86. سوره الطارق

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره الطارق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (1)

وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ (2)

النَّجْمُ الثَّاقِبُ (3)

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ (4)

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (5)

خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (6)

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (7)

إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (8)

يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (9)

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (10)

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (11)

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (12)

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13)

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً (15)

وَ أَكِيدُ كَيْداً (16)

فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً (17)

آشنايي با سوره

86- طارق [ستاره ظاهر شونده]

در آيه نخست، به آسمان و ستاره هاى درخشان و ظاهر شونده، قسم ياد شده است. محور سخن در اين سوره، معاد است و با بيان قدرت كامل خدا، بر تحقق آن در آينده استدلال مى كند و با بيان اصل خلقت انسان، او را در جهت تربيت معنوى و روى آوردن به فطرت توحيدى سوق مى دهد. اين سوره در اوائل بعثت در مكه و بعد از سوره «بلد» نازل شده و داراى 17 آيه مى باشد.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَالسَّماءِ} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر {وَالطَّارِقِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{وَما} (و) حرف اعتراض / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَدْراكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {مَا} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {الطَّارِقُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{النَّجْمُ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {الثَّاقِبُ} نعت تابع

{إِنْ} حرف نفى غير عامل {كُلُّ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {نَفْسٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لَمَّا} حرف استثنا {عَلَيْها} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {حافِظٌ} مبتدا مؤخّر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{فَلْيَنْظُرِ} (ف) حرف استيناف / (ل) امر

/ فعل مضارع، مجزوم به سكون {الْإِنْسانُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مِمَّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {خُلِقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير

{خُلِقَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / نائب فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِنْ} حرف جر {ماءٍ} اسم مجرور يا در محل جر {دافِقٍ} نعت تابع

{يَخْرُجُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير {مِنْ} حرف جر {بَيْنِ} اسم مجرور يا در محل جر {الصُّلْبِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {وَالتَّرائِبِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع

{إِنَّهُ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {عَلى} حرف جر {رَجْعِهِ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {لَقادِرٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{يَوْمَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تُبْلَى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {السَّرائِرُ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{فَما} (ف) رابط جواب براى شرط / حرف نفى غير عامل {لَهُ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر مقدّم محذوف {مِنْ} حرف جر زائد {قُوَّةٍ} مبتدا مؤخّر {وَلا} (و) حرف عطف / حرف نفى غير عامل {ناصِرٍ} معطوف تابع

{وَالسَّماءِ} (و) حرف قسم / اسم مجرور يا در محل جر {ذاتِ} نعت تابع {الرَّجْعِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{وَالْأَرْضِ} (و) حرف عطف / معطوف تابع {ذاتِ} نعت تابع {الصَّدْعِ} مضاف

اليه، مجرور يا در محل جر

{إِنَّهُ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {لَقَوْلٌ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {فَصْلٌ} نعت تابع

{وَما} (و) حرف عطف / حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هُوَ} اسم ما، مرفوع يا در محل رفع {بِالْهَزْلِ} (ب) حرف جر زائد / خبر ما، منصوب يا در محل نصب

{إِنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {يَكِيدُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {كَيْداً} خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع / مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{وَأَكِيدُ} (و) حاليه / فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنا) در تقدير {كَيْداً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

{فَمَهِّلِ} (ف) رابط جواب براى شرط / فعل امر مبنى بر سكون / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {الْكافِرِينَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {أَمْهِلْهُمْ} فعل امر مبنى بر سكون / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {رُوَيْداً} مفعول مطلق يا نائب مفعول، منصوب

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waalssama-i waalttariqi

2.Wama adraka ma alttariqu

3.Alnnajmu alththaqibu

4.In kullu nafsin lamma AAalayha hafithun

5.Falyanthuri al-insanu mimma khuliqa

6.Khuliqa min ma-in dafiqin

7.Yakhruju min bayni alssulbi waalttara-ibi

8.Innahu AAala rajAAihi laqadirun

9.Yawma tubla alssara-iru

10.Fama lahu min quwwatin wala nasirin

11.Waalssama-i thati alrrajAAi

12.Waal-ardi thati alssadAAi

13.Innahu laqawlun faslun

14.Wama huwa bialhazli

15.Innahum yakeedoona kaydan

16.Waakeedu kaydan

17.Famahhili alkafireena amhilhum ruwaydan

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد. (1)

و تو چه دانى كه اختر شبگرد چيست؟ (2)

آن اختر فروزان. (3)

هيچ كس نيست مگر اينكه نگاهبانى بر او [گماشته شده است. (4)

پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است؟ (5)

از آب جهنده اى خلق شده، (6)

[كه از صلب مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون مى آيد. (7)

در حقيقت، او [= خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست. (8)

آن روز كه رازها [همه فاش شود، (9)

پس او را نه نيرويى ماند و نه يارى. (10)

سوگند به آسمان بارش انگيز، (11)

سوگند به زمين شكافدار [آماده كشت ، (12)

[كه در حقيقت، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است؛ (13)

و آن شوخى نيست. (14)

آنان دست به نيرنگ مى زنند. (15)

و [من نيز] دست به نيرنگ مى زنم. (16)

پس كافران را مهلت ده، و كمى آنان را به حال خود واگذار. (17)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» سوگند به آسمان و كوبنده شب!

«2» و تو نمى دانى كوبنده شب چيست!

«3» همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست!

«4» [به اين آيت بزرگ الهى سوگند] كه هر كس مراقب و محافظى دارد!

«5» انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است!

«6» از يك آب جهنده آفريده شده است،

«7» آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود!

«8» مسلّماً او [= خدائى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد] مى تواند او را بازگرداند!

«9» در آن روز كه اسرار نهان [انسان] آشكار ميشود،

«10» و براى

او هيچ نيرو و ياورى نيست!

«11» سوگند به آسمان پرباران،

«12» و سوگند به زمين پرشكاف [كه گياهان از آن سر برمى آورند]،

«13» كه اين [قرآن] سخنى است كه حقّ را از باطل جدا مى كند،

«14» و هرگز شوخى نيست!

«15» آنها پيوسته حيله مى كنند،

«16» و من هم در برابر آنها چاره مى كنم!

«17» حال كه چنين است كافران را [فقط] اندكى مهلت ده [تا سزاى اعمالشان را ببينند]!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

سوگند به آسمان و به چيزى كه در شب پديدار مى شود؛ (1)

و تو چه مى دانى چيزى كه در شب پديدار مى شود، چيست؟ (2)

همان ستاره درخشانى است كه پرده ظلمت را مى شكافد. (3)

هيچ كس نيست مگر اينكه بر او نگهبانى است. (4)

پس انسان بايد با تأمل بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟ (5)

از آبى جهنده آفريده شده است؛ (6)

[آبى كه] از صلب مرد و از ميان استخوان هاى سينه زن بيرون مى آيد. (7)

بى ترديد خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] تواناست، (8)

روزى كه رازها فاش مى شود. (9)

پس انسان را [در آن روز در برابر عذاب] نه نيرويى است و نه ياورى. (10)

سوگند به آسمان كه داراى باران فراوان و پرريزش است. (11)

و سوگند به زمين كه [براى جوشيدن چشمه ها و كشت و زرع و روييدن نباتات] داراى شكاف است. (12)

بى ترديد كه اين قرآن، سخنى جداكننده [ميان حق و باطل] است (13)

و آن هرگز شوخى نيست. (14)

آنان همواره [براى خاموش كردن نور حق] حيله مى كنند (15)

و من [هم

در برابر آنان] چاره و تدبيرى [مناسب] مى كنم. (16)

پس كافران را مهلت ده و مدت اندكى آنان را در اين حالى كه هستند، واگذار. (17)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

قسم به آسمان و قسم به طارق آن (1)

و چگونه توانى طارق آسمان را بدانى (2)

طارق همان كوكب درخشان است كه نورش چون نور علم قرآن به دلهاى تاريك جاهلان فرورود (3)

قسم به اينان كه هر شخصى را البته از طرف خدا مراقب و نگهبانست (4)

انسان مغرور در بدو خلقت خود بنگرد كه از چه آفريده شده است؟ (5)

از آب نطفه جهنده اى خلقت گرديده (6)

كه از ميان صلب پدر و سينه مادر بيرون آمده است (7)

خدائى كه او را از اين ناچيز بى جان آفريد و جان بخشيد او البته بر زنده كردنش دوباره پس از مرگ قادر است (8)

روزى كه اسرار باطن شخص آشكار شود (9)

و آن روز قوتى در خويش و ياورى بر نجات خود نيابد (10)

قسم به آسمان گردان و فروريزنده باران (11)

و قسم به زمين گياه روينده براى خلقان (12)

كه قرآن به حقيقت كلام حق و جدا كننده حق از باطلست (13)

و هرگز سخن هزل بيهده كه دشمنان گفتند البته نيست (14)

دشمنان اسلام هر چه بتوانند كيد و مكر بر محو اسلام ميكنند (15)

و ما هم در مقابل مكرشان مكر خواهيم كرد و البته ما بر آنها غالبيم (16)

پس تو اى رسول اندكى كافران را مهلت ده تا وقت كيفرشان فرا رسد (17)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

سوگند به آسمان و ستاره طارق. (1)

و تو چه دانى كه طارق چيست؟ (2)

ستاره اى است درخشنده. (3)

(به اينها سوگند كه) هيچ كس نيست مگر آنكه بر او نگهبانى است.

(4)

پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده است. (5)

از آبى جهنده آفريده شده است. (6)

كه از بين كمر و سينه بيرون مى آيد. (7)

همانا او بر باز گرداندنش تواناست. (8)

روزى كه اسرار آشكار شود. (9)

پس براى انسان، هيچ قدرتى (از درون) و ياورى (از بيرون) نيست. (10)

سوگند به آسمان باران زا. (11)

سوگند به زمين كه (براى خروج گياهان) برشكافته است. (12)

كه همانا اين قرآن سخنى است قاطع. (13)

و هزل و شوخى نيست. (14)

همانا كافران پيوسته نيرنگ مى كنند. (15)

و من نيز تدبير مى كنم. (16)

پس كافران را مهلت ده و اندك زمانى آنان را به خود واگذار. (17)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

سوگند به آسمان و آينده در شب، (1)

و تو چه دانى كه آينده در شب چيست؟ (2)

ستاره درخشان است، (3)

كه هيچ كس نيست مگر آنكه بر او نگهبانى هست. (4)

پس آدمى بايد بنگرد كه از چه آفريده شده؟ (5)

از آبى جهنده آفريده شده، (6)

كه از پشت [پدر] و استخوانهاى سينه مادر بيرون مى آيد. (7)

هرآينه او (خداى) بر بازگرداندنش تواناست. (8)

در روزى كه نهانها - نيتها و رازها - آشكار شود. (9)

پس او را نه نيرويى است و نه ياورى. (10)

سوگند به آسمان بازگردنده، (11)

و به زمين شكاف دارنده - شكافنده به گياهان -. (12)

كه هرآينه آن (قرآن) سخنى است جداكننده - ميان حق و باطل، يا سخنى درست و قاطع و داورى كننده -. (13)

و سخنى بيهوده و شوخى نيست. (14)

همانا آنان نيرنگ و ترفند مى انديشند. (15)

و

من نيز تدبير نهانى مى كنم. (16)

پس كافران را مهلت ده، اندكى فرو گذارشان و درنگشان ده - تا عذاب ما بديشان فرارسد -. (17)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

سوگند به آسمان و به آنچه در شب آيد. (1)

و تو چه داني كه آنچه در شب آيد چيست؟ (2)

ستاره اي است درخشنده . (3)

هيچ كس نيست مگر آنكه بر او نگهباني است. (4)

پس آدمي بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است، (5)

از آبي جهنده آفريده شده است، (6)

كه از ميان پشت و سينه بيرون مي آيد. (7)

خدا به باز گردانيدن او تواناست، (8)

روزي كه رازها آشكار مي شود، (9)

او را نه نيرويي است و نه ياوري . (10)

قسم به آسمان باز بارنده ، (11)

قسم به زمين رويان شكاف خورده ، (12)

كه اين كتاب، حق را از باطل جدا كند، (13)

و سخن هزل نيست. (14)

آنان حيله اي مي انديشند، (15)

و من هم حيله اي مي انديشم. (16)

پس كافران را مهلت ده ، اندك مهلتشان ده . (17)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

سوگند به آسمان و شباينده (1)

و تو چه دانى شباينده چيست (2)

ستاره درخشان است (3)

هيچ جانى نيست مگر آنكه بر او نگهبانى هست (4)

پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده است (5)

از آبى جهيده آفريده شده است (6)

كه از ميانه پشت و سينه ها بيرون آيد (7)

بى گمان او بر باز گرداندن وى تواناست (8)

روزى كه رازها از پرده بيرون افتد (9)

آنگاه او را يارا و ياورى نيست (10)

و سوگند به آسمان باراندار (11)

و سوگند به زمين برشكافته به گياه (12)

كه آن [قرآن] سخنى قاطع است (13)

و هزل نيست

(14)

آنان نيرنگى مى سگالند (15)

من نيز تدبيرى مى انديشم (16)

پس كافران را مهلت ده، و اندك زمانى فرو گذارشان (17)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

سوگند به آسمان و به شب درآينده (1)

و چه دانستت چيست شب درآينده (2)

آن ستاره تابنده (3)

نيست كسى جز بر او است نگهبانى (4)

پس بنگرد انسان از چه شد آفريده (5)

آفريده شد از آبى جهنده (6)

كه برون آيد از ميان كمر و استخوانهاى سينه (7)

همانا او است بر بازگردانيدنش توانا (8)

روزى كه فاش شوند رازهاى درون (9)

پس نيستش نيروئى و نه ياورى (10)

سوگند به آسمان داراى برگشت يا باران (11)

و به زمين داراى شكاف (12)

كه آن است همانا گفتارى جداسازنده (13)

و نيست آن ياوه (شوخى) (14)

همانا ايشان نيرنگ آرند نيرنگى (15)

و نيرنگ آرم نيرنگى (16)

پس مهلت ده كافران را مهلتشان ده اندكى (17)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 By the sky, by the nightly visitor,

2 (and what will show you what is the nightly visitor?

3 It is the brilliant star):

4 there is a guard over every soul.

5 So let man consider from what he was created.

6 He was created from an effusing fluid

7 which issues from between the loins and the breast-bones.

8 Indeed He is able to bring him back [after death],

9 on the day when the secrets are examined,

10 and he shall have neither power nor helper.

11 By the resurgent sky,

12 by the furrowed earth:

13 it is indeed a decisive word,

14 and it is not a jest.

15 Indeed they are devising a stratagem,

16 and

I [too] am devising a plan.

17 So respite the faithless; give them a gentle respite.

ترجمه انگليسي شاكر

I swear by the heaven and the comer by night; (1)

And what will make you know what the comer by night is? (2)

The star of piercing brightness; (3)

There is not a soul but over it is a keeper. (4)

So let man consider of what he is created: (5)

He is created of water pouring forth, (6)

Coming from between the back and the ribs. (7)

Most surely He is able to return him (to life). (8)

On the day when hidden things shall be made manifest, (9)

He shall have neither strength nor helper. (10)

I swear by the raingiving heavens, (11)

And the earth splitting (with plants); (12)

Most surely it is a decisive word, (13)

And it is no joke. (14)

Surely they will make a scheme, (15)

And I (too) will make a scheme. (16)

So grant the unbelievers a respite: let them alone for a (17)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) By the sky and the Nightcomer !

(2) What will make you realize what the Nightcomer is?

(3) The star shining [before dawn]!

(4) Each soul has a guardian [set up] over it,

(5) so let everyman notice what he has been created from.

(6) He was created from a fluid ejected

(7) from between his backbone and his ribs.

(8) He is Able to revive him

(9) on a day . when secrets will be tested;

(10) so he will have no strength [left] nor any supporter.

(11) By the

sky with its cycle,

(12) by the earth cracking open,

(13) it is a decisive statement!

(14) It is no joke.

(15) They are hatching some plot

(16) while I too am hatching a plot;

(17) so put up with disbelievers; put up with them as long as you can!

