ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد 4

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني ، محمد، ‫1337 -

عنوان و نام پديدآور : ‫تفسير مجمع البيان جوان (برگرفته از تفسير مجمع البيان طبرسي «ره») / تاليف محمد بيستوني.

مشخصات نشر : قم : بيان جوان؛ مشهد: آستان قدس رضوي، شركت به نشر ‫، ‫1390 .

مشخصات ظاهري : 10ج.

شابك: ‫دوره ‫ ‫ 978-600-228-058-9 : ؛ ‫ج.1 ‫ 978-600-228-057-2 : ؛ ‫ج.2 ‫ 978-600-228-059-6: ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-600-228-062-6 ؛ ‫ج.4 ‫: 978-600-228-610-9 ؛ ‫ج.5 ‫ 978-600-228-060-2: ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-600-228-063-3 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-600-228-064-0 ؛ ‫ج.8 ‫ 978-600-228-087-9: ؛ ‫ ج.9 ‫: 978-600-228-066-4 ‮ ؛ ‫ج.10 ‫ 978-600-228-088-6:

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : نويسنده براي تهيه اين كتاب از ترجمه علي كرمي بر كتاب مجمع البيان استفاده كرده است .

يادداشت : چاپ قبلي: فراهاني ‫، 1381 - 1382( 30ج.).

يادداشت : ج. 2 - 10 (چاپ اول: 1390) (فيپا).

مندرجات : ‫ج. 1. شامل جزءهاي 1 و 2 و 3 ‫.- ج. 2. شامل جزءهاي 4 و 5 و 6 .- ج.3. شامل جزءهاي 7و 8 و 9.- ج.4. شامل جزء هاي 11،10 و 12 ‫.- ج. 5. شامل جزءهاي 13 و 14 و 15 .-ج. 6. شامل جزءهاي 16 و 17 و 18.-ج.7. شامل جزء هاي 19 و 20 و 21.-ج.8. شامل جزءهاي 22 و 23 و 24.-ج.9. شامل جزء هاي 25 و 26 و 27.-ج.10. شامل جزء هاي 28و 29 و 30

موضوع : تفاسير شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : كرمي ، عليرضا، 1340 -، مترجم

شناسه افزوده : ‫طبرسي، فضل بن حسن، 468؟ - 548ق. . مجمع البيان في تفسير القرآن.

شناسه افزوده : شركت به نشر ( انتشارات آستان قدس رضوي)

رده بندي كنگره : ‫ BP98 ‮ ‫ /ب 95ت 76 1390

رده بندي ديويي : ‫ 297/179 ‮

شماره كتابشناسي ملي : ‫ 2405490

جلدچهارم

ادامه سوره آل عمران ..... ص : 3

[سوره آل عمران (3): آيه 20] ..... ص : 3

اشاره

فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما

عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (20)

«1»

ترجمه ..... ص : 3

اگر با تو محاجه و مخاصمه كردند بگو من وجه (همه چيز) خود و كسانى را كه پيرو من شده اند تسليم خدا كرده ام و بكسانى كه كتاب داده شده و به بى كتابان بگو آيا اسلام آورده ايد پس اگر اسلام آوردند هدايت شده اند و اگر پشت كردند، بر تو رساندن باشد و بس و خدا بر بندگان بينا است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 20 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 4

بيان آيه 20 ..... ص : 4
قرائت: ..... ص : 4

عاصم و حمزه و كسايى (ياء) در من اتبعنى را حذف كرده و بكسره نون كه دال بر ياء است كفايت نموده اند و ديگران حذف نكرده اند.

تفسير: ..... ص : 4

چون خداوند ذكر ايمان و اسلام را قبلا فرمود به نبى خود خطاب كرد كه:

فَإِنْ حَاجُّوكَ: يعنى اگر نصارا با تو مخاصمه كردند (ايشان وفد نجران بودند.)

فَقُلْ: بگو (اى محمد).

أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ: درباره مقصود از اين قسمت چند وجه گفته شده:

1- در امر خدا و اخلاص در توحيد و پرستش او بيكتايى منقاد و مطيع شده ام و دليل حجتى كه در اين جاست اينست كه خداوند آنها را بخالقيت حق كه خود اقرار دارند ملزم ساخته كه امر او را متابعت كنند و جز او را نپرستند.

2- مراد اينست كه از هر معبودى جز خدا اعتراض نمودم و قصد خود را براى عبادت او خالص گردانيدم. در اين مطلب اصلى را ذكر كرده كه همه مكلفين الزام دارند كه بآن اقرار كنند زيرا در عمل بچيزهاى لازم در دين كه طريق نجات از جهنم به بهشت است تبعيض نميتواند باشد و معنى وجه در اينجا نفس و خود است و اسلام را اضافه بوجه كرده زيرا وجه انسان (چهره) اشرف اعضاى اوست زيرا همه حواس در آنست و نشانه اندوه و نشاط در او ظاهر ميشود. و كسى كه وجه خود را تسليم كند همه وجود خود را تسليم كرده است. و بهمين معنى است «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (هر چيز جز وجه او هلاك خواهد شد.)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 5

وَ مَنِ اتَّبَعَنِ: يعنى مسلمانانى كه بوسيله من هدايت يافته اند اسلام آورده اند چنان كه من اسلام آورده ام.

وَ قُلْ: (اى محمد) بگو.

لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ: يعنى يهود و نصارى.

وَ الْأُمِّيِّينَ: و اميان يعنى كسانى كه كتاب ندارند- از ابن عباس و غيره كه مشركين عرب هستند و تفسير امى و اشتقاق آن در آيه «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ» گذشت.

أَ أَسْلَمْتُمْ: آيا خالص شده ايد چنان كه من شده ام. لفظ استفهام است ولى بمعنى تهديد است و متضمن معنى امر است و معنى چنين است: «اسلام آوريد كه خداوند موانع را برطرف كرده و راهها را روشن ساخته» و نظير اين است قول خداوند: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» (آيا باز داشته نميشويد) يعنى خود را باز داريد (از گناه).

فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا: يعنى براه حق هدايت شده اند.

وَ إِنْ تَوَلَّوْا (و اگر پشت كردند): يعنى كافر شدند و اسلام را نپذيرفتند و از آن اعراض كردند.

فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ: يعنى فقط بر تست كه تبليغ كنى و حجت و دليل برايشان اقامه نمايى و بر تو نيست كه آنها را از اعراض كردن بازدارى.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ: (خدا بصير به بندگان است) در اينجا مراد اينست كه:

هيچ مقدار از اعمال ايشان از علم حق فوت نخواهد شد بلكه آنها را بر همه اعمال پاداش خواهد داد زيرا خداوند بر ايشان و باطن ايشان بصير يعنى عالم است و هيچ امرى مخفى بر او پنهان نيست.

و گفته اند مراد اينست كه: بر تبليغ تو و ايمان و كفر ايشان عالم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 6

[سوره آل عمران (3): آيات 21 تا 22] ..... ص : 6

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ

وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (21) أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (22)

«1»

ترجمه: ..... ص : 6

كسانى كه بآيات خدا كافر شدند و انبياء را بناحق مى كشند و كسانى را كه به عدل فرمان ميدهند ميكشند بعذابى دردناك بشارتشان ده. همين مردمند كه اعمالشان در دنيا و آخرت هدر شد و ياورانى ندارند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 21 و 22 جزء 3 سوره 3.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 7

بيان آيه 21- 22 ..... ص : 7
مقصود و تفسير: ..... ص : 7

چون خداوند احتجاج با اهل كتاب را ذكر كرد و وعده نيكو بايشان داد اگر مسلمان شوند و وعده عذاب فرمود اگر از اسلام ابا كنند، در اين آيه كفرشان را بتفصيل بيان ميدارد كه:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ: يعنى كسانى كه دلايل و بينات حق را انكار ميكنند «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» (انبياء را ميكشند) گويند اينان يهودند. از ابى عبيده جراح روايت شده كه به پيغمبر گفتم كدام مردم در قيامت عذابشان از همه سخت تر است فرمود مردمى كه پيغمبر يا آمر بمعروف و ناهى از منكر را بكشند و بعد اين آيه را خواند «وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ ...» سپس پيغمبر فرمود اى ابا عبيده بنى- اسرائيل 43 پيغمبر را در ساعت اول روز كشتند و 112 مرد از عابدان بنى اسرائيل به امر بمعروف و نهى از منكر قاتلان انبياء قيام كردند همه آنها را نيز در آخر همان روز بكشتند و اينست كه خداوند فرمايد:

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ: يعنى بآنها خبر ده كه عذابى پر درد در انتظارشان است. و اينكه كلمه بشارت كه براى خبر خوب بكار ميرود در اين مورد بر سبيل استعاره بكار برده شده بتناسب اين است كه خبر بعذاب كفار، در برابر بشارت بهشت به مؤمنين است و ديگر

اينكه بشارت از بشره مشتق است و بشره وجه تغيير آنست با سرور در خير و يا با اندوه در شر.

اشكال ميشود كه چرا به يهود زمان نزول قرآن بشارت عذاب داده و حال آنكه اجدادشان انبياء را كشته اند نه خودشان. جواب اينست كه ايشان باعمال گذشته اجداد خشنود و راضى بودند و به آنها اقتدا نمودند و لذا با ايشان در عذاب شريكند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 8

و گفته اند كه مراد اينست كه خداوند باينان بشارت داد كه اجدادشان گرفتار عذاب اليم ميباشند (نه خودشان).

و اينكه فرموده بغير حق مراد اين نيست كه قتل انبياء صورت حق هم دارد بلكه مراد اينست كه قتل ايشان نخواهد بود مگر بناحق. مثل اينكه گفته ميشود فلان كس اميدى بخيرش نيست يعنى خيرى در او وجود ندارد.

و بنا بر اين قتل پيغمبران بچيزى توصيف شده كه بناچار در آن هست كه عبارت است از ناحق بودن آن و همچنين است دعا در قول خداى متعال (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ) كه خواندن خداهاى غير از اللَّه را توصيف كرده كه نميباشد مگر بدون برهان.

على بن عيسى باين آيه استدلال كرده كه جايز است انكار و نهى از منكر در جايى كه ترس جان و خوف قتل باشد و نيز استدلال كرده بخبرى كه حسن (ع) از پيغمبر روايت كرده كه «برترين جهادها كلمه حق است در نزد سلطان ستمكار كه بواسطه آن انسان

كشته شود.»

در اين استدلال نظر است. زيرا از شروط نيكو بودن نهى از منكر اينست كه در آن مفسده اى نباشد و چون بقتل بيانجامد اين شرط منتفى ميشود پس قبيح ميشود و وجه آيه و اخبار بمعناى آن اينست كه در مورد نهى از منكر ظن غالب باشد كه نهى از منكر بفساد كشيده نميشود آن وقت نيكو بلكه واجب ميگردد گرچه به دنبال آن قتل هم واقع شود زيرا شرط نهى از منكر علم بعدم فساد نيست بلكه ظن به آن كافيست.

أُولئِكَ الَّذِينَ: كسانى كه بآيات حق كافر شده اند و انبياء و آمرين بمعروف را بناحق كشته اند.

حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: مراد از اعمال اينجا ادعاى ايشان است كه متمسك و عامل به شريعت موسى و بتورات هستند. و مراد از باطل شدن اعمالشان در دنيا اينست كه با اين عمل بتورات اموال و خونشان محفوظ نماند و بمدح و ثناء ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 9

نايل نشوند بواسطه اين اعمال و در آخرت مستحق ثوابى نخواهند بود پس گويا هيچ عمل نكرده اند زيرا حبوط عمل واقع ساختن آنست بغير وجه صحيح و در غير جايى كه مستحق ثواب و اجر و مدح و نيكويى باشد و طاعتى كه خلاف وجه مأمور به واقع شود مورد حبط و هدر واقع ميشود كه گويا انجام نشده.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: يعنى ياورى ندارند كه عذاب را از آنها بگرداند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 10

[سوره آل عمران (3): آيات 23 تا 25] ..... ص : 10

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (23) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (24) فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (25)

«1»

ترجمه: ..... ص : 10

آيا نمى بينى كسانى را كه نصيبى از كتاب بايشان داده شد بكتاب خدا دعوت ميشوند كه ميان آنها حكم كند ولى گروهى از ايشان پشت ميكنند در حالى كه اعراض- گرانند. اعراضشان از اينرو است كه گويند آتش بما نرسد مگر روزى چند. دروغشان ايشان را در دينشان فريب داده است.

چگونه خواهند بود وقتى كه آنها را در روزى كه شك در وقوع آن نيست جمع كنيم و هر كس را بآنچه كرده جزاء كامل دهيم و ستم نبينند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 23 تا 25 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 11

بيان آيه 23- 24 ..... ص : 11
لغت: ..... ص : 11

1- نصيب: بهره از چيزى و آن قسمتى است كه براى شخص گزارند.

2- دعاء: استدعاء فعل كه گاه بصيغه امر است و گاه با خبر، و گاه بدلالت.

3- حكم: خبرى كه بين حق و باطل جدا ميكند و از حكمت مأخوذ است.

4- غرور: طمع در چيزى كه صحيح نيست (غرّ يغرّ غرور) (مغرور) و غرور:

يعنى شيطان چون مردم را مغرور ميكند.

غارّ: غافل چون مثل آدم غافل و فريب خورده است.

غرّاره يعنى دنيا كه اهل خود را فريب ميدهد.

غرّ (غمر) كسى كه در كارها تجربه كار نيست، چون شأن چنين آدم اينست كه فريب خورد و غرور پذيرد و مصدر آن غرارة است.

غرر: خطر.

افتراء: دروغ. و فرى شق و فرية: شكافته شده فريت الارض سرتها و قطعتها (پيمودم زمين را)

تفسير: ..... ص : 11

چون خداى متعال ذكر كسانى كه با پيغمبر مخاصمه كنند ياد كرد بيان ميفرمايد كه اگر دليل و حجت ايشان را محكوم كند بناله و ضجه گرايند. و از احتجاج و مخاصمه اعراض كنند و فرمود: «أَ لَمْ تَرَ» آيا نميدانى، إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً- كسانى را كه حظى داده ميشود، مِنَ الْكِتابِ- از كتاب خدا.

يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ- در اينجا چند وجه ذكر شده:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 12

1- مراد از كتاب اللَّه تورات است كه يهود را بآن دعوت كرده و ايشان آن دعوت را نپذيرفتند چون ميدانستند بواسطه وجود دلايل بر نبوت و صدق محمد (ص) در آن محكوم و مجاب خواهند شد (از ابن

عباس) و اينكه گفته نصيبى از كتاب بايشان داده شده چون جز بعضى از تورات را نميدانستند.

گفته شده كه مراد از كتاب قرآن است و يهود را بقرآن دعوت كرده زيرا چيزهايى از آن با تورات موافق است كه عبارت است از اركان شريعت و اصول ديانت و صفت پيغمبر (ص) كه بشارت آن در تورات هم آمده.

لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ- سه احتمال در معنى اين كلام ميرود:

1- ابى مسلم و جماعتى گويند يعنى: در نبوت محمد (ص) بين ايشان حكم نمايد.

از ابن عباس روايت شده كه زن و مردى از اشراف يهود زنا كردند و حد آن در تورات سنگسار است ولى ايشان از سنگسار نمودن آن دو خوددارى داشتند براى اينكه از اشراف بودند و اميد داشتند كه قانون پيغمبر (ص) اجازه رهايى و عدم رجم آنها باشد لذا حكم آن دو را نزد پيغمبر (ص) آوردند حضرت امر بسنگسارشان فرمود. نعمان و بحرى (دو عالم يهود) گفتند يا محمد حكم آنها رجم نيست. حضرت فرمود حكم بين ما و شما تورات باشد. آنان گفتند انصاف دادى. حضرت پرسيد كيست كه تورات را بهتر از همه بداند گفتند مردى يك چشم كه ساكن فدك است بنام ابن صوريا. او را خبر كردند تا بمدينه آمد جبرئيل او را براى پيغمبر وصف كرده بود. حضرت باو گفت تو ابن صوريا هستى؟ گفت آرى- فرمود: تو اعلم يهودى؟ گفت چنين مى پندارند. پيغمبر قسمتى از تورات را كه حكم رجم در آن بود بخواست و به وى گفت بخوان. ابن صوريا تورات را خواند و چون بآيه رجم رسيد دست بر آن نهاد و از آن بگذشت و

ما بعدش را بخواند. ابن سلام گفت: يا رسول اللَّه از حكم رجم گذشت و برخاست و دست ابن صوريا را از آيه رجم برداشت و خود براى پيغمبر و يهود خواند كه زن و مرد همسردار اگر زنا كنند و بينه بر ايشان اقامه شود بايد سنگسار شوند و اگر زن آبستن است بايد صبر كرد تا بچه اش را بدنيا آرد حضرت امر فرمود تا دو نفر يهودى زنا كار رجم شدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 13

يهود از اينكار در غضب شدند و خداوند اين آيه فرستاد.

ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ- يعنى عده اى از ايشان روى بگردانند.

وَ هُمْ مُعْرِضُونَ- از پيروى حق معرض و روگردانند.

ذلِكَ- (يعنى حال ايشان اينست) خداوند علت اعراض ايشان را بيان داشته و سبب جرأت ايشان را بر انكار به اينكه بدان معرفت دارند ذكر كرده:

بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- يعنى آتش بما نميرسد.

إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ- در اين باره دو قولست:

1- باندازه روزهايى كه گوساله پرستيدند يعنى 40 روز (از ربيع و قتاده و حسن).

2- مراد روزهايى چند و محصور (از جبايى).

وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ- يعنى ايشان را بطمع انداخت در جايى كه طمع شايسته نيست.

ما كانُوا يَفْتَرُونَ- يعنى دروغشان. درباره دروغى كه ايشان را مغرور كرده دو قول است: 1- عقيده ايشان به اينكه پسران و دوستان خدايند (از قتاده) 2- اينكه عقيده دارند كه آتش جز چند روزى بايشان نرسد (از مجاهد) و اين آيه دلالت بر مخالفت عقيده ما ندارد

كه عفو و اخراج عقاب شوندگان از نمازگزاران را از آتش جايز ميشمريم زيرا ما معتقديم كه عقاب كسانى كه بواسطه ايمان ثواب دائمى بر ايشان ثابت است منقطع و تمام شدنى است اگر چه مقدار عقابش را ندانيم و نميگوييم كه روزهاى عقاب او باندازه روزهاى گناه اوست چنان كه يهود گفتند و بين قول ما و يهود فرقى روشن است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 14

بيان آيه 25 ..... ص : 14
لغت: ..... ص : 14

كيف: براى سؤال از حال و كيفيت است و در اينجا تنبيه بر حال كسانيست كه بآتش ميروند و در اين جمله بلاغت و اختصار بسيار است و تقدير چنين است: چگونه خواهد بود حال كسانى كه به ادعاهاى باطل مغرور شده بحدى كه آنها را بخلود در آتش كشانده مثل اينكه گويى «من ترا اگر هم نيايى اكرام ميكنم پس چگونه خواهد بود اكرامم بتو اگر بيايى».

و تقدير آيه چنين است «فكيف حالهم اذا ...» چگونه خواهد بود حالشان در وقت اجتماعشان در قيامت.

تفسير: ..... ص : 14

سپس خداوند آنچه را قبلا گفته تأكيد فرموده كه:

فَكَيْفَ- حال ايشان چگونه است؟

إِذا جَمَعْناهُمْ- يعنى روز گرد آوردنشان و محشور شدنشان.

لِيَوْمٍ- يعنى روز قيامت لا رَيْبَ فِيهِ- روزى كه شك در آن نيست براى كسى كه بدلايل قيامت بنگرد و اگر بجاى ليوم ميفرمود فى يوم جزاء نميشد و لام دلالت بر جزاء دارد مثل جئت ليوم الخميس (يعنى لما يكون يوم الخميس: چون روز خميس بود) وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ- در اينجا دو قول است:

1- يعنى براى هر كس جزاء اعمالش از ثواب و عقاب فراوان داده شود.

2- يعنى داده شود جزاء هر كس چنان كه گويى: فلانى كسب كرد مال را با زراعت وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ- يعنى ثواب عملشان كم نشود و جزاء گناهانشان بيش از حد استحقاق نباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 15

[سوره آل عمران (3): آيات 26 تا 27] ..... ص : 15

اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (26) تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (27)

«1»

ترجمه: ..... ص : 15

بگو اى خداى صاحب ملك بهر كه خواهى ميدهى و ملك از هر كه خواهى ميستانى، هر كه را خواهى عزيز ميكنى و هر كه را خواهى ذليل ميگردانى. همه خوبيها بدست توست كه تو بر همه چيز توانايى. شب را بروز در ميكنى و روز را بشب در ميكنى، زنده را از مرده پديد مى آورى و مرده را از زنده بوجود مى آورى و هر كه را خواهى بدون حساب روزى ميدهى.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 26 و 27 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 16

بيان آيه 26- 27 ..... ص : 16
فضيلت آيه: ..... ص : 16

حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) از پدرش از اجدادش از نبى اكرم روايت فرموده كه: چون خداوند خواست سوره (فاتحة الكتاب) و (آية الكرسى) و آيه (شَهِدَ اللَّهُ ...) و (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ ...) را تا بغير حساب فرو فرستد اين آيات بعرش پروردگار در آويختند چنان كه بين آنها و بين خدا هيچ پرده اى نبود و گفتند پروردگارا آيا ما را به سراى پر گناه و به بندگان عصيانگر ميفرستى در حالى كه ما بعرش و بپاكى آويخته ايم؟ خداوند فرمود: بعزت و جلالم قسم كه: هيچ بنده اى شما را بعد از هر نماز واجب قرائت نكند مگر اينكه در حظيرة القدس (بهشت) جاى دهم و با ديده مكنون خود روزى 70 بار بر او نظر (رحمت و عنايت) افكنم و در هر روزى هفتاد حاجت از وى بر آورم كه كمترين آنها آمرزش باشد و او را از شر هر دشمنى نگهدارم و جز مرگ از داخل شدنش به بهشت مانعى نخواهد بود.

معاذ گويد: روزى نتوانستم با پيامبر نماز جمعه

بخوانم. پيغمبر فرمود: اى معاذ چه مانع شد تو را از نماز جمعه؟ گفتم: يا رسول اللَّه يوحناى يهودى پيمانه اى از گندم از من طلب داشت و پيوسته بر در خانه ام در كمين من بود و ترسيدم كه اگر بيرون آيم مرا در برابر طلب خود حبس كند. پيامبر ص فرمود: معاذ، ميخواهى خداوند بدهيت را ادا كند؟ گفتم آرى فرمود: بخوان قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ ... تا بِغَيْرِ حِسابٍ و (يا رحمان الدنيا و رحيمهما تعطى منها ما تشاء و تمنع منها ما تشاء اقض عنى دينى) پس اگر بقدر كره زمين طلا مقروض باشى خدا قرض ترا ادا خواهد كرد.

قرائت: ..... ص : 16

كلمه ميت را در آيه، «نافع، حمزه، كسايى، حفض و يعقوب» بتشديد «ياء»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 17

خوانده اند و ديگران بتخفيف «ياء».

حجت: ..... ص : 17

مبرد گويد: ميان علماء بصره اختلافى نيست كه هر دو ميت با تشديد ياء و بى- تشديد مساوى است و باين شعر شاعر استدلال كرده كه:

ليس من مات فاستراح بميت انما الميت ميت الاحياء

كه ميت اول و دوم بسكون و سومى بتشديد ياء است و هر سه بيك معنى است.

بعضى گفته اند كه ميت با تشديد كسى است كه هنوز نمرده (و بعداً ميميرد چنان كه گويى كه فلانى ميت خواهد بود) و ميت با سكون كسى است كه مرده است ولى قول صحيح همان اولى است (كه فرقى بين اين دو نيست).

لغت: ..... ص : 17

تنزع مشتق از نزع است.

نزع: كندن چيزى است از چيزى.

نزع فلان الى اخواله، يعنى فلانى بواسطه شباهتى كه با دايى هاى خود دارد گويا از آنها جدا شده و بمنزله يكى از آنها گشته.

نزاع: بمعنى ناله هم آمده.

نزوع از چيزى يعنى ترك آن.

تولج: مشتق است از مصدر ايلاج.

ايلاج: داخل كردن، گفته ميشود: «اولجه فولج» يعنى داخل كرد آن را پس داخل شد.

ولج «ولوجاً و ولجاً و لجّة» داخل شد.

اعراب: ..... ص : 17

اللهم: بمعنى يا اللَّه است و «ميم مشدده» عوض از «ياء» است زيرا ياء و ميم هرگز در كلام عرب با هم ديده نشده و از اينجا دانسته ميشود كه ميم آخر كلمه بمنزله يا در اول آنست. اين قول سيبويه و خليل است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 18

فراء گويد: اللهم در اصل اللَّه ام بخير بوده و همزه از اول ام افتاده و اللهم شده.

كلمه مالِكَ الْمُلْكِ: بيشتر نحويان گويند كه منصوب است از اين جهت كه مناداى مضاف ميباشد و زجاج گويد محتملست كه مالك صفت اللهم باشد.

جمله تُؤْتِي الْمُلْكَ: فعل و فاعل و مفعول است و جمله در محل نصب است بعنوان حاليت و عامل در آن حرف نداء است و ذو الحال اللهم است و «من تشاء» مفعول دوم است و تقدير جمله چنين است تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ (ان تؤتيه) وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ (ان تنزعه منه).

و جمله «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» مبتدا خبر در موضع حال است و عامل در آن «تؤتى و تنزع و تعز و تذل» است و ذو الحال ضمير مستتر در آنهاست.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 18

چون رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله مكه را فتح كرد و بامت خود وعده سلطنت فارس و روم را داد منافقان و يهود گفتند هيهات، محمد كجا و ملك فارس و روم كجا، آيا مكه و مدينه براى او كافى نيست كه طمع در روم و فارس بسته در اين موقع اين آيه فرود آمد (اين قول ابن عباس و انس بن مالك است).

بعضى گفته اند كه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در سال احزاب براى حفر خندق

حدى معين فرمود و آن را خط كشى كرد و بهر 10 نفر چهل زراع از آن واگذار كرد كه حفر كنند: مهاجران و انصار درباره سلمان فارسى كه مردى نيرومند بود اختلاف كردند و هر كدام او را براى كمك خود ميخواستند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: سلمان از ما اهل بيت است.

عمر بن عوف گويد كه 40 زراع بمن و سلمان و حذيفه و نعمان بن مقرن قرنى با 6 نفر از انصار واگذار شده بود و ما مرتب زمين را ميكنديم تا آنكه از دل خندق سنگى سخت بدر آمد كه كلنگ پولادين ما را بشكست و كار بر ما سخت شد. بسلمان گفتيم اينك نزد رسول گرامى شو و جريان اين صخره را بازگو يا فرمان ميدهد كه از آن صرفنظر كنيم كه بهتر و يا اينكه فرمانى ديگر مى دهد و ما مايل نيستيم از حد و مرز ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 19

رسول اكرم تجاوز كنيم.

مسلمانان جريان را بسمع رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله رسانيدند كه صخره و سنگى بزرگ و سخت و سپيد در دل خندق پيدا شده كه آلات ما را شكسته و هيچ از آن كنده نميشود. بهر چه ميدانى فرمان ده كه از حد و مرزى كه شما مقرر فرموده ايد تجاوز روا نميداريم.

نبى اكرم با سلمان بخندق فرو شدند و كلنگ از دست وى بستد و ضربتى بر آن سنگ زد كه شكافته شد و

برقى از آن جستن كرد كه همه جا را روشن كرد گويى چراغى درخشان در شب تيره افروخته شد. رسول اكرم تكبير بگفت و همه مسلمانان با وى تكبير گفتند و ضربتى ديگر بر آن نواخت كه سنگ را در هم شكست و برقى ديگر از آن جستن كرد كه همه جا را روشن ساخت كه گويى چراغى نور افشان در شبى ظلمانى بود. باز نبى اكرم تكبير فتح گفت و مسلمين همه تكبير گفتند.

پس ضربت سوم را بر آن سنگ فرود آورد و آن را بشكست و برقى ديگر از آن بدرخشيد كه همه جا را روشن كرد باز هم حضرت تكبير فتح بگفت و همگان با وى تكبير گفتند.

سپس رسول خدا از خندق بالا رفت سلمان پرسيد: يا رسول اللَّه پدر و مادرم فدايت امروز چيزى از شما ديدم كه قبلا نديده بودم. پيامبر اكرم رو بجمعيت كرد و فرمود: آيا گفته سلمان را شنيديد؟ گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: ضربت اول كه بر سنگ نواختم برقى را كه همه مشاهده كرديد از آن بيرون شد كه در آن كاخهاى حيره و مدائن چون دندان سگان بر من روشن و نمودار شد پس جبرئيل بمن خبر داد كه امت من بر آنها غلبه خواهند كرد. سپس ضربت دوم را نواختم و برقى از آن جستن كرد كه مشاهده كرديد و در آن قصرهاى سرخ فام روم بر من روشن و عيان جلوه كرد كه چون نيشهاى سگان بود. جبرئيل خبر داد كه امت من بر آنها دست خواهند يافت. سر انجام ضربت سوم را نواختم برقى كه ديديد از آن بجست و

در ميان آن صنعاء نيز چون دندان كلاب در برابر ديده ام روشن و آشكار شد. جبرئيل بمن خبر داد كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 20

امتم بر آنها پيروزى خواهند يافت. پس اى مسلمانان شما را مژده باد.

مسلمانان از اين گفتار خدا را سپاس گفتند كه وعده اى راست بما داده شد و خداوند وعده داد ما را كه پس از تنگى و سختى يارى و پيروزى بما عنايت فرمايد.

ولى منافقان گفتند آيا از اين آرزوهاى پوچ و وعده هاى باطل كه بشما ميدهد تعجب نميكنيد كه بشما ميگويد كه از مدينه و يثرب كاخهاى حيره و مدائن كسرى را مى بيند و فتح آنها را بشما وعده ميدهد در حالى كه شما از ضعف و عجز خندق ميكنيد و قدرت مبارزه و مواجهه با دشمن نداريد پس (در اين موقع) قرآن نازل شد كه:

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ ...

يعنى چون منافقان و آنان كه دلشان مريض است (بمرض كفر و نفاق) ميگويند خدا و رسولش جز وعده دروغ بما نميدهند. و بعد (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ ...) را نازل فرمود چون خداوند سبحان كيدها و نقشه هاى اهل كتاب را برسول اكرم ياد كرد طريق احتجاج و بحث با ايشان را بوى باز نمود كه در هنگام سؤال و جواب با ايشان چگونه پاسخ دندانشكن بايشان دهد و در اين باره ميفرمايد:

قُلِ- (بگو) اى محمد (ص) اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ- يعنى اى آنكه مالك هر ملك (يعنى دارايى) و هر ملك (يعنى سلطنت)

هستى كه هر مالكى جز تو در مسير نيستى قرار دارد و هر پادشاهى غير از تو فنا مى پذيرد.

زجاج گويد يعنى: مالك همه بندگان و آنچه دارا هستند.

و نيز گفته اند يعنى: مالك امر دنيا و آخرت.

مجاهد و سعيد بن جبير گويند: مالك نبوت.

تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ- يعنى بهر كه خواهى سلطنت دهى. در اينجا جمله اى محذوف و در تقدير است تؤتى الملك من تشاء ان تؤتيه يعنى بهر كه خواهى پادشاهى دهى پادشاهى ميدهى.

وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ- و سلطنت را باز مى ستانى از هر كس بخواهى يعنى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 21

بر طبق مصلحت و مقتضاى حكمت، پادشاهى هر كه را بخواهى قطع ميكنى و بپايان ميرسانى. در معناى آيه اختلاف كرده اند:

1- يكى ميگويد: يعنى سلطنت و ابزار پيروزى و فتح جهان را بمحمد (صلى اللَّه عليه و آله) و اصحاب و امت او عنايت ميكنى و از بزرگان قريش و امپراطوران روم و شاهنشاهان ايران باز مى ستانى و قيامت نخواهد آمد مگر اينكه مسلمانان كشور و مملكت آنها را فتح خواهند كرد.

2- و نيز گفته اند: نبوت و امامت را بهر كه خواهى ميدهى و ولايت و تصرف در خلق و بلاد خود را باو مى سپرى و (باين معنى و سياق) ملك و سلطنت را از جباران باز مى ستانى به اينكه ايشان را مقهور مى سازى و قدرتشان را نابود ميكنى بنا بر اين كافر و فاسق اگر چه غلبه كند يا پادشاهى يابد آن سلطنت الهى و آسمانى كه خدا بعنايت خود به او داده

باشد نخواهد بود و دليل اين مطلب آيه شريفه و قول خداى متعال است كه، «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» يعنى (عهد من بظالمين نميرسد) چگونه ممكنست پادشاهى كافر و فاسق الهى باشد و حال آنكه خداوند خود (بندگان را) بنا بود ساختن قدرت و سلطنت آنها فرمان داده است.

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ- هر كه را بخواهى عزيز ميسازى (بايمان و اطاعت) وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ- و هر كه را بخواهى ذليل ميگردانى با كفر و معصيت. در معنى دو جمله فوق اقوال زير گفته شده است:

1- عزيز ميگردانى مؤمن را به بزرگداشت و ثنا گفتن وى و ذليل ميسازى كافر را با جزيه گرفتن و لعن كردن.

2- محمد و اصحابش را عزيز ميسازى و ابو جهل و امثالش از كشته شدگان جنگ بدر را ذليل مى نمايى.

3- هر كه از اولياء خود را بخواهى بانواع عزت در دين و دنيا عزيز ميدارى و هر كه از دشمنانت را اراده كنى در دنيا و آخرت ذليل ميگردانى زيرا خداى متعال اولياء و دوستان خود را ذليل نمينمايد و اما اگر ايشان را فقير كند و يا مبتلى گرداند ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 22

از راه ذلت دادن نيست بلكه براى اينست كه با اين گرفتاريها و نداريها در آخرت (كه زندگى جاويد و ابدى و حقيقى است) گراميشان بدارد و آخرين درجه جلال و عزت را بآنها عطا فرمايد.

بِيَدِكَ الْخَيْرُ- تنها بدست تو است همه خيرات و خوبيها. (ال) در

الخير براى جنس است (و معنى مطلق ميدهد) يعنى همه و جنس خيرات بدست تست و از ناحيه تست.

علت اينكه در اين آيه فقط از خير اسم برده و شر را ياد نكرده (با اينكه شرها نيز همه بدست او ميباشد) اين است كه آيه براى ترغيب و توجه مؤمنان بخداست و در چنين حال و براى چنين منظورى جز ذكر خير شايسته نيست و ترغيب و توجه مردم فقط در خير و بسوى خير خواهد بود و بس.

إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ- (تو بر همه چيز توانايى) يعنى تو بر همه اشياء دست توانا دارى و هيچ چيز ترا عاجز نتواند كرد و بر ايجاد چيزهايى كه هنوز بوجود نيامده و نيز بر نابود ساختن آنچه وجود يافته قادرى و همچنين ميتوانى موجودات فانى شده را باز گردانى.

تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ- در معنى اين آيه دو قول است:

1- از شب ميكاهد و مقدار كم شده را بروز افزون ميسازد و از روز ميكاهد و مقدار كم شده را بشب افزون ميسازد. اين قول از ابن عباس و مجاهد و عموم مفسرين است.

2- داخل ميكند هر يك (از روز و شب) را در ديگرى به اينكه آن را عوض دومى و بجاى دومى ميآورد و اين قول ابى على جبايى است.

وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ- (زنده را از مرده بيرون ميآورى) يعنى: زنده را از نطفه بيرون ميآورى كه نطفه مرده است بدليل گفته خداوند (مرده بوديد زنده ساختيم شما را) «1» وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ- (و مرده را از زنده بيرون ميآورى) يعنى نطفه مرده را از انسان

زنده ميسازى و همچنين است آوردن مرغ از تخم مرغ و تخم مرغ از

__________________________________________________

(1) سوره بقره، آيه 28.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 23

مرغ. اين قول ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد و قتاده و سدى است «1».

و نيز گفته اند مراد آيه اينست كه مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون ميآورى (مراد از حى مؤمن است و از ميت كافر است).

اين قول از حسن است و نيز از امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) و از امام پنجم حضرت باقر عليه السلام روايت شده.

وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ- و هر كه را بخواهى بى حساب روزى ميدهى يعنى بدون بخل و امساك و سختگيرى روزى ميدهى و اين آيه چون اين مثال است كه فلان كس بى حساب انفاق ميكند يعنى خيلى سخاوتمندانه و خالى از بخل زيرا عادت بخيل و سختگير از خرج اينست كه در خرج و انفاق خيلى حسابگر و دقيق است. اين قول زجاج است. و گفته اند كه معنى آيه اينست كه بدون ترس از كم بود و نقصان دارايى خود مى بخشد و روزى ميدهد چون قدرت و ملك خدا حد و نهايت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نميگردد.

__________________________________________________

(1) امروز ثابت شده است كه نطفه زنده است و سلولهايى زنده دار است كه همان سلولهاى داراى حيات رشد ميكنند و انسان ميشوند باين ترتيب كه از نطفه سلول زنده اى بنام اسپرماتوزوئيد در مرد و در زنها سلول زنده اى بنام اوول با هم تركيب ميگردند و جنين را تشكيل ميدهند. بنا- بر اين ممكنست در ذهن كسى اشكال شود

مفسرين (و يا آيه) نطفه را مرده حساب كرده اند:

جواب اينست كه آيه شريفه درباره ميت اسم هيچ چيزى را نبرده و مراد از ميت را بيان نكرده و اين مفسران هستند كه اين تفسير را كرده اند و معمولا مفسران مطالبى را كه درباره تفسير آيه ميگويند استنباطى است كه بفكر خود از قرآن ميكنند و چون قرآن هميشه بصورت كلى و قانون عمومى سخن ميگويد كه ميتواند بر مصداقها و افراد و معانى بسيار دلالت كند (و عظمت و دليلى بر اعجاز قرآن هم همين است) لذا هر مفسرى طورى استنباط ميكند و آنچه ميگويد كاملترين مصداقى است براى آيه بنظر خودش و لذا گاهى حتى يك مفسر معانى و مصاديق مختلفى براى يك آيه ذكر ميكند پس اين معانى مسلم و صد در صد مال قرآن نيست و يا تنها معنى آيه نيست و اگر بعداً بطلان آن روشن شد مى فهميم استنباط مفسر اشتباه بوده نه آيه قرآن.

و اگر تفسيرهاى مختلفى را هم از معصوم نقل كرده اند باين معنى است كه امام ميخواسته مصاديق مختلفى را درباره آيه معين كند با توجه به اينكه بين معانى متعددى كه از معصوم رسيده هرگز تضاد و تناقضى وجود ندارد و يا با مسائل علمى مسلم مخالفتى ندارد مترجم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 24

و نيز گفته اند مراد از «من تشاء» (هر كه را بخواهى) اهل بهشتند زيرا خداوند بهشتيان را چندان رزق ميدهد كه بحساب نميآيد و حد و شماره ندارد زيرا بهشت محدود و متناهى نيست و نهايت ندارد و آيه باين معنى مثل آيه شريفه زير است:

فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ

حِسابٍ- يعنى (آنها به بهشت در آيند و بى حساب روزى داده شوند).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 25

[سوره آل عمران (3): آيه 28] «1» ..... ص : 25

اشاره

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (28)

ترجمه: ..... ص : 25

نبايد مؤمنان كافران را بجاى مؤمنان اولياء خود گيرند. و هر كه چنين كند با خدا كارى ندارد، مگر كه از آنها ترسى داشته باشيد. خدا شما را از خود ميترساند و سرانجام سوى اوست.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 28 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 26

بيان آيه 28 ..... ص : 26
قرائت: ..... ص : 26

حسن و مجاهد و يعقوب و سهل «تقية» خوانده اند و ديگر قراء تقاة قرائت كرده اند.

اعراب: ..... ص : 26

معنى من در كلمه «دون المؤمنين» ابتداء غايت است و تقدير جمله چنين است:

«لا تجعلوا ابتداء الولاية مكاناً دون المؤمنين» يعنى آغاز و سرچشمه ولايت خود را مكانى غير از مؤمنان قرار مدهيد و كلمه دون (پايين تر) مكانى و محسوس نيست بلكه بمعنى پست تر و پايين تر كه رتبه معنوى است ميباشد چنان كه وقتى مى گويى زيد دون تست غرض اين نيست كه زيد در زمينى پست و پايين ايستاده و تو در مكانى بالا بلكه معنى اينست كه زيد مقام و رتبه اش كمتر از تست و كلمه من در جمله «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ» جار و متعلق بفعل محذوف است و عامل آن همان عامل در (فى شى ء) است و جمله «أَنْ تَتَّقُوا» در محل جر است به باء محذوف يا در محل نصب بحذف حرف جر (منصوب بنزع خافض).

تفسير: ..... ص : 26

چون خداوند در آيات قبل بيان فرمود كه مالك دنيا و آخرت و قادر بر عزيز و ذليل كردن است مؤمنان را از دوستى و ولايت (آقا قرار دادن) دشمنان خدا كه هيچگونه عزت و ذلتى بدست آنها نيست نهى فرموده تا همواره مايل و راغب بچيزهايى كه نزد خدا و اولياء خدا و مؤمنان است باشند نه بدانچه نزد دشمنان خدا و كافران است پس فرمود:

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ- (مؤمنان كافران را دوست و اولياء خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 27

نگيرند) يعنى براى مؤمنان شايسته نيست كه كفار را اولياء خويشتن قرار دهند

و از ايشان يارى بخواهند و بدانان پناه برند و با آنان اظهار محبت كنند چنان كه اين معنى در جاهاى مختلف قرآن آمده مثل آيات زير: 1- «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ...» «1» يعنى هرگز نخواهى ديد مردمى كه بخدا و روز قيامت ايمان دارند با كسانى كه با خدا و پيامبرش مبارزه و منازعه دارند دوستى پيش گيرند.

2- يهوديان و نصارى را اولياء خود مگيريد «2».

3- دشمنان من و خودتان را اولياء خود قرار ندهيد.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ: بجاى مؤمنان.

يعنى: واجب است موالاة با مؤمنان باشد و اين آيه نهى از موالاة با كفار و همكارى با آنهاست عليه مؤمنان.

ابن عباس گفته كه معنى اينست كه: از ملاطفت با كفار نهى نشده.

اولياء جمع ولى است و ولى كسى است كه امور و كارهاى كسى را كه رضايت دهد بدست ميگيرد و سرپرستى ميكند به اينكه او را كمك و نصرت مينمايد و اين بر دو وجه است:

1- كمك كننده و يارى دهنده (معين) (اسم فاعل).

2- كمك گيرنده و يارى شونده (معان اسم مفعول).

و كلمه (ولى) در آيه شريفه (اللَّه ولى الذين آمنوا ...) «3» بمعناى اسم فاعل (معين) است و وقتى گفته ميشود مؤمن ولى خداست يعنى مورد نصرت او و كمك گيرنده از او است (معان).

وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ: هر كه چنين كند يعنى كافران را بجاى مؤمنين اولياء خود گيرد.

فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ: يعنى از اولياء خدا نيست و خداوند از او برى و بيزار

__________________________________________________

(1) سوره مجادله آيه 22.

(2) سوره مائده آيه 51.

(3) سوره بقره آيه 257.

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 28

است و گفته اند كه مراد اينست كه اين كس به هيچ وجه از ولايت خدا بهره ندارد و نيز گفته شده كه مراد اينست كه اين عمل سازش و ارتباط با دين خدا ندارد.

سپس خداوند از اين حكم كه فرمود موردى را استثناء فرمود كه:

إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً: مگر اينكه از آنان ترس داشته باشيد يعنى كفار غالب و مؤمنان مغلوب باشند و مؤمنان بترسند كه اگر با كفار اظهار موافقت نكنند و حسن معاشرت نداشته باشند گرفتار خطر گردند پس در اين مورد جايز است براى مؤمنين كه بزبان اظهار دوستى كنند و تظاهر بمودت نمايند و از راه تقيه و براى دفع شرشان با آنان راه خدا را پيش گيرند ولى هرگز دل بدوستى ايشان نبندند و بولايت ايشان تن در ندهند و در اين آيه دلالت است كه تقيه در دين جايز است البته در صورتى كه انسان نسبت بجان و نفس خود خائف باشد (يعنى فقط ترس از مرگ باشد) ولى اصحاب ما (يعنى شيعه دوازده امامى) آن را در هر حال جايز شمرده اند و تقيه گاهى براى نوعى اصلاح طلبى واجب است.

ولى تقيه در بعضى از افعال به هيچ وجه جايز نيست مثل اينكه كشتن مؤمن و يا عملى كه علم و ظن غالب است كه آن عمل موجب فساد در دين است نميتوان و لو در مورد تقيه مرتكب شد.

شيخ مفيد تقيه را چهار تقسيم كرده:

1- گاهى واجب ميشود در اين هنگام فرض است كه مراعات شود.

2- بعضى اوقات و در جاهايى جايز است ولى وجوب آور نيست.

3- در مواردى فعل تقيه

از ترك آن برتر است.

4- گاهى تركش از فعلش افضل است اگر چه فاعل آن معذور و مورد عفو است و ميتوان از ملامت او چشم پوشيد.

شيخ طوسى فقيه بزرگ شيعه گويد: ظاهر روايات دلالت بر وجوب آن دارد در مورد ترس بر جان و روايت شده كه در مورد بيان حق و پرده بردارى از حق ترك تقيه رخصت داده شده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 29

حسن روايت كرده كه مسيلمه كذاب دو تن از اصحاب رسول اكرم «ص» را بگرفت و بيكى از آن دو گفت كه آيا شهادت ميدهى كه محمد رسول اللَّه است؟ گفت آرى. باز پرسيد كه آيا برسالت من هم شهادت ميدهى؟ گفت آرى. پس او را آزاد كرد. سپس دومى را بخواست و گفت آيا برسالت محمد (ص) شهادت ميدهى؟ گفت آرى. سپس پرسيد آيا برسالت من هم شهادت ميدهى؟ جواب داد من گنگ و لالم. مسيلمه سه بار اين سؤال را تكرار كرد و همان جواب شنيد پس گردن او را زد. اين مطلب بسمع مبارك پيامبر اكرم «ص» رسيد فرمود:

اما آنكه كشته شد بر صدق و يقين خود شهيد شد و بفضيلت و مقام خود نايل شد پس گوارا باد بر او اين مقام و پاداش عالى.

و اما ديگرى اجازه و رخصت خدا را (بر تقيه) پذيرفت و بر او گناهى نيست بنا بر اين تقيه رخصت است (يعنى واجب و حرام نميباشد و اختيار عمل بدان با مكلف است) و بيان و اداء حق نيز فضيلت ميباشد.

وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ: خداوند شما را از خود بر حذر ميدارد و ميترساند. يعنى خداوند شما

را از عقاب و عذاب خود بر ولى گرفتن كافر و ديگر معاصى نيز ميترساند و مراد ترس از خدا ترس از عقاب اوست چنان كه وقتى مى گويى بترس از شير يعنى از قوت و درندگيش نه از خودش.

وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ: (بازگشت فقط بسوى خداست) يعنى: بازگشت بپاداش خدا و يا حكم خداست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 30

[سوره آل عمران (3): آيات 29 تا 30] ..... ص : 30

اشاره

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (29) يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (30)

«1»

ترجمه: ..... ص : 30

بگو اگر آنچه در دل شما است پنهان كنيد يا آشكار سازيد خدايش ميداند و ميداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و خداوند بهر چيز قادر است.

روزى كه (روز قيامت) همه مردم آنچه عمل خير كرده اند حاضر و جلو چشم مى يابند دوست دارند كه كاش بين آنها واو فاصله اى بسيار دور بود و خداوند شما را از خود ميترساند و خدا به بندگان رؤوف است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 29 و 30 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 31

بيان آيه 29 ..... ص : 31
لغت: ..... ص : 31

معنى صدر معلوم است (سينه) و در اصل بمعنى بلندترين قسمت جلوى هر چيز است و صدر انصراف از آب است.

صدار: لباسى است كه زن پوشد و باين اسم خوانده ميشود چون كوتاه بوده فقط سينه و محاذى آن را مى پوشاند.

اعراب: ..... ص : 31

يعلمه اللَّه: مجزوم است زيرا جواب شرط است باين تقدير «و ان كان اللَّه يعلمه اللَّه كان او لم يكن» و جمله «يعلم ما فى السماوات» استيناف است.

تفسير: ..... ص : 31

چون خداوند از پذيرفتن كفار را بعنوان اولياء منع فرمود آنها را از پنهان داشتن اين معنى (در دل) بترسانيد و فرمود:

قُلْ: بگو (اى محمد).

إِنْ تُخْفُوا: اگر پنهان كنيد، ما فِي صُدُورِكُمْ: آنچه در سينه شماست و مراد از سينه دل است و سينه را بجاى دل آورده چون جايگاه دل است.

أَوْ تُبْدُوهُ: يا ظاهر سازيد.

يَعْلَمْهُ اللَّهُ: خدا ميداند. پس پنهان كردن دوستى كفار در دل بشما نفعى نمى- بخشد «و» با اينهمه خداوند «يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» آنچه در زمين و آسمانها است ميداند. و علت اينكه اين مطلب (علم زمين و آسمانها) را ياد فرموده اينست كه علم و احاطه خود را بر موجودات بتفصيل بيان كند تا بيشتر و بنحو كامل ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 32

موجب تحذير مردم شود زيرا آن كس كه بر همه موجودات بتفصيل دانا باشد از دلها (بطريق اولى) خبر دارد.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ: خداوند بهر چيز تواناست پس قادرست كه شما را بگيرد و مجازات كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 33

بيان آيه 30 ..... ص : 33
لغت: ..... ص : 33

امد: غايت و انتها كه چيزى به آن پايان مى يابد.

اعراب: ..... ص : 33

درباره نصب كلمه «يوم» وجوهى ذكر شده:

1- نصب آن به يحذّركم است و تقدير چنين مى شود: «يحذّركم اللَّه نفسه يوم تجد» و در اين صورت معنى چنين مى شود: «خداوند شما را از خود ميترساند در آن روز (قيامت) كه ...»

2- نصب آن به مصير است و تقدير چنين مى شود: «الى اللَّه المصير يوم تجد» روز قيامت ... بازگشت هر چيزى بخدا است.

3- منصوب به اذكر است و چنين است: «اذكر يوم تجد» يعنى بياد آور روزى كه (روز قيامت).

اما در جمله ما عملت بمعنى الذى است چون مفعول تجد است و ممكنست با كلمه بعد از خود رويهم مصدر باشد يعنى (تجد عملها) روزى كه هر كس عمل خود را حاضر مى بيند و كلمه جزاء قبل از آن در تقدير است يعنى جزاء عمل خود را مى بيند. كلمه «محضراً» اگر تجد را به معنى يافتن و مشتق از و جدان بگيريم حال براى تجد است (و معنى چنين مى شود: روزى كه هر كسى عمل خود را مى يابد و بجزاء آن مى رسد در حالى كه حاضر است) و اگر تجد را به معنى ميداند بدانيم محضراً مفعول آن مى شود (يعنى روزى كه هر كسى عمل خود را حاضر مى بيند). جواب (لو) در آيه محذوف است باين تقدير (تود ان بينها و بينه امداً بعيداً لو ثبت ان بينها و بينه امداً بعيد) يعنى دوست ميدارد كه بين او و عمل حاصله دورى باشد اگر ممكن بود كه بين او و عملش فاصله دورى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 34

باشد و ذكر جمله (ان ...) دلالت بر مفعول محذوف تودّ دارد و لفظ تود دلالت بر جواب لو مينمايد و اين مطلب اكنون بخاطرم رسيد و بحمد اللَّه واضح است.

تفسير: ..... ص : 34

چون خداوند مردم را از عقاب ترسانيد و بر حذر داشت (در آيه قبل) در اين آيه وقت عذاب و عقاب را بيان مى دارد و ميفرمايد:

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ- روزى كه هر كسى آنچه عمل كرده است (در دنيا) مى يابد.

مِنْ- (در) طاعت و خَيْرٍ مُحْضَراً- (خير حاضر).

و نظير اين آيه آيه زير است: «و وجدوا ما عملوا حاضراً» آنچه عمل كردند در برابر خود حاضر مى يابند و مى بينند و همچنين اين آيه «و علمت نفس ما احضرت»- (هر كس و هر نفسى آنچه حاضر كرده خواهد دانست).

سپس در كيفيت وجود عمل و حضور عمل اقوالى گفته شده:

1- ابى مسلم و غير او گفته اند كه يعنى صحيفه ها و نامه هاى اعمال حسنه و سيئه را مى بيند و مى گيرد. و اين قول، اختيار قاضى نيز هست.

2- يعنى جزاء عمل هاى خود را كه عبارتست از ثواب يا عقاب (بهشت يا دوزخ) مى يابند و ميگيرند ولى خود اعمال اعراض و خيرهايى بوده كه باطل شده و ديگر اعاده آنها جايز و درست نيست و بيمعنى است پس محال است كه خود آنها حاضر، يافت شود.

وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ- (و آنچه بدى كه بجاى آورده) يعنى هر انسانى آنچه گناه كرده حاضر مى يابد.

تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ- (دوست دارد كه بين خود و گناهانش) أَمَداً بَعِيداً- (فاصله

دور و بسيارى باشد) يعنى آنها اعمال او نباشند.

درباره «امداً بعيداً» سدى گويد: مراد مكان و فاصله بسيار است. و مقاتل گويد: مراد فاصله بين مشرق و مغرب است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 35

وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ- (خدا شما را از خود يعنى عذاب خود بر حذر مى دارد).

وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ- (خداوند بر بندگانش رحيم است).

حسن گويد: يكى از نعمتهاى كامل و رحمت او بر بندگان اينست كه ايشان را از عقاب خود بر معصيت ترسانده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 36

[سوره آل عمران (3): آيات 31 تا 34] ..... ص : 36

اشاره

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (31) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (32) إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ (33) ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (34)

«1»

ترجمه: ..... ص : 36

بگو (اى پيغمبر) اگر خدا را دوست ميداريد مرا اطاعت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد خداوند غفور و رحيم است.

بگو (اى پيغمبر) خدا و پيامبر (ص) را اطاعت كنيد پس اگر پشت كرديد خداوند كافرين را دوست ندارد.

خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را از اهل دنيا برگزيد نژاد آنها بعضى از بعض ديگر است و خدا شنوا و دانا است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 31 تا 33 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 37

بيان آيه 31- 32 ..... ص : 37
لغت: ..... ص : 37

محبت يعنى اراده ولى اراده اى كه مضاف و مربوط بيك مراد باشد يا چيزى از متعلقات بمراد چنان كه گويى زيد را دوست دارم و اكرام زيد را دوست دارم كه در اولى مورد اراده و خواست تو خود زيد است و در مثال دوم متعلق و چيزى از زيد كه اكرام وجود اوست.

ولى در اراده خود مراد مورد توجه نيست بلكه فقط چيزى و متعلقى از او مورد توجه است چنان كه نميتوان گفت: «اريد زيداً» بلكه فقط ميتوان گفت «اريد اكرام زيد».

و اين مطلب از اين جاست كه محبت در جاى ميل و علاقه طبايع است كه جارى مجراى شهوت و خواست (تمايل) ميباشد و در مقام اضافه به چيزى يا كسى همان معامله مى شود.

و محبت خداى تعالى نسبت به بنده اراده اينست كه بوى ثواب دهد و محبت عبد نسبت بخدا خواستن اوست در مقام اطاعت و با اطاعت.

طاعت: متابعت كردن دعوت كننده در چيزى كه بدان دعوت ميكند و لذا گاهى انسان مطيع شيطان است اگر چه قصد اطاعت وى

نداشته باشد زيرا اگر بمعصيتى كه دل ميخواهد ميل پيدا كند و توجه كند اطاعت شيطان را كه نيز داعى بمعصيت است نموده.

شان نزول: ..... ص : 37

محمد بن جعفر بن زبير گويد: اين دو آيه درباره وفد نجران (مسيحيانى كه از نجران بر پيامبر وارد شدند) نازل شده در آن وقت كه گفتند: ما مسيح را خيلى بزرگ

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 38

ميشماريم بجهت محبت خدا.

تفسير: ..... ص : 38

سپس خداوند بيان ميدارد كه ايمان بوى فايده ندارد مگر اينكه با ايمان به پيغمبرش (ص) همراه باشد پس ميفرمايد:

قُلْ: (بگو) اى محمد.

إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ: (اگر خدا را دوست داريد) چنان كه گمان ميكنيد.

فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ: از من (كه پيغمبرم) اطاعت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد.)

ابن عباس گويد: مراد اينست كه اگر (دين) خدا را دوست داريد (مراد از دوستى خدا دوستى دين خداست.)

ديگرى گفته يعنى: اگر در ادعاى دوستى خدا راست ميگوييد مرا اطاعت كنيد و اگر چنين كنيد خداوند شما را دوست خواهد داشت و شما را خواهد آمرزيد.

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: (خداوند غفور و رحيم) يعنى: كثير الرحمه و كثير- المغفرة است.

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ: (بگو خدا و رسولش را اطاعت كنيد) يعنى:

بگو اى محمد اگر خدا را دوست داريد چنان كه ادعا ميكنيد پس علامت صدق خود را با اطاعت او و پيامبر ظاهر سازيد كه اين علامت صدق ادعاى شماست.

فَإِنْ تَوَلَّوْا: (پس اگر پشت كردند.)

يعنى: اگر از اطاعت خدا و پيامبرش اعراض نمودند.

فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ: (خداوند (در نتيجه) كافران را دوست ندارد).

يعنى: خداوند آنها را دشمن دارد و

ثواب براى آنها نخواهد خواست و از نفى (لا يحب) بر اثبات (بغض و دشمنى) دلالت آورده و اين طريق ابلغ است و بر معنى بيشتر دلالت ميكند زيرا اگر ميفرمود: يبغضهم يعنى آنها را دشمن دارد ممكنست توهم شود كه از جهتى آنها را دشمن دارد و از جهتى ديگر دوست چنان كه جايز است كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 39

چيزى از جهتى معلوم باشد (پس معنى آيه اينست كه آنها را مطلقاً و از هيچ جهت دوست ندارد بدليل اطلاق آيه) و به همين جهت در اين آيه دلالتى است بر بطلان مذهب «مجبّره» كه مى گويند خداوند كفار را از جهت كافر بودنشان دوست ندارد و به همين جهت بايشان ثواب نميدهد (بلكه خودشان و كفرشان را دشمن دارد.)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 40

بيان آيه 33 ..... ص : 40
لغت: ..... ص : 40

1- اصطفاء: برگزيدن. و اصطفاء و اجتباء و اختيار نظير همند. اصطفاء از باب افتعال و مشتق از صفوة است.

و اصطفاء بهترين مثال بيانى است كه ميتوان چيز معلوم و آشكار پيش چشم را بدان مثال زد و بيان نمود و مجسم ساخت زيرا صافى، آب يا هر چيزى است كه كاملا پاك و خالص از هر كدورت و تيرگى باشد و خداوند خلوص اين مردم (مذكور در آيه) را از فساد تشبيه كرده است به خلوص چيز صاف و پاكيزه از آلودگى ها و تيرگى ها و بدين اسم ناميده است.

2- آل: معنى آل در آيه شريفه (و اذ

انجيناكم من آل فرعون «1» ...) گذشت.

اعراب: ..... ص : 40

ذرية: منصوب است و در علت نصب آن دو احتمال است:

1- حال است و عامل آن اصطفى- و معنى چنين ميشود (برگزيد ذريه اى را كه ..)

2- بدل از مفعول اصطفى است- و معنى چنين ميشود (برگزيد آل ابراهيم ...

كه ذريه اى هستند ...)

تفسير: ..... ص : 40
اشاره

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى : (خدا برگزيد) «آدَمَ وَ نُوحاً» (آدم و نوح را با نبوت خود).

وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ: (آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان) يعنى بر مردم جهان زمان خودشان به اينكه انبياء را از آنان قرار دارد.

معانى ديگرى نيز در اينجا گفته شده: 1- دين آنها را برگزيد. مثل: «و اسئل

__________________________________________________

(1) سوره بقره آيه 49

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 41

اهل القريه ى است (سؤال كن از قريه يعنى از اهل قريه) و اين قول فراء است 2- يعنى اختيار كرد ايشان را به اينكه آنها را فضيلت بخشيد بر ديگران بواسطه نبوت و امور بزرگ ديگرى كه به آنها عنايت فرموده و مصالح خلق را بر آنها مترتب گردانيد. 3- آدم را برگزيد به اينكه او را بيواسطه آفريد و در بهشت سكنى داد، فرشتگان را گفت تا بر او سجده آرند و او را بر آدميان و فرشتگان فرستاد و نوح را برگزيد به اينكه طول عمر و نبوت داد و دعايش را مستجاب كرد و قوم ستمكارش را غرق گردانيد و او را با گشتى نجات داد و ابراهيم را برگزيد به اينكه باو مقام خلت داد و آتش را بر وى سرد كرد و نمرود را هلاك نمود. درباره آل ابراهيم و آل عمران نيز چند قول آمده:

1- مراد از

آل ابراهيم و آل عمران خود آن دو هستند و چنان كه آيه شريفه زير (و آنچه آل عمران و آل هارون يادگار گزاردند) يعنى خود آن دو يادگار گزارده اند.

2- آل ابراهيم اولاد اوست يعنى اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط كه در اسباط است داود و سليمان و يونس و زكريا و يحيى و عيسى و در آل ابراهيم است پيامبر ما محمد (ص) كه از فرزندان اسماعيل است.

3- آل ابراهيم مؤمنان متمسك بدين او يعنى دين اسلام ميباشند و اين قول ابن- عباس و حسن است.

و اما آل عمران، گفته اند كه آنها نيز از آل ابراهيم ميباشند چنان كه درباره آنها فرموده «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» يعنى (ذريه اى كه بعضى از بعض ديگر بوجود آمده اند.)

و آل عمران موسى و هارون دو پسر عمران ميباشند و عمران نسبش اينست عمران بن يصهر بن فاهث بن لاوى بن يعقوب.

و بعضى گفته اند مراد از آل عمران مريم و عيسى است (عمران پدر مريم است) باين نسب: عمران بن هشم بن امون از فرزندان سليمان بن داود زيرا آل مرد اهل بيت اوست كه منسوب باوست. اين قول حسن و وهب است.

و گفته اند كه: آل ابراهيم همان آل محمد (ص) هستند كه اهل او هستند.

و واجب است كسانى را كه خداوند گزيده مطهر و معصوم و منزه از زشتى ها باشند. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 42

زيرا خداوند بر نخواهد گزيد مگر كسى را كه اين چنين باشد و ظاهرش نيز همانند باطنش پاك باشد، در طهارت و عصمت. بنا بر اين برگزيده شدن مختص است

بكسانى و افرادى از آل ابراهيم و آل عمران كه معصوم باشند، خواه بعنوان پيامبر و خواه بعنوان امام برگزيده شده باشند.

و گفته شده كه اصطفاء دو گونه است:

1- خداوند او را براى خود برگزيده يعنى او را خالص گردانيده براى خود كه بخودش اختصاص داشته باشد.

2- او را بر ديگران برگزيده يعنى او را به تفضيل و برترى بر ديگران اختيار كرده.

و اگر (بنا بر معنى دوم) اشكال شود كه چرا خداوند آنها را قبل از اينكه عملى انجام دهند تفضيل و برترى بخشوده جواب اينست كه: وقتى خدا ميداند كه صلاح مكلفين جزء بوسيله آنها انجام نپذيرد پس بايد قبلا مردم را به (برگزيده بودن) ايشان بشارت دهد و از حسن اخلاق و افعال و شمايل آنها خبر دهد چنان كه جلالت قدر و پاكى وجود ايشان را عنايت فرمود تا موجب جذب مردم و قبول گفته آنها و انقياد نسبت به آنها باشد.

و نيز در آيه دلالت است بر برترى انبياء بر فرشتگان زيرا «العالمين» كه خداوند انبياء را بر آنها فضيلت داده شامل ملائكه و غير ملائكه و بالجمله همه مخلوقات ميباشد.

ذُرِّيَّةً: اولاد و فرزندانى كه، بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ: بعضى آنها از بعض ديگرند.

درباره اين عبارت چند وجه گفته اند:

1- حسن و قتاده گويند: يعنى بعضى از بعض ديگرند در همكارى و معاونت در راه حق و عليه گمراهى.

2- يعنى در توالد و تناسل كه آنان كه در آيه ذكر شده اند در درجه اول ذريه

ترجمه مجمع البيان في تفسير

القرآن، ج 4، ص: 43

آدمند و در درجه دوم ذريه نوح و سپس ابراهيم- از حضرت صادق عليه السلام- زيرا ميفرمايد: اين برگزيدگان الهى بعضى از نسل بعضى ديگرند.

وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ: يعنى خدا شنوا و دانا است.

در معنى و مقصود اين آيه دو قولست:

1- شنواست بآنچه آنان (ذريه) گويند و داناست بآنچه در دل پنهان ميدارند و بهمين جهت آنها را برترى بخشيده كه: استقامت و صدق قلبى و عملى آنها را ميداند.

2- شنواست سخنان دختر عمران را در نذرى كه كرده و داناست بآنچه در دل پنهان داشته.

نظم آيات: ..... ص : 43

وجه ارتباط اين آيه بما قبل اينست كه چون درباره ابراهيم و عيسى بين يهود و نصارى نزاع واقع شد خداوند بيان ميفرمايد كه هر كه مطيع پيغمبر اكرم (ص) است بايد گفته او را درباره آن دو بپذيرد.

و گفته اند كه وجه اتصال اينست كه چون مشركان از امر خدا درباره اطاعت پيغمبر سرباز زدند خداوند بيان فرمود كه همانطور كه قبلا انبياء را برسالت برگزيده محمد (ص) را نيز برگزيده پس دليلى ندارد كه رسالت گذشتگان از رسل را بپذيرند و رسالت او را انكار كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 44

[سوره آل عمران (3): آيات 35 تا 36] ..... ص : 44

اشاره

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (35) فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (36)

«1»

ترجمه: ..... ص : 44

چون همسر عمران گفت: بار خدايا نذر كرده ام كه آنچه در شكم دارم محرر گردانم پس از من بپذير. همانا تو شنوا و دانايى و چون دختر بزاييد گفت: خدايا من دختر زائيدم. و خدا عالمتر است بآنچه زاييد و پسر مثل دختر نيست و من آن را مريم ناميدم و او و ذريه اش را از شر شيطان بتو مى سپارم.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 35 و 36 جزء 3 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 45

بيان آيه 35- 36 ..... ص : 45
لغت: ..... ص : 45

1- در معنى محرر از نظر لغت دو احتمال است:

اول: آزاد شده مشتق از حريت. حررته (تحريراً) يعنى او را آزاد كردم.

دوم: مشتق از تحرير كتابست: يعنى خالص گردانيدن كتاب از فساد و صالح گردانيدن آن.

2- تقبل: پذيرفتن چيزى را با رضايت خاطر مثل قبول هديه. اصل تقبل به معنى مقابله است.

وضع: در اصل بمعنى حط و پستى.

وضع زن حمل خود را: يعنى زاييدن.

موضع: مكان وضع و مكان نهادن.

ضعة: پستى: چون قدر و مقام صاحب خود را پست ميكند.

شيطان رجيم: تفسير آن در اول كتاب گذشت.

تفسير: ..... ص : 45

چون خداى سبحان برگزيده بودن آل عمران را ياد فرمود در پى آن ذكر مريم را آورده كه:

إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ: سخن درباره عمران گذشت كه بگفته ابن عباس عمران بن ماثان است يا عمران بن هشم از نسل سليمان و اين غير از عمران پدر موسى است و بين آن دو عمران 1800 سال فاصله است.

همسر عمران مادر مريم و جده عيسى است. و بنام حنه موسوم است و خواهرى داشت كه همسر زكريا بود كه اشياع نام داشت. پس يحيى و عيسى پسر خاله ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 46

يكديگرند.

رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي: پروردگارا نذر يعنى واجب كردم براى تو كه آنچه در شكم دارم) مُحَرَّراً: يعنى خادم بيعه (كه نام معبد يهود است) تا خدمت عابدان كند.

درباره محرر چند معنى ديگر گفته شده:

1- آزاد و خالص براى عبادت (از شعبى) 2- آزاد و خالص براى اطاعت تو يعنى او را هرگز براى كارها و انجام حوائج خود

بكار نگمارم (از محمد بن جعفر).

3- در بنى اسرائيل طفلى را كه محرر ميشد در كنيسه منزل ميدادند تا در آنجا خدمت كنيسه كند و امور آن را انجام دهد و معتكف در آن باشد تا زمانى كه بالغ گردد و پس از بلوغ مخير بود كه در آنجا بهمين سان بماند يا اينكه بهر جا خواهد برود.

گفته اند كه حنه عقيم بماند و چندان فرزند نياورد كه مأيوس شد تا اينكه روزى زير درختى نشسته بود كه مرغى را ديد كه غذا در دهان جوجه هاى خود مى نهد وى از مشاهده آن علاقه بفرزند در دلش بجنبيد و همان دم از خدا بخواست كه كودكى باو عنايت كند و به مريم حامله شد.

از امام ششم روايت است كه خداوند به عمران وحى كرد كه من فرزند مبارك بتو ارزانى خواهم كرد كه كوران و كران و پيس ها را شفا دهد و مردگان را باذن حق زنده گرداند و او را بر بنى اسرائيل پيامبر ميگردانم. وى همسر خود حنه را از اين مطلب خبر داد. و چون حنه به مريم حامله شد گفت خدايا من نذر كردم كه فرزند شكم خود را محرر گردانم «فَتَقَبَّلْ مِنِّي»- (پس از من بپذير) يعنى نذر مرا بديده رضا قبول فرما.

إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ: (همانا تو شنوايى) بدانچه مى گويم.

الْعَلِيمُ: (دانايى) بآنچه نيت منست و از اينرو اطمينان بتو بجاست.

فَلَمَّا وَضَعَتْها: گفته اند كه عمران پيش از زاييدن همسرش وفات يافت و حنه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 47

مايل بود

پسر بزايد و چون مريم را زاييد شرمنده گشت.

قالَتْ- در حالى كه سر از شرم بزير داشت (گفت).

رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى - در معنى اين آيه دو قول آمده:

1- در مقام اعتذار اينست كه نميتواند بنذر خود عمل كند (چون دختر را در بنى اسرائيل محرر نميكردند و نميتوانستند بكنند) 2- چون مى خواهد براى مريم دعا كند و او را بخدا بسپارد اول زمينه را آماده ميكند كه خدايا زن مثل مرد نيست زيرا كه عقل او ناقصتر و سعى او ناچيزتر است.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ- در اين آيه خداوند خبر ميدهد كه او بحال مريم عالمتر است از مادر مريم.

زيرا كه مريم را آفريده و صورت بخشيده. اين معنى با قرائت اول كه سكون تاء باشد صحيح تر است و با قرائت ديگر كه تاء مضموم «وضعت» بخوانيم آيه بيان خطاب مريم است بخدا يعنى پروردگارا تو از من بآنچه زاييدم عالمترى.

وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى - (و فرزند پسر چون فرزند دختر نميباشد) زيرا آنچه را مرد شايسته است زن شايسته نيست و از آن جمله در آنان (بنى اسرائيل) فقط تحرير و بخدمت كنيسه گماردن را براى مرد جايز ميشمردند و بر زن جايز نميدانستند زيرا بعلت عادت حيض و نفاس و وجوب پوشيدن خود از ضرر و خوددارى از رفتن ميان مردم صلاحيت تحرير و ماندن در كنيسه و خدمت عابدان و معتكفان را ندارد.

قتاده گويد: اختصاص تحرير بمردان صرف جريان عادت نبوده و گفته اند كه مراد حنه از اين سخن اين بوده كه خدايا مرد رويهمرفته از زن افضل است و براى كارها صلاحيت بيشترى دارد.

ضمير (ها) در (وضعتها) كنايه از (ما فى

بطنى) و يا كنايه از معلومى است كه از كلام فهميده ميشود.

وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مريم- مريم در لغت ايشان بمعنى عابده و خادمه است. مريم بهترين و جليل ترين زنان زمان خود بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 48

ثعلبى باسنادش از ابى هريره نقل ميكند كه رسول اكرم (ص) فرمود: از زنان عالم چهارتن كافى هستند (كامل هستند): 1- مريم بنت عمران 2- آسيه دختر مزاحم 3- خديجه دختر خويلد 4- فاطمه دختر محمد (ص).

وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ- مادر مريم از آفاتى كه ممكن بود مريم را تهديد كند ترسان بود و از اينرو ايندعا نمود. گفته اند استعاذه مادر مريم از شيطانيست كه وقت ولادت كودك با اوست و صداى نوزاد از اوست.

در نتيجه اين دعا خدا مريم و عيسى را از شر شيطان حفظ كرد. ابى هريره از پيغمبر اكرم (ص) روايت ميكند كه: هيچ مولودى نيست جز اينكه شيطان هنگام ولادت او را مس مى كند و كودك از آن است كه صدا بگريه بلند مينمايد مگر مريم و پسرش.

و گفته اند مريم را از شر اغواء شيطان بخدا سپرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 49

[سوره آل عمران (3): آيه 37] ..... ص : 49

اشاره

فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ (37)

«1»

ترجمه: ..... ص : 49

پس خداوند او را بخوبى قبول كرد و بنيكويى پرورش داد و زكريا را سرپرست او كرد هر گاه زكريا بمحراب نزد مريم مى شد نزد او روزى مى يافت و ميگفت اى مريم اين از كجا برايت آمده. مريم ميگفت اين از طرف خدا است كه خدا هر كه را بخواهد بيحساب روزى ميدهد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 37 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 50

بيان آيه 37 ..... ص : 50
لغت: ..... ص : 50

مصدر تقبل (در آيه) قبول آمده (در صورتى كه بايد تقبل باشد) از اينرو كه در تقبل معنى قبول است مثل تكرم كرماً كه تكرم بمعنى كرم است و نظير آنست كه در انبت معنى نبت است.

ابو عمرو گويد: مصدرهاى بر وزن قبول هيچيك بفتح فا نيامده بلكه همه بضم فا آمده مثل دخول و خروج.

سيبويه گويد: فقط پنج فعل است كه مصدر آنها فعول است (بفتح فا) 1- قبول 2- طهور 3- وضوء 4- وقود 5- ولوغ.

قبيل يعنى كفيل: بمعنى ضامن است.

كفل و اكفل (كفلا و كفولا و كفالا) بمعنى بعهده گرفتن معونه و خرجى كسى.

اسم فاعل كافل است.

مكفول عنه در اصطلاح كسى است كه بدهى بگردن دارد و مكفول به خود بدهى است و مكفول يعنى طلبكار.

محراب: جاى امام در مسجد. اصل محراب يعنى بهترين و شريفترين مكان در يك مجلس.

زجاج گويد: محراب در اصل مكان عالى و شريف است و گاه بمسجد نيز محراب گفته شود.

و نيز گفته اند: محراب مشتق از حرب (جنگ) است يعنى جاى حرب و جنگ زيرا در محراب انسان با شيطان مى جنگد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 51

تفسير: ..... ص : 51
اشاره

فَتَقَبَّلَها رَبُّها- يعنى با اينكه دختر بود خداوند بنذر مادرش رضايت داد كه در بيت المقدس بخدمت گمارده شود با اينكه قبل از او هيچ زنى را باين مقام نپذيرفته بود.

گفته شده: (تتقبلها ربها) يعنى خداوند تربيت و انجام امور او را بعهده گرفت (از حسن).

و قبول خداوند مريم را اين بود كه هيچوقت علت (حيض) بر او عارض نشد.

بِقَبُولٍ حَسَنٍ- اينجا قبول بمعناى تقبل بكار رفته. ابن عباس گويد: مراد اينست كه خداوند او را براه سعداء

برد.

وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً- يعنى پرورش و رشد او را نيكو ساخت. در اين باره دو قول ديگر گفته اند:

1- يعنى خداوند خلقت او را بسيار معتدل و نيكو قرار داد كه در هر روز باندازه يك سال ديگران رشد ميكرد. اين قول ابن عباس است.

2- روزى و غذاى او را (از غيب) ميرسانيد تا بسر حد بلوغ و كمال رسيد و اين قول ابن جريح است.

ابن عباس گويد: چون مريم بسن 7 سالگى رسيد روزها را روزه ميگرفت و شبها را عبادت ميكرد تا در عبادت از احبار و پيشوايان دين جلو افتاد.

وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا- (و زكريا را كفيل او ساخت) يعنى خداوند او را ضميمه (اهل بيت) زكريا قرار داد و او را كفيل و سرپرست او كرد تا بتربيت وى قيام كند و اگر (كفلها- بتخفيف فا) بخوانيم يعنى زكريا خود تربيت او را بعهده گرفت و او را ضميمه اهل بيت خود كرد.

گفته اند كه حنه مريم را پس از ولادت در پارچه اى پيچيد و او را به مسجد آورد و بساكنان آن گفت اين نذر بيت المقدس است بگيريد و نگهداريد. احبار و روحانيون يهود درباره او بگفتگو پرداختند (و هر كس او را بعهده خود ميخواست) از اينرو كه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 52

مريم دختر امامشان بود.

زكريا گفت من از شما بوى اوليترم زيرا خاله اش همسر و در خانه منست. احبار گفتند اگر بنا باشد بسزاوارترين كس سپرده شود اين كس مادر اوست

پس بهتر كه بنا بر قرعه گزاريم باين قرار كنار نهرى آمدند و همگى كه 25 تن بودند قلمهاى خود بآب افكندند. همه قلمها در آب فرو رفت مگر قلم زكريا كه در سطح آب بحركت در آمد و بجاى بماند (از ابن اسحاق).

و گفته شده كه همه قلمها را جريان آب با خود ببرد مگر قلم زكريا را كه ثابت در جاى خود بماند.

زكريا رئيس احبار بود از نسل سليمان و در لفظ زكريا سه لغت آمده: زكرياء (با الف ممدود) و زكريا (با الف مقصور) و زكرى با ياء مشدد.

