل ما نقد، و إن لم یکن نقد شیئا آخر فالمال علیه إلی الأجل الذی اشتراه إلیه، قلت له: فإن کان الذی اشتراه منه لیس بملء مثله؟ قال فلیستوثق من حقه إلی الأجل الذی اشتراه(2) إلی غیر

ص:85


1- (1) الکافی باب بیع النسیة خبر 3 و التهذیب باب بیع النقد و النسیة خبر 3.
2- (2) التهذیب باب بیع النقد و النسیة خبر 54.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَقُولُ لَهُ الرَّجُلُ أَشْتَرِی مِنْکَ الْمَتَاعَ عَلَی أَنْ تَجْعَلَ لِی فِی کُلِّ ثَوْبٍ أَشْتَرِیهِ مِنْکَ کَذَا وَ کَذَا وَ إِنَّمَا یَشْتَرِی لِلنَّاسِ وَ یَقُولُ اجْعَلْ لِی رِبْحاً عَلَی أَنْ أَشْتَرِیَ مِنْکَ فَکَرِهَهُ.

وَ رُوِیَ عَنْ بَشَّارِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَبِیعُ الْمَتَاعَ

ذلک من الأخبار و سیجیء أیضا فالعمل بها متعین.

«و روی عن عبد الرحمن بن الحجاج» فی الحسن کالصحیح «فکرهه»

"إما" لأجل أنه إذا اشتری منه بشرط الربح فکأنه اشتراه بما بقی بعد الربح فکیف یجوز أن یکون الثمن الذی هو من أرکان العقد ترکه شرطا للعقد "و إما" باعتبار أنه یشتری هکذا لیخبر برأس المال حین البیع و إنما اشتراه لهم مع أن رأس المال ما بقی أو الأصل بشرط النقصان فینبغی أن یخبر بالواقع.

أما إذا لم یبع مرابحة، فالظاهر الجواز لما تقدم فی صحیحة أبی بصیر، و ما رواه الشیخ بطریقین صحیحین و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی رجل قال لرجل: بع لی ثوبی بعشرة دراهم فما فضل فهو لک فقال: لیس به بأس(1).

و ما رواه الشیخ فی الصحیح عن زرارة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: رجل یعطی المتاع فیقال: ما ازددت علی کذا و کذا فهو لک فقال: لا بأس به(2) و یمکن أن یکون وجه الکراهة شرط الأجرة کما تقدم فی الحجامة و النیاحة.

«و روی عن بشار بن یسار» (أو) بشار فی القوی و الشیخان فی الصحیح

ص:86


1- (1) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 31 و الکافی باب بیع المتاع و شرائه خبر 2.
2- (2) التهذیب باب بیع النقد و النسیة خبر 32.

بِنَسَاءٍ أَ یَشْتَرِیهِ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِی یَبِیعُهُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ لاَ بَأْسَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ أَشْتَرِی مَتَاعِی فَقَالَ لَیْسَ هُوَ مَتَاعَکَ وَ لاَ بَقَرَکَ وَ لاَ غَنَمَکَ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَبْتَاعُ الثَّوْبَ مِنَ السُّوقِ لِأَهْلِهِ وَ یَأْخُذُهُ بِشَرْطٍ فَیُعْطَی الرِّبْحَ فِی أَهْلِهِ قَالَ إِنْ رَغِبَ فِی الرِّبْحِ فَلْیُوجِبِ الثَّوْبَ عَلَی نَفْسِهِ وَ لاَ یَجْعَلْ فِی نَفْسِهِ أَنْ یَرُدَّ الثَّوْبَ عَلَی صَاحِبِهِ إِنْ رُدَّ عَلَیْهِ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنْ عِیسَی بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

و فی الموثق کالصحیح (1) «قال نعم لا بأس به» لأنه انتقل إلیه و صار ماله و یجوز بیع ماله ممن یشاء بزیادة و نقصان، و روی الأخبار فی النهی عن الزیادة فتحمل علی الکراهة و ستجیء فی باب السلف.

«و روی حماد» فی الصحیح «عن الحلبی (إلی قوله) بشرط» أی بشرط الرد إن لم یرد أهله «قال إن رغب فی الربح» بأن یبیعه مرابحة «فلیوجب الثوب علی نفسه» بأن یعقد حتی یصیر ملکه «و لا یجعل فی نفسه أن یرد الثوب إلخ» بأن لا یوقع العقد، و هو ظاهر أو یوقعه بشرط الخیار فی الرد و حینئذ یکون النهی للکراهة کما تقدم فی خبر عبد الرحمن.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ، و روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن معاویة بن عمار ما یقرب منه (2)«عن عیسی بن أبی منصور (إلی

ص:87


1- (1) الکافی باب بیع النسبة خبر 4-5 بسندین و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 4-5 بسندین ایضا.
2- (2) الکافی باب بیع المتاع و شرائه خبر 6 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 46.

عَنِ الْقَوْمِ یَشْتَرُونَ الْجِرَابَ الْهَرَوِیَّ أَوِ الْکَرَوِیَّ أَوِ الْمَرْوَزِیَّ أَوِ الْقُوهِیَّ فَیَشْتَرِی الرَّجُلُ مِنْهُمْ عَشَرَةَ أَثْوَابٍ یَشْتَرِطُ عَلَیْهِ خِیَارَهُ کُلُّ ثَوْبٍ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ أَوْ أَقَلُّ أَوْ أَکْثَرُ فَقَالَ مَا أُحِبُّ هَذَا الْبَیْعَ أَ رَأَیْتَ إِنْ لَمْ یَجِدْ فِیهِ خِیَاراً غَیْرَ خَمْسَةِ أَثْوَابٍ وَ وَجَدَ بَقِیَّتَهُ سَوَاءً فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ ابْنُهُ إِنَّهُمْ قَدِ اشْتَرَطُوا عَلَیْهِ أَنْ یَأْخُذَ مِنْهُ عَشَرَةَ أَثْوَابٍ فَرَدَّدَ عَلَیْهِ مِرَاراً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّمَا اشْتَرَطَ عَلَیْهِمْ أَنْ یَأْخُذَ خِیَارَهَا أَ رَأَیْتَ إِنْ لَمْ یَجِدْ إِلاَّ خَمْسَةً وَ وَجَدَ بَقِیَّتَهُ سَوَاءً ثُمَّ قَالَ مَا أُحِبُّ هَذَا الْبَیْعَ.

وَ رَوَی أَبُو الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیُّ وَ سَمَاعَةُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ

قوله) یشترون الجراب» الجلد الذی یوضع فیه المتاع «الهروی» أی من متاع الهراة (أو )«الکروی» من متاع الکروان قریة بطوس و لیس هذه اللفظة فیهما (أو) القوهی کما هو فیهما و هو ثیاب بیض منسوبة إلی قوهستان بالضم کورة بین نیسابور و هراة و قصبتها "قائن - و طبس" و باقی النسخ کالقهوهی و الفوهی و النوهی تصحیفات «کل ثوب خمسة دراهم» و فیهما "بربح خمسة دراهم".

«فقال: ما أحب هذا البیع» الظاهر أنه اشتری خیار هذا الجراب و هو کطعام قراح بعینه فلعله لا یوجد فیها إلا خمسة یکون خیار المجموع و لا یکون أزید منها «و یکون البقیة سوءا» ردیئا أو "سواء" أی متساوین من غیر أفضلیة إذا کان الخیار من الخیر بمعنی أفعل التفضیل، و کذا إذا کان من الخیر الصفة المشبهة «ثمَّ قال ما أحب هذا البیع» ظاهره الکراهة، و یحتمل عدم الصحة.

«و روی أبو الصباح الکنانی» ثقة غیر مذکور، لکن رواه الشیخان فی القوی کالصحیح (1)«و سماعة» فی الموثق کالشیخ و یدل علی جواز الجعالة للدلال بما زاد

ص:88


1- (1) الکافی باب بیع المتاع و شرائه خبر 3 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 33.

یَحْمِلُ الْمَتَاعَ لِأَهْلِ السُّوقِ وَ قَدْ قَوَّمُوا عَلَیْهِ قِیمَةً فَیَقُولُونَ بِعْ فَمَا ازْدَدْتَ فَلَکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ وَ لَکِنْ لاَ یَبِیعُهُمْ مُرَابَحَةً.

وَ رَوَی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ وَ مُحَمَّدٌ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُدِّمَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ (1) مَتَاعٌ مِنْ مِصْرٍ فَصَنَعَ طَعَاماً وَ دَعَا لَهُ التُّجَّارَ فَقَالُوا نَأْخُذُهُ بِدَهْ دَوَازْدَهْ فَقَالَ وَ کَمْ یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالُوا فِی کُلِّ عَشَرَةِ آلاَفٍ أَلْفَیْنِ قَالَ

علی المقرر کما تقدم فی الأخبار الصحیحة «و لکن لا یبیعهم مرابحة» لأنه لم یقع بیع حتی یجوز فیه الإخبار برأس المال و هو باق علی ملک صاحبه و یبیعه وکالة عنه و یأخذ الجعل.

«و روی عبید الله الحلبی» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح «و محمد الحلبی» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن أبی عبد الله علیه السلام "إلی قوله" فصنع طعاما» ظاهره استحباب الضیافة من البائع للمشتری، و یمکن أن یکون لورودهم فی بیته علیه السلام لا لخصوص البیع فقالوا نأخذه «بده دوازده» أی نشتری منک المتاع بربح کل عشرة اثنین «فقال صلوات الله علیه و کم یکون ذلک؟»

أی احسبوا المتاع أصلا و ربحا حتی أبیعکم بالمجموع مساومة فلم یفهم و توهموا أنه علیه السلام لا یعرف الفارسی فأعادوا ما قالوا أولا بالعربی «قال علیه السلام فإنی أبیعکم

ص:89


1- (1) کذا فی نسخ الفقیه و التهذیب و الصواب قدم لابی علیه السلام متاع کما فی الکافی باب بیع المرابحة خبر 2.
2- (2) الکافی باب بیع المرابحة خبر 2 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 34 بسندین.

فَإِنِّی أَبِیعُکُمْ هَذَا الْمَتَاعَ بِاِثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً.

هذا المتاع باثنی عشر ألفا» أی بالمساومة بدون الإخبار برأس المال.

یمکن أن یکون رأس مال المتاع عشرة آلاف، و أن یکون مراده علیه السلام المتاع تماما بهذه النسبة و حینئذ یمکن أن یکون قدر المتاع معلوما فیکون النسبة أیضا معلومة - مثلا إذا کان الواقع فی قیمة المتاع ثلاثین ألفا و قال علیه السلام هذا القول یصیر الثمن ستة و ثلاثین ألفا، و أن یکون مجهولا و یصیر بعده معلوما و ظاهره أیضا الصحة کما یظهر من الأخبار الآتیة، و المشهور عدم الصحة، و لا یمکن الاستدلال بهذا الخبر علی الصحة و لا عدمها لأن الواقعة لا عموم لها.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الموثق کالصحیح عن أبان عن محمد (و الظاهر أنه الحلبی، و یحتمل ابن مسلم) قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: إنی لأکره بیع عشرة بإحدی عشرة و عشرة باثنی عشرة و نحو ذلک من البیع و لکن أبیعک بکذا و کذا مساومة قال: و أتانی متاع من مصر فکرهت أن أبیعه کذلک و عظم علی فبعته مساومة(1).

و فی القوی، عن جراح المدائنی قال قال: أبو عبد الله علیه السلام: إنی أکره بیع ده یازده، و ده دوازده و لکن أبیعک بکذا و کذا2.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن العلاء قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الرجل یرید أن یبیع البیع فیقول: أبیعک ده دوازده "و فی بعض النسخ أو ده یازده" فقال: لا بأس، إنما هذه المراوضة فإذا جمع البیع جعله جملة واحدة(2) أی لا بأس بهذا القول قبل

ص:90


1- (1-2) الکافی باب بیع المرابحة خبر 4-3 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسبة خبر 36-37.
2- (3) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 35.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الْمَتَاعَ جَمِیعاً بِثَمَنٍ ثُمَّ یُقَوِّمُ کُلَّ ثَوْبٍ بِمَا یَسْوَی حَتَّی یَقَعَ عَلَی رَأْسِ مَالِهِ یَبِیعُهُ مُرَابَحَةً ثَوْباً ثَوْباً قَالَ لاَ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُ أَنَّهُ إِنَّمَا قَوَّمَهُ.

إیقاع العقد.

فظهر من هذه الأخبار أن المراد بها کراهة المرابحة و الإخبار برأس المال، فما ذکره بعض الأصحاب، بل أکثرهم من کراهة نسبة الربح إلی الثمن لئلا یشبه الربا بل یستحب أن ینسبه إلی المتاع متمسکا بهذه الأخبار، فی غایة الضعف.

و یمکن أن یکون لهم خبر آخر لم یصل إلینا، و لما رأی المتأخرون هذا القول من القدماء و لم یصل إلیهم خبر بذلک توهموا أن مستند القدماء هذه الأخبار و یقولون: هم أعلم بمراد الأئمة علیه السلام لقربهم منهم علیه السلام فذکروا هذه الأخبار للقول و کثیرا ما یقع مثل هذا السهو منهم - عفا الله تعالی عنا و عنهم.

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخ و رواه الکلینی فی القوی، عن محمد بن أسلم، عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السلام (1)«عن محمد بن مسلم (إلی قوله) بما یسوی» أی یبسط الثمن علی القیمة حتی لا یکون کاذبا فی الإخبار برأس المال «قال لا حتی یبین له» أی للمشتری «أنه إنما قومه» یعنی لا یخرج بالتقویم عن الکذب فکیف إذا لم یقومه.

کما رواه الکلینی فی القوی کالصحیح، عن أسباط بن سالم قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنا نشتری العدل، فیه مائة ثوب خیار و شرار "دستشمار" "فارسی أی الجید و الردیء یعدهما معا" فیجیئنا الرجل فیأخذ من العدل تسعین ثوبا بربح درهم درهم فینبغی لنا أن نبیع الباقی علی مثل ما بعنا؟ قال: لا - أی یصح هذه المرابحة)

ص:91


1- (1) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 39 و الکافی باب بیع المرابحة خبر 1.

......... إلا أن یشتری الثوب وحده(1) أی و یبیع وحده، و المراد به هذا و أمثاله مما یصح فیه الإخبار برأس المال.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن علی بن سعید قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن رجل یبتاع ثوبا فیطلب منه مرابحة أ تری ببیع المرابحة بأسا إذا صدق فی المرابحة و سمی ربحا، دانقین أو نصف درهم؟ فقال: لا بأس، و سئل عن رجل ابتاع متاعا جماعة فیطلب منه مرابحة من أجل أنی ابتعته جماعة فیقولون کیف قومت؟ فیقول: قومت هذا بکذا و هذا بکذا قال، لا بأس به، قلت: فإنهم یزیدونه علی ما قوم؟ قال: إلا أن یزیدوه علی ما قوم (2)- أی هکذا ینبغی حتی یصیر مرابحة و لا بأس به لأنه أخبر بالواقع.

و روی الشیخان فی الصحیح (علی الظاهر) و الشیخ أیضا فی الصحیح (باختلاف یسیر)، عن إسماعیل بن عبد الخالق قال: سألته (أی أبا عبد الله علیه السلام لقوله مرة أخری قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام) فقلت: إنا نبعث الدراهم إلی الأهواز لها صرف فیشتری لنا بها متاع، ثمَّ نکتب روزنامچه و نوضع علیه صرف الدراهم فإذا بعنا فعلینا أن نذکر صرف الدراهم فی المرابحة و یجزینا عن ذلک؟، قال: إذا کان مرابحة فأخبره بذلک و إن کان مساومة فلا بأس(3).

و رؤیا فی الصحیح، عن یحیی بن الحجاج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن

ص:92


1- (1) الکافی باب بیع المرابحة خبر 8.
2- (2) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 38.
3- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب بیع المرابحة خبر 5-6 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 49-50.

وَ رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: بِعْتُ بِالْمَدِینَةِ جِرَاباً هَرَوِیّاً کُلَّ ثَوْبٍ بِکَذَا وَ کَذَا فَأَخَذُوهُ فَاقْتَسَمُوهُ ثُمَّ وَجَدُوا بِثَوْبٍ فِیهَا عَیْباً فَرَدُّوهُ عَلَیَّ فَقُلْتُ لَهُمْ أُعْطِیکُمْ ثَمَنَهُ الَّذِی بِعْتُکُمْ بِهِ فَقَالُوا لاَ وَ لَکِنَّا نَأْخُذُ قِیمَتَهُ مِنْکَ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَلْزَمُهُمْ ذَلِکَ.

وَ فِی رِوَایَةِ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الثَّوْبَ مِنَ الرَّجُلِ أَوِ الْمَتَاعَ فَیَجِدُ بِهِ عَیْباً قَالَ إِنْ کَانَ الثَّوْبُ قَائِماً

رجل قال لی: اشتر هذا الثوب و هذه الدابة و بعنیها و أربحک فیها کذا و کذا؟ قال لا بأس بذلک قال: لیشترها (و فی یب اشترها بدون قال) و لا یواجبه البیع قبل أن یستوجبها أو یشتریها - أی بإیقاع العقد.

«و روی عن عمر بن یزید» فی الصحیح کالشیخین لکنهما رویا فی الصحیح، عن الحسن بن عطیة، عن عمر بن یزید (1)«قال» (أی الحسن) کنت أنا و عمر بالمدینة فباع عمر جرابا هرویا إلخ فعلی هذا یکون الراوی الحسن لا عمر، و الأمر سهل لکونهما ثقتین، و یمکن أن یکون ما ذکره المصنف من کتاب عمر، و ما ذکره الشیخان، من کتاب الحسن «یلزمه ذلک» أی یلزم المشتری أنه یأخذ الثمن لا القیمة لأنه کان للمشتری أن یفسخ الکل أو یرضی بالعیب لئلا یلزم تبعض الصفقة، فلما رضی البائع بفسخ المعیب فقط بعد رضاء المشتری به انفسخ العقد فی الثوب المعیب فلزم أن یرجع بثمنه، و تظهر الفائدة فیما لو کان الثمن أقل من القیمة للبائع أو أکثر للمشتری.

«و فی روایة جمیل بن دراج» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح

ص:93


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الرجل یبیع البیع ثمّ یوجد فیه عیب خبر 1-2-3 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 3-2-1.

بِعَیْنِهِ رَدَّهُ عَلَی صَاحِبِهِ وَ أَخَذَ الثَّمَنَ وَ إِنْ کَانَ خَاطَ الثَّوْبَ أَوْ صَبَغَهُ أَوْ قَطَعَهُ رَجَعَ بِنُقْصَانِ الْعَیْبِ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی بَیْعاً لَیْسَ فِیهِ کَیْلٌ وَ لاَ وَزْنٌ أَ لَهُ أَنْ یَبِیعَهُ مُرَابَحَةً قَبْلَ أَنْ یَقْبِضَهُ وَ یَأْخُذَ رِبْحَهُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ مَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَیْلٌ وَ لاَ وَزْنٌ فَإِنْ هُوَ قَبَضَهُ فَهُوَ أَبْرَأُ لِنَفْسِهِ.

و لا یضر الإرسال للإجماع.

و فقه المسألة أنه إذا ظهر عیب فی المبیع تخیر المشتری بین الرد و الأرش ما لم یتصرف فیه بإحداث حدث فیه، فیلزم الأرش فقط و لم یذکر الأرش فی الأول للظهور، و سیجیء، و الأرش جزء من الثمن نسبته إلیه کنسبة قیمة المعیب إلی الصحیح، مثلا لو کان قیمة الثوب صحیحا عشرة دراهم و معیبا ثمانیة دراهم فالتفاوت خمس القیمة یرجع علی البائع به فإن کان فی الصورة المزبورة ثمن المبیع خمسة رجع علیه بدرهم.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی القوی، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال:

أیما رجل اشتری شیئا و به عیب أو عوار و لم یتبرأ إلیه و لم یتبین (و لم یبرئ له - خ یب) له فأحدث فیه بعد ما قبضه شیئا ثمَّ علم بذلک العوار أو بذلک العیب (الداء - خ کا) أنه یمضی علیه البیع و یرد علیه بقدر ما ینقص من ذلک الداء و العیب من ثمن ذلک لو لم یکن به - و سیذکر الأخبار فی عیب الحمل.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی (1)«عن منصور» الظاهر أنه ابن حازم، و یحتمل لابن یونس، و یدل علی أن القبض فی غیر المکیل و الموزون أحوط و کأنه لئلا یسری إلیهما.

ص:94


1- (1) و أورده و الذی بعده فی التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 41-40.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْمٍ اشْتَرَوْا بَزّاً فَاشْتَرَکُوا فِیهِ جَمِیعاً وَ لَمْ یَقْتَسِمُوهُ أَ یَصْلُحُ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ بَیْعَ بَزِّهِ قَبْلَ أَنْ یَقْبِضَهُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ وَ قَالَ إِنَّ هَذَا لَیْسَ بِمَنْزِلَةِ الطَّعَامِ لِأَنَّ الطَّعَامَ یُکَالُ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی ثَوْباً ثُمَّ رَدَّهُ عَلَی صَاحِبِهِ فَأَبَی أَنْ یُقِیلَهُ إِلاَّ بِوَضِیعَةٍ قَالَ لاَ یَصْلُحُ لَهُ أَنْ یَأْخُذَهُ بِوَضِیعَةٍ فَإِنْ جَهِلَ فَأَخَذَهُ فَبَاعَهُ بِأَکْثَرَ مِنْ ثَمَنِهِ رَدَّ عَلَی صَاحِبِهِ الْأَوَّلِ مَا زَادَ.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ بَیْعِ الْغَزْلِ بِالثِّیَابِ الْمَنْسُوجَةِ وَ الْغَزْلُ أَکْثَرُ وَزْناً مِنَ الثِّیَابِ قَالَ لاَ بَأْسَ.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ «عن الحلبی» و یدل علی جواز بیع غیر الطعام و یحتمل غیر المکیل و الموزون للعلة.

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح(1)

«عن الحلبی (إلی قوله) بوضیعة» لأن الإقالة فسخ البیع و مع الفسخ یرجع الثمن بتمامه إلی المشتری و المبیع إلی البائع «فإن جهل فأخذه» بالنقیصة فظهر بطلان التقایل و کان المبیع مال المشتری فإذا باعه بأکثر من ثمنه کان الزیادة من مال المشتری فیجب أن ترد علیه.

«و روی عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله» فی الصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الموثق کالصحیح(2) و یدل علی جواز تبدیل الثوب بالغزل

ص:95


1- (1) الکافی باب بیع المتاع و شرائه خبر 1 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 42.
2- (2) الکافی باب المعاوضة فی الحیوان و الثیاب و غیر ذلک خبر 2 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین خبر 130.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِأَجْرِ السِّمْسَارِ إِنَّمَا هُوَ یَشْتَرِی لِلنَّاسِ یَوْماً بَعْدَ یَوْمٍ بِشَیْ ءٍ مُسَمًّی إِنَّمَا هُوَ مِثْلُ الْأَجِیرِ .

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ السِّمْسَارِ یَشْتَرِی بِالْأَجْرِ فَیُدْفَعُ إِلَیْهِ الْوَرِقُ وَ یُشْتَرَطُ عَلَیْهِ أَنَّکَ مَا تَشْتَرِی فَمَا شِئْتُ أَخَذْتُهُ وَ مَا شِئْتُ تَرَکْتُهُ فَیَذْهَبُ فَیَشْتَرِی ثُمَّ یَأْتِی بِالْمَتَاعِ فَیَقُولُ خُذْ مَا رَضِیتَ وَ دَعْ مَا کَرِهْتَ فَقَالَ لاَ بَأْسَ

و إن کان الغزل أکثر و کان موزونا و کان الثوب من جنسه، لأن الثوب لیس بمکیل و لا موزون و کان ذکره فی بابه أحسن.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالکلینی و الشیخ (1)«عن أبی ولاد عن أبی عبد الله علیه السلام و غیره» بالضم أو الکسر، و هو غیر معلوم و لکن یصلح للتأیید إن لم نقل بصحته لحکم الشیخین بها «عن أبی جعفر علیه السلام قال لا بأس بأجر السمسار» بالکسر الدلال المتوسط بین البائع و المشتری أو من یأخذ المتاع من البائع لیبیع له «إنما یشتری للناس یوما بعد یوم» أی له عمل مباح و یتعب لهم «بشیء مسمی» أی یقرر له شیء أو مقرر له إذا لم یقرر له أجرة المثل «إنما هو مثل الأجیر» فیباح له الأجر، و فیهما (بمنزلة الأجراء) جمع أجیر أو المصدر.

«قال و سألته» ظاهره أنه من تتمة الخبر و هو من کلام أبی ولاد، لکن رواه الشیخان عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله: و کأنه لما کان هذا الخبر بعد الخبر المتقدم و کان الخبر السابق عن عبد الرحمن غفل المصنف عن الواسطة و قال

ص:96


1- (1) الکافی باب بیع المتاع و شرائه خبر 4-5 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 47-43 و باب اجرا السمسار و الدلال خبر 1.

......... _ (و سألته) أی عبد الرحمن فیکون صحیحا.

و یمکن أن یکون هذا الخبر فی کتاب أبی ولاد أیضا لکن التتبع یأباه فإن المصنف غالبا ینقل الأخبار من الکافی بالترتیب مع أنه کان عنده الأصول أیضا و کان له الطریق إلی أصحابنا، و کان یعلم أن الکلینی أیضا ینقل من کتبهم و یعتمد علیه و ینقله.

و ذکرنا سابقا أنه یمکن أن یکون المصنف قابل أخبار الکافی مع الأصول أولا و بعده نقل عنه حتی لا ینافی ثقته و صدوقیته (و الورق) الدراهم المضروبة و هذا هو النوع الثانی من السمسار، و یؤیده أنه روی الکلینی مرة أخری هذه الروایة بتغییر و لم ینقل الزیادة(1):

و هما فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبی سأل أبا عبد الله علیه السلام و أنا أسمع قال: ربما أمرنا الرجل فیشتری لنا الأرض و الدار و الغلام و الجاریة و نجعل له جعلا قال: لا بأس(2).

و فی الصحیح، عن الحسین بن بشار (أو یسار) عن أبی الحسن علیه السلام فی الرجل یدل علی الدور و الضیاع و یأخذ علیه الأجر قال: هذه أجرة لا بأس بها.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن سنان کما مر عنه بتغییر ما.

و فی الصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا من أصحاب الرقیق قال

ص:97


1- (1) الکافی باب الدلالة فی البیع و اجرها و اجر السمسار خبر 5.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب اجر السمسار و الدلال خبر 4-5-2 3-8-6 و أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الدلالة فی البیع و اجرها و اجر السمار خبر 4-1-2-3 من کتاب المعیشة.

باب بیع الحیوان

وَ رُوِیَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: أُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِسَبْیٍ مِنَ الْیَمَنِ فَلَمَّا بَلَغُوا الْجُحْفَةَ نَفِدَتْ نَفَقَاتُهُمْ فَبَاعُوا جَارِیَةً کَانَتْ أُمُّهَا مَعَهُمْ

اشتریت لأبی عبد الله علیه السلام جاریة فناولنی أربعة دنانیر فأبیت فقال لتأخذن فأخذتها و قال: لا تأخذ من البائع.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج عن العبد الصالح علیه السلام قال: سألته عن رجل یقول للرجل: اشتری منک هذا الطعام و غیره علی أن تجعل لی فیه ربحا أو تجعل لی فیه شیئا علی أن اشتری منک فکره ذلک - و لعله للشرط.

و فی الموثق کالصحیح عن یعقوب بن شعیب عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن الرجل یبیع للقوم بالأجر، علیه ضمان ما لهم؟ قال: إذا طابت نفسه بذلک إنما أخاف أن یغرموه أکثر مما یصیب علیهم و إذا طابت نفسه فلا بأس.

و الظاهر هنا الحرمة إذا کان بالجبر کما هو المتعارف الآن.

باب بیع الحیوان

«و روی عن معاویة بن عمار» فی الصحیح، کالکلینی و الشیخ فی الحسن کالصحیح (1)«فلما بلغوا الجحفة» و هو الآن یسمی بالرابغ قریب من غدیر خم بثلاثة أمیال «نفدت» أی فنیت، و یدل علی کراهة التفرقة بین الأولاد و أمهاتهم

ص:98


1- (2) و أورده و الذی بعده الکافی باب التفرقة بین ذوی الارحام من الممالیک خبر 1 - 3 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 28-27.

فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَمِعَ بُکَاءَهَا فَقَالَ مَا هَذِهِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ احْتَجْنَا إِلَی نَفَقَةٍ فَبِعْنَا ابْنَتَهَا فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأُتِیَ بِهَا وَ قَالَ بِیعُوهُمَا جَمِیعاً أَوْ أَمْسِکُوهُمَا جَمِیعاً.

وَ سَأَلَ سَمَاعَةُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الْأَخَوَیْنِ الْمَمْلُوکَیْنِ هَلْ یُفَرَّقُ بَیْنَهُمَا

أو حرمتها إلا أن یرضوا کما سیجیء و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد الله:

علیه السلام أنه اشتریت له جاریة من الکوفة قال: فذهبت للقوم فی بعض الحاجة فقالت:

یا أماه فقال لها أبو عبد الله علیه السلام أ لک أم؟ قالت: نعم فأمر بها فردت و قال علیه السلام: ما أمنت لو حبستها أن أری فی ولدی ما أکره.

و روی الکلینی، عن عمر بن أبی نصر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الجاریة الصغیرة یشتریها الرجل فقال: إن کانت قد استغنت عن أبویها فلا بأس(1).

و روی الشیخ فی الصحیح عن الحسین بن علی بن یقطین قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن خادم عند قوم لها ولد قد بلغوا و ولدا لم یبلغوا، تسأل الخادم موالیها بیع ولدها، و یسأل الولد ذلک أ یصلح أن یباعوا، أو یصلح بیعهم و إن هی لم تسأل ذلک و لا هم؟ قال: إذا کره المملوک صاحبه فبیعه أحب إلی(2).

«و سأل سماعة» فی الموثق کالشیخین (3)«أبا عبد الله علیه السلام (إلی قوله) و بین» و فیهما (و عن )«المرأة» و الظاهر أنه صحف (عن) ب (بین)

ص:99


1- (1) الکافی باب التفرقة بین ذوی الارحام إلخ خبر 4.
2- (2) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 40.
3- (3) الکافی باب التفرقة بین ذوی الارحام إلخ خبر 2 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 25.

وَ بَیْنَ الْمَرْأَةِ وَ وَلَدِهَا فَقَالَ لاَ هُوَ حَرَامٌ إِلاَّ أَنْ یُرِیدُوا ذَلِکَ.

وَ رَوَی الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی جَارِیَةً بِثَمَنٍ مُسَمًّی ثُمَّ بَاعَهَا فَرَبِحَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ یَنْقُدَ صَاحِبَهَا الَّذِی کَانَتْ لَهُ فَأَتَی صَاحِبُهَا یَتَقَاضَاهُ فَقَالَ صَاحِبُ الْجَارِیَةِ لِلَّذِینَ بَاعَهُمْ اکْفُونِی غَرِیمِی هَذَا وَ الَّذِی رَبِحْتُ عَلَیْکُمْ فَهُوَ لَکُمْ فَقَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اشْتَرَی دَابَّةً وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ ثَمَنُهَا فَأَتَی رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ یَا فُلاَنُ انْقُدْ عَنِّی وَ الرِّبْحُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فَنَقَدَ عَنْهُ فَنَفَقَتِ الدَّابَّةُ قَالَ الثَّمَنُ عَلَیْهِمَا لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ رِبْحٌ کَانَ بَیْنَهُمَا.

«فقال لا هو حرام» الظاهر أنه جواب عنهما فیحمل فی الآخرین علی الکراهة و یحتمل الکراهة فی الجمیع «إلا أن یریدوا ذلک» فحینئذ یرتفع المنع علی الظاهر، و یمکن رفع الحرمة أو الکراهة الشدیدة و بقاء کراهة ما مع ضعف الخبر.

«و روی الحلبی» فی الصحیح و رواه الشیخ بسندین صحیحین أحدهما عن الحلبی و آخر عن محمد الحلبی(1) ، و فی الموثق کالصحیح کلینی عن زرارة أنهم جمیعا سألوا أبا عبد الله علیه السلام(2) و یدل علی جواز البیع قبل أداء الثمن، و علی جواز نقص الثمن المؤجل لیؤدیه حالا و قد تقدم.

«و سئل علیه السلام» من کلام الحلبی، کما رواه الشیخ أیضا فی الصحیح عنه 3(انقد عنی حتی أکون شریکا لک و یکون نصف الثمن قرضا علیه)، فمع التلف یکون الثمن علیهما .

ص:100


1- (1-3) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 7-6.
2- (2) الکافی باب شراء الرقیق خبر 11 من کتاب المعیشة.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَبِیعُ الْمَمْلُوکَ وَ یَشْتَرِطُ عَلَیْهِ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ شَیْئاً قَالَ یَجُوزُ.

وَ رَوَی یَحْیَی بْنُ أَبِی الْعَلاَءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ بَاعَ عَبْداً وَ کَانَ لِلْعَبْدِ مَالٌ فَالْمَالُ لِلْبَائِعِ إِلاَّ أَنْ یَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِذَلِکَ.

وَ فِی رِوَایَةِ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی الْمَمْلُوکَ لِمَنْ مَالُهُ فَقَالَ إِنْ کَانَ عَلِمَ الْبَائِعُ أَنَّ لَهُ مَالاً فَهُوَ لِلْمُشْتَرِی

«و قال علیه السلام» من کلام الحلبی فیکون صحیحا کما رواه الشیخ أیضا فی الصحیح عنه(1) ، و یدل علی أن العبد یملک و یحمل علی ما یملک من فاضل الضریبة و نحوه و قد تقدم الأخبار من هذا الباب.

«و روی یحیی بن أبی العلاء» فی الحسن کالصحیح أو الصحیح «إلا أن یشترط المبتاع» أی المشتری ماله و إن کان أزید من الثمن، لکن بشرط أن لا یکون ربویا کما ذکره جماعة و یمکن التعمیم لأن المال لا یباع و إنما یشترط فی البیع کما یظهر من الأخبار.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السلام قال:

سألته عن رجل باع مملوکا فوجد له مالا قال: فقال المال للبائع إنما باع نفسه إلا أن یکون شرط علیه أن ما کان له من مال أو متاع فهو له(2).

«و فی روایة جمیل بن دراج» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح3

«عن زرارة (إلی قوله) أن له مالا» و لم یستثنه فکأنه ترکه للمشتری،

ص:101


1- (1) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 5.
2- (2-3) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب المملوک یباع و له مال خبر 2-1-3 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 22-21-19.

وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَلِمَ فَهُوَ لِلْبَائِعِ. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَانِ الْحَدِیثَانِ مُتَّفِقَانِ وَ لَیْسَا بِمُخْتَلِفَیْنِ وَ ذَلِکَ أَنَّ مَنْ بَاعَ مَمْلُوکاً وَ اشْتَرَطَ الْمُشْتَرِی مَالَهُ فَإِنْ لَمْ یَعْلَمِ الْبَائِعُ بِهِ فَالْمَالُ لِلْمُشْتَرِی وَ مَتَی لَمْ یَشْتَرِطِ الْمُشْتَرِی مَالَهُ وَ لَمْ یَعْلَمِ الْبَائِعُ أَنَّ لَهُ مَالاً فَالْمَالُ لِلْبَائِعِ وَ مَتَی عَلِمَ الْبَائِعُ أَنَّ لَهُ مَالاً وَ لَمْ یَسْتَثْنِ بِهِ عِنْدَ الْبَیْعِ فَالْمَالُ لِلْمُشْتَرِی

وَ رُوِیَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی الْمَمْلُوکَ وَ مَالَهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ قُلْتُ فَیَکُونُ مَالُ الْمَمْلُوکِ أَکْثَرَ مِمَّا اشْتَرَاهُ بِهِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ شِرَاءِ مَمْلُوکِ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَقَالَ إِذَا أَقَرُّوا لَهُمْ بِذَلِکَ فَاشْتَرِ وَ انْکِحْ.

و یمکن حمله علی الاستحباب کما فعله جماعة من الأصحاب، أو علی أنه علم و اشترط و الحمل الذی ذکره المصنف ذهب إلیه جماعة من القدماء.

«و روی عن زرارة» فی الصحیح و الشیخان فی القوی کالصحیح و خصص منه الربوی و تقدم.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«عن إسماعیل بن الفضل (إلی قوله) و أنکح» أی جامع أو اعقد بإذن صاحبه مع أن الفروج مما یحتاط فیه فلو کان فیها شبهة لما أمرناکم به.

و لو لم یملکوها لجاز أیضا من باب الاستنقاذ کما روی الشیخان فی الموثق کالصحیح عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام عن رقیق أهل الذمة اشتری منهم شیئا فقال: اشتر إذا أقروا لهم بالرق(2).

ص:102


1- (1) الکافی باب شراء الرقیق خبر 7 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 13.
2- (2) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 15.

......... و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رقیق أهل الذمة اشتری منهم شیئا؟ فقال اشتر إذا أقروا لهم بالرق(1).

و روی الکلینی فی الصحیح، عن رفاعة النخاس قال: قلت لأبی عبد الله (لأبی الحسن - خ) علیه السلام: إن الروم یغیرون علی الصقالبة، فیسرقون أولادهم من الجواری و الغلمان فیعمدون إلی الغلمان فیخصونهم(2) ثمَّ یبعثون بهم إلی بغداد إلی التجار فما تری فی شرائهم؟ و نحن نعلم أنهم قد سرقوا و إنما أغاروا علیهم من غیر حرب کانت بینهم فقال: لا بأس بشرائهم إنما أخرجوهم من الشرک إلی دار الإسلام(3)

اعلم أنه قد تقدم أن التنکیل سبب العتق و أن الإخصاء تنکیل و یصیر سببا للحریة فتملکهم بعد الإخصاء لتسلط الکفار علیهم بعده و لو لم نقل بملکیة الکفار لهم لقلنا إن الشراء منهم بمنزلة الاستنقاذ منهم، فلما اشتری و تسلط علیهم قهرا صار ملکا للمتسلط المسلم و لو تمکن من سرقة الثمن منهم أو بالتسلط علیهم جاز أخذ الثمن منهم لأنهم لا یملکون الرقیق حتی یملکوا الثمن، و الظاهر أنهم یملکون أیضا.

و فی الموثق کالصحیح، عن إبراهیم بن عبد الحمید. عن أبی الحسن علیه السلام فی شراء الرومیات قال: اشترهن و بعهن4.

و روی الشیخ فی الصحیح عن ابن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس

ص:103


1- (1) الکافی باب شراء الرقیق خبر 10 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 7.
2- (2) خصیت الفحل خصاء بالمد إذا سللت خصیته.
3- (3-4) الکافی باب شراء الرقیق خبر 9-6.

......... بأن یبیع الرجل الرقیق من السند و السودان و التلید و الجلیب و المولود من الأعراب(1)

(التلید) الذی ولد ببلاد العجم ثمَّ حمل صغیرا فنبت ببلاد الإسلام (و الجلیب) الذی جلب من بلد إلی غیره.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن زکریا بن آدم قال: سألت الرضا علیه السلام عن قوم من العدو و صالحوا ثمَّ خفروا (أی نقضوا العهد) و لعلهم إنما خفروا لأنه لم یعدل علیهم أ یصلح أن یشتری من سبیهم؟ فقال: إن کان من عدو قد استبان عداوتهم فاشتر منهم و إن کان قد نفروا و ظلموا فلا تبتع من سبیهم، قال، و سألته عن سبی الدیلم یسرق بعضهم من بعض و یغیر المسلمون علیهم بلا إمام أ یحل شراؤهم؟ قال، إذا أقروا بالعبودیة فلا بأس بشرائهم، قال و سألته عن قوم من أهل الذمة أصابهم جوع فأتاه رجل بولده فقال، هذا لک فأطعمه و هو لک عبد فقال: لا تبتع حرا فإنه لا یصلح لک و لا من أهل الذمة(2) و الفرق بینهما أن الأولی کانوا لا یفون بشرائط الذمة دون الثانیة.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح. عن عبد الله اللحام قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشتری امرأة رجل من أهل الشرک یتخذها أم ولد؟ قال لا بأس، و سألته عن رجل یشتری من رجل من أهل الشرک ابنته فیتخذها؟ فقال لا بأس(3).

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن حمران بن أعین قال، سألت أبا جعفر

ص:104


1- (1) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 4.
2- (2) الکافی باب شراء الرقیق خبر 8 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 40.
3- (3) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 43 و 44.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی الْجَارِیَةَ فَیَقَعُ عَلَیْهَا فَیَجِدُهَا حُبْلَی فَقَالَ یَرُدُّهَا وَ یَرُدُّ مَعَهَا شَیْئاً.

علیه السلام عن جاریة لم تدرک بنت سبع سنین مع رجل و امرأة و ادعی الرجل أنها مملوکة له و ادعت المرأة أنها ابنتها فقال، قد قضی فی هذا علی علیه السلام، قلت: و ما قضی فی هذا؟ قال: کان یقول: الناس کلهم أحرار إلا من أقر علی نفسه بالرق و هو یدرک و من أقام بینة علی ما ادعی من عبد أو أمة فإنه یدفع إلیه یکون له رقا.

قلت: فما تری أنت؟ قال: أری أن أسأل الذی ادعی أنها مملوکة له علی ما ادعی، فإن أحضر شهودا یشهدون علی أنها مملوکة له لا یعلمونه باع و لا وهب، دفعت الجاریة إلیه حتی تقیم المرأة من یشهد لها أن الجاریة ابنتها حرة مثلها فلتدفع إلیها و تخرج من ید الرجل.

قلت، فإن لم یقم الرجل شهودا أنها مملوکة له؟ قال: تخرج من یدیه، فإن أقامت المرأة البینة علی أنها ابنتها دفعت إلیها و إن لم یقم الرجل البینة علی ما ادعی و لم تقم المرأة البینة علی ما ادعت خلی سبیل الجاریة تذهب حیث شاءت(1) و الظاهر أنها تصیر حینئذ من باب اللقیطة و یجب حفظها علی الناس کفایة، سیما الحاکم الشرعی و عدول المؤمنین، و تقدم الأخبار فی هذا فتدبر.

«و روی عبد الرحمن بن أبی عبد الله» فی الصحیح و الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی (2)«فقال، یردها» و إن وطأها لأن هذه الصورة

ص:105


1- (1) الکافی باب آخر «قبل باب النوادر» من آخر کتاب القضاء خبر 1 و التهذیب باب البینتین یتقابلان او یترجح بعضها إلخ خبر 11 من کتاب القضاء.
2- (2) الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ خبر 8 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 42 من کتاب التجارة.

وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَرُدُّهَا وَ یَرُدُّ نِصْفَ عُشْرِ ثَمَنِهَا إِذَا کَانَتْ حُبْلَی.

مستثناة من قاعدة التصرف لأن الوط ء من أعظم التصرفات و مع هذا یردها مع الوط ء، و یمکن أن یکون الرد باعتبار کون الوط ء من المولی سببا للحوق الولد فإذا انکشفت أنها أم ولد انکشف عدم صحة البیع فتکون القاعدة بحالها، و یمکن القول بالعموم لإطلاق الروایات «و یرد معها شیئا» یمکن أن یکون الشیء نصف عشر الثمن مع الثیبوبة و العشر مع البکارة، و یمکن الحمل مع عدم الدخول بالمساحقة و نحوها، و أن یکون فرد الواجب و أقله.

«و فی روایة عبد الملک بن عمرو» فی القوی «عن أبی عبد الله علیه السلام» و روی الشیخ فی الصحیح، عن عبد الملک بن عمرو، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یشتری الجاریة و هی حبلی فیطأها؟ قال: یردها و یرد عشر ثمنها إذا کانت حبلی(1)

و کأنه سقط من القلم (النصف).

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن عبد الملک بن عمرو عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا ترد التی لیست بحبلی إذا وطأها صاحبها و له أرش العیب و ترد الحبلی و یرد معها نصف عشر قیمتها.

و فی الصحیح، عن ابن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام، عن رجل اشتری جاریة حبلی و لم یعلم بحبلها فوطئها؟ قال: یردها علی الذی ابتاعها منه، و یرد علیه نصف عشر قیمتها لنکاحه إیاها و قد قال علی علیه السلام لا ترد التی لیست بحبلی إذا وطأها صاحبها و یوضع عنه من ثمنها بقدر عیب إن کان فیها.

ص:106


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 12-11 10-15-16 و أورد الثانی و الثالث فی الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب الخ خبر 3-2.

وَ فِی رِوَایَةِ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَرُدُّهَا وَ یَکْسُوهَا.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَرُدُّ الْجَارِیَةَ

و روی الشیخ فی الصحیح، عن فضیل مولی محمد بن راشد (و وثقه العلامة و فیه شیء) قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل باع جاریة حبلی و هو لا یعلم فنکحها الذی اشتری قال: یردها و یرد نصف عشر قیمتها.

و فی الصحیح، عن سعید بن یسار عن أبی عبد الله علیه السلام قال: فی رجل باع جاریة حبلی و هو لا یعلم فنکحها الذی اشتری؟ قال: یردها و یرد نصف عشر قیمتها.

قال الکلینی بعد روایة عبد الملک بن عمرو: و فی روایة أخری إن کانت بکرا فعشر ثمنها و إن لم تکن بکرا فنصف عشر ثمنها(1) و ذکرنا أنه یمکن الحمل مع البکارة، و الظاهر أنه کان فی کتاب عبد الملک مفصلا أو کان عشرا کما ذکره الطوسی رحمه الله و أوله الکلینی بالبکر جمعا و یکون ما ذکره فی المتن مضمون روایته الثانیة.

«و فی روایة محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح و هما فی الموثق کالصحیح (2)«عن أبی جعفر علیه السلام» فی الرجل یشتری الجاریة الحبلی فینکحها و هو لا یعلم قال «یردها و یکسوها» و لا یبعد أن یکون الکسوة نصف العشر فی ذلک الزمان غالبا (أو) فی الواقعة الخاصة (أو) یحمل علی أنه یکون نصف العشر (أو) علی التخییر، و الأحوط العشر أو نصف العشر.

«و روی محمد بن میسر» ثقة لم یذکر، و یمکن أن یکون من کتابه،

ص:107


1- (1) الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ ذیل خبر 3.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ خبر 9-6-5-4 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 14-8-6-9.

بِعَیْبٍ إِذَا وُطِئَتْ وَ لَکِنْ یَرْجِعُ بِقِیمَةِ الْعَیْبِ وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ أَجْعَلَ لَهَا أَجْراً

و یحتمل تصحیف "مسلم" ب "میسر".

روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أحدهما "علیهما السلام" أنه سئل عن الرجل یبتاع الجاریة فیقع علیها ثمَّ یجد بها عیبا بعد ذلک؟ قال لا یردها علی صاحبها و لکن تقوم ما بین العیب و الصحة فیرد علی المبتاع، معاذ الله أن یجعل لها أجرا - أی لو ردت بالعیب بعد الوط ء لکان لها بسبب الوط ء شیء فی غیر الحبلی و معاذ الله أن أجعل لها أجرا فی غیرها لأنه لم یرد نص من الله و من رسوله فی غیرها.

و فی الصحیح، عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل اشتری جاریة فوقع علیها قال: إن وجد فیها عیبا فلیس له أن یردها و لکن یرد علیه بقیمة ما نقصها العیب - قال: قلت: هذا قول علی علیه السلام؟ قال: نعم.

و فی الموثق عن طلحة بن زید عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل اشتری جاریة فوطئها ثمَّ وجد فیها عیبا قال: تقوم و هی صحیحة و تقوم و بها الداء ثمَّ یرد البائع علی المبتاع فضل ما بین الصحة و الداء.

و روی الشیخ فی الصحیح عن حماد بن عیسی قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: قال علی بن الحسین علیهما السلام: کان القضاء الأول فی الرجل إذا اشتری الأمة فوطئها ثمَّ ظهر علی عیب، أن البیع لازم و له أرش العیب(1).

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: أیما رجل اشتری جاریة فوقع علیها فوجد بها عیبا لم یردها و یرد البائع قیمة العیب 2 ،

ص:108


1- (1-2) التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 7-4.

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ یَعْنِی الَّتِی لَیْسَتْ بِحُبْلَی فَأَمَّا الْحُبْلَی فَإِنَّهَا تُرَدُّ.

«قال مصنف هذا الکتاب إلخ» لما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: کان علی بن الحسین علیهما السلام لا یرد التی لیست بحبلی إذا وطأها و کان یضع لها من ثمنها بقدر عیبها(1).

و یحتمل أن یجمع بینها، بأن الحمل لا یسمی عیبا و إن کان فی الواقع عیبا لکونها فی معرض التلف به أو یحمل الأخبار الأولة علی التقیة کما یفهم من أسلوبها من نسبة الأرش إلی أمیر المؤمنین علیه السلام و قوله (معاذ الله إن أجعل لها أجرا) و غیرهما مما لا یخفی و الله تعالی یعلم.

و روی الشیخان فی الصحیح عن داود بن فرقد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اشتری جاریة مدرکة (أی بالغة) فلم تحض عنده حتی مضی لها ستة أشهر و لیس بها حمل؟ فقال: إن کان مثلها تحیض و لم یکن ذلک من کبر فهذا عیب ترد منه(2) و تقدم.

و فی القوی عن السیاری قال: قال: روی عن ابن أبی لیلی أنه قدم إلیه رجل خصما له فقال: إن هذا باعنی هذه الجاریة فلم أجد علی رکبها (محرکة أی عانتها) حین کشفتها شعرا و زعمت أنه لم تکن لها قط قال: فقال له ابن أبی لیلی: إن الناس

ص:109


1- (1) الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ خبر 7 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 5.
2- (2) الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ خبر 1 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 25 من کتاب التجارة و باب السراری و ملک الایمان خبر 48 من کتاب الطلاق.

......... لیحتالون لهذا بالحیل حتی یذهبوا به فما الذی کرهت؟ قال: أیها القاضی إن کان عیبا فاقض لی به قال: حتی أخرج إلیک فإنی أجد أذی فی بطنی.

ثمَّ دخل و خرج من باب آخر فأتی محمد بن مسلم الثقفی فقال له: أی شیء تروون عن أبی جعفر علیه السلام فی المرأة لا یکون علی رکبها شعرا یکون ذلک عیبا؟ فقال له محمد بن مسلم أما هذا نصا فلا أعرفه و لکن حدثنی أبو جعفر عن أبیه عن آبائه علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: کلما کان فی أصل الخلقة فزاد أو نقص فهو عیب، فقال له ابن أبی لیلی حسبک، ثمَّ رجع إلی القوم فقضی لهم بالعیب(1).

و فی الصحیح، عن أبی همام قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول یرد المملوک من أحداث السنة من الجنون و الجذام و البرص، فقلت کیف یرد من أحداث السنة قال: هذا أول السنة فإذا اشتریت مملوکا به شیء من هذه الخصال ما بینک و بین ذی الحجة رددته علی صاحبه فقال له محمد بن علی: فالإباق؟ قال: لیس الإباق من ذا إلا أن یقیم البینة أنه کان أبق عنده(2).

قال الکلینی و روی عن یونس أیضا: أن العهدة فی الجنون و الجذام و البرص سنة - و روی الوشاء أن العهدة فی الجنون وحده إلی سنة، و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن ابن فضال، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام

ص:110


1- (1) الکافی باب من یشتری الرقیق إلخ خبر 12 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 26.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب من یشتری الرقیق فیظهر به عیب إلخ خبر 17-18-1615 و أورد الثالث و الرابع فی التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 21-18.

......... قال: ترد الجاریة من أربع خصال، من الجنون و الجذام و البرص و القرن "و القرن الحدبة،" و فی یب و القرن و الحدبة و کأنه سهو "إلا أنها" لأنها - یب "تکون فی الصدر تدخل الظهر و تخرج الصدر.

و فی القوی کالصحیح، عن علی بن أسباط، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: سمعته یقول: الخیار فی الحیوان ثلاثة أیام للمشتری، و فی غیر الحیوان إن یتفرقا و أحداث السنة ترد بعد السنة، قلت: و ما أحداث السنة؟ قال: الجنون و الجذام و البرص و القرن، فمن اشتری فحدث فیه هذه الأحداث فالحکم أن یرد علی صاحبه إلی تمام السنة من یوم اشتراه.

و فی القوی بروایة الشیخ عن محمد بن علی قال: سمعت الرضا" علیه السلام "یقول:

یرد المملوک من أحداث السنة، من الجنون و الجذام و البرص و القرن قال: فقلت و کیف یرد من أحداث السنة؟ فقال: هذا أول السنة یعنی المحرم فإذا اشتریت مملوکا فحدث فیه" أو "به من هذه الخصال ما بینک و بین ذی الحجة رددته علی صاحبه(1).

" و أما "روایة الوشاء، فرواه الشیخان فی الصحیح، عن الوشاء، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: عهدة البیع فی الرقیق ثلاثة أیام إن کان بها حبل أو برص (مرض - خ ل یب) أو نحو هذا، و عهدته، السنة من الجنون فما بعد السنة فلیس بشیء(2)

ص:111


1- (1) التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 19.
2- (2) الکافی باب الشرط و الخیار فی البیع خبر 14 و التهذیب باب عقود البیع خبر 22.

وَ رُوِیَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ یَدُلُّ الرَّجُلَ عَلَی السِّلْعَةِ وَ یَقُولُ اشْتَرِهَا وَ لِیَ نِصْفُهَا فَیَشْتَرِیهَا الرَّجُلُ وَ یَنْقُدُ مِنْ مَالِهِ قَالَ لَهُ نِصْفُ الرِّبْحِ قُلْتُ فَإِنْ وُضِعَ لَحِقَهُ مِنَ الْوَضِیعَةِ شَیْ ءٌ فَقَالَ نَعَمْ عَلَیْهِ الْوَضِیعَةُ کَمَا یَأْخُذُ الرِّبْحَ.

وَ رُوِیَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَدْخُلُ السُّوقَ أُرِیدُ

و الظاهر أنه لا یدل علی أنه وحده کذلک، لکن التعارض بینه و بین الأخبار المتقدمة من الحبل و البرص، (أما) الحبل، فلما تقدم من الأخبار أنها ترد به و إن وطأها، و ظاهرها أنه متی ظهر الحمل و لو کان بعد أشهر فللمشتری الخیار فی الرد و الإمساک بالأرش و إن لم یذکر فی الأخبار الواردة فی الحمل بخصوصه لکن تقدم فی العمومات مع أن ظاهر الخبر أن الخیار فی الحیوان باعتبار أمثال الحبل و البرص، مع أنه تقدم فی الأخبار المتواترة ثبوت الخیار فی الثلاثة مطلقا.

و أما البرص فالتعارض صریح فیها بینه و بین الأخبار السابقة آنفا.

فالظاهر أنه سقط من الخبر شیء، و لا یبعد أن یکون الساقط" واو "العطف بأن یکون" و إن کان "(1) و معه أیضا لا یخلو من تسامح فلهذا لم یعتبره الأصحاب و الحمل علی التقیة أولی کما تقدم مرارا، أن التشویش فی العبارات لأجلها.

«و روی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح و تقدم فی صحیحة الحلبی مثله.

«و روی عن حمزة بن حمران» فی القوی کالصحیح کالشیخین(2) ، و یدل علی أن

ص:112


1- (1) یعنی کانت عبارة الحدیث هکذا - عهدة البیع فی الرقیق ثلاثة أیّام و ان کان بها حبل إلخ.
2- (2) الکافی باب شراء الرقیق خبر 13 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 31.

أَنْ أَشْتَرِیَ جَارِیَةً فَتَقُولُ إِنِّی حُرَّةٌ قَالَ اشْتَرِهَا إِلاَّ أَنْ تَکُونَ لَهَا بَیِّنَةٌ.

وَ سَأَلَهُ الْعِیصُ بْنُ الْقَاسِمِ: عَنْ مَمْلُوکٍ ادَّعَی أَنَّهُ حُرٌّ وَ لَمْ یَأْتِ بِبَیِّنَةٍ عَلَی ذَلِکَ أَشْتَرِیهِ قَالَ نَعَمْ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی وَلِیدَةٍ بَاعَهَا ابْنُ سَیِّدِهَا وَ أَبُوهُ غَائِبٌ فَتَسَرَّاهَا الَّذِی اشْتَرَاهَا فَوَلَدَتْ مِنْهُ غُلاَماً ثُمَّ جَاءَ سَیِّدُهَا الْأَوَّلُ یُخَاصِمُ سَیِّدَهَا الْآخَرَ فَقَالَ وَلِیدَتِی بَاعَهَا ابْنِی بِغَیْرِ إِذْنِی قَالَ الْحُکْمُ أَنْ یَأْخُذَ وَلِیدَتَهُ وَ ابْنَهَا فَیُنَاشِدَهُ الَّذِی اشْتَرَاهَا فَقَالَ لَهُ خُذِ ابْنَهُ الَّذِی بَاعَکَ وَ تَقُولُ لاَ وَ اللَّهِ لاَ أُرْسِلُ

العبرة بالید إلا مع البینة بخلافه.

«و سأله العیص بن القاسم» فی الصحیح کالشیخ، عنه عن أبی عبد الله علیه السلام(1) و یدل کالسابق علی أن الید معتبر کالإقرار، و یحتمل أن یکون الید معتبرا مع الإقرار، بأن یحمل المطلق علی المقید، و الظاهر أن کلا منهما سبب برأسه کما هو صریح هذا الخبر فی الید.

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح کالشیخین (2)«فی ولیدة» أمة أو سریة أو أمة قابلة للتسری «قال: الحکم أن یأخذ ولیدته و ابنها»

أما الأمة فلکونها ملکه، و أما الابن فلکونه حاصل ملکه و لم یأذن فی الوط ء و إن کان الواطئ جاهلا لکن علی الوالد أن یفکه بقیمته یوم ولد حیا و یرجع بالقیمتین إلی الغار الذی هو الابن کما سیجیء الأخبار فی ذلک.

«فیناشده» و فیهما (فناشده )«الذی اشتراها» أی قال المشتری

ص:113


1- (1) التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 30.
2- (2) الکافی باب شراء الرقیق خبر 12 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 29.

اِبْنَکَ حَتَّی تُرْسِلَ ابْنِی فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ سَیِّدُ الْوَلِیدَةِ أَجَازَ بَیْعَ ابْنِهِ.

وَ رُوِیَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الْغُلاَمَ

و الله إنی مظلوم، و ما کنت أعلم الواقعة، و لا تدعو ابنی یکون عندهم بالعبودیة، و الظاهر أن هذه القضیة أیضا من حیل أحکامه علیه السلام، و کان أجمل الحکم أولا لیناشد (أو) کان یعلم أنه یضطرب بهذا الحکم «فقال له» أی للمشتری «خذ ابنه الذی باعک» ظاهر الحکم أنه قال "علیه السلام" حیلة (خذ البائع بالعبودیة عوضه) و کان المراد أنه خذه حتی تأخذ منه القیمتین اللتین غرمتهما للجهالة «فلما رأی ذلک سید الولیدة أجاز بیع ابنه» لأنه کان فضولیا و إن کان غصبا.

و یدل علی جواز بیع الفضولی مع الإجازة و لا نحتاج بحمد الله إلی خبر عروة البارقی کما استدل به بعض أصحابنا و لعله(1) کان السبب فی استدلالهم علی الأحکام بالأخبار الواردة عن العامة و إن کان ضعیفا عند الأصحاب و کان عندهم الأخبار الصحیحة تأنیس العامة لئلا یتنفر طباعهم عن الخاصة، و الأخبار عندنا فی جواز بیع الفضولی مستفیضة کما ستجیء، لکن یشکل الاستدلال بهذا الخبر لأن الظاهر هنا فسخ السید قبل الإجازة، بل الظاهر أن أمثال هذه حیل لإجراء الحکم الواقعی.

«و روی عن ابن سنان» فی الصحیح کالشیخین (2)«بمصر من الأمصار»

ص:114


1- (1) الضمیر فی قوله «و لعله» للشأن و قوله «السبب» اسم کان و قوله ره تأنیس العامّة خبر کان فلا تغفل یعنی سبب استدلال الاصحاب باخبار العامّة مع کونها ضعیفة عندهم ایجاد ألفة و انس بین الفریقین لئلا یتنفروا و لا یرمونا بما رموا.
2- (2) الکافی باب التفرقة بین ذوی الارحام من الممالیک خبر 5 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان ذیل خبر 4.

أَوِ الْجَارِیَةَ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ أَوْ أَبٌ أَوْ أُمٌّ بِمِصْرٍ مِنَ الْأَمْصَارِ قَالَ لاَ یُخْرِجُهُ مِنْ مِصْرٍ إِلَی مِصْرٍ آخَرَ إِنْ کَانَ صَغِیراً وَ لاَ یَشْتَرِیهِ فَإِنْ کَانَتْ لَهُ أُمٌّ فَطَابَتْ نَفْسُهَا وَ نَفْسُهُ فَاشْتَرِهِ إِنْ شِئْتَ.

باب بیع المجهول

اشارة

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْجَوْزِ لاَ نَسْتَطِیعُ

یمکن أن یحمل علی اتحاد المالک لأنه لا حرمة فی هذه المفارقة مع اختلاف الملاک إلا أن یحمل علی الکراهة و استحباب رعایة المصر أیضا سیما فی الأخ و الأخت فحینئذ یحمل قوله "علیه السلام "«لا یخرجه من مصر إلی مصر آخر» علی الأعم من الحرمة و الکراهة، ففی اتحاد المالک و المفارقة من الأب و الأم علی الحرمة، أو الکراهة الشدیدة کما تقدم الأخبار فی ذلک، و فی غیره علی الکراهة أو الخفیفة إلا مع الرضا منهم فلا کراهة أو لا کراهة شدیدة.

و علی عدم الکراهة، یمکن أن یکون عدم التفرقة مستحبا لأنه لا ملازمة بینهما غالبا إلا علی الاصطلاح الجدید من تسمیة ترک المستحب مکروها، و الظاهر أن المراد بالمکروه ما وقع النهی التنزیهی علی فعله، و لکن لا مشاحة فیه.

باب بیع المجهول

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ بسندین صحیحین و فی الحسن

ص:115

أَنْ نَعُدَّهُ فَیُکَالُ بِمِکْیَالٍ ثُمَّ یُعَدُّ مَا فِیهِ ثُمَّ یُکَالُ مَا بَقِیَ عَلَی حِسَابِ ذَلِکَ مِنَ الْعَدَدِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَا کَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّیْتَ فِیهِ کَیْلاً فَلاَ یَصْلُحُ بَیْعُهُ مُجَازَفَةً هَذَا مِمَّا یُکْرَهُ مِنْ بَیْعِ الطَّعَامِ.

وَ رَوَی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی الْمَبِیعَ بِالدِّرْهَمِ وَ هُوَ یَنْقُصُ الْحَبَّةَ وَ نَحْوَ ذَلِکَ أَ یُعْطِیهِ الَّذِی یَشْتَرِی مِنْهُ وَ لاَ یُعْلِمُهُ أَنَّهُ یَنْقُصُ

کالصحیح منهما (1) «عن الحلبی» و ابن مسکان و سفیان بن صالح، و المراد أنه إذا أرید عد الجوز لما کان معدودا و یشکل عد الجمیع یملأ ظرف من الجوز و یعد، مثلا إذا کان بعد العد ألفا یحسب بعده کذلک و الغالب أنه حینئذ یزید و ینقص لکن اغتفر هذه الجهالة للحرج و العسر فی عد الجمیع.

«و روی الحلبی» فی الصحیح کالشیخ بسندین صحیحین و الکلینی فی الحسن کالصحیح عن الحلبی2 و تقدم أیضا، عن الحلبی فی ضمن خبر آخر عنه، و یدل علی رجحان الکیل و الوزن فی المکیل و الموزون عادة قوله «لا یصلح» ظاهر فی الحرمة و قوله «هذا ما» (أو) مما «یکره من بیع الطعام» ظاهر فی الکراهة و إن کان یستعمل کل واحد منهما فی الآخر و الاحتیاط ظاهر سیما فی الطعام.

«و روی عبد الرحمن بن الحجاج» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(2)

«قال لا إلا أن یکون مثل هذه الوضاحیة» أی الجدیدة الضرب التی کانت فی

ص:116


1- (1-2) الکافی باب بیع العدد و المجازفة و الشیء المبهم خبر 13-1 و التهذیب باب الغرر و المجازفة و شراء السرقة إلخ خبر 4-1-2.
2- (3) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین و أکثر من ذلک إلخ خبر 82.

قَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مِثْلَ هَذِهِ الْوَضَاحِیَّةِ یَجُوزُ - کَمَا یَجُوزُ عِنْدَنَا عَدَداً.

زمانه علیه السلام و یصرف بالعدد مع نقصانها حبة أو حبتین «یجوز» صرفها «کما یجوز» أی یصرف «عددا» من غیر ملاحظة وزنها کما هی عندنا الآن أیضا.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الصحیح، عن الفضل أبی العباس قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الدراهم المحمول علیها" أی المغشوشة التی حمل علیها الغش" فقال: إذا اتفقت ما یجوز بین أهل البلد فلا بأس و إن أنفقت ما لا یجوز بین أهل البلد فلا(1).

و فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن عمر بن یزید، عن أبی عبد الله" علیه السلام "فی إنفاق الدراهم المحمول علیها فقال: إذا جازت الفضة المثلین فلا بأس و یحمل علی أنها کانت تصرف فی ذلک الزمان کذلک و فی الزمان السابق علیه أو اللاحق تصرف مع الزیادة علی النصف.

کما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن ابن أبی عمیر عن علی بن رئاب قال: لا أعلمه إلا عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبی عبد الله" علیه السلام" الرجل یعمل الدراهم یحمل علیها النحاس أو غیره ثمَّ یبیعها؟ فقال: إذا کان بین الناس ذلک فلا بأس.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن حریز بن عبد الله قال: کنت عند أبی عبد الله" علیه السلام "فدخل علیه قوم من أهل سجستان فسألوه عن الدراهم المحمول علیها فقال: لا بأس إذا کان جواز المصر" أی البلد ".

ص:117


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب انفاق الدراهم المحمول علیها خبر 4-2-1-3 و أورد الثانی و الثالث فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین او أکثر من ذلک إلخ خبر 69-73.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنِ اللَّبَنِ یُشْتَرَی وَ هُوَ فِی الضُّرُوعِ فَقَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ یَحْلُبَ لَکَ مِنْهُ سُکُرُّجَةً فَتَقُولُ أَشْتَرِی مِنْکَ هَذَا اللَّبَنَ الَّذِی فِی السُّکُرُّجَةِ وَ مَا فِی ضُرُوعِهَا

و روی الشیخ فی الصحیح عن البزنطی، عن رجل عن محمد بن مسلم" و لا یضر إرساله لأن مرسلات البزنطی فی حکم المسانید کما صرحوا به "عن أبی جعفر" علیه السلام" قال: جاء رجل من أهل سجستان فقال له: إن عندنا دراهم یقال لها الشاهیة تحمل علی الدراهم دانقین فقال: لا بأس به إذا کان یجوز(1).

و علیها یحمل ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألته عن الدراهم المحمول علیها فقال: لا بأس بإنفاقها" أو "مع البیان کما تقدم أیضا عن محمد بن مسلم.

فأما ما رواه فی القوی کالصحیح عن المفضل بن عمر الجعفی قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فألقی بین یدیه دراهم فألقی إلیه درهما منها فقال: أیش (أی أی شیء) هذا؟ فقلت ستوق فقال: و ما الستوق فقلت طبقتین فضة و طبقة من نحاس و طبقة من فضة فقال: اکسرها فإنه لا یحل بیع هذا و لا إنفاقه.

الظاهر أن المراد أن بعضها مساو و بعضها بالثلث، و الثلاثین فیحمل علی عدم الرواج و البیان، و سیجیء أیضا، و فی القاموس ستوق کتنور و قدوس و تستوق بضم التائین درهم زیف بهرج ملبس بالفضة، و لا یبعد أن یکون معرب سه تو.

«و سأله» أی أبا عبد الله علیه السلام «سماعة» فی الموثق کالشیخین(2)

و یدل علی جواز بیع المجهول إذا انضم إلی معلوم، و علی جواز بیع اللبن بلا کیل و لا وزن إلا أن یحمل علی وزن الحلیب أو کیله فیقول المشتری «اشتری منک»

ص:118


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین او أکثر من ذلک إلخ خبر 71-68-72.
2- (2) الکافی باب بیع العدد و المجازفة إلخ خبر 6 و التهذیب باب الغرر و المجازفة إلخ خبر 9.

بِثَمَنٍ مُسَمًّی فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فِی الضُّرُوعِ شَیْ ءٌ کَانَ فِیمَا فِی السُّکُرُّجَةِ.

کما فی یب و فی بعضها (مثل) و هو تصحیف، و فی فی" فیقول "" أی البائع "اشتر منی" "و السکرجة" بضم السین و الکاف و الراء و التشدید إناء صغیر یؤکل فیه الشیء القلیل من الإدام و هی فارسیة و لا یبعد أن یکون معرب "صحنچه صحفة - خ ل" و المسموع من المشایخ أنها معرب "پیاله کربة" أی صحن الدکان "أو" صحن کربة، و أکثر ما یوضع فیه الکوامخ معرب "کأمه" و نحوها.

و المشهور بین الأصحاب عدم جواز مثل هذا البیع للجهالة و لکنه ورد أخبار کثیرة بالجواز مثل ما رواه الشیخان فی الصحیح "علی المشهور" عن عیص بن القاسم قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل له نعم یبیع ألبانها بغیر کیل قال: نعم أو شیء منها(1).

و یمکن حمله علی أنه ما دام اللبن فی الضرع فلیس بمکیل و لا موزون فیجوز بیعه کذلک، و الجهالة مرتفعة بالعادة فإن الرعاة لکثرة التمرن یعرفون قدره و هذا المقدار کاف فی المکیل و الموزون و المعدود و المذروع.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشتری بیعا فیه کیل أو وزن بغیره (أو یعیره) ثمَّ یأخذه علی نحو ما فیه قال: لا بأس به2 و یحمل علی أنه یفعل به ما یفعل بالجوز للتسهیل سیما علی نسخة (التعبیر) و الظاهر أنه الأصل و غیره تصحیف.

و فی الصحیح، عن ابن محبوب، عن إبراهیم الکرخی (و لا یضر جهالة حاله

ص:119


1- (1-2) الکافی باب بیع العدد و المجازفة إلخ خبر 5-4 و التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 8-7 و قوله یعیره ای یملأ ظرفا ثمّ یکیله او یزنه ثمّ یجعله معیارا للباقی کما فی المعدود کما تقدم.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَقَبَّلُ خَرَاجَ الرِّجَالِ وَ جِزْیَةَ رُءُوسِهِمْ وَ خَرَاجَ النَّخْلِ وَ الشَّجَرِ وَ الْآجَامِ وَ الْمَصَایِدِ وَ السَّمَکِ وَ الطَّیْرِ وَ هُوَ لاَ یَدْرِی لَعَلَّ هَذَا لاَ یَکُونُ أَبَداً أَوْ یَکُونُ أَ یَشْتَرِیهِ وَ فِی أَیِّ زَمَانٍ یَشْتَرِیهِ وَ یَتَقَبَّلُ مِنْهُ فَقَالَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَاحِداً قَدْ أَدْرَکَ فَاشْتَرِهِ وَ تَقَبَّلْ بِهِ.

مع أنه کثیر الروایة، و روی فی الأخبار عنهم صلوات الله علیهم: اعرفوا منازل الرجال علی قدر روایاتهم عنا)(1) قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما تقول فی رجل اشتری من رجل أصواف مائة نعجة و ما فی بطونها من حمل بکذا و کذا درهما؟ قال: لا بأس بذلک، إن لم یکن فی بطونها حمل کان رأس ماله فی الصوف(2)

و هو کخبر عیص.

و فی القوی کالصحیح، عن البزنطی عن بعض أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا کانت أجمة لیس فیها قصب أخرج شیء من السمک فیباع و ما فی الأجمة.

و فی القوی کالصحیح، عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أمیر المؤمنین علیه السلام نهی أن یشتری شبکة الصیاد یقول: اضرب بشبکتک، فما خرج فهو من مالی بکذا و کذا درهما - و کأنه لعدم الضمیمة و سیجیء أیضا.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین «عن إسماعیل بن الفضل الهاشمی» الثقة العظیم الشأن «یتقبل» أی یستأجر (أو) یصالح و هو الأظهر معنی

ص:120


1- (1) راجع اول رجال الکشّیّ.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب بیع العدد و المجازفة إلخ خبر 8-11-10 - 12 و التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 10-14-13-15.

وَ رَوَی زُرْعَةُ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَشْتَرِی الْعَبْدَ وَ هُوَ آبِقٌ عَنْ أَهْلِهِ قَالَ لاَ یَصْلُحُ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَشْتَرِیَ مَعَهُ شَیْئاً آخَرَ وَ یَقُولَ أَشْتَرِی مِنْکَ هَذَا الشَّیْ ءَ وَ عَبْدَکَ بِکَذَا وَ کَذَا فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی الْعَبْدِ کَانَ الثَّمَنُ الَّذِی نَقَدَهُ فِیمَا اشْتَرَی مِنْهُ.

وَ رُوِیَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لِی عَلَیْهِ أَحْمَالٌ بِکَیْلٍ مُسَمًّی فَبَعَثَ إِلَیَّ بِأَحْمَالٍ مِنْهَا أَقَلُّ مِنَ

و یدل علی جواز قبالة المجهول مع الضم إلی المعلوم.

«و روی زرعة عن سماعة» فی الموثق کالشیخین(1) و یدل علی جواز بیع الآبق منضما، و یدل علیه أیضا ما رویاه فی الصحیح عن رفاعة النخاس قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام قلت له: أ یصلح لی أن اشتری من القوم الجاریة الآبقة و أعطیهم الثمن و أطلبها أنا؟ قال: لا یصلح شراؤها إلا أن تشتری منهم معها شیئا، ثوبا أو متاعا فتقول لهم: اشتری منکم جاریتکم فلانة و هذا المتاع بکذا و کذا درهما فإن ذلک جائز(2) و هو أیضا مؤید للأخبار السابقة، و الظاهر أنه لا خلاف فیه.

«و روی عن یعقوب بن شعیب» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی فی الصحیح (3)«فقال لا بأس به» لأنه لیس بیعا للمجهول، بل باعه معلوما مقدرا و یأخذ عن حقه ناقصا و هو مستحب کما تقدم «فکأنه کرهه» لأن الظاهر أنه

ص:121


1- (1) الکافی باب شراء الرقیق خبر 3 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 10.
2- (2) التهذیب باب الغرر و المجازفة إلخ خبر 11.
3- (3) الکافی باب بیع العدد و المجازفة إلخ خبر 9 و التهذیب باب الغرر و المجازفة خبر 17.

اَلْکَیْلِ الَّذِی لِی عَلَیْهِ فَآخُذُهَا مُجَازَفَةً فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَی الْآخَرِ مِائَةُ کُرٍّ تَمْراً وَ لَهُ نَخْلٌ فَیَأْتِیهِ فَیَقُولُ أَعْطِنِی نَخْلَکَ هَذَا بِمَا عَلَیْکَ فَکَأَنَّهُ کَرِهَهُ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلَیْنِ یَکُونُ بَیْنَهُمَا النَّخْلُ فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ اخْتَرْ إِمَّا أَنْ تَأْخُذَ هَذَا النَّخْلَ بِکَذَا وَ کَذَا کَیْلاً مُسَمًّی وَ تُعْطِیَنِی نِصْفَ هَذَا الْکَیْلِ زَادَ أَوْ نَقَصَ وَ إِمَّا أَنْ آخُذَهُ أَنَا بِذَلِکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی جَمِیلٌ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی تِبْنَ بَیْدَرٍ قَبْلَ أَنْ یُدَاسَ تِبْنَ کُلِّ کُرٍّ بِشَیْ ءٍ مَعْلُومٍ فَیَأْخُذُ التِّبْنَ وَ یَبِیعُهُ قَبْلَ أَنْ یُکَالَ الطَّعَامُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَشْتَرِی مِائَةَ رَاوِیَةٍ

یبیع ثمرة النخل بالتمر الذی هو فی ذمته، و یحتمل الزیادة و النقصان، بل احتمال المساواة بعید جدا و لیس بحرام لأن ثمرة النخل ما دامت علی الشجرة لیست بمکیل و لا موزون فکأنه باع غیر الموزون به و هو جائز لکنه لما کان شبیها بالربا کره ذلک، هذا إذا خصت المزابنة بما إذا کان الثمن من هذه النخلة، و أما إذا عممت فتکون الصورة المفروضة فی الخبر داخلة فیها «قال لا بأس به» لأنه لیس ببیع و إنما هو قسمة یجوز فیها الزیادة و النقصان بالرضا.

«و روی جمیل» فی الصحیح کالشیخ و فی الحسن کالصحیح کالکلینی(1)

و تقدم و الظاهر أن وجه التکرار أنه سأله علیه السلام جمیل مرة، و سأله زرارة مرة أخری و کان فی کتابه مکررا فکرره للاعتماد.

«و روی عن عبد الملک بن عمرو» فی القوی کالحسن و الکلینی فی الموثق

ص:122


1- (1) التهذیب باب بیع المضمون خبر 59 و الکافی باب شراء الطعام و بیعه خبر 8.

مِنْ زَیْتٍ وَ أَعْتَرِضُ رَاوِیَةً أَوِ اثْنَتَیْنِ وَ أَتَّزِنُهُمَا ثُمَّ آخُذُ سَائِرَهُ عَلَی قَدْرِ ذَلِکَ فَقَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ الدَّیْنُ وَ مَعَهُ رَهْنٌ أَ یَشْتَرِیهِ قَالَ نَعَمْ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَا کَانَ مِنْ طَعَامٍ سَمَّیْتَ فِیهِ کَیْلاً فَلاَ یَصْلُحُ مُجَازَفَةً.

وَ رُوِیَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ مَعِی جِرَابَانِ مِنْ

کالصحیح (1) «فقال لا بأس» إذا أخبر البائع بما فیها أو لاغتفار الجهالة القلیلة لأنه إذا أتزن راویتین منها و کان کما قاله البائع جزافا یحصل الظن بالمقدار و هو کاف و إن کان مکروها للأخبار الکثیرة بالنهی المحمولة علی الکراهة جمعا.

«و روی حماد» فی الصحیح «عن الحلبی» و رواه الشیخان فی الصحیح عن هشام بن سالم (2)«عن أبی عبد الله علیه السلام» و یدل علی جواز بیع الرهن من المرتهن و یکون إرادة البیع بمنزلة فک الرهانة (أو) نقول بأن الرهانة باقیة إلی انعقاد البیع لأن المانع کان عدم رضاه فإذا رضی فیجوز، و اختلف فیه الأصحاب، و الحق أن الصحیحتین مع عدم المعارض حجة فلا یلتفت إلی قول المانع.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ (3)«عن الحلبی» و تقدم.

«و روی عن داود بن سرحان» فی الصحیح کالشیخ (4)«جرابان» و

ص:123


1- (1) الکافی باب العدد و المجازفة و الشیء المبهم خبر و التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 5.
2- (2) الکافی باب الرهن خبر 21 و التهذیب باب الرهون خبر 8.
3- (3) التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 1 و صدر خبر 2.
4- (4) التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 84.

مِسْکٍ أَحَدُهُمَا رَطْبٌ وَ الْآخَرُ یَابِسٌ فَبَدَأْتُ بِالرَّطْبِ فَبِعْتُهُ ثُمَّ أَخَذْتُ الْیَابِسَ أَبِیعُهُ فَإِذَا أَنَا لاَ أُعْطَی بِالْیَابِسِ الثَّمَنَ الَّذِی یَسْوَی وَ لاَ یَزِیدُونِّی عَلَی ثَمَنِ الرَّطْبِ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ أَ یَصْلُحُ لِی أَنْ أُنَدِّیَهُ قَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ تُعْلِمَهُمْ قَالَ فَنَدَّیْتُهُ ثُمَّ أَعْلَمْتُهُمْ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا أَعْلَمْتَهُمْ.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ وَلَدِ الزِّنَا أَ یُبَاعُ وَ یُشْتَرَی وَ یُسْتَخْدَمُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَیُسْتَنْکَحُ قَالَ نَعَمْ وَ لاَ تَطْلُبُ وَلَدَهَا.

هو المزود أو الوعاء «من مسک» أو سمک کما فی یب و هو أظهر باعتبار لفظ الجراب و الأول أظهر باعتبار الحکم لأن السمک الندی ظاهر، إن تداوته عارض و لیس بمخفی حتی یکون غشا و یمکن أن یکون مخفیا بخلاف المسک فإن النداوة فیه کالماء فی اللبن.

إلا أن یقال فیما کان ظاهرا، الإخبار به أحسن فیکون الحکم بالإخبار عن المخفی علی سبیل الوجوب، و فی الظاهر علی الاستحباب (و قیل) فی الجمیع علی الاستحباب إذا کان مما یطلع علی العیب فیه کالخرق فی الثوب و یجبر ذلک بالخیار فی الرد و الإمساک بالأرش، و الظاهر أن النداوة فی المسک کالماء فی اللبن و یندر الاطلاع علیه، و کذا السمک فی بعض الأوقات لأنه فرق بین الجدید و الیابس المندی فی الرغبة و یوهم أنه جدید، و حینئذ یکون غشا، و علی أی حال فلا شک أن الإعلام أحوط و تقدم الأخبار فی هذا.

«و روی عن عبد الله بن سنان» فی الصحیح «و لا یطلب ولدها» أی یعزل قرب الإنزال حتی ینزل من خارج، و لا یحصل منه غالبا، فإن حصل مع العزل ولد لحق شرعا بالواطی لإمکان جذب الفرج المنی مع عدم علمه، و سیجیء و تقدم الأخبار فی ذلک مع الأخبار الواردة فی النهی و حملت علی الکراهة.

ص:124

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنْ شِرَاءِ الْخِیَانَةِ وَ السَّرِقَةِ قَالَ إِذَا عَرَفْتَ أَنَّهُ کَذَلِکَ فَلاَ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ شَیْئاً تَشْتَرِیهِ مِنَ الْعُمَّالِ

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخ (1)«قال: إذا عرفت أنه کذلک»

أی خیانة و سرقة بعینها لا إذا کانت منضمة مع غیرها کما تقدم «إلا أن یکون شیئا تشتریه من العمال» و تعلمها بخصوصها أنهم أخذوها بغیر حق فیجوز شراؤها لأن الآخذ و المأخوذ منه یعتقدان حلیتها و ورد (ألزموهم بما ألزموا به أنفسهم) لا أن یکون شیئا لا یعتقدون حلیتها فإنه لا یجوز أخذها البتة.

و علیه یحمل الأخبار الواردة فی هذا الباب و تقدم طرف منها.

و یزیدها وضوحا ما رواه الشیخان فی القوی عن جراح المدائنی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یصلح شراء السرقة و الخیانة إذا عرفت(2).

و فی القوی عنه علیه السلام قال: من اشتری سرقة و هو یعلم فقد شرک فی عارها و إثمها3.

و فی القوی عن أبی عمر السراج عن أبی عبد الله علیه السلام فی الذی توجد عنده السرقة قال: هو غارم إذا لم یأت علی بائعها شهود4.

و فی الموثق کالصحیح، عن برید و محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من اشتری طعام قوم و هم له کارهون قص لهم من لحمه یوم

ص:125


1- (1) التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة خبر 52.
2- (2-3-4) التهذیب باب المکاسب خبر 208-209-210 و أورد الأول و الثالث أیضا فی باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 47-45 و أوردها فی الکافی باب شراء السرقة و الخیانة خبر 5-6-7.
باب المضاربة

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْمُضَارَبَةِ یُعْطَی الرَّجُلُ الْمَالَ فَیَخْرُجُ بِهِ إِلَی أَرْضٍ وَ یُنْهَی أَنْ یَخْرُجَ بِهِ إِلَی أَرْضٍ

القیمة(1) و سیجیء أیضا.

باب المضاربة

فی بعض النسخ، و لیس فی کثیر من النسخ، و یؤیده وجود الواو فی النسخ(2).

«و روی محمد بن الفضیل» فی القوی و لم یذکر طریقه، و الظاهر أنه أخذ من کتاب الحسین بن سعید کما یفعله المصنف کثیرا، و الشیخ رواه فی الصحیح، عن الحسین بن سعید عنه (3)«عن أبی الصباح الکنانی» الثقة العظیم الشأن «قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن المضاربة» و هی أن تعطی نقدا لغیرک یتجر فیه فیکون له سهم معلوم من الربح مشاعا کالنصف و الثلث من الربح و هی مفاعلة من الضرب فی الأرض و السیر فیها للتجارة لما کان الغالب فیها السفر «یعطی الرجل المال» أی النقد من الذهب و الفضة المعامل بهما «فیخرج» و فی یب (یخرج) أی لأن یخرج به «إلی أرض» مخصوص «و ینهی» و فی یب (و نهی )«فعصی»

ص:126


1- (1) الکافی باب من اشتری طعام قوم و هم له کارهون خبر 1 و التهذیب باب بیع الغرر و المجازفة إلخ خبر 51.
2- (2) یعنی وجود الواو فی قوله ره: و روی محمّد بن الفضیل إلخ.
3- (3) التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 22.

غَیْرِهَا فَعَصَی وَ خَرَجَ إِلَی أَرْضٍ أُخْرَی فَعَطِبَ الْمَالُ فَقَالَ هُوَ ضَامِنٌ وَ إِنْ سَلِمَ وَ رَبِحَ فَالرِّبْحُ بَیْنَهُمَا.

المالک «و خرج إلی أرض أخری فعطب» أی تلف «قال هو ضامن» للمخالفة «و إن سلم و ربح فالربح بینهما» أی لا تبطل بالمخالفة و إن أثرت فی الضمان.

و الموافق للأصول أن لا یکون له من الربح شیء، لکن خرج منها بالنصوص (منها) ما ذکر.

(و منها) ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أحدهما "علیهما السلام" قال: سألته عن الرجل یعطی المال مضاربة و ینهی أن یخرج به، فخرج قال:

یضمن المال و الربح بینهما(1).

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی الرجل یعطی الرجل المال فیقول له: ائت أرض کذا و کذا و لا تجاوزها و اشتر منها قال: فإن جاوزها و هلک المال فهو ضامن و إن اشتری متاعا فوضع فیه فهو علیه و إن ربح فهو بینهما.

و روی الکلینی فی الصحیح، عن أبی الصباح الکنانی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یعمل المال بالمضاربة (بالمال مضاربة - خ)؟ قال: له الربح و لیس علیه من الوضیعة شیء إلا أن یخالف عن شیء مما أمره صاحب المال.

و یدل علی جمیع ما تضمنه الأخبار السالفة مع الزیادة لأنه علیه السلام قال:

(له الربح) و لم یستثن منه فیکون له أیضا مع المخالفة، و الباقی ظاهر، و الزیادة المخالفة فی الطریق أیضا.

ص:127


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ضمان المضاربة و ما له من الربح خبر 2 1-7 و أورده الاولین فی التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 21-20.

......... و روی الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: المال الذی یعمل مضاربة له من الربح و لیس علیه من الوضیعة شیء إلا أن یخالف أمر صاحب المال (1)- و هو کالسابق.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یعطی الرجل مالا مضاربة و ینهاه أن یخرج به إلی أرض أخری فعصاه فقال: هو له ضامن و الربح بینهما إذا خالف شرطه و عصاه.

و فی الصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یعطی الرجل مالا مضاربة فیخالف ما شرط علیه قال: هو ضامن و الربح بینهما.

و فی الصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی المال الذی یعمل به مضاربة له من الربح، و لیس علیه من الوضیعة شیء إلا أن یخالف أمر صاحب المال فإن (و إن - خ) العباس کان کثیر المال و کان یعطی الرجال یعملون به مضاربة و یشترط علیهم أن لا ینزلوا بطن واد و لا یشتر و إذا کبد رطبة (أی حیوانا (قال - خ) فإن خالفت شیئا مما آمرک (أو أمرتک) به فأنت ضامن للمال.

فعل العباس و إن لم یکن فیه حجة عندنا، لکنه عند العامة معتبر لأنه من الصحابة الکبار، لکن تقریر المعصوم علیه السلام حجة و کأنه ورد تقیة بأن کان عنده علیه السلام من یتقی منه.

و فی الصحیح، عن رفاعة بن موسی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: المضارب یقول لصاحبه: إن أنت آذیته أو أکلته فأنت له ضامن قال: فهو له ضامن إذا خالف

ص:128


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 14-13 24-29 من کتاب التجارة.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ ضَمَّنَ تَاجِراً فَلَیْسَ لَهُ إِلاَّ رَأْسُ الْمَالِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنَ الرِّبْحِ شَیْ ءٌ.

شرطه(1).

و أیضا فی الصحیح، عن رفاعة بن موسی قال: سمعته یقول: المضارب یقول لصاحبه: إن آذیته أو أکلته فأنت له ضامن؟ قال: فهو یضمن (أو ضامن) إذا خالف شرطه.

و فی الموثق کالصحیح، عن جمیل، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل دفع إلی رجل مالا یشتری به ضربا من المتاع مضاربة فذهب فاشتری به غیر الذی أمره قال:

هو ضامن و الربح بینهما علی ما شرط.

و فی القوی، عن زید الشحام، عن أبی عبد الله علیه السلام فی المضاربة إذا أعطی الرجل المال و نهی أن یخرج بالمال إلی أرض أخری فعصاه فخرج به فقال هو ضامن و الربح بینهما.

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی القوی کالصحیح «من ضمن تاجرا فلیس له إلا رأس المال» أی من ضمنه مطلقا مع المخالفة و غیرها لئلا ینافی الأخبار السابقة.

و الوجه بعد النصوص أنه یصیر قرضا لأن ذلک من لوازمها، فذکر اللازم یستلزم الملزوم.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، و فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام

ص:129


1- (1) و أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 30-40 39-32-37.

......... من اتجر مالا و اشترط نصف الربح فلیس علیه ضمان، و قال: من ضمن تاجر فلیس له إلا رأس ماله و لیس له من الربح شیء(1).

و روی الشیخ فی الموثق، عن إسحاق بن عمار، عن أبی الحسن علیه السلام قال:

سألته عن مال المضاربة قال: الربح بینهما و الوضیعة علی المال(2) و ظهر ذلک المعنی من الأخبار المتقدمة أیضا.

(فأما) ما رواه الشیخ فی الحسن کالصحیح، عن الکاهلی، عن أبی الحسن موسی علیه السلام فی رجل دفع إلی رجل مالا مضاربة فجعل له شیئا من الربح مسمی فابتاع المضارب متاعا فوضع فیه قال: علی المضارب من الوضیعة بقدر ما جعل له من الربح3.

"فیمکن" أن یحمل علی المضارب الذی کان شریکا و أطلق علیه مجازا لما رواه الشیخان (و اللفظ للشیخ لظهوره) فی الصحیح و الکلینی فی الموثق، کالصحیح عن عبد الملک بن عتبة قال: سألت بعض هؤلاء یعنی أبا یوسف و أبا حنیفة فقلت: إنی لا أزال أدفع المال مضاربة إلی الرجل فیقول: قد ضاع أو قد ذهب قال: فادفع إلیه أکثره قرضا، و الباقی مضاربة فسألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذلک فقال: یجوز(3) و روی الشیخ فی الصحیح، عن عبد الملک بن عتبة الهاشمی قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام

ص:130


1- (1) الکافی باب ضمان المضاربة و ما له من الربح خبر 3 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 24.
2- (2-3) التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 14-16.
3- (4) التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 18 و الکافی باب النوادر خبر 16 من کتاب المعیشة.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ دَفَعَ إِلَی رَجُلٍ أَلْفَ دِرْهَمٍ مُضَارَبَةً فَاشْتَرَی أَبَاهُ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ قَالَ یُقَوَّمُ فَإِنْ زَادَ دِرْهَماً وَاحِداً أُعْتِقَ وَ اسْتُسْعِیَ فِی مَالِ الرَّجُلِ.

هل یستقیم لصاحب المال إذا أراد الاستیثاق لنفسه أن یجعل بعضه شرکة لیکون أوثق له فی ماله قال: لا بأس به(1).

و فی الصحیح، عن عبد الملک بن عتبة عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال:

سألته عن رجل أدفع إلیه مالا فأقول له، إذا دفعت المال و هو خمسون ألفا علیک من هذا المال عشرة آلاف درهم قرض و الباقی لی معک تشتری لی بها ما رأیت هل یستقیم هذا؟ هو أحب إلیک أم أستأجره فی مال بأجر معلوم؟ قال: لا بأس به2

«و روی عن محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح کالکلینی و الشیخ فی الصحیح(2)" و فی بعض نسخ الکافی محمد بن میسر "و الظاهر أنه روایتان لما رواه الشیخ أیضا فی الصحیح، عن محمد بن میسر و تقدم «فاشتری أباه و هو لا یعلم» بخلاف ما لو کان عالما فإنه لا یصح لعدم مصلحة المالک فیه و یشترط فیها مراعاة مصلحته «فإن زاد درهما واحدا» فللعامل فیه نصف درهم «أعتق»

هذا المقدار لعتق القرابة و الباقی بالسرایة «و استسعی» الأب «فی مال الرجل» و هو المالک.

و فیه مخالفة ظاهرة للأخبار الصحیحة التی تقدمت من أن السعی، إنما یکون إذا وقع العتق فی السدس، فما زاد، فإذا کان أقل من السدس فلا سعی، بل لا ینعتق شیء منه فیمکن اختصاص هذا الحکم بالمضاربة (أو) ذلک بالوصیة، علی

ص:131


1- (1-2) التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 19-20.
2- (3) الکافی باب ضمان المضاربة خبر 8 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 27.

وَ رَوَی السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ یَکُونُ لَهُ مَالٌ عَلَی رَجُلٍ فَیَتَقَاضَاهُ وَ لاَ یَکُونُ عِنْدَهُ مَا یَقْضِیهِ فَیَقُولُ هُوَ عِنْدَکَ مُضَارَبَةً قَالَ لاَ یَصْلُحُ حَتَّی یَقْبِضَهُ مِنْهُ.

أنه یمکن أن یکون التعبیر عنه للقلة و یفهم القلیل من ذلک الأخبار أنه الثلث حتی یکون حصة العامل السدس.

«و روی السکونی» فی القوی کالشیخین (1)«قال لا یصلح حتی یقبضه منه» فدل علی أنه لا تصح المضاربة بما فی الذمة، و علیه عمل الأصحاب و انجبر ضعف الخبر بعملهم لأنه یمکن أن یکون لهم أخبار متواترة و لم ینقلوا إلا هذا الخبر اعتمادا علی وجودها فی الکتب و بعده ضاع الکتب، و الوجه فی تخصیص هذه الأخبار بالذکر من بینها أن مثل هذا الخبر یتصل بأمیر المؤمنین علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فینقلونه تبرکا باسمهما و لرغبة العامة إلی کتبهم، و هذا الوجه مشاهد من الصدوق فی کثیر من الأبواب من هذا الکتاب و فی غیره من کتبه کما لا یخفی علی المتتبع.

و علی أی حال فلا یدل علی أکثر من أنه لا یصح المضاربة بما فی الذمة، و أما علی اشتراط کونه نقدا مسکوکا فلم یصل إلینا خبر به.

و یمکن أن یکونوا فهموا من لفظ المال فإنه مطلق و ینصرف إلی الشائع و هو النقد و فیه ما فیه فالظاهر جواز المضاربة بالمتاع کما ظهر من الأخبار المتواترة إلا أن یثبت إجماع یعلم دخول المعصوم علیه السلام فیه، و دونه خرط القتاد، و الله تعالی یعلم، و الأحوط کونها بالنقد خروجا من مخالفتهم.

ص:132


1- (1) الکافی باب المضاربة خبر 4 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 33.

وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْمُضَارِبُ مَا أَنْفَقَ فِی سَفَرِهِ فَهُوَ مِنْ جَمْعِ الْمَالِ فَإِذَا قَدِمَ بَلْدَتَهُ فَمَا أَنْفَقَ فَهُوَ مِنْ نَصِیبِهِ.

وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَنْ یَمُوتُ وَ عِنْدَهُ مَالُ الْمُضَارَبَةِ إِنَّهُ إِنْ سَمَّاهُ بِعَیْنِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ فَقَالَ هَذَا لِفُلاَنٍ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ مَاتَ وَ لَمْ یَذْکُرْهُ فَهُوَ أُسْوَةُ الْغُرَمَاءِ.

«و قال علی صلوات الله علیه» رواه الکلینی فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام(1).

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الصحیح و الشیخ و الحمیری فی الحسن کالصحیح عن علی بن جعفر، عن أخیه أبی الحسن" علیه السلام "قال: فی المضارب" أو المضاربة" ما أنفق فی سفره فهو من جمیع المال و إذا قدم بلده فما أنفق فمن نصیبه(2).

و الظاهر أن المراد بالسفر العرفی بقرینة المقابلة، فلو عزم علی الإقامة فی غیر بلده للتجارة أو ما یلزمه التجارة کعدم الرفقة فهو من الأصل و إن کان الأحوط احتسابه من ماله أو شرطه فی العقد لعدم صدق السفر شرعا.

«و کان علی صلوات الله علیه» رواه الشیخ فی القوی عن السکونی بإسناده عنه علیه السلام 3«أنه إن سماه» و یشکل فیما إذا لم یبق للغرماء شیء أو یقع النقص علیهم أما إذا لم یقع النقص علیهم فلا شک فی قبول قوله و یحمل الخبر علیه «و إن مات و لم یذکره فهو أسوة» بالکسر و الضم، القدوة «الغرماء»

أی متساوون فی المال و یقع النقص علیهم بأن ذکر أن عندی مال المضاربة کذا و لم یذکره بخصوصه کما هو ظاهر المقابلة.

بل إن قال" علی "فالحکم ما ذکر لأن لفظة" علی "ظاهرها اشتغال الذمة به بأن

ص:133


1- (1) الکافی باب المضاربة خبر 9.
2- (2-3) الکافی باب المضاربة خبر 5 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة 32-36.

......... کان وقع منه التعدی أو التقصیر و صار ضامنا فهو مع الغرماء متساوون فی المال إذا قال کان مال مضاربة زید کذا فإنه لا یدل علی وجوده الآن لأنه یمکن أن یکون سابقا و تلف بدون تقصیره، کما إذا أقام المالک البینة علی أنه أعطیته کذا مضاربة فلا یدل علی وجوده إلا إذا قالت البینة: إنا نعلم عدم تلفه و کذا إذا قال العامل: إن عندی کذا من مال المضاربة و لم یعینه فالظاهر أنه مقدم علی الغرماء و لا یقع النقص علیه.

هذا هو الموافق للأصول، و لکن جماعة من الأصحاب عملوا بإطلاق الخبر و جبروا ضعفه بالشهرة، و لکن الخبر أیضا غیر ظاهر فی الإطلاق و الله تعالی یعلم.

و روی الکلینی فی الموثق عن إسحاق بن عمار و الشیخ فی القوی، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یکون معه المال مضاربة فیقل ربحه فیتخوف أن یؤخذ منه فیزید صاحبه علی شرطه الذی کان بینهما، و إنما یفعل ذلک مخافة أن یؤخذ منه؟ قال: لا بأس(1).

فیدل علی أنها من العقود الجائزة، و یمکن فسخها، و علی أنه لا یلزم أن یکون الربح بینهما سواء، بل یجوز التفاضل.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن بکر بن حبیب قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام رجل دفع مال یتیم مضاربة فقال: إن کان ربح فللیتیم و إن کان وضیعة فالذی أعطی ضامن(2).

و ظاهره، عدم جوازها و عدم صحتها لأن العامل یسمع قوله فی التلف، فیمکن ادعاؤه التلف و لیس بمصلحة للیتیم، فلما لم یجز دفعه مضاربة، فلو تلف

ص:134


1- (1) الکافی باب المضاربة خبر 6 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 25.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 28-31-36.

......... کان الغرامة علی الدافع و یرجع بها علی العامل العالم دون الجاهل بخلاف ما لو أوصی رجل بدفع مال أولاده مضاربة کما سیجیء فإنه یجوز مطلقا أو من الثلث لورود الخبر به، مع أنه للرجل أن یتصرف فی ماله فی الکل أو الثلث ما دام فیه الروح فلیس ذلک من هذا الباب، و فی الحقیقة هی نکتة، بعد النص.

و روی فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن یحیی الکاهلی، عن أبی الحسن علیه السلام قال: قلت رجل سألنی أن أسألک أن رجلا إعطاء ما لا مضاربة یشتری له ما یری من شیء فقال: اشتر جاریة تکون معک فالجاریة إنما هی لصاحب المال إن کان فیها وضیعة فعلیه و إن کان فیها ربح فله، للمضارب أن یطأها؟ قال: نعم.

و یحمل التحلیل علی ما إذا لم یظهر فیها ربح أو شرط أن لا یکون للعامل ربح مطلقا أو فی خصوص هذه الجاریة فیکون حینئذ بضاعة لا مضاربة، و هو الظاهر من الخبر و إن أطلق علیها المضاربة تجوزا فإنه حینئذ یجوز التحلیل.

أما إذا کان مضاربة و ظهر فیها ربح و یکون للعامل فیه نصیب فإنه لا یجوز التحلیل علی ما ذهب إلیه جماعة للزوم تبعض البضع حینئذ" و قیل "بالجواز هنا و إطلاق الخبر دال علیه، مع الأخبار الکثیرة التی ستجیء إن شاء الله و لا یلزم تبعض البضع لأن حلیة البضع حینئذ بملک الیمین (أما) بالنظر إلی العامل فظاهر (و أما) بالنظر إلی حصة المالک فلان التحلیل تملیک منفعة الأمة علی الظاهر فإنه و إن تبعض من جهة النوع لکن لم یتبعض من حیث الجنس و التبعیض المحذور منه هو الثانی دون الأول لقوله تعالی: إِلاّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ - (1) و ظاهر الانفصال، الحقیقی و إن کان الأظهر منع الخلو.

ص:135


1- (1) المؤمنون - 6 و المعارج - 3.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلَیْنِ اشْتَرَکَا فِی مَالٍ فَرَبِحَا رِبْحاً وَ کَانَ مِنَ الْمَالِ دَیْنٌ وَ عَیْنٌ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ أَعْطِنِی رَأْسَ الْمَالِ وَ الرِّبْحُ لَکَ وَ مَا تَوِیَ فَعَلَیَّ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا اشْتَرَطَا وَ إِنْ کَانَ شَرْطاً

و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن علی بن محبوب عن رجل قال:

کتبت (أو عن رجل کتب) إلی الفقیه (أی أبا الحسن الثالث،" أو "أبا محمد" أو" الصاحب" علیهم السلام "علی بعد و علی هذه النسخة کان الخبر صحیحا، و علی الأولی کان قویا کالصحیح لأنهم علیه السلام لا یجیبون إلا الخواص من الشیعة سیما فی ذلک الزمان و الخوف العظیم من الطواغیت) فی رجل اشتری من رجل نصف دار مشاعا غیر مقسوم و کان شریکه الذی له النصف الآخر غائبا فلما قبضها و تحول عنها تهدمت (أو انهدمت) الدار و جاء سیل جارف(1) فهدمها و ذهب لها فجاء شریکها الغائب فطلب الشفعة من هذا فأعطاه الشفعة علی أن یعطیه ماله کملا الذی نقد فی ثمنها فقال له: ضع عنی قیمة البناء فإن البناء قد تهدم و ذهب به السیل ما الذی یجب فی ذلک؟ فوقع علیه السلام: لیس له إلا الشراء و البیع الأول إن شاء الله.

لأن الشفیع یأخذ ما وقع علیه البیع أولا کما تقدم و إن کان البائع غرم للمشتری نقصان البناء إذا کان قبل القبض فإن هذا نفع حصل للمشتری کالحاصل.

«و روی حماد» فی الصحیح «عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام (إلی قوله) و ما توی» أی هلک و تلف «فعلیک» (أو) فعلی و هو سهو «إذا اشترطا»

أی بعد الشرکة بأن یکون صلحا أو (إذا اشترکا) أی بعدها لا أن یکون ذلک قبل الشرکة لأن هذا الشرط مخالف لکتاب الله تعالی کما أشار علیه السلام إلیه «و إن

ص:136


1- (1) جرفه جرفا ذهب به کله أو جله، و الطین و الزبل عن وجه الأرض (اقرب الموارد).

یُخَالِفُ کِتَابَ اللَّهِ رُدَّ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

کان شرطا یخالف» (أو) و إن کانا شرطا ما یخالف «کتاب الله رد إلی کتاب الله» لأنه مخالف لوضع الشرکة لأن وضعها علی أن یکون النفع بینهما و التلف علیهما، هذا تأویل للخبر علی أصول العلماء و قواعدهم.

و لکن ظاهره جواز هذا الشرط لأن الموافق لکتاب الله و المخالف له ما یکون یتنافاه لا مثل هذه الأمور الخفیة التی لا یعلمها فحول العلماء فکیف بغیرهم، و کل شرط فهو خلاف مقتضی العقد علی تقدیر عدمه.

و الظاهر أن أمثال هذه العقود کالمضاربة و الشرکة و غیرهما أمانة مالکیة و یکره التقاص منه، لما رواه الشیخ فی الصحیح، عن حماد بن عیسی عن الحسین بن المختار (الموثق و لا یضر للإجماع عن حماد) قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

الرجل یکون له الشریک فیظهر علیه (أو فینظر) قد (أو و قد) اختان منه شیئا أ له أن یأخذ منه مثل الذی أخذ من غیر أن یبین (أو یتبین) ذلک؟ فقال، شوه، لهما اشترکا بأمانة الله، و إنی لأحب له أن رأی منه شیئا من ذلک أن یستر علیه، و ما أحب له أن یأخذ منه شیئا بغیر علمه(1).

و إن أمکن أن یقال هنا بالحرمة لأن الظاهر من الظهور أو النظر(2) ، الظن و یستبعد العلم لأنه یمکن حتی فی المشاهدة بأخذ عین مال الشرکة أن یکون قد اقترض سابقا للشرکة و أن یکون أخذه لأداء دینه.

ص:137


1- (1) التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 35.
2- (2) یعنی ان الظاهر من الظهور علی نسخة (یظهر) او النظر علی نسخة (ینظر) الظنّ إلخ.

وَ رَوَی ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: لاَ یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ مِنْکُمْ أَنْ یُشَارِکَ الذِّمِّیَّ وَ لاَ یُبْضِعَهُ بِضَاعَةً وَ لاَ یُودِعَهُ وَدِیعَةً وَ لاَ یُصَافِیَهُ الْمَوَدَّةَ.

«و روی ابن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن علی بن رئاب»

و یدل علی کراهة مشارکة الذمی و یدخل فیها المضاربة لأنها شرکة فی الربح، و علی إبضاعه البضاعة بأن یؤدی إلیه مالا یبعثه للتجارة و لا یکون للذمی شیء فإنها أمانة محضة و لیس الذمی محلا لها، بل یستحلون أموال المسلمین و فی الحقیقة تضییع للمال و لو لم یکن کذلک لکان مکروها أیضا أو حراما لأنها موادة و لا یجوز مودتهم، و علی کراهة الإیداع له، و علی کراهة إظهار المودة أو المحبة الباطنیة و یکون حراما لقوله تعالی: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ (2) ، و یمکن القول بالحرمة فی الجمیع أو بعضها و إطلاق (لا ینبغی) علی المحرمات شائع سیما إذا اجتمع مع المکروهات، و سیجیء ما یدل علی الجواز فی بعض الصور.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی القوی عن السکونی، عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال: کره مشارکة الیهودی و النصرانی و المجوسی إلا أن تکون تجارة حاضرة لا یغیب عنها المسلم(3) أی الاعتماد علیهم مکروه.

و فی معناهم (الفاسق) سیما شارب الخمر و نحوهم ممن لم یجرب أو بغیر بینة

ص:138


1- (1) الکافی باب مشارکة الذمی خبر 1 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 1.
2- (2) المجادلة - 22.
3- (3) الکافی باب مشارکة الذمی خبر 2 و التهذیب باب الشرکة و المضاربة خبر 2.

......... لحرمة إضاعة المال، لما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن حریز قال: کانت لإسماعیل بن أبی عبد الله علیه السلام دنانیر و أراد رجل من قریش أن یخرج إلی الیمن فقال إسماعیل:

یا أبه إن فلانا یرید الخروج إلی الیمن و عندی کذا و کذا دینارا أ فتری أن أدفعها إلیه یبتاع بها بضاعة من الیمن؟ فقال أبو عبد الله علیه السلام: یا بنی أ ما بلغک أنه یشرب الخمر؟ فقال إسماعیل: هکذا یقول الناس، فقال: یا بنی لا تفعل فعصی إسماعیل أباه و دفع إلیه دنانیر فاستهلکها و لم یأته بشیء منها.

فخرج إسماعیل و قضی أن أبا عبد الله علیه السلام حج، و حج إسماعیل تلک السنة فجعل یطوف بالبیت و یقول: اللهم أجرنی و اخلف علی فلحقه أبو عبد الله علیه السلام فهمزه (أی دفعه) بیده من خلفه و قال: مه یا بنی فلا و الله ما لک علی الله هذا (حجة - خ ل) و لا لک أن یأجرک و لا یخلف علیک و قد بلغک أنه یشرب الخمر فائتمنته فقال إسماعیل یا أبه (أبت - خ ل) إنی لم أره یشرب الخمر، إنما سمعت الناس یقولون فقال:

یا بنی إن الله عز و جل یقول فی کتابه یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ ، (1) یقول الله و یصدق للمؤمنین، فإذا شهد عندک المؤمنون فصدقهم و لا تأتمن شارب الخمر فإن الله عز و جل یقول فی کتابه وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ (2).

فأی سفیه أسفه من شارب الخمر، إن شارب الخمر لا یزوج إذا خطب و لا یشفع إذا شفع و لا یؤتمن علی أمانة، فمن ائتمنه علی أمانة فاستهلکها لم یکن للذی ائتمنه

ص:139


1- (1) التوبة - 62.
2- (2) النساء - 5.

......... علی الله أن یأجره و لا یخلف علیه(1).

و فی القوی کالصحیح، عن أبی الربیع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: من ائتمن شارب الخمر علی أمانة بعد علمه فیه فلیس له علی الله ضمان و لا أجر له و لا خلف2

و بسندین قویین، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من ذهب حقه علی غیر بینة لم یؤجر(2).

و بسندین قویین عن عمران بن أبی عاصم و عمار بن أبی عاصم (أو عمار أبی عاصم) قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: أربعة لا یستجاب لهم دعوة، رجل کان له مال فأدانه بغیر بینة فیقول الله عز و جل: أ لم آمرک بالشهادة4.

و فی الصحیح، عن معمر بن خلاد قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول کان أبو جعفر علیه السلام یقول: لم یخنک الأمین و لکن ائتمنت الخائن(3).

و فی القوی کالصحیح، عن أبی حمزة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من عرف من عبد من عبید الله کذبا إذا حدث و خلفا إذا وعد و خیانة إذا ائتمن ثمَّ ائتمنه علی أمانة کان حقا علی الله أن یبتلیه فیها ثمَّ لا یخلف علیه و لا یأجره .

ص:140


1- (1-2) الکافی باب آخر منه فی حفظ المال و کراهة الاضاعة خبر 1-3 من کتاب المعیشة.
2- (3-4) الکافی باب من أدان بغیر بینة خبر 3 و 4 و 1 و 2 من کتاب المعیشة و أورد الأول فی التهذیب باب من الزیادات خبر 34 من کتاب التجارة.
3- (5) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب من الزیادات خبر 33-32-31 من کتاب المعیشة و الکافی باب نادر بعد باب من أدان ماله بغیر بینة - خبر 4-15.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ الْغَنَمُ یَحْلُبُهَا لَهَا أَلْبَانٌ کَثِیرَةٌ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَا تَقُولُ فِی شِرَاءِ الْخَمْسِمِائَةِ رِطْلٍ بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً یَأْخُذُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْهُ أَرْطَالاً حَتَّی یَسْتَوْفِیَ مَا یَشْتَرِی مِنْهُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهَذَا وَ نَحْوِهِ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ رِفَاعَةَ النَّخَّاسِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَاوَمْتُ رَجُلاً بِجَارِیَةٍ فَبَاعَنِیهَا بِحُکْمِی فَقَبَضْتُهَا عَلَی ذَلِکَ ثُمَّ بَعَثْتُ إِلَیْهِ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ

و فی القوی عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس لک أن تتهم من ائتمنته و لا تأتمن الخائن و قد جربته.

و عن أبی الحسن علیه السلام قال: إذا کان الجور أغلب من الحق لم یحل لأحد أن یظن بأحد خیرا حتی یعرف ذلک منه(1).

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (2)«عن أبی ولاد»

و یدل علی جواز ابتیاع ما لیس عند البائع بأن یکون فی ذمته و یؤدی کل یوم شیئا حتی یتم، و یمکن إرجاعه إلی السلف فإن ذکرا فی متن العقد الآجال المتعددة فهو سلف و إن لم یذکرا لکن اشتری منه فی ذمته و تبرع بالمدة فی الأخذ کذلک فهو من قبیل بیع ما فی الذمم و سیجیء، «و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (3)«ساومت»

أی قاولت للبیع «بجاریة» فی قیمتها «فباعنیها بحکمی» أی بما أقول، 142 و المشهور أنه بیع غرر منهی عنه، فیمکن أن لا یکون داخلا فیه باعتبار لزوم ثمن المثل أو یکون، و یکون مستثنی بالخبر الصحیح، و الأول أظهر و قد تقدم الأخبار الکثیرة فی أن الوط ء مانع من الرد بالعیب إلا أن یکون حملا و فی لزوم الأرش.

ص:141


1- (1) الکافی باب نادر (بعد باب من أدان ماله بغیر بینة) خبر 2 من کتاب المعیشة.
2- (2) الکافی باب السلم فی الرقیق و غیره من الحیوان خبر 13 و التهذیب باب الغرر و المجازفة إلخ خبر 23.
3- (3) الکافی باب شراء الرقیق خبر 4 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 11.

وَ قُلْتُ لَهُ هَذِهِ أَلْفُ دِرْهَمٍ عَلَی حُکْمِی عَلَیْکَ فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَهَا مِنِّی وَ قَدْ کُنْتُ مَسِسْتُهَا قَبْلَ أَنْ أَبْعَثَ إِلَیْهِ بِالثَّمَنِ فَقَالَ أَرَی أَنْ تُقَوَّمَ الْجَارِیَةُ قِیمَةً عَادِلَةً فَإِنْ کَانَ ثَمَنُهَا أَکْثَرَ مِمَّا بَعَثْتَ بِهِ إِلَیْهِ کَانَ عَلَیْکَ أَنْ تَرُدَّ عَلَیْهِ مَا نَقَصَ مِنَ الْقِیمَةِ وَ إِنْ کَانَ ثَمَنُهَا أَقَلَّ مِمَّا بَعَثْتَ بِهِ إِلَیْهِ فَهُوَ لَهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنْ وَجَدْتُ بِهَا عَیْباً بَعْدَ مَا مَسِسْتُهَا قَالَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَرُدَّهَا وَ لَکَ أَنْ تَأْخُذَ قِیمَةَ مَا بَیْنَ الصِّحَّةِ وَ الْعَیْبِ مِنْهُ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ زِیَادٍ الْکَرْخِیِّ قَالَ: اشْتَرَیْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جَارِیَةً فَلَمَّا ذَهَبْتُ أَنْقُدُهُمْ قُلْتُ أَسْتَحِطُّهُمْ قَالَ لاَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَهَی عَنِ الاِسْتِحْطَاطِ بَعْدَ الصَّفْقَةِ.

«و روی الحسین بن محبوب» فی الصحیح و الشیخ فی الصحیح، و فی الحسن کالصحیح کالکلینی عن ابن أبی عمیر (1)«عن إبراهیم الکرخی» له کتاب معتمد الطائفة و هو کثیر الروایة مع أن جهله لا یضر لصحته عن الحسن و ابن أبی عمیر، و یدل علی کراهیة طلب النقصان من المشتری بعد البیع و سیجیء أیضا ما یدل بظاهره علی الحرمة و لکنه ینبغی أن یحمل علی الإکراه أو الکراهة و إلا فلا شیء مانع من الإحسان.

مع أنه روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن معلی بن خنیس عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یشتری المتاع ثمَّ یستوضع؟ قال: لا بأس به، و أمرنی

ص:142


1- (1) الکافی باب الاستحطاط بعد الصفقة خبر 1 و التهذیب باب من الزیادات خبر 37 من کتاب التجارة.

وَ رَوَی ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ أَصْوَافَ مِائَةِ نَعْجَةٍ وَ مَا فِی بُطُونِهَا مِنْ حَمْلٍ بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِی بُطُونِهَا حَمْلٌ کَانَ رَأْسُ مَالِهِ فِی الصُّوفِ.

فکلمت له رجلا فی ذلک(1) ، و فی الموثق عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: الرجل یستوهب من الرجل الشیء بعد ما یشتری فیهب له أ یصلح له؟ قال: نعم2.

و فی الموثق و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن علی بن میمون قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إنی أتقبل العمل فیه الصناعة و فیه النقش فأشارط النقاش علی شیء فیما بینی و بینه العشرة أزواج بخمسة دراهم أو العشرین بعشرة، فإذا بلغ الحساب قلت له: أحسن فأستوضعه من الشرط الذی شارطته علیه؟ قال: بطیب نفسه؟ فقلت: نعم قال: لا بأس(2).

«و روی ابن» أو الحسن بن «محبوب» فی الصحیح کالشیخین (3)«عن إبراهیم الکرخی» و تقدم، و یدل علی جواز بیع المجهول مع المعلوم، و لا یتوهم عدم جواز بیع الصوف بدون الکیل أو الوزن فإنه و إن کان کذلک بعد الجز لکنه قبل الجز کالثمرة علی الشجرة یجوز بیعه جزافا، (و نهی) رسول الله

ص:143


1- (1-2) التهذیب باب من الزیادات خبر 39-38.
2- (3) الکافی باب الرجل یتقبل بالعمل ثمّ یقبله من غیره إلخ خبر 3 و التهذیب باب من الزیادات خبر 40 من کتاب التجارة و فیه (عن علی ابی الاکراد) بدل (علی بن میمون).
3- (4) التهذیب باب الغرر و المجازفة إلخ خبر 10 و الکافی باب بیع العدد و المجازفة خبر 10.

......... صلی الله علیه و آله عن بیع ما فی البطون لو صح (فمحمول) علی المنفرد و هنا منضم مع المعلوم.

و یؤیده ما رواه الشیخان (فی الصحیح علی المشهور و الظاهر) عن عیص بن القاسم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل له نعم یبیع ألبانها بغیر کیل؟ قال:

نعم حتی ینقطع أو شیء منها(1).

و فی القوی عن البزنطی کالصحیح، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا کانت أجمة لیس فیها قصب أخرج شیء من السمک فیباع و ما فی الأجمة2.

و روی الشیخ فی الموثق، عن معاویة بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا بأس بأن یشتری الآجام إذا کان فیها قصب(2)

و فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام فی شراء الأجمة لیس فیها قصب إنما هی ماء قال، تصید کفا من سمک تقول: اشتری منک هذا السمک و ما فی هذه الأجمة بکذا و کذا4 و قد تقدم الأخبار فیه أیضا.

أما إذا کان مجهولا مطلقا فلا یجوز، لما رواه الشیخان فی القوی، عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أمیر المؤمنین علیه السلام نهی أن یشتری شبکة الصیاد یقول: اضرب بشبکتک فما خرج فهو من مالی بکذا و کذا .

ص:144


1- (1-2) الکافی باب العدد و المجازفة خبر 5-11 و التهذیب باب الغرر و المجازفة الخ خبر 8-14.
2- (3-4) التهذیب باب الغرر و المجازفة إلخ خبر 21-22.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی سِهَامَ الْقَصَّابِینَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْرُجَ السَّهْمُ قَالَ إِنِ اشْتَرَی سَهْماً فَهُوَ بِالْخِیَارِ إِذَا خَرَجَ.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن زید الشحام» لکن فی کتابیهما قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل یشتری سهام القصابین من قبل أن یخرج السهم فقال: لا یشتری شیئا حتی یعلم (من - خ) أین یخرج السهم فإن اشتری شیئا فهو بالخیار إذا خرج، و الظاهر أن السهو من النساخ.

و الظاهر أن القصابین یشترون ألف غنم مثلا بنسبة أموالهم أو رؤوسهم فإن کانوا عشرة مثلا و اشتروا جمیعا بأن یکونوا جمیعا القابل أو وکلوا غیرهم و قبل فحینئذ یکون لکل واحد منهم عشر المجموع و یجوز شراء حصته قبل القسمة، لکن الظاهر أنهم یقسمون جزافا لا تعدیلا فلو کان الشراء بعد القسمة جزافا و لم یدل دلیل علی حرمة الغرر فی القسمة، بل الأخبار فی البیع، فحینئذ یجوز الشراء منهم، أما لو کان الشراء قبل القسمة، و تعلم أنهم یقسمون جزافا، فحینئذ لا یجوز البیع و لا القسمة.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن منهال القصاب قال:

قلت لأبی عبد الله علیه السلام: اشتری الغنم أو یشتری الغنم جماعة ثمَّ تدخل دارا ثمَّ یقوم رجل علی الباب فیعد واحدا، و اثنین، و ثلاثة، و أربعة، و خمسة ثمَّ یخرج السهم؟ قال: لا یصلح هذا إنما یصلح السهام إذا عدلت القسمة، و یمکن حمله

ص:145


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب آخر منه بعد (باب السلم فی الرقیق و غیره من الحیوان) خبر 2 و 3 و التهذیب باب ابتیاع الحیوان خبر 53-52.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ یَهَبُ لِعَبْدِهِ أَلْفَ دِرْهَمٍ أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَکْثَرَ فَیَقُولُ حَلِّلْنِی مِنْ ضَرْبِی إِیَّاکَ أَوْ مِنْ کُلِّ مَا کَانَ مِنِّی إِلَیْکَ أَوْ مِمَّا أَخَفْتُکَ وَ أَرْهَبْتُکَ فَیُحَلِّلُهُ وَ یَجْعَلُهُ فِی حِلٍّ رَغْبَةً فِیمَا أَعْطَاهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَوْلَی بَعْدُ أَصَابَ الدَّرَاهِمَ الَّتِی أَعْطَاهُ فِی مَوْضِعٍ قَدْ وَضَعَهَا فِیهِ الْعَبْدُ فَأَخَذَهَا الْمَوْلَی أَ حَلاَلٌ هِیَ لَهُ فَقَالَ لاَ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَیْسَ الْعَبْدُ وَ مَالُهُ لِمَوْلاَهُ قَالَ لَیْسَ هَذَا ذَاکَ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْ لَهُ فَلْیَرُدَّهَا عَلَیْهِ فَإِنَّهُ لاَ یَحِلُّ لَهُ فَإِنَّهُ افْتَدَی بِهَا نَفْسَهُ مِنَ الْعَبْدِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ الْقِصَاصِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَقُلْتُ لَهُ فَعَلَی الْعَبْدِ أَنْ یُزَکِّیَهَا إِذَا حَالَ عَلَیْهَا الْحَوْلُ قَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ یَعْمَلَ لَهُ بِهَا وَ لاَ یُعْطَی الْعَبْدُ مِنَ الزَّکَاةِ شَیْئاً.

الکراهة مع الخیار کما هو ظاهر الأخبار.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح، و رواه الشیخ فی الصحیح أو القوی کالصحیح (1)«عن إسحاق بن عمار» الموثق و لا یضر «بعد أن» و لیس (أن) فی یب و هو الصواب، و یدل علی تملک العبد أرش الجنایة، و علی أنه لیس فی ماله زکاة لعدم تمکنه من التصرف علی الظاهر، و تظهر الفائدة بعد العتق أو لعدم تمکنه من التصرف التام، بل له أن یتصرف فیما لا یکون سببا لضیاع ماله من الإسراف بخلاف ما إذا صرفه فیما یحتاج إلیه و یکون دافعا للمولی بأن یصرفه فی الملبوس و لا یعطیه المولی، و یمکن الحمل علی الاستحباب للأخبار الکثیرة التی ستجیء فی أنه عبد مملوک لا یقدر علی شیء و تخصیص فاضل الضریبة و أرش الجنایة منها أظهر.

ص:146


1- (1) التهذیب باب العتق و احکامه خبر 41 من کتاب العتق.

وَ رُوِیَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی مِنَ الرَّجُلِ الْبَیْعَ فَیَسْتَوْهِبُهُ بَعْدَ الشِّرَاءِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَحْمِلَهُ عَلَی الْکُرْهِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رُوِیَ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: أَتَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِجَارِیَةٍ أَعْرِضُهَا عَلَیْهِ فَجَعَلَ یُسَاوِمُنِی وَ أَنَا أُسَاوِمُهُ ثُمَّ بِعْتُهَا إِیَّاهُ فَضَمِنَ عَلَی یَدِی - فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا سَاوَمْتُکَ لِأَنْظُرَ الْمُسَاوَمَةُ تَنْبَغِی أَوْ لاَ تَنْبَغِی فَقُلْتُ قَدْ حَطَطْتُ عَنْکَ عَشَرَةَ دَنَانِیرَ قَالَ هَیْهَاتَ أَ لاَّ کَانَ هَذَا قَبْلَ الضَّمَّةِ أَ مَا بَلَغَکَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْوَضِیعَةُ بَعْدَ الضَّمَّةِ حَرَامٌ.

وَ رَوَی رَوْحٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: تِسْعَةُ أَعْشَارِ الرِّزْقِ فِی التِّجَارَةِ.

«و روی عن یونس بن یعقوب» الطریق قوی و هو موثق.

و یقرب منه ما رواه الشیخ عنه فی الموثق(1) و قد تقدم آنفا فی جواز الاستحطاط بعد الصفقة «و روی، عن زید الشحام» فی الطریق ضعف و هو ثقة و رواه الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح (2)«فضمن علی یدی» کما فی یب، و فی (فی) (فضم علی یدی) أی حصل البیع، و کذا فی الضمنتین بالضم. و یدل علی کراهة قبول الحط فکیف الاستحطاط، و یمکن أن یکون ذلک مکروها بالنسبة إلی أمثالهم أو أمثال جماعة یرید البائع الحط رعایة لفضلهم و صلاحهم، بل الدغدغة هنا أعظم إذا لم یکونوا فی الواقع کذلک و لهذا کره لذوی المروات التوجه إلی أمثال هذه المعاملات.

«و روی روح» فی الموثق أو ذریح فی الحسن، و رواه الکلینی بسندین

ص:147


1- (1) التهذیب باب من الزیادات خبر 39 من کتاب التجارة.
2- (2) الکافی باب الاستحطاط بعد الصفقة خبر 2.

وَ رَوَی ابْنُ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ سَمُرَةَ ابْنَ جُنْدَبٍ کَانَ لَهُ عَذْقٌ فِی حَائِطِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ کَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِیِّ فِیهِ الطَّرِیقُ إِلَی الْحَائِطِ فَکَانَ یَأْتِیهِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ وَ لاَ یَسْتَأْذِنُ فَقَالَ إِنَّکَ تَجِیءُ وَ تَدْخُلُ وَ نَحْنُ فِی حَالٍ نَکْرَهُ أَنْ تَرَانَا عَلَیْهِ فَإِذَا جِئْتَ فَاسْتَأْذِنْ حَتَّی نَتَحَرَّزَ ثُمَّ نَأْذَنَ لَکَ وَ تَدْخُلَ قَالَ لاَ أَفْعَلُ هُوَ مَالِی أَدْخُلُ عَلَیْهِ وَ لاَ أَسْتَأْذِنُ فَأَتَی الْأَنْصَارِیُّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَشَکَا إِلَیْهِ وَ أَخْبَرَهُ فَبَعَثَ إِلَی سَمُرَةَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ اسْتَأْذِنْ عَلَیْهِ فَأَبَی وَ قَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلْأَنْصَارِیِّ فَعَرَضَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یَشْتَرِیَ مِنْهُ بِالثَّمَنِ فَأَبَی عَلَیْهِ وَ جَعَلَ یَزِیدُهُ فَیَأْبَی أَنْ یَبِیعَ

قویین (1) «عن أبی عبد الله علیه السلام قال: تسعة أعشار الرزق فی التجارة» الظاهر أن المراد بالتجارة ما یکون له سبب، و بغیرها ما لا یکون له سبب کما تقدم أنه أبی الله تعالی أن یرزق المؤمنین إلا من حیث لا یحتسبون، و یمکن أن یکون المراد بها ما یقابل الزراعة فإنها مع کثرة النفع عشر التجارة.

«و روی ابن بکیر» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(2) و رواه الکلینی أیضا فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن مسکان 3«عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام»

لکن باختلاف یسیر لفظی غیر مغیر للمعنی و تقدم مشروحا.

ص:148


1- (1) رواه فی باب النوادر خبر 58 من کتاب المعیشة فی ذیل خبر طویل عن الفضل بن أبی قرة عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) و فیه قال: الرزق عشرة اجزاء تسعة اجزاء فی التجارة و واحدة فی غیرها و فی ذیل خبر محمّد الزعفرانی حدیث 3 من باب فضل التجارة و المواظبة علیها عنه علیه السلام ان تسعة اعشار الرزق فی التجارة.
2- (2-3) الکافی باب الضرار خبر 2-8 من کتاب المعیشة و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه و الکلاء إلخ خبر 25 من کتاب التجارة.

فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ لَهُ لَکَ عَذْقٌ فِی الْجَنَّةِ فَأَبَی أَنْ یَقْبَلَ ذَلِکَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْأَنْصَارِیَّ أَنْ یَقْلَعَ النَّخْلَةَ فَیُلْقِیَهَا إِلَیْهِ وَ قَالَ لاَ ضَرَرَ وَ لاَ إِضْرَارَ.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَدْفَعُ الطَّعَامَ إِلَی الطَّحَّانِ فَیُقَاطِعُهُ عَلَی أَنْ یُعْطِیَ صَاحِبَهُ لِکُلِّ عَشَرَةِ أَمْنَانٍ عَشَرَةَ أَمْنَانِ دَقِیقٍ قَالَ لاَ فَقُلْتُ فَرَجُلٌ یَدْفَعُ السِّمْسِمَ إِلَی الْعَصَّارِ فَیَضْمَنُ لَهُ بِکُلِّ صَاعٍ أَرْطَالاً مُسَمَّاةً فَقَالَ لاَ.

بَابُ بَیْعِ الْکَلَإِ وَ الزَّرْعِ وَ الْأَشْجَارِ وَ الْأَرَضِینَ وَ الْقُنِیِّ وَ الشِّرْبِ وَ الْعَقَارِ

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخین (1)«قال لا» لأنه یمکن أن ینقص کما هو الغالب سیما إذا کان فی الحنطة تراب و نحوه و یمکن أن یکون المراد نفی اللزوم أی العامل أمین و یلزم أن یؤدی إلی المالک ما حصل سواء کان أقل أو أکثر.

باب بیع الکلاء و العشب و الزرع و الأشجار و الأرضین

«و القنی» بضم القاف و کسر النون و تشدید الیاء جمع قنی کعصی جمع قناة و هو الآبار التی تحفر فی الأرض متتابعة لیستخرج ماءها «و الشرب»

بالکسر، الماء «و العقار» الضیعة.

ص:149


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین و أکثر من ذلک خبر 7 و الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 11.

رَوَی أَبَانٌ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ بَیْعِ الْکَلَإِ إِذَا کَانَ سَیْحاً یَعْمِدُ الرَّجُلُ إِلَی مَائِهِ فَیَسُوقُهُ إِلَی الْأَرْضِ فَیَسْقِیهِ الْحَشِیشَ وَ هُوَ الَّذِی حَفَرَ النَّهَرَ وَ لَهُ الْمَاءُ یَزْرَعُ بِهِ مَا یَشَاءُ فَقَالَ إِذَا کَانَ الْمَاءُ لَهُ فَلْیَزْرَعْ بِهِ مَا شَاءَ وَ یَبِیعُهُ بِمَا أَحَبَّ.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«عن إسماعیل بن الفضل» و هو بصری ثقة و هاشمی مجهول، و الکتاب المنسوب إلی الهاشمی هو من البصری الثقة، فعلی أی حال کلما یروی عن إسماعیل فهو من عن الثقة فتدبر «إذا کان» ماؤه «سیحا» جاریا «یعمد» یقصد «الرجل إلی مائه»

الجاری «فیسوقه إلی الأرض» أرضه «و هو الذی حفر النهر» بیان لمالکیته الماء و لو کان من المباح کالأنهار العظیمة بأن حفر نهرا و ساق ماء النهر المباح إلی نهره فیصیر به ملکه فقرره علی استدلاله بالملک «فقال إذا کان الماء له» بأی وجه کان بهذا الوجه أو بغیره من وجوه الملک کحفر القناة أو النزح من البئر أو بالشراء أو بغیرها «فلیزرع به ما شاء» من أنواع الزرع سواء کان حشیشا أو غیره «و یبیعه بما أحب» بأی ثمن شاء و لا یتوهم أنه من باب الحمی المنهی عنه، لأنه فی المباح و هذا مملوک.

و فیهما زیادة (قال و سألته عن بیع حصائد الحنطة و الشعیر و سائر الحصائد فقال:

حلال فلیبعه إن شاء) و السؤال نشأ عن توهم أنه لا یمکن کیلها و لا وزنها عادة قبل التصفیة مع أنها مکیل أو موزون، و لو وزن کذلک لا یعلم مقدار کل واحدة من الحب و التبن و هو جهالة و غرر و یرجع الجواب إلی أنها قبل التصفیة لیست مما یکال أو یوزن فهی کما قبل الحصار و لو احتاج إلیهما لکان التقدیر کذلک کافیا لرفع الغرر،

ص:150


1- (1) الکافی باب بیع المرعی خبر 4 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه و الکلاء إلخ خبر 7.

......... و الأظهر عدم الاحتیاج.

و یمکن أن یکون المراد بالحصائد أسافل الزرع التی لا یتمکن منها المنجل(1)

و حینئذ یکون السؤال باعتبار أن الغالب عدم بیعه بل یذرونها لینتفع الناس منها مجانا، و حینئذ یکون الجواب أظهر و أوفق بالسؤال السابق، بل هذا هو الأظهر.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن البزنطی، عن محمد بن عبد الله قال: سألت الرضا علیه السلام عن الرجل تکون له الضیعة و یکون لها حدود تبلغ حدودها عشرین و بأقل و أکثر یأتیه الرجل فیقول له أعطنی من مراعی ضیعتک و أعطیک کذا و کذا درهما فقال: إذا کانت له فلا بأس(2)

فأما ما رواه الکلینی فی القوی عن یونس، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل المسلم تکون له الضیعة فیها جبل (جل - خ ل) مما یباع یأتیه أخوه المسلم و له غنم قد احتاج إلی جبل یحل له أن یبیعه الجبل (الجل - خ ل) کما ببیع من غیره أو یمنعه من الجبل (الجل - خ) إن طلبه بغیر ثمن و کیف حاله فیه و ما یأخذه؟ قال: لا یجوز له بیع جبله (جله - خ) من أخیه لأن الجبل (الجل - خ) لیس جبله (جله - خ) إنما یجوز له البیع من غیر المسلم(3).

فیمکن حمله علی الکراهة و یؤیده قوله علیه السلام (من أخیه) أی الشیعة (أو) یحمل علی المفتوحة عنوة لقوله علیه السلام (لأن الجبل لیس جبله) أی هو لکافة المسلمین

ص:151


1- (1) المنجل بالفارسیة «داس».
2- (2) الکافی باب بیع المرعی خبر 3 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 9 و فی التهذیب الراوی محمّد بن أحمد بن عبد اللّه.
3- (3) الکافی باب بیع المرعی خبر 1.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنْ شِرَاءِ الْقَصِیلِ یَشْتَرِیهِ الرَّجُلُ فَلاَ یَقْصِلُهُ وَ یَبْدُو لَهُ فِی تَرْکِهِ حَتَّی یَخْرُجَ سُنْبُلُهُ شَعِیراً أَوْ حِنْطَةً وَ قَدِ اشْتَرَاهُ مِنْ أَصْلِهِ وَ مَا کَانَ عَلَی أَرْبَابِهِ

و إن کان هو أولی بتقدم الید من غیره و حینئذ (إما) أن یحمل النهی عن بیع أصل الجبل لا حشیشه أو الاستحباب.

لما رواه الشیخان فی القوی، عن موسی بن إبراهیم، عن أبی الحسن علیه السلام قال: سألته عن بیع الکلاء و المرعی فقال: لا بأس به قد حمی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم النقیع لخیل المسلمین(1).

فحینئذ یحمل علی مرعی أقطعه الإمام علیه السلام بقرینة التعلیل، و لما سیجیء أن الناس فیه شرع سواء أو ورد للتقیة لأن العامة یجوزون لسلاطینهم الحمی (و النقیع) بالنون و القاف موضع حماه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لنعم الفیء و خیل المجاهدین فلا یرعاه غیرها و هو موضع قریب من المدینة کان یستنقع أی یجتمع فیه الماء.

«و سأله» أی أبا عبد الله علیه السلام «سماعة» فی الموثق کالشیخین عنه علیه السلام (2)«عن شراء القصیل» و هو ما اقتصل من الزرع أخضر فکأنه یشتریه بشرط القطع و إن لم یشترط «فلا یقصله و یبدو له» الرأی فی ترکه «حتی یصیر شعیرا أو حنطة و قد اشتراه من أصله» علة لجواز ترکه و کذا قوله «و ما کان علی أربابه من خراج فهو علی العلج» أی علی الزارع المجوسی فلا یتضرر المسلم

ص:152


1- (1) الکافی باب بیع المرعی خبر 5 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 10.
2- (2) التهذیب باب بیع الماء و المنع منه إلخ خبر 11 و الکافی باب بیع الزرع الاخضر و القصیل و اشباهه خبر 6.

مِنْ خَرَاجٍ فَهُوَ عَلَی الْعِلْجِ فَقَالَ إِنْ کَانَ اشْتَرَطَ حِینَ اشْتَرَاهُ إِنْ شَاءَ قَطَعَهُ قَصِیلاً وَ إِنْ شَاءَ تَرَکَهُ کَمَا هُوَ حَتَّی یَکُونَ سُنْبُلاً وَ إِلاَّ فَلاَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَتْرُکَهُ حَتَّی یَکُونَ سُنْبُلاً.

بترکه - و فی (فی) (قد اشتراه من أصله علی إن نابه(1) أی نزل به خراج فهو علی العلج) فحینئذ علة واحدة معلولة و فی یب (علی أربابه خراج أو هو علی العلج) و حینئذ یصیر سؤالا غیر مجاب ، «فقال إن کان اشترط» حین العقد بأن یکون له الخیار فی القطع و الترک فحینئذ یجوز له الترک و إن لم یشترط فظاهره البیع بشرط القطع و لا یجوز الترک إلا برضی صاحب الملک.

و یحمل علی الرضا أو اشتراط الإبقاء، ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا بأس بأن تشتری زرعا أخضر ثمَّ تترکه حتی تحصده إن شئت أو تعلفه من قبل أن یسنبل و هو حشیش و قال: لا بأس أیضا أن تشتری زرعا قد سنبل و بلغ بحنطة(2).

و فی الحسن کالصحیح، عن بکیر بن أعین قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أ یحل شراء الزرع أخضر؟ قال: نعم لا بأس به.

قال الکلینی و الشیخ بعده: عنه عن زرارة مثله و قال: لا بأس بأن تشتری الزرع أو القصیل أخضر ثمَّ تترکه إن شئت حتی یسنبل ثمَّ تحصده و إن شئت أن تعلف دابتک قصیلا فلا بأس به قبل أن یسنبل فأما إذا سنبل فلا تعلفه رأسا فإنه لإفساد (فساد - خ کا).

ص:153


1- (1) فی نسخة الکافی المطبوعة «ان ما به من خراج علی العلج.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب بیع الزرع الاخضر إلخ خبر 1-2 3-4 من کتاب المعیشة و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 14-15-16-13.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنِ الرَّجُلِ اشْتَرَی مَرْعًی یَرْعَی فِیهِ بِخَمْسِینَ دِرْهَماً أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَکْثَرَ فَأَرَادَ أَنْ یُدْخِلَ مَعَهُ مَنْ یَرْعَی مَعَهُ وَ یَأْخُذَ مِنْهُمُ الثَّمَنَ قَالَ فَلْیُدْخِلْ مَعَهُ مَنْ شَاءَ بِبَعْضِ مَا أَعْطَی وَ إِنْ أَدْخَلَ مَعَهُ بِتِسْعَةٍ وَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَکَانَ غَنَمُهُ تَرْعَی بِدِرْهَمٍ فَلاَ بَأْسَ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَبِیعَهُ بِخَمْسِینَ دِرْهَماً وَ یَرْعَی مَعَهُمْ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ قَدْ عَمِلَ فِی الْمَرْعَی عَمَلاً حَفَرَ بِئْراً أَوْ شَقَّ نَهَراً بِرِضَا أَصْحَابِ الْمَرْعَی فَلاَ بَأْسَ بِأَنْ یَبِیعَهُ بِأَکْثَرَ مِمَّا اشْتَرَاهُ بِهِ لِأَنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ عَمَلاً فَلِذَلِکَ یَصْلُحُ لَهُ.

وَ رَوَی سُلَیْمَانُ بْنُ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنِّی لَأَکْرَهُ أَنْ أَسْتَأْجِرَ الرَّحَی وَحْدَهَا ثُمَّ أُؤَاجِرَهَا بِأَکْثَرَ مِمَّا اسْتَأْجَرْتُهَا إِلاَّ أَنْ أُحْدِثَ فِیهَا حَدَثاً أَوْ أُغْرَمَ

الظاهر إرجاع الضمیر إلی بکیر، و یمکن إرجاعه إلی حریز. و علی أی حال فالظاهر أن زرارة یروی عن أبی عبد الله علیه السلام بقرینة قوله: و قال.

و فی القوی عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام فی زرع بیع و هو حشیش ثمَّ سنبل قال: لا بأس إذا قال: أبتاع منک ما یخرج من هذا الزرع فإذا اشتراه و هو حشیش فإن شاء أعفاه و إن شاء تربص به.

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخین(1) و یدل علی کراهة الإجارة مثل ما استأجره أو بأزید إذا انتفع به فإنه من الربا المعنویة المکروهة، أما إذا عمل عملا أو کان بأنقص کان الانتفاع بإزاء العمل أو الزیادة «أو شق نهرا» (أو تعنی فیه برضی إلخ) کما فیهما أی تعب أو نصب و یؤیده أخبار ستجیء.

«و روی سلیمان بن خالد» فی الحسن کالصحیح، و رواه الکلینی و الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر2 ، و الظاهر أنه وقع سهو و هو کالسابق ،

ص:154


1- (1-2) التهذیب باب المزارعة خبر 47-36 من کتاب التجارة و الکافی باب الرجل یستاجر الأرض او الدار فیؤاجرها إلخ خبر 9-10 من کتاب المعیشة.

فِیهَا غُرْماً.

وَ فِی رِوَایَةِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا تَقَبَّلْتَ أَرْضاً بِذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَلاَ تُقَبِّلْهَا بِأَکْثَرَ مِمَّا قَبِلْتَهَا بِهِ لِأَنَّ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ مُصْمَتَانِ.

و ظاهره، الکراهة.

و روی الشیخ فی القوی، عن إدریس بن عبد الله القمی قال: قلت: جعلت فداک إجارة الرحی تعلمنی کیف تصح إجارتها فإن الماء عندنا ربما دام و ربما انقطع قال، فقال لی: اجعل جل الإجارة فی الأشهر الذی لا ینقطع الماء فیها و الباقی اجعلها فی الأشهر الذی ینقطع الماء و لو درهم(1) و الظاهر الاستحباب.

«و فی روایة إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالکلینی، و لکنهما رویاه عن أبی عبد الله علیه السلام (بلا واسطة أبی بصیر) قال: إذا تقبلت أرضا بذهب أو فضة فلا تقبلها بأکثر مما تقبلتها به و أن تقبلتها بالنصف و الثلث فلک أن تقبلها بأکثر مما تقبلتها به، لأن الذهب و الفضة مضمونان(2).

أی یتعلق ذمتک بهما بخصوصهما فإذا آجرت الأرض بأزید مما استأجرت فکأنک أدیت عشر دراهم و أخذت اثنی عشر درهما و هو فی حکم الربا بخلاف المزارعة فإنه لیس فیها ذهب و لا فضة و الحنطة و الشعیر و إن کان مثلهما فی الربا لکنه یضعف الربا المعتویة بعدم العلم بحصول شیء أصلا.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح عن الحلبی

ص:155


1- (1) التهذیب باب المزارعة خبر 57.
2- (2) أورده و الذی بعده الکافی باب الرجل یستأجر الأرض او الدار فیؤاجرها باکثر مما استاجرها خبر 7-6 و التهذیب باب المزارعة خبر 44-43.

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِیرِ أَشْتَرِی زَرْعَهُ قَبْلَ أَنْ یُسَنْبِلَ وَ هُوَ حَشِیشٌ قَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ یَشْتَرِیَهُ لِقَصِیلٍ یَعْلِفُهُ الدَّوَابَّ ثُمَّ یَتْرُکَهُ إِنْ شَاءَ حَتَّی یُسَنْبِلَ.

وَ رُوِیَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ شِرْبٌ مَعَ الْقَوْمِ فِی قَنَاتِهِمْ وَ هُمْ فِیهِ شُرَکَاءُ فَیَسْتَغْنِی بَعْضُهُمْ عَنْ شِرْبِهِ أَ یَبِیعُهُ قَالَ نَعَمْ إِنْ شَاءَ بَاعَهُ بِوَرِقٍ وَ إِنْ شَاءَ بَاعَهُ بِکَیْلِ حِنْطَةٍ.

قال، قلت لأبی عبد الله علیه السلام أ تقبل الأرض بالثلث أو الربع فأقبلها بالنصف؟ قال:

لا بأس به، قلت: فأتقبلها بألف درهم فأقبلها بألفین قال: لا یجوز، قلت کیف جاز الأول و لم یجز الثانی؟ قال: لأن هذا مضمون و ذلک غیر مضمون(1).

