102. سوره التكاثر

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره التكاثر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1)

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ (2)

كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3)

ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4)

كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5)

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6)

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ (7)

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8)

آشنايي با سوره

102- تكاثر [افتخار به زيادى ثروت و عزت]

در دو آيه اول از تكاثر نكوهش شده، يعنى افزون طلبى در ثروت و قدرت، و افتخار كردن به كثرت اموال و قوم و قبيله و عزت اجتماعى. مشركين براى اثبات عظمت خود از جهت نفرات، حتى مرده هاى خود را هم در گورستان به حساب مى آوردند. چه بازيچه و مشغوليتى!... در بعضى تفاسير، به قومى از يهود تفسير شده و در بعضى به دو قبيله از قريش و در بعضى هم به دو گروه از انصار. اين سوره، بعد از سوره كوثر، نازل شده و 9 آيه دارد و از سوره هاى مكى است.

شان نزول

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند.

در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين

در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى

از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و

ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو

مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را

برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است

كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم،

از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم،

جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و

سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو

قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت

«» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

بلاى تكاثر و تفاخر

شأن نزول آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر

شگفت آور بود. دوقبيله، يكى به نام «بنى عبدمناف» و ديگرى «بنى سهم»، با وجود هم خونى و اجداد مشترك، سال ها با هم، جنگ و خون ريزى داشتند. افراد دو قبيله، از هم بيزار بودند و براى كوچك ترين چيزى با هم مجادله مى كردند و سرانجام كارشان جنگ و ستيز بود و اين زنان و كودكان را نيز شامل مى شد؛ به گونه اى كه زنان دو قبيله، در ديدارهاى اتفاقى، به يكديگر فخرفروشى مى كردند، امتيازهاى خود را برمى شمردند و گاهى هم مفاخره ها، شكل رسمى به خود مى گرفت. افرادى از دو قبيله كه علم و بيان بهترى داشتند، مناظره مى كردند و افراد ديگر دو قبيله، به تشويق و ابراز احساسات مى پرداختند. آنان، دانشمندان، شاعران و بزرگان خود را نام مى بردند و اشراف، ريش سفيدان و حتى حيوانات را برمى شمردند. اگر هم امتياز كم مى آوردند، به سراغ تعداد جمعيت مى رفتند و هر قبيله به زيادى جمعيت خود مى نازيدند و به آن افتخار مى كردند. در يكى از اين مفاخره ها، معلوم شد كه شمار نفرات قبيله بنى عبدمناف از بنى سهم بيش تر است. سخن گوى بنى سهم، پس از اندكى تأمل گفت: مردگان نيز حساب است، آنان را

نيز بشماريم و آن گاه به قضاوت بنشينيم. پس از توافق به گورستان رفتند و به شمارش مردگان پرداختند و مشخص شد كه مردگان بنى سهم، از عبدمناف بيش تر است؛ چون در زمان جاهليت، بنى سهم مورد تاخت و تاز و قتل و غارت قبيله بنى عبدمناف قرار گرفته و عده بسيارى از آنان كشته شده بودند، جمعيت زيادى نداشت. در همين دوران، آيه هاى زير نازل شد. اين آيه ها يكى از عوامل اصلى فخرفروشى را همان نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و بى ايمانى به معاد مى داند. علاوه بر اين، جهل انسان به ضعف ها و آسيب پذيرى هايش و نيز جهل به آغاز پيدايش و سرانجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور است. به همين دليل، قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر، سرگذشت اقوام پيشين را بازگو مى كند كه چگونه با داشتن امكانات و قدرت فراوان، با وسايل ساده اى مانند: وزش باد، جرقه آسمانى، زمين لرزه و يا نزول باران سيل آسا نابود شده اند. با اين حال، اين همه تفاخر و غرور براى چيست؟ آيه هاى 1 تا 8 سوره تكاثر فخرفروشان را بسيار نكوهش مى كند:

تفاخر به بيش تر داشتن، شما راغافل داشت «» تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد «» نه چنين است زود است كه دانيد «» باز هم نه چنين است، زود است كه بدانيد «» هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد «» به يقين دوزخ را مى بينيد «» سپس آن را قطعا به عين اليقين در مى يابيد «» سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] پرسيده خواهيد شد. «» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، ج 27، ص 275.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم

بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{أَلْهاكُمُ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {التَّكاثُرُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{حَتَّى} حرف جر {زُرْتُمُ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل، در محل رفع و فاعل {الْمَقابِرَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{كَلاَّ} حرف ردع {سَوْفَ} حرف استقبال {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{ثُمَّ} حرف عطف {كَلاَّ} حرف ردع {سَوْفَ} حرف استقبال {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{كَلاَّ} حرف ردع {لَوْ} حرف شرط غير جازم {تَعْلَمُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عِلْمَ} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {الْيَقِينِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{لَتَرَوُنَّ} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / نون تأكيد ثقليه {الْجَحِيمَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب

{ثُمَّ} حرف عطف {لَتَرَوُنَّها} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / نون تأكيد ثقليه / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {عَيْنَ} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب {الْيَقِينِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{ثُمَّ} حرف عطف {لَتُسْئَلُنَّ} (ل) حرف قسم / فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) محذوف

در محل رفع و فاعل / نون تأكيد ثقليه {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {عَنِ} حرف جر {النَّعِيمِ} اسم مجرور يا در محل جر

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Alhakumu alttakathuru

2.Hatta zurtumu almaqabira

3.Kalla sawfa taAAlamoona

4.Thumma kalla sawfa taAAlamoona

5.Kalla law taAAlamoona AAilma alyaqeeni

6.Latarawunna aljaheema

7.Thumma latarawunnaha AAayna alyaqeeni

8.Thumma latus-alunna yawma-ithin AAani alnnaAAeemi

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

تفاخر به بيشترداشتن، شما را غافل داشت. (1)

تا كارتان [و پايتان به گورستان رسيد. (2)

نه چنين است، زودا كه بدانيد. (3)

باز هم نه چنين است، زودا كه بدانيد. (4)

هرگز چنين نيست، اگر علم اليقين داشتيد! (5)

به يقين دوزخ را مى بينيد. (6)

سپس آن را قطعاً به عين اليقين درمى يابيد. (7)

سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين پرسيده خواهيد شد. (8)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» افزون طلبى [و تفاخر] شما را به خود مشغول داشته [و از خدا غافل نموده] است.

«2» تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد [و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن افتخار كرديد]!

«3» چنين نيست كه مى پنداريد، [آرى] بزودى خواهيد دانست!

«4» باز چنان نيست كه شما مى پنداريد؛ بزودى خواهيد دانست!

«5» چنان نيست كه شما خيال مى كنيد؛ اگر شما علم اليقين [به آخرت] داشتيد [افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى كرد]!

«6» قطعاً شما جهنّم را خواهيد ديد!

«7» سپس [با ورود در آن] آن را به عين اليقين خواهيد ديد.

«8» سپس در آن روز [همه شما] از نعمتهايى كه داشته ايد بازپرسى خواهيد شد!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

مباهات و افتخار بر يكديگر [به ثروت و كثرت نفرات] شما را [از پرداختن به تكاليف دينى و ياد آخرت] بازداشت؛ (1)

تا جايى كه گورها را ديدار كرديد [و به تعداد مردگان هم به يكديگر مباهات و افتخار نموديد!!] (2)

اين چنين نيست [كه شما مى پنداريد]، به زودى [به آثار شوم اين اوضاع و احوالى كه داريد] آگاه خواهيد شد. (3)

باز هم اين چنين نيست، به زودى آگاه خواهيد شد. (4)

[زندگى واقعى] اين چنين نيست [كه مى پنداريد]، اگر به علم اليقين [كه علم استوار و غير قابل ترديد است به آخرت] آگاه بوديد [از تكاليف دينى و توجه به آباد كردن آخرت بازنمى مانديد.] (5)

بى ترديد دوزخ را خواهيد ديد. (6)

سپس [با وارد شدن در آن،] قطعاً آن را به ديده يقين و باور خواهيد

ديد. (7)

آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسى خواهيد شد. (8)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

به هوش آئيد كه شما مردم را بسيارى اموال و فرزند و عشيره سخت از ياد خدا و مرگ غافل داشته است (1)

تا آنجا كه به ملاقات اهل قبور رفتيد و به جاى آنكه عبرت گيريد آنجا هم به قبرهاى مردگان خود بر هم مفاخرت كرديد (2)

نه چنين است از اين غفلت و غرور برگرديد كه بزودى خواهيد دانست كه پس از مرگ به برزخ چه سختيها در پيش داريد (3)

باز هم حقا خواهيد دانست كه به قيامت با چه عذابها مواجهيد (4)

حقا اگر بطور يقين مى دانستيد چه حادثه بزرگى در پيش داريد هرگز به بازى دنيااز عالم آخرت غافل نمى شديد (5)

البته پس از مرگ دوزخ را مشاهده خواهيد كرد (6)

و سپس به چشم يقين بى شك و ريب آن عالم را مى بينيد (7)

آنگاه از نعمتها مانند مال و جاه و صحت و جوانى و عمر و نعمت بزرگ ولايت على (ع) و غيره شما را در آنجا باز مى پرسند (8)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

فزون طلبى (و تفاخر) شما را سرگرم كرد. (1)

تا آنجا كه به زيارت مقبره ها رفتيد. (2)

چنين نيست (كه مى پنداريد) به زودى خواهيد فهميد. (3)

باز چنين نيست (كه مى پنداريد)، در آينده خواهيد دانست. (4)

چنين نيست (كه مى پنداريد)، اگر شما (به آخرت) علم يقينى داشتيد. (5)

قطعاً دوزخ را مى ديديد. (6)

سپس آن را با عين اليقين مى ديديد. (7)

سپس در آن روز از نعمت ها سؤال خواهيد شد. (8)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

شما را افتخار بر يكديگر به افزونى - در مال و افراد - سرگرم كرد، (1)

تا گورستانها را ديدار كرديد - تا آنگاه كه بمرديد، يا تا آنجا كه براى فخرفروشى و برترى جويى به گورستانها رفتيد و مردگان را نيز به حساب آورديد -. (2)

چنين نيست [كه مى پنداريد]، بزودى خواهيد دانست. (3)

باز چنين نيست [كه مى پنداريد]، بزودى خواهيد دانست. (4)

هرگز،! اگر مى دانستيد، دانستن بى گمان، [از فزونخواهى و برترى جويى باز مى ايستاديد]. (5)

سوگند كه دوزخ را خواهيد ديد. (6)

باز هرآينه آن را به ديده يقين خواهيد ديد. (7)

سپس هرآينه در آن روز از نعمتها پرسيده خواهيد شد - كه آيا سپاس گزارديد يا ناسپاسى كرديد -. (8)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

به غفلت كشيد شما را نازش به بسياري مال و فرزند، (1)

تا به گورها رسيديد. (2)

حقا كه به زودي خواهيد دانست. (3)

باز هم حقا كه به زودي خواهيد دانست. (4)

حقا، اگر از روي يقين بدانيد، (5)

البته جهنم را خواهيد ديد. (6)

سپس به چشم يقينش خواهيد ديد، (7)

كه در آن روز شما را از نعمتهاي دنيوي بازخواست مي كنند. (8)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

فزونطلبى شما را بازى داد (1)

تا آنكه با گورها رو در رو شديد (2)

حاشا، زودا كه بدانيد (3)

باز حاشا، زودا كه بدانيد (4)

حاشا اگر به علم اليقين بدانيد (5)

بى شبهه دوزخ را ببينيد (6)

آرى آن را به عين اليقين بنگريد (7)

سپس در چنين روز از شما درباره نعمتها[ى كفران شده دنيا] بازخواست شود (8)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

بفريفت شما را (سرگرم ساخت) فزونى جستن (1)

تا رسيديد به گورستان (2)

نه چنين است زود است بدانيد (3)

پس نه چنين است زود است بدانيد (4)

نه چنين است اگر بدانيد دانستن يقين (5)

هر آينه ببينيد البته دوزخ را (6)

سپس ببينيدش البته عين يقين (يقين نمايان) (7)

سپس پرسش شويد همانا در آن روز از نعمتها (8)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Rivalry [and vainglory] distracted you

2 until you visited [even] the graves.

3 No indeed! Soon you will know!

4 Again, no indeed! Soon you will know!

5 No indeed! Were you to know with certain knowledge,

6 you would surely see hell.

7 Again, you will surely see it with the eye of certainty.

8 Then, that day, you will surely be questioned concerning the blessing.

ترجمه انگليسي شاكر

Abundance diverts you, (1)

Until you come to the graves. (2)

Nay! you shall soon know, (3)

Nay! Nay! you shall soon know. (4)

Nay! if you had known with a certain knowledge, (5)

You should most certainly have seen the hell; (6)

Then you shall most certainly see it with the eye of certainty; (7)

Then on that day you shall most certainly be questioned about the boons. (8)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) Competition has distracted you

(2) until you visit graveyards.

(3) Nevertheless you soon will know;

(4) once more, you soon shall know!

(5) Of course, if you realized with absolute certainty

(6) how you will (all) see Hades,

(7) then you would see it with the [very] eye of certainty;

(8) next you will be questioned concerning bliss on that day.