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

By heaven and the night-star! (1)

And what shall teach thee what is the night-star? (2)

The piercing star! (3)

Over every soul there is a watcher. (4)

So let man consider of what he was created; (5)

he was created of gushing water (6)

issuing between the loins and the breast-bones. (7)

Surely He is able to bring him back (8)

upon the day when the secrets are tried, (9)

and he shall have no strength, no helper. (10)

By heaven of the returning rain, (11)

by earth splitting with verdure, (12)

surely it is a decisive word; (13)

it is no merriment. (14)

They are devising guile, (15)

and I am devising guile. (16)

So respite the unbelievers; delay with them awhile. (17)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

By the heaven and the Morning Star (1)

Ah, what will tell thee what the Morning Star is! (2)

The piercing Star! (3)

No human soul but hath a guardian over it. (4)

So let man consider from what he is created. (5)

He is created from a gushing fluid (6)

That issued from between the loins and ribs. (7)

Lo! He verily is Able to return him (unto life) (8)

On the day when hidden thoughts shall be searched out. (9)

Then will he have no might nor any helper. (10)

By the heaven which giveth the returning rain, (11)

And the earth which splitteth (with the growth of and

plants) (12)

Lo! this (Quran) is a conclusive word, (13)

It is no pleasantry. (14)

Lo! they plot a plot (against thee, O Muhammad) (15)

And I plot a plot (against them). (16)

So give a respite to the disbelievers. Deal thou gently with them for a while. (17)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

By the Sky and the Night-Visitant (therein). (1)

And what will explain to thee what the Night-Visitant is? (2)

(It is) the Star of piercing brightness (3)

There is no soul but has a protector over it. (4)

Now let man but think from what he is created! (5)

He is created from a drop emitted (6)

Proceeding from between the backbone and the ribs: (7)

Surely (Allah) is able to bring him back (to life)! (8)

The Day that (all) things secret will be tested. (9)

(Man) will have no power and no helper. (10)

By the Firmament which returns (in its round) (11)

And by the Earth which opens out (for the gushing of springs or the sprouting of vegetation) (12)

Behold this is the Word that distinguishes (Good from Evil): (13)

It is not a thing for amusement. (14)

As for them they are but plotting a scheme (15)

And I am planning a scheme (16)

Therefore grant a delay to the unbelievers: Give respite to them gently (for a while). (17)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Par le ciel et par l'astre nocturne

2. Et qui te dira ce qu'est l'astre nocturne?

3. C'est l'étoile vivement brillante.

4. Il n'est pas d'âme qui n'ait sur elle un gardien.

5. Que l'homme considère donc de quoi il a été créé.

6. Il a été créé d'une giclée d'eau

7. sortie d'entre les lombes et les cٍtes.

8. Allah

est certes capable de le ressusciter.

9. Le jour où les coeurs dévoileront leurs secrets,

10. Il n'aura alors ni force ne secoureur.

11. Par le ciel qui fait revenir la pluie!

12. et par la terre qui se fend !

13. Ceci [le Coran] est certes, une parole décisive [qui tranche entre le vrai et le faux],

14. et non point une plaisanterie frivole!

15. Ils se servent d'une ruse,

16. et Moi aussi Je me sers de Mon plan.

17. Accorde (ٍ Prophète) donc un délai aux infidèles: accorde-leur un court délai.

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Por el cielo y el astro nocturno!

2. Y ¿cómo sabrás qué es el astro nocturno?

3. Es la estrella de penetrante luz.

4. No hay nadie que no tenga un guardián.

5. ¡Que considere el hombre de qué ha sido creado!

6. Ha sido creado de un líquido fluente,

7. que sale de entre los riñones y las costillas.

8. En verdad, Él es capaz de volverle,

9. el día que sean probados los secretos

10. y no tenga ya fuerza ni quien le auxilie.

11. ¡Por el cielo periódico!

12. ¡Por la tierra que se abre!

13. Es, en verdad, una palabra decisiva,

14. seria.

15. Ellos emplean una artimaña,

16. y Yo empleo una artimaña,

17. ¡Concede una prórroga a los infieles, un poco más de prórroga!

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Bei dem Himmel und dem Morgenstern -

2. Und was lehrt dich wissen, was der Morgenstern ist?

3. Ein Stern von durchdringender Helligkeit -,

4. Keine Seele gibt es, die nicht einen Wنchter über sich hنtte.

5. Mِge der Mensch denn betrachten, woraus er erschaffen.

6. Erschaffen ward er aus einem sich ergieكenden Wasser,

7. Das zwischen den Lenden und den Rippen hervorkommt.

8. Gewiك, Er vermag ihn wieder zu erwecken

9. Am Tage, wenn die Geheimnisse enthüllt werden.

10. Dann wird er keine Kraft und keinen Helfer haben.

11. Bei der Wolke, die Regen um Regen sendet,

12. Und der Erde, die sich spaltet (durch die Pflanzen),

13. Dieser (Koran) ist wahrlich ein entscheidendes, letztes

Wort.

14. Er ist kein Spiel.

15. Sie schmieden einen Plan,

16. Auch Ich schmiede einen Plan.

17. Drum gِnne den Unglنubigen Zeit _berlasse sie auf eine Weile sich selbst.

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Per il cielo e per l'astro notturno ,

2. e chi mai ti dirà cos'è l'astro notturno?

3. E' la fulgida stella.

4. Non c'è anima alcuna che non abbia su di sé un [angelo] guardiano .

5. Consideri dunque l'uomo da che cosa fu creato!

6. Da un liquido eiaculato,

7. che esce di tra i lombi e le costole.

8. [Allah] è certo capace di ricondurlo ,

9. nel Giorno in cui i segreti saranno svelati,

10. e [l'uomo] non avrà più né forza né ausilio .

11. Per il cielo che ritorna incessantamente

12. e per la terra quando si fende :

13. in verità questa è Parola decisiva,

14. per nulla frivola.

15. Invero tramano insidie,

16. e Io tesso la Mia strategia.

17. Concedi una dilazione ai miscredenti, da' loro un po' di tempo.

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Клянусь небом и идущим ночью!

2. А что даст тебе знать, что такое идущий ночью?

3. Звезда пронизывающая.

4. Поистине, над всякой душой есть хранитель.

5. Пусть же посмотрит человек, из чего он создан!

6. Создан из воды изливающейся.

7. Выходит она из хребта и грудных костей.

8. Поистине, Он в силах вернуть его снова,

9. в тот день, как будут испытуемы тайны.

10. И нет у него ни силы, ни помощника.

11. Клянусь небом, обладателем возврата.

12. И землей, обладательницей раскалывания.

13. Это, поистине, слово решающее,

14. и это - не шутка!

15. Они ведь замышляют хитрость.

16. И Я

замышляю хитрость.

17. Дай же отсрочку неверным, отсрочь им немного!

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Andolsun gًِe ve geceleyin gelene.

2- Ve bilir misin nedir geceleyin gelen?

3- Parl-parl parlyan yldz.

4- Hiçbir kimse yoktur ki onun bir gِzetip koruyan memuru bulunmasn.

5- Artk insan, bir baksn neden yaratld?

6- Yaratld sçrayarak akan bir sudan.

7- Belden çkar ve kaburga kemiklerinin arasndan.

8- قüphe yok ki ِlümden sonra tekrar onu hayâta dِndürmiye de gücü yeter.

9- O gün, bütün gizli eyler, meydana vurulur.

10- Artk onun ne bir gücü kalr, ne de ona yardm eden olur.

11- Andolsun yaًmur yaًdran gًِe.

12- Ve nebat bitirmek için çatlayp yarlan yere.

13- قüphe yok ki o, her eyi ayrt eden kesin bir sِz elbet.

14- Ve o, aka deًil elbet.

15- قüphe yok ki onlar, bir düzendir, kurup duruyorlar.

16- Ve ben de onlara kar koyup duruyorum.

17- Artk mühlet ver kâfirlere mühlet ver onlara az bir müddet.

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. And olsun göyə və gecə gələnə! (Gecə peyda olub gündüz qeyb olana!)

2. (Ya Peyğəmbər!) Sən nə bilirsən (haradan bilirsən) ki, gecə gələn nədir?!

3. (O, zülməti yaran) parlaq ulduzdur!

4. Elə bir kimsə yoxdur ki, onun üstündə bir gözətçi (mələk) olmasın!

5. Elə isə insan nədən yaradıldığına (bəsirət gözü ilə) bir baxsın!

6. O, axıb tökülən bir sudan (nütfədən) yaradılmışdır.

7. (O su kişilərin) bel sümüyündən, (qadınların isə) köks sümüyündən çıxar!

8. Həqiqətən, (Allah) insanı (öləndən sonra) yenidən diriltməyə qadirdir! -

9. Bütün sirlərin aşkar olacağı o qiyamət günü;

10. (O gün) insanın nə (əzabı dəf edəcək) bir qüvəsi, nə də

bir köməkçisi olar!

11. And olsun yağış sahibi olan göyə;

12. And olsun (növbənöv bitkilər yetirmək üçün) yarılan yerə ki,

13. Bu (Qur'an haqla nahaqqı) ayırd edən kəlamdır!

14. O, oyun-oyuncaq (əyləncə) deyildir!

15. Həqiqətən, (Məkkə müşrikləri Qur'anın nurunu söndürmək üçün) hiylə qurdular.

16. Mən də (hiylələrinə qarşı) onlara cəza verirəm.

17. Elə isə (ya Peyğəmbər!) kafirlərə möhlət ver! Onlara azacıq möhlət ver!

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. آسمان اور رات كے وقت آنے والے كي قسم

2. اور تم كو كيا معلوم كہ رات كے وقت آنے والا كيا ہے

3. وہ تارا ہے چمكنے والا

4. كہ كوئي متنفس نہيں جس پر نگہبان مقرر نہيں

5. تو انسان كو ديكھنا چاہئے كہ وہ كاہے سے پيدا ہوا ہے

6. وہ اچھلتے ہوئے پاني سے پيدا ہوا ہے

7. جو پيٹھ اور سينے كے بيچ ميں سے نكلتا ہے

8. بيشك خدا اس كے اعادے (يعني پھر پيدا كرنے) پر قادر ہے

9. جس دن دلوں كے بھيد جانچے جائيں گے

10. تو انسان كي كچھ پيش نہ چل سكے گي اور نہ كوئي اس كا مددگار ہو گا

11. آسمان كي قسم جو مينہ برساتا ہے

12. اور زمين كي قسم جو پھٹ جاتي ہے

13. كہ يہ كلام (حق كو باطل سے) جدا كرنے والا ہے

14. اور بيہودہ بات نہيں ہے

15. يہ لوگ تو اپني تدبيروں ميں لگ رہے ہيں

16. اور ہم اپني تدبير كر رہے ہيں

17. تو تم كافروں كو مہلت دو بس چند روز ہي مہلت دو

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے قسم دے په آسمان او د شپې په تلوونكي باندې

2. او تا ته څه پته ده چې د شپې تلوونكې څه شې دے

3. هماغه ځليدوونكې ستورے دے

4. (د خداي په دې نښانو قسم) چې هې يو كس باندې څاروونكې او محافظ شته دے

5.

نو انسان بايد وګوري چې له څه شي څخه پيدا كړے شوے دے

6. له ټوپ وهونكيو اوبو څخه پيدا كړے شوے دے

7. هغه اوبه چې تر مينځ (د سړي) د شا او (د ښځې) له سينو راوځي

8. په تحقيق سره هغه خداي (چې انسان يې دا رنګ پيدا كړ) خامخا د هغه د بيرته ستنيدو (بيا ژوندي كولو) توان لري

9. هغه ورځ چې (د انسان) پټ رازونه به ښكاره كولې شي

10. د هغۀ (انسان) به هيڅ زور او هيڅ مرستيال نه وي

11. قسم په آسمان چې ډېر باران لري (هوا يې اوبه بېرته راستنه وي)

12. او قسم په چاودوونكي ځمكه (چې ډېر بوټي ترې راوځي

13. بېشكه چې دا (قرآن) داسې وينا ده چې حق له باطله جدا كوي

14. او دا (قرآن) عبثې خبرې (مزاح) نه دي

15. هغوي يو څه چل كوي

16. او زۀ به هم (د هغوي په مقابله كښې) يو څه چل كوم

17. (چې كله داسې شوه نو) كافرانو ته (يوازې) لږ غوندې مهلت وركړه (چې د خپلو عملونو سزا وويني)

ترجمه كردي

1. Bi navê Yezdanê Dilovan ê Dilovîn Bi ezman û bi sitêrka quloker.

2. (Muhemmed!) ka tu ji ku dizanî ewa (sitêrka) quloker çîye?

3. Ewa sitêrka bi runahî û rêjoke ye.

4. (Sond dixum!) ku li ser hemû candaran, parisvanekî wî heye.

5. Ka bira meriv mêze bike ji çi hatîye afirandinê?

6. Ewa (meriva) ji avekehilavok hatîye afirandinê.

7. Ewa (ava) ji pişta (mêran) û ji nava (her du) memikê (jinan) derdikeve.

8. Bi rastî (ew Yezdan ê, ku

bi vî awayî merivan biafirîn e; ji piştî mirinê) di şî ku ewan para da bizvirîn e.

9. Di roya, ku hemû (veşartî) wê derkevin xûya bibin.

10. Îdî ji bo wî merivî ra qe tu hêz û arîkarî namîn e.

11. Û bi wî ezmanê (ku avê hildid e û) para da dîsa dizvirîn e.

12. Û bi wî zemînê (ku ji bona hêşîna ya) çiryanê derizî.

13. (Sond dixum!) ku ewa (Qur'an a) bi rastî pûçî û rastîyê ji hev ra diqetîn e.

14. Û ewa (Qur'an a) tinaz nîn e.

15. Bı rastî ewan (filan ji bona pûçatê ya Qur'an ê) endezan dikin.

16. Ez bi xweber jî (ji bona girtina wan) defikan pev dixim.

17. Îdî (Muhemmed!) tu ji bona wan filan ra firsetê bide, bi¬ra ewan hedî-hedî (di rê ya xwe da her in.

ترجمه اندونزي

Pada hari dinampakkan segala rahasia,(9)

Maka sekali- kali tidak ada bagi manusia itu suatu kekuatan pun dan tidak (pula) seorang penolong.(10)

Demi langit yang mengandung hujan,(11) (2)

Dan bumi yang mempunyai tumbuh- tumbuhan,(12) (3)

Sesungguhnya Al Quran itu benar- benar firman yang memisahkan antara yang hak dan yang batil,(13) (4)

Dan sekali- kali bukanlah dia senda gurau.(14) (5)

Sesungguhnya orang kafir itu merencanakan tipu daya yang jahat dengan sebenar- benarnya.(15) (6)

Dan Aku pun membuat rencana (pula) dengan sebenar- benarnya.(16) (7)

Karena itu beri tangguhlah orang- orang kafir itu yaitu beri tangguhlah mereka itu barang sebentar.(17) (8)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (9)

Sucikanlah nama Tuhanmu Yang Maha Tinggi.(1) (10)

Yang

menciptakan dan menyempurnakan (penciptaan-Nya),(2) (11)

Dan yang menentukan kadar (masing-masing) dan memberi petunjuk,(3) (12)

Dan yang menumbuhkan rumput-rumputan,(4) (13)

Lalu dijadikan-Nya rumput- rumput itu kering kehitam-hitaman.(5) (14)

Kami akan membacakan (Al Quran) kepadamu (Muhammad) maka kamu tidak akan lupa,(6) (15)

Kecuali kalau Allah menghendaki. Sesungguhnya Dia mengetahui yang terang dan yang tersembunyi.(7) (16)

Dan Kami akan memberi kamu taufik kepada jalan yang mudah,(8) (17)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Demi langit dan "At-Taariq"; - (1)

Dan apa jalannya engkau dapat mengetahui apa dia "At-Taariq" itu? - (2)

(At-Taariq) ialah bintang yang menembusi (sinaran cahayanya); (3)

Tiada sesuatu diri juapun melainkan ada malaikat yang menjaga (keadaannya serta menyimpan catitan mengenai segala bawaannya). (4)

(Setelah mengetahui yang demikian), maka hendaklah manusia memikirkan: dari apa ia diciptakan. (5)

Ia diciptakan dari air (mani) yang memancut (ke dalam rahim) - (6)

Yang keluar dari "tulang sulbi" lelaki dan "tulang dada" perempuan. (7)

Sesungguhnya Allah Maha Kuasa untuk mengembalikannya (hidup semula sesudah mati), (8)

Pada hari didedahkan segala yang terpendam di hati (dari iktiqad, niat, dan lain-lainnya), (9)

Maka (pada saat itu) tidak ada bagi manusia sebarang kekuatan (untuk membela diri), dan tidak ada penolong (yang dapat memberikan pertolongan). (10)

Demi langit yang berulang-ulang mencurahkan hujan, (11)

Dan bumi yang merekah mengeluarkan tumbuh-tumbuhan, (12)

Sesungguhnya keterangan Al-Quran adalah kata-kata pemutus (yang sebenar), (13)

Dan bukanlah ia kata-kata yang olok-olok. (14)

Sesungguhnya mereka (yang menentangmu, wahai Muhammad) bermati-mati menjalankan rancangan jahat, (15)

Dan Aku pula tetap bertindak membalas rancangan jahat (mereka, dan menggagalkannya). (16)

Oleh itu janganlah

engkau hendakkan segera kebinasaan orang-orang kafir itu, berilah tempoh kepada mereka sedikit masa. (17)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Naapa kwa mbingu na chenye kuja usiku.