فظهر أن ما وقع فی بعض النسخ (مصمتان) سهو النساخ، و علی تقدیر عدم السهو فیرجع إلی الأول أی لا یحصل منهما شیء بالتربیة غالبا بخلاف سائر الأموال و یمکن علی هذه قراءته من التضمین1

«و روی علی بن أبی حمزة» فی الموثق «قال لا» لأنه فی معرض الآفات «إلا أن یشتریه لقصیل» لأن یقطعه فإنه لا غرر حینئذ، و قد تقدم الأخبار فیه.

«و روی عن سعید بن یسار» فی القوی کالصحیح، و رواه الشیخان فی الصحیح، عن سعید الأعرج (2)- و الظاهر أن (ابن یسار) سهو من قلم النساخ، و یدل علی جواز بیع فاضل الماء بما شاء من النقد و الطعام.

ص:156


1- (1) أی یقرأ مضمنان بالضاد المعجمة بدل (مصمتان) بالصاد المهملة.
2- (2) أورده و الذی بعده التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 1-2 و أورد الأول فی الکافی باب بیع الماء و منع فضول الماء إلخ خبر 1.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنْ رَجُلٍ یُزَارِعُ بِبَذْرِهِ فِی الْأَرْضِ مِائَةَ جَرِیبٍ مِنَ الطَّعَامِ أَوْ غَیْرِهِ مِمَّا یُزْرَعُ ثُمَّ یَأْتِیهِ رَجُلٌ آخَرُ فَیَقُولُ لَهُ خُذْ مِنِّی نِصْفَ بَذْرِکَ وَ نِصْفَ نَفَقَتِکَ فِی هَذِهِ الْأَرْضِ لِأُشَارِکَکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

: وَ سَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی قَصِیلاً فَلَمْ یَقْصِلْهُ وَ تَرَکَهُ حَتَّی صَارَ شَعِیراً وَ قَدْ کَانَ

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح عن عبد الله الکاهلی قال: سأل رجل أبا عبد الله علیه السلام و أنا عنده عن قناة بین قوم لکل رجل منهم شرب معلوم فاستغنی رجل منهم عن شربه أ یبیعه بحنطة أو شعیر؟ قال: یبیعه بما شاء هذا مما لیس فیه شیء.

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخین - و یدل علی جواز الشرکة فی المزارعة - و فیهما زیادة (قلت؟ و إن کان الذی یبذر فیه لم یشتره بثمن و إنما هو شیء کان عنده قال: فلیقومه قیمة کما یباع یومئذ ثمَّ لیأخذ نصف الثمن و نصف النفقة و یشارکه(1).

«و سأله» أی سماعة فی الموثق کالشیخین (2)«عن رجل» و تقدم،

ص:157


1- (1) الکافی باب مشارکة الذمی و غیره فی المزارعة إلخ خبر 4 و التهذیب باب المزارعة خبر 23 و 3 و صدره فی الکافی و الموضع الثانی من التهذیب هکذا و سألته عن مزارعة المسلم علی المشرک فیکون من عند المسلم البذر و البقر و تکون الأرض و الماء و الخراج و العمل علی العلج قال: لا باس به قال: و سألته عن المزارعة قلت الرجل یبذر فی الأرض إلخ.
2- (2) الکافی باب بیع الزرع الاخضر إلخ خبر 6 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 11.

اِشْتَرَطَ عَلَی الْعِلْجِ یَوْمَ اشْتَرَاهُ أَنَّهُ مَا یَأْتِیهِ مِنْ نَائِبَةٍ أَنَّهُ عَلَی الْعِلْجِ فَقَالَ إِنْ کَانَ اشْتَرَطَ عَلَی الْعِلْجِ یَوْمَ اشْتَرَاهُ أَنَّهُ إِنْ شَاءَ جَعَلَهُ سُنْبُلاً وَ إِنْ شَاءَ جَعَلَهُ قَصِیلاً فَلَهُ شَرْطُهُ وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ اشْتَرَطَ فَلاَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَدَعَهُ حَتَّی یَکُونَ سُنْبُلاً فَإِنْ فَعَلَ فَإِنَّ عَلَیْهِ طَسْقَهُ وَ نَفَقَتَهُ وَ لَهُ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ. وَ إِنِ اشْتَرَی رَجُلٌ نَخْلاً لِیَقْطَعَهُ لِلْجُذُوعِ فَغَابَ وَ تَرَکَ النَّخْلَ کَهَیْئَتِهِ لَمْ یَقْطَعْ ثُمَّ قَدِمَ وَ قَدْ حَمَلَ النَّخْلُ فَالْحَمْلُ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ صَاحِبُ النَّخْلِ کَانَ یَسْقِیهِ وَ یَقُومُ عَلَیْهِ.

لکن هنا زیادة «فإن فعل» و ترکه حتی یصیر سنبلا «فإن علیه طسقه» أجرة الأرض مقدار شغله الأرض بالزرع و لوازمه «و نفقته» أی نفقة الزرع بالماء و غیره لئلا یضیع «و له» للمشتری «ما یخرج منه» فإن الزرع للزارع و لو کان غاصبا.

«و إن اشتری» روی الشیخان فی الصحیح عن هارون بن حمزة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشتری النخل لیقطعه للجذوع فیغیب الرجل و یدع النخل کهیأته لم یقطع فیقدم الرجل و قد حمل النخل، فقال له الحمل یصنع به ما شاء إلا أن یکون صاحب النخل کان یسقیه و یقوم علیه(1).

لم یذکر هنا الأجرة لأنه کان للمالک أن یقطع النخل فلما لم یقطعه فکأنه رضی ببقائه مجانا، أما إذا حصل الثمرة و کان البائع یسقیه و یقوم بما یحتاج إلیه و لم یفعل ذلک مجانا، فله فی الثمرة شرکة و یرفع فی ذلک إلی العرف أو الصلح، علی أن عدم الذکر لا یدل علی العدم.

ص:158


1- (1) الکافی باب من زرع فی غیر ارضه او غرس خبر 1 و التهذیب باب بیع الثمار خبر 25 و باب المزارعة خبر 52.

وَ إِنْ أَتَی رَجُلٌ أَرْضاً فَزَرَعَهَا بِغَیْرِ إِذْنِ صَاحِبِهَا فَلَمَّا بَلَغَ الزَّرْعُ جَاءَ صَاحِبُ الْأَرْضِ فَقَالَ زَرَعْتَ بِغَیْرِ إِذْنِی فَزَرْعُکَ لِی وَ عَلَیَّ مَا أَنْفَقْتَ فَلِلزَّارِعِ زَرْعُهُ وَ لِصَاحِبِ الْأَرْضِ کِرَی أَرْضِهِ

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی الْفَقِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ رَحًی عَلَی نَهَرِ قَرْیَةٍ وَ الْقَرْیَةُ لِرَجُلٍ أَوْ لِرَجُلَیْنِ فَأَرَادَ صَاحِبُ الْقَرْیَةِ أَنْ یَسُوقَ الْمَاءَ إِلَی قَرْیَتِهِ فِی غَیْرِ هَذَا النَّهَرِ الَّذِی عَلَیْهِ هَذِهِ الرَّحَی وَ یُعَطِّلَ هَذِهِ الرَّحَی أَ لَهُ ذَلِکَ أَمْ لاَ

«و إن أتی رجل أرضا» رواه الشیخان فی القوی کالحسن، عن عقبة بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أتی أرض رجل فزرعها بغیر إذنه حتی إذا بلغ الزرع جاء صاحب الأرض فقال: زرعت بغیر إذنی فزرعک لی و لک ما أنفقت أ له ذلک أم لا؟ فقال: للزارع زرعه و لصاحب الأرض کری أرضه(1).

«و روی عن محمد بن علی بن محبوب» فی الصحیح کالشیخ و رواه الکلینی فی الصحیح عن محمد بن الحسین قال: کتبت إلی أبی محمد علیه السلام،(2) فالظاهر أن الرجل الکاتب هو محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، و المکتوب إلیه هو أبو محمد

ص:159


1- (1) الکافی باب من زرع فی غیر ارضه او غرس خبر 1 و التهذیب باب المزارعة خبر 50.
2- (2) التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 31 و الکافی باب الضرار خبر 5 من کتاب المعیشة و صدره هکذا - محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسن «الحسین خ» قال:کتبت الی ابی محمّد علیه السلام: رجل کانت له قناة فی قریة فاراد رجل ان یحفر قناة اخری الی قریة له، کم یکون بینهما فی البعد حتّی لا یضر بالاخری فی الأرض إذا کانت صلبة او رخوة؟ فوقع (علیه السلام) علی حسب ان لا یضر إحداهما بالاخری ان شاء اللّه قال: و کتبت إلیه علیه السلام: رجل إلخ.

فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَتَّقِی اللَّهَ وَ یَعْمَلُ فِی ذَلِکَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لاَ یُضَارُّ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ وَ فِی رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ قَنَاةٌ فِی قَرْیَةٍ فَأَرَادَ رَجُلٌ آخَرُ أَنْ یَحْفِرَ قَنَاةً أُخْرَی فَوْقَهَا فَمَا یَکُونُ بَیْنَهُمَا فِی الْبُعْدِ حَتَّی لاَ یُضِرَّ بِالْأُخْرَی فِی أَرْضٍ إِذَا کَانَتْ صَعْبَةً أَوْ رِخْوَةً فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی حَسَبِ أَنْ لاَ یُضِرَّ أَحَدُهُمَا بِالْآخَرِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی.

وَ: قَضَی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یَکُونَ بَیْنَ الْقَنَاتَیْنِ فِی الْعَرْضِ إِذَا کَانَتْ أَرْضاً رِخْوَةً أَنْ یَکُونَ بَیْنَهُمَا أَلْفُ ذِرَاعٍ وَ إِنْ کَانَتْ أَرْضاً صُلْبَةً یَکُونُ بَیْنَهُمَا خَمْسُمِائَةِ ذِرَاعٍ.

العسکری علیه السلام و یکون الخبر واحدا، و یمکن أن یکونا خبرین و یکون المراد بالفقیه الهادی علیه السلام.

«فوقع علیه السلام (إلی قوله) أخاه المؤمن» یظهر منه فی بادئ الرأی، الحرمة، لکن بعد إمعان النظر یظهر الکراهة لأن الظاهر أنه لو لم یکن التحویل جائزا لما تکلم بالموعظة و لقال علیه السلام: (لا) أو (لا یجوز) و لو لم یکن صریحا أو ظاهرا فیما قلنا فعدم ظهوره فی الخلاف ظاهر فلا یمکن الاستدلال به مع العمومات الکثیرة فی أن الناس مسلطون علی أموالهم.

«فوقع علیه السلام علی حسب أن لا یضر أحدهما بالآخر» و فی (فی) (إحداهما بالأخری )«إن شاء الله» ذکر للتبرک و هو شائع فی المکاتب کما تقدم و ظاهره مع أخبار أخر أن المدار علی الضرر مع تواتر الأخبار (بلا ضرر و لا ضرار) و المشهور التحدید فی الصلبة بخمسمائة ذراع و فی الرخوة بألف ذراع کما قال، «و قضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی عن عقبة بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام(1) و تقدم الأخبار فی هذا الباب فی باب الحریم.

ص:160


1- (1) الکافی باب جامع فی حریم الحقوق خبر 6 و التهذیب باب بیع الماء إلخ خبر 29 و فی یب للحدیث ذیل فلاحظ.

: وَ قَضَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَهْلِ الْبَوَادِی أَنْ لاَ یَمْنَعُوا فَضْلَ مَاءٍ وَ لاَ یَبِیعُوا فَضْلَ الْکَلَإِ.

«و قضی صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی کالحسن عن عقبة بن خالد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قضی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بین أهل المدینة فی مشارب النخل أنه لا یمنع نفع الشیء، و قضی بین أهل البادیة أنه لا یمنع فضل ماء لیمنع به فضل کلاء(1).

و رؤیا فی الموثق عن طلحة بن زید عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن الجار کالنفس غیر مضار و لا آثم(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن بیع النطاف و الأربعاء قال: و الأربعاء أن یسنی مسناة فتحمل الماء فتسقی به الأرض ثمَّ تستغنی عنه؟ قال: لا تبعه و لکن أعره جارک(3) و النطاف أن یکون له الشرب فیستغنی عنه فیقول: لا تبعه أعره أخاک أو جارک.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن البصری، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، عن المحاقلة فقال: المحاقلة، النخل بالتمر و المزابنة، السنبل بالحنطة و النطاف شرب الماء لیس لک إذا استغنیت عنه

ص:161


1- (1) الکافی باب الضرار خبر 6 و قال فی آخره و لا ضرر و لا ضرار و لم نجده فی التهذیب و لم ینقله صاحب الوسائل أیضا منه فراجع باب کراهة بیع فضول الماء و الکلاء إلخ من کتاب احیاء الموات.
2- (2) الکافی باب الضرار خبر 1 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 35.
3- (3) الکافی باب بیع الماء و منع الفضول إلخ خبر 2 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 3.

: وَ قَضَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ الْبِئْرَ حَرِیمُهَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً لاَ یُحْفَرُ إِلَی جَنْبِهَا بِئْرٌ أُخْرَی لِمَعْطَنٍ أَوْ غَنَمٍ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِی فَقَالَ

أن تبیعه جارک تدعه له و الأربعاء المسناة تکون بین القوم فیستغنی عنها صاحبها قال یدعها لجاره و لا یبیعها إیاه(1).

و تحمل علی الاستحباب، مما تقدم من جواز البیع فی صحیحة سعید و حسنة الکاهلی أو صحیحته.

«و قضی صلی الله علیه و آله و سلم» روی الشیخان فی القوی عن مسمع بن عبد الملک عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما بین بئر المعطن إلی بئر المعطن أربعون ذراعا، و ما بین بئر الناضح إلی بئر الناضح ستون ذراعا، و ما بین العین إلی العین خمسمائة ذراع و الطریق إذا تشاح علیه أهله فحده سبعة أذرع(2).

و فی الصحیح أو الموثق کالصحیح، عن حماد بن عثمان قال: سمعت أبا عبد الله "علیه السلام" یقول: حریم البئر العادیة أربعون ذراعا حولها، و فی روایة أخری خمسون ذراعا إلا أن یکون إلی عطن أو الطریق (أو إلی طریق - خ یب) فیکون أقل من ذلک (إلی) خمسة و عشرین (و عشرون - خ یب) ذراعا3 و فی القوی عن السکونی کخبر مسمع4 فتأمل.

«و روی محمد بن سنان» فی القوی کالشیخین(3) ذکر شیخ فضلاء

ص:162


1- (1) التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 20 من کتاب التجارة.
2- (2-3-4) الکافی باب جامع فی حریم الحقوق خبر 2-5-8 و التهذیب باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 27-30-38.
3- (5) التهذیب باب بیع الماء و المنع إلخ خبر 31 و لم نجده فی الکافی و لم ینقله عنه فی الوسائل أیضا فراجع باب 5 من کتاب احیاء الموات....

إِنَّ الْمُسْلِمِینَ شُرَکَاءُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْکَلَإِ.

وَ رَوَی عُمَرُ بْنُ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ بَاعَ أَرْضاً عَلَی أَنَّ فِیهَا عَشَرَةَ أَجْرِبَةٍ

الشیعة، المفید رضی الله عنه توثیقه، و ذکر جماعة من الأصحاب ذمه، و یرجع جمیع الذموم إلی أنه کان یروی أخبارا تدل علی جلالة الأئمة علیه السلام زائدا عن رتبتهم علیه السلام و ما رأینا له خبرا کذلک و روی عنه جمیع فضلائنا المتقدمین، فبناء علیه سمیناه بالقوی تبعا لهم، و الظاهر جلالته «عن أبی الحسن» الرضا «"علیه السلام" (إلی قوله) فی الماء» أی ماء الوادی و أمثاله کما یظهر من السؤال عنه، و لو قلنا بأن الجواب عام فلا یضر خصوص السؤال، لقلنا إنه علی تقدیر العموم مع الاختلاف العظیم فی الجنس المحلی باللام لأفاد لو لم یکن عهد، و علی تقدیره یشکل الاستدلال به مع معارضة الأخبار المتواترة بأن الماء یصیر مملوکا بحفر النهر و القناة و البئر و تقدم طرف منها و سیجیء أیضا «و النار» أی ما یوقد به النار و هو الحطب أو الأعم منه و من شجر النار و حجر النار و الاستضاءة و الاستدفاء بنار الغیر «و الکلاء»

و هو العشب الذی یکون فی الأراضی المباحة و لا یجوز منعه بل هو لکافة المسلمین و للإمام علیه السلام حماه لنعم الصدقة و غیرها دون غیره علیه السلام.

و رؤیا فی القوی عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: لا یحل منع الملح و النار(1)

و فی القوی عن معاویة بن عمار قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تمانعوا قرض الخمیر و الخبز و اقتباس النار فإنه یجلب الرزق علی أهل البیت مع ما فیه من مکارم الأخلاق2

«و روی عمر بن حنظلة» فی الموثق، و الشیخ فی القوی عنه(2) و عمل

ص:163


1- (1-2) الکافی باب النوادر خبر 19-47 من کتاب المعیشة.
2- (3) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 19 من کتاب التجارة.

فَاشْتَرَی الْمُشْتَرِی ذَلِکَ مِنْهُ بِحُدُودِهِ وَ نَقَدَ الثَّمَنَ وَ أَوْقَعَ صَفْقَةَ الْبَیْعِ وَ افْتَرَقَا فَلَمَّا مَسَحَ الْأَرْضَ إِذَا هِیَ خَمْسَةُ أَجْرِبَةٍ قَالَ إِنْ شَاءَ اسْتَرْجَعَ فَضْلَ مَالِهِ وَ أَخَذَ الْأَرْضَ وَ إِنْ شَاءَ رَدَّ الْبَیْعَ وَ أَخَذَ مَالَهُ کُلَّهُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ إِلَی حَدِّ تِلْکَ الْأَرْضِ لَهُ أَیْضاً أَرَضُونَ فَیُوَفِّیَهُ وَ یَکُونُ الْبَیْعُ لاَزِماً لَهُ وَ الْوَفَاءُ لَهُ بِتَمَامِ الْمَبِیعِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ غَیْرُ الَّذِی بَاعَ فَإِنْ شَاءَ الْمُشْتَرِی أَخَذَ الْأَرْضَ وَ اسْتَرْجَعَ فَضْلَ مَالِهِ وَ إِنْ شَاءَ رَدَّ وَ أَخَذَ الْمَالَ کُلَّهُ.

بَابُ إِحْیَاءِ الْمَوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ

رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الشِّرَاءِ مِنْ أَرْضِ الْیَهُودِیِّ

به جماعة من الأصحاب و استشکل بعضهم فی التوفیة من الأرض، مع أنها لیست بمثلیة، و التمیز بین المثلی و غیره فی غایة الإشکال و لم یثبت أن الأرض لیست بمثلیة، فالظاهر العمل بالخبر فی جمیع ما تضمنه، و ذهب بعضهم إلی الخیار بینه و بین الفسخ.

باب إحیاء الموات

و لیس فی أکثر النسخ و القرینة وجود الواو فیها جمیعا علی ما رأینا من النسخ.

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن محمد بن مسلم قال:

سألته» أی أبا جعفر علیه السلام کما هو الغالب من روایاته، و الظاهر أنه کان فی کتابه أولا قال: سألت أبا جعفر علیه السلام، ثمَّ قال بعده: (و سألته) فنقله الراوی هکذا اعتمادا علی ما یعلمه «عن الشراء من أرض الیهودی و النصرانی» و فی یب (الیهود

ص:164


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 5 من کتاب التجارة.

وَ النَّصْرَانِیِّ فَقَالَ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ قَدْ ظَهَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَی خَیْبَرَ فَخَارَجَهُمْ عَلَی أَنْ تَکُونَ الْأَرْضُ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ فِیهَا وَ یَعْمُرُونَهَا وَ مَا بَأْسٌ لَوِ اشْتَرَیْتَ مِنْهَا شَیْئاً وَ أَیُّمَا قَوْمٍ أَحْیَوْا شَیْئاً مِنَ الْأَرْضِ فَعَمَرُوهُ فَهُمْ أَحَقُّ بِهِ وَ هُوَ لَهُمْ.

و النصاری «فقال لیس به بأس» یمکن أن یکون المراد بأراضیهم ما یکون ملکهم و یؤخذ الجزیة منها أو من رؤوسهم أو ما فتحث عنوة و أبقیت فی أیدیهم.

و حینئذ یکون الشراء منهم کالشراء من الأراضی المفتوحة عنوة التی هی فی أیدی المسلمین کما سیجیء أن البیع ینصرف إلی آثار المتصرف فیها أو علی (إلی - ظ) أصلها بأن یشتری منهم أولویتهم بحسب تقدم الید و هذا هو الأظهر لقوله علیه السلام.

«و قد ظهر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی خیبر» و هو جز و الخبر کما فی یب و لا ریب أن غلبته صلی الله علیه و آله و سلم علی خیبر کانت عنوة و قهرا، و علی الاحتمال الأول یکون الاستشهاد من باب مفهوم الموافقة فإنه إذا جاز بیع أراضی خیبر فبیع ما کان ملکهم جائز بالطریق الأولی «فخارجهم» و قاطعهم «علی أن یکون الأرض فی أیدیهم»

و الملک للمسلمین «و ما بأس لو اشتریت منها شیئا» أی من الأرض المستولی منها التی هی ملکهم أو المفتوحة عنوة تبعا للآثار.

و یؤیده قوله علیه السلام «و أیما قوم إلخ» فإنه أیضا جز و الخبر کما فی یب و حینئذ یکون المراد أن الیهود و النصاری إذا أحیوا أرضا من الموات یجوز بیعها منهم أو یکون وجها لجواز الشراء منهم بأنه یجوز أن یکون الأرض التی فی أیدیهم و یبیعونها من الموات و إن کان فی الواقع من المسلمین کما فی بیع أراضی عراق العرب و العجم بالنظر إلی کل بائع یبیع ملکه بأنه یمکن أن یکون هذه الأرض وقت الفتح مواتا و أفعال المسلمین محمولة علی الصحة، بل أفعال العقلاء کما یظهر من هذا الخبر بالنظر إلی الیهود و النصاری.

و یدل علی ما ذکرناه ما رواه الشیخ فی الصحیح: عن محمد الحلبی قال: سئل

ص:165

......... أبو عبد الله علیه السلام عن السواد ما منزلته؟ فقال: هو لجمیع المسلمین، لمن هو الیوم، و لمن یدخل فی الإسلام بعد الیوم، و لمن لم یخلق بعد، فقلنا: الشراء من الدهاقین؟ قال: لا یصلح إلا أن تشتری منهم علی أن یصیرها للمسلمین فإن شاء ولی الأمر أن یأخذها أخذها قلنا: فإن أخذها منه؟ قال: یرد إلیه رأس ماله و له ما أکل من غلتها بما عمل(1).

و المراد بالسواد عراق العرب بل العجم، و کلما فتحت عنوة، و یدل علی جواز الشراء بأن یکون فی یده إلی أن یأخذ منه المعصوم علیه السلام.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال سألته عن شراء أرض الذمة فقال: لا بأس بها فتکون إذا کان ذلک بمنزلتهم تؤدی عنها کما یؤدون - قال: و سأله رجل من أهل النیل عن أرض اشتراها بفهم النیل، فأهل (من أهل - خ) الأرض یقولون هی أرضهم و أهل الأستان یقولون هی من أرضنا قال: لا تشترها إلا برضی أهلها - (2) أی صاحب الید.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألته عن شراء أرضهم فقال: لا بأس أن تشتریها فتکون إذا کان ذلک بمنزلتهم تؤدی فیها کما یؤدون فیها(3).

و فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شراء الأرضین من أهل الذمة فقال: لا بأس أن تشتری منهم إذا عملوها (أو عمروها) و أحیوها فهی لهم

ص:166


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 1 من کتاب التجارة.
2- (2) الکافی باب اشتراء ارض الخراج من السلطان إلخ خبر 4 و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 11.
3- (3) أورده و الذی بعده فی التهذیب باب احکام الأرضین خبر 5-6.

......... و قد کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حین ظهر علی خیبر و فیها الیهود خارجهم علی أمر و ترک الأرض فی أیدیهم یعملونها (و یعمرونها).

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن زرارة قال: قال: لا بأس بأن تشتری أرض أهل الذمة إذا عملوها و أحیوها فهی لهم(1).

و روی فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام، و فی الموثق عن عمار، و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام أنهم سألوهما عن شراء أرض الدهاقین من أرض الجزیة فقال: إنه إذا کان ذلک انتزعت منک أو تؤدی عنها ما علیها من الخراج؟ قال عمار: ثمَّ أقبل علی فقال: اشترها فإن لک من الحق ما هو أکثر من ذلک2.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبیه قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام إن لی أرض خراج و قد ضقت بها ذرعا قال: فسکت هنیهة ثمَّ قال: إن قائمنا لو قد قام کان نصیبک فی الأرض أکثر منها و لو قد قام قائمنا کان الأستان أمثل من قطائعهم(2).

و أما (الأستان) بالضم أربع کور ببغداد، عالی، و أعلی، و أوسط، و أسفل - (و النیل) قریة بالکوفة و بلدة بین بغداد و واسط.

و فی الصحیح، عن صفوان بن یحیی قال: حدثنی أبو بردة بن رجاء قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: کیف تری فی شراء أرض الخراج؟ قال: و من یبیع ذلک و هی

ص:167


1- (1-2) الکافی باب اشتراء ارض الخراج إلخ خبر 2-3.
2- (3) الکافی باب اشتراء ارض الخراج من السلطان إلخ خبر 5 و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 9.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ غَرَسَ شَجَراً بَدْءاً أَوْ حَفَرَ وَادِیاً لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَیْهِ أَحَدٌ أَوْ أَحْیَا أَرْضاً مَیْتَةً فَهِیَ لَهُ قَضَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولِهِ.

أرض المسلمین؟ قال: قلت یبیعها الذی هی فی یده قال: و یصنع بخراج المسلمین ما ذا؟ ثمَّ قال: لا بأس اشتری حقه منها و تحول حق المسلمین علیه - و لعله یکون أقوی علیها و أملی بخراجهم (أو بحوائجهم) منه(1).

«و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم (2)«من غرس شجرا أو حفر وادیا بدیا»

کما فیهما، و فی المتن تقدیم و تأخیر من النساخ لأن البدء بالوادی مناسب و هو أعم من النهر و القناة «لم یسبقه إلیه أحد» لأنه إذا سبقه أحد فهو أولی ما دام جاریا و کذا لو انطمس بناء علی ظاهر اللفظ و سیجیء الأخبار الدالة علی أنه بعد الانطماس بحکم الموات «أو أحیا أرضا میتة» لم یسبقه إلی إحیائها أحد أولا «فهی» أی الجمیع «له قضاء» حکما «من الله عز و جل و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم»

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن معاویة بن وهب قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: أیما رجل أتی خربة بائرة فاستخرجها و کری أنهارها و عمرها فإن علیه فیها الصدقة، فإن کانت أرض لرجل قبله فغاب عنها و ترکها فأخربها ثمَّ جاء

ص:168


1- (2) التهذیب باب الزیادات خبر 28 من باب الأنفال و باب احکام الأرضین خبر 35 من کتاب التجارة.
2- (3) الکافی باب فی أحیاء ارض الموات خبر 6 و التهذیب باب باب أحکام الأرضین خبر 19.

......... بعد یطلبها فإن الأرض لله و لمن عمرها(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: أیما قوم أحیوا شیئا من الأرض و عمروها فهم أحق بها و هی لهم2.

و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة و محمد بن مسلم و أبی بصیر و فضیل و بکیر و حمران و عبد الرحمن بن أبی عبد الله عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیهما السلام قالا: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من أحیا مواتا فهو له3.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من أحیا مواتا فهو له(2).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال:

أیما قوم أحیوا شیئا من الأرض أو عمروها فهم أحق بها(3).

و فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یأتی الأرض الخربة فیستخرجها و یجری أنهارها و یعمرها و یزرعها ما ذا علیه؟ قال:

علیه الصدقة، قلت: فإن کان یعرف صاحبها قال: فلیؤد إلیه حقه 6.

ص:169


1- (1-2-3) الکافی باب فی احیاء ارض الموات خبر 2-1-4 و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 21-20-22.
2- (4) الکافی باب فی أحیاء أرض الموات خبر 3.
3- (5-6) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 8-7.

وَ رُوِیَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ أَرْضاً جُرْبَاناً مَعْلُومَةً بِمِائَةِ کُرٍّ عَلَی أَنْ یُعْطِیَهُ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ حَرَامٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنِ اشْتَرَی مِنْهُ الْأَرْضَ بِکَیْلٍ مَعْلُومٍ وَ حِنْطَةٍ مِنْ غَیْرِهَا فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَشْتَرِی مِنْ

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن أبی خالد الکابلی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: وجدنا فی کتاب علی علیه السلام: أن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده، و العاقبة للمتقین، أنا و أهل بیتی الذین أورثنا الأرض و نحن المتقون و الأرض کلها لنا، فمن أحیا أرضا من المسلمین فلیعمرها و لیؤد خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل منها فإن ترکها أو أخربها فأخذها رجل من المسلمین من بعده فعمرها و أحیاها فهو أحق بها من الذی ترکها فلیؤد خراجها إلی الإمام من أهل بیتی و له ما أکل حتی یظهر القائم من أهل بیتی بالسیف فیحویها و یمنعها و یخرجهم منها کما حواها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و منعها إلا ما کان فی أیدی شیعتنا فإنه یقاطعهم علی ما فی أیدیهم و یترک الأرض فی أیدیهم(1).

«و روی الحسن بن علی الوشاء» فی الصحیح کالشیخ(2) و یدل علی عدم کون الثمن من حاصل المبیع لإمکان أن لا یحصل و لو فی هذه السنة بخلاف ما لو کان فی الذمة و إن أعطی من الحاصل.

«و روی عن أبی الربیع الشامی» فی القوی و الشیخ فی القوی کالصحیح3

«إلا من کانت له ذمة» أی لا یشتری من الأراضی المفتوحة عنوة إلا مسلم أو معاهد یؤدی الخراج لا الحربی الذی لا یؤدی الخراج، و یمکن أن یکون الاستثناء من

ص:170


1- (1) أصول الکافی باب ان الأرض کلها للامام (علیه السلام) خبر 1 من کتاب الحجة و فروع الکافی باب فی احیاء ارض الموات خبر 5 من کتاب المعیشة و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 33.
2- (2-3) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 10-2.

أَرَاضِی أَهْلِ السَّوَادِ شَیْئاً إِلاَّ مَنْ کَانَتْ لَهُ ذِمَّةٌ فَإِنَّمَا هِیَ فَیْ ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ وَ أَنَا حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ أَحْیَا أَرْضاً مَوَاتاً فَکَرَی فِیهَا نَهَراً وَ بَنَی بُیُوتاً وَ غَرَسَ نَخْلاً وَ شَجَراً فَقَالَ هِیَ لَهُ وَ لَهُ أَجْرُ بُیُوتِهَا وَ عَلَیْهِ فِیهَا الْعُشْرُ فِیمَا سَقَتِ السَّمَاءُ أَوْ سَیْلُ وَادٍ أَوْ عَیْنٌ وَ عَلَیْهِ فِیمَا سَقَتِ الدَّوَالِی وَ الْغَرْبُ نِصْفُ الْعُشْرِ.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنْ رَجُلٍ زَارَعَ مُسْلِماً أَوْ مُعَاهَداً فَأَنْفَقَ فِیهِ نَفَقَةً ثُمَّ بَدَا لَهُ فِی

الکفار «فإنما هی فیء للمسلمین» فلا یجوز بیعه إلا ممن یؤدی الخراج إلیهم.

و روی الشیخ فی القوی، عن محمد بن شریح قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شراء الأرض من أرض الخراج فکرهه و قال: إنما أرض الخراج للمسلمین فقالوا له فإنه یشتریها الرجل و علیه خراجها فقال لا بأس إلا أن یستحی من عیب ذلک(1)

أی لأن الغالب أن أهله أهل الذمة و هو عیب عظیم.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح «عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام» و یدل کغیره من الأخبار الکثیرة علی أن الأرض المیتة التی أحیاها لیس علیها خراج و لو کانت فی الأراضی الخراجیة، بل لکل أرض حکم برأسها فلیس علی المحیاة سوی الزکاة من العشر و نصف العشر بخلاف المفتوحة عنوة فإن علیها الخراج و هی أجرة الأرض للمسلمین و العشر أو نصف العشر علی التفصیل المتقدم فی الزکاة للفقراء، و قد تقدم الأخبار فی ذلک فی الرکوة (و الغرب الدلو العظیمة و الراویة (و الدوالی) جمع الدالیة و هی الدولاب المسمی ب (چرخاب).

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخین (2)- و یدل علی کراهة بیع زرع

ص:171


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 3.
2- (2) الکافی باب بیع الزرع الاخضر إلخ خبر 8.

بَیْعِهِ أَ لَهُ ذَلِکَ قَالَ یَشْتَرِیهِ بِالْوَرِقِ فَإِنَّ أَصْلَهُ طَعَامٌ.

وَ سَأَلَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ: عَنِ النُّزُولِ عَلَی أَهْلِ الْخَرَاجِ فَقَالَ ثَلاَثَةُ أَیَّامٍ

الحنطة أو الشعیر بهما أو بأحدهما للرباء المعنوی و لا یحرم لأن الزرع لیس بمکیل و لا موزون حتی یحصل فیه الربا، و فیهما (ثمَّ بدا له فی بیعه لنقله ثمَّ ینقل (ینتقل - خ) من مکانه أو لحاجة) و أسقطه المصنف لعدم الحاجة و لو کان بحنطة منه فهو محاقلة علی الأشهر.

(و قیل) المحاقلة، یکون بالحنطة سواء کان بحنطة منه أم لا - روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن المحاقلة و المزابنة، قلت: و ما هو؟ قال أن تشتری حمل النخل بالتمر و الزرع بالحنطة(1).

و استثنی منه العریة، لما رواه الشیخان فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: رخص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی العرایا بأن یشتری بخرصها تمرا و قال و العرایا جمع عریة و هی النخلة تکون للرجل فی دار رجل آخر فیجوز له أن یبیعها بخرصها تمرا و لا یجوز ذلک فی غیره2.

و یمکن القول بالکراهة، لما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا بأس أن تشتری زرعا قد سنبل و بلغ بحنطة 3- إلا أن یحمل هذا علی الحنطة المطلقة و ذلک علی الحنطة منه.

«و سأله عبد الله بن سنان» فی الصحیح کالشیخ عن أبی عبد الله علیه السلام

ص:172


1- (1-2-3) الکافی باب بیع الزرع الاخضر إلخ خبر 5-9 - ذیل خبر 1 و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 18-19 و باب بیع الماء و المنع عنه إلخ خبر 4.

وَ رُوِیَ ذَلِکَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

_ (إلی قوله ) «عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم» و هی روایة الشیخ(1) و روایة الکلینی عنه علیه السلام قال: النزول علی أهل الخراج ثلاثة أیام(2).

و روی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ینزل علی أهل الخراج ثلاثة أیام.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن محمد (و یمکن أن یکون الحلبی أو ابن مسلم) قال: سألته عن النزول علی أهل الخراج قال: ینزل علیهم ثلاثة أیام(3).

فیمکن أن یکون شرطا علی أهل الذمة فی زمانه علیه السلام زائدا علی الجزیة أو محسوبا منها، و الضیافة یمکن أن تکون للعسکر أو لکافة المسلمین الواردین و یکون محسوبا علیهم من الخراج الذی هو لکافتهم و إلا فلا یجوز إیذاء أهل الذمة فکیف المسلمین.

روی الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام یکتب إلی عماله: لا تسخروا المسلمین، و من سألکم غیر الفریضة فقد اعتدی فلا تعطوه، و کان یکتب یوصی بالفلاحین خیرا و هم الأکارون(4)

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن علی الأزرق

ص:173


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 20.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب سخرة العلوج و النزول علیهم خبر 4-5.
3- (3) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 21.
4- (4) أورده و الذی بعده فی الکافی باب سخرة العلاج و النزول علیهم خبر 3-2 و التهذیب باب احکام الأرضین خبر 25-24.

......... قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول وصی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا علیه السلام عند موته فقال:

یا علی لا یظلم الفلاحون بحضرتک و لا یزداد علی الأرض (أرض خ) وضعت علیها و لا سخرة علی مسلم یعنی الأجیر.

و رؤیا فی الموثق کالصحیح، عن إسماعیل بن الفضل الهاشمی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن السخرة فی القری و ما یؤخذ من العلوج و الأکرة فی القری فقال: اشترط علیهم فما اشترطت علیهم من الدراهم و السخرة و ما سوی ذلک فهو لک و لیس لک أن تأخذ منهم شیئا حتی تشارطهم و إن کان کالمستیقن، أن کل من نزل تلک القریة أخذ ذلک منه.

قال، و سألته عن رجل بنی فی حق له إلی جنب جار له بیوتا أو دارا فتحول أهل دار جاره إلیه، أ له أن یردهم و هم کارهون؟ فقال: هم أحرار ینزلون حیث شاءوا و یتحولون حیث شاءوا(1)

و روی الشیخ فی القوی، عن إسماعیل بن الفضل قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن أرض الخراج إن اشتری الرجل منها أرضا فبنی فیها أو لم یبن غیر أن ناسا من أهل الذمة نزلوها أ له أن یأخذ منهم أجر البیوت إذا أدوا جزیة رؤوسهم؟ فقال: یشارطهم فما أخذه منهم بعد الشرط فهو حلال.

و فی الموثق، عن إسحاق بن عمار، عن العبد الصالح علیه السلام قال: قلت له:

رجل من أهل نجران یکون له أرض ثمَّ یسلم أیش علیه؟ ما صالحهم علیه النبی صلی الله علیه و آله و سلم أو ما علی المسلمین؟ قال: علیه ما علی المسلمین إنهم لو أسلموا لم یصالحهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم.

ص:174


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب احکام الأرضین خبر 27-28-32 - 33 و أورد الأول فی الکافی باب سخرة العلاج و النزول علیهم خبر 1.

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِیَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ دَارٍ کَانَتْ لاِمْرَأَةٍ وَ کَانَ لَهَا ابْنٌ وَ ابْنَةٌ فَغَابَ الاِبْنُ فِی الْبَحْرِ وَ مَاتَتِ الْمَرْأَةُ فَادَّعَتِ ابْنَتُهَا أَنَّ أُمَّهَا کَانَتْ صَیَّرَتْ تِلْکَ الدَّارَ لَهَا وَ بَاعَتْ أَشْقَاصاً مِنْهَا وَ بَقِیَتْ فِی الدَّارِ قِطْعَةٌ - إِلَی جَنْبِ دَارِ رَجُلٍ مِنْ إِخْوَانِنَا فَهُوَ یَکْرَهُ أَنْ یَشْتَرِیَهَا لِغَیْبَةِ الاِبْنِ وَ مَا یَتَخَوَّفُ مِنْ أَنَّهُ لاَ یَحِلُّ لَهُ شِرَاؤُهَا وَ لَیْسَ یُعْرَفُ لِلاِبْنِ خَبَرٌ قَالَ وَ مُنْذُ کَمْ غَابَ قُلْتُ مُنْذُ سِنِینَ کَثِیرَةٍ فَقَالَ یَنْتَظِرُ بِهِ غَیْبَةَ عَشْرِ سِنِینَ ثُمَّ یَشْتَرِی.

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عما اختلف فیه ابن أبی لیلی و ابن شبرمة فی السواد و أرضه فقلت: إن ابن أبی لیلی قال: إنهم إذا أسلموا فهم أحرار و ما فی أیدیهم من أرضهم لهم. و أما ابن شبرمة فزعم أنهم عبید، و أن أرضهم التی بأیدیهم لیست لهم فقال: فی الأرض ما قال ابن شبرمة و قال فی الرجال ما قال ابن أبی لیلی إنهم إذا أسلموا فهم أحرار و مع هذا کلام لم أحفظه.

«و روی عن علی بن مهزیار» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی القوی کالصحیح،(1) و یدل علی أنه ینتظر للمفقود عشر سنین ثمَّ یقسم ماله، و سیجیء الأخبار فی الانتظار أربع سنین و أنه یقسم بعدها مع ملاءة الورثة، و المشهور الانتظار مدة إمکان تعیشه و هو و إن کان أحوط بالنظر إلی المفقود لکنه خلاف الاحتیاط بالنظر إلی الورثة فالعمل بالخبر متعین، و یحتاط بأخذ الکفیل إلا مع الملاءة و لو أخذ الرهن لکان غایة الاحتیاط إن أمکن.

ص:175


1- (1) الکافی باب میراث المفقود خبر 6 من کتاب المواریث و التهذیب باب میراث المفقود خبر 7 من کتاب الفرائض.

......... «و کتب محمد بن الحسن الصفار» فی الصحیح کالشیخ و روی الکلینی الجمیع إلا السؤال الأول باختلاف یسیر غیر مغیر للمعنی (1)«فوقع علیه السلام: لیس له إلا ما اشتراه باسمه و موضعه» للتمییز أو التوضیح فلا یدخل الأعلی فی الأسفل و لا فی حدوده.

و فی یب بزیادة (و کتب إلیه فی رجل اشتری حجرة أو مسکنا فی دار بجمیع حقوقها و فوقها بیوت و مسکن آخر یدخل البیوت الأعلی و المسکن الأعلی فی حقوق هذه الحجرة و المسکن الأسفل الذی اشتراه أم لا؟ "فوقع علیه السلام" لیس له من ذلک إلا الحق الذی اشتراه إن شاء الله.

فیمکن أن یکون مراد السائل فی الأول دخول البیت الأعلی فی البیت الأسفل و فی الثانی دخول البیوت، و لا یدل البیت علی حکم البیوت، و لما لم یکن فرق فی نظر المصنف أسقط الثانی - و وجه السؤال فی الجمیع أنه إذا اشتری ملکا، یدخل فیه إلی السماء ما أمکن و إلی تحت الأرض أیضا ما أمکن بمعنی أنه لیس لغیره التصرف فی محاذاته فوقا و تحتا؟ و یصیر حاصل الجواب أنه إذا لم یکن مشتغلا بالعمارة فالظاهر الدخول و إذا کان مشغولا فحینئذ، الظاهر خلافه کما هو المتعارف من بیع کل واحدة منهما برأسهما ما لم یصرح بخلافه فیهما مع أن الأصل عدم الدخول أیضا.

ص:176


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 13 و الکافی باب النوادر خبر 4 من کتاب الشهادات.

: وَ کَتَبَ إِلَیْهِ فِی رَجُلٍ قَالَ لِرَجُلَیْنِ اشْهَدَا أَنَّ جَمِیعَ الدَّارِ الَّتِی لَهُ فِی مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا بِحُدُودِهَا کُلِّهَا لِفُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ وَ جَمِیعَ مَا لَهُ فِی الدَّارِ مِنَ الْمَتَاعِ وَ الْبَیِّنَةُ لاَ تَعْرِفُ الْمَتَاعَ أَیُّ شَیْ ءٍ هُوَ فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَصْلُحُ إِذَا أَحَاطَ الشِّرَاءُ بِجَمِیعِ ذَلِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

: وَ کَتَبَ إِلَیْهِ فِی رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ قِطَاعُ أَرَضِینَ فَحَضَرَهُ الْخُرُوجُ إِلَی مَکَّةَ وَ الْقَرْیَةُ عَلَی مَرَاحِلَ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْمُقَامِ مَا یَأْتِی بِحُدُودِ أَرْضِهِ وَ عَرَّفَ حُدُودَ الْقَرْیَةِ الْأَرْبَعَةَ فَقَالَ لِلشُّهُودِ اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ بِعْتُ مِنْ فُلاَنٍ یَعْنِی الْمُشْتَرِیَ

«و کتب إلیه» و هو فیهما «فی رجل قال لرجلین» عدلین «اشهدا أن جمیع الدار التی له» أی کان له سابقا و هو شائع و لا یتوهم أنه إقرار بالضدین لأنه إذا کانت الدار له فکیف یکون لآخر کما ذکره جماعة «و جمیع ماله من الدار من المتاع» أی لفلان بن فلان «و البینة لا تعرف المتاع أی شیء هو»

و الجواب بالصحة لأنه یمکن أن یکون للإشهاد فائدة بأن یکون الشهود حضورا لو أنکر المقر أو إذا دخلوا و شاهدوا ما فی البیت علموا مفصلا و شهدوا، مع أنه یمکن أن یکون المراد بالمتاع لوازم الدار من الأبواب و السلالیم(1) و الأرحیة المثبتة لکن اللفظ أعم.

«و کتب إلیه» و هو فیهما «فی رجل کانت له قطاع» أو قطائع «أرضین»

محرکة «فحضره الخروج إلی مکة» و الوقت ضیق لا یمکنه التفحص «و القریة علی مراحل» جمع مرحلة و هی مسیرة یوم للقوافل و یکون الغالب ثمانیة فراسخ «و لم یکن له من المقام» الإقامة «ما یأتی» أحد «بحدود أرضه»

أی القطعات المفروزة و فی (فی) (و لم یؤت بحدود أرضه )«و عرف حدود القریة

ص:177


1- (1) السلالیم جمع السلم و الارحیة جمع الرحی.

جَمِیعَ الْقَرْیَةِ الَّتِی حَدٌّ مِنْهَا کَذَا وَ الثَّانِی وَ الثَّالِثُ وَ الرَّابِعُ وَ إِنَّمَا لَهُ فِی هَذِهِ الْقَرْیَةِ قِطَاعُ أَرَضِینَ فَهَلْ یَصْلُحُ لِلْمُشْتَرِی ذَلِکَ وَ إِنَّمَا لَهُ بَعْضُ هَذِهِ الْقَرْیَةِ وَ قَدْ أَقَرَّ لَهُ بِکُلِّهَا فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَجُوزُ بَیْعُ مَا لَیْسَ یَمْلِکُ وَ قَدْ وَجَبَ الشِّرَاءُ مِنَ الْبَائِعِ عَلَی مَا یَمْلِکُ.

: وَ کَتَبَ إِلَیْهِ فِی رَجُلٍ یُشْهِدُهُ أَنَّهُ قَدْ بَاعَ ضَیْعَةً مِنْ رَجُلٍ آخَرَ وَ هِیَ قِطَاعُ أَرَضِینَ وَ لَمْ یُعَرِّفِ الْحُدُودَ فِی وَقْتِ مَا أَشْهَدَهُ وَ قَالَ إِذَا أَتَوْکَ بِالْحُدُودِ فَاشْهَدْ بِهَا هَلْ یَجُوزُ لَهُ ذَلِکَ أَوْ لاَ یَجُوزُ لَهُ أَنْ یَشْهَدَ فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ نَعَمْ یَجُوزُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ.

: وَ کَتَبَ إِلَیْهِ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَشْهَدَ عَلَی الْحُدُودِ إِذَا جَاءَ قَوْمٌ آخَرُونَ مِنْ أَهْلِ تِلْکَ الْقَرْیَةِ فَشَهِدُوا أَنَّ حُدُودَ هَذِهِ الضَّیْعَةِ الَّتِی بَاعَهَا الرَّجُلُ هِیَ هَذِهِ فَهَلْ یَجُوزُ لِهَذَا الشَّاهِدِ الَّذِی أَشْهَدَهُ بِالضَّیْعَةِ وَ لَمْ یُسَمِّ الْحُدُودَ أَنْ یَشْهَدَ بِالْحُدُودِ بِقَوْلِ.

الأربعة» و الحاصل أنه لم یعرف حدود القطعات المفروزة التی له فی القریة، بل عرف حدود القریة و أشهد الشهود علی أنه باع القریة المحدودة بالحدود الأربعة و لم یقل للشهود فی الواقع التی کانت له من القطعات نصف القریة تخمینا أو تحقیقا و قد أقر للمشتری بکلها.

«فوقع علیه السلام لا یجوز بیع ما لیس بملک له و قد وجب» و لزم «الشراء من البائع علی ما یملک» فالظاهر حینئذ صحة نصف القریة بنصف الثمن، و یمکن أن یکون المراد صحة النصف بکل الثمن، لأن المبیع کان معلوما فی الخارج عند البائع و المشتری و غرض المشتری أن یأخذ القبالة من البائع، و لما کان الوقت ضیقا لا یمکنه تحدید القطعات ذکر القریة للسهولة و لا یرضی البائع أن یبیع نصف القریة بنصف الثمن قط، فینبغی أن یکون البیع باطلا أو واقعا فی النصف بکل الثمن.

«و کتب إلیه» أی قال للشهود إذا حصل لکم العلم من شهادة أهل القریة

ص:178

وَ کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ بَیْتاً فِی دَارٍ لَهُ بِجَمِیعِ حُقُوقِهِ وَ فَوْقَهُ بَیْتٌ آخَرُ هَلْ یَدْخُلُ الْبَیْتُ الْأَعْلَی فِی حُقُوقِ الْبَیْتِ الْأَسْفَلِ أَمْ لاَ فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَیْسَ لَهُ إِلاَّ مَا اشْتَرَاهُ بِاسْمِهِ وَ مَوْضِعِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. هَؤُلاَءِ الَّذِینَ عَرَّفُوا هَذِهِ الضَّیْعَةَ وَ شَهِدُوا لَهُ أَمْ لاَ یَجُوزُ لَهُمْ أَنْ یَشْهَدُوا وَ قَدْ قَالَ لَهُمُ الْبَائِعُ اشْهَدُوا بِالْحُدُودِ إِذَا أَتَوْکُمْ بِهَا فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ تَشْهَدْ إِلاَّ عَلَی صَاحِبِ الشَّیْ ءِ وَ بِقَوْلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

فی تحدید القطعات فاشهدوا بها «فوقع علیه السلام: نعم یجوز» أی یمکن العلم و یجوز الإشهاد هکذا.

«و کتب إلیه إلخ» هل یجوز للشاهد الذی حصل له العلم من شهادة الشهادة مع قول البائع (اشهدوا) علی أن یشهد علی البائع أنه أقر ببیع القطعات المحدودة بالحدود المذکورة «فوقع علیه السلام إلخ» إنه لما حصل لک العلم من جانب البائع بالبیع، و من جانب الشهود بالحدود فعلیک أن تشهد بما فی الواقع بأن تقول: أشهدنی المالک علی البیع و الشهود علی الحدود.

و کان المناسب ذکر هذا الخبر فی باب کیفیة تحمل الشهادة کما فعله ثقة الإسلام(1) ، و الحق أن الترتیب الذی رتب الکافی علیه لم نطلع علی کتاب أحد من الخاصة و العامة أن یکون مثله أو قریبا منه، و العجب ممن رأی ذلک الترتیب و أخذ منه و شوش مثل هذا التشویش.

ص:179


1- (1) قوله رحمه اللّه: کما فعله ثقة الإسلام إلخ نقول لم نعثر فی الکافی و لا فی الفقیه علی الباب المذکور و لم یذکر ثقة الإسلام هذه المکاتبة فی باب معنون، بل أوردها فی باب النوادر خبر 4 من کتاب الشهادات فلاحظ، و العجب من الشارح رحمه اللّه کیف أورد علی الصدوق ما أورد مع عدم ورود الایراد علیه فانه ذکر تتمة المکاتبة التی أوردها هنا بمناسبة السؤال الثالث، و لذا أوردها الشیخ أبو جعفر الطوسیّ ره أیضا هذه المکاتبة فی احکام الأرضین - شکر اللّه مساعی جمیعهم و حفظنا من زلات الاقدام و الاقلام بحق النبیّ و آله الکرام.

وَ رُوِیَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ دَارٍ فِیهَا ثَلاَثَةُ أَبْیَاتٍ وَ لَیْسَ لَهُنَّ حَجْرٌ قَالَ إِنَّمَا الْإِذْنُ عَلَی الْبُیُوتِ لَیْسَ عَلَی الدَّارِ إِذْنٌ. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ یَعْنِی بِذَلِکَ الدَّارَ الَّتِی تَکُونُ لِلْغَلَّةِ وَ فِیهَا السُّکَّانُ بِالْکِرَی أَوْ بِالسُّکْنَی فَلَیْسَ عَلَی مِثْلِهَا مِنَ الدُّورِ إِذْنٌ إِنَّمَا الْإِذْنُ عَلَی الْبُیُوتِ فَأَمَّا الدَّارُ الَّتِی لَیْسَتْ لِلْغَلَّةِ فَلَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَدْخُلَهَا إِلاَّ بِإِذْنٍ.

«و روی عن جراح المدائنی» فی القوی کالشیخ (1)«و لیس لهن حجر» أی لیس للمجموع منع کالباب و شبهه، و إنما یکون ذلک فی بیوت المستغل «قال: إنما الإذن» فی الدخول «علی البیوت» بانفرادها «لیس علی الدار أذن»

قال الله تبارک و تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِها (2)- و تقدم أنهم کانوا یسلمون للإذن ثلاث مرات فإن أذن لهم و إلا لم یدخلوا - و قال تعالی: لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ (3) و فسرت بمثل الخانات و الأرحیة و أمثالها مما لیس علیها منع، و ما ذکره المصنف هو ظاهر الخبر و لیس بتأویل،

ص:180


1- (1) التهذیب باب احکام الأرضین خبر 31.
2- (2) النور - 27.
3- (3) النور - 29.

باب المزارعة و الإجارة

رُوِیَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُعْطِی الرَّجُلَ أَرْضَهُ وَ فِیهَا مَاءٌ وَ نَخْلٌ وَ فَاکِهَةٌ فَیَقُولُ اسْقِ هَذَا مِنَ الْمَاءِ وَ اعْمُرْهُ وَ لَکَ نِصْفُ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ قَالَ لاَ بَأْسَ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُعْطِی الرَّجُلَ الْأَرْضَ الْخَرِبَةَ فَیَقُولُ اعْمُرْهَا وَ هِیَ لَکَ ثَلاَثَ سِنِینَ أَوْ أَرْبَعَ أَوْ خَمْسَ سِنِینَ أَوْ مَا شَاءَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ

باب المزارعة و الإجارة

«روی عن یعقوب بن شعیب» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی الصحیح «عن أبی عبد الله علیه السلام» قال: سألته عن الرجل یکون له الأرض من أرض الخراج فیدفعها إلی الرجل علی أن یعمرها و یصلحها و یؤدی خراجها و ما کان من فضل فهو بینهما؟ قال: لا بأس.

قال: و سألته عن رجل یعطی الرجل أرضه و فیها رمان أو نخل أو فاکهة فیقول اسق هذا من الماء و اعمره و لک نصف ما أخرج؟ (خرج - یب) قال: لا بأس قال: و سألته عن المزارعة فقال: النفقة منک و الأرض لصاحبها فما أخرج الله منها من شیء قسم علی الشطر و کذلک أعطی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خیبر حین أتوه فأعطاهم إیاها علی أن یعمروها و لهم النصف مما أخرجت(1).

أما السؤال الأول الذی لم یذکره المصنف فهو عن المزارعة، بأن یکون

ص:181


1- (1) الکافی باب مشارکة الذمی و غیره فی المزارعة إلخ خبر 2 و التهذیب باب المزارعة خبر 22.

......... للمالک الأرض و للعامل العمل و یشترط المالک علیه الخراج و یکون الحاصل بینهما علی الإشاعة بالنصف أو الثلث و الثلاثین، و الجواب بالجواز.

و ما السؤال الثانی الذی ذکره المصنف فهو عن المساقاة و أبدل النساخ الرمان بالماء و هی کالمزارعة فی أن البستان من المالک و العمل من السقی و کلما فیه صلاح الثمرة علی العامل و الحاصل بینهما مشاعا، و قال علیه السلام: لا بأس.

و أما السؤال الثالث(1) الذی ذکره الکلینی فهو لبیان المزارعة، و السؤال

ص:182


1- (1) اعلم ان السؤال الثالث (الذی - ظ) ذکره الصدوق لیس بمذکور فی مسائل یعقوب، لا فی هذا الخبر و لا فی غیره، و بعبارته منقول فی الکتب، عن داود بن سرحان و ذکرناه بعد ذلک و الذی یخطر بالبال انه سقط سطر فیما بین ذلک من النسّاخ و کان هکذا قال:و سألته عن الرجل یکون له الأرض من ارض الخراج فیدفعها الی الرجل علی ان یعمرها و یصلحها و یؤدی خراجها و ما کان من فضل فهو بینهما، قال: لا بأس و روی داود سرحان عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) فی الرجل یکون له الأرض علیها خراج معلوم إلی آخر ما ذکره الصدوق بعبارته المذکورة فی فی و یب و یکون الساقط من قوله (فیدفعها) الی قوله (له الأرض).و یحتمل أن یکون السؤال الأول مع الجواب مذکورا اخیرا و سقط فیکون الساقط حینئذ سطرین لکنه بعید، و الظاهر ان الصدوق لما کان غرضه الاختصار مهما أمکن اسقط السؤال الأول کما سیجیء من الاخبار، و الظاهر أنّه اسقطه لعدم علمه به کما یفعل ذلک کثیرا، لانه یوجر الأرض باجرة و یشترط الموجر خراج السلطان علی المستاجر و هو مجهول و ذکرنا الجواب فی المتن «او» لانه یظهر المطلوب من خبر داود مع الزیادة فیکون اسقاطه لذلک و اللّه تعالی یعلم و من علمه اللّه - منه رحمه اللّه.

قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ تَکُونُ لَهُ الْأَرْضُ مِنْ أَرْضِ الْخَرَاجِ عَلَیْهَا خَرَاجٌ مَعْلُومٌ وَ رُبَّمَا زَادَ وَ رُبَّمَا نَقَصَ فَیَدْفَعُهَا إِلَی الرَّجُلِ عَلَی أَنْ یَکْفِیَهُ خَرَاجَهَا وَ یُعْطِیَهُ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ فِی السَّنَةِ قَالَ لاَ بَأْسَ.

الثانی الذی ذکره المصنف أنه یعطی المالک أرضا خربة للعامل و یقول: اعمرها و یجعل جعالته حاصل الأرض ثلاث سنین أو أربع سنین بحسب ما یقرران و قال علیه السلام لا بأس، و السؤال الثالث إجارة الأرض بشیء معلوم و یشترط علی المستأجر الخراج و هو غیر معلوم، ربما زاد و ربما نقص فقال علیه السلام: لا بأس لأن الأجرة معلومة و الجهالة فی الشرط لا تضر.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن الحلبی و الشیخ فی الصحیح عن محمد الحلبی، و فی الصحیح، عن عبید الله الحلبی جمیعا عن أبی عبد الله علیه السلام أن أباه حدثه أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أعطی خیبر بالنصف أرضها و نخلها فلما أدرکت الثمرة بعث عبد الله بن رواحة فقوم علیهم قیمة فقال لهم: إما أن تأخذوه و تعطونی نصف الثمن و إما أعطیکم نصف الثمن و آخذه فقالوا: بهذا قامت السماوات و الأرض(1)

و روی الکلینی فی الصحیح عن أبی الصباح قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن النبی صلی الله علیه و آله و سلم لما افتتح خیبر ترکها فی أیدیهم علی النصف فلما بلغت الثمرة بعث عبد الله بن رواحة إلیهم فخرص علیهم فجاءوا إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقالوا له: إنه قد زاد علینا فأرسل إلی عبد الله فقال ما یقول هؤلاء؟ قال قد خرصت علیهم بشیء فإن شاءوا یأخذون بما خرصت و إن شاءوا أخذنا - فقال رجل من الیهود بهذا قامت السماوات و الأرض 2.

ص:183


1- (1-2) الکافی باب قبالة الأرضین و المزارعة إلخ خبر 1-2 و أورد الأول فی التهذیب باب المزارعة خبر 1.

......... و روی الشیخ فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن المزارعة فقال: النفقة منک و الأرض لصاحبها فما أخرج الله من شیء قسم علی الشرط و کذلک قبل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خیبرا أتوه فأعطاهم إیاها علی أن یعمروها، علی أن لهم نصف ما أخرجت، فلما بلغ التمر أمر عبد الله بن رواحة فخرص علیهم النخل فلما فرغ منه خیرهم فقال: قد خرصنا هذا النخل بکذا و کذا صاعا فإن شئتم فخذوه و ردوا علینا نصف ذلک و إن شئتم أخذناه و أعطیناکم نصف ذلک فقالت الیهود بهذا قامت السماوات و الأرض(1).

و فی الصحیح و الموثق کالصحیح، عن محمد الحلبی و فی الصحیح، عن عبید الله الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام: قال: لا بأس بالمزارعة بالثلث و الربع و الخمس.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن داود بن سرحان عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یکون له الأرض علیها خراج معلوم و ربما زاد و ربما نقص فیدفعها إلی رجل علی أن یکفیه خراجها و یعطیه مائتی درهم فی السنة قال: لا بأس.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن الأرض یأخذها الرجل من صاحبها فیعمرها سنین و یردها إلی صاحبها عامرة و له ما أکل منها قال: لا بأس.

ص:184


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب المزارعة خبر 3-6-14-48 62 - و أورد الثالث فی الکافی باب ما یجوز ان تواجر به الأرض و ما لا یجوز خبر 5 من کتاب المعیشة.

وَ سَأَلَ سَمَاعَةُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الرَّجُلِ یَتَقَبَّلُ الْأَرْضَ بِطِیبَةِ نَفْسِ أَهْلِهَا عَلَی شَرْطٍ یُشَارِطُهُمْ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ أَجْرُ بُیُوتِهَا إِلاَّ الَّذِی کَانَ فِی أَیْدِی دَهَاقِینِهَا إِلاَّ أَنْ یَکُونَ قَدِ اشْتَرَطَ عَلَی أَصْحَابِ الْأَرْضِ مَا فِی أَیْدِی الدَّهَاقِینِ.

وَ رَوَی شُعَیْبٌ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا تَقَبَّلْتَ أَرْضاً بِطِیبَةِ

و فی الصحیح، عن صفوان قال: حدثنی أبو بردة بن رجاء قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن القوم یدفعون أرضهم إلی رجل فیقولون له کلها و أد خراجها قال: لا بأس به إذا شاءوا أن یأخذوها أخذوها.

«و سأل سماعة» فی الموثق کالشیخین «أبا عبد الله علیه السلام» و عبارتهما أوضح - قال: سألته عن الرجل یتقبل (یقبل - خ ل) الأرض بطیبة نفس أهلها علی شرط یشارطهم علیه و إن هو رم فیها مرمة أو جدد فیها بناء فإن له أجر بیوتها إلا الذی کان فی أیدی دهاقینها (أولا - خ) قال إذا کان قد دخل فی قبالة الأرض علی أمر معلوم فلا یعرض (یعترض - خ ل) لما فی أیدی دهاقینها إلا أن یکون قد اشترط علی أصحاب الأرض ما فی أیدی الدهاقین(1).

فظهر أن ما سقط من المصنف مخل بالمعنی لأن الظاهر أنه إذا أحدث بناء أو رم خربة فإن له أجرها لا مطلقا، و الظاهر أن الإجارة تنصرف إلی الأرض و لا یدخل البیوت فیها إلا مع الشرط کما سیجیء و الدهقان معرب (دهبان) أی رئیس القریة أو ساکنها، و هو المراد هنا و الجمع دهاقین و دهاقنة و جاءت النسخ بهما و فی یب أیضا.

«و روی شعیب» و لم یذکر الطریق إلیه، لکن الظاهر أنه، أخذه

ص:185


1- (1) أورده و الذی بعده فی التهذیب باب المزارعة خبر 26-37 و أورد الأول فی الکافی باب قبالة ارض أهل الذمّة و جزیة رءوسهم إلخ خبر 4.

نَفْسِ أَهْلِهَا عَلَی شَرْطٍ شَارَطْتَهُمْ عَلَیْهِ فَإِنَّ لَکَ کُلَّ فَضْلٍ فِی حَرْثِهَا(1) إِذَا وَفَیْتَ لَهُمْ وَ إِنَّکَ إِنْ رَمَمْتَ فِیهَا مَرَمَّةً وَ أَحْدَثْتَ فِیهَا بِنَاءً فَإِنَّ لَکَ أَجْرَ بُیُوتِهَا إِلاَّ مَا کَانَ فِی أَیْدِی دَهَاقِینِهَا.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ

من کتاب الحسین بن سعید کما رواه الشیخ فی الصحیح، عن الحسین بن سعید، عن حماد عن شعیب «عن أبی بصیر» و إن کان وقع سهو من النساخ أو من قلمه رضی الله عنه و ذکره عن حماد بن شعیب و کثیرا ما یقع السهو منه فی هذه اللفظة لکثرة التصنیف و عجلته، و یدل علی أنه إذا استأجر أرضا للزراعة بأجرة معلومة یجوز له أن یزرع فی کل فصل حرثها من الشتوی و الصیفی، و لا یتوهم أن له أحدهما إلا أن یشترط عدم الزیادة علی الواحدة أو الثنتین، و هل له الزیادة علی المتعارف؟، ظاهر الخبر أن له المعروف لا الزیادة علیه، و یدل کالسابق علی أنه یجوز له إحداث البناء و مرمة الخربة و أجرتها له «إلا ما کان فی أیدی دهاقینها» (أو دهاقنتها) فإن الظاهر عدم شمول الإجارة له إلا مع الشرط (2).

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخ (3)«عن محمد بن مسلم» و یدل

ص:186


1- (1) فی کل فصل حرثها - خ.
2- (2) اعلم انه کان نسخة الفقیه کما ذکرته و اما ما ذکره الشیخ فی الصحیح عن ابی عبد اللّه صلوات اللّه علیه قال: إذا تقبلت ارضا بطیبة نفسی أهلها علی شرط فتشارطهم علیه و فی المتن (شارطتهم) و هو علیه فان لک کل فی فصل حرثها إذا وفیت لهم إلخ و هذه اظهر و حینئذ یکون الغرض حلیة الزراعة مطلقا او الزراعة الخاصّة و وقع الزیادة و النقیصة من نساخ الفقیه و اللّه تعالی یعلم - منه رحمه اللّه.
3- (3) التهذیب باب المزارعة خبر 29.

اِسْتَأْجَرَ أَرْضاً بِأَلْفِ دِرْهَمٍ ثُمَّ آجَرَ بَعْضَهَا بِمِائَتَیْ دِرْهَمٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ صَاحِبُ الْأَرْضِ الَّذِی آجَرَهُ أَنَا أَدْخُلُ مَعَکَ فِیهَا بِمَا اسْتَأْجَرْتَ فَنُنْفِقُ جَمِیعاً فَمَا کَانَ فِیهَا مِنْ فَضْلٍ کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ إِسْمَاعِیلَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ مِنْ رَجُلٍ أَرْضاً فَقَالَ آجِرْنِیهَا بِکَذَا وَ کَذَا إِنْ زَرَعْتُهَا أَوْ لَمْ أَزْرَعْهَا أُعْطِیکَ ذَلِکَ فَلَمْ یَزْرَعِ الرَّجُلُ قَالَ لَهُ أَنْ یَأْخُذَهُ بِمَالِهِ إِنْ شَاءَ تَرَکَ وَ إِنْ شَاءَ لَمْ یَتْرُکْ.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَسْتَأْجِرِ الْأَرْضَ بِالتَّمْرِ وَ لاَ بِالْحِنْطَةِ وَ لاَ بِالشَّعِیرِ وَ لاَ بِالْأَرْبِعَاءِ وَ لاَ بِالنِّطَافِ قُلْتُ وَ مَا الْأَرْبِعَاءُ قَالَ الشِّرْبُ وَ

علی أنه إذا آجر أرضا بشیء معلوم یجوز أن یستأجر المؤجر من المستأجر بعض ما آجره بما آجره و یعمل معه بالمزارعة أو یشرک معه بالبذر و الإنفاق.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«عن إسماعیل»

و یدل علی أنه إذا استأجر أرضا و لم یزرع فیها، علیه مال الإجارة و خصوصا إذا ذکر فی العقد أن علیه الأجرة سواء زرع أو لا.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالشیخین(2) و لکنهما رویاه عن إسحاق بن عمار عن أبی بصیر «عن أبی عبد الله علیه السلام» و کأنه سقط من القلم و إن أمکن روایته بلا واسطة أیضا «قال لا تستأجر الأرض بالتمر و لا بالحنطة و لا بالشعیر» التی تحصل منها کما هو مصرح فی أخبار أخر أو الأعم و یکون

ص:187


1- (1) الکافی باب ما یجوز ان تواجر به الأرض و ما لا یجوز خبر 7 و التهذیب باب المزارعة خبر 13.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب ما یجوزان تواجر به الأرض و ما لا یجوز خبر 2-1 و التهذیب باب المزارعة خبر 8-7.

اَلنِّطَافُ فَضْلُ الْمَاءِ وَ لَکِنْ تَتَقَبَّلُهَا بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ النِّصْفِ وَ الثُّلُثِ وَ الرُّبُعِ.

للکراهة أو الإرشاد «و لا بالأربعاء و لا بالنطاف قلت، و ما الأربعاء قال: الشرب»

(و الربیع) النهر الصغیر (و الأربعاء) جمعه.

أی لا یستأجر الأرض بشرب أرض المؤجر (إما) لأن وجه الإجارة یجب أن یکون معلوما و هنا مجهول لأنه لا یعلم قدر الماء الذی یشرب به الأرض و إن کانت معلومة بالجریب، مثلا و کان قدر الشرب معلوما بالأصابع فإنه لا یخرج به عن الجهالة (و إما) لعلة لا نعلمها، و علی أی حال فالظاهر الکراهة لما تقدم «و النطاف فضل الماء» و الجهالة هنا أکثر لو کانت علة النهی «و لکن تقبلها بالذهب و الفضة» لیکون إجارة «و النصف و الثلث و الربع» لیکون مزارعة.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا تواجروا الأرض بالحنطة، و لا بالشعیر و لا بالتمر، و لا بالأربعاء و لا بالنطاف و لکن بالذهب و الفضة لأن الذهب و الفضة مضمون و هذا لیس بمضمون أی یکون فی ذمتک و یمکن تحصیلهما بأی وجه کان بخلاف غیرهما فإنه یمکن عدم وجدانها سیما إذا کانت من تلک الأرض بعینها کما هو الظاهر.

و یدل علیه ما رواه الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح عن الوشاء قال: سألت الرضا علیه السلام عن رجل یشتری من رجل أرضا جربانا معلومة بمائة کر علی أن یعطیه من الأرض، فقال: حرام قال فقلت له فما تقول جعلنی الله فداک إن اشتری منه الأرض بکیل معلوم و حنطة من غیرها؟ قال: لا بأس(1).

و رؤیا فی القوی عن الفضیل بن یسار قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن إجارة

ص:188


1- (1) أورده الذی بعده فی الکافی باب ما یجوز ان تواجر به الأرض إلخ خبر 8-10 و التهذیب باب المزارعة خبر 11-16.

......... الأرض بالطعام فقال: إن کان من طعامها فلا خیر فیه.

و لو کان بغیر الطعام فالظاهر أنه لا بأس به و لو کان من الأرض، لما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن بکیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن رجل یزرع له الزعفران فیضمن له الحراث علی أن یدفع إلیه من کل أربعین منا زعفران رطب منا و یصالحه علی الیابس و الیابس إذا جفف ینقص ثلاثة أرباعه و یبقی ربعه و قد جربت؟ قال: لا یصلح قلت و إن کان علیه أمین یحفظ به لم یستطع حفظه لأنه یعالج باللیل و لا یطاق حفظه قال یقبله الأرض أولا علی أن لک فی کل أربعین منا، منا أی یقبله أولا بالرطب ثمَّ یصالح بربع الیابس.

و الأحوط أن لا یکون بالطعام لما سیجیء أیضا و لما رواه الشیخ فی الصحیح، عن أبی المعزی قال: سأل یعقوب الأحمر أبا عبد الله علیه السلام و أنا حاضر فقال: أصلحک الله إنه کان لی أخ فهلک و ترک فی حجری یتیما و لی أخ یلی ضیعة لنا و هو یبیع العصیر ممن یصنعه خمرا و یؤاجر الأرض بالطعام فأما ما یصیبنی فقد تنزهت فکیف أصنع بنصیب الیتیم؟ فقال: أما إجارة الأرض بالطعام فلا تأخذ نصیب الیتیم منه إلا أن تؤاجرها بالربع و الثلث و النصف و أما بیع العصیر ممن یصنعه خمرا فلیس به بأس، خذ نصیب الیتیم منه(1) و سیما إذا کان بطعام منه.

لما رواه الشیخ فی الصحیح عن صفوان عن أبی بردة (أو ابن أبی بردة، و هو إبراهیم بن مهزم الأسدی الثقة) قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن إجارة الأرض المحدودة بالدراهم المعلومة قال: لا بأس، قال، و سألته عن إجارتها بالطعام فقال إن کان من طعامها فلا خیر فیه 2- و یمکن حمل الأخبار المطلقة علیه أو الکراهة، کما تقدم ،

ص:189


1- (1-2) التهذیب باب المزارعة خبر 12-61.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اکْتَرَی دَاراً وَ فِیهَا بُسْتَانٌ فَزَرَعَ فِی الْبُسْتَانِ وَ غَرَسَ نَخْلاً وَ أَشْجَاراً وَ فَاکِهَةً وَ غَیْرَهَا وَ لَمْ یَسْتَأْمِرْ فِی ذَلِکَ صَاحِبَ الدَّارِ قَالَ عَلَیْهِ الْکِرَی وَ یُقَوِّمُ صَاحِبُ الدَّارِ ذَلِکَ الْغَرْسَ وَ الزَّرْعَ فَیُعْطِیهِ الْغَارِسَ إِنْ کَانَ اسْتَأْمَرَهُ فِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ اسْتَأْمَرَهُ فَعَلَیْهِ الْکِرَی وَ لَهُ الْغَرْسُ وَ الزَّرْعُ یَقْلَعُهُ وَ یَذْهَبُ بِهِ حَیْثُ شَاءَ.

وَ رَوَی إِدْرِیسُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لَنَا ضِیَاعاً وَ لَهَا الدُّولاَبُ وَ فِیهَا مَرَاعِی وَ لِلرَّجُلِ مِنَّا غَنَمٌ وَ إِبِلٌ وَ یَحْتَاجُ إِلَی تِلْکَ الْمَرَاعِی لِغَنَمِهِ وَ إِبِلِهِ

«و روی محمد بن مسلم» فی القوی و الشیخان فی الموثق کالصحیح عنه عن أبی جعفر علیه السلام(1).

و یدل علی أنه إذا زرع المستأجر أو غرس فی أرض استأجرها بإذن المالک فللمستأجر قیمة الزرع و الغرس و لیس له قلعهما علی الظاهر، و لو لم یکن بإذنه فله قلعهما إلا أن یصالحا فی الصورتین.

و روی الشیخ فی القوی، عن عبد العزیز بن محمد قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: من أخذ أرضا بغیر حقها أو بنی فیها قال: یرفع بناؤه و یسلم التربة إلی صاحبها، و لیس لعرق ظالم حق ثمَّ قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، من أخذ أرضا بغیر حقها کلف أن یحمل ترابها إلی المحشر(2).

«و روی إدریس بن زید» صاحب الرضا علیه السلام فی الحسن کالشیخین(3) ،

ص:190


1- (1) الکافی باب من زرع فی غیر ارضه او غرس خبر 2 و التهذیب باب المزارعة خبر 51.
2- (2) التهذیب باب المزارعة خبر 53.
3- (3) الکافی باب بیع المراعی خبر 2 و التهذیب باب المزارعة خبر 55.

أَ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَحْمِیَ الْمَرَاعِیَ لِحَاجَتِهِ إِلَیْهَا قَالَ إِذَا کَانَتِ الْأَرْضُ أَرْضَهُ فَلَهُ أَنْ یَحْمِیَ وَ یُصَیِّرَ ذَلِکَ إِلَی مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یَبِیعُ الْمَرْعَی فَقَالَ إِذَا کَانَتِ الْأَرْضُ أَرْضَهُ فَلاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أُشَارِکُ الْعِلْجَ الْمُشْرِکَ فَیَکُونُ مِنْ عِنْدِی الْأَرْضُ وَ الْبَقَرُ وَ الْبَذْرُ وَ یَکُونُ عَلَی الْعِلْجِ الْقِیَامُ وَ السَّعْیُ وَ الْعَمَلُ فِی الزَّرْعِ حَتَّی یَصِیرَ حِنْطَةً أَوْ شَعِیراً وَ تَکُونُ الْقِسْمَةُ فَیَأْخُذُ السُّلْطَانُ حَظَّهُ وَ یَبْقَی مَا بَقِیَ عَلَی أَنَّ لِلْعِلْجِ مِنْهُ الثُّلُثَ وَ لِیَ الْبَاقِیَ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ قُلْتُ فَإِنَّ عَلَیْهِ أَنْ یَرُدَّ عَلَیَّ مَا أَخْرَجْتُ مِنَ الْبَذْرِ وَ یَقْسِمَ الْبَاقِیَ فَقَالَ لاَ إِنَّمَا شَارَکْتَهُ عَلَی أَنَّ الْبَذْرَ وَ الْبَقَرَ وَ الْأَرْضَ مِنْ عِنْدِکَ وَ عَلَیْهِ الْقِیَامَ وَ السَّعْیَ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِیرٍ أَخِی إِسْحَاقَ بْنِ جَرِیرٍ قَالَ

و یدل علی جواز حمی أرضه و بیع کلأه کما تقدم.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن إبراهیم»

بن أبی زیاد «الکرخی» و کان کثیر الروایة و کتابه معتمد الطائفة مع صحته عن ابن محبوب «و یکون علی العلج القیام و السعی» کما فی یب بخط الشیخ أو السقی بالقاف کما فی (فی) و بعض نسخ یب، و نسخ الکتابین متفقة فی السقی الآخر إنه بالقاف، «و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن خالد بن

ص:191


1- (1) الکافی باب بیع مشارکة الذمی و غیره فی المزارعة إلخ خبر 1 و التهذیب باب المزارعة خبر 21.
2- (2) التهذیب باب المزارعة خبر 33 و فیه خالد بن جریر عن ابی الربیع الشامیّ عن أبی عبد اللّه (علیه السلام).

سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَرْضٍ یُرِیدُ رَجُلٌ أَنْ یَتَقَبَّلَهَا فَأَیُّ وُجُوهِ الْقَبَالَةِ أَحَلُّ قَالَ یَتَقَبَّلُ مِنْ أَهْلِهَا بِشَیْ ءٍ مُسَمًّی إِلَی سِنِینَ مُسَمَّاةٍ فَیَعْمُرُ وَ یُؤَدِّی الْخَرَاجَ فَإِنْ کَانَ فِیهَا عُلُوجٌ فَلاَ یُدْخِلِ الْعُلُوجَ فِی الْقَبَالَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ لاَ یَحِلُّ.

جریر» الصالح «أخی إسحاق بن جریر (إلی قوله) أن یتقبلها» أی یستأجرها و أصله من القبالة بالفتح بمعنی الکفالة فکان الزارع یتکفل بالأجرة أو الحصة فی المزارعة «قال یتقبل من أهلها بشیء مسمی» من الأجرة أو الحصة بالثلث أو الربع مثلا «إلی سنین مسماة» و ینبغی أن یقید بالهلالیة و المطلق ینصرف إلیها أیضا، و یشکل فیما إذا لم یکن فی أول الهلال و الأحوط أن یقیده بخصوصه إنه هلالی أیضا و یتم ما مضی من الشهر، من الشهر الآخر «فیعمر» الأرض بالزراعة أو الغرس إذا قیده أولا و إلا فالأحوط الاقتصار علی الزرع المعروف إلا أن یکون الغرس أیضا معروفا کما فی هذه البلاد غالبا «و یؤدی الخراج»

إذا شرط علیه و لا یضر جهالته کما تقدم و سیجیء «فإن کان فیها علوج» زارعون من المجوس أو الأعم «فلا یدخل العلوج فی القبالة» و کان إدخالهم معروفا کما فی بعض المحال من بلادنا لأن الرعایا لهم مدخل عظیم فی قیمة الملک و فی أجرته و عدم الإدخال لأنه لیس للمالک الولایة علیهم، نعم إذا أراد العلوج فلیرضهم من غیر إدخالهم فی القبالة «فإن ذلک لا یحل» أی حرام أو مکروه لأنه یمکن أن یکون المراد بشرط الإدخال أن لا یتعرض المالک لهم بأن یخرجهم إلی أرضه الأخری، بل یدعهم مع المستأجر فإن أرضاهم، و إلا فالاختیار إلیهم.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال:

فی القبالة أن یأتی الرجل الأرض الخربة فیتقبلها من أهلها عشرین سنة فإن کانت عامرة فیها علوج فلا یحل له قبالتها إلا أن یتقبل أرضها فیستأجرها من أهلها و لا یدخل

ص:192

......... العلوج فی شیء من القبالة فإنه لا یحل.

و عن الرجل یأتی الأرض الخربة المیتة فیستخرجها و یجری أنهارها و یعمرها و یزرعها ما إذا علیه فیها؟ قال. الصدقة قلت: فإن کان یعرف صاحبها؟ قال: فلیرد إلیه حقه و قال: لا بأس بأن یتقبل الأرض و أهلها من السلطان، و عن مزارعة أهل الخراج بالربع و النصف و الثلث؟ قال: نعم لا بأس به قد قبل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خیبرا أعطاها الیهود حین فتحه بالخبر هو الخبر هو النصف(1).

و فی القاموس، المخابرة أن یزرع علی النصف و نحوه کالخبر بالکسر.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا بأس بقبالة الأرض من أهلها عشرین سنة و أقل من ذلک و أکثر فیعمرها و یؤدی ما خرج علیها و لا یدخل العلوج فی شیء من القبالة لأنه لا یحل(2).

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح، عن الفیض بن المختار قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام: جعلت فداک ما تقول فی أرض أتقبلها من السلطان ثمَّ أؤاجرها أکرتی علی أن ما أخرج الله منها من شیء کان لی من ذلک، النصف و الثلث بعد حق السلطان؟ قال:

لا بأس به کذلک أعامل أکرتی.

و فی الحسن کالصحیح عن حماد، عن إبراهیم بن میمون قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قریة لأناس من أهل الذمة لا أدری أصلها لهم أم لا غیر أنها فی أیدیهم و علیهم خراج فاعتدی علیهم السلطان فطلبوا إلی فأعطونی أرضهم و قریتهم علی أن أکفیهم

ص:193


1- (1) التهذیب باب المزارعة خبر 34.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب قبالة اراضی أهل الذمّة و جزیة رءوسهم إلخ خبر 3-2-5 من کتاب المعیشة و فی التهذیب باب المزارعة خبر 25-27-26.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَقَبَّلُ الْأَرْضَ مِنَ الدَّهَاقِینِ فَیُؤَاجِرُهَا بِأَکْثَرَ مِمَّا یَتَقَبَّلُهَا بِهِ وَ یَقُومُ فِیهَا بِحَظِّ السُّلْطَانِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِنَّ الْأَرْضَ لَیْسَتْ مِثْلَ الْأَجِیرِ وَ لاَ مِثْلَ الْبَیْتِ إِنَّ فَضْلَ الْأَجِیرِ وَ الْبَیْتِ حَرَامٌ.

: وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً اسْتَأْجَرَ دَاراً بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فَسَکَنَ ثُلُثَیْهَا وَ آجَرَ ثُلُثَهَا بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ لَمْ یَکُنْ بِهِ بَأْسٌ وَ لَکِنْ لاَ یُؤَاجِرْهَا بِأَکْثَرَ مِمَّا اسْتَأْجَرَهَا.

السلطان بما قل أو کثر ففضل لی بعد ذلک فضل بعد ما قبض السلطان ما قبض؟ قال: لا بأس بذلک، لک ما کان من فضل.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن خالد»

الصالح «عن أبی الربیع» صاحب الکتاب الذی هو معتمد الطائفة مع أنه کثیر الروایة، و یدل علی جواز إجارة الأرض بأکثر مما استأجرها مع أنه قائم بالخراج بخلاف الزیادة التی تحصل من الأجیر و البیت.

«و لو أن رجلا إلخ» رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لو أن رجلا استأجر دارا بعشرة دراهم فسکن ثلثیها و آجر ثلثها بعشرة دراهم لم یکن به بأس و لم (أو) (و لا) یؤاجرها بأکثر مما استأجرها به إلا أن یحدث فیها شیئا(2).

ص:194


1- (1) الکافی باب الرجل یستاجر الأرض او الدار فیؤاجرها إلخ خبر 1 و التهذیب باب المزارعة خبر 33.
2- (2) الکافی الرجل یستاجر الأرض او الدار إلخ خبر 4 و التهذیب باب الاجارات خبر 1.

: وَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ أَرْضاً مِنْ أَرْضِ الْخَرَاجِ بِدَرَاهِمَ مُسَمَّاةٍ أَوْ بِطَعَامٍ مُسَمًّی فَیُؤَاجِرُهَا جَرِیباً جَرِیباً أَوْ قِطْعَةً قِطْعَةً بِشَیْ ءٍ مَعْلُومٍ فَیَکُونُ لَهُ فَضْلٌ فِیمَا اسْتَأْجَرَ مِنَ السُّلْطَانِ وَ لاَ یُنْفِقُ شَیْئاً أَوْ یُؤَاجِرُ تِلْکَ الْأَرْضَ قِطَعاً عَلَی أَنْ یُعْطِیَهُمُ الْبُذُورَ وَ النَّفَقَةَ فَیَکُونَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَضْلٌ عَلَی إِجَارَتِهِ وَ لَهُ (1) مَرَمَّةُ الْأَرْضِ أَ لَهُ ذَلِکَ أَوْ لَیْسَ لَهُ فَقَالَ إِذَا اسْتَأْجَرْتَ أَرْضاً فَأَنْفَقْتَ فِیهَا شَیْئاً أَوْ رَمَمْتَ فِیهَا فَلاَ بَأْسَ بِمَا ذَکَرْتَ

«و سئل أبو عبد الله علیه السلام» رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن إسماعیل بن الفضل الهاشمی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن رجل استأجر من السلطان من أرض الخراج بدراهم مسماة أو بطعام مسمی ثمَّ آجرها و شرط لمن یزرعها أن یقاسمه النصف أو أقل من ذلک أو أکثر و له فی الأرض بعد ذلک فضل أ یصلح له ذلک؟ قال نعم إذا حفر نهرا أو عمل لهم شیئا یعینهم بذلک فله ذلک.

قال: و سألته عن رجل استأجر أرضا من أرض الخراج بدراهم مسماة أو بطعام معلوم فیؤاجرها قطعة قطعة، أو جریبا جریبا بشیء معلوم فیکون(2) له فضل فیما استأجر من السلطان و لا ینفق شیئا أو یؤاجر تلک الأرض قطعا علی أن یعطیهم البذر و النفقة فیکون له فی ذلک فضل علی إجازته و له تربة الأرض أو لیست له؟ فقال: إذا استأجرت أرضا فأنفقت فیها شیئا أو رممت فیها فلا بأس بما ذکرت(3).

و فی بعض نسخ المتن (و لم تربة الأرض) بتشدید المیم أی مرمتها و الظاهر

ص:195


1- (1) و له تربة الأرض و لم تربة الأرض خ - و لم علی وزن مد أی اصلح تربة الأرض.
2- (2) فی التهذیب أ فیکون له فضل ما استاجر إلخ.
3- (3) الکافی باب الرجل یستاجر الأرض او الدار إلخ خبر 2 و التهذیب باب المزرعة خبر 42.

وَ لاَ بَأْسَ أَنْ یَسْتَکْرِیَ الرَّجُلُ أَرْضاً بِمِائَةِ دِینَارٍ فَیُکْرِیَ بَعْضَهَا بِخَمْسَةٍ وَ تِسْعِینَ دِینَاراً وَ یَعْمُرَ بَقِیَّتَهَا.

أنه صحف (له) ب (لم) و حصلت نسخ مغلوطة بسببه.

«و لا بأس بأن یستکری إلخ» رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أحدهما علیهما السلام قال: سألته عن الرجل یستکری الأرض بمائة دینار فیکری بعضها بخمسة و تسعین دینارا و یعمر بقیتها؟ قال: لا بأس(1).

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن أبی المعزی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یستأجر الأرض ثمَّ یؤاجرها بأکثر مما استأجرها فقال: لا بأس إن هذا لیس کالحانوت و لا الأجیر إن فضل الحانوت و الأجیر حرام.

و فی القوی عن إبراهیم بن میمون أن إبراهیم بن المثنی سأل أبا عبد الله علیه السلام و هو یسمع عن الأرض یستأجرها الرجل ثمَّ یؤاجرها بأکثر من ذلک قال: لیس به بأس، إن الأرض لیست بمنزلة البیت و الأجیر، إن فضل البیت حرام و فضل الأجیر حرام.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یستأجر الدار ثمَّ یؤاجرها بأکثر مما استأجرها قال: لا یصلح ذلک إلا أن یحدث فیها شیئا و المشهور بین الأصحاب الکراهة فی الجمیع و الاحتیاط ظاهر لعدم المعارض ظاهرا إلا العمومات و لا تصلح للمعارضة فإن الخاص مقدم اتفاقا.

ص:196


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب المزارعة خبر 47-40-38 - 44 - و أورد الثلاثة الأخیرة فی الکافی باب الرجل یستاجر الأرض او الدار فیؤاجرها الخ خبر 3-5-8.

رُوِیَ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِذَا بِیعَ الْحَائِطُ وَ فِیهِ النَّخْلُ وَ الشَّجَرُ سَنَةً وَاحِدَةً فَلاَ یُبَاعَنَّ حَتَّی یَبْلُغَ ثَمَرَتُهُ وَ إِذَا بِیعَ سَنَتَیْنِ أَوْ ثَلاَثاً فَلاَ بَأْسَ بِبَیْعِهِ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنَ الْخَضِرِ.

«و روی عن أبی الربیع» فی القوی و تقدم الأخبار فی هذا الباب.

و یزیده بیانا ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد الحلبی و فی الصحیح، عن عبید الله الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: تقبل الثمار إذا تبین لک بعض حملها سنة و إن شئت أکثر و إن لم یتبین لک ثمرها فلا تستأجرها(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألته عن الرجل یتکاری الأرض من السلطان بالثلث أو النصف هل علیه فی حصته زکاة؟ قال: لا قال و سألته عن المزارعة و بیع السنین قال: لا بأس.

الظاهر أن الضمیر فی علیه راجع إلی السلطان لقرب المرجع و یکون المراد أنه لیس علی العامل فی حصة السلطان زکاة (أو) إذا أخذ السلطان الزکاة من الحاصل و یکون کالأخبار المتقدمة فی باب الزکاة و تقدم التأویل فیها بالحمل علی التقیة أو فیما أخذوه.

و فی الموثق. عن سماعة قال سألته عن الرجل یستأجر الأرض و فیها نخل أو ثمرة سنتین أو ثلاثا فقال: إن کان یستأجرها حین طلع (أو تبین طلع خ) الثمرة و تعقد فلا بأس، و إن استأجرها سنتین أو ثلاثا فلا بأس بأن یستأجرها قبل أن یطعم.

و فی الصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن قریة فیها رحی و نخیل و بستان و زرع و رطبة اشتری غلتها؟ قال: لا بأس - لأن الغالب وجود شیء منها و لو کان الرطبة.

ص:197


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب المزارعة خبر 36-35-31-38.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ یَزْرَعُ فِی أَرْضِ رَجُلٍ عَلَی أَنْ یُشْتَرَطَ لِلْبَقَرِ الثُّلُثُ وَ لِلْبَذْرِ الثُّلُثُ وَ لِصَاحِبِ الْأَرْضِ الثُّلُثُ فَقَالَ لاَ یُسَمِّی بَقَراً وَ لاَ بَذْراً وَ لَکِنْ یَقُولُ لِصَاحِبِ الْأَرْضِ أُزَارِعُکَ فِی أَرْضِکَ وَ لَکَ کَذَا وَ کَذَا مِمَّا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا .

قَالَ أَبُو الرَّبِیعِ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ یَأْتِی أَهْلَ قَرْیَةٍ وَ قَدِ اعْتَدَی

«و روی عن أبی الربیع» فی القوی کالشیخ(1) و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان أنه قال فی الرجل یزارع فیزرع أرض غیره فیقول ثلث للبقر، و ثلث للبذر، و ثلث للأرض قال: لا یسمی شیئا من الحب و البقر و لکن یقول: ازرع فیها کذا و کذا إن شئت نصفا و إن شئت ثلاثا(2).

و فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یزرع أرض آخر فیشترط للبذر ثلثا و للبقر ثلثا قال: لا ینبغی أن یسمی بذرا و لا بقرا فإنما یحرم الکلام3.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن الحلبی قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الرجل یزرع الأرض فیشترط للبذر ثلثا و للبقر ثلثا قال: لا ینبغی أن یسمی شیئا فإنما یحرم الکلام(3).

«قال أبو الربیع» فی القوی، و یؤیده ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن حماد، عن إبراهیم بن میمون قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قریة

ص:198


1- (1) التهذیب باب المزارعة خبر 3.
2- (2-3) الکافی باب قبالة الأرضین و المزارعة بالنصف إلخ خبر 4-5 و التهذیب باب المزارعة خبر 18-19.
3- (4) الکافی باب قبالة الأرضین إلخ خبر 3.

عَلَیْهِمُ السُّلْطَانُ فَضَعُفُوا عَنِ الْقِیَامِ بِخَرَاجِهَا وَ الْقَرْیَةُ فِی أَیْدِیهِمْ وَ لاَ یُدْرَی لَهُمْ هِیَ أَمْ لِغَیْرِهِمْ فِیهَا شَیْ ءٌ فَیَدْفَعُونَهَا إِلَیْهِ عَلَی أَنْ یُؤَدِّیَ خَرَاجَهَا فَیَأْخُذُهَا مِنْهُمْ وَ یُؤَدِّی خَرَاجَهَا وَ یَفْضُلُ بَعْدَ ذَلِکَ شَیْ ءٌ کَثِیرٌ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ إِذَا کَانَ الشَّرْطُ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ.

لأناس من أهل الذمة لا أدری أصلها لهم أم لا؟ غیر أنها فی أیدیهم و علیهم خراج فاعتدی علیهم السلطان فطلبوا إلی فأعطونی أرضهم و قریتهم علی أن أکفیهم السلطان بما قل أو کثر ففضل لی بعد ذلک فضل بعد ما قبض السلطان ما قبض قال: لا بأس بذلک لک ما کان من فضل(1).

و رؤیا فی الصحیح، عن ابن محبوب، عن إبراهیم الکرخی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل کانت له قریة عظیمة و له فیها علوج ذمیون یأخذ منهم السلطان الجزیة فیعطیهم(2) یأخذ من أحدهم خمسین و من بعضهم ثلاثین (أو یؤخذ من أحدهم خمسون و من بعضهم ثلاثون کما فی یب) و أقل و أکثر فیصالح عنهم صاحب القریة السلطان ثمَّ یأخذ هو منهم أکثر مما یعطی السلطان قال: هذا حرام2.

و فی الموثق کالصحیح عن إسماعیل بن الفضل الهاشمی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل اکتری من أرض أهل الذمة من الخراج و أهلها کارهون و إنما تقبلها من السلطان لعجز أهلها عنها أو غیر عجز فقال: إذا عجز أربابها عنها فلک أن تأخذها إلا أن یضاروا و إن أعطیتهم شیئا فسخت أنفس أهلها لکم بها فخذوها.

قال: و سألته عن رجل اشتری منهم أرضا من أراضی الخراج فبنی فیها

ص:199


1- (1) الکافی باب قبالة اراضی أهل الذمّة إلخ خبر 5 و التهذیب باب المزارعة خبر 24.
2- (2) الکافی باب قبالة اراضی أهل الذمّة و جزیة رءوسهم إلخ خبر 1 و التهذیب باب المزارعة خبر 28.

وَ فِی رِوَایَةِ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مُزَارَعَةِ أَهْلِ الْخَرَاجِ بِالرُّبُعِ وَ الثُّلُثِ وَ النِّصْفِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ قَدْ قَبَّلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - أَهْلَ خَیْبَرَ أَعْطَاهَا الْیَهُودَ حِینَ فُتِحَتْ عَلَیْهِ بِالْخَبْرِ وَ الْخَبْرُ هُوَ النِّصْفُ.

أو لم یبن غیر أن أناسا من أهل الذمة نزلوها أ له أن یأخذ منهم أجور البیوت إذا أدوا جزیة رؤوسهم؟ قال: یشارطهم فما أخذ بعد الشرط فهو حلال(1).

«و فی روایة حماد» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن الحلبی» و تقدم الأخبار الصحیحة فیه (و الخبر) بالکسر، المزارعة علی النصف و فی بعض النسخ بالیاء بمعنی المال و کأنه من النساخ.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یستأجر الأرض بشیء معلوم یؤدی خراجها و یأکل فضلها و منها قوته قال: لا بأس(3).

و فی الموثق کالصحیح، عن إسماعیل بن الفضل: عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا بأس أن تستأجر الأرض بدراهم و تزارع الناس علی الثلث و الربع و أقل و أکثر إذا کنت لا تأخذ الرجل إلا بما أخرجت أرضک4.

و فی الموثق، عن سماعة قال: سألته عن مزارعة المسلم للمشرک فیکون من عند المسلم، البذر و البقر و یکون الأرض و الماء و الخراج و العمل علی العلج قال:

لا بأس به و سألته عن الأرض یستأجرها الرجل بخمس ما خرج منها أو بدون ذلک

ص:200


1- (1) الکافی باب اشتراء ارض الخراج من السلطان و أهلها إلخ خبر 1.
2- (2) التهذیب باب المزارعة ذیل خبر 34.
3- (3-4) التهذیب باب المزارعة 32-5.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْمَعُ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ الزِّرَاعَةَ مَکْرُوهَةٌ فَقَالَ ازْرَعُوا وَ اغْرِسُوا فَلاَ وَ اللَّهِ مَا عَمِلَ النَّاسُ عَمَلاً أَحَلَّ وَ أَطْیَبَ مِنْهُ وَ اللَّهِ لَیَزْرَعُنَّ الزَّرْعَ وَ النَّخْلَ بَعْدَ خُرُوجِ الدَّجَّالِ.

أو بأکثر مما خرج منها من الطعام، و الخراج علی العلج قال: لا بأس(1).

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال: القبالة أن تأتی الأرض الخربة فتقبلها من أهلها عشرین سنة أو أقل من ذلک أو أکثر فنعمرها و تؤدی ما خرج علیها فلا بأس2.

«و روی محمد بن خالد» فی الصحیح کالشیخین (2)«عن ابن سیابة»

و فی فی و یب (عن سیابة) و السهو من النساخ «بعد خروج الدجال» و ظهور قائم آل محمد صلوات الله علیهم فإنه مع وجوب اشتغال العالمین بخدمته و الجهاد تحت لوائه یزرعون فإن بنی آدم محتاجون إلی الغذاء و یجب علیهم کفایة تحصیله بالزراعة فکیف تکون مکروهة حتی إنه روی عن الأئمة المعصومین علیه السلام فی تفسیر قوله تعالی:

یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ (3) أنها تبدل من الخبز و یسأل السائل أنهم فی تلک الحالة العظیمة یشتغلون بالأکل فیجیب علیه السلام أنهم فی جهنم أشغل و مع هذا یأکلون من الزقوم و یشربون من الحمیم فلا بد لهذا البدن من الغذاء .

ص:201


1- (1-2) التهذیب باب المزارعة خبر 4-20 و الکافی باب مشارکة الذمی و غیره الخ خبر 4-3.
2- (3) الکافی باب فضل الزراعة خبر 3 و التهذیب باب من الزیادات خبر 52 من کتاب المعیشة.
3- (4) إبراهیم - 48.

رَوَی الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لاَ تَسْتَأْجِرِ الْأَرْضَ بِحِنْطَةٍ ثُمَّ تَزْرَعُهَا حِنْطَةً.

و یمکن أن یکون المراد أنه لما روی أن عند خروج القائم صلوات الله علیه یکون معه علیه السلام الحجر الذی کان مع موسی علیه السلام و کان ینفجر منه اثنتی عشرة عینا و یکون طعامهم و شرابهم فکأنه علیه السلام یقول: إن عند خروج القائم علیه السلام مع وجود هذا یحتاجون إلی الزرع لأنه علیه السلام لا یکون فی جمیع الدنیا و إنما هو یجاهد علیه السلام فمن لم یکن معه یحتاج إلی الغذاء، و یمکن أن یکون المراد أنه بعد خروج الدجال و خوف المؤمنین منه لا یترکون الزراعة فإن خوف الجوع أشد.

«و روی الحلبی» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال لا تستأجر الأرض بحنطة ثمَّ تزرعها حنطة» و فیهما (قال لا تستأجر الأرض بالحنطة ثمَّ تزرعها حنطة) ظاهره النهی عن الاستئجار بالحنطة مع الزراعة بها فلو استأجر بها و لم یزرعها أو استأجر بغیرها و زرعها لم یکن به بأس.

و یمکن أن یکون المراد، النهی عن الاستئجار بالحنطة و یکون المراد أنه کیف تستأجر بالحنطة و تزرع الحنطة و الحال أن الحاصل یکون عشرة أضعاف الأصل و یحصل الربا المعنوی کما تقدم الأخبار فیه (أو) یکون المراد، النهی عن الاستئجار بحنطة من تلک الأرض، و هو و إن کان بعیدا لفظا لکنه قریب معنی و الله تعالی یعلم.

و علیه یحمل أیضا ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح. عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تقبل الأرض بحنطة مسماة (أی من تلک الأرض) و لکن

ص:202


1- (1) الکافی باب ما یجوز ان تواجر به الأرض و ما لا یجوز خبر 3 و التهذیب باب المزارعة خبر 9.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَزْرَعُ لَهُ الْحَرَّاثُ الزَّعْفَرَانَ وَ یَضْمَنُ لَهُ عَلَی أَنْ یُعْطِیَهُ فِی جَرِیبِ أَرْضٍ یَمْسَحُ عَلَیْهِ کَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً فَرُبَّمَا نَقَصَ وَ غَرِمَ وَ رُبَّمَا زَادَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا تَرَاضَیَا.

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَکَارَی مِنَ الرَّجُلِ الْبَیْتَ أَوِ السَّفِینَةَ سَنَةً وَ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ قَالَ الْکِرَی لاَزِمٌ إِلَی

بالنصف و الثلث و الربع و الخمس لا بأس به، و قال: لا بأس بالمزارعة بالثلث و الربع و الخمس(1).

«و روی محمد بن سهل عن أبیه» فی الحسن کالصحیح کالشیخین رضی الله عنهما(2) و یدل علی اغتفار مثل هذه الجهالة فإن الأرض قدره مجهول، بل یقول:

ازرع الزعفران فبعد الزراعة نمسح الأرض و نأخذ منک من کل جریب کذا و کذا درهما و لا بأس به.

«و روی عن علی بن یقطین» فی الصحیح کالشیخین(3) و یدل علی أن أجرة الملک ینتقل إلی المالک بعد إقباض الملک، و الخیار فی الأخذ و الترک إلیه مع الإطلاق و شرط التعجیل، أما إذا اشترط أجلا فالمؤمنون عند شروطهم.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن سهل، عن أبیه قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام عن الرجل یتکاری من الرجل البیت و السفینة

ص:203


1- (1) الکافی باب قبالة الأرضین إلخ خبر 3 و التهذیب باب المزارعة خبر 17.
2- (2) الکافی باب ما یجوز ان تواجر به الأرض إلخ خبر 9 و التهذیب باب المزارعة خبر 15.
3- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الرجل یتکاری البیت او السفینة خبر 1-2 و التهذیب باب الإجارات خبر 2-3.

اَلْوَقْتِ الَّذِی تَکَارَی إِلَیْهِ وَ الْخِیَارُ فِی أَخْذِ الْکِرَی إِلَی رَبِّهَا إِنْ شَاءَ أَخَذَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَکَ.

وَ سَأَلَ عَلِیٌّ الصَّائِغُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فَقَالَ أَتَقَبَّلُ الْعَمَلَ فَأُقَبِّلُهُ مِنَ الْغِلْمَانِ یَعْمَلُونَ مَعِی بِالثُّلُثَیْنِ فَقَالَ لاَ یَصْلُحُ ذَلِکَ إِلاَّ أَنْ تُعَالِجَ مَعَهُمْ قُلْتُ فَإِنِّی أُذِیبُهُ لَهُمْ (1) قَالَ ذَلِکَ عَمَلٌ فَلاَ بَأْسَ.

سنة أو أقل أو أکثر قال: کراه لازم إلی الوقت الذی تکاراه إلیه و الخیار فی أخذ الکری إلی ربها إن شاء أخذ و إن شاء ترک.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یتکاری من الرجل البیت أو السفینة سنة أو أقل أو أکثر قال:

الکری لازم له إلی الوقت الذی تکاراه إلیه و الخیار فی أخذ الکری إلی ربها إن شاء أخذ و إن شاء ترک(2).

«و سأل علی الصائغ» الممدوح، و لم یذکر، لکن الظاهر أن المصنف أخذه من کتاب الحسین بن سعید عن علی بن النعمان، عن ابن مسکان عنه(3) فیکون حسنا «قلت فإنی أدنیه لهم» أی أقر به و یخط الشیخ (أذیبه) و هو أنسب، و فی بعض النسخ (أدبیة) و التدبیة، الصنعة و فی بعضها (آدیته) أی أقویه و الکل یرجع إلی عمل «قال فذلک» (أو) ذلک (أو) ذاک «عمل فلا بأس».

ص:204


1- (1) ادبیه - خ ادنیه - خ.
2- (2) التهذیب باب الاجارات خبر 4.
3- (3) هذا هو بعینه سند التهذیب أورده فی باب الاجارات خبر 9.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْخَیَّاطِ عَنْ مُجَمِّعٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَتَقَبَّلُ الثِّیَابَ أَخِیطُهَا فَأُعْطِیهَا الْغِلْمَانَ بِالثُّلُثَیْنِ قَالَ أَ لَیْسَ تَعْمَلُ فِیهَا قُلْتُ أُقَطِّعُهَا وَ أَشْتَرِی لَهُمُ الْخُیُوطَ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدٍ الطَّیَّارِ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَدِینَةَ وَ طَلَبْتُ بَیْتاً أَتَکَارَاهُ فَدَخَلْتُ دَاراً فِیهَا بَیْتَانِ بَیْنَهُمَا بَابٌ وَ فِیهِ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ تُکَارِی هَذَا الْبَیْتَ قُلْتُ بَیْنَهُمَا

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح کالشیخ فی الصحیح(1)

«عن أبی محمد الخیاط عن مجمع» و هما مجهولان و لا یضر، و هو کالسابق.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن أبی حمزة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرجل یتقبل العمل فلا یعمل فیه و یدفعه إلی آخر یربح فیه؟ قال: لا2.

و فی الصحیح کالکلینی، عن محمد بن مسلم عن أحدهما علیه السلام قال: سألته عن الرجل الخیاط یتقبل العمل فیقطعه و یعطیه من یخیطه و یستفضل قال: لا بأس قد عمل فیه(2).

و فی الصحیح کالکلینی، عن صفوان عن الحکم الخیاط (صاحب الأصل) قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: أ تقبل الثوب بدرهم و أسلمه بأقل من ذلک لا أزید علی أن أشقه قال: لا بأس بذلک، ثمَّ قال: لا بأس فیما تقبلت من عمل ثمَّ استفضلت4

ظاهره الجواز فیحمل الأخبار المتقدمة علی الکراهة کما حمله الأصحاب.

«و روی، عن محمد الطیار» أو الطیان و یدل علی عدم جواز التخلی بالأجنبیة

ص:205


1- (1-2) التهذیب باب الاجارات خبر 8-5.
2- (3-4) الکافی باب الرجل یتقبل بالعمل ثمّ یقبله من غیره إلخ خبر 1-2 و التهذیب باب الاجارات خبر 6-7.

بَابٌ وَ أَنَا شَابٌّ قَالَتْ أَنَا أُغْلِقُ الْبَابَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فَحَوَّلْتُ مَتَاعِی فِیهِ وَ قُلْتُ لَهَا أَغْلِقِی الْبَابَ فَقَالَتْ تَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ الرَّوْحُ دَعْهُ فَقُلْتُ لاَ أَنَا شَابٌّ وَ أَنْتِ شَابَّةٌ أَغْلِقِیهِ قَالَتِ اقْعُدْ أَنْتَ فِی بَیْتِکَ فَلَسْتُ آتِیکَ وَ لاَ أَقْرَبُکَ وَ أَبَتْ أَنْ تُغْلِقَهُ فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ تَحَوَّلْ مِنْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ وَ الْمَرْأَةَ إِذَا خُلِّیَا فِی بَیْتٍ کَانَ ثَالِثُهُمَا الشَّیْطَانَ.

وَ کَتَبَ أَبُو هَمَّامٍ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ ضَیْعَةً مِنْ رَجُلٍ فَبَاعَ الْمُؤَاجِرُ تِلْکَ الضَّیْعَةَ بِحَضْرَةِ الْمُسْتَأْجِرِ وَ لَمْ یُنْکِرِ الْمُسْتَأْجِرُ الْبَیْعَ وَ کَانَ حَاضِراً لَهُ شَاهِداً عَلَیْهِ فَمَاتَ الْمُشْتَرِی وَ لَهُ وَرَثَةٌ هَلْ یَرْجِعُ ذَلِکَ الشَّیْ ءُ فِی مِیرَاثِ الْمَیِّتِ أَوْ یَثْبُتُ فِی یَدِ الْمُسْتَأْجِرِ إِلَی أَنْ تَنْقَضِیَ إِجَارَتُهُ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَثْبُتُ فِی یَدِ الْمُسْتَأْجِرِ إِلَی أَنْ تَنْقَضِیَ إِجَارَتُهُ

و علی جواز فسخ الإجارة مع مخالفة الشرط.

«و کتب أبو همام» فی الصحیح، و رواه الکلینی فی القوی، عن أحمد بن إسحاق الرازی و الشیخ فی الصحیح، عن إبراهیم بن محمد الهمدانی قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام(1) و یدل علی أن البیع لا یبطل الإجارة السابقة.

«و سألت شیخنا» جواب الشیخ مخالف للصحیحة التی ذکرها، و الظاهر أن غرض المصنف أن قول شیخه من کلام المعصوم علیه السلام و هو لا یجترئ بأن یقول کلاما من الرأی فیحمل کلامه علی ما لو لم یکن المستأجر عالما و لا المشتری. و المفروض فی الروایة أنهما کانا حاضرین، و الجواب أنه یجوز و یکون للمشتری الجاهل، الخیار بعد العلم.

ص:206


1- (1) الکافی باب من یؤاجر ارضا ثمّ یبیعها إلخ خبر 3 و التهذیب باب المزارعة خبر 54.

......... و یمکن أن یکون قول الشیخ الخبر الذی رواه الکلینی و الشیخ فی القوی، عن یونس قال: کتبت إلی الرضا علیه السلام أسأله عن رجل تقبل من رجل أرضا أو غیر ذلک سنین مسماة، ثمَّ إن المتقبل (المقبل - خ ل) أراد بیع أرضه التی قبلها قبل انقضاء السنین المسماة، هل للمتقبل أن یمنعه من البیع قبل انقضاء أجله الذی تقبلها منه إلیه و ما یلزم المتقبل له؟ قال: فکتب علیه السلام: له أن یبیع إذا اشترط علی المشتری أن للمتقبل من السنین ماله(1).

و یمکن حمله علی الاستحباب لرفع النزاع (أو) یقال: بوجوب إظهار العیب أی عیب کان و هذا عیب.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن إبراهیم بن محمد الهمدانی قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام (و الظاهر أنه الهادی علیه السلام) و سألته عن امرأة آجرت ضیعتها عشر سنین علی أن تعطی الإجارة فی کل سنة عند انقضائها لا تقدم لها إجارة ما لم یمض الوقت فماتت قبل ثلاث سنین أو بعدها هل یجب علی ورثتها إنفاذ الإجارة إلی الوقت أم تکون الإجارة منتقضة (أو منقضیة) لموت المرأة؟ فکتب علیه السلام: إن کان لها وقت مسمی لم تبلغه فماتت فلورثتها تلک الإجارة و إن لم یبلغ ذلک الوقت و بلغت ثلثه أو نصفه أو شیئا (أو شیء) منه فتعطی ورثتها بقدر ما بلغت من ذلک الوقت إن شاء الله2.

و فی الصحیح، عن أحمد بن إسحاق الأبهری، عن أبی الحسن علیه السلام بمثل

ص:207


1- (1-2) الکافی باب من یؤاجر ارضا ثمّ یبیعها إلخ خبر 1-2 و التهذیب باب المزارعة خبر 58-57.

وَ سَأَلْتُ شَیْخَنَا مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ رَجُلٍ آجَرَ ضَیْعَةً مِنْ رَجُلٍ هَلْ لَهُ أَنْ یَبِیعَهَا قَالَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَبِیعَهَا قَبْلَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ الْإِجَارَةِ إِلاَّ أَنْ یَشْتَرِطَ عَلَی الْمُشْتَرِی الْوَفَاءَ لِلْمُسْتَأْجِرِ إِلَی انْقِضَاءِ مُدَّةِ إِجَارَتِهِ

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطِیَّةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ لِأَنْبِیَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ الْحَرْثَ وَ الزَّرْعَ لِئَلاَّ یَکْرَهُوا شَیْئاً مِنْ قَطْرِ السَّمَاءِ.

: وَ سُئِلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

ذلک(1) و الظاهر أن الإجمال أخیرا کان للتقیة کما یکون فی المکاتیب، و ظاهره عدم البطلان کما هو مصرح مکتوبة الآخر.

«و روی عن محمد بن عطیة» و لم یذکر(2) ، و رواه الکلینی فی القوی عنه(3) ، و یدل علی أن الأنبیاء صلوات الله علیهم مع علو حالهم لا یخلون من مقتضیات البشریة (أو) لأن یتأسی بهم الصلحاء و یدعون للاستسقاء و روی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله جعل الرزاق أنبیاءه فی الزرع و الضرع لئلا یکرهوا شیئا من قطر السماء4

«و سئل علی - خ» الصادق «علیه السلام (إلی قوله) الزارعون» أی هم المراد

ص:208


1- (1) لکن روایة الابهری موجودة فی التهذیب دون الکافی.
2- (2) قوله رحمه اللّه و لم یذکر غیر معلوم المراد فان کان مراده ره ان محمّد بن عطیة غیر مذکور فی کتب الرجال ففیه انه قد ذکره النجاشیّ قده فی ترجمة اخیه الحسن من عطیة بقوله: الحسن عطیة الحناط کوفیّ مولی ثقة و اخواه أیضا محمّد و علی، و کلهم رووا عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) انتهی موضع الحاجة «رجال النجاشیّ ص 34 طبع بمبئی)و لکن الظاهر أنّه أراد انه لم یذکره المصنّف فی المشیخة - کما هودا به فی کثیر من مواضع هذا الکتاب.
3- (3-4) الکافی باب فضل الزراعة خبر 1-2.

قَالَ الزَّارِعُونَ.

من الآیة "أو" داخلون فی جملتهم فإنهم ینشرون الحبوب فی التراب متوکلین علی الله تعالی فی أن یبعث علیهم المطر و لا تضیع بالآفات و العاهات.

و روی الکلینی فی القوی، عن مسمع - عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما هبط بآدم (علی نبینا و آله علیه السلام) إلی الأرض احتاج إلی الطعام و الشراب فشکی ذلک إلی جبرئیل علیه السلام فقال له جبرئیل علیه السلام: یا آدم کن حراثا قال: فعلمنی دعاء قال: قل: اللهم اکفنی مئونة الدنیا و کل هول دون الجنة و ألبسنی العافیة حتی تهنئنی المعیشة(1).

و فی القوی، عن أبی جعفر علیه السلام قال: کان أبی یقول: خیر الأعمال الحرث تزرعه فیأکل منه البر و الفاجر أما البر فما أکل من شیء، استغفر لک و أما الفاجر فما أکل منه من شیء، لعنه و یأکل منه البهائم و الطیر.

و فی القوی، عن یزید بن هارون قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول الزارعون کنوز الأنام یزرعون طیبا أخرجه الله عز و جل و هم یوم القیمة أحسن الناس مقاما و أقربهم منزلة یدعون المبارکین.

و روی أن أبا عبد الله علیه السلام قال: الکیمیاء الأکبر الزراعة لأنهم یجعلون التراب ذهبا و فضة - بل أحسن منهما کما لا یخفی.

و فی القوی أنه مر أبو عبد الله علیه السلام بناس من الأنصار و هم یحرثون فقال لهم احرثوا فإن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: ینبت الله بالریح کما ینبت بالمطر قال: فحرثوا فجادت زروعهم - و کأنه کان لا یجیء المطر و لم یجیء و کان

ص:209


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب فضل الزراعة خبر 4-5-8-7 و باب آخر «بعده» خبر 1-2.

......... معجزة منه صلی الله علیه و آله و سلم(1).

و فی القوی، عن سدیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن بنی إسرائیل أتوا موسی علیه السلام فسألوه أن یسأل الله عز و جل أن یمطر السماء علیهم إذا أرادوا، و یحبسها إذا أرادوا، فسأل الله عز و جل لهم ذلک فقال الله عز و جل: لهم ذلک یا موسی فأخبرهم موسی فحرثوا و لم یترکوا شیئا إلا زرعوه، ثمَّ استنزلوا المطر علی إرادتهم و حبسوه علی إرادتهم فصارت زروعهم کان الجبال و الآجام ثمَّ حصدوا (أو) داسوا و ذروا فلم یجدوا شیئا فضجوا إلی موسی علیه السلام و قالوا إنما سألناک أن تسأل الله أن یمطر السماء علینا إذا أردنا فأجابنا ثمَّ صیرها علینا ضررا فقال: یا رب إن بنی إسرائیل ضجوا مما صنعت بهم فقال: و مم ذاک یا موسی؟ قال: سألونی أن أسألک أن تمطر السماء إذا أرادوا و تحبسها إذا أرادوا فأجبتهم ثمَّ صیرتها ضررا، فقال: یا موسی أنا کنت المقدر لبنی إسرائیل فلم یرضوا بتقدیری فأجبتهم إلی إرادتهم فکان ما رأیت.

ص:210


1- (1) نقل عن مرآة العقول ما نصه - هذا مجرب فی کثیر من البلاد و امثالها مما یقرب الی البحر انتهی.

.........

باب ما یقال عند الزرع و الغرس(1)

روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام إذا أردت أن تزرع زرعا فخذ قبضة من البذر و استقبل القبلة و قل: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ (2) ثلاث مرات ثمَّ تقول: بل الله الزارع ثلاث مرات ثمَّ قل: اللهم اجعله حبا مبارکا و ارزقنا فیه السلامة، ثمَّ انثر القبضة التی فی یدک فی القراح (3)(أی فی الأرض).

و فی الصحیح، عن شعیب العقرقوفی، عن أبی عبد الله قال: قال لی: إذا بذرت فقل اللهم قد بذرت و أنت الزارع فاجعله حبا متراکما.

و فی القوی عن ابن عرفة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: من أراد أن یلقح النخیل إذا کانت لا یجود حملها و لا تتبعل النخل فلیأخذ حیتانا صغارا یابسة فلیدقها بین الدقتین ثمَّ یذر فی کل طلعة منها قلیلا و یصر الباقی فی صرة نظیفة ثمَّ یجعل فی قلب النخلة ینفع بإذن الله.

و فی الحسن، عن صالح بن عقبة قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: قد رأیت حائطک فغرست فیه شیئا بعد؟ قال: قلت: قد أردت أن آخذ من حیطانک ودیا (أی صغار النخل) قال: أ فلا أخبرک بما هو خیر لک منه و أسرع؟ قلت: بلی قال

ص:211


1- (1) هذا الباب عنونه الشارح رحمه اللّه تبعا للکافی و لم یعنونه الصدوق.
2- (2) الواقعة - 63-64.
3- (3) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب ما یقال عند الزرع و الغرس خبر 1 - الی 9.

......... إذا أینعت البسرة و همت أن ترطب فاغرسها فإنها تؤدی إلیک مثل الذی غرستها سواء ففعلت ذلک فنبتت مثله سواء.

و عنه علیه السلام قال: إذا غرست غرسا أو نبتا فاقرأ علی کل عود أو حبة: سبحان الباعث الوارث فإنه لا یکاد یخطئ إن شاء الله.

و عن أحدهما علیهما السلام قال: تقول إذا غرست أو زرعت: و مثل کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها (1).

و فی الصحیح عن البزنطی قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن قطع السدر فقال:

سألنی رجل من أصحابک عنه، فکتبت إلیه قد قطع أبو الحسن علیه السلام سدرا و غرس مکانه عنبا.

و فی الموثق، عن عمار بن موسی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: مکروه قطع النخل، و سئل عن قطع الشجرة قال: لا بأس، قلت: فالسدر؟ قال لا بأس به إنما یکره قطع السدر بالبادیة لأنه بها قلیل و أما هاهنا فلا یکره.

و فی القوی عن ابن مضارب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تقطعوا الثمار فیبعث الله علیکم العذاب صبا - و حمل علی الکراهة عنبا(2).

ص:212


1- (1) إبراهیم - 24.
2- (2) هکذا فی النسخة التی عندنا و لعلّ الصواب «جمعا» بدل «عنبا».

بَابُ مَا یَجِبُ مِنَ الضَّمَانِ عَلَی مَنْ یَأْخُذُ أَجْراً عَلَی شَیْ ءٍ لِیُصْلِحَهُ فَیُفْسِدُهُ

رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یُعْطَی الثَّوْبَ لِیَصْبَغَهُ فَیُفْسِدُهُ فَقَالَ کُلُّ عَامِلٍ أَعْطَیْتَهُ أَجْراً عَلَی أَنْ یُصْلِحَ فَأَفْسَدَ فَهُوَ ضَامِنٌ.

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ الصَّبَّاحِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

باب ما یجب من الضمان علی من یأخذ أجرا علی شیء لیصلحه فیفسده

«روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (1)«عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یعطی الثوب لیصبغه فیفسده» و فیهما قال: سئل عن القصار یفسد، و الجواب مشترک «فقال کل عامل أعطیته أجرا علی أن یصلح» أی بشرط الإصلاح أو للإصلاح «فأفسد فهو ضامن» أما مع الشرط فظاهر، و أما مع عدمه فیحمل علی ما إذا کان معروفا بالتقصیر فیعمل علی الظاهر و یضمن إلا مع البینة بعدم التقصیر.

«و روی علی بن الحکم» فی الصحیح کالشیخین «عن إسماعیل بن الصباح»

و فی فی (بن أبی الصباح) و فی یب (عن إسماعیل عن أبی الصباح) و رواه فی الصحیح، عن علی بن الحکم عن إسماعیل بن الصباح من کتاب محمد بن علی بن محبوب، و علی أی حال فهو مجهول و إن کان الأظهر ما فی فی «قال: سألت أبا عبد الله

ص:213


1- (1) أورده و الذی بعده فی التهذیب باب الاجارات خبر 34-41-49 و أورد الاولین فی الکافی باب ضمان الصناع خبر 1-7.

عَنِ الْقَصَّارِ یُسَلَّمُ إِلَیْهِ الْمَتَاعُ فَیُحْرِقُهُ أَوْ یَخْرِقُهُ أَ یُغَرَّمُهُ قَالَ نَعَمْ غُرِّمَهُ بِمَا جَنَتْ یَدُهُ فَإِنَّکَ إِنَّمَا أَعْطَیْتَهُ لِیُصْلِحَ وَ لَمْ تُعْطِهِ لِیُفْسِدَ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کَانَ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُضَمِّنُ الْقَصَّارَ وَ الصَّوَّاغَ مَا أَفْسَدَا وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَتَفَضَّلُ عَلَیْهِمْ

علیه السلام عن القصار» و هو الذی یبیض الثیاب و قد یطلق علی من یغسله لإزالة الوسخ «یسلم إلیه المتاع فیخرقه» بالضرب علی الحجر زائدا علی المعتاد «أو یحرقه»

بزیادة النار و أمثالها «أ یغرمه» للتقصیر أو التعدی أو الأعم «قال: نعم غرمه ما جنت یده» و لیس قوله: ما جنت یده إلا فی کتاب ابن محبوب، فالظاهر أن المصنف أخذه منه أی بتعدیه فی الضرب و النار أو بتقصیره فی الاحتیاط.

«و قال علیه السلام» روی الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام و کان أمیر المؤمنین علیه السلام یضمن القصار و الصائغ احتیاطا للناس و کان أبی یتطول علیه إذا کان مأمونا(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان علی علیه السلام یضمن القصار و الصائغ یحتاط به (أو احتیاطا به) علی أموال الناس، و کان أبو جعفر علیه السلام یتفضل إذا کان مأمونا(2).

و روی الشیخان فی القوی، عن یونس قال سألت الرضا علیه السلام عن القصار و الصائغ أ یضمنون؟ قال: لا یصلح الناس أن یضمنون قال: و کان یونس یعمل به و یأخذ.

و فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام رفع

ص:214


1- (1) الکافی باب ضمان الصناع خبر 3 و التهذیب باب الاجارات خبر 44.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب خبر 43-40-41-39 و أورد الثلاثة فی الکافی باب ضمان الصناع خبر 10-9-6.

......... إلیه رجل استأجر رجلا لیصلح بابه فضرب المسمار فانصدع الباب فضمنه أمیر المؤمنین علیه السلام.

و فی الحسن کالصحیح، عن الکاهلی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن القصار یسلم (أو أسلم) إلیه الثوب و اشترط علیه یعطینی فی وقت قال: إذا خالف و ضاع الثوب بعد الوقت فهو ضامن.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن أبی الصباح قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن القصار هل علیه ضمان؟ فقال: نعم کل من یعطی الأجر لیصلح فیفسد فهو ضامن(1).

(فأما) ما رواه فی الصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الصباغ و القصار قال لیس یضمنان (فمحمول) علی عدم التهمة.

و کذا ما رواه فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یبیع للقوم بالأجرة و علیه ضمان ما لهم فقال إذا طابت نفسه بذلک، إنما أکره من أجل إنی أخشی أن یغرموه أکثر مما یصیب علیهم فإذا طابت نفسه فلا بأس.

لما رواه فی القوی کالصحیح، عن بکر بن حبیب قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أعطیت جبة إلی القصار فذهبت بزعمه قال إن اتهمته فاستحلفه و إن لم تتهمه فلیس علیه شیء.

و فی القوی کالصحیح عنه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یضمن القصار إلا ما جنت یداه و إن اتهمته أحلفته.

و ذهب أکثر الأصحاب إلی العمل بهذه الأخبار، و حملوا الأخبار

ص:215


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الاجارات خبر 45 الی 49.

......... الأولة علیها، و الظاهر أن الحکم الذی یجب علینا الآن العمل بهذه الأخبار، و یحمل الأخبار الأولة علی التفویض الذی کان إلیهم کما یدل الظواهر علیه و لا استبعاد فیه کما قاله المصنف الذی ینفی التفویض فی ظاهر کلامه فی باب الوضوء.

فإنه ذکر فی علل الشرائع بعد علة تسمیة أیام البیض أن آدم (علی نبینا و آله علیه السلام) لما أهبط إلی الأرض صار مسودا بالخطیئة فبکی فأمر الله تبارک و تعالی أن یصوم الثلاثة الأیام فی وسط الشهر، فلما صامها أبیض و ارتفع سواده ثمَّ قال: قال مصنف هذا الکتاب هذا الخبر صحیح و لکن الله تبارک و تعالی فوض إلی نبیه محمد صلی الله علیه و آله و سلم أمر دینه، فقال عز و جل: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (1).

فسن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مکان أیام البیض، خمیسا فی أول الشهر و أربعاء وسط الشهر و خمیسا فی آخر الشهر و ذلک صوم السنة، من صامها کان کمن صام الدهر لقول الله عز و جل: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها (2) ، و إنما ذکرت الحدیث لما فیه من ذکر العلة و لیعلم السبب فی ذلک لأن الناس أکثرهم یقولون إنما سمیت بیضا لأن لیالیها مقمرة من أولها إلی آخرها(3).

و إن کان لا منافاة بینهما، مع أن الحدیث الذی حکم بصحته، رجاله عامیة، و لعله وصل إلیه أخبار صحیحة أخر و حکم بصحته أی مضمونه و إن کان بعیدا، لکنه ممکن، مع أن اصطلاح الصحیح عند القدماء اصطلاح آخر و یکفی فیها عندهم

ص:216


1- (1) الحشر - 7.
2- (2) الأنعام - 16.
3- (3) علل الشرائع باب العلة التی من اجلها سمی یوم الثالث عشر إلخ ذیل خبر 1 ص 68 طبع قم.

بَابُ ضَمَانِ مَنْ حَمَلَ شَیْئاً فَادَّعَی ذَهَابَهُ

رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی جَمَّالٍ یَحْمِلُ مَعَهُ الزَّیْتَ فَیَقُولُ قَدْ ذَهَبَ أَوْ أُهْرِقَ أَوْ قُطِعَ عَلَیْهِ الطَّرِیقُ فَإِنْ جَاءَ عَلَیْهِ بِبَیِّنَةٍ عَادِلَةٍ أَنَّهُ قُطِعَ عَلَیْهِ أَوْ ذَهَبَ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِلاَّ ضَمِنَ وَ فِی رَجُلٍ حَمَلَ مَعَهُ رَجُلٌ فِی سَفِینَتِهِ طَعَاماً فَنَقَصَ قَالَ هُوَ ضَامِنٌ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُ رُبَّمَا

فی الصحة أن یکون الخبر فی أحد الکتب المعتمدة و تقدم(1) و الحاصل أن القول بالتفویض کما هو ظاهر الأخبار المتواترة یسهل الجمع بین أخبار کثیرة فلا تغفل.

باب ضمان من حمل شیئا فادعی ذهابه

«روی حماد» فی الصحیح «عن الحلبی» و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی(2) ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن رجل جمال استکری منه إبلا (إبل - خ) و بعث معه بزیت إلی أرض فزعم أن بعض زقاق الزیت انخرق فأهراق ما فیه فقال: إنه إن شاء أخذ الزیت و قال إنه انخرق و لکنه لا یصدق إلا ببینة عادلة(3).

«و فی رجل إلخ» رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن

ص:217


1- (1) راجع شرح خطبة الفقیه من الجلد الأول.
2- (2) اعلم ان الظاهر أنّه کان فی کتاب الحلبیّ مکرّرا بعبارتین و ذکرهما الصدوق اولا و آخرا و الشیخان ذکرا الآخر - منه رحمه اللّه تعالی -
3- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب ضمان الجمال و المکاری إلخ خبر 3 و التهذیب باب الاجارات خبر 32-30.

زَادَ قَالَ تَعْلَمُ أَنَّهُ زَادَ فِیهِ شَیْئاً قُلْتُ لاَ قَالَ هُوَ لَکَ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الْغُسَّالِ وَ الصُّوَّاغِ مَا سُرِقَ مِنْهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَلَمْ یَخْرُجْ بِبَیِّنَةٍ عَلَی أَمْرٍ بَیِّنٍ أَنَّهُ قَدْ سُرِقَ وَ کُلُّ قَلِیلٍ لَهُ أَوْ کَثِیرٍ فَإِنْ فَعَلَ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ لَمْ یُقِمْ بَیِّنَةً وَ زَعَمَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الَّذِی ادَّعَی فَقَدْ ضَمِنَهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَلَی قَوْلِهِ بَیِّنَةٌ.

وَ قَالَ: فِی رَجُلٍ تَکَارَی دَابَّةً إِلَی مَکَانٍ مَعْلُومٍ فَتَضِیعُ الدَّابَّةُ قَالَ إِنْ کَانَ جَازَ الشَّرْطَ فَهُوَ ضَامِنٌ وَ إِنْ دَخَلَ وَادِیاً فَلَمْ یُوثِقْهَا فَهُوَ ضَامِنٌ وَ إِنْ سَقَطَتْ فِی بِئْرٍ فَهُوَ ضَامِنٌ لِأَنَّهُ لَمْ یَسْتَوْثِقْ مِنْهَا.

: وَ رُوِیَ عَنْ رَجُلٍ جَمَّالٍ اکْتُرِیَ مِنْهُ إِبِلٌ وَ بُعِثَ مَعَهُ بِزَیْتٍ إِلَی أَرْضٍ فَزَعَمَ (1) أَنَّ بَعْضَ زِقَاقِ الزَّیْتِ انْخَرَقَ وَ أَهْرَاقَ الزَّیْتَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ شَاءَ أَخَذَ الزَّیْتَ وَ قَالَ انْخَرَقَ وَ لَکِنْ لاَ یُصَدَّقُ إِلاَّ بِبَیِّنَةٍ عَادِلَةٍ وَ أَیُّمَا رَجُلٍ تَکَارَی دَابَّةً فَأَخَذَتْهَا الذِّئْبَةُ فَشَقَّتْ عَیْنَهَا فَنَفَقَتْ

أبی عبد الله "علیه السلام" فی رجل حمل مع رجل فی سفینة طعاما فنقص قال هو ضامن، قلت إنه ربما زاد قال: تعلم أنه زاد شیئا؟ قلت لا قال: هو لک.

«و قال علیه السلام» رواه الشیخان بالإسناد السابق عنه علیه السلام قال: فی الغسل و الصباغ ما سرق منهم من شیء فلم یخرج منه علی أمر بین أنه قد سرق، و کل قلیل له أو کثیر فإن فعل فلیس علیه شیء و إن لم یقم البینة و زعم أنه قد ذهب الذی ادعی علیه فقد ضمنه إن لم یکن له بینة علی قوله(2).

«و أیما رجل» الظاهر أنه من تتمة کلام الحلبی و یحتمل غیره و لم یذکره الشیخان «تکاری (إلی قوله) عسها» أی ذکرها، فعلی هذه النسخة یکون

ص:218


1- (1) قوله: فزعم ای ادی و قوله (علیه السلام): ان شاء اخذ الزیت یعنی الجمال ان شاء اخذ الزیت و یقول: انخرق الزقاق و اهراق الزیت و لکن یجب علیه فی ادعائه اقامة البینة.
2- (2) الکافی باب ضمان الصناع خبر 3 و التهذیب باب الاجارات خبر 34.

فَهُوَ لَهَا ضَامِنٌ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ مُسْلِماً عَدْلاً.

وَ رُوِیَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: حَمَلَ أَبِی مَتَاعاً إِلَی الشَّامِ مَعَ جَمَّالٍ فَذَکَرَ أَنَّ حِمْلاً مِنْهُ ضَاعَ فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ تَتَّهِمُهُ فَقُلْتُ لاَ قَالَ فَلاَ تُضَمِّنْهُ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَصَّارٍ دَفَعْتُ إِلَیْهِ ثَوْباً فَزَعَمَ أَنَّهُ سُرِقَ مِنْ بَیْنِ ثِیَابِهِ قَالَ عَلَیْهِ أَنْ یُقِیمَ الْبَیِّنَةَ أَنَّ ذَلِکَ سُرِقَ مِنْ

المراد بالذئبة الذئب الأنثی، و فی بعضها (عسنها)(1) و حینئذ تکون الذئبة داء یأخذ الدواب فی حلوقها فشقت عنه بحدیدة فی أصل أذنه فیستخرج شیء کحب الجاورس «فنفقت» أی تلف «فهو لها ضامن إلا أن یکون مسلما عدلا» هذا الخبر کالأخبار السابقة فی الضمان و هو خلاف المشهور بین الأصحاب فإن الظاهر أن المالک ائتمنهم و هم أمناء، فالقول قولهم مع الیمین، و یحمل علی التهمة أو التفویض.

«و روی عن جعفر بن عثمان» فی القوی کالشیخین (2)- و یدل علی عدم التضمین مع عدم التهمة صریحا و بالمفهوم علی خلافه.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی القوی کالصحیح (3)«عن أبی بصیر» لیث المرادی لروایة ابن مسکان عنه، و یدل کخبر الحلبی علی أنه إن ظهر أنه سرق متاعه کله بالبینة أو الشیاع فالظاهر معه

ص:219


1- (1) العسن بفتح العین، الشحم.
2- (2) الکافی باب ضمان الجمال و المکاری إلخ خبر 5 و التهذیب باب الاجارات خبر 27.
3- (3) الکافی باب ضمان الصناع خبر 4 و التهذیب باب الاجارات خبر 35.

بَیْنِ مَتَاعِهِ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ سُرِقَ مَعَ مَتَاعِهِ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ.

وَ رَوَی عُثْمَانُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ جَمَّالاً لَنَا کَانَ یُکَارِینَا فَحَمَلَ عَلَی غَیْرِهِ فَضَاعَ قَالَ ضَمِّنْهُ وَ خُذْ مِنْهُ.

: وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُضَمِّنُ الصَّبَّاغَ وَ الْقَصَّارَ وَ الصَّائِغَ - احْتِیَاطاً عَلَی أَمْتِعَةِ النَّاسِ وَ کَانَ لاَ یُضَمِّنُ مِنَ الْغَرَقِ وَ الْحَرَقِ وَ الشَّیْ ءِ الْغَالِبِ وَ إِذَا غَرِقَتِ السَّفِینَةُ وَ مَا فِیهَا فَأَصَابَهُ النَّاسُ فَمَا قَذَفَ بِهِ الْبَحْرُ عَلَی سَاحِلِهِ فَهُوَ لِأَهْلِهِ وَ هُمْ أَحَقُّ بِهِ وَ مَا غَاصَ عَلَیْهِ النَّاسُ وَ تَرَکَهُ صَاحِبُهُ فَهُوَ لَهُمْ.

فی التلف و یقبل قوله مع الیمین أو بدونها کما هو الظاهر و إن قال إنه سرق فقط فعلیه البینة، و حمل علی التهمة و فیه ما تقدم.

«و روی عثمان بن زیاد» فی القوی کالشیخ،(1) و یدل علی أن المکاری إذا حمل المتاع علی غیره و تلف کان ضامنا لأن المالک ائتمنه و لم یأتمن غیره.

«و کان أمیر المؤمنین علیه السلام» رواه الشیخان فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین یضمن إلخ (2)- و هو کالأخبار السابقة یدل علی أنه یجوز تضمینهم مع الاتهام و ظاهره التفویض «و کان لا یضمن من الغرق و الحرق و الشیء الغالب» کالسرق أی إذا صار المکاری مغلوبا فی غرق المتاع أو إذا أشعل نارا فجاء الریح و تعدت إلی إحراق البیوت و الأمتعة کما یکون کثیرا فی بلاد العرب، و یحمل علی عدم التقصیر.

«و إذا غرقت السفینة» من تتمة خبر السکونی «و ما غاص علیه الناس و ترکه صاحبه» بالإعراض عنه «فهو لهم» أی لمن غاص و یظهر منه أن المال

ص:220


1- (1) التهذیب باب الاجارات خبر 51.
2- (2) الکافی باب ضمان الصناع خبر 5 و التهذیب باب الاجارات خبر 38.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یُضَمَّنُ الصَّائِغُ وَ لاَ الْقَصَّارُ وَ لاَ الْحَائِکُ إِلاَّ أَنْ یَکُونُوا مُتَّهَمِینَ فَیَجِیئُونَ بِالْبَیِّنَةِ فَیُخَوَّفُ وَ یُسْتَحْلَفُ لَعَلَّهُ یُسْتَخْرَجُ مِنْهُ شَیْ ءٌ.

: وَ أُتِیَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِصَاحِبِ حَمَّامٍ وُضِعَتْ عِنْدَهُ الثِّیَابُ فَضَاعَتْ فَلَمْ یُضَمِّنْهُ وَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ أَمِینٌ.

: وَ إِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ ضَمَّنَ رَجُلاً مُسْلِماً أَصَابَ خِنْزِیراً لِنَصْرَانِیٍّ قِیمَتَهُ.

بالإعراض عنه یصیر کالمباح، فمن أخذه فهو له، و یمکن أن یکون مخصوصا به مع تحمل مشقة الغوص و یبقی الإشکال فیما إذا کان المالک حاضرا و یرجع عن الإعراض مع ضعف الخبر.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن أبی بصیر "إلی قوله" بالبینة» و فی یب یتهمن فیخوف بالبینة و فی بعض النسخ «فیخوف و یستحلف»

و فی بعض نسخ یب "و یحلف "«لعله یستخرج منه شیء» أو شیئا کما فی یب بخطه و ظاهر الخبر أن طلب البینة و التحلیف لمحض التخویف سیما الأول، و یرتفع الإشکال من الأخبار و الظاهر أنه لا یکون مخصوصا بهم علیه السلام، بل لحکام الشرع أیضا مثل هذه التخویفات.

«و أتی علی علیه السلام» رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام أتی(2) و هو موافق للأصول «و إن علیا علیه السلام» رواه الشیخ بالإسناد السابق عن غیاث عن جعفر عن أبیه علیهما السلام أن علیا علیه السلام(3) و یحمل علی کونه مستترا به لأنه إذا أظهر، و قتله مسلم-

ص:221


1- (1) التهذیب باب الاجارات خبر 23.
2- (2) الکافی باب ضمان الصناع خبر 8 و التهذیب باب الاجارات خبر 36.
3- (3) التهذیب باب الاجارات خبر 52.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَسْتَأْجِرُ الْحَمَّالَ فَیَکْسِرُ الَّذِی یَحْمِلُ عَلَیْهِ أَوْ یُهَرِیقُهُ قَالَ إِنْ کَانَ مَأْمُوناً فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ مَأْمُونٍ فَهُوَ ضَامِنٌ.

وَ رَوَی ابْنُ أَبِی نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ حَمَلَ مَتَاعاً عَلَی رَأْسِهِ فَأَصَابَ إِنْسَاناً فَمَاتَ أَوْ انْکَسَرَ مِنْهُ شَیْ ءٌ فَهُوَ ضَامِنٌ.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی الْفَقِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ دَفَعَ

فالظاهر عدم الضمان.

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخین(1) و فی یب فقال: علی نحو من العامل «إن کان مأمونا» بعد ذکر الخبر المتقدم فی الصائغ و القصار و الحائک «فلیس علیه شیء» أی من المال فلا ینافی الحلف أو یعم «و إن کان غیر مأمون»

فی التفریط و التعدی و لو کان بالنظر إلی هذا المالک لسبق عداوة «فهو ضامن» إلا مع البینة أو یقال: إنه إذا تعدی فهو ضامن بحسب الواقع و إن لم تضمنه للأمانة، و یمکن أن یکون هذه الأخبار تخویفا لهم لئلا یقصروا.

«و روی ابن أبی نصر» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن داود بن سرحان»

و یحمل علی التقصیر أو التعدی و لو فی سرعة الذهاب.

«و روی عن محمد بن علی بن محبوب» فی الصحیح «قال: کتب رجل إلی الفقیه» و رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن الحسن الصفار قال: کتبت إلی الفقیه" علیه السلام "3 و الظاهر أنه الرجل السائل و المراد بالفقیه أبو محمد العسکری

ص:222


1- (1) الکافی باب ضمان الجمال و المکاری و أصحاب السفن خبر 6 و التهذیب باب الاجارات ذیل خبر 33 المتقدم آنفا و نقل هذه القطعة أیضا فی خبر 26.
2- (2-3) التهذیب باب الاجارات خبر 55-56.

ثَوْباً إِلَی الْقَصَّارِ لِیُقَصِّرَهُ فَدَفَعَهُ الْقَصَّارُ إِلَی قَصَّارٍ غَیْرِهِ لِیُقَصِّرَهُ فَضَاعَ الثَّوْبُ هَلْ یَجِبُ عَلَی الْقَصَّارِ أَنْ یَرُدَّ مَا دَفَعَهُ إِلَی غَیْرِهِ إِنْ کَانَ الْقَصَّارُ مَأْمُوناً فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ ضَامِنٌ لَهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ ثِقَةً مَأْمُوناً إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

لأن الصفار راویه" علیه السلام "و له إلیه مسائل کثیرة تقدم بعضها و سیجیء بعضها و احتمل أن یکونا خبرین و روی الصفار عن أبی محمد" علیه السلام "و الرجل عن الهادی علیه السلام لکنه بعید.

و یدل علی أنه یجوز أن یعطی القصار الثوب إلی آخر إذا کان الآخر ثقة أی عادلا متحفظا أو متحفظا مأمونا من الحیل الشرعیة أو یکون تفسیرا للثقة.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن خالد بن الحجاج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الملاح أحمله الطعام ثمَّ أقبضه منه فینقص فقال: إن کان مأمونا فلا تضمنه(1).

و فی القوی، عن موسی بن بکر، عن أبی الحسن" علیه السلام "قال: سألته عن رجل استأجر سفینة من ملاح فحملها طعاما و اشترط علیه إن نقص الطعام فعلیه قال:

جائز، قلت إنه ربما زاد الطعام قال: فقال یدعی الملاح أنه زاد فیه شیئا؟ قلت:

لا قال هو لصاحب الطعام الزیادة و علیه النقصان إذا کان قد اشترط ذلک.

و فی القوی، عن مسمع بن عبد الملک، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: الأجیر المشارک هو ضامن إلا من سبع أو من غرق أو حرق أو لص مکابر.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: فی الصائغ

ص:223


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ضمان الجمال و المکاری و أصحاب السفن خبر 2 4 7 و التهذیب باب الاجارات خبر 29-31-27.

......... و القصار ما سرق منهم من شیء فلم یخرج منه علی أمر بین أنه سرق فکل (أو و کل) قلیل له أو کثیر فهو ضامن و إن فعل فلیس علیه شیء و إن لم یفعل و لم تقم البینة و زعم أنه قد ذهب الذی ادعی علیه فقد ضمنه إلا أن یکون له علی قوله البینة و عن رجل استأجر أجیرا فأقعده علی متاعه فسرق قال: هو مؤتمن(1) و فی الصحیح عن عبد الله بن المغیرة عن إسماعیل بن أبی زیاد السکونی عن جعفر عن أبیه عن علی علیهم السلام قال: إذا استبرک البعیر بحمله فقد ضمن صاحبه و فی الصحیح عن ابن محبوب عن الحسن بن "الحسین - خ ل" صالح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا استقل (أو استبرک) البعیر و الدابة بحمله فقد ضمن صاحبه(2).

یمکن أن یکون المراد به أن علی صاحب الدابة أن یحفظ المتاع حین النزول أو إذا استناخه فعلیه أن یرفع الحمل منهما، فلو لم یرفعه و أصاب الدابة عیب أو تلف فعلی صاحب المتاع للتقصیر، و الظاهر أن الخبرین من المتشابهات.

و فی القوی عن حذیفة بن منصور قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یحمل المتاع بالأجر فیضیع المتاع فتطیب نفسه أن یغرمه لأهله أ یأخذونه؟ قال: فقال لی أمین هو؟ قال: قلت: نعم قال: فلا تأخذون منه شیئا.

