83. سوره المطففين

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388 عنوان و نام پدیدآور:قرآن مجید به همراه 28 ترجمه و 6 تفسیر/ مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1388. مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع:معارف قرآنی

سوره المطففين

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ (1)

الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ (2)

وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (3)

أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ (4)

لِيَوْمٍ عَظِيمٍ (5)

يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (6)

كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ (7)

وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ (8)

كِتابٌ مَرْقُومٌ (9)

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ (10)

الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (11)

وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12)

إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (13)

كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (14)

كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15)

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ (16)

ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (17)

كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ (18)

وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19)

كِتابٌ مَرْقُومٌ (20)

يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21)

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ (22)

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ (23)

تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ (24)

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ (25)

خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ (26)

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ (27)

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ (28)

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ (29)

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ (30)

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ (31)

وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ (32)

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ (33)

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ (34)

عَلَى الْأَرائِكِ

يَنْظُرُونَ (35)

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (36)

آشنايي با سوره

83- مطففين [كم فروشان]

در آيه اول اين سوره، نكوهش و هشدارى به كم فروشان آمده است و براى اصلاح اقتصادى در جامعه، از زشتى اين كار و بيان عقوبت هاى سخت اخروى براى آنان و براى تكذيب كنندگان و فاجران سخنانى گفته شده است و ستايشى هم از ابرار و صالحان. اين، آخرين سوره اى است كه در مكه نازل شده و در واقع، در سفر هجرت پيامبر قبل از رسيدن به مدينه نازل گشته است و گوياى كمفروشى و اختلال در وزن و كيلى است كه مردم مدينه گرفتارش بودند. و 36 آيه دارد. بنام سوره «تطفيف هم نقل شده است

شان نزول

هشدار به كاسبان

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره مطففين

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هرگاه فرصت مى كرد به بازار سر مى زد و بر كار كاسب ها نظارت مى كرد. افرادى را تحسين و تشويق و عده اى را نيز توبيخ مى كرد و اين براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيار پراهميت بود؛ چون كاسبان با همه مردم حشر و نشر داشتند. اخلاق و گفتار آنان مى توانست نقش خوب و به سزايى در ذهن خريدار داشته باشد؛ هم مى تواند مثبت باشد و آثار خوب بر جاى بگذارد و هم مى تواند منفى و آثار نامطلوب داشته باشد. به همين سبب، در حديثى مى خوانيم كه «كاسب حبيب خداست» ولى اگر كاسب بخواهد حقه بازى كند و جنس نامرغوب بفروشد، گران فروشى و ياكم فروشى داشته باشد يا در تحويل كالا تقلب كند، با رسالت كاسب، سازگار نيست. به پيامبر خبر رسيد كه برخى از كاسبان، براى سود بيش تر هنگام وزن كردن كالا، كم فروشى مى كنند. پيامبر از اين خبر خشمگين شد و به كم فروشان هشدار

داد و آنان را از عاقبت عمل بدشان ترساند. در اين جا آيه هاى 1 تا 5 سوره مطفّفين نازل شد و كم فروشان را اين گونه تهديد كرد:

واى بر كم فروشان كه چون از مردم پيمانه بستانند، تمام ستانند «» و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند «» مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ «»[در] روزى بزرگ «» روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 452.

هشدار به كاسبان

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره مطففين

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هرگاه فرصت مى كرد به بازار سر مى زد و بر كار كاسب ها نظارت مى كرد. افرادى را تحسين و تشويق و عده اى را نيز توبيخ مى كرد و اين براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيار پراهميت بود؛ چون كاسبان با همه مردم حشر و نشر داشتند. اخلاق و گفتار آنان مى توانست نقش خوب و به سزايى در ذهن خريدار داشته باشد؛ هم مى تواند مثبت باشد و آثار خوب بر جاى بگذارد و هم مى تواند منفى و آثار نامطلوب داشته باشد. به همين سبب، در حديثى مى خوانيم كه «كاسب حبيب خداست» ولى اگر كاسب بخواهد حقه بازى كند و جنس نامرغوب بفروشد، گران فروشى و ياكم فروشى داشته باشد يا در تحويل كالا تقلب كند، با رسالت كاسب، سازگار نيست. به پيامبر خبر رسيد كه برخى از كاسبان، براى سود بيش تر هنگام وزن كردن كالا، كم فروشى مى كنند. پيامبر از اين خبر خشمگين شد و به كم فروشان هشدار داد و آنان را از عاقبت عمل بدشان ترساند. در اين جا آيه هاى 1 تا 5 سوره مطفّفين نازل شد و كم فروشان

را اين گونه تهديد كرد:

واى بر كم فروشان كه چون از مردم پيمانه بستانند، تمام ستانند «» و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند «» مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ «»[در] روزى بزرگ «» روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 452.

هشدار به كاسبان

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره مطففين

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هرگاه فرصت مى كرد به بازار سر مى زد و بر كار كاسب ها نظارت مى كرد. افرادى را تحسين و تشويق و عده اى را نيز توبيخ مى كرد و اين براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيار پراهميت بود؛ چون كاسبان با همه مردم حشر و نشر داشتند. اخلاق و گفتار آنان مى توانست نقش خوب و به سزايى در ذهن خريدار داشته باشد؛ هم مى تواند مثبت باشد و آثار خوب بر جاى بگذارد و هم مى تواند منفى و آثار نامطلوب داشته باشد. به همين سبب، در حديثى مى خوانيم كه «كاسب حبيب خداست» ولى اگر كاسب بخواهد حقه بازى كند و جنس نامرغوب بفروشد، گران فروشى و ياكم فروشى داشته باشد يا در تحويل كالا تقلب كند، با رسالت كاسب، سازگار نيست. به پيامبر خبر رسيد كه برخى از كاسبان، براى سود بيش تر هنگام وزن كردن كالا، كم فروشى مى كنند. پيامبر از اين خبر خشمگين شد و به كم فروشان هشدار داد و آنان را از عاقبت عمل بدشان ترساند. در اين جا آيه هاى 1 تا 5 سوره مطفّفين نازل شد و كم فروشان را اين گونه تهديد كرد:

واى بر كم فروشان كه چون از مردم پيمانه بستانند، تمام ستانند «» و چون براى آنان پيمانه يا

وزن كنند، به ايشان كم دهند «» مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ «»[در] روزى بزرگ «» روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 452.

هشدار به كاسبان

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره مطففين

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هرگاه فرصت مى كرد به بازار سر مى زد و بر كار كاسب ها نظارت مى كرد. افرادى را تحسين و تشويق و عده اى را نيز توبيخ مى كرد و اين براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيار پراهميت بود؛ چون كاسبان با همه مردم حشر و نشر داشتند. اخلاق و گفتار آنان مى توانست نقش خوب و به سزايى در ذهن خريدار داشته باشد؛ هم مى تواند مثبت باشد و آثار خوب بر جاى بگذارد و هم مى تواند منفى و آثار نامطلوب داشته باشد. به همين سبب، در حديثى مى خوانيم كه «كاسب حبيب خداست» ولى اگر كاسب بخواهد حقه بازى كند و جنس نامرغوب بفروشد، گران فروشى و ياكم فروشى داشته باشد يا در تحويل كالا تقلب كند، با رسالت كاسب، سازگار نيست. به پيامبر خبر رسيد كه برخى از كاسبان، براى سود بيش تر هنگام وزن كردن كالا، كم فروشى مى كنند. پيامبر از اين خبر خشمگين شد و به كم فروشان هشدار داد و آنان را از عاقبت عمل بدشان ترساند. در اين جا آيه هاى 1 تا 5 سوره مطفّفين نازل شد و كم فروشان را اين گونه تهديد كرد:

واى بر كم فروشان كه چون از مردم پيمانه بستانند، تمام ستانند «» و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند «» مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ «»[در] روزى بزرگ «» روزى كه مردم

در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 452.

هشدار به كاسبان

شأن نزول آيه هاى 1 تا 5 سوره مطففين

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هرگاه فرصت مى كرد به بازار سر مى زد و بر كار كاسب ها نظارت مى كرد. افرادى را تحسين و تشويق و عده اى را نيز توبيخ مى كرد و اين براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بسيار پراهميت بود؛ چون كاسبان با همه مردم حشر و نشر داشتند. اخلاق و گفتار آنان مى توانست نقش خوب و به سزايى در ذهن خريدار داشته باشد؛ هم مى تواند مثبت باشد و آثار خوب بر جاى بگذارد و هم مى تواند منفى و آثار نامطلوب داشته باشد. به همين سبب، در حديثى مى خوانيم كه «كاسب حبيب خداست» ولى اگر كاسب بخواهد حقه بازى كند و جنس نامرغوب بفروشد، گران فروشى و ياكم فروشى داشته باشد يا در تحويل كالا تقلب كند، با رسالت كاسب، سازگار نيست. به پيامبر خبر رسيد كه برخى از كاسبان، براى سود بيش تر هنگام وزن كردن كالا، كم فروشى مى كنند. پيامبر از اين خبر خشمگين شد و به كم فروشان هشدار داد و آنان را از عاقبت عمل بدشان ترساند. در اين جا آيه هاى 1 تا 5 سوره مطفّفين نازل شد و كم فروشان را اين گونه تهديد كرد:

واى بر كم فروشان كه چون از مردم پيمانه بستانند، تمام ستانند «» و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند «» مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ «»[در] روزى بزرگ «» روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 452.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا

36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت،

زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود

كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «»

و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛

چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل

هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام

گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر

در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج

26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر

خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه

همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «»

و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

پاسخ ريشخند، ريشخند است

شأن نزول آيه هاى 29 تا 36 سوره مطففين

غروب كه مى شد، نسيم خنك و دل انگيزى وزيدن مى گرفت و مردم براى هواخورى از خانه بيرون مى آمدند، دور هم جمع مى شدند و با هم حرف مى زدند. البته در اين گفت وگوها كم تر به مسايل اساسى و سازنده مى پرداختند و سخن چينى و غيبت، نقل هر مجلسى بود. در مغازه ها و بازارچه ها، انبوهى از جمعيت به چشم مى خورد و هر شايعه اى از آن جا منتشر مى شد. دروغ و متلك گويى و ريشخند كردن عابران نيز رواج داشت. خبر داغ اين روزها، بعثت پيامبر گرامى اسلام بود. دروغ، تهمت، غيبت و شايعه همه متوجه پيامبر و ياران او بود و مسلمانى نبود كه از نسبت هاى دروغ در امان باشد. غروب يكى از روزها كه كوچه ها پر رفت و آمد بود و مردم در گروه هاى چند نفره در كوچه، خيابان، بازار و مغازه ها پرسه مى زدند و هم چون گذشته صحبت مى كردند، امام على عليه السلامو تنى چند از ياران پيامبر در حال عبور از بازار، صداى قهقهه چند جوان بى سروپا را شنيدند. ريشخند كردن ياران پيامبر آغاز شد. كلمات ركيك و متلك گويى نيز بى وقفه ادامه داشت. آنان قصدى جز آزار و اذيت مسلمانان نداشتند. مشركان در انتظار واكنش مسلمانان بودند، ولى ياران پيامبر

به سفارش على عليه السلام سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند؛ چون مشركان در تاريكى جهل و نادانى غرق شده بودند و كسى نمى توانست در آن لحظه آنان را نجات دهد. سخن گفتن با اين مشركان مغرور حتى در خلوت هم كار درستى نبود. مسلمانان تنها سكوت اختيار كرده بودند و اين سكوت و بى اعتنايى بر خشم مشركان مى افزود. كافران خشمگين براى كاستن از اين عصبانيت، زباله ها و پوست ميوه ها و خار و خاشاك را به سوى مسلمانان پرتاب مى كردند، ولى مسلمانان هم چنان بى اعتنا به راه خود ادامه مى دادند. مسلمانان نزد پيامبر رفتند و از حركت زشت كافران سخن گفتند. در اين هنگام، آيه هاى زير نازل شد و دل هاى مؤمنان آرام گرفت:

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند «» و چون برايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند «» و هنگامى كه نزد خانواده[هاى] خود باز مى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند «» و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: اين ها [جماعتى] گمراهند. «» و حال آن كه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند «»[ولى] امروز، مؤمنانند كه بر كافران مى خندند «» بر تخت ها[ى خود نشسته] نظاره مى كنند «» [تا ببينند] آيا كافران به پاداش آن چه مى كردند، رسيده اند؟ «» (1)

پاورقى:

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457؛ تفسير نمونه، ج 26، ص 283.

اعراب آيات

{بِسْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {اللَّهِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر / فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف {الرَّحْمنِ} نعت تابع {الرَّحِيمِ} نعت تابع

{وَيْلٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {لِلْمُطَفِّفِينَ} حرف جر و اسم

بعد از آن مجرور / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{الَّذِينَ} نعت تابع {إِذَا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {اكْتالُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {عَلَى} حرف جر {النَّاسِ} اسم مجرور يا در محل جر {يَسْتَوْفُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{وَإِذا} (و) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {كالُوهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {أَوْ} حرف عطف {وَزَنُوهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {يُخْسِرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{أَلا} همزه (أ) حرف استفهام / حرف نفى غير عامل {يَظُنُّ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {أُولئِكَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {أَنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم أنّ {مَبْعُوثُونَ} خبر أنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{لِيَوْمٍ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {عَظِيمٍ} نعت تابع

{يَوْمَ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {يَقُومُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {النَّاسُ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {لِرَبِّ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْعالَمِينَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{كَلاَّ} حرف ردع {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل

يا حرف نفى ناسخ {كِتابَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {الفُجَّارِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لَفِي} (ل) حرف مزحلقه / حرف جر {سِجِّينٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف

{وَما} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَدْراكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {ما} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {سِجِّينٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{كِتابٌ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {مَرْقُومٌ} نعت تابع

{وَيْلٌ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {لِلْمُكَذِّبِينَ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{الَّذِينَ} نعت تابع {يُكَذِّبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِيَوْمِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الدِّينِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{وَما} (و) حرف استيناف / حرف نفى غير عامل {يُكَذِّبُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {إِلاَّ} حرف استثنا {كُلُّ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {مُعْتَدٍ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {أَثِيمٍ} نعت تابع

{إِذا} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {تُتْلى} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {عَلَيْهِ} حرف جر و

اسم بعد از آن مجرور {آياتُنا} فاعل، مرفوع يا در محل رفع / (نا) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {قالَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل {أَساطِيرُ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {الْأَوَّلِينَ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{كَلاَّ} حرف ردع {بَلْ} حرف اضراب {رانَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {عَلى} حرف جر {قُلُوبِهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {ما} فاعل، مرفوع يا در محل رفع {كانُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {يَكْسِبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{كَلاَّ} حرف ردع {إِنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {عَنْ} حرف جر {رَبِّهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {يَوْمَئِذٍ} ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب / (إذ) مضاف إليه {لَمَحْجُوبُونَ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع

{ثُمَّ} حرف عطف {إِنَّهُمْ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ / (ه) ضمير متصل در محل نصب، اسم إنّ {لَصالُوا} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در محل رفع {الْجَحِيمِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{ثُمَّ} حرف عطف {يُقالُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {هذَا} مبتدا، مرفوع

يا در محل رفع {الَّذِي} خبر، مرفوع يا در محل رفع / نائب فاعل محذوف {كُنْتُمْ} فعل ماضى، مبنى بر سكون / (ت) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {بِهِ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {تُكَذِّبُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

{كَلاَّ} حرف ردع {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {كِتابَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {الْأَبْرارِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر {لَفِي} (ل) حرف مزحلقه / حرف جر {عِلِّيِّينَ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف

{وَما} (و) حرف استيناف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {أَدْراكَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى / (ك) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به / فاعل، ضمير مستتر (هو) در تقدير / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل {ما} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {عِلِّيُّونَ} خبر، مرفوع يا در محل رفع

{كِتابٌ} مبتدا مقدّر يا محذوف يا در محل / خبر، مرفوع يا در محل رفع {مَرْقُومٌ} نعت تابع

{يَشْهَدُهُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {الْمُقَرَّبُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الْأَبْرارَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {لَفِي} (ل) حرف مزحلقه / حرف جر {نَعِيمٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر إنَّ محذوف

{عَلَى} حرف جر {الْأَرائِكِ} اسم مجرور يا در محل جر {يَنْظُرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون /

(و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{تَعْرِفُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى / فاعل، ضمير مستتر (أنت) در تقدير {فِي} حرف جر {وُجُوهِهِمْ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {نَضْرَةَ} مفعولٌ به، منصوب يا در محل نصب {النَّعِيمِ} مضاف اليه، مجرور يا در محل جر

{يُسْقَوْنَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {مِنْ} حرف جر {رَحِيقٍ} اسم مجرور يا در محل جر {مَخْتُومٍ} نعت تابع

{خِتامُهُ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِسْكٌ} خبر، مرفوع يا در محل رفع {وَفِي} (و) حرف اعتراض / حرف جر {ذلِكَ} اسم مجرور يا در محل جر {فَلْيَتَنافَسِ} (ف) رابط جواب براى شرط / (ل) امر / فعل مضارع، مجزوم به سكون {الْمُتَنافِسُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{وَمِزاجُهُ} (و) حرف عطف / مبتدا، مرفوع يا در محل رفع / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {مِنْ} حرف جر {تَسْنِيمٍ} اسم مجرور يا در محل جر / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{عَيْناً} فعل مقدّر يا محذوف / فاعل محذوف / حال، منصوب {يَشْرَبُ} فعل مضارع، مرفوع به ضمه ظاهرى يا تقديرى {بِهَا} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {الْمُقَرَّبُونَ} فاعل، مرفوع يا در محل رفع

{إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {الَّذِينَ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {أَجْرَمُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {كانُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و)

ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {مِنَ} حرف جر {الَّذِينَ} اسم مجرور يا در محل جر {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {يَضْحَكُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير / خبر إنَّ محذوف

{وَإِذا} (و) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {مَرُّوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {بِهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {يَتَغامَزُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{وَإِذَا} (و) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {انْقَلَبُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِلى} حرف جر {أَهْلِهِمُ} اسم مجرور يا در محل جر / (ه) ضمير متصل در محل جر، مضاف اليه {انْقَلَبُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {فَكِهِينَ} حال، منصوب

{وَإِذا} (و) حرف عطف / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {رَأَوْهُمْ} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / (ه) ضمير متصل در محل نصب، مفعولٌ به {قالُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {إِنَّ} حرف مشبه بالفعل يا حرف نفى ناسخ {هؤُلاءِ} اسم إنّ، منصوب يا در محل نصب {لَضالُّونَ} (ل) حرف مزحلقه / خبر إنَّ، مرفوع يا در

محل رفع

{وَما} (و) حاليه / حرف نفى غير عامل {أُرْسِلُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، نائب فاعل {عَلَيْهِمْ} حرف جر و اسم بعد از آن مجرور {حافِظِينَ} حال، منصوب

{فَالْيَوْمَ} (ف) رابط جواب براى شرط / ظرف يا مفعولٌ فيه، منصوب يا در محل نصب {الَّذِينَ} مبتدا، مرفوع يا در محل رفع {آمَنُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل {مِنَ} حرف جر {الْكُفَّارِ} اسم مجرور يا در محل جر {يَضْحَكُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر در تقدير يا محذوف يا در محل

{عَلَى} حرف جر {الْأَرائِكِ} اسم مجرور يا در محل جر {يَنْظُرُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل

{هَلْ} حرف استفهام {ثُوِّبَ} فعل ماضى، مبنى بر فتحه ظاهرى يا تقديرى {الْكُفَّارُ} نائب فاعل، مرفوع يا در محل رفع {ما} حرف مصدرى {كانُوا} فعل ماضى، مبنى بر ضمه / (و) ضمير متصل در محل رفع، اسم كان {يَفْعَلُونَ} فعل مضارع، مرفوع به ثبوت نون / (و) ضمير متصل در محل رفع و فاعل / خبر كان، محذوف يا در تقدير

آوانگاري قرآن

Bismi Allahi alrrahmani alrraheemi.

1.Waylun lilmutaffifeena

2.Allatheena itha iktaloo AAala alnnasi yastawfoona

3.Wa-itha kaloohum aw wazanoohum yukhsiroona

4.Ala yathunnu ola-ika annahum mabAAoothoona

5.Liyawmin AAatheemin

6.Yawma yaqoomu alnnasu lirabbi alAAalameena

7.Kalla inna kitaba alfujjari lafee sijjeenin

8.Wama adraka ma sijjeenun

9.Kitabun marqoomun

10.Waylun yawma-ithin lilmukaththibeena

11.Allatheena yukaththiboona biyawmi alddeeni

12.Wama yukaththibu bihi illa kullu muAAtadin atheemin

13.Itha tutla AAalayhi ayatuna qala asateeru al-awwaleena

14.Kalla bal rana AAala quloobihim ma kanoo yaksiboona

15.Kalla innahum AAan rabbihim yawma-ithin lamahjooboona

16.Thumma innahum lasaloo aljaheemi

17.Thumma yuqalu hatha allathee kuntum bihi tukaththiboona

18.Kalla inna kitaba al-abrari lafee AAilliyyeena

19.Wama adraka ma AAilliyyoona

20.Kitabun marqoomun

21.Yashhaduhu almuqarraboona

22.Inna al-abrara lafee naAAeemin

23.AAala al-ara-iki yanthuroona

24.TaAArifu fee wujoohihim nadrata alnnaAAeemi

25.Yusqawna min raheeqin makhtoomin

26.Khitamuhu miskun wafee thalika falyatanafasi almutanafisoona

27.Wamizajuhu min tasneemin

28.AAaynan yashrabu biha almuqarraboona

29.Inna allatheena ajramoo kanoo mina allatheena amanoo yadhakoona

30.Wa-itha marroo bihim yataghamazoona

31.Wa-itha inqalaboo ila ahlihimu inqalaboo fakiheena

32.Wa-itha raawhum qaloo inna haola-i ladalloona

33.Wama orsiloo AAalayhim hafitheena

34.Faalyawma allatheena amanoo mina alkuffari yadhakoona

35.AAala al-ara-iki yanthuroona

36.Hal thuwwiba alkuffaru ma kanoo yafAAaloona

ترجمه سوره

ترجمه فارسي استاد فولادوند

به نام خداوند رحمتگر مهربان

واى بر كم فروشان، (1)

كه چون از مردم پيمانه ستانند، تمام ستانند؛ (2)

و چون براى آنان پيمانه يا وزن كنند، به ايشان كم دهند. (3)

مگر آنان گمان نمى دارند كه برانگيخته خواهند شد؟ (4)

[در] روزى بزرگ: (5)

روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى ايستند. (6)

نه چنين است [كه مى پندارند]، كه كارنامه بدكاران در «سجّين» است. (7)

و تو چه دانى كه «سجّين» چيست؟ (8)

كتابى است نوشته شده. (9)

واى بر تكذيب كنندگان در آن هنگام: (10)

آنان كه روز جزا را دروغ مى پندارند. (11)

و جز هر تجاوزپيشه گناهكارى آن را به دروغ نمى گيرد. (12)

[همان كه چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد: «[اينها] افسانه هاى پيشينيان است.» (13)

نه چنين است، بلكه آنچه مرتكب مى شدند زنگار بر دلهايشان بسته است. (14)

زهى پندار، كه آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت

محجوبند. (15)

آنگاه به يقين، آنان به جهنم درآيند. (16)

سپس [به ايشان گفته خواهد شد: «اين همان است كه آن را به دروغ مى گرفتيد.» (17)

نه چنين است، در حقيقت، كتاب نيكان در «علّيّون» است. (18)

و تو چه دانى كه «علّيّون» چيست؟ (19)

كتابى است نوشته شده. (20)

مقرّبان آن را مشاهده خواهند كرد. (21)

براستى نيكوكاران در نعيم [الهى خواهند بود. (22)

بر تختها [نشسته مى نگرند. (23)

از چهره هايشان طراوت نعمت [بهشت را درمى يابى. (24)

از باده اى مُهر شده نوشانيده شوند. (25)

[باده اى كه مُهر آن، مُشك است، و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند. (26)

و تركيبش از [چشمه «تسنيم» است: (27)

چشمه اى كه مقرّبان [خدا] از آن نوشند. (28)

[آرى، در دنيا] كسانى كه گناه مى كردند، آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مى گرفتند. (29)

و چون بر ايشان مى گذشتند، اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مى كردند. (30)

و هنگامى كه نزد خانواده هاى خود بازمى گشتند، به شوخ طبعى مى پرداختند. (31)

و چون مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: «اينها [جماعتى گمراهند.» (32)

و حال آنكه آنان براى بازرسى [كار]شان فرستاده نشده بودند. (33)

و[لى امروز، مؤمنانند كه بر كافران خنده مى زنند. (34)

بر تختها[ى خود نشسته ، نظاره مى كنند. (35)

[تا ببينند] آيا كافران به پاداش آنچه مى كردند رسيده اند؟ (36)

ترجمه فارسي آيت الله مكارم شيرازي

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

«1» واى بر كم فروشان!

«2» آنان كه وقتى براى خود پيمانه مى كنند، حق خود را بطور كامل مى گيرند؛

«3» امّا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند، كم مى گذارند!

«4»

آيا آنها گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند،

«5» در روزى بزرگ؛

«6» روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مى ايستند.

«7» چنين نيست كه آنها [درباره قيامت] مى پندارند، به يقين نامه اعمال بدكاران در (سجّين) است!

«8» تو چه مى دانى (سجّين) چيست؟

«9» نامه اى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى!

«10» واى در آن روز بر تكذيب كنندگان!

«11» همانها كه روز جزا را انكار مى كنند.

«12» تنها كسى آن را انكار مى كند كه متجاوز و گنهكار است!

«13» [همان كسى كه] وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: (اين افسانه هاى پيشينيان است!)

«14» چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است!

«15» چنين نيست كه مى پندارند، بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند!

«16» سپس آنها به يقين وارد دوزخ مى شوند!

«17» بعد به آنها گفته مى شود: (اين همان چيزى است كه آن را انكار مى كرديد!)

«18» چنان نيست كه آنها [درباره معاد] مى پندارند، بلكه نامه اعمال نيكان در (عليّين) است!

«19» و تو چه مى دانى (عليّين) چيست!

«20» نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى،

«21» كه مقربان شاهد آنند!

«22» مسلّماً نيكان در انواع نعمت اند:

«23» بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و [به زيباييهاى بهشت] مى نگرند!

«24» در چهره هايشان طراوت و نشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى!

«25» آنها از شراب [طهور] زلال دست نخورده و سربسته اى سيراب مى شوند!

«26» مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است؛ و در اين نعمتهاى بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند!

«27» اين شراب [طهور] آميخته با (تسنيم) است،

«28» همان چشمه اى كه مقرّبان از

آن مى نوشند.

«29» بدكاران [در دنيا] پيوسته به مؤمنان مى خنديدند،

«30» و هنگامى كه از كنارشان مى گذشتند آنان را با اشاره تمسخر مى كردند،

«31» و چون به سوى خانواده خود بازمى گشتند مسرور و خندان بودند،

«32» و هنگامى كه آنها را مى ديدند مى گفتند: (اينها گمراهانند!)

«33» در حالى كه هرگز مأمور مراقبت و متكفّل آنان [= مؤمنان] نبودند!

«34» ولى امروز مؤمنان به كفار مى خندند،

«35» در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و [به سرنوشت شوم آنها] مى نگرند!

«36» آيا [با اين حال] كافران پاداش اعمال خود را گرفتند؟!

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى.

واى بر كم فروشان! (1)

آنان كه چون از مردم كالايى را با پيمانه و وزن مى ستانند، تمام و كامل مى ستانند، (2)

و چون براى آنان پيمانه و وزن كنند، كم مى دهند. (3)

آيا اينان يقين ندارند كه حتماً بر انگيخته مى شوند؟ (4)

براى روزى بزرگ، (5)

روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا مى ايستند. (6)

اين چنين نيست كه مى پندارند [در آن روز] يقيناً پرونده بدكاران در سجّين است. (7)

و تو چه مى دانى كه سجّين چيست؟ (8)

قضا و سرنوشتى حتمى [براى خائنان] است. (9)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان. (10)

آنان كه همواره روز جزا را تكذيب مى كنند. (11)

و آن را جز هر متجاوز گناه پيشه تكذيب نكند، (12)

[كه] هرگاه آيات ما را بر او خوانند مى گويد: افسانه هاى پيشينيان است. (13)

اين چنين نيست كه مى گويند، بلكه گناهانى كه همواره مرتكب شده اند بر دل هايشان چرك و زنگار بسته است [كه حقايق را افسانه مى پندارند.] (14)

اين چنين

نيست كه آنان مى پندارند، بلكه اينان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند. (15)

سپس آنان بى ترديد وارد دوزخ مى شوند. (16)

[به آنان] گويند: اين است آن دوزخى كه همواره تكذيبش مى كرديد. (17)

اين چنين نيست [كه اين سبك مغزان درباره نيكان مى پندارند] بلكه پرونده نيكان در عليّين است (18)

تو چه مى دانى عليّين چيست؟ (19)

قضا و سرنوشتى حتمى [براى نيكان] است. (20)

مقربان آن را مشاهده مى كنند. (21)

بى ترديد نيكان در نعمتى فراوانند (22)

بر تخت ها[ى آراسته و پرارزش تكيه زده و مناظر زيباى بهشت را با چشم سر و جمال محبوب را با چشم دل] مى نگرند. (23)

در چهره هايشان شادابى و طراوت نعمت را مى يابى. (24)

آنان را از باده ناب و طهورى كه سربسته و مُهر و موم شده است، مى نوشانند. (25)

مُهر و مومش مشك است، و رقابت كنندگان و مسابقه گران بايد به سوى اين نعمت ها بر يكديگر پيشى گيرند، (26)

و [اين باده ناب مُهر و موم شده،] آميخته اى از «تسنيم» است (27)

[آن] چشمه اى كه همواره مقربان از آن مى نوشند. (28)

بدكاران همواره [در دنيا از روى ريشخند و استهزا] به مؤمنان مى خنديدند (29)

و هنگامى كه بر آنان مى گذشتند آنان را با اشاره چشم وابرو به مسخره مى گرفتند، (30)

و چون به خانواده خود بازمى گشتند [به سبب تمسخر مؤمنان] خوشحال و شادمان بازمى گشتند، (31)

و هنگامى كه مؤمنان را مى ديدند، مى گفتند: بى ترديد اينان گمراه اند؛ (32)

و حال آنكه كافران را بر مؤمنان نگهبان و مراقب نفرستاده بودند [كه مراقب هدايت و گمراهى آنان باشند.] (33)

پس امروز همواره مؤمنان به كافران مى خندند. (34)

بر تخت ها[ى آراسته و پرارزش

تكيه زده] مى نگرند (35)

كه آيا كافران را در برابر آنچه همواره انجام مى دادند كيفر داده اند؟ (36)

ترجمه فارسي استاد الهي قمشه اي

بنام خداوند بخشنده مهربان

واى به حال كم فروشان (1)

آنان كه چون به كيل يا وزن چيزى از مردم بستانند تمام بستانند (2)

و چون چيزى بدهند در كيل و وزن به مردم كم دهند (3)

آيا آنها نمى دانند كه پس از مرگ روزى براى مجازات برانگيخته ميشوند؟ (4)

كه آن بسيار روز بزرگيست؟ (5)

روزيست كه مردم تمام در حضور پروردگار عالم براى حساب مى ايستند اين آياتبر تهديد كم فروشان عالم نازل شد مانند ابو جهينه كه در مدينه دو صاعبزرگ و كوچك داشت از صاع كوچك به مردم ميداد و به بزرگ مى گرفت و مردم بدانند كه گران فروشى نيز به حكم كم فروشى است و گران فروشان عالم هم مشمول تهديداين آياتند (6)

چنين نيست كه منكران پندارند البته روز قيامت بدكاران با نامه عمل سياهشان در عذاب سجينند (7)

و چگونه به حقيقت سجين آگاه توانى شد؟ (8)

كتابيست كه به قلم حق نوشته شده (9)

واى به حال منكران قرآن (10)

آنان كه روز جزا را تكذيب مى كنند (11)

در صورتى كه آن روز را كسى تكذيب نمى كند مگر ظالمان و بدكاران عالم (12)

كه بر آنها چون آيات ما تلاوت شود گويند اين سخنان افسانه پيشينيانست (13)

چنين نيست بلكه ظلمت ظلم و بدكاريهاشان بر دلهاى تيره آنها غلبه كرده است كه قرآن را انكار مى كنند (14)

چنين نيست كه مى پندارند بلكه آنها از معرفت پروردگارشان در پرده جهل محجوب و محرومند (15)

سپس

روزى آنها را به آتش دوزخ درافكنند (16)

و به آنان گويند اين همان دوزخى است كه تكذيب آن مى كرديد (17)

چنين نيست كه شما كافران پنداشتيد امروز نكوكاران عالم با نامه اعمالشان دربهشت عليين روند (18)

و چگونه به حقيقت عليين آگاه توانى شد؟ (19)

كتابيست كه به قلم حق نوشته شده كه نيكان را به مقام عليين بهشت برين برند (20)

و مقربان درگاه حق به مشاهده آن مقام نائل شوند (21)

محققا نيكوكاران در بهشت ابد متنعمند (22)

آنجا بر تختهاى عزت تكيه زنند و رحمت و نعمتهاى خدا را بنگرند (23)

و در رخسارشان نشاط و شادمانى نعيم بهشتى پديدار است (24)

و ساقيان حور و غلمان به آنها شراب ناب سر به مهر بنوشانند (25)

كه به مشك مهر كرده اند و عاقلان بر اين نعمت و شادمانى ابدى بايد به شوق و رغبت بكوشند نه بر نعمت دنياى فانى (26)

تركيب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست (27)

سرچشمه اى كه مقربان خدا از آن مى نوشند (28)

همانا امروز بدكاران بر اهل ايمان مى خندند و مسخره مى كنند (29)

و چون به آنها بگذرند به چشم طعن و استهزاء بنگرند (30)

و چون از حضور محفل مومنان آن بدكار مردم به سوى كسان خود بازگردند به سخنمزاح و فكاهى به نكوهش نماز و طاعت مومنان با هم تفريح مى كنند (31)

و چون مومنان را ببينند گويند اينان به حقيقت مردم ساده لوح گمراهى هستند (32)

در صورتى كه ما آن بدان را موكل كار و نگهبان اعمال مومنان نگردانيديم تا بدين سخنان پردازند (33)

پس امروز كه روز جزاى نيك و بد است هم اهل ايمان به كفار مى خندند (34)

و بر تختهاى عزت تكيه زده و دوزخيان را مشاهده مى كنند (35)

آيا پاداشى كه در دوزخ به كافران ميدهند جز نتيجه افعال زشتى است كه در دنيا كردند (36)

ترجمه فارسي حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

به نام خداوند بخشنده ى مهربان.