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Gross rivalry diverts you, (1)

even till you visit the tombs. (2)

No indeed; but soon you shall know. (3)

Again, no indeed; but soon you shall know. (4)

No indeed; did you know with the knowledge of certainty, (5)

you shall surely see Hell. (6)

Again, you shall surely see it with the eye of certainty (7)

then you shall be questioned that day concerning true bliss. (8)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Rivalry in worldly increase distracteth you (1)

Until ye come to the graves. (2)

Nay, but ye will come to know! (3)

Nay, but ye will come to know! (4)

Nay, would that ye knew (now) with a sure knowledge! (5)

For ye will behold hell fire (6)

Aye, ye will behold it with sure vision. (7)

Then, on that day, ye will be asked concerning pleasure. (8)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

The mutual rivalry for piling up (the good things of this world) diverts you (from the more serious things). (1)

Until ye visit the graves. (2)

But nay ye soon shall know (the reality). (3)

Again, ye soon shall know! (4)

Nay were ye to know with certainty of mind (Ye would beware!) (5)

Ye shall certainly see Hell Fire! (6)

Again ye shall see it with certainty of sight! (7)

Then shall ye be Questioned that Day about the joy (ye indulged in)! (8)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. La course aux richesses vous distrait,

2. jusqu'à ce que vous visitiez les tombes.

3. Mais non! Vous saurez bientٍt!

4. (Encore une fois)! Vous saurez bientٍt!

5. Sûrement! Si vous saviez de science certaine.

6. Vous verrez, certes, la Fournaise.

7. Puis, vous la verrez certes, avec l'oeil de certitude.

8. Puis, assurément, vous serez interrogés, ce jour-là, sur les délices.

ترجمه اسپانيايي

1. El afán de lucro os distrae

2. hasta la hora de la muerte.

3. ¡No! ¡Ya veréis...!

4. ¡No y no! ¡Ya veréis...!

5. ¡No! Si supierais a ciencia cierta...

6. ¡Veréis, de seguro, el fuego de la gehena!

7. ¡Sí, lo veréis con ojos de certeza!

8. Luego, ese día, se os preguntará, ciertamente, por la delicia.

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Der Wettstreit um die Mehrung lenkt euch ab,

2. Bis ihr die Grنber erreicht.

3. Nein! ihr werdet es bald erfahren.

4. Wiederum nein! ihr werdet es bald erfahren.

5. Nein! wüكtet ihr's nur mit gewissem Wissen,

6. Ihr müكtet die Hِlle (schon in diesem Leben) sehen.

7. Ja doch, ihr sollt sie sicherlich sehen mit dem Auge der Gewiكheit.

8. Dann, an jenem Tage, werdet ihr über die Glücksgüter befragt werden.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Il rivaleggiare vi distrarrà,

2. finché visiterete le tombe .

3. Invece no! Ben presto saprete.

4. E ancora no! Ben presto saprete.

5. No! Se solo sapeste con certezza...

6. Vedrete certamente la Fornace .

7. Lo vedrete con l'occhio della certezza,

8. quindi in quel Giorno, sarete interrogati sulla delizia .

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Увлeклa вac cтpacть к yмнoжeнию,

2. пoкa нe нaвecтили вы мoгилы.

3. Taк нeт жe, вы yзнaeтe!

4. Пoтoм нeт жe, вы yзнaeтe!

5. Heт жe, ecли бы вы знaли знaниeм дocтoвepнocти...

6. Bы нeпpeмeннo yвидитe oгoнь!

7. Пoтoм нeпpeмeннo вы yвидитe eгo oкoм дocтoвepнocти!

8. Пoтoм вы бyдeтe cпpoшeны в тoт дeнь o нacлaждeнии!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Oyalad mal-mülk çokluًuyla ًِünmek sizleri.

2- Ziyâret edinceye dek kabirleri.

3- ف ِyle deًil, yaknda bilirsiniz.

4- Sonra da gene i ِyle deًil, yaknda bilirsiniz.

5- ف ِyle deًil, üphesiz olarak iyiden-iyiye bir bilseniz.

6- Andolsun ki o koca cehennemi gِreceksiniz.

7- Sonra da andolsun ki gِzlerinizle gِreceksiniz.

8- Sonra da andolsun ki o gün nîmetlerden soruya çekileceksiniz.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. (Ey qafil insanlar!) Coxluq (mal-dövlət, oğul-uşaq və qohum-əqraba çoxluğu) ilə öyünmək sizi o qədər şirnikləndirdi (başınızı o qədər qatdı) ki,

2. Hətta (məzarlarda yatan ölülərinizi sayıb, onların da çoxluğu ilə fəxr etməyiniz üçün) qəbirləri ziyarət etdiniz. [Və ya (axirətiniz üçün əsla çalışmadan) ölüb getdiniz (ölənə qədər bu halınızda davam etdiniz)].

3. Xeyr! (Belə yaramaz!). Siz (öləndən sonra bu yaramaz əməllərinizin aqibətini) mütləq biləcəksiniz!

4. Xeyr, xeyr! (Belə yaramaz). Siz (öləndən sonra bu yaramaz əməllərinizin aqibətini) mütləq biləcəksiniz!

5. Xeyr, əgər (qiyamət günü sizə nə ediləcəyini) tam yəqinliklə bilsəydiniz (fani dünya malına uymazdınız)!

6. (Ey müşriklər! Qiyamət günü) siz o Cəhənnəmi mütləq görəcəksiniz!

7. Bəli, siz (Cəhənnəmə vasil olduqdan sonra) onu mütləq öz gözünüzlə görəcəksiniz!

8. Sonra da həmin gün (Allahın dünyada sizə əta etdiyi) ne'mətlər barəsində mütləq sorğu-sual olunacaqsınız!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. (لوگو) تم كو(مال كي) بہت سي طلب نے غافل كر ديا

2. يہاں تك كہ تم نے قبريں جا ديكھيں

3. ديكھو تمہيں عنقريب معلوم ہو جائے گا

4. پھر ديكھو تمہيں عنقريب معلوم ہو جائے گا

5. ديكھو اگر تم جانتے (يعني) علم اليقين (ركھتے تو غفلت نہ كرتے)

6. تم ضرور دوزخ كو ديكھو گے

7. پھر اس كو (ايسا) ديكھو گے (كہ) عين اليقين (آ جائے گا )

8. پھر اس روز تم سے (شكر) نعمت كے بارے ميں پرسش ہو گي

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے. زياتې غوښتې (او تفاخر) تاسو په ځان مشغول كړي يئ

2. تر دې چې هديرو ته لاړئ (او مړي مو هم وګڼل، يا تاسو خښ شوئ)

3. داسې نه ده (لكه څنګه چې ګمان كوئ) ډېر زر به پوه شئ

4. بيا بيخي داسې نه ده ډېر زر به تاسو پوه شئ

5. داسې نه ده (چې څنګه ګمان كوئ) كه چېرې تاسو (په آخرت) علم اليقين لرلو (نو هيڅكله به زياتې غوښتې له خدايه نه غافلولئ)

6. خامخا به تاسو جهنم وينئ

7. (چې كله ورننه وځئ) نو بيا به يې خامخا په عين اليقين سره ووينئ

8. بيا به خامخا (په هغه ورځ) له تاسو نه د هغه نعمتونو (چې په دنيا كښې يې دركړي وو) په هكله پوښتنه كيږي

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Pesindana (bi mal û mêran) wusa hûn dane mujûl kirin.

2. Heya hûn diçûne nava goran (we mirîne xwe didane nîşanê hev).

3. Na! (wekî gomana we nîne) lê hûnê di nezîk da (bi xeletî ya xwe) bi zanin.

4. Dîsa na! (wekî gotina we nîne) hûnê di nezîk da bi rastî (bi xeletî ya xwe) bi zanin.

5. Na! (wekî gomana we nîne) lê heke bi rastî we (maf) bi zanî ya ( we wusa ne dikir).

6.Bi sond! hûnê dojê bi bînin.

7. Dîsa bi sond! hûnê ewê (dojê bi çavekî tûj) bi bînin.

8. Di wê rojêda hûnêpaşê ji wan qencîne (bi we ra hatine kirinê) bêne

pirs kirinê.

ترجمه اندونزي

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang.

Demi masa.(1)

Sesungguhnya manusia itu benar- benar berada dalam kerugian,(2)

Kecuali orang- orang yang beriman dan mengerjakan amal saleh dan nasihat menasihati supaya menaati kebenaran dan nasihat menasihati supaya menetapi kesabaran.(3)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah (4)

lagi Maha Penyayang. (5)

Kecelakaanlah bagi setiap pengumpat lagi pencela.(1) (6)

Yang mengumpulkan harta dan menghitung- hitungnya,(2) (7)

Dia mengira bahwa hartanya itu dapat mengekalkannya,(3) (8)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Kamu telah dilalaikan (daripada mengerjakan amal bakti) oleh perbuatan berlumba-lumba untuk mendapat dengan sebanyak-banyaknya (harta benda, anak-pinak pangkat dan pengaruh), - (1)

Sehingga kamu masuk kubur. (2)

Jangan sekali-kali (bersikap demikian)! Kamu akan mengetahui kelak (akibatnya yang buruk semasa hendak mati)! (3)

Sekali lagi (diingatkan): jangan sekali-kali (kamu bersikap demikian)! Kamu akan mengetahui kelak akibatnya yang buruk pada hari kiamat)! (4)

Demi sesungguhnya! Kalaulah kamu mengetahui - (apa yang kamu akan hadapi) - dengan pengetahuan yang yakin, (tentulah kamu akan mengerjakan perkara-perkara yang menjadi bekalan kamu untuk hari akhirat). (5)

(Ingatlah) demi sesungguhnya! - Kamu akan melihat neraka yang marak menjulang. (6)

Selepas itu - demi sesungguhnya! - kamu (wahai orang-orang yang derhaka) akan melihatnya dengan penglihatan yang yakin (semasa kamu dilemparkan ke dalamnya)! (7)

Selain dari itu, sesungguhnya kamu akan ditanya pada hari itu, tentang segala nikmat (yang kamu telah menikmatinya)! (8)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Kumewashughulisha mno kutaka wingi (wa mali).

2. Mpaka mmeingia makaburini.

3. Sivyo, karibuni mtajua.

4. Kisha hapana, hivi karibuni mtajua.

5. Sivyo, lau mngelijua kwa elimu ya yakini.

6. Hakika mtauona Moto!

7. Kisha mtauona kwa jicho la yakini.

8. Kisha mtaulizwa siku hiyo neema zote.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 599

(102) سوره تكاثر مكى است و هشت آيه دارد (8)

[سوره التكاثر (102): آيات 1 تا 8] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

مسابقه و مفاخره در داشتن مال و نفرات بيشتر شما را از سعادت واقعيتان به خود مشغول كرد (1).

تا آنجا كه براى شمردن نياكان خود به قبرستان رفتيد (2).

نه، اين مفاخرتها دردى را از شما دوا نمى كند و به زودى خواهيد فهميد (3).

نه، تاكيد مى كنم كه به زودى خواهيد فهميد (4).

نه، باز تاكيد مى كنم كه اگر به علم اليقين برسيد (5).

آن وقت دوزخ را خواهيد ديد (6).

آن وقت به عين اليقينش مشاهده خواهيد كرد (7).

و سپس در آن روز از نعيم خدا بازخواست خواهيد شد (8).

بيان آيات اين سوره مردم را به شدت توبيخ مى كند بر اينكه با تكاثر ورزيدن و مسابقه گذاشتن ______________________________________________________ صفحه ى 600

در جمع مال و اولاد و ياوران با يكديگر از خداى تعالى و از سعادت واقعى خود بى خبر مى مانند، از تبعات و آثار سوء خسران آور اين سرگرمى غفلت مى ورزند. و ايشان را تهديد مى كند به اينكه به زودى نتيجه سرگرمى هاى بيهوده خود را مى دانند و مى بينند، و به زودى از اين نعمت ها كه در اختيارشان گذاشته شده بود تا شكرش را بجاى آورند بازخواست مى شوند، كه چرا در شكرگزارى خدا

خود را به نادانى زديد، و به كارهاى بيهوده سرگرم كرديد، و چرا نعمت خدا را با كفران مقابله نموديد.

و اين سوره از نظر سياقى كه دارد هم با مكى بودن مى سازد، و هم با مدنى بودن، و به زودى روايات در سبب نزول آن در بحث روايتى خواهد آمد ان شاء اللَّه.

[توضيح مفردات و مفاد آيات:" أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ ..." كه متضمن توبيخ شديد مردم در جمع مال و نفرات است

" أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ" در مفردات مى گويد: كلمه" لهو" به معناى هر كار بيهوده و بى ارزشى است كه آدمى را از كار مهم و پر ارزش باز بدارد، وقتى مى گويند:" ألهاه كذا" معنايش اين است كه آن كار بيهوده وى را مشغول به خود كرد و از كارى مهم تر بازش داشت و در قرآن كريم آمده:

" أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ" «1».

اما كلمه" تكاثر" و" مكاثرة" كه اولى مصدر باب تفاعل، و دومى باب مفاعله است، هر دو به معناى آن است كه جمعى در كثرت مال و اولاد و عزت با يكديگر مبارات و مفاخره كنند «2».