و فی الصحیح، عن علی بن رئاب، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل حمل عبده علی دابة فأوطت رجلا قال: الغرم علی مولاه - أی مع التقصیر أو علی مولاه فی رقبة العبد.

ص:224


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الاجارات خبر 34-53-54-57-60.
2- (2) و فی التهذیب إذا استقل البعیر و الدابّة بحملهما فصاحبهما ضامن.

بَابُ السَّلَفِ فِی الطَّعَامِ وَ الْحَیَوَانِ وَ غَیْرِهِمَا

رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ أَسْلَفْتُهُ دَرَاهِمَ فِی طَعَامٍ فَلَمَّا حَلَّ طَعَامِی عَلَیْهِ بَعَثَ إِلَیَّ بِدَرَاهِمَ وَ قَالَ اشْتَرِ لِنَفْسِکَ طَعَاماً وَ اسْتَوْفِ حَقَّکَ فَقَالَ أَرَی أَنْ تُوَلِّیَ ذَلِکَ غَیْرَکَ وَ تَقُومَ مَعَهُ حَتَّی تَقْبِضَ الَّذِی لَکَ وَ لاَ تَوَلَّ أَنْتَ شِرَاءَهُ.

باب السلف فی الطعام و الحیوان و غیرهما

«روی حماد» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن الحلبی (إلی قوله) و لا تول أنت شراءه» لأنه یشبه الربا فإنک أعطیته عشرا و تأخذ منه اثنی عشر مثلا تشتری الطعام (أو) لئلا یتهمک فی الشراء لنفسک بأنک تشتری فوق الشرط (أو) لأنه بمنزلة الشراء قبل أن یقبض کأنه یشتری منک ما فی ذمته قبل إقباضه منک.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أسلف دراهم فی طعام فحل الذی له فأرسل إلیه بدراهم فقال: اشتر طعاما و استوف حقک هل تری به بأسا؟ قال: یکون معه غیره یوفیه ذلک2.

و روی الشیخ فی القوی، عن علی بن جعفر قال سألته عن رجل له علی آخر تمر أو شعیرا و حنطة أ یأخذ بقیمته دراهم؟ قال إذا قومه دراهم فسد لأن الأصل الذی یشتری به، دراهم فلا یصلح دراهم بدراهم (أی مع الزیادة أو النقصان) و سألته عن رجل أعطی عبده

ص:225


1- (1-2) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 5-9 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 13-14.

وَ رُوِیَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یُسْلِمُ فِی الْحِنْطَةِ أَوِ التَّمْرِ مِائَةَ دِرْهَمٍ فَیَأْتِی صَاحِبُهُ - حِینَ یَحِلُّ

عشرة دراهم علی أن یؤدی العبد کل شهر عشرة دراهم أ یحل ذلک؟ قال:

لا بأس(1).

و الذی یدل علی أن ذلک علی الکراهة ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح عن أبان بن عثمان، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یسلم الدراهم فی الطعام إلی أجل فیحل الطعام فیقول: لیس عندی طعام و لکن انظر ما قیمته؟ فخذ منی ثمنه فقال: لا بأس بذلک(2)

و فی القوی کالصحیح، عن الحسن بن علی بن فضال قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام: الرجل یسلفنی فی الطعام فیجیء الوقت و لیس عندی طعام أعطیه بقیمته دراهم؟ قال: نعم3.

«و روی عن صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(3)

«عن یعقوب بن شعیب (إلی قوله) بمائة درهم» أی یعطی المشتری مائة درهم نقدا و یقول أسلمت لک (أو) أسلمت مائة درهم فی کذا و کذا حنطة موصوفة إلی مدة معلومة فیقول البائع قبلت و هنا بخلاف سائر البیوع، یوجب المشتری و یقبل البائع.

«فیأتی» المشتری «صاحبه» البائع «حین یحل له الدین» فی الأجل المعلوم «فیقول» البائع «و الله ما عندی إلا نصف الذی لک فخذ منی» کما فی

ص:226


1- (1) التهذیب باب بیع المضمون خبر 17.
2- (2-3) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 6-12 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 15-16.
3- (4) التهذیب باب بیع المضمون خبر 23.

لَهُ الدَّیْنُ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی إِلاَّ نِصْفُ الَّذِی لَکَ فَخُذْ مِنِّی إِنْ شِئْتَ بِنِصْفِ الَّذِی لَکَ حِنْطَةً وَ نِصْفاً وَرِقاً فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا أَخَذَ مِنْهُ الْوَرِقَ کَمَا أَعْطَاهُ - قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لِی عَلَیْهِ جُلَّةٌ مِنْ بُسْرٍ فَآخُذُ مِنْهُ جُلَّةً مِنْ رُطَبٍ مَکَانَهَا وَ هِیَ أَقَلُّ مِنْهَا قَالَ لاَ بَأْسَ قُلْتُ فَیَکُونُ لِی عَلَیْهِ جُلَّةٌ مِنْ بُسْرٍ فَآخُذُ مَکَانَهَا جُلَّةً مِنْ تَمْرٍ وَ هِیَ أَکْثَرُ مِنْهَا قَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا کَانَ مَعْرُوفاً بَیْنَکُمَا قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ یَکُونُ لَهُ عَلَی الْآخَرِ مِائَةُ کُرٍّ مِنْ تَمْرٍ وَ لَهُ نَخْلٌ فَیَأْتِیهِ فَیَقُولُ أَعْطِنِی نَخْلَکَ هَذَا بِمَا عَلَیْکَ فَکَأَنَّهُ کَرِهَهُ

یب و فی بعض النسخ (فی ذمتی) و کأنه تصحیف «إن شئت بنصف» (أو فنصف) «الذی لک حنطة و نصفا و رقا» مع أنه یجب علیه أن یحصل کل الحنطة و یعطیه المشتری «فقال: لا بأس» إذا رضی المشتری تبرعا «إذا أخذ منه الورق کما أعطاه» أی یفسخ فی الباقی و یؤدی بقیة ثمنه و لا یبیعه المشتری الحنطة بقیمة الوقت مع الزیادة أو النقصان فإنه ربا معنوی کما تقدم و هو مکروه أو حرام علی قول أو یحرم الزیادة مع فسخ البیع فی الباقی و یکره مع توکیله فی الشراء لنفسه و هو أنسب بالأصول و به یجمع بین الأخبار.

«قال و سألته (إلی قوله) مکانها» و هی أقل منها وزنا «قال لا بأس»

لأنه لیس ببیع و یجوز فی الدین الزیادة و النقیصة إذا لم تکن مشروطة.

«قال لا بأس إذا کان معروفا بینکما» أی إحسانا، و لا یکون شرطا أو إذا کان متعارفا أنکم تزیدون و تنقصون بدون الشرط و یکون توضیحیا لا احترازیا.

«و له نخل» أی بستان منها «فکأنه کرهه» أی أشار إشارة تفهم

ص:227

قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَی الْآخَرِ أَحْمَالٌ مِنْ رُطَبٍ أَوْ تَمْرٍ فَیَبْعَثُ إِلَیْهِ بِدَنَانِیرَ فَیَقُولُ اشْتَرِ بِهَذِهِ وَ اسْتَوْفِ مِنْهُ الَّذِی لَکَ قَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا ائْتَمَنَهُ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

منها الکراهة، لأن المبادلة مبایعة و لیس بحرام لأنهما لیسا بمکیلین، بل ما علی النخل یجوز فیه الخرص و الجزاف، نعم یدخل فی المزابنة علی قول «قال لا بأس إذا ائتمنه» و یفهم منه وجه الکراهة و هو توهم التهمة کما ذکر.

و یؤیده ما رواه الشیخ و الکلینی فی الصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فیمن أعطی رجلا و رقا بوصیف إلی أجل مسمی فقال له صاحبه بعد: لا أجد وصیفا خذ منی قیمة وصیفک الیوم ورقا قال: لا یأخذ إلا وصیفه أو ورقه الذی أعطاه أول مرة لا یزداد علیه شیئا(1).

و فی الصحیح عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین "علیه السلام" :من اشتری طعاما أو علفا إلی أجل فلم یجد صاحبه و لیس شرطه إلا الورق، فإن قال: خذ منی بسعر الیوم ورقا فلا یأخذ إلا شرطه، طعامه أو علفه، فإن لم یجد شرطه و أخذ ورقا لا محالة قبل أن یأخذ شرطه فلا یأخذ إلا رأس ماله لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (2).

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح «عن عبد الله بن سنان» و یدل علی جواز بیع السلم ممن لیس له المتاع، و علی جواز الرهن لمال المسلم.

ص:228


1- (1) الکافی باب السلم فی الرقیق خبر 2 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 21.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 22.

فِی الرَّجُلِ یُسْلِمُ فِی غَیْرِ زَرْعٍ وَ لاَ نَخْلٍ قَالَ یُسَمِّی کَیْلاً مَعْلُوماً إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ السَّلَمِ فِی الْحَیَوَانِ وَ الطَّعَامِ وَ یَرْتَهِنَ الرَّجُلُ بِمَالِهِ رَهْناً قَالَ نَعَمْ اسْتَوْثِقْ مِنْ مَالِکَ.

وَ رُوِیَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ کَانَ لَهُ عَلَی

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: سألته عن الرجل یأتینی یرید منی طعاما و بیعا و لیس عندی أ یصلح لی أن أبیعه إیاه و أقطع سعره ثمَّ أشتریه من مکان آخر و ادفع إلیه؟ قال:

لا بأس إذا قطع سعره (أو بسعره)(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن داود بن سرحان، عن أبی عبد الله "علیه السلام" فی رجل باع بیعا لیس عنده إلی أجل و ضمن البیع قال: لا بأس به2.

و روی الکلینی فی الصحیح، عن ابن سنان، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: لا بأس أن تبیع الرجل المتاع لیس عندک تساومه ثمَّ تشتری له نحو الذی طلب ثمَّ توجبه علی نفسک ثمَّ تبیعه منه بعد(2).

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله "علیه السلام" عن رجل باع بیعا لیس عنده إلی أجل و ضمن البیع قال لا بأس4.

«و روی عن منصور بن حازم» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(3)

و هذه النسیئة عکس السلم یجوز أن یعطیه غنمه عوضا عن الثمن.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح عن یعقوب بن شعیب و عبید بن

ص:229


1- (1-2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 78-77.
2- (3-4) الکافی باب الرجل یبیع ما لیس عنده خبر 7-8.
3- (5) التهذیب باب بیع المضمون خبر 69.

رَجُلٍ دَرَاهِمُ مِنْ ثَمَنِ غَنَمٍ اشْتَرَاهَا مِنْهُ فَأَتَی الطَّالِبُ الْمَطْلُوبَ یَتَقَاضَاهُ فَقَالَ لَهُ الْمَطْلُوبُ أَبِیعُکَ هَذِهِ الْغَنَمَ بِدَرَاهِمِکَ الَّتِی لَکَ عِنْدِی فَرَضِیَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَسْلَفَ فِی شَیْ ءٍ یُسْلِفُ النَّاسُ فِیهِ مِنَ الثِّمَارِ فَذَهَبَ ثِمَارُهَا وَ لَمْ یَسْتَوْفِ سَلَفَهُ قَالَ فَلْیَأْخُذْ رَأْسَ مَالِهِ أَوْ لِیُنْظِرْهُ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْعِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ

زرارة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل باع طعاما بدراهم إلی أجل فلما بلغ ذلک الأجل تقاضاه فقال: لیس عندی دراهم خذ منی طعاما قال: لا بأس به، إنما له دراهمه یأخذ بها ما شاء(1).

"فأما" ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن خالد بن الحجاج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل بعته طعاما بتأخیر إلی أجل مسمی فلما جاء الأجل أخذته بدراهمی فقال: لیس عندی دراهم، و لکن عندی طعام فاشتره منی فقال: لا تشتره منه - فإنه لا خیر فیه(2) فیمکن حمله علی الکراهة مع الزیادة للرباء المعنوی.

«و روی عن عبد الله بن بکیر» فی الموثق کالصحیح کالشیخ 3- و یدل علی جواز السلف فی الثمرة و إذا ذهب زمانها و لم یأخذها فإما أن یصبر إلی سنة أخری أو یأخذ ما أعطاه من الثمن بدون الزیادة.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: لا بأس بالسلم "أو بالسلف" فی الفاکهة4.

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی

ص:230


1- (1) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 8 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 24.
2- (2-3-4) التهذیب باب المضمون خبر 25-7519.

سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَسْلَفَ رَجُلاً دَرَاهِمَ بِحِنْطَةٍ حَتَّی إِذَا حَضَرَ الْأَجَلُ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ طَعَامٌ وَ وَجَدَ عِنْدَهُ دَوَابّاً [دَوَابَّ] وَ رَقِیقاً وَ مَتَاعاً أَ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ عُرُوضِهِ تِلْکَ بِطَعَامِهِ قَالَ نَعَمْ یُسَمِّی کَذَا وَ کَذَا بِکَذَا وَ کَذَا صَاعاً.

وَ رُوِیَ عَنْ حَدِیدِ بْنِ حَکِیمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی الْجُلُودَ مِنَ الْقَصَّابِ فَیُعْطِیهِ کُلَّ یَوْمٍ شَیْئاً مَعْلُوماً فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی أَبَانٌ أَنَّهُ قَالَ: فِی الرَّجُلِ یُسْلِفُ الرَّجُلَ الدَّرَاهِمَ یَنْقُدُهَا إِیَّاهُ بِأَرْضٍ

الصحیح (1) «عن العیص بن القاسم» و یدل علی جواز إعطاء العروض بدلا من الطعام مع التراضی.

«و روی عن حدید بن حکیم» الثقة و لم یذکر(2) و رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی(3) و یدل علی جواز السلف من القصاب فی الجلد مع أنه لا یملکه و إنما یحصل له کل یوم شیء و یمکن أن یکون فی الذمة و هو أظهر و یؤیده ما رواه الشیخ فی القوی عن أبی مخلد السراج قال: کنا عند أبی عبد الله علیه السلام فدخل معتب فقال بالباب رجلان فقال: أدخلهم فدخلا فقال أحدهما: إنی رجل قصاب و إنی أبیع المسوک قبل أن أذبح الغنم قال: لیس به بأس و لکن أنسبها غنم أرض کذا و کذا4.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح، و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح عن یعقوب بن شعیب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت یسلف الرجل الرجل الورق

ص:231


1- (1) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 7 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 8.
2- (2) الظاهر ان المراد ان المصنّف ره لم یذکره فی المشیخة.
3- (3-4) الکافی باب الرجل یبیع ما لیس عنده خبر 1-9 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 7-8.

أُخْرَی قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

علی أن ینقدها إیاه بأرض أخری و یشترط علیه ذلک قال: لا بأس.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن زرارة عن أحدهما مثله(1).

و رؤیا فی الصحیح عن أبی الصباح، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یبعث بمال إلی أرض فقال الذی یرید أن یبعث به أقرضنیه و أنا أوفیک إذا قدمت الأرض قال:

لا بأس(2).

و روی الکلینی فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: لا بأس بأن یأخذ الرجل الدراهم بمکة و یکتب له سفاتج أن یعطوها بالکوفة3 و السفتجة کفرطقة أن یعطی مالا لأحد و للآخذ مال فی بلد المعطی فیوفیه إیاه ثمَّ، فیستفید أ من الطریق و فعله: السفتجة بالفتح (ق).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال:

قلت له: ندفع إلی الرجل الدراهم فاشترط علیه أن یدفعها بأرض أخری سودا بوزنها و اشترط ذلک علیه قال: لا بأس(3).

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یسلف الرجل الدراهم و ینقدها إیاه بأرض أخری، و الدراهم عددا قال: لا بأس.

ص:232


1- (1) الکافی باب الرجل یعطی الرجل یعطی الدراهم ثمّ یأخذها ببلد آخر خبر 1 و التهذیب باب القرض خبر 13.
2- (2-3) الکافی باب الرجل یعطی الدراهم ثمّ یأخذها إلخ خبر 3-2 و أورد الأول فی التهذیب باب القرض خبر 12.
3- (4) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 79-78-67.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنِ الرَّهْنِ یُرْهِنُهُ الرَّجُلُ فِی سَلَمٍ إِذَا أَسْلَمَ فِی طَعَامٍ أَوْ مَتَاعٍ أَوْ حَیَوَانٍ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِأَنْ تَسْتَوْثِقَ مِنْ مَالِکَ.

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ السَّلَمِ فِی

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخ «عن الرهن (إلی قوله) من مالک» و یطمئن قلبک بالرهن، و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: سألته عن رجل یبیع بالنسیئة و یرتهن قال: لا بأس(1).

و فی القوی کالصحیح، عن معاویة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یسلم فی الحیوان و الطعام، و یرتهن الرهن قال: لا بأس تستوثق من مالک2.

و فی الصحیح، عن أبی حمزة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرهن و الکفیل فی بیع النسیئة قال: لا بأس به3 هذا الخبر و الخبر الأول و إن وردا فی بیع النسیئة عکس السلم، لکن لا فرق بینهما اتفاقا فی الجواز.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال: سألته عن الرجل یکون له علی الرجل تمر أو حنطة أو رمان و له أرض فیها شیء من ذلک فیرتهنها حتی یستوفی الذی له قال یستوثق من ماله(2).

و فی الصحیح أیضا عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرهن و الکفیل فی بیع النسیئة فقال: لا بأس به(3) و سیجیء أیضا.

«و روی علی بن أبی حمزة» فی الموثق کالشیخین 6«عن أبی بصیر»

ص:233


1- (1-2-3) الکافی باب الرهن خبر 2-3-1.
2- (4) التهذیب باب بیع المضمون ذیل خبر 66 لکن الراوی محمّد بن مسلم عن احدهما «علیهما السلام».
3- (5-6) أورده و الذی بعده فی التهذیب باب بیع المضمون خبر 86-87.

اَلْحَیَوَانِ فَقَالَ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ فَقُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ أَسْلَمَ فِی أَسْنَانٍ مَعْلُومَةٍ أَوْ شَیْ ءٍ مَعْلُومٍ مِنَ الرَّقِیقِ فَأَعْطَاهُ دُونَ شَرْطِهِ أَوْ فَوْقَهُ بِطِیبَةِ نَفْسٍ مِنْهُمْ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

و یدل علی جواز السلم فی الحیوان و یعینه بالسن أولا و عند الأخذ یجوز الأخذ بدون الشرط و فوقه مع التراضی.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن قتیبة الأعشی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یسلم فی أسنان من الغنم معلومة إلی أجل معلوم فیعطی الرباع مکان الثنی فقال: أ لیس یسلم فی أسنان معلومة إلی أجل معلوم؟ قلت: بلی قال:

لا بأس.

و فی الصحیح، عن أبی مریم الأنصاری، عن أبی عبد الله علیه السلام أن أباه لم یکن یری بأسا بالسلم فی الحیوان بشیء معلوم إلی أجل معلوم(1).

و فی الصحیح، عن الحلبی قال سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الرجل یسلم فی وصفاء أسنان معلومة و لون معلوم ثمَّ یعطی دون شرطه أو فوقه فقال: إذا کان عن طیبة نفس منک و منه فلا بأس(2).

و فی القوی کالصحیح للکلینی عن معاویة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن رجل أسلم فی وصفاء أسنان معلومة و غیر معلومة ثمَّ یعطی دون شرطه قال: إذا کان بطیبة نفس منک و منه فلا بأس، قال: و سألته عن الرجل یسلف فی الغنم الثنیان و الجذعان و غیر ذلک إلی أجل مسمی قال لا بأس به فإن لم یقدر الذی علیه علی جمیع ما علیه، فسأل أن یأخذ صاحب الحق نصف الغنم أو ثلثا و یأخذ رأس مال ما بقی من الغنم

ص:234


1- (1) الکافی باب السلم فی الرقیق خبر 5.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 88.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ بَاعَ طَعَاماً بِدَرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ الْأَجَلُ تَقَاضَاهُ فَقَالَ لَیْسَ عِنْدِی دَرَاهِمُ خُذْ مِنِّی طَعَاماً قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا لَهُ دَرَاهِمُ یَأْخُذُ بِهَا مَا شَاءَ.

وَ رَوَی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ أَسْلَمَ دَرَاهِمَ فِی خَمْسَةِ مَخَاتِیمِ حِنْطَةٍ أَوْ شَعِیرٍ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحِنْطَةُ وَ الشَّعِیرُ

دراهم قال: لا بأس و لا یأخذ دون شرطه إلا بطیبة نفس صاحبه(1) أی لا یعطی.

و فی الصحیح عن قتیبة الأعشی قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام و أنا عنده فقال له رجل: إن أخی یختلف إلی الجبل یجلب الغنم فیسلم فی الغنم فی أسنان معلومة إلی أجل معلوم فیعطی الرباع مکان الثنی فقال له أ بطیبة نفس من صاحبه؟ فقال:

نعم قال: لا بأس2.

و الجذعان بالضم جمع جذعة محرکة و هی من الضأن ما دخل فی الشهر السابع أو الثامن أو التاسع، و من المعز ما دخل فی السنة الثانیة، و الثنی من الغنم ما دخل فی السنة الثالثة و کذا البقر، و من الإبل ما دخل فی السنة السادسة و الجمع (ثنیان) بالضم (و الرباع) بعد الثنی.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(2) و تقدم مع المعارض «و روی عبید الله بن علی الحلبی» فی الصحیح کالشیخین 4«عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن دراهم فی خمسة مخاتیم» جمع المختوم و هو الصاع، و یدل علی جواز الفسخ مع الرضا فی البعض و الرجوع ببقیة الثمن لا أزید کما تقدم .

ص:235


1- (1-2) الکافی باب السلم فی الرقیق و غیره من الحیوان خبر 9-14.
2- (3-4) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 8-10 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 24-12.

لاَ یَقْدِرُ عَلَی أَنْ یَقْضِیَهُ جَمِیعَ الَّذِی حَلَّ فَشَاءَ صَاحِبُ الْحَقِّ أَنْ یَأْخُذَ نِصْفَ الطَّعَامِ أَوْ ثُلُثَهُ أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَکْثَرَ وَ یَأْخُذَ رَأْسَ مَالِ مَا بَقِیَ مِنَ الطَّعَامِ دَرَاهِمَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح. عن عبد الله بن سنان قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل أ یصلح له أن یسلم فی الطعام عند رجل لیس عنده زرع و لا طعام و لا حیوان إلا أنه إذا جاء الأجل اشتراه فوفاه قال: إذا ضمنه إلی أجل مسمی فلا بأس به، قلت أ رأیت إن وفانی بعضا و عجز عن بعض أ یصلح أن آخذ بالباقی رأس مالی؟ قال: نعم ما أحسن ذلک(1).

و فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یسلم فی الزرع فیأخذ بعض طعامه و یبقی بعض لا یجد وفاء فیعرض علیه صاحبه رأس ماله قال: یأخذه فإنه حلال، قال: و سألته، عن رجل یسلم فی غیر زرع و لا نخل قال: یسمی شیئا إلی أجل مسمی (و فی(2) یب بعد قوله: فإنه حلال، قلت: فإنه یبیع ما قبض من الطعام فیضعف (أی یؤدی بضعف ما أدی فی ثمنه) قال و إن فعل فإنه حلال3.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن الرجل یسلم فی الغنم ثنیان و جذعان و غیر ذلک إلی أجل مسمی قال: لا بأس، إن لم یقدر الذی علیه الغنم علی جمیع ما علیه أن یأخذ صاحب الغنم نصفها أو ثلثها أو ثلثیها و یأخذوا رأس مال ما بقی من الغنم دراهم، و یأخذوا دون شرطهم (أی استحبابا) و لا یأخذون فوق شرطهم و الأکسیة أیضا مثل الحنطة و الشعیر و الزعفران و

ص:236


1- (1-3) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 3-4 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 10-11.
2- (2) فی النسخة التی عندنا من الکافی کما فی یب.

قَالَ وَ سُئِلَ عَنِ الزَّعْفَرَانِ یُسْلِفُ فِیهِ الرَّجُلُ دَرَاهِمَ فِی عِشْرِینَ مِثْقَالاً أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَکْثَرَ قَالَ لاَ بَأْسَ إِنْ لَمْ یَقْدِرِ الَّذِی عَلَیْهِ الزَّعْفَرَانُ أَنْ یُعْطِیَهُ جَمِیعَ مَالِهِ أَنْ یَأْخُذَ نِصْفَ حَقِّهِ أَوْ ثُلُثَهُ أَوْ ثُلُثَیْهِ وَ یَأْخُذَ رَأْسَ مَالِ مَا بَقِیَ مِنْ حَقِّهِ دَرَاهِمَ.

: وَ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یُسْلِفُ فِی الْغَنَمِ ثُنْیَانٍ وَ جُذْعَانٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی قَالَ لاَ بَأْسَ إِنْ لَمْ یَقْدِرِ الَّذِی عَلَیْهِ الْغَنَمُ عَلَی جَمِیعِ الَّذِی عَلَیْهِ أَنْ یَأْخُذَ صَاحِبُ الْغَنَمِ نِصْفَهَا أَوْ ثُلُثَهَا أَوْ ثُلُثَیْهَا وَ یَأْخُذَ رَأْسَ مَالِ مَا بَقِیَ مِنَ الْغَنَمِ دَرَاهِمَ وَ یَأْخُذَ دُونَ شَرْطِهِمْ وَ لاَ یَأْخُذْ فَوْقَ شَرْطِهِمْ قَالَ وَ الْأَکْسِیَةُ أَیْضاً مِثْلُ الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِیرِ وَ الزَّعْفَرَانِ وَ الْغَنَمِ.

وَ رَوَی الْوَشَّاءُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: لاَ یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ

الغنم(1).

و رواه الشیخ فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام(2)

بإسقاط (أن) فی أن یأخذ، و بزیادة النون فی (یأخذون) و قد تقدم أنه إذا فسخ فی البقیة بالتقایل لا یأخذ أزید من ثمن المثل بخلاف ما لو لم یفسخ و یعطی الثمن لیشتری وکالة عنه و یأخذ عوضا عما هو فی ذمته و به یجمع بین الروایات بلا تمحل.

«و روی الوشاء» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی القوی کالصحیح(3)

«عن عبد الله بن سنان» و ظاهره الکراهة و الحکمة مختفیة.

ص:237


1- (1) الکافی باب السلم فی الرقیق و غیره خبر 8.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 20.
3- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 14-15 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 14-15 و باب بیع الواحد بالاثنین و أکثر من ذلک إلخ خبر 21-20.

إِسْلاَفُ السَّمْنِ بِالزَّیْتِ وَ لاَ الزَّیْتِ بِالسَّمْنِ.

وَ رَوَی عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ السَّلَفِ فِی اللَّحْمِ قَالَ لاَ تَقْرَبَنَّهُ فَإِنَّهُ یُعْطِیکَ مَرَّةً السَّمِینَ وَ مَرَّةً التَّاوِیَ وَ مَرَّةً الْمَهْزُولَ فَاشْتَرِهِ مُعَایَنَةً یَداً بِیَدٍ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ السَّلَفِ فِی رَوَایَا الْمَاءِ فَقَالَ لاَ فَإِنَّهُ یُعْطِیکَ مَرَّةً نَاقِصَةً وَ مَرَّةً کَامِلَةً وَ لَکِنِ اشْتَرِهَا مُعَایَنَةً فَهَذَا أَسْلَمُ لَکَ وَ لَهُ.

وَ رَوَی وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

و یؤیده ما رواه الشیخان، فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أسلف رجلا زیتا علی أن یأخذ منه سمنا قال:

لا یصلح.

و ما رواه الشیخ فی الصحیح بثلاث أسانید عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الزیت بالسمن، اثنین بواحد قال یدا بید لا بأس به (1)- و ربما یفهم من قوله علیه السلام (یدا بید لا بأس به) أن المکروه الزیادة کما فی التبدیل من سائر الأجناس فحینئذ لا یکون مختصا بهما.

«و روی عمر و بن شمر» فی القوی کالشیخین (2)«عن جابر» و یدل علی کراهة الإسلام فی اللحم و الماء و یحمل علی عدم الضبط کما ظاهر الخبر أیضا (و التاوی) بالتاء الهالک و قرئ بالنون أی السمین، و بالثاء المثلثة بمعنی المیت مبالغة، و الأظهر الأول و البقیة تصحیف.

«و روی وهب بن وهب» فی القوی للکتاب(3) کالشیخ(4) و عمل به

ص:238


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین او أکثر إلخ خبر 25.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 88.
3- (3) یعنی کان له کتاب معتمد کما مرّ من الشارح قده.
4- (4) التهذیب باب بیع المضمون خبر 80.

لاَ بَأْسَ أَنْ یُسْلَفَ مَا یُوزَنُ فِیمَا یُکَالُ وَ مَا یُکَالُ فِیمَا یُوزَنُ.

وَ رَوَی غِیَاثُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ بَأْسَ بِالسَّلَمِ بِکَیْلٍ مَعْلُومٍ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ وَ لاَ یُسْلَمُ إِلَی دِیَاسٍ وَ لاَ حَصَادٍ.

الأصحاب لعدم مخالفته للأصول، و الظاهر أن الغرض أنه إذا أعطی منا من الحنطة بصاع من الدقیق کانت الحنطة أزید و لا بأس به لتساویهما فی الکیل و یکفی فی عدم الربا ذلک کما سیجیء.

«و روی غیاث بن إبراهیم» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(1) و یدل علی أنه یشترط فی السلم أن یکون الکیل و الأجل معلومین بما لا یقبل الزیادة و النقصان فلا یصح بمثل وقت الحصاد و الدیاس فإنه یقدم و یؤخر.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد الحلبی قال: سألت أبا عبد الله عن السلم فی الطعام بکیل معلوم إلی أجل معلوم قال: لا بأس به(2)

و لو شرط طعام قریة بعینها فالظاهر اللزوم، لما رویاه فی الصحیح، عن خالد بن الحجاج، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یشتری طعام قریة بعینها و إن لم یسم له طعام قریة بعینها أعطاه من حیث شاء3.

و روی الشیخ فی الصحیح عنه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کل طعام اشتریته فی بیدر أو طسوج فأتی الله علیه فلیس للمشتری إلا رأس ماله، و من اشتری من طعام موصوف و لم یسم فیه قریة و لا موضعا فعلی صاحبه أن یؤدیه4.

ص:239


1- (1) الکافی باب السلم فی الطعام خبر 1 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 4.
2- (2-3-4) التهذیب باب بیع المضمون خبر 9-51 - ذیل 52 و أورد الاولین فی الکافی باب السلم فی الطعام خبر 2-11 قال العلاّمة المجلسیّ ره فی مرآة العقول فی ذیل خبر خالد بن الحجاج: و لعلّ فیه سقطا و حاصله انه ان سمی قریة بعینها یجب ان یعطیه منها و الا فحیث شاء انتهی موضع الحاجة.

وَ رَوَی النَّضْرُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَ یَصْلُحُ أَنْ یُسْلِمَ فِی الطَّعَامِ عِنْدَ رَجُلٍ لَیْسَ عِنْدَهُ طَعَامٌ وَ لاَ حَیَوَانٌ إِلاَّ أَنَّهُ إِذَا جَاءَ الْأَجَلُ اشْتَرَاهُ وَ أَوْفَاهُ قَالَ إِذَا ضَمِنَهُ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی فَلاَ بَأْسَ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ أَوْفَانِی بَعْضاً وَ أَخَّرَ بَعْضاً أَ یَجُوزُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ.

«و روی النضر» فی الصحیح کالشیخین و فی عبارة الکافی تغییر ما فإنه روی فی الصحیح عن النضر، عن ابن سنان قال: لا بأس بأن تبیع الرجل المتاع لیس عندک تساومه ثمَّ تشتری له نحو الذی طلب ثمَّ توجبه علی نفسک ثمَّ تبیعه منه بعد - و تقدم خبر آخر من ابن سنان أقرب إلی المتن منه، و عبارة الشیخ موافق لما فی المتن(1).

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل، عن رجل باع بیعا لیس عنده إلی أجل و ضمن البیع قال: لا بأس به.

و فی الحسن کالصحیح، عن خالد بن الحجاج (أو ابن نجیح) قال: قلت:

لأبی عبد الله علیه السلام الرجل یجیء فیقول: اشتر هذا الثوب و أربحک کذا و کذا فقال أ لیس إن شاء أخذ و إن شاء ترک؟ قلت: بلی قال: لا بأس به إنما یحلل الکلام و یحرم الکلام.

یعنی أنه لیس ببیع و إنما هو مراوضة، و لو کان بیعا و کان فی الذمة فهو صحیح، أما لو باع ملک غیره بعد المراوضة فإنه لا یصلح إلا أن یکون فضولیا یجوز

ص:240


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الرجل یبیع ما لیس عنده خبر 7-3 6-8 و أورد الاولین و الرابع فی التهذیب باب بیع المضمون خبر 60-5-6 و الثالث فی باب بیع النقد و النسیة خبر 16.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّهْنِ وَ الْکَفِیلِ فِی بَیْعِ النَّسِیئَةِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ فِی رِوَایَةِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِالسَّلَمِ فِی الْمَتَاعِ إِذَا وَصَفْتَ الطُّولَ وَ الْعَرْضَ وَ فِی الْحَیَوَانِ إِذَا وَصَفْتَ أَسْنَانَهُ

للبائع تنفیذه و فسخه فإنه یجوز أیضا کما تقدم فی الأخبار.

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل باع بیعا لیس عنده إلی رجل و ضمن البیع قال: لا بأس.

و فی القوی کالصحیح، عن حدید بن حکیم الأزدی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام یجیئنی الرجل یطلب منی المتاع بعشرة آلاف درهم أو أقل أو أکثر و لیس عندی إلا بألف درهم فأستعیر من جاری و آخذ من ذا و ذا فأبیعه منه ثمَّ أشتریه منه أو آمر من یشتریه فأرده علی أصحابه قال: لا بأس به.

«و روی العلاء» فی الصحیح «عن محمد بن مسلم» و رواه الکلینی عنهما عن أبی حمزة و تقدم(1).

و رواه الشیخ فی الصحیح، عن العلاء، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السلام قال: سألته عن السلم فی الحیوان و فی الطعام و یؤخذ الرهن فقال: نعم استوثق من مالک ما استطعت قال: و سألته عن الرهن و الکفیل فی بیع النسیئة فقال: لا بأس به(2) و تقدم أخبار أخر و ستجیء.

«و فی روایة زرارة» فی الصحیح کالشیخ 3«عن أبی جعفر علیه السلام»

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال

ص:241


1- (1) الکافی باب الرهن خبر 1.
2- (2-3) التهذیب باب بیع المضمون خبر 66-63.

......... لا بأس بالسلم فی الحیوان إذا وصفت أسنانها(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن عبید بن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس بالسلم فی الحیوان إذا سمیت شیئا معلوما2.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن جمیل بن دراج، عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا بأس بالسلم فی المتاع إذا وصفت الطول و العرض(2)

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن السلم و هو السلف فی الحریر و المتاع الذی یصنع فی البلد الذی أنت به قال: نعم إذا کان إلی أجل معلوم4.

و فی القوی کالصحیح، عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا بأس بالسلم فی المتاع إذا سمیت الطول و العرض (3)- و قد تقدم أخبار أخر.

و الحاصل أنه لا بد فی السلم من ذکر الأوصاف الذی یختلف قیمة الحیوان أو المتاع به بحیث یمکن الرجوع إلیه عند الاختلاف، فلو رضیا عند الحلول بالأحسن أو الأدون کان جائزا، و کذلک الأجل، و یظهر من الأخبار أنه لا یلزم المبالغة فی ذلک، بل یکتفی فیها باللون و السن و لو بالغ کان أحوط کما ذکره الأصحاب .

ص:242


1- (1-2) فی الکافی باب السلم فی الرقیق و غیره من الحیوان خبر 3-4.
2- (3-4) الکافی باب السلف فی المتاع خبر 1-2 و التهذیب باب بیع المضمون - صدر خبر 63-64.
3- (5) الکافی باب السلف فی المتاع خبر 3 و التهذیب باب بیع المضمون خبر 3.

بَابُ الْحُکْرَةِ وَ الْأَسْعَارِ

رُوِیَ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَیْسَ الْحُکْرَةُ إِلاَّ فِی الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِیرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِیبِ وَ السَّمْنِ وَ الزَّیْتِ.

: وَ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْمُحْتَکِرِینَ فَأَمَرَ بِحُکْرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَی بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَیْثُ یَنْظُرُ النَّاسُ إِلَیْهَا فَقِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَوْ قَوَّمْتَ عَلَیْهِمْ فَغَضِبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ أَنَا أُقَوِّمُ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْفَعُهُ إِذَا

باب الحکرة

بالضم و هو حبس الطعام لیزداد قیمته «و الأسعار»

«روی، عن غیاث بن إبراهیم» فی الموثق کالصحیح کالشیخین، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس الحکرة إلا فی الحنطة و الشعیر و التمر و الزبیب و السمن(1)

(و لیس فیهما الزیت)، لکن رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: و سألته عن الزیت فقال: إذا کان عند غیرک فلا بأس بإمساکه 2- و کان المصنف زاده لهذا الخبر.

«و مر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخ فی القوی عن أمیر المؤمنین علیه السلام (2)«لو قومت» هذه لو للتمنی، و قیل: الجزاء محذوف أی کان حسنا و شبهه .

ص:243


1- (1-2) الکافی باب الحکرة خبر 1-4 و التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 9 - ذیل خبر 11.
2- (3) التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 17 و فیه «و حیث ینظر الابصار إلیها» بدل قوله «و حیث ینظر الناس إلیها».

شَاءَ وَ یَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْحُکْرَةِ فَقَالَ إِنَّمَا الْحُکْرَةُ أَنْ تَشْتَرِیَ طَعَاماً وَ لَیْسَ فِی الْمِصْرِ غَیْرُهُ فَتَحْتَکِرَهُ فَإِنْ کَانَ فِی الْمِصْرِ طَعَامٌ أَوْ مَتَاعٌ غَیْرُهُ فَلاَ بَأْسَ أَنْ تَلْتَمِسَ بِسِلْعَتِکَ الْفَضْلَ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ الْحَنَّاطِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَا عَمَلُکَ فَقُلْتُ حَنَّاطٌ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَی نَفَاقٍ وَ رُبَّمَا قَدِمْتُ عَلَی کَسَادٍ فَحَبَسْتُهُ قَالَ فَمَا یَقُولُ مَنْ قِبَلَکُمْ فِیهِ قُلْتُ یَقُولُونَ مُحْتَکِرٌ قَالَ یَبِیعُهُ أَحَدٌ غَیْرُکَ قُلْتُ مَا أَبِیعُ أَنَا مِنْ أَلْفِ جُزْءٍ جُزْءاً فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِنَّمَا کَانَ ذَلِکَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یُقَالُ لَهُ حَکِیمُ بْنُ حِزَامٍ وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ الطَّعَامُ الْمَدِینَةَ اشْتَرَاهُ کُلَّهُ فَمَرَّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ

«و روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (1)«عن الحلبی (إلی قوله) و لیس فی المصر غیره» أی بحسب حال المصر فلو کان مصرا عظیما و لم یف الواحد و الاثنان به لکان محتکرا و لا ریب فی الکراهة، إنما النزاع فی الحرمة، و ربما یشعر عدم البأس بالکراهة أیضا.

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی الصحیح (عن أبی الفضل سالم) کما هو فیهما و «عن سلمة الحناط» و فی بعض نسخ الرجال (سلم) و المجموع اسم واحد ثقة و الظاهر أنه من النساخ «و ربما قدمت علی نفاق» أی رواج و لا أحبس «إنما کان ذلک» أی المحتکر أو أمره «رجل»

أی أمره «یقال له حکیم» کأمیر «بن حزام» بالحاء المهملة و الزای ککتاب «اشتراه کله» و لم یکن عند غیره فمثل هذا احتکار منهی عنه لا إذا کان بایعه

ص:244


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الحکرة خبر 3-4-6 و التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 11-12-10-13.

یَا حَکِیمَ بْنَ حِزَامٍ إِیَّاکَ أَنْ تَحْتَکِرَ.

کثیرا و إن کان مکروها کما تقدم و روی الکلینی و الشیخ فی القوی، عن حذیفة بن منصور، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نفد الطعام علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فأتاه المسلمون فقالوا یا رسول الله قد نفد الطعام و لم یبق منه شیء إلا عند فلان فمره یبیعه قال فحمد الله و أثنی علیه ثمَّ قال: یا فلان إن المسلمین ذکروا أن الطعام قد نفد، إلا شیئا عندک فأخرجه و بعه کیف شئت و لا تحبسه.

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یحتکر الطعام و یتربص به هل یصلح ذلک؟ قال: إن کان الطعام کثیرا یسع الناس فلا بأس به و إن کان الطعام قلیلا لا یسع الناس فإنه یکره أن یحتکر الطعام و یترک الناس لیس لهم طعام.

و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان قال أصاب أهل المدینة غلاء و قحط حتی أقبل الرجل الموسر یخلط الحنطة بالشعیر و یأکله و یشتری ببعض الطعام (و فی یب فینفق الطعام) و کان عند أبی عبد الله علیه السلام طعام جید قد اشتراه أول السنة فقال لبعض موالیه: اشتر لنا شعیرا فاخلط بهذا الطعام أو بعه فإنا نکره أن نأکل جیدا و یأکل الناس ردیئا(1).

و فی القوی کالصحیح عن معتب قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: قد تزید (و فی یب و قد تزید) (أی غلاء) السعر بالمدینة کم عندنا من طعام؟ قال: قلت عندنا ما یکفینا أشهرا، کثیرة قال: أخرجه و بعه، قال: قلت له: و لیس بالمدینة طعام قال: بعه

ص:245


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی فی باب «بلا عنوان» بعد باب الحکرة خبر 1-2-3 و التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 14-15-16.

وَ رَوَی النَّضْرُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی تُجَّارٍ قَدِمُوا أَرْضاً وَ اشْتَرَکُوا عَلَی أَنْ لاَ یَبِیعُوا بَیْعَهُمْ إِلاَّ بِمَا أَحَبُّوا قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لاَ یَحْتَکِرُ الطَّعَامَ إِلاَّ خَاطِئٌ.

فلما بعته قال: اشتر مع الناس یوما بیوم و قال یا معتب: اجعل قوت عیالی نصفا شعیرا و نصفا حنطة فإن الله یعلم أنی واجد أن أطعمهم الحنطة علی وجهها و لکنی أحب أن یرانی الله قد أحسنت تقدیر المعیشة - أی بأن لا یکون إسراف أو لا یکون مساویا مع الناس.

و فی القوی عن معتب قال: کان أبو الحسن علیه السلام یأمرنا إذا أدرکت الثمرة أن نخرجها فنبیعها و نشتری مع المسلمین یوما بیوم.

«و روی النضر» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن عبد الله بن سنان» و فی یب (سلیمان) و کأنه من النساخ «قال: لا بأس بذلک» و قد تقدم غضب أبی عبد الله علیه السلام علی مصادف علی ذلک و إن کان فعله مشتملا علی الحلف، لکن قوله: (سبحان الله تحلفون علی قوم مسلمین إلا تبیعوهم إلا بربح الدینار دینارا) یشعر بقبح ذلک الفعل مع قطع النظر عن الحلف، لکن الجواز لا ینافی الکراهة فإن من شعار المتقین ما فعله علیه السلام کما تقدم آنفا و ربما کان ذلک مختلفا بالنظر إلی الأشخاص.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخ فی الصحیح، عن فضالة بن أیوب عن السکونی، عن أبی عبد الله عن أبیه علیهما السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله 2

ص:246


1- (1-2) التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 17-6.

وَ رُوِیَ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ حَبْسِ الطَّعَامِ سَنَةً

«لا یحتکر الطعام» أی الستة المتقدمة أو الحنطة و الشعیر «إلا خاطئ»

أی آثم و یدل علی الحرمة أو الأعم و یکون شاملا للاحتکار الحرام و المکروه أو المکروه و الشدید الکراهة.

«و روی عن معمر بن خلاد» فی الحسن کالصحیح، و یدل علی أن حفظ القوت سیما قوت السنة سیما للمعیل لا بأس به، و یمکن أن یکون حفظه علیه السلام للقوت فی الرخص و یؤیده ما رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن الحسن بن الجهم قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: إن الإنسان إذا أدخل طعام سنته خف ظهره و استراح و کان أبو جعفر و أبو عبد الله علیهما السلام لا یشتریان عقدة حتی یدخلا (أو) یحرزا طعام سنة(1).

و فی القوی، عن مسعدة بن صدقة عن جعفر علیه السلام قال: قال سلمان رضی الله عنه: إن النفس قد تلتاث (أی تبطیء فی العبادة أو تضطرب علی صاحبها) إذا لم یکن لها من العیش ما تعتمد علیه: فإذا هی أحرزت معیشتها اطمأنت(2)

و ذلک لا ینافی الزهد فإن الزهد ترک محبة الدنیا و ربما کان ذلک لله تعالی إذا کان اطمئنان النفس للعبادة سیما بالنظر إلی العیال - کما رواه الکلینی فی القوی عن أبی الطفیل قال: سمعت أمیر المؤمنین علیه السلام یقول: الزهد فی الدنیا قصر الأمل و شکر کل نعمة و الورع عن کل ما حرم الله عز و جل(3).

ص:247


1- (1) الکافی باب احراز القوت خبر 1 - و العقدة بالضم الضیعة و العقار الذی اعتقده صاحبه ملکا «القاموس».
2- (2) الکافی باب احراز القوت خبر 3.
3- (3) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب معنی الزهد خبر 3-2-1 من کتاب المعیشة.

قَالَ أَنَا أَفْعَلُهُ. یَعْنِی إِحْرَازَ الْقُوتِ.

و فی القوی، عن إسماعیل بن مسلم قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لیس الزهد فی الدنیا بإضاعة المال و لا تحریم الحلال، بل الزهد فی الدنیا أن لا تکون بما فی یدک أوثق منک بما عند الله عز و جل.

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال، قال قلت له: ما الزهد فی الدنیا؟ فقال: ویحک حرامها فتنکبه.

و فی القوی کالصحیح، عن مسعدة بن صدقة قال: دخل سفیان الثوری علی أبی عبد الله علیه السلام فرأی علیه ثیاب بیض کأنها غرقئ البیض (و الغرقئ کزبرج القشرة الملتزقة بیاض البیض أو البیاض الذی یؤکل - القاموس).

فقال له: إن هذا اللباس لیس من لباسک فقال له: اسمع منی و ع ما أقول لک فإنه خیر لک عاجلا و آجلا إن أنت مت علی السنة و الحق و لم تمت علی بدعة - أخبرک أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان فی زمان مقفر جدب فأما إذا أقبلت الدنیا فأحق أهلها بها أبرارها لا فجارها، و مؤمنوها لا منافقوها، و مسلموها لا کفارها فما أنکرت یا ثوری فو الله إننی لمع ما تری ما أتی علی منذ عقلت صباح و لا مساء و لله فی مالی حق أمرنی أن أضعه موضعا إلا وضعته.

قال: و أتاه قوم ممن یظهرون الزهد أو التزهد و یدعون الناس أن یکونوا معهم علی مثل الذی هم علیه من التقشف (أی ترک التنظف) فقالوا له إن صاحبنا حصر عن کلامک، و لم تحضره حججه فقال لهم فهاتوا حججکم فقالوا له: إن حججنا من کتاب الله فقال لهم فأدلوا بها (أی أحضروها) فإنها أحق ما اتبع و عمل به فقالوا:

یقول الله تبارک و تعالی مخبرا عن قوم من أصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم "وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ " (1) فمدح فعلهم

ص:248


1- (1) الحشر - 9.

......... و قال فی موضع آخر وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (1) فنحن نکتفی بهذا فقال رجل من الجلساء: إنا رأیناکم تزهدون فی الأطعمة الطیبة، و مع ذلک تأمرون الناس بالخروج من أموالهم حتی تمتعوا أنتم منها فقال له أبو عبد الله علیه السلام دعوا عنکم ما لا ینتفع (تنتفعون - خ) به، أخبرونی أیها النفر أ لکم علم بناسخ القرآن من منسوخه، و محکمه من متشابهه الذی فی مثله ضل من ضل و هلک من هلک من هذه الأمة؟ فقالوا له، بعضه فأما کله فلا فقال لهم: فمن هاهنا أتیتم(2) و کذلک أحادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم(3).

(فأما) ما ذکرتم من إخبار الله عز و جل إیانا فی کتابه عن القوم الذین أخبر عنهم بحسن فعالهم (فقد کان) مباحا جائزا و لم یکونوا نهوا عنه و ثوابهم منه علی الله عز و جل، و ذلک أن الله جل و تقدس أمر بخلاف ما عملوا به فصار أمره ناسخا لفعلهم و کان نهی الله تبارک و تعالی رحمة منه للمؤمنین و نظرا لکیلا یضروا بأنفسهم و عیالاتهم منهم الضعفة الصغار و الولدان و الشیخ الفانی و العجوز الکبیرة الذین لا یصبرون علی الجوع، فإن تصدقت برغیفی و لا رغیف لی غیره صاعوا و هلکوا جوعا.

فمن ثمَّ قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: خمس تمرات أو خمس قرص أو دنانیر أو دراهم یملکها الإنسان و هو یرید أن یمضیها فأفضلها ما أنفقه الإنسان علی والدیه ثمَّ الثانیة علی نفسه و عیاله، ثمَّ الثالثة علی قرابته الفقراء، ثمَّ الرابعة علی جیرانه الفقراء ثمَّ الخامسة

ص:249


1- (1) الإنسان - 8.
2- (2) بالبناء للمفعول.
3- (3) أی فیها أیضا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و أنتم لا تعرفونها.

......... فی سبیل الله و هو أخسها أجرا.

و قال صلی الله علیه و آله للأنصاری حین أعتق عند موته خمسة أو ستة من الرقیق و لم یکن یملک غیرهم و له أولاد صغار: لو أعلمتمونی أمره ما ترکتکم تدفنوه مع المسلمین یترک صبیته (صبیة - خ ل) صغارا یتکففون الناس.

ثمَّ قال: حدثنی أبی أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ابدأ بمن تعول، الأدنی فالأدنی ثمَّ هذا ما نطق به الکتاب ردا لقولکم و نهیا عنه مفروضا من الله العزیز الحکیم قال:

و الذین إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما(1) أ فلا ترون أن الله تبارک و تعالی قال: غیر ما أراکم تدعون الناس إلیه من الأثرة علی أنفسهم، و سمی من فعل ما تدعون الناس إلیه مسرفا، و فی غیر آیة من کتاب الله یقول إنه لا یحب المسرفین(2) فنهاهم عن الإسراف و نهاهم عن التقتیر، لکن أمر بین أمرین لا یعطی جمیع ما عنده ثمَّ یدعو الله أن یرزقه فلا یستجیب له.

للحدیث الذی جاء عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: أن أصنافا من أمتی لا یستجاب لهم دعاؤهم رجل یدعو علی والدیه - و رجل یدعو علی غریم ذهب له بمال فلم یکتب علیه و لم یشهد علیه - و رجل یدعو علی امرأته و قد جعل الله عز و جل تخلیة سبیلها بیده - و رجل یقعد فی بیته و یقول: رب ارزقنی و لا یخرج و لا یطلب الرزق فیقول الله عز و جل له عبدی أ لم أجعل لک السبیل إلی الطلب و الضرب فی الأرض بجوارح صحیحة فتکون قد أعذرت فیما بینی و بینک فی الطلب لاتباع أمری و لکیلا تکون کلا علی أهلک فإن شئت رزقتک و إن شئت قترت علیک و أنت غیر معذور عندی - و رجل رزقه الله

ص:250


1- (1) الفرقان - 67.
2- (2) الأنعام - 141 و الأعراف - 31.

......... مالا کثیرا فأنفقه ثمَّ أقبل یدعو یا رب ارزقنی فیقول الله عز و جل: أ لم أرزقک رزقا واسعا فهلا اقتصدت فیه کما أمرتک؟ و لم تسرف و قد نهیتک عن الإسراف؟ و رجل یدعو فی قطیعة رحم.

ثمَّ علم الله جل اسمه نبیه صلی الله علیه و آله و سلم کیف ینفق و ذلک أنه کانت عنده أوقیة من الذهب فکره أن تبیت عنده فتصدق بها فأصبح و لیس عنده شیء و جاءه من یسأله فلم یکن عنده ما یعطیه فلأمه السائل فاغتم هو حیث لم یکن عنده ما یعطیه و کان رحیما رقیقا.

فأدب الله عز و جل نبیه صلی الله علیه و آله و سلم بأمره فقال: (وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (1) یقول: إن الناس قد یسألونک و لا یعذرونک فإذا أعطیت جمیع ما عندک من المال کنت قد حسرت من المال.

فهذه أحادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یصدقها الکتاب، و الکتاب یصدقه أهله من المؤمنین.

و قال أبو بکر عند موته حیث قیل له: أوص فقال أوصی بالخمس و الخمس کثیر فإن الله عز و جل قد رضی بالخمس فأوصی بالخمس و قد جعل الله عز و جل له الثلث عند موته و لو علم أن الثلث خیر له أوصی به.

ثمَّ من قد علمتم بعده فی فضله و زهده سلمان رضی الله عنه و أبو ذر رحمه الله - (فأما) سلمان (فکان) إذا أخذ عطاه رفع منه قوته لسنته حتی یحضر عطاؤه من قابل فقیل له: یا أبا عبد الله أنت فی زهدک تصنع هذا؟ و أنت لا تدری لعلک تموت الیوم أو غدا فکان جوابه أن قال: ما لکم لا ترجون لی فی البقاء کما خفتم علی الفناء، أ ما

ص:251


1- (1) الإسراء - 29.

......... علمتم یا جهلة أن النفس قد تلتاث علی صاحبها إذا لم یکن لها من العیش ما تعتمد علیه فإذا هی أحرزت معیشتها اطمأنت.

(و أما) أبو ذر رضی الله عنه (فکانت) له نویقات و شویهات یحلبها و یذبح منها إذا اشتهی أهله اللحم أو نزل به ضیف أو رأی بأهل الماء الذین هم معه خصاصة نحر لهم الجزور أو من الشیاه علی قدر ما یذهب عنهم بقرم(1) اللحم فیقسمه بینهم و یأخذ هو کنصیب واحد منهم لا یتفضل علیهم.

و من أزهد من هؤلاء؟ و قد قال فیهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ما قال: و لم یبلغ من أمرهما أن صار إلا یملکان شیئا البتة کما تأمرون الناس بإلقاء أمتعتهم و شیئهم و یؤثرون به علی أنفسهم و عیالاتهم.

و اعلموا أیها النفر إنی سمعت أبی یروی، عن آبائه علیهم السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال یوما ما عجبت من شیء کعجبی من المؤمنین أنه إن قرض جسده فی دار الدنیا بالمقاریض کان خیرا له و إن ملک ما بین مشارق الأرض و مغاربها کان خیرا له، و کل ما یصنع الله عز و جل به فهو خیر له.

فلیت شعری هل یحیق (2)(یحق - خ) فیکم ما قد شرحت لکم منذ الیوم أم أزیدکم؟ أ ما علمتم أن الله عز و جل قد فرض علی المؤمنین فی أول الأمر أن یقاتل الرجل منهم عشرة من المشرکین لیس له أن یولی وجهه عنهم و من ولاهم یومئذ دبره فقد تبوأ مقعده من النار ثمَّ حولهم عن حاله رحمة منه لهم فصار الرجل منهم علیه أن یقاتل رجلین من المشرکین تخفیفا من الله عز و جل للمؤمنین فنسخ الرجلان العشرة.

ص:252


1- (1) القرم محرکة شدة شهوة اللحم.
2- (2) یحیق فیه ای اثر.

......... و أخبرونی أیضا عن القضاة أ جورة(1) هم حیث یقضون علی الرجل منکم نفقة امرأته إذا قال: إنی زاهد و إنی لا شیء لی، فإن قلتم جورة ظلمکم(2) أهل الإسلام و إن قلتم. بل عدول و خصمتم أنفسکم حیث تردون صدقة من تصدق علی المساکین عند الموت بأکثر من الثلث.

أخبرونی لو کان الناس کلهم کالذین تریدون زهادا لا حاجة لهم فی متاع غیرهم فعلی من کان یتصدق بکفارات الأیمان و النذور و الصدقات؟ من فرض الزکاة من الذهب، و الفضة، و التمر، و الزبیب، و سائر ما وجب فیه الزکاة من الإبل، و البقر، و الغنم، و غیر ذلک.

إذا کان الأمر کما تقولون لا ینبغی لا حد أن یحبس شیئا من عرض الدنیا إلا قدمه و إن کان به خصاصة فبئس ما ذهبتم فیه (أو) إلیه و حملتم الناس علیه من الجهل بکتاب الله عز و جل و سنة نبیه صلی الله علیه و آله و سلم و أحادیثه التی یصدقها الکتاب المنزل و ردکم إیاها بجهالتکم، و ترکتم (ترککم - خ) النظر فی غرائب القرآن من التفسیر بالناسخ من المنسوخ و المحکم و المتشابه و الأمر و النهی.

و أخبرونی أین أنتم من سلیمان بن داود علیه السلام حین سأل الله ملکا لا ینبغی لأحد من بعده فأعطاه الله جل اسمه ذلک و کان یقول الحق و یعمل به ثمَّ لم نجد الله عز و جل عاب علیه ذلک و لا أحدا من المؤمنین، و داود النبی علیه السلام قبله فی ملکه و شدة سلطانه، ثمَّ یوسف النبی علیه السلام حیث قال لملک مصر اجعلنی علی خزائن

ص:253


1- (1) جورة بالتحریک جمع جائر.
2- (2) علی بناء التفعیل ای نسبوکم الی الظلم.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: الْجَالِبُ مَرْزُوقٌ وَ الْمُحْتَکِرُ مَلْعُونٌ.

: وَ نَهَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْحُکْرَةِ فِی الْأَمْصَارِ.

الأرض إنی حفیظ علیهم (1)- فکان من أمره الذی کان أن اختار مملکة الملک و ما حولها إلی الیمن، و کانوا یمتارون(2) الطعام من عنده لمجاعة أصابتهم و کان یقول الحق و یعمل به فلم نجد أحدا عاب ذلک علیه، ثمَّ ذو القرنین علیه السلام عبد أحب الله فأحبه الله و طوی له الأسباب و ملکه مشارق الأرض و مغاربها و کان یقول الحق و یعمل به، ثمَّ لم نجد أحدا عاب ذلک علیه.

فتأدبوا أیها النفر بآداب الله عز و جل للمؤمنین، و اقتصروا علی أمر الله و نهیه و دعوا عنکم ما اشتبه علیکم مما لا علم لکم به، و ردوا العلم إلی أهله تؤجروا، و تعذروا عند الله تبارک و تعالی، و کونوا فی طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه و محکمه من متشابهه و ما أحل الله فیه مما حرم فإنه أقرب لکم من الله و أبعد لکم من الجهل، و دعوا الجهالة لأهلها فإن أهل الجهل کثیر، و أهل العلم قلیل، و قد قال الله عز و جل: وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (3).

«و نهی أمیر المؤمنین علیه السلام عن الحکرة فی الأمصار» یمکن أن یکون المراد بها حبس الطعام للقوت فإن أهل الأمصار یمکنهم الشراء من السوق بخلاف أهل القری أو یکون الکراهة فی المصر أشد أو لا یعمل بالمفهوم کما تقدم فی خبر الحلبی.

ص:254


1- (1) یوسف - 55.
2- (2) یمتارون ای یحملون الطعام.
3- (3) الکافی باب دخول الصوفیة علی أبی عبد اللّه «علیه السلام» و احتجاجهم علیه إلخ خبر 1 من کتاب المعیشة و الآیة الأخیرة فی یوسف - 76.

وَ رَوَی السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْحُکْرَةُ فِی الْخِصْبِ أَرْبَعُونَ یَوْماً وَ فِی الشِّدَّةِ وَ الْبَلاَءِ ثَلاَثَةُ أَیَّامٍ فَمَا زَادَ عَلَی أَرْبَعِینَ یَوْماً فِی الْخِصْبِ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ وَ مَا زَادَ فِی الْعُسْرَةِ فَوْقَ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ فَصَاحِبُهُ مَلْعُونٌ.

وَ رَوَی أَبُو إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ بَاعَ الطَّعَامَ نُزِعَتْ مِنْهُ الرَّحْمَةُ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: کِیلُوا طَعَامَکُمْ فَإِنَّ الْبَرَکَةَ فِی الطَّعَامِ الْمَکِیلِ.

«و روی السکونی» فی القوی کالشیخین (1)- و یفهم منه الکراهة فی المدة و الحرمة فی الزائد «و روی أبو إسحاق» السبیعی «عن الحرث» الأعور فی القوی کالشیخ 2- و یدل علی کراهة بیع الطعام و الغالب علی بائعه محبة الغلاء کما هو ظاهر.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الکلینی فی القوی، عن حفص بن عمر عن أبی عبد الله علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله و سلم «کیلوا طعامکم» بأن لا یکون جزافا أو لخصوصیة الکیل.

و یؤید الأول ما رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب و الشیخ فی القوی، عن إبراهیم بن عبد الحمید عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا قوم إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم سرعة نفاد طعامهم فقال: تکیلون (أو تهیلون)؟ قالوا نهیل یا رسول الله (یعنی الجزاف) قال: کیلوا فإنه أعظم للبرکة(2).

و فی القوی، عن مسمع قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: یا با سیار إذا أرادت

ص:255


1- (1-2) التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 8-21 و أورد الأول فی الکافی باب الحکرة خبر 7.
2- (3) الکافی باب کراهة الجزاف و المکایلة خبر 2.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ غَلاَءُ السِّعْرِ فَقَالَ وَ مَا عَلَیَّ مِنْ غَلاَئِهِ إِنْ غَلاَ فَهُوَ عَلَیْهِ وَ إِنْ رَخُصَ فَهُوَ عَلَیْهِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: اشْتَرُوا وَ إِنْ کَانَ غَالِیاً فَإِنَّ الرِّزْقَ یَنْزِلُ مَعَ الشِّرَاءِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ فَقَالَ کَانَ سِعْرُهُمْ رَخِیصاً.

: وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَوْ سَعَّرْتَ لَنَا سِعْراً فَإِنَّ الْأَسْعَارَ تَزِیدُ وَ تَنْقُصُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا کُنْتُ لِأَلْقَی اللَّهَ تَعَالَی بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحَدِّثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یَأْکُلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ إِذَا اسْتُنْصِحْتُمْ فَانْصَحُوا.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی

الخادم أن تعمل الطعام فمرها فلتکله فإن البرکة فیما کیل(1).

«و روی عن أبی حمزة الثمالی» فی القوی کالصحیح.

«و قال الصادق علیه السلام» رواه الکلینی عنه علیه السلام2.

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی مرفوعا3 فی قول شعیب علیه السلام لقومه «إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ قال کان سعرهم رخیصا» و یدل علی أن الرخص رحمة من الله علی الخلق.

«و قیل للنبی صلی الله علیه و آله و سلم (إلی قوله) و إذا استنصحتم فانصحوا» أی إذا سئل منکم السعر أو شاوروکم فأعلموهم و انصحوهم و إلا فدعوا الناس فی جهالاتهم، و یمکن أن یکون کلاما برأسه.

«و روی عن أبی حمزة الثمالی» فی القوی کالصحیح کالکلینی (2)

ص:256


1- (1-2-3) الکافی باب کراهة الجزاف و المکایلة خبر 1-3 و أورد الأول فی التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 26.
2- (4) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الاسعار خبر 7-4-5-6-2.

وَکَّلَ بِالسِّعْرِ مَلَکاً یُدَبِّرُهُ بِأَمْرِهِ.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا أَبَا الصَّبَّاحِ شِرَاءُ الدَّقِیقِ ذُلٌّ وَ شِرَاءُ الْحِنْطَةِ عِزٌّ وَ شِرَاءُ الْخُبْزِ فَقْرٌ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْرِ.

«یدبر السعر» (أو یدبره) - و الظاهر، التصحیف لأن الأول موافق للنسخ الصحیحة من (فی) و روی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله وکل بالأسعار ملکا یدبرها، و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما صارت الأشیاء لیوسف بن یعقوب علیه السلام جعل الطعام فی بیوت و أمر بعض وکلائه فکان یقول: بع بکذا و کذا، و السعر قائم فلما علم أنه یزید فی ذلک الیوم کره أن یجری الغلاء علی لسانه فقال له: اذهب فبع و لم یسم له سعرا فذهب الوکیل غیر بعید ثمَّ رجع إلیه فقال له: اذهب فبع و لم یسم له سعرا فذهب الوکیل غیر بعید ثمَّ رجع إلیه فقال له: اذهب فبع و کره أن یجری الغلاء علی لسانه فذهب الوکیل فجاء أول من اکتال، فلما بلغ دون ما کان بالأمس قال المشتری حسبک إنما أردت بکذا و کذا فعلم الوکیل أنه قد غلا بمکیال ثمَّ جاء آخر فقال له کل لی فلما بلغ دون الذی کال للأول بمکیال قال له المشتری حسبک إنما أردت بکذا و کذا، فعلم الوکیل أنه قد غلا بمکیال حتی صار إلی واحد بواحد.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: غلاء السعر یسیء الخلق و یذهب الأمانة و یضجر المرء المسلم.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله وکل بالسعر ملکا فلن یغلو من قلة و لا یرخص من کثرة.

«و روی عن أبی الصباح الکنانی» (الثقة) و رواه الکلینی فی القوی کالصحیح عنه «قال قال أبو عبد الله علیه السلام» و یدل علی أن شراء الحنطة خیر من شراء الدقیق و هو خیر من شراء الخبز «فتعوذ» بالنون - أو التاء بأن یکون

ص:257

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَی عَائِشَةَ وَ هِیَ تُحْصِی الْخُبْزَ فَقَالَ یَا حُمَیْرَاءُ لاَ تُحْصِینَ فَیُحْصَی عَلَیْکِ.

وَ رَوَی السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تُمَانِعُوا قَرْضَ الْخَمِیرِ وَ الْخُبْزِ فَإِنَّ مَنْعَهُمَا یُورِثُ الْفَقْرَ.

أمرا «بالله من الفقر» (و هو الفقر إلی الناس و أما الفقر فی نفسه فهو زین للمؤمن و لو کان إلی الله تعالی فهو من أعلی الکمالات).

و روی الشیخان فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا کان عندک درهم فاشتر به الحنطة فإن المحق فی الدقیق(1).

و فی القوی کالصحیح، عن عباد بن حبیب قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول شراء الحنطة ینفی الفقر و شراء الدقیق ینشئ الفقر و شراء الخبز محق قال:

قلت له: أبقاک الله فمن لم یقدر علی شراء الحنطة؟ قال: ذاک لمن یقدر و لا یفعل لا تحصین فیحصی علیک - أی ینبغی أن یأکل الإنسان من خزائنه بغیر حساب و إن قتر علی نفسه بالحساب یقتر علیه مع الغم الذی یلزمه.

«و روی السکونی» فی القوی کالشیخ - (2) و یدل علی کراهة الامتناع من قرض الخمیر و الخبز و هو داخل فی منع الماعون.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام استقرض الرغیف من الجیران فنأخذ کبیرا و نعطی صغیرا و نأخذ صغیرا و نعطی

ص:258


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل شراء الحنطة و الطعام خبر 3-2-1 و أورد الثانی فی التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 22.
2- (2) التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 23.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: عَلاَمَةُ رِضَا اللَّهِ فِی خَلْقِهِ عَدْلُ سُلْطَانِهِمْ وَ رُخْصُ أَسْعَارِهِمْ وَ عَلاَمَةُ غَضَبِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ جَوْرُ سُلْطَانِهِمْ وَ غَلاَءُ أَسْعَارِهِمْ

کبیرا؟ قال: لا بأس(1) أی إذا لم یکن الشرط کما سیجیء.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الکلینی و الشیخة فی القوی عن عبد الله بن جعفر بن أبی طالب عنه صلی الله علیه و آله و سلم(2) و یدل علی أن عدل السلاطین و جورهم ناشیان من أعمال الخلق، فإن کانوا صالحین یجعل الله تعالی السلاطین ما یلین إلی العدالة و یرخص أسعارهم، و کذلک فی الفسق.

و یفهم منه أن الظلم الذی یقع فی العالم فهو یتشأم الناس، بل جمیع ذنوب العامة لذنوب الخاصة، و هذا المعنی مجرب لنا. بل نعلم یقینا أنه کذلک فیجب علی جماعة لهم ارتباط إلی الله تعالی أن یصلحوا أنفسهم مع الله تعالی حتی یصلح الله الخلق سیما السلاطین.

و یؤیده ما رواه المصنف فی الأمالی فی القوی عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین صلوات الله علیهم قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

قال الله عز و جل: أنا الله لا إله إلا أنا، خلقت الملوک و قلوبهم بیدی فأیما قوم أطاعونی جعلت قلوب الملوک علیهم رحمة، و أیما قوم عصونی جعلت قلوب الملوک علیهم سخطة إلا لا تشغلوا أنفسکم بسب الملوک توبوا إلی، أعطف قلوبهم علیکم(3).

ص:259


1- (1) التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 24.
2- (2) الکافی باب الاسعار خبر 1 و التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 5 و لکن الراوی فیهما، القاسم بن إسحاق، عن أبیه عن جده عنه (صلّی اللّه علیه و آله) لا «عبد اللّه بن جعفر إلخ».
3- (3) أورده و الذی بعده فی الأمالی المجلس الثامن و الخمسون خبر 10-11 ص 220 طمع قم - مطبعة علمیة.

......... و فی القوی کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: صنفان من أمتی إذا صلحا صلحت أمتی، و إذا فسد أفسدت أمتی، الأمراء و القراء و المراد بهم العلماء.

و فی الصحیح، عن زید الشحام قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد علیه السلام یقول من تولی أمرا من أمور الناس فعدل و فتح بابه و رفع ستره و نظر فی أمور الناس کان حقا علی الله عز و جل أن یؤمن روعته یوم القیمة و یدخله الجنة(1).

و فی القوی، عن المفضل قال: قال جعفر بن محمد علیه السلام إذا أراد الله عز و جل برعیة خیرا جعل لها سلطانا رحیما و قیض له وزیرا عادلا2.

و فی القوی، عن موسی بن جعفر علیه السلام أنه قال لشیعته: یا معشر الشیعة لا تذلوا رقابکم بترک طاعة سلطانکم فإن کان عادلا فاسألوا الله إبقاءه و إن کان جائرا فاسألوا الله إصلاحه، فإن صلاحکم فی صلاح سلطانکم، و إن السلطان العادل بمنزلة الوالد الرحیم فأحبوا له ما تحبون لأنفسکم و أکرهوا له ما تکرهون لأنفسکم(2) إلی غیر ذلک من الروایات الکثیرة المتواترة .

ص:260


1- (1-2) أمالی الصدوق - المجلس الثالث و الأربعون حدیث 2-3 ص 148 مطبعة علمیة قم.
2- (3) أمالی الصدوق المجلس الرابع و الخمسون خبر 19 ص 403 طبع قم مطبعة علمیة.

بَابُ الْحُکْمِ فِی اخْتِلاَفِ الْمُتَبَایِعَیْنِ

قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَبِیعُ الشَّیْ ءَ فَیَقُولُ الْمُشْتَرِی هُوَ بِکَذَا وَ کَذَا بِأَقَلَّ مِمَّا قَالَ الْبَائِعُ قَالَ الْقَوْلُ قَوْلُ الْبَائِعِ إِذَا کَانَ الشَّیْ ءُ قَائِماً بِعَیْنِهِ مَعَ یَمِینِهِ

باب الحکم فی اختلاف المتبایعین

«قال الصادق علیه السلام» رواه الشیخان فی القوی کالصحیح و الشیخ أیضا فی الموثق کالصحیح عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن رجل عن أبی عبد الله علیه السلام «قال القول (إلی قوله) مع یمینه» و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح عن عمر بن یزید عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. إذا التاجران صدقا بورک لهما فإذا کذبا و خانا لم یبارک لهما و هما بالخیار ما لم یفترقا، فإذا اختلفا فالقول قول رب السلعة أو یتتارکا (یتشارکا - خ ل یب)(1).

و یظهر منه بقاء و السلعة لقوله علیه السلام (أو یتتارکا) و عمل به بعض الأصحاب و الأوفق لأصولهم ما قال به بعضهم من أن القول قول المشتری لأنه غارم، و الأصل عدم الزیادة لکن الخبرین حجة علیهم و العمل علیهما، و یدل بمفهومه علی أن القول قول المشتری مع التلف و لا ریب فیه مع قطع النظر عن هذا المفهوم و هو مؤید للعمومات.

ص:261


1- (1) الکافی باب إذا اختلف البائع و المشتری خبر 2 و التهذیب باب عقود البیع خبر 27 و لکن فیهما عن عمر بن یزید عن أبیه قال قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله الخ.

بَابُ وُجُوبِ رَدِّ الْمَبِیعِ بِخِیَارِ الرُّؤْیَةِ

رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی ضَیْعَةً وَ قَدْ کَانَ یَدْخُلُهَا وَ یَخْرُجُ مِنْهَا فَلَمَّا أَنْ نَقَدَ الْمَالَ صَارَ إِلَی الضَّیْعَةِ فَفَتَّشَهَا ثُمَّ رَجَعَ فَاسْتَقَالَ صَاحِبَهُ فَلَمْ یُقِلْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَوْ قَلَّبَهَا وَ نَظَرَ مِنْهَا إِلَی تِسْعٍ وَ تِسْعِینَ قِطْعَةً ثُمَّ بَقِیَ مِنْهَا قِطْعَةٌ لَمْ یَرَهَا لَکَانَ لَهُ فِی ذَلِکَ خِیَارُ الرُّؤْیَةِ.

باب وجوب رد المبیع بخیار الرؤیة

«روی محمد بن أبی عمیر» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن جمیل بن دراج (إلی قوله) ففتشها» فکان علی خلاف الوصف، و فی یب (فقلبها أو - فقبلها) «ثمَّ رجع فاستقال صاحبه فلم یقله» أی أراد فسخ البیع فلم یفسخ البائع کما هو الظاهر، و یحتمل بعیدا أن یکون التفتیش من البائع بأن یکون البائع باعه بوصف المشتری و علی أی حال فالاعتبار بالجواب، و فهم الأصحاب عمومه و قالوا: بالخیار فیه أیضا، و لا یخلو من إشکال، فإن الظاهر من السؤال و الجواب خیار المشتری إلا أن یعمل بخبر الضرار (أو) باشتراک العلة فإنها کالمنصوص، و فیهما أیضا ما تری، و علی أی حال فالخیار بین فسخ الجمیع و إمضائه و لیس له فسخ ما لم یره لتبعض الصفقة (و القطعة) بالضم الطائفة من الأرض.

ص:262


1- (1) التهذیب باب عقود البیع خبر 29.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُیَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ اشْتَرَی زِقَّ زَیْتٍ فَوَجَدَ فِیهِ دُرْدِیّاً فَقَالَ إِنْ کَانَ مِمَّنْ یَعْلَمُ أَنَّ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الزَّیْتِ لَمْ یَرُدَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَعْلَمُ أَنَّ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الزَّیْتِ رَدَّهُ عَلَیْهِ.

: وَ دَخَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سُوقَ التَّمَّارِینَ فَإِذَا امْرَأَةٌ تَبْکِی وَ هِیَ تُخَاصِمُ رَجُلاً تَمَّاراً فَقَالَ لَهَا مَا لَکِ فَقَالَتْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اشْتَرَیْتُ مِنْ هَذَا تَمْراً بِدِرْهَمٍ فَخَرَجَ أَسْفَلُهُ رَدِیّاً وَ لَیْسَ مِثْلَ هَذَا الَّذِی رَأَیْتُ فَقَالَ لَهُ رُدَّ عَلَیْهَا فَأَبَی حَتَّی قَالَ لَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَأَبَی فَعَلاَهُ بِالدِّرَّةِ حَتَّی رَدَّ عَلَیْهَا وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَکْرَهُ أَنْ یُجَلَّلَ التَّمْرُ

«و روی محمد بن أبی عمیر» کالشیخین (1)«عن میسر بن عبد العزیز»

الثقة، و یدل علی أنه إذا کان عالما بالعیب لا یرد المبیع و إذا کان جاهلا فله الرد، و حمله الأصحاب علی الزائد علی المعتاد، و عبارة الکافی أوضح ففیه (فقال إن کان یعلم أن ذلک فی الزیت لم یرده) و ما فی یب قریب من المتن ففیه (إن کان المشتری (أو شیء - خ) یعلم أن الدردی یکون فی الزیت فلیس له أن یرده و إن لم یکن یعلم فله أن یرده) - و یمکن حمله علی المعتاد، و الزائد علیه علی بعد.

«و دخل أمیر المؤمنین علیه السلام» رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن إبراهیم بن إسحاق الخدری، عن أبی صادق، (و هما مجهولان و لا یضر) قال دخل(2) و یدل علی جواز الرد بالغش و جواز التعزیر مع عدم القبول، (و الدرة) بالکسر التی یضرب بها.

«و کان» علی علیه السلام «یکره أن یجلل التمر» هکذا ذکره الکلینی

ص:263


1- (1) الکافی باب من اشتری شیئا فتغیر عما رآه خبر 1 و التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 27.
2- (2) الکافی باب من اشتری شیئا فتغیر عما رآه خبر 2.

بَابُ النِّدَاءِ عَلَی الْمَبِیعِ

رَوَی أُمَیَّةُ بْنُ عَمْرٍو عَنِ الشَّعِیرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِذَا نَادَی الْمُنَادِی فَلَیْسَ لَکَ أَنْ تَزِیدَ فَإِذَا سَکَتَ فَلَکَ أَنْ تَزِیدَ وَ إِنَّمَا تَحْرُمُ الزِّیَادَةُ وَ النِّدَاءُ یُسْمَعُ وَ یُحِلُّهَا السُّکُوتُ

بعده، فیمکن أن یکون من کلام أبی صادق و أن یکون من الکلینی أو یکون خبرا وصل إلیه (و التجلیل) التغطیة و کراهته علیه السلام لئلا یغش کما فعله هذا التمار و غیره من التمارین، و الظاهر أنه لو کان لغرض صحیح مثل أن لا یقع علیه فضلة الذباب کان حسنا لا بأس به، و فی بعض النسخ بالخاء و هو تصحیف النساخ.

باب النداء علی المبیع

«و روی أمیة بن عمرو عن الشعیری» السکونی فی القوی کالشیخین(1)

لکن عبارتهما (إذا نادی المنادی فلیس لک أن تزید و إنما یحرم الزیادة النداء و یحلها السکوت) و کان المصنف نقله بالمعنی أو یکون خبرا آخر، و المراد أنه یکره الزیادة فی المبیع وقت ما ینادی الدلال أنه وصل إلی دینار مثلا، بل ینبغی أن یدعه حتی یسکت فیقول: أنا اشتری بدینارین و لا یقول ذلک وقت ندائه، و حمل الأصحاب الحرمة علی الکراهة الشدیدة لضعف الخبر و لا یترک للمساهلة فی أدلة السنن، لکن الأظهر أن القدماء عملوا علیه لوجوده فی أصل السکونی و تبعهم المتأخرون.

ص:264


1- (1) الکافی باب النوادر خبر 8 من آخر کتاب المعیشة و التهذیب باب من الزیادات خبر 14 من آخر کتاب التجارة.

بَابُ الْبَیْعِ فِی الظِّلاَلِ

رُوِیَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَنَّهُ قَالَ: کُنْتُ أَبِیعُ السَّابِرِیَّ فِی الظِّلاَلِ فَمَرَّ بِی أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَاکِباً فَقَالَ لِی یَا هِشَامُ إِنَّ الْبَیْعَ فِی الظِّلاَلِ غِشٌّ وَ الْغِشُّ لاَ یَحِلُّ

باب البیع فی الظلال

«روی هشام بن الحکم» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح(1) و ظاهره الحرمة و حمله الأصحاب علی الکراهة لإمکان اطلاع المشتری علی العیب و غیره، و علم أکثر الناس بأن المتاع فی الظل خلافه فی غیره، و الاحتیاط فی الترک.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس منا من غشنا.

و فی الصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لرجل یبیع التمر: یا فلان أ ما علمت أنه أ لیس من المسلمین من غشهم؟ و فی الصحیح، عن عبیس بن هشام، عن رجل من أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دخل علیه رجل یبیع الدقیق فقال: إیاک و الغش فإن من غش غش فی ماله فإن لم یکن له مال غش فی أهله.

و فی الحسن کالصحیح عن سعد الإسکاف، عن أبی جعفر علیه السلام قال: مر النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی سوق المدینة بطعام فقال لصاحبه: ما أری طعامک إلا طیبا و سأله عن سعره فأوحی الله عز و جل إلیه أن یدس و فی یب (أن یدیر) یدیه فی الطعام ففعل فأخرج

ص:265


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الغش خبر 6 و 1 و 2 و 4 و 7 من کتاب المعیشة و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 53 و 47 و 48 و 50 و 54.

بَابُ بَیْعِ اللَّبَنِ الْمُشَابِ بِالْمَاءِ

رَوَی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یُشَابَ اللَّبَنُ بِالْمَاءِ لِلْبَیْعِ.

طعاما ردیئا فقال لصاحبه: ما أراک إلا و قد جمعت خیانة و غشا للمسلمین.

باب بیع اللبن المشاب بالماء

«روی إسماعیل بن مسلم» السکونی فی القوی کالشیخین(1) و النهی محمول علی الحرمة علی ما ذکره الأصحاب و یؤیده الأخبار المتقدمة و لا ریب فیه إذا کان مخفیا أما إذا کان ظاهرا کما فی بلادنا من اللبن الغلیظ الذی یشارب بالماء و الجبن، فالظاهر فی اللبن أنه کالسابق إلا مع الإعلام و فی الجبن لا بأس به لأنه ظاهر و لو کان یابسا لا یرغب إلیه و تقدم مثله.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی القوی عن السکونی عن جعفر، عن أبیه أن علیا علیه السلام قضی فی رجل اشتری من رجل عکة فیها سمن احتکرها حکرة فوجد فیها ربا فخاصمه إلی علی علیه السلام فقال له علی علیه السلام: لک بکیل الرب سمنا (أو سمن) فقال له الرجل: إنما بعته منک حکرة فقال له علی علیه السلام: إنما اشتری منک سمنا لم یشتر منک ربا (2)(و العکة) بالضم آنیة السمن أصغر من القربة.

و الأحسن أن یبیع الجید فکیف بالمعیب، لما رواه الکلینی فی الصحیح (علی الظاهر) عن عاصم بن حمید قال: قال لی: أبو عبد الله علیه السلام: أی شیء تعالج؟ قلت

ص:266


1- (1) الکافی باب الغش خبر 5 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 51 و 52.
2- (2) التهذیب باب العیوب الموجبة للرد خبر 30.

غَبْنُ الْمُسْتَرْسِلِ

قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: غَبْنُ الْمُسْتَرْسِلِ سُحْتٌ وَ غَبْنُ الْمُؤْمِنِ حَرَامٌ.

وَ فِی رِوَایَةِ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: غَبْنُ الْمُسْتَرْسِلِ رِبًا.

أبیع الطعام فقال لی: اشتر الجید و بع الجید فإن الجید إذا بعته قیل له بارک الله فیک و فیمن باعک(1).

و فی القوی عنه علیه السلام أنه قال: فی الجید دعوتان، و فی الردیء دعوتان یقال لصاحب الجید بارک الله فیک و فیمن باعک، و لصاحب الردیء: لا بارک الله فیک و لا فیمن باعک2

باب غبن المسترسل

بالفتح أو الکسر «قال الصادق علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی، عن إسحاق ابن عمار عنه علیه السلام «غبن المسترسل سحت(2)»

فی النهایة، الاسترسال، الاستئناس و الطمأنینة إلی الإنسان و الثقة به فیما یحدثه، و أصله السکون و الثبات و منه غبن المسترسل ربا، - و الظاهر أن المراد به أنه إذا قال البائع للمشتری: إنی أحسن بیعک أو أحسن إلیک فی البیع أو ما یقوم مقامه فی الانبساط فحینئذ ینبغی له أن لا یجعله مغبونا، و منه أخذ الربح منه، بل ینبغی أن یبیعه بأقل من رأس المال.

«و غبن المؤمن حرام» ظاهر أنه جزء الخبر السابق و لکن رواه الشیخان بعده فی الموثق کالصحیح، عن میسر، عن أبی عبد الله علیه السلام (3)

ص:267


1- (1-2) الکافی باب فضل الشیء الجید الذی یباع خبر 2-1.
2- (3) الکافی باب آداب التجارة خبر 14.
3- (4) أورده و الذی بعده فی الکافی باب آداب التجارة خبر 15-9 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها الخبر 22-21.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ هَلُمَّ أَحْسِنْ بَیْعَکَ فَقَدْ حَرُمَ عَلَیْهِ الرِّبْحُ.

بَابُ الْإِحْسَانِ وَ تَرْکِ الْغِشِّ فِی الْبَیْعِ

: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - لِزَیْنَبَ الْعَطَّارَةِ الْحَوْلاَءِ إِذَا بِعْتِ فَأَحْسِنِی وَ لاَ تَغُشِّی

و یدل علی أن غبن المؤمن حرام فی نفسه لا فی صورة الاسترسال و الانبساط، لکنه فهم من التقیید بالمؤمن أن المراد به هذه الصورة لکن یمکن أن یکون التقیید للاهتمام أو لا یکون غبن غیره حراما، و لا دلیل علی حرمة غبن غیره مع أنه لا دلیل فی المفهوم

«و فی روایة عمرو بن جمیع» فی القوی «ربا» أی کالربا فی الحرمة فی المبالغة «و قال» الصادق «علیه السلام» رواه الشیخان فی القوی عنه علیه السلام و الظاهر أنه أحد أنواع الاسترسال، و یظهر من بعض الأصحاب أن المراد من الأخبار المتقدمة الربح فقط و لا بعد فی العموم کما هو الظاهر سیما فی الغبن.

باب الإحسان و ترک الغش فی البیع

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه(1) الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحسین بن زید الهاشمی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: جاءت زینب العطارة الحولاء إلی نساء النبی صلی الله علیه و آله و سلم فجاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم، فإذا هی عندهم فقال، إذا أتیتنا طابت بیوتنا فقالت بیوتک بریحک أطیب یا رسول الله «فقال إذا بعت فأحسنی» شامل (بجمیع أنواع الإحسان من الزیادة و ترک الربح و حسن القول و الوجه و غیرها «و لا تغشی» جمیع أنواعه «فإنه اتقی» من التقوی، و یؤیده ما فی (فی) (لله)(2) و فی کثیر منها بالنون أی

ص:268


1- (1) الکافی باب آداب التجارة خبر 5 و لم نجده فی التهذیب و لم ینقله صاحب الوسائل أیضا عنه فلاحظ باب تحریم الغش بما یخفی إلخ باب 86 من أبواب ما یکتسب به.
2- (2) یعنی فی الکافی (فانه اتقی للّه).

فَإِنَّهُ أَنْقَی وَ أَبْقَی لِلْمَالِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِینَ حُشِرَ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِینَ.

بَابُ التَّلَقِّی

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لاَ یَتَلَقَّی أَحَدُکُمْ طَعَاماً خَارِجاً مِنَ الْمِصْرِ وَ لاَ یَبِیعُ حَاضِرٌ

یصیر المال نقیا طیبا حلالا «و أبقی للمال» فإن البرکة من الله.

«و قال صلی الله علیه و آله و سلم» قد تقدم ما یؤیده من الأخبار أی لیس بمسلم حقیقی من غش مسلما کما ورد فی الأخبار المتواترة عن الصادقین علیهم السلام: المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه.

«و قال صلی الله علیه و آله و سلم» سیجیء فی مناهی النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: من غش مسلما فی شراء أو بیع فلیس منا و یحشر یوم القیمة مع الیهود لأنهم أغش الخلق للمسلمین و قال صلی الله علیه و آله و سلم: من بات: و فی قلبه غش لأخیه المسلم بات فی سخط الله و أصبح کذلک حتی یتوب، و تقدم الأخبار فی ذلک، باب التلقی

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» روی الشیخان فی القوی عن عروة بن عبد الله عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا یتلقی أحدکم تجارة خارجا من المصر، و لا یبیع حاضر لباد و المسلمون یرزق الله بعضهم من بعض(1) و یمکن أن

ص:269


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب التلقی خبر 1 «الی» 4 و التهذیب باب التلقی و الحکرة خبر 2-3-4.

لِبَادٍ ذَرُوا الْمُسْلِمِینَ یَرْزُقِ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ.

وَ رُوِیَ عَنْ مِنْهَالٍ الْقَصَّابِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ تَلَقِّی الْغَنَمِ فَقَالَ لاَ تَلَقَّ وَ لاَ تَشْتَرِ مَا تُلُقِّیَ وَ لاَ تَأْکُلْ مِنْ لَحْمِ مَا تُلُقِّیَ.

وَ رُوِیَ: أَنَّ حَدَّ التَّلَقِّی رَوْحَةٌ فَإِذَا صَارَ إِلَی أَرْبَعِ فَرَاسِخَ فَهُوَ جَلْبٌ

یکون خبر آخر أو التغییر من النساخ.

و یدل علی کراهة استقبال القافلة، و علی کراهة وکالة الحاضر فی بیع متاع البادی فإنه لو لم یتلق لکان النفع لکثیر من المسلمین، و التلقی یمنعه، و کذلک فی وکالة الحاضر للبادی لو لم یتوکل لباعوا رخیصا و ینتفع المؤمنون منهم مع أن البادی یرزقه الله کثیرا مجانا بلا تعب بخلاف أهل البلاد و إخراجاتهم.

«و روی، عن منهال القصاب» فی القوی کالصحیح، و رواه الشیخان فی القوی کالصحیح عنه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تلق و لا تشتر ما تلقی و لا تأکل منه - و هو أیضا أعم.

«و روی» رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن منهال القصاب قال:

قلت له ما حد التلقی؟ قال: روحة.

و فی القوی کالصحیح، عن منهال القصاب قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تلق فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن التلقی، قلت: و ما حد التلقی؟ قال: ما دون غدوة أو روحة، قلت:

و کم الغدوة و الروحة؟ قال: أربع فراسخ، قال ابن أبی عمیر و ما فوق ذلک فلیس بتلق.

و الظاهر أن المسافر یسیر غالبا فی الیوم ثمانیة فراسخ، و الغالب علیهم أنهم یسیرون فی الغداة خمس فراسخ، و فی الرواح ثلاث فراسخ، و قد یسیر فی الغداة أربعا و فی الرواح أربعا فیمکن أن یکون الخبران علی الثانی، و یمکن أن یکون الأول علی الأول و الثانی علی الثانی "و الجلب" محرکة ما جلب من فرس و غیرها للتجارة أو لغیرها .

ص:270

بَابُ الرِّبَا

رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دِرْهَمٌ رِبًا أَشَدُّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ثَلاَثِینَ زَنْیَةً کُلُّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ مِثْلِ الْخَالَةِ وَ الْعَمَّةِ.

وَ فِی رِوَایَةِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دِرْهَمٌ رِبًا أَشَدُّ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ سَبْعِینَ زَنْیَةً کُلِّهَا بِذَاتِ مَحْرَمٍ.

باب الربا

«روی الحسین بن المختار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ، (1)«عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: درهم ربا» و هو بیع الجنس بالجنس أو قرض الجنس بالجنس مع الزیادة، و عمم جماعة بحیث یشمل الصلح و المعاوضة و غیرهما لعموم اللفظ و سیأتی «أشد» و أقبح عند الله عز و جل من حیث العقوبة «من ثلاثین زنیة» بالفتح و قد یکسر «کلها بذات محرم مثل الخالة و العمة» فیتناول الأم و البنت أیضا.

«و فی روایة هشام بن سالم» فی الصحیح کالشیخین (2)«من سبعین زنیة» و الظاهر أن الاختلاف باعتبار الأشخاص (أو) یقال إنه الحق و الثلاثین داخل فیه أیضا لأنه إذا کان أشد من السبعین کان أشد من الثلاثین بطریق أولی.

و کذا ما رواه الشیخ، فی الصحیح عن سعید بن یسار قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: درهم واحد ربا أعظم عند الله من عشرین زنیة کلها بذات

ص:271


1- (1) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 60.
2- (2) الکافی باب الربا خبر 1 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 59.

......... محرم(1).

و العقول قاصرة عن إدراک الأشدیة، و لا یمکن الطرح لصحة الأخبار بذلک عند العامة و الخاصة حتی إنه یمکن أن یقال بتواترها علی أنه یمکن أن یقال بأن التشدید فی الآیات أکثر فإنه تعالی قال: وَ مَنْ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (2)

و قال: وَ اللّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثِیمٍ - و قال: اِتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ - إلی غیر ذلک من الإشارات إلی التهدیدات کما لا یخفی علی البصیر، و کلما کانت الحکمة فی العبادات مختفیة کان الثواب فیها أکثر و إن وردت الحکمة فی الأخبار.

کما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إنما حرم الله عز و جل الربا لکیلا یمتنع الناس من اصطناع المعروف(3).

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إنی رأیت الله عز و جل قد ذکر الربا فی غیر آیة، و کرره و فی یب (و کبره) فقال: أو تدری لم ذلک؟ قلت لا، قال لئلا یمتنع الناس من اصطناع المعروف (4)- لکن الظاهر أنه لیس علة للحرمة لأن اصطناع المعروف لیس بواجب حتی یکون ما یلزمه

ص:272


1- (1) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 61.
2- (2) هذه الآیة و الثلاثة التی بعدها فی البقرة 475 الی 479.
3- (3) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الربا خبر 8-7-2 و أورد الاولین فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 70-69.
4- (4) التهذیب باب فضل التجار و آدابها إلخ خبر 62.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: آکِلُ الرِّبَا وَ مُؤْکِلُهُ وَ کَاتِبُهُ وَ شَاهِدَاهُ فِی الْوِزْرِ سَوَاءٌ..

وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الرِّبَا وَ آکِلَهُ وَ مُؤْکِلَهُ وَ بَائِعَهُ وَ مُشْتَرِیَهُ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْهِ.

وَ رَوَی إِبْرَاهِیمُ بْنُ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً

حراما،(1) و لو بدل بجنس آخر ارتفع الحرمة مع وجود العلة، نعم یمکن أن یکون ذلک حکمة و نکتة و نعلم جزما أن له علة عظیمة لا نعرفها - و الله یعلم.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر "علیه السلام" قال: قال أمیر المؤمنین "علیه السلام "«آکل الربا و مؤکله»

أی من یعطی الربا لمعاونته علی الإثم مع إثمه و کذا البواقی «و کاتبه و شاهداه فیه سواء»، و فی المتن «فی الوزر» أو فی الزور «سواء» و لعله نقل بالمعنی و أن خبر أمیر - المؤمنین خبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أو کان خبرا آخر.

«و قال علی علیه السلام» رواه الشیخ فی الموثق عن زید بن علی عن أبیه، عن علی علیهم السلام قال «لعن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الربا(2)» باعتبار آکله أو هو فی نفسه ملعون و بعید من رحمته تعالی «و آکله و مؤکله» لیس فی یب، للمعاونة کالبواقی مع إثمهم فی أنفسهم للمخالفة.

«و روی إبراهیم بن عمر» فی الصحیح کالشیخ(3)

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن إبراهیم بن عمر الیمانی، عن

ص:273


1- (1) کذا فی النسخة التی عندنا و لعلّ الصحیح: یکون ما یلزم ترکه حراما.
2- (2) سیجیء فی مناهی النبیّ «صلّی اللّه علیه و آله» ما یقرب منه - منه رحمه اللّه.
3- (3) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 65 - 71-72 و أورد الأخیر بن فی الکافی باب الربا خبر 6-10.

لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ قَالَ هُوَ هَدِیَّتُکَ إِلَی الرَّجُلِ تَطْلُبُ مِنْهُ الثَّوَابَ أَفْضَلَ مِنْهَا فَذَلِکَ رِبًا یُؤْکَلُ.

وَ رَوَی عُبَیْدُ بْنُ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَکُونُ الرِّبَا إِلاَّ فِیمَا یُکَالُ أَوْ یُوزَنُ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلُّ رِبًا أَکَلَهُ النَّاسُ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا فَإِنَّهُ یُقْبَلُ مِنْهُمْ إِذَا عُرِفَتْ

أبی عبد الله علیه السلام قال: الربا رباءان ربا یؤکل و ربا لا یؤکل، فأما الذی یؤکل فهدیتک إلی الرجل تطلب منه الثواب (أی العوض) أفضل منها فذلک الربا الذی یؤکل و هو قول الله عز و جل: وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ ، و أما الذی لا یؤکل فهو الذی نهی الله عنه و أوعد علیه النار.

و الحاصل أنه أطلق الربا فی القرآن علی الهدیة المراد منها العوض فإنها و إن کان ینفع بالعوض الأکثر، و لکن لا ینفع فی الآخرة لأنه لم یکن لله فیفهم منه أن النیة مؤثرة فی العبادة و بدونها لا یکون الفعل عبادة و هو أظهر فی الدلالة علی لزوم النیة مؤثرة مما استدلوا به، و أمثال هذه الآیة کثیرة لا تخفی علی البصیر.

«و روی عبید بن زرارة» فی القوی کالصحیح، و رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح عنه «عن أبی عبد الله علیه السلام» و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یکون الربا إلا فیما یکال أو یوزن.

و المشهور أنه کلما ثبت أنه کان فی زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أو الأئمة المعصومین علیهم السلام مکیلا أو موزونا کان الربا فیه ثابتا، و ما لم یثبت کان المعتبر البلد (و قیل) إذا کان فی بلد من البلدان کذلک کان الربا ثابتا تغلیبا لجانب الحرمة و الاحتیاط، و إن کان الأول أظهر، و سیجیء الأخبار فی ذلک.

«و قال علیه السلام» رواه الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی عن أبی

ص:274

مِنْهُمُ التَّوْبَةُ وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَوْ أَنَّ رَجُلاً وَرِثَ مِنْ أَبِیهِ مَالاً وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ فِی ذَلِکَ الْمَالِ رِبًا وَ لَکِنْ قَدِ اخْتَلَطَ فِی التِّجَارَةِ بِغَیْرِهِ فَإِنَّهُ لَهُ حَلاَلٌ طَیِّبٌ فَلْیَأْکُلْهُ وَ إِنْ عَرَفَ مِنْهُ شَیْئاً مَعْزُولاً أَنَّهُ رِبًا فَلْیَأْخُذْ رَأْسَ مَالِهِ وَ لْیَرُدَّ الرِّبَا.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَیُّمَا رَجُلٍ أَدَارَ مَالاً کَثِیراً قَدْ أَکْثَرَ فِیهِ مِنَ الرِّبَا فَجَهِلَ ذَلِکَ ثُمَّ عَرَفَهُ بَعْدُ فَأَرَادَ أَنْ یَنْزِعَ ذَلِکَ مِنْهُ فَمَا مَضَی فَلَهُ وَ یَدَعُهُ فِیمَا یَسْتَأْنِفُ.

عبد الله علیه السلام (1) «قال کل ربا أکله الناس بجهالة» لا یعرف حرمة الربا أو کون ما أکله من الربا «ثمَّ تابوا» للتقصیر فی التعلم «فإنه یقبل منهم إذا عرفت منهم التوبة» بأن یدعوا الزیادة و لا یأخذوها أو لا یأخذوا بعد ذلک.

«و قال علیه السلام» من تتمة الخبر «و قد علم (إلی قوله) بغیره» ظاهره أن الاختلاط و عدم المعرفة بخصوصه کان فی الجهل و عدم وجوب الرد و لکن أوله الأصحاب بأنه کان یعلم أن أباه یربی، و لکن لا یعلم أن مال الربا موجود فی ماله فلو علم وجوده و قدره لوجب رد مثله إلی صاحبه إن عرفه و إن لم یعرفه یکون کاللقطة أو یتصدق عنه و إن کان یعرف الصاحب و لا یعرف القدر یصالح معه «و لیرد الربا» و فی یب (الزیادة).

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی فی الصحیح فی تتمة هذا الخبر، و یدل علی أن الجاهل إذا تاب فله ما سلف و لا یجب علیه الرد إلی صاحبه.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن الرجل یأکل الربا و هو یری أنه حلال فقال: لا یضره حتی یصیبه متعمدا

ص:275


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 67 صدرا و ذیل 64 و أورد الاولین فی الکافی باب الربا خبر 4 صدرا و ذیلا.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَتَی رَجُلٌ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنِّی وَرِثْتُ مَالاً وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ صَاحِبَهُ الَّذِی وَرِثْتُهُ مِنْهُ قَدْ کَانَ یُرْبِی وَ قَدْ أَعْرِفُ أَنَّ فِیهِ رِبًا وَ أَسْتَیْقِنُ ذَلِکَ وَ لَیْسَ

فإذا أصابه متعمدا فهو بمنزلة الذی قال الله عز و جل(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: دخل رجل علی أبی جعفر علیه السلام من أهل خراسان قد عمل بالربا حتی کثر ما له ثمَّ إنه سأل الفقهاء فقالوا: لیس یقبل منک شیء إلا أن ترده إلی أصحابه فجاء إلی أبی جعفر علیه السلام فقص علیه قصته فقال له أبو جعفر علیه السلام مخرجک من کتاب الله عز و جل: فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللّهِ ، و الموعظة التوبة(2).

و روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یأکل الربا و هو یری أنه له حلال قال: لا یضره حتی یصیبه متعمدا فإذا أصابه متعمدا فهو بالمنزل الذی قال (أو آلی) الله عز و جل(3)

أی حلف علیه أی کأنه حلف لما وعد علیه، و فی بعضها (بالمنزلة التی قال الله عز و جل).

«و قال أتی رجل إلی أبی» ذکر المجموع من کتاب الحلبی فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أتی رجل إلی أبی - و هو کالخبر السابق فی الدلالة مع التعلیل بأنه جاهل، و الجهل

ص:276


1- (1) لعله إشارة الی قوله تعالی: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ إلخ.
2- (2) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 66 و الآیة فی البقرة - 275.
3- (3) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الربا خبر 3-5-9 و أورد الثانی فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 68.

یَطِیبُ لِی حَلاَلُهُ لِحَالِ عِلْمِی فِیهِ وَ قَدْ سَأَلْتُ فُقَهَاءَ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ أَهْلِ الْحِجَازِ فَقَالُوا لاَ یَحِلُّ لَکَ أَکْلُهُ مِنْ أَجْلِ مَا فِیهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ فِیهِ مَالاً مَعْرُوفاً رِبًا وَ تَعْرِفُ أَهْلَهُ فَخُذْ رَأْسَ مَالِکَ وَ رُدَّ مَا سِوَی ذَلِکَ وَ إِنْ کَانَ مُخْتَلِطاً فَکُلْهُ هَنِیئاً مَرِیئاً فَإِنَّ الْمَالَ مَالُکَ وَ اجْتَنِبْ مَا کَانَ یَصْنَعُ صَاحِبُهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَدْ وَضَعَ مَا مَضَی مِنَ الرِّبَا وَ حَرَّمَ مَا بَقِیَ فَمَنْ جَهِلَهُ وَسِعَهُ جَهْلُهُ حَتَّی یَعْرِفَهُ فَإِذَا عَرَفَ تَحْرِیمَهُ حَرُمَ عَلَیْهِ وَ وَجَبَ عَلَیْهِ فِیهِ الْعُقُوبَةُ إِذَا رَکِبَهُ کَمَا یَجِبُ عَلَی مَنْ یَأْکُلُ الرِّبَا.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ أَهْلِ حَرْبِنَا رِبًا نَأْخُذُ مِنْهُمْ وَ لاَ نُعْطِیهِمْ.

أعم منه بالرحمة أو بخصوص المال.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی القوی کالصحیح عن أبی الربیع الشامی قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أربی بجهالة ثمَّ أراد أن یترکه قال: أما ما مضی فله و لیترکه فیما یستقبل ثمَّ قال: إن رجلا أتی أبا جعفر علیه السلام فقال: إنی ورثت مالا و قد علمت أن صاحبه کان یربی و قد سألت فقهاء أهل العراق و فقهاء أهل الحجاز فذکروا أنه لا یحل أکله فقال أبو جعفر علیه السلام: إن کنت تعرف منه شیئا معزولا تعرف أهله و تعرف أنه ربا فخذ رأس مالک و دع ما سواه، و إن کان المال مختلطا فکله هنیئا مریئا فإن المال مالک و اجتنب ما کان یصنع صاحبک فإن رسول الله قد وضع ما مضی من الربا فمن جهله وسعه أکله فإذا عرفه حرم علیه أکله فإن أکله بعد المعرفة وجب علیه ما وجب علی آکل الربا.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی عن عمرو بن جمیع عن أبی عبد الله عن أمیر المؤمنین علیهما السلام عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال لیس بیننا و بین أهل حربنا ربا نأخذ

ص:277

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَیْسَ بَیْنَ الرَّجُلِ وَ بَیْنَ وَلَدِهِ رِبًا وَ لَیْسَ بَیْنَ السَّیِّدِ وَ بَیْنَ عَبْدِهِ رِبًا.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لَیْسَ بَیْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَیْنَ الذِّمِّیِّ رِبًا وَ لاَ بَیْنَ الْمَرْأَةِ وَ بَیْنَ زَوْجِهَا رِبًا.

وَ رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ

منهم ألف درهم بدرهم و نأخذ منهم و لا نعطیهم(1)

«و قال علیه السلام» رویا بهذا الإسناد عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال: لیس بین الرجل و ولده ربا و لیس بین السید و عبده ربا «و قال الصادق علیه السلام» روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: لیس بین الرجل و ولده و بینه و بین عبده و لا بین أهله ربا إنما الربا فیما بینک و بین ما لا تملک قلت: فالمشرکون بینی و بینهم ربا؟ قال نعم قلت فإنهم ممالیک؟ فقال: إنک لست تملکهم إنما تملکهم مع غیرک أنت و غیرک فیهم سواء فالذی بینک و بینهم لیس من ذاک لأن عبدک لیس مثل عبدک و عبد غیرک.

فحمل علی الذمی، و التعلیل ینافیه، فالاحتیاط فی ترک الجمیع سیما المشرک لما تری من ضعف الأخبار مع معارضة الأخبار الصحیحة سوی العبد، فإنه و ماله لمولاه مع الخبر الصحیح الذی سیجیء.

«و روی عن عمر بن یزید بیاع السابری» فی الصحیح و الشیخ فی القوی عنه(2)

ص:278


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب انه لیس بین الرجل و بین ولده و ما یملکه ربا خبر 2-1-3 و التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 75-73-74 لکن الراوی فی التهذیب فی الخبر الثانی زرارة و محمّد بن مسلم.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 78-80-23-24 و أورد الثانی فی الکافی باب النوادر خبر 28 من کتاب المعیشة و الأخیرین باب آداب التجارة خبر 22-19.

إِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّ الرِّبْحَ عَلَی الْمُضْطَرِّ حَرَامٌ وَ هُوَ مِنَ الرِّبَا فَقَالَ وَ هَلْ رَأَیْتَ أَحَداً اشْتَرَی غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً إِلاَّ مِنْ ضَرُورَةٍ یَا عُمَرُ قَدْ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَارْبَحْ وَ لاَ تُرْبِهِ قُلْتُ وَ مَا الرِّبَا قَالَ دَرَاهِمُ بِدَرَاهِمَ مِثْلاَنِ بِمِثْلٍ.

وَ رَوَی غِیَاثُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَرِهَ

و فی یب بزیادة (و حنطة بحنطة مثلان بمثل) (و لا ینافیه) ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن معاویة بن وهب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: یأتی علی الناس زمان عضوض یعض کل امرئ علی ما فی یدیه و ینسی الفضل و قد قال الله عز و جل: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ ثمَّ ینبری (أی یعترض) فی ذلک الزمان قوم یعاملون المضطرین هم (و فی یب أولئک هم) شرار الخلق (للفرق) بین الاضطراریین کما یفهم منهما أو یحمل الأول علی الجواز و الثانی علی الکراهة بل الأولی أن لا یربح علی المؤمنین إلا إذا کان للتجارة أو یکون زائدا علی مائة درهم فیربح قوت یومه موزعا علی العاملین لما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح عن سلیمان بن صالح و أبی شبل (الثقتین) عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ربح المؤمن علی المؤمن ربا إلا أن یشتری بأکثر من مائة درهم فأربح علیه قوت یومک أو یشتریه للتجارة فأربحوا علیهم و ارفقوا بهم و فی القوی، عن میسر (قیس - یب) قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام إن عامة من یأتینی فحد لی من معاملتهم ما لا أجوزه إلی غیره فقال: إن ولیت أخاک فحسن و إلا فبع بیع البصیر المداق (و التولیة) البیع برأس المال أی یستحب به، و یجوز الربح مبصرا مداقا فإنه منتهی الجواز و تقدم أیضا.

«و روی غیاث بن إبراهیم» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«کره

ص:279


1- (1) الکافی باب المعاوضة فی الحیوان و الثیاب و غیر ذلک خبر 7 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 131 و فیهما کره اللحم بالحیوان.

بَیْعَ اللَّحْمِ بِالْحَیَوَانِ.

: وَ سَأَلَ رَجُلٌ الصَّادِقَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ وَ قَدْ أَرَی مَنْ یَأْکُلُ الرِّبَا یَرْبُو مَالُهُ فَقَالَ فَأَیُّ مَحْقٍ أَمْحَقُ مِنْ دِرْهَمٍ رِبًا یَمْحَقُ الدِّینَ فَإِنْ تَابَ مِنْهُ ذَهَبَ مَالُهُ وَ افْتَقَرَ.

(بیع - خ) اللحم بالحیوان» الظاهر کراهة بیع لحم الغنم بالغنم بأن یکونا من جنس واحد فإنه و إن لم یکن الحیوان مکیلا و لا موزونا لکنهما من جنس واحد فیکون البیع مکروها، و یحتمل التعمیم.

«و سأل رجل الصادق علیه السلام» روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: إنی سمعت الله یقول: یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ

و قد أری من یأکل الربا یربو ماله قال: أی محق أمحق من درهم ربا یمحق الدین(1)

و إن تاب منه ذهب ماله و افتقر.

و فی الموثق کالصحیح عن سماعة مثله2 أی یبطل الله الربا لأن ما عنده فهو من مال الناس فلو أدی إلیهم فلیس له مال و لو لم یتب ذهب دینه مع أنه علیه السلام تکلم علی جهة التسلیم و إلا فالمحق و عدم البرکة مشاهد فکثیرا ما رأینا أنه حصل لهم الآلاف و الألوف و ذهب فی یسیر من الأیام، إما من الحوادث أو من الوارث، و بالعکس الصدقات و روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر قال: بلغ أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أنه کان یأکل الربا و یسمیه اللبأ فقال لئن أمکننی الله منه لأضربن عنقه(2) و اللبأ فعل بکسر الفاء و فتح العین أول اللبن فی النتاج (القاموس) و یدل علی أن مستحله کافر و أنه من ضروریات الدین، و فی القوی، عن سعد بن ظریف، عن أبی جعفر علیه السلام قال: أخبث المکاسب کسب الربا 4

ص:280


1- (1-2) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها خبر 63-81.
2- (3-4) الکافی باب الربا خبر 11-12.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَا کَانَ مِنْ طَعَامٍ مُخْتَلِفٍ أَوْ مَتَاعٍ أَوْ شَیْ ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ یَتَفَاضَلُ فَلاَ بَأْسَ بِبَیْعِهِ مِثْلَیْنِ بِمِثْلٍ یَداً بِیَدٍ فَأَمَّا نَظِرَةً فَإِنَّهُ لاَ یَصْلُحُ.

و روی الشیخ فی القوی، عن یونس الشیبانی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الرجل یبیع البیع و البائع یعلم أنه لا یسوی و المشتری یعلم أنه لا یسوی إلا أنه یعلم أنه سیرجع فیه فیشتریه منه قال: فقال: یا یونس إن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: لجابر بن عبد الله کیف أنت و أنتم إذا ظهر الجور و أورثتم الذل قال: فقال له جابر لا أبقیت إلی ذلک الزمان و متی یکون ذلک بأبی أنت و أمی؟ قال: إذا ظهر الربا یا یونس و هذا الربا فإن لم تشتره منه رده علیک؟ قال: قلت نعم قال: فقال لا تقربنه فلا تقربنه(1).

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح «عن محمد بن علی الحلبی و حماد بن عثمان» فی الصحیح «عن عبید الله بن علی الحلبی» کالشیخ بزیادة قوله: (و عن ابن مسکان) فی الصحیح عن الحلبی جمیعا عن أبی عبد الله علیه السلام(2)

«قالا سمعنا»" أو قال "سمعت أی کل واحد «أبا عبد الله علیه السلام یقول:

ما کان من طعام مختلف» لا یکون من جنس واحد «أو متاع» مختلف کالغزل من القطن بالغزل من الصوف «أو شیء من الأشیاء» غیرهما کالصفر بالحدید «یتفاضل» أی یجوز بیعه بأن یکون أحدهما زائدا علی الآخر «فلا بأس ببیعه مثلین بمثل» مثلا فإن الغرض المفاضلة بأی نوع من أنواعها کان «یدا بید»

نقدا «فأما نظرة فلا یصلح» بالنسیئة مؤجلا و رواه الکلینی فی القوی عن أبان عن

ص:281


1- (1) التهذیب باب فضل التجارة و آدابها إلخ خبر 82.
2- (2) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین و أکثر من ذلک إلخ خبر 2.

وَ رَوَی جَمِیلُ بْنُ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْبَعِیرُ بِالْبَعِیرَیْنِ وَ الدَّابَّةُ بِالدَّابَّتَیْنِ یَداً بِیَدٍ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ وَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِالثَّوْبِ بِالثَّوْبَیْنِ یَداً بِیَدٍ وَ نَسِیئَةً إِذَا وَصَفْتَهُمَا.

محمد عنه علیه السلام مثله(1) و کذا الأخبار التی وردت فی معناها فالجمیع محمولة علی التقیة أو الکراهة کما ستجیء.

«و روی جمیل بن دراج» فی الصحیح کالشیخین (2)«عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام» و یدل علی جواز التفاضل فی غیر المکیل و الموزون نقدا فی الحیوان و لا یدل علی عدم الجواز إلا بالمفهوم الضعیف مع التقیة مع أنه أشار بالجواز فی المتاع بقوله: إذا وصفتهما.

و یشعر بأن الکراهة فی الحیوان لعدم انضباط الوصف فیه غالبا کما أشار به فیما «سأل سماعة» فی الموثق کالشیخ (3)«أبا عبد الله علیه السلام» بقوله:

«إذا سمیت الثمن» أی القیمة و فی بعض نسخ یب" السمن "«فلا بأس» و الظاهر أن المراد به أن یباع الحیوان بثمن ثمَّ یشتری بذلک الثمن حیوانان فی الذمة بالوصف و یکون أفضل لما فی البیع الواحد بالاثنین من المشابهة بالربا و هو من الربا المعنوی:

ص:282


1- (1) الکافی باب المعاوضة فی الحیوان و الثیاب و غیر ذلک خبر 6.
2- (2) الکافی باب بیع الحیوان و الثیاب و غیر ذلک خبر 1 (الی) قوله باس و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 117 کما فی الکافی.
3- (3) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 129 - 117-127-116 و أورد الثانی و الرابع فی الکافی باب المعاوضة فی الحیوان إلخ خبر 3-4.

وَ سَأَلَ سَمَاعَةُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ بَیْعِ الْحَیَوَانِ اثْنَیْنِ بِوَاحِدٍ - فَقَالَ إِذَا سَمَّیْتَ السِّنَّ فَلاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الْعَبْدِ بِالْعَبْدَیْنِ وَ الْعَبْدِ بِالْعَبْدِ وَ الدَّرَاهِمِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِالْحَیَوَانِ کُلِّهَا یَداً بِیَدٍ.

وَ سَأَلَهُ سَعِیدُ بْنُ یَسَارٍ: عَنِ الْبَعِیرِ بِالْبَعِیرَیْنِ یَداً بِیَدٍ وَ نَسِیئَةً فَقَالَ نَعَمْ لاَ بَأْسَ إِذَا سُمِّیَتِ الْأَسْنَانُ جَذَعَانَ أَوْ ثَنِیَّانَ (1)- ثُمَّ أَمَرَنِی فَخَطَطْتُ عَلَی النَّسِیئَةِ لِأَنَّ النَّاسَ

«و سأل عبد الرحمن بن أبی عبد الله» فی الصحیح و الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی «أبا عبد الله علیه السلام» و فی بعض النسخ "و سأله" أی أبا عبد الله علیه السلام «و الحیوان کلها "کله - خ" یدا بید» أی لا بأس.

و الکراهة أیضا بأس، لما رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الثوبین الردیین بالثوب المرتفع و البعیر بالبعیرین و الدابة بالدابتین فقال: کره ذلک علی علیه السلام فنحن نکرهه إلا أن یختلف الصنفان قال:

و سألته عن الإبل و البقر و الغنم أو أحدهن فی هذا الباب قال: نعم نکرهه "أو" و کرهه - و الظاهر أن الکراهة أیضا للتقیة لئلا یصل ضرر إلیهم.

«و سأله سعید بن یسار» فی القوی و الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی الصحیح قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام «عن البعیر بالبعیرین یدا بید و نسیئة فقال: نعم لا بأس إذا سمیت الأسنان» لیکون معلوما «جذعین أو ثنیین» کما فی السلم، و الجهالة أیضا سبب للتقیید بالنقد «ثمَّ أمرنی فخططت علی النسیئة»" لما "کان الأصحاب غالبا یکتبون ما سمعوا منهم علیهم السلام و هنا کتب ما سمع منه علیه السلام خاف

ص:283


1- (1) جذعین أو ثنیین - خ.

یَقُولُونَ لاَ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِکَ لِلتَّقِیَّةِ.

أن یصل إلیه ضرر،" أمره "بأن یخط خط البطلان علی النسیئة فظهر منه أنه کلما ورد یدا بید (أو) ورد أنه إذا کان نظرة أو نسیئة فلا یصلح، محمول علی التقیة «لأن الناس» من کلام المصنف لأنه لیس فیهما.

" فأما "ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قلت له: ما تقول فی البر بالسویق؟ فقال مثلا بمثل لا بأس، قلت: إنه یکون له ربع أو یکون له فضل فقال: أ لیس له مئونة؟ قلت: بلی قال: ذا بذا و قال إذا اختلف الشیئان فلا بأس مثلین بمثل یدا بید(1) و فی الموثق، عن سماعة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: المختلف مثلان بمثل یدا بید لا بأس(2) و روی الشیخ فی الصحیح عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: البعیر بالبعیرین و الدابة بالدابتین یدا بید لیس به بأس(3).

و فی الموثق کالصحیح عن زیاد بن أبی غیاث عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول ما کان من طعام مختلف أو متاع أو شیء من الأشیاء متفاضلا فلا بأس به مثلین بمثل یدا بید فأما نسیئة فلا یصلح4

و فی الموثق کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما کان من طعام أو متاع مختلف أو شیء من الأشیاء متفاضلا فلا بأس، ببیعه مثلین بمثل یدا بید فأما نسیئة فلا یصلح(4)

ص:284


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 10 و الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 9.
2- (2) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 16.
3- (3-4) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 117-120.
4- (5) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 122.

......... _ (فمحمول)(1) علی الکراهة أو التقیة مع أن دلالة الأخبار الأولة بالمفهوم و یمکن أن یکون الوجه الجهالة إذا لم یوصف کما تقدم و یزیده بیانا ما رواه الشیخ فی الصحیح عن ابن مسکان عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن الرجل یقول: عاوضنی بفرسی فرسک(2) و أزیدک، قال: لا یصلح و لکن یقول أعطنی فرسک بکذا و کذا و أعطیک فرسی بکذا و کذا(3) فیظهر منه أن التبدیل بالقیمة أحسن و لو کان یدا بید و الذی یدل علی الجواز ما رواه الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا یصلح التمر الیابس بالرطب من أجل أن التمر یابس و الرطب رطب، فإذا یبس نقص (قال خ یب) و لا یصلح الشعیر بالحنطة إلا واحدا بواحد و قال: الکیل یجری مجری واحدا (قال - خ یب) و یکره قفیز لوز بقفیزین، و قفیز تمر بقفیزین، و لکن صاع حنطة بصاعین و صاع تمر بصاعین من زبیب (4)(و إذا اختلف هذا و الفاکهة الیابسة فهو حسن و هو یجری فی الطعام و الفاکهة مجری واحدا) و قال: لا بأس بمعاوضة(5)

المتاع ما لم یکن کیل أو وزن (کیلا و لا وزنا - خ یب)

ص:285


1- (1) جواب لقوله: فاما ما رواه الشیخان إلخ فلا تغفل.
2- (2) فی بعض نسخ یب عارضنی بفرسی و فرسک إلخ.
3- (3) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 129 - 124-119-124-125-123 و الأول فی الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 12.
4- (4) فی التهذیب بعد قوله: من زبیب هکذا - اذا اختلف هذا و الفاکهة الیابسة تجری مجری واحدا إلخ.
5- (5) و عن بعض النسخ بمعارضة إلخ - و المعارضة، المقابلة (المرآة).

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ سَلَمَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَسَا النَّاسَ بِالْعِرَاقِ فَکَانَ فِی الْکِسْوَةِ حُلَّةٌ جَیِّدَةٌ فَسَأَلَهُ إِیَّاهَا الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَبَی فَقَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَا أُعْطِیکَ مَکَانَهَا حُلَّتَیْنِ فَأَبَی فَلَمْ یَزَلْ یُعْطِیهِ حَتَّی بَلَغَ خَمْساً فَأَخَذَهَا مِنْهُ ثُمَّ أَعْطَاهُ الْحُلَّةَ وَ جَعَلَ الْحُلَلَ فِی حَجْرِهِ فَقَالَ لآَخُذَنَّ خَمْسَةً بِوَاحِدَةٍ.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن الشاة بالشاتین و البیضة بالبیضتین قال: لا بأس ما لم یکن فیه کیل و لا وزن و فی الموثق کالصحیح عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا بأس بالثوب بالثوبین، و فی القوی کالصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام مثله و قال إذا وصفت الطول فیه و العرض و فی الموثق کالصحیح، عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن البیضة بالبیضتین قال: لا بأس و الثوب بالثوبین قال: لا بأس به و الفرس بالفرسین فقال: لا بأس به ثمَّ قال: کل شیء یکال أو یوزن فلا یصلح مثلین بمثل إذا کان من جنس واحد فإذا کان لا یکال و لا یوزن فلیس به بأس اثنین بواحد و سیجیء أیضا و إن أمکن حمل جمیع ذلک بالنقد جمعا بین الروایات لکن لما کان صحیحة سعید ظاهرة فی التقیة یجب حمل ما ورد فی ذلک علیها و إن کان الاحتیاط فی الترک کما تقدم.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخ (1)«عن سلمة» مشترک و الظاهر أنه سالم بن مکرم و علی أی حال فلا یضر الجهل أو الضعف لصحته عن أبان، و یدل علی جواز التفاضل فی المتاع

ص:286


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 126.

وَ رَوَی جَمِیلٌ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الدَّقِیقُ بِالْحِنْطَةِ وَ السَّوِیقُ بِالدَّقِیقِ مِثْلاً بِمِثْلٍ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْحِنْطَةُ وَ الشَّعِیرُ رَأْسٌ بِرَأْسٍ لاَ یُزَادُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَی الْآخَرِ.

«و روی جمیل» فی الصحیح کالشیخین «عن زرارة» و الکلینی، عن محمد بن مسلم أیضا(1) ، و یدل علی جواز بیع الحنطة بالدقیق و السویق المطبوخ بالدقیق متساویا و لا ریب فیه إذا کان بالوزن. و یظهر من الإطلاق جواز بیعه بالکیل أیضا و إن کان الحنطة أثقل کما صرح به فی صحیحة الحلبی المتقدمة و فی (فی) بزیادة "و الشعیر بالحنطة مثلا بمثل لا بأس به".

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن صفوان، عن رجل من أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الحنطة و الدقیق لا بأس به رأسا برأس(2)

و سیجیء أیضا.

«و روی أبو بصیر» فی الموثق و الشیخان فی الصحیح عن أبی بصیر و غیره (3)«عن أبی عبد الله علیه السلام» و فیهما رأسا، و یدل علی أن الحنطة و الشعیر جنس واحد فی الربا.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن الرجل یبیع الرجل الطعام، الأکرار فلا یکون عنده ما یتم له ما باعه فیقول

ص:287


1- (1) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 10 بسندین و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 7 بسند واحد.
2- (2) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 9.
3- (3) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 2.

......... له خذ منی مکان کل قفیز حنطة قفیزین من شعیر حتی تستوفی ما نقص من الکیل قال: لا یصلح لأن أصل الشعیر من الحنطة و لکن یرد علیه الدراهم بحساب ما نقص من الکیل(1).

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال: لا یباع مختومان من شعیر بمختوم من حنطة، و لا یباع إلا مثلا بمثل، و التمر مثل ذلک قال، و سئل عن الرجل یشتری الحنطة فلا یجد عند صاحبها إلا شعیرا أ یصلح له أن یأخذ اثنین بواحد؟ قال: لا إنما أصلهما واحد و کان علی علیه السلام یعد الشعیر بالحنطة(2)

و هما فی الموثق کالصحیح عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أ یجوز قفیز من حنطة بقفیزین من شعیر؟ فقال: لا یجوز إلا مثلا بمثل ثمَّ قال:

إن الحنطة من الشعیر3.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن الحنطة و الشعیر فقال:

إذا کانا سواء فلا بأس قال: و سألته عن الحنطة و الدقیق فقال: إذا کانا سواء فلا بأس4

و روی الشیخ فی الصحیح عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: لا تبع الحنطة بالشعیر إلا یدا بید و لا تبع قفیزا من حنطة بقفیزین من شعیر الخبر(3)

ص:288


1- (1) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 1 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین الخ خبر 15.
2- (2-3-4) الکافی باب المعاوضة - فی الطعام خبر 3 و 5 و 4.
3- (5) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 14-13-12.

وَ سَأَلَهُ سَمَاعَةُ: عَنِ الطَّعَامِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِیبِ فَقَالَ لاَ یَصْلُحُ شَیْ ءٌ مِنْهُ اثْنَانِ بِوَاحِدٍ إِلاَّ أَنْ تَصْرِفَهُ مِنْ نَوْعٍ إِلَی نَوْعٍ آخَرَ فَإِذَا صَرَفْتَهُ فَلاَ بَأْسَ بِهِ اثْنَانِ بِوَاحِدٍ وَ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: یَکْرَهُ وَسْقاً مِنْ تَمْرِ الْمَدِینَةِ بِوَسْقَیْنِ مِنْ تَمْرِ خَیْبَرَ لِأَنَّ تَمْرَ الْمَدِینَةِ أَجْوَدُهُمَا قَالَ وَ کَرِهَ أَنْ یُبَاعَ التَّمْرُ بِالرُّطَبِ عَاجِلاً بِمِثْلِ کَیْلِهِ إِلَی أَجَلٍ مِنْ أَجْلِ أَنَّ الرُّطَبَ یَیْبَسُ فَیَنْقُصُ مِنْ کَیْلِهِ.

و فی القوی، عن أبی بصیر قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الحنطة بالشعیر و الحنطة بالدقیق فقال إذا کانا سواء فلا بأس و إلا فلا.

«و سأله سماعة» فی الموثق کالشیخ «عن الطعام و التمر و الزبیب» و یدل علی عدم جواز التفاضل فی الجنس الواحد و علی جوازه فی غیر الجنس.

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(1)

«یکره» أی یحرم «لأن تمر المدینة أجودهما» بیان لوجه معاوضتهم المحرمة فلا یجوز التفاضل فی الجنس الواحد و إن کان أحدهما أجود من الآخر: و یدل علی عدم جواز بیع التمر بالرطب لما فی الرطب من الرطوبة المائیة و ینقص إذا جف و تقدم النهی فی صحیحة الحلبی.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام فی رجل قال لآخر: یعنی ثمرة نخلک هذا الذی فیه بقفیزین من تمر أو أقل من ذلک أو أکثر یسمی ما شاء فباعه فقال: لا بأس به و قال: التمر و البسر من نخلة واحدة

ص:289


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ ذیل خبر 14 و صدره لا تبع الحنطة بالشعیر إلا یدا بید و لا تبع قفیزا من حنطة بقفیزین من شعیر.

......... لا بأس به فأما أن یخلط التمر العتیق و البسر فلا یصلح، و الزبیب و العنب مثل ذلک(1)

أی لا یصلح إذا لم یکن علی الشجرة و یصلح إذا کان علیها لأنها حینئذ لیس بمکیل و لا موزون.

و یدل علی عدم جواز التفاضل فی الجنس الواحد ما رواه الشیخان فی الصحیح عن سیف التمار قال: قلت لأبی بصیر أحب أن تسأل أبا عبد الله علیه السلام عن رجل استبدل قوصرتین فیهما بسر مطبوخ بقوصرة فیها تمر مشقق قال: فسأله أبو بصیر عن ذلک فقال:

هذا مکروه فقال أبو بصیر و لم یکره؟ فقال: کان علی أبی طالب علیه السلام یکره أن یستبدل وسقا من تمر المدینة بوسقین من تمر خیبر لأن تمر المدینة أدونهما (أی أقلهما) و لم یکن علی علیه السلام یکره الحلال.

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: کان علی علیه السلام یکره أن یستبدل وسقا من تمر خیبر بوسقین من تمر المدینة لأن تمر خیبر أجودهما و فی یب بخطه (أدونهما)(2) أی الأقل: یمکن أن یکون فی المدینة تمر جید و تمر ردیء و کذا فی خیبر.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان علی علیه السلام یکره أن یستبدل وسقین من تمر المدینة بوسق من تمر خیبر(3).

(فأما) ما رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سأل أبو عبد الله علیه السلام عن العنب بالزبیب قال: لا یصلح إلا مثلا بمثل قال: و التمر بالرطب مثلا

ص:290


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 6-8-7 و أورد الثانی فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 18.
2- (2) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 8 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 19.
3- (3) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 6.

وَ سَأَلَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ - أَخَاهُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: عَنْ رَجُلٍ أَعْطَی عَبْدَهُ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ عَلَی أَنْ یُؤَدِّیَ الْعَبْدُ کُلَّ شَهْرٍ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَ دَاوُدُ بْنُ الْحُصَیْنِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الشَّاةِ بِالشَّاتَیْنِ وَ الْبَیْضَةِ بِالْبَیْضَتَیْنِ

بمثل(1) و فی (فی) (التمر و الزبیب) و ما فی یب أنسب.

و فی القوی کالصحیح عن أبی الربیع قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: ما تری فی التمر و البسر الأحمر مثلا بمثل؟ قال: لا بأس قلت فالبختج و العصیر مثلا بمثل قال: لا بأس2 ، (فیمکن) حملهما علی الجواز و الأخبار الأولة علی الکراهة، و الأحوط الترک لما رواه الشیخ فی القوی، عن داود الأبزاری، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول لا یصلح التمر بالرطب، التمر یابس و الرطب رطب(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن داود بن سرحان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یصلح التمر بالرطب، التمر یابس و الرطب رطب4 و بالتنصیص علی العلة یفهم حکم ما کان کذلک حتی الخبز الیابس بالرطب، و الاحتیاط ظاهر.

«و سأل علی بن جعفر» فی الصحیح، و یدل علی جواز أخذ الربا من العبد.

«و سئل داود بن الحصین» فی القوی و رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن داود بن الحصین عن منصور (و الظاهر أنه ابن حازم کما تقدم عن الشیخ) قال:

سأله «عن الشاة بالشاتین(3)» فیکون الراوی داود، و یدل علی جواز التفاضل

ص:291


1- (1-2) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 16-17 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 23-24.
2- (3-4) التهذیب باب بیع الثمار خبر 27-28.
3- (5) الکافی باب المعاوضة فی الحیوان و الثیاب و غیره خبر 8.

قَالَ لاَ بَأْسَ مَا لَمْ یَکُنْ مَکِیلاً أَوْ مَوْزُوناً.

وَ رَوَی الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِمُعَاوَضَةِ الْمَتَاعِ مَا لَمْ یَکُنْ

فی غیر المکیل و الموزون.

"فأما" ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا تبیع "أو لا تباع" راحلة عاجلا بعشرة ملاقیح من أولاد جمل فی قابل(1) و المراد منه الجنین أو ما یلقح فالنهی للغرر و الجهالة کما روی أنه صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن بیع الملاقیح و المضامین.

و یؤیده ما رویاه فی الموثق کالصحیح، عن إسماعیل، بن الفضل قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل قال لرجل: ادفع إلی غنمک و إبلک تکون معی فإذا ولدت أبدلت لک إن شئت إناثها بذکورها أو ذکورها بإناثها فقال: إن ذلک فعل مکروه إلا أن یبدلها بعد ما تولد و یعرفها2:

«و روی الحلبی» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح(2)

و یدل علی جواز التفاضل فی غیر المکیل و الموزون و عدم جواز التفاضل فیهما.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن أبی الربیع الشامی قال: کره أبو عبد الله علیه السلام قفیز لوز بقفیزین من لوز و قفیزا من تمر بقفیزین من تمر (3).

ص:292


1- (1-2) الکافی باب المعاوضة فی الحیوان إلخ خبر 5-9 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 131-132.
2- (3) الکافی باب المعاوضة فی الطعام ذیل خبر 12 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ ذیل خبر 4.
3- (4) الکافی باب المعاوضة فی الطعام خبر 13 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین الخ خبر.

کَیْلاً وَ لاَ وَزْناً.

وَ رَوَی مُعَاوِیَةُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ یَجِیئُنِی الرَّجُلُ یَطْلُبُ بَیْعَ الْحَرِیرِ مِنِّی وَ لَیْسَ عِنْدِی مِنْهُ شَیْ ءٌ فَیُقَاوِلُنِی وَ أُقَاوِلُهُ فِی الرِّبْحِ وَ الْأَجَلِ حَتَّی نَجْتَمِعَ عَلَی شَیْ ءٍ ثُمَّ أَذْهَبُ فَأَشْتَرِی لَهُ وَ أَدْعُوهُ إِلَیْهِ فَقَالَ أَ رَأَیْتَ إِنْ وَجَدَ بَیْعاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِمَّا عِنْدَکَ أَ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَنْصَرِفَ إِلَیْهِ وَ یَدَعَکَ أَوْ وَجَدْتَ أَنْتَ ذَلِکَ أَ تَسْتَطِیعُ أَنْ تَنْصَرِفَ عَنْهُ وَ تَدَعَهُ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَهُ أَبُو الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیُّ: عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی مِنْ رَجُلٍ مِائَةَ مَنٍّ صُفْراً بِکَذَا وَ کَذَا وَ لَیْسَ عِنْدَهُ مَا اشْتُرِیَ مِنْهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا أَوْفَاهُ الْوَزْنَ الَّذِی اشْتُرِطَ عَلَیْهِ.

وَ سَأَلَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ: عَنِ الرَّجُلِ یَشْتَرِی الطَّعَامَ مِنَ الرَّجُلِ لَیْسَ عِنْدَهُ وَ یَشْتَرِی مِنْهُ حَالاًّ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ قَالَ قُلْتُ إِنَّهُمْ یُفْسِدُونَهُ عِنْدَنَا قَالَ فَأَیَّ

«و روی معاویة بن عمار» فی الصحیح کالشیخین (1)«قال أ رأیت إلخ»

أی إذا لم یقع البیع علی متاع الغیر و إنما کان منک مع المشتری مراوضة بحیث إن کنت لم ترد تدعه و إن کان لم یرد یدعک فلا بأس لأنه لا بیع قبل الملک إلا أن یکون البیع فی الذمة بالوصف فإنه یجوز کما تقدم.

«و سأله أبو الصباح الکنانی» و رواه الشیخ فی القوی عن زید الشحام عن عن أبی عبد الله علیه السلام(2) و یدل علی جواز بیع ما لیس عنده.

«و سأله عبد الرحمن بن الحجاج» فی الحسن کالصحیح کالکلینی و الشیخ فی الموثق کالصحیح عنه قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام (و فی - یب) فقال: إذا لم یکن

ص:293


1- (1) الکافی باب الرجل یبیع ما لیس عنده خبر 5 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 19.
2- (2) التهذیب باب بیع المضمون خبر 76.

شَیْ ءٍ یَقُولُونَ فِی السَّلَمِ قُلْتُ لاَ یَرَوْنَ فِیهِ بَأْساً یَقُولُونَ هَذَا إِلَی أَجَلٍ فَإِذَا کَانَ إِلَی غَیْرِ أَجَلٍ وَ لَیْسَ هُوَ عِنْدَ صَاحِبِهِ فَلاَ یَصْلُحُ فَقَالَ إِذَا لَمْ یَکُنْ أَجَلٌ کَانَ أَحَقَّ بِهِ ثُمَّ قَالَ لاَ بَأْسَ أَنْ یَشْتَرِیَ الرَّجُلُ الطَّعَامَ وَ لَیْسَ هُوَ عِنْدَ صَاحِبِهِ إِلَی أَجَلٍ وَ حَالاًّ لاَ یُسَمِّی لَهُ أَجَلاً إِلاَّ أَنْ یَکُونَ بَیْعاً لاَ یُوجَدُ مِثْلُ الْعِنَبِ وَ الْبِطِّیخِ وَ شِبْهِهِ فِی غَیْرِ زَمَانِهِ فَلاَ یَنْبَغِی شِرَاءُ ذَلِکَ حَالاًّ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنْ بَاعَ سِلْعَةً فَقَالَ إِنَّ ثَمَنَهَا کَذَا وَ کَذَا یَداً بِیَدٍ وَ ثَمَنُهَا کَذَا وَ کَذَا نَظِرَةً فَخُذْهَا بِأَیِّ ثَمَنٍ شِئْتَ وَ اجْعَلْ صَفْقَتَهَا وَاحِدَةً فَقَالَ لَیْسَ لَهُ إِلاَّ أَقَلُّهُمَا وَ إِنْ کَانَتْ نَظِرَةً.

أجل کان أجود، ثمَّ قال: لا بأس بأن یشتری الطعام و لیس هو عند صاحبه إلی أجل و حالا لا یسمی أجلا إلا أن یکون بیعا لا یوجد مثل العنب و البطیخ و شبهه فی غیر زمانه فلا ینبغی شراء ذلک حالا(1) کما فی المتن و لیس ذلک فی (فی)، و یؤیده، ما تقدم و ما سیأتی فی العینة.

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح کالکلینی و الشیخ(2)

«عن أبی جعفر "علیه السلام" "إلی قوله" و اجعل صفقتهما واحدة» أی أوقعهما فی بیع واحد فله أقل الثمنین نسیئة و فیهما بزیادة "قال" و قال "علیه السلام" من ساوم بثمنین أحدهما عاجلا و الآخر نظرة فلیسم أحدهما) أی لا یوقع البیع کما أوقعه أو لا کما سیجیء فی المناهی من نهی النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن بیعین فی بیع.

ص:294


1- (1) الکافی باب الرجل یبیع ما لیس عنده خبر 4 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 11.
2- (2) الکافی باب الشرطین فی بیع خبر 1 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 1.

وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ أَمَرَهُ نَفَرٌ أَنْ یَبْتَاعَ لَهُمْ بَعِیراً بِوَرِقٍ وَ یَزِیدُونَهُ فَوْقَ ذَلِکَ نَظِرَةً فَابْتَاعَ لَهُمْ بَعِیراً وَ مَعَهُ بَعْضُهُمْ فَمَنَعَهُ أَنْ یَأْخُذَ مِنْهُمْ فَوْقَ وَرِقِهِ نَظِرَةً.

و روی الشیخ فی الموثق عن سلیمان بن صالح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، عن سلف و بیع و عن بیعین فی بیع و عن بیع ما لیس عندک، و عن ربح ما لم یضمن(1).

و فی القوی عن السکونی عن جعفر عن أبیه عن آبائه علیهم السلام أن علیا علیه السلام قضی فی رجل باع بیعا و اشترط شرطین، بالنقد کذا، و بالنسیئة کذا فأخذ المتاع علی ذلک الشرط فقال: هو بأقل الثمنین و أبعد الأجلین یقول: لیس له إلا أقل النقدین أو الأجل الذی أجله بنسیة(2).

«و قال أبو جعفر علیه السلام» من تتمة حسنة محمد بن قیس کما رواه الشیخ أیضا فی الحسن کالصحیح(3) و الزیادة ربا لأنه اشتری لهم و أعطی الثمن، فلو أخذ الزیادة للأجل کان ربا.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: منع أمیر المؤمنین علیه السلام الثلاثة یکون صفقتهم واحدة یقول أحدهم لصاحبه اشتر هذا من صاحبه و أنا أزیدک نظرة یجعلون صفقتهم واحدة قال: فلا یعطیه إلا مثل ورقه الذی نقد نظرة قال: من وجب له البیع قبل أن یلزم صاحبه فلیبع بعد بما شاء(4).

ص:295


1- (1) التهذیب باب من الزیادات خبر 25 من کتاب التجارة.
2- (2) تهذیب 30/53:7.
3- (3) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 30-2.
4- (4) التهذیب باب القرض و احکامه خبر 20 - من کتاب الدیون، سنده هکذا محمّد بن أبی عمیر عن جمیل بن دراج عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) قال: قلت إلخ.

وَ رَوَی جَمِیلُ بْنُ دَرَّاجٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّا نُخَالِطُ نَفَراً مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ فَنُقْرِضُهُمُ الْقَرْضَ وَ یَصْرِفُونَ إِلَیْنَا غَلاَّتِهِمْ فَنَبِیعُهَا لَهُمْ بِأَجْرٍ وَ لَنَا فِی ذَلِکَ مَنْفَعَةٌ فَقَالَ لاَ بَأْسَ وَ لاَ أَعْلَمُهُ إِلاَّ قَالَ وَ لَوْ لاَ مَا یَصْرِفُونَ إِلَیْنَا مِنْ غَلاَّتِهِمْ لَمْ نُقْرِضْهُمْ فَقَالَ لاَ بَأْسَ.

«و روی جمیل بن دراج» فی الصحیح، و یدل علی أن النفع الذی یحصل بسبب القرض حلال إذا لم یکن شرطا، و رواه الشیخ فی الصحیح عنه و ذکر أنه السائل عنه علیه السلام، فیمکن أن یکون خبرا آخرا و سقط من قلم الشیخ لفظ الرجل، و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قلت له: الرجل یأتیه النبط بإجمالهم (أحمالهم - خ یب) فیبیعها لهم بالأجر فیقولون له أقرضنا دنانیر فإنا نجد من یبیع لنا غیرک و لکنا نخصک بإجمالنا (أحمالنا - خ یب) من أجل أنک تقرضنا فقال: لا بأس به إنما یأخذ دنانیر مثل دنانیره و لیس بثوب إن لبسه کسر ثمنه و لا دابة إن رکبها کسرها و إنما هو معروف یصنعه إلیهم(1).

و ما رویاه فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن الرجل یجیئنی فأشتری له المتاع من الناس و أضمن عنه ثمَّ یجیئنی بالدراهم فآخذها و أحبسها عن صاحبها و آخذ الدراهم الجیاد و أعطی دونها فقال: إذا کان یضمن فربما شدد (و فی (فی) اشتد) علیه فعجل قبل أن یأخذ و یحبس بعد ما یأخذ فلا بأس.

ص:296


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب القرض و احکامه خبر 15-14-2 و أورد الأخیرین فی الکافی باب القرض یجر المنفعة خبر 4-1 و أورد الثالث أیضا فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 76.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَسْتَقْرِضُ الدَّرَاهِمَ الْبِیضَ عَدَداً وَ یَقْضِی سُوداً وَزْناً وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّهَا أَثْقَلُ مِمَّا أَخَذَ وَ تَطِیبُ بِهَا نَفْسُهُ أَنْ یَجْعَلَ لَهُ فَضْلَهَا قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَرْطٌ وَ لَوْ وَهَبَهَا لَهُ کُلَّهَا صَلَحَ.

وَ سَأَلَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ: عَنِ الرَّجُلِ یَسْتَقْرِضُ مِنَ الرَّجُلِ الدِّرْهَمَ فَیَرُدُّ عَلَیْهِ الْمِثْقَالَ أَوْ یَسْتَقْرِضُ الْمِثْقَالَ فَیَرُدُّ الدِّرْهَمَ قَالَ إِذَا لَمْ یَکُنْ شَرَطَ فَلاَ بَأْسَ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ إِنَّ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَسْتَقْرِضُ الدَّرَاهِمَ الْفُسُولَةَ فَیُدْخِلُ مِنْ غَلَّتِهِ الْجِیَادَ فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ رُدَّهَا عَلَی الَّذِی اسْتَقْرَضْنَا مِنْهُ فَأَقُولُ یَا أَبَتِ إِنَّ دَرَاهِمَهُ کَانَتْ فُسُولَةً وَ هَذِهِ

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح و الشیخ أیضا فی الصحیح عن حماد «عن الحلبی قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یستقرض الدراهم البیض عددا» بجودتها تخرج بالعدد و إن کان ناقصا «و یقضی سودا وزنا» لأنها صارت قدیمة و لکنها أثقل کما هو المتعارف الآن أیضا من ثقل القدیم و خفة الحادث و إن کان جدید الضرب «و لو وهبها له کلها صلح» أی وهبها و أعطاه الذی فی ذمته مرة أخری کان حسنا.

و رؤیا فی الصحیح، عن خالد بن الحجاج قال: سألته عن رجل کانت لی علیه مائة درهم عددا قضانیها مائة درهم وزنا قال: لا بأس ما لم یشترط قال: و قال: و جاء الربا من قبل الشروط إنما تفسده الشروط (1).

«و سأله عبد الرحمن بن الحجاج» فی الحسن کالصحیح و الکلینی فی الصحیح و الشیخ فی الموثق کالصحیح قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام (2)- (و الفسل) الردیء الرذل من کل شیء ضد الجیاد و فی (فی) الجلال بمعناه و هو کالسابق، بل یدل

ص:297


1- (1) الکافی باب الصروف خبر 1 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 89.
2- (2) الکافی باب الرجل یقرض الدراهم إلخ خبر 6.

أَجْوَدُ مِنْهَا فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ هَذَا هُوَ الْفَضْلُ فَأَعْطِهَا إِیَّاهُ.