چون زكريا مريم را گرفت خانه اى برايش ساخت و دايه برايش مقرر كرد و گويند او را بخاله اش مادر يحيى سپرد و مريم تا سن جوانى و رشد نزد او بود. پس از آن برايش محرابى در مسجد بساخت و در آن را در وسط قرار داد كه جز با نردبان ممكن نبود بر او وارد شد مثل باب كعبه و جز او كسى نزد مريم نميرفت كه خود براى بردن غذا بنزدش ميرفت.

كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً- يعنى ميوه هاى تازه و گوارا و غير موسمى نزد او ميديد چنان كه در زمستان ميوه تابستانى و بعكس (از ابن عباس و مجاهد).

و گفته اند: مراد اينست كه مريم هرگز در دنيا از كس شير نخورد بلكه روزيش از بهشت ميرسيد.

قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا؟ زكريا مى پرسيد كه اينها از كجاست؟

قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ: يعنى مريم ميگفت از بهشت ميآيد و اين امر كرامتى بود براى مريم و اگر چه خرق عادت است ولى نزد ما (شيعه) جايز است كه خداوند

آيات خارق العاده خود را بر غير انبياء يعنى اولياء و اصفياء خود نيز ظاهر سازد ولى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 53

معتزله كه اين مطلب را قبول ندارند در اينجا دو قول براى توجيه حرف خود گفته اند:

1- اين عمل براى مريم مقدمه تأسيس نبوت عيسى بود (از بلخى).

2- اين روزى غيبى بدعاى زكريا بود پس معجزه اوست (از جبايى).

إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ: تفسير اين آيه گذشت.

نظم آيات: ..... ص : 53

وجه ارتباط اين قسمت به ما قبل اينست كه قول مريم را ذكر ميكند و بنا بر اين (بغير حساب) يعنى استحقاق از ناحيه عمل است زيرا اين كار تفضلى بوده كه خداوند بطور ابتدايى بهر كس بخواهد ميدهد و در اين صورت جمله عطف بما قبل است.

و محتمل است كه (يرزق من يشاء) اخبار خداوند باشد برزاقيت بيحد خود و جمله استينافى باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 54

[سوره آل عمران (3): آيات 38 تا 39] ..... ص : 54

اشاره

هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ (38) فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (39)

«1»

ترجمه: ..... ص : 54

در اين موقع زكريا پروردگار خود را بخواند و گفت خداوندا مرا فرزندى پاك از نزد خود ده كه تو شنواى دعايى. فرشتگان او را كه در محراب بنماز ايستاده بود ندا دادند كه خدا ترا به يحيى بشارت ميدهد كه تصديق كننده كلمه اى از خداست كه آقا و پارسا و پيغمبرى از صالحان است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 38 و 39 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 55

بيان آيه 38- 39 ..... ص : 55
لغت: ..... ص : 55

1- هبه: تمليك چيزى بكسى است بى عوض.

2- سيد: از سواد (املاك) است و سيد قوم يعنى مالك سواد اعظم آنها و كسى كه اطاعتش بر اهل سواد لازم است و اين معنى درباره سيد وقتى است كه بصورت مضاف يا با قيدى بكار رود ولى بطور مطلق استعمال آن جز براى خداوند سزاوار نيست.

3- حصور: آنكه از جماع و آميزش جنسى ممنوع است و گفته اند حصور كسى است كه از برداشتن نفقه خود در موقع همراه بودن با دوستان ممنوع باشد.

و نيز بآنكه خوشحالى خود را كتمان كند حصور گويند.

تفسير: ..... ص : 55

هُنالِكَ: در آن هنگام كه (زكريا) ميوه هاى غير موسمى را ديد.

دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ: زكريا دعا كرد.

قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً: (خداوندا بمن فرزندى پاك ده) يعنى بطمع افتاد كه از زن خود كه بسن نازايى رسيده بود بچه دار شود و آن را از خدا مسئلت نمود.

طيبه يعنى مبارك (از سدى) و نيز گفته اند يعنى پاك و سالم از نظر جسم و روح و ظاهر و باطن.

إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ: يعنى تو قبول كننده و مستجاب كننده دعايى و «سمع اللَّه لمن حمده» بهمين معنى است يعنى خداوند دعاى سپاسگزاران خود را مستجاب كند.

و اينكه سمع بمعنى استجابت بكار ميرود اينست كه آن كس كه شايستگى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 56

داشته باشد كه حرفش را گوش فرا دهند و بشنوند صلاحيت استجابت و پذيرفتن حرف او نيز هست.

و نيز كسى كه بسخنش اعتنا نشود چنانست كه سخنش را نشنيده اند.

فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ: (فرشتگان

ندايش دادند). گويند منادى جبرئيل بوده در اين صورت ملائكه يعنى جنس ملائكه و مراد اينست كه ندا از طرف جنس فرشته و ملائكه بود.

و نيز گفته اند دسته اى از فرشتگان او را ندا دادند.

وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ: يعنى در مسجد و يا در محراب مسجد نماز ميخواند.

أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى : خداوند يحيى را قبل از ولادت باين اسم ناميد و در اينكه چرا اين اسم را بر او نهاده اند اقوالى است:

1- زيرا خداوند رحم نازاى مادر را باو زنده و احياء كرد. (از ابن عباس).

2- خداوند او را بايمان زنده كرد. (از قتاده).

3- قلبش را به نبوت احيا كرد.

مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ: يعنى تصديق كننده بود عيسى را و اين معنى را همه اهل تفسير و تأويل قبول دارند مگر ابى عبيده كه گويد مراد اينست كه مصدق كتاب خدا بود و كلمه بمعنى كتاب آمده چنان كه مرسوم است گويند كلمه فلان كس را انشاء كردم يعنى قصيده او را و مسيح را كلمه خدا گويند چون بى پدر و از كلام الهى (كن- فيكون) بوجود آمده و بعضى گفته چون مردم باو هدايت يافته اند كلمة اللَّه ناميده شده هم چنان كه مردم بكلام خدا هدايت شده اند و نيز همانطور كه روح اللَّه ناميده شده كه مردم در دين بواسطه او احياء گشته اند چنان كه به روح خود حيات يافته اند.

و يحيى 6 ماه از عيسى بزرگتر بود و نبوت وى را تصديق كرد و اول مصدق او بود و شهادت داد كه عيسى كلمه و روح خداست.

و اين خود يكى از معجزات عيسى و قويترين اسباب نشر و ظهور نبوت او بود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 57

زيرا مردم قول يحيى را بواسطه زهد و راستيش مى پذيرفتند.

وَ سَيِّداً: آقا بود در علم و عبادت (از قتاده). حسن گويد: در تقوى و علم و حسن خلق.

حصور بود يعنى نزد خدا ارجمند و گرامى بود (از ابن عباس).

فقيه و عالم بود (از سعيد بن مسيب.)

مطيع پروردگار بود (از سعيد بن جبير.)

مطاع بود (از خليل.)

جبايى گفته سيد بود يعنى سيد و آقاى مؤمنان بود به اينكه برايشان رياست داشت.

و همه اين معانى بيك چيز بر ميگردد و آن اينست كه اهل بيت و لياقت داشت كه رياست و تدبير امور مردم بوى واگذار شود بواسطه زهد و تقوى و ...

وَ حَصُوراً: يعنى خوددار از آميزش زنان بود (از ابن عباس، ابن مسعود، حسن، قتاده) و نيز مروى از حضرت صادق (ع) و بنا بر اين قول مراد اينست كه نفس خود را از شهوات محصور و ممنوع ميدارد.

2- حصور كسى است كه بكارهاى لعب و باطل نمى پردازد (از مبرد).

3- يعنى عنين (آنكه قدرت آميزش ندارد) (از ابن مسيب و ضحاك) ولى اين معنى درست نيست زيرا عنين بودن نقص است و بر انبيا نقص جايز نيست بعلاوه كه كلام در مورد مدح است نه ذم.

وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ: يعنى پيامبرى شريف و بلند مرتبه از جمله انبيا است.

زيرا انبياء همه صالح بودند.

اين آيه دلالت دارد كه زكريا از ديدن آن معجزات (بر مريم) بطمع فرزند افتاد كه خداوند از راه خرق عادت بوى فرزند دهد و اگر

چه قبل از اين هم بقدرت خدا بر اين كار ايمان داشت ولى فكر ميكرد كه روى مصالحى نخواهد كرد ولى چون خرق عادت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 58

را درباره مريم مشاهده نمود دانست كه خداوند باز هم در صورت اقتضاى حكمت چنين كارى خواهد كرد.

و نيز آيه دلالت دارد كه فرزند صالح نعمت الهى است و از اينرو به زكريا بشارت داد بفرزند (چون بشارت در مورد نعمت و امور خير است.)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 59

[سوره آل عمران (3): آيات 40 تا 41] ..... ص : 59

اشاره

قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ (40) قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (41)

«1»

ترجمه: ..... ص : 59

پروردگارا چگونه مرا پسرى باشد در حالى كه پير شده ام و زنم نازاست؟ فرمود خدا همين طور هر چه بخواهد ميكند.

گفت خداوندا بر من نشانه اى قرار ده- گفت نشانه ات اينكه سه روز با مردم سخن نگويى مگر باشاره لب و خدايت را بسيار ياد كن و او را صبح و شام تسبيح گوى.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 40 و 41 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 60

بيان آيه 40 ..... ص : 60
لغت: ..... ص : 60

مرد عاقر: آنكه فرزندش نشود و زن عاقر يعنى نازا (از عقر يعقر) و عقر مصدر است.

لبيد گويد: أ عاقر مثل ذات رحم.

يعنى: آيا زن نازا چون زنيست كه بسيار مى زايد (و رحم زنده و سالم دارد.)

عقر: ديه فرج زن كه غصب شده باشد.

بيضه عقر: آخرين بيضه.

عقر: محله هر قومى و نيز اصل هر چيز.

غلام: جوان.

غلمة و اغتلام بشدت و بسيار طالب زن و نكاح بودن و بهمين مناسبت بجوان كه در چنين سنى است غلام گويند.

تفسير: ..... ص : 60

قالَ: (گفت) زكريا.

رَبِّ: بار پروردگارا: بخدا گفت نه بجبرئيل كه او را ندا داده بود.

أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ: چگونه فرزندى خواهم داشت؟

وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ: يعنى پيرى و سستى بر من مستولى شده.

و اينكه گويند پيرى بمن رسيده چون پيرى بمنزله طلب كننده انسان است كه بانسان وارد ميشود.

و اينكه گويند انسان به پيرى ميرسد بگذشت سال ها و زمانها بآن ميرسد.

ولى اگر گفته شود كه شهر بمن رسيد (بلغنى البلد) باين معنى كه من بشهر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 61

رسيدم (مثل اينكه پيرى بمن رسيد) درست نيست زيرا كه بلد نزد انسان نمى آيد بخلاف پيرى.

ابن عباس گويد: زكريا در روز بشارت بفرزند 120 ساله بود و زنش 98 سال داشت.

وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ: اگر سؤال شود كه چرا زكريا اين سخن بگفت با اينكه خداوند بشارت فرزند باو داده بود؟ گوييم: اين سؤال براى كيفيت آمدن فرزند بود كه آيا خود و زنش جوان ميشوند يا در حال پيرى بچه دار ميگردند (از حسن).

و ممكنست براى اين بوده باشد كه

بداند از همين زن پير بچه دار شود يا بايد زن جوان گيرد و لذا در جوابش فرمود:

كَذلِكَ: يعنى بر همين حالت و از همين زن.

اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ: اين كار بر او آسان است چنان كه شما خود نبوديد و خلقتان كرد.

و نيز گفته اند وى در مقام تعجب و بزرگداشت نعمت و مقدور الهى اين سؤال كرده تعجبى كه معمولا در مواقع ظهور آيات بزرگ حق پيدا ميشود مثل اينكه كسى در برابر بخشش رفيقش مى گويد چگونه چنين مال گزافى را بمن دادى؟ يعنى چقدر نسبت بمن بزرگى كرده اى و چه جود و سخاوتى در تو وجود دارد؟ همين طور زكريا ميخواهد بگويد كه خداوند چقدر باو لطف كرده! و چگونه او مستحق چنين نعمتى بزرگ گشته؟! اما اين قول كه سؤال وى از وسوسه شيطان بوده يا از اين جهت كه گمان ميبرده كه ندا كننده شيطان است درست نيست زيرا انبياء بايد سخن فرشته را از صداى شيطان باز شناسند و نبايد شيطان بتواند آنها را ببازى گيرد بطورى كه راه تشخيص و فهم را بر آنها ببندد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 62

بيان آيه 41 ..... ص : 62
لغت: ...... ص : 62

رمز: بلب اشاره و گاهى در اشاره بچشم و ابرو و دست هم بكار رود ولى اغلب در همان معنى اول بكار رود. جوبه گويد:

كان تكلم الأبطال رمزاً: كه رمز را براى اشاره بلب بكار برده.

2- عشى: از ظهر تا غروب.

عشاء: از غروب خورشيد تا گذشت قسمت اول شب.

عشاء: غذاى سر شب.

عشا (مقصور با الف كوتاه) ضعف چشم و در اصل بمعنى تاريكى است.

ابكار: از طلوع فجر تا ظهر و اصل آن بمعنى تعجيل در كار است.

تفسير: ..... ص : 62

سپس زكريا از خداوند درخواست كرد كه براى وقت حمل زن نشانه اى بوى دهد تا بيشتر او را سپاس گويد و عبادت كند و يا زودتر خوشدل شود.

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً: خدايا برايم نشانه اى قرار ده يعنى علامتى براى وقت حمل زن. خداوند فرمود آن علامت باز ايستادن زبان توست (بى آنكه آفتى پيدا كند):

قالَ آيَتُكَ- يعنى خدا گفت نشانه تو، يا جبرئيل گفت.

أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً- و درباره اين رمز چند قولست:

1- مطلق اشاره (از قتاده) 2- حركت لبها.

3- روزه سه روز چون مردم در آن وقت وقتى روزه داشتند سخن نمى گفتند (از عطا).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 63

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً- (و پروردگارت را بسيار ياد كن) يعنى در اين سه روز. و معنى آيه اينست كه چون در آيه قبل، از سخن گفتن منع شده بود بداند كه از ذكر و تسبيح خداوند ممنوع نيست و اين مطلب معجزه را بليغ تر و آشكاراتر ميسازد. «وَ سَبِّحْ» (تنزيه كن) يعنى خداوند را بپاكى و تنزيه (از عجز و صفات مخلوق) ياد كن و مراد تسبيح معروف است و گفته اند

مراد نماز است چنان كه عرب وقتى از نماز فارغ ميشود ميگويد از تسبيح فارغ شدم.

بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ- (شبانگاه و صبحگاه) يعنى در آخر روز و اول روز.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 64

[سوره آل عمران (3): آيات 42 تا 44] ..... ص : 64

اشاره

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ (42) يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (43) ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)

«1»

ترجمه: ..... ص : 64

چون فرشتگان گفتند: اى مريم خداوند تو را برگزيد و پاك گردانيد و بر زنان جهان برگزيده ساخت. اى مريم براى پروردگارت قنوت و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع نما.

اينها از خبرهاى غيب است كه بتو وحى ميكنيم و آن دم كه (احبار) قلم هاى خود را بآب افكندند كه كدام سرپرستى مريم كنند نزدشان نبودى و نيز آن دم كه كشمكش ميكردند پيش ايشان نبودى.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 42 تا 44 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 65

بيان آيه 42- 43 ..... ص : 65
تفسير: ..... ص : 65

خداوند قبلا ذكر دختر عمران و نيز برترى دخترش مريم را بر همگان ياد كرد اكنون تفصيل آن اجمال را بيان ميفرمايد:

وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ- (چون فرشتگان گفتند) «اذ» در اين آيه عطف است به «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ» و ممكنست جمله مستأنفه و چنين باشد (اذكر اذ قالت الملائكة) و مراد از ملائكه فقط جبرئيل است.

يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ- (اى مريم خداوند ترا برگزيد) يعنى ترا اختيار نمود و بتو لطف و عنايت خاص كرد تا در عبادت و انجام موجبات خشنودى وى فراغت و توفيق داشته باشى. و گفته اند يعنى: براى ولادت مسيح ترا برگزيد و اختيار كرد (از زجاج).

وَ طَهَّرَكِ- (و ترا پاك گردانيد) بوسيله ايمان از كفر و بوسيله طاعت حق از معصيت او. (از حسن و سعيد بن جبير) و گفته شده: از اخلاق زشت و سجاياى ناروا و پست.

وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ- (و بر زنان جهان برترى داد) يعنى بر زنان زمان خودت زيرا سيد زنان همه جهان فاطمه دختر محمد (ص) است و اين قول حضرت امام باقر است

و از نبى اكرم روايت شده كه: خديجه بر همه زنان امت من برتر است چنان كه مريم بر زنان جهان (زمان خودش) برتر بود.

امام پنجم فرمود: يعنى ترا از ذريه پيامبران انتخاب كرد و از زنا پاك گردانيد و نيز برترى داد ترا بواسطه ولادت عيسى (ع) بدون شوهر و برگزيده ساخت و باين تقرير كلمه اصطفاء دوم تكرار نيست زيرا مراد و معنى آن غير از مراد اصطفاء اول است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 66

يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ- (اى مريم براى خدايت قنوت كن) يعنى او را عبادت كن و در عبادت خالص باش.

وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (و سجده نما و با ركوع كنندگان ركوع كن) يعنى بنحوى كه راكعان و ساجدان عمل ميكنند و مراد آيه اين نيست كه ركوع و سجده را همراه با آنها و در جماعت انجام دهد. و اما سجده را بر ركوع مقدم داشت با اينكه ركوع مقدم است زيرا و او ترتيب را نميرساند بلكه بر اشتراك معطوف و معطوف عليه دلالت دارد و واو در عطف اشياء مختلف بهم مثل تثنيه آوردن دو چيز همانند هم است (چنان كه دو چيز همانند اگر با صيغه تثنيه ذكر شود مثلا رجلين دو مرد، تقدم يكى را بر ديگرى نميرساند، عطف واو هم چنين است) و گفته اند معنى اينست: براى خدا سجده شكر كن و «اركعى» يعنى نماز بگزار با نماز گزاران و جبائى گفته: يعنى با جماعت نماز بگزار.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 67

بيان آيه 44 ..... ص : 67
لغت: ..... ص : 67

1- انباء- اخبار و مفرد آن نبأ است.

ايحاء: القاء معنى بديگرى بطور مخفى. و

ايحاء: فرستادن بسوى انبياء.

و اوحى اللَّه اليه يعنى ارسل اليه (فرستاد بسوى او فرشته اى را). و ايحاء الهام، و از آنست قول خداوند: و اوحى ربك الى النحل (پروردگار تو بزنبور عسل وحى فرمود) و آيه «بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحى لَها» يعنى خداى تو معنايى كه اراده داشت باو القاء كرد. عجاج گويد:

اوحى لها القرار فاستقرت. يعنى قرار و پايدارى را باو «القا كرد» و او هم پايدارى نمود.

و ايحاء اشاره، گفته اند: فاوحت الينا و الانامل رسلها (و اشاره كرد بما و انگشتانش فرستاده او بودند) و باين معنى است گفته حقتعالى: فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا (اشاره كرد بايشان كه ...)

و وحى: كتابت و نوشتن نيز هست. رؤبه گويد:

فى سور من ربنا موحية در سوره هايى: از پروردگار ما نوشته است.

قلم: آنچه بدان نويسند و قلم چيزى است كه هر انسانى ميان قوم خود بجولان و حركت ميآورد و قلم چيدن ناخن- مقالم نيزه- كعب هاى آن. و اصل قلم: بريدن كنار چيزى.

اعراب: ..... ص : 67

ابو على گويد: اذ در آيه (اذ يلقون) متعلق است به كنت و كلمه «اذ» در «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ» متعلق به يختصمون است و ممكنست متعلق به كنت باشد باين تقدير: «و نبودى وقتى كه ملائكه گفتند ...» و در نزد من اين قول وقتى درست است كه اذ ثانى بدل از اذ اولى باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 68

تفسير: ..... ص : 68

ذلِكَ- (اين) اشاره بآنچه درباره مريم و زكريا و يحيى گفته شد.

مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ- (از خبرهاى غيبى) يعنى اخبارى كه از تو و قوم تو پنهان بود.

نُوحِيهِ إِلَيْكَ- (وحى ميكنيم بتو) يعنى از راه اعجاز و براى تذكر و موعظه و عبرت بتو القاء مينمائيم و وجه معجزه بودن آن اينست كه انسان گذشته و غايب را يا از راه مطالعه كتاب و يا تعلم از ديگرى ميآموزد و راه ديگر منحصر بوحى الهى است و چون نبى اكرم اسلام، نه كتاب خوانده و نه از كسى درس گرفته- زيرا نشو و نماى او در سر زمين پر از جهل و نادانى مكه بود كه نه اهل كتاب بودند و نه با سواد- خداوند بيان ميدارد كه اين وحى اوست بوى و در اين سخن دليل نبوت او نيز هست.

وَ ما كُنْتَ- (و نبودى) اى محمد.

لَدَيْهِمْ: (نزد ايشان.)

إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ: (وقتى «در آب» افكندند قلمهايشان را) كه به آن تورات را مى نوشتند يا ظرفهاى قرعه خود را كه در آن علامتهايى نهادند تا از روى آنها با قرعه بفهمند كه چه كسى بايد تكفل مريم را به عهده گيرد.

أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ: (كداميك مريم را سرپرستى كند) در اين جمله چيزى افتاده و

در تقدير است يعنى تا ببينند قرعه بنام كداميك ظاهر ميشود براى سر پرستى مريم و اين كلام در مقام تعجب و شگفت آورى است و براى اينست كه خداوند پيامبرش را از شدت حرص و علاقه آنها بر كفالت مريم بشگفت آرد (از قتاده).

وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ: (و نزد ايشان نبودى آن دم كه مخاصمه ميكردند) اين آيه ميرساند كه مشاجره احبار بر سر كفالت مريم بحد خصومت رسيده و در وقت اين مشاجره دو قول است:

1- موقع ولادت او و آوردن مادر او را بكنيسه و بر سر تربيت و پرورش و مخارج او مشاجره بود و اين قول اكثر مفسران است.

2- موقع بزرگى و بلوغ مريم و عجز زكريا از تربيت وى بوده است و اين آيه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 69

دلالت دارد بر اينكه قرعه براى تميز حقوق مردم مدخليت و موردى دارد و حضرت صادق «عليه السلام» فرمود: هيچ قومى نيست كه قرعه بزنند و كار خود را در آن بخدا واگذارند الا اينكه سهم صاحب حق از قرعه در آيد و نيز فرمود: چه قضيه اى از قرعه عادلتر است وقتى كه كار بخداى تعالى واگذار شود؟! و خداوند ميفرمايد: «فَساهَمَ ...»

يعنى درباره يونس قرعه زدند و او بحكم قرعه بدريا افتاد و حضرت باقر فرمود: اول كسى كه درباره اش قرعه زدند مريم بود و اين آيه را خواند. سپس درباره يونس قرعه زده شد و سومين كس عبد اللَّه

بود كه عبد المطلب را 9 پسر روزى شد و با خداوند نذر كرد كه اگر دهمين فرزند باو داده شود او را ذبح كند و چون عبد اللَّه بدنيا آمد بواسطه اينكه نبى اكرم در صلب او بود نميتوانست او را ذبح كند لذا 10 شتر آورد و در بين آنها و عبد اللَّه قرعه زد كه كدام را ذبح كند و سهم (نشانه قرعه) بنام عبد اللَّه در آمد 10 شتر ديگر براى قرعه افزود باز بنام عبد اللَّه آمد و بهمين منوال تا بصد شتر رسيد تا در صد شتر قرعه بنام شتر در آمد عبد المطلب گفت: من با خدايم انصاف نكردم و در آخر سه بار قرعه را تكرار كرد و هر سه بار بنام شتر در آمد. در اين موقع گفت:

الان دانستم كه خدا بجاى عبد اللَّه بشتران راضى است و آنها را نحر كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 70

[سوره آل عمران (3): آيات 45 تا 47] ..... ص : 70

اشاره

إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِينَ (46) قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (47)

«1»

ترجمه: ..... ص : 70

وقتى را كه ملائكه گفتند: اى مريم خدا ترا بشارت ميدهد بكلمه اى از خود كه اسم او مسيح عيسى بن مريم است و در دنيا و آخرت وجيه و از مقربان است و با مردم در گهواره و در بزرگى سخن گويد و از صالحان مى باشد.

گفت پروردگارا چگونه براى من فرزندى خواهد بود و حال آنكه هيچ بشرى با من نزديكى نكرده؟ گفت اينچنين خداوند هر چه بخواهد ميآفريند و چون چيزى را حكم كند و مقرر نمايد، باو گويد: باش پس خواهد بود.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 45 تا 47 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 71

بيان آيه 45- 46 ..... ص : 71
قرائت: ..... ص : 71

قرائت اين آيه را در كلمه «يبشرك» بيان كرديم.

لغت: ..... ص : 71

مسيح: بر وزن فعيل بمعنى مفعول است و اصل آن بمعنى اينكه از آلودگيها مسح و صاف و پاك شده و مسيح نيز كسى را گويند كه يكى از دو قسمت چهره اش ممسوح است و (از گوشت پوشيده و صاف است) و نه چشم دارد و نه ابرو و بهمين دليل دجال نيز باين اسم ناميده شده- گفته شده كه مسيح (بفتح ميم و تخفيف سين) اسم عيسى است كه بمعنى صديق است و مسيح بكسر ميم و تشديد سين بر وزن شرّير اسم دجال است (از ابراهيم نخعى) و ديگران اين قول را انكار كرده اند. شاعر گويد:

«اذ المسيح يقتل المسيحا: وقتى كه مسيح بكشد مسيح را» كه عيسى مسيح و دجال مسيح خوانده شد.

وجيه: كريم در نزد كسى كه از او مسئلت و خواهشى مينمايد كه آن شخص مسئول او را بواسطه آبرويى كه در نزدش دارد رد نميكند بخلاف كسى كه آبرويش را براى سؤال ميريزد و دست رد بسينه اش مى خورد.

وجه الرجل: «يوجه وجاهة» يعنى در نزد مردم داراى وجاهت و منزلت است.

جاه: مقام بلند و رفيع.

كهل: سن بين جوانى و پيرى و از اين لغت است اكتهل النبت: درخت بكهولت رسيد يعنى قوى و بلند شد. شاعر گويد:

امارس الكهلة و الصبيا: بترتيب و ممارست كودك و بزرگ مشغول ميشوم (كهلة

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 72

بمعنى كامل مرد بكار رفته.)

و از اين لغت است كاهل بمعنى بين كمر و گردن- و گفته اند كهولت سن

43 سالگى است.

اعراب: ..... ص : 72

وجيهاً: منصوب است و حال، و معنى چنين است «خداوند ترا بشارت ميدهد باين فرزند در حالى كه وجيه است و (يكلم) نيز جمله حاليه و عطف بر وجيه ميباشد و عطف فعل مضارع «يفعل» بر اسم فاعل جايز است.

تفسير: ..... ص : 72

إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ: (چون ملائكه گفتند). ابن عباس گويد مراد جبرئيل است.

يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ: (اى مريم خداوند ترا بشارت ميدهد) يعنى ترا بچيزى خوشحال كننده بشارت ميدهد.

بِكَلِمَةٍ مِنْهُ: (بكلمه اى از او) در اينجا دو قول است:

1- مراد مسيح است كه خداوند او را كلمه ناميده (از ابن عباس و قتاده و جماعتى از مفسران). و درباره اينكه كلمه ناميده شده چند قول است:

1- زيرا با يك كلمه الهى «كن فيكون- باش و ايجاد شو ...» و بيواسطه پدر بوجود آمده و دليل اين معنى آيه شريفه «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ ...

همانا داستان عيسى چون قصه آدم است در خلقت ...»

2- گفته اند: كلمه ناميده شده زيرا خداوند در كتب آسمانى قبل از او بشارت او را داده بود چنان كه چيزى را وقتى بكسى خبر مى دهيم و بعداً واقع شود گوييم كلام من آمد «حرف من انجام شد» و از بشارت هاى درباره عيسى اين جمله تورات است، بترجمه ما: خداوند از سينا بنزد ما آمد و از ساعير درخشيد و از كوه فاران آشكار شد.

و ساعير جايى است كه مسيح از آنجا مبعوث شد.

3- زيرا مردم بواسطه او هدايت ميشوند چنان كه با كلام خدا و بنا بمعنى دوم كلمه بمعنى بشارت است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 73

اسْمُهُ الْمَسِيحُ: (نام او مسيح است). معنى اول قويتر است

و مؤيد آنست آيه شريفه «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ- همانا مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا و كلمه اوست كه خداوند او را بر مريم القاء كرد) و اما اينكه ضمير (اسمه) را مذكر آورد با اينكه به كلمه بر ميگردد (كه مؤنث است) از اينروست كه معنى كلمه عيسى و مذكر است گرچه لفظ آن مؤنث است.

درباره ناميده شدن او بنام مسيح اقوالى است:

1- از حسن و قتاده و سعيد: چون ببركت و مباركى مسيح شده.

2- بپاكى از گناه مسح شده.

3- زيرا بروغن زيتون با بركت مسح شده و پيامبران همه بدان مسح ميشدند.

(از جبايى).

4- زيرا جبرئيل او را در وقت ولادت ببالهاى خود مسح كرد تا از شر شيطان در امان بماند.

5- زيرا سر يتيمان را مسح ميكرد و دست ميماليد.

6- چون چشم نابينايان را مسح ميكرد و بينا ميشدند (از كلبى) 7- زيرا هيچ مبتلا و مريضى را مسح نميكرد مگر اينكه شفا مى يافت (از ابن عباس در روايت عطا و ضحاك) ابو عبيده گويد: مسيح در لغت سريانى مشيح است كه معرب شده (عيسى بن مريم) نسبت او را بمادر داده براى رد عقيده نصارى كه او را پسر خدا ميدانند.

وَجِيهاً- (با منزلت و وجيه و داراى جاه و قدر و شرف) فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ: (در دنيا و آخرت و از مقربان است) بسوى ثواب الهى و كرامت او.

وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ: (و با مردم در گهواره سخن ميگويد) يعنى در حال كودكى. و مهد چيزى و جاييست كه براى خواب كودك ساخته و پرداخته شده و

سخن عيسى در گهواره براى تبرئه كردن مادر بود از زنا و نيز براى نشان دادن جلالت خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 74

بمعجزه و تكلم در كودكى.

وَ كَهْلًا- (در بزرگى و كهولت) يعنى در بزرگى با وحيى كه خداوند باو ميكند سخن ميگويد. و با اين آيه خداوند باو اعلام ميكند كه تا سن كهولت زنده است و در اين كلام نيز اعجاز است كه آنچه خبر داده بود عيناً واقع شد. و گفته شده در اين آيه از ذكر كودكى و كهولت مراد رد نصارى است كه عيسى را خدا ميدانند و اين تغيير و تحول و كودكى و پيرى منافى با خدايى است بلكه صفت مخلوق است.

وَ مِنَ الصَّالِحِينَ: (و از صالحان است) يعنى از انبياء است مثل ابراهيم و موسى.

گفته اند مراد از «يكلمهم فى المهد» دعوت مردم بخداست و مراد از كهولت زمان فرود آمدن از آسمان است (در دولت حضرت مهدى عجل اللَّه تعالى فرجه) براى كشتن دجال. زيرا عيسى در سن 33 سالگى بآسمان شد و اين قبل از كهولت است- (از زيد بن اسلم).

و درباره ظهور معجزه در گهواره از عيسى دو قول است: 1- آن معجزه همراه با نبوت مسيح بود زيرا خداوند عقل وى را در آن حال كامل كرده بود و او را پيامبر كرده و آنچه سخن گفت وحى بود (از جبايى) و گفته اند: تكلم در گهواره بعنوان ارهاص (خارق عادتى كه از پيامبر قبل از بعثت

ظاهر شود) و مقدمه نبوت بود (از ابن اخشيد) و در نزد ما هر دو وجه جايز است و ممكن است كه معجزه براى مريم و دليل طهارت او بوده و مانعى از اين تكلم در گهواره نيست و دلايل واضح بر جواز آن دلالت دارد و مسيحيان اين مطلب را انكار ميكنند با اينكه معجزه و نشانه نبوت او بود زيرا تكلم او عقيده نصارى را (كه عيسى خدا است) باطل ميكند زيرا كلام وى در گهواره اين بود «كه من بنده خدايم كه كتاب بر من خواهد آمد ...» تا جايى كه قول كسانى كه شاهد تكلم وى بودند (و در تاريخ درج شده بود) انكار كردند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 75

بيان آيه 47 ..... ص : 75
تفسير: ...... ص : 75

قالَتْ (گفت) مريم رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ: (خدايا چگونه خواهد بود براى من پسرى.

وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ: (و حال آنكه بشرى با من تماس نگرفته) مريم اين سخن را از جهت انكار و يا استبعاد قدرت حق نگفت بلكه بنظر سؤال و بزرگداشت قدرت الهى گفت زيرا بشر طبعاً و فطرتاً از خرق عادت و چيزهاى غير عادى تعجب ميكند- و گفته اند: اين جمله سؤال بود كه آيا بهمين حال بى شوهرى از روى خرق عادت خواهد زاييد يا شوهرى روزى او شده و بطور عادى از او بچه دار ميشود.

قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ: (گفت اينچنين خدا هر چه بخواهد خواهد آفريد) يعنى خدا ترا بهمين حالت دخترى و بى شوهرى فرزند خواهد داد.

إِذا قَضى أَمْراً: (چون چيزى را اراده كند) يعنى وقتى آفرينش چيزى را اراده كند و يا مقدر گرداند.

فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ:

(فقط باو ميگويد: باش پس وجود مى يابد) در معناى اين آيه دو قول است: 1- اخبار است بسرعت حاصل شدن مراد حقتعالى در هر چيز كه هر چه خدا اراده كند بى واسطه زمان و بى تكلف ايجاد سبب و يا حرف انجام ميشود. و اينكه با كلمه كن از اراده خداوند كنايه آورده چون در فهم و وهم انسان چيزى زودتر از «كُنْ فَيَكُونُ» نميآيد.

2- اين كلمه اى است كه خداوند علامت قرار داده براى ملائكه در آنچه را كه اراده ايجاد آن را كرده بواسطه مصلحتى كه دارد. و اينكه لفظ امر بكار برده (كن) و حال اينكه امرى نيست براى دلالت بر اينكه فعل خداوند بمنزله فعل مأمور است به اينكه براى آمر مشقتى ندارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 76

[سوره آل عمران (3): آيات 48 تا 49] ..... ص : 76

اشاره

وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48) وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49)

«1»

ترجمه: ..... ص : 76

و او را ميآموزد كتاب و حكمت و تورات و انجيل و پيامبرى است بسوى بنى اسرائيل همانا آمده ام شما را با آيه و نشانه اى از آفريدگار شما و من از گل چون شكل مرغى ميسازم و در آن ميدمم كه باذن خدا مرغى ميگردد و كور مادرزاد و پيس و مبروص را شفا ميدهم و با اجازه خدا مردگان را زنده ميگردانم و شما را از آنچه ميخوريد و در خانه هاتان ذخيره مينماييد خبر ميدهم و در اين براى شما نشانه و دليلى (بر نبوت من و قدرت خدا) است اگر مؤمن باشيد.

__________________________________________________

(1) آيه 48 و 49 سوره آل عمران جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 77

بيان آيه 48- 49 ..... ص : 77
اشاره

اهل كوفه تا آخر تورات و انجيل را يك آيه شمرده اند و بنى اسرائيل را نشمرده اند بلكه مربوط بآيه بعد است زيرا در اينصورت كه آيه مستقل باشد لازمست كه آيه بعد «أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ ...» آيه جدا و جمله استينافى باشد و استيناف به أن مفتوحة الهمزه خيلى دور از فصاحت است و ديگران بنى اسرائيل را آيه نشمرده اند براى اينكه صفت مسيح بآن تمام شود چون در آن صورت تقدير آيه چنين ميشود: و معلوم و رسول است.

قرائت: ..... ص : 77

اهل مدينه و عاصم و يعقوب و سهل و يعلمه خوانده است و ديگران «نعلمه» و أنى را نافع بكسر الف و ديگران بفتح الف خوانده اند و «طير» را اهل مدينه و يعقوب طائراً خوانده اند و ابو جعفر الطائر با الف و لام خوانده و ديگران طيراً بى الف و لام خوانده اند.

لغت: ..... ص : 77

حكمت و حكم بمعنى واحد است مثل ذلت و ذل.

طين: گل. وطنت الكتاب يعنى برنامه گلى نهادم تا بدان نامه را مهر كنم و طيّنت البيت «تطييناً» يعنى خانه را گل اندود كردم.

هيئت: حال و كيفيت ظاهرى هر چيز «هاء يهاء هيئة» نفخ: دميدن: نفخ ينفخ نفخاً و نفاخة.

كمه- عمى و كورى سويد بن ابى كاهل گويد:

كمهت عيناه حتى ابيضتا: دو ديده اش نابينا شد بطورى كه سفيد گشت.

ادخار: از باب افتعال: از ذخر: ذخيره كردن و نحويان «يذخرون» بذال منقوط نيز جايز دانسته اند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 78

اعراب: ..... ص : 78

جمله يعلمه: در موضع نصب و عطف به «وجيهاً» است و ممكن است موضعى از اعراب نداشته باشد چون عطف بر جمله ايست كه وضعى از اعراب ندارد «جمله كذلك اللَّه ...» و رسولا منصوب است به «نجعله» مقدر. زجاج گويد معنى چنين است «يكلمهم رسولا بانى قد جئتكم- در حالى كه پيامبر است با آنها سخن ميگويد كه من پيامبر آمده ام شما را» و تفصيل بيشتر آن را در ضمن تفسير گفته ام «مترجم» بما تأكلون ممكن است موصول باشد يعنى آنچه را ميخوريد خبر ميدهم و ممكن است مصدرى باشد يعنى از خوردن و ذخيره كردنتان خبر ميدهم و معنى اول بهتر است.

تفسير: ..... ص : 78

وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ: مراد از كتاب كتابت و نوشتن است- از ابن جريح. وى گويد كه خداوند 9 جزء خط نويسى را به عيسى داد و بديگر مردم يك جزء داده و گفته شده مراد بعضى از كتبى است كه خداوند بر انبياء فرستاده «غير از تورات و انجيل» مثل زبور- (از ابى على جبائى) و اين معنى بظاهر كلام شايسته تر است.

وَ الْحِكْمَةَ: (و حكمت) يعنى فقه و علم حلال و حرام (از ابن عباس) چنان كه از نبى اكرم «صلى اللَّه عليه و آله» روايت شده كه بمن قرآن داده شد و دو مثل قرآن. و گفته شده كه مراد بآن سنن و احكام است و گفته اند مراد جميع چيزهايى است كه خداوند بوى آموخته از اصول دين.

وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ: (و تورات و انجيل) علت ذكر جداگانه از ايندو با اينكه در كلمه حكمت هر دو داخلند براى توجه دادن بجلالت آن دو است مثل آيه «وَ مَلائِكَتِهِ وَ

رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ» كه جبرئيل و ميكائيل را دوباره ذكر كرده براى بزرگى مقام آن دو- در اينجا خداوند متعال داستان مريم را قطع كرده و بقيه داستان در سوره مريم خواهد آمد و ابتدا كرده بداستان عيسى و فرموده:

وَ رَسُولًا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ: (قرار داديم او را پيامبرى براى بنى اسرائيل) يعنى قرار داديم او را پيامبرى براى بنى اسرائيل يا اينكه با آنان تكلم ميكرد در حالى كه رسول ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 79

بود «به اينكه آمدم بسوى شما ...» يا اينكه رسولا عطف بكلمه «وجيهاً» در آيه قبل است و معنى چنين خواهد بود.

اى مريم خدا ترا بشارت ميدهد به عيسى در حالى كه وجيه است ... و در حالى كه رسول بر بنى اسرائيل خواهد بود.

أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ: (من بسوى شما آمده ام): يعنى عيسى پس از بعثت با مردم چنين تكلم كرد كه من بسوى شما آمده ام.

بِآيَةٍ: (بنشانه اى) يعنى با برهان و دليلى.

مِنْ رَبِّكُمْ: «از طرف پروردگار شما» كه دليل بر نبوت من است.

أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ: (من خلق ميكنم براى شما از گل مثل صورت و هيئت مرغ) يعنى اين نشانه و آيه نبوت من است كه خلق ميكنم مثل صورت طير.

فَأَنْفُخُ فِيهِ: (و در آن ميدمم) يعنى در مرغ گلى ميدمم (پس باذن حق مرغى راستين و زنده خواهد شد) باذن خدا يعنى بقدرت خدا و گفته اند يعنى بامر خدا و اما اينكه بِإِذْنِ اللَّهِ را در آخر آيه و پس از فَيَكُونُ

طَيْراً آورده چون اين قسمت كه مرغ زنده شود و حيات يابد و گوشت و پوست برآورد جز براى خدا مقدور نيست و لذا گفته است باجازه خدا تا معلوم شود كه آن كار خدا است بخلاف ساختن صورت مرغ از گل كه مقدور انسان نيز مى باشد.

وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ: (و كور مادر زاد را شفا ميدهم) اكمه: كور مادر زاد يا مطلق كور وَ الْأَبْرَصَ: (برص زده را). وهب گويد: گاهى در يك روز پنجاه هزار مريض نزد عيسى جمع ميشدند هر كس كه ميتوانست خود را بعيسى ميرسانيد و اگر نه عيسى بنزد او ميرفت و آنها را با دعا بشرط ايمان آوردن شفا ميداد.

وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ: (و مردگان را باذن خدا زنده ميگردانم.) عيسى احياء مردگان را بخود نسبت داده (من زنده ميگردانم) بطور مجاز و توسع و باين جهت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 80

كه خداوند مردگان را در موقع دعاء وى زنده ميكرد.

گفته اند كه عيسى 4 نفر را زنده كرد:

اول- عازر كه دوست وى بود و سه روز پس از مرگش بسر قبر او رفت و گفت (بار خدايا پروردگار آسمانها و زمين تو مرا بسوى بنى اسرائيل فرستادى كه آنها را بدين تو دعوت كنم و بايشان خبر دهم كه مردگان را زنده خواهم كرد اينك عازر را زنده گردان.)

پس عازر زنده شد و برخاست و بعداً هم صاحب فرزندى گرديد.

دوم- ابن عجوز بود. عيسى جنازه او را بر دوش مردم

ديد كه با تابوت ميبرند.

پس دعا كرد تا او زنده گشت و از دوش مردم بزير آمد و لباس پوشيد و بخانه برگشت و بعداً صاحب فرزند شد.

سوم- دخترى ده ساله را كه يك روز پس از مردن زنده ساخت تا بخانه خود برگشت و شوهر كرد و بچه آورد.

چهارم- سام بن نوح كه اسم اعظم خدا را خواند و دعا كرد و زنده شد سپس عيسى باو گفت بايد بميرى وى شرط كرد كه خدا مرا از سكرات موت و رنج جانكندن در امان نگهدارد عيسى در اين باره دعا كرد و دعايش مستجاب شد. كلبى گويد عيسى مردگان را ببركت و كمك يا حى يا قيوم زنده مينمود و علت اينكه عيسى به اين گونه معجزات مخصوص گرديده اينست كه در زمان وى علم طب سخت پيشرفت كرده و باوج خود رسيده بود خداوند معجزه او را از جنس دانش زمان قرار داد تا بر دانشمندان غالب آيد و نبوتش ثابت گردد (و چون دانشمندان ايمان آرند عوام مردم پيروى از ايشان كنند) چنان كه در زمان موسى بن عمران سحر بسيار دامن گسترده و اوج گرفته بود خداوند معجزه عصا را بوى داد تا سحر آنها را باطل كند و ايشان را از آوردن نظير آن عاجز گرداند. و علم و هنر مردم زمان پيامبر ما محمد (ص) بلاغت و فصاحت بود لذا خداوند معجزه قرآن را بايشان نمودار كرد كه عجايب نظم و شگفتيهاى بيان و اسلوب آن ايشان را عاجز گرداند.

بالجمله خداوند هر پيامبرى را بر طبق علم و دانشى كه بر آن خوب واقف بودند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 81

معجزه ميداد كه بدانند اين كار بشرى نيست و اگر در علمى كه بر آنها مجهول بود معجزه ميداد ممكن بود بخاطرشان بگذرد كه بشر مى تواند نظير آن را بياورد ولى فعلا بدان راه ندارد.

وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ: (شما را خبر ميدهم بدانچه ميخوريد و بآنچه در خانه هايتان ذخيره مى نهيد)- عيسى بمردم گفت امروز فلان غذا خورده ايد و فلان مقدار و فلان چيز ذخيره كرده ايد و عين واقع بود.

إِنَّ فِي ذلِكَ: (همانا در اين) يعنى آنچه از معجزات گفتم.

لَآيَةً: (دلالت و معجزه اى است).

لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ: (براى شما اگر ايمان آريد) بخدا زيرا علم پيدا كردن بمدلول معجزه (نبوت) صحيح و ممكن نيست مگر براى معتقد بخدا زيرا علم و ايمان بخدا و فرستنده پيامبر بايد قبل از ايمان برسول باشد و در آيه دلالتى است كه بنده ميتواند ايجاد كند و انجام دهد و خلق نمايد بخلاف عقيده مجبّره ولى خالق مطلق خدا است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 82

[سوره آل عمران (3): آيات 50 تا 51] ..... ص : 82

اشاره

وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (50) إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (51)

ترجمه: ..... ص : 82

و تصديق كننده ام آنچه پيش از من بوده (تورات) و تا حلال گردانم بعضى از چيزهايى كه بر شما حرام بوده و با معجزه اى از پروردگارتان بسوى شما آمده ام پس، از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد. همانا خدا پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست. «1»

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 50 و 51 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 83

بيان آيه 50 51 ..... ص : 83
لغت: ..... ص : 83

فرق بين تصديق و تقليد اينست كه تصديق فقط در موردى خواهد بود كه بر تصديق كننده با برهان و دليل ثابت شده باشد و تقليد غير برهانى ميباشد و از اينرو ما مقلد پيامبر (ص) نيستيم و گر چه مصدق او هستيم.

احلال كارى: آزاد كردن و مجاز كردن آنكار به اينكه آن را خوبش بداند و تحريم منع از كارى به اينكه او را زشت بشمرد.

استقامت: راست بودن، خلاف اعوجاج و كژى.

اعراب: ..... ص : 83

مصدقاً منصوب است و حال براى جئتكم (آمد شما را در حالى كه تصديق كننده ام) و به هيچ وجه عطف نيست چون گفته «لِما بَيْنَ يَدَيَّ» و نگفته «لما بين يديه».

ابو عبيده گويد: مراد از «بعض» در «بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ» كل ميباشد و اين قول از دو وجه مردود است:

1- بعض بمعنى كل نميباشد.

2- جايز نيست كه همه محرمات حلال شود زيرا همه محرمات شامل دروغ و زنا و ظلم و قتل ... هم ميشود.

تفسير: ..... ص : 83

مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ: (تصديق كننده ام آنچه برابر منست) يعنى آنچه قبل از من كه عبارت است از تورات و بشارات او درباره من و انبياء قبل از من.

وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ: (و تا حلال گردانم براى شما بعض چيزهايى را كه بر شما حرام شده) گفته اند چيزهايى كه عيسى حلال كرد عبارتست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 84

از گوشت شتر و بعضى آشاميدنيها و بعض پرندگان و ماهيان كه بر بنى اسرائيل حرام بود (از قتاده، ربيع، ابن جريح و وهب) وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ: (با آيه اى از پروردگارتان بسوى شما آمده ام) يعنى با حجت و دليل و معجزه اى كه براستى من گواه است.

فَاتَّقُوا اللَّهَ: (پس از خدا بترسيد) در مخالفت و تكذيب من.

وَ أَطِيعُونِ: (و مرا اطاعت كنيد) چنان كه خدا بشما امر فرموده.

إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ: (همانا خداوند آفريدگار من و شماست) يعنى مالك من و شماست و اين قسمت آيه رد قول مسيحيان است

كه مسيح را پسر خدا ميدانند و معنى آيه اينست كه مرا بوى نسبت فرزندى ندهيد كه من عبد اويم چنان كه شما عبديد.

فَاعْبُدُوهُ: (او را بپرستيد) فقط او را.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ: (اينست راه راست) يعنى دين خدا و عبادت او (بيكتايى) دين مستقيم است و درباره صراط مستقيم و رب در سوره حمد كاملا بحث كرديم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 85

[سوره آل عمران (3): آيات 52 تا 54] ..... ص : 85

اشاره

فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (52) رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (53) وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ (54)

«1»

ترجمه: ..... ص : 85

چون عيسى از ايشان احساس كفر كرد گفت: كيانند ياران من در راه خدا حواريون گفتند مائيم انصار خدا، بخدا ايمان آورديم و شاهد باش كه ما تسليم شوندگانيم. خدايا به آنچه فرستادى ايمان آورديم و پيغمبر را متابعت كرديم و ما را از شاهدان بنويس. و مكر نمودند و خدا هم مكر كرد و خدا بهترين مكر كنندگان است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 52 تا 54 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 86

بيان آيه 52 تا 54 ..... ص : 86
لغت: ..... ص : 86

1- احساس: درك با حواس.

2- حس: يعنى قتل زيرا الم و درد آن درك ميشود.

3- حس: نيز بمعنى عطوفت است كه در آن احساس رقت مى باشد.

4- انصار: جمع نصير: ياور.

5- حوارى: در اصل حور يعنى شدت سپيدى و حوارى طعام از اينست (بواسطه بسيارى سپيدى آن) حرث بن حمزه گويد:

فقل للحواريات يبكين غيرنا: به سپيدتنان بگو بر غير ما گريه كنند «مراد زنانند كه سپيد پوست مى باشند» در اينجا حواريات بمعنى سفيدها است.

6- شاهد: كسى كه چيزى را از روى مشاهده و ديد بچيزى خبر ميدهد و حق بودن آن را اعلام مى كند.

و گفته ميشود: برهان شاهدى است حقيقة يعنى بمنزله كسى است كه از روى مشاهده خبر ميدهد.

7- مكر: التفات و از همين معنى است كه بنوعى از درخت مكر گويند چون خم ميشود.

8- زن ممكور: آنكه اخلاقش قابل انعطاف است. و تعريف مگر: خدعه اى است كه انسان به آن فريب ميخورد و بضرر ميافتد و فرق بين مكر و حيله اينست كه دومى براى اظهار كردن فعل مشكلى است بدون قصد ضرر زدن بكسى و مكر حيله است بكسى براى اينكه او

را گرفتار دامى كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 87

اعراب: ..... ص : 87

گفته اند كه الى بمعنى مع (يعنى با) است مثل گفته عرب كه «الذود الى الذود ابل»- يعنى ذود با ذود ميشود ابل «ذود سه شتر است تا 9 شتر» كه الى بمعنى مع است.

زجاج گويد: درست نيست كه بعضى حروف بمعنى بعضى ديگرند بلكه معنى اين كلام اينست كه اگر مثلا در مثال بالا «مع» بكار رود معنى را ميرساند نه اينكه الى بمعنى مع باشد و حروف گاهى در افاده معنى بهم نزديكند ولى آنكه علمش بلغت ضعيف است چنين پندارد كه معناى آنها يكيست.

تفسير: ..... ص : 87

فَلَمَّا أَحَسَّ: (چون احساس كرد) يعنى يافت و دانست.

عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ: (عيسى از ايشان كفر را) و اينكه بر كفر خود اصرار ميورزند پس از ظهور اين همه معجزات، مؤمنان را امتحان كرد به اينكه چه كسى حاضر است او را كمك كند.

قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ: (گفت كيست ياران من بسوى خدا) و گفته اند چون تصميم قومش را بر قتل خود ديد گفت كيست ياران من و در اينجا چند قول است:

1- كيست كه مرا عليه اين كافران كمك كنند با كمك الهى (از سدى و ابن جريح).

2- كيست ياران من در راه خدا (از حسن).

3- كيست ياران من در راه بپا داشتن دينى كه مردم را بخدا مقرب ميسازد و به ثواب او نايل ميگرداند. و از پرسشهايى كه ميشود اينست كه چرا عيسى ياور ميطلبد و حال آنكه مأمور بجنگ نبود؟ جواب اينست براى دفاع خود از كافرانى كه قصد قتلش را داشتند (از مجاهد و حسن) گفته شده ممكن است طلب نصرت وى براى تمكن از اقامه حجت و تميز دادن موافق از مخالف بوده.

قالَ

الْحَوارِيُّونَ: (حواريان گفتند) در علت نامگذارى آنها بحواريان اقوالى است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 88

1- چون لباسهايشان سخت پاكيزه بود (از سعيد بن جبير) 2- چون رختشوى بودند و لباسها را از چرك پاك و سپيد ميساختند (از ابن ابى نجيح از ابى ارطاة).

3- چون صياد بودند و ماهى شكار ميكردند (از ابن عباس و سدى) 4- چون از مخصوصين انبياء بودند (از قتاده و ضحاك) و اين قول از همه بهتر است چون اين اسم در مقام مدح ايشان است و از پاكى دلشان گواهى ميدهد مثل پاكى لباس شسته شده و سپيد شده برنگ سپيد.

و از نبى اكرم «ص» روايت است كه: زبير پسر عمه من و حوارى من است. حسن گويد حوارى يعنى ناصر و كمككار و حوارى: انصار- كلبى گويد: حواريان يعنى اصفياء و برگزيدگان عيسى كه 12 تن بودند. عبد اللَّه مبارك گويد حوارى ناميده شدند چون نورانى بودند و اثر نور و حسن عبادت در آنها آشكار بود.

نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ: (مائيم ياران خدا) يعنى اعوان رسول خدا و دين خدا عليه كافران.

آمَنَّا بِاللَّهِ: (بخدا گرويده ايم) يعنى تصديق وحدانيت حق نموده ايم.

وَ اشْهَدْ: (شاهد باش) اى عيسى.

بِأَنَّا مُسْلِمُونَ: (كه ما تسليم شوندگانيم) يعنى شاهد اسلام ما باش در قيامت چون در قيامت انبياء شهيدان بر مردمند چنان كه فرمايد «روز قيامت از هر امتى شاهدى بر ميانگيزيم» رَبَّنا: (بار پروردگارا) آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ: بآنچه فرستادى (بر عيسى) ايمان داريم.

وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ: (و پيامبرت را پيروى ميكنيم پس ما را از شاهدين بنويس) تا مثل آنان رستگار شويم. و بمقامات آنها نايل شويم. ابن عباس گويد

يعنى ما را با محمد (ص) و امت وى قرار ده كه خداوند آنها را شهداء ناميده (لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ: يعنى شهادت دهندگان بحق در نزد تو) اين بود داستان حواريين عيسى و آنها بدنبال

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 89

عيسى رفتند و هر گاه گرسنه ميشدند بوى خبر ميدادند عيسى دست بزمين ميزد و براى هر نفر دو گرده نان بيرون ميشد و چون تشنه ميگشتند دست بزمين ميزد آب برايشان مى جوشيد پرسيدند: اى روح اللَّه كداميك از ما برترين ما است كه تو بهمه ما مساوى نان و آب ميدهى. عيسى گفت آن كس از همه برتر است كه بدست خود كار كند و از كسب بازو نان خورد از آن پس حواريان برختشويى زندگى خود را تأمين ميكردند.

وَ مَكَرُوا: (مكر كردند) يعنى كفار بنى اسرائيل بر قتل عيسى تصميم گرفتند.

وَ مَكَرَ اللَّهُ: (خدا نيز مكر كرد) يعنى آنها را بر مكرشان مجازات نمود و مجازات بر مكر نيز مكر ناميده ميشود- در تفسير آمده كه چون قومش او را بيرون كردند پس از چندى با حواريان بسوى ايشان برگشت و آنها را بدين خود خواند و مردم بنى اسرائيل بقتل او كمر بستند و اسباب ريختن خونش را فراهم ساختند و اين بود مكر آنها و مكر خدا اين بود كه آن فردى را كه خواست مباشر قتل عيسى شود بصورت عيسى در آورد تا او را بجاى عيسى حساب كردند و بدارش آويختند

و عيسى بآسمان رفت.

ابن عباس در اين باره گويد: چون شاه بنى اسرائيل تصميم بر كشتن عيسى گرفت عيسى بغرفه و بالا خانه خود رفت و جبرئيل او را از آنجا بآسمان برد شاه مردى ناپاك را بكشتن وى فرستاد و چون مرد وارد خانه عيسى شد خداوند او را شبيه عيسى كرد. وى چون عيسى را نيافت بيرون آمد تا بآنها خبر دهد كه عيسى در خانه نيست مردم پنداشتند كه عيسى است پس او را گرفتند و بدار زدند.

وهب گويد: عيسى را اسير كردند و دارى تعبيه نمودند تا بدارش آويزند فضا تاريك شد و خداوند فرشتگان را فرستاد تا بين او و مردم حائل شدند و عيسى را نديدند و بجايش يهودا را كه جاى عيسى را بآنها نشان داده بود گرفتند. باين ترتيب كه عيسى حواريان را در همانشب جمع كرد و وصيت خود بديشان باز گفت و خبر داد كه يكى از شما قبل از اذان بمن كافر خواهد شد و مرا ببهايى اندك خواهد فروخت. حواريان متفرق شدند. (عيسى بآسمان رفت). و يهود پى عيسى ميگشتند يكى از حواريان (يهوذا) نزد ايشان شد كه چند بمن مزد ميدهيد تا مكان عيسى را بشما بنمايم گفتند 30 درهم

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 90

وى 30 درهم را بگرفت و جاى او را بآنها نشان داد و چون داخل خانه عيسى شد خداوند هم شباهت عيسى را بر او انداخت. و چون بيرون آمد

كه بايشان خبر دهد عيسى در خانه نيست مردم او را عيسى پنداشتند و بدارش زدند. پس از 7 روز خداوند بعيسى فرمود:

بنزد مريم فرود آى تا حواريان جمع شوند و آنها را براى تبليغ باطراف فرستى. عيسى برگشت و كوه را نور فرا گرفت. حواريان گرد او جمع شدند و عيسى آنها را براى دعوت مردم باطراف پراكنده ساخت و دوباره عيسى را خدا بآسمان برد و اين شب همان شب است كه نصارى در آن دود و آتش ميافروزند. چون صبح شد حواريان هر كس بزبان آن مردمى كه از طرف عيسى مأمور تبليغ آنها بود سخن ميگفت و اينست معنى «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ».

وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ: (خدا بهترين مكر كنندگان است) يعنى منصف و عادلترين مكر كنندگان است زيرا مكر آنها ظلم است و مكر او عدل و انصاف و اما اينكه خداوند بخود نسبت مكر داده از باب مزاوجت (كه يكى از وجوه بلاغت است) ميباشد چون قبلا اسم مكر برده شده مثل آيه شريفه: «اگر كسى بشما اعتداء و تجاوز كرد شما مانند آن بوى اعتداء و تجاوز كنيد» با اينكه دومى اعتداء نيست بلكه مجازات است بلفظ اعتداء ذكر كرده اند و اين يكى از وجوه بلاغت است. مثلا مجانست و مقابله كه اولى مثل «تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» و دومى مثل آيه شريفه «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً» بنصب خيراً كه با سؤال مطابقه كند و مقابله مثل «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ»

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 91

[سوره آل عمران (3): آيه 55] ..... ص : 91

اشاره

إِذْ قالَ اللَّهُ يا

عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (55)

«1»

ترجمه: ..... ص : 91

و چون خداوند فرمود اى عيسى من ترا از زمين برميدارم و بسوى خود بالا ميبرم و ترا از كافران پاك ميگردانم و كسانى را كه پيروى تو كنند بالا و فوق كافران قرار ميدهم تا روز قيامت سپس بازگشت شما بسوى من خواهد بود و ميان شما درباره آنچه اختلاف داشتيد حكم خواهم كرد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 55 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 92

بيان آيه 55 ..... ص : 92
اعراب: ..... ص : 92

عامل در «اذ» وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ است يعنى خدا بهترين مكر كنندگان است وقتى گفت: ... و ممكنست تقدير چنين بوده اذاك واقع اذ قال اللَّه آن واقع شد وقتى خداوند گفت: ...) و عامل اذ (واقع) محذوف است و كلمه (عيسى) در موضع ضمه است چون منادى مفرد معرفه است و غير منصرف است بواسطه عجمه و معرفه بودن.

تفسير: ..... ص : 92

چون خداى سبحان مكر قوم عيسى و تصميم آنها را بر قتل وى بيان داشت بدنبال آن لطف تدبير و حسن تقدير خود را نسبت بعيسى بيان ميفرمايد:

إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ- (چون خدا گفت اى عيسى ترا برميدارم) در معناى اينجمله اقوالى است:

1- مراد اينست كه من ترا بر ميگيرم به اينكه ترا زنده از زمين به آسمان بلند ميسازم (از حسن و كعب، و ابن جريح و ابن زيد و كلبى و ديگران) و باين معنى براى متوفى دو تأويل است اول: مأخوذ و مشتق از توفيت كذا يعنى آن را بتمام و كمال گرفتم كه مراد اين است كه من ترا بسوى خود بلند مى كنم كه بتو دست نيابند. دوم: ترا تسلم مى نمايم (بعنوان تسليم مى پذيرم).

2- من ترا ميميرانم ميراندن خواب و در خواب ترا بآسمان بلند ميكنم (از ربيع) و دليل اين معنى آيه شريفه وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ- يعنى اوست كه شما را بشب ميميراند يعنى خواب ميكند چون خواب برادر مرگ است مرگ ناميده شده.

3- يعنى ترا ميميرانم ميراندن خواب (از ابن عباس و وهب). سپس گويند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 93

خداوند او را 3 ساعت ميرانيد. ولى نحويان گويند تقديم و تأخيرى در معنى آيه است يعنى ترا بلند ميكنم از زمين و ميميرانم زيرا و او ترتيب را نميرساند. مثل فكيف كان عذابى و نذر- كه نذر يعنى ترساندن از عذاب آخرت را بعد گفته و حال اينكه ترساندن قبل از عذاب كردن است- اين قول از ضحاك است و دليل آن روايتى است از نبى اكرم (ص) كه فرمود: عيسى بن مريم نمرده و قبل از روز قيامت بسوى شما بر ميگردد و نيز اين حديث صحيح از نبى اكرم (ص) است كه: چگونه خواهيد بود وقتى عيسى بن مريم بر شما فرود آيد و امام شما از خود شماست- اين حديث را مسلم و بخارى نقل كرده اند و باين معنى تقدير آيه چنين ميشود «من ترا بآسمان بلند ميگردانم و پس از فرود آمدن بزمين (در آخر الزمان) ميميرانم».

وَ رافِعُكَ إِلَيَّ- (ترا بسوى خود بالا ميبرم) در اينجا نيز دو قول است:

1- يعنى ترا بآسمان بلند ميكنم و اينكه فرموده بسوى خودم براى تعظيم مقام اوست.

2- يعنى ترا بسوى كرامت و بزرگوارى و عزت خود بلند ميگردانم.

وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا: (و ترا از كافران پاك ميسازم). در اين آيه نيز دو قول است:

1- با بيرون بردن تو از ميان آنها ترا پاك ميسازم زيرا آنها پليدند و زندگى ميان آنها كه ضرورى و مورد نياز است مثل برخورد با پليدى و نجاست است.

2- تطهير عيسى منع كردن و حفظ كردن او بود

از عمل پليد و كفر آميزى كه درباره او تصميم داشتند يعنى كشتن او زيرا اين عمل يك نوع پليدى بود كه خداوند او را از آن پاك و محفوظ نگهداشت (از جبايى).

وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ: (يعنى آنان را كه بتو ايمان آورده اند بالا و فوق كسانى كه ترا تكذيب كردند و عزت و پيروزى ترا دروغ پنداشتند قرار خواهم داد) و گفته شده كسانى كه ترا در معجزات و براهين تكذيب نمودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 94

و مراد از پيروان او نصارى هستند (از ابن زيد) و لذا همه جا و همه وقت يهود را ذليل تر از نصارى مى بينيم و نيز از همين جاست كه ملك و سلطنت از دست يهود گرفته شده و در دست نصارى ثابت مانده (در اروپا و روم و ...) و نصارى عزيزتر از ايشان بوده و تا قيامت فوق آنها قرار خواهند داشت- جبايى گفته: كه در اين آيه دلالت است كه يهود تا قيامت مملكتى نخواهد داشت و گفته اند مراد از تابعين عيسى امت محمد «ص» است و اما اينكه امت محمد «ص» را تابع عيسى ناميده يا بعنوان اينست كه از نظر زمان پس از امت عيسى هستند. و وقتى گفته شود فلانى به تبع فلانى آمد يعنى بدنبال او و پس از او آمد و يا از اينجهت است كه پيامبر ما «ص» تصديق عيسى و كتاب او را نموده و كسى كه ديگرى را تصديق كند گويند تبعيت او را كرده. بعلاوه كه شريعت پيامبر ما با ديگر انبياء در ابواب توحيد كه اصل و

ريشه دين است متحد ميباشد و بنا بر اين پيغمبر اكرم متبع اوست يعنى بعقيده او معتقد است و اين قول بهتر است چون اولا موجب ترغيب نصارى باسلام ميشود و ثانياً دلالت دارد بر اينكه محمد «ص» و امتش تا قيامت پيروز و فوق كافران خواهند بود. و ثالثاً بيان ميدارد كسانى كه «نصاراى فعلى» او را خدا ميدانند تابع حقيقى او نيستند بلكه تابع حقيقى مسلمين هستند كه توحيد يعنى عقيده واقعى عيسى را قبول دارند.

ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ: (سپس بسوى من خواهد بود بازگشت شما) و مصير و سرنوشت شما.

فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ (پس حكم ميكنم بين شما).

فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ: (در آنچه اختلاف داشتيد) از امر عيسى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 95

[سوره آل عمران (3): آيات 56 تا 58] ..... ص : 95

اشاره

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (56) وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (57) ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ (58)

«1»

ترجمه: ..... ص : 95

و اما كسانى كه كافر شدند عذابشان خواهيم كرد عذابى سخت و شديد در دنيا و آخرت و نخواهم بود ياور ايشان. اما آنان را كه ايمان آوردند و كارهاى صالح انجام دادند پاداششان را كامل خواهيم كرد و خدا ستمكاران را دوست ندارد اينكه بر تو ميخوانيم از آيات و اندرز حكمت آموز است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 56 تا 58 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 96

بيان آيه 56 تا 58 ..... ص : 96
قرائت: ..... ص : 96

«فيوفيهم» را با ياء خوانده و ديگران با نون «فنوفيهم»

حجت: ..... ص : 96

اگر به نون بخوانيم مثل فاعذبهم خواهد بود (يعنى من ترا خواهم ميرانيد) و اين قول از جهت تناسب با «نتلوه» در آيه بعد نيكو است و اگر «يوفيهم» بخوانيم يا از اين جهت است كه «ذكر اللَّه» در آيه قبل گذشته بود در اينجا بطور صيغه غيبت باو نسبت داده شده و يا از جهت برگشت از خطاب بغيبت است.

اعراب: ..... ص : 96

جمله «نتلوه» در موضع رفع خبر «ذلك» و يا صله ذلك بمعنى الذى خواهد بود و تقدير چنين است «الذى نتلوه» و من الآيات در موضع خبر ذلك مثل قول شاعر:

«و هذا تحملين طليق»

- هذا يعنى الذى- كسى كه ...

تفسير: ..... ص : 96

فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ: (و اما كسانى كه كافر شدند پس آنها را عذابى شديد خواهم كرد در دنيا و آخرت) عذاب دنيا ذليل نمودن آنها است با كشته شدن و اسير گشتن و جزيه دادن و آنچه از اهانت و استخفاف كه بايشان متوجه شود و عذاب آخرت آتش دوزخ است.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: (و براى ايشان كمكى نخواهد بود) يعنى اعوانى كه عذاب خدا را از آنها گرداند نخواهند داشت.

وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ: (و اما مؤمنان كه عمل صالح كنند پس بطور كامل پاداش آنها داده خواهد شد) يعنى جزاى اعمالشان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 97

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ: (خداوند ستمكاران را دوست ندارد) يعنى بآنها ثوابى نخواهد داد و رحم و لطف بايشان نخواهد كرد.

اين آيه دليل است بر رد قائل به احباط (احباط يعنى گناه ثواب و پاداش اعمال خوب را از بين ميبرد و لازمه اش اينست كه آنچه كه اضافه بماند جزا داده شود) و آيه ميگويد همه پاداشهايشان بطور كامل داده خواهد شد و اين منافى با احباط است.

ذلِكَ: (اين) اشاره باخبار از زكريا و يحيى و غيرهم.

نَتْلُوهُ عَلَيْكَ: (بر تو ميخوانيم). گفته اند يعنى بجبرئيل امر ميكنيم كه آن را بر تو بخواند (از جبايى).

مِنَ الْآياتِ: (يعنى از جمله آيات) و حجتهايى است

كه دلالت بر صدق نبوت تو ميكند زيرا بمردم خبر ميدهى از چيزهايى كه جز خوانندگان كتاب يا معلمان و دانش- پژوهان از آنها خبر ندارند و تو هيچكدام از ايندو نيستى پس از طريق ديگر كه وحى الهى است خبردار شده اى.

وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ: (و پند حكيمانه) يعنى قرآن محكم و آن را بحكيم توصيف نموده و به (حكم) وصف نياورده زيرا با حكمتهايى كه در بردارد كأنه بحكمت سخن مى گويد چنان كه بدلالت، دليل گويند بواسطه بيانى كه در آن است كه گويا نطق به بيان و برهان مينمايد. گرچه دليل در حقيقت دالّ است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 98

[سوره آل عمران (3): آيات 59 تا 61] ..... ص : 98

اشاره

إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ (60) فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ (61)

«1»

ترجمه: ..... ص : 98

همانا مثل عيسى در نزد خدا چون مثل آدمست كه او را از خاك آفريده و سپس بوى گفت باش پس ايجاد شد. حق از طرف پروردگار تست پس مباش از شك كنندگان.

پس اگر كسى با تو درباره قرآن احتجاج كرد بعد از علمهايى كه بر تو آمده بگو بيائيد بخوانيم ما پسران خود را و شما پسران خود را و ما زنان خود را و شما زنان خود را و ما نفسهاى خود را و شما هم نفسهاى خود را و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 59 تا 61 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 99

بيان آيه 59 تا 61 ..... ص : 99
لغت: ..... ص : 99

مثل: عبارتست از گفته اى كه در زبانها جارى و سارى است و چون در مورد چيزى بكار رود دلالت ميكند كه وضع و طريقه آن چيز همان طرز و راه مثل است.

تعالوا: اصل آن علو است و اصل آن رفتن ببالا است الا اينكه در اثر كثرت استعمال بمعنى آمدن با عجله است.

درباره ابتهال دو قول است اول بمعنى التعان: يكديگر را لعن كردن و افتعال بمعنى تفاعل (دو نفر كه هر دو نسبت بهم كارى را انجام دهند) مثل اشتوروا بمعنى تشاوروا.

بهله اللَّه: يعنى لعنه اللَّه (خدا او را لعن كند) و عليه بهلة اللَّه يعنى لعن اللَّه.

دوم: بمعنى نفرين براى هلاك كسى ... گويد: نظر الدهر اليهم فابتهل- يعنى دهر بايشان نظر كرد و نفرين بهلاكشان نمود.

و بهل: لعن و لعن دورى از رحمت خدا بعنوان عقاب بر گناهست و لذا لعن غير گنهكار جايز نيست مثل لعن طفل و حيوان.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 99

از ابن عباس و قتاده و حسن: چون پيامبر اكرم نصارى را به مباهله دعوت كرد از وى تا صبح فردا مهلت خواستند و چون ببزرگان خود مراجعه كردند و از آنها مشورت نمودند اسقف آنان گفت فردا بنگريد اگر محمد «ص» با اهل و فرزند خود آمد از مباهله بپرهيزيد و اگر با اصحاب خويش آمد پس مباهله كنيد كه كارى از او ساخته نخواهد شد. فردا صبح پيامبر آمد در حالى كه دست على را گرفته بود و حسنين در جلويش ميرفتند و فاطمه در پشت سر حضرتش ميرفت و نصارى هم كه اسقف در جلويشان بود آمدند و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 100

چون نبى اكرم (ص) را با اين افراد ديدند از وى خواستند كه آنها را معرفى كند حضرت فرمود اين پسر عم و داماد من و محبوبترين مردم در نزد منست و ايندو پسر نوه دخترى من و از صلب على هستند و اين زن، فاطمه دختر منست و عزيزترين مردم است نزد من.

پس پيامبر پيش رفت و بر دو زانو نشست. ابو حارثه اسقف آنها گفت بخدا قسم اينمرد مثل انبياء نشسته پس بمباهله تن در ندادند. سيد كه بزرگ نصارى بود گفت اى ابا حارثه جلو رو و مباهله كن. گفت بخدا قسم كه مباهله نكنم كه او را بر مباهله پر جرئت مى بينم و ميترسم كه راستگو باشد كه در اينصورت بخدا هيچ نيرويى براى ما نباشد و در همه جهان يك نصرانى زنده نخواهد ماند. پس اسقف به پيغمبر گفت اى ابو القاسم ما مباهله نميكنيم لكن بمصالحه حاضريم با ما مصالحه كن پس پيامبر با آنها مصالحه كرد به دو هزار حله هر حله اى بقيمت چهل درهم و اينكه سى زره و سى نيزه و سى اسب عاريه دهند كه اگر در يمن آشوبى و جنگى پيش آمد مسلمين بكار برند و رسول خدا ضمانت فرمود كه سالم به آنها برگرداند و باين قرار نامه اى نوشته شد.

روايت است كه اسقف چون پيامبر و اهل بيت او را ديد گفت چهره هايى مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوه ها را از جاى بكند البته خواهد كند و با او مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد

شد و بر روى زمين تا روز قيامت يك نصرانى نخواهد ماند و نبى اكرم (ص) فرمود قسم به آنكه جانم بدست او است اگر با من مباهله ميكردند همگى بصورت بوزينه و خوك مسخ مى شدند و بيابان بر آنها وادى آتش مى شد و مجالى براى يك نصرانى نميماند تا همگى هلاك ميشدند و گفته اند كه چون نصرانيان بازگشتند سيد و عاقب دو پيشواى آنها بنزد حضرت آمدند و مسلمان شدند و عاقب حله اى و عصايى و كاسه و نعلينى بوى اهدا نمود.

تفسير: ..... ص : 100

در اينجا خداوند عقيده نصارى را درباره عيسى كه او را پسر خدا ميدانند رد ميكند و ميفرمايد:

إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ: (همانا مثل عيسى در نزد خدا چون مثل

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 101

آدمست) يعنى مثل آدم است در اينكه او را بى پدر خلق كرديم چنان كه آدم را بى پدر آفريديم پس خلقت عيسى عجيب تر از خلقت آدم نيست پس چگونه آفرينش و بندگى و بشريت او را انكار كردند و آفرينش و بشر بودن آدم را اقرار نمودند.

خَلَقَهُ: (يعنى ايجاد كردم آدم را).

مِنْ تُرابٍ: (از خاك) يعنى آدم را از خاك و عيسى را از باد آفريد و كسى را قبل از او از باد نيافريد چنان كه قبل از آدم كسى را از خاك نيافريد.

ثُمَّ قالَ لَهُ: (سپس گفت بآدم و يا بعيسى).

كُنْ: (باش زنده و انسان كامل).

فَيَكُونُ: (يعنى بى فاصله همانطورى كه خدا اراده كرد شد) و تفسير اين كلمه بتفصيل

در سوره بقره گذشت. در اين آيه دليل است كه استدلال و تفكر استدلالى صحيح است زيرا خداوند در رد بر نصارى و همچنين براى جواز خلق عيسى از غير راه پدر، بآفرينش آدم بدون پدر و مادر دليل آورده و استدلال كرده.

الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ: (يعنى اين همانا حق و از طرف خداست) و نسبت بخود داده براى تأكيد و براى بيان دليل و علت. يعنى اين حق است بدليل اينكه از جانب حق است.

فَلا تَكُنْ (پس نباش) اى شنونده.

مِنَ الْمُمْتَرِينَ: (از دو دلان) تفسير اين كلام در سوره بقره گذشت.

فَمَنْ حَاجَّكَ (آن كس كه با تو مخاصمه و مجادله كرد) اى محمد «ص».

فِيهِ: (در قضيه عيسى):

مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ (پس از علم و برهان واضح كه بر تو آمد) بر اينكه عيسى بنده و رسول است (از قتاده) و گفته اند معنى اينست اگر با تو در مطلب حق مخاصمه نمودند «و ضمير فيه بر ميگردد به الحق من ربك».

فَقُلْ: (پس بگو) اى محمد تَعالَوْا (بيائيد) بسوى دليل ديگرى كه مخاصمه را بخوبى قطع و فصل ميكند و حق را روشن مينمايد و راستگو را از دروغگو نشان ميدهد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 102

نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ: (فرزندان خودمان را بخوانيم) مفسران اجماع دارند كه مراد از ابناء و پسران پيامبر حسنين هستند. ابو بكر رازى گويد: اين آيه دليل است كه حسنين پسران رسول اللَّه هستند و فرزند دختر حقيقتاً فرزند انسان است و ابن ابى علان كه يكى از ائمه معتزله است گويد اين آيه دليل است كه حسنين در آن حال مكلف بوده اند زيرا مباهله جز با

بالغ جايز نيست. و اصحاب (اماميه) گويند كمى سن از حد بلوغ منافات با كمال عقل ندارد و احتلام كه در شرع حد بلوغ شناخته شده فقط براى احكام شرعيه است و سن حسنين در حال مباهله بحدى بوده كه مانع از كمال عقل آنها نيست بعلاوه درباره ائمه جايز است خرق عادت شود و اگر سن كودكى ايشان در آن وقت معمولا موقع كمال عقل در انسان نباشد ممكنست بحسنين استثنائاً و بطور خرق عادت كمال عقل داده شده باشد براى مكان معنوى و امامت ايشان در نزد خداوند و مؤيد اين مطلب قول نبى اكرم است كه در موقع كودكى آنها فرمود: اين دو پسرم «حسنين» امامند قيام كنند يا نكنند.