2. Na nini kitakujulisha ni nini chenye kuja usiku?

3. Ni nyota inayong'aa.

4. Hakuna nafsi yoyote isiyokuwa na mchungaji juu yake.

5. Basi mtu ajitazame ameumbwa kwa kitu gani.

6. Ameumbwa kwa maji yanayotoka kwa nguvu.

7. Yatokayo kati kati ya mifupa ya mgongo na kifua.

8. Kwa hakika yeye ana uwezo wa kumrudisha.

9. Siku zitakapodhihirishwa siri.

10. Basi hatakuwa na nguvu wala msaidizi.

11. Naapa kwa mbingu yenye mvua.

12. Na kwa ardhi yenye mipasuko.

13. Hakika hii (Qur'an)ni kauli ya haki.

14. Wala si upuuzi.

15. Hakika wao wanafanya hila.

16. Nami pia nafanya hila.

17. Basi wape muda makafiri, wape muda kidogo.

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 427

(86) سوره طارق، مكى است و هفده آيه دارد (17)

[سوره الطارق (86): آيات 1 تا 17] ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم.

سوگند به آسمان و به طارق (1).

و تو چه مى دانى كه طارق چيست (2).

ستاره اى است كه پرده ظلمت را مى درد (3).

(سوگند به آن دو كه) هيچ انسانى نيست مگر آنكه نگهبانى بر او موكل است (4).

انسان بايد نگاه كند كه از چه چيز آفريده شده است (5).

از آبى جهنده آفريده شده (6).

كه از ما بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه بيرون مى آيد (7).

آن وقت مى فهمد كه خداى تعالى بر خلقت بار دوم او قادر است (8). ______________________________________________________ صفحه ى 428

روزى كه نهفته هاى در باطن انسان ظاهر مى شود (9).

در آن روز انسان نه نيروى دفاعى دارد و نه ياورى (10).

سوگند به آسمان محل تحولات شگرف (11).

و سوگند به زمين

پر شكاف (كه گياهان و چشمه سارها از آن سر بر مى آورند) (12).

(سوگند به اين دو كه) قرآن سخن جدا سازنده حق از باطل است (13).

نه سخن بيهوده و شوخى (14).

(پس) اين كفار (بدانند) كه اگر به نوعى عليه دعوت تو، كيد و حيله مى كنند (15).

من هم به نوعى عليه شان كيد و حيله مى كنم (16).

پس در هلاكت آنان عجله مكن چند صباحى منتظر باش و اندكى مهلتشان بده (17).

بيان آيات در اين سوره مردم را به معاد انذار كرده، و استدلال كرده به اطلاق قدرت، و سخن را با تاكيد ايفاء نموده، و ضمنا به حقيقت آن روز اشاره مى كند و سوره را با تهديد كفار ختم مى نمايد، و اين سوره سياقى مكى دارد.

[معناى" طارق" و" ثاقب"]

" وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ النَّجْمُ الثَّاقِبُ" ماده" طرق" در اصل- به طورى كه گفته اند- «1» به معناى زدن به شدت است، به طورى كه صدايش به گوشها برسد. و" مطرقه- چكش" را هم به همين جهت مطرقه مى گويند، و نيز اگر راه را طريق گفته اند باز به اين مناسبت است كه رونده با پا بدان مى كوبد و صداى پايش به گوشها مى رسد. ولى به تدريج در پيمودن طريق استعمال شده و در آن شايع گشت، و سپس اختصاص يافت به آمدن از سفر در هنگام شب، و اين نيز بدان مناسبت بود كه غالبا شخصى كه شبانه از راه مى رسد همه درها را بسته مى بيند، و ناگزير در را مى كوبد، و سپس استعمالش در هر چيزى كه شب ظاهر شود شايع گشت، مانند ستارگان كه در شب پيدا مى شوند، و در آيه همين معنا

منظور است.

و كلمه" ثقب" در اصل به معناى دريدن بود، و بعدها به معناى هر چيز نورانى و روشنگر شد، به اين مناسبت كه چنين چيزى پرده ظلمت را با نور خود مى درد. و گاهى هم به _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 94. ______________________________________________________ صفحه ى 429

معناى بلندى و ارتفاع مى آيد، و از اين باب است كه مى گويند:" ثقب الطائر" يعنى پرنده اوج گرفت، به اين مناسبت كه با پرواز خود جو بالا را پاره مى كند.

پس اينكه فرمود:" وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ" سوگندى است به آسمان و به طارق، و آن گاه طارق را تفسير كرده به نجم، يعنى ستاره كه در شب طلوع مى كند. و جمله" وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ" امر آن را بزرگ داشته، مى فهماند كه به چيز بزرگى سوگند ياد كرده. و جمله" النَّجْمُ الثَّاقِبُ" بيان طارق است، و جمله در معناى جواب استفهام تقديرى است، گويا وقتى فرموده:

تو نمى دانى كه طارق چيست! شخصى پرسيده: چيست؟ فرموده:" النَّجْمُ الثَّاقِبُ".

[مراد از اينكه فرمود:" هيچ نفسى نيست جز اينكه بر آن حافظى است"]

" إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ" اين جمله جواب قسم است، و كلمه" لما" در آن به معناى" الا" است، و معناى آيه اين است كه: هيچ نفسى نيست الا اينكه نگهبانى بر او موكل است. و مراد از موكل شدن نگهبانى براى حفظ نفس، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، و به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده مى نويسند، تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند، پس منظور از" حافظ"، فرشته، و منظور از" محفوظ" عمل آدمى است،

هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ" «1».

و بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد، و منظور از حافظ، جنس آن بوده باشد، كه در اين صورت چنين افاده مى كند كه جانهاى انسانها بعد از مردن نيز محفوظ است، و با مردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان بدنها را دوباره زنده كند، در آن روز جانها به كالبدها برگشته دوباره انسان بعينه و شخصه همان انسان دنيا خواهد شد، آن گاه طبق آنچه اعمالش اقتضا دارد جزا داده خواهد شد، چون اعمال او نيز نزد خدا محفوظ است، چه خيرش و چه شرش.

بسيارى از آيات قرآن كه دلالت بر حفظ اشيا دارد اين نظريه را تاييد مى كند، مانند آيه" قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ" «2»، و آيه" اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ" «3».

_______________

(1) و به درستى بر هر يك از شما حافظانى موكلند، حافظانى بزرگوار و نويسنده، آنچه شما انجام دهيد مى دانند. سوره انفطار، آيه 12.

(2) بگو ملك الموتى كه موكل بر شما است شما را تحويل مى گيرد. سوره الم سجده، آيه 11.

(3) خداست كه جانها را در حين مرگش مى گيرد، و نيز جانهايى را كه هنوز نمرده و به خواب مى رود مى گيرد، اگر اجلش رسيده باشد ديگر به بدنش بر نمى گرداند، و نزد خود نگه مى دارد. سوره زمر، ______________________________________________________ صفحه ى 430

ظاهر آيه اى كه در سوره انفطار بود و مى گفت وظيفه ملائكه حافظ حفظ نامه هاى اعمال است، با اين نظريه منافات ندارد،

براى اينكه حفظ جانها هم مصداقى از نوشتن نامه است، هم چنان كه از آيه" إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" «1» به بيانى كه در تفسيرش گذشت اين معنا استفاده مى شود.

با اين بيان ديگر جايى براى اعتراضى كه شده باقى نمى ماند، و آن اعتراض به كسانى شده كه به اطلاق قدرت خداى تعالى استدلال كرده اند بر مساله معاد، و گفته اند:

وقتى قدرت خداى تعالى مطلق است چرا نتواند مردم را در آخرت دوباره زنده كند، معترضين، اعتراض كرده اند ما هم قدرت خداى تعالى را مطلق مى دانيم، ولى خداى تعالى به ايجاد ممكن الوجود قادر است، و قدرتش هيچ قيد و شرطى ندارد، نه ممتنع الوجود (نظير اجتماع دو نقيض و يا اجتماع دو ضد)، كه خودش وجود پذير نيست، و اعاده انسان بعينه از محالات است، و محال تحقق و هستى نمى پذيرد چون انسانى كه مى خواهد در آخرت خلق شود مثل انسان دنيوى است، نه عين او كه در دنيا بود، و معلوم است كه مثل من غير از خود من است.

جوابى كه گفتيم از بيان ما استفاده مى شود اين است كه: شخصيت يك انسان به نفس و يا به عبارت ديگر به روح او است، نه به بدن او «2»، در آخرت هم وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد، و نفس و يا به عبارتى روح او را در آن بدن دميد قطعا همان شخصى خواهد شد كه در دنيا به فلان اسم و رسم و شخصيت شناخته مى شد، هر چند كه بدنش با صرفنظر از نفس، عين آن بدن نباشد بلكه مثل آن باشد.

[شخصيت انسان به نفس و روح او

است و لذا انسانى كه در قيامت اعاده مى شود عين همان انسان دنيوى است نه مثل او]

" فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ" يعنى انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده، و مبدأ خلقتش چه بوده و چه چيزى به دست خداى تعالى به اين صورت انسانى در آمده؟

جمله مورد بحث به خاطر اينكه حرف" فاء" در اولش آمده متفرع بر آيه قبلى، و نتيجه گيرى از مطلبى است كه فحوايش با كمك سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنا چنين است: وقتى معلوم شد هر نفسى به ذات و اعمالش نزد خدا محفوظ است، و هيچ چيز از

_______________

(1) ما آنچه را شما انجام مى داديد مى نوشتيم، سوره جاثيه، آيه 29.

(2) به شهادت اينكه مى دانيم يك بدن هشتاد ساله در مدت عمرش چند بار تحليل مى رود، و اجزا و سلولهايش مى ميرد، و مجددا سلولهاى ديگرى جاى آنها را پر مى كند، و مع ذلك اين شخص هشتاد ساله همان شخصى است كه از فلان پدر و فلان مادر در فلان روز به دنيا آمده بود،" مترجم". ______________________________________________________ صفحه ى 431

او فانى و از اعمال او فراموش نمى شود، پس انسان بايد بپذيرد كه به زودى به سوى پروردگارش بر مى گردد، و طبق آنچه كرده جزا داده مى شود، و اين برگشتن را بعيد نشمارد، و اگر مى خواهد بفهمد كه هيچ بعيد نيست و به معاد يقين پيدا كند نظر كند به خلقت نخستينش، و به ياد آورد روزى را كه قطره اى آب جهنده بود، كه از فضاى ما بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه خارج مى شود.

خوب، همان كسى كه آن آب را توانست به صورت انسان امروز در آورد، چرا نتواند

با همان قدرت كامله اش بعد از مردن دوباره او را برگرداند؟! در اين دو آيه كلمه" خلق" به صيغه مجهول (خلق شده) آمده، و نام فاعل را كه خداى سبحان است نبرده، و اين اشاره است به اينكه از شدت ظهور لازم نبوده كه نام او برده شود، همه مى دانند كه خالق اين خلق شده خدا است.

" خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ" آبى را كه با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند، كه در اينجا منظور نطفه آدمى است، كه با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل مى شود، و اين جمله جواب از استفهامى تقديرى است كه جمله" مِمَّ خُلِقَ" آن را مى فهماند (و آن همين است كه بعد از انديشيدن، از خود مى پرسد من از چه خلق شده ام؟ جوابش هم جمله مورد بحث است كه مى فرمايد از آبى جهنده).

[استدلال بر قدرت خدا بر احياء اموات به خلقت انسان از آبى جهنده كه از بين" صلب" و" ترائب" خارج مى شود]

" يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ" كلمه" صلب" به معناى پشت، و كلمه" ترائب" جمع" تريبه" است كه به معناى استخوان سفيد است.

مفسرين در توجيه اين آيه اختلافى عجيب به راه انداخته اند، و ظاهرا منظور از جمله" بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ" اين است كه: منى از نقطه محصورى از بدن خارج مى شود كه آن نقطه بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه قرار دارد.

البته اين را ياد آور شويم كه مراغى صاحب تفسير معروف به" مراغى" «1» در ذيل اين آيه از بعضى اطباء توجيه دقيق و علمى براى اين آيه نقل كرده اگر كسى بخواهد مى تواند به آنجا مراجعه كند.

" إِنَّهُ

عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ" كلمه" رجع" به معناى برگرداندن است، و ضمير" انه" به خداى تعالى بر مى گردد،

_______________

(1) تفسير مراغى، ج 30، ص 112- 115. ______________________________________________________ صفحه ى 432

و اگر به آوردن ضمير اكتفاء كرد، و با اينكه مقام، مقام اظهار بود نام مقدس اللَّه را ذكر نكرد، براى اين بود كه از شدت ظهور فرقى ميان اظهار و اضمار نبود، نظير كلمه" خلق" كه مجهول آورده شد.

و معناى عبارت اين است كه: آن كسى كه انسان را از آبى به چنين صفت آفريده قادر بر اعاده او و زنده كردنش بعد از مرگ، و اعاده بدنى مثل بدن دنيائيش هست، چون قدرت بر هر چيز قدرت بر مثل آن نيز هست، و اين قاعده معروف و مسلم است كه حكم امثال در آنچه شده و آنچه نشده يكسان است.

[وجه تسميه قيامت به" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ"]

" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ" كلمه" يوم" ظرف است براى رجع، و" سريره" عبارت است از هر چيزى كه انسان در دل خود پنهان مى كند، و كلمه" بلاء" كه فعل" تبلى" مشتق از آن است به معناى آزمايش و نيز شناسايى و كشف نهانى ها است.

در نتيجه معناى آيه اين است كه: رجع در روزى است كه آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسانها پنهان كرده بودند، چه خيرش و چه شرش به مورد آزمايش و شناسايى قرار مى گيرد، و زرگر اعمال و عقايد آنها را در بوته زرگرى خود مى آزمايد، تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش را جزا مى دهد، پس آيه مورد بحث در

معناى آيه زير است:" إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ" «1».

" فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ" يعنى نه خودش نيرويى دارد تا عذاب خدا را از خود دفع كند، و نه ياورى دارد كه او از وى دفاع كند، و خلاصه در روز رجع براى هيچ كس هيچ قدرتى نيست، نه از ناحيه خودش، و نه از ناحيه ديگران.

" وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ" اين دو جمله دو سوگند است بعد از سوگندهاى اول سوره، تا امر قيامت و بازگشت به سوى خداى تعالى را تاكيد كند، و مراد از" آسمان صاحب رجع"، همين تحولاتى است كه در آسمان براى ما محسوس است، ستارگان و اجرامى در يك طرف آن غروب و از طرف ديگر

_______________

(1) اگر اظهار كنيد آنچه در باطن داريد، و اگر پنهانش سازيد، خداى تعالى طبق همان به حساب شما مى رسد. سوره بقره، آيه 284. ______________________________________________________ صفحه ى 433

دوباره طلوع مى كنند.

بعضى «1» گفته اند: منظور از رجع آسمان، باريدن آن است، و مراد از" زمين صاحب صدع" شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است، و مناسبت اين دو سوگند با مساله معاد بر كسى پوشيده نيست «2».