و در معناى" مقابر" گفته جمع مقبره است، كه- به كسره ميم و فتحه آن- به معناى محل قبر است، و در قرآن كريم آمده، آنجا كه فرموده:" حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ" و زيارت مقابر كنايه از مردن است «3».

و بنا به معنايى كه او كرده و بنا بر آنچه به كمك سياق فهميده مى شود معناى آيه اين است كه: تكاثر و مفاخرت شما در داشتن مال و زينت دنيا، و مسابقه گذشتنتان در جمع عده و عده، شما را از آنچه واجب بود بر شما

بازداشت، و آن عبارت بود از ذكر خدا، در نتيجه عمرى را به غفلت گذرانديد، تا مرگتان فرا رسيد.

بعضى «4» آيه را چنين معنا كرده اند كه: مباهات كردن و افتخار نمودن به كثرت نفرات،

_______________

(1) مفردات راغب، ماده" لهو".

(2) مفردات راغب، ماده" كثر".

(3) مفردات راغب، ماده" قبر".

(4) مجمع البيان، ج 10، ص 534. ______________________________________________________ صفحه ى 601

شما را به خود مشغول نموده، عمرى را به اين كار لغو گذرانديد كه اين عده بگويند رجال ما بيشتر است، و آن عده ديگر بگويند ما بيشتريم و به اين هم اكتفاء نكرديد تا آنكه به سر قبر مردگان خود رفته، عدد آنها را به عدد زنده هايتان افزوديد، و به مردگان بيشتر خود مباهات كرديد.

و اساس اين معنا رواياتى است كه در شان نزول سوره وارد شده، كه دو قبيله از انصار با يكديگر تفاخر مى كردند به داشتن مردانى از زندگان و در آخر از مردگان، و در بعضى ديگر آمده كه اين جريان در مكه اتفاق افتاد، بنى عبد مناف با بنى سهم مفاخرت كردند، و به مفاخرت داشتن نفرات زنده اكتفاء ننموده، در آخر مردگان را هم به حساب آوردند، و سوره مورد بحث در شان آنان نازل شد، و داستانش در بحث روايتى خواهد آمد ان شاء اللَّه.

[تخطئه و تهديد متكاثران و معناى" لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" و" ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ"]

" كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ" اين جمله ردع و تخطئه ايشان است از اينكه با سرگرمى به چنين امر بيهوده اى از اهداف مهمشان باز مانند. و جمله" به زودى خواهيد فهميد" تهديد ايشان است و معنايش- به طورى كه از مقام بدست مى آيد- اين است كه: به زودى به

آثار سوء اين غفلت خود آگاه خواهيد شد، و وقتى از زندگى دنيا منقطع شديد آن آثار سوء را خواهيد شناخت.

" ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ" اين جمله ردع و تخطئه قبلى را تاكيد مى كند.

ولى بعضى «1» گفته اند تاكيد آن نيست، بلكه اولى مربوط به آگهى آنان در هنگام مرگ و دومى به آگهى در روز قيامت است.

" كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" اين جمله ردعى است بعد از ردع تا سه بار آن را تكرار نموده، تا مطلب را تاكيد كرده باشد، و كلمه" يقين" به معناى علمى است كه شك و ترديد در آن راه نداشته باشد، و جواب" لو- اگر" در جمله" اگر به علم يقين بدانيد" حذف شده، تقدير كلام" لو تعلمون الامر بعلم اليقين لشغلكم ما تعلمون عن التباهى و التفاخر بالكثرة- اگر به علم يقين حقيقت امر را ببينيد آنچه ببينيد شما را از مفاخرت به كثرت نفرات باز خواهد داشت" بوده است. و جمله" لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" كلامى از نو است، و لام در آن لام قسم است، مى فرمايد: سوگند مى خورم كه به زودى جحيم را كه جزاى اين مفاخرت است خواهيد ديد. ديگران اينطور تفسير كرده و

_______________

(1) تفسير قرطبى، ج 20، ص 172. ______________________________________________________ صفحه ى 602

استدلال كرده اند به اينكه جمله" لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" نمى تواند جواب حرف" لو" باشد، چون اين حرف امتناع را مى رساند، بر سر هر جمله در آيد مى فهماند مضمون اين جمله نشدنى است، و رؤيت هر چيزى به معناى تحقق وقوع آن است، و جواب نشدنى، شدنى قرار نمى گيرد.

و اين تفسير مبنى بر اين است كه مراد از رؤيت جحيم، رؤيت آن در قيامت باشد،

و آيه شريفه بخواهد به مضمون آيه" وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى «1» اشاره كند، و اين خيلى مسلم نيست، بلكه از ظاهر كلام بر مى آيد كه مراد از ديدن جحيم، ديدن آن در دنيا و قبل از قيامت و به چشم بصيرت است، منظور رؤيت قلب است، كه به طورى كه از آيه زير استفاده مى شود خود از آثار علم اليقين است،" وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ" «2»، كه بحث در پيرامون آن گذشت، و اين رؤيت قلبى قبل از قيامت است، و براى مردمى كه سرگرم مفاخرتند دست نمى دهد، بلكه در مورد آنان امرى ممتنع است، چون چنين افرادى ممكن نيست علم اليقين پيدا كنند.

" ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ" مراد از" عين اليقين" خود يقين است، و معنايش اين است كه جحيم را با يقين محض مى بينند، و مراد از" علم يقين" در آيه قبل مشاهده دوزخ با چشم بصيرت و در دنيا است، و به عين اليقين ديدن آن در قيامت با چشم ظاهر است، دليلش آيه بعدى است كه سخن از سؤال و بازخواست در قيامت دارد، مى فرمايد:" ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ".

ولى بعضى «3» از مفسرين گفته اند، مراد از رؤيت اولى، قبل از دخول در جحيم، و مراد از دومى بعد از دخول در آن است، و خلاصه منظور از هر دو رؤيت در قيامت است.

بعضى «4» ديگر گفته اند: منظور از رؤيت اولى معرفت، و از دومى ديدن و مشاهده است.

بعضى «5» هم گفته اند. مراد يك رؤيت است، و تكرارش صرفا براى فهماندن استمرار و خلود در دوزخ است. و بعضى وجوهى

ديگر گفته اند، كه همه آنها ضعيف است.

_______________

(1) و جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد. سوره نازعات، آيه 36.

(2) و اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان مى دهيم (تا چنين و چنان شود و) تا از صاحبان يقين گردد. سوره انعام، آيه 75.

(3) روح المعانى، ج 30، ص 225.

(4 و 5) روح المعانى، ج 30، ص 225. ______________________________________________________ صفحه ى 603

[توضيحى در باره" نعمت" و استفاده از آن در راه اطاعت و سؤال از آن در قيامت

" ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" از ظاهر سياق بر مى آيد كه خطاب" باز خواست مى شويد" و همچنين خطابهاى قبلى" الهيكم"،" زرتم"،" تعلمون" و" ترون" همه به عموم مردم است، بدان جهت كه در بين آنان كسانى هستند كه سرگرم به نعمت هاى پروردگار خود شده، از خود پروردگار بى خبر ماندند، تكاثر در نعمت از ياد صاحبان نعمت بى خبرشان كرده، آرى توبيخ و تهديد اين سوره به ظاهر متوجه طايفه خاصى نيست، بلكه متوجه عموم مردم است، ولى در واقع متوجه طايفه خاصى از ايشان است، و آن همان كسانى است كه تكاثر از خدا بى خبرشان كرده.

و همچنين از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از" نعيم"، مطلق نعمت ها است، يعنى هر چيزى كه كلمه" نعمت" بر آن صادق باشد، پس هر انسانى از هر نعمتى كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد.

براى اينكه نعمت- يعنى هر چيزى كه سازگار با زندگى و كمال منعم عليه است، و به نوعى خير و منفعت او را تضمين مى كند- وقتى نعمت مى شود كه در موردى استعمالش كند كه اين استعمال سعادتى براى او باشد، و از آن سعادت سود

ببرد، اما اگر در خلاف آن به كار ببرد، مثلا نعمت آب را در سوراخ گوش خود بريزد ديگر نعمت نيست چون آب سازگار با گوش نيست، هر چند كه خودش فى نفسه نعمت است.

و خداى تعالى انسان را آفريده، و غايت و هدف نهايى از خلقتش را كه همان سعادت او و منتهى درجه كمال او است تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده، هم چنان كه خودش فرمود:" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" «1»، و اين تقرب عبودى همان ولايت الهى نسبت به بنده اش مى باشد، و خداى سبحان تمامى آنچه مايه سعادت او است و از آن در سلوكش به سوى غايتى كه براى آتش خلق كرده منتفع مى شود، و آن عبارت است از همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى كه در اختيار او نهاده.

پس استعمال اين نعمت ها به طريق خداپسندانه كه انسان را به غايت مطلوبش برساند همان طريقى است كه آدمى را به غايت و هدف از خلقتش كه همان اطاعت است مى رساند، و استعمال آنها به طور دلخواه و بدون در نظر گرفتن اينكه اين نعمت ها وسيله اند نه هدف، گمراهى و بريدن از هدف است، و اين خود معصيت است، چون خداى سبحان به قضايى رد و تبديل ناپذير حكم كرده كه انسان به سويش برگردد تا از عملش بازخواست نموده،

_______________

(1) من جن و انس را نيافريدم مگر اينكه عبادتم كنند. سوره ذاريات، آيه 56. ______________________________________________________ صفحه ى 604

به حساب اعمالش برسد، و بر طبق آن جزايش دهد، و عمل بنده كه گفتيم به حسابش مى رسند همان استعمال نعمت هاى الهى است، (اگر دروغ و تهمت و غيبت و مجامله

و چه و چه است استعمال زبان است، كه يكى از بزرگترين نعمتهاى او است، و اگر زنا و دزدى و قتل نفس است استعمال آلت تناسلى و استعمال دست و ساير جوارح است) و لذا خداى تعالى مى فرمايد:" وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى «1»، پس سؤال از عمل بنده سؤال از نعيم الهى است، كه به چه صورت مصرفش كرد، آيا شكر نعمت را بجاى آورد، و يا آن را كفران نمود؟

بحث روايتى [چند روايت در باره شان نزول سوره تكاثر]

در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: اين سوره در باره يهود نازل شده كه گفته بودند: عده ما از جمعيت بنى فلان و بنى فلان و بنى فلان بيشتر است، و خلاصه ما از همه اين سه قبيله نيرومندتريم، همين معنا آنان را به خود مشغول كرد تا گمراه از دنيا رفتند- نقل از قتاده.

بعضى ديگر گفته اند: در باره شاخه اى از انصار نازل شده كه با شاخه اى ديگر تفاخر كردند- نقل از ابى بريده. و بعضى گفته اند در باره دو قبيله از قريش نازل شده، يعنى بنى عبد مناف بن قصى، و بنى سهم بن عمرو كه با يكديگر تكاثر نموده، اشراف خود را مى شمردند، و عدد اشراف بنى عبد مناف بيشتر شد، آن گاه بنى سهم بن عمرو زير بار نرفته، گفتند بايد مرده هايمان را هم به شمار آوريم، شروع كردند به شمردن قبرها، اين قبر فلانى است و اين قبر فلانى، و در نتيجه عدد بنى سهم بيشتر شد، چون در دوران جاهليت عدد

آنان بيشتر بود- نقل از مقاتل و كلبى «2».

و در تفسير برهان از برقى از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق (ع) روايت كرده كه در تفسير آيه" لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ" فرموده: علم اليقين ديدن به چشم است «3».

_______________

(1) و اينكه انسان سرنوشتى ندارد مگر آنچه خودش كرده، و به زودى كرده هايش را نشانش مى دهند، و به طور كامل جزاى آن را به وى مى پردازند، و اينكه سرانجام انسان به سوى پروردگار تو است.

سوره نجم، آيه 39- 42.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 533.

(3) تفسير برهان، ج 4، ص 501. ______________________________________________________ صفحه ى 605

مؤلف: اين روايت معنايى را كه ما كرديم تاييد مى كند.

[رواياتى بيانگر اينكه مراد از نعيمى كه از آن سؤال مى شود محمد و آل او (عليهم السلام)، يا ولايت اهل بيت (عليهم السلام) است و توضيحى در اين باره، با بيان رابطه بين نعمت بودن نعمت ها و هدايت دينى

و در تفسير قمى به سند خود از جميل از امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم معناى آيه" لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" چيست؟ فرمود: اين امت بازخواست مى شود از نعمت رسول اللَّه، و سپس از نعمت ائمه اهل بيتش «1».

و در كافى به سند خود از ابى خالد كابلى روايت آورده كه گفت: وارد شدم بر امام ابو جعفر (ع) دستور داد غذا آوردند، من با آن جناب طعام خوردم، طعامى كه پاكيزه تر و لطيف تر از آن در عمرم نخورده بودم، همين كه از طعام فارغ شديم، فرمود: اى ابو خالد اين طعام را چگونه ديدى؟ و يا فرمود: طعام ما را

چگونه ديدى؟ عرضه داشتم فدايت شوم، من در عمرم طعامى پاكيزه تر و نظيف تر از اين نخورده بودم، ولى در حين خوردن به ياد آيه افتادم كه خداى تعالى مى فرمايد:" ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" پس حضرت فرمود:" خداى تعالى از خوردن شما نمى پرسد"، تنها از آن دين حقى كه شما بر آنيد بازخواست مى كند «2».