واى بر كم فروشان. (1)

كسانى كه هرگاه از مردم پيمانه بگيرند كامل مى گيرند. (2)

و هرگاه به ايشان پيمانه دهند يا برايشان (كالايى را) وزن كنند، كم مى گذارند. (3)

آيا آنان گمان ندارند كه برانگيخته خواهند شد؟ (4)

براى روزى بزرگ. (5)

روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان (براى پاسخ به كارهايشان) خواهند ايستاد. (6)

چنين نيست (كه آنان مى پندارند)، همانا پرونده بدكاران در سجّين است. (7)

و تو چه مى دانى كه سجّين چيست؟ (8)

اين، سرنوشتى است رقم خورده (و حتمى). (9)

واى بر تكذيب كنندگان در آن روز. (10)

كسانى كه روز جزا را انكار مى كنند. (11)

و جز تجاوزگر گناهكار، كسى آن را تكذيب نمى كند. (12)

هرگاه آيات ما بر او تلاوت شود، گويد: افسانه هاى پيشينيان است. (13)

چنين نيست، بلكه آنچه كسب مى كردند بر دلهايشان زنگار نهاده است. (14)

آنان در آن روز از (الطاف) پروردگارشان محجوب و محرومند. (15)

و آنگاه آنان به دوزخ وارد خواهند شد. (16)

سپس (به آنان) گفته خواهد شد: اين همان چيزى است كه آن را دروغ مى پنداشتيد. (17)

چنين نيست، همانا نامه عمل نيكوكاران در جايگاهى بلند است. (18)

و تو چه دانى كه علّيّين چيست؟ (19)

سرنوشتى است رقم خورده و (حتمى). (20)

كه مقرّبان الهى گواه آنند. (21)

همانا

نيكوكاران در ناز و نعمت بهشتى اند. (22)

برتخت ها (تكيه زده و) مى نگرند. (23)

در چهره آنان خرّمى و طراوت نعمت را مى شناسى. (24)

از شرابى خالص و مُهر و موم شده به آنان نوشانند. (25)

مُهر آن از مُشك است و هر كس كه اهل مسابقه است، شايسته است كه در (رسيدن به اين نعمت ها) رقابت ورزد. (26)

و مخلوط آن، تسنيم است. (27)

چشمه اى كه مقرّبان (الهى) از آن مى نوشند. (28)

همانا مجرمان پيوسته به اهل ايمان مى خنديدند. (29)

و هرگاه از كنارشان مرور مى كردند، (از روى تمسخر) با چشم و ابرو به يكديگر اشاره مى كردند. (30)

و هرگاه به سوى اهل خودشان (و همفكران منحرفشان) بازمى گشتند، (شادمان از تمسخر) طنزگونه و بذله گويان بازمى گشتند. (31)

و هرگاه اهل ايمان را مى ديدند، مى گفتند: شكّى نيست كه آنان گمراهند. (32)

در حالى كه آنان، رسالت نگهبانى بر مؤمنان را نداشتند. (33)

پس امروز، اهل ايمان بر اين كفّار مى خندند. (34)

در حالى كه بر تخت هاى بهشتى نظاره گرند. (35)

كه آيا كافران كيفر عملكرد خود را ديده اند؟ (36)

ترجمه فارسي استاد مجتبوي

به نام خداى بخشاينده مهربان

واى بر كمفروشان، (1)

آنان كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام مى ستانند، (2)

و چون خود براى آنها بپيمايند يا بسنجند - با ترازو وزن كنند - كم مى دهند. (3)

آيا اينان گمان نمى برند كه برانگيخته خواهند شد، (4)

به روزى بزرگ، (5)

روزى كه همه مردم در برابر پروردگار جهانيان بايستند - براى حساب -؟ (6)

حقا كه كارنامه بدكاران در سجين است. (7)

و چه دانى تو كه سجين چيست؟ (8)

نامه اى است نوشته - و نشاندار و خوانا -. (9)

در آن روز واى بر دروغ انگاران. (10)

آنان كه روز حساب و پاداش را دروغ مى شمرند. (11)

و آن را دروغ نينگارد مگر هر تجاوزگر گنه پيشه اى، (12)

كه هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، گويد: افسانه هاى پيشينيان است. (13)

نه چنان است [كه مى گويند] بلكه آنچه مى كردند - گناهانشان - بر دلهاشان چيره شده و آنها را پوشانده - يا زنگار بسته - است. (14)

حقا كه آنان در آن روز از [رحمت] پروردگارشان در پرده اند - محروماند -. (15)

پس هرآينه آنان به دوزخ درآيند - به آتش آن بسوزند -. (16)

سپس به آنها گفته شود: اين است آنچه دروغش مى شمرديد. (17)

حقا كه كارنامه نيكوكاران در عليين است. (18)

و چه دانى تو كه عليين چيست؟ (19)

نامه اى است نوشته - و نشاندار و خوانا -. (20)

آن نامه را مقربان - فرشتگان مقرب - حاضر و گواهند - آن را نگاه مى دارند و در رستاخيز بدان گواهى خواهند داد -. (21)

هرآينه نيكوكاران در نعمتهايى فراوانند. (22)

بر تختها [تكيه زده] مى نگرند - به هر چه بخواهند -. (23)

در روى هاشان خرمى و تازگى نعمتها[ى بهشت] را مى شناسى. (24)

از شرابى سر به مهر سيراب شوند، (25)

كه مهر آن از مشك است و در آن - شراب يا نعمتهاى بهشتى - راغبان و كوشندگان بايد بكوشند و بدان پيشى گيرند. (26)

و آميزه اش از [چشمه] تسنيم - بهترين نوشيدنى بهشت - است. (27)

چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند. (28)

همانا بزه كاران - يعنى كافران - به كسانى كه ايمان آورده اند مى خنديدند، (29)

و چون بر آنان مى گذشتند به

يكديگر چشمك مى زدند - با چشم و ابرو به طعنه و مسخره اشاره مى كردند -، (30)

و چون به سوى كسان خويش باز مى گشتند شادان و نازان - از ريشخندى كه كرده اند - باز مى گشتند، (31)

و چون آنان را مى ديدند مى گفتند: هرآينه اينها گمراهانند، (32)

و حال آنكه آنها (كافران) را بر آنان (مومنان) نگهبان نفرستاده بودند - تا آنان را زير نظر گيرند و بر اعمالشان بخندند -. (33)

پس امروز - روز رستاخيز - كسانى كه ايمان آورده اند به كافران مى خندند، (34)

در حالى كه بر تختها[ى آراسته تكيه زده اند] مى نگرند - به دوزخيان كه به انواع عذاب گرفتارند -. (35)

آيا كافران بدانچه مى كردند پاداش داده شدند؟ (36)

ترجمه فارسي استاد آيتي

به نام خداي بخشاينده مهربان

واي بر كمفروشان: (1)

آنان كه چون از مردم كيل مي ستانند آن را پر مي كنند، (2)

و چون براي مردم مي پيمايند يا مي كشند از آن مي كاهند. (3)

آيا اينان نمي دانند كه زنده مي شوند (4)

در آن روز بزرگ؟ (5)

روزي كه مردم به پيشگاه پروردگار جهانيان مي ايستند. (6)

آگاه باشيد كه اعمال بدكاران مكتوب در سجين است. (7)

تو چه مي داني كه سجين چيست؟ (8)

كتابي است نوشته . (9)

در آن روز واي بر تكذيبكنندگان: (10)

آنان كه روز جزا را دروغ انگاشتند. (11)

و آن روز را جز متجاوزي گناهكار دروغ نينگارد. (12)

چون آيات ما بر او خوانده شد، گفت: افسانه هاي پيشينيان است. (13)

حقا، كه كارهايي كه كرده بودند بر دلهاشان مسلط شده است. (14)

حقا، كه در آن روز از پروردگارشان محجوب باشند.

(15)

پس ايشان به جهنم درآيند. (16)

و آنها را گويند: اين است آنچه دروغش مي شمرديد. (17)

حقا، كه اعمال نيكان در عليين مكتوب است. (18)

و تو چه مي داني كه عليين چيست؟ (19)

كتابي است نوشته ، (20)

كه مقربان خدا در آن مي نگرند. (21)

هر آينه نيكان در نعمتند، (22)

بر تختها نشسته و نظاره مي كنند. (23)

بر چهره هاشان طراوت نعمت را بشناسي . (24)

از شرابي خالص كه بر سر آن مهر نهاده اند سيراب مي شوند. (25)

مهر آن از مشك است و پيشدستي كنندگان در آن بر يكديگر پيشدستي مي كنند. (26)

آميزه آن تسنيم است: (27)

چشمه اي است كه مقربان خدا از آن مي آشامند. (28)

گناهكاران به مومنان مي خنديدند. (29)

و چون بر آنها مي گذشتند، به چشم و ابرو اشاره مي كردند. (30)

و چون نزد كسانشان باز مي گشتند، شادمانه باز مي گشتند. (31)

و چون آنان را مي ديدند، مي گفتند كه اينان گمراهند. (32)

و حال آنكه آنان را به مواظبت اعمال مومنان نفرستاده بودند. (33)

و امروز مومنان به كافران مي خندند. (34)

بر تختها تكيه زده اند و مي نگرند. (35)

آيا كافران برابر اعمالشان پاداش يافته اند؟ (36)

ترجمه فارسي استاد خرمشاهي

به نام خداوند بخشنده مهربان

واى بر كمفروشان (1)

كسانى كه چون از مردمان پيمانه مى ستانند، كامل مى گيرند (2)

و چون به ايشان پيمانه دهند يا برايشان [كالايى] بركشند، كم مى گذارند (3)

آيا اينان نمى دانند كه برانگيخته خواهند شد (4)

در روزى بزرگ (5)

روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان بايستند (6)

چنين نيست، بى گمان

كارنامه نافرمانان در سجين است (7)

و تو چه دانى سجين چيست؟ (8)

كتابى است نگاشته (9)

در چنين روز واى بر منكران (10)

كسانى كه روز جزا را منكرند (11)

و جز هر تجاوزگر گناهكار هيچ كس آن را انكار نكند (12)

كه چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد افسانه هاى پيشينيان است (13)

چنين نيست، بلكه آنچه كرده اند بر دلهايشان زنگار نهاده است (14)

چنين نيست، آنان در چنين روز از ديدار پروردگارشان در پرده باشند (15)

سپس آنان در آينده به دوزخند (16)

سپس گفته شود اين همان است كه به آن انكار مى ورزيديد (17)

چنين نيست، بى گمان كارنامه نيكان در عليين است (18)

و تو چه دانى عليين چيست (19)

كتابى است نگاشته (20)

كه مقربان شاهد آنند (21)

بى گمان نيكان در ناز و نعمت [بهشتى]اند (22)

بر او رنگها [نشسته اند و] مى نگرند (23)

در چهره هايشان خرمى ناز و نعمت را باز مى شناسى (24)

از شرابى مهر شده به آنان نوشانند (25)

كه مهر آن از مشك است و در اين راه است كه رقابتكوشان بايد به رقابت كوشند (26)

و آميزه آن از تسنيم است (27)

چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند (28)

بى گمان كسانى كه گناه كرده اند به مومنان مى خنديدند (29)

و چون از كنار ايشان مى گذشتند، به چشم و ابرو اشارت مى كردند (30)

و چون به سوى خانواده شان باز مى گشتند، ريشخند كنان باز مى گشتند (31)

و چون ايشان را مى ديدند مى گفتند اينان گمراهانند (32)

و آنان را بر ايشان نگهبان نفرستاده بودند (33)

حال امروز مومنان به كافران مى خندند (34)

كه بر او رنگها مى نگرند (35)

كه

آيا به كافران در برابر آنچه كرده بودند جزا داده مى شود (36)

ترجمه فارسي استاد معزي

بنام خداوند بخشاينده مهربان

واى بر كم فروشان (1)

آنان كه هر گاه پيمايند بر مردم تمام بردارند (2)

و هر گاه پيمايندشان يا سنجندشان كم دهند (3)

آيا نپندارند كه ايشان برانگيختگانند (4)

براى روزى بزرگ (5)

روزى كه بپاى خيزند مردم براى پروردگار جهانيان (6)

نه چنين است همانا نامه گنهكاران است در سِجّين (7)

و چه دانستت چيست سِجّين (8)

نامه اى است نوشته (9)

واى در آن روز بر تكذيب كنندگان (10)

آنان كه تكذيب كنند به روز دين (11)

و تكذيب نكند بدان جز هر تجاوزگرى گنهكار (12)

كه هر گاه خوانده شود بر او آيتهاى ما گويد اين است افسانه هاى پيشينيان (13)

نه چنين است بلكه چيره گشت بر دلهاى آنها بودند فراهم مى كردند (14)

نه چنين است همانا ايشانند از پروردگارشان آن روز راندگان (15)

سپس ايشانند همانا چشندگان دوزخ (16)

پس گفته شود اين است آنچه بوديد بدان تكذيب مى كرديد (17)

نه چنين است همانا نامه نيكان است در علّيّين (18)

و چه دانستت چيست علّيّون (19)

نامه نوشته (20)

كه گواهيش دهند نزديكان (21)

همانا نيكانند در نعمتها (22)

بر بالشها (يا تختها) نگران (23)

بشناسى در چهره شان خرمى نعمتها (24)

نوشاينده شوند از جامى مُهرزده (25)

مُهر آن است مشك و بدين پس بايد بگروند گروندگان (26)

و آميزش آن است از تَسنيم (27)

چشمه اى كه نوشند از آن نزديكان (28)

همانا آنان كه گنهكاراند بودند بر آنان كه ايمان آوردند خنده زنان (29)

و هر گاه مى گذشتند بر آنان به چشم طعن و استهزاء بنگرند (30)

و هر گاه بازمى گشتند بسوى خاندان خويش بازمى گشتند لبخندزنان (31)

و هر گاه مى ديدندشان مى گفتند همانا اينانند گمراهان (32)

و فرستاده نبودند بر ايشان نگهبانان (33)

پس امروز آنان كه ايمان آوردند به كافرانند خنده زنان (34)

بر بالشهايند نگران (35)

آيا پاداش داده شدند كفّار آنچه را بودند مى كردند (36)

ترجمه انگليسي قرائي

In the Name of Allah, the All-beneficent, the All-merciful.

1 Woe to the defrauders who use short measures,

2 who, when they measure [a commodity bought] from the people, take the full meas-ure,

3 but diminish when they measure or weigh for them.

4 Do they not know that they will be resurrected

5 on a tremendous day,

6 a day when mankind will stand before the Lord of all the worlds?

7 No indeed! The record of the vicious is indeed in Sijjeen.

8 And what will show you what is Sijjeen?

9 It is a written record.

10 Woe to the deniers on that day,

11 who deny the Day of Retribution;

12 and none denies it except every sinful transgressor.

13 When Our signs are recited to him, he says, ‘Myths of the ancients!’

14 No indeed! Rather their hearts have been sullied by what they have been earning.

15 No indeed! They will be alienated from their Lord on that day.

16 Then they will indeed enter hell,

17 then told, ‘This is what you used to deny!’

18 No indeed! The record of the pious is indeed in Illeeyun.

19 And what will show you what is Illeeyun?

20 It

is a written record,

21 witnessed by those brought near [to Allah].

22 Indeed the pious shall be amid bliss,

23 observing, [as they recline] on couches.

24 You will perceive in their faces the freshness of bliss

25 as they are served with a sealed wine,

26 whose seal is musk—for such let the viers vie—

27 and whose seasoning is from Tasneem,

28 a spring where those brought near [to Allah] drink.

29 Indeed the guilty used to laugh at the faithful,

30 and when they passed them by they would wink at each other,

31 and when they returned to their folks they would return rejoicing,

32 and when they saw them they would say, ‘Indeed those are the astray!’

33 Though they were not sent to watch over them.

34 So today the faithful will laugh at the faithless,

35 observing from couches:

36 Have the faithless been requited for what they used to do?

ترجمه انگليسي شاكر

Woe to the defrauders, (1)

Who, when they take the measure (of their dues) from men take it fully, (2)

But when they measure out to others or weigh out for them, they are deficient. (3)

Do not these think that they shall be raised again (4)

For a mighty day, (5)

The day on which men shall stand before the Lord of the worlds? (6)

Nay! most surely the record of the wicked is in the Sijjin. (7)

And what will make you know what the Sijjin is? (8)

It is a written book. (9)

Woe on that day to the rejecters, (10)

Who give the lie to the day of judgment. (11)

And none gives the lie to it but every exceeder of limits, sinful one (12)

When Our communications are recited to him, he says: Stories of those of yore. (13)

Nay! rather, what they used to do has become like rust . upon their hearts. (14)

Nay! most surely they shall on that day be debarred from their Lord. (15)

Then most surely they shall enter the burning fire. (16)

Then shall it be said: This is what you gave the lie to. (17)

Nay! Most surely the record of the righteous shall be in the Iliyin. (18)

And what will make you know what the highest Iliyin is? (19)

It is a written book, (20)

Those who are drawn near (to Allah) shall witness it. (21)

Most surely the righteous shall be in bliss, (22)

On thrones, they shall gaze; (23)

You will recognize in their faces the brightness of bliss. (24)

They are made to quaff of a pure drink that is sealed (to others). (25)

The sealing of it is (with) musk; and for that let the aspirers aspire. (26)

And the admixture of it is a water of Tasnim, (27)

A fountain from which drink they who are drawn near (to Allah). (28)

Surely they who are guilty used to laugh at those who believe. (29)

And when they passed by them, they winked at one another. (30)

And when they returned to

their own followers they returned exulting. (31)

And when they saw them, they said: Most surely these are in error; (32)

And they were not sent to be keepers over them. (33)

So today those who believe shall laugh at the unbelievers; (34)

On thrones, they will look. (35)

Surely the disbelievers are rewarded as they did. (36)

ترجمه انگليسي ايروينگ

In the name of God, the Mercy-giving, the Merciful!

(1) It will be too bad for cheats

(2) who insist on receiving everything when they have people measure something out for them;

(3) yet whenever they measure or weigh things for others, they give (them) less than their due.

(4) Do not such persons suppose they will be raised up again

(5) [to render accounts] on a tremendous day,

(6) a day when mankind will stand before the Lord of the Universe?

(7) Indeed not, the loose-livers' book will be [kept] in a vault.

(8) What will make you realize what such a dungeon is like?

(9) An annotated book!

(10) It will be too bad for rejectors on that day,

(11) those who deny the Day for Repayment!

(12) Each vicious transgressor will plainly reject it;

(13) when Our signs are recited to him, he will say: "[These are] legends by primitive men!"

(14) Of course not; rather whatever they used to do lies like rust on their hearts.

(15) Indeed they will be screened off from their Lord on that day;

(16) next they will roast in Hades.

(17) Then someone will say: "This is

what you have been rejecting."

(18) Of course the book for the virtuous will rest in the Highest [Heavens].

(19) What will make you realize what the Highest [Heavens] are?

(20) An annotated book

(21) which those closest [to God] will bear witness to.

(22) The virtuous will [dwell] in Bliss,

(23) on couches watching.

(24) You will recognize a blissful splendor on their faces.

(25) They will be offered a sealed potion to drink

(26) whose seal will be musk. For that let rivals compete!

(27) It will be blended with a beverage

(28) from a spring where those close [to God] will drink.

(29) Those who commit crimes used to laugh at those who believe.

(30) Whenever they pass by them, they nod to one another.

(31) Then when they go back to their own people, they return exultant.

(32) Whenever they see them, they say: "Those (men)are far astray!"

(33) They have not been sent as overseers (to be) set up over them,

(34) so today those who believe will laugh at disbelievers,

(35) from couches where they [lie] watching.

(36) Are. not disbelievers being compensated for just what they have been doing?

ترجمه انگليسي آربري

In the Name of God, the Merciful, the Compassionate

Woe to the stinters (defrauders) (1)

who, when they measure against the people, take full measure (2)

but, when they measure for them or weigh for them, do skimp. (3)

Do those not think that they shall be raised up (4)

unto a mighty day (5)

a day when mankind

shall stand before the Lord of all Being? (6)

No indeed; the Book of the libertines is in Sijjin; (7)

and what shall teach thee what is Sijjin? (8)

A book inscribed. (9)

Woe that day unto those who cry it lies, (10)

who cry lies to the Day of Doom; (11)

and none cries lies to it but every guilty aggressor. (12)

When our signs are recited to him, he says, 'Fairy-tales of the ancients!' (13)

No indeed; but that they were earning has rusted upon their hearts. (14)

No indeed; but upon that day they shall be veiled from theirLord, (15)

then they shall roast in Hell. (16)

Then it shall be said to them, `This is that you cried lies to.' (17)

No indeed; the book of the pious is in Illiyun; (18)

and what shall teach thee what is Illiyun? (19)

A book inscribed, (20)

witnessed by those brought nigh. (21)

Surely the pious shall be in bliss, (22)

upon couches gazing; (23)

thou knowest in their faces the radiancy of bliss (24)

as they are given of a wine sealed (25)

whose seal is musk--so after let the strivers strive-- (26)

and whose mixture is Tasnim, (27)

a fountain at which do drink those brought nigh. (28)

Behold, the sinners were laughing at the believers, (29)

when they passed them by winking at one another, (30)

and when they returned to their people they returned blithely, (31)

and when they saw them they said, `Lo, these men are astray!' (32)

Yet they were not sent as watchers over them. (33)

So today the believers are laughing at the unbelievers, (34)

upon couches gazing. (35)

Have the unbelievers been rewarded what they were doing? (36)

ترجمه انگليسي پيكتال

In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful.

Woe unto the defrauders: (1)

Those who when they take the measure from mankind demand it full, (2)

But if they measure unto them or weigh for them, they cause them loss. (3)

Do such (men) not consider that they will be again (4)

Unto an awful Day, (5)

The day when (all) mankind stand before the Lord of the Worlds? (6)

Nay, but the record of the vile is in Sijjin (7)

Ah! what will convey unto thee what Sijjin is! (8)

A written record. (9)

Woe unto the repudiators on that day! (10)

Those who deny the Day of Judgment (11)

Which none denieth save each criminal transgressor, (12)

Who, when thou readest unto him Our revelations, saith: (Mere) fables of the men of old (13)

Nay, but that which they have earned is rust upon their hearts. (14)

Nay, but surely on that day they will be covered from (the mercy of) their Lord. (15)

Then lo! they verily will burn in hell, (16)

And it will be said (unto them): This is that which ye used to deny. (17)

Nay, but the record of the righteous is in Iliyin (18)

Ah, what will convey unto thee what Iliyin is! (19)

A written record, (20)

Attested by those who

are brought near (unto their Lord). (21)

Lo! the righteous verily are in delight, (22)

On couches, gazing, (23)

Thou wilt know in their faces the radiance of delight (24)

They are given to drink of a pure wine, sealed, (25)

Whose seal is musk. For this let (all) those strive who strive for bliss (26)

And mixed with water of Tasnim, (27)

A spring whence those brought near to Allah drink (28)

Lo! the guilty used to laugh at those who believed, (29)

And wink one to another when they passed them; (30)

And when they returned to their own folk, they returned jetting; (31)

And when they saw them they said: Lo! these have gone astray. (32)

Yet they were not sent as guardians over them. (33)

This day it is those who believe who have the laugh of disbelievers, (34)

On high couches, gazing. (35)

Are not the disbelievers paid for what they used to do? (36)

ترجمه انگليسي يوسفعلي

In the name of Allah Most Gracious Most Merciful.

Woe to those that deal in fraud. (1)

Those who when they have to receive by measure from men exact full measure. (2)

But when they have to give by measure or weight to men give less than due. (3)

Do they not think that they will be called to account? (4)

On a Mighty Day (5)

A Day when (all) mankind will stand before the Lord of the Worlds? (6)

Nay! Surely the Record of the Wicked is (preserved) in Sijjin (7)

And what will

explain to thee what Sijjin is? (8)

(There is) a Register (fully) inscribed. (9)

Woe that Day to those that deny (10)

Those that deny the Day of Judgment. (11)

And none can deny it but the Transgressor beyond bounds the Sinner! (12)

When Our Signs are rehearsed to him he says "Tales of the Ancients!" (13)

By no means! but on their hearts is the stain of the (ill) which they do! (14)

Verily from (the Light of) their Lord that Day will they be veiled. (15)

Further they will enter the Fire of Hell. (16)

Further it will be said to them: "This is the (reality) which ye rejected as false!" (17)

Nay verily the Record of the Righteous is (preserved) in `Illiyin. (18)

And what will explain to thee whet `Illiyin is? (19)

(There is) a Register (fully) inscribed. (20)

To which bear witness those Nearest (to Allah). (21)

Truly the Righteous will be in Bliss: (22)

On Thrones (of Dignity) will they command a sight (of all things): (23)

Thou wilt recognize in their Faces the beaming brightness of Bliss. (24)

Their thirst will be slaked with Pure Wine sealed: (25)

The seal thereof will be Musk: and for this let those aspire who have aspirations: (26)

With it will be (given) a mixture of Tasnim: (27)

A spring from (the waters) whereof drink those Nearest to Allah. (28)

Those in sin used to laugh at those who believed (29)

And whenever they passed by them used to wink at each

other (in mockery); (30)

And when they returned to their own people they would return jesting; (31)

And whenever they saw them they would say "Behold! these are the people truly astray!" (32)

But they had not been sent as Keepers over them! (33)

But on this Day the Believers will laugh at the Unbelievers. (34)

On Thrones (of Dignity) They will command (a sight) (of all things). (35)

Will not the Unbelievers have been paid back for what they did? (36)

ترجمه فرانسوي

Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.

1. Malheur aux fraudeurs

2. qui, lorsqu'ils font mesurer pour eux-mêmes exigent la pleine mesure,

3. et qui lorsqu'eux-mêmes mesurent ou pèsent pour les autres, [leur] causent perte.

4. Ceux-là ne pensent-ils pas qu'ils seront ressuscités,

5. en un jour terrible,

6. le jour où les gens se tiendront debout devant le Seigneur de l'Univers?

7. Non...! Mais en vérité le livre des libertins sera dans le Sijjin

8. et qui te dira ce qu'est le Sijjin? -

9. un livre déjà cacheté (achevé).

10. Malheur, ce jour-là, aux négateurs,

11. qui démentent le jour de la Rétribution.

12. Or, ne le dément que tout transgresseur, pécheur:

13. qui, lorsque Nos versets lui sont récités, dit: ‹[Ce sont] des contes d'anciens!›

14. Pas du tout, mais ce qu'ils ont accompli couvre leurs coeurs.

15. Qu'ils prennent garde! En vérité ce jour-là un voile les empêchera de voir leur Seigneur,

16. ensuite, ils brûleront certes, dans la Fournaise;

17. on [leur] dira alors: ‹Voilà ce

que vous traitiez de mensonge!›

18. Qu'ils prennent garde! Le livre des bons sera dans l'Illiyoun -

19. et qui te dira ce qu'est l'Illiyun? -

20. un livre cacheté!

21. Les rapprochés (d'Allah: les Anges) en témoignent.

22. Les bons seront dans [un jardin] de délice,

23. sur les divans, ils regardent.

24. Tu reconnaîtras sur leurs visages, l'éclat de la félicité.

25. On leur sert à boire un nectar pur, cacheté,

26. laissant un arrière-goût de musc. Que ceux qui la convoitent entrent en compétition [pour l'acquérir]

27. Il est mélangé à la boisson de Tasnim,

28. source dont les rapprochés boivent.

29. Les criminels riaient de ceux qui croyaient,

30. et, passant près d'eux, ils se faisaient des oeillades,

31. et, retournant dans leurs familles, ils retournaient en plaisantant,

32. et les voyant, ils disaient: ‹Ce sont vraiment ceux-là les égarés›.

33. Or, ils n'ont pas été envoyés pour être leurs gardiens.

34. Aujourd'hui, donc, ce sont ceux qui ont cru qui rient des infidèles

35. sur les divans, ils regardent.

36. Est-ce que les infidèles ont eu la récompense de ce qu'ils faisaient?

ترجمه اسپانيايي

1. ¡Ay de los defraudadores,

2. que, cuando piden a otros la medida, la exigen exacta,

3. pero que, cuando ellos miden o pesan para otros, dan menos de lo debido!

4. ¿No cuentan con ser resucitados

5. un día terrible,

6. el día que comparezcan los hombres ante el Señor del universo?

7. ¡No! La Escritura de los pecadores está, ciertamente, en Sichchín.

8. Y ¿cómo sabrás

qué es Sichchín?

9. Es una Escritura marcada.

10. Ese día, ¡ay de los desmentidores,

11. que desmienten el día del Juicio!

12. Y no lo desmiente sino todo violador de la ley, pecador,

13. que, al serle recitadas Nuestras aleyas, dice: «¡Patrañas de los antiguos!»

14. Pero ¡no! Lo que han cometido ha cubierto de herrumbre sus corazones.

15. ¡No! Ese día serán separados de su Señor por un velo.

16. Luego, arderán, sí, en el fuego de la gehena.

17. Luego, se dirá: «¡He aquí lo que desmentíais!»

18. ¡No! La Escritura de los justos está, ciertamente, en Illiyyun.

19. Y ¿cómo sabrás qué es Illiyyun?

20. Es una Escritura marcada,

21. que verán con sus propios ojos los allegados.

22. Sí, los justos estarán en delicia,

23. en sofás, observando...

24. Se reconocerá en sus rostros el brillo de la delicia.

25. Se les dará de beber un vino generoso y sellado,

26. con un dejo de almizcle -¡que lo codicien los codiciosos!-,

27. mezclado con agua de Tasnim,

28. fuente de la que beberán los allegados.

29. Los pecadores se reían de los creyentes.

30. Cuando pasaban junto a ellos, se guiñaban el ojo,

31. cuando regresaban a los suyos, regresaban burlándose,

32. cuando les veían, decían: «¡Sí, están extraviados!»

33. Pero no han sido enviados para velar por ellos.

34. Ese día, los creyentes se reirán de los infieles,

35. en sofás, observando...

36. ¿No han sido retribuidos los infieles según sus obras?

ترجمه آلماني

Im Namen Allahs, des Gnنdigen, des Barmherzigen.

1. Wehe den kurzes Maك Gebenden!

2. Die, wenn sie sich von den Leuten zumessen lassen, volles Maك verlangen;

3. Wenn sie ihnen jedoch ausmessen oder auswنgen, dann verkürzen sie es.

4. Wissen solche nicht, daك sie auferweckt werden sollen

5. Zu einem Groكen Tag,

6. Dem Tag, da die Menschheit vor dem Herrn der Welten stehen wird?

7. Nein! das (Sünden-)Verzeichnis der Frevler ist in Sidschيn.

8. Und was lehrt dich wissen, was Sidschيn ist? -

9. Ein geschriebenes Buch.

10. Wehe an jenem Tage den Leugnern!

11. Die den Tag des Gerichts leugnen.

12. Und es leugnet ihn keiner als ein jeder sündhafter _bertreter,

13. (Der) wenn ihm Unsere Zeichen vorgetragen werden, spricht: «Fabeln der Alten!»

14. Nein, jedoch das, was sie zu wirken pflegten, hat auf ihre Hetzen Rost gelegt.

15. Nein, sie werden an jenem Tage gewiك von ihrem Herrn getrennt sein.

16. Dann werden sie fürwahr in die Hِlle eingehen.

17. Und es wird gesprochen werden: «Dies ist's, was ihr zu leugnen pflegtet!»

18. Nein! das Verzeichnis der Rechtschaffenen ist gewiكlich in جllijun.

19. Und was lehrt dich wissen, was جllijun ist?

20. Ein geschriebenes Buch.

21. Die Erwنhlten (Gottes) werden es schauen.

22. Wahrlich, die Tugendhaften werden in Wonne sein.

23. Auf hohen Pfühlen werden sie zuschauen.

24. Erkennen wirst du auf ihren Gesichtern den Glanz der Seligkeit.

25. Ihnen wird gegeben ein reiner, versiegelter Trank,

26. Dessen Siegel Moschus ist - und dies mِgen die Begehrenden erstreben -,

27. Und es wird ihm Tasnيm beigemischt sein:

28. Ein

Quell, aus dem die Erwنhlten trinken werden.

29. Die Sünder pflegten über die zu lachen, die glaubten;

30. Und wenn sie an ihnen vorübergingen, blinzelten sie einander zu;

31. Und wenn sie zu den Ihren zurückkehrten, kehrten sie frohlockend zurück;

32. Und wenn sie sie sahen, sprachen sie; «Das sind fürwahr die Irregegangenen!»

33. Aber sie sind nicht als Wنchter über sie gesandt.

34. Heute drum sind es die Glنubigen, die über die Unglنubigen lachen werden.

35. Auf hohen Pfühlen werden sie zuschauen.

36. Wird den Unglنubigen nicht vergolten, was sie zu tun pflegten?

ترجمه ايتاليايي

In nome di Allah, il Compassionevole, il Misericordioso

1. Guai ai frodatori,

2. che quando comprano esigono colma la misura,

3. ma quando sono loro a misurare o a pesare, truffano.

4. Non pensano che saranno resuscitati,

5. in un Giorno terribile,

6. il Giorno in cui le genti saranno ritte davanti al Signore dei mondi?

7. No, in verità il registro dei peccatori è nella Segreta ;

8. e chi mai ti farà comprendere cos'è la Segreta ?

9. E' uno scritto vergato.

10. Guai, in quel Giorno, a coloro che tacciano di menzogna,

11. che tacciano di menzogna il Giorno del Giudizio.

12. Non lo taccia di menzogna altri che il peccatore inveterato,

13. che, quando gli sono recitati i Nostri versetti, dice: « Favole degli antichi!»

14. Niente affatto: è piuttosto quello che fanno che copre i loro cuori.

15. Niente affatto: in verità in quel Giorno un velo li escluderà dal vedere il loro Signore,

16. e

poi cadranno nella Fornace.

17. Sarà detto loro: « Ecco quello che tacciavate di menzogna!».

18. Niente affatto: il registro dei caritatevoli sarà nelle Altezze ,

19. E chi mai ti farà comprendere cosa sono le Altezze?

20. E' uno scritto vergato.

21. I ravvicinati ne renderanno testimonianza.

22. I giusti saranno nella delizia,

23. [appoggiati] su alti divani guarderanno.

24. Sui loro volti vedrai il riflesso della Delizia

25. Berranno un nettare puro, suggellato

26. con suggello di muschio - che vi aspirino coloro che ne sono degni-

27. [un nettare] mescolato con Tasnîm ,

28. fonte di cui berranno i ravvicinati.

29. Invero i malvagi schernivano i credenti ;

30. quando passavano nei loro pressi si davano occhiate,

31. ritornando dalla loro gente, si burlavano di loro;

32. e quando li vedevano, dicevano: « Davvero sono fuorviati!».

33. Certo non hanno avuto l'incarico di vegliare su di loro.

34. Oggi invece sono i credenti a ridere dei miscredenti:

35. [appoggiati] su alti divani guarderanno.

36. I miscredenti non sono forse compensati per quello che hanno fatto?

ترجمه روسي

Bo имя Aллaxa Милocтивoгo, Милocepднoгo!

1. Горе обвешивающим,

2. которые, когда отмеривают себе у людей, берут полностью,

3. а когда мерят им или вешают, сбавляют!

4. Разве не думают эти, что они будут воскрешены

5. для великого дня -

6. того дня, когда люди встанут пред Господом миров.

7. Так нет же! Ведь книга распутников, конечно, в сиджжине.

8. А что тебе даст знать, что такое сиджжин?

9. Книга начертанная!

10. Горе в тот день обвиняющим во

лжи,

11. которые считают ложью день суда!

12. А считает его ложью лишь всякий преступник грешный.

13. Когда читают ему Наши знамения, он говорит: "Сказки первых!"

14. Так нет же! Покрыло ржавчиной их сердца то, что они приобретали.

15. Так нет же! Ведь они от своего Господа в тот день будут отделены.

16. И потом они ведь будут гореть в огне.

17. Потом скажут: "Это - то, что вы считали ложью!"

18. Так нет же! Ведь книга праведников, конечно, в 'иллийуне.

19. А что тебе даст знать, что такое 'иллийун?

20. Книга начертанная!

21. Свидетельствуют про нее приближенные.

22. Поистине, ведь праведники в благоденствии

23. на ложах созерцают!

24. Ты узнаешь в лицах их блеск благоденствия.

25. Поят их вином запечатанным.

26. Завершение его - мускус. И к этому пусть стремятся стремящиеся.

27. Смесь его из таснима -

28. источника, из которого пьют приближенные.

29. Поистине, которые прегрешили, смеялись над теми, которые уверовали,

30. и когда проходили мимо них, мигали друг другу,

31. а когда возвращались к своей семье, возвращались с шутками.

32. И когда видели их, говорили: "Ведь эти, конечно, заблудшие!"

33. А они не были посланы хранителями над ними.

34. А в тот день те, которые уверовали, посмеются над неверными,

35. на ложах созерцая.

36. Вознаграждены ли неверные за то, что они творили?

ترجمه تركي استانبولي

Rahman ve rahîm Allah adiyle.

1- Yazk ِlçüye, tartya hîle katanlara.

2- ضyle ki ilerdir onlar ki insanlardan bir ey alrlarken tamam ِlçerler.

3- Ve insanlara ِlçüp tartarlarken eksik ِlçerler, eksik tartarlar.

4- Onlar, gerçekten de tekrar dirilip kalkacaklarn sanmyorlar m?

5- Pek büyük bir gün için.

6- ضylesine bir gün ki insanlar, âlemlerin Rabbinin emriyle kalkarlar.

7- ف sandklar gibi deًil; üphe yok ki kِtülük edenlerin amel defterleri, elbette siccîndedir.

8- Ve nedir, bilir misin siccîn?

9- Bir kitaptr ki yazlm

10- Vay hallerine o gün yalanlayanlarn.

11- Onlarn ki yalanlarlard cezâ gününü.

12- Ve o günü, yalnz haddini a an ve boyuna suç i leyip duran ki iler yalanlarlar.

13- Onlara âyetlerimizi okuyunca derler ki: ضncekilere âit masallar.

14- ف ِyle deًil, hayr, kazandklar eyler, üstüste kalplerine yًlm tr da kalpleri pas tutmu tur.

15- ف ِyle deًil, hayr, üphe yok ki onlar, o gün elbette Rablerinin lütfünden, bir perdeyle, bir engelle uzak kalrlar.

16- Sonra da üphe yok ki onlar, elbette cehenneme atlrlar.

17- Sonra denir ki: ف te buydu yalanladًnz.

18- ف ِyle deًil, üphe yok ki iyi ki ilerin amel defterleri, illiyyîn'dedir.

19- Ve nedir, bilir misin illiyyîn?

20- Bir kitaptr ki yazlm

21- Onu gِrür ancak mâbutlarna yakla trlanlar.

22- قüphe yok ki iyi ki iler, elbette cennettedir.

23- Tahtlar üstünde bakarlar.

24- Tanrsn onlar, yüzlerinde cennetin parlaklً var.

25- Sunulur, içirilir onlara hâlis arap ki içiminin sonu pek ho tur.

26- Ve sonunda misk kokar; ve ِzleyip dileyenler, bunu ِzlesinler, bunu dilesinler.

27- Ve bu aRaba Tesnîm rmaًnn suyu da kar trlm tr.

28- ضyle bir kaynaktr bu ki ondan, mâbutlarna yakla anlar içer.

29- قüphe yok ki suç i liyenler, inananlara gülerler.

30- Ve onlarn yanlarndan geçerlerken, ka laryla-gِzleriyle onlar i âret ederler,

31- Ve kendi adamlarnn yanlarna dِnünce de eًlenerek güle-güle dِnerler.