وَ نِساءَنا: (زنان ما) همگى اتفاق دارند كه مراد فاطمه «ع» است بدليل اينكه جز او زنى در مباهله شركت نكرد و آيه نيز دليل بر فضيلت و برترى اوست بر همه زنان جهان و مؤيد آن خبر نبوى است كه: فاطمه پاره تن منست و خبر ديگر كه:

خداوند براى خشم فاطمه خشم ميكند و از خشنودى او خشنود ميگردد.

و حديث صحيح حذيفه است كه گويد: از پيامبر «ص» شنيدم كه ملكى آمد و مرا بشارت داد كه فاطمه سيد زنان جهان است.

و خبر ديگرى كه شعبى از مسروق از عايشه حديث ميكند كه پيغمبر بفاطمه چيزى سر بگوشى فرمود كه حضرت زهرا از آن خنديد از وى پرسيدم پيغمبر چه فرمود؟ گفت فرمود آيا خشنود نميشوى كه سيد زنان اين امت باشى لذا خنديدم.

وَ نِساءَكُمْ: (يعنى هر كس از زنان خودتان كه ميخواهيد) وَ أَنْفُسَنا: (و خودمان را) مراد از نفس پيغمبر

فقط على «ع» است زيرا خود پيامبر كه نميتواند مراد باشد زيرا او دعوت كننده است و معنى ندارد كه انسان خود را دعوت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 103

كند و هميشه داعى غير از مدعو است و دعوت كننده نميتواند دعوت شده باشد پس حتماً مراد غير از نبى اكرم شخص ديگرى است و لذا حتماً اشاره بعلى عليه السلام است زيرا هيچكس نگفته كه غير از على و فاطمه و حسنين كسى در مباهله شركت داشته است و اين مطلب (كه در آيه على نفس پيغمبر خوانده شده) دلالت دارد بر علو مكان وى و درجه اى كه هيچكس بآن راه نيافته بلكه بنزديك آنهم نرسيده است و مؤيد آن از روايات يكى حديث شريف صحيح نبوى است كه پيغمبر درباره يكى از صحابه پرسيد كسى گفت على «ع» حاضر است حضرت فرمود من از نفس خود نپرسيدم كه على را نفس خود خوانده.

و حديث ديگرى كه پيامبر «ص» به بريده اسلمى فرمود: اى بريده على را دشمن مدار كه او از من است و من از اويم مردم از درخت هاى متفرق خلق شده اند و من و على از شجره واحده آفريده شده ايم.

و ديگر قول نبى اكرم است كه وقتى در جنگ احد على پيامبر را با دفاعهاى سخت خود از شر مشركان حفظ مى كرد جبرئيل به پيغمبر گفت على واقعاً با تو مواسات كرد. حضرت فرمود اى جبرئيل، على از من است و من از عليم.

جبرئيل گفت من هم از شمايم يا رسول اللَّه.

وَ أَنْفُسَكُمْ (يعنى هر كه از مردانتان را كه ميخواهيد بخوانيد) ثُمَّ نَبْتَهِلْ: (پس تضرع كنيم) در دعاء (از ابن عباس) و گفته اند يعنى لعن كنيم و بگوييم خدا لعنت كند دروغگو را.

فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ: (و قرار دهيم لعنت خدا را بر دروغگوى از ما).

در اين آيه دلالت است كه آنها بحقانيت نبى اسلام معتقد بودند زيرا از مباهله خوددارى كردند و با پذيرفتن جزيه بذلت و خوارى خود اقرار نمودند و اگر معتقد نبودند، مباهله را قبول ميكردند و اگر رسول اكرم هم بر نزول عقاب بر نصارى و ايمنى خود يقين نميداشت فرزندان و خواص اهل بيت خود را با همه محبتى كه بايشان داشت بمباهله نميكشانيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 104

[سوره آل عمران (3): آيات 62 تا 64] ..... ص : 104

اشاره

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (62) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ (63) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

«1»

ترجمه: ..... ص : 104

همانا اين داستانى حق است و جز اللَّه خدايى نيست و خداوند عزيز و حكيم است. و اگر پشت كردند خداوند بر مفسدان عالم است.

بگو اى اهل كتاب بيائيد بسوى كلمه اى كه بين ما و شما مساوى است كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را بجاى خدا ارباب خود نگيريم پس اگر پشت كردند بگو شاهد باشيد كه ما مسلم هستيم.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 62 تا 64 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 105

بيان آيه 62- 63 ..... ص : 105
لغت: ..... ص : 105

1- قصص: قصه (فعل بمعنى مفعول است) قصص (بكسر قاف) جمع قصه: اقتصصت الحديث و قصصت الحديث قصاً و قصصاً يعنى: آن را بهمان حقيقت خود نقل و روايت كردم و اصل اقتصاص اثر: متابعت و دنبال- رويى از رد پاى كسى و قصاص از همين معنى مشتق است.

2- تولى از حق: اعتقاد داشتن بخلاف آن زيرا تولّى بمنزله پشت كردن بآنست پس از رو كردن بآن و اصل تولّى كسى بى فاصله بدنبال ديگرى آمدن و بودن.

3- افساد: چيزى را در غير جايى كه مقتضى حكمت است بكار بردن و نهادن.

4- اصلاح: چيزى را در جاى مقتضى خود نهادن.

فرق بين فساد و قبيح اينست كه فساد تغيير دادن از مقداريست كه حكمت اقتضا دارد و قبيح چنين نيست زيرا در آن معنى مقدار نيست بلكه قبيح چيزى است كه حكمت اصل آن را منع ميكند چنان كه حسن آنست كه حكمت اقتضاى آن را دارد.

اعراب: ..... ص : 105

«من» در ما من اله غير اللَّه براى افاده كردن عموم نفى است كه خدايى را از هر كس و هر چيز جز اللَّه نفى ميكند و من چون براى ابتداى غايت است استغراق نفى را از ابتداى غايت تا انتهاى آن ميرساند. و كلمه «لهو» ممكنست ضمير فصل باشد كه محلى از اعراب ندارد و قصص خبر ان است و ممكنست مبتدا «لهو» باشد و قصص خبر آن.

تفسير: ..... ص : 105

إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ: (يعنى آنچه درباره عيسى و غيره بتو وحى كردم حديث صدق و راست است) پس هر كه با وضوح اين امر با تو مخالفت كرد معاند است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 106

وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ: (يعنى هيچكس از شما استحقاق نام خدايى ندارد مگر اللَّه و عيسى خدا نيست چنان كه نصارى گمان برده اند بلكه رسول خدا و بنده اوست و اگر گفته ميشد ما اله الا اللَّه- بدون من- افاده اين معنى نميشد.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ (و خداوند اوست كه عزيز- يعنى قادر مطلق- است) الْحَكِيمُ: (و حكيم- در افعال و تدبير- است).

فَإِنْ تَوَلَّوْا: (اگر اعراض كردند) از پيروى و تصديق تو و براهين و بيناتى كه بر تو آمده.

فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ: (خداوند فاسدان و فتنه جويان از خلق را مى شناسد) و آنها را بفسادشان پاداش خواهد داد. و اين قسمت آيه براى ترساندن از عذاب است و گرنه خدا صالح و فاسد همه را ميشناسد و نظير اين است اينكه كسى بديگرى ميگويد من بشر و فساد تو عالمم. و گفته اند مراد اين است كه خداوند عالم است باين مجادله- كنندگان

و داناست كه آنها بمباهله با تو اقدام نخواهند كرد چون بنبوت تو علم و معرفت دارند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 107

بيان آيه 64 ..... ص : 107
لغت: ..... ص : 107

زجاج گويد: 1- معنى كلمه كلاميست كه در او شرح داستانى باشد و لذا عرب به قصيده كلمه گويد، روايت شده كه چون به حسان بن ثابت گفتند قصيده اى براى ما انشاد كن گفت «كلمه جوريده» يعنى قصيده جوريده را بخوانم (كه نام يكى از قصايد او بود) كه قصيده را كلمه ناميده.

2- سواء: عدل و سوى نيز به همين معنى است.

و گفته اند سواء بمعنى مستوى است و مصدر بمعنى اسم فاعل است (يعنى الى كلمة مستوية) و در نزد زجاج سواء اسم است و صفت نيست و جرّ سواء در اينصورت بتقدير «ذات سواء» است كه مضاف اليه است براى ذات مقدر (يعنى صاحب استواء). و جايز است منصوب شود.

شأن نزول: ..... ص : 107

گفته اند سبب نزول آيه چند قولست: 1- درباره نصاراى نجران آمده (از حسن و سدى و ابن زيد و محمد بن جعفر بن زبير) 2- درباره يهود مدينه است (از قتاده و ربيع و ابن جريح و اصحاب ما نيز اين را روايت كرده اند).

3- بصورت ظاهر درباره هر دو دسته اهل كتاب آمده (از ابى على جبايى) و اين معنى اولى است بواسطه عموميت آن بر همه اهل كتاب.

تفسير: ..... ص : 107

چون احتجاج خداوند با اهل كتاب بپايان رسيد آنها را بتوحيد و پيروى از حقيقتى كه مورد اتفاق همه است دعوت فرمود كه:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 108

قُلْ: (بگو) اى محمد تَعالَوْا (اى اهل كتاب بيائيد) بشتابيد.

إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ (بسوى كلمه و مطلب عادلانه و حق) بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ (يعنى: بر مبناى عدل است كه هيچ كژى و اعوجاجى در آن نيست چنان كه وقتى گوئيد رجل عدل يعنى مردى عادل كه در او كژى نيست و گفته اند معناى آن كلمه مستوى بين ما و شما كه عبارت است از ترك عبادت براى غير خدا يعنى:

أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ در معنى اين جمله اختلاف شده و چند قول است:

1- عيسى را رب خود قرار ندهند كه عيسى نيز يكى از ماست.

2- احبار را ارباب خود قرار ندهيم يعنى مثل ارباب از آنها پيروى نكنيم بدليل آيه ديگر كه: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (پيشوايان و رهبانان خود را بجاى خدا ارباب خود قرار دادند).

از امام ششم روايت است كه فرمود آنها احبار خود را نمى پرستيدند

ولى احبار هر چه را مى خواستند براى آنها حلال ميكردند و هر چه را مايل بودند حرام مينمودند و قبول همين عمل از احبار، پذيرفتن آنها بعنوان ارباب بود و نيز روايت شده كه چون اين آيه آمد عدى بن حاتم گفت يا رسول اللَّه ما آنها را نمى پرستيديم حضرت فرمود آيا ايشان بدلخواه خود حرام و حلال درست نميكردند و شما هر چه ميكردند نمى پذيرفتيد؟! گفت چرا يا رسول اللَّه حضرت فرمود: ارباب بهمين معنى است.

فَإِنْ تَوَلَّوْا (اگر اعراض و پشت كردند) از بندگى حق و توحيد او.

فَقُولُوا (بگوئيد) اى مسلمين در برابر اعراض ايشان از حق و براى تجديد اقرار خود بحق و براى مخالفت با آنها.

اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (شاهد باشيد كه ما مسلم هستيم) يعنى نسبت بحق با اخلاص هستيم و بتوحيد اقرار داريم و گفته اند مسلمون يعنى تسليم و منقاد و مطيع آنچه از طرف خدا بر پيغمبر ما و انبياء قبل آمده ميباشيم و گفته اند: يعنى بر اسلام پابرجائيم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 109

و خداوند در اين آيه در مقام تأديب بندگان مؤمن است و نيز ايشان را تعليم ميدهد كه در هنگام اعراض مخالفان از برهان روشن چگونه با آنها رفتار كنند تا بدانند كه مخالفت آنها اثرى در حق اينها ندارد و نيز دلالت دارد كه حق بهر حال بايد پيروى شود و كمى و زيادى پيروان و جمعيت آن هرگز اعتبارى ندارد و نبايد مورد توجه قرار گيرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 110

[سوره آل عمران (3): آيات 65 تا 66] ..... ص : 110

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا

تَعْقِلُونَ (65) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66)

«1»

ترجمه: ..... ص : 110

اى اهل كتاب چرا درباره ابراهيم با من مخاصمه مى كنيد با اينكه تورات و انجيل نيامد مگر پس از او آيا تعقل نميكنيد. هان شما اشخاص درباره چيزى كه بآن علم نداريد محاجه كرده ايد پس چرا درباره آنچه نميدانيد محاجه ميكنيد و خدا ميداند و شما نميدانيد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 65 66 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 111

بيان آيه 65- 66 ..... ص : 111
قرائت: ..... ص : 111

كوفيان ها انتم را بمد و همزه خوانده اند و اهل مدينه و ابو عمر بدون مد و همزه (هانتم).

لغت: ..... ص : 111

1- فرق بين حجاج و جدال اينست كه حجاج شامل دليل است يا شبهه بصورت دليل و جدال پيچاندن خصم است نسبت بمذهبى با دليل يا شبهه يا و هم و اصل آن از جدل است بمعنى شدة پيچاندن و قتل.

2- حجت: بيانى است كه صحت و درستى گفتار آدمى را نشان دهد و حجت و دلالت بيك معنى است.

شأن نزول: ..... ص : 111

ابن عباس و حسن و قتاده گويند: احبار يهود و نصاراى نجران نزد رسول اكرم (ص) جمع شدند و درباره ابراهيم بنزاع پرداختند. يهود گفتند ابراهيم جز يهودى نبود و نصارى گفتند حتماً نصرانى بوده خداوند در اينموقع اين آيه را فرستاد.

تفسير: ..... ص : 111

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ (اى اهل كتاب چرا درباره ابراهيم با هم احتجاج و نزاع ميكنيد) و ادعا ميكنيد كه او بر دين ماست.

وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ (و حال اينكه تورات و انجيل جز بعد از ابراهيم نيامده).

أَ فَلا تَعْقِلُونَ (آيا فكر نميكنيد) يعنى ادعاى بدون برهان از نظر عقل جايز نيست پس چطور جايز ميشمريد ادعايى را كه فساد آن ظاهر است. اگر اشكال شود كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 112

اگر بعد بودن تورات و انجيل دليل بر اينست كه ابراهيم يهودى و نصرانى نبوده پس مسلمان هم نبوده زيرا قرآن هم پس از وى آمده جواب گوييم كه: همگى (حتى مخالف) قبول دارد كه او خود را بنام مسلم ناميده جز اينكه يهود ميگويند آن اسلام همان يهوديت است و نصرانيها گويند اسلام همان نصرانيت است و تورات و انجيل پس از وى آمده و در آن دو نيز اسم ابراهيم به اسلام برده شده و در آن دو هرگز ذكر نشده كه وى بر دين يهود يا نصارى بوده ولى قرآن گرچه پس از وى آمده ولى ابراهيم را بدين اسلام توصيف كرده است

و يهوديت و نصرانيت را از وى نفى كرده است و در اين امر بزرگترين حجت است به اينكه وى مسلم بوده است و محمد «ص» و امت او كه اسم اسلام دارند بوى اولى هستند از ديگران و نيز در توضيح اين آيه گفته اند كه يهود مدعى بوده اند و هستند كه يهودى اسم كسى است كه متمسك و معتقد بتورات و شريعت آن باشد و نصرانى اسم كسى است كه بانجيل و شريعت و احكام آن مؤمن و متمسك باشد لذا خداوند طبق ادعاى خودشان آنها را رد ميكند كه در زمان ابراهيم كه تورات و انجيل نيامده بود پس چطور ابراهيم را يهودى و يا نصرانى يعنى معتقد و متمسك بآن ميدانيد ولى ما مى گوئيم: مسلمان تنها كسى نيست كه بحكم قرآن متمسك باشد زيرا اسلام دينست نه احكام شريعت پس ما او را به اسلام توصيف ميكنيم چنان كه خداوند او را باين اسم توصيف كرده.

اگر بپرسند كه آيا ابراهيم متمسك بهمه شرايع و احكام اسلام كه ما بر آن هستيم بود؟

پاسخ گوئيم كه وى متمسك بدين اسلام و بعضى احكام شريعت پيغمبر ما (ص) بود نه بهمه آن زيرا يكى از احكام شريعت قرائت قرآنست در نماز و اين شريعت وى نبود و او را مسلم مى ناميم اگر چه متمسك به بعضى از احكام شريعت اسلام بود چنان كه مسلمانان صدر اسلام مسلم بودند قبل از آنكه همه احكام و شرايع اسلام آمده و همه قرآن نازل شده باشد و هر يك از ما مسلم است واقعاً اگر چه بهمه احكام شرع عمل نكند.

ها أَنْتُمْ: (هان شما اى گروه يهود و

نصارى) آيه ظاهراً تنبيه خود آنهاست

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 113

ولى منظور تنبيه بر حال آنهاست زيرا تنبيه نسبت بچيزى است كه انسان از آن غافلست نه نسبت بآنچه علم دارد.

حاجَجْتُمْ: (مجادله و مخاصمه كرديد.)

فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ: (در آنچه ميدانستيد). چون اسم او در تورات و انجيل بود.

فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ: (پس چرا مجادله ميكنيد درباره چيزى كه بآن علمى نداريد) (يعنى درباره شريعت و دين او كه بدان جاهليد) خداوند مخاصمه و احتجاج آنها را درباره معلوماتشان منكر نشمرده بلكه مخاصمه درباره چيزى را كه نميدانند منكر و ناپسند دانسته.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ: (و خدا ميداند) شأن و حال ابراهيم و هر چيزى كه بر شما مجهول است.

وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: (و شما نميدانيد) پس درباره او سخن نگوييد و آنچه نميدانيد باو نسبت ندهيد و علم آن را از اهلش بپرسيد (يعنى از پيغمبر بپرسيد.)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 114

[سوره آل عمران (3): آيات 67 تا 69] ..... ص : 114

اشاره

ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (67) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ (68) وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (69)

«1»

ترجمه: ..... ص : 114

ابراهيم يهودى و نصرانى نبود ولى حنيف و مسلم بود و از مشركان نبود.

همانا برترين مردم بابراهيم كسانيند كه از او پيروى كنند و اين پيامبر است و مؤمنان (به او) و خدا ولىّ مؤمنان است.

دسته اى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند و گمراه نكنند مگر خود را و نميفهمند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 67 تا 69 جزء 3 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 115

بيان آيه 67- 68 ..... ص : 115
لغت: ..... ص : 115

درباره اصل يهود و نصارى و حنيف در سوره بقره بحث كرديم.

اولى بر وزن افعل (افعل التفضيل كه برترى را ميرساند.) تثنيه و جمع ندارد زيرا معناى فعل را در بر ندارد و معنى اينكه اين كار از ديگر كارها بهتر است يعنى براى انجام دادن شايسته تر مى باشد و زيد اولى است از ديگران يعنى بر حالت و كيفيتى است كه بآن حال از ديگران سزاوارتر است.

اتباع: رفتن شخصى يا چيزى بدنبال شخص يا چيز ديگر (نه بطور اتفاق) بلكه از نظر پسند روش و طريق او. مثل مدلولى كه بدنبال دليل ميرود و راه او را مى پيمايد و يا از نظر صحت مثل اوست كه اگر دليل صحيح باشد مدلول نيز بواسطه صحت او صحيح است و همچنين است مأمومى كه راه امام را مى پيمايد.

تفسير: ..... ص : 115

سپس خداوند يهود و نصارى را تكذيب ميكند و ميفرمايد:

ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا: (ابراهيم يهودى و نصرانى نبود) خدا ابراهيم را از ايندو نام تنزيه ميكند اين هر دو صفت مذموم است كه قرآن و اجماع بر آن دلالت دارد و اين سخن نيز دليل است كه موسى هم يهودى نبود و عيسى هم نصرانى نبود و دين واقعى در نزد خداوند اسلامست. و يهوديت ملتى هستند كه از شرع موسى منحرف شده اند و ملت نصرانيت هم از شرع عيسى انحراف جسته اند و ايندو صفت مذموم است كه بر ايندو فرقه گمراه گفته شده و قرار گرفته.

وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً (ولى حنيف بود) حنيف يعنى مايل از باطل به حق. يعنى ابراهيم از اين هر دو دين و همه اديان ديگر جدا و مايل باسلام بود،

و گفته اند حنيف يعنى در دين خود مستقيم بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 116

مُسْلِماً (و بر دين اسلام بود).

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (و مشرك نبود). گفته اند كه اين آيه متضمن اين معنى است كه دين يهود و نصارى شرك است و گفته اند كه معنى اينست كه چنان كه اعراب مشرك ادعا مى كنند ابراهيم مشرك نبود.

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ- (سزاوارترين مردم بنصرت ابراهيم) با استدلال و علم يا با كمك اقتصادى و پولى. لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ- (آنانند كه او را پيروى كردند) در زمان خود و او را با يارى بر ضد دشمن كمك كردند تا دينش آشكارا و غالب گشت.

وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا: (و اين پيامبر و كسانى كه به وى ايمان آوردند) نصرت او را از آن جهت كه بر حق است به علم و استدلال به عهده ميگيرند و دامن او را از هر عيبى برى ميدارند و پاك ميسازند. مراد اينست كه اينها كسانى هستند كه سزاوار است بايشان گفته شود بر دين ابراهيم ميباشيد و نسبت باو ولايت دارند (يا ابراهيم بر آنها ولايت دارد.)

وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ: (خداوند ولىّ مؤمنان است) زيرا نصرت آنها را به عهده دارد و مؤمن ولىّ خداست بعين همين معنى، يعنى چون او را يارى ميكند ولىّ اوست و اينكه فقط اسم پيغمبر اكرم را در قرآن جداگانه برده است براى تعظيم قدر و مقام امر و بزرگداشت اوست چنان كه قبلا گذشت كه جبرئيل و ميكائيل را جداگانه نام برده.

و گفته اند اسم او را ذكر كرده براى اينكه او را داخل در ولايت (و اولويّت) بابراهيم بنمايد و ضمير

صله و الذين آمنوا باو برگردد يعنى اين پيامبر و مؤمنان بوى.

و در اين آيه دليل است كه ولايت با پيامبر بوسيله دين و ايمان باو ثابت ميشود نه با نسب و مؤيد آن فرمايش امير مؤمنان (ع) است كه فرمود:

اولى و سزاوارترين مردم بانبياء عالمترين ايشان است بدين و احكام آنان. و بعد همين آيه را تلاوت كرد و نيز فرمود:

همانا ولىّ محمد (ص) كسى است كه از او اطاعت كند اگر چه نسبتش از او دور باشد و همانا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 117

دشمن محمد (ص) كسى است كه خدا را عصيان كند گرچه قرابتش با وى نزديك باشد.

عمر بن يزيد گويد: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: بخدا قسم شما از آل محمد هستيد. گفتم از خود ايشان؟. فرمود آرى بخدا از خود آنان و سه بار اين جمله را تكرار كرد. سپس نگاهى به من كرد و فرمود اى عمر خدا در قرآن فرمايد:

«ان اولى الناس بابراهيم». اين حديث را على بن ابراهيم از پدرش از ابى عمير از منصور بن يونس نقل كرده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 118

بيان آيه 69 ..... ص : 118
لغت: ..... ص : 118

ود: آرزو (ى همراه با دوستى) است و از اينرو براى گذشته و حال و آينده هر سه صلاحيت دارد و بهمين جهت با لو ميتواند استعمال شود ولى محبت و اراده چنين نيست زيرا آنها فقط بآينده تعلق ميگيرند. و لذا جايز نيست گفته شود و ارادوا لو يضلونكم (يعنى

با لو بكار رود) زيرا اراده در حكم خواستن و انجام حتمى فعل است و جارى مجراى علت فعل و كار است (و با لو كه ترديد را ميرساند نميسازد) ولى تمنى آرزو و تصور قلب است نسبت بچيزى بنحوى كه موجب لذت و تمتع نفس انسانى شود و فرق بين «ود لو تضلوا و بين ود ان تضلوا» اينست كه دومى براى استقبال است و اوّلى نه.

تفسير: ..... ص : 118

سپس خداوند بيان ميدارد كه اين طايفه هاى كافر علاوه بر گمراهى خود ديگران را هم بگمراهى ميخوانند.

وَدَّتْ: (تمنى و اراده دارند).

طائِفَةٌ: (جماعت و دسته اى).

مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ: (از يهود و نصارى) و گفته اند فقط يهود.

لَوْ يُضِلُّونَكُمْ: (كاش ميتوانستند شما را با گمراه كردن هلاك ميكردند) و ضلال بمعنى هلاك نيز بكار ميرود.

وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ: (و وبال و ضرر گمراه كردن بر نميگردد مگر بخود آنها) زيرا مسلمانان كه دعوت آنها را نپذيرفتند اسلام را نيز بخاطر دين آنها رها نخواهند كرد ولى گناه دعوت بسوى كفر بگردن آنها يعنى كفار خواهد ماند. گفته اند مراد اينست كه هلاك نخواهند كرد مگر خود را زيرا هلاكى كه نصيب ديگران ميشود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 119

در جنب وبال و هلاك حاصل بر ايشان ناچيز خواهد بود.

وَ ما يَشْعُرُونَ (و نميدانند) كه وبال و خسران اينكار فقط بخودشان بر ميگردد و گفته اند يعنى نميدانند كه خداوند مؤمنان را بر گمراهى خودشان و تصميم بر گمراه ساختن ديگران خبر ميدهد. و ابى على

جبايى گويد: يعنى از ضلال خود بيخبرند چون جاهلند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 120

[سوره آل عمران (3): آيات 70 تا 71] ..... ص : 120

اشاره

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (70) يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (71)

«1»

ترجمه ..... ص : 120

اى اهل كتاب چرا بآيات خدا كافر ميشويد و حال آنكه آنها را مشاهده ميكنيد.

اى اهل كتاب چرا حق را بباطل مى آميزيد و حق را پنهان ميداريد در حالى كه حق را ميدانيد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 70 و 71 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 121

بيان آيه 70- 71 ..... ص : 121
تفسير: ..... ص : 121

سپس خداوند هر دو فرقه را مخاطب كرده گويد:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ (اى اهل كتاب چرا كافر مى شويد) به آنچه بر شما تلاوت ميشود.

بِآياتِ اللَّهِ يعنى قرآن.

وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ (يعنى ميدانيد و مشاهده ميكنيد) دليل صحت آن و وجوب اقرار بآن يعنى تورات و انجيل را زيرا در آن دو كتاب ذكر نبى اكرم و خبر صدق نبوت حضرت و بيان صفات وى آمده و گفته اند يعنى چرا بآيات و بشارات خدا و دلايل نبوت او كه در تورات و انجيل هست كافر ميشويد در حالى كه آنها را مشاهده ميكنيد و معانى ديگرى نيز گفته شده: 1- مراد از آيات آنچه در كتب آسمانى ايشان است كه ابراهيم حنيف و مسلم بود و دين همانا اسلامست و حال اينكه آنها را مشاهده ميكنيد.

2- مراد از آيات اخبار غريبى است كه مردم از آن بيخبرند و پيغمبر (ص) بر آنها ميخواند و خبر ميدهد كه در كتبشان هست و ميدانند كه راست ميگويد. (از ابى مسلم).

3- يعنى دلايلى كه بر نبوت محمد (ص) دلالت دارد و وقتى با خود به خلوت ميرويد مشاهده ميكنيد و ميدانيد كه دين اسلام صحيح و حقيقت است.

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ- (اى اهل كتاب چرا حق را بباطل ميآميزيد). و در اينجا

درباره مراد از آميختن حق بباطل چند قولست:

1- مراد تحريف توراة و انجيل است بدست ايشان (از حسن و ابن زيد) 2- اظهار اسلام است بزبان و نهان داشتن نفاق و كفر يعنى يهوديت و نصرانيت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 122

در دلشان زيرا آنها بظاهر در اول روز تظاهر به اسلام كردند در حالى كه در دل كافر بودند و عصر از آن بازگشتند تا مردم را بشك و دو دلى اندازند (از ابن عباس و قتاده) 3- مراد ايمان بموسى و عيسى و كفر بمحمد (ص) است.

4- مراد علم قلبى آنهاست كه ميدانستند پيامبر بر حق است كه با كفر ظاهرى خود مخلوط كرده بودند (از جبايى و ابى مسلم).

وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ- يعنى نبوت محمد (ص) را كه حق است انكار ميكنيد و بشارتهايى را كه بر نبوت و صفات اوست پنهان ميداريد و علامتهايى كه از او در كتب خود داريد نديده ميگيريد.

وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ- و ميدانيد كه او بر حق است. و اين آيه درباره جمعى از علماى يهود و نصارى است زيرا كتمان حقايق كتاب بر عده اى اندك ممكن است كه بر آن عالمند نه بر همه يا اكثر و گفته اند يعنى شما ميدانيد امورى كه تكليف شدن بآن از طرف حق صحيح است و قول اولى صحيح تر است چون در آيه ذم و توبيخ بر كتمان حق وجود دارد و با معنى اول سازگارتر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص:

123

[سوره آل عمران (3): آيات 72 تا 74] ..... ص : 123

اشاره

وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (72) وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (73) يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (74)

«1»

ترجمه: ..... ص : 123

گروهى از اهل كتاب گفتند: در اول روز بآنچه بر مؤمنان نازل شده ايمان آوريد و در آخر روز بدان كافر شويد تا آنها نيز از آن برگردند. ايمان نياوريد و باور مداريد مگر كسى را كه دين شما را پيروى كند بگو (اى پيغمبر) هدايت، هدايت الهى است. (و هيچكس) داده نشده مثل آنچه بشما داده شده، يا نزد پروردگارتان با شما محاجه نتوانند كرد، بگو برترى بدست پروردگار است بهر كس بخواهد عنايت مى كند و خداوند وسعت دهنده داناست. هر كه را بخواهد خاص رحمت خود گرداند و خدا داراى بخشش و كرم بزرگ است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 72 تا 74 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 124

بيان آيه 72 تا 74 ..... ص : 124
لغت: ..... ص : 124

طائفه: يعنى جماعت و در اصل اين لغت دو قول است:

1- طائفه در اصل مثل رفعت و بلندى است كه شأن آن گردش دور شهرها است در سفرى كه بر آن اجتماع واقع ميشود.

2- جماعتى كه از آنها حلقه اى تشكيل گردد كه برگرد آن حلقه طواف و دور زده شود.

وجه النهار: اول روز وجه خوانده شده چون اولين قسمتى است از روز كه با انسان مواجه ميشود چنان كه به اول جامه وجه جامه گفته شود و گفته اند از اينرو اول روز را وجه روز خوانده اند كه مثل وجه انسان اشرف و بهترين قسمت روز است.

شأن نزول: ..... ص : 124

حسن و سدى گويند: 12 نفر از احبار يهود خيبر و عرينه با هم توطئه كردند كه اول صبح اظهار اسلام كنند با زبان نه ايمان قلبى و آخر روز از آن برگردند و اظهار كفر نمايند و بگويند علت بازگشت ما از اسلام اين بود كه در كتب خود جستجو كرديم و با دانشمندان خويش هم گفته و مشاوره نموديم و دانستيم كه محمد (ص) پيامبر موعود در تورات نيست و در نتيجه كذب و بطلان او بر ما معلوم گشت و غرضشان اين بود كه با اينكار در دل اصحاب محمد (ص) دو دلى پديد آيد و گويند اينها كه اهل كتابند و داناتر از ما هستند حق را بهتر ميشناسند و در نتيجه از دين او بدين ما باز خواهند گشت- مجاهد و مقاتل گويند اين مطلب و آيه درباره قبله بود كه چون قبله اسلام از بيت المقدس بكعبه برگشت بر يهود گران آمد. كعب الاشراف يهودى بياران يهودى خود گفت اول صبح بمحمد اظهار

ايمان كنيد و با او نماز گزاريد و آخر روز از وى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 125

برگرديد شايد اين كار شما موجب ترديد اصحاب او شود.

تفسير: ..... ص : 125

چون خداوند از مكر كفار نام برد در پى آن اين مكر را بيان داشت كه وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ- (جماعتى از اهل كتاب بيكديگر گفتند):

آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا- (يعنى به پيغمبر اسلام و اصحابش ايمان آريد).

وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ- در معناى اين آيه چند قول است:

1- اول صبح اظهار ايمان كنيد و آخر روز برگرديد و اين كار بهتر ميتواند آنها را از اسلام بگرداند (از حسن و جماعتى) 2- اول روز بكعبه نماز گزاريد و آخر روز برگرديد تا از دينشان برگردند (از مجاهد).

3- اول روز اظهار اسلام كنيد و اقرار بصفات و علامتهاى او در تورات كنيد و آخر روز برگرديد تا اصحابش گمان كنند كه شما اول اشتباه كرده ايد و بعد بكذب او پى برده ايد.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ- يعنى از اسلام برگردند (از ابن عباس و جماعتى).

وَ لا تُؤْمِنُوا- يعنى تصديق او نكنيد در دل.

إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ- يعنى يهوديت را و در معنى اين آيه بچند قول رفته اند:

1- تصديق نكنيد كه هيچكس را باندازه و مانند شما علم و حكمت و بيان و دليل آمده باشد مگر اهل كتاب كه پيرو دين شما هستند. اين را يهود خيبر بيهود مدينه گفتند كه نكند آنها بعظمت و نبوت محمد (ص) اعتراف نمايند و موجب

ملامت آنها شود.

و گفته اند: يعنى اعتراف بحقانيت هيچكس جز پيروان دين خود نكنيد و «أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ» نيز كلام يهود است و قُلْ إِنَّ الْهُدى ... تا آخر آيه جواب خداست بايشان يعنى بگو اى محمد (ص) همانا هدايت هدايت الهى است و فضل و برترى بدست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 126

خداست و درست نيست كه يهود انكار كند كه خداوند بديگرى همانند كتاب و حكمتى كه به ايشان داده نيز بدهد- اين قول حسن و ابى على فارسى است.

2- وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ كلام يهود است تا آخر «من اللَّه» و معنى چنين خواهد بود كه اى مسلمين همانا هدايت هدايت الهى است كه بكسى داده شود مثل آنچه بشما داده شده مثل «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا يعنى ان لا تضلوا- بيان ميكند خدا حق را بر شما كه هلاك نشويد» او يحاجوكم يعنى ان لا يحاجوكم تا اينكه نتوانند با شما مخاصمه و احتجاج كنند چون دليلى ندارند و در اينصورت «هُدَى اللَّهِ» بدل الهدى است و خبر «أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ» «مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ» است. اين قول سدى و ابن جريح است.

ابو العباس مبرد گويد: در اينجا لا محذوف نيست ولى اضافه معلومست و اولى حذف شده و دومى جاى آن نشسته است و تقدير چنين است:

«قل الهدى هدى اللَّه» كراهة «أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ» يعنى «بگو همان هدايت هدايت خدا است» چون كراهت دارند «كه خداوند

بديگران بدهد آنچه بشما داده» زيرا خداوند كاذب و كافر را دوست ندارد و لذا هدايت خدا از غير مؤمن دور است.

بعضى گفته اند مراد از آيه اينست: بگو اى محمد همانا هدايت بخير هدايت خدا است پس اى يهود انكار مكنيد كه خداوند بديگرى هم نبوتى را كه بشما داده بدهد.

أَوْ يُحاجُّوكُمْ- (باين امر بشما محاجه كند) عِنْدَ رَبِّكُمْ- (اگر اين را از او قبول نكنيد) از قتاده و ربيع و جبايى.

و گفته اند: «إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ» يعنى همانا حق چيزى است كه خدا بآن امر كرده و بعد هدى را تفسير كرده بجمله «أَنْ يُؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ» پس آنچه آمده و داده شده شرع است و آنچه بوسيله آن احتجاج و استدلال شود عقل ميباشد و تقدير كلام چنين است: همانا هدايت الهى چيزى است كه از طرف او تشريع شده يا چيزيست كه عقل آن را پذيرفته پس قول دوم چهار قول و چهار شق ميشود.

3- از اول تا آخر آيه كلام خدا است يعنى: اى مؤمنان ايمان نياوريد مگر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 127

بكسى كه دين شما (اسلام) را پيروى كند و قبول و تصديق نداشته باشيد كه باحدى داده شده باشد مثل دينى كه بشما داده شده است زيرا كه پيامبرى پس از پيامبر شما نخواهد بود و دينى پس از دين شما نخواهد آمد تا روز قيامت و باور نكنيد كه احدى را عليه شما دليل و حجتى

در نزد حق باشد زيرا دين شما بهترين اديان است و هدايت همانا هدايت الهى است و فضل و بخشش بدست خداست ... بنا بر اين معنى تمام آيه خطاب بمؤمنين است كه از طرف خداوند متعال در موقعى كه يهود مكر و تلبيس بكار بردند نازل شد تا مؤمنان نلغزند. و دليل اين معنى قول ضحاك است كه يهود گفتند ما با مخالفين دين خود نزد حق احتجاج خواهيم كرد. و خداوند در اين آيه بيان فرموده كه آنها مغلوب و كوبيده خواهند بود و مؤمنان غالب خواهند شد.

قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ (يعنى بگو نبوت بدست خداست) و گفته اند يعنى آيات و دلايلى كه به پيامبر و پيروانش داده شده.

و گفته اند يعنى نعمتهاى دين و دنيا و «بيد اللَّه» يعنى در ملك خداست و اوست قادر باعطاء آن و عالم است به محلى كه مستحق و شايسته آن ميباشد.

يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ: در اين آيه دلالت است كه نبوت استحقاقى نيست و همچنين امامت زيرا خداوند آنها را بخواست خود معلق و مشروط كرده.

وَ اللَّهُ واسِعٌ: (رحمت خدا وسيع و جود او بسيار است) و گفته اند مقدورات او وسيع است هر چه بخواهد انجام ميدهد.

عَلِيمٌ: بمصالح خلق است و گفته اند يعنى ميداند كه چه كسى را پيغمبر كند.

يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ: تفسير آن در سوره بقره گذشت (در بين آيه هاى 100 تا 110).

و در اين آيات معجزه اى آشكار براى پيغمبر ما وجود دارد زيرا در آن از باطن و پنهانى هايى از كفار و قوم خبر داده كه جز علام الغيوب از آن خبر ندارد و هم در آن دفع

كيدها و مكرهاى آنهاست و هم لطفى نسبت بمؤمنان است كه ايشان را بر عقايدشان ثابت نگهميدارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 128

[سوره آل عمران (3): آيات 75 تا 76] ..... ص : 128

اشاره

وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (75) بَلى مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (76)

«1»

ترجمه: ..... ص : 128

و از اهل كتاب كسى است كه اگر او را بر مال بسيار امين شمارى آن را بتو رد ميكند، و از آنها نيز كسى است كه اگر او را بدينارى امين شمارى بتو رد نخواهد كرد مگر آنكه پيوسته در طلب او باشى و اين از آن جهت است كه گويند بدويان را بر ما تعرض و حق باز خواستى نيست و بر خدا دروغ مى بندند بلكه هر كس بعهد خود وفا كند و تقوى پيشه گيرد خدا متقيان را دوست دارد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 75 و 76 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 129

بيان آيه 75- 76 ..... ص : 129
قرائت: ..... ص : 129

يؤده را حمزه و ابو بكر از عاصم بسكون هاء خوانده اند و ابو جعفر و يعقوب بكسر «هاء» خوانده اند و ديگران بكسر و اشباع (اشباع: كسره را بكشند تا توليد ياء شود) خوانده اند.

لغت: ..... ص : 129

1- قنطار: اختلاف اقوال در مقدار قنطار در اول سوره گذشت.

2- دينار: اصل آن دنّار با دو نون كه يكى از آن دو بواسطه كثرت استعمال و خفت و آسانى تلفظ تبديل بياء شده. جمع دينار دنانير است.

3- دُمْتَ و دِمْتَ دو لغت (دو لهجه) است مثل مُتَّ و متَّ ولى هر كس دال را (در دمت) و ميم را (در مت) مكسور خوانده در مضارع تمات و تدام خوانده است.

4- وفى و اوفى دو لغت (لهجه) هستند. ميگويند اوفيت و اهل نجد ميگويند وفّيت.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 129

ابن عباس گويد: مراد از «من» در «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» عبد اللَّه سلام است كه مردى 1200 اوقيه طلا در نزدش امانت نهاد، عبد اللَّه همه را سالم بصاحبش رد كرد و خداوند به اين كار او را مدح گفته.

و مراد «من» در «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» نحاص بن عازورا بود كه مردى قرشى دينارى باو امانت سپرده بود و او در آن خيانت نمود.

و در بعضى تفاسير است كه مراد از «مَنْ إِنْ ... يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» نصارى هستند و مراد از كسانى كه امانت را رد نميكنند يهود ميباشند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 130

تفسير: ..... ص : 130

سپس خداوند عيوب اهل كتاب را بيان ميدارد كه وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ يعنى اگر او را امين قرار دهى بر قنطار يعنى مال بسيارى (يكى از معانى قنطار) «يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» در مورد مطالبه صاحبش رد ميكند و خيانت روا نميدارد.

وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ: يعنى او را بر مالى اندك امين سازى.

لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ: (در موقع مطالبه رد نميكند) و اينان به اجماع، كفار از يهود هستند.

إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً: يعنى مگر دائماً بر او ملازم و همراه او باشى و طلبكارى كنى (از حسن و ابن زيد): يعنى مگر آنكه همواره مطالبه و تقاضا داشته باشى (از قتاده و مجاهد). ابن عباس گويد: يعنى مگر دائماً و با اصرار و الحاح طلبكارى نمايى.

ذلِكَ: (اين) خيانت.

بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ: اين قسمت بيان علت خيانت و عدم رد كردن يهوديان است و اينكه مايل بخيانت ميباشند و مراد اينست كه يهود گويند: ما

را در تصرف و غصب اموالى كه از عرب بدستمان افتد مانعى و گناهى نيست زيرا آنها مشركند (از قتاده و سدى).

و گفته شده: يهود گفتند كه چون اعراب از دين خود برگشتند و لذا حق ايشان را كه در نزدشان بود ندادند باين دليل كه وقتى با شما معامله كرديم و بدهكار شديم شما بدين ما بوديد و اكنون كه از آن دست برداشتيد حقتان ساقط شد و ادعا كردند كه اين حرف در كتاب ايشان دستور داده شده و خداوند اين سخن را رد ميكند و ميفرمايد:

بَلى - اين كلمه نفى ما قبل و اثبات ما بعد است گويا ميگويد كه:

خداوند به اين كار امر نكرده و آن را دوست نميدارد بلكه وفاء بعهد و اداء امانت را واجب دانسته است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 131

مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ: ممكنست هاء بعهده برگردد به «عَلَى اللَّهِ» در «يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ» و معنى چنين خواهد بود كه هر كس بعهد خدا وفا كند. و عهد خدا به بندگان همان اوامر و نواهى اوست و ممكنست كه اين ضمير به من برگردد. يعنى «هر كس كه بعهد خود وفا كند» زيرا عهد گاهى بعهد كننده متعلق و مرتبط ميشود و گاه بامر مورد عهد.

وَ اتَّقى (از خيانت و شكستن عهد بپرهيزد) فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (خدا او را دوست دارد) و اينكه بجاى وافى بعهد متقى را ذكر كرد براى اينست كه صفتى را كه موجب محبوبيت در نزد خدا است و از صفات مؤمن است ذكر نمايد كأنه ميگويد: خدا مؤمنان را دوست دارد و يهود را دوست نميدارد.

و از پيغمبر (ص)

حديث است كه: چون اين آيه را تلاوت كردند، فرمودند:

دشمنان حق دروغ گفتند هيچ امرى در جاهليت نبود جز اينكه زير پا نهاده ام مگر امانت را كه بر هر خوب و بد و برّ و فاجر، لازم است. و نيز از پيغمبر است كه: سه چيز است كه در هر كس باشد او منافق است اگر چه نماز بخواند و روزه بدارد و خود را مؤمن بداند:

كسى كه در كلامش دروغ باشد و در وعده اش خلاف كند و در امانت خيانت روا دارد.

و نيز از آن حضرت است كه هر كه امانتى را كه باو سپرده اند بصاحبش رد كند در حالى كه ميتواند رد نكند خداوند هر حورى كه بخواهد در بهشت باو تزويج فرمايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 132

[سوره آل عمران (3): آيات 77 تا 78] ..... ص : 132

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (77) وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (78)

«1»

ترجمه: ..... ص : 132

آنان كه عهد خدا و قسمهاى خويش را ببهايى اندك ميفروشند آنان در آخرت نصيبى ندارند و خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت و به سوى ايشان نظر رحمت نخواهد كرد و پاكشان نخواهد ساخت و براى ايشان عذابى دردناك است.

و همانا از آنها دسته اى هستند كه زبانهاى خود را بخواندن كتاب ميگردانند كه آن را از كتاب (تورات) پنداريد ولى از كتاب (تورات) نيست و گويند كه آن از جانب خداست ولى از جانب خدا نميباشد و بر خدا دروغ مى بندند در حالى كه ميدانند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 77 و 78 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 133

بيان آيه 77 ..... ص : 133
مورد و شأن نزول: ..... ص : 133

اين آيه درباره جمعى از احبار و پيشوايان يهود آمده كه عبارتند از: ابى رافع، كنانة بن ابى الحقيق، حى بن احطب و كعب بن الاشراف. اينها نبوت محمد ص را كه در تورات خبر داده شده بود پنهان داشتند و چيز ديگرى بجاى آن در تورات معنى كردند و نوشتند و قسم خوردند كه آن از طرف خداست براى اينكه موقعيت در بين قومشان و رياستشان محفوظ بماند (از عكرمه) و گفته اند كه درباره اشعث بن قيس و خصم او بود بر سرزمينى كه اشعث برخاست كه قسم دروغ خورد و چون اين آيه آمد اشعث از قسم خوددارى كرد و بحق اعتراف نمود و زمين را بصاحبش برگردانيد (از ابن جريح) و گويند درباره مردى نازل شد كه قسم دروغ خورد براى ندادن متاعى كه فروخته بود (از مجاهد و شعبى).

معنى و مقصود: ..... ص : 133

سپس خداوند عذاب و وعيد خود را بر افعال زشت آنها بيان ميدارد كه:

إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ يعنى تبديل ميكنند.

بِعَهْدِ اللَّهِ يعنى امر خدا و وفاى لازم بآن را. و گفته اند: يعنى كسانى كه بر شكستن عهد خدا و واژگون ساختن آن اقدام ميكنند.

وَ أَيْمانِهِمْ (و با قسمهاى دروغ) ثَمَناً قَلِيلًا- (بهاى اندك و ناچيز) و اينكه آن را قليل شمرده چون در برابر ثوابى كه از دست ميدهند و عذابى كه نصيبشان ميشود خيلى اندك است.

گفته اند مراد از عهد چيزيست كه خدا بر انسان واجب فرموده كه عبارت است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 134

از اطاعت و خوددارى از گناه و گفته اند

مراد از عهد آنچه است كه عقل بر آن دلالت و امر ميكند يعنى منع از باطل و انقياد حق.

أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ- (آنهايند كه نصيبى از نعمتهاى آخرت ندارند) وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ- در اينجا دو قول است:

1- خداوند هنگام حساب ايشان بچيزى كه موجب خوشحالى آنها باشد سخن نميگويد بلكه بآنچه موجب ناراحتى و بدى حال آنهاست حرف ميزند (از جبايى).

2- اصلا با آنها حرف نميزند و حساب آنان با كلام ملائكه است و خدا ملائكه را امر ميكند كه آنها را ذليل و خوار بدارند.

وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ- (يعنى بر آنها عطوفت و ترحم نميآورد) و اين كلام مثل اينست كه كسى بديگرى گويد بمن نظرى كن يعنى رحمت كن.

در اين كلام دلالت است كه نظر وقتى با الى متعدى شود معنى ديدن را نميدهد زيرا قطعاً و بلا خلاف در اينجا نميتوان گفت كه خدا آنها را نمى بيند.

وَ لا يُزَكِّيهِمْ (آنها را پاك نخواهد كرد) و يا اينكه آنها را بجاى پاكان نخواهد نهاد (از جبايى) و گفته اند: يعنى آنها را از چرك و وبال گناهان با آمرزش پاك نخواهد كرد بلكه عقابشان خواهد نمود. و نيز گفته اند يعنى درباره آنها حكم پاكان روا نخواهد نمود بلكه آنها را محكوم بكفر و فجور خواهد كرد (از قاضى) وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (يعنى عذابى درد آور). در تفسير كلينى از ابن مسعود است كه از پيغمبر اكرم (ص) شنيدم كه ميفرمايد:

هر كه قسم دروغ خورد كه بوسيله آن مال برادر مسلمانش را بخورد خداوند را با خشم و غضب ملاقات خواهد كرد و اين آيه را خواند.

و مسلم بن حجاج

در صحيح باسناد خودش از طرق مختلفى از ابى ذر غفارى نقل كرده از نبى اكرم (ص) كه فرمود: سه كسند كه خداوند در قيامت با آنها سخن نگويد و هرگز بايشان نظر ننمايد و آنان را پاكيزه نگرداند و براى آنها عذابى اليم خواهد بود: اول آدم منت گزارى كه چيزى بكسى ندهد مگر با منت- دوم- كسى كه متاع

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 135

خود را با قسم دروغ بفروشد و سوم آنكه لباس خود را نازك و بدن نما كند.

و از عبد اللَّه بن مسعود از نبى اكرم حديث است كه: هر كه قسم دروغ بخورد كه بوسيله آن دست مسلمانى را از مالش كوتاه سازد خدا را در حال خشم ملاقات خواهد كرد و اين حديث را مسلم نيز در صحيح آورده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 136

بيان آيه 78 ..... ص : 136
لغت: ..... ص : 136

1- اصل لىّ: فتل يعنى بافتن و پيچاندن: لويت يده يعنى پيچاندم دستش را و از اينست لويت الفريم لوياً و لياناً.

2- السنه جمع لسان مثل حمار و احمره.

3- فرق بين حسبت و زعمت اينست كه دومى ممكن است بمعنى يقين و گمان هر دو باشد و اولى احتمال يقين هرگز نميدهد.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 136

گفته شده كه آيه درباره جمعى از احبار يهود آمده كه بدست خود چيزهايى در باره صفات پيغمبر اكرم و غيره نوشتند و بتورات اضافه كردند كه در تورات نبوده.

و گفته اند درباره عده اى از يهود و نصارى آمده كه تورات و انجيل را تحريف كرده اند و كتاب خدا را بهم زدند و چيزهايى كه از خدا نبود بآن افزودند و دين حنيف را از آن انداختند (از ابن عباس)

معنى و مقصود: ..... ص : 136

وَ إِنَّ مِنْهُمْ- يعنى اهل كتاب و اينجمله عطف است به «وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ ....»

لَفَرِيقاً- يعنى طائفه اى هستند كه يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ- يعنى كتاب را با زبان خود از مجراى خود تحريف ميكنند و آن را از مقصد اصلى بر ميگردانند و خداوند تحريف كتاب را از جهت و مجراى خود بگردش زبان قرار داده (قول مجاهد و قتاده و ابن جريح) و ربيع گفته يعنى بخلاف حق تفسير ميكنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 137

لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ- (كه شما اى مسلمين گفته آنها را از كتاب خدا حساب ميكنيد) و حال آنكه از كتاب نازل شده بر موسى نيست بلكه اختراع و بدعت آنهاست كه بنام خدا و كتاب خدا نسبت ميدهند.

وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- در اين آيه دليل است كه معاصى از جانب خدا و فعل خدا نيست زيرا اگر فعل او بود بطور مسلم از جانب او بود و جايز نبود كه نفى از خدا كنيم و بگوئيم كه از جانب او نيست و هم چنان كه به هيچ وجه نميتوان آن را از كتاب دانست زيرا نفى آن از كتاب در اين آيه بطور مطلق

است كه هيچ چيز آن از كتاب نيست همچنين جايز نيست از نزد حق باشد زيرا نفى از جانب خدا بودن (در آيه) مطلق است.

وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ- در نسبت دادن اينها را بكتاب دروغ ميگويند وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و ميدانند كه اين دروغ است و ميدانند كه در برابر اينكار عقاب خواهند شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 138

[سوره آل عمران (3): آيات 79 تا 80] ..... ص : 138

اشاره

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79) وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

«1»

ترجمه: ..... ص : 138

هيچ بشرى را نميرسد كه باو كتاب و حكمت و نبوت داده شود سپس بمردم بگويد بجاى خدا بنده من باشيد ولى گويد راستان و مصلحان در دين باشيد از آن رو كه كتاب آسمانى تعليم ميداده ايد و براى اينكه تدريس مى نموديد (يا درس ميآموختيد). و شما را وا نميدارد كه فرشتگان و انبياء را ارباب و خدايان گيريد آيا پس از آنكه مسلمان شديد شما را بكفر وا ميدارد؟!

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 79 و 80 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 139

بيان آيه 79- 80 ..... ص : 139
لغت: ..... ص : 139

1- بشر بر كم و زياد هر دو گفته شود و بمنزله مصدر است مثل خلق كه بيك نفر خلق و بشر گفته شود و به افراد هم گفته شود و اينكه مصدر بكم و زياد هر دو گفته شود از اينروست كه جنس فعل ميباشد و حكم اسم جنس را دارد (و اسم جنس مشترك بين يك و بيشتر است).

2- ربانى: رب (و تربيت كننده) كه مردم را اداره ميكند به اينكه تدبير و اصلاح آن را انجام ميدهد.

گفته شود: فلان رب امره (اسم فاعل ربّان): يعنى تدبير و اصلاح امر او كرد.

وزن فعلان (مثل ربّان) بيشتر از باب (فعل يفعل) آيد.

و عالم را ربّانى گويند چون با علم خود كار را اصلاح و تدبير ميكند و گفته اند ربانى يعنى كسى كه داراى علم رب يعنى علم دين است كه اضافه (علم رب) بصورت ربانى تغيير كرده چنان كه در اضافه به بحر (بحرانى) گويند و به بزرگ لحيه (لحيانى) گويند و لذا بصاحب علم دين كه به آن امر كرده ربانى گويند.

شأن نزول: ..... ص : 139

گويند ابا رافع قرضى يهودى و رئيس وفد نجران (جمعى كه بر پيغمبر وارد شدند) گفتند يا محمد آيا دوست دارى ترا بپرستيم و خدا بدانيم. فرمود معاذ اللَّه كه جز خدا كسى مورد پرستش قرار گيرد و خداوند مرا بچنين چيزى كه مى گوييد مبعوث و مأمور نكرده خداوند اين آيه را در اين مورد فرستاد (از ابن عباس و عطاء) و گفته اند درباره نصاراى نجران آمده (از ضحاك و مقاتل) و گفته اند مردى گفت يا رسول اللَّه ما ترا سلام ميكنيم هم چنان كه بديگران سلام ميكنيم آيا بر تو

سجده نكنيم؟ فرمود هيچكس جز خدا نبايد سجده شود و جز براى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 140

او سجده جايز نيست ولى پيامبر خود را اكرام كنيد و حق را براى اهل حق بشناسيد.

و اين آيه آمد.

تفسير: ..... ص : 140

چون ذكر اهل كتاب و آنچه از عقايد ساخته خود كه بانبياء نسبت داده اند گذشت خداوند پيامبران را از آنها منزه ميسازد و ميفرمايد:

ما كانَ لِبَشَرٍ: سزاوار نيست هيچ بشرى را.

أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ كه خدا باو كتاب داده است.

الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ- يعنى علم يا رسالت بخلق.

ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ- يعنى مرا بجاى خدا بپرستيد يا با او بپرستيد (از جبايى) و گفته اند مراد اينست كه اين صفت از انبياء بدور است پيغمبرانى كه خداوند آنها را برسالت خود مخصوص ساخته و براى نبوت اختيار كرده و كتابهاى خود بر آنها فرستاده و آنها را حكيمان و عالمان قرار داده، كه مردم را بعبادت خود بخوانند و اينجمله براى تنزيه انبياء از اينكار آمده نه اينكه در مقام نهى آنها باشد «و خلاصه جمله اخبارى است نه انشايى» عباداً (در آيه) از عبادت است- قاضى گويد: و عبيد خلاف آنست چون عبيد بمعنى عبوديت (غلامى) است و ممكنست عبيد غير خدا باشند ولى ممكن نيست عباد غير خدا باشند (عبيد درباره غلام مردم هم بكار ميرود ولى عباد فقط بمعنى بنده خدا بكار ميرود).

وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ- در اينجا حذفى در كلام است. يعنى پيامبر

شايسته نيست كه گويد مرا عبادت كنيد ولى سزاوار است كه گويد ربانيين باشيد و در اينجا چند قول است:

1- يعنى علما و فقها باشيد (از على و ابن عباس و حسن) 2- علما و حكماء باشيد (از قتاده و سدى و ابن ابى رزين)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 141

3- حكماء متقى باشيد (از سعيد بن جبير) 4- مدبر امور مردم باشيد به اينكه ولايت و سرپرستى آنها را با اصلاح امورشان انجام دهيد (از ابن زيد) 5- از علم خود بمردم بياموزيد و معلم آنها باشيد (از زجاج) و از پيغمبر اكرم حديث است كه: هيچ مرد و زن مؤمن و آزاد و مملوكى نيست مگر اينكه خدا بر گردن او حق واجبى دارد به اينكه علم آموزد و تفقه در آن نمايد.

ابو عبيده گويد: مردى را شنيدم كه ميگويد ربانى كسى است كه بحرام و حلال و امر و نهى و گذشته و آينده عالم باشد و ابو عبيده گويد عرب معنى ربانى را نفهميده ولى اين قول درست نيست چون قرآن بزبان عرب آمده و از محمد بن حنفيه آمده كه در روز فوت ابن عباس گفت: «ربانى اين امت فوت كرد».

بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ: يعنى قرآن.

وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ: يعنى فقه درس ميگرفتيد و آنكه «تدرسون» را بتشديد راء خوانده متعدى است يعنى آن را درس ميدهيد و چنين ميفهماند كه هم ميدانند و هم تعليم بديگران ميدهند ولى با تخفيف راء فقط

عالم بودن آنها را مى رساند نه تعليم را.

و «باء» در بما كنتم براى يكى از سه چيز است: 1- يعنى با علم خود معلم مردم باشيد. 2- در علم و دراست خود ربانى باشيد و باء در اين صورت در جاى فى است.

3- از كسانى باشيد كه استحقاق اسم و صفت عالم را داشته باشيد يعنى به علم خود عمل كنيد زيرا انسان وقتى واقعاً استحقاق توصيف و مدح به عالم بودن را دارد كه عامل باشد و دليل آن «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» وَ لا يَأْمُرَكُمْ: در اينجا چند قول است: 1- يعنى خدا امر نميكند. (از زجاج) 2- و گفته اند: يعنى محمد (ص) امر نميكند (از ابن مريم) 3- عيسى امر نميكند.

و آنكه بنصب يأمر خوانده يا آن را عطف به «ان يؤتى» ميداند يعنى براى اين ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 142

پيغمبر نيست كه شما را امر كند كه:

أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً: يعنى ملائكه و پيامبران را خدا بگيريد مثل صابئون و نصارى.

أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: همزه انكار در اصل براى استفهام است و از اينرو بمعنى انكار بكار برده شده كه اگر مخاطب اين استفهام را اقرار كند و انكار نكند مفتضح و رسوا ميشود لذا همزه بصورت سؤال آمده ولى غرض دانستن جواب نيست بلكه انكار جواب است و معنى چنين است: همانا خداوند پيامبر را براى دعوت مردم بايشان فرستاد و بنا بر اين وى هرگز مسلم را بكفر

دعوت نميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 143

[سوره آل عمران (3): آيات 81 تا 82] ..... ص : 143

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ (81) فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

«1»

ترجمه: ..... ص : 143

و چون خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه بحق اين كتاب و حكمت كه بشما داده ام چون پيغمبرى بسوى شما آيد و آنچه را با شماست تصديق كند بدو ايمان آريد و وى را يارى كنيد. گفت آيا نپذيرفتيد و تكليف مرا بگردن گرفتيد؟ گفتند پذيرفتيم.

گفت گواه باشيد و من نيز با شما گواهم. و كسانى كه پس از اين روى بگردانند آنهايند كه بد كارانند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 81 82 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 144

بيان آيه 81- 82 ..... ص : 144
تفسير: ..... ص : 144

چون ذكر انبياء گذشت خداوند بدنبال آن ذكر پيغمبر ما را آورد و پيمانى كه براى او بر همه آنها گرفت ياد فرمود كه:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ عامل از (اذكر) محذوف است يعنى بياد آور وقتى را كه ...

و گفته شده كه (اذ) عطف بر گذشته يعنى «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ» است ... و از امير مؤمنان روايت است كه خداوند ميثاق و پيمانى از انبياء قبل از پيغمبر ما گرفت كه بامت خود از بعثت و صفات و خصوصيات وى خبر و بشارت دهند و آنها را به تصديق پيغمبرى وى امر نمايند.

طاووس گويد: خداوند ميثاق بر نبيين گرفت يعنى همه انبياء اعم از انبياء پيشين و از نبى آخرين. از اول ها پيمان گرفت كه باخرى و دين او ايمان آورند.

حضرت صادق فرمودند: تقدير آيه چنين است كه: خداوند عهد و ميثاق از امم نبيين بر تصديق پيغمبران خود و عمل بشريعت آنها گرفت ولى آنها پس از پيغمبر خود مخالفت با آنها كردند و بشرع خود وفا ننمودند و بسيارى از آن را تحريف كردند و بسيارى

را پشت سر نهادند.

لَما آتَيْتُكُمْ: بفتح لام و ما موصوله: يعنى چيزى كه آن را براى شما فرستادم و اعطا كردم.

مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ: رسول يعنى پيغمبرى و گفته اند يعنى محمد (صلى اللَّه عليه و آله) آمد.

مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ: يعنى كتابى كه براى شما آمده تصديق ميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 145

لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ: يعنى كه به پيغمبر ايمان آوريد و ياريش نماييد يا بآنچه بر شما فرستاديم ايمان آريد و پيغمبر را يارى كنيد و بنا بر اين معنى چنين ميشود: خداوند ميثاق و عهد بر انبياء گرفت كه همديگر را تصديق كنند و بايمان بيكديگر امر نمايند و در اين صورت نصرت پيغمبران با تصديق و دليل حاصل خواهد شد- اين قول از حسن، سعيد بن جبير و طاووس نقل شده.

و اگر (يا) براى جزاء باشد تقدير چنين است «هر گاه آمد براى شما كتاب ايمان خواهيد آورد» در آيه شرط آمدن كتاب و حكمت است براى ايشان (ايتاءه اياهم الكتاب و الحكمة مجى ء الرسول) و جزاء قسم و مورد قسم است و عبارتست از جمله «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ».

كلمه من در «من كتاب» براى تبيين و بيان معنى است مثل من در «خاتم من فضة» و «ما» يعنى آنچه كه براى شما فرستادم كه عبارتست از كتاب و ... و روى اين معنى تقدير آيه چنين است كه خداوند باهل كتاب ميفرمايد: هر گاه كتاب و حكمتى براى شما آمد پس از آن رسولى بيايد كه تصديق ميكند كتاب و حكمتى كه با شماست و اللَّه قسم باو ايمان ميآوريد و او را يارى ميكنيد.

باين

امر اقرار كردند و عهد و ميثاق را براى وى از ايشان بگرفت. اين مطلب و تفسير شبيه تر است به آنكه گفته شد كه از انبياء عهد و ميثاق گرفته شد كه از امتهاى خود عهد بگيرند كه اگر بعثت محمد (صلى اللَّه عليه و آله) را درك كردند او را تصديق و يارى نمايند و اين معنى از على (عليه السلام) و ابن عباس، سدى، قتاده روايت شده و ابو على جبائى و ابو مسلم نيز آن را اختيار نموده اند و در اين صورت معنى «جاءكم» جاء امتكم و اتباعكم است يعنى ... بر امت و اتباع شما آمد و اينكه بجاى امم تبيين را گفته چون هر چه بر آنها لازم باشد بر امم ايشان هم لازم است تا اينجا هر چه گفته شد در صورتى است كه «لما» را بفتح لام بخوانيم و اگر «لما» را بكسر لام بخوانيم لام بمعنى تعليل است و معنى چنين ميشود: خداوند از انبياء ميثاق گرفت به علت اين كه كتاب و حكمت بآنان داده شد و «لتؤمنن» متعلق «اخذ الميثاق» است يعنى خداوند ميثاق ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 146

گرفت ... كه بوى ايمان آريد و خلاصه آن معنى شرط و جزا ميشود.

قالَ: يعنى خداوند بانبياء فرمود كه:

أَ أَقْرَرْتُمْ. آيا اقرار و تصديق بآن كرديد؟

وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي. يعنى عهد مرا بر اين امر پذيرفتيد؟ و گفته اند مراد اينست كه آيا عهد بر اين مطلب را از امم خود گرفته ايد؟

قالُوا: يعنى انبياء و امم انبياء گفتند:

أَقْرَرْنا: يعنى بآنچه امر كردى كه اقرار

كنيم اقرار كرديم.

قالَ: يعنى خداوند فرمود:

فَاشْهَدُوا: يعنى بر امت خود بر اين امر شاهد باشيد.

وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ: در اينجا چند تفسير آمده:

1- شاهدم بر شما و بر امم شما (از على عليه السلام).

2- گفته اند فاشهدوا يعنى بدانيد كه من از شما عالمترم (از ابن عباس) و گفته اند يعنى بهمديگر گواه باشيد.

3- و گفته شده: يعنى خداوند بملائكه گفت كه شما گواه بر ايشان باشيد (از سعيد بن مسيب).

اين آيه از مشكلات آيات قرآن است و نحويان در وجوه اعراب و تركيب آن به غموض و پيچيدگى رفته و افتاده اند و در تدقيق در آن مو شكافى كرده اند.

ولى در هيچ جا مطلب را كوتاهتر و پر فائده تر و مهذب تر از آنچه من در اينجا گفته ام نخواهى يافت و توفيق از خداست.

فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ: يعنى هر كه از ايمان به محمد (ص) بعد از اينهمه دلايل و حجج و بعد از ميثاق گرفتن از انبياء گذشته رو بگرداند.

از على عليه السلام روايت شده كه: خداوند هيچ پيغمبرى را از آدم و بعد از او مبعوث نكرد مگر اينكه بر او عهد گرفت كه اگر بعثت محمد (ص) را دريافت باو

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 147

ايمان آرد و او را نصرت كند و نيز پيغمبران را امر فرمود كه از امت خود نيز اين عهد را بگيرند.

فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ: فاسق گفت و كافر نگفت زيرا مقصود اينست كه خارج شوند بسوى كفر آنهم در بدترين مراتب كفر

بواسطه تمرد از پيغمبر و از ميثاق خود زيرا اصل فسق خروج از امر خداست بيك حالت بسيار بد و كافر اين مطلب در همه حال بد است و در حال كفر بدتر.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 148

[سوره آل عمران (3): آيات 83 تا 85] ..... ص : 148

اشاره

أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83) قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84) وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (85)

«1»

ترجمه: ..... ص : 148

آيا جز دين خدا را ميجويند و حال اينكه آنچه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه تسليم اوست و بسوى وى باز ميگردند بگو خدا و آنچه بر ما نازل شد و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شد و آنچه به موسى و عيسى و انبياء از طرف آفريدگارشان داده شده ايمان آورده ايم و فرق بين هيچيك از آنها قائل نيستيم و ما تسليم او (خدا) هستيم و هر كس جز اسلام دينى ديگر انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 83 تا 85 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 149

بيان آيه 83 تا 85 ..... ص : 149
مورد و شأن نزول: ..... ص : 149

از ابن عباس است كه اهل كتاب درباره آنچه با هم اختلاف داشتند (يعنى درباره دين ابراهيم) نزد پيغمبر (ص) بمخاصمه رفتند و هر فرقه اى گمان ميكرد كه او بدين ابراهيم اولى است پيغمبر (ص) فرمود: هر دو فرقه (يهودى و نصارى) از دين ابراهيم برى و جداييد. همگى در غضب شدند و گفتند بخدا قسم باين قضاوت تو راضى نيستيم و دينت را قبول نكنيم. پس اين آيه آمد.

تفسير: ..... ص : 149

چون خداوند بطلان يهود و ديگر ملت هاى غير از اسلام را بيان فرمود در پى آن ميفرمايد: كه هر كه جز اسلام را بپذيرد و گردن نهد گمراه است و فرمود:

أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ- يعنى پس از اينهمه آيات و حجج دينى جز اسلام طلب ميكنند؟

وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً- در اينجا در طوعاً و كرهاً چند قولست:

1- يعنى هر كس در زمين و آسمانهاست با حالت ناطقه خود تسليم شد (از ابن عباس) 2- اقرار بعبوديت كردند گرچه در ميان آنها مشرك هم بوده بدليل آيه شريفه:

(اگر از ايشان بپرسى كه خلق كرده است؟ گويند خدا) و معنى آن اينست كه خداوند دعوت باقرار خدايى خود را در عقل خلايق قرار داده براى اينكه بدلالت خرد و با ادراك عقل خود نسبت بربوبيت وى توجه و تنبه پيدا كنند (از مجاهد و ابى العاليه) 3- مؤمن طوعاً و اختياراً تسليم شد و كافر كرهاً و اجباراً در موقع مرگ تسليم

ترجمه مجمع البيان

في تفسير القرآن، ج 4، ص: 150

ميشود مثل اين آيه شريفه «ايمان ايشان در موقع مرگ و ديدن عذاب آخرت بحالشان نفعى نخواهد داشت» (از قتاده. و بلخى نيز آن را اختيار كرده) 4- يعنى با انقياد اطاعت و ذكر خدا تسليم او شده اند (يعنى تسليم ايشان همان انقياد و ذكر حق است) (از جبائى و شعبى و زجاج) 5- اقوامى با اكراه مسلمان شدند و اقوامى ديگر با رغبت (از حسن) و مروى از امام ششم (عليه السلام) و امام فرمود: كرهاً يعنى با شمشير.

حسن و مفضل گويند: طوع و رغبت فقط مال اهل آسمانهاست ولى اهل زمين بعضى طوعاً و بعضى كرهاً اسلام آورده اند.

وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ- يعنى بسوى پاداش او برميگردند پس بدين او دست يازيد و با اسلام مخالفت نكنيد.

قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ- خطاب به پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله است كه از طرف خود و امتش ميگويد ايمان آورديم بخدا.

وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا- خطاب در اين آيه مثل اينست كه برئيس جمعيتى خطاب ميشود كه از طرف خود و رعيت خود بگويد يعنى پيغمبر از طرف خود و امت خود بگو ...

معنى اين آيه در سوره بقره گذشت.

اگر گوئيد معنى «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»- ما بخدا تسليم هستيم ايمان را ميرساند پس اقرار بايمان در جمله پيش يعنى چه؟ گوئيم مراد اينست كه ما تسليم و مسلمانيم به اينكه نسبت بهر آنچه بما امر و نهى شده اطاعت و انقياد داريم و همچنين آوردن كلمه مسلمون پس از آمنا از اينروست چون اهل اديان مخالف اسلام همگى بايمان اقرار دارند ولى بلفظ اسلام اقرار نميكنند و لذا فرموده:

وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ-

ما مسلمانيم.

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ- يعنى هر كه طلب كند غير از اسلام.

دِيناً- دينى كه بآن متدين و معتقد شود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 151

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ- قبول نخواهد بود بلكه بر آن عقاب خواهد شد و دليل اين معنى بقيه آيه است.

وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ- و او در آخرت اهل هلاك خواهد بود زيرا خسران از بين رفتن سرمايه است و در اين آيه دلالت است كه هر كه جز اسلام دينى طلب كند از او قبول نخواهد شد و نيز اين مطلب دلالت دارد كه دين اسلام و ايمان يكى هستند و دو عبارتند كه از يك حقيقت تعبير ميكنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 152

[سوره آل عمران (3): آيات 86 تا 89] ..... ص : 152

اشاره

كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (86) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (87) خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (88) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (89)

«1»

ترجمه: ..... ص : 152

چگونه خداوند هدايت كند مردمى را كه پس از ايمان كافر شدند و پس از آنكه شهادت داده اند كه پيغمبر بر حق است و (نيز پس از آنكه) دلايل روشن بر ايشان آمده است و خداوند قوم ستمكار را هدايت نميكند.

جزاى آنان اينست كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر ايشان است و در آن لعن مخلد و ابدى خواهند بود و عذاب از ايشان كم نشود و مهلت داده نشوند مگر كسانى كه پس از آن توبه كنند و اصلاح شوند پس خداوند غفور و رحيم است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 86 تا 89 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 153

بيان آيه 86 تا 89 ..... ص : 153
لغت: ..... ص : 153

1- خلود در لغت: زيادى مكث و درنگ است و فرق بين خلود و دوام اينست كه خلود در مثل «خلد فلان فى الحبس- فلانى در حبس مخلد شد» مقتضى طول مكث است ولى دوام چنين اقتضايى ندارد.

ولى خلافى بين امت اسلامى نيست كه مراد از خلود درباره كفار در جهنم ابديت است.

2- انظار تأخير كردن در كار بنده است براى اينكه در كار آن نظر و تأمل كند و فرق آن با امهال (مهلت دادن) اينست كه تأخير در مهلت براى آسان شدن انجام تكليف است.

شأن نزول: ..... ص : 153

گفته شده كه آيه درباره مردى از انصار بنام حارث بن سويد نازل شد كه محذر بن زياد را بحيله كشت و گريخت و مرتد شد و بمكيان ملحق گشت. بعداً پشيمان شد و بقوم خود پيغام داد كه از پيغمبر اكرم (ص) بپرسند كه آيا توبه او قبول خواهد بود و اين آيه نازل شد تا «إِلَّا الَّذِينَ تابُوا». يكى از مردان قومش اين آيه را برايش برد حارث گفت ميدانم كه تو راستگويى و پيغمبر از تو راستگوتر و خدا از پيغمبر راستگوتر است و بمدينه برگشت و مسلمانى نيكو شد- از مجاهد و سدى و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده و گفته اند كه درباره اهل كتاب نازل شده آنهايى كه قبل از بعثت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله باو ايمان داشتند ولى بعد از بعثت از روى حسد و سركشى كافر شدند (از حسن و جبايى و ابى مسلم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 154

تفسير: ..... ص : 154

چون خداى متعال فرمود كه اسلام تنها دين نجات است در پى آن حال مخالفان آن را بيان ميفرمايد كه:

كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ- در مقصود و مراد اين آيه چند وجه گفته شده:

1- يعنى چگونه خداوند با آنها معامله هدايت شدگان را بنمايد به اينكه بآنها ثواب دهد و مدح و تعريف ايشان كند و حال اينكه پس از ايمان كافر شدند.

2- آيه در مقام استبعاد مطلب يعنى دور و ناممكن دانستن آنست چنان كه بكسى گويى چگونه ترا براه رهبرى كنم و حال آنكه آن را ترك كردى و مراد اينست كه:

هيچ راهى نيست كه آنها را

بايمان هدايت كند مگر از همان راهى كه خداوند هدايت و رهبريشان فرموده و آنها خود آن راه را رها كردند و راهى ديگر هم وجود ندارد.

3- چگونه خداوند آنها را به بهشت رهبرى كند و بديشان ثواب دهد و حال اينكه بر اين منوال هستند.

وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حق- عطف به (بَعْدَ إِيمانِهِمْ) است و عطف به (كفروا) نيست و تقدير اينست كه: بعد از اينكه ايمان آوردند و شهادت دادند كه پيغمبر بر حق است.

وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ- و بينات يعنى براهين و حجتها و دليلها بر ايشان آمد. و گفته اند يعنى قرآن آمد- و گفته اند بشارت بر بعثت محمد (صلى اللَّه عليه و آله) در كتب ايشان آمده.

وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ- و خداوند ستمگران را هدايت نخواهد كرد.

يعنى ايشان را براه مهتدين و بهشت نخواهد برد و بايشان ثواب نيك نخواهد داد. زيرا مراد از هدايت در اينجا هدايت ممتد مهتدين است نه هدايت عامه اى كه در اين آيه:

(وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ) مراد است كه هدايت در آن بمعنى عام و راه نشان دادن است و هدايت آيه (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي ...) بمقصود (بهشت و ثواب) رساندن است (هدايت بمعنى عام ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 155

و راه نشان دادن درباره ظالمين هم هست كه راه حق را بآنها هم نشان ميدهند ولى هدايت بمعنى خاص و رساندن بمقصود و بهشت فقط مال مؤمن است) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ- جزاى اعمال آنان لعنت خدا يعنى دور ساختن از رحمت و نصرت خود است.

وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ- لعنت فرشتگان و مردم دعا كردن

و از خدا خواستن است كه ايشان را از رحمة خود دور دارد.

خالِدِينَ فِيها: يعنى در لعنت الهى مخلدند زيرا در عذابى كه بواسطه لعنت مستحق آن شده اند مخلد ابدى هستند.

لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ: يعنى عذاب بر ايشان آسان نشود.

وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ: يعنى براى توبه مهلت داده نخواهد شد و عذابشان بتأخير نخواهد افتاد و نفى مهلت براى توبه از اينروست كه خداوند مى داند كه در صورت مهلت هم توبه نخواهند كرد چنان كه فرمود: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا ...»

بعلاوه مهلت دادن و نگهدارى ايشان بر خداوند واجب نيست اگر چه بداند كه در صورت بقاء توبه خواهند كرد (بگفته اكثر متكلمان).

إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا: يعنى مگر كسانى كه پس از كفر توبه كرده بايمان برگردند و دلهاى خود را پاك كنند و بر ثبات در راه اسلام مصمم شوند.

اين قول بهتر است از قولى كه گويد يعنى اعمال خود را پس از توبه اصلاح كنند و نماز و روزه هاى خود را بگيرند زيرا اينها شرط صحت توبه نيست و اگر كسى قبل از انجام صالحات و پس از توبه بميرد مؤمن مرده اجماعاً.

فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ: خداوند گناهانشان را مى بخشد.

رَحِيمٌ: و جنت را بر ايشان واجب ميكنند.