[وصف قرآن به اينكه" قول فصل" است و" هزل نيست"]

" إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ" كلمه" فصل" به معناى جدا كردن دو چيز از هم است، به طورى كه بين آن دو فاصله اى پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است، اگر آن را قول فصل خوانده، از باب" زيد عدل" است، و" هزل" به معناى شوخى است، در مقابل جدى.

و اين

دو آيه جواب قسم است و ضمير" انه" به قرآن بر مى گردد، و معنايش اين است كه: به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و باطل است، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست، آنچه را قرآن ثابت مى كند حق محض است، كه شكى در آن نيست، و چون حق است هيچ باطلى نمى تواند آن را باطل سازد، و هر باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است، پس خبرى هم كه از قيامت و بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست.

ولى بعضى «3» گفته اند: ضمير نامبرده به مطلب قبلى يعنى خبر رجوع و معاد بر مى گردد. ولى وجه سابق وجيه تر است.

" إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً" يعنى كفار با كفرشان و انكار معادشان همه در اين فكرند كه با حيله هايى نور خدا را خاموش و دعوت تو را باطل سازند، و من هم عليه ايشان حيله مى كنم، و حيله خداى تعالى همين است كه ايشان را به دشمنى با سعادت خود وا مى دارد، استدراج مى كند مى فرمايد:

مال و اولاد بيشترى مى دهم، بر دلهايشان مهر مى زنم، و گمراهشان مى كنم، و بر گوش و چشمشان پرده مى افكنم، اين چنين حيله مى كنم، تا در آخر به سوى عذاب روز قيامتش بكشانم.

" فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً" كلمه" تمهيل" مصدر باب تفعيل است كه فعل امر" مهل" مشتق از آن است، به _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 99- 100.

(2) هم چنان كه در سوره حج آيه 5 صريحا مساله معاد را به روييدن گياهان در بهار تشبيه كرده است،" مترجم".

(3) مجمع البيان، ج 10،

ص 472. ______________________________________________________ صفحه ى 434

معناى امهال، يعنى مهلت دادن، و خلاصه هر دو لفظ به يك معنا است، اما اولى كه باب تفعيل است تدريج را مى رساند، و دومى كه از باب افعال است يكبارگى را. و كلمه" رويد" به معناى اندك است.

و معناى آيه اين است كه: وقتى مى بينى آنها كيد و حيله گريهايى دارند، و من نيز حيله هايى دارم به عين آنچه آنها حيله اش مى خوانند، و با در نظر داشتن اينكه" خداى تعالى بر كار خود غالب و مسلط است"، پس تو منتظر عذاب آنان باش، و در باره آنان عجله مكن، كمى مهلتشان بده كه به زودى آنچه در تهديدشان وعده دادم خواهد آمد، چون هر آينده اى نزديك است. و در اينكه اول تعبير فرمود به" مهل- مهلت بده" كه چون باب تفعيل است تدريج را مى رساند، و در نوبت دوم تعبير كرد به" امهل" كه گفتيم يك بارگى را مى رساند، و" امهل" را مقيد به قيد" رويدا" كرد، لطافتى است كه بر كسى پوشيده نيست «1».

بحث روايتى [(رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته از جمله" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ" و" أنه لقول فصل")]

در تفسير قمى در ذيل جمله" إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ" آمده كه منظور از" حافظ"، ملائكه است «2».

و در همان كتاب در ذيل آيه" خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ" آمده كه: منظور نطفه است، كه با قوت خارج مى شود. و در ذيل آيه" يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ" آمده: يعنى صلب مرد، و ترائب زن كه همان سينه او است «3».

مؤلف: اين روايت صرفنظر از اينكه شخص امام را معرفى نكرده، و تنها گفته است:

" فرمود"، و صرفنظر از اينكه

سندش افتاده، خود مضمونش هم خالى از اشكال نيست.

و نيز در تفسير قمى در ذيل آيه" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ" فرموده يعنى" ظاهر مى شود از سريره ها" «4».

و در مجمع البيان آمده كه روايتى با حذف اواخر سند از ابى درداء رسيده كه گفت:

رسول خدا (ص) فرمود: خداى تعالى چهار چيز را براى خلقش ضمانت _______________

(1) توضيح اينكه كلمه و فرمان" مهل" مربوط به سراپاى زندگى كفار است، كه گفتيم هر آينده اى نزديك است، و فرمان" امهل" مربوط به تك تك تكذيب ها و نافرمانيها و كارشكنى هاى آنان است،" مترجم".

(2 و 3 و 4) تفسير قمى، ج 2، ص 415. ______________________________________________________ صفحه ى 435

كرده، كه هدر نرود، و آن اثر نماز و زكات و روزه رمضان و غسل جنابت است، و همين است سرائرى كه خداى تعالى درباره اش فرمود:" يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ" «1».

مؤلف: و شايد اين از قبيل ذكر بعضى از مصاديق است، هم چنان كه روايت بعدى اين احتمال را تاييد مى كند.

و در همان كتاب از معاذ بن جبل روايت شده كه گفت: از رسول خدا (ص) پرسيدم: منظور از اين سرائر كه خداى تعالى بندگان خود را با آن ابتلاء مى كند چيست؟ فرمود: سرائر شما همان اعمال شما است از نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت، و هر واجب ديگر (پس ذكر شده هاى در روايت قبلى عنوان مثال را دارد)، براى اينكه همه اعمال شما سرائر و پنهانى است، چون هر كسى مى تواند بگويد نماز خوانده ام در حالى كه نخوانده باشد، و اگر بخواهد مى تواند بگويد وضو گرفته ام در حالى كه نگرفته باشد، پس همه اعمال شما نزد خدا محفوظ و خدا ضامن

آن است، و روز" تُبْلَى السَّرائِرُ" واقعيت آنها آشكار مى گردد «2».

و در تفسير قمى در ذيل آيه" فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ" آمده: يعنى هيچ نيرويى ندارد كه با آن به سوى خالقش نزديك شود، و هيچ ناصرى ندارد كه اگر خدا عذاب او را بخواهد او را يارى كند «3».

و باز در همان كتاب است كه در ذيل جمله" وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ" فرمود: يعنى داراى باران و" وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ" يعنى داراى گياه «4».

و در مجمع البيان در ذيل جمله" إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ" آمده يعنى قرآن بين حق و باطل را از راه روشنگرى هر يك جدايى مى اندازد، و اين معنا از امام صادق (ع) روايت شده «5».

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، دارمى، ترمذى، محمد بن نصر، و ابن انبارى (در كتاب مصاحف)، از حارث اعور روايت كرده اند كه گفت: داخل مسجد شدم و ديدم كه مردم دچار ورطه بگومگوها شده اند، نزد على شدم و جريان را باز گفتم، از در تعجب پرسيد راستى آنچه نبايد مى كردند كردند؟! آن گاه فرمود: من از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود به زودى _______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 471.

(2) مجمع البيان، ج 10، ص 472.

(3 و 4) تفسير قمى، ج 2، ص 416.

(5) مجمع البيان، ج 10، ص 472. ______________________________________________________ صفحه ى 436

فتنه اى به پا مى شود عرضه داشتم چاره خلاصى از آن چيست يا رسول اللَّه؟ فرمود: تمسك به كتاب خدا، كه در آن خبر امت هاى قبل از شما و مردم بعد از شما و حكم در ما بين شما است، كتاب خدا كه جدا ساز حق از باطل

است، همه اش حق است و جدى، نه شوخى، هر جبارى كه كتاب خدا را پشت سر اندازد خدا كمرش را مى شكند، و هر كس به پيروى هواى نفسش به دنبال غير قرآن رود خدا گمراهش مى سازد، كتاب خدا حبل متين خدا و ذكر حكيم و صراط مستقيم است، كتاب خدا بازيچه هواها نمى شود، و دانشمندان از معارفش سير نمى گردند گرونده به آن از هر زبانى كه باشد در باره آن دچار اشتباه نمى شود، و از اينكه دشمنان آن را رد كنند كهنه نمى گردد، و عجائبش تمام شدنى نيست، قرآن همان كتابى است كه وقتى جن آن را شنيد چاره اى جز اين نديد كه بگويد:" إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ"، هر كس به حكم قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كس به حكم آن حكم كند عدالت ورزيده، و هر كس به دستوراتش عمل كند پاداش داده مى شود، و هر كس را به سوى قرآنش بخوانند به صراط مستقيمش هدايت كرده اند «1».

مؤلف: قريب به اين معنا از معاذ بن جبل از رسول خدا (ص) و مختصر آن از ابن مردويه از على (ع) نقل شده «2».

_______________

(1 و 2) الدر المنثور، ج 6، ص 337.

تفسير نمونه

سوره طارق

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى 17 آيه است

محتواى سوره ((طارق )) و فضيلت آن

مطالب اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند.

1 - محور معاد و رستاخيز.

2 - محور قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن .

ولى در آغاز بعد از سوگندهاى انديشه آفرينى اشاره به وجود مراقبين الهى بر انسان مى كند.

بعد براى اثبات امكان معاد به زندگى نخستين ، و بدو پيدايش

انسان از آب نطفه ، اشاره فرموده ، نتيجه گيرى مى كند: خداوندى كه قادر است او را از چنين آب بيارزش و ناچيزى بيافريند توانايى بر بازگشت مجدد او دارد.

در مرحله بعد به بعضى از ويژگيهاى روز رستاخيز اشاره كرده ، سپس با ذكر سوگندهاى متعدد و پرمعنايى اهميت قرآن را گوشزد مى نمايد، و سرانجام سوره را با تهديد كفار به مجازات الهى پايان مى دهد.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراءها اعطاه الله بعدد كل نجم فى السماء عشر حسنات !: ((هر كس آن را تلاوت كند خداوند به تعداد هر ستاره اى كه در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مى بخشد))!. <1>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است من كان قرائته فى الفريضة و السماء و الطارق كان له عند الله يوم القيامة جاه و منزلة ، و كان من رفقاء النبيين و اصحابهم فى الجنة : ((هر كس در نماز فريضه سوره و السماء و الطارق

را تلاوت كند در قيامت نزد خداوند مقام و منزلت عظيمى خواهد داشت ، و از دوستان پيامبران و ياران آنها در بهشت خواهد بود)). <2>

بديهى است محتواى سوره و عمل به آن است كه اينهمه پاداش عظيم را ببار مى آورد نه تلاوت خالى از عمل .

تفسير :

اى انسان بنگر از چه آفريده شده اى ؟!

اين سوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جزء آخر قرآن ، با سوگندهاى زيبا و انديشه برانگيزى آغاز مى شود، سوگندهايى كه

مقدمه اى است براى بيان يك واقعيت بزرگ .

((سوگند به آسمان و كوبنده شب ))! (و السماء و الطارق ).

((و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ))؟! (و ما ادراك ما الطارق ).

((ستارهاى است بلند و درخشان و شكافنده تاريكها)) (النجم الثاقب ).

طارق از ماده ((طرق )) (بر وزن برق ) به معنى كوبيدن است ، و راه را از اين جهت طريق گويند كه با پاى رهروان كوبيده مى شود، و ((مطرقه )) به معنى پتك و چكش است كه براى كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مى رود.

و از آنجا كه درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند، و كسى شب وارد مى شود ناچار است در را بكوبد، به اشخاصى كه در شب وارد مى شوند ((طارق )) گويند.

امير مؤ منان على (عليه السلام ) درباره ((اشعث بن قيس )) منافق كه شب هنگام به در خانه آن حضرت آمد و حلواى شيرينى با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب على (عليه السلام ) را به خود متوجه سازد تا در ماجرايى به نفع او حكم كند مى فرمايد: و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها: ((و از اين شگفت انگيزتر داستان كسى است كه شب هنگام ، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد، در حالى كه ظرف سرپوشيده پر از حلواى لذيذ با خود آورده بود)). <3>

اما قرآن خودش در اينجا ((طارق )) را تفسير كرده ، مى گويد: ((اين مسافر شبانه ، همان ستاره درخشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گويى

مى خواهد سقف آسمان را سوراخ كند، و نورش بقدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى كند (توجه داشته باشيد كه ((ثاقب )) از ماده ((ثقب )) به معنى سوراخ كردن است ).

در اينكه آيا منظور ستاره معينى است مانند ((ستاره ثريا)) (از نظر بلندى و دورى در آسمان ) يا ستاره زحل ، يا زهره يا شهب (از نظر روشنايى خيره كننده ) يا اشاره به همه ستارگان آسمان است ؟ تفسيرهاى متعددى در اينجا گفته شده ،

ولى با توجه به اين كه در آيات بعد آن را به ((نجم ثاقب )) (ستاره نفوذ كننده ) تفسير كرده است معلوم مى شود منظور هر ستاره اى نيست بلكه ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند.

در بعضى از روايات ((النجم الثاقب )) به ستاره ((زحل )) تفسير شده است كه از سيارات منظومه شمسى و بسيار پرفروغ و نورانى است .

اين معنى از حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده استفاده مى شود، در آنجا كه منجمى از آن حضرت سؤ ال كرد كه منظور از ((ثاقب )) در كلام خدا ((النجم الثاقب )) چيست ؟

فرمود: ستاره ((زحل )) است كه طلوعش در آسمان هفتمين است ، و نورش آسمانها را مى شكافد، و به آسمان پايين مى رسد، لذا خداوند آن را ((نجم ثاقب )) ناميده است . <4>

قابل توجه اينكه زحل آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديده مى شود، و از

آنجا كه از نظر ترتيب بندى كواكب منظومه شمسى نسبت به خورشيد در هفتمين مدار قرار گرفته (با محاسبه مدار ماه ) امام (عليه السلام ) در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است .

اين ستاره ويژگيهايى دارد كه آن را شايسته سوگند مى كند، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسى است ، و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مى زنند، و گاه آن را ((شيخ النجوم )) گفته اند. <5>

ستاره زحل كه نام فارسى اش ((كيوان )) است داراى حلقه هاى نورانى متعددى است كه آن را احاطه كرده ، و هشت ((قمر)) دارد، حلقه هاى نورانى

زحل كه گرداگرد آن را گرفته از عجيب ترين پديده هاى آسمانى است كه دانشمندان فلكى درباره آن نظرات گوناگونى دارند، و هنوز هم پديده اى اسرارآميز است .

بعضى معتقدند ((زحل )) ده قمر دارد كه هشت عدد آن را مى توان با دوربينهاى معمولى نجومى مشاهده كرد، و دو عدد ديگر تنها با دوربينهاى بسيار عظيم قابل رؤ يت است . <6>

البته اين اسرار در آن روز كه قرآن نازل شد بر كسى روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت .

اما به هر حال تفسير نجم ثاقب به خصوص ستاره ((زحل )) ممكن است از قبيل بيان يك مصداق روشن باشد، و منافاتى با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد، ولى مى دانيم تفسير مصداقى در روايات ما بسيار است .

در آيه 10 سوره صافات مى خوانيم ! الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب : ((مگر كسى

كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شود كه شهاب ثاقب او را تعقيب مى كند)) در اين آيه ((شهاب )) توصيف به ((ثاقب )) شده است ، و از آنجا كه اين پديده آسمانى از عجائب عالم آفرينش است ممكن است يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث باشد.

شاءن نزول ى كه در بعضى از كتب تفسير براى آيه فوق آمده نيز اين معنى را تاييد مى كند. <7>

اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در آيه بعد مى فرمايد: ((مسلما

هر كس مراقب و حافظى دارد)) (ان كل نفس لما عليها حافظ)! <8>

كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند، و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد.

همانگونه كه در آيه 10 و 11 و 12 سوره انفطار مى خوانيم : و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون و بر شما مراقبانى گمارده شده نويسنده و بزرگوار كه پيوسته اعمال شما را مى نويسند، و آنچه را انجام مى دهيد مى دانند)).

به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد، و هر كه باشيد، و هر كجا باشيد، تحت مراقبت فرشتگان الهى و ماءموران پروردگار خواهيد بود، اين مطلبى است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤ ثر است .

قابل توجه اينكه : در آيه تبيين نشده است كه اين ((حافظ)) چه كسى است ؟ و چه امورى را حفظ مى كند؟ ولى آيات ديگر قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه حافظان ملائكه اند، و آنچه را حفظ مى كنند اعمال آدمى اعم از طاعات و معاصى است .

اين احتمال

نيز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستى اگر مراقبت الهى از انسانها به عمل نيايد كمتر كسى به مرگ طبيعى از دنيا مى رود، چرا كه حجم حوادث آنقدر زياد است كه احدى از آن سالم به در نمى رود، مخصوصا كودكان در سنين پايين .

و يا اينكه منظور حفظ انسان در برابر وسوسه هاى شياطين است كه اگر اين محافظت الهى نيز نباشد وساوس شياطين جن و انسان آنقدر زياد است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند.

ولى با توجه به اينكه آيات بعد سخن از مساءله معاد و حساب اعمال مى گويد تفسير اول از همه مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر سه تفسير در آيه شريفه نيز بعيد به نظر نمى رسد.

جالب اينكه : ميان سوگندهايى كه قبلا ياد شده با مساءله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمى كه جواب قسم محسوب مى شود رابطه زنده اى است ، چرا كه آسمان بلند و ستارگانى كه مسيرهاى منظم خود را همواره مى پيمايند دليلى بر وجود نظم و حساب در اين عالم بزرگند، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بى حساب و كتاب باشد، و مراقبين الهى بر آن نظارت نكنند.

سپس به عنوان يك استدلال بر مساءله معاد در برابر كسانى كه آن را غير ممكن مى شمردند مى فرمايد: ((انسان بايد نگاه كند از چه چيز آفريده شده است ))؟! (فلينظر الانسان مم خلق ).

و به اين ترتيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند، و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد ((آفرينش شما

از چه بوده است )).

و بى آنكه منتظر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤ ال را كه روشن است خودش مى دهد، و مى افزايد: ((او از يك آب جهنده آفريده شد))! (خلق من ماء دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است ، و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد.

و بعد در توصيف ديگرى از اين آب مى گويد: ((خارج مى شود از ميان صلب

و ترائب )) (يخرج من بين الصلب و الترائب ).

((صلب )) به معنى پشت است و اما ((ترائب )) جمع ((تريبه )) بنابر مشهورعلماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است ، همانجا كه گردنبند روى آن قرار مى گيرد، چنانكه اين منظور در لسان العرب مى گويد: قال اهل اللغة اجمعون موضع القلادة من الصدر.

در عين حال معانى متعدد ديگرى نيز براى آن ذكر كرده است ، از جمله اينكه ((ترائب )) به معنى قسمت پيش روى انسان است (در مقابل صلب كه پشت انسان است ) يا اينكه ((ترائب )) به معنى دستها و پاها و چشمها است ، يا اينكه مجموعه استخوانهاى سينه ، و يا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است .

به هر حال در اينكه منظور از ((صلب )) و ((ترائب )) در اين آيه شريفه چيست ؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است و تفسيرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله :

1 - ((صلب )) اشاره به خود مردان و ((ترائب )) اشاره به زنان است چرا كه مردان مظهر صلابت ، و زنان مظهر لطافت و زينتند، بنابراين آيه اشاره به

تركيب نطفه انسان از نطفه مرد و زن مى كند در اصطلاح امروز ((اسپر)) و ((اوول )) ناميده مى شود.

2 - ((صلب )) اشاره به پشت مرد، و ((ترائب )) اشاره به سينه و قسمتهاى جلو بدن او است ، بنابراين منظور نطفه مرد است كه از قسمتهاى درون شكم كه در ميان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود.

3 - منظور خروج جنين است از رحم زن كه ميان پشت و قسمتهاى جلو بدن او قرار گرفته است .

4 - بعضى گفته اند اين آيه اشاره به يك نكته دقيق علمى است كه اكتشافات

اخير از روى آن پرده برداشته و در عصر نزول قرآن مسلما از همه پنهان بود، و آن اينكه : نطفه از ((بيضه )) مرد و ((تخمدان )) زن گرفته مى شود، و مطالعات دانشمندان جنينشناسى نشان مى دهد كه اين دو در ابتداى امر كه در جنين ظاهر مى شوند در مجاورت كليه ها قرار دارد، و تقريبا مقابل وسط ستون فقرات در ميان صلب (پشت ) و ترائب (پايين ترين دنده هاى انسان ) قرار گرفته ، سپس با گذشت زمان و نمو اين دو عضو تدريجا از آن محل پايين مى آيند، و هر كدام در موضع فعلى خود جاى مى گيرد، و از آنجا كه پيدايش انسان از تركيب نطفه زن و مرد است ، و محل اصلى اين دو در آغاز در ميان ((صلب )) و ((ترائب )) قرار دارد، قرآن چنين تعبيرى را انتخاب كرده ، تعبيرى كه در آن روز براى هيچكس شناخته شده نبود، و علم جنين شناسى جديد پرده از

روى آن برداشته است . <9>

به تعبير روشن تر بيضه مرد و تخمدان زن در آغاز پيدايش يعنى در آن هنگام كه مرد و زن خود در عالم جنين بودند در پشت آنها قرار داشت تقريبا محاذى وسط ستون فقرات بود، به طورى كه مى توان گفت دستگاه نطفه ساز مرد و دستگاه نطفه ساز زن هر دو بين صلب و ترائب بودند، ولى تدريجا كه خلقت مرد و زن در شكم مادر كامل مى شود از آنجا جدا شده و تدريجا به پايين مى آيند، به طورى كه هنگام تولد بيضه مرد به خارج از شكم و در كنار آلت تناسلى قرار مى گيرد، و تخمدان زن در مجاورت رحم .

ولى اشكال مهم اين تفسير اين است كه قرآن مى گويد آن آب جهنده از ميان صلب و ترائب خارج مى شود، يعنى به هنگام خروج آب ازاين دو مى گذرد، در حالى كه طبق اين تفسير در حال خروج آب نطفه چنين نيست ، بلكه دستگاه نطفه ساز در آن موقعى كه خود در شكم مادر بود ميان صلب

و ترائب قرار داشت ، از اين گذشته تفسير ترائب به آخرين دنده پايين خود خالى از بحث و گفتگو نيست .

5 - منظور از اين جمله اين است كه منى در حقيقت از تمام اجزاى بدن انسان گرفته مى شود، و لذا به هنگام خروج تواءم با هيجان كلى بدن ، و بعد از آن همراه با سستى تمام بدن است ، بنابراين ((صلب )) و ((ترائب )) اشاره به تمام پشت و تمام پيش روى انسان مى باشد.

6 - بعضى نيز گفته

اند عمده ترين عامل پيدايش منى ((نخاع شوكى )) است كه در پشت مرد و سپس قلب و كبد است كه يكى زير استخوانهاى سينه و ديگرى در ميان اين دو قرار دارد، و همين سبب شده كه تعبير ما بين صلب و ترائب براى آن انتخاب گردد.

ولى قبل از هر چيز بايد به اين نكته مهم براى حل مشكل توجه داشت كه در آيات فوق تنها سخن از نطفه مرد در ميان است ، زيرا تعبير به ((ماء دافق )) (آب جهنده ) درباره نطفه مرد صادق است نه زن ، و همان است كه ضمير ((يخرج )) در آيه بعد به آن باز مى گردد، و مى گويد: ((اين آب جهنده از ميان صلب و ترائب بيرون مى آيد)).

روى اين حساب شركت دادن زن در اين بحث قرآنى مناسب به نظر نمى رسد، بلكه مناسبترين تعبير همان است كه گفته شود قرآن به يكى از دو جزء اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است ، و براى همه محسوس مى باشد، اشاره كرده ، و منظور از ((صلب )) و ((ترائب )) قسمت پشت و پيش روى انسان است ، چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود. <10>

اين تفسيرى است روشن و خالى از هرگونه پيچيدگى و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دو واژه آمده است ، در عين حال ممكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده پرده از روى آن برخواهد داشت .

سپس از

اين بيان نتيجه گيرى كرده مى گويد: ((كسى كه انسان را در آغاز از آب نطفه آفريد قادر است كه او را بار ديگر به زندگى بازگرداند)) (انه على رجعه لقادر).

در آغاز خاك بود، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نيز بعد از طى مراحل پيچيده و شگفت انگيزى ، تبديل به انسان كاملى شد، بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند.

نظير اين بيان در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود، از جمله در آيه 5 سوره حج مى فرمايد: يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة : ((اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريد ما شما را از خاك آفريديم و سپس از نطفه )).

و نيز در آيه 14 سوره ق مى خوانيم : او لا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا: ((آيا انسان به خاطر نمى آورد كه ما قبلا او را آفريديم و چيزى نبود))؟!

در آيه بعد به توصيف آن روز بزرگ پرداخته ، مى فرمايد: ((اين بازگشت روزى تحقق مى يابد كه اسرار پنهان ، آشكار مى شود)) (يوم تبلى السرائر) <11>

((تبلى )) از ماده ((بلوى )) به معنى آزمايش و امتحان است ، و از آنجا كه به هنگام آزمايش حقيقت اشياء ظاهر و آشكار مى شود اين ماده در اينجا به معنى ظهور و بروز آمده است .

((سرائر)) جمع ((سريره )) به معنى حالات و صفات و نيات درونى و پنهانى است .

آرى در آن روز كه ((يوم البروز)) و ((يوم

الظهور)) است اسرار درون آشكار مى شود، اعم از ايمان و كفر و نفاق ، يا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص ، و اين ظهور و بروز براى مؤ منان مايه افتخار و مزيد بر نعمت است ، و براى مجرمان مايه سرافكندگى و منشاء خوارى و خفت ، و چه دردناك است كه انسان عمرى زشتيهاى درونى خود را از خلق خدا مخفى كرده باشد، و با آبرو در ميان مردم زندگى كند ولى در آن روز كه همه اسرار نهانى آشكار مى گردد در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است .

در آيه 41 الرحمن نيز آمده است : يعرف المجرمون بسيماهم : ((در قيامت گنهكاران از چهره هايشان شناخته مى شوند)) و نيز در آيات ديگر آمده است كه در قيامت ((گروهى چهره هاى سفيد و روشن دارند و گروهى چهره هايشان تاريك و غبارآلود است )) (عبس 38 - 41).

آرى همانگونه كه طارق و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مى شوند، و از خفا و پنهانى بيرون مى آيند، حافظان و مراقبانى كه ماءمور حفظ و ضبط اعمال آدمى هستند نيز در آنجا همه را آشكار مى سازند.

در روايتى از ((معاذبن جبل )) نقل شده است كه مى گويد: از رسول خدا تفسير ((سرائر)) را در اين آيه شريفه سؤ ال كردم ، و گفتم : چه اسرار نهانى است كه خداوند بندگان را در آخرت با آن مى آزمايد؟ فرمود: سرائركم

هى اعمالكم من الصلاة و الصيام و الزكاة و الوضوء و الغسل من

الجنابة و كل مفروض ، لان الاعمال كلها سرائر خفية ، فان شاء الرجل قال صليت و لم يصل ، و ان شاء قال توضات و لم يتوضا، فذلك قوله يوم تبلى السرائر: ((سرائر شما همان اعمال شما است ، همچون نماز و روزه و زكات و وضو و غسل جنابت و هر عمل واجبى ، زيرا همه اعمال در حقيقت پنهان است ، اگر انسان بخواهد مى گويد: نماز خوانده ام ، در حالى كه نخوانده ، و مى گويد: وضو گرفته ام در حالى كه وضو نگرفته ، و اين است تفسير كلام خداوند يوم تبلى السرائر)). <12>

اما مشكل مهم در آن روز اينجا است كه ((براى انسان هيچ نيرويى از درون ، و ياورى از برون وجود ندارد)) (فما له من قوة و لا ناصر):

نيرويى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند، و ياورى كه او را از عذاب الهى رهايى بخشد.

اين معنى در بسيارى از آيات قرآن آمده است كه در آن روز نه يار و ياورى وجود دارد، نه فديه و فدايى پذيرفته مى شود، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد، و نه طريقى براى فرار از چنگال عدالت پروردگار، تنها و تنها وسيله نجات ايمان و عمل صالح است ، آرى مايه نجات فقط همين است . نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كنم !

در تعقيب آيات گذشته كه استدلال بر مساءله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انسان از نطفه داشت ، در اين آيات باز براى تاءكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديگر

بحث را ادامه داده ، مى فرمايد: ((سوگند به آسمان پرباران )) (والسماء ذات الرجع ).

((و سوگند به زمين كه شكافته مى شود و گياهان از آن سر برمى آورند)) (و الارض ذات الصدع ).

((كه اين يك سخن حق است كه شما زنده مى شويد)) (انه لقول فصل ).

سخنى است جدى ((و هيچگونه شوخى در آن نيست ))! (و ما هو بالهزل ).

((رجع )) از ماده ((رجوع )) به معنى بازگشت است ، و عرب به باران ، ((رجع )) مى گويد، به خاطر اينكه آبى كه از زمين و درياها برخاسته ، از طريق ابرها و باران به سوى زمين برمى گردد، يا اينكه در فواصل مختلف بارش باران تكرار مى شود.

به گودالهايى را كه آب باران در آن جمع مى شود نيز ((رجع )) مى گويند، يا به خاطر جمع آب باران در آن ، و يا به خاطر امواجى كه بر اثر وزش نسيم بر سطح آن آشكار مى گردد. <13>

((صدع )) به معنى شكاف در اجسام صلب و سخت است ، و با توجه به آنچه در معنى ((رجع )) گفته شد آن را اشاره به شكافتن زمينهاى خشك و سخت ، بعد از نزول باران ، و رشد و نمو گياهان دانسته اند.

در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مساءله رستاخيز ذكر كرده است ، مانند آيه 11 سوره ق و احيينا به بلدة مى تا كذلك الخروج : ((ما بوسيله باران سرزمين مرده اى را زنده كرديم ، خروج و قيام

شما در قيامت نيز همين گونه است ))!

به اين ترتيب تناسب روشنى در ميان اين سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن ياد شده وجود دارد، و اين يكى از لطائف بلاغت قرآن است ، كه در ميان سوگندها و آنچه براى آن سوگند ياد مى كند تناسب جالبى ديده مى شود.

يا به تعبير ديگر: همانگونه كه در آيه 5 سوره حج ، به هنگام استدلال بر مساءله معاد، هم استدلال به مساءله آفرينش انسان از نطفه و تطورات جنين مى كند، و هم استدلال به زنده شدن زمينهاى مرده بر اثر نزول باران ، در اين سوره (سوره طارق ) نيز روى هر دو مساءله تكيه شده است .

بعضى براى جمله ((والسماء ذات الرجع )) تفسير ديگرى نيز ذكر كرده اند، و آن تكرار گردش كواكب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستين در طى دورانهاى مختلف است ، گردش زمين به دور خود و به دور خورشيد، و حركت سيارات منظومه شمسى ، و حركت طلوع و غروب حسى ماه و خورشيد و ستارگان ، همه حركاتى است داراى بازگشت .

وجود اين بازگشتها نشانه اى است از بازگشت عمومى انسانها به حيات ، البته معنى اول تناسب بيشترى با مساءله شكافته شدن زمين و همچنين دلائل معاد دارد.

((قول فصل )) به معنى سخنى است كه ميان حق و باطل جدايى مى افكند، و در اينجا به قرينه آيات گذشته جمعى آن را اشاره به معاد دانسته اند، در حالى كه جمع ديگرى آن را اشاره به قرآن مى دانند و در بعضى از روايات معصومين (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده

است .

البته تعبير از قيامت به ((يوم الفصل )) در آيات زيادى از قرآن به چشم مى خورد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير را اشاره به آيات قرآن بدانيم كه در ضمن از معاد خبر مى دهد، و به اين ترتيب جمع ميان هر دو تفسير مى شود.