32- Ve onlar gِrünce de üphe yok ki derler

bunlar, elbette sapklar.

33- Ve bunlar, inananlarn yaptklarn gِrüp bellemek için gِnderilmediler.

34- Artk bugün, inananlar, kâfirlere gülerler.

35- Tahtlar üstünden bakarlar.

36- Cezâlandlar m kâfirler, yaptklarna kar lk?

ترجمه آذربايجاني

Mərhəmətli, rəhmli Allahın adı ilə!

1. Vay halına çəkidə və ölçüdə aldadanların!

2. O kəslər ki, özlərini insanlardan (bir şey) aldıqları zaman onu tam ölçüb alar,

3. Onlar üçün ölçdükdə və ya çəkdikdə isə (onu) əskildərlər.

4. Məgər onlar (öləndən sonra) diriləcəklərini düşünmürlərmi?!

5. ?zü də dəhşətli bir gündə?!

6. O gün bütün insanlar (haqq-hesab üçün) aləmlərin Rəbbinin (Allahın) hüzurunda duracaqlar!

7. Xeyr! Şübhəsiz ki, pis əməllərə uyanların (kafirlərin) əməl dəftəri (şeytanların əməllərinin yazıldığı və ya Cəhənnəmin ən alt təbəqəsi olan) Siccindədir!

8. Sən nə bilirsən (haradan bilirsən) ki, Siccin nədir?! (Və ya: Siccin nədir, bilirsənmi?)

9. O, yazılı bir kitabdır!

10. O gün vay halına yalan sayanların!

11. O kəslər ki, haqq-hesab gününü yalan sayarlar.

12. Bunu isə ancaq həddini aşan, günaha batan yalan sayar.

13. Ayələrimiz ona oxunduğu zaman: "(Bunlar) qədimlərin əfsanələridir (uydurmalarıdır!)" - deyər.

14. Xeyr (belə deyildir). Əslində onların qəlblərini qazandıqları (günahlar) qaplamışdır.

15. Xeyr, o gün Rəbbinin mərhəmətindən məhrum olacaqlar!

16. Sonra Cəhənnəmə varid qalacaqlar.

17. Sonra da onlara: "Bu sizin (dünyada) yalan saydığınız (Cəhənnəmdir)!" deyiləcəkdir.

18. Xeyr! (Mö'minlərlə kafirlər eyni ola bilməzlər). Şübhəsiz ki, yaxşı əməl və itaət sahibi olan mö'minlərin əməl dəftəri (Allahın ən müxlis bəndələrinin əməlləri yazıldığı və ya Cənnətin ən yüksək mərtəbəsi olan) İlliyyundadır!

19. Sən nə bilirsən (haradan bilirsən) ki, İlliyyun nədir?!

20. O, yazılı bir kitabdır.

21. Onu ancaq (Allaha) yaxın olan mələklər görə bilər!

22.

Həqiqətən, yaxşı əməl və itaət sahibi olan mö'minlər Nəim cənnətlərində olacaqlar.

23. Onlar taxtlar üstündə (əyləşib Allahın hazır etdiyi ne'mətlərə) tamaşa edəcəklər.

24. Sən (ey Peyğəmbər!) onların üzlərində cənnət sevinci görəcəksən!

25. Onlara (gözəl ətirli, təmiz) möhürlü (qablarda olan) şərab (rəhiq) içirdiləcəkdir.

26. Onun (içində rəhiq olan qabın) möhürü müşkdür. Qoy yarışanlar onun üçün yarışsınlar!

27. Ona təsnim (suyu) qatılmışdır.

28. O (təsnim) elə bir çeşmədir ki, ondan (təmiz halda) yalnız (Allaha) yaxın olanlar içər (qalanlara isə o rəhiq şərabına qatılıb verirlər).

29. Həqiqətən, günahkarlar iman gətirmiş kimsələrə (dünyada) gülürdülər.

30. (Mö'minlərin) yanlarından keçərkən (onları dolamaq məqsədilə) bir-birinə qaş-göz edirdilər.

31. Ailələrinin (yaxın adamlarının) yanına qayıtdıqda isə (onları doladıqları üçün) kefləri kök qayıdırdılar.

32. Onlar (mö'minləri) gördükdə: "Doğrusu, bunlar (haqq yoldan) azanlardır!" - deyirdilər.

33. Halbuki onlara (mö'minlərə) nəzarətçi göndərilməmişdir.

34. Bu gün isə mö'minlər kafirlərə güləcəklər.

35. Onlar taxtlar üstündə (əyləşib) baxacaqlar (ki, görsünlər).

36. Kafirlər öz əməllərinin cəzasını aldılarmı?! (Əlbəttə, aldılar!)

ترجمه اردو

شروع خدا كا نام لے كر جو بڑا مہربان نہايت رحم والا ہے

1. ناپ اور تول ميں كمي كرنے والوں كے ليے خرابي ہے

2. جو لوگوں سے ناپ كر ليں تو پورا ليں

3. اور جب ان كو ناپ كر يا تول كر ديں تو كم كر ديں

4. كيا يہ لوگ نہيں جانتے كہ اٹھائے بھي جائيں گے

5. (يعني) ايك بڑے (سخت) دن ميں

6. جس دن (تمام) لوگ رب العالمين كے سامنے كھڑے ہوں گے

7. سن ركھو كہ بدكارروں كے اعمال سجّين ميں ہيں

8. اور تم كيا جانتے ہوں كہ سجّين كيا چيز ہے؟

9.

ايك دفتر ہيكھلا ہوا

10. اس دن جھٹلانے والوں كي خرابي ہے

11. (يعني) جو انصاف كے دن كو جھٹلاتے ہيں

12. اور اس كو جھٹلاتا وہي ہے جو حد سے نكل جانے والا گنہگار ہے

13. جب اس كو ہماري آيتيں سنائي جاتي ہيں تو كہتا ہے كہ يہ تو اگلے لوگوں كے افسانے ہيں

14. ديكھو يہ جو (اعمال بد) كرتے ہيں ان كا ان كے دلوں پر زنگ بيٹھ گيا ہے

15. بيشك يہ لوگ اس روز اپنے پروردگار (كے ديدار) سے اوٹ ميں ہوں گے

16. پھر دوزخ ميں جا داخل ہوں گے

17. پھر ان سے كہا جائے گا كہ يہ وہي چيز ہے جس كو تم جھٹلاتے تھے

18. (يہ بھي) سن ركھو كہ نيكوكاروں كے اعمال عليين ميں ہيں

19. اور تم كو كيا معلوم كہ عليين كيا چيز ہے؟

20. ايك دفتر ہے لكھا ہوا

21. جس كے پاس مقرب (فرشتے) حاضر رہتے ہيں

22. بيشك نيك لوگ چين ميں ہوں گے

23. تختوں پر بيٹھے ہوئے نظارے كريں گے

24. تم ان كے چہروں ہي سے راحت كي تازگي معلوم كر لو گے

25. ان كو خالص شراب سربمہر پلائي جائے گي

26. جس كي مہر مشك كي ہو گي تو (نعمتوں كے) شائقين كو چاہيے كہ اسي سے رغبت كريں

27. اور اس ميں تسنيم (كے پاني) كي آميزش ہو گي

28. وہ ايك چشمہ ہے جس ميں سے (خدا كے) مقرب پيئيں گے

29. جو گنہگار (يعني كفار) ہيں وہ (دنيا ميں) مومنوں سے ہنسي كيا كرتے تھے

30. اور جب ان كے پاس

سے گزرتے تو حقارت سے اشارے كرتے

31. اور جب اپنے گھر كو لوٹتے تو اتراتے ہوئے لوٹتے

32. اور جب ان( مومنوں) كو ديكھتے تو كہتے كہ يہ تو گمراہ ہيں

33. حالانكہ وہ ان پر نگراں بنا كر نہيں بھيجے گئے تھے

34. تو آج مومن كافروں سے ہنسي كريں گے

35. (اور) تختوں پر (بيٹھے ہوئے ان كا حال) ديكھ رہے ہوں گے

36. تو كافروں كو ان كے عملوں كا (پورا پورا )بدلہ مل گيا

ترجمه پشتو

1. شروع كوم د الله په نامه چې ډېر زيات مهربانه او پوره رحم لرونكې دے ويل (د دوزخ كنده، افسوس يا هلاكت) وي په (پيمانه او تول كښې) كم خرڅوونكيو باندې

2. هغوي چې كله ځان لپاره تله تلي (اخلي) نو خپل حق ترې پوره اخلي

3. خو چې كله بل لپاره تله تلي (خرڅوي) نو كمه وي يې

4. آيا دوي دا ګمان نه كوي چې بېشكه دوي به (د حساب لپاره) راپورته كړل شي

5. په لوي ورځې (د قيامت)

6. هغه ورځ چې خلك به د عالمينو (د ټول عالم) د پالونكي په وړاندې ودريږي

7. داسې نه ده (لكه څنګه چې هغوي د قيامت په هكله فكر كوي) بېشكه چې د بدكارانو نامۀ اعمال په "سجين" كښې ده

8. او تا ته څه پته ده چې سجين څه شې دے؟

9. ليكلے شوے كتاب دے

10. افسوس (د دوزخ كنده) دې وي په دغه ورځ د دروغ ګڼوونكيو لپاره

11. هغه كسان چې د جزا (قيامت) د ورځ انكار يې كاوۀ (د قيامت ورځه يې دروغ ګڼله)

12. او يوازې هغه

كسان د دې ورځې انكار كوي چې له حده وتي او ګناهګار وي

13. كله چې دوي ته زمونږ آيتونه ولوستل شي نو وايي د پخوانيو چټي كيسې دي

14. داسې نه ده (لكه څنګه چې دوي ګمان كوي) بلكې دوي چې به كوم ګناهونه كول هغې د دوي زړونه زنګ كړي دي

15. داسې نه ده (لكه څنګه چې دوي ګمان كوي) بلكې دوي په دغه ورځ له خپل خدايه په پرده كښې دي

16. بيا بېشكه دوي دوزخ ته ننوتوونكي دي

17. بيا به ورته وويل شي: دا هماغه شې (دوزخ) دے چې تاسو يې انكار كاؤ

18. داسې نه ده (لكه څنګه چې هغوي د قيامت په هكله ګمان كوي) بلكې د نيكانو نامۀ اعمال په "عِلّيّين" كښې ده

19. او تا ته څه پته ده چې "عِلِّيّين" څه شې دے؟

20. يو ليكلے شوے كتاب دے

21. چې مقربان (د الله پرښتې او نيك كسان) د هغې كتوونكي دي

22. بېشكه چې نيكان خامخا په نعمت (جنت) كښې دي

23. د جنت په (ښكلې تختونو ناست ګوري

24. تۀ د دوي په مخونو كښې د نعمت (جنت) تازه ګي وينې (پيژنې)

25. هغوي باندې صفا (پاك) شراب ورڅښول كيږي چې مهر شوي دي (سر يې لا چا خلاص نه دے كړے)

26. چې مُهر يې مشك دي او دې (د جنت په دې نعمتونو) باندې پكار ده چې رغبت كوونكي يو تر بله وړاندې شي

27. او د دې شرابو ګډون "تسنيم" سره دے

28. (تسنيم) هماغه چينه ده چې مقربان ترې (اوبه) څښي

29. بد كارانو به تل په دنيا

كښې مؤمنانو پسې خندل

30. او كله چې به د هغوي (مؤمنانو) تر څنګ تيريدل نو په اشارو سره به يې د هغوي مسخره كوله

31. او كله چې به خپلې كورنۍ ته بيرته راوګرځيدل نو خوشحاله به وو

32. او كله چې به يې هغوي (مؤمنان) ليدل نو ويل به يې چې دا بې لارې دي

33. حال دا چې دوي (كافران) پر هغوي (مؤمنانو) څاروونكي نه دي ليږل شوي

34. نو نن (د قيامت په ورځ) مؤمنان په كافرانو خاندي

35. پداسې حال كښې چې د جنت په تختونو ناست دي هغوي (كافرانو) ګوري

36. آيا (پداسې حال كښې) كافرانو د خپلو كړو سزا بيامونده (كه نه)؟

ترجمه كردي

l- Ewanê ku di keş û pîvandina xwe da kemasî dikin, xwelî li wan be. (1)

2. Ewanan gava tiştekî ji merivan bistînin; pîvandina wî bê kêmasî pêktîn in.

3. Gava ewan ji bona merivan ra bipîvin ya jî bikişîn in; ewan di kêş û pîvandina xwe da kêmasî dikin.

4. Maqey ewan guman nakin ,ku wê ewanê (ji piştî mirinê) rabin herne civînê?

5. Ji bona royeke mezin (wê rabin).

6. ku di wê royê da meriv radibe (hijmara kirinê xwe) ji bona Xuda yê cihanê ra (dide).

7. Na! (gotî ewan kêş û pîvanê xwe bi kêmasî nekin) loma bi rastî nivîsara (ki¬rinê) gunehkaran di sicîlan da hatîye pêk anînê.

8. (Muhcmmed!) tu ji ko dizanî ka sicîl çîye?

9. Ewa (sicîla deftereke wusane) hemû kirinan tê da cî hilda ye.

10. Di wê royê da xwelî li derewdêran be.

11. Ewan (derevdêran) roya

xelat û celatan didine derewdêrandinê.

12. Ewê royê hey ewanê ji tuxûbê xwe borî û gunehkar, didine derewdêrandinê.

13. Gava beratenê me ji bona wî ra, tên e xwundinê ewî (aha) gotîye: "Evan çîvanokê berêne."

14. Na! (bi gotina wan nîne). Lê bi rastî bi sedema keda wane kirî gemarê li ser dilê wan girtîye.

15. Na! (bi gotina wan nîne, keda wan jî bi tenê nîne) loma bi rastî ewanan di wê royê da ji Xuda yê xwe rûreş in.

16. Paşê ewanê li bal doji da bîne avêtinê.

17. Wê hej paş da ji bona wan ra aha bêgotinê: "Ewa tişta ku wê pê bawer ne dikir, eva ye (îdî de ji şapata wê çeşne bikin)."

18. Na! (wekî gotina we nîne) loma bi rastî nivîsara kirinê wanê qencîkarê, di jora bilinddan in.

19. (Muhemmed!) tu ji ku dizanî, ka jora bilind çîye?

20. Ewa (jora bilind deftereke wusane) hemû kirinan tê da cî hildan e.

21. Ewan (feriştene) nêzîk, nêhrewanî ya wî dikin.

22. Loma bi rastî qencîkar di (behişta) xurekadan in.

23. Li ser kursîyan temaşa dikin

24. Tu di rûyê wan da, şopa qencîyan nîyas dikî.

25. Ewan, bi meya devgirtî ye xurî tên e avdanê.

26. Derxûnê wî miske (ya jî daw ya wê meyê misk e). Îdî bira dexes (di van xelatan da) dexesî bikin.

27. Pê vexwarina wê (meyî) meya bi nav Tensîm e.

28. Ewa (Tensîm a) kanyeke wusane, ji wê (kanîyê) hey ewanê nêzîkê (Yezdan) vedixun.

29. Bi rastî ewanê gunehkarî dikirin hene! Ewanan, bi

wanê bawer kiribûn e dikenîyan.

30. Gava ewanê (gunehkar) li bal wanê (bawerker da) diborîn li hev mêze dikin çav diniqîn in (bi bawerkeran tinazan dikin).

31. Û gava (ewan gunehkaran) li bal malînê xwe da zivirîn e, ewan bi xweşî (bawerkeran) di nava xwe da bi ken mijûl dibin.

32. Û gava (ewan gunehkaran, bawerker) dîtin e; ji hev ra (aha) gotin e: "Bi rastî evan (bawerkeran) rêya xwe wunda kirin e."

33. Ewan (gunehkaran dizan in) ku bi dîdevanî li ser wan (bawer¬keran) ne hatin e şandinê, ji bo ku ewan biparisîn in.

34. Îdî di îro da jî ewanê bawer ki¬rin e hene! ewan (bi wanê gunehkar) di ken in.

35. Ewan (bawerkeran) li ser textegahan (li wan filan) mêze dikin.

36. Çane! (ka mêze bikin) gelo fi¬lan gerewa kirinên xweyên dikiribûn e, dîtin e?

ترجمه اندونزي

(Ialah) kitab yang bertulis.(9)

Kecelakaan yang besarlah pada hari itu bagi orang- orang yang mendustakan,(10)

(yaitu) orang- orang yang mendustakan hari pembalasan.(11) (2)

Dan tidak ada yang mendustakan hari pembalasan itu melainkan setiap orang yang melampaui batas lagi berdosa,(12) (3)

yang apabila dibacakan kepadanya ayat- ayat Kami, ia berkata:" Itu adalah dongengan orang- orang yang dahulu".(13) (4)

Sekali- kali tidak (demikian) , sebenarnya apa yang selalu mereka usahakan itu menutup hati mereka.(14) (5)

Sekali- kali tidak, sesungguhnya mereka pada hari itu benar- benar terhalang dari (melihat) Tuhan mereka.(15) (6)

Kemudian, sesungguhnya mereka benar- benar masuk neraka.(16) (7)

Kemudian, dikatakan (kepada mereka):" Inilah azab yang dahulu selalu kamu dustakan".(17) (8)

Sekali- kali tidak, sesungguhnya kitab orang- orang berbakti

itu (tersimpan) dalam `Illiyyin.(18) (9)

Tahukah kamu apakah `Illiyyin itu(19) (10)

(Yaitu) kitab yang bertulis,(20) (11)

yang disaksikan oleh malaikat- malaikat yang didekatkan (kepada Allah).(21) (12)

Sesungguhnya orang yang berbakti itu benar- benar berada dalam kenikmatan yang besar (surga),(22) (13)

mereka (duduk) di atas dipan- dipan sambil memandang. (23) (14)

Kamu dapat mengetahui dari wajah mereka kesenangan hidup mereka yang penuh kenikmatan.(24) (15)

Mereka diberi minum dari khamar murni yang dilak (tempatnya),(25) (16)

laknya adalah kesturi; dan untuk yang demikian itu hendaknya orang berlomba- lomba.(26) (17)

Dan campuran khamar murni itu adalah dari tasnim,(27) (18)

(yaitu) mata air yang minum daripadanya orang- orang yang didekatkan kepada Allah.(28) (19)

Sesungguhnya orang- orang yang berdosa, adalah mereka yang dahulunya (di dunia) menertawakan orang- orang yang beriman.(29) (20)

Dan apabila orang- orang yang beriman lalu di hadapan mereka, mereka saling mengedip- ngedipkan matanya.(30) (21)

Dan apabila orang- orang berdosa itu kembali kepada kaumnya, mereka kembali dengan gembira. (31) (22)

Dan apabila mereka melihat orang- orang mukmin, mereka mengatakan:" Sesungguhnya mereka itu benar- benar orang- orang yang sesat",(32) (23)

padahal orang- orang yang berdosa itu tidak dikirim untuk penjaga bagi orang- orang mukmin.(33) (24)

Maka pada hari ini, orang- orang yang beriman menertawakan orang- orang kafir,(34) (25)

mereka (duduk) di atas dipan- dipan sambil memandang.(35) (26)

Sesungguhnya orang- orang kafir telah diberi ganjaran terhadap apa yang dahulu mereka kerjakan. (36) (27)

Dengan menyebut nama Allah Yang Maha Pemurah lagi Maha Penyayang. (28)

Apabila langit terbelah.(1) (29)

Dan patuh kepada Tuhannya, dan sudah semestinya langit itu patuh,(2) (30)

Dan apabila

bumi diratakan,(3) (31)

Dan memuntahkan apa yang ada di dalamnya dan menjadi kosong,(4) (32)

Dan patuh kepada Tuhannya, dan sudah semestinya bumi itu patuh, (pada waktu itu manusia akan mengetahui akibat perbuatannya).(5) (33)

Hai manusia, sesungguhnya kamu telah bekerja dengan sungguh- sungguh menuju Tuhanmu, maka pasti kamu akan menemui-Nya.(6) (34)

Adapun orang yang diberikan kitabnya dari sebelah kanannya,(7) (35)

Maka dia akan diperiksa dengan pemeriksaan yang mudah,(8) (36)

ترجمه ماليزيايي

Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani

Kecelakaan besar bagi orang-orang yang curang (dalam timbangan dan sukatan), (1)

Iaitu mereka yang apabila menerima sukatan (gantang cupak) dari orang lain mereka mengambilnya dengan cukup, (2)

Dan (sebaliknya) apabila mereka menyukat atau menimbang untuk orang lain, mereka kurangi. (3)

Tidakkah mereka menyangka bahawa mereka akan dibangkitkan (hidup semula sesudah mati)? (4)

Pada hari (kiamat) yang amat besar (huru-haranya), (5)

Hari berdiri manusia untuk mengadap Tuhan sekalian alam? (6)

Tidak sepatutnya (mereka melakukan perbuatan yang salah itu dan melalaikan hari akhirat)! Sesungguhnya "kitab suratan amal" orang-orang yang berdosa itu (didaftarkan) dalam "Sijjiin". (7)

Dan apa jalannya engkau dapat mengetahui: apa dia "Sijjiin" itu, (8)

Ialah (tempat simpanan) kitab catitan yang jelas nyata, (yang menghimpunkan amalan orang-orang yang berdosa). (9)

Kecelakaan besar, pada hari itu, bagi orang-orang yang mendustakan - (10)

Iaitu mereka yang mendustakan hari pembalasan. (11)

Dan tiada yang mendustakannya melainkan tiap-tiap orang yang melampaui batas (kebenaran), lagi amat derhaka! (12)

(Sehingga) apabila ia dibacakan kepadanya ayat-ayat Kami, ia berkata:" Ini ialah dongeng orang-orang dahulu kala!" (13)

Sebenarnya! (Ayat-ayat Kami itu tidak ada cacatnya) bahkan mata hati

mereka telah diselaputi kekotoran (dosa), dengan sebab (perbuatan kufur dan maksiat) yang mereka kerjakan. (14)

Jangan lagi mereka berlaku demikian! (kalau tidak), mereka pada hari itu, tetap terdinding dari (rahmat) Tuhannya. (15)

Kemudian, sesungguhnya mereka akan menderita bakaran neraka. (16)

Akhirnya dikatakan (kepada mereka): "Inilah dia (azab seksa) yang kamu dustakan dahulu." (17)

Ingatlah wahai manusia! Sesungguhnya "kitab suratan amal" orang-orang yang berbakti (dengan taat dan amal kebajikan), adalah (didaftarkan) dalam" Illiyiin". (18)

Dan apa jalannya engkau dapat mengetahui, apa dia "Illiyiin" itu? (19)

Ialah (tempat simpanan) kitab catitan yang jelas nyata, (20)

Yang disaksikan oleh sekumpulan malaikat, yang didampingkan Tuhan di sisinya. (21)

Sesungguhnya orang-orang yang berbakti (dengan taat dan amal kebajikan), tetap berada di dalam Syurga yang penuh nikmat: (22)

Mereka berehat di atas pelamin-pelamin (yang berhias), sambil melihat (segala keindahan dan kemuliaan yang disediakan untuk mereka di situ). (23)

Engkau dapat melihat pada muka mereka: cahaya nikmat yang mereka perolehi. (24)

Mereka diberi minum dari satu minuman yang termeterai bekasnya, (25)

Meterainya kasturi; - dan untuk (memperolehi nikmat kesenangan) itu hendaknya berlumba-lumba mereka yang ingin merebut kelebihan dan kesenangan; (26)

Dan campuran minuman itu adalah dari "Tasnim": (27)

laitu matair yang diminum daripadanya oleh orang-orang yang di dampingkan (Tuhan di sisiNya). (28)

Sesungguhnya orang-orang yang derhaka, mereka selalu tertawakan orang-orang yang beriman. (29)

Dan apabila orang-orang yang beriman lalu dekat mereka, mereka mengerling dan memejam celikkan mata sesama sendiri (mencemuhnya). (30)

Dan apabila mereka kembali kepada kaum keluarganya, mereka kembali dengan riang gembira; (31)

Dan apabila mereka melihat orang-orang yang beriman, mereka

berkata: "Sesungguhnya orang-orang itu adalah golongan yang sesat!" (32)

Pada hal mereka tidak diutus untuk menjaga sesat atau tidaknya orang-orang yang beriman itu! (33)

Maka pada hari ini, orang-orang yang beriman pula tertawakan orang yang kafir itu. (34)

Sambil mereka berehat di atas pelamin-pelamin (yang berhias), serta melihat (hal yang berlaku kepada musuhnya). (35)

(Untuk menambahkan kegembiraan mereka, mereka ditanya): "Bukankah orang-orang yang kafir itu telah dibalas akan apa yang mereka telah kerjakan dahulu?" (36)

ترجمه سواحيلي

Kwajina la Mwenyeezi Mungu, Mwingi wa rehema, Mwenye kurehemu

1. Ole wao wenye kupunguza (vipimo).

2. Ambao wanapojipimia kwa watu hupokea kamili.

3. Na wanapowapimia kwa kipimo au kwa mizani wao hupunguza.

4. Je hawafikiri hao kuwa watafufuliwa?

5. Katika siku kubwa.

6. Siku watakaposimama watu mbele ya Mola wa walimwengu.

7. Sivyo, hakika daftari ya waovu imo gerezani.

8. Na nini kitakujulisha gereza ni nini?

9. Ni hukumu iliyoandikwa.

10. Ole wao siku hiyo kwa wenye kukadhibisha.

11. Ambao wanaikadhibisha siku ya hukumu.

12. Wala haikadhibishi ila kila mwenye kuruka mipaka mwenye dhambi.

13. Anaposomewa Aya zetu, husema: Ni visa vya watu wa zamani.

14. Sivyo, bali yametia kutu juu ya nyoyo zao (waovu) waliyokuwa wakiyachuma.

15. Sivyo hakika kwa Mola wao, siku hiyo watakingiwa pazia.

16. Kisha wao hasa wataingia katika Moto.

17. Ndipo wataambiwa: Haya ndiyo mliyokuwa mkiyakadhibisha.

18. Sivyo hakika maandishi ya watu wema yamo katika mahala patukufu.

19. Na nini kitakujulisha mahala patukufu ni nini?

20. Ni hukumu iliyoandikwa.

21. Wataiona walio karibu (na Mwenyeezi Mungu).

22. Hakika watu wema watakuwa katika neema.

23. Wakiwa

juu ya viti vya fahari wakitazamana.

24. Utaona katika nyuso zao mng'ao wa neema.

25. Watanyweshwa kinywaji halisi kilichofunikwa.

26. Mwisho wake (ni harufu ya) miski, na katika hayo, basi washindane wenye kushindana.

27. Na cha kuchanganyia ni Tasnim.

28. Ni chemchem watainywa (watu) walio karibu (na Mwenyeezi Mungu).

29. Kwa hakika wale waliokosa walikuwa wakiwacheka Waumini.

30. Na walipopita karibu yao walikonyezana.

31. Na waliporudi kwa watu wao walirudi wakishangilia.

32. Na walipowaona walisema: Hakika hao ndio hasa waliopotea.

33. Na hawakupelekwa kuwa walinzi juu yao.

34. Basi leo, walioamini watawacheka makafiri.

35. Wakiwa juu ya viti vya fahari wakitazama.

36. Je, makafiri wamelipwa yale waliyokuwa wakiyafanya?

تفسير سوره

تفسير الميزان

صفحه ى 377

(83) سوره مطففين مكى يا مدنى است و سى و شش آيه دارد (36)

[سوره المطففين (83): آيات 1 تا 21] ترجمه آيات به نام خداوند رحمان و رحيم.

واى بر كم فروشان (1).

كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى گيرند تمام مى گيرند (2).

و چون پيمانه به مردم دهند يا براى ايشان وزن كنند بكاهند (3).

آيا آنها نمى دانند كه در روزى بس بزرگ مبعوث خواهند شد (4- 5).

روزى كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان مى ايستند (6). ______________________________________________________ صفحه ى 378

در آن روز همه يك جور سرنوشت ندارند بلكه نامه بدكاران در سجين است (7).

و تو چه دانى كه سجين چيست؟ (8).

كتابى است نوشته شده (9).

در آن روز واى بر تكذيب گران (10).

همانها كه روز جزا را تكذيب مى كنند (11).

و جز ستمگر گنه كار آن را تكذيب نكند (12).

و چون آيات ما را بر او بخوانند گويد افسانه هاى گذشتگان است (13).

نه، اين حرفها بهانه است، علت اصلى تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال

زشتشان دلهايشان زنگار بسته (14).

نه، چنين كسانى با نيكان سرنوشت مشتركى ندارند اينان آن روز از قرب پروردگارشان دورند (15).

آن گاه وارد جهنم شوند (16).

سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد (17).

نه، نامه نيكان در عليين است (18).

و تو چه دانى كه عليين چيست؟ (19).

كتابى است نوشته شده (20).

كه مقربان شاهد آنند (21).

بيان آيات اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كم فروشى در كيل و وزن آغاز شده و كم فروشان را تهديد مى كند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براى جزا مبعوث مى شوند، و اين مطلب را با تفصيل جريانى كه در آن روز بر سر فجار و ابرار مى آيد خاتمه مى دهد.

و آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدنى، و آيات آخرش با سياق سوره هاى مكى مناسب تر است.

" وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ" كلمه" تطفيف" به معناى نقص در كيل و وزن است كه خداى تعالى از آن نهى كرده، و آن را افساد در زمين خوانده، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت:" وَ يا ______________________________________________________ صفحه ى 379

قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ" «1»، و ما در تفسير همين آيه در سوره هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى، افساد در زمين است.

[چند وجه در باره اينكه در توصيف" مطففين" به" الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ ..." خريدن به وزن گفته نشده

" الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ" مصدر" اكتيال" كه فعل" اكتالوا" از آن مشتق است،

وقتى با حرف" من" متعدى مى شود به معناى كيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى، خريدن كالا با كيل تمام است)، و اگر با حرف" على" متعدى شود به معناى ضرر. (و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص) است «2».

و اما كلمه" كيل" كه مصدر فعل" كالوا" است به معناى كيل دادن به مردم است، (كه خود من ترازو دارم) وقتى گفته مى شود." كاله الطعام و وزنه" معنايش اين است كه كالاى مردم را وزن وكيل كرد، چيزى كه هست از ميان همه طوائف عرب، اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند:" كاله الطعام و وزنه" و ساير طوائف عرب مى گويند:" كال له الطعام و وزن له- طعام و كالا را براى او كيل وزن كرد". و قرآن كريم به طورى كه مجمع البيان «3» گفته به لغت اهل حجاز نازل شده، و كلمه" استيفاء" كه فعل" يستوفون" مشتق از آن است به معناى گرفتن حق بطور تمام و كامل است، و كلمه" اخسار" به معناى افكندن ديگران در خسارت است.

و معناى آيه اين است كه: وقتى از مردم، كالايى مى گيرند حق خود را به تمام و كمال دريافت مى كنند، ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند به كيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.

پس مضمون مجموع دو آيه يك مذمت است، و آن اين است كه مطففين حق را براى خود رعايت مى كنند، ولى براى ديگران رعايت نمى كنند. و به عبارتى ديگر حق را براى ديگران آن طور كه براى خود رعايت مى كنند رعايت نمى نمايند، و اين خود باعث تباهى اجتماع انسانى است كه اساس

آن بر تعادل حقوق متقابل است، و اگر اين تعادل از بين برود و فاسد شود همه چيز فاسد مى شود.

_______________

(1) اى مردم من، به كيل و وزن وفا كنيد، و عدالت را در ميزان رعايت كنيد، و اموال مردم را به بخس مخوريد، و در زمين افساد و طغيان مورزيد. سوره هود، آيه 84.

(2) كه در هر دو صورت ترازودار ديگرى است، در صورت اول كه خريدارم، مى خواهم كيل مرا چرب بكشد، و در صورت دوم كه فروشنده ام مى خواهم خشك بكشد." مترجم".

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 451. ______________________________________________________ صفحه ى 380

در آيه شريفه در مقابل كيل، وزن را آورد، ولى در مقابل اكتيال" اءتزان" را نياورد، بعضى «1» در سبب آن گفته اند: براى اين بوده كه مطففين، معامله گرانى بودند كه اغلب حبوبات و سبزيجات و متاعهاى ديگر را كلى مى خريدند و خرده خرده به تدريج مى فروختند، و عادت در بيشتر اين اجناس اين است كه با كيل سنجيده شود نه به وزن، بدين جهت تنها اكتيال را ذكر كرد، و از اءتزان نام نبرد چون اساس آيه بر غالب است.

بعضى «2» ديگر گفته اند اگر نامى از" اءتزان" نياورد براى اين بود كه كيل و وزن هر دو وسيله خريد و فروش است، آوردن يكى از آنها دلالت بر ديگرى هم دارد.

ولى اين توجيه درست نيست، براى اينكه اين حرف در كلمه" كيل" هم مى آيد چرا در برابر كيل وزن را ذكر كرد، ولى در برابر اكتيال اءتزان را ذكر نكرد؟ پس اين وجه خالى از تحكم نيست.

بعضى «3» ديگر گفته اند: اين دو آيه عادت و رسم كسانى را حكايت مى كند كه سوره درباره آنان نازل

شده، مردمى كه تنها با كيل مى خريدند، ولى در هنگام فروش بعضى كالاها را كيل و بعضى را وزن مى كردند.

اين وجه نيز ادعايى بدون دليل است.

بعضى «4» ديگر در توجيه ذكر اكتيال و عدم ذكر اءتزان وجوهى ديگر آورده اند كه خالى از ضعف نيست.

[احتمال بر انگيخته شدن بعد از مرگ براى اجتناب از محرمات كافى است

" أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ" استفهام در اين آيه انكارى، و براى برانگيختن تعجب شنونده است، و كلمه" ظن" در آن به همان معناى معروف است. و كلمه" اولئك" اشاره به مطففين است، و اگر براى اشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد، براى اين بود كه بفهماند كم فروشان از رحمت خدا دورند. و منظور از" يوم عظيم"، روز قيامت است كه در آن به عملشان كيفر داده مى شوند.

و اگر اكتفاء كرد به ظن و گمان به مساله قيامت و حساب، با اينكه اعتقاد به معاد بايد علمى و يقينى باشد، براى اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كم فروشى احتمال خطر و ضرر آخرتى هم كافى است، اگر كسى يقين به قيامت نداشته _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 70.

(2 و 3 و 4) روح المعانى، ج 30، ص 70. ______________________________________________________ صفحه ى 381

باشد، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد، و خداى تعالى در آن روز عظيم مردم را بدانچه كرده اند مؤاخذه كند، كافى است كه او را از كم فروشى باز بدارد.

ولى بعضى «1» از مفسرين گفته اند: كلمه" ظن" در اينجا به معناى يقين است.

" يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ

الْعالَمِينَ" مراد از" روزى كه مردم براى رب العالمين به پا مى خيزند"، روز قيامت است كه سر از قبرها بر مى آورند، و اين تعبير كنايه است از اينكه بعد از مردن دوباره زنده مى شوند تا خدا در بين آنان حكم و داورى كند.

[توضيح مفردات و جملات آيات:" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ ..."]

" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ" اين آيه- به طورى كه بعضى «2» ها گفته اند- ردع و انكار عمل زشت كم فروشى و غفلت از روز بعث و حساب است.

" إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ ..."- بطورى كه دقت در سياق اين چهار آيه و مقايسه آنها با يكديگر، و نيز آنچه از مقايسه مجموع اين چهار آيه با مجموع چهار آيه اى كه با جمله" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ ..." شروع مى شود آنچه به دست مى آيد اين است كه: مراد از كلمه" سجين" چيزى است كه مقابل و مخالف" عليين" باشد، و چون معناى عليين علو روى علو ديگر و يا به عبارتى علو دو چندان است، معلوم مى شود منظور از سجين هم سفلى روى سفلاى ديگر، و يا به عبارتى پستى دو چندان و گرفتارى در چنان پستى است، هم چنان كه آيه" ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ" «3» بدان اشاره مى كند، پس از هر معنا نزديك تر به ذهن اين است كه اين كلمه مبالغه در" سجن- حبس" باشد، هم چنان كه كلمه" سكير" و" شريب" مبالغه در" سكر- مستى" و" شرب- نوشيدن" است، در نتيجه معناى آيه- همانطور كه ديگران هم گفته اند- اين است كه كتاب فجار در حبس و زندانى

است كه هر كس در آن بيفتد بيرون شدن برايش نيست.

كلمه" كتاب" به معناى مكتوب است، آن هم نه از كتابت به معناى قلم دست گرفتن و در كاغذ نوشتن، بلكه از كتابت به معناى قضاى حتمى است، و منظور از" كتاب _______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 70.

(2) روح المعانى، ج 30، ص 71.

(3) سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم. سوره تين، آيه 5. ______________________________________________________ صفحه ى 382

فجار" سرنوشتى است كه خدا براى آنان مقدر كرده، و آن جزايى است كه با قضاى حتميش اثبات فرموده.

پس حاصل آيه اين شد: آنچه خداى تعالى به قضاى حتميش براى فجار مقدر و آماده كرده در سجين است كه سجنى بر بالاى سجنى ديگر است، به طورى كه اگر كسى در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتى بس طولانى در آن خواهد بود. و جمله" وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ" چيز تازه اى ندارد، جز اينكه مى خواهد مردم را از سجين بترساند، و بفهماند آن قدر سخت است كه با زبان بشرى نمى توان معرفيش كرد.