ذكر مغفرت دلالت دارد كه اسقاط عقاب پس از توبه تفضل خداست زيرا اگر از راه استحقاق بود مؤاخذه نداشت و چيزى كه مؤاخذه ندارد درباره اش مغفرت معنى ندارد و آنچه مغفرت ميخواهد مؤاخذه دارد و جايز است عقاب بر آن.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 156

[سوره آل عمران (3): آيات 90 تا 91] ..... ص : 156

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ

(90) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (91)

«1»

ترجمه: ...... ص : 156

آنان كه پس از ايمانشان كافر شدند و بر كفر خود افزودند هرگز توبه ايشان پذيرفته نخواهد شد و ايشانند كه گمراهند.

كسانى كه كافر شدند و در حال كفر بمردند اگر باندازه گنجايش زمين طلا فديه دهند از هيچكدام آنان پذيرفته نخواهد شد. آنهايند كه بر ايشان عذابى دردناك خواهد بود و ياورى نخواهند داشت.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 90 و 91 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 157

بيان آيه 90 ..... ص : 157
مورد و شأن نزول: .....ص : 157

گويند آيه درباره اهل كتاب آمده آنان كه قبل از بعثت پيغمبر باو ايمان داشتند و پس از بعثت كافر شدند (از حسن) گفته اند درباره 11 نفر از همراهان حرث بن سويد است كه با وى مرتد گشتند و بمكه رفتند و گفتند در مكه بحال كفر ميمانيم تا آيه اى درباره ما نازل شود چنان كه درباره حرث نازل شد و هم چنان ماندند تا پيغمبر مكه را فتح كرد. عده اى از آنها كه زنده بودند مسلمان شدند و درباره آنها كه بر كفر مرده بودند اين آيه آمد.

تفسير: ..... ص : 157

چون ذكر توبه مقبوله گذشت خداوند به دنبال آن توبه نامقبول را ذكر ميفرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً: اختلاف درباره شأن نزول آيه را بيان داشتيم و معنى و تفسير بهمان طريق فرق ميكند و بهمان محور دور ميزند.

و گفته اند يعنى هر آيه اى كه نازل ميشود بدان كافر ميشود و اين كفر بر كفر قبلى ايشان افزوده ميشود.

لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ: توبه ايشان قبول نيست چون از روى اخلاص نميباشد و دليل آن جمله «أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ» زيرا اگر توبه واقعى ميكردند مهتدين بودند نه ضالين.

و گفته اند: يعنى توبه ايشان در موقع يأس از زندگى و ديدن مرگ قبول نيست و معنى اينست كه جز در موقع رسيدن مرگ توبه نخواهند كرد (از حسن و جبايى) و گفته اند: آنها اسلام را با توريه اظهار ميكنند (يعنى لفظاً نه قلباً) و خداوند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 158

با

اين آيه پيغمبر اكرم (ص) را بر دل ايشان آگاه كرده (از ابن عباس) روايات دلالت دارد كه واجب است قبول توبه اگر با شرايط باشد و بر اين نيز اجماع امت اسلاميست.

وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ: يعنى در راه حق و ثواب گمراهند.

و گفته اند: يعنى معذب و هالكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 159

بيان آيه 91 ..... ص : 159
لغت: ..... ص : 159

1- مل ء: در اصل ملأ است بمعنى پر و لبريز و ملأ اشراف (كه باشراف ملأ گويند) بهمين معنى است چون هيبت و جلالت ايشان چشمها را پر ميكند و ملأ اسم است براى مقدارى كه پر ميكند و ملأ مصدر است.

2- فديه: بدل از هر چيز براى بر طرف كردن اذيت و ضرر از آن و فديه اسير بهمين معنى است زيرا كشتن و اسارت را از او بر طرف ميكند.

فداء: با همزه ممدوده است اگر فا مكسور باشد و با الف مقصور (فدا) است اگر (فا) مفتوح باشد ميشود (فدى لك) و (فداء لك) و افتداء باب افتعال از فديه است.

معنى و مقصود: ..... ص : 159

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ: يعنى در حال كفر بميرند.

فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً: يعنى مقدار گنجايش زمين از زر.

وَ لَوِ افْتَدى بِهِ: اگر آن را بعنوان عوض (خود و عذاب) بذل كنند و معنى و مراد اينست كه اگر كافرى كه بكفر خود معتقد است اگر چه اظهار ايمان نمايد انفاق و بخشش او هر چند زياد باشد برايش سودى نبخشايد يعنى موجب ثواب براى او نخواهد بود.

گفته شده: مراد اينست اگر در آخرت براى او قدرت چنين كارى و بذل چنين مالى باشد از او پذيرفته نخواهد شد.

قتاده گويد: روز قيامت كافر را بياورند و باو گويند آيا در اينجا ميتوانستى باندازه گنجايش زمين طلا بپردازى كه از عذاب نجات يابى نميپرداختى؟! جواب گويد آرى.

انس نيز اين را از پيغمبر (ص) روايت كرده است.

أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ: معناى اين جمله گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 160

[سوره آل عمران (3): آيات 92 تا 94] ..... ص : 160

اشاره

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92) كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (93) فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94)

«1»

ترجمه: ..... ص : 160

به نيكى نميرسيد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد خدا مى داند.

همه طعامها بر بنى اسرائيل حلال است مگر آنچه اسرائيل قبل از نزول تورات بر خود حرام كرده بگو تورات را بياوريد و بخوانيد اگر راستگوييد پس هر كه پس از اين بخدا دروغ ببندد ستمكار ميباشد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 92 تا 94 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 161

بيان آيه 92 ..... ص : 161
لغت: ..... ص : 161

1- بِر: در اصل از سعه است و از همين معنى بَرّ خلاف بحر (خشكى) و فرق بين بِرّ و خير اينست كه برّ نفعى است كه بغير برسانى در صورتى كه با قصد نفع اين كار كنى و خير بهر حال خير است و نفع گر چه سهواً انجام شود. ضد برّ عقوق است و ضد خير شر.

تفسير: ..... ص : 161
اشاره

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ: يعنى به برّ خداوند نخواهيد رسيد.

در معنى برّ در اين آيه اختلاف است:

1- ابن عباس و مجاهد گويند مراد بهشت است.

2- طاعت و تقوى (مقاتل و عطا).

3- يعنى از نيكان و ابراز يعنى صالحان و اتقياء نخواهيد بود (از حسن).

حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ: يعنى مال انفاق كنيد- و اينكه با اين لفظ از مال كنايه آورده چون همه مردم مال را دوست دارند و گفته اند مراد اينست كه آنچه از اموال نفيس و ارزشمند شما كه مورد محبت شماست بدهيد نه اموال وازده و بى ارزش و گفته اند مراد زكاة واجب و ديگر حقوقى است كه خداوند در اموال مردم واجب كرده (از ابن عباس و حسن) و گفته اند مراد جميع چيزهايى است كه انسان در اموال خود در راه خيرات انفاق ميكند (از مجاهد و عده اى) از ابى الطفيل روايت شده كه على (عليه السلام) جامه اى خريد كه خيلى مورد پسند حضرتش شد آن را صدقه داد و فرمود از پيغمبر خدا شنيدم كه: هر كه مالى را دوست بدارد و در راه خدا بدهد در روز قيامت خدا باو گويد: مردم در دنيا نيكيهاى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 162

همديگر را جبران و مكافات ميكردند

و من در اينجا خود ترا با بهشت مكافات دهم.

و نيز روايت شده كه ابا طلحه در موقع نزول اين آيه بستانى را كه محبوبترين اموالش بود بين اقوامش قسمت كرد. پيغمبر فرمود:- مبارك باد بر تو كه اين مال سود بخشى بود براى تو. زيد بن حارثه اسبى داشت كه بسيار باو علاقمند بود آن را نزد نبى اكرم (ص) آورد كه آن را در راه خدا انفاق نمايد پيغمبر آن را به اسامه پسر زيد داد. زيد كه ديد اسب را به پسرش بخشيده بخاطرش گذشت كه من قصد تصدق اين اسب را داشته ام. پيغمبر فرمود: خداوند صدقه ترا پذيرفت. ابن عمر كنيزى داشت كه سخت باو علاقه مند بود در راه خدا آزاد كرد. و اين آيه را بخواند و گفت اگر نبود اينكه من آنچه در راه خدا داده ام پس نميگيرم او را ازدواج ميكردم. ابو ذر كسى را مهمان كرد و بمهمان گفت من مشغول كارى هستم شترانى دارم برو و بهترين آنها را بياور تا براى تو نحر كنم. مهمان رفت و ناقه اى لاغر جدا كرد و بياورد. ابو ذر بوى گفت بمن خيانت كردى كه لاغر بياوردى. مهمان گفت بهترين شترانت شترى نر و قوى بود آن را براى روز مبادا و نيازمنديت گذاشتم. ابو ذر گفت روز حاجت من روزى است كه مرا در گور نهند و خدا فرمايد: هرگز بخير نايل نشويد مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و به دنبال آن گفت:

در مال انسان سه كس شريكند: 1- قضا و قدر كه از تو اجازه نميگيرد كه خوبش را ببرم يا بدش را و بهلاك

بگيرم يا مرگ. 2- وارث منتظر است كه به بستر مرگ روى تا از آن بهره برد و حسابش بر گردن تو بماند. 3- خودت هستى بكوش كه عاجزترين اين سه كس نباشى خداوند فرمايد: «لَنْ تَنالُوا ...» و اين شتر قوى و نر محبوبترين اموالم بود خواستم كه براى خود پيش فرستم.

بعضى گفته اند خداوند با اين آيه مردم را بفتوت دلالت ميكند و فرمود كه (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ) يعنى خوبى من بشما نميرسد مگر به اينكه شما ببرادران مسلمان خود نيكى كنيد و از مال و جاه خود بآنان انفاق و تفويض نماييد.

وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ- «فا» در «فان» جواب است براى شرط

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 163

«ما تُنْفِقُوا» بمعنى: و خداوند بهمه چيز داناست. درباره مراد اين آيه چند وجه گفته اند:

1- باين تقدير كه آنچه انفاق كنيد خداوند پاداش شما را ميدهد كم باشد انفاقتان يا زياد زيرا بر همه انفاقات شما عالمست.

2- خدا از نيت شما در انفاق با خبر است.

اگر گوييد كه چگونه خداوند رسيدن به بر را منحصر در انفاق نموده با اينكه فقير قدرت انفاق ندارد و به برّ و بهشت هم نايل ميشود؟

جواب گوييم كه آيه در مقام بر انگيختن مردمست بر انفاق و البته انفاق مقيد است بقدرت و اينكه بدون اين قيد در آيه ذكر شده براى تأكيد و ترغيب بيشتر است.

و اولى اينست كه مراد آيه اين باشد كه به برّ كامل نميرسيد مگر با انفاق از آنچه دوست

داريد.

و روايت شده كه ابن عمر از پيغمبر درباره اين آيه سؤال كرد حضرت فرمود:

مراد اينست كه بنده مال خود را انفاق كند در حالى كه بخيل است و بدنيا آرزومند است و از فقر ميترسد.

نظم آيات: ..... ص : 163

توجه ارتباط اين آيه بما قبل اينست كه مضمون آيه قبل (كه فرموده باندازه گنجايش زمين طلا نميتواند فديه كافر براى نجات او از جهنم واقع شود) موجب سستى مردم در انفاق نشود و معلوم باشد كه آن مطلب مربوط بكفار است در آخرت ولى بر مؤمن انفاق در دنيا واجب و وسيله رسيدن بسعادت است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 164

بيان آيه 93- 94 ..... ص : 164
لغت: ..... ص : 164

1- افتراء: دروغ گفتن و در اصل بمعنى بريدن مقدارى از سفره. فرى (يفرى فرياً) بريد.

2- على براى استعلاء و برترى و بلندى است و معنى آن در اينجا نسبت كذب پيغمبر كه باو نسبت داده ايد امر كردن چيزى را كه خدا امر نكرده و بين «كذب عليه» و «كذب له» فرق است كه اولى دروغ بستن بكسى است در چيزى كه از آن كراهت دارد و دومى دروغ بستن ممكن است در چيزى باشد كه خود طرف نيز بدان مايل است.

مورد نزول: ..... ص : 164

يهود حلال دانستن پيغمبر اكرم گوشت شتر را انكار كردند و مكروه دانستند حضرت فرمود: همه اينها براى ابراهيم حلال بود. يهود گفتند. هر چه ما حرام دانيم بر نوح و ابراهيم و همچنين تا زمان ما حرام بوده. پس اين آيه آمد (از كلبى و ابى روق)

تفسير: ..... ص : 164
اشاره

كُلُّ الطَّعامِ- يعنى همه خوردنيها.

كانَ حِلًّا- يعنى حلال بود.

لِبَنِي إِسْرائِيلَ- اسرائيل يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم است.

إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ- درباره اين طعام اختلاف شده است:

1- گفته اند يعقوب بدرد عرق النساء گرفتار شد و نذر كرد كه اگر خداوند او را شفا دهد، همه عروق و گوشت شتر را كه از همه غذاها بيشتر دوست داشت بر خود حرام كند (از ابن عباس و قتاده و مجاهد و ضحاك).

2- اسرائيل گوشت شتر را بعنوان تعبد و بندگى خدا و زهد حرام كرد و از خدا

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 165

خواست كه اين تحريم را امضاء كند پس خداوند آن را بر فرزندانش حرام كرد (از حسن) 3- گفته اند كه كبد و كليه و پيه را بر خود حرام كرد (مگر پيه پشت گرده را) (از عكرمه) درباره اينكه چگونه بر خود حرام كرده اختلاف است: 1- با اجتهاد و تشخيص 2- با نذر 3- با نص و امر خدا 4- حرام كرد مثل زاهدانى كه لذايذ را بعنوان استفاده از مذاق دين بر خود حرام ميكنند.

مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ- يعنى همه طعام ها قبل از آمدن توراة بر بنى اسرائيل حلال بود و

تورات تحريم بعضى چيزها را كه بر بنى اسرائيل حلال بود در بر داشت. در باره چيزهايى كه پس از نزول تورات حرام شده اقوالى است:

1- چيزهايى كه قبل از تورات بنى اسرائيل به پيروى از يعقوب بر خود حرام كرده بودند 2- خداوند در تورات حرام نكرده بود لكن پس از تورات حرام كرد بواسطه ظلم و كفر ايشان. و رسم چنين بود كه وقتى بنى اسرائيل گناهى بزرگ ميكردند خداوند غذايى لذيذ بر ايشان حرام مى نمود و عذاب مرگ بر ايشان ميباريد و اشاره باين است آيه شريفه (و بر يهود حرام كرديم غذاهاى لذيذى كه بر ايشان حلال بود)- از كلبى 3- هيچكدام از اينها در تورات بر ايشان حرام نشده بود بلكه خودشان براى اقتداء بپدر بر خود حرام كردند و بعد تحريم را نسبت بخدا دادند (از ضحاك) و خداوند آنها را تكذيب فرمود كه: بگو اى محمد (ص):

فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها- تورات را بياوريد و بخوانيد تا معلوم شود كه مطلب آنست كه من گفتم نه آنچه شما گوييد.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ- اگر در ادعاى خود راستگوييد- قرآن با يهود بخود تورات احتجاج فرموده و امر كرده آن را بياورند و بخوانند كه در تورات است كه آنها بر انبياء حلال بود و فقط يعقوب آنها را بر خود حرام كرده بود. و يهود با اين دعوت قرآن جرأت آوردن تورات نكردند زيرا ميدانستند كه پيغمبر بر تورات عالم است و راست ميگويد و خودشان دروغگويند و اين مطلب دليلى روشن است بر نبوة نبى ما محمد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 166

(ص) كه تورات نخوانده ميدانست.

فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ

- يعنى كسانى كه بر خداوند بعد از اين دليل و بينه روشن دروغ ببندند.

فَأُولئِكَ

- آنان بر خدا دروغ بسته اند.

هُمُ الظَّالِمُونَ

- و بخود ستمكارند زيرا كارى كرده اند كه عقاب را بر خود واجب ساخته اند.

اينكه فرموده (بعد ذلك) و حال آنكه وعده عذاب بر دروغ بخدا بهر حال لازمست مراد اينست كه مؤاخذه خدا پس از اقامه حجت و دليل است و هر كه درباره چيزى دروغ ببندد كه دليلى درباره راستى آن نيامده مثل كودكى است كه بدروغ او استحقاق عقاب پيدا نميكند.

نظم آيات: ..... ص : 166

ربط اين آيه بقبل اينست كه: 1- تفصيل اجمال قبل است زيرا آيه قبل ترغيب بانفاق است از چيزهاى محبوب و طعام از آنهاست لذا حكمش را بيان فرمود (از على بن عيسى) 2- چون قبلا درباره ملت ابراهيم محاجه بود و يكى از انكاراتشان بر پيغمبر ما حلال دانستن جزور بود و آنها مدعى تحريم آن براى ابراهيم بودند و آن را از تورات ميدانستند خداوند اين آيه را براى تكذيب آنها فرستاد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 167

[سوره آل عمران (3): آيات 95 تا 97] ..... ص : 167

اشاره

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95) إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (96) فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (97)

«1»

ترجمه: ..... ص : 167

بگو اى محمد: خدا راست گوست از ملت حنيف (مايل بحق) ابراهيم پيروى كنيد و ابراهيم مشرك نبود.

همانا اولين خانه اى كه براى مردم بنا شده در مكه است كه مايه بركت و هدايت جهانيانست. در آن است آياتى روشن و مقام ابراهيم. و هر كه داخل آن شود در امان خواهد بود. و زيارت آن بر گردن كسانى كه بآن راه توانند يافت واجب است و هر كه انكار كند خداوند از جهانيان بى نياز است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 95 تا 97 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 168

بيان آيه 95 ..... ص : 168
لغت: ..... ص : 168

اتباع: ملحق شدن شخص دومى بشخص اولى براى تعلقى كه باولى دارد.

كه قوت از آن اولى است و دومى از او استمداد ميكند. و تابع دومى است كه با تدبير اولى كار ميكند و تحت تصرف و اثر او واقع ميشود.

2- حنيف: در اصل بمعنى استقامت است.

كسى كه در موقع راه رفتن پا را (بطرف داخل بدن) كج مى نهد «احنف» خوانده ميشود.

و گفته اند اصل آن بمعنى ميل است. و حنيف مايل بحق و مايل بشريعتى كه ابراهيم بر آن بود.

تفسير: ..... ص : 168

سپس خداى متعال خبر ميدهد كه صدق در خبرى است كه خدا ميدهد:

قُلْ صَدَقَ اللَّهُ- خدا راستگوست در اينكه همه طعامها بر بنى اسرائيل حلال بوده مگر آنهايى را كه اسرائيل بر خود حرام كرده بود و اينكه محمد (ص) بر دين ابراهيم است و دين ابراهيم اسلامست.

فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ- پس در حلال بودن گوشت شتر و لبنيات آن از وى متابعت كنيد.

حَنِيفاً- به استقامت بر دين يعنى شريعت ابراهيم از حج و پاكى طعام او شريعت اوست كه حنيف است و مستقيم و گفته اند حنيف يعنى روگردان از اديان ديگر كه باطل است و مايل بدين اسلام.

وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ- خداوند ابراهيم را از نسبتهايى كه يهود و نصارى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 169

بگمان باطل بوى ميدادند و خود را پيرو دين او ميدانستند برى و بيزار ميداند و همچنين درباره مشركين عرب ابراهيم را از آنها برى ميداند.

و صحيح اينست كه پيغمبر ما (ص)

به هيچ يك از اديان و شرايع گذشته انبياء معتقد نبود ولى شريعت او با شريعت ابراهيم موافقت دارد و لذا خداوند فرمايد (از ملت ابراهيم متابعت كنيد) و گرنه خداوند خود شريعت اسلام را باو وحى كرده و اينكه خداوند ترغيب ميكند بشريعت اسلام بعنوان اينكه شريعت ابراهيم ميباشد براى اينست كه وقتى مصالح (دين) با عقل و اطمينان دل موافقت داشته باشد بيشتر موجب رغبت و ميل مردم قرار ميگيرد و طبق اين منطق چون مشركان به پيروى ابراهيم مايل بودند اين مطلب بايشان گفته شد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 170

بيان آيه 96- 97 ..... ص : 170
قرائت: ..... ص : 170

اهل كوفه جز ابو بكر و أبي جعفر حج بكسر (حا) خوانده و بقيه (حج) بفتح آن قرائت كرده اند.

لغت: ..... ص : 170

1- اول هر چيزى ابتدا و آغاز آنست و چيزى كه اول و ابتدا دارد ممكنست آخر هم داشته باشد (مثل همه اشياء) و ممكنست نداشته باشد مثل خود واحد كه اول است (در عدد) ولى آخر ندارد (اعداد نامتناهى است) و نعمتهاى بهشت اول دارد و آخر ندارد.

2- اصل بكة: بك است بمعنى زحم. و تباك الناس: يعنى ازدحموا (ازدحام كردند) پس بكه محل ازدحام مردم است براى طواف و عبارت است از اطراف كعبه در داخل مسجد الحرام.

گفته اند بكه گفته شده چون گردن جبارانى را كه در آن ستم پيشه كنند درهم ميشكند و بايشان مهلت نمى دهد و بك بمعنى شكستن گردن است.

3- مكه ممكن است اشتقاق آن مثل بكه باشد و ميم ابدال از با باشد چنان كه گويى ضربة لازب و لازم كه هر دو (لازم- لازب) يكى است و ممكنست مشتق باشد از امتك الفصيل: (يعنى بچه ناقه هر چه در پستان ناقه بود بشدت مكيد بطورى كه هيچ باقى نماند) و مكه را باين نام ناميده اند بواسطه كم آبى (گويا آبش مكيده شده) 4- و بركه در اصل بمعنى ثبوت است مشتق از (برك. بروكاً و بركاً) يعنى بحال خود ثابت است و بركت ثبوت و ماندن خير است در حال نمو.

بركة- گودال شبيه حوض كه آب را در خود نگهميدارد از همين ماده است كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

ج 4، ص: 171

بواسطه ثبوت آب در آن باين نام خوانده شده و از همين ماده است گفته مردم (تبارك اللَّه) براى اينكه اوست كه ثابت است ازلا و ابداً.

شأن نزول: ..... ص : 171

مجاهد گويد يهود و نصارى با هم فخر فروشى كردند. يهود گفت بيت المقدس از مكه افضل و اعظم است زيرا هجرتگاه پيامبران و سر زمين مقدس است. مسلمين گفتند كعبه افضل است. خداوند اين آيه را فرستاد.

تفسير: ..... ص : 171
اشاره

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ- يعنى اول خانه اى كه براى مردم بنا شد و پيش از آن خانه اى بنا نشده بود و زمين از زير آن وسعت گرفت و مسطح شد و اول خانه اى است كه موقع آفرينش آسمانها و زمين بر روى آب ظاهر شد. خداوند آن را 1000 سال پيش از زمين آفريد كه بر روى آب كف سفيد رنگى بود (از مجاهد- قتاده- سدى) و از امام ششم (عليه السلام) روايت شده كه درّى سپيد بود.

ابو خديجه از امام صادق (ع) روايت كند كه در اصل درى سپيد بود كه خداوند بآسمان برد و اساس آن باقى ماند و در آنجا هر روز 70 هزار ملك آن را طواف ميكنند و ميروند كه ديگر بآن بر نميگردند و خداوند ابراهيم و اسماعيل را فرمود كه آن را بر پايه ها (ى پيشين) بنا كنند.

گفته شده كه اول خانه ايست كه براى عبادت بنا شده و قبل از آن خانه اى كه حج آن كنند نبود. قبل از آن خانه فراوان بود ولى آن اولين خانه ايست كه مبارك و هدايتگاه است كه براى مردم بنا شده (از على (ع) و حسن) گفته اند: يعنى اولين بيتى است كه مورد رغبت قرار گرفت و از آن طلب بركت شد (از ضحاك) اصحاب ما (اماميه) روايت كرده اند كه اول چيزى از زمين كه خدايش آفريد جايگاه كعبه بود. سپس زمين از

زير آن گسترش پيدا كرد.

ابو ذر روايت كند كه از پيغمبر (ص) پرسيدند اول مسجدى كه براى مردم بنا شده ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 172

كدام بود؟ فرمود: مسجد الحرام. سپس بيت المقدس.

لَلَّذِي بِبَكَّةَ- گفته اند: بكه يعنى مسجد و مكه يعنى همه حرم كه بيوت مسجد الحرام را هم شامل است (از زهرى و ضمرة بن ربيعه) و مروى از حضرت باقر (ع).

و گفته اند بكه بطن مكه است (از ابى عبيده) و گفته اند بكه موضع خانه و محل طواف بيت است و مكه اسم شهر است و اكثر بر اين قولند.

گفته اند بكه همان مكه است و عرب گاهى ميم را به با تبديل ميكند (از مجاهد و ضحاك) مُبارَكاً- يعنى پر خير و بركت و گفته اند مبارك است چون دائماً در آن عبادت ميشود و حتى نقل است كه طواف آن هرگز منقطع نميشود.

و گفته اند مبارك است چون ثواب عبادت در آن مضاعف است (از ابن عباس) و حديثى طويل در اين باره نقل شده و گفته اند: چون گناهان در آن بخشوده ميشود- و ممكنست بهمه اين معانى باشد و با هم منافاتى ندارند.

وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ- در آن موجبات دلالت و هدايت بسوى خداست كه بعضى از آنها عبارت است از:

1- هر جبارى كه خواسته يا بخواهد آن را ويران كند و مورد تجاوز قرار دهد هلاك شده و خواهد شد چنان كه اصحاب فيل شدند.

2- با وجود سگ و گرگ زيادى كه در آن سرزمين است آهوى فراوان در آن زندگى ميكنند و بعلاوه آهوان آن بخلاف هر

جاى ديگر از درندگان آنجا هرگز هراس ندارند.

3- آن همه سنگريزه كه با رمى حجاج جمع ميشود محو ميگردد و گرنه بايد كوه ها از سنگريزه جمع شده باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 173

4- پرندگان در آنجا با مردم انس ميگيرند.

5- اينكه مردم در خانه كعبه شفا ميگيرند.

6- هيچ مرغى براى بزرگداشت آن بر فراز آن پرواز نميكند و غير اينها از دلايل الهى در آن موجود است.

و گفته اند مباركست از اينرو كه جهت نماز و قبله مردم است كه بواسطه آن بجهتى براى نماز خود هدايت ميشوند و گفته اند بوسيله حج و طواف آن ببهشت هدايت ميشوند.

فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ- در آن خانه دلالات روشنى است- از ابن عباس روايت است كه «آيه مبينة» خوانده.

مَقامُ إِبْراهِيمَ- و مقام ابراهيم را بتنهايى همان آيه دانسته و گفته كه اثر پاهاى وى در مقام آيتى روشن است و بقرائت اول (آيات بينات) مفسرين گفته اند كه آيات روشن عبارت است از: مقام ابراهيم، حجر الاسود، حطيم، زمزم، مشعرها، اركان بيت، ازدحام جمعيت و بزرگداشت آن. و ذكر مقام ابراهيم در سوره بقره گذشت.

از حضرت صادق (ع) سؤال شد درباره حطيم. فرمود بين حجر الاسود و در خانه است. و پرسيدند چرا حطيم خوانده شده؟ فرمود چون مردم بر يكديگر (از كثرت جمعيت) پاى مى نهند و هم را پايمال ميكنند و در آن موضع بود كه توبه آدم پذيرفته شد. سپس حضرت فرمود اگر ميتوانى همه نمازهاى واجب و مستحبّ را آنجا بجاى آرى بجاى آر كه برترين بقعه هاى زمين است و پس از آن نماز در نزد حجر الاسود افضل است.

از ابى حمزه ثمالى روايت شده

كه حضرت زين العابدين بما فرمود كه كدام بقعه از همه برتر است؟ گفتيم خدا و پيغمبر و فرزند پيغمبر بهتر از ما ميدانند. فرمود افضل از همه بين ركن و مقام است و اگر مردى بقدر عمر نوح 950 سال خدا را در بين ركن و مقام عبادت كند روزها روزه بدارد و شبها نماز بجا آرد ولى خدا را بغير ولايت ما ملاقات كند آن همه عبادت باو نفعى نخواهد بخشيد.

حضرت صادق فرمود: ركن يمانى از ما است كه از آن ببهشت ميرويم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 174

و روايت است هر كه از آب زمزم سير شود مرضهايش شفا يابد. مفسران گفته اند كه: از آن آياتست مقام ابراهيم و در آن دلالت و نشانه اى روشن (بر قدرت حق) است كه بر آن سنگ سخت جاى پاى وى باقيست و هيچكس جز خدا نميتواند سنگ را چون گل بزير پا نرم كند.

از ابن عباس است كه حرم همه اش همان مقام ابراهيم است.

وَ مَنْ دَخَلَهُ (اى دخل مقام ابراهيم) كانَ آمِناً- يعنى داخل همه حرم شود در امن است و در اينجا چند قولست:

1- خداوند دلهاى عرب را باين مطلب معطوف داشت كه به پناهنده بحرم تعرض نكنند اگر چه گناهش بسيار باشد و اسلام اين عطوفت را شديدتر كرد.

2- جمله خبريه است بمعنى امر يعنى: هر كه حد بر او واجب شود و بحرم پناهنده شود باو چيزى نفروشند و از او چيزى نخرند و با او معامله اى نكنند تا از حرم خارج شود و حد در بيرون حرم بر او جارى شود- از ابن عباس و ابن عمرو مروى از

حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع)- پس تقدير چنين است: «هر كه داخل آن شود او را ايمن شماريد و امان دهيد».

3- هر كه داخل آن شود با معرفت بجميع واجبات در آخرت از عذاب ابدى در امان خواهد بود و اين از حضرت امام پنجم ع روايت شده و امت اجماع دارند كه هر كس در خود حرم موجبات حد را انجام دهد بايد حد بر او جارى شود.

و چون خداوند فضيلت بيت را ياد كرد بدنبال آن وجوب حجة الاسلام را بيان كرد كه:

وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا- يعنى براى خداست بگردن كسى كه استطاعت راه يافتن بكعبه را دارد حج بيت كند يعنى ميتواند با نفس يا مال خود بآن راهى پيدا كند.

درباره استطاعت اقواليست:

1- زاد و راحله است (از ابن عباس)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 175

2- آنچه امكان رفتن بحج ميدهد بهر وجه كه ممكن باشد (از حسن) 3- از ائمه ما (ع) روايت است كه استطاعت زاد و راحله و نفقه زير دستانى است كه نفقه آنها بر گردن انسان لازمست و نيز پس از بازگشت وسيله اداره زندگى مثل ثروت يا ملك يا شغلى داشته باشد و بعلاوه قدرت بدنى و عدم مانع در راه نيز شرط است.

وَ مَنْ كَفَرَ- يعنى هر كس انكار كند وجوب حج را (از ابن عباس و حسن).

فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ- يعنى خداوند از جهانيان بى نياز است و

براى حاجت خود حج را بر آنها واجب نكرده بلكه براى مصالح خودشان واجب فرموده.

و گفته اند: مراد يهود است كه چون آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» نازل شد يهود گفتند ما مسلمانيم پس خداوند آنها را بحج امر فرمود و آنها انجام ندادند و باين تفسير معنى «مَنْ كَفَرَ» يعنى «من ترك» هر كس حج را ترك كند از اين يهوديان او كافر است.

ابى امامه از پيغمبر «ص» نقل كرده كه هر كس بدون عذرى مثل مرض يا منع سلطان جائر ترك حج كند و بميرد بايد يا يهودى بميرد يا نصرانى.

و از امام صادق «ع» است كه پيغمبر فرمود: حج و عمره فقر و گناهان را درو ميكند چنان كه سوهان زنگ آهن را.

و در اين آيه دلالت است بر بطلان قول كسانى كه گويند استطاعت همراه با فعل حج پيدا ميشود. زيرا خداوند حج را فقط بر مستطيع واجب كرد نه بر غير مستطيع و اين ممكن نيست مگر پيش از حج «و گرنه اگر استطاعت همراه با فعل باشد هر كس حين فعل مستطيع است ديگر غير مستطيع معنى ندارد.»

نظم و ارتباط: ..... ص : 175

ارتباط آيه بما قبل اينست كه خداوند اهل كتاب را باطاعت ملت ابراهيم امر فرموده و يكى از آنها تعظيم بيت اللَّه است لذا از بيت و فضيلت و احترام و آنچه بدان متعلق است ياد فرموده امر بواجبات نكرده است بلكه براى مصلحت خود آنها واجب كرده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 176

و گفته اند مراد يهوديان است. كه چون آيه «و من يبتغ غير الاسلام ...» نازل شد گفتند ما مسلم هستيم. خداوند امر

فرمود حج بجا آرند. ولى آنان سر باز زدند و باين شرح معنى چنين است كه: هر كس از يهود حج را ترك كند كافر است.

و گفته شده مراد كفران نعمت است زيرا انجام امر خداوند شكر نعمت است و ابى امامه از پيغمبر «ص» روايت كرده كه فرمود: مستطيعى كه عذر مسلمى مثل مرضى زمين گير و يا منع سلطانى برايش نباشد و حج را ترك كند، يهودى ميميرد يا نصرانى از دنيا ميرود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 177

[سوره آل عمران (3): آيات 98 تا 99] ..... ص : 177

اشاره

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ (98) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (99)

«1»

ترجمه: ..... ص : 177

اى اهل كتاب چرا بآيات الهى كافر ميشويد در حالى كه خدا بر اعمال شما شاهد است. بگو اى اهل كتاب چرا از راه خدا باز ميگردانيد كسى را كه ايمان آورده است؟ ميخواهيد راه خدا را از طرف حق منحرف كنيد و حال آنكه شما عاقليد و خدا از كرده شما غافل نيست.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 98 و 99 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 178

بيان آيه 98- 99 ..... ص : 178
لغات: ..... ص : 178

بغيه: طلب (بغى و ابغى هر دو گفته شود.)

ابغنى بكذا: يعنى فلان چيز را برايم طلب كن كه در اصل ابغ لى بوده و لام در كثرت استعمال افتاده.

ابغنى: (بفتح همزه: كمك كن مرا در طلب آن.)

عوج: (بكسر عين) كج شدن از راه مستقيم در دين و در گفتار و در زمين و از اين معنى است: (لا ترى فيه عوجاً و لا امتاً).

تفسير: ..... ص : 178

خداوند دوباره باحتجاج با اهل كتاب برگشت نمود:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ: بگو (يا محمد) اى اهل كتاب.

مراد يهود و نصارى است و گفته اند فقط يهود است.

لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ: يعنى چرا بمعجزات محمد «ص» و علامتهايى كه در او هست و قبلا در تورات ديده ايد و همچنين بشارات تورات كه با او كاملا مطابقت دارد كافر ميشويد.

اينكه ايشان را اهل كتاب گفته با اينكه بتورات و انجيل عمل نميكنند و مثل چنين امرى درباره اهل قرآن جايز نيست به دو علت است:

1- قرآن اسم مخصوص كتاب خداست ولى كلمه كتاب اسم خاص نيست بلكه ممكنست مراد اين باشد اى اهل كتابى كه آن را از واقع خود تحريف كرديد.

2- احتجاج با آنها بكتاب براى اينست كه آنها بكتاب (تورات و انجيل) ايمان داشتند و آيه در حكم اينست كه: اى كسانى كه اقرار داريد كه اهل كتاب خداييد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 179

چرا بآيات خدا كافر ميشويد.

لفظ استفهام است ولى مراد توبيخ ميباشد زيرا سؤالى است كه آنها را از عذر آوردن عاجز

مينمايد. گويا ميگويد: اگر ميتوانيد عذر خود بگوئيد (و نخواهيد توانست.)

وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ: يعنى خداوند اعمال شما را حفظ ميكند و آنها را شماره مينمايد تا پاداش آنها را بشما باز دهد.

و گفته اند يعنى خداوند باعمال شما عالم است.

و اينكه در يك جا فرموده يا أَهْلَ الْكِتابِ و در جاى ديگر فرموده قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ براى اينست كه در اولى چون مى خواهد آنها را بايمان بخواند بقصد نرمى و لطف ايشان را مورد خطاب قرار داده و در دومى از خطاب بايشان خوددارى كرده. و بوسيله پيغمبر بآنها خطاب ميكند براى تحقير ايشان كه شايسته خطاب نيستند از آنجا كه مردم را از حق باز گردانيدند.

قُلْ: بگو اى محمد.

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ: يعنى چرا مؤمنان را از اسلام كه دين و راه خداست باز ميگردانيد. در چگونگى بازگرداندن از ايمان چند وجه ذكر شده:

1- يهود اوس و خزرج را با تذكر بگذشته ها و مفاخر و جنگهاى جاهلى مغرور ميكردند و غرورشان را بر ميانگيختند تا آنها را بعصبيت جاهليت برگردانند (از زيد بن اسلم) باين معنى مراد فقط يهود است.

2- آيه درباره يهود و نصارى است و مراد اينست كه چرا با تكذيب پيغمبر مردم را از دين بر ميگردانيد با اينكه صفات او در كتاب آسمانى هست (از حسن) 3- با تحريف كتب (از اصم) تَبْغُونَها عِوَجاً: يعنى ميخواهيد راه خدا را از طرف حق منحرف كنيد گويا ميگويد: با شبهه هايى كه بر مردم وارد ميسازيد مى خواهيد مردم را گمراه كنيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 180

و گفته شده مراد اينست كه

راه حق را بطور راست و مستقيم نمى پوئيد يعنى بر غير وجهى كه مطلوب است ميرويد.

وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ- در اينجا دو قولست:

1- مى دانيد و مى بينيد كه قبلا بشارت درباره محمد «ص» در كتب شما ذكر شده چگونه طالبان دين او را از راه ميگردانيد و ميخواهيد گمراه كنيد.

2- در حالى كه شما عاقليد و شهيد يعنى عاقل چنان كه در آيه ديگر هست «أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ يعنى عاقل» و شهيد را بمعنى عاقل گفته اند چون آنچه را كه در دين تميز بين حق و باطل مى دهد مشاهده ميكند.

وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ: اين جمله تهديد ايشان است بكفرشان.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 181

[سوره آل عمران (3): آيات 100 تا 101] ..... ص : 181

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ (100) وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (101)

«1»

ترجمه: ..... ص : 181

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر دسته اى از اهل كتاب را اطاعت كنيد شما را پس از ايمان كافر خواهند كرد. چگونه كافر ميشويد و حال آنكه آيات خدا بر شما خوانده ميشود و پيامبر او ميان شماست و هر كس بخدا چنگ زند محققاً براه مستقيم هدايت يافته.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 100 و 101 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 182

بيان آيه 100- 101 ..... ص : 182
لغت: ..... ص : 182

1- طاعت موافقت كردن است با اراده اى كه جذب كننده است فعل را از روى رغبت 2- اجابت موافقت كردن با اراده ايست كه دعوت ميكند بسوى فعل و بهمين جهت خداوند جايز است كه اجابت كننده بنده باشد يعنى خواسته او را انجام دهد زيرا با اراده و خواست بنده به فعل موافقت كرده ولى جايز نيست كه مطيع عبد خوانده شود.

3- اعتصام: در اصل امتناع «عصمه يعصمه منعه». و لا عاصم اليوم من امر اللَّه- يعنى در قيامت مانعى از امر خدا نيست.

عصام: ريسمان، زيرا مانع از افتادن ميشود.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 182

آيه درباره اوس و خزرج است وقتى كه يهود ايشان را با ياد آورى جنگهاى داخلى بر انگيخت تا آنها را از اسلام بگرداند (از زيد بن اسلم و سدى).

و گفته اند درباره مشركين عرب است (از حسن).

معنى و مقصود: ..... ص : 182

سپس خداوند مؤمنان را از پذيرش قول كفار بر حذر مى دارد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: يعنى اى كسانى كه خدا و رسول را تصديق كرده ايد.

مورد خطاب اوس و خزرجند ولى آيه بواسطه عموميت لفظ شامل ديگر مؤمنين هم ميشود.

إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ: اگر از اين يهود اطاعت كنيد و گفته آنها را بپذيريد و كينه هاى ديرينه و جاهليت را از نو در خود زنده كنيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 183

يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ: يعنى شما را پس از ايمان بكفر بر ميگردانند سپس براى تأكيد و بزرگى اين مطلب فرمود:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ: با چه حالتى كفر از شما واقع ميشود.

وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ: اين جمله براى استبعاد وقوع كفر از مؤمن ها است كه اينكار از ايشان خيلى بعيد است زيرا آيات خدا را خوب ميشناسند و پيغمبرى در ميانشان هست كه بخدا دعوتشان ميكند.

گفته شده كه در مقام تعجب است يعنى هرگز سزاوار نيست كه كفر پيشه كنيد با اينكه قرآن مجيد و آيات روشن بر يگانگى حق و نبوت محمد «ص» بر شما خوانده ميشود.

وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ- يعنى محمد «ص» بين شماست كه معجزاتش را مى بينيد و كفر اگر چه بهر حال زشت و بسيار قبيح است ولى با اينحال و در چنين موقعيتى بدتر و زشت تر است.

اما قول خداوند «و فيكم رسوله» ممكنست مراد قوم خود پيغمبر باشد كه معاصر

او بودند و ممكنست همه امت او تا قيامت باشد زيرا آثار و نشانه هاى نبوت او از قرآن و غيره در ميان ما هست و بمنزله وجود خود اوست.

وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ- يعنى هر كس بكتاب و آيات و دين او چنگ زند.

و گفته اند: يعنى هر كس با عبادت خدا از بندگى ديگران امتناع ورزد به اينكه كسى را شريك او در عبادت قرار ندهد.

و گفته شده كسى كه با ايمان بخدا و رسولش از كفر و هلاك خوددارى نمايد.

فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ- يعنى براه روشن هدايت شده اند. قتاده گويد در اين آيه دو نشانه روشن الهى است يكى كتاب خدا دوم پيغمبر الهى اما رسول اللَّه كه از بين ما رفت ولى كتاب خدا را ايزد متعال براى رحمتى كه ببندگان دارد باقى نگهداشته كه در او حلال و حرام و طاعت و معصيت بيان شده.

و گفته اند «پيغمبر نشانه خدا بود» يعنى در وجود حضرتش معجزات بسيارى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 184

وجود داشت از آن جمله: 1- از پشت مثل جلو ميديد 2- در موقع خواب چشمش خواب بود و دلش بيدار 3- بر زمين سايه نداشت 4- مگس بر او نمى نشست 5- زمين فضولات حضرتش را مى بلعيد كه هرگز بول و غايط وى ديده نشده 6- هر كس با او همدوش ميرفت از او كوتاهتر مينمود گرچه از او در واقع بلندتر بود 7- بين دو شانه اش مهر نبوت نقش بود 8- از هر راه كه ميگذشت از بوى

خوش بدنش مردم عبور او را مى- فهميدند 9- در شب تار نورى از پيشانيش تلالؤ داشت 10- ختنه شده متولد گشت و جز اينها نشانه هاى بسيار و با هر در وجود مبارك حضرتش بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 185

[سوره آل عمران (3): آيات 102 تا 103] ..... ص : 185

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (102) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)

«1»

ترجمه: ..... ص : 185

اى كسانى كه گرويده ايد از خدا آن طور كه شايسته ترسيدن است بترسيد و هرگز نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد. و همگى بريسمان خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بياد آريد آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و خداوند بين دلهايتان الفت افكند و با نعمت او برادر شديد و بر كنار گودالى از آتش دوزخ بوديد خداوند شما را از آن نجات داد خداوند باينسان آيات خود را بر شما بيان ميكند تا هدايت يابيد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 102 و 103 جزء 4 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 186

بيان آيه 102- 103 ..... ص : 186
لغت: ..... ص : 186

1- تقاة از وقيت است: زجاج گويد در آن سه وجه است تقاة و وقاة و اقاة حبل: وسيله اى كه انسان بوسيله آن به ته چاه ميرسد مثل ريسمانى كه بآن متمسك ميشود تا از چاه و امثال آن نجات يابد و از همين معنى است حبل و ريسمان امان زيرا سبب نجات است- اعشى گويد:

و اذا تجوزها حبال قبيلة اخذت من الأخرى اليك حبالها

يعنى وقتى امان قبيله اى از او فوت شود بتو متوسل ميشود براى امان ديگر كه در اين شعر حبال بمعنى امانها «جمع حبل» آمده و نيز از همين است حبل بمعنى حمل در شكم.

و حمل در اصل بمعنى بافته شده است.

2- شفا: (با الف مقصور) لبه و كناره، تثنيه آن شفوان و جمع آن اشفاء.

اشفى على الشي ء: اشرف عليه (يعنى بر آن مشرف شد) و اشفى المريض على- الموت يعنى مريض مشرف بموت شد.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 186

مقاتل گويد: دو مرد از قبيله اوس و خزرج از اوس ثعلبه و از خزرج اسعد بن زراره با هم بفخر فروشى پرداختند. اولى گفت خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين از ما است و نيز حنظله غسيل الملائكة و عاصم بن ثابت و سعد بن معاذ كه عرش رحمان بخاطر او بجنبش آمد و خداوند بحكم او در بنى قريظه خشنود گرديد از ما هستند.

خزرجى گفت: از ما چهارتنند كه قرآن را محكم و استوار كردند: ابى بن كعب، و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت و ابو زيد. و نيز از ما است سعد بن عباده رئيس و خطيب

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 187

انصار. و بالآخره سخن ميان آن دو بسيار رد و بدل شد تا آتش خشم در وجودشان شعله كشيد و مفاخره شدت يافت و هر يك قبيله خود را ندا دادند و بكمك خواستند. اوسيان بسوى مرد اوسى و خزرجيان بطرف خزرجى شتافتند و همه مسلح و آماده پيكار بودند اين خبر به پيغمبر اكرم رسيد. حضرت سوار الاغ گشت و بنزد ايشان شد و خداوند اين آيه در اين مورد فرستاد.

تفسير: ..... ص : 187

چون خداى متعال از پذيرفتن سخن كافران مسلمين را نهى فرموده در اين آيه آنچه را كه پذيرفتنش واجبست بيان ميفرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ- يعنى اى مؤمنان از عذاب خدا بترسيد يعنى چنان كه بايد خود را از آن حفظ كنيد و بطاعت او عذاب را از خود بگردانيد.

درباره حَقَّ تُقاتِهِ چند وجه ذكر شده:

1- يعنى خدا اطاعت شود و نافرمانيش نكنند و سپاسگزارى شود و نعمتهايش مورد كفران قرار نگيرد و همواره مورد نظر و در ياد باشد و فراموش نگردد. اين قول از ابن عباس و حسن و قتاده و ابن مسعود و نيز مروى از حضرت امام ششم (ع) است.

2- ابو على جبايى گويد: پرهيز از همه گناهان اوست.

3- مراد مجاهده در راه خدا است كه در راه جهاد ملامت هيچكس در جهاد كننده اثر نكند و اقامه عدل كند چه در حال خوف و چه در حال ايمنى- مجاهد اين قول را گفته است.

و نيز از جهت ديگر در اين كلام بر

دو قول رفته اند:

1- اين آيه منسوخ است به (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) يعنى باندازه قدرت خود از خدا بترسيد و اطاعت كنيد (از قتاده و ربيع و سدى) و نيز مروى از حضرت صادق (ع) و حضرت باقر (ع).

2- منسوخ نيست (از ابن عباس و طاووس) ابو على جبايى نسخ آيه را انكار ميكند باين دليل كه در صورت نسخ بعضى گناهان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 188

مباح ميشود.

ريّانى گويد: آنچه بنظر من ميرسد اينست كه قول خداوند (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ) باين مقصود باشد كه در هر حال اعم از حال امن يا خوف حق را بپا داريد. و اشكال جبايى بر نسخ آيه وارد نيست زيرا عقلا مانعى ندارد كه خداوند اول واجب كرده باشد كه بهر حال و در هر حال از خدا بترسند و واجب را ترك نكنند و بعد ترك واجب را در زمينه خوف بر جان مباح كرده باشد (و همين مطب نسخ آيه است) چنان كه در جاى ديگر فرموده «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ»: يعنى ... كسى كه در حال اكراه خلاف حق بگويد ولى دلش مؤمن باشد اشكال ندارد.

وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ- در سوره بقره درباره اين جمله گفتيم مراد اينست كه اسلام را ترك نكنيد و بر آن پايدار باشيد تا آن دم كه مرگ شما در رسد.

بظاهر نهى از مرگ نموده بجاى اينكه نهى از ترك اسلام نمايد (و فرموده نميريد مگر

مسلمان) يا اينكه مرگ حتمى و غير اختيارى است ولى در واقع مراد نهى از ترك اسلام است و اين امر از اينروست كه نكند مرگ فرا رسد و دستشان از بازگشت باسلام كوتاه گردد. در اينجا كلامى را از راه استعاره در موضع كلام ديگر نهاده و بجاى آن بكار برده.

و از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده كه انتم مسلمون يعنى مسلّمون يعنى تسليم و منقاد باشيد در برابر آنچه پيغمبر «ص» آورده است.

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ- يعنى بآن چنگ زنيد. و گفته اند: يعنى بريسمان اسلام چنگ زنيد و از تمسك به ديگر چيزها امتناع و خوددارى كنيد.

در معنى حبل اللَّه چند قول گفته شده:

1- حبل اللَّه مراد قرآنست- از ابى سعيد خدرى و عبد اللَّه و قتاده و سدى و بطور مرفوع روايت شده. «1»

2- مراد دين اسلام است (از ابن عباس و ابى زيد).

__________________________________________________

(1) حديث مرفوع حديثى است كه رواة آخر سند ذكر نشده باشد و بيواسطه از معصوم نقل شده باشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 189

3- ائمه «ع» هستند. ابان بن تغلب از حضرت صادق «ع» نقل ميكند كه امام فرموده: كه ما آن حبل اللَّه هستيم كه خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً».

بهتر است كه آيه را بهمه اين معانى حمل كنيم و مؤيد آن روايتى است كه ابو سعيد خدرى از پيغمبر اكرم «ص» نقل كرده كه فرمود:

«ايها الناس انى قد تركت فيكم حبلين ان اخذتم بهما لن تضلوا ابدا ...»

يعنى اى مردم من دو ريسمان محكم براى شما يادگار نهاده ام كه اگر بهر دوى آنها چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد

شد يكى از ديگرى بزرگتر است و آن كتاب خدا قرآنست كه از آسمان بزمين كشيده شده و ديگرى عترت و اهل بيت من. و اين دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض (كوثر) بر من در آيند.

وَ لا تَفَرَّقُوا: يعنى پراكنده نشويد از دين خدا كه در آن باجتماع و ائتلاف بر طاعت حق مأمور گشته ايد و بر آن ثابت بمانيد. (از ابن مسعود و قتاده) و گفته اند: يعنى از گرد پيغمبر اكرم «ص» پراكنده ميشويد (از حسن) و گفته اند: يعنى از قرآن جدا مشويد يعنى عمل بآن را ترك نكنيد.

وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ: «نعمت حق را كه بين دلهايتان پس از دشمنى الفت انداخت بخاطر داشته باشيد» گفته اند: مراد آيه شريفه جنگهايى بود كه 120 سال بين اوس و خزرج طول كشيده بود تا وقتى كه خداوند بوسيله اسلام بين دلهاى ايشان الفت انداخت و كينه هاى گذشته را نابود ساخت (از ابن عباس).

گفته اند: مراد جنگ هاى طولانى است كه ميان مشركان عرب وجود داشت (از حسن) و مراد و معنى آيه اينست كه منت و نعمتهاى خدا را بوسيله اسلام و ائتلاف و رفع نزاعهاى موجود بين خودتان حفظ كنيد و نفع اينكار در همين دنيا بشما بر ميگردد علاوه بر ثواب جزيلى كه در آخرت نصيب شما خواهد شد، كه دشمن هم بوديد و بين دلهايتان الفت انداخت به اينكه شما را اطراف پرچم اسلام گرد آورد و بغض و كينه ها را از قلوبتان برداشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 190

فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً: يعنى بنعمت خدايى.

إِخْواناً: برادران يكديگر و دوستان صميمى پس

از آنكه با هم دشمن خونين و با هم بجنگ بوديد و پس از آن چنان گشتيد كه هر كدام مراد (و محبوب) ديگرى شديد. زيرا اصل (اخ) بمعنى قصد و طلب و اراده چيزى كردن است.

وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ: يعنى اى اصحاب محمد در كنار گودالى از دوزخ بوديد كه بين شما و جهنم جز مرگ فاصله اى نبود و خدا شما را از آن نجات داد به اينكه پيغمبر برايتان فرستاد كه شما را بايمان هدايت كرد تا با پذيرفتن دعوت او نجات يافتيد و اينكه فرموده «فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها» يعنى خداوند شما را از آن بيرون كشيد.

براى اينكه آنها غير از كسانى بودند كه در جهنم قرار داشته اند از اين جهت كه مستحق دخول در آن بودند.

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ يعنى بمثل اين بيانى كه بر شما خوانده شد خداوند بيان مى دارد.

آياتِهِ يعنى دلالت و حجج خود را در اوامر و نواهى خود.

لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ تا هدايت شويد و بحق و صواب ره يابيد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 191

[سوره آل عمران (3): آيات 104 تا 105] ..... ص : 191

اشاره

وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (105)

«1»

ترجمه: ..... ص : 191

بايد دسته اى از شما باشند كه به نيكى بخوانند و امر بمعروف و نهى از منكر كنند آنهايند كه رستگارانند و مانند كسانى كه پس از آنكه حجتها و نشانه هاى «هدايت» بر ايشان فرستاده شده اختلاف و پراكندگى پيش گرفتند نباشيد و آنها را عذابى بزرگ در پيش است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 104- 105 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 192

بيان آيه 104 ..... ص : 192
لغت: ..... ص : 192

امة مشتق از امّ بمعنى قصد و به 8 معنى بكار ميرود:

1- جماعت 2- پيروى انبياء چون بر مقصد و هدف واحد اجتماع دارند 3- قدرت چون جماعت بقدرت ميگرايد 4- دين و ملت مثل قول خداى تعالى «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ» 5- حين و زمان چنان كه در آيه ديگر ميفرمايد: «وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» يعنى پس از مدتى متذكر شد 6- قامت و اندام: رجل حسن الامه- يعنى حسن القامة يعنى خوش اندام 7- نعمت 8- ام يعنى مادر.

اعراب: ..... ص : 192

من «در منكم» براى تبعيض است يعنى بعض شما بايد امر بمعروف كنند و نهى از منكر زيرا اين دو واجب كفايى است و با انجام دادن عده اى از گردن ديگران ساقط است و كسى كه قائل بواجب عينى بودن اين دو است من اينجا را براى تبيين مى داند.

تفسير: ..... ص : 192

وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ: (بايد جماعتى از شما) يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ: (به دين دعوت كنند) وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ: (امر باطاعت كنند) وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ: (نهى از معصيت نمايند) أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: (اينهايند كه رستگارند) در معنى معروف و منكر چند قول ذكر كرده اند:

1- هر چه را خدا و رسول او امر فرموده اند معروف است و هر چه را نهى كرده اند منكر ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 193

2- معروف چيزى است كه حسن و نيكى آن از نظر شرع و عقل شناخته و معلوم است و منكر چيزى است كه عقل و شرع آن را بد شمارد. اين معنى در واقع به معناى اول برميگردد.

از حضرت امام ششم «ع» روايت شده كه «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ- ائمه اى بايد از شما باشند» و در بيان آيه ديگر نيز بجاى كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ ... فرموده «كنتم خير ائمة ...»

در اين آيه دلالتى روشن است بر وجوب امر بمعروف و نهى از منكر و اهميت و موقعيت آن دو از نظر دين، زيرا خداوند رستگارى مسلمين را به اين دو مربوط دانسته.

بيشتر متكلمان ايندو را واجب كفايى ميدانند و بعضى هم واجب عينى شمرده اند و اين قول را شيخ ابو جعفر اختيار كرده.

و نيز قول صحيح اينست كه وجوب ايندو فريضه نقلى است كه

بايد از قرآن و سنت وجوب آن دانسته شود ولى عقل دلالت بر وجوب آن ندارد مگر در زمينه اى كه از راه دفع ضرر باشد.

ابو على جبايى گويد: وجوب آنها عقلى است و دليل سمعى تأكيد حكم عقل است.

از ادله نقلى كه در اين باره آمده روايات زير است:

1- حسن از پيغمبر (ص) روايت كرده است كه: هر كه امر بمعروف و نهى از منكر كند خليفه خدا و پيغمبر و قرآنست در زمين.

2- درة بن ابى لهب گويد: شخصى خدمت پيغمبر اكرم آمد در حالى كه حضرت بر منبر بود پرسيد: يا رسول اللَّه بهترين مردم كيست؟ فرمود آنكه مردم را امر بمعروف و نهى از منكر كند و آنها را از خدا بترساند و باو علاقه مند سازد.

3- ابو درداء گويد: البته و حتماً بايد امر بمعروف و نهى از منكر كنيد و گرنه خداوند بر شما پادشاهى ستمكار مسلط كند كه نه ببزرگان شما احترامى گذارد و نه بر خردان شما رحم آورد و اخيار و خوبان شما دعا كنند و مستجاب نخواهد شد و ياور مى جوييد و يارى نخواهيد شد و فريادرس مى طلبيد و كسى بفرياد شما نميرسد، آمرزش ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 194

مى طلبيد ولى آمرزيده نميشويد.

4- حذيفه گويد: زمانى آيد كه مردار يك الاغ براى مردم آسانتر و بهتر است از وجود يك مؤمنى كه ايشان را امر بمعروف و نهى از منكر نمايد.

سپس خداوند مردم را باجتماع و دورى از تفرقه و

پراكندگى امر ميفرمايد:

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا- (شبيه كسانى كه در دين پراكنده و دسته دسته شدند يعنى يهود و نصارى نشويد- (خلاصه يعنى مثل يهود و نصارى نشويد).

وَ اخْتَلَفُوا- درباره اختلاف بعضى گفته اند مراد همان تفرقه است و براى تأكيد ميباشد و بعضى گفته اند معنى چنين است: كالذين تفرقوا بالعداوة و اختلفوا فى الديانة:

يعنى مثل كسانى كه بواسطه دشمنى دسته دسته شدند و در دين راه اختلاف پيمودند.

مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ- (پس از آمدن حجت ها و كتابهاى آسمانى، روشن شد راه براى ايشان).

وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ- (بر ايشان عقوبت بزرگى است) بعنوان پاداش تفرق و اختلافشان پس از آمدن آيات و بينات. اين آيه دلالت دارد بر تحريم اختلاف در دين و اينكار خيلى مذموم و قبيح است و منهى عنه ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 195

[سوره آل عمران (3): آيات 106 تا 109] ..... ص : 195

اشاره

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (107) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ (108) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109)

«1»

ترجمه: ..... ص : 195

روزى كه چهره هايى سپيد و روشن و چهره هايى سياه و تيره خواهد بود. و اما كسانى كه چهره هاشان سياه است (بايشان گفته شود) آيا پس از ايمان كافر شديد، پس عذاب را بواسطه كفر و انكارى كه داشتيد بچشيد و اما كسانى كه صورتهاشان سپيد است در رحمت الهى ابدى و جاودان خواهند بود.

اين آيات الهى است كه آنها را بحق بر تو مى خوانيم و خداوند بر جهانيان قصد ستم ندارد آنچه در آسمانها و زمين است فقط از آن خداست و همه امور فقط باو باز ميگردد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 106 تا 109 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 196

بيان آيه 106- 107 ..... ص : 196
تفسير: ..... ص : 196

يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ- خداوند وقت آن عذاب را بيان مينمايد و مراد اينست كه: عذاب بر ايشان ثابت است در روزى كه باين صفت است كه چهره مؤمنان سپيد و نورانى است بپاداش و نتيجه ايمان و اطاعتشان و سيماى كافران سياه و تيره است بعقوبت كفر و گناهان ايشان بدليل ما بعد آيه.

فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ (بسيه رويان گفته مى شود آيا پس از ايمان كافر شديد) درباره آنان كه پس از ايمان آوردن كافر شدند اقواليست:

1- يعنى كسانيند كه پس از اظهار ايمان با پيشه كردن نفاق كافر شدند (يعنى منافقان كه بزبان مؤمن و بدل كافرند) 2- مراد همه كفار است زيرا از اقرار بتوحيد خداوند كه بر ايشان واجب شده و در عالم ذر و ميثاق آن را پذيرفته اند سر باز زده اند كه در آيه ديگر ميفرمايد: أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى . يعنى قبل از

اين عالم خداوند از بنى آدم پرسيد كه آيا من رب شما نيستم؟ گفتند چرا (از ابى بن كعب) 3- آنها عبارتند از اهل كتاب كه به پيغمبر كافر شدند پس آنان كه بوى ايمان آورده بودند يعنى قبل از بعثت او به صفات و نشانه هاى او كه در كتب آسمانى ذكر شده بود ايمان آورده بودند (از عكرمه و زجاج و جبايى) 4- مراد اهل كتاب بدعت و هوا و هوسهاست از امت محمد «ص» (از على «ع») و نظير اين قول از قتاده نقل شده كه آنان كسانيند كه ارتداد پيش گرفتند يعنى پس از اسلام كافر شدند.

از پيغمبر روايت شده كه فرمود قسم به آنكه جانم بدست اوست دسته اى از اصحاب ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 197

من در حوض كوثر بر من وارد شوند كه چون ايشان را ببينم كه بمن نزديك ميشوند ميگويم:

اصحابم، اصحابم! ولى از طرف خدا بمن گفته شود تو نميدانى كه پس از ايمان چه كردند.

به پشت و قهقرا يعنى روش جاهليت بازگشتند (اين حديث را ثعلبى در تفسيرش آورده) 5- ابو امامه باهلى گويد: مراد خوارجند و از پيغمبر حديث ميكند كه خوارج از دين بيرون ميروند مثل تيرى كه از پيكان بيرون ميجهد. (همزه) در أكفرتم در اصل براى استفهام است و مراد در اينجا تقريع است يعنى «لم كفرتم- چرا كافر شديد» و گفته اند مراد تقرير است: يعنى همانا كافر شديد.

فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ- اينكه بلفظ ذوق يعنى چشيدن ذكر كرده توسع و مجاز است و مراد اينست كه بنگريد بسرنوشت خود يعنى

عذاب الهى كه بواسطه كافر شدن گرفتارش شديد.

وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ- كه عبارتند از مؤمنان.

فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ- يعنى در ثواب الهى و بعضى گفته اند يعنى در بهشت خدايى هستند.

هُمْ فِيها خالِدُونَ- اينكه كلمه «فى» را تكرار كرده براى اينست كه «فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ» داخل شدن ايشان ببهشت را برساند و «فِيها خالِدُونَ» ابديت ايشان را در بهشت بيان نمايد و خداوند ثواب را رحمت ناميده و رحمت نعمتى است كه استحقاق سپاسگزارى دارد و هر نعمتى تفضل خدايى است وجه آن هم اينست كه علت ثواب كه تكليف است خود تفضل ميباشد باين وجه ثواب از راه تفضل است اگر چه خود باستحقاق در مقابل عمل باشد.

و گفته اند جايز است ثواب تفضل باشد زيرا ثواب بمنزله وفاى بعهد است و خود عهد كردن خداوند به اينكه ثواب و پاداش دهد تفضل است زيرا بر چنين وعده اى مجبور نبود چرا اكنون كه وعده داده لازمست وفا كند چون خلف وعده قبيح است ولى در عين حال تفضل است.

اما راجع بسپيدى روى دسته هاى مذكور مراد سرور و درخشش چهره هاست از خوشحالى كه از درك ثواب و بهشت پيدا ميشود.

و مراد از سياهى روى گناهكاران و كفار آثار حزن و الميست كه بواسطه ديدن عذاب ظاهر ميشود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 198

بيان آيه 108- 109 ..... ص : 198
تفسير: ..... ص : 198

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ (آنچه گفته شد حجت ها و نشانه ها و دلايل روشن الهى است) نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ (كه اى محمد (ص) بحق بر تو و امت تو ميخوانيم) و براى تو ياد ميكنيم و آنها را بتو مى شناسانيم و قصه ميكنيم.

بِالْحَقِّ (با حكمت و صواب) وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ (خداوند

بر جهانيان ستم نخواهد كرد) به اينكه عقابى را كه استحقاق ندارند متوجه ايشان كند و يا ثوابشان را از مقدار استحقاق كم سازد.

زيرا آن كس كه ستم ميكند يا از اينروست كه قبح و زشتى ظلم را نميداند يا بجهة نيازى است كه بستمگرى دارد به اينكه از اين راه از خود دفع ضرر كند يا نفعى را بخود جلب نمايد و خداوند از جهل و نياز و هر صفت نقصى پاك و منزه است و چگونه ممكنست بمردم ستم كند و حال آنكه خود همه آنها را آفريده و نعمتها بديشان ارزانى داشته و نعمتهايى بس بزرگتر و عاليتر از اين نعمتهاى دنيا يعنى آخرت را بديشان وعده نموده و مورد دسترسى ايشان قرار داده و خداوند جهت بى نيازى خود را از ظلم بيان ميفرمايد:

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ- (ملك و ملك آفرينش همه از اوست) وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ- درباره بازگشت همه چيز بسوى حق چند معنى گفته شده:

1- همه چيز فانى ميشود و خداوند دو باره همه را براى پاداش زنده ميسازد و باز ميگرداند.

2- خداوند در دنيا امورى را تمليك بندگان كرده و بآنها اختيار تصرف در آن امور را داده ولى در آخرت همه اينها زايل ميشود و بسوى خدا باز ميگردد و علت

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 199

اينكه بجاى اليه «الى اللَّه» گفته دو قولست:

1- هر يك از دو جمله بتنهايى وافى و سارى در

معنى باشد.

2- در ذكر اسم ظاهر بجاى ضمير بزرگداشت و تفخيم مطلب است و مورد نيز تفخيم ميباشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 200

[سوره آل عمران (3): آيات 110 تا 112] ..... ص : 200

اشاره

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (110) لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذىً وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ (111) ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ (112)

«1»

ترجمه: ..... ص : 200

شما بهترين امتى هستيد كه بر مردم نمودار شده ايد كه امر بمعروف و نهى از منكر ميكنيد و بخدا ايمان ميآوريد و اگر اهل كتاب مؤمن ميشدند بر ايشان بهتر بود بعضى از ايشان مؤمنند و اكثرشان فاسقند.

هرگز بشما ضررى نزنند مگر آزار اندكى و اگر با شما بجنگند بشما پشت كنند و نصرت نشوند هر كجا باشند خوارى بر آنها مقرر است مگر ريسمانى (دستاويزى) از خدا و دست آويزى از مردم داشته باشند و مسكنت بر ايشان مقرر شده و اين از آن جهت است كه بآيات خدا كافر ميشدند و انبياء را بنا حق ميكشتند و براى آنكه گناه و تجاوز ميكردند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 110 تا 112 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 201

بيان آيه 110 ..... ص : 201
تفسير: ..... ص : 201

بدنبال ذكر امر و نهى، كسانى كه بايد ايندو را بپا دارند ياد نموده، و ايشان را به اين كار مدح گفته تا ديگران نيز بديشان اقتدا كنند.

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ- در اينجا چند تفسير گفته شده:

1- شما بهترين امت هاييد و بلفظ ماضى (كنتم) گفته چون در كتب آسمانى ذكر اين امت آمده (از حسن) و مؤيد اين قول حديث نبوى است كه فرمود: شما 70 امت را پشت سر نهاده ايد كه از همه آنها بهتريد.

2- بهترين امت هاييد در لوح محفوظ (از فراء) 3- كان تامه و بمعنى خلق است يعنى بهترين امت هاييد كه خلق شده ايد.

4- كان زايده است و براى تأكيد ميباشد زيرا مضارع را بصيغه ماضى آوردن دلالت حتمى بودن وقوع آنست، چنانچه در «اذا وقعت الواقعه» با اينكه قيامت آينده است بصورت گذشته آورده كه «واقع

شد قيامت» چون حتمى الوقوع است.

5- بمعنى صادر «گرديد» مثل قول شاعر:

و قد كان الدّماء له خماراً

: يعنى صار الدماء.

و معنى آيه چنين است: شما بهترين امت هايى گشته ايد كه من آفريده ام بواسطه اينكه امر بمعروف و نهى از منكر ميكنيد و ايمان بخدا داريد. و روى اين قول اين صفات شرط برترى آنهاست.

از يكى از صحابه نبى اكرم روايت است كه هر كس مى خواهد بهترين اين امت باشد شرط خدا را در اين برترى بجاى آورد يعنى ايمان بخدا و امر بمعروف و نهى از منكر را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 202

درباره اينكه مورد خطاب آيه كيست اختلافست:

1- گفته اند مهاجرانند فقط (از ابن عباس و سدى).

2- گفته اند درباره ابن مسعود و ابى بن كعب و معاذ جبل و سالم مولى ابى حذيفه است (از عكرمه).

3- مراد فقط اصحاب رسول اللَّه «ص» هستند (از ضحاك).

4- مورد خطاب صحابه پيغمبر «ص» ميباشند ولى آيه شامل ديگران هم ميشود.

سپس خداوند بذكر مناقب آنها مى پردازد و ميفرمايد:

تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ: «امر بطاعت مى كنيد».

وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ: «و نهى از معاصى مينمائيد».

گاهى سؤال ميشود كه كار قبيح نيز براى انسان معلوم و معروف است پس چرا فقط خوبى را معروف ناميده؟

جواب اينست كه قبيح و زشتى از نظر پستى بمنزله گمنام و ناشناس قرار داده شده و خوبى هم جليل القدر شناخته شده كه بواسطه روشنى و جلوه اش جلالت قدرش معروف و شناخته شده است.

وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ: «بتوحيد و عدل و دينش ايمان ميآوريد».

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ: «اگر پيغمبر اسلام و آنچه بر او نازل

شده تصديق ميكردند».

لَكانَ خَيْراً لَهُمْ: «اين ايمان در دنيا و آخرت براى ايشان خير و سعادت است» زيرا در دنيا بواسطه ايمان از قتل نجات پيدا ميكنند و در آخرت از عذاب به بهشت نايل مى شوند.

مِنْهُمُ: «بعضى از اهل كتاب».

الْمُؤْمِنُونَ: «معترفند بآنچه كتابشان بر آن دلالت دارد» كه عبارت است از صفات پيغمبر ما و بشارت به بعثت او مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحاب و دوستان يهودى او كه ايمان آوردند و مثل نجاشى و اصحاب او از نصارى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 203

وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ- يعنى «بيشترشان از طاعت خدا خارجند».

و اينكه آنها را بفسق توصيف كرده نه بكفر و بى ايمانى كه بدتر از فسق است زيرا مراد اشعار و تنبيه باين مطلب است كه آنان از موجبات كتاب خود كه اقرار بحق و نبوت محمد «ص» است بيرون رفته اند.

و گفته اند اين مطلب از اينجهت است كه آنها در ميان كافران بمنزله فساق و گناهكارانند از اينرو كه بحالتى سخت زشت بيرون شده اند كه بدتر و شنيع تر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 204

بيان آيه 111- 112 ..... ص : 204
مورد و شأن نزول: ..... ص : 204

مقاتل گويد: سران يهود مثل كعب و ابى رافع و ابى ياسر و كنانه و ابن صوريا به مؤمنان خود مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحاب او كه اسلام را پذيرفته بودند طعن و سرزنش كردند پس اين آيه آمد:

معنى و مقصود: ..... ص : 204
اشاره

لَنْ يَضُرُّوكُمْ: خداوند مؤمنان را وعده داد كه: منصور و پيروز خواهند بود و اهل كتاب بر ايشان قدرت پيدا نخواهند كرد و از ايشان ضررى بآنها نخواهد رسيد مگر اذيت و رنجى ناچيز از زبان ايشان. درباره معنى اين اذيت اندك «اذى» اختلاف شده بعضى گفته اند همان دروغ بستن بخدا و تحريف كتاب الهى است و بعضى گفته اند كلام هاى گزنده اى بوده كه به مؤمنان ميگفتند.

وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ: «اگر اذيت آنها از زبان تجاوز كند و بچنگ بكشد».

يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ: «منهزم خواهند شد».

ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ: بواسطه كفرشان «يارى نخواهند شد».

در اين آيه دلالتى است بر صحت نبوت پيغمبر ما «ص» زيرا آنچه خبر داده بى كم و كاست واقع شده زيرا يهود مدينه از بنى قريظه و بنى المصطلق و بنى قينقاع و يهود خيبر كه با پيغمبر اكرم و مسلمين جنگيدند نتوانستند در برابر آنها پايدارى نمايند و شكست خورده پراكنده گشتند و به مسلمين از ايشان رنجى جز دشنام نرسيد.

ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ- ذلت بر ايشان ثابت خواهد بود و احاطه خواهد داشت.

و ضرب بمعنى (خيمه) زدن است و در اينجا بطور استعاره بكار رفته زيرا همانطور كه خيمه سرپا و ثابت مى ايستد ذلت هم بر ايشان ثابت خواهد بود (از ابى مسلم)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 205

و گفته شده كه «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» يعنى لازم و همبسته با ذلت شده اند چنان كه ذلت بر ايشان ثابت خواهد ماند و مشتق از «ضرب فلان الضريبة على عبده» يعنى فلانى جيره و مقررى هميشگى براى غلامش قرار داد.

حسن گويد: ذلت بر يهود ثابت و حتمى شده و تا ابد نخواهند توانست آن را از خود برطرف سازند.

و گفته اند مراد اينست كه جزيه (كه خود علامت خوارى است) بر آنان واجب شده و در هيچ جا نبايد مسكن كنند مگر با پرداخت جزيه و قبل از اسلام هم بمجوس جزيه ميدادند.

أَيْنَ ما ثُقِفُوا- يعنى هر جا يافت شوند.

و گفته اند يعنى هر گاه مغلوب گردند.

إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ- مگر با عهدى از خدا.

وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ- و عهدى از مردم به اينكه ذمى باشند يا بيكى ديگر از راههاى امان متوسل شوند (از ابن عباس و قتاده و مجاهد و حسن) و عهد را در آيه از اينجهت حبل ناميده كه بوسيله عهد امان بسته ميشود چنان كه با ريسمان چيزى را مى بندند.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ- يعنى بلعن و عقاب خدا بازگشتند.

و گفته اند يعنى مستوجب غضب خدا شده اند.

وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ- يعنى ذلت بر آنها زده شد چون مسكين ذليل است (از ابى مسلم).

و گفته اند مراد از مسكنت فقر است زيرا يهود همواره در فقر و نكبت بسر ميبرند و اگر ثروتمند هم باشند زندگى و وضعشان فقيرانه است و يا اظهار فقر ميكنند و خود را فقير نشان ميدهند- تفسير باقى آيه را در سوره بقره آورديم.

نظم آيات: ..... ص : 205

وجه ارتباط اين آيه بما قبل اينست

كه مژده دادن مؤمنان به پيروزى با امر كردن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 206

ايشان بجهاد ارتباط و اتصال دارد.

و گفته اند: وجه ارتباط اينست كه چون در آيه قبل گفته شده كه اگر كفار فاسقند بدنبال آن در اين آيه خبر داده كه ضرر (فسق) آنها بمسلمين نخواهد رسيد تا اين خبر موجب آرامش خاطر آنها گردد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 207

[سوره آل عمران (3): آيات 113 تا 114] ..... ص : 207

اشاره

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113) يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (114)

«1»

ترجمه: ..... ص : 207

يكسان نيستند از اهل كتاب (از ايشان) مردمى راستند كه آيات خدا را در اثناى شب مى خوانند و سجده مى نمايند. بخدا و روز جزا ايمان مى آورند و امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و بخيرات مى شتابند و آنانند كه از صالحان مى باشند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 113- 114 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 208

بيان آيه 113- 114 ..... ص : 208
لغت: ..... ص : 208

1- آناء جمع و در مفرد آن دو قولست:

الف: انى مثل نحى (نحى يعنى خيك روغن. جمع: انحاء.)

ب: انى مثل لعى.

اخفش انو (بواو) نقل كرده.

مسارعت: مبادرت و پيشدستى مشتق از سرعت.

فرق بين سرعت و عجله اينست كه سرعت سبقت و پيشى جستن است در كارى كه جايز و پسنديده و محمود باشد و ضد سرعت كندى (ابطاء) است كه مذموم و زشت است ولى عجله پيشى جستن در جائيست كه پيشى سزاوار نيست و هم مذموم ميباشد و ضد عجله تأنى و اناة است و خوب و محمود ميباشد.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 208

گفته اند سبب نزول آيه اينست كه چون عبد اللَّه سلام با جمعى مسلمان شد يهود گفتند كه به محمد ايمان نياورده اند مگر اشرار ما و خداوند اين آيه را در اين مورد نازل فرمود تا «مِنَ الصَّالِحِينَ» (از ابن عباس و قتاده و ابن جريح) و گفته اند درباره 40 تن از اهل نجران و 32 نفر از مردم حبشه و 80 نفر از مردم روم نازل شده كه مسيحى بودند و مسلمان گشتند.

تفسير: ..... ص : 208

لَيْسُوا سَواءً: در تقدير اين كلام اختلافست و قول صحيح آنست كه جمله كامل است و به آن وقف ميشود و جمله بعد يعنى مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ ابتداء كلامست و معنى چنين است:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 209

آنهايى كه از اهل كتاب ياد كرديم مساوى نيستند- يعنى مؤمنان ايشان مثل عبد اللَّه بن سلام و اصحابش يا آنهايى كه ايمان نياوردند در يك درجه نميباشند سپس فرق و تفاوت آنها را بيان ميفرمايد:

مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ: با اين بيان افتراق و جدايى (ميان ايمان آورندگان و تكذيب كنندگان از اهل كتاب) بيان شده. (كه خداوند اهل كتاب را دو دسته كرده و صفات يك دسته را بيان كرده و بقرينه، حال دسته ديگر روشن ميشود) و اين بيان مثل اينست كه از حال قوم و ملتى خبر دهى و گويى فلان ملت چنين و چنانند و پشت سر آن بگويى البته همه يكسان نيستند بلكه بين ايشان افرادى هستند كه كارهاى خوبى انجام مى دهند و همچنين ملتى را ذم و سرزنش كنيد كه بخيل و جبانند و در پى آن شخص ديگرى گويد: همه آنها مساوى نيستند بلكه بعضى

از آنها جواد و سخى و شجاع ميباشند كه سخن دومى ابتداء كلام است و جمله اى مستأنفه و مستقل.