و نيز در آن كتاب به سند خود از ابو حمزه روايت كرده كه گفت: با جماعتى نزد امام صادق (ع) بوديم، حضرت دستور داد طعام بياورند، طعامى آوردند كه در تمام عمرمان لذيذتر و خوشبوتر از آن نخورده بوديم، بعد خرمايى آوردند كه آن قدر شفاف و صاف و زيبا بود كه همه را به تماشا واداشت، مردى از حضار گفت: به زودى از اين نعيمى كه نزد پسر پيغمبر از آن متنعم شديد بازخواست مى شويد، امام (ع) فرمود: خداى عز و جل كريم تر و شانش جليل تر از آن است كه طعامى به بنده اش بدهد، و آن را براى شما حلال و گوارا بسازد، آن وقت بازخواستتان كند كه چرا خورديد؟ بلكه منظور از نعيم در آيه" لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ" تنها نعمت محمد و آل محمد (ع) است كه به شما ارزانى داشته «3».

مؤلف: و اين معنا به طرق ديگر و عبارات مختلفى از ائمه اهل بيت (ع) روايت شده، و در بعضى از آنها آمده كه منظور از نعيم، ولايت (دوستى و اطاعت) ما اهل بيت است «4». و برگشت اين معنا به همان معنايى است كه ما خاطرنشان ساخته و گفتيم، منظور از نعيم تمامى نعمت هايى است كه خداى تعالى به بشر انعام فرموده، بدان جهت كه

نعمت است، (و ولايت اهل بيت از ارزنده ترين مصاديق آن است بلكه با راهنمايى امامان _______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 440.

(2 و 3) فروع كافى، ج 6، ص 280، ح 5 و ح 3.

(4) تفسير برهان، ج 4، ص 502، ح 6. ______________________________________________________ صفحه ى 606

است كه استعمال نعمت شكر مى شود نه كفران).

توضيح اينكه نعمت هايى كه خداى تعالى به آدمى ارزانى داشته اگر انسان مورد بازخواست از آنها قرار مى گيرد، از اين جهت نيست كه نعمت ها مثلا گوشت بوده يا نان يا خرما و يا آب خنك، و يا مثلا چشم يا گوش و يا دست و پا بوده، بلكه از اين جهت از آنها پرسش مى شود كه خداى تعالى آنها را آفريده تا نعمت بشر باشند، و آنها را در طريق كمال بشر و رسيدنش به قرب عبودى واسطه و وسيله كرده، كه بيانش به طور اشاره گذشت، و بشر را دعوت كرده كه آن نعمت ها را به عنوان شكر مصرف كند، و طورى استعمال كند كه آن استعمال شكر شمرده شود نه كفران پس آنچه از آن بازخواست مى شويم نعمت است بدان جهت كه نعمت است، نه بدان جهت كه خوردنى يا پوشيدنى و يا اعضاى ذى قيمت بدنى است، و معلوم است كه خود آدمى نمى تواند تشخيص دهد كه داده هاى خداى تعالى را چگونه استعمال كند تا نعمت شود، و يا به عبارت ديگر شكر باشد نه كفران، تنها راهنما در اين باب دين خداست كه رسول خدا (ص) آن را آورده، و امامانى از اهل بيت خود را براى بيان آن دين نصب فرموده. پس برگشت سؤال از نعيم، سؤال از

عمل به دين است، در هر حركت و سكون. و نيز اين معنا معلوم است كه سؤال از نعيم كه گفتيم سؤال از دين است سؤال از رسول خدا (ص) و امامان بعد از آن جناب است كه خدا اطاعتشان را واجب و پيرويشان را در سلوك الى اللَّه فريضه كرده، و طريق سلوك الى اللَّه است، همان استعمال نعمت است به آن نحوى كه رسول و امامان دستور داده اند.

روايت ابى خالد كه در آن حضرت ابو جعفر (ع) فرمود:" تنها از آن دين حقى كه شما بر آنيد بازخواست مى كند" به همين معنا اشاره مى كند كه منظور از سؤال از نعيم، سؤال از دين است.

و دو روايت جميل و ابى حمزه كه نقل كرديم، و در هر دو امام صادق (ع) فرمود:" اين امت بازخواست مى شود از نعمت رسول اللَّه، و سپس از نعمت ائمه اهل بيتش" به اين معنا اشاره دارند كه منظور از نعيم، رسول و امامان اهل بيت او است.

و در بعضى از روايات آمده كه نعيمى كه بشر از آن بازخواست مى شود رسول اللَّه (ص) است كه خدا او را بر همه اهل عالم انعام كرد تا از گرداب ضلالت نجاتشان دهد. و در بعضى ديگر آمده: ولايت ما اهل بيت است، و برگشت همه به يك معنا است، و ولايت اهل بيت عبارت است از واجب دانستن اطاعت و پيروى آنان، در هر ______________________________________________________ صفحه ى 607

گفتار و كردارى كه در سلوك طريق عبوديت دارند «1».

و در مجمع البيان آمده كه بعضى گفته اند: منظور از نعيم صحت و فراغت است،- نقل از عكرمه. و مؤيد آن روايتى است كه ابن

عباس از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: دو نعمت است كه بسيارى از مردم در آن مغبونند، يكى سلامتى و يكى فراغت «2».

و نيز در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: نعيم عبارت است از امنيت و صحت، نقل از مجاهد و عبد اللَّه بن مسعود. و اين معنا از امام ابو جعفر و ابى عبد اللَّه (ع) نيز روايت شده «3». مؤلف: و در بعضى از روايات ديگر از طرق اهل سنت آمده كه: نعيم عبارت است از خرما و آب خنك. و در بعضى ديگر چيزهايى ديگر ذكر شده، كه بايد همه آنها حمل شود بر اينكه خواسته اند مثالى براى نعمت ذكر كرده باشند «4».

و در حديث نبوى از طرق اهل سنت اين معنا نيز آمده كه سه چيز است كه بنده خدا از آن بازخواست نمى شود: يكى خرقه اى كه عورت خود را با آن بپوشاند، و يكى پاره نانى كه با آن سد رمق كند، و سوم خانه اى كه از سرما و گرما حفظش نمايد ... «5»

اين حديث هم بايد حمل شود بر اينكه خداى تعالى در بازخواست از ضروريات زندگى سخت گيرى و مناقشه نمى كند، و خدا داناتر است.

_______________

(1) تفسير برهان، ج 4، ص 502 و 503.

(2 و 3) مجمع البيان، ج 10، ص 534.

(4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 388.

تفسير نمونه

همانگونه كه اشاره كرديم مفسران معتقدند كه اين سوره درباره قبائلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مى كردند، و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات مى نمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مى رفتند

و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند!.

منتها بعضى آن را ناظر به دو قبيله از قبائل قريش در مكه مى دانند، و بعضى دو قبيله از قبائل انصار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه و بعضى تفاخر يهود را بر ديگران ، هر چند مكى بودن آن صحيحتر به نظر مى رسد.

ولى مسلم است كه اين شاءن نزولها هر چه باشد هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند.

سوره تكاثر

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 8 آيه است

محتوى و فضيلت سوره تكاثر

بسيارى از مفسران معتقدند كه اين سوره در مكه نازل شده ، بنابراين سخنى كه درباره تفاخر در آن آمده قاعدة مربوط به قبائل قريش است كه با امور موهومى بر يكديگر فخر و مباهات مى كردند.

ولى بعضى - مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان - معتقدند در مدينه نازل شده ، و آنچه از تفاخر در آن آمده ناظر به يهود يا دو طائفه از انصار است ولى مكى بودن سوره با توجه به شباهت زيادى كه با سوره هاى مكى دارد صحيحتر به نظر مى رسد.

محتواى اين سوره در مجموع نخست سرزنش و ملامت افرادى است كه بر اساس يك مطالب موهوم بر يكديگر تفاخر مى كردند، سپس هشدارى نسبت به مساءله معاد و قيامت و آتش دوزخ ، و سرانجام هشدارى در زمينه مساءله سؤ ال و بازپرسى از نعمتها مى دهد.

نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده .

و در فضيلت تلاوت آن در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : و من

قراءها لم يحاسبه الله بالنعيم الذى انعم عليه فى دار الدنيا، و اعطى من الاجر كانما قرء الف آية : كسى كه آن را بخواند خداوند در برابر نعمتهائى كه در دنيا به او داده او را مورد حساب قرار نمى دهد و پاداشى به او مى دهد كه گوئى هزار آيه قرآن را تلاوت كرده . <1>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه خواندن اين سوره در نمازهاى

فريضه و نافله ثواب شهادت شهيدان دارد. <2>

بديهى است اين همه ثواب از آن كسى است كه آن را بخواند و در برنامه زندگى به كار گيرد و روح و جان خود را هماهنگ با آن بسازد.

تفسير :

بلاى تكاثر و تفاخر!

در اين آيات نخست با لحنى ملامت بار مى فرمايد: تفاخر و مباهات بر يكديگر شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشت (الهاكم التكاثر).

تا آنجا كه به زيارت و ديدار قبرها رفتيد، و قبور مردگان خود را برشمرديد (حتى زرتم المقابر).

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه ((تكاثر)) و ((تفاخر)) آنچنان آنها را به خود مشغول داشته كه تا لحظه ورود در قبر نيز ادامه دارد.

ولى معنى اول با تعبير ((زرتم المقابر)) و همچنين شاءن نزولها و خطبه نهج البلاغه كه به خواست خدا بعدا به آن اشاره مى شود سازگارتر است .

((الهاكم )) از ماده ((لهو)) به معنى سرگرم شدن به كارهاى كوچك و غافل ماندن از اهداف و كارهاى مهم است ، راغب در مفردات مى گويد: ((لهو)) چيزى است كه انسان را به خود مشغول داشته ، و از مقاصد

و اهدافش باز مى دارد.

((تكاثر)) از ماده كثرت به معنى تفاخر و مباهات و فخرفروشى بر يكديگر است . <3>

((زرتم )) از ماده ((زيارة )) و ((زور)) (بر وزن قول ) در اصل به معنى قسمت بالاى سينه است ، سپس به معنى ملاقات كردن و روبرو شدن به كار رفته است ، و

((زور)) (بر وزن قمر) به معنى كج شدن قسمت بالاى سينه است ، و از آنجا كه دروغ نوعى انحراف از حق است ، به آن ، ((زور)) (بر وزن نور) اطلاق مى شود.

((مقابر)) جمع ((مقبرة )) به معنى محل قبر ميت است ، و زيارت كردن مقابر در اينجا يا كنايه از مرگ است (طبق بعضى از تفاسير) و يا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شماره كردن و تفاخر نمودن (طبق تفسير مشهور).

و همانگونه كه گفتيم معنى دوم صحيحتر به نظر مى رسد، و يكى از شواهد آن سخنى است كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در اين زمينه در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر فرمود: يا له مراما ما ابعده ؟ و زورا ما اغفله ؟ و خطرا ما اءفظعه ؟ لقد استخلوا منهم اى مدكر و تناوشوهم من مكان بعيد، ا فبمصارع آبائهم يفخرون ؟ ام بعد يد الهلكى يتكاثرون ؟ يرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حركات سكنت ، و لان يكونوا عبرا احق من ان يكونوا مفتخرا!:

شگفتا! چه هدف بسيار دورى ؟ و چه زيارت كنندگان غافلى ؟ و چه افتخار موهوم و رسوائى ؟ به ياد استخوان پوسيده كسانى افتاده اند كه

سالها است خاك شده اند، آنهم چه يادآورى ؟ با اين فاصله دور به ياد كسانى افتاده اند كه سودى به حالشان ندارند، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيار مى شمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته ، و حركاتشان به سكون مبدل شده .

اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند!. <4>

اين خطبه كه تنها به قسمتى از آن در اينجا اشاره كرده ايم بقدرى تكان دهنده و گويا و صريح است كه ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد: من به كسى كه همه امتها به او سوگند ياد مى كنند قسم مى خورم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام ، و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه اى پديد آمده ، و در روحم به سختى اثر گذارده ، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده ، و هرگز نشده كه در آن تاءمل كنم جز اينكه در آن حال به ياد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده ام و درست برايم مجسم شده كه من همانم كه امام (عليه السلام ) توصيف فرموده است .

چقدر واعظان و خطبا و گويندگان و افراد فصيح در اين باره سخن گفته اند، و من گوش فرا داده ام ، و در سخنان آنها دقت كرده ام ، ولى در هيچيك تاءثير سخن امام (عليه السلام ) را نيافته ام !.

اين تاءثيرى كه

سخن او در قلب من مى گذارد يا از ايمانى سرچشمه مى گيرد كه به گوينده آن تعلق دارد، و يا نيت يقين و اخلاص او سبب شده است كه اينچنين در ارواح نفوذ كند، و در قلوب جايگزين شود. <5>

او در قسمت ديگرى از سخنانش مى گويد: ينبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطبة فى مجلس و تلى عليهم ان يسجدوا له !: سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع كنند و اين خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده كنند، و در همين جا اشاره به گفتار معاويه در باره فصاحت امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى كند كه مى گويد: و الله ما سن الفصاحة لقريش غيره : به خدا هيچكس فصاحت را براى قريش غير او پايه گذارى نكرد!