" كِتابٌ مَرْقُومٌ"- اين جمله بر روى هم خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و آن ضميرى است كه به كلمه" سجين" بر مى گردد، و مجموع" هو كتاب مرقوم" بيانگر آن است و كلمه" كتاب" در اينجا نيز به معناى مكتوب است از كتابت، و به معناى قضاء و اثبات مى باشد، و كلمه" مرقوم" از ماده رقم است، كه راغب گفته به معناى خط درشت است. و بعضى گفته اند به معناى نقطه گذارى هر نوشته است، و در آيه" كِتابٌ مَرْقُومٌ" هر دو احتمال هست «1».

ولى به نظر ما معناى دوم با

مقام مناسب تر باشد، در آن صورت جمله مورد بحث اشاره اى به اين معنا خواهد بود كه آنچه براى آنان مقدر شده كاملا روشن است، و هيچ ابهامى در آن نيست، به اين معنا كه حتمى و مشخص است و تخلف پذير نيست.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه: در اين چند آيه كتاب ظرف شده براى كتاب، چون فرموده كتاب فجار در سجين است كه آن نيز كتابى است مرقوم، و اين معقول نيست كه چيزى ظرف خودش باشد؟

در جواب مى گوييم: هيچ عيبى ندارد چون از باب ظرف شدن كل براى جزء است، و هيچ اشكالى هم ندارد، پس سجين كتابى است جامع كه در آن خيلى سرنوشت ها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است.

و جمله" وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ" نفرينى بر فجار و خبر مرگ ايشان است، و در آن فجار را تكذيب گران خوانده، و كلمه" يومئذ" به حسب معنا ظرف است براى جمله" إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ"، مى فرمايد هلاك شوند فجار- كه همان تكذيب گران باشند- در روزى كه آنچه خدا برايشان مقدر كرده و جزايى كه قضايش را رانده محقق شود، و عذابى كه _______________

(1) مفردات راغب، ماده" رقم". ______________________________________________________ صفحه ى 383

برايشان فراهم ساخته بر سرشان بيايد.

اين بود آن معنايى كه گفتيم دقت در مجموع چهار آيه به دست مى دهد، و اين چهار آيه داراى سياقى واحد و متصل و اجزايش با هم سازگار است.

[اقوال مفسرين در بيان مراد از مفردات و جملات اين آيات

ليكن مفسرين در مفردات اين چهار آيه اقوالى متفرق دارند: مثلا گفته اند: «1» كتاب در جمله" إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ" به معناى مكتوب است، و مراد

از آن نامه هاى اعمال است. و بعضى «2» گفته اند: كتاب مصدر و به همان معناى مصدرى- كتابت- است، و در كلام مضافى است كه حذف شده، و تقدير كلام" ان كتابة عمل الفجار لفى سجين- كتابت اعمال فجار در سجين است" مى باشد.

و يا گفته اند: «3» فجار اعم است از تكذيب گران، پس شامل كفار و فساق هر دو مى شود.

و يا گفته اند: «4» مراد از سجين، طبقه هفتم زمين است، كه نامه فجار را آنجا مى گذارند. و بعضى «5» گفته اند: دره اى است در جهنم، و يا چاهى است در آنجا. و بعضى «6» گفته اند: اصلا كلمه سجين نام نامه هاى اعمال فجار است. و بعضى گفته اند: سجين اول نام جايى است كه نامه اعمال فجار را آنجا مى گذارند، و دومى نام نامه اعمال آنان است، و بعضى «7» گفته اند: نام كتابى است كه جامع همه نامه هاى اعمال بد است، كه اعمال فجار از جن او انس در آن نوشته شده. و بعضى «8» گفته اند مراد از آن، خسارت و خوارى است، نظير اينكه وقتى بخواهند نهايت درجه سقوط كسى را برسانند مى گويند فلانى به حضيض رسيد. و بعضى «9» گفته اند: كلمه" سجين" بدل از كلمه" سجيل" است، كه لامش مبدل به نون شده است، هم چنان كه از جبرئيل تعبير مى كنند جبرين، و از اين قبيل سخنانى كه درباره مفردات آيات چهارگانه گفته اند.

و همچنين سخنانى كه در باره جملات آن دارند، مثل اينكه گفته اند: «10» جمله" كِتابٌ مَرْقُومٌ" بيان و تفسير سجين نيست، بلكه تفسير كتاب است كه در جمله" إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ"

_______________

(1 و 2 و 3 و 4) روح المعانى، ج 30، ص 71.

(5 و 6) مجمع

البيان، ج 10، ص 453.

(7) روح المعانى، ج 30، ص 71.

(8) الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 258.

(9) تفسير روح المعانى، ج 30، ص 72.

(10) مجمع البيان، ج 10، ص 453. ______________________________________________________ صفحه ى 384

آمده. و يا گفته اند «1»: جمله" وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ" متصل است به جمله" يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ"، و سه آيه ديگر كه بين اين دو آيه واقع شده جمله معترضه است.

و خواننده عزيز اگر در اين سخنان دقت كند خواهد ديد كه بسيارى از آنها صرف تحكم و بى دليل حرف زدن است.

علاوه بر اين، اين سخنان سياق واحد و متصل آيات مربوط به هم را پاره مى كند، چون گفتيم اين چند آيه در مقابل چهار آيه آينده است كه كتاب ابرار را توصيف مى كنند، و سياقى واحد و متصل دارند، پس ديگر حاجت به آن نيست كه متعرض تك تك آن اقوال و مناقشه در آنها شويم.

[گناه زياد و مستمر، سر انجام انسان را به تكذيب روز جزا منتهى مى كند]

" الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ" اين آيه، كلمه" مكذبين" در آيه قبل را تفسير مى كند، و مؤيد اين نظريه، آيات بعدى است، و ظاهر آن اين است كه مراد از تكذيب، تكذيب قولى و به زبان صريح است، در نتيجه آيه شريفه و مذمت آن فقط شامل كفار مى شود، و فاسقان از اهل ايمان را شامل نمى شود، پس بايد بگوييم منظور از مطففين هم همه كم فروشان نيست، بلكه مراد كفار كم فروش است.

مگر اينكه بگوييم منظور از تكذيب، اعم از تكذيب زبانى است كه تكذيب عملى را هم شامل مى شود، و چه بسا آيه قبل هم كه مى فرمود:" أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ

أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ" اين نظريه را تاييد كند.

" وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ".

كلمه" معتد" اسم فاعل از مصدر" اعتداء" است، كه معناى تجاوز را مى دهد، و مراد در اينجا تجاوز از حدود عبوديت است، و كلمه" اثيم" به معناى كسى است كه گناهان بسيار داشته باشد، به طورى كه گناهانش روى هم انباشته شده، و به كلى در شهوات غرق شده باشد.

و معلوم است كه يگانه مانعى كه انسان را از گناه باز مى دارد ايمان به بعث و جزا است، و كسى كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، حاضر نيست منع هيچ مانعى از گناه را و از آن جمله مساله قيامت را بپذيرد، و نسبت به گناهان بى رغبت و متنفر شود، در نتيجه گناه زياد، كار او را بدينجا منتهى مى كند كه قيامت و جزا را بكلى انكار مى نمايد، آيه شريفه زير همين مساله را خاطرنشان مى سازد:

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 453. ______________________________________________________ صفحه ى 385

" ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ" «1».

" إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ" منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است، براى اينكه سخن از تلاوت آن آيات دارد، و كلمه" اساطير" جمع اسطوره است، كه به معناى نوشته شده سطر به سطر است، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآنى اباطيل امت هاى گذشته است.

و معناى آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت مى شود، آياتى كه ايشان را از گناه و نافرمانى خدا بر حذر داشته و از روز قيامت و جزاى آن انذار

مى كنند، در مقابل مى گويند اينها اباطيلند.

[اعمال زشت صفا و جلاى نفس را تيره كرده به آن نقش و صورتى مى دهند كه از درك حق مانع مى گردد]

" كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ" اين جمله ردع و انكار سخن تكذيب گران، يعنى رد" أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ" است.

راغب گفته: كلمه" رين" به معناى غبار و زنگ، و يا به عبارتى تيرگى است كه روى چيز گرانبهايى بنشيند (در نسخه اى ديگر آمده روى چيز شفافى بنشيند)، در قرآن آمده كه:" بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ..." يعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد كه روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخيص خير و شر كور كرد «2».

پس اين" زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان" عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها، و بين تشخيص حق، آن طور كه هست.

از اين آيه شريفه سه نكته استفاده مى شود:

اول اينكه: اعمال زشت نقش و صورتى به نفس مى دهد، و نفس آدمى را به آن صورت در مى آورد.

دوم اينكه: اين نقوش و صورت ها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند، و ميان آن و درك حق حائل مى شود.

سوم اينكه: نفس آدمى بحسب طبع اوليش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آن طور كه هست درك مى كند، و آن را از باطل، و نيز خير را از شر تميز مى دهد، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" «3».

_______________

(1) و سپس سرانجام كار كسانى كه مرتكب گناهان مى شوند، اين است كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را استهزاء نمايند.

سوره روم، آيه 10.

(2) مفردات راغب، ماده" رين".

(3) و سوگند به نفس آدمى و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس خير و شر را به او الهام كرده است. سوره شمس، آيه 7 و 8. ______________________________________________________ صفحه ى 386

كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ" اين آيه انكار از ارتكاب گناهانى است كه فرمود بين قلب و درك حق حائل مى شود، و مراد از" محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت" محروم بودنشان از كرامت قرب و منزلت او است. و شايد مراد آن مفسر «1» هم كه گفته: منظور محجوب بودن از رحمت خداست همين باشد.

پس معناى محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف مى شود، يعنى همه اسبابهاى ظاهرى كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار مى افتند و در نتيجه تمام خلايق معرفتى تام و كامل به خداى تعالى پيدا مى كنند، هم چنان كه فرمود:" لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ" «2» و نيز فرمود:" وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ" «3».

" ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ" معنايش اين است كه ايشان داخل جحيم خواهند شد، دخولى كه بيرون شدن برايش نيست.- بعضى «4» گفته اند معنايش اين است كه حرارت آن را مى چشند-. و كلمه" ثم" در اين آيه و آيه بعديش براى تراخى و بعديت در كلام است، پس بعديت زمانى نيست، بلكه رتبى است.

" ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ" اين آيه توبيخى كوبنده است از خازنان دوزخ و يا از اهل دوزخ، به كسانى كه وارد آن مى شوند.

[معناى" عليين" كه فرمود كتاب ابرار در آن است و

چند قول در اين باره

" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ" اين سه آيه نيز ردع است، البته در معناى ردعى كه در آيه" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ" بود، و كلمه" عليون"- همانطور كه در سابق هم گفتيم- به معناى علوى روى علو ديگر است، و يا به عبارتى ديگر علوى دو چندان كه با درجات عالى و منازل قرب به خداى تعالى منطبق مى شود، هم چنان كه گفتيم سجين بر خلاف اين معنا است.

_______________

(1) الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 261.

(2) در آن روز سلطنت عالم با كيست؟ با خداى قاهر منتقم يكتا است. سوره مؤمن، آيه 16.

(3) و مى دانند كه خداوند حق مبين است. سوره نور، آيه 25.

(4) روح المعانى، ج 30، ص 73. ______________________________________________________ صفحه ى 387

سخنى كه بتوان در تفسير اين سه آيه گفت همان سخنانى است كه در باره سه آيه گذشته كه در مقابل اين سه آيه بود و مى فرمود:" إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ" گفتيم.

پس معناى آن، اين است كه: آنچه براى ابرار مقدر شده، و قضايش رانده شده، تا جزاى نيكوكاريهاى آنان باشد، در عليين قرار دارد، و تو اى پيامبر! نمى دانى عليين چيست، امرى است نوشته شده، و قضايى است حتمى و مشخص و بدون ابهام.

مفسرين در اين آيات سخنانى دارند، هم چنان كه در آيات قبل داشتند، چيزى كه هست در اين آيه در خصوص كلمه" عليين" اين را هم گفته اند «1» كه: معنايش آسمان هفتم است، كه در تحت عرش قرار دارد، و منزلگاه ارواح مؤمنين است. و نيز گفته اند:

«2» عليين همان سدرة المنتهى است، كه اعمال بدانجا منتهى مى شود.

بعضى «3» ديگر گفته اند: لوحى است از زبرجد آويزان، در تحت عرش كه اعمال بندگان در آن نوشته شده.

بعضى «4» ديگر گفته اند: مراتب عاليه اى است كه محفوف به جلالت است.

اشكالى كه به اين سخنان وارد است همان اشكالى است كه در باره اقوال وارده در خصوص آيات گذشته كرديم و گفتيم كه هيچ دليلى بر هيچ يك از اين اقوال نيست.

[مراد از" مقربون" و اينكه ايشان عليين را مى بينند]

" يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ" مناسب تر با معنايى كه براى آيات قبل كرديم اين است كه بگوييم:" شهادت" در اين جمله به معناى معاينه و به چشم خود ديدن است، و" مقربين"، قومى از اهل بهشتند كه درجه شان از درجه عموم ابرار به بيانى كه در تفسير آيه" عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ" خواهد آمد بالاتر است، پس مراد اين است كه مقربين، عليين را با ارائه خداى تعالى مى بينند، و خداى عز و جل نظير اين مشاهده را در باره دوزخ آورده و فرموده" كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ" «5»، و از اين آيه استفاده مى شود كه مقربين همان اهل يقينند.

بعضى «6» از مفسرين گفته اند: شهادت به معناى حضور است، و مقربين، ملائكه اند، و مراد اين است كه ملائكه حاضر برنامه اعمال ايشان هستند، هنگامى كه آن را به سوى خداى تعالى بالا مى برند.

_______________

(1 و 2 و 3 و 4) مجمع البيان، ج 10، ص 455.

(5) حاشا كه اگر داراى علم اليقين بوديد، دوزخ را به چشم خود مى ديديد. سوره تكاثر، آيه 6.

(6) مجمع البيان، ج 10، ص 455. ______________________________________________________ صفحه ى 388

بعضى ديگر گفته اند: مقربين، هم ابرارند

و هم ملائكه.

مؤلف: اين دو قول مبنى بر اين است كه: مراد از كتاب، صحيفه اعمال باشد، و ما در سابق گفتيم كه اين احتمال ضعيف است.

بحث روايتى [(رواياتى راجع به:" نزول سوره مطففين"، در عليين بودن كتاب ابرار و در سجين بودن كتاب فجار، و فساد و" رين" قلب بر اثر ارتكاب گناه)]

در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) روايت شده كه فرموده: اين سوره يعنى سوره مطففين وقتى نازل شد كه رسول خدا (ص) وارد مدينه شده بود، و مردم مدينه در آن روز از حيث ترازودارى بدترين مردم بودند، و در نتيجه آمدن اين سوره ترازوداريشان خوب شد «1».

و در اصول كافى به سند خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده كه گفت از امام باقر (ع) شنيدم كه مى فرمود:" خداى عز و جل ما را از أعلى عليين آفريد، و قلوب شيعيان ما را از همان چيزى آفريد كه ما را آفريد، و اما بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر بيافريد، پس قلوب شيعيان ما همواره براى ما مى تپد، و به سوى ما عشق مى ورزد، چون از همان چيزى خلق شده كه ما خلق شده ايم. آن گاه اين آيه را تلاوت كرد:" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ".

و دلهاى دشمنان ما را از سجين و دلهاى شيعيان آنان را نيز از همان آفريده كه آنان را از آن آفريده، و بدنهايشان را از چيزى پايين مرتبه تر خلق كرده، و به همين جهت دلهاى شيعيان آنان به سوى آنان تمايل دارد، چون از همان خلق شده كه آنان

از آن خلق شده اند، آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود:" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ كِتابٌ مَرْقُومٌ وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ" «2».

مؤلف: صاحب كافى نظير اين روايت را به طريق ديگر از ثمالى از آن جناب نقل كرده «3»، و نيز صاحب علل الشرائع نظير آن را به سند خود- البته مقدارى از راويان آخر آن را نام نبرده- از زيد شحام از امام صادق (ع) نقل كرده «4». و اين احاديث به طورى كه ملاحظه _______________

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 410.

(2) اصول كافى، ج 1، ص 390، ح 4.

(3) اصول كافى، ج 2، ص 4، ح 4.

(4) علل الشرائع، ج 1، ص 117، ح 4. ______________________________________________________ صفحه ى 389

مى فرماييد مؤيد بيانى است كه ما در تفسير اين آيات داشتيم.

و در تفسير قمى در ذيل آيه" كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ" آمده كه امام فرمود آنچه از عذاب كه خدا براى فجار نوشته در سجين است «1».

و نيز در همان كتاب در روايت ابى الجارود از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود، سجين عبارت است از طبقه هفتم زمين، و عليون عبارت است از آسمان هفتم «2».

مؤلف: اين روايت اگر صحيح باشد بر اين اساس است كه بهشت به عنايتى در جهت بالا، و دوزخ در جهت پايين باشد، و اين معنا را روايات ديگرى نظير اين روايت دارد، مثل آن رواياتى كه فرموده" قبر يا روضه اى از رياض بهشت و يا حفره اى از حفره هاى دوزخ است". و يا رواياتى كه" برهوت" را مكانى در جهنم خوانده.

و در الدر المنثور است كه ابن مبارك از سعيد بن

مسيب روايت كرده كه گفت:

سلمان و عبد اللَّه بن سلام به هم برخوردند، يكى به ديگرى گفت: اگر قبل از من از دنيا رفتى بخوابم بيا و به من خبر بده كه پروردگارت با تو چه كرده، و اگر من جلوتر از تو مردم اين كار را مى كنم و به تو خبر مى دهم. عبد اللَّه گفت: چطور چنين چيزى ممكن است؟ سلمان گفت:

بله ممكن است، چون ارواح مؤمنين در برزخى از زمين قرار دارند، هر كجا بخواهند مى روند، ولى جان كفار در سجين است (و خدا داناتر است) «3».

و در اصول كافى به سند خود از زراره از امام باقر (ع) روايت آورده كه فرمود: هيچ بنده اى نيست مگر آنكه در قلبش لكه اى سفيد هست، وقتى گناهى بكند در اين لكه سفيد لكه اى سياه پيدا مى شود، اگر از آن گناه توبه كند آن لكه سياه پاك مى شود، و اگر هم چنان به گناه خود ادامه دهد لكه سياه زياد مى شود و زياد مى شود تا آنكه همه سفيدى را بپوشاند، همين كه سفيدى پوشيده شد، ديگر تا ابد صاحبش به سوى خير بر نمى گردد، و اين كلام خداى عز و جل است كه مى فرمايد:" كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ" «4».

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از عده اى از نويسندگان كتب حديث از ابو هريره از رسول خدا (ص) نقل شده «5».

و نيز در اصول كافى به سند خود از عبد اللَّه بن محمد حجال، از بعضى از راويان شيعه _______________

(1 و 2) تفسير قمى، ج 2، ص 410.

(3) الدر المنثور، ج 6، ص 325.

(4) اصول كافى، ج 2، ص 273، ح 20.

(5)

الدر المنثور، ج 6، ص 325. ______________________________________________________ صفحه ى 390

- با حذف راويان آخر حديث- روايت كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: با يكديگر مذاكره كنيد و بديدن يكديگر برويد و احاديث را براى يكديگر نقل كنيد، كه حديث مايه جلاى دلها است، و دلها زنگ مى زند آن چنان كه شمشير زنگ مى زند، و جلاى آن حديث است «1».

و از روضة الواعظين نقل شده كه گفت امام باقر (ع) فرمود: هيچ چيز قلب آدمى را بقدر گناه فاسد نمى كند، قلب وقتى با گناه آشنا شد، روز به روز بيشتر متمايل بدان مى شود، تا جايى كه گناه بر آن چيره شود، آن وقت است كه قلب زير و رو گشته بالا و پايين مى شود. رسول خدا (ص) فرمود: وقتى مؤمن گناهى مرتكب شود، لكه سياهى در قلبش پيدا مى شود، اگر توبه كند و دل از گناه بكند، و از پروردگارش طلب مغفرت كند، دوباره قلبش صيقلى و شفاف مى شود، و اگر زيادتر گناه كند، آن لكه زيادتر مى شود، اين همان" رين" است كه خداى تعالى در باره اش در كتاب كريمش فرموده:" كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ" «2».

_______________

(1) اصول كافى، ج 1، ص 41، ح 8.

(2) روضة الواعظين، ج 2، ص 414.

ترجمه آيات محققا ابرار غرق در نعمتند (22).

بر اريكه ها تكيه زده تماشا مى كنند (23).

در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده مى شود (24).

از شراب بى غش و صافى به ايشان مى نوشانند (25).

شرابى كه مهر و مومش مشك است و شايسته است كه مردم نسبت به چنين زندگى مسابقه بگذارند (26).

شرابى كه ممزوج با چشمه تسنيم است (27).

______________________________________________________ صفحه ى 392

منظور چشمه اى است خاص مقربين كه جز از آن

نمى نوشند (28).

امروز مجرمين همواره به كسانى كه ايمان آورده اند مى خندند (29).

و وقتى به آنان برمى خورند با اشاره چشم به استهزاى ايشان مى پردازند (30).

و چون به همفكران خود مى رسند خوشحالانه برمى خورند (31).

و چون به مؤمنين برمى خورند به يكديگر مى گويند اينها گمراهانند (32).

و خداى تعالى اين مجرمين را نگهبان و مسئول مؤمنين نكرده (33).

و چون در دنيا چنين بودند امروز مؤمنين به كفار مى خندند (34).

و بر اريكه هاى خود تكيه زده تماشا مى كنند (35).

ببينند آيا كفار در برابر كرده هايشان چه جزايى مى بينند (36).

بيان آيات [جلالت قدر ابرار و نعمت هاى بهشتى ايشان

در اين آيات تا حدودى جلالت قدر ابرار، و عظمت مقام آنان نزد خداى تعالى، و خرمى زندگى در بهشتشان را بيان نموده، مى فرمايد: اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند، به زودى به كفار خواهند خنديد، و عذابى را كه به ايشان مى رسد تماشا خواهند كرد.

" إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ" كلمه" نعيم" به معناى نعمت بسيار است، و اگر اين كلمه را نكره آورد خواست بفهماند عظمت آن شناختنى نيست. و معناى آيه اين است كه ابرار در نعمت بسيارى قرار دارند، كه آن نعمت در وصف نمى گنجد.

" عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ" كلمه" ارائك" جمع اريكه است، كه به معناى جايگاهى است كه در حجله يعنى اطاق مخصوص عروس درست مى كنند، و اينكه جمله" ينظرون" را مطلق آورد، و هيچ قيدى براى آن ذكر نكرد، خود مؤيد اين است كه مراد نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمت هاى دائمى موجود در آن است. ولى بعضى «1» گفته اند: مراد نظر كردن به كيفر كفار است. ليكن اين گفتار درست نيست «2».

_______________

(1) مجمع البيان،

ج 10، ص 457.

(2) چون نظر كردن به كيفر كفار را در آيه" هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ..." صريحا بيان كرده،" مترجم". ______________________________________________________ صفحه ى 393

" تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ" كلمه" نضرة" به معناى بهجت و رونق است، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (ص) است، اما نه به اين اعتبار كه پيامبر است، بلكه به اين اعتبار كه مى تواند نظر كند و بشناسد، پس اين حكم شامل هر كسى است كه بتواند نظر كند و بشناسد، و معنايش اين است كه هر كس به چهره هاى بهشتيان نظر كند، رونق و خرمى ناشى از برخوردارى از نعمت هاى بهشت را در چهره هايشان مى شناسد.

" يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ" كلمه" رحيق" به معناى شراب صاف و خالص از غش است، و به همين مناسبت آن را به وصف مختوم توصيف كرده، چون همواره چيزى را مهر و موم مى كنند كه نفيس و خالص از غش و خلط باشد، تا چيزى در آن نريزند و دچار ناخالصيش نكنند.

[توجيه نحوى توالى دو حرف عطف در" وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ ..."]

" خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ" بعضى «1» گفته اند: كلمه" ختام" به معناى وسيله مهر زدن است، مى فرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق بجاى گل و لاك و امثال آن- كه در دنيا بوسيله آنها مهر و موم مى كنند- مشك است. بعضى «2» گفته اند: منظور از ختام، آخرين طعمى است كه از آن شراب در دهان مى ماند، مى فرمايد آخرين طعم آن بوى مشك است.

" وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ"- كلمه" تنافس" به معناى زورآزمايى افراد در ربودن چيزى از دست يكديگر است، ولى در مورد آيه

و مقامى كه دارد به معناى مسابقه است.

هم چنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت، خاطرنشان كرده مى فرمايد:" سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ" «3»، پس در آيه بشر را ترغيب مى كند تا بشتابد به سوى آن نعمتى كه با عبارت رحيق مختوم توصيفش كرده.

بعضى «4» در تفسير اين آيه اشكال كرده اند به اينكه: در اين آيه حرف عطف بر سر حرف عطفى ديگر درآمده، چون تقدير كلام" و فليتنافس فى ذلك ..." است، يعنى كلمه" فى ذلك" در واقع بعد از فعل امر قرار دارد.

بعضى هم از اين اشكال پاسخ داده اند به اينكه حرف شرطى در تقدير كلام است،

_______________

(1 و 2) روح المعانى، ج 30، ص 75.

(3) سبقت بگيريد بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه سوره حديد، آيه 21.

(4) روح المعانى، ج 30، ص 76. ______________________________________________________ صفحه ى 394

و حرف" فاء" در جواب شرط واقع شده، و ظرف" فى ذلك" مقدم آمده تا عوض از شرط باشد، و تقدير كلام:" و ان اريد تنافس فليتنافس فى ذلك المتنافسون- اگر قرار است تنافس و مسابقه اى بشود بايد مسابقه گران در اين رحيق مختوم تنافس كنند" مى باشد.

ممكن هم هست گفته شود جمله" و فى ذلك" عطف است بر يك ظرفى ديگر كه متعلق بوده به جمله" فليتنافس"، ولى حذف شده، چون مقام دلالت بر آن مى كرده، و چون كلام در وصف نعيم بهشت بوده، مى فهماند كه جمله" و فى ذلك" ترغيب مؤكد است به تخصيص بعد از تعميم، يعنى ترغيب به خصوص رحيق مختوم، بعد از ترغيب به همه نعمت هاى بهشتى، و معنايش اين است كه مسابقه گران و زورآزمايان بايد بر سر همه

نعمت هاى بهشتى، و مخصوصا بر سر رحيق مختوم مسابقه بگذارند، كه نوشيدنى خاص آنان است، آن وقت آيه شريفه مثل اين مى ماند كه بگوييم: همه مؤمنين را احترام كن خصوصا صالحان از ايشان را.

" وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ" كلمه" مزاج" به معناى وسيله مخلوط كردن است، و كلمه" تسنيم"- به طورى كه آيه بعدى تفسيرش مى كند- به معناى چشمه اى است در بهشت، كه خداى تعالى نامش را تسنيم نهاده، و از اين ماده كلماتى به معناى بلند كردن و پر شدن نيز آمده، وقتى گفته مى شود:

" سنمه"، معنايش اين است كه آن چيز را بلند كرد، و" سنام الإبل" به معناى كوهان شتر است. و نيز گفته مى شود:" سنم الاناء" يعنى ظرف را پر كرد.

" عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ" دو عبارت" شربه" و" شرب به" هر دو به يك معنا است، و كلمه" عينا" مفعول فعلى تقديرى است كه يا" اخص" و يا" امدح" است و معنايش اين است كه" مزاج آن شراب از چشمه تسنيم است، كه من آن را اختصاص مى دهم و يا مدح مى كنم به چشمه اى كه ... و جمله" يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ" وصف آن چشمه، و مجموع، تفسير براى تسنيم است.

و مفاد آيه اين است كه مقربين صرفا تسنيم را مى نوشند، هم چنان كه مفاد جمله" وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ" اين است كه: آنچه در قدح ابرار از رحيق مختوم هست با تسنيم مخلوط مى شود.

و اين معنا به دو نكته دلالت مى كند، اول اينكه تسنيم از رحيق مختوم گرانقدرتر است، چون رحيق مختوم با آميخته شدن با تسنيم لذت بخش تر مى شود. دوم اينكه مقربين در درجه بالاترى از ابرار قرار دارند.

______________________________________________________ صفحه ى 395

[خنده مؤمنان به كفار در روز جزا در مقابل خنده آن مجرمان به مؤمنان در دنيا]

" إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ" از سياق چنين به دست مى آيد كه: مراد از جمله" آنان كه ايمان آوردند" همان ابرار باشند، كه در اين آيات مورد گفتارند، و اگر اينطور تعبير كرد براى اين بود كه بفهماند علت خنديدن كفار به ابرار و استهزاء كردن آنان تنها ايمان آنان بود. هم چنان كه تعبير از كفار به جمله" آنان كه جرم مى كردند" براى اين بوده كه بفهماند علت مسخره كردن كفار مسلمانان ابرار را اين بود كه مجرم بودند.

" وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ" اين آيه عطف است بر جمله" يضحكون"، يعنى وقتى به مؤمنين برمى خورند با اشاره به چشم يكديگر را به استهزاى آنان وامى دارند.

" وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ" كلمه" فكه"- به فتحه فاء و كسره كاف- به معناى غرور از خوشحالى است، و معناى آيه اين است كه: بعد از آنكه به سوى اهل خود برمى گردند از خنديدن به مؤمنين و با چشم و اشاره مسخره كردن ايشان و از عملى كه كردند خوشحال مى گردند. ممكن هم هست از فكاهت به معناى گفتگوى چند نفر دوست و مانوس با هم باشد، و معنا اين باشد كه چون به اهل خود برمى گردند، دور هم مى نشينند و تعريف مى كنند، كه من چه كردم و تو چه كردى.

" وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ" يعنى وقتى مجرمين مؤمنين و ابرار را مى بينند به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر مى گويند: اينها گمراهانند، البته احتمال دومى كه قضاء و داورى

باشد به ذهن نزديك تر است.

" وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ" يعنى خداى تعالى اين مجرمين را نفرستاده تا مؤمنين را حفظ نموده، هر چه در باره آنان داورى كردند بپذيرد، و اين تعبير كه به زبان فارسى مى گويند:" فضولى موقوف" نوعى مسخره كردن مسخره كنندگان مجرم است.

" فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ" منظور از" يوم" روز جزا است، و اگر در اين آيه مجرمين در آيه قبل را كفار خوانده، خواسته است به حقيقت حال آنان رجوع كرده باشد.

بعضى «1» گفته اند: اگر نفرموده:" يضحكون من الكفار" و جمله" من الكفار" را جلوتر

_______________

(1) روح المعانى، ج 30، ص 77. ______________________________________________________ صفحه ى 396

آورد، براى اين بود كه به اصطلاح ادبيات، قصر قلب كرده باشد، و معناى آن اين شود:" پس امروز كسانى كه ايمان آوردند به كفار مى خندند، نه اينكه كفار به مؤمنين بخندند هم چنان كه در دنيا مى خنديدند.

" عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ"" ثواب" «1» در اصل به معناى مطلق جزا بوده، چه كيفر و چه پاداش، ولى بعدها استعمالش در خصوص پاداش غلبه يافته است، و جمله" على الارائك" خبر بعد از خبر است براى مبتداى" الَّذِينَ آمَنُوا" و جمله" يَنْظُرُونَ" خبر سوم آن است، و جمله" هَلْ ثُوِّبَ ..."

مربوط به جمله" يَنْظُرُونَ" و قائم مقام مفعول آن است «2».

و معناى آيه اين است كه آنهايى كه ايمان آوردند بر بالاى تخت هايى در حجله قرار دارند، و به كيفر كفار تماشا مى كنند، كيفرى كه به جرم افعال نكوهيده بدان مبتلا شدند، كه يكى از آن افعال مسخره كردن و خنديدن به مؤمنين بود، و به اين اكتفاء ننموده وقتى

نزد هم فكران خود برمى گشتند خوشحالى مى كردند كه من چنين و چنان كردم، و تازه مؤمنين را گمراه مى خواندند.

بحث روايتى [(چند روايت حاكى از اينكه مراد از" الَّذِينَ أَجْرَمُوا" منافقين و از" الَّذِينَ آمَنُوا" امير المؤمنين (عليه السلام) است)]

در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ" امام (ع) فرموده: تنافس و مسابقه در آن ثوابهايى كه ما وعده داديم و مؤمنين در طلب آنند «3».

و در مجمع البيان در ذيل آيه" وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ" مى گويد: بعضى گفته اند اين آيه در شان على بن ابى طالب (و دفاع از آن جناب) نازل شده، و جريان از اين قرار بوده كه روزى آن جناب با چند نفر از مسلمانان نزد رسول خدا (ص) مى آمدند، منافقين ايشان را مسخره كردند و خنديدند، و به يكديگر اشاره ها كرده سپس نزد همفكران خود برگشته و گفتند: ما امروز اصلع (كسى كه جلو سرش مو ندارد، و منظورشان على، (ع) را ديديم و به او خنديديم. بدنبال اين جريان بود كه اين آيه نازل شد در

_______________

(1) كلمه" ثواب" چون" سلام" مصدر باب تفعيل است،" مترجم".

(2) به عبارت ساده تر به جاى اينكه بفرمايد" ينظرون ثواب الكفار"، و خود مفعول را بياورد، جمله استفهاميه اى را جانشين آن كرده است،" مترجم".

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 411، ط نجف. ______________________________________________________ صفحه ى 397

حالى كه هنوز على و يارانش به نزد رسول خدا (ص) نرسيده بودند، (نقل از مقاتل و كلبى) «1».

مؤلف: صاحب كشاف هم اين روايت را نقل كرده «2».

و باز در مجمع البيان است كه حاكم ابو القاسم حسكانى در كتاب" شواهد التنزيل لقواعد التفصيل" خود به سندى كه

به ابو صالح دارد، از ابن عباس روايت كرده كه گفت:

منظور در آيه" إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا" منافقين قريش است، و منظور از آيه" الَّذِينَ آمَنُوا" على بن ابى طالب و ياران او است «3».

و در تفسير قمى در ذيل آيه" إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ... فَكِهِينَ" آمده كه منظور اين است كه مسخره مى كردند «4».

_______________

(1) مجمع البيان، ج 10، ص 457.

(2) تفسير كشاف، ج 4، ص 724.

(3) مجمع البيان، ج 10، ص 457.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 412.

تفسير نمونه

((ابن عباس )) مى گويد: هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وارد مدينه شد بسيارى از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند، خداوند اين آيات را نازل كرد و آنها پذيرفتند: و بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.

در حديث ديگرى آمده است كه بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كار خود كم فروشى مى كردند، و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود، اين آيات نازل شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود خمس بخمس : ((پنج چيز در برابر پنج چيز است ))!

عرض كردند اى رسول خدا: كدام پنج در مقابل كدام پنج است ؟! فرمود:

ما نقض قوم العهد الا سلط الله عليهم عدوهم !

و ما حكموا بغير ما انزل الله الا فشا فيهم الفقر!

و ما ظهرت فيهم الفاحشة الا فشا فيهم الموت !

و لا طففوا الكيل الا منعوا النبات و اخذوا بالسنين !

و لا منعوا الزكات الا حبس عنهم المطر!:

هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اينكه خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط ساخت

.

و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اينكه فقر در ميان آنها زياد شد.

و در ميان هيچ ملتى فحشاء ظاهر نشد مگر اينكه مرگ و مير در ميان آنها فراوان گشت !

هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اينكه زراعت آنها از بين رفت

و قحطى آنها را فرو گرفت !

و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اينكه باران از آنها قطع شد!

مرحوم ((طبرسى )) نيز در ((مجمع البيان )) در شاءن نزول اين آيات نقل كرده است كه مردى در مدينه بود بنام ((ابو جهينه )) كه دو پيمانه كوچك و بزرگ داشت به هنگام خريدن از پيمانه بزرگ استفاده مى كرد و به هنگام فروش از پيمانه كوچك (اين سوره نازل شد و به او و امثالش هشدار داد).

سوره مطففين

مقدمه

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 36 آيه است

محتواى سوره مطففين

در اينكه اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است

شاءن نزولى نشان مى دهد كه آيات آغاز اين سوره كه درباره كمفروشان سخن مى گويد ناظر به افرادى است كه در ((مدينه )) به اين كار كثيف مشغول بودند.

ولى لحن ديگر آيات اين سوره شباهت زيادى با سوره هاى مكى دارد كه در آياتى كوتاه و پر طنين از رستاخيز و حوادث قيامت خبر مى دهد، مخصوصا آيات اواخر اين سوره كه بيانگر استهزاى كفار نسبت به مسلمانان است نيز تناسب زيادى با محيط مكه دارد كه مؤ منان در اقليت بودند و كفار در اكثريت قاطع .

و شايد به همين دليل است كه بعضى قسمتى از سوره را مكى و قسمتى

را مدنى مى دانند ولى روى هم رفته اين سوره به سوره هاى مكى شبيه تر است .

به هر حال بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند:

1 - هشدار و تهديد شديدى نسبت به كمفروشان .

2 - اشاره به اين مطلب كه گناهان بزرگ از عدم ايمان راسخ به رستاخيز سرچشمه مى گيرد.