فراء گويد: معنى و تقدير آيه چنين است: «منهم امة قائمة و امة غير قائمه» يعنى بعضى از ايشان مردم و امتى هستند كه قائم هستند باين صفات كه آيات خدا را مى خوانند. و بعضى از ايشان امتى هستند بر غير اينحالت، كه به ذكر حال و صفات دسته اول اكتفاء كرده از اينرو حال دسته دوم بقرينه آن معلوم ميشود.

روى اين قول امة مرفوع است بفعل و تقدير چنين است: «لا يستوى امة هادية و امة ضالة» يعنى مساوى نيستند امت هدايت شده و امت گمراه گشته كه يستوى امة را به فاعليت نصب داده و بنا بقول اول امة مرفوع است بواسطه ابتدائيت و منهم خبر آن.

زجاج اين معنى را قبول ندارد و مى گويد احتياج بتقدير (امة غير قائمه) نداريم زيرا خداوند قبلا آنها را به دو دسته (مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ) تقسيم كرده است و پس از آن فرموده:

«لَيْسُوا سَواءً» اين دو دسته مساوى نيستند و صفت دسته فاسق (غير قائمه) قبلا گذشت كه فرمود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 210

«يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ...» و لذا اينجا فقط دسته قائم و صفات آنها را ذكر كرده.

در جمله (أُمَّةٌ قائِمَةٌ) چند وجه است:

1- يعنى دسته اى بر اطاعت و امر حق ثابتند (از ابن عباس و قتاده و ربيع) 2- يعنى دسته اى

عادلند (از حسن و مجاهد و ابن جريح) 3- قائم بر اطاعت حق (از سدى) 4- تقدير چنين است: «ذو امة قائمه» يعنى صاحب راهى مستقيم (از زجاج) وى اين شعر نابغه را دليل سخن خود آورده:

و هل يأتمر ذو امة و هو طائع: كه امة در اين شعر بمعنى طريق است.

يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ: (كتاب خدا- قرآن- را مى خوانند).

آناءَ اللَّيْلِ: (ساعات و اوقات شب)- از حسن و ربيع- و گفته اند مراد دل شب است (از سدى) و گفته اند مراد وقت نماز عشاء است چون اهل كتاب نماز عشاء نمى خوانند. خداوند ميفرمايد: نماز عشاء مى خوانند كه نشانه اسلام آنهاست.

(از ابن مسعود).

و گفته اند مراد بين مغرب و عشاء است (از ثورى) و آن ساعتى است كه ساعت غفلت نام دارد.

وَ هُمْ يَسْجُدُونَ: گفته اند مراد سجده معمول در نماز است در اينصورت معنى چنين ميشود: «و هم مع ذلك يسجدون» يعنى علاوه بر تلاوت قرآن سجده هم ميكنند.

و او براى عطف جمله دوم بر جمله اول است.

و گفته اند مراد از سجده نماز است كه از نماز بسجده تعبير كرده است به اين جهت كه سجده مهمترين اركانى است كه تواضع را ميرساند (از زجاج و فراء و بلخى) و دليل آنها اينست كه واو براى حال است يعنى آيات قرآن را مى خوانند در حالى كه سجده ميكنند يعنى در سجده قرآن مى خوانند و خواندن آيات در سجده نيست پس مراد از سجده نماز است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 211

يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ- (بتوحيد و صفات او ايمان آورند) وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ- (روز متأخر از دنيا) يعنى زنده شدن در روز قيامت.

وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ- (بانجام خيرات

و طاعات سرعت و پيشدستى ميكنند) از ترس اينكه مرگ در رسد و فرصت انجام از دستشان برود.

گفته اند مراد اينست كه اعمال صالح را بدون كسالت و سنگينى و تأخير انجام ميدهند چون جلالت قدر و منزلت و حسن عاقبت صالحات را ميشناسند.

وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ- اين آيه در مقام نفى قول اهل كتابست كه ميگفتند اشرار ما به پيغمبر ايمان آورده اند.

و اين آيه دلالت بر عظمت مقام نماز شب دارد.

و روايت صحيح از نبى اكرم است كه دو ركعت نماز در دل شب بهتر است از همه دنيا و آنچه در آن است و اگر بر امت من مشكل نبود نماز شب را بر ايشان واجب ميكردم.

و از حضرت صادق (ع) است كه خانه هايى كه در آن نماز شب و تلاوت قرآن برگزار شود براى اهل آسمان چون ستارگان ميدرخشد.

و نيز از آن حضرت است كه بر شما باد نماز شب كه سنت پيغمبر شما و پيشه مردم صالح قبل از شما بوده و دردها را از بدنهايتان دور ميسازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 212

[سوره آل عمران (3): آيات 115 تا 117] ..... ص : 212

اشاره

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ (115) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ (116) مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (117)

«1»

ترجمه: ..... ص : 212

هر چه خوبى كنند هرگز ناسپاسى نشوند و خدا بمتقيان عالمست.

كسانى كه كافرند مال و فرزندان ايشان را نزد خداى سودى نبخشد و آنانند اصحاب آتش و در آن ابدى خواهند بود. مثل آنچه را كه در زندگى دنيا خرج ميكنند مانند باديست همراه با سرمايى سخت كه بر زراعت قومى ستمكار بخود رسيده و آن را نابود كرده خدا ستمشان نكرد ولى خود بخويشتن ظلم كردند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 115 تا 117 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 213

بيان آيه 115 ..... ص : 213
تفسير: ..... ص : 213

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ- يعنى بر طاعتى كه ميكنند.

فَلَنْ يُكْفَرُوهُ- يعنى پاداش آنها از شما منع نميگردد.

در اينجا پاداش ندادن و منع جزا كردن بطور مجاز كفر ناميده شده از اينرو كه منع پاداش كسى بمنزله انكار و پرده پوشى عمل اوست و معنى آيه اينست كه اطاعت شما مورد انكار نخواهد بود و پرده پوشى نخواهد شد و پاداش آن بشما داده خواهد شد.

و اين نظير آنجاست كه خداوند خود را شكر گزار بندگان ناميده با اينكه در حقيقت باطاعت بندگان جزاء سپاسگزاران و شاكران بر نعمت عنايت ميكند و چون براى ثواب شكر استفاده شود براى نقيض آن معنى منع ثواب كفر بطور استعاره بكار ميرود زيرا شكر در اصل بمعنى اعتراف بنعمت است و كفر پرده پوشى نعمت ميباشد به اينكه حق آن تضييع شود.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ- يعنى خداوند باحوال متقيان عالم است و ايشان را پاداش خواهد داد.

و اينكه فقط متقيان را ذكر كرده با اينكه بر همه كس عالمست از اينروست كه اينجا كلام مقتضى ذكر پاداش متقيان است.

و ميفرمايد كه

هيچ مقدار از عمل خوب آنها باطل نخواهد شد بر خلاف قائلين باحباط «1».

__________________________________________________

(1) بحث راجع به احباط و رد آن بطور اختصار گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 214

بيان آيه 116- 117 ..... ص : 214
لغت: ..... ص : 214

1- اغنى عنه: ضررى را از او دفع كرد.

اغناه عن كذا: او را از آن بى نياز كرد.

غنى درباره خداوند باين معنى است كه خداوند مخصوص بقدرتى است كه هيچكس و هيچ چيز او را عاجز نتواند كرد و خدا غنى است يعنى احتياج بر او جايز نيست.

2- اصحاب النار- اصحاب النار يعنى هميشه ملازم آتش هستند چنان كه به صحرا نشينان اصحاب صحرا گويند چون هميشه در آنجا ساكنند و اصحاب زمين و ده بمعنى مالك زمين و ده ميباشد.

و اصحاب مرد يعنى اعوان و اتباعش و اصحاب عالم يعنى شاگردانش.

3- اصل مصاحبت يعنى ملازمت و همراه بودن.

4- نار: اصل آن نور است كه جسم لطيفى است كه در آن حرارت و نور مى باشد.

5- ريح جمع آن رياح است و روح آدمى از همين ماده است چون بواسطه روح ريح طيب در نفس آدمى داخل ميشود.

و نيز ارتياح، تروّح: راحت از تعب و رنج از اين ماده مشتق است و نيز از اينست روح زيرا در لطافت مثل ريح است و همچنين است رائحه چون ريح آن را به شامه ميرساند.

6- صرّ: سرماى شديد اصل آن از صرير است كه بمعناى صوت ميباشد. زجاج گويد: صرّ صوت و صداى شعله هاى آتش است كه باد در آن وزد و ممكنست بمعناى صداى باد تند باشد.

و صرّه از صفات باد شمال است كه آن را چنين وصف ميكنند كه در آن قعقعه است

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 215

و صرّه: شدت فرياد ميباشد.

تفسير: ..... ص : 215

چون وصف مؤمنان گذشت به دنبالش خداوند حال كافران را بيان مى دارد كه:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ: يعنى از ايشان دفع نميگرداند.

أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ: مال و فرزندانشان از عذاب اللَّهِ شَيْئاً: خدا چيزى را.

و اينكه از اموال و اولاد اسم برده براى اينست كه اين دو همواره تكيه گاه مردم و عزيزترين اشياء آنها است پس وقتى اين دو نتوانند به هيچ وجه انسان را بى نياز كنند و عذاب را بگردانند ديگر چيزها بطريق اولى نخواهند توانست.

وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ: يعنى اينانند ملازم آتش.

هُمْ فِيها خالِدُونَ: يعنى دائم و ابدى در آن خواهند بود.

پس خداوند مثالى براى انفاق آنها ميزند:

َلُ ما يُنْفِقُونَ

: شبيه انفاق ايشان از اموال.

هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا

: گفته اند مراد چيزهايى است كه بكفار انفاق ميكنند در راه دشمنى با پيغمبر و گفته شده آنچه ابى سفيان و اصحاب او در جنگ بدر و احد بكار بردند و خرج كردند براى مبارزه با پيغمبر (ص) و گفته اند مراد جميع صدقات و انفاقات كفار است در دنيا.

در آيه حذفى است و كلمه اهلاك در تقدير است و تقدير جمله چنين است: «مثل اهلاك ما ينفقون».

َثَلِ

: اهلاك و نابود كردن.

حٍ فِيها صِرٌّ

: كلمه اهلاك افتاده براى دلالت كردن آخر كلام بر آن. در آيه تقدير ديگرى نيز گفته شده (مثل ما ينفقون كمثل مهلك ريح) پس انفاق كفار در زراعت تشبيه بريح مهلك است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 216

ها صِرٌّ

: ابن عباس و قتاده و جماعتى گويند

سرماى شديد و ابن عباس نيز گفته بمعنى باد سموم بسيار گرم و كشنده.

ابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ

: يعنى بزراعت مردمى برسد.

َمُوا أَنْفُسَهُمْ

: كه با ارتكاب گناه بخود ظلم كردند كه ظلمشان مقتضى هلاك و نابودى زراعت ايشان باشد براى عقوبت و مكافات عملشان.

و گفته اند يعنى بخود ظلم كردند از اينرو كه در زمينى نامناسب و در غير وقت زراعت كردند و باد آمد.

َهْلَكَتْهُ

: آنها را براى تأديب هلاك كرد كه چيزى را در جاى غير مناسب نهادند و «وضع شى ء در غير ما وضع له» نمودند.

ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ

: خداوند در نابود شدن زراعتشان بايشان ستم نكرد بلكه خود با ستم خويش مستوجب آن گشتند.

و گفته اند: در كشته شدن و اسير گشتن ظلم نشدند بلكه بواسطه كفر خود مستوجب آن شدند.

لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

: بلكه خود بخويشتن ستم كردند چون كارهايى كه مستحق اين عذاب است انجام دادند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 217

[سوره آل عمران (3): آيات 118 تا 119] ..... ص : 217

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (118) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (119)

ترجمه: ..... ص : 217

اى كسانى كه گرويده ايد از غير خود (كفار) محرم راز خود مگيريد كه در تباهى شما كوتاهى نكنند و دوست دارند كه بسختى و رنج افتيد و دشمنى آنها با شما از كلماتشان آشكارا شد و آنچه از دشمنى كه در دل دارند بيشتر است آيات را بر شما بيان كرديم اگر تعقل كنيد.

«1»

ترجمه: ..... ص : 217

حال شما آنها را دوست ميداريد ولى آنان بشما محبت ندارند شما بهمه كتابها گرويده ايد و چون (كفار) شما را ملاقات كنند گويند ايمان آورده ايم و چون بخلوت روند از خشم انگشتان خود را به دندان گزند. بگو (اى پيغمبر) از خشم خود بميريد كه خدا از نهفته هاى سينه ها و دلها با خبر است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 118 و 119 جزء 3 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 218

بيان آيه 118 ..... ص : 218
لغت: ..... ص : 218

1- بطانة: خاصان يك مرد كه كارهاى سرّى خود را بآنها گويد و آنها پنهان مى دارند و اين كلمه مأخوذ است از بطانة يعنى ثوب و جامه اى كه بتن مى چسبد بواسطه نزديكى بتن. بطانت نقيض طهارة (آشكارى) است و مفرد و جمع و مذكر و مؤنث آن بهمين لفظ ناميده ميشود. شاعر گويد:

اولئك خلصايى نعم و بطانتى

: يعنى آنها خواص من و مخصوص جان منند كه در اين شعر بطانت صفت جمع آمده.

2- لا يألونكم: يعنى در كار شما كوتاهى نميكنند و از كوشش خود چيزى فروگزار نمى نمايند.

گفته ميشود (ألا يألو الواً): ضعيف و سست و كوتاه گرديد.

ما ألوته: يعنى كوتاهى در اين كار نكردم.

3- خبال: شر و فساد و از آنست خبل (بفتح و سكون با) بمعنى جنون زيرا بمعنى فساد عقل است.

4- و رجل مخبل الرأى: يعنى مرد فاسد عقل و از اينست:

استخبال: طلب اعاده مال از بدهكار براى فاسد بودن زمانه (و عدم امانت).

5- عنت: در اصل بمعنى مشقت (عنت، يعنت، عنتاً) و داخل شدن مشقت بر كسى.

اعنت فلان فلاناً: يعنى فلانى فلان كس را

بمشقت شديد انداخت در چيزى كه از او مطالبه ميكرد و از اين ماده است قول خداوند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ) اگر خدا ميخواست شما را بمشقت ميافكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 219

مورد و شأن نزول ..... ص : 219

اين آيه درباره مردانى مسلمان آمده كه با رجالى از يهود پيوستگى و رفت و آمد داشتند بواسطه سابقه دوستى و خويشى و همسايگى و يا هم پيمانى و شير خوارگى كه بين ايشان بود (از ابن عباس) و گفته اند درباره عده اى از مؤمنان كه با منافقان دوستى و آميزش ميكردند آمده (از مجاهد).

تفسير: ..... ص : 219

خداوند مؤمنان را از دوستى و آميزش با كفار نهى فرموده براى ترس از فتنه ايشان بر مسلمين:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: يعنى اى كسانى كه تصديق كرده ايد خدا و پيغمبر را.

لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ: يعنى كافران را بجاى مؤمنان دوست و از خواص خود قرار مدهيد كه اسرار خود را نزد آنها افشاء سازيد.

من دونكم: يعنى از غير اهل ملت و دين خودتان.

سپس خداوند علت منع دوستى و رفت و آمد با آنها را بيان ميفرمايد:

لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا: يعنى آنها هرگز در كارهايى كه موجب فساد امر شما شود كوتاهى نخواهند كرد و از هيچ كوششى در راه ضرر زدن بشما باز نخواهند ايستاد.

زجاج گويد: يعنى در بضرر افكندن شما پرهيز نخواهند داشت و بعد گويد: اصل خبال رفتن شى ء است.

وَدُّوا ما عَنِتُّمْ: يعنى آرزو دارند كه شما را بمشقت افكنند، گفته اند: يعنى تمناى گمراه ساختن شما را از اسلام دارند (از سدى) و گفته اند آرزومندند شما را در دين خودتان بسختى افكنند (از ابن عباس).

قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ: يعنى نشانه دشمنى شما بر زبانها و از لابلا و فحواى گفته هايشان ظاهر گشته.

وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ: آنچه از دشمنى شما كه در دلشان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 220

أَكْبَرُ: بيشتر و بزرگتر است از آنچه بزبان

آشكار ميكنند.

قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ: يعنى دلايل واضح و روشنى كه به آن دشمن را از دوست باز شناسيد بر شما ظاهر كرديم.

إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ: اگر بدانيد تفاوت بين دوست و دشمن را- و گفته اند يعنى اگر بدانيد مواعظ خداوند و منافع آن را- و بعضى چنين معنى كرده اند كه: اگر عاقل باشيد خداوند بيان كافى فرموده است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 221

بيان آيه 119 ..... ص : 221
لغت ..... ص : 221

1- عض: گزيدن (بدن) بدندان.

رجل عض: يعنى مرد سختگير بر دشمن.

انامل: سرانگشتان و اصل آن از نمل است (مورچه) زيرا سر انگشتان از نظر نازكى شبيه مورچه است و از همين است رجل نمل يعنى مرد نمام زيرا خبرهاى مكروه و بد را نقل ميكند (كه منقولاتش) از نظر كثرت و مخفى بودن چون مورچگان است.

تفسير: ..... ص : 221

سپس خداوند سبحان آنچه از عداوت كه در دل كفار است براى تأكيد در نهى از دوستى و رابطه با ايشان بيان فرموده:

ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ: يعنى اى كسانى كه آنها را دوست ميداريد ولى آنها شما را دوست ندارند از اينرو كه دينشان با شما مخالفت دارد.

و گفته اند: يعنى شما كفار را دوست داريد زيرا مى خواهيد آنها مسلمان شوند و ببهشت دعوتشان مى كنيد.

وَ لا يُحِبُّونَكُمْ: و آنها شما را دوست ندارند زيرا كفر و گمراهى شما را كه موجب هلاك است دوست ميدارند.

وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ: در اينجا كتاب مفرد بمعنى جمع است چون جنس كتاب اراده شده چنان كه درهم در اين جمله (درهم در دست مردم بسيار است) مراد يك درهم نيست بلكه درهمهاى بسيار است.

و ممكنست مصدر باشد و به آن كتابهاى آسمانى اراده شده باشد و در مفرد آوردن آن لفظ كتاب نوعى ايجاز است و هم اشاره است بتفصيل اعتقاد مسلمين و معنى آن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 222

اينست كه شما تصديق داريد بطور اجمال (بهمه كتب آسمانى) و بطور تفصيل ايمان داريد به آنچه بر ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (ص) و ساير انبياء نازل شده

ولى آنها (كفار) بكتاب شما تصديق ندارند.

وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا: يعنى چون شما را مى بينند گويند تصديق ميكنيم.

وَ إِذا خَلَوْا: و چون با خود خلوت مى كنند.

عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ- يعنى سر انگشتان را بدندان ميگزند.

مِنَ الْغَيْظِ- از غضب و كينه و بغض از اينكه مى بينند كه مؤمنين با هم ائتلاف و اجتماع كلمه دارند و خداوند آنها را يارى ميكند.

عض بالانامل (سر انگشت بدندان گزيدن) مثل است نه اينكه واقعاً انگشتان خود را گاز گيرند. مثل قول شاعر:

عضوا منا الغيظ اطراف الأباهيم

يعنى از شدت خشم سر انگشتهاى ابهام خود را بدندان گزيدند.

قُلْ- بگو اى محمد بايشان مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ- لفظ صيغه امر است و معنى نفرين ميباشد گويا ميفرمايد خداوند شما را از غيظى كه داريد بميراند و در اينجمله ذم آنهاست زيرا چنين نفرينى جايز نيست مگر در صورت استحقاق به ذم ايشان بواسطه گناه و كارهاى ناشايسته.

و گفته اند: يعنى: غيظ شما از عظمت و پيشرفت اسلام هميشگى باد تا بميريد.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ- خداوند آنچه را كه از روى نفاق و غيظ بر مسلمين در دل داريد ميداند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 223

[سوره آل عمران (3): آيات 120 تا 122] ..... ص : 223

اشاره

إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (120) وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (121) إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)

«1»

ترجمه: ..... ص : 223

اگر خوبى و حسنه اى بشما رسد ايشان را بد حال كند و اگر مكروهى بر شما فرود آيد از آن دلخوش شوند و اگر صبر و تقوى پيشه كنيد كيد ايشان بشما هيچ ضررى نرساند خداوند بكارهاى شما احاطه دارد.

و چون صبحگاه از نزد اهل خود بيرون شدى تا مؤمنان را در سنگرگاههاى جنگ جاى دهى و خداوند شنوا و داناست.

وقتى كه دو دسته از شما سر ترسيدن داشتند و خداوند ولى و ياورشان بود و بايد مؤمنان فقط بخدا توكل كنند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 120 تا 122 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 224

بيان آيه 120 ..... ص : 224
لغت: ..... ص : 224

كيد و مكيده و مكر كاريست كه فردى با رفيقش از راه حيله انجام ميدهد تا او را در مكروه و ناملايمى افكند و اصل آن بمعنى مشقت است.

و مكايده نيز از اين ماده است بمعنى وارد ساختن چيزى كه مشقت دارد.

تفسير: ..... ص : 224

اينك خداوند از حال كسانى كه ذكرشان گذشت خبر ميدهد:

إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ- يعنى اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و يگانگى و پيروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصيب شما شد.

تَسُؤْهُمْ- كفار را محزون مى سازد.

وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها- اگر محنت و رنجى بواسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه بشما برسد خوشحال مى شوند (از حسن و قتادة و ربيع و جمعى از مفسران).

وَ إِنْ تَصْبِرُوا- اگر بر اذيت كفار و اطاعت خدا و پيغمبر و جهاد در راه خدا پايدارى كنيد.

وَ تَتَّقُوا- و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسيد.

لا يَضُرُّكُمْ- ضررشان بشما نرسد (اى موحدان) كَيْدُهُمْ- يعنى مكر ايشان (منافقان) شَيْئاً- نه كم و نه زياد زيرا خداوند شما را يارى ميكند و شرشان را از سر شما مى گرداند.

إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ- يعنى خداوند بر اين مطالب از جميع جهات آگاه ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 225

و داناست و بر همه آنها تواناست.

و علت اينكه محيط را بمعنى «داناى بر جميع جهات» معنى كرديم (نه بمعنى لغوى آن) از اينروست كه محيط بچيزى در لغت يعنى دور زننده بر گرد آن چيز و اين معنى از صفات

اجسام است و شايسته شأن خداوند نيست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 226

بيان آيه 121- 122 ..... ص : 226
لغت: ..... ص : 226

تبوء: جا گرفتن براى ديگرى (بوّأت القوم و بوّأت لهم منازلهم) يعنى ايشان را در منزلهايشان مسكن دارم.

تبوءوا: توطن گزيدند.

2- فشل: جبن. (فشل. يفشل. فشلا) فشل: مرد ضعيف.

تفسير: ..... ص : 226
اشاره

وَ بياد آورد اى محمد إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ- وقتى از مدينه بيرون شدى تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ- براى مؤمنان جايگاه آماده ميساختى و سنگر ميگرفتى.

لِلْقِتالِ- يعنى در سنگرگاههاى جنگ آنها را مينشاندى تا در آنها توقف كنند و از جاى خود جدا نشوند.

در اينكه اين مطلب در چه روزى بود اختلافست. ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق گويند روز احد بوده و اين مطلب نيز از حضرت باقر (ع) روايت شده.

و گفته اند روز احزاب بوده (از مقاتل) و حسن آن را جنگ بدر دانسته.

وَ اللَّهُ سَمِيعٌ- يعنى آنچه را پيغمبر ميگويد شنواست.

عَلِيمٌ: داناست بآنچه در دل پنهان ميدارند زيرا آنها در اينكه در مدينه بمانند يا براى مقابله با دشمن بيرون مدينه روند اختلاف كردند و در اين معنى خداوند پاكان و كسانى كه نيت خالص دارند تزكيه و تعريف ميكند و گمراهان و بد سيرتان را

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 227

تهديد مينمايد.

بعضى گفته اند مراد اينست كه خداوند گفته افرادى كه طرف مشورت پيغمبرند و اظهار رأى ميكنند ميشنود و از دل آنان با خبر ميباشد. بعضى ديگر گفته اند يعنى:

بهمه شنيدنيها شنواست و بر همه دانستنيها داناست.

إِذْ هَمَّتْ: يعنى عزم و قصد كردند.

طائِفَتانِ: دو فرقه و دو طائفه.

مِنْكُمْ: از شما مسلمين.

أَنْ تَفْشَلا: كه بترسند و

راه جبن پيش گيرند.

دو طائفه يكى بنو سلمه بود و ديگرى بنو حارثه كه دو طائفه از قبيله انصار بودند (از ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و حضرت صادق و حضرت باقر «ع»).

جبايى گويد: دو طايفه يكى از مهاجران و يكى از انصار بودند و علت تصميم آنها بر نزاع اين بود كه عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد آنان را گفت كه دست از جنگ با مشركان بردارند و بمدينه بازگردند و آنها نيز باين كار تصميم گرفتند ولى انجام ندادند.

وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما: و خدا ناصر آنان است.

جابر بن عبد اللَّه گويد: آيه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زيرا و اللَّه وليهما در اين آيه است (كه مدح ما را ميرساند). بعضى از محققان گفته اند كه اين همّ و اراده خاطره اى بود كه بفكرشان گذشت نه عزم و اراده قطعى زيرا خداوند آنها را در عين اين تصميم مدح گفته و اگر همّ و تصميم قطعى بود ذمّ آنها اولى از مدح بود.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ: مؤمنان فقط بر خداوند در جميع احوال و امور توكل كنند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 228

ذكر غزوه احد: ..... ص : 228

از حضرت صادق (ع) روايت است كه: سبب غزوه احد اين بود كه قريش چون از جنگ بدر بازگشتند و 70 كشته و 70 اسير بمسلمين دادند، ابو سفيان گفت اى مردم قريش زنان خود را اجازه ندهيد بر كشتگان خود بگريند كه اشكهايشان چون فرو ريزد اندوه و دشمنى محمد (ص) را از دلهايشان ببرد و پس از جنگ

احد بزنان اجازه گريه و ندبه دادند. بهر حال براى جنگ احد 3 هزار سوار و 2 هزار پياده از مكه بيرون شدند و زنان را نيز با خود بردند چون اين خبر به پيغمبر (ص) رسيد اصحاب را جمع فرمود و بر جهاد تشويق و تحريكشان نمود.

عبد اللَّه بن ابى سلول گفت يا رسول اللَّه از مدينه بيرون نميرويم تا در كوچه هاى مدينه با دشمن بجنگيم تا همه اهل مدينه از خرد و كلان و زن و مرد و پير و جوان و قوى و ضعيف همه در راه و از پشت بامها با دشمن جنگ كنند و تا كنون با هيچ دشمنى در داخل مدينه و اندرون حصارهاى خود نجنگيديم مگر اينكه پيروز شديم و در هر جنگى كه از مدينه بيرون رفتيم شكست خورديم.

سعد بن معاذ و ديگر اوسيان برخاستند و عرضه داشتند كه يا رسول اللَّه تا كنون كسى از طوائف عرب بر پيروزى ما طمع نكرده در حالى كه مشرك بوديم و اكنون كه تو در بين مايى چگونه طمعى توانند كرد حتماً بسوى دشمن بيرون ميرويم هر كس از ما كشته شود شهيد است و هر كس بماند ثواب مجاهد را دريابد. پيغمبر اكرم رأى ايشان را پسنديد و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بيرون شد چنان كه خداى تعالى فرمايد: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ ...».

عبد اللَّه بن أبى سلول از رفتن با پيغمبر خوددارى كرد و جمعى از قبيله خزرج هم با او از جنگ كناره كردند.

قريش به احد رسيدند و پيغمبر اكرم قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود كه جمعاً 700 تن بودند و

عبد اللَّه بن جبير را با 50 تيرانداز بر جلو و عقب شكاف كوه احد گماشت كه كفار از آنجا حمله نكنند و به عبد اللَّه بن جبير و يارانش فرمود اگر ديديد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 229

كه ما كفار را حتى تا پشت دروازه مكه فرارى داديم هرگز از اينجا بر مخيزيد و سنگر را خالى مسازيد و اگر ديديد كه آنها ما را شكست دادند و تا مدينه تعقيب كردند باز از جاى خود مجنبيد و در مراكز خود ثابت بمانيد.

ابو سفيان هم خالد بن وليد را با 200 سوار در كمين نهاد و گفت وقتى ديديد كه بهنگام جنگ درهم شديم از اين شكاف بر ايشان در آييد و از پشت حمله آريد.

پيغمبر اكرم دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على داد انصار بر مشركان قريش حمله بردند و آنان را شكستى مفتضحانه دادند و اصحاب پيامبر (ص) در خيمه و مركز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.

خالد با 200 سوار بطرف عبد اللَّه بن جبير حمله ور شدند ولى با تيرباران آنها مواجه گشتند و پاى بمراجعت نهادند.

اصحاب عبد اللَّه بن جبير كه ديدند ياران پيغمبر اثاث و خيمه هاى مشركان را غارت ميكنند به عبد اللَّه گفتند رفقاى ما بغنيمت دست يافته و ما بى نصيب مانديم. عبد اللَّه گفت از خدا بترسيد پيغمبر قبلا بما فرمود جاى خود را هرگز رها نكنيم ولى آنان سخن وى را نپذيرفتند و يكى

يكى جاى خود را رها كردند و بجمع كردن غنيمت روى آوردند تا سنگرگاهشان خالى شد و عبد اللَّه جبير با 12 تن باقى بماند. پرچمدار قريش طلحة بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على (ع) او را بكشت. پرچم وى را ابو سعيد بن ابى طلحه بگرفت على (ع) او را هم بكشت و پرچم بيافتاد. مسافع بن ابى طلحه آن را بگرفت على (ع) او را هم بكشت و بهمين منوال نه تن از بنى عبد الدار بر سر پرچم به دست على (ع) كشته گشتند تا اينكه بنده اى از آنان بنام ثواب آن را بگرفت و بسوى على (ع) رفت حضرت دست راستش بينداخت وى پرچم به دست چپ بگرفت حضرت دست چپش نيز بريد پرچم را با باقيمانده دو دست بريده بسينه چسبانيد و رو بابى سفيان كرد و گفت آيا وظيفه خود را نسبت به عبد الدار بانجام رسانيدم. على (ع) ضربتى بفرقش بزد و او را بكشت و پرچم بيفتاد. پرچم را عمرة بنت علقمه كنانى برداشت و بلند كرد. خالد بطرف عبد اللَّه جبير حمله برد اصحابش جز چند تن فرار كردند خالد آنها را بكشت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 230

و از آن شكاف از پشت بمسلمين حمله آورد. قريش كه در حال فرار بودند چون ديدند كه پرچمشان بلند شد بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمين حمله آوردند.

اصحاب پيغمبر (ص) كه از جلو و عقب محاصره شده و سرگرم غنايم بودند شكستى سخت بخوردند

و رو بفرار نهادند و به دامنه شكافهاى كوه پناهنده ميشدند.

پيغمبر اكرم چون فرار مسلمين را ملاحظه نمود عمامه از سر برداشت و فرمود بسوى من آييد من پيغمبر خدايم بسوى من شتابيد كجا فرار ميكنيد از خدا و پيغمبرش ميگريزيد.

از آن طرف هند دختر عتبه زن ابى سفيان بنزد هر مردى از مشركان كه فرار ميكرد، ميل و سرمه دانى مى افكند و ميگفت تو زنى بيش نيستى بگير و خود را بياراى.

حمزه عموى پيغمبر بر مشركان حمله ميكرد مشركان چون او را ميديدند سخت از جلويش ميگريختند و هيچ كس را قدرت ماندن پيش روى او نبود.

هند به وحشى غلام خود وعده داده بود كه اگر پيغمبر يا حمزه يا على را بكشد چنين و چنان بوى جايزه بخشد و پاداش دهد.

وحشى قبلا بنده جبير بن مطعم بود وى نقل ميكند كه اما بر محمد (ص) قدرت پيدا نكردم و اما على را ديدم كه باطراف خود سخت مواظبت دارد و اميدى بر قتل او نيست. ولى براى حمزه كمين كردم و ديدم كه مردم را چون شير پيش انداخته و بر آنها حمله ميبرد. از كنار من گذشت و پاى بر كنار نهرى نهاد پايش فرو رفت و بسر در آمد من در اينموقع حربه خود بر سر دست بتكان آوردم و بسويش پرتاب كردم. حربه بر تهيگاه حمزه نشست و از جلويش بيرون شد و برو در افتاد من جلو رفتم و شكمش را بشكافتم و جگرش را در آورده و براى هند بردم و گفتم كه اين جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و در آن بگردانيد ولى خداوند

آن را بدهانش چون سنگ سخت گردانيد بناچار آن را از دهان بيرون افكند.

پيغمبر فرمود خداوند فرشته اى را مأمور ساخت تا جگر حمزه را بجاى خود باز نهاد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 231

هند نزديك جنازه حمزه شد و گوش و دست و پاى او را بريد. با پيغمبر جز دو كس نماند. على عليه السلام و ابو دجانه سماك بن خرشه. هر گاه جمعى به پيغمبر (ص) حمله ميكردند على بجلو ميشتافت و آنها را دفع ميكرد تا شمشيرش بشكست. پيغمبر شمشير خود ذو الفقار را بدو داد. پيغمبر بگوشه اى از دامنه احد رفت و بايستاد و جنگ و حمله مشركان منحصر بيكطرف شد و على (ع) همواره با مشركان بجنگيد تا 70 جراحت بسر و روى و شكم و دست و پايش رسيد. على بن ابراهيم در تفسير خود چنين آورده:

جبرئيل به پيغمبر (ص) عرضه داشت يا رسول اللَّه الحق اين فداكارى على مواسات با تست. حضرت فرمود من از عليم و على از منست جبرئيل گفت من نيز از شمايم.

حضرت صادق ع فرمايد: پيغمبر بجبرئيل نظر افكند كه بر ميان زمين و آسمان بر كرسى اى نشسته و همى گويد

(لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على)

يعنى شمشيرى نيست جز ذو الفقار و جوانمردى نيست جز على.

ابن ابى اسحاق و سدى و واقدى و ابن جرير و ديگران روايت كنند كه مشركان روز چهار شنبه به احد وارد شدند (در شوال سال سوم هجرى) و پيغمبر (ص) روز جمعه بجلوى ايشان رفت و جنگ روز شنبه نيمه شهر واقع شد.

در اين جنگ دندان پيغمبر بشكست و صورتش مجروح

شد. سپس مهاجرين پس از شكست بازگشتند و از مسلمين 70 نفر كشته شدند. و كفار بدنهاى عده اى از شهيدان را مثله كرده بودند كه حمزه بيش از همه مثله شده بود و دست طلحه مضروب گشت و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پيغمبر تير ميانداخت و حضرت ميفرمود پدر و مادرم فدايت بيانداز.

نظم آيات: ..... ص : 231

چون خداوند مسلمين را بصبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا) دنبال آن در آيه قبل يارى خود را از مسلمين و همچنين پايدارى ايشان را در روز بدر ذكر كرد و سپس در اين آيه امتحان و وعده هايى كه بايشان در روز احد داده و اينكه از عهده امتحان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 232

بر نيامده و صبر نكردند ياد فرموده و گفته اند نظم و ارتباط آيات اينست كه: «ان تصبروا ينصركم كما نصركم يوم بدر و ان لم تصبروا انزل بكم ما نزل يوم احد حيث خالفتم امر رسول اللَّه (ص)» يعنى اگر صبر كنيد شما را چنان كه روز بدر يارى كردم يارى خواهم كرد و اگر صبر ننمائيد بر شما همان رود كه در روز احد در اثر مخالفت امر پيغمبر بسر شما آمد.

ابو مسلم گويد كه اين قسمت متصل است بقول خداوند (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ) چنان كه ذكر آن گذشت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 233

[سوره آل عمران (3): آيات 123 تا 126] «1» ..... ص : 233

اشاره

وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ (124) بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ (125) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (126)

ترجمه: ..... ص : 233

خداوند در بدر ياريتان كرد در حالى كه زبون بوديد پس از خدا بترسيد تا سپاسگزار باشيد. آن وقت كه (اى محمد) بمؤمنان ميگفتى كه آيا شما را كافى نيست كه خداوند بسه هزار فرشته فرود آمده ياريتان كند. بلى اگر صبر و تقوى پيشه كنيد و دشمنان از اين هيجان و غيظ بر شما بتازند پروردگارتان شما را به پنجهزار فرشته نشانگزار مدد كند. و خداوند آن را جز مژده اى براى شما قرار نداد تا دلهايتان آرام شود و نصرت نخواهد بود مگر از طرف خداى عزيز حكيم.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 123 تا 126 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 234

بيان آيه 123- 126 ..... ص : 234
اشاره

ابن عامر منزّلين با تشديد «زاء» و ديگران بدون تشديد خوانده اند.

لغت: ..... ص : 234

1- بدر جايى بين مكه و مدينه است زيرا در آنجا آبيست متعلق به مردى بنام بدر، كه مكان را بنام صاحب آن ناميده اند.

واقدى گويد بدر اسم موضع مذكور است و بعلاوه هر چيزى كه بحد كمال رسد بدر است و بماه آسمان در شب تمام (شب 14) بدر گويند بعلت پرى و كامل بودن آن.

عين بدره: چشمه پر و مملو از آب.

2- كفاك: حسبك: يعنى كافى است ترا. فرق بين اكتفاء و استغناء اينست كه اولى بس كردن بقدر حاجت و رفع نياز است و دومى وسعت در چيزى كه رفع حاجت ميكند ميباشد.

3- امداد: چيزى را پى در پى و حالًا بعد حال دادن.

مدّ در سير يعنى استمرار و ادامه دادن در آن و استمر بهم اليسر: يعنى سيرشان طولانى شد.

و مد النهر: يعنى جارى شد.

در شر مدّ بكار رود (مدّ فى الشر) و در خير امدّ (امدّه فى الخير).

4- فور: در اصل بمعنى جوشش ديگ است و از اين ماده است فوره غضب: يعنى جوشش خشم چون شبيه بجوشش ديك است و فواره (معمولى) از همين ماده است چون آب را بيرون ميريزد چنان كه ديگ جوشان محتوى خود را بيرون ميريزد.

و نيز از اين ماده است جاء على الفور (فورى آمد) يعنى در همان ابتداء گرمى و حرارت قبل از آنكه دلش نسبت به آن سرد شود و گرماى علاقه اش فرو نشيند آمد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 235

و گفته اند فور يعنى قصد چيزى كردن بسرعت و تندى.

تفسير: ..... ص : 235
اشاره

سپس خداوند نصرتى را كه در روز بدر بمسلمين فرموده بيان مى دارد:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ: اى مؤمنان خدا شما را يارى كرد،

بِبَدْرٍ: در بدر با تقويت قلوب شما و با فرستادن فرشتگان و افكندن ترس در دل دشمنان.

وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ: يعنى در حالى كه ذليل بوديد (اذلاء جمع ذليل است) و مراد اينست كه از نظر عِده و عُده اندك بوديد و تاب مقاومت نداشتيد.

از ابن عباس است كه عدد مهاجران در جنگ بدر 77 تن و عدد انصار 36 تن بود كه جمعاً 113 نفر بودند و مشركان حدود هزار نفر بودند.

از يكى از صادقين نقل شده كه (و انتم ضعفاء) خوانده بجاى انتم اذلة باين دليل كه توصيف ايشان بذليل جايز نيست چون پيغمبر در ميان ايشان بوده است.

پرچمدار پيغمبر (ص) در روز بدر على بن ابى طالب عليه السلام بوده و پرچمدار انصار سعد بن عباده و بقولى سعد بن معاذ بود.

فَاتَّقُوا اللَّهَ يعنى از گناهان و نواهى او بپرهيزيد و بطاعاتش عمل كنيد.

لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: تا بشكر نعمت او قيام كرده باشيد.

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ خطاب به پيغمبر (ص) است يعنى اى محمد وقتى باصحاب مؤمن خود ميگفتى:

أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ آيا براى شما كافى نيست كه خداوند 3 هزار فرشته بياريتان فرستد.

اين آيه خبر مى دهد كه پيغمبر بياران خود اين سخن را گفته بود. ابن عباس و حسن و قتاده و ديگران گفته اند كه فرستادن ملائكه بكمك مسلمين در روز بدر بود و ابن عباس گويد: كه: ملائكه جز در روز بدر هرگز جنگ نكردند بلكه بعنوان مدد و پشتيبان مسلمين بودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 236

حسن گويد: همه فرشتگان 5 هزار تن بودند و معنى اينست كه خداوند شما را بهمگى پنجهزار فرشته

كمك ميكند.

ديگرى گفته: معنى اين آيه اينست كه 8 هزار فرشته بودند (كه سه هزار در آيه اول و پنج هزار در آيه دوم ذكر شده) معنى آيه دوم اينست كه «بخمسة آلاف اخر» يعنى پنجهزار تن ديگر براى شما فرستاد.

و گفته شده كه وعده بكمك فرشتگان در روز احد است و خداوند بايشان وعده داد كه اگر صبر كنند فرشتگان را بمددشان فرستد (از عكرمه و ضحاك) مُنْزَلِينَ- يعنى خداوند فرشتگان را از آسمان فرستاد.

بَلى - بلى تصديق وعده است يعنى خداوند همانطور كه بشما وعده داد عمل خواهد كرد.

إِنْ تَصْبِرُوا- اگر بر جهاد و انجام امر خدا صبور باشيد وَ تَتَّقُوا- و از گناهان و مخالفت پيغمبر بپرهيزيد.

وَ يَأْتُوكُمْ- و اگر مشركين بسوى شما برگردند.

مِنْ فَوْرِهِمْ هذا- از همين راه- (از ابن عباس و حسن و ربيع و مجاهد و ضحاك) گويند يعنى از خشم خود كه مشركان در روز احد بخاطر شكست روز بدر در خشم بودند.

يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ- يعنى بشما نصرت خواهد داد و اين سخن از آنجاست كه قريش پس از بازگشت از جنگ پشيمان شدند كه چرا مدينه را نگرفتند و زود قصد مراجعت نمودند.

خداوند به پيغمبرش وحى فرمود كه اصحاب را امر كند تا آماده رجوع بسوى مشركان شوند و بايشان فرمود «كه اگر بشما جراحتى رسيده بكفار نيز مثل آن رسيده» و بعد فرمود اگر بر جهاد پايدارى كنيد و بسوى دشمن برگرديد خداوند شما را به پنجهزار ملك كمك ميكند. پس مسلمين با اين وعده با همه جراحاتى كه داشتند براى تعقيب و اخراج كفار بيرون شدند. كسى اين خبر را بمشركان رسانيد مشركين

ترسيدند نكند در اين ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 237

بار غلبه از آن مسلمانان باشد و كسانى كه از جنگ خوددارى كرده بودند بايشان پيوسته باشند و عده ديگرى هم بكمك آنها ضميمه شوند از اينرو نعيم بن مسعود را فرستادند تا براى مسلمين از عظمت لشگر قريش سخن گويد و ايشان را بترساند و خود بسرعت بمكه بازگشتند و به اين وسيله خداوند شرشان از سر مسلمين بگردانيد و اين داستان معروف است و از اينجهت بعضى مفسران گفته اند كه رويهم هشت هزار فرشته بوده و حسن گفته كه پنجهزار بوده كه 3000 تن از ايشان فرود آمده اند ولى ظاهر كلام ميرساند كه كمك به 3000 فرشته بوده زيرا قول خداوند (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ) متعلق به لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ ... است كه معنى چنين ميشود: خداوند شما را ببدر كمك كرد كه بمؤمنين ميگفتى آيا كافى نيست كه خداوند سه هزار فرشته بكمك شما بفرستد.

و خداوند پس از اينجمله داستان احد را ياد مينمايد كه (اگر صبر كنيد ...) خدا پنجهزار فرشته بكمك شما خواهد فرستاد (از بلخى) اگر سؤال شود چرا مسلمين در ديگر جنگها بفرشتگان يارى نشدند جواب گوييم اينمطلب تابع مصلحت است كه هر گاه خدا مصلحت لازم ديده ملائكه را بكمك آنان فرستاده.

مُسَوِّمِينَ- (بكسر واو) يعنى معلمين يعنى بخود تعليم ميدادند و بفتح واو يعنى خدا بايشان تعليم داد (از ابن عباس و حسن و قتاده) عروه گويد: فرشتگان در روز بدر

بر اسبان ابلق نشسته بودند و عمامه هاى زرد بسر داشتند.

على (ع) و ابن عباس گويند: عمامه سفيد بسر داشتند.

سدى گويد: مسومين يعنى مرسلين و فرستاده شدگان از (الناقة السائمه) يعنى شتر فرستاده شده بچراگاه.

وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى لَكُمْ- يعنى خداوند فرستادن ملائكه و وعده كمك به فرشتگان را قرار نداد مگر براى بشارت شما تا بدان دلخوش و شاد شويد و دلهايتان آرام گيرد و از بسيارى سپاه دشمن و كمى عدد خود نهراسيد.

وَ مَا النَّصْرُ- يعنى يارى و كمك نخواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 238

إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- يعنى نياز بخدا در كمك همواره با شما هست و اگر فرشتگان را بكمك شما فرستاد از كمك او باز هم يك لحظه بى نياز نيستيد كه دل شما را قوى و قلوب دشمنان را هراسناك سازد.

و گفته اند مراد اينست كه اين كمك با فرستادن فرشتگان نيست مگر از جانب خداوند.

الْعَزِيزِ- يعنى قادر بر انتقام از كفار بدست مؤمنان.

الْحَكِيمِ- حكيم در تدبير عالميان.

و اين سخن را گفته تا بدانند كه جنگ با كفار براى اعزاز اسلام است.

و گفته اند: عزيز بمعنى منيع و بلند و با اقتدار و حكيم در تدبير خلق است.

فصلى مختصر در غزوات رسول اكرم (ص) ..... ص : 238

مفسران گفته اند جميع جنگهايى كه نبى اكرم خود در آن شركت داشته اند بيست و شش غزوه است و بترتيب چنين است:

1- غزوه ايواء 2- غزوه بواط 3- غزوه العشيره 4- غزوه بدر اولى 5- غزوه بدر كبرى 6- غزوه بنى سليم 7- غزوه سويق 8- غزوه ذى امر 9- غزوه احد 10- غزوه اسد 11- غزوه بنى النضير 12- غزوه ذات الرقاع 13- غزوه بدر اخير 14- غزوه دومة

الجندل 15- غزوه بنى قريظه 16- غزوه بنى لحيان 17- غزوه بنى قرد 18- غزوه بنى المصطلق 19- غزوه حديبية 20- غزوه خيبر 21- غزوه فتح مكه 22- غزوه حنين 23- غزوه طائف 24- غزوه تبوك «1»

__________________________________________________

(1) در متن كتاب 26 غزوه ذكر شده ولى در شمارش بيش از 24 غزوه ذكر نشده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 239

در 9 غزوه از آنها جنگيد:

1- در غزوه بدر كبرى در روز جمعه 17 ماه رمضان سال دوم هجرت 2- در احد در شوال سال سوم هجرت 3 و 4- در خندق و بنى قريظه در سال چهارم هجرت 5 و 6- در بنى لحيان و بنى المصطلق در شعبان پنجم هجرت 7- در خيبر در سنه ششم 8- در غزوه فتح در رمضان هفتم 9- حنين و طائف در شوال هشتم و اولين غزوه اى كه بنفس شريف در آن شركت داشت و جنگيد بدر بود و آخرين آنها تبوك بود.

و اما عدد سراياى «1» آن حضرت 36 است.

__________________________________________________

(1) سريه: سير شبانه است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 240

[سوره آل عمران (3): آيات 127 تا 129] ..... ص : 240

اشاره

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ (127) لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (129)

«1»

ترجمه: ..... ص : 240

تا گروهى از كافران را نابود و سركوب كند تا نااميد باز گردند. از اين كار چيزى بدست تو نيست يا خداوند آنان را مى بخشد يا عذابشان ميكند كه ستمكارند.

آنچه در زمين و آسمانهاست فقط از آن خداست هر كه را بخواهد مى بخشد و هر كه را بخواهد عذاب ميكند و خدا آمرزنده و بخشاينده است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 127 تا 129 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 241

بيان آيه 127- 128 ..... ص : 241
لغت: ..... ص : 241

1- كبت: خزى و خوارى.

خليل گويد: كبت برو در افتادن چيزى و حقيقت كبت شدت و هن و سستى كه بر قلب واقع شود.

خائب: آنكه بآرزو نرسد. و يأس و نااميدى پيوسته پس از وجود آرزوست زيرا يأس نرسيدن بآرزوى موجود است.

يأس گاهى پس از آرزوست و گاهى قبل از آن.

يأس و رجاء نقيض يكديگرند كه در پى هم آيند چون يكى نباشد ديگرى خواهد بود.

تفسير: ..... ص : 241

لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا- در وجه ارتباط اين آيه بما قبل چند قولست:

1- اين قسمت متصل است به «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و معنى چنين ميشود:

خداوند اين نصرت را بشما داد تا گروهى از كافران بدست شما با قتل و اسارت ريشه كن شوند.

2- متصل است به «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ» يعنى خداوند شما را در جنگ بدر كمك كرد تا گروهى از كافران ...

3- اين كمك خدا بشما براى اين بوده كه طايفه اى از مشركان هلاك شوند و بعضى گفته اند يعنى تا ركنى از اركان شرك با قتل و اسارت منهدم شود و اما روزى كه خداوند در آن روز طائفه اى از مشركان را از بين برد روز بدر بود كه صناديد و بزرگان و رؤسا و پيشروان مشرك كشته شدند (قول حسن، ربيع، قتاده)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 242

و گفته اند كه روز احد بوده كه 18 تن از بزرگان آنها كشته شدند.

أَوْ يَكْبِتَهُمْ- يعنى آنها را با خسران و نااميدى از پيروزى بر شما ذليل سازد

(از قتاده و ربيع) و جبايى و كلبى گويند: يعنى آنها را با شكست و هزيمت از شر شما رفع كند.

و گفته اند يعنى: خداوند آنها را بر وى در اندازد.

و گفته اند يعنى شما را بر آنها پيروز گرداند (از مبرّد) سدى گويد: يعنى خداوند لعن كند آنان را.

و ابى عبيده گويد يعنى: هلاك گرداند ايشان را.

فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ- يعنى بى آنكه به هيچ وجه بآرزوى خود برسند ذليل و نااميد برگردند.

لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ- گفته اند اين آيه متصل است به وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و معنى چنين است: خداوند شما را يارى كرد تا طائفه اى از ايشان هلاك و نابود شوند و براى تو و غير تو از اين نصرت چيزى نيست (از ابى مسلم و قتاده) بعضى گفته اند: جمله معترضه است و «أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» كه پس از اينجمله است متصل به «لِيَقْطَعَ طَرَفاً ...» ميباشد و تقدير چنين است و يا ايشان را هلاك كند يا توبه كنند يا عذابشان نمايد كه مستحق عذابند (و ليس لك) يعنى براى تو نيست يكى از اين چيزها بلكه مربوط بخداست.

در سبب نزول اين آيه اختلافست: از انس و ابن عباس و حسن و قتاده و ربيع است كه چون در روز احد آن جنايات از مشركان صادر شد از شكستن دندان پيغمبر و مجروح ساختن صورت مباركش چنان كه خون بر چهره اش دويد حضرت فرمود مردمى كه با پيغمبر خود اين كنند چگونه رستگار گردند ولى با اينحال بر دعوت ايشان بسوى خدا حريص بود خداوند باو فهمانيد كه رستگارى آنان بدست او نيست بلكه فقط بر اوست كه آنها را تبليغ

كند و با آنان مجاهده نمايد تا دين علنى شود و رستگارى بدست خداوند است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 243

شكننده دندان حضرت، عتبة بن ابى وقاص بود كه حضرت بر او نفرين فرمود كه قبل از پايان سال كافر بميرد و هم چنان شد.

و آن كس كه چهره اش را خونين كرده بود عبد اللَّه قميه هذيلى بود كه حضرت او را نيز نفرين كرد خداوند قوچى را بر او مسلط كرد تا بر او شاخى بزد و او را بكشت.

روايت است كه پيغمبر اكرم (ص) خون از جبين خود ميسترد و ميفرمود: بار خدايا قوم مرا هدايت كن كه نادانند.

و ممكنست در اينحال از عناد ايشان ميترسيد كه بر كفر اصرار ميورزيدند. و خداوند باو خبر داد كه بر او نيست جز تبليغ رسالت و دعوت آنان بهدايت و اين آيه نظير آيه ديگر است: (تو دارى خود را هلاك ميكنى از اينكه ايمان نميآورند!) و بعضى گفته اند پيغمبر از خداوند در روز احد اجازه خواست كه بر مشركان نفرين كند اين آيه آمد و حضرت بر ايشان نفرين نكرد كه بعذاب و نابودى دچار شوند و چون نزد حق معلوم بود كه عده اى توبه خواهند كرد بوى اجازه چنين نفرينى نداد (از ابى على جبائى) عبد اللَّه بن مسعود گويد: پيغمبر خواست در جنگ احد بر مسلمانانى كه فرار كردند نفرين كند خداوند او را از اين كار نهى فرمود و توبه ايشان را قبول فرمود و اين آيه آمد (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ) يعنى نبايد آنها را نفرين و لعن كنى (از ابن مسعود) محمد بن اسحاق و شعبى

گويند: چون پيغمبر اكرم (ص) اعمال وحشيانه مشركين از قبيل مثله كردن عمويش حمزه و اصحاب را ديد فرمود اگر خداوند مرا بر آنها پيروز گرداند همين كارها را با آنها خواهم كرد و چنان آنها را مثله كنم كه تا كنون در عرب كس نكرده باشد پس اين آيه آمد (كه اين كار را نبايد بكنى) و گفته اند درباره اهل بئر معونه آمده كه 70 تن بوده اند و از قاريان اصحاب پيغمبر بودند برياست منذر بن عمرو كه حضرت آنها را به بئر معونه فرستاد (در ماه صفر 4 هجرى پس از چهار ماه از جنگ احد) تا بمردم قرآن و علم آموزند. عامر بن طفيل همه را بكشت پيغمبر (ص) سخت ناراحت شد و يك ماه بر ايشان نفرين كرد پس اين آيه آمد كه «لَيْسَ لَكَ مِنَ ...» (از مقاتل).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 244

صحيح اين است كه اين آيه در احد آمده بواسطه اينكه اكثر علماء بر اين قولند و سياق كلام نيز مقتضى همين امر است و اما اينكه خداوند فرموده (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ) با اينكه بر اوست دعوت آنان بسوى خدا و اداء تبليغ خود زيرا مراد دفع اين ها نيست بلكه معنى اينست كه: بر تو نيست (يعنى باختيار تو نيست) هيچ چيز از عقاب و استيصال و لعن و نفرين بر ايشان تا زمانى كه توبه كنند و اينكه آيه موجز است و مختصر چون معنى معلوم است و خداوند تدبير پيغمبر را براى مردم در جنب تدبير خود ناچيز ميشمارد گويا ميفرمايد: به هيچ وجه بر تو نيست (يعنى باختيار تو نيست) چيزى

از كارهاى ايشان.

أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ- در معناى اينجمله دو وجه است:

1- يعنى بايشان لطف ميكند و توفيق توبه بايشان ميدهد پس توبه ايشان را بلطف خود مى پذيرد.

2- اگر توبه كنند قبول ميفرمايد.

و اين مطلب جز براى خدا صحيح نيست زيرا اوست كه مالك جزاء و ثواب يا عقاب است.

أَوْ يُعَذِّبَهُمْ يعنى اگر توبه نكنند عذابشان كند.

فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ يعنى بواسطه ستمشان مستحق عذابند.

اين آيه دلالت دارد كه آنچه مربوط است بنصر و پيروزى و قبول توبه و عذاب كردن فقط مربوط بخدا است و هيچ چيز از آنها مربوط به پيغمبر (ص) نيست بلكه فقط هدايت و دعوت بحق مربوط باوست كأنه خداوند ميفرمايد: شمشير را از ميان آنها برمدار تا توبه كنند و خداوند توبه ايشان بپذيرد يا بكفر خود بمانند و بستم خود عذاب شوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 245

بيان آيه 129 ..... ص : 245
لغت: ..... ص : 245

اينكه در آيه لفظ (ما) ذكر كرده و فرموده (وَ لِلَّهِ ما فِي ...) زيرا ما اعم از من است و شامل عاقل و غير عاقل يعنى انسان و ديگر موجودات ميشود بخلاف من كه فقط شامل انسان ميشود و اگر بخواهد شامل همه شود مجاز است.

تفسير: ..... ص : 245

چون خداوند به پيغمبر فرمود «لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ» بدنبال آن اين آيه را فرستاد كه همه چيز از آن خداست.

وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ- يعنى ملك و سلطنت و ملك و ثروت و خلقت و قدرت بر همه موجودات فقط مال اوست هر چه بخواهد با آنها ميكند، ايجاد و نابودى و بازگرداندن بدست اوست.

يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ- گناه هر مؤمنى را كه بخواهد مى بخشد و بر آن عقابشان نميكند و اين البته از رحمت و فضل اوست.

وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ- كافران را عذاب ميكند و نيز هر يك از گنهكاران مؤمن را كه بى توبه بميرد عقاب مينمايد و اين نيز عدل است. دليل اين معنى آيه مباركه إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ- خداوند شرك را نمى بخشد و بقيه گناهان را براى هر كه بخواهد مى بخشد و اگر اين آيه نبود عقلًا بخشش همه چيز را جايز ميشمرديم. و اينكه آيه را مبهم فرستاده و بخشوده شوندگان و عذاب شوندگان را بتفصيل بيان نكرده براى اينست كه بندگان همواره بين خوف و رجاء و بيم و اميد باشند و از عذاب خدا ايمن نشوند و گناه نكنند و از رحمت او هم نوميد نگردند مگر كافران و بهمين معنى توجه دارد. گفتار حضرت صادق

(ع):

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 246

«اگر اميد و ترس مؤمن با هم سنجيده شود بيك اندازه است و يكى را بر ديگرى برترى نباشد».

و نيز اينكه غفران و عذاب را بر مشيت خود معلق و مشروط كرده از اينروست كه مشيت حق بر وفق حكمت است و خداوند جز بمقتضاى حكمت اراده نكند.

بعضى از بزرگان را پرسيدند كه خداوند با اين وسعت رحمت چگونه بندگانش را عذاب ميكند؟ پاسخ داد كه رحمت حق بر حكمتش پيشى نميگيرد و غلبه نميكند زيرا رحمت او مثل مهر ما بمعنى رقت قلب نيست (بلكه بر طبق حكمت است).

ابن عباس گويد، معنى اينست: هر كه را بخواهد مى بخشد و هر كس را كه بخواهد عذاب ميكند البته عذاب ميكند غير تائبين را.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 247

[سوره آل عمران (3): آيات 130 تا 134] ..... ص : 247

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (130) وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (131) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (132) وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ (133) الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (134)

«1»

ترجمه: ..... ص : 247

اى مؤمنان ربا را با فزونيهاى مكرر و مضاعف مخوريد و از خدا بترسيد. و از خدا و پيغمبرش اطاعت كنيد تا مورد رحمت قرار گيريد.

بشتابيد بسوى آمرزش خداوند و بسوى بهشتى كه پهناى آن بقدر وسعت زمين و آسمانهاست كه براى متقيان آماده شده.

آنان اموال خود را در حالت وسعت و راحتى و در موقع زيان و سختى انفاق ميكنند و خطاى مردم را عفو مينمايند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 130 تا 134 جزء 4 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 248

بيان آيه 130 تا 132 ..... ص : 248
تفسير: ..... ص : 248
اشاره

چون خداوند فرمود كه عذاب و مغفرت بسته به مشيت و خواست اوست بدنبالش از كارهايى كه موجب عذابست (ربا) نهى ميكند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا يعنى اى كسانى كه خدا و پيغمبر را تصديق كرده ايد:

لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا گرچه هر نوع تصرفى در ربوا حرامست ولى فقط خوردن را ذكر كرده چون نفع عمده ربا (و غير ربا) همان خوردنست.

ربا عبارتست از زياد گرفتن از اصل مال در برابر مدتى كه مال نزد كسى بوده و خلاصه در برابر مدت و زمانى كه سرمايه نزد ديگرى قرض بوده پولى اخذ شود «1» و مجاهد گويد مراد رباى جاهليت است.

أَضْعافاً مُضاعَفَةً- درباره معنى اينجمله دو قولست:

1- اينكه با تأخير از مدت بمدت ديرتر مرتب دو چندان و يا بيشتر گرفته شود بطورى كه هر وقت از وقتى بوقتى ديگر تأخير افتد بر سرمايه افزون شود.

2- يعنى نبايد بواسطه ربا اموال خود را زياد و چند برابر كنيد و بنا بر اين معنى هر زيادتى كه از راه حرام وارد مال شود شامل است.

علت

تحريم ربا مصلحتى است كه خدا داند و در اين باره وجوهى گفته اند:

بطور تقريب:

1- براى فرق آن با خريد و فروش.

__________________________________________________

(1) نوع ديگر ربا دو چيز همجنس را با هم عوض كردن كمتر را به بيشتر كه آن يكى كه بيشتر گرفته شود آن اضافه رباست اگر چه يكى از ايندو عاليتر و گرانقيمت تر باشد مثل عوض كردن يك تن برنج خوب با 5/ 1 تن برنج متوسط (مترجم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 249

2- ترك ربا انسان را بعدل ميكشاند.

3- مكارم اخلاق از قبيل جود و سعه صدر را كه نتيجه قرض دادن و به بدهكار گرفتار مهلت دادن و بهره نگرفتن است در انسان زنده ميكند و اين مطلب از حضرت صادق ع روايت است.

و بدو علت تحريم ربا را دوباره در اينجا ذكر فرموده با اينكه در سوره بقره نيز ذكر شده است كه: 1- براى اينكه پس از خبر دادن از حرمت آن صريحاً نهى كرده باشد چون در اين كار و نهى صريح شدت تحذير و برگردانيدن خطر وجود دارد.

2- نهى اين نوع مخصوص از ربا كه بر قانون اضعاف مضاعفه جارى است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ- از گناهان او بترسيد، و يا از عقاب او بترسيد يعنى معاصى را ترك كنيد و گفته اند يعنى بپرهيزيد از عقاب خدا با ترك معاصى.

لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ- تا با رسيدن بآرزوهاى خود سعادتمند شويد و با رفتن ببهشت رستگار گرديد.

وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي- از كارهايى كه موجب رفتن بدوزخ و آتش است آتشى كه أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ بكافران وعده داده شده و براى آنان آماده گشته. علت اينكه كفار را بآتش تخصيص داده

زيرا بيشتر اهل آتش را آنان تشكيل مى دهند. و در اصل آتش براى آنها آماده شده و ديگران يعنى مؤمنان گنهكار بعنوان فرع و تبع بدوزخ ميروند چنان كه در باره بهشت فرموده (بهشت آماده براى متقيان شده) و حال آنكه غير متقى نيز مثل كودك و ديوانه هم ببهشت راه پيدا ميكند.

حسن گويد: تخصيص كفار بوعده آتش مانع از شركت ديگران نيست چنان كه خداوند فقط مرتدين را فرموده است كه در قيامت سيه رويند ولى اين مانع نيست كه ديگر كافران نيز سيه روى باشند چنان كه خواهند بود. و خلاصه اگر چيزى را خصوصاً ذكر كرديم و حالتى را باو نسبت داديم دليل آن نيست كه غير آن خلاف آن حالت را دارد.

وَ أَطِيعُوا اللَّهَ- خدا را در آنچه بشما امر فرموده اطاعت كنيد و پيغمبر را در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 250

شريعتى كه برايتان نهاده اطاعت نماييد.

لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ- تا مورد رحمت قرار گيريد و عذاب نشويد.

اگر بپرسيد چنانچه اطاعت پيغمبر در واقع اطاعت خداست پس تكرار اطاعت رسول براى چيست؟

جواب گوييم: 1- مقصود اينست كه آنچه پيغمبر (ص) گويد اطاعت كنيد بقصد اينكه اطاعت خداست.

2- براى اينست كه مردم بدانند اطاعت پيغمبر اطاعت خداست.

نظم آيات: ..... ص : 250

در باره وجه ارتباط اين آيه بما قبل دو قولست:

1- براى اينكه ارتباط دهد بين امر باطاعت خدا را با نهى از خوردن ربا.

كأنه گويد: خدا را در آنچه نهى كرده يعنى اكل ربا اطاعت كنيد.

2- محمد بن اسحاق گويد:

اين آيه در مقام سرزنش كسانيست كه در روز احد بر خلاف امر پيغمبر (ص) سنگرگاه خود را براى جمع غنيمت رها كردند و موجب شكست لشكر اسلام شدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 251

بيان آيه 133- 134 ..... ص : 251
لغت: ..... ص : 251

1- اصل كظم يعنى: محكم بستن سر مشك و خيك را بواسطه پر بودنش و كظيم و مكظوم: كسى كه وجود او از غم لبريز است و يا از غضب پر است و انتقام نگرفته است.

كظامة- قناتى كه زير زمين جارى است چون در زير زمين پر است. ابى عبيده در كتاب «غريب الحديث» از اوس نقل كند كه پيغمبر را ديدم كه بسر كظم قومى رفت و وضو بساخت و مسح پا كرد يعنى بر سر قنات قومى رفت و ...

اخذ بكظمه (كظم او را گرفت) يعنى مجراى نفس او را كه جايگاهيست كه با نفس پر ميشود بگرفت.

فرق ميان غيظ و غضب اينست كه غضب ضد خشنودى است و غضب يعنى اراده و تصميم بر عقاب كسى كه مستحق عقابست ولى غيظ اينجور نيست بلكه هيجان طبع است بواسطه كراهتى كه از معاصى در او پيدا مى شود و لذا در باره خداوند غضب اطلاق ميشود ولى غيظ گفته نميشود.

تفسير: ..... ص : 251
اشاره

چون خداوند مردم را از كارهاى موجب عقاب بر حذر داشت در پى آن ايشان را باعمال موجب ثواب تحريك و تشويق مى كند.

وَ سارِعُوا- پيشدستى كنيد.

إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ- بسوى مغفرت خدا مبادرت كنيد و مراد اينست كه به اعمالى كه موجب مغفرت است مبادرت جوييد و در باره مقصود از اين اعمال اقواليست:

1- يعنى باسلام مبادرت جوييد (ابن عباس).

2- مراد اداء واجبات است (از على عليه السلام).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 252

3- بسوى هجرت (باسلام و پيغمبر)- از ابى العاليه.

4- بسوى تكبير اولى (نماز)- از انس بن مالك.

5- بسوى انجام اوامر الهى (از سعيد بن جبير).

6- بسوى نمازهاى پنجگانه (از

يمان).

7- بسوى جهاد (از ضحاك).

8- بسوى توبه (از عكرمه).

وَ جَنَّةٍ- يعنى بسوى بهشتى كه عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ- در معنى اين جمله اختلاف است و چند قول آمده:

1- يعنى عرض آن بپهناى آسمانهاى هفتگانه و زمين هاى هفتگانه است كه پهلوى هم جمع شده باشند (يعنى مجموع اينها)- از ابن عباس و جبايى و بلخى.

و علت اينكه اينجا عرض بهشت را ذكر كرده نه طول آن را زيرا طول از عرض بزرگتر است و وقتى بزرگى عرض معلوم شد بزرگى طول بطريق اولى معلوم است و در ذكر طول اين مطلب نيست.

2- يعنى قيمت آن باندازه ارزش همه آسمانها و زمين است و گويند: «عرضت هذا المتاع للبيع» يعنى اين متاع را براى فروش عرضه كردم و از آن عظمت قدر و گرانى آن را قصد كنند كه هيچ چيز نميتواند ارزش آن قرار گيرد (از ابى مسلم اصفهانى) اين وجه لطيف است جز اينكه در آن تعسف و دشوارى است.

3- مراد از عرض وسعت و عظمت آنست نه عرض اصطلاحى مقابل طول و عرب هر چيزى را كه خواهد بوسعت توصيف كند بعرض توصيف ميكند. امرؤ القيس گويد:

بلاد عريضة و ارض اريضة يعنى شهرهاى پر وسعت و پهناور و سرزمينى خرم (در اين شعر عريض بمعنى وسيع آمده و در فارسى هم معمولا پهناور مشتق از پهنا: بمعنى وسيع است) و ذو الرمه گويد:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 253

فاعرض فى المكارم و استطاله يعنى در مكارم اخلاق وسعت و عظمت يافته است (يعنى بسيار پيشرفت كرده) كه اعرض بمعنى توسع آمد.

اگر سؤال شود كه اگر وسعت بهشت به پهناى زمين و آسمانها

يعنى همه جهان است پس جهنم در كجاست؟ گوييم اين سؤال از نبى اكرم شد فرمود سبحان اللَّه وقتى روز ميآيد شب كجاست؟ و اين پاسخ معارضه بمثل است كنايه از آنكه خدايى كه قادر است شب را هر گاه و هر جا بخواهد بياورد قادر است جهنم را هر مكان كه بخواهد و هر زمان كه اراده كند بيافريند و بياورد.

و نيز سؤال ميشود كه اگر بهشت در آسمان است چگونه باندازه آنها ميباشد (و حال آنكه بايد ظرف از مظروف كوچكتر باشد تا در آن بتواند بگنجد) در اينجا چند جواب گفته اند:

1- انس گويد: بهشت فوق آسمانهاى هفتگانه است و زير عرش.

2- قتاده گويد: بهشت فوق آسمانها و دوزخ زير زمين واقع است.

3- اينكه گويند بهشت در آسمانهاست يعنى در جهت و طرف آسمانها (و خلاصه در طرف بالا) است نه اينكه در خود آنها گنجيده باشد و مانعى ندارد كه خدا در بالا عوالمى بوسعت آسمانها بيافريند. اگر گوييد در خبر آمده كه در آسمان چهارم واقع است گوييم اگر خبر درست باشد مثل اينست كه گويى خانه ام در باغ واقعست و حال اينكه ممكنست كنار و سر باغ واقع باشد و چند برابر باغ هم وسعت داشته باشد كه مراد اينست كه متصل بباغ و يا در كنار باغ است يا مثلا درش بباغ باز ميشود.

4- مراد اينست كه در قيامت به پهناى آسمانهاست نه الان و در زمان حال (از احمد بن على).

أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ- يعنى آماده شده است براى مطيعين خدا و رسول خدا كه از زشتيها دورى مى كنند و طاعات و امر الهى را انجام ميدهند و اينكه فقط

بهشت را از متقيان دانسته با اينكه فاسقانى كه مورد عفو قرار گيرند و همچنين اطفال و مجانين داخل ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 254

آن ميشوند با اينكه متقى بر آنها صدق نميكند براى اينست كه مقصود اصلى از آمادگى بهشت متقيان هستند و بقيه بتبع وارد ميشوند.

و نيز گفته اند: مقصود اينست كه اگر متقيان نبودند بهشت خلق نميشد چنان كه اگر گويى سفره مهمانى را براى امير انداخته ام گرچه ديگران هم بر آن مى نشينند و براى ديگران هم بر آن غذا نهاده شده مراد اينست كه غرض اصلى از اين سفره امير است و ديگران بطفيل او دعوت شده اند و اگر او نبود مهمانى نميكردم.

اين جمله دلالت دارد كه بهشت اكنون موجود است زيرا چيزى كه آماده شده باشد حتماً مخلوق و آفريده شده است.

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ- اين جمله صفت متقيان است و در معنى سراء و ضراء دو قول است:

اول: يعنى در حال تنگدستى و گشادگى و وسعت (از ابن عباس).

دوم: در حال خوشى و اندوه يعنى اين حالات روحى هرگز مانع بخشش آنها نميشود.

وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ- يعنى كسانى كه هنگام جوشش خشم آن را فرو ميبرند و از كسانى كه اذيت و ضرر ديده اند انتقام نميگيرند بلكه صبر پيشه ميسازند.

وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ- يعنى كسانى كه از گناه مردم نسبت بخود ميگذرند البته در حدى كه گذشت جايز باشد و اخلال در حق خدا نشود.

و گفته اند مراد عفو كنندگان از غلام و

كنيز ميباشند.

وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ- يعنى هر كه چنين باشد كه گفته شد محسن است و خداوند نيكوكاران را دوست دارد به اينكه بآنان ثواب ميدهد و ممكنست احسان صفت جداگانه در رديف صفات قبلى باشد كه شرط تقوى است.

ثورى گويد: احسان اينست كه نيكى نمايى بآنكس كه بتو بد كند ولى نيكى بكسى كه بتو احسان كرده تجارت و مقابله بمثل است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 255

فصل: ..... ص : 255

اول چيزى را كه خداوند از صفات بهشتيان بر شمرده سخاوت است و مؤيد آن از اخبار خبريست در باره سخاوت از انس بن مالك روايت كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود:

سخاوت درختى است در بهشت كه شاخسارهايش بدنيا سركشيده هر كس بيكى از آنها در آويزد او را ببهشت خواهد كشانيد و بخل درختى است در دوزخ كه شاخه هايش بدنيا سر برآورده و هر كس كه بشاخه اى از آن دست گيرد او را بدوزخ برد. و على (ع) فرمود: بهشت خانه سخاوتمندان است.

و نيز فرمود: سخى بخدا و بهشت و مردم نزديك است و از دوزخ بدور ميباشد و بخيل از بهشت و مردم بدور است و بدوزخ نزديك پس از سخاوت كظم غيظ را از صفات متقيان شمرده و از اخبارى كه در اين باب آمده عبارتست:

1- ابو امامه گويد پيغمبر فرمود: هر كس خشم خود را فرو برد در حالى كه ميتواند بآن ترتيب اثر دهد (و انتقام گيرد) خداوند در قيامت وجود او را يكپارچه سرور و خشنودى سازد و در خبر ديگر است كه خداوند وجودش را در قيامت در مهد امن و ايمان نگهدارد.

و نيز فرمودند: فرو برنده خشم

چون شمشير زننده در ميدان جهاد است بروى دشمنان خدا و خداوند دلش را سرشار از شادى گرداند.

و نيز فرمود: قهرمان آن نيست كه در كشتى پيروز شود بلكه قهرمان و پهلوان كسى است كه بهنگام غضب مالك نفس خود و خويشتن دار باشد.

آيه شريفه پس از كاظمين عفو كنندگان را ياد ميكند. روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود: اين دسته از مردم (عافين) در امت من خيلى اندكند مگر آنكه خدا او را نگهدارد ولى در امت هاى پيشين بسيار بوده اند و در اين سخن دليل روشنى است كه گذشت از گناه مردم مورد رغبت خدايى است و هم اگر چه واجب نيست از مستحباتست.

پيغمبر فرمود: هيچ مردى از مظلمه اى عفو و گذشت نكرد مگر آنكه خداوند بوسيله آن عزتى باو عنايت فرمود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 256

سپس خداوند ميفرمايد كه محسنين را دوست دارد و محسن بمعناى كسى است كه بديگرى نعمتى دهد بر وجهى كه خالى از هر گونه زشتى باشد و محسن بمعنى انجام دهنده كارهاى نيك نيز ميباشد البته بقصد اطاعت امر خداوند و تقرب بذات اقدس الهى- روايت شده كه كنيزى از حضرت على بن الحسين (ع) بدست حضرت آب ميريخت ابريق از دست كنيزك افتاد و حضرت را بسوزانيد امام سر برداشت و به كنيز نگاهى كرد كنيز گفت خدا ميفرمايد: «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» حضرت فرمود خشم خود فرو خوردم. كنيز گفت: «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» حضرت فرمود: خداوند ترا عفو فرمايد.

كنيزك گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» امام فرمود برو كه در راه خدا آزادى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 257

[سوره آل عمران (3): آيات 135 تا 136] ..... ص : 257

اشاره

وَ الَّذِينَ

إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (135) أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (136)

«1»

ترجمه: ..... ص : 257

آنان كه چون گناهى بزرگ انجام دهند يا بخويشتن ستم نمايند بياد خدا افتد و بر گناهان خود استغفار نمايند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشايد و بر كرده هاى خود اصرار و ادامه روا ندارند در حالى كه مى دانند.

آنانند كه جز ايشان مغفرت پروردگار و باغهايى است از بهشت كه در آن جويبارها روان است و در آن خالد و جاويدان خواهند بود و اجر عمل كنندگان چه نيكو است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 135 و 136 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 258

بيان آيه 135- 136 ..... ص : 258
لغت: ..... ص : 258

1- اصل فاحشه از فحش است و فحش يعنى قبح و گناه بزرگ مرتكب شدن و از اينرو به كسى كه بحد افراط بلند باشد فاحش الطول گويند.

افحش فلان: صريحاً فحش بزبان آورد.

2- اصرار در اصل: بستن از شدت سرما و گويا اين معنى گناه را با ادامه دادن ارتباط مى دهد.

گفته اند: در اصل بمعنى پايدارى است بر چيزى.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 258

روايت است كه جمعى از مؤمنان گفتند يا رسول اللَّه بنى اسرائيل نزد خداوند از ما گراميترند كه چون يكى از آنان گناهى ميكرد صبحگاهان كه بر مى خاست بر در خانه اش نوشته بود: «گوش و بينيت بريده باد هر چه خواهى كن» و اين كفاره گناهشان بود «1».

پيغمبر (ص) سكوت فرمود پس آيه آمد كه «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا ...» پيغمبر فرمود: آيا بشما خبر بدهم بهتر از آنچه براى بنى اسرائيل بود بشما عنايت شد و آيه را برايشان بخواند (از ابن مسعود).

بنا بر اين نقل در اين آيه تسهيل است بر مسلمين زيرا استغفار را بدل از آن رسوايى بنى اسرائيل كه راستى كفاره سختى بود قرار داد.