در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: انها ستكون فتنة ! قلت فما المخرج منها يا رسول الله ؟! قال كتاب الله فيه نبا من قبلكم ، و خبر ما بعدكم ، و حكم ما بينكم ، هو الفصل ليس بالهزل من تركه من جبار قصمه الله و من ابتغى الهدى فى غيره اضله الله :

((به زودى فتنه اى در ميان شما ظاهر مى شود، عرض كردم اى رسول خدا! راه نجات از آن چيست ؟ فرمود: قرآن است كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى ميان شما در آن است ، آن كلامى است كه حق را از باطل جدا مى كند، جدى است و شوخى نيست ، هر جبارى آن را ترك كند خداوند او را درهم مى شكند، و هر كس هدايت را در غير آن جستجو كند خداوند گمراهش مى سازد))!. <14>

سپس براى تسلى خاطر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان از يكسو، و تهديد دشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: ((آنها پيوسته حيله مى كنند و نقشه ها مى ريزند)) (انهم يكيدون كيدا).

((و من نيز در برابر آنها نقشه مى ريزم و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم )) (و

اكيد كيدا).

((حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده )) تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا).

آرى آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:

گاه از طريق استهزا وارد مى شوند.

گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند.

گاه مؤ منان را شكنجه و آزار مى كنند.

گاه مى گويند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد، و به هنگام تلاوت آن قال و غوغا مى كنند تا پيروز شوند.

گاه ساحرت مى خوانند، گاه كاهنت مى گويند، گاه ديوانه ات مى شمرند.

گاه در آغاز صبح ايمان مى آورند و عصر گاهان كافر مى شوند، تا گروهى را به دنبال خود بكشند.

گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم .

گاه مى گويند: لااقل بعضى از خدايان ما را به رسميت بشناس تا با تو همراه شويم .

و گاه نقشه تبعيد يا قتل تو را مى كشند.

خلاصه هر لمحه به شكلى و هر دم به لباسى درمى آيند، تا جمع تو را متفرق سازند، و يارانت را در فشار بگذارند، يا تو را از ميان بردارند و نور خدا را خاموش كنند.

ولى اينها بايد بدانند خدا اراده كرده است اين نور عالمگير شود، اين نور الهى است كه با پف كردن اين و آن خاموش نمى شود.

اين خورشيد فروزان آسمان است با چشم پوشى خفاشان ازنمى رود آنها نقشه مى كشند و ما هم نقشه مى كشيم .

((كيد)) به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) نوعى چاره جويى است (كه جنبه پنهانى و از طريق آماده ساختن مقدمات بوده

باشد) و آن دو گونه است : ((نكوهيده )) و ((پسنديده )) هر چند استعمال آن در مذموم بيشتر است ، ولى در عين حال در ممدوح نيز به كار مى رود، مانند كذلك كدنا ليوسف : ((ما اينگونه براى يوسف چارهجويى كرديم )) (يوسف 76).

منظور از ((كيد دشمنان )) در آيه مورد بحث روشن است كه نمونه هاى آن را در بالا اشاره كرديم ، و قرآن پر است از نقل توطئه هاى موذيانه و نقشه هاى شرورانه آنها، و اما در اينكه منظور از كيد الهى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند: همان مهلت دادنى است كه سرانجام منتهى به عذاب دردناك مى شود، و بعضى آن را به معنى خود عذاب دانسته اند.

ولى مناسبتر اين است كه گفته شود منظور همان الطافى است كه شامل حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان مى شد و دشمنان اسلام را غافلگير مى ساخت ، كوششهاى آنها را از ميان مى برد، و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست ، كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است .

در اين آيات مخصوصا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: با آنها مدارا كن

و به آنها مهلت ده و براى نابوديشان عجله مكن ، بگذار بقدر كافى اتمام حجت شود، بگذار آنها كه مختصر آمادگى دارند سرانجام به اسلام بپيوندند، اصولا عجله كار كسى است كه از فوت فرصتها و از دست رفتن امكانات مى ترسد، و اين درباره خداوند قاهر و قادر مفهوم ندارد.

قابل توجه اينكه نخست مى فرمايد: ((فمهل الكافرين

)) (كافران را مهلت ده ) و بار ديگر تاءكيد كرده ، مى گويد: ((امهلهم )) (آنها را مهلت ده ) كه يكى از باب ((تفعيل )) است و ديگرى از باب ((افعال )) و تكرار آن براى تاءكيد است ، بى آنكه لفظ عينا تكرار شده باشد، تا بر گوشها سنگين نيايد.

((رويدا)) از ماده ((رود)) (بر وزن عود) به معنى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى تواءم با ملايمت است .

و در اينجا معنى مصدرى دارد، و تواءم با ((تصغير)) است يعنى ، مختصر مهلتى به آنها ده . <15>

و به اين ترتيب خداوند در اين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مدارا و مهلت به آنها مى دهد، و اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر و شكيبايى و دقت رفتار كنند، و از هر گونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند.

بعلاوه در راه تبليغ آيين حق همواره بايد از عجله پرهيز كرد، تا تمام

كسانى كه احتمال هدايتشان مى رود ايمان بياورند، و نسبت به همه اتمام حجت شود.

در اينكه چرا اين مهلت كم و كوتاه شمرده شده است يا به خاطر اين است كه اسلام در مدت كوتاهى بر دشمنان پيروز شد، و نقشه هاى آنها را برهم زد كه اولين ضربه را در ميدان ((بدر)) چشيدند، سپس به زودى در ميدان ((احزاب )) و ((خيبر)) و ((صفين )) و غير آن نقشه هاى آنها منجر به شكست شد، و پايه هاى كاخ قدرتشان فرو ريخت

، و در پايان عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نور اسلام تمام جزيرة العرب را فرا گرفت ، و قبل از گذشتن يك قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سايه افكند.

و يا به خاطر آن است كه عذاب قيامت نيز نزديك است ، و اصولا آنچه قطعى و تخلف ناپذير است نزديك محسوب مى شود.

به هر حال اين سوره از سوگند به آسمان و ستارگان آغاز مى شود، و با تهديد كافران توطئه گر و دشمنان حق و حقيقت پايان مى يابد، و در لابلاى آن دلائلى بر معاد به طرزى زيبا و مؤ ثر، و بيانى لطيف پيرامون نظارت مراقبين الهى بر انسانها، و تسلى و دلدارى مؤ منان آمده كه همگى با عباراتى بسيار كوتاه كه در عين لطافت قاطعيت مخصوصى دارد، منعكس شده است .

خداوندا! كيد و مكر دشمنان را كه در عصر و زمان ما فزونى گرفته متوجه خودشان كن و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب فرما.

پروردگارا! در آن روزى كه سرائر و پنهانيها آشكار مى گردد ما را شرمنده مساز.

بار الها! ما قوه و ناصرى جز تو نداريم ما را به غيرت واگذار مكن .

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره به لطف خدا در آستانه سوره ديگرى ايستاده ايم و براى آغاز نگرش به آيات آن، نخست به شناسنامه اش مى نگريم:

1 - نام اين سوره نام مبارك اين سوره «طارِق» يا «ستاره ظاهر شونده» و اختر شبگرد است. اين نام تفكرانگيز از نخستين آيه آن دريافت مى گردد كه مى فرمايد: و السماء و الطارق... به آسمان و آن اختر شبگرد سوگند...

2 - فرودگاه آن اين سوره در آغازين سال هاى بعثت پيامبر، در مكّه و پس از سوره «بلد» بر جان نورانى آن حضرت فرود آمد. درست به همين دليل هم محور بحث در آن، معاد و جهان پس از مرگ و فرارسيدن رستاخيز و استدلال بر تحقق آن از راه بيان قدرت كامل و بى كران خدا و توجه دادن به اصل آفرينش انسان است.

3 - شمار آيه ها و واژه ها و حروف آن اين سوره داراى هفده آيه است. و نيز از 61 واژه و 246 حرف پديد آمده است.

4 - پاداش تلاوت آن از پيامبر گرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأها اعطاه اللَّه بعدد كلّ نجم فى السماء عشر حسنات(126)

هر كس سوره «طارِق» را تلاوت كند، خداوند به شمار هر ستاره اى كه در آسمان است، ده پاداش به او ارزانى خواهد داشت.

از حضرت صادق آورده اند كه فرمود:

من كان قرائته فى الفريضة و السماء و الطارِق كان له عنداللَّه يوم القيامة جاه و منزلة و كان من رفقاء النبيين و اصحابهم فى الجنة(127)

هر كس در نماز واجب خويش سوره «طارِق» را تلاوت كند، در قيامت نزد خدا مقام و منزلت بلندى خواهد داشت، و از دوستان پيامبران و ياران آنان در بهشت خواهد بود.

5 - دورنمايى از مفاهيم آن محور بحث و روشنگرى در آيات هفده گانه اين سوره، بحث هاى فكرى و عقيدتى براى ايجاد تحول و دگرگونى در انديشه ها و باورهاى دنياى آكنده از اوهام و خرافات و دل هاى زنگار زده از گناه و قانون شكنى، و جان ها و مغزهاى

انباشته از شرك و كفر و خودسرى و حق كشى و تجاوزكارى است؛ چرا كه ايجاد تحول مطلوب و دگرگون مترقى و خداپسندانه تنها در پرتو دگرگونى انديشه ها و باورها، از راه آگاهى بخشى و روشنگرى خيرخواهانه و درست ممكن است و نه فشار و اجبار و تحميل كه خودكامگان و سردمداران جهل و جنايت مى پندارند و بر آن پافشارى مى كنند. درست از اين ديدگاه است كه در اين سوره با اين مفاهيم و موضوعات رو به رو مى گرديم:

سوگندهايى تفكرانگيز و بيدارگر،

براى گفتار و كردار هر انسانى نگهبان و مراقبى است،

استدلال بر فرارسيدن رستاخيز از راه توجه دادن به قدرت بى كران خدا...

انسان بايد به آفرينش شگفت آور خود بنگرد،

بايد به آنچه از آن پديد آمده است، بينديشد، و نيز به اين واقعيت كه چگونه آفريده شده است،

و اين حقيقت كه كدامين قدرت او را پديد آورده است؟

و آن گاه باور كند كه همو بر پديد آوردن رستاخيز تواناست.

روز رسوايى بزرگ ظالمان،

اين پيام خدا جدى است، نه شوخى،

هشدار به مرگ انديشان و خودكامگان،

پيام شكيبايى و مدارا به پيامبر.

1 - سوگند به آسمان و آن ستاره شبگرد،

2 - و تو چه مى دانى كه آن ستاره شبگرد چيست؟

3 - همان ستاره فروزان،

[به اين دو نشان، از نشانه هاى بى شمار قدرت خدا سوگند] كه هيچ كس نيست جز اين كه نگهبانى بر او گمارده شده است.

4 - پس انسان بايد بنگرد كه از چه چيزى آفريده شده است.

5 - از آبى جهنده آفريده شده است،

6 - كه از صُلب [مرد] و ميان استخوان هاى سينه

[زن بيرون مى آيد.

7 - بى گمان او بر بازگرداندن وى تواناست،

8 - روزى كه درون ها آشكار [و رازها فاش ساخته مى شوند.

9 - پس او را نه نيرويى است و نه [يار و] ياورى.

10 - سوگند به آسمان باران دار،

11 - سوگند به زمين داراى شكاف [و آماده كِشت ،

12 - كه اين [قرآن سخنى است [روشنگر و] جدا سازنده [حق از باطل

13 - و آن هرگز شوخى نيست.

14 - آنان [كه در راه كفر و بيداد گام سپرده اند] هماره دست به نيرنگ مى زنند؛

15 - و من [نيز] چنانكه بايد تدبير مى كنم.

16 - پس به كفرگرايان مهلت ده؛ و اندكى آنان را به حال خود واگذار.

نگرشى بر واژه ها

طارِق: اين واژه از ماده «طرق» به معنى كوبيدن آمده است. واژه «مطرقه» به معنى چكش و پتك نيز از همين ريشه مى باشد. همين گونه واژه «طريق»، چراكه رهروان با پاى خود آن را مى كوبند. و بدان دليل كه درها را شب هنگام مى بندند و كسى كه شب مى آيد ناگزير از در زدن است، به كسى كه شب وارد مى شود «طارِق» گفته اند. و «طرقنى فلان» يعنى او شب نزد من آمد.

اين واژه در شعر عرب نيز به همين مفهوم به كار رفته است؛ براى نمونه: «هند» مى گويد:نحن بنات طارق ... ما دختران گوبندگانِ در، در شب ها هستيم...

و يا شاعر ديگرى مى گويد:

يا راقد الليل مسروراً بِاَوله ان الحوادث قد يطرقن اسحاراً...

هان اى كسى كه شب را مى خوابى و به بيدارى اول شب دلخوش هستى! آگاه باش كه رويدادها در سپيده دمان

وارد مى شوند...

نجم: ستاره فروزانى كه در آسمان پديدار مى گردد. به همين دليل به كسى كه ظاهر شود، «ناجم» مى گويند؛ چرا كه به ستاره شبگرد و ظاهرشونده شباهت دارد. همين گونه به گياه نيز «نجم» گفته مى شود.

ثاقب: به روشنايى بسيار شديد و نفوذ كننده گفته مى شود؛ به همين دليل «نجم ثاقب» يعنى ستاره بسيار پر نور و فروزان.

دفق: اين واژه در اصل به معنى ريختن آب بسيار و با اعتماد فراوان آمده است؛ به همين تناسب به نطفه اى كه خدا كودك را از آن پديد مى آورد، «دافق» يا آب جهنده مى گويند.

برخى واژه «دافق» را به معنى «مدفوق» يا آبى كه با جهش ريخته شده است، گرفته اند؛ بسان«سرّ كاتم» كه منظور راز نهان داشته شده است.

ترائب: اين واژه به معنى اطراف سينه مى باشد و مفرد آن «تريبه» است. اين واژه در شعر عرب به همين معنى به كار رفته است. نظير اين شعر كه مى گويد:

و من ذهب يسن على تريب....

و پاره اى از طلاى ناب كه بر سينه آويخته است...

و ديگرى مى گويد:

و الزعفران عل ترائبها...

و آن طلايى كه به صورت زعفرانى بر روى سينه اوست، به سبب همان طلا، سينه و چهره اش نور باران شده است.

رجع: اين واژه از ماده «رجوع» و در اصل به معنى بازگشت آمده است. به همين تناسب عرب به آب فراوانى كه در درياها و يا گودال ها گرد مى آيد و نسيم بر آن مى وزد در آن حركتى ايجاد مى كند، اين واژه به كار مى رود. و نيز به باران، «رجع» گفته اند؛ چرا كه اين آب باران از درياها برخاسته و اينك به

سوى زمين باز مى گردد. «زجاج» مى گويد: واژه «رجع» به معنى باران است، چرا كه باران با فاصله هاى مختلف مى بارد و قطع مى شود.

صدع: اين واژه به معنى شكاف در اجسام سخت آمده و در آيه منظور شكافته شدن زمين، پس از فرود باران و رويش گياهان است.

تفسير

به آن ستاره فروزان سوگند

اين سوره را خداى فرزانه با سوگند آغاز مى كند و مى فرمايد:

وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ

به آسمان و آن اختر شبگرد سوگند،

به باور پاره اى منظور اين است كه: به پروردگار آسمان سوگند.

واژه «طارِق» به معنى پديده و يا كسى است كه شبانه مى آيد.

آن گاه مى فرمايد:

وَ ما أَدْراكَ مَا الطَّارِقُ

و تو چه مى دانى كه آن ستاره شبگرد چيست؟

اين پرسش بدان دليل است كه «طارِق» به هر پديده و هر كسى كه شب وارد مى شد به كار مى رفت و اگر بيان نمى شد، پيامبر گرامى نمى دانست منظور آيه چيست.

به همين دليل در آيه سوّم مى فرمايد:

النَّجْمُ الثَّاقِبُ

همان ستاره فروزان و شكافنده دل تاريكى ها،

به باور «حسن» منظور اين است كه: همان ستاره روشن و درخشان. و بدين وسيله همه ستارگان را اراده فرمود.

امّا به باور «زيد» منظور ستاره «زحل» مى باشد كه در زبان فارسى به «كيوان» شهرت دارد.

واژه «ثاقب» به معنى بلندترين ستارگان است، كه نور آن آسمان ها را مى شكافد و به آسمان دنيا مى رسد.

از ديدگاه پاره اى منظور از «نجم» در آيه، ستاره «ثريا» مى باشد كه عرب به آن «نجم» مى گويد.

امّا از ديدگاه «فرّاء» منظور ماه است كه شب ها با نور ملايم خود زمين را روشن مى سازد.