3 - بخشى از سرنوشت فجار در آن روز بزرگ .

4 - قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .

5 - اشاره اى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤ منان و معكوس شدن اين كار در قيامت .

فضيلت تلاوت اين سوره

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء سورة المطففين سقاه الله من الرحيق المختوم يوم القيامة : ((هر كس سوره مطففين را بخواند خدا او را از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده است در آن روز سيراب مى كند)). <1>

و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : من قراء فى فرائضه ويل للمطففين اعطاه الامن يوم القيامة من النار، و لم تره ، و لم يرها…: ((هر كس در نمازهاى فريضه خود سوره مطففين را بخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطا مى كند، نه آتش دوزخ او را مى بيند و نه او آتش دوزخ را)) <2> پيدا است ، اينهمه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن را مقدمه اى براى عمل قرار دهد.

تفسير :

واى بر كم فروشان !

در اين آيات

قبل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده ، مى فرمايد ((واى بر كمفروشان ))! (ويل للمطففين ).

اين در حقيقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم و ستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پايمال مى كنند.

((مطففين )) از ماده ((تطفيف )) در اصل از ((طف )) گرفته شده كه به معنى كناره هاى چيزى است ، و اينكه سرزمين كربلا را وادى طف مى گويند به خاطر اين است كه در ساحل فرات واقع شده ، سپس به هر چيز كمى واژه ((طفيف )) اطلاق شده است ، همچنين به پيمانه اى كه پر نباشد يعنى محتوايش به كنارهاى آن رسيده اما مملو نشده است نيز همين معنى اطلاق مى شود، و بعد اين واژه در كم فروشى

به هر شكل و به هر صورت استعمال شده .

((ويل )) در اينجا به معنى ((شر)) يا ((غم و اندوه )) يا ((هلاكت )) يا ((عذاب دردناك )) و يا ((وادى سخت و سوزانى در دوزخ )) است ، و معمولا اين واژه به هنگام نفرين و بيان زشتى چيزى به كار مى رود، و يا اينكه تعبيرى است كوتاه اما مفاهيم زيادى را تداعى مى كند.

قابل توجه اينكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) آمده كه خداوند ((ويل )) را درباره هيچكس در قرآن قرار نداده مگر اينكه او را كافر نام نهاده همانگونه كه مى فرمايد: فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم : ((واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ <5> از اين روايت استفاده مى شود كه كم فروشى

بوى كفر مى دهد))!

سپس به شرح كار ((مطففين )) و كم فروشان پرداخته مى فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه وقتى مى خواهند براى خود كيل كنند حق خود را به طور كامل مى گيرند)) (الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون ). <6>

((اما هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند كم مى گذارند)) (و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ).

جمعى از مفسران از آيات فوق چنين استفاده كرده اند كه منظور از ((مطفف ))

كسى است كه به هنگام خريد بيش از حق خود مى گيرد، و به هنگام فروش كمتر از حق مى دهد، لذا خداوند به خاطر هر دو جهت ((ويل )) را بر آنها نهاده .

ولى اين اشتباه است ، زيرا تعبير ((يستوفون )) مفهومش اين است كه حق خود را به طور كامل مى گيرند، و چيزى كه دلالت بر اضافه بر حق كند در اين عبارت نيست ، و اينكه مى بينيم خداوند آنها را مذمت كرده در مقايسه اين دو حالت با يكديگر است كه به هنگام خريد حق را به طور كامل مى گيرند، و به هنگام فروش ناقص مى دهند، درست مثل اين است كه در مقام مذمت كسى مى گوييم : ((هر گاه طلبى از كسى داشته باشد سر موعد آن را مى گيرد، اما اگر بدهكار باشد ماهها تاءخير مى اندازد)) با اينكه گرفتن طلب در راءس موعد كار بدى نيست ، كار بد در مقايسه اين دو با يكديگر است .

قابل توجه اينكه : در مورد گرفتن حق تنها سخن از ((كيل )) است ولى در مورد پرداختن سخن از ((كيل

)) و ((وزن )) هر دو به ميان آمده ، اين تفاوت تعبير ممكن است به يكى از دو دليل زير باشد:

نخست اينكه خريداران عمده در زمانهاى گذشته بيشتر از ((كيل )) استفاده مى كردند، زيرا ترازوهاى بزرگى كه بتواند وزنهاى زياد را بسنجد وجود نداشت ، اما پيمانه هاى بزرگ به آسانى يافت مى شد (در باب ((كر)) نيز گفته اند كه اين واژه در اصل نام پيمانه بزرگى بوده است ).

ولى به هنگام فروش هم عمده فروشى داشتند (با كيل ) و هم خرده فروشى (با وزن ).

ديگر اينكه براى گرفتن حق استفاده از پيمانه مناسبتر است ، چرا كه تقلب در آن مشكلتر مى باشد، ولى براى كم فروشى استفاده از وزن معمولتر است چرا كه امكان تقلب در آن بيشتر مى باشد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه آيات فوق گرچه تنها از كم فروشى در مورد

كيل و وزن سخن مى گويد، ولى بدون شك مفهوم آيه وسيع است و هر گونه كم فروشى را هر چند در معدودات (چيزهايى را كه با عدد مى فروشند) نيز شامل مى شود.

بلكه بعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت ، كم گذاردن در خدمات را نيز فرا گيرد، فى المثل اگر كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد در رديف ((مطففين )) و كم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است .

بعضى مى خواهند براى آيه توسعه بيشترى قائل شوند و هر گونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانند، گرچه استفاده اين معنى از الفاظ

آيه روشن نيست ، ولى بى تناسب هم نمى باشد.

و لذا از ((عبدالله بن مسعود)) صحابى معروف نقل شده كه گفت : نماز نيز قابل پيمانه است ! كسى كه كيل آن را به طور كامل ادا كند خداوند پاداش او را كامل مى دهد، و هر كس از آن كم بگذارد درباره او همان جارى مى شود كه خداوند درباره ((مطففين )) (كم فروشان ) فرموده . <7>

سپس آنها را با اين جمله استفهام توبيخى مورد تهديد قرار مى دهد: ((آيا آنها باور ندارند كه برانگيخته مى شوند))؟! (الا يظن اولئك انهم معبوثون ).

((در روزى بزرگ )) (ليوم عظيم ).

روزى كه عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظيم است .

روزى كه مردم از قبرها برمى خيزند، و در پيشگاه رب العالمين حاضر مى شوند (يوم يقوم الناس لرب العالمين ).

يعنى اگر آنها قيامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و كتابى در كار است ، و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود، و هر كس به اندازه سر سوزنى كار نيك و بد كرده ، نتيجه آن را در آن روز عظيم مى بيند، هرگز چنين ظلم و ستم نمى كردند، و حقوق افراد را پايمال نمى ساختند.

بسيارى از مفسران ((يظن )) را كه از ماده ((ظن )) است در اينجا به معنى ((يقين )) مى دانند، و نظير اين تعبير در قرآن مجيد وجود دارد، مانند آيه 249 سوره بقره قال الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم كم فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله : ((آنها كه مى دانستند خدا

را ملاقات خواهند كرد (و به روز قيامت ايمان داشتند) گفتند چه بسيار گروه كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه عظيمى پيروز شدند)) (توجه داشته باشيد اين آيه درباره گروهى از بنى اسرائيل است كه ايمان و استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند).

شاهد گوياى اين سخن حديثى است كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل شده كه در تفسير آيه : الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم فرمود: ((مفهومش اين است : اليس يوقنون انهم مبعوثون ؟ آيا يقين ندارند كه آنها برانگيخته مى شوند))؟! <8>

و نيز از همان حضرت (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: ((ظن بر دو گونه است : ظن ترديد، و ظن يقين ، آنچه در قرآن درباره معاد آمده است ظن يقين است ، و آنچه درباره دنيا آمده است ظن شك ))!. <9>

اين احتمال نيز از سوى جمعى داده شده است كه ظن در اينجا به همان

معنى معروف امروز يعنى گمان بوده باشد، اشاره به اينكه توجه به قيامت آنچنان در روح و جان انسان اثر مى گذارد كه حتى اگر كسى گمان به آن داشته باشد و احتمال وجود چنين روزى را بدهد بايد از انجام كارهاى خلاف خوددارى كند، تا چه رسد به اينكه يقين داشته باشد، و اين همان چيزى است كه در ميان دانشمندان به عنوان ((دفع ضرر مظنون )) يا ((دفع ضرر محتمل )) معروف شده است ، و مفهوم اين سخن آن خواهد بود كه اين گنهكاران بى پروا و بى باك نه تنها يقين به قيامت ندارند بلكه گمان آن

را نيز ندارند (ولى تفسير اول با دلائلى كه گفته شد مقدم است ).

مهم اين است كه واژه ((ظن )) به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) در اصل اسم براى آن حالتى است كه از وجود قرائنى در فكر انسان حاصل مى شود اگر نشانه ها قوى باشد علم و يقين مى آورد، و اگر نشانه ها ضعيف باشد از حد گمان بالاتر نمى رود. <10>

بنابراين واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در ميان ما معروف است مفهوم گسترده اى دارد كه هم ((علم )) و هم ((گمان )) را شامل مى شود، و گاه در اين ، و گاه در آن به كار مى رود.

كم فروشى از عوامل فساد در ارض .

در آيات قرآن مجيد كرارا از كم فروشى نكوهش شده ، گاه در داستان شعيب (عليه السلام ) در آنجا كه قوم را مخاطب ساخته ، مى گويد: اوفوا الكيل و لا تكونوا من المخسرين و زنوا بالقسطاس المستقيم و لا تبخسوا الناس اشيائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين : ((حق پيمانه را ادا كنيد، و ديگران

را به خسارت ميفكنيد، با ترازوى صحيح وزن كنيد، و حق مردم را كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد)) (شعراء 181 - 183).

و به اين ترتيب كم فروشى و ترك عدالت به هنگام پيمانه و وزن را در رديف فساد در زمين شمرده است ، و اين خود دليلى به ابعاد مفاسد اجتماعى اين اين كار است .

و نيز در آيه 7 و 8 سوره الرحمن رعايت عدالت در وزن را همرديف عدالت در نظام آفرينش در عالم جهان هستى گذارده ، مى

فرمايد: و السماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان : ((خداوند آسمان را برافراشت و ميزان و حساب در همه چيز گذاشت تا شما در وزن و حساب طغيان نكنيد)) اشاره به اينكه مساءله رعايت عدل در سنجش مساءله كوچك و كم اهميتى نيست ، بلكه در حقيقت جزيى از اصل عدالت و نظم كلى حاكم بر سراسر عالم هستى است .

و به همين دليل پيشوايان بزرگ اسلام به اين مساءله اهميت فراوانى مى دادند، تا آنجا كه در روايت معروف اصبغ بن نباته آمده است كه مى گويد: از على (عليه السلام ) شنيدم كه بر فراز منبر مى فرمود: يا معشر التجار! الفقه ثم المتجر: ((اى گروه تجار! اول فقه بياموزيد، و سپس تجارت كنيد)) و اين سخن را امام (عليه السلام ) سه بار تكرار فرمود… و در پايان اين كلام فرمود: التاجر فاجر، و الفاجر فى النار، الا من اخذ الحق و اعطى الحق : ((تاجر فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر آنها كه به مقدار حق خويش از مردم بگيرند و حق مردم را بپردازند)). <11>

و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است : ((هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در كوفه بود همه روز صبح در بازارهاى كوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازيانه اى (براى مجازات متخلفان ) بر دوش داشت در وسط

هر بازار مى ايستاد و صدا مى زد: ((اى گروه تجار! از خدا بترسيد))! هنگامى كه بانگ على (عليه السلام ) را مى شنيدند هر چه در

دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرامى دادند، سپس مى فرمود: قدموا الاستخارة و تبركوا بالسهولة ، و اقتربوا من المبتاعين ، و تزينوا بالحلم ، و تناهوا عن اليمين ، و جانبوا الكذب ، و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومين ، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الكيل و الميزان ، و لا تبخسوا الناس اشيائهم ، و لا تعثوا فى الارض مفسدين :

((از خداوند خير بخواهيد، و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوييد، و به خريداران نزديك شويد، حلم را زينت خود قرار دهيد، از سوگند بپرهيزيد، از دروغ اجتناب كنيد، از ظلم خوددارى نماييد، و حق مظلومان را بگيريد، به ربا نزديك نشويد، پيمانه و وزن را به طور كامل وفا كنيد، و از اشياء مردم كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد))!

و به اين ترتيب در بازارهاى كوفه گردش مى كرد، سپس به دار الاماره باز مى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست . <12>

و نيز همانگونه كه در شاءن نزول آيات نيز آمده پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: ((هر گروهى كم فروشى كنند خداوند زراعت آنها را از آنها مى گيرد، و گرفتار قحطى مى شوند))!

از مجموع آنچه در بالا گفته شد استفاده مى شود كه يكى از عوامل مهم نابودى و عذاب بعضى از اقوام گذشته مساءله كم فروشى بوده است كه موجب به هم خوردن نظام اقتصادى آنها، و نزول عذاب الهى شده .

حتى در روايات اسلامى در آداب تجارت آمده است كه مؤ منان بهتر است به هنگام

پيمانه و وزن كمى بيشتر بدهند، و به هنگام گرفتن حق خود كمى

كمتر بگيرند (درست بر عكس كار كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده است كه حق خود را به طور كامل مى گيرند و حق ديگران را به طور ناقص مى پردازند). <13>

از سوى ديگر همانگونه كه در تفسير آيه فوق اشاره كرديم مساءله كم - فروشى به عقيده بعضى معنى وسيعى دارد كه هرگونه كم و كسر گذاردن در كار و انجام وظائف فردى و اجتماعى و الهى را شامل مى شود. تو نمى دانى ((سجين )) چيست ؟!

در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته درباره كم فروشان ، و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رستاخيز آمده بود، در اين آيات به گوشه اى از سرنوشت بدكاران و فاجران در آن روز اشاره مى كند.

نخست مى فرمايد: ((چنين نيست كه آنها درباره رستاخيز مى پندارند كه حساب و كتابى در كار نيست ، بلكه نامه اعمال فاجران در سجين است )) (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ).

((تو چه مى دانى سجين چيست ))؟ (و ما ادراك ما سجين )

((نامه اى است رقم زده شده )) (كتاب مرقوم ).

در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:

1 - منظور از كتاب همان نامه اعمال انسانها است كه هيچ كار كوچك و بزرگ واى نيست مگر اينكه آن را احصا كرده ، و همه چيز بى كم و كاست در آن ثبت است .

و منظور از ((سجين )) كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه انسانها به طور مجموعى در آن گرد آورى شده ، و به

تعبير ساده مانند دفتر كلى است كه حساب هر يك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مى كنند، منتها از اين آيات و آيات بعد استفاده مى شود كه اعمال همه بدكاران در يك كتاب بنام ((سجين )) و اعمال همه نيكوكاران و ابرار در يك كتاب ديگر بنام ((عليين )) جمع آورى مى شود.

((سجين )) از ماده ((سجن )) به معنى ((زندان و حبس )) گرفته شده ، و معانى مختلفى دارد: زندان سخت و شديد، هر موجود صلب و محكم ، وادى بسيار هولناكى در قعر جهنم ، محلى كه نامه هاى اعمال بدكاران در آنجا گذارده مى شود و آتش دوزخ . <14>

((طريحى )) در ((مجمع البحرين )) در ماده ((سجن )) مى گويد: و فى التفسير هو كتاب جامع ديوان الشر دون الله فيه اعمال الكفرة و الفسقة من الجن و الانس : ((در تفسير آمده است كه سجين كتابى است جامع ديوان بديها كه خداوند اعمال كافران و فاسقان جن و انس را در آن تدوين كرده است )) (طريحى

روشن نساخته كه منظور از اين تفسير كدام تفسير است ، از معصوم است يا از غير او).

قرائنى كه اين معنى را تاييد مى كند عبارت است از:

1 - تعبير به ((كتاب )) در قرآن مجيد در اينگونه موارد غالبا به معنى نامه اعمال است .

2 - آيه اخير كه به صورت تفسير براى سجين ذكر شده مى فرمايد آن كتابى است رقم زده شده ، و اينكه بعضى آيه را تفسير سجين نگرفته اند مسلما بر خلاف ظاهر است .

3 - بعضى گفته اند

كه ((سجين )) و ((سجيل )) يك معنى دارد، و مى دانيم سجل (به كسر سين و جيم و تشديد لام ) به معنى كتاب بزرگ است . <15>

4 - از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط مى شود، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى هيچكس باقى نماند.

نخست نامه اعمال شخصى است كه در قيامت به دست صاحبان آنها داده مى شود، نيكوكاران به دست راستشان ، و بدكاران به دست چپشان ، و در آيات قرآن بسيار به آن اشاره شده است

دوم كتابى است كه مى توان آن را نامه اعمال امتها نام گذارد كه در آيه 28 سوره ((جاثيه )) به آن اشاره شده : كل امة تدعى الى كتابها: ((روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده مى شود)).

سوم نامه اعمال عمومى همه بدكاران و نيكوكاران است كه در آيات مورد بحث و آيات آينده به عنوان ((سجين )) و ((عليين )) از آن نام برده شده .

خلاصه طبق اين تفسير ((سجين )) همان ديوان كل است كه نامه اعمال

همه بدان در آن جمع مى باشد، و تعبير از آن به عنوان سجين شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنم است ، يا خود اين ديوان در قعر جهنم جاى دارد، به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در اعلى عليين بهشت است .

2 - تفسير دوم اين است كه ((سجين )) به همان معنى مشهور و معروف يعنى دوزخ است كه زندان عظيمى است براى همه بدكاران ،

و يا محل سختى از دوزخ مى باشد، و منظور از ((كتاب فجار)) همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده .

بنابراين معنى آيه چنين است : سرنوشت مقرر و مسلم بدكاران در جهنم است و استعمال كلمه ((كتاب )) در اين معنى در قرآن كم نيست ، مانند آيه 24 سوره نساء بعد از آنكه مى فرمايد: زنان شوهردار بر شما حرام است ، مى افزايد: كتاب الله عليكم : ((اين حكم (و احكام قبل از آن ) احكامى است كه خداوند بر شما مقرر داشته است )) و در آيه 75 انفال مى خوانيم : و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله : ((خويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامى كه خداوند مقرر داشته (از ديگران ) سزاوارترند)).

مطلبى كه اين تفسير را تاءييد مى كند اين است كه ((سجين )) به همان معنى معروفش كه در اخبار و آثار اسلامى از آن ياد شده يعنى ((جهنم )) تفسير گرديده .

در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است كه معنى ان كتاب الفجار لفى سجين آن است كه آنچه براى آنها از عذاب مقرر داشته شده در سجين (دوزخ ) است .

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نيز مى خوانيم : السجين الارض السابعة و عليون السماء السابعة : ((سجين )) زمين هفتم و ((عليين )) آسمان هفتم است (اشاره

به پايين ترين و برترين مكان است ) <16>

از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه اعمالى كه لايق قرب خدا نيست سقوط مى كند، و در سجين قرار مى گيرد، چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه

عليه و آله و سلّم ) آمده است : ان الملك ليصعد بعمل العبد مبتهجا فاذا صعد بحسناته يقول الله عزوجل اجعلوها فى سجين ، انه ليس اياى اراد فيها!: ((گاه مى شود كه فرشته عمل بنده اى را با خوشحالى و سرور به آسمان بالا مى برد هنگامى كه حسنات او را بالا برد خداوند عزوجل مى فرمايد: آن را در سجين قرار دهيد كه او هدفش جلب رضاى من نبوده ))!. <17>

از مجموع اين روايات بر مى آيد كه ((سجين )) مكانى است بسيار پست در دوزخ كه اعمال يا نامه اعمال بدكاران را در آن مى نهند يا سرنوشت آنها گرفتار شدن در آن زندان است .

مطابق اين تفسير جمله كتاب مرقوم تاءكيدى است بر جمله ان كتاب الفجار لفى سجين (نه اينكه تفسيرى براى سجين باشد) يعنى اين مجازاتى است براى آنها رقم زده شده و قطعى و حتمى .

مرقوم از ماده ((رقم )) (بر وزن زخم ) به معنى خط درشت است ، و از آنجا كه خطوط درشت و روشن خالى از ابهام است ممكن است اين تعبير اشاره به قطعى بودن و خالى از ابهام بودن باشد، چيزى كه نه هرگز محو مى شود و نه فراموش مى گردد.

جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد، چرا كه سجين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بدكاران است ، و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين است و معلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند، يعنى هنگامى كه نامه عمل

انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مى شود

كه او را به پست ترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.

در آخرين آيه مورد بحث با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاد اشاره كرده ، مى فرمايد: ((واى در آن روز بر تكذيب كنندگان )) (ويل يومئذ للمكذبين ).

تكذيبى كه سرچشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است ، در آيه نخست فرمود: ويل للمطففين و در اينجا مى فرمايد: ويل يومئذ للمكذبين تعبيرى كه در عين فشرده بودن اشاره به انواع عذابهاى دردناك و مصائب هولناك مى كند.

قابل توجه اينكه در آيه نخست سخن از مطففين (كم فروشان ) است و بعدا سخن از فجار (بدكاران ) و در آيه اخير از مكذبين (منكران قيامت ) و اين به خوبى نشان مى دهد كه در ميان اين اعتقاد و آن اعمال رابطه نزديكى بر قرار است كه در آيات آينده بطور روشنترى منعكس شده است . گناهان زنگار دلهاست

در آخرين آيه از آيات گذشته اشاره گويايى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود، آيات مورد بحث نخست به معرفى آنان پرداخته ، مى گويد: ((آنها كسانى هستند كه روز جزا را انكار مى كنند)) (الذين يكذبون بيوم الدين ).

و بعد مى افزايد: ((تنها كسانى روز جزا را تكذيب مى كنند كه متجاوز و گنهكارند)) (و ما يكذب به الا كل معتد اثيم ).

يعنى ريشه انكار قيامت ، منطق و تفكر و استدلال نيست ، بلكه افرادى كه مى خواهند پيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطه ور باشند منكر قيامت مى شوند (توجه داشته باشيد كه ((اثيم )) صفت مشبهه است و دلالت بر استمرار و ادامه

گناه دارد).

آنها مى خواهند بدون هيچگونه احساس مسؤ وليت ، و به گمان خود با نهايت آزادى و دورى از هر گونه فشار و ناراحتى وجدان به زشتكاريها ادامه دهند و هيچ قانونى را به رسميت نشناسند اين نظير همان چيزى است كه در آيه 5 سوره قيامت آمده است بل يريد الانسان ليفجر امامه : ((بلكه انسان مى خواهد در آينده عمر خويش پيوسته راه فجور پيش گيرد، لذا قيامت را تكذيب مى كند)).

و به اين ترتيب همانگونه كه عقيده در عمل اثر مى گذارد، اعمال آلوده نيز در شكل بندى عقائد تاءثير مى كند، اين معنى در تفسير آيات بعد روشنتر خواهد شد.

در آيه بعد به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده ، مى افزايد: هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: ((اين همان افسانه ها و مطالب بى اساس پيشينيان است )) (ادا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين ).

آنها علاوه بر اينكه تجاوزگر (معتد) و گنهكار و (اثيم ) هستند آيات الهى را نيز به باد سخريه و استهزا گرفته ، آنرا مجموعه اى از اسطوره ها و افسانه هاى موهوم و سخنان بى ارزش ، نظير آنچه از دورانهاى نخستين (دوران نادانى بشر) به يادگار مانده است معرفى مى كنند <18> و به اين بهانه مى خواهند خود را از مسؤ وليت در برابر اين آيات بر كنار دارند.

نه تنها در اين مورد در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مى خوانيم كه مجرمان جسور براى فرار از اجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مى شدند، بطورى كه در نه آيه از قرآن مجيد

درست همين مطلب منعكس شده است كه مشركان در مقابل آيات قرآن مجيد به همين سخن زشت متوسل مى شدند، از جمله در آيه 5 سوره فرقان مى خوانيم : و قالوا اساطير الاولين اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلا: ((گفتند اين قرآن اسطوره هايى است از پيشينيان كه او آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املا مى شود))!

در سوره احقاف آيه 17 از زبان جوان طغيانگرى كه در مقابل پدر مادر مهربان و مؤ منش مى ايستد چنين مى خوانيم كه او تمام نصائح آنها را با اين جمله به باد استهزا مى گيرد و مى گويد: ما هذا الا اساطير الاولين : ((اينها كه شما مى گوييد چيزى جز اسطوره ها و سخنان بى اساس پيشينيان نيست )).

بعضى از مفسران گفته اند كه آيه مورد بحث درباره ((نضر بن حارث بن كلده )) پسر خاله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از سران كفر و ضلال بود نازل شد، ولى پيدا است نزول آيه در مورد خاصى مانع از آن نيست كه درباره ديگران نيز صادق باشد.

به هر حال هميشه طغيانگران براى نجات از ملامت وجدان از يكسو، و از اعتراضات مردم حقجو از سوى ديگر، بهانه هاى واهى مى تراشند تا خويشتن را از اين و آن راحت كنند، و عجب اينكه آنها غالبا برنامه اى هماهنگ و يكنواخت داشته اند، گويى در طول تاريخ آن را در گوش هم فرو مى خواندند، عناوينى همچون ((سحر)) و ((كهانت )) و ((جنون )) و ((اسطوره )) و مانند آن !

ولى قرآن

در آيه بعد بار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده مى افزايد: ((چنين نيست كه آنها خيال مى كنند، بلكه اعمال سوء آنها همچون زنگارى بر دلشان نشسته ، و از درك حقيقت وامانده اند)) (كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون ).

عجب تعبير تكاندهنده اى ؟! اعمال آنها زنگار بر قلبشان ريخته ، و نور و صفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته ، به همين دليل چهره حقيقت كه همچون آفتاب عالمتاب مى درخشد هرگز در آن بازتابى ندارد، و پرتو انوار وحى در آن منعكس نمى گردد.

((ران )) از ماده ((رين )) (بر وزن عين ) به طورى كه ((راغب )) در ((مفردات )) مى گويد: همان زنگارى است كه روى اشياء قيمتى مى نشيند، و به گفته بعضى ديگر از ارباب لغت قشر قرمز رنگى است كه بر اثر رطوبت هوا روى آهن ، و مانند آن ظاهر مى شود كه در فارسى ما آن را زنگ يا زنگار مى ناميم ، و معمولا نشانه پوسيدن و ضايع شدن آن فلز، و طبعا از بين رفتن شفافيت

و درخشندگى آن است .

و گاه آن را به معنى غلبه و تسلط چيزى بر شى ء ديگر يا افتادن در چيزى كه راه خلاص از آن نيست تفسير كرده اند كه در واقع اينها همه لازمه همان معنى اصلى است . <19>

درباره تاءثير ويرانگر گناه در زدودن نورانيت و صفاى دل بحثى داريم كه در نكته ها مطالعه خواهيد كرد.

در آيه بعد مى افزايد: ((چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه آنها در

آن روز از پروردگارشان محجوبند)) (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ).

و اين دردناكترين مجازات آنها است ، همانگونه كه لقاى معنوى پروردگار، و حضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخش ترين نعمت است .

((كلا)) معمولا براى نفى سخنى مى آيد كه قبلا مطرح بوده ، و در اينجا مفسران احتمالات متعددى درباره آن داده اند.

نخست اينكه تاءكيدى است بر كلا كه در آيه قبل آمده يعنى چنان نيست كه آنها روز قيامت را افسانه و اسطوره معرفى مى كنند.

يا اينكه چنان نيست كه زنگارى كه بر قلب آنها بر اثر گناه نشسته پاك شود، آنها هم در اين جهان از مشاهده جمال حق محرومند، و هم در جهان ديگر.

يا اينكه آنها همانگونه كه در آيات ديگر قرآن آمده است مدعى بودند

اگر به فرض كه قيامتى هم در كار باشد در آنجا مشمول انواع نعمتهاى خدا خواهند بود! <20>

چنين نيست كه آنها مى پندارند بلكه در قيامت در شديدترين عذابها و سخترين شكنجه ها هستند.

آرى آخرت بازتاب و تجسم عظيمى از اعمال انسان در اين دنيا است ، آنها كه چشم خود را در اينجا از مشاهده حق فرو مى بندند، و اعمالشان همچون زنگارى بر قلبشان نشسته ، در آنجا نيز از پروردگار محجوبند، و هرگز ياراى مشاهده جمال حق را در آن عالم ندارند و از فيض لقاى آن محبوب حقيقى محرومند.

((سپس آنها قطعا وارد آتش دوزخ مى شوند و ملازم آن هستند)) (ثم انهم لصالوا الجحيم ).

اين ورود در آتش نتيجه محجوب بودن از پروردگار است ، و اثرى است كه از آن جدا نيست

، و به طور مسلم آتش محروميت از ديدار حق ، از آتش دوزخ هم سوزانتر است !

و در آخرين آيه مى فرمايد: ((سپس به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد))! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون ).

اين سخن به عنوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مى شود و عذابى است روحانى و شكنجه اى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج .

1 - چرا گناه ، زنگار دل است ؟!

نه تنها در آيات اين سوره از تاءثير گناه در تاريك ساختن دل سخن گفته شده ، كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن مجيد نيز اين معنى به طور مكرر، و با صراحت مورد توجه قرار گرفته است .

در يكجا مى فرمايد: كذلك يطبع الله على قلب كل متكبر جبار: ((اين گونه خداوند بر قلب هر متكبر طغيانگرى مهر مى نهد)) (مؤ من - 35).

و در جاى ديگر درباره گروهى از گنهكاران لجوج و عنود مى فرمايد: ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم : ((خداوند بر دلهاى آنها مهر نهاده ، و همچنين بر گوشه اى آنها، و بر چشمهايشان پرده اى فرو افتاده ، و براى آنها عذاب بزرگى است )) (بقره - 7).

و در آيه 46 سوره حج مى خوانيم : فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور: ((چشمهاى ظاهر نابينا نمى شود، بلكه دلهايى كه در سينه ها جاى دارد نابينا مى گردد)).

آرى بدترين اثر گناه و ادامه آن ، تاريك ساختن قلب ،

و از ميان بردن نور علم و حس تشخيص است ، گناهان از اعضاء و جوارح سرازير قلب مى شود، و قلب را به يك باتلاق متعفن و گنديده مبدل مى سازد، اينجاست كه انسان راه و چاه را تشخيص نمى دهد، و مرتكب اشتباهات عجيبى مى شود كه همه را حيران مى كند.

با دست خود تيشه به ريشه سعادت خويش مى زند و سرمايه خوشبختى خويش را به باد فنا مى دهد.

در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : كثرة الذنوب مفسدة للقلب : ((گناهان زياد قلب انسان را فاسد مى كند)). <21>

و در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ان العبد اذا اذنب ذنبا نكتت فى قلبه نكتة سوداء، فان تاب و نزع و استغفر صقل قلبه ، و ان عاد زادت حتى تعلو قلبه ، فذلك الرين الذى ذكر الله فى القران : ((كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون )):

((هنگامى كه بنده گناه كند نكته سياهى در قلب او پيدا مى شود، اگر توبه كند و از گناه دست بردارد و استغفار نمايد قلب او صيقل مى يابد و اگر باز هم به گناه برگردد سياهى افزون مى شود، تا تمام قلبش را فرا مى گيرد، اين همان زنگارى است كه در آيه ((كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون )) به آن اشاره شده )). <22>

همين معنى از امام باقر (عليه السلام ) در اصول كافى با مختصر تفاوتى نقل شده است . <23>

و نيز در همان كتاب از رسول خدا (صلى اللّه عليه و

آله و سلّم ) چنين نقل شده كه فرمود: تذاكروا و تلاقوا و تحدثوا فان الحديث جلاء للقلوب ان القلوب لترين كما يرين السيف ، و جلائه الحديث : ((مذاكره كنيد و يكديگر را ملاقات نماييد و احاديث (پيشوايان دين ) را نقل نماييد كه حديث مايه جلاى دلها است ، دلها زنگار مى گيرد همانگونه كه شمشير زنگار مى گيرد، و صيقل آن حديث است )). <24>

از نظر اصول روانشناسى نيز اين معنى ثابت شده كه اعمال آدمى همواره بازتابى در روح او دارد، و تدريجا روح را به شكل خود در مى آورد، حتى در تفكر و انديشه و قضاوت او مؤ ثر است .

اين نكته نيز قابل توجه است كه انسان با ادامه گناه ، لحظه به لحظه ، در تاريكى روحى بيشترى فرو مى رود، و به جايى مى رسد كه گناهانش در نظرش حسنات جلوه مى كند، و گاه به گناهش افتخار مى نمايد! و در اين مرحله راههاى بازگشت به روى او بسته مى شود، و تمام پلها پشت سرش ويران مى گردد و اين خطرناكترين حالتى است كه ممكن است براى يك انسان پيش آيد.

2 - حجاب چهره جان !

گرچه بسيارى از مفسران كوشيده اند كه در آيه ((كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون )) چيزى در تقدير بگيرند، و بگويند: اين گنهكاران از ((رحمت )) خدا محجوب مى شوند و يا از ((احسان )) و ((كرامت )) و ((ثواب )) او.

ولى ظاهرا آيه هيچ نياز به تقدير ندارد، آنها به راستى محجوب از پروردگار مى شوند، و در حالى كه نيكان و پاكان به جوار قرب

او راه مى يابند، و از لذت ديدار محبوب و شهود باطنى او كه برترين لذت ممكن است بهره مند مى گردند، اين دوزخيان بى ايمان و گنهكار از اين فيض عظيم و نعمت بى نظير محرومند.

بعضى از مؤ منان پاكدل حتى در اين جهان به فيض ديدار او متنعم مى گردند، در حالى كه مجرمان كوردل در اين جهان نيز از اين فيض محرومند.

آنها دائما در حضورند و اين بى بصران تاريك دل دورند!

آنها از مناجات او چنان لذتى مى برند كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست ، در حالى كه اينها چنان در نكبت گناهان خود غرقند كه راه نجات ندارند و به گفته شاعر:

تو كز سراى طبيعت نمى روى بيرون

كجا به كوى حقيقت گذر توانى كرد؟!

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى

غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!

امير مؤ منان على (عليه السلام ) در دعاى معروف كميل عرض مى كند: هبنى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك : ((گيرم كه بر عذاب دردناك تو صبر كنم چگونه مى توان بر فراق و دوريت صبر كرد))؟! عليين در انتظار ابرار است

به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته درباره ((فجار)) و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده ، در اين آيات ، سخنى از گروه مقابل آنان ، يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران ، موقعيت هر دو را روشنتر مى سازد.

نخست مى فرمايد: ((چنان نيست كه آنها درباره معاد مى پندارند، بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در ((عليين )) است )) (كلا ان كتاب الابرار لفى

عليين ).

((عليين )) جمع ((على )) (بر وزن ملى ) در اصل به معنى مكان بالا يا اشخاصى

است كه در محل بالا مى نشينند، و به ساكنان قسمتهاى مرتفع كوهها نيز اطلاق شده است ، و در اينجا جمعى آن را به معنى ((برترين مكان آسمان )) يا ((برترين مكان بهشت )) تفسير كرده اند.

بعضى نيز گفته اند كه ذكر آن به صيغه جمع به خاطر تاءكيد است و به معنى علو فى علو يعنى ((بلندى در بلندى )) مى باشد.

به هر حال شبيه همان دو تفسير كه در آيات سابقه درباره ((سجين )) داشتيم در اينجا نيز صادق است

نخست اينكه منظور از كتاب الابرار نامه اعمال نيكان و پاكان و مؤ منان است ، و هدف بيان اين نكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل كه بيانگر تمام اعمال مؤ منان است قرار دارد، ديوانى كه بسيار بلند مرتبه و والامقام است .

يا اينكه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان ، يا بر فراز بهشت در بلندترين مقام جاى دارد، و همه اينها نشان مى دهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والا است .

در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: منظور از ((عليين )) آسمان هفتم و زير عرش خدا است . <25>

و اين درست نقطه مقابل نامه اعمال ((فجار)) است كه در پست ترين محل يا پايين ترين طبقات دوزخ قرار گرفته .

تفسير ديگر اينكه ((كتاب )) در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات

بهشت باشند.

و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها

در يك ديوان كل قرار دارد، و هم مجموعه آن ديوان بر فراز آسمانها است و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.

سپس براى بيان اهميت و عظمت ((عليين )) مى افزايد: ((تو چه مى دانى عليين چيست )) (و ما ادراك ما عليون ).

اشاره به اينكه مقام و مكانى است برتر از خيال و قياس و گمان و وهم كه هيچكس حتى پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نمى تواند ابعاد عظمت آن را دريابد.

سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته ، مى افزايد: ((عليين نامه اى است رقم زده شده )) (كتاب مرقوم ).

اين بنابر تفسيرى است كه ((عليين )) را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرار معرفى مى كند، و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است : ((اين سرنوشت حتمى است كه خداوند درباره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد)) (بنابراين ((كتاب مرقوم )) تفسيرى است بر ((كتاب الابرار)) نه بر ((عليين )) (دقت كنيد).