__________________________________________________

(1) مراد سائل اينست كه خداوند بجاى عذاب آخرت او را در دنيا رسوا ميكرد و اين آسانتر است از عقاب آخرت ولى ما را در دنيا رسوا نميكند و بعذاب آخرت كه سخت تر است عقاب مينمايد (مترجم).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 259

و بعضى گفته اند كه آيه درباره بنهان تمار آمده كه زنى خواست از او خرما بخرد بنهان گفت در خانه خرماى بهتر دارم و باين بهانه زن را بخانه خود برد و او را در آغوش كشيد و صورتش را بوسيد زن

گفت از خدا بترس. بنهان از شنيدن نام خدا متذكر شد و از كرده پشيمان گشت و زن را رها كرد و خدمت پيغمبر اكرم (ص) شرفياب گرديد و بگناه خود اعتراف نمود و چاره اى خواست پس اين آيه آمد (از عطا).

تفسير: ..... ص : 259
اشاره

وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ: در معنى و مراد از فاحشه و ستم بنفس چند قول ذكر كرده اند:

1- فاحشه يعنى زنا، و ستم بنفس يعنى ديگر گناهان (از سدى و جابر).

2- قاضى عبد الجبار بن احمد همدانى گويد كه فاحشه گناهان كبيره است و ظلم بنفس گناهان صغيره.

3- على بن عيسى گويد: فاحشه اسم هر گناه ظاهر و پنهانى است الا اينكه معمولا جز در مورد كبيره اطلاق و استعمال نميشود.

4- و گفته اند مراد از فاحشه فعل بد است و از ظلم گفتار بد.

ذَكَرُوا اللَّهَ: يعنى بياد وعيدهاى الهى افتند و در نتيجه از گناه خوددارى كنند.

فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ: يعنى بر گناهان آمرزش طلبند و اين ذكر پس از نسيان است و خداوند ايشان را مدح فرموده از اينرو كه متذكر حق شده اند.

و گفته اند ذكر آنها اينست كه گويند «بار خدايا گناهان ما را ببخش كه ما توبه كننده و پشيمانيم و ديگر گرد گناه نخواهيم گشت».

وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ: اين از نهايت فضل الهى و بسيارى كرم و بزرگى منت اوست و غرض از ترغيب گناهكاران بتوبه و طلب مغفرت ايجاد حسن ظن در مذنبين و تقويت اميد مجرمين ميباشد و اين مطلب چنانست كه آقايى ببنده اش كه جرمى بزرگ مرتكب شده گويد: از من عذر بخواه و جز من كيست كه عذر تو را بپذيرد؟! اگر اشكال

شود كه بخشش و غفران در بين بندگان هم هست كه از گناه و تقصير

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 260

يكديگر در ميگذرند و اختصاص بخدا ندارد جواب اينست كه گناهانى را كه موجب استحقاق عقاب است نمى بخشد مگر خداوند و همچنين خداوند گناهان كبيره را مى- بخشد و تقصيرهاى ما نسبت بهم در قبال آنها ناچيز است.

وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا: يعنى بر گناه ادامه ندهند و ملازم گناه نشوند.

حسن گويد: اصرار بر گناه اينست كه مردم معصيت را انجام دهند و از آن توبه نمايند و اين معنى نزديك بمعنى اول است و اين گفته كافى نيست بر اينكه توبه مجرد استغفار باشد با اصرار بر گناه زيرا استغفار مؤثر است در صورتى كه اصرار بر گناه نباشد و از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه: هيچ گناهى با اصرار بر آن صغيره نيست و هيچ گناهى اگر استغفار (و توبه واقعى) شود كبيره نيست: يعنى گناهان كبيره با توبه و استغفار بحال كبيره بودن باقى نميماند و صغيره با اصرار بر آن بحال صغيره باقى نميماند.

در تفسير ابن عباس آمده كه اصرار بر گناه يعنى آرامش و عادت يافتن دل بگناه و آن اينست كه گناهكار توبه و استغفار را بكلى ترك گويد.

وَ هُمْ يَعْلَمُونَ: در اين جمله چند وجه محتمل است:

اول: يعنى مى دانند خطاست و به خطا بودن آن نيز توجه دارند و در حال فراموشى و سهو و غفلت نباشند زيرا خداوند

گناهانى را كه بنده از روى فراموشى و غفلت انجام دهد ميبخشايد اگر چه از آنها بعينه توبه نكند (از جبايى و سدى).

دوم: بر دليل گناه بودن آن واقفند زيرا اگر از گناه بودن آن بى خبر باشند و راهى هم به دانستن نداشته باشند گناه از ايشان برداشته است مثل كسى كه از روى نادانى با مادر رضاعى خود تزويج كند كه گناهى بر او نيست- و اينست معنى قول ابن عباس و حسن.

سوم: يعنى ميدانند كه خداوند است كه بخشايش گناهان بدست اوست.

أُولئِكَ: اشاره است بمتقيان كه اوصافشان گذشت.

جَزاؤُهُمْ: پاداش ايشان بر اعمال و توبه.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 261

مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ: مراد پوشيدن گناهان ايشان است.

وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها: تفسير اين قسمت در سوره بقره گذشت.

وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ يعنى پاداش عمل كنندگان كه عبارتست از بهشت و انواع ثواب و مغفرت و بخشايش گناهان و پرده پوشى معاصى ايشان بزرگ و نيكو پاداشى است و اينها تفضل و لطف الهى است زيرا برداشتن عقاب بواسطه توبه بخشش و تفضل است ولى استحقاق ثواب با توبه عقلًا واجبست زيرا اگر توبه موجب چنين استحقاق نباشد تكليف بتوبه قبيح است چون مشقت دارد.

نظم آيات: ..... ص : 261

گفته اند: وجه ارتباط آيه بما قبل اينست كه توبه از صفات متقيان است و گفته اند اينان يعنى متقيان كه قبلا گفته شده و توبه كنندگان كه در اين آيه ذكر شده دو دسته جدايند كه هر دو اهل بهشتند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 262

[سوره آل عمران (3): آيات 137 تا 140] ..... ص : 262

اشاره

قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (137) هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (138) وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (139) إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (140)

«1»

ترجمه: ..... ص: 262

پيش از شما ماجراها و كارهايى (در زمين) انجام شده بود پس در زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار تكذيب كنندگان (حق و پيغمبران) چه (شوم) بوده.

اين براى مردم بيانى و براى متقيان پند و موعظه اى است.

سستى مكنيد و اندوه مخوريد كه اگر مؤمن باشيد برتر و والاتريد. اگر بشما زخمى رسيده آن قوم (مشرك) را نيز زخمى مثل آن رسيده و اين روزها را ميان مردم جابه جا ميكنيم تا خداوند مؤمنان را بشناسد و از شما گواهان گيرد و خدا ستمكاران را دوست ندارد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 137 تا 140 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 263

بيان آيه 137- 138 ..... ص : 263
لغت: ..... ص : 263

1- سنة: راه و مسير قرار دادى كه بايد از آن پيروى شود و از اين معنى است سنت پيغمبر (ص). لبيد گويد:

من معشر سنت لهم آبائهم و لكل قوم سنة و امامها

راهى كه پدرانشان برايشان جعل كرده اند و هر قومى را روشى و سنتى و رهبرى است.

اصل سنت بمعنى استمرار در جهتى است.

سن الماء: آب را ريخت تا حدى كه ظرف لبريز شد و از سرش برفت.

و سنن: استمرار راه.

2- عاقبة: آنچه كه سبب جلو و قبلى بآن ميانجامد و آخرة به اين معنى نيست چون ممكنست در شمارش اول قرار گيرد.

3- موعظه: آنچه دل را نرم كند و انسان را بچيزى دعوت كند كه آدمى را از انجام قبيح مانع شود و بكار نيكو وا دارد.

و گفته اند موعظه چيزى است كه در انسان تشويق بحسنات را بر انگيزد و او را از سيئات باز

دارد.

تفسير: ..... ص : 263

چون خداوند رفتار خود را با مؤمن و كافر در دنيا و آخرت بيان داشت اكنون ميفرمايد كه اين روش عادت اوست درباره آفريده ها.

قَدْ خَلَتْ- يعنى گذشت.

مِنْ قَبْلِكُمْ- قبل از شما اى اصحاب محمد (ص) و گفته اند خطاب است بفرار كنندگان در جنگ احد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 264

سُنَنٌ- روشهايى است از خدا در امم پيشين كه چون پيامبر خود را تكذيب ميكردند خداوند آنها را بيچاره و نابود ميساخت و آثار آنان را باقى نگه ميداشت تا موجب عبرت و پند ديگران شود (از حسن و ابن اسحاق) و گفته اند سنن يعنى امثال و نمونه ها و مثل ها (از ابن زيد).

و بعضى گفته اند: سنن يعنى امتها و سنت يعنى امت (از مفضل) و گفته اند يعنى اهل سنن.

و گفته اند معنى آيه اينست كه براى هر امتى روش و طريقه اى بوده كه متابعت آن كرده اند (از كلبى).

فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ- يعنى سير در زمين كنيد و اخبار تكذيب كنندگان را و آنچه را بايشان رسيده با ديده عبرت بنگريد تا پند گيريد و ديگر مثل اعمال آنها را تكرار منماييد و همچون آنها را تكذيب و انكار پيامبر را مپوييد كه نمونه آن عذابها كه بر ايشان فرود آمده بر شما نيز نازل شود.

مراد از مكذبين كسانى است كه بعث و نشر در قيامت و ثواب و عقاب آخرت را انكار كنند كه خداوند در دنيا بنابودى و هلاك عذابشان كند و در آخرت بعذاب دردناك دوزخ و ذلت بيمانند گرفتارشان نمايد.

هذا- اشاره است بقرآن.

بَيانٌ لِلنَّاسِ- يعنى دليل و بيانى است براى همگى ايشان (از حسن و قتاده.)

و گفته اند

اشاره است بقول خداوند (قد خلت من قبلكم سنن) از ابن اسحاق و بلخى و طبرى.

وَ هُدىً- على بن عيسى گويد فرق بين بيان و هدى اينست كه بيان روشن ساختن معنى چيزى است براى ديگرى هر چه باشد ولى هدايت روشن ساختن طريق رشد و سعادت كه طرف بآن راه رود و براه گمراهى نرود.

وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ- و اينكه فرموده اين بيان قرآن براى متقين است و با اينكه قرآن بيان و هدايت و موعظه براى همه مردم ميباشد از اينروست كه تنها متقين هستند كه از آن بهره ميبرند و بهدايتش هدايت ميگردند و از مواعظش پند ميگيرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 265

بيان آيه 139- 140 ..... ص : 265
لغت: ..... ص : 265

وهن- سستى.

2- اعلون- جمع اعلى و مؤنث آن علياء و جمع عليا (عليات و على).

3- فرق بين لمس و مس اينست كه لمس چسبيدن بدن است بچيزى همراه با احساس آن چيز و مس صرف چسبيدن است.

4- دولة- روى آوردن اقبال بجمعى به اينكه بمقصود برسند.

5- ادان اللَّه فلاناً من فلان- يعنى خداوند شانس و روى آورى آن را براى او قرار داده.

دولة به دو لغت آمده ضم دال (دولة) و فتح دال (دولة).

و گفته اند بضم دال درباره مال و بفتح آن درباره پيروزى جنگ بكار رود.

شأن نزول: ..... ص : 265

آيه براى تسليت مؤمنان آمده بمناسبت رنجها و زحمتهايى كه در احد بايشان رسيد. (از زهرى و قتاده و ابن نجيح).

و گفته اند كه چون مسلمين در روز احد از شكاف كوه عقب نشينى كردند و خالد با سواران مشركين آهنگ كوه كرد كه بآن شكاف بالا رود پيغمبر عرضه داشت: بار خدايا از بالا رفتن اينان جلو بگير كه ما را جز بتو قوتى نيست خداوندا در اين شهر جز اين افراد اندك كسى ترا نميپرستد. در اينوقت خداوند اين آيه فرستاد و در پى آن جمعى از تير اندازان بكوه بالا رفتند و سواران مشركين را تير باران كردند تا آنها را بعقب نشينى وا داشتند و مسلمانان بر كوه صعود نمودند و اينست قول خداوند.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ- از ابن عباس.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 266

كلبى گويد: آيه پس از روز احد آمد هنگامى كه پيغمبر (ص) اصحابش را امر كرد كه دشمن را تعقيب كنند در حالى كه اصحاب زخمدار بودند و فرمود با ما همراه نشوند مگر كسانى كه ديروز در احد

با ما بودند و اين فرمان بر مسلمين گران آمد پس خداوند اين آيه را فرستاد و دليل كلبى بر اين سخن اين قسمت آيه است وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا ... يعنى بخود غم و سستى راه ندهيد كه شما برتر و بالاتريد ...

تفسير: ..... ص : 266

سپس خداوند مسلمين را ببزرگى و عظمت روح برميانگيزد و از سستى و اندوه نهى ميفرمايد و وعده پيروزى عاجل و حسن عاقبت و آجل بديشان ميدهد.

وَ لا تَهِنُوا- يعنى در جهاد با دشمنان سستى مكنيد.

وَ لا تَحْزَنُوا- و از آنچه كه به پيكرها و يا ثروت هاى شما ميرسد اندوه مخوريد.

و گفته اند يعنى: با جراحتهايى كه بشما رسيده سست مشويد و بواسطه مصيباتى كه متوجه شما گشته اندوهگين مباشيد.

و گفته اند مراد اينست كه از شكستى كه بظاهر نصيب شما شده سست مشويد و براى غنيمتهايى كه از كفتان رفته غم مخوريد.

وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ- يعنى سرانجام شما پيروز و منصور خواهيد بود و گفته اند يعنى شما از نظر مقام بالاتريد.

إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ- اگر مؤمنيد مراد اينست كه كسى كه بخدا ايمان دارد نبايد بواسطه اعتماد و اطمينانى كه بحق دارد حزن و سستى در او راه پيدا كند.

و ممكنست مراد اين باشد كه اگر بوعده نصرت و پيروزى كه من بشما داده ام مؤمنيد هرگز غم و سستى بخود راه مدهيد سپس خداوند به تسليت مؤمنان مى پردازد.

إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ- يعنى اگر بشما جراحتهايى رسيده بدشمنان شما نيز مانند آنها رسيده است (از ابن عباس).

و گفته شده مراد اينست كه اگر در روز احد زخمهايى بشما رسيده نظير آنها در جنگ بدر بدشمنانتان نيز رسيده است.

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 267

انس بن مالك گويد: در روز احد على (ع) را نزد پيغمبر (ص) آوردند كه شصت و چند زخم شمشير و نيزه به پيكر مقدسش رسيده بود.

پيغمبر دست مبارك بر زخمهاى وى بماليد و دستماليدن همان و شفا يافتن باذن خدا همان چنان كه گويى از اول زخمى نبود.

از ابن عباس است كه در روز احد ابو سفيان بكوه بالا رفت. پيغمبر عرضه داشت خداوندا ابو سفيان را نرسد كه بر ما بلندى يابد ابو سفيان ساعتى درنگ كرد و فرياد بر آورد كه: اين روز تقاص آن روز (يعنى رنج و كشته شدگان و جراحات امروز شما تقاص و در برابر جراحات و مقتولين روز بدر ما) همانا روزگار همواره در گردش و دگرگونى است (و هر روزى بكام كسى است) و جنگ يك روز بنفع ماست و ديگر روز بزيان ما.

پيغمبر (ص) باصحاب فرمود پاسخش گوييد اصحاب فرياد بر آوردند كه مقتولين شما و ما يكسان نيستند كه كشته شدگان شما در دوزخند و از ما شهيد و اهل بهشتند.

ابى سفيان فرياد بر آورد كه (و لنا عزى و لا عزى لكم) يعنى ما عزى داريم و شما را عزّايى «1» نيست.

پيامبر فرياد بر آورد كه: اللَّه مولانا و لا مولى لكم، يعنى خدا مولاى ماست و شما را مولايى نيست.

ابو سفيان گفت: اعل هبل (هبل «2» بلند است و بزرگ) پيغمبر فرمود: اللَّه اعلى و اجل (خدا بلندتر و بزرگتر است).

وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ- يعنى ما روزگار را گاهى بكام و نفع مردم ميچرخانيم و گاه ديگر بضررشان (از حسن و قتاده و ربيع

و سدى و ابن اسحاق) و همانا خداوند روزگار را بين مسلمانان و كفار بگردش ميآورد گاه بكاستن رنج از مسلمين و گاه بافزودن رنج بر ايشان و البته نه با پيروزى كفار عليه ايشان زيرا پيروزى علامت محبت داشتن است و خداوند بكفار هرگز محبتى ندارد و خداوند براى دنيا دگرگونى

__________________________________________________

(1) عزا نام بت بزرگ قريش كه در خانه كعبه نصب شده بود.

(2) هبل- نيز بت بزرگ عرب در خانه كعبه.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 268

و اقبال را قرار داد براى اينكه مسلمين بدنيا و روزگار دل نبندند و اطمينان پيدا نكنند و در نتيجه رغبت و حرصشان نسبت بآن اندك باشد چون همواره لذات دنيا رو بزوال است و زندگى آن آميخته بشرنگ محنتها است.

و نيز براى اينكه براى جهان آخرت كه خود ابدى و جاويد و نعمتهايش زوال ناپذير است بكوشند.

و اينكه دولت و گردش روزگار را گاه بنفع مسلمين و گاهى بضررشان قرار ميدهد اينست كه ايمانشان بر وجه صحيح و طبق منطق و حجت باشد چون اگر دنيا همواره بكام مسلمين بود بسيارى از مردم براى همين مطلب بعنوان تفأل باسلام ميگراييدند.

و اين نكته نيز معلوم باشد كه پيغمبر در هر كار و هر موضعى پيروز بود يا پيروزى ابتدايى و يا در سرانجام كار و دائمى، نبودن غلبه ظاهرى پيغمبر (ص) بهمان مصلحتى بود كه فوقاً بيان داشتيم.

وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا- مفعول ديگر (ليعلم) محذوف است و تقدير چنين است: «تلك الايام نداولها بين الناس لوجوه من المصالح و الحكمة و ليعلم اللَّه ...» يعنى روزگار را بين مردم ميچرخانيم براى مصالح و

حكمتهايى و براى اينكه خدا بشناسد مؤمنين را در حالى كه بوسيله ايمان از ديگران تميز داده شده اند و ممتازند. و روى اين معنى يعلم (ميداند) بمعنى يعرف (ميشناسد) نيست زيرا مراد اين نيست كه خداوند ذات و شخص مؤمنين را بشناسد بلكه مقصود اينست كه تميز آنها را بواسطه ايمان بداند «1».

و ممكنست مقصود اين باشد كه: خدا مؤمنان را بشناسد بواسطه صبر و پايدارى كه در راه جهاد با دشمن از خود نشان ميدهند يعنى با آنها مثل كسى كه بصبر و پايدارى شناخته شده اند رفتار خواهد كرد. خداوند پيش از اظهار ايمان حال آينده آنها را ميدانست.

__________________________________________________

(1) فرق بين علم و معرفت اينست كه معرفت بامور جزئى و ذوات و اشخاص تعلق ميگيرد و علم بامور كلى و لذا در اينجا اگر مراد شناخت خود و ذات مؤمنان باشد بايد يعرف بكار رود و اگر مراد تميز مؤمنين از كافر باشد يعلم بكار ميرود. (مترجم)

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 269

چنان كه پس از آن ميداند با اين تفاوت كه قبل از اظهار ايمان ميدانست كه در آينده از كافران ممتاز خواهند شد و پس از اظهار ايمان ميداند كه اكنون تميز داده شده اند و ممتاز گشته اند پس تفاوت در علم خداوند نيست بلكه در معلوم است كه اظهار ايمان ايشان است كه قبل از انجام يا بعد از آن تفاوت دارد پس در علم خدا تغيير نيست بلكه در معلوم يعنى خبرى است كه مورد علم او واقع ميشود. بعضى گفته اند مقصود آيه اينست كه تا اولياء خدا بدانند تميز مؤمن از كافر را و اينكه علم را

بخود نسبت داد براى تجليل و بزرگداشت اولياء ميباشد كه دانستن آنها دانستن خداست.

و گفته اند مراد اينست كه خداوند بداند صبر و شكيبايى صابران و بيتابى و سستى جزع كنندگان را.

و نيز گفته اند يعنى تا خداوند مؤمن را از منافق جدا كند و بشناسد و با ذكر مؤمن از ذكر منافق كه بقرينه معلوم است بى نياز شد.

وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ- در اينجا دو قولست:

1- تا بوسيله شهادت كسانى را كه در يوم احد شهيد شده اند گرامى سازد. (از حسن و قتاده).

2- خداوند بواسطه جلالت قدر و بلندى مرتبه اى كه داريد شما را بر گناهان مردم شاهد قرار دهد و شهداء جمع شاهد و شهيد است (از ابى على جبايى) و از اينرو شهداء ناميده شوند كه اعمالى را كه شهادت ميدهند و مشاهده كرده اند (اين در صورتيست كه جمع شاهد باشد) و اما اگر جمع شهيد باشد از اينرو شهداء ناميده ميشوند كه جان خود را از روى علم و ديدن و شهود ميدان جنگ و كشتار نثار كردند و فرار ننمودند.

وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ- ظاهر معنى و فايده آن اينست كه خداوند ظالمان را بواسطه محبوب بودنشان بر مؤمنان مسلط نميكند و تمكن نميدهد بلكه براى مصالحى كه گفته شد و هم براى آمرزش گناه مؤمنان چنان كه در آيه بعد ميگويد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 270

[سوره آل عمران (3): آيات 141 تا 143] ..... ص : 270

اشاره

وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ (141) أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ (142) وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (143)

«1»

ترجمه: ..... ص : 270

تا خداوند مؤمنان را تصفيه كند و كافران را نقصان دهد.

گمان كرديد كه ببهشت ميرويد پيش از آنكه خداوند جهاد كنندگان شما را (با انجام جهاد) باز شناسد و معلوم بدارد و صبر كنندگان شما را (با صبر در جهاد) معلوم سازد.

شما بوديد كه پيش از آنكه مرگ (و ميدان جهاد را) ببينيد آرزوى مرگ ميكرديد ولى آن را ديديد و تماشايى شديد (و از جهاد باز ايستاديد).

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 141 تا 143 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 271

بيان آيه 141 ..... ص : 271
لغت: ..... ص : 271

تمحيص در اصل تخليص و خالص گردانيدن است.

خليل گويد: محص يعنى خلوص از عيب (محصه- امحصه- محصاً) او را از هر عيبى خالص گردانيد.

اللهم محص عنا ذنوبنا- يعنى خداوندا پاك كن گناهان ما را.

2- محق در اصل نابود ساختن چيزى بتدريج و از اينرو معنى نقصان در آن خوابيده.

(انمحق الشي ء و تمحق) يعنى اندك اندك بركت آن برفت.

محاق: آخر ماه چون نور ماه كم كم از بين ميرود و پايان مى پذيرد.

تفسير: ..... ص : 271

اينك خداوند مصلحت در جابجا كردن روزگار (و اقبال) را بين مردم بيان ميكند:

وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا: در معنى آيه چند قول گفته شده:

1- يعنى براى اينكه خداوند مؤمنان را امتحان كند.

وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ: يعنى آنها را نقصان دهد (از ابن عباس و مجاهد).

2- يعنى تا خداوند گناهان مؤمنان را برطرف كند (زجاج).

3- خداوند مؤمنان را با آزمايش و ابتلاء نجات دهد و كافران را در موقع امتحان هلاك سازد (از على بن عيسى).

و آيه دلالت دارد كه خداوند اقبال و دنيا را بين مردم جابجا ميكند (و هر روزى دنيا را بكام كسى ميچرخاند) تا گناه مؤمنان را پاك سازد و كافران را نابود گرداند و نقصان بخشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 272

و علت اينكه به اين وسيله آنها را از گناه ميسترد و پاك مينمايد دو چيز است:

1- در اينكه كافران را آزاد ميگزارد و قدرت را از ايشان نميگيرد تا بر مسلمين بتازند و بآنها مصيبت وارد كنند براى اينست كه آنها را در معرض صبر و بردبارى كه وسيله اجر عظيم است در آورد و وزر و وبالهاى بسيارى از ايشان فرو ريزد.

2- در اينكار

لطفى است كه آنها را بياد خدا اندازد و به اين وسيله از ارتكاب گناه محفوظ مى دارد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 273

بيان آيه 142- 143 ..... ص : 273
لغت: ..... ص : 273

فرق بين تمنى و اراده اينست كه اراده از افعال قلوب است و تمنى همان قول گوينده است كه گويد كاش چنين و چنان بود و كاش چنين و چنان نبود.

و گفته اند تمنى معنى قلبى (و حالت خواهش درونى) است كه با اين گفته مطابقت داشته باشد ولى معنى صحيح همان اولى است.

تفسير: ..... ص : 273

چون خداوند مردم مؤمن را بجهاد ترغيب فرمود، اكنون بر اين سخن ميافزايد كه ببهشت نميرسيد مگر با آزمايش و امتحان و ميفرمايد:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ: مراد استفهام انكارى است. يعنى اى مردم مؤمن گمان ميكنيد كه داخل بهشت خواهيد شد؟! وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ: يعنى در حالى كه هنوز مجاهدان جهاد نكرده اند تا خداوند جهادشان را بداند و نيز صابران هنوز صبر خود بكار نبرده اند تا صبرشان در جهاد معلوم گردد.

و نيز ممكنست مراد اين باشد كه آيا گمان ميكنيد هنوز جهادى واقع نشده وارد بهشت خواهيد شد منتهى براى اختصار باين عبارت نقل شده و بنا بر اين تقدير عبارت چنين است: «و لما لم يكن المعلوم من جهاد الذى اوجب عليكم- يعنى هنوز جهاد واجب بر شما واقع و انجام نشده».

وَ لَقَدْ كُنْتُمْ: يعنى اى اصحاب محمد (ص).

تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ: آرزوى مرگ ميكرديد. اين جمله اشاره است بكسانى كه در جنگ بدر زنده مانده بودند و آرزوى شهادت داشتند ولى اكثر آنها در جنگ احد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 274

فرار كردند اينست كه خداوند ايشان

را مورد عتاب قرار داده (از حسن و مجاهد و ربيع).

مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ: ضمير در «تلقوه» و «رأيتموه» بمرگ بر ميگردد يعنى قبل از اينكه اسباب مرگ را كه جنگ است ببينيد آرزوى شهادت ميكرديد و اكنون ديديد.

و مراد از ديدن موت ديدار اسباب و مقدمه موت يعنى جنگ و جهاد است چون مرگ ديدنى نيست.

وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ: گفته شده كه اينجمله تأكيد رؤيت است چنان كه گويى آن را با چشم خود ديدم كه كلمه با چشم خود تأكيد ديدم ميباشد و اين تأكيد براى اينست كه معلوم شود مراد رؤيت با قلب نيست بلكه ديدن با چشم است.

و گفته اند يعنى: در حالى كه محمد (ص) را مى بينيد و در جمله محذوفى است.

(فلم انهزمتم: يعنى چرا فرار كرديد) در حالى كه محمد (ص) را مى بينيد.

اگر سؤال شود چگونه مؤمنان آرزو داشتند كه مشركان آنان را بكشند تا به درجه شهادت نايل شوند؟ و اصلا چنين آرزويى جايز است؟

جواب گوييم جايز نيست زيرا قتل مشركين ايشان را گناه است و آرزوى معصيت جايز نيست چنان كه خداوند هم چنين اراده اى نميكند و بچنين كارى امر نميفرمايد پس مراد اينست كه مؤمنان تمنى شهادت داشتند به اينكه آن قدر در جهاد مقاومت كنند تا جان خود را فدا نمايند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 275

[سوره آل عمران (3): آيات 144 تا 145] ..... ص : 275

اشاره

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144) وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ

يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ (145)

«1»

ترجمه: ..... ص : 275

محمد (ص) نيست مگر رسول (الهى) كه قبل از او نيز پيامبرانى بوده اند اگر وفات يابد يا كشته شود به پشت خود بر ميگرديد و هر كس بازگشت كند خدا را هيچ زيانى نرسد و خداوند شاكران را جزا و پاداش خواهد داد.

هيچ نفسى را نرسد كه بى اجازه خدا بميرد. نوشته و ثبتى است مدت دار و هر كس پاداش دنيا خواهد از آن دهيمش و هر كه پاداش اخروى خواهد از آن دهيمش و سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 144- 145 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 276

بيان آيه 144 ..... ص : 276
اشاره

1- محمد: از حمد است و تحميد بالاتر از حمد است و معناى محمد (از تحميد) يعنى مستغرق در همه محامد ميباشد زيرا مستوجب تحميد نيست مگر آن كس كه در كمال مستولى باشد.

خداوند عز اسمه پيامبرش را به دو اسم مشتق از اسم خود گرامى داشت كه يكى محمد است و يكى احمد (صلى اللَّه عليه و آله) و بهمين معنى اشاره كرده است حسان بن ثابت:

نبى اتانا بعد يأس و فترة من الدين و الاوثان فى الارض تعبد

و شق له من اسمه ليجله فذو العرش محمود و هذا محمد

يعنى پيامبرى كه براى ما آمد پس از نوميدى ما از اصلاح و پس از مدت زمانى كه نور دين خاموش شده بود در سراسر زمين بتها مورد پرستش واقع گشته بودند و خداوند نام او را از نام خود مشتق ساخت

تا او را تجليل و تكريم كرده باشد و نام خداوند محمود است و نام پيغمبر محمد (ص).

مورد و شأن نزول: ..... ص : 276

مفسران گويند: سبب نزول اين آيه اينست كه چون روز احد به دروغ شايع كردند كه پيغمبر اكرم كشته شده عده اى گفتند كه اگر پيغمبر بود كشته نميشد و گروهى ديگر گفتند ما در راه همان هدفى كه حضرتش مى جنگيد خواهيم جنگيد تا بوى ملحق شويم و عده اى راه ارتداد پيمودند و گروهى راه فرار گزيدند.

(و اين آيه نازل شد) و علت اصلى شكست مسلمين فرار تير اندازان شكاف احد بود و داستان از اينقرار است:

پيغمبر اكرم (ص) پس از گماردن سربازان اسلام در سنگرگاههاى خود پنجاه تيرانداز ماهر را برياست عبد اللَّه بن جبير در تنگه كوه احد مستقر ساخت و فرمود جاى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 277

خود را بهيچ وجه خالى نكنيد كه ما همواره پيروز خواهيم بود تا زمانى كه شما در جايگاه خود ثابت بمانيد.

قريش آمدند در حالى كه خالد بن وليد در ميمنه سپاه و عكرمة بن ابى جهل در ميسره لشگر بود و زنانشان از عقب آنان را بدرقه ميكردند و دف و نى مينواختند و سرود مى خواندند و پايكوبى ميكردند.

تنور جنگ افروخته شد پيغمبر (ص) فرمود كيست كه اين شمشير بستاند و چنان كه شايسته است آن را بر سر دشمنان فرود آرد چندان كه كج شود.

ابو دجانه سماك بن خرشه انصارى آن را بگرفت و عمامه اى سرخ بر سر نهاد و

با تبختر راه ميرفت و چنين رجز مى خواند:

انا الذى عاهد فى خليلى ان لا اقيم الدهر فى الكيول

اضرب بسيف اللَّه و الرسول

يعنى: منم آنكه خليلم از من عهد گرفته كه تا آخرين صف دشمن را باقى نگزارم اينك با شمشير خدا و پيغمبر مى جنگم.

پيغمبر فرمود: اينگونه راه رفتن را خدا و پيامبر دشمن دارد مگر در چنين جايگاهى (كه برابر دشمن است).

سپس پيغمبر و اصحابش بمشركين حمله بردند و آنها را شكست و فرارى دادند و امير مؤمنان على بن- ابى طالب- چنان كه گذشت پرچمداران- را بكشت و خداوند نصرت خود را بر مسلمانان فرو فرستاد.

زبير گويد: هند و همراهانش را ديدم كه پا بفرار نهاده اند و از كوه بالا ميروند و خدام خود را صدا ميزنند كه بياريشان بشتابند و جز بنگهدارى آنها بكارى نپردازند.

در اينوقت چون تيراندازان ديدند كه دشمن عقب نشينى كرد و مسلمين بغارت اموال ايشان پرداخته اند آنها نيز قصد غارت كردند و در ميانشان اختلاف پديد آمد دسته اى گفتند كه امر پيغمبر (ص) را پشت سر منهيد. گروهى گفتند ديگر كارى بما نيست (و جنگ بنفع ما خاتمه يافته) و براى جمع غارت بسپاه ملحق شدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 278

در اينوقت خالد متوجه شد كه اكثر تيراندازان سنگر را خالى كرده و مسلمين بجمع غنيمت سرگرم شده و از پشت سر حامى ندارند، سواران خود را صدا زد و از عقب بر ياران پيغمبر حمله آورد و آنها را شكست داد و بكشت و عبد اللَّه بن قميه حارثى سنگى بطرف پيغمبر

پرتاب كرد و بينى و دندان پيشين حضرت را بشكست و او را برو در انداخت. اصحاب كه اين ديدند از اطرافش پراكنده شدند و عبد اللَّه بقصد قتل حضرتش حمله ور گشت، مصعب بن عمير پرچمدار پيغمبر در بدر و احد به دفاع از وى بجلوى عبد اللَّه بن قميه رفت نام پرچم پيغمبر عقاب بود كه به دست داشت ولى به دست وى شهيد شد وى پس از قتل مصعب پيغمبر را كه بآن حال ديد كشته پنداشت و فرياد برآورد كه من محمد را بكشتم و ندايى ديگر بسيار بلند برخاست كه محمد كشته شد و گويند اين منادى شيطان بود در نتيجه مردم بكلى از پيغمبر گريختند و از گرد او پراكنده شدند حضرت مرتب مردم را بخود ميخواند و ميفرمود اى بندگان خدا بسوى من بشتابيد تا اينكه 30 مرد گردش جمع گشتند و از وجود مقدسش حمايت كردند تا مشركان را از اطرافش پراكنده ساختند و دور كردند. سعد بن ابى وقاص چندان به مشركين تير انداخت كه زه كمانش باريك و ساييده شد و دست طلحة بن عبيد اللَّه آسيب ديد و خشك گشت و چشم قتادة بن نعمان از حدقه در آمد تا اينكه پيغمبر آن را بجاى خود برگردانيد و بهتر از اول شد.

چون پيغمبر بازگشت ابى بن خلف جمحى باو رسيد و به پيغمبر گفت نجات نيابم اگر ترا سالم رها كنم! ياران پيغمبر گفتند يا رسول اللَّه اجازه فرماييد يكى از ما باو حمله بريم. پيغمبر فرمود واگذاريدش او را رها كردند تا نزديك پيغمبر «ص» رسيد.

ابى قبل از اين چون پيغمبر را مى ديد ميگفت

اسبى نجيب و قوى دارم كه هر روز 16 رطل علف باو ميخورانم تا بر آن سوار شوم و ترا بقتل رسانم و پيغمبر ميفرمود بلكه انشاء اللَّه من ترا خواهم كشت.

در اينوقت كه ابى به پيغمبر نزديك شد حضرت حربه اى از حرث بن صمه گرفت و باو روى آورد و بگردنش ضربه اى نواخت تا خراشى در آن پديد آمد و بدون فاصله از ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 279

اسب بزير افتاد و همچون گاو بانگ بر ميآورد و فرياد ميكرد كه محمد مرا كشت. يارانش او را از معركه بيرون بردند و ميگفتند بر تو عيبى نمى بينيم. وى گفت اگر اين ضربه بر افراد دو قبيله ربيع و مضر فرود ميآمد همگان را ميكشت مگر محمد مرتب مرا بقتل تهديد نميكرد و پس از يك روز بمرد.

بهر حال خبر شهادت پيغمبر منتشر گشت جمعى مسلمين گفتند كاش رسولى نزد عبد اللَّه بن ابى ميفرستاديم كه براى ما از ابى سفيان امان گيرد و گروهى از منافقان گفتند اگر محمد كشته شده بدين پيشين خود بازگرديد.

انس بن نصر عموى انس بن مالك گفت اى مردم اگر محمد (ص) كشته شد صداى محمد زنده است زندگى پس از مرگ محمد (ص) چه لطف و ثمرى دارد در راه همان هدفى كه رسول اكرم ميجنگيد شما هم بجنگيد و در همان راه بميريد.

سپس دست بدعا برداشت و گفت خداوندا من از گفته اين جمع مسلمان از تو پوزش مى طلبم و

از آنچه ايندسته منافقان آورده اند بيزارى ميجويم سپس شمشير بكشيد و بجنگيد تا شربت شهادت بنوشيد.

سپس پيغمبر به پناه صخره اى رفت و مردم را بخواند اول كسى كه پيغمبر را شناخت كعب بن مالك بود. او گويد چشمان حضرت را از زير كلاه خود بشناختم كه ميدرخشد و با بلندترين صدا فرياد برآوردم اى معشر مسلمين بشارت باد كه اين رسول اللَّه است كه ايستاده حضرت بمن اشاره كرد كه ساكت باش. عده اى از اصحاب بسويش شتافتند حضرت آنها را بر فرار ملامت گفت. در پاسخ گفتند: يا رسول اللَّه پدران و مادران فدايت باد بما خبر رسيد كه شما شهيد شده ايد و دلهاى ما از اينخبر بوحشت افتاد و در نتيجه فرار اختيار نموديم در اينجا خداوند اين آيه فرستاد و ما محمد الا رسول ...

تفسير: ..... ص : 279
اشاره

اكنون خداوند بيان ميفرمايد كه هيچگاه نبايد امر الهى متروك بماند چه پيغمبر بين آنها باشد و چه نباشد:

وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ: يعنى محمد بشريست كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 280

خداوند او را براى رسالت خود برگزيد كه قبل از او نيز پيامبرانى بودند كه رسالت خود را به انجام رسانيدند و از دنيا رفتند و بعضى از آنها نيز كشته شدند و محمد (ص) نيز مانند پيغمبران گذشته وفات خواهد كرد و مرگ و شهادت براى او محال نيست.

و گفته اند مراد اينست كه اصحاب انبياء پس از مرگ و يا قتل پيغمبر خود مرتد

نشدند شما نيز بآنها اقتدا كنيد.

سپس خداوند اين سخن را تأكيد ميفرمايد:

أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ- يعنى اگر خدا او را بميراند يا كافران او را بكشند شما پس از ايمان مرتد و كافر ميشويد.

و اينكه ارتداد را انقلاب و بازگشت به پشت سر، كه رجوع بقهقرا و عقب عقب رفتن است ناميده از اينروست كه رده خروج از اسلام و رفتن بسوى بدترين اديانست چنان كه انقلاب (عقب عقب رفتن) زشتترين صورت راه رفتن است و همزه در (أَ فَإِنْ ماتَ ...)

براى انكار است كه بصورت استفهام ميباشد مثل اينجمله (أ تختار الفساد على الصلاح- يعنى فساد را بر صلاح اختيار ميكنى) كه در مقام انكار است يعنى چنين كارى نبايد كنى.

وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ- يعنى هر كس از دينش برگردد فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً- دليل بر وعيد است و حاصل آيه چنين است: هر كه مرتد شود ضررش بخودش بازگردد و هر كس شكر نمايد ايمن باشد و نفع آن بخودش برسد.

فصل: در بيان آنچه درباره اسم محمد (ص) آمده. ..... ص : 280

كفار قريش پيغمبر را (مذمم) ميناميدند و اين كلمه را مى گفتند و پشت سر آن لعن مى فرستادند. ابو هريره از حضرت حديث ميكند كه فرمود:

آيا نمى بينيد كه خداوند چگونه لعن قريش را از من بگردانيد و آنها را دشنام داد. آنان مذمم را دشنام ميدهند و نام من محمد است.

در حديث حضرت على بن موسى الرضا (ع) بطور مسند «1» از اجداد از خود پيغمبر اكرم نقل شده كه: وقتى نام فرزندتان را محمد گزاريد او را گرامى بداريد و در مجالس جا

__________________________________________________

(1) مسند حديثى است كه نام راويان آن تا معصوم ذكر شده باشد

ترجمه مجمع

البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 281

برايش باز كنيد و بر او اخم مكنيد و هيچ مردمى نيستند كه مجلس مشورتى تشكيل دهند كه محمد نام يا احمد نام در ميان ايشان باشد جز اينكه اگر او را طرف مشورت قرار دهند برايشان خير پيش خواهد آمد.

از انس بن مالك است كه روزى پيغمبر در بازار بود مردى صدا زد و گفت يا ابو القاسم حضرت متوجه او شد. مرد گفت مرادم آن ديگرى است. پيغمبر فرمود مرا هميشه باسم يعنى محمد صدا كنيد و بكنيه يعنى ابو القاسم صدا مكنيد.

از ابى هريره است كه پيغمبر فرمود اسم و كنيه من هر دو را بر يك نفر منهيد.

خدا ميدهد و من تقسيم مينمايم (چون ابو القاسم يعنى پدر تقسيم كننده)، سپس اين مطلب را فقط براى على (ع) و فرزندش اجازه داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 282

بيان آيه 145 ..... ص : 282
تفسير: ..... ص : 282
اشاره

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ- يعنى هيچ نفسى و جاندارى جز باجازه خدا نخواهد مرد مثل آيه شريفه (ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها) يعنى نبود براى شما كه شاخه درختش را برويانيد كه معنى و مراد اينست (ما كنتم لتنبتوا شجرها يعنى درختش را شما نرويانيديد) و تفنن در عبارت براى اينست كه روياندن تحت اختيار بشر نيست و در آيه اخبار باين مطلب است كه مرگ جز با اجازه خدا نخواهد بود و اين سخن تسليت مؤمنان است بمرگ پيغمبر كه اين نيز باجازه خداست و هيچكس پس از مرگ او نبايد از دينش برگردد و بر اين امر عذرى ندارد.

و گفته اند اين سخن تحريك بر جهاد است كه

مسلمين چون بدانند كه بى اجازه خدا نميميرند از جنگ هراس بخود راه ندهند كه جهاد اجل نرسيده را جلو نيندازد و ترس و فرار از جهاد مرگ رسيده را عقب نياندازد. در معنى جمله باذن اللَّه دو احتمال است:

1- بعلم خدا.

2- بامر خدا.

ابو على جبايى گويد: در آيه دلالت است كه هيچكس جز خدا بر موت قدرت ندارد چنان كه بضد مرگ يعنى حيات قدرت ندارد و گرنه (مرگ باذن خدا است) معنى نداشت.

كِتاباً مُؤَجَّلًا: يعنى خداوند براى هر زنده اى مدتى معين از حيات و مرگى معين مقدر كرده كه جلو و عقب نخواهد شد.

و گفته اند: يعنى حكم لازم و مبرم و حتمى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 283

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها: در معناى اين جمله چند قولست:

1- يعنى هر كه براى دنيا كار كند از قسمت دنيائيش محروم نخواهيم كرد ولى از آخرت بهره اى نخواهد داشت (ابن اسحاق).

2- هر كس از جهاد خود قصد اجر دنيوى يعنى غنيمت داشته باشد باو مى دهيم.

و آيه بيان مى دارد كه به دنيا رسيدن جاى حسرت ندارد زيرا كه دنيا به خوب و بد داده شود (جبايى).

3- هر كس با عمل بمستحبات قصد پاداش دنيوى داشته باشد در حالى كه گناهان كبيره را انجام مى دهد در دنيا باو پاداش مى دهيم ولى در آخرت محروم است زيرا اعمال او با گناهانش از بين ميرود و اين قول بعقيده قائل باحباط صحيح است (و ما احباط را قبول نداريم.)

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها: هر كس با جهاد و اعمال خود ثواب آخرت بجويد باو آخرت مى دهيم و سزاوار نيست كه كسى از اعمال

خود غير از ثواب خدا چيزى بخواهد.

و قريب بهمين معنى و آيه است حديث نبوى كه:

هر كس با عمل آخرت دنيا بطلبد در آخرت نصيبى نخواهد داشت.

كلمه من (در نؤته منها) ممكنست زائد باشد و ممكنست براى تبعيض باشد يعنى بعضى از آنها را باو مى دهيم زيرا ثواب بقدر عمل خواهد بود.

وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ: يعنى بشاكران ثواب شكر و پاداش مى دهيم.

در تكرار اين جمله دو قول است:

1- براى تأكيد و اشاره ببزرگى مقام شاكران است.

2- يعنى بشاكر نعمت دنيا نيز بعنوان پاداش مى دهيم كه گمان نرود كه شاكر از نعيم دنيا كه بكافر داده ميشود محروم است (از ابن اسحاق).

ابان بن عثمان از امام باقر (ع) روايت ميكند كه: به على (ع) در روز احد 60 جراحت رسيد و پيغمبر به ام سليم و ام عطيه دستور داد او را مداوا كنند. گفتند يا ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 284

رسول اللَّه هر جاى از بدنش را معالجه و پانسمان ميكنيم جاى ديگرى از بدنش گشاده ميشود و از بسيارى و شدت جراحت ها بر جان او ترسانيم. پيامبر (ص) با مسلمين به عيادت وى آمدند در حالى كه يك زخم ديگر براى علاج مانده بود. پيغمبر دست خود بر آن بماليد و فرمود مردى كه در راه خداوند باين مصيبت مبتلى شود معذور است و زخمى كه حضرت بر آن دست ماليده بود بهبود يافت و على (ع) فرمود: شكر خدا را كه از جنگ فرار ننمودم. خداوند على

(ع) را در دو مورد از قرآن سپاس بگفت:

اول «وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ» دوم «وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ».

ابو على جبايى گويد: در آيه دلالت است بر اينكه اجل انسان يك اجل بيش نيست و همان وقت مرگ اوست زيرا با مرگ از اجل موت كه خداوند برايش قرار داده جدا نميشود.

ابن اخشيد گويد:

آيه بر اين مطلب دلالت ندارد زيرا انسان دو اجل دارد: اجلى كه بآن ميميرد و اجلى كه موهبت الهى است و با اين حال جز در موقع و اجلى كه خداوند آن را اجل موت او قرار داده نميميرد. و قول اول قويتر است.

نظم و ارتباط آيات: ..... ص : 284

آيه «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ ...» بما قبل متصل است زيرا براى تحريك بر جهاد است كه در مقابل ذكر شده.

و گفته اند وجه ارتباط اينست كه مردم را به مرگ پيامبر كه در آيه قبل اسم برده شده تسليت مى دهد.

و گفته اند وجه ارتباط اينست كه حال و تكليف مردم با موت پيامبر تغيير نمى- پذيرد پس بايد در زمان حيات و بعد از وفاتش باو امرش متمسك بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 285

[سوره آل عمران (3): آيات 146 تا 148] ..... ص : 285

اشاره

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146) وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ (147) فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)

«1»

ترجمه: ..... ص : 285

چه بسيار پيامبرانى كه پيروان زيادى با آنها جنگيدند و از مصيباتى كه در راه خدا بآنها رسيد سست نشدند و زبونى نشان ندادند و خداوند صابران را دوست دارد.

و گفته ايشان نبود جز اينكه: پروردگارا گناهان ما و زياده روى ما را در كارمان ببخش و بر كافران پيروزيمان ده. خدا پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت بآنها داد و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 146 تا 148 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 286

بيان آيه 146 تا 148 ..... ص : 286
لغت: ..... ص : 286

1- وهن: ضعف و ضعف يعنى نقصان و كم شدن نيرو.

2- استكانه: اصلش از كينه كه حالتى بد و سيئ ميباشد. بات بكينة: يعنى با نيت سوء شب را بسر آورد.

3- اسراف: تجاوز از مقدار.

4- افراط: نيز بمعنى اسراف و تجاوز از مقدار است و ضد اين دو لغت تقتير است.

و گفته اند: اسراف بمعنى تجاوز از حق است بباطل بكم كردن يا زياد نمودن و معنى اول ظاهرتر است.

اسرفت الشي ء: يعنى آن را فراموش كردم زيرا از آن شى ء بسوى غير تجاوز كردم «بواسطه سهو».

تفسير: ..... ص : 286

اكنون خداوند گذشته را تأكيد ميكند و ميفرمايد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ: يعنى چه بسيار پيغمبرانى كه.

قاتَلَ: جنگيده يا كشته شدند.

مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ: درباره ربيون اقواليست:

1- يعنى علما و فقهاء صابر (از ابن عباس و حسن).

2- جمعيت هاى بسيار (از مجاهد و قتاده).

3- يعنى منسوبين به رب يعنى متمسكين به عبادت خدا (از اخفش). و ديگران گفته اند: يعنى منسوبين به علم رب.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 287

4- ربيون ده هزار نفر است (از زجاج). و همين قول مروى از حضرت باقر است.

5- ربيون يعنى تابعان و ربانيون يعنى واليان (از ابن زيد).

و اگر ضمير در كلمه «قتل» را به نبى نسبت دهيم معنى چنين ميشود:

چه بسيار انبيايى كه كشته شدند در حالى كه جماعتى بسيار با او بودند و پس از او در راه دين او جنگيدند.

فَما وَهَنُوا: يعنى سست نشدند.

اگر ضمير قتل را نسبت به ربيون دهيم مراد اينست كه چه بسيار انبيايى كه ربيون با آنها كشته شدند و ما بقى از آنها كه زنده ماندند، پس از مقتول شدن آنها سست نشدند- حسن همين قول را

قبول كرده زيرا معتقد است كه هيچ پيغمبرى تا كنون در ميدان جنگ كشته نشده و قتاده و ربيع و ابن اسحاق قول اول را پذيرفته اند و باين معنى نبى مقتول است «فَما وَهَنُوا» سست نشدن مال پيروان آنهاست و خداوند بيان ميفرمايد كه اگر پيغمبر چنان كه در احد به دروغ منتشر شد كشته ميشد لازم نبود كه مسلمين ضعيف و سست شوند چنان كه همراهان انبياء گذشته با قتل آنها سست نگشتند و اين معنى مروى است از حضرت باقر «ع».

ابن عباس گويد يعنى: با قتل پيغمبر خود سست نشدند و دست از دين بر نداشتند.

و گفته اند: «فَما وَهَنُوا» يعنى از جهاد دشمن نترسيدند.

وَ مَا اسْتَكانُوا: يعنى در برابر دشمن خاضع نشدند (از زجاج).

وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ: و خداوند صابران در جهاد را دوست دارد- ابن انبارى گويد: يعنى واجبست كه در امر پيغمبرتان قتال و جهاد كنيد اگر كشته شد چنانچه امم انبياء پيشين پس از قتل آنها با دشمن جنگيدند و از دين خود باز نگرديدند.

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ- و سخن آنها هنگام ديدار و برخورد با دشمن نبود، إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا- يعنى گفته آنها نبود مگر استغفار و اغفر لنا ذنوبنا- يعنى گناهان ما را بر ما پرده بپوش به اينكه ما را بدانها عقاب نكنى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 288

وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا- قدمهاى ما را در راه جهاد با دشمن ثابت بدار بوسيله تقويت دلهاى ما و ايجاد اسبابى كه بوسيله آنها ثبات قدم پيدا ميكنيم ...

و گفته اند مراد اينست كه قدمهاى ما را در راه دين ثابت بدار.

وَ انْصُرْنا- ما

را كمك كن.

عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ- بر كافران بافكندن رعب در دل آنها و ما را بفرشتگان يارى ده.

سپس خداوند آنچه را كه پس از دعا بايشان عنايت فرموده بيان ميدارد كه:

فَآتاهُمُ اللَّهُ- خداوند بآنها كه وصفشان گذشت عطا فرمود.

ثَوابَ الدُّنْيا- كه نصرت ايشان بود تا بر دشمن غالب شدند و از ايشان غنيمت گرفتند.

وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ- يعنى مغفرت و بهشت.

ممكن است آنچه در دنيا از نصرت و پيروزى بايشان داده ثوابى است كه بواسطه اطاعت الهى استحقاق آن را داشته اند.

و ممكنست كه اين بخشش و عطيه الهى از راه تفضل باشد در اينصورت مجازاً ثواب ناميده شده.

و ثواب عبارت است از نفع خالص كه مورد استحقاق و همراه با تعظيم و بزرگداشت باشد.

وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ- خدا محسنين را در رفتار و كردارشان دوست ميدارد.

محسن فاعل حسن و بجاى آرنده حسن. و گفته اند: محسن كسى است كه با اطاعت حق بخويشتن نيكى ميكند و گفته اند: يعنى احسان كننده بديگرى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 289

[سوره آل عمران (3): آيات 149 تا 151] ..... ص : 289

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150) سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (151)

«1»

ترجمه: ..... ص : 289

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از كافران پيروى و اطاعت كنيد شما را به عقب بر ميگردانند (يعنى بدين باطل پيش از اسلام) و زيانكار خواهيد شد. بلكه خداوند است كه مولاى شماست و اوست بهترين ياوران.

در دل كافران هراس خواهيم افكند از اينرو كه چيزهايى را كه خداوند بر آنها دليلى نفرستاده شريك خدا قرار دادند. جايشان دوزخ است و جايگاه ستمگران كه چه بد است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 149 تا 151 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 290

بيان آيه 149- 150 ..... ص : 290
لغت: ..... ص : 290

1- طاعت: موافقت با اراده اى كه انسان را بكار ترغيب ميكند و با كلمه ترغيب اطاعت با اجابت فرق پيدا ميكند (چون اجابت ممكنست از غير رغبت هم باشد ولى موافقت با اراده و ميل حاصل است) بعضى از مردم گويند طاعت يعنى موافقت كردن با امر ولى قول اول صحيحتر است زيرا هر كه كارى را كه عقل به وجوب و حسن آن حكم ميكند انجام دهد مطيع است اگر چه در مورد آن امرى نباشد.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 290

از على (ع) روايت است كه اين آيه در باب منافقان است كه بمسلمين پس از شكست در احد گفتند بدين گذشته خود برگرديد.

و گفته اند در باب يهود و نصارى نازل شده.

تفسير: ..... ص : 290

اكنون خداوند سبحان بمؤمنين امر ميكند كه از كفار در باب پشت كردن بجهاد اطاعت نكنند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا- يعنى اى كسانى كه خدا و پيغمبر را تصديق داريد.

إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا- يعنى اگر بقول يهود و منافقان گوش فرا دهيد كه بعشائر و قبيله هاى خود برگرديد كه محمد كشته شده.

يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ- شما را بسوى كفر بر ميگردانند هم چنان كه قبلا بوديد.

فَتَنْقَلِبُوا- برميگرديد.

خاسِرِينَ- زيانكار بخود و چه زيانى بالاتر از اينكه كفر را بجاى ايمان گزينيد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 291

و جهنم را عوض بهشت انتخاب كنيد.

بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ- يعنى خداوند اولى است كه اطاعتش كنيد و هم او بر نصرت شما اولى است.

وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ- او بهترين ياوران است. با اينكه نصرت ديگران نسبت بنصرت خدا مورد توجه نيست خداوند خود را بهترين ناصرين خوانده كه بگويد اگر نصرت ديگران فرضاً قابل توجه باشد باز او بهترين ناصر است چون مغلوبيت درباره او تصور نرود در حالى كه براى ديگران كاملا ممكن و عادى است و بعلاوه ناصر واقعى اوست كه همه زمين و آسمانها از اوست و بهر چيز ميتواند شما را نصرت كند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 292

بيان آيه 151 ..... ص : 292
لغت: ..... ص : 292

1- سلطان: در اينجا بمعنى دليل و برهان است و در اصل بمعنى قوه است و به برهان سلطان گويند چون قوت بر دفع باطل دارد.

2- سلاطه: حدت زبان 3- القاء: افكندن و در اصل براى اشياء واقعى و اعيان

موجود در خارج ذهن بكار ميرود و استعمال در غير آنها مثل القاء رعب (كه رعب امرى قلبى است نه خارجى) مجازى و نظير القاء است در اين امر كلمه رمى كه در انداختن تير حقيقت است و در امور معنوى مجاز مثل «الذين يرمون ازواجهم» يعنى نسبت زنا ميدهند كه رمى بمعنى نسبت زنا دادن است.

مثوى: منزل و اصل آن از ثوى است و ثوى بمعنى طول اقامت.

ام الثوى: صاحبخانه.

ثوى: مهمان، از اينرو كه در خانه ميزبان اقامت ميگزيند.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 292

سدى گويد: چون ابو سفيان و مشركان روز احد رو بمكه نهادند در بين راه با خود گفتند بد كرديم كه آنها را كشتيم و در حالى كه جز رمقى از ايشان باقى نماند رهاشان نموديم برگرديم و بكلى آنها را ريشه كن سازيم. چون چنين تصميم گرفتند خداوند در دلشان ترسى افكند تا از قصد خود بازگشتند (و انشاء اللَّه قصه را بعداً بيان خواهيم كرد) پس اين آيه آمد.

تفسير: ..... ص : 292

اكنون خداوند بيان مى دارد كه يكى از نصرتهاى او بمؤمنين رعب افكندن

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 293

در دل مشركان است.

سَنُلْقِي: خواهيم افكند.

فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ: در دل كافران ترس و فزع.

بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ: بواسطه اينكه بخدا شرك آوردند.

ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً: چيزهايى را كه در آن دليلى بر ايشان قرار داده نشده يعنى بر شرك خود دليلى ندارند.

وَ مَأْواهُمُ: جايگاهشان.

النَّارُ: آتش است كه بدان عذاب شوند.

وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ: جايگاه ظالمان بسيار بد است.

روايت است كه كافران مثل مردم شكست خورده وارد مكه شدند از ترس اينكه مبادا پيغمبر و اصحابش بر آنها دوباره حمله آرند و پيغمبر فرمود من باندازه مسافت يك ماه بوسيله رعب نصرت شدم.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 294

[سوره آل عمران (3): آيه 152] ..... ص : 294

اشاره

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (152)

«1»

ترجمه: ..... ص : 294

خداوند وعده خود را با شما راست كرد آن گاه كه به اذن او بكشتيدشان تا وقتى كه سست شديد و در كار جنگ اختلاف كرديد و عصيان ورزيديد با اينكه خداوند آنچه دوست داشتيد بشما نشان داده بود بعضى از شما دنيا طلب كردند و بعضى ديگر آخرت آن گاه شما را از قتلشان باز داشت و از شما گذشت فرمود و خداوند بر مؤمنان فضل و كرم دارد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيات 152 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 295

بيان آيه 152 ..... ص : 295
لغت: ..... ص : 295

حس: كشتن و وجهى كه ريشه كن و نابود كند و اصل آن از احساس است و قتل را حس گويند چون حس را از بين ميبرد.

شأن نزول: ..... ص : 295

ابن عباس و براء عازب و حسن و قتاده گويند: وعده مذكور در روز احد بود زيرا مشركين را ميكشتند تا موقعى كه تير اندازان سنگر خود را خالى گزاردند و خالد از پشت بايشان حمله كرد و عبد اللَّه بن جبير و همراهانش را بكشت و مشركين دلگرم شده باز- گشتند و مسلمين را از عقب و جلو در ميان گرفتند و هفتاد تن از مسلمين شهيد شدند و كسى ندا داد كه محمد كشته شد.

در اين موقع خداوند بر مؤمنان منت نهاد و كفار بازگشتند و آيه در اين مورد آمده. اينك خداوند بيان مى دارد كه وعده خويش را به عمل آورده و راست گردانيد.

تفسير: ..... ص : 295

وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ: يعنى خداوند بوعده اى كه بشما داد درباره نصرت شما در برابر دشمنان وفا كرد وعده اى كه قبلا فرموده بود (بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ ...) كه تفسيرش گذشت و گفته اند اين وعده گفته پيغمبر بوده به تير اندازان كه تا موقعى كه سنگر خود را خالى نكنيد پيروز خواهيد بود.

إِذْ تَحُسُّونَهُمْ: وقتى كه آنها را ميكشتيد.

بِإِذْنِهِ: يعنى با علم خدا و لطف خدا. زيرا اصل اذن: آزادى دادن در انجام فعلى است و لطف آسان گردانيدن كارى است چنان كه اذن نيز چنين است پس بلطف اذن گفتن نيكو است.

حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ: تا اينكه از دشمن بترسيديد و از جنگ خود دارى كرديد و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 296

دست كشيديد.

وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ: يعنى راه اختلاف پيش گرفتيد.

وَ عَصَيْتُمْ: امر پيغمبر را در حفظ سنگر عصيان كرديد.

مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ: پس از آنكه نصرت خود و هزيمت كفار و دست يافتن به غنيمت را كه محبوب شما بود بشما داديم. اكثر مفسران: آنند كه همه آيه در باب احد است و ابو على جبايى گويد: يعنى وقتى آنها را در بدر بكشتيد تا اينكه در احد بترسيديد و در آن روز اختلاف و عصيان پيش گرفتيد پس از آنچه از فتح و نصرت كه در بدر بشما داديم.

و قول بهتر همان اوليست كه درباره احد ميباشد.

جواب از (إِذا فَشِلْتُمْ ...) محذوف است: يعنى وقتى چنين و چنان كرديد خداوند شما را امتحان كرد و نصرت خود از شما برداشت.

مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا: بعضى از شما دنيا يعنى غنيمت مى خواهد و آنها كسانى بودند كه براى جمع غنيمت سنگرگاه خود را در كوه رها كردند با اينكه پيغمبر امر كرده بود كه تا آخر معركه آنجا را رها نكنند.

وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ: يعنى از جهاد نعمتهاى نزد خدا را ميخواهند مراد عبد اللَّه جبير و تير اندازان بودند كه بر جاى خود ثابت بماندند.

ابن مسعود گويد: من نمى دانستم كه يك تن از اصحاب پيغمبر طالب دنيا باشد تا اينكه اين آيه در روز احد نازل شد.

ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ: در اينكه خداوند انصراف مسلمين را بخود نسبت داده چند وجه است:

1- مؤمنان دو دسته بودند يك دسته آنان كه در فرار از معركه جنگ گناهكار بودند.

دسته دوم آنان كه گناهكار نبودند زيرا پس از شكست و فرار مسلمين اندك بودند و باذن

خدا براى حفظ جان انصراف و بازگشت از جنگ نمودند زيرا خداوند واجب كرده بود كه در برابر دويست كافر اگر لا اقل صد نفر بودند ايستادگى كنند و چون بكمتر ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 297

از اين مقدار رسيده بودند وجوب ايستادگى برداشته شد و خداوند اين دو دسته را چنين بيان ميكند كه شما را بازگردانيد (يعنى عده اى قليل از شما را پس از فرار اكثر اجازه رفتن داد) از شما عفو فرمود (يعنى كسانى كه در ابتدا فرار كردند و يا جا خالى نمودند)- از ابو على جبايى.

2- نصرت را از شما برداشت و شما را بخود واگذار كرد بسبب اينكه با امر پيغمبر مخالفت ورزيديد و در نتيجه شكست خورديد و منهزم شديد (از جعفر بن حرب).

3- شما را امر نكرد كه بلا فاصله دوباره بمشركين حمله كنيد تا شما را امتحان كند بوسيله مظاهرت و پشت گرمى و انعام و تخفيف دادن بر شما (از بلخى).

لِيَبْتَلِيَكُمْ: يعنى براى اينكه شما را امتحان كند يعنى مثل معامله امتحان كننده با شما عمل بنمايد چون خداوند بندگان را بآنچه ميكنند جزا مى دهد نه بآنچه كه مى داند اگر امتحان شوند از آنها صادر ميشود لذا امتحان ميكند تا پاداش بر عمل باشد.

وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ: يعنى پس از اينكه امر پيغمبر را مخالفت كرديد خداوند از شما گذشت كرد.

و گفته اند يعنى خداوند پس از اينكه امر كرده بود كه (با همين حال جراحت و شكستگى) كفار

را تعقيب كنيد از اين امر صرفنظر كرد و شما را از اين رنج عفو نمود (از بلخى). وى گويد: مسلمين چون براى تعقيب كفار به نقطه حمراء الاسد رسيدند خداوند اين حكم را از ايشان برداشت.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ: يعنى خداوند صاحب منت و نعمت است بر مؤمنان بنعمتهاى دنيا و دين. و گفته اند: يعنى بمغفرت گناهانشان و گفته اند: يعنى منت و فضل او اينست كه آنها را مستأصل نكرد.

واحدى باسناد خود از سهل ساعدى نقل ميكند كه پيغمبر اكرم (ص) روز احد در حالى كه دندان پيشين او شكسته بود و فاطمه (ع) خون هاى او را پاك ميكرد بيرون آمد و على (ع) بر آنها آب ميريخت و چون فاطمه (ع) ديد كه آب جريان خون را شدت مى دهد قطعه اى حصير برداشت و سوزانيد و خاكستر آن را بر زخمها ريخت تا خون بند آمد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 298

[سوره آل عمران (3): آيات 153 تا 154] ..... ص : 298

اشاره

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ

الصُّدُورِ (154)

«1»

ترجمه: ..... ص : 298

آن گاه كه دور ميشديد و بكسى اعتنا نميكرديد و پيغمبر از دنبالتان شما را ميخواند و جزايتان را غمى بر غم داد و تا بر آنچه از دستتان رفته و بر مصيباتى كه بشما رسيده اندوه مخوريد و خداوند بكرده هاى شما آگاه است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 153 و 154 جزء 4 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 299

سپس بعد از اندوه آرامش و چرتى بر شما نازل فرمود خوابى كه گروهى از شما را فرا گرفت و گروهى كه غصه جان خود داشتند و به خداوند گمان ناحق، گمان جاهليت ميبردند ميگفتند: ما را در اين كار اختيارى نبود. بگو اختيار كارها همگى به دست خدا است در دل خود پنهان مى دارند چيزهايى را كه بر تو آشكار نمى سازند. ميگويند اگر اختيارى در اين امر مى داشتيم (و يا اگر وعده نصرت راست بود) در اينجا كشته نميشديم بگو اگر در خانه هايتان هم باشيد كسانى كه قتل بر آنها مقرر گرديده به كشتنگاه خود ميرفتند و تا خداوند آنچه در سينه داريد بيازمايد و آنچه را در دل شماست پاك و تصفيه و خالص گرداند و خداوند نهفته هاى سينه ها را مى داند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 300

بيان آيه 153- 154 ..... ص : 300
لغت: ..... ص : 300

1- فرق بين اصعاد و صعود اينست كه اصعاد در زمين هموار است و صعود در بلندى است.

وقتى گويى اصعدنا من مكه، يعنى سفر را از آنجا آغاز كرديم و از اين معنى است قول شاعر:

هواى مع الركب اليمانين مصعد يعنى ميل و هواى من با راكب يمانى سفر آغاز كرده.

(از حسن) تصعدون (بفتح تا و عين) روايت شده

و گفته كه آنها بر كوه به عنوان فرار بالا ميرفتند.

فراء گويد: اصعاد ابتداء هر سفرى و انحدار رجوع از سفر.

2- لا تلوون يعنى بالا نميرويد و ماده تلون جز با نفى بكار نميرود مثلا (لويت على كذا) گفته نميشود.

و اصل آن از: لى الفتق است: يعنى التفات و توجه.

3- نعاس: چرت.

ناقه نعوس: شتر خوب و پر شير كه خوب دوشيده شود.

تفسير: ..... ص : 300

اينجا خداوند اصحاب فرارى پيغمبر را ذكر ميكند:

إِذْ تُصْعِدُونَ: يعنى خدا از شما گذشت وقتى كه در بيابان احد فرار ميكرديد (از قتاده و ربيع).

وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ: يعنى بآنچه كه در جنگ پشت سر نهاده بوديد التفات

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 301

نميكرديد و هيچيك از شما براى ديگرى توقف نمى نمود.

وَ الرَّسُولُ: يعنى محمد (ص).

يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ: يعنى شما را از پشت سر صدا ميكرد و ميفرمود:

بندگان خدا بسوى من بازگرديد من رسول اللَّه هستم.

اگر گفته شود فلانى در آخر مردم و يا اخراى مردم آمد يعنى در پشت سر ايشان مى آمد.

فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ- در اينجا چند قولست:

1- يعنى عوض اينكه شما براى غنيمت پيغمبر را مغموم و اندوهناك ساختيد يا اينكه او را عصيان كرديد و امرش را زير پا نهاديد خداوند هم شما را اندوهناك و گرفتار غم نمود به اينكه شما را شكست داد و مشركين را پيروز گردانيد غم اول در آيه غم مؤمنين منهزم است در مقابل غم دوم كه غم رسول اللَّه است (زجاج) 2- يعنى غم پس از

غم و غم روى غم و مراد كثرت غم آنان بود بواسطه ندامت بر كرده هاى خود و بواسطه مصيبات و شدايدى كه بايشان رسيد و بواسطه اينكه نميدانستند چه عقابى از طرف خدا در انتظار آنان است.

3- غم اول بر زخمها و كشته ها و غم دوم خبر دروغين شهادت پيغمبر بود (از قتاده و ربيع) 4- يعنى در احد غمى بشما رسيد در برابر غمى كه در بدر بمشركين روى آورد (از حسن). در اين قول اشكاليست زيرا صحيح اينست كه در برابر غمى كه در بدر از دست مسلمين بمشركان رسيد بايد بمسلمين جزاى خوب و كرامت داده شود نه اندوه و غم.

5- مراد غم و اندوه مشركان است كه از نيروى مسلمين بر تعقيب ايشان تا حمراء الاسد در آنان پديد آمد و اين غم عوض اندوه مسلمين بود از مصيبات وارده (از حسن بن على مغربى).

و از اينرو در آيه به غم نسبت ثواب داده شده است زيرا معنى اصلى ثواب مجازات

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 302

بر فعل است چه طاعت و چه معصيت لكن بتدريج در جزاء طاعت زياد بكار رفته و غم نيز پاداش معصيت آنها بوده مثل صواب.

و گفته اند: اين نسبت از اينجهت است كه ثواب در جاى غير خود (عقاب) بكار رفته چنان كه بشارت (مژده بر نعمت) بجاى مژده به عقاب مجازاً بكار رفته در اين آيه (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ...) (و از اين قبيل استعمالات بعنوان تحكم يا تأكيد زياد است).

لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ- يعنى خداوند

اين غم را بر شما فرود آورد تا بر غنيمتهايى كه از دست شما رفت اندوه مخوريد و امر پيغمبر را ترك مگوييد و نيز براى اينكه بر شدائدى كه در راه خدا بشما رسيد اندوهناك مباشيد و اندوه شما فقط بر عصيان و مخالفت شما با امر پيغمبر باشد و تقدير كلام چنين ميشود: براى اينكه اشتغال شما بر اندوه عمل زشت و عصيانتان شما را از ديگر غمها باز دارد.

و گفته اند: مراد اينست كه خداوند شما را عفو كرد كه بر آنچه غنيمت از دست داده ايد غمگين مباشيد زيرا عفو خداوند همه حزنها را ميبرد.

وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ- اين جمله براى ترغيب بر اطاعت و ترساندن از معصيت است.

سپس خداوند نعمتى را كه بعد از اين بآنها ارزانى داشت ياد ميكند تا مراجعت كنند و به پيغمبر روى آورده از او عذر خواهى كنند. پس چرت و كسالت را در آن حالت بر ايشان فرستاد بطورى كه بر زمين ميافتادند و راحت چرت ميزدند و منافقين نميتوانستند آرام گيرند و عقلهايشان از ناراحتى از سر بدر رفته بود. ميفرمايد:

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً- در اينجا انزال مجازاً بمعنى بخشيدن است يعنى اى مؤمنان خداوند پس از آنكه در احد غم و اندوه شما را فرو گرفته بود خوابى آرام و پر امن بر شما مستولى كرد.

نعاس، يعنى خواب و در اينجا بدل اشتمال است از امنة چون خواب در صورتى بچشم انسان ميآيد كه در حال امن باشد و آدم خائف خوابش نميبرد.

اينك ذيلا خداوند بيان ميفرمايد كه اين خواب آرام براى مخلصان و مؤمنان

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 303

بوده ولى منافقان در همان حال ترس و رعب بماندند.

يَغْشى طائِفَةً مِنْكُمْ- يعنى خواب فقط گروهى را كه مؤمنان بودند بگرفت و علت اين مطلب اين بود كه مشركان مسلمين را تهديد ببازگشت خود و جنگ دوباره كردند و مؤمنان آماده جنگ و دفاع ايستادند خداوند در اينوقت حالت امنى بر مؤمنان فرستاد تا خواب راحتى بر چشمانشان مستولى شد بخلاف منافقان كه ترس از بازگشت كفار آنها را بيتاب كرده بود (از ابن اسحاق و ابن زيد و قتاده و ربيع) وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ- و عده اى كه بخود مشغول بودند و گفته اند: يعنى نفسشان آنها را بهم و اندوه وا داشته بود و معنى اينست كه همتشان بر خلاص نفس خودشان بود و عرب اين لفظ را «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» بر هر آدم ترسانى كه هم بر خلاص كردن خود او را بهراس افكنده باشد بطورى كه از هر چيز ديگرى منصرف باشد استعمال ميكند.

يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ- يعنى مثل زمان جاهليت خود گمان ميكنند خداوند محمد (ص) و مسلمين را يارى نخواهد كرد.

و گفته اند: يعنى مثل اهل جاهليت كه كفار و مشركين هستند فكر و گمان ميكنند يعنى وعد و وعيد حق را دروغ مى پندارند.

و گفته اند: ظن آنها همان است كه در جمله بعد توضيح داده شد كه ميفرمايد:

يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ ءٍ- يعنى بعضى به بعضى ديگر گويند آيا ما را از فتح و نصرت حق نصيبى خواهد بود.

و اين سخن را از راه تعجب و انكار ميگفتند.

يعنى هيچيك از اينها براى ما نخواهد بود. و گفته اند معنى آن اينست كه ما با اكراه از مدينه بيرون آمديم و اگر اختيار با ما بود بيرون نميشديم.

و گوينده اين سخن بهر معنى كه باشد از عبد اللَّه ابىّ و معتب بن قشير و دار و دسته آن دو بودند (از زبير بن عوام و ابن جريح).

قُلْ- اى محمد بگو إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ- همه امور بدست خداست. هر كه را بخواهد يارى كند و هر كس را كه بخواهد خوار گرداند هر كه را او يارى كند كس نتواند كه خوارش سازد و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 304

هر كه را او مخذول گرداند كس قدرت ياريش ندارد و يا اينكه گاه فتح سريع بمؤمن ميدهد و گاه نصرت آنها را بتأخير مياندازد و اين امر بر طبق حكمتست و هرگز در وعده او خلفى نخواهد بود و مراد از كلمه امر نصر و يارى است.

يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ- يعنى در دل خود شك و نفاق و آنچه را كه قدرت اظهارش را ندارند پنهان ميكنند.

يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ- ميگويند اگر همانطور كه بما وعده داد ظفر و پيروزى براى ما بود.

ما قُتِلْنا هاهُنا- ما اينجا كشته نميشديم و اين جمله در مقام تكذيب و شك آنها درباره وعده الهى به پيغمبر به اينكه مسلمين حتماً بر شرك پيروز خواهند شد ميباشد.

قُلْ- بگو اى محمد بايشان در جواب اين سخن:

لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ-

در اينجا دو قولست:

1- يعنى اى منافقان و شك آوران اگر در خانه هايتان بنشينيد و از جهاد سر باز زنيد مؤمنان كه بر ايشان جهاد واجب شده با صبر و باميد ثواب الهى بجنگ بيرون خواهند رفت و در راه خدا ميكشند و كشته ميشوند و تقدير كلام اينست كه اگر شما از جهاد تخلف كنيد مؤمنان تخلف نخواهند كرد.

2- اگر شما در خانه ها بمانيد كسانى كه قتلشان مكتوب شده و اجلهايشان در لوح محفوظ براى اين وقت معين گشته بخوابگاه خود خواهند شتافت زيرا آنچه را كه خدا واقع شدن آن را ميداند البته واقع خواهد شد. و لازمه و معنى اين سخن اين نيست كه مشركان قدرت بر قتال نخواهند داشت باين دليل كه خداوند اين مطلب را درباره ايشان ميداند و نوشته است زيرا علم خداوند هم چنان كه باين مطلب تعلق دارد كه آنها از جهاد تخلف خواهند كرد باين مطلب نيز تعلق دارد كه آنها قدرت بر جهاد دارند و با داشتن قدرت تخلف خواهند نمود و خلاصه علم خدا بتخلف آنها از جهاد سلب قدرت آنها را از جهاد نميكند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 305

وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ- يعنى خداوند آنچه را كه در دل داريد بوسيله اعمال خودتان آزمايش ميكند زيرا آنچه را بعلم غيب ميدانست با اعمال شما بطور شهود ميداند زيرا مجازات فقط بر چيزهايى داده ميشود كه از روى مشاهده دانسته شود نه بر اعمالى كه ميداند انجام خواهد داد ولى هنوز بدان عمل نشده (از زجاج) و گفته اند يعنى: خداوند با شما همانطور عمل ميكند كه: امتحان كنندگان عمل

ميكنند.

و گفته شده كه اين جمله عطف است بر جمله «ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ و لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ» وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ- يعنى تا خالص گرداند آنچه در دل شماست.

گفته اند: اين جمله خطاب بمنافقين است، يعنى پيغمبر شما را بخروج بطرف ميدان جنگ امر ميكند ولى شما بيرون نميرويد و به اين وسيله دشمنى شما با مسلمين واضح ميگردد و اسرارتان منكشف ميشود در نتيجه مسلمين شما را از خود نميشمرند.

و گفته اند، مراد اينست كه: تا اولياء خدا آنچه را در دل داريد آزمايش كنند.

و گفته اند: جمله عطف است به «امنة نعاساً» يعنى تا در اين احوال موافقت دل شما با ظاهر و زبان شما روشن شود و دلتان را با نشان دادن عجايب كارهاى خود از شك پاك گرداند.

و نيت هايتان را خالص گرداند. و البته اين تمحيص و تخليص مخصوص مؤمنان است نه كافران.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ- يعنى خداوند براى اين امتحانتان نميكند كه آنچه در دل داريد بداند زيرا آنها را از قبل ميداند بلكه براى اين امتحانتان ميكند كه اسرار شما بر ملا شود و جزاء شما بر اعمالى كه از شما بظهور رسد بوده باشد نه بر چيزى كه هنوز انجام نداده و خدا ميداند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 306

[سوره آل عمران (3): آيات 155 تا 158] ..... ص : 306

اشاره

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (155) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي

قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (156) وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (157) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ (158)

«1»

ترجمه: ..... ص : 306

كسانى از شما كه روز برخورد دو جماعت پشت كردند شيطان بسوى بعضى اعمال زشتى كه كرده بودند بلغزانيدشان و خدا آنها را عفو نمود و خدا آمرزنده و حليم است.