وَ رَوَی إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَکُونُ لَهُ عِنْدَ الرَّجُلِ الْمَالُ فَیُعْطِیهِ قَرْضاً فَیَطُولُ مَکْثُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ لاَ یَدْخُلُ عَلَی صَاحِبِهِ مِنْهُ مَنْفَعَةٌ (1) فَیُنِیلُهُ الرَّجُلُ الشَّیْ ءَ بَعْدَ الشَّیْ ءِ کَرَاهَةَ أَنْ یَأْخُذَ مَالَهُ حَیْثُ لاَ یُصِیبُ مِنْهُ مَنْفَعَةً یَحِلُّ ذَلِکَ لَهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا لَمْ یَکُونَا شَرَطَاهُ.

وَ رَوَی شِهَابُ بْنُ عَبْدِ رَبِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَسْأَلُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ عِنْدَهُ سَلَفٌ فَقَالَ بَعْضُ الْمُسْلِمِینَ عِنْدِی فَقَالَ أَعْطِهِ أَرْبَعَةَ أَوْسَاقٍ مِنْ تَمْرٍ فَأَعْطَاهُ ثُمَّ جَاءَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَتَقَاضَاهُ فَقَالَ یَکُونُ فَأُعْطِیکَ ثُمَّ عَادَ فَقَالَ یَکُونُ فَأُعْطِیکَ ثُمَّ عَادَ فَقَالَ یَکُونُ فَأُعْطِیکَ فَقَالَ أَکْثَرْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَحِکَ وَ قَالَ عِنْدَ مَنْ سَلَفٌ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ عِنْدِی فَقَالَ کَمْ عِنْدَکَ قَالَ مَا شِئْتَ فَقَالَ أَعْطِهِ ثَمَانِیَةَ أَوْسَاقٍ فَقَالَ الرَّجُلُ إِنَّمَا لِی أَرْبَعَةٌ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَرْبَعَةٌ أَیْضاً.

وَ سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ: عَنِ الرَّجُلِ یَسْتَقْرِضُ مِنَ الرَّجُلِ قَرْضاً وَ یُعْطِیهِ الرَّهْنَ

علی استحباب الفضل إذا لم یکن شرطا، و الأمر فی القرض أسهل من البیع.

«و روی إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ (2)«فینیله» أی یعطیه کما فی یب، و فی بعضها فیقبله و کأنه من النساخ.

«و روی شهاب بن عبد ربه» فی الصحیح «من عنده سلف» أی نسیئة و قرض.

«و سأله محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح

ص:298


1- (1) فی بعض النسخ فیقبله الرجل الشیء إلخ.
2- (2) التهذیب باب القرض و احکامه خبر 22.

إِمَّا خَادِماً وَ إِمَّا آنِیَةً وَ إِمَّا ثِیَاباً فَیَحْتَاجُ إِلَی الشَّیْ ءِ مِنْ أَمْتِعَتِهِ فَیَسْتَأْذِنُهُ فِیهِ فَیَأْذَنُ لَهُ قَالَ إِنْ طَابَتْ نَفْسُهُ لَهُ فَلاَ بَأْسَ قُلْتُ إِنَّ مَنْ عِنْدَنَا یَرْوُونَ أَنَّ کُلَّ قَرْضٍ جَرَّ مَنْفَعَةً فَهُوَ فَاسِدٌ فَقَالَ أَ وَ لَیْسَ خَیْرُ الْقَرْضِ مَا جَرَّ مَنْفَعَةً.

: وَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَی الرَّجُلِ الدَّرَاهِمُ وَ الْمَالُ فَیَدْعُوهُ إِلَی طَعَامِهِ أَوْ یُهْدِی لَهُ الْهَدِیَّةَ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَ یَعْقُوبُ بْنُ شُعَیْبٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الرَّجُلِ یُقْرِضُ الرَّجُلَ الدَّرَاهِمَ

عنه قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام (1) «أو لیس خیر القرض ما جر منفعة» الظاهر أنه من "باب و تزودوا فإن خیر الزاد التقوی" و المراد بها المنفعة الأخرویة و ذکر للاشتراک فی أصلها أو بالنسبة إلی المقترض و إن کان الأحسن بالنسبة إلی القارض أن یکون لله و لا یصل إلیه منفعة کما سیجیء و روی الشیخان فی الموثق کالصحیح عن ابن بکیر، عن محمد بن عبدة قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن القرض یجر المنفعة؟ فقال خیر القرض الذی یجر المنفعة(2).

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن ابن أبی عمیر، عن بشر بن مسلمة و غیر واحد عمن أخبرهم عن أبی جعفر علیه السلام قال: خیر القرض ما جر منفعة3.

«و سأل یعقوب بن شعیب» فی الحسن کالصحیح و هما فی الصحیح

ص:299


1- (1) التهذیب باب القرض و احکامه خبر 6 من کتاب الدیون و الکافی باب القرض یجر المنفعة خبر 1.
2- (2-3) الکافی باب القرض یجر المنفعة خبر 2-3 و أورد الأول فی التهذیب باب القرض و احکامه خبر 7.

اَلْغِلَّةَ فَیَأْخُذُ مِنْهُ الدَّرَاهِمَ الطَّازَجِیَّةَ طَیِّبَةً بِهَا نَفْسُهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ وَ ذُکِرَ ذَلِکَ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

و الشیخ بسندین (1)(و الغلة) المغشوشة و الطازجة و فیهما طازجیة معرب (تازه) أی الجدید الضرب.

«و ذکر» جزء الخبر، و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أقرضت الدراهم ثمَّ أتاک بخیر منها فلا بأس إذا لم یکن بینکما شرط.

و فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یکون علیه جلة من بسر فیأخذ منه جلة من رطب و هی أقل منها قال، لا بأس، قلت یکون لی علیه جلة من بسر فنأخذ منه جلة تمر و هی أکثر منها قال:

لا بأس إذا کان معروفا بینکما:

و فی القوی کالصحیح، عن أبی الربیع قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن رجل أقرض رجلا دراهم فرد علیه أجود منها بطیبة نفسه، و قد علم المستقرض و القارض أنه إنما أقرضه لیعطیه أجود منها قال: لا بأس إذا طابت نفس المستقرض.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی مریم، عن أبی عبد الله علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یکون علیه الشیء فیعطی الرباع.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن جمیل بن دراج عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یأکل

ص:300


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الرجل یقرض الدراهم و یأخذ اجود منها خبر 4-3-7-2-5 و أورد الثالث الی السادس فی التهذیب باب القرض و احکامه خبر 4-3-5 و 9-1 من کتاب الدیون.

......... عند غریمه أو یشرب من شرابه أو یهدی له الهدیة قال: لا بأس به(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من أقرض رجلا و رقا فلا یشترط إلا مثلها فإن جوزی أجود منها فلیقبل و لا یأخذ أحد منکم رکوب دابة أو عاریة متاع یشترطه من أجل قرض ورقه.

و فی الصحیح، عن الصفار عن محمد بن عیسی، عن علی بن محمد (و الظاهر أنه القاشانی) و قد سمعته من علی (هذا قول الصفار) قال: کتبت إلیه: القرض یجر المنفعة هل یجوز أم لا؟ فکتب علیه السلام یجوز ذلک، و کتبت إلیه: رجل له علی رجل تمر أو حنطة أو شعیر أو قطن فلما تقاضاه قال: خذ بقیمة مالک عندی دراهم أ یجوز له ذلک أم لا؟ فکتب علیه السلام یجوز ذلک عن تراض منهما إن شاء الله.

و الذی یدل علی أن عدم أخذ الفاضل أفضل، ما رواه فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یسلم فی بیع أو تمر عشرین دینارا و یقرض صاحب السلم عشرة دنانیر أو عشرین دینارا؟ قال: لا یصلح إذا کان قرضا یجز شیئا فلا یصلح قال: و سألته عن رجل یأتی حریفه و خلیطه فیستقرضه الدنانیر فیقرضه و لو لا أن یخالطه و یحارفه و یصیب علیه لم یقرضه؟ فقال: إن کان معروفا بینهما فلا بأس و إن کان إنما یقرضه من أجل أنه یصیب علیه فلا یصلح:

و فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره للرجل أن ینزل علی غریمه قال لا یأکل من طعامه و لا یشرب من شرابه و لا یعتلف من علفه.

و فی الموثق، عن سماعة قال: سألته عن الرجل ینزل علی الرجل و له علیه

ص:301


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب القرض و احکامه خبر 18-11 - 23-16-19-17 من کتاب الدیون.

وَ الرِّبَا رِبَاءَانِ رِبًا یُؤْکَلُ وَ رِبًا لاَ یُؤْکَلُ فَأَمَّا الَّذِی یُؤْکَلُ فَهُوَ هَدِیَّتُکَ إِلَی الرَّجُلِ تُرِیدُ الثَّوَابَ أَفْضَلَ مِنْهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ (1) وَ أَمَّا الَّذِی لاَ یُؤْکَلُ فَهُوَ أَنْ یَدْفَعَ الرَّجُلُ إِلَی الرَّجُلِ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ عَلَی أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهِ أَکْثَرَ مِنْهَا فَهَذَا الرِّبَا الَّذِی نَهَی اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ (2)

دین أ یأکل من طعامه؟ قال: نعم ثلاثة أیام ثمَّ لا یأکل بعد ذلک شیئا.

و فی الموثق عن عبد الملک بن عتبة عن عبد صالح علیه السلام قال: قلت له: الرجل یأتینی یستقرض منی الدراهم فأوطن نفسی علی أن أؤخره بها شهرا للذی یتجاوز به عنی فإنه یأخذه منی (أو منه) فضة تبر علی أن یعطینی مضروبة إلا أن ذلک وزنا بوزن سواء هل یستقیم هذا؟ إلا أنی لا أسمی له تأخیرا، إنما أشهد لها علیه فترضی قال: لا أحبه (3)- و یمکن حمل ذلک علی التقیة کما تقدم و سیجیء الأخبار من الطرفین أیضا و تقدمت.

«و الربا رباءان» تقدم خبر الیمانی فی ذلک «و أما الذی لا یؤکل»

قد تقدم أن الربا فی البیع أشنع و التشدید علیه أعظم من الربا فی القرض فإن الزیادة فی القرض بدون الشرط جائز کما تقدم فی الأخبار المتواترة بخلاف الزیادة فی البیع کما تقدم و سیجیء أیضا، و الآیة فیهما إن لم یکن فی البیع أظهر کما قال الله تعالی:

(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا) فرد الله علیهم (وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ

ص:302


1- (1) الروم - 39.
2- (2) البقرة - 278.
3- (3) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 104.

عَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَرُدَّ آکِلُ الرِّبَا الْفَضْلَ الَّذِی أَخَذَهُ عَنْ رَأْسِ مَالِهِ حَتَّی اللَّحْمُ الَّذِی عَلَی بَدَنِهِ مِمَّا حَمَلَهُ مِنَ الرِّبَا عَلَیْهِ أَنْ یَضَعَهُ فَإِذَا وُفِّقَ لِلتَّوْبَةِ أَدْمَنَ دُخُولَ الْحَمَّامِ لِیَنْقُصَ لَحْمُهُ عَنْ بَدَنِهِ وَ إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِصَاحِبِهِ عَاوِضْنِی بِفَرَسِی فَرَسَکَ وَ أَزِیدَکَ فَلاَ یَصْلُحُ وَ لاَ یَجُوزُ ذَلِکَ وَ لَکِنَّهُ یَقُولُ أَعْطِنِی فَرَسَکَ بِکَذَا وَ کَذَا وَ أُعْطِیَکَ فَرَسِی بِکَذَا وَ کَذَا.

بَابُ الْمُبَادَلَةِ وَ الْعِینَةِ

رَوَی یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یُبَایِعُ

اَلرِّبا (1)) «عنی الله عز و جل» الظاهر أنه ورد فی روایة وصل إلیه و إلا فلا یمکن الجرأة بهذه المبالغة أنها مراد الله تعالی.

«و إذا قال الرجل» رواه الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان(2) و تقدم أنه للاستحباب.

باب المبایعة و العینة

بالکسر یطلق علی السلف و النسیئة، و علی ما باع التاجر سلعته بثمن إلی أجل ثمَّ اشتراها منه بأقل من ذلک الثمن، و علی بیع ما لم یکن عنده، و علی معان أخر کما یفهم من الأخبار الآتیة.

«و روی یونس بن عبد الرحمن» الثقة، و لم یذکر(3) و الظاهر أنه أخذه

ص:303


1- (1) البقرة - 275.
2- (2) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین خبر 129 من کتاب التجارة.
3- (3) یعنی لم یذکره المصنّف ره فی المشیخة طریقه إلیه.

اَلرَّجُلَ عَلَی الشَّیْ ءِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا کَانَ أَصْلُ الشَّیْ ءِ حَلاَلاً.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَکُونُ لَهُ الْمَالُ فَیَدْخُلُ عَلَی صَاحِبِهِ یَبِیعُهُ لُؤْلُؤَةً تُسَاوِی مِائَةَ دِرْهَمٍ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ وَ یُؤَخِّرُ عَلَیْهِ الْمَالَ إِلَی وَقْتٍ قَالَ لاَ بَأْسَ قَدْ أَمَرَنِی أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَفَعَلْتُ ذَلِکَ . وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ عَنْ.

من کتابه «عن غیر واحد» أی سمعته من جماعة کثیرة و إن کان بحسب العبارة یصدق علی الاثنین «عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یبایع الرجل علی الشیء»

أی یقترض و یبایع حیلة للحلیة أو للخروج عن الربا کما تقدم «فقال لا بأس إذا کان أصل الشیء حلالا» أی لا یکون علی مال الغیر، مثلا إذا کان عنده من مال الغصب و یبیعه بمال حلال لیصیر ماله حلالا لا یصیر حلالا لأن الذی أعطاه فی ثمن الحلال إذا کان مال الغیر لا ینعقد البیع و یکون سرقة أخری مکان الغصب.

«و روی محمد بن إسحاق بن عمار» الموثق و لم یذکر، لکن رواه الشیخان فی القوی کالصحیح (1)«و قد حل علی صاحبه» کان مؤجلا و حل أجله «یبیعه لؤلؤة» قد یکون قیمته «مائة درهم بألف درهم»

لیکون الزائد النفع، و یشترط فی ضمن العقد اللازم تأجیل الثمنین إلی سنة أو أقل أو أکثر بحسب ما یریدونه، و هذه إحدی حیل الربا.

«و روی» رواه الشیخان2 تتمة للخبر السابق بقولهما و

ص:304


1- (1-2) الکافی باب العینة خبر 10 صدرا و ذیلا و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 28 صدرا و ذیلا.

ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ

وَ رُوِیَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَیَّنْتُ رَجُلاً عِینَةً فَحَلَّتْ عَلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ اقْضِنِی قَالَ لَیْسَ عِنْدِی فَعَیِّنِّی حَتَّی أَقْضِیَکَ قَالَ عَیِّنْهُ حَتَّی یَقْضِیَکَ.

زعم (1) «أنه سأل أبا الحسن موسی علیه السلام» و الظاهر أن المراد بقوله "زعم" قال - و یمکن أن یکون مع شک.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن عبد الملک بن عتبة قال: سألته عن الرجل أرید أن أعینه المال و یکون لی علیه قبل ذلک فیطلب منی مالا أزیده علی مالی الذی لی علیه أ یستقیم أن أزیده مالا و أبیعه لؤلؤة تسوی (تساوی - خ) مائة درهم بألف درهم فأقول أبیعک هذه اللؤلؤة بألف درهم علی أن أؤخرک بثمنها و بما لی علیک کذا و کذا شهرا قال: لا بأس(2)

«و روی صفوان الجمال» فی الصحیح «قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام عینت رجلا عینة» أی بعته متاعا نسیئة «فحلت» العینة «علیه» و صار حالا «فقلت له اقضنی» أو اقض قال أو فقال «لیس عندی فعینی» أی أقرضنی بأن تبیعنی متاعا بالغلاء «حتی أقضیک» و یمکن أن یکون الأول سلما و لا یکون عنده فیشتری مثل ذلک من البائع غالبا و یؤدیه و یکون عند المشتری القیمة العالیة و هذه أیضا حیلة الربا.

ص:305


1- (1) یعنی ان فی الکافی و التهذیب بعد قوله: (ففعلت ذلک) المذکور فی المتن قالا: و زعم انه (ای ابن إسحاق) سأل ابا الحسن موسی إلخ و هو قرینة علی ان قول الصدوق و روی إلخ تتمة للخبر السابق.
2- (2) الکافی باب العینة خبر 12 و التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 26.

وَ رُوِیَ عَنْ بَکَّارِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ عَلَی الرَّجُلِ الْمَالُ فَإِذَا حَلَّ قَالَ لَهُ بِعْنِی مَتَاعاً حَتَّی أَبِیعَهُ وَ أَقْضِیَکَ الَّذِی لَکَ عَلَیَّ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ

«و روی عن بکار بن أبی بکر» فی القوی و لم یذکر، لکن رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار عن بکار(1) و هو مجهول و لا یضر لصحته عن صفوان، و هذا قریب من السابق فإنه یأخذ منه و یبیعه و یعطیه ثمنه و یکون فی ذمته المتاع.

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح عن أبی بکر الحضرمی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام رجل تعین ثمَّ حل دینه فلم یجد ما یقضی أ یتعین من صاحبه الذی عینه و یقضیه؟ قال: نعم(2)

و بالإسناد قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام یکون لی علی الرجل الدراهم فیقول: بعنی بیعا أقضیک فأبیعه المتاع ثمَّ أشتریه منه و أقبض مالی قال: لا بأس.

و فی الصحیح، عن هارون بن خارجة "بروایة الکلینی کالسابق" قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام عینت رجلا عینة فقلت له اقضنی فقال: لیس عندی تعیننی حتی أقضیک قال: عینه حتی یقضیک.

و رؤیا فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام یکون لی علی الرجل دراهم فیقول: أخرنی بها و أنا أربحک فأبیعه جبة تقوم علی بألف درهم بعشرة آلاف درهم "أو قال" بعشرین ألف و أؤخره بالمال

ص:306


1- (1) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 10.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب العینة خبر 4-5-7 و أورد الأول فی التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 8.

......... قال: لا بأس(1)

و فی القوی، عن محمد بن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام:

إن سلسیل "سلسبیل - کا" "اسم امرأة" طلبت منی مائة ألف درهم علی أن تربحنی عشرة آلاف فأقرضتها تسعین ألفا و أبیعها ثوب وشی یقوم علی بألف درهم بعشرة آلاف درهم قال: لا بأس - قال الکلینی و فی روایة أخری لا بأس به أعطها مائة ألف و بعها الثوب بعشرة آلاف و اکتب علیها کتابین.

و فی الصحیح، عن منصور بن حازم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل طلب من رجل ثوبا بعینة فقال: لیس عندی و هذه دراهم فخذها فأخذها و اشتری ثوبا کما یرید، ثمَّ جاء به لیشتریه منه فقال: أ لیس إن ذهب الثوب فمن مال الذی أعطاه الدراهم؟، قلت: بلی فقال: إن شاء اشتری و إن شاء لم یشتره قال: فقال لا بأس به - و هذا أحد معانی العینة، و قد تقدم الأخبار الکثیرة فی ذلک.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن الحسین بن المنذر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام یجیئنی الرجل فیطلب العینة فأشتری له المتاع مرابحة ثمَّ أبیعه إیاه ثمَّ أشتریه منه مکانی قال: إذا کان بالخیار إن شاء باع و إن شاء لم یبع و کنت أنت بالخیار إن شئت اشتریت و إن شئت لم تشتر فلا بأس قال: قلت: فإن أهل المسجد یزعمون هذا فاسد و یقولون: إن جاء به بعد أشهر صلح فقال: إنما هذا تقدیم و تأخیر فلا بأس(2).

ص:307


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب العینة خبر 8-9-3 و أورد الأول و الثالث فی التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 27-25.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب العینة خبر 1-2-6 و أورد الأول فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 23.

......... و روی الکلینی فی الصحیح، عن إسماعیل بن عبد الخالق قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن العینة و قلت: إن عامة تجارنا الیوم یعطون العینة فأقص علیک کیف نعمل؟ قال: هات، قلت: یأتینا المساوم یرید المال فیساومنا و لیس عندنا متاع فیقول: أربحک ده یازده و أقول أنا: ده دوازده فلا نزال نتراوض حتی نتراوض علی أمر فإذا فرغنا قلت له: أی متاع أحب إلیک أن اشتری لک؟ فیقول: الحریر لأنه لا یجد شیئا أقل و ضیعة منه، فأذهب و قد قاولته من غیر مبایعة فقال: أ لیس إن شئت لم تعطه و إن شاء لم یأخذ منک قلت: بلی قال: فأذهب فأشتری له ذلک الحریر و أماکس بقدر جهدی ثمَّ أجیء به إلی بیتی فأبایعه فربما ازددت علیه القلیل علی المقاولة و ربما أعطیته علی ما قاولته، و ربما تعاسرنا فلم یکن شیء فإذا اشتری منی لم یجد أحدا أغلی به من الذی اشتریته فیبیعه منه (أو منی) فیجیء ذلک فیأخذ الدراهم فیدفعها إلیه، و ربما جاء لیحیله علی فقال لا تدفعها إلا إلی صاحب الحریر.

قلت: و ربما یتفق بینی و بینه البیع به و أطلب إلیه فیقبله منی فقال: أو لیس إن شاء لم یفعل و إن شئت أنت لم ترد؟ قلت: بلی لو أنه هلک فمن مالی قال: لا بأس بهذا إذا أنت لم تعد هذا فلا بأس به.

و فی الموثق کالصحیح، عن حنان بن سدیر قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فقال له جعفر بن حنان: ما تقول فی العینة فی رجل یبایع رجلا فیقول: أبایعک بده دوازده و بده یازده؟ فقال أبو عبد الله علیه السلام: هذا فاسد، و لکن یقول: أربح علیک فی جمیع الدراهم کذا و کذا و یساومه علی هذا فلیس به بأس، و قال: أساومه و لیس عندی متاع؟ قال: لا بأس.

ص:308

......... و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن رجل لی علیه مال و هو معسر فأشتری بیعا من رجل إلی أجل علی أن أضمن ذلک عنه للرجل و یقضینی الذی علیه لی قال: لا بأس(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان عن لیث المرادی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سأله رجل زمیل لعمر بن حنظلة عن رجل تعین عینة إلی أجل، فإذا جاء الأجل تقاضاه فیقول: لا و الله ما عندی لکن عینی أیضا حتی أقضیک قال: لا بأس ببیعه و تعینه.

و فی الصحیح، عن منصور بن حازم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یکون له علی الرجل طعام أو بقر أو غنم أو غیر ذلک فأتی المطلوب الطالب لیبتاع منه شیئا قال لا تبیعه نسیا فأما نقدا فلیبعه بما شاء.

و فی الموثق کالصحیح عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یأتینی یطلب منی بیعا و لیس عندی ما یرید أن أبایعه به إلی السنة أ یصلح لی أن أعده حتی اشتری متاعا فأبیعه منه؟ قال: نعم.

و فی الصحیح عن منصور بن حازم، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل أمر رجلا یشتری له متاعا فیشتریه منه قال: لا بأس بذلک، إنما البیع بعد ما یشتریه.

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرجل أتاه رجل فقال: ابتع لی متاعا لعلی أشتریه منک بنقد أو بنسیة فابتاعه الرجل من أجله قال: لیس به بأس إنما یشتریه منه بعد ما (أو بما) یملکه.

ص:309


1- (1) أورده و السبعة التی بعده فی التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 15-9-7 - 17-18-20-21-22 و أورد الأول فی الکافی باب العینة خبر 7.

......... و فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن العینة فقلت: یأتینی الرجل فیقول اشتر المتاع و اربح فیه کذا و کذا فأراوضه (أرضیه خ) علی الشیء (أو شیء) من الربح نتراضی به ثمَّ انطلق فأشتری المتاع من أجله لو لا مکانه لم أرده ثمَّ آتیه به فأبیعه قال: ما أری بهذا بأسا لو هلک منه المتاع قبل أن یبیعه إیاه کان من مالک و هذا علیک بالخیار إن شاء اشتراه منک بعد ما تأتیه و إن شاء رده فلست أری به بأسا.

و فی الصحیح عن صفوان عن عبد الحمید بن سعد قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام:

إنا نعالج هذه العینة فربما جاءنا الرجل یطلب البیع لیس هو عندنا فنساومه و نقاطعه علی سعره قبل أن نشتریه ثمَّ نشتری المتاع فنبیعه إیاه بذلک السعر الذی نقاطعه علیه لا نزید شیئا و لا ننقصه قال: لا بأس.

(فأما) ما رواه فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: لا تقبض مما تعین یقول: لا تعینه ثمَّ تقبضه مما لک علیه(1)

(فمحمول) علی الکراهة لما تقدم من الأخبار المتواترة، و یمکن حمله علی التقیة - و یمکن حمل الخبر علی کراهة العینة لأن التفسیر القلبی من الراوی و حینئذ یکون الحمل علی التقیة أظهر، و یمکن أن یکون المراد النهی عن بیع العینة بأن لا یکون مراوضة، بل یکون بیعا لمال غیره کما تقدم صریحا و مفهوما و هذا أظهر.

ص:310


1- (1) التهذیب باب البیع بالنقد و النسیة خبر 29.

بَابُ الصَّرْفِ وَ وُجُوهِهِ

رُوِیَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یَبِیعُ الدَّرَاهِمَ بِالدَّنَانِیرِ نَسِیئَةً قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

باب الصرف و هو بیع الذهب أو الفضة بالذهب أو الفضة «و وجوهه» من الجائز و المحرم و المکروه «روی عن عمار الساباطی» فی الموثق کالشیخ(1) و یدل علی عدم وجوب التقابض فی المجلس کما هو المشهور.

و کذا ما رواه الشیخ فی الموثق عنه قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: لا بأس ببیع الرجل الدنانیر بأکثر من صرف یومه نسیئة.

و فی الموثق عنه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الدینار بالدراهم بثلاثین أو أربعین أو نحو ذلک نسیئة لا بأس، و فی القوی عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا بأس أن یبیع الرجل الدینار نسیئة بمائة و أقل و أکثر، و فی الموثق عن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام عن الرجل هل یحل له أن یسلف دنانیر بکذا و کذا درهما إلی أجل؟ قال: نعم لا بأس، و عن الرجل یحل له أن یشتری دنانیر بالنسیئة؟ قال: نعم إنما الذهب و غیره فی الشراء و البیع سواء.

(و أما) حجة المشهور (فما) رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح

ص:311


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 37 (الی) 41.

......... عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: لا یبتاع رجل فضة بذهب إلا یدا بید و لا یبتاع ذهبا بفضة إلا یدا بید(1).

و رؤیا فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألته عن الرجل یشتری من الرجل الدراهم بالدنانیر فیزنها و ینقدها و یحسب ثمنها کم هو دینارا ثمَّ یقول:

أرسل غلامک معی حتی أعطیه الدنانیر فقال: ما أحب أن یفارقه حتی یأخذ الدنانیر، فقلت: إنما هو فی دار واحدة و أمکنتهم قریبة بعضها من بعض، و هذا یشق علیهم فقال: إذا فرغ من وزنها و انتقادها فلیأمر الغلام الذی یرسله أن یکون هو الذی یبایعه و یدفع إلیه الورق و یقبض منه الدنانیر حیث یدفع إلیه الورق.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح بسندین عن الحلبی قال؟ سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل ابتاع من رجل بدینار فأخذ بنصفه بیعا و بنصفه ورقا قال لا بأس به و سألته هل یصلح أن یأخذ بنصفه ورقا أو بیعا و یترک نصفه حتی یأتی بعد فیأخذ به ورقا أو بیعا؟ قال: ما أحب أن أترک منه شیئا حتی آخذه جمیعا فلا یفعله.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یشتری الورق من الرجل و یزنها و یعلم وزنها ثمَّ یقول: أمسکها عندک کهیأتها حتی أرجع إلیک و أنا بالخیار علیک فقال: إن کان بالخیار فلا بأس به أن یشتریها منه و إلا فلا و الظاهر أنه لعدم التقابض.

و روی الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی، عن عبد الرحمن بن

ص:312


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 32 - 35-36-60 و أورد الثلاثة الأول فی الکافی باب الصروف خبر 32-33-13.

وَ سَأَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ شِرَاءِ الْفِضَّةِ وَ فِیهَا الزِّیبَقُ وَ الرَّصَاصُ بِالْوَرِقِ وَ هِیَ إِذَا أُذِیبَتْ نَقَصَتْ مِنْ کُلِّ عَشَرَةٍ دِرْهَمَانِ أَوْ ثَلاَثَةٌ فَقَالَ لاَ یَصْلُحُ إِلاَّ بِالذَّهَبِ.

أبی عبد الله عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن بیع الذهب بالدراهم فیقول: أرسل رسولا فیستوفی لک ثمنه فیقول (أو قال): یقول: هات و هلم و یکون رسولک معه(1).

و فی الموثق کالصحیح عن محمد (و الظاهر أنه ابن مسلم کما فی بعض نسخ یب و یحتمل الحلبی لروایة أبان کثیرا عنه) سئل عن السیف المحلی و السیف الحدید المموه بالفضة یبیعه بالدراهم؟ فقال: نعم (بع - یب) و بالذهب و قال: إنه یکره أن یبیعه بنسیة و قال: إذا کان الثمن أکثر من الفضة فلا بأس (2)- حتی یکون الزیادة بإزاء الحدید و غیره، و فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام آتی الصیرفی بالدراهم اشتری منه الدنانیر فیزن لی بأکثر من حقی ثمَّ أبتاع منه مکانی بها دراهم قال: لیس به بأس و لکن لا تزن أقل من حقک.

و فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن بیع السیف المحلی بالنقد فقال:

لا بأس به قال: و سألته عن بیعه بالنسیئة فقال: إذا نقد مثل ما فی فضته فلا بأس أو لیعط الطعام.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس ببیع السیف المحلی بالفضة بنسإ (أو نسیئا) إذا نقد ثمن فضته و إلا فاجعل ثمن فضته طعاما

ص:313


1- (1) الکافی باب بیع الصروف خبر 34 و التهذیب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 34.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الصروف خبر 34-25-19-23 و أورد الاولین و الرابع فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 34-98 - - 91-92.

......... و لینسه إن شاء.

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن بیع الذهب بالفضة مثلثین بمثل یدا بید فقال: لا بأس و فی القوی عن محمد بن مسلم مثله(1).

و فی الصحیح، عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا اشتریت ذهبا بفضة أو فضة بذهب فلا تفارقه حتی تأخذ منه و إن نزا حائطا فانز معه.

و روی الکلینی فی الصحیح و الشیخ فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألته عن السیوف المحلاة فیها الفضة تباع بالذهب إلی أجل مسمی؟ فقال: إن الناس لم یختلفوا فی النسأ أنه الربا، إنما اختلفوا فی الید بالید فقلت له:

فیبیعه بدراهم بنقد؟ فقال: کان أبی یقول: یکون معه عرض (أی متاع) أحب إلی فقلت له: إذا کانت الدراهم التی تعطی أکثر من الفضة التی فیه (فیها - خ ل) فقال: و کیف لهم بالاحتیاط بذلک، قلت له: فإنهم یزعمون أنهم یعرفون ذلک، فقال: إن کانوا یعرفون ذلک فلا بأس و إلا فإنهم یجعلون معه العرض أحب إلی(2)" أی لیسلم من الربا فإنه ربما کانت الفضة التی فیها أکثر من الدراهم التی تعطی ثمنا و یکون ربا).

و الحاصل أنه یجب أن یعلم أن الثمن أکثر من النقد الذی فی السیوف لیکون الزیادة بإزاء الحدید و غیره کما تقدم.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: سألت أبا إبراهیم علیه السلام عن الرجل یأتینی بالورق فأشتریها منه بالدنانیر فأشتغل عن تعییر وزنها و انتقادها و فضل ما بینی و بینه فیها فأعطیه الدنانیر و أقول له: إنه لیس بینی و بینک بیع فإنی قد نقضت

ص:314


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 31-30-33.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الصروف خبر 29-14 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین خبر 53-50.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ مِثْلٌ بِمِثْلٍ وَ الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ مِثْلٌ بِمِثْلٍ لَیْسَ فِیهِ زِیَادَةٌ وَ لاَ نَظِرَةٌ الزَّائِدُ وَ الْمُسْتَزِیدُ فِی النَّارِ.

الذی بینی و بینک من البیع و ورقک عندی قرض و دنانیری عندک قرض حتی تأتینی من الغد و أبایعه قال: لیس به بأس.

و کأنه لعدم التقابض صحیحا، و یحتمل أن یکون لعدم التراضی و سیجیء أخبار أخر، و الحاصل أن الأخبار بالنهی عن النسیئة متواترة فیمکن أن تحمل علی الکراهة و الأولة علی الجواز (أو) تحمل الأولة علی القرض کما تقدم الأخبار فیه، و الشیخ رحمه الله رد الأولة بالضعف أولا ثمَّ بالحمل علی المحاسبة کما ستجیء الأخبار المتواترة بالجواز و الاحتیاط فی ترک النسیئة، و ظاهر المصنف العمل علی الجواز، و لهذا لم یذکر الأخبار المنافیة عکس الکلینی.

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن الحلبی» و یدل علی ثبوت الربا فی النقدین کغیرهما و أنه من الکبائر.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن ابن سنان قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الرجل یکون لی علیه الدراهم فیعطینی المکحلة فقال: الفضة بالفضة، و ما کان من کحل فهو دین علیه حتی یرده علیک یوم القیمة(2) ، و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الدراهم بالدراهم و الرصاص فقال: الرصاص باطل3.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن الولید بن صبیح قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام

ص:315


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 24.
2- (2-3) الکافی باب الصروف خبر 3-8 أورد الأول فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 83.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الرَّجُلُ یَکُونُ لَهُ عَلَی الرَّجُلِ الدَّنَانِیرُ فَیَأْخُذُ مِنْهُ دَرَاهِمَ ثُمَّ یَتَغَیَّرُ السِّعْرُ قَالَ هِیَ لَهُ عَلَی السِّعْرِ الَّذِی أَخَذَهَا یَوْمَئِذٍ وَ إِنْ أَخَذَ دَنَانِیرَ وَ لَیْسَ لَهُ دَرَاهِمُ عِنْدَهُ فَدَنَانِیرُهُ عَلَیْهِ یَأْخُذُهَا بِرُءُوسِهَا مَتَی شَاءَ.

یقول: الذهب بالذهب و الفضة بالفضة الفضل بینهما هو الربا المنکر(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن محمد عن أبی جعفر علیه السلام أنه قال، فی الورق بالورق وزنا بوزن و الذهب بالذهب وزنا بوزن.

و فی القوی، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الدراهم بالدراهم. و عن فضل ما بینهما فقال: إذا کان بینهما نحاس أو ذهب فلا بأس.

و فی الصحیح. عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یستبدل الشامیة بالکوفیة وزنا بوزن قال: لا بأس به(2) مع أن أحدهما خیر من الآخر.

و فی الصحیح، عن إسماعیل بن جابر: عن أبی جعفر علیه السلام قال قلت له: ندفع إلی الرجل الدراهم فاشترط علیه أن یدفعها بأرض أخری سودا بوزنها و اشترط ذلک علیه قال: لا بأس3

و تقدم الأخبار الکثیرة فی ذلک، و ظاهرها اغتفار ذلک فی القرض.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخ، عن إسحاق بن عمار4

و یدل علی جواز تبدیل ما فی الذمة لأنه مقبوض بیده، و علی أن المحسوب سعر الیوم الذی أخذ منه، و علی أنه إذا أخذ الدنانیر فهو مشغول الذمة بها حتی یؤدیها بعینها أو یبدلها بالدراهم حین یأخذ.

ص:316


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 27-29-28.
2- (2-3-4) التهذیب باب الواحد بالاثنین خبر 53-79-65.

وَ رَوَی ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُ یَأْتِینِی الرَّجُلُ وَ مَعَهُ الدَّرَاهِمُ فَأَشْتَرِیهَا مِنْهُ بِالدَّنَانِیرِ ثُمَّ أُعْطِیهِ کِیساً فِیهِ دَنَانِیرُ أَکْثَرُ مِنْ دَرَاهِمِهِ فَأَقُولُ لَکَ مِنْ هَذِهِ الدَّنَانِیرِ کَذَا وَ کَذَا دِینَاراً ثَمَنُ دَرَاهِمِکَ فَیَقْبِضُ الْکِیسَ مِنِّی ثُمَّ یَرُدُّهُ عَلَیَّ وَ یَقُولُ أَثْبِتْهَا لِی عِنْدَکَ فَقَالَ إِنْ کَانَ فِی الْکِیسِ وَفَاءٌ بِثَمَنِ دَرَاهِمِهِ فَلاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ سِجِسْتَانَ فَقَالَ

«و روی ابن محبوب، عن حنان بن سدیر» فی الموثق کالصحیح «فقال:

إن کان فی الکیس وفاء بثمن دراهمه فلا بأس به» لأنه حینئذ وقع القبض الذی هو شرط بیع الصرف و إن لم یف، ففی المقبوض لا بأس به، و فی غیره یکون باطلا فی المشهور، و یدل علی أنه إذا وقع القبض فلا یضر الرد إلیه.

«و روی محمد بن مسلم» فی القوی و الشیخ فی الصحیح، عن البزنطی، عن رجل، عن محمد بن مسلم(1) و مراسیله کالمسانید «یقال لها الشامیة» و فی یب الشاهیة «تحمل علی الدرهم دانقین» أی دانقان منه مغشوش «فقال: لا بأس به یجوز» و فی بعض النسخ "یجوز ذلک" و فی - یب "إذا کان یجوز" و هو الصواب، و تقدم الأخبار فی جواز صرف الدراهم المغشوشة إذا کانت معلومة بین الناس أنها مغشوشة فی باب البیوع.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: الرجل یعمل الدراهم یحمل علیها النحاس أو غیره ثمَّ یبیعها قال: إذا بین ذلک فلا بأس.

یمکن قراءتها بالمجهول أی إذا کان ظاهرا (أو) بالمعلوم إن لم یکن ظاهرا

ص:317


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 71-73 112 و أورد الثانی فی الکافی باب انفاق الدراهم المحمول علیها خبر 2.

إِنَّ عِنْدَنَا دَرَاهِمَ یُقَالُ لَهَا الشَّامِیَّةُ تَحْمِلُ عَلَی الدَّرَاهِمِ دَانِقَیْنِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ یَجُوزُ ذَلِکَ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلَیْنِ مِنَ الصَّیَارِفَةِ ابْتَاعَا وَرِقاً بِدَنَانِیرَ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ انْقُدْ عَنِّی وَ هُوَ مُوسِرٌ لَوْ شَاءَ أَنْ یَنْقُدَ نَقَدَ فَیَنْقُدُ عَنْهُ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ یَشْتَرِیَ نَصِیبَ صَاحِبِهِ بِرِبْحٍ أَ یَصْلُحُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ .

رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الدَّرَاهِمُ بِالدَّرَاهِمِ فِی إِحْدَاهُمَا

و فی فی "إذا کان بین الناس ذلک فلا بأس" و روی الشیخ فی الحسن، عن جعفر بن عیسی قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام ما تقول جعلت فداک فی الدراهم التی أعلم أنها لا تجوز بین المسلمین إلا بوضیعة تصیر إلی من بعضهم بغیر وضیعة لجهلی به و إنما أخذته علی أنه جید أ یجوز لی أن آخذه و أخرجه من یدی إلیه علی حد ما صار إلی من قبلهم؟ فکتب علیه السلام: لا یحل ذلک و کتبت إلیه: جعلت فداک هل یجوز إن وصلت إلی رده علی صاحبه من غیر معرفته به أو إبداله منه و هو لا یدری أنی أبدله منه و أرده علیه؟ فکتب علیه السلام لا یجوز:

«و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن الحلبی» و یدل علی عدم لزوم القبض مجددا إذا کان مقبوضا بیده، و علی جواز الربح، و یحمل علی مخالفة الجنس.

«و روی عن عمر بن یزید» فی الصحیح و الشیخ فی الموثق کالصحیح(2)

و یدل علی جواز بیع المغشوش بغیره وزنا بوزن و یکون الزیادة فی الصحیح فی مقابلة

ص:318


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 54.
2- (2) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین خبر 147.

رَصَاصٌ وَزْناً بِوَزْنٍ قَالَ أَعِدْ فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَعِدْ فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لاَ أَرَی بِهِ بَأْساً.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّرْفِ وَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ الرِّفْقَةَ رُبَّمَا عَجِلَتْ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَی الدِّمَشْقِیَّةِ وَ الْبَصْرِیَّةِ وَ إِنَّمَا یَجُوزُ بِنَیْسَابُورَ الدِّمَشْقِیَّةُ وَ الْبَصْرِیَّةُ فَقَالَ وَ مَا الرِّفْقَةُ فَقُلْتُ الْقَوْمُ یَتَرَافَقُونَ وَ یَجْتَمِعُونَ لِلْخُرُوجِ فَإِذَا عَجِلُوا فَرُبَّمَا لَمْ یَقْدِرُوا عَلَی الدِّمَشْقِیَّةِ وَ الْبَصْرِیَّةِ فَبِعْنَاهَا

الغش، و الظاهر أن الأمر بالإعادة مرارا لیتوجه إلیه من کان غافلا أو مشتغلا بشیء فی المجلس لینتفعوا به.

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی الصحیح(1)

«عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألته» أی أبا عبد الله علیه السلام "أو" أبا الحسن علیه السلام، و الظاهر أنه کان فی کتابه ذکر المعصوم علیه السلام أولا ثمَّ قال "و سألته" - راجعا إلیه علیه السلام فنقل هکذا و توهم الوقف أو الإرسال «عن الصرف» أی مع الزیادة کما سیذکره «و قلت له» فی بیانه «إن الرفقة» مثلثة و "کتمامة" جماعة ترافقهم «ربما عجلت» بالتشدید و التخفیف «فلم یقدر» للتعجیل «علی الدمشقیة» بکسر الدال و فتح المیم و قد یکسر «و البصریة فقال و ما الرفقة» أی حتی تکون محل الاعتماد بل ینبغی أن یکون اعتماد المؤمن علی الله تعالی و لم یفهم السائل مراده علیه السلام فأجاب «فقلت القوم یرافقون» و فیهما (یترافقون و یجتمعون للخروج )«فإذا عجلوا فربما لم یقدروا» أی الذین یلزمهم کما فی یب أیضا و فی فی "فربما لم نقدر" و هو أصوب «فبعنا»" و فیهما "فبعثنا «بالغلة» أی المغشوش «فقال: لا خیر فیها» و فیهما" و فی هذا "و فی بعض النسخ (لا تصرفها )«أ فلا

ص:319


1- (1) الکافی باب الصروف خبر 9-10 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین الخ خبر 51.

بِالْغِلَّةِ فَصَرَفُوا الْأَلْفَ وَ الْخَمْسِینَ مِنْهَا بِأَلْفٍ مِنَ الدِّمَشْقِیَّةِ فَقَالَ لاَ خَیْرَ فِیهَا أَ فَلاَ تَجْعَلُونَ فِیهَا ذَهَباً لِمَکَانِ زِیَادَتِهَا فَقُلْتُ لَهُ أَشْتَرِی الْأَلْفَ وَ دِینَاراً بِأَلْفَیْ دِرْهَمٍ قَالَ لاَ بَأْسَ إِنَّ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ أَجْرَأَ عَلَی أَهْلِ الْمَدِینَةِ مِنَّا فَکَانَ یَفْعَلُ هَذَا فَیَقُولُونَ إِنَّمَا هُوَ الْفِرَارُ وَ لَوْ جَاءَ رَجُلٌ بِدِینَارٍ لَمْ یُعْطَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ لَوْ جَاءَ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ لَمْ یُعْطَ أَلْفَ دِینَارٍ وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ نِعْمَ الشَّیْ ءُ الْفِرَارُ مِنَ الْحَرَامِ إِلَی الْحَلاَلِ.

یجعلون فیها ذهبا لمکان زیادتها» أی بإزاء الخمسین أو الستین مثلا لیکون الخمسون ربحا و یسلم من الربا.

«فقلت له» إذا کان الأمر کذلک «اشتری الألف و دینارا بألفی درهم»

لیکون الألف بإزاء الدینار «قال لا بأس» فإن تحریم الربا تعبد کما فی النکاح بعد التراضی لو لم یقع العقد کان زناء «إن أبی علیه السلام کان أجری» ذلک «علی أهل المدینة منا» منه علیهم، و فیهما "کان أجرأ" من الجرأة "علی أهل المدینة منی" و یمکن أن یقرأ المتن بأن یکون ذلک المعنی و یکون للمتکلم مع الغیر «فکان یفعل هذا» و فیهما "و کان یقول هذا "«فیقولون» أی أهل المدینة و فقهاؤهم «إنما هو الفرار» و الحیلة و لا یجوز لأنه مع قطع النظر عن هذا البیع لا یشتری أحد و لا یبیع أحد هکذا «و کان علیه السلام یقول: نعم الشیء الفرار من الحرام إلی الحلال» کما فی عقد النکاح.

و روی الکلینی أیضا فی الصحیح مثله.

و روی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان محمد بن المنکدر یقول لأبی: یا با جعفر رحمک الله و الله إنا لنعلم أنک لو أخذت دینارا و الصرف بثمانیة عشر فدرت المدینة علی أن تجد

ص:320

......... من یعطیک عشرین ما وجدته و ما هذا إلا فرارا فکان أبی یقول: صدقت و الله و لکنه فرار من باطل إلی حق(1).

و رؤیا فی الصحیح، عن محمد الحلبی قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یستبدل الکوفیة بالشامیة وزنا بوزن فیقول الصیرفی لا أبدل لک حتی تبدل لی یوسفیة بغلة وزنا بوزن فقال: لا بأس، فقلنا: إن الصیرفی إنما طلب فضل الیوسفیة علی الغلة فقال: لا بأس به - و هذه أیضا حیلة لکن إذا لم تشتمل علی الزیادة فلا بأس بها.

و فی الموثق کالصحیح عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

الرجل یجیئنی بالورق یبیعنیها یرید بها ورقا عندی فهو الیقین (عندی - یب) أنه لیس یرید الدنانیر، لیس یرید إلا الورق و لا یقوم حتی یأخذ ورقی فأشتری منه الدراهم بالدنانیر فلا یکون دنانیره عندی کاملة فأستقرض له من جاری فأعطیه کمال دنانیره و لعلی لا أحرز وزنها؟ فقال: أ لیس یأخذ وفاء الذی له؟ قلت: بلی قال:

لیس به بأس.

و یجوز البیع بغیر الجنس لیسلم من الربا کما تقدم - و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا تبیعوا درهمین بدرهم قال:

و منع التصریف و قال: من کانت عنده دراهم فسول فلیبعهن بأثمانهن بما شاء من المتاع(2)

و فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس بألف درهم و درهم بألف

ص:321


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الصروف خبر 10-11-17 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 52-56-54.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 26-62-61.

وَ رَوَی صَفْوَانُ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لِی عَلَیْهِ الْمَالُ فَیَقْضِینِی بَعْضاً دَنَانِیرَ وَ بَعْضاً دَرَاهِمَ فَإِذَا جَاءَ یُحَاسِبُنِی لِیُوَفِّیَنِی جَاءَ وَ قَدْ تَغَیَّرَ سِعْرُ الدَّنَانِیرِ أَیَّ السِّعْرَیْنِ أَحْسُبُ الَّذِی کَانَ یَوْمَ أَعْطَانِی الدَّنَانِیرَ أَوْ سِعْرَ یَوْمَ أُحَاسِبُهُ قَالَ سِعْرَ یَوْمَ أَعْطَاکَ الدَّنَانِیرَ لِأَنَّکَ حَبَسْتَ مَنْفَعَتَهَا عَنْهُ.

درهم و دینارین إذا دخل فیها دیناران أو أقل أو أکثر فلا بأس به.

و فی الصحیح، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرجل یجیء إلی صیرفی و معه دراهم یطلب أجود منها فیقاوله علی دراهم یزیده کذا و کذا بشیء قد تراضیا علیه ثمَّ یعطیه بعد بدراهمه دنانیر ثمَّ یبیعه الدنانیر بتلک الدراهم علی ما تقاولا علیه أول مرة، قال: قال أ لیس ذلک برضی منهما جمیعا؟ قلت: بلی، قال: لا بأس «و روی صفوان، عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(1) ، و یدل علی أن المعتبر سعر یوم أعطاه.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الموثق، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن عبد صالح علیه السلام قال: سألته عن الرجل یکون له علی الرجل دنانیر أو خلیط له یأخذ مکانها ورقا فی حوائجه و هی یوم قبضها - سبعة و سبعة و نصف ثمَّ یجیء یحاسبه و قد ارتفع سعر الدنانیر و صار باثنی عشر کل دینار هل یصلح ذلک له (أو لهما) و إنما هی له بالسعر الأول یوم قبض منه دراهمه فلا یضره کیف کان السعر؟ قال: یحسبها بالسعر الأول فلا بأس به(2).

و فی القوی، عن یوسف بن أیوب" شریک إبراهیم بن میمون - یب "عن أبی

ص:322


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 64 و الکافی باب الصروف خبر 17.
2- (2) أورده و الذی بعده التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 66-67.

......... عبد الله علیه السلام قال: فی الرجل یکون له علی رجل دراهم فیعطیه دنانیر و لا یصارفه فیصیر الدنانیر بزیادة أو نقصان؟ فقال: له سعر یوم أعطاه(1).

و روی الشیخان فی الصحیح عن عبد الملک بن عتبة الهاشمی قال: سألت أبا الحسن موسی علیه السلام عن رجل یکون عنده دنانیر لبعض خلطائه فیأخذ مکانها ورقا فی حوائجه و هو یوم قبضت سبعة و سبعة و نصف بدینار و قد یطلب صاحب المال بعض الورق و لیست بحاضرة فیبتاعها له الصیرفی بهذا السعر و نحوه ثمَّ یتغیر السعر قبل أن یحتسبا حتی صارت الورق اثنی عشر بدینار هل یصلح ذلک له و إنما هی بالسعر الأول حین قبض کانت سبعة و سبعة و نصف بدینار؟ قال: إذا دفع إلیه الورق بقدر (أو بعدد) الدنانیر فلا یضره کیف الصروف و لا بأس(2).

أی کان حین یعطی الورق یعطیها عوضا عن الدنانیر فبأی سعر کان أخذت عوضا عنها ففهم أن المعتبر قیمة یوم أعطاه.

«و سأل عبد الله بن سنان» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح «أبا عبد الله علیه السلام» و فیهما زیادة (عن شراء الذهب فیه الفضة و الزیبق و التراب بالدنانیر و الورق فقال: لا تصارفه إلا بالورق و قال: سألته عن شراء الفضة فیها الرصاص و الورق إذا خلصت نقصت من کل عشرة درهمین أو ثلاثة قال لا یصلح إلا بالذهب) 3.

ص:323


1- (1-3) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ 67-75 و أورده الأول فی الکافی باب الصروف خبر 22.
2- (2) الکافی باب الصروف خبر 3 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 63.

......... و لعله إذا لم یعلم قدرهما أو للاحتیاط کما تقدم، أما إذا کان علم أو کان مساویا فلا بأس و یکون الزیادة بإزاء غیر الجنس إلا أن یکون ترابا فلا قیمة له و حینئذ إن علم قدرهما و إلا فیکون بغیر الجنس.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن شراء الذهب فیه الفضة بالذهب قال: لا یصلح إلا بالدنانیر و الورق(1)

أی بهما لیکون الفضة بإزاء الذهب و بالعکس.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی القوی عن ابن مسکان، عن أبی عبد الله مولی عبد ربه قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الجوهر الذی یخرج من المعدن و فیه ذهب و فضة و صفر جمیعا کیف نشتریه؟ فقال: تشتریه بالذهب و الفضة جمیعا(2)

و الظاهر أنه مثال فیجوز بغیرهما من الأمتعة.

و فی القوی کالصحیح عن إبراهیم بن هلال قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام جام فیه فضة و ذهب أشتریه بذهب و فضة (أو) أو فضة فقال: إن کان یقدر علی تخلیصه فلا و إن لم یقدر علی تخلیصه فلا بأس و کأنه علی الاستحباب أو للمسارعة فی کسره فإن إبقاءه کذلک حرام مع الإمکان.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: قلت له: یجیئنی الدراهم بینها الفضل فنشتریه بالفلوس فقال: لا (أی لا یجب) و لکن انظر فضل ما بینهما فزن نحاسا وزن الفضل فاجعله مع الدراهم الجیاد و خذ وزنا بوزن - أی یجوز ذلک أیضا کما تقدم.

ص:324


1- (1) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ 75.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الصروف خبر 23-27-28-29 الا فی الخبر الثانی فی النسخة التی عندنا من الکافی عن یونس عن معاویة عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 84-90-100-86 کما فی الکافی.

......... و فی القوی، عن یونس عن معاویة أو غیره عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن جوهر الأسرب و هو إذا خلص کان فیه فضة أ یصلح أن یسلم فیه الرجل فیه الدرهم المسماة؟ فقال: إذا کان الغالب علیه اسم الأسرب فلا بأس بذلک یعنی لا یعرف إلا بالأسرب و کأنه للاضمحلال.

و فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الأسرب یشتری بالفضة قال: إذا کان الغالب علیه الأسرب فلا بأس به (1)- و الظاهر أن المراد به اسم الأسرب کالسابق.

و فی الموثق کالصحیح عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

الرجل یجیئنی بالورق یبیعنیها یرید بها ورقا عندی فهو الیقین (عندی - یب) أنه لیس یرید الدنانیر لیس یرید إلا الورق و لا یقوم حتی یأخذ ورقی فأشتری منه الدراهم بالدنانیر فلا یکون دنانیره عندی کاملة فأستقرض له من جاری فأعطیه کمال دنانیره، و لعلی لا أحرز وزنها فقال: أ لیس یأخذ وفاء الذی له؟ قلت: بلی قال:

لیس به بأس.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: سألت أبا إبراهیم علیه السلام عن الرجل یبیعنی الورق بالدنانیر و أتزن منه فأزن له حتی أفرغ فلا یکون بینی و بینه عمل إلا أن فی ورقه نفایة (أی ردیئا) و زیوفا و ما لا یجوز فیقول: انتقدها و رد نفایتها فقال: لیس به بأس و لکن لا تؤخر ذلک أکثر من یوم أو یومین فإنما هو الصرف، قلت: فإن وجدت فی ورقه فضلا مقدار ما فیها من النفایة؟ فقال: هذا احتیاط

ص:325


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الصروف خبر 15-17-16 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 87-56 - ذیل 50.

......... هذا أحب إلی - أی بأن یکون شیء من غیر الجنس مع الجید حتی یکون الجید بإزاء الغش و بالعکس کما تقدم.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سألته عن الرجل یأتی بالدراهم إلی الصیرفی فیقول له: آخذ منک المائة بمائة و عشرة أو بمائة و خمسة حتی یراضیه علی الذی یرید فإذا فرغ جعل مکان الدراهم الزائدة دینارا أو ذهبا ثمَّ قال: له قد راددتک البیع و إنما أبایعک علی هذا لأن الأول لا یصلح أو لم یقل ذلک و جعل ذهبا مکان الدراهم فقال: إذا کان إجراء البیع علی الحلال فلا بأس بذلک قلت: فإن جعل مکان الذهب فلوسا؟ فقال: ما أدری بالفلوس (1)- أی کلما کان من غیر الجنس کان صحیحا فلوسا أو غیره.

و فی الصحیح، عن سعید بن یسار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان أبی بعثنی بکیس فیه ألف درهم إلی رجل صراف من أهل العراق و أمرنی أن أقول له أن یبیعها فإذا باعها أخذ ثمنها فاشتری لنا بثمنها دراهم مدنیة - أی باعها بغیر الجنس.

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر قال: سألته عن السیف المفضض یباع بالدراهم فقال: إذا کانت فضته أقل من النقد فلا بأس و إن کانت أکثر فلا یصلح - أی للرباء.

و فی القوی، عن ابن مسکان عن منصور الصیقل، عن أبی عبد الله علیه السلام مثله و فی القوی کالصحیح، عن جمیل، عن منصور الصیقل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قلت له السیف أشتریه و فیه الفضة تکون الفضة أکثر و أقل قال: لا بأس به.

ص:326


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 55 57-95-94-96.

وَ رُوِیَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَکُونُ لِلرَّجُلِ عِنْدِی مِنَ الدَّرَاهِمِ الْوَضَحُ فَیَلْقَانِی فَیَقُولُ أَ لَیْسَ لِی عِنْدَکَ کَذَا وَ کَذَا أَلْفَ دِرْهَمٍ وَضَحٍ

و الظاهر أن المراد بالأکثر، الأکثر من الأقل أی قد یکون کثیرا و قد یکون قلیلا لکن یشترط أن یکون الثمن أکثر أو تضم مع غیره.

و فی القوی عن الحسن بن صدقة، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: قلت له:

جعلت فداک: إنی أدخل المعادن و أبیع الجوهر بترابه بالدنانیر و الدراهم قال:

لا بأس به، قلت و أنا أصرف الدراهم بالدراهم و أصیر الغلة وضحا و اصبر الوضح غلة قال إذا کان فیها دنانیر فلا بأس(1).

و فی الموثق، عن إسحاق بن عمار قال: أظنه، عن عبد الله بن خزاعة (جذاعة یب) قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن السیف المحلی بالفضة یباع نسیئة قال: لیس به بأس لأن فیه الحدید و السیر 2- و کأنه لقلة الفضة کأنها مستهلکة.

«و روی، عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (2)- و یدل علی جواز التبدیل من شخص واحد، و علی أنه لا یحتاج إلی قبض آخر فإن الاستدامة کالابتداء فکأنه قبضه، و یدل علی ذلک أیضا ما تقدم من الأخبار.

و ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن الرجل یکون له الدین دراهم معلومة إلی أجل فجاء الأجل و لیس عند الرجل الذی علیه الدراهم (و فی یب - و لیس عند الذی حل علیه دراهم) فقال:

خذ منی دنانیر بصرف الیوم قال: لا بأس به 4.

ص:327


1- (1-2) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 115-97.
2- (3-4) الکافی باب الصروف خبر خبز 2-6 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین الخ خبر 47-44.

فَأَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ حَوِّلْهَا إِلَی دَنَانِیرَ بِهَذَا السِّعْرِ وَ أَثْبِتْهَا لِی عِنْدَکَ فَمَا تَرَی فِی هَذَا قَالَ إِذَا کُنْتَ قَدِ اسْتَقْصَیْتَ لَهُ السِّعْرَ یَوْمَئِذٍ فَلاَ بَأْسَ بِذَلِکَ قَالَ فَقُلْتُ إِنِّی لَمْ أُوَازِنْهُ وَ لَمْ أُنَاقِدْهُ إِنَّمَا کَانَ کَلاَمٌ مِنِّی وَ مِنْهُ فَقَالَ أَ لَیْسَ الدَّرَاهِمُ مِنْ عِنْدِکَ وَ الدَّنَانِیرُ مِنْ عِنْدِکَ قُلْتُ بَلَی قَالَ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح بسندین عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن رجل کانت له علی رجل دنانیر فأحال علیه رجلا آخر بالدنانیر أ یأخذها دراهم بسعر الیوم؟ قال: نعم إن شاء(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن منصور بن حازم، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن رجل اتبع(2) علی آخر بدنانیر ثمَّ أتبعها علی آخر بدنانیر هل یأخذ منه دراهم بالقیمة؟ قال: لا بأس بذلک، إنما الأول و الآخر سواء(3).

و رؤیا فی الموثق کالصحیح، عن عبید بن زرارة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یکون لی عنده دراهم فآتیه فأقول (حولها(4) دنانیر من غیر أن أقبض شیئا) قال: لا بأس، (قلت یکون لی عنده دنانیر فآتیه فأقول حولها لی دراهم و أثبتها عندک و لم أقبض منه شیئا قال: لا بأس - کا) و اللفظ للکلینی.

و روی الشیخ فی الموثق، عن عبید بن زرارة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام

ص:328


1- (1) الکافی باب الصروف خبر 5 و التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 45 - و لکن الراوی فیهما محمّد بن مسلم لا الحلبیّ.
2- (2) قوله: اتبع علی آخر یعنی احال رجلا علی آخر.
3- (3) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 46 - 48-49-88-101 و أورد الثانی و الرابع فی الکافی باب الصروف خبر 12-18.
4- (4) خذها و اثبتها عندک و لم اقبض شیئا - یب.

......... عن الرجل یکون له عند الصیرفی مائة دینار و یکون للصیرفی عنده ألف درهم فیقاطعه علیها قال: لا بأس به - و یدل علی أنه إذا کانا فی الذمة یجوز أیضا.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اشتری أبی أرضا و اشترط علی صاحبها أن یعطیه ورقا کل دینار بعشرة دراهم.

و فی الموثق، عن زیاد بن أبی غیاث، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن رجل کان علیه دین دراهم معلومة فجاء الأجل و لیس عنده دراهم و لیس عنده غیر دنانیر فیقول لغریمه: خذ منی دنانیر بصرف الیوم قال: لا بأس.

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح، عن أبی الصباح الکنانی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یقول للصائغ صغ لی هذا الخاتم و أبدل لک درهما طازجا بدرهم غلة قال: لا بأس(1).

و فهم جماعة من الأصحاب منه اشتراط الصیاغة فی التبدیل، و ظاهر الخبر عکسه فیمکن أن یکون الصیاغة بالأجر و یکون التبدیل مشروطا فی عقد الإجارة و حینئذ لا منافاة بینه و بین الأخبار و لا یحتاج إلی رد الخبر أو جعله مخصصا للعمومات و فی القوی، عن علی بن میمون الصائغ قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عما یکنس من التراب (أی تراب الذهب و الفضة الذی یجتمع عنده) فأبیعه فما أصنع به؟ قال: تصدق به فإما لک و إما لأهله قال: قلت: فإن فیه ذهبا و فضة و حدیدا فبأی شیء أبیعه؟ قال: بعه بطعام قلت فإن کان لی قرابة محتاج أعطیه منه؟ قال: نعم - و الأحوط أن یستوهبه من الملاک.

ص:329


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 77-85 107 و أورد الاولین فی الکافی باب الصروف خبر 21-26.

بَابُ اللُّقَطَةِ وَاَلضَّالَّةِ

اشارة

وَ رَوَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ

و روی الشیخ فی القوی، عن معلی بن خنیس أنه قال: لأبی عبد الله علیه السلام: إنی أردت أن أبیع تبر ذهب بالمدینة فلم یشتر منی إلا بالدنانیر فیصح لی أن أجعل بینهما نحاسا؟ فقال: إن کنت لا بد فاعلا فلیکن نحاس وزنا و لعله لرفع الجهالة استحبابا، و فی القوی عن جعفر، عن أبیه علیه السلام أنه کره أن یشتری الثوب بدینار غیر درهم لأنه لا یدری کم الدینار من الدرهم(1).

و أیضا فی القوی، عن جعفر عن أبیه علیه السلام أنه کره أن یشتری الرجل بدینار إلا درهم و إلا درهمین نسیئة و لکن یجعل ذلک بدینار إلا ثلثا و إلا ربعا و إلا سدسا أو شیئا یکون جزءا من الدینار2.

و فی القوی: عن السکونی، عن جعفر عن أبیه، عن علی علیهم السلام فی الرجل یشتری السلعة بدینار غیر درهم إلی أجل قال: فاسد فلعل الدینار یصیر بدرهم3.

و الظاهر أن النهی للاختلاف الذی کان فی تغییر قیمة الدراهم، و یمکن أن یکون علی الکراهة و یکون محمولا علی قیمة الوقت، و الاحتیاط فی الترک.

باب اللقطة

بضم اللام و فتح القاف اسم المال الملقوط أی الموجود و یسکن القاف «و الضالة»

الحیوان .

ص:330


1- (1-2-3) التهذیب باب بیع الواحد بالاثنین إلخ خبر 110-108-109.

جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَأْکُلُ مِنَ الضَّالَّةِ إِلاَّ الضَّالُّونَ.

وَ فِی رِوَایَةِ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیْهِ قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ اللُّقَطَةَ فَإِنَّهَا ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ وَ هِیَ حَرِیقٌ مِنْ حَرِیقِ جَهَنَّمَ.

«روی أبو عبد الله محمد بن خالد رضی الله عنه» فی الصحیح کالشیخ(1)

«عن وهب بن وهب» الضعیف، لکن کتابه معتمد الطائفة «عن جعفر بن محمد عن أبیه علیه السلام» و فی یب قال: سألته عن جعل الآبق و الضالة قال: لا بأس «و قال لا یأکل الضالة إلا الضالون» یمکن أن یکون المراد بالضالة، الحیوان أو الأعم و یحمل علی عدم التعریف کما رواه الشیخ فی القوی، عن جراح المدائنی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال، الضوال لا یأکلها إلا الضالون إذا لم یعرفوها(2) و یمکن حمله علی الأعم من الکراهة و الحرمة بأن یکون مع عدم التعریف و قصده حراما و مع القصد مکروها سیما الحیوان.

«و فی روایة مسعدة بن زیاد» فی الصحیح «فإنها ضالة المؤمن» أی یمکن أن یکون ملقوط مؤمن فإیاکم أن تأخذوها إلا بقصد التعریف «و هی حریق من حریق جهنم» أو النار أی یوصل صاحبها إلیها کما قال الله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً (3).

و روی الکلینی، فی القوی عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان الناس فی الزمن الأول إذا وجدوا شیئا فأخذوه احتبس فلم یستطع أن یخطو حتی

ص:331


1- (1) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 32 من کتاب المکاسب.
2- (2) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 21.
3- (3) النساء - 10.

وَ سَأَلَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ - أَخَاهُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: عَنِ اللُّقَطَةِ یَجِدُهَا الْفَقِیرُ هُوَ فِیهَا بِمَنْزِلَةِ الْغَنِیِّ فَقَالَ نَعَمْ - قَالَ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَقُولُ هِیَ لِأَهْلِهَا لاَ تَمَسُّوهَا قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُصِیبُ دِرْهَماً أَوْ ثَوْباً أَوْ دَابَّةً کَیْفَ یَصْنَعُ قَالَ یُعَرِّفُهَا سَنَةً فَإِنْ لَمْ یَعْرِفْ جَعَلَهَا فِی عَرْضِ مَالِهِ حَتَّی یَجِیءَ طَالِبُهَا فَیُعْطِیَهَا إِیَّاهُ وَ إِنْ مَاتَ

یرمی به فیجیء طالبه من بعده فیأخذه و إن الناس قد اجترءوا علی ما هو أکثر من ذلک و سیعود کما کان(1) أی فی زمان القائم علیه السلام.

و روی الشیخ فی الحسن کالصحیح، عن الحسین بن أبی العلاء قال: ذکرنا لأبی عبد الله علیه السلام اللقطة فقال: لا تعرض لها فإن الناس لو ترکوها لجأ صاحبها حتی یأخذها(2).

«و سأل علی بن جعفر» فی الصحیح «فقال. نعم» أی یجب علیه التعریف سنة و لا یقول: إنی فقیر و رزقنی الله هذه «لا تمسوها» أی بدون قصد التعریف أو للکراهة «یعرفها سنة» و المشهور بین الأصحاب أنه یعرف فی المجامع فی الأسبوع الأول کل یوم و فی بقیة أسابیع الشهر فی کل أسبوع یوما و فی بقیة السنة فی کل شهر مرة فیصیر المجموع أحد و عشرین مرة و لم نقف علی مستندهم، و ربما یقال: إنه إذا أعرف هکذا یصدق عرفا أنه عرف سنة، و الأحوط أن یعرف کل أسبوع إلی انقضاء السنة.

«فإن لم یعرف جعلها فی عرض ماله» أی یجوز له التملک و الإمساک أمانة «حتی یجیء طالبها فیعطیها إیاه» مع البقاء و إلا فالمثل إن کان مثلیا، و إلا

ص:332


1- (1) الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 1.
2- (2) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 8.

أَوْصَی بِهَا وَ هُوَ لَهَا ضَامِنٌ.

فالقیمة عند التصرف، و یمکن عند الرفع، و الأعلی «و إن مات» أی قرب موته «أوصی بها» وجوبا إن کان موجودا أو کان له مال «و هو لها ضامن» إن تصرف بقصد التملک.

و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن اللقطة قال: لا ترفعها فإن ابتلیت بها فعرفها سنة فإن جاء طالبها و إلا فاجعلها فی عرض مالک یجری علیها ما یجری علی مالک حتی یجیء لها طالب فإن لم یجئ لها طالب فأوص بها فی وصیتک و فی یب بزیادة (قال و سألته عن الورق یوجد فی دار فقال: إن کانت الدار معمورة فهی لأهلها و إن کانت خربة فأنت أحق بما وجدت(1).

و رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم مثله إلا فی قوله: و إن کانت خربة قد جلا عنها أهلها فالذی وجد المال أحق به - و رواه الشیخ أیضا فی الصحیح مثل الکلینی، و روی الشیخ فی الصحیح، عن علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر علیهما السلام قال: سألته عن اللقطة إذا کانت جاریة هل یحل فرجها لمن التقطها؟ قال: لا إنما یحل له بیعها بما أنفق علیها، و سألته عن الرجل یصیب درهما أو ثوبا إلی آخر ما فی المتن(2).

و فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی اللقطة یجدها الرجل

ص:333


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 11-5 و التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 5-9.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 37-3-1 - 4-7 و أورد الثالث و الخامس فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 2-3.

وَ رَوَی ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ وَجَدَ فِی بَیْتِهِ دِینَاراً فَقَالَ یَدْخُلُ مَنْزِلَهُ غَیْرُهُ فَقُلْتُ نَعَمْ کَثِیرٌ قَالَ هَذِهِ لُقَطَةٌ قُلْتُ وَ رَجُلٌ وَجَدَ فِی صُنْدُوقِهِ دِینَاراً قَالَ یُدْخِلُ أَحَدٌ یَدَهُ فِی صُنْدُوقِهِ غَیْرُهُ أَوْ یَضَعُ فِیهِ شَیْئاً قُلْتُ لاَ قَالَ فَهُوَ لَهُ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَجَاءٍ الْخَیَّاطِ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی الطَّیِّبِ

الفقیر أ هو فیها بمنزلة الغنی؟ قال، نعم و اللقطة یجدها الرجل و یأخذها قال. یعرفها سنة فإن جاء لها طالب و إلا فهی کسبیل ماله، و کان علی بن الحسین علیهما السلام یقول:

لأهله لا تمسوها.

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح، عن داود بن سرحان، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی اللقطة یعرفها سنة ثمَّ هی کسائر ماله.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبان. عن الحسین بن کثیر، عن أبیه قال: سأل رجل أمیر المؤمنین علیه السلام عن اللقطة فقال: یعرفها فإن جاء صاحبها دفعها إلیه و إلا حبسها حولا فإن لم یجیء صاحبها أو من یطلبها تصدق بها فإن جاء صاحبها بعد ما تصدق بها إن شاء اغترمها الذی کانت عنده و کان الأجر له فإن کره ذلک احتسبها و الأجر له،

«و روی ابن محبوب» فی الصحیح کالشیخین «عن جمیل بن صالح»

و یدل علی أنه إذا کان اللقطة فی مکان یدخل فیه غیره فهو کالصحراء و إن کان صندوقه، و علی أنه مخصوص به فی المختص و إن ظن أنه لیس له.

«و روی محمد بن عیسی» فی الصحیح و رواه الشیخ فی الصحیح، عن علی بن مهزیار (1)«عن محمد بن رجاء الخیاط» کما فی بعض النسخ، و فی الأکثر

ص:334


1- (1) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 27 و أورده الکافی أیضا باب لقطة الحرم خبر 4 من کتاب الحجّ و فیه محمّد بن رجاء الارجانی.

عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی کُنْتُ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَرَأَیْتُ دِینَاراً فَأَهْوَیْتُ إِلَیْهِ لآِخُذَهُ فَإِذَا أَنَا بِآخَرَ ثُمَّ بَحَثْتُ الْحَصَی فَإِذَا أَنَا بِثَالِثٍ فَأَخَذْتُهَا فَعَرَّفْتُهَا وَ لَمْ یَعْرِفْهَا أَحَدٌ فَمَا تَرَی فِی ذَلِکَ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی قَدْ فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتَ مِنْ أَمْرِ الدَّنَانِیرِ فَإِنْ کُنْتَ مُحْتَاجاً فَتَصَدَّقْ بِثُلُثِهَا وَ إِنْ کُنْتَ غَنِیّاً فَتَصَدَّقْ بِالْکُلِّ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی الْجَمَّالِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَنْ وَجَدَ ضَالَّةً فَلَمْ یُعَرِّفْهَا ثُمَّ وُجِدَتْ عِنْدَهُ (1) فَإِنَّهَا لِرَبِّهَا - وَ مِثْلُهَا مِنْ مَالِ الَّذِی کَتَمَهَا(2).

أحمد و هو غلط، و فی الرجال (محمد) من أصحاب الهادی علیه السلام و هو مخالف للمشهور بین الأصحاب من عدم تملک لقطة الحرم و یمکن أن یکون ذلک من ماله علیه السلام و کان یعلم أنه لیس له صاحب مؤمن.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی القوی کالصحیح (3)«عن صفوان الجمال (إلی قوله) و مثلها» کما فی فی، و فی یب (أو مثلها) أی مع التلف و ظاهرهما أنه یغرم المثل عقوبة للتقصیر فی التعریف و لیس ببعید و أقل مراتبه، الاستحباب، و یحتمل أن یکون الواو بمعنی (أو) کما فی قوله تعالی: مَثْنی وَ ثُلاثَ (4).

ص:335


1- (1) أی لم یعرفها الواجد و فقدت عنده فهو ضامن لصاحبها.
2- (2) أی من مال واجد الضالة الذی کتمها و لم یعرفها.
3- (3) الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 17 و التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 20.
4- (4) النساء - 3.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی الْعَلاَءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ وَجَدَ مَالاً فَعَرَّفَهُ حَتَّی إِذَا مَضَتِ السَّنَةُ اشْتَرَی بِهَا خَادِماً فَجَاءَ طَالِبُ الْمَالِ فَوَجَدَ الْجَارِیَةَ الَّتِی اشْتَرَاهَا بِالدَّرَاهِمِ هِیَ ابْنَتُهُ قَالَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَأْخُذَ إِلاَّ الدَّرَاهِمَ وَ لَیْسَ لَهُ الاِبْنَةُ إِنَّمَا لَهُ رَأْسُ مَالِهِ إِنَّمَا کَانَتِ ابْنَتُهُ مَمْلُوکَةَ قَوْمٍ.

وَ رَوَی أَبُو خَدِیجَةَ سَالِمُ بْنُ مُکْرَمٍ الْجَمَّالُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ سَأَلَهُ ذَرِیحٌ: عَنِ الْمَمْلُوکِ یَأْخُذُ اللُّقَطَةَ فَقَالَ مَا لِلْمَمْلُوکِ وَ اللُّقَطَةِ الْمَمْلُوکُ لاَ یَمْلِکُ مِنْ نَفْسِهِ شَیْئاً فَلاَ یَعْرِضُ لَهَا الْمَمْلُوکُ فَإِنَّهُ یَنْبَغِی لِلْحُرِّ أَنْ یُعَرِّفَهَا سَنَةً فِی مَجْمَعٍ فَإِنْ جَاءَ طَالِبُهَا دَفَعَهَا إِلَیْهِ وَ إِلاَّ کَانَتْ مِنْ مَالِهِ فَإِنْ مَاتَ کَانَتْ مِیرَاثاً لِوُلْدِهِ وَ لِمَنْ وَرِثَهُ فَإِنْ جَاءَ طَالِبُهَا بَعْدَ ذَلِکَ دَفَعُوهَا إِلَیْهِ.

وَ سَأَلَهُ دَاوُدُ بْنُ أَبِی یَزِیدَ: عَنِ الْإِدَاوَةِ وَ النَّعْلَیْنِ وَ السَّوْطِ یَجِدُهُ الرَّجُلُ فِی

«و روی عن أبی العلاء» فی القوی و لم یذکر، و الشیخان فی القوی(1)

«قال لیس له أن یأخذ إلا الدراهم» لأن الدراهم بقصد التملک صارت ماله، و کذا ما یتبعه و لا ینعتق الجاریة علی صاحبها لأنه لیس بمالک لها حتی تنعتق علیها لکونها بنته.

«و روی أبو خدیجة» فی القوی کالکلینی و الشیخ فی الحسن کالصحیح(2)

و یدل علی أنه لیس للمملوک أن یأخذ اللقطة لما یلزمها من توابعها و هو لیس بأهل لشیء من ذلک کما قال تعالی: عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ (3) و أشار علیه السلام إلیها «و سأله داود بن أبی یزید» فی الصحیح و رواه الشیخ فی القوی، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن النعلین و الإدواة (أی المطهرة)

ص:336


1- (1) الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 8 و لم نجده فی یب.
2- (2) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 37 و الکافی باب النوادر خبر 23 و لم نجده فی یب.
3- (3) النحل - 75.

اَلطَّرِیقِ أَ یَنْتَفِعُ بِهِ قَالَ لاَ یَمَسَّهُ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ بَأْسَ بِلُقَطَةِ الْعَصَا وَ الشِّظَاظِ وَ الْوَتِدِ وَ الْحَبْلِ وَ الْعِقَالِ وَ أَشْبَاهِهِ.

: وَ سُئِلَ عَنِ الشَّاةِ الضَّالَّةِ بِالْفَلاَةِ فَقَالَ لِلسَّائِلِ هِیَ لَکَ أَوْ لِأَخِیکَ أَوْ لِلذِّئْبِ قَالَ وَ مَا أُحِبُّ أَنْ أَمَسَّهَا وَ عَنِ الْبَعِیرِ الضَّالِّ أَیْضاً قَالَ مَا لَکَ وَ لَهُ بَطْنُهُ وِعَاؤُهُ وَ خُفُّهُ حِذَاؤُهُ وَ کَرِشُهُ سِقَاؤُهُ خَلِّ عَنْهُ.

و السوط یجده الرجل فی الطریق أ ینتفع به؟ قال: لا یمسه(1) و فهم بعض الأصحاب إن عدم المس لکونها جلودا مطروحة، و یمکن أن یکون لکثرة النفع و هو الأظهر حتی یجیء ملاکها و یأخذها «و قال علیه السلام» روی الشیخان فی الحسن کالصحیح عن حریز، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس بلقطة العصا، و الشظاظ و الوتد، و الحبل و العقال، و أشباهه - قال: و قال أبو جعفر علیه السلام: لیس لهذا طالب (أی لحقارتها)، (و الشظاظ) خشبة محدودة الطرف تدخل فی عروتی الجوالق یجمع بینهما عند حملها علی البعیر.

«و سئل عن الشاة إلخ» روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: جاء رجل إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول الله:

إنی وجدت شاة فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: هی لک أو لأخیک أو للذئب، فقال: یا رسول الله إنی وجدت بعیرا فقال: معه حذاؤه و سقایة، حذاؤه خفه، و کرشه سقایة فلا تهجه(2)

و الکرش بالکسر و ککتف لکل مجتر بمنزلة المعدة للإنسان.

ص:337


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 22 و 18 15 و 20 و 21 و أورد الأربعة الأخیرة فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 15 و 12 و 13 و 16.
2- (2) أی لا تحرکه من موضعه و لا تتعرض بحاله بل دعه حتّی یسیر.

......... و روی الشیخان فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

من أصاب مالا أو بعیرا فی فلاة من الأرض قد کلت و قامت و سیبها صاحبها مما (أو لما) یتبعه فأخذها غیره فأقام علیها و أنفق نفقة حتی أحیاها من الکلام و من الموت فهی له و لا سبیل له علیها، و إنما هی مثل الشیء المباح.

و فی القوی، عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أمیر المؤمنین علیه السلام کان یقول فی الدابة إذا سرحها أهلها أو عجزوا عن علفها أو نفقتها فهی للذی أحیاها قال: و قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل ترک دابته بمضیعة فقال: إن کان ترکها فی کلاء و ماء و أمن فهی له یأخذها متی شاء و إن ترکها فی غیر کلاء و ماء فهی لمن أحیاها.

و روی الشیخ فی الصحیح عن معاویة بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سأل رجل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الشاة الضالة بالفلاة فقال للسائل هی لک أو لأخیک أو للذئب (أی إن لم تأخذها أو أخوک، أخذها الذئب) قال: و ما أحب أن أمسها قال:

و سأل عن البعیر الضال فقال للسائل مالک و له خفه حذاؤه، و کرشه سقایة، خل عنه(1)

و یمکن أن یکون هذه عبارة المتن.

و فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال. جاء رجل إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول الله إنی وجدت شاة فقال: هی لک أو لأخیک أو للذئب فقال:

إنی وجدت بعیرا فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: خفه حذاؤه، و کرشه سقایة - فلا تهجه.

ص:338


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 25 و 24 و 33.

وَ رُوِیَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اللُّقَطَةِ وَ أَنَا أَسْمَعُ فَقَالَ تُعَرِّفُهَا سَنَةً فَإِنْ وَجَدْتَ صَاحِبَهَا وَ إِلاَّ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهَا. یَعْنِی لُقَطَةَ غَیْرِ الْحَرَمِ

وَ رَوَی السَّکُونِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَضَی عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی رَجُلٍ تَرَکَ دَابَّتَهُ مِنْ جَهْدٍ قَالَ إِنْ تَرَکَهَا فِی کَلَإٍ وَ مَاءٍ وَ أَمْنٍ فَهِیَ لَهُ یَأْخُذُهَا حَیْثُ أَصَابَهَا وَ إِنْ تَرَکَهَا فِی خَوْفٍ وَ غَیْرِ مَاءٍ وَ لاَ کَلَإٍ فَهِیَ لِمَنْ أَصَابَهَا.

«و روی، عن حنان بن سدیر» فی الموثق کالشیخ علی الظاهر «یعنی لقطة غیر الحرم» الظاهر أنه من کلام المصنف یعنی أن لقطة الحرم لا یجوز تملکه، بل یجب حفظه حتی یجیء صاحبها و یحتمل أن یکون المراد بالاستثناء أنه لا یجب رد لقطة مطلقا، بل یجوز تملک المطلس(1) کما سیجیء.

«و روی السکونی» فی القوی کالشیخین (2)«فهی لمن أصابها» لأنه أعرض عنها و به خرج عن ملکه سیما بالنظر إلی البعیر کما هو المشاهد، و روی الشیخ فی الصحیح، عن البزنطی قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن الرجل یصید (أو یصطاد) الطیر الذی یسوی دراهم کثیرة و هو مستوی الجناحین و هو یعرف صاحبه أ یحل له إمساکه؟ فقال: إذا عرف صاحبه رده علیه و إن لم یکن یعرف و ملک جناحیه فهو له و إن جاءک طالب لا تتهمه رد علیه.

و فی القوی کالصحیح، عن ابن أبی یعفور قال: قال أبو عبد الله علیه السلام جاء رجل من أهل المدینة فسألنی عن رجل أصاب شاة قال: فأمرته أن یحبسها عنده ثلاثة أیام

ص:339


1- (1) الدینار الاطلس الذی لا نقش فیه و المطلس مثله و فی الحدیث ان وجدت دینارا مطلسا فهو لک لا تعرفه (مجمع البحرین).
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 17 و 25 و 35 و 32 و 42 و أورد الأول فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 14.

وَ رُوِیَ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ جُعْلِ الْآبِقِ وَ الضَّالَّةِ قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: فِی الضَّالَّةِ یَجِدُهَا الرَّجُلُ فَیَنْوِی أَنْ یَأْخُذَ لَهَا جُعْلاً فَتَنْفُقُ قَالَ هُوَ ضَامِنٌ لَهَا فَإِنْ لَمْ یَنْوِ أَنْ یَأْخُذَ لَهَا جُعْلاً فَنَفَقَتْ فَلاَ ضَمَانَ عَلَیْهِ.

و یسأل عن صاحبها فإن جاء صاحبها و إلا باعها و تصدق بثمنها.

«و روی، عن وهب بن وهب» فی القوی کالشیخ «عن جعل» العبد «الآبق» و الحیوان أو الأعم «الضالة» بأن قال: من وجده فله کذا ثمَّ سعی حتی وجده أو المقرر شرعا مثل ما رواه الشیخ فی القوی، عن مسمع عن أبی عبد الله علیه السلام قال. إن النبی صلی الله علیه و آله و سلم جعل فی جعل الآبق دینارا إذا أخذه فی مصره و إن أخذه فی غیر مصره فأربعة دنانیر.

و فی الموثق کالصحیح عن السکونی عن جعفر عن أبیه عن آبائه علیهم السلام أن علیا علیه السلام اختصم إلیه رجل أخذ عبدا آبقا و کان معه أو عنده ثمَّ هرب منه قال علی علیه السلام یحلف بالله الذی لا إله إلا هو ما سلبه ثیابه و لا شیئا مما کان معه و علیه، و لا باعه و لا داهن فی إرساله فإذا حلف برئ من الضمان(1).

و فی الموثق، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد عن أبیه عن علی علیهم السلام فی رجل أخذ آبقا فأبق منه قال: لیس علیه شیء.

«و روی عن الحسین بن زید» فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی القوی «فتنفق» أی تهلک «فلا ضمان علیه» لأنه محسن، و ما علی المحسنین من سبیل.

ص:340


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 40 و 41 و 13 و 31 و 10 و 11 و أورد الثالث فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 9.

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی کِتَابٍ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی جَزُوراً أَوْ بَقَرَةً أَوْ شَاةً أَوْ غَیْرَهَا لِلْأَضَاحِیِّ أَوْ غَیْرِهَا فَلَمَّا ذَبَحَهَا وَجَدَ فِی جَوْفِهَا صُرَّةً فِیهَا دَرَاهِمُ أَوْ دَنَانِیرُ أَوْ جَوَاهِرُ أَوْ غَیْرُ ذَلِکَ مِنَ الْمَنَافِعِ لِمَنْ یَکُونُ ذَلِکَ وَ کَیْفَ یَعْمَلُ بِهِ فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَرِّفْهَا الْبَائِعَ فَإِنْ لَمْ یَعْرِفْهَا فَالشَّیْ ءُ لَکَ رَزَقَکَ اللَّهُ إِیَّاهُ.

«و روی عبد الله بن جعفر الحمیری» فی الصحیح کالشیخین «قال: سألته علیه السلام فی کتاب» أی کتبت إلی العسکری علیه السلام أو صاحب الأمر علیه السلام أسأله و فیهما کتبت إلی الرجل علیه السلام أسأله، و یدل علی وجوب تعریف البائع، و الظاهر الاکتفاء إلی بائع باعه و لا یحتاج إلی بائع البائع، و هکذا کما ذکره جماعة لعموم البائع و إن کان أحوط.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: سألت أبا إبراهیم علیه السلام عن رجل نزل بعض بیوت مکة فوجد فیها نحوا من سبعین درهما مدفونة فلم تزل معه و لم یذکرها حتی قدم الکوفة کیف یصنع؟ قال: یسأل عنها أهل المنزل لعلهم یعرفونها، قلت: فإن لم یعرفوها؟ قال: یتصدق بها.

و فی الموثق کالصحیح، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن اللقطة فأرانی خاتما فی یده من فضة قال: إن هذا مما جاء به السیل و أنا أرید أن أتصدق به - و یمکن أن یکون لبسه علیه السلام للتعریف.

و روی الشیخان فی القوی، عن أبی بصیر عن أبی جعفر علیه السلام قال: من وجد شیئا فهو له (أی بعد التعریف) فلیتمتع به حتی یأتیه طالبه فإذا جاء طالبه رده إلیه(1).

ص:341


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 14-34-38 39-28 و أورد الأول فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 10.

......... و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن أبان بن تغلب قال: أصبت یوما ثلاثین دینارا فسألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذلک فقال لی أین أصبته؟ قال: فقلت له: کنت منصرفا إلی منزلی فأصبتها قال: فقال صراطی المکان الذی أصبت فیه فعرفه فإن جاء طالب بعد ثلاثة أیام فأعطه و إلا تصدق به فیمکن أن یکون التسهیل للتفویض أو بعلمه علیه السلام بأنه لا یوجد له صاحب خصوصا فی مثل المدینة عند مجیء الحاج.

و فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قضی علی علیه السلام فی رجل وجد ورقا فی خربة، أن یعرفها فإن وجد من یعرفها و إلا تمتع بها - فیمکن أن یکون بعد السنة.

و فی الموثق کالصحیح، عن هارون بن خارجة، عن أبی عبد الله علیه السلام فی المال یوجد کنزا یؤدی زکاته؟ قال: لا قلت: و إن کثر؟ قال و إن کثر، فأعدتها علیه ثلاث مرات - و لا یدل علی عدم وجوب الخمس، و یمکن أن یکون عدم ذکره للخمس لأنه کان یعلم الراوی أو لوجود من یتقیه علیه السلام.

و فی الصحیح، عن یونس بن عبد الرحمن قال: سأل أبو الحسن الرضا علیه السلام و أنا حاضر فقال: جعلت فداک تأذن لی فی السؤال؟ فإن لی مسائل فقال سل عما شئت، قال له: جعلت فداک: رفیق کان لنا بمکة فرحل عنها إلی منزله و رحلنا إلی منازلنا، فلما أن صرنا فی أوائل بعض الطریق أصبنا بعض متاعه معنا فأی شیء نصنع به؟ قال: فقال تحملونه حتی تحملوه إلی الکوفة قال: لسنا نعرفه و لا نعرف بلده کیف نصنع؟ قال: إذا کان کذا فبعه و تصدق بثمنه قال له علی من جعلت فداک؟ قال: علی أهل الولایة.

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن سعید بن عمر الجعفی (الخثعمی - خ ل یب) قال: خرجت إلی مکة و أنا من أشد الناس حالا فشکوت إلی أبی عبد الله علیه السلام فلما

ص:342

وَ رَوَی الْحَجَّالُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّی قَدْ أَصَبْتُ مَالاً وَ إِنِّی قَدْ خِفْتُ فِیهِ عَلَی نَفْسِی فَلَوْ أَصَبْتُ صَاحِبَهُ دَفَعْتُهُ إِلَیْهِ وَ تَخَلَّصْتُ مِنْهُ قَالَ لَهُ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَصَبْتَهُ کُنْتَ تَدْفَعُ إِلَیْهِ قَالَ إِی وَ اللَّهِ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلاَ وَ اللَّهِ مَا لَهُ صَاحِبٌ غَیْرِی قَالَ وَ اسْتَحْلَفَهُ أَنْ یَدْفَعَ إِلَی مَنْ یَأْمُرُهُ قَالَ فَحَلَفَ قَالَ اذْهَبْ فَاقْسِمْهُ فِی إِخْوَانِکَ وَ لَکَ الْأَمَانُ فِیمَا خِفْتَ قَالَ فَقَسَمَهُ بَیْنَ إِخْوَانِهِ. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ کَانَ ذَلِکَ بَعْدَ تَعْرِیفِهِ سَنَةً.

خرجت من عنده فوجدت علی بابه کیسا فیه سبعمائة دینار فرجعت إلیه من فوری ذلک فأخبرته فقال: یا سعید اتق الله و عرفه فی المشاهد و کنت رجوت أن یرخص لی فیه فخرجت و أنا مغتم فأتیت منی فتنحیت عن الناس و تقصیت حتی أتیت الماورقة (و فی یب، الماقوفة أی محل الوقوف) فنزلت فی بیت متنحیا عن الناس ثمَّ قلت:

من یعرف الکیس؟ قال فأول صوت صوته (صوت - یب) إذا رجل، علی رأسی یقول: أنا صاحب الکیس قال: فقلت فی نفسی أنت فلا کنت (أی دعوت علیه) قلت ما علامة الکیس؟ فأخبرنی بعلامته فدفعته إلیه قال فتنحی ناحیة فعدها فإذا الدنانیر علی حالها ثمَّ عد منها سبعین دینارا فقال: خذها حلالا خیر من سبعمائة حراما فأخذتها ثمَّ دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فأخبرته کیف تنحیت و کیف صنعت، فقال: أما إنک حین شکوت إلی أمرنا لک بثلاثین دینارا، یا جاریة هاتیها فأخذتها و أنا من أحسن قومی حالا(1)

«و روی الحجال» الثقة، و لم یذکر، لکن رواه الشیخان فی الصحیح علی الظاهر «قال مصنف هذا الکتاب» لا یحتاج إلیه فإنه کان منه علیه السلام و حلف أنه منه.

ص:343


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 6-7 و أورد الأول فی التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 10.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَفْضَلُ مَا یَسْتَعْمِلُهُ الْإِنْسَانُ فِی اللُّقَطَةِ إِذَا وَجَدَهَا أَلاَّ یَأْخُذَهَا وَ لاَ یَتَعَرَّضَ لَهَا فَلَوْ أَنَّ النَّاسَ تَرَکُوا مَا یَجِدُونَهُ لَجَاءَ صَاحِبُهُ فَأَخَذَهُ. وَ إِنْ کَانَتِ اللُّقَطَةُ دُونَ دِرْهَمٍ فَهِیَ لَکَ لاَ تُعَرِّفْهَا.

«و قال الصادق علیه السلام» قد تقدم فی الأخبار ما یدل علی ذلک سیما فی خبر الحسین بن أبی العلاء.

«و إن کانت اللقطة إلخ» روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن محمد بن أبی حمزة، عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سألته عن اللقطة قال: تعرف سنة قلیلا کان أو کثیرا قال و ما کان دون الدرهم فلا یعرف(1).

«فإن وجدت إلخ» روی الکلینی و الشیخ فی القوی عن الفضیل بن غزوان قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فقال له الطیار إن ابنی حمزة وجد دینارا فی الطواف قد انسحق کتابته قال: هو له(2) یمکن أن یکون مختصا به لعلمه علیه السلام أنه کان من خارجی أو ناصبی فیشکل التعدی مع العمومات.

و ما رواه الشیخ فی الموثق، عن علی بن أبی حمزة، عن العبد الصالح موسی بن جعفر علیهما السلام قال: سألته عن رجل وجد دینارا فی الحرم فأخذه قال: بئس ما صنع ما کان ینبغی له أن یأخذه، قال: قلت: قد ابتلی بذلک قال یعرفه، قلت: فإنه قد عرفه فلم یجد له باغیا فقال: یرجع إلی بلده فیتصدق به علی أهل بیت من المسلمین، فإن جاء طالبه

ص:344


1- (1) الکافی باب اللقطة و الضالة خبر 4 و التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 2.
2- (2) الکافی باب لقطة الحرم خبر 3 من کتاب الحجّ و التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 26 و باب من الزیادات فی فقه الحجّ خبر 108 من کتاب الحجّ.

وَ إِنْ وَجَدْتَ فِی الْحَرَمِ دِینَاراً مُطَلَّساً فَهُوَ لَکَ لاَ تُعَرِّفْهُ وَ إِنْ وَجَدْتَ طَعَاماً فِی مَفَازَةٍ فَقَوِّمْهُ عَلَی نَفْسِکَ لِصَاحِبِهِ ثُمَّ کُلْهُ فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهُ فَرُدَّ عَلَیْهِ الْقِیمَةَ وَ إِنْ وَجَدْتَ لُقَطَةً فِی دَارٍ وَ کَانَتْ عَامِرَةً فَهِیَ لِأَهْلِهَا وَ إِنْ کَانَتْ خَرَاباً فَهِیَ

فهو له ضامن(1).

و تقدم فی (فی) الحسن کالصحیح، عن حریز عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: لا تحل لقطتها إلا لمنشد.

و فی الصحیح، عن إبراهیم بن عمر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: اللقطة لقطتان لقطة الحرم تعرف سنة فإن وجدت صاحبها و إلا تصدقت بها، و لقطة غیرها تعرف سنة فإن جاء صاحبها، و إلا فهی کسبیل مالک(2).

و فی القوی عن فضیل بن یسار قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یجد اللقطة فی الحرم قال: لا یمسها و أما أنت فلا بأس لأنک تعرفها(3).

«و إن وجدت» روی الکلینی و الشیخ فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام سئل عن سفرة وجدت فی الطریق مطروحة، کثیر - لحمها و خبزها و جبنها و بیضها و فیها سکین؟ قال أمیر المؤمنین علیه السلام: یقوم ما فیها ثمَّ یؤکل لأنه یفسد لیس له بقاء فإن جاء طالبها غرموا له الثمن، قیل یا أمیر المؤمنین

ص:345


1- (1) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 29.
2- (2) الکافی باب لقطة الحرم خبر 1 و التهذیب باب من الزیادات فی فقه الحجّ خبر 110.
3- (3) الکافی باب لقطة الحرم خبر 1 و التهذیب باب من الزیادات فی فقه الحجّ خبر 105.

لِمَنْ وَجَدَهَا.

بَابُ مَا یَکُونُ حُکْمُهُ حُکْمَ اللُّقَطَةِ

رَوَی سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیُّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ النَّخَعِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَوْدَعَهُ رَجُلٌ مِنَ اللُّصُوصِ دَرَاهِمَ أَوْ مَتَاعاً وَ اللِّصُّ مُسْلِمٌ فَهَلْ یَرُدُّهُ عَلَیْهِ قَالَ لاَ یَرُدُّهُ عَلَیْهِ فَإِنْ أَمْکَنَهُ أَنْ یَرُدَّهُ عَلَی صَاحِبِهِ فَعَلَ وَ إِلاَّ کَانَ فِی یَدِهِ بِمَنْزِلَةِ اللُّقَطَةِ یُصِیبُهَا فَیُعَرِّفُهَا حَوْلاً فَإِنْ أَصَابَ صَاحِبَهَا وَ إِلاَّ تَصَدَّقَ بِهَا فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهَا بَعْدَ ذَلِکَ خُیِّرَ بَیْنَ الْأَجْرِ وَ الْغُرْمِ فَإِنِ اخْتَارَ الْأَجْرَ

لا ندری سفرة مسلم أو سفرة مجوسی؟ فقال هم فی سعة حتی یعلموا،(1) و یدل علی طهارة اللحم المطروح.

«و إن وجدت» تقدم فی صحیحة محمد بن مسلم.

باب ما یکون حکمه حکم اللقطة

«روی سلیمان بن داود المنقری» فی القوی و الشیخ فی الموثق(2)

«عن حفص بن غیاث النخعی إلی قوله بمنزلة اللقطة» ظاهره الخیار بین التملک و الصدقة و الحفظ أصالة و إن کان الأحوط الصدقة للأمر بها و إن کان الأظهر أنه فرد کما تقدم فی أخبار اللقطة من تجویز التملک فی بعض الأخبار و من الأمر بالصدقة فی

ص:346


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 167 و الکافی باب نوادر خبر 2 من کتاب الاطعمة.
2- (2) التهذیب باب اللقطة و الضالة خبر 30 و الکافی باب النوادر خبر 21 من کتاب المعیشة.

فَلَهُ الْأَجْرُ وَ إِنِ اخْتَارَ الْغُرْمَ غَرِمَ لَهُ وَ کَانَ الْأَجْرُ لَهُ.

بَابُ الْهَدِیَّةِ

قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْهَدِیَّةُ فِی التَّوْرَاةِ غَافِرٌ عَیْناً.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: تَهَادَوْا تَحَابُّوا.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْهَدِیَّةُ تَسُلُّ السَّخَائِمَ.

بعضها لکونه أفضل الأفراد «و کان الأجر له» یفهم منه أن الصدقة یمکن أن یکون مجهول الصاحب و ینکشف بعده و إن کان معلوما لله و الأمر معه تعالی.

باب الهدیة

«قال الصادق علیه السلام: الهدیة فی التوراة عاقر عینا» الظاهر أنها کلمة عبرانیة تدل علی فضل الهدیة و لهذا قرأ بالاختلاف الکثیرة و قرأ "غافر عیبا" أی یستر العیب و کذا فی الأصل کأنه یعمی العین عن رؤیة العیوب و کذا "عاقر عیبا" أی یدفع العیوب و کذا بالعین المهملة و الفاء أی یمحو العیب فی التراب أو العین فیه، و الأول أظهر.

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی بإسناده عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم(1) قال «تهادوا تحابوا» أی ابعثوا الهدیة إلی أنفسکم حتی یحصل المحبة، و یمکن أن یکون المراد الأمر بالمحبة و کان یستلزمه الأول "فإنها تذهب بالضغائن" تتمة الخبر و لم ینقله المصنف أی الهدیة تذهب العداوة و الحقد.

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال

ص:347


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الهدیة خبر 14-7-13 من کتاب المعیشة.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: نِعْمَ الشَّیْ ءُ الْهَدِیَّةُ أَمَامَ الْحَاجَةِ.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَوْ دُعِیتُ إِلَی کُرَاعٍ لَأَجَبْتُ وَ لَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ.

کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل الهدیة و لا یأکل الصدقة و یقول: تهادوا فإن الهدیة تسل السخائم أی تنزع الحقد و العداوة (و تجلی ضغائن العداوة) بمنزلة التفسیر له.

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: تهادوا بالنبق تحیی المودة و الموالاة - "و النبق" حمل السدر - یمکن أن یکون فردا خفیا کأنه قال صلی الله علیه و آله و سلم: تهادوا و لو بالنبق، أو یکون له بخصوصه مزیة.

«و قال علیه السلام: نعم الشیء الهدیة أمام الحاجة» و الظاهر أنه من کلمات النبی صلی الله علیه و آله و سلم الموجزة و یستثنی منه الرشوة، و الفرق بینهما فی کثیر من المواضع مشکل فکلما کان الغرض حکم الحاکم سواء کان بحق أو باطل له أو لخصمه فهو حرام و کلما کان هدیة لمحض العوض أکثر منها فهو من الربا الذی یؤکل و ما هو بحرام، و کلما کان للتوسل إلی محرم کالهدیة للمناصب المحرمة فهو حرام و إن لم یسم رشوة و کلما کان الغرض لله تعالی فقط فلا ریب فی أنه حسن یستحق به الثواب.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لو دعیت إلی کراع لأجبت» و الکراع بالضم ما دون الرکبة إلی الساق، و جانب مستطیل من الحرة حوالی المدینة فیحتمل أن یکون المراد الأول و یکون کنایة عن القلة، و الثانی و یکون عبارة عن طول المسافة أی لا أرد دعوة المؤمن للضیافة و لو کانت المسافة طویلة و لو کان المدعو إلیه قلیلا - و نقل أنه قال صلی الله علیه و آله و سلم: لو دعیت إلی کراع لکراع لأجبت «و لو أهدی إلی کراع لقبلت» سیجیء هذا الخبر فی وصایا النبی صلی الله علیه و آله و سلم لعلی علیه السلام.

و روی الکلینی بإسناده عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لو أهدی إلی کراع لقبلته(1).

ص:348


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الهدیة خبر 9-8-11 من کتاب المعیشة.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَجِّلُوا رَدَّ ظُرُوفِ الْهَدَایَا فَإِنَّهُ أَسْرَعُ لِتَوَاتُرِهَا.

: وَ کَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَرُدُّ الطِّیبَ وَ الْحَلْوَاءَ.

: وَ أُتِیَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِهَدِیَّةِ النَّیْرُوزِ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا هَذَا قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْیَوْمُ النَّیْرُوزُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اصْنَعُوا لَنَا کُلَّ یَوْمٍ نَیْرُوزاً.

وَ رُوِیَ أَنَّهُ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: نَیْرُوزُنَا کُلُّ یَوْمٍ.

وَ رَوَی ثُوَیْرُ بْنُ أَبِی فَاخِتَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: أَهْدَی کِسْرَی

و قال صلی الله علیه و آله و سلم: من تکرمة الرجل لأخیه المسلم أن یقبل تحفته و یتحفه بما عنده و لا یتکلف له شیئا.

و بإسناده، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: لأن أهدی لأخی المسلم هدیة تنفعه أحب إلی من أن أتصدق بمثلها.

«و قال صلی الله علیه و آله و سلم» الظاهر أنه خبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم و هو مجرب.

«و کان صلی الله علیه و آله و سلم لا یرد الطیب و الحلواء» أی کل ما یکون حلوا کالتمر و شبهه أو المعمول منه المشهور، «اصنعوا کل یوم لنا نیروزا» مطائبة منه علیه السلام و یدل علی أن النیروز لا شرف له إلا بالحلواء، لکن خبر معلی بن خنیس و غیره یدل علی شرفه و کفی به شرفا و فضلا أنه کان یوم جلوسه علیه السلام للخلافة و کان فیه قتل عثمان علیه اللعنة.

«و روی أنه قال: نوروزنا کل یوم» أی کل یوم فهو جدید یجب شکره أو کل یوم نعمل فیه العبادة و یحصل القرب فهو نوروز و هو لنا کل یوم کما قال العارف:

عارفان در دمی دو عید کنند.

«و روی ثویر بن أبی فاختة» فی الحسن کالصحیح «عن أبیه» و لا یعرف حاله «عن علی علیه السلام» و قبوله لهدایاهم مشهور .

ص:349

لِلنَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَبِلَ مِنْهُ وَ أَهْدَی قَیْصَرُ لِلنَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَبِلَ مِنْهُ وَ أَهْدَتْ لَهُ الْمُلُوکُ فَقَبِلَ مِنْهُمْ.

_ (فأما) ما رواه الکلینی فی الصحیح عن ابن محبوب، عن إبراهیم الکرخی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لو أهدی إلی کراع لقبلت و کان ذلک من الدین و لو أن کافرا أو منافقا أهدی إلی وسقا ما قبلت و کان ذلک من الدین، أبی الله تعالی لی زبد المشرکین و المنافقین و طعامهم(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن أبی بکر الحضرمی، عن أبی عبد الله قال:

کانت العرب فی الجاهلیة علی فرقتین، الحل و الحمس فکانت الحمس قریشا و کانت الحل سائر العرب فلم یکن أحد من الحل إلا و له حرمی من الحمس و من لم یکن له حرمی من الحمس لم یترک أن یطوف بالبیت إلا عریانا و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حرمیا لعیاض بن حمار المجاشعی و کان عیاض رجلا عظیم الخطر و کان قاضیا لأهل عکاظ فی الجاهلیة فکان عیاض إذا دخل مکة ألقی عنه ثیاب الذنوب و الرجاسة و أخذ ثیاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لطهرها فلبسها فطاف بالبیت ثمَّ یردها علیه إذا فرغ من طوافه، فلما أن ظهر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أتاه عیاض بهدیة فأبی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن یقبلها و قال: یا عیاض لو أسلمت لقبلت هدیتک إن الله عز و جل أبی لی زبد المشرکین ثمَّ إن عیاضا بعد ذلک أسلم و حسن إسلامه فأهدی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هدیة فقبلها منه (فیمکن) أن یکون مخصوصا بالملوک رجاء لإسلامهم، و الظاهر أن هذا من خصائص الرسول صلی الله علیه و آله و سلم کما سیجیء.

ص:350


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الهدیة ذیل خبر 2-3 من کتاب المعیشة.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عُدْ مَنْ لاَ یَعُودُکَ وَ أَهْدِ إِلَی مَنْ لاَ یُهْدِی إِلَیْکَ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْهَدِیَّةُ ثَلاَثٌ هَدِیَّةُ مُکَافَأَةٍ وَ هَدِیَّةُ مُصَانَعَةٍ وَ هَدِیَّةٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ لَهُ الضَّیْعَةُ الْکَبِیرَةُ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْمِهْرَجَانِ وَ النَّیْرُوزِ أَهْدَوْا

«و قال علیه السلام عد» من العیادة «و اهد» من الهدیة، و روی الأخبار المتواترة فی هذا الباب و أنهما من مکارم الأخلاق.

«و قال الصادق علیه السلام» رواه الشیخان فی القوی عن الصادق علیه السلام قال:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم(1) و الظاهر أن لفظ الصادق غلط من النساخ و کان (و قال علیه السلام) علی النمط السابق «هدیة مکافاة» لا له و لا علیه «و هدیة مصانعة» و رشوة علیه لا له بل هو الشرک بالله عز و جل کما تقدم «و هدیة لله عز و جل» و ثوابه علی الله تعالی من العشرة الأمثال إلی ما لا یحصی عدده إلا الله تعالی بالنظر إلی الأشخاص و النیات.

و رؤیا فی القوی، عن أبی جریر القمی، عن أبی الحسن علیه السلام فی الرجل یهدی الهدیة إلی ذی قرابته یرید الثواب (أی العوض) و هو سلطان فقال: ما کان لله و لصلة الرحم فهو جائز و له أن یقبضها إذا کان للثواب(2) أی و یعوض عنها و یفهم کراهة الإهداء للعوض و لا کراهة فی القبول.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخین «عن إبراهیم الکرخی» و جهالته لا یضر «یوم المهرجان» أول المیزان «و النیروز»

ص:351


1- (1) الکافی باب الهدیة خبر 1 و التهذیب باب المکاسب خبر 226.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الهدیة خبر 4 و 2 و 11-1 - و التهذیب باب المکاسب خبر 231 و 228 و 234 و 233.

إِلَیْهِ الشَّیْ ءَ لَیْسَ هُوَ عَلَیْهِمْ یَتَقَرَّبُونَ بِذَلِکَ الشَّیْ ءِ إِلَیْهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ هُمْ مُصَلِّینَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَلْیَقْبَلْ هَدِیَّتَهُمْ وَ لْیُکَافِهِمْ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِذَا أُهْدِیَ إِلَی الرَّجُلِ الْهَدِیَّةُ مِنْ طَعَامٍ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیهَا یَعْنِی الْفَاکِهَةَ وَ غَیْرَهَا.

وَ رُوِیَ عَنْ عِیسَی بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَهْدَی إِلَی رَجُلٍ هَدِیَّةً وَ هُوَ یَرْجُو ثَوَابَهَا فَلَمْ یُثِبْهُ صَاحِبُهَا حَتَّی هَلَکَ وَ أَصَابَ الرَّجُلُ هَدِیَّتَهُ بِعَیْنِهَا أَ لَهُ أَنْ یُرَاجِعَهَا إِنْ قَدِرَ عَلَی ذَلِکَ قَالَ لاَ بَأْسَ أَنْ یَأْخُذَهُ.

وَ رُوِیَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ الْفَقِیرُ یُهْدِی إِلَیَّ الْهَدِیَّةَ

أول الحمل أهدوا إلیه الشیء تبعا للمجوس و عمل العجم أیضا من الاستصحاب إن لم نقل بشرف النیروز «أ لیس هم مصلین» أی أ لیس الفلاحون مسلمین و یشعر بکراهة الأخذ من الکفار.

«و قال صلوات الله علیه» رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن عثمان بن عیسی رفعه قال: إذا أهدی إلی الرجل هدیة طعام و عنده قوم فهم شرکاؤه فیها الفاکهة و غیرها.

و روی الکلینی فی القوی، عن محمد بن مسلم قال: جلساء الرجل شرکاؤه فی الهدیة - و حمل علی الطعام.

«و روی، عن عیسی بن أعین» فی الصحیح و الشیخ فی القوی(1) و یدل علی جواز الرجوع إذا کانت للعوض و لو بعد الموت، و سیجیء الأخبار الکثیرة فی جواز الرجوع.

«و روی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح و الشیخان فی القوی

ص:352


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب المکاسب خبر 236-233-230 و أورد الأخیرین فی الکافی باب الهدیة خبر 5-6.

یَتَعَرَّضُ لِمَا عِنْدِی فَآخُذُهَا وَ لاَ أُعْطِیهِ شَیْئاً أَ یَحِلُّ لِی قَالَ نَعَمْ هِیَ لَکَ حَلاَلٌ وَ لَکِنْ لاَ تَدَعْ أَنْ تُعْطِیَهُ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ کَتَبَ بِهَا إِلَیَّ - مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ الْأَشْعَرِیُّ فَقَالَ لَنَا ضِیَاعٌ فِیهَا بُیُوتُ نِیرَانٍ تُهْدِی إِلَیْهَا الْمَجُوسُ الْبَقَرَ وَ الْغَنَمَ وَ الدَّرَاهِمَ فَهَلْ یَحِلُّ لِأَرْبَابِ الْقُرَی أَنْ یَأْخُذُوا ذَلِکَ وَ لِبُیُوتِ نِیرَانِهِمْ قُوَّامٌ یَقُومُونَ عَلَیْهَا فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِیَأْخُذْ أَصْحَابُ الْقُرَی مِنْ ذَلِکَ فَلاَ بَأْسَ بِهِ

«هی لک حلال» لأنه لم یشترط العوض «و لکن لا تدع أن تعطیه» لأنک تعلم أنه لم یهب لک مجانا (أو) یقال إنه حلال و إن وجب العوض.

«و روی، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع» فی الصحیح، و رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن المغیرة، عن أبی الحسن علیه السلام قال: قال له محمد بن عبید الله القمی إن لنا ضیاعا فیها بیوت النیران تهدی إلیها المجوس، البقر و الغنم و الدراهم فهل لأرباب القری أن یأخذوا ذلک، و لبیوت نیرانهم قوام یقومون علیها؟ قال:

لیأخذه صاحب القری لیس به بأس.

و الظاهر أن سؤال محمد کان بعد هذا الخبر، و یدل علیه جواز قبول هدایا المشرکین، و إن کان أصلها باطلة، بل الظاهر جواز أخذ ذلک من المهدین و إن کان غرضهم خدام بیوت النار أو تقویتها .

ص:353

بَابُ الْعَارِیَّةِ

رُوِیَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَوْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْعَارِیَّةُ لَیْسَ عَلَی مُسْتَعِیرِهَا ضَمَانٌ إِلاَّ أَنْ یُشْتَرَطَ إِلاَّ مَا کَانَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنَّهُمَا مَضْمُونَتَانِ اشْتُرِطَا أَوْ لَمْ یُشْتَرَطَا وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذَا اسْتُعِیرَتْ عَارِیَّةٌ بِغَیْرِ إِذْنِ صَاحِبِهَا فَهَلَکَتْ فَالْمُسْتَعِیرُ ضَامِنٌ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَارِیَّةِ

باب العاریة

مشددة الیاء، و قد تخفف کأنها منسوبة إلی العار لأن طلبها عار و عیب، و یجمع علی العواری مشددا.

«روی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخ عنهما "علیهما السلام"(1)

و یدل علی عدم الضمان فی العاریة إلا مع الشرط إلا الذهب و الفضة.

«و قال علیه السلام» جز و الخبر، و یدل علی ضمان عاریة المغصوب و إن کان جاهلا، لکنه یرجع علی المعیر إذا کان المستعیر جاهلا، و یؤیده قوله علیه السلام علی الید ما أخذت حتی تؤدی.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخ و الکلینی فی القوی کالصحیح (2)

ص:354


1- (2) التهذیب باب العاریة خبر 10.
2- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب العاریة خبر 2 و 4 و 16 و 8 و أورد الاولین و الرابع فی الکافی باب ضمان العاریة و الودیعة خبر 4-5-1.

یَسْتَعِیرُهَا الْإِنْسَانُ فَتَهْلِکُ أَوْ تُسْرَقُ فَقَالَ إِذَا کَانَ أَمِیناً فَلاَ غُرْمَ عَلَیْهِ.

«عن محمد بن مسلم (إلی قوله) فلا غرم علیه» یعنی أنه لما کان أمینا بأمانة المالک إیاه، و الأمین لا یغرم وجوبا و لا یجب علیه بخلاف غیره أو لا یعتبر المفهوم.

و مثله ما رواه الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن العاریة فقال: لا غرم علی مستعیر عاریة إذا هلکت إذا کان مأمونا.

و ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن مسعدة بن زیاد، عن جعفر بن محمد علیه السلام قال: سمعته یقول: لا غرم علی مستعیر عاریة إذا هلکت أو سرقت أو ضاعت إذا کان المستعیر مأمونا.

و إنما أولناها، لما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: صاحب الودیعة و البضاعة مؤتمنان و قال: إذا هلکت العاریة عند.

المستعیر لم یضمنه إلا أن یکون قد اشترط علیه - قال الکلینی و قال: فی حدیث آخر إذا کان مسلما عدلا فلیس علیه ضمان.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا یضمن العاریة إلا أن یکون قد اشترط فیه ضمانا إلا الدنانیر فإنها مضمونة و إن لم یشترط فیها ضمانا(1).

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن زرارة قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام العاریة مضمونة؟ قال فقال جمیع ما استعرته فتوی فلا یلزمک تواه (أی تلفه) إلا الذهب و الفضة فإنهما یلزمان إلا أن یشترط علیه أنه متی توی لم یلزمک تواه، و کذلک جمیع ما استعرت

ص:355


1- (1) التهذیب باب العاریة خبر 9 الی قوله ضمانا.

......... فاشترط علیک لزمک، و الذهب و الفضة لازم لک و إن لم یشترط علیک(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس علی مستعیر عاریة ضمان و صاحب العاریة و الودیعة مؤتمن.

و فی الحسن کالصحیح، عن عبد الملک بن عمرو، و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس علی صاحب العاریة ضمان إلا أن یشترط صاحبها إلا الدراهم فإنها مضمونة اشترط صاحبها أو لم یشترط و فی الصحیح، عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل أعار جاریة فهلکت من عنده و لم یبغها غائلة فقضی إلا یغرمها المعار و لا یغرم الرجل إذا استأجر الدابة ما لم یکرهها (أو ما لم تکرها) أو یبغها غائلة.

و غیر ذلک من الأخبار التی ستجیء و یمکن حمل هذه الأخبار لإطلاقها علی تلک لتقیدها، لکن لما کان معارضة تلک بالمفهوم و هذه بالمنطوق و إن کانت عامة مع عمل الأصحاب و مخالفة تلک للأصول و القواعد رجحت هذه، و الله تعالی یعلم.

(فأما) ما رواه الشیخ فی القوی عن وهب، عن جعفر، عن أبیه "علیهما السلام" أن علیا علیه السلام قال: من استعار عبدا مملوکا لقوم فعیب فهو ضامن، و من استعار حرا صغیرا فعیب فهو ضامن (2)(فمحمول) علی الشرط أو التعدی أو التفریط.

ص:356


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب العاریة خبر 7 و 9 و 1 و 11 و 3 و أورد الاولین فی الکافی باب العاریة خبر 2 و 3.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب العاریة خبر 17-13-12-6-5 و أورد الأول و الثالث فی الکافی باب العاریة و الودیعة خبر 10-6.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ اسْتَعَارَ ثَوْباً ثُمَّ عَمَدَ إِلَیْهِ فَرَهَنَهُ فَجَاءَ أَهْلُ الْمَتَاعِ إِلَی مَتَاعِهِمْ فَقَالَ یَأْخُذُونَ مَتَاعَهُمْ.

: وَ اسْتَعَارَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ صَفْوَانَ بْنِ أُمَیَّةَ الْجُمَحِیِّ سَبْعِینَ دِرْعاً حُطَمِیَّةً وَ ذَلِکَ قَبْلَ إِسْلاَمِهِ فَقَالَ أَ غَصْبٌ أَمْ عَارِیَّةٌ یَا أَبَا الْقَاسِمِ فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاَ بَلْ عَارِیَّةٌ مُؤَدَّاةٌ فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِی الْعَارِیَّةِ إِذَا اشْتُرِطَ فِیهَا أَنْ تَکُونَ مُؤَدَّاةً وَ کَانَ صَفْوَانُ بْنُ أُمَیَّةَ بَعْدَ إِسْلاَمِهِ نَائِماً فِی الْمَسْجِدِ فَسُرِقَ رِدَاؤُهُ فَتَبِعَ

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخ «عن حریز» و الشیخ عن حذیفة و الکلینی فی القوی کالصحیح عن أبان بن عثمان عمن حدثه عن أبی عبد الله علیه السلام، و یدل علی بطلان الرهن بدون إذن المالک.

«و استعار النبی صلی الله علیه و آله و سلم» روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال سمعته یقول. بعث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی صفوان بن أمیة فاستعار منه سبعین درعا بأطراقها (بالقاف کما فی (فی) و بالفاء کما فی یب) قال: فقال أ غضبا یا محمد؟ فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: بل عاریة مضمونة (و الطراق) ککتاب، البیضة التی توضع علی الرأس (القاموس) و هو أظهر.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبان عن سلمة، عن أبی عبد الله علیه السلام عن أبیه قال: جاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی صفوان بن أمیة فسأله سلاحا ثمانین درعا فقال له صفوان عاریة مضمونة أو غصبا؟ فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، بل عاریة مضمونة، فقال: نعم.

و لا منافاة، لأنه یمکن أن یکون الطلب مرتین و ظاهر التقیید أنه احترازی لا کاشفی کما قال: (فجرت السنة إلخ) و حطمة بن محارب کان یعمل الدروع و الحطمیات منه أو هی التی تکسر السیوف أو الثقیلة العریضة (القاموس) و فی بعض النسخ (خطیة) أی نفیسة.

«و کان صفوان إلخ» ذکره لذکره و إلا فذکره فی باب الحدود أنسب روی

ص:357

اَللِّصَّ وَ أَخَذَ مِنْهُ الرِّدَاءَ وَ جَاءَ بِهِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَقَامَ بِذَلِکَ شَاهِدَیْنِ عَدْلَیْنِ عَلَیْهِ فَأَمَرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِقَطْعِ یَمِینِهِ فَقَالَ صَفْوَانُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَقْطَعُهُ مِنْ أَجْلِ رِدَائِی قَدْ وَهَبْتُهُ لَهُ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَلاَّ کَانَ هَذَا قَبْلَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَیَّ فَقَطَعَهُ فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِی الْحَدِّ إِذَا رُفِعَ إِلَی الْإِمَامِ وَ قَامَتْ عَلَیْهِ الْبَیِّنَةُ أَنْ لاَ یُعَطَّلَ وَ یُقَامَ

الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یأخذ اللص یرفعه أو یترکه؟، فقال: إن صفوان بن أمیة کان مضطجعا فی المسجد الحرام فوضع رداءه و خرج یهریق الماء فوجد رداءه قد سرق حین رجع إلیه فقال: من ذهب بردای؟ فذهب یطلبه فأخذ صاحبه فرفعه إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: اقطعوا یده فقال صفوان تقطع یده من أجل ردای یا رسول الله؟ قال: نعم قال فأنا أهبه له فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: فهلا کان هذا قبل أن ترفعه إلی قلت: فالإمام بمنزلته إذا رفع إلیه؟ قال: نعم. قال: و سألته عن العفو قبل أن ینتهی إلی الإمام فقال حسن(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن الحسین بن أبی العلاء قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یأخذ اللص یدعه أفضل أم یرفعه؟ فقال: إن صفوان بن أمیة کان متکئا فی المسجد علی ردائه فقام یبول فرجع و قد ذهب به فطلب صاحبه فوجده فقدمه إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: اقطعوا یده فقال صفوان یا رسول الله أنا أهب ذلک له فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أ لا کان ذلک قبل أن ینتهی به إلی - قال: و سألته عن العفو عن الحدود قبل أن ینتهی به إلی الإمام فقال: حسن2 و سیجیء الأخبار فی العفو و تقدمت أیضا .

ص:358


1- (1-2) الکافی باب العفو عن الحدود خبر 2 و 3 من کتاب الحدود و التهذیب باب الحدّ فی السرقة و الخیانة إلخ خبر 112 و 113 من کتاب الحدود.

قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ لاَ قَطْعَ عَلَی مَنْ یَسْرِقُ مِنَ الْمَسَاجِدِ وَ الْمَوَاضِعِ الَّتِی یُدْخَلُ إِلَیْهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ مِثْلَ الْحَمَّامَاتِ وَ الْأَرْحِیَةِ وَ الْخَانَاتِ وَ إِنَّمَا قَطَعَهُ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّهُ سَرَقَ الرِّدَاءَ وَ أَخْفَاهُ فَلِإِخْفَائِهِ قَطَعَهُ وَ لَوْ لَمْ یُخْفِهِ لَعَزَّرَهُ وَ لَمْ یَقْطَعْهُ.

بَابُ الْوَدِیعَةِ

رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: صَاحِبُ الْوَدِیعَةِ وَ الْبِضَاعَةِ مُؤْتَمَنَانِ.

وَ قَالَ: فِی رَجُلٍ اسْتَأْجَرَ أَجِیراً فَأَقْعَدَهُ عَلَی مَتَاعِهِ فَسُرِقَ قَالَ هُوَ مُؤْتَمَنٌ..

«و إنما قطعة النبی صلی الله علیه و آله و سلم لأنه سرق الرداء و أخفاه» أی و الحال أن صفوان أخفاه فی حرز مثل البیوت التی تکون فی المسجد و إلا فأی سارق لا یخفی ما سرق؟ مع أنه ما أخفاه لأن صفوان أخذه سریعا و یمکن أن یکون ذلک فی خبر لم یصل إلینا و کان هذا معناه.

باب الودیعة

و هی نیابة فی الحفظ عن المالک «روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (1)«عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام "إلی قوله" و قال» من تتمته کما رواه الشیخ فی الصحیح عنه عن أبی عبد الله (2)«قال: هو مؤتمن» أی القول قوله مع الیمین کما اشتهر أن الأمین مصدق بیمین.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح عن زرارة قال: سألت أبا عبد الله عن ودیعة الذهب و الفضة قال: فقال کل ما کان من ودیعة و لم تکن مضمونة لا یلزم(3) أی لم یخن فیه

ص:359


1- (1) الکافی باب ضمان العاریة و الودیعة خبر 1 و التهذیب باب الودیعة خبر 3.
2- (2) التهذیب باب العاریة خبر 14.
3- (3) الکافی باب ضمان العاریة و الودیعة خبر 5 و التهذیب باب الودیعة خبر 3.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ إِلَی الْفَقِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی رَجُلٍ دَفَعَ إِلَی رَجُلٍ وَدِیعَةً وَ أَمَرَهُ أَنْ یَضَعَهَا فِی مَنْزِلِهِ أَوْ لَمْ یَأْمُرْهُ فَوَضَعَهَا الرَّجُلُ فِی مَنْزِلِ جَارِهِ فَضَاعَتْ هَلْ یَجِبُ عَلَیْهِ إِذَا خَالَفَ أَمْرَهُ أَوْ أَخْرَجَهَا مِنْ مِلْکِهِ فَوَقَّعَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ ضَامِنٌ لَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی.

وَ رَوَی ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یَکُونُ عِنْدَهُ الْمَالُ وَدِیعَةً یَأْخُذُ مِنْهُ بِغَیْرِ إِذْنِ صَاحِبِهِ قَالَ لاَ یَأْخُذْ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ

مثلا فإنها بها تصیر مضمونة، و کذا بالتعدی و التفریط و هما أیضا من الخیانة.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبان، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن الرجل یستبضع البضاعة فیهلک أو یسرق أ علی صاحبه ضمان؟ قال: لیس علیه غرم بعد أن یکون الرجل أمینا(1) و تقدم وجه التقیید آنفا، و یمکن أن یکون فائدة الأمانة عدم الاحتیاج إلی الیمین بخلاف عدمها.

«و روی عن محمد بن علی بن محبوب» فی الصحیح و رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن الحسن الصفار قال: کتبت إلی أبی محمد علیه السلام: رجل دفع إلی رجل ودیعة فوضعها فی منزل جاره فضاعت فهل یجب علیه إذا خالف أمره و أخرجها من ملکه؟ فوقع علیه السلام هو ضامن لها إن شاء الله(2) و الظاهر أن المراد بالرجل (محمد) کما تقدم منه أیضا.

«و روی ابن أبی عمیر عن حبیب الخثعمی» فی الصحیح کالشیخ و یدل علی جواز القرض من الودیعة إذا کان ملیا أو یضمنه رجلا و ظاهره یشمل ما إذا کان المقترض

ص:360


1- (1) التهذیب باب العاریة خبر 15.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الودیعة خبر 4 و 5 و 16 و أورد الأول و الرابع فی الکافی باب ضمان العاریة و الودیعة خبر 81.

لَهُ وَفَاءٌ وَ قَالَ قُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ وَجَدَ مَنْ یَضْمَنُهُ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَفَاءٌ وَ أَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ الَّذِی یَضْمَنُهُ یَأْخُذُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ.

وَ رُوِیَ عَنْ مِسْمَعٍ أَبِی سَیَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی کُنْتُ اسْتَوْدَعْتُ رَجُلاً مَالاً فَجَحَدَنِیهِ وَ حَلَفَ لِی عَلَیْهِ ثُمَّ إِنَّهُ جَاءَنِی بَعْدَ ذَلِکَ بِسَنَتَیْنِ بِالْمَالِ الَّذِی أَوْدَعْتُهُ إِیَّاهُ فَقَالَ هَذَا مَالُکَ فَخُذْهُ وَ هَذِهِ أَرْبَعَةُ آلاَفِ دِرْهَمٍ رَبِحْتُهَا فَهِیَ لَکَ مَعَ مَالِکَ وَ اجْعَلْنِی فِی حِلٍّ فَأَخَذْتُ مِنْهُ الْمَالَ وَ أَبَیْتُ أَنْ آخُذَ الرِّبْحَ مِنْهُ وَ وَقَفْتُ الْمَالَ الَّذِی کُنْتُ اسْتَوْدَعْتُهُ وَ أَبَیْتُ أَخْذَهُ حَتَّی أَسْتَطْلِعَ رَأْیَکَ فَمَا تَرَی فَقَالَ خُذْ نِصْفَ الرِّبْحِ وَ أَعْطِهِ النِّصْفَ وَ حَلِّلْهُ فَإِنَّ هَذَا رَجُلٌ تَائِبٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّ التَّوّابِینَ .

وَ سَأَلَ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلاً أَلْفَ دِرْهَمٍ فَضَاعَتْ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ إِنَّمَا کَانَتْ عَلَیْهِ قَرْضاً وَ قَالَ الْآخَرُ إِنَّمَا کَانَتْ وَدِیعَةً

معسرا إلا أن یحمل علی الملی بأن یکون ضمیر (له) راجعا إلی المستودع لا المقترض و علی أی حال ینبغی أن یحمل علی إذن المودع صریحا أو فحوی للأخبار التی تقدمت فی التقاص.

«و روی عن مسمع أبی سیار» فی القوی کالشیخ - و تقدم، و حمل علی الاستحباب من الطرفین لأنه إن کانت تجارته بعین ماله فالجمیع للمودع، فیستحب له أن یعطیه النصف کما هو ظاهر الخبر من أنه تائب و إن کانت فی الذمة فالجمیع للمستودع فیستحب له أن یعطی المودع نصف الربح لیقبل توبته.

«و سأل إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین، و یدل علی أن القول قول المالک فی دعوی القرض لأنه أعرف بنیته، و یشکل بأن الأمانة و القرض متعارضان لأن المستودع یدعی ذکر الودیعة، مع أن الأصل براءة الذمة کما قاله المشایخ و إن کان ظاهر عبارة المشایخ أن قول المستودع مقبول فی عدم الزیادة إذا کانت الودیعة مقبولة لا فی النزاع فیها، و علی أی حال فعدم الیمین أشکل لعموم

ص:361

فَقَالَ الْمَالُ لاَزِمٌ لَهُ إِلاَّ أَنْ یُقِیمَ الْبَیِّنَةَ إِنَّمَا کَانَتْ وَدِیعَةً. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ مَضَی مَشَایِخُنَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ عَلَی أَنَّ قَوْلَ الْمُودَعِ مَقْبُولٌ فَإِنَّهُ مُؤْتَمَنٌ وَ لاَ یَمِینَ عَلَیْهِ

: وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی ائْتَمَنْتُ رَجُلاً عَلَی مَالٍ أَوْدَعْتُهُ إِیَّاهُ عِنْدَهُ فَخَانَنِی فِیهِ وَ أَنْکَرَ مَالِی فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمْ یَخُنْکَ الْأَمِینُ وَ لَکِنَّکَ ائْتَمَنْتَ الْخَائِنَ

_ (الیمین علی من أنکر).

و روی الکلینی أیضا فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل قال: لرجل لی علیک ألف درهم فقال الرجل: لا و لکنها ودیعة فقال أبو عبد الله علیه السلام: القول قول صاحب المال مع یمینه - (1) و یمکن الحمل علی ما إذا کان صاحب المال ثقة و الذی یدعی الودیعة متهما بأنه یذهب حقوق الناس، بل کان ظاهرا کما تقدم أمثاله و سیجیء أیضا فی الرهن.

«و قال رجل إلخ» قد تقدم الأخبار فی باب المضاربة مثله و یمکن أن یکون المصنف استشهد به علی قول المشایخ(2) کما فهمه الشیخ و قد قدمنا أنه مع التهمة و عدمها، یجب الملاحظة و الحزم فیمن یعطیه المال و الکتابة کما قال الله تعالی و الإشهاد کذلک لئلا یضیع الحق بأن ینکر و یکون القول قوله.

ص:362


1- (1) الکافی باب الاختلاف فی الرهن خبر 3.
2- (2) یعنی استشهد به المصنّف ردا لما نقله رحمه اللّه عن المشایخ من حکمهم بتقدیم قول المستودع - و قوله ره کما فهمه الشیخ یعنی به الشیخ الطوسیّ ره فعن نهایته: اذا اختلف نفسان فی مال فقال الذی عنده المال: أنه ودیعة و قال الآخر انه دین علیک، کان القول قول صاحب المال بالیمین انه لم یودعه ذلک المال انتهی.

بَابُ الرَّهْنِ

رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَ رَجُلٍ رَهْناً فَضَاعَ الرَّهْنُ قَالَ هُوَ مِنْ مَالِ الرَّاهِنِ وَ یَرْتَجِعُ الْمُرْتَهَنُ عَلَیْهِ بِمَالِهِ.

وَ فِی رِوَایَةِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: الظَّهْرُ یُرْکَبُ إِذَا کَانَ مَرْهُوناً وَ عَلَی الَّذِی یَرْکَبُهُ نَفَقَتُهُ وَ الدَّرُّ یُشْرَبُ إِذَا کَانَ مَرْهُوناً وَ عَلَی الَّذِی یَشْرَبُ الدَّرَّ نَفَقَتُهُ.

باب الرهن

و هو الوثیقة لمال المرتهن «روی محمد بن أبی عمیر» فی الصحیح «عن جمیل بن دراج قال قال أبو عبد الله علیه السلام (إلی قوله) من مال الراهن»

ما لم یکن بتعد أو تفریط من المرتهن «و یرتجع المرتهن علیه» علی الراهن بماله تماما.

«و فی روایة إسماعیل بن مسلم» السکونی فی القوی و الشیخ فی الموثق کالصحیح (1)-، و یدل علی جواز الرکوب و شرب اللبن إذا أنفق علیها و یکونان بإزاء النفقة زادت أو نقصت (و قیل) یحسب أجرة الرکوب و قیمة اللبن و ما ینفق علیها و یرجعان بالفضل لو کان، و لا ینافیه الخبر و هو أحوط (و قیل)

ص:363


1- (1) التهذیب باب الرهون خبر 32.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ یَرْتَهِنُ الْعَبْدَ فَیُصِیبُهُ عَوَرٌ أَوْ یَنْقُصُ مِنْ جَسَدِهِ شَیْ ءٌ عَلَی مَنْ یَکُونُ نُقْصَانُ ذَلِکَ قَالَ عَلَی مَوْلاَهُ قَالَ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنْ رَهَنْتَ الْعَبْدَ فَمَرِضَ أَوِ انْفَقَأَتْ عَیْنُهُ فَأَصَابَهُ نُقْصَانٌ فِی جَسَدِهِ یَنْقُصُ مِنْ مَالِ الرَّجُلِ بِقَدْرِ مَا یَنْقُصُ مِنَ الْعَبْدِ قَالَ أَ رَأَیْتَ لَوْ أَنَّ الْعَبْدَ قَتَلَ عَلَی مَنْ تَکُونُ جِنَایَتُهُ قَالَ جِنَایَتُهُ فِی عُنُقِهِ.

لا یجوز إلا بالإذن صریحا أو فحوی أو بشاهد الحال، و منه عدم إنفاق المالک علیها کما سیجیء.

«و روی صفوان بن یحیی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(1)

و لکن عبارتهما، قال: قلت لأبی إبراهیم، علیه السلام الرجل یرهن الغلام و الدار فتصیبه الآفة علی من یکون؟ قال: علی مولاه، ثمَّ قال: أ رأیت لو قتل قتیلا علی من یکون؟ قلت هو فی عنق العبد قال: أ لا تری فلم یذهب مال هذا؟ ثمَّ قال: أ رأیت لو کان ثمنه مائة دینار فزاد و بلغ مائتی دینار لمن کان یکون؟ قلت لمولاه قال کذلک علیه ما یکون له.

و التمثیل للتفهیم و معاذ الله أن یکون قیاسا، و الغرض من تمثیل القتل أن الجنایة تتعلق برقبة العبد و لو کان لورثة المقتول قتله أو استرقاقه، و علی أی حال فهم قائلون بأنه لا ینقص من المال شیء و کذا زیادة قیمة العبد تکون لمولاه فینبغی أن یکون النقصان علیه، و الحاصل أن الرهن مال الراهن و جعل وثیقة لحق المرتهن و لم یخرج بذلک عن ماله، و الظاهر أن التغییر من إسحاق و نقله بالمعنی کما یکون منه کثیرا أو غیره من الرواة و هو بعید و من المصنف أبعد.

ص:364


1- (1) الکافی باب الرهن خبر 10 و التهذیب باب الرهون خبر 22 من کتاب التجارة.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ مَتَاعٍ فِی یَدَیْ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا یَقُولُ اسْتَوْدَعْتُکَاهُ وَ الْآخَرُ یَقُولُ هُوَ رَهْنٌ فَقَالَ الْقَوْلُ قَوْلُ الَّذِی یَقُولُ هُوَ رَهْنٌ عِنْدِی إِلاَّ أَنْ یَأْتِیَ الَّذِی ادَّعَی أَنَّهُ قَدْ أَوْدَعَهُ بِشُهُودٍ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلاَّدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَأْخُذُ الدَّابَّةَ وَ الْبَعِیرَ رَهْناً بِمَالِهِ هَلْ لَهُ أَنْ یَرْکَبَهُمَا فَقَالَ إِنْ کَانَ یَعْلِفُهُمَا فَلَهُ أَنْ یَرْکَبَهُمَا وَ إِنْ کَانَ الَّذِی أَرْهَنَهُمَا عِنْدَهُ یَعْلِفُهُمَا فَلَیْسَ لَهُ أَنْ یَرْکَبَهُمَا.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْکَرْخِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

«و روی الحسن بن محبوب عن عباد بن صهیب» کزبیر، فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«عن متاع فی یدی» أو فی أیدی و فیهما (فی ید رجلین "أو" الرجلین «أحدهما یقول استودعتکه» کما هو فی یب "أو" استودعتکاه کما فی (فی) و بعض النسخ و یکون الألف لإشباع الفتحة و هو شائع سیما فی أمثال هذا اللفظ للثقل بدونها "أو" استودعتکما - و هو تصحیف أی یقول طلبت منک أن یکون ودیعة عندک «و الآخر یقول: هو رهن بکذا و کذا» فتعارض الأصل و الظاهر و غلب الظاهر علی الأصل، و المشهور تقدیم أصل البراءة کما تقدم و سیجیء فی النزاع فی الدین أن القول قول منکر الزیادة فکذا الأصل، و سیجیء تقدیم قول مدعی الرهن أیضا.

«و روی الحسن بن محبوب، عن أبی ولاد» فی الصحیح کالشیخین(2)

و یدل علی جواز الرکوب مع العلف و عدم علف المالک شاهد حاله بإذن الرکوب کالعکس فی العدم مع الأصل.

«و روی الحسن بن محبوب عن إبراهیم الکرخی» فی القوی کالصحیح،

ص:365


1- (1) التهذیب باب الرهون خبر 33 و الکافی باب الاختلاف فی الرهن خبر 4.
2- (2) الکافی باب الرهن خبر 15 و التهذیب باب الرهون خبر 35.

عَنِ الرَّجُلِ رَهَنَ بِمَالِهِ أَرْضاً أَوْ دَاراً لَهُمَا غَلَّةٌ کَثِیرَةٌ فَقَالَ عَلَی الَّذِی ارْتَهَنَ الْأَرْضَ وَ الدَّارَ بِمَالِهِ أَنْ یَحْسُبَ لِصَاحِبِ الْأَرْضِ وَ الدَّارِ مَا أَخَذَ مِنَ الْغَلَّةِ وَ یَطْرَحَهُ عَنْهُ مِنَ الدَّیْنِ لَهُ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الْأَرْمَنِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ أَفْلَسَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ لِقَوْمٍ وَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ رُهُونٌ وَ لَیْسَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ فَمَاتَ وَ لاَ یُحِیطُ مَالُهُ بِمَا عَلَیْهِ مِنَ الدَّیْنِ قَالَ یُقْسَمُ جَمِیعُ مَا خَلَّفَ مِنَ الرُّهُونِ وَ غَیْرِهَا عَلَی أَرْبَابِ الدَّیْنِ بِالْحِصَصِ.

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَ رَجُلٍ رَهْناً عَلَی أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ الرَّهْنُ یُسَاوِی أَلْفَیْنِ فَضَاعَ قَالَ یَرْجِعُ عَلَیْهِ بِفَضْلِ مَا رَهَنَهُ وَ إِنْ کَانَ أَنْقَصَ مِمَّا رَهَنَهُ عَلَیْهِ رَجَعَ عَلَی الرَّاهِنِ بِالْفَضْلِ وَ إِنْ کَانَ الرَّهْنُ یَسْوَی مَا رَهَنَهُ عَلَیْهِ فَالرَّهْنُ بِمَا فِیهِ. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا مَتَی ضَاعَ الرَّهْنُ بِتَضْیِیعِ الْمُرْتَهِنِ لَهُ فَأَمَّا إِذَا ضَاعَ مِنْ حِرْزِهِ أَوْ غُلِبَ عَلَیْهِ یَرْجِعُ بِمَالِهِ عَلَی الرَّاهِنِ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ.

و یدل علی أن منافع الرهن للراهن و یجوز للمرتهن أن یتصرف فیها تقاصا عن حقه بشاهد الحال - و یؤیده ما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن ابن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی کل رهن له غلة أن غلته تحتسب لصاحب الرهن مما علیه(1).

«و روی محمد بن حسان» فی الضعیف «علی أرباب الدین بالحصص»

و هو مخالف للمشهور بین الأصحاب من تقدیم المرتهن «قال و سألته» و یدل علی أنه إذا تلف الرهن ینقص حق المرتهن به کما یدل علیه أخبار أخر و حمله المصنف علی التعدی من المرتهن.

ص:366


1- (1) الکافی باب الرهن خبر 13.

مَا رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِی الرَّهْنِ إِذَا ضَاعَ مِنْ عِنْدِ الْمُرْتَهِنِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَسْتَهْلِکَهُ رَجَعَ بِحَقِّهِ عَلَی الرَّاهِنِ فَأَخَذَهُ وَ إِنِ اسْتَهْلَکَهُ تَرَادَّا الْفَضْلَ بَیْنَهُمَا.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنْ رَهَنَ رَجُلٌ أَرْضاً فِیهَا ثَمَرَةٌ فَإِنَّ ثَمَرَتَهَا مِنْ حِسَابِ مَالِهِ وَ لَهُ حِسَابُ مَا عَمِلَ فِیهَا وَ أَنْفَقَ فِیهَا فَإِذَا اسْتَوْفَی مَالَهُ فَلْیَدْفَعِ الْأَرْضَ إِلَی صَاحِبِهَا.

«علی بن الحکم عن أبان بن عثمان» فی الموثق و الشیخان فی القوی، عن أبان عمن أخبره(1) و رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبان عن أبی عبد الله "علیه السلام" أیضا(2)

و یدل علی التفصیل أیضا ما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا رهنت (ارتهنت - خ یب) عبدا أو دابة فمات فلا شیء علیک و إن هلکت الدابة أو أبق الغلام فأنت ضامن(3) أی إذا کان الهلاک و الإباق بتقصیرک.

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح کالشیخین «عن أبی جعفر علیه السلام» و عبارتهما أن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: فی الأرض البور (أی التی لم تزرع) یرتهنها الرجل لیس فیها ثمرة فزرعها و أنفق علیها ماله أنه یحتسب له نفقته و عمله خالصا ثمَّ ینظر نصیب الأرض فیحسبه من ماله الذی ارتهن به الأرض حتی یستوفی ماله

ص:367


1- (1) الکافی باب الرهن خبر 8 و التهذیب باب الرهون خبر 22.
2- (2) التهذیب باب الرهون خبر 22.
3- (3) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب الرهون خبر 23-8-31-24 - 6-5 و أورد الأربعة الأول فی الکافی باب الرهن خبر 20-16-12-5.

وَ رَوَی إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَهْنٍ اخْتَلَفَ فِیهِ الرَّاهِنُ وَ الْمُرْتَهِنُ فَقَالَ الرَّاهِنُ هُوَ بِکَذَا وَ کَذَا وَ قَالَ الْمُرْتَهِنُ هُوَ بِأَکْثَرَ إِنَّهُ یُصَدَّقُ الْمُرْتَهِنُ حَتَّی یُحِیطَ بِالثَّمَنِ لِأَنَّهُ أَمِینٌ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ یَکُونُ عِنْدَهُ الرَّهْنُ فَلاَ یَدْرِی لِمَنْ هُوَ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ یَبِیعَهُ حَتَّی یَجِیءَ صَاحِبُهُ قُلْتُ لاَ یَدْرِی لِمَنْ هُوَ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ فِیهِ فَضْلٌ أَوْ نُقْصَانٌ قُلْتُ فَإِنْ کَانَ فِیهِ فَضْلٌ أَوْ نُقْصَانٌ مَا یَصْنَعُ قَالَ إِنْ کَانَ فِیهِ نُقْصَانٌ فَهُوَ أَهْوَنُ یَبِیعُهُ فَیُؤْجَرُ بِمَا بَقِیَ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ فَضْلٌ فَهُوَ أَشَدُّهُمَا عَلَیْهِ یَبِیعُهُ وَ یُمْسِکُ فَضْلَهُ حَتَّی یَجِیءَ صَاحِبُهُ. قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا إِذَا لَمْ یَعْرِفْ صَاحِبَهُ وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی رُجُوعِهِ فَمَتَی عَرَفَ صَاحِبَهُ فَلَیْسَ لَهُ بَیْعُهُ حَتَّی یَجِیءَ وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ

مَا رَوَاهُ الْقَاسِمُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ رَهَنَ رَهْناً إِلَی وَقْتٍ ثُمَّ غَابَ هَلْ لَهُ وَقْتٌ یُبَاعُ فِیهِ رَهْنُهُ فَقَالَ لاَ حَتَّی یَجِیءَ.