سپس در جواب قسم مى فرمايد:

إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْها حافِظٌ

به همه اين ها سوگند كه هيچ كس نيست، جز اين كه بر او نگهبانى از فرشتگان گمارده شده است.

اين فرشته مراقب، مسئول شمارش گفتار و عملكرد نيك و بد انسان است و آن ها را ثبت و ضبط مى كند.

پاره اى «لمّا» را بدون تشديد خوانده اند كه در آن صورت منظور اين است كه: براى هر انسانى نگهبانى است كه او را حفظ و حراست مى كند.

از ديدگاه «قتاده»، براى هر كسى فرشته اى نگهبان است تا عملكرد او و رزق و روزى و سرآمد عمر او را حفظ كند.

انسان بايد در آفرينش خود بينديشد

پس از دو سوگند انديشاننده و بيان هدف از سوگندها كه هشدار به انسان در مورد ثبت و ضبط گفتار و كردار كوچك و بزرگ و نيك و بد اوست، تا مسئولانه رفتار كند، اينك دست او را مى گيرد و به آفرينش وى توجه مى دهد، و مى فرمايد:

فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ

انسان بايد نيك بنگرد كه از چه چيزى آفريده شده است.

آرى، او بايد خردمندانه و ظريف بينديشد كه از چه چيزى پديد آمده و چه كسى او را آفريده، و چگونه آفريده است؟ تا از اين راه با آگاهى از قدرت و علم بى كران و حكمت خدا بشناسد كه ذات بى همتاى او چگونه او را از نطفه اى بى مقدار پديد آورده است؟ و آن گاه دريابد و باور كند كه همو بر آفرينش دگرباره انسان در آستانه رستاخيز تواناست.

آن گاه مى فرمايد:

خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ

او از اندك آبى جهنده آفريده شده است.

«ابن عباس»

مى گويد: منظور اين است كه: انسان از اندك آبى كه در قرارگاه رحم ريخته مى شود، و خداى توانا طرح سازمان وجود كودك را در آنجا مى ريزد، پديد آمده است.

از «فرّاء» آورده اند كه مردم «حجاز» در گفتارشان گاه فاعل را به معنى مفعول مى گيرند، نظير «سرّ كاتم» كه به معنى راز مكتوم و پوشيده شده آمده است؛ با اين بيان در آيه منظور آب ريخته شده است.

سپس در وصف ديگرى از اين آب بى مقدار مى افزايد:

يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ

آن آب بى مقدار از ميان «صلب» و «ترائب» بيرون مى آيد.

واژه «صُلب» به معنى پشت، و «ترائب» جمع «تريبه» به معنى استخوانهاى بالاى سينه است.

به باور «ابن عباس» واژه «ترائب» به معنى جايگاه گلوبند در سينه است.

امّا به باور «عطا» «صُلب» به معنى كمر مرد، و «ترائب» به معنى سينه زن مى باشد كه كودك از آب هر دو آفريده مى شود.

«ضحاك» واژه «ترائب» را به معنى دو دست، دو پا، و دو چشم مى گيرد. و «عكرمه» مى گويد منظور ميان دو پستان بر روى سينه است.

به باور «مجاهد» منظور ميان دو شانه انسان از طرف سينه مى باشد،

اما در فرهنگ عرب، مشهور استخوانهاى سينه و گودى گلو مى باشد.

در آيه بعد در يك نتيجه گيرى انديشاننده مى فرمايد:

إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ

بى گمان خدا بر باز گردانيدن او تواناست.

آنچه آمد ترجمه آيه است و در تفسير آن سه نظر آمده است:

1 - به باور گروهى از جمله «جبابى» منظور اين است كه: آن خداى آگاه و توانايى كه انسان را از آبى بى مقدار پديد آورد، بى گمان

همو بر بازگردانيدن و آفرينش دگرباره او در آستانه رستاخيز تواناست.

به باور «عكرمه» و «مجاهد» منظور اين است كه: بى گمان او بر بازگردانيدن آن آب بى مقدار بر «صُلب» مرد تواناست.

امّا به باور «ضحاك» منظور اين است كه: آن خدايى كه انسان را از آبى ناچيز آفريد، همو مى تواند دگرباره او را به همان حالت نخست خويش و اندك آب باز گرداند.

و از ديدگاه «مقاتل» منظور اين است كه: اگر ذات بى همتاى او بخواهد، مى تواند انسان را از پيرى به دوران جوانى، و از آن دوران به كودكى و از كودكى به نطفه بى مقدار بازگرداند.

به باور ما ديدگاه نخست بهتر است.

روز رسوايى بزرگ يا آشكار شدن باطن ها

آن گاه در وصف روز رستاخيز كه روز آشكار شدن باطن ها و عملكردهاست مى فرمايد:

يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ

اين رستاخيز انسان ها و زنده شدن مردگان روزى خواهد بود كه درون ها و باطن ها آشكار و رازها فاش مى گردد.

واژه «رجع» به معنى برگردانيدن چيزى به صورت نخستين آن آمده است.

واژه «سرائر» جمع «سريره» به معنى اوصاف و نيت ها و حالات درونى و نهانى و باطنى انسان، و واجباتى است كه خدا انجام آنها را بر او واجب ساخته، و نيز رازهايى است ميان خدا و خلق. خدا در روز رستاخيز اين كارها را مى آزمايد تا نيك آنها از نادرست آنها، و انجام رسان درست كار از فريب كار و تباه كننده مقررات و وظائف شناخته شود، و باطن ها و چهره ها براى مردم رو گردند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

ضمن اللَّه خلقه اربع خصال: الصلوة و الزكوة و صوم رمضان و الغسل من الجنابة و هى السرائر التى

قال اللَّه: يوم تبلى السرائر.(128)

خدا پاداش چند فضيلت رابراى انجام رسان آن ضمانت كرده است، كه عبارتند از: نماز، پرداخت حقوق مالى، روزه ماه رمضان، و انجام غسل جنابت، و اين ها سرائرى هستند كه مى فرمايد: روزى كه درون ها آشكار مى گردد.

از «معاذ» آورده اند كه از پيامبر گرامى از تفسير «سرائر» كه بندگان خدا در روز رستاخيز به وسيله آنها مورد آزمون قرار مى گيرند، پرسيدم. آن حضرت فرمود:

سرائركم هى اعمالكم من الصلوة و الصيام و الزكوة... و كلّ مفروض، لان الاعمال كلّها سرائر خفية، فان شاء الرجّل قال: صليت ولم يصل و ان شاء قال: توضأت ولم يتوضاء، فذلك قوله: يوم تبلى السرائر.(129)

سرائر شما همان اعمال مردم است؛ اعمالى بسان نماز، روزه، زكات، وضو، غسل جنابت و هر كار واجب ديگرى كه خدا مقرر فرموده است؛ چرا كه همه اعمال انسان مى تواند نهان باشد. آرى، اگر انسان بخواهد در حالى كه نماز نخوانده و وضو نگرفته است، مى تواند بگويد نماز خوانده، و يا وضو ساخته ام! و اين تفسير كلام خداست كه مى فرمايد: يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ

به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى فرزانه در روز رستاخيز عملكرد هر انسانى را براى همگان آشكار مى سازد تا آنان بدانند كه او به خاطر چه عملى در خور پاداش يا كيفر گرديده است تا بر شادمانى و اندوه نيكان و ستمكاران افزوده شود. و واژه «سرائر» به معنى چيزى است كه هر انسانى از كارهاى شايسته و يا ناشايسته و يا ايمان و كفر در دل نهان مى دارد.

از پاره اى ديگر چون «ابن عمر» آورده اند كه: خدا در روز رستاخيز هر راز و نهانى را

آشكار مى سازد و در نتيجه اثر آن در برخى چهره ها به صورت زيبايى و شادمانى نمايان مى گردد، و در برخى چهره ها به صورت رنج و اندوه.

در آيه بعد مى فرمايد:

فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ

و آن روز بزرگ و سهمگين براى انسان نه قدرت و نيرويى خواهد بود و نه يار و ياورى.

او نه قدرتى دارد تا عذاب تكاندهنده آن روز را از خود دور سازد و نه يار و ياورى كه او را از گرفتارى و رنج رهايى بخشد.

اين پيامى جدّى است كه شما زنده خواهيد شد

بار ديگر با سوگندهايى تفكرانگيز در مورد جدّى بودن رستاخيز رو به رو مى گرديم كه:

وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ

به آسمان باران زا و بارش انگيز سوگند،

به باور بيشتر مفسران منظور اين است كه: به آسمان باران زا سوگند، امّا به باور «ابن زيد» منظور اين است كه به خورشيد و ماه و ستارگان آسمان كه به طور مرتب و منظم طلوع و غروب مى كنند سوگند، چرا كه واژه «رجع» به اين معنى آمده است.

و به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: به نعمت هاى گوناگونى چون باران هاى پياپى و رزق و روزى ها و نعمت هاى متنوعى كه با گذشت ماه ها و سال ها از آسمان به زمين فرود مى آيد سوگند، چرا كه واژه «رجع» به معنى نعمت هاى گوناگونى است كه به تدريج از آسمان به صورت باران براى زنده شدن زمين و رويش گل ها و گياهان و درختان و دانه ها فرود مى آيد.

آن گاه مى فرمايد:

وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ

و به زمين داراى شكاف و آماده كِشت و

رويش گل ها و گياهان سوگند،

آرى، به اين دو نشان از نشان هاى قدرت خدا سوگند كه اين سخنى روشنگر و جدا سازنده حق از باطل است.

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ

اين ديدگاه در تفسير آيه از امام صادق نيز روايت شده است كه: اين قرآن پيام و برنامه اى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد.

امّا از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: به همه اين ها سوگند كه اين يك سخن و هشدارى جدى است كه همه شما در آستانه رستاخيز زنده خواهيد شد.

سپس مى افزايد:

وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ

و در اين پيام و اين سخن هيچ شوخى و مزاحى نيست.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و اين قرآن براى شوخى و بازى فرو فرستاده نشده است.

هشدار به مرگ انديشان در ادامه آيات در راه آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر و قوّت قلب به مردم كمال جو و توحيدگرا و نيز هشدار به كفرگرايان و تاريك انديشان مى فرمايد:

إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً

هان اى پيامبر! آنان كه در بيراهه كفر و استبداد گام سپرده اند، هماره بر ضد تو و مردم با ايمان و راه و رسم مترقى قرآن دست به نيرنگ و فريب مى زنند تا به پندار خود نور حق را بى فروغ سازند؛

و من نيز در مبارزه با فريب كارى و مرگ انديشى آنان و درهم ريختن نقشه هاى فريب كارانه آنان چنانكه بايد تدبير مى كنم و از راه هايى كه براى آنان ناشناخته و نهان است نقشه هاى آنان را نقشه بر آب مى نمايم.

وَ أَكِيدُ كَيْداً

آن گاه مى فرمايد:

فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً

هان اى محمد(ص)!

اينك كه چنين است به اين كفرگرايان و ظالمان مهلت ده، و در نابودى آنان شتاب مورز، و به تدبير خدا در كيفر آنان راضى باش، و اندكى آنان را به حال خود واگذار.

به باور پاره اى منظور مهلت دادن تا روز رستاخيز است و قرآن آن را مهلتى اندك مى شمارد؛ چرا كه آنچه قطعى و آمدنى است در حقيقت زمان آمدنش اندك و ناچيز است و آنان نمى توانند از آن فرار كنند.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور نه كيفرِ روز رستاخيز، بلكه كيفر روز «بدر» براى سردمداران كفر و استبداد است و خدا به پيامبرش پيام مى دهد كه: هان اى محمد(ص)! در درخواست نابودى آنان شتاب مورز و اندكى مهلت ده كه خدا آنان را با ذلت و خوارى در اين جهان و آتش و عذاب سهمگين در سراى آخرت كيفر خواهد كرد...

پرتوى از سوره مباركه 1 - براى هر انسانى مراقبى است اين سوره مباركه با سوگندهايى انديشاننده آغاز مى گردد تا به همه انسان ها توّجه دهد كه هان اى مردم! همه انديشه ها و گفتار و عملكرد زشت و زيبا و عادلانه و ظالمانه شما ثبت و ضبط مى گردد و بر هر كدام شما فرشته اى نگهبان گمارده شده است؛ بنابراين مسئولانه بگوييد و بنويسيد و برنامه بريزيد و مسئولانه عمل كنيد كه سخت بازخواست خواهيد شد.

2 - چرا در رستاخيز ترديد مى كنيد؟

آن گاه در شمار ديگرى از آيات، قرآن به آفرينش بهت آور انسان توجه مى دهد، و روشنگرى مى كند كه چگونه اين انسان پر غرور و سرمست از آبى بى مقدار و در كجا و به چه سبك

و با چه قدرت و نقشه و تدبير آفريده مى شود! به جهان ما بال مى گشايد و مراحل گوناگون شيرخوارگى، كودكى، نوجوانى، ميان سالى، پيرى و مرگ راه خود را مى گشايد... راستى تدبيرگر اين شگفتى هاى حيات و مرگ كيست؟ جز خداى يكتا و توانا.

اينك كه آفرينش كران تا كران هستى و تدبير آن از اوست، با اين قدرت و حكمت بى كران چرا در رستاخيز ترديد مى كنيد؟ آيا نه اين كه آفرينش دگرباره براى او آسان است و از نظر خرد و منطق و هنرمندى و هدفدارى خلقت لازم؟

3 - روز آشكار شدن زيبايى ها و زشتى ها

قرآن در راه تربيت و آفرينش مسؤليت در زندگى انسان، به او توجه مى دهد كه روز رستاخيز روز آشكار شدن درون ها و باطن ها، زشتى ها و زيبايى ها، رازهاى زندگى و اسرار نهفته در دل ها و جان ها، و روز فاش و برملا شدن شقاوت ها و جنايت هاى هولناكى است كه در دخمه ها و دهليزهاى مرگ و شكنجه و زندان هاى نشاندار و بى نام نشان به دست جلادان مسخ شده استبداد و اختناق بر آزادى خواهان و ستم ستيزان روزگاران مى رود و سانسور مى شود.آرى، روز رستاخيز، روز آشكار شدن زيبايى هاى زشت نمايش داده شده و زشتى هاى بزك شده وزيبا جلوه داده شده است.

4 - روز ذلّت و حقارت ظالمان از ويژگى هاى روز رستاخيز كه قرآن بارها به آن توجّه مى دهد، اين واقعيت است كه ستمكاران با همه كبكبه و دبدبه پوشالى و غاصبانه خويش در اين جهان و با همه سپاه و لشكر، در نهايت حقارت و ذلت خواهند بود؛ به گونه اى كه نه يارى دارند و نه ياورى و نه راه

فرار و فريبى.

5 - دو اصل مترقى شكيبايى و مدارا در مديريت جامعه و در آيات پايانى اين سوره، قرآن شريف درس شكيبايى و مدارا و تحمل و پايدارى قهرمانانه، نه تنها در برابر تنوع سليقه ها و انديشه ها و ديدگاه ها، كه حتى در برابر بدانديشى ها و مرگ انديشى ها و شرارت ها را تا آنجايى كه ممكن است به تابلو مى برد، و اين دو اصل را راز موفقيت و سازندگى مى شمارد و رمز توفيق در اداره و اصلاح جامعه. درست به همين دليل است كه به پيشواى بزرگ توحيد نه تنها تحمل و مدارا با درست انديشان و كمال جويان و انديشه ها و جريان هاى متنوع را مى دهد، كه حتى به آن حضرت دستور مى دهد با بدانديشانى كه او را به باد مسخره مى گيرند،

به او مارك جادوگر و افسونگر مى زنند،

به هنگام بحث و گفتگوى سرشار از منطق و روشنگرانه او قيل و قال بر پا مى سازند،

او را به محاصره اقتصادى مى كشند،

او را از جامعه و مردم دور مى سازند و زندانى كوه و بيابان مى كنند،

بر سر راه او موانع گوناگون مى تراشند،

ياران كمال جوى او را به شلاق شقاوت خود مى بندند و شكنجه مى كنند،

مردم را بر ضد او مى شورانند،

نقشه ترور او را مى كشند،

او را از خانه و كاشانه اش آواره مى نمايند،

جنگ هاى تجاوزكارانه را يكى پس از ديگرى بر ضد برنامه مترقى او سامان مى دهند،

آزادى انديشه، آزادى عقيده آزادى در دين و گزينش راه زندگى، حق حيات و حق دفاع را از او سلب مى كنند و ... آرى با آنان نيز تا آن جايى كه ممكن است با مهر و مدارا و

تحمل و شكيب سازنده رفتار كند و به هر حال از مرز عدالت نگذرد.(130)

تفسير اطيب البيان

سوره طارق ، غرض سوره : انذار بوسيله معاد و حساب و جزاء.