در آيه بعد آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار داده ، مى فرمايد: چنين نيست كه شما مى پنداريد و با آن تفاخر مى كنيد، شما به زودى نتيجه اين تفاخر موهوم خود را خواهيد دانست (كلا سوف تعلمون ).

باز براى تاءكيد مى افزايد: سپس چنين نيست كه شما مى پنداريد، به زودى خواهيد دانست (ثم كلا سوف تعلمون ).

جمعى از مفسران اين دو آيه را تكرار و تاءكيد يك مطلب دانسته اند و هر دو به صورت سربسته از عذابهائى كه در انتظار اين مستكبران متفاخر است خبر مى دهد.

در حالى كه بعضى ديگر اولى را اشاره به عذاب قبر و برزخ كه انسان بعد از مرگ ، با آن روبرو مى شود دانسته اند، و دومى را اشاره به عذاب قيامت .

در

حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: ((مازلنا نشك فى عذاب القبر حتى نزلت الهاكم التكاثر، الى قوله كلا سوف تعلمون ، يريد فى القبر، ثم كلا سوف تعلمون ، بعد البعث :))

گروهى از ما پيوسته در باره عذاب قبر در شك بودند تا اينكه سوره ((الهاكم التكاثر)) نازل شد تا آنجا كه فرمود: كلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است ، سپس مى فرمايد: ثم كلا سوف تعلمون منظور عذاب قيامت است . <6>

در تفسير كبير فخر رازى اين مطلب از يكى از ياران على (عليه السلام ) بنام زر بن جيش نقل شده كه مى گويد: ما از عذاب قبر در شك بوديم تا از على (عليه السلام )

شنيديم كه مى فرمود: اين آيه دليل بر عذاب قبر است )). <7>

سپس مى افزايد: اينچنين نيست كه شما تفاخر كنندگان مى پنداريد اگر شما به آخرت ايمان داشتيد و با علم اليقين آن را مى دانستيد هرگز به سراغ اين امور نمى رفتيد و تفاخر و مباهات به اين مسائل باطل نمى كرديد (كلا لو تعلمون علم اليقين ). <8>

باز براى تاءكيد و انذار بيشتر مى افزايد: شما قطعا جهنم را خواهيد ديد (لترون الجحيم ).

سپس با ورود در آن ، آن را به عين اليقين مشاهده خواهيد كرد (ثم لترونها عين اليقين ).

سپس در آن روز همه شما قطعا از نعمتهائى كه داشته ايد سؤ ال خواهيد شد.

(ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ).

بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كرده ايد؟ و از آنها

براى اطاعت الهى يا معصيتش كمك گرفته ايد، يا

نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننموده ايد؟

1 - سرچشمه تفاخر و فخرفروشى

از آيات فوق استفاده مى شود كه يكى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر و فخرفروشى همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است .

از اين گذشته جهل انسان به ضعفها و آسيب پذيريهايش ، به آغاز پيدايش و سرانجامش ، از عوامل ديگر اين كبر و غرور و تفاخر است ، به همين دليل قرآن مجيد براى درهم شكستن اين تفاخر و تكاثر سرگذشت اقوام پيشين را در آيات مختلف بازگو مى كند كه چگونه اقوامى با داشتن امكانات و قدرت فراوان با وسائل ساده اى نابود شده اند.

با وزش بادها، با يك جرقه آسمانى (صاعقه )، با يك زمين لرزه ، با نزول باران بيش از حد، خلاصه با آب و باد و خاك و گاه با سجيل و پرندگان كوچك ، نابود شدند و از ميان رفتند.

با اينحال اين همه تفاخر و غرور براى چيست ؟!.

عامل ديگرى براى اين امر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستها است كه افراد براى پوشاندن شكستهاى خود پناه به تفاخر و فخرفروشى مى برند، و لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) ما من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه : هيچكس تكبر و فخرفروشى نمى كند مگر به خاطر ذلتى كه در نفس خود مى يابد <9> و لذا هنگامى كه احساس كند به حد كمال رسيده است

نيازى در اين تفاخر نمى بيند.

در حديث ديگرى از

امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : ثلاثة من عمل الجاهلية : الفخر بالانساب ، و الطعن فى الاحساب ، و الاستسقاء بالانواء: سه چيز است كه از عمل جاهليت است : تفاخر به نسب ، و طعن در شخصيت و شرف خانوادگى افراد، و طلبيدن باران به وسيله ستارگان . <10>

در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : اهلك الناس اثنان : خوف الفقر، و طلب الفخر: دو چيز مردم را هلاك كرده : ترس از فقر (كه انسان را وادار به جمع مال از هر طريق و با هر وسيله مى كند) و تفاخر. <11>

و به راستى از مهمترين عوامل حرص و بخل و دنياپرستى و رقابتهاى مخرب و بسيارى از مفاسد اجتماعى همين ترس بى دليل از فقر و تفاخر و برتريجوئى در ميان افراد و قبائل و امتها است .

و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: ما اخشى عليكم الفقر و لكن اخشى عليكم التكاثر: من از فقر بر شما نمى ترسم ولى از تكاثر بيم دارم . <12>

((تكاثر)) همانگونه كه قبلا اشاره كرديم در اصل به معنى تفاخر است ، ولى گاه به معنى فزون طلبى و جمع مال آمده چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم :

التكاثر، (فى ) الاموال جمعها من غير حقها، و منعها من حقها، و شدها فى الاوعية : تكاثر جمع آورى اموال از طرق نامشروع ، و خوددارى از

اداى حق آن و بستن

آنها در خزينه ها و صندوقها است . <13>

اين بحث دامنه دار را با حديث پر معنايى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم ، او در تفسير الهاكم التكاثر فرمود:

يقول ابن آدم مالى مالى ، و ما لك من مالك الا ما اكلت فافنيت او لبست فابليت او تصدقت فامضيت : انسان مى گويد مال من ، مال من ! در حالى كه مال تو تنها همان غذائى است كه مى خورى ، و لباسى كه مى پوشى ، و صدقاتى كه در راه خدا انفاق مى كنى ! <14>

و اين نكته اى است بسيار جالب كه بهره هر كس از اموال فراوانى كه جمع آورى مى كند و گاه كمترين دقتى در حلال و حرام بودن آن ندارد چيزى جز همان مختصرى كه مى خورد و مى نوشد و مى پوشد، و يا در راه خدا انفاق مى كند نيست ، و مى دانيم : آنچه را شخصا مصرف مى كند، ناچيز است و چه بهتر كه از طريق انفاق بهره خود را بيشتر كند.

2 - يقين و مراحل آن :

يقين نقطه مقابل شك است ، همانگونه كه علم نقطه مقابل جهل است ، و به معنى وضوح و ثبوت چيزى آمده است ، و طبق آنچه از اخبار و روايات استفاده مى شود به مرحله عالى ايمان يقين گفته مى شود، امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است ، و تقوى يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يك درجه برتر از تقوا است سپس افزود:

و لم يقسم بين الناس شى ء اقل من اليقين : در ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است !

راوى سؤ ال مى كند يقين چيست ؟ مى فرمايد: التوكل على الله ، و التسليم لله ، و الرضا بقضاء الله ، و التفويض الى الله !: حقيقت يقين توكل بر خدا ، و تسليم در برابر ذات پاك او، و رضا به قضاى الهى ، و واگذارى تمام كارهاى خويش به خداوند است . <15>

برترى مقام يقين از مقام تقوى و ايمان و اسلام چيزى است كه در روايات ديگر نيز روى آن تاءكيد شده است . <16>

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من صحة يقين المراء المسلم ان لا يرضى الناس بسخط الله ، و لا يلومهم على ما لم يؤ ته الله … ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فى اليقين و الرضا و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط: از نشانه هاى صحت يقين مردم مسلمان اين است كه مردم را با خشم الهى از خود خشنود نكند، و آنها را بر چيزى كه خداوند به او نداده است ملامت ننمايد (آنها را مسؤ ول محروميت خود نشمارد)… خداوند به خاطر عدل و دادش آرامش و راحت را در يقين و رضا قرار داده ، و اندوه و حزن را در شك و ناخشنودى !

از اين تعبيرات و تعبيرات ديگر به خوبى استفاده مى شود كه وقتى انسان به مقام يقين مى رسد آرامش خاصى سراسر قلب و جان او را فرا مى گيرد.

ولى با

اين حال براى يقين مراتبى است كه در آيات فوق و آيه 95 سوره واقعه (ان هذا لهو حق اليقين ) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است . <17>

1 - علم اليقين و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه با مشاهده دود ايمان به وجود آتش پيدا مى كند.

2 - عين اليقين ، و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند.

3 - حق اليقين و آن همانند كسى است كه وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس كند، و به صفات آتش متصف گردد، و اين بالاترين مرحله يقين است .

محقق طوسى در يكى از سخنان خود مى گويد: يقين همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است كه زوال آن ممكن نيست ، و در حقيقت از دو علم تركيب يافته ، علم به معلوم ، و علم به اينكه خلاف آن علم محال است ، و داراى چند مرتبه است : علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين . <18>

در حقيقت مرحله اول جنبه عمومى دارد و مرحله دوم ، براى پرهيزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان .

و لذا در حديثى آمده است كه خدمت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند: شنيده ايم بعضى از ياران عيسى روى آب راه مى رفتند؟! فرمود: لو كان يقينه اشد من ذلك لمشى على الهواء: اگر يقينش از آن محكمتر بود بر هوا راه مى رفت

! مرحوم علامه طباطبائى بعد از ذكر اين حديث مى افزايد: همه چيز بر محور يقين به خداوند سبحان ، و محو كردن اسباب جهان تكوين از استقلال در تاءثير دور مى زند، بنابراين هر قدر اعتقاد و ايمان انسان به قدرت مطلقه الهيه بيشتر گردد اشياء جهان به همان نسبت در برابر او مطيع و منقاد خواهد شد. <19> و اين است رمز رابطه يقين و تصرف خارق العاده در عالم آفرينش .

3 - همگى دوزخ را مشاهده مى كنند!

جمله ((لترون الجحيم )) داراى دو تفسير است : نخست اينكه منظور مشاهده دوزخ در آخرت است ، كه مخصوص كفار، و يا براى عموم جن و انس است ، چرا كه طبق بعضى آيات قرآن همگى از كنار جهنم بايد بگذرند.

ديگر اينكه منظور مشاهده آن با شهود قلبى در همين عالم دنيا است ، و در اين صورت اين جمله جواب قضيه شرطيه است ، مى فرمايد: اگر شما علم اليقين مى داشتيد جهنم را در همين جهان با چشم دل مشاهده مى كرديد چرا كه مى دانيم بهشت و دوزخ هم اكنون آفريده شده اند و وجود خارجى دارند.

ولى همانگونه كه قبلا نيز اشاره كرده ايم تفسير اول با آيات بعد كه سخن از روز قيامت مى گويد مناسب تر است ، بنابر اين يك قضيه قطعى و غير مشروط است .

4 - در قيامت از چه نعمتهائى سؤ ال مى شود؟

در آخرين آيه اين سوره خوانديم كه مسلما همه شما روز قيامت از نعمتها بازپرسى خواهيد شد، بعضى گفته اند منظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است ، و بعضى

آن را تندرستى و امنيت مى دانند و بعضى همه نعمتها را مشمول آيه شمرده اند.

در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : النعيم الرطب ، و الماء البارد: نعيم رطب و آب خنك است !

در حالى كه در حديث ديگرى مى خوانيم كه ابو حنيفه از امام صادق (عليه السلام ) درباره تفسير اين آيه سؤ ال كرد، امام (عليه السلام ) سؤ ال را به او برگرداند،

و فرمود: نعيم به عقيده تو چيست ؟ عرض كرد: غذا است و طعام و آب خنك ، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگهدارد تا از هر لقمه اى كه خوردهاى ، و هر جرعه اى كه نوشيده اى ، از تو سؤ ال كند بايد بسيار در آنجا بايستى ! عرض كرد: پس نعيم چيست ؟

فرمود: ما اهل بيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده ، و ميان آنها بعد از اختلاف الفت بخشيده ، دلهاى آنان را به وسيله ما به هم پيوند داده ، و برادر خود ساخته ، بعد از آنكه دشمن يكديگر بودند، و به وسيله ما آنها را به اسلام هدايت كرده … آرى نعيم همان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و خاندان او است . <20>

تفسير اين روايات ظاهرا مختلف ، چنين است كه نعيم يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت ، و انواع نعمتهاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مى

شود، منتها نعمتهائى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايمان و ولايت بيشتر از آنها سؤ ال مى شود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه ؟ و ظاهرا رواياتى كه نعمتهاى مادى را از شمول اين آيه نفى مى كند ناظر به اين معنى است كه شما نبايد مصداقهاى مهمتر را رها كرده به مصداقهاى كوچكتر روى آوريد، و در حقيقت هشدارى است به مردم در زمينه سلسله مراتب مواهب و نعمتهاى الهى و اينكه در برابر آنها مسؤ وليت سنگين دارند.