سپس مى افزايد: ((اين كتاب كتابى است كه مقربان آن را مشاهده مى كنند يا بر آن گواهى مى دهند)) (يشهده المقربون ).

گرچه جمعى از مفسران ((مقربون )) را در اين آيه به معنى فرشتگانى كه مقرب درگاه الهى هستند تفسير كرده اند، فرشتگانى كه ناظر بر نامه اعمال يا سرنوشت حتمى ابرار و نيكانند.

ولى آيات بعد به خوبى نشان مى دهد كه ((مقربون )) گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤ منانند كه مقامى بس

والا دارند، و شاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند، همانگونه كه در آيه 10 و 11 سوره واقعه بعد از ذكر دو گروه ((اصحاب الميمنه )) و ((اصحاب المشئمة )) مى فرمايد: و السابقون السابقون اولئك المقربون : ((و پيشگامان پيشگام مقربان درگاه اويند)).

و در آيه 89 سوره ((نحل )) مى خوانيم : و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء: ((به ياد آوريد روزى را كه از هر امتى گواهى از خودشان بر آنها مبعوث مى كنيم و تو را گواه آنها قرار مى دهيم )).

سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته ، مى فرمايد: ((مسلما ابرار در ميان انواع نعمت متنعمند)) (ان الابرار لفى نعيم ).

مفهوم اصلى ((نعيم )) كه به گفته راغب به معنى نعمت بسيار است به اضافه ذكر آن به صورت نكره كه در اينجا دليل بر عظمت و اهميت است نشان مى دهد كه آنها داراى آنچنان نعمتها و بركاتى هستند كه نمى توان آن را توصيف كرد، و اين تعبيرى است جامع و سربسته براى اشاره به همه مواهب مادى و معنوى بهشت .

بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته مى فرمايد: ((آنها بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده ، و به آن مناظر زيبا و آنهمه نعمت نظر مى كنند و لذت مى برند)) (على الا رائك ينظرون ). <26>

((ارائك )) جمع ((اريكه )) به معنى تختهاى زيباى سلطنتى است ، و يا تختهاى پر زينتى كه در ((حجله گاه )) مى نهند، و در اينجا اشاره به تختهاى بسيار

زيباى بهشتى است كه نيكان بر آن تكيه مى كنند.

بعضى معتقدند كه اصل اين كلمه فارسى است و از ((ارگ )) به معنى كاخ سلطنتى گرفته شده است (اين واژه به معنى قلعه اى كه درون شهر بوده باشد نيز آمده و از آنجا كه قلعه درون شهر غالبا مخصوص شاهان است به آن اطلاق شده ).

بعضى ديگر ((ارائك )) را مفرد و از واژه فارسى ((اراك )) يا ((ارايك )) دانسته اند كه به معنى تخت پادشاهى است ، سپس به معنى ((پايتخت )) و يا استانى كه پايتخت در آن است اطلاق شده ، و ((عراق )) را معرب ((اراك )) مى دانند كه به معنى چنين استانى است و مى گويند لفظ ((ارايك )) به معنى بارگاه و تخت سلطنتى در ((اوستا)) نيز آمده است .

در حالى كه بعضى از علماى لغت عرب ريشه آن را عربى مى دانند، و معتقدند از واژه ((اراك )) كه نام درخت معروفى است و با آن تخت و سايبان درست مى كردند گرفته شده . <27>

ولى آنچه از موارد استعمال اين كلمه در قرآن مجيد استفاده مى شود اين است كه به همان معنى تختهاى زيبا و مزين است كه صاحبان نعمت و قدرت از آن استفاده مى كنند.

در تعبير ((ينظرون )) (نگاه مى كنند) كه به صورت سربسته بيان شده نمى فرمايد به چه مى نگرند؟ تا مفهوم وسيع و گسترده اى داشته باشد، آرى آنها

به لطف خدا مى نگرند، به جمال بى مثال او، به انواع نعمتهاى بهشتى ، و به زيباييهاى خيره كننده اى كه در بهشت برين است مى نگرند،

چرا كه يكى از مهمترين لذات انسانى ((لذت ديد و نگاه )) است .

سپس مى افزايد: ((هرگاه به چهره هاى آنها بنگرى طراوت و خرمى و نشاط نعمت را در آن مى بينى )) (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم ).

اشاره به اينكه نشاط و سرور و شادى در چهره هايشان موج مى زند و نيازى به سؤ ال نيست ، به عكس دوزخيان كه اگر در چهره هايشان بنگرى غم و رنج و اندوه و بدبختى و بيچارگى از چهره هايشان نمايان است .

((نضرة )) همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى طراوت و نشاطى است كه در صورت صاحبان زندگى مرفه نمايان است .

بعد از نعمت ((تخت )) و ((نگاه )) و ((آرامش و نشاط)) اشاره به نعمت ديگرى يعنى شراب بهشتيان كرده ، مى افزايد: ((به آنها از شراب زلال دست نخورده سربسته مى نوشانند)) (يسقون من رحيق مختوم ).

شراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيبت زا و جنون آفرين نيست ، بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.

غالب مفسران ((رحيق )) را به معنى شراب خالص گرفته اند، شرابى كه هيچگونه غش و ناخالصى و آلودگى در آن وجود ندارد، و تعبير به ((مختوم )) كه در فارسى امروز به جاى آن ((دربسته )) و ((پلمپ )) شده به كار مى رود، نيز تاءكيدى بر خلوص و پاكى و دست نخوردگى آن است .

علاوه بر اين استفاده از چنين ظرفها نشانه احترام خاص به ميهمان مى باشد،

ظرفى كه آن را بسته اند و مهر كرده اند و مهرش تنها به دست ميهمان

شكسته مى شود!. <28>

سپس مى فرمايد: ((مهر آن را با مشك نهاده اند)) (ختامه مسك ).

نه همچون ظرفهاى دربسته دنيا كه مهر آن را با گل مى نهند، و هنگامى كه انسان مى خواهد شويى سربسته را با شكستن مهرش باز كند، دستش آلوده مى شود، شراب طهور بهشتى چنين نيست ، هنگامى كه دست بر مهرش مى نهند، بوى عطر مشك در فضا پراكنده مى شود!.

بعضى نيز گفته اند كه منظور اين است كه در ختام يعنى پايان نوشيدن اين شراب طهور دهان بوى مشك مى دهد، بر خلاف شرابهاى آلوده دنيا كه بعد از نوشيدنش دهان تلخ و بدبو مى شود، ولى با توجه به تعبيرى كه در آيه قبل بود اين تفسير بعيد به نظر مى رسد.

در پايان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى مى فرمايد: ((در اين نعمتهاى بهشتى و به خصوص در اين شراب طهور بى نظير بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند)) (و فى ذلك فليتنافس المتنافسون ).

مفسر بزرگ ((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) مى گويد: ((تنافس )) به معنى تمنى (و تلاش ) دو انسان است كه هر كدام مى خواهد شى ء نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.

و در مجمع البحرين آمده است ((تنافس )) به معنى سبقت و پيشى گرفتن بزرگوارانه بر ديگرى است (رقابت و مسابقه سالم ).

((راغب )) در ((مفردات )) نيز مى گويد: ((منافسه )) به معنى تلاش انسان است براى شباهت به افراد برجسته ، و ملحق شدن به آنها، بى آنكه ضررى به ديگرى وارد شود.

در حقيقت مضمون آيه شبيه چيزى

است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است : سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض : ((پيشى بگيريد بر يكديگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان ، و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ))!.

و يا آنچه در آيه 133 سوره آل عمران آمده است : و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض .

به هر حال تعبيرى كه در آيه آمده است زيباترين تعبيرى است كه براى تشويق انسانها براى وصول به اين نعمتهاى بى مانند از طريق ايمان و عمل صالح تصور مى شود، و فصاحت قرآن مجيد را به عاليترين وجه منعكس مى كند. <29> <30>

و بعد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده ، مى فرمايد: ((اين شراب طهور ممزوج با ((تسنيم )) است )) (و مزاجه من تسنيم ).

((همان چشمه اى كه مقربان از آن مى نوشند)) (عينا يشرب بها المقربون ). <31>

از اين آيات استفاده مى شود كه ((تسنيم )) برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را به طور خالص مى نوشند، ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مى آميزند!.

در اينكه چرا اين شراب يا اين چشمه ((تسنيم )) ناميده شده است (با توجه به اينكه تسنيم از نظر لغت به معنى چشمه اى است كه از بالا به پايين فرو مى ريزد) بعضى گفته اند به خاطر آن است كه اين چشمه مخصوص در طبقات بالاى بهشت قرار دارد، و بعضى ديگر گفته اند

شرابى است كه از آسمان بهشت فرو مى ريزد!.

در حقيقت شرابهاى بهشتى انواعى دارد: بعضى در نهرها جارى است كه در آيات متعددى از قرآن به آن اشاره شده است . <32>

و بعضى در ظرفهاى دربسته مهر شده است ، چنانكه در آيات بالا آمد، و از همه مهمتر شرابى است كه از آسمان بهشت و يا طبقات بالاى آن فرو مى ريزد و اين همان شراب ((تسنيم )) است كه هيچيك از نوشيدنيهاى بهشتى به پاى آن نمى رسد، و طبعا تاءثيرى كه در روح و جان بهشتيان مى گذارد از همه عاليتر و

پرجاذبه تر و عميقتر است ، و نشئه روحانى حاصل از آن غير قابل توصيف است .

البته بايد اين حقيقت را بار ديگر تكرار كنيم كه اينها همه شبحى است كه از دور ديده مى شود، و گرنه توصيف نعمتهاى گرانقدر و بى نظير بهشتى با هيچ زبان و قلمى ممكن نيست ، و حتى به گفته خود قرآن از فكر هيچكس نمى گذارد فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين (الم سجده 17).

1 - ((ابرار)) و ((مقربان )) كيانند؟

در آيات قرآن مجيد كرارا سخن از ((ابرار)) و ((مقربان )) و مقامات و پاداشهاى عظيم آنها به ميان آمده ، تا آنجا كه طبق آيه 193 سوره آل عمران اولو الالباب (صاحبان انديشه هاى قوى ) تقاضا مى كنند كه پايان زندگيشان با ابرار باشد و توفنا مع الابرار.

و در آيات سوره دهر نيز پاداشهاى بسيار مهمى براى آنها ذكر شده است (دهر آيه 5 تا 22).

و در آيه 13 سوره انفطار و آيات مورد بحث (سوره مطففين

) نيز مكرر از الطاف الهى نسبت به آنها ياد شده .

ابرار چنانكه قبلا نيز گفته ايم جمع ((بر)) آنهايى هستند كه روحى وسيع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند، و مقربان داراى قرب مقامى در درگاه خدا مى باشند و ظاهرا نسبت ميان اين دو ((عموم و خصوص مطلق )) است ، يعنى همه مقربان از ابرارند، ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.

در حديثى از امام مجتبى (عليه السلام ) مى خوانيم : كلما فى كتاب الله عزوجل من قوله ان الابرار فو الله ما اراد به الا على بن ابى طالب و فاطمة و انا

و الحسين (عليه السلام ): ((هر جا در قرآن مجيد ((ان الابرار)) آمده به خدا سوگند منظور پروردگار از آن على بن ابيطالب و فاطمه و من و حسين است )). <33>

بدون شك خمسه طيبه آن پنج نور مقدس از روشن ترين مصداق روشن ابرار و مقربانند، و چنانكه در تفسير سوره دهر گفتيم اين سوره عمدتا به امير مؤ منان على (عليه السلام ) و فاطمه و حسن و حسين اشاره مى كند و هيجده آيه از آن بحث از فضائل آنها است هر چند نزول آيات درباره آنها مانع از عموميت و گسترش مفهوم آيات نيست .

2 - شرابهاى بهشتى !

از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مى شود كه در بهشت انواع شرابهاى طهور با نامها و كيفيتهاى متنوع وجود دارد كه از هر جهت با شرابهاى آلوده دنيا متفاوت است ، اينها عقل را مى زدايد، جنون مى آفريند، منشاء عداوت و خونريزى و فساد مى شود، بدبو و بد

طعم و آلوده است ، ولى آنها عقل و نشاط و عشق مى آفريند، خوشبو و معطر و پاك است ، و كسانى كه از آن مى نوشند در نشئه اى روحانى و توصيف ناپذير فرو مى روند، كه دو نوع آن در اين سوره آمده است : ((رحيق مختوم )) و ((تسنيم )) و انواع ديگرش در سوره دهر، و ساير سوره هاى قرآن ذكر شده كه هر كدام را در جاى خود شرح داده ايم .

جالب اينكه : در روايات متعددى اين شراب بهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنيا چشم بپوشند، و تشنه كامان را سيراب كنند، و آتش اندوه را در دل مؤ منان خاموش سازند.

پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) فرمود: يا على من ترك الخمر لله سقاه

الله من الرحيق المختوم : ((اى على كسى كه خمر و شراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال دربسته مهر شده بهشتى سيراب مى كند)). <34>

و جالبتر اينكه در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه حتى اگر شراب دنيا را براى غير خدا نيز ترك گويد خداوند او را از اين شراب طهور مى نوشاند، على (عليه السلام ) مى گويد: عرض كردم براى غير خدا؟ فرمود: ((آرى ! كسى كه براى حفظ جان خود نيز از شراب دنيا چشم بپوشد خدا او را از رحيق مختوم سيراب مى كند)). <35>

آرى اين گروه كه شراب را براى حفظ سلامت خود ترك مى كنند

در حقيقت از اولوالالبابند، و همانگونه كه از آيه 193 آل عمران استفاده مى شود ((اولو الالباب )) نيز در زمره ابرارند كه از شرابهاى طهور بهشتى بهره مند مى شوند.

و در حديثى از على بن الحسين (عليه السلام ) آمده است : من سقى مؤ منا من ظماء سقاه الله من الرحيق المختوم : ((كسى كه شخص مؤ من تشنه اى را سيراب كند خدا او را از رحيق مختوم سيراب خواهد كرد)). <36>

و در حديث ديگرى آمده است : من صام لله فى يوم صائف سقاه الله من الظما من الرحيق المختوم : ((كسى كه در روز گرم تابستان روزه بدارد خداوند او را از تشنگى قيامت با رحيق مختوم سيراب مى كند)). <37> مفسران براى اين آيات دو شاءن نزول نقل كرده اند:

نخست اينكه روزى على (عليه السلام ) و جمعى از مؤ منان از كنار جمعى از كفار مكه گذشتند، آنها به على (عليه السلام ) و مؤ منان خنديدند و استهزا كردند، آيات فوق نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزا كننده را در قيامت روشن ساخت .

حاكم ابوالقاسم حسكانى در ((شواهد التنزيل )) از ((ابن عباس )) چنين نقل مى كند: ((منظور از ((ان الذين اجرموا)) منافقان قريش و منظور از ((الذين آمنوا)) على بن ابيطالب و ياران او است )). <38>

ديگر اينكه آيات فوق درباره افرادى همچون عمار، صهيب ، خباب ، بلال ، و ساير فقراى مؤ منين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابوجهل ، و وليد بن مغيره ، و عاص بن وائل ، واقع مى شدند نازل شده . <39>

جمع ميان اين دو شاءن نزول نيز كاملا ممكن است .

آن روز آنها مؤ منان را مسخره مى كردند، اما امروز…

در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها و پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان

مى گفت ، در آيات مورد بحث به گوشه اى از مصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطر ايمان و تقوا با آن روبرو مى شوند اشاره مى كند، تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بى حساب نيست .

در اين آيات از موضعگيرى و برخورد زشت و زننده كفار با آنها سخن مى گويد، و چهار نوع عكس العمل كفار را در برابر آنان بازگو مى كند:

نخست مى فرمايد: ((بدكاران و كفار پيوسته از مؤ منان مى خنديدند)) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ).

خنده اى تمسخرآميز و تحقيركننده ، خنده اى كه از روح طغيان و كبر و غرور و غفلت ناشى مى شود، و هميشه افراد سبكسر مغرور در برابر مؤ منان با تقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.

ضمنا تعبير به ((اجرموا)) به جاى ((كفروا)) نشان مى دهد كه افراد كافر و بى ايمان را از اعمال گناه آلودشان مى توان شناخت چرا كه هميشه كفر سرچشمه جرم و عصيان است

در آيه بعد دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده ، مى فرمايد: ((و هنگامى كه مشركان از كنار جمع مؤ منان مى گذرند آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره مى كنند)) (و اذا مروا بهم يتغامزون ).

و با اين علامات و اشارات مى گويند: اين بى سر و پاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شده اند! اين آستين پاره

ها و پا برهنه ها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر آنها هستند!، و اين گروه نادان را بنگريد كه مى گويند استخوان پوسيده و خاك شده بار ديگر به حيات و زندگى برمى گردد؟!

و امثال اين سخنان زشت و بى محتوا.

به نظر مى رسد كه خنده آشكار مشركان در زمانى بوده كه مؤ منان از كنار جمع آنها مى گذشتند، و اشارات سخريه آميز آنها زمانى بوده كه به عكس آنها از كنار جمع مؤ منان مى گذشتند، و چون در ميان آن جمع نمى توانستند به آسانى مسخره كنند با اشارات چشم و ابرو يكديگر مطالب را حالى مى كردند، ولى آنجا كه مركز تجمع مشركان بود و مسلمانان از كنار آنها مى گذشتند آزادى و جسارت بيشترى داشتند. <40>

يتغامزون از ماده ((غمز)) (بر وزن طنز) به معنى اشاره با چشم و دست است به چيزى كه مورد عيبجويى است ، و گاه اين واژه به معنى هر گونه عيبجويى به كار مى رود هر چند با زبان باشد، و تعبير به ((تغامز)) (از باب تفاعل ) دليل بر اين است كه همه آنها در مقابل يكديگر در اين كار شركت داشتند، هر يك با اشاره به ديگرى چيزى مى گفت كه همه استهزاآميز بود.

اينها همه در برخوردشان با مؤ منان بود، در جلسات خصوصى نيز همين برنامه را بازگويى كرده ، و سخريه ها را غيابا ادامه مى دادند، همانگونه كه آيه بعد مى گويد: ((هنگامى كه به خانواده خود باز مى گشتند مسرور و خندان بودند و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مى كردند)) (و اذا

انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين ).

گويى فتح و پيروزى نصيب آنها شده كه به آن مباهات مى كنند، و باز هم در غياب ، همان سخريه ها، و همان استهزاءها ادامه دارد.

فكهين جمع ((فكه )) صفت مشبهه (بر وزن خشن ) از فكاهه (بر وزن قباله ) به معنى مزاح كردن و خنديدن است ، و در اصل از ((فاكهه )) به معنى ميوه گرفته شده است گويى اين گفتگوها و شوخيها همچون ميوه هايى است كه از آن لذت مى برند، و به گفتگوى شيرين و دوستانه فكاهه (به ضم فا) گفته مى شود.

گرچه كلمه ((اهل )) معمولا به معنى خانواده و خويشاوندان نزديك است ، ولى ممكن است در اينجا معنى وسيعترى داشته باشد و دوستان نزديك را نيز دربرگيرد.

چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤ منان اين بود كه وقتى آنها را مى ديدند مى گفتند اينها گمراهانند (و اذا راءوهم قالوا ان هؤ لاء لضالون ).

چرا كه راه و رسم بت پرستى و خرافاتى را كه در ميان آنها رائج بود و هدايتش مى پنداشتند رها كرده ، و به سوى ايمان به خدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.

ممكن است اين تعبير در مراحلى باشد كه مطلب از مرحله استهزا گذشته بود و خود را ناچار مى ديدند كه شدت عمل بيشترى نشان دهند، زيرا هميشه هنگام ظهور پيامبران بزرگ و آيينهاى تازه عكس العمل دشمنان و مخالفان در آغاز از طريق استهزا و به شوخى گرفتن ظاهر مى شد، گويى آيين تازه را كمتر از

آن مى ديدند كه به طور جدى با آن برخورد كنند، ولى هنگامى كه آيين الهى در قلوب افراد آماده نفوذ مى كرد، و پيروان بيشترى براى آن پيدا مى شد، آنها احساس خطر كرده ، آن را جدى گرفته و مبارزه را شدت مى بخشيدند،

سپس مرحله به مرحله آن را تشديد مى كردند، و آيه فوق نخستين مرحله برخورد جدى آنها است ، كه در مراحل بعد حتى منجر به جنگهاى خونين و نبرد مسلحانه شد.

و از آنجا كه مؤ منان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى و ثروت قابل توجهى در اختيار نداشتند، و به همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مى نگريستند، و ايمانشان را بى ارزش شمرده ، و آيينشان را به باد مسخره مى گرفتند، قرآن در آيه بعد مى گويد: ((اين گروه كفار هرگز حافظ و نگهبان و متكفل زندگى آنها نبودند)) (و ما ارسلوا عليهم حافظين ).

پس به چه حقى ، و مطابق كدام منطقى بر آنها خرده مى گيرند؟!

در آيه 27 سوره هود مى خوانيم كه ثروتمندان و مستكبران قوم نوح به او مى گفتند: و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراءى : ((ما كسانى را كه از تو پيروى كرده اند جز گروهى اراذل ساده لوح نمى بينيم )).

و او در جواب مى گفت : و لا اقول للذين تزدرى اعينكم لن يؤ تيهم الله خيرا الله اعلم بما فى انفسهم : ((من هرگز نمى گويم آنها كه در نظر شما خوار مى آيند خداوند خيرى بر آنها نخواهد داد، خدا از دل آنها آگاهتر است )) (هود 31).

اين در

حقيقت جوابى است به اين افراد خودخواه و پرادعا كه به شما چه مربوط كه مؤ منان از كدام گروهند؟! شما در متن دعوت و محتواى آيين پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بنگريد.

ولى در قيامت مساءله بر عكس مى شود، چنانكه در آيه بعد مى فرمايد:

((امروز مؤ منان از كفار مى خندند))! (فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون ).

چرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا، و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود، و عدالت ايجاب مى كند كه در آنجا مؤ منان پاكدل از كفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است !

در بعضى از روايات از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است كه ((در آن روز درى از بهشت به روى كفار گشوده مى شود، و آنها به گمان اينكه فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حركت مى كنند، هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان در بسته مى شود، و اين كار چند بار تكرار مى شود و مؤ منان كه از بهشت نظاره گر آنانند مى خندند))!. <41>

لذا در آيه بعد مى افزايد: ((آنها بر تختهاى مزين نشسته اند و به اين صحنه ها نگاه مى كنند)) (على الارائك ينظرون ).

به چه چيزى نگاه مى كنند؟ به آنهمه نعمتهاى بى پايان الهى ، به آن مواهب عظيم و الطاف بيكران به آن آرامش و عظمت و احترام ، و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در

نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.

سرانجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه مى فرمايد: ((آيا كفار ثواب اعمال و پاداش كار خود را خوب گرفتند))؟!

(هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ). <42>

اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد، يا فرشتگان ، و يا مؤ منان ، نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هم از خداوند دريافت دارند، و در برابر اين پندار غلط و خيال خام مى فرمايد: ((آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند))؟

بسيارى از مفسران اين جمله را يك جمله مستقل دانسته اند، در حالى كه بعضى معتقدند دنباله آيه قبل است ، يعنى مؤ منان بر تختهاى مزين نشسته اند و نگاه مى كنند به بينند آيا كفار پاداش اعمال خلافشان را گرفتند؟ آرى اگر آنها پاداشى بگيرند بايد از شيطان بگيرند، آيا آن بينواى گرفتار مى تواند به آنها پاداشى دهد؟!

((ثوب )) از ماده ((ثوب )) (بر وزن جوف ) در اصل به معنى بازگشتن چيزى به حالت نخستين است ، و ((ثواب )) به پاداشى گفته مى شود كه به انسان در مقابل اعمالش مى دهند چرا كه نتيجه اعمالش به او بر مى گردد، اين واژه هم در جزاى نيك و هم بد به كار مى رود، هر چند غالبا در مورد خير استعمال مى شود <43> و لذا آيه فوق دلالت بر نوعى طعن نسبت به كفار دارد، و بايد چنين باشد چرا كه آنها همواره مؤ منان و آيات خدا را به باد استهزا مى

گرفتند و بايد در آن روز نتيجه استهزاهايشان را ببينند.

استهزا حربه ناجوانمردانه دشمنان حق

در طول تاريخ انبياء كرارا مى بينيم كه يكى از حربه هاى دشمنان خدا در مقابل آنان استفاده از حربه سخريه بوده است ، و آيات قرآن مكرر اين موضوع را منعكس كرده است ، و از آنجا كه سخريه و استهزا معمولا از كسانى صادر مى شود كه مست باده غرورند، و خود را برتر از ديگران مى دانند، و با چشم حقارت به سايرين نگاه مى كنند جاى تعجب نيست كه ظالمان كافر و لجوج و خودخواه دست به چنين حربه اى در برابر اهل ايمان زنند.

امروز نيز همان برنامه به صورتهاى متنوع در رسانه هاى گروهى جهان تحت عنوان ((طنز)) و برنامه هاى فكاهى و تفريحى ادامه دارد، الان نيز مى كوشند حق و طرفدارانش را با استفاده از اين حربه قديمى از ميدان بيرون كنند.

ولى مؤ منان در برابر آنها با توجه به وعده هاى الهى كه نمونه آن در آيات فوق آمده است آرامش مى يابند، و روح مقاومت در مقابل آن تاريك دلان در آنها دميده مى شود.

اصولا ((استهزا)) و ((سخريه )) و ((غمز)) و ((ضحك )) در مقابل حق كه در آيات فوق به آن اشاره شده همه از گناهان كبيره و نشانه جهل و غرور است ، يك انسان فهميده و عاقل و هوشيار به فرض كه به مكتبى عقيده نداشته باشد با آن برخورد منطقى مى كند، و هرگز به خود اجازه نمى دهد به اينگونه حربه ها متوسل گردد.

خداوندا! همه ما را از غرور و جهل و كبر حفظ فرما.

پروردگارا! به ما

روح حق طلبى و حق جويى و تواضع مرحمت كن .

بارالها! نامه اعمال ما را در ((عليين )) قرار ده ، و از زمره ((سجينيان )) بيرون بر.

آمين رب العالمين

تفسير مجمع البيان

آشنايى با اين سوره در آستانه هشتاد و سومين سوره ايستاده ايم. بجاست كه براى آشنايى با آن به شناسنامه اش بنگريم:

1 - نام اين سوره در نخستين آيه از اين سوره مباركه، خداى فرزانه كم فروشان را سخت به باد نكوهش مى گيرد و براى جلوگيرى از حق كشى و روش هاى ظالمانه اقتصادى و غارت ثروت هاى ملّى و در جهت اصلاح امور اقتصادى هشدار مى دهد و مى فرمايد:

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ واى بر كم فروشان، همانان كه چون از مردم پيمانه ستانند، به طور كامل مى ستانند، امّا چون براى آنان پيمانه و وزن كنند، كم مى دهند...

و نام اين سوره از نخستين آيه بر گرفته شده است.

اين سوره را،با نام «تطفيف» هم خوانده اند.

2 - فرودگاه اين سوره اين سوره بدان دليل كه در آستانه هجرت دگرگون ساز پيامبر به مدينه و يا در راه هجرت فرود آمده، در مورد فرودگاه آن ديدگاه اندكى متفاوت است:

به باور بيشتر دانشمندان اين سوره در مكّه فرود آمده است. امّا به باور گروهى، چون «حسن»، «ضحاك» و «عكرمه» در مدينه فرود آمده است.

از ديدگاه برخى جز هشت آيه از آيات پايانى اين سوره بقيه آيات آن در مدينه فرود آمده است.

3 - شمار آيه ها و واژه هاى آن اين سوره از 36 آيه، 169 واژه، و 730 حرف شكل گرفته است.

4 -

پاداش تلاوت اين سوره از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

و من قرأها سقاه اللَّه من الرحيق المختوم يوم القيامة(83)

كسى كه اين سوره را تلاوت كند، خدا او را در روز رستاخيز از شراب پاك و صاف و در بسته سيراب مى سازد.

و نيز از امام صادق آورده اند كه فرمود:

من كانت قرائتهُ فى الفريضة ويل للمطفقين اعطاه اللَّه الأمن يوم القيامة من النار، ولا تراه، ولا يراها، ولا يمر على جسر جهنم، ولا يحاسب يوم القيامة.(84)

كسى كه اين سوره را در نمازهاى واجب خويش بخواند، خدا امنيت از آتش و عذاب را در روز رستاخيز به او خواهد داد، و آن گاه است كه نه آتش دوزخ او را مى بيند، و نه او آتش را ديدار مى كند و بر پل دوزخ عبورش نخواهد افتاد و محاسبه نخواهد شد.

5 - دورنمايى از مفاهيم اين سوره در اين سوره اين مفاهيم ارزشمند مورد توجه قرار گرفته و اين بحث ها به تابلو رفته است:

هشدار به كم فروشان و پايمال كنندگان حقوق مردم،

راز اصلى گناه و حق كشى يا باور نداشتن رستاخيز،

گوشه اى از سرنوشت زشت كرداران،

جايكاه بلند ابرار،

پرتوى از پاداش خدا به آنان،

رقابت سالم و مترقى،

فرجام پر شكوه نيكان و خوبان،

سرنوشت سياه بدكارانِ بيدادگر،

واكنش بى خردانه واپسگرايان در برابر نوانديشان، و نكات ظريف ديگرى كه خواهد آمد.

1 - واى بر كم فروشان!

2 - همانان كه چون از مردم پيمانه ستانند، تمام مى ستانند؛

3 - و چون براى آنان پيمانه يا وزن نمايند، كم مى دهند.

4 - مگر آنان گمان نمى برند كه برانگيخته خواهند شد؟!

5 -

در روزى بزرگ [و سهمگين !

6 - روزى كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاى مى ايستند.

7 - نه، اين گونه نيست [كه آنان مى پندارند]؛ بى گمان كارنامه بدكاران در «سجّين» است.

8 - و تو چه مى دانى كه «سجّين» چيست؟

9 - نامه اى است نگارش يافته.

10 - در آن هنگام واى بر تكذيب كنندگان!

11 - همانان كه روز جزا را دروغ مى شمارند.

12 - و آن را جز هيچ تجاوزكارِ گناه پيشه اى دروغ نمى شمارد.

13 - [همان كسى كه چون آيات [روشنگر] ما بر او تلاوت مى گردد، مى گويد: [اين ها] افسانه هاى پيشينيان است.

14 - نه، اين گونه نيست، [كه آنان مى پندارد]؛ بلكه آنچه به دست مى آورند، بر دل هايشان چيره گرديده است.

15 - نه، اين گونه نيست [كه آنان مى پندارند]؛ به يقين آنان در آن روز از [بخشايش ]پروردگارشان سخت بازداشته مى شوند.

16 - آن گاه به آتش دوزخ خواهند سوخت.

17 - سپس [به آنان گفته مى شود: اين است آنچه شما آن را دروغ مى شمرديد.

نگرشى بر واژه ها

تطفيف: كم كردن پيمانه و كم كشيدن و كم فروختن. واژه «طفيف» نيز به معنى هر چيز اندك و ناچيز، و پيمانه اى كه كناره هاى آن پر نباشد آمده، و به همين تناسب در كم فروشى در هر شكل و رنگى به كار مى رود.

اين واژه از ماده «طفّ» در اصل به معنى كناره هاى هر چيزى آمده است. و به سرزمين كربلا نيز بدان دليل كه در كناره و ساحل است «طف» گفته اند.

اكتيال: كيل و پيمانه كردن و يا وزن نمودن به وسيله ديگر وسايل سنجش. واژه «اتزان» نيز به معنى وزن كردن آمده

است.

سجّين: اين واژه از ماده « سجن» به معنى «زندان» گرفته شده و به مفهوم سخت و شديد، و كسى كه به زندان ابد محكوم شده، آمده است. اين واژه داراى معنى مبالغه است، به همين جهت به آدم بسيار شرابخوار، «شرّيب»، و آدم بدمست، «سكّير» و به آدم زشت كردار و شرور «شرّير» گفته مى شود.

رَقْم: اين واژه به معنى خّط درشت و ماندگار آمده، و «مرقوم» از اين ماده است.

رين: اين واژه به معنى غلبه و چيره شدن آمده است و اگر آن را به زنگار و زنگارزدگى هم مى گيرند به اين تناسب است كه بر روى پديده هاو اشياء ارزشمند چيره مى شود و مى نشيند. و واژه «ران» از اين ماده است.

شأن نزول درباره شأن نزول و داستان فرود آغازين آيات اين سوره دو روايت رسيده است:

1 - از «ابن عباس» آورده اند كه: هنگام هجرت پيامبر به مدينه، بسيارى از مردم آن شهر به بلاى كم فروشى و حق كشى آلوده بودند، و خداى فرزانه با فرود اين آيات، آنان را از اين شيوه ظالمانه بازداشت و آنان نيز با هشدارپذيرى و گوش سپردن به آيات قرآن دست از كم فروشى برداشتند.

2 - امّا «سدى» آورده است كه: به هنگام آمدن پيامبر به مدينه تاجرى به نام «ابوجهينه» سركرده كم فروشان بود. او دو پيمانه داشت كه به وسيله يكى به هنگام پيمانه براى خود، تمام و كمال مى گرفت؛ امّا با پيمانه ديگرى به مردم كم فروشى مى كرد و خداى فرزانه با فرود اين آيات به او و ديگر كم فروشان هشدار داد.

تفسير

هشدارى سخت به پايمال كنندگان حقوق

مردم در اين سوره پس از ياد و نام الهام بخش خدا در هشدارى سخت به كم فروشان و پايمال كنندگان حقوق مردم مى فرمايد:

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ واى بر كم فروشان!

كم فروش آن كسى است كه در پيمانه نمودن و يا وزن و متر كردن چيزى به گونه اى حقوق ديگران را به سود خويش پايمال مى سازد؛ چنين كسى در خور هشدار و كيفرى سخت است كه قرآن به او هشدار مى دهد.

از ديدگاه «زجاج» بدان دليل به كم فروش، «مطفف» گفته مى شود كه در وزن و كيل و يا متر و سنجش، حق ديگرى را اندك اندك مى دزدند و نمى توان يكباره حقوق ديگران را پايمال ساخت.

آن گاه در معرفى كم فروشان مى فرمايد:

الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ كم فروشان آن كسانى هستند كه هر گاه مى خواهند چيزى براى خود بستانند، پيمانه را لبريز و كامل مى ستانند...

امّا زمانى كه مى خواهند به ديگران بفروشند و وزن كنند، از گوشه و كنار آن به هر صورت ممكن مى كاهند و كم مى گذارند.

وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ از «ابن مسعود» آورده اند كه مى گفت: نماز و عبادت خدا نيز در خور پيمانه است، از اين رو هر كس نماز شايسته و بايسته اى بخواند، خدا پاداش كامل به او مى دهد و كسى كه درست نخواند و آداب و شرايط و مقررات آن را رعايت نكند، هشدار اين آيات شامل حال او نيز مى شود و همين حكم در مورد او نيز جارى است.

سپس خداى فرزانه از كار كم فروشان و پايمال كنندگان حقوق مردم، كه مقررات خدا و راه و رسم عادلانه او را رها

ساخته اند، و نيز از غفلت و گمراهى اين گروه، با يك پرسش نكوهش بار، مردم را به تعجب و تفكر بر مى انگيزد كه:

أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ آيا اين كم فروشان باور نمى دارند كه براى حسابرسى و پاداش و كيفر برانگيخته خواهند شد؟

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: آيا اينان يقين ندارند حساب و حسابرسى در كار است؟

در آيه بعد مى افزايد:

لِيَوْمٍ عَظِيمٍ

آن هم در روزى بزرگ و سهمگين مورد محاسبه قرار خواهند گرفت.

و در گزارش از آن روز بزرگ مى فرمايد:

يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ روزى كه مردم از دل زمين به فرمان خدا بر مى خيزند و براى حسابرسى و دريافت پاداش و كيفر عملكردها در برابر پروردگار جهانيان مى ايستند.

در روايت آمده است كه: مردم در روز رستاخيز در حالى براى حسابرسى در برابر دادگاه روز رستاخيز مى ايستند كه از شدت حرارت و هول و هراس آن روز، عرق تا پرده گوش آنان رسيده است.

ممكن است منظور اين باشد كه: آيا آنان نمى دانند كه هر كس گمان برد كه روز رستاخيز و حسابرسى و بازخواستى در كار است و اين پندار را در دل تقويت كرد، اگرچه از آن آگاهى كامل هم نداشته باشد و بدان يقين هم نداشته باشد، باز هم بر او واجب است كه از خطر برحذر باشد و از آنچه باعث گرفتارى مى گردد دورى جويد؟ مگر نه اين است كه وقتى انسان خردمندى از رفتن در راهى، خطرى را متوجه خود ديد، از آن دورى مى جويد و از راهى ديگر مى رود؟

از «مقداد» آورده اند كه از

پيامبر خدا شنيدم مى فرمود: آن گاه كه روز رستاخيز بر پا مى گردد خورشيد به اندازه يك ميل به مردم نزديك مى گردد و با شدت و حرارت، به گونه اى بر آنان مى تابد كه هر كس متناسب با عملكرد خويش با حرارت آن رو به رو مى گردد و سيلاب عرق از آنان فرو مى ريزد؛ به گونه اى كه پاره اى تا پاشنه پا در عرق فرو مى روند، و پاره اى تا گردن! آن گاه مهار و لگامى بر دهان آنان مى زنند تا مزه تلخ گناهان و زشت كارى هاى خود را بچشند.