فإذا استوفی ماله فلیدفع الأرض إلی صاحبها و یدل علی احتساب أجرة مثل الأرض من ماله حتی یتم کما تقدم من خبر الکرخی و ابن سنان و سیجیء أیضا.

«و روی إسماعیل بن مسلم» السکونی فی القوی کالشیخ و یدل علی أن القول قول المرتهن إذا کان مثل الرهن أو أقل منه کما هو الظاهر، و المشهور أن القول قول الراهن لأنه غارم و الأصل عدم الزیادة کما سیجیء.

«و روی صفوان بن یحیی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین و فیهما زیادة بعد قوله: (لمن هو من الناس) (فقال: لا أحب أن یبیعه حتی یجیء صاحبه فقلت: لا یدری لمن هو من الناس) و یدل علی استحباب الصبر إلی أن یجیء صاحبه، و جواز البیع و التقاص و وجوب حفظ الباقی إلی مجیء صاحبه.

«ما رواه القاسم بن سلیمان» فی القوی و رواه الشیخان فی الموثق کالصحیح عن ابن بکیر «عن عبید بن زرارة» و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن ابن

ص:368

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ رَهَنَ عِنْدَ رَجُلٍ سِوَارَیْنِ فَهَلَکَ أَحَدُهُمَا قَالَ یَرْجِعُ بِحَقِّهِ فِیمَا بَقِیَ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَ رَجُلٍ دَاراً فَاحْتَرَقَتْ أَوِ انْهَدَمَتْ قَالَ یَکُونُ مَالُهُ فِی تُرْبَةِ الْأَرْضِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مَمْلُوکاً فَجُذِمَ أَوْ رَهَنَ عِنْدَهُ مَتَاعاً فَلَمْ یَنْشُرْ ذَلِکَ الْمَتَاعَ وَ لَمْ یَتَعَاهَدْهُ وَ لَمْ یُحَرِّکْهُ فَأُکِلَ یَعْنِی أَکَلَهُ السُّوسُ (1)- هَلْ یَنْقُصُ مِنْ مَالِهِ بِقَدْرِ ذَلِکَ قَالَ لاَ.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الرَّجُلِ یَرْهَنُ عِنْدَ الرَّجُلِ الرَّهْنَ فَیُصِیبُهُ تَوًی أَوْ ضَاعَ قَالَ یَرْجِعُ بِمَالِهِ عَلَیْهِ.

بکیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل رهن رهنا ثمَّ انطلق فلا یقدر علیه أ یباع الرهن؟ قال: لا حتی یجیء صاحبه - و یمکن حمله علی الاستحباب کما یدل علیه خبر إسحاق و غیره.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخ (2)«عن عبید بن زرارة»

و یدل علی عدم سقوط المال بتلف الرهن «و قال علیه السلام» جز و الخبر.

«و قال علیه السلام» رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح عن أبان عن رجل عن أبی عبد الله علیه السلام «فأکل یعنی» تفسیر المصنف و فی یب (فتأکل هل ینقص) و ظاهره عدم وجوب النشر، و المشهور وجوبه لأنه أمین المالک فی الحفظ فیجب علیه التعاهد و یمکن حمله علی نهی المالک من النشر أو الغفلة أو ظن عدم اللزوم فاتفق ذلک «و روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی

ص:369


1- (1) السوس بالضم دود تقع بالصوف (القاموس).
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الرهون خبر 6-16-14-38-30 و أورد الثالث فی الکافی باب الرهن خبر 11.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ حَفْصٍ الْمَرْوَزِیِّ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ عَلَیْهِ دَیْنٌ وَ لَمْ یُخَلِّفْ شَیْئاً إِلاَّ رَهْناً فِی یَدِ بَعْضِهِمْ وَ لاَ یَبْلُغُ ثَمَنُهُ أَکْثَرَ مِنْ مَالِ الْمُرْتَهِنِ أَ یَأْخُذُهُ بِمَالِهِ أَوْ هُوَ وَ سَائِرُ الدُّیَّانِ فِیهِ شُرَکَاءُ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جَمِیعُ الدُّیَّانِ فِی ذَلِکَ سَوَاءٌ یُوَزِّعُونَهُ بَیْنَهُمْ بِالْحِصَصِ قَالَ وَ کَتَبْتُ إِلَیْهِ فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ لَهُ وَرَثَةٌ فَجَاءَ رَجُلٌ فَادَّعَی عَلَیْهِ مَالاً وَ أَنَّ عِنْدَهُ رَهْناً فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنْ کَانَ لَهُ عَلَی الْمَیِّتِ مَالٌ وَ لاَ بَیِّنَةَ لَهُ عَلَیْهِ فَلْیَأْخُذْ مَالَهُ مِمَّا فِی یَدِهِ وَ لْیَرُدَّ الْبَاقِیَ عَلَی وَرَثَتِهِ وَ مَتَی أَقَرَّ بِمَا عِنْدَهُ أُخِذَ بِهِ وَ طُولِبَ بِالْبَیِّنَةِ عَلَی دَعْوَاهُ وَ أَوْفَی حَقَّهُ بَعْدَ الْیَمِینِ وَ مَتَی لَمْ یُقِمِ الْبَیِّنَةَ وَ الْوَرَثَةُ مُنْکِرُونَ فَلَهُ عَلَیْهِمْ یَمِینُ عِلْمٍ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ لَهُ عَلَی مَیِّتِهِمْ حَقّاً.

وَ رَوَی فَضَالَةُ عَنْ أَبَانٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ کَیْفَ یَکُونُ الرَّهْنُ بِمَا فِیهِ إِنْ کَانَ حَیَوَاناً أَوْ دَابَّةً أَوْ فِضَّةً أَوْ مَتَاعاً فَأَصَابَهُ حَرِیقٌ أَوْ لُصُوصٌ فَهَلَکَ مَالُهُ أَوْ نَقَصَ مَتَاعُهُ وَ لَیْسَ لَهُ عَلَی مُصِیبَتِهِ بَیِّنَةٌ قَالَ إِذَا ذَهَبَ مَتَاعُهُ

و یدل علی عدم الضمان و یحمل علی عدم التقصیر.

«و روی محمد بن عیسی بن عبید عن سلیمان» فی القوی کالصحیح کالشیخ و یدل علی خلاف المشهور کخبر عبد الله بن الحکم المتقدم و حملا علی الاستحباب، و یدل علی جواز التقاص مع عدم البینة، و علی أن علی الوارث یمین نفی العلم.

«و روی فضالة، عن أبان» فی الموثق کالصحیح «و له مال فلا یصدق»

و لعله للتهمة کما تقدم الأخبار فی ذلک، و المشهور أن القول قول المرتهن فی التلف

ص:370

کُلُّهُ فَلَمْ یُوجَدْ لَهُ شَیْ ءٌ فَلاَ شَیْ ءَ عَلَیْهِ قَالَ وَ إِنْ قَالَ ذَهَبَ مِنْ بَیْنِ مَالِی وَ لَهُ مَالٌ فَلاَ یُصَدَّقُ.

وَ رَوَی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَهَنَ عِنْدَهُ آخَرُ عَبْدَیْنِ فَهَلَکَ أَحَدُهُمَا أَ یَکُونُ حَقُّهُ فِی الْآخَرِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ أَوْ دَاراً فَاحْتَرَقَتْ أَ یَکُونُ حَقُّهُ فِی التُّرْبَةِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ أَوْ دَابَّتَیْنِ فَهَلَکَتْ إِحْدَاهُمَا أَ یَکُونُ حَقُّهُ فِی الْأُخْرَی قَالَ نَعَمْ قُلْتُ أَوْ مَتَاعاً فَهَلَکَ مِنْ طُولِ مَا تَرَکَهُ أَوْ طَعَاماً فَفَسَدَ أَوْ غُلاَماً فَأَصَابَهُ جُدَرِیٌّ فَعَمِیَ أَوْ ثِیَاباً تَرَکَهَا مَطْوِیَّةً لَمْ یَتَعَاهَدْهَا وَ لَمْ یَنْشُرْهَا حَتَّی هَلَکَتْ قَالَ هَذَا نَحْوُ وَاحِدٍ یَکُونُ حَقُّهُ عَلَیْهِ.

مطلقا، و یمکن حمل کلامه علی المشهور أیضا لأن عدم التصدیق لا ینافی أن یکون القول قوله بحسب الظاهر.

«و روی أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی عن داود» فی الموثق کالصحیح کالشیخ و فی یب زیادة و سألته کیف یکون الرهن بما فیه إذا کان حیوانا أو دابة أو ذهبا أو فضة أو متاعا و أصابه جائحة (أو جائفة) حریق أو لصوص فهلک ماله أجمع سوی ذلک و قد هلک من بین متاعه و لیس له علی مصیبته بینة قال: إذا ذهب متاعه کله فلم یوجد له شیء فلا شیء علیه و قال: إن ذهب من بین ماله و له مال فلا یصدق، و قضی فی کل رهن له غلة أن غلته تحسب لصاحب الرهن مما علیه، و رؤیا فی القوی، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل استقرض من رجل مائة دینار و رهنه حلیا بمائة دینار ثمَّ إنه أتاه الرجل فقال أعرنی الذهب الذی رهنتک عاریة فأعاره فهلک الرهن عنده أ علیه شیء لصاحب القرض فی ذلک؟ قال: هو علی صاحب الرهن الذی

ص:371

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَرْهَنُ الرَّهْنَ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ هُوَ یُسَاوِی ثَلاَثَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَیُهْلِکُهُ أَ عَلَی الرَّجُلِ أَنْ یَرُدَّ عَلَی صَاحِبِهِ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ قَالَ نَعَمْ لِأَنَّهُ أَخَذَ رَهْناً فِیهِ فَضْلٌ وَ ضَیَّعَهُ قُلْتُ فَهَلَکَ نِصْفُ الرَّهْنِ قَالَ عَلَی حِسَابِ ذَلِکَ قُلْتُ فَیَتَرَادَّانِ الْفَضْلَ قَالَ نَعَمْ.

رهنه و هو الذی أهلکه و لیس لمال هذا توی(1) أی نقصان و تقدم جمیع ذلک.

«و روی صفوان بن یحیی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(2) و یدل علی الضمان مع التعدی لقوله (و ضیعه)، و یحمل علیه ما ورد فی الضمان مطلقا مثل ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن أبی حمزة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول علی علیه السلام فی الرهن یترادان الفضل فقال: کان علی علیه السلام یقول ذلک. قلت: کیف یترادان؟ فقال: إن کان الرهن أفضل مما رهن به ثمَّ عطب رد المرتهن الفضل علی صاحبه و إن کان لا یسوی، رد الراهن ما نقص من حق المرتهن قال:

و کذلک کان قول علی علیه السلام فی الحیوان و غیر ذلک،3

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرهن فقال: إن کان أکثر من مال المرتهن فهلک إن یؤدی الفضل إلی صاحب الرهن و إن کان أقل من ماله فهلک الرهن أدی إلیه صاحبه فضل ماله و إن کان الرهن سواء فلیس

ص:372


1- (1-3) الکافی باب الرهن خبر 17-7 و التهذیب باب الرهون خبر 38-20.
2- (2) التهذیب باب الرهون خبر 18 و الکافی باب الرهن خبر 9 و الراوی فیهما حماد بن عثمان عن إسحاق بن عمار.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی الرَّهْنِ إِذَا کَانَ أَکْثَرَ مِنْ مَالِ الْمُرْتَهِنِ فَهَلَکَ أَنْ یُؤَدَّی الْفَضْلُ إِلَی صَاحِبِ الرَّهْنِ وَ إِنْ کَانَ الرَّهْنُ أَقَلَّ مِنْ مَالِهِ فَهَلَکَ الرَّهْنُ أَدَّی إِلَیْهِ صَاحِبُهُ فَضْلَ مَالِهِ وَ إِنْ کَانَ الرَّهْنُ یَسْوَی مَا رَهَنَهُ فَلَیْسَ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ.

وَ رَوَی فَضَالَةُ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا اخْتَلَفَا فِی الرَّهْنِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا رَهَنْتَهُ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ وَ قَالَ الْآخَرُ رَهَنْتُهُ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ فَإِنَّهُ یُسْأَلُ صَاحِبُ الْأَلْفِ الْبَیِّنَةَ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ بَیِّنَةٌ حَلَفَ صَاحِبُ الْمِائَةِ وَ إِنْ کَانَ الرَّهْنُ أَقَلَّ مِمَّا رَهَنَ بِهِ أَوْ أَکْثَرَ وَ اخْتَلَفَا فِی الرَّهْنِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا هُوَ رَهْنٌ وَ قَالَ الْآخَرُ هُوَ وَدِیعَةٌ فَإِنَّهُ یُسْأَلُ صَاحِبُ الْوَدِیعَةِ الْبَیِّنَةَ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ بَیِّنَةٌ حَلَفَ صَاحِبُ الرَّهْنِ.

علیه شیء(1).

«و روی محمد بن قیس» فی الحسن کالصحیح «عن أبی جعفر علیه السلام»

و هو کما تقدم محمول علی التعدی أو التفریط جمعا بین الأخبار المستفیضة من الطرفین مع أخبار وجه الجمع و تقدمت.

«و روی فضالة عن أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(2) لکنهما رویا، عن أبان عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد الله علیه السلام، و کأنه سقط من القلم أو یکون خبر آخر «فإنه یسأل صاحب الألف البینة» لأن المرتهن یدعی الزیادة و الأصل عدمها «فإن لم یکن له بینة» فالقول قول الراهن فی عدم الزیادة مع الیمین «فإنه یسأل صاحب الودیعة البینة» لأنه یدعی خلاف الظاهر لأن الظاهر کونه رهنا «حلف صاحب الرهن» لأنه منکر للودیعة فیکون القول قوله مع الیمین کما تقدم فی

ص:373


1- (1) التهذیب باب الرهون خبر 17 و الکافی باب الرهن خبر 6.
2- (2) الکافی باب الاختلاف فی الرهن خبر 1 و التهذیب باب الرهون خبر 25.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّجُلِ یَرْهَنُ الْعَبْدَ أَوِ الثَّوْبَ أَوِ الْحُلِیَّ أَوْ مَتَاعَ الْبَیْتِ فَیَقُولُ صَاحِبُ الْمَتَاعِ لِلْمُرْتَهِنِ أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ لُبْسِ هَذَا الثَّوْبِ الْبَسِ الثَّوْبَ وَ انْتَفِعْ بِالْمَتَاعِ وَ اسْتَخْدِمِ الْخَادِمَ

أخبار کثیرة.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام فی رجل یرهن عند صاحبه رهنا لا بینة بینهما فیه فادعی الذی عنده الرهن أنه بألف و قال صاحب الرهن إنما هو بمائة؟ قال: البینة علی الذی عنده الرهن إنه بألف و إن لم یکن له بینة فعلی الراهن الیمین.

و فی یب بزیادة (و قال: فی رجل رهن عند صاحبه رهنا فقال الذی عنده الرهن ارتهنته عندی بکذا و کذا و قال الآخر إنما هو عندک ودیعة فقال: البینة علی الذی عنده الرهن إنه بکذا و کذا فإن لم یکن له بینة فعلی الذی له الرهن، الیمین(1).

فهذا الخبر الصحیح مستند المشهور، لکن ترک الأخبار الکثیرة به أیضا مشکل و إن تأید بالأخبار التی فیها أن القول قول منکر الزیادة و تقدمت.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن عبید بن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل رهن عند صاحبه رهنا لا بینة بینهما فادعی الذی عنده الرهن أنه بألف و قال صاحب الرهن هو بمائة فقال: البینة علی الذی عنده الرهن إنه بألف فإن لم یکن له بینة فعلی الذی له الرهن، الیمین إنه بمائة(2).

«و روی صفوان بن یحیی عن إسحاق بن عمار» فی الموثق کالصحیح

ص:374


1- (1) التهذیب باب الرهون خبر 18 و الکافی باب الرهن خبر 7.
2- (2) التهذیب باب الرهون خبر 27.

قَالَ هُوَ لَهُ حَلاَلٌ إِذَا أَحَلَّهُ لَهُ وَ مَا أُحِبُّ أَنْ یَفْعَلَ قُلْتُ فَارْتَهَنَ دَاراً لَهَا غَلَّةٌ لِمَنِ الْغَلَّةُ قَالَ لِصَاحِبِ الدَّارِ قُلْتُ فَارْتَهَنَ أَرْضاً بَیْضَاءَ فَقَالَ لَهُ صَاحِبُ الْأَرْضِ ازْرَعْهَا لِنَفْسِکَ فَقَالَ هَذَا حَلاَلٌ لَیْسَ هَذَا مِثْلَ هَذَا یَزْرَعُهَا بِمَالِهِ فَهُوَ لَهُ حَلاَلٌ کَمَا أَحَلَّهُ لِأَنَّهُ یَزْرَعُ بِمَالِهِ وَ یَعْمُرُهَا.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الْقَلاَّءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ هَلَکَ أَخُوهُ وَ تَرَکَ صُنْدُوقاً فِیهِ رُهُونٌ بَعْضُهَا عَلَیْهِ اسْمُ صَاحِبِهِ وَ بِکَمْ هُوَ رُهِنَ وَ بَعْضُهَا لاَ یُدْرَی لِمَنْ هُوَ وَ لاَ بِکَمْ هُوَ رُهِنَ مَا تَرَی فِی هَذَا الَّذِی لاَ یُعْرَفُ صَاحِبُهُ فَقَالَ هُوَ کَمَالِهِ.

وَ رَوَی أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ أَنَّ مَنْ کَانَ بِالرَّهْنِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ فَقَالَ ذَلِکَ إِذَا ظَهَرَ الْحَقُّ وَ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ قُلْتُ فَالْخَبَرُ الَّذِی رُوِیَ أَنَّ رِبْحَ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ رِبًا مَا هُوَ قَالَ ذَاکَ إِذَا ظَهَرَ الْحَقُّ وَ قَامَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَمَّا الْیَوْمَ فَلاَ بَأْسَ بِأَنْ یَبِیعَ مِنَ الْأَخِ الْمُؤْمِنِ وَ یَرْبَحَ عَلَیْهِ.

کالشیخین (1) «فقال هذا حلال» بدون الکراهة و الظاهر أنه فی الأرض المفتوحة عنوة و إلا فتقدم احتساب أجرة الأرض أو یکون الکراهة أخف.

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح «عن محمد بن دراج»

و فیهما عن محمد بن رباع القلاء2 ، و هما مجهولان و السهو من النساخ «قال سألت أبا الحسن علیه السلام (إلی قوله) هو کماله» أی یشترک فیه الغرماء.

«و روی أبو الحسین» فی القوی کالصحیح، و یدل علی أن الأخبار المتقدمة

ص:375


1- (1-2) الکافی باب الرهن خبر 11-19 و التهذیب باب الرهون خبر 24-13.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَرْهَنُ جَارِیَتَهُ أَ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَطَأَهَا قَالَ إِنَّ الَّذِینَ ارْتَهَنُوهَا یَحُولُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا قُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ قَدَرَ عَلَیْهَا خَالِیاً وَ لَمْ یَعْلَمِ الَّذِینَ ارْتَهَنُوهَا قَالَ نَعَمْ لاَ أَرَی بِهَذَا بَأْساً

فی کراهة الربح علی المؤمن و أنه ربا لا مبالغة فیها، و یمکن أن یکون فی زمان القائم علیه السلام حراما و الآن مکروها.

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخین (1)«عن محمد بن مسلم»

و روی الشیخان أیضا فی الحسن کالصحیح عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل رهن جاریته عند قوم أ یحل له أن یطأها؟ قال: إن الذین ارتهنوها یحولون بینه و بین ذلک، قلت: أ رأیت إن قدر علیها خالیا؟ قال: نعم لا أری هذا علیه حراما.

و هما مخالفان للمشهور بین الأصحاب للمنافاة لحق المرتهن لأنه یمکن أن تصیر أم ولد إلا أن یقال بجواز بیعه جمعا کما ذهب إلیه جماعة من الأصحاب - اعلم أنه اختلف الأصحاب فی اشتراط القبض فی الرهن فذهب إلیه جماعة لظاهر قوله تعالی: (فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ) (2).

و لما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا رهن إلا مقبوضا.

و ذهب جماعة إلی العدم لضعف المفهوم و الخبر و عموم الأخبار الصحیحة الخالیة عن الاشتراط، و الأحوط القبض، و علی أی حال فلا یشترط دوامه اتفاقا.

ص:376


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الرهون خبر 10 و 9 و 24 و 11 و 37 و أورد الاولین و الأخیرین فی الکافی باب الرهن خبر 20 و 15 و 21 و 22.
2- (2) البقرة - 283.

کِتَابُ الصَّیْدِ وَ الذَّبَائِحِ

اشارة

قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی - یَسْئَلُونَکَ 1 ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ .

و روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن إبراهیم بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت: رجل لی علیه دراهم و کانت داره رهنا فأردت أن أبیعها قال: أعیذک بالله أن تخرجه من ظل رأسه - و المشهور جواز ذلک، و حمل علی الکراهة و تقدم الأخبار فی بیع الدار.

و رؤیا فی الصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: سئل عن الرجل یکون له الدین علی الرجل و معه الرهن أ یشتری الرهن منه؟ قال: نعم - أی لا یحتاج إلی فلک الرهانة "أو" لأن إرادة البیع فک و تقدم أیضا.

باب الصید و الذبائح

«قال الله تعالی: یَسْئَلُونَکَ ما ذا » أی شیء «أُحِلَّ لَهُمْ » من المطاعم «قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ» أی ما لیس بخبیث منها و هو کل ما لم یأت تحریمه فی کتاب أو سنة «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ» أی صیدها أو تجعل (ما) شرطیة و جوابها (فکلوا )«مُکَلِّبِینَ» حال کونکم معلمین للکلب فیکون الجوارح أنواعه «تُعَلِّمُونَهُنَّ» أی الکلاب «مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ» من علم التکلیب و الحیل فی ذلک و طرق التأدیب لأنه الهام من الله أو مکتسب بالعقل و هو عطیة من الله تعالی "أو" مما عرفکم أن تعلموه من اتباع الصید بإرسال صاحبه و انزجاره بزجره، و

ص:377

عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ

وَ رَوَی مُوسَی بْنُ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی صَیْدِ الْکَلْبِ إِنْ أَرْسَلَهُ صَاحِبُهُ وَ سَمَّی فَلْیَأْکُلْ کُلَّ مَا أَمْسَکَ عَلَیْهِ وَ إِنْ قَتَلَ وَ إِنْ أَکَلَ فَکُلْ مَا بَقِیَ وَ إِنْ کَانَ غَیْرَ مُعَلَّمٍ فَعَلَّمَهُ سَاعَتَهُ حِینَ یُرْسِلُهُ فَلْیَأْکُلْ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُعَلَّمٌ فَأَمَّا مَا خَلاَ الْکِلاَبَ مِمَّا تَصِیدُهُ الْفُهُودُ وَ الصُّقُورُ وَ أَشْبَاهُهُ فَلاَ تَأْکُلْ مِنْ صَیْدِهِ إِلاَّ مَا أَدْرَکْتَ ذَکَاتَهُ - لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ: مُکَلِّبِینَ فَمَا خَلاَ الْکِلاَبَ فَلَیْسَ صَیْدُهُ بِالَّذِی یُؤْکَلُ إِلاَّ أَنْ تُدْرِکَ ذَکَاتَهُ.

انصرافه بدعائه، و إمساک الصید علیه، و إن لا یأکل منه «فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ» و إن أکل بعضه «وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ» حین الإرسال و حین إدراک الذکاة و حین الأکل.

«و روی موسی بن بکر» فی القوی و لم یذکره، و رواه الشیخان فی القوی (1)«عن زرارة "إلی قوله" إذا أرسله صاحبه» لا ما یصید من قبل نفسه بدون الإرسال «و سمی» لا ما لم یسم متعمدا «فیأکل کلما أمسک علیه و إن قتل» و أکل ثلثیه لأنه یصدق علی البقیة أنها أمسکت علیه «فکل ما بقی»

و إن کان ثلثه «و إن کان» الکلب «غیر معلم» سابقا «فعلمه ساعته»

ساعة الإرسال «حین یرسله» أو ساعة نفسه حین یرسل الکلب «فلیأکل منه»

لأنه یصدق علیه حینئذ أنه معلم «فلا تأکل من صیده» لأنه لیس بمکلب «إلا ما أدرکت ذکاته» بأن کان حیاته مستقرة و ذکیته.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی کتاب علی علیه السلام فی قول الله عز و جل: وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ - قال: هی

ص:378


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 14-1-4 - 2 من کتاب الصید و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 96-86-104-87 من کتاب الصید و الذبائح.

......... الکلاب أی المراد بالجوارح الکلاب بقرینة الحال.

و فی الصحیح، عن أبی عبیدة الحذاء قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یسرح "أی یرسل کلبه المعلم" و یسمی إذا سرحه فقال: یأکل مما أمسک علیه فإذا أدرکه قبل قتله (أو أن یقتله) ذکاه و إن وجد معه کلبا غیر معلم فلا یأکل منه فقلت: فالفهد؟ قال: إذا أدرکت ذکاته فکل و إلا فلا (أو و إلا فلا تأکل) لیس شیء مکلب إلا الکلب.

و فی الحسن کالصحیح عن عمر بن أذینة عن محمد بن مسلم و غیر واحد عنهما علیهما السلام جمیعا أنهما قالا: فی الکلب یرسله الرجل و یسمی قالا: إن أخذه فأدرکت ذکاته فذکه و إن أدرکته و قد قتله و أکل منه فکل ما بقی و لا ترون ما یرون فی الکلب - أی اعتقادکم فی الکلب غیر اعتقاد العامة فإنکم تخصون المکلب بالکلب و أنهم یعمونه و غیره من الجوارح و اعتقادکم أی اعتقادکم أن ما أکل منه فالبقیة حلال و أکثرهم علی الحرمة و غیرهما مما سیجیء - أی یجب أن یکون اعتقادکم هکذا لأنکم تابعون لنا و نحن نعتقد هکذا، و یمکن أن یکون نهیا مؤکدا بالنون الثقیلة، بل هو أظهر.

و فی الحسن کالصحیح عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام أنه قال: ما قتلت الجوارح مکلبین و ذکر اسم الله "أو" ذکرتم اسم الله علیه فکلوا من صیدهن و ما قتلت الکلاب التی لم تعلموها من قبل أن تدرکوه فلا تطعموه(1).

و فی الصحیح، عن حکم بن حکیم الصیرفی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما

ص:379


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 5 و 6 و 11 و 13 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 88 و 89 و 93 و 94.

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلْ مَا أَکَلَ مِنْهُ الْکَلْبُ وَ إِنْ أَکَلَ مِنْهُ ثُلُثَیْهِ کُلْ مَا أَکَلَ الْکَلْبُ وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ إِلاَّ بَضْعَةٌ وَاحِدَةٌ.

تقول فی الکلب بصید الصید فیقتله؟ قال: لا بأس بأکله، قال: قلت: فإنهم یقولون إنه إذا قتله و أکل منه فإنما أمسک علی نفسه فلا تأکله فقال: کل أو لیس قد جامعوکم علی أن قتله ذکاته؟ قال: قلت: بلی قال: فما یقولون فی شاة ذبحها رجل أذکاها؟ قال قلت: نعم قال: فإن السبع جاء بعد ما ذکاها فأکل منها بعضها أ یؤکل البقیة؟ قلت نعم فقال فإذا أجابوک إلی هذا فقل لهم: کیف تقولون إذا ذکی ذلک فأکل منها لم تأکلوا؟ و إذا ذکی هذا و أکل أکلتم.

«و فی خبر آخر قال الصادق علیه السلام» روی الشیخان فی القوی، عن سلمان قال: کل مما أمسک الکلب و إن أکل ثلثیه.

و فی الصحیح، عن سالم الأشل قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید الکلب المعلم قد أکل من صیده فقال: کل منه.

و فی الحسن کالصحیح عن أبی بکر الحضرمی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید البزاة و الصقورة و الکلب و الفهد فقال: لا تأکل صید شیء من هذه إلا ما ذکیتموه إلا الکلب المکلب، قلت فإن قتله قال: کل لأن الله عز و جل یقول وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ . فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ (1)

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن صید البازی و الکلب إذا صاد فقتل صیده و أکل منه آکل فضلهما أم لا فقال علیه السلام: أما

ص:380


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 9 و 15 و 3 و 7 و 13 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 92-97-106-90-95.

......... ما قتله الطیر فلا تأکله إلا أن تذکیه، و أما ما قتله الکلب و قد ذکرت اسم الله عز و جل فکل و إن أکل منه.

و فی الموثق کالصحیح عن سالم الأشل قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الکلب یمسک علی صیده و قد أکل منه قال لا بأس بما أکل و هو لک حلال.

و فی القوی کالصحیح، عن یونس بن یعقوب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أرسل کلبه فأدرکه و قد قتل قال: کل و إن أکل.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أرسل کلبه و أخذ صیدا فأکل منه آکل من فضله فقال: کل مما أکل أو قتل الکلب إذا سمیت علیه فإن کنت ناسیا فکل منه أیضا و کل من فضله.

و روی الشیخ عن أبی سعید المکاری قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الکلب یرسل علی الصید و یسمی فیقتل و یأکل منه فقال کل و إن أکل منه(1).

(فأما) ما رواه فی الصحیح، عن رفاعة بن موسی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الکلب یقتل فقال: کل منه فقلت أکل منه فقال: إذا أکل منه فلم یمسک علیک إنما أمسک علی نفسه2.

و فی الموثق عن سماعة بن مهران قال: سألته عما أمسک علیه الکلب المعلم للصید و هو قول الله (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ) قال: لا بأس أن تأکلوا مما أمسک الکلب مما لم یأکل الکلب منه فإذا أکل الکلب منه قبل أن تدرکه فلا تأکل منه قال: و سألته عن صید الفهد و هو معلم للصید فقال إن أدرکته حیا فذکه

ص:381


1- (1-2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 107 و 109.

وَ رَوَی هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ کَلْبِ الْمَجُوسِیِّ یَأْخُذُهُ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ فَیُسَمِّی حِینَ یُرْسِلُهُ أَ یَأْکُلُ مَا أَمْسَکَ عَلَیْهِ قَالَ نَعَمْ لِأَنَّهُ مُکَلَّبٌ وَ ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ.

و کله و إن قتله فلا تأکل منه(1).

(فمحمول) علی الکراهة أو التقیة، و جمع بعض الأصحاب بحمله علی معتاد الأکل و الأخبار المتقدمة علی غیر معتادة و التقیة أظهر لما ذکر فی الأخبار - و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال الکلاب الکردیة إذا علمت فهی بمنزلة السلوقیة(2).

«و روی هشام بن سالم عن سلیمان بن خالد» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح (3)«لأنه مکلب» أی کلب معلم أو (کلب) بالمجهول بمعناه و حمل علی أنه علمه المسلم.

لما رویاه فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کلب المجوسی لا یؤکل صیده إلا أن یأخذه المسلم فیعلمه و یرسله و کذلک البازی و کلاب أهل الذمة و بزاتهم حلال للمسلمین أن یأکلوا صیدها4.

و لما رویاه فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن سیابة قال: قلت لأبی-

ص:382


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 108.
2- (2) الکافی باب صید الکلب و الفهود خبر 12 - و السلوق کصبور قریة بالیمن تنسب إلیه الدروع و الکلاب.
3- (3-4) الکافی باب صید کلب المجوسی و أهل الذمّة خبر 1 و 3 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 116 و 118.

وَ رَوَی النَّضْرُ بْنُ سُوَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ کَلْبٍ أَفْلَتَ وَ لَمْ یُرْسِلْهُ صَاحِبُهُ فَصَادَ فَأَدْرَکَهُ صَاحِبُهُ وَ قَدْ قَتَلَهُ أَ یَأْکُلُ مِنْهُ فَقَالَ لاَ إِذَا صَادَ وَ قَدْ سَمَّی فَلْیَأْکُلْ وَ إِذَا صَادَ وَ لَمْ یُسَمِّ فَلاَ یَأْکُلْ وَ هُوَ مِمَّا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ .

عبد الله علیه السلام إنی أستعیر کلب المجوسی فأصید به فقال: لا تأکل من صیده إلا أن یکون علمه مسلم(1) و المجمع بالجواز و الکراهة أظهر.

«و روی النضر بن سوید عن القسم بن سلیمان» فی القوی کالصحیح کالشیخین(2)

«أفلت» شرد من غیر أن یرسله و یسمی «و هو» (أو و هذا) کما هو فیهما أی الکلب لا غیره أو الکلب المرسل المسمی علیه (أو) و الحال أنه داخل فی قوله تعالی، لکن لما لم یسم فهو بمنزلة غیر المکلب لأنه تعالی قال بعده وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ

و روی الشیخ فی الصحیح عن محمد الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: من أرسل کلبه و لم یسم فلا یأکله قال: و سألته عن الکلب یصطاد فیأکل من صیده أ یأکل بقیته؟ قال: نعم.

و فی القوی کالصحیح عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن القوم یخرجون جماعتهم إلی الصید فیکون الکلب لرجل منهم و یرسل صاحب الکلب کلبه و یسمی غیره أ یجزی ذلک؟ قال: لا یسمی إلا صاحبه الذی أرسله.

و فی القوی عن أبی بصیر عن رجل عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یجزی أن یسمی إلا الذی أرسل الکلب.

(فأما) ما رواه الکلینی فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال

ص:383


1- (1) الکافی باب صید المجوسی و أهل الذمّة خبر و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 117.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 98-107 - 101-102 و أورد الأول فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 16.

وَ رَوَی مُوسَی بْنُ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا أَرْسَلَ الرَّجُلُ کَلْبَهُ وَ نَسِیَ أَنْ یُسَمِّیَ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ قَدْ ذَبَحَ وَ نَسِیَ أَنْ یُسَمِّیَ وَ کَذَلِکَ إِذَا رَمَی وَ نَسِیَ أَنْ یُسَمِّیَ.

: وَ حُکْمُ ذَلِکَ فِی خَبَرٍ آخَرَ أَنْ یُسَمِّیَ حِینَ یَأْکُلُ.

وَ رَوَی حَمَّادُ بْنُ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الرَّمِیَّةِ

قال أمیر المؤمنین علیه السلام الکلب الأسود البهیم لا یؤکل صیده لأن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أمره بقتله (1)(فمحمول) علی الکراهة.

«و روی موسی بن بکر» فی القوی، و رواه الشیخان أیضا فی القوی کالصحیح (2)«عن زرارة» و یدل علی أنه لا بأس بنسیان التسمیة عند الذبح و الرمی و الإرسال «و حل»" أو "و حکم «ذلک فی خبر آخر أن یسمی حین یأکل»

أی ورد فی خبر آخر ذلک و هو سبب للحلیة، لأنه قال الله تعالی" وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ (3) فإذا سمی وقت الأکل ارتفع ذلک و سیجیء فی حسنة محمد بن مسلم أنه إذا ذبح و لم یسم فلیسم حین یذکر و یقول بسم الله علی أوله و علی آخره.

«و روی حماد بن عیسی» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح «عن حریز قال سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الرمیة»

ص:384


1- (1) الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 20.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 99-133 134-137 و أورد الأول فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 18 و الثلاثة الأخیرة فی باب الصید بالسلاح خبر 3-4-10.
3- (3) الأنعام - 121.

یَجِدُهَا صَاحِبُهَا مِنَ الْغَدِ أَ یَأْکُلُ مِنْهَا قَالَ إِنْ کَانَ یَعْلَمُ أَنَّ رَمْیَتَهُ هِیَ قَتَلَتْهُ فَلْیَأْکُلْ وَ ذَلِکَ إِذَا کَانَ قَدْ سَمَّی.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَا أَخَذَتِ الْحِبَالَةُ وَ قَطَعَتْ مِنْهُ فَهُوَ مَیْتَةٌ وَ مَا أَدْرَکْتَ مِنْ سَائِرِ جَسَدِهِ حَیّاً فَذَکِّهِ ثُمَّ کُلْ مِنْهُ.

بالتشدید علی فعیلة، الصید الذی ترمیه فتقصده و ینفذ فیها سهمک، و قیل هو کل دابة مرمیة «إن رمیته» بالتخفیف «هی قتلته» بأن یکون سهمه فی مذبحه أو قلبه مما یکون الغالب فیه الهلاک، و المراد بالعلم، الظن الغالب کما هو الظاهر و روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن رجل رمی حمار وحش أو ظبیا فأصابه ثمَّ کان فی طلبه فأصابه فی الغد (أو فوجده من الغد) و سهمه فیه، فقال: إن علم أنه أصابه و إن سهمه هو الذی قتله فلیأکل منه و إلا فلا یأکل منه.

و فی القوی کالصحیح، عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا رمیت فوجدته و لیس به أثر غیر السهم و قد تری أنه لم یقتله غیر سهمک فکل، غاب عنک أو لم یغب عنک.

و فی الصحیح عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرمیة یجدها صاحبها أ یأکلها؟ قال: إن کان یعلم أن رمیته هی التی قتلته فلیأکل(1)

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (2)«و ما أدرکت من

ص:385


1- (1) الکافی باب الصید بالسلاح خبر 7.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الصید بالحبالة خبر 2 و 1 و 5 و 4 و 6 و أورد الاولین فی یب باب الصید و الذکاة خبر 153-154.

وَ رَوَی أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ عِیسَی الْقُمِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَرْمِی بِسَهْمٍ فَلاَ أَدْرِی أَ سَمَّیْتُ أَمْ لَمْ أُسَمِّ فَقَالَ کُلْ وَ لاَ بَأْسَ فَقُلْتُ أَرْمِی فَیَغِیبُ عَنِّی فَأَجِدُ سَهْمِی فِیهِ فَقَالَ کُلْ مَا لَمْ یُؤْکَلْ مِنْهُ وَ إِنْ أُکِلَ مِنْهُ فَلاَ تَأْکُلْ مِنْهُ.

سائر جسده» إذا کان فیه حیاة مستقرة کما قال :«حیا»

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام ما أخذت الحبالة من صید فقطعت منه یدا أو رجلا فذروه فإنه میت، و ما أدرکت من سائر جسده حیا فذکه ثمَّ کل منه.

و فی الموثق کالصحیح عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: ما أخذت الحبائل و قطعت منه شیئا فهو میتة و ما أدرکت من سائر جسده فذکه ثمَّ کل منه.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما أخذت الحبائل فانقطع منه شیء أو مات فهو میتة.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله، عن أبی عبد الله علیه السلام مثل ما فی المتن.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح کالشیخین (1)«و إن» کان «قد أکل منه فلا تأکل» لأنه یمکن حینئذ أن یکون موته بسبب جرح سبع، بل یکون ذلک ظاهرا و لا أقل من الاشتباه.

و روی الشیخان فی الموثق کالصحیح عن سماعة بن مهران قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یرمی الصید و هو علی الجبل فیخرقه السهم حتی یخرج من الجانب الآخر قال: کله قال: فإن وقع فی ماء أو تدهده من الجبل فمات فلا تأکله 2

ص:386


1- (1-2) الکافی باب الصید بالسلاح خبر 5-9 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 132-138.

وَ سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْحَلَبِیُّ: عَنِ الصَّیْدِ یَضْرِبُهُ الرَّجُلُ بِالسَّیْفِ أَوْ یَطْعُنُهُ بِرُمْحِهِ أَوْ یَرْمِیهِ بِسَهْمِهِ فَیَقْتُلُهُ وَ قَدْ سَمَّی حِینَ فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ کُلْهُ فَلاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الصَّیْدِ یَرْمِیهِ الرَّجُلُ بِسَهْمٍ فَیُصِیبُهُ مُعْتَرِضاً فَیَقْتُلُهُ وَ قَدْ سَمَّی عَلَیْهِ حِینَ رَمَی وَ لَمْ تُصِبْهُ الْحَدِیدَةُ فَقَالَ إِنْ کَانَ السَّهْمُ الَّذِی أَصَابَهُ هُوَ قَتَلَهُ فَإِذَا رَآهُ فَلْیَأْکُلْهُ.

و التدهده التدحرج و وجه الحرمة الاشتباه.

«و سأله» أی أبا عبد الله علیه السلام «محمد بن علی الحلبی» فی الصحیح کالشیخین عنه عن أبی عبد الله علیه السلام(1)

و روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر "علیه السلام" قال: کل من الصید ما قتل السیف و السهم و الرمح، و سئل "علیه السلام" عن صید صید فتوزعه القوم قبل أن یموت فقال: لا بأس به(2) و حمل علی حال الامتناع أو إذا لم یبق له حیاة مستقرة، فأما إذا أثبت و کانت له حیاة مستقرة فیجب حینئذ ذبحه کما علم مما تقدم «و روی ابن مسکان» فی الصحیح کالشیخین (3)«عن الحلبی "إلی قوله" بسهم» له نصل و ریش «فیصیبه معترضا» بعرض السهم لا بنصله «فإذا رآه»

و فی یب (فإن أراده).

و روی الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الصید یصیبه السهم معترضا و لم یصبه بحدیدة و قد سمی حین رمی قال: یأکله إذا أصابه و هو یراه، و عن صید المعراض فقال: إن لم یکن له نبل غیره و قد کان

ص:387


1- (1) الکافی باب الرجل یرمی الصید فیصیبه إلخ خبر 2.
2- (2) الکافی باب الصید بالسلاح خبر 1.
3- (3) الکافی باب الصید بالسلاح خبر 6 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 130.

وَ سَمِعَ زُرَارَةُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: فِیمَا قَتَلَ الْمِعْرَاضُ لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا کَانَ إِنَّمَا یُصْنَعُ لِذَلِکَ.

وَ فِی رِوَایَةِ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَمَّا صَرَعَ الْمِعْرَاضُ مِنَ الصَّیْدِ فَقَالَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ نَبْلٌ غَیْرُ الْمِعْرَاضِ وَ ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ فَلْیَأْکُلْ مِمَّا قَتَلَ وَ إِنْ کَانَ لَهُ نَبْلٌ غَیْرُهُ فَلاَ.

سمی حین رمی فلیأکل منه و إن کان له نبل غیره فلا(1).

«و سمع زرارة أبا جعفر "علیه السلام" »فی الصحیح و روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن زرارة و إسماعیل الجعفی أنهما سألا أبا جعفر علیه السلام عما قتل المعراض قال: لا بأس إذا کان هو مرماتک أو صنعته لذلک2.

فیمکن أن یکون التردید من الراوی و یکون المراد بقوله: "هو مرماتک" إذا لم یکن له غیره کما هو مصرح فی غیره من الأخبار (أو) یکون المراد بقوله "أو صنعته لذلک" أن یکون صنعه لحال الاضطرار، و علی أی حال فالتغییر الذی من المصنف مخل بالمعنی و مخالف للأخبار و لقول الأصحاب.

«و فی روایة حماد» فی الصحیح و هما فی الحسن کالصحیح (2)«عن الحلبی»

و یدل علی حال الاضطرار "و المعراض" کمحراب سهم بلا ریش دقیق الطرفین غلیظ الوسط یصیب بعرضه دون حده.

و رؤیا فی الصحیح عن أبی عبیدة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا رمیت بالمعراض فخرق فکل و إن لم یخرق و اعترض فلا تأکل 4.

ص:388


1- (1-2) الکافی باب المعراض خبر 5-1 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 144-142.
2- (3-4) الکافی باب المعراض خبر 2-3 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 143-141.

وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِذَا کَانَ ذَلِکَ سِلاَحَهُ الَّذِی یَرْمِی بِهِ فَلاَ بَأْسَ.

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: إِنْ کَانَتْ تِلْکَ مِرْمَاتَهُ فَلاَ بَأْسَ.

وَ رُوِیَ: أَنَّهُ إِنْ خَرَقَ أُکِلَ وَ إِنْ لَمْ یَخْرِقْ لَمْ یُؤْکَلْ.

وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ لَهُ نِبَالٌ لَیْسَ فِیهَا حَدِیدٌ وَ هِیَ عِیدَانٌ کُلُّهَا فَیَرْمِی بِالْعُودِ فَیُصِیبُ وَسَطَ الطَّیْرِ مُعْتَرِضاً فَیَقْتُلُهُ وَ یَذْکُرُ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ دَمٌ وَ هِیَ نِبَالَةٌ مَعْلُومَةٌ فَیَأْکُلُ مِنْهُ إِذَا ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

وَ رَوَی حَمَّادُ بْنُ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِیِّ وَ حَمَّادُ بْنُ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَتْلِ الْحَجَرِ وَ الْبُنْدُقِ أَ یُؤْکَلُ فَقَالَ لاَ.

«و کان أمیر المؤمنین علیه السلام» لم نطلع علیه، و المراد به ما ذکرنا من الضرورة «و فی خبر آخر» تقدم فی خبر زرارة و إسماعیل «و روی» تقدم فی خبر أبی عبیدة.

«و قال علی صلوات الله علیه» و هو کما تقدم، و یمکن حمله علی ما کان له ریش، و مع هذا فالإشکال لا یرتفع.

«و روی حماد بن عثمان» فی الصحیح و هما فی الحسن کالصحیح (1)«عن الحلبی و حماد بن عیسی» فی الصحیح و هما فی الحسن کالصحیح 2«عن حریز»

و هما «عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن قتل الحجر» للذبیحة «أو البندق»

بالضم المدور الذی یعمل من الطین أو الأسرب، و منه الآلة التی حدثت و تسمی "تفنگ "«أ یؤکل قال لا»

و روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السلام قال

ص:389


1- (1-2) الکافی باب ما یقتل الحجر و البندق خبر 2-3 و التهذیب باب الصید و الزکاة خبر 147-148.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی صَیْدٍ وُجِدَ فِیهِ سَهْمٌ وَ هُوَ مَیِّتٌ لاَ یُدْرَی مَنْ قَتَلَهُ فَقَالَ لاَ تَطْعَمُوهُ وَ قَالَ مَنْ جَرَحَ بِسِلاَحٍ وَ ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَقِیَ الصَّیْدُ لَیْلَةً أَوْ لَیْلَتَیْنِ ثُمَّ وَجَدَهُ لَمْ یَأْکُلْ مِنْهُ سَبُعٌ وَ عَلِمَ أَنَّ سِلاَحَهُ قَتَلَهُ فَلْیَأْکُلْ مِنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی إِیَّلٍ اصْطَادَهُ رَجُلٌ فَیُقَطِّعُهُ النَّاسُ وَ الَّذِی اصْطَادَهُ یَمْنَعُهُ فَفِیهِ نَهْیٌ

سألته عما قتل الحجر و البندق أ یؤکل منه؟ قال: لا(1).

و فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام و فی القوی أیضا عن محمد بن مسلم مثله.

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یرمی بالبندق و الحجر فیقتل أ فیأکل منه؟ قال: لا و فی الموثق عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره الجلاهق و هو بالضم البندق.

«و قال أمیر المؤمنین علیه السلام» رواه الشیخان فی الصحیح عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام (2)- و الظاهر أن المصنف أخذه من کتاب محمد بن قیس فیکون حسنا کالصحیح من طریقه «لا تطعموه»

أو لا تطعمونه و فیهما (لا تطعمه) للجهالة.

«و قال: من جرح» تقدم الأخبار الکثیرة فیه.

«و قال علیه السلام فی إیل» جزء و الخبر، و هو کقنب و خلب و سید تیس

ص:390


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب ما یقتل بالحجر و البندق خبر 5 و 2 و 7 و 6 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 151 و 150 و 145 و 146.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الصید بالسلاح خبر 8-9 و أورد الأول فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 139.

فَقَالَ وَ لَیْسَ فِیهِ نَهْیٌ وَ لَیْسَ بِهِ بَأْسٌ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَرْمِی الصَّیْدَ فَیَصْرَعُهُ فَیَبْتَدِرُهُ الْقَوْمُ فَیُقَطِّعُونَهُ فَقَالَ کُلْهُ.

وَ رَوَی الْمُفَضَّلُ بْنُ صَالِحٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: کَانَ أَبِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ یُفْتِی فِی زَمَنِ بَنِی أُمَیَّةَ أَنَّ مَا قَتَلَ الْبَازُ وَ الصَّقْرُ فَهُوَ حَلاَلٌ وَ کَانَ یَتَّقِیهِمْ وَ أَنَا لاَ أَتَّقِیهِمْ وَ هُوَ حَرَامٌ مَا قَتَلَ الْبَازُ وَ الصَّقْرُ.

الجبل «ففیه نهی» و فیهما" أ فتراه نهبة "أی و الحال. أنه نهی عن أکل ما ینتهب کما تقدم الأخبار فیه فقال لیس فیه نهی و فیهما" لیس بنهبة ".

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح و الکلینی فی القوی کالصحیح «عن محمد الحلبی» و تقدم مثله.

«و روی المفضل بن صالح» فی القوی کالشیخین (1)«عن أبان بن تغلب" إلی قوله "و الصقر» نوع خاص و یسمی بالفارسیة (چرخ) و قد یطلق علی کل شیء یصید من البزاة و الشواهین فیکون حینئذ تعمیما بعد التخصیص.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام کان أبی علیه السلام یفتی و کان یتقی و نحن" و فی یب و کنا نفتی نحن و نخاف "فی صید البزاة و الصقور فأما الآن فإنا لا نخاف لا یحل صیدها إلا أن یدرک ذکاته فإنه فی کتاب علی علیه السلام، إن الله عز و جل قال: وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ ، فی الکلاب.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبیدة

ص:391


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب صید البزاة و الصقور و غیر ذلک خبر 8 و 1 و 7 و 5 و 2 و 10 و أورد غیر الرابع فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 127 و 128 و 126 و 119 و 129.

وَ رَوَی أَبُو بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنْ أَرْسَلْتَ بَازاً أَوْ صَقْراً أَوْ عُقَاباً فَقَتَلَ فَلاَ تَأْکُلْ حَتَّی تُذَکِّیَهُ.

الحذاء قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما تقول فی البازی و الصقر و العقاب؟ فقال:

إن أدرکت ذکوته فکل منه و إن لم تدرک ذکاته فلا تأکل منه.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام أنه کره صید البازی إلا ما أدرکت ذکاته.

«و روی أبو بصیر» فی الموثق کالشیخین کالسابق.

و رؤیا فی القوی عن لیث المرادی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الصقور و البزاة و عن صیدها فقال: کل ما لم یقتلن إذا أدرکت ذکاته و آخر الذکاة إذا کانت العین تطرف و الرجل ترکض و الذنب یتحرک و قال علیه السلام لیست البزاة و الصقور فی القرآن.

و فی القوی عن الفضل بن عبد الملک قال لا تأکل ما قتلت سباع الطیر(1)

و فی القوی کالصحیح عن ابن سنان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید البازی إذا صاد و قتل و أکل منه، آکل من فضله أم لا؟ فقال: أما ما أکلت الطیر فلا تأکل إلا أن تذکیه.

و فی القوی کالصحیح، عن أبی العباس، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن صید البازی و الصقر قال: لا تأکل ما قتل البازی و الصقر و لا تأکل ما قتل سباع الطیر.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام

ص:392


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب صید البزاة و الصقور و غیر ذلک خبر 11-9-6-5-3 و أورد الثالث و الرابع فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 121-120.

......... عن رجل أرسل بازه أو کلبه فأخذ صیدا و أکل منه، آکل من فضلهما؟ فقال: ما قتل البازی فلا تأکل منه إلا أن تذبحه.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سلیمان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل أرسل کلبه و صقره فقال: أما الصقر فلا تأکل من صیده حتی تدرک ذکاته، و أما الکلب فکل منه إذا ذکرت اسم الله علیه، أکل الکلب منه أم لم یأکل و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن سماعة قال: سألت عن صید البزاة و الصقور و الطیر الذی یصید فقال: لیس هذا فی القرآن إلا أن تدرکه حیا فتذکیه و إن قتل فلا تأکل حتی تذکیه(1).

(فأما) ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن البزنطی قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عما قتل الکلب و الفهد قال: فقال أبو جعفر علیه السلام: الکلب و الفهد سواء، فإذا هو أخذه فأمسکه فمات و هو معه فکل فإنه أمسک علیک و إذا أمسکه و أکل منه فلا تأکل منه فإنه أمسک علی نفسه.

و فی الصحیح عن زکریا بن آدم قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن الکلب و الفهد یرسلان فیقتل قال: فقال لی، هما مما قال الله مکلبین فلا بأس بأکله.

و فی الصحیح عن سعد بن سعد، و فی الصحیح، عن البزنطی قال سأل زکریا بن آدم أبا الحسن علیه السلام و صفوان حاضر عما قتل الکلب و الفهد قال: فقال جعفر: الفهد و الکلب سواء قدرا.

و فی الصحیح، عن عبد الله بن المغیرة و محمد بن عبد الله

ص:393


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 122-111 112-113-114.

......... قالا: سأله زکریا بن آدم عما قتل الفهد و الکلب فقال قال جعفر بن محمد علیهما السلام الکلب و الفهد سواء فإذا هو أخذه فأمسکه و مات و هو معه فکل فإنه أمسک علیک، و إذا هو أمسکه و أکل منه فلا تأکل منه فإنما أمسک علی نفسه.

(فمحمول) علی التقیة من جهة الإمساک و عدمه، و من جهة مساواة الفهد للکلب، و آثار التقیة من قوله علیه السلام سواء قدرا، و من نسبته إلی الصادقین علیهما السلام ظاهرة.

و کذا ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن علی بن مهزیار قال: کتب إلی أبی جعفر علیه السلام عبد الله بن خالد بن نصر المدائنی: أسألک جعلت فداک عن البازی إذا أمسک صیده و قد سمی علیه فقتل الصید هل یحل أکله فکتب علیه السلام بخطه و خاتمه إذا سمیته أکلته و قال: علی بن مهزیار قرأته(1).

و فی الصحیح، عن زکریا بن آدم قال: سألت الرضا علیه السلام عن صید البازی و الصقر یقتل صیده و الرجل ینظر إلیه قال: کل منه و إن کان قد أکل منه أیضا شیئا فرددت علیه ثلاث مرات کل ذلک یقول: مثل هذا.

و فی الصحیح، عن أبی مریم الأنصاری قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الصقورة و البزاة من الجوارح قال، نعم بمنزلة الکلاب.

و قرینة التقیة مع قطع النظر عن الأخبار السابقة، روایة هذه الأخبار أکثرها عن الرضا علیه السلام أو أبی جعفر علیه السلام و کان سلاطین الوقت فی زمانهما علیهما السلام مولعین إلی الصید فاتقیا خوفا.

ص:394


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 123-125-124.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنْ أَرْسَلْتَ کَلْبَکَ عَلَی صَیْدٍ فَأَدْرَکْتَهُ وَ لَمْ تَکُنْ مَعَکَ حَدِیدَةٌ تَذْبَحُهُ بِهَا فَدَعِ الْکَلْبَ یَقْتُلُهُ ثُمَّ کُلْ مِنْهُ. فَإِذَا أَرْسَلْتَ کَلْبَکَ عَلَی صَیْدٍ وَ شَارَکَهُ کَلْبٌ آخَرُ فَلاَ تَأْکُلْ مِنْهُ إِلاَّ أَنْ تُدْرِکَ ذَکَاتَهُ وَ إِنْ رَمَیْتَهُ وَ هُوَ عَلَی جَبَلٍ فَسَقَطَ وَ مَاتَ فَلاَ تَأْکُلْهُ وَ إِنْ رَمَیْتَهُ فَأَصَابَهُ سَهْمُکَ وَ وَقَعَ فِی الْمَاءِ فَمَاتَ فَکُلْهُ إِذَا کَانَ رَأْسُهُ خَارِجاً مِنَ الْمَاءِ وَ إِنْ کَانَ رَأْسُهُ فِی الْمَاءِ فَلاَ تَأْکُلْهُ -

«و قال علیه السلام» روی الشیخان فی الصحیح، عن جمیل بن دراج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یرسل الکلب علی الصید فیأخذه و لا یکون معه سکین تذکیه بها أ یدعه حتی یقتله و یأکل منه؟ قال: لا بأس، قال الله عز و جل: فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ ، و لا ینبغی أن یأکل مما قتل الفهد(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن جمیل بن دراج قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

أرسل الکلب و أسمی علیه فیصید و ما بیدی شیء أ ذکیة به فقال: دعه حتی یقتله و کل.

«فإذا أرسلت» رویا فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: سألته عن قوم أرسلوا کلابهم و هی معلمة کلها و قد سموا علیها فلما أن مضت الکلاب دخل فیها کلب غریب لم یعرفوا له صاحبا فاشترکت جمیعا فی الصید فقال: لا تأکل منه لأنک لا تدری أخذه معلم أم لا.

«و إن رمیته» تقدم فی خبر سماعة، لکن قید المصنف الوقوع فی الماء بأن یکون رأسه فی الماء حتی یکون الظاهر الموت بالماء، و کذا الشتاء.

ص:395


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب صید الکلب و الفهد خبر 8-18-19 التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 93-101-105.

وَ الطَّیْرُ إِذَا مَلَکَ جَنَاحَیْهِ فَهُوَ لِمَنْ أَخَذَهُ إِلاَّ أَنْ یَعْرِفَ صَاحِبَهُ فَیَرُدُّهُ عَلَیْهِ.

و روی الشیخان فی الصحیح (علی الظاهر) عن أبی الحسن علیه السلام قال: لا یأکل من الصید إذا وقع فی الماء فمات(1).

و فی الحسن کالصحیح: عن الحلبی، و فی الموثق کالصحیح و القوی کالصحیح، عن سماعة، و الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن رجل رمی صیدا و هو علی جبل أو حائط فیخرق فیه السهم فیموت فقال: کل منه فإن وقع فی الماء من رمیتک و مات فلا تأکل منه.

و رؤیا فی الموثق کالصحیح، عن عباد بن صهیب قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل سمی و رمی صیدا فأخطأه و أصاب آخر (أو صیدا آخر کما فی یب) فقال یأکل منه.

«و الطیر إذا ملک جناحیه» أو جناحه - روی الشیخ فی الصحیح، عن البزنطی قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن رجل یصطاد الطیر الذی تسوی دراهم کثیرة و هو مستوی الجناحین و هو یعرف صاحبه أ یحل له إمساکه؟ فقال: إذا عرف صاحبه رده علیه و إن لم یکن یعرفه و ملک جناحیه فهو له، و إن جاءک طالب لا تتهمه رده علیه(2).

و رؤیا فی الصحیح، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن رجل یصید الطیر یساوی دراهم کثیرة و هو مستوی الجناحین و یعرف صاحبه أو یجیئه فیطلبه من لا یتهمه قال لا یحل له إمساکه یرده علیه، فقلت له: فإن

ص:396


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الرجل یرمی الصید فیصیبه فیقع فی ماء إلخ خبر 1 2-3-4 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 157-158-159.
2- (2) التهذیب باب اللقطة خبر 25.

: وَ نَهَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ صَیْدِ الْحَمَامِ بِالْأَمْصَارِ

هو صاد ما هو مالک بجناحیه لا یعرف له طالبا؟ قال: هو له(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر عمن رواه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا ملک الطائر جناحیه أو جناحه فهو لمن أخذه.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن الفضیل قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن صید الحمامة تساوی نصف درهم أو درهما فقال: إذا عرفت صاحبه فرده علیه و إن لم تعرف صاحبه و کان مستوی الجناحین یطیر بهما فهو لک.

و فی القوی کالصحیح، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: جعلت فداک الطیر یقع علی الدار فیؤخذ أ حلال هو أم حرام لمن أخذه؟ فقال:

یا إسماعیل عاف أم غیر عاف؟ قال: قلت: و ما العاف (أو العافی) قال: المستوی جناحاه المالک جناحیه یذهب حیث شاء قال هو لمن أخذ حلال و الظاهر أن المراد منه أنه إذا قص جناحاه أو کان فی رجله شیء فهو علامة أن له مالکا لا یحل أخذه.

و فی القوی عن السکونی بإسناده قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: إن الطیر إذا ملک جناحیه فهو صید و هو حلال لمن أخذه.

و بإسناده أن أمیر المؤمنین علیه السلام قال فی رجل أبصر طائرا فتبعه حتی سقط أو وقع علی شجرة فجاء رجل فأخذه، فقال أمیر المؤمنین علیه السلام للعین ما رأت و للید ما أخذت.

«و نهی أمیر المؤمنین علیه السلام» الظاهر أنه خبر السکونی لأن الغالب أن له مالکا و الظاهر أنه علی الکراهة لما ذکر.

ص:397


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب صید الطیور الاهلیة خبر 1 (الی) 6 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 258-259-260-261-256-257.

وَ لاَ یَجُوزُ أَخْذُ الْفِرَاخِ مِنْ أَوْکَارِهَا فِی جَبَلٍ أَوْ بِئْرٍ أَوْ أَجَمَةٍ حَتَّی یَنْهَضَ

وَ رَوَی ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ أَنَّهُ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ

«و لا یجوز» أی یکره و روی الشیخان فی القوی کالصحیح، عن محمد بن عبد الرحمن، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا تأتوا الفراخ فی أعشاشها و لا الطیر فی منامه حتی یصبح فقال له رجل: و ما منامه یا رسول الله؟ فقال:

اللیل منامه و لا تطرقه فی منامه حتی یصبح و لا تأتوا الفراخ فی أعشاشها حتی یریش و یطیر فإذا طار فأوتر له قوسک و أنصب له فخک(1) و الفخ المصیدة (الصحاح).

و فی القوی عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن إتیان (أبیات - خ ل) الطیر باللیل و قال علیه السلام أن اللیل أمان لها.

و الذی یدل أنه علی الکراهة ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن البزنطی و فی القوی عن صفوان عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قالا: سألناه عن طروق الطیر باللیل فی وکرها فقال: لا بأس بذلک.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن یونس بن عبد الرحمن عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: قلت له جعلت فداک ما تقول فی صید الطیر فی أوکارها و الوحش فی أوطانها لیلا فإن الناس یکرهون ذلک فقال: لا بأس بذلک(2).

«و روی ابن أبی عمیر» فی الصحیح «عن علی بن رئاب» ثقة و فی بعض النسخ (علی بن الزیات) کما هو فیها(3) و فی بعض نسخ الکافی (علی الزیات) و فی بعض

ص:398


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب صید اللیل خبر 3-4-1 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 52-51-53-54.
2- (2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 55 من خبر کتاب الاطعمة.
3- (3) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 65 و الکافی باب آخر منه و فیه ما یعرف به ما یؤکل إلخ خبر 3.

مِثْلَ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَطُّ سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ مَا یُؤْکَلُ مِنَ الطَّیْرِ فَقَالَ کُلْ مَا دَفَّ وَ لاَ تَأْکُلْ مَا صَفَّ قَالَ قُلْتُ الْبَیْضُ فِی الْآجَامِ قَالَ کُلُّ مَا اسْتَوَی طَرَفَاهُ فَلاَ تَأْکُلْ وَ کُلُّ مَا اخْتَلَفَ طَرَفَاهُ فَکُلْ قُلْتُ فَطَیْرُ الْمَاءِ قَالَ کُلُّ مَا کَانَتْ لَهُ قَانِصَةٌ فَکُلْ وَ مَا لَمْ تَکُنْ لَهُ قَانِصَةٌ فَلاَ تَأْکُلْ . وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: إِنْ کَانَ الطَّیْرُ یَصُفُّ وَ یَدُفُّ فَکَانَ دَفِیفُهُ أَکْثَرَ مِنْ صَفِیفِهِ أُکِلَ وَ إِنْ کَانَ صَفِیفُهُ أَکْثَرَ مِنْ دَفِیفِهِ فَلَمْ یُؤْکَلْ وَ یُؤْکَلُ مِنْ طَیْرِ الْمَاءِ مَا کَانَتْ.

نسخ یب (علی بن الریان) و هو ثقة (و الزیات) أو ابنه مجهولان و لا یضر لصحته عن ابن أبی عمیر «عن زرارة بن أعین أنه قال و الله ما رأیت مثل أبی جعفر علیه السلام قط» الحصر إضافی بالنسبة إلی غیر الصادق علیه السلام من علماء العامة و مع هذا یقبح من مثل زرارة هذا القول لأنه أی نسبة بینه و بینهم إلا أن یکون هذا القول بمحضر من علماء العامة و کان تکلم معهم فإن کثیرا منهم کان یختلف إلیه و یختلف هو إلیهم تقیة و مداراة و تألیفا لقلوبهم «فقال کل ما دف» أی ما کان دفیفه أکثر من صفیفه «و لا تأکل ما صف» أی ما کان صفیفه أکثر من دفیفه، و فی المساوی ذهب بعضهم إلی الحلیة لأصل الإباحة و لحدیث ابن سنان المقدم و سیجیء، و بعضهم غلب الحرمة للاحتیاط «قال قلت البیض فی الآجام» لأن الغالب أنها فیها و إلا فلا مدخل لها، (و القانصة) محل الحجر و بالفارسیة (سنگدان).

«و فی حدیث آخر» روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن سماعة بن مهران قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن المأکول من الطیر و الوحش فقال: حرم رسول الله صلی الله علیه و آله کل ذی مخلب من الطیر و کل ذی ناب من الوحش فقلت إن الناس یقولون: (من السبع)(1) فقال لی یا سماعة السبع کله حرام و إن کان سبعا لا ناب له،

ص:399


1- (1) یعنی ان العامّة ینسبون الی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله انه حرم کل ذی ناب من السبع - بدل (من الوحش).

لَهُ قَانِصَةٌ أَوْ صِیصِیَةٌ وَ لاَ یُؤْکَلُ مَا لَیْسَتْ لَهُ قَانِصَةٌ أَوْ صِیصِیَةٌ.

و إنما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذا تفصیلا و حرم الله عز و جل و رسوله المسوخ جمیعها فکل الآن من طیر البر ما کان له حوصلة، و من طیر الماء ما کانت له قانصة کقانصة الحمام لا معدة کمعدة الإنسان، و کلما صف و هو ذو مخلب فهو حرام و الصفصف (الصفیف - خ کا) کما یطیر البازی و الصقر و الحداء و ما أشبه ذلک، و کلما دف فهو حلال، و الحوصلة و القانصة یمتحن بهما من الطیر ما لا یعرف طیرانه و کل طیر مجهول(1).

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: الطیر ما یؤکل منه؟ فقال: لا یؤکل ما لم یکن له قانصة.

و فی القوی کالصحیح، عن ابن بکیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کل من الطیر ما کانت له قانصة أو صیصیة أو حوصلة.

و فی القوی کالصحیح عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کل من الطیر ما کانت له قانصة و لا مخلب له قال: و سألته عن طیر الماء فقال:

مثل ذلک.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنی أکون فی الآجام فتختلف علی الطیر فما أکل منه؟ فقال: کل ما دف و لا تأکل ما صف فقلت إنی أوتی به مذبوحا فقال: کل ما کانت له قانصة.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سأل أبی أبا عبد الله علیه السلام و أنا أسمع ما تقول فی الحباری؟ قال: إن کانت له قانصة فکل، و سألت عن طیر الماء

ص:400


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب آخر و فیه ما یعرف ما یؤکل إلخ خبر 1-2-5-4-6 من کتاب الاطعمة و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 64-58 - 66-65-63.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: کُلُّ ذِی نَابٍ مِنَ السِّبَاعِ وَ مِخْلَبٍ مِنَ الطَّیْرِ حَرَامٌ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ

فقال: مثل ذلک و سألته عن بیض طیر الماء فقال: ما کان منه مثل بیض الدجاج یعنی علی خلقته فکل(1).

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» تقدم فی خبر سماعة.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن داود بن فرقد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال کل ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام(2) ، و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: کل ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام و قال علیه السلام لا تأکلوا من السباع شیئا3 و رواه العامة.

(و المخلب) ظفر کل سبع من الماشی و الطائر أو هو لما یصید من الطیر، و الظفر لا لما لا یصید (و الناب) السن خلف الرباعیة و سیجیء فی وصایا النبی صلی الله علیه و آله و سلم لعلی یا علی: کل من البیض ما اختلف طرفاه و من السمک ما کان له قشر و من الطیر ما دف و اترک منه ما صف، و کل من طیر الماء ما کانت له قانصة أو صیصیة یا علی کل ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر فحرام أکله (أو لا تأکله).

«و روی صفوان بن یحیی عن محمد بن الحرث» فی القوی کالصحیح، و رواه الشیخ فی الصحیح، عن صفوان عن نجیة بن الحرث (الصدوق) و هو أظهر و لعله

ص:401


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 58 و لم نعثر علیه الی الآن فی الکافی.
2- (2-3) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 159-161 و الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 2-3 من کتاب الاطعمة.

عَنْ طَیْرِ الْمَاءِ مِمَّا یَأْکُلُ السَّمَکَ مِنْهُ یَحِلُّ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ کُلْهُ.

وَ سَأَلَ کِرْدِینٌ الْمِسْمَعِیُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الْحُبَارَی فَقَالَ لَوَدِدْتُ أَنَّ عِنْدِی مِنْهُ فَآکُلُ حَتَّی أَمْتَلِئَ.

وَ سَأَلَ زَکَرِیَّا بْنُ آدَمَ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ دَجَاجِ الْمَاءِ فَقَالَ إِذَا کَانَ یَلْتَقِطُ غَیْرَ الْعَذِرَةِ فَلاَ بَأْسَ بِهِ.

من النساخ و یدل علی حلیة الطائر الذی یصید السمک، و لعله له إحدی الثلاث

«و سأل کردین المسمعی» فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الصحیح(1)

و یدل علی حل لحمه، بل استحباب أکله و لو للنفع للبدن.

و روی الکلینی فی الصحیح، عن نشیط بن صالح قال: سمعت أبا الحسن الأول علیه السلام یقول: لا أری بأکل الحباری(2) بأسا و أنه جید للبواسیر و وجع الظهر و هو مما یعین علی کثرة الجماع(3) و الظاهر إن ما وقع فی المأکولات من المدح و الذم غالبا للإرشاد و النفع الدنیوی إلا أن یأکله لله تأسیا فیصیر عبادة بالنیة:

«و سأل زکریا بن آدم» فی الصحیح «أبا الحسن» الرضا «علیه السلام عن دجاج الطیر» و الحال أنه یلتقط من العذرة کثیرا «فقال إذا کان یلتقط من غیر العذرة فلا بأس» لأن الجلالة ما کان غذاؤه العذرة محضا.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن سعد بن سعد الأشعری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: سألته عن أکل لحوم دجاج الدساکر و هم لا یمنعونها من شیء تمر علی

ص:402


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 68.
2- (2) الحباری بضم المهملة مقصورا - طائر معروف یضرب به المثل فی البلاهة و یقال له بالفارسیة (هوبرة).
3- (3) الکافی باب لحم الطیور خبر 6 من کتاب الاطعمة.

وَ سَأَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ بَیْضِ طَیْرِ الْمَاءِ فَقَالَ مَا کَانَ مِنْهُ مِثْلَ بَیْضِ الدَّجَاجِ یَعْنِی عَلَی خِلْقَتِهِ فَکُلْ.

العذرة مخلی عنها و عن أکل بیضهن؟ فقال: لا بأس به(1).

و فی القوی عن أبی جعفر علیه السلام فی شاة شربت بولا ثمَّ ذبحت قال: فقال: یغسل ما فی جوفها ثمَّ لا بأس به و کذلک إذا اعتلفت العذرة ما لم تکن جلالة(2) و الجلالة التی تکون ذلک غذاءها، و فی الموثق کالصحیح، عن علی بن أسباط عمن روی، فی الجلالات؟ قال:

لا بأس بأکلهن إذا کن یخلطن(3).

«و سأل عبد الله بن سنان» فی الصحیح کالشیخین(4) و یدل علی أن بیض الحیوان المجهول یختبر بالاختلاف فهو حلال، و بالاتفاق فهو حرام.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن زرارة قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام البیض فی الآجام؟ فقال: ما استوی طرفاه فلا تأکل و ما اختلف

ص:403


1- (1) الکافی باب لحم الجلالات و بیضهن خبر 7 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 92، و عن القاموس الدسکر القریة، و الصومعة و الأرض المستویة و بیوت الاعاجم یکون فیها الشراب و الملاهی انتهی و عن النهایة الدسکرة بناء علی هیئة قصر فیه منازل و بیوت للخدم و الحشم و لیس بعربیة محضة انتهی.
2- (2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 193.
3- (3) الکافی باب لحوم الجلالات خبر 7 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 194.
4- (4) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 58-59-57 64-61 و أورده الخمسة الأخیرة الکافی باب ما یعرف به البیض خبر 2-3-1-6-4 من کتاب الاطعمة و اما الأول فلم نعثر علیه الی الآن فی الکافی کما قدمنا.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلْ مِنَ السَّمَکِ مَا کَانَ لَهُ فُلُوسٌ وَ لاَ تَأْکُلْ مِنْهُ مَا لَیْسَ لَهُ فَلْسٌ.

طرفاه فکل.

و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی الخطاب (و هو مشترک) قال سألته (یعنی أبا عبد الله علیه السلام) عن رجل یدخل إلی الأجمة فیجد بها بیضا مختلفا لا یدری بیض ما هو؟ أبیض ما یکره من الطیر أو یستحب؟ فقال علیه السلام: إن فیه علما لا یخفی، انظر إلی کل بیضة تعرف رأسها من أسفلها فکل و ما یستوی ذلک فدعه، و فی القوی کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما علیهما السلام قال: إذا دخلت أجمة فوجدت بیضا فلا تأکل منه إلا ما اختلف طرفاه.

و فی القوی، عن ابن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إنی أکون فی الآجام فیختلف علی البیض فما آکل منه؟ فقال: کل منه ما اختلف طرفاه.

و فی القوی، عن مسعدة بن صدقة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: کل من البیض ما لم یستو رأساه و قال: ما کان من بیض طیر الماء مثل بیض الدجاج، و علی خلقته، أحد رأسیه مفرطح (أی عریض) و إلا فلا تأکل.

«و قال الصادق علیه السلام» روی الشیخان فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: أقرأنی أبو جعفر علیه السلام شیئا من کتاب علی علیه السلام فإذا فیه، أنهاکم عن الجری و الزمیر، و المارماهی، و الطافی، و الطحال، قال: قلت یرحمک الله: إنا نؤتی بالسمک لیس فیه (أو له) قشر فقال: کل ما له قشر من السمک، و ما لیس له قشر فلا تأکله(1).

ص:404


1- (1) اوردوه الأربعة التی بعده فی الکافی فی باب آخر (بعد باب صید السمک) خبر 1-6-3-7-9 من کتاب الصید و أورده غیر الرابع فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 1-3-2-6.

......... و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام بالکوفة یرکب بغلة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثمَّ یمر بسوق الحیتان فیقول علیه السلام: لا تأکلوا و لا تبیعوا ما لم یکن له من السمک قشر و فی القوی عن مسعدة مثله، و فی الحسن کالصحیح، عن حماد عن حریز عمن ذکره عنهما أن أمیر المؤمنین علیه السلام کان یکره الجریث و قال: لا تأکلوا من السمک إلا شیء له فلوس و کره المارماهی.

و فی الموثق کالصحیح، عن حنان بن سدیر قال: سأل العلاء بن کامل أبا عبد الله علیه السلام و أنا حاضر عن الجری فقال: وجدنا فی کتاب علی علیه السلام أشیاء محرمة من السمک فلا تقربنه، ثمَّ قال أبو عبد الله علیه السلام، ما لم یکن له قشر من السمک فلا تقربنه.

و فی القوی، عن سلیمان بن جعفر قال: حدثنی إسحاق صاحب الحیتان قال:

خرجنا بسمک نلتقی (أو نتلقی) به أبا الحسن الرضا علیه السلام و قد خرجنا من المدینة و قد قدم من السفر له فقال: ویحک یا فلان لعل معک سمکا فقلت، نعم یا سیدی جعلت فداک فقال أنزلوا ثمَّ قال: ویحک لعله زهو قال: قلت: نعم فأریته فقال: ارکبوا لا حاجة لنا فیه - و الزهو سمک لیس له قشر.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة: عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تأکل الجریث و لا المارماهی و لا طافیا و لا طحالا لأنه بیت الدم و مضغة الشیطان(1).

و فی القوی عن الکلبی النسابة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الجری فقال:

إن الله عز و جل مسخ طائفة من بنی إسرائیل فما أخذ منهم البحر "أو بحرا" فهو الجری

ص:405


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب آخر (بعد باب صید السمک) خبر 4-12.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اصْطَادَ سَمَکَةً فَرَبَطَهَا بِخَیْطٍ وَ أَرْسَلَهَا فِی الْمَاءِ فَمَاتَتْ أَ تُؤْکَلُ قَالَ لاَ.

وَ سَأَلَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَیَابَةَ: عَنِ السَّمَکِ یُصَادُ ثُمَّ یُجْعَلُ فِی شَیْ ءٍ ثُمَّ یُعَادُ فِی الْمَاءِ فَیَمُوتُ فِیهِ فَقَالَ لاَ تَأْکُلْ لِأَنَّهُ مَاتَ فِی الَّذِی فِیهِ حَیَاتُهُ.

و الزمیر و المارماهی و ما سوی ذلک، و ما أخذ منهم البر "أو برا" فالقردة و الخنازیر و الوبر و الورک و ما سوی ذلک.

و الظاهر أن الجری و الجریث و الزمیر و المارماهی جنس واحد تحته أنواع لکن یطلق کل واحد علی غیره، و فی النهایة، الجری بالکسر و التشدید نوع من السمک یشبه الحیة و یسمی بالفارسیة "مارماهی" و منه حدیث علی علیه السلام أنه کان ینهی عن أکل الجری و الجریث - و فی حدیث علی علیه السلام أنه أباح أکل الجریث - و فی روایة أنه کان ینهی عنه، هو نوع من السمک یشبه الحیات و یسمی بالمارماهی و الوبر بسکون الباء دویبة علی قدر السنور غبراء أو بیضاء حسنة العینین شدیدة الحیاء حجازیة.

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح(1)

«عن أبی أیوب» إبراهیم بن عثمان الثقة، و یدل علی حرمة السمک إذا مات فی الماء و هو الطافی.

«و سأله عبد الرحمن بن سیابة» و لم یذکر، و رواه الشیخان فی القوی کالصحیح2 و هو کالسابق مع العلة و تقدم الأخبار فی حرمة الطافی.

و روی الشیخ فی القوی، عن زید الشحام قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عما یؤخذ

ص:406


1- (1-2) الکافی باب صید السمک خبر 4-3 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 41-40.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ سَمَکَةٌ ارْتَفَعَتْ فَوَقَعَتْ عَلَی الْجَدَدِ فَاضْطَرَبَتْ حَتَّی مَاتَتْ آکُلُهَا قَالَ نَعَمْ.

من الحیتان طافیا علی الماء و یلقیه البحر میتا آکله؟ قال: لا(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تأکلوا الجری و لا الطحال فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کرهه و قال: إن فی کتاب علی علیه السلام ینهی عن الجری و عن جماع (أو جماعة) من السمک قال: و سألته عما یوجد من السمک طافیا علی الماء أو یلقیه البحر میتا فقال: لا تأکله2 و سیجیء أیضا.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح و رواه الشیخ فی القوی (2)«عن زرارة "إلی قوله" نعم» لأن نظره بمنزلة أخذه.

و روی الکلینی بهذا الإسناد عن أبان، عن سلمة أبی حفص (و هو مجهول) عن أبی عبد الله علیه السلام أن علیا "علیه السلام" کان یقول فی صید السمک إذا أدرکها الرجل و هی تضطرب و تضرب بیدها و یتحرک ذنبها و تطرف بعینها فهی ذکاة(3).

و فی الموثق کالصحیح کالشیخ، عن عیسی بن عبد الله قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید المجوسی قال: لا بأس إذا أعطوکه (أو أعطوکاه) حیا و السمک أیضا و إلا فلا تجز شهادتهم إلا أن تشهدها أنت(4).

أی لأنه لا یحتاج إلی التسمیة حتی یحتاج إلی الإسلام، بل یکفی الخروج من

ص:407


1- (1-2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 21-18.
2- (3) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 22 و لکن لفظة هکذا - قلت: السمک یثیب من الماء فتقع علی الشط فتضطرب حتّی تموت فقال: کلها.
3- (4) الکافی باب صید السمک خبر 6.
4- (5) الکافی باب صید السمک خبر 8 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 23.

وَ رَوَی الْقَاسِمُ بْنُ بُرَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی رَجُلٍ نَصَبَ شَبَکَةً فِی الْمَاءِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی بَیْتِهِ وَ تَرَکَهَا مَنْصُوبَةً ثُمَّ أَتَاهَا بَعْدَ ذَلِکَ وَ قَدْ وَقَعَ فِیهَا سَمَکٌ فَمُوِّتْنَ فَقَالَ مَا عَمِلَتْ یَدُهُ فَلاَ بَأْسَ بِأَکْلِ مَا وَقَعَ فِیهِ.

الماء حیا فإذا کنت حاضرا فلا بأس، و إن کنت غائبا لا یجوز الاعتماد علیهم لقوله تعالی:

إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا (1) و الجدة شاطئ النهر و الساحل و وجه الأرض کالجد و الجد بالکسر و الفتح، جمعه جدد کزفر.

«و روی القاسم بن برید» فی القوی و رواه الشیخان «عن محمد بن مسلم (إلی قوله) فموتن(2)» کما فی یب بخطه (أو فیموتن) کما فی بعض نسخ الفقیه و یب و (فی) (أو فیمتن کما فی أکثر نسخ الکافی(3) و ظاهره موت الجمیع و حمل علی موت البعض و الاشتباه «فقال ما عملت یده» فکأنها مقبوض بالید.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن صید المجوسی للحیتان حین یضربون علیها بالشباک و یسمون بالشرک فقال: لا بأس بصیدهم، إنما صید الحیتان أخذه - قال: و سألته عن الحظیرة من القصب تجعل فی الماء یدخل فیها الحیتان فیموت بعضها فیها فقال: لا بأس به إن تلک الحظیرة إنما جعلت لیصاد بها(4).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان عن عبد المؤمن قال: أمرت رجلا

ص:408


1- (1) الحجرات - 6.
2- (2) بصیغة المجهول من التفعیل.
3- (3) الکافی باب صید السمک خبر 10 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 42.
4- (4) الکافی باب صید السمک خبر 9 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 34 و لکن من قوله قال: و سألته إلخ من الکافی فقط.

وَ سَأَلَ أَبُو الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الْحِیتَانِ یَصِیدُهَا الْمَجُوسُ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهَا إِنَّمَا صَیْدُ الْحِیتَانِ أَخْذُهَا.

یسأل لی أبا عبد الله علیه السلام عن رجل صاد سمکا و هن أحیاء ثمَّ أخرجهن بعد ما مات بعضهن فقال ما مات فلا تأکله فإنه مات فیما کان فیه حیاته(1) هذا إذا تمیز فأما إذا لم یتمیز فظاهر الأخبار حل الجمیع لما تقدم و سیجیء فی صحیحة ابن سنان.

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن مسعدة بن صدقة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعت أبی علیه السلام یقول: إذا ضرب صاحب الشبکة بالشبکة فما أصاب فیها من حی أو میت فهو حلال ما خلا ما لیس له قشر، و لا یؤکل الطافی من السمک (2)- فإن ظاهره أن المیت أیضا حلال کما قال به بعض الأصحاب، لکن حمل علی الاشتباه.

و روی الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن المغیرة عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام و ذکر الطافی و ما یکره الناس منه فقال: إنما الطافی من السمک المکروه هو ما یتغیر رائحته - و هو أشکل و الاحتیاط فی ترک الجمیع کما ذهب إلیه أکثر الأصحاب.

«و سأل أبو الصباح الکنانی» الثقة و لم یذکر «إنما صید الحیتان أخذها»

أی لا یحتاج إلی تسمیة حتی لا یصح منه، لکن یشترط فیه أن یری الآخذ لأنهم غیر معتمدین.

ص:409


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 44.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب صید السمک خبر 15-18-6-5 من کتاب الصید و أورد الأول و الأخیرین فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 45-37-36 و لم نعثر علی الثانی فی التهذیب الی الآن.

......... روی الشیخ فی الصحیح، و الکلینی فی الحسن کالصحیح عن سلیمان بن خالد قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الحیتان التی یصیدها المجوسی فقال: إن علیا علیه السلام کان یقول: الحیتان و الجراد ذکی.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید المجوسی للسمک حین یضربون بالشبکة و لا یسمون، و کذلک الیهودی فقال: لا بأس إنما صید الحیتان أخذها.

و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن أبی مریم قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما تقول فیما صادت المجوس من الحیتان؟ فقال: کان علی علیه السلام یقول: الحیتان و الجراد ذکی(1).

و فی الصحیح، عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن صید الحیتان و إن لم یسم فقال: لا بأس به، و سألته عن صید المجوسی للسمک آکله؟ فقال: ما کنت لآکله حتی انظر إلیه.

و فی الصحیح، عن حماد، عن حریز، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن مجوسی یصید السمک أ یؤکل منه؟ فقال: ما کنت لآکله حتی أنظر إلیه - قال حماد: یعنی حتی أسمعه یسمی - و الظاهر أنه منهی و المراد العلم بالإخراج کما تقدم و لا یحتاج فیه إلی التسمیة کما تقدم و سیجیء.

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

لا بأس بالسمک الذی یصیده المجوسی.

ص:410


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 38-31-32 - 39 - و أورده الثالث فی الکافی باب صید السمک خبر 14.

وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِکَوَامِیخِ الْمَجُوسِ وَ لاَ بَأْسَ بِصَیْدِهِمُ السَّمَکَ .

قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْحَظِیرَةِ مِنَ الْقَصَبِ تُجْعَلُ لِلْحِیتَانِ فِی الْمَاءِ فَیَدْخُلُهَا الْحِیتَانُ فَیَمُوتُ بَعْضُهَا فِیهَا قَالَ لاَ بَأْسَ.

وَ سَأَلَهُ الْحَلَبِیُّ: عَنْ صَیْدِ الْحِیتَانِ وَ إِنْ لَمْ یُسَمَّ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

«و فی روایة عبد الله بن سنان» فی الصحیح کالشیخ - و الکوامخ جمع کامخ کهاجر معرب (کأمه) و هی مختلفة باختلاف البلدان ففی عراق العرب یصنعون من الحیتان و الغالب علیهم الملاقاة، لکن لما کان ملاقاتهم إما غیر معلومة لأنه یمکن أن یکون صنعها المسلم و انتقل منه إلیه فلا یحکم بالنجاسة، لکن لما تقدم أن فی صیدهم السمک یشترط العلم بالأخذ حیا و فی الکامخ غیر معلوم یشکل الحکم بالحلیة إلا أن یقال: الأخبار المتقدمة فی العلم محمولة علی الاستحباب (أو) کان الکامخ من غیر السمک، ففی بلادنا یعملون من اللبن، و فی فارس من اللوز الجبلی، و فی آذربایجان من الحنطة، و هکذا، و یمکن أن یکون عدم البأس فی الطهارة فقط و إن بعد .«قال»

عبد الله «و سألته» و هو یدل علی موت البعض کما تقدم.

«و سأله» أی أبا عبد الله علیه السلام «الحلبی» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی و الشیخ فی الحسن کالصحیح(1) ، و یدل علی عدم وجوب التسمیة فی فی صید الحیتان کما تقدم الأخبار.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن صید الحیتان و إن لم یسم علیه قال: لا بأس به إن کان حیا أن یأخذه قال: و سألته

ص:411


1- (1) الکافی باب صید السمک خبر 1 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 31 و زاد فیه و سالته عن صید المجوسی السمک آکله فقال ما کنت آکله حی انظر إلیه.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ تَأْکُلِ الْجِرِّیَّ وَ لاَ الْمَارْمَاهِیَ وَ لاَ الزِّمِّیرَ وَ لاَ الطَّافِیَ وَ هُوَ الَّذِی یَمُوتُ فِی الْمَاءِ فَیَطْفُو عَلَی رَأْسِ الْمَاءِ

عن صید السمک و لا یسمی قال: لا بأس(1).

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن زید الشحام. عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن صید الحیتان و إن لم یسم علیه قال: لا بأس به إن کان حیا أن یأخذه(2).

«و قال الصادق علیه السلام» قد تقدم الأخبار فی ذلک.

و رؤیا فی الصحیح، عن علی بن جعفر، عن أخیه أبی الحسن "علیه السلام" قال: لا یحل أکل الجری و لا السلحفاة و لا السرطان قال: و سألته عن اللحم الذی یکون فی أصداف البحر و الفرات أ یؤکل؟ فقال: ذلک لحم الضفادع لا یحل أکله3 و الحاصل أن حیوان البحر کله حرام إلا السمک ذی الفلس کما فهم من الأخبار و سیجیء، و روی الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله "علیه السلام" عما یکره من السمک فقال: أما فی کتاب علی "علیه السلام" فإنه نهی عن الجریث(3) و لا یدل علی أنه لیس فیه غیره لما تقدم فی صحیحة محمد بن مسلم و غیره أیضا.

و فی الصحیح، عن صفوان، عن منصور بن حازم، عن سمرة بن أبی سعید قال خرج أمیر المؤمنین علیه السلام علی بغلة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرجنا معه نمشی حتی انتهی "أو انتهینا" إلی موضع أصحاب السمک فجمعهم ثمَّ قال: تدرون لأی شیء

ص:412


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 30.
2- (2-3) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 29-46 و أورد فی الکافی باب صید السمک خبر 2 و الثانی فی باب آخر منه خبر 11.
3- (4) أورده و الستة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 10 (الی) 16.

......... جمعتکم؟ قالوا: لا، فقال: لا تشتروا الجریث و إلا المارماهی و لا الطافی علی الماء و لا تبیعوه.

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن فضال عن غیر واحد من أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الجری و المارماهی و الطافی حرام فی کتاب علی علیه السلام.

(فأما) ما رواه فی الصحیح، عن محمد الحلبی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لا یکره شیء من الحیتان إلا الجری.

و فی القوی کالصحیح، عن حکم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یکره من الحیطان شیء إلا الجریث.

"فالظاهر" أن المجموع نوع واحد کما ذکرنا، و المراد بالکراهة، الحرمة.

(فأما) ما رواه الشیخ فی الصحیح عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الجریث فقال: و ما الجریث؟ فنعته له فقال لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إلی آخر الآیة ثمَّ قال: لم یحرم الله شیئا من الحیوان فی القرآن إلا الخنزیر بعینه و یکره کل شیء من البحر لیس له قشر مثل الورق و لیس بحرام إنما هو مکروه.

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله عن الجری و المارماهی و الزمیر و ما لیس له قشر من السمک حرام هو؟ فقال لی: یا محمد اقرء هذه الآیة التی فی الأنعام (قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ) قال: فقرأتها حتی فرغت منها فقال: إنما الحرام ما حرم الله و رسوله فی کتابه، و لکنهم قد کانوا یعافون أشیاء فنحن نعافها.

(فظاهرهما) التقیة کما سیجیء الأخبار من (فی - خ) هذا الباب فإن جماعة من العامة سیما مالک کانوا معاصرین و کان السلاطین یتبعونهم فلهذا ورد منهم تقیة

ص:413

وَ إِنْ وَجَدْتَ سَمَکاً وَ لَمْ تَعْلَمْ أَ ذَکِیٌّ هُوَ أَوْ غَیْرُ ذَکِیٍّ وَ ذَکَاتُهُ أَنْ یُخْرَجَ مِنَ الْمَاءِ حَیّاً فَخُذْ مِنْهُ فَاطْرَحْهُ فِی الْمَاءِ فَإِنْ طَفَا عَلَی الْمَاءِ مُسْتَلْقِیاً عَلَی ظَهْرِهِ فَهُوَ غَیْرُ ذَکِیٍّ وَ إِنْ کَانَ عَلَی وَجْهِهِ فَهُوَ ذَکِیٌّ وَ کَذَلِکَ إِذَا وَجَدْتَ لَحْماً وَ لاَ تَعْلَمُ أَ ذَکِیٌّ هُوَ أَمْ مَیْتَةٌ فَأَلْقِ مِنْهُ قِطْعَةً عَلَی النَّارِ فَإِنْ تَقَبَّضَ فَهُوَ ذَکِیٌّ وَ إِنِ اسْتَرْخَی عَلَی النَّارِ فَهُوَ مَیْتَةٌ.

و لو لم یکن التقیة ظاهره و منهما لکان یمکننا الجمع بینهما بالجواز و الکراهة کما فعله بعض الأصحاب (و الزمیر) کسکیت نوع من المارماهی «و هو الذی» الظاهر أنه من کلام المصنف و ذکره للمناسبة بین المعنی الأصلی و الحادث.

«و إن وجدت سمکا إلخ» لم یعمل به الأصحاب لأنه مخالف للأخبار المتقدمة ظاهرا.

«و کذلک إذا وجدت لحما» رواه الشیخ فی القوی، عن شعیب، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل دخل قریة فأصاب بها لحما لم یدر أ ذکی هو أم میت؟ قال:

یطرحه علی النار فکلما انقبض فهو ذکی و کلما انبسط فهو میت(1) و هو أیضا کالسابق، لکن عمل به متقدمو أصحابنا، بل قال الشهید رحمه الله کاد أن یکون إجماعا.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن الحلبی قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

إذا اختلط الذکی و المیت باعه ممن یستحل المیتة و یأکل ثمنه.

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن رجل کانت له غنم و بقر و کان یدرک الذکی منها فیعزله و یعزل المیتة، ثمَّ إن المیتة و الذکی

ص:414


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 199-198-197 و أورد الأخیرین فی الکافی باب اختلاط المیتة بالذکی خبر 2-1 من کتاب الاطعمة.

وَ رُوِیَ: فِیمَنْ وَجَدَ سَمَکاً وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مِمَّا یُؤْکَلُ أَوْ لاَ فَإِنَّهُ یُشَقُّ أَصْلُ ذَنَبِهِ فَإِنْ ضَرَبَ إِلَی الْخُضْرَةِ فَهُوَ مِمَّا لاَ یُؤْکَلُ وَ إِنْ ضَرَبَ إِلَی الْحُمْرَةِ فَهُوَ مِمَّا یُؤْکَلُ وَ إِنِ ابْتَلَعَتْ حَیَّةٌ سَمَکَةً ثُمَّ رَمَتْ بِهَا وَ هِیَ حَیَّةٌ تَضْطَرِبُ فَإِنْ کَانَ فُلُوسُهَا قَدْ تَسَلَّخَتْ لَمْ تُؤْکَلْ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فُلُوسُهَا تَسَلَّخَتْ أُکِلَتْ

اختلطا فکیف یصنع به؟ فقال: یبیعه ممن یستحل المیتة و یأکل ثمنه فإنه لا بأس به - و الأحوط الاجتناب.

«و روی فیمن وجد سمکا» هذا أیضا کالسابق و لم نطلع علی سنده مع الاضطراب فی المتن «فإنه یقشو» أی یقشر (أی یشق )«أصل أذنیه»

أو ذنبه.

«و إن ابتلعت» رواه الشیخان فی القوی، عن أیوب بن أعین، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: جعلت فداک ما تقول فی حیة ابتلعت سمکة ثمَّ طرحتها و هی حیة تضطرب أ فآکلها؟ فقال علیه السلام: إن کانت فلوسها قد تسلخت فلا تأکلها و إن کانت لم تتسلخ فکلها(1) و لعله للخباثة.

و رؤیا فی الموثق کالصحیح. عن أبان، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت رجل اصطاد "أصاب - یب" سمکة فوجد فی جوفها سمکة فقال تؤکلان جمیعا(2) و الاجتناب أحوط من المأکول سیما مع ذهاب القشر، أما إذا

ص:415


1- (1) الکافی باب صید السمک خبر 16 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 27 لکن فی الکافی صالح بن أعین عن الوشاء عن أیّوب بن أعین عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) و فی التهذیب صالح بن أعین الوشاء عن أبی عبد اللّه (علیه السلام).
2- (2) الکافی باب صید السمک خبر 14-17 و التهذیب باب الصید الذکاة خبر 26-49.

ما تذکی به الذبیحة و کیفیة الذبح

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْمَرْوَةِ وَ الْقَصَبَةِ وَ الْعُودِ یَذْبَحُ بِهِنَّ الْإِنْسَانُ إِذَا لَمْ یَجِدْ سِکِّیناً فَقَالَ إِذَا فَرَی الْأَوْدَاجَ فَلاَ بَأْسَ بِذَلِکَ.

مات المأکول، فالظاهر، الحرمة.

و فی الموثق، عن سماعة بن مهران قال: قال أبو عبد الله علیه السلام نهی أمیر - المؤمنین علیه السلام أن یتصید الرجل یوم الجمعة قبل الصلاة و کان علیه السلام یمر بالسماکین یوم الجمعة فینهاهم عن أن یتصید و أمن السمک یوم الجمعة قبل الصلاة.

باب ما تذکی به الذبیحة و کیفیة الذبح

«و روی صفوان» فی الحسن کالصحیح کالشیخین و رواه الکلینی فی الصحیح أیضا (1)«عن عبد الرحمن بن الحجاج (إلی قوله) إذا فری» أی قطع «الأوداج»

أی العروق. و المراد بها الأربعة، و هی الودجان، و الحلقوم و المری تغلیبا:

و روی الشیخان فی الصحیح، عن زید الشحام قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن رجل لم یکن بحضرته سکین أ یذبح بقصبة؟ فقال: أذبح بالقصبة و بالحجر و بالعظم و بالعود إذا لم تصب الحدیدة، إذا قطع الحلقوم و جری الدم فلا بأس.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر علیه السلام فی الذبیحة بغیر حدیدة قال: إذا اضطررت إلیها فإن لم تجد حدیدة فاذبحها بحجر.

ص:416


1- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب آخر فی حال الاضطرار خبر 2-3-4-1 من کتاب الذبائح و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 214-213-215.

وَ رَوَی ابْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِأَنْ تَأْکُلَ مَا ذُبِحَ بِحَجَرٍ إِذَا لَمْ تَجِدْ حَدِیدَةً.

«و روی ابن المغیرة» فی الصحیح «عن عبد الله بن سنان» و هو کالسابق فی جواز الذبح بالحجر اضطرارا فظهر من هذه الأخبار أنه یجب أن یکون الذبح أو النحر فی حال الاختیار بالحدید.

و یدل علیه صریحا ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الذبیحة باللیطة و بالمروة(1) فقال: لا ذکوة إلا بحدیدة(2).

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الذبیحة بالعود و الحجر و القصبة قال: فقال قال: علی بن أبی طالب علیه السلام: لا یصلح الذبح إلا بالحدیدة.

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الذبیحة بالعود و الحجر و القصبة قال: فقال قال: علی بن أبی طالب علیه السلام: لا یصلح الذبح إلا بالحدیدة.

و فی الحسن کالصحیح عن أبی بکر الحضرمی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال:

لا یؤکل ما لم یذبح بحدیدة.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة بن مهران قال: سألته علیه السلام عن الذکاة فقال: لا یذکی إلا بحدیدة نهی عن ذلک أمیر المؤمنین علیه السلام.

ص:417


1- (1) اللیط قشر القصب و القناة و کل شیء کانت له صلابة و متانة و القطعة منه لیطة و المروة الحجر -
2- (2) و أورد و السنة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 211 و 212 209 و 210 و 221 و 226 و 224 و أورد الأربعة الأول فی الکافی باب ما تذکی به الذبیحة خبر 1 (الی) (4) و الخامس فی باب الذبیحة تذبح من غیر مذبحها خبر 1 و السادس و السابع فی باب البعیر و الثور یمتنعان من الذبح خبر 4-2 من کتاب الذبائح.

وَ رَوَی(1) الْفَضْلُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ قَوْماً أَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالُوا لَهُ إِنَّ بَقَرَةً لَنَا غَلَبَتْنَا وَ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْنَا فَضَرَبْنَاهَا بِالسَّیْفِ فَأَمَرَهُمْ بِأَکْلِهَا.

وَ رَوَی صَفْوَانُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْعِیصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ ثَوْراً ثَارَ بِالْکُوفَةِ فَثَارَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِأَسْیَافِهِمْ فَضَرَبُوهُ وَ أَتَوْا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَأَلُوهُ فَقَالَ ذَکَاةٌ وَحِیَّةٌ وَ لَحْمُهُ حَلاَلٌ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ بَعِیرٍ تَرَدَّی فِی بِئْرٍ

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل ضرب بسیفه جزورا أو شاة فی غیر مذبحها و قد سمی حین ضرب فقال: لا یصلح أکل ذبیحة لا تذبح فی مذبحها یعنی إذا تعمد لذلک فأما إذا اضطر إلیها و استصعب علیه ما یرید أن یذبح فلا بأس بذلک.

«و روی الفضیل بن یسار» فی القوی «و عبد الرحمن بن أبی عبد الله»

فی الصحیح و رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن الفضل بن عبد الملک و عبد الرحمن بن أبی عبد الله «عن أبی عبد الله علیه السلام» و لعله من النساخ أو من القلم، و یدل علی جواز ذبح البقرة لو صارت صعبة و کانت تنطح الناس علی أی وجه تیسر، لکن بشرط التسمیة و بسقط الاستقبال الواجب اختیارا.

«و روی صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح کالشیخین «عن العیص بن القاسم» و هو کالسابق «ذکاة وجئة» بالهمز أی ضربة أو بالإضافة، و فی بعض النسخ بالحاء المهملة و الیاء علی فعیلة أی سریعة.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح «عن زرارة» و یدل علی سقوط الاستقبال

ص:418


1- (1) فی النسخة المطبوعة (و روی الفضل - الخ) و یشهد لها ما فی کاویب.

فَذُبِحَ مِنْ قِبَلِ ذَنَبِهِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا ذَکَرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ.

وَ رَوَی عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ عَنِ الْفُضَیْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ فَسَبَقَهُ السِّکِّینُ فَقَطَعَ الرَّأْسَ فَقَالَ ذَکَاةٌ وَحِیَّةٌ فَلاَ بَأْسَ بِأَکْلِهِ.

وَ فِی رِوَایَةِ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنْ خَرَجَ

و الذبح من المذبح فی الضرورة.

و رؤیا فی الموثق کالصحیح، عن أبان، عن إسماعیل الجعفی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام بعیر تردی فی بئر کیف ینحر؟ قال: تدخل الحربة فتطعنه بها و تسمی و تأکل(1).

و فی الصحیح عن محمد الحلبی قال قال أبو عبد الله علیه السلام فی ثور تعاصی فابتدره قوم بأسیافهم و سموا و أتوا علیا علیه السلام فقال: هذه ذکوة وجئة (أو وجیة) و لحمه حلال.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا امتنع علیک بعیر و أنت ترید أن تنحره فانطلق منک فإن خشیت أن یسبقک (أو یشقیک) (أی یتعبک) فضربته بسیف أو طعنته برمح بعد أن تسمی فکل إلا أن تدرکه و لم یمت بعد فذکه «و روی عمر بن أذینة» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (2)«عن الفضیل بن یسار».

«و فی روایة حریز» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح «عن

ص:419


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب البعیر و الثور یمتنعان من الذبح خبر 5-3-1 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 222-225-223.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الرجل یرید ان یذبح فیسبقه السکین إلخ خبر 1-2-3 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 229-239-231.

اَلدَّمُ فَکُلْ.

وَ فِی رِوَایَةِ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا سَالَ الدَّمُ.

وَ سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنِ الشَّاةِ تُذْبَحُ فَلاَ تَتَحَرَّکُ وَ یُهَرَاقُ مِنْهَا دَمٌ کَثِیرٌ عَبِیطٌ فَقَالَ لاَ تَأْکُلْ إِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَقُولُ إِذَا رَکَضَتِ الرِّجْلُ أَوْ طَرَفَتِ الْعَیْنُ فَکُلْ.

محمد بن مسلم» قال: سألت أبا جعفر علیه السلام، عن مسلم ذبح شاة فسبقه السکین بحدتها فأبان الرأس فقال :«إن خرج الدم فکل» و الظاهر أن خروج الدم یدل علی أنه کان حیا، و یمکن أن یکون تعبدا.

«و فی روایة سماعة» فی الموثق «إذا سال الدم» یمکن أن یحمل خروج الدم علی سیلانه.

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن مسعدة بن صدقة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام و قد سئل عن الرجل یذبح فتسرع السکین فتبین الرأس فقال الذکاة الوجیئة لا بأس بأکله إذا لم یتعمد ذلک.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن مسلم ذبح و سمی فسبقته مدیته(1) فأبان الرأس فقال: إن خرج الدم فکل(2)

«و سأل أبو بصیر» فی الموثق و الشیخ فی الصحیح قال: سألت أبا عبد الله "علیه السلام"

ص:420


1- (1) المدیة مثلثة المیم و هی الشقرة سمیت بذلک لأنّها تقطع مدی حیوة الحیوان و سمیت سکینا لأنّها تسکن حرکته (مجمع البحرین).
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 230-240 235-234-238-237 - و أورد الأربعة الأخیرة فی الکافی باب ادراک الذکاة خبر 5-6-4-3.

......... و یدل علی اشتراط الحرکة أیضا لکنه عام.

کما رواه الشیخان فی الصحیح، عن محمد الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الذبیحة فقال: إذا تحرک الذنب أو الطرف أو الإذن فهو ذکی.

و فی القوی کالصحیح عن رفاعة عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی الشاة إذا طرفت عینها أو حرکت ذنبها فهی ذکیة.

و فی القوی کالحسن عن أبان بن بن تغلب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا شککت فی حیاة شاة و رأیتها تطرف عینها أو تحرک أذنیها أو تمصع بذنبها (أی تحرکها) فاذبحها فإنها لک حلال.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله عن أبی عبد الله علیه السلام قال فی کتاب علی علیه السلام إذا طرفت العین أو رکضت الرجل أو تحرک الذنب فکل منه فقد أدرکت ذکاته.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

فی کتاب علی علیه السلام: إذا طرفت العین أو رکضت الرجل أو تحرک الذنب فأدرکته فذکه(1).

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم (و فی بعض النسخ الحسن بن مسلم و فی یب الحسین و کلاهما مجهولان) قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام إذا جاء محمد بن عبد الله فقال له: جعلت فداک یقول لک جدی إن رجلا ضرب بقرة بفأس فسقطت ثمَّ ذبحها فلم یرسل معه بالجواب و دعا سعیدة مولاة أم فروة فقال لها إن محمدا

ص:421


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب ادراک الذکاة خبر 1-2 و أورد الثانی فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 236.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ طَیْراً فَقَطَعَ رَأْسَهُ أَ یُؤْکَلُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ لاَ یَتَعَمَّدْ قَطْعَ رَأْسِهِ.

أتانی برسالة منک فکرهت أن أرسل إلیک بالجواب معه، إن کان الرجل الذی ذبح البقرة حین ذبح خرج الدم معتدلا فکلوا أو أطعموا و إن کان خرج خروجا متثاقلا فلا تقربوه.

«و روی حماد» فی الصحیح کالشیخ و فی الحسن کالصحیح للکلینی «عن الحلبی»(1) و عبارتهما قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لا تنخع الذبیحة حتی تموت فإن ماتت فانخعها - و الظاهر أنه خبر آخر مناسب له، و رؤیا فی الصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال سألته عن الذبیحة فقال علیه السلام استقبل بذبیحتک القبلة و لا تنخعها حتی تموت و لا تأکل من ذبیحة ما لم تذبح من مذبحها(2)

نخع الذبیحة جاوز منتهی الذبح فأصاب نخاعها و یطلق علی قطع الرأس أیضا و علی سلخ الشاة و غیرها أیضا و النخاع مثلثة، الخیط الأبیض فی جوف الفقار ینحدر من الدماغ إلی الذنب.

و فی الحسن کالصحیح عن حمران بن أعین عن أبی عبد الله علیه السلام قال سألته عن الذبح فقال إذا ذبحت فأرسل و لا تکتف و لا تقلب السکین لتدخلها تحت الحلقوم و تقطعه إلی فوق و الإرسال للطیر خاصة فإن تردی فی جب أو وهدة من الأرض فلا تأکله و لا تطعمه، فإنک لا تدری (التردی قتله أو الذبح) فإن کان شیء من الغنم فأمسک صوفه أو شعره و لا تمسکن یدا و لا رجلا و أما البقرة فاعقلها و أطلق الذنب و أما

ص:422


1- (1) فی الکافی محمّد الحلبیّ و فی التهذیب محمّد بن الحلبیّ.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب صفة الذبح خبر 6-5-4-7-8 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 228-220-227-232-233.

وَ رَوَی عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَأْکُلَنَّ مِنْ فَرِیسَةِ السَّبُعِ وَ لاَ الْمَوْقُوذَةِ وَ لاَ الْمُنْخَنِقَةِ وَ لاَ الْمُتَرَدِّیَةِ وَ لاَ

البعیر فشد أخفافه إلی آباطه و أطلق رجلیه و إن أفلتک شیء من الطیر و أنت ترید ذبحه أو ند علیک فارمه بسهمک فإذا هو سقط فذکه بمنزلة الصید.

و فی الموثق عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر - المؤمنین علیه السلام قال: لا تذبح الشاة عند الشاة و لا الجزور عند الجزور و هو ینظر إلیه.

و فی الصحیح عن محمد بن یحیی رفعه قال: قال أبو الحسن الرضا علیه السلام إذا ذبحت الشاة و سلخت أو سلخ شیء منها قبل أن تموت لم یحل أکلها - و حمل علی الکراهة و إن قیل بحرمة الفعل کما فی النخع و قلب السکین إلی فوق و لا یخلو من قوة و فی الموثق عن طلحة بن زید عن جعفر عن أبیه عن علی علیه السلام قال لا تذبح الشاة عند الشاة و لا الجزور عند الجزور و هی تنظر إلیه(1).

«و روی علی بن أبی حمزة» فی الموثق کالشیخین (2)«عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تأکلوا» أو لا تأکلن و فیهما لا تأکل «من فریسة السبع»

أی سبع کان غیر الکلب بالشروط المتقدمة «و لا الموقوذة» أی المضروبة بالخشب و الحجر و نحو ذلک حتی تموت، و سیجیء أن المراد بها المیتة من المرض و هو أیضا کذلک «و المنخنقة» بجعل حبل فی عنقها و یجر حتی ینخنق نفسها و تموت به «و لا المتردیة» من علو أو فی بئر «و لا النطیحة» بأن ینطحها کبش أو غیره

ص:423


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 75.
2- (2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 247 و الکافی النطیحة و المتردیة إلخ خبر 2.

اَلنَّطِیحَةِ إِلاَّ أَنْ تُدْرِکَهُ حَیّاً فَتُذَکِّیَهُ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی الذَّبِیحَةِ تُذْبَحُ وَ فِی

بقرنه و لیسا فی (فی) لکنهما موجودان فی القرآن و لا یحتاج إلی الخبر إلا للتأیید و لیعلم أنها غیر منسوخة «إلا أن تدرکه حیا» حیاة مستقرة «فتذکیه» و التذکیر باعتبار المذبوح، و أمر التذکیر و التأنیث بیدک.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: کل کل شیء من الحیوان غیر الخنزیر و النطیحة و المتردیة و ما أکل السبع و هو قول الله عز و جل:

إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ ، فإن أدرکت شیئا منها و عین تطرف أو قائمة ترکض أو ذنب تمصع فقد أدرکت ذکاته فکله قال: و إن ذبحت ذبیحة فأجدت الذبح فوقعت فی النار أو فی الماء أو من فوق بیتک أو جبل إذا کنت قد أجدت الذبح فکل(1).

و روی الکلینی و الشیخ فی القوی کالصحیح عن الوشاء قال: سمعت أبا الحسن (علیه السلام) یقول: النطیحة و المتردیة و ما أکل السبع إذا أدرکت ذکاته فکل(2).

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح «عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام (إلی قوله) فکله» أی تام الخلقة و نبت علیه الشعر أو الوبر کما یدل علیه الأخبار الصحیحة «فإن ذکاته ذکاة» بالرفع «أمه» أی لا یحتاج إلی ذکاة أخری هذا إذا لم یکن حیا و إلا فیجب تذکیته و ربما یقرأ بالنصب أی کذکاة أمه أی لا یکتفی بذکاته عن ذکاة أمه(3) کما قرأ العامة بهما، و الحق فی روایاتنا الرفع

ص:424


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 241 و قوله او ذنب تمصع هو من المصع، الحرکة و الضرب و مصع البرد أی ذهب (مجمع البحرین).
2- (2) الکافی باب النطیحة و المتردیة إلخ خبر 1 من کتاب الذبائح.
3- (3) و المناسب التعبیر بالعکس بان یقول: ای لا یکتفی بذکاة أمه عن ذکاته کما لا یخفی.

بَطْنِهَا وَلَدٌ قَالَ إِنْ کَانَ تَامّاً فَکُلْهُ فَإِنَّ ذَکَاتَهُ ذَکَاةُ أُمِّهِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ تَامّاً فَلاَ تَأْکُلْهُ.

وَ رَوَی عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ فَقَالَ الْجَنِینُ إِذَا أَشْعَرَ أَوْ أَوْبَرَ فَذَکَاتُهُ ذَکَاةُ أُمِّهِ.

للأخبار الکثیرة بالاکتفاء مع أن قرینة التعلیل تکفی للرفع، و مع النصب لا وجه له، و یمکن، أن یقرأ بالنصب لو لا القرینة بأن یکون المراد حال حیاته، و یمکن أیضا أن یکون القراءتین مرادا، فالرفع لحال الموت و النصب لحال الحیاة.

«و روی عمر بن أذینة» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح (1)«أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعامِ» فسرها (جماعة) من المفسرین بأن المراد، البهیمة التی هی الأنعام الثلاثة من الإبل و البقر و الغنم (و جماعة) بالوحش (و جماعة) بما ذکر فی هذا الخبر، (و جماعة) بالأعم من الجمیع و فیهما بزیادة (فذلک الذی عنی الله عز و جل) و ظاهره التخصیص و هو ینفی الأقوال الأخر، و یمکن جمعه مع الأخیر لکنه خلاف الظاهر و لا وجه للتأویل و العدول عن الظاهر.

و روی الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أذبحت الذبیحة فوجدت فی بطنها ولدا تاما فکل و إن لم یکن تاما فلا تأکل(2) و رؤیا فی الصحیح و فی القوی کالصحیح عن یعقوب بن شعیب قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن الحوار

ص:425


1- (1) الکافی باب الاجنة التی تخرج من بطون الذبائح خبر 1 من کتاب الذبائح و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 244 - و زادا فیهما فی آخر الحدیث فذلک الذی عنی اللّه تعالی (عزّ و جلّ - کا).
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الاجنة التی تخرج إلخ خبر 2-3-4-6 و أورد الاولین فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 243-246.

وَ رَوَی الْکَاهِلِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَطْعِ أَلَیَاتِ الْغَنَمِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِقَطْعِهَا إِذَا کُنْتَ إِنَّمَا تُصْلِحُ بِهِ مَالَکَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ

_ (أی ولد الناقة) تذکی أمه أ یؤکل بذکاتها؟ فقال: إذا کان تاما و نبت علیه الشعر فکل.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن الشاة نذبحها و فی بطنها ولد و قد أشعر فقال علیه السلام ذکاته ذکاة أمه.

و فی القوی کالصحیح، عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال فی الجنین إذا أشعر فکل و إلا فلا تأکل یعنی إذا لم یشعر.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن ابن مسکان (أو ابن سنان) عن أبی جعفر علیه السلام أنه قال: فی الذبیحة تذبح و فی بطنها ولد قال: إن کان تاما فکله فإن ذکاته ذکاة أمه و إن لم یکن تاما فلا تأکله(1).

و فی القوی کالصحیح، عن جراح المدائنی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا ذبحت ذبیحة، و فی بطنها ولد تام فإن ذکاته ذکاة أمه فإن لم یکن تاما فلا تأکله2.

«و روی الکاهلی» فی الحسن کالصحیح و الشیخان فی القوی کالصحیح(2)

و یدل علی جواز قطع ألیات الغنم لإصلاحه لأنه إذا ثقل کثیرا یهزل الشاة

ص:426


1- (1-2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 243-245.
2- (3) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب ما یقطع من ألیات الضأن إلخ خبر 1-3-7-4-5-6 و أورد الاولین و الثلاثة الأخیرة فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 65-64-63-62-60 و لم نعثر علی خبر غیاث بن إبراهیم فی التهذیبین الی الآن فراجع و تتبع.

عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ مَا قُطِعَ مِنْهَا مَیْتٌ لاَ یُنْتَفَعُ بِهِ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلُّ مَنْحُورٍ مَذْبُوحٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مَذْبُوحٍ مَنْحُورٍ حَرَامٌ.

و علی أنها میتة لا یجوز الانتفاع به و لو بالاستصباح بخلاف الدهن النجس فإنه یجوز کما سیجیء.

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن الحسن بن علی الوشاء قال: سألت أبا الحسن علیه السلام فقلت: جعلت فداک: إن أهل الجبل یثقل عندهم ألیات الغنم فیقطعونها فقال: حرام هی فقلت: جعلت فداک فنصطبح بها؟ (أی نسرج) فقال: أ ما علمت أنه یصیب الید و الثوب و هو حرام؟ و روی الکلینی فی الموثق، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی ألیات الضأن تقطع و هی أحیاء إنها میتة و الألیة بفتح الهمزة و قد یکسر فسکون اللام، العجز جمعها ألیات محرکة.

و رؤیا فی الموثق، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الرجل یضرب الصید فیقده نصفین قال: یأکلهما جمیعا فإن ضربه و بأن منه عضو لم یؤکل منه ما أبانه و أکل سائره أی یکون بمنزلة قطع الألیة.

و فی الموثق عن إسحاق بن عمار، عن أبی عبد الله علیه السلام فی رجل ضرب غزالا بسیفه حتی أبانه أ یأکله؟ قال: نعم، یأکل مما یلی الرأس ثمَّ یدع الذنب.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له ربما رمیت بالمعراض فأقتل قال: إذا قطعه جدلین فارم بأصغرهما و کل الأکبر و إن اعتدلا فکلهما.

و فی الصحیح عن النضر بن سوید، عن بعض أصحابنا رفعه عن الظبی و حمار الوحش یعترضان بالسیف فیقدان فقال: لا بأس بأکلهما ما لم یتحرک أحد النصفین فإن تحرک أحدهما فلا یأکل الآخر لأنه میت.

«و قال الصادق علیه السلام کل منصور» شرعا هو «مذبوح» أو صفته أنه مذبوح

ص:427

......... أی ذبح «حرام» (1) أو بالعکس و بالعکس(2) و لم نطلع علیه فی غیره.

و یمکن أن یکون نقلا بالمعنی مما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح عن صفوان قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن ذبح البقر فی المنحر فقال: للبقر الذبح، و ما نحر فلیس بذکی(3).

و فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب قال: قلت لأبی الحسن الأول علیه السلام: إن أهل مکة یذبحون البقر و إنما یجاءون فی اللبة (أو إنما ینحرون فی لبة البقر) - و فی یب (إنما ینحرون فی اللبة البقر) فما تری فی أکل لحمها؟ قال:

فقال علیه السلام فذبحوها و ما کادوا یفعلون لا تأکل إلا ما ذبح4 أی أ لا تری أنه تعالی قال: الذبح فی البقر.

و یدل ظاهرا علی أن شرع من قبلنا حجة - و لا ریب فی أن الغنم یذبح و البعیر ینحر، و إنما الخلاف بیننا و بین العامة فی البقر، و أخبارنا تدل علی الذبح، و یمکن أن یستدل علی العامة بالأخبار الکثیرة التی رویت من طرقهم أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذبح عن نسائه البقرة و غیرها مما أطلق الذبح علیها، لکن إذا نحر الذبیحة ثمَّ ذبح هل یحل؟ الظاهر نعم(4) لأن بالنحر یصیر حیاته غیر مستقرة.

ص:428


1- (1) أی کلما یجب نحره لو ذبح بدل النحر فهو حرام و کذا العکس (سلطان) و تقدم أیضا فی ص 179 من ج 5 فلاحظ.
2- (2) هکذا فی النسخة التی عندنا و لکن الظاهر ان حقّ العبارة هکذا (و بالعکس، العکس).
3- (3-4) الکافی باب صفة الذبح و النحر خبر 2-3 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 218-219.
4- (5) و لعلّ الانسب بمقتضی التعلیل بقوله ره لان بالنحر إلخ (لا) بدل (نعم) کما لا یخفی.

وَ رُوِیَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالَ سَأَلَ الْمَرْزُبَانُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ ذَبِیحَةِ وَلَدِ الزِّنَا وَ قَدْ عَرَفْنَاهُ بِذَلِکَ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ وَ الْمَرْأَةُ وَ الصَّبِیُّ إِذَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ.

وَ سَأَلَهُ الْحَلَبِیُّ: عَنْ ذَبِیحَةِ الْمُرْجِئِ وَ الْحَرُورِیِّ قَالَ فَقَالَ کُلْ وَ قِرَّ وَ اسْتَقِرَّ

«و روی عن صفوان بن یحیی» فی الحسن کالصحیح، و یدل علی حلیة ذبیحة ولد الزنا و المرأة و الصبی إذا اضطروا إلی الذبح بأن یخاف موت الحیوان مثلا و لم یکن غیرهم و سیجیء.

«و سأله الحلبی» فی الصحیح کالشیخین و فی الحسن کالصحیح أیضا عن أبی المعزی و حماد عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال سألته (1)«عن ذبیحة المرجئ» بالهمز أو بالیاء المشددة من الإرجاء بمعنی التأخیر.

و هم علی المشهور بین العامة فرقة یعتقدون أنه لا یضر مع الأیمان معصیة کما لا تنفع مع الکفر طاعة و عندنا من اعتقد تأخیر علی علیه السلام عن غیره و تقدیم الثلاثة علیه صلوات الله علیه، و لما لم یمکنهم علیه السلام تکفیر العامة - ظاهرا کانوا یعبرون عنهم بالمرجئة (کما) کانوا یعبرون عنهم جمیعا بالناصب لأنهم تصبوا العداوة لشیعة أمیر المؤمنین علیه السلام، (و کما) کانوا یعبرون عنهم بالقدریة أیضا (و کما) کانوا یعبرون عن الشیخین بالجبت و الطاغوت و بالسامری، و العجل، و بنمرود، و فرعون و غیرهما مما لا یخفی علی المتتبع، و من أراد الجزم فلیرجع بکتاب عقاب الأعمال فإن کثیرا من الأخبار مجتمعة فیه و متفرقة فی الکافی و بصائر الدرجات و المحاسن و غیرها.

«و الحروری» أی الخوارج لعنهم الله نسبوا إلی حروراء بالمد و القصر و هو

ص:429


1- (1) الکافی باب آخر (بعد باب الأوقات التی یکره فیها الذبح) خبر 1-2 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 40.

حَتَّی یَکُونَ مَا یَکُونُ.

موضع قریب من الکوفة کان أول مجتمعهم و تحکیمهم فیها و لا ریب فی حرمة ذبائحهم لأنهم أخبث الکفار نجاسة و عقوبة فی الآخرة، لکن الظاهر أن المراد منه إذا نشتری من السوق و فیهم أمثال هذه المذاهب الفاسدة، هل یجب التفحص؟ «فقال کل»

و لا تتفحص «وقر» کن مطمئن النفس کما فی یب أیضا و فی فی "و أقر" أی نفسک بما ذکرت «و استقر» للتأکید علی الأولی و بمعناها علی الثانیة «حتی یکون ما یکون» من ظهور القائم علیه السلام و رفع التقیة و إظهار الحق الصریح فحینئذ یجب الاجتناب منهم، بل قتلهم کقتل الکفار فی زمان النبی صلی الله علیه و آله و سلم.

و الذی یدل علیه ما رواه الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: ذبیحة الناصب لا تحل(1).

و فی الموثق کالصحیح أبی بصیر عن أبی جعفر علیه السلام أنه لم یحل ذبائح الحروریة.

و فی القوی کالموثق عن أبی بصیر قال: و سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشتری اللحم من السوق و عنده من یذبح و یبیع من إخوانه فیتعمد الشراء من النصاب فقال:

أی شیء تسألنی، أن أقول ما یأکل إلا مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر؟، قلت: سبحان الله مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر؟ فقال: نعم و أعظم عند الله من ذلک ثمَّ قال إن هذا فی قلبه علی المؤمنین مرض.

و فی الحسن کالصحیح، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول:

لا تأکل ذبیحة الناصب إلا أن تسمعه یسمی - أی کالیهود و النصاری کما سیجیء، و یمکن أن یکون المراد به العامة و یکون السماع محمولا علی الاستحباب.

ص:430


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 36 (الی) 39.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ تَأْکُلْ ذَبِیحَةَ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ وَ الْمَجُوسِیِّ وَ جَمِیعِ مَنْ خَالَفَ الدِّینَ إِلاَّ مَا إِذَا سَمِعْتَهُ یَذْکُرُ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا

«و قال الصادق علیه السلام» روی الشیخ فی الحسن کالصحیح، عن حمران قال:

سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول فی ذبیحة الناصب و الیهودی و النصرانی: لا تأکل ذبیحته حتی تسمعه یذکر اسم الله، قلت: المجوسی؟ فقال نعم إذا سمعته یذکر اسم الله، أ ما سمعت قول الله: و لا تأکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: کل ذبیحة المشرک إذا ذکر اسم الله علیها و أنت تسمع، و لا تأکل ذبیحة نصاری العرب(2)

و فی الصحیح، عن حریز، عن أبی عبد الله علیه السلام و عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام أنهما قالا فی ذبائح أهل الکتاب، فإذا شهدتموهم و قد سموا اسم الله فکلوا ذبائحهم و إن لم تشهدوا فلا تأکل، و إن أتاک رجل مسلم فأخبرک أنهم سموا فکل.

و فی القوی، عن حریز قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن ذبائح الیهود و النصاری و المجوس فقال: إذا سمعتهم یسمون أو شهد لک من رآهم یسمون فکل و إن لم تسمعهم و لم یشهد عندک من رآهم یسمون فلا تأکل ذبیحتهم.

و فی الصحیح، عن البزنطی، عن یونس بن بهمن قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام أهدی إلی قرابة لی نصرانی دجاجا و فراخا قد شواها و عمل لی فالوذجة فآکله؟ قال:

لا بأس به.

ص:431


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 21 لکن سنده هکذا عن زرارة و (عن - خ) حمران إلخ.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 23-29 30-31-32-6.

وَ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَذْبَحِ الْمَجُوسِیُّ وَ لاَ النَّصْرَانِیُّ وَ لاَ نَصَارَی الْعَرَبِ الْأَضَاحِیَّ وَ قَالَ تَأْکُلُ ذَبِیحَتَهُ إِذَا ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

و فی القوی، عن إسماعیل بن عیسی قال: سألت الرضا علیه السلام عن ذبائح الیهود و النصاری و طعامهن؟ قال: نعم.

«و فی کتاب علی علیه السلام» روی الشیخ فی الصحیح، عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبائح نصاری العرب هل تؤکل؟ فقال: کان علی علیه السلام ینهاهم عن أکل ذبائحهم و صیدهم و قال: لا یذبح لک یهودی و لا نصرانی أضحیتک.

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن نصاری العرب أ تؤکل ذبائحهم؟ فقال: کان علی علیه السلام ینهی عن ذبائحهم و عن صیدهم و عن مناکحتهم(1).

و فی الصحیح، عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: لا تأکلوا ذبیحة نصاری العرب فإنهم لیسوا أهل الکتاب.

و فی الصحیح، عن جمیل و محمد بن حمران أنهما سألا أبا عبد الله (علیه السلام) عن ذبائح الیهود و النصاری و المجوس فقال: کل فقال بعضهم إنهم لا یسمون فقال: فإن حضرتموهم فلم یسموا فلا تأکلوا و قال: إذا غاب فکل.

و فی الصحیح، عن محمد الحلبی قال: سألت أبا عبد الله (علیه السلام) عن ذبیحة أهل الکتاب و نسائهم فقال: لا بأس به - و حملا علی الإخبار بالتسمیة علی القول بالجواز و إلا فالتقیة و لم نطلع علی متن الخبرین.

ص:432


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 13-14 24-25-26-27.

وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِی ذَبَائِحِ النَّصَارَی فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهَا قُلْتُ فَإِنَّهُمْ یَذْکُرُونَ عَلَیْهَا الْمَسِیحَ فَقَالَ إِنَّمَا أَرَادُوا بِالْمَسِیحِ اللَّهَ تَعَالَی.

«و فی روایة عبد الملک بن عمرو» فی القوی کالحسن کالشیخ «إنما أرادوا بالمسیح الله» أی یعتقدون أن الله تعالی حل فی المسیح، فإذا قالوا باسم المسیح اعتقدوا به بسم الله.

و مثله ما رواه الشیخ فی القوی، عن أبی بصیر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبیحة الیهودی فقال: حلال: قلت: و إن سمی المسیح قال: و إن سمی فإنه إنما یرید الله.

و الأولی حمله علی التقیة، لما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن حنان بن سدیر عن الحسین بن المنذر و الشیخ فی القوی (باختلاف فی اللفظ) قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام أنا قوم تختلف إلی الجبل، و الطریق بعید بیننا و بین الجبل فراسخ فنشتری القطیع و الاثنین و الثلاثة و یکون فی القطیع ألف و خمسمائة شاة و ألف و ستمائة و ألف و سبعمائة شاة فتقع الشاة و الاثنتان و الثلاثة فنسأل الرعاة الذین یجیئون بها عن أدیانهم فیقولون: نصاری، قال: فقلت: أی شیء قولک فی ذبیحة الیهود و النصاری فقال: یا حسین، الذبیحة بالاسم و لا یؤمن علیها إلا أهل التوحید(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن حنان2 قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إن الحسین

ص:433


1- (1-2) أورده و الذی بعده الکافی باب ذبائح أهل الکتاب خبر 2-3 من کتاب الذبائح و لفظ الخبر الأوّل فی التهذیب باب الذبائح إلخ خبر 3 هکذا انا نتکاری هؤلاء الاکراد فی اقطاع الغنم و انما هم عبدة النیران و اشباه ذلک فتسقط العارضة فیذبحونها و یبیعونها فقال: ما أحبّ ان (تفعله - خ) (تجعله - خ) مالک انما الذبیحة اسم و لا یؤمن علی الاسم الا المسلم.

وَ رَوَی أَبُو بَکْرٍ الْحَضْرَمِیُّ عَنِ الْوَرْدِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَدِّثْنِی حَدِیثاً وَ أَمْلِ عَلَیَّ حَتَّی أَکْتُبَهُ فَقَالَ أَیْنَ حِفْظُکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ قُلْتُ

بن المنذر روی عنک أنک قلت إن الذبیحة بالاسم و لا یؤمن علیها إلا أهلها؟ فقال إنهم أحد ثوابها شیئا لا أسمیه (أو لا أشتهیه) قال: قال حنان فسألت نصرانیا فقلت له أی شیء تقولون إذا ذبحتم؟ فقال نقول باسم المسیح.

و روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن حنان بن سدیر قال: دخلنا علی أبی عبد الله أنا و أبی فقلنا له فدینک أن لنا خلطاء من النصاری و إنا نأتیهم فیذبحون لنا الدجاج و الفراخ و الجداء فنأکلها قال فقال: لا تأکلوها و لا تقربوها فإنهم یقولون علی ذبائحهم ما لا أحب لکم أکلها، قال: فلما قدمت الکوفة دعانا بعضهم فأبینا أن نذهب فقال: ما لکم (أو ما بالکم) کنتم تأتونا ثمَّ ترکتموه الیوم؟ قال: فقلنا إن عالما لنا نهانا و زعم أنکم تقولون علی ذبائحکم شیئا لا یحب لنا أکلها قال: من هذا العالم هذا و الله أعلم الناس و أعلم خلق الله صدق و الله، إنا لنقول باسم المسیح(1).

«و روی أبو بکر الحضرمی عن الورد بن یزید» فی القوی و الشیخان فی القوی کالصحیح (2)«و أمله علی» أی قل حتی أکتب ما تقوله «فقال أین حفظکم یا أهل الکوفة» فإنهم کانوا معروفین بالحفظ و یسعون فیه غایة السعی حتی إنه ربما کان یقرأ الشیخ علی السامع من کتابه و یقول له: أعد علی فکان یعید علی الشیخ الأحادیث الطویلة و لا یغلط بواو و لا فاء «قلت» الحفظ کما تقوله، و لکن أرید الإملاء «حتی» إذا سمع أصحابی و أصحابک «لا یرده علی

ص:434


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 12 و الکافی باب ذبائح أهل الکتاب خبر 14.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 28 و الکافی باب ذبائح أهل الکتاب خبر 9 و لم نعثر علی الأول فی الکافی فراجع و تتبع.

حَتَّی لاَ یَرُدَّهُ عَلَیَّ أَحَدٌ - مَا تَقُولُ فِی مَجُوسِیٍّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ ذَبَحَ فَقَالَ کُلْ فَقُلْتُ مُسْلِمٌ ذَبَحَ وَ لَمْ یُسَمِّ فَقَالَ لاَ تَأْکُلْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ - فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ یَقُولُ وَ لا تَأْکُلُوا مِمّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ .

أحد» بأنک غلطت فی السماع و لکن لا ینفع لأنه یمکنهم أن یقولوا بعد الإملاء إنه اتقاک کما کان یقع کثیرا کما سیجیء و تقدم.

«و روی الحسین» بن عثمان الثقة «الأحمسی» و لم یذکر، و رواه الشیخ فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام «قال:

هو الاسم» أی المطلوب و الواجب أو النافع اسم الله فی الذبیحة «و لا یؤمن علیه إلا مسلم» و فی (فی) (و لا تأمن علیه إلا مسلم) أی لا یطمئن النفس إلا من المسلم لأن أفعال المسلمین محمولة علی الصحة دون غیرهم فإذا سمعتهم یذکرون اسم الله علیه فکل کما تقدم فی الأخبار السابقة (أو) لا یؤمن علی غیر المسلم أن یقولوا اسم الله فإنهم یعتقدون لله شریکا أو أنه جسم و لم یبعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم و هذا الإله لیس بإله فی الواقع فلا ینفع السماع، و یدل علیه أخبار کثیرة.

(منها) ما تقدم (و منها) ما رواه الشیخان فی الصحیح، عن قتیبة الأعشی قال:

سأل رجل أبا عبد الله علیه السلام و أنا عنده فقال: له الغنم نرسل معها الیهودی و النصرانی فیعرض فیها العارضة فیذبح أ نأکل ذبیحته؟ فقال أبو عبد الله علیه السلام لا تدخل ثمنها مالک و لا تأکلها فإنما هو الاسم و لا یؤمن علیه إلا مسلم، فقال له رجل: قال الله تعالی، اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ ، فقال

ص:435

......... أبو عبد الله علیه السلام کان أبی علیه السلام یقول: إنما هو الحبوب و أشباهها(1).

و فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح، عن الحسین الأحمسی، عن أبی - عبد الله علیه السلام قال: قال له رجل: أصلحک الله إن لنا جارا قصابا فیجیء بیهودی فیذبح له حتی یشتری منه الیهود فقال لا تأکل من ذبیحته و لا تشتر منه.

و رؤیا فی القوی عن زید الشحام، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن ذبیحة الذمی فقال: لا تأکله إن سمی و إن لم یسم.

و فی الموثق، عن سماعة، عن أبی إبراهیم علیه السلام قال: سألته عن ذبیحة الیهودی و النصرانی فقال علیه السلام لا تقربنها (لا تقربوها - خ ل).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر، قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول لا یذبح أضحیتک یهودی و لا نصرانی و لا المجوسی و إن کانت امرأة فلتذبح لنفسها(2).

و فی الصحیح، عن شعیب العقرقوفی قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام و معنا أبو بصیر و أناس من أهل الجبل یسألونه عن ذبائح أهل الکتاب فقال لهم أبو عبد الله: قد سمعتم ما قال الله فی کتابه فقالوا له: نحب أن تخبرنا فقال لا تأکلوها فلما خرجنا من عنده قال أبو بصیر:

کلها، فی عنقی ما فیها فقد سمعته و سمعت أباه جمیعا یأمران بأکلها فرجعنا إلیه فقال لی أبو بصیر سله، فقلت له جعلت فداک ما تقول فی ذبائح أهل الکتاب؟ فقال:

أ لیس قد شهدتنا بالغداة و سمعت؟ قلت نعم قال: فقال: لا تأکلها فقال لی أبو بصیر

ص:436


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب ذبائح أهل الکتاب خبر 10-8-1 5 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 5-8-11-1.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 8-17.

وَ رَوَی الْحُسَیْنُ الْأَحْمَسِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: هُوَ الاِسْمُ وَ لاَ یُؤْمَنُ عَلَیْهِ إِلاَّ مُسْلِمٌ.

وَ رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ الْمُخْتَارِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّا نَکُونُ بِالْجَبَلِ فَنَبْعَثُ الرُّعَاةَ إِلَی الْغَنَمِ فَرُبَّمَا عَطِبَتِ الشَّاةُ وَ أَصَابَهَا شَیْ ءٌ فَذَبَحُوهَا فَنَأْکُلُهَا قَالَ لاَ إِنَّمَا هِیَ الذَّبِیحَةُ فَلاَ یُؤْمَنُ عَلَیْهَا إِلاَّ الْمُسْلِمُ.

فی عنقی کلها، ثمَّ قال لی سله الثانیة فقال لی مثل مقالته الأولی و عاد أبو بصیر فقال لی قوله الأولی فی عنقی کلها ثمَّ قال لی: سله فقلت لا أسأله بعد مرتین(1).

الظاهر أن أبا بصیر سمعه علیه السلام بالجواز و لم یفهم أنه قال تقیة و لم یفهم أن قوله علیه السلام مکررا دلیل علی أن ما قاله أولا کان تقیة و کان یعتقد أن قوله الأول کان بالجواز و الثانی علی الاستحباب و کان یکرر لعله یقول بالجواز، و فی الموثق عن إسحاق بن عمار، عن جعفر عن أبیه علیهما السلام أن علیا علیه السلام کان یقول: لا یذبح نسککم إلا أهل ملتکم و لا تصدقوا بشیء من نسککم إلا علی المسلمین و تصدقوا بما سواه غیر الزکاة علی أهل الذمة(2).

و فی الموثق، عن حمید بن المثنی، عن العبد الصالح علیه السلام أنه سأله عن ذبیحة الیهودی و النصرانی فقال: لا تقربوها.

«و روی الحسین بن المختار» فی الموثق کالشیخین «عن الحسین بن عبد الله» و هو مجهول و لا یضر لصحته عن حماد و هو کالسابق.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح کالشیخ بالإسناد السابق عن الحسین بن عبد الله قال: اصطحب المعلی بن خنیس و ابن أبی یعفور فی سفر فأکل أحدهما (من - یب) ذبیحة الیهود و النصاری و أبی الآخر (عن - کا) أکلها فاجتمعا عند أبی

ص:437


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 17.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 19-20-15 7 و أورده الثلاثة الأخیرة فی الکافی باب ذبائح أهل الکتاب خبر 6-16-7.

......... عبد الله علیه السلام فأخبراه فقال: أیکما الذی أبی قال: أنا قال: أحسنت.

و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبیحة أهل الکتاب قال: فقال: ما یأکلون ذبائحکم فکیف تستحلون أن تأکلوا ذبائحهم؟ إنما هو الاسم و لا یؤتمن (أو لا یؤمن) علیه إلا مسلم.

و فی القوی کالصحیح، عن قتیبة الأعشی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: رأیت عنده رجلا یسأله فقال: إن لی أخا یسلف فی الغنم فی الجبال یعطی الشیء مکان الشیء أو السن مکان السن فقال: أ لیس بطیبة من نفس أصحابه؟ قال: بلی قال فلا بأس قال فإنه یکون له فیها الوکیل فیکون یهودیا أو نصرانیا فیقع فیها العارضة فیبیعها مذبوحة و یأتیه بثمنها، و ربما ملحها فیأتیه بها مملوحة قال: فقال إن أتاه بثمنها فلا یخالطه بماله و لا یحرکه و إن أتاه بها مملوحة فلا یأکلها فإنما هو الاسم و لیس یؤمن علی الاسم إلا مسلم فقال له بعض من فی البیت فأین قول الله عز و جل: وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ فقال: إن أبی علیه السلام کان یقول ذلک الحبوب و ما أشبهها(1).

و فی القوی، عن إسماعیل بن جابر بسندین قال قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تأکل من ذبائح الیهود و النصاری و لا تأکل فی آنیتهم.

و فی القوی عن قتیبة الأعشی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبائح الیهود و النصاری؟ فقال: الذبیحة اسم و لا یؤمن علی الاسم إلا مسلم.

و روی الشیخ فی القوی کالصحیح، عن سلمة أبی حفص عن أبی عبد الله عن أبیه

ص:438


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ذبائح الیهود و النصاری خبر 17-11-12.

......... علیهما السلام أن علیا علیه السلام قال: لا یذبح ضحایاک الیهود و النصاری و لا یذبحها إلا المسلم(1).

و فی القوی، عن أبی بصیر قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام: لا تأکل من ذبیحة المجوسی قال: و قال: لا تأکل من ذبیحة نصاری تغلب فإنهم مشرکو العرب - و الظاهر أنهم یعبدون الکواکب.

و فی القوی، عن محمد بن یحیی الخثعمی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال:

أتانی رجلان أظنهما من أهل الجبل فسألنی أحدهما عن الذبیحة فقلت فی نفسی و الله لا برد لکما (2)(أی لا حق ثابت لکما) علی ظهری لا تأکل (أی حتی أقولها لأنکما لا تطیعانی و لم أجبهما) قال محمد فسألته أنا عن ذبیحة الیهودی و النصرانی فقال: لا تأکل منه.

ص:439


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 9-10 - 21-34-33.
2- (2) قال فی الوافی ج 3 ص 38: لا برد لکما علی ظهری (اما) من الابراد بمعنی التهنی و إزالة التعب یعنی لا تحمل لکما علی ظهری المشقة و ارفعها عنکما فافتیکما بمر الحق من غیر تقیة (و اما) - لا - نافیة یعنی لا راحة لکما بافتائی بالاباحة حاملا وزره علی اظهری و علی التقدیرین مأخوذ من قولهم عیش بارد - ای هنیء و منه قوله سبحانه لا یَذُوقُونَ فِیها بَرْداً یعنی نوما فان فی النوم الاستراحة و زوال التعب قال ابن الأثیر فی نهایته: فی الحدیث الصوم فی الشتاء الغنیمة الباردة ای لا تعب فیه و لا مشقة و کل محبوب عندهم بارد. و قیل معناه الغنیمة الثابتة المستقرة من قولهم برد لی علی فلان حقّ ای ثبت انتهی کلامه و یجوز حمل الحدیث علی المعنی الأخیر أیضا انتهی کلامه رفع مقامه.

وَ رُوِیَ عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُمْ سَأَلُوهُ عَنْ شِرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الْأَسْوَاقِ وَ لاَ یُدْرَی مَا یَصْنَعُ الْقَصَّابُونَ فَقَالَ کُلْ إِذَا کَانَ فِی أَسْوَاقِ الْمُسْلِمِینَ وَ لاَ تَسْأَلْ عَنْهُ.

فظهر من الأخبار المتواترة عن الصادقین علیه السلام نهیهم عن ذبائحهم، و ما روی عنهم علیهم السلام فی الجواز یحمل علی التقیة کما ظهر من الأخبار.

و یظهر أیضا مما رواه الشیخ فی القوی عن بشر بن أبی غیلان الشیبانی قال:

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبائح الیهود و النصاری و النصاب قال فلوی شدقه (أی أمال جانب فمه) و قال: کلها إلی یوم ما أی ظهور الحق.

فالظاهر أنه یجوز لمن کان فی بلادهم العمل بأخبار الجواز کما رواه الشیخ فی الصحیح عن زکریا بن آدم قال: قال أبو الحسن علیه السلام: إنی أنهاک عن ذبیحة کل من کان علی خلاف الذی أنت علیک و أصحابک إلا فی وقت الضرورة إلیه - و منها التقیة.

«و روی عن الفضیل» فی القوی کالصحیح «و زرارة» فی الصحیح «و محمد بن مسلم» کالفضیل و رواه الشیخان عنهم فی الحسن کالصحیح(1) و یدل علی جواز شراء اللحم من المسلم و لا یجب الفحص کما تقدم فی اللباس و یؤیده ما رواه الشیخ فی القوی کالصحیح عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن شراء اللحم من السوق و لا یدری ما یصنع القصابون؟ قال: فقال إذا کان فی سوق المسلمین فکل و لا تسأل عنه(2).

ص:440


1- (1) الکافی باب آخر (بعد باب الأوقات التی یکره فیها الذبح) خبر 2 من کتاب الذبائح و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 41 من کتاب الصید و الذبائح.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 42.

وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ ذَبِیحَةٍ ذُبِحَتْ لِغَیْرِ الْقِبْلَةِ فَقَالَ کُلْ لاَ بَأْسَ بِذَلِکَ مَا لَمْ یُتَعَمَّدْ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ وَ لَمْ یُسَمِّ فَقَالَ إِنْ کَانَ نَاسِیاً فَلْیُسَمِّ حِینَ یَذْکُرُ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ عَلَی أَوَّلِهِ وَ عَلَی آخِرِهِ.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس أن یذبح الرجل و هو جنب(1).

«و سأل محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح و یدل علی اغتفار النسیان فی القبلة و التسمیة، و علی اغتفار الجهل فی الاستقبال.

و یؤیده ما رواه الشیخان فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن رجل ذبح ذبیحة فجهل أن یوجهها إلی القبلة قال: کل منها قلت له: فإنه لم یوجهها (أی عمدا) قال: فلا تأکل منها و لا تأکل من ذبیحة ما لم یذکر اسم الله علیها و قال علیه السلام إذا أردت أن تذبح فاستقبل بذبیحتک القبلة.

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل عن الذبیحة تذبح لغیر القبلة قال: لا بأس إذا لم یتعمد، و عن الرجل یذبح فینسی أن یسمی أ تؤکل ذبیحته؟ فقال: نعم إذا کان لا یتهم و کان یحسن الذبح قبل ذلک و لا ینخع و لا یکسر الرقبة حتی تبرد الذبیحة(2) ، و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الرجل یذبح

ص:441


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ما ذبح لغیر القبلة او ترک التسمیة و الجنب یذبح خبر 6-4-1 و أورد الأخیرین فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 250-254.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ما یذبح لغیر القبلة إلخ خبر 3-2-5 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 251-252-249.

وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ فَسَبَّحَ أَوْ کَبَّرَ أَوْ هَلَّلَ أَوْ حَمَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ هَذَا کُلُّهُ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَی لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ فِی رِوَایَةِ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَذْبَحُ فَیَنْسَی أَنْ یُسَمِّیَ أَ تُؤْکَلُ ذَبِیحَتُهُ قَالَ نَعَمْ إِذَا کَانَ لاَ یُتَّهَمُ وَ یُحْسِنُ الذَّبْحَ قَبْلَ ذَلِکَ وَ لاَ یَنْخَعُ وَ لاَ یَکْسِرُ الرَّقَبَةَ حَتَّی تَبْرُدَ الذَّبِیحَةُ.

وَ رَوَی مُحَمَّدٌ الْحَلَبِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَنْ لَمْ یُسَمِّ إِذَا ذَبَحَ فَلاَ تَأْکُلْهُ.

و لا یسمی قال: إن کان ناسیا فلا بأس إذا کان مسلما و کان یحسن أن یذبح و لا ینخع و لا یقطع الرقبة بعد ما یذبح.

«و سأل محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح، و الشیخان فی الصحیح - و یدل علی أجزاء التسمیة بکل اسم و الأولی أن یکون باسم الله و الله أکبر کما تقدم و سیجیء فی العقیقة.

«و فی روایة حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی (1)«إذا کان لا یتهم» باعتقاد عدم الوجوب أو مطلق الترک فیکره حینئذ «و یحسن» أی یعلم کیفیة «الذبح» قبل ذلک فیظهر أنه وقع منه سهوا بخلاف المبتدئ فحینئذ یکره «و لا ینخع» بوصول السکین إلی النخاع أو بالقلب کما قیل.

«و روی محمد الحلبی» فی الصحیح «من لم یسم» أی عمدا لما تقدم «فلا تأکله» (أو فلا تأکلوه).

ص:442


1- (1) هذا بعینه هو الخبر الذی نقله الشارح قده آنفا من الکافی و التهذیب و ذکرنا موضعه.

وَ رَوَی حَمَّادٌ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ ذَبِیحَةِ الْمَرْأَةِ فَقَالَ إِنْ کُنَّ نِسَاءً لَیْسَ مَعَهُنَّ رَجُلٌ فَلْتَذْبَحْ أَعْلَمُهُنَّ وَ لْتَذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ ذَبِیحَةِ الصَّبِیِّ فَقَالَ إِذَا تَحَرَّکَ (1) وَ کَانَ خَمْسَةَ أَشْبَارٍ وَ أَطَاقَ الشَّفْرَةَ.

وَ فِی رِوَایَةِ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ رَهْطٍ رَوَوْهُ عَنْهُمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ جَمِیعاً: أَنَّ ذَبِیحَةَ الْمَرْأَةِ إِذَا أَجَادَتِ الذَّبْحَ وَ سَمَّتْ فَلاَ بَأْسَ بِأَکْلِهِ وَ کَذَلِکَ الصَّبِیُّ وَ کَذَلِکَ الْأَعْمَی

«و روی حماد» فی الصحیح و الشیخان فی الحسن کالصحیح (2)«فلتذبح أعلمهن» بشرائط الذبح استحبابا «إذا تحرک» أی طال «و أطاق الشفرة»

و هی السکین العظیم أی له قوة مثله أو الأعم لئلا یتحرک و یرتعش یده و لا یذبحه صحیحا.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال:

قال أبو عبد الله علیه السلام إذا بلغ الصبی خمسة أشبار أکلت ذبیحته(3).

«و فی روایة عمر بن أذینة» فی الصحیح عنه، عن غیر واحد، و ظن الصدوق أنهم الرهط و لا یلزم أن یکون کلهم و هم الفضلاء من أصحاب أبی جعفر و أبی عبد الله

ص:443


1- (1) أی صار حرکاء و الحرک - ککتف - الغلام الخفیف الذکی (الوافی).
2- (2) الکافی باب ذبیحة الصبی و المرأة و الاعمی خبر 1 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 45 لکن مع تقدیم و تأخیر فی السؤالین.
3- (3) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب ذبیحة الصبی و المرأة و الاعمی خبر 8-5-3-2-7 و أورد الأربعة الأخیرة فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 46-43 - 44-48.

إِذَا سُدِّدَ(1).

وَ فِی رِوَایَةِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ ذَبِیحَةِ الْغُلاَمِ وَ الْمَرْأَةِ هَلْ تُؤْکَلُ فَقَالَ إِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مُسْلِمَةً وَ ذَکَرَتِ اسْمَ اللَّهِ عَلَی ذَبِیحَتِهَا حَلَّتْ ذَبِیحَتُهَا وَ الْغُلاَمُ إِذَا قَوِیَ عَلَی الذَّبِیحَةِ وَ ذَکَرَ اسْمَ اللَّهِ تَعَالَی حَلَّتْ ذَبِیحَتُهُ وَ ذَلِکَ إِذَا خِیفَ فَوْتُ الذَّبِیحَةِ وَ لَمْ یُوجَدْ مَنْ یَذْبَحُ غَیْرُهُمَا.

وَ رَوَی ابْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ کَانَتْ لَهُ جَارِیَةٌ تَذْبَحُ لَهُ إِذَا أَرَادَ

"علیهما السلام "،و یسمیهم غالبا و سیجیء «إذا سدد» و وجه إلی القبلة أو الأعم منه و من سائر الشروط.

«و فی روایة ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد» فی الصحیح و هما فی الحسن کالصحیح و قید بالضرورة استحبابا أو وجوبا فی الغلام.

و رؤیا فی القوی، عن مسعدة بن صدقة قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن ذبیحة الغلام قال: إذا قوی علی الذبح و یحسن أن یذبح و ذکر اسم الله علیها فکل قال: و سئل عن ذبیحة المرأة فقال إذا کانت مسلمة فذکرت اسم الله علیها فکل.

«و روی ابن المغیرة» فی الصحیح «عن عبد الله بن سنان» و رویاه فی الحسن کالصحیح، عن حماد عن الحلبی - و یدل علی عدم کراهة ذبح المرأة.

و روی الکلینی فی القوی أنه سأل المرزبان الرضا علیه السلام. عن ذبیحة الصبی قبل أن یبلغ و ذبیحة المرأة فقال: لا بأس بذبیحة الخصی، و الصبی، و المرأة إذا

ص:444


1- (1) أی هدی الی القبلة (الوافی).

الحمل و الجدی یرضعان من لبن خنزیرة أو امرأة

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: وَ لاَ تَأْکُلْ مِنْ لَحْمِ حَمَلٍ رَضَعَ مِنْ خِنْزِیرَةٍ.

اضطروا إلیه(1).

و رؤیا فی الصحیح، عن إبراهیم بن أبی البلاد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن ذبیحة الخصی فقال: لا بأس3.

و فی الحسن کالصحیح، عن أبان بن تغلب قال: سمعت علی بن الحسین علیهما السلام و هو یقول لغلمانه: لا تذبحوا حتی یطلع الفجر فإن الله جعل اللیل سکنا لکل شیء قال: قلت: جعلت فداک فإن خفنا فقال علیه السلام إن خفت الموت فاذبح(2).

و فی القوی کالصحیح قال: کان علی بن الحسین علیه السلام یأمر غلمانه أن لا یذبحوا حتی یطلع الفجر.

و فی القوی عن محمد الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یکره الذبح و إراقة الدماء یوم الجمعة قبل الصلاة إلا عن ضرورة.

الحمل و الجدی یرضعان إلخ

«و قال أمیر المؤمنین علیه السلام» رواه الشیخان فی الصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی حمزة رفعه قال: قال أی أمیر المؤمنین علیه السلام(3).

ص:445


1- (2-3) الکافی باب ذبیحة الصبی إلخ خبر 4-6 و أورد الثانی فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 44.
2- (4) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الأوقات التی یکره فیها الذبح خبر 3-2-1.
3- (5) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الحمل و الجدی یرضعان من لبن الخنزیرة خبر 4-6-2-3-1، و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 185-186-184-187-183.

وَ کَتَبَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی إِلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: امْرَأَةٌ أَرْضَعَتْ عَنَاقاً(1) مِنَ الْغَنَمِ بِلَبَنِهَا حَتَّی فَطَمَتْهَا فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِعْلٌ مَکْرُوهٌ وَ لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَدْیٍ رَضَعَ مِنْ لَبَنِ خِنْزِیرَةٍ حَتَّی شَبَّ وَ کَبِرَ ثُمَّ اسْتَفْحَلَهُ رَجُلٌ فِی غَنَمِهِ فَخَرَجَ لَهُ نَسْلٌ قَالَ أَمَّا مَا عَرَفْتَ مِنْ نَسْلِهِ بِعَیْنِهِ فَلاَ تَقْرَبْهُ وَ أَمَّا

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام سئل عن حمل غذی بلبن خنزیرة فقال: قیدوه و أعلفوه الکسب و النوی و الشعیر و الخبز، إن کان استغنی عن اللبن و إن لم یکن استغنی عن اللبن فیلقی علی ضرع شاة سبعة أیام ثمَّ یؤکل لحمه.

و فی الموثق کالصحیح، عن بشر بن مسلمة عن أبی الحسن علیه السلام فی جدی رضع من خنزیرة ثمَّ ضرب فی الغنم قال: هو بمنزلة الجبن فما عرفت أنه ضربه فلا تأکله و ما لم تعرفه فکله - و الظاهر أن الضرب للحمل.

«و کتب أحمد بن محمد بن عیسی» فی الصحیح کالشیخین «إلی علی بن محمد» الهادی «علیه السلام» و فیهما کتبت إلیه علیه السلام: جعلت فداک من کل سوء،(2) و یدل علی الکراهة.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح «و محمد بن إسماعیل» فی الصحیح «عن حنان بن سدیر» فی الموثق کالشیخین «فهو بمنزلة الجبن» فإن

ص:446


1- (1) العناق - بالفتح الأنثی من ولد المعز قبل استکمالها الحول.
2- (2) بقیة الحدیث فیهما هکذا: امرأة أرضعت عناقا حتّی فطمت و کبرت و ضربها الفحل ثمّ وضعت أ یجوز ان یؤکل لحمها و لبنهما فکتب علیه السلام إلخ.

مَا لَمْ تَعْرِفْهُ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ الْجُبُنِّ فَکُلْ وَ لاَ تَسْأَلْ عَنْهُ.

الحلال و الحرام من لحوم الحیوانات و غیرها

وَ سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ لُحُومِ الْخَیْلِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْبِغَالِ وَ الْحَمِیرِ فَقَالَ حَلاَلٌ وَ لَکِنَّ النَّاسَ یَعَافُونَهَا. وَ إِنَّمَا نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ أَکْلِ لُحُومِ الْحُمُرِ الْإِنْسِیَّةِ بِخَیْبَرَ لِئَلاَّ تَفْنَی ظُهُورُهَا.

الغالب أنه یصلح من الإنفحة التی تخرج من جوف المعز المیتة و عند العامة نجس حرام و عندنا طاهر حلال، و هذا القول وقع منه علیه السلام تقیة کأنه یقول و إن سلم الحرمة لکنه معفو للاشتباه و الأخذ من ید المسلم لکن المشبه (المشتبه - ظ) حرام علی المشهور و روی الشیخ فی القوی، عن زید الشحام، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: فی شاة شربت خمرا حتی سکرت ثمَّ ذبحت علی تلک الحال، لا یؤکل ما فی بطنها(1)

الحرام من لحوم جملة من الحیوانات

«و سأل محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح کالشیخ (2)«یعافونها» یکرهونها، و روی الشیخان فی الصحیح عن ابن مسکان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن لحوم الحمر الأهلیة فقال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن أکلها یوم خیبر قال: و سألته عن

ص:447


1- (2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 181.
2- (3) أورده و الستة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 174-168 171-173-172-175-176، و أورد الثانی و الثالث و الرابع فی الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 13-10-11 من کتاب الاطعمة.

......... أکل الخیل و البغال فقال نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عنها فلا تأکلوها إلا أن تضطروا.

و فی الحسن کالصحیح عن محمد بن مسلم و زرارة عن أبی جعفر علیه السلام أنهما سألاه عن لحوم الحمر الأهلیة قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عنها و عن أکلها یوم خیبر و إنما نهی عن أکلها فی ذلک الوقت لأنها کانت حمولة الناس، و إنما الحرام ما حرم الله عز و جل فی القرآن - الظاهر أن الحصر إضافی للرد علی العامة أو الحرام المشدد ما کان فیه.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول إن الناس أکلوا لحوم دوابهم یوم خیبر فأمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بإکفاء قدورهم و نهاهم عن ذلک - و رؤیا فی القوی عن أبی الجارود عن أبی جعفر علیه السلام قال: سمعته یقول إن المسلمین کانوا أجهدوا فی خیبر فأسرع المسلمون فی دوابهم فأمرهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بإکفاء القدور و لم یقل إنها حرام و کان ذلک إبقاء علی الدواب.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن سعد بن سعد عن الرضا علیه السلام قال: سألته عن لحوم البراذین و الخیل و البغال فقال: لا تأکلها - و حمل علی الاستحباب.

و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام أنه سئل عن سباع الطیر و الوحش حتی ذکر له القنافذ، و الوطواط، و الحمیر، و البغال فقال: لیس الحرام إلا ما حرمه الله فی کتابه و قد نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوم خیبر عن أکل لحوم الحمیر و إنما نهاهم من أجل ظهورهم أن یفنوهم و لیست الحمیر بحرام ثمَّ قال: اقرء هذه الآیة (قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ) (1)

ص:448


1- (1) الأنعام - 145.

وَ کَانَ ذَلِکَ نَهْیَ کَرَاهَةٍ لاَ نَهْیَ تَحْرِیمٍ وَ لاَ بَأْسَ بِأَکْلِ لُحُومِ الْحُمُرِ الْوَحْشِیَّةِ

فالظاهر، الحمل علی التقیة مما شاة معهم حتی یلزمهم بحلیة الحمر أو لیس مثله فی التغلیظ.

کما رواه الشیخ فی القوی عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان یکره أن یؤکل من الدواب لحم الأرنب و الضب و الخیل و البغال و لیس بحرام کتحریم المیتة (أی ما حرم منها) و الدم و لحم الخنزیر و قد نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن لحوم الحمر الأهلیة و لیس بالوحشیة بأس(1)

و فی الصحیح، عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یصلح أکل شیء من السباع إنی لأکرهه و أقذره.

و فی الصحیح، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: ما حرم الله فی القرآن من دابة إلا الخنزیر و لکنه التکره.

و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عزوف النفس و کان یکره الشیء و لا یحرمه فأتی بالأرنب فکرهها و لم یحرمها.

فالظاهر حملها علی التقیة للاختلاف الظاهر بین الخاصة و العامة فیها و کانت العامة یسألون عنها فکانوا علیهم السلام یتقون منهم، مع أن الکراهة تطلق علی الحرمة کثیرا فی الأخبار «و کان ذلک» تقدم.

«و لا بأس بأکل لحوم الحمر الوحشیة» تقدم فی خبر أبی بصیر مع أن الأصل الحلیة.

ص:449


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 177-178-179.

وَ لاَ بَأْسَ بِأَکْلِ الْآمِصِ وَ هُوَ الْیَحَامِیرُ - وَ لاَ بَأْسَ بِأَلْبَانِ الْأُتُنِ وَ الشِّیرَازِ الْمُتَّخَذِ مِنْهَا

«و لا بأس بأکل الأمص» و هو الحامیر أو (الیحامیر) کما فی بعض النسخ و فی القاموس، الأمص و الأمیص طعام یتخذ من لحم عجل بجلده أو مرق السکباج المبرد المصفی من الدهن معربا (خامیز) أی طبخ نیا (و الیحامیر) جمع الیحمور و هو حمار الوحش، و الظاهر أنه تصحیف لما وقع عقیب الحمر الوحشیة «و لا بأس بألبان الأتن» و هی الحمارة - روی الکلینی و الشیخ فی الحسن کالصحیح عن عیص بن القاسم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شرب ألبان الأتن فقال: اشربها(1)

و فی القوی کالصحیح، عن أبی مریم الأنصاری عن أبی جعفر علیه السلام قال: سألته عن شرب ألبان الأتن فقال لی: لا بأس بها.

«و الشیراز المتخذ منها» (أو المعد)، و الشیراز اللبن المستخرج ماؤه - روی الکلینی و الشیخ فی الصحیح، عن العیص بن القسم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: تغدیت معه فقال لی أ تدری ما هذا؟ فقلت: لا قال: هذا شیراز الأتن اتخذناه لمریض لنا فإن أحببت أن تأکل فکل.

و فی القوی، کالصحیح، عن یحیی بن عبد الله قال، کنا عند أبی عبد الله علیه السلام فأتینا بسکرجات(2) فأشار بیده نحو واحدة منهن و قال: هذا شیراز الأتن

ص:450


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب البان الاتن خبر 3-4-1 من کتاب الاطعمة و أورد الثلاثة الأول فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 175-176-173 من کتاب الصید و الذبائح.
2- (2) السکرجة بضم السین و الکاف و تشدید الراء اناء صغیر یؤکل فیه الشیء القلیل من الادم و هی فارسیة و أکثر ما یوضع فیه الکوامخ (مجمع البحرین).

وَ لاَ یَجُوزُ أَکْلُ شَیْ ءٍ مِنَ الْمُسُوخِ وَ هِیَ الْقِرَدَةُ وَ الْخِنْزِیرُ وَ الْکَلْبُ وَ الْفِیلُ وَ الذِّئْبُ وَ الْفَأْرَةُ وَ الْأَرْنَبُ وَ الضَّبُّ وَ الطَّاوُسُ وَ النَّعَامَةُ وَ الدُّعْمُوصُ (1) وَ الْجِرِّیُّ وَ السَّرَطَانُ وَ السُّلَحْفَاةُ وَ الْوَطْوَاطُ وَ الْبَقْعَاءُ وَ الثَّعْلَبُ وَ الدُّبُّ وَ الْیَرْبُوعُ وَ الْقُنْفُذُ مُسُوخٌ لاَ یَجُوزُ أَکْلُهَا.

اتخذناه لعلیل عندنا و من شاء فلیأکل و من شاء فلیدع - یدل علی جواز شربه فی غیر الضرورة بدون الکراهة، و علی جواز التداوی به.

«و لا یجوز أکل شیء من المسوخ إلخ» روی الشیخان فی الحسن کالصحیح عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن أکل الضب فقال: إن الضب و الفأرة و القردة و الخنازیر مسوخ(2)

و فی القوی کالصحیح، عن الحسین بن خالد قال: قلت لأبی الحسن (یعنی موسی بن جعفر علیه السلام أ یحل أکل لحم الفیل؟ فقال: لا، قلت: و لم؟ قال: لأنه مثلة و قد حرم الله عز و جل الأمساخ و لحم ما مثل به فی صورها.

و فی القوی، عن أبی سهل القرشی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن لحم الکلب فقال: هو مسخ، قلت هو حرام؟ قال: هو نجس أعیدها علیه ثلاث مرات کل ذلک یقول: هو نجس - أی حرام البتة لأن کل نجس حرام.

و فی القوی کالصحیح، عن سلیمان الجعفری، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: الطاوس لا یحل أکله و لا بیضه.

ص:451


1- (1) الدعموص بالفارسیة - کفچه لیز و البقعاء الغراب الابقع.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 3-4-5-6-9-16 و أورد الثلاثة الأول و الخامس فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 163-165-164-166.

......... و بالإسناد قال الطاوس مسخ کان رجلا جمیلا فکابر امرأة رجل تحبه فوقع بها ثمَّ راسلته بعد فمسخهما الله عز و جل طاووسین أنثی و ذکرا فلا یؤکل لحمه و لا بیضه.

و فی القوی کالصحیح بل الصحیح، عن محمد بن الحسن الأشعری، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: الفیل مسخ کان ملکا زناء، و الذئب مسخ کان أعرابیا دیوثا، و الأرنب مسخ کانت امرأة تخون زوجها و لا تغتسل من حیضها، و الوطواط (أی الخفاش) مسخ کان یسرق تمور الناس، و القردة و الخنازیر قوم من بنی إسرائیل اعتدوا فی السبت، و الجریث و الضب فرقة من بنی إسرائیل لم یؤمنوا حیث نزلت المائدة علی عیسی بن مریم فتاهوا فوقعت فرقة فی البحر و فرقة فی البر، و الفأرة هی الفویسقة، و العقرب کان نماما، و الدب و الوزغ و الزنبور کان لحاما یسرق فی المیزان(1).

و روی الصدوق فی القوی عن المفضل بن عمر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أخبرنی لم حرم الله عز و جل لحم الخنزیر؟ قال: إن الله تبارک و تعالی مسخ أقواما فی صور شتی مثل الخنزیر، و القردة و الدب، ثمَّ نهی عن أکل المثلة کیلا ینتفع (الناس - خ کا) بها و لا یستخف بعقوبته(2).

و عن محمد بن سنان أن الرضا علیه السلام کتب إلیه فیما کتب من جواب مسائله

ص:452


1- (1) الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 14.
2- (2) أورده و الذی بعده علل الشرائع باب 237 العلة التی من اجلها حرم اللّه عزّ و جلّ الخمر و المیتة و الدم إلخ خبر 3-4 و أورد الأول فی الکافی باب علل التحریم ذیل خبر طویل من کتاب الاطعمة.

......... حرم الخنزیر لأنه مشوه جعله الله عظة للخلق و عبرة و تخویفا و دلیلا علی ما مسخ علی خلقته لأن غذاه أقذر الأقذار مع علل کثیرة، و کذلک حرم القرد لأنه مسخ مثل الخنزیر جعل عظة و عبرة للخلق و دلیلا علی مسخ خلقته و صورته، و جعل فیه شبه من الإنسان لیدل علی أنه من الخلق المغضوب علیهم.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن الحسن زعلان قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن المسوخ فقال: اثنا عشر صنفا و لها علل، فأما الفیل فإنه مسخ کان ملکا زناء لوطیا، و مسخ الذئب لأنه کان أعرابیا دیوثا، و مسخ الأرنب لأنها کانت امرأة تخون زوجها، و لا تغتسل من حیض و لا جنابة، و مسخ الوطواط لأنه کان یسرق تمور الناس، و مسخ سهیل لأنه کان عشارا بالیمن، و مسخت الزهرة لأنها کانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت.

و أما القردة و الخنازیر فإنهم قوم من بنی إسرائیل اعتدوا فی السبت، و أما الجری و الضب ففرقة من بنی إسرائیل حین نزلت المائدة علی عیسی علیه السلام لم یؤمنوا به فتاهوا فوقعت فرقة فی البحر و فرقة فی البر، و أما العقرب فإنه کان رجلا نماما، و أما الزنبور فکان لحاما یسرق فی المیزان(1).

و فی القوی کالصحیح، عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر عن جعفر بن محمد علیه السلام قال: المسوخ ثلاثة عشر، الفیل، و الدب، و الأرنب و العقرب، و الضب، و العنکبوت، و الدعموص، و الجری، و الوطواط، و القرد، و الخنزیر، و الزهرة، و سهیل.

ص:453


1- (1) علل الشرائع باب 239 باب علل المسوخ و اصنافها خبر 1 و 2 ص 171 ج 2 طبع مطبعة علمیة - قم.

......... قیل یا بن رسول الله ما کان سبب مسخ هؤلاء؟ قال (أما) الفیل فکان رجلا جبارا لوطیا لا یدع رطبا و لا یابسا (و أما) الدب فکان رجلا مؤنثا(1) یدعو الرجال إلی نفسه (و أما) الأرنب فکانت امرأة قذرة لا تغتسل من حیض و لا غیر ذلک (و أما) العقرب فکان رجلا همازا لا یسلم منه أحد (و أما) الضب فکان رجلا أعرابیا یسرق الحاج بمحجنه (و أما) العنکبوت فکانت امرأة سحرت زوجها (و أما) الدعموص فکان رجلا نماما یقطع بین الأحبة "و أما" الجری فکان رجلا دیوثا یجلب الرجال علی حلائله "و أما" الوطواط فکان رجلا سارقا یسرق الرطب من رؤوس النخل.

"و أما" القردة فالیهود اعتدوا فی السبت "و أما" الخنازیر فالنصاری حین سألوا المائدة فکانوا بعد نزولها أشد ما کانوا تکذیبا "و أما" سهیل فکان رجلا عشارا بالیمن "و أما" الزهرة فإنها کانت امرأة تسمی ناهید و هی التی تقول الناس إنه افتتن بها هاروت و ماروت - (و الدعموص) بالضم دویبة تکون فی مستنقع الماء کالدودة السوداء تشبه بالسمک الصغیر و له ذنب(2).

و فی القوی عن محمد بن سلیمان الدیلمی عن الرضا علیه السلام أنه کان الخفاش امرأة سحرت ضرة لها فمسخها الله عز و جل خفاشا، و أن الفأر کان سبطا من الیهود غضب الله عز و جل علیهم فمسخهم فأرا، و أن البعوض کان رجلا یستهزئ بالأنبیاء علیهم السلام و یشتمهم و یکلح فی وجوههم فمسخه الله عز و جل بعوضا، و أن

ص:454


1- (1) و لعلّ الأنسب (مخنثا) بدل (مؤنثا) کما لا یخفی و یمکن أن یکون المراد انه کان به تأنیث.
2- (2) علل الشرائع باب 239 باب علل المسوخ و اصنافها خبر 2.

......... القملة التی هی من الجسد، أن نبیا من أنبیاء بنی إسرائیل کان قائما یصلی إذا قبل إلیه سفیه من سفهاء بنی إسرائیل فجعل یهزأ به و یصفق بیدیه و یکلح(1)

فی وجهه فما برح من مکانه حتی مسخه الله عز و جل قملة، و أن الوزغ کان سبطا من أسباط بنی إسرائیل یسبون أولاد الأنبیاء علیهم السلام و یبغضونهم فمسخهم الله أو زاغ و أما العنقاء فممن غضب الله علیه عز و جل فمسخه و جعله مثلة فنعوذ بالله من غضب الله و نقمته(2).

و فی القوی، عن علی بن جعفر عن معتب مولی جعفر بن محمد، عن أبیه عن جده، عن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: سئل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن المسوخ قال:

هم ثلاثة عشر، الفیل، و الدب، و الخنزیر، و القرد، و الجریث، و الضب، و الوطواط، و الدعموص، و العقرب، و العنکبوت و الأرنب، و الزهرة، و سهیل.

فقیل: یا رسول الله ما کان سبب مسخهم؟ قال: "أما" الفیل فکان رجلا لوطیا لا یدع رطبا و لا یابسا (و أما) الدب کان مؤنثا یدعو الرجال إلی نفسه "و أما" الخنزیر فقوم من النصاری سألوا ربهم عز و جل إنزال المائدة علیهم، فلما نزلت علیهم کانوا أشد کفرا و أشد تکذیبا (و أما) القردة فقوم اعتدوا فی السبت "و أما" الجریث فکان دیوثا یدعو الرجال إلی أهله "و أما" الضب فکان أعرابیا یسرق الحاج بمحجنه و (أما) الوطواط فکان یسرق الثمار من رؤوس النخل "و أما" الدعموص فکان نماما یفرق بین الأحبة "و أما" العقرب فکان رجلا لذاعا لا یتکلم علی لسانه أحد "و أما"

ص:455


1- (1) و الکلوح تکثیر فی عبوس و منه کلح الرجل کلوحا و کلاحا و ما اقبح کلحته یراد به الغم قاله الجوهریّ (مجمع البحرین) علی پناه.
2- (2) علل الشرائع باب 239 باب علل المسوخ و اصنافها خبر 3.

......... العنکبوت فکانت امرأة سحرت زوجها" و أما "الأرنب فکانت امرأة لا تطهر من حیض و لا غیره" و أما "سهیل فکان عشارا بالیمن" و أما "الزهرة فکانت امرأة نصرانیة و کانت لبعض ملوک بنی إسرائیل و هی التی فتن بها هاروت و ماروت و کان اسمها ناهیت، و الناس یقولون ناهید(1).

و روی الصدوق فی العیون قویا عن علی بن محمد بن الجهم قال: سمعت المأمون یسأل الرضا علی بن موسی علیه السلام عما یرویه الناس من أمر الزهرة و أنها کانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت و ما یروونه من سهیل و أنه کان عشارا بالیمن؟.

فقال الرضا علیه السلام: کذبوا فی قولهم إنهما کوکبان و إنما کانا دابتین من دواب البحر فغلط الناس و ظنوا أنهما کوکبان و إنما کانا دابتین من دواب البحر و ما کان الله عز و جل لیمسخ أعداءه أنوارا مضیئة ثمَّ یبقها ما بقیت السماء و الأرض و إن المسوخ لم تبق أکثر من ثلاثة أیام حتی ماتت و ما تناسل منها شیء و ما علی وجه الأرض الیوم بمسخ و إن التی وقع علیها اسم المسوخیة، مثل القرد و الخنزیر و الدب و أشباهها إنما هی مثل ما مسخ الله علی صورها قوما ثمَّ غضب الله علیهم و لعنهم بإنکارهم توحید الله و تکذیبهم رسله.

و أما هاروت و ماروت فکانا ملکین علما الناس السحر لیحترزوا به من سحر السحرة و یبطلون به کیدهم، و ما علما أحدا من ذلک شیئا إلا قالا له: إنما نحن فتنة فلا تکفر فکفر قوم باستعمالهم لما أمروا بالاحتراز منه و جعلوا یفرقون بما تعلموه بین المرء و زوجه - قال الله عز و جل: وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ یعنی

ص:456


1- (1) علل الشرائع باب 239 باب علل المسوخ و اصنافها خبر 5.

......... بعلمه(1).

فظهر أن الافتتان الذی ورد فی الأخبار کان تقیة لما کان مشهورا بینهم (و البقعاء) الغراب الأبقع أی الأبلق، و فی بعض النسخ (العفیفاء) و (العنفقاء) و کأنهما تصحیف (العنقاء) التی ذکرت آنفا فی خبر محمد بن سلیمان مع أنهما لم یذکرا فی کتب اللغة.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن علی بن جعفر، عن أخیه أبی الحسن علیه السلام قال: سألته عن الغراب الأبقع و الأسود أ یحل أکلها فقال: لا یحل أکل شیء من الغربان زاغ و لا غیره(2).

و فی القوی کالصحیح، عن أبی یحیی الواسطی قال: سئل الرضا علیه السلام عن الغراب الأبقع، فقال: إنه لا یؤکل و قال: و من أحل لک الأسود؟ و روی الشیخ فی الموثق کالصحیح عن زرارة، عن أحدهما علیهما السلام أنه قال:

إن أکل الغراب لیس بحرام، إنما الحرام ما حرمه الله فی کتابه، و لکن الأنفس تتنزه عن کثیر من ذلک تقززا - أی تأبیا و تباعدا و کراهة فیمکن حمله علی التقیة بقرینة التعلیل کما تقدم.

و فی الموثق، عن غیاث بن إبراهیم، عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه کره أکل الغراب لأنه فاسق - و الظاهر أنه لا ینافی الحرمة لإطلاق الکراهة علی الحرمة کثیرا

ص:457


1- (1) عیون أخبار الرضا باب 27 فیما جاء عن الرضا (علیه السلام) فی هاروت و ماروت خبر 3.
2- (2) تفسیر لما وقع فی کلام المصنّف من قوله ره و لا یجوز شیء إلخ فلا تغفل و أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 71-69-72 و أورد الاولین فی الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 8-5.

وَ رُوِیَ: أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَکْثَرَ مِنْ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَکْلِهَا.

وَ رَوَی الْوَشَّاءُ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِ أَبِی الْخَطَّابِ نَهَانِی عَنِ الْبُخْتِ وَ عَنْ أَکْلِ لَحْمِ الْحَمَامِ الْمُسَرْوَلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ بَأْسَ بِرُکُوبِ الْبُخْتِ وَ شُرْبِ أَلْبَانِهَا وَ أَکْلِ لُحُومِهَا وَ أَکْلِ لَحْمِ الْحَمَامِ الْمُسَرْوَلِ وَ نَهَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ رُکُوبِ الْجَلاَّلاَتِ وَ شُرْبِ أَلْبَانِهَا فَقَالَ إِنْ أَصَابَکَ شَیْ ءٌ مِنْ

و یحتمل الکراهة.

و روی الشیخان فی القوی، عن أبی إسماعیل قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن بیض الغراب فقال: لا تأکله(1).

«و قد روی» قد تقدم آنفا.

«و روی الوشاء» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن داود الرقی» و هو مختلف فیه، و یدل علی حلیة لحم الإبل الخراسانیة، و الحمامة التی فی رجلها ریش و یؤیده ما رواه الشیخ فی القوی، عن داود بن کثیر الرقی قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام أسأله عن لحوم البخت و ألبانها فقال: لا بأس به.

و روی فی القوی، عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن علیه السلام قال: سمعته یقول: لا آکل لحوم البخاتی و لا آمر أحدا بأکلها - فیمکن حمله علی الکراهة.

«و نهی علیه السلام» روی الشیخان فی الصحیح، عن أبی حمزة عن أبی عبد الله

ص:458


1- (1) الکافی باب لحوم الجلالات و بیضهن إلخ خبر 11 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 62.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 204-202-203.

عَرَقِهَا فَاغْسِلْهُ. وَ النَّاقَةُ الْجَلاَّلَةُ تُرْبَطُ أَرْبَعِینَ یَوْماً ثُمَّ یَجُوزُ بَعْدَ ذَلِکَ نَحْرُهَا وَ أَکْلُهَا وَ الْبَقَرَةُ تُرْبَطُ ثَلاَثِینَ یَوْماً.

علیه السلام قال: لا تأکلوا لحوم الجلالات و إن أصابک من عرقها فاغسله(1) ، و فی الحسن کالصحیح عن حفص بن البختری عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا تشرب من ألبان الإبل الجلالة و إن أصابک شیء من عرقها فاغسله - و الجلالة هی التی تأکل عذرة الإنسان محضا و فی مقدار ما تصیر به جلالة أقوال فأحاله بعضهم إلی العرف، (و بعضهم) إلی نتن اللحم، (و بعضهم) إلی الیوم و اللیلة قیاسا بالرضاع و الأول أظهر، أما إذا کان غذاؤه مختلطا فلا یضر کما تقدم فی صحیحة سعد بن سعد الأشعری فی الدجاج.

و رؤیا فی القوی، عن أبی جعفر علیه السلام فی شاة شربت بولا ثمَّ ذبحت قال: فقال:

یغسل ما فی جوفها ثمَّ لا بأس به، و کذلک إذا اعتلفت العذرة ما لم تکن جلالة و الجلالة التی یکون ذلک غذاءها و فی الحسن کالصحیح، عن علی بن أسباط عمن روی فی الجلالات قال: لا بأس بأکلهن إذا کن یخلطن.

«و الناقة الجلالة» روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن أبان بن عثمان عن بسام الصیرفی عن أبی جعفر علیه السلام فی الإبل الجلالة قال: لا یؤکل لحمها و لا ترکب أربعین یوما - أی للاستبراء.

و فی القوی عن مسمع عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام

ص:459


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب لحوم الجلالات إلخ خبر 1-2-4 7-11-12 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 184-191-194-195-190-189.

وَ فِی رِوَایَةِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِیِّ: أَنَّ الْبَقَرَةَ تُرْبَطُ عِشْرِینَ یَوْماً. وَ الشَّاةُ تُرْبَطُ عَشَرَةَ أَیَّامٍ وَ الْبَطَّةُ تُرْبَطُ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ وَ رُوِیَ سِتَّةَ أَیَّامٍ وَ الدَّجَاجَةُ تُرْبَطُ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ وَ السَّمَکُ الْجَلاَّلُ یُرْبَطُ یَوْماً إِلَی اللَّیْلِ فِی الْمَاءِ.

الناقة الجلالة لا یؤکل لحمها و لا یشرب لبنها حتی تغتذی أربعین یوما و البقرة الجلالة لا یؤکل لحمها و لا یشرب لبنها حتی تغتذی ثلاثین یوما و الشاة الجلالة لا یؤکل لحمها و لا یشرب، لبنها حتی تغتذی عشرة أیام و البطة الجلالة لا یؤکل لحمها حتی تربط خمسة أیام، و الدجاجة ثلاثة أیام.

«و فی روایة القاسم بن محمد الجوهری» فی الضعیف، و لم یذکر و کأنه أخذه من کتاب الحسین بن سعید، روی الشیخان فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال - أمیر المؤمنین علیه السلام: الدجاجة الجلالة لا یؤکل لحمها حتی تغتذی أو تقید ثلاثة أیام و البطة الجلالة خمسة أیام، و الشاة الجلالة عشرة أیام و البقرة الجلالة عشرین یوما، و الناقة أربعین یوما(1).

و فی القوی، عن یونس عن الرضا علیه السلام فی السمک الجلال أنه سأل عنه فقال ینتظر به یوما و لیلة، و فی الدجاج یحبس ثلاثة أیام و البطة سبعة أیام، و الشاة أربعة عشر یوما، و البقرة ثلاثین یوما، و الإبل أربعین یوما، ثمَّ یذبح.

و الزیادة محمولة علی الاستحباب لما تقدم و لما رویاه فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الإبل الجلالة إذا أردت نحرها تحبس البعیر أربعین یوما، و البقر ثلاثین

ص:460


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب لحوم الجلالات إلخ خبر 2-9-6 و التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 192-48 و لم نعثر علی الثالث فی التهذیب الی الآن.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلُّ مَا کَانَ فِی الْبَحْرِ مِمَّا یُؤْکَلُ فِی الْبَرِّ مِثْلُهُ فَجَائِزٌ أَکْلُهُ وَ کُلُّ مَا کَانَ فِی الْبَحْرِ مِمَّا لاَ یَجُوزُ أَکْلُهُ فِی الْبَرِّ لَمْ یَجُزْ أَکْلُهُ.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَأْکُلِ الْجِرِّیَّ وَ لاَ الطِّحَالَ.

وَ رَوَی ابْنُ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَّا أَرَادَ أَنْ یَذْبَحَ الْکَبْشَ أَتَاهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ هَذَا لِی فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ قَالَ لِی مِنْهُ کَذَا وَ کَذَا قَالَ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ فَلَمْ یَزَلْ یُسَمِّی عُضْواً عُضْواً مِنَ الشَّاةِ وَ یَأْبَی عَلَیْهِ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الطِّحَالِ فَسَمَّاهُ فَأَعْطَاهُ إِیَّاهُ فَهُوَ لُقْمَةُ الشَّیْطَانِ.

یوما و الشاة عشرة أیام،

«و قال الصادق علیه السلام» لم نطلع علی هذا الخبر، و علی سنده فی الکتب و الأظهر حمله علی التقیة لما اشتهر عن الصادق علیه السلام أن حیوان البحر کله حرام إلا السمک ذی الفلس و علیه الأصحاب، و إن کان الظاهر أنه لا یوجد فی البحر أمثال الحیوان المأکول لحمه فی البر کالشاة و الإبل فیسهل الخطب، نعم یذکر أنه یوجد فیه الخیل و البقر، و الأحوط الاجتناب و إن أمکن إدخالهما فی عموم البقر و الخیل، لکن الظاهر انصرافهما إلی الأهلی.

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح «عن محمد بن مسلم» قد تقدم فی صحیحة محمد بن مسلم و غیرها ما یدل علیه، «و روی ابن مسکان» فی الصحیح «عن عبد الرحیم القصیر» و جهله غیر مضر «فهو لقمة الشیطان» فیکون حراما و لأنه دم.

کما رواه الشیخان فی القوی قال مر أمیر المؤمنین علیه السلام بالقصابین فنهاهم عن بیع سبعة أشیاء من الشاة، نهاهم عن بیع الدم، و الغدد، و آذان الفؤاد، و الطحال

ص:461

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِذَا کَانَ اللَّحْمُ مَعَ الطِّحَالِ فِی سَفُّودٍ أُکِلَ اللَّحْمُ إِذَا کَانَ فَوْقَ الطِّحَالِ فَإِنْ کَانَ أَسْفَلَ مِنَ الطِّحَالِ لَمْ یُؤْکَلْ وَ یُؤْکَلُ جُوذَابُهُ لِأَنَّ الطِّحَالَ فِی حِجَابٍ وَ لاَ یَنْزِلُ مِنْهُ شَیْ ءٌ إِلاَّ أَنْ یُثْقَبَ فَإِنْ ثُقِبَ سَالَ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْکَلْ مَا تَحْتَهُ مِنَ الْجُوذَابِ فَإِنْ جُعِلَتْ سَمَکَةٌ یَجُوزُ أَکْلُهَا مَعَ جِرِّیٍّ أَوْ غَیْرِهَا مِمَّا

و النخاع و الخصی، و القضیب - فقال له بعض القصابین: یا أمیر المؤمنین ما الکبد و الطحال إلا سواء فقال له: کذبت یا لکع ائتونی بتورین من ماء أنبئک بخلاف ما بینهما فأتی بکبد و طحال و تورین من ماء فقال علیه السلام: شقوا الطحال من وسطه ثمَّ أمر علیه السلام فمرسا فی الماء جمیعا فابیضت الکبد و لم ینقص منه شیئا و لم یبیض الطحال و خرج ما فیه کله و صار دما کله حتی بقی جلد الطحال و عرقه فقال له هذا خلاف ما بینهما هذا لحم و هذا دم(1).

«و قال الصادق» رواه الشیخان فی الموثق عن عمار الساباطی، عن أبی عبد الله علیه السلام و قد سئل عن الجری یکون فی السفود مع السمک فقال: یؤکل ما کان فوق الجری و یرمی ما سال علیه الجری، قال: و سئل علیه السلام عن الطحال فی سفود مع اللحم و تحته الخبز و هو الجوذاب أ یؤکل ما تحته قال: نعم یؤکل اللحم و الجوذاب و یرمی بالطحال لأن الطحال فی حجاب لا یسیل منه فإن کان الطحال مثقوبا (أو مشقوقا) فلا تأکل مما یسیل علیه الطحال (2)- و یدل الخبر علی حرمتهما و السفود بالتشدید

ص:462


1- (1) الکافی باب ما لا یؤکل من الشاة خبر 2 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 49.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده غیر الخامس فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 79 صدرا و ذیلا و خبر 81-82-80 - و الخامس فی باب الصید و الذکاة خبر 7 و أورد الأول فی الکافی باب اختلاط الحلال بغیره فی الشیء خبر و الرابع و الخامس فی باب آخر منه (بعد باب صید السمک) خبر 5-13 من کتاب الصید.

لاَ یَجُوزُ أَکْلُهُ فِی سَفُّودٍ أُکِلَتِ الَّتِی لَهَا فُلُوسٌ إِذَا کَانَتْ فِی السَّفُّودِ فَوْقَ الْجِرِّیِّ وَ فَوْقَ اللاَّتِی لاَ تُؤْکَلُ فَإِنْ کَانَتْ أَسْفَلَ مِنَ الْجِرِّیِّ لَمْ تُؤْکَلْ

وَ کَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ إِلَی الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ: اخْتَلَفَ النَّاسُ فِی الرَّبِیثَا فَمَا تَأْمُرُنِی فِیهَا فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ بَأْسَ بِهَا.

الحدیدة التی یشوی بها اللحم (و الجوذاب) بالضم طعام من سکر و أرز و لحم.

«و کتب محمد بن إسماعیل» فی الصحیح کالشیخ، و یدل علی أن الربیثا من السمک حلال.

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الموثق کالصحیح، عن الفضل بن یونس قال:

تغدی أبو الحسن علیه السلام عندی بمنی و معه محمد بن زید فأتیا بسکرجات و فیه الربیثا فقال له محمد بن زید هذا الربیثا قال: فأخذ لقمة فغمسها فیه ثمَّ أکلها.

و فی الحسن کالصحیح، عن عمر بن حنظلة کالکلینی قال: حملت إلی ربیثا یابسة فی صرة، فدخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فسألته عنها فقال: کلها و قال:

لها قشر.

و هما فی القوی عن یونس قال: کتبت إلی الرضا علیه السلام: السمک لا یکون له قشر أ یؤکل؟ فقال: إن من السمک ما یکون له زعارة فیحتک بکل شیء فیذهب قشوره، و لکن إذا اختلفت طرفاه یعنی ذنبه و رأسه فکله - أی فی الفلس بأن یکون له فلس و لو فی بعض أجزائه.

(فأما) ما رواه الشیخ فی الموثق عن عمار بن موسی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الربیثا فقال: لا تأکلها فإنا لا نعرفها فی السمک یا عمار، و عن الجراد یشوی و هو حی قال: نعم لا بأس، و عن السمک أ یشوی و هو حی؟ قال:

نعم لا بأس، و عن الشقراق فقال کره قتله لحال الحیات قال و کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم

ص:463

وَ رُوِیَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ قَالَ: أَهْدَی فَیْضُ بْنُ الْمُخْتَارِ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَبِیثَا فَأَدْخَلَهَا إِلَیْهِ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَ قَالَ هَذِهِ لَهَا قِشْرٌ فَأَکَلَ مِنْهَا

یوما یمشی فإذا شقراق(1) قد انقض فاستخرج من خفه حیة، و عن الذی ینضب عنه الماء من سمک البحر قال: لا تأکله، و عن الخطاف قال: لا بأس به هو مما یحل أکله لکن کره لأنه استجار بک و وافی منزلک (أو آوی فی منزلک) و کل طیر یستجیر بک فأجره، و عن الشاة تذبح فیموت ولدها فی بطنها قال کله فإنه حلال لأنه ذکاته ذکاة أمه فإن هو خرج و هو حی فاذبحه و کل فإن مات قبل أن تذبحه فلا تأکله کذلک البقر و الإبل (فمحمول) علی الکراهة و أکل الرضا علیه السلام لبیان الجواز، و کذا أکل الصادق علیه السلام.

«و روی عن حنان بن سدیر» فی الموثق کالصحیح کالشیخین(2) و یدل

ص:464


1- (1) الشقراق طائر یسمی الاخیل دون الحمامة اخضر اللون اسود المنقار و باطراف جناحیه سواد و بظاهرها قال الجوهریّ: و العرب تتشأم به - و فیه لغات (إحداها) فتح الشین و کسر القاف مع التثقیل (و الثانیة) بکسر الشین مع التثقیل (و الثالثة) الکسر مع سکون القاف (مجمع البحرین).و فی اطعمة الروضة البهیة للشهید الثانی ره بعد نقل الوجوه الثلاثة قال و الشرقراق بالفتح و الکسر و الشرقرق له سفرجل طائر مرقط بخضرة و حمرة و بیاض ذکر ذلک کله فی القاموس انتهی و فی بعض التعالیق علی الروضة شقراق بفتح الشین و کسر القاف أیضا انتهی نقول فیکون جمیع اللغات فیه سبعة و هو أحد مصادیق ما قیل ان فی بعض لغات العرب لغة یقال لها (فالعبوا بها) یعنی قولوا فیها ای نحو شئتم و کأنّه یلعب بها.
2- (2) الکافی باب آخر منه (بعد باب صید السمک) خبر 7 من کتاب الصید و لم نعثر علیه فی یب.

وَ نَحْنُ نَرَاهُ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یُؤْکَلُ مَا نَبَذَهُ الْمَاءُ مِنَ الْحِیتَانِ وَ مَا نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهُ فَذَلِکَ الْمَتْرُوکُ.

علی أنها حلال.

«و روی محمد بن مسلم» فی القوی کالصحیح کالشیخ (1)- و یدل علی حرمتها و روی الشیخان فی الصحیح، عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی علیه السلام قال: سألته عن سمکة و ثبت من نهر فوقعت علی الجد من النهر فماتت هل یصلح أکلها؟ فقال: إن أخذتها قبل أن تموت ثمَّ ماتت فکلها و إن ماتت من قبل أن تأخذها فلا تأکلها - فظاهر هما اشتراط الأخذ بالید کما تقدمت الأخبار فی أن ذکاة الحیتان أخذها.

(فأما) ما رواه الشیخ مرسلا عن زرارة قال: قلت: السمک تثب من الماء فتقع علی الشط فتضطرب حتی تموت فقال: کلها.

(فیمکن) حملها علی أنه أخذها و طرحها (أو) یکون حضوره بمنزلة أخذه بالید کما رواه الشیخان فی القوی، عن سلمة أبی حفص، عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن علیا علیه السلام کان یقول فی صید السمک إذا أدرکها الرجل و هی تضطرب و تضرب بیدها و یتحرک ذنبها و تطرف بعینها فهی ذکاتها - و الأحوط أن یأخذ ثمَّ یرسله جمعا بین الأخبار.

ص:465


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 21-23-22 24-4 و أورد الثانی و الرابع فی الکافی باب صید السمک خبر 11-7 و الخامس فی باب آخر منه (بعده) خبر 2 من کتاب الصید.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْخَثْعَمِیُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا تَقُولُ فِی الْکَنْعَتِ (1) قَالَ لاَ بَأْسَ بِأَکْلِهِ قُلْتُ فَإِنَّهُ لَیْسَ لَهُ قِشْرٌ قَالَ بَلَی وَ لَکِنَّهَا حُوتَةٌ سَیِّئَةُ الْخُلُقِ تَحْتَکُّ بِکُلِّ شَیْ ءٍ فَإِذَا نَظَرْتَ فِی أَصْلِ أُذُنَیْهَا وَجَدْتَ لَهَا قِشْراً.

«و روی محمد بن یحیی الخثعمی» فی القوی - و رؤیا فی القوی کالصحیح «عن حماد بن عثمان» قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: جعلت فداک الحیتان ما یؤکل منها؟ فقال. ما کان له قشر، قلت: جعلت فداک إلخ «أذنیها» و فیهما (أذنها).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن یونس بن عبد الرحمن عن أبی الحسن علیه السلام قال: قلت له: جعلت فداک ما تقول فی أکل الإربیان قال: فقال: لا بأس بذلک و (الإربیان ضرب من السمک) قال: قلت: قد روی بعض موالیک فی أکل الربیثا قال فقال: لا بأس(2).

و فی القوی، عن محمد الطبری قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام أسأله عن سمک یقال له الإیلامی و سمک یقال له الطبرانی، و سمک یقال له الطمر و أصحابی ینهونی، عن أکله؟ قال: فکتب: کله لا بأس به، و کتبت بخطی 3- یعنی أن هذا مکتوبة علیه السلام.

و روی الشیخان فی الصحیح، عن علی بن جعفر عن أخیه أبی الحسن علیه السلام قال: سألته عن الجراد نصیبه میتا أو فی الصحراء أو فی الماء أ یؤکل؟ قال:

لا تأکله قال: و سألته عن الدبی (أی الصغیر من الجراد) أ یؤکل؟ قال: لا حتی

ص:466


1- (1) الکنعت: ضرب من السمک.
2- (2-3) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 50-47.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُلُّ شَیْ ءٍ یَکُونُ فِیهِ حَلاَلٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَکَ حَلاَلٌ أَبَداً حَتَّی تَعْرِفَ الْحَرَامَ مِنْهُ بِعَیْنِهِ فَتَدَعَهُ.

یستقل بالطیران(1).

و فی القوی عن مسعدة بن صدقة قال: سئل أبو عبد الله عن أکل الجراد فقال لا بأس بأکله ثمَّ قال علیه السلام إنه نثرة من حوت فی البحر ثمَّ قال: إن علیا علیه السلام قال إن الجراد و السمک إذا خرج من الماء فهو ذکی و الأرض للجراد مصیدة و السمک قد تکون أیضا.

و فی القوی عن عمرو بن هارون الثقفی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: الجراد ذکی فکله فأما ما هلک فی البحر فلا تأکله.

و روی الشیخ فی الموثق عن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام فی الذی یشبه الجراد و هو الذی یسمی الدبی لیس له جناح یطیر به إلا أنه یقفز قفزا (أی وثبا) أ یحل أکله؟ قال: لا یحل ذلک لأنه مسخ و عن المهرجل(2) قال: لا یؤکل لأنه مسخ لیس هو من الجراد (3)- و الظاهر أنه الذی یشبه الجراد و یصوت فی اللیالی - و فی الموثق، عن عمار بن موسی، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سئل عن السمک الذی یشوی و هو حی؟ قال: نعم لا بأس، و سئل عن الجراد إذا کان فی قراح(4)

ص:467


1- (1) أورده و اللذین بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 264-262 263 و الکافی - باب الجراد خبر 3-2-1 من کتاب الصید.
2- (2) الهرجلة الاختلاط فی المشی و الهرجل کقنفذ، البعید الخطو و الهراجیل الطوال من الناس و الضخام من الإبل (القاموس).
3- (3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 82.
4- (4) و القراح الأرض لا ماء فیها و لا شجر (أقرب الموارد).

......... فیحرق ذلک الجراد و ینضج بتلک النار هل یؤکل؟ قال: لا(1).

و الظاهر أن الخطاف حلال، لکن کره أخذه و قتله إذا آوی إلی المنزل کما تقدم فی خبر عمار - و روی الشیخ فی الموثق عن عمار بن موسی عن أبی عبد الله علیه السلام عن الرجل یصیب خطافا فی الصحراء أو یصیده أ یأکله؟ قال: هو مما یؤکل و عن الوبر(2) یؤکل؟ قال: لا هو حرام(3).

و روی الشیخان، عن داود الرقی فی القوی قال: بینا نحن قعود عند أبی عبد الله علیه السلام إذ مر رجل بیده خطاف مذبوح فوثب إلیه أبو عبد الله علیه السلام حتی أخذه من یده ثمَّ دحا به إلی الأرض ثمَّ قال علیه السلام أ عالمکم أمرکم بهذا أم فقیهکم؟ أخبرنی أبی، عن جدی أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن قتل الستة، منها الخطاف و قال: إن دورانه فی السماء أسفا علی ما فعل بأهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و تسبیحه قراءة (الْحَمْدُ - لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ) أ لا ترونه یقول (وَ لاَ الضّالِّینَ) (4) و ذکر الشیخ، الستة، النحلة، و النملة، و الضفدع، و الصرد، و الهدهد، و الخطاف - و الظاهر الکراهة کما فی أخواته.

و یمکن أن یکون ذلک فی الحرم کما رواه الکلینی فی الحسن کالصحیح عن جمیل بن دراج قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قتل الخطاف أو إیذائهن فی

ص:468


1- (1) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 265.
2- (2) الوبر بالتسکین دویبة کالنور لکنها أصغر منه و هو قصیر الذنب و الأذنین (المنجد).
3- (3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 82.
4- (4) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الخطاف خبر 1-3-2 من کتاب الصید و الأول فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 76.

......... الحرم؟ فقال: لا یقتلن، فإنی کنت مع علی بن الحسین علیه السلام فرآنی أوذیهن فقال:

یا بنی لا تقتلهن و لا تؤذهن فإنهن لا یؤذین شیئا - و یمکن أن یکون إیذاؤه علیه السلام للدفع عن الإیواء فی الروضة و أمثالها لئلا یلطخن.

و فی القوی عن محمد بن جعفر عن أبیه علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم استوصوا بالصنینات(1) خیرا یعنی الخطاف فإنهن آنس طیر الناس بالناس ثمَّ قال: أو تدرون ما یقول الصنینة إذا مرت و ترنمت؟ تقول: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین حتی قرأ أم الکتاب، فإذا کان فی آخر ترنمها قالت: و لا الضالین مد بها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صوته (وَ لاَ الضّالِّینَ) .

و مثله الهدهد، و القنبرة کما رواه الشیخان فی الصحیح، عن علی بن جعفر قال: سألت أخی موسی علیه السلام عن الهدهد فی قتله و ذبحه فقال: لا یؤذی و لا یذبح فنعم الطیر هو(2).

و فی القوی عن سلیمان بن الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: فی کل جناح هدهد مکتوب بالسریانیة: آل محمد خیر البریة.

و فی القوی عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: نهی رسول الله

ص:469


1- (1) فی مجمع البحرین فی مادة صون، الصین من بلد معروف و فی شمس العلوم الصین جبل و الهند جبل و الصین موضع بالکوفة و مملکة بالمشرق (إلی أن قال) و فی الحدیث استوصوا بالصینیات خیرا و کأنّ المراد بها الطویرات التی تأوی البیوت المکناة ببنات السند و الهند انتهی.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الهدهد و الصرد خبر 2-1-3 من کتاب الصید و الأول و الأخیر فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 73-74.

......... صلی الله علیه و آله و سلم عن قتل الهدهد، و الصرد و الصوام.

و فی القوی کالصحیح عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام (عن أبیه عن جده - خ) قال: لا تأکلوا القنبرة (القبرة - خ کا) و لا تسبوها و لا تعطوها الصبیان یلعبون بها فإنها کثیرة التسبیح لله تعالی، و تسبیحها، لعن الله مبغضی آل محمد(1).

و فی القوی عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: قال علی بن الحسین علیه السلام: القنزعة التی علی رأس القنبرة من مسحة سلیمان بن داود - فی حدیث طویل.

و روی الشیخ فی الصحیح عن کردین المسمعی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الحباری قال: فوددت إن عندی منه فآکل منه حتی امتلاء (تملأ - خ یب)(2)

و فی الحسن کالصحیح عن نشیط بن صالح قال: سمعت أبا الحسن الأول علیه السلام یقول: لا أری بأکل الحباری بأسا و إنه جید للبواسیر و وجع الظهر و هو مما یعین علی کثرة الجماع(3).

و فی القوی عن نصر بن محمد قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام أسأله عن لحوم الحمر الوحشیة فکتب علیه السلام یجوز أکله لوحشته، و ترکه عندی أفضل(4)

ص:470


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب القبرة خبر 3-4 و الأول فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 75.
2- (2) التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 68.
3- (3) الکافی باب لحم الطیور خبر 6 من کتاب الاطعمة.
4- (4) الکافی باب لحوم الظباء الحمر الوحشیة خبر 1 من کتاب الاطعمة.

......... و کأنه ورد تقیة.

و روی الشیخ فی الموثق عن طلحة بن زید عن جعفر عن أبیه عن علی علیهم السلام أنه کره ما أکل الجیف من الطیر(1).

و فی القوی عن حماد بن عیسی عن جعفر عن أبیه علیهما السلام أنه کره الرخمة.

و فی القوی عن، سلیمان بن جعفر الهاشمی قال: حدثنی أبو الحسن الرضا علیه السلام قال: طرقنا ابن أبی مریم ذات لیلة و هارون بالمدینة فقال: إن هارون وجد فی خاصرته وجعا فی هذه اللیلة و قد طلبنا له لحم النسر فأرسل إلینا منه شیئا فقال له:

إن هذا شیء لا نأکله و لا ندخله بیوتنا و لو کان عندنا ما أعطیناه.

و فی القوی، عن ابن أبی یعفور قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام، عن أکل لحم الخز قال: کلب الماء إن کان له ناب فلا تقربه و إلا فاقربه.

و فی القوی، عن حمران بن أعین قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الخز فقال سبع یرعی فی البر و یأوی فی الماء.

و فی الصحیح، عن زکریا بن آدم قال: سألت أبا الحسن علیه السلام، فقلت إن أصحابنا یصطادون الخز فآکل من لحمه؟ قال: فقال: إن کان له ناب فلا تأکله قال: ثمَّ مکث ساعة فلما هممت بالقیام قال: أما أنت فإنی أکره لک أکله فلا تأکله.

و فی القوی عن القسم بن الولید العماری، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته

ص:471


1- (1) أورده و السبعة التی بعده فی التهذیب باب الصید و الذکاة خبر 78-79-81 204-205-207-208-206.

......... عن لحم الأسد فکرهه.

و فی القوی، عن أبی حمزة قال: سأل أبو خالد الکابلی علی بن الحسین علیه السلام عن أکل لحم السنجاب و الفنک و الصلاة فیهما قال أبو خالد: إن السنجاب یأوی الأشجار قال: فقال إن کان له سبلة کسبلة السنور و الفأر فلا یؤکل لحمه و لا یجوز الصلاة فیه، ثمَّ قال: أما أنا فلا آکله و لا أحرمه، و کأنه للتقیة.

«و روی الحسن بن محبوب» (1) فی الصحیح کالشیخین (2)«عن عبد الله بن سنان قال قال أبو عبد الله علیه السلام کل شیء» سواء کان من الحیوان أو غیره و من النجس و غیره و من ماله و مال غیره و لو بحسب الفتوی و اشتباه المدرک «یکون (إلی قوله) فتدعه»

فظهر أن الأصل فی الأشیاء الإباحة، و یؤیده الآیات منها قوله تعالی: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً (3).

و یؤیده ما رواه الشیخ فی الصحیح. عن ضریس الکناسی قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن السمن و الجبن نجده فی أرض المشرکین بالروم أ نأکله؟ فقال: أ ما علمت أنه قد خلطه الحرام فلا تأکل و أما ما لم تعلم فکله حتی تعلم أنه حرام(4).

و روی الکلینی فی الصحیح، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الله بن سنان عن عبد الله بن سلیمان (صاحب الأصل من الأصول الأربعمائة)

ص:472


1- (1) قد تقدم متنه فی ص 467.
2- (2) الکافی باب النوادر خبر 39 من کتاب المعیشة و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 71 من کتاب الصید الذبائح.
3- (3) البقرة - 29.
4- (4) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 70 من کتاب الصید و الذبائح.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الْإِخْصَاءِ فَلَمْ یُجِبْنِی - فَسَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ

قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الجبن فقال: لقد سألتنی عن طعام یعجبنی ثمَّ أعطی الغلام درهما فقال: یا غلام ابتع لنا جبنا و دعی بالغداء فتغدینا معه و أتی بالجبن فأکل و أکلنا فلما فرغنا من الغداء قلت له: ما تقول فی الجبن فقال لی أ و لم ترنی أکلت؟ قلت: بلی و لکنی أحب أن أسمعه منک فقال: سأخبرک عن الجبن و غیره، کل ما فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتی تعرف الحرام بعینه فتدعه(1).

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام فی الجبن فقال: کل شیء لک حلال حتی یجیئک شاهدان یشهدان عندک أن فیه میتة2

و رؤیا فی القوی کالصحیح عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: کل شیء هو لک حلال حتی تعلم أنه حرام هو بعینه فتدعه من قبل نفسک و ذلک مثل الثوب یکون علیک قد اشتریته و هو سرقة أو المملوک عندک و لعله حر قد باع نفسه أو خدع فبیع أو قهر أو امرأة تحتک و هی أختک أو رضیعتک، و الأشیاء کلها علی هذا حتی یستبین لک غیر ذلک أو تقوم به البینة(2).

«و روی الحسن بن علی بن فضال، عن یونس بن یعقوب» فی الموثق کالصحیح «قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الإخصاء» أی جعل الحیوانات خصیا و هل یدخل فیه الإنسان الکافر؟ ظاهر صحیحة رفاعة النخاس المتقدمة فی باب بیع الحیوان ذلک «فلم یجبنی» یمکن أن یکون عدم الجواب لحضور جماعة یتقی منهم أو لئلا یجترئ الناس فی ذلک لأنه مع الجواز، مکروه علی الظاهر لأنه تعذیب

ص:473


1- (1-2) الکافی باب الجبن خبر 1-2 من کتاب الاطعمة.
2- (3) الکافی باب النوادر خبر 40 من کتاب المعیشة.

لاَ بَأْسَ بِهِ.

وَ رَوَی یُونُسُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ السَّخْلَةُ الَّتِی مَرَّ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هِیَ مَیْتَةٌ فَقَالَ مَا ضَرَّ أَهْلَهَا لَوِ انْتَفَعُوا بِإِهَابِهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمْ تَکُنْ مَیْتَةً یَا أَبَا مَرْیَمَ وَ لَکِنَّهَا کَانَتْ مَهْزُولَةً فَذَبَحَهَا أَهْلُهَا فَرَمَوْا بِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا کَانَ عَلَی أَهْلِهَا لَوِ انْتَفَعُوا بِإِهَابِهَا.

وَ سَأَلَ سَعِیدٌ الْأَعْرَجُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ قِدْرٍ فِیهَا لَحْمُ جَزُورٍ وَقَعَ فِیهَا أُوقِیَّةٌ

الحیوان لکن لما کان جائزا لإصلاح المال کما فی قطع الألیات أجاب أبو الحسن علیه السلام بقوله : «لا بأس به» لیدل علی الجواز مع کراهة ما «و روی یونس بن یعقوب» فی القوی و الشیخ فی الموثق کالصحیح(1)

«عن أبی مریم»

و روی الکلینی فی الصحیح عن علی بن أبی المغیرة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام جعلت فداک المیتة ینتفع منها بشیء؟ فقال: لا، قلت بلغنا أن رسول صلی الله علیه و آله و سلم مر بشاة میتة فقال: ما کان علی أهل هذه الشاة إذ لم ینتفعوا بلحمها أن ینتفعوا بإهابها؟ فقال، تلک شاة کانت لسودة بنت زمعة زوجة النبی صلی الله علیه و آله و سلم و کانت شاة مهزولة لا ینتفع بلحمها فترکوها حتی ماتت فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما کان علی أهلها إذ لم - - ینتفعوا بلحمها أن ینتفعوا بإهابها - أی تذکی (2)- فیمکن أن یکون ذلک فی واقعتین، و یدل علی حرمة الانتفاع بالمیتة ظاهرا.

«و روی سعید الأعرج» فی الموثق و رواه الشیخان فی الصحیح (3)«أنه

ص:474


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 69.
2- (2) الکافی باب ما ینتفع به من المیتة و ما لا ینتفع منها خبر 9.
3- (3) الکافی باب الدم یقع فی القدر خبر 1 من کتاب الذبائح.

مِنْ دَمٍ أَ یُؤْکَلُ مِنْهَا قَالَ نَعَمْ فَإِنَّ النَّارَ تَأْکُلُ الدَّمَ.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْإِنْفَحَةِ تَخْرُجُ مِنَ الْجَدْیِ الْمَیِّتِ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ قُلْتُ اللَّبَنُ یَکُونُ فِی ضَرْعِ الشَّاةِ وَ قَدْ مَاتَتْ قَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ قُلْتُ فَالصُّوفُ وَ الشَّعْرُ وَ عِظَامُ الْفِیلِ وَ الْبَیْضَةُ تُخْرَجُ مِنَ الدَّجَاجَةِ فَقَالَ کُلُّ هَذَا ذَکِیٌّ لاَ بَأْسَ بِهِ.

سأل أبا عبد الله علیه السلام (إلی قوله) أوقیة» بالضم و التشدید سبع مثاقیل أو أربعون درهما «من دم» و حمل علی الدم غیر المسفوح المتخلف فی اللحم و بعضهم عمل بظاهره.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالشیخ (1)«عن علی بن رئاب عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام» و رواه الشیخ فی الصحیح. عن علی بن رئاب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الإنفحة (بکسر الهمزة و تشدید الحاء و قد تکسر الفاء، شیء یستخرج من بطن الجدی الراضع أصفر فیعصر فی صوفة فیغلظ کالجبن فإذا أکل الجدی فهو کرش) قال: لا بأس به.

طهارته و حلیته إجماعی و الأخبار بذلک مستفیضة و کذا البواقی سوی اللبن ففیه خلاف، و المشهور نجاسته و هو أحوط.

و روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن أبی حمزة الثمالی قال: کنت جالسا فی مسجد الرسول صلی الله علیه و آله و سلم إذ أقبل رجل فسلم فقلت له: من أنت یا عبد الله؟ قال:

رجل من أهل الکوفة فقلت: ما حاجتک؟ فقال: لی أ تعرف أبا جعفر محمد بن علی علیهما السلام فقلت: نعم فما حاجتک إلیه؟ فقال: هیأت له أربعین مسألة أسأله عنها فما کان من حق أخذته و ما کان من باطل ترکته.

ص:475


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 58.

......... قال أبو حمزة: فقلت له: هل تعرف ما بین الحق و الباطل؟ قال نعم فقلت له فما حاجتک إلیه إذا کنت تعرف ما بین الحق و الباطل فقال لی: یا أهل الکوفة أنتم قوم ما تطاقون إذا رأیت أبا جعفر علیه السلام فأخبرنی فما انقطع کلامی معه حتی أقبل أبو جعفر علیه السلام و حوله أهل خراسان و غیرهم یسألونه عن مناسک الحج فمضی حتی جلس مجلسه و جلس الرجل قریبا منه.

قال أبو حمزة فجلست بحیث اسمع الکلام و حوله عالم من الناس فلما قضی حوائجهم و انصرفوا التفت إلی الرجل فقال له: من أنت؟ فقال: أنا قتادة بن دعامة البصری فقال له أبو جعفر علیه السلام: أنت فقیه أهل البصرة؟ قال: نعم فقال له أبو جعفر علیه السلام: ویحک یا قتادة إن الله عز و جل خلق خلقا من خلقه فجعلهم حججا علی خلقه فهم أوتاد فی أرضه قوام بأمره نجباء فی علمه اصطفاهم قبل خلقه أظلة عن یمین عرشه.

قال: فسکت قتادة طویلا، ثمَّ قال: أصلحک الله و الله لقد جلست بین یدی الفقهاء و قدام ابن عباس فما اضطرب قلبی قدام واحد منهم ما اضطربت قدامک قال له أبو جعفر علیه السلام: أ تدری أین أنت؟ أنت بین یدی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ ، فأنت ثمَّ، و نحن أولئک فقال له قتادة صدقت و الله جعلنی الله فداک و الله ما هی بیوت حجارة و لا طین.

قال قتادة: فأخبرنی عن الجبن فتبسم أبو جعفر علیه السلام ثمَّ قال: رجعت مسائلک إلی هذا؟ قال: ضلت عنی فقال: لا بأس به فقال: إنه ربما جعلت فیه إنفحة المیت قال: لیس بها بأس، إن الإنفحة لیست لها عرق و لا فیها دم و لا لها عظم، إنما تخرج من بین فرث و دم ثمَّ قال: و إن الإنفحة بمنزلة دجاجة میتة خرجت

ص:476

......... منها بیضة فهل تؤکل تلک البیضة؟ فقال: لا و لا آمر بأکلها فقال له أبو جعفر علیه السلام و لم؟ قال: لأنها من المیتة قال له فإن حضنت تلک البیضة فخرجت منها دجاجة أ تأکلها؟ قال: نعم قال: فما حرم لک البیضة و حلل لک الدجاجة.

ثمَّ قال علیه السلام فکذلک الإنفحة مثل البیضة فاشتر الجبن من أسواق المسلمین من أیدی المصلین (أو المسلمین) و لا تسأل عنه إلا أن یأتیک من یخبرک عنه(1)

الظاهر أن هذا إلزام له علی قوله.

و رؤیا فی الحسن کالصحیح، عن حریز قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لزرارة و محمد بن مسلم: اللبن و اللبأ و البیضة و الشعر و الصوف و القرن و الناب و الحافر و کل شیء یفصل من الشاة و الدابة فهو ذکی و إن أخذته منه بعد أن یموت فاغسله و صل فیه(2)

و فی القوی کالصحیح، عن فتح بن یزید الجرجانی عن أبی الحسن علیه السلام قال: کتبت إلیه أسأله عن جلود المیتة التی یؤکل لحمها ذکیا (أو ذکی) فکتب لا ینتفع من المیتة بإهاب و لا عصب و کلما کان من السخال من الصوف إن جز، و الشعر و الوبر و الإنفحة و القرن و لا یتعدی إلی غیرها.

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر عن الحسین بن زرارة قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام و أبی یسأله عن اللبن من المیتة و البیضة من المیتة و إنفحة

ص:477


1- (1) الکافی باب ما ینتفع به من المیتة و ما لا ینتفع منها خبر 1.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب ما ینتفع به من المیتة إلخ خبر 6 8-3-4-2-7 من کتاب الاطعمة و أورد غیر الخامس فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 55-57-54-53-56 و لم نعثر فیه علی الخامس.

......... المیتة فقال: کل هذا ذکی، قال: قلت له: فشعر الخنزیر یعمل حبلا و یستقی به من البئر التی یشرب منها أ یتوضأ منها؟ قال: لا بأس به و زاد فیه علی بن عقبة و علی بن الحسن بن رباط قال: و الشعر و الصوف کله ذکی.

و فی روایة صفوان (و کأنه أخذه الکلینی من کتاب صفوان أو فی الموثق کالصحیح عنه)(1) عن الحسین بن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الشعر و الصوف و الوبر و الریش و کل نابت، لا یکون میتا قال: و سألته عن البیض یخرج من بطن الدجاجة المیتة قال: یأکلها.

و فی القوی کالصحیح، عن یونس عنهم علیه السلام قالوا: خمسة أشیاء ذکیة مما فیها منافع الخلق، الإنفحة، و البیضة، و الصوف، و الشعر، و الوبر و لا بأس بأکل الجبن کله مما عمله مسلم أو غیره و إنما یکره أن یؤکل سوی الإنفحة مما فی آنیة المجوس و أهل الکتاب لأنهم لا یتوقون المیتة و الخمر.

و فی الموثق کالصحیح، عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام فی بیضة خرجت من است دجاجة میتة فقال: إن کانت البیضة اکتست الجلد الغلیظ فلا بأس بها.

و روی الشیخ فی القوی عن وهب، عن جعفر عن أبیه علیه السلام أن علیا علیه السلام سئل عن شاة ماتت فحلب منها لبن فقال علی علیه السلام ذلک الحرام محضا(2).

و هو موافق للأصول و إن قال الشیخ بشذوذه مع ضعفه بوهب، و یمکن حمل

ص:478


1- (1) یعنی ان اخذه الکلینی من کتاب صفوان فالخبر صحیح و الا فهو موثق کالصحیح و اللّه العالم.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 95.

وَ رَوَی عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ

الأخبار المتقدمة فی طهارة اللبن علی لبن یکون فی الإنفحة فإنها مانع من وصول اللبن إلی اللحم و غیره (أو یقال) بطهارة المیتة کما تقدم فی باب الطهارة.

و روی فی الصحیح عن صفوان بن یحیی عن الحسین بن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام فی جلد شاة میتة یدبغ فیصب فیه اللبن أو الماء فأشرب منه و أتوضأ؟ قال نعم و قال یدبغ فینتفع به و لا یصلی فیه قال حسین: و سأله أبی عن الإنفحة تکون فی بطن العناق أو الجدی و هو میت فقال: لا بأس به.

قال حسین و سأله أبی و أنا حاضر عن الرجل یسقط سنه فیأخذ سن إنسان میت فیضعه (أو فیجعله) مکانه؟ فقال: لا بأس، و قال عظام الفیل تجعل شطرنجا؟ قال:

لا بأس بمسها، و قال أبو عبد الله علیه السلام: العظم، و الشعر، و الصوف، و الریش کل ذلک نابت لا یکون میتا قال و سألته عن البیضة تخرج من بطن الدجاجة المیتة فقال:

لا بأس بأکلها(1) و عمل به المصنف و تقدم فی باب الطهارة بعضه و حمله الشیخ علی التقیة.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن أکل الجبن و تقلید السیف و فیه الکیمخت و الغراء فقال: لا بأس ما لم تعلم أنه میتة(2).

و فی الموثق عن سماعة قال: سألته عن جلد المیتة المملوح و هو الکیمخت فرخص فیه و قال: إن لم تمسه فهو أفضل3.

«و روی عبد العظیم بن عبد الله الحسنی» فی القوی کالصحیح کالشیخ(3).

ص:479


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 67.
2- (2-3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 66-68.
3- (4) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 89.

أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَقَالَ مَا ذُبِحَ لِصَنَمٍ أَوْ وَثَنٍ أَوْ شَجَرٍ حَرَّمَ اللَّهُ ذَلِکَ کَمَا حَرَّمَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ أَنْ یَأْکُلَ الْمَیْتَةَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَتَی تَحِلُّ لِلْمُضْطَرِّ الْمَیْتَةُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَکُونُ بِأَرْضٍ فَتُصِیبُنَا الْمَخْمَصَةُ فَمَتَی تَحِلُّ لَنَا الْمَیْتَةُ قَالَ مَا لَمْ تَصْطَبِحُوا أَوْ تَغْتَبِقُوا أَوْ تَحْتَفِئُوا بَقْلاً فَشَأْنَکُمْ بِهَا - قَالَ عَبْدُ الْعَظِیمِ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ - فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ قَالَ الْعَادِی السَّارِقُ وَ الْبَاغِی الَّذِی یَبْغِی الصَّیْدَ بَطَراً أَوْ لَهْواً لاَ لِیَعُودَ بِهِ عَلَی عِیَالِهِ لَیْسَ لَهُمَا أَنْ یَأْکُلاَ الْمَیْتَةَ إِذَا اضْطُرَّا هِیَ حَرَامٌ عَلَیْهِمَا فِی حَالِ الاِضْطِرَارِ کَمَا هِیَ حَرَامٌ عَلَیْهِمَا فِی حَالِ الاِخْتِیَارِ وَ لَیْسَ لَهُمَا أَنْ یُقَصِّرَا فِی صَوْمٍ وَ لاَ صَلاَةٍ فِی سَفَرٍ قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ قَالَ: اَلْمُنْخَنِقَةُ الَّتِی انْخَنَقَتْ بِأَخْنَاقِهَا حَتَّی تَمُوتَ وَ الْمَوْقُوذَةُ

«عما أهل لغیر الله» الإهلال رفع الصوت و کانوا یرفعون أصواتهم بذکر الآلهة تعظیما لشأنها عندهم «المخمصة» المجاعة «ما لم تصطبحوا» أی ما لم یحصل لکم غذاء الصباح أو لبینة(1) تشربونها «أو تغتبقوا» أی ما لم یحصل لکم غذاء العشاء «أو تحتفئوا بقلا» أو لم یحصل بعد الغداة بقلة و إن کان أصلها «فشأنکم بها»

فحینئذ کلوا المیتة، «و الباغی الذی یبغی الصید بطرا» و لهوا.

ص:480


1- (1) التلبین حساء یعمل من دقیق او نخالة، و ربما جعل فیها عسل سمیت بذلک تشبیها باللبن لبیاضها و دقتها (مجمع البحرین).

اَلَّتِی مَرِضَتْ وَ قَذَفَهَا الْمَرَضُ حَتَّی لَمْ یَکُنْ بِهَا حَرَکَةٌ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ الَّتِی تَتَرَدَّی مِنْ مَکَانٍ مُرْتَفِعٍ إِلَی أَسْفَلَ أَوْ تَتَرَدَّی مِنْ جَبَلٍ أَوْ فِی بِئْرٍ فَتَمُوتُ وَ النَّطِیحَةُ الَّتِی تَنْطَحُهَا بَهِیمَةٌ أُخْرَی فَتَمُوتُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ مِنْهُ فَمَاتَ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ عَلَی حَجَرٍ أَوْ صَنَمٍ إِلاَّ مَا أُدْرِکَ ذَکَاتُهُ فَیُذَکَّی قُلْتُ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ قَالَ کَانُوا فِی الْجَاهِلِیَّةِ یَشْتَرُونَ بَعِیراً فِیمَا بَیْنَ عَشَرَةِ أَنْفُسٍ وَ یَسْتَقْسِمُونَ عَلَیْهِ بِالْقِدَاحِ وَ کَانَتْ عَشَرَةً سَبْعَةٌ لَهَا أَنْصِبَاءُ وَ ثَلاَثَةٌ لاَ أَنْصِبَاءَ لَهَا أَمَّا الَّتِی لَهَا أَنْصِبَاءُ فَالْفَذُّ وَ التَّوْأَمُ وَ النَّافِسُ وَ الْحِلْسُ وَ الْمُسْبِلُ وَ الْمُعَلَّی وَ الرَّقِیبُ وَ أَمَّا الَّتِی لاَ أَنْصِبَاءَ لَهَا فَالسَّفِیحُ (1) وَ الْمَنِیحُ وَ الْوَغْدُ فَکَانُوا یُجِیلُونَ السِّهَامَ بَیْنَ عَشَرَةٍ فَمَنْ خَرَجَ بِاسْمِهِ سَهْمٌ مِنَ الَّتِی لاَ أَنْصِبَاءَ لَهَا أُلْزِمَ ثُلُثَ ثَمَنِ الْبَعِیرِ فَلاَ یَزَالُونَ بِذَلِکَ حَتَّی تَقَعَ السِّهَامُ الثَّلاَثَةُ الَّتِی لاَ أَنْصِبَاءَ لَهَا إِلَی ثَلاَثَةٍ مِنْهُمْ فَیُلْزِمُونَهُمْ ثَمَنَ الْبَعِیرِ ثُمَّ یَنْحَرُونَهُ وَ یَأْکُلُهُ السَّبْعَةُ الَّذِینَ لَمْ یَنْقُدُوا فِی ثَمَنِهِ شَیْئاً وَ لَمْ یَطْعَمُوا مِنْهُ الثَّلاَثَةَ الَّذِینَ نَقَدُوا ثَمَنَهُ شَیْئاً فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلاَمُ حَرَّمَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ ذَلِکَ فِیمَا حَرَّمَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ یَعْنِی حَرَاماً. وَ هَذَا الْخَبَرُ فِی رِوَایَاتِ أَبِی الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ:.

یمکن أن یکون فردا لما رواه الشیخان فی القوی کالصحیح، عن البزنطی عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله تبارک و تعالی: فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ (2) ؟ قال: الباغی الذی یخرج علی الإمام، و العادی الذی یقطع الطریق لا تحل

ص:481


1- (1) السفیح کالقبیح سهم من سهام المیسر ممّا لا نصیب له (مجمع البحرین).
2- (2) البقرة - 173 و الانعام - 145 و النحل - 125.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنِ اضْطُرَّ إِلَی الْمَیْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ فَلَمْ یَأْکُلْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ حَتَّی یَمُوتَ فَهُوَ کَافِرٌ وَ هَذَا فِی نَوَادِرِ الْحِکْمَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ.

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عُذَافِرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُحَرِّمْ ذَلِکَ عَلَی عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ مِنْ رَغْبَةٍ فِیمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لاَ زُهْدٍ فِیمَا حَرَّمَهُ عَلَیْهِمْ

له المیتة(1) ، و تقدم تفسیر الأزلام أیضا.

«و قال الصادق علیه السلام (إلی قوله) فهو کافر» مثل کفر أصحاب الکبائر لأنه کقاتل النفس عمدا إلا أن یکون جاهلا، فالظاهر أن إثمه لیس کإثم العامد.

«و روی محمد بن عذافر» فی الصحیح «عن أبیه» الممدوح و رواه الشیخان فی القوی عن بعض أصحابنا کالمصنف أیضا و الکلینی فی القوی عن المفضل بن عمر عن أبی عبد الله علیه السلام(2) و عذافر «عن أبی جعفر علیه السلام (إلی قوله) و یورث

ص:482


1- (1) الکافی باب ذکر الباغی و العادی خبر 1 من کتاب الاطعمة، و لم نعثر علیه فی التهذیب الی الآن، نعم نقل فیه خبر حماد بن عثمان و هو قریب من مضمون هذا الخبر فراجع باب الذبائح و الاطعمة خبر 68 من کتاب الاطعمة و باب الصلاة فی السفر خبر 49 من أبواب زیادات الصلاة من کتاب الصلاة.
2- (2) الکافی باب علل التحریم خبر 1 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة آخر اخبار الباب و علل الشرائع باب العلة التی من اجلها حرم اللّه عزّ و جلّ الخمر و المیتة إلخ خبر 1 ثمّ قال فی آخره - حدّثنا ابی رض قال: حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمّد بن عیسی و إبراهیم بن هاشم. عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع عن محمّد بن عذافر عن أبیه عن ابی جعفر علیه السلام سواء.

وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا یُصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ لَهُمْ وَ عَلِمَ مَا یَضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ ثُمَّ أَحَلَّهُ لِلْمُضْطَرِّ فِی الْوَقْتِ الَّذِی لاَ یَقُومُ بَدَنُهُ إِلاَّ بِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَنَالَ مِنْهُ بِقَدْرِ الْبُلْغَةِ لاَ غَیْرِ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا الْمَیْتَةُ فَإِنَّهُ لَمْ یَنَلْ أَحَدٌ مِنْهَا إِلاَّ ضَعُفَ بَدَنُهُ وَ وَهَنَتْ قُوَّتُهُ وَ انْقَطَعَ نَسْلُهُ وَ لاَ یَمُوتُ آکِلُ الْمَیْتَةِ إِلاَّ فَجْأَةً وَ أَمَّا الدَّمُ فَإِنَّهُ یُورِثُ آکِلَهُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُورِثُ الْکَلَبَ وَ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ حَتَّی لاَ یُؤْمَنَ عَلَی حَمِیمِهِ وَ لاَ یُؤْمَنَ عَلَی مَنْ صَحِبَهُ

الکلب» بالتحریک العطش و الحرص و الشدة و الأکل الکثیر بلا شبع «حتی»

لا یؤمن أن یقتل ولده و والدیه «و لا یؤمن علی حمیمه» کما فی (فی) و یب أو (لا یمون) من المؤنة، و روی الکلینی و المصنف فی القوی عن أبی سعید الخدری أنه سئل ما قولک فی هذا السمک الذی یزعم إخواننا من أهل الکوفة أنه حرام فقال أبو سعید سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مکث بمکة یوما و لیلة یطوی(1) ثمَّ خرج و خرجت معه فمررنا برفقة جلوس یتغدون فقالوا یا رسول الله الغداء؟ فقال لهم نعم: أفرجوا لنبیکم فجلس صلی الله علیه و آله و سلم بین رجلین و جلست و تناول رغیفها فصدع نصفه ثمَّ نظر إلی أدمهم فقال: ما أدمکم هذا؟ فقالوا الجریث یا رسول الله فرمی بالکسرة من یده و قام.

ص:483


1- (1) یقال طوی بالکسر یطوی طوی فهو طاو و طیان ای خال البطن جائع لم یأکل (مجمع البحرین).

وَ أَمَّا لَحْمُ الْخِنْزِیرِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَسَخَ قَوْماً فِی صُوَرٍ شَتَّی مِثْلَ الْخِنْزِیرِ وَ الْقِرْدِ وَ الدُّبِّ ثُمَّ نَهَی عَنْ أَکْلِ الْمُثْلَةِ لِئَلاَّ یُنْتَفَعَ بِهَا وَ لاَ یُسْتَخَفَّ بِعُقُوبَتِهَا وَ أَمَّا الْخَمْرُ فَإِنَّهُ حَرَّمَهَا لِفِعْلِهَا وَ فَسَادِهَا ثُمَّ قَالَ إِنَّ مُدْمِنَ الْخَمْرِ کَعَابِدِ وَثَنٍ وَ یُورِثُهُ الاِرْتِعَاشَ وَ یَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ وَ یَحْمِلُهُ عَلَی أَنْ یَجْسُرَ عَلَی الْمَحَارِمِ مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ وَ رُکُوبِ الزِّنَا حَتَّی لاَ یُؤْمَنَ إِذَا سَکِرَ أَنْ یَثِبَ عَلَی حَرَمِهِ وَ هُوَ لاَ یَعْقِلُ ذَلِکَ وَ الْخَمْرُ لاَ یَزِیدُ شَارِبَهَا إِلاَّ کُلَّ شَرٍّ.

قال أبو سعید: و تخلفت بعده لأنظر ما رأی الناس فاختلف الناس فیما بینهم، فقالت طائفة حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الجریث، و قالت طائفة لم یحرمه و لکن عافه(1)

فلو کان حرمه لنهانا عن أکله قال فحفظت مقالتهم و تبعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جوادا حتی لحقته ثمَّ غشینا رفقة أخری یتغدون فقالوا یا رسول الله الغداء فقال: نعم أفرجوا لنبیکم فجلس بین رجلین و جلست معه فلما أن تناول کسرة نظر إلی أدم القوم فقال ما أدمکم؟ قالوا ضب، یا رسول الله فرمی بالکسرة و قام.

قال أبو سعید فتخلفت بعده فإذا الناس فرقتان فقالت فرقه حرمه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فمن هناک لم یأکله و قالت فرقة أخری إنما عافه و لو حرمه لنهانا عن أکله ثمَّ تبعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی لحقته فمررنا بأصل الصفا و بها قدور تغلی فقالوا یا رسول الله لو عرجت(2) علینا حتی تدرک قدورنا؟ فقال لهم و ما قدورکم؟ فقالوا حمر لنا کنا نرکبها فقامت فذبحناها فدنا رسول الله من القدور فأکفاها برجله ثمَّ انطلق جوادا و تخلفت بعده فقال بعضهم حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لحم الحمیر و قال بعضهم: کلا إنما أفرغ قدورکم حتی لا تعودوا فتذبحوا دوابکم.

ص:484


1- (1) عاف الطعام کرهه - و قوله: جوادا ای سریعا.
2- (2) التعریج علی الشیء الإقامة علیه یقال عرج فلان الی المنزل إذا حبس علیه مطیته و اقام (مجمع البحرین).

......... قال أبو سعید فبعث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلما جئته قال: یا با سعید ادع لی بلالا فلما جئته ببلال قال یا بلال اصعد أبا قبیس فناد علیه أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حرم الجری و الضب و الحمیر الأهلیة ألا فاتقوا الله عز و جل و لا تأکلوا من السمک إلا ما کان له قشر و مع القشر فلوس، فإن الله تبارک و تعالی مسخ سبعمائة أمة عصوا الأوصیاء بعد الرسل فأخذ أربعمائة منهم برا و ثلاثمائة بحرا ثمَّ تلا هذه الآیة و جعلناهم أحادیث و مزقناهم کل ممزق(1).

و حمل الشیخ التتمة علی التقیة لأن رجال الخبر عامیة، و یمکن حمل الحرمة فی الحمیر علی الکراهیة الشدیدة کما فی غیره من الأخبار.

و روی المصنف فی القوی عن محمد بن سنان قال: سمعت أبا الحسن علی بن موسی بن جعفر علیهم السلام یقول: حرم الله عز و جل الخمر لما فیه من الفساد و من تغییرها عقول شاربیها و حملها إیاهم علی إنکار الله عز و جل و الفریة علیه، و علی رسله و سائر ما یکون منهم من الفساد، و القتل، و القذف، و الزنا، و قلة الاحتجاز من شیء من المحارم فبذلک قضینا علی کل مسکر من الأشربة أنه حرام محرم لأنه یأتی من عاقبته ما یأتی من عاقبة الخمر - فلیجتنب من یؤمن بالله و الیوم الآخر و یتولانا و ینتحل مودتنا کل شارب مسکر فإنه لا عصمة بیننا و بین شاربه(2).

و فی القوی عن محمد بن سنان أن أبا الحسن الرضا علیه السلام کتب إلیه فیما کتب من جواب مسائله: حرم ما أهل لغیر الله للذی أوجب علی خلقه من الإقرار به و ذکر اسمه علی الذبائح المحللة، و لئلا یساوی بین ما تقرب به إلیه و ما جعل عبادة

ص:485


1- (1) الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 1 و الآیة فی السبأ - 20.
2- (2) علل الشرائع باب علة تحریم الخمر خبر 1.

......... الشیطان و الأوثان، لأن فی تسمیة الله عز و جل الإقرار بربوبیته و توحیده و ما فی الإهلال لغیر الله من الشرک و التقرب إلی غیره لیکون ذکر الله و تسمیته علی الذبیحة فرقا بین ما أحل و بین ما حرم(1)

و حرم سباع الطیر و الوحش کلها لأکلها من الجیف و لحوم الناس و القذر و ما أشبه ذلک فجعل الله عز و جل دلائل ما أحل من الوحش و الطیر و ما حرم کما قال أبی علیه السلام کل ذی ناب من السباع و ذی مخلب من الطیر حرام و کلما کان له قانصة من الطیر فحلال.

و علة أخری تفرق بین ما أحل من الطیر و ما حرم قوله: کل ما دف و لا تأکل ما صف و حرم الأرنب لأنها بمنزلة السنور، و لها مخالیب کمخالب السنور و سباع الوحش فجرت مجراها فی قذرها فی نفسها و ما یکون منها من الدم کما یکون من النساء لأنها مسخ(2)

و فی القوی کالصحیح و فی الصحیح عن هشام بن الحکم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن علة تحریم الربا قال: إنه لو کان الربا حلالا لترک الناس التجارات و ما یحتاجون إلیه فحرم الله الربا لیفر الناس عن الحرام إلی الحلال و إلی التجارات فی البیع و الشراء فیبقی ذلک بینهم فی القرض(3) و سیجیء الأخبار فی ذلک فی باب الکبائر.

ص:486


1- (1) علل الشرائع باب علة تحریم ما أهل به لغیر اللّه خبر 1 (الی قوله) و بین ما حرم.
2- (2) علل الشرائع باب علة تحریم ما أهل إلخ خبر 2 و الشارح قده قد جمع بین الخبرین و جعلهما واحدا بملاحظة اتّحاد السند فلاحظ العلل باب 234-235.
3- (3) علل الشرائع باب 236 علة تحریم الربا خبر 1.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الشَّاةِ عَشَرَةُ أَشْیَاءَ لاَ تُؤْکَلُ الْفَرْثُ وَ الدَّمُ وَ النُّخَاعُ وَ الطِّحَالُ وَ الْغُدَدُ وَ الْقَضِیبُ وَ الْأُنْثَیَانِ وَ الرَّحِمُ وَ الْحَیَاءُ وَ الْأَوْدَاجُ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَشَرَةُ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَیْتَةِ ذَکِیَّةٌ الْقَرْنُ وَ الْحَافِرُ وَ الْعَظْمُ وَ السِّنُّ وَ الْإِنْفَحَةُ وَ اللَّبَنُ وَ الشَّعْرُ وَ الصُّوفُ وَ الرِّیشُ وَ الْبَیْضُ. وَ قَدْ ذَکَرْتُ ذَلِکَ مُسْنَداً فِی کِتَابِ الْخِصَالِ فِی بَابِ الْعَشَرَاتِ.

«و قال الصادق علیه السلام» رواه المصنف فی القوی کالصحیح عن البزنطی عن أبان بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام(1).

و روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تأکل من الشاة عشرة أشیاء، الفرث و الدم، و الطحال، و النخاع و العلباء و الغدد، و القضیب، و الأنثیین، و الحیاء، و المرارة(2).

و فی القوی، عن إسماعیل بن مرار عنهم علیهم السلام قال: لا یؤکل ما یکون فی الإبل و البقر و الغنم و غیر ذلک مما لحمه حلال، الفرج بما فیه ظاهره و باطنه، و القضیب و البیضتان و المشیمة و هی موضع الولد و الطحال لأنه دم و الغدد مع العروق و المخ الذی یکون فی الصلب، و المرارة، و الحدق، و الخرزة التی تکون فی الدماغ و الدم.

و فی القوی عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال:

حرم من الشاة سبعة أشیاء، الدم، و الخصیتان، و القضیب، و المثانة، و الغدد، و الطحال، و المرارة.

ص:487


1- (1) الخصال للصدوق ره باب العشرات باب عشرة اشیاء من الشاة لا یؤکل خبر 1.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب ما لا یؤکل من الشاة خبر 3-4-1-5 و أورد الثلاثة الأول فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 50-53-49.

طعام أهل الذمة و مؤاکلتهم و آنیتهم

: وَ سُئِلَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ قَالَ یَعْنِی الْحُبُوبَ.

و فی القوی عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام إذا اشتری أحدکم لحما فلیخرج منه الغدد فإنه یحرک عرق الجذام و روی المصنف فی القوی عن أبی جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا یأکل الکلیتین من غیر أن یحرمهما لقربهما من البول(1).

(و الفرث) السرجین فی الکرش (و الرحم) وعاء الولد (و الحیاء) الفرج (و العلباء) عصب العنق (و الودج) عرق العنق (و الخرزة) من الغدد أو شبهها (و المثانة) وعاء البول.

«و قال علیه السلام» رواه المصنف فی القوی کالصحیح عن أبان عنه علیه السلام - و تقدم الأخبار فی ذلک أیضا.

طعام أهل الذمة و مؤاکلتهم و آنیتهم

«و سأل الصادق علیه السلام» روی الکلینی فی الموثق کالصحیح و الشیخ فی القوی عن سماعة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن طعام أهل الکتاب و ما یحل منه قال: الحبوب(2).

ص:488


1- (2) علل الشرائع باب 358 العلة التی من اجلها یکره اکل الکلیتین خبر 1.
2- (3) الکافی باب إطعام أهل الذمّة خبر 1 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 111.

وَ فِی رِوَایَةِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: الْعَدَسُ وَ الْحِمَّصُ وَ غَیْرُ ذَلِکَ.

وَ سَأَلَهُ سَعِیدٌ الْأَعْرَجُ: عَنْ سُؤْرِ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ أَ یُؤْکَلُ أَوْ یُشْرَبُ قَالَ لاَ.

وَ رَوَی زُرَارَةُ عَنْهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِی آنِیَةِ الْمَجُوسِ إِذَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهَا فَاغْسِلُوهَا بِالْمَاءِ.

وَ سَأَلَهُ الْعِیصُ بْنُ الْقَاسِمِ: - عَنْ مُؤَاکَلَةِ الْیَهُودِیِّ وَ النَّصْرَانِیِّ فَقَالَ لاَ بَأْسَ

و فی القوی، عن عمار بن مروان قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن طعام أهل الکتاب و ما یحل منه قال: الحبوب(1).

و روی الکلینی عن أبی الجارود قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل: (وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ؟) فقال علیه السلام الحبوب و البقول(2).

«و فی روایة هشام بن سالم» فی الصحیح کالشیخ (3)«عنه» عن أبی أبی عبد الله علیه السلام «و غیر ذلک» أی من الحبوب کما تقدم و یمکن التعمیم کما سیجیء «و سأله سعید الأعرج» فی الموثق کالصحیح «فقال لا» علی الحرمة أو الکراهة.

«و روی زرارة» فی الصحیح «عنه علیه السلام» و یدل علی لزوم غسل آنیة المجوس مع کراهة استعمالها إلا مع الضرورة.

«و سأله العیص بن القاسم» فی الصحیح کالشیخ4 عن أبی عبد الله علیه السلام

ص:489


1- (1) الکافی باب طعام أهل الذمّة خبر 2 و فیه عمّار بن مروان عن سماعة.
2- (2) الکافی باب طعام أهل الذمّة خبر 6 و الآیة فی المائدة - 5.
3- (3-4) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 109-108.

إِذَا کَانَ مِنْ طَعَامِکَ وَ سَأَلَهُ عَنْ مُؤَاکَلَةِ الْمَجُوسِیِّ فَقَالَ إِذَا تَوَضَّأَ فَلاَ بَأْسَ.

وَ رَوَی الْعَلاَءُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ آنِیَةِ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَقَالَ لاَ تَأْکُلُوا فِی آنِیَتِهِمْ إِذَا کَانُوا یَأْکُلُونَ فِیهَا الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ

و روی الکلینی فی الصحیح عنه قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن مؤاکلة الیهودی و النصرانی و المجوسی قال: فقال: إن کان من طعامک و توضأ فلا بأس(1)

و یدل علی اشتراط الأمرین فی الثلاثة، و یدل علی طهارتهم ظاهرا لأنه إن لم یکن رطبا فلا یحتاج إلی غسل الید إلا أن یحمل علی الاستحباب.

«و روی العلاء» فی الصحیح کالشیخ (2)«عن محمد بن مسلم»

و روی الشیخان فی الصحیح، عن العلاء بن رزین، عن محمد بن مسلم قال:

سألت أبا جعفر علیه السلام عن آنیة أهل الذمة و المجوس فقال: لا تأکلوا فی آنیتهم و لا من طعامهم الذی یطبخون و لا فی آنیتهم التی یشربون فیها الخمر (3)- و یدل خبره الأول علی طهارتهم ظاهرا، و علی أن نجاستهم عارضیة بخلاف الخبر الثانی و رؤیا فی الصحیح، عن علی بن جعفر، عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال:

سألته عن مؤاکلة المجوسی فی قصعة واحدة و أرقد معه علی فراش واحد و أصافحه قال: لا - 4 و یمکن أن یکون النهی للموادة لا للنجاسة.

کما رویاه فی الصحیح، عن هارون بن خارجة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام

ص:490


1- (1) الکافی باب طعام أهل الذمّة و مؤاکلتهم و آنیتهم خبر 3.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 106.
3- (3-4) الکافی باب طعام أهل الذمّة إلخ خبر 5-7 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة الخ خبر 107-101.

......... إنی أخالط المجوس فآکل من طعامهم؟ قال: لا(1).

و فی الصحیح. عن إسماعیل بن جابر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: ما تقول فی طعام أهل الکتاب؟ فقال: لا تأکله، ثمَّ سکت هنیئة ثمَّ قال: لا تأکله، ثمَّ سکت هنیئة ثمَّ قال: لا تأکله، و لا تترکه تقول إنه حرام و لکن تترکه تنزها عنه إن فی آنیتهم الخمر و لحم الخنزیر.

و فی الحسن کالصحیح عن عبد الله بن یحیی الکاهلی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قوم مسلمین یأکلون و حضرهم رجل مجوسی أ یدعونه إلی طعامهم؟ فقال: أما أنا فلا أو أکل المجوسی و أکره أن أحرم علیکم شیئا تصنعونه فی بلادکم - ظاهره التقیة، و یحتمل التفویض و الکراهة.

و رؤیا فی القوی کالصحیح عن زکریا بن إبراهیم قال: کنت نصرانیا فأسلمت فقلت لأبی عبد الله علیه السلام: إن أهل بیتی علی دین النصرانیة فأکون معهم فی بیت واحد و آکل من آنیتهم؟ فقال لی علیه السلام أ یأکلون لحم الخنزیر؟ قلت: لا قال:

لا بأس - و الاحتیاط فی الدین الاجتناب عنهم.

ص:491


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب طعام أهل الذمّة إلخ خبر 8-9-4-10 من کتاب الاطعمة و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 102-103-105-104.

استعمال شعر الخنزیر

وَ رَوَی حَنَانُ بْنُ سَدِیرٍ عَنْ بُرْدٍ الْإِسْکَافِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنِّی رَجُلٌ خَرَّازٌ(1) وَ لاَ یَسْتَقِیمُ عَمَلُنَا إِلاَّ بِشَعْرِ الْخِنْزِیرِ نَخْرُزُ بِهِ قَالَ خُذْ مِنْهُ وَبَرَةً فَاجْعَلْهَا فِی فَخَّارَةٍ ثُمَّ أَوْقِدْ تَحْتَهَا حَتَّی تُذْهِبَ دَسَمَهُ ثُمَّ اعْمَلْ بِهِ.

وَ فِی رِوَایَةِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ بُرْدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نَعْمَلُ

استعمال شعر الخنزیر

«و روی حنان بن سدیر عن برد الإسکاف» فی القوی کالشیخ(2) و یدل علی ما ذهب إلیه السید المرتضی من طهارة ما لا تحله الحیاة من نجس العین، و علی نجاسة دسمه و تقدم أیضا.

«و فی روایة عبد الله بن المغیرة عن برد» فی القوی کالصحیح کالشیخ(3)

و ظاهره النجاسة و یمکن أن یکون خرز الخف للبیع علی من لا یراه نجسا أو لأنه یمکن أن لا یصل إلی الرجل أو بعد البیان لیغسل رجله مع الملاقاة بالرطوبة.

و مثله ما رواه الشیخ فی القوی کالصحیح، عن سلیمان الأسکیف (أو الإسکاف) قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شعر الخنزیر نخرز به قال: لا بأس به و لکن یغسل یده إذا أراد أن یصلی5

ص:492


1- (2) خرزت الجلد خرزا من باب ضرب و قتل و هو کالخیاطة فی الثیاب (المصباح الصغیر).
2- (3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 91.
3- (4-5) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 91-92 من کتاب الصید الذبائح.

بِشَعْرِ الْخِنْزِیرِ فَرُبَّمَا نَسِیَ الرَّجُلُ فَصَلَّی وَ فِی یَدِهِ مِنْهُ شَیْ ءٌ فَقَالَ لاَ یَنْبَغِی أَنْ یُصَلِّیَ وَ فِی یَدِهِ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ قَالَ خُذُوهُ فَاغْسِلُوهُ فَمَا کَانَ لَهُ دَسَمٌ فَلاَ تَعْمَلُوا بِهِ وَ مَا لَمْ یَکُنْ لَهُ دَسَمٌ فَاعْمَلُوا بِهِ وَ اغْسِلُوا أَیْدِیَکُمْ مِنْهُ

و فی الصحیح، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قلت له إن رجلا من من موالیک یعمل الحمائل بشعر الخنزیر قال إذا فرغ فلیغسل یده(1).

و فی القوی عن برد الإسکاف قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن شعر الخنزیر یعمل به قال: خذ منه فاغسله (أو فاعله) بالماء حتی یذهب ثلث الماء و یبقی ثلثاه ثمَّ اجعله فی فخارة جدیدة لیلة باردة فإن جمد فلا تعمل به و إن لم یجمد لیس له أو علیه دسم فاعمل به و اغسل یدک إذا مسسته عند کل صلاة، قلت: و وضوئی (أو و وضوء) قال: لا، اغسل الید کما تمس الکلب2

و فی القوی عن أبی القاسم الصیقل و ولده قال کتبوا إلی الرجل علیه السلام جعلنا الله فداک: إنا قوم نعمل السیوف و لیست لنا معیشة و لا تجارة غیرها و نحن مضطرون إلیها و إنما علاجنا من جلود المیتة من البغال و الحمیر الأهلیة لا یجوز فی أعمالنا غیرها فیحمل لنا عملها و شراؤها و بیعها و مسها بأیدینا و ثیابنا و نحن نصلی فی ثیابنا و نحن محتاجون إلی جوابک فی هذه المسألة یا سیدنا لضرورتنا إلیها؟ فکتب علیه السلام اجعل ثوبا للصلاة - و کتب إلیه علیه السلام: جعلت فداک و قوائم السیف التی تسمی السفن اتخذها من جلود السمک فهل یجوز لی العمل بها و لسنا نأکل لحومها، فکتب علیه السلام لا بأس(2)

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح و الشیخ فی الصحیح عن زرارة، عن

ص:493


1- (1-2) التهذیب باب المکاسب خبر 249-250 من کتاب المکاسب.
2- (3) التهذیب باب المکاسب خبر 220 من کتاب المکاسب.

......... أبی جعفر علیه السلام قال: إذا وقعت الفأرة فی السمن فماتت فیه فإن کان جامدا فألقها و ما یلیها و کل ما بقی و إن کان ذائبا فلا تأکله و استصبح به، و الزیت مثل ذلک(1).

و رؤیا فی الصحیح عن معاویة بن وهب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له:

جرذ مات فی سمن أو زیت أو عسل فقال علیه السلام أما السمن و العسل فیؤخذ الجرذ و ما حوله، و الزیت یستصبح به و فی یب بزیادة (و قال فی بیع ذلک تبیعه و تبینه لمن اشتراه لیستصبح به - و یحمل علی أن السمن جامد غالبا و الزیت مائع غالبا و الأصل ما تقدم.

و رؤیا فی الصحیح عن سعید الأعرج قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الفأرة و الکلب (و لیس فی یب و هو أظهر، بل الصواب(2) تقع فی السمن و الزیت ثمَّ یخرج منه حیا فقال: لا بأس بأکله (و فی یب بزیادة) و عن الفأرة تموت فی السمن و العسل فقال قال علی علیه السلام. خذ ما حولها و کل بقیته و عن الفأرة تموت فی الزیت فقال: لا تأکله و لکن أسرج به فعلی ما فی (یب) ظاهره، و علی ما فی (فی) فیحمل علی کونهما جامدین و إلقاء ما حولهما.

و روی الشیخ فی الصحیح عن الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الفأرة و الدابة تقع فی الطعام و الشراب فتموت فیه فقال: إن کان سمنا أو عسلا أو زیتا فإنه ربما یکون بعض هذا فإن کان الشتاء فانزع ما حوله و کله و إن کان الصیف

ص:494


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 95-94-96 97 - و أورد الثلاثة الأول فی الکافی باب الفارة تموت فی الطعام و الشراب خبر 1 - 2-4 من کتاب الاطعمة.
2- (2) یعنی لفظة (الکلب) لیست و التهذیب باب و هو الصواب.

......... فادفعه حتی تسرج به و إن کان بردا (و بخط الشیخ ثردا بالثاء المثلثة أی - خبزا قتتا و کأنه سهو) فاطرح الذی کان علیه و لا تترک طعامک من أجل دابة ماتت علیه.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألته عن السمن تقع فیه المیتة فقال: إن کان جامدا فألق ما حوله و کل الباقی، فقلت: الزیت؟ فقال: أسرج به(1).

هذا ما وصل إلینا من الأخبار و لیس فیها الاستصباح به تحت السماء فما ذکره الأصحاب یمکن أن یکون وصل إلیهم خبر لم یصل إلینا، و رؤیا فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أمیر - المؤمنین علیه السلام سئل عن قدر طبخت فإذا فی القدر فأرة قال: یهراق مرقها و یغسل اللحم و یؤکل(2).

و روی الشیخ فی الصحیح عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام عن الذباب یقع فی الدهن و السمن و الطعام قال: لا بأس کل(3).

ص:495


1- (1) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 93.
2- (2) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 10 و الکافی باب الفأرة تموت فی الطعام.
3- (3) التهذیب باب الذبائح إلخ و الاطعمة خبر 98.

اتخاذ الغنم و الطیر

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَکُونُ لَهُ فِی مَنْزِلِهِ عَنْزٌ حَلُوبٌ إِلاَّ قُدِّسَ أَهْلُ ذَلِکَ الْمَنْزِلِ وَ بُورِکَ عَلَیْهِمْ فَإِنْ کَانَتِ اثْنَتَیْنِ قُدِّسُوا کُلَّ یَوْمٍ مَرَّتَیْنِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا کَیْفَ یُقَدَّسُونَ قَالَ یُقَالُ لَهُمْ بُورِکَ عَلَیْکُمْ وَ طِبْتُمْ وَ طَابَ إِدَامُکُمْ قَالَ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی قُدِّسْتُمْ قَالَ طُهِّرْتُمْ.

اتخاذ الغنم و الطیر

«و روی الحسن بن محبوب عن محمد بن مارد» فی الصحیح کالکلینی(1)

و روی فی الصحیح، عن عمر بن أبان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نعم المال الشاة.

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نظفوا مرابضها و امسحوا رغامها (أی أنفها) و قال: إذا اتخذ أهل بیت شاة أتاهم الله عز و جل برزقها و زاد فی أرزاقهم و ارتحل عنهم الفقر مرحلة فإن اتخذوا شاتین أتاهم الله بأرزاقهما و زاد فی أرزاقهم و ارتحل الفقر عنهم مرحلتین فإن اتخذوا ثلاثة أتاهم الله بأرزاقهم و ارتحل الفقر عنهم رأسا.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن عجلان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام أو أبا جعفر علیه السلام یقول: ما من أهل بیت یکون عندهم شاة لبون إلا قدسوا کل یوم

ص:496


1- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الغنم خبر 6-2-3-5 من کتاب الدواجن.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اتَّقُوا اللَّهَ فِیمَا خَوَّلَکُمْ وَ فِی الْعُجْمِ مِنْ أَمْوَالِکُمْ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا الْعُجْمُ قَالَ الشَّاةُ وَ الْبَقَرَةُ وَ الْحَمَامُ وَ أَشْبَاهُ ذَلِکَ.

: وَ شَکَا رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الْوَحْشَةَ فَأَمَرَهُ بِاتِّخَاذِ زَوْجِ حَمَامٍ.

وَ قَال

مرتین، قلت: و کیف یقال لهم؟ قال: یقال لهم بورکتم بورکتم.

و فی الصحیح، عن صفوان الجمال قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لو یعلم الناس کنه حملان الله الضعیف ما غالوا ببهیمة(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن الحکم عن أبی علیه السلام قال: لو یعلم الحاج ماله من الحملان ما غال أحد ببعیر2 یعنی أن الناس یشترون الدواب غالبا إذا کان قویا و لا یعلمون أن الله تعالی یقوی الضعیف علی الحمل کالقوی فی أخبار کثیرة و تقدم بعضها أیضا.

«و قال أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب اتقوا الله فیما خولکم» أی أعطاکم مطلقا بأن تؤدوا حقوقه و لا تصرفوه فی مصارف السوء، بل فی غیر ما یرضی الله سبحانه و سیما «فی العجم من أموالکم» التی لا لسان لها بأن تعلفوها و تسقوها الماء و لو احتاجت مع التبن إلی الشعیر فی القدر المتعارف لزم أو باع أو ذبح إن کان مما یذبح و تقدم فی کتاب الحج بعض حقوقها(2).

«و شکا» رواه الکلینی فی القوی، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا رجل إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم الوحشة فأمره أن یتخذ فی بیته زوج حمام(3).

و فی القوی: عن زید الشحام قال: ذکرت الحمام عند أبی عبد الله علیه السلام فقال

ص:497


1- (1-2) الکافی باب اتخاذ الإبل خبر 2-4 من کتاب الدواجن.
2- (3) راجع ص 238 من المجلد الرابع.
3- (4) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الحمام خبر 6-7 من کتاب الدواجن.

أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ حَفِیفَ أَجْنِحَةِ الْحَمَامِ لَیَطْرُدُ الشَّیَاطِینَ.

اتخذوها فی منازلکم فإنها محبوبة لحقتها دعوة نوح علیه السلام و هی آنس شیء فی البیوت.

و عن أبی خدیجة (سلمة - خ کا) قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: الحمام طیر من طیور الأنبیاء علیهم السلام التی کانوا یسکنون فی بیوتهم و لیس من بیت فیه حمام إلا لم یصب أهل ذلک البیت آفة من الجن، إن سفهاء الجن یعبثون فی البیت فیعبثون بالحمام و یدعون الناس قال و رأیت فی بیت أبی عبد الله علیه السلام حماما لابنه إسماعیل(1).

«و قال أمیر المؤمنین علیه السلام» روی الکلینی فی القوی، عن یحیی الأزرق قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام «یقول إن حفیف» أی صوت (أو خفیق) أی ضرب جناحیه «أجنحة الحمام لتطرد» أو لتطیر «الشیاطین» و تدفعهم عن البیت.

و روی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله عز و جل یدفع بالحمام عن هذه الدار(2).

و فی القوی، عن داود بن فرقد قال: کنت جالسا فی بیت أبی عبد الله علیه السلام فنظرت إلی حمام راعبی(3) یقرقر طویلا فنظر إلی أبو عبد الله علیه السلام فقال: یا داود تدری ما یقول هذا الطیر؟ قلت: لا و الله جعلت فداک قال یدعن

ص:498


1- (1) أورده الخمسة التی بعده فی الکافی باب الحمام خبر 8-11-12-17-1-3 من کتاب الدواجن.
2- (2) الهد، الهدم، و الهدة الخسف - النهایة.
3- (3) فی القاموس راعب: ارض، منها الحمام الراعبیة و قال فی الحیوان الراعبی طائر مولد بین الورشان و الحمام و هو شکل عجیب قاله القزوینی (المرآة).

......... _ (یدعو - خ ل) علی قتلة الحسین علیه السلام فاتخذوها فی منازلکم.

و فی القوی عن یحیی الأزرق قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: احتفر أمیر المؤمنین علیه السلام بئرا فرموا فیها (أی الجن) فأخبر بذلک فجاء حتی وقف علیها فقال:

لتکفن أو لأسکننها الحمام، ثمَّ قال أبو عبد الله علیه السلام: إن حفیف أجنحتها تطرد الشیاطین.

و فی الصحیح، عن معاویة بن وهب قال: الحمام من طیور الأنبیاء.

و فی الحسن کالصحیح، عن حفص بن البختری، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

إن أصل حمام الحرم بقیة حمام کان لإسماعیل بن إبراهیم اتخذها کان یأنس بها فقال أبو عبد الله علیه السلام یستحب أن یتخذ طیرا مقصوصا یأنس به مخافة الهوام - و فی القاموس، الرعب کلام تستجع به العرب و راعب أرض منها الحمام الراعبیة انتهی.

و یکره اتخاذ الفاختة(1) لأنه یدعو علی أهل الدار - فقدتکم - فقدتکم، روی ذلک فی أخبار کثیرة.

و یستحب اتخاذ الورشان بالتحریک و روی ذلک فی أخبار معتبرة و إنه یحب أهل البیت علیهم السلام، و یستحب أیضا اتخاذ الدیک الأبیض الأفرق أی کثیر البیاض للأخبار الکثیرة و تقدم بعضها فی باب الصلاة.

و روی الأخبار الکثیرة فی النهی عن اتخاذ الکلب إلا أن یکون داره بعیدا عن العمران إلا کلب الصید و الماشیة.

و روی فی الصحیح عن أبی حمزة الثمالی قال: کنت مع أبی عبد الله علیه السلام فیما

ص:499


1- (1) الفاختة واحدة الفواخت و فی الحدیث الفاختة طیر میشوم (مجمع البحرین).

......... بین مکة و المدینة إذا التفت عن یساره فإذا کلب أسود بهیم فقال: ما لک قبحک الله ما أشد مسارعتک و إذا شبیه بالطائر فقلت، ما هذا جعلت فداک؟ قال هذا عثم، برید الجن مات هشام الساعة و هو یطیر ینعاه فی کل بلدة(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی العباس، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن التحریش بین البهائم فقال: کله مکروه إلا الکلب(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن مسمع قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن التحریش بین البهائم فقال: أکره ذلک إلا الکلاب3.

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الکلب السلوقی فقال إذا مسسته فاغسل یدک(3).

و فی الصحیح عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام لا خیر فی الکلاب إلا کلب صید أو کلب ماشیة.

و فی الحسن کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: یکره أن یکون فی دار الرجل المسلم الکلب.

و فی الموثق کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما من أحد یتخذ کلبا إلا نقص فی کل یوم من عمل صاحبه قیراط.

ص:500


1- (1) الکافی باب الکلاب خبر 8 من کتاب الدواجن.
2- (2-3) الکافی باب التحریش بین البهائم خبر 1-2.
3- (4) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الکلاب خبر 12-4-1-2 من کتاب الدواجن.

نهک العظام و أکل اللحوم و قتل الحیات

وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ صَنَعَ لَنَا أَبُو حَمْزَةَ طَعَاماً وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ فَلَمَّا حَضَرُوا رَأَی أَبُو حَمْزَةَ رَجُلاً یَنْهَکُ عَظْماً فَصَاحَ بِهِ وَ قَالَ لاَ تَفْعَلْ فَإِنِّی سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ یَقُولُ: لاَ تَنْهَکُوا الْعِظَامَ فَإِنَّ لِلْجِنِّ فِیهَا نَصِیباً فَإِنْ فَعَلْتُمْ ذَهَبَ مِنَ الْبَیْتِ مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ذَلِکَ.

: وَ قِیلَ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَیُبْغِضُ الْبَیْتَ اللَّحِمَ وَ اللَّحِمَ السَّمِینَ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّا لَنَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ نُحِبُّهُ وَ إِنَّمَا عَنَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ الْبَیْتَ الَّذِی تُؤْکَلُ فِیهِ لُحُومُ النَّاسِ بِالْغِیبَةِ وَ عَنَی بِاللَّحِمِ السَّمِینِ الْمُتَبَخْتِرَ الْمُخْتَالَ فِی مِشْیَتِهِ.

«و روی علی بن أسباط عن أبیه» و فی بعض النسخ و روی ذلک و هو من النساخ بل الجمیع لما فی الکافی فی الصحیح عن محمد بن علی، عن محمد بن الهیثم عن أبیه (و فی بعض النسخ عن محمد بن الفضیل عن أبیه) (1)«قال صنع لنا أبو حمزة طعاما (إلی قوله) ینهک عظما» أی یخرج مخه أو یستأصل لحمه أو الأعم، و الظاهر أن الجن یشمون العظم فإذا استقصی لا یبقی شیء منه یشمونه فیسرقون من البیت، لما تقدم فی باب الطهارة أنهم أخذوا من النبی صلی الله علیه و آله و سلم العظم و الروث للتمتع.

«و قیل للصادق علیه السلام» رواه المصنف فی القوی فی معانی الأخبار.

و روی الکلینی فی القوی، عن عبد الأعلی مولی آل سام قال: قلت لأبی

ص:501


1- (2) الکافی باب نهک العظام خبر 1 من کتاب الاطعمة خبر 1.

......... عبد الله علیه السلام: أنا یروی عندنا عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: إن الله تبارک و تعالی یبغض البیت اللحم (أی کثیر اللحم) فقال علیه السلام: کذبوا، إنما قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم البیت الذی یغتابون فیه الناس و یأکلون لحومهم و قد کان أبی لحما، و لقد مات یوم مات و فی کم(1) أم ولده ثلاثون درهما للحم(2)

و فی الموثق کالصحیح، عن مسمع أبی سیار، عن أبی عبد الله علیه السلام أن رجلا قال له: إن من قبلنا یروون أن الله عز و جل ببغض البیت اللحم فقال صدقوا و لیس حیث ذهبوا أن الله جل و عز یبغض البیت الذی یؤکل فیه لحوم الناس.

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن سید الأدم فی الدنیا و الآخرة فقال: اللحم أ ما سمعت قول الله عز و جل: وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ .

و فی القوی، عن علی علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اللحم سید الطعام فی الدنیا و الآخرة و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سید إدام الجنة اللحم.

و عن أبی جعفر علیه السلام قال: سید الطعام اللحم(3)

و فی الحسن کالصحیح، عن الحسین بن أبی العلاء عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لحما یحب اللحم(4).

ص:502


1- (1) الکم بالضم مدخل الید و مخرجها من الثوب جمع أکمام (القاموس).
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل اللحم خبر 5-6 من کتاب الاطعمة.
3- (3) هذا الخبر لفقه الشارح قدّس سرّه من خبرین فی الکافی، احدهما خبر عیسی بن عبد اللّه العلوی عن أبیه عن جده عن علیّ علیه السلام، و الآخر خبر علیّ بن الریان رفعه الی ابی عبد اللّه (علیه السلام) فلاحظ الکافی باب فضل اللحم خبر 2-3 من کتاب الاطعمة.
4- (4) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل اللحم خبر 7-8-9 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی کالصحیح عن الحسن بن هارون عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

ترک أبو جعفر علیه السلام ثلاثین درهما للحم یوم توفی و کان رجلا لحما.

و فی القوی عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إنا معاشر قریش قوم لحمیون.

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اللحم ینبت اللحم و من ترک اللحم أربعین یوما ساء خلقه و من ساء خلقه فأذنوا فی أذنه(1).

و فی الصحیح، عن البزنطی عن الحسین بن خالد قال: قلت لأبی الحسن الرضا علیه السلام إن الناس یقولون إن من لم یأکل اللحم ثلاثة أیام ساء خلقه فقال کذبوا، و لکن من لم یأکل اللحم أربعین یوما تغیر خلقه و بدنه و ذلک لانتقال النطفة فی مقدار أربعین یوما.

و فی القوی عن زید الشحام عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من أتی علیه أربعون یوما و لم یأکل اللحم فلیستقرض علی الله عز و جل و لیأکله.

و فی الصحیح، عن سعد بن سعد قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام إن أهل بیتی لا یأکلون لحم الضأن قال: فقال و لم؟ قال: قلت إنهم یقولون إنه یهیج بهم المرة السوداء و الصداع و الأوجاع فقال لی: یا سعد فقلت لبیک: قال: لو علم الله عز و جل شیئا أکرم من الضأن لفدی به إسماعیل علیه السلام(2).

ص:503


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب ان من لم یأکل اللحم أربعین یوما تغیر خلقه خبر 1-2-3.
2- (2) الکافی باب فضل لحم الضأن علی المعز خبر 2 من کتاب الاطعمة.

وَ رَوَی حَرِیزٌ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَهَی أَنْ یُؤْکَلَ اللَّحْمُ غَرِیضاً یَعْنِی نِیئاً وَ قَالَ إِنَّمَا تَأْکُلُهُ السِّبَاعُ قَالَ حَرِیزٌ یَعْنِی حَتَّی تُغَیِّرَهُ الشَّمْسُ أَوِ النَّارُ.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: لاَ یُؤْکَلُ مِنَ الْغِرْبَانِ زَاغٌ وَ لاَ غَیْرُهُ وَ لاَ یُؤْکَلُ مِنَ الْحَیَّاتِ شَیْ ءٌ.

وَ سَأَلَ الْحَلَبِیُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: عَنْ قَتْلِ الْحَیَّاتِ فَقَالَ اقْتُلْ کُلَّ شَیْ ءٍ تَجِدُهُ فِی الْبَرِّیَّةِ إِلاَّ الْجَانَّ وَ نَهَی عَنْ قَتْلِ عَوَامِرِ الْبُیُوتِ وَ قَالَ لاَ تَدَعُوهُنَّ مَخَافَةَ تَبِعَاتِهِنَّ فَإِنَّ الْیَهُودَ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ مَنْ قَتَلَ عَامِرَ بَیْتٍ أَصَابَهُ کَذَا وَ کَذَا

«و روی حریز» فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح عن زرارة(1)

و یؤیده ما رواه فی الصحیح، عن هشام بن سالم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن أکل لحم التی (أی غیر المطبوخ) فقال: هذا طعام السباع2.

«و قال الصادق علیه السلام» تقدم الأخبار فی ذلک سیما صحیحة علی بن جعفر «و لا یؤکل من الحیات شیء» روی الشیخان فی الموثق کالصحیح عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره أکل کل ذی حمة(2) بالضم و التخفیف و قد یشدد: السم بالضم و یدخل فیه الحیة و العقرب و الرتیلا(3) و أمثالها.

«و سأل الحلبی» فی الصحیح «إلا الجان» و هی الحیة التی تکون فی البیوت

ص:504


1- (1-2) الکافی باب کراهیة اکل لحم الغریض یعنی التی خبر 1-2 من کتاب الاطعمة.
2- (3) الکافی باب جامع فی الدوابّ التی لا یؤکل لحمها خبر 7 و عن النهایة الحمة بالتخفیف السم و قد یشدد و یطلق علی ابرة العقرب للمجاورة لان السم یخرج منها انتهی.
3- (4) الرتیلاء و یقصر من الهوام أنواع أشهرها شبه الذباب الذی یطیر حول السراج (القاموس).

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ تَرَکَهُنَّ مَخَافَةَ تَبِعَاتِهِنَّ فَلَیْسَ مِنِّی وَ إِنَّمَا تَتْرُکُهَا لِأَنَّهَا لاَ تُرِیدُکَ وَ قَالَ رُبَّمَا قَتَلْتُهُنَّ فِی بُیُوتِهِنَّ.

اللحم و السمک و الدبا و البیض

وَ رَوَی مُوسَی بْنُ بَکْرٍ الْوَاسِطِیُّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: اللَّحْمُ یُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ السَّمَکُ یُذِیبُ الْجَسَدَ وَ الدُّبَّاءُ یَزِیدُ فِی الدِّمَاغِ وَ کَثْرَةُ أَکْلِ الْبَیْضِ یَزِیدُ فِی الْوَلَدِ وَ مَا اسْتَشْفَی مَرِیضٌ بِمِثْلِ الْعَسَلِ وَ مَنْ أَدْخَلَ جَوْفَهُ لُقْمَةَ شَحْمٍ أَخْرَجَتْ مِثْلَهَا مِنَ الدَّاءِ

التی تسمی عوامر البیوت لطول أعمارها.

روی المصنف فی الموثق کالصحیح فی معانی الأخبار عن أبان قال: سئل أبو الحسن علیه السلام عن رجل یقتل الحیة و قال السائل إنه بلغنا أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال من ترکها تخوفا من تبعتها فلیس منی قال إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: من ترکها تخوفا من تبعتها فلیس منی فإنها حیة لا تطلبک فلا بأس بترکها «قال و ربما قتلتهن فی بیوتهن» أی لیس قتلها بحرام و لا موجبا لتبعة کما قالته الیهود فیجوز قتلها لاحتمال الضرر، و ترکها لعدم الضرر غالبا.

اللحم و السمک و الدبی و البیض2

«و روی موسی بن بکر الواسطی» قد تقدم اللحم.

و روی الکلینی عن موسی بن بکر عن أبی الحسن علیه السلام قال: السمک الطری

ص:505

......... یذیب الجسد(1).

و عنه، عنه علیه السلام قال: السمک الطری یذیب شحم العینین2.

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أکل الحیتان یذیب الجسم(2).

و فی القوی عن الیسع عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام لا تدمنوا أکل السمک فإنه ینهک (أو یذیب) الجسد (أو الجسم)(3).

و فی الصحیح، عن سعید بن جناح عن مولی لأبی عبد الله علیه السلام قال: دعی بتمر فأکله ثمَّ قال: ما بی شهوة و لکنی أکلت سمکا، ثمَّ قال: من بات و فی جوفه سمک لم یتبعه بتمرات أو عسل لم یزل عرق الفالج یضرب به (أو علیه) حتی یصبح(4).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا أکل السمک قال: اللهم بارک لنا فیه و أبدلنا به خیرا منه و فی الموثق کالصحیح، عن إبراهیم بن عبد الحمید قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: علیکم بالسمک فإنک إن أکلته بغیر خبز أجزأک و إن أکلته بخبز أمرأک .

ص:506


1- (1-2) الکافی باب السمک خبر 8-10 من کتاب الاطعمة.
2- (3) الکافی باب السمک خبر 7.
3- (4) الکافی باب السمک خبر 6 و لکن فیه مسعدة بن صدقة بن الیسع عن أبی عبد اللّه علیه السلام.
4- (5) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب اکل لحم السمک خبر 7-2-4-10 من کتاب الاطعمة.

......... و فی الصحیح، عن محمد بن یحیی قال: کتب بعض أصحابنا إلی أبی محمد علیه السلام یشکو إلیه دما و صفراء فقال إذا احتجمت هاجت الصفراء و إذا أخرت الحجامة أضرنی الدم فما تری فی ذلک؟ فکتب علیه السلام احتجم و کل علی أثر الحجامة سمکا طریا کبابا قال: فأعدت علیه المسألة بعینها فکتب علیه السلام احتجم و کل علی أثر الحجامة سمکا طریا کبابا بماء و ملح قال: فاستعملته فکنت فی عافیة و صار غذای.

و فی القوی عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا نبی من الأنبیاء إلی الله عز و جل قلة النسل فقال: کل اللحم بالبیض(1).

و عن أبی الحسن علیه السلام قال: شکوت إلیه قلة الولد فقال لی استغفر الله و کل البیض بالبصل.

و عن موسی بن بکر قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: کثیرة أکل البیض یزید فی الولد.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: مخ البیض خفیف و البیاض ثقیل و فی القوی عن داود بن فرقد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الشاة و البقرة و ربما درت اللبن من غیر أن یضربها الفحل، و الدجاجة ربما باضت من غیر أن یرکبها الدیک قال: فقال علیه السلام کل هذا حلال طیب لک کل شیء یؤکل لحمه فجمیع ما کان منه من لبن أو بیض أو إنفحة و کل ذلک حلال طیب، و ربما یکون هذا قد ضربه الفحل و یبطئ و کل هذا حلال.

ص:507


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب بیض الدجاج خبر 3-2-4-5 7-1-2 من کتاب الاطعمة و قد لفق الشارح قده الخبر الأخیر من الخبرین و جعلهما واحدا فلاحظ.

......... و فی القوی عن مرازم قال ذکر أبو عبد الله علیه السلام البیض فقال: أما إنه خفیف یذهب بقرم اللحم و لیست له غائلة اللحم (و القرم) محرکة شدة شهوة اللحم، (و الغائلة) الضرر.

و فی الموثق کالصحیح عن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یعجبه الدبی و یلتقطه من الصحیفة (الصحفة - خ کا)(1).

و عن السکونی قال: کان النبی صلی الله علیه و آله یعجبه الدبی فی القدور و هو القرع.

و عن موسی بن بکر قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: الدبی یزید فی العقل.

و عن أحدهما علیهما السلام قال: الدبی یزید فی الدماغ.

و عن أبی الحسن علیه السلام قال: کان فیما أوصی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا أنه قال له: یا علی علیک بالدبی فکله فإنه یزید فی الدماغ و العقل.

العسل

و عن موسی بن بکر عن أبی الحسن علیه السلام قال: ما استشفی مریض بمثل العسل(2).

ص:508


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب القرع خبر 3-2-5-4-7 من أبواب الحبوب من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب العسل خبر 5-1-2-3 - من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن سوقة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

ما استشفی الناس بمثل العسل.

و عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام لعق العسل شفاء من کل داء قال الله عز و جل: یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ ، و هو مع قراءة القرآن و مضغ اللبان یذیب البلغم.

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعجبه العسل.

لا ریب فی أن العسل نافع فی البلاد الحارة و فی جمیع البلاد إن کان منضما مع غیره کالسکنجبین و أکثر الأدویة فإن أعظم أجزائها العسل.

الشحم و لحم البقر

و عن موسی بن بکر قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: اللحم ینبت اللحم، و من أدخل جوفه لقمة شحم أخرجت مثلها من الداء(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن سوقة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل لقمة شحم أخرجت مثلها من الداء.

و عن زرارة قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام جعلت فداک: الشحمة التی تخرج

ص:509


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب لحم البقر و شحومها خبر 4-5-6-1-2 من کتاب الاطعمة.

......... مثلها من الداء أی شحمة هی؟ قال: شحمة البقر و ما سألنی یا زرارة عنها أحد قبلک.

و عن محمد بن قیس، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن بنی إسرائیل شکوا إلی موسی ما یلقون من البیاض فشکی ذلک إلی الله عز و جل فأوحی الله عز و جل إلیه مرهم یأکلون لحم البقر بالسلق.

و عن أبی الصباح الکنانی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: مرق لحم البقر یذهب بالبیاض.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال ألبان البقر دواء و سمونها شفاء و لحومها داء(1).

لحم الجاموس

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن جندب قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول:

لا بأس بأکل لحوم الجوامیس و شرب ألبانها و أکل سمونها(2).

و فی الصحیح عنه قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن لحوم الجوامیس و ألبانها قال:

لا بأس بهما3

ص:510


1- (1) الکافی باب لحم البقر و شحومها خبر 2.
2- (2-3) الکافی باب لحوم الجوامیس خبر 1-2.

.........

حرمة أکل الطین

و من المحرمات أکل الطین - روی الشیخان فی الموثق کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: إن الله عز و جل خلق آدم "علیه السلام" من الطین فحرم أکل الطین علی ذریته(1).

و روی الشیخ فی الصحیح، عن إبراهیم بن مهزم عنه "علیه السلام" و الکلینی فی القوی عنه عن طلحة بن زید عنه "علیه السلام" أن علیا علیه السلام قال: من انهمک فی أکل الطین فقد شرک فی دم نفسه.

و هما فی الصحیح، عن معمر بن خلاد عن أبی الحسن "علیه السلام" قال: قلت له: ما یروی الناس فی الطین و کراهیته؟ فقال: إنما ذاک المبلول و ذاک المدر - أی هما حرامان علی الظاهر.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الطین حرام کله کلحم الخنزیر و من أکله ثمَّ مات فیه لم أصل علیه إلا طین القبر فإن فیه شفاء من کل داء و من أکله لشهوة لم یکن له شفاء.

و فی الموثق عنه علیه السلام أن علیا علیه السلام قال: أکل الطین یورث النفاق.

و فی القوی کالصحیح عن القداح عنه "علیه السلام" قال: قیل لأمیر المؤمنین "علیه السلام" فی رجل یأکل الطین فنهاه فقال: لا تأکله، فإن أکلته و مت کنت قد أعنت علی نفسک.

ص:511


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب اکل الطین خبر 4-3-7-1 و 9-5 من کتاب الاطعمة و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 115-117-114-112-118-116.

بَابُ الْأَکْلِ وَ الشُّرْبِ فِی آنِیَةِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ آدَابِ الطَّعَامِ

اشارة

رَوَی سَمَاعَةُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَنْبَغِی الشُّرْبُ فِی آنِیَةِ الْفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ.

و فی القوی عن زیاد بن أبی زیاد عن أبی جعفر "علیه السلام" قال: إن التمنی عمل الوسوسة و أکثر مکائد الشیطان أکل الطین و هو یورث السقم فی الجسد و یهیج الداء، و من أکل طینا فضعف عن قوته التی کانت قبل أن یأکله حوسب علی ما بین قوته و ضعفه و عذب علیه(1).

و عن السکونی عنه "علیه السلام" قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من أکل الطین فمات فقد أعان علی نفسه.

و فی القوی عن سعد بن سعد قال: سألت أبا الحسن "علیه السلام" عن أکل الطین فقال:

أکل الطین حرام مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر إلا طین قبر الحسین "علیه السلام" فإن فیه شفاء من کل داء و أمنا من کل خوف.

فعلی هذا ینبغی الاحتیاط التام فی الغبار علی العنب و أمثاله و فی ماء السیل بل فی الحنطة بأن تصفی من التراب و أمثالها.

باب الأکل و الشرب فی آنیة الذهب و الفضة و غیر ذلک من آداب الطعام

«روی سماعة» فی الموثق کالکلینی (2)«عن أبی عبد الله علیه السلام قال

ص:512


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 118-116 113-111-112 - و الکافی باب اکل الطین خبر 3-5-6-8-9 من کتاب الاطعمة.
2- (2) الکافی باب الأوانی خبر 4 من کتاب الاشربة.

وَ رَوَی أَبَانٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَأْکُلْ فِی آنِیَةِ ذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّةٍ.

لا ینبغی» أی یحرم علی الظاهر «الشرب» و کذا الأکل کما سیجیء «فی آنیة الفضة و الذهب».

«و روی أبان» فی الموثق کالصحیح «عن محمد بن مسلم» و روی الشیخان فی القوی کالصحیح عن العلاء عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر "علیه السلام" أنه نهی عن آنیة الذهب و الفضة(1) و بعمومه یشمل الاستعمال و الاتخاذ و الصنعة، و ما فی المتن یدل علی الأکل فقط.

و رؤیا فی القوی کالصحیح عن داود بن سرحان عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال:

لا تأکل فی آنیة الذهب و الفضة2 ، و رووا فی الصحیح عن محمد بن إسماعیل بن بزیع قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن آنیة الذهب و الفضة فکرهها فقلت: قد روی بعض أصحابنا أنه کان لأبی الحسن علیه السلام مرآة ملبسة فضة فقال: لا و الحمد لله، إنما کانت لها حلقة من فضة و هی عندی ثمَّ قال: إن العباس حین عذر(2) عمل له قضیب ملبس من فضة من نحو ما یعمل للصبیان تکون فضته نحوا من عشرة دراهم فأمر به أبو الحسن علیه السلام فکسر 3.

ص:513


1- (1-2-3) الکافی باب الاکل و الشرب فی آنیة الذهب و الفضة خبر 4-1-2 من کتاب الاطعمة و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 120-119-125.
2- (4) و العذار بالکسر الختان و منه الخبر لا ولیمة الا فی عذار و جاء فی اعذار و الاعذار الختان یقال عذرته و اعذرته فهو معذور و معذر ثمّ قیل للطعام الذی یطعم فی الختان اعذر اعذارا یقال اعذر اعذارا إذا صنع ذلک الطعام (مجمع البحرین).

وَ رَوَی ثَعْلَبَةُ عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: أَنَّهُ کَرِهَ الشُّرْبَ فِی الْفِضَّةِ وَ فِی الْقَدَحِ الْمُفَضَّضِ وَ کَرِهَ أَنْ یُدَّهَنَ مِنْ مُدْهُنٍ مُفَضَّضٍ وَ الْمُشْطُ کَذَلِکَ فَإِنْ لَمْ یَجِدْ بُدّاً مِنَ الشُّرْبِ فِی الْقَدَحِ الْمُفَضَّضِ عَدَلَ بِفَمِهِ عَنْ مَوْضِعِ الْفِضَّةِ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: آنِیَةُ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ مَتَاعُ اَلَّذِینَ لا یُوقِنُونَ .

و رؤیا فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

لا تأکل فی آنیة من فضة و لا فی آنیة مفضضة (1)- أی ما کان علیه - أو فیه فضة و لو بالحلقة.

کما رویاه فی القوی عن عمرو بن أبی القدام قال: رأیت أبا عبد الله علیه السلام قد أتی بقدح من ماء فیه ضبة(2) من فضة فرأیتها ینزعها بأسنانه.

«و روی ثعلبة» فی الصحیح و الشیخان فی الموثق کالصحیح «عن برید العجلی أنه کره» بالمعنی الأعم من الحرمة و الکراهة بأن یکون الشرب فی الفضة حراما و فی البواقی علی الکراهة «فإن لم یجد بدا» الظاهر أنه من کلام المصنف مأخوذا مما رواه الشیخ فی الصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا بأس بأن یشرب الرجل فی القدح المفضض و أعزل فمک عن موضع الفضة(3).

و روی فی الصحیح عن معاویة بن وهب قال: سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الشرب فی القدح فیه ضبة فضة فقال لا بأس إلا أن یکره الفضة فینزعها4

ص:514


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الاکل و الشرب فی آنیة الذهب و الفضة خبر 3-6-5 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 121-123-122.
2- (2) الضبة بفتح الضاد المعجمة و تشدید الباء الموحدة و المراد منها هنا صفحة رقیقة من الفضة و نحوها مستمرة فی قدح من الخشب اما للزینة او لجبر کسره.
3- (3-4) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 127-126.

......... «و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم» رواه الشیخان فی القوی عن موسی بن بکر عن أبی الحسن علیه السلام(1) قال «آنیة الذهب و الفضة متاع» أی ما یتمتع به مطلقا أو فی الأکل و الشرب أو الاستعمال «الذین لا یوقنون» بالآخرة فکأن من تمتع بهما لم یکن له یقین بالآخرة أو هم یتمتعون بهما فلا ینبغی للمؤمن متابعتهم و روی الشیخان فی الصحیح عن علی بن جعفر عن أخیه أبی الحسن علیه السلام قال سألته عن السرج و اللجام فیه الفضة أ یرکب به؟ قال: إن کان مموها لا یقدر علی نزعه فلا بأس و إلا فلا یرکب به(2).

و یمکن حمله علی الکراهة و الأحوط الاجتناب من الجمیع.

التزین بالذهب و أنواع الخواتیم

و أما التزین بالذهب للرجال فالمشهور بین الأصحاب الحرمة بل ادعی الإجماع علی ذلک و یجوز للنساء و الصبیان إذا لم یکن لهم تمیز و أما الممیز فیجب تجنبهم تمرینا من الذهب و الحریر.

روی الکلینی بسندین قویین عن القداح و حاتم بن إسماعیل عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن النبی صلی الله علیه و آله و سلم تختم فی یساره بخاتم من ذهب ثمَّ خرج علی الناس فطفق الناس ینظرون إلیه فوضع یده الیمنی علی خنصره الیسری فرمی به فما

ص:515


1- (1) الکافی باب الاکل و الشرب فی آنیة إلخ خبر 7 و التهذیب باب الذبائح إلخ خبر 124.
2- (2) الکافی باب آلات الدوابّ خبر 3 من کتاب الدواجن.

......... لبسه(1).

و فی الصحیح عن أبی الصباح قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الذهب یحلی به الصبیان قال کان علی بن الحسین علیهما السلام یحلی ولده و نساءه فی الذهب و الفضة.

و فی الصحیح عن داود بن سرحان قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الذهب یحلی به الصبیان فقال کان أبی لیحلی ولده و نساءه الذهب و الفضة فلا بأس به و فی الصحیح عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن حلیة النساء بالذهب و الفضة فقال: لا بأس.

و فی الموثق کالصحیح و القوی عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال:

لم تزل النساء یلبسن الحلی.

و فی القوی کالصحیح عن الفضیل بن یسار قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن سریر فیه الذهب أ یصلح إمساکه فی البیت؟ فقال: إن کان ذهبا فلا و إن کان ماء الذهب فلا بأس.

استثنی السیف و إن کان قباعه بمنزلة آنیة کالمرآة و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس بتحلیة السیف بأس بالذهب و الفضة.

و فی القوی کالصحیح عن داود بن سرحان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس بتحلیة المصاحف و السیوف الذهب و الفضة بأس.

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان نعل سیف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

ص:516


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب الحلی خبر 9-1-2-3-8-10 5-4-7 من کتاب الزی و التجمل.

......... و قائمته فضة و کان بین ذلک حلق من فضة و لبست درع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و کنت أسحبها و فیها ثلاث حلقات من فضة من بین یدیها و ثنتان من خلفها.

و فی القوی عن حاتم بن إسماعیل عن أبی عبد الله علیه السلام أن حلیة سیف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کانت فضة کلها قائمه و قباعه(1) ، و فی الصحیح عن روح بن عبد الرحیم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لأمیر المؤمنین علیه السلام: لا تختم بالذهب فإنه زینتک فی الآخرة(2).

و فی القوی کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا تجعل فی یدک خاتما من ذهب.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام لا تختموا بغیر الفضة فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ما طهرت کف فیها خاتم حدید.

و فی الصحیح عن عبد الله بن سنان و معاویة بن وهب عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

کان خاتم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من ورق قال: قلت له کان له فص؟ قال: لا.

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان خاتم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من ورق(3).

و روی الأخبار الکثیرة فی التختم بالیمین و الیسار، و فی استحباب التختم

ص:517


1- (1) قبیعة السیف ما علی مقبضه من فضة او حدید (مجمع البحرین).
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الخواتیم خبر 5-4-6-2 من کتاب الزی و التجمل.
3- (3) أورده و مضمون الاخبار السبعة التی بعده فی الکافی باب العقیق خبر 1 (الی) 8.

وَ رَوَی یُونُسُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ یُوسُفَ أَخِیهِ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اسْتَسْقَی مَاءً فَأُتِیَ بِقَدَحٍ مِنْ صُفْرٍ فِیهِ مَاءٌ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ جُلَسَائِهِ إِنَّ عَبَّادَ الْبَصْرِیَّ یَکْرَهُ الشُّرْبَ فِی الصُّفْرِ قَالَ فَسَلْهُ أَ ذَهَبٌ هُوَ أَمْ فِضَّةٌ.

وَ رُوِیَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ قَالَ: کَرِهَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَأْکُلَ الرَّجُلُ بِشِمَالِهِ أَوْ یَشْرَبَ بِهَا أَوْ یَتَنَاوَلَ بِهَا.

بالیاقوت و الزمرد و الفیروزج و الجزع الیمانی و در النجف و البلور و العقیق روی الکلینی فی الصحیح عن الرضا علیه السلام قال: العقیق ینفی الفقر و لبس العقیق ینفی النفاق.

و فی الصحیح عن الرضا علیه السلام قال: من ساهم بالعقیق کان سهمه الأوفر و روی أنه مبارک - و یقضی للابسه بالحسنی - و یقضی حوائجه - و لم یفتقر - و لا یری مکروها - و یحرس من کل سوء.

آداب الأکل و الشرب

«و روی یونس بن یعقوب عن یوسف أخیه» کالشیخ(1) و یدل علی عدم کراهة الصفر.

«و روی، عن جراح المدائنی» فی القوی کالکلینی و الشیخ.