و چگونه ممكن است از اين نعمتها سؤ ال نشود در حالى كه سرمايه ه اى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده ، و بايد از هر كدام دقيقا قدر - دانى كنند و شكر آن را بجاى آورند، و در موارد خود صرف كنند.

خداوندا! نعمتهاى بى پايانت مخصوصا نعمت ايمان و ولايت را بر ما مستدام دار.

پروردگارا! توفيق اداى حق اين همه نعمت را به ما مرحمت فرما.

بارالها! بر اين نعمتهاى بزرگ بيفزا و آنها را هرگز از ما سلب مكن .

آمين يا رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره با سوره ديگرى رو به رو هستيم، و براى آشنايى با حال و هواى آن به شنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره نام اين سوره با واژه «تكاثر» به معنى «افتخار» بر فزونى ثروت و قدرت» يا زياده خواهى در مال و مقام، خوانده شده، و اين نام و عنوان از نخستين آيه اين سوره اقتباس گرديده است.

2 - فرودگاه اين سوره در مورد فرودگاه اين سوره دو نظر است:

ديدگاه مشهور اين

است كه اين سوره در مكّه و در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بر قلب پاك پيامبر آزادى و عدالت فرود آمده، امّا پاره اى نيز برآنند كه در مدينه فرود آمده است.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن

اين سوره داراى 8 آيه است، و از 28 واژه و 123 حرف ساخته شده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه:

و من قرأها لم يحاسبه الله بالنعيم الذى انعم عليه فى دار الدنيا، و اعطى من الاجر كانّما قرأ الف آيه(274)

كسى كه اين سوره را بخواند، خدا در برابر نعمت هايى كه در دنيا به او ارزانى شده، او را مورد محاسبه و باز خواست قرار نمى دهد، و پاداش او در اين مورد از سوى خدا، بسان پاداش كسى است كه هزار آيه از قرآن را تلاوت كرده است.

از امام صادق آورده اند كه:

من قرأ سورة «الهيكم التكاثر» فى فريضة كتب له ثواب و اجر مائة شهيد و من قرأها فى نافلة كان له ثواب خمسين شهيداً...(275)

كسى كه سوره «تكاثر» را در نماز واجب بخواند، براى او پاداش پنجاه شهيد خواهد بود، و در نماز واجب او چهل صف از فرشتگان با او نماز مى خوانند.

و نيز از پيامبر آورده است كه:

من قرأها عند النوم و قى فتنة القبر(276)

كسى كه سوره تكاثر را به هنگام خواب خود بخواند، از فشار قبر وعذاب آن در امان خواهد بود.

گفتنى است كه اين پاداش پرشكوه، نه براى تلاوت و حفظ و ترجمه اين سوره و آيات آن، بلكه در گرو تدبر در قرآن

وعمل به مقررات خدا و رعايت حقوق انسان هاست.

5 - دورنمايى از محتواى اين سوره در اين سوره و آيات روح پرور آن، به اين مفاهيم بلند تربيتى و سازنده توجه داده شده است:

نكوهش از زياده طلبى در ثروت و قدرت،

فخر فروشى به زر و زور،

جنون تفاخر و تكاثر،

هشدار از فرارسيدن رستاخيز،

هشدار از آتش دوزخ،

هشدار از حسابرسى و بازخواست از نعمت ها.

1 - مسابقه در فزون خواهى، شما را سرگرم ساخت،

2 - تا مرگتان فرارسيد و گورستانها را ديدار كرديد.

3 - چنين نيست [كه شما مى پنداريد]؛ به زودى خواهيد دانست!

4 - باز هم چنين نيست؛ به زودى خواهى دانست!

5 - چنين نيست؛ اگر [آينده خود را] مى دانستيد [همچون دانستن [يك خبر]قطعى، [فزون خواهى شما را سرگرم نمى ساخت. ]

6 - به يقين دوزخ را خواهيد ديد.

7 - سپس [با ورود در آن بى ترديد آن را به ديده يقين خواهيد ديد.

8 - آن گاه بى ترديد در آن روز درباره نعمت ها بازخواست خواهيد شد.

نگرشى بر واژه ها

الهاء: اين واژه به معنى سرگرم شدن و پرداختن به كارهاى بيهوده و بى معنى، و غفلت ورزيدن از هدف ها و كارهاى اساسى و اصلى آمده، و از ريشه «لهو» برگرفته شده است.

تكاثر: به معنى ديدار و رو به رو شدن آمده، و واژه «زرتم» از اين ريشه است. واژه «زور» به معنى فريبكارى و دروغ و جازدن چيز قلابى به جاى حقيقى نيز از همين باب است.

مقابر: جمع «مقبره» به معنى آرامگاه آمده است.

شأن نزول

همگى مفسران اتفاق نظر دارند كه اين سوره در مورد نكوهش از جنون فخر فروشى بر ثروت و قدرت و فزونى شمار مردان جنگى و امكانات مادى فرود آمده است؛ امّا در اين مورد كه در نكوهش كدامين تيره ها و قبيله ها فرود آمده، روايات مختلف است:

1 - به باور پاره اى اين سوره در نكوهش يهود فرود آمد، چرا كه آنان مرتب به طبل فخرفروشى مى نواختند كه آمار آنان از آمار فلان قبيله فزون تر است و يا شمار فرزندانشان بيشتر است. آنان به گونه اى به اين خصلت نكوهيده سرگرم شدند و در اين راه تفاخر و تعصب به خرج دادند كه گمراه شدند؛ و اين سوره در نكوهش آنان فرود آمد.

2 - امّا پاره اى ديگر آورده اند كه: اين سوره در نكوهش دو گروه از انصار در مدينه فرود آمد؛ چرا كه آنان به بلاى فخرفروشى و خودنمايى گرفتار شده بودند.

3 - در برابر آن دو روايت گروهى از مفسران پيشين از جمله «كلبى» و «مقاتل» برآنند ك اين سوره در نكوهش دو تيره و تبار از قريش فرود آمد؛ چرا كه آنان كار تفاخر بر مال و اولاد و نازيدن به امكانات و اقتدار را به مرحله اى از جنون و حماقت رسانده بودند كه نه تنها به ثروت ها و نفرات موجود مى نازيدند و براى يكديگر شاخ و شانه مى كشيدند، بلكه بر گورستان مى رفتند و آمار گورهاى پيشينيان خود را نيز مى شمردند تا روشن سازند كه آمار كدام يك بالاتر است! بدين سان فرصت و قدرت و امكانات و نيروها را به باطل و بيداد سرگرم ساخته و از كارهاى شايسته غفلت مى ورزيدند. آن گاه

بود كه اين سوره بر قلب پيامبر نور فرود آمد، تا ضمن نكوهش زورمداران و زرسالاران و نفى ملاك ها و معيارهاى برترى جاهليت، راه درست بهره ورى از نعمت ها و سپاس در برابر ارزانى دارنده آن ها را پيش پاى انسان ها بگذارد.

تفسير

جنون زورمدارى و زرسالارى يا تكاثر و تفاخر

سوره پيش با توّجه دادن دل هاى حق طلب و كمال جو به سراى آخرت و نعمت هاى شكوهبار آن براى خوبان و نيك انديشان و عذاب و آتش دوزخ به ظالمان و مرگ انديشان به پايان رسيد، اينك اين سوره با نكوهش از تكاثر و تفاخر - كه انسان را از ياد خدا و سراى آخرت دستخوش غفلت مى كند - آغاز مى گردد.

در آيه نخست با آهنگى بسيار خيرخواهانه، امّا آكنده از نقد و نكوهش مى فرمايد:

أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ

تفاخر به بيشتر داشتن ثروت و قدرت و مباهات بر يكديگر بر فزونى مال و فرزند، شما را از اطاعت و عبادت خدا و ياد سراى آخرت دستخوش غفلت و فراموشى ساخت.

تا كارتان و پايتان به گورستان رسيد و قبرهاى مردگانتان را هم شمرديد، و بر شمار بيشتر آنها بر يكديگر فخر فروختيد.

حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ

به باور «حسن» و «قتاده» منظور اين است كه: تا مرگ به سراغتان آمد و گريبانتان را گرفت.

امّا از ديدگاه «جبايى» تا بدون توبه و جبران اشتباهات و اصلاح كارتان مرديد و از دنيا رفتيد.

و به باور پاره اى منظور اين است كه: تفاخر و مباهات به فزونى ثروت ها و فرزندان، كار شما و پايتان را به گورستان كشاند، تا آنجايى كه مردگان خفته در گورها را هم شمرديد، و از ياد

خدا و عبادت و اطاعت او سرباز زديد و سراى آخرت را فراموش ساختيد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه با تلاوت سوره مورد بحث فرمود:

يقول: ابن آدم مالى، مالى، و مالك من مالك الا ما اكلت فافنيت اولبست فابليت او تصدقت فامضيت(277)

انسان مى گويد: دارايى من، از آن من است در حالى كه دارايى و ثروت تو انسان تنها همان غذايى است كه مى خورى، و لباسى است كه مى پوشى و انفاقى كه در راه خدا هزينه مى نمايى و ديگر چيزى از آن، از آنِ تو نيست.

اين روايت را «مسلم» در «صحيح» خود آورده است.

نكوهش از بلاى تفاخر

آن گاه در نفى و انكار اين انديشه و عملكرد منحظ فزون خواهان و زرپرستان و زورسالاران مى فرمايد:

كَلاَّ

نه، چنين نيست كه شما تاريك انديشان مى پنداريد، و شايسته نيست كه چنين كارى كنيد و بر بيشتر داشتن ثروت و قدرت تفاخر و مباهات كنيد.

آن گاه به آنان هشدار مى دهد كه:

سَوْفَ تَعْلَمُونَ

به زودى خواهيد دانست.

و باز هشدار مى دهد كه:

ثُمَّ كَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ

نه، باز هم چنين نيست؛ به زودى خواهيد دانست،

به باور برخى از جمله «حسن» در اين آيه هشدارى است پس از هشدار، و روشنگرى مى كند كه به زودى با رسيدن مرگتان درخواهيد يافت و خواهيد دانست كه فرجام تفاخر به ثروت و قدرت و نازيدن به زر و زور و مال و فرزندان چيست.

امّا از اميرمؤمنان آورده اند كه: به زودى در روز رستاخيز و زنده شدن مردگان خواهيد دانست.

«ابن جيش» ضمن نقل اين روايت از آن حضرت مى افزايد:

مازلنا نشك فى عذاب القبر، حتى

نزلت الهيكم التكاثر...(278)

گروهى از ما هماره در مورد عذاب قبر در ترديد بوديم تا اين كه سوره «تكاثر» بر پيامبر فرود آمد و فرمود: به زودى خواهيد دانست و بدين سان از عذاب قبر و رستاخيز و زنده شدن مردگان هشدار داد.

به باور پاره اى منظور هشدار از هنگامه ديدار پاداش و كيفر سراى آخرت مى باشد، و روشنگرى مى گردد كه: به زودى آن گاه كه بهشت پر طراوت و زيبا و جايگاه و پاداش ابرار و نيكان را ديديد خواهيد دانست؛ سپس آن گاه كه دوزخ و جايگاه دهشتناك و عذاب و كيفر گناهكاران و ظالمان و اصلاح ستيزان را ديديد در خواهيد يافت كه تفاخر به زر و زور و سپاهيان و فرزندان، و روى تافتن از ياد خدا و عبادت او چه فرجامى دارد.

گفتنى است كه در فرهنگ عرب نكات و مطالب مهم به وسيله «كلا» و «حقاً» مورد تأكيد قرار مى گيرد.

در آيه بعد مى افزايد:

كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ

نه، چنين نيست، اگر شما آينده خود را بسان دانستن يك خبر قطعى و ترديدناپذير مى دانستيد، در آن صورت فزون خواهى و تفاخر شما را سرگرم نمى ساخت.

در اين آيه از «علم اليقين» سخن رفته، و آن به معنى دانشى است كه سينه و قلب انسان را پس از ترديد و تزلزل، خنك و آرام مى سازد، و به همين دليل است كه ذات بى همتاى خدا به «متيقن» وصف نمى گردد.

در ادامه آيات، خداى فرزانه هشدار را از سر مى گيرد و مى فرمايد:

لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ

به يقين شما دوزخ را خواهيد ديد.

به باور «مقاتل» آيه در قالب سوگند است و

هشدار مى دهد كه: به يقين آن گاه كه دوزخ آشكار گردد، شما كفرگرايان و ظالمان پيش از وارد شدن به آتش، آن را خواهيد ديد.

و مى افزايد:

ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ

آن گاه پس از وارد شدن به دوزخ و چشيدن عذاب دردناك آن، آن را به ديده يقين خواهيد ديد.

پرسش از نعمت ها

و سر انجام در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ

سپس در روز رستاخيز و سراى آخرت از نعمت هايى كه در دنيا به شما ارزانى شده بود، مورد پرسش و بازخواست قرار خواهيد گرفت.