و نيز در روايتى آورده اند كه: «عمر» به هنگام تلاوت اين سوره، هنگامى كه به اين آيه مى رسيد كه: يوم يقوم الناس... آن قدر گريه مى كرد كه از نفس مى افتاد و نقش بر زمين مى شد!!

گوشه اى از سرنوشت زشت كرداران در اشاره به فرجام كار بدكاران و زشت كرداران در سراى آخرت مى فرمايد:

كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ نه، اين گونه نيست كه كفرگرايان و ظالمان مى پندارند كه اگر حقوق مردم را پايمال ساختند، حساب و باز خواستى در كار نيست؛ هرگز، بلكه بى هيچ ترديدى كارنامه اينان كه همه اعمال آنان در آن نوشته شده است در «سجّين» است.

واژه «كلّا» به معنى هشدار و اخطار مى باشد كه: هان اى كم فروشان و ظالمان! از گناه و ستم دورى گزينيد، و بدانيد كه پندار شما در انكار رستاخيز پوچ و بى اساس است.

به باور پاره اى با اين واژه، هشدار تمام است و جمله با همين يك واژه و آنچه در تقدير آمده كامل و رساست. امّا از ديدگاه پاره اى اين واژه آغازى است كه به ادامه آيه پيوند دارد و

منظور اين است كه: نه، هرگز اين گونه نيست كه انكارگران رستاخيز مى پندارند، بلكه بى هيچ ترديدى كارنامه كم فروشان و گناهكاران و ظالمان در «سجّين» است.

از ديدگاه «ابن عباس» و شمارى ديگر از مفسران پيشين، منظور اين است كه عملكرد آنان نوشته شده و اين نوشته و كارنامه آنان در قعر زمين موجود است.

از پيامبر گرامى آورده اند كه: واژه «سجّين» به معنى پايين ترين عمق زمينِ هفتم است.

برخى آورده اند كه «كعب» در برابر پرسش «ابن عباس» از «سجّين» گفت: در روز رستاخيز روح انسان هاى بد رفتار و ستمكار را به سوى آسمان ها مى برند، امّا آسمان ها روح پليد آنان را نمى پذيرند؛ آن گاه به زمين مى آورند و زمين هم نمى پذيرد.

آنها را به قعر زمين هفتم تا عمق «سجّين»، كه جايگاه سپاه شيطان است، مى برند.

در روايت «ابوهريره» از پيامبر آورده است كه: «سجّين» به معنى چاهى است سرگشاده در دوزخ و «فلق» چاهى است سربسته. اِنّ سجّين جُبّ فى جهنّم مفتوح، و الفلق جُبّ فى جهنّم مغطى.(85)

از ديدگاه «ابومسلم» منظور، نام پرونده اعمال بدكاران است كه از ظاهر آيات دريافت مى گردد.

از آيه بعد چنين دريافت مى گردد كه در ميان عرب واژه «سجّين» ناشناخته بود، چرا كه مى فرمايد:

وَ ما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ

و تو اى انسان! چه مى دانى كه «سجّين» چيست؟

به باور پاره اى منظور اين است كه: و تو اى برترين انسان! جامعه و مردم روزگارت چه مى دانند كه «سجّين» چيست؟

آن گاه روشنگرى مى كند كه:

كِتابٌ مَرْقُومٌ نامه اى است نوشته شده.

«سجّين» همان كارنامه و پرونده انسان است كه همه عملكرد او در آن نوشته شده و چيزهايى در

آن آمده است كه صاحب پرونده را ناراحت و چشمانش را تيره و تار مى كند.

از ديدگاه پاره اى واژه «مرقوم» به معنى علامت خورده و نشانه نهاده شده اى است، كه كفرگرايان و ظالمان با آن شناخته مى شوند.

امّا به باور ما تفسير درست آيه اين است كه «كتاب مرقوم»، نمى تواند تفسير «سجّين» باشد؛ چرا كه اين واژه به معنى پرونده و يا نوشته نيست، بلكه «كتاب مرقوم» تفسير آيه اى است كه مى فرمايد: پرونده و كارنامه بدكاران و ظالمان در «سجّين» است(86) و واژه «مرقوم» به معنى نوشته اى روشن و بسيار خوانا آمده است.

سپس مى فرمايد:

وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ در آن هنگام واى بر دروغ شمارندگان روز رستاخيز.

از آيه دريافت مى گردد كه هشدار و اخطار، متوجه كسانى است كه در دنيا، روز رستاخيز و روز حسابرسى و باز خواست را دروغ مى شمارند، و هرگز حاضر به تجديد نظر در اين پندارِ باطل خود و اعلام ايمان و باور به فرارسيدن آن روز نيستند.

از ديدگاه برخى از صاحب نظران آيه مورد بحث به آيه «انّ كتاب الفجار...» و آن گاه آيه «يوم يقوم النّاس...» پيوند دارد و آنچه ميان اين آيات آمده، معترضه است.

در آيه بعد در تفسير آيه اى كه گذشت مى افزايد:

الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ همان كسانى كه روز رستاخيز و روز پاداش و كيفر را دروغ مى شمارند.

آيه شريفه نشانگر آن است كه اين هشدار به دروغ شمارندگان روز رستاخيز متوجه است، به همين دليل آن كسانى كه اين ديدگاه پوچ و بى اساس انكارگران رستاخيز را مردود مى شمارند، در خور ستايش هستند.

آن گاه روشنگرى مى كند كه:

وَ

ما يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ و تنها كسانى روز جزا را انكار مى كنند و دروغ مى شمارند كه تجاوزكار و گناه پيشه اند.

و در نكوهش اين گناه پيشه و تجاوزكارى كه از او سخن رفت مى افزايد:

إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ همان كسى كه چون آيات روشنگر ما بر او تلاوت مى گردد، با تاريك انديشى و حق ناپذيرى مى گويد: اين ها افسانه هاى پيشيان است و آنان اين داستان هاى پوچ را نوشته و به آيندگان نهاده اند!

راز واقعى حق ستيزى گناهكاران و ظالمان در ادامه بحث در اشاره به راز اصلى حق ناپذيرى گناهكاران و اصلاح ستيزان مى فرمايد:

كَلاَّ

نه، هرگز چنين نيست كه بدكرداران و ظالمان مى پندارند و رستاخيز را دروغ مى شمارند،

بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ بلكه زشت كردارى و گناه آنان، و اثر طبيعى بيدادگرى و حق ستيزى است كه بر دلهايشان چيره شده است.

از ديدگاه «حسن» و «قتاده» واژه «رين» به معنى گناه بر روى گناه تا دل مردگى و تيرگى آن است.

اما به باور «فرّاء» منظور اين است كه: وقتى گناهان انسان زياد شد، اثر زشت كارى و بيداد دل هاى آنان را فرا مى گيرد و دل هارا تيره و تار مى سازد و بر آن ها چيره مى گردد.

در اين مورد «ابن مسعود» مى گويد: هنگامى كه انسان دست به گناه و زشتى مى يازد، در دل او نقطه سياهى پديدار مى گردد و با هر گناه ديگرى اين نقطه سياه گسترش مى يابد، تا سرانجام با ادامه و پافشارى در بيداد و گناه، سياهى و پليدى گستره دل را مى گيرد و انسان را مسخ مى كند.

از امام باقر در تفسير

آيه آورده اند كه فرمود:

ما من عبد مؤمن الّا و فى قلبه نكتة بيضاء، فاذا اذنب دنباً خرج فى تلك النكتة نكتة سوداء، فاذا تاب ذهب ذلك السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطى البياض، فاذا غظى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابداً و هو قول اللَّه ت تعالى: كلّا بل ران على قلوبهم...(87)

هيچ بنده اى در ميان بندگان خدا نيست، جز اينكه در گستره قلب او نقطه سپيدى است. از اين رو هنگامى كه دست به گناه و ستم يازيد در آن سپيدى و روشنى، نقطه سياهى پديدار مى گردد، كه تنها با توبه و اصلاح خويشتن و جبران آن گناه و حق كشى زدوده مى شود؛ امّا اگر به زشت كارى و گناه ادامه داد، آن نقطه سياه با هر گناهى گسترش يافته و برگستره قلب چيره مى گردد. آن گاه است كه چنين كسى ديگر روى نيك بختى و رستگارى نمى بيند و اصلاح نمى پذيرد، و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت كه: كلا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ از امام صادق آورده اند كه فرمود:

يصدأ القلب، فاذا ذكرته بآلاءاللَّه انجلى عنه قلب انسان در فراز و نشيب هاى زندگى بر اثر غفلت و گناه دستخوش گرفتگى و كدورت مى گردد، و آن گاه كه نعمت هاى خدا را در حق انسان به يادش آورى زنگارها زدوده مى شود و شفاف مى گردد.(88)

«ابومسلم» در تفسير آيه مورد بحث مى گويد: بى گمان گناهكارى و گناه ورزى آنان و دمخورشدنشان به قانون شكنى و بيداد، و غرور و غفلت آنان از حق و عدالت، بسان پرده اى ضخيم بر دل هايشان افكنده شد، و آن گاه كارشان به جايى رسيد كه خرد آنان

از كار افتاد و سود و زيان حقيقى را از پندارى نشناختند؛ چرا كه نينديشيدن در فرجام كارها و گناه ورزى بسيار و فرو رفتن در مستى و پستى و بيداد، انگيزه هاى غفلت و بيگانگى از خدا را قدرت مى بخشد و انسان را از بازگشت به حق و اصلاح پذيرى و توبه دور مى سازد، و اورا به پافشارى در اصلاح ستيزى و زشت كارى سوق مى دهد، و آن گاه است كه شيطان بر دل چيره مى گردد و با حاكميت آن، انسان از يكتاگرايى و ايمان و پروا و پاكى بيگانه مى شود.

«بلخى» مى گويد: آيه مورد بحث نشانگر درستى ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت مى باشد كه اثر طبيعى گناه و بيداد باعث زنگارگرفتگى دل و مهرخوردگى آن مى گردد، و آن گاه كار انسان به جايى مى رسد كه اصلاح ستيزى و زشت كردارى بر دل غالب و چيره مى شود.

آن گاه در ادامه همين مطلب مى افزايد:

كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لََمحْجُوبُونَ نه، اين گونه نيست كه آنان مى پندارند، بلكه آنان در آن روز بزرگ از ديدار حق و مهر و لطف او محروم و سخت باز داشته مى شوند.

به باور «ابن عباس» واژه «كلّا» بيانگر آن است كه كفرگرايان هرگز روز رستاخيز را گواهى نمى كنند، و از انكارگرى و محاسبه ناپذيرى خويش دست بر نمى دارند.

از ديدگاه گروهى از مفسران منظور آيه اين است كه: كفرگرايان و تبهكاران در روز رستاخيز از مهر و رحمت پروردگار خود و فضل و احسان او باز داشته مى شوند.

از ديدگاه «ابومسلم» آنان از رحمت خدا دور و از پاداش پر شكوه او محروم و از خشنودى او بيگانه اند.

از اميرمؤمنان نيز آورده اند كه: محرومون

عن ثوابه و كرامته و...

آنان آن روز از پاداش و احسان او محرومند.

و مى افزايد:

ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحِيمِ

آن گاه به آتش شعله ور دوزخ وارد مى گردند و هماره در آن خواهند سوخت.

به باور «ابومسلم» آنان هيزم دوزخ و سوخت آن خواهند شد و هماره خواهند سوخت.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ

سپس در نكوهش آنان گفته مى شود: اين آتش شعله ور دوزخ همان چيزى است كه در دنيا هماره آن را دروغ مى شمرديد.

گفتنى است كه اين گونه گفتار را در فرهنگ عرب، گفتارى كوبنده و قاطع عنوان مى دهند؛ چرا كه با شيوه اى نكوهش بار از رويدادى سخت و اندوه آور خبر مى دهد. 18 - نه، اين گونه نيست [كه آنان مى پندارند]؛ بى ترديد كارنامه نيكان در «علّيّون» است.

19 - و تو چه مى دانى كه «علّيّون» چيست؟

20 - نامه اى است نگاشته شده 21 - كه مقربان [بارگاه دوست آن را مشاهده مى كنند.

22 - به يقين نيكان در نعمتى [جاودانه اند.

23 - بر تخت ها [نشسته اند و مناظر دل انگيز بهشت را] تماشا مى كنند.

24 - در چهره هايشان شادابىِ نعمت [هاى بهشت را] مى بينى.

25 - از شراب ناب و مُهرشده اى نوشانيده مى شوند.

26 - كه مُهر آن مُشك است؛ و در [راه رسيدن به اين [نعمت هاست كه ]رقابت كنندگان [و مشتاقان بايد به رقابت برخيزند.

27 - و آميزه [و تركيب آن [شراب پاك و ناب از [چشمه ]«تنسيم» است،

28 - از چشمه اى كه مقربان [بارگاه خدا] از آن مى نوشند.

29 - بى گمان كسانى كه [در زندگى دنيا] به

گناه [و بيداد] دست مى يازيدند، به آنان كه ايمان آوردند [و از گناه دورى مى جستند]، مى خنديدند.

30 - و چون بر آنان گذر مى نمودند با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى مى كردند.

31 - و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مى گشتند، [از مردم آزارى خود ]شادمان باز مى گشتند.

32 - و هنگامى كه آنان را مى ديدند، مى گفتند: راستى كه اينان در بيراهه اند.

33 - با اين كه [اين ستمكاران به عنوان نگهبان بر آنان فرستاده نشده بودند.

34 - امّا امروز آنان كه [در دنيا] ايمان آوردند بر كفرگرايان مى خندند.

35 - بر تخت ها [نشسته اند و بر گرفتارى آنان مى نگرند.

36 - اينك آيا به كفرگرايان [و خودكامگان در برابر آنچه انجام مى دادند پاداش [مناسب داده شد؟!

نگرشى بر واژه ها

علّيّين: اين واژه به معنى «بلندى بر بلندى» آمده و نشانگر مقامى است بسيار پرفراز؛ و به همين دليل هم به صورت جمع - كه نشانگر بزرگداشت و عظمت مى باشد - آمده است.

پاره اى نيز آن را به معنى «برترين مكان ها» گرفته اند. اين واژه جمع مى باشد و مفرد آن «عِلّى» بسان «مِلّى» و «ملّيّون»، كه در اصل به مكان پرفراز و يا ساكنان آن گفته مى شود.

ارائك: اين واژه جمع «اريكه» به معنى تخت هاى پرشكوه و نيز پشتى هايى است كه در اطاق هاى پذيرايى مى چينند.

نضرة: شادابى و طراوت چهره.

رحيق: شراب خالص و ناب.

مختوم: سربسته و دست نخورده.

تنافس: تلاش و آرزو نمودن دو انسان و يا دو گروه براى بردن پديده اى ارزشمند كه از آنِ ديگرى است. پاره اى نيز آن را به معنى رقابت و مسابقه سالم

و بزرگوارانه براى پيشى جستن بر ديگرى گرفته اند.

مزج: آميختن دو مايع متفاوت نظير آب و آب ميوه و يا شير و سركه به يكديگر.

تسنيم: اين واژه به معنى چشمه جوشانى است كه از بالا مى جوشد و به سوى پايين روان مى گردد. اين واژه از «سنام» برگرفته شده است.

تغامز: اين واژه از «غمز» گرفته شده و به معنى اشاره با چشم و ابروست و براى ريشخند ديگرى انجام مى شود.

فاكهون: به معنى شوخى و خنده از روى غفلت و غرور آمده است. اين واژه از «فِكاهه» گرفته شده، و مفرد آن «فَكِهْ» بسان «خشن» مى باشد.

ثُوِب: اين واژه از «ثُوب»، به معنى بازگشتن چيزى به حال نخستين آمده است. واژه «ثواب» نيز به معنى پاداشى است كه به انسان در برابر كار شايسته اش باز مى گردد. اين واژه بيشتر در پاداش كارهاى شايسته به كار مى رود، امّا گاه در جزا و كيفر نيز به كار رفته است.

تفسير

جايگاه بلند «ابرار»

پس از روشنگرى در مورد «فُجّار» يا زشت كرداران و سرنوشت شوم آنان، اينك در اشاره به جايگاه بلند و موقعيت والاى «ابرار» يا نيكان و پاكان مى فرمايد:

كَلاَّ

نه، كفرگرايان و حق ناپذيران هرگز ايمان نمى آورند و اصلاح نمى پذيرند.

اين تفسير بر اين اساس است كه واژه «كلاّ» به پيش از خود پيوند داشته باشد، امّا اگر همان گونه كه برخى گفته اند به ادامه آيه پيوند داشته باشد، منظور اين است كه: نه اين گونه نيست كه كفرگرايان مى پندارند، بلكه بى ترديد كارنامه نيكان و پاكان در بلندترين جايگاه قرار دارد.

إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ

به باور گروهى منظور اين است كه: بى گمان

نامه عمل نيكان در آسمان هفتم و در همان جايگاه والايى است كه ارواح توحيدگرايان و نيكان در آنجاست.

امّا به باور «ضحاك» در «سدرةالمنتهى» و در آن موقعيت با شكوهى است كه فرمان هاى خدا در آفرينش و تدبير جهان به سوى آن مى رسد.

در مورد واژه «علّيّون» در آيه مورد بحث ديدگاه ها متفاوت است:

به باور برخى منظور بهشت پرنعمت خداست.

امّا به باور «فرّاء» منظور «بلندى بر روى بلندى» است كه پرفرازتر از آنجا نيست و در بلندى جايگاه پايانى ندارد، درست در برابر نامه عمل «فجّار» كه در پست ترين طبقات دوزخ است.

از «ابن عباس» آورده اند كه منظور لوح و ديوانى است از زبرجد سبز كه در زير عرش است و عملكرد بندگان در آن نوشته است.

و از پيامبر آورده اند كه منظور از آن آسمان هفتم و زير عرش خداست.

قال فى عليين فى السماء السابعة تحت العرش(89)

آن گاه در بيان شكوه و عظمت «علّيين» مى فرمايد:

وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ

و تو چه مى دانى كه «علّيون» چيست؟

و اين گونه سخن از آن جايگاه پرفراز و پرمعنويت نشانگر بزرگداشت و شكوه آنجاست و روشنگرى مى كند كه شناخت آنجا جز با ديدن و نظاره كردن ممكن نيست.

سپس مى افزايد:

كِتابٌ مَرْقُومٌ

كتابى است كه در آن، همه كارهاى شايسته مردم كمال طلب و درست كار و هر آنچه مايه روشنى ديدگان و شادى دل هاست رقم خورده است؛ درست در برابر نامه عمل «فُجّار» كه نوشته هاى آن، دل را تيره و تار و باعث اندوه و گرفتارى عميق صاحبان آن مى گردد.

در تفسير آيه «مقاتل» مى گويد: در آن

نامه عمل نيكى ها و خوبى هاى نيكان و پاكان نوشته شده و آن نامه بر عرش خدا قرار دارد، و دليل اين سخن آيه بعد است كه مى فرمايد:

يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ

اين كتاب و اين نامه عمل چيزى است كه مقربان بارگاه خدا آن را مشاهده مى كنند.

ممكن است منظور اين باشد كه: و اين نامه را فرشتگان بارگاه خدا گواهى مى كنند، و يا آن را حاضر مى نمايند.

منظور از «مقربان» آن كسانى هستند كه از نظر معنوى به برترين مرحله اوج گرفته و به خدا تقرب يافته اند.

«عبداللَّه بن عمر» مى گويد: آن كسانى كه به «عليون» اوج مى گيرند مردمى هستند كه وقتى از آنجا به سوى بهشت نظاره مى كنند، با نگاه يكى از آنان بهشت به نورش، نورباران مى گردد؛ به گونه اى كه اهل بهشت مى گويند: يكى از ساكنان «عليين» به ما نگريست.

در آيه بعد در بيان پرتوى از پاداش پر شكوه خدا به نيكان مى فرمايد:

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ بى گمان در سراى آخرت نيكان و خوبان، در بهشت پر طراوت و زيبا غرق در نعمت هاى خدا هستند.

آن گاه مى فرمايد:

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ بر تخت هاى شكوهبار بهشتى تكيه زده و به مناظر دل انگيز و زيبا و نعمت هاى وصف ناپذير بهشت مى نگرند و لذت مى برند.

به باور پاره اى، آنان بر تخت ها و پشتى هاى بهشت تكيه زده اند.

«حسن» مى گويد: ما نمى دانستيم «اريكه» چيست تا به مردى از «يمن» برخورد كرديم، و او روشن ساخت كه منظور از آن، تخت پرشكوه و آراسته اى است كه براى داماد و عروس و در اطاق آنان مى چينند.

به باور برخى از مفسران منظور اين است كه: نيكان و پاكان

در بهشت بر تخت ها تكيه زده و دشمنان خود را از همانجا در دوزخ نظاره مى كنند كه گرفتار عذاب و شكنجه اند.

سپس مى فرمايد:

تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ در چهره هاى آنان - با يك نگاه - سپيدى و زيبايى، و روشنايى و شادابى و طراوتِ زندگى در بهشت و بهره ورى از نعمت هاى آن را مى بينى و مى يابى.

به باور «عطا» اين درخشندگى و طراوت آنان به خاطر اين است كه خدا جمال و كمالى به پاداش كارهاى شايسته اى كه در زندگى داشتند به آنان ارزانى مى دارد كه وصف ناپذير است.

در اشاره به نعمت ديگرى كه به آنان ارزانى مى گردد، مى فرمايد:

يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ آنان از شراب پاك و ناب بهشت كه از هر ناخالصى و ناپاكى به دور و سر به مُهر و دست نخورده است پذيرايى مى گردند.

به باور پاره اى منظور از اين شراب پاك و ناب، شرابى است در شيشه هاى ويژه، و دربسته و مُهرشده؛ و غير از شراب پاك و ناب و سر بسته و در ظرف هاى خاصّى است كه تنها از آنِ «ابرار» و نيكان است و كسى حق دست زدن و گشودن آنها را ندارد.

در آيه بعد در تفسير آيه پيش مى افزايد:

خِتامُهُ مِسْكٌ مهر آن را با مشك نهاده اند، به گونه اى كه با دست زدن و گشودن درب آن، بوى دلاويز عطر و مُشك فضا را صفا مى بخشد.

به باور «حسن»، «قتاده» و «ابن عباس» منظور اين است كه پايان مزه و طعم آن بوى مُشك دارد؛ به گونه اى كه نوشنده آن وقتى آخرين قطره آن را مى نوشد و لب بر مى دارد

بوى خوشى بسان بوى مُشك در فضا مى پراكند.

امّا به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: ظرف ها و شيشه هاى آن شراب پاك و ناب، به وسيله مُشك و عنبر بسته بندى و مُهر مى شود، نه بسان ظرف ها و شيشه هاى شراب دنيا با «گِل» يا چوب و يا فلز و مشابه آن ها.

و از ديدگاه برخى، شراب پاك بهشت، شرابى است درخشان و نقره فام كه به وسيله مُشك، بسته بندى شده و مهر گرديده است؛ به گونه اى كه اگر در اين جهان درب يكى از آنها را بگشايند و انگشتى به آن بزنند، بوى خوش و دل انگيز آن تمام شامه هاى مردم دنيا را عطر آگين خواهد ساخت و همه آرزوى آن را خواهند كشيد.

در ادامه آيه مى افزايد:

وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ و در راه رسيدن به اين نعمت هاى شكوهبار بهشت و اين شراب پاك و ناب است كه بايد مشتاقان - در فرمانبردارى از خدا - بر يكديگر سبقت جويند.

آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: لمثل هذا فليعمل العاملون(90) براى چنين پاداش پر شكوهى است كه كوشندگان بايد بكوشند.

از ديدگاه «مقاتل» منظور اين است كه: براى رسيدن به اين مقام والاست كه رقابت كنندگان بايد به رقابت برخيزند.

و از ديدگاه «زيد بن اسلم» براى اين درجه و موقعيت پرشكوه است كه تلاشگران بايد در انجام كارهاى شايسته تلاش كنند و آرام نگيرند.

در روايت آمده است كه: من صام للَّه فى يوم صائف سقاه اللَّه على الظمأ من الرحيق المختوم.(91)

كسى كه در گرماى سوزان تابستان روزه بدارد، خدا او را در روز رستاخيز و تشنگى

سخت آن روز، با شراب پاك و خالص و سربسته بهشت سيراب مى سازد.

و در وصيت هاى پيامبر به اميرمؤمنان نيز آمده است كه:

من ترك الخمر للَّهِ سقاه اللَّه من الرحيق المختوم(92)

كسى كه در راه خشنودى خدا و فرمانبردارى از او شراب خوارگى را وانهد، خدا او را از شراب ناب بهشت سيراب خواهد ساخت.

و باز هم در وصف اين شراب پاك بهشتى مى افزايد:

وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ و آميزه و تركيب اين شرابى كه وصف شد، از چشمه «تسنيم» است كه برترين نوشابه هاى بهشت از آن مى جوشد.

در اين مورد «مسروق» آورده است كه: اين شراب پاك و ناب را تنها به مقربان بارگاه خدا مى دهند و آنان هستند كه آن را به طور خالص مى نوشند، امّا براى نيكان و پاكان يا سعادتمندان مقدارى از آن را با «رحيق مختوم» كه شراب پاك ديگرى از شرابهاى بهشت مى باشد، مى آميزند و بدين وسيله به گونه اى عطرآگين مى گردد كه دل را مى ربايد.

از «ابن عباس» در مورد واژه «تسنيم» سؤال شد.

او در پاسخ گفت: اين همان چيزى است كه خدا در وصف نعمت هاى پر شكوه و وصف ناپذير بهشت مى فرمايد: هيچ كس نمى داند چه چيز از آنچه روشنى بخش چشم هاست، به پاداش كارهاى شايسته اى كه انجام مى دادند براى آنان نهان داشته ام.

فلا تعلم نفس ما أخفى لهم من قرة أعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون(93)

با اين بيان وصف نعمت هاى بهشت در توان هيچ بيان و نوشته اى در دنيا و به زبان مردم دنيا نيست؛ چرا كه آن نعمت ها در انديشه مردم اين جهان نمى گنجد و آنچه در قرآن آمده، تنها بخشى از نعمت هاى ارزشمند

بهشت است.

از «حسن» نيز همين ديدگاه روايت شده است.

به باور «مقاتل» منظور از «تسنيم» شراب پاك و نابى است كه از آسمان و بلنداى بهشت به صورت جالبى بر ظرف هاى نيكان و پاكان جريان مى يابد.

و به باور «قتاده» چشمه اى است كه از آسمان بهشت مى جوشد و روان مى گردد و براى هر كدام از بهشتيان به اندازه اى كه بخواهد در دسترس اوست.

و سرانجام در تفسير آيه پيش مى افزايد:

عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ همان چشمه اى كه مقربان بارگاه خدا از آن مى نوشند.

به باور گروهى منظور اين است كه: همان چشمه اى كه ويژه مقربان بارگاه خداست و آنان هستند كه از شراب پاك آن به طور خالص و دلخواه مى نوشند؛ امّا براى ديگران از شراب پاك و ناب آن به ديگر نوشابه هاى وصف ناپذير بهشت آميخته مى سازند.

فرجام سياه بدكاران در آيات پيش پرتوى از نعمت هاى خدا و پاداش پرشكوه او به نيكان و شايسته كرداران ترسيم گرديد، اينك در اشاره به تاريك انديشى كفرگرايان و خودكامگان و عملكرد زشت و ظالمانه آنان مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ بى گمان آن كسانى كه در زندگى دنيا دست به زشتى و جنايت مى زدند، به آن كسانى كه با درست انديشى و حق پذيرى به خدا و روز حسابرسى ايمان آورده و از ستم و گناه دورى مى جستند، مى خنديدند.

نمونه آشكار و مصداق روشن اين تبهكاران در آغاز بعثت سردمداران زورمدار قريش، نظير «وليد بن مغيره»، و «عاص بن وائل» و ... بودند كه به حق طلبان و كمال جويان و اصلاح پذيرانى چون عمار، بلال، خباب، مقداد و ... مى خنديدند و آنان

را به ريشخند مى گرفتند!

به باور پاره اى ممكن است آنان به تلاش و كوشش اين بندگان درست انديش در نماز و روزه و ديگر كارهاى شايسته، و آن گاه حق ناپذيرى و انكار معاد و پاداش سراى آخرت از سوى خود مى خنديدند.

امّا به باور پاره اى ديگر آنان بدان دليل به بندگان شايسته خدا مى خنديدند كه آنها از روز رستاخيز و بهشت و دوزخ سخن مى گفتند و آنها را باور مى داشتند، امّا كفرگرايان با تعجب و انكار مى خنديدند كه چگونه استخوان هاى پوسيده بار ديگر زنده مى شوند؟

و از ديدگاه گروهى ديگر آنان از فرط گمراهى و حق ستيزى و نادانى، و به خاطر فريب ساده دلان، خود را درست انديش و برحق جا مى زدند و توحيدگرايان را در بيراهه و باطل مى پنداشتند و آن گاه بر آنان مى خنديدند؟

آن گاه مى فرمايد:

وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ

آنان تنها به تمسخر و ريشخند حق طلبان بسنده نمى كردند، بلكه هنگامى كه مردم با ايمان وعدالتخواه از كنار اين ظالمان مى گذشتند، با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى مى نمودند، و با زبان تمسخر مى گفتند: آيا به راستى اين بى سر و پاها، درست انديش و در راه حق هستند و به محمد(ص) از سوى خدا وحى مى گردد؟ و آيا به راستى ما پس از مرگ بار ديگر زنده خواهيم شد و حساب و حسابرسى در كار است؟

در مورد شأن نزول اين آيه شريفه، دو روايت آورده اند:

1 - گروهى از مفسران پيشين از جمله «مقاتل» آورده اند كه: روزى على (ع) به همراه گروهى از مردم با ايمان نزد پيامبر مى آمدند كه عبورشان بر گروهى از نفاق گرايان

افتاد. آنان آن حضرت و همراهانش را مسخره كردند و خنديدند، و با اشاره چشم و ابرو از آنان عيبجويى نمودند. آن گاه به سوى همفكران خود رفتند و بر كار زشت خويش افتخار نمودند. آنجا بود كه فرشته وحى بر پيامبر فرود آمد و هنوز اميرمؤمنان و همراهانش به حضور پيامبر نيامده بودند، كه اين آيه را بر قلب مصفاى پيامبر خواند.(94)

2 - روايت دوم را «حاكم حسكانى» از «ابن عباس» آورده است كه:

منظور از «مجرمان» در آيه، نفاق گرايان هستند و منظور از ايمان آوردگان، على(ع) و ياران آن حضرت مى باشند.

ان الذين اجرموا منافقو قريش والذين آمنوا على ابن ابى طالب و اصحابه(95)

سپس مى فرمايد:

وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ و هنگامى كه به سوى خاندان كفرگرا و گمراه خويش باز مى گشتند، از شرارت و مردم آزارى خود شادمان بودند و شوخى مى كردند.

در آيه بعد مى افزايد:

وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ و هنگامى كه مردم با ايمان و كمال جو را مى ديدند، مى گفتند: اينان همان گمراهانند، چرا كه به باور ما نعمت هاى اين جهان را وانهاده، و به اميد پاداش و ثوابى كه واقعيت ندارد، به سخنان محمد(ص) گوش سپرده و به راه او مى روند.

و روشنگرى مى كند كه:

وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظِينَ اين واكنش ظالمانه و خردستيز كفرگرايان در برابر دعوت آسمانى پيامبر و پيروان او، در حالى بود كه هرگز اينان به عنوان نگهبان بر مردم توحيدگرا گمارده نشده و مسئول عملكرد آنان نبودند، تا با آنها آن گونه زشت و ظالمانه رفتار كنند، و با عيبجويى و تمسخر و تحقير

و اهانت با آنان رو به رو شوند.

با اين بيان اگر كفرگرايان به جاى اين همه مردم آزارى و تاريك انديشى راه درست را مى شناختند و درست رفتار مى كردند، برايشان بهتر نبود؟!

از ديدگاه «ابومسلم» منظور اين است كه: و اين عملكرد نابخردانه كفرگرايان در حالى انجام مى شد كه ما آنان را گواه عملكرد مؤمنان نفرستاده بوديم؛ چرا كه گواهى اينان به زيان آنان پذيرفته نخواهد شد، امّا گواهى مردم با ايمان در روز رستاخيز بر ضد كفرگرايان پذيرفته است.

در ادامه آيات مى فرمايد:

فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ و اينك در روز رستاخيز كسانى كه در دنيا ايمان آوردند و اصلاح پذيرفتند، بر كفرگرايان مى خندند.

«ابوصالح» مى گويد: اينك مردم با ايمان بر كفرگرايان و ظالمان مى خندند؛ درست همان گونه كه در دنيا آنان مى خنديدند. و اين بدان جهت است كه در سراى آخرت هنگامى كه كفرگرايان به دوزخ رفتند و مردم با ايمان به بهشت پر طراوت و زيبا، به ناگاه گويى دروازه اى از سوى بهشت به طرف كفرگرايان گشوده مى شود و به آنان مى گويند: از اين جا خود را نجات دهيد و به سوى بهشت برويد. آنان سر از پا نشناخته به سوى آن در، حركت مى كنند، امّا هنگامى كه خود را به آستانه در، رساندند، آن در، بسته مى شود و از سوى ديگرى گشوده مى گردد و آنان به آن سو هجوم مى برند، و همين گونه مأموران دوزخ آنان را دست مى اندازند و به كيفر كارشان در دنيا تحقير مى گردند و مردم با ايمان بر آنان مى خندند.

به باور برخى مردم با ايمان هنگامى كه در ميان نعمت ها قرار گرفتند، از همانجا

آتش دوزخ و گرفتاران در آن را مى نگرند و مى شناسند و بر آنان مى خندند.

اما به باور برخى ديگر، مردم با ايمان بدان دليل بر كفرگرايان مى خندند كه دشمنى آنان را با خدا و پيامبر در دنيا به ياد مى آورند، آن گاه است كه خدا تماشاى كيفر آنان را براى اينان لذت بخش مى سازد. و اين نشانگر ماندگار بودن آنان در آتش است، چرا كه اگر آنها در خور عفو و بخشايش خدا بودند، مردم با ايمان دشمنى آنان را در دل نمى يافتند و از كيفر آنان شادمان نمى شدند.

و مى افزايد:

عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ آرى، مردم با ايمان بر تخت هاى پرشكوه تكيه زده و بر گرفتارى و عذاب كفرگرايان نظاره مى كنند.

و سرانجام در آخرين آيه، كه پايان بخش اين سوره است در قالب پرسشى انديشاننده مى فرمايد:

هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ آيا به كفرگرايان و ظالمان در برابر كفر و بيدادشان پاداش مناسب و عادلانه اى داده شد؟

از ديدگاه پاره اى اين آيه به آيه پيش پيوند دارد و اين گونه است:

آن كسانى كه ايمان آورده اند، از ميان بهشت به كفرگرايان دوزخى مى نگرند كه آيا پاداش كردار زشت و ظالمانه آنان در دنيا داده شد يا نه؟

امّا از ديدگاه گروهى آيه شريفه در برابر آياتى است كه از پاداش مردم با ايمان سخن مى گويد؛ بنابراين منظور اين است كه: آيا همان گونه كه به مردم با ايمان و شايسته كردار پاداش داده شد، به كفرگرايان نيز كيفر داده مى شود؟

نكته ديگر اين است كه به باور پاره اى از دانشمندان گوينده اين سخن خدا و فرشتگان او هستند تا بدين وسيله

به مؤمنان اعلام گردد كه كفرگرايان كيفر تمسخر و بيداد و عيبجويى خود را چشيدند تا مردم با ايمان و ستمديده شاد گردند، امّا به باور پاره اى ديگر اين سخن مردم با ايمان است كه از يكديگر مى پرسند.

گفتنى است كه اين ديدگاه ها بنابر ديدگاهى است كه آيه را مستقل از آيه پيش مى نگرد.

پرتوى از آيات فرجام پرشكوه نيكان و خوبان در شمارى از آيات اين سوره فرجام پرشكوه نيكان و شايسته كرداران به تابلو مى رود تا خردمندان و خردورزان با تعمق در فرجام كار «فجّار» و «ابرار» بتوانند در انتخاب راه زندگى، درست بينديشند و شايسته برگزينند. در اين مورد قرآن شريف به اين نكات توجه مى دهد:

الف - نامه عمل نيكان در برترين و بلندترين جايگاه قرار دارد؛ درست عكس نامه عمل «فُجّار» يا تاريك انديشان و ظالمان كه در پست ترين طبقه دوزخ است.

ب - نامه عمل آنان نمايشگر افتخارات آنان است و تمام درست انديشى و درستكارى آنان در آن نوشته شده است و مايه چشم روشنى آنان خواهد شد.

ج - نامه عمل آنان را در روز رستاخيز بندگان مقرب بارگاه خدا مى نگرند و بر آن گواهى مى دهند.(96)

2 - پرتوى از پاداش آنان افزون بر پاداش بسيارى كه در آيات ديگر به «ابرار» وعده داده شده، در اين آيات، قرآن كريم اين چند پاداش پر شكوه را نيز وعده مى دهد:

الف - زندگى جاودانه در ميان نعمت هاى بهشت.