و یؤیده ما رویاه فی الموثق کالصحیح، عن سماعة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل یأکل بشماله أو یشرب بشماله؟ فقال: لا یأکل بشماله

ص:518


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 128-137-139 138 و أورد الثلاثة الأخیرة فی الکافی باب الاکل بالید الیسار خبر 1-3-2 من کتاب الاطعمة و أورد الأول أیضا فی باب الأوانی خبر 4 من کتاب الاشربة.

وَ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: کَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِتَبُوکَ یَعُبُّونَ الْمَاءَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اشْرَبُوا فِی أَیْدِیکُمْ فَإِنَّهَا مِنْ خَیْرِ آنِیَتِکُمْ.

و لا یشرب بشماله و هو یستطیع و لا یتناول (أی لا یأخذ بها شیئا) و فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تأکل بالیسار و أنت تستطیع.

«و روی عبد الله بن میمون» فی الموثق کالصحیح و الکلینی فی القوی(1)

و (تبوک) أرض بین الشام و المدینة - (و العب) شرب الماء من غیر مص کما یشرب الحمام و الدواب.

و روی الکلینی فی القوی عنه، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: مصوا الماء مصا و لا تعبوه عبا فإنه یوجد منه الکباد (2)- أی مرض الکبد (و المص) الشرب الرفیق، و منه ما یکون بالفصل، و أفضله ثلاث مرات.

و روی فی فضل الماء أخبار کثیرة - منها أنه سید الشرب فی الدنیا و الآخرة و أن طعمه طعم الحیاة - و فی الموثق کالصحیح، عن عبید بن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: و ذکر رسول الله علیه السلام فقال: اللهم إنک تعلم أنه أحب إلینا من الآباء و الأمهات، و الماء البارد(3).

و کفی به شرفا مع قوله تعالی: و من الماء کل شیء سیما ماء زمزم-

ص:519


1- (1) الکافی باب الأوانی خبر 7 من کتاب الاشربة.
2- (2) الکافی باب آخر منه (بعد باب فضل الماء) خبر 1 من کتاب الاشربة.
3- (3) راجع باب فضل الماء من کتاب الاشربة من الکافی.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: شُرْبُ الْمَاءِ مِنْ قِیَامٍ بِالنَّهَارِ أَدَرُّ لِلْعِرْقِ وَ أَقْوَی لِلْبَدَنِ

و ماء المیزاب (1)- و ماء الفرات (2)- و الأخبار فی فضلها کثیرة - و روی الأخبار الکثیرة فی کراهة شرب الماء کثیرا و أنه سبب للأسقام الکثیرة.

«و قال الصادق علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی و الشیخ فی الموثق کالصحیح عن السکونی عنه علیه السلام(3).

و فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام إذ دخل علیه عبد الملک القمی فقال له: أصلحک الله أشرب الماء و أنا قائم؟ فقال له: إن شئت - قال: أنا أشرب بنفس واحد حتی أروی؟ قال: إن شئت - قال:

أ فأسجد و یدی فی ثوبی؟ قال: إن شئت، ثمَّ قال أبو عبد الله علیه السلام: إنی و الله ما من هذا و شبهه أخاف علیکم 4- و یشعر بالکراهة.

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من تخلی علی قبر أو بال قائما أو بال فی ماء قائم أو مشی فی حذاء واحد أو شرب قائما أو خلا فی بیت وحده أو بات علی غمر فأصابه شیء من الشیطان لم یدعه إلا أن یشاء الله و أسرع ما یکون الشیطان إلی الإنسان و هو علی بعض هذه الحالات فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خرج فی سریة فأتی وادی مجنة فنادی أصحابه: ألا لیأخذ کل رجل منکم بید صاحبه و لا یدخلن رجل وحده و لا یمضی رجل وحده قال: فتقدم رجل وحده فانتهی إلیه و قد صرع فأخبر بذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فأخذ بإبهامه فغمزها ثمَّ قال: بسم الله

ص:520


1- (1) راجع باب فضل ماء زمزم و ماء المیزاب من کتاب الاشربة من الکافی.
2- (2) راجع باب فضل ماء الفرات من کتاب الاشربة من الکافی.
3- (3-4) الکافی باب شرب الماء من قیام خبر 1 من کتاب الاشربة.

......... اخرج خبیث، أنا رسول الله قال: فقام(1).

و فی القوی کالصحیح. عن محمد بن مسلم عن أحدهما علیهما السلام أنه قال: لا تشرب و أنت قائم و لا تبل فی ماء نقیع و لا تطف بقبر و لا تخل فی بیت وحدک و لا تمش فی نعل (بنعل - خ ل) واحد فإن الشیطان أسرع ما یکون إلی العبد إذا کان علی بعض هذه الأحوال و قال: إنه ما أصاب أحدا شیء علی هذه الحال فکاد أن یفارقه إلا أن یشاء الله عز و جل2.

و روی الشیخ فی القوی عن جراح المدائنی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا یشرب الرجل و هو قائم(2) و ظاهرها الکراهة.

لکن روی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قام أمیر المؤمنین علیه السلام إلی إداوة فشرب منها و هو قائم(3).

و فی الحسن کالصحیح، عن عمرو بن أبی المقدام قال: کنت عند أبی جعفر علیه السلام أنا و أبی فأتی بقدح من خزف فیه ماء فشرب و هو قائم ثمَّ ناوله أبی فشرب و هو قائم، ثمَّ ناولنیه فشربت منه و أنا قائم.

و فی القوی کالصحیح عن حاتم بن إسماعیل المدینی عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام کان یشرب الماء و هو قائم، ثمَّ یشرب من فضل وضوئه قائما ثمَّ

ص:521


1- (1-2) الکافی باب کراهیة ان یبیت الإنسان وحده إلخ خبر 2-8 من کتاب الزی و التجمل.
2- (3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 147.
3- (4) أورده و الذین بعده فی الکافی باب شرب الماء من قیام إلخ خبر 3-5-6 من کتاب الاشربة.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: شُرْبُ الْمَاءِ بِاللَّیْلِ مِنْ قِیَامٍ یُورِثُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ.

و سَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: عَنِ الشُّرْبِ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ فَقَالَ إِذَا کَانَ الَّذِی یُنَاوِلُکَ الْمَاءَ مَمْلُوکاً لَکَ فَاشْرَبْ فِی ثَلاَثَةِ أَنْفَاسٍ وَ إِنْ کَانَ حُرّاً فَاشْرَبْهُ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ. وَ هَذَا(1) الْحَدِیثُ فِی رِوَایَاتِ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ.

التفت إلی الحسین علیه السلام فقال: یا بنی إنی رأیت جدک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صنع هکذا فیمکن الجمع باختصاص الکراهة باللیل أو فعلوا علیهم السلام لبیان الجواز.

«و قال علیه السلام» روی الکلینی فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شرب الماء من قیام بالنهار یمرئ الطعام، و شرب الماء من قیام باللیل یورث الماء الأصفر(2).

«و سأله علیه السلام» روی الکلینی فی الصحیح، عن معلی بن خنیس، عن أبی عبد الله علیه السلام قال ثلاثة أنفاس أفضل من نفس واحد3.

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن الرجل لیشرب الشربة من الماء فیدخله الله عز و جل بها الجنة، قلت: و کیف ذاک یا بن رسول الله؟ قال إن الرجل یشرب الماء فیقطعه ثمَّ ینحی الإناء و هو یشتهیه فیحمد الله عز و جل ثمَّ یعود فیه فیشرب (أو لیشرب) ثمَّ ینحیه و هو یشتهیه فیحمد الله عز و جل ثمَّ یعود فیشرب فیوجب الله عز و جل له بذلک الجنة(3).

و فی القوی کالصحیح، عن عمر بن یزید، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا شرب أحدکم الماء فقال: بسم الله ثمَّ شرب ثمَّ قطعه فقال: الحمد لله، ثمَّ شرب فقال: بسم الله، ثمَّ قطعه فقال: الحمد لله، ثمَّ شرب فقال: بسم الله، ثمَّ قطعه فقال الحمد لله، سبح له ذلک الماء له ما دام فی بطنه إلی أن یخرج5.

ص:522


1- (1) لم نعثر علیه بعین الفاظه فی مظانه فی الکافی فراجع و تتبع.
2- (2-3) الکافی باب شرب الماء من قیام إلخ خبر 2-8.
3- (4-5) الکافی باب القول علی شرب الماء خبر 1-2 من کتاب الاشربة.

وَ فِی رِوَایَةِ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: ثَلاَثَةُ أَنْفَاسٍ فِی الشُّرْبِ أَفْضَلُ مِنْ شُرْبٍ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ وَ کَانَ یَکْرَهُ أَنْ یُشَبَّهَ بِالْهِیمِ قُلْتُ وَ مَا الْهِیمُ قَالَ الزِّمْلُ . وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ: الْإِبِلُ وَ رُوِیَ: أَنَّ الْهِیمَ النِّیبُ وَ رُوِیَ: أَنَّ الْهِیمَ مَا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ .

«و فی روایة حماد» فی الصحیح و الکلینی فی الحسن کالصحیح «عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام» قال: ثلاثة أنفاس فی الشرب أفضل من نفس واحد(1) و فی معانی الأخبار کما فی المتن بالزیادة من قوله «و کان یکره أن یشبه بالهیم» الذی قال الله تعالی:

فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ «قلت: و ما الهیم قال: الزمل» الزاملة هی البعیر الحامل للمتاع لأنه حین العطش لا یتماسک نفسه (و النیب) جمع الناب و هی الناقة المسنة، و قیل: الهیم، الإبل التی بها الهیام و هو داء یشبه الاستسقاء.

و روی الشیخ فی الصحیح، عن سلیمان بن خالد قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشرب بالنفس الواحد قال: یکره ذاک و ذاک شرب الهیم قال: و ما الهیم؟ قال: الإبل(2).

و فی الصحیح، عن أبی بصیر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: ثلاثة أنفاس أفضل فی الشرب من نفس واحد و کان یکره أن یتشبه بالهیم، و قال: الهیم النیب3.

«و روی إلخ» روی الکلینی و المصنف فی القوی، عن عثمان بن عیسی عن شیخ من أهل المدینة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یشرب الماء فلا یقطع نفسه حتی یروی قال: فقال علیه السلام، و هل اللذة إلا ذاک قلت فإنهم یقولون إنه شرب الهیم قال: فقال کذبوا إنما شرب الهیم ما لم یذکر اسم الله علیه - أی لا یتوقف

ص:523


1- (1) الکافی باب شرب الماء من قیام خبر 7 من کتاب الاشربة.
2- (2-3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة إلخ خبر 145-146.

وَ رَوَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لاَ تَأْکُلْ وَ أَنْتَ تَمْشِی إِلاَّ أَنْ تُضْطَرَّ إِلَی ذَلِکَ.

فی الشرب حتی یسمی و یشرب(1).

و روی المصنف عنه علیه السلام أنه قیل له: الرجل یشرب بنفس واحد؟ قال: لا بأس قلت: فإن من قبلنا یقول: ذلک شرب الهیم فقال: إنما شرب الهیم ما لم یذکر اسم الله علیه.

و روی الکلینی فی القوی، عن داود الرقی قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام إذا استسقی الماء فلما شربه رأیته قد استعبر و اغرورقت عیناه بدموعه ثمَّ قال لی: یا داود لعن الله قاتل الحسین علیه السلام، ما من عبد شرب الماء فذکر الحسین علیه السلام و أهل بیته و لعن قاتله إلا کتب الله عز و جل له مائة ألف حسنة و حط عنه مائة ألف سیئة و رفعت له مائة ألف درجة و کأنما أعتق مائة ألف نسمة و حشره الله جل و عز یوم القیمة ثلج الفؤاد(2).

و فی القوی عن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا شرب الماء قال: الحمد لله الذی سقانا عذبا زلالا و لم یسقنا ملحا أجاجا و لم یؤاخذنا بذنوبنا(3).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أردت أن تشرب الماء باللیل فحرک الماء و قل یا ماء، ماء زمزم و ماء فرات یقرئانک السلام4.

«و روی عبد الله بن المغیرة» فی الصحیح «عن عبد الله بن سنان» و یدل علی

ص:524


1- (1) الکافی باب شرب الماء من قیام إلخ خبر 9.
2- (2) الکافی باب النوادر خبر 6 من کتاب الاشربة.
3- (3-4) الکافی باب القول علی شرب الماء خبر 2-4 من کتاب الاشربة.

وَ رُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی شُعْبَةَ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَأْکُلُ مُتَّکِئاً ثُمَّ ذَکَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ مَا أَکَلَ مُتَّکِئاً حَتَّی مَاتَ.

وَ رُوِیَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی شُعْبَةَ عَنْ أَبِی شُعْبَةَ: أَنَّهُ رَأَی

کراهة الأکل ماشیا إلا مع الضرورة، و یحمل علیها (أو) لبیان الجواز ما رواه الشیخان فی القوی عن عبد الرحمن العرزمی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین لا بأس أن یأکل الرجل و هو یمشی، کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یفعل ذلک(1).

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قبل الغداة و معه کسرة قد غمسها فی اللبن و هو یأکل و یمشی و بلال یقیم الصلاة فصلی بالناس2.

«و روی عمر بن أبی شعبة» فی الحسن کالصحیح کالشیخین(2) و کان فعله علیه السلام (إما) للضرورة (أو) لبیان الجواز.

«و روی حماد بن عثمان عن عمر بن أذینة أو عمر بن أبی شعبة» فی الحسن کالصحیح بالإسناد المتقدم کالشیخین (3)«عن أبی سعد» و فی (فی) ابن أبی أیوب و فی

ص:525


1- (1-2) الکافی باب الاکل ماشیا خبر 2-1 و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 140-141.
2- (3) فی الکافی خبر 9 من باب الاکل متکئا من کتاب الاطعمة هکذا - حماد عن الحلبیّ بن أبی شعبة قال: اخبرنی ابن أبی أیّوب ان أبا عبد اللّه (علیه السلام) کان یأکل متربعا قال و رأیت أبا عبد اللّه یأکل متکئا قال و قال ما اکل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و هو متکئ قط - و فی التهذیب نقلا عن الکافی عن الحلبیّ عن ابن أبی شعبة قال اخبرنی ابی انه رأی أبا عبد اللّه علیه السلام إلخ فلاحظ باب الذبائح و الاطعمة خبر 136.
3- (4) قد عرفت منا ان هذا الخبر هو صدر الخبر المتقدم و کلام المصنّف و الشارح قدهما موهم للتعدّد.

أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَأْکُلُ مُتَرَبِّعاً.

یب قال: أخبرنی أبی «أنه رأی أبا عبد الله علیه السلام یأکل متربعا» التربیع یطلق علی ثلاثة معان - أن یجلس علی القدمین و الألیتین و هو المستحب فی صلاة القاعد حال قراءته، و الجلوس المعروف المربع - و أن یجلس هکذا و یجعل إحدی رجلیه علی الرکبة الأخری، فإن کان الأکل فی الحالة الأولی فلا بأس به و بالمعنی الثانی خلاف المستحب، و بالثالث مکروه، فلو وقع علی خلاف المستحب لکان للضرورة أو لبیان الجواز.

روی الکلینی فی الصحیح، عن هارون بن خارجة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل أکل العبد و یجلس جلسة العبد و یعلم أنه عبد(1).

و فی الصحیح، عن المعلی بن خنیس قال: قال أبو عبد الله علیه السلام ما أکل نبی الله و هو متکئ منذ بعثه الله عز و جل و کان یکره أن یتشبه بالملوک و نحن لا نستطیع أن نفعل.

و فی القوی کالصحیح عن زید الشحام، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما أکل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متکئا منذ بعثه الله عز و جل إلی أن قبضه و کان یأکل أکل "أکلة - خ ل" العبد و یجلس جلسة العبد، قلت: و لم ذلک؟ قال: تواضعا لله عز و جل.

و فی الحسن کالصحیح، عن الفضیل بن یسار قال: کان عباد البصری عند أبی عبد الله علیه السلام یأکل فوضع أبو عبد الله علیه السلام یده علی الأرض فقال له عباد: أصلحک الله أ ما تعلم أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن هذا؟ فرفع یده فأکل ثمَّ أعادها أیضا فقال له أیضا فرفعها ثمَّ أکل فأعادها فقال له عباد أیضا فقال أبو عبد الله علیه السلام لا و الله ما نهی

ص:526


1- (1) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب الاکل متکئا خبر 4-8-1-5-6-4-10 من کتاب الاطعمة.

وَ فِی رِوَایَةِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِذَا وُضِعَتِ الْمَائِدَةُ حَفَّهَا أَرْبَعَةُ أَمْلاَکٍ فَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ بِسْمِ اللَّهِ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ لِلشَّیْطَانِ اخْزَ یَا فَاسِقُ فَلاَ سُلْطَانَ لَکَ عَلَیْهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا فَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ هُمْ قَوْمٌ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَأَدَّوْا شُکْرَ رَبِّهِمْ فَإِذَا لَمْ یَقُولُوا بِسْمِ اللَّهِ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن هذا قط.

و فی القوی عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل أکل العبد و یجلس جلسة العبد و کان صلی الله علیه و آله و سلم یأکل علی الحضیض و ینام علی الحضیض(1).

و فی الموثق کالصحیح عن سماعة قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یأکل متکئا فقال: لا و لا منبطحا(2).

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام إذا جلس أحدکم علی الطعام فلیجلس جلسة العبد و لا یضع (یضعن - خ ل) أحدکم إحدی رجلیه علی الأخری و لا یتربع فإنها جلسة یبغضها الله عز و جل و یبغض (یمقت - خ ل) صاحبها - إلی غیر ذلک من الأخبار الکثیرة، و الظاهر أن جلسة العبد الجثی بالرکبتین.

«و فی روایة إسماعیل بن أبی زیاد» السکونی فی القوی کالکلینی(3)

«حفتها» أی استداروا و أحاطوا بها «أخز»(4) من الخزی و البلاء و یدل علی

ص:527


1- (1) الحضیض قرار الأرض و اسفل الجبل.
2- (2) بطحه القاه علی وجهه فانبطح.
3- (3) الکافی باب التسمیة و التحمید و الدعاء علی الطعام خبر 1 من کتاب الاطعمة.
4- (4) و فی الکافی اخرج بدل (اخز).

لِلشَّیْطَانِ ادْنُ یَا فَاسِقُ فَکُلْ مَعَهُمْ فَإِذَا رُفِعَتْ فَلَمْ یَحْمَدُوا اللَّهَ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ هُمْ قَوْمٌ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَنَسُوا رَبَّهُمْ.

وَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: صَاحِبُ الرَّحْلِ یَشْرَبُ أَوَّلَ الْقَوْمِ وَ یَتَوَضَّأُ آخِرَهُمْ.

وَ رَوَی سَمَاعَةُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ: کُنْتُ آکُلُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا سَمَاعَةُ أَکْلاً وَ حَمْداً لاَ أَکْلاً وَ صَمْتاً

استحباب التسمیة أول الطعام و الحمد آخره و کراهة ترکهما.

«و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم صاحب الرجل» المنزل «یشرب أول القوم» لیرتفع الاحتشام و یمیلوا إلی الطعام «و یتوضأ» أی یغسل یده «آخرهم» أی فی الغسل بعد الطعام.

روی الکلینی فی الموثق کالصحیح و فی القوی عن ابن القداح(1) عن أبی عبد الله قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا أکل مع قوم طعاما کان أول من یضع یده و آخر من یرفعها لیأکل القوم(2).

و فی الصحیح عن علی بن جعفر عن أخیه موسی علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان إذا أتاه الضیف أکل معه و لم یرفع یده من الخوان حتی یرفع الضیف.

و فی القوی کالصحیح عن جمیل بن دراج عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول إن الزائر إذا زار المزور فأکل معه ألقی عنه الحشمة (أی الحیاء) و إذا لم یأکل معه ینقبض قلیلا.

«و روی عن سماعة بن مهران» فی الموثق «أکلا و حمدا» أی بعد کل

ص:528


1- (1) یعنی لهذا الخبر سندان احدهما صحیح و الآخر قوی.
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الاکل مع الضیف خبر 1 و 2-4-3 من کتاب الاطعمة.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: ضَمِنْتُ لِمَنْ سَمَّی عَلَی طَعَامِهِ أَنْ لاَ یَشْتَکِیَ مِنْهُ فَقَالَ ابْنُ الْکَوَّاءِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ أَکَلْتُ الْبَارِحَةَ طَعَاماً فَسَمَّیْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ آذَانِی فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَکَلْتَ أَلْوَاناً فَسَمَّیْتَ عَلَی بَعْضِهَا وَ لَمْ تُسَمِّ عَلَی بَعْضٍ یَا لُکَعُ . وَ رُوِیَ: أَنَّ مَنْ نَسِیَ أَنْ یُسَمِّیَ عَلَی کُلِّ لَوْنٍ فَلْیَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ عَلَی أَوَّلِهِ وَ آخِرِهِ.

لقمة (أو) و قبله أیضا (أو) بعد الأکل.

«قال» رواه الکلینی فی الموثق کالصحیح عن داود بن فرقد عن أبی عبد الله علیه السلام قال(1) قال أمیر المؤمنین علیه السلام (إلی قوله) أن لا یشتکی منه أی لا یمرض «ابن الکواء» عبد الله خارجی ملعون «یا لکع» اللئیم الأحمق الذلیل و التعزیر بالقول للرد علی الله.

و روی الکلینی فی الصحیح عن مسمع قال: شکوت ما ألقی من أذی الطعام إلی أبی عبد الله علیه السلام إذا أکلته فقال: لم تسم، قلت إنی لأسمی؟ و إنه لیضرنی فقال لی: إذا قطعت التسمیة بالکلام ثمَّ عدت إلی الطعام تسمی قلت: لا، قال: فمن هاهنا یضرک أما لو أنک إذا عدت إلی الطعام سمیت ما ضرک(2).

«و روی» روی الکلینی فی الصحیح عن داود بن فرقد قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام کیف أسمی علی الطعام؟ قال: فقال: إذا اختلفت الآنیة فسم علی کل إناء، قلت:

فإذا نسیت أن أسمی؟ قال: تقول بسم الله علی أوله و آخره.

ص:529


1- (1) الکافی باب التسمیة و التحمید إلخ خبر 18 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب التسمیة و التحمید خبر 19-20 من کتاب الاطعمة.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَا اتَّخَمْتُ قَطُّ وَ ذَلِکَ أَنِّی لَمْ أَبْدَأْ بِطَعَامٍ إِلاَّ قُلْتُ - بِسْمِ اللَّهِ وَ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ طَعَامٍ إِلاَّ قُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ الْبَطْنَ إِذَا شَبِعَ طَغَی.

«و قال الصادق علیه السلام ما أتخمت قط» أی لم یحصل لی الثقل بسبب الأکل (أو) لم یحصل لی داء (التخمة) کهمزة و هو الذی یحصل لصاحبه الجشاء بسبب کثرة الأکل أو الإدخال الذی یحصل به الإسهال و اللینة و ظاهر أن حصول هذا المرض للشهوة البهیمیة و هم صلوات الله علیهم بریئون عنها لکن یمکن أن یکون التسمیة و التحمید أیضا یؤثران فی عدمها و الظاهر أن هذا للتعلیم لنا.

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی کالصحیح عن أبی جعفر علیه السلام قال:

إذا شبع البطن طغی (1)- أی یحصل منه الأمراض الصوریة و المعنویة و یمکن إدخاله فی قوله تعالی: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی (2).

و رؤیا فی القوی کالصحیح، عن ابن مسکان، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال کثرة الأکل مکروه(3).

یمکن أن یکون المراد به الأعم منه و من الحرام إذا علم الضرر أو ظن علی الظاهر مع کونها من الإسراف المنهی عنه فی قوله تعالی: کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (4) ، و الإسراف فیه أعم من الکیفیة و الکمیة.

ص:530


1- (1) الکافی باب کراهیة کثرة الاکل خبر 10 من کتاب الاطعمة.
2- (2) العلق - 6.
3- (3) أورده و التسعة التی بعده فی الکافی باب کراهیة کثرة الاکل خبر 3-4-11 7-5-6-8-9-1-2 من کتاب الاطعمة و أورد الأول و الخامس و السادس فی التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 129-134-130.
4- (4) الأنعام - 141.

......... روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال لی: یا با محمد إن البطن لیطغی من أکله و أقرب ما یکون العبد من الله جل و عز إذا خف بطنه، و أبغض ما یکون العبد من الله جل و عز إذا امتلاء بطنه.

و عن أبی جعفر علیه السلام قال: ما من شیء أبغض إلی الله عز و جل من بطن مملوء.

و رؤیا فی القوی، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الأکل علی الشبع یورث البرص.

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أبو ذر رحمة الله علیه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: أطولکم جشاء فی الدنیا أطولکم جوعا فی الآخرة أو قال یوم القیمة.

و بالإسناد قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا تجشأتم فلا ترفعوا جشأکم إلی السماء (و الجشاء) تنفس المعدة.

و روی الکلینی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کل داء من التخمة ما خلا الحمی فإنها ترد ورودا.

و فی القوی، عن صالح النیلی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله عز و جل یبغض کثرة الأکل و قال أبو عبد الله علیه السلام لیس لابن آدم بد من أکلة یقیم بها صلبه فإذا أکل أحدکم طعاما فلیجعل ثلث بطنه للطعام و ثلث بطنه للشراب و ثلث بطنه للنفس و لا تسمنوا سمن الخنازیر للذبح.

و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی کلام له: ستکون من بعدی سمة (أو سنة) یأکل المؤمن فی معاء واحد و یأکل الکافر فی سبعة أمعاء.

ص:531

وَ رُوِیَ عَنْ عَمْرِو بْنِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ - بِالْمَدِینَةِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ خِوَانٌ وَ هُوَ یَأْکُلُ فَقُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ هَذَا الْخِوَانِ فَقَالَ إِذَا وَضَعْتَهُ فَسَمِّ اللَّهَ وَ إِذَا رَفَعْتَهُ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ قُمَّ مَا حَوْلَ الْخِوَانِ فَإِنَّ هَذَا حَدُّهُ قَالَ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا کُوزٌ مَوْضُوعٌ فَقُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ الْکُوزِ فَقَالَ اشْرَبْ مِمَّا یَلِی شَفَتَیْهِ وَ سَمِّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا رَفَعْتَهُ عَنْ فِیکَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِیَّاکَ وَ مَوْضِعَ الْعُرْوَةِ أَنْ تَشْرَبَ مِنْهَا فَإِنَّهَا مَقْعَدُ الشَّیْطَانِ فَهَذَا حَدُّهُ.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: بئس العون علی الدین قلب نخیب (أی جبان) و بطن رغیب (أی کثیر الرغبة فی الأکل) و نعظ (1) شدید (أی کثیر الشهوة للجماع).

«و روی عن عمر بن قیس الماصر» و روی الکلینی فی القوی کالصحیح عن أبی خدیجة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أبی علیه السلام أتاه أخوه عبد الله بن علی یستأذن لعمرو بن عبید و واصل و بشیر الرحال فأذن لهم فلما جلسوا قال علیه السلام: ما من شیء إلا و له حد ینتهی إلیه فجیء بالخوان (کغراب و کتاب ما یؤکل علیه الطعام) فوضع فقالوا فیما بینهم: قد و الله استمکنا منه، فقالوا یا با جعفر هذا الخوان من الشیء؟ قال: نعم، قالوا: فما حده؟ قال: حده إذا وضع قیل بسم الله، و إذا رفع قیل: الحمد لله، و یأکل کل إنسان مما بین یدیه و لا یتناول من قدام الآخر شیئا فقالوا: ما حد الکوز؟ قال: لا تشرب من أذن الکوز و لا من کسره إن کان فیه فإنه مشرب الشیطان(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال

ص:532


1- (1) أنعظ إذا اشتهی الجماع، و الانعاظ الشبق - یعنی انه امر شدید (النهایة).
2- (2) الکافی باب التسمیة و التحمید خبر 3 الی قوله شیئا من کتاب الاطعمة و أورد باقیه فی باب الأوانی خبر 6 من کتاب الاشربة.

......... أمیر المؤمنین علیه السلام: لا تشربوا من ثلمة الإناء و لا من عروته، فإن الشیطان یقعد علی العروة و الثلمة(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن عمرو بن أبی المقدام قال: رأیت أبا جعفر علیه السلام و هو یشرب فی قدح من خزف.

و فی الموثق کالصحیح، عن طلحة بن زید، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله یشرب فی الأقداح الشامیة یجاء بها من الشام و تهدی إلیه صلی الله علیه و آله و سلم.

و بهذا الإسناد قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یعجبه أن یشرب فی الإناء الشامی و کان صلی الله علیه و آله و سلم یقول هو أنظف آنیتکم - و یشعر بأن الغرض النظافة.

و فی الموثق کالصحیح، عن علی بن أسباط، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: سمعته یقول و ذکر مصر فقال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: لا تأکلوا فی فخارها و لا تغسلوا رؤوسکم بطینها فإنه یذهب بالغیرة و یورث الدیاثة.

و فی الموثق عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا وضع الخوان فقل: بسم الله و إذا أکلت فقل: بسم الله علی أوله و آخره، و إذا رفع فقل:

الحمد لله(2).

ص:533


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الأوانی خبر 5-2-1-8-9 من کتاب الاشربة.
2- (2) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب التسمیة و التحمید إلخ خبر 2-7-9 4-5-11-6-1 من کتاب الاطعمة.

وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِیدِ الْکِرْمَانِیِّ قَالَ: أَکَلْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی

و فی الصحیح عن کلیب الأسدی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الرجل المسلم إذا أراد أن یطعم طعاما فأهوی بیده فقال: بسم الله الحمد لله رب العالمین، غفر الله عز و جل له قبل أن تصل اللقمة إلی فیه.

و فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إذا حضرت المائدة و سمی رجل منهم أجزأ عنهم أجمعین.

و فی القوی، عن محمد بن مروان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا وضع الغداء و العشاء فقل بسم الله، فإن الشیطان لعنه الله یقول لأصحابه اخرجوا فلیس هاهنا عشاء و لا مبیت و إذا نسی أن یسمی قال لأصحابه تعالوا فإن لکم هاهنا عشاء و مبیتا.

و فی الموثق عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین "علیه السلام" من أکل طعاما فلیذکر اسم الله عز و جل علیه فإن نسی فذکر اسم الله من بعد تقیأ الشیطان لعنه الله ما کان أکل و استقل الرجل الطعام.

و بهذا الإسناد قال: قال من ذکر اسم الله عز و جل علی الطعام لم یسأل عن نعیم ذلک أبدا.

و فی الحسن کالصحیح عنه علیه السلام قال: إذا أکلت الطعام فقل: بسم الله فی أوله و آخره فإن العبد إذا سمی قبل أن یأکل لم یأکل معه الشیطان و إذا لم یسم أکل معه الشیطان فإذا سمی بعد ما یأکل و أکل الشیطان معه تقیأ الشیطان ما کان أکل.

«و روی عن محمد بن الولید الکرمانی» فی القوی کالصحیح، و یؤیده ما رواه الکلینی فی الصحیح، عن معمر بن خلاد قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول من أکل فی منزله طعاما فسقط منه شیء فلیتناوله، و من أکل فی الصحراء أو

ص:534

عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی إِذَا فَرَغْتُ وَ رُفِعَ الْخِوَانُ ذَهَبَ الْغُلاَمُ یَرْفَعُ مَا وَقَعَ مِنْ فُتَاتِ الطَّعَامِ فَقَالَ لَهُ مَا کَانَ فِی الصَّحْرَاءِ فَدَعْهُ وَ لَوْ فَخِذَ شَاةٍ وَ مَا کَانَ فِی الْبَیْتِ فَتَتَبَّعْهُ وَ الْقُطْهُ.

خارجا فلیترکه للطیر و السبع،(1) و فی الصحیح عنه أیضا مثله بتغییر ما(2).

و روی فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر - المؤمنین علیه السلام کلوا ما سقط من الخوان فإنه شفاء من کل داء بإذن الله عز و جل لمن أراد أن یستشفی به(3).

و فی القوی کالصحیح، عن داود بن کثیر قال: تعشیت عند أبی عبد الله علیه السلام عتمة فلما فرغ من عشائه حمد الله عز و جل و قال هذا عشائی و عشاء آبائی فلما رفع الخوان تقمم (أی تتبع) ما سقط منه ثمَّ ألقاه فی فیه.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن صالح الخثعمی قال: شکوت إلی أبی عبد الله علیه السلام وجع الخاصرة فقال: علیک بما سقط من الخوان فکله ففعلت ذلک فذهب عنی قال إبراهیم بن عبد الحمید: قد کنت أجد ذلک فی الأیمن و الأیسر فأخذت ذلک فانتفعت فیه.

و فی القوی عن معاویة بن وهب قال أکلنا عند أبی عبد الله علیه السلام فلما رفع الخوان تلقط ما وقع منه فأکله ثمَّ قال لنا: إنه ینفی الفقر و یکثر الولد.

ص:535


1- (1) الکافی باب اکل ما یسقط من الخوان خبر 8.
2- (2) الکافی باب النوادر خبر 15 من کتاب الاطعمة.
3- (3) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب اکل ما یسقط من الخوان خبر 1 (الی) 7 و خبر 9 من کتاب الاطعمة.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ یَبْدَءُونَ بِالْخَلِّ فِی أَوَّلِ الطَّعَامِ وَ یَخْتِمُونَ بِالْمِلْحِ وَ إِنَّا نَبْدَأُ بِالْمِلْحِ فِی أَوَّلِ الطَّعَامِ وَ نَخْتِمُ بِالْخَلِّ

و فی القوی عن عمرو بن جمیع قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من وجد کسرة فأکلها کانت له حسنة و من وجدها فی قذر فغسلها ثمَّ رفعها کانت له سبعین حسنة.

و بالإسناد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی عائشة فرأی کسرة کاد أن یطأها فأخذها فأکلها ثمَّ قال یا حمیراء أکرمی جوار نعم الله عز و جل علیک فإنها لم تنفر من قوم فکادت تعود إلیهم.

و فی القوی عن إبراهیم بن مهزم قال: شکا رجل إلی أبی عبد الله علیه السلام ما یلقی من وجع الخاصرة فقال: ما یمنعک من أکل ما یقع من الخوان.

و فی القوی عن عبد الله الأرجانی قال کنت عند أبی عبد الله علیه السلام و هو یأکل فرأیته یتبع مثل السمسمة من الطعام ما سقط من الخوان فقلت جعلت فداک تتبع هذا؟ فقال یا عبد الله هذا رزقک فلا تدعه إما إن فیه شفاء من کل داء.

«و قال الصادق علیه السلام» روی الکلینی فی القوی عن سلیمان الدیلمی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن بنی إسرائیل کانوا یستفتحون بالخل و یختمون به و نحن نستفتح بالملح و نختم بالخل (1)- فإن کان هذا الخبر فالسهو من النساخ و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعلی علیه السلام افتتح طعامک بالملح و اختم بالملح فإن من افتتح طعامه بالملح و ختم به أی بالملح عوفی من اثنین و سبعین نوعا من أنواع البلاء، منه الجذام

ص:536


1- (1) الکافی باب الخل خبر 12 من کتاب الاطعمة.

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: ابْدَءُوا بِالْمِلْحِ فِی أَوَّلِ الطَّعَامِ فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْمِلْحِ لاَخْتَارُوهُ عَلَی التِّرْیَاقِ الْمُجَرَّبِ.

و الجنون، و البرص(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لأمیر المؤمنین علیه السلام: یا علی افتتح بالملح فی طعامک و اختم بالملح فإن من افتتح طعامه بالملح و ختم بالملح دفع الله عنه سبعین نوعا من أنواع البلاء أیسرها الجذام.

و فی الصحیح عن إبراهیم بن أبی محمود قال: قال لنا الرضا علیه السلام: أی الإدام امرءا (أحری - خ کا) فقال بعضنا اللحم، و قال بعضنا الملح، و قال بعضنا الزیت و قال بعضنا اللبن فقال هو علیه السلام لا بل الملح و لقد خرجنا إلی نزهة لنا و نسی بعض الغلمان الملح فذبحوا لنا شاة من أسمن ما یکون فما انتفعنا بشیء حتی انصرفنا.

و فی القوی عن الجعفری عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: لا تحضر خوان لا ملح علیها و أصلح للبدن أن یبدأ به فی أول الطعام:

و فی القوی، عن فروة عن أبی جعفر علیه السلام قال: أوحی الله عز و جل إلی موسی بن عمران أن مرقومک یفتتحوا بالملح و یختموا به و إلا فلا یلوموا إلا أنفسهم.

«و قال أمیر المؤمنین علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین "علیه السلام" (2)«لاختاروه علی التریاق» و فی فی الدریاق، و هو لغة فی التریاق «المجرب» و هو المسمی بالفاروق، و یشعر بحلیته مع أنه مشتمل علی

ص:537


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب فضل الملح خبر 2-1-7-5-6 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب فضل الملح خبر 4 10-9-3-8 من کتاب الاطعمة.

وَ رَوَی الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَتَخَلَّلُ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ یَتَخَلَّلُ وَ هُوَ

الخمر، و جند بید ستر، و قرص الأفعی، و قد یبدل الخمر بغیره و معه فی التداوی به إشکال لما سیجیء الأخبار فی حرمة التداوی بالمحرم مطلقا فیأول بأنه مع قطع النظر عن تحریمه لو علموا لاختاروه علیه أو یحمل علی غیره من أنواع التریاقات الدافعة للسموم کالفادزهر و المومیائی الجبلی.

و روی الکلینی، عن یعقوب بن شعیب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لدغت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عقرب فنفضها و قال: لعنک الله فما یسلم منک مؤمن و لا کافر ثمَّ دعا بالملح فوضعه علی موضع اللدغة ثمَّ عصره بإبهامه حتی ذاب ثمَّ قال: لو یعلم الناس ما فی الملح ما احتاجوا معه إلی تریاق.

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم قال: إن العقرب لسعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: لعنک الله فما تبالین مؤمنا آذیت أم کافرا ثمَّ دعا بالملح فدلکه فهدأت ثمَّ قال أبو جعفر علیه السلام لو یعلم الناس ما فی الملح ما بغوا معه دریاقا.

و فی القوی عن سعد الإسکاف عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن فی الملح شفاء من سبعین داء أو قال سبعین نوعا من أنواع الأوجاع ثمَّ قال علیه السلام: لو یعلم الناس ما فی الملح ما تداووا إلا به.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من ذر علی أول لقمة من طعامه الملح ذهب منه (عنه - خ) نمش الوجه و النمش بالتحریک نقط بیض و سود.

«و روی الحسن بن محبوب» فی الصحیح کالکلینی (1)«عن وهب بن عبد ربه»

ص:538


1- (1) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب الخلال خبر 3 و 1 و 2 و 5 و 7 و 6 و 4 و 8 9 و 11 و 10 و 12 من کتاب الاطعمة.

یُطَیِّبُ الْفَمَ.

و یدل علی استحباب الخلال.

و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم قال: قال أبو عبد الله علیه السلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نزل جبرئیل علیه السلام علی بالخلال.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی جمیلة قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام نزل جبرئیل علیه السلام علی رسول الله علیه السلام بالسواک و الخلال و الحجامة.

و فی القوی عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم تخللوا فإنه ینقی الفم و مصلحة اللثة.

و فی الصحیح، عن یعقوب بن شعیب عمن أخبره أن أبا الحسن علیه السلام أتی بخلال من الأخلة المهیأة و هو فی منزل الفضل بن یونس فأخذ منها شظیة(1) و رمی الباقی و فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم تخللوا فإنه مصلحة للثة و للنواجد.

و عنه علیه السلام قال: ناول النبی صلی الله علیه و آله و سلم جعفر بن أبی طالب خلالا فقال: یا جعفر تخلل فإنه مصلحة للفم (أو قال للثلة) و مجلبة للرزق.

و فی الموثق کالصحیح عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن علیه السلام قال:

لا تخللوا بعود الریحان و لا بقضیب الرمان فإنهما یهیجان عرق الجذام.

و فی الصحیح، عن یونس بن عبد الرحمن عمن ذکره، عن أبی عبد الله علیه السلام قال من تخلل بالقصب لم تقض له حاجة سبعة (ستة - خ) أیام.

و فی القوی، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یتخلل بکل ما أصاب ما خلا الخوص(2) و القصب.

ص:539


1- (1) قال الجوهریّ الشظیة، الفلقة من العصا و نحوها و الجمع الشظایا (مجمع البحرین).
2- (2) الخوص ورق النخل.

وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: إِنَّ مِنْ حَقِّ الضَّیْفِ أَنْ یُعَدَّ لَهُ الْخِلاَلُ.

و عن السکونی بإسناده قال نهی رسول الله صلی الله علیه و آله أن یتخلل بالقصب و الریحان.

و عنه علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن التخلیل بالرمان و الآس(1) و القصب و قال إنهن یحرکن عرق الأکلة، و فی الصحیح، عن ابن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما یکون علی اللثة فکله و ازدرده و ما کان بین الأسنان فارم به(2).

و فی الموثق، عن إسحاق بن جریر قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن اللحم الذی یکون فی الأسنان فقال: أما ما کان فی مقدم الفم فکله، و أما ما کان فی الأضراس فاطرحه.

و فی الموثق کالصحیح، عن الفضل بن یونس قال: تغدی عندی أبو الحسن علیه السلام فلما أن فرغ من الطعام أتی بالخلال فقلت جعلت فداک ما حد هذا الخلال؟ فقال:

یا فضل کل ما بقی فی فمک فما أدرت علیه لسانک فکله و ما استکن فأخرجه بالخلال و أنت فیه بالخیار إن شئت أکلته و إن شئت طرحته.

و الظاهر أن جواز الأکل فیما لم یتغیر ریحه - و یحمل علیه ما رواه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یزدردن أحدکم ما یتخلل به فإنه یکون منه الدبیلة و هی بالتصغیر جراح و دمل کثیر یظهر فی الجوف فتقتل صاحبها غالبا.

«و فی خبر آخر» روی الکلینی عن سلیمان بن حفص البصری عن أبی

ص:540


1- (1) الاس شجر معروف (مجمع البحرین).
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب رمی ما یدخل بین الأسنان خبر 2 و 1 و 3 و 4 من کتاب الاطعمة.

......... عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من حق الضیف أن یکرم و أن یعد له الخلال(1)

(أی یهیئ له).

و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: مما علم رسول الله صلی الله علیه و آله علیا علیه السلام قال: من کان مؤمنا (أو یؤمن) بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه، و فی القوی، عن جمیل و زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: فیما علم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة صلوات الله علیها أن قال لها: یا فاطمة: من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه - و رواه العامة فی صحاحهم بطرق متکثرة، بل یمکن أن یقال:

إن هذا الخبر من المتواترات.

و فی الموثق عن غیاث بن إبراهیم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: طعام الواحد یکفی الاثنین و طعام الاثنین یکفی الثلاثة و طعام الثلاثة یکفی الأربعة(2).

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الطعام إذا جمع أربع خصال فقد تمَّ، إذا کان من حلال، و کثرت الأیدی، و سمی فی أوله، و حمد فی آخره.

و فی القوی کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما عذب الله عز و جل قوما

ص:541


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب حقّ الضیف و إکرامه خبر 3 و 2 و 1 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب اجتماع الأیدی علی الطعام خبر 1-2 من کتاب الاطعمة.

......... قط و هم یأکلون، و إن الله عز و جل أکرم من أن یرزقهم شیئا ثمَّ عذبهم علیه حتی یفرغوا عنه(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن المعلی بن خنیس، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

إن من الحقوق الواجبات للمؤمن أن یجاب دعوته(2).

و فی الصحیح عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أوصی الشاهد من أمتی و الغائب أن یجیب دعوة المسلم و لو علی خمسة أمیال فإن ذلک من الدین.

و فی الحسن، عن إسحاق بن یزید، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من حق المسلم علی المسلم أن یجیبه إذا دعاه.

و فی الحسن، عن معلی بن خنیس، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن من حق المسلم الواجب علی أخیه إجابة دعوته.

و عن السکونی عنه علیه السلام قال: أجب فی الولیمة و الختان و لا تجب فی خفض الجواری.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا دخل علیک أخوک فاعرض علیه الطعام فإن لم یأکل فاعرض علیه الماء فإن لم یشرب فاعرض علیه الوضوء(3).

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: هلک المرء المسلم

ص:542


1- (1) الکافی باب حرمة الطعام خبر 1 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب اجابة دعوة المسلم خبر 3 و 4 و 2 و 5 6 من کتاب الاطعمة.
3- (3) الکافی باب العرض خبر 2 من کتاب الاطعمة.

......... أن یستقل ما عنده للضیف(1).

و فی الصحیح عن صفوان بن یحیی قال: جاءنی عبد الله بن سنان فقال: هل عندک شیء؟ قلت: نعم فبعثت ابنی فأعطیته درهما لیشتری به لحما و بیضا فقال لی: إلی أین أرسلت ابنک؟ فأخبرته فقال رده، رده عندک زیت؟ قلت: نعم قال هاته فإنی سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: هلک امرؤ احتقر لأخیه ما یحضره، و هلک امرؤ احتقر من أخیه ما قدم إلیه.

و فی الحسن کالصحیح، عن جمیل بن دراج، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: المؤمن لا یحتشم من أخیه و لا یدری أیهما أعجب، الذی یکلف أخاه إذا دخل أن یکلف له، أو المتکلف لأخیه؟ و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أتاک أخوک فآته مما عندک، و إذا دعوته فتکلف له.

و عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: من تکرمة الرجل لأخیه أن یقبل تحفته و أن یتحفه بما عنده و لا یتکلف له شیئا و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إنی لا أحب المتکلفین.

و روی أن حارثا الأعور أتی أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: یا أمیر المؤمنین أحب أن تکرمنی بأن تأکل عندی فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام: علی أن لا تتکلف لی و دخل فأتاه الحرث بکسر فجعل أمیر المؤمنین علیه السلام یأکل فقال له الحرث إن معی دراهم

ص:543


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب انس الرجل فی منزل اخیه خبر 5 3-2-6-4 من کتاب الاطعمة.

......... و أظهرها و إذا هی فی کمه، فإن أذنت لی اشتریت لک شیئا غیرها فقال له أمیر المؤمنین علیه السلام هذه مما فی بیتک.

و رؤیا فی الصحیح، عن محمد الحلبی قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن هذه الآیة لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ إلی آخر الآیة، قلت ما یعنی بقوله: أَوْ صَدِیقِکُمْ ؟ قال: هو و الله الرجل یدخل فی بیت صدیقه فیأکل بغیر إذنه(1).

و فی القوی کالصحیح، عن زرارة، عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل:

أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ ؟ قال: هؤلاء الذین سمی الله عز و جل فی هذه الآیة یأکل بغیر إذنهم من التمر و المأدوم و کذلک تطعم المرأة من منزل زوجها بغیر إذنه فأما ما خلا ذلک من الطعام فلا.

و فی القوی کالصحیح، عن جمیل بن دراج عن أبی عبد الله علیه السلام قال: للمرأة أن تأکل و أن تتصدق و للصدیق أن یأکل من منزل أخیه و یتصدق و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل: أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ

قال: الرجل یکون له وکیل یقوم فی ماله فیأکل بغیر إذنه.

و فی القوی کالصحیح، عن زرارة قال: سألت أحدهما علیهما السلام عن هذه الآیة لیس علیکم جناح أن تأکلوا من بیوتکم أو بیوت آبائکم الآیة؟ قال: لیس علیک جناح فیما أطعمت و أکلت مما ملکت مفاتحه ما لم تفسده.

ص:544


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب اکل الرجل فی منزل اخیه بغیر اذنه خبر 1 و 2 و 3 و 5 و 4 من کتاب الاطعمة و التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 149-148 - 152-151-150.

......... و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم قال: دخلنا مع ابن أبی یعفور علی أبی عبد الله علیه السلام و نحن جماعة فدعا بالغداء فتغدینا و تغدی معنا و کنت أحدث القوم سنا فجعلت أقصر و أنا آکل فقال لی: کل أ ما علمت أنه یعرف مودة الرجل لأخیه بأکله من طعامه(1).

و فی الموثق کالصحیح عن عیسی بن أبی منصور قال: أکلت عند أبی عبد الله علیه السلام فجعل یلقی بین یدی الشواء، ثمَّ قال: یا عیسی إنه یقال: اعتبر حب الرجل بأکله من طعام أخیه، و فی القوی کالصحیح عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: أکلنا مع أبی عبد الله علیه السلام فأتینا بقصعة من أرز فجعلنا نعذر (أی نقصر) فی الأکل فقال علیه السلام ما صنعتم شیئا إن أشدکم حبا لنا أحسنکم أکلا عندنا قال عبد الرحمن فرفعت کسحة المائدة (أی ما سقط منها) فأکلت فقال نعم الآن و أنشأ یحدثنا أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أهدی إلیه قصعة أرز من ناحیة الأنصار فدعا سلمان و المقداد و أبا ذر رحمهم الله فجعلوا یعذرون فی الأکل فقال لهم: ما صنعتم شیئا، أشدکم حبا لنا أحسنکم أکلا عندنا فجعلوا یأکلون أکلا جیدا ثمَّ قال أبو عبد الله علیه السلام رحمهم الله و رضی الله عنهم و صلی الله علیهم.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن سلیمان الصیرفی قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فقدم إلینا طعاما فیه شواء و أشیاء بعده ثمَّ جاء بقصعة فیها أرز فأکلت معه فقال: کل قلت: قد أکلت قال کل فإنه یعتبر حب الرجل لأخیه بانبساطه فی طعامه ثمَّ حازنی حوزا

ص:545


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی فی (باب) بلا عنوان بعد باب اکل الرجل فی منزل أخیه بغیر اذنه خبر 1-3-2-4 من کتاب الاطعمة.

......... بإصبعه من القصعة فقال لی: لتأکل ذا بعد ما أکلت فأکلت.

و فی الحسن کالصحیح عن شهاب بن عبد ربه قال: قال أبو عبد الله علیه السلام اعمل طعاما و تنوق فیه (أی اجعله نفیسا) و ادع علیه أصحابک و قال: لیس فی الطعام سرف(1).

و فی الموثق عن ابن بکیر عن بعض أصحابنا قال: کان أبو عبد الله علیه السلام ربما أطعمنا الفرانی و الأخبصة ثمَّ یطعم الخبز و الزیت فقیل له: لو دبرت أمرک حتی تعدل؟ فقال: إنما نتدبر بأمر الله عز و جل فإذا وسع علینا وسعنا، و إذا أقتر علینا قترنا.

و فی القوی کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ثلاثة أشیاء لا یحاسب علیهن المؤمن، طعام یأکله، و ثوب یلبسه، و زوجة صالحة تعاونه و یحصن بها فرجه.

و فی الموثق، عن أبی حمزة قال: کنا عند أبی عبد الله علیه السلام جماعة فدعا بطعام ما لنا عهد بمثله لذاذة و طیبا و أتینا بتمر ننظر فیه أوجهنا من صفائه و حسنه فقال رجل: لتسألن عن هذا النعیم الذی نعمتم فیه عند ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال أبو عبد الله علیه السلام إن الله عز و جل أکرم و أجل من أن یطعمکم طعاما فیسوغکموه ثمَّ یسألکم عنه و لکن یسألکم عما أنعم علیکم لمحمد و بآل محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی القوی عن أبی خالد الکابلی قال: دخلت علی أبی جعفر علیه السلام فدعا بالغداء فأکلت معه طعاما ما أکلت طعاما قط أطیب منه و لا أنظف فلما فرغنا من الطعام قال: یا أبا خالد کیف رأیت طعامک "أو قال طعامنا" ؟قلت جعلت فداک ما رأیت

ص:546


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب آخر فی التقدیر و ان الطعام لا حساب له خبر 1-3-2-4 من کتاب الاطعمة.

......... أطیب منه قط و لکنی ذکرت الآیة التی فی کتاب الله عز و جل: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ فقال أبو جعفر علیه السلام ألا إنما یسألکم عما أنتم علیه من الحق.

و فی الصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: لا تجب الدعوة إلا فی أربع، العرس، و الخرس و الإیاب، و الإعذار(1).

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الولیمة فی أربع: العرس و الخرس و هو المولود یعق عنه و یطعم و الإعذار و هو ختان الغلام و الإیاب و هو الرجل یدعو إخوانه إذا عاد من غیبته و فی روایة أخری أو توکیر و هو بناء الدار أو غیره.

و فی الحسن کالصحیح، عن معاویة بن عمار قال: قال رجل لأبی عبد الله علیه السلام إنا نجد لطعام العرس رائحة لیست برائحة غیره فقال له: ما من عرس یکون ینحر فیه جزورا و یذبح بقرة أو شاة إلا بعث الله تبارک و تعالی ملائکة معه قیراط من مسک الجنة حتی یدیفه (أی یخلطه) فی طعامهم فتلک الرائحة التی تشم لذلک.

و فی القوی، عن جعفر القلانسی، عن أبیه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: إنا نتخذ الطعام و نستجیده و نتنوق فیه و لا نجد له رائحة طعام العرس فقال: ذلک لأن طعام العرس تهب فیه رائحة من الجنة لأنه طعام اتخذ للحلال.

و عن أبی إبراهیم علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن طعام ولیمة یخص بها الأغنیاء و یترک الفقراء.

و فی الصحیح، عن علی بن الحکم، عن بعض أصحابنا قال: أو لم أبو الحسن موسی علیه السلام علی بعض ولده فأطعم أهل المدینة ثلاثة أیام، الفالوذجات فی الجفان

ص:547


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الولائم خبر 2 و 3 و 5 و 6 و 1 من کتاب الاطعمة.

......... فی المساجد و الأزقة فعابه بذلک بعض أهل المدینة فبلغه علیه السلام ذلک فقال: ما آتی الله عز و جل نبیا من أنبیائه شیئا إلا و قد آتی محمدا صلی الله علیه و آله و سلم مثله و زاده ما لم یؤتهم قال لسلیمان علیه السلام (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ) (1) و قال لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (2) أی لیس لکم أن تعترضوا علینا بل یجب علیکم متابعتنا کما قاله الله عز و جل و رسوله.

و فی القوی عن الفضیل بن یسار عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا دخل الرجل بلدة فهو ضیف علی من بها من إخوانه و أهل دینه حتی یرحل عنهم (3)- و عن أبی عبد الله "علیه السلام" مثله4.

و فی القوی عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الضیافة أول یوم، و الثانی و الثالث، و ما بعد ذلک فإنها صدقة تصدق بها علیه، قال: ثمَّ قال: صلی الله علیه و آله و سلم لا ینزل أحدکم علی أخیه حتی یؤثمه، قیل یا رسول الله کیف یؤثمه؟ قال: حتی لا یکون عنده ما ینفق علیه(4).

و فی القوی عن سلیمان بن حفص البصری عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: الضیف یلطف لیلتین، فإذا کانت لیلة الثالثة فهو من أهل البیت یأکل ما أدرک.

ص:548


1- (1) ص 39.
2- (2) الحشر - 7.
3- (3-4) الکافی باب ان الرجل إذا دخل بلدة فهو ضیف علی من بها من إخوانه خبر 1 و 2.
4- (5) أورده و الذی بعده فی الکافی باب ان الضیافة ثلاثة أیّام خبر 2 و 1 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إن الضیف إذا جاء فنزل بالقوم جاء برزقه معه من السماء فإذا أکل غفر الله لهم بنزوله علیهم(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن قیس، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال:

ذکر أصحابنا قوما فقلت: و الله ما أتغدی و لا أتعشی إلا و معی منهم اثنان أو ثلاثة و أقل و أکثر فقال علیه السلام فضلهم علیک أکثر من فضلک علیهم، قلت: جعلت فداک کیف ذا و أنا أطعمهم طعامی و أنفق علیهم من مالی و یخدمهم خادمی؟ فقال: إذا دخلوا علیک دخلوا من الله عز و جل بالرزق الکثیر و إذا خرجوا خرجوا بالمغفرة لک.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما من ضیف حل بقوم إلا و رزقه فی حجره.

و عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: إنما تنزل المعونة علی القوم علی قدر مئونتهم و إن الضیف لینزل بالقوم فینزل رزقه معه فی حجره، و فی القوی عن السکونی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا دعی أحدکم إلی طعام فلا یستتبعن ولده فإنه إن فعل أکل حراما و دخل غاصبا أو عاصیا(2).

و فی القوی عنه علیه السلام قال: من أکل طعاما لم یدع إلیه فإنما أکل قطعة من النار3.

و فی القوی کالصحیح، عن ابن أبی یعفور قال: رأیت عند أبی عبد الله

ص:549


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب ان الضیف یأتی رزقه معه خبر 1 و 4 و 3 2 من کتاب الاطعمة.
2- (2-3) الکافی باب من مشی الی طعام لم یدع إلیه خبر 1-2.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَا أَدَرْتَ عَلَیْهِ لِسَانَکَ فَأَخْرَجْتَهُ فَابْلَعْهُ وَ مَا أَخْرَجْتَهُ بِالْخِلاَلِ فَارْمِ بِهِ.

وَ رَوَی صَفْوَانُ الْجَمَّالُ عَنْ أَبِی غُرَّةَ الْخُرَاسَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: الْوُضُوءُ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ بَعْدَهُ یَذْهَبَانِ بِالْفَقْرِ

"علیه السلام "ضیفا و قام یوما فی بعض الحوائج فنهاه عن ذلک و قام بنفسه إلی تلک الحاجة و قال نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن أن یستخدم الضیف(1).

و فی القوی عن میسرة قال قال أبو جعفر" علیه السلام "إن من التضعیف ترک المکافاة و من الجفاء استخدام الضیف فإذا نزل بکم الضیف فأعینوه و إذا ارتحل فلا تعینوه فإنه من النذالة (أی السفالة) و زودوه و طیبوا زاده فإنه من السخاء.

و روی أنه نزل بأبی الحسن الرضا" علیه السلام "ضیف و کان جالسا عنده یحدثه فی بعض اللیل فتغیر السراج فمد الرجل یده لیصلحه فزبره" أی منعه "أبو الحسن" علیه السلام" ثمَّ بادر بنفسه و أصلحه ثمَّ قال إنا قوم لا نستخدم أضیافنا.

«و قال" علیه السلام "»تقدم من الأخبار ما یدل علیه.

«و روی صفوان الجمال» فی الحسن کالصحیح کالکلینی (2)«عن أبی غرة الخراسانی» و هو مجهول - و فی (فی) عن أبی حمزة الثمالی (و کأنه من النساخ) بزیادة (قلت: بأبی أنت و أمی) یذهبان بالفقر؟ فقال یذهبان به.

ص:550


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب کراهیة استخدام الضیف خبر 1-3-2 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الوضوء قبل الطعام او بعده خبر 2-4-1 3-5 ذیلا من کتاب الاطعمة و صدر الأخیر هکذا - سمعت أبا عبد اللّه (علیه السلام) یقول: الوضوء قبل الطعام و بعده یزیدان فی الرزق.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکْثُرَ خَیْرُ بَیْتِهِ فَلْیَتَوَضَّأْ عِنْدَ حُضُورِ طَعَامِهِ.

وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: مَنْ غَسَلَ یَدَهُ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ بَعْدَهُ عَاشَ فِی سَعَةٍ وَ عُوفِیَ مِنْ بَلْوَی فِی جَسَدِهِ.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام و روی فی القوی کالصحیح عن أبی عوف البجلی قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: الوضوء قبل الطعام و بعده یزیدان فی الرزق.

«و قال علیه السلام» رواه الکلینی فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام «قال من غسل یده قبل الطعام و بعده» أی معا أو لکل واحد «عاش فی سعة»

أی کان عیشه واسعا «و عوفی» عافاه الله «من بلوی» أی بلاء کان «فی جسده»

أی لا یصیبه بلاء أو من البلاء الواقع.

و روی الکلینی فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر - المؤمنین علیه السلام غسل الیدین قبل الطعام و بعده زیادة فی العمر و إماطة للغمر (أی الدسومة) عن الثیاب و یجلو البصر.

و روی أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: أوله ینفی الفقر و آخره ینفی الهم.

و فی الصحیح عن عمرو بن ثابت عن أبی عبد الله علیه السلام قال اغسلوا أیدیکم فی إناء واحد تحسن أخلاقکم(1).

و فی القوی کالصحیح عن محمد بن عجلان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الوضوء قبل الطعام یبدأ صاحب البیت لئلا یحتشم أحد فإذا فرغ من الطعام بدء بمن علی

ص:551


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب صفة الوضوء قبل الطعام خبر 2-1-3 من کتاب الاطعمة.

......... یمین الباب (أو البیت) حرا کان أو عبدا قال: و فی حدیث آخر قال: یغسل أولا رب البیت یده ثمَّ یبدأ بمن علی یمینه و إذا رفع الطعام بدأ بمن علی یسار صاحب المنزل و یکون آخر من یغسل یده صاحب المنزل لأنه أولی بالصبر علی الغمر.

و فی القوی عن الفضل بن یونس قال: لما تغدی عندی أبو الحسن علیه السلام و جیء بالطشت بدأ به" علیه السلام "و کان فی صدر المجلس فقال" علیه السلام "ابدأ بمن علی یمینک فلما أن توضأ واحد أراد الغلام أن یرفع الطشت فقال له دعها و اغسلوا أیدیکم فیها.

أی من الماء الذی فی الطشت و حینئذ یکون معنی (اغسلوا أیدیکم فی إناء واحد) أن یکون الماء فی الطشت و یغسلوا أیدیهم فیها و یمکن أن یکون ذلک لبرکة یده علیه السلام و کان یکفی أن یصب الماء فی إناء بخلاف ما یفعله المتکبرون من الصب لئلا یمتزج المیاه.

و فی الحسن کالصحیح عن مرازم قال رأیت أبا الحسن علیه السلام إذا توضأ قبل الطعام لم یمس المندیل فإذا توضأ بعد الطعام مس المندیل(1).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا غسلت یدک للطعام فلا تمسح یدک بالمندیل فإنه لا یزال البرکة فی الطعام ما دامت النداوة فی الید.

و فی الموثق کالصحیح عن زید الشحام عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره أن یمسح الرجل یده بالمندیل و فیها شیء من الطعام تعظیما للطعام حتی یمصها أو یکون إلی جنبه صبی یمصها.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: مسح الوجه بعد الوضوء یذهب بالکلف و یزید

ص:552


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب التمندل و مسح الوجه بعد الوضوء خبر 2-1-4-3-5 من کتاب الاطعمة.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: أَنَّهُ کَانَ إِذَا طَعِمَ قَالَ - الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَ سَقَانَا وَ کَفَانَا وَ أَیَّدَنَا وَ آوَانَا وَ أَنْعَمَ عَلَیْنَا وَ أَفْضَلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ .

فی الرزق.

و عن المفضل قال دخلت علی أبی عبد الله" علیه السلام "فشکوت إلیه الرمد فقال لی: أو ترید الطرائف؟ ثمَّ قال لی: إذا غسلت یدک بعد الطعام فامسح حاجبیک و قل ثلاث مرات:

الحمد لله المحسن المجمل المنعم المفضل - قال: ففعلت ذلک فما رمدت عینی بعد ذلک، و الحمد لله رب العالمین.

و فی الصحیح، عن سلیمان الجعفری قال: قال أبو الحسن علیه السلام: ربما أتی بالمائدة فأراد بعض القوم أن یغسل یده فیقول: من کانت یده نظیفة فلا بأس أن یأکل من غیر أن یغسل یده(1).

«و روی (إلی قوله) إذا طعم» أی بعده و یمکن أن یکون قبله.

و روی الکلینی فی القوی عن أبی یحیی الصنعانی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

کان علی بن الحسین علیهما السلام إذا وضع الطعام بین یدیه قال: اللهم هذا من منک و من فضلک و عطائک فبارک لنا فیه و سوغناه و ارزقنا خلفا إذا أکلناه، و رب محتاج إلیه رزقت فأحسنت، اللهم و اجعلنا من الشاکرین فإذا رفع الخوان قال: الحمد لله الذی حملنا فی البر و البحر و رزقنا من الطیبات و فضلنا علی کثیر من خلقه تفضیلا(2).

ص:553


1- (1) الکافی باب نوادر خبر 13 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب التسمیة و التحمید و الدعاء علی الطعام خبر 12-13-15-16 و 17-19 و 22 و 21 و 24 و 23 و 14 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی عن جراح المدائنی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام اذکروا اسم الله عز و جل علی الطعام فإذا فرغت فقل: الحمد لله الذی یطعم و لا یطعم.

و فی القوی عن أبی جعفر علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا رفعت المائدة قال: اللهم أکثرت و أطبت و بارکت فأشبعت و أرویت الحمد لله الذی یطعم و لا یطعم.

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أبی علیه السلام یقول: الحمد لله الذی أشبعنا فی جائعین و أروانا فی ظامئین و آوانا فی ضائعین، و حملنا فی راجلین، و آمننا فی خائفین، و أخدمنا فی عانین و العانی الأسیر.

و فی الموثق عن عبید بن زرارة قال: أکلت مع أبی عبد الله علیه السلام طعاما فما أحصی کم مرة قال: الحمد لله الذی جعلنی أشتهیه.

و فی القوی عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما من رجل یجمع عیاله و یضع مائدة بین یدیه و یسمی و یسمون فی أول الطعام و یحمدون الله عز و جل فی آخره فترتفع المائدة حتی یغفر لهم.

و فی القوی عن ابن بکیر، عن رجل قال أمر أبو عبد الله علیه السلام بلحم فبرد ثمَّ أتی به من بعد فقال: الحمد لله الذی جعلنی أشتهیه ثمَّ قال: النعمة فی العافیة أفضل من النعمة علی القدرة.

و فی القوی عن یونس بن ظبیان قال: کنت مع أبی عبد الله علیه السلام فحضر وقت العشاء فذهبت أقوم فقال: اجلس یا عبد الله حتی وضع الخوان فسمی حین وضع، فلما رفع (أو فرغ) قال: الحمد لله هذا منک و من محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی القوی عن ابن بکیر قال: کنا عند أبی عبد الله علیه السلام فأطعمنا ثمَّ رفعنا أیدینا

ص:554

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُّ مَا أَقْفَرَ بَیْتٌ فِیهِ خَلٌّ.

فقلنا: الحمد لله فقال أبو عبد الله علیه السلام: اللهم لک الحمد هذا منک و من محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسولک لک الحمد اللهم صل علی محمد و آل محمد، و الظاهر أن المراد أن العلة الغائیة من الخلق محمد صلی الله علیه و آله و سلم فکأنه منه صلی الله علیه و آله و سلم.

و فی القوی، عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: اذکروا الله عز و جل علی الطعام و لا تلغطوا فإنه نعمة من نعم الله و رزق من رزقه یجب علیکم فیه شکره و ذکره و حمده.

و فی القوی، عن عبد الرحمن العرزمی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: من ذکر اسم الله علیه عز و جل عند طعام أو شراب فی أوله و عند آخره (أو و حمد الله فی آخره) لم یسأل عن نعیم ذلک الطعام أبدا.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» روی الکلینی فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی أم سلمة رضوان الله علیها فقربت إلیه کسرا فقال هل عندک إدام؟ فقالت لا یا رسول الله صلی الله علیک ما عندی إلا خل فقال صلی الله علیه و آله و سلم «نعم الإدام الخل ما أقفر بیت فیه الخل»(1) و فی المتن (ما اقتفر بیت فیه خل) و القفار بتقدیم القاف علی الفاء: الطعام بلا إدام أی ما خلا من الإدام و لا عدم أهله الإدام.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی حمزة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول ما اقتفر (أقفر - خ) بیت فیه خل و قد قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ذلک(2).

ص:555


1- (1) الکافی باب الخل خبر 1 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و التسعة التی بعده فی الکافی باب الخل خبر 3-2-4-5 و 8-9 و 6 و 7 11 - من کتاب الاطعمة.

......... و فی الحسن کالصحیح، عن سلیمان بن خالد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الخل یشد العقل.

و فی القوی عن محمد بن علی الهمدانی أن رجلا کان عند الرضا علیه السلام بخراسان فقدمت إلیه مائدة علیها خل و ملح فافتتح علیه السلام بالخل فقال الرجل جعلت فداک أمرتنا أن نفتتح بالملح فقال: هذا مثل هذا یعنی الخل و إن الخل یشد الذهن و یزید فی العقل.

و فی القوی کالصحیح أو الحسن، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إنا لنبدأ بالخل عندنا کما تبدءون بالملح عندکم - (أی أحیانا) فإن الخل لیشد العقل.

و فی الموثق عن سدیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال ذکر عنده خل الخمر (أی العنب لا التمر و غیره) فقال علیه السلام إنه لیقتل دواب البطن و یشد الفم.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خل الخمر یشد اللثة و یقتل دواب البطن و یشد العقل.

و عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أحب الأصباغ (أی الإدام) إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الخل.

و فی القوی عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام نعم الإدام الخل یکسر المرة و یطفئ الصفراء و یحیی القلب.

و فی القوی، عن سفیان بن السمط، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: علیک بخل الخمر فاغمس فیه فإنه لا یبقی فی جوفک دابة إلا قتلها.

و عنه علیه السلام قال: الاصطباغ بالخل یقطع شهوة الزنا.

و فی القوی عن خالد بن نجیح قال: کنت أفطر مع أبی عبد الله علیه السلام و مع

ص:556

وَ رَوَی شُعَیْبٌ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ الثُّومِ وَ الْبَصَلِ وَ الْکُرَّاثِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِأَکْلِهِ نِیّاً وَ فِی الْقُدُورِ وَ لاَ بَأْسَ بِأَنْ یُتَدَاوَی بِالثُّومِ وَ لَکِنْ إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَلاَ یَخْرُجْ إِلَی الْمَسْجِدِ.

وَ رَوَی عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ

أبی الحسن علیه السلام فی شهر رمضان فکان أول ما یؤتی به قصعة من ثرید خل و زیت فکان أول ما یتناول منها ثلاث لقم ثمَّ یؤتی بالجفنة(1).

و فی القوی کالصحیح، عن زید بن الحسن قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

کان أمیر المؤمنین علیه السلام أشبه الناس طعمة برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یأکل الخبز و الخل و الزیت و یطعم الناس الخبز و اللحم2 إلی غیر ذلک من الأخبار الکثیرة فی الابتداء بهما و بالزیت و الزیتون.

«و روی شعیب» بن یعقوب (الثقة) و لم یذکر، و رواه الشیخان فی الصحیح (2)«عن أبی بصیر» و روی الشیخ فی الصحیح عن داود بن فرقد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من أکل هذا الطعام فلا یدخل مسجدنا یعنی الثوم و لم - یقل إنه حرام(3).

«و روی عمر بن أذینة» فی الصحیح کالشیخ و الکلینی فی الحسن کالصحیح (4)

ص:557


1- (1-2) الکافی باب الخل و الزیت خبر 1-3 من کتاب الاطعمة.
2- (3) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 155 و الکافی باب الثوم خبر 2 من کتاب الاطعمة.
3- (4) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 153.
4- (5) التهذیب باب الذبائح و الاطعمة خبر 154 و الکافی باب الثوم خبر 1.

اَلثُّومِ فَقَالَ إِنَّمَا نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْهُ لِرِیحِهِ وَ قَالَ مَنْ أَکَلَ هَذِهِ الْبَقْلَةَ الْخَبِیثَةَ فَلاَ یَقْرَبْ مَسْجِدَنَا فَأَمَّا مَنْ أَکَلَهُ وَ لَمْ یَأْتِ الْمَسْجِدَ فَلاَ بَأْسَ.

«عن محمد بن مسلم» و روی الکلینی فی الموثق کالصحیح عن عبد الله بن مسکان عن الحسن الزیات قال: لما أن قضیت نسکی مررت بالمدینة فسألت عن أبی جعفر علیه السلام فقالوا هو بینبع فأتیت ینبع فقال لی یا حسن مشیت إلی هاهنا؟ قلت: نعم جعلت فداک کرهت أن أخرج و لا أراک فقال: إنی أکلت من هذه البقلة یعنی الثوم و أردت أن أتنحی عن مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (1)- فظهر من الأخبار أن الکراهة للثوم.

و أما الکراث(2) و البصل فروی أخبار کثیرة فی فضلها و نفعهما "منها" ما رواه الکلینی فی القوی عن عبد الله بن محمد الجعفی قال ذکر أبو عبد الله علیه السلام البصل فقال یطیب النکهة و یذهب بالبلغم و یزید فی الجماع(3).

و فی القوی عن جابر قال قال أبو عبد الله "علیه السلام" البصل یذهب بالنصب و یشد العصب و یزید فی الخطأ "أی قوة المشی" و یزید فی الماء "أی المنی" و یذهب بالحمی.

و روی عنه علیه السلام أنه یشد اللثة و یشد الظهر و یرق البشرة.

و عنه "علیه السلام" قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا دخلتم بلادا فکلوا من بصلها یطرد عنکم وباها.

و عن موسی بن بکر قال: اشتکی غلام لأبی الحسن علیه السلام فسأل عنه فقیل به

ص:558


1- (1) الکافی باب الثوم خبر 3.
2- (2) یقال لها فی الفارسیة (تره).
3- (3) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب البصل خبر 1 و 2 و 4 و 5 من کتاب الاطعمة.

......... طحال فقال أطعموه الکراث ثلاثة أیام فأطعمناه فقعد الدم ثمَّ برأ(1).

و عن یونس بن یعقوب قال رأیت أبا الحسن "علیه السلام" یقطع الکراث بأصوله فیغسله بالماء و یأکله.

و عن فرات بن أحنف قال سئل أبو عبد الله "علیه السلام" عن الکراث فقال: کله فإن فیه أربع خصال یطیب النکهة و یطرد الریاح و یقطع البواسیر، و هو أمان من الجذام لمن أدمن علیه.

و عن حنان بن سدیر قال کنت مع أبی عبد الله علیه السلام علی المائدة فملت إلی الهندباء فقال لی یا حنان لم لا تأکل الکراث قلت لما جاء عنکم من الروایة فی الهندباء فقال و ما الذی جاء عنا؟ قلت: إنه قیل عنکم إنه یقطر علیه من الجنة فی کل یوم قطرة قال فقال: علی الکراث إذا سبع قطرات قلت فکیف آکله قال اقطع أصوله و اقذف برءوسه و روی أنه جید للبواسیر و أنه کان أمیر المؤمنین علیه السلام یأکل الکراث بالملح الجریش.

و فی الموثق عن حنان قال کنت مع أبی عبد الله علیه السلام علی المائدة فمال علی البقل و امتنعت أنا منه لعلة کانت بی فالتفت إلی و قال یا حنان أ ما علمت أن أمیر المؤمنین "علیه السلام" لم یؤت بطبق إلا و علیه بقل؟ قلت و لم جعلت فداک قال لأن قلوب المؤمنین خضرة و هی تحن إلی إشکالها(2).

و فی الحسن عن مثنی بن الولید، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من بات و فی

ص:559


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الکراث خبر 1-4-7 من کتاب الاطعمة.
2- (2) الکافی باب البقول خبر 2 من کتاب الاطعمة.

......... جوفه سبع ورقات من الهندباء أمن من القولنج لیلته تلک إن شاء الله(1).

و فی القوی عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام کلوا الهندباء فما من صباح إلا و تنزل علیها قطرة من الجنة فإذا أکلتموها فلا تنفضوها قال: و قال أبو عبد الله علیه السلام کان أبی علیه السلام ینهی عن نفض الهندباء إذا أکلناها.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن إسماعیل قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول أکل الهندباء شفاء من کل (ألف - خ) داء ما من داء فی جوف بن آدم إلا قمعه الهندباء قال:

و دعا به یوما لبعض الحشم و کان یأخذه الحمی و الصداع فأمر أن یدق و یصیره علی قرطاس و صب علیه دهن البنفسج و وضعه علی جبینه ثمَّ قال إنه یذهب بالحمی و ینفع من الصداع و یذهب به.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: بقلة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الهندباء و بقلة أمیر المؤمنین علیه السلام الباذروج، و بقلة فاطمة علیها السلام الفرفخ(2).

و عن سفیان بن السمط عن أبی عبد الله علیه السلام قال من أحب أن یکثر ماله (ماؤه - خ) و ولده فلیکثر "أو فلیدمن" أکل الهندباء.

و عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أحب أن یکثر ماله و ولده فلیکثر أکل الهندباء و قال: نعم البقلة، الهندباء و لیس من ورقة إلا و علیها قطرة من الجنة فکلوها و لا تنفضوها عند أکلها قال: و کان أبی ینهانا أن ننفضه إذا أکلناه.

ص:560


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب ما جاء فی الهندباء خبر 1-8-9-10-2 (الی) 7 من کتاب الاطعمة.
2- (2) بالفارسیة (زینیان) و الفرفخ بالفارسیة (خرفه) بضم الخاء.

......... و عنه علیه السلام قال: الهندباء سید البقول.

و فی القوی کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: علیک بالهندباء فإنه یزید فی الماء و یحسن الولد و هو حار لین یزید فی الولد الذکور.

و فی القوی، عن محمد بن الفیض قال: تغدیت مع أبی عبد الله علیه السلام و علی الخوان بقل و معنا شیخ و کان (جعل - خ) یتنکب الهندباء فقال أبو عبد الله علیه السلام أما أنتم فتزعمون أن الهندباء باردة و لیست کذلک و لکنها معتدلة و فضلها علی البقول کفضلنا علی الناس.

و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام یعجبه الباذروج(1)

و فی القوی کالصحیح، عن أیوب بن نوح قال حدثنی من حضر مع أبی الحسن الأول علیه السلام المائدة فدعا بالباذروج و قال: إنی أحب أن استفتح به الطعام فإنه یفتح السدد، و یشهی الطعام و یذهب بالسل، و ما أبالی إذا أنا افتتحت به ما أکلت بعده من الطعام فإنی لا أخاف داء و لا غائلة قال: فلما فرغنا من الغداء، دعا به أیضا و رأیته یتتبع ورقه علی المائدة و یأکله و یناولنی منه و هو یقول: اختم طعامک به فإنه یمرئ ما قبل کما یشهی ما بعد و یذهب بالثقل و یطیب الجشاء و النکهة(2).

و عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: الحوک (أی الباذروج) بقلة الأنبیاء، أما

ص:561


1- (1) أورده و الذین بعده فی الکافی باب الباذروج خبر 2-3-4 و الباذروج نوع من الریحان یسمیه أهل الشام الجسق و لعله النعناع المعروف - و فی الدستور نبت یقال له بالفارسیة بادرنگ فهو معرب علی ما قیل.
2- (2) النکهة ریح الفم و نکهته تشممت ریحه (مجمع البحرین).

......... إن فیه ثمان خصال، یمرئ، و یفتح السدد، و یطیب الجشاء، و یطیب النکهة، و یشهی الطعام و یسل الداء، و هو أمان من الجذام، إذا استقر فی جوف الإنسان قمع الداء کله.

و عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن علیه السلام قال: أکل التفاح و الکزبرة یورث النسیان(1)

و فی الموثق کالصحیح، عن فرات بن أحنف قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول لیس علی وجه الأرض بقلة أشرف و لا أنفع من الفرفخ و هو بقلة فاطمة علیها السلام ثمَّ قال: لعن الله بنی أمیة هم سموها البغلة الحمقاء بغضا لنا أهل البیت و عداوة لفاطمة علیها السلام(2).

و فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال وطئ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الرمضاء فأحرقته فوطئ علی الرجلة و هی البقلة الحمقاء فسکن عنه حر الرمضاء فدعا لها و کان یحبها و یقول من بقلة ما أبرکها(3)

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال علیکم بالخس فإنه یصفی الدم(4)

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل القثاء

ص:562


1- (1) الکافی باب الکزبرة خبر 1 و الکزبرة یقال لها فی الفارسیة «گشنیز».
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الفرفخ خبر 1-2 من کتاب الاطعمة.
3- (3) الضمیر فی ابرکها مبهم و قوله من بقلة بیان و تمیز للضمیر و کلمة (من) بیانیة و التقدیم لا یضرّه (من حاشیة نسخة من الکافی).
4- (4) الکافی باب الخس خبر 1 - و الخس بالفارسیة «کاهو».

......... بالملح(1)

و فی القوی، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أکلتم القثاء فکلوه من أسفله فإنه أعظم لبرکته و روی أنه کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یعجبه الدباء و کان یأمر نساءه إذا طبخن قدرا فأکثرن فیها من الدباء و هو القرع(2)

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام أن أمیر المؤمنین علیه السلام سئل عن القرع یذبح فقال: القرع لیس بذکی فکلوه و لا تذبحوه و لا یستهوینکم(3) الشیطان لعنه الله و فی الموثق عن زیاد القندی عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: کان دواء أمیر المؤمنین علیه السلام السعتر(4) و کان یقول إنه یصیر المعدة خملا کخمل القطیفة(5)

الظاهر أن المراد به قوتها.

و عن أبی الحسن علیه السلام أنه شکا إلیه رطوبة فأمره أن یستف السعتر علی الریق6.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کلوا الباذنجان فإنه یذهب الداء و لا داء له(6)

ص:563


1- (1) الکافی باب القثاء خبر 1-2.
2- (2) الکافی باب القرع خبر 6-1.
3- (3) فی بعض النسخ و لا یستوهینکم.
4- (4) السعتر نبت و بعضهم یکتبه بالصاد فی کتب الطبّ لئلا یلتبس بالشعیر «الصحاح».
5- (5-6) الکافی باب السعتر خبر 1-2.
6- (7) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الباذنجان خبر 1 و 2 و 3.

......... و عن الهادی علیه السلام أنه قال: لبعض قهارمته: استکثروا لنا من الباذنجان فإنه حار فی وقت الحرارة و بارد فی وقت البرودة معتدل فی الأوقات کلها جید علی کل حال.

و فی القوی عن عبد الرحمن الهاشمی قال: قال أی أبو عبد الله "علیه السلام" لبعض موالیه أقلل لنا من البصل و أکثر لنا من الباذنجان فقال له مستفهما، الباذنجان؟ قال:

نعم الباذنجان جامع الطعم منفی للداء، صالح للطبیعة منصف فی أحواله صالح للشیخ و الشاب معتدل فی حرارته و برودته حار فی مکان الحرارة و بارد فی مکان البرودة.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: علیکم بالکرفس فإنه طعام إلیاس و یوشع بن نون(1)

و فی القوی عن نادر الخادم قال: ذکر أبو الحسن علیه السلام الکرفس فقال:

أما أنتم تشتهونه و لیس من دابة إلا و هی تحبه "أو تحتک به"2

و عن أبی الحسن "علیه السلام" قال: السداب یزید فی العقل - و روی أنه جید لوجع الاذن(2).

و عن أبی جعفر علیه السلام (أو أبی الحسن علیه السلام) الوهم من محمد بن موسی قال: ذکر السداب فقال: إن فیه منافع، زیادة فی العقل و توفیر فی الدماغ غیر أنه ینتن ماء الظهر

ص:564


1- (1-2) الکافی باب الکرفس خبر 1-2.
2- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب السداب خبر 1-2 من کتاب الاطعمة، و السداب هو بمهملتین بعدهما الف ثمّ باء مفردة نبت معروف و لم نجده فی کثیر من کتب اللغة (مجمع البحرین).

......... و روی فی ذم الجرجیر أخبار (1)- و فی الصحیح، عن صفوان بن یحیی عن أبی الحسن علیه السلام قال: نعم البقلة، السلق(2).

و فی الصحیح، عن محمد بن عیسی عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال أطعموا مرضاکم السلق یعنی ورقه فإن فیه شفاء و لا داء معه و لا غائلة له و یهدئ نوم المریض و اجتنبوا أصله فإنه یهیج السوداء.

و فی القوی عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام أن بنی إسرائیل شکوا إلی موسی علیه السلام ما یلقون من البیاض فشکی ذلک إلی الله سبحانه و تعالی فأوحی الله إلیه مرهم یأکلوا (أو بأکل) لحم البقر بالسلق.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن الله عز و جل دفع عن الیهود الجذام بأکلهم السلق و قلعهم العروق.

و عن أبی الحسن علیه السلام أن السلق یقمع "أو یقلع" عرق الجذام و ما دخل جوف المبرسم مثل ورق السلق.

و عن حنان قال: کنت مع أبی عبد الله "علیه السلام" علی المائدة فناولنی فجلة و قال یا حنان: کل الفجل فإن فیه ثلاث خصال، ورقه یطرد الریاح، و لبه یسرول البول، و أصله یقطع البلغم - و فی روایة أخری ورقه یمرئ(3).

ص:565


1- (1) جرجیره تره ای است که به فارسی تره تیزک می گویند (کنز اللغة).
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب السلق خبر 2-4-3-5 من کتاب الاطعمة - و السلق بالکسر نبات معروف و یؤکل (مجمع البحرین) و السلق یقال بالفارسیة «چغندر» کما فی کنز اللغة.
3- (3) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الفجل خبر 1-2 و الفجلة بالفارسیة «تربچه».

......... و عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: الفجل أصله یقطع البلغم و لبه یهضم و ورقه یحدر البول حدرا.

و فی القوی کالصحیح عن داود بن فرقد، عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال أکل الجزر یسخن الکلیتین و یقیم الذکر(1).

و فی القوی کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال الجزر أمان من القولنج و البواسیر و یعین علی الجماع2.

و فی الصحیح عن علی بن المسیب قال: قال العبد الصالح "علیه السلام" علیک باللفت فکله یعنی الشلجم فإنه لیس من أحد إلا و له عرق من الجذام و اللفت یذیبه(2).

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال ما من أحد إلا و فیه عرق من الجذام فأذیبوه بأکل الشلجم4 و مثله فی أخبار أخر.

و فی القوی عن أحمد بن یزید عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال أکل الأشنان یبخر الفم(3).

و فی القوی عن سعد قال: قلت لأبی الحسن "علیه السلام" :إنا نأکل الأشنان فقال کان أبو الحسن "علیه السلام" إذا توضأ ضم شفتیه (أی إذا غسل یده و فمه ضم شفتیه لئلا یدخل داخل الفم) و فیه خصال تکره، إنه یورث السل و یذهب بماء الظهر و یوهی الرکبتین فقلت: فالطین؟ فقال: کل الطین "أو طین" حرام مثل المیتة و الدم و لحم الخنزیر

ص:566


1- (1-2) الکافی باب الجزر خبر 1-2.
2- (3-4) الکافی باب الشلجم خبر 1-2.
3- (5) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الأشنان و السعد خبر 1-2-3-6-4 من کتاب الاطعمة.

وَ رَوَی إِبْرَاهِیمُ الْکَرْخِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: فِی الْمَائِدَةِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً یَجِبُ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ یَعْرِفَهَا أَرْبَعٌ مِنْهَا فَرْضٌ وَ أَرْبَعٌ سُنَّةٌ وَ أَرْبَعٌ تَأْدِیبٌ فَأَمَّا الْفَرْضُ فَالْمَعْرِفَةُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْمِیَةُ وَ الشُّکْرُ وَ أَمَّا السُّنَّةُ فَالْوُضُوءُ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ الْجُلُوسُ عَلَی الْجَانِبِ الْأَیْسَرِ

إلا طین قبر الحسین علیه السلام فإن فیه شفاء من کل داء و لکن لا یکثر منه و فیه أمان من کل خوف.

و عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: من استنجی بالسعد بعد الغائط و غسل به فمه بعد الطعام لم تصبه علة فی فمه و لم یخف شیئا من أریاح البواسیر.

و فی الصحیح، عن أبی ولاد قال: رأیت أبا الحسن علیه السلام فی الحجر و هو قاعد و معه عدة من أهل بیته فسمعته یقول: ضربت علی أسنانی فأخذت السعد فدلکت به أسنانی فنفعنی ذلک و سکنت عنی.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اتخذوا فی أسنانکم السعد فإنه یطیب الفم و یزید فی الجماع.

«و روی إبراهیم الکرخی» فی القوی کالصحیح «فأما الفرض» أی اللازم «فالمعرفة» أی معرفة الله أو الإیمان لیکون حلالا أو معرفة الحلال و الحرام أو الأعم «و الرضا» بما قسم الله تعالی له من الرزق «و التسمیة» لقوله تعالی: فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ «و الشکر» قبل الأکل و بعده کما تقدم الأخبار فی ذلک «و أما السنة» أی ما کان یداوم الرسول و الأئمة علیهم السلام علیه «فالوضوء» أی غسل الید «قبل الطعام» و بعده أیضا کما تقدم (أو) یقال إنه أقل ثوابا فإنه من العادات و الأول من العبادات «و الجلوس علی الجانب الأیسر» کما فی حال التشهد لیکون کجلسة العبید التی تقدمت أو برفع الرجل الیمنی کما وقع فی بعض الأخبار «و الأکل

ص:567

وَ الْأَکْلُ بِثَلاَثِ أَصَابِعَ وَ لَعْقُ الْأَصَابِعِ وَ أَمَّا التَّأْدِیبُ فَالْأَکْلُ مِمَّا یَلِیکَ وَ تَصْغِیرُ اللُّقْمَةِ وَ تَجْوِیدُ الْمَضْغِ وَ قِلَّةُ النَّظَرِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ.

بثلاث أصابع»

روی الکلینی فی القوی، عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کان یجلس جلسة العبد و یضع یده علی الأرض و یأکل بثلاث أصابع و أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یأکل هکذا لیس کما یفعل الجبارون، أحدهم یأکل بإصبعیه(1).

و عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه کان یستاک عرضا و یأکل هرتا، و قال: الهرت أن یأکل بأصابعه أجمع.

فیمکن أن یکون المراد بالخبر الأول، النهی عن الأکل بأقل من ثلاث أصابع و یکون الثلاث به أقل مراتب الفضل، و یمکن أن یکون فعل أمیر المؤمنین علیه السلام لبیان الجواز «و لعق الأصابع» کما تقدم.

روی الکلینی فی القوی عن أبی بصیر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا أکل أحدکم طعاما فمص أصابعه التی أکل بها قال الله عز و جل بارک الله فیک.

«و أما التأدیب» أی المستحب الذی لم یصل فضله إلی السنة «فالأکل مما یلیک» کما تقدم - و روی الکلینی فی القوی، عن ابن القداح، عن أبی عبد الله قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا أکل أحدکم فلیأکل مما یلیه «و تصغیر اللقمة»

لبعده عن الشره فی الأکل کالبهائم «و تجوید المضغ» لما تقدم، و لسرعة الهضم «و قلة النظر فی وجوه الناس».

ص:568


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب نوادر خبر 6-5-7-4 من کتاب الاطعمة.

......... و روی الکلینی فی الموثق، عن غیاث بن إبراهیم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام لا تأکلوا من رأس الثرید و کلوا من جوانبه فإن البرکة فی رأسه(1).

و فی القوی، عن عمرو بن جمیع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یلطع القصعة و یقول: من لطع القصعة فکأنما تصدق بمثلها.

و فی القوی کالصحیح عن یاسر الخادم قال: أکل الغلمان یوما فاکهة و لم یستقصوا أکلها و رموا بها فقال لهم أبو الحسن علیه السلام: سبحان الله، إن کنتم استغنیتم، فإن أناسا لم یستغنوا أطعموه من یحتاج إلیه.

و فی الموثق عن سماعة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الصلاة تحضر و قد وضع الطعام، قال: إن کان فی أول الوقت (أی فی غیر المغرب و الصبح، بل الظاهر العشاء) تبدأ بالطعام و إن کان قد مضی من الوقت شیء و تخاف أن تفوتک فتعید الصلاة فابدأ بالصلاة.

و فی الحسن کالصحیح عن یاسر الخادم و نادر جمیعا قالا قال لنا أبو الحسن علیه السلام إن قمت علی رؤوسکم و أنتم تأکلون فلا تقوموا حتی حتی تفرغوا و ربما دعا بعضنا فیقال له: هم یأکلون فیقول: دعهم حتی یفرغوا.

و روی عن نادر الخادم قال: کان أبو الحسن علیه السلام إذا أکل أحدنا لا یستخدمه حتی یفرغ من طعامه.

و فی الحسن کالصحیح، عن حماد بن عثمان قال: أولم إسماعیل فقال له أبو عبد الله

ص:569


1- (1) أورده و التسعة التی بعده فی الکافی باب نوادر خبر 1 و 4 و 8 و 9 و 10 و 11 و 16 17 و 18 و 21 من کتاب الاطعمة.

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَنْبَغِی لِلشَّیْخِ الْکَبِیرِ أَلاَّ یَنَامَ إِلاَّ وَ جَوْفُهُ مُمْتَلِئٌ مِنَ الطَّعَامِ فَإِنَّهُ أَهْدَأُ لِنَوْمِهِ وَ أَطْیَبُ لِنَکْهَتِهِ.

علیه السلام علیک بالمساکین فأشبعهم، فإن الله عز و جل یقول وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ (1).

و فی القوی، عن محمد بن الفضیل رفعه عنهم علیهم السلام قالوا کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم إذا أکل لقم من بین عینیه، و إذا شرب سقی من علی یمینه.

و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لا تأووا مندیل الغمر فی البیت فإنه مریض الشیطان.

و فی القوی کالصحیح، عن البزنطی عن الرضا علیه السلام قال: إذا أکلت فاستلق علی قفاک و ضع رجلک الیمنی علی الیسری.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من بنی مسکنا فلیذبح کبشا سمینا و لیطعم لحمه المساکین ثمَّ یقول: اللهم ادحر عنی مردة الإنس و الجن و الشیاطین و بارک لنا فی بیوتنا إلا أعطی ما سأل - أی لا یقول ذلک إلا أعطی کما تکرر فی الأخبار.

«و قال الصادق علیه السلام» روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن جمیل بن صالح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ترک العشاء مهرمة و ینبغی للرجل إذا أسن أن لا یبیت إلا و جوفه من الطعام ممتلئ.

و فی الصحیح، عن سعید بن جناح عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: إذا اکتهل

ص:570


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب فضل العشاء و کراهیة ترکه خبر 3 4-6-9-2-1-5-8-10 من کتاب الاطعمة.

......... الرجل فلا یدع أن یأکل باللیل شیئا فإنه أهدأ للنوم و أطیب للنکهة.

و فی القوی کالصحیح، عن الولید بن صبیح قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

لا خیر لمن دخل فی السن أن یبیت خفیفا، بل یبیت ممتلئا خیر له.

و فی الحسن کالصحیح، عن ذریح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الشیخ لا یدع العشاء و لو بلقمة.

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن الحکم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أصل خراب البدن العشاء (1)- أی ترکه - کما رواه فی القوی، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام عشاء الأنبیاء علیهم السلام بعد العتمة فلا تدعوه فإن ترک العشاء خراب البدن.

و فی القوی کالصحیح، عن سلیمان بن جعفر الجعفری قال: کان أبو الحسن علیه السلام لا یدع العشاء و لو بکعکة و کان یقول: إنه قوة للجسم قال: و لا أعلمه إلا قال:

و صالح للجماع.

و فی القوی، عن جمیل بن دراج قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: من ترک العشاء لیلة السبت و لیلة الأحد متوالیتین ذهبت عنه قوته فلم ترجع إلیه أربعین یوما.

و فی القوی عن علی بن أبی علی اللهبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما یقول أطباءکم فی عشاء اللیل قلت: فإنهم ینهونا عنه قال: فإنی (أو لکنی) آمرکم به.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: طعام اللیل أنفع من طعام

ص:571


1- (1) فی النسخة التی عندنا من الکافی أصل خراب البدن ترک العشاء - و علیه فلا یحتاج الی التأویل.

......... النهار(1).

و عن زیاد بن أبی الحلال فی القوی قال: تعشیت مع أبی عبد الله علیه السلام فقال العشاء بعد العشاء الآخرة عشاء النبیین.

و عن الرضا علیه السلام قال: إن فی الجسد عرقا یقال له العشاء فإن ترک الرجل العشاء لم یزل یدعو علیه ذلک العرق إلی أن یصبح یقول: أجاعک الله کما أجعتنی و أظمأک الله کما أظمأتنی فلا یدعن أحدکم العشاء و لو بلقمة من خبز أو بشربة من ماء.

و فی القوی کالصحیح، عن ابن أخی شهاب بن عبد ربه قال: شکوت إلی أبی عبد الله علیه السلام ما ألقی من الأوجاع و التخم فقال لی تغد و تعش و لا تأکل بینهما شیئا فإن فیه فساد البدن، أ ما سمعت الله عز و جل یقول لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (2).

و فی القوی کالصحیح عن المثنی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن یعقوب علیه السلام کان له مناد ینادی کل غداة من منزله علی فرسخ: ألا من أراد الغداء فلیأت إلی منزل یعقوب و إذا أمسی نادی مناد: ألا من أراد العشاء فلیأت إلی منزل یعقوب3 ،

باب فی أن ابن آدم أجوف لا بد له من الطعام

روی الکلینی فی الحسن کالصحیح، عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال:

الأبرش الکلبی عن قول الله عز و جل: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ ؟ قال: تبدل خبزة نقیة یأکل الناس منها حتی یفرغ من الحساب، قال الأبرش: فقلت: إن الناس

ص:572


1- (1) أورده و الذین بعده فی الکافی باب فضل العشاء و کراهیة ترکه خبر 11 و 7 و 12.
2- (2-3) الکافی باب الغداء و العشاء خبر 2 و 1.

......... یومئذ لفی شغل عن الأکل فقال أبو جعفر علیه السلام هم فی النار لا یشتغلون عن أکل الضریع و شرب الحمیم و هم فی عذاب فکیف یشتغلون عنه فی الحساب(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن الله عز و جل خلق ابن آدم أجوف.

و فی الموثق کالصحیح و فی القوی عن الولید بن صبیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إنما بنی الجسد علی الخبز.

و فی القوی کالصحیح عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن قول الله عز و جل یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ ؟ قال: تبدل خبزا نقیا یأکل منها الناس حتی یفرغوا من الحساب فقال له قائل إنهم لفی شغل یومئذ من الأکل و الشرب قال: إن الله عز و جل خلق ابن آدم و لا بد له من الطعام و الشراب أهم أشد شغلا یومئذ أم من فی النار؟ قد استغاثوا و الله عز و جل یقول وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ .

و فی الحسن کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل حکایة عن موسی رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ؟ فقال: سأل الطعام.

و عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنه قال اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بینه فلو لا الخبز لا صمنا و لا صلینا و لا أدینا فرائض ربنا عز و جل.

و فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن المغیرة عن عمرو بن شمر قال:

سمعت أبا عبد الله "علیه السلام" یقول: إنی لا لحسن أصابعی من الأدم حتی أخاف أن یرانی

ص:573


1- (1) و أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب ان ابن آدم اجوف لا بدّ له من الطعام خبر 1 و 2 و 3 و 7 و 4 و 5 و 6 من کتاب الاطعمة.

......... خادمی فیری أن ذلک من التجشع "أی الجوع" و لیس ذلک کذلک إن قوما أفرغت علیهم النعمة و هم أهل الثرثار فعمدوا إلی مخ الحنطة فجعلوه خبزا هجاء (أی حماقة) أو استغناء و جعلوا ینجون به صبیانهم حتی اجتمع من ذلک جبل عظیم قال فمر بهم رجل صالح و إذا امرأة و هی تفعل ذلک بصبی لها فقال لهم ویحکم اتقوا الله عز و جل و لا تغیروا ما بکم من نعمة فقالت له کأنک تخوفنا بالجوع! أما ما دام ثرثارنا "أی نهرنا" هذا یجری فإنا لا نخاف الجوع قال: و أسف الله عز و جل فأضعف لهم الثرثار و حبس عنهم قطر السماء و نبات الأرض قال فاحتاجوا إلی ذلک الجبل و أنه کان یقسم بینهم بالمیزان(1).

و فی القوی عن مسعدة بن صدقة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم أکرموا الخبز فإنه قد عمل فیه ما بین العرش إلی الأرض، و الأرض و ما فیها من کثیر خلقه ثمَّ قال لمن حوله: أ لا أخبرکم؟ قالوا: بلی یا رسول الله فداک الآباء و الأمهات قال: إنه کان نبی فیمن کان قبلکم یقال له دانیال و إنه أعطی صاحب معبر رغیفا لکی یعبر به فرمی صاحب المعبر بالرغیف و قال ما أصنع بهذا الخبز عندنا یداس بالأرجل فلما رأی ذلک منه دانیال رفع یده إلی السماء.

ثمَّ قال اللهم أکرم الخبز فقد رأیت یا رب ما صنع هذا العبد و ما قال، فأوحی الله عز و جل إلی السماء أن تحبس الغیث و أوحی إلی الأرض أن کونی طبقا کالفخار قال: فلم یمطر حتی أنه بلغ من أمرهم أن بعضهم أکل بعضا، فلما بلغ ما أراد الله عز و جل من ذلک قالت امرأة لأخری و لهما ولدان: یا فلانة تعالی حتی نأکل إنا و أنت الیوم

ص:574


1- (1) أورده و الاثنی عشر التی بعده فی الکافی باب فضل الخبز خبر 1 و 2 و 3 و 8 و 12 و 11 و 14 و 13 و 4 و 5 و 6 و 9 و 10 من کتاب الاطعمة.

......... ولدی و إذا کان غدا أکلنا ولدک قالت لها نعم فأکلتاه فلما أن جاعتا من بعد راودت الأخری علی أکل ولدها فامتنعت علیها، فقالت لها: بینی و بینک نبی الله فاختصمتا إلی دانیال فقال لهما و قد بلغ الأمر إلی ما أری؟ قالتا نعم یا نبی الله و أشد، قال فرفع یده إلی السماء فقال: اللهم عد علینا بفضلک و فضل رحمتک و لا تعاقب الأطفال و من فیه خیر بذنب صاحب المعبر و أضرابه لنعمتک قال فأمر الله عز و جل السماء أن امطری علی الأرض و أمر الأرض أن أنبتی لخلقی ما قد فاتهم من خیرک فإنی قد رحمتهم بالطفل الصغیر.

و فی الصحیح عن أبان بن تغلب قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لا یوضع الرغیف تحت القصعة.

و فی الصحیح، عن یعقوب بن یقطین قال: قال أبو الحسن الرضا علیه السلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: صغروا رغفانکم فإن مع کل رغیف برکة، و قال یعقوب بن یقطین رأیت أبا الحسن یعنی الرضا علیه السلام یکسر الرغیف إلی فوق.

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره أن یوضع الرغیف تحت القصعة.

و فی الموثق عن الفضل بن یونس قال: تغدی عندی أبو الحسن علیه السلام فجیء بقصعة و تحتها خبز فقال: أکرموا الخبز أن لا یکون تحتها (أو أکرم الخبز أن یکون تحتها) و قال لی: مر الغلام أن یخرج الرغیف من تحت القصعة.

و فی الصحیح، عن یونس عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: لا تقطعوا الخبز بالسکین، و لکن اکسروه بالید خالفوا العجم.

و فی القوی عن إدریس بن یوسف عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله لا تقطعوا الخبز بالسکین، و لکن اکسروه بالید و لیکسر لکم

ص:575

......... خالفوا العجم.

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: أکرموا الخبز، قیل و ما إکرامه؟ قال: إذا وضع لا ینتظر به غیره.

و فی القوی کالصحیح قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أکرموا الخبز فقیل یا رسول الله: و ما إکرامه؟ قال: إذا وضع لم ینتظر به غیره و لا یقطع و قال صلی الله علیه و آله و سلم و من کرامته أن لا یوطئ و لا یقطع.

و عن السکونی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إیاکم أن تشموا الخبز کما تشمه السباع فإن الخبز مبارک أرسل الله له السماء مدرارا و له أنبت الله المرعی و به صلیتم و به صمتم و به حججتم بیت ربکم و قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا أتیتم بالخبز و اللحم فابدءوا بالخبز فسدوا به خلال الجوع ثمَّ کلوا اللحم.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام إذا لم یکن له أدم قطع الخبز بالسکین.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أدنی الأدم قطع الخبز بالسکین(1).

و فی الصحیح، عن یونس عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال فضل خبز الشعیر علی البر کفضلنا علی الناس، و ما من نبی إلا و قد دعا لآکل الشعیر و بارک علیه و ما دخل جوفا إلا أخرج کل داء فیه و هو قوت الأنبیاء و طعام الأبرار أبی الله تعالی

ص:576


1- (1) کانهم یلینون الخبز الیابس بالادم کالزیت و اللبن و نحوهما فإذا لم یجدوا اداما فاقطعوه بالسکین الی حدّ لم یمکن کسره بالید الی ذلک الحدّ لیسهل تناوله فیفعل فعل الادم و لعلهم کانوا یجدونها فی المقطوع لذة لا یجدونها فی المکسور و هذا رخصة خصت بحال الضرورة و فقدان الادم (الوافی).

......... أن یجعل قوت أنبیائه إلا شعیرا(1).

و فی الصحیح عن یونس عن أبی الحسن علیه السلام أنه قال: ما دخل جوف المسلول شیء أنفع من خبز الأرز(2).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال أطعموا المبطون خبز الأرز فما دخل فی جوف المبطون شیء أنفع منه أما إنه یدبغ المعدة و یسل الداء سلا3.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس یبقی فی الجوف من غدوة إلی اللیل إلا خبز الأرز.

باب الأسوقة

روی الکلینی فی الصحیح، عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: نعم القوت السویق إن کنت جائعا أمسک و إن کنت شبعان هضم طعامک(3).

و فی الصحیح، عن بکر بن محمد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: السویق ینبت اللحم و یشد العظم.

و فی الصحیح، عن قتیبة الأعشی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ثلاث راحات، سویق جاف علی الریق ینشف البلغم و المرة حتی لا یکاد یدع شیئا.

ص:577


1- (1) الکافی باب خبز الشعیر خبر 1 من کتاب الاطعمة.
2- (2-3) الکافی باب خبز الأرز خبر 1-2-3 من کتاب الاطعمة.
3- (4) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب الاسوقة و فضل سویق الحنطة خبر 1 و 3 و 8 و 10 و 14 و 2 و 4 و 6 و 9 و 11 و 12 من کتاب الاطعمة.

......... و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان و محمد بن سوقة عن أبی عبد الله علیه السلام قال السویق یهضم الرؤوس.

و فی الصحیح، عن سیف التمار قال: مرض بعض رفقائنا بمکة و برسم فدخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فأعلمته فقال لی: اسقه سویق الشعیر فإنه یعافی إن شاء الله و هو غذاء فی جوف المریض قال: فما سقیناه السویق إلا یومین أو قال مرتین حتی عوفی صاحبنا.

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن جندب عن بعض أصحابه قال: ذکر عند أبی عبد الله علیه السلام السویق فقال: إنما عمل بالوحی.

و فی القوی کالصحیح عن خالد بن نجیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: السویق طعام المرسلین أو قال النبیین.

و فی القوی عن إسحاق بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام قال السویق الجاف یذهب بالبیاض.

و فی القوی، عن عبد الله بن مسکان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

شرب السویق بالزیت ینبت اللحم و یشد العظم و یرق البشرة و یزید فی الباه.

و فی القوی، عن النضر بن قرواش قال: قال أبو الحسن الماضی علیه السلام:

السویق إذا غسلته سبع مرات و قلبته من إناء إلی إناء آخر فهو یذهب بالحمی و ینزل القوة فی الساقین و القدمین، و فی القوی، عن یحیی بن مساور عن أبی عبد الله علیه السلام قال: السویق یجرد المرة و البلغم من المعدة جردا و یدفع سبعین نوعا من أنواع البلاء و فی القوی کالصحیح، عن خیثمة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام من شرب السویق أربعین صباحا امتلاء کتفاه قوة.

ص:578

......... و فی الصحیح، عن علی بن مهزیار قال: إن جاریة لنا أصابها الحیض و کان لا ینقطع عنها حتی أشرفت علی الموت فأمر أبو جعفر علیه السلام أن تسقی سویق العدس فسقیت فانقطع عنها و عوفیت(1).

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" أنه قال: سویق العدس یقطع العطش و یقوی المعدة و فیه شفاء من سبعین داء و یطفئ الصفراء و ینظف "و یبرد - خ کا" الجوف و کان إذا سافر علیه السلام لا یفارقه و کان یقول علیه السلام إذا هاج الدم بأحد من حشمه قال له اشرب من سویق العدس فإنه یسکن هیجان الدم و یطفئ الحرارة2.

باب اللحوم

قد تقدم بعضها - و روی الکلینی فی الصحیح عن داود الرقی قال: کتبت إلی أبی الحسن علیه السلام أسأله عن لحوم البخت و ألبانهن فقال: لا بأس به(2).

و فی الصحیح عن علی بن مهزیار قال: تغدیت مع أبی جعفر علیه السلام فأتی بقطاة فقال: إنه مبارک و کان أبی علیه السلام یعجبه و کان یقول: أطعموه صاحب الیرقان یشوی له فإنه ینفعه(3).

و فی الصحیح عن نشیط بن صالح قال: سمعت أبا الحسن الأول علیه السلام یقول: لا أری بأکل الحباری بأسا و إنه جید للبواسیر و وجع الظهر و هو مما یعین

ص:579


1- (1-2) الکافی باب سویق العدس خبر 2-1 من کتاب الاطعمة.
2- (3) الکافی باب لحم الجزور و البخت خبر 1 من کتاب الاطعمة.
3- (4) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب لحوم الطیور خبر 5-6-4-1-2 3 من کتاب الاطعمة.

......... علی کثرة الجماع.

و فی الصحیح "علی الظاهر" عن محمد بن حکیم عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: أطعموا المحموم لحم القباج فإنه یقوی الساقین، و یطرد الحمی طردا و الظاهر أنه فی البلاد الحارة کما جربناه.

و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: الإوز جاموس الطیر، و الدجاج خنزیر الطیر و الدراج حبش الطیر و أین أنت عن فرخین ناهضین ربتهما امرأة من ربیعة بفضل فتوتها.

و روی أنه ذکر اللحمان بین یدی عمر، فقال عمر إن أطیب اللحمان لحم الدجاج فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: کلا إن ذلک خنازیر الطیر، و إن أطیب اللحمان لحم فرخ قد نهض أو کاد أن ینهض.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من سره أن یقل غیظه فلیأکل لحم الدراج.

و فی الصحیح، عن محمد بن عیسی، عن أبی الحسن الثالث علیه السلام قال: کان یقول ما أکلت طعاما أبقی و لا أهیج للداء من اللحم الیابس یعنی القدید(1)

و فی الصحیح عنه علیه السلام أنه کان یقول القدید لحم سوء لأنه یسترخی فی المعدة و یهیج کل داء و لا ینفع من شیء بل یضر.

و فی القوی کالصحیح عن عطیة أخی أبی المغراء قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام إن أصحاب المغیرة ینهونی عن أکل القدید الذی لم تمسه النار فقال: لا بأس بأکله

ص:580


1- (1) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب القدید خبر 3-4-1-2-5-6-7 من کتاب الاطعمة.

......... و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قلت له: إن اللحم یقدد و یذر علیه الملح و یجفف فی الظل فقال: لا بأس بأکله لأن الملح قد غیره.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال شیئان صالحان لم یدخلا جوف واحد قط فاسدا إلا أصلحاه، و شیئان فاسدان لم یدخلا جوفا قط صالحا إلا أفسداه، فالصالحان، الرمان، و الماء الفاتر (أی الذی سکن حره) و الفاسدان الجبن و القدید.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ثلاث لا یؤکلن و هن یسمن، و ثلاث یؤکلن و هن یهزلن و اثنان ینفعان من کل شیء و لا یضران من شیء و اثنان یضران من کل شیء و لا ینفعان من شیء.

(فأما) اللواتی لا یؤکلن و یسمن استشعار الکتان و الطیب و النورة، "و أما" اللواتی یؤکلن و یهزلن فهو اللحم الیابس و الجبن و الطلع. و فی حدیث آخر الجرز(1) و الکسب، و اللذان ینفعان من کل شیء و لا یضران فالماء الفاتر(2)

و الرمان و اللذان یضران من کل شیء و لا ینفعان من شیء، فاللحم الیابس و الجبن، قلت جعلت فداک ثمَّ قلت یهزلن و قلت هاهنا یضران؟ فقال أ ما علمت أن الهزال من المضرة.

و فی الموثق کالصحیح عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام قال کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعجبه الذراع(3).

ص:581


1- (1) الجرز بالتحریک لحم ظهر الجمل - و فی بعض النسخ الجوز و الکسب بضم الکاف عصارة الدهن.
2- (2) بان لا یکون باردا جدا و لا حارا کذلک.
3- (3) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب فضل الذراع علی سائر الأعضاء خبر 2-3-1 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی، عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمت الیهودیة النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی ذراع و کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یحب الذراع و الکتف و یکره الورک لقربها من المبال.

و روی أنه قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام لم کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یحب الذراع أکثر من حبه لسائر أعضاء الشاة فقال علیه السلام لأن آدم علیه السلام قرب قربانا عن الأنبیاء من ذریته فسمی لکل نبی من ذریته عضوا عضوا و سمی لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الذراع فمن ثمَّ کان صلی الله علیه و آله و سلم یحبها و یشتهیها و یفضلها.

الطبیخ

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اللحم باللبن مرق الأنبیاء(1).

و فی القوی عن زیاد بن أبی الحلال قال تعشیت مع أبی عبد الله علیه السلام بلحم بلبن فقال: هذا مأکول (مرق - خ) الأنبیاء.

و فی القوی عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام إذا ضعف المسلم فلیأکل اللحم باللبن.

و فی القوی عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا نبی من الأنبیاء إلی الله عز و جل الضعف فقیل له اطبخ اللحم باللبن فإنهما یشدان الجسم فقلت هی المضیرة؟ فقال: لا، و لکن اللحم باللبن الحلیب (و المضیرة ما یطبخ بالماست).

ص:582


1- (1) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب الطبیخ خبر 1 و 3 و 2 و 4 و 7 و 6 و 5 و 8 من کتاب الاطعمة.

......... و فی الصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أبو عبد الله علیه السلام تعجبه الزبیب (أی الطبیخ بالزبیب و هو المشهور بالحبشی).

و فی القوی، عن یونس بن یعقوب قال: أرسلت إلی أبی عبد الله علیه السلام بقدیرة (أی مطبوخ) فی القدر فیها نارباج (أی الطبیخ بالرمان و هو معرب)(1) فأکل منها و قال: احبسوا باقیها علی فأتی بها مرتین أو ثلاثا، ثمَّ إن الغلام صب فیها ماء فأتاه بها فقال له: ویحک أفسدتها علی.

و بالإسناد قال: إن أحب الطعام کان إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم النارباجة.

و عن السکونی قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام الألوان(2) یعظمن البطن و یخدرن الألیتین.

و فی الصحیح، عن زید الشحام قال: دخلت علی سیدی أبی عبد الله علیه السلام و هو یأکل سکباجا بلحم البقر(3).

و فی القوی کالصحیح، عن إسماعیل بن جابر قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فدعا بالمائدة فأتی بثرید و لحم دعا بزیت و صبه علی اللحم فأکلت معه(4) و رواه زرارة

ص:583


1- (1) یقال لها بالفارسیة (آش انار).
2- (2) أی اکل الوان الطعام - و قوله: یخدرن الالیتین ای یضعفن و یقترن کنایة عن الکسل و فی بعض النسخ یحدرن بالحاء المهملة و هو کما فی النهایة من حدر یحدر حدورا و هو ضد الصعود (من حاشیته کافی المطبوع 1315).
3- (3) الکافی باب الثرید خبر 6 و السکباج (قلیه ترش) قاله فی المکارم معرب معناه مرق الخل.
4- (4) الکافی باب الثرید خبر 7 من کتاب الاطعمة.

......... عن بعض أصحابه رفعه قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: الثرید برکة(1).

و فی القوی کالصحیح، عن سلمة بن محرز قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: علیک بالثرید فإنی لم أجد شیئا أوفق منه2.

الشواء

و فی القوی، عن الأصبغ بن نباتة قال: دخلت علی أمیر المؤمنین علیه السلام و بین یدیه شواء فقال لی: ادن فکل فقلت: یا أمیر المؤمنین هذا لی ضار، فقال لی: ادن أعلمک کلمات لا یضرک معهن شیء مما تخاف، قل: (بسم الله خیر الأسماء، ملء الأرض و السماء، الرحمن الرحیم الذی لا یضر مع اسمه شیء (أو سم - خ) و لا داء) تغد معنا(2) ، و عن موسی بن بکر قال: اشتکیت بالمدینة شکاءة ضعفت معها فأتیت أبا الحسن علیه السلام فقال لی: أراک ضعیفا قلت: نعم فقال لی: کل الکباب فأکلته فبرئت.

و فی القوی، عن أحدهما علیهما السلام قال: أکل الکباب یذهب بالحمی. و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ذکرنا الرؤوس من الشاة فقال: الرأس موضع الذکاة و أقرب من المرعی و أبعد من الأذی .

ص:584


1- (1-2) الکافی باب الثرید خبر 8-5 من کتاب الاطعمة.
2- (3) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الشواء و الکباب خبر 1-2-4-5.

.........

الهریسة

و فی القوی، عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن نبیا من الأنبیاء شکا إلی الله عز و جل الضعف و قلة الجماع فأمره بأکل الهریسة(1).

و فی القوی عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله تبارک و تعالی أهدی إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هریسة(2) من هرائس الجنة غرست فی ریاض الجنة و فرکها الحور العین فأکلها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فزاد فی قوته بضع أربعین رجلا و ذلک شیء أراد الله عز و جل أن یسر به نبیه محمدا صلی الله علیه و آله و سلم.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شکا إلی ربه وجع الظهر فأمره بأکل الحب باللحم یعنی الهریسة.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام علیکم بالهریسة فإنها تنشط للعبادة أربعین یوما، و هی من المائدة التی أنزلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

ص:585


1- (1) و أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الهریسة خبر 2-4-3-1 من کتاب الاطعمة.
2- (2) الهریس المدقوق عنیفا و طعام یعمل من الحب المدقوق و اللحم - و فی النوادر الهریس الحب المدقوق بالمهراس قبل ان یطبخ فإذا طبخ فهو الهریسة بالهاء - و المهراس بالکسر (الهاون) (أقرب الموارد).

.........

المثلثة و الأحساء

و فی الصحیح عن الولید بن صبیح قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: أی شیء تطعم عیالک فی الشتاء؟ قلت: اللحم فإذا لم یکن اللحم فالزیت و السمن قال فما یمنعک عن هذا الکرکور فإنه أهون (أو امرئ) شیء فی الجسد یعنی المثلثة قال: و أخبرنی بعض أصحابنا أن المثلثة، یؤخذ قفیز أرز و قفیز حمص و قفیز باقلا أو غیره من الحبوب ثمَّ ترض جمیعا و یطبخ(1).

و فی القوی عن مسمع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لو أغنی عن الموت شیء لأغنت التلبینة. قیل یا رسول الله و ما التلبینة؟ قال: الحسو باللبن، الحسو باللبن و کررها ثلاثا.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن التلبین یجلو القلب الحزین کما یجلو الأصابع العرق من الجبین - و فی القاموس التلبین و التلبینة حساء من نخالة و لبن و عسل، و الحسو شرب اللبن قلیلا قلیلا.

الحلواء

و فی الموثق کالصحیح عن عبد الأعلی قال: أکلت مع أبی عبد الله علیه السلام یوما فأتی بدجاجة محشوة خبیصا ففلکناها و أکلناها، (و الخبیص حلواء من التمر و السمن

ص:586


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب المثلثة و الاحساء خبر 1-4-3 من کتاب الاطعمة.

......... و الدقیق أو من الأولیین(1).

و فی القوی عن هارون بن موفق قال: بعث إلی الماضی علیه السلام یوما فأکلت عنده و أکثر من الحلواء فقلت ما أکثر هذه الحلواء فقال: إنا و شیعتنا خلقنا من الحلاوة فنحن نحب الحلواء.

و فی الموثق عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من لم یرد منا الحلواء أراد الشراب.

و فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

کنا بالمدینة فأرسل إلینا اصنعوا لنا فالوذج و أقلوا فأرسلنا إلیه فی قصعة صغیرة.

الطعام الحار

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن حکیم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الطعام الحار غیر ذی برکة(2).

و فی الموثق کالصحیح عن سلیمان بن خالد قال: حضرت عشاء أبی عبد الله علیه السلام فی الصیف و أتی بخوان علیه خبز، و أتی بقصعة ثرید و لحم فقال: هلم إلی هذا الطعام فدنوت فوضع یده فیه و رفعها و هو یقول: أستجیر بالله من النار، أعوذ بالله من النار، أعوذ بالله من النار أعوذ بالله من النار هذا ما لا نصبر علیه فکیف النار، هذا

ص:587


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الحلوا خبر 3-1-2-5 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الطعام الحار خبر 3 و 5 و 4 و 2 و 1 من کتاب الاطعمة.

......... ما لا نقوی علیه فکیف النار، هذا ما لا نطیقه فکیف النار قال: و کان علیه السلام یکرر ذلک حتی أمکن الطعام فأکل و أکلت معه.

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أتی النبی صلی الله علیه و آله و سلم بطعام حار فقال إن الله عز و جل لم یطعمنا النار نحوه حتی یبرد فترک حتی برد.

و عن السکونی قال: قال إن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أتی بطعام حار جدا، فقال: ما کان الله عز و جل لیطعمنا النار أقروه حتی یبرد و یمکن فإنه طعام ممحوق البرکة و للشیطان فیه نصیب.

و فی القوی عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام أقروا الحار حتی یبرد فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرب إلیه طعام حار فقال أقروه حتی یبرد ما کان الله عز و جل لیطعمنا النار، و البرکة فی البارد.

المری

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن یوسف علیه السلام لما کان فی السجن شکا إلی ربه عز و جل أکل الخبز وحده و سأل إداما یأتدم به و قد کان کثر عنده قطع الخبز الیابس فأمره أن یأخذ الخبز و یجعله فی إجانة و یصب علیه الماء و الملح فصار مریئا فصار (فجعل - خ ل) یأتدم به علیه السلام(1).

ص:588


1- (1) الکافی باب المری خبر 1 من کتاب الاطعمة - و المری الذی یؤتدم به لانه نسبة الی المرو و یسمیه الناس الکامخ بفتح المیم و ربما کسرت (المصباح).

.........

باب الحلاوات و الألبان و غیرهما

السکر

قد تقدم بعضها - و روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا إلیه رجل الوباء فقال له: و أین أنت عن الطیب المبارک؟ فقال سلیمانیکم هذا؟ قال: فقال أبو عبد الله علیه السلام: إن أول من اتخذ السکر سلیمان بن داود علیهما السلام(1).

و فی القوی کالصحیح، عن عبد العزیز العبدی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام إن کان الجبن یضر من کل شیء و لا ینفع فإن السکر ینفع من کل شیء و لا یضر.

و فی القوی عن موسی بن بکر قال: کان أبو الحسن الأول علیه السلام کثیرا ما یأکل السکر عند النوم.

و فی القوی کالصحیح عن الرضا علیه السلام قال: السکر الطبرزد یأکل البلغم أکلا (و الطبرزد معرب، و المراد به القند کأنه یکسر نواحیه بالفأس).

و فی الصحیح عن الحسن بن علی بن النعمان عن بعض أصحابنا قال: شکوت إلی أبی عبد الله علیه السلام الوجع فقال لی: إذا أویت إلی فراشک فکل سکرتین قال: ففعلت ذلک فبرئت(2).

ص:589


1- (1) أورده و التسعة التی بعده فی الکافی باب السکر خبر 3 و 2 و 1 و 4 و 10 و 5 و 6 و 8 و 9 و 7 و 11 من کتاب الاطعمة.
2- (2) تمام الحدیث فی الکافی هکذا - فخبرت بعض المتطببین و کان افره أهل بلادنا فقال: من این عرف أبو عبد اللّه (علیه السلام) هذا، هذا من مخزون علمنا، اما انه صاحب کتب فینبغی أن یکون اصابه فی بعض کتبه انتهی.

......... و فی القوی عن معتب قال: لما تعشی أبو عبد الله علیه السلام قال لی: ادخل الخزانة فاطلب لی سکرتین فقلت: جعلت فداک لیس ثمَّ شیء فقال: ادخل ویحک قال: فدخلت فوجدت سکرتین فأتیته بهما.

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لو أن رجلا عنده ألف درهم لیس عنده غیرها ثمَّ اشتری بها سکرا لم یکن مسرفا.

و فی القوی عن یحیی بن بشیر النبال قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لأبی یا بشیر بأی شیء تداوون مرضاکم؟ فقال: بهذه الأدویة المرار فقال له: لا، إذا مرض أحدکم فخذ السکر الأبیض فدقه و صب علیه الماء البارد و اسقه إیاه فإن الذی جعل الشفاء فی المرارة قادر أن یجعله فی الحلاوة.

و روی أن رجلا شکا إلی أبی عبد الله علیه السلام فقال: إنی رجل شاکی فقال أین هو عن الطیب المبارک فقلت: جعلت فداک و ما المبارک؟ فقال السکر، قلت أی السکر جعلت فداک؟ قال: سلیمانیکم هذا (أی القند و النبات لا الخام).

و فی القوی عن بعض أصحابنا قال حم بعض أهلنا فوصف له المتطببون القافت (القافس - خ)(1) فسقینا، فلم ینتفع به فشکوت ذلک إلی أبی عبد الله علیه السلام فقال ما جعل الله فی شیء من المر شفاء خذ سکرة و نصفا(2) فصیرها فی إناء و صب علیها الماء حتی یغمرها و دع (ضع - خ) علیها حدیدة و نجمها (أی ضعها تحت النجوم) من أول اللیل فإذا أصبحت فامرسها(3) بیدک و اسقه و إذا کانت اللیلة الثانیة فصیرهما

ص:590


1- (1) القانس نبت له ورق کورق الشهد له انج و زهر کالنیلوفر و هو المستعمل او عصارته (القانون).
2- (2) کأن فی زمانه (علیه السلام) کان السکر فی اناء معین محدود القدر و الوزن.
3- (3) أی ادلکها و اذبها.

......... سکرتین و نصفا و نجمها کما فعلت و اسقه فإذا کانت اللیلة الثالثة فخذ ثلاث سکرات و نصفا و نجمهن مثل ذلک قال: ففعلت فشفی الله عز و جل مریضنا.

الألبان

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سلیمان عن أبی جعفر علیه السلام قال: لم یکن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل طعاما و لا یشرب شرابا إلا قال (اللهم بارک لنا فیه و أبدلنا خیرا منه) إلا اللبن فإنه کان یقول (اللهم بارک لنا فیه و زدنا منه(1).

و فی الموثق کالصحیح عن خالد بن نجیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: اللبن طعام المرسلین.

و فی القوی عن محمد بن قیس عن أبی جعفر علیه السلام قال لبن الشاة السوداء خیر من لبن حمراوین و لبن البقرة الحمراء خیر من لبن سوداوین.

و عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم إذا شرب اللبن قال اللهم بارک لنا فیه و زدنا منه.

و عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: من تغیر علیه ماء الظهر فإنه ینفع له اللبن الحلیب و العسل.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال له رجل: إنی أکلت لبنا فضرنی قال:

فقال له أبو عبد الله علیه السلام: لا و الله ما یضر لبن قط و لکنک أکلته مع غیره فضرک الذی أکلته فظننت أن اللبن الذی ضرک.

ص:591


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب الالبان خبر 1 و 6 و 2 و 3 و 8 و 4 و 7 و 9 و 5 من کتاب الاطعمة.

......... و عن أبی الحسن الأصبهانی قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فقال له رجل و أنا أسمع جعلت فداک إنی أجد الضعف فی بدنی فقال له علیک باللبن فإنه ینبت اللحم و یشد العظم.

و فی القوی عن أبی بصیر قال: أکلنا مع أبی عبد الله علیه السلام فأتینا بلحم جزور فظننت أنه من بیته فأکلنا ثمَّ أتانا بعش (أی قدح عظیم) من لبن فشرب منه ثمَّ قال لی: اشرب یا با محمد فذقته فقلت: جعلت فداک لبن؟ فقال إنها الفطرة ثمَّ أوتینا بتمر فأکلناه.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیس أحد یغص بشرب اللبن لأن الله عز و جل یقول لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِینَ .

ألبان البقر

و بإسناده قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام ألبان البقر دواء(1).

و فی الصحیح عن إبراهیم بن أبی البلاد عن أبیه قال شکوت إلی أبی جعفر علیه السلام ذربا (أی فساد المعدة) وجدته فقال لی: ما یمنعک من شرب ألبان البقر و قال لی أ شربتها قط؟ فقلت له نعم مرارا فقال: کیف وجدتها؟ فقلت وجدتها تدبغ المعدة و تکسو الکلیتین الشحم و تشهی فقال لی: لو کانت أیامه لخرجت أنا و أنت إلی ینبع حتی نشربه.

و فی الموثق کالصحیح، عن زرارة عن أحدهما علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیکم بألبان البقر فإنها تختلط مع کل الشجر.

ص:592


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب البان البقر خبر 1-2-3 من کتاب الاطعمة.

.........

الماست

و عن أبی الحسن علیه السلام قال: من أراد أکل الماست و لا یضره فلیصب علیه الهاضوم قلت: و ما الهاضوم؟(1) قال: النانخواه(2) ،

ألبان الإبل

و عن الجعفری قال: سمعت أبا الحسن موسی علیه السلام یقول: أبوال الإبل خیر من ألبانها و یجعل الله عز و جل الشفاء فی ألبانها(3).

الجبن و الجوز

و فی الصحیح، عن ابن محبوب عن عبد العزیز العبدی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام الجبن و الجوز إذا اجتمعا، فی کل واحد منهما شفاء، و إن افترقا کان فی کل واحد منهما داء(4).

و فی القوی کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الجوز و الجبن إذا اجتمعا کانا دواء و إذا افترقا کانا داء.

ص:593


1- (1) الهاضوم کل دواء هضم طعاما (أقرب الموارد).
2- (2) الکافی باب الماست خبر 1 و النانخواه یقال له بالفارسیة «سیاه تخمه».
3- (3) الکافی باب البان الإبل خبر 1.
4- (4) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب الجبن و الجوز خبر 2-3-1 من کتاب الاطعمة.

......... عن السکونی قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام أکل الجوز فی شدة الحر یهیج الحر فی الجوف و یهیج القروح علی الجسد و أکله فی الشتاء یسخن الکلیتین و یدفع البرد.

التمر

و فی الصحیح عن الفضیل عن أبی جعفر علیه السلام قال: أنزل الله عز و جل العجوة و العتیق من السماء قلت: و ما العتیق؟ قال: الفحل (أی الأنثی و الذکر)(1).

و فی الصحیح، عن معمر بن خلاد عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال کانت نخلة مریم العجوة و نزلت فی کانون، و نزل مع آدم العتیق و العجوة و منها تفرع أنواع النخل و فی القوی، عن أحدهما علیه السلام فی قول الله عز و جل: فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ قال: أزکی طعاما التمر(2).

و فی القوی کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما قدم إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم طعام فیه تمر إلا بدء بالتمر.

و فی الموثق، عن سدیر قال: کان علی بن الحسین علیهما السلام یحب أن یری الرجل تمریا لحب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم التمر.

و فی القوی کالصحیح عن عقبة بن بشیر عن أبی جعفر علیه السلام قال: دخلت علیه فاستدعا بتمر فأکلنا ثمَّ ازددنا منه ثمَّ قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إنی أحب

ص:594


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب التمر خبر 9-12 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب التمر خبر 12-2 «الی» 7.

......... الرجل (أو قال یعجبنی الرجل) إذا کان تمریا.

و فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خیر تمورکم، البرنی یذهب بالداء و لا داء فیه و یذهب بالإعیاء و لا ضرر له و یذهب بالبلغم، و مع کل تمرة حسنة و فی روایة أخری یهنئ و یمرئ و یذهب بالإعیاء و یشبع.

و عن سلیمان الجعفری قال: دخلت علی أبی الحسن الرضا علیه السلام و بین یدیه تمر برنی و هو مجد فی أکله یأکله بشهوة فقال لی: یا سلیمان ادن فدنوت و أکلت معه و أنا أقول له: جعلت فداک إنی أراک تأکل هذا التمر بشهوة؟ فقال: نعم إنی لأحبه قال قلت و لم ذلک؟ قال: لأن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان تمریا، و کان علی "علیه السلام" تمریا و کان الحسن علیه السلام تمریا، و کان أبو عبد الله الحسین "علیه السلام" تمریا، و کان زین العابدین علیه السلام تمریا و کان أبو جعفر "علیه السلام" تمریا، و کان أبو عبد الله "علیه السلام" تمریا، و کان أبی "علیه السلام" تمریا، و أنا تمری، و شیعتنا یحبون التمر لأنهم خلقوا من طینتنا و أعدائنا یا سلیمان یحبون المسکر لأنهم خلقوا من مارج من نار.

و فی القوی کالصحیح، عن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: التمر البرنی یشبع و یهنئ، و یمرئ، و هو الدواء و لا داء له و یذهب بالعیاء و مع کل تمرة حسنة یقال داء عیاء أی صعب لا دواء له کأنه أعیا الأطباء (الصحاح).

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

الصرفان سید تمورکم(1).

و فی الموثق عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل سبع تمرات عجوة عند منامه قتلن الدیدان من بطنه.

ص:595


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب التمر خبر 14-20-19-11.

......... و عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل فی کل یوم سبع تمرات عجوة علی الریق من تمر العالیة لم یضره سم و لا سحر و لا شیطان.

و عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: العجوة هی أم التمر التی أنزلها الله عز و جل لآدم علیه السلام من الجنة(1).

و عن أبی خدیجة قال: أخذنا من المدینة نوی العجوة فغرسه صاحب لنا فی بستانه فخرج منه السکر، و الهیرون، و الشهریز، و الصرفان و کل ضرب من التمر(2).

و فی الصحیح، عن أبی سلیمان الحمار قال: کنا عند أبی عبد الله "علیه السلام" فجاءنا بمضیرة "أی طبیخ یتخذ من اللبن الحامض" و طعام بعدها ثمَّ أتی بقباع "کغراب مکیال ضخم" من رطب علیه ألوان فجعل علیه السلام یأخذ بیده الواحدة بعد الواحدة فیقول أی شیء تسمون هذا؟ فنقول: کذا و کذا حتی أخذ واحدة فقال:

ما تسمون هذه فقلنا: المشان، فقال: نحن نسمیها أم جروان (جرذان - خ)، إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أتی شیء منها فأکل منها و دعا لها فلیس شیء من نخل أحمل (أجمل - خ) منها.

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: ذکرت التمور عنده فقال: الواحد عندکم أطیب من الواحد عندنا و الجمیع عندنا أطیب من الجمیع عندکم.

ص:596


1- (1) أورده فی الکافی بسندین احدهما کما نقله الشارح قده و زاد فی الثانی و هو قول اللّه عزّ و جلّ ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها قال: یعنی العجوة.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب التمر خبر 13 و 17-16-15 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی عن بعض أصحابنا قال: لما قدم أبو عبد الله علیه السلام الحیرة رکب دابته و مضی إلی الخورنق(1) و نزل فاستظل بظل دابته و معه غلام أسود فرأی رجلا من أهل الکوفة قد اشتری نخلا فقال للغلام: من هذا؟ فقال له: هذا جعفر بن محمد علیهما السلام فجاء بطبق ضخم فوضعه بین یدیه علیه السلام فقال للرجل: ما هذا؟ فقال هذا البرنی فقال: فیه شفاء، و نظر إلی السابری فقال: ما هذا؟ فقال السابری، فقال هذا عندنا البیض و قال:

للمشان ما هذا؟ فقال الرجل: المشان فقال علیه السلام هذا عندنا أم جروان (جذان - خ) و نظر إلی الصرفان فقال: ما هذا؟ فقال الرجل: الصرفان، فقال هو عندنا العجوة و فیه شفاء.

و الظاهر أنه تغیر الآن أکثر الأسماء، و الضابط فیه أن ما کان أنفس فهو أفضل و یسمی فی العراق بالخصاوی، و کلما کان نواته أصغر فهو أحسن و أفضل و الله تعالی یعلم.

و فی الصحیح عن المطلب بن زیاد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نعم الإدام السمن(2).

و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فأتاه شیخ من أهل العراق فقال له: ما لی أراک کلامک متغیرا؟ فقال له سقطت مقادیم فمی فنقص کلامی فقال له أبو عبد الله علیه السلام فإنا أیضا، فقد سقط بعض أسنانی حتی أنه لیوسوس إلی الشیطان فیقول لی: إذا ذهبت البقیة بأی شیء تأکل؟ فأقول:

لا حول و لا قوة إلا بالله، ثمَّ قال: علیک بالترید و إنه صالح و اجتنب السمن فإنه لا یلائم الشیخ.

ص:597


1- (1) الخورنق قصر بقرب الکوفة مشهور.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب السمن خبر 3 و 5 و 4 و 6 و 1 و 2 من کتاب الاطعمة.

......... و فی الحسن کالصحیح، عن حماد بن عثمان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا بلغ الرجل خمسین سنة فلا یبیتن و فی جوفه شیء من السمن.

و فی القوی، عن أبی حفص، عن أبی عبد الله علیه السلام قال السمن ما أدخل جوف (أو ما دخل جوفا) مثله و إنی لأکرهه للشیخ.

و فی القوی عن السکونی قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام سمون البقر شفاء -(1)

و قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: السمن دواء و هو فی الصیف خیر منه فی الشتاء و ما دخل جوفا مثله.

باب الحبوب

الأرز

روی الکلینی فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب قال قال أبو عبد الله علیه السلام ما یأتینا من ناحیتکم شیء أحب إلی من الأرز و البنفسج، إنی اشتکیت وجعی ذلک الشدید و ألهمت أکل الأرز فأمرت به فغسل و جفف ثمَّ قلی(2)

و طحن فجعل لی منه سفوف بزیت و طبیخ أتحساه فأذهب الله عز و جل عنی ذلک الوجع(3).

و فی الموثق کالصحیح، عن خالد بن نجیع قال شکوت إلی أبی عبد الله علیه السلام

ص:598


1- (1) من هنا خبر آخر أورده فی الکافی مستقلا و باعتبار وحدة السند جعلهما الشارح قده واحدا.
2- (2) قلی اللحم و غیره أنضجه فی المقلی «أقرب الموارد» و بالفارسیة (برشته شده).
3- (3) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب الأرز خبر 1 و 26 و 7 و 5 و 4 و 3 من أبواب الحبوب.

......... وجع بطنی فقال لی خذ الأرز فاغسله ثمَّ جففه فی الظل ثمَّ رضه و خذ منه فی کل غداة ملأ راحتک و زاد فیه إسحاق الجریری - تقلیه قلیلا وزن أوقیة و اشربه.

و فی القوی کالصحیح عن زرارة قال: رأیت دایة أبی الحسن موسی علیه السلام تلقمه الأرز و تضربه علیه فغمنی ما رأیته فدخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فقال لی:

أحسبک غمک ما رأیت من دایة أبی الحسن موسی علیه السلام؟ قلت له: نعم جعلت فداک فقال لی: نعم الطعام الأرز یوسع الأمعاء و یقطع البواسیر، و إنا لنغبط أهل العراق بأکلهم الأرز و البسر فإنهما یوسعان الأمعاء و یقطعان البواسیر.

و فی القوی کالصحیح، عن حمران قال: کان بأبی عبد الله علیه السلام وجع البطن فأمر أن یطبخ له الأرز و یجعل علیه السماق فأکله فبرئ.

و عن علی علیه السلام قال: نعم الطعام الأرز و إنا لندخره لمرضانا.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نعم الطعام الأرز و إنا لنداوی به مرضانا.

و فی القوی، عن محمد بن الفیض قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام فجاء رجل فقال له: إن ابنتی قد ذبلت و بها البطن فقال: ما یمنعک من الأرز بالشحم خذ حجارا، أربعا أو خمسا فاطرحها بجنب النار و اجعل الأرز فی القدر و اطبخه حتی یدرک و خذ شحم کلی طریا فإذا بلغ الأرز فاطرح الشحم فی قصعة من الحجارة و کب علیها قصعة أخری ثمَّ حرکها تحریکا شدیدا (أو جیدا) و أضبطها کیلا یخرج بخارها فإذا ذاب الشحم فاجعله فی الأرز ثمَّ تحساه.

ص:599

.........

الحمص

و فی الصحیح، عن البزنطی عن الرضا علیه السلام قال: الحمص جید لوجع الظهر و کان یدعو به قبل الطعام و بعده(1).

و فی الصحیح، عن رفاعة قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن الله تبارک و تعالی لما عافی أیوب علیه السلام نظر إلی بنی إسرائیل قد ازدرعت فرفع طرفه إلی السماء و قال: إلهی و سیدی عبدک أیوب المبتلی عافیته و لم یزدرع شیئا و هذا لبنی إسرائیل زرع فأوحی الله عز و جل إلیه: یا أیوب خذ من سبحتک کفا فابذره و کانت سبحته فیها ملح فأخذ أیوب علیه السلام کفا منها فبذره فخرج هذا العدس و أنتم تسمونه الحمص و نحن نسمیه العدس.

و فی الحسن کالصحیح، عن معاویة بن عمار قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إن الناس یروون أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: إن العدس بارک علیه سبعون نبیا فقال هو الذی یسمونه عندکم الحمص و نحن نسمیه العدس.

و فی القوی کالصحیح، عن نادر الخام قال: کان أبو الحسن علیه السلام یأکل الحمص المطبوخ قبل الطعام و بعده.

ص:600


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الحمص خبر 4 و 3 و 2 و 1 من أبواب الحبوب.

.........

العدس

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا رجل إلی نبی الله قساوة القلب فقال له: علیک بالعدس فإنه یرق القلب و یسرع الدمعة(1).

و فی القوی عنه علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: أکل العدس یرق القلب و یسرع الدمعة.

و عن فرات بن أحنف أن بعض بنی إسرائیل شکا إلی الله عز و جل قسوة القلب و قلة الدمعة فأوحی الله عز و جل إلیه أن کل العدس فأکل العدس فرق قلبه و جرت دمعته.

الباقلاء و اللوبیا و الماش و الجاورس

و فی القوی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أکل الباقلاء یمخخ الساقین و یزید فی الدماغ و یولد الدم الطری و فی الصحیح عن البزنطی عن الرضا علیه السلام مثله(2).

و عن صالح بن عقبة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: کلوا الباقلاء بقشره فإنه یدبغ المعدة(3).

و عنه علیه السلام قال: اللوبیا تطرد الریاح المستبطنة4.

ص:601


1- (1) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب العدس خبر 3-1-2 من أبواب الحبوب.
2- (2) الکافی باب الباقلا و اللوبیا خبر 1 من أبواب الحبوب الا انه لیس فی السند الثانی (و یزید فی الدماغ).
3- (3-4) الکافی باب الباقلا و اللوبیا خبر 3-4 من أبواب الحبوب.

......... و عن بعض أصحابنا قال: شکا إلی أبی الحسن علیه السلام رجل البهق فأمره أن یطبخ الماش و یتحساه و یجعله فی طعامه(1)

و عن أیوب بن نوح قال: حدثنی من أکل مع أبی الحسن الأول هریسة بالجاورس و قال: أما إنه طعام لیس فیه ثقل و لا له غائلة و إنه أعجبنی فأمرت أن یتخذ لی و هو باللبن أنفع و ألین فی المعدة(2).

و عن عبد الرحمن بن کثیر قال: مرضت بالمدینة فانطلق بطنی فوصف لی أبو عبد الله علیه السلام و أمرنی أن آخذ سویق الجاورس و اشربه بماء الکمون ففعلت فأمسک بطنی و عوفیت3.

باب الفواکه

اشارة

-

الرمان

روی الکلینی فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خمس من فواکه الجنة فی الدنیا، الرمان الإملیسی(3) و التفاح السیستانی (أو الشیسقان)(4) و السفرجل و العنب الرازقی و الرطب المشان(5).

ص:602


1- (1) الکافی باب الماش خبر 1.
2- (2-3) الکافی باب الجاورس خبر 1-2 من أبواب الحبوب - و الکمون بالتشدید حبّ معروف (مجمع البحرین) و فی القاموس کتنور حبّ معروف مدر مجش هاضم طارد للریاح انتهی.
3- (4) کأنّه موضع ینسب إلیه.
4- (5) نقل عن أمالی الشیخ الطوسیّ الشعشعانی بدل «السیستانی» یعنی الشامیّ.
5- (6) الکافی باب الفواکه خبر 1.

.........

تقشیر الفواکه و غسلها

و فی القوی، عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کان یکره تقشیر التمر (1)(أی نزع قشره).

و عنه علیه السلام قال: إن لکل ثمرة سما فإذا أتیتم بها فمسوها (أو اهجموها) فی الماء یعنی اغمسوها (أو اغسلوها)2.

الرمان

و فی الصحیح، عن عمر بن أبان الکلبی قال: سمعت أبا جعفر و أبا عبد الله علیهما السلام یقولان ما علی وجه الأرض ثمرة کانت أحب إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من الرمان. و کان و الله إذا أکلها أحب أن لا یشرکه فیها أحد(2).

و فی الصحیح، عن منصور بن حازم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل حبة من رمان أمرضت شیطان الوسوسة أربعین یوما.

و فی الموثق کالصحیح، عن الولید بن صبیح بسندین، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ذکر الرمان الحلو فقال: المز أصلح فی البطن (أی الذی فیه حموضة).

و فی الصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: علیکم بالرمان الحلو فکلوه فإنه لیست من حبة تقع فی معدة مؤمن إلا أبادت داء و أذهبت

ص:603


1- (1-2) الکافی باب الفواکه خبر 3-4 من کتاب الاطعمة.
2- (3) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الرمان خبر 3 و 8 و 13 و 10 و 12 من کتاب الاطعمة.

......... شیطان الوسوسة عنه.

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن سالم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: من أکل رمانة علی الریق أنارت قلبه أربعین یوما.

و فی الحسن کالصحیح، عن حماد بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما من شیء أشارک فیه أبغض إلی من الرمان، و ما من رمانة إلا و فیها حبة من الجنة فإذا أکلها الکافر بعث الله عز و جل إلیه ملکا فانتزعها منه(1).

و فی القوی عن مفضل قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: ما من طعام آکله إلا و أنا أشتهی أن أشارک فیه (أو قال یشرکنی فیه إنسان) إلا الرمان فإنه لیس من رمانة إلا و فیها حبة من الجنة.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام إذا أکل الرمان بسط تحته مندیلا فسئل عن ذلک فقال: إن فیه حبات من الجنة فقیل له: إن الیهود و النصاری و من سواهم یأکلونه؟ فقال: إذا کان ذلک بعث الله عز و جل إلیه ملکا فانتزعها منه لکیلا یأکلها.