«مقاتل» در اين مورد مى گويد: كفرگرايان و بيدادگران «قريش» در زندگى اين جهان در خير و نعمت بودند، به همين دليل به آنان نيز هشدار است كه در روز رستاخيز از آن نعمت ها پرسش خواهند شد، كه آيا سپاس آن نعمت ها را گزاردند؟ و ياباناسپاسى خود آن ها را در راه گناه و بيداد به كار گرفتند؛ چرا كه شرك ورزيدن به خدا و پرستش غير او، در حقيقت ناسپاسى به ارزانى دارنده نعمت هاست، و شرك گرايان به كيفر اين كار عذاب خواهند شد.

به باور پاره اى از جمله «حسن» منظور اين است كه: در روز رستاخيز تنها از دوزخيان در مورد نعمت هايى كه به آنان ارزانى شده بود، مى پرسند.

امّا از ديدگاه بيشتر مفسران منظور و پيام آيه اين است كه: سپس شما اى مردم خردمند و خردورز! در روز رستاخيز از نعمت هايى كه به شما ارزانى شده است باز خواست خواهيد شد.

«قتاده» بر آن است كه در روز رستاخيز از هر كسى كه در دنيا از نعمت هاى خدا بهره ور بوده

است پرسش خواهد شد.

و به باور «سعيد بن جبير» منظور از واژه «نعيم» عبارت از نعمت هاى خوردنى و نوشيدنى و نعمت ثروت و قدرت و نعمت هاى لذت بخش ديگر است.

و به بيان «عكرمه» منظور سلامت و تندرستى و فرصت هاى زندگى است كه از همه آن ها بازخواست خواهيد شد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

نعمتان مغبون فيهما كثير من الناس الصحة و الفراغ.(279)

دو نعمت است كه بسيارى از مردم در مورد آن ها دستخوش زيانند؛ نعمت سلامتى و تندرسى و نعمت فرصت ها و امكانات رشد و اوج به سوى كمال.

«ابن مسعود» همين روايت را از پيامبر با اندك تفاوت آورده است كه آن دو نعمت، عبارتند از: نعمت امنيت و سلامت و تندرستى الأمن والصحة

اين ديدگاه از امام باقر و صادق هم روايت شده است.

از ديدگاه پاره اى در روز رستاخيز از همه نعمت هاى زندگى، جز اين سه نعمت باز خواست خواهيد شد؛ از: پارچه و لباسى كه انسان پيكر خود را با آن مى پوشاند،

نان و غذايى كه به وسيله آن از گرسنگى در امان مى ماند،

و ديگر مسكن و خانه اى كه انسان را از سرما و گرما حفظ مى كند.

در اين مورد آورده اند كه: يكى از مسلمانان پيامبر را با گروهى از ياران به ميهمانى فراخواند و به وسيله خرما و آب خنك از آنان پذيرايى كرد. آنان از نعمت هاى خدا بهره ور شدند و خداحافظى كردند و پيامبر فرمود: هذا من النعيم الذى تسألون عنه.(280)

اين ها از نعمت هايى است كه در روز رستاخيز از آن ها پرسش خواهيد شد.

«عياشى» آورده است كه «ابوحنيفه» از امام صادق در

مورد تفسير آيه پرسيد. آن حضرت فرمود: هان اى نعمان! به باور شما واژه «نعيم» به چه معناست؟ ما النعيم عندك يا نعمان!

او گفت: غذايى كه مرا سير كند و نوشيدنى خنك و گوارايى كه سيرابم سازد.

فرمود: اگر خدا در روز رستاخيز تو را پاى حساب نگاه دارد تا از هر آنچه خورده و نوشيده اى بپرسد و حساب بكشد، مى دانى توقف تو در برابر دادگاه رستاخيز چقدر به طول خواهد انجاميد؟

گفت: فما النعيم جعلت فداك؟ فدايت گردم، پس منظور از اين نعمت در آيه شريفه چيست؟

فرمود: نحن اهل البيت النعيم الذّى انعم الله بنا على العباد...(281)

آن نعمت گرانى كه خدا به مردم ارزانى داشت و در آيه به آن توجه مى دهد، ما اهل بيت هستيم. خدا به وسيله ما مهر و دوستى را - پس از كشمكش بسيار مردم - بر دل هايشان سايه گستر ساخت، و قلب هايشان را به هم الفت بخشيد و پس از آن كه باهم دشمنى ها ورزيده بودند، دل ها را به نعمت مهر و محبت به هم پيوند داد، و ميان آنان برادرى و صفا پديد آورد، و به بركت ما مردم را به سوى اسلام و راه و رسم عادلانه و انسانى آن كه نعمتى است هماره و پايدار، راه نمود. آرى، خداى فرزانه از نعمت گران خود، كه نعمت وجود پيامبر گرامى و خاندان او باشند، و آنان را به مردم كمال جو ارزانى داشت، خواهد پرسيد.

پرتوى از آيات بلاى فخرفروشى و چشم و هم چشمى از بلاهاى اجتماعى كه هماره كم و بيش دامنگير انسان ها بوده و باعث تيره و تار شدن فضاى زندگى

و تلخ كامى انسان ها شده، بلاى فخرفروشى و باليدن به زر و زور و جاه و جبروت و زرق و برق زودگذر و ناپايدار است.

اين بلاى هستى سوز در مرحله نخست آرامش و آسايش روحى و روانى را از فرد و خانواده و نظام ها و حكومت ها سلب، و از پى آن كشمكش ها، تعصب هاى كور و احمقانه، و درگيرى ها و حتى جنگ هاى جنون آميز و سركوب هاى بى رحمانه و مظالم شقاوت بارى بر سر بشريت فرو ريخته و زندگى را بر او تيره و تار ساخته است.

قرآن در اين آياتِ سرشار از مهر و دلسوزى و نقد و نكوهش و هشدار و اخطار وانديشاننده و بيدارگر با چه لحن و آهنگ دل انگيز و دلنواز و چه قدر زيبا و شكوهبار به اين بلاى بزرگ توجه مى دهد و از اين خطر باز مى دارد أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ....(282)

پيامبر گرامى در هشدار از اين خطر فرمود:

ما اخشى عليكم الفقر ولكن اخشى عليكم التكاثر(283) من بر سعادت شما از نيازمندى و فقدان امكانات مادى نمى ترسم، امّا از بلاى انحصارگرى و تكاثر و تفاخر سخت نگرانم.

آن گاه در تفسير اين بلاى اجتماعى فرمود:

التكاثر، فى الأموال جمعها من غير حقها، و منعها من حقها، و شدّها فى الاوعية.(284)

تكاثر عبارت است از گردآورى و انحصار دارايى هاى مردم از راه هاى ظالمانه و ناروا، و خوددارى از به رسميت شناختن حقوق ديگران و اداى حقوق مالى، و انحصار و بستن آن نعمت ها و ثروت ها و امكانات در گنجينه ها و خزانه ها.

و امير مؤمنان روشنگرى فرمود كه:

اهلك الناس اثنان! خوف الفقر، و طلب الفخر(285)

دو بلاست كه مردم را تباه مى سازد: يكى ترس

از فقر و نياز كه او را به حرص و آز و بخل و حرامخوارگى و به دست آوردن ثروت و قدرت از راه هاى مشروع و نامشروع مى كشد، و ديگرى بلاى فخرفروشى و چشم و هم چشمى.

2 - منشاء اين خطر دهشتناك از آيات بيدارگر اين سوره، چنين دريافت مى گردد كه منشاء پيدايش و گسترش ميكرب قتّال اين بلاى اجتماعى، ناآگاهى و نيديشيدن و عبرت نياموختن و ناسپاسى و حق ناشناسى و فراموش ساختن فرجام كارها و پاداش و كيفر سراى آخرت، و خود را نساختن و به كمال و خود سازى و خود شكوفايى نرسيدن است.

پيامبر گرامى در اشاره به اين عوامل فرمود:

ثلاثة من عمل الجاهلية: الفخر بالأنساب...(286)

سه چيز از كارهاى جاهليت و نشان نادانى است: فخر فروشى به نسب و تبار، طعن زدن و عيب جويى در مورد ريشه و تبار خانوادگى، و ديگر طلب باران به وسيله ستارگان.

و نيز فرمود: يقول: ابن آدم مالى، مالى، و مالك من مالك الا ما اكلت فافنيت اولبست فابليت او تصدقت فامضيت(287)

انسان مى گويد: دارايى من از آن من است، در حالى كه دارايى و ثروت تو انسان تنها همان غذايى است كه مى خورى، و لباس است كه مى پوشى و انفاقى است كه در راه خدا هزينه مى نمايى و ديگرى چيزى از آن، از آن تو نيست.

3 - راه هاى نجات از اين آفت و با عنايت به آيات همين سوره و نكاتى كه ترسيم گرديد، راه هاى نجات از اين بلا، و نيز راز مصون ماندن از اين آفت و خطر عبارتند از:

1 - آگاهى عميق از ناپايدارى

نعمت ها و بى وفايى امكانات و زرق و برق ها.

2 - وسيله خدمت شناختن نعمت ها و نه خيانت و حق كشى.

3 - عبرت آموختن از فرجام سياه انحصارگران و فخر فروشان.

4 - خودسازى و خودشكوفايى و كمالجويى.

5 - ايمان به پاداش و كيفر روزرستاخيز.

6 - سپاس از نعمت ها در قلمرو انديشه و زبان و عمل.

همه اين نكات حساس در اين بيان روشنگر و انديشاننده اميرمؤمنان آمده است كه به هنگامه تلاوت آيات مورد بحث فرمود:

... يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ أَ فَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ لَقَالَتْ ذَهَبُوا فِي الْأَرْضِ ضُلَّالاً(288)

شگفتا! چه مقصد دور و دراز و چه زيارت كنندگان بى خبر، و چه كار دشوار و مرگبارى !...آيا به گورهاى پدران خويش مى نازند؟ و يا به شمار فراوانى كه در كام مرگ فرو رفته اند؟

آيا خواهان بازگشت پيكرهايى هستند كه پوسيده شده و حركاتشان به سكون تبديل گشت؟ آنان مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا بهانه تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند خردمندانه تر است تا آنان را دستاويز فخرفروشى قرار دهند!

امّا آنان بدان ها با ديدهاى كم سو نگريستند، و با كوته نظرى

در امواج نادانى فرو رفتند! اگر حال آنان را از خانه هاى ويران شده و سرزمين هاى خالى از زندگان مى پرسيدند، پاسخ مى دادند آنان با گمراهى در زمين فرو خفتند و شما ناآگاهانه دنباله رو آنان شديد...

نعمت هاى مادى و معنوى آخرين نكته در اين مورد اين است كه در روز رستاخيز از همه نعمت ها پرسش خواهدشد؛ از نعمت هاى ظاهرى، نظير: ثروت، قدرت، سلامت، عمر، جوانى، فرصت ها، زيبايى ها، امّا مهم تر از اين ها نعمت هاى معنوى هستند؛ نعمت هاى بزرگى نظير: نعمت دانش، خرد، فطرت، وجدان، كشش هاى اوج بخش، نعمت دين خدا و مقررات و معارف آن، نعمت پيشوايان معصوم، اين سمبل هاى وفا و صفا و پاكى و اخلاص و عدالت و آزادى و پارسايى و بشر دوستى.

امام صادق در اين مورد فرمود:

نحن اهل البيت النعيم الذّى انعم الله بنا على العباد...(289)

آن نعمت گرانى كه خدا به مردم ارزانى داشت و در آيه به آن توجه مى دهد، ما اهل بيت هستيم. خدا به وسيله ما مهر و دوستى را - پس از كشمكش بسيار مردم - بر دل هايشان سايه گستر ساخت، و قلب هايشان را به هم الفت بخشيد و پس از آن كه باهم دشمنى ها ورزيده بودند، دل ها را به نعمت مهر و محبت به هم پيوند داد، و ميان آنان برادرى و صفا پديد آورد، و به بركت ما مردم را به سوى اسلام و راه و رسم عادلانه و انسانى آن، كه نعمتى است هماره و پايدار، راه نمود. آرى، خداى فرزانه از نعمت گران خود، كه نعمت وجود پيامبر گرامى و خاندان او باشند، و آنان را به مردم كمال جو ارزانى داشت، خواهد

پرسيد.

تفسير اطيب البيان

سوره تكاثر ، غرض سوره :توبيخ و عتاب مردم از بابت مسابقه گذاشتن در جمع مال و اولاد.

(1) (الهيكم التكاثر):(مسابقه تفاخر و تكاثر شما را به خود مشغول ساخت )

(2) (حتي زرتم المقابر):(تا آنجا كه براي شمردن نياكان خود به قبرستان رفتيد)مي فرمايد: مباهات كردن و افتخار نمودن به كثرت اموال و نفرات ، شما را به خودمشغول نموده ، عمري را به اين كار لغو گذرانديد، كه يك عده بگويند نفرات ما بيشتراست و عده ديگر بگويند ما بيشتريم و به اين هم اكتفا نكرديد تا آنكه به سر قبر مردگان خود رفته و عدد آنها را هم شمارش كرديد و آنها را به عدد زنده هايتان افزوديد و به آنها مباهات نموديد.