ب - تخت هاى تماشايى و تكيه زدن به آنها با احساس پيروزى.

ج - چهره هاى شاد و شادمان كه نشانگر درون شاد و احساس آرامش و نشاط عميق و

سرفرازى و موفقيت است.

د - شراب پاك بهشت.(97)

ه - احساس آرامش و آسايش و پيروزى عميق در سراى آخرت.(98)

3 - رقابت سالم و مترقى در زندگى پاره اى با ديدن موفقيت و آراستگى ديگران به ارزش ها و برخوردارى از نعمت ها دستخوش بلاى حسادت مى شوند، به گونه اى كه براى محروميت و شكست ديگرى، دنيا و آخرت خود را تباه مى كنند، و پاره اى نيز به بلاى خودخواهى و انحصارگرى روى مى آورند و به قيمت تخريب و حذف ديگران همه امتيازات و فرصت ها و امكانات را به انحصار خويش مى خواهند، امّا كسى كه ره رو راستين قرآن باشد، مى كوشد تا نه، به بلاى انحصارگرى در غلطد، و نه به حسادت و نه بخل و وحرص؛ بلكه از پيام قرآن دريابد كه در زندگى اجتماعى، بهترين راه به رسميت شناختن رقابت سالم و سازنده و مترقى است و نه حذف توانايى ها و سليقه ها و استعدادها و گل هاى رنگارنگ بوستان خدا.

از آن مهم تر درمى يابد كه همه موفقيت ها و پيروزى ها و پيشرفت در اين جهان بايد مقدمه و وسيله سرفرازى آخرت گردد و براى به دست آوردن پيروزى و رسيدن به نعمت هاى بهتر سرمايه گزارى كند و اين كار در گرو قانون گرايى و رعايت تنوع انديشه ها و سليقه ها و حقوق ديگران است، تا همه انسان ها در شرايطى عادلانه و فضايى پاك و آزادمنشانه و دنيايى پاكيزه از بلاى استبداد و اختناق و تحميل و انحصار به رقابت سالم و مترقى تن در دهند.(99)

در اين مورد است كه قرآن مى فرمايد: و سابقوا الى مغفرة مى ربكم...(100)

و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه گستره آن به

پهناورى آسمان ها و زمين است پيشى جوييد و مسابقه دهيد، نه انحصارگرى و زورمدارى و فريب كارى و دوزخ ساختن زندگى براى خود و ديگران...

4 - واكنش مرگ انديشان در برابر نوانديشان كمال طلب اين آيات نشانگر آن است كه كفرگرايان و ظالمان بر وضعيت جاهلى و ظالمانه موجود پاى مى فشردند، و در برابر نوانديشان كمال جو و ترقى خواه، به جاى منطق و دليل از جمله، به اين كارهاى زشت و بى خردانه دست مى زدند:

الف - تحقير مردم با ايمان با زبان گزنده.

ب - تمسخر كمال طلبان با اشاره چشم و ابرو.

ج - افتخار كردن به اين مردم آزارى و شرارت در نشست هاى درون گروهى خود.

د - بر خورد قيم مآبانه و خودسرانه با مردم و تحميل بافته ها و پندارهاى سنگواره اى خود بر آنان.

ه - خنديدن به مردم درست انديش و شايسته كردار.

و - نواختن مارك گمراهى بر پيشانى كمال طلبان.(101)

تفسير اطيب البيان

سوره مطففين ، غرض سوره :انذار كم فروشان بوسيله توصيف روز بعث و جزا و بيان اوصاف روزقيامت و آنچه كه براي دوطائفه مؤمن و كافر آماده شده است .

(1) (ويل للمطففين ):(واي به كم فروشان )

(2) (الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون ):(آنانكه وقتي از مردم پيمانه مي گيرند، تمام مي ستانند)

(3) (و اذا كالواهم او وزنوهم يخسرون ):(و وقتي كه به مردم پيمانه مي دهند و يابرايشان وزن مي كنند، كم مي دهند)

(4) (الا يظن اولئك انهم مبعوثون ):(آيا آنها نمي دانند كه مبعوث خواهند شد؟)

(5) (ليوم عظيم ):(در روزي بس بزرگ )

(6) (يوم يقوم الناس لرب العالمين ):(روزي كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان بر مي خيزند)مي

فرمايد: هلاكت بر كساني كه در پيمانه و ترازو كم مي گذارند و اين امر را خداوندنهي كرده و آن را فساد در زمين خوانده است ، سپس در توضيح عملكرد ايشان مي فرمايد: اينها وقتي از مردم كالايي مي گيرند حق خود را تمام و كمال دريافت مي كنندولي وقتي مي خواهند كالايي به مردم بدهند به پيمانه يا وزن ناقص مي دهند و مردم را به خسارت و ضرر دچار مي كنند، يعني حق را براي خود رعايت مي كنند، اما براي ديگران رعايت نمي نمايند و اين امر باعث تباهي جامعه انساني است ، چون اساس جامعه بر تعادل حقوق متقابل است ، در ادامه مي فرمايد: آيا اينها كه كم فروشي مي كنند هيچ احتمال و گمال نمي دهند كه در قيامت مبعوث مي شوند و بايد در برابر كارهاي خود مؤاخذه شوند؟ و اينكه به جاي علم يقيني از ظن نام مي برد، بدليل آنست كه در اجتناب از گناه وكم فروشي احتمال خطر و ضرر آخرتي هم كفايت مي كند و همين احتمال انسان را ازارتكاب اين اعمال منع مي كند، اما بعضي مفسران ،كلمه (ظن ) را در اينجا به معناي علم و يقين دانسته اند، آنگاه قيامت را با وصف (يوم عظيم ) ياد مي كند، چون حقيقتاوقوع قيامت و اهوال و شدايد آن عظيم و غير قابل تصور است ، در ادامه در توصيف قيامت مي فرمايد: آن روزي كه مردم براي رب العالمين به پا مي خيزند، يعني درروزقيامت مردم سر از گورها بر مي آورند تا خداوند در ميانشان حكم و داوري كند.در اينجا

بايد گفت : حال كه ظن به معاد و بعث ، انسان را از ارتكاب اعمال بد بازمي دارد، پس اگر انسان حقيقتا به وقوع آن يقين داشته باشد، در عمل هم بايد به مقتضي اين اعتقاد عمل كند و هرگز مرتكب گناه و معصيت نشود.

(7) (كلا ان كتاب الفجار لفي سجين ):(نه اين چنين نيست كه همه به يك صورت باشند، بلكه نامه بد كاران در سجين است )

(8) (و ما ادريك ما سجين ):(و تو چه مي داني كه سجين چيست ؟)

(9) (كتاب مرقوم ):(كتابيست نوشته شده )

(10) (ويل يومئذ للمكذبين ):(واي در آنروز بر تكذيب كنندگان )

(11) (الذين يكذبون بيوم الدين ):(همانها كه روز جزا را تكذيب مي كنند)

(12) (و ما يكذب به الا كل معتد اثيم ):(و آن را تكذيب نمي كند جز ستمگران گناه كار)

(13) (اذا تتلي عليه اياتنا قال اساطير الاولين ):(كه وقتي آيات ما را بر اوبخوانند، گويد: اين افسانه هاي گذشتگان است )

(14) (كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون ):(نه ، علت تكذيبشان اينهانيست ، بلكه در اثر اعمال بدشان دلهايشان زنگار گرفته )

(15) (ك_لا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون ):(نه ، آنها با نيكان يكسان نيستند، اينهاآن روز از قرب پروردگارشان در حجابند)

(16) (ثم انهم لصالوا الجحيم ):(سپس اينها وارد جهنم مي شوند)

(17) (ثم يقال هذا الذي كنتم به تكذبون ):(و آنگاه به آنها گفته شود: اين همان چيزي است كه آن را تكذيب مي كرديد)(سجين )كلمه اي در مقابل (عليين ) است و به معناي پستي مضاعف و اسفل السافلين مي باشد، و شايد هم (سجين ) مبالغه در كلمه (سجن ) به

معناي حبس و زندان باشد، درنتيجه آيه شريفه پس از رد و انكار عمل زشت كم فروشي و غفلت از روز جزا،مي فرمايد: همانا كتاب گناه كاران در حبس و زندانيست كه بيرون شدني در آن نيست ،يعني قضاي حتمي كه خداوند براي آنها مقدر كرده اين است كه تا ابد در سجين و حبس مضاعف باشند، آنگاه در مقام تعظيم و هول انگيزي مي فرمايد: توچه مي داني كه سجين چيست ؟ يعني آنقدر سخت و وحشتناك است كه نمي توان آن را توصيف كرد، ولي همينقدر مي توان گفت كه اين سجين كتابي مرقوم و سرنوشتي مقدر شده و كاملا روشن است كه هيچ ابهامي در آن نيست و حتمي و مشخص بوده و تخلف نمي پذيرد.آنگاه در مقام نفرين بر فجار و خبردادن از مرگ ايشان مي فرمايد: ويل و هلاكت برتكذيبگران ، همان كسانيكه روز جزا و معاد را بصورت عملي يا زباني تكذيب مي كردند، پس در روز جزا تكذيب كنندگان به موجب قضاي حتمي الهي در عذاب وهلاكت واقع مي شوند، در ادامه مي فرمايد: روز جزا را فقط افراد متجاوز از حد بندگي وافراد گنه كار تكذيب مي كنند، يعني فرو رفتن در شهوات و پيروي از هواي نفس وفراموش كردن حد بندگي و ذلت عبوديت ، كار فرد را به جايي مي كشاند كه قيامت و جزارا بكلي منكر مي شود، همچنانكه فرمود:(ثم كان عاقبه الذين اساؤ السؤا ان كذبوابايات الله )(4).در ادامه مي فرمايد: اينچنين افراد گنه پيشه و متجاوز، وقتي آيات قرآن ما برايشان تلاوت مي شود، همان آياتي كه آنها را از گناه بر

حذر داشته و از روز جزا بيم مي دهد،در مقابل مي گويند اينها خرافات و اباطيل است ، نه € هرگز چنين نيست كه قرآن خرافه واساطير باشد، بلكه علت اصلي انكار و تكذيب اينها اين است كه در اثر ارتكاب گناهان دلهايشان زنگار گرفته و جلاء قلب خود را از دست داده اند و در نتيجه نمي توانند خير وشر را از هم تشخيص دهند و حق را از باطل متمايز كنند، و از اين آيه چند نكته استفاده مي شود، اولا)اعمال زشت نقش و صورتي به نفس مي دهد و نفس آدمي را به آن صورت در مي آورد، ثانيا)اين صورتها مانع از درك حقيقت مي شوند،ثالثا)نفس آدمي به حسب طبيعت اوليه صفا و جلايي دارد كه بواسطه آن حق و باطل را از هم تشخيص مي دهد(5)، در ادامه مي فرمايد: بلكه اينها در قيامت از پروردگارشان محجوبند، يعني ازكرامت قرب و منزلت و رحمت پروردگارشان محرومند، پس معناي محجوب بودن ،عدم معرفت خدا نيست ، چون در قيامت همه حجابها برطرف مي شود و همه اسبابهاي ظاهري كه ميان خدا و خلق او واسطه بودند از كار مي افتند و در نتيجه كليه مردم معرفتي كامل به خداي تعالي پيدا مي كنند.در ادامه مي فرمايد: آنها وارد آتش دوزخ خواهند شد و حرارت آن را مي چشند وآنوقت خازنان دوزخ و يا اهل بهشت با خطابي توبيخي به آنها مي گويند، اين جهنم همان امريست كه شما آن راتكذيب مي كرديد.

(18) (ك_لا ان كتاب الابرار لفي عليين ):(نه ، نامه نيكان در عليين است )

(19) (و ما ادريك ما عليون ):(و

تو چه مي داني كه عليين چيست ؟)

(20) (كتاب مرقوم ):(كتابيست نوشته شده )

(21) (يشهده المقربون ):(كه مقربان شاهد آنند)مي فرمايد: چنين نيست كه ابرار با فجار يكسان باشند، بلكه آنچه براي ابرار مقدرشده و قضاي آن رانده شده و جزاي نيكوكاري آنهاست ، در عليين قرار دارد، يعني درجات عالي و منازل قرب . آنگاه در تعظيم و تفخيم آن مي فرمايد: اي پيامبر تو چه مي داني كه عليين چيست ؟ امري نوشته شده و قضايي حتمي و بدون ابهام است .آنگاه مي فرمايد: مقربان عليين را مشاهده مي كنند، مقربين قومي از اهل بهشتند كه درجه ايشان از درجه عموم ابرار بالاتر است و عليين را بواسطه ارائه پروردگارشان مي بينند و اينها همان اهل يقين هستند.

(22) (ان الابرار لفي نعيم ):(بدرستي كه ابرار غرق در نعماتند)

(23) (علي الارائك ينظرون ):(بر كرسيها تكيه زده و نظاره مي كنند)

(24) (تعرف في وجوههم نضره النعيم ):(در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده مي شود)

(25) (يسقون من رحيق مختوم ):(از شراب خالص و صافي به ايشان مي نوشانند)

(26) (ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون ):(شرابي كه مهر و مومش مشك است و شايسته است كه مردم براي رسيدن به چنين زندگي از هم سبقت بگيرند)

(27) (و مزاجه من تسنيم ):(شرابي كه آميخته با چشمه تسنيم است )

(28) (عينا يشرب بها المقربون ):(چشمه اي كه مخصوص مقربان است )مي فرمايد: ابرار و نيكان در نعمات بسياري قرار دارند كه در وصف نمي گنجد و درجايگاههاي مخصوص تكيه زده اند و به مناظر زيبا و خرم بهشت نظاره مي كنند و هركس كه به ايشان نظر كند، رونق

و خرمي ناشي از بهره مندي از نعمات بهشت را درچهره هايشان مي شناسد.و آنها از شرابي نوشانده مي شوند كه خالص و صافي از غل و غش است ، شرابي كه آن را با مشك ، مهر و موم كرده اند و يا آخرين طعمي كه از آن شراب در دهان مي ماندبوي مشك است ، سپس در مقام ترغيب انسانها به سوي اين نعمات مي فرمايد: انسانهابايد براي چنين زندگي و نعماتي خصوصا رحيق مختوم با يكديگر زورآزمايي كرده و ازهم سبقت بگيرند.در ادامه مي فرمايد: اين شراب طبعش آميخته يا ممزوج با چشمه تسنيم است و تسنيم چشمه اي در بهشت است كه در معناي آن مفهوم بلندي و امتلاء نهفته است و اين چشمه كه افضل از رحيق مختوم مي باشد، به مقربان اختصاص دارد، يعني مقربان صرفا ازچشمه تسنيم مي نوشند و در واقع قدح ابرار از رحيق مختومي پر شده كه با تسنيم مخلوط شده است (پس همانطور كه مقام مقربان از ابرار بالاتر است ، شراب ايشان نيزافضل از شراب ابرار مي باشد)

(29) (ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون ):(بدرستي كه كساني كه گنه كار بودند به مؤمنان مي خنديدند)

(30) (و اذا مروا بهم يتغامزون ):(و وقتي به آنان بر مي خوردند، با اشاره چشم به استهزاء آنان مي پرداختند)

(31) (و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فكهين ):(و وقتي به همفكران خود مي رسند،خوشحالانه برخورد مي كنند)

(32) (و اذا راوهم قالوا ان هؤلاء لضالون ):(و زمانيكه به مؤمنين بر مي خورند، به يكديگر مي گويند، اينها گمراهانند)

(33) (و ما ارسلوا عليهم حافظين ):(و خداوند اين مجرمين

را نگهبان و مسئول مؤمنين نكرده )

(34) (فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون ):(پس ا مروز هم مؤمنين به كفارمي خندند)

(35) (علي الارائك ينظرون ):(و بر كرسيهاي خود تكيه زده و تماشا مي كنند)

(36) (هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ):(ببينند آيا كفار در برابر اعمالشان جزاداده مي شوند؟)مي فرمايد: در دنيا اوضاع چنان بود كه كفار گنه كار ابرار و مسلمين را به جهت ايمانشان مسخره مي كردند و وقتي به مؤمنين بر مي خوردند با اشاره چشم آنان رااستهزاء مي كردند و بعد از آنكه به سوي اهل خود بر مي گشتند، ازخنديدن به مؤمنين واستهزاء ايشان خوشحالي مي نمودند و يا دور هم مي نشستند و تعريف مي كردند كه چه كارهايي كرده اند و اين كفار وقتي مؤمنين را مي بينند به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر مي گويند: اينها گمراهانند، آنگاه مي فرمايد: خداوند اين مجرمين را نفرستاده تامؤمنين را حفظ و مراقبت نموده و در باره آنها داوري كنند و به تعبير فارسي زبانان مي خواهد آنها را مسخره كرده و بفرمايد: شما را چه به اين دخالتها و داوريها؟€در انتها مي فرمايد: پس امروز كه روز جزاست ، مؤمنان هستند كه به كفارمي خندند،(و به كفار خطاب مي شود كه كم بخنديد و بسيار گريه كنيد كه هلاكت وشقاوت در انتظار شماست (6)) و مؤمنان در قيامت بر بالاي تختها و جايگاههايي تكيه زده اند و به كيفر كافران نظاره مي كنند كه چگونه كفار به عذاب و وبال اعمال پليدشان دچار شدند.

تفسير نور

«وَيل» به معناى هلاك و عذاب است و بر اساس روايات، نام درّه اى

در دوزخ يا درى از درهاى آن مى باشد.

«طفيف» و قليل به يك معناست و «تطفيف» به معناى كاستن و كم گذاشتن است و ريشه آن از «طفّ» به معناى كنار است. به فروشنده اى كه از كنار اجناس مى زند، «مطفّف» گويند. ابن مسعود نقل مى كند كه هر كس از نمازش بكاهد مشمول اين آيه است.<758>

كم فروشى هر صنفى متناسب با خودش مى باشد: معلم، كارگر، نويسنده، فروشنده، مهندس، دكتر و ديگر مشاغل، هر كدام در انجام وظيفه خود كوتاهى كنند، كم فروشند.

كم فروش، خود را زرنگ مى داند، مردم را دوست ندارد، خدا را رازق نمى داند و ظلم اقتصادى به جامعه مى كند.

كم فروشى از گناهان كبيره است، زيرا وعده عذاب براى آن آمده است.

امكانِ كم فروشى يا حساسيّت در كيل بيش از وزن است، لذا در يك آيه فقط از كيل و در آيه پس از آن، ابتدا مجدداً از كيل و سپس وزن، سخن به ميان آمده است.

در روايات مى خوانيم: هرگاه مردم گرفتار گناه كم فروشى شوند، زمين روئيدنى هاى خود را از مردم باز مى دارد و مردم به قحطى تهديد مى شوند.<759>

انضباط و دقّت اقتصادى، در رأس برنامه هاى اصلاحى انبياست. چنانكه حضرت شعيب به قوم خود فرمود: <<اوفوا الكيل و لا تكونوا من المخسرين وزنوا بالقسطاس المستقيم و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين>><760> پيمانه را (در معامله) كامل و تمام

هيد و از كم كنندگان و خسارت زنندگان نباشيد و با ترازوى درست وزن كنيد و كالاهاى مردم را كم ندهيد و روى زمين مفسدانه عمل نكنيد.

1- خطر را با كلماتِ هشدار دهنده اعلام كنيد. <<ويل للمطفّفين>>

2- مال حرام از راه كم فروشى، عامل سقوط انسان است.

<<ويل للمطفّفين>>

3- تفاوت گذاردن در گرفتن و دادن كم فروشى است. آنچه بر خود نمى پسندى بر ديگران مپسند. <<اكتالو... يستوفون - كالوهم... يخسرون>>

4- كم فروشى نسبت به هر كس، گرچه مسلمان نباشد، نارواست. <<على الناس>>

5 - بالاتر از گناه، انس گرفتن با گناه است، به گونه اى كه كم فروشى شغل انسان شود. <<يخسرون>> (فعل مضارع، نشانه استمرار است.)

6- براى جلوگيرى از مفاسد اقتصادى، بايد ياد معاد را در دل ها زنده كنيم. <<الا يظنّ اولئك انّهم مبعوثون>>

7- اعتقاد به معاد حتّى در حدّ گمان بازدارنده است. <<الا يظنّ اولئك انّهم مبعوثون>>

8 - حوادث روز قيامت، بزرگ و هولناك است. <<ليومٍ عظيم>>

9- براى كم فروشى و حق الناس بايد پاسخ گو باشيم. <<يقوم النّاس لربّ العالمين>>

10- كيفر و مجازاتِ مجرمان، از شئون ربوبيّت خداست. <<يقوم النّاس لربّ العالمين>>

«سجّين» از «سِجْن» به معناى زندان و وزنِ فِعّيل براى مبالغه است: زندان ابد و سخت.

«مرقوم» از «رقم»، به معناى خط درست و مشخص است، به گونه اى كه با ديگر نوشته ها اشتباه نشود. بنابراين، «كتاب مرقوم» يعنى سرنوشت فاجران، كاملاً مشخص و معيّن است و آنان گرفتار زندانِ دوزخ اند.

مراد از «دين» در آيات مربوط به قيامت، جزاست. <<يكذّبون بيوم الدّين>> همان گونه كه در سوره حمد، آيه <<مالك يوم الدين>> به معناى مالك روز جزاست.

«أثيم» از «اِثم» به كسى گويند كه در گناه فرو رفته باشد.

جمله <<ويل يومئذ للمكذّبين>> را دو گونه مى توان تفسير كرد:

الف: واى به كم فروشى كه سرنوشتش به تكذيب قيامت مى انجامد.

ب: واى به كسانى كه كيفر كم فروشان در قيامت را باور ندارند.

شايد مراد از «مكذّبين»، تكذيب عملى باشد نه قلبى و زبانى. يعنى كم فروشى و ناديده

گرفتن حق مردم، تكذيب عملى قيامت است، نظير شخصى كه وسواس دارد و عملاً كلام انبيا و امامان و مراجع تقليد را تكذيب مى كند، زيرا آن بزرگواران مى گويند: اين لباس پاك است ولى و

اسى مى گويد: به نظر من پاك نيست كه اين تكذيب عملى است نه آنكه در قلب يا با زبان منكر باشد.

«اساطير» جمع «اسطورة» به معناى افسانه است كه مطالب زيبا و دل نشين دارد ولى واقعيّت ندارد و بافته ذهن و خيال داستان سرايان است. <<اساطير الاولين>> يعنى آنكه پيشينيان افسانه ها را ساخته اند و پيامبر آنها را بازگو مى كند.

در تاريخ عاشورا مى خوانيم كه امام حسين عليه السلام چندين مرتبه لشگر يزيد را موعظه كرد و از آنان اقرار گرفت كه مگر من فرزند فاطمه دختر پيامبر شما نيستم، مگر حلالى را حرام يا حرامى را حلال كرده ام؟ مگر شما با هزاران نامه از من دعوت نكرديد؟ و... در پايا

فرمود: «قد مُلئت بطونكم من الحرام» شكم هاى شما از حرام پر شده و ديگر سخن حق در روح شما اثرى ندارد. امروزه هيچ يك از دانشكده هاى علوم تربيتى و روانشناسى دنيا، سخنى از تأثير لقمه حلال و حرام در تربيت و روح انسان مطرح نمى كنند و شرق و غرب عالم از تأثير

ه بر تربيت غافلند.

1- كم فروش، فاجر است و پرده ديانت را مى درد. <<للمطفّفين... الفجّار>>

2- سرنوشت فاجران، قطعى و مشخص است. <<كتاب مرقوم>>

3- گناه، انسان را به كفر و انكار حقايق وامى دارد. <<و ما يكذّب به الاّ كُل معتد اَثيم>>

4- كسانى آيات قرآن را افسانه و اسطوره مى خوانند كه در گرداب گناه و طغيان فرو رفته اند. <<كُلّ معتد اَثيم اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير

الاولين>>

5 - توجيه وحى به افسانه، راهى است براى كافر ماندن. <<قال اساطير الاولين>>

6- لقمه ى حرام، انسان را تا مرز كفر پيش مى برد. (در آغاز سوره سخن از كم فروشى بود كه عامل كسب لقمه حرام است، در آيات بعد سخن از فجور شد و در ادامه سخن از تكذيب است.) <<ويل يومئذ للمكذّبين>>

7- رفتار انسان، در عقائد و باورهاى او اثر مى گذارد. تجاوز و گناه پى درپى، انسان را به تكذيب وامى دارد. <<و ما يكذّب به الاّ كلّ معتد اثيم>>

8 - به يك تذكّر و انذار نبايد قناعت كرد، تذكّر و تلاوت بايد دائمى باشد. <<تُتلى عليه آياتنا>> (فعل مضارع، نشان استمرار است.)

9- قرآن، حتّى نزد مخالفان پرجاذبه است. <<قال اساطير الاولين>> (اسطوره به داستان هاى زيبا و پر جاذبه گفته مى شود.)

«رَين» به معناى زنگار است كه بر اجناس قيمتى مى نشيند. امام باقرعليه السلام مى فرمايد: هرگاه گناه بر انسان غالب شود، اميدى به رستگارى او نخواهد بود و اين است معناى <<كلا بل ران على قلوبهم>>.<761>

امام باقر عليه السلام فرمود: هيچ بنده اى نيست مگر آنكه در قلبش نقطه سفيدى است. با انجام هر گناه، در آن سفيدى نقطه سياهى پديد مى آيد و اگر توبه كند، محو مى شود و اگر اصرار بر گناه كند، سياهى توسعه يافته و تمام قلب را فرامى گيرد و ديگر انسان به خير و س

دت برنمى گردد.<762>

امام رضاعليه السلام فرمود: مراد از <<انّهم عن ربّهم يومئذ لمحجوبون>> آن است كه از پاداش خداوند محرومند وگرنه خداوند مكان ندارد.<763>

1- افسانه پنداشتن قرآن، ناشى از ناپاكى دل است. <<كلاّ بل ران على قلوبهم>>

2- گناه، روح انسان را دگرگون و از درك حق باز مى دارد. <<بل ران

على قلوبهم ما كانوا يكسبون>>

3- فطرت انسان سالم است، آنچه آن را مى پوشاند، گناه است. <<ران على قلوبهم>>

4- در فرهنگ قرآن، قلب و روح مركز درك حقايق است. <<ران على قلوبهم>>

5 - اصرار و تداوم بر گناه، سبب زنگار قلب است. <<ما كانوا يكسبون>>

6- عمل، سرمايه انسان است كه با آن، خوبى ها يا بدى ها را كسب مى كند. <<كانوا يكسبون>>

7- زنگار گناه كه در دنيا مانع درك حقيقت است، در آخرت نيز مانع دريافت الطاف الهى مى شود. <<انهم عن ربّهم يومئذ لمحجوبون>>

8 - مأموران دوزخ، دوزخيان را سرزنش مى كنند. <<ثم يقال هذا الّذى كنتم به تكذّبون>>

«عِلّيّين» جمع «عِلِّى» به معناى درجات و مراتب بلند تا بى نهايت است.

مراد از كتاب ابرار، سرنوشت نيكان در قيامت است و «مرقوم» يعنى مشخص و نشان دار به گونه اى كه با ساير نوشته ها اشتباه نمى شود.

«ارائك» جمع «اريكة» به معناى تختى است كه زينت شده و براى آرميدن مهياست.

«نَضرة» به معناى زيبايى و خرّمى و «نعيم» به معناى نعمت فراوان و «رَحيق» به معناى شراب خالص است.

«تنافس» يا از «نفيس» است، يعنى دو نفر براى به دست آوردن يك شى ء نفيس تلاش مى كنند و يا از «نفس» است، يعنى دو نفر براى به دست آوردن چيزى، آخرين نفس خود را به كار برده و تلاش مى كنند.<764>

پذيرايى در بهشت، مراتب و درجاتى دارد:

براى گروهى <<يسقون>> و براى گروهى ديگر <<سقاهم ربّهم>><765> يعنى بعضى با واسطه و بعضى بى واسطه الطاف را دريافت مى كنند.

بعضى گفته اند كه مراد از مسك در <<ختامه مسك>>، ظرف شراب مُهر شده است.

مقرّبان از تسنيم مى نوشند، ولى ابرار از نوشيدنى كه با تسنيم مخلوط شده، خواهند نوشيد.

نوشيدنى هاى بهشتى انواعى دارد: بعضى در

نهرها جارى است: <<انهار من ماء، انهار من لبن، انهار من خمر، انهار من عسل>><766> بعضى در ظرف هاى مُهر شده است: <<ختامه مسك>> و بعضى از آسمانِ بهشت يا طبقات بالاى آن فرو مى ريزد كه همان تسنيم است.<767>

امام باقرعليه السلام فرمود: تسنيم، بهترين نوشيدنى بهشت است و مخصوص پيامبر و اهل بيت اوست و از بالا مى ريزد و در منزل هاى آنان جارى است.<768>

1- وعده هاى الهى در مورد پاداش خوبان قطعى است. <<ان الابرار لفى نعيم >>(كلمه انّ و حرف لام و جمله اسميه، بيانگر قطعى بودن وعده است.)

2- دريافت نعمت در حضور ديگران، لذّت را چند برابر مى كند. <<يشهده المقرّبون>>

3- جايگاه بلند و اِشراف بر منظره هاى زيبا، از نعمت هاى بهشتيان است. <<على الارائك ينظرون>>

4- حالات روحى و روانى انسان، بر جسم او تأثيرگذار است. <<تعرف فى وجوههم>> (درخشندگى صورت بهشتيان براى انسان مشهود است.)

5 - بكر و دست نخورده بودن نعمت هاى بهشتى، يك ارزش است. <<مختوم>>

6- لذّت هاى بهشتى، عوارض ندارد. <<ختامه مسك>>

7- در فرهنگ اسلام، دنيا، ميدان مسابقه و رقابت است، البتّه رقابت براى به دست آوردن نعمت هاى اخروى. <<و فى ذلك فليتنافس المتنافسون>>

8 - بهشتيان، درجات و مراتبى دارند. <<الابرار - المقربون>>

«غَمز» به معناى عيب جويى از ديگران با اشاره چشم و ابرو است.

1- مؤمنان بايد آماده برخوردهاى نارواى گنهكاران و مجرمان باشند. <<انّ الّذين اجرموا>>

2- خنده، غمزه، نيش و نوش هاى ديگران شما را دلسرد نكند، زيرا خود آنان مجرم هستند. <<انّ الّذين اجرموا>>

3- تمسخر و تحقير، روش ديرينه مجرمان است. <<كانوا... يضحكون>>

4- مجرم به گناه خود قانع نيست، پاكان را تحقير مى كند و به آنان ضربه روحى مى زند. <<يضحكون، يتغامزون>>

5 - ساختن طنز و

فكاهى براى تمسخر مؤمنان از شيوه هاى مجرمان است. <<انقلبوا فكهين>>

6- اصرار بر گناه، ديد و قضاوت انسان را عوض مى كند. (جالب است كه مجرمان، مؤمنان را گمراه مى پندارند.) <<قالوا انّ هؤلاء لضالّون>>

7- گنه پيشگان، لايق قضاوت و اظهار نظر درباره مؤمنان نيستند. <<قالوا انّ هؤلاء لضالّون و ما ارسلوا عليهم حافظين>>

8 - مؤمنان، نبايد انتظار تأييد مخالفان را داشته باشند. <<و ما ارسلوا عليهم حافظين>>

9- گويا مجرمان، خود را قيّم مؤمنان مى دادند كه خداوند آن را نفى مى كند. <<و ما ارسلوا عليهم حافظين>>

10- مؤمنان در قيامت، عامل رنج روحى مجرمان هستند، زيرا در آنجا مؤمنان نيز به آنان خواهند خنديد. <<فاليوم الّذين آمنوا من الكفّار يضحكون>>

11- كيفر در قيامت، با گناه در دنيا تناسب دارد. (كيفر خنده هاى تمسخرآميز در دنيا، مورد خنده قرار گرفتن در آخرت است.) <<الّذين اجرموا كانوا... يضحكون - الّذين آمنوا... يضحكون>>

12- كيفرهاى قيامت، بازتاب اعمال خود انسان است. <<هل ثُوّب الكفّار ما كانوا يفعلون>>

«والحمد للّه ربّ العالمين»

تفسير انگليسي

Mutaffif is he who gives short measure, and short weight, thus cheating his fellow-men. Islam enjoins honesty and justice in all dealings. Do as you would like to be done by. Give in full what is due from you.

When this surah was revealed the Holy Prophet went to the market place, recited it to the merchants and told them:

"If giving less than due becomes a usual practice among a community, famine, drought and bad harvests afflict them as a punishment."

(see commentary for verse 1)

(see commentary for verse 1)

The mighty day is a day of reckoning when the defrauders shall have to answer for every act

of theirs which they did to violate the commands of Allah. Those who have been cheated may not know the loss they suffered but the all-knowing Lord knows everything. The record of the wicked is preserved in Sijjin. The root word sijn means "a prison" which suggests that everything done by the wicked is "imprisoned" (recorded) in a register from where nothing can ever escape (be found missing).

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

(see commentary for verse 4)

Those who deny the day of reckoning will be in a most miserable condition on the day of judgement. Refer to the commentary of Anam: 25.

(see commentary for verse 10)

(see commentary for verse 10)

(see commentary for verse 10)

The Holy Prophet said that the heart of man, as created by Allah, is pure, but every time he does an ill-deed, it marks a stain on his heart. If he does not repent and thereafter live a righteous life, the stains deepen and spread more and more until the heart is sealed (Baqarah: 7)

Imam Muhammad bin Ali al Baqir said:

"The heart of a believer is as good-natured (spotless) as whiteness, but when he sins a stain appears on it, which disappears if he turns repentant to Allah and sins no more. In the event of continued sinning the stain spreads and covers the whole heart. He is lost and then no word of guidance brings him to the right path."

Imam Jafar bin Muhammad as Sadiq said:

"The hearts of those who

pay no attention to the commands of Allah and persist in sinning, step by step, reach a state of decay and disintegration from which no recovery is ever possible."

Aqa Mahdi Puya says:

Willing surrender to the life of sin is the cause of the disintegration of soul, so it is the sinner who is responsible for his disgrace on the day of judgement.

On the day of judgement the tarnished, blackened and sealed hearts of the sinners because of total loss of reflectivity, will not receive the light of the glory of Allah-a deprivation of the highest magnitude. The fire of punishment will be to them the only reality which they will perceive.

(see commentary for verse 15)

(see commentary for verse 15)

Illiyun literally means the high places, in contrast to the sijjin in verse 7. It is a place where the record of the righteous is kept. It contains every detail of the deeds of the righteous. Those nearest to Allah will be witnesses to the records of the righteous. See commentary of Nisa: 41; Nahl: 89 and Bani Israil: 71; Bara-at: 105. On the day of judgement a witness will be called for every people and the Holy Prophet will be called as witness over all these witnesses. Whatever is recorded is witnessed by those described as muqarrabun in verse 21 and alin in verse 75 of Sad. The angels are excluded from alin because they prostrated themselves before Adam and verse 75 of Sad clearly says that alin are those who do not prostrate before Adam,

because it was the knowledge of their "names" which made Adam superior to the angels. See commentary of Baqarah: 30 to 38. So the witnesses are the Holy Prophet, the prophets of Allah and the Imams of the Ahl ul Bayt all of whom always preached goodness and invited people to follow the right path and because of whom they came to know what was good and how to follow the right path. As the recording commenced with the creation, only those who existed right from the beginning are the witnesses nearest to Allah. As alin they existed before Adam (see above noted verses).

The Holy Prophet said:

"I was the prophet of Allah when Adam was yet in the process of creation.

I and Ali are from one and the same light."

(see commentary for verse 18)

(see commentary for verse 18)

(no commentary available for this verse)

See commentary of Qiyamah: 22 and Dahr: 11 and 12.

Tasnim is the name of a spring of paradise whose water is pure and superior to all kinds of drinking liquids. It will be used by muqarrabin who comprise those human souls who are nearest to Allah because of their highest degree of submission to Allah. It is to be noted that these muqarrabin cannot mean angels as angels do not eat or drink. It is stated in verses 69 to and 70 of Hud that Ibrahim brought a roasted calf for the angels who visited him while going to the people of Lut but they did not eat it. Eating and drinking has

not been mentioned in connection with the angels in the Quran.

(see commentary for verse 22)

(see commentary for verse 22)

(see commentary for verse 22)

(see commentary for verse 22)

(see commentary for verse 22)

(see commentary for verse 22)

According to the well-known commentator, Khashshaf, once when Imam Ali, along with some poor believers, was going to meet the Holy Prophet, a party of hypocrites, standing before a shop, laughed and mocked at them these verses were revealed to condemn those hypocrites.

According to Ibn Abbas "those who are guilty" refers to the hypocrites, and "those who believe" refers to Imam Ali. Sa-id bin Sad Balkhi, a great Sunni scholar, has also confirmed the above noted interpretation.

(see commentary for verse 29)

(see commentary for verse 29)

(see commentary for verse 29)

(see commentary for verse 29)

On the day of restoration of true values the hypocrites will surely be a laughing stock and the righteous believers will look down upon the downfall of the disbelievers from the exalted places of dignity and honour.

(see commentary for verse 34)

(see commentary for verse 34)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109