اى كسانى كه ايمان داريد چون كسانى مباشيد كه راه كفر پيش گرفتند و درباره برادران خود كه سير زمين (و قطع مسافت براى شركت در جهاد) نمودند و يا جنگ- آوران بودند، گفتند: اگر با ما (در شهر) ميماندند نمى مردند و كشته نمى شدند- (مثل آنها مباشيد)- تا خداوند اين را در دلشان حسرتى سازد و خداست كه ميميراند و زنده ميكند و خدا باعمال شما بينا است. و اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد آمرزش و رحمت خدا از آنچه جمع ميكنيد بهتر است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 155 تا 158 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 307

بيان آيه 155 ..... ص : 307
تفسير: ..... ص : 307

باز هم خداوند درباره كسانى كه در احد فرار كردند سخن ميگويد:

إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ- يعنى كسانى كه پشت بمشركين كردند (از قتاده و ربيع) و گفتند مراد كسانيند كه پس از عزيمت بمدينه فرار كردند (از سدى).

يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ- روز برخورد دو دسته (سپاه) دسته پيغمبر اكرم و اصحابش و ابو سفيان و همراهانش.

إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ- يعنى خواست ايشان را بلغزاند (از قتيبه) و گفته اند ازل و استزل بيك معنى است و بنا باين قول يعنى: لغزانيد ايشان را.

بِبَعْضِ ما كَسَبُوا- بواسطه بعضى از گناهان گذشته ايشان كه شومى آنها دامنشان را گرفت.

و گفته اند يعنى بواسطه محبت بغنيمت و حرص به بقاء در دنيا و زندگى دنيا- (از جبائى). وى گويد در اينجمله منع ميكند از سستى

و آنچه موجب سستى در كارها ميشود.

و گفته اند: آنها را بلغزش انداخت بواسطه ترس از گناهان گذشته خود و از كشته شدن پيش از آنكه توبه كنند و مظالمى كه بگردن داشتند برطرف نمايند كراهت داشتند (از زجاج).

وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ- خداوند دوباره از عفو ياد ميكند تا گناهكاران طمع بيشتر در عفو الهى داشته و از يأس و نوميدى بدور باشند و گمانشان بخدا نيكو گردد.

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ- معناى آن گذشت.

ابو القاسم بلخى گويد: در روز احد جز 13 تن با پيغمبر باقى نماندند كه 5 نفر از

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 308

مهاجران بودند و هشت نفر از انصار. از مهاجران على (ع) و ابى بكر و طلحه و عبد الرحمن ابن عوف و سعد بن ابى وقاص. ولى درباره ماندن هر يك از اينها اختلاف است جز على (ع) و طلحه كه بيشك باقى مانده بودند.

از عمر بن خطاب روايت شده كه گويد: همچون قوچ و بز كوهى از كوه بالا ميرفتم و فرار ميكردم و عثمان فرار كرد و بر نگشت مگر پس از روز احد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 309

بيان آيه 156 تا 158 ..... ص : 309
لغت: ..... ص : 309

ضرب در زمين: سير در زمين و اصل آن ضرب با دست است و گفته اند يعنى سرعت در سير.

غزى: جمع غاز مثل ضارب و ضرّب و طالب و طلّب.

تفسير: ..... ص : 309

اكنون خداوند سبحان مؤمنان را از اقتداء بمنافقان در گفتار و رفتار نهى فرموده كه:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا- اى مؤمنان چون كافران نباشيد- مراد از كفار در اينجا منافقان يعنى عبد اللَّه بن ابى سلول و دار و دسته اوست- (از سدى و مجاهد). گفته شده اعم از آنها و هر كافر ديگرى است.

وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ- يعنى باهل نفاق گفتند.

إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ- يعنى اگر براى تجارت يا طلب معاش مسافرت ميكردند و ميمردند (از ابن اسحاق) و اينكه سفر زمينى را ذكر كرده براى اينست كه بيشتر مسافرتها در خشكى و زمين است و كمتر در دريا.

و گفته اند علت اكتفاء بذكر ارض و خشكى اينست كه سفر دريا نيز ضمناً فهميده ميشود.

و گفته اند چون ارض شامل خشكى و دريا هر دو است.

أَوْ كانُوا غُزًّى يعنى اگر جنگ آوران بودند.

لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ-

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 310

مراد اينست كه اين سخنان گفتند تا مؤمنان را از جهاد باز دارند و نتوانستند و مؤمنان به جنگ رفته غنيمت و فتح نصيبشان شد و اين امر موجب حسرت آنها گرديد.

و گفته اند معنى آيه اينست كه همچون اين كفار مباشيد و اينسخنان مگوييد كه خداوند اين

حرفها را موجب الزام حسرت و حزن در قلوب ايشان قرار دهد چون آنچه گمان ميكردند خلاف در آمد و بآرزويشان نرسيدند و عزت پيروزى و غنيمت را نيز از دست دادند.

وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ- يعنى خداست كه در سفر و حضر ميميراند و اجلى را كه او مقدر كرده كس نتواند بتأخير اندازد و يا جلو آرد و هيچكس نتواند قضا و قدر او را بگرداند.

اين جمله مردم را از تخلف از جهاد بواسطه ترس از قتل باز ميدارد زيرا زنده كردن و ميراندن بدست خداست.

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ- يعنى خداوند بينا است باعمال شما و گفته اند يعنى داناست و اين جمله متضمن ترغيب بر اطاعت و ترساندن از معصيت خداست.

سپس خداوند مسلمين را بر جهاد تحريك و تشويق ميكند و ميفرمايد كه شهادت در راه خدا از اموال و ثروت اينجهان بهتر است كه:

وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ- اى مؤمنان اگر كشته شويد.

فِي سَبِيلِ اللَّهِ- يعنى در جهاد.

أَوْ مُتُّمْ- يا در راهى كه به جهاد با كفار ميرويد بميريد مستحق خواهيد شد.

لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ- مغفرت خدا يعنى گذشت او از گناهان شما و رحمت او را يعنى ثواب و بهشت را و اينها.

خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ- بهتر است از اموال و مقاصد دنيايى: اين قسمت متضمن تسليت بر مؤمنان است در مصيباتى كه در راه خدا ديده اند و نيز تقويت دلها و آسان كردن مرگ و شهادتست برايشان.

وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ- يعنى چه بميريد و چه كشته شويد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 311

مساوى است و بهر حال بازگشت شما بسوى خداست و همه شما را بر طبق استحقاقى كه داريد پاداش خواهند داد محسن را بر نيكيش و بدكار را بر بديش پس او را برگزينيد و بدنيا دل مبنديد و بهمين معنى است بيت منسوب بامام حسين (ع):

فان تكن الأبدان للموت انشئت فقتل امرئ بالسيف فى اللَّه افضل

يعنى اگر پيكرها براى مرگ خلق شده پس كشته شدن مرد در راه خدا با شمشير بهتر است.

سؤال: اگر بپرسيد كه چگونه خداوند رحمت بى پايان خود را با حطام و لذات ناچيز دنيا سنجيده و حال آنكه تفاوت ايندو بيش از زمين تا آسمان است و آخرت جاويد هرگز با دنياى ناچيز قابل سنجش نيست كه اولى را بهتر از دومى بدانيم و هيچكس نگويد كه شير گوارا و خالص از پشكل بهتر است و ايندو را با هم نسنجد؟

جواب اينست كه مردم دنيا را بر آخرت بر مى گزينند بحدى كه جهاد در راه خدا را بخاطر جمع ثروت دنيا و بدست آوردن مقام اينجهان ترك ميگويند و به اين جهت خداوند اين مطلب را فرمود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 312

[سوره آل عمران (3): آيات 159 تا 160] ..... ص : 312

اشاره

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159) إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ

الْمُؤْمِنُونَ (160)

«1»

ترجمه: ..... ص : 312

بلطف و مرحمت خداوندى برايشان نرم و خوشخو شدى و اگر جفا پيشه و سنگدل بودى و در گفتار خشونت ميكردى از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس از ايشان در گذر و براى ايشان استغفار كن و در كار (جنگ) با آنها مشورت نما. پس وقتى كه عزم كردى و تصميم گرفتى بر خدا توكل كن خداوند توكل كنندگان را دوست ميدارد.

اگر خداوند شما را يارى كند هيچكس بر شما پيروز نگردد و اگر خداوند شما را بخود واگذارد و كمك خود از شما باز گيرد كيست كه پس از خذلان خدا يارى نمايد پس مؤمنان بايد بپروردگار توكل كنند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 159 و 160 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 313

بيان آيه 159 ..... ص : 313
لغت: ..... ص : 313

فظ غليظ: جفا پيشه. سنگدل (فظّ يفظّ فظاظة) (فظّ اسم فاعل).

2- فظاطه: خشونت در كلام.

3- افتظاظ: آشاميدن آب ناگوار و گس چون بر طبع سخت و خشن است.

4- اصل فظاظت: جفاست و فظ آب ناگوار و گس.

5- فض (با ضاد) پراكنده كردن شيئى.

6- انفضاض: تفرق.

7- مشورت و بقولى مشورت بضم واو: اسم است و فعل آن (شاور يشاور مشاوره و شوار).

حسن الشورة و الصورة: نيكو هيئت و نيكو لباس.

مشورت: ضميمه و محكم كردن رأى خود با رأى ديگرى.

8- نثرت الدابه: چهار پا را امتحان كردم و راه رفتن و هيأت او را ديدم، او را شناختم.

9- و نثرت العسل: عسل را از كندو برداشتم و عسل مشور يا مشار است.

10- عزمت عليك: اقسمت عليك. يعنى بتو قسم خوردم (از ابن دريد) توكل:

اظهار عجز و اعتماد به ديگرى.

توكل بر خدا و گزارى كارها باو اطمينان بحسن

و تدبير او واصل آن از اتكال است بمعنى اكتفاء در كارى كه مورد احتياج است بكسى كه كار باو مستند است.

و وكالت از همين است زيرا وكالت قرار بستن بر كفايت در نيابت ديگرى است از خود يعنى كار خود را بديگرى سپردن كه امور تو را انجام دهد و بعهده گرفته كفايت نمايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 314

وكيل: آن كس كه مورد اتكا است كه كار باو تفويض و واگذار ميشود.

تفسير: ..... ص : 314

سپس خداوند بيان ميفرمايد كه سهل گيرى پيغمبر (ص) نسبت بايشان و گذشت او از گناه ايشان رحمتى است از طرف خداوند كه او را نرم خو و عطوف و خوش خلق قرار داده.

فَبِما رَحْمَةٍ- يعنى بواسطه رحمت.

مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ- يعنى نرمى تو با آنها از چيزهاييست كه موجب داخل شدن آنان در دين است زيرا تو با صفات كريم و اخلاق حسن و سجاياى نيكو كه دارى برهان و دليل بر ايشان ميآورى.

وَ لَوْ كُنْتَ- اى محمد اگر بودى.

فَظًّا- جفا پيشه و بد خلق.

غَلِيظَ الْقَلْبِ- سنگدل و بى مهر و عطوفت.

لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ- يعنى اصحاب تو از اطرافت پراكنده شده و از تو فرار ميكردند.

و اينكه بين فظاظه و غلظت جمع كرده با اينكه هر دو قريب المعنى هستند براى اينست كه فظاظت خشونت در كلام است پس هم خشونت در كلام و هم قساوت و سختى دل را از او نفى فرموده.

فَاعْفُ عَنْهُمْ- آنچه را بين تو و ايشان از كدورتهاست عفو نما.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ- و آنچه بين من و آنهاست طلب آمرزش كن.

و گفته اند يعنى از فرار آنها در احد عفو نما و براى اين گناهان طلب

آمرزش كن.

وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ- يعنى آراء آنها را استخراج كن و از آنچه در نزد آنهاست با خبر باش.

در فايده مشورت پيغمبر با اصحاب با وجود بى نيازى او از مشورت از اين باب كه با وحى خدا راه صواب را همواره ميداند و ديگر نيازى بر شناختن رأى صواب از ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 315

فكر بندگان نيست (با كثرت اشتباه بندگان و عدم اشتباه در وحى) اختلاف است و چند قول آمده:

1- اينكار براى پاك ساختن نفوس ايشان و جلب الفت و رفع كدورت و نگرانى آنهاست و تا بدانند كه پيغمبر بقول آنها اعتماد دارد و بآراء آنها مراجعه مى نمايد. (از قتاده و ربيع و ابن اسحاق).

2- تا امت در مشاورت باو اقتدا كنند و آن را براى خود نقص و ننگ ندانند. (از سفيان بن عيينه).

3- اينكار براى تجليل اصحاب بود. (از حسن و ضحاك).

4- براى امتحان آنها بود تا با مشورت خيرخواه و بد انديش را از هم باز شناسد.

5- اين مشورت در امور دنيا و نقشه هاى جنگ و كيفيت برخورد با دشمن است و در چنين امورى كمك گرفتن از فكر ايشان جايز است. (از ابى على جبايى).

فَإِذا عَزَمْتَ- چون تصميم قلبى بر انجام و امضاى كار گرفتى. و از حضرت امام صادق (ع) حديث است كه: «عزيمت بضم عين» است و بنا بر اين قرائت، معنى چنين است:

پس چون من براى تو عزم پديد آوردم و ترا براه صواب ارشاد كردم

و توفيق بتو دادم و اراده و صلاح را بتو باز نمودم.

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ- يعنى بخدا اعتماد كن و امر خود باو واگذار كن.

إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ- يعنى خداوند كسانى كه باو اعتماد دارند و از ديگرى دل بر ميدارند و امر خود را بلطف و تدبير او ميسپرند دوست دارد.

و در اين آيه دلالت است بر اختصاص پيغمبر ما باخلاق كريمه و افعال حسنه و از عجائب حضرتش اينكه اسباب بزرگى را بيش از همه دارا بود زيرا نسبش از همه عاليتر بود و مقاماتش از همه والاتر و اشجع و سخى ترين و پاكترين و فصيحترين آنها بود ولى در عين حال از همه متواضعتر بود و از تواضع او اين بود كه لباس خود را خود وصله ميزد و نعلين خود را پينه ميكرد و بر الاغ سوار ميشد و دعوت بندگان و بردگان را اجابت ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 316

ميفرمود و بر خاك مى نشست و مردم را بدون خشم و اخم و رنجاندن خاطر بخدا ميخواند.

چه نيكو مدح كرده آن كس كه در مدح حضرتش ميفرمود:

فما حملت من ناقه فوق ظهرها ابرّوا و فى ذمة من محمد

ترجمه: هيچ ناقه (و مركبى) بر پشت خود بهتر و با وفاتر از محمد (ص) سوار نكرده و در آيه نيز ترغيب مؤمنان است بر عفو از گناهكار و نيز طلب آمرزش بر بدكار و

نيز ترغيب است بر مشورت با يكديگر در امور خود و همچنين نهى است از خشونت در گفتار و غفلت در اخلاق و جفاى در عمل و نيز آنها را بتوكل بخدا و واگذارى كارها باو ميخواند و نيز دلالت دارد بر لطف الهى كه اگر رحمت نبود و نرمى و تواضع از پيغمبر صادر نميشد و اگر اين نبود كسى دعوت او را نمى پذيرفت و نيز بيان كرده كه امور نفرت آور از پيغمبر ما و ديگر انبياء و مردم مانند آنها و جانشينان آنها كه حجت بر مردم هستند بدور است و اين آيه نيز آنها را از گناهان كبيره پاك ميداند زيرا نفرت نسبت بگناهان كبيره بيشتر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 317

بيان آيه 160 ..... ص : 317
تفسير: ..... ص : 317

چون خداوند پيغمبر اكرم (ص) را امر بتوكل فرمود اينك معناى وجوب توكل بر خدا را بيان ميدارد.

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ- اگر خداوند شما را بر مبارزه دهندگان عليه شما يارى كند فَلا غالِبَ لَكُمْ- هيچكس قدرت بر پيروزى شما را نخواهد داشت اگر چه عدد دشمنان و مبارزان زياد و جمعيت شما اندك باشد.

وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ- يعنى اگر يارى خود را از شما باز گيرد و شما را در برابر دشمن بحال خود گزارد بواسطه گناهانى كه كرده ايد.

فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ: مرجع ضميرها (بعده) اللَّه است با حذف مضاف آن (يعنى بعد خذلان اللَّه) يعنى پس از خذلان خدا ديگر ياورى نخواهيد داشت بنا بر اين معنى (من) نفى است بصورت استفهام باين معنى كه (كيست ياور شما؟) يعنى هيچكس نخواهد بود و اينكه حرف استفهام معنى نفى را در بردارد براى اينست كه جواب

آن منفى است و با ذكر آن از ذكر جواب بى نياز شده ايم و اين كار براى اقرار گرفتن از مخاطب بليغ تر است.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ: مؤمنان بايد بخدا توكل كنند. آيه متضمن ترغيب مؤمنين است بر طاعت خدا كه به اين وسيله استحقاق نصرت الهى را پيدا ميكنند.

و نيز متضمن تحذير و دور داشتن از معصيت خداوند است كه آنها را مستحق خذلان مى- گرداند و نيز توكل بر خدا را واجب مينمايد كه توكل مانع ميشود از اينكه خداوند آنها را بخودشان واگذارد تا در نتيجه هلاك شوند.

ابو على جبايى گويد: در آيه دلالتى است كه اگر كسى مغلوب دشمنان خدا شد

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 318

مورد نصرت حق نبوده زيرا كسى را كه خداوند يارى فرمايد مغلوب نخواهد شد و غلبه بحسب مصالح بندگان كه بر خدا معلومست ميباشد. بعلاوه براى اينكه مؤمنان با صبر و پايدارى در راه جهاد در عين ترس از شهادت و عدم اطمينان بر غلبه خود بمقامات ابرار نايل آيند البته اين مطلب كه گاه خداوند نصرت خود را از مؤمنان ميگيرد در ميدان جهاد و پيروزى در جنگ است ولى در دليل و برهان و حجت البته خداوند همواره مؤمنان را يارى مينمايد كه با ادله روشن و دلايل قطعى و محكم آنان را بطريق حق هدايت ميكند و غلبه بر خصم را نصيب ايشان ميگرداند و اگر اين نبود تكليف از طرف خداوند حسنى نداشت.

ابو القاسم بلخى گويد: مؤمنان همواره از جانب حق منصور و مؤيدند اگر در

جهاد پيروز شوند كه منصور و غالبند و اگر در جنگ مغلوب شوند از نظر منطق و حجت پيروزند و جايز نيست كه خداوند به هيچ وجه كافر را غالب گرداند.

جبايى گويد: نصرت در مقام پيروزى در جهاد ثواب است (كه بمؤمنين مى دهد) زيرا جايز نيست كه خداوند ستمكاران را يارى كند از اينرو كه استعلا و برترى آنها را بر ديگران بوسيله ظلم هرگز اراده نميكند.

ابن اخشيد گويد: بهر حال و در هر حال درست نيست، نصرت ظالمان و خذلان مؤمنان زيرا خداوند بما امر فرموده كه دسته اى را كه مورد تجاوز واقع شده كمك كنيم گرچه احياناً مستحق ثواب نباشند و اما خذلان و منع از يارى، خود عقاب است بلا خلاف. و خذلان امتناع از كمك است بر ضد دشمن در موقع حاجت بكمك زيرا اگر بكسى كه از يارى بى نياز است يارى نشود خذلان او نشده.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 319

[سوره آل عمران (3): آيات 161 تا 163] ..... ص : 319

اشاره

وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (161) أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ (163)

«1»

ترجمه: ..... ص : 319

هيچ پيغمبرى را نرسد كه خيانت كند و هر كس خيانت كند با خيانت خود روز قيامت بيايد و سپس هر انسانى بعمل خود جزاى كامل داده شود و آنها ستم نخواهند شد.

آنكه خشنودى خدا را پيروى كرده با كسى كه با خشم خدا قرين گشته و جايگاهش دوزخ است برابر توان بود؟! آنها در نزد خدا درجات مختلف دارند و خدا باعمال آنها بينا است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 161 تا 163 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 320

بيان آيه 161 ..... ص : 320
لغت: ..... ص : 320

1- اصل غلول از غلل است. يعنى داخل شدن آب در سوراخها و شكافهاى درخت و گفته ميشود: يغل الماء فى اصول الشجر يعنى آب وارد ريشه هاى درخت شد.

غلول: خيانت زيرا خيانت بطور مخفى نسبت به ملك و دارايى كسى از وجه غير حلال انجام ميشود مثل غلل (كه آب بطور نامحسوسى وارد اصول درخت ميشود).

غل: يعنى حقد نيز از همين ماده است چون مثل غلل بطور نامحسوس در نفس انسان رسوخ ميكند.

غليل: حرارت عطش.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 320

از ابن عباس و سعيد بن جبير روايت شده كه اين آيه درباره قطيفه سرخرنگى بوده كه در روز بدر از غنايم گم شد. بعضى گفتند شايد پيغمبر خود آن را برداشته.

در روايت ضحاك آمده كه مردى سوزنى را از غنايمى كه در جنگ هوازن به دست آمده بود برداشت پس اين آيه آمد.

از مقاتل است كه آيه درباره غنايم احد ميباشد در موقعى كه تيراندازان بخاطر غنيمت جا و سنگر خود را ترك كردند باين فكر كه پيغمبر (ص) دستور دهد كه هر كس هر چه از غنايم بچنگش افتاده از خود اوست و به ديگران قسمت نمى شود چنان كه در جنگ بدر چنين شد پيغمبر فرمود شما گمان ميكنيد كه ما خيانت خواهيم كرد و غنايم را بين شما تقسيم نمى نماييم پس خداوند اين آيه را فرستاد براى شناساندن حكم غنايم.

و گفته اند درباره اداء وحى آمده چون وقتى پيغمبر قرآن ميخواند و آياتى كه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 321

در آن عيب دين

غير مسلمين و سب آلهه مشركان بود از او درخواست ميكردند كه آنها را عوض كند پس خدا اين آيه را فرستاد.

تفسير: ..... ص : 321

چون ذكر جهاد گذشت اكنون در متعلقات آن مثل حكم غنايم و عدم خيانت در آن بحث ميكند.

وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ- يعنى هيچ پيغمبرى را نرسد كه خيانت كند يعنى پيغمبرى با خيانت يك جا جمع نشود.

و گفته اند يعنى پيغمبر حق ندارد چيزى از وحى را كتمان نمايد. (از ابن اسحاق) و تقدير چنين است كه: حق ندارد كه بامت خود در تبليغ وحى و آنچه بايشان ميآموزد خيانت كند و يا مراد اينست كه هيچ پيغمبرى را نرسد كه بامت خود خيانت كند يعنى چيزى از غنيمت را پنهان دارد. بنا بر اقوالى كه درباره آيه گذشت.

و اينكه فقط درباره پيغمبر عدم امكان وجود از خيانت را ذكر كرده با اينكه بر هيچ امير و امامى چنين چيزى جايز نيست بدو جهت است:

1- براى اينكه خيانت پيغمبر بمراتب بزرگتر از خيانت ديگريست و اين نظير اين آيه است: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ» كه اجتناب از همه رجس ها و پليديها واجب است ولى بتها چون از همه پليدتر است و شرك از همه بدتر آن را جداگانه نام برده.

2- وقتى پيغمبر كه صاحب امر و اختياردار است حق خيانت در غنايم نداشته باشد ديگران بطريق اولى نخواهند داشت.

وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ- يعنى هر كه خيانت كند روز قيامت ميآيد در حالى كه آنچه كه بخيانت برداشته بر پشت اوست چنان كه در حديث طويلى روايت شده كه: هان مواظب باشيد كه كسى روز قيامت نيايد در حالى

كه شترى بر پشت او سوار است هان مواظب باشيد كسى از شما روز قيامت نيايد در حالى كه باسبى غل شده و اسب بر پشت او سوار است و شيهه ميكشد و اين كس در شدت ناراحتى هى ميگويد: اى محمد اى محمد و من در پاسخ گويم من كارى نميتوانم براى تو انجام دهم (از ابن عباس ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 322

و ابى حميد ساعدى و ابن عمرو قتاده). و جبايى گويد اين امر براى اينست كه در برابر ديدگان خلايق رسوا شود. و بلخى گويد اين خبر بر وجه مثل است چون وقتى كسى را خداوند در قيامت مفتضح كند چنان است كه اسبى بر پشت او سوار و بگردن او غل شده و شيهه ميكشد.

در خبر ديگرى از پيغمبر اكرم آمده كه امر ميفرمود منادى در ميان مردم ندا كند كه حتى يك سوزن و نخ اگر كسى از غنيمت ها برداشته باز گرداند كه غل در روز قيامت ننگ و نكبت خواهد بود.

و حمل غل بر گردن در قيامت نشانه اى است كه خائن بدان شناخته خواهد شد و اين حكم خداست در آن روز درباره هر كس كه معصيتى كرده و توبه ننموده و يا در باره كسى كه خداوند بخواهد با او بعدل رفتار كند از گناهش بر او علامتى مى نهد. كه تناسب با معصيت او داشته باشد تا مردم او را بآن بشناسند و سبب استحقاق عقوبتش را بدانند چنان كه فرموده: «در آن روز انس و جان درباره گناهانش سؤال نخواهند شد».

(سورة الرحمن).

و همچنين است حكم خدا درباره كسى كه طاعات را انجام داده كه علامتى بر او مى نهد كه اطاعتش معلوم شود.

ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ- يعنى هر كس جزاء عمل خود را بطور كامل دريافت ميكند.

وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ- يعنى هيچكس بيش از استحقاق خود ثواب و يا عذاب نمى بيند.

در اين آيه دلالت است بر فساد قول مجبّره كه ميگويند اگر خداوند اولياء خود را عذاب كند ظلم نكرده چون آيه ميگويد اگر خداوند از پاداش مردم كم گزارد ظلم خواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 323

بيان آيه 162- 163 ..... ص : 323
لغت: ..... ص : 323

1- باء- يعنى برگشت بگناه خود (باء يبوء بوءا).

بوأته منزلا- آماده كردم خانه را براى او (چون بآن برميگردد) سخط- درباره خدا اراده كردن عقاب درباره مستحق عقاب و لعن و سخط مخالف غيظ است زيرا غيظ بهيجان آمدن طبع است و اطلاق آن درباره خدا جايز نيست چون خدا محل حوادث و تحولات نيست.

مصير- بازگشتن گاه (سرنوشت).

فرق مصير با مرجع اينست كه مرجع بازگشت چيزى است بحال اوليه و مصير رفتن و انقلاب بحالى كه غير از حال اول است.

ميتوان گفت: «صار الطين خزفاً» يعنى گل سفال گرديد ولى نميشود گفت: «رجع الطين خزفاً» زيرا قبلا خزف نبود.

درجه- رتبه.

درجات رفتن كودك براى پيمودن مراتب ترقى در علم درجه بدرجه.

مورد و شأن نزول: ..... ص : 323

چون خداوند امر فرمود كه مسلمين براى احد بيرون شوند دسته اى از منافقان تخلف كردند و مؤمنان نيز از آنها پيروى كردند پس خداوند اين آيه را فرستاد.

تفسير: ..... ص : 323

چون خداوند بيان فرمود كه هر انسانى پاداش اعمال خود را از خوب و بد خواهد ديد به دنبال آن حال كسانى را كه كسب خير و شر ميكنند ميفرمايد.

أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ: در معنى اين جمله چند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 324

قول است:

1- آن كس كه موجبات خشنودى حق را باطاعت خود متابعت ميكند مثل كسى است كه خشم او را با معصيت بر خود فرود مى آورد (از ابن اسحاق).

2- آن كس كه با ترك خيانت رضاى خدا را پيروى ميكند چون فردى است كه با عمل خيانتكارانه خود خداوند را بخشم مى آورد (از حسن و ضحاك و طبرى).

3- آن كس كه با جهاد در راه حق رضاى حق را مى جويد چون آن كسى است كه موجبات سخط حق را با فرار از جنگ و جهاد (از روى تنفر و ترس از جهاد) فراهم مى آورد (از زجاج و جبايى) و اين وجه با سبب نزول آيه كه ذكرش گذشت تطبيق ميكند.

وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ: يعنى مصير و سر نوشت او دوزخ خواهد بود.

وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ: و بد سرنوشتى است و بد قرارگاهيست.

آيه بصورت استفهام تقريرى است يعنى صورت جمله استفهام است و مراد اقرار گرفتن و اثبات معنى و حاصل معنى اينست كه

اين دو دسته يعنى تابعان رضاى حق و به خشم آرندگان خدا يكسان نيستند.

هُمْ دَرَجاتٌ: يعنى صاحب درجات و مقاماتى هستند.

عِنْدَ اللَّهِ: نزد خدا پس مؤمنان داراى مقامات ارجمند و عالى هستند كافران در درجاتى پست و دانى. درباره معنى اين جمله دو قولست:

1- مراد اختلاف و تفاوت مرتبه اهل ثواب و اهل عقاب است كه براى دسته اول نعمتهاى بهشتى و مقامات پر ارج و عالى معنوى است و براى دسته دوم دركات جهنم و عقاب و خوارى است و از اينها مجازاً درجات تعبير شده.

2- مراد اختلاف مراتب اين دو فرقه است با يكديگر زيرا بهشت طبقات مختلفى دارد كه بعضى بالاتر از بعض ديگر است.

چنان كه در خبر آمده است كه اهل بهشت اهل عليين را همچون ستارگان در آسمان مى بينند و نيز دوزخ را دركاتى است كه بعضى پست تر و سخت تر از ديگرى است ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 325

و حذف مضاف (ذوو) در عرب زياد است.

وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ: يعنى خدا باعمالشان عالمست و در آيه ترغيب مردمست در پيروى از موارد خشنودى پروردگار متعال و بر حذر داشتن ايشان از موجبات سخط او و نيز اخبار باينست كه اسرار بندگان بر او آشكار است و نيز اطمينان مى دهد به اينكه عمل هيچكس را بى اجر نميگذارد زيرا چيزى بر او پنهان نمى ماند بنا بر اين بر هر طاعتى ثواب و بر هر گناهى عقاب خواهد داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 326

[سوره آل عمران (3): آيات 164 تا 165] ..... ص : 326

اشاره

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ

رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (164) أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (165)

«1»

ترجمه: ..... ص : 326

خداوند بر مؤمنان منت نهاد آن گاه كه براى ايشان پيغمبرى از جنس خودشان فرستاد كه آيات خدا را برايشان بخواند و آنها را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت آموزد كه قبل از بعثت او در گمراهى روشن و آشكارى بودند.

چرا وقتى مصيبتى بشما رسيد كه دو برابر آن را (بكفار) رسانيده بوديد گفتيد اين از كجاست بگو (اى پيغمبر) اين از ناحيه خود شماست. خداوند بهر چيز تواناست.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 164- 165 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 327

بيان آيه 164 ..... ص : 327
لغت: ..... ص : 327

من: در اصل بمعنى قطع است (منّ يمنّ منّا).

من: نعمت، زيرا بوسيله نعمت از بليه قطع و دور ميشود.

(من فلان علىّ بكذا- فلانى باين مطلب بمن منت نهاد) يعنى مرا بواسطه آن از گرفتاريم نجات داد.

منة: فوت: زيرا موجب قطع نعمت مى شود.

تفسير: ..... ص : 327

و اكنون خداوند بزرگى نعمت وجود پيامبر اكرم (ص) و بعث او را بر خلق بيان ميفرمايد:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ: خدا نعمت داد و انعام فرمود.

عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا: و اينكه خداوند فقط مؤمنان را ياد فرموده با اينكه محمد (ص) بر همه جهانيان مبعوث است براى اينست كه نعمت پيغمبرى حضرتش بر مؤمنان اعظم. و بزرگتر است زيرا آنهايند كه بوجود وى هدايت يافته اند و از بياناتش بهره ميگيرند و نظير اينجاست آنچه كه درباره قول خداوند (هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) گذشت.

مِنْ أَنْفُسِهِمْ: در اين كلمه اقوالى است:

1- مراد اينست كه از قوم و قبيله آنهاست كه منشأ و خانواده و صدق و امانتش بر همگان ثابت و روشن است و همه مى دانند كه امىّ است نه كتابى خوانده و نه خطى نوشته تا بدانند كه آنچه از علوم و حقايق كه آورده وحى آسمانى است و اين امر موجب شرافت ايشان و وسيله جلب آنان بايمان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 328

2- مراد اينست كه بزبان آنها سخن ميگويد و در نتيجه آموختن از محضر او برايشان آسانست پس آيه مخصوص عرب است.

3- كلام عام است و شامل همه مؤمنين ميباشد و مراد از «انفسهم» يعنى جنس بشر و مردم است و فرشته و جن نيست و موضع منت اينست كه كسى را فرستاده كه از همه از

امور و كار او با خبرند و شخصيت او را خوب مى شناسند.

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ يعنى قرآن را بر آنان بخواند.

وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ: بيان اين جمله در سوره بقره گذشت.

وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ: يعنى آنان در گمراهى روشنى بودند يعنى كافر بودند و كفرشان همان گمراهيشان بود و خداوند آنها را ببركت پيغمبر نجات داد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 329

بيان آيه 165 ..... ص : 329
تفسير: ..... ص : 329

اكنون كلام بذكر جهاد باز ميگردد:

أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها: وقتى بشما قتل و زخم رسيد در برابر، قبل از آن از طرف شما به آنان (مشركين) زخم رسيد و اين مطلب از اينقرار است كه مشركان در احد هفتاد تن از مسلمين كشتند و مسلمين در بدر دو برابر اين بسر مشركان آوردند. يعنى 70 تن از مشركان را كشتند و 70 نفر را اسير كردند (از قتاده و عكرمه و ربيع و سدى) يعنى از مسلمين در روز بدر دو برابر و دو مثل مصيبتى كه بر شما آمد بر سر آنها آورديد.

و گفته اند مراد از دو مثل و دو برابر 70 تن در بدر كشتيد و 70 تن در احد (از زجاج) ولى اين قول ضعيف است زيرا مخالفست با آنچه كه در تاريخ آمده كه مسلمين در احد افرادى اندك از مشركان كشتند نه 70 نفر پس اين قول خلاف اجماع است.

قُلْتُمْ أَنَّى هذا: يعنى گفتند چرا اين مصيبات بر ما وارد آمده در حالى كه ما مسلمانيم و پيغمبر اكرم (ص) ميان ماست و وحى از آسمان باو ميرسد ولى آنان مشركند.

و گفته شده كه مسلمين

مصيبات را خيلى بعيد و منكر شمردند زيرا پيغمبر خدا (ص) بآنها وعده داده بود اگر اطاعت حق كنند نصرت حق بر آنها فرود مى آيد- (از جبايى).

قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ: يعنى اى محمد بگو آنچه زخم و كشتار بشما رسيد از جانب خود شماست يعنى بواسطه مخالفتى است كه با خداى خود كرده ايد و ترك نموديد اطاعت امر پيغمبر را و در اين مخالفت چند قولست:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 330

1- مخالفت با پيغمبر كردند و اينكه حضرتش فرمود بهتر است كه در مدينه متحصن شويم و در آن سنگر گيريم تا مشركان قصد ما كنند ولى اهل مدينه و اصحاب قبول نكرده و گفتند يا رسول اللَّه در جاهليت از اينكار امتناع داشتيم اكنون كه شما در ميان ما هستيد سزاوارتر است كه امتناع كنيم.

2- مراد مخالفت تيراندازان بود با پيغمبر كه جايگاه خود را رها كردند و به جمع غنيمت رفتند و پيغمبر فرموده بود كه به هيچ وجه و لو با فتح مسلمين از جاى خود بيرون نروند.

3- اين مصيبت اختيار خود آنها بود كه وقتى در بدر اسير گرفتند خواستند از آنها فديه گيرند و آزادشان كنند پيغمبر فرمود اگر فديه گيريد در جنگ آينده افرادى كه آزاد كنيد و فديه گيريد كشته خواهيد داد. مسلمين قبول كردند و گفتند اكنون از فديه بهره مند ميشويم و اگر در آينده كشته شويم شهيد خواهيم بود (از على «ع» و عبيده سلمانى و حضرت باقر «ع»).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 331

[سوره آل عمران (3): آيات 166 تا 167] ..... ص : 331

اشاره

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ (166) وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ

نافَقُوا وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167)

«1»

ترجمه: ..... ص : 331

آنچه روز تلاقى دو جماعت بشما رسيد باذن خدا بود تا مؤمنان را معلوم دارد.

و نيز كسانى را كه انفاق كرده اند معلوم كند (همان كسان) كه (چون) گويندشان بيائيد در راه خدا كارزار كنيد يا بدفاع پردازيد گويند: اگر جنگ آزموده بوديم شما را پيروى ميكرديم در آن لحظه ايشان بكفر از ايمان نزديكترند. بزبانهايشان چيزهايى ميگويند كه در دلهايشان نيست و خدا بآنچه نهان ميكنند داناتر است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 166 و 167 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 332

بيان آيه 166- 167 ..... ص : 332
تفسير: ..... ص : 332

وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ- يعنى اى مؤمنان آنچه در روز جمع مسلمين و مشركين يعنى روز احد بشما رسيد از قتل و زخم.

فَبِإِذْنِ اللَّهِ- يعنى بعلم خدا بود و اذن بمعناى علم است و نيز قول خداى متعال:

أَذانٌ مِنَ اللَّهِ يعنى اعلام من اللَّه.

و گفته اند: يعنى خداوند ميان شما و ايشان را تخليه ميكند باين معنى كه موانع رسيدن مصيبات را بشما برطرف ميكند (چون نصرت خود را بردارد و شما را بخود واگذارد مصيبات و آزار كفار ميرسد) و گفته اند يعنى: بعقوبت خدا زيرا خداوند براى هر گناهى عقوبتى قرار داده و اين مصيبات وارده بر شما در جنگ احد عقوبت پشت سر نهادن امر پيغمبر (ص) ميباشد.

و مراد از اذن خدا در آيه چنان كه ظاهر آيه ميرساند اجازه دادن و مباح كردن نيست زيرا مصيبات وارده بر مسلمين از طرف كفار كه عبارت از زخم و قتل مسلمين بود از معاصى بزرگ است و خداوند هرگز معاصى را مباح نميكند و اجازه نميدهد.

وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا- يعنى تا خداوند

تميز ميان مسلمين و منافقان را بداند.

وَ قِيلَ لَهُمْ- بمنافقين گفته شد تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ- بيائيد براى جهاد در راه خدا.

گفته اند كه عبد اللَّه بن ابى و دار و دسته منافقش 300 نفر را از لشكر پيغمبر (ص) جدا كردند و گفتند چرا خود را بكشتن دهيم؟

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 333

عبد اللَّه بن عمرو بن حزام انصارى پاسخشان داد كه بيائيد در راه خدا بجنگيد و از خدا بترسيد و پيغمبر را غريب و بى ياور مگزاريد.

أَوِ ادْفَعُوا- يا اينكه اگر در راه خدا نمى جنگيد لا اقل از جان و ناموس خود دفاع كنيد.

و گفته اند مراد اينست كه بمنافقان گفتند با ما همراه باشيد و سياهى لشكر ما را زياد كنيد. از اينجا معلوم ميشود كه تكثير سياهى و ظاهر لشكر مجاهدان اسلام نيز بمنزله جهاد بشمار ميرود و حكم قتال را دارد.

قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ- منافقان گفتند: اگر ما از جنگ علم و اطلاع ميداشتيم بدنبال شما ميآمديم. اينجمله را براى عذر تراشى گفته اند كه باين بهانه بمدينه بازگردند. عبد اللَّه بن عمرو مذكور در پاسخ اين جواب منافقان گفت: خداوند شما را از خود دور گرداند و او ما را از شما بى نياز خواهد كرد.

و گفته اند طرف مكالمه و اين گفت و شنود با منافقان خود پيغمبر (ص) بود.

هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ- يعنى منافقان با اظهار اين سخن بكفر نزديكترند از ايمان چون پيش از اين بظاهر حال بايمان نزديكتر بودند تا اينكه پرده درى كردند و مؤمنان از باطنشان كه قبلا بيخبر بودند با خبر شدند. و لام در (للكفر) بمعنى الى است يعنى (الى

الكفر اقرب ...- بسوى كفر نزديكترند ...)

يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ- بدهان ميگويند آنچه در دل ندارند.

ذكر افواه (دهانها) براى تأكيد است و يا اينكه براى تفاوت بين قول زبانى با نوشتنى ميباشد و آنچه را بدهان گفتند كه در دل ندارند جمله «لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ» است و آنچه در دل پنهان داشتند اين بود كه اگر جنگى هم در بين بود چنان كه بود اطاعت پيغمبر نمى نمودند و او را يارى نميكردند.

و گفته اند مراد اينست كه بدهان ميگويند كه بخدا و پيغمبر مؤمنيم ولى در دل ايمان ندارند بلكه در دل كافرند.

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ- خدا بآنچه كه در دل پنهان ميدارند از نفاق و شرك داناست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 334

[سوره آل عمران (3): آيات 168 تا 171] ..... ص : 334

اشاره

الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (168) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ (171)

ترجمه: ..... ص : 334

كسانى كه خود نشستند و درباره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت ميكردند كشته نميشدند بگو (اى پيغمبر) اگر راست ميگوييد مرگ را از خود بگردانيد.

«1»

ترجمه: ..... ص : 334

و كسانى را كه در راه خداوند كشته شده اند مرده نپندار بلكه زندگانند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند. بآنچه خداوند از فضل خود بآنها داده خوشدلند و بر آينده (پس از مرگ) كسانى كه هنوز بآنها پيوسته اند شادمانى ميكنند كه بر آنها نه ترسى خواهد بود و نه اندوهى. و از نعمت و كرم الهى شادمانند و از اينكه خداوند پاداش مؤمنان را ضايع نميگرداند خوشدلند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 168 تا 171 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 335

بيان آيه 168 ..... ص : 335
لغت: ..... ص : 335

(درأ): دفع كردن. درأ عنه: دفع عنه: از او دفع كرد و برگردانيد.

تفسير: ..... ص : 335

الَّذِينَ قالُوا- منافقين كه گفتند لِإِخْوانِهِمْ- ببرادران نسبى خود نه دينى مراد عبد اللَّه ابى و ياران اويند.

وَ قَعَدُوا- يعنى همين كسانى كه اينسخن گفتند از جنگ نشستند. (از جابر و سدى و ربيع).

لَوْ أَطاعُونا- يعنى اگر از ما اطاعت ميكردند. و از مدينه بيرون نميرفتند و در جنگ شركت نميكردند.

ما قُتِلُوا- كشته نمى شدند.

قُلْ- بگو اى محمد (ص).

فَادْرَؤُا- بگردانيد عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ- اگر راست مى گوييد (در اين ادعاى خود) مرگ را از خود. و نخواهيد توانست زيرا ممكنست دشمن در خانه هايتان بر شما دست يابد و شما را بكشد.

و اينكه خداوند ميفرمايد: اگر مرگ را از خود بگردانيد راست ميگوييد در جواب گفته آنهاست كه ميگفتند اگر از مدينه بيرون نميرفتند و در خانه ميماندند كشته نميشدند. خداوند ميفرمايد: اين سخن را كسى ميتواند بگويد كه عالم بغيب باشد و چنين كسى بايد موجبات مرگ را از خود برطرف كند و از پيش آمدهاى سوء بواسطه اطلاعى كه دارد بر كنار بماند.

در اين آيه ترغيب بر جهاد است و بيان اينكه چون هر مرگى با اجل مقدر است و جهاد رفتن و نرفتن اثرى در جلو و عقب انداختن اجل ندارد پس نميتواند ترس از مرگ موجب خوف از جهاد باشد زيرا چه بسيار مجاهد كه سالم بماندند و چه بسيار خانه نشين كه بمردند و كشته شدند پس بايد توكل بر خدا كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 336

بيان آيه 169 تا 171 ..... ص : 336
شان نزول: ..... ص : 336

گفته اند كه آيه درباره شهيدان بدر آمده كه 14 تن بودند: هشت نفر از انصار و 6 نفر از مهاجران.

و گفته اند: درباره شهيدان احد آمده كه هفتاد تن بودند چهار

نفر از مهاجران (حمزه، مصعب بن عمير، عثمان بن شماس، عبد اللَّه بن جحش) و بقيه از انصار بودند. (از ابن مسعود و قتاده و ربيع).

حضرت باقر (ع) فرمود و نيز بسيارى مفسران گفته اند كه درباره هر دو دسته است.

و گفته اند: درباره شهداء بئر معونه است و سبب آن اينست كه محمد بن اسحاق باسنادش از انس بن مالك و غيره روايت كرده كه ابو براء عامر بن مالك كه رئيس قبيله بنى عامر بود در مدينه بر پيغمبر اسلام وارد شد و هديه اى پيشكش حضرتش نمود. پيغمبر (ص) از پذيرفتن آن امتناع ورزيد و فرمود: من از مشرك هديه نمى پذيرم مسلمان شو تا اگر خواستى هديه ات را قبول كنم و آياتى از قرآن براى وى بخواند. عامر مسلمان نشد و از اسلام دورى هم نكرد و عرضه داشت: اى محمد اين چيزى كه مردم را بآن ميخوانى نيكو و جميل است اگر يارانى چند از خود بنجد فرستى و آنها را بدين خود بخوانى اميدوارم كه ترا پاسخ مثبت گويند.

پيغمبر (ص) فرمود: من بر جان ايشان از نجديان ترسناكم.

عامر گفت: من آنها را پناه ميدهم بفرست تا مرد مرا بدين تو بخوانند. پيغمبر (ص) منذر بن عمرو از بنى ساعده را همراه با هفتاد تن از نيكان مسلمين فرستاد كه از جمله آنها بودند: حارث بن صحه، حرام بن ملحان و عروة بن اسماء سلمى و نافع بن بديل و رقاء خزاعى و عامر بن فهيره. اين مطلب در ماه صفر چهارم هجرى و چهارده ماه پس از جنگ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 337

احد فرستادگان پيغمبر رفتند

تا به بئر معونه رسيدند از هم پرسيدند كيست كه رسالت پيغمبر را به اين مردم برساند؟

حرام بن ملحان گفت: من اينكار را خواهم كرد و با نامه پيغمبر بطرف عامر بن طفيل رفت ولى عامر بنامه پيغمبر وقعى ننهاد.

حرام بمردم گفت اى اهل بئر معونه من نماينده و فرستاده رسول خدايم براى شما.

و اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمداً رسول اللَّه- بخدا و پيامبرانش ايمان آريد. مردى پيش آمده و نيزه اى بر پهلويش بزد كه از پهلوى ديگرش برآمد. حرام فرياد زد اللَّه اكبر بخداى كعبه رستگار شدم.

در اينوقت عامر بن طفيل بنى عامر را عليه مسلمين بخواند ولى آنان سخنش را نپذيرفتند و گفتند ما با ابى براء نقض عهد نميكنيم. زيرا او بمسلمين پناه داده و با آنها پيمان بسته. عامر قبائلى از بنى سلم را عليه مسلمين بخواند آنها دعوتش را بپذيرفتند و مسلمين را احاطه كردند مسلمين چون حال را بدين منوال ديدند شمشير برآوردند و جنگ و دفاع كردند تا همگى جز كعب بن زيد كشته شدند مشركين او را با رمقى كه داشت در ميان كشتگان رها كردند و او بهمان حال نجات يافت و تا جنگ خندق زنده بود و در آن شهيد شد.

عمرو بن اميه ضمرى و مردى از انصار كه از عقب و بدنبال اصحاب پيغمبر ميآمدند از دور مرغانى را كه اطراف لشگر و ميدان جنگ پرواز ميكردند بديدند و با خود گفتند كه اين مرغان از مطلبى خبر ميدهند بسرعت نزديك شدند اصحاب خود را در خون غلطان يافتند و سواران دشمن و قاتلان آنها را در كنار كشتگان

ايستاده ديدند.

انصارى بعمرو گفت چه كنيم؟ عمرو گفت عقيده من اينست كه به پيغمبر ملحق شده جريان را بوى گزارش دهيم ولى انصارى گفت ديگر پس از قتل منذر بن عمرو ميل بزندگى ندارم و شمشير برآورد و چندان با مشركان بجنگيد تا كشته شد. عمرو بن اميه نيز اسير شد و عامر چون دانست كه او از قبيله ضمّر است، پيشانى او را بعنوان غلام و اسير داغ نهاد و آزادش كرد. عمرو خدمت پيغمبر رسيد و واقعه را باز گفت پيغمبر (ص) ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 338

فرمود: اين كار بگردن ابا براء است كه من از پيش ترسان بودم. چون قضيه بگوش ابا براء رسيد عهد شكنى عامر و ناراحتى رسول اللَّه بر او بسيار سخت آمد. حسان بن ثابت در تحريك ابا براء عليه عامر بن طفيل شعرهايى سرود.

چون اشعار حسان بگوش قبيله ربيعة بن ابى براء رسيد بر عامر بن طفيل حمله آورد و نيزه اى بر او زد و از اسبش بزير انداخت عامر گفت اين از طرف ابى براء است اگر مردم ولىّ دم من عمويم باشد و اگر زنده ماندم خود با او دانم. خداوند متعال در اين مقام اين آيه را فرستاد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا ...»

تفسير: ..... ص : 338

چون خداوند گفته منافقان را در باب شهيدان اسلامى كه بمنظور سستى مؤمنان در جهاد گفته بودند حكايت فرمود بدنبال آن مقامات ارجمندى را كه در بهشت براى شهيدان اختصاص داده بيان ميدارد.

وَ لا تَحْسَبَنَّ- خطاب به

پيغمبر (ص) است و يا تقدير چنين است اى شنونده و اى انسان گمان مبر، الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ- كسانى كه در جهاد و در راه نصرت دين خدا كشته شدند، أَمْواتاً- مرده اند يعنى مثل كسى كه در غير جهاد مرده است مى باشند.

بَلْ أَحْياءٌ- بلكه آنان زنده اند. تفسير اين كلام در سوره بقره در ذيل گفته خداوند «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ» گذشت.

عِنْدَ رَبِّهِمْ- در اين كلمه دو وجه ذكر شده:

1- نزد خدا هستند يعنى در مقامى قرار دارند كه هيچكس جز خداوند نفع و ضرر ايشان را بدست ندارد و مراد از عند و نزد خدا مكان (محسوس) و نزديكى مسافت نيست زيرا مكان و قرب مسافت از صفات اجسام است و بر خدا محال ميباشد.

2- يعنى در نزد خدا (و علم خدا) زنده اند.

و چون خداوند از حيات آنها خبر دارد و مردم بيخبرند فرموده است زنده در

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 339

نزد خدا هستند. از جبايى، ابن عباس و ابن مسعود و جابر روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود چون برادران مؤمن شما در احد شهيد شدند خداوند روح آنها را در حوصله مرغانى سبز نهاد و ببهشت فرستاد و در آنجا از ميوه ها و نهرهاى بهشتى متمتع ميباشند.

و نيز از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه درباره جعفر بن ابى طالب پس از شهادت او در جنگ موته فرمود: او را ديدم كه دو بال دارد و با

فرشتگان در بهشت پرواز ميكند.

بعضى حديث ارواح (و تنعم آنها را در بهشت) انكار كرده اند باين گمان كه روح عرض است و بدون بدن قدرت تمتع ندارد. ولى اين مطلب خيال باطلى بيش نيست زيرا روح جسم رقيق و لطيف است و مشتق و مأخوذ از ريح ميباشد. بدليل اينكه از بدن بيرون ميرود و بآن باز ميگردد و بدون بدن نيز حساس و فعال است. اين قول على بن عيسى است.

يُرْزَقُونَ- صبح و شام از نعمتهاى بهشتى روزى ميخورند و گفته اند يعنى در قبرها روزى ميخورند.

فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ- يعنى از انواع نعمتهاى بهشتى كه خداوند بدانها ارزانى داشته خورسند و مسرورند و گفته اند يعنى از شهادت و پاداش بسيار پر ارج شهادت كه نصيبشان شده خوشحالند.

وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ- يعنى از وضع برادران مؤمن خود كه زنده در دنيا هستند و در راه خدا جهاد ميكنند اظهار سرور مينمانيد از اينرو كه ميدانند كه اگر آنان هم شهيد شوند بايشان خواهند پيوست و سرانجامشان دار كرامت و مقامات عاليه اى است كه خود بآن ها رسيده اند و اين مطالب را با هم بعنوان بشارت بازگو ميكنند. (از ابن جريح و قتاده).

و گفته اند: نامه اى بشهيدان ارائه داده ميشود كه در آن نام برادران مؤمن خود كه بمقام شهادت نايل ميشوند و بايشان ملحق ميگردند ثبت است و با ديدن آن خوشحال ميشوند و بيكديگر بشارت ميگويند مثل مردمى كه در دنيا انتظار مقدم مسافر ترجمه مجمع البيان

في تفسير القرآن، ج 4، ص: 340

خود را دارند (از سدى).

و گفته اند مراد از (بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا) يعنى مؤمنان در فضل و مقام بآنها نرسيده اند ولى بواسطه ايمان مقامى عظيم دارند. (از زجاج).

أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ- يعنى بشارت ميدهند كه بيم و اندوهى بر ايشان نيست زيرا اين جمله بدل از: «بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» است زيرا شهيدان در نزد خدا در حال عدم حزنند. پس استبشار در اينجا براى نبودن حزن بر لاحقين ميباشد و معنى آيه روى اينحساب چنين است:

يعنى شهداء براى بازماندگان خود ترسى ندارند زيرا خداوند سرپرستى آنها را بعهده دارد و بر اموالى كه پشت سر نهاده اند اندوهى نمى خورند زيرا خداوند در عوض آن اجر جزيل و بزرگتر بايشان خواهد داد.

و گفته اند: مراد اينست كه از گناهان گذشته خوفى بر آنها نيست زيرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاك ميسازد و از مفارقت دنيا اندوهى بخاطر ندارند چون از لقاء آخرت بى اندازه خرسند و شادمانند.

يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ- يعنى: اينان كه شهيدان راه خدايند در نزد خدا روزى ميخورند از نعمتهايى كه خداوند از فضل خويش بآنها داده سخت خوشحالند.

فضل و نعمت دو كلمه اند كه براى معنى واحد تعبير ميشوند و درباره علت تكرار اين هر دو كلمه دو قول است:

1- نعمت آن چيزهايى است كه بواسطه طاعت مستحق آنها گشته اند و فضل اضافاتى است كه بطور مضاعف به آنها داده ميشود.

2- براى تأكيد و جا گرفتن معنى است در ذهن و براى مبالغه است.

وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ: يعنى شهيدان مى دانند و بهم بشارت مى دهند كه خداوند جزاى مؤمنان را بسيار زياد

ميگرداند و علت اينكه اين جمله را ذكر كرده با اينكه غير شهيدان هم مى دانند كه خداوند اجر مؤمن را ضايع نميكند اينست ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 341

كه شهداء اين مطلب را پس از موت در برابر چشم مى بينند و مشاهده ميكنند و ديگران در اين جهان تكليف استدلالا آن را مى پذيرند و مى دانند و استدلال هرگز جاى مشاهده را نميتواند بگيرد و خبر دادن كجا و ديدن كجا و با ديدن و مشاهده سرور افزون ميشود.

بعلاوه در اين جمله دلالت است كه ثواب مورد استحقاق است و خدا هرگز آن را باطل نخواهد كرد و ثواب دادن جز از طرف خداى متعال نميباشد. و لذا خداوند نفى ضايع كردن را بخود لقب داده.

آنچه كه در اخبار درباره ثواب شهيدان آمده قابل شماره نيست عالى ترين آن حديثى است كه حضرت على بن موسى الرضا (ع) از حسين بن على (ع) روايت كرده به اين قرار:

روزى در بين سخنرانى امير مؤمنان براى مسلمين براى تحرك آنان بر جهاد جوانى بپا خاست و عرضه داشت يا امير مؤمنان از فضيلت مجاهدان در راه خدا برايم بفرما.

حضرت فرمود در كنار پيغمبر كه بر ناقه غضبا سوار بود و از غزوه ذات السلاسل بر ميگشتيم ميرفتم و همين سؤال ترا از او پرسيدم فرمود:

مجاهدان وقتى تصميم بجنگ گيرند خداوند برات آزادى از دوزخ را بر ايشان مينويسد و چون براى جنگ مجهز شوند خداوند بديشان بر ملائكه مباهات و فخر فروشى

ميكند و چون با اهل خود وداع ميكنند، ماهيان و خانه ها برايشان ميگريند و چون مارى كه پوست مياندازد گناهانشان ميريزد و خداوند بر هر سربازى چهل فرشته مى گمارد كه او را از جلو و عقب و راست و چپ نگه دارد و هر ثوابى كه انجام دهد دو چندان نوشته شود و در هر روزى براى او ثواب عبادت هزار مرد نويسند كه هر كدام هزار سال عبادت كرده باشند كه هر سال آن 360 روز باشد و هر روز بقدر عمر دنيا و چون در برابر دشمن قرار گيرند علم جهانيان از ثواب آنها عاجز ماند و چون بمبارزه دست زنند و سنانها بحركت آيد و تيرها پرتاب شود و سربازان بر دشمن هجوم برند

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 342

ملائكه بالهاى خود بر آنها پيچند و براى نصرت و ثبات قدم آنها دعا كنند و منادى فرياد كند كه بهشت زير سايه شمشيرها است و زخم شمشير و نيزه بر مجاهد و شهيد از نوشيدن آب خنك در تابستان سوزان گواراتر باشد و چون شهيدى با ضرب نى و با شمشير از اسب در غلطد بزمين نرسد مگر اينكه خداوند همسر حور العين او را ببالينش فرستد تا نعمتها و مقامات عالى و گرامى او را باو بشارت دهد و چون بزمين افتد زمين به او گويد مرحبا بروح پاكى كه از پيكرى پاك بيرون شد ترا بشارت باد كه براى تو نعمتها و مقاماتيست

كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و بهيچ دلى نگذشته و خداوند گويدش من جانشين توام در بين اهل بيت تو هر كه آنها را خشنود كند مرا خشنود كرده و هر كس كه آنها را بخشم آرد مرا خشمگين ساخته و خداوند روحش را در حوصله مرغ سبز نهد تا او را ببهشت برد و بهر مقام كه خواهد پرواز كند و از ميوه- هايش تناول نمايد و بقنديلهاى زرينى كه به عرش آويخته است پناه گيرد و بهر مردى از شهيدان 70 غرفه بهشتى داده شود كه هر غرفه اى باندازه فاصله صنعاء يمن تا شام وسعت دارد و نورش شرق و غرب را روشن گرداند و در هر غرفه اى هفتاد در است و بر هر درى 70 مصرع از طلاست و بر هر درى هفتاد پرده حرير و ظريف افتاده و در هر غرفه اى 70 خيمه است و در هر خيمه اى 70 تخت زرين نصب است كه پايه هايش از درّ و زبرجدى كه مزين شده است بشاخه هاى زمرد و بر هر تختى 40 بستر است كه كلفتى هر كدام 40 زرع است و بر هر بسترى همسرى از حور العين پر غنج و دلال و عرب و باكره قرار گرفته.

جوان پرسيد يا امير المؤمنين مرا از معنى عرب بازگوى حضرت فرمود عروبة (مصدر عرب) غنج و ناز و كرشمه روحبخش و نشاط آور و اشتها انگيز است و سپيد- رويند و تاجهاى لؤلؤ بسر نهاده اند و گردنبند بگردن و دست بند به دست دارند.

قسم بآنكه جانم به دست اوست در قيامت اگر پيامبران را چشم بر آنها افتد از بهاء و مقام

رفيع آنها پا برهنه و پياده شوند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 343

آن گاه شهيدان بسوى سفره هاى گهر نشان روند و بر آن نشينند و هر مردى از ايشان 70 هزار از اهل بيت و 480 همسايگان خود شفاعت كند حتى اينكه همسايگان بر سر نزديك نشستن با آنها با هم منازعه كنند. و ايشان در جوار من و ابراهيم بر مائده خلد نشينند و هر صبح و شام بر خداى متعال نظر نمايند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 344

[سوره آل عمران (3): آيات 172 تا 174] ..... ص : 344

اشاره

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ (172) الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ (174)

«1»

ترجمه: ..... ص : 344

آنان كه خدا و پيامبرش را با همه زخمهايى كه بايشان رسيده بود اجابت كردند نيكو كاران و پرهيزكارانشان پاداشى بزرگ دارند.

كسانى كه مردم گفتندشان كه مردمان براى (پيكار) با شما گرد آمده اند از آنان بترسيد (ولى) ايمانشان (از اين سخن) افزون شد و گفتند خداوند ما را بس است كه نيكو تكيه گاهى است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 172 تا 174 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 345

بيان آيه 172 تا 174 ..... ص : 345
لغت: ..... ص : 345

1- استجاب و اجاب: هر دو بيك معنى است و گفته اند كه اولى طلب اجابت است و دومى فعل اجابت.

2- قرح: جراحت و اصل آن خلوص از كدورت است و ماء قراح يعنى آب خالص. و زمين قراح يعنى زمينى كه خاكش از خاشاك خالص باشد. قريحه: خالص الطبيعه.

3- احسان: سود نيكو.

4- افضال: نفع اضافه.

5- حسبنا اللَّه: يعنى خدا ما را كفايت ميكند و اصل آن از حساب است زيرا كفايت بر حسب حاجت و بحساب نيازمندى است و از اين ماده است حسبان بمعنى گمان.

6- وكيل: حافظ، و گفته اند يعنى ولىّ و اصل آن قيام كردن به تدبير امر كسى و معنى وكيل درباره خدا يعنى متولى است در قيام كردن تدبير امور خلق زيرا كه مالك خلق و رحيم بآنهاست.

شأن نزول: ..... ص : 345

چون ابو سفيان و يارانش از احد بازگشتند و به «وحاء» رسيدند از تعجيل در بازگشت خود پشيمان شدند و همديگر را ملامت كردند كه چرا نه محمد را كشتيد و نه زنانشان را اسير كرديد آنها را بكشتيد وقتى كه رمقى بيش از ايشان نماند رهايشان كرديد اكنون بازگرديد و بكلى نابودشان كنيد و ريشه كنشان سازيد.

اين خبر به پيغمبر (ص) رسيد تصميم گرفت دشمن را بترساند و از خود و يارانش نيرويى نشان و نمايش دهد لذا اصحابش را براى خروج و تعقيب ابى سفيان ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 346

جمع كرد و فرمود آيا دسته اى يافت نميشوند كه براى خدا محكم باشند و شدت

عمل بخرج دهند و دشمن او را تعقيب و طلب نمايند كه اينكار دشمن را ذليل كند.

جمعى از صحابه با همه جراحت هايى كه داشتند آماده اينكار گشتند و منادى پيغمبر (ص) ندا داد كه با ما بيرون نشود مگر آن كس كه ديروز در احد با ما حاضر بود و مراد پيغمبر از اينكار ترساندن كفار بود كه پندارند كشتار و زخمهايى كه بر مسلمين وارد آوردند بر ايشان اثرى نداشته و موجب سستى آنان نشده پيغمبر با 70 تن بيرون شد تا به حمراء الاسد رسيد كه در 8 ميلى مدينه واقع است.

على بن ابراهيم در تفسير خود گويد:

پيغمبر اكرم (ص) فرمود آيا كسى حاضر است كه خبرى از مشركان برايم بياورد هيچكس جواب نداد جز على (ع) كه عرضه داشت من بر اين كار حاضرم.

حضرت فرمود بآنها نزديك شو و بنگر اگر سوار اسب شده و شتران را رها كرده اند آهنگ مدينه دارند و در صورت عكس قصد مكه كرده اند.

امير مؤمنان با همه زخمهاى جانكاهى كه داشت تا نزديك مشركان برفت و آنها را سوار شتر ديد و برگشت و مطلب را گزارش داد حضرت فرمود: كه آنها قصد مراجعت بمكه دارند و چون حضرت بمدينه رسيد جبرئيل آمد كه يا محمد (ص) خداوند امر ميكند كه بتعقيب ايشان بيرون شوى و هيچكس جز مجروحين با تو نيايند. مجروحان بمداواى خود مشغول شدند پس خداوند اين آيه فرستاد كه «در تعقيب مشركان كوتاهى نكنيد اگر بشما زخم رسيده بايشان نيز رسيده» پس از اين مسلمين با همه جراحت ها با پيغمبر از مدينه بيرون رفتند.

محمد بن اسحاق از عبد اللَّه بن خارجه روايت كند

كه مردى از اصحاب پيغمبر (ص) از بنى عبد الاشهل در احد حاضر بود. وى گويد كه من و برادرم در احد حاضر بوديم و مجروح و زخمدار بازگشتيم چون جارچى پيغمبر اعلام خروج (در طلب دشمن) كرد گفتيم بخدا در هيچ جنگى از پيغمبر (ص) جدا نخواهيم شد و بخدا مركب سوارى نداشتيم و هر دو مجروح و بد حال بوديم و در عين حال با پيغمبر بطلب دشمن خارج شديم ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 347

و من از برادرم كم زخمتر بودم و برادرم مقدارى بپاى خود راه ميآمد و مقدارى او را بدوش ميبردم تا در حمراء الاسد به رسول اللَّه رسيديم.

در آنجا معبد خزاعى گزارش به پيغمبر افتاد و قبيله خزاعه در آن موقع از مسلم و كافر و هم پيمان پيغمبر در تهامه بودند و از او چيزى پنهان نميداشتند.

معبد در آن روز مشرك بود و گفت يا محمد (ص) بخدا قسم مصيباتى كه بر تو و اصحابت وارد شده بر ما سخت گران آمده و دوست داشتيم كه خداوند ترا بر آنها پيروز ميكرد. اين بگفت و از نزد حضرت دور شد تا در روحاء به ابى سفيان برخورد كه با سپاه مشركان قصد بازگشت بسوى پيغمبر داشت.

چون ابو سفيان معبد را ديد از وى پرسيد چه خبر دارى؟ معبد جواب داد محمد (ص) با اصحابش در طلب شما مى شتابند و بقدرى زيادند كه تا كنون چنين جمعى نديده ام و كسانى هم

كه قبلا از شركت در جنگ تخلف ورزيده و در جمع ايشان شركت نكرده بودند خود پشيمان شده اند.

ابو سفيان گفت واى بر تو چه مى گويى؟ معبد گفت بخدا قسم چنين گمان ميكنم چيزى نخواهد گذشت مگر اينكه پيشانى اسبها را خواهى ديد. ابو سفيان گفت ما همگان اتفاق كرده ايم كه بسوى آنان برگرديم و آنها را ريشه كن سازيم. معبد گفت بخدا ترا از اين كار نهى ميكنم و حتى اشعارى در اين باره گفته ام و اشعارى را بر عظمت لشكر پيغمبر بخواند ابى سفيان و اصحابش شعر او را ستودند.

در اينموقع سوارانى از عبد قيس را بر ايشان گذار افتاد- ابى سفيان پرسيد قصد كجا دارى؟ گفتند مدينه. ابى سفيان گفت آيا پيام مرا بمحمد ميرسانى تا فردا در بازار عكاظ بار همين شتران شما را از مويز پر كنم؟ گفتند آرى. گفت چون بنزد پيغمبر رسيديد بايشان بگوئيد ما همگى اتفاق داشتيم كه بر اصحاب او دوباره حمله آريم تا جمع آنها را از بيخ و بن بركنيم و نابود سازيم.

ابى سفيان اين بگفت و راه مكه را پيش گرفت و سواران در حمراء الاسد به پيغمبر (ص) عبور كردند و گفته ابو سفيان را بدو بازگو نمودند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 348

رسول اكرم و اصحاب گفتند: حسبنا اللَّه و نعم الوكيل و پس از سه روز كه گذشته بود راه مدينه را پيش گرفتند و اين قول اكثر مفسرين است.

مجاهد و عكرمه گويند: اين آيات در غزوه بدر صغرى آمده و داستان از اينقرار است كه:

ابو سفيان در روز احد موقعى كه ميخواست بمكه بازگردد گفت اى محمد موعد ما

با شما موسم بدر صغراى آينده پيغمبر فرمود همان موعد ما. چون سال بعد شد ابو سفيان با اهل مكه بيرون شد و در مجنة از نواحى ظهران فرود آمد خداوند رعبى بر دل وى افكند و از كار خود پشيمان شد و نعيم بن مسعود اشجعى را كه براى عمره آمده بود ملاقات كرد بدو گفت من با محمد و اصحابش مواعده گزارده ام كه امروز در بدر صغرى با آنها برخورد كنم ولى اكنون سال خشكى است و جنگ بر ما صلاح نيست مگر در سالى كه باران زياد و زمين سبز باشد كه درختان را سيراب كنيم و شير بسيار داشته باشيم و لذا از خروج و جنگ در امسال پشيمانم ولى از طرفى نميخواهم كه محمد (ص) بجنگ ما بيرون آيد و من نيايم كه اينكار موجب جرأت وى و مسلمين خواهد شد اينك بمدينه رو و آنها را از جنگ بترسان و بر حذر بدار و من 10 شتر پاداش بتو خواهم داد.

نعيم بمدينه آمد و مردم را ديد كه براى جنگ ابى سفيان آماده ميشوند بمسلمين گفت اين تصميم شما بصواب نيست زيرا اهل مكه بخانه ها و سرزمين شما آمدند و از شما جز رمقى باقى نگزاردند اكنون ميخواهيد شما بجلوى آنها برويد كه همه قدرت خود را بجنگ شما بسيج كرده اند و در قرارگاه بانتظار شمايند و بخدا قسم احدى از شما را باقى نخواهند گزارد.

پيغمبر فرمود بخدا قسم اگر تنها باشم بقرارگاه جنگ خواهم رفت و اكنون هر كه ميترسد بماند و هر كس شجاع است با من آماده جنگ شود كه خداوند ما را كفايت ميكند و

بهترين وكيل است و از مدينه بيرون شد تا به بدر صغرى رسيد (و بدر صغرى چاهيست از بنى كنانه و نيز بازار ايشان بود در جاهليت) و در آنجا منتظر

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 349

ابو سفيان نشست.

ابو سفيان بمكه باز گشت و بنام لشكر سويق مشهور شد زيرا مردم به آنها ميگفتند شما براى خاييدن سويق بيرون شديد و خلاصه پيغمبر (ص) و يارانش با هيچ مشرك در بدر برخورد نكردند ولى در بازار بنى كنانه خريد و فروشى كردند و منافعى بردند بطورى كه سرمايه هاى مسلمين دو برابر شد و سالم و سودمند بمدينه بازگشتند.

اين مطلب را ابو الجارود از حضرت باقر نقل كرده.

تفسير: ..... ص : 349

الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ: يعنى كسانى كه اوامر خداوند را اطاعت كنند.

مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ: پس از آنكه در احد جراحت يافتند.

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ: بكسانى كه نيكى نمودند با اطاعت پيغمبر خدا و اجابت او براى رفتن بجنگ.

وَ اتَّقَوْا: از معاصى خدا پرهيز كردند.

أَجْرٌ عَظِيمٌ: يعنى ثوابى بزرگ است.

الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ: در مراد از اين ناس سه قول است:

1- سوارانى كه ابى سفيان پس از باز گشت از احد بطرف مسلمين فرستاد كه ايشان را از تعقيب مشركين منصرف كرده بترسانند كه قصه آنها گذشت- (از ابن عباس و ابن اسحاق).

2- مراد نعيم بن مسعود اشجعى است- (از حضرت باقر و حضرت صادق «ع»).

3- يعنى منافقان (از سدى) إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ: مراد از اين (الناس) ابى

سفيان و سپاه اوست يعنى ابو سفيان و سپاهش عليه شما جماعتهاى بسيار گرد آورده اند و گفته اند ابزار جنگ و مردان جنگى عليه شما جمع آورى كرده اند.

فَاخْشَوْهُمْ: از ايشان بترسيد.

سپس خداوند ميفرمايد كه اين قول مزيد ايمان و ثبات آنها در راه دين و

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 350

نصرت پيغمبر گرديد.

فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ: يعنى گفتند كه خداوند كفايت كننده و ولى و حافظ و متولى امور ماست و نيكو وكيل يعنى نيكو كفايت كننده و نيكو پناه و معتمدى است كه امور باو واگذار شود.

فَانْقَلَبُوا: يعنى پيغمبر و همراهانش برگشتند.

بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ يعنى با سلامت از هر ناراحتى و رنج و با تجارت سود بخش.

لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ: يعنى قتل (از سدى).

و گفته اند مراد از نعمت در اينجا ثبات قدم در راه دين و اطاعت خداست و مراد از فضل سود تجارى است- (از زجاج).

و گفته اند: حد اقل چيزى كه خدا براى ضرورت بنده مى دهد نعمت است و اضافه بر آن هر چه عنايت كند فضل او ميباشد و فرق بين نعمت و منفعت اينست كه نعمت نعمت نخواهد بود مگر اينكه حسنه باشد ولى منفعت گاه حسن است و گاه قبيح زيرا نعمت استحقاق شكر دارد و شكر بر قبيح جايز نيست.

وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ: يعنى خشنودى خدا را با خروج خود بسوى دشمن تحصيل و پيروى كردند.

وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ: يعنى خداوند بر مردم مؤمن فضلى عظيم

دارد. آيه باين مطلب تنبيه ميكند كه هر كس را گرفتارى بزرگى پيش آيد كه مضطربش سازد باين كلمه پناه برد.

و روايت صحيح از حضرت صادق (ع) است كه من در شگفتم از كسى كه در موردى خائف است چرا نميگويد «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» كه من درباره پيغمبر خدا شنيدم كه در پى هر خوف و ترس ميفرمود: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ».

و از ابن عباس روايت شده كه آخرين سخن ابراهيم وقتى كه بآتش ميافتاد اين بود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» و پيغمبر شما نيز مثل همين را نيز فرمود سپس اين آيه را تلاوت كرد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 351

[سوره آل عمران (3): آيات 175 تا 177] ..... ص : 351

اشاره

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (175) وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللَّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (176) إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (177)

«1»

ترجمه: ..... ص : 351

اين شيطان است كه دوستان و اولياء خود را ميترساند پس نبايد از آنها بترسيد بلكه از من بترسيد اگر ايمان داريد.

كسانى كه بسوى كفر سرعت و پيشى ميگيرند ترا اندوهگين نسازند آنان هرگز نخواهند توانست بخدا ضررى برسانند. خداوند ميخواهد كه براى ايشان در آخرت بهره و نصيبى نباشد و براى ايشان است عذابى بزرگ. آنان كه كفر را عوض ايمان خريدند هرگز بخدا ضررى نرسانند و عذابى دردناك در انتظارشان ميباشد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 175 تا 177 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 352

بيان آيه 175 ..... ص : 352
تفسير: ..... ص : 352

سپس خداوند ميفرمايد: ترس و كوتاهى از جهاد از عمل شيطان است و فرمود:

إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ: يعنى آن ترساندن نعيم بن مسعود كار شيطان است و باغواء و تسويل او ميباشد.

ابن عباس و مجاهد و قتاده گويند: شيطان مؤمنان را بوسيله كافران ميترساند.

زجاج و ابو على پارسى و ديگران گويند كه تقدير اينست:

«و يخوفكم اوليائه» يعنى ميترساند شما را از اولياء خويش بدليل «فَلا تَخافُوهُمْ وَ ...»

فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ- يعنى اگر خدا را تصديق داريد و دانستيد كه من شما را بر ضد كفار يارى ميكنم.

و گفته اند معناى آن چنين است: شيطان منافقين را كه اولياء او هستند ميترساند و آنهايند كه از اين تخويف (نعيم بن مسعود) ميترسند زيرا شيطان ايشان را وسوسه ميكند و دشمن را در نظرشان بزرگ جلوه ميدهد تا از متابعت پيغمبر باز ايستند ولى مسلمين از اين تخويف نميترسند زيرا بنصرت موعود الهى مطمئن و دلگرمند ولى قول اول صحيحتر است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 353

بيان آيه 176- 177 ..... ص : 353
تفسير: ..... ص : 353

وَ لا يَحْزُنْكَ- اى پيغمبر ترا محزون نكند.

الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ- يعنى منافقينى كه بسوى كفر مى شتابند.

(از مجاهد) و جبايى گويد: درباره قومى از عربست كه از اسلام مرتد شدند.

إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً- يعنى با كفر و نفاق و ارتداد خود بخدا ضررى نرسانند زيرا بر او ضرر و نفع جايز نيست.

اين آيه را براى تسليت پيغمبر فرمود زيرا كفر و امتناع اينان از ايمان بر او سخت گران ميآمد و بعيد نيست كه بخاطر پيغمبر گذشته باشد كه شايد اين حال ايشان در اثر كوتاهى خود او در تبليغ بوده

و خداوند با اين آيه او را از اين فكر ايمن ساخته و خبر داده كه كفر و ايمانشان مربوط بخود شانست.

يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ- يعنى خداوند ميخواهد كه از بهشت نصيبى نداشته باشند و چون اراده و خواستن بچيزى كه حدوثش صحيح باشد تعلق ميگيرد و بعدم يعنى نبود چيزى تعلق نميگيرد زيرا معدوم نميتواند مورد خواست و متعلق اراده باشد پس حذفى در كلام است و تقدير چنين است: انه يريد ان يحكم بحرمان ثوابهم و ان يعاقبهم فى الآخرة على سبيل الجزاء لكفرهم و نفاقهم.

يعنى خداوند ميخواهد در پاداش كفر و نفاقى كه ميورزند حكم كند بمحروميت آنها از ثواب، و عقاب كند ايشان را در آخرت.

وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ- و عذابى بزرگ براى آنهاست.

اين آيه دلالت ميكند بر بطلان مذهب جبريها زيرا خداوند مسارعت در كفر را نسبت به منافقان داده و اگر بقول جبريان خداوند كفر را در ايشان خلق كرده باشد ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 354

ديگر نسبت كفر را بايشان دادن چگونه صحيح خواهد بود.

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ- يعنى كسانى كه كفر را عوض و بدل ايمان ميپذيرند.