(1) (و السماء و الطارق ):(سوگند به آسمان و ستاره ظاهر شونده )

(2) (و ما ادريك ما الطارق ):(و تو چه مي داني كه آن ستاره چيست ؟)

(3) (النجم الثاقب ):(ستاره اي است كه پرده ظلمت را مي درد)

(4)(ان كل نفس لم_اعليهاحافظ):(كه هيچ انساني نيست ،مگرآنكه نگهباني براوموكل است )(طارق ) ستاره اي نوراني است كه در هنگام شب طلوع مي كند و خداوند به اين ستاره سوگند خورده و در مقام تعظيم آن مي فرمايد، تو چه مي داني كه طارق چيست ؟ آن ستاره اي پر نور است كه با نور خود پرده ظلمت را مي درد، سپس در جواب سوگندمي فرمايد: هيچ نفسي نيست جز اينكه نگهباني بر او موكل است ، يعني فرشتگان وملائكه اي مأمور حفاظت از افراد هستند و اعمال خوب و بد هر كسي را مي نويسند ومطابق نيت و نحوه صدور آن اعمال آنها را ثبت مي كنند تا انسانها بر طبق آن نامه عمل در قيامت حساب و جزا ببينند، همچنانكه فرمود:(و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون (13) بدرستي كه ما بر شما محافظاني گمارده ايم كه نويسندگاني گرامي هستند و هر چه را كه انجام مي دهيد، مي نويسند)و شايد هم منظور اين باشد كه جانهاي انسانها بعد از مردن نيز محفوظ است و بامردن نابود نمي شود، بلكه روحشان باقي مي ماند تا روزي كه خداي سبحان بدنها رادوباره زنده كند در آن روز جانها

به بدنها بر مي گردد تا انسان طبق اعمالي كه انجام داده ، جزا داده شود، چون اعمال او نيز در نزد خدا محفوظ است .

(5) (فلينظر الانسان مم خلق ):(پس بايد انسان بنگرد كه از چه چيز آفريده شده )

(6) (خلق من ماء دافق ):(از آبي جهنده آفريده شده )

(7) (يخرج من بين الصلب و الترائب ):(كه از بين استخوانهاي پشت و استخوانهاي سينه بيرون مي آيد)

(8) (انه علي رجعه لقادر):(آن وقت مي فهمد كه خداي خالقش بر برگرداندن اونيز قادر است )

(9) (يوم تبلي السرائر):(در روزي كه نهفته هاي باطني انسان آشكار مي شود)

(10) (فماله من قوه و لا ناصر):(در آنروز نه خودش قدرت دفاعي دارد و نه ياوري خواهد داشت )مي فرمايد: انسان بايدبه اين بيانديشد كه از چه چيزي خلق شده و مبداء خلقت او چه بوده و اگر بيانديشد و بداند كه خدا او را از قطره اي آب جهنده ايجاد كرده كه از ميان استخوانهاي پشت و استخوانهاي سينه بيرون مي آيد، در اين صورت خواهد فهميد كه همان كسي كه آن آب بي ارزش را توانسته به صورت انسان امروزي در آورد، حتماخواهد توانست با قدرت كامله خود بعد از مردن ، دوباره او را زنده كند و اعاده نمايد،چون قدرت بر هر چيز، قدرت بر مثل آن نيز هست و حكم امثال در آنچه بر آنها جايزاست يا جايز نيست ، يكسان است ،آنگاه مي فرمايد: بازگشت او در آن روزيست كه آنچه از عقايد و آثار اعمال ، كه انسانها پنهان كرده بودند، مورد آزمايش و شناسايي قرار مي گيرد و در اثر ظهور حقايق اعمال

، هر كس بدانچه كرده جزا داده مي شود . و در آنروز انسان نه خودش نيرويي دارد تا عذاب خدا را از خود دفع كند و نه ياوري دارد كه او، بتواند از وي دفاع كند، بنابراين هيچ گريزي از عذاب الهي نيست .

(11) (و السماء ذات الرجع ):(سوگند به آسمان داراي تحولات شگرف )

(12) (و الارض ذات الصدع ):(و قسم به زمين پرشكاف )

(13) (انه لقول فصل ):(كه همانا قرآن سخن جدا سازنده حق از باطل است )

(14) (و ما هو بالهزل ):(و گفتاري بيهوده و شوخي نيست )

(15) (انهم يكيدون كيدا):(اين كفار بر عليه تو كيد و حيله مي انديشند)

(16) (و اكيد كيدا):(و من هم به نوعي عليه آنها حيله و مكر مي كنم )

(17) (فمهل الكافرين امهلهم رويدا):(پس در هلاكت آنها عجله نكن ، مدتي منتظر باش و اندكي به ايشان مهلت بده )مي فرمايد: قسم به آسمان داراي تحولات عجيب يا قسم به آسماني كه نزولات جوي از آن مي بارد و قسم به زمين كه شكافته شده و گياهان از آن مي رويند، كه همانااين قرآن سخني جدا كننده ميان حق و باطل است ، و كلامي خالي از جد و گفتاري شوخي نيست ،بلكه آنچه قرآن ثابت مي كند، حق محض است كه هيچ شكي در آن نيست و هيچ باطلي هم در آن نيست ،بنابراين خبري هم كه قرآن در باره قيامت مي دهد حق است .سپس خطاب به رسولخدا ص مي فرمايد: كفار با كفر و انكار خود نسبت به معاد،در اين انديشه اند كه با حيله و مكر خود نور خدا را خاموش كرده و

دعوت تو را باطل سازند و من هم بر عليه ايشان حيله مي كنم ، و حيله خداوند همان امهال و استدراج آنهاست كه به آنها مال و اولاد بيشتري مي دهد و بر دلهايشان مهر مي زند تا ابداروزنه اي براي نجات نداشته باشند و در آخرت بسوي عذاب قيامت روانه شوند، در ادامه خطاب به آنحضرت مي فرمايد: بنابراين كه مي بيني من بر آنها قاهر و مسلط هستم ، پس تو منتظرعذاب آنان باش و در باره آنها عجله نكن و كمي مهلتشان بده ، چون بزودي تهديد من در باره آنان محقق خواهد شد و عذاب قريب الوقوع قيامت را ملاقات خواهندكرد.

تفسير نور

«طارق» به معناى كسى است كه در شب وارد شود و در را بكوبد. «طَرق» كوبيدن و «مِطرقة» وسيله كوبيدن است و «طريق» به راه گفته مى شود، زيرا زير پا كوبيده مى شود.

«ثاقب» به معناى سوراخ كردن است، گويا اين ستاره با نور خود تاريكى شب را سوراخ مى كند. «صُلب» به معناى محكم و مراد از آن، ستون فقرات پشت است و «ترائب» به استخوان هاى سينه گفته مى شود.

«تُبلى از «بلوى به معناى آزمايش است كه عامل آشكار شدن حقيقت هاست.

طبق روايتى از امام صادق عليه السلام مراد از طارق، ستاره زُحَل است كه ستاره اميرالمؤمنين و اوصياى اوست.<786>

اشعث بن قيس كه از منافقان بود، شبانه حلوايى براى حضرت على عليه السلام آورد و در خانه را زد تا با هديه حلواى شب، در روز مرتكب خلافى شود. حضرت، نام او را كه شبانه در خانه اش را كوبيد، طارق ناميد.<787>

مشابه آيه 4 اين سوره را در سوره انفطار مى خوانيم: <<و

انّ عليكم لحافظين كراماً كاتبين يعلمون ما تفعلون>> بر شما نگهبانانى گماشته شده كه بزرگوارانه، بدون كينه و سوء ظنّ، كارهاى شما را مى نويسند و آنچه انجام مى دهيد مى دانند.

1- انسان و تمام كارهاى او تحت حفاظت فرشتگان الهى است. (هم ثبت اعمال و هم حفظ از حوادث) <<ان كلّ نفس لمّا عليها حافظ>>

2- چگونگى تولّد فرزند، از انعقاد نطفه تا خروج از شكم مادر، بايد مورد مطالعه و دقّت قرار گيرد كه هم زمينه خداشناسى است و هم معادشناسى. <<فلينظر الانسان ممّ خلق...>>

3- انسان به خاطر دارا بودن عقل و علم و استعداد بايد در آفرينش خود دقت كند. <<فلينظر الانسان>>

4- توجّه به آفرينش انسان، زمينه ايمان به معاد است. <<على رجعه لقادر>>

5 - معاد جسمانى است و جسم انسان در قيامت دوباره زنده مى شود. <<رجعه>>

«رجع» به معناى باران است، شايد به خاطر رجوع بخار آب به زمين به صورت باران. «صَدع» به معناى شكافته شدن زمين براى رويش گياهان است. «هَزل» به معناى سخن بى محتوا است. «كيد» يعنى طرح و نقشه مخفيانه و غافلگيرانه.

«مَهّل» و «اَمهِل» به يك معنا هستند و براى تأكيد در دو قالب آمده اند و هر دو به معناى مهلت دادن است. «رويدا» تلاش براى انجام كار با ملايمت است.

آسمان و زمين براى توليد گياه، نظير پدر و مادر براى تولد انسان هستند.

نزول باران و آمادگى زمين، بسترى براى رشد گياهان است. نزول قرآن و آمادگى انسان نيز زمينه براى رشد انسان هاست. نام قرآن در كنار نام باران آمده است.

براى زدودن شك، هم بايد منطقى سخن گفت و هم قاطع. سوگندهاى پى در پى خداوند، براى رفع هرگونه شك و ترديد

از مخالفان و تقويت اعتقاد و باور مؤمنان است.

«لقول فصل» به جاى «لقول فاصل» يعنى قرآن، سراسر فصل است و ميان حق و باطل فاصله مى اندازد. نظير اينكه مى گوييم: فلانى شكر است، يعنى يك پارچه شيرينى است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: به زودى فتنه ها در ميان شما ظاهر خواهد شد. پرسيدند راه نجات چيست؟ فرمود: «كتاب اللّه فيه نبأ من قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم هو الفصل» قرآن كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى شما در آن است. آن كلامى است

ه حق را از باطل جدا مى كند. در ادامه فرمودند: «و من ابتغى الهدى فى غيره اضلّه اللّه» هر كس هدايت را در غير قرآن جستجو كند، خداوند او را گمراه مى كند.<788>

1- قيامت، روز بروز و ظهور افكار و كردار آدميان است. <<يوم تبلى السرائر>>

2- انگيزه ها وروحيات انسان، در قيامت او اثر دارند. <<يوم تبلى السرائر>>

3- قيامت، روز افشاى اسرار و شرمندگى است: <<تبلى السرائر>> و انسان نيز براى كتمان يا جبران گذشته خود نمى تواند كارى بكند. <<فما له من قوّة و لا ناصر>>

4- رجعت انسان در قيامت، همچون رجعت آب بخار شده دريا، از آسمان به زمين است. <<على رجعه لقادر - و السماء ذات الرجع>>

5 - ارزش هر موجودى وابسته به آثار وبركات آن است. <<ذات الرجع - ذات الصدع>>

6- قرآن، فرقان و جداكننده حق از باطل است، نه رمان و غير واقعى. <<انه لقول فصل و ما هو بالهزل>>

7- نيرنگ كفّار، دائمى، سخت و حتمى است، از آن غافل نشويد. <<انهم يكيدون كيدا>>

8 - برخورد خداوند با انسان، متناسب با عمل اوست. اگر در راه

خير قدم بردارد، خدا هدايتش مى كند: <<جاهدوا فينا لنهدينّهم>><789> و اگر به دنبال كيد باشد، گرفتار كيد الهى مى شود. <<يكيدون كيدا و اكيد كيداً>>

9- قرآن، ميزان تشخيص حق از باطل است. <<انّه لقول فصل>>

10- كافران با خدا طرفند و تدبير خداوند سخت است. <<يكيدون كيداً و اكيد كيداً>>

11- آنان مسلمانان را غافلگير مى كنند ما نيز آنان را غافلگير مى كنيم. <<يكيدون... اكيد>>

12- در برخورد با دشمن، نه خود عجله كنيد و نه از خدا عجله بخواهيد. <<فمهّل الكافرين>>

13- غفلت از دشمن هرگز، ولى مهلت دادن مانعى ندارد. <<امهلهم>>

14- سعه صدر، شرط لازم براى رهبرى است. <<امهلهم>>

15- مقدار مهلت به دشمن، به قدرى نباشد كه فرصت را از شما بگيرد. <<رويدا>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Tariq literally is "anything coming by night; one who comes by night is being thus called because of his generally needing to knock at the door." The night visitant may be any star that appears in the night, or the morning star, or Sirius or a particular star, according to various interpretations. The query in verse 2 suggests that it is not an ordinary star. Verse 4 says that it is a star of piercing brightness. In the darkness of ignorance the light of the most brilliant (enlightening) star, carrying the revelation, brings guidance, mercy and wisdom or protect man from the evil of deception and confusion. Refer to the commentary of Baqarah: 143; Nahl: 89; Hajj: 78 and Ahzab: 45.

Aqa Mahdi Puya says:

Tariq means "who knocks or hammers or beats". It is also used for a nocturnal traveller who tramples the ground.

Here it is used as a star of piercing brightness (see verse 3). According to the Ahl ul Bayt it refers to a star which traverses all the spheres in the universe and returns to its starting point. It can be applied figuratively to the Holy Prophet whose wisdom and mercy encompassed all the physical and spiritual spheres of the universe. As said in verse 4, the Holy Prophet is a watcher over every soul. It is in conformity with all the verses which assert the Holy Prophet as a supreme and universal witness over all witnesses. See commentary of Baqarah: 143 and other references mentioned therein.

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

(no commentary available for this verse)

See commentary of Anam: 2; Araf: 12; Kahf: 37; Hajj: 5; Rum: 20; Muminun: 12 to 16 and Fatir: 11 for creation of man.

In the spinal cord and in the brain is the directive energy of the nervous system, and this directs all actions, organic and psychic.

Aqa Mahdi Puya says:

The creator who has created man, the most complicated form of an organic being, from an emitted drop can surely let him take a higher intricate form to proceed unto its maker by making use of the special qualities and capacities given to him by Allah. Refer to Yasin: 77 to 82.

(see commentary for verse 6)

(see commentary for verse 6)

On the day of resurrection, the day of reality and truth, when all created beings will be brought back to life, all our actions,

motives, thoughts of this life, however secret, will be brought into the open, for reckoning and in that severe test no advantage of this life will have any force or ability to help the examinee in any way. See Baqarah: 48; Anam: 165; Zumar: 7 and Najm: 38.

(see commentary for verse 9)

The regular and precise working of the whole universe manifests the absolute authority, justice and wisdom of the creator, and the earth, on which man lives, is so conditioned that it has been providing sustenance to him since his arrival and shall continue to do so till the day of resurrection, therefore man, if he has normal intelligence and power of observation must come to the inevitable conclusion in the light of the signs of Allah that the decisive word from Allah (the Quran), revealed to the Holy Prophet, is a mercy and a guidance to mankind in all ages. It is not what the disbelievers imagine (see commentary of Anam: 25 and Tatfif: 13).

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

(see commentary for verse 11)

These verses refer to the Quraysh who wanted to thwart the growth of Islam. It will be so in all ages. Allah will not allow the hypocrites and the disbelievers to succeed in their evil designs to distort or corrupt the true religion of Allah, Islam, as has been asserted in Bara-at: 33; Fat-h: 28 and Saff: 9. The merciful Lord gives respite to them in every age so that whosoever among them sees the light of true

guidance and follows the true guides, chosen by Allah, may turn repentant to Him and save himself from the eternal punishment.

(see commentary for verse 15)

(see commentary for verse 15)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109