و فی الموثق کالصحیح، عن إبراهیم بن عبد الحمید قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول علیکم بالرمان فإنه لم یأکله جائع إلا أجزأه و لا شبعان إلا أمرأه.

و فی القوی، عن مسعدة بن زیاد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الفاکهة مائة و عشرون لونا سیدها الرمان.

و عن إبراهیم بن عبد الحمید عن أبی الحسن علیه السلام قال: مما أوصی به آدم هبة

ص:604


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الرمان خبر 5-6-7-1-2-4 من کتاب الاطعمة.

......... الله أن قال له: علیک بالرمان فإنک إن أکلت و أنت جائع أجزأک و إن أکلت و أنت شبعان أمرأک.

و فی القوی کالصحیح عن یزید بن عبد الملک النوفلی قال دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام و فی یده رمانة فقال یا معتب أعطه رمانة فإنی لم أشرک فی شیء أبغض إلی من أن أشرک فی رمانة ثمَّ احتجم و أمرنی أن أحتجم و احتجمت، ثمَّ دعا برمانة أخری ثمَّ قال: یا یزید: أیما مؤمن أکل رمانة حتی یستوفیها أذهب الله عز و جل الشیطان عن إنارة قلبه أربعین صباحا و من أکل اثنتین أذهب الله عز و جل الشیطان عن إنارة قلبه مائة یوم، و من أکل ثلاثا حتی یستوفیها أذهب الله عز و جل الشیطان عن إنارة قلبه سنة، و من أذهب الشیطان عن إنارة قلبه سنة لم یذنب، و من لم یذنب دخل الجنة(1).

و عن زیاد بن مروان قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول من أکل رمانة یوم الجمعة علی الریق نورت قلبه أربعین صباحا فإن أکل رمانتین فثمانین یوما فإن أکل ثلاثة فمائة و عشرین یوما و طردت عنه وسوسة الشیطان و من طردت عنه وسوسة الشیطان لم یعص الله عز و جل و من لم یعص الله عز و جل أدخله الله الجنة.

و فی الصحیح عن الرضا علیه السلام قال: أکل الرمان الحلو یزید فی ماء الرجل و یحسن الولد.

و فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال کلوا الرمان المز بشحمه فإنه دباغ للمعدة.

و عن صالح بن عقبة قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول کلوا الرمان بشحمه

ص:605


1- (1) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب الرمان خبر 9-17-18-3-12-16 19 - من کتاب الاطعمة.

......... فإنه یدبغ المعدة و یزید فی الذهن.

و عن یزید بن عبد الملک قال: سمعت أبا عبد الله "علیه السلام" یقول من أکل رمانة أنارت قلبه و من أنار الله قلبه بعد الشیطان عنه، قلت أی الرمان جعلت فداک؟ فقال سورانیکم هذا - الظاهر أنه منسوب إلی سوراء و کانت قریة مکان الحلة.

و عن زیاد عن أبی الحسن علیه السلام قال دخان شجر الرمان ینفی الهوام.

العنب و الزبیب

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن سالم قال: کان علی بن الحسین علیهما السلام یعجبه العنب و کان یوما صائما فلما أفطر أول ما جاء العنب أتته أم ولد له بعنقود عنب فوضعته بین یدیه فجاء سائل فدفعه إلیه فدست أم ولده إلی السائل فاشترته منه ثمَّ أتته فوضعته بین یدیه فجاء سائل آخر فأعطاه إیاه ففعلت أم الولد کذلک ثمَّ أتته به فوضعت بین یدیه فجاء سائل آخر فأعطاه ففعلت أم الولد مثل ذلک فلما کان فی المرة الرابعة أکله علیه السلام(1).

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" أنه قال شکا نبی من الأنبیاء إلی الله عز و جل الغم فأمره الله عز و جل بأکل العنب.

و عن معروف بن خربوذ عمن رأی أمیر المؤمنین علیه السلام یأکل الخبز بالعنب و فی القوی عن موسی بن العلاء عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال لما حسر الماء عن عظام الموتی فرأی ذلک نوح علیه السلام جزع جزعا شدیدا و اغتم لذلک فأوحی الله عز و جل

ص:606


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب العنب خبر 3-4-1-2-5-6 من کتاب الاطعمة.

......... إلیه هذا عملک بنفسک أنت دعوت علیهم فقال یا رب إنی أستغفرک و أتوب إلیک فأوحی الله عز و جل إلیه أن کل العنب الأسود لیذهب غمک.

و عن أبی الحسن الرسان عن أبی عبد الله "علیه السلام" أنه (هذا ذیل الخبر فی الکافی) قال لی: یا أهل الکوفة فضلتم علی الناس فی المطعم بثلث سمککم هذا البنانی و عنبکم هذا الرازقی و رطبکم هذا المشان.

و فی القوی قال: دخل أبو عکاشة بن محصن الأسدی علی أبی جعفر علیه السلام فقدم إلیه عنبا و قال له حبة حبة یأکل الشیخ الکبیر و الصبی الصغیر و ثلاثة و أربعة یأکل من یظن أنه لا یشبع و کل حبتین حبتین فإنه مستحب.

و فی الصحیح عن البزنطی قال حدثنی رجل من أهل مصر عن أبی عبد الله علیه السلام قال الزبیب یشد العصب و یذهب بالنصب(1) و یطیب النفس(2).

و فی القوی عنه علیه السلام قال: الزبیب الطائفی یشد العصب و یذهب بالنصب و و یطیب النفس.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام إحدی و عشرین زبیبة حمراء فی کل یوم علی الریق تدفع جمیع الأمراض إلا مرض الموت.

و عن السکونی قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام من اصطبخ(3) بإحدی و عشرین زبیبة حمراء لم یمرض إلا مرض الموت إن شاء الله.

ص:607


1- (1) النصب بفتحتین الداء و البلاء «القاموس».
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الزبیب خبر 3-4-12.
3- (3) الاصطباح شرب الصبوح و هو ما یشرب بالغداة «النهایة».

.........

السفرجل

و فی الموثق کالصحیح عن جمیل بن دراج عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل سفرجلة أنطق الله عز و جل الحکمة علی لسانه أربعین صباحا(1).

و فی الصحیح عن حمزة بن بزیع، عن أبی إبراهیم علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لجعفر علیه السلام کل السفرجل فإنه یقوی القلب و یشجع الجبان.

و فی القوی عن الحسن بن راشد عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام أکل السفرجل قوة للقلب الضعیف و یطیب المعدة و یذکی الفؤاد و یشجع الجبان.

و عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان جعفر بن أبی طالب عند النبی صلی الله علیه و آله و سلم فأهدی إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم سفرجل فقطع منه النبی صلی الله علیه و آله و سلم قطعة و ناولها جعفرا فأبی أن یأکلها فقال خذها و کلها فإنها تذکی القلب و تشجع الجبان و فی روایة أخری کل فإنه یصفی اللون و یحسن الولد.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من أکل سفرجلة علی الریق طاب ماؤه و حسن ولده.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما بعث الله عز و جل نبیا إلا و معه رائحة السفرجل.

و عن سفیان بن عیینة قال: سمعت جعفر بن محمد علیهما السلام یقول السفرجل یذهب

ص:608


1- (1) أورده و لستة التی بعده فی الکافی باب السفرجل خبر 5 و 4 و 1 و 2 و 3 و 6 و 7 من کتاب الاطعمة.

......... بهم الحزین کما تذهب الید بعرق الجبین.

التفاح

و عن إسماعیل بن جابر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول التفاح یجلو (نضوح - خ) المعدة(1).

و عن الجعفری قال سمعت أبا الحسن موسی علیه السلام یقول التفاح ینفع من خصال عدة: من السم و السحر و اللمم (أی الجنون) یعرض من أهل الأرض و البلغم الغالب و لیس شیء أسرع منه منفعة.

و فی الموثق عن زیاد القندی قال أصاب الناس وباء بمکة فکتبت إلی أبی الحسن علیه السلام فکتب إلی کل التفاح.

و فی الموثق کالصحیح عن ابن بکیر قال رعفت سنة بالمدینة فسأل أصحابنا أبا عبد الله علیه السلام عن شیء یمسک الرعاف فقال لهم: اسقوه سویق التفاح فأسقونی فانقطع عنی الرعاف.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال ذکر له الحمی فقال "علیه السلام" أنا أهل بیت لا نتداوی إلا بإفاضة الماء البارد یصب علینا و أکل التفاح.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لو یعلم الناس ما فی التفاح ما داووا مرضاهم إلا به قال: و روی بعضهم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أطعموا محمومیکم التفاح فما شیء أنفع من التفاح.

ص:609


1- (1) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب التفاح خبر 1-2-5-6-9-10-11 و 3 4 و 7 و 8 من کتاب الاطعمة.

......... و فی القوی عن مسمع بن عبد الملک عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: کلوا التفاح فإنه یدبغ المعدة.

و عن درست قال بعثنی المفضل بن عمر إلی أبی عبد الله علیه السلام بلطف(1) فدخلت علیه فی یوم صائف و قدامه طبق فیه تفاح أخضر فو الله إن صبرت أن قلت له جعلت فداک: أ تأکل من هذا و الناس یکرهونه؟ فقال لی و کأنه لم یزل یعرفنی(2)

وعکت فی لیلتی هذا فبعثت فأتیت به فأکلته و هو یقلع الحمی و یسکن الحرارة فقدمت فأصبت أهلی محمومین فأطعمتهم فأقلعت الحمی عنهم.

و عن زیاد القندی قال: دخلت المدینة و معی أخی سیف فأصاب الناس رعاف فکان الرجل إذا رعف یومین مات فرجعت إلی المنزل فإذا سیف یرعف رعافا شدیدا فدخلت علی أبی الحسن علیه السلام فقال: یا زیاد: أطعم سیفا التفاح، فأطعمته إیاه فبرأ.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما أعرف المسموم دواء أنفع من سویق التفاح و فی القوی کالصحیح عن أحمد بن محمد بن یزید قال: کان إذا لسع أناسا من أهل الدار حیة أو عقرب قال: اسقوه سویق التفاح - و الظاهر أن للنیة و الاعتقاد مدخلا عظیما فی الاستشفاء بهذه الأشیاء.

ص:610


1- (1) بضم اللام و فتح الطاء جمع اللطفة بالضم بمعنی الهدیة کما ذکره فی القاموس او بضم اللام و سکون الطاء ای بعثنی لطلب لطف و بر و إحسان و الأول اظهر (المرآة).
2- (2) أی قال ذلک علی وجه الاستیناس و اللطف «المرآة» و الوعک الحمی.

.........

التین و الکمثری

و فی الحسن کالصحیح عن البزنطی عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: التین یذهب بالبخر و یشد الفم و العظم و ینبت الشعر و یذهب بالداء و لا یحتاج معه إلی دواء و قال علیه السلام التین أشبه شیء بنبات الجنة کما رواه البزنطی به(1).

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کلوا الکمثری فإنه یجلو القلب و یسکن أوجاع الجوف بإذن الله تعالی(2).

و فی الصحیح عن الوشاء عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الکمثری یدبغ المعدة و یقویها، هو و السفرجل سواء و هو علی الشبع أنفع منه علی الریق من أصابه طخی (أی کرب) فلیأکل یعنی علی الطعام.

الأترج

و فی الصحیح، عن إبراهیم بن عمر الیمانی قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام إنهم یزعمون أن الأترج علی الریق أجود ما یکون فقال أبو عبد الله علیه السلام إن کان قبل الطعام خیرا فهو بعد الطعام خیر (و خیر - خ) و أجود(3).

و فی الموثق، عن أبی بصیر قال: کان عندی ضیف فتشهی أترجا بعسل فأطعمته و أکلت معه ثمَّ مضیت إلی أبی عبد الله علیه السلام و إذا المائدة بین یدیه فقال لی: ادن فکل

ص:611


1- (1) الکافی باب التین خبر 1.
2- (2) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الکمثری خبر 1-2.
3- (3) أورده و الخمسة بعده فی الکافی باب الأترج خبر 5-1 و 4 و 3-6-2 من کتاب الاطعمة.

......... فقلت: إنی أکلت قبل أن آتیک أترجا بعسل و إنی أجد ثقله لأنی أکثرت منه فقال یا غلام انطلق إلی الجاریة فقل لها ابعثی إلینا بحرف رغیف یابس من الذی تجففه فی التنور فأتی به فقال لی: کل من هذا الخبز الیابس فإنه یهضم الأترج فأکلته ثمَّ قمت فکأنی لم آکل شیئا.

و فی القوی کالصحیح، عن البزنطی عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: الخبز الیابس یهضم الأترج.

و فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کلوا الأترج بعد الطعام فإن آل محمد علیهم السلام یفعلون ذلک.

و فی القوی عن سلیمان الجعفری عن أبی الحسن الرضا علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یعجبه النظر إلی الأترج الأخضر و التفاح الأحمر.

و فی القوی عن عبد الله بن إبراهیم الجعفری، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: بأی شیء یأمرونکم أطباءکم فی الأترج؟ فقلت یأمرونا أن نأکله قبل الطعام فقال علیه السلام فإنی آمرکم به بعد الطعام.

الإجاص

و فی الموثق عن زیاد القندی قال: دخلت علی أبی الحسن الأول علیه السلام و بین یدیه تور ماء فیه إجاص أسود فی إبانه فقال: إنه هاجت بی حرارة و إن الإجاص الطری یطفئ الحرارة و یسکن الصفراء و إن الیابس منه یسکن الدم و یسل الداء الدوی(1).

ص:612


1- (1) الکافی باب الاجاص خبر 1 و الاجاس بکسر الأول و تشدید الجیم فاکهة معروفة -

.........

الموز

و فی الصحیح عن أبی أسامة قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فقرب إلی موزا فأکلته(1).

و فی الصحیح، و فی القوی کالصحیح، عن یحیی بن موسی الصنعانی قال: دخلت علی أبی الحسن الرضا علیه السلام و هو بمکة و هو یقشر موزا و یطعمه أبا جعفر علیه السلام فقلت له: جعلت فداک هذا المولود المبارک؟ قال: نعم یا یحیی هذا المولود الذی لم یولد فی الإسلام مثله مولود.

البطیخ

و فی الحسن عن یاسر الخادم عن الرضا علیه السلام قال: إن البطیخ علی الریق یورث الفالج نعوذ بالله منه(2).

و فی الموثق کالصحیح عن ابن فضال عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل الرطب بالخربز.

و فی القوی عن إبراهیم بن عبد الحمید عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: أکل النبی

ص:613


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب الموز خبر 2-3 من کتاب الاطعمة.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب البطیخ خبر 1-2-5-4-3 من کتاب الاطعمة.

......... صلی الله علیه و آله و سلم البطیخ بالسکر و أکل البطیخ بالرطب.

و عن ابن القداح عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: کان النبی صلی الله علیه و آله یعجبه الرطب بالخربز.

و عن السکونی عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یأکل البطیخ بالتمر - و البطیخ شامل للحبحب أیضا و هو بالفارسیة (هندوانه) و بالعربی البطیخ الشامی.

الغبیراء

و فی الموثق عن ابن بکیر أنه سمع أبا عبد الله یقول: الغبیراء لحمه ینبت اللحم و جلده ینبت الجلد و عظمه ینبت العظم، و مع ذلک فإنه یسخن الکلیتین و یدبغ المعدة و هو أمان من البواسیر و التقطیر و یقوی الساقین و یقمع عرق الجذام(1).

(و لما) ذکرنا ما فات من الأطعمة من المصنف (أردنا) أن نذکر ما فاته من الزی و التجمل و تقدم طرف منه.

باب التجمل

اشارة

روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن ابن أبی عمیر رفعه قال: قال أبو عبد الله علیه السلام إنی لأکره للرجل أن یکون علیه من الله نعمة فلا یظهرها(2).

ص:614


1- (1) الکافی باب الغبیراء خبر 1 - و الغبیراء تمرة تشبه العناب و فی الدروس الغبیراء تدبغ المعدة و فی خبر معاذ انههم عن غبیراء السکر و هو نوع من الشراب یتخذه الحبش من الذرة و یسکر (من حاشیة بعض نسخ الکافی) و یقال له بالفارسیة سنجد (الوافی).
2- (2) الکافی باب التجمل و اظهار النعمة خبر 9.

......... و فی القوی عن أبی بصیر قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام إن الله جمیل یحب الجمال و یحب أن یری أثر نعمه (أو النعمة) علی عبده(1).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا أنعم الله علی عبده بنعمة من نعمه و ظهرت علیه سمی حبیب الله محدث (محدثا - خ) بنعمة الله و إذا أنعم الله علی عبد بنعمة فلم یظهر علیه سمی بغیض الله مکذبا بنعمة الله.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا أنعم الله علی عبده بنعمة أحب أن یراها علیه لأنه جمیل یحب الجمال - یمکن أن یکون المراد به الجمال المعنوی و یکون منه إظهار النعم و کان من باب (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوی) أو یکون أعم منه أو یشمله من باب مفهوم الموافقة.

و فی القوی عن مسمع بن عبد الملک عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أبصر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رجلا شعثا شعر رأسه وسخة ثیابه سیئة حاله فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من الدین المتعة و إظهار النعمة.

و بهذا الإسناد قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بئس العبد القاذورة و فی الحسن کالصحیح عن معاویة بن وهب قال: رآنی أبو عبد الله علیه السلام و أنا أحمل بقلا فقال: یکره للرجل السری أن یحمل الشیء الدنیء فیجترئ علیه.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام لیتزین أحدکم لأخیه المسلم کما یتزین للغریب الذی یحب أن یراه فی أحسن الهیئة.

ص:615


1- (1) أورده و الاثنی عشر التی بعده فی الکافی باب التجمل و اظهار النعمة خبر 1-2-4 5-6-7-10-11-8-12-13-1-15 من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی الموثق کالصحیح عن أبی بصیر قال بلغ أمیر المؤمنین أن طلحة و الزبیر یقولان لیس لعلی علیه السلام مال قال فشق ذلک علیه فأمر وکلائه أن یجمعوا غلته حتی إذا جاء (حال - خ ل) الحول أتوه و قد جمعوا من ثمن الغلة مائة ألف درهم فنثرت "فنشرت" بین یدیه فأرسل إلی طلحة و الزبیر فأتیاه فقال لهما هذا المال و الله لی لیس لأحد فیه شیء و کان عندهما مصدقا قال: فخرجا من عنده و هما یقولان إنه له لما لا.

و فی القوی عن عبد الأعلی مولی آل سام قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: إن الناس یروون أن لک مالا کثیرا فقال ما یسوؤنی ذاک أن أمیر المؤمنین "علیه السلام" مر ذات یوم علی ناس شتی من قریش و علیه قمیص مخرق فقالوا أصبح علی "علیه السلام" لا مال له فسمعها أمیر المؤمنین "علیه السلام" فأمر الذی یلی صدقته أن یجمع تمره و لا یبعث إلی إنسان شیئا و أن یوفره ثمَّ قال له بعه الأول فالأول و اجعلها دراهم ثمَّ اجعلها حیث تجعل التمر فاکبسه معه حیث لا یری و قال للذی یقوم علیه إذا دعوت بالتمر فاصعد و انظر المال فاضربه برجلک کأنک لا تعمد الدراهم حتی نثرها ثمَّ بعث إلی رجل رجل منهم یدعوهم ثمَّ دعا بالتمر فلما صعد ینزل بالتمر ضرب برجله فانتثرت الدراهم فقالوا ما هذا یا أبا الحسن فقال: هذا مال من لا مال له ثمَّ أمر بذلک المال فقال انظروا أهل کل بیت کنت أبعث إلیهم فانظروا ماله و ابعثوا إلیه (أوله).

و فی الموثق کالصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال إن ناسا بالمدینة قالوا لیس للحسن مال قال فبعث الحسن علیه السلام إلی رجل بالمدینة فاستقرض منه ألف درهم و أرسل بها إلی المصدق و قال: هذه صدقة ما لنا فقالوا ما بعث الحسن علیه السلام بهذه من تلقاء نفسه إلا و له مال.

و عن عبد الأعلی مولی آل سام قال: إن علی بن الحسین علیهما السلام اشتدت حاله

ص:616

......... حتی تحدث بذلک أهل المدینة فبلغه ذلک فتعین ألف درهم ثمَّ بعث بها إلی صاحب المدینة و قال هذه صدقة مالی.

و فی القوی کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله یحب الجمال و التجمل و یبغض البؤس و التباس.

و فی القوی عن برید بن معاویة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام لعبید بن زیاد إظهار النعمة أحب إلی الله من صیانتها فإیاک أن تتزین إلا فی أحسن زی قومک قال فما رأی عبید إلا فی أحسن زی قومه حتی مات.

اللباس

و فی الصحیح، عن حماد بن عثمان قال: کنت حاضرا عند أبی عبد الله علیه السلام فقال له رجل أصلحک الله ذکرت أن علی بن أبی طالب علیه السلام کان یلبس الخشن، یلبس القمیص بأربعة دراهم و ما أشبه ذلک و نری علیک اللباس الجید قال: فقال له إن علی بن أبی طالب علیه السلام کان فی زمان لا ینکر و لو لبس مثل ذلک الیوم لشهر به فخیر لباس کل زمان لباس أهله غیر أن قائمنا "علیه السلام" إذا قام لبس لباس علی علیه السلام و سار بسیرته(1).

و فی القوی کالصحیح عن سفیان بن السمط قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول:

الثوب النقی یکبت العدو.

و عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال: لیس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، الطاق و الساج

ص:617


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب اللباس خبر 15-1-2-3-4-5-6 من کتاب الزی و التجمل.

......... و الخمائص - و فی القاموس (الطاق) ضرب من الثیاب و الطیلسان أو الأخضر (و الساج) و الطیلسان الأخضر أو الأسود - و فی النهایة الخمیصة ثوب خز أو صوف معلم - و قیل لا تسمی خمیصة إلا أن تکون سوداء معلمة و کانت من لباس الناس قدیما و جمعها الخمائص.

و عن السکونی عن أبی عبد الله قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من اتخذ ثوبا فلینظفه و عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام یکون للمؤمن عشرة أقمصة؟ قال: نعم قلت: عشرون؟ قال: نعم قلت: ثلاثون؟ قال: نعم لیس هذا من السرف. إنما السرف أن تجعل ثوب صونک ثوب بذلتک.

و فی القوی کالصحیح، عن الوشاء قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: کان علی بن الحسین علیه السلام یلبس ثوبین فی الصیف یشتریان بخمسمائة درهم.

و فی القوی کالصحیح عن یحیی بن أبی العلاء عن أبی عبد الله علیه السلام قال: بعث أمیر المؤمنین علیه السلام عبد الله بن العباس إلی ابن الکواء و علیه أصحابه و علیه قمیص رقیق و حلة فلما نظروا إلیه قالوا: یا بن عباس أنت خیرنا فی أنفسنا و أنت تلبس هذا اللباس؟ فقال: و هذا أول ما أخاصمکم فیه، "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ " (1)- و قال الله عز و جل:" خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ "(2).

و فی القوی کالصحیح، عن یوسف بن إبراهیم قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام و علی جبة خز و طیلسان خز فنظر إلی، فقلت جعلت فداک: علی جبة خز و طیلسانی هذا خز فما تقول: فقال: و ما بأس بالخز، قلت و سداه إبریسم؟ قال: و ما بأس بإبریسم فقد

ص:618


1- (1) الأعراف - 32.
2- (2) الأعراف - 21.

......... أصیب الحسین علیه السلام و علیه جبة خز ثمَّ قال: إن عبد الله بن العباس لما بعثه أمیر المؤمنین علیه السلام إلی الخوارج فواقفهم لبس أفضل ثیابه و تطیب بأطیب طیبه و رکب أفضل مراکبه فخرج فواقفهم فقالوا: یا بن عباس بینا أنت أفضل الناس إذا أتیتنا فی لباس الجبابرة و مراکبهم فتلا هذه الآیة: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ

فالبس و تجمل فإن الله جمیل یحب الجمال و لیکن من حلال(1).

و روی أنه مر سفیان الثوری فی المسجد الحرام فرأی أبا عبد الله علیه السلام و علیه ثیاب کثیرة القیمة حسان فقال: و الله لآتینه و لأوبخنه فدنا منه فقال: یا بن رسول الله و الله ما لبس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مثل هذا اللباس و لا علی علیه السلام و لا أحد من آبائک فقال له أبو عبد الله علیه السلام کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی زمان قتر مقتر و کان یأخذ لقتره و إقتاره و إن الدنیا بعد ذلک أرخت عز إلیها (أی اتسعت) فأحق أهلها بها أبرارها ثمَّ تلا: "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ " فنحن أحق من أخذ منها ما أعطاه الله غیر أنی یا ثوری ما تری علی من ثوب إنما ألبسه للناس ثمَّ اجتذب ید سفیان فجرها إلیه ثمَّ رفع الثوب الأعلی و أخرج ثوبا تحت ذلک علی جلده غلیظا فقال: هذا ألبسه لنفسی، و ما رأیته للناس ثمَّ جذب ثوبا علی سفیان أعلاه غلیظ خشن و داخل ذلک ثوب لین فقال: لبست هذا الأعلی للناس و لبست هذا لنفسک تسرها(2)

و فی القوی کالصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول

ص:619


1- (1) الکافی باب الباس خبر 7 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب اللباس خبر 8-9-10-11-12-13 14 من کتاب الزی و التجمل.

......... بینا إنا فی الطواف و إذا برجل یجذب ثوبی و إذا هو عباد بن کثیر البصری فقال یا جعفر بن محمد تلبس مثل هذه الثیاب و أنت فی هذا الموضع مع المکان الذی أنت فیه من علی علیه السلام؟ فقلت ثوب فرقبی (بتقدم الفاء علی القاف و ضمهما ثوب مصری أبیض من کتان) اشتریته بدینار و کان علی علیه السلام فی زمان یستقیم له ما لبس فیه و لو لبست مثل ذلک اللباس فی زماننا لقال الناس هذا مراء مثل عباد.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یکون له عشرة أقمصة یراوح بینها؟ قال: لا بأس.

و بهذا الإسناد عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام یکون لی ثلاثة أقمصة؟ قال: لا بأس قال: فلم أزل حتی بلغت عشرة فقال: أ لیس یودع بعضها بعضها؟ قلت: بلی و لو کنت إنما ألبس واحدا لکان أقل بقاء قال: لا بأس.

و فی الحسن عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن الرجل الموسر یتخذ الثیاب الکثیرة الجیاد و الطیالسة و القمص الکثیرة یصون بعضها بعضا یتجمل بها أ یکون مسرفا؟ قال: لا لأن الله عز و جل یقول لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ (1).

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام النظیف من الثیاب یذهب الهم و الحزن و هو طهور للصلاة.

ص:620


1- (1) الطلاق - 7.

.........

لباس الشهرة

و فی الصحیح، عن ابن مسکان عن رجل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کفی بالمرء خزیا أن یلبس ثوبا یشهره أو یرکب دابة تشهره(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن أبی أیوب الخزاز عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله تبارک و تعالی یبغض شهرة اللباس.

و فی الموثق کالصحیح عن عثمان بن عیسی عمن ذکره، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الشهرة خیرها و شرها فی النار.

و عن أبی عبد الله الحسین علیه السلام قال: من لبس ثوبا یشهره کساه الله یوم القیمة ثوبا من النار.

لباس البیاض

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ألبسوا البیاض فإنه أطیب و أطهر و کفنوا فیه موتاکم(2) و فی القوی کالصحیح عن مثنی الحناط عن أبی عبد الله علیه السلام مثله.

و فی القوی، عن صفوان الجمال قال حملت أبا عبد الله علیه السلام الحملة الثانیة إلی الکوفة و أبو جعفر المنصور بها فلما أشرف الهاشمیة (مدینة أبی جعفر) أخرج رجله من

ص:621


1- (1) أورده و الثلاثة بعده فی الکافی باب کراهیة الشهرة خبر 2-1-3-4 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) الکافی باب لباس البیاض و القطن خبر 1-2 من کتاب الزی و التجمل.

......... غرز الرجل (أی الرکاب الذی کان من جلد) ثمَّ نزل و دعا ببغلة شهباء و لبس ثیابا بیضاء و کمة بیضاء (أی قلنسوة مدورة) فلما دخل علیه قال له أبو جعفر: لقد تشبهت بالأنبیاء فقال أبو عبد الله علیه السلام: و أنی تبعدنی من أبناء الأنبیاء؟ قال: لقد هممت أن أبعث إلی المدینة من یعقر نخلها و یسبی ذریتها فقال: و لم ذاک یا أمیر المؤمنین؟ فقال رفع إلی أن مولاک، المعلی بن خنیس یدعو إلیک و یجمع لک الأموال فقال: و الله ما کان، فقال: لست ارضی منک إلا بالطلاق و العتاق و الهدی و المشی فقال: أ بالأنداد من دون الله تأمرنی أنه أحلف أنه من لم یرض بالله فلیس من الله فی شیء فقال: أ تتفقه علی؟ فقال: و أنی تبعدنی من الفقه و أنا ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، قال: فأنا أجمع بینک و بین من سعی بک قال: فافعل - قال فجاء الرجل الذی سعی به فقال له أبو عبد الله علیه السلام یا هذا تحلف فقال: نعم و الله الذی لا إله إلا هو عالم الغیب و الشهادة الرحمن الرحیم، لقد فعلت فقال له أبو عبد الله علیه السلام ویحک (ویلک - خ ل) تمجد الله فیستحی من تعذیبک و لکن قل: برئت من حول الله و قوته و لجأت إلی حولی و قوتی، فحلف بها الرجل فلم یستتمها حتی وقع میتا فقال له أبو جعفر: لا أصدق بعدها علیک أبدا و أحسن جائزته و رده(1)

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام ألبسوا ثیاب القطن فإنها لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هو لباسنا.

و فی الحسن کالصحیح، عن زرارة قال: رأیت علی أبی جعفر علیه السلام ثوبا معصفرا فقال: إنی تزوجت امرأة من قریش(2)

ص:622


1- (1) أورده و الذی بعده فی الکافی باب لباس البیاض و القطف خبر 3-4.
2- (2) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب الباس المعصفر خبر 3-21-5-7 من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی الموثق عن الحکم بن عتیبة قال: دخلت علی أبی جعفر علیه السلام و هو فی بیت منجد(1) و علیه قمیص رطب و ملحفة مصبوغة قد أثر الصبغ علی ثیابه (عاتقه - خ ل) فجعلت أنظر إلی البیت و أنظر فی هیئته فقال لی: یا حکم ما تقول: فی هذا؟ فقلت:

و ما عسیت أن أقول و أنا أراه علیک فأما عندنا فإنما یفعله الشاب المرهق فقال لی، یا حکم مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ ، و هذا مما أخرج الله لعباده فأما هذا البیت الذی تری فهو بیت المرأة و أنا قریب العهد بالعرس و بیتی، البیت الذی تعرف.

لباس المعصفر

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما قال: لا بأس بلبس المعصفر.

و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر، عن رجل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال یکره المفدم إلا للعروس (و هو یطلق علی الرجل و المرأة).

و فی الحسن کالصحیح، عن مالک بن أعین قال: دخلت علی أبی جعفر علیه السلام و علیه ملحفة حمراء جدیدة شدیدة الحمرة فتبسمت حین دخلت، فقال: کأنی أعلم لم ضحکت، ضحکت من هذا الثوب الذی هو علی أن الثقفیة أکرهتنی علیه و أنا أحبها فأکرهتنی علی لبسها ثمَّ قال: إنا لا نصلی فی هذا و لا تصلوا فی المشبع المضرج (أی المحمر) قال: ثمَّ دخلت علیه و قد طلقها فقال: سمعتها تبرأ من علی علیه السلام فلم یسعنی أن أمسکها و هی تبرأ من علی علیه السلام.

ص:623


1- (1) المنجد بالتشدید المزین.

......... و فی القوی، عن ابن القداح، عن أبی عبد الله علیه السلام. أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کانت له ملحفة مورسة(1) یلبسها فی أهله حتی یردع علی جسده و قال: قال أبو جعفر علیه السلام کنا نلبس المعصفر فی البیت(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن زرارة عن أبی جعفر" علیه السلام "قال: صبغنا البهرمان " أی العصفر "و صبغ بنی أمیة الزعفران.

و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الله بن مسکان عن الحسن الزیات البصری قال: دخلت علی أبی جعفر" علیه السلام "أنا و صاحب لی فإذا هو فی بیت منجد و علیه ملحفة و ردیئة و قد خف لحیته و اکتحل فسألناه عن مسائل فلما قمنا قال لی: یا حسن قلت لبیک قال إذا کان غدا فأتنی أنت و صاحبک فقلت: نعم جعلت فداک فلما کان من الغدد خلت علیه فإذا هو فی بیت لیس فیه إلا حصیر و إذا علیه قمیص غلیظ ثمَّ أقبل علی صاحبی فقال یا أخا أهل البصرة إنک دخلت علی أمس و أنا فی بیت المرأة و کان أمس یومها و البیت بیتها و المتاع متاعها فتزینت لی علی أن أتزین لها کما تزینت لی فلا یدخل قلبک شیء، فقال له صاحبی جعلت فداک قد کان و الله دخل قلبی شیء فأما الآن فقد و الله أذهب الله ما کان و علمت أن الحق فیما قلت.

ص:624


1- (1) المورس ما صبغ بالورس و هو نبت اصفر یکون بالیمن (حتی یردع علی جسده) ای ینفض صبیغها علیه کذا فی النهایة (الوافی).
2- (2) أورده و اللذین بعده فی الکافی باب لبس المعصفر خبر 9-10-13 من کتاب الزی و التجمل.

.........

الکتان

و فی الموثق کالصحیح عن عقبة قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: الکتان من لباس الأنبیاء و هو ینبت اللحم(1).

لبس الصوف و الشعر و الوبر

و فی الحسن کالصحیح عن أبی جریر القمی قال: سألت الرضا علیه السلام عن الریش أ ذکی هو؟ فقال: کان أبی یتوسد الریش(2).

و فی القوی کالصحیح، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: ألبسوا الثیاب من القطن فإنه لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لباسنا و لم یکن یلبس الصوف و الشعر إلا من علة.

و فی القوی، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یلبس الصوف و الشعر إلا من علة.

و فی القوی کالصحیح عن الحسین بن کثیر الخزاز (عن أبیه - خ) قال: رأیت أبا عبد الله علیه السلام و علیه قمیص غلیظ خشن تحت ثیابه و فوقها جبة صوف و فوقها قمیص غلیظ فمسستها، فقلت: جعلت فداک إن الناس یکرهون لباس الصوف فقال: کلا کان

ص:625


1- (1) الکافی باب الکتان خبر 1 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب لبس الصوف و الشعر و الوبر خبر 5-2-1 4-3 من کتاب الزی و التجمل.

......... أبی محمد بن علی علیهما السلام یلبسها و کان علی بن الحسین علیهما السلام یلبسها و کانوا یلبسون أغلظ ثیابهم إذا قاموا إلی الصلاة و نحن نفعل ذلک.

و فی القوی عن أبی تمامة قال: قلت لأبی جعفر الثانی إن بلادنا بلاد باردة فما تقول فی لبس هذه الوبر فقال: البس منها ما أکل و ضمن.

لبس الخز

و فی الصحیح، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال: سأل أبا عبد الله علیه السلام رجل و أنا عنده عن جلود الخز فقال: لیس بها بأس فقال الرجل: جعلت فداک إنها فی بلادی و إنما هی کلاب تخرج من الماء فقال أبو عبد الله علیه السلام: إذا خرجت من الماء تعیش خارجة من الماء فقال الرجل: لا قال: فلا بأس(1).

و فی الصحیح، عن سعد بن سعد قال: سألت الرضا علیه السلام عن جلود الخز فقال:

هو ذا نلبس فقلت: جعلت فداک ذاک الوبر فقال: إذا حل الوبر حل جلده.

و فی الحسن کالصحیح عن زرارة قال: خرج أبو جعفر علیه السلام یصلی علی بعض أطفالهم و علیه جبة خز صفراء و مطرف خز أصفر. و فی القوی کالصحیح عن البزنطی عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: کان علی بن الحسین علیهما السلام یلبس الجبة الخز بخمسین دینارا و المطرف الخز بخمسین دینارا.

ص:626


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب لبس الخز خبر 3-7-1-2-4-5 6-8-9-10 من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی القوی کالصحیح، عن الحسن بن علی الوشاء عن أبی الحسن قال: سمعته یقول کان علی بن الحسین علیه السلام یلبس فی الشتاء الخز و المطرف الخز و القلنسوة الخز فیشتو فیه (فیستوفیه - خ) و یبیع المطرف فی الصیف و یتصدق بثمنه ثمَّ یقول: مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ ، و فی القوی کالصحیح، عن أبی داود یوسف بن إبراهیم قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام و علی قباء خز و بطانته خز و طیلسان خز مرتفع فقلت إن علی ثوبا أکره لبسه فقال: و ما هو؟ قلت طیلسانی هذا قال: و ما بال الطیلسان قلت هو خز قال: و ما بال الخز قلت سداه إبریسم قال: و ما بال الإبریسم قال: لا یکره أن یکون سد الثوب إبریسم و لا زره و لا علمه إنما تکره المصمت من الإبریسم للرجال و لا تکره للنساء.

و فی القوی کالصحیح، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنا معاشر آل محمد نلبس الخز و الیمنة.

و فی الحسن کالصحیح عن جعفر بن عیسی قال: کتبت إلی أبی الحسن الرضا علیه السلام أسأله عن الدواب التی یعمل الخز من وبرها أسباع هی فکتب لبس الخز الحسین بن علی علیهما السلام و من بعده جدی.

و عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال: قتل الحسین بن علیهما السلام و علیه جبة خز دکناء (1)(دکنة - خ کا) (أی مائلة إلی السواد) فوجدوا فیها ثلاثة و ستین من بین ضربة

ص:627


1- (1) فی حدیث فاطمة (علیها السلام) انها اوقدت القدر حتّی دکنت ثیابها دکن الثوب إذا اتسخ و اغبر لونه یدکن دکنا «النهایة».

......... بالسیف أو طعنة برمح أو رمیة بسهم.

و عن مؤذن علی بن یقطین قال: رأیت علی أبی عبد الله علیه السلام و هو یصلی فی الروضة جبة خز سفر جلیة.

لبس الوشی

و فی الموثق کالصحیح، عن یاسر قال: قال لی أبو الحسن علیه السلام: اشتر لنفسک خزا و إن شئت فوشیا فقلت کل الوشی؟ فقال: و ما للوشی قلت: ما لم یکن فیه قطن یقولون إنه حرام قال: البس ما فیه قطن(1).

و فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب قال: حدثنی من أثق به أنه رأی علی جواری أبی الحسن موسی "علیه السلام" الوشی2 و تقدم أنه الملون بلونین فصاعدا،

لبس الحریر و الدیباج

و فی الصحیح عن البزنطی قال: سأل الحسن بن قیاما أبا الحسن "علیه السلام" عن الثوب الملحم بالقز و القطن القز أکثر من النصف أ یصلی فیه؟ قال: لا بأس قد کان لأبی الحسن "علیه السلام" منه جباب کذلک(2) و یظهر منه و من غیره من الأخبار الآتیة أن القز کالحریر، و یمکن حمله علی الاستحباب کما تقدم فی لباس المصلی ،

ص:628


1- (1-2) الکافی باب لبس الوشی خبر 1-3 من کتاب الزی و التجمل - و الوشی نقش الثوب و یکون من کل لون «القاموس».
2- (3) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب لبس الحریر و الدیباج خبر 11-10 - 9-12-14-3-1-2 من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی القوی کالصحیح، عن عبید بن زرارة عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا بأس بلباس القز إذا کان سداه أو لحمته مع قطن أو کتان.

و عن العباس بن موسی عن أبیه قال: سألته عن الإبریسم و القز قال:

هما سواء.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا ینبغی للمرأة أن تلبس الحریر المحض و هی محرمة و أما فی الحر و البرد فلا بأس.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسماعیل بن الفضل، عن أبی عبد الله علیه السلام فی الثوب یکون فیه الحریر فقال: إن کان فیه خلط فلا بأس.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن لباس الحریر و الدیباج فقال: أما فی الحرب فلا بأس به و إن کان فیه تماثیل، و فی الموثق کالصحیح، عن ابن بکیر، عن بعض أصحابنا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یلبس الرجل الحریر و الدیباج إلا فی الحرب.

و فی القوی عن لیث المرادی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کسی أسامة بن زید حلة حریر فخرج فیها فقال صلی الله علیه و آله و سلم مهلا یا أسامة إنما یلبسها من لا خلاق له فاقسمها بین نسائک(1).

و فی القوی کالصحیح عن إسماعیل بن الفضل، عن أبی عبد الله علیه السلام قال لا یصلح للرجل أن یلبس الحریر إلا فی الحرب.

و عن العباس بن هلال عن أبی الحسن علیه السلام قال: قلت له: جعلت فداک

ص:629


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب لبس الحریر و الدیباج خبر 2-4-7 8 و 6 و 12 من کتاب الزی و التجمل.

......... ما أعجب إلی الناس من یأکل الجشب و یلبس الخشن و یتخشع فقال: أ ما علمت أن یوسف نبی و ابن نبی کان یلبس أقبیة الدیباج مزورة بالذهب و یجلس فی مجالس آل فرعون یحکم فلم یحتج الناس إلی لباسه، و إنما احتاجوا إلی قسطه، و إنما یحتاج من الإمام إلی أن إذا قال: صدق، و إذا وعد أنجز، و إذا حکم عدل، إن الله لا یحرم طعاما و لا شرابا من حلال و إنما حرم الحرام قل أو کثر و قد قال الله: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ .

و فی الموثق، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: لا یصلح لباس الحریر و الدیباج فأما بیعهما فلا بأس.

و فی الموثق کالصحیح عن ابن بکیر، عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام قال: النساء تلبس الحریر و الدیباج إلا فی الإحرام.

و فی القوی کالصحیح، عن جراح المدائنی عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره أن یلبس القمیص المکفوف بالدیباج و یکره لباس الحریر و لباس الوشی، و یکره لباس المثیرة الحمراء فإنها مثیرة إبلیس.

و فی القوی عن أبی الحسن الأحمسی عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

سأله أبو سعید عن الخمیصة و أنا عنده سداه إبریسم یلبسها و کان وجد البرد فأمره أن یلبسها.

ص:630

.........

باب فی التشمیر و غیره

و قد تقدم أیضا - روی الکلینی فی الحسن کالصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله تعالی: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ قال: فشمر(1).

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم قال: نظر أبو عبد الله علیه السلام إلی رجل قد لبس قمیصا یصیب الأرض فقال: ما هذا ثوب طاهر.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: فی الرجل یجر ثوبه قال:

إنی لأکره أن یشبه بالنساء.

و فی القوی کالصحیح عن معلی بن خنیس عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن علیا علیه السلام کان عندکم فأتی بنی دیوان(2) فاشتری ثلاثة أثواب بدینار القمیص إلی فوق الکعب و الإزار إلی نصف الساق و الرداء من بین یدیه إلی ثدییه و من خلفه إلی ألییه، ثمَّ رفع یده إلی السماء فلم یزل یحمد الله علی ما کساه حتی دخل منزله ثمَّ قال: هذا اللباس الذی ینبغی للمسلمین أن یلبسوه قال أبو عبد الله علیه السلام: و لکن لا یقدرون أن یلبسوها هذا الیوم و لو فعلناه لقالوا مجنون و لقالوا مرائی و الله تعالی یقول وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ

قال و ثیابک فارفعها و لا تجردها و إذا قام قائمنا کان هذا اللباس.

و فی الصحیح عن زرارة بن أعین قال: رأیت قمیص علی علیه السلام الذی قتل فیه

ص:631


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب تشمیر الثیاب خبر 1-12-13-2 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) فی الوافی نقلا عن الکافی (فأتی بئر (نوار) و قال فی بیانه (النوار) النیلج الذی یصبغ به.

......... عند أبی جعفر علیه السلام فإذا أسفله اثنی عشر شبرا و بدنه ثلاثة أشبار و رأیت فیه نضج دم(1).

و عن عبد الله بن هلال قال: أمرنی أبو عبد الله علیه السلام أن اشتری له إزارا فقلت إنی لست أصیب إلا واسعا قال: اقطع منه و کفه (أی زیادته التی هی سبب الإثم) قال: ثمَّ قال: إن أبی قال ما جاوز الکعبین ففی النار و فی الموثق کالصحیح عن یونس بن یعقوب مثله.

و فی القوی کالصحیح عن عبد الرحمن بن عثمان عن رجل من أهل الیمامة کان مع أبی الحسن علیه السلام أیام حبس ببغداد قال: قال لی أبو الحسن علیه السلام إن الله قال: لنبیه صلی الله علیه و آله و سلم وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ و کان ثیابه طاهرة و إنما أمره بالتشمیر (أی قصرها) و فی الحسن کالصحیح عن أبی بصیر عن أبی جعفر علیه السلام أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أوصی رجلا من بنی تمیم فقال له: إیاک و إسبال الإزار و القمیص فإن ذلک من المخیلة و الله لا یحب المخیلة (أی الکبر).

و فی الموثق کالصحیح عن الثمالی رفعه قال نظر أمیر المؤمنین علیه السلام إلی فتی مرخ إزاره فقال له یا بنی (أو یا فتی) ارفع إزارک فإنه أبقی لثوبک و أنقی لقلبک (أی من الکبر).

و فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان أمیر المؤمنین "علیه السلام" إذا لبس القمیص مدیدة فإذا طلع علی أطراف الأصابع قطعه.

و فی القوی عن الحسن الصیقل قال: قال لی أبو عبد الله علیه السلام ترید أن أریک

ص:632


1- (1) و أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب تشمیر الثیاب خبر 9-3-4-5 «الی» 8 من کتاب الزی و التجمل.

......... قمیص علی "علیه السلام" الذی ضرب فیه و أریک دمه قال: قلت نعم، فدعا به و هو فی سفط (1)

فأخرجه و نثرة فإذا هو قمیص کرابیس یشبه السنبلانی فإذا موضع(2) الجیب إلی الأرض و إذا أثر دم أبیض شبه اللبن شبه شطب السیف (أی خط وسطه) فقال هذا قمیص علی علیه السلام الذی ضرب فیه و هذا أثر دمه فشبرت بدنه، فإذا هو ثلاثة أشبار و شبرت أسفله فإذا هو اثنی عشر شبرا(3).

و فی القوی عن سلمة (بیاع القلانس - خ کا) قال: کنت مع أبی جعفر علیه السلام إذ دخل علیه أبو عبد الله علیه السلام فقال أبو جعفر علیه السلام یا بنی ألا تطهر قمیصک فذهب فظننا أن ثوبه قد أصابه شیء فرجع فقال إنه کذا لک فقلنا جعلنا الله فداک ما لقمیصه؟ قال: کان قمیصه طویلا فأمرته أن یقصر إن الله عز و جل یقول وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ .

ما یقال عند لبس الجدید

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم قال سألت أبا جعفر علیه السلام عن الرجل یلبس الثوب الجدید قال یقول: اللهم اجعله ثوب یمن و تقی و برکة اللهم ارزقنی فیه حسن عبادتک و عملا بطاعتک و أداء شکر نعمتک الحمد للّه الذی کسانی ما أواری به

ص:633


1- (1) السفط معرب «سبد».
2- (2) الموضع کمعظم ای خیط الجیب الی الذیل بعد وضع القطن فیه او خرق وقع من ذلک الموضع الی الأرض قال فی القاموس: التوضیع خیاطة الجبة بعد وضع القطن فیها و کمعظم المکسر المقطوع - او الموضع کمجلس ای کان جیبه مفتوقا الی الذیل «اما» بحسب أصل وضعه او صار بعد الحادثة کذلک (مرآة العقول).
3- (3) الکافی باب تشمیر الثیاب خبر 10-11 من کتاب الزی و التجمل.

......... عورتی و أتجمل به فی الناس(1).

و فی القوی کالصحیح أو الصحیح عن عمر بن یزید قال: أردت الدخول علی أبی عبد الله علیه السلام فلبست ثیابی و نشرت طیلسانا جدیدا کنت معجبا به فزحمنی جمل فی بعض الطریق فتمزق من کل وجه فاغتممت لذلک فدخلت علی أبی عبد الله علیه السلام فنظر إلی الطیلسان فقال ما لی أراک مهتما "منهتکا - خ" فأخبرته بالقصة فقال: یا عمر إذا لبست ثوبا جدیدا فقل لا إله إلا الله محمد رسول الله تبرأ من الآفة و إذا أحببت شیئا فلا تکثر من ذکره فإن ذلک مما یهده (أو یهدک) و إذا کانت لک إلی الرجل حاجة فلا تشتمه من خلفه فإن الله یوقع ذلک فی قلبه.

و فی القوی، عن محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر - المؤمنین علیه السلام: إذا کسا الله المؤمن ثوبا جدیدا فلیتوضأ و لیصل رکعتین یقرأ فیهما أم الکتاب و آیة الکرسی و قل هو الله أحد و إنا أنزلناه، ثمَّ لیحمد الله الذی ستر عورته و زینه فی الناس و لیکثر من قول لا حول و لا قوة إلا بالله فإنه لا یعص الله فیه و له بکل سلک فیه ملک یقدس له و یستغفر له و یترحم علیه.

و فی القوی عن خالد الجوان (الخزاز - خ کا) قال: سمعت أبا الحسن موسی علیه السلام یقول: قد ینبغی لأحد إذا لبس الثوب الجدید أن یمر یده علیه و یقول: الحمد لله الذی کسانی ما أواری به عورتی و أتجمل به فی الناس و أتزین به بینهم.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قرأ إنا أنزلناه اثنین و ثلاثین مرة فی إناء

ص:634


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب القول عند لبس الجدید خبر 1 6-5-3-4-2 من کتاب الزی و التجمل.

......... جدید و رش به ثوبه الجدید إذا لبسه لم یزل یأکل فی سعة ما بقی منه سلک.

و عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام علمنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا لبست ثوبا جدیدا أن أقول: الحمد لله الذی کسانی من اللباس ما أتجمل به فی الناس، اللهم اجعلها ثیاب برکة أسعی فیها لمرضاتک و أعمر فیها مساجدک فقال: یا علی من قال ذلک لم یتقمصه حتی یغفر الله له (و فی نسخة أخری لم یصبه شیء یکرهه - خ).

لبس الخلقان

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

أدنی الإسراف هراقة فضل الإناء و ابتذال الثوب الصون و إلقاء النوی(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن سلیمان بن صالح قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما أدنی ما یجیء من الإسراف؟ قال: ابتذالک ثوب صونک و إهراق (أو إهراقک) فضل إنائک و أکلک التمر و رمیک بالنوی هاهنا و هاهنا.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دخل علیه بعض أصحابه فرأی علیه قمیصا فیه قب (أی رقعة) قد رفعه فجعل ینظر إلیه فقال له أبو عبد الله علیه السلام: ما لک تنظرنی فقال: قب(2) نلقی فی قمیصک فقال له: اضرب یدک إلی هذا الکتاب فاقرأ ما فیه و کان بین یدیه کتاب أو قریب منه فنظر الرجل فیه فإذا فیه، لا إیمان

ص:635


1- (1) أورده و الذین بعده فی الکافی باب لبس الخلقان خبر 1 و 2 و 3 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) القب ما یدخل فی جیب القمیص من الرقاع «الصحاح».

......... لمن لا حیاء له و لا مال لمن لا تقدیر له و لا جدید لمن لا خلق له.

العمائم

و فی الصحیح عن أبی همام عن أبی الحسن علیه السلام قال: فی قول الله عز و جل مُسَوِّمِینَ قال: العمائم اعتم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فسد لها من بین یدیه و من خلفه و اعتم جبرئیل فسد لها من بین یدیه و من خلفه(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من تعمم و لم یحنک فأصابه داء لا دواء له فلا یلومن إلا نفسه.

و فی الموثق عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال: کانت علی الملائکة العمائم البیض المرسلة یوم بدر.

و فی القوی عن علی بن أبی علی اللهبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: عمم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا علیه السلام بیده فسد لها من بین یدیه و قصرها من خلفه قدر أربع أصابع ثمَّ قال: أدبر فأدبر ثمَّ قال أقبل فأقبل ثمَّ قال: هکذا تیجان الملائکة.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: العمائم تیجان الملائکة (العرب - خ) و روی أن الطابقیة(2) عمة إبلیس لعنه الله.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من خرج من منزله معتما تحت حنکه یرید سفرا لم یصبه فی سفره سرق أو حرق (أو و لا حزن) و لا مکروه.

ص:636


1- (1) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب العمائم خبر 2 و 1 و 3 «الی» 7 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) أی العمامة بلا حنک.

......... و فی القوی عنه علیه السلام قال: من اعتم فلم یدر العمامة تحت حنکه فأصابه ألم لا دواء له فلا یلومن إلا نفسه.

القلانس

و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر عن بعض أصحابه عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یلبس قلنسوة بیضاء مضربة و کان یلبس فی الحرب قلنسوة لها أذنان(1).

و فی الموثق عن الحسین بن المختار قال: قال أبو عبد الله علیه السلام اعمل لی قلانس بیضاء و لا تکسرها فإن السید مثلی لا یلبس المکسر.

و فی الموثق عنه قال: قال أبو عبد الله علیه السلام اتخذ لی قلنسوة و لا تجعلها مضیقة (أو مصبغة) فإن السید مثلی لا یلبسها یعنی لا یکسرها.

و عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یلبس من القلانس الیمنیة و البیضاء و المضربة و ذوات الأذنین فی الحرب و کانت عمامته السحاب و کان له برنس(2) یتبرنس به.

الاحتذاء

و فی القوی عن السکونی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أول من اتخذ النعلین

ص:637


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب القلانس خبر 2 و 3 و 4 و 1 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) البرنس کل ثوب رأسه منه ملتزق به من دراعة أو جبة او ممطر او غیرها «النهایة».

......... إبراهیم علیه السلام(1).

و بهذا الإسناد قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من اتخذ نعلا فلیستجدها.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: استجادة الحذاء وقایة للبدن و عون علی الصلاة و الطهور - و الاستجادة طلب الجید و جعله جیدا - و أما قوله علیه السلام فلیستجدها فالظاهر أنه منها، و یمکن أن یراد به جعله جدیدا.

و فی الحسن کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: إنی لأمقت الرجل لا أراه معقب النعلین.

و فی القوی، عن إسحاق الحذاء قال: أرسل إلی أبو عبد الله علیه السلام و نحن بمنی ائتنی و معک کنفک (أی وعاء آلات الإسکاف) فأتیته فی مضربه (أی خیمته) فسلمت علیه فرد علی و أومأ إلی أن أجلس فجلست ثمَّ تناول نعلا جدیدا فرمی بها إلی فلما أردت أن أذهب قلت: جعلت فداک: لو وهبت لی هذه النعل فکنت أحذو علیها فرمی إلی بالفرد الآخر قال: واحدة أی شیء تنفعک؟ و قال و کانت معقبة مخصرة من وسطها لها قبالان و لها رؤوس فقال: هذا حذاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم - (و المعقبة) التی لها عقب (و المخصرة) مستدقة الوسط (و القبال) ککتاب زمام النعل و هو السیر الذی یکون بین الإصبعین.

و فی القوی عن منهال قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام و علی نعل ممسوحة

ص:638


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الاحتذاء خبر 2-3-1-5-7 و 6 من کتاب الزی و التجمل.

......... فقال: هذا حذاء الیهود فانصرف منهال فأخذ سکینا فخصرها بها.

و فی الموثق کالصحیح، عن علی بن سوید، و فی القوی، عن تمیم الزیات "تیم الرباب - خ ل" عن أبی الحسن و أبی عبد الله علیه السلام ما یدل علی کراهة الممسوح غیر المخصرة و أنها نعال الیهود(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر عن غیر عن واحد، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره عقد شراک النعل و أخذ نعل أحدهم فحل شراکها - و الظاهر أنه عند ما لم یلبسها(2).

و فی القوی کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام أنه نظر إلی نعل شراکها معقود فتناولها أبو عبد الله علیه السلام فحلها ثمَّ قال: لا تعد(3).

و فی الصحیح، عن یعقوب السراج قال: کنا نمشی مع أبی عبد الله علیه السلام و هو یرید أن یعزی ذا قرابة له بمولود له فانقطع شسع نعل أبی عبد الله علیه السلام فتناول نعله من رجله ثمَّ مشی حافیا فنظر إلیه ابن أبی یعفور فخلع نعل نفسه من رجله و خلع الشسع منها و ناوله أبا عبد الله علیه السلام فأعرض عنه کهیئة المغضب ثمَّ أبی أن یقبله ثمَّ قال ألا أن صاحب المصیبة أولی بالصبر علیها فمشی حافیا حتی دخل علی الرجل الذی أتاه لیعزیه.

و فی القوی عن عبد الرحمن بن کثیر قال: کنت أمشی مع أبی عبد الله علیه السلام

ص:639


1- (1) الکافی باب الاحتذاء خبر 9 و 8 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) کذا فی النسخة و الصواب عند ما یلبسها.
3- (3) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الاحتذاء 10-14-13-15 من کتاب الزی و التجمل.

......... فانقطع شسع نعله فأخرجت من کمی شسعا فأصلح به نعله ثمَّ ضرب بیده علی کتفی الأیسر ثمَّ قال یا عبد الرحمن بن کثیر من حمل مؤمنا علی شسع حمله الله عز و جل علی ناقة دمکاء (1)(أی سریعة العدو) حین یخرج من قبره حتی یقرع باب الجنة و فی الموثق کالصحیح، عن عبد الرحمن بن أبی عبد الله قال: کنت مع أبی عبد الله علیه السلام فدخل علی رجل فخلع نعله ثمَّ قال: اخلعوا نعالکم فإن النعل إذا خلعت استراحت القدمان.

ألوان النعل

و فی الصحیح عن ابن محبوب عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام أنه نظر إلی بعض أصحابه و علیه نعل سوداء فقال: ما لک و للنعل السوداء أ ما علمت أنها تضر بالبصر و ترخی الذکر و هی بأغلی الثمن من غیرها و ما لبسها إلا اختال فیها؟(2)

و عن حنان بن سدیر قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام و فی رجلی نعل سوداء فقال: یا حنان ما لک و للسوداء، أ ما علمت أن فیها ثلاث خصال؟ تضعف البصر و ترخی الذکر و تورث الهم، قال: قلت: فما ألبس من النعال؟ فقال: علیک بالصفراء فإن فیها ثلاث خصال، تجلو البصر و تشد الذکر و تذری الهم و هی مع ذلک من لباس النبیین و فی القوی عن سدیر الصیرفی قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام، و علی نعل بیضاء فقال: لی: یا سدیر ما هذه النعل احتذیتها علی علم؟ قلت: لا و الله جعلت فداک

ص:640


1- (1) دمکت الارنب دموکا اسرعت فی عدوها «القاموس».
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الوان النعال خبر 1 «الی» 6 من کتاب الزی و التجمل.

......... فقال: من دخل السوق قاصدا لنعل بیضاء لم یبلها حتی یکتسب مالا من حیث لا یحتسب قال أبو نعیم: أخبرنی سدیر أنه لم یبل تلک النعل حتی اکتسب مائة دینار من حیث لا یحتسب.

و فی القوی عن عبید بن زرارة قال: رآنی أبو عبد الله علیه السلام و علی نعل سوداء فقال: یا عبید ما لک و للنعل السوداء؟ أ ما علمت أن فیها ثلاث خصال، ترخی الذکر و تضعف البصر و هی أغلی ثمنا من غیرها و أن الرجل لیلبسها و ما یملک إلا أهله و ولده فیبعثه الله جبارا.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من لبس نعلا صفراء کان فی سرور حتی یبلیها.

و عن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام قال: من لبس نعلا صفراء لم یزل بنظر فی سرور ما دامت علیه لأن الله عز و جل یقول صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ (1).

الخف

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لبس الخف یزید فی قوة البصر(2).

و عنه علیه السلام قال: إدمان لبس الخف أمان من السبل (أو السل).

ص:641


1- (1) البقرة - 69.
2- (2) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب 6 الخف خبر 1 «الی» من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی القوی عن أبی جعفر علیه السلام قال: لبس الخف أمان من السبل (أو السل).

و عن داود الرقی قال: خرجت مع أبی عبد الله "علیه السلام" إلی ینبع فلما خرج (أو خرجت) رأیت علیه خفا أحمر فقلت جعلت فداک ما هذا الخف الأحمر الذی أراه علیک؟ فقال: خف اتخذته للسفر و هی أبقی علی الطین و المطر و أجمل له، قلت: فأتخذها و ألبسها؟ فقال:

أما فی السفر فنعم، و أما فی الحضر فلا تعدلن بالسواد شیئا.

و عن زیاد بن المنذر قال: دخلت علی أبی جعفر علیه السلام و علی خف مقشور فقال:

یا زیاد ما هذا الخف الذی أراه علیک؟ قلت خف اتخذته قال: أ ما علمت أن البیض من الخفاف (یعنی المقشورة) من لباس الجبابرة و هم أول من اتخذها، و السود من لباس بنی هاشم و سنة، و یمکن حمله علی الاتقاء علیه أو التقیة لمداومة بنی العباس علی السواد و أول من اتخذه لهم أبو مسلم الخراسانی.

السنة فی لبس الخف و خلعه

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إدمان الخف یقی میتة السوء (السل - خ کا) و فی الصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال: من السنة خلع الخف الیسار قبل الیمین و لبس الیمین قبل الیسار(1)

و فی الموثق، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا لبست نعلک أو خفک فابدأ

ص:642


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب السنة فی لبس الخف و النعل و خلعهما خبر 1 (الی) 5.

......... بالیمین و إذا خلعت فابدأ بالیسار.

و فی، القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان یقول إذا لبس أحدکم نعله فلیلبس الیمنی قبل الیسار، و إذا خلعها فلیخلع الیسری قبل الیمنی.

و فی الموثق کالصحیح، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تمش فی حذاء واحد، قلت: و لم؟ قال: لأنه إن أصابک مس من الشیطان لم یکد یفارقک إلا ما شاء الله.

و فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام قال من مشی فی حذاء واحد فأصابه مس من الشیطان لم یدعه إلا ما شاء الله.

و عن السکونی عن علی علیه السلام أنه کان یمشی فی نعل واحدة و یصلح الأخری لا یری بذلک بأسا و کأنه لبیان الجواز

الخواتیم

اشارة

و عن یونس بن ظبیان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من السنة لبس الخاتم(1).

و فی الموثق کالصحیح عن یحیی بن أبی العلاء عن أبی عبد الله علیه السلام أنه سأله عن التختم فی الیمین و قلت: إنی رأیت بنی هاشم یتختمون فی أیمانهم فقال کان أبی یتختم فی یساره و کان أفضلهم و أفقههم و أوفقهم.

و فی القوی، عن علی بن جعفر قال: سألت أخی موسی علیه السلام عن الخاتم یلبس

ص:643


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب الخواتیم خبر 3-8-9 و 10 «الی» 17 من کتاب الزی و التجمل.

......... فی الیمین فقال: إن شئت فی الیمین و إن شئت فی الیسار.

و فی الحسن کالصحیح، عن علی بن عطیة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ما تختم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلا یسیرا حتی مات (أو حتی ترکه).

و فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان یتختم فی یمینه.

و بهذا الإسناد قال: کان علی و الحسن و الحسین علیهم السلام یتختمون فی أیسارهم.

و فی الموثق کالصحیح، عن یحیی بن أبی العلاء و فی القوی کالصحیح، عن حاتم بن إسماعیل عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان الحسن و الحسین علیه السلام یتختمان فی یسارهما و لعله للتقیة أو لبیان الجواز.

و فی القوی عن عبد الرحمن بن محمد العرزمی عن أبی عبد الله علیه السلام أن علی بن الحسین "علیه السلام" کان یتختم فی یمینه.

و فی القوی عن العرزمی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان أمیر المؤمنین علیه السلام یتختم فی یمینه.

و فی القوی کالصحیح، عن صفوان، عن أبی الحسن علیه السلام قال: قوموا خاتم أبی عبد الله علیه السلام فأخذه أبی منهم بسبعة قلت سبعة دراهم؟ قال سبعة دنانیر.

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تختموا

ص:644

......... بالعقیق فإنه مبارک، من تختم بالعقیق یوشک أن یقضی له بالحسن(1) یمکن أن یراد به الضرب به و بالأول لبسه لیکون تأسیسا، و أن یراد به اللبس.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: العقیق أمان فی السفر أی خاتمه أو الأعم منه و من مصاحبته بأی وجه کان.

و فی القوی عن الحسین بن خالد عن الرضا علیه السلام قال: کان أبو عبد الله علیه السلام یقول: من اتخذ خاتما فصه من عقیق لم یفتقر و لم یقض له إلا بالتی هی أحسن.

و فی القوی عن عبد الرحیم القصیر قال: بعث الوالی إلی رجل من آل أبی طالب فی جنایة فمر بأبی عبد الله علیه السلام فقال: أتبعوه بخاتم عقیق فأتبع (فأتی - خ) بخاتم عقیق فلم یر مکروها.

و روی أنه شکا رجل إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم أنه قطع علیه الطریق فقال: هلا تختمت بالعقیق فإنه یحرس من کل سوء.

و فی القوی عن ربیعة الرأی قال رأیت فی ید علی بن الحسین علیهما السلام فص عقیق فقلت: ما هذا الفص؟ قال: عقیق رومی و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من تختم بالعقیق قضیت حوائجه - و تقدم الأخبار فی ذلک و سیجیء أیضا.

ص:645


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب العقیق خبر 3 و 5 و 6 و 7 و 8 و 4 من کتاب الزی و التجمل.

.........

الیاقوت و الزمرد

و فی القوی عن الحسین بن خالد عن الرضا علیه السلام قال: کان أبو عبد الله علیه السلام یقول: تختموا بالیواقیت فإنها تنفی الفقر(1).

و فی القوی کالصحیح عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: تختموا بالیواقیت فإنها تنفی الفقر و فی القوی عن الرضا علیه السلام مثله.

و فی الموثق کالصحیح عن بکر بن محمد بن أبی عبد الله علیه السلام قال: یستحب التختم بالیواقیت - و الظاهر أن الإتیان بلفظ الجمع للإشعار بأنواعه من الأحمر و الأصفر و الأخضر و الأسود.

و فی القوی عن أبی الحسن الماضی علیه السلام قال: التختم بالزمرد یسر لا عسر فیه(2).

و فی القوی عن الحسن بن علی بن مهران قال: دخلت علی أبی الحسن موسی علیه السلام و فی إصبعه خاتم فیروزج، نقشه: الله الملک فأدمت النظر إلیه فقال: ما لک تدیم النظر إلیه؟ قلت: بلغنی أنه کان لعلی أمیر المؤمنین علیه السلام خاتم، فصه فیروزج نقشه الله الملک، قال: أ تعرفه؟ فقلت: لا، قال: هذا هو، تدری ما سببه؟ قلت لا، قال: هذا حجر أهداه جبرئیل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من الجنة فوهبه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

ص:646


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الیاقوت و الزمرد خبر 1-2-4-5.
2- (2) فی الکافی هکذا - عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر صاحب الانزال و کان یقوم ببعض أمور الماضی علیه السلام قال: قال لی یوما و أملی علی من کتاب - التختم إلخ فلاحظ باب الیاقوت إلخ خبر 3.

......... لأمیر المؤمنین علیه السلام، أ تدری ما اسمه؟ قلت: فیروزج قال: هذا بالفارسیة فما اسمه بالعربیة؟ قلت: لا أدری قال: اسمه الظفر.

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من تختم بالفیروزج لم یفتقر کفه.

الجزع الیمانی و البلور

و فی القوی عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: تختموا بالجزع الیمانی فإنه یرد کید مردة الشیاطین و هو الذی فیه سواد و بیاض تشبه به الأعین(1) و الظاهر أنه المسمی بعین الهر أو السلیمانی.

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نعم الفص البلور2.

نقش الخواتیم

و فی الصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان نقش خاتم النبی صلی الله علیه و آله و سلم، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، و کان نقش خاتم أمیر المؤمنین علیه السلام الله الملک، و کان نقش خاتم أبی علیه السلام، العزة الله(2).

و فی الموثق کالصحیح عن یونس بن ظبیان و حفص بن غیاث، عن أبی عبد الله علیه السلام قالا: قلنا له: جعلنا فداک أ یکره أن یکتب الرجل فی خاتمه غیر اسمه و اسم أبیه؟ فقال: فی خاتمی مکتوب: الله خالق کل شیء، و فی خاتم أبی محمد بن علی و کان خیر محمدی رأیته بعینی، العزة لله، و فی خاتم علی بن الحسین علیه السلام، الحمد

ص:647


1- (1و2) الکافی باب الجزع الیمانیّ و البلور خبر 1 و 2 من کتاب الزی و التجمل.
2- (3) و أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب نقش الخواتیم خبر 1 (الی) 4.

......... لله العلی، و فی خاتم الحسن و الحسین علیهما السلام حسبی الله، و فی خاتم أمیر المؤمنین علیه السلام، الله الملک.

و فی الموثق کالصحیح عن إبراهیم بن عبد الحمید قال: مر بی معتب و معه خاتم فقلت له: أی شیء هذا؟ فقال: خاتم أبی عبد الله علیه السلام فأخذت لأقرأ ما فیه فإذا فیه اللهم أنت ثقتی فقنی شر خلقک.

و فی الصحیح عن البزنطی قال: کنت عند أبی الحسن الرضا علیه السلام فأخرج إلینا خاتم أبی عبد الله علیه السلام و خاتم أبی الحسن علیه السلام، و کان علی خاتم أبی عبد الله علیه السلام أنت ثقتی فاعصمنی من الناس، و نقش خاتم أبی الحسن علیه السلام حسبی الله، و فیه وردة و هلال فی أعلاه(1).

و فی الصحیح عن یونس بن عبد الرحمن قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن نقش خاتمه و خاتم أبیه علیه السلام فقال نقش خاتمی ما شاء الله لا قوة إلا بالله و نقش خاتم أبی حسبی الله و هو الذی کنت أختم به.

و فی القوی عن الحسین بن خالد عن أبی الحسن الثانی علیه السلام قال: قلت له:

إنا روینا فی الحدیث أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یستنجی و خاتمه فی إصبعه و کذلک کان یفعل أمیر المؤمنین علیه السلام و کان نقش خاتم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم محمد رسول الله؟ قال صدقوا قلت فینبغی لنا أن نفعل؟ فقال إن أولئک کانوا یتختمون فی الید الیمنی و أنتم تتختمون فی الیسری قال: فسکت فقال أ تدری ما کان نقش خاتم آدم علیه السلام فقلت: لا، فقال: لا إله إلا الله محمد رسول الله و کان نقش خاتم النبی صلی الله علیه و آله و سلم محمد رسول الله و خاتم أمیر المؤمنین الله الملک و خاتم الحسن علیه السلام العزة لله و

ص:648


1- (1) الکافی باب نقش الخواتیم خبر 8 من کتاب الزی و التجمل.

......... خاتم الحسین علیه السلام إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ و علی بن الحسین علیهما السلام خاتم أبیه و أبو جعفر الأکبر خاتم جده الحسین علیه السلام و خاتم جعفر علیه السلام الله ولیی و عصمتی من خلقه و أبو الحسن الأول علیه السلام حسبی الله، و أبو الحسن الثانی علیه السلام ما شاء الله لا قوة إلا بالله قال الحسین بن خالد و مد یده إلی و قال: خاتمی خاتم أبی أیضا.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام من نقش علی خاتمه أسماء الله (أو اسم الله) فلیحوله عن الید التی یستنجی بها فی المتوضإ(1).

و فی القوی عن عبد الله بن سنان قال ذکرنا خاتم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال تحب أن أریکه؟ فقلت: نعم فدعا بحق مختوم ففتحه فأخرجه فی قطنة فإذا حلقة فضة و فیه فص أسود علیه مکتوب سطران محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ثمَّ قال: إن فص النبی صلی الله علیه و آله و سلم أسود.

و فی القوی عن الحسین بن خالد عن أبی الحسن "علیه السلام" قال کان علی خاتم علی بن الحسین علیه السلام خزی و شقی قاتل الحسین بن علی علیهما السلام و الظاهر أن الاختلاف لتعدد الخواتیم.

الفرش

و فی القوی عن أبی جعفر علیه السلام قال دخل قوم علی الحسین بن علی علیه السلام فقالوا یا بن رسول الله نری فی منزلک أشیاء نکرهها و إذا (أو و رأوا) فی منزله

ص:649


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب نقش الخواتیم خبر 9-6-7-8 من کتاب الزی و التجمل.

......... بسط و نمارق فقال علیه السلام إنا نتزوج النساء فنعطیهن مهورهن فیشترین ما شئن لیس لنا منه شیء(1).

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن عطاء قال: دخلت علی أبی جعفر علیه السلام فرأیت فی منزله بسطا و وسائد و أنماطا و مرافق فقلت ما هذا؟ قال: متاع المرأة2.

و فی القوی کالصحیح، عن الفضل بن العباس قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام قول الله عز و جل: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ (2)

قال: ما هی تماثیل الرجال و النساء و لکنها تماثیل الشجر و شبهه(3).

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کانت لعلی بن الحسین علیه السلام وسائد و أنماط فیها تماثیل یجلس علیها.

و فی الصحیح عن عبد الله بن المغیرة قال: سمعت الرضا علیه السلام یقول: قال قائل لأبی جعفر علیه السلام یجلس الرجل علی بساط فیه تماثیل؟ فقال: الأعاجم تعظمه، و إنا لنمقته (أو لنمتهنه).

و فی الصحیح عن علی بن جعفر قال: سألت أبا الحسن علیه السلام عن الفراش الحریر و مثله من الدیباج و المصلی الحریر و مثله من الدیباج هل یصلح للرجل النوم علیه و التکأة و الصلاة؟ فقال یفرشه و یقوم علیه و لا یسجد علیه .

ص:650


1- (1-2) الکافی باب الفرش خبر 1-2 من کتاب الزی و التجمل.
2- (3) السبأ - 13.
3- (4) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الفرش خبر 3-4-7-8 من کتاب الزی و التجمل.

.........

نوادر أحکام اللباس

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره لبس البرطلة(1).

و فی الصحیح عن العباس بن الولید بن صبیح قال: سألنی شهاب بن عبد ربه أن أستأذن له علی أبی عبد الله علیه السلام فأعلمت ذلک أبا عبد الله "علیه السلام" فقال قل له: یأتینا إذا شاء فأدخلته علیه لیلا و شهاب مقنع الرأس فطرحت له وسادة فقعد علیها فقال له أبو عبد الله "علیه السلام" ألق قناعک یا شهاب فإن القناع ریبة باللیل مذلة بالنهار.

و فی الصحیح عن أبی الحسن الرضا "علیه السلام" قال خرجت و أنا أرید داود بن عیسی بن علی و کان ینزل بئر میمون و علی ثوبان غلیظان فلقیت امرأة عجوزا و معها جاریتان فقلت یا عجوز أ تباع هاتان الجاریتان فقالت نعم، و لکن لا یشتریهما مثلک قلت: و لم؟ قال: لأن إحداهما مغنیة و الأخری زامرة فدخلت علی داود بن عیسی فرفعنی فأجلسنی فی مجلسه فلما خرجت من عنده قال لأصحابه تعلمون من هذا؟ هذا علی بن موسی الذی یزعم أهل العراق أنه مفروض الطاعة.

و فی القوی عن حماد بن عیسی قال: نظر أبو عبد الله علیه السلام إلی فراش فی دار رجل فقال: فراش للرجل و فراش لأهله و فراش لضیفه و فراش للشیطان أی الزائد علی ذلک.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: من لبس السراویل من

ص:651


1- (1) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب نوادر (بعد باب الفرش) خبر 5-1 4 «الی» 11-3-12 من کتاب الزی و التجمل.

......... قعود و فی وجع الخاصرة.

و فی القوی عن علی القمی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سعة الجربان (بالضم جیب القمیص و نبات الشعر فی الأنف) أمان من الجذام ثمَّ قال: أ ما سمعت قول الشاعر و لا تری قمیصی إلا واسع الجیب و الید و فی القوی عن الحسن بن الحسین العلوی قال: قال أبو الحسن الهادی علیه السلام من مروة الرجل أن یکون دوابه سمانا قال: و سمعته یقول من المروة فراهة الدابة و حسن وجه المملوک (و الفرش السری أی النفیس).

و فی القوی عن مسمع عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا یمسح أحدکم بثوب من لم یکسه.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال اطووا ثیابکم باللیل فإنها إذا کانت منشورة لبسها الشیاطین باللیل.

و فی القوی عن إبراهیم بن عبد الحمید عن أبی الحسن علیه السلام أنه کان یقول طی الثیاب راحتها و هو أبقی لها.

و عن عبد الله بن جبلة الکنانی قال: استقبلنی أبو الحسن علیه السلام و قد علقت سمکة فی یدی فقال اقذفها إنی لأکره للرجل السری أن یحمل الشیء الدنیء بنفسه ثمَّ قال: إنکم قوم أعدائکم کثیر عاداکم الخلق یا معشر الشیعة إنکم قد عاداکم الخلق فتزینوا لهم بما قدرتم علیه.

ص:652

.........

باب الطیب و المنزل و غیرهما

اشارة

روی الکلینی فی الصحیح، عن معمر بن خلاد عن أبی الحسن الأول علیه السلام قال: لا ینبغی للرجل أن یدع الطیب فی کل یوم فإن لم یقدر علیه فیوم و یوم لا فإن لم یقدر ففی کل جمعة و لا یدع(1).

و فی الحسن عن یاسر عن أبی الحسن علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال لی حبیبی جبرئیل تطیب یوما و یوما لا، و یوم الجمعة لا بد منه و لا یترک له.

و فی الموثق عن أبی أسامة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: العطر من سنن المرسلین.

و فی القوی کالصحیح، عن البزنطی عن أبی الحسن الرضا علیه السلام قال الطیب من أخلاق الأنبیاء.

و فی القوی کالصحیح عن علی بن رئاب قال: کنت عند أبی عبد الله علیه السلام و أنا مع أبی بصیر فسمعت أبا عبد الله علیه السلام و هو یقول قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إن الریح الطیبة تشد القلب و تزید فی الجماع.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام الطیب فی الشارب من أخلاق النبیین و کرامة للکاتبین.

و فی القوی عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الطیب یشد القلب(2).

ص:653


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الطیب خبر 4-12-2-1-3-5.
2- (2) أورده و العشرة التی بعده فی الکافی باب الطیب خبر 6 (الی) 11 و خبر 18 16-15-13-14 من کتاب الزی و التجمل.

......... و عن أبی عبد الله علیه السلام من تطیب أول النهار لم یزل عقله معه إلی اللیل و قال قال أبو عبد الله علیه السلام صلاة متطیب أفضل من سبعین صلاة بغیر طیب.

و عن أبی الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام قال: العطر من سنن المرسلین.

و فی الموثق عن طلحة بن زید عن أبی عبد الله علیه السلام قال ثلاث أعطیهن الأنبیاء العطر و الأزواج و السواک.

و فی القوی عن السکن الخزاز قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول حق علی کل محتلم (أی بالغ) فی کل جمعة أخذ شاربه و أظفاره و مس شیء من الطیب و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا کان یوم الجمعة و لم یکن عنده طیب دعا ببعض خمر نسائه فبلها بالماء ثمَّ وضعها علی وجهه.

و فی القوی کالصحیح عن الحسن بن علی بن أبی الحسن علیه السلام قال: کان یعرف موضع سجود أبی عبد الله بطیبة ریحه.

و فی القوی عن إسحاق الطویل العطار عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ینفق فی الطیب أکثر ما ینفق فی الطعام.

و روی مرفوعا قال ما أنفقت فی الطیب فلیس بسرف.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال الطیب فی الشارب من أخلاق الأنبیاء و کرامة للکاتبین.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیتطیب أحدکم یوم الجمعة و لو من قارورة امرأته.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال عثمان بن مظعون لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد أردت أن أدع الطیب و أشیاء ذکرها فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا تدع الطیب فإن الملائکة تستنشق

ص:654

......... الریح الطیب "ریح الطیب - خ ل" من المؤمن و لا تدع الطیب فی کل جمعة.

و عن السکونی قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم طیب النساء ما ظهر لونه و خفی ریحه و طیب الرجال ما ظهر ریحه و خفی لونه(1).

کراهیة رد الطیب

و فی الموثق عن سماعة بن مهران عن أبی عبد الله علیه السلام قال سألته عن الرجل یرد الطیب قال لا ینبغی أن یرد الکرامة(2).

و فی الموثق کالصحیح عن الحسن بن الجهم قال دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فأخرج إلی مخزنة فیها مسلک فقال خذ من هذا فأخذت منه شیئا فتمسحت به فقال أصلح و اجعل فی لبتک منه قال فأخذت منه قلیلا فجعلت فی لبتی فقال لی أصلح فأخذت منه أیضا فمکث فی یدی منه شیء صالح فقال لی اجعل فی لبتک ففعلت ثمَّ قال قال أمیر المؤمنین علیه السلام لا یأبی الکرامة إلا حمار قال قلت ما معنی ذلک؟ قال قال الطیب و الوسادة و عد أشیاء.

و عن علی علیه السلام أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان لا یرد الطیب و الحلواء.

و عن ابن القداح عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أتی أمیر المؤمنین علیه السلام بدهن و قد کان ادهن فادهن و قال: إنا لا نرد الطیب.

ص:655


1- (1) الکافی باب الطیب خبر 17 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب کراهیة ردّ الطیب خبر 1-3-4-2 من کتاب الزی و التجمل.

.........

أنواع الطیب و أصله

و فی الصحیح عن عبد الغفار قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: الطیب، المسک، و العنبر، و الزعفران، و العود (1)(أی أفضلها).

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله تبارک و تعالی لما أهبط آدم علیه السلام طفق یخصف من ورق الجنة فطار عنه لباسه الذی کان علیه من حلل الجنة فالتقط ورقة فستر بها عورته فلما هبط عبقت رائحة تلک الورقة بالهند بالنبت فصار و الطیب فی الأرض من سبب تلک الورقة التی عبقت بها رائحة الجنة فمن هناک، الطیب بالهند لأن الورقة هبت علیها ربح الجنوب، فأدت رائحتها إلی المغرب لأنها احتملت رائحة الورقة فی الجو فلما رکدت الریح بالهند عبق بأشجارهم و نبتهم فکان أول بهیمة ارتعت من تلک الورقة ظبی المسک فمن هناک صار المسک فی سرة الظبی لأنه جری رائحة النبت فی جسده و فی دمه حتی اجتمعت فی سرة الظبی(2).

و فی القوی عن موسی بن بکر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما أهبط الله آدم علیه السلام من الجنة علی الصفا و حواء علی المروة و قد کانت امتشطت فی الجنة بطیب من طیب الجنة فلما صارت فی الأرض قالت: ما أرجو من المشط و أنا مسخوط علی فحلت عقیصتها فانتثر من مشطتها التی کانت امتشطت به فی الجنة فطارت به الریح فأبقت أکثره بالهند فلذلک صار العطر بالهند - و قال: و فی حدیث آخر فحلت فأرسل الله علی ما کان فیها من ذلک الطیب ریحا فهبت فی المشرق و المغرب فأصل الطیب من

ص:656


1- (1) الکافی باب أنواع الطیب خبر 1 من کتاب الزی و التجمل.
2- (2) الکافی باب أصل الطیب خبر 4.

......... ذلک(1).

المسک

و فی الصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال کانت لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ممسکة إذا هو توضأ أخذها بیده و هی رطبة فکان إذا خرج عرفوا أنه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم برائحته(2).

و فی الصحیح، عن علی بن جعفر عن أخیه أبی الحسن "علیه السلام" قال: سألته عن المسک فی الدهن أ یصلح؟ قال: إنی لأصنعه فی الدهن و لا بأس و روی أنه لا بأس بصنع المسک فی الطعام.

و فی القوی کالصحیح عن الوشاء قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول: کانت لعلی بن الحسین أشناندانة (اشبیلانة - خ کا) رصاص معلقة فیها مسک فإذا أراد أن یخرج و لبس ثیابه تناولها و أخرج منها فتمسح به.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یتطیب بالمسک حتی یری وبیصه فی مفارقه - و الوبیص اللمعان.

و فی الموثق کالصحیح عن الحسن بن الجهم قال: أخرج أبو الحسن علیه السلام مخزنة فیها مسک من عتیدة آبنوس فیها بیوت کلها مما یتخذها النساء.

و فی القوی عن عبد الله بن الحرث قال کانت لعلی بن الحسین علیهما السلام

ص:657


1- (1) الکافی باب أصل الطیب خبر 10.
2- (2) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب المسک خبر 3 و 8 و 1 و 2 و 4 و 6 من کتاب الزی و التجمل.

......... قارورة مسک فی مسجده فإذا دخل إلی الصلاة أخذ منه فتمسح به

الغالیة

و فی الصحیح عن معمر بن خلاد قال أمرنی أبو الحسن الرضا علیه السلام فعملت دهنا فیه مسک و عنبر فأمرنی أن أکتب فی قرطاس آیة الکرسی و أم الکتاب و المعوذتین و قوارع من القرآن و اجعله بین الغلاف و القارورة ففعلت ثمَّ أتیته به فتغلف به و أنا أنظر إلیه(1).

و فی القوی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن علی بن الحسین استقبله مولی له فی لیلة باردة و علیه جبة خز و مطرف خز و عمامة خز و هو متغلف بالغالیة فقال له:

جعلت فداک فی مثل هذه الساعة علی هذه الهیئة إلی أین؟ فقال: إلی مسجد جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أخطب الحور العین علی الله عز و جل.

و فی الموثق کالصحیح، عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام:

إنی أعامل التجار فأتهیأ للناس کراهة أن یروا بی خصاصة فأتخذ الغالیة؟ فقال یا إسحاق إن القلیل من الغالیة یجزی و کثیرها سواء من اتخذ من الغالیة قلیلا دائما أجزأه ذلک، قال إسحاق و أنا اشتری منها فی السنة بعشرة دراهم فأکتفی بها و ریحها ثابت طول الدهر.

و عن محمد بن الولید الکرمانی قال: قلت لأبی جعفر الثانی علیه السلام ما تقول فی المسک؟ فقال: إن أبی أمر فعمل له مسک فی بان بتسعمائة (بسبعمائة - خ کا)

ص:658


1- (1) أورده و الثلاثة التی بعده فی الکافی باب الغالیة خبر 2-5-1-4 من کتاب الزی و التجمل.

......... درهم فکتب إلیه الفضل بن سهل یخبره أن الناس یعیبون ذلک فکتب إلیه یا فضل أ ما علمت أن یوسف علیه السلام و هو نبی کان یلبس الدیباج مزررا بالذهب و یجلس علی کراسی الذهب فلم ینقص ذلک من حکمته شیئا؟ ثمَّ أمر فعملت له غالیة بأربعة آلاف درهم.

الخلوق

و فی القوی کالصحیح، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا بأس أن یمس الخلوق فی الحمام أو تمس به یدیک من الشقاق تداویهما به و لا أحب إدمانه و قال: لا بأس أن یتخلق الرجل و لکن لا یبیت متخلقا(1)

و فی الموثق کالصحیح عن زرارة قال: سألت أبا جعفر علیه السلام عن الخلوق آخذ منه؟ قال: لا بأس و لکن لا أحب أن تدوم علیه2

و فی الحسن کالصحیح، عن عبد الله بن سنان قال: لا بأس أن تمس الخلوق فی الحمام أو تمسح به یدک تداوی به و لا أحب إدمانه3

البخور

و فی القوی کالصحیح عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ینبغی للرجل أن یدخن ثیابه إذا کان یقدر(2)

و فی الموثق کالصحیح عن الحسن بن الجهم قال: خرج إلی أبو الحسن علیه السلام

ص:659


1- (1-2-3) الکافی باب الخلوق خبر 2 و 1 و 3 من کتاب الزی و التجمل.
2- (4) الکافی باب البخور خبر 2 من کتاب الزی و التجمل.

......... فوجدت منه رائحة التجمیر(1)

و فی الحسن کالصحیح، عن مرازم قال: دخلت مع أبی الحسن علیه السلام الحمام فلما خرج إلی المسلخ دعا بمجمرة فتجمر بها ثمَّ قال: جمروا مرازما قال: قلت من أراد أن یأخذ نصیبه یأخذ؟ قال: نعم2.

الادهان و إدمانه

اشارة

و فی الصحیح عن أبی حمزة عن أبی جعفر علیه السلام قال: دهن اللیل یجری فی العروق و یروی البشرة و یبیض الوجه(2).

و فی القوی عن بشیر الدهان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من دهن مؤمنا کتب الله له بکل شعرة نورا یوم القیمة.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام الدهن یلین البشرة، و یزید فی الدماغ و یسهل مجاری الماء و هو یذهب بالقشب (القشف - خ ل) (أی الاستقذار) و یسفر (یحسن - خ ل) اللون.

و فی القوی کالصحیح عن سفیان بن السمط عن أبی عبد الله علیه السلام قال: الدهن یذهب بالبؤس (بالسوء - خ ل).

و فی القوی عن مهزم الأسدی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا أخذت علی راحتک فقل: اللهم إنی أسألک الزین و الزینة و المحبة و أعوذ بک من الشین و الشنآن

ص:660


1- (1-2) الکافی باب البخور خبر 3-4 من کتاب الزی و التجمل.
2- (3) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب الادهان خبر 5-7-4 و 1 و خبر 2-6 1-2 من کتاب الزی و التجمل.

......... و المقت، ثمَّ اجعله علی یافوخک(1) ابدأ بما بدأ الله به.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا یدهن الرجل کل یوم. یری الرجل شعثا لا یری متزلقا کأنه امرأة - و فی القاموس تزلق الرجل إذا تنعم حتی یکون للونه بریق و بصیص.

و عن إسحاق بن عمار قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام أخالط أهل المروة من الناس و قد أکتفی من الدهن بالیسیر فأتمسح به کل یوم فقال: ما أحب ذلک، قلت یوم و یوم لا؟ فقال: و ما أحب لک ذلک، قلت یوم و یومین لا؟ فقال: الجمعة إلی الجمعة یوم أو یومین.

دهن البنفسج

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال البنفسج سید أدهانکم(2).

و فی الموثق عن یونس بن یعقوب قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: ما یأتینا من ناحیتکم شیء أحب إلینا من البنفسج.

و عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: فضل البنفسج علی الأدهان، کفضل الإسلام علی الأدیان نعم الدهن البنفسج لیذهب الداء من الرأس و العینین فادهنوا به.

و عنه "علیه السلام" قال: مثل البنفسج فی الأدهان مثلنا فی الناس.

ص:661


1- (1) أی مقدم رأسک.
2- (2) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب دهن البنفسج خبر 1-3-5-4-7-8-10 11 من کتاب الزی و التجمل.

......... و عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام: استعطوا بالبنفسج فإن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: لو یعلم الناس ما فی البنفسج لحسوه حسوا.

و فی القوی کالصحیح عن محمد بن سوقة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: دهن البنفسج یوزن الدماغ - و روی دهن الحاجبین بالبنفسج فإنه یذهب بالصداع.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: مثل البنفسج فی الدهن کمثل شیعتنا فی الناس.

و عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: قال أمیر المؤمنین "علیه السلام":

اکسروا حر الحمی بالبنفسج - إلی غیر ذلک من الأخبار.

البان

و فی الحسن کالصحیح عن إسحاق بن عمار و ابن أذینة قال: شکا رجل إلی أبی عبد الله علیه السلام شقاقا فی یدیه و رجلیه فقال له: خذ قطنة فاجعل فیها بأنا وضعها فی سرتک فقال إسحاق بن عمار: جعلت فداک یجعل البان فی قطنة و یجعلها فی سرته؟ فقال: أما أنت یا إسحاق فصب البان فی سرتک فإنها کبیرة قال ابن أذینة لقیت الرجل بعد ذلک فأخبرنی أنه فعله مرة واحدة فذهب عنه(1).

ص:662


1- (1) الکافی باب دهن البان خبر 1 - البان شجر و لحب ثمره دهن طیب «القاموس».

.........

دهن الزنبق و الحل

و فی القوی کالصحیح عن محمد بن الفیض قال ذکرت عند أبی عبد الله علیه السلام الأدهان فقال اذکر البنفسج و فضله فقال نعم الدهن البنفسج ادهنوا به فإن فضله علی الأدهان کفضلنا علی الناس، و البان دهن ذکی نعم الدهن و إنه لیعجبنی الخلوق و قال: نعم الدهن البان(1).

و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم إنه لیس شیء خیرا للجسد من دهن الزنبق یعنی الرازقی(2).

و عن أبی عبد الله علیه السلام أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان یحب أن یستعط بدهن السمسم(3).

و فی الموثق عن إسحاق بن عمار عن أبی عبد الله علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا اشتکی رأسه استعط بدهن الجلجلان و هو السمسم4.

و روی أخبار فی أن دهن الخیری لطیف و أن أبا الحسن علیه السلام کان یدهن به(4).

و فی الصحیح عن عبد الله بن سنان قال قال أبو عبد الله علیه السلام إذا أتی أحدکم بریحان فلیشمه و لیضعه علی عینیه فإنه من الجنة و روی ذلک أیضا عن رسول الله

ص:663


1- (1) الکافی باب دهن البان خبر 3.
2- (2) الکافی باب دهن الزنبق خبر 1 و الزنبق یقال له فی الفارسیة (روغن یاسمین) منتخب اللغة.
3- (3-4) الکافی باب دهن الحل خبر 2-1 من کتاب الزی و التجمل.
4- (5) راجع باب دهن الخِیری من کتاب الزی و التجمل من الکافی.

......... صلی الله علیه و آله و سلم(1).

و فی القوی عن أبی هاشم الجعفری قال: دخلت علی أبی الحسن علیه السلام فجاء صبی من صبیانه فناوله وردة فقبلها و وضعها علی عینیه ثمَّ ناولنیها و قال (أو ثمَّ قال) یا أبا هاشم من تناول وردة أو ریحانة فقبلها و وضعها علی عینیه ثمَّ صلی علی محمد و آل محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - کتب الله له من الحسنات مثل رمل عالج و محی عنه من السیئات مثل ذلک(2).

و فی الموثق کالصحیح، عن یونس بن یعقوب قال: دخلت علی أبی عبد الله علیه السلام و فی یده مخضبة فیها ریحان 3(و المخضبة بالکسر شبه المرکن و هی الإجانة).

سعة المنزل

اشارة

و فی الصحیح عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من السعادة سعة المنزل(3).

و فی الصحیح عن معمر بن خلاد قال: إن أبا الحسن علیه السلام اشتری دارا و أمر مولی له أن یتحول إلیها و قال: إن منزلک ضیق فقال قد أحدث هذه الدار أبی فقال أبو الحسن علیه السلام إذا کان أبوک أحمق ینبغی أن تکون مثله؟

ص:664


1- (1) الکافی باب الریاحین خبر 2-1 و زاد فیه و إذا اتی احدکم به فلا یرده.
2- (2-3) الکافی باب الریاحین خبر 5-4 من کتاب الزی و التجمل.
3- (4) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب سعة المنزل خبر 1-2-3-6-4-5-7 8 من کتاب الزی و التجمل.

......... و فی القوی عن مطرف عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ثلاثة للمؤمن فیها راحة دار واسعة تواری عورته و سوء حاله من الناس و امرأة صالحة تعینه علی أمر الدنیا و الآخرة و ابنة أو أخت یخرجها من منزله إما بموت أو تزویج.

و فی الصحیح عن علی بن المغیرة عن أبی جعفر علیه السلام قال: من شقاء العیش ضیق المنزل.

و فی القوی عن بشیر قال: سمعت أبا الحسن علیه السلام یقول العیش السعة فی المنازل و الفضل فی الخدم.

و سئل أبو الحسن علیه السلام عن فضل عیش الدنیا فقال سعة المنزل و کثرة المحبین و عن السکونی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من سعادة المرء المسلم المسکن الواسع.

و عنه قال شکا رجل من الأنصار إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن الدور قد اکتنفته فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ارفع صوتک ما استطعت و سل الله أن یوسع علیک.

تزویق البیوت

و فی الصحیح عن علی بن جعفر عن أبی الحسن علیه السلام قال سألته عن الدار و الحجرة فیها التماثیل أ یصلی فیها؟ فقال: لا تصلی فیها و فیها شیء یستقبلک إلا أن لا تجد بدا فتقطع رؤوسها و إلا فلا تصل فیها(1).

و فی الصحیح عن ابن مسکان عن محمد بن مروان عن أبی عبد الله علیه السلام قال

ص:665


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب تزویق البیوت خبر 9-2-5-8-3 من کتاب الزی و التجمل.

......... قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إن جبرئیل أتانی فقال إنا معاشر الملائکة لا ندخل بیتا فیه کلب و لا تمثال جسد و لا إناء یبال فیه.

و فی الحسن کالصحیح عن المثنی، عن أبی عبد الله علیه السلام أن علیا علیه السلام کره الصورة فی البیوت.

و فی الحسن کالصحیح عن زرارة بن أعین عن أبی جعفر علیه السلام قال لا بأس أن یکون التماثیل فی البیوت إذا غیرت رؤوسها منها و ترک ما سوی ذلک.

و فی القوی کالصحیح عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن جبرئیل قال إنا لا ندخل بیتا فیه صورة و لا کلب یعنی صورة إنسان و لا بیتا فیه تماثیل.

و فی القوی عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أتانی جبرئیل علیه السلام و قال یا محمد إن ربک یقرئک السلام و ینهی عن تزویق البیوت فقلت و ما تزویق البیوت؟ فقال تصاویر التماثیل(1).

و فی الحسن کالصحیح، عن ابن أبی عمیر عن رجل عن أبی عبد الله علیه السلام قال من مثل تمثالا کلف یوم القیمة أن ینفخ فیه الروح.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام قال سألته عن الوسادة و البساط (أو البسط) یکون فیه التماثیل قال لا بأس به قلت التماثیل فقال کل شیء یوطأ فلا بأس به.

و فی الموثق کالصحیح عن أبی العباس عن أبی عبد الله علیه السلام فی قول الله عز و جل: یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ فقال و الله ما هی تماثیل الرجال

ص:666


1- (1) أورده و الثمانیة التی بعده فی الکافی باب تزویق البیوت خبر 1 و 4 و 6 و 7 و 10 11 «الی» 14 من کتاب الزی و التجمل.

......... و النساء و لکنها الشجر و شبهه.

و فی الموثق عن الحسین بن المنذر قال: قال أبو عبد الله علیه السلام ثلاثة معذبون یوم القیمة رجل کذب فی رؤیاه یکلف أن یعقد بین شعیرتین و لیس بعاقد بینهما و رجل صور تماثیل یکلف أن ینفخ فیها و لیس بنافخ(1).

و فی القوی عن ابن القداح عن أبی عبد الله قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام بعثنی رسول الله فی هدم القبور (أی المسنمة) و کسر الصور (أی المجسمة) و فی الموثق عن عمرو بن خالد عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال جبرئیل یا رسول الله إنا لا ندخل بیتا فیه صورة إنسان و لا بیتا یبال فیه و لا بیتا فیه کلب.

و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال جبرئیل علیه السلام: إنا لا ندخل بیتا فیه تمثال لا یوطأ، الحدیث مختصر.

و عن السکونی قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام بعثنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی المدینة فقال: لا تدع صورة إلا محوتها و لا قبرا إلا سویته و لا کلبا إلا قتلته.

تشیید البناء

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن الحکم و غیره عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا کان سمک البیت فوق تسعة (و فی بعض النسخ سبعة) أذرع أو قال: ثمانیة أذرع فکان ما فوق

ص:667


1- (1) و الثالث هو ما رواه الصدوق - رحمه اللّه و غیره فی آخر الخبر (و المستمع بین قوم و هم له کارهون یصب فی اذنه الآنک، و هو الاسرب).

......... التسع (أو السبع) و الثمان الأذرع محتضرا و قال بعضهم مسکونا(1).

و عن أبی عبد الله علیه السلام أن الله عز و جل و کل ملکا بالبناء یقول لمن رفع سقفا فوق ثمانیة أذرع أین ترید یا فاسق.

و فی الموثق عن أبان بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: شکا إلیه رجل عبث أهل الأرض بأهل بیته و عیاله، فقال: کم سقف بیتک؟ فقال: عشرة أذرع، فقال: أذرع ثمان أذرع ثمَّ اکتب آیة الکرسی فیما بین الثمانیة إلی العشرة کما تدور فإن کل بیت سمکه أکثر من ثمانیة أذرع فهو محتضر تحضره الجن تکون فیه تسکنه.

و فی الصحیح، عن یونس عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام قال فی سمک البیت إذا رفع فوق ثمانیة أذرع کان مسکونا فإذا زاد علی الثمان فلیکتب علی رأس الثمان آیة الکرسی.

و فی الموثق کالصحیح عن محمد بن إسماعیل عن أبی عبد الله علیه السلام قال إذا کان البیت فوق ثمانیة أذرع فاکتب فی أعلاه آیة الکرسی.

و فی القوی کالصحیح عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر علیه السلام ابن بیتک سبعة أذرع فما کان فوق ذلک سکنه الشیطان إن الشیطان لیس فی السماء و لا فی الأرض و إنما یسکن فی الهواء.

و عن حمزة بن حمران قال: شکا رجل إلی أبی جعفر علیه السلام و قال: أخرجتنا الجن من منازلنا فقال: اجعلوا سقوف بیوتکم سبعة أذرع و اجعلوا الحمام فی أکناف الدار، قال الرجل ففعلنا ذلک فما رأینا شیئا نکرهه بعد ذلک.

ص:668


1- (1) أورده و الستة التی بعده فی الکافی باب تشیید البناء خبر 2 و 1 و 3 و 4 و 7 و 6 و 5 من کتاب الزی و التجمل.

.........

تحجیر السطوح

و فی الحسن کالصحیح، عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله علیه السلام قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن یبات علی سطح غیر محجر(1).

و فی الصحیح، عن عیص بن القاسم قال: سألت أبا عبد الله "علیه السلام" عن السطح ینام علیه بغیر حجرة فقال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن ذلک فسألته عن ثلاثة حیطان فقال:

لا إلا أربعة، قلت: کم طول الحائط قال:؟ أقصره ذراع و شبر، و فی الحسن کالصحیح عن أبی عبد الله "علیه السلام" فی السطح یبات علیه غیر محجر قال یجزیه أن یکون مقدار ارتفاع الحائط ذراعین.

و فی الموثق کالصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی عبد الله "علیه السلام" أنه کره أن یبیت الرجل علی سطح لیست علیه حجرة، و الرجل و المرأة فی ذلک سواء.

و بالإسناد عنه "علیه السلام" أنه کره البیتوتة علی سطح وحده أو علی سطح لیس علیه حجرة و الرجل و المرأة فیه بمنزلة.

و فی الصحیح عن سهل بن الیسع عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من بات علی سطح غیر محجر فأصابه شیء فلا یلومن إلا نفسه.

ص:669


1- (1) أورده و الخمسة التی بعده فی الکافی باب تحجیر السطوح خبر 1 و 6 و 5 و 3 و 4 و 2 من کتاب الزی و التجمل.

.........

نوادر أحکام المساکین و المنازل

و فی الحسن کالصحیح عن هشام بن الحکم عن أبی عبد الله قال: من کسب مالا من غیر حله سلط (الله) علیه البناء و الماء و الطین(1).

و فی الصحیح عن الحسین بن عثمان قال: رأیت أبا الحسن موسی "علیه السلام" و قد بنی بمنی بناء ثمَّ هدمه - و کأنه "علیه السلام" بناه لعیاله للبیتوتة فلما فرغوا منها هدمه لکونه مشعرا للعبادة.

و فی القوی عن أبی هاشم الجعفری عن أبی الحسن الثالث علیه السلام قال: إن الله عز و جل جعل من أرضه بقاعا تسمی المرحومات أحب أن یدعی فیها باسمه فیجیب و إن الله جعل من أرضه بقاعا تسمی المنتقمات فإذا کسب الرجل مالا من غیر حله سلط الله علیه بقعة منها فأنفقه فیها.

و عن السکونی قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم إذا خرج فی الصیف من البیت خرج یوم الخمیس و إذا أراد أن یدخل فی الشتاء من البرد دخل یوم الجمعة - و روی أیضا کان دخوله و خروجه لیلة الجمعة.

و عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من مر العیش النقلة من دار إلی دار و أکل خبز الشراء.

و عن إسحاق بن عمار قال قال أبو عبد الله "علیه السلام" اکنسوا أفنیتکم و لا تشبهوا بالیهود.

ص:670


1- (1) أورده و السبعة التی بعده فی باب نوادر خبر 2 و 3 و 15 و 14 و 1 و 5 و 6 و 7 من آخر کتاب الزی و التجمل.

......... و عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال: لا تؤوا التراب خلف الباب فإنه مأوی الشیاطین.

و فی الحسن کالصحیح، عن حمید بن المثنی عن أبی عبد الله "علیه السلام" قال: کل بناء لیس بکفاف فهو وبال علی صاحبه یوم القیمة.

و عن أبی جعفر علیه السلام قال: کنس البیت ینفی الفقر(1).

و عن السکونی قال: نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن یدخل بیتا مظلما (أو بیت مظلم) إلا بمصباح.

و عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: بیت الشیطان من بیوتکم، بیت العنکبوت.

و فی الموثق کالصحیح، عن سماعة قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن إغلاق الباب و إیکاء الأوانی و إطفاء السراج فقال: أغلق بابک فإن الشیطان لا یفتح بابا و أطفئ السراج من الفویسقة و هی الفأرة لا تحرق بیتک و أوک الإناء و روی أن الشیطان لا یکشف مخمرا یعنی مغطا.

و عن الرضا علیه السلام قال إسراج السراج قبل أن تغیب الشمس ینفی الفقر.

و فی الصحیح عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: من تخلی علی قبر أو بال قائما أو بال فی ماء قائم أو مشی فی حذاء واحد أو شرب قائما أو خلا فی بیت وحده أو بات علی غمر فأصابه شیء من الشیطان لم یدعه إلا أن یشاء الله و أسرع ما یکون الشیطان إلی الإنسان و هو علی بعض هذه الحالات فإن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خرج

ص:671


1- (1) أورده و الأربعة التی بعده فی الکافی باب نوادر خبر 8 و 9 و 11 و 12 و 13 من کتاب الزی و التجمل.

......... فی سریة فأتی وادی مجنة(1) فنادی أصحابه ألا لیأخذ کل رجل منکم بید صاحبه و لا یدخلن رجل وحده و لا یمضی رجل وحده قال فتقدم رجل فانتهی إلیه و قد صرع فأخبر بذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فأخذ بإبهامه فغمزها ثمَّ قال بسم الله أخرج خبیث أنا رسول الله قال فقام(2).

کراهیة المبیت وحده و الخصال المنهی عنها

و فی الموثق کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن الشیطان أشد ما یهم بالإنسان حین یکون وحده خالیا لا أری أن یرقد وحده(3)

و فی الحسن کالصحیح عن الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الشیطان أشد ما یهم بالإنسان إذا کان وحده فلا تبیتن وحدک و لا تسافرن وحدک.

و فی القوی کالصحیح، عن محمد بن مسلم عن أحدهما علیهما السلام أنه قال:

لا تشرب و أنت قائم و لا تبل فی ماء نقیع و لا تطف بقبر و لا تصل فی بیت وحدک، و لا تمش فی نعل واحد فإن الشیطان أسرع ما یکون إلی العبد إذا کان علی بعض هذه الأحوال و قال: إنه ما أصاب أحدا شیء علی هذه الحال فکاد أن یفارقه إلا أن یشاء الله.

و فی القوی، عن إبراهیم بن عبد الحمید، عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال ثلاثة یتخوف منهن الجنون، التغوط بین القبور و المشی فی خف واحد، و الرجل ینام وحده هذه الأشیاء إنما کرهت لهذه العلة و لیست بحرام.

ص:672


1- (1) أی ذاجن «الوافی».
2- (2) الکافی باب کراهیة ان یبیت الإنسان وحده إلخ خبر 2 من آخر کتاب الزی و التجمل.
3- (3) أورده و السبعة التی بعده فی الکافی باب کراهیة ان یبیت الإنسان وحده و الخصال المنهی عنها إلخ خبر 3 و 9 و 8 و 10 و 7 و 4 و 5 و 6 من آخر کتاب الزی و التجمل.

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمِی مِنَ الطَّعَامِ مَخَافَةَ الدَّاءِ کَیْفَ لاَ یَحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخَافَةَ النَّارِ.

و فی الموثق کالصحیح، عن ابن القداح عن أبیه قال: نزلت علی أبی جعفر علیه السلام فقال: یا میمون من یرقد معک باللیل أ معک غلام؟ قلت لا، قال: فلا تنم وحدک فإن أجرأ ما یکون الشیطان علی الإنسان إذا کان وحده.

و فی الموثق کالصحیح عن سماعة بن مهران قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الرجل یبیت فی بیت وحده فقال: إنی لأکره ذلک و إن اضطر إلی ذلک فلا بأس و لکن یکثر ذکر الله فی منامه ما استطاع.

و فی الموثق کالصحیح عن طلحة بن زید عن أبی عبد الله علیه السلام أنه کره أن ینام فی بیت لیس علیه باب و لا ستر.

و بإسناده قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کره أن یدخل بیتا مظلما إلا بسراج.

«و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» رواه المصنف عن السکونی عنه صلی الله علیه و آله و سلم «عجبت لمن یحتمی» أی یمنع نفسه من المشتهیات سیما «من الطعام» بقول طبیب یهودی أو نصرانی «مخافة الداء» بالطعام أی ذلک محل التعجب «کیف لا یحتمی من الذنوب مخافة النار» مع إخبار جمیع الأنبیاء و المرسلین بعذاب النار و یکون الذنوب سببه، نبهنا الله من هذه الغفلة العظیمة الشنیعة القبیحة

تمَّ الجزء السابع و یتلوه الجزء الثامن من قول الماتن و الشارح قدما باب الأیمان إلخ إن شاء الله تعالی 16 رجب 1397 هجری إسلامی.

ص:673

بسم اللّه الرحمن الرحیم

فهرس المجلد السابع من روضة المتقین

العنوان الصفحة

باب التجارة و آدابها و فضلها و فقهها

التجارة تزید فی العقل 5

التجارة عز للتاجر 6

اذا حضر التاجر فهو اعظم ممن حضرها و لم یتجر 7

کراهة فضل التجارة و کراهة ترکها 8

لزوم تعلم مسائل التجارة 11-19

جملة من آداب التجارة 12-18

حکم بیع متاع نفسه ممن أمره ان یشتری له شیئا 17

استحباب کون المؤمن سهل القضاء و سهل الاقتضاء 19

استحباب اقالة المؤمن 20

صاحب المتاع احق بالسوم 21

جواز المماکسة بل استحبابها 22

کراهة المماکسة فی اربعة اشیاء 23

الوفاء و البخس

کراهة التصدی للکیل اذا لم یحسن 24

معنی الوفاء 26

ص:674

حکم بیع العربون و معناه 27

باب السوق

ذکر اقسام من فی السوق 28

کراهة کثرة التردد فی السوق 29

استحباب اجمال الطلب و معناه 30

خطبة شریفة لعلی علیه السّلام و توضیحها 31

ثبوت حق السبق فی السوق کالمسجد 35

باب ثواب الدعاء فی الاسواق

الادعیة الماثورة عند دخول السوق و توضیح مجملاتها 36

استحباب الذکر فی الاسواق 41

باب الدعاء عند شراء المتاع للتجارة

استحباب التکبیر ثلاثا عند الشراء 41

الدعاء بالمأثور عند الشراء 42

باب الدعاء عند شراء الحیوان

کیفیة الدعاء بالماثور عند شراء الحیوان 43

باب الشرط و الخیار فی البیع

خیار الحیوان و حکم ضمان تلفه فی الثلثة و خیار المجلس 44

خیار التأخیر 47

لزوم العمل بالشروط الا ما خالف کتاب اللّه 48

باب الافتراق الذی یجب به البیع الخ

ص:675

حصول الافتراق بالخطوة 52

باب حکم القبالة المعدلة الخ

شرط الخیار بشرط رد الثمن 53

عدم جواز رد الثمن الی احد البایعین اللذین شرطا رد الثمن الیهما 57

باب البیوع

حکم البیع قبل القبض 58-68-70-74

جواز الحوالة علی من علیه طعام بمثل ما علی نفسه 61

ارتفاع قیمة المتاع او نقصانه لا یوجب سقوط ما فی ذمته 61-64-65

حکم اختلاط المتاعین المختلفین قیمتا و بیعه بسعر واحد 63

حکم بیع المتاع بغیر صاع المصر 64

حکم بل الطعام و حکم التشریک 66

حکم ما اذا باع طعام قریة معینة ثم تلف بعض ذلک الطعام 69

باب بیع الثمار

بیع الثمرة المبیعة قبل اخذها 74

حکم شراء الثمار سنین عدیدة 75

حکم ما اذ هلکت الثمرة المبیعة 75

حکم ما اذا استثنی کیلا معینا من الثمرة 77

حکم بیع الثمرة قبل خروج طلعها 78

جواز شراء البستان الذی اطعم بعضه 80

حکم بیع الثمرة قبل بدو الصلاح 81

ص:676

عدم جواز شراء الثمرة علی نحو التعلیق فی الادراک 82

باب بیع المتاع

حکم ما اذا ابتاع متاعا علی ان یکون الربح مشترکا بینه و بین غیره 83

حکم بیع المرابحة 87-84

جواز شراء المتاع الذی باعه من المبتاع الاول 86

حکم ما اذا قال له بع هذا المتاع بکذا فما ازددت فلک. 88

حکم اسناد الربح الی رأس المال 89

کیفیة بیع المرابحة و انه یشترط فیه الاخبار برأس المال 91

حکم ما اذا وجد فی بعض المبیع عیب هل یر دام لا؟ 93

بیع المکیل و الموزون مرابحة قبل القبض 94

بیع غیر المکیل مشاعا قبل القبض 95

بیع المغزول بالمنسوج مع اختلافهما فی الوزن 95

لا باس باجر السمسار 96

باب بیع الحیوان

کراهة التفرقة بین الامهات و الاولاد 98-114

جواز بیع الحیوان و حلیة الربح قبل ان ینقد ثمنه 100

حکم مال العبد المبیع 101

حکم شراء رقیق الکفار 103

حکم ما اذا اشتری جاریة فوجدها حبلی 105

حکم ما اذا اشتری جاریة فبان انها لا تحیض و هی فی سن من تحیض 109

حکم ما اذا اشتری جاریة و لم یجد علی رکبها شعرا 109

ص:677

حکم احداث السنة و بیانها 110

جواز التوکیل مع اشتراکهما فی الربح 112

سماع قول ذی الید فی الملکیة 113

حکم بیع الولیدة من غیر اذن مالکها 113

باب بیع المجهول

جواز بیع المعدود بکیل معلوم 116

حکم بیع الدراهم الناقصة او المغشوشة 117

حکم بیع ما فی الضروع مع ما احلب 118-141

جواز تقبل الخراج قبل او ان اخذه 120

حکم بیع الابق مع الضمیمة 121

جواز الوفاء بغیر الجنس الذی علیه 122

جواز بیع المبیع قبل قبضه 122

جواز اشتراء المرهون لمن عنده الرهن 123

عدم جواز البیع جزافا 123

عدم خروج المملوک المولود من 123

الزنا عن الملکیة 123

عدم جواز شراء الخیانة الاما قرر علیه الشرع 125

باب المضاربة

لزوم متابعة العامل لما قرره المالک 126

حکم ماذا خالف العامل ما قرر له 127

جواز جعل مال المضاربة الدین الذی له علیه و حکم اشتراط کونه نقدا 132

ص:678

ما انفق المضارب فی سفره فهو من جمیع المال 133

حکم ما اذا کان عنده مال المضاربة و مات 133

هل یجوز الزیارة علی الشرط فی الاثناء 134

جواز البضاعة و الابضاع 135

حکم تقسیم الدین للشریکین 136

حکم اخذ الشفعة فی المال المشترک بعد انهدام الدار 136

عقد المضابة و الشرکة و نحوهما امانة مالکیة 137

حکم المعاملة مع اهل الکتاب و غیرهم من الفساق 138

حکم معاملة الموجود و المعدوم معا 118-141

حکم شراء المشاع قبل افرازه 145

حکم مالکیة العبد فاضل الضریبة 146

جواز استیهاب المبیع بعد بیعه 147

حکم الاستحطاط بعد البیع 147

نقل خبر لاضرار 148

باب بیع الکلاء و الزرع الخ

جواز بیع الکلاء الذی له الماء و حصائد الحنطة و نحوها 149

حکم بیع القصیل 150-158

حکم بیع شراء المرعی باقل او اکثر 154

حکم تقبل الارض بثمن ثم تقبیلها باکثر 155

جواز بیع حق الشرب 156

ص:679

حکم تشریک الغیر فی الزراعة 157

حکم من زرع فی ارض الغیر غصبا 159

حکم تبدیل مسیر ماء القربة التی کانت فیها الرحی بغیر رضی صاحب الرحی 159

بیان: حدّ الفصل بین القناتین 160

عدم جواز منع (بیع - خ ل) فضل الماء فی الکلاء 160

حکم بیع المحاقلة و المزابنة 160

حریم البئر اربعون ذراعا 162

المسلمون شرکاء فی ثلث 163

اذا اشتری ارضا بمساحة معینة ثم ظهرت اقل من المعین 164

باب احیاء الموات و الارضین

جواز شراء ارض أهل الذمة اذا کانوا احیوها 164

جواز شراء اولویة الارض المفتوحة عنوتة 166

کل من احیا ارضا میتة فهی له و حکم احیاء الارض الخربة 168-171

حکم جعل عوض الارض من حاصلها 170

حکم نزول عسکر الاسلام علی ارض اهل الجزیة و سائر الفلاحین 173

حکم ما اذا لم یات مالک الارض الی عشر سنین 175

حکم ما اذا باع الدار یجمیع حقوقها هل یدخل البیت الاعلی؟ 176

جواز بیع الدار و المتاع معا بصفقة واحدة 177

حکم بیع ارض الغیر فضولا 178

حکم الشهادة علی الشهادة فی تعیین حدود الارض 178

جواز الدخول فی الاماکن العامة ما لم ینه عنه المالک 180

ص:680

باب المزارعة و الاجارة

جواز مساقاة الاشجار و المزارعة 181

جواز تقبیل الخراج بغیر الزارع بمعین 183

جواز مشارکة الموجر فی الارض التی آجرها 187

حکم اجارة الارض بالغلاة او فضل الماء 187

حکم ما اذا غرس المستأجر فی ارض الاجارة من غیر اذن مالکها 190

حکم اجارة المرعی 190

جواز مشارکة المشرک و مزارعته 191

جواز تقبل الاراضی بشیء معلوم و لو کان من اهل الذمة 192

جواز اجارة الارض التی استأجرها باکثر مما استاجرها او باقل 195

حکم بیع الثمرة سنة او سنتین 197

حکم تسمیة شییء معین للبذر او البقر فی المزارعة 198

جواز تقبل الخراج من اهل القریة 199

صحة المزارعة مع اهل الخراج بالاشاعة 200

استحباب الزراعة 201-208

حکم اجارة الارض بحبة منها او غیرها 202

جواز الزراعة بشیء معین من الثمن 203

جواز اجارة البیت و السفینة الی وقت معین 204

حکم تقببل العمل من الغیر باقل او اکثر 205

عدم جواز خلوة الاجبنی مع الاجنبیة و جواز فسخ الاجارة مع تخلف الشرط 205

جواز بیع العین المستاجرة 206

ص:681

باب ما یقال عند الزرع و الغرس

استحباب الادعیة المأثورة عند الزرع و الغرس 206

حکم قطع السدر و سائر الاشجار 212

باب ما یجب من الضمان علی من یأخذ اجرا الخ

حکم ضمان الصناع و القصار ما یفسدونه او یتلفونه 213-221

باب ضمان من حمل شیئا فادعی ذهابه

حکم ضمان الحمال ما یحمله و کذا سائر الاجراء 217-222

حکم ضمان صاحب الحمام ثیاب الغیر 221

حکم ضمان المسلم لاهل الذمة خنزیرا اتلفه 221

ضمان المولی ما یتلفه العبد 221

باب السلف فی الطعام و الحیوان و غیرهما

هل یجوز تفویض ما یسلف فیه الی المشتری عند حلول الاجل 225-228

هل یجوز تبدیل ما یسلف بالثمن اذا کان هو الثمن 225

هل یجوز للمسلم الیه اعطاء بعض المسلم فیه و اعطاء الثمن الباقی 226

هل یجوز تبدیل المسلم فیه بشیء آخر بعد حلول الاجل 227

اشتراط تعیین الکیل فی المسلم فیه 229-239

جواز تبدیل الثمن بالمتاع عند حلول اجل الدین 235-230-231

حکم ما اذا تلف المسلم فیه عند حلول الاجل کلا او بعضا 231-236-237

حکم شراء الجلود سلفا 231

حکم اشتراط اداء دراهم القرض بارض اخری 232

ص:682

جواز الرهن علی مال السلم 233

حکم السلم فی الحیوان 234

حکم اسلاف احد المتاعین بالاخر 238

جواز اسلاف ما لیس عنده حین البیع 240

جواز الرهن و الکفیل فی النسیئة 241

اشتراط توصیف المسلم فیه بما یرفع الجهالة 241

باب الحکرة و الاسعار

ما یکون فیه الاحتکار 243

جواز امر الحاکم باخراج ما یحتکر فی معرض البیع من غیر التسعیر 243-256

متی یتحقق الحکرة؟ 244

شدة کراهة کثرة اخذ الربح من المؤمن 246

احراز قوت السنة لیس حکرة 247

حدیث شریف فی مجئ المتصوفة الی الصادق علیه السّلام و فیه فوائد 248

تحریم الاحتکار 254

استحباب کیل الطعام و کراهة الجزاف عند صرفه 255

استحباب ترک مذاکرة غلاء الطعام او رخصه 256

عدم جواز التسعیر من الحاکم 256

استحباب صنع الخبز فی منزله و کراهة شرائه من السوق 257

کراهة احصاء الخبز 258

کراهة منع قرض الخمیر و الخبز 258

عدل السلطان یؤثر فی الرخص و جوره فی الغلاء 259

ص:683

باب الحکم فی اختلاف المتبایعین

مع بقاء العین، القول قول البایع 261

باب وجوب رد المبیع بخیار الرؤیة

ثبوت خیار الرؤیة اذا کان المبیع علی خلاف الوصف 262

ثبوت خیار الرؤیة اذا لم یعلم 263

کراهة تغطیة المتاع حین البیع 263

باب النداء علی المبیع

کراهة زیادة ثمن المبیع حین بلوغ ثمن المبیع الی معین 264

باب البیع فی الظلال

کراهة البیع فی الظلان 265

تحریم غش المسلمین 268-265

باب بیع اللبن المشاب بالماء

تحریم شوب اللبن بالماء مع جهل المشتری 266

باب غبن المسترسل

معنی تحریم غبن المسترسل 267

باب الاحسان و ترک الغش فی البیع

تحریم الغش 268-265

باب التلقی

حکم تلقی الرکبان وحدّه 269

باب الربا

ص:684

تاکد تحریم الربا 271-280

الربا المعاوضی فیما یکال او یوزن 274

حکم اکل الربا بجهالة 274

حکم ما اذا علم الوارث ان مورثه کان یاکل الربا 275

هل یجوز اخذ الربا من الکافر 277-278

حکم الربا بین الوالد و ولده و بین السید و عبده 278-291

جواز الربح علی المؤمن و انه لیس من الربا کما توهمه العامة 279

کراهة بیع اللحم بالحیوان 280

عدم الربا فی المختلفین 281-292

عدم الربا فی المعدود حیوانا او غیره 282

عدم الربا فی المتساویین وزنا و کیلا 287

ثبوت الربا فی الجنس الواحد و لو کان احدهما اجود من الاخر 289

جواز المقاولة فی بیع شییء قبل ملکه 293

حکم بیع الشرطین فی بیع واحد 294

جواز الانتفاع اللاحق للقرض من غیر شرط 196-299

جواز اخذ الرهن علی القرض 298

الرباء رباعان 302

کراهة الربا فی المعدود 303

باب المبایعة و العینة

جواز الحیلة للخروج عن الحرام 302

جواز بیع شییء باکثر من ثمنه و شرط تأخیر الدین 304

جواز الشراء غالبا من الدائن لاداء دینه 305-309

ص:685

جواز العینة و معناها 308

باب الصرف و وجوهه

جواز بیع الدراهم بالدنانیر نسیة 311

حکم التقابض فی المجلس فی بیع النقدین 312

عدم جواز التفاضل فی المتجانسین من النقدین 315

جواز تبدیل ما فی الذمة و انه بحکم المقبوض 316

عدم وجوب ابقاء المقبوض بعد حصول القبض 317

حکم لزوم القبض اذا کان احد النقدین بیده 318

لزوم جعل غیر الجنس اذا کان فی احد النقدین زائد 319

حکم ما اذا تغیر سعر النقدین فی اداء الدین 322

حکم بیع احد النقدین المغشوشین بالاخر 323

جواز تبدیل احد النقدین بالاخر و لو کانا عند واحد من دون حاجة الی الاقباض و القبض 327

حکم اشتراط صیاغة الخاتم فی بیع احد النقدین بالاخر 329

حکم تراب الذهب او الفضة الذی یبقی عند الصیاغین 329

باب اللقطة و الضالة

حکم اخذ اللقطة و تحریم الاخذ بقصد التصرف و ضمان الاخذ 344-340-331

لا فرق فی حکمها بین الفقیر و الغنی فی وجوب التعریف حولا 342-339-332

حکم ما اذا وجد شیئا فی منزله 333

حکم ما اذا وجد شیئا فی المسجد الحرام 335

ضمان اللقطة علی الواجد اذا لم یعرفها حتی تلفت 335

ص:686

حکم ما اذا جاء طالبها بعد التعریف سنة و قد تصرف فیها 336-342

عدم جواز اخذ المملوک لها 336

عدم جواز اخذها و لو کان مثل الاداوة و النعلین و السوط 336

حکم لقطة الحیوان 337

حکم ما اذا وجد فی جوف الحیوان شیئا 341

حکم ما اذا وجد شیئا مدفونا فی الارض 341

عدم وجوب زکوة ما یوجد کنزا 342

حکم ما اذا بقی متاع الرجل عند آخر 342

حکم اشتراط اذن الحاکم فی التصدق 343

جواز تملک ما دون الدرهم منها. 344

حکم ما اذا وجد فی الحرم دینارا بلا علامة 345

حکم ماذا وجدت اللقطة فی دار مملوکة 345

ما یکون حکمه حکم اللقطة 346

باب الهدیة

استحباب الهدیة 347

استحباب قبولها و لو کانت قلیلة 348

استحباب السرعة فی رد ظروف الهدایا 349

حکم قبول هدیة الکفار 349

استحباب الاهداء الی من لم یهد 351

الهدیة ثلاثه وجوه 351

استحباب قبول هدیة المسلم مطقا 352

ص:687

حکم ما اذا اهدی بقصد العوض و لم یعوضه حتی مات المهدی الیه 352

استحباب صلة المهدی 353

حکم التصرف فی هدایا بیوت النیران 3

باب العاریة

عدم ضمانها الا اذا کانت من النقدین او شرط الضمان 354

عدم ضمان الامین 355

جواز استرداد العاریة و لو صار مرهونا 357

جواز الضمان فی العاریة 357

حکم العفو عن الحدود قبل انتهائه الی الحاکم 357

باب الودیعة

المستودع امین لاضمان علیه 359

ضمان المستودع اذا خالف المودع 360

حکم الاخذ من الودیعة من باب الدین 360

باب الرهن

تلف الرهن من مال الراهن 372-369-367-366

حکم استعمال المرتهن العین المرهونة 367-365-363

حکم نقص الرهن عند المرتهن 364

حکم اختلاف المالک و الودعی فی الودیعة و الرهن 365

تقسیم الرهن علی جمیع الغرماء اذا افلس الراهن 370-366

حکم اختلاف الراهن و المرتهن فی قیمة الرهن التالف 368

حکم ما اذا لم یدران الرهن لمن هو من الناس 375-368

ص:688

حکم دعوی المرتهن الدین علی الراهن المیت 370

تصدیق المرتهن فی دعوی التلف 370

تعین الرهن فی الباقی اذا هلک بعض الرهن 371

حکم اختلاف الراهن و المرتهن فیما یقابل بالرهن 373

جواز انتفاع المرتهن من الرهن مجانا اذا اجاز الراهن 374

عدم حرمة مطالبة الرهن علی الدین 375

حکم وطی الراهن جاریته من دون اذن المرتهن 376

حکم اشتراط القبض فی الرهن 376

باب الصید و الذبائح

تفسیر قوله تعالی یسالونک ما اذا احل لهم الخ 377

حلیة صید الکلب المعلم مع شرائطه و عدم حلیة صید غیره من الحیوانات 391-378

عدم حلیة الصید اذا لم یرسل الکلب صاحبه 383-393-395

حلیة صیدا الکلب اذا نسی التسمیة 384

حکم الصیدا بالرمی 384

حکم اذا وجد الرامی مرمیه مقتولا 385

حلیة المرمی اذا شک فی التسمیة بعد الرمی 386

حلیة المرمی اذا شک فی التسمیة بعد الرمی 386

حلیة المرمی بانواع آلات الرمی 387

حکم ما اذا وجد فی الصید سهم و لم یدر من قتله 390

آخر حالة یقبل الحیوان فیها التذکیة 392

جواز الذبح بغیر الحدید مع الاضطرار 395

ص:689

عدم حلیة صید الکلب اذا شارکه کلب آخر 395

حکم ما اذا رماه فوقع فی الماء فمات 395

حکم ما اذا صاد طیرا ملک جناحیه 396

عدم جواز اخذ الفراخ من او کارها 398

العلائم المأثورة لحلیة الطیور 399

حلیة لحم الحباری 402

حلیة طیور الغیر المأکولة 402

علائم حلیة بیض طیر الماء 403

ما کان من السمک له فلوس فحلال 412-407-404

ما مات فی الماء من السمک فلا یحل 412-406

کفایة النظر فی حلیة السمک و لو لم یأخذه 407

عدم حلیة صید اهل الکتاب الا السمک اذا شاهده المسلم 407-408

حکم ما اذا مات السموک فی الشبکة المنصوبة 408-411

عدم اشتراط التسمیة فی صید السمک 411-412

عدم حلیة الحیوانات البحریة الا 412-407-404

السمک الذی له فلوس 412

حکم ما اذا اشتبه المذکی من السمک و غیره بغیره 414

حکم ما اذا ابتلعت حیة سمکة 414

ما تذکی به الذبیحة و کیفیه الذبح

جواز الذبح بغیر الحدید حال الاضطرار 416

تعین کون آلة الذبح، الحدید حال الاختیار 417

ص:690

کیفیة ذبح المستعصی او المتردی 418

حکم قطع الرأس قبل خروج الروح 419

حکم اعتبار خروج الدم فی حلیة الذبیحة 420-422

حکم ما اذا شک فی حیوة المذبوح او المنحور 421-465

حکم نخاع الذبیحة و اشتراط استقبال القبلة 422

جملة من آداب الذبح 422

حرمة فریسة السبع و نحوها 423

حکم الولد الذی فی بطن الذبیحة 424

الاجزاء المبانة من الحی بحکم المیت 426

عدم جواز النحر عوض الذبح و بالعکس 427

حلیة ذبیحة ولد الزنا و المرئة و الصبی الممیز 429

حکم ذبیحة المخالف 429

حرمة ذبیحة النصاب و کل من خالف الدین و حکم ذبیحة اهل الکتاب 430

حکم شراء اللحم و نحوه من اسواق المسلمین 440

عدم حرمة الذبیحة اذا ذبحت لغیر القبلة ما لم یتعمد 441

عدم حرمة الذبیحة اذا ترک التسمیة بغیر عمد 442

ذبیحة المرأة حلال 443

جواز ذبح المرأة و الصبی الممیز و الخصی 443

کراهة الذبح قبل طلوع الفجر 443

حکم اذا رضع الحمل او الجدی من لبن خنزیرة او لبن آدمی 446

الحلال و الحرام من الحیوانات

حکم لحوم الخیل و البغال و الارنب 467

ص:691

حرمة اکل لحوم المسوخ و تعدادها 451

حلیة لحم الابل الخراسانیة و الحمام المسرول 458

حکم استبراء الجلالات 459

ضابطة فی حلیة لحوم الحیوانات البحریة 461

ما یحرم من الذبیحة الماکولة 461

انواع المحرمات فی السموک 462

ما نبذه البحر خارج الماء فلیس بحلال 465

کل ما کان له قشر من حیوان البحر فهو حلال 446

کل شیء یکون فیه حلال و حرام فهو حلال 473-467

حرمة الجراد اذا لم یکن له جناح 473-467

کراهة لحم الخطاف 468

کراهة قتل الصنینات و الهدهد و الصرد و الصوام 469

کراهة اکل لحم القنبرة 470

حکم اکل لحم الحمر الوحشیة 470

کراهة آکل الجیف من الطیر 471

حکم لحم النسر و الرخمة و الخز و الاسد 471

حکم لحم السنجاب 471

حکم اشتراء السمن و الجبن من ارض المشرکین 472

کل شیء مجهول حکما فهو حلال 473-467

جواز اخصاء الحیوانات 473-467

عدم جواز الانتفاع بشیء من المیتة 474

ص:692

حکم الانفحة و ما استثنی من المیتة 475-477

حدیث شریف فی ان معرفة الحق من الباطل مطلقا مختص بالامام 476

جواز اکل المیتة للمضطر 479

حدیث طویل فی تفسیر ما حرم و ما حلل 480

علة تحریم الخمر و جملة المحرمات 482

ما استثنی من المیتة 487

طعام اهل الذمة و مؤاکلتهم و آنیتهم

بیان: المراد من طعام اهل الکتاب 489

سؤر اهل الکتاب و آنیتهم و مؤاکلتهم 489

استعمال شعر الخنزیر

حکم استعمال شعر الخنزیر 492

حکم استعمال جلود المیتة 493

اذا وقعت الفارة فی السمن 494

اتخاذ الغنم و الطیر

استحباب اتخاذ الغنم و البقر 496

استحباب اتخاذ الحمام و الورشان 497

کراهة اتخاذ الفاختة و الکلب الا ما استثنی 499

نهک العظام و اکل اللحوم و قتل الحیات

کراهة نهک العظام 501

استحباب اکل اللحم 501

کراهة ترک اکل اللحم زائدا علی اربعین یوما 503

کراهة اکل اللحم النیّ و القدید 504

ص:693

حکم اکل لحم الزاغ و الحیات 504

جواز قتل الحیات 504

اللحم و السمک و الدبا و البیض

کراهة اکل السمک و استحباب اکل الدبا و حکم اکل البیض 504

عدم کراهة اکل السمک عقیب الحجامة 507

جواز شرب لبن مأکول اللحم و لو لم یضر به الفحل 508

استحباب اکل الدبا

العسل

استحباب استشفاء المریض بالعسل 508

الشحم و لحم البقر

کراهة اکل الشحم 509

مداواة بعض الامراض بلحم البقر 510

جواز اکل لحم الجاموس 510

حرمة اکل الطین 511

باب الاکل و الشرب فی آنیة الذهب و الفضة الخ

النهی عن الشرب فی آنیة الذهب و الفضة 512

حکم الشرب فی المذهب و المفضض 514

حکم التزیین بالذهب للرحال 515

جواز التزیین بالذهب للنساء 516

جواز تحلیة الالات بالذهب 516

عدم جواز التختم بالذهب 517

استحباب التختم بالیمن و الیسار و انواع الخواتیم خصوصا العقیق 517

ص:694

آداب الاکل و الشرب

کراهة الشرب بقدح فیه صفر 518

کراهة الاکل بالشمال 518

استحباب الشرب عبّا من غیر مص 519

فضل الماء 519

استحباب الشرب قائما بالنهار و جالسا باللیل 520

استحباب الشرب بثلثة انفاس 522

کراهة الاکل ماشیئا الا ما استثنی 524

استحباب التحمید و تذکر عطش الحسین علیه السّلام و السلام علیه بعد شرب الماء 553-524

کراهة الاکل متکئا 525

جواز الاکل متربعا و بیان اقسام التربیع 526

استحباب الاکل متواضعا 526

استحباب التسمیة عند الاکل و التحمید بعده 534-533-527

کراهة کثرة الاکل و علی الشبع 532-531

ان اللّه جعل لکل شییء حدا حتی فی الاکل و الشرب 532

جواز الشرب من انواع الاقداح و استحباب کونها نظیفة 523

استحباب اکل فتات الطعام الا فی الصحراء 535

استحباب الابتداء بالملح و الاختتام به او بالخل 536

استحباب التخلل بعد الطعام و بیان ما یتخلل به 538

شدة استحباب اکرام الضیف 541

ص:695

استحباب اجابة دعوة المؤمن 542

استحباب عدم التکلف للمضیف و الضیف 555-548-543

ذکر من استثنی من عدم جواز الاکل فی بیته 544

استحباب الاکل من طعام اخیه اذا دعاه الیه و انه من علائم المودة 545

التنوق فی الطعام لیس من الاسراف 546

تاکد استحباب دعوة المؤمن فی اربع مواضع 457

کراهة تخصیص الاغنیاء بالولائم 547

الضیف یلطف لیلتین 548

کراهة الامتناع من الضیف 549

عدم جواز اتباع الولد و غیره اذا لم یدعه 549

کراهة ابتلاع ما اخرجه الخلال 550

استحباب غسل الیدین قبل الطعام و بعده مطلقا 550

استحباب عدم المسح بالمندیل فی الغسل قبل الطعام 552

استحباب کون الخل فی البیت خصوصا علی المائدة 555

کراهة الدخول فی المسجد اذا اکل الثوم و البصل قبل ذهاب ریحهما 557

فضل الکراث و البصل 558

فضل البقل 558

فضل الهندباء و الفرفخ 560

فضل البازروج 561

فضل التفاح و الکزبرة 561

فضل الخس (کاهو) 562

ص:696

فضل القثاء و القرع و الباذنجان 563

فضل الکرفس و السداب 564

ذم الجرجیر (تره تیزک) 565

فضل السلق (چغندر) 565

فضل الفجل (تربچة) 565

فضل الجزر و الشلجم و الاشنان و السعد 566

کلیات آداب المائدة 567

استحباب الاشراب و الایکال لمن کان حاضرا 567

استحباب التعشی خصوصا للشیخ و الهرم و کراهة ترکه 570

لا بد لابن آدم من الطعام لانه خلق اجوف 572

فضل الخبز و آداب اکله 574

باب الاسوقة

استحباب اکل السویق بانواعه 577

علاج قطع دم الحیض بسویق العدس 579

باب اللحوم

جواز اکل لحم الجزور و البخت و لبنهما 579

مداواة صاحب الیرقان بلحم القطاة 579

مداواة البواسیر بلحم الحباری 579

فضل لحم القباج 580

کراهة اکل اللحم القدید 580

فضل الذراع علی سائر اعضاء الحیوان 581

ص:697

فضل اکل اللحم باللبن و فضل الطبیخ 582

فضل الثرید 583

فضل الشواء و الکباب 584

فضل الهریسة 585

فضل المثلثة و الاحساء و بیان معناهما 586

فضل الحلوا 586

کراهة الطعام الحار 587

استحباب الادام مع الطعام 588

باب الحلاوات و الالبان و غیرها

فضل السکر 589

فضل اللبن 591

حکم لبن البقر 592

اکل الماست مع النانخواه (سیاه تخمه) 593

فضل اکل الجبن و الجوز معا 593

فضل التمر بانواعه و خواصه 594

فضل السمن و خواصه 957

باب الحبوب

فضل الارز 598

فضل الحمص و خواصه 600

فضل العدس و خواصه 601

فضل الباقلا و اللوبیا و الماش و الجاورس 601

ص:698

باب الفواکه

تقشیر الفواکه 603

فضل الرمان و خواصه 603

فضل العنب و الزبیب 606

فضل اکل السفرجل خصوصا علی الریق 608

فضل التفاح و خواصه 609

فضل التین و الکمثری 611

فضل الاترج و خواصه 611

فضل الاجاص (آلوچه) 612

فضل الموز 613

فضل البطیخ 613

فضل الغبیرا (سنجد) و خواصه 614

باب التجمل

استحباب اظهار النعمة 614

خیر لباس کل زمان لباس اهله 617

استحباب کون الثوب نقیا 617

جواز تعدد الالبسة بل استحبابها 618

لباس الشهرة

النهی عن لبس ما یشتهر به من اللباس کما و کیفا 621

استحباب لباس البیاض 621

ص:699

لباس المعصفر

کراهة کون اللباس احمر 623

فضل الکتان 625

لبس الصوف و الشعر و الوبر

جواز لبس الصوف مع الکراهة الالعلة 625

استحباب لبس الثیاب المتعددة فی الصلوة 626

لبس الخز

جواز لبس الخز و حکم السنجاب 626

لبس الملون بلونین 628

لبس الحریر و الدیباج

حکم الصلوة فی الثوب الملحم بالقز 628

حکم لبس المرأة الحریر المحض فی الاحرام 629

جواز لبس الرجل الحریر فی الحرب 629

جواز لبس اللباس الفاخر 630

جواز بیع الحریر 630

حکم لبس القمیص المکفوف بالدیباج 630

باب فی التشمیر و غیره

استحباب کون اللباس بحیث یحفظ من التلوث بان لا یطوّله 631

باب ما یقال عند لبس الجدید

ما ورد من الدعاء عند لبس الجدید 633

ص:700

لبس الخلقان

استحباب ان یکون للمؤمن الثوب الخلق 635

العمائم

کیقیة التعمم و استحباب التحنک 636

القلانس

استحباب کون القلنسوة بیضاء غیر مضیقة 637

الاحتذاء

استحباب استجادة الحذاء و النعلین و بیان اقسام النعل و الوانها 639

استحباب لبس الخف 641

کیفیة لبس الخف و خلعه 642

الخواتیم

استحباب لبس الخاتم 643

استحباب کونها فی الیمین 644

استحباب کون الخاتم من العقیق 644

استحباب التختم بالیاقوت و الزمرد 646

استحباب التختم بالجزع الیمانی و البلور 647

نقش الخواتیم و استحباب کونه من الاسماء المحترمة 647

الفرش

جواز الثمانیل علی الفرش مع الکراهة 650

نوادر احکام اللباس

ص:701

کراهة لبس البرطله 650

کراهة التقنع لیلا و نهارا للرجل 651

عدم جواز ابتیاع الجاریة المغنیة 651

کراهة حیازة الفراش الزائد علی احتیاجه 651

کراهة لبس السراویل جالسا 651

استحباب کون القمیص واسع الجیب 652

استحباب تهیئة الفرش النفیس 652

حکم مسح ثوب الغیر 652

استحباب طی الثیاب 652

کراهة حمل الشریف الشیء الدنی بنفسه 652

باب الطیب و المنزل و غیرهما

استحباب استعمال الطیب و تأکده فی یوم الجمعة و بیان خواصه 653

کراهیة رد الطیب و الوسادة و الحلواء 655

انواع الطیب و اصله 656

المسک و موارد استعماله 657

استحباب استصحاب الغالیة للمؤمن 658

کراهة استعمال الخلوق فی الحمام 659

استحباب ادخان الثیاب 659

استحباب التدهن و ادهان المؤمن و ما ورد من الدعاء حینه 660

دهن البنفسح سید الادهان 661

ص:702

خواص دهن البان 662

دهن الزنبق و خواصه 663

سعة المنزل

من السعادة سعة المنزل و استحباب الدعاء بالصوت المرتفع لطلبه 664

کراهة الصلوة فی بیت فیه تماثیل 665

کراهة الصورة فی البیت مطلقا 666

حرمة التصویر و التمثیل 666

بعث النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علیا علیه السّلام الی المدینة لامور ثلثة 667

کراهة رفع البناء فون ثمانیة اذرع الا ان یکتب آیة الکرسی و غیرها من اسماء اللّه تعالی 667

استحباب تحجیر السطوح 669

نوادر احکام المساکن

کسب الحرام یوجب تسلط الماء و الطین 670

عدم جواز البناء فی منی لکونه مشعرا 670

استحباب الخروج من البیت فی الصیف یوم الخمیس و الدخول فیه فی الشتاء یوم الجمعة 670

استحباب کنس الافنیة 670

کراهة ایواء التراب خلف الباب 671

حکم البناء الزائد علی الکفاف 671

استحباب کنس البیت 671

ص:703

کراهة الدخول فی البیت المظلم بغیر مصباح 671

کراهة ایواء العنکبوت فی البیت 671

استحباب اغلاق الباب و ایکاء الاوانی و اطفاء السراج قبل الغروب 671

جملة من الامور المکروهة 671

کراهة المبیت وحده و جملة من الخصال المنهی عنها 672

شدة استحباب الاحتماء مخافة الذنوب 673

فهرس الکتاب 674

ص:704

تعريف مرکز

بسم الله الرحمن الرحیم
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
(التوبه : 41)
منذ عدة سنوات حتى الآن ، يقوم مركز القائمية لأبحاث الكمبيوتر بإنتاج برامج الهاتف المحمول والمكتبات الرقمية وتقديمها مجانًا. يحظى هذا المركز بشعبية كبيرة ويدعمه الهدايا والنذور والأوقاف وتخصيص النصيب المبارك للإمام علیه السلام. لمزيد من الخدمة ، يمكنك أيضًا الانضمام إلى الأشخاص الخيريين في المركز أينما كنت.
هل تعلم أن ليس كل مال يستحق أن ينفق على طريق أهل البيت عليهم السلام؟
ولن ينال كل شخص هذا النجاح؟
تهانينا لكم.
رقم البطاقة :
6104-3388-0008-7732
رقم حساب بنك ميلات:
9586839652
رقم حساب شيبا:
IR390120020000009586839652
المسمى: (معهد الغيمية لبحوث الحاسوب).
قم بإيداع مبالغ الهدية الخاصة بك.

عنوان المکتب المرکزي :
أصفهان، شارع عبد الرزاق، سوق حاج محمد جعفر آباده ای، زقاق الشهید محمد حسن التوکلی، الرقم 129، الطبقة الأولی.

عنوان الموقع : : www.ghbook.ir
البرید الالکتروني : Info@ghbook.ir
هاتف المکتب المرکزي 03134490125
هاتف المکتب في طهران 88318722 ـ 021
قسم البیع 09132000109شؤون المستخدمین 09132000109.