و قبلا گفتيم كه در اينجا شراء مجاز است و بجاى «پذيرفتن كفر عوض ايمان» بطور مجاز بكار رفته و استبدال كفر بايمان تشبيه به شراء متاع شده.

لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً- اين جمله در آيه اول براى بيان علت تسليت پيغمبر بر مسارعت مردم بر گمراهى ذكر شده و

در اين آيه براى وجه و علت اختصاص ضرر به عاصى و عدم ضرر آن نسبت بخدا ذكر شده.

و فرق بين ضرر و اساءه: اينست كه اسائه حتماً قبيح است و ضرر گاهى حسنه است اگر بر سبيل استحقاق يا لطف باشد يا در آن نفع ديگر و ضرر بزرگتر باشد.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- يعنى عذابى درد آور بر ايشان است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 355

[سوره آل عمران (3): آيات 178 تا 179] ..... ص : 355

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (178) ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ (179)

«1»

ترجمه: ..... ص : 355

البته كسانى كه كافر شدند گمان نكنند كه مهلتى بايشان داده ايم بنفع و خير ايشان است بلكه بآنها مهلت داده ايم تا بر گناه خود بيفزايند (يعنى آنها از اين مهلت كه نعمت است سوء استفاده ميكنند) و عذابى خوار كننده در انتظار ايشان است.

اين دأب خداوند نبوده و نيست كه مؤمنان را بهمين حال كه هستيد رها سازد تا اينكه ناپاك را از پاك ممتاز سازد و خداوند را عادت اين نيست كه شما را بر غيب مطلع سازد و لكن خداوند از پيامبرانش هر كه را بخواهد بر ميگزيند پس بخدا و رسولان او ايمان آريد و اگر بگرويد و تقوى پيشه كنيد پاداشى بزرگ براى شما خواهد بود.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 178- 179 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 356

بيان آيه 178 ..... ص : 356
شأن نزول: ..... ص : 356

درباره مشركان مكه آمده (از مقاتل).

و درباره يهود بنى قريظه و بنى نضير است (از عطاء).

تفسير: ..... ص : 356

سپس خداوند بيان ميفرمايد كه مهلت دادن بكفار سودى بايشان ندارد زيرا ايشان را بعقاب ميكشاند:

وَ لا يَحْسَبَنَّ- گمان نكنند.

الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ- يعنى اگر عمر طولانى و مهلت بايشان داديم از قتل در راه خدا در احد بهتر است زيرا قتل شهداء شهيدان را ببهشت برد و بقاء اينها بر كفر آنها را بجهنم كشد.

أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ- ما عمرشان را طولانى ميكنيم و تعجيل در عقوبتشان نكنيم.

لِيَزْدادُوا إِثْماً- تا عاقبت و آخر كارشان به بسيارى معصيت بيانجامد پس لام در (ليزدادوا) براى عاقبت و بمعنى عاقبت است مثل:

«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً ...» يعنى آل فرعون موسى را گرفتند تا دشمن و اندوه ايشان باشد.

و ميدانيم كه آنها او را براى اينكه وسيله سرورشان باشد گرفتند ولى چون خدا ميداند سرانجام موسى دشمن آنها خواهد بود ميفرمايد موسى را گرفتند تا عاقبت چنين شود و اينجا بهمين معنى است يعنى چون خدا ميداند هر چه عمرشان افزون شود بر گناهان خود مى افزايند ميفرمايد عمرشان را طولانى كرديم تا بيشتر گناه كنند.

و مثل «لدوا للموت و ابنوا للخراب» يعنى بزائيد براى مرگ و بسازيد براى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 357

خراب شدن با اينكه انسان براى مرگ نميزايد و خانه را براى خراب شدن نميسازد ولى عاقبت آن چون چنين است گويد بساز براى خراب

شدن و جايز نيست كه لام (در لهم دوم) براى اراده و غرض باشد كه معنى چنين ميشود (ما بآنها مهلت داده ايم و غرض و اراده آنها اين بود كه بر گناه خود بيفزايند) بدو علت:

1- اگر لام براى غرض و اراده باشد لازم است كه خداوند اراده ازدياد گناه كفار كه قبيح است كند و اراده قبيح بر خدا قبيح است و خدا قبيح انجام نميدهد.

2- اگر لام براى اراده باشد لازم ميآيد كه كفار در ازدياد گناه مطيع خدا باشند چون بر حسب اين معنى اعمال گناه آنها مورد اراده خداوند است و اين خلاف اجماع مسلمين ميباشد و بعلاوه آفريدگار ميفرمايد: (من جن و انس را جز براى عبادت نيافريدم) و نيز ميفرمايد: (من هيچ پيغمبرى را نفرستادم مگر اينكه مردم باجازه خدا از او اطاعت كنند). و نيز ميفرمايد: (ما بآنها امر نكرديم مگر اينكه خدا را عبادت كنند) و قرآن بعضى آياتش تصديق و تفسير ميكند بعض آيات ديگر را و از اينرو بايد آيه را بكسانى از كفار تخصيص داد كه خدا ميداند كه ايمان نخواهند آورد زيرا اگر در بين كفار كسانى باشند كه ايمان خواهند آورد اين وعيد مخصوص در آخر آيه (وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ) نميتواند متوجه آنها باشد.

ابو القاسم بلخى گويد: معنى آيه اينست كه: كفار گمان نبرند كه ما بآنها مهلت داديم از اينرو كه از كارهاى (زشت) ايشان خشنوديم بلكه اين اعمال براى ايشان شر و بدبختى است زيرا ما بآنها مهلت ميدهيم (براى خوبى) و آنها از اين مهلت سوء استفاده ميكنند و بر گناه خود مى افزايند و اين گناه و ازدياد

گناه آنها را مستحق عذاب اليم مى سازد.

و اين بدان ماند كه مرد برفيقش نصيحت ميكند و چون رفيق بدان نصيحت ترتيب اثر نميدهد باو ميگويد نصيحت من بر تو جز فساد و شر نيافزود (كه نصيحت اينكار را نميكند بلكه رفيق است كه با عدم توجه بآن بر شر خود ميافزايد).

و بهمين معنى است حكايت نوح كه بخدا عرضه ميدارد (خداوندا دعوت من ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 358

مردم را بسوى تو ايشان را نيفزود جز دورى و فرار از تو) و معلوم است كه دعوت نوح موجب فرار از خدا نيست بلكه بعكس وسيله نزديك شدن بخداست ولى چون مردم بدان وقعى ننهادند و دعوتش را نديده گرفته و بدورى از خدا و گناه خود ادامه دادند نوح چنين تعبيرى كرده. اين قول از اخفش و اسكافيست كه در آيه تقديم و تأخيرى است و تقدير چنين است (و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم ليزدادوا اثما انما نملى لهم خير لانفسهم) يعنى كافران گمان نكنند كه ما بآنها مهلت داده ايم كه گناه كنند و مرتب بر گناه خود بيفزايند بلكه بآنها مهلت داديم تا براى خود خير بخواهند.

ولى اين معنى بعيد است زيرا بايد طبق اين معنى الف (انما) دوم مفتوح باشد زيرا مفعول لا يحسبن است (و انما مفتوحه با فعل بعد از خود حكم مصدر را دارد و مفرد است و ميتوان مفعول باشد) و نيز بايد الف (انما اولى) مكسور باشد زيرا بر اين

قول مبتدا است و اين خلاف قرائت قراء است زيرا قراء بر مكسور بودن الف انما دومى اجماع دارند و اكثر انما اولى را مفتوح خوانده اند و تقديم و تأخيرهم صلاحيت ندارد كه اعراب را تغيير داده باشد.

وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ- يعنى براى آنهاست عذابى كه در آتش دوزخ خوارشان ميسازد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 359

بيان آيه 179 ..... ص : 359
شأن نزول: ..... ص : 359

گفته اند كه مشركان بابى طالب گفتند اگر محمد در رسالت خود راستگو است بما خبر دهد كه از ما كدام مؤمن خواهيم شد و كدام بكفر خود باقى خواهيم ماند تا بنگريم اگر گفته اش راست در آيد ايمان آريم.

ابو طالب اين سخن به پيغمبر عرضه داشت در اينموقع خداوند اين آيه فرستاد (از سدى و كلبى).

و گفته اند مؤمنان از نبى اكرم (ص) علامتى خواستند كه مؤمن را از منافق جدا سازد پس اين آيه آمد (از ابى العاليه و ضحاك).

تفسير: ..... ص : 359

ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ- يعنى خداوند مؤمنان را رها نخواهد گزارد.

عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ- يعنى اى كافران بر آنچه كه شما هستيد از ابهام و اشتباه مؤمن با منافق يعنى در حكم خدا جايز نيست كه شما را بهمان حالى كه قبل از بعثت پيغمبر (ص) بوده ايد واگذارد بلكه بر شما تكليف و عبادت مقرر ميسازد.

حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ- تا كافر از مؤمن جدا و معلوم شود. (از قتاده و سدى).

و گفته يعنى تا منافق از مؤمن خالص امتياز داده شود در روز احد بآن شرحى كه گذشت. (از مجاهد و ابن اسحاق و ابن جريح) و گفته شد كه آيه خطاب بمؤمنان است و تقدير چنين است:

اى مؤمنان حكم خدا بر اين نيست كه شما را بهمين حالت كه اكنون هستيد و مؤمن با منافق اشتباه ميشود باقى نگهدارد (زيرا «ما كانَ اللَّهُ» خبر است و «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ» ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 360

در مورد خطاب ميباشد).

درباره اينكه بچه چيز بين مؤمن و منافق و طيب و خبيث تميز داده اقواليست:

1-

با امتحان و تكليف كردن بر جهاد و مانند آن كه موجب ظاهر شدن باطن و كشف حال مردم است چنان كه روز احد باثبات قدم مؤمنان و تخلف و سركشى منافقان معلوم شد. (از جبايى).

2- بوسيله آيات و دلايلى كه عليه ايشان استدلال ميشود.

3- با نصرت مؤمنان و عزيز ساختن اسلام و ذلت دادن كافران و منافقان (از ابى مسلم).

4- با واجب كردن فرائض كه مؤمن با عمل بآنها ثبات قدم مييابد و هم ثبات خود را نشان ميدهد و از كسانى كه در موقع انجام واجبات بعقب باز ميگردند ممتاز ميشود.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ- يعنى خداوند هيچيك از شما را بر غيب خود آگاه نساخته كه از دل مردم با خبر باشيد و مؤمن را از منافق باز شناسيد.

وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ- يعنى خدا و هر يك از پيغمبران خود را كه بخواهد بر ميگزيند و او را بر غيب آگاه ميسازد.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ- يعنى چنان كه خداوند بشما امر كرده بوى و پيغمبرانش ايمان آريد.

وَ إِنْ تُؤْمِنُوا- اگر تصديق (خدا و پيغمبر) كنيد.

وَ تَتَّقُوا- و از عقاب او بترسيد يعنى واجبات و اوامرش را انجام دهيد و از نواهى او بپرهيزيد.

فَلَكُمْ- براى شما در اين كار خواهد بود.

أَجْرٌ عَظِيمٌ- پاداش بزرگ.

اين آيه دلالت دارد كه ممكنست جماعتى براى رسالت الهى صلاحيت داشته باشند ولى خداوند همه را به اين كار انتخاب نكند بلكه آن كس را كه بخواهد از ميان آنها انتخاب نمايد يا از اينرو كه اين افراد شايسته ترند و براى تبليغ نبوت خود

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 361

نيرومندتر و صالحتر و از چيزهاى نفرت آور دورترند و يا از اينجهت كه در همه جهات هم مساوى هستند ولى خداوند كسى را كه خود بخواهد انتخاب ميكند زيرا نبوت امرى استحقاقى نيست بلكه منصبى است الهى كه خدا تفويض مينمايد.

و نيز آيه دلالت دارد كه ثواب امرى استحقاقى است كه انسان بواسطه ايمان و تقوى استحقاق ثواب پيدا ميكند بخلاف كسى كه قائل است ثواب تفضل و بخشش خدايى است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 362

[سوره آل عمران (3): آيات 180 تا 182] ..... ص : 362

اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (180) لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ (181) ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (182)

«1»

ترجمه: ..... ص : 362

آنان كه در نعمتهايى كه خداوند از فضل خود بآنها عنايت فرموده بخل ميورزند گمان نبرند كه اينكار بنفع و خير ايشان است بلكه بخل شر و بزيان آنهاست و در روز جزا بآنچه بخل ميورزند گردنشان طوق خواهد شد و ميراث آسمان و زمين مختص خدا است و خدا بآنچه ميكند آگاه است.

همانا خداوند سخن كسانى را كه گفتند خدا فقير است و ما غنى، شنيد. بزودى اين سخن ايشان و هم كشتن آنها پيغمبران را بناحق خواهيم نوشت و محفوظ خواهيم داشت، و مى گوئيم بچشيد عذاب سوزان را اين عذاب نتيجه اعماليست كه پيش فرستاده ايد و خداوند بر بندگان ستمكار نيست.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 180 182 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 363

بيان آيه 180 ..... ص : 363
قرائت: ..... ص : 363

يحسبن را بعضى به (ياء) و بعضى به (تاء) اول خوانده اند.

تفسير: ..... ص : 363
اشاره

وَ لا يَحْسَبَنَّ: بخل كنندگان گمان نبرند.

الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ- كسانى را كه خداوند اموالى بآنها اعطا كرده و در پرداخت حقوق واجبه آن بخل ميورزند.

هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ- اين بخل خير ايشان است بلكه شر آنهاست.

اينمعنى بنا بر قرائت اول (يحسبن با ياء) است.

و اما بر حسب قرائت ديگر (تحسبن با تا) معنى چنين است:

اى شنونده گمان مبر و اى محمد (ص) خيال مكن كه بخل بخيلان بنفع ايشان است بلكه مايه ضرر و شر آنهاست خطاب به پيغمبر است ولى مراد از خطاب ديگران هستند (زيرا پيغمبر چنين گمان نميكنند).

سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ- در معنى اين جمله چند قولست:

1- يعنى مالهايى را كه در بخشش آن بخل كرده اند بر گردن آنها حلقه و طوق خواهد شد و اين آيه درباره كسانيست كه زكاة نميدهند و اين مطلب از حضرت امام پنجم امام باقر (ع) روايت شده و اين قول از ابن مسعود و سدى و شعبى و ديگران است.

و از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه مردى نيست كه از دادن زكاة خود دارى كند مگر اينكه خداوند در قيامت مارى بر گردن او قرار خواهد داد و بعد اين آيه را خواند.

و فرمود هيچكس نيست كه رحم و فاميل او از نعمتهايى كه خدا بدو انعام فرموده

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 364

درخواستى كند و او از انفاق بخل ورزد مگر اينكه خداوند مارى از دوزخ بدر آرد

تا اينكه بر گردنش بپيچد و بعد اين آيه را تلاوت كرد.

2- گفته اند يعنى خداوند در قيامت حلقه اى از آتش بر گردنش خواهد افكند.

(از نخعى).

3- و گفته شده يعنى روز قيامت آنها را وادار ميكنند تا اموالى را كه بدان بخل ورزيده بياورد. (مجاهد).

4- اين آيه مثل آيه ديگرى است كه: «روز قيامت طلا و نقره هايى كه اندوخته شده و انفاق نگرديده گداخته شود و بدان پشت و پهلو و صورتهاى آنان (بخيلان) داغ گزارده شود». بنا بر اين قول معنى چنين است:

اموال بخل شده حلقه خواهد شد و بوسيله آن عذاب خواهند گشت. (از جبايى).

5- يعنى وبال اين اموال بآنها برميگردد و طوق (لعنت) بر گردن ايشان خواهد شد مثل آيه شريفه (و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه) يعنى (سر نوشت و نامه عمل هر انسانى را بر گردنش ميافكنيم (از ابن مسلم. وى گويد عرب گردن را (رقبة و عنق) تعبير از همه بدن آرد و لذا تحرير رقبه يعنى آزاد كردن.

و نيز از ابن عباس آمده كه معنى و مراد آيه اينست كه:

كسانى كه در بيان كردن فضايل و صفات محمد (ص) كه در تورات آمده بخل ميورزند و مراد از كلمه (فضل) تورات است كه در آن توصيف محمد (ص) آمده ولى معنى اول با سياق آيه مناسبتر است.

وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- يعنى همه موجودات زمين و آسمان ميميرند و فقط خداى متعال باقى ميماند و ملك همه مالداران باطل ميشود جز ملك خداوند آيه شامل است ترغيب و انگيزش بر انفاق و منع و بازداشتن از بخل و امساك را از اينرو كه اموال آدمى خواه

و ناخواه بمرگ يا بعلتى ديگر از دست وى ميرود پس چه بهتر كه عاقل در انفاق بخل نكند و حرص بر جمع آن نداشته باشد كه وزر و بال آن بگردن او بماند و سود و لذتش را ديگرى برد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 365

وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ- خدا باعمال شما آگاه است. اينجمله تأكيد وعد و وعيد است بر انفاق مال براى بدست آوردن ثواب و اجر و سلامت از گناه و وبال.

ارتباط و نظم آيات: ..... ص : 365

وجه ارتباط آيه بما قبل اينست كه آنان هم چنان كه در امر جهاد بخل ميورزيدند در انفاق مال و دادن زكاة نيز امساك و بخل داشتند (از على بن عيسى).

و گفته اند علاوه بر حالات گذشته كه در پيش ذكر شد امر و رسالت محمد (ص) را نيز كتمان ميكردند و در بيانش بخل ميورزيدند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 366

بيان آيه 181- 182 ..... ص : 366
قرائت: ..... ص : 366

حمزه سيكتب را بضم يا و (يقول) را بيا و قتلهم را برفع خوانده و ديگران سنكتب را (بنون) ميخوانند و قتلهم را بنصب قرائت كرده اند و نقول را بنون خوانده اند.

لغت: ..... ص : 366

سمع (يسمع سمعاً) يعنى شنيدن با گوش ولى خداوند بدون ادراك با گوش و حس مى شنود.

و سميع كسى است كه حالتى دارد كه بوسيله آن اگر مسموعى باشد آن را ميشنود و سامع آنكه درك مسموعات ميكند.

محققان گويند: خداوند از ازل سميع بوده و در موقع وجود مسموعى سامع است و سميع و بصير بودن خداوند صفتى زائد بر حى و زنده بودن او نيست به اين معنى كه مدرك بودن او بر مسموعات و مبصرات (بواسطه وجود صفتى اضافه بر حيات در او) نيست و سميع و مبصر است يعنى عالم است (بمبصرات و مسموعات).

ابو القاسم بلخى گويد: فائده سميع و بصير بودن خداوند اينست كه مسموعات و مبصرات را ميداند و اينمطلب براى خداوند قديم اثبات صفت ادراك نميكند.

خليل گويد: هر مكروهى كه بانسان رسد انسان آن را چشيده است.

حريق: آتش و همچنين حرق (بفتح راء) حرق (بسكون راء) مصدر (حرقت الشي ء: يعنى آن را با سردكن سرد كردم).

شأن نزول: ..... ص : 366

چون آيه (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ ...) آمد يهود گفتند كه خدا فقير است و از ما قرض ميخواهد و ما غنى هستيم و گوينده حى بن اخطب بود. (از حسن و مجاهد).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 367

و گويند پيغمبر (ص) بوسيله ابو بكر نامه اى براى يهود بنى قينقاع فرستاد و آنها را بنماز و زكات و قرض دادن در راه خدا دعوت كرد ابو بكر به كنيه آنها در آمد و مردى بسيار را ديد كه بر گرد مردى جمع شده اند بنام فنحاص بن عازورا ابو بكر آنها را باسلام و نماز و زكاة خواند فنحاص گفت اگر آنچه

گويى حقست خدا فقير است و ما بى نياز و اگر خدا بى نياز است از اموال ما قرض نميخواست. ابو بكر در خشم شد و سيلى باو زد.

پس خداوند اين آيه فرستاد. (از عكرمه و مقاتل و محمد بن اسحاق).

تفسير: ..... ص : 367

سپس خداوند يكى ديگر از صفات زشت ايشان را باز مى نمايد:

لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا- يعنى خداوند قول ايشان را درك كرد و دانست. (از بلخى).

إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ يعنى خدا محتاجست كه از ما قرض مى طلبد.

وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ و ما بى نيازيم و ميدانستند كه مقصود خداوند گرفتن قرض نيست بلكه اين راهى پر از لطف است در خواندن و دعوت مردم به انفاق و با علم به اين مطلب اين سخن را از راه تلبيس بر عوام بگفتند.

و گفتند يعنى خداوند فقير است چون روزى را بر ما تنگ ميكند و ما غنى هستيم چون رزق و نفقه را بر اهل خود توسعه ميدهيم.

سَنَكْتُبُ ما قالُوا- يعنى آنچه گفتند نگهدارى ميكنيم و چون كتابت راه حفظ مطالب است آن را از حفظ كنايه آورده.

و گفته اند يعنى اين سخن را در نامه اعمالشان خواهيم نوشت و اين بنشستن براى مبالغه در منع از گناه است چون مكلف وقتى دانست كه كردار و گفتارش در نامه ها ثبت و بايگانى خواهد بود و روزى بر او عرضه خواهد گشت و در برابر چشم مردم بر او خوانده خواهد شد بيشتر از گناه مى ترسد و مى پرهيزد.

وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ- يعنى كشتن اجدادشان انبياء الهى و رضايت اينان را بر كرده پدران و نياكان خود خواهيم نوشت و هر يك از ايشان را بعملش پاداش

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 368

خواهيم داد.

اين آيه دلالت دارد كه راضى بودن بكار زشت و گناه ديگرى در بزرگى جرم در رديف خود ارتكاب همان جرم است زيرا يهودى كه اين آيه بآنها خطابست انبياء را نكشته بودند بلكه اجدادشان كشته بودند ولى اينان نيز بواسطه رضايت بكرده هاى اجداد مذمت شده اند.

وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ- يعنى عذاب سوزان را بچشيد يعنى بچشيد عذاب سوزاننده را و كلمه حريق اشاره به اين معنى است كه ميفهماند عذاب ايشان با آتش سوزان است زيرا آنچه نسوزاند حريق گفته نشود.

و كلمه ذوقوا اينمعنى را ميرساند كه از عذاب خلاصى ندارند و عرب كه بكسى بگويد ذق هذا البلاء (اين بلا را بچش) يعنى از آن نجات نخواهى يافت.

ذلِكَ- اين عقاب، بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ- بواسطه اعمال سوء و جنايات شماست بخودتان كه قبلا انجام داده ايد.

وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ- خداوند هيچ بنده اى را ستم نميكند.

اين آيه دلالت دارد كه مذهب جبريان باطل است زيرا دلالت دارد كه (بر خلاف قول جبريان) اگر عقاب بدون جرم قبلى بر بنده واقع شود ستم است و اين خلاف چيزى است كه جبريان گويند «كه خداوند كفار را بى آنكه جرمى انجام داده باشند عقاب خواهد كرد و خدا كفر را در ايشان ميآفريند و بعد بر همين كفر عذابشان ميكند» و در عين حال اينها ستم نيست و بر خدا قبيح نميباشد زيرا ظلمى بالاتر از اين وجود ندارد و كلمه ظلام كه مبالغه است و تكثير

را ميرساند براى تأكيد نفى ظلم از خداوند است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 369

[سوره آل عمران (3): آيات 183 تا 184] ..... ص : 369

اشاره

الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (183) فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ (184)

«1»

ترجمه: ..... ص : 369

كسانى كه گفتند كه خداوند با ما عهد كرده كه بهيچ پيغمبرى ايمان نياوريم تا اينكه قربانى اى آورد كه طعمه آتش شود بگو همانا پيغمبران پيش از من با دلايل و بينات آمده اند و نيز همان چه را كه شما گوييد آوردند پس اگر راستگوييد چرا ايشان را بكشتيد.

اگر ترا تكذيب كردند پيامبرانى پيش از ترا نيز تكذيب نمودند كه با دلايل و با بينات و زبر و كتاب نور بخش آمدند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 183 و 184 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 370

بيان آيه 183- 184 ..... ص : 370
لغت: ..... ص : 370

قربان: مصدر است بر وزن عدوان و گاهى اسم است مثل برهان و سلطان.

قربان: هر خوبى كه بنده بوسيله آن بخداوند تقرب يابد.

زبر جمع زبور: هر كتابى كه در آن حكمت باشد.

زبرت الكتاب: نوشتم كتاب را.

زبره: جاى انبوه موى بر شانه شير.

زبر: عقل.

و اينكه كتاب و زبر هر دو را ذكر كرده با اينكه معناى هر دو يكيست از اينروست كه ريشه آن دو با هم فرق دارد.

چون كتاب به چيزى گويند كه حروف و كلماتى بهم پيوسته و ضميمه شده و تشكيل آن را داده ولى زبور از اينرو بكتاب اطلاق كنند كه آدمى را از خلاف حق منع ميكند و كتاب داوود از اينرو زبور گفته شده كه در آن سخنان پند آميز و باز دارنده از بديها بسيار است.

شأن نزول: ..... ص : 370

گفته اند اين آيه درباره جمعى از يهود است كه از آنهاست كعب بن اشراف و وهب ابن يهودا و فنحاص بن عازورا كه گفتند اى محمد خداوند در تورات با ما عهد كرده كه ايمان نياوريم مگر بكسى كه براى ما قربانى اى آرد كه آتش آن را بسوزاند اگر راستى پيامبرى چنين چيزى بياور تا بتو ايمان آوريم لذا خداوند اين آيه را فرستاد. (از كلبى) و گفته اند خداوند بنى اسرائيل را در تورات امر كرد هر كه را گويد پيامبرم تصديق نكنيد تا قربانى آرد كه آتش آن را بخورد و بسوزد مگر عيسى و محمد كه بدون قربانى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 371

بآن

دو ايمان آريد.

تفسير: ..... ص : 371

الَّذِينَ قالُوا- آنان كه به پيغمبر خود گفتند.

إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا: خداوند ما را سفارش كرده در كتاب خود و به زبان پيغمبران خود كه:

أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ: پيامبرى را بر ادعاى نبوتش تصديق نكنيم.

حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ: تا چيزى كه بوسيله آن بخدا تقرب جويد براى ما بياورد كه خداوند از او بپذيرد.

تَأْكُلُهُ النَّارُ: كه آتش آن را بسوزد و اين در بين آنها علامت قبولى قربانى بود كه آتشى از آسمان بيايد و قربانى را بسوزاند- (ابن عباس).

قُلْ: بگو (اى محمد) به يهود قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي: يعنى براى پدرانتان پيامبرانى مى آمد.

بِالْبَيِّناتِ: با دلايل كافى كه بر صدق و رسالت آنها دلالت داشت.

وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ: يعنى با همين قربانى كه ميگوييد مراد زكريا و يحيى و همه پيامبرانيست كه يهود آنها را كشتند.

فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ: چرا آنها را كشتيد با آنكه دليلى كه خود ميخواستيد به دست داشتند.

إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: اگر راست ميگوييد و اقرار داريد كه آنچه آوردند از طرف خدا بود و اين آيه تكذيب يهود است كه ميگفتند اگر قربان آرى ايمان مى- آوريم و هم دلالت بر عناد ايشان دارد و اينكه اگر پيغمبر (ص) قربانى هم بر ايشان آرد آن را مثل ديگر معجزاتش تكذيب خواهند كرد و اينكه خداوند براى اتمام حجت قربانى مورد درخواست ايشان را بر ايشان نياورد چون مى دانست كه در اين عمل مفسده اى است و آنچه بر خدا لازمست نصب دليل بر نبوت پيغمبر است كه نصب فرموده بود:

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 372

فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ: اين جمله تسليت پيغمبر است در تكذيبى كه از

او ميكردند.

جاءُو بِالْبَيِّناتِ: كه معجزات روشن آوردند.

وَ الزُّبُرِ: و كتبى كه در آن حكمتها و سخنان منع كننده از باطل بود.

وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ: يعنى تورات و انجيل زيرا يهود عيسى را با كتابش تكذيب كردند و اسم و صفات نبى اسلام را هم در تورات تحريف نمودند و نصارى نيز صفات و خصائص محمد (ص) را كه در انجيل بود انكار كردند و يا تغيير دادند.

منير: يعنى هادى بسوى حق.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 373

[سوره آل عمران (3): آيات 185 تا 186] ..... ص : 373

اشاره

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ (185) لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (186)

«1»

ترجمه: ..... ص : 373

هر نفسى چشنده مرگ است و همانا پاداش خود را در روز جزا بطور مستوفى و كامل خواهيد يافت و آن كس كه از آتش نجات يابد و دور شود و ببهشت در آيد رستگار است و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.

همانا در مالها و جانهاى خود آزمايش خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما كتاب داده شده اند و نيز از مشركين اذيت فراوانى خواهيد شنيد و اگر صبر و تقوى پيشه كنيد البته اين ها از رشد و صواب و امور پسنديده و متين است.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 185 و 186 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 374

بيان آيه 185 ..... ص : 374
لغت: ..... ص : 374

هر كه از مهلكه اى نجات يافته يا بمقامى و بچيزى دست يافته باشد كه مورد حيرت و آرزوى ديگران قرار گيرد گويند فائز گشته. فاز: يعنى دور شد از مكروه و ناملايم و رسيد بآنچه دوست دارد.

مفازه: محل نجات و مهلكه را مفازه گويند از باب تفأل زدن چنان كه به نابينا بصير و بينا گويند از باب تفأل و فال نيك زدن.

تفسير: ..... ص : 374

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ: هر نفسى را خواه و ناخواه موت در رسد و از اين معنى چشيدن تعبير كرده زيرا آن كس كه ميميرد گويا و مثل اينست كه مرگ را چشيده.

و گفته اند يعنى: هر نفسى مقدمات و شدائد و سكرات مرگ را مى چشد.

و ظاهر آيه دلالت دارد كه هر انسانى مرگ را مى چشد اگر چه كشته شود و قتل از مرگ كه كار خداست جدا نميباشد.

و گفته اند مراد از مرگ اينجا برطرف شدن و انتفاء حيات است و در قتل نيز حيات از او منتفى شده پس داخل و مشمول آيه هست.

وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ: يعنى پاداش اعمالتان بطور كامل و مستوفى داده خواهد شد.

يَوْمَ الْقِيامَةِ: در روز قيامت و دنيا خانه پاداش نيست بلكه فقط سراى عمل است و آخرت جاى پاداش است و سراى عمل نميباشد.

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ: يعنى آن كس كه از آتش دوزخ دور

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 375

شود و داخل بهشت گردد.

فَقَدْ فازَ: بآرزو رسيده و پيروز گشته و از هلاكت رسته است.

وَ

مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ: يعنى لذات و شهوات و زينت هاى دنيا جز لذتى كه شما را ميفريبد و خدعه اى كه فنا مى پذيرد نيست و چون نيكو آزمايش كنيد حقيقتى ندارد زيرا از آنها لذت ميبريد ولى در پى آنها مصيبات و ناگواريها بشما باز ميگردد پس بدان ميل و دلبستگى پيدا نكنيد و بدان غره مشويد كه لذات دنيا سراسر غرور و فريب است و صاحب آنها مغرور و آيه دلالت دارد كه كمترين نعمت آخرت از مجموع همه نعمتهاى دنيا بهتر است و از اينرو معصوم ميفرمايد جايگاه يك تازيانه در بهشت بهتر است از دنيا و ما فيها.

و نيز دلالت دارد كه هر نفسى خواهد مرد و اگر اين آيه نبود از نظر عقلى جايز بود كه زندگيش بوقت مجازات متصل گردد.

درباره معنى موت اختلاف شده:

ابو على جبايى گويد: موت امرى است ضد حيات و نزد ابى هاشم موت عدم و نبود حيات است و بهر دو مذهب حصول آن در مقتول جايز است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 376

بيان آيه 186 ..... ص : 376
شأن نزول: ..... ص : 376

آيه درباره كعب بن الاشرف آمده كه پيغمبر (ص) و مؤمنان را هجو ميكرد و مشركين را بر ضد ايشان تحريك مينمود و اشعارى در معاشقه و تشبيب زنان مسلمين ميسرود.

پيغمبر (ص) فرمود: كيست شر كعب را از ما بگرداند؟ محمد بن مسلم گفت:

من يا رسول اللَّه و با ابو نائله و عده اى رفتند و كعب را بكشتند و سرش را براى پيغمبر (ص) آوردند در موقعى كه حضرت بنماز شب ايستاده بود (از زهرى).

گفته اند درباره فنحاص يهودى رئيس بنى قينقاع است كه پيغمبر اكرم ابو بكر را با

نامه اى براى كمك خواستن بسوى او فرستاد. وى پس از خواندن نامه پيغمبر اكرم گفت خداى شما محتاج كمك ما شده. ابو بكر خواست او را بزند كه سخن پيغمبر يادش آمد كه (بى مشورت من كارى مكنيد) پس خود دارى نمود- (عكرمه و مقاتل).

تفسير: ..... ص : 376

و اينك خداوند بيان مى دارد كه دنيا سراى رنج و ابتلاء و آزمايش است و از مؤمنان روگردان ميشود تا شكيبايى كنند و پاداش نيكو گيرند.

لَتُبْلَوُنَّ: يعنى رنجها و سختيها بشما روى آرد.

فِي أَمْوالِكُمْ: در خواسته هاى شما بانفصال و نابود شدن.

وَ أَنْفُسِكُمْ- و در جانهاى شما با قتل و مصيبت مثل آنچه در احد بشما رسيد و گفته اند با واجب شدن جهاد بر شما.

و گفته اند اين مطالب بطور مجاز امتحان و ابتلاء خوانده شده زيرا امتحان حقيقى درباره خدا جايز نيست زيرا او عالم بهمه امور گذشته و آينده است و بى امتحان ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 377

همه چيز را ميداند و اين كارها براى اينست كه جوينده حق از پوينده راه باطل جدا شود.

وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ: يعنى از يهود و نصارى خواهيد شنيد.

وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا- يعنى از كفار مكه و ديگران.

أَذىً كَثِيراً- يعنى سخنانى كه پيغمبر را رنج ميدهد و اندوهگين ميسازد.

وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا- اگر بر اين امور صبر كنيد و جزع و بيتابى منماييد و باطاعت حق تمسك جوييد.

فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ- و اين از چيزهاييست كه رشد و شايستگى و درستى آن

معلوم گشته و عاقل بايد بر آن مصمم باشد.

و گفته اند يعنى از امور متين و محكم است.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 378

[سوره آل عمران (3): آيات 187 تا 189] ..... ص : 378

اشاره

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (187) لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (188) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (189)

«1»

ترجمه: ..... ص : 378

و چون خداوند از كسانى كه كتاب (آسمانى) داده شده اند پيمان گرفت كه آن را براى مردم بيان نماييد و هرگز كتمانش مكنيد ولى آن را پشت سر انداختند و آن را ببهايى ناچيز فروختند و بد چيزى است آنچه كه خريده اند.

گمان مبريد كسانى كه بآنچه داده شده اند خوشحال و خوشدلند و دوست دارند كه مورد ستايش قرار گيرند بر چيزى كه انجام نداده اند (يعنى بواسطه ترك وظيفه و سكوت از حق و انجام ندادن وظيفه ستايش شوند) گمان مكن كه از عذاب نجات پيدا خواهند كرد بلكه براى ايشان است عذابى دردناك.

و سلطنت آسمانها و زمين تنها از آن خداست و خداوند بر هر چيز تواناست.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 187 تا 189 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 379

بيان آيه 187 ..... ص : 379
تفسير: ..... ص : 379

اينك خداوند نقض عهد اهل كتاب را بيان ميدارد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ- مراد يهود است يا يهود و نصارى هر دو يا هر كس كه كتابى آسمانى داده شده.

لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ- يعنى محمد (ص) را بمردم معرفى كنيد و مرجع ضمير (هء) در (لتبيننه) محمد است (سعيد بن جبير) زيرا در كتاب ايشان آمده كه محمد (ص) رسول خداست و دين الهى اسلام ميباشد.

ممكنست ضمير به كتاب برگردد يعنى كتاب را كه اسم محمد در آنست بيان كنيد.

وَ لا تَكْتُمُونَهُ- آن را در موقع لزوم پنهان مداريد.

فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ- يعنى بعهد خود عمل نكردند و آن را پشت سر نهادند در حالى كه بدان اقرار داشتند.

وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا- يعنى عهد خدا را با حطام بى ارزش دنيا عوض كردند يعنى در برابر اين كتمان حق جز

آذوقه و رشوه ها و هدايايى كه از عوام و اراذل خود ميگرفتند چيزى عايدشان نشد.

فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ- يعنى اينكار آنان بد و زشت كاريست زيرا آنان را مستوجب عذاب دردناك ابدى ساخته گرچه نفعى دنيوى و اندك در بر دارد.

آيه دلالت دارد كه اظهار حق واجب و كتمان آن حرام است و داخل در آنست بيان احكام دين و فتاوى و شهادات و ... ديگر امورى كه علما بدانها اختصاص دارند.

ثعلبى در تفسيرش از حسن بن عماره روايت كرده كه بنزد زهرى رفتم پس از آنكه

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 380

حديث گفتن را ترك كرده بود و از او تقاضاى حديث كردم. وى گفت مگر نميدانى كه من حديث را رها كرده ام. گفتم مرا حديث گوى و گرنه من ترا حديثى گويم. گفت بگو گفت حكم بن عيينه از نجم جزار برايم نقل كرده كه از على (ع) شنيدم كه فرمود:

خداوند جاهلان را بر آموختن مؤاخذه نكند مگر آنكه علماء را بر عدم تعليم مؤاخذه خواهد كرد. پس از اين زهرى چهل حديث برايم گفت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 381

بيان آيه 188 ..... ص : 381
شأن نزول: ..... ص : 381

آيه درباره يهود است كه از تجليل مردم درباره ايشان و نسبت دادن ايشان به دانش خوشحالى ميكردند. (از ابن عباس).

گفته اند درباره منافقانست كه بر تخلف بر جهاد با پيغمبر اتحاد ميكردند و چون مسلمين از جهاد برگشتند عذر تراشى نموده پوزش مى طلبيدند و دوست داشتند كه بر كار خود كه از ايمان بدور بود ستايش شوند. (از ابى سعيد خدرى).

تفسير: ..... ص : 381

اينك خداوند خصلتى زشت ديگر از يهود را بيان ميدارد:

لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا- گمان مبر كسانى كه از نفاق خود خوشدلند.

وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا- و دوست دارند كه بر آنچه ندارند (يعنى ايمان) ستايش شوند.

گفته اند مراد يهود است كه از كتمان مقام پيامبر و نبوت او كه در تورات مذكور بوده خوشحال بودند و علاقه مند بودند كه بعنوان پيشوا شناخته شوند.

ابو القاسم بلخى گويد: يهود ميگفتند كه ما پسران و دوستان خداييم و چنين نبودند بلكه مشرك و منافق بودند- و اين قول از حضرت باقر (ع) روايت شده.

و قول قويتر اينست كه مراد همان كسانى هستند كه در آيه قبل گفته شد كه خدا از ايشان پيمان گرفت كه امر محمد (ص) را بيان نمايند و اكثر اهل تأويل بر اين قول رفته اند.

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ- يعنى گمان مبر كه از آتش دور باشند و نجات يابند.

وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- يعنى عذابى دردآور بر ايشان خواهد بود.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 382

بيان آيه 189 ..... ص : 382
تفسير: ..... ص : 382

چون خداوند در آيه قبل تذكر داد كه هر كه بر گناهى كه انجام داده راضى و خوشحال باشد از عذاب او نجات نخواهد داشت اكنون ميفرمايد:

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- يعنى فقط خداست كه مالك است آنچه را كه در زمين و آسمانهاست يعنى مالك تصرف در آنهاست هر گونه كه بخواهد و كسى را حق اعتراضى بر او نيست.

وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ- اين جمله تنبيه بر اين مطلب است كه خداوند بر هلاك هر كه بخواهد و بر هر چه اراده كند تواناست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

ج 4، ص: 383

[سوره آل عمران (3): آيات 190 تا 194] ..... ص : 383

اشاره

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (191) رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (192) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (193) رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ (194)

«1»

ترجمه: ..... ص : 383

همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز نشانه هاييست براى خردمندان- آنان كه خداوند را نشسته و ايستاده و بر پهلو خوابيده ياد ميكنند و درباره خلقت آسمانها و زمين تفكر مينمايند (و ميگويند) پروردگارا اينها را عبث نيافريده اى پاك و منزهى، ما را از عذاب آتش نگهدار- خدايا هر كه را بآتش در آورى خوار كرده اى و براى ستمكاران ياورانى نيست- خداوندا ما منادى اى را شنيديم كه ما را بايمان دعوت ميكند خداوند ايمان آورديم پروردگارا گناهان ما را ببخش و سيئات ما را نابود كن و ما را با نيكان بميران- پروردگارا آنچه توسط پيغمبران بما وعده كرده اى بما بازده و در قيامت ما را خوار مكن كه تو وعده خود را تخلف نخواهى كرد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 190 تا 194 جزء 4 سوره 3 [.....]

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 384

بيان آيه 190 تا 194 ..... ص : 384
فضيلت آيات: ..... ص : 384

ثعلبى در تفسيرش از محمد حنفيه از على (ع) نقل كرده كه پيغمبر اكرم (ص) چون در دل شب سر از خواب بر ميداشت بآسمان نظر ميافكند و آيه إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ ...

را مى خواند.

و از پيغمبر اكرم اين روايت مشهور است كه فرمود واى بر آنكه اين آيه را بخواند و در آن تأمل ننمايد.

و از ائمه (ع) امر بخواندن اين آيات پنجگانه بهنگام برخاستن در شب براى نماز شب وارد شده و بعد از نماز صبح نيز وارد شده است.

محمد بن على بن محبوب از عباس بن معروف ... از معوية بن وهب نقل ميكند كه از حضرت صادق (ع) شنيدم كه گفت كه پيغمبر اكرم ميفرمود شبها آبى بر

بالينش مى- نهادند و مسواك خود را زير سر مى نهاد و چون در دل شب از خواب برميخاست مى نشست و چشمان خود بآسمان ميدوخت و اين پنج آيه از سوره آل عمران را تلاوت ميكرد از إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ تا آخر آيات مذكور و پس از آن مسواك ميكرد و وضو ميساخت و بمسجد ميرفت و چهار ركعت نماز ميگزارد و چندان ركوع و سجده را طول ميداد كه ميگفتند كى سر از ركوع و سجده برميدارد. سپس به بستر ميرفت و قدرى ميخوابيد باز بيدار ميشد و همچنين پنج آيه قرآن را تلاوت ميفرمود و بآسمان نظر ميافكند و سپس مسواك ميكرد و وضو ميساخت و بمسجد ميرفت و چهار ركعت مثل بار اول بجا مياورد و باز به بستر ميرفت و ميخوابيد و پس از مدتى بيدار مى شد و مى نشست و آيات مذكور را ميخواند و مسواك ميكرد و وضو ميگرفت و بمسجد ميرفت و نماز شفع و وتر مى خواند و بعداً براى نماز صبح آماده ميشد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 385

لغت: ..... ص : 385

1- لب: عقل و به عقل لبّ گويند چون بهترين چيز انسانست و لبّ هر چيز خير و خالص آن چيز است و بهمين جهت به عقل لبّ گويند.

2- سبحانك: يعنى منزهى تو از اينكه خلقت آسمان و زمين عبث باشد.

3- ابرار: جمع برّ و اصل برّ اتساع است.

برّ بفتح باء زمين وسيع و در مقابل دريا.

برّ (بكسر باء) صله رحم و عمل صالح.

برّ (بضم باء) گندم.

برّ (جمع ابرار) كسى كه بسيار اطاعت خدا كند تا او را خشنود سازد.

تفسير: ..... ص : 385

اينك دلايل اينكه خدا مالك جهان است بيان ميدارد.

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- در عجايب و بدايع زمين و آسمانها، وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ- و رفت و آمد شب و روز در پى هم، لَآياتٍ- دلايلى است بر توحيد و صفات كمال حق لِأُولِي الْأَلْبابِ- براى صاحبان بينش و عقل.

و اما وجه دلالت آسمانها و زمين بر خدا اينست كه وجود آنها در معرض حوادث و دگرگونيهاست و هر چه چنين باشد خود نيز حادث و تازه است و هر چيز حادث و نوى محدث و پديد آورنده است و ايجاد كننده مى خواهد پس وجود تغيير پذير و حادث زمين و آسمانها دلالت دارد كه ايجاد كننده و محدث و دگرگون كننده اى توانا دارند (كه او خداست) مثلًا زمين روزى دوران كودكى را طى ميكرد و اكنون جوانى را و پس از مدتى پيرى را و بعد نابود خواهد شد پس دستى نيرومند و قادر است كه اين حوادث را در او پديد كرد و اصل خود او را بوجود آورد و باز وجود از او بگيرد.

و اما امورى كه در آن جارى

است و بدايع آفرينش و حساب و نظم و دقتى كه در نهايت درستى و انتظام در آنها جريان دارد دلالت ميكند كه موجد و نقشه كش آن دانا ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 386

و عالم است زيرا كار منظم و محكم جز از عالم و نظم دهنده و حسابدان سر نتوان زد چنان كه ايجاد جز از دست توانايى نتواند شد.

و نيز اين مطالب دلالت دارد كه صانع اينهمه هستى قديم و ازلى است زيرا اگر خود حادث بود و از اول نبود نياز به محدثى و پديد آرنده و موجدى ديگر داشت و همچنين آن ديگرى نيز محدثى مى خواست و سر به تسلسل ميزد و تسلسل باطل است.

و اما گردش شب و روز با چنين حسابى دقيق و نظمى سرسام آور كه در ميليونها سال بر قانونى صحيح جريان دارد و هرگز كم و زياد و بى نظمى در آن راه نيافته دلالت دارد كه دست صانع توانا و دانا و حكيمى آنها را چنين ايجاد و مرتب كرده است كه درباره او عجز و سهو تصور نميرود.

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ: يعنى عاقلان كسانيند كه از خلقت جهان بر وجود خدا استدلال ميكنند و هم خدا را در حال ايستاده و خوابيده و نشسته ياد مينمايند.

و گفته اند يعنى خدا را تا آخرين حد توانايى در حال سلامت و مرض ياد ميكنند سالم در قيام و مريض در حال نشسته يا خوابيده و مراد

نماز است كه بنام ذكر ناميده شده است. اين قول على بن ابراهيم است در تفسيرش و اين دو تفسير با هم منافات ندارد.

وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ:

يعنى عاقلان در خلقت زمين و آسمانها مى انديشند تا بر يگانگى خدا و كمال قدرت و علم او استدلال كنند و ميگويند:

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا: يعنى خدايا اينهمه را عبث و بى هدف نيافريدى بلكه براى هدفى صحيح و مصلحتى آفريده اى كه دليل علم و وحدانيت تو باشد.

سُبْحانَكَ: يعنى منزه و پاكى كه بعبث چنين كارى كرده باشى بلكه براى توجه مردم بثواب و پرهيز ايشان از عذاب آفريدى.

فَقِنا عَذابَ النَّارِ: بلطف خود ما را از عذاب نگهدار. آيه دلالت دارد كه كفر و گمراهى و زشتيها مخلوق خدا نيست زيرا همه اينها باتفاق دانشمندان باطل است و ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 387

از خدا منتفى است.

رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ: در معنى اين جمله وجوهى است:

1- يعنى خدايا هر كه را بآتش افكنى او را رسوا و خوار كرده اى- از ماده خزى.

2- يعنى او را هلاك كرده اى.

3- يعنى او را در جايى و مقامى قرار داده اى كه از آن شرمگين است و در اين صورت از خزايت مشتق است كه بمعنى استحياء است.

اهل تأويل در مقصود از اين آيه اختلاف كرده و چند قول گفته اند:

1- از انس بن مالك و قتاده نقل شده كه خوار كردن آنان ابدى قرار دادن ايشانست در دوزخ پس آيه اختصاص به مخلدين در

دوزخ دارد.

2- جابر گويد: خزى داخلشدن در دوزخ است و اين قول قويتر است زيرا خزى يعنى اهانت به خوار شونده و رسوا كردن اوست و آن كس را كه خداوند عقاب كند رسوا كرده و اين مطلب با عقيده ما كه عفو گنهكاران را جايز مى دانيم منافات ندارد زيرا آن كس كه خزى را همان دخول در دوزخ مى داند درباره كسى كه به دوزخ برود و پس از اتمام مجازاتش از آن بدر آيد خزى قائل نيست و اين را درباره او خزى نمى داند.

و اما بقول كسى كه خزى را از خزايت بمعنى شرم كردن مى داند خزى و خوار ساختن مؤمن باينست كه موجبات حيا و شرمندگى او را فراهم آرد و خزى كافر مخلد كردن اوست در دوزخ.

وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ: هيچكس نتواند كه ظالمان را با قهر و نيرو از عذاب نجات دهد زيرا نصرت اينست كه شخص منصور را با قهر و نيرو كمك كند پس اين آيه با شفاعت پيغمبر و ائمه از مذنبين منافات ندارد زيرا شفاعت از راه خضوع و تضرع بسوى خداست و از نصرت نيست.

بخارى در صحيح از انس بن مالك از پيغمبر (ص) روايت كرده كه: در قيامت حضرتش بمردمى گناهكار برخورد ميكند و از آنها شفاعت مينمايد و آنان بشفاعت وى ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 388

از جهنم بيرون آمده ببهشت ميروند و بهشتيان ايشان را دوزخيان نامند.

و ابو سعيد خدرى از حضرت روايت كند كه با گوشتهاى بريان از جهنم بيرون

شوند در نهرى بنام نهر حيات فرو روند و گوشت تازه بر بدنشان رويد. بخارى و مسلم نيز اين را آورده اند و از اين نوع احاديث بيشمار است كه چنان كه مى بينى دلالت دارد بر عفو از گناهان كبيره.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً: منادى محمد (ص) است- (ابن عباس و ابن مسعود و جبايى) و گويند قرآنست- (از محمد بن كعب و قتاده و طبرى)- زيرا همگى صداى پيغمبر را نشنوند ولى قرآن را همگى مى شنوند.

يُنادِي لِلْإِيمانِ: كه بسوى ايمان دعوت ميكند و لام در للايمان بمعنى الى (بسوى) است و معنى چنين است: بار خدايا ما شنيديم دعوت كننده اى را كه بايمان و تصديق بوجود تو و اقرار بيگانگى تو و اطاعت پيغمبرت دعوت ميكند.

أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ: به اينكه بخدايتان ايمان آريد.

فَآمَنَّا: و ما دعوت كننده را تصديق كرديم در دعوت بتوحيد و دين و جواب مثبت گفتيم.

فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا: يعنى بر ما پرده پوشى كن و در قيامت با عقوبت بر گناهان ما رسوايمان مكن.

وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا: و گناهان ما را برحمتت بريز.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ: يعنى ما را در جمله خوبان بميران و با ايشان محشور فرما.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ: (و ميگويند) خدايا آنچه از ثواب كه بزبان پيامبران بما وعده دادى بما عنايت كن.

وَ لا تُخْزِنا: و ما را مفتضح و هلاك مكن.

يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ: يعنى تو بهشت را بمؤمنان وعده داده اى و هرگز خلف وعده خود نميكنى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 389

و اين درخواست بر وفاى بعهد از خدا با اينكه مى دانند كه خداوند وفا خواهد كرد از چند وجه ممكنست باشد:

1-

در مقام تضرع و اظهار بندگى (جبايى) 2- كلام بصورت مسئلت است ولى مراد خبر است: يعنى ما را با خوبان بميران كه نتيجه اش بهشت و وفاى بعهد ... است.

3- معنى و مراد دعاست و درخواست به اينكه ايشان را از كسانى قرار دهد كه وعده بهشت داده شده اند.

4- آنها اين مطلب را از رغبتى كه به لطف خدا داشتند در خواست نمودند به اينكه وعده اى كه بايشان درباره نصرت بر كفار و اعلاء كلمه حق داده بود در وفاء بآن تعجيل فرمايد زيرا باصل وعده خدا و وفاى الهى اطمينان داشتند ولى چون خداوند وقتى معين را براى نصرت خود معين نكرده بود و آنها مايل بودند كه خداوند زودتر وفا كند يعنى نصرت خود را زودتر فرستد (از طبرى) وى گويد آيه مختص است به مهاجران كه به پيغمبر مى گفتند: خدايا ما را بر حلم و صبر تو قدرت و توانايى نيست و مايل بودند هر چه زودتر نصرت الهى در رسد. طبرى اين قول خود را بآيه بعد تقويت ميكند كه: فاستجاب لهم ...

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 390

[سوره آل عمران (3): آيه 195] ..... ص : 390

اشاره

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (195)

«1»

ترجمه: ..... ص : 390

خداوند دعايشان را مستجاب كرد. ما عمل هيچ عمل كننده اى از مرد و زن شما را ضايع نخواهيم كرد كه بعض شما از بعض ديگريد. پس آنان كه مهاجرت كردند و از شهرها و ديار خود بيرون گرديدند و در راه من رنج و اذيت ديدند و كشتند و كشته شدند گناهان ايشان را كفاره خواهم داد و ببهشت هايى كه در آن نهرها جارى است داخلشان خواهم كرد و براى پاداشى از جانب خدا و خداست كه در نزد اوست سر انجام نيكو.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 195 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 391

بيان آيه 195 ..... ص : 391
لغت: ..... ص : 391

1- اضاعة: اهلاك.

ضياع (ضاع يضيّع) هلاكت.

اضاع وضيع بيك معنى است و از اين است ضيعة بمعنى قرية.

2- هاجر از هجرت ضدّ وصل است.

مهاجرت از خانه اى بخانه ديگر يعنى ترك اولى براى دومى.

شأن نزول: ..... ص : 391

روايت است كه ام سلمه پرسيد چرا يا رسول اللَّه نام مهاجران مرد برده ميشود ولى از زنان مهاجر نامى برده نميشود كه اين آيه آمد.

بلخى گويد: آيه در درجه اول درباره مهاجران اصحاب پيغمبر است و بعد درباره هر كس كه راه آنها را برود و متابعت كند.

تفسير: ..... ص : 391

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ- يعنى خداوند مؤمنانى كه ذكرشان گذشت جواب داد و دعايشان را اجابت كرد.

أَنِّي لا أُضِيعُ- يعنى باطل نميكنم، عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى - زن يا مرد.

بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ- كه در نصرت و ايمان و دوستى از يكديگر بشمار ميرويد لذا حكم من درباره همه شما يكسان است.

و در اين آيه نيز ترغيب مردم است بر خواستن دعاهايى كه در آيات پيشين است و اشاره است كه آن دعاها يكى از راههاى عبوديت خداست.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 392

فَالَّذِينَ هاجَرُوا- آنان كه بمدينه هجرت كردند و فاميل كافر خود را رها نمودند وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ- بدست مشركان از شهر خود تبعيد شدند.

وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي- و در راه اطاعت و عبادت و دين من اذيت كشيدند.

وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا- در راه خدا كشتند و كشته شدند.

لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ- يعنى گناهانشان را محو ميكنم و عفو و رحمت و مغفرت خود را نصيبشان خواهم كرد و اين آيه دلالت دارد كه اسقاط عقاب تفضل و كرم الهيست.

وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- يعنى به باغهاى بهشتى كه از زير درختان و كاخهايش نهرها جارى است داخلشان ميكنم.

ثَواباً- يعنى بعنوان پاداش ايشان.

مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- از طرف خدا بر اعمالشان.

وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ- يعنى نزد خدا از جزاء نيكو

بر اعمال ايشان بقدرى زياد است كه بوصف و ادراك در نيامده و بقلبى خطور نكرده و چشمى نديده است.

و گفته اند: ثواب حسن و نيكو است از نظر دوام و سلامت از نقصان و كدورت و ملالت.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 393

[سوره آل عمران (3): آيات 196 تا 198] ..... ص : 393

اشاره

لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ (196) مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (197) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ (198)

«1»

ترجمه: ..... ص : 393

رفت و آمد كسانى كه كافرند در شهرها ترا فريب ندهد كه تمتع و بهره اى اندكست و سپس جايشان دوزخ ميباشد كه بد جايگاهيست و ليكن براى كسانى كه از خدا ترسيدند بهشتهايى است كه در آن نهرها جارى است كه در آن ابدى و جاويدان خواهيد بود و اين يك نوع پذيرايى عالى است از خداوند.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 196 تا 198 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 394

بيان آيه 196 تا 198 ..... ص : 394
لغت: ..... ص : 394

غرور: توهم سرور و خوبى درباره چيزى كه خالى از اين هاست ولى هر توهمى غرور نيست زيرا توهم گاهى از ترس از چيزى پديد ميآيد كه سبب ميشود انسان از آن بپرهيزد و اين توهم است و غرور نيست.

غرر نظير خطر است و فرقشان اينست كه غرر بهر صورت قبيح است زيرا غرر ترك اطمينان و يقين است در جايى كه و در حالى كه تحصيل اطمينان و يقين ممكن باشد.

ولى خطر گاهى و در بعضى صور نيكوست زيرا خطر از عظم و بزرگى است و رجل خطير يعنى مرد بزرگ.

2- متاع: سودى كه زود لذت بخشد يا به اينكه لذت وجود پيدا كند يا از چيزى كه وسيله لذت است ايجاد شود مثل مال و جاه و فرزند.

3- مهاد: آنچه كه انسانى در آن مسكن گزيند و آن را بستر خود گيرد.

4- واحد ابرار برّ است.

شأن نزول: ..... ص : 394

آيه درباره مشركان عربست كه تجارت داشتند و از تجارت سود سرشار مى بردند.

يكى از مسلمين گفت دشمنان خدا در ناز و نعمتند و ما از گرسنگى در هلاكيم، پس اين آيه آمد.

فراء گويد: يهود سفر و سياحت ميكردند و در ضمن سفر تجارت كرده مال بسيار تحصيل مينمودند و خداوند اين آيه را فرستاد تا مؤمنان ببهره فراوان آنها حسرت نبرند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 395

تفسير: ..... ص : 395

لا يَغُرَّنَّكَ- اى محمد خطاب به پيغمبر است و مراد ديگرانند.

و گفته اند: يعنى اى انسان مغرورت نكند، تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا- تصرف و سير و گشت كافران، فِي الْبِلادِ- در شهرها سالم و سودمند و بى آنكه بر جرائم خود مؤاخذه شوند زيرا خدا ميداند كه اين امر قابل غبطه و حسرت بردن نيست زيرا سرنوشت و جايگاه ابدى اين كفار آتش است بواسطه كفرى كه دارند، هيچ امرى كه سرانجامش و پايانش دوزخ باشد خير نخواهد بود.

مَتاعٌ قَلِيلٌ- سفر و تجارت و سودشان اندك و براى مدتى كوتاه است.

ثُمَّ مَأْواهُمْ- و سپس سرنوشتشان جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ- دوزخست و بد جايگاهى است.

لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ- لكن براى استدراك است كه خلاف معنى قبل را ياد ميكند و معنى چنين است: براى كفار عاقبت خيرى نيست بلكه خير و سعادت خاص مؤمنان متقى است كه اطاعت خدا كردند و ترك گناه نمودند.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- اين آيه شرح نعمتهاى متقيان است.

وَ ما عِنْدَ اللَّهِ- آنچه كه از ثواب و كرامت نزد خداست.

خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ- از آنچه كفار با جهانگردى و تجارت كسب كنند بهتر است زيرا اينها بزودى فنا پذيرد

ولى نعيم اخروى زوال پذير نيست.

از ابن مسعود روايت شده كه گويد: هيچ فرد خوب و بدى نيست جز اينكه مرگ برايش بهتر از زندگى است- اما خوبها بدليل آيه شريفه (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ) و اما فاجران و بدان بواسطه قول خداوند (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ...) كه معنى آن گذشت البته اگر فاجر بر فجور خود باقى ماند.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 396

[سوره آل عمران (3): آيات 199 تا 200] ..... ص : 396

اشاره

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (199) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)

«1»

ترجمه: ..... ص : 396

بعضى از اهل كتاب كسانيند كه بخدا و آنچه بشما نازل شده و آنچه بخودشان فرود آمده ايمان دارند و در برابر خدا خاشعند و آيات خدا را ببهاى اندك نميفروشند آنانند كه جزايشان نزد خداست و خداوند سريع الحساب است.

اى كسانى كه گرويده ايد شكيبايى و استقامت كنيد و براى مقابله با دشمن آماده شويد و از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد.

__________________________________________________

(1) سوره آل عمران آيه 199 و 200 جزء 4 سوره 3

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 397

بيان آيه 199 ..... ص : 397
لغت: ..... ص : 397

1- خشوع در اصل بمعنى سهولت است مشتق از خشعه: نرمى شن.

خاشع: خاضع بچشم.

خشوع: تذلل و اظهار خوارى خلاف تعصب.

شأن نزول: ..... ص : 397

در نزول آيه اختلافست: گفته اند درباره نجاشى پادشاه حبشه است كه در روز مرگش جبرئيل به پيغمبر تعزيت گفت و پيغمبر (ص) فرمود كه بيرون شويد و بر بدن برادر خود كه در غير سرزمين شما فوت شده نماز گزاريد و خود به بقيع رفت و از مدينه زمين حبشه بر او مكشوف شد و تابوت نجاشى را بديد و بر آن نماز خواند. منافقان گفتند باين مرد بنگريد كه بر مردى حبشى و نصرانى كه هرگز او را نديده نماز ميگزارد پس خداوند اين آيه فرستاد- (از جابر و ابن عباس و انس).

و گفته اند: درباره 40 تن از مردان نجرانى از بنى حرث بن كعب و 32 نفر از سرزمين حبشه و 8 تن از روميان آمده كه مسيحى بودند و مسلمان شدند (از عطاء).

و گفته اند كه درباره جمعى از يهود آمده كه مسلمان شده اند كه از ايشانند عبد اللَّه سلام و يارانش (از ابن جريح و ابن اسحاق).

و گفته اند درباره همه مؤمنان اهل كتاب است زيرا آيه عام است.

تفسير: ..... ص : 397

چون خداوند در گذشته ذم اهل كتاب كرد اينك جمعى از ايشان را كه ايمان آوردند توصيف ميفرمايد.

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ: يعنى بعضى از يهود و نصارى.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 398

لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ: يعنى بقرآن كه بر شما نازل شده و بخدا ايمان آورده اند.

وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ: يعنى بتورات و انجيل هم.

خاشِعِينَ لِلَّهِ: يعنى در برابر خدا با انجام طاعت اظهار ذلت و مسكنت ميكنند.

ابن زيد گويد: خاشع يعنى خائف و متذلل.

حسن گويد: خشوع: خوف خدا كه همواره در دل باشد.

لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا: يعنى براى تحريف

كتاب خدا عوضى ناچيز يعنى متاع اندك دنيا از خوراك و رشوه و مال نمى پذيرند چنان كه ديگران كردند كه در قبل ذكرشان شد (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ ...)

أُولئِكَ: اينان كه وصفشان را گفتيم.

لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ: يعنى اجر اعمال و طاعاتشان در نزد خدا ذخيره است تا در قيامت بايشان باز داده شود.

إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ: توصيف كردن حساب بسرعت از اينروست كه خداوند جزاء و پاداش مستحقان را با طول حساب بتأخير نمياندازد زيرا او همه اعمال عباد را قبل و بعد از انجام مى داند و نيازى بشمارش عدد ذنوب ندارد كه موجب كندى حساب شود.

و گفته اند سرعت حساب از اينجاست كه همه خلق را با هم حساب ميرسد نه يكى يكى زيرا ميتواند در وقت واحد با همه سخن گويد، هر كسى را بزبان مخصوص خودش- (از جبايى).

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 399

بيان آيه 200 ..... ص : 399
لغت: ..... ص : 399

1- ربط: شدّ و بستن و بعداً براى هر كسى كه در حصارى پناه گيرد و در آن از دشمنان بيرون حصار دفاع كند استعمال شده.

رباط: بصف كردن و آماده نمودن اسبان براى مقابله با دشمن.

تفسير: .... ص : 399

اينك خداوند پس از بيان حال مؤمن و كافر مردم را بر صبر بر طاعت و جهاد در راه خدا ميخواند:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى آنان كه خدا و رسولش را تصديق داريد.

اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا: در معناى اين قسمت چند قول است:

1- بر دين خود صبر كنيد يعنى ثابت بمانيد و با كفار صبورى كنيد و در راه خدا با ايشان لشكر كشى كنيد (از حسن و قتاده) و بنا بر اين معنى چنين ميشود:

صبر كنيد بر طاعت خدا و ترك معاصى و با دشمن جنگ كنيد و بر قتال ايشان در راه حق صابر باشيد چنان كه ايشان در راه جنگ بر باطل صابر هستند و لفظ «صابروا» از باب مفاعله براى اينست كه بين طرفين و دو نفر است (يعنى شما صابر باشيد در جنگ با ايشان چنان كه ايشان در جنگ با شما صابرند).

و رباط نيز بمعنى مرابطه از باب مفاعله بين الاثنين است يعنى هر قدر و بهر شكل كه ايشان براى جنگ با شما لشكر و مركب آماده ميكنند شما نيز براى جنگ با ايشان فراهم نماييد مثل آيه شريفه (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ...) كه تفسيرش بيايد.

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 400

و بر وعده من شكيبا باشيد و با دشمنان من بقتال پردازيد.

3- يعنى صبر بر جهاد كنيد و رابطوا يعنى براى نمازها يكى يكى

آماده و منظم شويد- اين از على عليه الصلاة و السلام و از جابر است و از پيغمبر اكرم روايت است كه درباره بهترين اعمال از حضرت سؤال كردند فرمود:

كامل و خوب وضو گرفتن در بامدادان در هواى سرد و بنماز جماعت رفتن و انتظار نماز بعد از نماز و اين رباط است.

و از حضرت باقر (ع) روايت شده كه اصبروا يعنى بر مصائب شكيبا باشيد و صابروا يعنى در برابر دشمن پا فشارى كنيد و رابطوا يعنى بجلوى دشمن لشكر كشى كنيد و اين معنى با قول اول نزديك است.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: يعنى از مخالفت اوامر خدا بترسيد و بپرهيزيد تا با نعمتهاى جاويدان رستگارى يابيد.

و گفته اند: يعنى از عذاب خدا بترسيد به اينكه اوامرش را انجام دهيد و از نواهيش بپرهيزيد تا پيروز و رستگار شويد با رسيدن بآرزوهاى ابدى و اينست حقيقت فلاح.

اين آيه جميع آنچه را كه براى مكلف لازم است در بردارد زيرا (اصبروا) شامل انجام عبادات و ترك معاصى است و (صابروا) شامل چيزهايى است كه در برابر ديگرى بايد انجام دهد مثل جهاد با دشمن و مهمتر از آن جهاد با نفس و (رابطوا) شامل دفاع از مسلمين و دين ميشود و جمله وَ اتَّقُوا اللَّهَ شامل پرهيز از همه معاصى و محرمات و عمل بهمه اوامر و واجبات است و سپس پشت سر اين اعمال و امور فلاح و نجاح و رستگارى است.

شب 26 ماه مبارك صيام 1391 (پايان جلد چهارم) مطابق با 24 آبان 1350 سيد ابراهيم مير باقرى

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 401

فهرست جلد چهارم ترجمه تفسير مجمع البيان ..... ص : 401

سوره آل عمران جزء 3 سوره 3 موضوع صفحه آيه (20) و ترجمه 3 قرائت و تفسير آيه فوق 4 آيه (21- 22) و ترجمه 6 مقصود و تفسير دو آيه فوق 7 آيه (23 تا 25) و ترجمه 10 لغت و تفسير دو آيه (23 و 24) 11 لغت و تفسير آيه 25 14 آيه (26- 27) و ترجمه 15 فضيلت و قرائت دو آيه فوق 16 حجت، لغت و اعراب دو آيه فوق 17 مورد و شأن نزول دو آيه فوق 18 تفسير دو آيه فوق 20 گفتار مترجم درباره نطفه 23 آيه 28 و ترجمه 25 قرائت، اعراب و تفسير آيه فوق 26 آيات (29 و 30) و ترجمه 30 لغت، اعراب و تفسير آيه 29 31 لغت، اعراب آيه 30 33 تفسير آيه 30 34 آيه (31 تا 34) و ترجمه 36 لغت و شأن نزول دو آيه (31- 32) 37 تفسير دو آيه (31- 34) 38 لغت، اعراب و تفسير دو آيه (33 و 34) 40 نظم آيات فوق 43 دو آيه 35 و 36 و ترجمه 44 لغت و تفسير آيات فوق 45 آيه 37 و ترجمه 49 لغت آيه فوق 50 تفسير آيه فوق 51 آيه 38 و 39 و ترجمه 54 لغت و تفسير دو آيه فوق 55 دو آيه 40 و 41 و ترجمه 59 لغت و تفسير آيه 40 60 لغت و تفسير آيه 41 62 آيات 42 تا 44 و ترجمه 64 تفسير آيات 42 و 43

65 لغت آيه 44 67 تفسير آيه 44 68 بيان حضرت صادق (ع) درباره قرعه 69 آيات 45 تا 47 و ترجمه 70 قرائت و لغت دو آيه 45 و 46 72 تفسير آيه 47 75 دو آيه 48 و 49 و ترجمه 76 قرائت و لغت دو آيه فوق 77 اعراب و تفسير دو آيه فوق 78 شرحى درباره مرده زنده كردن عيسى (ع) 80 دو آيه 50 و 51 و ترجمه 82 لغت، اعراب و تفسير دو آيه فوق 83 آيات 52 تا 54 و ترجمه 85 لغت آيات فوق 86 اعراب و تفسير آيات فوق 87 توضيحى درباره دار كشيدن عيسى (ع) 89 آيه 55 و ترجمه 91 اعراب و تفسير آيه 55 92

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 402

موضوع صفحه اقوال در مورد بالا بردن عيسى (ع) به آسمان 92 مراد از پيروان عيسى (ع) 94 آيات 56 تا 58 و ترجمه 95 قرائت، حجت، اعراب و تفسير آيات فوق 96 آيات 59 تا 61 و ترجمه 98 لغت، مورد و شأن نزول آيات فوق 99 تفسير آيات فوق 100 آيات 62 تا 64 و ترجمه 104 لغت، اعراب و تفسير دو آيه 62 و 63 105 لغت، شأن نزول و تفسير آيه 64 107 دو آيه 65 و 66 و ترجمه 110 قرائت، لغت، شأن نزول و تفسير دو آيه فوق 111 اشكال و پاسخ 112 آيات 67 تا 69 و ترجمه 114

لغت و تفسير دو آيه 67- 68 115 لغت و تفسير آيه 69 118 دو آيه 70- 71 و ترجمه 120 تفسير دو آيه فوق 121 آيات 72 تا 74 و ترجمه 123 لغت و شأن نزول آيات فوق 124 تفسير آيات فوق 125 دو آيه 75- 76 و ترجمه 128 قرائت، لغت، مورد و شأن نزول دو آيه فوق 129 تفسير دو آيه فوق 130 دو آيه 77- 78 و ترجمه 132 مورد و شأن نزول، معنى و مقصود آيه (77) 133 لغت، مورد و شأن نزول، معنى و مقصود آيه (78) 136 دو آيه 79- 80 و ترجمه 138 لغت و شأن نزول دو آيه فوق 139 تفسير دو آيه فوق 140 دو آيه 81 و 82 و ترجمه 143 تفسير دو آيه فوق 144 آيات 83 تا 85 و ترجمه 148 مورد و شأن نزول، تفسير آيات فوق 149 آيات 86 تا 89 و ترجمه 152 لغت و شأن نزول آيات فوق 153 تفسير آيات فوق 154 دو آيه 90- 91 و ترجمه 156 مورد و شأن نزول، تفسير آيه (90) 157 لغت، معنى و مقصود آيه (91) 159 تفسير جزء چهارم سوره سوم آيات 92 تا 94 و ترجمه 160 لغت و تفسير آيه 92 161 اقوال و رواياتى درباره انفاق مما تحبون 161 نظم آيات 163 لغت، مورد نزول و تفسير دو آيه (93 و 94) 164 نظم آيات 166 آيات 95 تا 97 و ترجمه 167 لغت و تفسير آيه 95 168 قرائت و لغت دو آيه 96- 97 170 شأن نزول و تفسير آيه (96- 97) 171 رواياتى

چند درباره مقام ابراهيم (ع) 173 نظم و ارتباط آيات 175 دو آيه 98- 99 و ترجمه 177 لغات و تفسير دو آيه فوق 178 دو آيه 100- 101 و ترجمه 181 لغت، معنى و مقصود دو آيه فوق 182 دو آيه 102- 103 و ترجمه 185

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 403

موضوع صفحه لغت، مورد شأن نزول دو آيه (102- 103) 186 تفسير دو آيه فوق 197 دو آيه 104- 105 و ترجمه 191 لغت، اعراب و تفسير آيه (104) 192 اقوال و روايات در وجوب امر بمعروف و نهى از منكر 194 آيات 106 تا 109 و ترجمه 195 تفسير دو آيه 106- 107 196 اقوالى درباره سيه رويان 196 تفسير دو آيه 108- 109 198 آيات 110 تا 112 و ترجمه 200 تفسير آيه 110 201 مورد و شأن نزول، معنى و مقصود دو آيه (111- 112) 204 نظم آيات 205 دو آيه 113- 114 و ترجمه 207 لغت، مورد و شأن نزول و تفسير دو آيه فوق 308 اقوالى درباره «امة قائمة» 209 رواياتى در بيان عظمت نماز شب 211 آيات 115 تا 117 و ترجمه 212 تفسير آيه 115 213 لغت دو آيه 116- 117 214 تفسير دو آيه فوق 215 آيات 118- 119 و ترجمه 217 لغت آيه 118 218 مورد و شأن نزول و تفسير آيه 118 219 لغت و تفسير آيه 119 221 آيات 120 تا 122 و ترجمه 223

لغت و تفسير آيه 120 124 لغت و تفسير دو آيه (121- 122) 226 ذكر غزوه احد 228 نظم آيات 231 آيات 123 تا 126 و ترجمه 233 لغت آيات فوق 234 تفسير آيات فوق 235 فصلى مختصر در غزوات رسول اكرم (ص) 238 آيات 127 تا 129 و ترجمه 240 لغت و تفسير

دو آيه (127- 128) 241 سبب نزول آيه 128 242 لغت و تفسير آيه 129 245 آيات 130 تا 134 و ترجمه 247 تفسير آيات 130 تا 132 248 نظم آيات 250 لغت و تفسير دو آيه (133- 134) 251 فصل در صفات بهشتيان 255 دو آيه 135- 136 و ترجمه 257 لغت، مورد شأن نزول دو آيه فوق 258 تفسير دو آيه فوق 260 نظم آيات 261 آيات 137 تا 140 و ترجمه 262 لغت و تفسير دو آيه (137- 138) 263 لغت و شأن نزول دو آيه (39- 140) 265 تفسير دو آيه فوق 266 آيات 141 تا 143 و ترجمه 270 لغت و تفسير آيه 141 271 لغت و تفسير دو آيه (142- 143) 273 دو آيه 144- 145 و ترجمه 275 لغت، مورد و شأن نزول آيه 144 276 تفسير آيه 144 279 تفسير آيه 145 282 لغت و تفسير آيات (146 تا 148) 286 آيات 149 تا 151 و ترجمه 289 لغت، مورد و شأن نزول و تفسير دو آيه (149- 150) 290 ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص: 404

لغت، مورد و شأن نزول و تفسير آيه (151) 292 آيه 152 و ترجمه 294 لغت، شأن نزول و تفسير آيه (152)

295 دو آيه 153- 154 و ترجمه 298 لغت و تفسير دو آيه فوق 300 اقوالى درباره غم پس از غم 301 آيات (155 تا 158) و ترجمه 306 تفسير آيه (155) 307 لغت، تفسير آيات (156 تا 158) 309 سؤال و پاسخ 311 دو آيه 159- 160 و ترجمه 312 لغت آيه 159 313 تفسير آيه فوق 314 تفسير آيه 160 317 آيات 161 تا 163 و ترجمه 319 لغت، مورد و شأن نزول آيه (161) 320 تفسير آيه 161 321 لغت، مورد شأن نزول و تفسير دو آيه (162- 163) 323 دو آيه (164- 165) و ترجمه 326 لغت و تفسير آيه 164 327 تفسير آيه 165 328 دو آيه 166- 167 و ترجمه 331 تفسير دو آيه 166- 167 332 آيات 168 تا 171 و ترجمه 334 لغت و تفسير آيه 168 335 شأن نزول آيات 169- 171 336 تفسير آيات 169 تا 171 338 حديث رضوى درباره ثواب شهيدان 341 آيات 172 تا 174 و ترجمه 344 لغت و شأن نزول آيات (172 تا 174) 345 تفسير آيات 172 تا 174 349 آيات (175 تا 177) و ترجمه 351 تفسير آيه 175 352 تفسير دو آيه 176- 177 353 دو آيه 178- 179 و ترجمه 355 شأن نزول، تفسير آيه 178 356 شأن نزول، تفسير آيه 179 359 دو آيه 180 تا 182 و ترجمه 362 قرائت و تفسير آيه 180 363 قرائت، لغت و شأن نزول دو آيه (181- 182) 366 تفسير دو آيه (181- 182) 367 دو آيه 183- 184 و ترجمه 369 لغت، شأن نزول دو آيه (183-

184) 370 تفسير دو آيه (183- 184) 371 دو آيه 185- 186 و ترجمه 373 لغت و تفسير آيه 185 374 شأن نزول و تفسير آيه 186 376 آيات 187 تا 189 و ترجمه 373 تفسير آيه 187 379 شأن نزول و تفسير آيه 188 381 تفسير آيه 189 382 آيات 190 تا 194 و ترجمه 383 فضيلت آيات فوق 384 لغت و تفسير آيات (190 تا 194) 385 آيه 195 و ترجمه 390 لغت، شأن نزول آيه فوق 391 آيات 196 تا 198 و ترجمه 393 لغت و شأن نزول آيات فوق 394 تفسير آيات فوق 395 دو آيه 199- 200 و ترجمه 396 لغت، شأن نزول و تفسير آيه 199 397 لغت و تفسير آيه 200 399 فهرست آيات و ترجمه و تفسير 401

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109