(3) (كلا سوف تعلمون ):(نه! اين اعمال سودي ندارد، بزودي خواهيد فهميد)

(4) (ثم كلا سوف تعلمون ):(نه ! تأكيد مي كنم بزودي خواهيد دانست )

(5) (كلا لو تعلمون علم اليقين ):(نه € تأكيد مي كنم ، اگر به علم اليقين برسيد)

(6) (لترون الجحيم ):(آنوقت دوزخ را خواهيد ديد)

(7) (ثم لترونها عين اليقين ):(و سپس آن را به عين اليقين مشاهده خواهيدكرد)

(8) (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ):(و سپس در آن روز از نعيم خدا بازخواست خواهيد شد)در مقام تهديد ايشان مي خواهد بفرمايد: نه ! هرگز اين سرگرمي بيهوده سودي برايتان ندارد و شما را از اهداف مهمتان باز مي دارد، و به زودي از آثار سوء اين غفلت خودآگاه خواهيد شد، وقتي كه از زندگي دنيا منقطع شويد و مرگتان فرا برسد.سپس در مقام تأكيد مجددا مي فرمايد: بزودي خواهيد دانست ، ليكن بعضي آيه اولي را در باره زمان

مرگ و دومي را در باره قيامت و هنگام بعث دانسته اند و باز باكلمه (كلا) ردع سابق را تكرار و تأكيد نموده و مي فرمايد: اگر به علم يقيني و بدون شك و ترديد حقيقت امر را ببينيد، هر آينه سوگند مي خورم كه به زودي جحيم و دوزخ را كه جزاي اين مباهات و مفاخره است خواهيد ديد، و منظور از ديدن و رؤيت در اينجا،رؤيت قلبي است كه از آثار علم اليقين مي باشد و اين رؤيت قبلي ، قبل از قيامت براي اهل يقين حاصل مي شود.در ادامه مي فرمايد: بزودي دوزخ را با يقين محض و به نحو عيني مشاهده مي كنيد كه مراد از (عين اليقين ) ديدن در قيامت و بوسيله چشم ظاهر است و آنگاه مي فرمايد:سپس در آن روز از نعيم الهي بازخواست مي شويد، توبيخ و تهديد اين سوره اگر چه ظاهرا به مورد خاص تكاثر و مباهات در تعداد نفرات و اموال مربوط مي شود، اما درواقع متوجه عموم مردم است ، به خصوص كساني كه سرگرم به نعمات پروردگارخودشده و تكاثر در نعمات ، آنها را از ياد صاحب نعمت بي خبر كرده و مراد از(نعيم )مطلق نعمتهاست ، اعم از نعمتهاي ظاهري و باطني ، بنابراين هرانساني از هر نعمتي كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد،بايد دانست بكاربردن نعمتها در جهت رضايت خدا(شكر نعمت )، انسان را به طاعت و بندگي مي رساند(كه غايت اصلي آفرينش است )،اما فراموش كردن صاحب نعمات و كفران نعمت ، انسان را به معصيت وجداشدن از هدف و غايت كمالي مي كشاند و او

را به گمراهي سوق مي دهد، لذاسئوال ازعمل بنده ، سئوال از نعيم الهي است كه به چه صورت آن را مصرف كرده ؟آيا شكرنعمت را بجا آورده ياآن را كفران نموده .

تفسير نور

«تكاثر» از «كثرت» به معناى فزون طلبى و فخرفروشى به ديگران به واسطه كثرت اموال و اولاد است.

جلوه هاى تكاثر

تكاثر در شرك و چند خدايى. <<ءَاَرباب متفرّقون خيرٌ ام اللّه الواحد القهّار>><1009> (حضرت يوسف به هم زندانى هاى خود كه مشرك بودند، گفت: آيا ارباب متفرق بهتر است يا خداوند يكتاى قهّار؟)

تكاثر در غذا. بنى اسرائيل مى گفتند: ما بر يك نوع غذا صبر نداريم <<لن نصبر على طعام واحد>> ما خوردنى هاى ديگر همچون پياز و سير و عدس و خيار مى خواهيم. <<قثائها و فومها و عدسها و بصلها>><1010>

تكاثر در عمر. چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال عمر كنند. <<يَوَدّ احدهم لو يعمّر الف سنة>><1011>

تكاثر در مال. قرآن مى فرمايد: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. <<الّذى جمع مالاً و عدّده>><1012>

تكاثر در مسكن. قرآن در مقام سرزنش بعضى مى فرمايد: در دامنه هر كوهى ساختمان هاى بلند بنا مى كنيد. <<أتبنون بكلّ ريع آية تعبثون>><1013>

تكاثر در شهوت. اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجويز كرده و بهره گيرى از همسر را بدون ملامت شمرده: <<الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين>><1014> و ارضاى شهوت از غير راه ازدواج را تجاوز دانسته است. <<فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم

لعادون>><1015>

«الهاكم» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچيز است كه انسان را از اهداف بلند باز دارد.

«زُرتم» از زيارت و «مقابر» جمع مقبره است.

ميان دو قبيله بر سر تعداد نفرات گفتگو

شد، تصميم گرفتند سرشمارى كنند بعد از زنده ها به قبرستان رفتند تا آمار مردگان را نيز به حساب آورند.

حضرت على عليه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت اين سوره مطالبى دارند كه ابن ابى الحديد در شرح آن مى گويد: در طول پنجاه سال، بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و عظمت اين خطبه به قدرى است كه سزاوار است بهترين گويندگان عرب جمع شوند و اين

طبه برايشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه كه هنگام تلاوت بعضى از آيات قرآن، همه به سجده مى افتند.<1016> ما دو جمله از آن خطبه را در اينجا بازگو مى كنيم:

«ابائهم يفخرون» آيا به مقبره پدرانشان افتخار مى كنند؟

«ام بعديد الهلكى يتكاثرون» يا به تعداد معدومين فزون طلبى مى كنند؟

«اجساد خرّت و حركات سكنت» آنان جسدهايى بودند كه متلاشى شدند و متحرك هايى بودند كه ساكن شدند.

«و لئن يكونوا عبراً احقّ من ان يكونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند كه سبب عبرت شوند تا مايه افتخار.

از حضرت على عليه السلام حديثى نقل شده كه فرمودند: اولين <<سوف تعلمون>> مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت.<1017>

يقين، باور قلبى است كه عميق تر از دانستن است. مثلا همه مردم مى دانند كه مرده كارى به كسى ندارد ولى حاضر نيستند در كنار مرده بخوابند، ولى مرده شور در كنار مرده به راحتى مى خوابد، زيرا مردم فقط مى دانند ولى مرده شور باور كرده و به يقين رسيده است. راه ب

ت آوردن يقين عمل به دستورات الهى است، همانگونه كه مرده شور در اثر تكرار عمل به اين باور رسيده است.

بر اساس روايات، نشانه يقين، توكل بر خداوند و تسليم او شدن و راضى

بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست.<1018>

يقين درجاتى دارد كه دو مرحله اش در اين سوره آمده و مرحله ديگرش در آيه 95 سوره واقعه آمده است. مراحل يقين عبارتند از: علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين. انسان، گاهى از ديدن دود پى به آتش مى برد كه اين علم اليقين است، گاهى خودِ آتش را مى بيند كه عين ا

قين است و گاهى دستى بر آتش مى نهد و سوزندگى آن را احساس مى كند كه حق اليقين است.

مراد از ديدن آتش در <<لَترونّ الجحيم>>، يا ديدن آن در قيامت است و يا ديدن آن با چشم برزخى و مكاشفه در همين دنيا كه اين معنا با يقين سازگارتر است.

بر اساس احاديث، مراد از نعمتى كه در قيامت مورد سوال قرار مى گيرد، آب و نان نيست، كه بر خداوند قبيح است از اين امور سؤال كند. بلكه مراد نعمت ولايت و رهبرى معصوم است 1019> امام رضا عليه السلام فرمود: سؤال از آب و نان و... از مردم قبيح است تا چه رسد

خداوند، بنابراين مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است.<1020>

تكاثر تنها در آمار و نفرات جمعيّت نيست، بلكه گاهى در ثروت و فرزند است. <<و تكاثر فى الاموال و الاولاد>><1021> و لذا در قرآن سفارش شده كه مال و فرزند شما را سرگرم نكند. <<لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم>><1022>

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به دنبال تلاوت اين سوره فرمودند: «تكاثر الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و سدّها فى الاوعية»<1023> گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوق ها تكاثر است.

در شعرى

منسوب به حضرت على عليه السلام آمده است:

يا من بدنياه اشتغل

قد غرّه طول الامل

الموت يأتى بغتة

والقبر صندوق العمل

1- فزون طلبى و فخرفروشى انسان را به كارهاى بيهوده و عبث مى كشاند. <<الهاكم التكاثر>>

2- فزون طلبى، عامل غفلت از حساب قيامت است. <<الهاكم التكاثر - لتسئلنّ يومئذ عن النعيم>>

3- دامنه فزون طلبى تا شمارش مردگان پيش مى رود. <<حتى زرتم المقابر>>

4- بى خبرى از احوال قيامت، انسان را به انحراف مى كشاند. <<الهاكم التكاثر... كلاّ لو تعلمون>>

5 - در برابر افكار و رفتار انحرافى بايد هشدار را تكرار كرد. <<كلاّ - ثمّ كلاّ - كلاّ>>

6- از طريق ايمان و يقين انسان مى تواند آينده را ببيند. <<لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم>>

7- در فرهنگ جاهلى، كميّت و جمعيّت، تا آنجا ارزش دارد كه حتى مردگان را در شمارش به حساب مى آورند. <<حتى زرتم المقابر>>

8 - تكاثر و تفاخر، كيفر سختى دارد. <<الهاكم التكاثر... لترونّ الجحيم>>

9- عاقبت انديشى مانع فخر فروشى است. <<كلاّ سوف تعلمون...>>

10- بايد براى رسيدن به يقين و شناخت حقايق تلاش كرد تا از خطرات قيامت درامان بود. <<لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم>>

11- سرگرمان به دنيا هرگز به درجه يقين نمى رسند. <<لو تعلمون علم اليقين >>(كلمه لو در موارد نشدنى بكار مى رود.)

12- ايمان و يقين، درجاتى دارد. <<علم اليقين... عين اليقين>>

13- حساب قيامت بر اساس امكاناتى است كه خداوند به هركس داده است و لذا هر كس متفاوت از ديگرى است. <<لتسئلنّ يومئذ عن النعيم>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

At takathur signifies, "the contending among people for superiority in the amount of property or number of children and men." It keeps man heedless of the hereafter, having no time for spiritual life.

It is

reported that the people of Bani Abd Munaf, Bani Qu-asi and Bani Sahm had an inordinate craving for acquisition of more and more wealth and adherents or supporters. When once they dug up the graves of their followers to count even the dead to prove the superiority of one tribe over the other this surah was revealed.

Rivalry in such things monopolises the attention of individuals and communities and leaves no time for higher purposes of life and spiritual attainments, therefore a clear warning is given in this verse for devotion of some time to spiritual attainments also.

Aqa Mahdi Puya says:

In this surah reference is made to that which man will see and experience in the hereafter as the consequence of his over indulgence in the accumulation of material possessions. He will look back on a wasted life. It is because of this that a visit to graveyards is highly commendable. When the time comes man lies down in his grave and leaves the pomp and material gains behind. By looking at the grave of a man who left behind an empty life the true reality of the hereafter appears and warns us to strive for the accumulation of good deeds which alone will deliver us on the day of reckoning.

(see commentary for verse 2)

(see commentary for verse 2)

Refer to the commentary of Haqqah: 38 to 52 for the three kinds of yaqin (certainty of knowledge).

The denier of the day of requital, who does not use reasoning faculties in this life to follow the right path,

shall yet see (and meet) the punishment for his sins. It will be certainty of sight. He shall see hell with his own eyes when he will be thrown into the abyss. See Maryam: 71 and 72.

(see commentary for verse 5)

(see commentary for verse 5)

Allamah Bahrayni, in Ghayah al Maram, chapter 48, narrates three traditions reported through Sunni sources, showing that in this verse the word bounty (na-im) means the blessing of the guidance through the Holy Prophet and the Imams of his Ahl ul Bayt.

Imam Ali bin Musa ar Rida said:

"It is beyond the generosity and grace of the Lord-cherisher (rabbul alamin) that He will take account of the bounties given as gifts. In fact man will be questioned about his belief in the oneness (tawhid) of Allah and acceptance of the Holy Prophet and his Ahl ul bayt as his masters (mawla). "

In Hayatul Hayawan, Damiri narrates that one day Abu Hanifa went to Imam Jafar bin Muhammad as Sadiq and discussed with him the standard procedure and technique of ijtihad. The Imam told him:

"I have heard that you rely upon your qiyas (conjecture) to decide issues of jurisprudence. I am sure you are aware of the fact that it was Iblis who first used qiyas to disobey the command of Allah, therefore he was cursed for ever.

You have also told me that if a man gives food and other useful things as free gift to a needy person and then puts the burden of obligation on him, you will not hesitate to

call him a miser. So how can you say that (in verse 8 of Takathur) mankind will be questioned on the day of reckoning about the bounties Allah gives man as gifts? You should therefore agree that na-im means that Allah shall examine mankind about their belief in Him and their acceptance of the Holy Prophet and his Ahl ul Bayt as their masters (mawla) in order to obey them and follow them."

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109